چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجهفرنگی؛ الاغ مظلوم
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بودهایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بودهایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
یکی از مؤلفهها در پایداری و پویایی روابط، داشتن "تفاهم" است. حالا مگر تعریف تفاهم چی هست که روی آن بحث هست و بعض مواقع تنشُ سطح محبت، رو به فروکش؟ در یک جمله، چکیدهی تفاهم این است: "وجود (=داشتنِ) فهم مشترک، یا نزدیک به هم، در رابطه با یک موضوع" اینجا یعنی دو طرف، مقصود یکدیگر را میفهمند و قادرند تفاوتها را نیز تحمل کنند مثلاً هنگامی که باورهای یکدیگر را میپذیرند، تفاهم را با مسئلهی توافق اشتباه نگیرید. زیرا توافق یعنی تلاش برای رسیدن به یک فهم نزدیک به هم. در تفاهم؛ معمولاً دو نفر بدون اینکه تلاشی بکنند نظراتی شبیه به هم دارند؛ ولی در توافق، دو نفر باید سعی کنند آن هم با صرف انرژی زیاد، نظراتشان را به هم نزدیک کنند. شاید بشود گفت تعدیل سطح انتظارات عامل این مسئله است. دستیابی به تفاهم یک پیشزمینه هم باید داشته باشد و آن فراگیری روشهای صحیحِ ابرازِ "احساسات" است. بعضاً سختشان هست احساسات خود را ظاهر کنند و بر زبان و کلمه بیاورند. دو نفر کنار هم، واقعاً -نه صوراً- نیاز دارند تا از آن چه در دل و ذهن دیگری میگذرد، آگاه باشند تا بهتر به درک مشترک برسند.
به نظر من باید سور و ساتِ (=زاد و توشه ، خوار و بار) احساسات همواره پهن باشد. حال اگر قرار باشد افراد به جای بیان این احساسات و انتظارات، به ذهنخوانی علیهی هم روی بیاورند، ممکن است
هنگامی که دیدم آقای "تای دولا ساین" جوانِ رَپِر (=خوانندهی رَپ) مشهور آمریکا، مسلمان شد و نماز گُزارد و قرآن هدیه گرفت، اینجا خیلی به شوق آمدم. اساساً من تشرُّف به اسلام اشخاص نوورود را شورانگیزترین لحظات میدانم. ماها که همان زادهشدن از بطن مادر، مشرف به دین مبین بودیم و این خدای باری را بارها شکر گُزاردن دارد، ولی هنگامی انسانی از دور داوطلب ورود به دینِ «...یَعْلو و لایُعْلی عَلَیه» میشود (حرفی از پیغمبر اکرم ص اینجا که اسلام برتری پیدا میکند و چیزی بر اسلام پیروز نمیشود) پرشورترین احساس، او را احاطه میکند.
راست گفتند به ساین خیل از مخاطبان، که "به اسلام خوش آمدی ساین". تو حالا آقا ساین یک میلیارد و اندی برادر و خواهر در جهان داری.
راستی تیتر و عکس روزنامهی همشهری چاپ امروز (۹ آذر ۱۴۰۲) هم انعکاس حِرفهای هست از یک حَرف؛ ازین حَرف رهبر معظم:
«خصوصیت اول غرب آسیای جدید، آمریکازدایی یعنی نفی سلطه آمریکا بر منطقه است که البته این به معنی قطع روابط سیاسی کشورها با آمریکا نیست، بلکه به معنی زائلشدن قدرت و تسلط سیاسی آمریکاست و همانگونه که میبینیم برخی کشورهای صددرصد تابع هم، در حال زاویهگرفتن با آمریکا هستند.»
به قول مرحوم امام اینجا «تا وقتی آمریکا آدم نشود،...» این حرکتِ پُرپتانسیل (=پرتوان) مقاومت و مداومت در منطقه، ادامه مییاید. دامنهی دارابی.
امیرِ خطشکن وقتی به خواستگاری رفت! نوشتهی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. آن شب ۸ یا ۹ کیلومتر دویدیم تا به یک منطقهی آبی رسیدیم، با لباس از آب گذشتیم، درحالیکه تا چانهها را آب گرفته بود. رسم بود موقع گرفتاری میرفتند پیش سیّدها که: آقاسیّد! ما را حلال کن! امیرِ خطشکن هم، همین کار را میکرد. او وقتی به خواستگاری رفت دختر آمد جلوُ گفت: این!!! آمده خواستگاری من؟! گفتند بله. گفت: من زنش نمیشم! جوابم نه است؛ این برادرم را بُرد شهید کرد! من زنِ این نمیشم! او زادهی ۱۳۳۸ پامنار (=جایی در آذر چهارمردان قم که منارهی بلند یا همان مؤذّنخانه دارد) است. پدربزرگِ او درویشمسلک آبادهی شیراز بود. پدرش هم نقّال (=افسانهگو و پردهخوان) ولی در مساجد، مداح بود؛ انقلابی هم. سال ۱۳۵۵ حتی در خانه عکس امام خمینی بالای اتاقش نصب بود که شاه اگر میفهمید کمترین تاوان، اعدام بود. علاوه بر عکس امام، رسالهی مرحوم امام هم داشت
جالب این که امیرِ خطشکن در جبههی جُفَیر (جایی که منُ آق سید عسکری شفیعی برادرِ شهید آق سیدجوادآقای آقاسدالله و حاج شیخ احمد آهنگر تابستان طاقتفرسای سال ۱۳۶۲ آن جا بودیم) اطلاعات شناسایی بود. او از کسانی بود که برخی از واژههای جبهه را میساخت. میگویند لغتِ "فَلَقی"ها را او ساخت. اشارهای بوده است به رزمندگانِ نمازشبخوان جبهه که سحر را با عبادت و نمازشب و بیدارباشی، به فلَق (=سرخیِ صبح) وصل میکردند و هی ویرّه ویرّه (=وفوروفور، زیادزیاد، پشتِ سرِ هم، تُندتُند) نماز میخواندند و صدالبته راز و نیاز مینمودندُ هزاران بار نزدِ خدا، ناز! امیرِ خطشکن را اما نمیدانم نمازشبی بود یا نه. ولی هر جا خطشکن لازم بود، گردان او (=گردان سیدالشهداء ع لشکر هفده علی بن ابی طالب ع قم) حاضر بود، خودش هم در جلو. آخرش هم در شرقِ دجله در عملیات بدر در ۲۵ اسفند ۶۳ شربتُ شهدِ شهادت نوشیدُ رفت. مصطفی کلهُری را میگویم؛ شهیدی که نامش بر یک خیابان قم هم گذاشته شد. درود بر او اینک غیوران غزه. دامنه.
یادداشت شب. نوشتهی دامنه: پردازش سخنانِ آقا سیدحسن نصرالله. به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. کامل و در سکوت و صامت پای سخنرانی آقا، سیدحسن نصرالله نشستم؛ محتوای سخنان را لابد هر مشتاق و پیگیر مسائل جهان خود دید یا خواند و یا خواهد خواند و دید. من از زاویهی پردازشگری میخواهم به این ماجرا ورود کنم. بیش از هفتاد و هفت مورد ذهنم جرقه زد ولی فقط از یازده تا پرده برمیدارم:
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام شریفان. خانم کبری رستمزاده کُرد کرمانشاه است؛ سال ۱۳۵۳ در روستای شمشیرِ پاوه در منطقهی اورامانات کرمانشاه به دنیا آمد. او اینک چند سالیست سراغ تفکیک زباله رفت. سال ۸۱ نیز در جمعکردن بذر درختان کوهی کار کرده است؛ بذر زالزالک، بَنِه (=پستهی ریزِ کوهی)، بلوط، بادام کوهی و ... که در پاییز و بهار در کوه میکارَد. او در یکی از کوههای پاوه نهالستان بلوطی دارد که حدود ۲ تا ۳ هزار درخت دارد و تا مدتی با سختی دَبههای آب را روی شانهاش میگرفت تا نهالها را آبیاری کند که نخشکد. کار دیگرش ساخت آبشخورهایی در کوههای پاوه بود. در شیوع ویروس کرونا با کمک پسر کوچکش بیش از ۵ هزار ماسک تولید کرد و رایگان در اختیار مردم قرار داد. او حتی پوست میوهها را دور نمیریزد، به صورت خشکاله در اختیار خانوادههایی که دام دارند قرار میدهد و آنها در عوض به وی لبنیات میدهند. نیز در باغش دو چالهی بزرگ کَند و با ریختن پوست میوهها و بعضی مواد قابل تجزیه، آنها را به کمپوست تبدیل میکند که کود مقوّیییست. نمیگذارد زبالهی خانه، شیرابه ایجاد کند. وی حتی تُفالهی چای را زمستان روی شوفاژ خشک میکند و آن را به عنوان دورکنندهی آفات از درختان، استفاده مینماید. جالبتر این که این زن فعال کرمانشاه وقتی برای گرفتن دارو به داروخانه مراجعه میکند، پلاستیک قبول نمیکند؛ از خود کیسهی پارچهای میبرَد. دامنه.
ورود
شیخ زکزاکی
به ایران
استقبال باشکوه
از شیخ ابراهیم زکزاکی
خوش آمدی مجدد به ایران
سیاه و سفید و هر رنگ و نژاد
برابرند برادرند خواهرند
۲۲ مهر ۱۴۰۲
هدیهی رهبری
به زینت همسر شیخ ایراهیم یعقوب زکزاکی
یادداشت روز دامنه
علت نفوذ شیخ زکزاکی
به نام خدا. سلام شریفان. شیخ ایراهیم یعقوب زکزاکی، رهبر معنوی و سیاسی نیجریه و به عبارتی "امام شیعیان آفریقا" بهگرمی مورد استقبال در فرودگاه امام خمینی (بین قم و تهران) قرار گرفت. او را کمی معرفی کنم: اول از اهل سنّت (مالکیمذهب) بود ولی وقتی از دیدار با امام خمینی رحَمهُ الله بیرون آمد، شیعه شد و اینک با نفوذ شگفتانگیز جهانیاش، نیجریه را جذب شیعه نمود و آفریقای بیدار را مجذوب تفکر خود. آنقدر او مرحوم امام را عظمت قائل بود اینک شیعیان نیجریه را «خمینیون» صدا میزنند. من سالهاست متوجه و جذب افکار و اخلاق او شدم. او دامنهی بیداری اسلامی را تعمیق کرد. حدود ۱۵ میلیون (حتی بیشتر) مردم نیجریه را پیرو مکتب اهلبیت -علیهالسّلام-کرد. حتی چندین میلیون مسیحی سرسختانه از زکزاکی حمایت میکنند و در برنامهی مذهبی وی شرکت. شیخ یک ویژگی عجیبی دارد و آن این است عقل و نقل در منطق او بر مشارکت زنان در جنبش تاکید دارد و نیز تأسیس مدرسه. که اینک بالای سیصد مدرسه در شمال نیجریه راه انداخته است که زیربنایی برای سامان فکری. روزنامهی جنبش او "المیزان" نام دارد که گویا پرخوانندهترین روزنامهی نیجریه است به زبان هوساس. وی یک حرفِ عقیدنی قوییی دارد که از آن هرگز نمیگُسلَد و آن این تزش هست:
"هیچ قدرتی بهجز خداوند وجود ندارد.»
راستی علت نفوذ شیخ ابراهیم زکزاکی چیست؟ یکی علت مهم بلکه اصلیترین آن به نظر من این است با یک خانم متشخصِ متفکر و معتقد و متدین به نام زینت ابراهیم ازدواج کرد. کی؟ سال ۱۹۸۴ میلادی که ۹ فرزند ازو بار آوُرد. هفت پسر، دو دختر. زینت خبرنگار و نویسندهی مطبوعات بود و فردی باسواد و زیرک و یک عنصر مهم شیعه و فردی انقلابی، فعال و مجاهد. این مادر انقلابی و حامی ایران در دامن خود ۶ فرزند شهید تقدیم شیعه کرد؛ حماد، حمید و علی در ژوئن ۲۰۱۴ در روز قدس، نظامیان نیجریه شهیدشان کردند و سه فرزند دیگر سال ۲۰۱۵ در مراسم دینی. فقط دخترانش دکتر «نصیبه» و «سهیلا» و «محمد» زنده ماندند. زینت همیشه کنار ابراهیم ایستادگی کرد و همین موجب قوام جنبش شد. دورهی آموزش پزشکی هم دید. وی را "معلمه" میخوانند، زیرا زینت در ایران و سپس نزد شیخ ابراهیم زکزاکی طلبگی خواند و در نیجریه سالها برای بانوان جنبش اسلامی معلمی کرد. لذا اگر شیخ موفق شد تا الگوی اعتراض آرام اسلامی را به دنیا تئوریزه کند چیزی فراتر از مدل مهاتما گاندی و نلسون ماندلا، فقط به خاطر حضور یک زن متفکر و قوی به اسم زینت است که کنارش ماند و او را زیر تقویت و تداومش داشت. راست است که نقل است از دامن زن مرد به معراج میرود. درود بر هر دو: زینت و شیخ زکزاک.
به قلم دامنه، به نام خدا. سلام. غروب دیروز ذهنم همین عنوان -قُله عین قُلک عمل میکند- را ساخت. گفتم فردا ستون روزم کنم. کردم. کودک -حتی بزرگسال- قُلک را دوست دارد؛ چون عین خزانه عمل میکند؛ ذخیره ذخیره ذخیره، سپس سرِ نیاز، هزینه هزینه هزینه. چقدر هم خوش میگذرد شکستن قلک به وقت نیازش. من خود در زندگی سختم که با فقر همسایهی دیواربهدیوار بودم (خصوصا" ایام دانشگاه) چند بار قُلک شکستم و پولِ خُردها را جیب کردم و زندگی پیش بردم در اَعلای فقر. اینک با آن خاطراتم میآموزم که زندگی چشِش هم ناداری است و هم دارایی.
همین که در دنیای خدای باریتعالی مابینِ ناداری و دارایی، زیست میکنم و نیازمند خلق نشدم یعنی هم قُله دارم و هم قُلک؛ ولو قُلک کوچک و قُلهی کمارتفاع. اینک صبح -که پا شدم مقدمات منظم روزانهام را طی کردم- آمدم سرِ پیشخوان، دیدم روزنامهی "مهد تمدن" امروز شنبه (۱۴ مرداد ۱۴۰۲ عکس روی این متن) تیتری کار کرده که حرف من هم بوده؛ تِلهپاتی (=دورآگاهی) انگار برقرار شده!!! میان ذهن من و متنِ مهد تمدن. نوشته بر روی عکس سمت چپش -که مردی با آب بطری در صددِ خنککردنش برآمده- :
"چگونه ترقی زندگی اجتماعی ما آدمها، زمین را گرم و گرمتر میکند."
باری؛ بنده چندباری گفته که راهی که بشر در پیش گرفته در صنعتیساختن افراطی جهان، کژه است و کج. سالها دورتر مهندس مرحوم مهدی بازرگان کتابی نوشت «راه انبیاء، راه بشر» و در آن نتیجه گرفته که بشر با همین طریق که میپیماید در واقع در راه انبیاء دارد پیش میرود. آن کتاب، مدتها جزوِ کتابهای تبیینی و ایدئولوژیکی در "سازمان مجاهدین خلق" اولیه شده بود که سپس وقتی میان بازرگان و سازمان تروریستی رجوی در اول انقلاب تنش برقرار شد این کتابش هم کنار گذاشته شد. اینک باز نیز، مطمئنترم که بشر بر خلاف تز کتاب بازرگان، از راه انبیاء علیهم السلام پس افتاده، و دارد به سرعت باد غلط میپیماید. حالیا! تا سرش به سنگ بخورد و راهِ رفته را برگردد. صنعت و آلودگی ذاتی آن، زمین -این تنها کرهی قابل زیست فعلی جهان آفرینش را- به ویرانی برده. این نوع گرمایش زمین، طبیعی نیست، روال نیست. دست بشر در آن نقش دارد. قُلهها وقتی از برفِ ذخیره، خالی باشد چگونه درّههای پای آن، آب جاری شود و پاییندست را -که انسان و حیوان و زرع و مزرعه و باغ و دشتش هست- مشروب و سیرآب سازد؟ قُله، عین قُلک عمل میکند؛ زمستان برف بر خود میگیرد تا تابستان آب تحویل دهد که بشر خشک نشود. وقتی صنعت، آلودگی ایجاد میکند و آدم هم نسبت به نعمت زمین، اینچنین بیاعتنایی و بدسِگالی میکند، قُلکِ قُله هم در همان زمستان ذوب میشود و تابستان چیزی روی سر و روی خود ندارد که به درّهها و جویبارها عطا کند. روزی روزگاری در حیاط همهی ما دارابکلاییها پرندههای حلالگوشت تیکا، سیتیکا؛ پشتِل، زیک و حتی اَبیا (نوک دراز) بوده و با تلهی دُم اسب، یا با بستن نخ دراز به لاگ و لِوه صیدشان میکردیم؛ کوشند الآن؟! کجان؟! من یادم هست زمستان از روی یخ به دبستان میرفتم و کَلوش من هم سوراخ بود و پایم یخ میزد و جوراب کجا بود از بسط فقر!
بشر آیا برمیگردد ازین غلط؟! یا همچنان غَلت میزند درین غلط. من میاندیشم تا تقّلای "سود" از سوی مادیگرایی غرب، معیار زیستن است، جهان طعم معنا را نخواهد چشید. ذره ذره زمین را از نعمت میخشکاند این تفکر سود سود سود، پول پول پول. نه رحم به انسان دارد و نه مروت به زمین. اینک بسیاری، در زندگی نه قُله دارند و نه حتی قُلک، همه را پیشخور کردهاند. بگذرم. دامنه.
اکبر منانی
صداپیشهی سیما و سینما
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اگر بگویم صوت از دستهی اعجاز است گمان نکنم بیراههای تَفته، بافته باشم. مثلا" حنجرهی غوغاگر منبری مشهور مرحوم محمدتقی فلسفی. مثلا" صوت طنینانداز رضا هلالی. مثلاً نغمهی صاف فریدون آسرایی. مثلا" صدای جذاب بنیامین بهادری. لحن مرتّبِ و زلالِ خطیبِ توانای دورههای انقلاب «سید علی خامنهای». و غُرش الفاظ در جملات صداپیشهی کهنهکار اکبر منانی که گویندگی او در مستند مرا در زمین میخکوب میکند و در اوج و فرودش، پرِ پریدن به آسمانم میبخشد. باری؛ گفتم، بارها، که پای تلویزیون نیستم! اگر هم باشم! ۹۹ و اندی درصد شبکهی مستند را بر دیدگانم وا میکنم. مستندهای وحوش و طبیعت که اکبر منانی گویندهاش باشد تا ۴۵ دقیقهی اول و آخر فیلم، مرا بر جایم جوش میکند و عین رسَن پایم را میبندد. مثال آن، صدای او در مستند «پازنهای خانگُرمَز» منطقهای شگفتانگیز در ایران، مابینِ اسدآباد تا تویسرکان استان همدان، که حقیقتا" حنجره و لحنش در آن سِحرانگیز است و محشر کرده است. صدایش که به گوشم رسد دست از هر کاری در خانه میشُویَم تا اصوات حنجرهی منانی را در دو گوشم پژواک و طنین اندازم. شاید صوتِ امام سجاد حضرت زینالعابدین -علیهالسلام- هم -که روز شهادتش تسلیت- چونان پیامبرِ نغمه، حضرت داوود ع بهشدت دلنشین و گوشنواز بوده باشد، طبعاً اینهمه ادعیه، نشان از آن صوت خوش میدهد؛ زیرا معمولا" دعا با صوت زیباست که به هوا برمیخیزد. برای آقای اکبر منانی عمری مطلوب و مطوّل طلب میکنم که بازهم حنجرهی او الفاظ را به غُرش و رقص آورَد. زیرا صداست که مستند، منبر، مرثیه، ترانه را مانا مینماید. دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. از حج امسال، هر بار عکسهای متنوعی را دیدن میکردم چون حجاج در آنجا اغلب در طبیعتِ خود هستند و تصنع ندارند لذا صحنهها، طبیعی تصویر درمیآمد و همین جذبه داشته است برایم. باری؛ یکی از بهترین تصاویر همین صحنه است (عکس بالا) که حاجیهای ترکیهای، حلقهای برای بانوانشان زدهاند تا در اثر انبوه جمعیت، حرمت زن همچنان مصون نگه داشته شود.
خودم به اجرای مراسم به صورت تفکیکی، فکر میکنم که بتوان مسیر زن و مرد را جداگانه کرد و یا اگر ممکن نیست ساعتِ مناسک را برای زن و مرد جدا کرد. مثلا" از فلان زمان تا فلان زمان، زنان؛ و از فلان ساعت تا فلان ساعت هم، مردان. خصوصا" وقتی دقیق شویم میبینیم فقط لباس اِحرام ایرانیها خیلی کامل و عالی و فاخر و وزین و پوششدهندهی تمام بدن، تهیه شده است. سایر بلاد، کم و بیش، هم سبک جامهی اِحرام، و هم نحوهی پوشاندنشان ناقص است و ناجور و اغلب بخشی از بدنشان کاملاً پیداست که زننده هم میشود. یادمه آن سالیان دور به مشهد مقدس که میرفتیم در حرم امام رضا ع تفکیکی در کار نبود! زن و مرد قاطی و خیلیهم نامناسب. اینک، آن قدر حرم خوب اداره میشود که هم بخش ترکیبی خانوادگی دارد، هم بخش مجزّا برای خانما و هم محوطهی معین برای مردا. حج هم، چنین شود شئونش مصون میمانَد. حفظ پوشش متعارف، اصلی عقلی، شرعی، عرفی، اخلاقی، انسانی، و عرفانیست. عُریانی، عریانیست؛ چه خواهد زعفرانیه و اختیاریه باشد، چه خواهد قلب مکه، چه دل عرفه، چه هنگام رَمی جمره. دامنه.
پارهی اول: سلطانِ شُرور. به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس پایین این متن) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتابهای نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -بهزیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمهاش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را مینویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزلهی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدرآزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایشهای خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" میدارد. میشود درینباره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.
پارهی دوم:
دو جریان؛ مقاومت و مستمندان
به نام خدا. سلام. داشتم از کتاب «نای و نی» مینوشتم که کتابیاست از افکار و آراء امام سید موسی صدر. این ادامهی بحث: او مثل این کسانِ هُرهُری مسلک نبود که در کلامش تنازلی از اصول معرفتی و مبانی دینی کند تا طرفدار جذب و جمع نماید، با آن که به عنوان یک عالم دینی دائم در میان سنیها، مسیحیها، اروپاییها و فرقهها و جاهای مختلف سخن میگفت. در نگرش صدر تنها عمل است که تاریخ میسازد و جامعه را به حرکت درمیآورَد، نه تئوریِ صِرف. به گفتهی وی اگر ما تلاش نکنیم "همین دین و مذهب حق، پیش نمیرود". (صفحهی ۳۱۴) او این را که دل ببندیم دینِ ما حق است و خودبهخود راه خودش را باز میکند، اساسا" درست نمیداند. دقت فرمایید که سید موسی صدر حتی عمیقا" معتقد است دین "به بسیج انسان و آمادهسازی برای حرکت" بسنده نمیکند، بلکه "سعی میکند دستاوردهای بشری در قلمروِ علم و نظایر آن را در چارچوبی مقدس محافظت کند و به آنها احترام و قداست بخشد بدون آن که از آنها مطلقی جدید و کمالی محمود بسازد." (صفحهی ۱۷۶)
در صدرِ اندیشههای صدر، دین اسلام برای زندگی است و در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، کشاورزی، بازار و در رخت و خواب همه جا با انسان است؛ لذاست که پیغمبر خدا ص میگوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.» چراکه به قول صدر "روح اسلام، نیت خوب است" (صفحهی ۹۲) و حتی در منظرش نهضت امام حسین ع برای بازگرداندن روح اسلام بود زیرا از اسلام فقط "نام" مانده بود. در واقع صدر هر فکر و تزی را که میخواهد از اسلام، فقط اسم در جامعه باشد و بس، رد میکند. این که از ایران رفت به لبنان و در آن جا دو جریان موازی راه انداخت -که در دیانت چون ریل عمل میکند- برای همین بوده است؛ جریان کمک به مستمندان تاریخ و جریان مقاومت در برابر فکر تجاوز. این جمله ازوست: «در برابر خطر خارجی ما میتوانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاوت تا مرگ است.» دامنه.