تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

۱۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرسه فکرت» ثبت شده است

مدرسه فکرت ۷۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و یکم

۱۹ - ۴ - ۱۴۰۰
هزار عضو شوراهای شهر کجا رفتند؟! زندان

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. وقتی دیروز نه، پریروز هم نه، به قول محلی پیشِ‌روز این خبر را خواندم که ۱۰۰۰ عضو شوراهای شهر به زندان (منبع) افکنده شدند، حیرت نکردم اما سرافکنده شدم. تأخیر انداختم که شاید خبر به این وسعت فاجعه، تکذیب شود، دیدم نه، گویا راست است. وقتی کسی پیش می‌افتد نماینده و نماد مردم در یک نهاد دموکراتیک می‌شود، این‌مقدار باید خودنگه‌دار باشد که دست به داشته‌های مردم نبرَد و از اعتماد مردم برای خود کیسه‌ی غارت و گونی‌خِلالِ! زدوبند ندوزد. نمی‌گویم قدّیس باشد، اما در طول دوره‌ی نمایندگی مردم، دست‌کم می‌تواند خویشتندار بماند و رسوایی خود را نخرد. تا به دست فلک، فلک! نگردد.ی

 

یک نکته: ریشه‌ی مشکل، دموکراسی جوامع نیست؛ فرهنگ سیاسی آن جامعه است.

 

یک نتیجه: بنابرین، حتی از طریق رأی مردم -یعنی سازواره‌ی انتخاب‌شوندگی و انتخاب‌کنندگی- هم، فساد محوِ محو نیست؛ بلکه مثل پس‌زمینه‌ی رنگی یا مات، همچنان می‌درخشد! و ملت را مبهوت می‌سازد؛ این، مانند معضل پسماند می‌مانَد که اساساً به‌زودی‌زود قابل حل نیست، زیرا زباله از نظر بعضی یعنی دورانداختن هر چیز، در هر کجا، به دلبخواه!

 

۲۰ - ۴ - ۱۴۰۰

دل و علم چه اثری دارد؟

به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنمایی‌های امامان معصومش می‌جوید تا با راستی‌آزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست می‌پیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخنده‌ی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا می‌رسد، دغدغه و حرمت‌گذاری یک شیعه نسبت به ائمه‌ی هُدی (ع) شدیدتر می‌شود. امروز به همین رسم، در آخر ذی‌القعده در روز شهادت غریبانه‌ی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دل‌انگیز بر مشام شیعه می‌رساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم می‌دارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است درباره‌ی نقش دل در درک خدا و دومی جمله‌ی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:

 

 

 

«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک می‌کند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهم‌ها [و خیال‌بافی‌ها]ى دل‌ها، دقیق‏‌تر از دیدنِ چشم‌هاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیده‌اى و داخل آن نشده‏‌اى می‌توانى با وَهمَت درک کنى [و شبیه‌سازى کنى] ولى خداوند با وهم‌ها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)

 

«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیله‌ی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانه‌ی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی می‌باشد.» (منبع)

 
نظر:
 
سلام جناب حجت‌الاسلام حاج شیخ جوادآقا آفاقی
کاملاً درست. آری؛ فرهنگ در نگاه فردوسی آرایه‌ی درون هر فرد است. روان آدمی هم در نگاه فردوسی با رودِ فرهنگ آبیاری می‌شود. لذت بردم از پست حضرت‌عالی. بیشتر بخوانید ↓
بیشتر...
۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۴۰۰ تیر . دید ۳۸۰

مدرسه فکرت ۷۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتادم

انسان و مین

( ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۰)

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. وقتی خواندم ارمنستان حاضر شد نقشه‌ی ۹۷۰۰۰ مین کاشته‌شده در مناطق قره‌باغِ کوهستانی را به دولت باکو تحویل دهد (و داد: منبع) تا در عوض، ۱۵ نفر از شهروندان ارمنی خود را -آری فقط ۱۵ نفر- که در اسارت باکو بودند، آزاد کند، کم نمانده بود که چشمم از حدقه بیرون زند! چرا؟ چون چقدر آموزنده برای انسان و شهروند خود ارزش قائل شد ارمنستان.


حالا بیایم ایران:


۱. حجت‌الاسلام شیخ حیدر مصلحی اهل شهرضا (دانش‌آموخته‌ی مؤسسه‌ی مرحوم مصباح و نماینده‌ی اسبق ولی فقیه در نیروی زمینی، هوایی، و سپس نیروی مقاومت سپاه) و وزیر اطلاعات آن «دولت ۱۰»، بلاخره از روی هر انگیزه یا برنامه‌، در مورد رد صلاحیت عمدی مرحوم رفسنجانی اعتراف کرد که این او بوده رفته داخل جلسه‌ی شورای نگهبان و کاری کرده که نهاد نگهبان مُجاب شده و تن به رد رفسنجانی داد. او این کارش را بالانس «هزینه و فایده» دانست که رد او، مفید به حال نظام است و حتی سخن از «مصلحتِ» «رد» زد. که اغلب می‌گویند در نهاد نگهبان، مصلحت را، راه نیست! (منبع)

من به علت حساسیت در بحث اخبار، در دَم به خبر سایت‌ها اعتماد نمی‌کنم، لذا رفتم اصل مصاحبه‌اش را شنیدم. دیدم بله، رک گفت؛ حتی جزئیات نشستش با اعضای نهاد نگهبان را.


۲. البته مرحوم رفسنجانی خود در ۵ مهر ۱۳۹۴ از نقش مصلحی پرده برداشته بود: این گونه:


«در خصوص ردّ صلاحیت بله. من می‌دانم چه شد. آنها قبل از اینکه تصمیم بگیرند که من نباشم، آقای مصلحی وزیر وقت اطلاعات با معاونانش به آنجا رفته بودند. آیین‌نامه‌ی آنها اجازه نمی‌دهد که در بحث‌های انتخاباتی کسی از خارج باشد. با حضور مصلحی مخالفت شده بود که نباید او باشد. خیلی اصرار شده بود که گفتند پس معاونان نباشند و خود مصلحی باشد. یکی از اعضای خبرگان به من خبر داد که مصلحی در جلسه‌ی آنها گفته که ما صبح و ظهر و شب به طور مرتب آرای آقای هاشمی را رصد می‌کنیم که ساعت به ساعت بالا می‌رود و الان به ۷۰ درصد رسیده است و در این چند روز تا انتخابات اگر همین‌طور بالا برود، ایشان از ۹۰ درصد بالاتر می‌رود و ما مصلحت نمی‌دانیم. چون اگر ایشان بیاید، همه‌ی رشته‌های دوره‌های ما را پنبه می‌کند.» (منبع)


اینک این انتخابات:

آیا بر فرض، فلانی رئیس‌جمهور شود این سه خطر راست است؟
خطر ۱ : دولتی با بالاترین تشریفات شکلی و حفاظتی.
خطر ۲ : دولتی با شدیدترین (خوانده شود: بدترین) لایه‌های امنیتی.
خطر ۳ : دولتی با ریسک نابودی استقلال (البته نیم‌بند و یا حتی نادرِ) قوه‌ی قضائیه.


بررسی کوتاه:

۱. اول برسم به نفس اَمّاره: گویا در نگاه برخی‌ها پیام وحیانیِ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدورِ النَّاسِ» (یعنی همان آیه‌ی مهم و تکان‌دهنده‌ی ٥ سوره‌ی ناس) فقط و فقط برای نعوذبالله «عوام‌الناس»! است، نه خواصِ خواص. خدا اما، مطلق آورده آیه را، و نیز بر وجه فعل مضارع که حاکی از استمرار است، نه گذشته و پایان‌یافته: «آن شیطان که وسوسه و اندیشه‌ی بد افکنَد در دل مردمان.» شورای نگهبان هم جزوی از همین مردمان است، فقیه‌ها و حقوق‌خوان‌های آن، از آسمان که نیامدند که برخی بخواهند خندقِ مقدس و بی‌خطا، دورشان حفر کنند و کارشان را معامله به عصمت نمایند و دنباله‌رُو مطلق شوند. آیا مگر «نفس اَمّاره» را فقط مردم عادی دارند و سایران! (نخوانید ساحران!) فقط از نوع نفسِ مطمئنّه برخوردارند؟! و حتی نفس لوامّه (=پشیمان‌ساز) هم لازم ندارند!! بیایید بپذیرید که سیاست عرصه‌ی تقدّس‌پردازی و توجیه و منزّه‌سازی افراد نیست، سیاست محل عمل برای ملت و مکتب و در نتیجه پاسخ به عملکرد در برابر پرسش‌های ملت و مکتب است. امید است عده‌ای معلوم‌الحال دست از اغفال نهادها و فریب افراد آن، بردارند و بگذارند خدای ناکرده آنان شرمسار و بدعاقبت! ازین سرا به آن بقا نروند. حقیقتاً فریفتن اینان گناه دارد و خرابشان می‌سازد نزد ملت و مکتب و از منزلت و خدمت می‌کاهد. نه تقدیس، نه تخریب، نه تضعیف.

 

۲. ولی آن سه خطر محتمل و فرضیه: من از خصوصیات فردی فلانی چندان اطلاع موثق ندارم، اما دنیای سیاست، دنیای احتمالات است، آن هم، احتمالات از جنسِ عجیب و شگفت و شگرف؛ زیرا قدرت فساد می‌آورد. پس، پیشاپیش می‌توان برآورد احتمالی کرد، اما داوری قطعی، نه. امید است هر کدام که به رأی آزاد ملت پیش افتاد، پیشگاه ملت، خادم بمانَد، نه مخدوم و خائف و خائن و خنّاس! و خالی‌بند و خُدعه‌گر.​​​​​​

 

( ۲۵ / ۳ / ۱۴۰۰ )
بررسی یک رفتار در «جبهه‌ی اصلاحات»

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. ابتدا عرض کنم در آستانه‌ی هر انتخاباتی، وزارت کشور به احزاب ایران این حق و مجوز را می‌دهد که با ائتلاف و اتحاد با همدیگر، تشکلی به اسم «جبهه» را شکل و آرایش دهند. بنابرین، جبهه، هیچ‌وقت نام یک حزب نیست، بلکه نام ترکیب چند حزب و گروه است. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۱ , ۱۴۰۰ ارديبهشت . دید ۴۲۰

مدرسه فکرت ۶۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌ونهم

پیام تسلیت:
استاد احمدی دوست اندیشمند دیرنم سلاممی‌دانم از کوچ غمبار دوست مشترک‌مان، متفکر پویا و مرد ستوده و به‌شدت مؤمن و پایبند به دین یعنی جواد امامی چه‌ها می‌کشی. تصادف هولناک آن دوست خبیر در میمه‌ی اصفهان در دل شب، به همراه پرکشیدن مادر محبوب‌شان چه جَرحی بر قلبت افکنده است؛ ژرف و جانکاه. شما و جواد چونان چسب دوقلویی بودید که وقتی ترکیب می‌شدید اثر می‌گذاشتید. شما استاد غم‌دیده‌ی من خوب می‌دانید که جواد امامی فقط اهل خبر و تحلیل و تفسیر و مصاحبه‌های تخصصی نبود، او عمیقاً مسلط به مسائل کشور و آگاه و مُشرف به امور حوزه و جامعه و سیاست بود. من و شما و رفقای کاری در آن محیط سال‌های اخیر، هیچ‌گاه او را جدا از اخلاق و رعایت موازین ندیدم. دانایی توانمند و خردمندی مؤمن بود. چه افکار روشن و پیشرویی داشت و چه خُلق و حُسنِ سلوک دلربایی. متألم هستم در دردِ درگذشت اندوهبار او. آیا هیچ به یاد داری با جواد بوده باشیم، اما خسته شده باشیم؟! نه هرگز، او خستگی را خسته می‌کرد و رفتار پارسایانه‌ی وی انسان را به خود جذب و متصل نگه می‌داشت.
 
دل شما احمدی عزیز، می‌دانم که آشوب است و چونان ابر بهاری می‌باری و رگبار درون خود را در سرزمین جامت می‌ریزی؛ زیرا جواد در جوفِ دلت جا داشت. من در فراق دوستی این‌چنین روشنفکر متعهد و جذاب، بسیار اندوه دارم و چون سرای آخرت او را سرشار از رحمت و سرفرازی نزد خدای باری تعالی می‌بینم، آرام می‌گیرم. گواهی می‌دهم جواد امامی با توشه‌ی پربار و با ورعی پرهیزگار و پرونده‌ای سفید پیش رب رفت. رحمت به او و تسلت به تو استاد.
 
 
بررسی رفتار اخیر شورای نگهبان
 
با یاد و نام خدا. سلام. پیش از هر چیز ابتدا شفّاف بگویم من درین بررسی جانبدار یا هواخواه هیچ فردی از افراد اخیر در انتخابات ریاست‌جمهوری، چه احرازشده‌ها و چه احرازنشده‌ها نبوده و نیستم. به عنوان یک ایرانی صرفاً نظرم را نسبت به یک مسئله‌ی سیاسی عمومی بیان می‌کنم. همین.
 
به موجب قابلیت‌های ارزنده‌ی انقلاب اسلامی، هر شهروند ایرانی از حقِ انتخاب‌شوندگی و انتخاب‌کنندگی برخوردار است، و همه، درین حق، مساوی‌اند. اما این بدان معنی نیست که هر کس شب از خواب برخاست یا با حزب و هم‌پالگی‌های خود نزاع داشت، خود را پیش اندازد و نامزد ریاست‌جمهوری کند و رفتار بی‌مُحابای وی، اصل مترقی «انتخابات مردمی» را لُوث (=آلوده و بی‌معنا) و کارِ نهاد ناظر و تعیین صلاحیت را، زار و دشوار کند. جای دور نروم. مثال می‌زنم: مثلاً آقای سیدمصطفی تاج‌زاده دست‌کم از ۱۲ سال پیش و شاید ۲۲ سال پیش، صدها متن و موضع علنی و مخفی علیه‌ی انقلاب نوشته و گرفته، و لابد حق خود می‌پنداشته، تا جایی که آشکار شده بود بیشتر به تئوری دگرگونی فکر می‌کرده، نه کارورزی و سیاست‌ورزی در محیط نظام سیاسی، اما با این‌همه خودخواهانه و بهتر است بگویم کودکانه پیش افتاد و نامزد قوه‌ی مجریه شد. مگر می‌شود کسی تا دیروز هرچه می‌نوشت بنا بر اندیشه و یا احساساتش، مستقیم و غیرمستقیم علیه‌ی رهبری و مناسبات رایج نظام بوده باشد، اما حالا سودای سربالا (بخوانید خیالپردازی خام) سر دهد و قصد ریاست همین نظام کرده باشد؟! این عجیب است.
 
نهاد ۱۲ نفره‌ی شورای نگهبان مناسباتش در داخل جلسات رسمی در بررسی نامزدها و امور دیگر به شکل و شیوه‌ی دموکراسی است. یعنی رأی‌گیری از عضوها. و مبتنی‌ست بر قاعده‌ی اکثریت آراء که حداقل آن، ۷ رأی اعضاست. بنابرین، کارِ شورای نگهبان به لحاظ قانونی و حقوقی و حتی شرعی بر اصل رأی بنا شده است. و این یعنی دموکراسی داخلی شورای نگهبان. و علی‌القاعده کسی نمی‌تواند و نمی‌بایست مانع کار قانونی تک تک شورای نگهبان شود و رأی آنان را خلاف قاعده بپندارد. اما این‌که این نهادِ نگهبان، از بیرون تحت تأثیر، یا زیر فشار، یا غلبه‌ی مصلحت بر حقیقت و عدالت و یا در انقیاد تفکر جناحی و شخصی است یا نه، امری دیگر است و در اینجا موضوع بحث من نیست. بیشتر بخوانید ↓
بیشتر...
۰
در تاریخ : ۲ , ۱۴۰۰ ارديبهشت . دید ۳۷۰

مدرسه فکرت ۶۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وهشتم

 

بررسی بیانیه‌ی اخیر مجمع روحانیون مبارز

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۹

به نام خدا. من فقط به تحتانی بیانیه  (منبع) می‌پردازم که در واقع آنان در همین بخش، داغ! کرده‌اند. مجمع، گویی با یک تحقیقات میدانی، به یقین رسیده که به‌قطع و یقین شمارِ «ایرانیانی که فکر می‌کنند» با پیروزی جو بایدن، «فرصتی به وجود آمده است تا مشکلات فی‌مابین ایران و آمریکا برطرف شود و یا کاهش پیدا کند بی‌آنکه لطمه‌ای به اصول و موازین اصلی انقلاب و عزت و استقلال ملت و مصالح ملی وارد آید و ایران باید این فرصت را غنیمت شمارد» «بی‌شمار» می‌باشند. یعنی به زعم مجمع، اکثریت ملت.

 

و با همین موازین ظنی یا تحقیقات‌شده می‌گویند «در مقابل کم نیستند کسانی که اظهار می‌کنند که این دولت آمریکا است که باید بدون فوت وقت هرچه زودتر و بدون هرگونه پیش‌شرطی تمام تحریم‌های یکجانبه بر ضد ایران را لغو کند و خساراتی که از ناحیه‌ی این تحریم‌ها بر ایران وارد شده است را بپردازد و از منطقه خارج شود.»

 

و جالب این که بلافاصله دست به تحلیل و داوری رویکردِ این نوع تفکر می‌زند و معنی تز آنان را این‌گونه معرفی می‌کند: «یعنی این ما هستیم که باید بگوئیم آمریکا چه باید و چه نباید انجام دهد.»

 

مجمع، بلافاصله یک قدم بعد، خود را در خلأ می‌گذارد و مانند کسی که در مسأله‌ای فاقد تصمیم و سردرگم مانده است، می‌گوید: «ما بر این باوریم که با قطع نظر از این که کدام یک از این دو نگاه، صواب یا بر خطا است و یا شاید راهکار دیگری می‌تواند پیش روی ایران باشد، پیش از این رویکردها و نیز مهم‌تر از آن‌ها این است که باید فضای گفتگو و اظهار نظر و بیان دیدگاه ها ایجاد شود و هر فرد یا جناح و هر حزبی با آزادی کامل بتواند نظرخود را برای برون رفت کشور از مشکلات بحران‌آفرین کنونی بیان کند.»

 

آنگاه بیانیه بی‌آنکه خود امضاء‌کنندگان متوجه باشند، انگار راه چهارمی را در رابطه با رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح می‌کند و آن این است که نوشته‌اند: «اگر بهترین تصمیم درباره‌ی این موضوع مهم و یا هر موضوعی که سرنوشت‌ساز است و منافع کل مردم ایران و کل کشور را در بر می‌گیرد در جمعی محدود هرچند صاحب قدرت و در غیاب افکار عمومی گرفته شود و وفاق و همدلی اکثریت جامعه را همراه نداشته باشد به سرانجام تلخی دچار می شود.»

 

و سپس مجمع حرف اصلی خود را با این درخواست ظاهر می‌کند: «پس باید انحصار در تصمیم گیری شکسته شود و سازوکار به رسمیت شناخته‌شدن افکار عمومی احیا شود و بنیان مشروعیت‌بخشی اکثریت آراء به ساختار اداره‌ی کشور تقویت گردد تا ایران عزیز در مسیر توسعه‌ی همه‌جانبه قرار گیرد و تا تنش‌ها در روابط بین این کشور و سایر کشورها در منطقه و در جهان برطرف و یا به حداقل برسد.»

 

نکته‌ی تشریحی:

 

مجمع درین بیانیه‌ی دهه‌ی فجری، در کمال شگفتی یکی از اصلی‌ترین مبانی فکری خود را -که شاکله‌ی حقیقی نیروهای مذهبی و انقلابی جناح چپ و خط امام بوده است- کنار گذاشته است و آن مبارزه‌ی بی‌رودربایستی با امپریالیسم آمریکا است. در واقع مجمع درین فراز از بیانیه‌ی خام و غلط خود، در حال دمیدنِ شرم پیش روی نیروهای‌ چپ مذهبی وفادار انقلاب است که باید از راه مقاومت در برابر آمریکا، نادم و پشیمان شوند و راه سازش و قبول آمریکا را جایگزین مبارزه و مقاومت کنند. مجمع گویا به شک و تردید رسیده است که ملت ایران، آمریکا را خصم و در حال مخاصمه با ایران می‌داند. همین دگردیسی نارس است که بخشی از این جریان را نیازمند بازبینی و بازسازی خود کرده است. دیر بجنبند، خود را برای همیشه، تمام‌شده خواهند یافت. ملت، با هیچ فکر و طیفی، شوخی ندارد. موضع ضدآمریکایی مثل یک موج نیست که با بادی برخیزد و سپس با یک جو آرامشی فرو ریزد؛ موضع ضدآمریکایی، یک خط است، یک مکتب، و یک حقیقت. عقل سلیم ایجاب می‌کند هر کشوری با ملت ایران حرف دارد، اول ترک مخاصمه کند، سپس طرح دوستی بگشاید و سرِ میز گفت‌وگو بنشیند. این اسلام است که به مسلم آموخته: هم سخن‌گفتن بیاموزد، هم سخن‌شنُفتن. و هم در جای خود -در صورتی که مورد خصم و خصومت واقع شده باشد- سلاح‌گرفتن و دفاع‌کردن و مقاومت‌ورزیدن.

 

عشق چون شق‌القمر

ای روی تو پاکیزه‌تر از کف کلیم

آن را مانی که کرد احمد به دو نیم

تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی

ما بر سر آتشیم چون ابراهیم

(رباعی شماره‌ی ۲۹۹ سنایی)

به نام خدا. سنایی غزنوی ( ۴۶۳ - ۵۲۵ ه.ق) بر این رباعی نامی ننهاد، اما من آن را «عشق چون شق‌القمر» می‌نامم. پیام شعر روشن است و شاید نیاز به شرح نباشد. اما من کمی از برداشت‌های خودم را ازین رباعی عالی، بیان می‌کنم. شاید دست‌کم چیزی گیرِ خودم آید. عشقِ خوب، مثل ماه شق‌القمر است. نیمی از آنِ عاشق و نیمی سهمِ معشوق. عاشق و معشوق دو نیم‌پاره‌ی ماه هستند که با هم می‌تابند؛ همان ماهی که حضرت احمد مصطفی (ص) آن را دو نیم کرد و معجزه آفرید. کف پاکیزه‌ی کلیم به نظر من اشاره به آن لحظه‌ای است که موسی کلیم‌الله (ع) در آن حال ناب خود در پیشگاه پروردگار نعلین خود را درآورد و وارد وادی مقدس طویٰ شد، یعنی آیه‌ی ۱۲ طه: فاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. کفش‌هایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. و رخِ یوسفی نیز جمال حضرت یوسف (ع) است که پیامبری زیباروی بود. آتش همان آتش عشق است که بر حضرت ابراهیم شیخ الانبیا (ع) مانند گلستان بَرد و سرد و زیبا شد. بگذرم.

 

نظر: 

سلام. من از جغرافیای دقیق منطقه‌ی ارومیه اطلاع عمیقی ندارم. مطالعه داشتم که معضل آن چه می‌شود. اما به نظر می‌رسد دیدگاه شما درین باره نیازمند مقدار زیادی تأنی و تأمل است. در واقع شما با این فرضیه می‌خواهید بفرمایید آنچه در گاوخونی اصفهان، مهالوی شیراز، هامون سیستان و حتی زاینده‌رود زاگرس مرکزی اتفاق افتاده بود و سپس با تَرسالی از خطر نابودی نجات یافتند، نیز، مانند روند خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه، امری کاملاً طبیعی بود و باید خشک می‌شد؟ خصوصاً هامون سیستان که افغانستان حقآبه‌ی ما را کم کرده بود. که بعد تقریباً با مذاکره حل و فصل شد. من به جغرافیا و شهرشناسی بسیار علاقه دارم، اگر روشن بفرمایی متشکر می‌شوم. گویا دیدگاه شما و آنچه در پست بالاتر توسط جناب .... مطرح گردیده، دیدگاهی شاذّ باشد. دست‌کم برای من اعجاب داشت. توضیح تکمیلی جناب‌عالی می‌تواند گنگی بحث را مرتفع کند. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۵ , ۱۳۹۹ دی . دید ۴۸۰

مدرسه فکرت ۶۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وهفتم

نظر:
سلام. بله، «اهرم» را درست و به‌جا فرمودید، اما فلسفه‌ی این اهرم نزد امام خمینی آن بود که بن‌بست‌ها بر سر حکومت شکل نگیرد و در اثر تأکید بی‌حد بر برداشت اولیه از شرع یا محتملاً جُمودورزیدن خطرناک، راه حکومت و تأمین منافع ملت و مقتضیات شریعت مسدود نشود، زیرا در بینش و روش امام، فقه شیعه، هم سنتی و هم پویاست و از سبکِ شیخ جواهری بهره دارد. گاه مشاهده می‌شود اعضای مجمع فعلی و سابق و اسبق، چندان به ترجیح احکام ثانویه‌ی اسلام که اصل پویایی شیعه است، بر احکام اولیه دقت و جرأت نمی‌ورزند و اغلب دو دل و مردّد ماندند و در تشخیص‌دادن مصالح عاجز. بگذرم.
 
نظر:
 
سلام. درین پست یک برداشت درست از نحوه‌ی کارویژه‌ی مجمع ارائه شد. امابعد؛ آن اصطلاح‌سازی عبارت بعدی پست، گرچه حقِ ذوق است، اما چنین نیست؛ زیرا نفس مجمع، یعنی رجحانِ منفعت «حال» و «آینده»ی ملت و نظام. این اسمش شکستن قانون نیست، عین قانون است و حتی جنبه‌ی مترقیانه‌ی تفکر شیعه. همین کار در نظام نظارت متوازن آمریکا در حق وتوی همزمان سه‌جانبه‌ی گنگره، دادستان و رئیس کاخ سفید جاری است، که کنترل متوازن نام گرفته است.
 
نظر:
 
سلام. با این دیدگاه شما موافقت دارم. مثال‌ها هم متین و درست و قابل قبول بود. اما اجازه می‌خواهم در این بستر پست شما، از میان چندین نکته که در ذهن دارم، دست‌کم سه نکته خطاب به عموم بگویم: ۱. «مجمع تشخیص مصلحت نظام» نامش از نظر من ناقص است. نقص آن در واژه‌ی «نظام» است که آن را در حکومت منحصر کرده است. و این در نگاه شخصی من، عیب بزرگ و نهفته‌ای است. زیرا مصلحت فقط برای «نظام» نیست، برای «ملت» هم هست که در بازنگری قانون اساسی فقط به این لفظ نظام بسنده شد. ۲. با توجه به نقص اول، مجمع در طول تولد تا کنون، یک ایراد بزرگ در خود پرورش داد، همه‌ی اعضای مجمع از درون نظام منصوب و یا با شخصیت حقوقی خودبه‌خود عضو آن می‌شوند. اما در آنجا که مرکز مهم مصلحت‌بینی است، از نمایندگان جامعه‌ی مدنی و احزاب سیاسی فاقد است. ۳. شکل انتصابی‌بودن اعضای مجمع می‌تواند به انتخاباتی‌بودن هم اضافه شود. یعنی بخشی را رهبری بچینند و بخشی را ملت و یا نهادهای دیگر حکومت، مثلاً مجلس و نهادهای مردمی و یا جاهایی دیگر. درین صورت، تشخیص مصالح «ملت و نظام» متوازن می‌شود و مردم هم ممکن است به اقناع و رغبت پایدارتری برسند. البته اعتراض و نقد همواره وجود دارد و طبیعی هم هست. اما اصل ایجاد مجمع، برخاسته از تفکر درست و مترقی و روشنگر امام بود. بگذرم.
 
نظر:
 
سلام. این پست که دیده می‌شود، یک پستی‌ست که منجر به مطالعه می‌شود. البته آمارها معمولاً کاذب از آب درمی‌آیند و این‌که به آمارها به‌طور مطلق می‌توان به چشم دست‌کم «قدر متیقّن» نگریست، میان اهل فن، شک و تردید وجود دارد. امابعد، نویسنده‌ی مورد استناد، در پایان، علم آماری خود را با واژه‌ی احساسی «شیّاد» آلود. که این، خلل زد به تتبع‌اش. بیچاره! زحمت کشید ولی خرابش کرد! اما یک پست دیگر هم در پیشی‌گرفتن کره‌جنوبی هم گویا بود، اما هرچه چشم دوخته شد، دیده نشد. بر آن کره‌ی وابسته، همین بس که با یک عطسه‌ی خشک‌وخالی دو همسایه‌ی بالایی و یک همسایه‌ی پایینی، خون در رگ‌هایش خشک می‌شود؛ رشد به یُمن! اشغال خاک کشور توسط ارتش جنایت‌کار آمریکا، رشدی پوشالی‌ست. هر چند رفاه و آسایش آورَد، ولی آسودگی روح ملت هم مهم است. بیشتر بخوانید ↓
بیشتر...
۰
در تاریخ : ۹ , ۱۳۹۹ آذر . دید ۲۲۰

مدرسه فکرت ۶۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وششم

 

«به پیش» به عقب برگشت !

با یاد و نام خدا. پیش‌درآمد بحث: در نظام‌های حزبی، حزب پیروز در انتخابات را حزب حاکم می‌خوانند. مثلاً حزب «به پیش» به رهبری امانوئل مکرون، که حزب حاکم فرانسه است. این حزب سه سال پیش، با غلبه بر حزب سوسیالیست فرانسه در کارزار انتخاباتی، به قدرت دست یافت. حزب‌ها در کشورهای غربی، اغلب سه گرایش دارند: چپ‌گرا، راست‌گرا، ائتلاف‌گرا که معمولاً محیط‌زیست‌گراها و ملی‌گراها و حزب‌های کوچک اروپا به این سمت گرایش دارند. چپ‌گراها جنبه‌ی سوسیالیستی برنامه‌هایشان غلیظ‌تر است، راست‌گراها جنبه‌ی لیبرالیستی و ثروت‌اندوزی برنامه‌هایشان. اولی بیشتر به عامه فکر می‌کنند، دومی همیشه به اقلیت سرمایه‌اندوز.

 

بحث: حزب راستگرای «به پیش» که دولت فرانسه را در اختیار دارد اخیراً لایحه‌ای "بحث‌برانگیز درباره‌ی ممنوعیت فیلمبرداری از نیرو‌های پلیس" را تصویب کرده بود که باعث اعتراضات در بیش از ۷۰ شهر فرانسه به‌ویژه در پاریس شده بود. دولت فرانسه (بخوانید مهد آزادی!) با قوه‌ی قهریه به سرکوب شدید مردم معترض اقدام کرد که به نزاع خونین خیابانی انجامید. اما سرانجام با خفّت و خواری اعلان کرد این لایحه را لغو کرده است. منبع

 

سه نکته‌:

 

۱. اگر مردم ۷۰ شهر در برابر این لایحه اعتراض نمی‌کردند حزب «در پیش» به پیش می‌تاخت یک قانون دیگر از نوع ممنوعیتِ نقد و انکار هولوکاست ! در برابر آزادی علَم می‌کرد؛ یعنی ممنوع‌بودنِ فیلمبرداری از افسران پلیسی که دارند مأموریت (بخوانید سرکوب مردم را) انجام می‌دهند.

 

 

۲. دولت حزبِ «به پیش» فرانسه به عقب نشست و قول داد لایحه را در نسخه‌ای جدید ارائه کند. باید دید نسخه‌ی نوِ این لایحه چه مفادی دارد. مهم اما این است دغدغه‌ی اعتراضی مردم به این تز امنیتی ! جواب داد و نگرانی "سمَن"ها (=سازمان‌های مردم‌نهاد) و اصحاب رسانه‌ ازین قانون جدید -که مانع آزادی مطبوعات می‌شد و موجب وحشی‌گری پلیس- تا اینجای کار، برطرف شد. زیرا دولت فرانسه که باخشونت تمام در برابر معترضان ایستاد، سرانجام شکست را پذیرفت و لایحه را رسماً ملغیٰ اعلام کرد.

 

۳. حتی «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور دست‌راستی فرانسه نیز، وقتی دید سرکوب مردم موجب گسترش اعتراضات و شکاف می‌شود و‌ آبروی نداشته‌ی این کشور اسلحه‌فروش! از دست می‌رود، سرانجام تصاویر منتشرشده از وحشی‌گری پلیس علیه‌ی مردم را «باعث شرمندگی فرانسه» دانست! بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۴ , ۱۳۹۹ آذر . دید ۳۴۴

مدرسه فکرت ۶۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وپنجم

ستوه و نستوه

صلوات می‌فرستم در آغاز بر محمد و آل محمد (ص) با یاد و نام خدا. کمیاب‌اند، کمیاب؛ که نَستوه بمانند و به ستوه نیایند. اگر آیت‌الله طالقانی "نستوه" بود از آن‌رو بود که گنجایش داشت و خسته نمی‌شد و چتر هدایتگری او در درگاه مسجد هدایت برای همه باز بود؛ بنابرین به‌درستی به این صفت، سِتوده می‌شد، زیرا از گرفتاری‌ها و اختلاف افکار به ستوه نمی‌آمد و ترافیک فکری، پیچِ گفتار و نوشتارش را نمی‌بست و صدایش را رسا می‌رساند تا از تزلزل و تذبذب احتمالی افراد جلوگیری کند و به‌راه نگه دارد.

 

شخصیت‌هایی در تراز ایشان و در طریقه‌ی عترت متّکی به قرآن، می‌دانستند که چگونه در جامعه و سیاست حاضر شود و چطور هشدار امام علی -علیه‌السلام- را شاخص رفتارش کنند:

 

اِحذَر کلامَ مَن لایَفهَمُ عَنکَ؛ فانّهُ یُضجِرُکَ.

«از سخن‌گفتن با کسى که گفتارت را نمى‏‌فهمد بپرهیز، که تو را به ستوه مى‏‌آورَد.»

منبع: شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج ۲۰ ، ص ۲۸۲ . (منبع)

 

شیخ سعدی در بوستان چه عالی سروده:

خداوند فرمان و رأی و شکوه

ز غوغای مردم نگردد ستوه

(شیخ سعدی، بوستان. باب اول در عدل و تدبیر و رأی)

 

آری؛ میان ستوه و نستوه، فقط یک نون، مرز است. کسانی به ستوه و به زانو درمی‌آیند که یا خود ژاژ و تُرّهات بخوانند، یا خلافِ سفارش مولا (ع) نپرهیزند از سخن‌گفتن با طرف‌هایی که گفتار را نمی‌خواهند بفهمند. فرقی ندارد : چه میز سیاست باشد، چه روابط بین‌الملل، چه کلاس و منبر و محفل و چه حتی کُنج منقل.

 

پاسخ:

سلام جناب آقا ... از انسانی که خود، خود را تشجیع کند تا با تقویت دلیری، ترس و کمبودی از بیانِ آن چه بر او گذشته، نداشته باشد، استقبال می‌کنم. درین نوشته‌ات این شالوده، نشان داده شد. -با آن‌که نمی‌دانم و هرگز هم نخواهم پرسید آن شخص چه کسی بود که به شما چنان گفت- شما درین متن کوشیدی اگر انتقادهای درست و یا حتی حملات نادرست هم به شما صورت گرفته باشد، شما در مقام جواب به زبان منطق برآمدی، نه هیاهو و هیجان و هُو.

 

با متن‌هایی که زیورِ مقدمه و دیباچه به خود چسبانده و کوتاه نباشد و در اندازه‌ی جاانداختنِ مطلب، حتی تا حدی دراز هم باشد، هم‌آغوشی دارم. درین نوشتار شما، این خواسته به‌خوبی سوسو می‌زند. و شما رتبه‌ی رعایت ادبیات فارسی را در همین صحن مدرسه در نوشتارهای خود نسبت به روزها و سال‌های گذشته، پله‌پله ترقی داد‌ه‌ای. جویای چنین احترامی هستم که به زبان درخشان پارسی می‌شود.

 

پاسخ:

جناب آقای ... سلام. با شما بر سر "تاب‌آوری" ملت و این‌که اندازه‌گیری نشده است موافقم. تردید نمی‌توانم بکنم که داخل‌کردنِ مفهوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی "تاب‌آوری" در بیانیه‌ی انتخاباتی چندی‌پیش مجمع روحانیون، نمونه‌ای از گروگان‌گیری مفاهیم، برای پیشبرد کارزار انتخاباتی ۱۴۰۰ است که نمی‌تواند لزوماً شاخصی برای "خدمت" باشد.

 پاسخ:

سلام جناب ...

خواندن متن‌های آغشته به نور آیات و روایات در قلم شما مرا وادار به فکرکردن می‌کند. ارزش و بهای بالایی دارد این نوع گرایش. حِرمان را به‌جا داخل متن کردی؛ که نومیدی هم‌مرز با کفر است. خوب نوشتی؛ آموزنده و آرامش‌آور.

 پاسخ:

سلام جناب مهندس عباس مهاجر

برداشتم این است دست‌کم سه مورد این گزارش استرتژیک جالب‌توجه‌تر بود:

 

۱. آنجا که روشن کرد نباید گفت‌وگو را به مسائل منطقه‌ای مانند حزب‌الله لبنان مشروط کرد که به مرحله‌ی "هیچ‌توافقی" می‌انجامد، زیرا گزارشگران می‌دانند ایران خط قرمزهایی دارد.

 

۲. مواردی از سیاست‌های ایران در این متن نَشت کرد که نشان می‌دهد به خبرهایی دست اول، و یا تقریباً طبقه‌بندی‌شده دسترسی پیدا کردند. یا لااقل اطلاعاتی هدفمند به آنان داده شد! شاید.

 

۳. آن بخش که تأکید ورزیدند این‌که نمی‌شود هدف توافق باشد، اما آرامش ایران را برهم زد. آرامش در برابر آرامش، ذات گفت‌وشنودی است که می‌خواهد از حرف‌زدنِ صِرف فاصله بگیرد و به توافق و پیشرفت واقعی در حل و فصل منجر شود. به تحلیل محتوای گزارش وارد نمی‌شوم. بهتر بود دیدگاه خودت را هم می‌نوشتی.

 

پاسخ:
جناب آقای ...‌ سلام. 
درین صحن حتی اگر با جواب‌های شما قانع هم نشوم، نباید خِسّت ورزم از کلاسی که در لابه‌لای نوشته‌پاسخ‌هایت برایم شکل می‌گیرد، نیاموزم. می‌آموزم؛ زیرا تعصب در هر دو سو -شما و من- مفقود است، هرچند در جاهایی از مجموعه‌جواب‌های جناب‌عالی رگه‌هایی از جانبداری که لعاب تعصب آویخته، دیده می‌شود. اما حقیقتاً فکر مرا به تفکر پیوند می‌زنی که بالاترین بازتاب یک گفت‌وگوی جدی، صادقانه و حق‌طلبانه است. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۳۹۹ مهر . دید ۳۸۰

مدرسه فکرت ۶۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وچهارم

۲۱ سال پیش!

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۴ مهر ۱۳۹۹ / چاپ شب. به نام خدا. ‌امشب، شب رحلت پیامبر ص و شهادت امام حسن مجتبی ع است. یاد ایامی افتادم که به حکم حدیث نبویِ «اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ» با مرکز پژوهش و دوستانی وصل شدم که عمرم در آن قطعه‌ی زندگی‌ام هدر نرفت. و حس می‌کردم دارم این شعر منسوب به حکیم فردوسی را در درونم حکّ می‌کنم و هدایت می‌شوم؛ شعری ساده اما همه‌جانبه:

چنین گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

اینک دیدنِ این میزِ کارم با آن انبوه کتاب اطرافم و این دوستانم -که همه سِمت استادی علم و اخلاق و پارسایی بر من دارند- مرا از جهت و سمتی که از آن عبور کرده‌ام، مسرور و خشنود نگه می‌دارد. اینان هرگز از یادم نمی‌روند؛ چونان که رفقای من در داراب‌کلا و جای‌جای ایران و تمام کسانی که در هدایتگری‌ام نقش داشته‌اند، هیچگاه فراموش نمی‌شوند. کمتر کتابی درین قفسات است که قبسات (=شعله‌ و فایده) من نشده باشد و وراندازش نکرده باشم. جوانان عزیز بکوشند با مطالعه و اندیشه و کتاب‌خوانی تاریخ زندگی خود را تابان کنند که وقتی پا به سن گذاشتند مانند ما حسرت ساعات ازدست ‌رفته را نخورند.

 

ای روزگار ! ای روزگار ! کسی مگر درین صحن خاطره‌ی سیاسی دوست دارد! وگرنه از آن چند سال، خاطراتی سیاسی درین پست و درین صحن می‌نوشتم. بگذرم. ولی از اتفاقات آنجا دو اتفاق را که بر من گذشت می‌گویم:

 

۱. نماز را به پشتِ سر آشیخ محمدرضا احمدی می‌بستیم. اقتدایی از سرِ اشتیاق. یک ظهر، آخر نماز، خواندنِ «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» به گردن من افتاد. به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» که رسیدم حواسم رفت سمت سوره‌ی والعصر، که به جای «صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» خواندم: «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» ! آن‌ روز با این کارم تعقیبات نماز حاضرین درخششو جوشش بیشتری گرفت!

 

۲. پنج‌شنبه‌ها -بدون وقفه- زیارت عاشورا و صبحانه برقرار بود. روزی خواندن فرازهایی از آن به من واگذار شد. ازقضا آن روز آیت‌الله علی آل‌اسحاق نوبت مصاحبه داشت که وسط زیارت رسید. اتفاقاً آن بخش‌هایی از زیارت نصیب من شد که واژگان سخت‌تری دارد و زبانم معمولاً در ادای صحیح آن عاجز می‌مانَد. تمام که شد، مرحوم آل‌اسحاق با تبسّم گفت: «همه به سبک ایشان می‌خوانید؟!» آخه! من زیر و زبَر را حسابی غلط‌وغلوط خوانده بودم!

 

بزرگواران در عکس بالا در مخزن کتابخانه‌ی مرکز از راست: دکتر علی شیرخانی. من. شیخ محمدرضا احمدی. جواد امامی. و در عکس پایین از راست: من. جواد امامی. دکتر علیرضا زهیری. دکتر شیرخانی. شیخ احمدی. چه ۲۱ سال پیشِ قشنگی بود.

 

در پایان؛ در سالروز شهادت امام حسن مجتبی ع یک سخن از آن امام کریم تقدیم می‌کنم، که اُسوه‌هایی چون آن رهبران سیاست و دیانت و معنویت، همیشه مردم را به دانش و ارزش دعوت کرده‌اند:

 

«همانا بیناترین دیده‌ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوش‌ها آن است که پند و اندرز را در خود فراگیرد و از آن سود برَد، و سالم‌ترین دل‌ها آن است که از شُبهه‌ها پاک باشد.» (منبع)

 

کمربند مهار

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۵ مهر ۱۳۹۹

به نام خدا. سر بازکردنِ دُمل بحران «قره‌باغ» ناشی از هر عواملی باشد، دست‌کم یک دسیسه‌ی فراگیرتر را سریع‌تر رو کرده است و آن طرحِ «استقرار تروریست‌های تکفیری در طول نوار مرزی ترکمنستان، آذربایجان، ازبکستان، جنوب‌شرقی تاجیکستان و شمال‌شرقی افغانستان» است.

 

برخی از منابع ایرانی (منبع -که به مسائل استراتژیک دستیابی دارند- بر اساس شواهد میدانی وجود این توطئه را تآیید کرده‌اند، که در حقیقت بنای آن بر «محاصره‌ی استراتژیک چین، روسیه و ایران» است و حتی در صورت آماده‌بودن اقتضائات و شرائط، «دامن‌زدن به جنگ‌ها و تنش‌های نیابتی در این مناطق». که من در این تحلیل، اسمش را گذاشتم «کمربند مهار»؛ کمربندی که از سرحدّات ارمنستان تا منتهی‌الیه‌ی افغانستان امتداد دارد.

 

 

نقشه‌ی قره‌باغ

(جنگ میان آذربایجان و ارمنستان)

 

این‌که در داخل ایران، برخی‌ها به علت سابقه‌ی تعدّی‌گری روسیه‌ی تزاری و شوروی کمونیستی و امروزه روسیه‌ی پوتینی، به این کشور اعتماد ندارند و روی خوش نشان نمی‌دهند و سیاست فعلی جمهوری اسلامی را در باره‌ی روسیه و حتی چین تخطئه می‌کنند و بالاتر این‌که گاه دیده می‌شود خیانتکارانه نیز می‌دانند، به نظر من نوعی نادیده‌گرفتن منافع ملی است و خطای تحلیلی. مگر این که اینان ازجمله کسانی باشند که فکر می‌کنند با آمریکا در هدفِ نابودی انقلاب اسلامی و آوردن یک حکومت دست‌نشانده، اشتراک منافع دارند.

 

درست است که کمربند مهار از دید یک ایرانی وطن‌خواه می‌تواند اقدامی مخاطره‌آمیز و محدودکننده باشد، اما اگر از نگاه آمریکا و اسرائیل اشغالگر، به آن بنگریم می‌بینیم جای حساسی را دست گذاشته‌اند که اگر بتوانند از طریق پیکارجویان اَجیر مسلمان -که احساسی جز جنگیدن و دلار به‌دست‌آوردن ندارند و تفکری جز مانند بینش داعش و جریان تکفیری ندارند- قادرند تنش‌های نیابتی بیافرینند و هدف خود را در اختلال روابط این سه قدرت (چین، ایران، روسیه) پیش ببرند.

 

بنابرین؛ از دید من ایران در این بُعد درست می‌رود که دو کشور چین و روسیه را بر حسب اقتضائات برای اتحاد استراتژیک خود برگزیده است؛ زیرا:

 

 

اولاً آمریکا و پادوهای او دیرزمانی‌ست بنای خود را بر اذیّت و آزار ایران (=بخوانید تحریم و فشار برای تسلیم و مذاکره‌ی تحمیلی) و در صورت توانستن، سرنگون‌ساختنِ نظام گذاشته‌اند.

 

ثانیاً روسیه و چین به‌هرحال با همه‌ی تردیدهای به‌حقی که نسبت به دوگانگی‌های بین‌المللی آن دو داریم، دو کشور منطقه‌ی استراتژیک ایران محسوب می‌شوند که عقلانیت ایجاب می‌کند وقتی دشمنی چون آمریکا، دوستی با پادشاه‌های منحط عرب‌های منطقه را به منافع خود نزدیک‌تر می‌بیند و ایران را محور شرارت قرار می‌دهد، با چین و روسیه متحدی استراتژیک باشیم ولو آکنده از نوسان و بده‌وبستان.

 

نکته: این تناقض است که نظام را همیشه زیر تیغ هجوم می‌برَند ولی وقتی تاریخ‌گردی می‌کنند سیاستمداری چون احمد قوام را می‌ستایند و مردی چون مرحوم مصدق را پیشوای خود می‌پندارند. مرحوم مصدق همان کار ستُرگی با انگلیس کرد و آنان را از مملکت و آخور نفت بیرون انداخت که جمهوری اسلامی با آمریکا کرد. پس؛ نمی‌شود از یک سو مصدق را ستود -که باید هم آن مبارزه‌اش با انگلیس را ستود- ولی از سوی دیگر انقلاب اسلامی را کوبید و توبیخ کرد. مگر می‌شود دو کارِ درست و هم‌موازات را دو جور داوری کرد و به قضاوت نشست! بگذرم. در این مدت -آغاز جنگ میان طرفین قره‌باغ- نوشتن تحلیلم را به‌عمد تأخیر انداختم تا از اوضاع آن خبرهای بیشتر بدانم. بنابراین، می‌دانم همه‌ی ما به مسائل روز ایران و منطقه و جهان بی‌تفاوت نیستیم و پیگیریم.

 

درخواست:

با سلام و آرزوی توفیق، از آقای دکتر محسن آهنگر دارابی -که در ایالات متحده آمریکا دکتری برق را طی می‌کنند- می‌خواهم یک گزارشی از وضعیت فعلی انتخابات آمریکا به صحن مدرسه ارائه کنند؛ گرچه ما در اینجا اخبار و نظرسنجی‌ها و تحلیل‌ها را دنبال می‌کنیم، ولی چه خوب است آقامحسن که در آنجا حضور دارند ما را از تازه‌ترین برآوردها مطلع کنند. اگر دکتر محسن پیام مرا دیر می‌بیند، حسن‌آقا پدر دکترمحسن یا علی‌آقا برادر آقامحسن، وی را زودتر، ازین درخواست باخبر کنند. ممنونم. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۸ , ۱۳۹۹ شهریور . دید ۲۴۵

مدرسه فکرت ۶۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وسوم

مؤلّفه‌های رستگاری (۱)

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹

به نام خدا. یکی از آثار ایمان، نزدیک‌کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است. ایمان، در فطرت انسان جاسازی شده است. تا آن حد که حتی گناهی چون ظلم هم قادر نیست، اصلِ ایمان را باطل کند، چون ایمان، جزوِ فطرت انسانى و غیرِ قابل بُطلان است، بلکه باطل، تنها باعث پوشیده‌شدنِ ایمان مى‌گردد به‌طورى‌که دیگر نمى‌تواند اثر صحیح خود را بروز دهد. پس؛ به‌آسانی نمی‌توان کسی را متهم به بی‌ایمانی کرد. این متن را بر اساس تفسیر «المیزان» در بحث آیه‌ی ٨٢ سوره‌ی انعام استخراج کرده و نوشته‌ام.

 

مؤلّفه‌های رستگاری (۲)

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹

به نام خدا. یکی دیگر از مؤلّفه‌ها و عوامل رستگاری، کارهای خیر و نیک است. زیرا طبق آیه‌ی ۸ سوره‌ی اعراف، اَعمالِ انسان وزن می‌شود و مورد سنجش قرار می‌گیرد. لذا در دستگاه آفرینش حضرت آفریدگار متعال، هر کس میزان عملِ سنگین‌تری داشته باشد، از رستگاران است.

 

در آیه‌ی ۷۷ سوره‌ی حج به این مسئله یعنی کار نیک تصریح و تأکید شده است: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید.

 

پس؛ هر کس مشغول کار نیک است بداند که در مسیر سعادت قدم گذاشته است. خوشبختانه ایرانیان از مردمانی بودند که از طلوع بشریت به نداهای رحمانی توجه داشتند. مثل این پند که مثلثِ نیک است: پندار، کردار، گفتار باید نیک باشد، که کردار درین سه ضلع نیکی شامل عمل و کار است. 

 

نکته‌ی ۱ : با این استناد و استدلال وَحیانی و فرهنگ ایرانی، روشن می‌شود که رستگاری صرفاً جنبه‌ی نظری ندارد، بلکه باید گام در جاده‌ی کارِ نیک و در مسیر عمل خیر گذاشت.

 

نکته‌ی ۲ : میدانِ کار نیک نیز گسترده است. مانند این کارها: ساختن پُل و جاده، پرداخت زکات به مستمند، جهاد سازندگی، پرهیز از اسراف آب، خدمتگزاری به ملت، نمازگزاردن، کمک به بیماران، شرکت در دفاع از دین و وطن، نگهبانی از جنگل و بوم‌زیست و معدن، ساختن کتابخانه، حراست از دشت و دمَن و صحرا و دریا، گرفتنِ دستِ افتاده و نیازمند. مبارزه با شرّ و شرارت. و بی‌شمار کارهای خوب و خیر دیگر که خشنودی خدا را فراهم می‌کند.

 

نکته‌ی ۳ : خدا مظهر خیر است، پس از خوبی و خیر خشنود است. خیر در طول تاریخ بشریت با سدّ «شرّ» مواجه بوده و هست. پس شرّ فنا نمی‌شود اما با خیر می‌توان از شرّ دوری و برائت کرد. کارِ نیک به این علت سعادت و رستگاری به ارمغان می‌آورد.

 

پاسخ:

 

سلام جناب آقا... تردیدی نکن که متون معارف همواره مفید است. حتی اگر انسان به وسع علامه طباطبایی هم برسد باز نیز برای معارف و مباحث دینی و قرآنی، دانش‌آموز به حساب می‌آید. اساساً همه، همیشه دانش‌آموزیم از مهد تا لحد. از ازَل تا ابد.

 

امامِ عبادت، عبودیت، عرفان و عاشورا

گفتارهایی از امام حسین (ع)

قسمت بیست‌ودوم

از آن حضرت سؤال شد باشخصیّت‌ترین افراد چه کسى است؟

در جواب فرمودند: 

«آن کسى است که اهمیّت ندهد که دنیا در دست چه کسى مى‌باشد.» (منبع)

اشاره: دنیا در جمله‌ی امام (ع) ممکن است زخارف (=تجمّلات و اَشرافیت) و دنیازدگی باشد.

 

پاسخ:

سلام. وقتی گاه‌گاه در نوشته‌های تو ایراد دستور زبان فارسی می‌بینم -مثل همین متنت که نوشتی، «دو طفلان مسلم»، برانگیخته می‌شوم که ایراد را شرح دهم. زیرا نه فقط به این ایرادگرفتن آزرده نمی‌شوی، بلکه استقبال هم می‌کنی. پس نکته اینجاست:

 

«طفلان مسلم» درست است، نه «دو طفلان مسلم». چون‌که طفلان تثنیه است. یعنی دو طفل. بنابراین آوردن عدد «دو» بر سر طفلان، نادرست است. با پوزش. امروز چون دوغِ شُتر زیاد خوردم، به ذوق آمدم که به تو دربپیچم! بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۳ , ۱۳۹۹ شهریور . دید ۲۰۲

مدرسه فکرت ۶۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌ودوم

 

کمتر از دومینیکن!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

مقدمه: بی‌تردید یکی از آموزه‌های مکتب امام حسین (ع) این بود که نسبت به جامعه و اوضاع روزگارِ خود بی‌تفاوت نبود و نظر و موضع خود را روشنگرانه بیان می‌فرمود. بنابراین، به پیروی ازین اصل، این متن را ارائه می‌کنم:

 

پیش‌زمینه: شاید شرکت ملت ایران در بپاداری عزاداری ماه محرم، مانع از آن بود که وقتِ بیشتری را برای اخبار و تحولات ایران و جهان بگذارد، زیرا در چنین فضای غم‌آلودی، هیچ چیز پرجاذبه‌تر از اصلِ عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام نیست. حال که ملت، سربلند، عاشورا را پاس داشت، وقت آن رسیده که همه مثل همیشه به اوضاع روز مسلط باشیم و بر روی رویدادها، تحلیل و ارزیابی و موشکافی کنیم؛ زیرا اساساً ملتی دیده‌بان و دیده‌وَریم. دیده‌ور یعنی تیزبین، صاحب‌نظر و به معنای عربی و قرآنی آن یعنی «بصیر».

 

زمینه: رافائل گروسی بالاخره آمد. و رفت. اینک مشخص شد که توافق شد آنها دو سایت هسته‌ای دیگر ایران را نیز می‌توانند زیرِ نظر و تحتِ دوربین‌های خود ببرند. ساده‌ترین علت موافقت ایران این است که گفته شود ایران با این کار، زیرکانه بهانه را از آمریکا ربود.

 

پس‌زمینه: من از ابتدا به وَلَه و شتابی که در امضای برجام از سوی تیم ایران صورت گرفت، انتقاد داشتم و با نوشتن متن‌هایی در همان سالِ مذاکرات، ضعف‌ها، خطرات و خسران‌های ناشی از آن را گفته بودم. ازجمله این مورد که برجام را به «سه‌پایه» تشبیه کرده بودم، نه «چهارپایه»؛ زیرا در «سه‌پایه» وقتی یک «پایه» بشکنَد، دیگر خاصیت پایه‌بودنش را از دست می‌دهد. خروج آمریکا از «برجام» چنین وضعی را بر برجام تحمیل کرد، زیرا این کشور ذاتاّ یک‌جانبه‌گراست.

 

نتیجه: گرچه «دجانی» با جمله‌ی «در موقعیتی نیست که اقدام بیشتری انجام دهد. چون در شورا اجماع وجود ندارد.» گامِ سوم اخیر آمریکا در به‌کارگیری «مکانیسم ماشه» یا همان «اسنپ‌بک» علیه‌ی ایران را با مانع حقوقی مواجه کرد، اما از آنجا که رویکرد آمریکا نسبت به ایران از راهبرد ۲۵ ساله نشئت می‌گیرد، جَست‌وخیزهای پی‌درپی این کشور یاغی، تمامی ندارد و گویا حالا پس از سرافکندگی عجیب اخیر -که فقط دومینیکن از او پیروی کرد- این راه جدید را گشوده: «فرایند ۳۰ روزه‌ برای بازگرداندن تقریباً تمامی تحریم‌های سازمان ملل علیه‌ی ایران.» که این تحریم‌ها «به صورت خودکار از نیمه‌شب ۲۰ سپتامبر (۲۹ شهریور ۱۳۹۹) باز خواهندگشت.» و همین اقدام جدید، تضاد و تعارض را از سطح ایران، به سطح بین‌الملل برد و کار را فراتر از پرونده‌ای به اسم ایران کشاند.

 

حاشیه: این سخن «پیتر استانو» سخنگوی اتحادیه‌ی اروپا در ردِّ تز تازه‌ی آمریکا محل تآمل است. سخنش این است: «توافق هسته‌ای ایران که به اتفاق‌آرا به تأیید شورای امنیت رسیده جزوِ عناصر کلیدی معماری منع اشاعه هسته‌ای در جهان است.»

 

نکته: تعبیر معماری منع اشاعه‌ی هسته‌ای در جهان، در بیان رسمی «پیتر استانو» بارِ حقوقی و سیاسی بالایی دارد، زیرا از مفاد برجام، نه فقط صرفاً برای ایران، بلکه برای نظم و امنیت جهانی استناد کرده‌است. یعنی سندی که ممکن است برای سایر پدیده‌های مشابه چهانی نیز به آن استناد شود.

 

تتمّه: اما در این میان، یک حرف، برای من جایی بیشتر برای فکرکردنِ ژرف‌تر آفرید؛ حرف یک دیپلمات اروپایی که درباره‌ی سناریوهای پس از بازگشتِ خودکار و مفروضِ تحریم‌ها علیه‌ی ایران گفت. این حرف: «مقام‌های آمریکایی ظاهراً هیچ اهمیتی برای حالتی که ایران به محدودیت‌های هسته‌ای پایبند نباشد، قائل نیستند.»

 

معنی ساده‌تر و تقریباً تحلیلی سخنش این است که آمریکا بدش نمی‌آید ایران را به سمتی سوق دهد که محدودیت‌های هسته‌ای خود را رسماً پایان‌یافته تلقی کند تا آنگاه جنگ‌افروزان آن کشور باز نیز بتوانند راهبرد خود را در جهان به وجه یک‌جانبه پیش ببرند و از قضا از قِبَل آن عرب‌های منطقه را نیز همچنان بدوشند.

 

این سخن دیپلمات اروپایی حقیقتاً جای اندیشیدن و زیرکی‌ورزیدن و خردمندی‌کردن دارد. به نظر من آمریکا در واقع، با پرونده‌ی ایران به جنگ ایران نیامده بلکه با این ابزار به ستیز با قدرت‌های رقیبش رفته‌است که برتری خود را حراست کند. البته در این میان، هستند عناصری از درون و بیرون ایران، به علت کینه‌ای که اندوخته‌اند، نسبت به بقای ایران درین تنازع بقا که آمریکا براه انداخته، کمتر از دومینیکن‌اند! یعنی «پیرو»ترند و آمریکایی‌تر.

 

تسلیت:

با پاسداشت شهادت امام سجّاد (ع) سخنی درباره‌ی اهمیت دانش و علم از آن امام که زین‌العابدین بود و امام عارفین و عابدین و مظلومین و مؤمنین و مسلمین:

 

«چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مى‌دانستند هر آینه آن را تحصیل مى‌کردند گرچه با ریخته‌شدن و یا فرورفتن زیر آب‌ها در گرداب‌هاى خطرناک باشد.»

شرحی بر فیلم کَفَرناحوم

به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غم‌انگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پاره‌ای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۶ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۳۰۱

مدرسه فکرت ۶۱

 مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت و یکم

پیام اول فلات فرصت

۱۳ مرداد ۱۳۹۹

به نام خدا. با سلام و احترام؛ فلات فرصت، بام فکر است و سقف فکرت؛ نردبام فهم فروزان. به فرموده‌ی امام على (ع) در حکمت ۲۱ نهج‌البلاغه «فرصت، چون ابر مى‌گذرد؛ پس، فرصت‌هاى کار خوب را غنیمت شمُرید.» (منبع) فرصت، نوبت است؛ نوبتِ نوشتن. فلات، فرصت است برای بروز و بیان افکار با به‌ کار بستنِ منطق و اخلاق و احترام. حافظ، خوب سروده:

قدر وقت اَر نشناسد دل و کاری نکند

بَس خجالت که از این حاصلِ اوقات بریم

 

چارچوب‌های فعالیت در فلات فرصت:

 

۱. نوشته‌ها فقط باید به قلم اعضا باشد.

۲. ارسال کپی متن‌ها درین فلات اکیداً ممنوع است.

۳. فورواردکردن (=بازفرست‌ها) مطلقاً ممنوع است.

۴. ایجاد میان‌بحث‌ها توسط اعضا آزاد است.

۵. گفت‌گوهای شخصی دوبه‌دو اکیداً ممنوع است.

۶. ارسال عکس در هر وهله و نوبت، در حدِ چهار قطعه (نه به صورت انبوه) آزاد است.

۷. عضوی که چارچوب‌های فلات فرصت را رعایت نکند، عضویتش لغو و تمام پست‌هایش مسدود می‌گردد.

۸. در فلات فرصت تمام مسئولیت‌های قانونی، اخلاقی و حقوقی متون بر عهده‌ی نویسنده است که ارسال می‌کند.

۹. توهین و اهانت و اسائه‌ی ادب، درین بام بر اساس شرع مقدس، اخلاق و اصول انسانیت، اساساً ممنوع است. در صورت مشاهده، فلات فرصت از دسترس عضو خاطی خارج می‌شود.

فلات فرصت

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

اَبَرحسّ نداشتیم!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. نورِ رو به زوالِ مهتاب، گویی «متّحدِ دشمن» می‌شد و در تاریکی انباشته‌شده، پاسِ شب را در سنگر، سخت‌تر می‌ساخت. به برکتِ نورِ مهتاب، پاییدنِ دشمن میسّرتر می‌شد و آسان از دلهُره و هراس‌ها می‌کاست. و وقتی ماه به مُحاق می‌رفت (=ناپدید می‌شد) شبِ جبهه، مَهیب می‌شد و در دل هول می‌افکنْد. دهشت داشت؛ بیم نیز.

 

سهمناک بود. ابَرحسّ نداشتیم تا چونان جُنبندگان جانور، بوی و خوی دشمن را از فاصله‌ها و مسافت‌ها حس کنیم. چشم‌مان به آسمان دوخت می‌شد؛ تا آن حد که منزل به منزل ماه را می‌کاویدیم؛ که کی از افق برمی‌آید، که کی در افق فرو می‌رود.

 

طعم شربتِ شهادت هم که ندا داده می‌شد «شیرین‌تر از عسل است» در تنهایی و خلوت‌مان به زیرِ سؤال و پرسش‌ها می‌رفت و با دندانه‌های دوستیِ نفّسِ اَمّاره، ارّه می‌شد ولی با تیغه‌های لوّامه، رنده. آخه وقتی همه، به یُمنِ بیداری تو، در خواب بودند و تو باید یکّه و تنها در سنگر، نگهبان‌شان باشی، سکوتِ شب آدم را در بر می‌گرفت؛ که کوچک‌ترین صدا در درون سکوت، می‌دانیم که بیشترین مسافت را می‌پیماید و دشمن را گوش‌به‌زنگ نگه می‌دارد؛ به‌ویژه جبهه‌های خمود و شبه‌خاموش ولی خطیر کردستان، که کمین، کمندِ گردنِ تو می‌شد، سمندِ افکندنِ پای تو و توسنِ سرکشِ اِسارتِ تو.

 

اما وقتی فهم می‌کردی کشته‌شدنت، «شهادت» است و به رستگاری و روسفیدی در رستاخیز می‌انجامی، آرام و رشید می‌شدی و لذا حتی اگر ماه هم نبود، کهکشان را دیدنی می‌دیدی و ترس را کمی شرمگین می‌نمودی. نامِ ناموَران و گمنامان جبهه و معروفون در سماء به‌خیر.

 

روایتی بود درین «سن‌وسال‌»ام از آن حس‌وحالِ ۱۸سالگی‌ام در سالِ پُردِهشتِ شصت.

۱۴ مرداد ۱۳۹۹

 

کُنیه، کلمات، کمالات

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. کُنیه که عنوان و لقبی‌ست معمولاً برای بزرگداشتن (=تعظیم و تکریم) فرد، یک رسم بوده است میان مردم. و نوعی «نَعت» هم هست یعنی ستودن و وصف‌کردن. مرحوم محمد معین، کُنیه را «بَرنام» نامید.
 
 
یکی از زیباترین، خاکی‌ترین، مردمی‌ترین، متواضعانه‌ترین، ساده‌ترین و صمیمی‌ترین کُنیه‌ها، کُنیه‌ی «ابوتُراب» برای امام علی، امیرِ پارسایان (ع) است که پیامبر اسلام (ص) این نام را بر ایشان نامیدند؛ به چند علت، ازجمله به خاطر آن‌که آن حضرت روی خاک خوابیده بودند. و نیز چون‌که «حجّت» خدا در زمین‌اند.
 
 
برخی از نوشته‌های تاریخی نشان می‌دهد که عرب‌های دوره‌ی متوکّل عباسی -که عصرش چونان اَسلافش ادامه‌ی اوج اختناق بود- حسّاسیت می‌ورزیدند که کُنیه‌ای به فرد غیرمسلمان و شاید هم غیرعرب اِعطا شود، زیرا کنیه از نگاه آنان لزوماً نشانه‌ی احترام و بزرگ‌داشت بود که معمولاً با کلمه‌ی «ابو» یا «ابن» یا «اُم» و یا «بنت» آغاز می‌شود. ازین‌رو، بنا به نوشته‌‌ی آیت‌الله جعفر سبحانی هنگامی که متوکل، خادمِ غیرمسلمان خود را لقب «ابن نوح» داد، فقیهانی که در حقیقت قشری بودند و از آیات و روایات خبری نداشتند، گفتند: «نباید به یک فردِ غیرمسلمان کُنیه بدهیم و کُنیه، نشانۀ احترام است.» (منبع)
 
 
گفتند نزد امام هادی (ع) رفته و از ایشان سؤال کنید که آن حضرت پاسخ زیبایی دادند؛ به آیه‌ی یک مسَد قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند به او [ابولهب] لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» یعنی: نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد.
 
 
نکته‌ی ۱ : میان کُنیه و کلمات و کمالات ربط هست، اما نه برای هر شخص و افراد. کمالاتِ یک فرد، با لقب و کلمات و عنوان و پیشوند و پسوند به دست نمی‌آید، بلکه این کمالات است که باعث می‌شود کُنیه و کلمات معنا بگیرد و بار بیابد.
 
 
نکته‌ی ۲ : فقیهان دنیازده و قدرت‌زده‌ی عصر متوکلی عباسی که به این نکات ریز در حدِ مَویز موضع می‌گرفتند آیا نمی‌توانستند از حق و حقانیتی چون امام نقی حضرت هادی (ع) به دفاع برخیزند که دست‌کم کلاس درس آن حضرت به چماق اختناق، تعطیل نشود!؟ فقیه که -به‌حق و به‌رسم- همیشه باید با حق درآمیخته باشد، نه به اختناق درآویخته (=آویزان).
 
 
یک یادآوری نقلی: ابولهب عموی پیغمبر (ص) از «سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت به شمار می‌آمد. دائماً او و همسرش أمّ‌جمیل بر ضدّ اسلام و برای اذیّت و آزار مسلمین در تلاش و تکاپو بودند.» منبع
 

 

دو سخن از امام هادی (ع)

در فرخنده میلاد آن امام هُمام:

مقدَّرات چیزهایى را بر تو نمایان مى‌سازد که به فکرت خطور نکرده است.

اگر مردم به راه‌هاى گوناگونى روند، من به راه کسى که تنها خدا را خالصانه مى‌پرستد خواهم رفت. (منبع)

 

پاسخ:

سلام. در چترِ اخلاقت، شِلاب خیسم نمی‌سازد، و برف و بوران، به زیرم نمی‌برَد.

 

تسلیت

 

سلام. سختی و درد این مصیبت وارده بر شما و منتسبان -که اندوه آن در واژگانت نمایان گشت- ان‌شاءالله بر شما و بستگان محترم کاسته شود و بار بردباری در دوری‌اش بر همه‌ی شما آسان‌تر گردد. تسلیت مرا به آقامحمدحسین و بازماندگان برسان.

 

نکته‌ای را در اینجا دریغ ندارم که در مطالعات یا شنیده‌ها فهمیدم که در فرهنگ دینی، اُولیٰ از هر کس، بعد از درگذشت والدین، برای پرورش و نگه‌داری فرزندان، «عمّه» است. البته باز هم اهل فن بهتر می‌دانند. خواستم گفته‌باشم ارج و قُرب «عمّه» در فرهنگ دینی ما تا کجاست و مؤانست تو به عمه‌ی مرحومه‌ات شاید ناشی از همین اُنس و حُبّ و قُرب ذاتی باشد. خدا بیامرزاد.

بیشتر

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۴۸۰

مدرسه فکرت ۶۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصتم

 

آن روزهای انقلاب و این روزهای نظام

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. ابتداء آن روزها: یش از این، پارسال در دو صحن نغمه و مدرسه‌ی فڪرت از شهید «عالی جویباری» فرمانده‌ی عارف‌مَسلڪ ما در گردان مسلم‌بن‌عقیل نوشته بودم ڪه به ڪارگزینی سپاه ساری نوشته بود از بخشی از حقوقم بڪاهید چون شالیزار دارم و گویا گاوداری، ڪه درآمدم ڪفاف می‌ڪند. دیروز دیدم شهیدی دیگر یعنی سید محمد امیری‌مقدم، آر.پی.جی زنِ یڪی از گردان‌های لشڪر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) به علت این‌ڪه «دو تا از گلوله‌های آر.پی.جی۷ ڪه شلیڪ ڪرده به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۱۳۶۴، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به همین دلیل به سپاه برگردانده است.» (منبع)

 

حالا این روزها: اڪبر طبری و قاضی شیخ غلامرضا منصوری فراری ڪه عین پرونده‌ی سعید امامی -همه‌ڪاره‌ی «حجت‌الاسلام علی فلاحیان» وزیر اطلاعات عصر مرحوم رفسنجانی- می‌گویند ڪشته شد! را در نظر آوریم. اولی یعنی اڪبر طبری برای دو رئیس قوه‌ی پیشین -آقایان سید محمود شاهرودی و شیخ صادق لاریجانی ڪه دَم‌به‌دَم علیه‌ی مخالفان و منتقدان خطابه می‌خواندند و انڪاریه و ردّیه- گویی ملائڪه‌ی روی زمین بوده و هر ڪاری ڪه اراده می‌نموده، می‌ڪرده. و حتی وقتی هم، بِزه‌هایش توسط آقای علیرضا زاڪانی -یڪی از همفڪران هر دو رئیس پیشین قوه‌ی قضاییه- افشاء می‌شود، آقای شیخ صادق لاریجانی برآشفته می‌شود و از یار و همه‌ڪاره‌ی حوزه‌ی ریاست قوه، یعنی اڪبر طبری به دفاع برمی‌خیزد و هیچ اقدامی برای تعقیب او نمی‌ڪند و آقای محسنی اژه‌ای مدعی‌ست برای «ایشان» تخلّفش احراز نشده بود.

 

اما آن دومی یعنی شیخ غلامرضا منصوری -ڪه برخی محافل سعی می‌ڪنند او را در لباس روحانیت نشان ندهند تا مثلاً آبروی روحانیت نرود- هر چه می‌خواست علیه‌ی روزنامه‌نگاران و منتقدان می‌ڪرد و هیچ‌ڪس در درون قوه قضائیه‌ی عصرِ شیخ صادق لاریجانی جرئت نمی‌ڪرد به این دو، بگوید بالای چشمتان ابروست! چه برسد به فلان روزنامه یا فلان فعال سیاسی یا فلان مظلوم ڪه بخواهد لب به انتقاد و افشاگری بگشاید و حقش را بستاند. تا این ڪه سازمان اطلاعات سپاه ورود ڪرد و از فساد این دو فرد پرده برداشت و ملت باخبر شد میلیاردها تومان مانند یڪ هلوی راحت‌الحلقوم بلعیده شد و غاپیده. امید است اینان، بی‌شائبه، در تمام مأموریت‌هایی ڪه به آن واداشته می‌شوند ڪاشفی عادل باشند.

 

انتهاء نڪته‌ها:

 

نڪته‌ی یڪ این‌ڪه هر گاه باب انتقاد، نه فقط بسته ڪه چندقفله باشد، بیشترین زیان را خودِ جمهوری اسلامی ایران می‌ڪند؛ زیرا اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها با خیال راحت و احساس مَصونیت از پستان نظام می‌دوشند و بر مَشڪ و خیڪِ خود می‌افزایند و آن‌گاه حتی رئیس قوه‌ی قضائیه هم فڪر می‌ڪند این‌گونه افراد گویی معصوم! هستند و پاڪ و پاڪیزه و به قول ادبیات یڪ جناح خاص: پاڪ‌دست! ڪه هرگز خبط و خطایی از آنان سر نمی‌زند! زهی خیال باطل!

 

نڪته‌ی دو آن‌ڪه آیا روحانیت ایران با این رَختِ بی‌ریختی ڪه اَمثالِ اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها بر تَنِ نظام پوشاندند، شرمسار نیستند در روضه‌خوانی‌ها و سخنرانی‌ها و منبرهایی ڪه ملت متدیّن خویشتن‌دارِ شڪیبا را افاضه می‌فرمایند و روشنگری، از سجایای حڪومت علوی بگویند و مثلاً عزلِ عثمان بن حُنیفِ استاندار توسط امام علی (ع) به خاطر شرڪت در یڪ مهمانی خلاف عرف علوی را شرح ڪنند!؟ شرم دارند. باور دارم آن وارسته‌های روحانیت، مدتی‌ست شرم دارند و پیش ملت شرمنده‌اند ڪه زبان‌شان برای بیان این نمونه‌ها و شاهدمثال‌ها گِره دارد و نمی‌چرخد.

 

نڪته‌ی سه این‌ڪه ملت ایران بارها دارد اثبات می‌ڪند «ضدانقلاب» نیست، ضدِّ فساد و غارت است. سال‌ها به ایثار ایثارگران و سازندگان، این انقلاب شڪوفا شد و غنچه و‌ گل داد. اما به‌یڪ‌باره، چپاولگران چپاول می‌ڪنند و دل مردم را فسُرده. سه تُن گُل محمدی، با هزار زحمت به یڪ لیتر گلاب و اِسانس تبدیل می‌شود؛ گلابِ انقلاب را ڪه با خون شهیدان تهیه شده است را یڪ‌شبه به بادِ فنا و تباه ندهید. به قول سَدید امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- (منبع) بترسید از روزی ڪه مردم بخواهند «ایام‌الله دیگری» خلق ڪنند:

 

«این مردم زاغه‌نشین ڪه شماها را روی مَسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بڪنید، و این جمهوری را تضعیفش نڪنید. بترسید از آن روزی ڪه مردم بفهمند در باطنِ ذات شما چیست، و یڪ انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید ڪه ممڪن است یڪی از «ایام الله» -خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست ڪه برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است ڪه فاتحه‌ی همه‌ی ما را می‌خوانند!»

۶ تیر ۱۳۹۹

 

نیامده‌ام تا باطل کنم، آمده‌ام تا تمام کنم
 
به نام خدا. در کتابِ «فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکا» اثر لئو راستن که توسط محمدعلی بقایی (ماکان) به فارسی برگردان شده است با جمله‌ای از حضرت مسیح (ع) آشنا شده‌ام که به نظر من پیام ژرفی دارد. گویا در آیه‌ی هفدهم باب پنجم انجیل «متی» و شاید هم «لوقا» درج شده‌است که من به استناد همین کتاب نقل می‌کنم. عیسی مسیح (ع) فرمود:
 
«گمان مَبرید که آمده‌ام تا تورات و صُحُفِ انبیاء را باطل سازم، بلکه تا تمام کنم.» (منبع) پرتال جامع علوم انسانی. پژوهشگاه علوم انسانی
 
خواستم با این جمله‌ی حضرت عیسی‌بن مریم (ع) دست‌کم سه حرف گفته‌باشم:
 
۱. بین واژگان تمام‌کردن و کامل‌کردن فرق اساسی‌ست. مثلاً یک ساختمان را با پی‌ریزی شروع و با نماکاری و شیشه‌گذاری تمام می‌کنند. اما برای یک انسان مفهوم تمام‌کردن به کار نمی‌رود بلکه کامل‌شدن به کار می‌رود.
 
۲. شاید -تأکید می‌کنم شاید- مسیح (ع) می‌دانست که مأموریت کامل‌کردن دین بر عهده‌ی او نیست و دین آسمانی با بعثت (=برانگیختن) پیامبر خاتم (ص) کامل می‌شود و حضرت مصطفی (ص) این کار را بر عهده می‌گیرند. و چنین هم شد و آیه‌ی اِکمال «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا...» (آیه‌ی ۳ سوره‌ی مائده) از نشانه‌های خاتمیت است. دانشنامه‌ی اسلامی
 
یعنی «...امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پذیرفتم...»
 
۳. یک درس هم ازین جمله‌ی حضرت «کلمه» (ع) برای امروز ایران ما می‌تواند این باشد که دست‌اندرکاران فعلی کشور برای اِبطال همدیگر نکوشند، برای تمام‌کردنِ کارهای وعده‌داده‌شده بکوشند و دست به اِکمال بزنند. حضرت مسیح (ع) برای اصلاح شریعت حضرت موسی (ع) برانگیخته شده‌بود که توسط علمای قوم یهود به انحراف کشیده شده بود و از تورات جز تحریف و تغییر آن، چیزی نمانده بود.
 
نکته: تمدن‌سازی جمهوری اسلامی ایران در عصر غیبت یک شرطش شاید این باشد که همانند کارِ حضرت مسیح (ع) برای تمام‌کردن کار کنند، نه برای باطل‌کردنِ هم. هنر کشورداری آن است که با وجود افکار مختلف -که لازمه‌ی حیات بشری‌ست- بتوان «سازگاری» و «آزادی» ایجاد کرد و «ساختن» و «آبادان‌کردن». بگذرم.
 

تحلیلی گذرا بر نامه‌ی خوئینی به رهبری

به قلم دامنه :به نام خدا. آیت‌الله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمه‌ی نامه‌ی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری  (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادی‌اش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارش‌ها و تحلیل‌ها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامه‌اش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنی‌ها) همیشه نمی‌تواند منبعی قابل استناد باشد. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۲۹۸

مدرسه فکرت ۵۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه و نهم

 
 
فرق‌های سوم خرداد با دوم خرداد
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
اولی سال ۶۱ رخ داد، دومی سال ۷۶.
اولی محصول مشترک ارتش و سپاه و بسیج و اساساً تمام ملت است، دومی محصول مشترک جناح چپ و حضور سیاسی انبوه ایرانیانی که با رأی «آری» به آقای سید محمد خاتمی، خواستند دست‌کم به یک تفکر که دو شاخه داشت و سه ریشه، «نه» بگویند.
 
اولی ظفرمند ملی بود. دومی ظفرمند سیاسی. و هر دو، هنور هم به عنوان یک مبداء و مَبادی در میان مردم محل بحث‌های متفکرانه و اندیشناک است.
 
اولی رخدادی خداداد برای حفظ آب‌وخاک ایران و ایمان ایرانیان در خطّه‌ی نبرد حساب می‌شود و از درخشان‌ترین روزهای عزّت و دفاع غیورانه‌ی ملت. دومی رخدادی خودی و خواهندگی سیاسی شهروندی برای غلبه بر رقیب با سازواره‌ی مدرن انتخابات و دست‌یابی به قدرت سیاسی و اجرائی و به گردش درآوردن قدرت میان ملت بر مدار قانون اساسی و رهبریتِ شرعی و قانونی رهبری.
 
اولی چون ملی ماند، در تقویم ایرانی ماند؛ البته سهم قدرت رسمی درین باره آشکار است ولی دومی چون مصادره شد و چهارراهی گردید برای تقاطع و نزاع‌ها، نماند؛ زیرا چراغ‌های راهنماییِ زرد و سبز و قرمز نیز نتوانست این تقاطع را از گره کورِ ترافیک و راهبندان برهانَد، به همین علت، به نفس‌نفس افتاد و سرانجام از درون فراموش و از بیرون نابود شد. من نابود را هم «نا»بود می‌دانم، هم نبود می‌بینم و هم سرکوب و سرکوفت.
 
این متن را نمی‌بندم. اما اگر بخواهم ادامه هم بدهم تا چندین صفحه گنجایش دارد که بنویسم. پس بگذرم.
 
نکته‌ی ۱ : جناح چپ، شیوه‌ی زیست سیاسی با رهبری را نیاموخته بود و رقیبِ ضعیف اما قادر به جَهر و نیز متّصل به دخمه‌های تاریک او -یعنی تلفیقی از جناح راست- راحت و آسان آنان را در خط معارضه‌ی خطرناک، به‌خط کرد و در عملیات روانی فائق آمد. البته یاد قوه‌ی قضائیه آقای یزدی هم یاد باد! باد.
 
نکته‌ی ۲ : رأی آری در دوم خرداد، رأی سلبی هم بود ولی آقای سید محمد خاتمی کم‌کم، کم آوُرد و خود را دربست در اختیار آقای رفسنجانی قرار داد. کسی که به قول آقای آیت الله یوسف صانعی با ریسمان او نمی‌توان به چاه رفت و سالم برگشت. حال آن‌که خیزِِ بی‌نظیر مردم برای به قدرت رساندنِ هر دو نامزد از هر دو جناح راست و چپ (آقایان: ناطق و خاتمی) بیشتر از هر چیز، برای دوری از سیاست تعدیل اقتصادی -که سیاست لیبرالیِ ناقص و آمرانه آقای رفسنجانی بود- صورت گرفته‌بود اما آقای خاتمی با عنوان این‌که آقای رفسنجانی «شناسنامه‌ی انقلاب» است خود را در ذیل و ظل او بُرد (البته از نوشتن این لغت با ذال پرهیز می‌کنم) و بُرد را به باخت عوض کرد؛ به زبان زیبایی محلی دَگش نمود.
 
نکته‌ی ۳ : شعار احساسی «شناسنامه‌ی انقلاب» و شعار استراتژیک و بعدها تاکتیکی جناح راست که «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» چونان دو تیغه‌ی تیز و بِرّانِ یک قیچی عمل کرد. اما ناگفته نگذارم او بعدها در بحران ۸۸ پی برد که کجای سیاست بایستد، ملت روی خوش نشان می‌دهد. کاخ سیاست بر خلاف آرزوی کورت والد هایم دبیر کل وقت سازمان ملل متحد «شیشه‌ای» نیست، بلکه به نظر من پهنه‌ی سیاست همآره کِدر است. باید بینا و دانا و توانا بود تا پشت مشجّر و مات آن را دید. بگذرم. سیاسی‌میاسی بلد نیستم!
 

روس و رامی مخلوف

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. رامی مخلوف پسرعمه‌ی بشّار اسد است؛ مرد ثروتمند و سیاسی سوریه که این‌روزها بحث روز سوریه با اسم او آمیخته است. دارایی‌ها و نفوذ او، مورد شک و در نتیجه مورد وارسی حکومت سوریه قرار گرفته است. او اعتراض خود را به شبکه‌های اجتماعی کشانده است. این‌که آیا روسیه درین قضیه‌ی پیچیده، دستی نامرئی دارد یا نه، نامعلوم است. زیرا اساس رفتار روسیه از یک قرن پیش تا اکنون، همچنان مخفی‌کاری و بسته‌نگه‌داشتن و جلوگیری از درز خبر و اطلاعات بوده‌است. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۶ , ۱۳۹۹ ارديبهشت . دید ۲۶۱

مدرسه فکرت ۵۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه و هشتم

 
 
بحث ۱۵۴ : این پرسش جناب آشیخ باقر طالبی است که در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت جهت گفت‌وگوی یکصد‌وپنجاه‌وچهارم سنجاق می‌شود. متن پرسش ایشان عیناً درج می‌شود: 
 
«من از مدیر مدرسه میخواهم در باره نقدپذیری رهبر و عملکرد نهادها  و افراد در مقابل نقد احتمالی و اینکه قانون اساسی چه می گوید، پرسش سنجاق کند. سوال این باشد از فضیلت های رهبری در کلام خودشان، نقد پذیری است، این نقد پذیری تا چه میزان از سوی افرادی که خود را « انقلابی» می خوانند به مثابه فضیلت رهبری در نظر گرفته شده است؟»
 
 
پاسخم به بحث ۱۵۴
 
سلام. با تشکر از پرسشگر بحث ۱۵۴ جناب اخوی، دیدگاه من در چند قسمت نوشته خواهد شد:
 
قسمت اول:
 
مقدمه: به رهبری در یک جامعه و حکومت دینی دموکراتیک باور دارم. بر شئوون و اختیارات رهبری در اداره‌ی جامعه نیز واقفم. تضعیف این جایگاه و شخص رهبری را نیز نادرست می‌دانم. سعی کرده‌ام همیشه از آخرین نظرات و مواضع رهبری مطلع باشم. اما با این‌همه، یکی از شهروندانی‌ام که نگاه معتقدانه و منتقدانه (در سیاست داخلی) به رهبری داشته و دارم. رهبری را بُت نمی‌سازم که مانند برخی از افراد جامه‌ی عصمت بر تن‌شان دوزم. چنانچه خود رهبری هم بارها فرمودند میان رهبری و مردم ربط حُبی و محبت طرفینی برقرار است و حقوقِ متقابل حاکم.
 
۱. من معتقدم، رهبری در جاهایی فراوان -که در جواب‌های قسمت بعدی خواهم‌نوشت- نقدپذیری داشتند و حتی نظر کارشناسان و دست‌اندرکاران را برای مصلحت یا ترجیحات دیگر بر نظر قطعی خود، رُجحان و اولویت دادند. نمونه‌ی بارز آن، اجازه‌ی انجام مذاکره با حضور آمریکا روی میز ۵+ ۱ که بر همگان روشن است، ایشان صددرصد با اصل مذاکره مخالف و به نیّات آلوده و بزک‌کرده‌ی آمریکا با قاطعیت تمام بدبین بودند، اما در نهایت، این پروژه‌ی استراتژیک دولت ۱۱ و ۱۲ را به عنوان یک «نرمش» و تست و آزمون پذیرفتند. این یکی از فضیلت‌های «نقدپذیری رهبری» بود.
 
تا بعد...
 

پاسخم به بحث ۱۵۴

قسمت دوم:

مقدمه: تردیدی نیست که نقدپذیری، آن‌هم نقدپذیربودن رهبری، یک «فضیلت» است و ارزش. فضیلت -که لفظی عربی‌ست- به بک معنی یعنی دارایی، یعنی افزون، یعنی زیاده‌برآن. که فردِ بافضیلت، یعنی کسی که دارنده‌ی آن علم و یا عمل خوب است.


۲. وقتی آقای هاشمی‌رفسنجانی رئیس‌جمهور شد، عملکرد اقتصاد تعدیل اقتصادی او مورد نقد جدّی جناح چپ قرار گرفت که وی را به خاطرِ گذرِ آسان و بی‌توجه به مستمندان و فرودستان، از عدالت اجتماعی -که در نمازجمعه‌های سلسله‌وارش بیان می‌کرد- به سمت سیاست لیبرالی تعدیل اقتصادی سرزنش می‌کرد.

 

رهبری در آن زمان، زیر بار این انتقادها نمی‌رفتند و حتی در انتخابات مجلس چهارم رسماً گفتند به اینهایی که چوب لای چرخ دولت می‌گذارند، رأی ندهید. و مجلس چهارم با فرق اساسی با مجلس سوم شکل گرفت.

 

جناح راست نیز تا مدت زیادی خود را زیر چتر هاشمی رفسنجانی گذاشت و در نمازجمعه شعار «مخالفِ هاشمی مخالفِ رهبر است؛ مخالفِ رهبری دشمنِ پیغبر است» را چندسال تکرار کرد و هیچ هم تذکر نگرفت.

 

رهبری، تا مدتی دست از حمایت از هاشمی نمی‌کشیدند. تا این‌که به‌هرحال در یک‌دوره‌ای، این نقد و نقدهای جدیدتر نسبت به افکار و رفتار آقای هاشمی‌رفسنجانی را پذیراشدند و خود نیز یکی از منتقدان بی‌تعارف و جدی وی گردیدند.


این رفتار سیاسی و اخلاقی رهبری یکی دیگر از نقدپذیری‌های ایشان بود که از نظر من، در فضای سیاسی جمهوری اسلامی تأثیرگذاری ژرفی داشت، به‌گونه‌ای که بستر را برای فضای بازتر انتقادها فراهم کرد. اگر رهبری این بستر را نمی‌آفریدند، احتمال می‌رفت تز آقای عطاءالله مهاجرانی مبنی بر تغییر قانون اساسی به نفع کاندیداتوری دنباله‌دار هاشمی‌رفسنجانی جا می‌افتاد و رفسنجانی با دست‌بردن در قانون اساسی، دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش را بی‌وقفه ادامه می‌داد. اما نقدپذیری رهبری و تغییر مشیء‌شان از حامی رفسنجانی به یک منتقدِ توصیه‌گرانه‌ی رفسنجانی، جلوی گام خطرناک دیکتاتوری دولتی را گرفت.

تا بعد...

پاسخ:

سلام و صبح به‌خیر و گوارایی

آقای... با تشکر

اساساً توصیه‌کردن یک آموزه‌ی قرآنی‌ست در سوره‌ی عصر. درین سوره، واژه‌ی «تواصوا» بکار رفته‌است که می‌فهمانَد توصیه‌کردن امری متقابل و متداول (=جاری و برقرار) است میان مؤمنان. یعنی همه، همدیگر را به حق و صبر سفارش کنند. بنابرین، توصیه‌ی شما به اعضای مدرسه‌ی فکرت به ژرف‌اندیشی در نهج‌البلاغه کار شایسته‌ای بوده‌است.

 

چون سفارش و ارشاد به‌حقی فرمودی، سه نکته می‌گویم:

 

۱. بی‌شک در خانه‌ی تمام ایرانیان، قرآن و نهج‌البلاغه، و در خانه‌ی خیلی از مردم، مثنوی مولوی، حافظ، بوستان‌وگلستان سعدی و لغتنامه‌های عمید و معین و حتی لغتنامه‌ی چندجلدی دهخدا، و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت و چند کتاب مادر دیگر وجود داشته و دارد و این نشان از ادب و فرهنگ والای ایرانیان است. ایرانیان با اُنس با این کتاب‌ها زندگی می‌کنند و تمرین رستگاری.

 

۲. من نیز، ریا کنم که علاوه بر رجوع جاری به این کتاب‌ها، در سال ۸۷ با خود عهد کردم طی چندماه متوالی (=پی‌در‌پی) نهج‌البلاغه را مطالعه و خلاصه‌برداری کنم. کردم. تمام خطبه‌ها و نامه‌های امام علی -علیه‌السلام- را واژه‌به‌واژه خوانده و یادداشت‌برداری کردم. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۹ فروردين . دید ۴۲۴

مدرسه فکرت ۵۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه‌ و هفتم

 

یک بُرش به یک سرشت

سید علی‌اصغر، یک شخصیت فراجناحی‌ست؛ نه این‌که اکنون این‌گونه شده باشد، نه، که از طلوع خورشید پیروزی انقلاب چنین بوده است. افکار و آراء‌اش -که ریشه در اندیشه‌اش دارد- در هر زمینه و موضوعی طی ۴۱ سال انقلاب آرمان‌بخش اسلامی، همیشه مبتنی بر هویت مستقلانه‌اش بوده است. هر گاه بر دیدگاه‌هایش در مسیر انقلاب ایراد دید، بی‌هیچ دگماتیسمی اصلاح کرد و هرگاه آن فکر و رفتارش را درست بود، بی‌هیچ هراسی پای‌فشاری نمود.

 

در تمام چهار دهه انقلاب و پنج دهه رفاقت، میان من و او حتی یک مو حائل نبودونیست، که نسبت به همدیگر چه در نقد و چه در تأیید، تعارف داشته باشیم. و نیز یک ریگ نبوده‌ونیست که بر روح هم خدشه بخراشیم.

 

این را نوشتم که شخصیت بزرگ وی را برای خودم و او یادآوری کرده باشم و نیز ستوده نموده. او بلد است هم رفاقت را، هم سیاست را، هم دیانت را، هم فرزانگی را و هم رفع اشکال را. و یکی از کسانی‌ست که در طول این مدتِ دراز سنّ‌وسال و مُعمّری، از هیچ نقد و انتقادم بر خودش، نه فقط نرنجیده است؛ بل آن را یک نعمت و هدیه‌ی وجودی‌اش می‌دانسته است.

 

خدا را شاکرم که او از هر نظر و در هر ساحتی، برای من یک انسان شریف، خودسازنده، انتقادپذیر و دگرساز است و روحی برای اخلاص و آینه‌ورزی‌ست و آیین‌دین خواهی. درود بر سرشت و سلام به سرنوشت.

 

بحث ۱۴۹ : امروز در چند سایت خبری رسمی و موثّق، کسب خبر کردم که یک منبع امنیتی عراق دیروز (جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹) به خبرگزاری «المعلومه» اطلاع داد که آمریکا در حال برنامه‌ریزی برای تشویق کشورهاست تا سفارت خود را به پایگاه «عین الاسد» یعنی به شهر هیت -غرب استان الانبار عراق- منتقل کنند.

 

پرسش این است این خبر را چگونه تحلیل و یا تفسیر و یا ارزیابی می‌کنید؟ و نیز این اقدام احتمالی در صورت وقوع و واقعیت‌یافتن، چه پیام‌ها و بازخوردهای داخلی، منطقه‌ای، جهانی و دیپلماتیک و... دارد؟

این بحث برای گفت‌و‌گوی ۱۴۹، در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت سنجاق می‌شود.

 

پاسخم به بحث ۱۴۹

 

۱. اگر به اصل خبر تردید وارد باشد، ممکن است نوعی عملیات روانی پیش‌دستانه باشد. هم علیه‌ی مقاومت و دولت عراق و هم ایجاد تشویش در ذهن مقامات ایران.

 

۲. اگر خبر یک اطلاعات باشد یعنی واقعیت داشته باشد، می‌تواند نشانگر دست‌کم سه هدف باشد:

 

الف. عمل به استراتژی نیل تا فرات. این‌بار نه در جغرافیای سرزمینی، بلکه در جغرافیای قدرت.

 

ب. تجزیه‌ی عراق، که هم خط حائل مرز سوریه و عراق را تسهیل می‌کند و هم حضور آمریکا و سنتکام را رسمیت می‌بخشد.

 

ج. نقشه‌ی خاورمیانه نوین که هنوز ابعاد آن امنیتی باقی مانده و دولت‌ها از کم‌وکیف آن دقیقاً مطلع نیستند.

 

۳. اگر به فرض میان روس و آمریکا بر سر قیمومیت نامرئی بر سوریه و عراق معامله و تبانی صورت گرفته باشد، عین‌الاسد عراق می‌تواند همان نقش را برای آمریکا داشته باشد که بندر لاذقیه‌ی سوریه برای روسیه.

 

۴. از نظر من بازخوردهای منفی این حرکت می‌تواند خود را به سه شکل نشان دهد: درگیری دائمی محور مقاومت، بن‌بست صلح پایدار میان اعراب و اسرائیل غاصب، ایجاد سد نفوذ در برابر ایران. کما این‌که این سدّ تا کنون مانع بزرگی برای سیاست منطقه‌ای ایران شده است. که تنش «سعودی - ایرانی» به جای «صهیونی- اسلامی» بدترین نوع آن است. 

 

پاسخ‌های دیگری هم دارم که به همین مقدار بسنده می‌کنم تا وقت خواننده زیاد گرفته نشود. فقط این فاکتور را نباید از نظر دور داشت که آمریکا، از نفوذ و قدرت بازدارندگی ایران و تأثیرگذاری‌اش بر جنبش‌های رهایی‌بخش، سخت واهمه دارد و برای نابودکردن ایران نیز عاجز و درمانده، است. ازین‌رو، در مواجهه با ایران می‌خواهد نقش حائل و ناظر را بازی کند، نه حمله‌وری همه‌جانبه و جنگ نظامی را.

۱۷ فروردین ۱۳۹۹ا

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

یادی از مرحوم اکبر دستیار

سال ۱۳۶۷ جبهه‌ی مریوان بود. روی صعب‌العبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من می‌آمد و خوش‌وبِش می‌کردیم که روحیه‌های‌مان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویه‌حساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دست‌اندرکاران قرارگاه توصیه‌ی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا راننده‌ی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو می‌شد چنان ادب سپاس به جای می‌آورد که من شرمسار اخلاقش می‌شدم. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۹ فروردين . دید ۲۲۹

مدرسه فکرت ۵۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه و ششم

 

بحث ۱۴۵ :  این پرسش برای بحث و نظر در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت سنجاق می‌شود:  در آغاز سال ۱۳۹۹، چه کتابی را در دست مطالعه دارید؟ و یا چه کتاب و مقاله‌ای گزینه‌ی شما برای خواندن است؟ چنانچه مایل به شرکت در این گفت‌وگو هستید، برداشت خود از آخرین کتاب و مقالاتی که خوانده‌اید و یا مشغول مطالعه‌اید، بگویید.

 

جهد، جهش، جهاد، اجتهاد

 

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

عضو مدرسه‌ی فڪرت

 

به نام خدا. سلام. این چهار واژه به هم نزدیک‌اند. سازگاریِ تغییرواره در آن هست. جُستن و جَستن در آن هست. ڪوشش و پرش و دگرگونی نیز در آن هست.

 

۱. جهد (=تڪاپو) باید داشت؛ چون انسان جُنبنده است، نه جامد.

 

۲. جهش باید داشت؛ چون تڪاپو با جهیدن و تغییرِ مؤثر، است و ثمره‌ی آن سازوارگی. انسانِ راڪد، جامعه‌ را به رڪود می‌ڪشاند، و رڪود، ڪناردستِ رِخوت (=سُستی) می‌نشیند تا خَمودی (=ضعف و بی‌حالی) و خامی بنشاند. ڪه مَباد. مَباد.

 

۳. جهاد (=مبارزه‌ی ڪفایی) باید داشت؛ چون انسان هم در مبارزه‌ی با نفس و هم در مبارزه‌ی با خصم، باید دست‌به‌دفاع باشد و نگذارد در درون برای «جهاد اڪبر»ش و در بیرون برای «جهاد اصغر»ش، بلغزد.

 

۴. اجتهاد باید داشت؛ چون انسان با تمنای ڪوشش فڪری و فڪرت‌آفرینی پیش می‌رود و بر جهل و نادانی‌ها چیره می‌گردد. در پهنه‌ی تخصصی، اجتهاد به اهلش واگذاشته می‌شود ڪه با خرَد و تدین و روش، فقاهت می‌ڪنند و استنباط شرعی، تا بشر «راه طی‌شده»اش را گم نڪند. اما در پهنه‌ی عمومی، همه‌ی آدمیان، بنا به آموزه‌ی قرآن، باید اهل تدبّر باشند و اجتهادات و فهم فڪری و جهد عقلی.

بُرشی بود بر چهار مفهوم، تا دنباله‌ای داده باشم به وسع و اندازه‌ی درڪم، بر پیام رهبری به واسطه‌ی برگزیدن سال «جهش».

ایران. قم. بهار. ۱ فروردین ۱۳۹۹

 

پاسخ:

سلام. با شما درین تبصره موافقم. امام علی-علیه‌السلام- یک مثال بی‌همتا برای امیر سخن و امین سکوت است، ۲۵ سکوت کرد، چون مصلحت بود برای حقیقت اسلام. و سال‌ها سخن گفت چون حقیقت بود برای مصلحت مسلمانان. پس، هم سخن، هم سکوت، اما هر کدام به وقت خود.

 

به قول شیخ سعدی:

اگر چه پیش خردمند خامُشی ادب است            

به وقت مصلحت آن بِه که در سخن کوشی

 

دو چیز طیره‌ی عقـل است دَم فـرو بستن        

به وقتِ گفتـن و گفتــن به وقتِ خامــوشـی

 

پاسخ:

 

من بر این باور زندگی می‌کنم که اسلام جمع‌بندی کامل و تامّ همه‌ی آورده‌هایِ همه‌ی فرستادگان خداست و در آیات نخست بقره نیز، شش ویژگی مؤمنان و پارسایان نشانی درستی به این آموزه است.

 

اسلام -که مسلمین به آن ایمان آوردند و مسلِم شدند- دین کاملی است که تمام آنچه در ادیان الهی به‌صورت تحریف‌نشده وجود داشت، در خود جمعیت داد. تسلسل نبوت هم موجب شد تا حضرت ختمی مرتبت (ص) آخرین آموزه‌های خدا را به بشر ابلاغ کند و دریچه‌ی پیامبری را بسته نگه دارد. پس؛ آنچه در ادیان ماقبل است در اسلام کامل‌شده‌اش موجود است، اما آنچه در ادیان سابق و اسبق است، شکل کامل‌شده‌یی دین مُنزَل و وحیانی نیست. موحد اگر گوش به آسمان دارد، فطرت و عقل حکم می‌کند به دین کامل و تمام رجوع کند.

 

مثال می‌زنم اگر هر فرد مسلمان به عنوان روحانی یا آگاه به اسلام، اگر بخواهد اصل دعوت را پیاده کند، در جای جای جهان مردم را به کدام دین فرا می‌خواند؟ من فکر می‌کنم عقل سلیم می‌گوید به آخرین آورده‌های خدا توسط حضرت محمد (ع) که آخرین دین منزل است و در واقع نوین‌ترین آن. که تمام اصول و فروع آورده‌های پیامبران پیشین را در خود جای داده است و مصدّق آن است. حال اگر کسی از آن ادیان به دین اسلام رجوع نمی‌کند، دست از توحید شاید نکشیده و مأجور هم هست، اما به‌هرحال به آخرین نامه‌ی خدا به بشر که توسط محمد مصطفی (ع) گشوده شد، توجه نکرده است.

 

نادیده نینگارم که برای هیچ دینداری در هر دینی داوری نمی‌کنم، داور خداست. اما من اسلام را -که در شیعه شکل بی‌نقص یافته است- می‌پذیرم.

 

پاسخ:

یک سؤال ساده: فرض می‌کنیم من بی‌دین هستم، شما اگر بخواهی مرا دعوت به دین بکنی، با توجه به این‌که روحانی هستی، مرا به کدام دین فرا می‌خوانی؟

 

پاسخ:

حالا یک سؤال ساده‌تر:  پس چرا به عنوان  یک روحانی  در مقام دعوت، مرا به مسیحیت و یهودیت و زرتشتیت دعوت نمی‌کنی؟

 

پاسخ: از  از پاسخ فرار کردی. حق می‌دهم که نمی‌توانی در مقام جواب من بر آیی. چون تفسیر شما از «اسلام» به عنوان یک مکتب نه به عنوان یک «مفهوم» از نظر من نادرست است. از سوی من بحث تمام.

 

جناب آقای... سلام

در مورد محمدرضا شجریان نوشتی. خواستم بگویم مزیت‌های وی انکارنشدنی‌ست. اما دو کاستی هم داشت که آسیب بود. البته کاستی‌های من، خروار‌خروار است و اَستَر هم نمی‌تواند حملش کند. اما دو کاستی او این بود:

 

۱. وقتی «تفنگت را زمین بنداز» را خواند، یک سوی ماجرا را توبیخ کرد، نه دو سوی ماجرا را. زیرا آن سوی هم تفنگ برداشت و تیر انداخت.

 

۲. وقتی جلای وطن کرده بود، نباید آن تصویرها با «معلوم‌الحال‌»ها رخ می‌داد.

 

او اینک در بستر بیماری‌ست و برایش آرزوی سلامتی دارم و با آهنگ‌هایش بزرگ شدم و با صوت قرآنی «ربنّا»یش مانند همه‌ی روزه‌داران ایران، بارها و سال‌ها لب به طعامِ افطار گشودم.

 

پاسخ:

 

دو نکته‌ات، جنبه‌ی جامعه‌شناختی دارد و ناشی از بینش شماست. اهمیت هم دارد. اما احتمال می‌دهم منظور مرا در قضیه‌ی تفنگ بر زمین انداختن را نگرفتی. چون اگر در آن ماجرا انداختن تفنگ سزا بود، اما انداختن تفنگ در همه‌جا صلاح نیست. مثل قدرت موشکی ایران که بازدارندگی دارد و باید «قوی» بود و به‌موقع شلیکش کرد. البته قوی و معنوی هر دو با هم پیش می‌رود. ممنونم از نکاتت. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۵ , ۱۳۹۸ اسفند . دید ۵۹۰
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : ابراهیم طالبی دارابی : فرهان پنجم