دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

پست شده در يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۸
بازدید ها : ۲۹۵
ساعت پست : ۱۱:۳۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۳۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و سوم

 

سه کلمه می‌نالم

در راستای این پست (فتوای شجاعانه و حق‌گویانه‌ی مرجع بزرگوار مکارم شیرازی) که جناب حسنعلی لاری مُرسمی _همسنگر شجاع‌مان در جبهه_ گذاشتند؛ سِکّلمه می‌نالم:

 

۱. باید گریست به حال آن بخش میراث‌خوار سیستم که مراجع بزرگوار شیعه را برای محکوم‌کردن‌ها و بیانیه‌صادرکردن‌ها می‌خواهد. حال آن‌که مراجع گرانقدر ما بیان‌کننده راه و هشداردهنده‌ی چاه هستند.

 

۲. از خیلی سال‌ها پیش است که این صدا و سیما به قمارخانه تبدیل شده، قمارخانه‌ی سیاسی. اتاق فکر آن حامی کسانی‌ست که چاپلوسی را رواج و تجملات و بی‌غیرتی را منتشر می‌نمودند.

 

۳. مراجع دلسوز در باره‌ی بانک‌ها هم ندای حق را خیلی سال پیش سر داده بودند اما سوداگری مگر می‌گذارد فتوا، ربا و ریا را نابود کند!

بگذرم. سلام به حسنعلی که این پست خوب را گذاشت.


من از این جمله‌ی مشهور امام خمینی در سال ۱۳۶۶، آن می‌فهمم که مرحوم نلسون ماندلا هم به گونه‌ای دیگر علیه‌ی آپارتاید گفته بود: می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم.

 

امام هم نمی‌خواهد بگوید رابطه نه، می‌خواهد بفرماید که از آن ستم و خون‌ریزی و کشتار بی‌رحمانه‌ی حاجیان ایران و جهان اسلام توسط آل‌سعود، نمی‌توان گذشت کرد. و نباید هم گذشت کرد چون حق‌الناسی‌ست که بر گردن فاسدان آل سعود تا قیام قیامت باقی‌ست. حتی فرمودند این جنایت آل سعود با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. بنابراین، رابطه با کشورها و اجرای مراسم حج تابع مصلحت است و مقتضیات زمان.


چون ابوسفیان در آن سال فتح مکه (توسط پیامبر اسلام _صلوات الله_ و مسلمانان مجاهد) دست از جنگ‌ و ستیزه‌گری برداشت و رسول خدا آن روز را «یوم‌المَرحمه» نامید. زیرا؛ اسلام با هر کس که توطئه و آدم‌کشی نکند سازگاری، هم‌زیستی، رفق و مدارا دارد.

 

 

جواب به جناب... :
اسرائیل از نظر ایران نه فقط کشور نیست، بلکه جمع عده‌ای از تبهکاران است که با کشتن فلسطینیان و اشغال سرزمین، جامعه‌ی دینی نژادپرست را ایجاد کرده است. چنین رژیمی از نظر ایران و امام باید از روزگار محو شود. من با تمام استدلال شما در این باره مخالفم. تمام.


پاسخ به جناب قربانی:

مدیر هرگز در هیچ دوره‌ای از سن آدمیَ موافق با حذف تعلیمات دینی نبوده و نیست!

 

 

فلکه فکرت (۲۲)

پایان‌نامه نه، آغازنامه

به نام خدا. سلام. حتی گرامی‌پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ که اُمّی (=درس‌ناخوانده) بوده و از سوی وحی، پشتیبانی همه‌جانبه می‌شده و در همه‌حال از دریافت‌های وَحیانی برخودار بوده، بازهم دستور یافته بود هرگز از دانش افزایی بازنایستد. هم در آغاز راه در علق فرمان یافته: اِقرأ: بخوان. و هم در طول راه در طٰهٰ بر وی امر شده: بگو پروردگارا مرا دانش ‏افزاى: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا». آیه‌ی ۱۱۴ طٰهٰ.

 

(سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶ - آیۀ 114. ترجمۀ خرمشاهی)

 

بنابراین؛ با این آموزه‌ی زیبای قرآنی، هیچ‌کس فارغ‌التّحصیل نمی‌شود! و نمی‌تواند مدعی شود من به آخر دانش و علم نایل آمدم! و از تحصیل، فارغ (=بی‌نیاز و رها) شده‌ام! و درس و دانایی‌ام را تمام و مدرکم را پیوستم ساخته‌ام. نه، چنین نیست. ابوریحان بیرونی دانشمند همه‌چیزدانِ ایرانی با آن‌همه احاطه و آگاهی، تا آخرین‌نفس پیِ دانایی بوده و بُرون‌جُستن از نادانی. تا جایی‌که در بستر مرگ بدین مضمون گفته: فهمیدم که نفهیدم. دانستم که ندانستم. به قول فرانسیس بیکن: دانایی، توانایی است. آری؛ آسودگی این است که هرگز از دانش‌آموزی و علم‌افزایی دست نشوییم. و همیشه زمزمه کنیم زِدْنِی، زِدْنِی، زِدْنِی. یعنی زیادکن. بیفزا. افزون ساز. از نظر من، پایان‌نامه‌ها پایانِ علم و پایانِ کار نیست، تازه آغازِ راه است و ابتدای مسیر. باید به جای آن گفت: آغازنامه. ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

پاسخم به دکتر عارف زاده:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده. آن‌چه از فلسطین گفته‌اید همه‌ی آن چیز نیست که در میان ملت آن جریان دارد. دست‌کم سه تفکر هم‌چنان آنجا حیات دارد: خط مقاومت. خط سازش. خط همزیست. اولی مبارزین که دست از کار نکشیدند. دومی مبارزین که به دولت نیم‌بند و خاک اندک بسنده کردند. سومی عرب‌هایی که در درون اسرائیل غاصب مجبور به همزیستی شدند. ایران خواهان دو چیز است. یا محو اسرائیل تا زمانی که این‌گونه نژادپرستانه پیش می‌رود. یا برگزاری انتخابات سراسری برای تعیین تکلیف نهایی این سرزمین به اشغال‌درآمده. . ۱. جناب دکتر  من در طول راه‌اندازی مدرسه هر جا نوشته یا می‌نویسم «از نظر ایران»، یعنی دارم «آنچه هست» را تحلیل یا بیان می‌کنم. اما جاهایی که می‌گویم «از نظر من»، یعنی دارم دیدگاه خودم را آشکار می‌کنم. پس، این نکته را باید شفاف می‌کردم. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۸
بازدید ها : ۲۹۵
ساعت پست : ۱۱:۳۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۳۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و سوم

 

سه کلمه می‌نالم

در راستای این پست (فتوای شجاعانه و حق‌گویانه‌ی مرجع بزرگوار مکارم شیرازی) که جناب حسنعلی لاری مُرسمی _همسنگر شجاع‌مان در جبهه_ گذاشتند؛ سِکّلمه می‌نالم:

 

۱. باید گریست به حال آن بخش میراث‌خوار سیستم که مراجع بزرگوار شیعه را برای محکوم‌کردن‌ها و بیانیه‌صادرکردن‌ها می‌خواهد. حال آن‌که مراجع گرانقدر ما بیان‌کننده راه و هشداردهنده‌ی چاه هستند.

 

۲. از خیلی سال‌ها پیش است که این صدا و سیما به قمارخانه تبدیل شده، قمارخانه‌ی سیاسی. اتاق فکر آن حامی کسانی‌ست که چاپلوسی را رواج و تجملات و بی‌غیرتی را منتشر می‌نمودند.

 

۳. مراجع دلسوز در باره‌ی بانک‌ها هم ندای حق را خیلی سال پیش سر داده بودند اما سوداگری مگر می‌گذارد فتوا، ربا و ریا را نابود کند!

بگذرم. سلام به حسنعلی که این پست خوب را گذاشت.


من از این جمله‌ی مشهور امام خمینی در سال ۱۳۶۶، آن می‌فهمم که مرحوم نلسون ماندلا هم به گونه‌ای دیگر علیه‌ی آپارتاید گفته بود: می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم.

 

امام هم نمی‌خواهد بگوید رابطه نه، می‌خواهد بفرماید که از آن ستم و خون‌ریزی و کشتار بی‌رحمانه‌ی حاجیان ایران و جهان اسلام توسط آل‌سعود، نمی‌توان گذشت کرد. و نباید هم گذشت کرد چون حق‌الناسی‌ست که بر گردن فاسدان آل سعود تا قیام قیامت باقی‌ست. حتی فرمودند این جنایت آل سعود با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. بنابراین، رابطه با کشورها و اجرای مراسم حج تابع مصلحت است و مقتضیات زمان.


چون ابوسفیان در آن سال فتح مکه (توسط پیامبر اسلام _صلوات الله_ و مسلمانان مجاهد) دست از جنگ‌ و ستیزه‌گری برداشت و رسول خدا آن روز را «یوم‌المَرحمه» نامید. زیرا؛ اسلام با هر کس که توطئه و آدم‌کشی نکند سازگاری، هم‌زیستی، رفق و مدارا دارد.

 

 

جواب به جناب... :
اسرائیل از نظر ایران نه فقط کشور نیست، بلکه جمع عده‌ای از تبهکاران است که با کشتن فلسطینیان و اشغال سرزمین، جامعه‌ی دینی نژادپرست را ایجاد کرده است. چنین رژیمی از نظر ایران و امام باید از روزگار محو شود. من با تمام استدلال شما در این باره مخالفم. تمام.


پاسخ به جناب قربانی:

مدیر هرگز در هیچ دوره‌ای از سن آدمیَ موافق با حذف تعلیمات دینی نبوده و نیست!

 

 

فلکه فکرت (۲۲)

پایان‌نامه نه، آغازنامه

به نام خدا. سلام. حتی گرامی‌پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ که اُمّی (=درس‌ناخوانده) بوده و از سوی وحی، پشتیبانی همه‌جانبه می‌شده و در همه‌حال از دریافت‌های وَحیانی برخودار بوده، بازهم دستور یافته بود هرگز از دانش افزایی بازنایستد. هم در آغاز راه در علق فرمان یافته: اِقرأ: بخوان. و هم در طول راه در طٰهٰ بر وی امر شده: بگو پروردگارا مرا دانش ‏افزاى: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا». آیه‌ی ۱۱۴ طٰهٰ.

 

(سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶ - آیۀ 114. ترجمۀ خرمشاهی)

 

بنابراین؛ با این آموزه‌ی زیبای قرآنی، هیچ‌کس فارغ‌التّحصیل نمی‌شود! و نمی‌تواند مدعی شود من به آخر دانش و علم نایل آمدم! و از تحصیل، فارغ (=بی‌نیاز و رها) شده‌ام! و درس و دانایی‌ام را تمام و مدرکم را پیوستم ساخته‌ام. نه، چنین نیست. ابوریحان بیرونی دانشمند همه‌چیزدانِ ایرانی با آن‌همه احاطه و آگاهی، تا آخرین‌نفس پیِ دانایی بوده و بُرون‌جُستن از نادانی. تا جایی‌که در بستر مرگ بدین مضمون گفته: فهمیدم که نفهیدم. دانستم که ندانستم. به قول فرانسیس بیکن: دانایی، توانایی است. آری؛ آسودگی این است که هرگز از دانش‌آموزی و علم‌افزایی دست نشوییم. و همیشه زمزمه کنیم زِدْنِی، زِدْنِی، زِدْنِی. یعنی زیادکن. بیفزا. افزون ساز. از نظر من، پایان‌نامه‌ها پایانِ علم و پایانِ کار نیست، تازه آغازِ راه است و ابتدای مسیر. باید به جای آن گفت: آغازنامه. ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

پاسخم به دکتر عارف زاده:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده. آن‌چه از فلسطین گفته‌اید همه‌ی آن چیز نیست که در میان ملت آن جریان دارد. دست‌کم سه تفکر هم‌چنان آنجا حیات دارد: خط مقاومت. خط سازش. خط همزیست. اولی مبارزین که دست از کار نکشیدند. دومی مبارزین که به دولت نیم‌بند و خاک اندک بسنده کردند. سومی عرب‌هایی که در درون اسرائیل غاصب مجبور به همزیستی شدند. ایران خواهان دو چیز است. یا محو اسرائیل تا زمانی که این‌گونه نژادپرستانه پیش می‌رود. یا برگزاری انتخابات سراسری برای تعیین تکلیف نهایی این سرزمین به اشغال‌درآمده. . ۱. جناب دکتر  من در طول راه‌اندازی مدرسه هر جا نوشته یا می‌نویسم «از نظر ایران»، یعنی دارم «آنچه هست» را تحلیل یا بیان می‌کنم. اما جاهایی که می‌گویم «از نظر من»، یعنی دارم دیدگاه خودم را آشکار می‌کنم. پس، این نکته را باید شفاف می‌کردم. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و سوم

 

سه کلمه می‌نالم

در راستای این پست (فتوای شجاعانه و حق‌گویانه‌ی مرجع بزرگوار مکارم شیرازی) که جناب حسنعلی لاری مُرسمی _همسنگر شجاع‌مان در جبهه_ گذاشتند؛ سِکّلمه می‌نالم:

 

۱. باید گریست به حال آن بخش میراث‌خوار سیستم که مراجع بزرگوار شیعه را برای محکوم‌کردن‌ها و بیانیه‌صادرکردن‌ها می‌خواهد. حال آن‌که مراجع گرانقدر ما بیان‌کننده راه و هشداردهنده‌ی چاه هستند.

 

۲. از خیلی سال‌ها پیش است که این صدا و سیما به قمارخانه تبدیل شده، قمارخانه‌ی سیاسی. اتاق فکر آن حامی کسانی‌ست که چاپلوسی را رواج و تجملات و بی‌غیرتی را منتشر می‌نمودند.

 

۳. مراجع دلسوز در باره‌ی بانک‌ها هم ندای حق را خیلی سال پیش سر داده بودند اما سوداگری مگر می‌گذارد فتوا، ربا و ریا را نابود کند!

بگذرم. سلام به حسنعلی که این پست خوب را گذاشت.


من از این جمله‌ی مشهور امام خمینی در سال ۱۳۶۶، آن می‌فهمم که مرحوم نلسون ماندلا هم به گونه‌ای دیگر علیه‌ی آپارتاید گفته بود: می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم.

 

امام هم نمی‌خواهد بگوید رابطه نه، می‌خواهد بفرماید که از آن ستم و خون‌ریزی و کشتار بی‌رحمانه‌ی حاجیان ایران و جهان اسلام توسط آل‌سعود، نمی‌توان گذشت کرد. و نباید هم گذشت کرد چون حق‌الناسی‌ست که بر گردن فاسدان آل سعود تا قیام قیامت باقی‌ست. حتی فرمودند این جنایت آل سعود با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. بنابراین، رابطه با کشورها و اجرای مراسم حج تابع مصلحت است و مقتضیات زمان.


چون ابوسفیان در آن سال فتح مکه (توسط پیامبر اسلام _صلوات الله_ و مسلمانان مجاهد) دست از جنگ‌ و ستیزه‌گری برداشت و رسول خدا آن روز را «یوم‌المَرحمه» نامید. زیرا؛ اسلام با هر کس که توطئه و آدم‌کشی نکند سازگاری، هم‌زیستی، رفق و مدارا دارد.

 

 

جواب به جناب... :
اسرائیل از نظر ایران نه فقط کشور نیست، بلکه جمع عده‌ای از تبهکاران است که با کشتن فلسطینیان و اشغال سرزمین، جامعه‌ی دینی نژادپرست را ایجاد کرده است. چنین رژیمی از نظر ایران و امام باید از روزگار محو شود. من با تمام استدلال شما در این باره مخالفم. تمام.


پاسخ به جناب قربانی:

مدیر هرگز در هیچ دوره‌ای از سن آدمیَ موافق با حذف تعلیمات دینی نبوده و نیست!

 

 

فلکه فکرت (۲۲)

پایان‌نامه نه، آغازنامه

به نام خدا. سلام. حتی گرامی‌پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ که اُمّی (=درس‌ناخوانده) بوده و از سوی وحی، پشتیبانی همه‌جانبه می‌شده و در همه‌حال از دریافت‌های وَحیانی برخودار بوده، بازهم دستور یافته بود هرگز از دانش افزایی بازنایستد. هم در آغاز راه در علق فرمان یافته: اِقرأ: بخوان. و هم در طول راه در طٰهٰ بر وی امر شده: بگو پروردگارا مرا دانش ‏افزاى: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا». آیه‌ی ۱۱۴ طٰهٰ.

 

(سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶ - آیۀ 114. ترجمۀ خرمشاهی)

 

بنابراین؛ با این آموزه‌ی زیبای قرآنی، هیچ‌کس فارغ‌التّحصیل نمی‌شود! و نمی‌تواند مدعی شود من به آخر دانش و علم نایل آمدم! و از تحصیل، فارغ (=بی‌نیاز و رها) شده‌ام! و درس و دانایی‌ام را تمام و مدرکم را پیوستم ساخته‌ام. نه، چنین نیست. ابوریحان بیرونی دانشمند همه‌چیزدانِ ایرانی با آن‌همه احاطه و آگاهی، تا آخرین‌نفس پیِ دانایی بوده و بُرون‌جُستن از نادانی. تا جایی‌که در بستر مرگ بدین مضمون گفته: فهمیدم که نفهیدم. دانستم که ندانستم. به قول فرانسیس بیکن: دانایی، توانایی است. آری؛ آسودگی این است که هرگز از دانش‌آموزی و علم‌افزایی دست نشوییم. و همیشه زمزمه کنیم زِدْنِی، زِدْنِی، زِدْنِی. یعنی زیادکن. بیفزا. افزون ساز. از نظر من، پایان‌نامه‌ها پایانِ علم و پایانِ کار نیست، تازه آغازِ راه است و ابتدای مسیر. باید به جای آن گفت: آغازنامه. ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

پاسخم به دکتر عارف زاده:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده. آن‌چه از فلسطین گفته‌اید همه‌ی آن چیز نیست که در میان ملت آن جریان دارد. دست‌کم سه تفکر هم‌چنان آنجا حیات دارد: خط مقاومت. خط سازش. خط همزیست. اولی مبارزین که دست از کار نکشیدند. دومی مبارزین که به دولت نیم‌بند و خاک اندک بسنده کردند. سومی عرب‌هایی که در درون اسرائیل غاصب مجبور به همزیستی شدند. ایران خواهان دو چیز است. یا محو اسرائیل تا زمانی که این‌گونه نژادپرستانه پیش می‌رود. یا برگزاری انتخابات سراسری برای تعیین تکلیف نهایی این سرزمین به اشغال‌درآمده. . ۱. جناب دکتر  من در طول راه‌اندازی مدرسه هر جا نوشته یا می‌نویسم «از نظر ایران»، یعنی دارم «آنچه هست» را تحلیل یا بیان می‌کنم. اما جاهایی که می‌گویم «از نظر من»، یعنی دارم دیدگاه خودم را آشکار می‌کنم. پس، این نکته را باید شفاف می‌کردم. بیشتر بخوانید ↓

۲. آنچه من می‌فهمم این است از نظر ایران، ایران در جغرافیا می‌گنجد، اما اسلام فراجغرافیا است. پس چون حکومت دینی است، نسبت به امور مسلمین ازجمله فلسطین اهتمام دارد. حدیث نبوی هم دارد این رویکرد. که پیامبر _صلوات الله_ فرموده هر کس به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد... .

 

۳. از نظر ایران بخش اصلی جمعیت فلسطین با ایران هم‌آوا است و باهم پیش می‌روند. پس مصلحت‌سنج خود مبارزین فلسطینی ‌اند.

 

۴. بنیاد رژیم مجعول اسرائیل بر غلبه‌ی سرزمینی است و نژادپرستی. حتی نام کشور را تغییر دادند و نام یک پیامبر یعنی حضرت یعقوب (=اسرائیل) را روی آن گذاشتند. این پدیده جعل بزرگ و جهل بزرگتر است.

 

۵. بیش از ۶ میلیون فلسطینی را به بیرون راند و همه آواره‌اند و در اردوگاه‌ها زندگی می‌گذرانند.

 

۶. چون انقلاب ایران یک انقلاب دو وجهی (ضداستبدادی و ضداستعماری) بوده است، خود را مُحق، موظف و مکلّف می‌داند از جبهه‌ی مقاومت در هر جای جهان دفاع کند. حتی در تمام مساجد ایران یک پایگاه، یا گروه و یا هسته‌ی مقاومت تأسیس کرده است.

 

۷. سیاست خارجی ایران در دو اتاق سیاست و اتاق امنیت ساخته و پرداخته می‌شود. تلفیقی از رزم و بزم. آمیخته از بعد نظامی نظام و بعد سیاسی دولت.

 

۸. اسرائیل از نظر ایران یک تهدید بالقوه‌ی نزدیک به بالفعل علیه‌ی ایران است.

 

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ مالک

در نغمه‌ی عشاق ۱۲۰، در بند ۲ متنی از امام موسی صدر نقل کرده‌اید که از نظر من بی‌اندازه مهم است. در آن این فراز سخن صدر اوج بیشتری داشت که آورده‌ای:

 

«و آن گاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینی به خود آن‌قدر شد که تقریباً به فراموشی هدفِ اصلی انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنج‌های انسان فزونی یافت.»

 

من خود روی این جمله‌ی صدر، تحلیل و نظر شخصی دارم، اما جناب‌عالی _که این نقل مهم را نغمه‌ی عُشّاق خودت کرده‌ای_ بهتر بود دیدگاه خودت را هم روی آن پیوست می‌کردی.

 

در عوامل چهارگانه‌ی تأسیسی «دولت-کشور»ها، قومیت نه فقط جایگاهی ندارد، بلکه پازل خطرناکی‌ست که منجر به تونل تاریک وحشت و خشونت می‌شود که هیتلر با اعلان برتری قوم «آریایی-ژرمنی» این سیاست غلط را آزمود و نازیسم را آفرید. رژیم مجعول تبهکاران اسرائیل با همین شگرد زشت تقدم سکونت، جا را بر هر غیر یهود تنگ کرد. اما فلسطینی‌ها، معتقد به حق شهروندی همه هستند، نه قوم و دین خاص.

 

البته خودت عمیق‌تر از من می‌دانی اگر شاخصی را که در دیدگاه خود پیش گذاشتی ملاک بگیری درباره‌ی ایران کهن هم به تضاد می‌رسی. مهم این است هر حکومتی تأسیس می‌شود باید با سیاست مدارا و سازگاری، همه‌ی انسانیت را دربر بگیرد نه خون و نژاد و دین و قوم و قبیله را.

 

اسلام این جاهلیت وحشی را در همان آغاز طلوع دفن کرد و بلال حبشی را، صُهیب رومی را، و حضرت سلمان پاک ایرانی _ سلام الله علیه_ را در صدر دولت خود نشاند، تا بگوید حکومت در اسلام بر اساس انسانیت است نه نژاد و رنگ و قومیت. در این‌باره زیاد می‌توان سخن گفت. اما همین اندازه بسنده می‌کنم.

 

به‌ نظر می‌رسد شما با دیدگاه مدرن و برخورداری علمی‌ات، قاعده‌ی اکثریت را پذیرا باشید. زیرا یک چارچوب عقل‌پسند در تفکر دموکراتیک است. اما تبهکاران اسرائیل نسبت به فلسطینی‌ها در اقلیت محض‌اند. حتی اگر با آن یهودیان اهل همزیستی در خاک فلسطین جمع شوند باز هم در اقلیت قرار دارند.اما جلوی چشمان غرب یک اقلیت نژادپرست به چندین میلیون فلسطینی حکومت می‌کنند و حتی آنان را از موطن و سرزمین آبا و اجدادی‌شان به بیرون از مرزها راندند. پس، این رژیم بنیادش بر دروغ و جعل و زور و نژادگرایی خطرناک بنا شده‌است و دین را ابزار اقتصاد و حکومت خود جا زده است.

 

دنباله‌ی میان‌بحث با دکتر عارف زاده:

من نظرم این است موجودیت رژیم اسرائیل یک نقض غرض در بنیاد فکری مدرنیته است. زیرا غرب که در نظر و شعار و در پاره‌ای زمان‌ها در عمل، پیشتاز مدرنیته و مدرنیزاسیون و آزادی و برابری و حقوق بوده است در پیشانی خود این ننگ اخلاقی و فریب حقوقی را ضرب کرده است و دولتی را که با دستان آلوده‌ی انگلستان در سرزمین فلسطین بنا شده است پذیرا است. رژیمی که بنای آن بر کشتار غیریهود است و بر فضیلت بنی‌اسرائیل. نطامی که با خون‌ریزی و زمین‌دزدی خود را  سرپا نگه می‌دارد. حتی فیفا _که باید غیرسیاسی باشد_ فوتبال این نظام تبهکاران را در لیگ اروپایی پذیرفته است، حال آن که این سرزمین بخشی از آسیاست. بگذرم.

 

پاسخ:

بحث جدیدی پیش کشیدی دکتر. شما خود به عنوان یک انسان دانش‌آموخته خوب واقف‌اید که ایرانیان هیچ‌گاه ننگ و نکبت نخریدند. من؛ با تمام عقلانیت می‌گویم اگر اگر اگر ستیزه‌جویان تازه‌کار آمریکا علیه‌ی این ملت و سرزمین درخشان کم‌ترین غلطی مرتکب شوند و جنگی بپا کنند _که نمی‌کنند و مانند بید از غیوری ایرانیان می‌لرزند_ سلحشوران این دیار کهن، آنان را با برترین سرافرازی و با ایمان راسخ و به مدد غیب و قهر الهی درهم می‌کوبند و در قعر هلاکت غرق می‌کنند و سرافکنده و رسوا می‌سازند.

 

آن‌روز مَباد، چون اسلام دین آرامش و صلح است، اما اگر امپریالیسم جهان‌خوار و سارق حقوق بین‌الملل، جنگی بر ما تحمیل کند، مسلمان و مسیحی و زرتشتی و کلیمی و همه‌ی تبار ایرانی خانه‌نشینی پیشه نمی‌کند و قلم و تفنگ را کنار هم بر دست و دوش می‌گیرد و دشمن خون‌ریز را به خاک مذلّت می‌نشاند. قاطع بگویم همین مدرسه‌ی فکرت نیز آن روز به یک گردان سلحشور تبدیل می‌شود و از وجب به وجب خاک خود دفاع می‌کند و عار نمی‌خرد چون عِرق دین و میهن و ملت دارد و همه‌جور رسته و غیرت در این مدرسه صف بسته است. والسلام. تمام.

 

می‌افزایم من: فردوسی حاصل جمع جبری غیرت و حماسه‌ی ایران و ایرانیان را در این دو بیت، به زیرکی و احساس پاک، لانه داده. آری؛ هر کس دم از فردوسی بزند، اما در حماسه‌ی ایرانیان عقب بنشیند، فقط شعار فردوسی داده، نه شعور فردوسی.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

 

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

۱. دوبار خواندم. درس‌آموز بود.

۲. از نظر من دو دست این توافق زیبا را _که من آن را به زبان پارسی می‌برم و هم‌گرایی می‌نامند_ آسیب زدند:

یکی دست تمامت‌خواه

دیگری دست دریوزگی گروهک‌های آمریکایی‌شده.

۳. نظریه به نظرم نباید بگویی، چون نظریه آن‌قدر مهم و نیازمند تبیین است که یک قدم از پارادایم فاصله دارد. باید بگویی نظرم.

 

 

وارونه وارد بحث نباید شد جناب محمدحسین

 

اگر دقت نموده باشی _که ننمودی_ جناب دکتر عارف‌زاده از یک اخلاق زشت آمریکایی پرده برداشت و نوشت آنان در صحنه‌ی بین‌المللی وقتی به هدف خود نرسند، به خشونت چنگ می‌زنند. عین متن ایشان این است: «غرب  بویژه  آمریکا  بکرات  نشان  داده  است  که  هر زمان  با گفتگو  و  دیپلماسی  نتواند مخاطب  را  مجاب کند  بدون  هیچ  پروایی  به روشهای خشن و  خارج  از  عرف و  قوانین  متوسل  میشود و  خواهد شد.»

 

خُب من در پاسخ، آن متن را نوشتم و در آن به صورتی شرطی «وضع حال» روزی را ترسیم کردم که اگر آمریکا غلطی بکند و مرتکب جنگی علیه‌ی ما شود، مردم ما چگونه خواهند شد و گفتم آن‌ها را به خفّت و خواری و سرافکندگی می‌کشانند.

 

عمومی‌ بگویم: این خلاف مروّت است، بی‌آن‌که متن من دقیق خوانده شود، سفارش بشوم که بر طبل جنگ نکوبید. من در آن پاسخ سه تا اگر آوردم، آن‌روز مَباد، آوردم. و حتی گفتم اسلام دین آرامش و صلح است، اما در مقابل حمله‌ی دشمن، تماشگر باقی نمی‌ماند. حتی گفتم جنگی درنمی‌گیرد چون آمریکا چون بید از غیوری ملت ایران می‌لرزد.

 

به جای این که درس صلح به من بدهید، لطف کنید درسِ پلیدبودنِ جنگ‌افروزی به آمریکایی‌ها بیاموزانید که تیره و تبار آن هفت‌تیرکِشان، همیشه جنگ و صدور جنگ‌افزار و سوداگری و چپاول ملت‌ها بود. من البته وقتی وضع حال آن روز مبادا را در آن پاسخ ترسیم کردم، برخی از افراد این مملکت را در برآوردم، نیاوردم. چون آن تیپ افراد به فرموده‌ی قرآن «خوالِف» هستند، یعنی آن دسته از کسان که گوشه‌ای می‌نشیند و در فرار از دفاع از میهن و دین و ملت از سر ترس و دنیادوستی بهانه می‌تراشند!

 

من هم اهل اسلامم، یعنی به پیشی صلح بر هر جنگ و خشونتی باور دارم. اما وقتی فرض بر آن کردم که اگر بر ما جنگ و زورگویی تحمیل کنند، آنچه قرآن حکم رانده عمل می‌کنیم، نه آن‌چه تفکر خودباختگی ترویج می‌کند.

 

هنوز روز به نیمروز نرسیده دست به تحریفِ پاسخ‌من‌زدن، خلاف انصاف است. من ملت ایرانِ آن روز مبادا را، آن‌گونه غیور می‌بینم، زیرا ترامپ در رقص شمشیر میان سران فاسد عرب فقط گفت خلیج عربی، سیل عظیم نفرت ایرانیان، او را غرق کرد، چه رسد به جنگ با ملت ایران. والسلام.

 

شرح عکس بالا:

از راست: سید علی‌اصغر. علی‌رضا آهنگر. محمدحسین. من. فروردین 1384. اربابی‌صحرای داراب‌کلا. عکاس: جعفر آهنگر.

 

چراکه نه جناب قربانی. کسانی که تغافل می‌کنند یعنی به‌عمد برای پرهیز از پذیرش حق دست به انکار حقایق می‌زنند، اینان همان کسانی‌اند که خودآگاه غفلت می‌ورزند. در تاریخ و هم‌اکنون زیاد به تیپ افراد برخوردیم.

 

نظر دکتر‌عارف‌زاده خطاب به من:


میتوانم  درک  کنم  که  از  اندیشیدن  تا  چه  حد  لذت  میبرید. یکی  از  نشانه هایش  توجه  شما  به  همه  گوشه و کنار  متون  است  از  جمله  نقطه  و  ویرگول  و  گیومه  که  در  نزد  افراد  کم  توجه  این  علائم  اهمیتی  ندارند  اما  دقت  شما  به  حتی   اینها  از  نشانه های  لذت  اندیشیدن  است  که  خودش  میوه  و  ثمره  است  تا  شاخه  و  درخت. در  زمانهای  دورتر  گهگاهی  برای  خودم  رخ  میداد  و  گاهی  یک  کتاب  را  بعد  از  اتمام ،  دوباره   شروع  میکردم.

 

سلام سید علی اصغر
وقتی در شخصیت کسی مزیت‌های اخلاقی و علمی ببینم، من ادای سهم خودم به آن شخص را _که همان حفظ احترام و درس‌آموزی و علاقه است_ فروگذار نمی‌کنم. و در این مسیر هم هیچ چشمداشتی به رفتار مقابل آن شخص ندارم. یعنی من یک‌جانبه احترامم را محفوظ نگه می‌دارم. رفتار من از نوع معامله‌ای نیست، ارادی‌ است.

 

فلکه فکرت (۲۳)

یأجوج و مأجوج

به نام خدا. سلام

این دو نام _یأجوج و مأجوج_ را یا از خود، یا از زبان مادر و پدر خود، یا از بیان معلم خود و یا از لا‌به‌لای یارِ مهربان خود، یعنی کتاب و یا از خود قرآن مجید در سوره‌ی کهف شنیده و خوانده‌اید. من هم، کمی از آن، به‌گونه‌ی تحلیلی بگویم؛ گرچه از من بیشتر و بهتر می‌دانید:

 

آنها، دو طائفه‌ی وحشی بودند. در منچوری چین می‌زیستند. مردم را بسیار آزار و اذیت می‌کردند. کوروش کبیر _که بنا بر اقوال، در قرآن کریم ذوالقرنین نام گرفت_ به دادِ این مردم بینوا شتافت و خدای متعال کار او را ستود.

 

کوروش با تدبیری خردمندانه و جسورانه در برابر آن دو قوم _یأجوج و مأجوج_ سدّ ساخت، سدی سدید از جنس مِس و حدید. دژی محکم برای نجات مردم ستمدیده در بالادستِ دیوار چین، به‌طوری‌که دیگر آن دو طائفه‌ی ستمگر نتوانستند از سد بگذرند و بر مردم ظلم کنند. در چین به این دو طائفه‌ی تاریخی «یانچونک» و «مانچو» می‌گویند و در اروپا به جای یأجوج و مأجوج، می‌گویند: گگ و ماگگ. برای مستندسازی این گفته، منبع «قرآن شناسی» نوشتۀ مرحوم محمدمهدی فولادوند از انتشارات الِست ص 392 سند مناسبی است.

 

اما نکته: امروزه‌روز پاره‌ای افراد دم از کوروش می‌زنند، اما از کوروش فقط نامش را بلدند و پُز پان‌ایرانیست دادن را. کوروش وقتی می‌خواست با بیداد و ستم بستیزد، ابایی نداشت که از ایران پا را فراتر گذارد و به شمال غربی چین برود تا ملتی ستمدیده را از یوغ فرومایگان نجات دهد.

 

هم اینان که کوروش کوروش می‌کنند، نمی‌فهمند که کوروش خردمندی بود که بیشتر عمرش را بر زین اسب نشست، تن‌آسایی نکرد، دادِ مردم جهان را از بیدادگران ستانْد و خِسّت و بُخلی نداشت که برای نجات سایر بلاد هزینه‌ای نکند.

 

کوروش را مقدس نمی‌کنم. بی عیب و نقص هم نمی‌دانم، اما کوروش را باید تام و تمام داشت، نه گزینشی و دلبخواهانه. برای عاقل یک اشاره کافی است. بگذرم. ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۲۰)
نه متکبّر و خودخواه است و نه حیله‌گر و مکّار.

 

فلکه فکرت (۲۴)

دین آسان‌گیر

به نام خدا. سلام

طبق کتاب‌های کافی، تهذیب و استبصار _در این هر سه کتاب_ آمده است شخصی از امام صادق _علیه‌السّلام_ می‌پرسد: لغزیدم و ناخن من شکست و بر روی آن «انگشتی» کشیدم، پس در هنگام وضو چه کنم؟

 

امام فرمود: این مطلب و نظایر آن از کتاب خداوند تعالی _قرآن_ معلوم می‌شود؛ آنجا که فرمود: وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ. باید روی همان انگشتی، دست و مَسح کشید.

 

توضیح:

۱. آیۀ بالا بدین معنی‌ست «و در دین بر شما سختى قرار نداده است.» (آیۀ ۷۸ حج) به عبارتی دیگر، یعنی در امر دین فشار و تحمیلِ فوقِ طاعت نیست.

۲. انگشتی امروز، پلاستیکی‌ست اما آن‌زمان از پیه گوسفند یا گاو درست می‌کردند و بر ناخن انگشت می‌گذاشتند.

نکته:

کسانی‌که دین خدا را بر مردم و مؤمنین سخت می‌گیرند، از نظر من دست‌کم دچار این چهار حالت‌اند:

الف. یا از قرآن جلو زده‌اند که خیلی ناروا است. ب. یا از فهم دینی عقب مانده‌اند که خیلی ناگوار است. ج. یا باوری فسیل‌واره و سنگواره (=متحجّر) دارند که خیلی دِهشت‌ناک است. د. یا می‌خواهند قرائت دینی خود را بر همگان تحمیل، اما خود در آن پشت، «آن کار دیگر» کنند! که خیلی‌خیلی از پیام آسمان به‌دورند.

 

نتیجه: به نظر من اینان در هر چهار وجه، از قافله‌ی دینِ آسان‌گیر باز مانده‌اند و به دور وَهم خود، ولوله‌وار می‌لُولند (=درجا می‌جُنبند).

 

سلام جناب شیخ احمدی
ستودنی‌ترین کار را می‌کنی. این تفکر درخشان شما را ۱۰۰٪ پذیرا هستم. خوب هم، آسیب و آفت را شناسایی کردی. بارها در همین مدرسه‌ی فکرت با صدای رسا و از سر سوز و تمنا گفته‌ام کتاب، کتاب، کتاب. و نیز خواسته‌ام که پس از ساعت‌ها مطالعه و تفکر، در اینجا پست و نوشته بگذارند. الحمدلله نشانه‌های درخشنده‌ای در مدرسه تابیدن گرفته که همه‌ی ما را به این راه، پاینده داشته. از شیوه‌ی خوب شما دلشادی‌ام افزون شد. سخت چشم‌به‌راه اقدام شما در این مدرسه‌ی فکرت هستیم.

 

من از سر ریا (=نمایان‌سازی) هم شده! این فرهنگ خوب کتاب‌خواندن را بگویم که در جبهه زیر نور ماه کتاب می‌خواندم. با سختی. آن هم سال ۱۳۶۱. از کالاهای همیشگی‌ام در کوله‌پشتی جبهه، یکی، کتاب بود. انیس من کتاب است هنوز. اولین اقدامم در بازنشستگی‌ام (از سال ۱۳۹۳) عضویت در کتابخانه‌ی عمومی قم و سراسر کشور بوده است که هنوز هم به آن پایبندم. ممنونم.

 


سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ مالک
با احترام به شما و تشکر از زحمات فکری و دغدغه‌های مناسب جناب‌عالی، من خیلی‌روشن بگویم اساساً با این گونه تأویل‌ها بشدّت مخالفم.

از نظر من راه تدبّر قرآن این نیست که برخی‌ها باب کرده‌اند. این، مردم را به راه‌های پیچیده بردن است؛ که نفع هم ندارد هیچ، بلکه زیان می‌آورد. شاید من در اشتباه‌ام و شما درست می‌گویید. خدا داناست.



جوابم به جناب قربانی

سلام
در بند مربع آبی، انگیزه‌خوانی کرده‌ای که خودت می‌دانی مُخلّ نظرات علمی‌ست. بنابراین شما از اظهارنظر فکری فاصله گرفتی و به موضع‌گیری ورود نمودی که نقص است این. البته می‌دانی من به آزادی فکری افراد احترام می‌گذارم.

 

من در پاسخ اول گفتم متن بند مربع آبی شما را نقد دارم. کاری به آن دو گزاره و میان‌بحث‌تان درباره‌ی قمار ندارم و هیچ هم ورود نکردم به این موضوع قمار. شما در آن بند آبی پست خود، فتوا را به شیوه‌ی غیرعلمی مورد نقد قرار دادی. زیرا هیچ صاحب فتوایِ عالمی چنین نمی‌کند که شما اشارت انگیزه‌خوان کرده‌ای. مگر آن که من بند آبی را بد متوجه شده باشم.


من علاوه بر نقد بند آبی آن پست شما، که به عنوان یک خواننده نظر داده‌ام، اینک با رعایت همه‌ی احترامات به شما دوست شایسته، به عنوان مدیر تذکر هم به جناب‌عالی می‌دهم، که ورود به هر مقوله‌ای آزاد است اما زبان علمی آن مقوله هم باید توسط نویسنده رعایت شود و نمی‌توان با هر نوع واژه و طنزی وارد آن موضوعات شد.

 

فرض می‌گیرم شما از قضا کاری علمی کردی در آن نوشته‌ات. حال که نمی‌خواهی نقد و تذکر را بپذیری _و این حق شماست_ باید خیلی روشن‌تر بگویم شما با چه علم و متُدی به این رسیدی که فتوای رهبری _در اینجا به عنوان صاحب فتوا_ در پاسخ به آن پرسش شرعی، بر مبنای در نظر داشتن دو سوی ماجراست و به قول زبان طنزی‌ات برای نسوختن نه سیخ و نه کباب بوده است. شما چگونه به این دانش رسیدی که فتوای شرعی را با این شیوه محک و بررسی کنی.

 

من راست و صاف بگویم در این بیان شما نمی‌توانم هتک ببینم، اما دچار خبط متدلوژیک شدی. کدام فقیه حاضر است حکم خدا و شرع را به این قولِ _از نظر من نازل شما_ این گونه قربانیِ دوسوی ماجرا کند؟ من برداشتم این است شما به اشتباه وارد مقوله‌ایی شدی که هیچ تخصصی در آن نداری.

البته من و شما باور داریم نمی‌توانیم چیزی به هم تحمیل کنیم. من نظرم را گفتم، خواه بپذیر خواه نپذیر. با احترام. تمام.

 

انسان راستین (۲۱)

جز به راست سخن نمی‌گوید

 

پاسخ به سید علی‌اصغر

سلام سید. چندروزی روی این نوشته‌ی سوم اردیبهشت شما (در لینک بالا) فکر کردم و اینک سه نکته و یک نتیجه می‌گویم:

 

۱. گام فکورانه‌ایی گرفتی. سرشار از ایده، آکنده از دوراندیشی و نیز حکایتی از دلسوزی‌ات. جای تشکر ویژه دارد.

 

۲. برادرانی که در این مدرسه نمی‌نویسند همه از یک دلیل و علت واحد و مشترکی پیروی نمی‌کنند، هر کدام شاید برای خود یک حجتی دارند. من به انتخاب‌شان احترام می‌گذارم که می‌خواهند خواننده بمانند و یا نمی‌خواهند نویسنده باشند؛ اما با درخواستی که شما به‌فراست انشاء فرمودی و در آن دلایل خود را اقامه کردی، هم‌گام‌ هستم.

 

۳. در جایی از نوشتارت مثالی عملی آوردی از جنابان محمدحسین و سیدباقر که دیگران هم، چونان آنان، پا پیش گذارند و بنویسند. با تشکر از تو برای این دقت منصفانه‌ات درباره‌ی آنها.

 

من باید بگویم آنانی که از مدیر شاید انتظار داشته و دارند مدرسه را باید یک‌دست و یک‌فکر و همه‌عین‌هم نگه بدارم، اشتباه معرفت‌شناختی می‌کنند، زیرا در پیشه‌ی تمدن ایران و پوسته و مغز مکتب اسلام هرگز نباید افکار و افراد را شاغول کرد و هر کس همفکر نبود او را کنار گذاشت و راه نداد. مدرسه‌ی فکرت تریبون همه‌ی افکاری است که می‌خواهند با منطق و فکر از باورها و نظرات و ایده‌های خود سخن بگویند تا هر کس آزادانه دست به درس‌آموزی و درس‌آموختن بزند. آن تعداد کسانی هم که طبق تحلیل شما مدتی است که نمی‌نویسند _و آنی است که تو می‌گویی_ به نظر من سخت در اشتباه‌اند. زیرا گفتن و نوشتن و خواندن در مدرسه‌ایی که همه‌عین‌هم فکر کنند تا آنان بتوانند بنویسند، هیچ شباهتی با جامعه‌ی پیشرفته، آزاد، متکثر و دارای مدارا ندارد.

 

نتیجه: من زیر بار آن سلیقه و تفکری که از مدیر مثلاً می‌خواهد مدرسه‌ی فکرت فقط جای حضور یک تفکر باشد، نمی‌روم و هرگز نرفته‌ام. و همین است که مدرسه را با همفکری‌ات و حضور تمامی بزرگواران و فرهیختگان، این‌گونه گونه‌گون و پویا به‌پا آویختیم. و سهم تو _که خود بنیانگذار این مدرسه‌ای و مشاور ارشد منی_ در بالندگی و جوشش این مؤسسه‌ی فکری، بسیار بالا و ستودنی‌ست.

 

از بسط اندیشه‌ورزی شما دلشام و به حق انتخاب آزاد هر عضوی در این پهنه‌ی فکرت که بنویسد یا ننویسد احترام می‌گذارم. از دل‌آگاهی و علم‌دوستی و ذهنِ پروَران و جوشان تو آگاهم و ممنون..

 

سلام جناب سیدباقر شفیعی:


۱. بلی؛ کتمان نمی‌دارم شخص شما هیچ‌گاه در پی یک‌دست کردن مدرسه‌ی فکرت نبودی و همیشه از حضور همه‌گونه افکار در مدرسه، نه‌فقط خرسند بودی بلکه آن را مایه‌ی رشد و اتحاد و عقلانیت می‌دانستی. و من از این نظر همیشه ذکر خیر شما نزد دوستانم می‌کردم.

 

۲. من به عنوان یک عضو مدرسه و نیز مدیر آن، پنهان نمی‌دارم که در شما دست‌کم سه ویژگی خوب سراغ دارم که در مدرسه بروز عملی داشت:

 

الف. هیچ‌وقت ندیدم که شما در این مدرسه به باورهای مذهبی، مقدسات دینی، عقاید معنوی و نیز بزرگان مذهبی کمترین اهانتی بکنی. همیشه احترام‌آمیز جلو آمدی. و این خصلت شما شایسته‌ی قدردانی است.

 

ب. من گمان ندارم شما از وجود هیچ فرد یا فکری در این مدرسه، نگران، ناراحت و یا واهمه‌ای داشته باشی.

 

ج. اهل نوشتن هستی و پست‌های خود را با قلم و فکر خود می‌نویسی و همین، برای من که خواننده هستم، قدرت انتخاب می‌بخشد. تا به حال پیش نیامده که من آن پست‌های نوشتاری جناب‌عالی را که با افکار و اندیشه‌ی خود می‌نویسی، نخوانده باشم.

 

در پایان از ارسال نظرت ممنونم و اختلاف دیدگاه میان آدمیان علامت زنده‌بودن حیات حقیقی است. زیرا فقط دو آجر پاره و سه‌تا سنگ و هفت‌تا چوب خشک در کنار هم از لام تا کام چیزی برای گفتن و مخالفت ورزیدن ندارند.

 

نظر سیدباقر شفیعی:
با درود سپاس گزارم من خدمت همه دوستان عرض کردم مدرسه فکرت را با انتقادی که دارم ولی حرکتی به سمت جلو  ودرجهت تبادل افکار  ومنحصر به فرد در گروههای مجازی داراب کلا میدانم امیدوارم ازاین موقعیت استفاده بهینه بکنیم با سپاس وخسته نباشی.

 


سلام جناب جوادی‌نسب
من دچار کیش شخصیت هیچ جُنبده‌ای نیستم، الا معصومین علیهم‌السلام. این که موسوی بجنوردی (یا سید محمد یا سید کاظم، نمی‌دانم کدام) چنین بگوید باز هم برای من فرقی نمی‌کند. ایشان هم زیاده‌گویی کرده. اگر بر فرض محال فقیهی چنین کند که بجنوردی دارد داوری غلط می‌کند، او فقیه نیست چون کارش قبیح است. چون فقیه مستنبط احکام دین است و نمی‌تواند حکم شرع را با نفع شخصی خود تغییر دهد و فهم خارج از قواعد خود را به عنوان فتوا جا بزند. مثال چاه، نشان عمق پاکی شیخ مرتضی انصاری بود تا تمام شائبه‌ها را بزداید.

 

 

فلکه فکرت (۲۵)
صداها و بوها
به نام خدا. سلام. فقط با این «صدا»ها و «بو»هاست که روستا، روستا را می‌مانَد. صداهایی از جنس طبیعت و دنیای وحوش و بوهای خوش بر ذائقه‌های خوش. اینها نباشد آن حس و حال قشنگ روستاها هم نخواهد بود:

 

عطر یُونجه‌ها. عرعر الاغ‌ها. ونگ و وای کُلاه پوست برّه به سرها. مِیومِیوی گربه‌ها. صدای قِژ قِژ بلندگو دستیِ کهنه‌خَرین‌ها. ماغ‌ماغ گاوها. زنگولۀ بُزها. مَع‌مَع گوسفندها. چِخه‌چِخۀ صاحبان سگ‌ها. زوزۀ گرگ‌ها. جیک‌جیک گنجشک‌ها. گَپ‌های آفتاب نشین‌ها. وِگ‌وِگ وَثنی‌ها. پِک‌پِک حرّاف‌ها. صدای خوشِ قرآن خواندنِ مادربزرگ‌ها. صدای شلخ شلیخ پای چکمه‌پوشان بُقچۀ‌حموم بدست‌ها در سحرگاها. شُونگ شیونگ‌های همسایه‌ها. غارغار کلاغ‌ها. وغ‌وغ قورباغه‌ها. بوی قشنگ بینج‌ها. طعم گوارای خربزه محلی‌ها. بوی شربت‌علف‌ها. سرخی دلرُبای گوجه کوچیک‌ها و از همه خوش‌تر قوقولی قوقوی خروس‌ها. حیف! حیف! که بدجوری جایگزین شد صدای گوشخراشِ موتورها بر آن همه زیبایی ها در کوچه و خیابان ها. بقیه را خود ادامه دهید تا انتها.


وقتی اسفند ۱۳۹۶ رُمان ۳۷۰ صفحه‌ای «برکت» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه را می‌خواندم _که خیلی زیبا داستان شیخ‌یونس شخصیت محوری رمان را نوشت_ این صداها و بوها را لمس می‌کردم، لمسِ لمس. بگذرم.
 

انسان راستین (۲۲)
شکم‌پرستی او را به رسوایی نمی‌کشاند. و شهوت نفسانی او را اسیر خود نمی‌سازد.

 

شرح عکس بالا:
گفت‌وگوی دوم دکتر عارف‌زاده با شبکه‌ی «شما». امروز انجام شد. عکسی انداختم و گفت‌وگویش را دیدم.

 

پاسخ دوم به سید علی‌اصغر

سلام سید

۱. دُرِّ پنهانِ صدف‌های مدرسه‌ی فکرت با همین‌گونه پویه‌ی ژرف _که شما و همه‌ی هم‌کلاسی‌های فکور و خردمند آن را نمایندگی می‌کنید و پیش می‌برید_ صید می‌گردد.

 

۲. من به ارزش ژرفای اقیانوس افکار افراد باور دارم، زیرا در جهان‌ببنی اِشراقی و توحیدی من، هر انسان، یک معدن برای انسان دیگر می‌تواند باشد و این معدن باید در مدرسه‌ی فکرت اکتشاف شود تا بتوان از کان (=معدن و مخزن) همدیگر بهره‌برداری نمود.

 

۳. من و تو و ما چگونه می‌توانستیم مدرسه‌ی فکرت بسازیم اما افکار گونه‌گون را _که واقعیت جامعه‌ی ماست_ به آن فرا نخوانیم؟ و می‌گردیدیم فقط هم‌فکر و هم‌پویه را در آن جمع می‌کردیم؟ این بدترین نوع از تقسیم افراد جامعه بود که از آن بشدت دوری گزیدیم.

 

۴. من آثار و برکات مشاورت با مشاور ارشد را آن‌به‌آن در وجودم لمس می‌کردم و ازین نظر استاد تویی نه من. بنیانگذار شمایید نه دامنه.

 

۵. مدرسه‌ی فکرت یک جانمای بلند است. هر کس فکر، ایده، آرمان و عقیده دارد، صوتِ برآمده از منطق و نُطقِ برگرفته از فکِر خود را، از این بلندا، بلند کند تا همه صدای او را بشنوند، بخوانند، نقد کنند، اِبرام نمایند، بپذیرند و یا نپذیرند و با مدارا پیش بروند.

 

۶. مدرسه‌ی فکرت تا اکنون به همت هم‌کلاسی‌های خبیر و دل‌آگاه، همواره از چیزهای بد، به‌دور بوده است: لجام‌زدن، اختلاف‌افکنی، بُهتان‌زدن، نامُدارایی، و از همه مهمتر دروغ‌پراکنی. زیرا این پهنه، پهنه‌ی فکر و فکرت بوده و نه هیچ چیز دیگر.

 

۷. از تمامی اعضای مدرسه‌ی فکرت تشکر دارم که این مؤسسه‌ی فکری را ـکه از داراب‌کلا تا قم، از قم تا مشهد، از مشهد تا شیراز، از شیراز تا فریدون‌کنار، از فریدون‌کنار تا دشت‌ناز، و از دشت ناز تا خوی، ممسنی، تهران، ایالات متحده آمریکا، آلمان، عراق، بابل، کرج، کردستان، اصفهان، نراق، مرند، ماکران، اناردین، فیروزجا، گرگان، ورجان، نکا، میاندورود، سورک، سنه‌کوه، مُرسم، اوسا و نیز چندین جای دیگر این ایرانِ زیبا، وسعت و گستره داردـ این‌گونه پایدار و پوینده نگه داشته‌اند. متشکرم. متشکرم.

 

جواب سید‌ علی‌اصغر:

سلام مدیر محترم و استاد من. درک تان از هدف بسیار سازنده ات دور نشد که خیلی نزدیک در مدرسه فکرت نه تنها گستردگی دامنه اش بیکران بلکه زمینه گفتگو را برای ارائه افکار و اندیشه ایی که واقعیت دارند و در جامعه بر افراد تاثیر گذارند ، تحریر  شده است . بقول جلیل قربانی توانایی مدیر خیلی بالاست که توانست افرادی با افکار مختلف را در یک مدرسه مجازی دور هم جمع کند ، امتیازی است که شاید از شایستگی تان فرا تر نباشد اما اثبات شایستگی ات  می باشد . دوستانی که زندگی باتجربه بیشتری طی کردند و اهل تحلیل و مطالعه هستند همیشه دنبال فضایی بودند که محلی برای گفتگو بوجود بیاید که این امر رو عینی نمودید .

 

موضع همه جانبه نگری و تبیین روش حضور در مدرسه تان را می ستایم و به زیباترین و منطقی ترین تابلوی مدرسه  که ترسیم نمودید را ذیل همین نوشته ام جانمایی می نمایم که :

«مدرسه‌ی فکرت تریبون همه‌ی افکاری است که می‌خواهند با منطق و فکر از باورها و نظرات و ایده‌های خود سخن بگویند تا هر کس آزادانه دست به درس‌آموزی و درس‌آموختن بزند. ...»

 

شرح عکس بالا:

این‌روزها با این کتاب به‌سر می‌برم: قلندریه در تاریخ، دگردیسی‌های یک ایدئولوژی. اثر استاد محمدرضا شفیعی کدکنی. ۶۷۶ صفحه است. می‌خواهم بزودی گزارشی ازین کتاب بگذارم.

 

انسان راستین (۲۲)

شکم‌پرستی او را به رسوایی نمی‌کشاند. و شهوت نفسانی او را اسیر خود نمی‌سازد.

 

فلکه فکرت (۲۶)

قلندریّه

به نام خدا. سلام. از کتاب «قلندریّه در تاریخ: دگردیسی‌های یک ایدئولوژی» نوشتۀ شفیعی کدکنی می‌توانم این‌گونه گزارش بگذارم تا اگر نتوانستید کتاب را بخوانید دست‌کم اساس آن را باخبر باشید:

 

همه و همه، قلندر را شخص فرض کرده‌اند حال آن‌که قلندر تا قرن هفتم اسمِ مکان بوده است و افرادِ منسوب به آن مکان را «قلندری» می‌گفته‌اند و قلندر خود جایی بوده است مثل مسجد یا میخانه یا مدرسه.

 

از نظر کدکنی جنبش قلندریّه یک جنبش چندساحتی است. با یک نگاه منشوری می‌توان در آن رنگ‌های بیشماری دید: از مزدک‌گرایی و آیین‌های ایرانیِ کهن گرفته تا راه و رسم جوانمردی و عیّاری و فتوّت، از عناصری از آیین خرّم‌دینان تا اندیشه‌هایی از گنوستیسیسم [=اعتقاد به ثنَویت] و عرفان اسلامی در صورتِ مکتب ملامتیانِ نیشابور تا گرایش‌های قرمطیانه و شیعی و حروفی و اهل حق. تصویری متناقض از مردمی که از یک سوی با ثروت‌های بزرگ و تعدّد زوجات و نظام برده‌داری و قتل نفس و تباه‌کردن طبیعت و آلودنِ محیط زیست مخالف‌اند و از سوی دیگر و در دورانی دیگر، به تعبیر کدکنی «جز دریوزگی و گدایی کاری ازیشان دیده نمی‌شود.»

 

کدکنی در این کتاب اثبات کرد آیین قلندری یک آیین ایرانی‌گرای اسرارآمیز است که در طول تاریخ قرن‌های چهارم و پنجم و ششم که نامش هست و نشانش ناپیداست، در شکل پنهانی، به فعّالیت خود می‌پرداخته است.

 

به روایت شفیعی کدکنی _که از سوی استاد مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر به این پژوهش سفارش شده بود_ نخست اسناد و اشارات، دربارۀ قلندریه، از تصوفِ خراسان آغاز شده و با ظهور قطب‌الدین حیدر زاوگیِ خراسانی و مهاجرت حیدریانِ پیروِ او به آسیای صغیر [آناتولی تا شمال مدیترانه و شمال آفریقا] و عراق و سپس شام و آنگاه مصر و شمالِ آفریقا، شاخه‌های قلندریان حیدری در بخش عظیمی از جهان اسلام پراکنده می‌شوند.

 

بی‌گمان در بعضی از ادوار تاریخی، اینان در نگاه کدکنی «مردمی دریوزگر و بی‌آبرو و منکر تمامِ ارزش‌های اخلاقی بوده‌اند و در ادواری، صاحبان اصول و قواعدی در اندیشه و نگاه به هستی.»

 

نکته: در ایران دو جریان فکری «سلامت» و «ملامت» وجود داشت. از درون مذهب ملامت، جریان قلندری و شاخه‌های عجیب و غریب‌اش سرچشمه گرفته و حتی تا الحاد و انکار همه‌ی ارزش‌های دینی پیش تاخته چون دچار افراط در ایران‌گرایی و قومیت و فرهنگ محلی شده بود. بگذرم.

 

انسان راستین (۲۳)

بُخل نمی‌ورزد. شتاب نمی‌کند. پرخاشگر نیست و با ناسزا کسی را نمی‌رنجاند.

 

سلام جناب آقای ...

بلی تسرّی می‌دهم. و از این نوع آزاداندیشی دفاع می‌کنم. دو مثال می‌زنم: خانم آنه ماری شیمل آلمانی، مسلمان نبود ولی از اسلام‌شناسان ارزشمند بود و من کتاب «محمد رسول‌الله» او را از بهترین آثار می‌دانم و هنوز هم شیفته‌ی آن کتاب هستم. یا گوستاو لوبون فرانسوی که در اسلام‌شناسی دست داشت و درباره‌ی اسلام و حضرت محمد _صلوات الله_ کتاب نوشت که سرآمد است.

پس، فشرده‌ی نظرم این بود:

 

۱. من درباره‌ی ایران به میان‌بحث ورود نداشتم.

۲. چون جناب قربانی دیشب دانشگاه‌های معتبر جهان را بیان فرمودند، من یک نکته افزودم که استاد دانشگاه که می‌خواهد مارکسیسم را درس بدهد؛ هم می‌تواند آن کسی باشد که هم خودش مارکسیست باشد و مارکسیسم‌شناس، و هم می‌توان آن کسی باشد که مارکسیست نباشد، ولی مارکسیسم‌شناس باشد.

 

البته یادآوری کنم که جناب‌عالی دقیق می‌دانی که منظور شهید مطهری آن بود که خود مارکسیست‌ها در دانشگاه ایران حق تدریس مکتب خود را داشته باشند و از نظر مطهری شرطش این بود در بیان مارکسیسم خلوص را رعایت کند و واقعاً مارکسیسم را درس بدهد و اعتقادات کامل خود را بیان کند.

 

درست می‌اندیشی دراین‌باره جناب ..... هم آسیبی که برشمردی یک واقعیت است و هم درونمایی که انتظار داری یک مطالبه‌ی برحق عمومی‌ست. که من یقین دارم شما می‌دانی مُنبعث (=برگرفته) از چه تفکر و رویکردی‌ست.

 

افزون بر این بگویم من که سال ۱۳۷۱ در دانشگاه تهران تحصیل می‌کردم خود دیدم که در دانشکده‌ی علوم سیاسی ما دو استاد دانشگاه را اخراج کردند و بر یکی چنان عرصه را تنگ کردند که از ایران رفت. آن دو اخراجی! دکتر جلیل روشندل بود و دکتر سیدجواد طباطبایی. و آن سوم که سرآمد علم جامعه‌شناسی سیاسی در ایران بود و افتخار داشتم شاگرد او بودم، کسی نبود جز دکتر حسین بشیریه.

 

جالب‌ این‌که از قضا هر سر نفر را به جرم گرایش به مارکسیسم چنین کردند! و جالت‌تر این‌که در زمانی بود که آقای رفسنجانی در جامه‌ی ریاست‌جمهوری بر این مملکت حکومت می‌کرد! و باز جالب‌تر از آن این که توسط شیخ عمید زنجانی و دکتر محمدرضا تخشید (داماد آیت‌الله محمد یزدی) و فضل‌الله موسوی (یک چهره‌ی ویژه!) و دکتر غلامحسین الهام این سوگیری غلط علیه‌ی اساتید باسواد دانشکده‌ی ما استارت خورد! من فقط چهار چهره را در دانشکده و دانشگاه خودم افشا کردم..‌. بگذرم؛ که این مقدار کفایت دارد و پشت پرده را کم‌تر احاطه دارم! و شما خود در این گونه امور یک دایرةالمعارفی. پس؛ از پاسخ من بی‌نیازی.

 

سلام آقا شیخ مالک

تحسین می‌کنم این نوشته‌ات را. مفید نوشتی و دسته‌بندی‌شده. اما دو نکته بگویم:

۱. البته مساجد کشور را باید از جوزدگی و جناح‌زدگی نجات داد و شما روحانیان می‌توانید از این عیبی که در بیشتر مساجد دیده می‌شود کم کنید.

۲. آن قسمت متن که فرمودی نماز در غیر مسجد هیچ ثوابی ندارد، از نظر من قید مطلق هیچ که به‌کار گرفتی، نمی‌تواند پذیرفته باشد.

 

محمدحسین آهنگر:

سلام.در دیدارهای دوستانه با علی اصغر شفیعی و دیگران دوستان در گذشته داشتم همیشه دغدغه ذهنی ام را داشتن یک فضایی که همه از طیف های مختلف و با دیدگاه متفاوت در کنار هم باشیم را مطرح می کردم. .و انتظار داشتم که علی اصغر بتونه آن را محقق کند همیشه هم از ایشان گله مند بودم که چرا کاری نمی کنید .هر چند از دیگران نیز انتظار می رفت که قدمی بر دارند. ..تا اینکه بعد از مشورت جمعی با ایده های مختلف و آزمون وتجربه ....به حق آقای طالبی با شایستگی و توانمندی بیشتر البته خود تدبیری خاصی را می طلبید.این گروه به نام مدرسه فکرت تشکیل که بهترین اسم بود. گردید. اوایل مثل هر کلاس تازه شکل گرفته شیطنت ُ شلوغی دعوا شاگرد و مدیر (شاگرد ومعاون) هم کلاسی با هم زیاد بود ولی کم کم  تونستیم در کنار هم تمرین کنیم که هم بودن با افکار متفاوت بهتر است از با هم نبودن در یک جامعه هر چند کوچک . من به شخصه به عنوان یک شاگرد آموختنی زیادی نصیبم شد. و افتخار این را داشتم از جنابان ابراهیم طالبی .علی اصغر شفیعی. جانباز وطن جوادی نسب ..باقر شفیعی. جلیل قربانی .دکتر عارف زاده. امیر رمضانی.جعفر اهنگر. برادران افاقی. محمد عبدی.مهدی شیخ زاده. جواد غلامی. حسینعلی رجبی. م احمدی .حمید عباسیان. از نقدوپند حسینی و انتقاد مرتضی شهابی.اقای ولی نژاد .و کوتاه سخن از همه عزیزان بهره ببرم .دست مریزاد می گویم به آقای مدیر .تا همه با هم به جامعه بهتر بیاندیشیم.....ترتیب نام ها براساس اولویت نبوده بر مبنای حضور ذهنم بود از قلم افتاده ها مرا ببخشند قصدی در کار نبود.

 

پاسخم به آقای محمدحسین آهنگر:

سلام جناب محمدحسین

نوشته‌ی پربار، تشویق‌گر و اخلاق‌مدارانه‌ی آن دوست دیرین را خواندم. تا حد زیاد حدس می‌زدم شما چنین ایده‌ای را می‌پسندی؛ زیرا با آن‌که در پاره‌ای از موضوعات فکری و جهانی متفاوت از هم می‌اندیشیم، اما در این‌گونه دغدغه‌ها حس‌و‌حال همدیگر را بسیارخوب استمزاج (=میل‌خوانی و رأی‌خوانی) و درک می‌کنیم.

 

به رسم ادب از شما برای این گشودگی فکری و نگرش عقلانی تشکر می‌کنم و از لطف شما بر خویش باخبرم. تأییدات، ره‌گشایی‌ها و حضور فعال و پویای دوستانی چون شما با این نوع مدارا و کثرت‌گرایی سیاسی می‌تواند مدرسه‌ی فکرت را در جایگاه اندیشه‌ورزی خود پایدار بدارد.

 

من اگر در گمانه‌ها، در امر مدرسه‌ی فکرت فردی سخت‌گیر نشان داده شدم، با تمام احترام و صداقت می‌گویم نه، چنین نبوده و نیست. بلکه بسیار به مقررات مدرسه _که از چند اصل ساده و مفید تشکیل شده_ باور دارم؛ که باز هم مانند همیشه امید دارم این چند تا بند مقررات، هرگز بندی برای به بند کردنِ اندیشه و فکر و فکرت تفسیر نشود. که نمی‌شود، و واقعاً ممنونم از همگان که مدرسه را با عمل به مقررات و اخلاق و ایده‌پردازی‌ها و نقد و انتقادکردن‌ها و با چالش منطقی و مدارا و تبادل افکار و احترام به آزادی حضور همه‌ی افکار و گرایش‌ها این‌گونه رو‌به‌پیش پیش می‌برند. من، از کمترینِ این مدرسه‌ام و بیش از همه خودم را نیازمند اصلاح، ویرایش و تنظمیات و دانش‌آموزی می‌دانم. دعای من این است خیر همه را فرا گیرد و شرّ از همه دور بماند. درود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۳۳

مدرسه فکرت ۳۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و سوم

 

سه کلمه می‌نالم

در راستای این پست (فتوای شجاعانه و حق‌گویانه‌ی مرجع بزرگوار مکارم شیرازی) که جناب حسنعلی لاری مُرسمی _همسنگر شجاع‌مان در جبهه_ گذاشتند؛ سِکّلمه می‌نالم:

 

۱. باید گریست به حال آن بخش میراث‌خوار سیستم که مراجع بزرگوار شیعه را برای محکوم‌کردن‌ها و بیانیه‌صادرکردن‌ها می‌خواهد. حال آن‌که مراجع گرانقدر ما بیان‌کننده راه و هشداردهنده‌ی چاه هستند.

 

۲. از خیلی سال‌ها پیش است که این صدا و سیما به قمارخانه تبدیل شده، قمارخانه‌ی سیاسی. اتاق فکر آن حامی کسانی‌ست که چاپلوسی را رواج و تجملات و بی‌غیرتی را منتشر می‌نمودند.

 

۳. مراجع دلسوز در باره‌ی بانک‌ها هم ندای حق را خیلی سال پیش سر داده بودند اما سوداگری مگر می‌گذارد فتوا، ربا و ریا را نابود کند!

بگذرم. سلام به حسنعلی که این پست خوب را گذاشت.


من از این جمله‌ی مشهور امام خمینی در سال ۱۳۶۶، آن می‌فهمم که مرحوم نلسون ماندلا هم به گونه‌ای دیگر علیه‌ی آپارتاید گفته بود: می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم.

 

امام هم نمی‌خواهد بگوید رابطه نه، می‌خواهد بفرماید که از آن ستم و خون‌ریزی و کشتار بی‌رحمانه‌ی حاجیان ایران و جهان اسلام توسط آل‌سعود، نمی‌توان گذشت کرد. و نباید هم گذشت کرد چون حق‌الناسی‌ست که بر گردن فاسدان آل سعود تا قیام قیامت باقی‌ست. حتی فرمودند این جنایت آل سعود با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. بنابراین، رابطه با کشورها و اجرای مراسم حج تابع مصلحت است و مقتضیات زمان.


چون ابوسفیان در آن سال فتح مکه (توسط پیامبر اسلام _صلوات الله_ و مسلمانان مجاهد) دست از جنگ‌ و ستیزه‌گری برداشت و رسول خدا آن روز را «یوم‌المَرحمه» نامید. زیرا؛ اسلام با هر کس که توطئه و آدم‌کشی نکند سازگاری، هم‌زیستی، رفق و مدارا دارد.

 

 

جواب به جناب... :
اسرائیل از نظر ایران نه فقط کشور نیست، بلکه جمع عده‌ای از تبهکاران است که با کشتن فلسطینیان و اشغال سرزمین، جامعه‌ی دینی نژادپرست را ایجاد کرده است. چنین رژیمی از نظر ایران و امام باید از روزگار محو شود. من با تمام استدلال شما در این باره مخالفم. تمام.


پاسخ به جناب قربانی:

مدیر هرگز در هیچ دوره‌ای از سن آدمیَ موافق با حذف تعلیمات دینی نبوده و نیست!

 

 

فلکه فکرت (۲۲)

پایان‌نامه نه، آغازنامه

به نام خدا. سلام. حتی گرامی‌پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ که اُمّی (=درس‌ناخوانده) بوده و از سوی وحی، پشتیبانی همه‌جانبه می‌شده و در همه‌حال از دریافت‌های وَحیانی برخودار بوده، بازهم دستور یافته بود هرگز از دانش افزایی بازنایستد. هم در آغاز راه در علق فرمان یافته: اِقرأ: بخوان. و هم در طول راه در طٰهٰ بر وی امر شده: بگو پروردگارا مرا دانش ‏افزاى: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا». آیه‌ی ۱۱۴ طٰهٰ.

 

(سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶ - آیۀ 114. ترجمۀ خرمشاهی)

 

بنابراین؛ با این آموزه‌ی زیبای قرآنی، هیچ‌کس فارغ‌التّحصیل نمی‌شود! و نمی‌تواند مدعی شود من به آخر دانش و علم نایل آمدم! و از تحصیل، فارغ (=بی‌نیاز و رها) شده‌ام! و درس و دانایی‌ام را تمام و مدرکم را پیوستم ساخته‌ام. نه، چنین نیست. ابوریحان بیرونی دانشمند همه‌چیزدانِ ایرانی با آن‌همه احاطه و آگاهی، تا آخرین‌نفس پیِ دانایی بوده و بُرون‌جُستن از نادانی. تا جایی‌که در بستر مرگ بدین مضمون گفته: فهمیدم که نفهیدم. دانستم که ندانستم. به قول فرانسیس بیکن: دانایی، توانایی است. آری؛ آسودگی این است که هرگز از دانش‌آموزی و علم‌افزایی دست نشوییم. و همیشه زمزمه کنیم زِدْنِی، زِدْنِی، زِدْنِی. یعنی زیادکن. بیفزا. افزون ساز. از نظر من، پایان‌نامه‌ها پایانِ علم و پایانِ کار نیست، تازه آغازِ راه است و ابتدای مسیر. باید به جای آن گفت: آغازنامه. ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

پاسخم به دکتر عارف زاده:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده. آن‌چه از فلسطین گفته‌اید همه‌ی آن چیز نیست که در میان ملت آن جریان دارد. دست‌کم سه تفکر هم‌چنان آنجا حیات دارد: خط مقاومت. خط سازش. خط همزیست. اولی مبارزین که دست از کار نکشیدند. دومی مبارزین که به دولت نیم‌بند و خاک اندک بسنده کردند. سومی عرب‌هایی که در درون اسرائیل غاصب مجبور به همزیستی شدند. ایران خواهان دو چیز است. یا محو اسرائیل تا زمانی که این‌گونه نژادپرستانه پیش می‌رود. یا برگزاری انتخابات سراسری برای تعیین تکلیف نهایی این سرزمین به اشغال‌درآمده. . ۱. جناب دکتر  من در طول راه‌اندازی مدرسه هر جا نوشته یا می‌نویسم «از نظر ایران»، یعنی دارم «آنچه هست» را تحلیل یا بیان می‌کنم. اما جاهایی که می‌گویم «از نظر من»، یعنی دارم دیدگاه خودم را آشکار می‌کنم. پس، این نکته را باید شفاف می‌کردم. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و سوم

 

سه کلمه می‌نالم

در راستای این پست (فتوای شجاعانه و حق‌گویانه‌ی مرجع بزرگوار مکارم شیرازی) که جناب حسنعلی لاری مُرسمی _همسنگر شجاع‌مان در جبهه_ گذاشتند؛ سِکّلمه می‌نالم:

 

۱. باید گریست به حال آن بخش میراث‌خوار سیستم که مراجع بزرگوار شیعه را برای محکوم‌کردن‌ها و بیانیه‌صادرکردن‌ها می‌خواهد. حال آن‌که مراجع گرانقدر ما بیان‌کننده راه و هشداردهنده‌ی چاه هستند.

 

۲. از خیلی سال‌ها پیش است که این صدا و سیما به قمارخانه تبدیل شده، قمارخانه‌ی سیاسی. اتاق فکر آن حامی کسانی‌ست که چاپلوسی را رواج و تجملات و بی‌غیرتی را منتشر می‌نمودند.

 

۳. مراجع دلسوز در باره‌ی بانک‌ها هم ندای حق را خیلی سال پیش سر داده بودند اما سوداگری مگر می‌گذارد فتوا، ربا و ریا را نابود کند!

بگذرم. سلام به حسنعلی که این پست خوب را گذاشت.


من از این جمله‌ی مشهور امام خمینی در سال ۱۳۶۶، آن می‌فهمم که مرحوم نلسون ماندلا هم به گونه‌ای دیگر علیه‌ی آپارتاید گفته بود: می‌بخشم، اما فراموش نمی‌کنم.

 

امام هم نمی‌خواهد بگوید رابطه نه، می‌خواهد بفرماید که از آن ستم و خون‌ریزی و کشتار بی‌رحمانه‌ی حاجیان ایران و جهان اسلام توسط آل‌سعود، نمی‌توان گذشت کرد. و نباید هم گذشت کرد چون حق‌الناسی‌ست که بر گردن فاسدان آل سعود تا قیام قیامت باقی‌ست. حتی فرمودند این جنایت آل سعود با آب زمزم هم پاک نمی‌شود. بنابراین، رابطه با کشورها و اجرای مراسم حج تابع مصلحت است و مقتضیات زمان.


چون ابوسفیان در آن سال فتح مکه (توسط پیامبر اسلام _صلوات الله_ و مسلمانان مجاهد) دست از جنگ‌ و ستیزه‌گری برداشت و رسول خدا آن روز را «یوم‌المَرحمه» نامید. زیرا؛ اسلام با هر کس که توطئه و آدم‌کشی نکند سازگاری، هم‌زیستی، رفق و مدارا دارد.

 

 

جواب به جناب... :
اسرائیل از نظر ایران نه فقط کشور نیست، بلکه جمع عده‌ای از تبهکاران است که با کشتن فلسطینیان و اشغال سرزمین، جامعه‌ی دینی نژادپرست را ایجاد کرده است. چنین رژیمی از نظر ایران و امام باید از روزگار محو شود. من با تمام استدلال شما در این باره مخالفم. تمام.


پاسخ به جناب قربانی:

مدیر هرگز در هیچ دوره‌ای از سن آدمیَ موافق با حذف تعلیمات دینی نبوده و نیست!

 

 

فلکه فکرت (۲۲)

پایان‌نامه نه، آغازنامه

به نام خدا. سلام. حتی گرامی‌پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ که اُمّی (=درس‌ناخوانده) بوده و از سوی وحی، پشتیبانی همه‌جانبه می‌شده و در همه‌حال از دریافت‌های وَحیانی برخودار بوده، بازهم دستور یافته بود هرگز از دانش افزایی بازنایستد. هم در آغاز راه در علق فرمان یافته: اِقرأ: بخوان. و هم در طول راه در طٰهٰ بر وی امر شده: بگو پروردگارا مرا دانش ‏افزاى: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا». آیه‌ی ۱۱۴ طٰهٰ.

 

(سوره ۲۰: طه - جزء ۱۶ - آیۀ 114. ترجمۀ خرمشاهی)

 

بنابراین؛ با این آموزه‌ی زیبای قرآنی، هیچ‌کس فارغ‌التّحصیل نمی‌شود! و نمی‌تواند مدعی شود من به آخر دانش و علم نایل آمدم! و از تحصیل، فارغ (=بی‌نیاز و رها) شده‌ام! و درس و دانایی‌ام را تمام و مدرکم را پیوستم ساخته‌ام. نه، چنین نیست. ابوریحان بیرونی دانشمند همه‌چیزدانِ ایرانی با آن‌همه احاطه و آگاهی، تا آخرین‌نفس پیِ دانایی بوده و بُرون‌جُستن از نادانی. تا جایی‌که در بستر مرگ بدین مضمون گفته: فهمیدم که نفهیدم. دانستم که ندانستم. به قول فرانسیس بیکن: دانایی، توانایی است. آری؛ آسودگی این است که هرگز از دانش‌آموزی و علم‌افزایی دست نشوییم. و همیشه زمزمه کنیم زِدْنِی، زِدْنِی، زِدْنِی. یعنی زیادکن. بیفزا. افزون ساز. از نظر من، پایان‌نامه‌ها پایانِ علم و پایانِ کار نیست، تازه آغازِ راه است و ابتدای مسیر. باید به جای آن گفت: آغازنامه. ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

پاسخم به دکتر عارف زاده:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده. آن‌چه از فلسطین گفته‌اید همه‌ی آن چیز نیست که در میان ملت آن جریان دارد. دست‌کم سه تفکر هم‌چنان آنجا حیات دارد: خط مقاومت. خط سازش. خط همزیست. اولی مبارزین که دست از کار نکشیدند. دومی مبارزین که به دولت نیم‌بند و خاک اندک بسنده کردند. سومی عرب‌هایی که در درون اسرائیل غاصب مجبور به همزیستی شدند. ایران خواهان دو چیز است. یا محو اسرائیل تا زمانی که این‌گونه نژادپرستانه پیش می‌رود. یا برگزاری انتخابات سراسری برای تعیین تکلیف نهایی این سرزمین به اشغال‌درآمده. . ۱. جناب دکتر  من در طول راه‌اندازی مدرسه هر جا نوشته یا می‌نویسم «از نظر ایران»، یعنی دارم «آنچه هست» را تحلیل یا بیان می‌کنم. اما جاهایی که می‌گویم «از نظر من»، یعنی دارم دیدگاه خودم را آشکار می‌کنم. پس، این نکته را باید شفاف می‌کردم. بیشتر بخوانید ↓

۲. آنچه من می‌فهمم این است از نظر ایران، ایران در جغرافیا می‌گنجد، اما اسلام فراجغرافیا است. پس چون حکومت دینی است، نسبت به امور مسلمین ازجمله فلسطین اهتمام دارد. حدیث نبوی هم دارد این رویکرد. که پیامبر _صلوات الله_ فرموده هر کس به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد... .

 

۳. از نظر ایران بخش اصلی جمعیت فلسطین با ایران هم‌آوا است و باهم پیش می‌روند. پس مصلحت‌سنج خود مبارزین فلسطینی ‌اند.

 

۴. بنیاد رژیم مجعول اسرائیل بر غلبه‌ی سرزمینی است و نژادپرستی. حتی نام کشور را تغییر دادند و نام یک پیامبر یعنی حضرت یعقوب (=اسرائیل) را روی آن گذاشتند. این پدیده جعل بزرگ و جهل بزرگتر است.

 

۵. بیش از ۶ میلیون فلسطینی را به بیرون راند و همه آواره‌اند و در اردوگاه‌ها زندگی می‌گذرانند.

 

۶. چون انقلاب ایران یک انقلاب دو وجهی (ضداستبدادی و ضداستعماری) بوده است، خود را مُحق، موظف و مکلّف می‌داند از جبهه‌ی مقاومت در هر جای جهان دفاع کند. حتی در تمام مساجد ایران یک پایگاه، یا گروه و یا هسته‌ی مقاومت تأسیس کرده است.

 

۷. سیاست خارجی ایران در دو اتاق سیاست و اتاق امنیت ساخته و پرداخته می‌شود. تلفیقی از رزم و بزم. آمیخته از بعد نظامی نظام و بعد سیاسی دولت.

 

۸. اسرائیل از نظر ایران یک تهدید بالقوه‌ی نزدیک به بالفعل علیه‌ی ایران است.

 

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ مالک

در نغمه‌ی عشاق ۱۲۰، در بند ۲ متنی از امام موسی صدر نقل کرده‌اید که از نظر من بی‌اندازه مهم است. در آن این فراز سخن صدر اوج بیشتری داشت که آورده‌ای:

 

«و آن گاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینی به خود آن‌قدر شد که تقریباً به فراموشی هدفِ اصلی انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنج‌های انسان فزونی یافت.»

 

من خود روی این جمله‌ی صدر، تحلیل و نظر شخصی دارم، اما جناب‌عالی _که این نقل مهم را نغمه‌ی عُشّاق خودت کرده‌ای_ بهتر بود دیدگاه خودت را هم روی آن پیوست می‌کردی.

 

در عوامل چهارگانه‌ی تأسیسی «دولت-کشور»ها، قومیت نه فقط جایگاهی ندارد، بلکه پازل خطرناکی‌ست که منجر به تونل تاریک وحشت و خشونت می‌شود که هیتلر با اعلان برتری قوم «آریایی-ژرمنی» این سیاست غلط را آزمود و نازیسم را آفرید. رژیم مجعول تبهکاران اسرائیل با همین شگرد زشت تقدم سکونت، جا را بر هر غیر یهود تنگ کرد. اما فلسطینی‌ها، معتقد به حق شهروندی همه هستند، نه قوم و دین خاص.

 

البته خودت عمیق‌تر از من می‌دانی اگر شاخصی را که در دیدگاه خود پیش گذاشتی ملاک بگیری درباره‌ی ایران کهن هم به تضاد می‌رسی. مهم این است هر حکومتی تأسیس می‌شود باید با سیاست مدارا و سازگاری، همه‌ی انسانیت را دربر بگیرد نه خون و نژاد و دین و قوم و قبیله را.

 

اسلام این جاهلیت وحشی را در همان آغاز طلوع دفن کرد و بلال حبشی را، صُهیب رومی را، و حضرت سلمان پاک ایرانی _ سلام الله علیه_ را در صدر دولت خود نشاند، تا بگوید حکومت در اسلام بر اساس انسانیت است نه نژاد و رنگ و قومیت. در این‌باره زیاد می‌توان سخن گفت. اما همین اندازه بسنده می‌کنم.

 

به‌ نظر می‌رسد شما با دیدگاه مدرن و برخورداری علمی‌ات، قاعده‌ی اکثریت را پذیرا باشید. زیرا یک چارچوب عقل‌پسند در تفکر دموکراتیک است. اما تبهکاران اسرائیل نسبت به فلسطینی‌ها در اقلیت محض‌اند. حتی اگر با آن یهودیان اهل همزیستی در خاک فلسطین جمع شوند باز هم در اقلیت قرار دارند.اما جلوی چشمان غرب یک اقلیت نژادپرست به چندین میلیون فلسطینی حکومت می‌کنند و حتی آنان را از موطن و سرزمین آبا و اجدادی‌شان به بیرون از مرزها راندند. پس، این رژیم بنیادش بر دروغ و جعل و زور و نژادگرایی خطرناک بنا شده‌است و دین را ابزار اقتصاد و حکومت خود جا زده است.

 

دنباله‌ی میان‌بحث با دکتر عارف زاده:

من نظرم این است موجودیت رژیم اسرائیل یک نقض غرض در بنیاد فکری مدرنیته است. زیرا غرب که در نظر و شعار و در پاره‌ای زمان‌ها در عمل، پیشتاز مدرنیته و مدرنیزاسیون و آزادی و برابری و حقوق بوده است در پیشانی خود این ننگ اخلاقی و فریب حقوقی را ضرب کرده است و دولتی را که با دستان آلوده‌ی انگلستان در سرزمین فلسطین بنا شده است پذیرا است. رژیمی که بنای آن بر کشتار غیریهود است و بر فضیلت بنی‌اسرائیل. نطامی که با خون‌ریزی و زمین‌دزدی خود را  سرپا نگه می‌دارد. حتی فیفا _که باید غیرسیاسی باشد_ فوتبال این نظام تبهکاران را در لیگ اروپایی پذیرفته است، حال آن که این سرزمین بخشی از آسیاست. بگذرم.

 

پاسخ:

بحث جدیدی پیش کشیدی دکتر. شما خود به عنوان یک انسان دانش‌آموخته خوب واقف‌اید که ایرانیان هیچ‌گاه ننگ و نکبت نخریدند. من؛ با تمام عقلانیت می‌گویم اگر اگر اگر ستیزه‌جویان تازه‌کار آمریکا علیه‌ی این ملت و سرزمین درخشان کم‌ترین غلطی مرتکب شوند و جنگی بپا کنند _که نمی‌کنند و مانند بید از غیوری ایرانیان می‌لرزند_ سلحشوران این دیار کهن، آنان را با برترین سرافرازی و با ایمان راسخ و به مدد غیب و قهر الهی درهم می‌کوبند و در قعر هلاکت غرق می‌کنند و سرافکنده و رسوا می‌سازند.

 

آن‌روز مَباد، چون اسلام دین آرامش و صلح است، اما اگر امپریالیسم جهان‌خوار و سارق حقوق بین‌الملل، جنگی بر ما تحمیل کند، مسلمان و مسیحی و زرتشتی و کلیمی و همه‌ی تبار ایرانی خانه‌نشینی پیشه نمی‌کند و قلم و تفنگ را کنار هم بر دست و دوش می‌گیرد و دشمن خون‌ریز را به خاک مذلّت می‌نشاند. قاطع بگویم همین مدرسه‌ی فکرت نیز آن روز به یک گردان سلحشور تبدیل می‌شود و از وجب به وجب خاک خود دفاع می‌کند و عار نمی‌خرد چون عِرق دین و میهن و ملت دارد و همه‌جور رسته و غیرت در این مدرسه صف بسته است. والسلام. تمام.

 

می‌افزایم من: فردوسی حاصل جمع جبری غیرت و حماسه‌ی ایران و ایرانیان را در این دو بیت، به زیرکی و احساس پاک، لانه داده. آری؛ هر کس دم از فردوسی بزند، اما در حماسه‌ی ایرانیان عقب بنشیند، فقط شعار فردوسی داده، نه شعور فردوسی.

 

انسان راستین (۱۹)

هیچ اقدام خیری را از سرِ شرم وا نمی‌نهد.

 

 

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

۱. دوبار خواندم. درس‌آموز بود.

۲. از نظر من دو دست این توافق زیبا را _که من آن را به زبان پارسی می‌برم و هم‌گرایی می‌نامند_ آسیب زدند:

یکی دست تمامت‌خواه

دیگری دست دریوزگی گروهک‌های آمریکایی‌شده.

۳. نظریه به نظرم نباید بگویی، چون نظریه آن‌قدر مهم و نیازمند تبیین است که یک قدم از پارادایم فاصله دارد. باید بگویی نظرم.

 

 

وارونه وارد بحث نباید شد جناب محمدحسین

 

اگر دقت نموده باشی _که ننمودی_ جناب دکتر عارف‌زاده از یک اخلاق زشت آمریکایی پرده برداشت و نوشت آنان در صحنه‌ی بین‌المللی وقتی به هدف خود نرسند، به خشونت چنگ می‌زنند. عین متن ایشان این است: «غرب  بویژه  آمریکا  بکرات  نشان  داده  است  که  هر زمان  با گفتگو  و  دیپلماسی  نتواند مخاطب  را  مجاب کند  بدون  هیچ  پروایی  به روشهای خشن و  خارج  از  عرف و  قوانین  متوسل  میشود و  خواهد شد.»

 

خُب من در پاسخ، آن متن را نوشتم و در آن به صورتی شرطی «وضع حال» روزی را ترسیم کردم که اگر آمریکا غلطی بکند و مرتکب جنگی علیه‌ی ما شود، مردم ما چگونه خواهند شد و گفتم آن‌ها را به خفّت و خواری و سرافکندگی می‌کشانند.

 

عمومی‌ بگویم: این خلاف مروّت است، بی‌آن‌که متن من دقیق خوانده شود، سفارش بشوم که بر طبل جنگ نکوبید. من در آن پاسخ سه تا اگر آوردم، آن‌روز مَباد، آوردم. و حتی گفتم اسلام دین آرامش و صلح است، اما در مقابل حمله‌ی دشمن، تماشگر باقی نمی‌ماند. حتی گفتم جنگی درنمی‌گیرد چون آمریکا چون بید از غیوری ملت ایران می‌لرزد.

 

به جای این که درس صلح به من بدهید، لطف کنید درسِ پلیدبودنِ جنگ‌افروزی به آمریکایی‌ها بیاموزانید که تیره و تبار آن هفت‌تیرکِشان، همیشه جنگ و صدور جنگ‌افزار و سوداگری و چپاول ملت‌ها بود. من البته وقتی وضع حال آن روز مبادا را در آن پاسخ ترسیم کردم، برخی از افراد این مملکت را در برآوردم، نیاوردم. چون آن تیپ افراد به فرموده‌ی قرآن «خوالِف» هستند، یعنی آن دسته از کسان که گوشه‌ای می‌نشیند و در فرار از دفاع از میهن و دین و ملت از سر ترس و دنیادوستی بهانه می‌تراشند!

 

من هم اهل اسلامم، یعنی به پیشی صلح بر هر جنگ و خشونتی باور دارم. اما وقتی فرض بر آن کردم که اگر بر ما جنگ و زورگویی تحمیل کنند، آنچه قرآن حکم رانده عمل می‌کنیم، نه آن‌چه تفکر خودباختگی ترویج می‌کند.

 

هنوز روز به نیمروز نرسیده دست به تحریفِ پاسخ‌من‌زدن، خلاف انصاف است. من ملت ایرانِ آن روز مبادا را، آن‌گونه غیور می‌بینم، زیرا ترامپ در رقص شمشیر میان سران فاسد عرب فقط گفت خلیج عربی، سیل عظیم نفرت ایرانیان، او را غرق کرد، چه رسد به جنگ با ملت ایران. والسلام.

 

شرح عکس بالا:

از راست: سید علی‌اصغر. علی‌رضا آهنگر. محمدحسین. من. فروردین 1384. اربابی‌صحرای داراب‌کلا. عکاس: جعفر آهنگر.

 

چراکه نه جناب قربانی. کسانی که تغافل می‌کنند یعنی به‌عمد برای پرهیز از پذیرش حق دست به انکار حقایق می‌زنند، اینان همان کسانی‌اند که خودآگاه غفلت می‌ورزند. در تاریخ و هم‌اکنون زیاد به تیپ افراد برخوردیم.

 

نظر دکتر‌عارف‌زاده خطاب به من:


میتوانم  درک  کنم  که  از  اندیشیدن  تا  چه  حد  لذت  میبرید. یکی  از  نشانه هایش  توجه  شما  به  همه  گوشه و کنار  متون  است  از  جمله  نقطه  و  ویرگول  و  گیومه  که  در  نزد  افراد  کم  توجه  این  علائم  اهمیتی  ندارند  اما  دقت  شما  به  حتی   اینها  از  نشانه های  لذت  اندیشیدن  است  که  خودش  میوه  و  ثمره  است  تا  شاخه  و  درخت. در  زمانهای  دورتر  گهگاهی  برای  خودم  رخ  میداد  و  گاهی  یک  کتاب  را  بعد  از  اتمام ،  دوباره   شروع  میکردم.

 

سلام سید علی اصغر
وقتی در شخصیت کسی مزیت‌های اخلاقی و علمی ببینم، من ادای سهم خودم به آن شخص را _که همان حفظ احترام و درس‌آموزی و علاقه است_ فروگذار نمی‌کنم. و در این مسیر هم هیچ چشمداشتی به رفتار مقابل آن شخص ندارم. یعنی من یک‌جانبه احترامم را محفوظ نگه می‌دارم. رفتار من از نوع معامله‌ای نیست، ارادی‌ است.

 

فلکه فکرت (۲۳)

یأجوج و مأجوج

به نام خدا. سلام

این دو نام _یأجوج و مأجوج_ را یا از خود، یا از زبان مادر و پدر خود، یا از بیان معلم خود و یا از لا‌به‌لای یارِ مهربان خود، یعنی کتاب و یا از خود قرآن مجید در سوره‌ی کهف شنیده و خوانده‌اید. من هم، کمی از آن، به‌گونه‌ی تحلیلی بگویم؛ گرچه از من بیشتر و بهتر می‌دانید:

 

آنها، دو طائفه‌ی وحشی بودند. در منچوری چین می‌زیستند. مردم را بسیار آزار و اذیت می‌کردند. کوروش کبیر _که بنا بر اقوال، در قرآن کریم ذوالقرنین نام گرفت_ به دادِ این مردم بینوا شتافت و خدای متعال کار او را ستود.

 

کوروش با تدبیری خردمندانه و جسورانه در برابر آن دو قوم _یأجوج و مأجوج_ سدّ ساخت، سدی سدید از جنس مِس و حدید. دژی محکم برای نجات مردم ستمدیده در بالادستِ دیوار چین، به‌طوری‌که دیگر آن دو طائفه‌ی ستمگر نتوانستند از سد بگذرند و بر مردم ظلم کنند. در چین به این دو طائفه‌ی تاریخی «یانچونک» و «مانچو» می‌گویند و در اروپا به جای یأجوج و مأجوج، می‌گویند: گگ و ماگگ. برای مستندسازی این گفته، منبع «قرآن شناسی» نوشتۀ مرحوم محمدمهدی فولادوند از انتشارات الِست ص 392 سند مناسبی است.

 

اما نکته: امروزه‌روز پاره‌ای افراد دم از کوروش می‌زنند، اما از کوروش فقط نامش را بلدند و پُز پان‌ایرانیست دادن را. کوروش وقتی می‌خواست با بیداد و ستم بستیزد، ابایی نداشت که از ایران پا را فراتر گذارد و به شمال غربی چین برود تا ملتی ستمدیده را از یوغ فرومایگان نجات دهد.

 

هم اینان که کوروش کوروش می‌کنند، نمی‌فهمند که کوروش خردمندی بود که بیشتر عمرش را بر زین اسب نشست، تن‌آسایی نکرد، دادِ مردم جهان را از بیدادگران ستانْد و خِسّت و بُخلی نداشت که برای نجات سایر بلاد هزینه‌ای نکند.

 

کوروش را مقدس نمی‌کنم. بی عیب و نقص هم نمی‌دانم، اما کوروش را باید تام و تمام داشت، نه گزینشی و دلبخواهانه. برای عاقل یک اشاره کافی است. بگذرم. ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۲۰)
نه متکبّر و خودخواه است و نه حیله‌گر و مکّار.

 

فلکه فکرت (۲۴)

دین آسان‌گیر

به نام خدا. سلام

طبق کتاب‌های کافی، تهذیب و استبصار _در این هر سه کتاب_ آمده است شخصی از امام صادق _علیه‌السّلام_ می‌پرسد: لغزیدم و ناخن من شکست و بر روی آن «انگشتی» کشیدم، پس در هنگام وضو چه کنم؟

 

امام فرمود: این مطلب و نظایر آن از کتاب خداوند تعالی _قرآن_ معلوم می‌شود؛ آنجا که فرمود: وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ. باید روی همان انگشتی، دست و مَسح کشید.

 

توضیح:

۱. آیۀ بالا بدین معنی‌ست «و در دین بر شما سختى قرار نداده است.» (آیۀ ۷۸ حج) به عبارتی دیگر، یعنی در امر دین فشار و تحمیلِ فوقِ طاعت نیست.

۲. انگشتی امروز، پلاستیکی‌ست اما آن‌زمان از پیه گوسفند یا گاو درست می‌کردند و بر ناخن انگشت می‌گذاشتند.

نکته:

کسانی‌که دین خدا را بر مردم و مؤمنین سخت می‌گیرند، از نظر من دست‌کم دچار این چهار حالت‌اند:

الف. یا از قرآن جلو زده‌اند که خیلی ناروا است. ب. یا از فهم دینی عقب مانده‌اند که خیلی ناگوار است. ج. یا باوری فسیل‌واره و سنگواره (=متحجّر) دارند که خیلی دِهشت‌ناک است. د. یا می‌خواهند قرائت دینی خود را بر همگان تحمیل، اما خود در آن پشت، «آن کار دیگر» کنند! که خیلی‌خیلی از پیام آسمان به‌دورند.

 

نتیجه: به نظر من اینان در هر چهار وجه، از قافله‌ی دینِ آسان‌گیر باز مانده‌اند و به دور وَهم خود، ولوله‌وار می‌لُولند (=درجا می‌جُنبند).

 

سلام جناب شیخ احمدی
ستودنی‌ترین کار را می‌کنی. این تفکر درخشان شما را ۱۰۰٪ پذیرا هستم. خوب هم، آسیب و آفت را شناسایی کردی. بارها در همین مدرسه‌ی فکرت با صدای رسا و از سر سوز و تمنا گفته‌ام کتاب، کتاب، کتاب. و نیز خواسته‌ام که پس از ساعت‌ها مطالعه و تفکر، در اینجا پست و نوشته بگذارند. الحمدلله نشانه‌های درخشنده‌ای در مدرسه تابیدن گرفته که همه‌ی ما را به این راه، پاینده داشته. از شیوه‌ی خوب شما دلشادی‌ام افزون شد. سخت چشم‌به‌راه اقدام شما در این مدرسه‌ی فکرت هستیم.

 

من از سر ریا (=نمایان‌سازی) هم شده! این فرهنگ خوب کتاب‌خواندن را بگویم که در جبهه زیر نور ماه کتاب می‌خواندم. با سختی. آن هم سال ۱۳۶۱. از کالاهای همیشگی‌ام در کوله‌پشتی جبهه، یکی، کتاب بود. انیس من کتاب است هنوز. اولین اقدامم در بازنشستگی‌ام (از سال ۱۳۹۳) عضویت در کتابخانه‌ی عمومی قم و سراسر کشور بوده است که هنوز هم به آن پایبندم. ممنونم.

 


سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ مالک
با احترام به شما و تشکر از زحمات فکری و دغدغه‌های مناسب جناب‌عالی، من خیلی‌روشن بگویم اساساً با این گونه تأویل‌ها بشدّت مخالفم.

از نظر من راه تدبّر قرآن این نیست که برخی‌ها باب کرده‌اند. این، مردم را به راه‌های پیچیده بردن است؛ که نفع هم ندارد هیچ، بلکه زیان می‌آورد. شاید من در اشتباه‌ام و شما درست می‌گویید. خدا داناست.



جوابم به جناب قربانی

سلام
در بند مربع آبی، انگیزه‌خوانی کرده‌ای که خودت می‌دانی مُخلّ نظرات علمی‌ست. بنابراین شما از اظهارنظر فکری فاصله گرفتی و به موضع‌گیری ورود نمودی که نقص است این. البته می‌دانی من به آزادی فکری افراد احترام می‌گذارم.

 

من در پاسخ اول گفتم متن بند مربع آبی شما را نقد دارم. کاری به آن دو گزاره و میان‌بحث‌تان درباره‌ی قمار ندارم و هیچ هم ورود نکردم به این موضوع قمار. شما در آن بند آبی پست خود، فتوا را به شیوه‌ی غیرعلمی مورد نقد قرار دادی. زیرا هیچ صاحب فتوایِ عالمی چنین نمی‌کند که شما اشارت انگیزه‌خوان کرده‌ای. مگر آن که من بند آبی را بد متوجه شده باشم.


من علاوه بر نقد بند آبی آن پست شما، که به عنوان یک خواننده نظر داده‌ام، اینک با رعایت همه‌ی احترامات به شما دوست شایسته، به عنوان مدیر تذکر هم به جناب‌عالی می‌دهم، که ورود به هر مقوله‌ای آزاد است اما زبان علمی آن مقوله هم باید توسط نویسنده رعایت شود و نمی‌توان با هر نوع واژه و طنزی وارد آن موضوعات شد.

 

فرض می‌گیرم شما از قضا کاری علمی کردی در آن نوشته‌ات. حال که نمی‌خواهی نقد و تذکر را بپذیری _و این حق شماست_ باید خیلی روشن‌تر بگویم شما با چه علم و متُدی به این رسیدی که فتوای رهبری _در اینجا به عنوان صاحب فتوا_ در پاسخ به آن پرسش شرعی، بر مبنای در نظر داشتن دو سوی ماجراست و به قول زبان طنزی‌ات برای نسوختن نه سیخ و نه کباب بوده است. شما چگونه به این دانش رسیدی که فتوای شرعی را با این شیوه محک و بررسی کنی.

 

من راست و صاف بگویم در این بیان شما نمی‌توانم هتک ببینم، اما دچار خبط متدلوژیک شدی. کدام فقیه حاضر است حکم خدا و شرع را به این قولِ _از نظر من نازل شما_ این گونه قربانیِ دوسوی ماجرا کند؟ من برداشتم این است شما به اشتباه وارد مقوله‌ایی شدی که هیچ تخصصی در آن نداری.

البته من و شما باور داریم نمی‌توانیم چیزی به هم تحمیل کنیم. من نظرم را گفتم، خواه بپذیر خواه نپذیر. با احترام. تمام.

 

انسان راستین (۲۱)

جز به راست سخن نمی‌گوید

 

پاسخ به سید علی‌اصغر

سلام سید. چندروزی روی این نوشته‌ی سوم اردیبهشت شما (در لینک بالا) فکر کردم و اینک سه نکته و یک نتیجه می‌گویم:

 

۱. گام فکورانه‌ایی گرفتی. سرشار از ایده، آکنده از دوراندیشی و نیز حکایتی از دلسوزی‌ات. جای تشکر ویژه دارد.

 

۲. برادرانی که در این مدرسه نمی‌نویسند همه از یک دلیل و علت واحد و مشترکی پیروی نمی‌کنند، هر کدام شاید برای خود یک حجتی دارند. من به انتخاب‌شان احترام می‌گذارم که می‌خواهند خواننده بمانند و یا نمی‌خواهند نویسنده باشند؛ اما با درخواستی که شما به‌فراست انشاء فرمودی و در آن دلایل خود را اقامه کردی، هم‌گام‌ هستم.

 

۳. در جایی از نوشتارت مثالی عملی آوردی از جنابان محمدحسین و سیدباقر که دیگران هم، چونان آنان، پا پیش گذارند و بنویسند. با تشکر از تو برای این دقت منصفانه‌ات درباره‌ی آنها.

 

من باید بگویم آنانی که از مدیر شاید انتظار داشته و دارند مدرسه را باید یک‌دست و یک‌فکر و همه‌عین‌هم نگه بدارم، اشتباه معرفت‌شناختی می‌کنند، زیرا در پیشه‌ی تمدن ایران و پوسته و مغز مکتب اسلام هرگز نباید افکار و افراد را شاغول کرد و هر کس همفکر نبود او را کنار گذاشت و راه نداد. مدرسه‌ی فکرت تریبون همه‌ی افکاری است که می‌خواهند با منطق و فکر از باورها و نظرات و ایده‌های خود سخن بگویند تا هر کس آزادانه دست به درس‌آموزی و درس‌آموختن بزند. آن تعداد کسانی هم که طبق تحلیل شما مدتی است که نمی‌نویسند _و آنی است که تو می‌گویی_ به نظر من سخت در اشتباه‌اند. زیرا گفتن و نوشتن و خواندن در مدرسه‌ایی که همه‌عین‌هم فکر کنند تا آنان بتوانند بنویسند، هیچ شباهتی با جامعه‌ی پیشرفته، آزاد، متکثر و دارای مدارا ندارد.

 

نتیجه: من زیر بار آن سلیقه و تفکری که از مدیر مثلاً می‌خواهد مدرسه‌ی فکرت فقط جای حضور یک تفکر باشد، نمی‌روم و هرگز نرفته‌ام. و همین است که مدرسه را با همفکری‌ات و حضور تمامی بزرگواران و فرهیختگان، این‌گونه گونه‌گون و پویا به‌پا آویختیم. و سهم تو _که خود بنیانگذار این مدرسه‌ای و مشاور ارشد منی_ در بالندگی و جوشش این مؤسسه‌ی فکری، بسیار بالا و ستودنی‌ست.

 

از بسط اندیشه‌ورزی شما دلشام و به حق انتخاب آزاد هر عضوی در این پهنه‌ی فکرت که بنویسد یا ننویسد احترام می‌گذارم. از دل‌آگاهی و علم‌دوستی و ذهنِ پروَران و جوشان تو آگاهم و ممنون..

 

سلام جناب سیدباقر شفیعی:


۱. بلی؛ کتمان نمی‌دارم شخص شما هیچ‌گاه در پی یک‌دست کردن مدرسه‌ی فکرت نبودی و همیشه از حضور همه‌گونه افکار در مدرسه، نه‌فقط خرسند بودی بلکه آن را مایه‌ی رشد و اتحاد و عقلانیت می‌دانستی. و من از این نظر همیشه ذکر خیر شما نزد دوستانم می‌کردم.

 

۲. من به عنوان یک عضو مدرسه و نیز مدیر آن، پنهان نمی‌دارم که در شما دست‌کم سه ویژگی خوب سراغ دارم که در مدرسه بروز عملی داشت:

 

الف. هیچ‌وقت ندیدم که شما در این مدرسه به باورهای مذهبی، مقدسات دینی، عقاید معنوی و نیز بزرگان مذهبی کمترین اهانتی بکنی. همیشه احترام‌آمیز جلو آمدی. و این خصلت شما شایسته‌ی قدردانی است.

 

ب. من گمان ندارم شما از وجود هیچ فرد یا فکری در این مدرسه، نگران، ناراحت و یا واهمه‌ای داشته باشی.

 

ج. اهل نوشتن هستی و پست‌های خود را با قلم و فکر خود می‌نویسی و همین، برای من که خواننده هستم، قدرت انتخاب می‌بخشد. تا به حال پیش نیامده که من آن پست‌های نوشتاری جناب‌عالی را که با افکار و اندیشه‌ی خود می‌نویسی، نخوانده باشم.

 

در پایان از ارسال نظرت ممنونم و اختلاف دیدگاه میان آدمیان علامت زنده‌بودن حیات حقیقی است. زیرا فقط دو آجر پاره و سه‌تا سنگ و هفت‌تا چوب خشک در کنار هم از لام تا کام چیزی برای گفتن و مخالفت ورزیدن ندارند.

 

نظر سیدباقر شفیعی:
با درود سپاس گزارم من خدمت همه دوستان عرض کردم مدرسه فکرت را با انتقادی که دارم ولی حرکتی به سمت جلو  ودرجهت تبادل افکار  ومنحصر به فرد در گروههای مجازی داراب کلا میدانم امیدوارم ازاین موقعیت استفاده بهینه بکنیم با سپاس وخسته نباشی.

 


سلام جناب جوادی‌نسب
من دچار کیش شخصیت هیچ جُنبده‌ای نیستم، الا معصومین علیهم‌السلام. این که موسوی بجنوردی (یا سید محمد یا سید کاظم، نمی‌دانم کدام) چنین بگوید باز هم برای من فرقی نمی‌کند. ایشان هم زیاده‌گویی کرده. اگر بر فرض محال فقیهی چنین کند که بجنوردی دارد داوری غلط می‌کند، او فقیه نیست چون کارش قبیح است. چون فقیه مستنبط احکام دین است و نمی‌تواند حکم شرع را با نفع شخصی خود تغییر دهد و فهم خارج از قواعد خود را به عنوان فتوا جا بزند. مثال چاه، نشان عمق پاکی شیخ مرتضی انصاری بود تا تمام شائبه‌ها را بزداید.

 

 

فلکه فکرت (۲۵)
صداها و بوها
به نام خدا. سلام. فقط با این «صدا»ها و «بو»هاست که روستا، روستا را می‌مانَد. صداهایی از جنس طبیعت و دنیای وحوش و بوهای خوش بر ذائقه‌های خوش. اینها نباشد آن حس و حال قشنگ روستاها هم نخواهد بود:

 

عطر یُونجه‌ها. عرعر الاغ‌ها. ونگ و وای کُلاه پوست برّه به سرها. مِیومِیوی گربه‌ها. صدای قِژ قِژ بلندگو دستیِ کهنه‌خَرین‌ها. ماغ‌ماغ گاوها. زنگولۀ بُزها. مَع‌مَع گوسفندها. چِخه‌چِخۀ صاحبان سگ‌ها. زوزۀ گرگ‌ها. جیک‌جیک گنجشک‌ها. گَپ‌های آفتاب نشین‌ها. وِگ‌وِگ وَثنی‌ها. پِک‌پِک حرّاف‌ها. صدای خوشِ قرآن خواندنِ مادربزرگ‌ها. صدای شلخ شلیخ پای چکمه‌پوشان بُقچۀ‌حموم بدست‌ها در سحرگاها. شُونگ شیونگ‌های همسایه‌ها. غارغار کلاغ‌ها. وغ‌وغ قورباغه‌ها. بوی قشنگ بینج‌ها. طعم گوارای خربزه محلی‌ها. بوی شربت‌علف‌ها. سرخی دلرُبای گوجه کوچیک‌ها و از همه خوش‌تر قوقولی قوقوی خروس‌ها. حیف! حیف! که بدجوری جایگزین شد صدای گوشخراشِ موتورها بر آن همه زیبایی ها در کوچه و خیابان ها. بقیه را خود ادامه دهید تا انتها.


وقتی اسفند ۱۳۹۶ رُمان ۳۷۰ صفحه‌ای «برکت» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه را می‌خواندم _که خیلی زیبا داستان شیخ‌یونس شخصیت محوری رمان را نوشت_ این صداها و بوها را لمس می‌کردم، لمسِ لمس. بگذرم.
 

انسان راستین (۲۲)
شکم‌پرستی او را به رسوایی نمی‌کشاند. و شهوت نفسانی او را اسیر خود نمی‌سازد.

 

شرح عکس بالا:
گفت‌وگوی دوم دکتر عارف‌زاده با شبکه‌ی «شما». امروز انجام شد. عکسی انداختم و گفت‌وگویش را دیدم.

 

پاسخ دوم به سید علی‌اصغر

سلام سید

۱. دُرِّ پنهانِ صدف‌های مدرسه‌ی فکرت با همین‌گونه پویه‌ی ژرف _که شما و همه‌ی هم‌کلاسی‌های فکور و خردمند آن را نمایندگی می‌کنید و پیش می‌برید_ صید می‌گردد.

 

۲. من به ارزش ژرفای اقیانوس افکار افراد باور دارم، زیرا در جهان‌ببنی اِشراقی و توحیدی من، هر انسان، یک معدن برای انسان دیگر می‌تواند باشد و این معدن باید در مدرسه‌ی فکرت اکتشاف شود تا بتوان از کان (=معدن و مخزن) همدیگر بهره‌برداری نمود.

 

۳. من و تو و ما چگونه می‌توانستیم مدرسه‌ی فکرت بسازیم اما افکار گونه‌گون را _که واقعیت جامعه‌ی ماست_ به آن فرا نخوانیم؟ و می‌گردیدیم فقط هم‌فکر و هم‌پویه را در آن جمع می‌کردیم؟ این بدترین نوع از تقسیم افراد جامعه بود که از آن بشدت دوری گزیدیم.

 

۴. من آثار و برکات مشاورت با مشاور ارشد را آن‌به‌آن در وجودم لمس می‌کردم و ازین نظر استاد تویی نه من. بنیانگذار شمایید نه دامنه.

 

۵. مدرسه‌ی فکرت یک جانمای بلند است. هر کس فکر، ایده، آرمان و عقیده دارد، صوتِ برآمده از منطق و نُطقِ برگرفته از فکِر خود را، از این بلندا، بلند کند تا همه صدای او را بشنوند، بخوانند، نقد کنند، اِبرام نمایند، بپذیرند و یا نپذیرند و با مدارا پیش بروند.

 

۶. مدرسه‌ی فکرت تا اکنون به همت هم‌کلاسی‌های خبیر و دل‌آگاه، همواره از چیزهای بد، به‌دور بوده است: لجام‌زدن، اختلاف‌افکنی، بُهتان‌زدن، نامُدارایی، و از همه مهمتر دروغ‌پراکنی. زیرا این پهنه، پهنه‌ی فکر و فکرت بوده و نه هیچ چیز دیگر.

 

۷. از تمامی اعضای مدرسه‌ی فکرت تشکر دارم که این مؤسسه‌ی فکری را ـکه از داراب‌کلا تا قم، از قم تا مشهد، از مشهد تا شیراز، از شیراز تا فریدون‌کنار، از فریدون‌کنار تا دشت‌ناز، و از دشت ناز تا خوی، ممسنی، تهران، ایالات متحده آمریکا، آلمان، عراق، بابل، کرج، کردستان، اصفهان، نراق، مرند، ماکران، اناردین، فیروزجا، گرگان، ورجان، نکا، میاندورود، سورک، سنه‌کوه، مُرسم، اوسا و نیز چندین جای دیگر این ایرانِ زیبا، وسعت و گستره داردـ این‌گونه پایدار و پوینده نگه داشته‌اند. متشکرم. متشکرم.

 

جواب سید‌ علی‌اصغر:

سلام مدیر محترم و استاد من. درک تان از هدف بسیار سازنده ات دور نشد که خیلی نزدیک در مدرسه فکرت نه تنها گستردگی دامنه اش بیکران بلکه زمینه گفتگو را برای ارائه افکار و اندیشه ایی که واقعیت دارند و در جامعه بر افراد تاثیر گذارند ، تحریر  شده است . بقول جلیل قربانی توانایی مدیر خیلی بالاست که توانست افرادی با افکار مختلف را در یک مدرسه مجازی دور هم جمع کند ، امتیازی است که شاید از شایستگی تان فرا تر نباشد اما اثبات شایستگی ات  می باشد . دوستانی که زندگی باتجربه بیشتری طی کردند و اهل تحلیل و مطالعه هستند همیشه دنبال فضایی بودند که محلی برای گفتگو بوجود بیاید که این امر رو عینی نمودید .

 

موضع همه جانبه نگری و تبیین روش حضور در مدرسه تان را می ستایم و به زیباترین و منطقی ترین تابلوی مدرسه  که ترسیم نمودید را ذیل همین نوشته ام جانمایی می نمایم که :

«مدرسه‌ی فکرت تریبون همه‌ی افکاری است که می‌خواهند با منطق و فکر از باورها و نظرات و ایده‌های خود سخن بگویند تا هر کس آزادانه دست به درس‌آموزی و درس‌آموختن بزند. ...»

 

شرح عکس بالا:

این‌روزها با این کتاب به‌سر می‌برم: قلندریه در تاریخ، دگردیسی‌های یک ایدئولوژی. اثر استاد محمدرضا شفیعی کدکنی. ۶۷۶ صفحه است. می‌خواهم بزودی گزارشی ازین کتاب بگذارم.

 

انسان راستین (۲۲)

شکم‌پرستی او را به رسوایی نمی‌کشاند. و شهوت نفسانی او را اسیر خود نمی‌سازد.

 

فلکه فکرت (۲۶)

قلندریّه

به نام خدا. سلام. از کتاب «قلندریّه در تاریخ: دگردیسی‌های یک ایدئولوژی» نوشتۀ شفیعی کدکنی می‌توانم این‌گونه گزارش بگذارم تا اگر نتوانستید کتاب را بخوانید دست‌کم اساس آن را باخبر باشید:

 

همه و همه، قلندر را شخص فرض کرده‌اند حال آن‌که قلندر تا قرن هفتم اسمِ مکان بوده است و افرادِ منسوب به آن مکان را «قلندری» می‌گفته‌اند و قلندر خود جایی بوده است مثل مسجد یا میخانه یا مدرسه.

 

از نظر کدکنی جنبش قلندریّه یک جنبش چندساحتی است. با یک نگاه منشوری می‌توان در آن رنگ‌های بیشماری دید: از مزدک‌گرایی و آیین‌های ایرانیِ کهن گرفته تا راه و رسم جوانمردی و عیّاری و فتوّت، از عناصری از آیین خرّم‌دینان تا اندیشه‌هایی از گنوستیسیسم [=اعتقاد به ثنَویت] و عرفان اسلامی در صورتِ مکتب ملامتیانِ نیشابور تا گرایش‌های قرمطیانه و شیعی و حروفی و اهل حق. تصویری متناقض از مردمی که از یک سوی با ثروت‌های بزرگ و تعدّد زوجات و نظام برده‌داری و قتل نفس و تباه‌کردن طبیعت و آلودنِ محیط زیست مخالف‌اند و از سوی دیگر و در دورانی دیگر، به تعبیر کدکنی «جز دریوزگی و گدایی کاری ازیشان دیده نمی‌شود.»

 

کدکنی در این کتاب اثبات کرد آیین قلندری یک آیین ایرانی‌گرای اسرارآمیز است که در طول تاریخ قرن‌های چهارم و پنجم و ششم که نامش هست و نشانش ناپیداست، در شکل پنهانی، به فعّالیت خود می‌پرداخته است.

 

به روایت شفیعی کدکنی _که از سوی استاد مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر به این پژوهش سفارش شده بود_ نخست اسناد و اشارات، دربارۀ قلندریه، از تصوفِ خراسان آغاز شده و با ظهور قطب‌الدین حیدر زاوگیِ خراسانی و مهاجرت حیدریانِ پیروِ او به آسیای صغیر [آناتولی تا شمال مدیترانه و شمال آفریقا] و عراق و سپس شام و آنگاه مصر و شمالِ آفریقا، شاخه‌های قلندریان حیدری در بخش عظیمی از جهان اسلام پراکنده می‌شوند.

 

بی‌گمان در بعضی از ادوار تاریخی، اینان در نگاه کدکنی «مردمی دریوزگر و بی‌آبرو و منکر تمامِ ارزش‌های اخلاقی بوده‌اند و در ادواری، صاحبان اصول و قواعدی در اندیشه و نگاه به هستی.»

 

نکته: در ایران دو جریان فکری «سلامت» و «ملامت» وجود داشت. از درون مذهب ملامت، جریان قلندری و شاخه‌های عجیب و غریب‌اش سرچشمه گرفته و حتی تا الحاد و انکار همه‌ی ارزش‌های دینی پیش تاخته چون دچار افراط در ایران‌گرایی و قومیت و فرهنگ محلی شده بود. بگذرم.

 

انسان راستین (۲۳)

بُخل نمی‌ورزد. شتاب نمی‌کند. پرخاشگر نیست و با ناسزا کسی را نمی‌رنجاند.

 

سلام جناب آقای ...

بلی تسرّی می‌دهم. و از این نوع آزاداندیشی دفاع می‌کنم. دو مثال می‌زنم: خانم آنه ماری شیمل آلمانی، مسلمان نبود ولی از اسلام‌شناسان ارزشمند بود و من کتاب «محمد رسول‌الله» او را از بهترین آثار می‌دانم و هنوز هم شیفته‌ی آن کتاب هستم. یا گوستاو لوبون فرانسوی که در اسلام‌شناسی دست داشت و درباره‌ی اسلام و حضرت محمد _صلوات الله_ کتاب نوشت که سرآمد است.

پس، فشرده‌ی نظرم این بود:

 

۱. من درباره‌ی ایران به میان‌بحث ورود نداشتم.

۲. چون جناب قربانی دیشب دانشگاه‌های معتبر جهان را بیان فرمودند، من یک نکته افزودم که استاد دانشگاه که می‌خواهد مارکسیسم را درس بدهد؛ هم می‌تواند آن کسی باشد که هم خودش مارکسیست باشد و مارکسیسم‌شناس، و هم می‌توان آن کسی باشد که مارکسیست نباشد، ولی مارکسیسم‌شناس باشد.

 

البته یادآوری کنم که جناب‌عالی دقیق می‌دانی که منظور شهید مطهری آن بود که خود مارکسیست‌ها در دانشگاه ایران حق تدریس مکتب خود را داشته باشند و از نظر مطهری شرطش این بود در بیان مارکسیسم خلوص را رعایت کند و واقعاً مارکسیسم را درس بدهد و اعتقادات کامل خود را بیان کند.

 

درست می‌اندیشی دراین‌باره جناب ..... هم آسیبی که برشمردی یک واقعیت است و هم درونمایی که انتظار داری یک مطالبه‌ی برحق عمومی‌ست. که من یقین دارم شما می‌دانی مُنبعث (=برگرفته) از چه تفکر و رویکردی‌ست.

 

افزون بر این بگویم من که سال ۱۳۷۱ در دانشگاه تهران تحصیل می‌کردم خود دیدم که در دانشکده‌ی علوم سیاسی ما دو استاد دانشگاه را اخراج کردند و بر یکی چنان عرصه را تنگ کردند که از ایران رفت. آن دو اخراجی! دکتر جلیل روشندل بود و دکتر سیدجواد طباطبایی. و آن سوم که سرآمد علم جامعه‌شناسی سیاسی در ایران بود و افتخار داشتم شاگرد او بودم، کسی نبود جز دکتر حسین بشیریه.

 

جالب‌ این‌که از قضا هر سر نفر را به جرم گرایش به مارکسیسم چنین کردند! و جالت‌تر این‌که در زمانی بود که آقای رفسنجانی در جامه‌ی ریاست‌جمهوری بر این مملکت حکومت می‌کرد! و باز جالب‌تر از آن این که توسط شیخ عمید زنجانی و دکتر محمدرضا تخشید (داماد آیت‌الله محمد یزدی) و فضل‌الله موسوی (یک چهره‌ی ویژه!) و دکتر غلامحسین الهام این سوگیری غلط علیه‌ی اساتید باسواد دانشکده‌ی ما استارت خورد! من فقط چهار چهره را در دانشکده و دانشگاه خودم افشا کردم..‌. بگذرم؛ که این مقدار کفایت دارد و پشت پرده را کم‌تر احاطه دارم! و شما خود در این گونه امور یک دایرةالمعارفی. پس؛ از پاسخ من بی‌نیازی.

 

سلام آقا شیخ مالک

تحسین می‌کنم این نوشته‌ات را. مفید نوشتی و دسته‌بندی‌شده. اما دو نکته بگویم:

۱. البته مساجد کشور را باید از جوزدگی و جناح‌زدگی نجات داد و شما روحانیان می‌توانید از این عیبی که در بیشتر مساجد دیده می‌شود کم کنید.

۲. آن قسمت متن که فرمودی نماز در غیر مسجد هیچ ثوابی ندارد، از نظر من قید مطلق هیچ که به‌کار گرفتی، نمی‌تواند پذیرفته باشد.

 

محمدحسین آهنگر:

سلام.در دیدارهای دوستانه با علی اصغر شفیعی و دیگران دوستان در گذشته داشتم همیشه دغدغه ذهنی ام را داشتن یک فضایی که همه از طیف های مختلف و با دیدگاه متفاوت در کنار هم باشیم را مطرح می کردم. .و انتظار داشتم که علی اصغر بتونه آن را محقق کند همیشه هم از ایشان گله مند بودم که چرا کاری نمی کنید .هر چند از دیگران نیز انتظار می رفت که قدمی بر دارند. ..تا اینکه بعد از مشورت جمعی با ایده های مختلف و آزمون وتجربه ....به حق آقای طالبی با شایستگی و توانمندی بیشتر البته خود تدبیری خاصی را می طلبید.این گروه به نام مدرسه فکرت تشکیل که بهترین اسم بود. گردید. اوایل مثل هر کلاس تازه شکل گرفته شیطنت ُ شلوغی دعوا شاگرد و مدیر (شاگرد ومعاون) هم کلاسی با هم زیاد بود ولی کم کم  تونستیم در کنار هم تمرین کنیم که هم بودن با افکار متفاوت بهتر است از با هم نبودن در یک جامعه هر چند کوچک . من به شخصه به عنوان یک شاگرد آموختنی زیادی نصیبم شد. و افتخار این را داشتم از جنابان ابراهیم طالبی .علی اصغر شفیعی. جانباز وطن جوادی نسب ..باقر شفیعی. جلیل قربانی .دکتر عارف زاده. امیر رمضانی.جعفر اهنگر. برادران افاقی. محمد عبدی.مهدی شیخ زاده. جواد غلامی. حسینعلی رجبی. م احمدی .حمید عباسیان. از نقدوپند حسینی و انتقاد مرتضی شهابی.اقای ولی نژاد .و کوتاه سخن از همه عزیزان بهره ببرم .دست مریزاد می گویم به آقای مدیر .تا همه با هم به جامعه بهتر بیاندیشیم.....ترتیب نام ها براساس اولویت نبوده بر مبنای حضور ذهنم بود از قلم افتاده ها مرا ببخشند قصدی در کار نبود.

 

پاسخم به آقای محمدحسین آهنگر:

سلام جناب محمدحسین

نوشته‌ی پربار، تشویق‌گر و اخلاق‌مدارانه‌ی آن دوست دیرین را خواندم. تا حد زیاد حدس می‌زدم شما چنین ایده‌ای را می‌پسندی؛ زیرا با آن‌که در پاره‌ای از موضوعات فکری و جهانی متفاوت از هم می‌اندیشیم، اما در این‌گونه دغدغه‌ها حس‌و‌حال همدیگر را بسیارخوب استمزاج (=میل‌خوانی و رأی‌خوانی) و درک می‌کنیم.

 

به رسم ادب از شما برای این گشودگی فکری و نگرش عقلانی تشکر می‌کنم و از لطف شما بر خویش باخبرم. تأییدات، ره‌گشایی‌ها و حضور فعال و پویای دوستانی چون شما با این نوع مدارا و کثرت‌گرایی سیاسی می‌تواند مدرسه‌ی فکرت را در جایگاه اندیشه‌ورزی خود پایدار بدارد.

 

من اگر در گمانه‌ها، در امر مدرسه‌ی فکرت فردی سخت‌گیر نشان داده شدم، با تمام احترام و صداقت می‌گویم نه، چنین نبوده و نیست. بلکه بسیار به مقررات مدرسه _که از چند اصل ساده و مفید تشکیل شده_ باور دارم؛ که باز هم مانند همیشه امید دارم این چند تا بند مقررات، هرگز بندی برای به بند کردنِ اندیشه و فکر و فکرت تفسیر نشود. که نمی‌شود، و واقعاً ممنونم از همگان که مدرسه را با عمل به مقررات و اخلاق و ایده‌پردازی‌ها و نقد و انتقادکردن‌ها و با چالش منطقی و مدارا و تبادل افکار و احترام به آزادی حضور همه‌ی افکار و گرایش‌ها این‌گونه رو‌به‌پیش پیش می‌برند. من، از کمترینِ این مدرسه‌ام و بیش از همه خودم را نیازمند اصلاح، ویرایش و تنظمیات و دانش‌آموزی می‌دانم. دعای من این است خیر همه را فرا گیرد و شرّ از همه دور بماند. درود.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸
بازدید ها : ۳۶۳
ساعت پست : ۱۱:۲۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۳۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و دوم

 

فلکه فکرت (۱۴)
نگاه میکرو و نگاه ماکرو
به‌ نام خدا. سلام. ما باید این دو نگاه _میکرو و ماکرو_ را یاد بگیریم و در بیشتر درگاه های زندگی به کارش ببریم، تا به قول آن کتاب مهم مرحوم عبدالحسین زرین کوب یعنی «نقش بر آب»، زندگی و دوران زیست مان، نقش بر آب نباشد. نگاه میکرو (=ریز) نگاه از نزدیک است. نگاهی که دقت بیشتری می آفریند. اما نگاه ماکرو (=درشت) نگاه از دور است و سطح بیشتری را در نظر می گیرد.

 

سه مثال می زنم از سه ساحت، تا توانسته باشم این دو نگاه را در این فلکه فکرت بیشتر بشناسانم:

1. مثلاً در ریاضیات نگاه میکرو به عالَم ریاضیات شاخۀ آنالیز را به وجود می آورد که احتمالات را بررسی می کند. و نگاه ماکرو شاخۀ جبر را که به ساختارهای جبری می پردازد.

 

2. و نیز در علوم طبیعی، نگاه میکرو انداختن به مادّه، موضوع بحث علم شیمی است که دانش به ساختار مواد و دگرگونی آن است. و نگاه ماکرو داشتن به مادّه، موضوع علم فیزیک است. یعنی علم طبیعت و حرکت و رفتار مادّه در زمان و فضا؛ از اتُم تا کهکشان.


3. یا در مباحث علوم انسانی که نگاه میکرو همان معرفت شناسی نوع اول است. معرفت شناسی یعنی شناخت برای توجیه باور و عقیده، که فلسفۀ شناخت نام دارد. و نگاه ماکرو یعنی نگاه از بیرون گود که معرفت شناسی نوع دوم است.

 

بنابراین؛ انسان _در هر زمان، زمانه و زمینه ای_ تا این دو نگاه را در خود جاری نکند، به چیستی های پیرامون خود و اقیانوس وجودی خویش پی نخواهد برد. پس؛ پیش به سوی پرهیز از تک نگاهی و پرداخت به دو نگاهی؛ میکرو و ماکرو؛ هر کس به وسع و توان و فهم خود. از همین اکنون اگر ملخی، مورچه ای، مرغی، ماری، موضوعی، مشکلی، موردی، مکانی، معرکه ای، مکتبی، مفاهیمی، مُخی، مغزی، مترسکی، منقلی، منقاری و منقولی دیده ایم، با دو نگاه میکرو و ماکرو بنگریم.

 

پیوست:معرفت شناسی نوع اول یعنی ذهنیت و بررسی ذهن آدمی. معرفت شناسی نوع دوم یعنی عینیت و توجه از بیرون به علوم و تجربۀ فکری بشری که تحلیل علل شناسانه به دست می دهد. مثلاً وقتی به دستاوردهای علمی بشر نگاه می کنیم یعنی داریم معرفت شناسی نوع دوم انجام می دهیم. 27 فروردین 1398.


انسان راستین (۱۲)
از زورگویی، دروغ و نادانی می‌پرهیزد.

 

 

فلکه فکرت (۱۵)
دیوانه و فرزانه
به‌ نام خدا. سلام. واژه‌ی دیوانه، ساخته‌ای از اسم «دیو» و پسوند نسبتِ «آنه» است. دیو دست‌کم دو معنی داشت؛ در زبان‌های هند و اروپا معنای «خدا» داشت اما در زبان پارسی از زمان زرتشت به بعد، به آورنده‌ی بدی و دارنده‌ی زشتی معنی می‌شد و کم‌کم در فرهنگ و ادب نوین ایرانیان، دیوانه در برابر فرزانه (=خردمند. بادانش) به‌کار رفت و می‌رود. یعنی دیودیده، سودایی، نادان، جِنّی. اما آیا دیوانه فقط یعنی همین؟ بسیاری از اندیشه‌ها، نکته‌ها، مضمون‌ها (=درون‌مایه‌) و بیان نظرات را _که گفتنش از دید اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و یا اخلاقی ممکن و مقدور نمی‌بود_ از زبان دیوانگان می‌گفتند. مانند گفته‌های ناب و تکان‌دهنده که به بهلول و ملانصرالدین نسبت می‌دهند! حتی در میان ایرانیان یک ضرب‌المثل ساخته شد که:

«حرف راست را از دیوانه بشنو»


ادبیات عرفانی، دیوانه را به شیدایی و والِه‌شدن و مجنون عشق پیش راند و از زبان دیوانگان گفتار فرزانگان را آشکار می‌ساخت. مانند این مثال در منطق‌الطیر (=زبان حیوانات) شیخ فریدالدین عطار در داستان عذرآوردن مرغان:


چون تُرا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید

(منبع)

 

در قرن ۱۶ نیز اراسموس فیلسوف هلندی با نوشتن کتاب «در مدح دیوانگی» بنیاد استبداد وحشتناک کلیسایی قرون وسطایی را لرزان کرد. او برای این هدف، ادبیات طنز و شوخی را به‌کار بسته‌بود و قدرت هیولایی اربابان کلیسا را سُست کرده بود. من در سال ۷۱ در دانشگاه تهران در درسی که با استاد حسین بشیریه داشتم، با افکار و اندیشه‌های دِسیدریوس اراسموس آشنا شدم. بگذرم.


پیوست: دست‌مایه‌ام برای این قسمت فلکه فکرت این پست سید علی‌اصغر بود که در پذیرش آن پست حمید به او نوشت: «دیوونه ام کردی حمید داداش» ازاین‌رو خواستم این واژه را شرح و تفسیر و تعلیل (=علّت‌یابی) کنم.

 

زنگ شعر:

«دیوانه‌دل» همان والِه‌شدن و حیرانی‌ست. و چه خوب سروده حافظ و چه خوب خوانده محمد اصفهانی:
 

بنمای رُخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

(منبع)

 

سنت های داراب کلا:

یکی از آداب احوال‌پرسی داراب‌کلایی‌ها. این‌طوری بود:
می‌گفتند: دست دِرست.
جواب می‌دادند: دین محمد دِرست.

 

نکته ها: هگل فیلسوف قدَر آلمانی _که اول طلبه‌ی دینی بود_ در یکی از آثارش می‌گوید دین فقط مراسم عشاء ربانی نیست، این‌که آب‌دهن به کف زمین نیندازی هم دین‌ورزی‌ست.


 

فلکه فکرت (۱۶)
سکّوی خطابه و پایه‌ی بلند
به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۲۹۰ جامعه‌شناسی دکتر بشیریه خواندم که المپ دو گوژ _نویسنده‌ی فرانسوی_ سال ۱۷۸۹ در اعلامیه‌ی حقوق زن و شهروند اعلام داشته بود: 
«همچنان‌که زنان حق دارند که بالای چوبه‌ی دار بروند به همین‌سان نیز حق دارند که بالای سکّوی خطابه بروند.» بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸
بازدید ها : ۳۶۳
ساعت پست : ۱۱:۲۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۳۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و دوم

 

فلکه فکرت (۱۴)
نگاه میکرو و نگاه ماکرو
به‌ نام خدا. سلام. ما باید این دو نگاه _میکرو و ماکرو_ را یاد بگیریم و در بیشتر درگاه های زندگی به کارش ببریم، تا به قول آن کتاب مهم مرحوم عبدالحسین زرین کوب یعنی «نقش بر آب»، زندگی و دوران زیست مان، نقش بر آب نباشد. نگاه میکرو (=ریز) نگاه از نزدیک است. نگاهی که دقت بیشتری می آفریند. اما نگاه ماکرو (=درشت) نگاه از دور است و سطح بیشتری را در نظر می گیرد.

 

سه مثال می زنم از سه ساحت، تا توانسته باشم این دو نگاه را در این فلکه فکرت بیشتر بشناسانم:

1. مثلاً در ریاضیات نگاه میکرو به عالَم ریاضیات شاخۀ آنالیز را به وجود می آورد که احتمالات را بررسی می کند. و نگاه ماکرو شاخۀ جبر را که به ساختارهای جبری می پردازد.

 

2. و نیز در علوم طبیعی، نگاه میکرو انداختن به مادّه، موضوع بحث علم شیمی است که دانش به ساختار مواد و دگرگونی آن است. و نگاه ماکرو داشتن به مادّه، موضوع علم فیزیک است. یعنی علم طبیعت و حرکت و رفتار مادّه در زمان و فضا؛ از اتُم تا کهکشان.


3. یا در مباحث علوم انسانی که نگاه میکرو همان معرفت شناسی نوع اول است. معرفت شناسی یعنی شناخت برای توجیه باور و عقیده، که فلسفۀ شناخت نام دارد. و نگاه ماکرو یعنی نگاه از بیرون گود که معرفت شناسی نوع دوم است.

 

بنابراین؛ انسان _در هر زمان، زمانه و زمینه ای_ تا این دو نگاه را در خود جاری نکند، به چیستی های پیرامون خود و اقیانوس وجودی خویش پی نخواهد برد. پس؛ پیش به سوی پرهیز از تک نگاهی و پرداخت به دو نگاهی؛ میکرو و ماکرو؛ هر کس به وسع و توان و فهم خود. از همین اکنون اگر ملخی، مورچه ای، مرغی، ماری، موضوعی، مشکلی، موردی، مکانی، معرکه ای، مکتبی، مفاهیمی، مُخی، مغزی، مترسکی، منقلی، منقاری و منقولی دیده ایم، با دو نگاه میکرو و ماکرو بنگریم.

 

پیوست:معرفت شناسی نوع اول یعنی ذهنیت و بررسی ذهن آدمی. معرفت شناسی نوع دوم یعنی عینیت و توجه از بیرون به علوم و تجربۀ فکری بشری که تحلیل علل شناسانه به دست می دهد. مثلاً وقتی به دستاوردهای علمی بشر نگاه می کنیم یعنی داریم معرفت شناسی نوع دوم انجام می دهیم. 27 فروردین 1398.


انسان راستین (۱۲)
از زورگویی، دروغ و نادانی می‌پرهیزد.

 

 

فلکه فکرت (۱۵)
دیوانه و فرزانه
به‌ نام خدا. سلام. واژه‌ی دیوانه، ساخته‌ای از اسم «دیو» و پسوند نسبتِ «آنه» است. دیو دست‌کم دو معنی داشت؛ در زبان‌های هند و اروپا معنای «خدا» داشت اما در زبان پارسی از زمان زرتشت به بعد، به آورنده‌ی بدی و دارنده‌ی زشتی معنی می‌شد و کم‌کم در فرهنگ و ادب نوین ایرانیان، دیوانه در برابر فرزانه (=خردمند. بادانش) به‌کار رفت و می‌رود. یعنی دیودیده، سودایی، نادان، جِنّی. اما آیا دیوانه فقط یعنی همین؟ بسیاری از اندیشه‌ها، نکته‌ها، مضمون‌ها (=درون‌مایه‌) و بیان نظرات را _که گفتنش از دید اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و یا اخلاقی ممکن و مقدور نمی‌بود_ از زبان دیوانگان می‌گفتند. مانند گفته‌های ناب و تکان‌دهنده که به بهلول و ملانصرالدین نسبت می‌دهند! حتی در میان ایرانیان یک ضرب‌المثل ساخته شد که:

«حرف راست را از دیوانه بشنو»


ادبیات عرفانی، دیوانه را به شیدایی و والِه‌شدن و مجنون عشق پیش راند و از زبان دیوانگان گفتار فرزانگان را آشکار می‌ساخت. مانند این مثال در منطق‌الطیر (=زبان حیوانات) شیخ فریدالدین عطار در داستان عذرآوردن مرغان:


چون تُرا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید

(منبع)

 

در قرن ۱۶ نیز اراسموس فیلسوف هلندی با نوشتن کتاب «در مدح دیوانگی» بنیاد استبداد وحشتناک کلیسایی قرون وسطایی را لرزان کرد. او برای این هدف، ادبیات طنز و شوخی را به‌کار بسته‌بود و قدرت هیولایی اربابان کلیسا را سُست کرده بود. من در سال ۷۱ در دانشگاه تهران در درسی که با استاد حسین بشیریه داشتم، با افکار و اندیشه‌های دِسیدریوس اراسموس آشنا شدم. بگذرم.


پیوست: دست‌مایه‌ام برای این قسمت فلکه فکرت این پست سید علی‌اصغر بود که در پذیرش آن پست حمید به او نوشت: «دیوونه ام کردی حمید داداش» ازاین‌رو خواستم این واژه را شرح و تفسیر و تعلیل (=علّت‌یابی) کنم.

 

زنگ شعر:

«دیوانه‌دل» همان والِه‌شدن و حیرانی‌ست. و چه خوب سروده حافظ و چه خوب خوانده محمد اصفهانی:
 

بنمای رُخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

(منبع)

 

سنت های داراب کلا:

یکی از آداب احوال‌پرسی داراب‌کلایی‌ها. این‌طوری بود:
می‌گفتند: دست دِرست.
جواب می‌دادند: دین محمد دِرست.

 

نکته ها: هگل فیلسوف قدَر آلمانی _که اول طلبه‌ی دینی بود_ در یکی از آثارش می‌گوید دین فقط مراسم عشاء ربانی نیست، این‌که آب‌دهن به کف زمین نیندازی هم دین‌ورزی‌ست.


 

فلکه فکرت (۱۶)
سکّوی خطابه و پایه‌ی بلند
به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۲۹۰ جامعه‌شناسی دکتر بشیریه خواندم که المپ دو گوژ _نویسنده‌ی فرانسوی_ سال ۱۷۸۹ در اعلامیه‌ی حقوق زن و شهروند اعلام داشته بود: 
«همچنان‌که زنان حق دارند که بالای چوبه‌ی دار بروند به همین‌سان نیز حق دارند که بالای سکّوی خطابه بروند.» بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و دوم

 

فلکه فکرت (۱۴)
نگاه میکرو و نگاه ماکرو
به‌ نام خدا. سلام. ما باید این دو نگاه _میکرو و ماکرو_ را یاد بگیریم و در بیشتر درگاه های زندگی به کارش ببریم، تا به قول آن کتاب مهم مرحوم عبدالحسین زرین کوب یعنی «نقش بر آب»، زندگی و دوران زیست مان، نقش بر آب نباشد. نگاه میکرو (=ریز) نگاه از نزدیک است. نگاهی که دقت بیشتری می آفریند. اما نگاه ماکرو (=درشت) نگاه از دور است و سطح بیشتری را در نظر می گیرد.

 

سه مثال می زنم از سه ساحت، تا توانسته باشم این دو نگاه را در این فلکه فکرت بیشتر بشناسانم:

1. مثلاً در ریاضیات نگاه میکرو به عالَم ریاضیات شاخۀ آنالیز را به وجود می آورد که احتمالات را بررسی می کند. و نگاه ماکرو شاخۀ جبر را که به ساختارهای جبری می پردازد.

 

2. و نیز در علوم طبیعی، نگاه میکرو انداختن به مادّه، موضوع بحث علم شیمی است که دانش به ساختار مواد و دگرگونی آن است. و نگاه ماکرو داشتن به مادّه، موضوع علم فیزیک است. یعنی علم طبیعت و حرکت و رفتار مادّه در زمان و فضا؛ از اتُم تا کهکشان.


3. یا در مباحث علوم انسانی که نگاه میکرو همان معرفت شناسی نوع اول است. معرفت شناسی یعنی شناخت برای توجیه باور و عقیده، که فلسفۀ شناخت نام دارد. و نگاه ماکرو یعنی نگاه از بیرون گود که معرفت شناسی نوع دوم است.

 

بنابراین؛ انسان _در هر زمان، زمانه و زمینه ای_ تا این دو نگاه را در خود جاری نکند، به چیستی های پیرامون خود و اقیانوس وجودی خویش پی نخواهد برد. پس؛ پیش به سوی پرهیز از تک نگاهی و پرداخت به دو نگاهی؛ میکرو و ماکرو؛ هر کس به وسع و توان و فهم خود. از همین اکنون اگر ملخی، مورچه ای، مرغی، ماری، موضوعی، مشکلی، موردی، مکانی، معرکه ای، مکتبی، مفاهیمی، مُخی، مغزی، مترسکی، منقلی، منقاری و منقولی دیده ایم، با دو نگاه میکرو و ماکرو بنگریم.

 

پیوست:معرفت شناسی نوع اول یعنی ذهنیت و بررسی ذهن آدمی. معرفت شناسی نوع دوم یعنی عینیت و توجه از بیرون به علوم و تجربۀ فکری بشری که تحلیل علل شناسانه به دست می دهد. مثلاً وقتی به دستاوردهای علمی بشر نگاه می کنیم یعنی داریم معرفت شناسی نوع دوم انجام می دهیم. 27 فروردین 1398.


انسان راستین (۱۲)
از زورگویی، دروغ و نادانی می‌پرهیزد.

 

 

فلکه فکرت (۱۵)
دیوانه و فرزانه
به‌ نام خدا. سلام. واژه‌ی دیوانه، ساخته‌ای از اسم «دیو» و پسوند نسبتِ «آنه» است. دیو دست‌کم دو معنی داشت؛ در زبان‌های هند و اروپا معنای «خدا» داشت اما در زبان پارسی از زمان زرتشت به بعد، به آورنده‌ی بدی و دارنده‌ی زشتی معنی می‌شد و کم‌کم در فرهنگ و ادب نوین ایرانیان، دیوانه در برابر فرزانه (=خردمند. بادانش) به‌کار رفت و می‌رود. یعنی دیودیده، سودایی، نادان، جِنّی. اما آیا دیوانه فقط یعنی همین؟ بسیاری از اندیشه‌ها، نکته‌ها، مضمون‌ها (=درون‌مایه‌) و بیان نظرات را _که گفتنش از دید اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و یا اخلاقی ممکن و مقدور نمی‌بود_ از زبان دیوانگان می‌گفتند. مانند گفته‌های ناب و تکان‌دهنده که به بهلول و ملانصرالدین نسبت می‌دهند! حتی در میان ایرانیان یک ضرب‌المثل ساخته شد که:

«حرف راست را از دیوانه بشنو»


ادبیات عرفانی، دیوانه را به شیدایی و والِه‌شدن و مجنون عشق پیش راند و از زبان دیوانگان گفتار فرزانگان را آشکار می‌ساخت. مانند این مثال در منطق‌الطیر (=زبان حیوانات) شیخ فریدالدین عطار در داستان عذرآوردن مرغان:


چون تُرا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید

(منبع)

 

در قرن ۱۶ نیز اراسموس فیلسوف هلندی با نوشتن کتاب «در مدح دیوانگی» بنیاد استبداد وحشتناک کلیسایی قرون وسطایی را لرزان کرد. او برای این هدف، ادبیات طنز و شوخی را به‌کار بسته‌بود و قدرت هیولایی اربابان کلیسا را سُست کرده بود. من در سال ۷۱ در دانشگاه تهران در درسی که با استاد حسین بشیریه داشتم، با افکار و اندیشه‌های دِسیدریوس اراسموس آشنا شدم. بگذرم.


پیوست: دست‌مایه‌ام برای این قسمت فلکه فکرت این پست سید علی‌اصغر بود که در پذیرش آن پست حمید به او نوشت: «دیوونه ام کردی حمید داداش» ازاین‌رو خواستم این واژه را شرح و تفسیر و تعلیل (=علّت‌یابی) کنم.

 

زنگ شعر:

«دیوانه‌دل» همان والِه‌شدن و حیرانی‌ست. و چه خوب سروده حافظ و چه خوب خوانده محمد اصفهانی:
 

بنمای رُخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

(منبع)

 

سنت های داراب کلا:

یکی از آداب احوال‌پرسی داراب‌کلایی‌ها. این‌طوری بود:
می‌گفتند: دست دِرست.
جواب می‌دادند: دین محمد دِرست.

 

نکته ها: هگل فیلسوف قدَر آلمانی _که اول طلبه‌ی دینی بود_ در یکی از آثارش می‌گوید دین فقط مراسم عشاء ربانی نیست، این‌که آب‌دهن به کف زمین نیندازی هم دین‌ورزی‌ست.


 

فلکه فکرت (۱۶)
سکّوی خطابه و پایه‌ی بلند
به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۲۹۰ جامعه‌شناسی دکتر بشیریه خواندم که المپ دو گوژ _نویسنده‌ی فرانسوی_ سال ۱۷۸۹ در اعلامیه‌ی حقوق زن و شهروند اعلام داشته بود: 
«همچنان‌که زنان حق دارند که بالای چوبه‌ی دار بروند به همین‌سان نیز حق دارند که بالای سکّوی خطابه بروند.» بیشتر بخوانید ↓

جای دور نرویم

در همین ایران‌مان حکیم عمر خیام مگر نمی‌گفت: «فضیلت قلم در آن است که مردم را از پایه‌ی دون به پایه‌ی بلند برساند.»؟

در همین اسلام‌مان مگر حضرت زهرا و حضرت زینب _سلام‌الله علیهما_ آن دو مادر و فرزند اُسوه و نمونه، در مسجد و مجلس خطابه‌های کوبنده‌ی جور و ظلم به‌پا نکرده‌اند؟

 

سخنم روشن است. آیا فضیلت قلم و بلندپایگی _که خیام در سخن بالا به‌درستی بافته_ فقط برای مردان است؟ آیا تاریخ اسلام فقط مردانه است؟

 

آیا «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ. هان اى انسان تو در راه پروردگارت سخت کوشیده‌‏اى [و رنج برده‌‏اى‏] و به لقاى او نایل خواهى شد» که در آیه‌ی ۶ انشقاق قرآن آمده یعنی ای مردان؟ یا نه، یعنی ای همه‌ی انسان‌های زمین؟

 

بخش بیشتر حقوق زنان از نظر من با کج‌فهمی دینی پاره‌ای از اهل جمود و روی‌آوری مردان جهان به سُلطه‌گری و زمُختی رفتاری پایمال شده است و بخش دیگرش از سوی سکوت و نجیبی خود آنان.

 

زنان هم مانند مردان زبان دارند، گوش دارند، قلب دارند، حق دارند، فهم دارند، تساوی حقوق دارند، تفاوت دارند، و نیز تکلیف دینی و اخلاقی و جهانی. آنان فقط پیرو نیستند؛ می‌توانند راه‌بَر و آموزگار انسان و خط‌دهنده‌ی جهان و جُنبدگان باشند. اسلام به قول شهید مطهری با مقتضیات زمان پیش می‌رود. بگذرم و به قول سعدی در غزل ۳۲۳ بگویم:

عاشق گل دروغ می‌گوید
که تحمل نمی‌کند خارش

(منبع)

 

نکته ها: انسان‌ها به هم می‌آموزند. در قرآن سوره‌ی عصر هم آمده تواصوا... که دوسویه است. یعنی همدیگر را به حق سفارش کنید.

 

شرح عکس بالا:

جادۀ دارابکلا. آقا اسیو پیش. 28 اسفند 1394. عکاس: سید علی اصغر


انسان راستین (۱۳)
دانش و شکیبایی را با هم به‌کار می‌برَد.

 

سلام حسین‌ جوادی نسب!
این هم یک تفسیر‌مَفسیر کشکولی قشنگی است. اما همان جمله‌ی دیشبت دلکش است که فرمودی فلکه فکرت به‌جای فلک! و من واژگان با حرف «ف» را زیاد دوست دارم. مانند: فلکه، فرصت، فرجام، فطرت، فراست، فقاهت. بقیه‌ی «ف»ها با تو. از فک‌دار و فلِک گرفته تا فلک‌الافلاک و فکرت.

 

فلکه فکرت (۱۷)
فرومایگی و سرگردانی
به‌ نام خدا. سلام. «تهوّع» رُمانی است از ژان پل سارتر. قهرمان داستان او آنتوان روکانتین است. او از رجّاله‌ها (=فرومایه و پست) است با اندیشه‌ها و احساسات دروغین. به سبب دغدغه‌های «وجود»ی دچار حالت تهوّع می‌شود. ادراک از پیرامونش و حتی آگاهی به «خود» موجب تهوّع روکانتین می‌شود.

 

روکانتین سرانجام به قسمتی باریک می‌رسد و می‌فهمد که وجود او با این افکار و فرومایگی که دارد، در جهان بی اثر و زیان‌بخش است. تهوّع از همین اینجا ناشی می‌شود.

 

تهوّع، دل به‌هم‌خوردگی و استفراغ و دل‌آشوبی فکری است که انسان را گیج و مبهوت (=هاج‌وواج و سرگردان) می‌کند. با شرح کوتاه این رمان خواستم گفته باشم سرگردانی و فرومایگی پهلوبه‌پهلوی هم می‌زنند! هین! همین!

 


انسان راستین (۱۴)
با دیگران با خُلق‌وخوی خوش، رفتار می‌کند.

 

پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده

۱. نگرانی شما برای من هم بسیار قابل درک است. و این حسرت، غم‌خوارگی‌ و نیز آسیب‌شناسی‌ات مهم است.

 

۲. اما از نظر من، مهاجرت به بیرون ایران همه‌اش زیر سر سیاست‌های نادرست و بی‌عدالتی‌ها نیست؛ که جناب‌عالی هم به این امر واقف‌اید. گاه، برای برخی‌ها خودِ بیرون، یک یوتوپیا (=آرمان‌شهر) پنداشته می‌شود.

 

۳. فرار مغزها _که از نظر من اصطلاح غلط‌اندازی است_  دست‌کم چهار جور است:

الف. برخی‌ها مجبورند بروند علم‌آموزی کنند و برگردند به وطن. ب. برخی‌ها خودخواسته می‌روند و برنمی‌گردند. ج. برخی‌ها کلاس می‌گذارند و خارج‌خواندن را امتیاز و پُز می‌پندارند. د. و برخی‌ها هم شاید مغز خود را برای ایران بی‌فایده و ناپذیرا می‌بینند و جلای وطن می‌کنند!

 

۴. وقتی آنها خود را «مغز» می‌دانند که فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، این مغزبودن یک چیز را ثابت می‌کند، و آن این است آنها در خود کشور و در مدرسه‌های وطن به مغز تبدیل شدند و شکوفایی اولیه‌ی‌شان در خود ایران بود. اما به چهار علتی که ذکر کردم، ایران نماندند. پنهان نمی‌دارم سیاست‌های غلط هم وجود دارد و در این پدیده نقش دارد. البته سرقت مغزها توسط غرب نیز پندار نیست، یک هجوم و دَله‌دزدی بی‌رحمانه است.

 

با احترام به همه‌ی مغزهای متعهد و بزرگواری که رفتند بیاموزند تا برگردند و برای ایران و جهان و انسان مفید باشند. ممنونم دکتر که دغدغه دارید و دلسوزانه پی حل معضل می‌باشی

 

کتاب سرباز کوچک امام

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

هم ممنونم که گزارش کتاب دادی، هم سپاس از نکته‌های حساب‌شده که نگاشتی، و هم خرسندم انگشت اشاره به انسان‌های ایثارگر و رزمنده و شکیبا گذاشتی. به قول شما علما، مشعوف گردانیدی ما را و نیز به‌فکر فرورفته.

 

 

استان خیال (۸)

در این استان می‌دانند برطرف‌کردنِ کامل عیب‌های آدمیان ممکن نیست، اما می‌کوشند عیب‌های کمتری مرتکب گردند.

 

شرح عکس بالا:

ناحیۀ غربی داراب‌کلا از زاویه‌ی جامخانه لَت. ۱۷ فروردین ۱۳۹۵. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

فلکه فکرت (۱۸)

مبالغه، غُلوّ، خِسّت، سرقت

به‌ نام خدا. سلام. دیروز چند پست در مدرسه‌ی فکرت بر سر صنعت ادبی «مبالغه» (=اِغراق) بوده و مدیر هم خوانده و چشم و هوش دوخته. ازاین‌رو اینک در این قسمت فلکه فکرت خواستم نگاهی به مبالغه و سه خصیصه‌ی دیگر بپردازم:

 

۱. یکی از مشکلات گذشته و اکنون ما غُلو است، نه مبالغه. زیرا مبالغه به لحاظ ادبی با آن‌که از مرز واقعیت و حقیقت گذر می‌کند، ولی ممکن است نزد برخی‌ها _که سرشار احساس می‌شوند و خود را در بروز احساسات آزاد می‌دانند_ محال نباشد. و این به لحاظ گستره‌ی آزادی، حق آن‌هاست که چنین فکری داشته باشند.

 

۲. اما غُلوّ حالتی از برشمردنِ ویژگی‌هاست که شنونده و خوانده آن را محال می‌داند و هیچ نمی‌پذیرد. پس، غلو خطر و خطایی است که باید از آن بشدت حذَر کرد و کوشید آن را از میان جامعه محو ساخت و برانداخت.

 

۳. خِسّت آن است که از سر حسَد و خسیسی شایستگی‌های کسی را بر زبان و نوشته نیاورند؛ زیرا گفتن آن را به زیان و کاستی خود می‌پندارند.

 

۴. سرقت آن است که نوشته و حقوق معنویی و مالکیت فکری کسی را کیی‌برداری و رونویسی کنند و با کمی ویرایش و دگرگونی _و به عبارت دیگر دخل و تصرّف_ به اسم خود جا بزنند؛ که آن را سرقت ادبی و دزدی فکری می‌نامند؛ وضعی که تفکر را نابود می‌کند.

 

یک پیوست هم بیفزایم: غُلات (=غلوکنندگان) در عصر امام علی _علیه‌السلام_ دسته‌ای افراطی بودند که درباره‌ی آن امام، غلو می‌کردند و به اُلوهیت (=مقام و صفات الهی) قائل بودند؛ که امام علی با آن غالی‌ها بر سر این اقدام و افکار نادرست و خطرناک برخورد کردند و بنیادشان را برافکندند. اما باز نیز همچنان در این عصر و زمان در جای‌جای جهان از آبشخور فرهنگ غُلو گذشتگان جوانه و نُوج می‌زند و جامعه را به تعطیلیِ فکر و قدّیس‌سازی هولناک فرا می‌خواند. دور باد‌. ۳۱ فروردین ۱۳۹۸.

 

 

انسان راستین (۱۵)
با زیردستان خود سخت‌گیری و بدرفتاری نمی‌کند.

 


شرح عکس بالا:
نمایی از ورزشگاه حیدریان قم در نزدیکی مصلّا و مدرسه‌ی علمیه‌ی معصومیه که عصر دیروز از این زاویه انداختم.

 

نکته ها:

یاد آن گروه ۵۳نفر افتادم که رضاخان میرپنج آنان را به جرم داشتن تفکر و گرایش به کمونیسم و سوسیالیسم در زندان قصر کرد. مانند تقی ارانی، انور خامه‌ای، خلیل ملکی، احسان طبری، بزرگ علوی، ایرج اسکندری، رضا روستا پدر هما روستا و همین‌طور بشمار برو بالا. یک‌زمانی مبارزین این سرزمین _از هر سِلک و گِروِش و گام و آرمانی_ چه‌ها می‌خواستند، اینک برخی‌ها چه‌ها می‌خواهند! و چه‌ها می‌نُمایند و چه‌ها کیسه‌ها می‌دوزند! نوشته‌ها باید ذهن و فکر ما را ناتّرینگ بزند و به آن‌سوی ماجراها و جویش‌ها ببرد.

 

مکتب انتظار
این نوشته از باورهای دینی‌ام است که چند جمله‌ای آشکارا می‌نویسم شاید اشتراک خوبی باشد:

انتظار (=چشم‌به‌راه ماندن) برای یک رویداد بزرگ است. رویدادی دینی و تکان‌دهنده که در آن یک انسان کامل ظهور می‌کند و بشریت را در احیای حقیقت راه‌بَری می‌نماید و در هدف بزرگ مدد می‌رساند. ممکن است عقل معیشت‌اندیش و محدود ما آن‌چنان نتواند به رمز و راز این حکمت و پنهانی ماه تابان اسلام، یعنی حضرت مهدی موعود _عج‌الله_ نفوذ کند، اما این باور و ایمان، انسان‌های منتظر را در شوق، امید، رغبت، کشش و جذَبه نگه می‌دارد.  زادروز فرخنده و سرشار از نوید و مژده‌یِ امام غایب و رهبر غایت، حضرت ولی عصر بر پیروان خجسته و پُربرکت باشد.

 

فلکه فکرت (۱۹)

قانون زمین

نام خدا. سلام. یکی از شگفتی‌های انسان قدرت «یادآوری به خود» است که می‌تواند به‌یادش آورَد چه رفتارهایی کرده است؛ خوب؟ یا بد؟ سودمند؟ یا زیان‌بخش؟ کارا؟ یا نابکار؟ پایمال؟ یا پایدار؟

 

این توانِ پند و تلگنر به خود، ما را به راهی می‌رساند که با آن می‌توان سه‌ضلعیِ زیبای پندار، گفتار، کردار را نیک کرد و پرچم روح و روان خود را سرافرازانه، به اهتزاز (=جُنبیدن و افراشتگی) در آوُرد، آن‌گاه است که پلکانِ پرواز خواهیم داشت نه پرتگاه سقوط. به‌گفته‌ی قشنگ مرحوم سهراب سپهری در صفحه‌ی ۳۵۴ «هشت کتاب»: «یادم باشد، کاری نکنم که به قانون زمین بَر بخورد.»

 

شرح عکس بالا:

منظرۀ  داراب‌کلا و اوسا و مرسم از زاویه‌ی یال منبع آب. اسفند 1393. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

انسان راستین (۱۶)

او را از کسالت و بی‌خیالی دور می‌بینی.

 

نکته ها: باور، یاور انسان است.

 

پاسخ:

سلام جناب ولی‌نژاد

نکته‌ی درخور اهمیتی را بیان داشتی. فقط خواستم بیفزایم در پشت واژه‌ی «چرا»ی شما فقط همین دلیل نخوابیده، و شما نیز این را می‌دانی. از نظر من، علت‌ها و دلالت‌های دیگری هم دارد، مانند شناوربودنِ افکار روشنفکران _البته نه همه‌ی آنان_ که با کمترین موج، خود را غرق در امواج می‌کنند. پس، روشنفکر اگر از گروه‌های مرجع (=قابل رجوع) جامعه است _که باید هم این‌گونه باشد_ خود باید پیشتاز و پیش‌بَرنده بماند وگرنه گُم می‌شود و دُگم.

 

پاسخ:

سلام  جناب حسین‌ جوادی نسب

بلی؛ درست گفتی. و چه تعبیر جالبی به‌کار بردی. باورهایی که گاه به قول شما باروت است و بارو. البته معیار سنجش فقط عقل نیست. چون پاره‌ای از مَغیبات (=نادیدنی‌های عالم) با روشنایی دل و قلب _که در زبان قرآن فؤاد نام دارد_ محک می‌خورد. حتی پیامبر اسلام _صلوات الله_ با این مضمون فرمودند روایات و احادیث را به قرآن عرضه کنید اگر قرآن آن را تأیید نکرد بکوبید به دیوار. زیرا عقل سلیم، رسول باطنی است. عقل، هم قدرت بازدارندگی دارد و هم قدرت دستوردهندگی. اما باید در جغرافیای عقل ظرافت داشت و شکیبا بود تا معرفت و شناخت باور را یاوری کند. مثلاً کسانی که در باستان‌شناسی در کار کشف دفینه‌اند، کارشان زور و هیجان نمی‌خواهد مقدار بسیارفراوان، دقت و شکیبایی و ظریف‌کاری می‌خواهد.

 

نکته ها:

مائو به روشنفکران آن‌چنان بدبین بود که آن‌ها را جزوِ طبقه‌ی نهم اجتماعی به عنوان «بَدبوی نهم» به‌حساب می‌آورد! دیکتاتورها _اساساً و احساساً_ از بوی ارادت خوش‌شان می‌آید، نه از رایحه‌ی خوش عطر انتقاد، که کاری روشنفکرانه است. و مائو در پروژه‌ی انقلاب فرهنگی چند و نیم میلیون مخالف را با قساوت (=بی‌رحمی و سنگدلی) کشت تا با خیالی آسوده! بر جاده‌صاف‌کن‌‌ها، هوراکشان و هِلهله‌کنان حکومت کند.

 

نکته  بگویم:

به قول نیچه، به این مضمون (=درون‌مایه) برای این‌که بُت‌پرست نباشی کافی نیست بت نپرستی، بلکه باید بت را بشکنی. آری جلیل! بت شکنی مقدمه‌ی بت نپرستی‌ست.

 

فلکه فکرت (۲۰)

بازداشت حفاظتی

به نام خدا. سلام. من در این فلکه فکرت «تاریخ داخائو» را بُرش می‌زنم؛ با نوشتن سه نکته، یک پیوست و یک تبصره:

نکته‌ی یکم: زندانیان را فلک می‌کردند و تاب می‌دادند و در دفاع از این کارشان می‌گفتند می‌خواستیم آزمایش کنیم که آیا ماهیچه‌های زندانی نیرو دارد یا نه؟

 

نکته‌ی دوم: از میان زندانیان برای ورماخت (=ارتش آلمان نازی) عضوگیری می‌کردند و تبهکاران می‌توانستند عضو تیپ بدنام «دیرله‌وانگر» شوند تا آزادی یابند.

 

نکته‌ی سوم: طبق دستور هیتلر شهروندان را با عنوان «بازداشت حفاظتی» دستگیر می‌کردند. یعنی به هر کس که مشکوک بودند باید دستگیرش می‌کردند تا امنیت جامعه حفظ شود.

 

پیوست: من کتاب ۴۲۵ صفحه‌ایی «تاریخ داخائو» نوشته‌ی پل بِربِن، ترجمه‌ی جمشید ترابی را سال ۱۳۸۴ در یک مسافرت خواندم. کتابی تکان‌دهنده و دردناک. این اثر به اردوگاه و شکنجه‌گاه هراس‌انگیز می‌‌پردازد که توسط هیتلر در شهر داخائو در شمال غربی آلمان ایجاد شده بود؛ جایی بی‌اندازه مَخوف و هولناک که ۲۲۸هزار و سیصد نفر از مخالفان هیتلر (که بیشترشان از کمونیست‌های سراسر جهان بودند) در آنجا محبوس گردیدند و بیش از ۵۰ هزار نفر از آنان به بدترین دَدمنشی نابود شدند. غرب، تاریخ وحشتناکی دارد.

 

تبصره (=روشنی بخشی): شیفتگان و دلباختگان آن اما این تاریکی‌ها را نادیده می‌انگارند و دست به تطهیر و تبلیغ آن می‌زنند!

2 اردیبهشت 1398.

 

شرح عکس بالا:
کلبه ای در یال غربی دارابکلا، از راستگوها. عکاس: حمیدرضا طالبی.


انسان راستین (۱۷)
از روش نیکوکارانِ پیش از خود، پیروی می‌کند.



پاسخ:

سلام
بلی، اما سیاست‌بازان غرب، صلح را فقط برای قاره‌ی خود می‌خواهند و جنگ‌ها و جنگ‌افزارها را به دیگر قاره‌ها گسیل داشتند. در یمن با سلاح‌های اروپا و آمریکا، مردم محروم و مستضعف را کشتار می‌کنند. در غرب، می‌توان خوبی‌ها و دانش‌ها سراغ داشت، اما زشتی‌ها محو نشد‌. سرکوب مردم فرانسه و قتل‌عام در بوسنی از نمونه‌های وحشت پس از جنگ جهانی دوم است. ممنونم از نظرگذاری‌ات.

 


پاسخ:

سلام جناب قربانی
ممنونم از تأیید و بیان جنگ‌های نیابتی. آری؛ درست تکیه کردی. به نظر من تا صلح پایدار هنوز هم باید کوشید و فرهنگ‌سازی کرد. و ما تا جهان این‌گونه است باید مقاومت و عقلانیت را توأمان (=باهم) از نظر دور نداریم تا دنیای فریبنده و پر از تضادِ منافع، ما را غافلگیر نسازد.

 

فلکه فکرت (۲۱)

رسوب!

به نام خدا. سلام

چند سال پیش در سایت «دانش ما» آموخته بودم که برخی از خوراکی‌ها کلسترول (=مادّه‌ی جنس چربی) خون را کنترل و میزان نگه می‌دارد و نمی‌گذارد در رگ رسوب (=تَه‌نشینی) پیش بیاید، مانند: سویا، حبوبات، ماهی، سیر، اسفناج، گردو، بادام، چای، شکلات تلخ و سیاه‌رنگ.

 

نکته‌ی کشکولی: چگونه ته‌نشین نشود! و رسوب نکند و همه‌ی شریان‌ها (=رگ‌های جهنده) مردم روزگار ما را از کار نیندازد! وقتی‌که این دولتِ شیک‌پوشِ حرّاف چنان در سیاست و تدبیرِ کشورداری، ناکارآمد شده که مردم، شکلات غیرتلخِ بُنجل را باید کیلویی زیر پنجاه‌هزار تومان بخرند؛ چه برسد به ابتیاع (=خرید) سیر و ماهی و بادام و بادمجان!

 

انسان راستین (۱۸)

هیچ کار نیکی را برای خودنمایی انجام نمی‌دهد.

 

شرح عکس بالا: قاسم بابویه دارابی. خادم افتخاری حرم امام رضا _علیه السلام_ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸. مشهد. حرم رضوی.

 

مناظره‌ی ژیژک و پیترسون

این مناظره در تورنتو کانادا برگزار شد. نمی‌دانم آیا پیگیر آن بودید یا نه. من، چند نکته می‌نویسم، شاید خواننده‌، خواهنده و فایده‌ای داشته باشد:

 

۱. ژیژک فیلسوف و روان‌کاو است و پیترسون روان‌شناس.

 

۲. مناظره بر سر تقابل سرمایه‌داری در برابر مارکسیسم بود و نیز مفهوم شادی.

 

۳. پیترسون بر این تزش دست گذاشت، برخلاف مارکس _که تضاد را نتیجۀ اقتصاد می‌دانست_ تضاد محصول طبیعت است و گفت سلسله‌مراتب در جهان و نابرابری‌ها نه‌ تنها ضروری، بلکه کارآمد است.

 

۴. پیترسون گفت من نمی‌دانم چرا مارکسیست‌ها وقتی دربارۀ تضاد صحبت می‌کنند، فقط دربارۀ تضاد مابین انسان‌ها حرف می‌زنند، درحالی‌که تضاد اصلیِ ما تضاد با طبیعت است. انگار اصلاً چیزی به نام طبیعت برای مارکسیست‌ها ناشناخته است.

 

۵. ژیژک نظرش این بود اگر سرمایه‌داری یعنی بیرون‌کشیدن اجباری مردم از فقر، پس چرا بزرگ‌ترین نرخ کاهش فقر و عظیم‌ترین موفقیت‌های اقتصادی در دهه‌های اخیر در کشوری استبدادی رخ داده است که با دست باز در بازار دخالت می‌کند؟ و نکتۀ بعدی این است که چین برای توصیف وضعیت کشور خودش از واژۀ «کمونیسم» استفاده نمی‌کند، بلکه تعبیرِ کنفوسیوسی «جامعۀ متوازن» را ترجیح می‌دهد. این همان چیزی است که وقتی به تعبیر دالایی‌لاما «در جست‌و‌جوی شادی» باشیم اتفاق می‌افتد. به همین خاطر ژیژک گفت: من باور ندارم که آزادی و شرافت انسانی صرفاً برای جست‌و‌جوی شادی باشد. بنابراین ما نیازمند یافتن دلیلی برای زندگی هستیم.

 

۶. ژیژک استدلاش این بود مدرنیته یعنی کنارزدن محدودیت‌ها، اما آزادی خود بزرگ‌ترین محدودیت است و وظیفۀ ما این است که مسئولیت این محدودیت را بپذیریم. این وظیفه ابزاری برای رسیدن به هدفی بالاتر نیست، بلکه خود هدف اصلی است/  متن کامل (اینجا)

 

پاسخ:

سلام حسین‌آقا جوادی نسب

از نقدی که بر نوشته‌ی فلکه فکرت ۲۱ زدی، خیلی ممنونم. بگذار روی پرسش شما فکر کنم، اگر بلد بودم پاسخ می‌نویسم. فقط یک نکته بگویم سردرگمی، شتاب‌زدگی، بی‌برنامگی و تنبلی چهار شاخص نامناسب این دولت است که حتی در قرارداد برجام هم دچار ذوق‌زدگی و شتاب‌زدگی شدیدی شده بود. وزیرخارجه‌ی این دولت از نظر من دچار نوسان فکری‌ست. میان ترس و درس وامانده است. او می‌خواهد خود را نزد قدرت وفادار بنماید. زندگی به‌هرحال، بر سیاست پیشی دارد!

 

شما حقوق بین‌الملل خواندی جناب جوادی. پس باید بدانی شناسایی دولت‌ها دو گونه است: دوژوره (= کامل) و دوفاکتو (= موقت). یا همان شناسایی مستقیم و غیرمستقیم. پس، خودداری ورزشکاران یک اقدام حقوقی و حرکتی حق‌گرایانه است برای پرهیز از شناسایی غیرمستقیم دولت جعلی، غاصب و اشغالگر.

 

۱. من خودم بر ایستادگی باور دارم. و خودم را اگر لایق باشم یک ضد امپریالیسم می‌دانم. چون دین من، به من آیین آموخت.

 

۲. اما راه حل دست‌کم سه‌گونه است از نظر من:

 

الف. ایستادگی + آزادی سیاسی + سازگاری ملی + خرد جمعی

 

ب. ایجاد یک جمع آگاه و آزاد برای نظرسنجی مخفی از مردم و تجزیه و تحلیل منطقی از آن. و به نتیجه به عنوان یک مصلحت مردمی عمل شود.

 

ج. همه‌پرسی. اگر نظرسنجی نشد همه‌پرسی نیز یک حرکت دموکراتیک است و پرسش هم این‌گونه و شبیه به این باشد: آیا با ایستادگی در برابر سیاست‌ها و زیاده‌خواهی‌های آمریکا رضایت دارید؟ یا با سازش و همراهی و تبعیت و بی‌طرفی. اما اکنون این‌گونه می‌اندیشم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۳۲

مدرسه فکرت ۳۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و دوم

 

فلکه فکرت (۱۴)
نگاه میکرو و نگاه ماکرو
به‌ نام خدا. سلام. ما باید این دو نگاه _میکرو و ماکرو_ را یاد بگیریم و در بیشتر درگاه های زندگی به کارش ببریم، تا به قول آن کتاب مهم مرحوم عبدالحسین زرین کوب یعنی «نقش بر آب»، زندگی و دوران زیست مان، نقش بر آب نباشد. نگاه میکرو (=ریز) نگاه از نزدیک است. نگاهی که دقت بیشتری می آفریند. اما نگاه ماکرو (=درشت) نگاه از دور است و سطح بیشتری را در نظر می گیرد.

 

سه مثال می زنم از سه ساحت، تا توانسته باشم این دو نگاه را در این فلکه فکرت بیشتر بشناسانم:

1. مثلاً در ریاضیات نگاه میکرو به عالَم ریاضیات شاخۀ آنالیز را به وجود می آورد که احتمالات را بررسی می کند. و نگاه ماکرو شاخۀ جبر را که به ساختارهای جبری می پردازد.

 

2. و نیز در علوم طبیعی، نگاه میکرو انداختن به مادّه، موضوع بحث علم شیمی است که دانش به ساختار مواد و دگرگونی آن است. و نگاه ماکرو داشتن به مادّه، موضوع علم فیزیک است. یعنی علم طبیعت و حرکت و رفتار مادّه در زمان و فضا؛ از اتُم تا کهکشان.


3. یا در مباحث علوم انسانی که نگاه میکرو همان معرفت شناسی نوع اول است. معرفت شناسی یعنی شناخت برای توجیه باور و عقیده، که فلسفۀ شناخت نام دارد. و نگاه ماکرو یعنی نگاه از بیرون گود که معرفت شناسی نوع دوم است.

 

بنابراین؛ انسان _در هر زمان، زمانه و زمینه ای_ تا این دو نگاه را در خود جاری نکند، به چیستی های پیرامون خود و اقیانوس وجودی خویش پی نخواهد برد. پس؛ پیش به سوی پرهیز از تک نگاهی و پرداخت به دو نگاهی؛ میکرو و ماکرو؛ هر کس به وسع و توان و فهم خود. از همین اکنون اگر ملخی، مورچه ای، مرغی، ماری، موضوعی، مشکلی، موردی، مکانی، معرکه ای، مکتبی، مفاهیمی، مُخی، مغزی، مترسکی، منقلی، منقاری و منقولی دیده ایم، با دو نگاه میکرو و ماکرو بنگریم.

 

پیوست:معرفت شناسی نوع اول یعنی ذهنیت و بررسی ذهن آدمی. معرفت شناسی نوع دوم یعنی عینیت و توجه از بیرون به علوم و تجربۀ فکری بشری که تحلیل علل شناسانه به دست می دهد. مثلاً وقتی به دستاوردهای علمی بشر نگاه می کنیم یعنی داریم معرفت شناسی نوع دوم انجام می دهیم. 27 فروردین 1398.


انسان راستین (۱۲)
از زورگویی، دروغ و نادانی می‌پرهیزد.

 

 

فلکه فکرت (۱۵)
دیوانه و فرزانه
به‌ نام خدا. سلام. واژه‌ی دیوانه، ساخته‌ای از اسم «دیو» و پسوند نسبتِ «آنه» است. دیو دست‌کم دو معنی داشت؛ در زبان‌های هند و اروپا معنای «خدا» داشت اما در زبان پارسی از زمان زرتشت به بعد، به آورنده‌ی بدی و دارنده‌ی زشتی معنی می‌شد و کم‌کم در فرهنگ و ادب نوین ایرانیان، دیوانه در برابر فرزانه (=خردمند. بادانش) به‌کار رفت و می‌رود. یعنی دیودیده، سودایی، نادان، جِنّی. اما آیا دیوانه فقط یعنی همین؟ بسیاری از اندیشه‌ها، نکته‌ها، مضمون‌ها (=درون‌مایه‌) و بیان نظرات را _که گفتنش از دید اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و یا اخلاقی ممکن و مقدور نمی‌بود_ از زبان دیوانگان می‌گفتند. مانند گفته‌های ناب و تکان‌دهنده که به بهلول و ملانصرالدین نسبت می‌دهند! حتی در میان ایرانیان یک ضرب‌المثل ساخته شد که:

«حرف راست را از دیوانه بشنو»


ادبیات عرفانی، دیوانه را به شیدایی و والِه‌شدن و مجنون عشق پیش راند و از زبان دیوانگان گفتار فرزانگان را آشکار می‌ساخت. مانند این مثال در منطق‌الطیر (=زبان حیوانات) شیخ فریدالدین عطار در داستان عذرآوردن مرغان:


چون تُرا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید

(منبع)

 

در قرن ۱۶ نیز اراسموس فیلسوف هلندی با نوشتن کتاب «در مدح دیوانگی» بنیاد استبداد وحشتناک کلیسایی قرون وسطایی را لرزان کرد. او برای این هدف، ادبیات طنز و شوخی را به‌کار بسته‌بود و قدرت هیولایی اربابان کلیسا را سُست کرده بود. من در سال ۷۱ در دانشگاه تهران در درسی که با استاد حسین بشیریه داشتم، با افکار و اندیشه‌های دِسیدریوس اراسموس آشنا شدم. بگذرم.


پیوست: دست‌مایه‌ام برای این قسمت فلکه فکرت این پست سید علی‌اصغر بود که در پذیرش آن پست حمید به او نوشت: «دیوونه ام کردی حمید داداش» ازاین‌رو خواستم این واژه را شرح و تفسیر و تعلیل (=علّت‌یابی) کنم.

 

زنگ شعر:

«دیوانه‌دل» همان والِه‌شدن و حیرانی‌ست. و چه خوب سروده حافظ و چه خوب خوانده محمد اصفهانی:
 

بنمای رُخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

(منبع)

 

سنت های داراب کلا:

یکی از آداب احوال‌پرسی داراب‌کلایی‌ها. این‌طوری بود:
می‌گفتند: دست دِرست.
جواب می‌دادند: دین محمد دِرست.

 

نکته ها: هگل فیلسوف قدَر آلمانی _که اول طلبه‌ی دینی بود_ در یکی از آثارش می‌گوید دین فقط مراسم عشاء ربانی نیست، این‌که آب‌دهن به کف زمین نیندازی هم دین‌ورزی‌ست.


 

فلکه فکرت (۱۶)
سکّوی خطابه و پایه‌ی بلند
به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۲۹۰ جامعه‌شناسی دکتر بشیریه خواندم که المپ دو گوژ _نویسنده‌ی فرانسوی_ سال ۱۷۸۹ در اعلامیه‌ی حقوق زن و شهروند اعلام داشته بود: 
«همچنان‌که زنان حق دارند که بالای چوبه‌ی دار بروند به همین‌سان نیز حق دارند که بالای سکّوی خطابه بروند.» بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و دوم

 

فلکه فکرت (۱۴)
نگاه میکرو و نگاه ماکرو
به‌ نام خدا. سلام. ما باید این دو نگاه _میکرو و ماکرو_ را یاد بگیریم و در بیشتر درگاه های زندگی به کارش ببریم، تا به قول آن کتاب مهم مرحوم عبدالحسین زرین کوب یعنی «نقش بر آب»، زندگی و دوران زیست مان، نقش بر آب نباشد. نگاه میکرو (=ریز) نگاه از نزدیک است. نگاهی که دقت بیشتری می آفریند. اما نگاه ماکرو (=درشت) نگاه از دور است و سطح بیشتری را در نظر می گیرد.

 

سه مثال می زنم از سه ساحت، تا توانسته باشم این دو نگاه را در این فلکه فکرت بیشتر بشناسانم:

1. مثلاً در ریاضیات نگاه میکرو به عالَم ریاضیات شاخۀ آنالیز را به وجود می آورد که احتمالات را بررسی می کند. و نگاه ماکرو شاخۀ جبر را که به ساختارهای جبری می پردازد.

 

2. و نیز در علوم طبیعی، نگاه میکرو انداختن به مادّه، موضوع بحث علم شیمی است که دانش به ساختار مواد و دگرگونی آن است. و نگاه ماکرو داشتن به مادّه، موضوع علم فیزیک است. یعنی علم طبیعت و حرکت و رفتار مادّه در زمان و فضا؛ از اتُم تا کهکشان.


3. یا در مباحث علوم انسانی که نگاه میکرو همان معرفت شناسی نوع اول است. معرفت شناسی یعنی شناخت برای توجیه باور و عقیده، که فلسفۀ شناخت نام دارد. و نگاه ماکرو یعنی نگاه از بیرون گود که معرفت شناسی نوع دوم است.

 

بنابراین؛ انسان _در هر زمان، زمانه و زمینه ای_ تا این دو نگاه را در خود جاری نکند، به چیستی های پیرامون خود و اقیانوس وجودی خویش پی نخواهد برد. پس؛ پیش به سوی پرهیز از تک نگاهی و پرداخت به دو نگاهی؛ میکرو و ماکرو؛ هر کس به وسع و توان و فهم خود. از همین اکنون اگر ملخی، مورچه ای، مرغی، ماری، موضوعی، مشکلی، موردی، مکانی، معرکه ای، مکتبی، مفاهیمی، مُخی، مغزی، مترسکی، منقلی، منقاری و منقولی دیده ایم، با دو نگاه میکرو و ماکرو بنگریم.

 

پیوست:معرفت شناسی نوع اول یعنی ذهنیت و بررسی ذهن آدمی. معرفت شناسی نوع دوم یعنی عینیت و توجه از بیرون به علوم و تجربۀ فکری بشری که تحلیل علل شناسانه به دست می دهد. مثلاً وقتی به دستاوردهای علمی بشر نگاه می کنیم یعنی داریم معرفت شناسی نوع دوم انجام می دهیم. 27 فروردین 1398.


انسان راستین (۱۲)
از زورگویی، دروغ و نادانی می‌پرهیزد.

 

 

فلکه فکرت (۱۵)
دیوانه و فرزانه
به‌ نام خدا. سلام. واژه‌ی دیوانه، ساخته‌ای از اسم «دیو» و پسوند نسبتِ «آنه» است. دیو دست‌کم دو معنی داشت؛ در زبان‌های هند و اروپا معنای «خدا» داشت اما در زبان پارسی از زمان زرتشت به بعد، به آورنده‌ی بدی و دارنده‌ی زشتی معنی می‌شد و کم‌کم در فرهنگ و ادب نوین ایرانیان، دیوانه در برابر فرزانه (=خردمند. بادانش) به‌کار رفت و می‌رود. یعنی دیودیده، سودایی، نادان، جِنّی. اما آیا دیوانه فقط یعنی همین؟ بسیاری از اندیشه‌ها، نکته‌ها، مضمون‌ها (=درون‌مایه‌) و بیان نظرات را _که گفتنش از دید اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و یا اخلاقی ممکن و مقدور نمی‌بود_ از زبان دیوانگان می‌گفتند. مانند گفته‌های ناب و تکان‌دهنده که به بهلول و ملانصرالدین نسبت می‌دهند! حتی در میان ایرانیان یک ضرب‌المثل ساخته شد که:

«حرف راست را از دیوانه بشنو»


ادبیات عرفانی، دیوانه را به شیدایی و والِه‌شدن و مجنون عشق پیش راند و از زبان دیوانگان گفتار فرزانگان را آشکار می‌ساخت. مانند این مثال در منطق‌الطیر (=زبان حیوانات) شیخ فریدالدین عطار در داستان عذرآوردن مرغان:


چون تُرا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید

(منبع)

 

در قرن ۱۶ نیز اراسموس فیلسوف هلندی با نوشتن کتاب «در مدح دیوانگی» بنیاد استبداد وحشتناک کلیسایی قرون وسطایی را لرزان کرد. او برای این هدف، ادبیات طنز و شوخی را به‌کار بسته‌بود و قدرت هیولایی اربابان کلیسا را سُست کرده بود. من در سال ۷۱ در دانشگاه تهران در درسی که با استاد حسین بشیریه داشتم، با افکار و اندیشه‌های دِسیدریوس اراسموس آشنا شدم. بگذرم.


پیوست: دست‌مایه‌ام برای این قسمت فلکه فکرت این پست سید علی‌اصغر بود که در پذیرش آن پست حمید به او نوشت: «دیوونه ام کردی حمید داداش» ازاین‌رو خواستم این واژه را شرح و تفسیر و تعلیل (=علّت‌یابی) کنم.

 

زنگ شعر:

«دیوانه‌دل» همان والِه‌شدن و حیرانی‌ست. و چه خوب سروده حافظ و چه خوب خوانده محمد اصفهانی:
 

بنمای رُخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

(منبع)

 

سنت های داراب کلا:

یکی از آداب احوال‌پرسی داراب‌کلایی‌ها. این‌طوری بود:
می‌گفتند: دست دِرست.
جواب می‌دادند: دین محمد دِرست.

 

نکته ها: هگل فیلسوف قدَر آلمانی _که اول طلبه‌ی دینی بود_ در یکی از آثارش می‌گوید دین فقط مراسم عشاء ربانی نیست، این‌که آب‌دهن به کف زمین نیندازی هم دین‌ورزی‌ست.


 

فلکه فکرت (۱۶)
سکّوی خطابه و پایه‌ی بلند
به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۲۹۰ جامعه‌شناسی دکتر بشیریه خواندم که المپ دو گوژ _نویسنده‌ی فرانسوی_ سال ۱۷۸۹ در اعلامیه‌ی حقوق زن و شهروند اعلام داشته بود: 
«همچنان‌که زنان حق دارند که بالای چوبه‌ی دار بروند به همین‌سان نیز حق دارند که بالای سکّوی خطابه بروند.» بیشتر بخوانید ↓

جای دور نرویم

در همین ایران‌مان حکیم عمر خیام مگر نمی‌گفت: «فضیلت قلم در آن است که مردم را از پایه‌ی دون به پایه‌ی بلند برساند.»؟

در همین اسلام‌مان مگر حضرت زهرا و حضرت زینب _سلام‌الله علیهما_ آن دو مادر و فرزند اُسوه و نمونه، در مسجد و مجلس خطابه‌های کوبنده‌ی جور و ظلم به‌پا نکرده‌اند؟

 

سخنم روشن است. آیا فضیلت قلم و بلندپایگی _که خیام در سخن بالا به‌درستی بافته_ فقط برای مردان است؟ آیا تاریخ اسلام فقط مردانه است؟

 

آیا «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ. هان اى انسان تو در راه پروردگارت سخت کوشیده‌‏اى [و رنج برده‌‏اى‏] و به لقاى او نایل خواهى شد» که در آیه‌ی ۶ انشقاق قرآن آمده یعنی ای مردان؟ یا نه، یعنی ای همه‌ی انسان‌های زمین؟

 

بخش بیشتر حقوق زنان از نظر من با کج‌فهمی دینی پاره‌ای از اهل جمود و روی‌آوری مردان جهان به سُلطه‌گری و زمُختی رفتاری پایمال شده است و بخش دیگرش از سوی سکوت و نجیبی خود آنان.

 

زنان هم مانند مردان زبان دارند، گوش دارند، قلب دارند، حق دارند، فهم دارند، تساوی حقوق دارند، تفاوت دارند، و نیز تکلیف دینی و اخلاقی و جهانی. آنان فقط پیرو نیستند؛ می‌توانند راه‌بَر و آموزگار انسان و خط‌دهنده‌ی جهان و جُنبدگان باشند. اسلام به قول شهید مطهری با مقتضیات زمان پیش می‌رود. بگذرم و به قول سعدی در غزل ۳۲۳ بگویم:

عاشق گل دروغ می‌گوید
که تحمل نمی‌کند خارش

(منبع)

 

نکته ها: انسان‌ها به هم می‌آموزند. در قرآن سوره‌ی عصر هم آمده تواصوا... که دوسویه است. یعنی همدیگر را به حق سفارش کنید.

 

شرح عکس بالا:

جادۀ دارابکلا. آقا اسیو پیش. 28 اسفند 1394. عکاس: سید علی اصغر


انسان راستین (۱۳)
دانش و شکیبایی را با هم به‌کار می‌برَد.

 

سلام حسین‌ جوادی نسب!
این هم یک تفسیر‌مَفسیر کشکولی قشنگی است. اما همان جمله‌ی دیشبت دلکش است که فرمودی فلکه فکرت به‌جای فلک! و من واژگان با حرف «ف» را زیاد دوست دارم. مانند: فلکه، فرصت، فرجام، فطرت، فراست، فقاهت. بقیه‌ی «ف»ها با تو. از فک‌دار و فلِک گرفته تا فلک‌الافلاک و فکرت.

 

فلکه فکرت (۱۷)
فرومایگی و سرگردانی
به‌ نام خدا. سلام. «تهوّع» رُمانی است از ژان پل سارتر. قهرمان داستان او آنتوان روکانتین است. او از رجّاله‌ها (=فرومایه و پست) است با اندیشه‌ها و احساسات دروغین. به سبب دغدغه‌های «وجود»ی دچار حالت تهوّع می‌شود. ادراک از پیرامونش و حتی آگاهی به «خود» موجب تهوّع روکانتین می‌شود.

 

روکانتین سرانجام به قسمتی باریک می‌رسد و می‌فهمد که وجود او با این افکار و فرومایگی که دارد، در جهان بی اثر و زیان‌بخش است. تهوّع از همین اینجا ناشی می‌شود.

 

تهوّع، دل به‌هم‌خوردگی و استفراغ و دل‌آشوبی فکری است که انسان را گیج و مبهوت (=هاج‌وواج و سرگردان) می‌کند. با شرح کوتاه این رمان خواستم گفته باشم سرگردانی و فرومایگی پهلوبه‌پهلوی هم می‌زنند! هین! همین!

 


انسان راستین (۱۴)
با دیگران با خُلق‌وخوی خوش، رفتار می‌کند.

 

پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده

۱. نگرانی شما برای من هم بسیار قابل درک است. و این حسرت، غم‌خوارگی‌ و نیز آسیب‌شناسی‌ات مهم است.

 

۲. اما از نظر من، مهاجرت به بیرون ایران همه‌اش زیر سر سیاست‌های نادرست و بی‌عدالتی‌ها نیست؛ که جناب‌عالی هم به این امر واقف‌اید. گاه، برای برخی‌ها خودِ بیرون، یک یوتوپیا (=آرمان‌شهر) پنداشته می‌شود.

 

۳. فرار مغزها _که از نظر من اصطلاح غلط‌اندازی است_  دست‌کم چهار جور است:

الف. برخی‌ها مجبورند بروند علم‌آموزی کنند و برگردند به وطن. ب. برخی‌ها خودخواسته می‌روند و برنمی‌گردند. ج. برخی‌ها کلاس می‌گذارند و خارج‌خواندن را امتیاز و پُز می‌پندارند. د. و برخی‌ها هم شاید مغز خود را برای ایران بی‌فایده و ناپذیرا می‌بینند و جلای وطن می‌کنند!

 

۴. وقتی آنها خود را «مغز» می‌دانند که فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، این مغزبودن یک چیز را ثابت می‌کند، و آن این است آنها در خود کشور و در مدرسه‌های وطن به مغز تبدیل شدند و شکوفایی اولیه‌ی‌شان در خود ایران بود. اما به چهار علتی که ذکر کردم، ایران نماندند. پنهان نمی‌دارم سیاست‌های غلط هم وجود دارد و در این پدیده نقش دارد. البته سرقت مغزها توسط غرب نیز پندار نیست، یک هجوم و دَله‌دزدی بی‌رحمانه است.

 

با احترام به همه‌ی مغزهای متعهد و بزرگواری که رفتند بیاموزند تا برگردند و برای ایران و جهان و انسان مفید باشند. ممنونم دکتر که دغدغه دارید و دلسوزانه پی حل معضل می‌باشی

 

کتاب سرباز کوچک امام

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

هم ممنونم که گزارش کتاب دادی، هم سپاس از نکته‌های حساب‌شده که نگاشتی، و هم خرسندم انگشت اشاره به انسان‌های ایثارگر و رزمنده و شکیبا گذاشتی. به قول شما علما، مشعوف گردانیدی ما را و نیز به‌فکر فرورفته.

 

 

استان خیال (۸)

در این استان می‌دانند برطرف‌کردنِ کامل عیب‌های آدمیان ممکن نیست، اما می‌کوشند عیب‌های کمتری مرتکب گردند.

 

شرح عکس بالا:

ناحیۀ غربی داراب‌کلا از زاویه‌ی جامخانه لَت. ۱۷ فروردین ۱۳۹۵. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

فلکه فکرت (۱۸)

مبالغه، غُلوّ، خِسّت، سرقت

به‌ نام خدا. سلام. دیروز چند پست در مدرسه‌ی فکرت بر سر صنعت ادبی «مبالغه» (=اِغراق) بوده و مدیر هم خوانده و چشم و هوش دوخته. ازاین‌رو اینک در این قسمت فلکه فکرت خواستم نگاهی به مبالغه و سه خصیصه‌ی دیگر بپردازم:

 

۱. یکی از مشکلات گذشته و اکنون ما غُلو است، نه مبالغه. زیرا مبالغه به لحاظ ادبی با آن‌که از مرز واقعیت و حقیقت گذر می‌کند، ولی ممکن است نزد برخی‌ها _که سرشار احساس می‌شوند و خود را در بروز احساسات آزاد می‌دانند_ محال نباشد. و این به لحاظ گستره‌ی آزادی، حق آن‌هاست که چنین فکری داشته باشند.

 

۲. اما غُلوّ حالتی از برشمردنِ ویژگی‌هاست که شنونده و خوانده آن را محال می‌داند و هیچ نمی‌پذیرد. پس، غلو خطر و خطایی است که باید از آن بشدت حذَر کرد و کوشید آن را از میان جامعه محو ساخت و برانداخت.

 

۳. خِسّت آن است که از سر حسَد و خسیسی شایستگی‌های کسی را بر زبان و نوشته نیاورند؛ زیرا گفتن آن را به زیان و کاستی خود می‌پندارند.

 

۴. سرقت آن است که نوشته و حقوق معنویی و مالکیت فکری کسی را کیی‌برداری و رونویسی کنند و با کمی ویرایش و دگرگونی _و به عبارت دیگر دخل و تصرّف_ به اسم خود جا بزنند؛ که آن را سرقت ادبی و دزدی فکری می‌نامند؛ وضعی که تفکر را نابود می‌کند.

 

یک پیوست هم بیفزایم: غُلات (=غلوکنندگان) در عصر امام علی _علیه‌السلام_ دسته‌ای افراطی بودند که درباره‌ی آن امام، غلو می‌کردند و به اُلوهیت (=مقام و صفات الهی) قائل بودند؛ که امام علی با آن غالی‌ها بر سر این اقدام و افکار نادرست و خطرناک برخورد کردند و بنیادشان را برافکندند. اما باز نیز همچنان در این عصر و زمان در جای‌جای جهان از آبشخور فرهنگ غُلو گذشتگان جوانه و نُوج می‌زند و جامعه را به تعطیلیِ فکر و قدّیس‌سازی هولناک فرا می‌خواند. دور باد‌. ۳۱ فروردین ۱۳۹۸.

 

 

انسان راستین (۱۵)
با زیردستان خود سخت‌گیری و بدرفتاری نمی‌کند.

 


شرح عکس بالا:
نمایی از ورزشگاه حیدریان قم در نزدیکی مصلّا و مدرسه‌ی علمیه‌ی معصومیه که عصر دیروز از این زاویه انداختم.

 

نکته ها:

یاد آن گروه ۵۳نفر افتادم که رضاخان میرپنج آنان را به جرم داشتن تفکر و گرایش به کمونیسم و سوسیالیسم در زندان قصر کرد. مانند تقی ارانی، انور خامه‌ای، خلیل ملکی، احسان طبری، بزرگ علوی، ایرج اسکندری، رضا روستا پدر هما روستا و همین‌طور بشمار برو بالا. یک‌زمانی مبارزین این سرزمین _از هر سِلک و گِروِش و گام و آرمانی_ چه‌ها می‌خواستند، اینک برخی‌ها چه‌ها می‌خواهند! و چه‌ها می‌نُمایند و چه‌ها کیسه‌ها می‌دوزند! نوشته‌ها باید ذهن و فکر ما را ناتّرینگ بزند و به آن‌سوی ماجراها و جویش‌ها ببرد.

 

مکتب انتظار
این نوشته از باورهای دینی‌ام است که چند جمله‌ای آشکارا می‌نویسم شاید اشتراک خوبی باشد:

انتظار (=چشم‌به‌راه ماندن) برای یک رویداد بزرگ است. رویدادی دینی و تکان‌دهنده که در آن یک انسان کامل ظهور می‌کند و بشریت را در احیای حقیقت راه‌بَری می‌نماید و در هدف بزرگ مدد می‌رساند. ممکن است عقل معیشت‌اندیش و محدود ما آن‌چنان نتواند به رمز و راز این حکمت و پنهانی ماه تابان اسلام، یعنی حضرت مهدی موعود _عج‌الله_ نفوذ کند، اما این باور و ایمان، انسان‌های منتظر را در شوق، امید، رغبت، کشش و جذَبه نگه می‌دارد.  زادروز فرخنده و سرشار از نوید و مژده‌یِ امام غایب و رهبر غایت، حضرت ولی عصر بر پیروان خجسته و پُربرکت باشد.

 

فلکه فکرت (۱۹)

قانون زمین

نام خدا. سلام. یکی از شگفتی‌های انسان قدرت «یادآوری به خود» است که می‌تواند به‌یادش آورَد چه رفتارهایی کرده است؛ خوب؟ یا بد؟ سودمند؟ یا زیان‌بخش؟ کارا؟ یا نابکار؟ پایمال؟ یا پایدار؟

 

این توانِ پند و تلگنر به خود، ما را به راهی می‌رساند که با آن می‌توان سه‌ضلعیِ زیبای پندار، گفتار، کردار را نیک کرد و پرچم روح و روان خود را سرافرازانه، به اهتزاز (=جُنبیدن و افراشتگی) در آوُرد، آن‌گاه است که پلکانِ پرواز خواهیم داشت نه پرتگاه سقوط. به‌گفته‌ی قشنگ مرحوم سهراب سپهری در صفحه‌ی ۳۵۴ «هشت کتاب»: «یادم باشد، کاری نکنم که به قانون زمین بَر بخورد.»

 

شرح عکس بالا:

منظرۀ  داراب‌کلا و اوسا و مرسم از زاویه‌ی یال منبع آب. اسفند 1393. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

انسان راستین (۱۶)

او را از کسالت و بی‌خیالی دور می‌بینی.

 

نکته ها: باور، یاور انسان است.

 

پاسخ:

سلام جناب ولی‌نژاد

نکته‌ی درخور اهمیتی را بیان داشتی. فقط خواستم بیفزایم در پشت واژه‌ی «چرا»ی شما فقط همین دلیل نخوابیده، و شما نیز این را می‌دانی. از نظر من، علت‌ها و دلالت‌های دیگری هم دارد، مانند شناوربودنِ افکار روشنفکران _البته نه همه‌ی آنان_ که با کمترین موج، خود را غرق در امواج می‌کنند. پس، روشنفکر اگر از گروه‌های مرجع (=قابل رجوع) جامعه است _که باید هم این‌گونه باشد_ خود باید پیشتاز و پیش‌بَرنده بماند وگرنه گُم می‌شود و دُگم.

 

پاسخ:

سلام  جناب حسین‌ جوادی نسب

بلی؛ درست گفتی. و چه تعبیر جالبی به‌کار بردی. باورهایی که گاه به قول شما باروت است و بارو. البته معیار سنجش فقط عقل نیست. چون پاره‌ای از مَغیبات (=نادیدنی‌های عالم) با روشنایی دل و قلب _که در زبان قرآن فؤاد نام دارد_ محک می‌خورد. حتی پیامبر اسلام _صلوات الله_ با این مضمون فرمودند روایات و احادیث را به قرآن عرضه کنید اگر قرآن آن را تأیید نکرد بکوبید به دیوار. زیرا عقل سلیم، رسول باطنی است. عقل، هم قدرت بازدارندگی دارد و هم قدرت دستوردهندگی. اما باید در جغرافیای عقل ظرافت داشت و شکیبا بود تا معرفت و شناخت باور را یاوری کند. مثلاً کسانی که در باستان‌شناسی در کار کشف دفینه‌اند، کارشان زور و هیجان نمی‌خواهد مقدار بسیارفراوان، دقت و شکیبایی و ظریف‌کاری می‌خواهد.

 

نکته ها:

مائو به روشنفکران آن‌چنان بدبین بود که آن‌ها را جزوِ طبقه‌ی نهم اجتماعی به عنوان «بَدبوی نهم» به‌حساب می‌آورد! دیکتاتورها _اساساً و احساساً_ از بوی ارادت خوش‌شان می‌آید، نه از رایحه‌ی خوش عطر انتقاد، که کاری روشنفکرانه است. و مائو در پروژه‌ی انقلاب فرهنگی چند و نیم میلیون مخالف را با قساوت (=بی‌رحمی و سنگدلی) کشت تا با خیالی آسوده! بر جاده‌صاف‌کن‌‌ها، هوراکشان و هِلهله‌کنان حکومت کند.

 

نکته  بگویم:

به قول نیچه، به این مضمون (=درون‌مایه) برای این‌که بُت‌پرست نباشی کافی نیست بت نپرستی، بلکه باید بت را بشکنی. آری جلیل! بت شکنی مقدمه‌ی بت نپرستی‌ست.

 

فلکه فکرت (۲۰)

بازداشت حفاظتی

به نام خدا. سلام. من در این فلکه فکرت «تاریخ داخائو» را بُرش می‌زنم؛ با نوشتن سه نکته، یک پیوست و یک تبصره:

نکته‌ی یکم: زندانیان را فلک می‌کردند و تاب می‌دادند و در دفاع از این کارشان می‌گفتند می‌خواستیم آزمایش کنیم که آیا ماهیچه‌های زندانی نیرو دارد یا نه؟

 

نکته‌ی دوم: از میان زندانیان برای ورماخت (=ارتش آلمان نازی) عضوگیری می‌کردند و تبهکاران می‌توانستند عضو تیپ بدنام «دیرله‌وانگر» شوند تا آزادی یابند.

 

نکته‌ی سوم: طبق دستور هیتلر شهروندان را با عنوان «بازداشت حفاظتی» دستگیر می‌کردند. یعنی به هر کس که مشکوک بودند باید دستگیرش می‌کردند تا امنیت جامعه حفظ شود.

 

پیوست: من کتاب ۴۲۵ صفحه‌ایی «تاریخ داخائو» نوشته‌ی پل بِربِن، ترجمه‌ی جمشید ترابی را سال ۱۳۸۴ در یک مسافرت خواندم. کتابی تکان‌دهنده و دردناک. این اثر به اردوگاه و شکنجه‌گاه هراس‌انگیز می‌‌پردازد که توسط هیتلر در شهر داخائو در شمال غربی آلمان ایجاد شده بود؛ جایی بی‌اندازه مَخوف و هولناک که ۲۲۸هزار و سیصد نفر از مخالفان هیتلر (که بیشترشان از کمونیست‌های سراسر جهان بودند) در آنجا محبوس گردیدند و بیش از ۵۰ هزار نفر از آنان به بدترین دَدمنشی نابود شدند. غرب، تاریخ وحشتناکی دارد.

 

تبصره (=روشنی بخشی): شیفتگان و دلباختگان آن اما این تاریکی‌ها را نادیده می‌انگارند و دست به تطهیر و تبلیغ آن می‌زنند!

2 اردیبهشت 1398.

 

شرح عکس بالا:
کلبه ای در یال غربی دارابکلا، از راستگوها. عکاس: حمیدرضا طالبی.


انسان راستین (۱۷)
از روش نیکوکارانِ پیش از خود، پیروی می‌کند.



پاسخ:

سلام
بلی، اما سیاست‌بازان غرب، صلح را فقط برای قاره‌ی خود می‌خواهند و جنگ‌ها و جنگ‌افزارها را به دیگر قاره‌ها گسیل داشتند. در یمن با سلاح‌های اروپا و آمریکا، مردم محروم و مستضعف را کشتار می‌کنند. در غرب، می‌توان خوبی‌ها و دانش‌ها سراغ داشت، اما زشتی‌ها محو نشد‌. سرکوب مردم فرانسه و قتل‌عام در بوسنی از نمونه‌های وحشت پس از جنگ جهانی دوم است. ممنونم از نظرگذاری‌ات.

 


پاسخ:

سلام جناب قربانی
ممنونم از تأیید و بیان جنگ‌های نیابتی. آری؛ درست تکیه کردی. به نظر من تا صلح پایدار هنوز هم باید کوشید و فرهنگ‌سازی کرد. و ما تا جهان این‌گونه است باید مقاومت و عقلانیت را توأمان (=باهم) از نظر دور نداریم تا دنیای فریبنده و پر از تضادِ منافع، ما را غافلگیر نسازد.

 

فلکه فکرت (۲۱)

رسوب!

به نام خدا. سلام

چند سال پیش در سایت «دانش ما» آموخته بودم که برخی از خوراکی‌ها کلسترول (=مادّه‌ی جنس چربی) خون را کنترل و میزان نگه می‌دارد و نمی‌گذارد در رگ رسوب (=تَه‌نشینی) پیش بیاید، مانند: سویا، حبوبات، ماهی، سیر، اسفناج، گردو، بادام، چای، شکلات تلخ و سیاه‌رنگ.

 

نکته‌ی کشکولی: چگونه ته‌نشین نشود! و رسوب نکند و همه‌ی شریان‌ها (=رگ‌های جهنده) مردم روزگار ما را از کار نیندازد! وقتی‌که این دولتِ شیک‌پوشِ حرّاف چنان در سیاست و تدبیرِ کشورداری، ناکارآمد شده که مردم، شکلات غیرتلخِ بُنجل را باید کیلویی زیر پنجاه‌هزار تومان بخرند؛ چه برسد به ابتیاع (=خرید) سیر و ماهی و بادام و بادمجان!

 

انسان راستین (۱۸)

هیچ کار نیکی را برای خودنمایی انجام نمی‌دهد.

 

شرح عکس بالا: قاسم بابویه دارابی. خادم افتخاری حرم امام رضا _علیه السلام_ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸. مشهد. حرم رضوی.

 

مناظره‌ی ژیژک و پیترسون

این مناظره در تورنتو کانادا برگزار شد. نمی‌دانم آیا پیگیر آن بودید یا نه. من، چند نکته می‌نویسم، شاید خواننده‌، خواهنده و فایده‌ای داشته باشد:

 

۱. ژیژک فیلسوف و روان‌کاو است و پیترسون روان‌شناس.

 

۲. مناظره بر سر تقابل سرمایه‌داری در برابر مارکسیسم بود و نیز مفهوم شادی.

 

۳. پیترسون بر این تزش دست گذاشت، برخلاف مارکس _که تضاد را نتیجۀ اقتصاد می‌دانست_ تضاد محصول طبیعت است و گفت سلسله‌مراتب در جهان و نابرابری‌ها نه‌ تنها ضروری، بلکه کارآمد است.

 

۴. پیترسون گفت من نمی‌دانم چرا مارکسیست‌ها وقتی دربارۀ تضاد صحبت می‌کنند، فقط دربارۀ تضاد مابین انسان‌ها حرف می‌زنند، درحالی‌که تضاد اصلیِ ما تضاد با طبیعت است. انگار اصلاً چیزی به نام طبیعت برای مارکسیست‌ها ناشناخته است.

 

۵. ژیژک نظرش این بود اگر سرمایه‌داری یعنی بیرون‌کشیدن اجباری مردم از فقر، پس چرا بزرگ‌ترین نرخ کاهش فقر و عظیم‌ترین موفقیت‌های اقتصادی در دهه‌های اخیر در کشوری استبدادی رخ داده است که با دست باز در بازار دخالت می‌کند؟ و نکتۀ بعدی این است که چین برای توصیف وضعیت کشور خودش از واژۀ «کمونیسم» استفاده نمی‌کند، بلکه تعبیرِ کنفوسیوسی «جامعۀ متوازن» را ترجیح می‌دهد. این همان چیزی است که وقتی به تعبیر دالایی‌لاما «در جست‌و‌جوی شادی» باشیم اتفاق می‌افتد. به همین خاطر ژیژک گفت: من باور ندارم که آزادی و شرافت انسانی صرفاً برای جست‌و‌جوی شادی باشد. بنابراین ما نیازمند یافتن دلیلی برای زندگی هستیم.

 

۶. ژیژک استدلاش این بود مدرنیته یعنی کنارزدن محدودیت‌ها، اما آزادی خود بزرگ‌ترین محدودیت است و وظیفۀ ما این است که مسئولیت این محدودیت را بپذیریم. این وظیفه ابزاری برای رسیدن به هدفی بالاتر نیست، بلکه خود هدف اصلی است/  متن کامل (اینجا)

 

پاسخ:

سلام حسین‌آقا جوادی نسب

از نقدی که بر نوشته‌ی فلکه فکرت ۲۱ زدی، خیلی ممنونم. بگذار روی پرسش شما فکر کنم، اگر بلد بودم پاسخ می‌نویسم. فقط یک نکته بگویم سردرگمی، شتاب‌زدگی، بی‌برنامگی و تنبلی چهار شاخص نامناسب این دولت است که حتی در قرارداد برجام هم دچار ذوق‌زدگی و شتاب‌زدگی شدیدی شده بود. وزیرخارجه‌ی این دولت از نظر من دچار نوسان فکری‌ست. میان ترس و درس وامانده است. او می‌خواهد خود را نزد قدرت وفادار بنماید. زندگی به‌هرحال، بر سیاست پیشی دارد!

 

شما حقوق بین‌الملل خواندی جناب جوادی. پس باید بدانی شناسایی دولت‌ها دو گونه است: دوژوره (= کامل) و دوفاکتو (= موقت). یا همان شناسایی مستقیم و غیرمستقیم. پس، خودداری ورزشکاران یک اقدام حقوقی و حرکتی حق‌گرایانه است برای پرهیز از شناسایی غیرمستقیم دولت جعلی، غاصب و اشغالگر.

 

۱. من خودم بر ایستادگی باور دارم. و خودم را اگر لایق باشم یک ضد امپریالیسم می‌دانم. چون دین من، به من آیین آموخت.

 

۲. اما راه حل دست‌کم سه‌گونه است از نظر من:

 

الف. ایستادگی + آزادی سیاسی + سازگاری ملی + خرد جمعی

 

ب. ایجاد یک جمع آگاه و آزاد برای نظرسنجی مخفی از مردم و تجزیه و تحلیل منطقی از آن. و به نتیجه به عنوان یک مصلحت مردمی عمل شود.

 

ج. همه‌پرسی. اگر نظرسنجی نشد همه‌پرسی نیز یک حرکت دموکراتیک است و پرسش هم این‌گونه و شبیه به این باشد: آیا با ایستادگی در برابر سیاست‌ها و زیاده‌خواهی‌های آمریکا رضایت دارید؟ یا با سازش و همراهی و تبعیت و بی‌طرفی. اما اکنون این‌گونه می‌اندیشم.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۸۵
ساعت پست : ۰۷:۴۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۳۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و یکم

 

فلکه فکرت (۱)

انتقال خودخواسته‌ی قدرت
به‌ نام خدا. سلام. ما چند سالی‌ست که در ایران با نام‌گذاری سال‌ها از سوی رهبری آشنا هستیم. در جهان نیز نام‌گذاری‌ها در پهنه‌ی قدرت، سیاست و حکومت، امری رایج است. برای نمونه، آخر آوریل امسال _۲۰۱۹_ یعنی چند روز دیگر، تنو آکی هیتو، امپراتور ۸۵ سالۀ ژاپن به دلیل کهولت سن داوطلبانه از سلطنت کناره‌گیری می‌کند و مقامش را به فرزندش _شاهزاده نارو هیتو_ می‌دهد و با آغاز امپراتوری نارو هیتو نام عصر جدید در این کشور، به «ریوا» تغییر خواهد کرد. یعنی صلح فرخنده یا توازن منظم؛ ری یعنی نظم و فرمان، و وا یعنی صلح و توازن. در ژاپن، مقام امپراتور با مذهب شینتو پیوند دارد. آغاز دورۀ هر امپراتور در ژاپن یک مبداء تاریخی _در کنار تقویم میلادی_ به حساب می‌آید. دورۀ کنونی «هیسه‌ای» نام دارد؛ یعنی به دست آوردن صلح.
(منبع)

 

نکته‌‌ایی هم بیفزایم: گرچه مقام امپراتوری در ژاپن امری تشریفاتی‌ست، اما کنارگیری خودخواسته از قدرت، یک درس نوین به سبک نلسون ماندلایی‌ست و پند دارد و ده‌ها اندرز. ۱۴ فروردین ۱۳۹۸.

 


فلکه فکرت (۲)
جدایی اما پیوستگی
به‌ نام خدا. سلام. چنانچه می‌دانید وحدتِ وجود یعنی تمام کائنات برخلاف جدایی‌ها، باهم همآهنگ، متّحد، یکتا و پیوسته‌اند. اگر خواستید بیشتر بدانید این انگاره و انگیزه را دکتر واین دایر در فصل سوم کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمه‌ی سیدمهدی جعفریان، نشر افکار به‌خوبی شرح داده است.

 

اما چون ممکن است فرصت دست‌یابی به کتاب فراهم نباشد، من با یک نمونه این جدایی و پیوستگی را روشن‌تر می‌سازم: از ناخُن تا چشم و از سر تا پا، یعنی من. سازمان چشم و سازمان گوش با سازمان ناخُن و سازمان پا، مجزّا و جدا از هم کار می‌کنند، اما پیوسته، متحده و همآهنگ و با وحدت وجودی و یکتاییِ بودن.

بنابراین، ما باید خود و جهان را پیوسته، در پیوستگی و یکتایی ببینیم تا از سیر در مسیر جدا نیفتیم و از پیش‌روی جا نمانیم.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

استان خیال (۵)
در استان خیال، شهروندان به نیروی کشف و شهود در وجود خود، اعتماد دارند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

انسان راستین (۱)
به‌ نام خدا. سلام. آیا می‌دانیم انسان راستین کیست؟ و چه ویژگی‌هایی دارد؟ او کسی‌ست که...
مردم در مال و جان و آبروی خود از او در امان باشند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

 

شرح دومین عکس مسافرتم:


نوروز امسال در یکی از سازه‌های شهری مشهد، دیدم که دو زن در حال کارگری و رنگ‌آمیزی دیواره‌های فلزی کنارۀ خیابان‌اند. چون چهره‌ی‌شان پشت به دوربین بود، عکسی از آنان انداختم. خواستم چندکلمه‌ای مصاحبه کنم، اما گمانم این بوده، ممکن است روحیه‌ی‌شان را کِدر کنم، از آن پرهیز کردم. رفتم گشتم تابلوی پروژه‌ای را که روی آن کار می‌کردند، پیدا کردم که بر آن نوشته بود: «رَه‌باغ سلام».

 

نکته: کوشش بنای وجودی آدمی‌ست. اما من حدس می‌زنم این دو زن باید هنرمند باشند و شاید می‌خواهند بر صفحه‌ی دراز این دیواره‌ی فلزی نقاشی بکشند. خدا می‌داند. و خداقوت می‌گویم.

 

زنگ شعر:


سعدی در بیت خود واژه‌ی طریقت را آورد اما بسیاری از افراد در اثر گویش‌های مردمی، عبادت را جایگزین طریقت می‌کنید. سعدی در بوستان این‌گونه می‌سُراید:

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

(منبع)

 

دلق‌پوشی (=ژنده‌پوشی) و پشمینه‌پوشی در دوره‌ای برای برخی به یک نیرنگ و نشان‌دار کردن خود (=خودنمایی) درآمده بود و سعدی آسیب را با تیزی و روشن‌بینی دید و طریقت راست و درست را گفت. در اسفار اربعه‌ی حکیم ملاصدرا، یکی از مهمترین آن سیر چهارگانه، رفتن از حق به خلق است. و من ملاصدرا را در امور عرفان و الهیّات می‌پسندم و با افکار پاک و راست سعدی نیز دَم‌خورم.


فلکه فکرت (۳)
مَجاز
به‌ نام خدا. سلام. مَجاز چیست؟ مَجاز یعنی معنای غیراصلی هر چیز. به عبارتی دیگر استعمال (=به‌کارگیری) واژگان در غیر معنی موضوع. مثلاً کسی را که بی‌باک و شجاع است «شیر» بنامیم و کسی را که زَبون (=ناتوان) و ترسوست، «موش».

 

دو نمونه می‌نویسم:

۱. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب حج بر عدد هفت تأکید کرد و گفت هفت یعنی بی‌نهایت. پس طواف هفت‌گانه‌ی کعبه از نظر شریعتی یعنی طواف بی‌نهایت، نه یعنی فقط گردش صوری شش به‌علاوه یک. ۲. امام فخر رازی در جلد ۷ تفسیر کبیر در معنی هفت (=سَبعه) گفته است: «هر گاه اراده‌ی کثرت کنند، عدد هفت را یاد کنند.» بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۸۵
ساعت پست : ۰۷:۴۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۳۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و یکم

 

فلکه فکرت (۱)

انتقال خودخواسته‌ی قدرت
به‌ نام خدا. سلام. ما چند سالی‌ست که در ایران با نام‌گذاری سال‌ها از سوی رهبری آشنا هستیم. در جهان نیز نام‌گذاری‌ها در پهنه‌ی قدرت، سیاست و حکومت، امری رایج است. برای نمونه، آخر آوریل امسال _۲۰۱۹_ یعنی چند روز دیگر، تنو آکی هیتو، امپراتور ۸۵ سالۀ ژاپن به دلیل کهولت سن داوطلبانه از سلطنت کناره‌گیری می‌کند و مقامش را به فرزندش _شاهزاده نارو هیتو_ می‌دهد و با آغاز امپراتوری نارو هیتو نام عصر جدید در این کشور، به «ریوا» تغییر خواهد کرد. یعنی صلح فرخنده یا توازن منظم؛ ری یعنی نظم و فرمان، و وا یعنی صلح و توازن. در ژاپن، مقام امپراتور با مذهب شینتو پیوند دارد. آغاز دورۀ هر امپراتور در ژاپن یک مبداء تاریخی _در کنار تقویم میلادی_ به حساب می‌آید. دورۀ کنونی «هیسه‌ای» نام دارد؛ یعنی به دست آوردن صلح.
(منبع)

 

نکته‌‌ایی هم بیفزایم: گرچه مقام امپراتوری در ژاپن امری تشریفاتی‌ست، اما کنارگیری خودخواسته از قدرت، یک درس نوین به سبک نلسون ماندلایی‌ست و پند دارد و ده‌ها اندرز. ۱۴ فروردین ۱۳۹۸.

 


فلکه فکرت (۲)
جدایی اما پیوستگی
به‌ نام خدا. سلام. چنانچه می‌دانید وحدتِ وجود یعنی تمام کائنات برخلاف جدایی‌ها، باهم همآهنگ، متّحد، یکتا و پیوسته‌اند. اگر خواستید بیشتر بدانید این انگاره و انگیزه را دکتر واین دایر در فصل سوم کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمه‌ی سیدمهدی جعفریان، نشر افکار به‌خوبی شرح داده است.

 

اما چون ممکن است فرصت دست‌یابی به کتاب فراهم نباشد، من با یک نمونه این جدایی و پیوستگی را روشن‌تر می‌سازم: از ناخُن تا چشم و از سر تا پا، یعنی من. سازمان چشم و سازمان گوش با سازمان ناخُن و سازمان پا، مجزّا و جدا از هم کار می‌کنند، اما پیوسته، متحده و همآهنگ و با وحدت وجودی و یکتاییِ بودن.

بنابراین، ما باید خود و جهان را پیوسته، در پیوستگی و یکتایی ببینیم تا از سیر در مسیر جدا نیفتیم و از پیش‌روی جا نمانیم.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

استان خیال (۵)
در استان خیال، شهروندان به نیروی کشف و شهود در وجود خود، اعتماد دارند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

انسان راستین (۱)
به‌ نام خدا. سلام. آیا می‌دانیم انسان راستین کیست؟ و چه ویژگی‌هایی دارد؟ او کسی‌ست که...
مردم در مال و جان و آبروی خود از او در امان باشند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

 

شرح دومین عکس مسافرتم:


نوروز امسال در یکی از سازه‌های شهری مشهد، دیدم که دو زن در حال کارگری و رنگ‌آمیزی دیواره‌های فلزی کنارۀ خیابان‌اند. چون چهره‌ی‌شان پشت به دوربین بود، عکسی از آنان انداختم. خواستم چندکلمه‌ای مصاحبه کنم، اما گمانم این بوده، ممکن است روحیه‌ی‌شان را کِدر کنم، از آن پرهیز کردم. رفتم گشتم تابلوی پروژه‌ای را که روی آن کار می‌کردند، پیدا کردم که بر آن نوشته بود: «رَه‌باغ سلام».

 

نکته: کوشش بنای وجودی آدمی‌ست. اما من حدس می‌زنم این دو زن باید هنرمند باشند و شاید می‌خواهند بر صفحه‌ی دراز این دیواره‌ی فلزی نقاشی بکشند. خدا می‌داند. و خداقوت می‌گویم.

 

زنگ شعر:


سعدی در بیت خود واژه‌ی طریقت را آورد اما بسیاری از افراد در اثر گویش‌های مردمی، عبادت را جایگزین طریقت می‌کنید. سعدی در بوستان این‌گونه می‌سُراید:

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

(منبع)

 

دلق‌پوشی (=ژنده‌پوشی) و پشمینه‌پوشی در دوره‌ای برای برخی به یک نیرنگ و نشان‌دار کردن خود (=خودنمایی) درآمده بود و سعدی آسیب را با تیزی و روشن‌بینی دید و طریقت راست و درست را گفت. در اسفار اربعه‌ی حکیم ملاصدرا، یکی از مهمترین آن سیر چهارگانه، رفتن از حق به خلق است. و من ملاصدرا را در امور عرفان و الهیّات می‌پسندم و با افکار پاک و راست سعدی نیز دَم‌خورم.


فلکه فکرت (۳)
مَجاز
به‌ نام خدا. سلام. مَجاز چیست؟ مَجاز یعنی معنای غیراصلی هر چیز. به عبارتی دیگر استعمال (=به‌کارگیری) واژگان در غیر معنی موضوع. مثلاً کسی را که بی‌باک و شجاع است «شیر» بنامیم و کسی را که زَبون (=ناتوان) و ترسوست، «موش».

 

دو نمونه می‌نویسم:

۱. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب حج بر عدد هفت تأکید کرد و گفت هفت یعنی بی‌نهایت. پس طواف هفت‌گانه‌ی کعبه از نظر شریعتی یعنی طواف بی‌نهایت، نه یعنی فقط گردش صوری شش به‌علاوه یک. ۲. امام فخر رازی در جلد ۷ تفسیر کبیر در معنی هفت (=سَبعه) گفته است: «هر گاه اراده‌ی کثرت کنند، عدد هفت را یاد کنند.» بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و یکم

 

فلکه فکرت (۱)

انتقال خودخواسته‌ی قدرت
به‌ نام خدا. سلام. ما چند سالی‌ست که در ایران با نام‌گذاری سال‌ها از سوی رهبری آشنا هستیم. در جهان نیز نام‌گذاری‌ها در پهنه‌ی قدرت، سیاست و حکومت، امری رایج است. برای نمونه، آخر آوریل امسال _۲۰۱۹_ یعنی چند روز دیگر، تنو آکی هیتو، امپراتور ۸۵ سالۀ ژاپن به دلیل کهولت سن داوطلبانه از سلطنت کناره‌گیری می‌کند و مقامش را به فرزندش _شاهزاده نارو هیتو_ می‌دهد و با آغاز امپراتوری نارو هیتو نام عصر جدید در این کشور، به «ریوا» تغییر خواهد کرد. یعنی صلح فرخنده یا توازن منظم؛ ری یعنی نظم و فرمان، و وا یعنی صلح و توازن. در ژاپن، مقام امپراتور با مذهب شینتو پیوند دارد. آغاز دورۀ هر امپراتور در ژاپن یک مبداء تاریخی _در کنار تقویم میلادی_ به حساب می‌آید. دورۀ کنونی «هیسه‌ای» نام دارد؛ یعنی به دست آوردن صلح.
(منبع)

 

نکته‌‌ایی هم بیفزایم: گرچه مقام امپراتوری در ژاپن امری تشریفاتی‌ست، اما کنارگیری خودخواسته از قدرت، یک درس نوین به سبک نلسون ماندلایی‌ست و پند دارد و ده‌ها اندرز. ۱۴ فروردین ۱۳۹۸.

 


فلکه فکرت (۲)
جدایی اما پیوستگی
به‌ نام خدا. سلام. چنانچه می‌دانید وحدتِ وجود یعنی تمام کائنات برخلاف جدایی‌ها، باهم همآهنگ، متّحد، یکتا و پیوسته‌اند. اگر خواستید بیشتر بدانید این انگاره و انگیزه را دکتر واین دایر در فصل سوم کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمه‌ی سیدمهدی جعفریان، نشر افکار به‌خوبی شرح داده است.

 

اما چون ممکن است فرصت دست‌یابی به کتاب فراهم نباشد، من با یک نمونه این جدایی و پیوستگی را روشن‌تر می‌سازم: از ناخُن تا چشم و از سر تا پا، یعنی من. سازمان چشم و سازمان گوش با سازمان ناخُن و سازمان پا، مجزّا و جدا از هم کار می‌کنند، اما پیوسته، متحده و همآهنگ و با وحدت وجودی و یکتاییِ بودن.

بنابراین، ما باید خود و جهان را پیوسته، در پیوستگی و یکتایی ببینیم تا از سیر در مسیر جدا نیفتیم و از پیش‌روی جا نمانیم.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

استان خیال (۵)
در استان خیال، شهروندان به نیروی کشف و شهود در وجود خود، اعتماد دارند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

انسان راستین (۱)
به‌ نام خدا. سلام. آیا می‌دانیم انسان راستین کیست؟ و چه ویژگی‌هایی دارد؟ او کسی‌ست که...
مردم در مال و جان و آبروی خود از او در امان باشند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

 

شرح دومین عکس مسافرتم:


نوروز امسال در یکی از سازه‌های شهری مشهد، دیدم که دو زن در حال کارگری و رنگ‌آمیزی دیواره‌های فلزی کنارۀ خیابان‌اند. چون چهره‌ی‌شان پشت به دوربین بود، عکسی از آنان انداختم. خواستم چندکلمه‌ای مصاحبه کنم، اما گمانم این بوده، ممکن است روحیه‌ی‌شان را کِدر کنم، از آن پرهیز کردم. رفتم گشتم تابلوی پروژه‌ای را که روی آن کار می‌کردند، پیدا کردم که بر آن نوشته بود: «رَه‌باغ سلام».

 

نکته: کوشش بنای وجودی آدمی‌ست. اما من حدس می‌زنم این دو زن باید هنرمند باشند و شاید می‌خواهند بر صفحه‌ی دراز این دیواره‌ی فلزی نقاشی بکشند. خدا می‌داند. و خداقوت می‌گویم.

 

زنگ شعر:


سعدی در بیت خود واژه‌ی طریقت را آورد اما بسیاری از افراد در اثر گویش‌های مردمی، عبادت را جایگزین طریقت می‌کنید. سعدی در بوستان این‌گونه می‌سُراید:

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

(منبع)

 

دلق‌پوشی (=ژنده‌پوشی) و پشمینه‌پوشی در دوره‌ای برای برخی به یک نیرنگ و نشان‌دار کردن خود (=خودنمایی) درآمده بود و سعدی آسیب را با تیزی و روشن‌بینی دید و طریقت راست و درست را گفت. در اسفار اربعه‌ی حکیم ملاصدرا، یکی از مهمترین آن سیر چهارگانه، رفتن از حق به خلق است. و من ملاصدرا را در امور عرفان و الهیّات می‌پسندم و با افکار پاک و راست سعدی نیز دَم‌خورم.


فلکه فکرت (۳)
مَجاز
به‌ نام خدا. سلام. مَجاز چیست؟ مَجاز یعنی معنای غیراصلی هر چیز. به عبارتی دیگر استعمال (=به‌کارگیری) واژگان در غیر معنی موضوع. مثلاً کسی را که بی‌باک و شجاع است «شیر» بنامیم و کسی را که زَبون (=ناتوان) و ترسوست، «موش».

 

دو نمونه می‌نویسم:

۱. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب حج بر عدد هفت تأکید کرد و گفت هفت یعنی بی‌نهایت. پس طواف هفت‌گانه‌ی کعبه از نظر شریعتی یعنی طواف بی‌نهایت، نه یعنی فقط گردش صوری شش به‌علاوه یک. ۲. امام فخر رازی در جلد ۷ تفسیر کبیر در معنی هفت (=سَبعه) گفته است: «هر گاه اراده‌ی کثرت کنند، عدد هفت را یاد کنند.» بیشتر بخوانید ↓

بنابراین، در این دو مثالی که نوشتم هفت، علاوه بر معنای حقیقی خود در حساب و عدد، یک واژه‌ نیز هست که جنبه‌ی مَجازی دارد؛ یعنی کثرت، فراوانی و بی‌نهایت.

 

یک نکته هم بیفزایم: در مثلاً مدرسه‌ی فکرت، افراد با افکاری که از خود می‌نویسند به‌هم ربط پیدا می‌کنند، که این ارتباط (=پیوند) مَجازی‌ هست نه حقیقی و عینی. یعنی بی‌آن‌که دو یا چند نفر دیدار و شنیدار کنند، از راه مَجاز با هم ربط و هم‌پیوندی پیدا می‌کنند.

 

شرح سومین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
اینجا پناهگاه حفاظت شده‌ی «توران» است، میان میامی و سبزوار. سیصدکیلومتری مشهد مقدس. گشتکی کوتاه زده‌ بودم و عکس‌هایی انداخته. این عکس یوزپلنگ ایرانی‌ست د‌ر تابلوی اخطار، که به رانندگان می‌فهماند در این مسیر _که قلمرو و گذرگاه یوزپلنگ است_ مراقب سرعت خودرو و شتاب خود باشند. جاده در طی این مسیر، پیچ و خم‌هایی مارپیچ‌گونه اما دیدنی و چشم‌نواز دارد. سرعت هم باید زیر ۷۰ کیلومتر باشد. تأکید می‌کنم اگر روزی بر این جاده می‌رانید، دَم‌دمای غروب تا دَم‌دمای صبح هرگز در آن اُتراق (=جای‌گیری و نشست) نکنید تا طُعمه و لُقمه‌لُقمه‌ی یوز ایرانی در قلمروِ حکمرانی و سلطانی‌اش نشوید! هین! همین!

 


انسان راستین (۲)
هنگام تسلّط و توانایی، گذشت می‌کند.

 

نکته ها: در پلورالیسم (=کثرت‌گرایی) پایه‌ی کار بر مدارا و رواداری‌ست، نه پنجه‌انداختن! و چنگال!

 

 

فلکه فکرت (۴)
منافع متغیر، روابط متغیر
به‌ نام خدا. سلام. اشتباه نشود، آنچه در روابط بین‌الملل اصالت دارد روابط دوستانه است نه خودِ دوستی‌. روابط دوستانه نیز فقط بر بستر منافع مشترک شکل می‌گیرد و  چون منافع کشورها همیشه متغیّر (=دگرگون‌پذیر) است، بنابراین روابط نیز تغییر می‌کند و دچار دگرگونی می‌گردد.

مهم این است دولتمردان و سیاستمداران هر کشوری این فرمول (=ساختار، ریختار، دستورواره) را یاد بگیرند و آن را با عقلانیت و زیرکی به‌کار ببندند. بیسمارک زمامدار وقت پروس آلمان چنین صدر اعظمی بود.

نکته هم بگویم:


آب، آب است، اما به سُروده‌ی مولوی در روی کشتی چنان می‌کند و زیر کشتی آن‌چُنان:


آب در کشتی هلاکِ کشتی است
آب اندر زیر کشتی پُشتی است

(منبع)


چشمان هر ملتی به برگزیدگان خود است، تا بنگرد آب را  در زیر کشتی، پُشتی و پشتوانه می‌کند، یا در درون آن، غرقابه و بی‌لنگرانه.

 


شرح چهارمین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
از پناهگاه حیات وحش توران به سمت بینالود راندیم. با ویز (=سیستم مسیریاب جهانی) رستوران دلخواه‌مان را شناسایی کردیم. بسیار گرسنه و خیلی هم آسیمه‌سر و  سرآسیمه (=بی‌تاب) که نکند رستوان بسته شود. ناگهان از دور دیدم چند نفر با تکان‌دادن علامت ما را به کناره فرامی‌خوانند. سرعت را از ۱۱۰ به زیر ۴۰ رسانیدم و کم‌کم زدیم کنار. مردمک چشمم به جلوتر دوخته شد دیدم هم پلیس‌اند و هم خادمان حضرت رضا علیه‌السلام. آنی دریافتم هدیه‌ی ژتون (=برگه) غذای حضرتی نصیب‌مان شده. بیش از چهل ماشین در کناره‌ی گسترده‌ی جاده ایست داده‌شدیم و به‌صف گردیدم. یک آن دیدم نه ژتون  که خود غذای حضرتی از داخل یک کامیون توسط خادمان حرم رضوی به سرنشینان هدیه می‌شود. ذوق تمام ما را فراگرفت و بِشماربِشمار می‌کردیم که نوبت ما برسد. عکسی انداختم و غذا را به تعدادمان دادند و راندیم به بینالود.

 

 

یک نکته هم بگویم: حال که حجت‌الاسلام احمد مروی حکم تولیت آستان قدس گرفت، باید بگویم من اما معتقدم مکان‌های مقدس خاصه حرم رضوی باید زیر نظر مرجعیت باشد نه قدرت. شاید دیدگاه من نادرست باشد اما سخت بر این باورم متصدی و متولی حرم امام رضا _علیه‌السلام_ باید از راه شَور و رایزنی مراجع عظام تقلید برگزیده شوند نه از سوی حکومت و حاکمیت. این به صلاح مذهب و امور دین و شرع است. بگذرم که دو سال پیش هم همین نظرم را در دامنه نوشته بودم.

 

انسان راستین (۳)
رفتارش ملایم است و شیوه‌ی زندگی و راه‌رفتنش آمیخته با فروتنی.


۱. ممنونم سید.
۲. حرم امام رضا _علیه السلام_ باید یک سازمان مردم‌نهاد شود نه حکومت‌محور. مانند حرم امام علی علیه السلام. مراجع هم به دلیل مرجعیت شرعی، بر آن اشراف داشته باشند. حکومتی‌شدن حرم بازخورد منفی زیادی داشته و خواهد داشت. شاید من نادرست فکر کنم. اما باورم این است.


 

نکته ها:

مرحوم سهراب حتی دل نداشت در شغل سم‌پاشی حشره‌ای را بکُشد. یاد ویل‌دورانت افتادم که به ۳۴۲۱ سال تاریخ مدوّن اشاره می‌کند که تنها ۲۶۸ سال آن بدون جنگ گذشته است. سیاست، کاری سخت است، روابط بین‌الملل هنوز سخت‌تر از سیاست! از همین‌رو این‌همه جنگ رخ داده است. دیروز هم خواندم ژنرال خلیفه حفتر در لیبی جنگی به‌راه انداخته. تازه‌ترین جنگ امسال. غربی و شرقی کردن لیبی به دو بخش هم کارساز نبود و سازگاری نیافرید. بگذرم.

 

فلکه فکرت (۵)
حدود کلمات
به‌ نام خدا. سلام. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در  صفحه‌ی ۹۱ کتاب «مُفلس کیمیافروش» _که نقد و تحلیلی‌ست بر اوحدالدّین انوری‌_  می‌گوید: 
«همان‌طور که در جامعه‌ی استبدادی می‌توان به حقوق افراد تجاوز کرد به حدود کلمات هم می‌توان تجاوز کرد.»
زیرا کدکنی بر این نظر است که کلمات مانند انسان‌ها حیثیت خاص خود را دارند و مثال می‌زند اگر «مثلاً کسی کشیش است شما نمی‌توانید او را اُسقف اعظم یا بالاتر خطاب کنی.»


خواستم چه بگویم؟ خواستم خیلی چیزها در لابه‌لا بگویم، اما بگذارید دست‌کم یک چیز را این‌جا بگویم و آن این‌که هم زبان پارسی را نگهبان باشیم و هم واژگان آن را به‌جا به‌کار گیریم. به‌قول استاد کدکنی به «حدود کلمات» وفادار بمانیم. ۱۸ فروردین ۱۳۹۸.

 

شرح پنجمین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
در مسافرت نوروزی شادی و شیرینی دیدار با خواهرانم در ساری و داراب‌کلا نیز به من دست داده بود. در داراب‌کلا منزل یکی از خواهرانم این «تِلم» را دیدم و عکسی انداختم. نمی‌دانم چی بگویم. اما ذهنم این‌گونه یاری‌ام داده که دو فراز و یک نکته ببارم:


۱. وقتی تلم در خانه‌ی روستایی دیده شد یعنی دام، دایر است و دوشا برجا، تِلم برپا، کره و دوغ مهیّا.
۲. زیباتر این بوده که آنان برای سالم‌نگه‌داشتن بوم‌زیست و  زاد‌بوم، دام را نه در حیاط منزل، که در باغ و مزرعه نگه می‌دارند و می‌چرانند. امید است همه‌ی‌مان در تلِم روزگار، از ماستِ زندگی‌مان کره و دوغ و نشاط و شادابی برگیریم.


نکته: گرچه در داراب‌کلا زندگی به‌سبک شهری و مدرن درآمده، اما هنوز هستند کسانی که با عشق به دام و باغ و زرع و کاشت و برداشت، بر این مدار می‌گردند و با جان و دل می‌جُنبد. و میان خود و زمین و حیوانات اهلی از بامداد تا شامگاه ربط و دوستی و شیدایی و سرزندگی می‌افکنند. امتداد در یک معنا یعنی همین؛ جمع سنت و مدرنیته و میانه‌ ماندن.

 

انسان راستین (۴)
برای آسایش دیگران حاضر است به زحمت بیفتد.

 


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
به‌جا و با گزاره‌ای منطقی، دست بر روی آسیبی ویرانگر انداختی که پایداری اعتماد مردم یک سرزمین را سست و پوشالی می‌کند. دروغ‌پردازی از نظر من دست‌کم دو آبشخور دارد: ۱. برهم زدن روال زندگی مردم ۲. کم‌جنبه بودن فرد دروغ‌پرداز.

البته دو جمله‌ی پایه‌ی شما رسا ساخته شد، اما جمله‌ی پیرو در متن شما می‌توانست این‌گونه هم باشد: صداقت به یک آرمان گمگشته‌ و دوریاب تبدیل می‌شود.  و من برداشتم این است که شاید جناب عالی خواستی عمل «سیاسی‌کاری» را طعنه بزنی. به‌هرحال، جمله‌ای کلیدی گفتی. ممنونم.

 


فلکه فکرت (۶)
احسان؛ خلوتگاه یا آوردگاه؟
به‌ نام خدا. سلام. عارفان مسلمان _مانند صوفیه‌ی حقیقی در گذشته_ بر احسان (=کمال معنوی، نیک‌خواهی، نیکی‌کردن، نوع‌دوستی) علاوه بر اسلام (=شریعت‌گرایی) و ایمان (=الهیات، پذیرش تعالیم) تأکید داشتند، زیرا معتقد بودند هدف متعالی، بندگی خداست چنان‌که گویی او را می‌بینی. مثلاً غزالی _سرآمد صوفیه_ در کتاب احیاءالعلوم بیان می‌کند که چگونه اسلام و ایمان نیاز دارند که احسان به آنها حیات و اعتبار بخشد. زیرا به قول ویلیام چیتیک در صفحه‌ی ۵۲ کتاب «درآمدی بر تصوُّف»، از نظر مشایخ صوفیه، زندگی آرمانی، زیستن در محضر رُبوبی است.

 

نکته‌ای هم بیفزایم:
سنت اسلامی بر سه ساحت اساسی دینداری یعنی بدن، زبان و قلب تأکید دارد. و این سه قلمرو به «کمال عمل»، «کمال فهم» و «کمال نفْس» می‌انجامد. که این ژرفا _به تعبیر ویلیام چیتیک_ به «نگاه درست» نیازمند است. یعنی آگاهی درونی به حقیقت امور که در ساحت قلب رخ می‌دهد. بُعد احسان در انسان، از نگاه ویلیام چیتیک نباید «خلوت‌گاهی نامرئی» باقی بماند و در قلب افراد به حوزه‌ای فردی بدَل شود، بلکه باید در حوزه‌ی اجتماعی، آشکارا نمود پیدا کند.

 

البته ناگفته نگذارم که در تصوف، «ادراک خیالی» مهم است نه «کَندوکاو عقلانی». بنابراین، از نظر من احسان گرچه خلوتگاه فکری آدمی‌ست اما در زمان نیازمندی‌های بشری، آوردگاه عملی اوست. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند.

 

@
برای آن‌که این قسمت فلکه فکرت، بر کسی گنگ نباشد _که گویی گنگ شد_ چهار نکته‌ی دیگر بیفزایم:

۱. چنانچه عرفان هم عرفان نظری‌ست و هم عرفان عملی، احسان هم این‌گونه است. تا احسان نظری در نهاد کسی بنا نشود، احسان عملی رخ نمی‌تابد. و احسان در بحث عرفان و نگرش عارفان یعنی حُسن‌بینی جهان و جان و تمامی جُنبندگان. همان نگرش ناب امام خمینی، که عالم، محضر خداست. پس فرد در خلوت‌گاه خود باید معتقد به احسان باشد، تا دست به احسان عملی بزند.

 

۲. حضرت محمد _صلوات‌الله_ و امام علی _علیه‌السلام_ سرسلسله‌جُنبان اسلام نظری و اسلام عملی‌اند؛ که احسان در آن موج می‌زند.

 

۳. اسلام دینی کامل است. اما با برداشت‌های نادرست باورمندان گاه به آن جفا می‌شود. پس، اسلام در همه‌ی روزگاران نیازمند هرچه‌بهتر فهمیده‌شدن است و هرچه‌بیشتر عملی‌شدن. یعنی کشف همیشگی اسلام و اکتشاف آموزه‌های راستین آن.

 

۴. این‌که غزالی آن‌گونه می‌اندیشید، یک نقل است، می‌توان با آن موافقت داشت یا نداشت. مهم این است در اسلام، احسان یک ارزش حقیقی‌ست که خالی‌شدن هر کس از آن به معنی نقص فکری و عملی آن شخص است نه مکتب.

 


انسان راستین (۵)
در دوستی، خالص [=پاک، سالم، سارا، بی‌آلایش] است و در پیمان استوار.

(منبع)

 


شرح ششمین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
در دیواره‌ی بیرونی صحن آزادی حرم رضوی این کُد نذرها را دیدم و عکسی انداختم. نذر از آداب و باورهای دینی به‌ویژه میان ایرانیان است که یک ربط قلبی ناذر با خالق متعال است برای برآمدن حاجت و اَدای عهد. از کارهای خوبی که شده همین کدبندی نذرهاست که نذرکننده، نذرش را در راهی که خود نیت کرده، واگذار می‌کند.

 

در عکس چند نمونه از نذرها در حرم امام رضا _علیه‌السلام_ که برگرفته از اعتقادات شرعی باورمندان است، این است:

نذر عقیقه. نذر دارالشفا، نذر مجتمع‌های رفاهی بین راهی، نذر هدیه‌ی قرآن، نذر وسایل حمل و نقل زائران، نذر زائرسراها، نذر زیارت‌اولی‌ها، نذر زائرین اربعین حسینی _علیه‌السلام_ و... .

 

نظر سید علی‌اصغر:
سلام اهل فلکه فکرت ۶
اهلیتت را با مقبولیت مطبوع طبع من چنان به رسم کشیدی که جملاتت پراز نکاتی است که حرف های ربط و متصل کننده و نقطه و...کمتر استفاده شده است . 
احسان معنی شد = نیک خواهی 
اسلام تعریف شد = شریعت گرایی
ایمان حس شد = الهیات ، پذیرش تعالیم 
بندگی خدا از دل مفاهیم  نتیجه بخش اول شد .
احسان به انسان حیات می بخشد ؛ جمله تکان دهنده ایی است بخاطر اینکه نسبت انسان را با ایمان و اجتماع بر قرار می کند و لذت می بخشد به احسان کننده .
زندگی آرمانی = زیستن در محضر ربوبی است 
انگار قیامت شده است شما حس همزیستی در محضر استاکریم را در ذهنت تجربه کن !
گویش تحریری سنت اسلام هم برایم زیبا آمد .
از شیوه اندیشیدن و انتقال برترین آموزه اغنایی تان آموختم و ذخیره نمودم
.

 

میلاد حضرت امام حسین علیه السّلام

امشب فرخنده زادروز رهبر و پیشوای آزادگان، بزرگ‌نمادِ عرفان و عشق حقیقی، اُسوۀ مقاومت‌گرایان، الگوی عزت‌زیستی و پیش‌بَرنده‌ی مبارزه با ستم و ستمگران حضرت امام حسین _علیه السّلام_ است. دو سخن از آن انسان کامل و سالار شهیدان به دلدادگان و پیروان مکتب نجات‌بخش اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ از این (منبع)  تقدیم می‌دارم:


1- «لایکمُلُ الْعَقْلُ الَّا بِاتِّباعِ الْحَقِّ»
عقل، جز از راهِ پیروی حق کامل نمی‌شود.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 127)


2- الْغُلُوُّ وَرْطَةٌ وَ مُجالَسَةَ اهْلَ الدَّناءَةِ شَرٌّ»
تندروی همانند فرو رفتن در باتلاق است و همنشینی با فرومایگان، شرّ و گرفتاری به همراه دارد.

(کشف الغمه، ج 2، ص 30)


این خجسته میلاد بر پیروان آن اُسوه‌ی روزگاران، گوارا بادا.

 

 

پاسخ:

سلام جناب قربانی

«ف» بر سر فعل امر «کونوا»، به یک عبارت معنی «پس» و علّت و نیز در قرینه‌ی معنوی، معنای دست‌کم (=حداقل) را می‌دهد. در «لاتخافون» هم که هراسی از قیامت ندارید ترجمه کردید درست است، که در ترجمه‌ی پیشین‌ات اعتقاد به قیامت را نوشته بودی.ممنونم از ویرایشی که کردی.



خبررسانی:

این عکس را یکی از دوستانم در استان کهگیلویه و بویراحمد برایم فرستاد. شاید شماها این را دیده باشید. اما اگر ندیده‌اید، خواستم دست‌کم خبر داشته باشید. نیش این حشره، چنین صحنه‌ی دلخراش و بُهت‌آوری بر چهره‌ی فرد گَزیده‌شده باقی می‌گذارد. هرگاه چنین حشره‌‌ای را دیده‌اید، بی‌درنگ به دفاع برخیزید و به شبکه‌ی بهداشت خبر دهید.

 


تذکر به جناب قربانی
۱. من البته خودم چنین نسبت کنایی را نمی‌پسندم. چه طعنه باشد و چه مصداق‌یابی. نباید شخصیت‌های داستان‌ها و رمان‌ها را به افراد چسباند.
۲. اینک نیاز شد بگویم که باید از سید جواد طباطبایی پرسید که چنین برداشتی را انتشار داد.


۳. نیز بیفزایم من افکار مرحوم سید احمد فردید را نمی‌پسندم، بلکه منتقد شیوه و نگرش فلسفی و سیاسی‌اش بوده و هستم. او هایدگر را در ایران بد تئوریزه کرد و مورد طمع و قبول محفل‌های یکسان‌انگار قدرت و سرکوب‌گر قرار گرفت. بازم بگذرم.سپاس.


فلکه فکرت (۷)
نفوذ فراخ یک نام میان ایرانیان
به‌ نام خدا. سلام. وِردِ زبان ایرانیان شد. سُفره‌ی نذری خانواده‌های مذهبی شد. شعار پشت شیشه‌ی ماشین‌ها شد. در ضرب‌المثل نماد شد. در قسم خط قرمز سوگندها شد. در وفا نمونه شد و در التجا (=پناه‌بُردن)، باب‌ حاجت‌ها. یعنی حضرت ابوالفضل سلام الله علیه.

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی‌نسب
با این گزاره‌ی آسیب‌شناسی شما نیاز شد دو واژه‌ی مهم رسوخ و تشبُّث را شرح کنم:

فرق است میان تشبُّث (=دستاویز کردن و چنگ‌زدن) با رسوخ (=پابرجایی و استواری، ثبات قلبی). بدانیم که همواره میان باورمندان راسخ _که از راه معرفت، رسوخ و عشق به قرآن و عترت ایمان می‌آورند_ با آنان که دَم از آن می‌زنند و تظاهر می‌نمایند و به فرموده‌ی امام حسین _علیه‌السلام_ در روزگار سختی دین «لَقلَقله‌ی زباش»شان است، و به قول امروزه‌روز به آن تشبُّث می‌ورزند نه ایمان و اتقان، فرق اساسی و بنیان‌افکن است.

 

همیشه بوده و هستند اندک‌کسان، یا پرشمار افرادی که کاسب‌کارانه از این امور مقدس، به فریب و حیله کاسبی می‌کنند. اما هرگز میان این نماکاری‌های سُست و زشت با آن رسوخ ایمانی در دل‌های عاشقان ابوالفضل و اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ ذره‌ای همسانی و همگونی نیست. آسیب و آفت همه جا هست و خواهد بود، از عصر حضرت آدم _سلام الله_ تا زمانه‌ی ظهور حضرت انتظار عجّ الله. عشق و راستی هم، همآره هست؛ از بطن پاک هابیل تا هویت ستم‌برانداز ابابیل. همان پرستو و چِل‌چلای داراب‌کلا. همه‌ی این‌ها خالی از حکمت و رخصت نیست. مهم فهم ماست که درمانده نمانیم و اِکتناء (=به کُنه و درون رفتن) کنیم.

 


انسان راستین (۶)
در داوری‌ها ستم نمی‌ورزد و جانب‌داری نمی‌کند.

 

شرح هفتمین عکس مسافرت نوروزی‌ام در تصویر زیر:
شگفتی‌ها و زیبایی‌های آفرینش حضرت آفریدگار متعال. یک نمای فریبا از چهره‌ی کوه و سبزه‌زار و ابر و مِه و باد و مزرعه‌ی کُل‌زا و آمیختگی عناصر حیات در پهنه‌ی مراوه و کلاله.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
نوشته‌ی نقلی شما از شهید مطهری را خواندم. این آسیب‌شناسی و غرب‌شناسی دلسوزانه‌ی استاد مطهری را صائب (=راست و رسا) می‌دانم. اگر در راستای سخن استاد، بفرمایید جامعه‌ی ایران اینک چه باید بکند تا گرفتار همان بحران معنویت نشود، و آن سیکل (=چرخه، دوره) تکرار نگردد، مفید خواهد بود.


فلکه فکرت (۸)
شریان حیاتی جهان و چماق بزرگ
به‌ نام خدا. سلام. در این قسمت فلکه فکرت دو یادداشت سال‌های دورم را به یادها می‌آورم، شاید سودمند افتد:

۱. سال ۱۳۶۴ جبهه که بودیم یکی از چند کتابی که در کوله‌پشتی‌ام بود «جنگ واقعی و صلح واقعی» ریچارد نیکسون بود؛ از انتشارات کتاب‌سرا، با ترجمه‌ی علی‌رضا طاهری.

 

در این کتاب خوانده و یادداشت کرده بودم که نیکسون  در صفحه‌ی ۱۳۶ این اثر مهم‌اش، بر این نظر بود:

نفت، خونِ صنعت مدرن است و منطقه‌ی خلیج فارس قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان می‌اندازد و راه‌های دریایی پیرامون خلیج فارس، شریان‌هایی هستند که این خون حیاتی از آنها می‌گذرد.

 

۲. نمی‌دانم چه سالی بود، اما جایی بودم که کتابخانه‌ای در دسترس من بود. کتابی خوانده بودم از خاطرات اشرف پهلوی با عنوان «من و برادرم». این را از او یادداشت کرده بودم که گفته بود:

 

تئودور روزولت طرفدار این فکر بود که آمریکا آرام قدم بردارد، اما چماق بزرگی به‌دست بگیرد.
بگذرم. ۲۱ فروردین ۱۳۹۸.

 

رساله‌ی حقوق
من مانند بسیاری از شماها، پای منبر قد کشیدم، چه محرّم، چه رمضان، و چه در سایر مناسبت‌ها و مجالس. اما هیچ ندیدم، هیچ، که روحانی‌یی رساله‌ی حقوق حضرت امام سجاد _علیه‌السلام_ را بالای منبر، یا در نشست ویژه و یا با ایجاد حلقه‌ی فکری به روی‌مان بگشاید و از ۵۱ حقوقی که آن امام عابدِ زاهدِ عارفِ روشن‌بین و دانشمند که برای بشریت شرح و باز کرده، حتی یک «حق» را بازگو کند. بگذرم!! خواستم بگویم در آستانه‌ی زادروز زیبای آن امام عابدین و ساجدین _که درخشنده‌ترین رهبریِ معنوی را به ارمغان آورده_ یکی از آن حقوق پنجاه‌ویک‌گانه را تقدیم می‌دارم، یعنی حق ۳۹ :

 

«و اما حق کسى که از تو رایزنى خواهد (و چاره جوید) این است که اگر رأى درستى به خاطرت رسید در نصیحت (و خیراندیشى) براى او بکوشى و هر چه مى‌‏دانى به مشورتش بفهمانى و بگویى که اگر تو به جاى او بودى چنان مى‏‌کردى و این از آن روست که او از سوى تو نرمی و مهربانى بیند؛ زیرا نرمِش، رمندگى را از میانه بردارد و سخت‌گیرى به جاى همدلى، رمندگى آرَد. و اگر در کار او نظرى بر خاطرت نگذرد، اما دیگرى را بشناسى که به رأى او اعتماد دارى و او را براى رایزنى خودت مى‏‌پسندى، وى را به او معرفى و رهنمایى کنى، و در حق او کوتاهى نورزى و از خیراندیشى برایش فروگذار نکنى. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا).» (منبع) و متن کامل (اینجا)

 

شرح عکس بالا:
من و حمیدرضا طالبی. انارقلت داراب‌کلا. (
اینجا) حمیدرضا از همان زمان راه‌اندازی مدرسه‌ی فکرت در مدرسه بوده و هست. نمی‌نویسد، اما می‌خواند، و نیز می‌خواند.


انسان راستین (۷)
در نبودنِ اشخاص، حقوق آنان را رعایت می‌کند.

 

پیام مدیر

از کسانی‌که درباره‌ی شورای محل و شورای ورزشی به بحث و تبادل نظر می‌پردازند، می‌خواهم در نوشتن پست‌های خود بیشتر دقت کنند و نسبت‌هایی ندهند که حقوق کسی پایمال شود. زیرا در مدرسه‌ی فکرت نیستند که از حق دفاع خود استفاده کنند. بنابراین، در نوشتن، هم اخلاقیات رعایت شود و هم اتهام‌نزدن و حریم حقوقی را مراعات‌کردن. ممنونم

 

فلکه فکرت (۹)
آموزه‌های وارونه
به‌ نام خدا. سلام. جورج اورول در رمان خود با عنوان «۱۹۸۴» آموزه‌هایی! را از «ناظر کبیر» بارها تکرار می‌کند:
جنگ، صلح است!
آزادگی، بردگی است!
نادانی، توانایی است!

 

نکته‌ای هم بیفزایم: ناظر کبیر شخصیتی در رمان است که در رأس حکومت قرار گرفته و گفتار، کردار و اندیشه‌‌ی انسان‌های زیر سلطه‌اش را نظارت، کنترل و وارسی می‌کند. از نظر من ژوزف استالین سردسته‌ی این نوع رفتار و حکومت‌داری بود؛ آن‌هم به نام آن ایدئولوژی طبقه‌ی فرودستان به فرمانروایی پرولتاریا (=نیروی کار، کارگران) که مارکس آن را بنا کرده بود و بینادش در فاز سیاسی بر براندازی ستم و سوداگری سرمایه‌داری و بورژوازی (=مرفّه‌ها) بوده است.

 

انسان راستین (۸)
عذرپذیر است. و بسیاربخشنده، بی‌آن‌که زیاده‌روی کند.

 

استان خیال (۷)
در این استان، احسان (=نیکی‌کردن) و آسوده‌دل ساختنِ مردم رواج (=رونق) دارد و بازار بی‌تفاوتی کساد است. و به سفارش سعدی عمل می‌کنند:
به احسانی آسوده‌کردن دلی
بِه از اَلْف رکعت به هر منزلی

(منبع)

 

یعنی احسان و خدمت به مردم از هزار رکعت نمازخواندن در راه زیارت کعبه در هر منزل (=بارگاه و باانداز)ی بالاتر است.

 

شرح عکس بالا :
من و سیدمحمد سجادی. تپّه‌نوردی یال انارقلت داراب‌کلا. (
اینجا) عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 


شرح عکس بالا:
من و سید علی‌اصغر. بَبِرخاسه‌ی داراب‌کلا. (
اینجا) عکاس: جعفر رجبی

 

 

دید تونلی

مفهوم «دید تونلی» یعنی نوع بینش و نگاهی که دایره‌ی دید افراد را خیلی کم می‌کند و اطرافش را مانند تونل تاریک می‌بیند. عین دیدن با یک لوله که دید گسترده را تنگ و تیره‌وتار می‌نماید. آموزه‌های مذهبی، اخلاقی و انسانی و نیز سلامت روانی و رفتاری فرد و جامعه بی‌اندازه در بازدارندگی این اقدام ناروا کارایی دارد. به‌طوری که حتی در بسیاری از کشورها و فرهنگ‌ها نیز، «اتانازی» (=مرگ رحیمانه‌ی مریض‌های سخت علاج)  ناروا و دور از مهربانی است چه رسد به آن اقدام شُوم.

 

بسیار باید برای نشاط، رفاه، شادی و تفریح (=شادمانی) و حتی شادزی شدن کوشید و نباید گذاشت پوچی (=نهیلیسم) افکار افراد را درنوَردد. و این زشت‌ترین فکر پیش روی بشریت است که زندگی؛ _این هدیه‌ی حضرت آفریدگار و نیز نوازش و نرمش روزگار و آفرینش به آدمی و جُنبندگان_ با اراده‌ی ناروا و ناچاری و بن‌بست آلوده گردد. گناه‌بودن این کار از دید مذاهب جهان سهم زیادی در جلوگیری داشته و دارد.

 

 

دکتر عارف‌زاده: حقیقت انسان به آنچه اظهارمیدارد نیست بلکه حقیقت او نهفته درآن چیزیست که ازاظهارآن عاجز است بنابراین اگر خواستی اورا بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش کن.

 


پاسخ:

جوابم به جناب دکتر عارف‌زاده
من به این گزاره‌ی روان‌کاوانه‌ی زیگموند فروید یک نقد اساسی دارم. البته با پایه‌ی حرفش، حرفی ندارم، اما چون به‌طور مطلق نگاه به ضمیر ناخودآگاه دارد، مخالفم. زیرا به نظر من باید می‌گفت:
حقیقت انسان همیشه به آن‌چه اظهار می‌دارد، نیست بلکه...


دلایل من:
۱. همین‌که او قید «همیشه» را بر سر جمله‌ی منفی‌اش نیاورده، اشتباه کرده. زیرا همواره همه‌ی انسان‌ها یک‌نواخت نیستند.


۲. این جمله‌ی فروید، بنیاد انسان‌های صادق و مُرسل را می‌زند زیرا از نگاه متدیّنان و باورمندان، پیامبران، امامان و صالحان همیشه راست‌کردار و راست‌گو بوده و هستند وگرنه، خدا آنان را امین ابلاغ پیام خود و راه‌بر مردم نمی‌کرد.

 

پس، فروید تندروی کرده و شاید متوجه سخن خود نبوده و حرفی را با مطلق‌بینی پیچیده و بهتر است بگویم در برداشت خود دچار اشتباه شده است. حتی بهتر است بگویم شاید این جمله‌ی او در ترجمه‌‌ی آثارش، ناقص منتقل شده است.

 

فلکه فکرت (۱۰)
مَخروش!
به‌ نام خدا. سلام. من با این فکر حافظ مخالفم و بر این تفکر او نقد دارم. حافظ در غزل ۲۸۳ می‌گوید:

رموز مصلحت مُلک خُسرُوان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا مَخروش

(منبع)

او در حالی‌که در همین غزل سیاسی، دست به جامعه‌شناسی و ترسیم قدرت در عصر شاه‌شجاع زده است و در وسط غزل بر دلالت‌کردن به خیر و راه نجات مردم تأکید ورزیده، اما در پایان غزل، گوشه‌نشینی و نخروشیدن را، راهِ درست دانسته که از نظر من خطایی نظری و عملی‌ست.

یعنی او از یک‌سو در میانه‌ی غزل گفته:

 

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفروش

 

اما از سوی دیگر در پایان غزل راه را به روی خود و مردم بسته. این تفکر، به نظرم اگر نگویم پارادوکس (=متناقض) است، دست‌کم نادرست و راحت‌طلبی است و افکاری برآمده از سازگاری نیست بلکه تسلیم‌شدن است. زیرا وقتی خود را اهل دلالت‌کردن مردم می‌داند و نشان‌دادنِ راه نجات را بلد است، نمی‌بایست تئوریزه می‌کرد که ای حافظ تو گوشه‌نشین هستی، مصلحت را خُسرُوان (=شاهزادگان و پادشاهان) می‌دانند و خروش نکن و خروشان نشو. یعنی علیه‌ی کژی، بدی، ستم و پادشاهی پادشاهان انقلاب نکن و دست به اعتراض، بلند نکن.


گرچه حافظ روحانی‌یی شوریده‌حال و رند روزگار بود. اما این فکر، مال تقدیریون بود. بگذرم؛ که هنوز هم در ایران ما، مصلحت را اعضایی خاص! تشخیص می‌دهند که در مجمع تشخیص نظام جا خوش کرده‌اند و همه «حکومت‌گذار»ند و حتی یک زن در آن عضو نیست، و بالاتر این‌که حتی یک شهروند نخبه‌ی کاربلَد غیرحکومتی بخش مدنی و خصوصی در آن حضور و عضویت ندارد. گویی مصلحت را فقط حکومتی‌ها بلدند! حافظ چه بد سُروده که: «رموز مصلحت مُلک خُسرُوان دانند» شاید هم چون عصر ریا بوده و خود، حکومت شش هفت پادشاه را در طول عمرش گذرانده، خواسته رندی کند، ولی تا این حد؟! ۲۳ فروردین ۱۳۹۸.

 


شرح عکس بالا:
من و حمید عباسیان. در حال مثلاً ایفای نقش فیلم‌های مکزیکی‌! سال ۱۳۶۱. حیاط خونه‌ی قدیمی روان‌شاد یوسف رزاقی. عکاس: سید علی‌اصغر.

 


انسان راستین (۹)
نسبت به درماندگان بسیار مهربان و دلسوز است. و در هر مشکلی می‌توان به یاری او دل بست.

 


عکس روستای سرتا

سلام حمید
خیلی از شگفتی‌های آفرینش حضرت آفریدگار متعال لذت می‌برم. عالی عکس انداختی. سپاس حمید. فکر می‌کردم زارِم‌رود است. نوشتی «ظالم‌رود» مرا به دوراهی بردی.

 

فلکه فکرت (۱۱)
اجاره‌ی عقل!
به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتابهایی که بسیار دوست می‌دارم کتاب «زندگی و شعر طالب آملی» نوشته‌ی محمدرضا قنبری است.


طالب آملی _از روستازادگان آمل_ در عمر کوتاه چهل‌ساله‌اش (۱۰۳۶_ ۹۹۶ هجری قمری) دیوانی با بیش از بیست و چند هزار بیت شعر از خود به یادگار گذاشته است. خواندن شعرها، افکار و نگرش‌های او به آدمی نشاط، جست‌وجوگری، اندیشیدن و نیز روی‌آوری به خودسازی و بازسازی  می‌بخشد.


وی _که خود را بلبل ایران نامید_ در نیایشی با پروردگار، این‌چنین زیبا می‌گوید:


دلم را چشمه‌ی نور یقین ساز
در این تاریکی‌ام باریک‌بین ساز


طالب در باور دینی خود، به اردوگاه تعصّب منفی پا نمی‌گذارد و شریعت پیامبر _صلوات‌الله_ را حرمت می‌نهد و از کرده‌های ناروا _که گاه‌گاه از انسان سر می‌زند_ بارها توبه می‌کند و فیلسوفان را مورد نقد و هجوم قرار می‌دهد و این‌جور می‌سُراید:


مَپیچ گوش ارادت ز حکم شرع
که در اجاره‌ی شرعی نه در اجاره‌ی عقل


و نیز می‌گوید:


به بَزم شرع چو ایمانیان در آ طالب
مکن ز دور چو یونانیان نظاره‌ی عقل


هم‌چنین می‌گوید:


لذت قرینِ شرع جدید محمدی‌ست
گو فلسفی مَناز به عقل قدیم خویش

۲۴ فروردین ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۰)
اگر از کسی خوبی دید از آن یاد می‌کند.

 

من برداشتم این است (۱)
گرایش ایرانیان به ترجمه (=بازگردان) قرآن به فارسی، گشایش فراوانی در سربرآوردن و زایشِ واژگان زبان شیرین پارسی داشت.


من بسیار درود و خدابیامرز می‌فرستم به اولین مترجم (=بازگردان) که سه لغت فراگیر قرآنی و دینی «الله»، «خالق»، «رَبّ» را به‌زیبایی و پرباری، به «خداوند»، «آفریدگار»، «پروردگار» بازگردان (=ترجمه) کرد.

 

شرح عکس بالا:

نمای زیبا و فریبا از مُرسم و اوسا از زاویه‌ی یال انارقلّت داراب‌کلا. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

پیام یادآور

پیش از این نیز به‌گونه‌ای گفته بودم که هر یک از ما اگر به هر کجای ایران _این میهن بزرگ، دیدنی و پر از شگفتی‌_ می‌رویم، دو سه قطعه عکس از آن بیندازیم و در مدرسه‌ی فکرت بارگذاری کنیم، در ایران‌شناسی کمک شایانی خواهیم نمود. شاید بدانید یک معنا از معانی واژه‌ی مسافرت پرده‌برداری است. وقتی شما مثلاً به جایی سیر و مسافرت می‌کنید، هربار پرده از واقعیت‌های طبیعت و فراطبیعت برمی‌دارید. پس با نمایش عکس‌های جای‌جای ایران، از شگفتی‌های ایران، پرده برداریم. از کسانی که دست به چنین کار زیبایی در مدرسه زدند، بسیار ممنونم. و امید می‌برم در هر مسافرتی که می‌رویم پرده‌بردار باشیم و فکور و جویا. و به آنچه می‌بینیم با دیدگانی باز و تراوش‌گر تماشا کنیم و به‌طور زاینده به خود بیفزاییم. بیفزاییم. بیفزاییم.

 

پاسخ:

سلام جناب ولی‌نژاد
اول به پیشواز شما بیایم و ارزش بگذارم به دقتی که به‌خرج دادی. اما پاسخ:
در بند ۱ بر آزادی نظر شما توجه می‌کنم.

در بند ۲ عقل را رد و نفی نمی‌کند. زیرا تفسیر و برداشت من این است که منظور طالب آملی از مپیچ این است اگر حکم شرع بر شما معلوم گشت، سرپیچی نکن. منظورش از بزم شرع این است مانند سلوکیان و یونانیان هِلنی باور نباش. هلنی‌ها فقط تکیه بر عقل مادی و ماتریالی خود می‌کردند. و منظور از مناز در بیت آخر متن این است آیین اسلام یک دین تازه «فرو آمده» است پس خطاب به اهل فلسفه می‌گوید تویی که دم از فلسفه می‌زنی به عقل محدود خود، بسنده و ناز نکن.

بند ۴ را درست فرمودی. چون عقل سلیم در نگاه دین اسلام رسول باطنی است. در پایان پنهان ندارم که از هم‌گویی و هم‌اندیشی با شما شادمانم.


فلکه فکرت (۱۲)
اسلام ۱ و ۲ و ۳
به‌ نام خدا. سلام. برخی از دین‌پژوهان معاصر هر سُنت دینی ازجمله دین اسلام را به سه بخش، تقسیم می‌کنند: دین یک، دین دو، دین سه. در این قسمت فلکه فکرت این نظریه را به‌گونه‌ی خیلی‌فشرده شرح می‌دهم:

 

اسلام شماره‌ی ۱ یعنی مجموعه‌ی متون مقدّس دینی و مذهبی. مانند قرآن و روایات معتبر در اسلام.
اسلام شماره‌ی ۲ یعنی مجموعه‌ی همه‌ی شرح‌ها، تفسیرها، بیان‌ها و تبیین‌ها درباره‌ی دین اسلام. مانند تفسیرهایی که تاکنون از ۱۴۴۴ سال پیش، از دین اسلام شده است.
اسلام شماره‌ی ۳ یعنی مجموعه‌ کارهایی که دینداران انجام داده و می‌دهند. مانند عملکرد مسلمین.

 

بنابراین بر پایه‌ی این نظر، هرگاه کسانی بخواهند درباره‌ی ادیان و یا اسلام نظر بدهند، باید این سه بخش را جدای از هم در نظر بگیرند.

 

من یک مثال دیگر می‌زنم. اگر مثلاً کسی خواسته باشد دین یهود را بررسی کند باید بر اساس این نظریه‌، سه حوزه را جدا از هم در نظر داشته باشد، یعنی این‌گونه:

 

یهود ۱ که می‌شود کتاب تورات و الواح حضرت موسی علیه‌السلام. 
یهود ۲ که می‌شود کتاب تلمود (=مجموعه‌ی آیین‌ها، فرهنگ‌ها و فتواها و آرای فقهی علمای یهود).
یهود ۳ که می‌شود تاریخچه‌ی عملکرد یهودیان.


پیوست: لازم به ذکر است اخوی‌ام دکتر شیخ باقر سال‌ها پیش کتاب «سیری در تلمود» اثر «آدین اشتاین سالتز» را ترجمه و شرح کرده بود، که عکس چاپ سوم کتاب را در پست زیر آورده‌ام. ۲۵ فروردین ۱۳۹۸.

 

 

انسان راستین (۱۱)
نسبت به یتیمان همچون پدر است. و در اَسرار مردم، امین و امانت‌دار.

 

شرح عکس بالا:
شگفتی‌های طبیعت داراب‌کلا از زاویه‌ی گردنه‌ی تَشنی‌سر. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

میانبحث اتانازی


فلکه فکرت (۱۳)
طَرید و دخیل
به‌ نام خدا. سلام. در عصر جاهلیت در بوم‌زیست عرب، به علت جهل و خشم و غضَب، طرید (=رانده‌شده) از دخیل (=واردشده) پیشی و بیشی می‌گرفت. عرب‌های جاهلی خیلی‌راحت دست به طرید می‌زدند؛ یعنی افراد را از قبیله‌، طرد می‌کردند و از خود می‌راندند. ولی در کتاب‌ها _ازجمله مِسیا_ خواندم در قبیله‌ی بنی‌هاشم دیگران را به عنوان دخیل (=تازه‌وارد) می‌پذیرفتند.

ریاح پدر بلال حبشی روزی برای بلال _که بعدها بَرده شده بود_ از محیط آنجا روایت نمود که در حبشه می‌گویند بدون دلیل می‌توان با کسی دوستی کرد، اما دشمنی بدون دلیل و علت امکان ندارد.

 

نکته هم بیفزایم: راستی! برخی از اسلام _که بلال سیاه طبقه‌ی فرودست جامعه را به صدر نشانده است_ پیروی می‌کنند و سیاست دخیل را پیشه می‌سازند؟ یا پا جای پای جاهلیت عرب می‌گذارند و هی طرد می‌کنند و هی بر طریدها (=رانده‌شدگان) می‌افزایند؟ من اما نمی‌دانم! من که هر سال، دو سه بار دخیل امام رضاام تا طرید نشوم! سلام خدا بر او، و راه او و رهروان او باد.
این بود فلکه فکرت سیزده؛ باز، نه بسته! 26 فروردین 1398.

 


شرح عکس بالا:
بخشی از شهرستان میاندورود و کشتزارهای داراب‌کلا از زاویه‌ی کال‌دَرسر. ۱۷ فروردین ۱۳۹۵. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

نکته ها: به گفته‌ی مرحوم شریعتی «در روزگار جهل، شعور خود جُرم است».

 

نکته ها:هر ابزاری، «setting» ستینگ (=تنظیمات) دارد و انسان که اشرف مخلوقات است آیا سیتینگ ندارد؟

 

تحلیل سیاسی

پیش‌درآمد: جناب حمید عباسیان پستی درباره‌ی حیدر العبادی گذاشت. دوستی از من خواست بر روی آن، تحلیل بنویسم.

 

۱. باید عراق‌شناس بود تا بتوان آن‌چه در پس و روی این کشور تحول‌زده رخ می‌دهد، تحلیل داشت و تحلیل در معنای وسیع یعنی گشودن گره‌ یا گره‌های فهم. من تا جایی که بلدم می‌گویم.

 

۲. حیدر العبادی از حزب الدعوه عراق است که پایه‌گذار فکری و سیاسی آن شهید آیت الله محمدباقر صدر بود. اگر خواستید بهتر درک کنید، باید این حزب را با موقعیت حزب جمهوری اسلامی ایران در صدر انقلاب مقایسه کنید، که چهره‌های آن در فضای سیاسی ایران، هر کدام خود را یک وزنه برای یک فکر سیاسی و ایدئولوژیک می‌دانستند. العبادی از آن کسانی بود که حزب الدعوه را در دو جا در دوره‌ی دیکتاتوری صدام، نمایندگی می‌کرد: بیروت و انگلیس. و همین در افکار او اثر گذاشت، چون بیروت بسیار شهری پلورالیته (=افکارپذیر) است و انگلیس هم جایی است پر از درک منفعت‌گرایانه‌ی سوداگرانه! از مفاهیم کاربردی ازجمله منافع و منابع و حل و منحل کردن تضادها.

 

۳. این سخن العبادی در واقع برای آرایش صورت‌بندی داخلی‌ست و یارگیری از شیارهای شکاف چندگانه‌ی جریان‌های پرشمار درون عراق، که دایم مانند خزندگان در حال پوست‌اندازی حیاتی‌ست، چون کادر پیچیده و چریک و مبارزی که شهید صدر ساخت، چندسالی‌ست دچار انشعاب‌های سخت و پرگُداخته شد و مدتی‌ست به روی هم مُذاب پرتاب می‌کنند. و هر کدام از آنان خود را به‌تنهایی بازرگان ایران یا رفسنجانی کشور و یا یک مردِ عبور از بحران و ناجی می‌دانند و فکری ویژه و پویه‌ی مردمی را نمایندگی و رهبری می‌کنند.

 

۴. ایران زیرک‌تر و زبردست‌تر از آن است که عمر سیاسی این چهره‌های مرموز پهنه‌ی سیاست عراق را پایان‌یافته بداند. من شطرنج را کمی‌خوب بازی می‌کردم. اینان، مهره‌های شطرنج‌اند در دستان ایران؛ چه سرباز، چه وزیر، چه رُخ، و چه اسب که چپکی می‌پّرد و کیش‌کردن و مات‌شدن را تسهیل و هموار می‌کند. چپَکی‌پریدن هر کدام از چهره‌های عراق، از جمله همین حیدر، در اصل برای دریافت پشتوانه از چهره‌های امنیتی پشت پرده‌ی ایران است‌.

 

۵. کشورهای تیزپا و تیزبین منافع و منابع امنیت خود را فقط در داخل جست‌وجو نمی‌کنند، عمق استراتژیک برای خود می‌سازند و کشورهای هدف را برای بقای خود در چَنته (=توبره و کیسه) می‌گذارند. ایران، عمق استراتژیک خود را پایا نگه می‌دارد.

 

یک پیوست هم بنویسم: هرگز خود را درگیر این نباید کرد که از نژادگرایی دَم زد و شهروندان ایران را در درگاه فکر و خیال، به مَصاف با عرب‌ها فرستاد. که برخی از سر غفلت چنین می‌کنند. ایران هم، بخشی از ملت‌اش عرب است؛ عرب‌هایی که در جنوب و خوزستان از هویت ایرانی‌بودن دفاع می‌کنند. نباید در این دام هولناک، به‌آسانی صید مکّاران شد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۳۱

مدرسه فکرت ۳۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و یکم

 

فلکه فکرت (۱)

انتقال خودخواسته‌ی قدرت
به‌ نام خدا. سلام. ما چند سالی‌ست که در ایران با نام‌گذاری سال‌ها از سوی رهبری آشنا هستیم. در جهان نیز نام‌گذاری‌ها در پهنه‌ی قدرت، سیاست و حکومت، امری رایج است. برای نمونه، آخر آوریل امسال _۲۰۱۹_ یعنی چند روز دیگر، تنو آکی هیتو، امپراتور ۸۵ سالۀ ژاپن به دلیل کهولت سن داوطلبانه از سلطنت کناره‌گیری می‌کند و مقامش را به فرزندش _شاهزاده نارو هیتو_ می‌دهد و با آغاز امپراتوری نارو هیتو نام عصر جدید در این کشور، به «ریوا» تغییر خواهد کرد. یعنی صلح فرخنده یا توازن منظم؛ ری یعنی نظم و فرمان، و وا یعنی صلح و توازن. در ژاپن، مقام امپراتور با مذهب شینتو پیوند دارد. آغاز دورۀ هر امپراتور در ژاپن یک مبداء تاریخی _در کنار تقویم میلادی_ به حساب می‌آید. دورۀ کنونی «هیسه‌ای» نام دارد؛ یعنی به دست آوردن صلح.
(منبع)

 

نکته‌‌ایی هم بیفزایم: گرچه مقام امپراتوری در ژاپن امری تشریفاتی‌ست، اما کنارگیری خودخواسته از قدرت، یک درس نوین به سبک نلسون ماندلایی‌ست و پند دارد و ده‌ها اندرز. ۱۴ فروردین ۱۳۹۸.

 


فلکه فکرت (۲)
جدایی اما پیوستگی
به‌ نام خدا. سلام. چنانچه می‌دانید وحدتِ وجود یعنی تمام کائنات برخلاف جدایی‌ها، باهم همآهنگ، متّحد، یکتا و پیوسته‌اند. اگر خواستید بیشتر بدانید این انگاره و انگیزه را دکتر واین دایر در فصل سوم کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمه‌ی سیدمهدی جعفریان، نشر افکار به‌خوبی شرح داده است.

 

اما چون ممکن است فرصت دست‌یابی به کتاب فراهم نباشد، من با یک نمونه این جدایی و پیوستگی را روشن‌تر می‌سازم: از ناخُن تا چشم و از سر تا پا، یعنی من. سازمان چشم و سازمان گوش با سازمان ناخُن و سازمان پا، مجزّا و جدا از هم کار می‌کنند، اما پیوسته، متحده و همآهنگ و با وحدت وجودی و یکتاییِ بودن.

بنابراین، ما باید خود و جهان را پیوسته، در پیوستگی و یکتایی ببینیم تا از سیر در مسیر جدا نیفتیم و از پیش‌روی جا نمانیم.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

استان خیال (۵)
در استان خیال، شهروندان به نیروی کشف و شهود در وجود خود، اعتماد دارند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

انسان راستین (۱)
به‌ نام خدا. سلام. آیا می‌دانیم انسان راستین کیست؟ و چه ویژگی‌هایی دارد؟ او کسی‌ست که...
مردم در مال و جان و آبروی خود از او در امان باشند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

 

شرح دومین عکس مسافرتم:


نوروز امسال در یکی از سازه‌های شهری مشهد، دیدم که دو زن در حال کارگری و رنگ‌آمیزی دیواره‌های فلزی کنارۀ خیابان‌اند. چون چهره‌ی‌شان پشت به دوربین بود، عکسی از آنان انداختم. خواستم چندکلمه‌ای مصاحبه کنم، اما گمانم این بوده، ممکن است روحیه‌ی‌شان را کِدر کنم، از آن پرهیز کردم. رفتم گشتم تابلوی پروژه‌ای را که روی آن کار می‌کردند، پیدا کردم که بر آن نوشته بود: «رَه‌باغ سلام».

 

نکته: کوشش بنای وجودی آدمی‌ست. اما من حدس می‌زنم این دو زن باید هنرمند باشند و شاید می‌خواهند بر صفحه‌ی دراز این دیواره‌ی فلزی نقاشی بکشند. خدا می‌داند. و خداقوت می‌گویم.

 

زنگ شعر:


سعدی در بیت خود واژه‌ی طریقت را آورد اما بسیاری از افراد در اثر گویش‌های مردمی، عبادت را جایگزین طریقت می‌کنید. سعدی در بوستان این‌گونه می‌سُراید:

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

(منبع)

 

دلق‌پوشی (=ژنده‌پوشی) و پشمینه‌پوشی در دوره‌ای برای برخی به یک نیرنگ و نشان‌دار کردن خود (=خودنمایی) درآمده بود و سعدی آسیب را با تیزی و روشن‌بینی دید و طریقت راست و درست را گفت. در اسفار اربعه‌ی حکیم ملاصدرا، یکی از مهمترین آن سیر چهارگانه، رفتن از حق به خلق است. و من ملاصدرا را در امور عرفان و الهیّات می‌پسندم و با افکار پاک و راست سعدی نیز دَم‌خورم.


فلکه فکرت (۳)
مَجاز
به‌ نام خدا. سلام. مَجاز چیست؟ مَجاز یعنی معنای غیراصلی هر چیز. به عبارتی دیگر استعمال (=به‌کارگیری) واژگان در غیر معنی موضوع. مثلاً کسی را که بی‌باک و شجاع است «شیر» بنامیم و کسی را که زَبون (=ناتوان) و ترسوست، «موش».

 

دو نمونه می‌نویسم:

۱. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب حج بر عدد هفت تأکید کرد و گفت هفت یعنی بی‌نهایت. پس طواف هفت‌گانه‌ی کعبه از نظر شریعتی یعنی طواف بی‌نهایت، نه یعنی فقط گردش صوری شش به‌علاوه یک. ۲. امام فخر رازی در جلد ۷ تفسیر کبیر در معنی هفت (=سَبعه) گفته است: «هر گاه اراده‌ی کثرت کنند، عدد هفت را یاد کنند.» بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و یکم

 

فلکه فکرت (۱)

انتقال خودخواسته‌ی قدرت
به‌ نام خدا. سلام. ما چند سالی‌ست که در ایران با نام‌گذاری سال‌ها از سوی رهبری آشنا هستیم. در جهان نیز نام‌گذاری‌ها در پهنه‌ی قدرت، سیاست و حکومت، امری رایج است. برای نمونه، آخر آوریل امسال _۲۰۱۹_ یعنی چند روز دیگر، تنو آکی هیتو، امپراتور ۸۵ سالۀ ژاپن به دلیل کهولت سن داوطلبانه از سلطنت کناره‌گیری می‌کند و مقامش را به فرزندش _شاهزاده نارو هیتو_ می‌دهد و با آغاز امپراتوری نارو هیتو نام عصر جدید در این کشور، به «ریوا» تغییر خواهد کرد. یعنی صلح فرخنده یا توازن منظم؛ ری یعنی نظم و فرمان، و وا یعنی صلح و توازن. در ژاپن، مقام امپراتور با مذهب شینتو پیوند دارد. آغاز دورۀ هر امپراتور در ژاپن یک مبداء تاریخی _در کنار تقویم میلادی_ به حساب می‌آید. دورۀ کنونی «هیسه‌ای» نام دارد؛ یعنی به دست آوردن صلح.
(منبع)

 

نکته‌‌ایی هم بیفزایم: گرچه مقام امپراتوری در ژاپن امری تشریفاتی‌ست، اما کنارگیری خودخواسته از قدرت، یک درس نوین به سبک نلسون ماندلایی‌ست و پند دارد و ده‌ها اندرز. ۱۴ فروردین ۱۳۹۸.

 


فلکه فکرت (۲)
جدایی اما پیوستگی
به‌ نام خدا. سلام. چنانچه می‌دانید وحدتِ وجود یعنی تمام کائنات برخلاف جدایی‌ها، باهم همآهنگ، متّحد، یکتا و پیوسته‌اند. اگر خواستید بیشتر بدانید این انگاره و انگیزه را دکتر واین دایر در فصل سوم کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمه‌ی سیدمهدی جعفریان، نشر افکار به‌خوبی شرح داده است.

 

اما چون ممکن است فرصت دست‌یابی به کتاب فراهم نباشد، من با یک نمونه این جدایی و پیوستگی را روشن‌تر می‌سازم: از ناخُن تا چشم و از سر تا پا، یعنی من. سازمان چشم و سازمان گوش با سازمان ناخُن و سازمان پا، مجزّا و جدا از هم کار می‌کنند، اما پیوسته، متحده و همآهنگ و با وحدت وجودی و یکتاییِ بودن.

بنابراین، ما باید خود و جهان را پیوسته، در پیوستگی و یکتایی ببینیم تا از سیر در مسیر جدا نیفتیم و از پیش‌روی جا نمانیم.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

استان خیال (۵)
در استان خیال، شهروندان به نیروی کشف و شهود در وجود خود، اعتماد دارند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

انسان راستین (۱)
به‌ نام خدا. سلام. آیا می‌دانیم انسان راستین کیست؟ و چه ویژگی‌هایی دارد؟ او کسی‌ست که...
مردم در مال و جان و آبروی خود از او در امان باشند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
.

 

 

شرح دومین عکس مسافرتم:


نوروز امسال در یکی از سازه‌های شهری مشهد، دیدم که دو زن در حال کارگری و رنگ‌آمیزی دیواره‌های فلزی کنارۀ خیابان‌اند. چون چهره‌ی‌شان پشت به دوربین بود، عکسی از آنان انداختم. خواستم چندکلمه‌ای مصاحبه کنم، اما گمانم این بوده، ممکن است روحیه‌ی‌شان را کِدر کنم، از آن پرهیز کردم. رفتم گشتم تابلوی پروژه‌ای را که روی آن کار می‌کردند، پیدا کردم که بر آن نوشته بود: «رَه‌باغ سلام».

 

نکته: کوشش بنای وجودی آدمی‌ست. اما من حدس می‌زنم این دو زن باید هنرمند باشند و شاید می‌خواهند بر صفحه‌ی دراز این دیواره‌ی فلزی نقاشی بکشند. خدا می‌داند. و خداقوت می‌گویم.

 

زنگ شعر:


سعدی در بیت خود واژه‌ی طریقت را آورد اما بسیاری از افراد در اثر گویش‌های مردمی، عبادت را جایگزین طریقت می‌کنید. سعدی در بوستان این‌گونه می‌سُراید:

طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست

(منبع)

 

دلق‌پوشی (=ژنده‌پوشی) و پشمینه‌پوشی در دوره‌ای برای برخی به یک نیرنگ و نشان‌دار کردن خود (=خودنمایی) درآمده بود و سعدی آسیب را با تیزی و روشن‌بینی دید و طریقت راست و درست را گفت. در اسفار اربعه‌ی حکیم ملاصدرا، یکی از مهمترین آن سیر چهارگانه، رفتن از حق به خلق است. و من ملاصدرا را در امور عرفان و الهیّات می‌پسندم و با افکار پاک و راست سعدی نیز دَم‌خورم.


فلکه فکرت (۳)
مَجاز
به‌ نام خدا. سلام. مَجاز چیست؟ مَجاز یعنی معنای غیراصلی هر چیز. به عبارتی دیگر استعمال (=به‌کارگیری) واژگان در غیر معنی موضوع. مثلاً کسی را که بی‌باک و شجاع است «شیر» بنامیم و کسی را که زَبون (=ناتوان) و ترسوست، «موش».

 

دو نمونه می‌نویسم:

۱. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب حج بر عدد هفت تأکید کرد و گفت هفت یعنی بی‌نهایت. پس طواف هفت‌گانه‌ی کعبه از نظر شریعتی یعنی طواف بی‌نهایت، نه یعنی فقط گردش صوری شش به‌علاوه یک. ۲. امام فخر رازی در جلد ۷ تفسیر کبیر در معنی هفت (=سَبعه) گفته است: «هر گاه اراده‌ی کثرت کنند، عدد هفت را یاد کنند.» بیشتر بخوانید ↓

بنابراین، در این دو مثالی که نوشتم هفت، علاوه بر معنای حقیقی خود در حساب و عدد، یک واژه‌ نیز هست که جنبه‌ی مَجازی دارد؛ یعنی کثرت، فراوانی و بی‌نهایت.

 

یک نکته هم بیفزایم: در مثلاً مدرسه‌ی فکرت، افراد با افکاری که از خود می‌نویسند به‌هم ربط پیدا می‌کنند، که این ارتباط (=پیوند) مَجازی‌ هست نه حقیقی و عینی. یعنی بی‌آن‌که دو یا چند نفر دیدار و شنیدار کنند، از راه مَجاز با هم ربط و هم‌پیوندی پیدا می‌کنند.

 

شرح سومین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
اینجا پناهگاه حفاظت شده‌ی «توران» است، میان میامی و سبزوار. سیصدکیلومتری مشهد مقدس. گشتکی کوتاه زده‌ بودم و عکس‌هایی انداخته. این عکس یوزپلنگ ایرانی‌ست د‌ر تابلوی اخطار، که به رانندگان می‌فهماند در این مسیر _که قلمرو و گذرگاه یوزپلنگ است_ مراقب سرعت خودرو و شتاب خود باشند. جاده در طی این مسیر، پیچ و خم‌هایی مارپیچ‌گونه اما دیدنی و چشم‌نواز دارد. سرعت هم باید زیر ۷۰ کیلومتر باشد. تأکید می‌کنم اگر روزی بر این جاده می‌رانید، دَم‌دمای غروب تا دَم‌دمای صبح هرگز در آن اُتراق (=جای‌گیری و نشست) نکنید تا طُعمه و لُقمه‌لُقمه‌ی یوز ایرانی در قلمروِ حکمرانی و سلطانی‌اش نشوید! هین! همین!

 


انسان راستین (۲)
هنگام تسلّط و توانایی، گذشت می‌کند.

 

نکته ها: در پلورالیسم (=کثرت‌گرایی) پایه‌ی کار بر مدارا و رواداری‌ست، نه پنجه‌انداختن! و چنگال!

 

 

فلکه فکرت (۴)
منافع متغیر، روابط متغیر
به‌ نام خدا. سلام. اشتباه نشود، آنچه در روابط بین‌الملل اصالت دارد روابط دوستانه است نه خودِ دوستی‌. روابط دوستانه نیز فقط بر بستر منافع مشترک شکل می‌گیرد و  چون منافع کشورها همیشه متغیّر (=دگرگون‌پذیر) است، بنابراین روابط نیز تغییر می‌کند و دچار دگرگونی می‌گردد.

مهم این است دولتمردان و سیاستمداران هر کشوری این فرمول (=ساختار، ریختار، دستورواره) را یاد بگیرند و آن را با عقلانیت و زیرکی به‌کار ببندند. بیسمارک زمامدار وقت پروس آلمان چنین صدر اعظمی بود.

نکته هم بگویم:


آب، آب است، اما به سُروده‌ی مولوی در روی کشتی چنان می‌کند و زیر کشتی آن‌چُنان:


آب در کشتی هلاکِ کشتی است
آب اندر زیر کشتی پُشتی است

(منبع)


چشمان هر ملتی به برگزیدگان خود است، تا بنگرد آب را  در زیر کشتی، پُشتی و پشتوانه می‌کند، یا در درون آن، غرقابه و بی‌لنگرانه.

 


شرح چهارمین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
از پناهگاه حیات وحش توران به سمت بینالود راندیم. با ویز (=سیستم مسیریاب جهانی) رستوران دلخواه‌مان را شناسایی کردیم. بسیار گرسنه و خیلی هم آسیمه‌سر و  سرآسیمه (=بی‌تاب) که نکند رستوان بسته شود. ناگهان از دور دیدم چند نفر با تکان‌دادن علامت ما را به کناره فرامی‌خوانند. سرعت را از ۱۱۰ به زیر ۴۰ رسانیدم و کم‌کم زدیم کنار. مردمک چشمم به جلوتر دوخته شد دیدم هم پلیس‌اند و هم خادمان حضرت رضا علیه‌السلام. آنی دریافتم هدیه‌ی ژتون (=برگه) غذای حضرتی نصیب‌مان شده. بیش از چهل ماشین در کناره‌ی گسترده‌ی جاده ایست داده‌شدیم و به‌صف گردیدم. یک آن دیدم نه ژتون  که خود غذای حضرتی از داخل یک کامیون توسط خادمان حرم رضوی به سرنشینان هدیه می‌شود. ذوق تمام ما را فراگرفت و بِشماربِشمار می‌کردیم که نوبت ما برسد. عکسی انداختم و غذا را به تعدادمان دادند و راندیم به بینالود.

 

 

یک نکته هم بگویم: حال که حجت‌الاسلام احمد مروی حکم تولیت آستان قدس گرفت، باید بگویم من اما معتقدم مکان‌های مقدس خاصه حرم رضوی باید زیر نظر مرجعیت باشد نه قدرت. شاید دیدگاه من نادرست باشد اما سخت بر این باورم متصدی و متولی حرم امام رضا _علیه‌السلام_ باید از راه شَور و رایزنی مراجع عظام تقلید برگزیده شوند نه از سوی حکومت و حاکمیت. این به صلاح مذهب و امور دین و شرع است. بگذرم که دو سال پیش هم همین نظرم را در دامنه نوشته بودم.

 

انسان راستین (۳)
رفتارش ملایم است و شیوه‌ی زندگی و راه‌رفتنش آمیخته با فروتنی.


۱. ممنونم سید.
۲. حرم امام رضا _علیه السلام_ باید یک سازمان مردم‌نهاد شود نه حکومت‌محور. مانند حرم امام علی علیه السلام. مراجع هم به دلیل مرجعیت شرعی، بر آن اشراف داشته باشند. حکومتی‌شدن حرم بازخورد منفی زیادی داشته و خواهد داشت. شاید من نادرست فکر کنم. اما باورم این است.


 

نکته ها:

مرحوم سهراب حتی دل نداشت در شغل سم‌پاشی حشره‌ای را بکُشد. یاد ویل‌دورانت افتادم که به ۳۴۲۱ سال تاریخ مدوّن اشاره می‌کند که تنها ۲۶۸ سال آن بدون جنگ گذشته است. سیاست، کاری سخت است، روابط بین‌الملل هنوز سخت‌تر از سیاست! از همین‌رو این‌همه جنگ رخ داده است. دیروز هم خواندم ژنرال خلیفه حفتر در لیبی جنگی به‌راه انداخته. تازه‌ترین جنگ امسال. غربی و شرقی کردن لیبی به دو بخش هم کارساز نبود و سازگاری نیافرید. بگذرم.

 

فلکه فکرت (۵)
حدود کلمات
به‌ نام خدا. سلام. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در  صفحه‌ی ۹۱ کتاب «مُفلس کیمیافروش» _که نقد و تحلیلی‌ست بر اوحدالدّین انوری‌_  می‌گوید: 
«همان‌طور که در جامعه‌ی استبدادی می‌توان به حقوق افراد تجاوز کرد به حدود کلمات هم می‌توان تجاوز کرد.»
زیرا کدکنی بر این نظر است که کلمات مانند انسان‌ها حیثیت خاص خود را دارند و مثال می‌زند اگر «مثلاً کسی کشیش است شما نمی‌توانید او را اُسقف اعظم یا بالاتر خطاب کنی.»


خواستم چه بگویم؟ خواستم خیلی چیزها در لابه‌لا بگویم، اما بگذارید دست‌کم یک چیز را این‌جا بگویم و آن این‌که هم زبان پارسی را نگهبان باشیم و هم واژگان آن را به‌جا به‌کار گیریم. به‌قول استاد کدکنی به «حدود کلمات» وفادار بمانیم. ۱۸ فروردین ۱۳۹۸.

 

شرح پنجمین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
در مسافرت نوروزی شادی و شیرینی دیدار با خواهرانم در ساری و داراب‌کلا نیز به من دست داده بود. در داراب‌کلا منزل یکی از خواهرانم این «تِلم» را دیدم و عکسی انداختم. نمی‌دانم چی بگویم. اما ذهنم این‌گونه یاری‌ام داده که دو فراز و یک نکته ببارم:


۱. وقتی تلم در خانه‌ی روستایی دیده شد یعنی دام، دایر است و دوشا برجا، تِلم برپا، کره و دوغ مهیّا.
۲. زیباتر این بوده که آنان برای سالم‌نگه‌داشتن بوم‌زیست و  زاد‌بوم، دام را نه در حیاط منزل، که در باغ و مزرعه نگه می‌دارند و می‌چرانند. امید است همه‌ی‌مان در تلِم روزگار، از ماستِ زندگی‌مان کره و دوغ و نشاط و شادابی برگیریم.


نکته: گرچه در داراب‌کلا زندگی به‌سبک شهری و مدرن درآمده، اما هنوز هستند کسانی که با عشق به دام و باغ و زرع و کاشت و برداشت، بر این مدار می‌گردند و با جان و دل می‌جُنبد. و میان خود و زمین و حیوانات اهلی از بامداد تا شامگاه ربط و دوستی و شیدایی و سرزندگی می‌افکنند. امتداد در یک معنا یعنی همین؛ جمع سنت و مدرنیته و میانه‌ ماندن.

 

انسان راستین (۴)
برای آسایش دیگران حاضر است به زحمت بیفتد.

 


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
به‌جا و با گزاره‌ای منطقی، دست بر روی آسیبی ویرانگر انداختی که پایداری اعتماد مردم یک سرزمین را سست و پوشالی می‌کند. دروغ‌پردازی از نظر من دست‌کم دو آبشخور دارد: ۱. برهم زدن روال زندگی مردم ۲. کم‌جنبه بودن فرد دروغ‌پرداز.

البته دو جمله‌ی پایه‌ی شما رسا ساخته شد، اما جمله‌ی پیرو در متن شما می‌توانست این‌گونه هم باشد: صداقت به یک آرمان گمگشته‌ و دوریاب تبدیل می‌شود.  و من برداشتم این است که شاید جناب عالی خواستی عمل «سیاسی‌کاری» را طعنه بزنی. به‌هرحال، جمله‌ای کلیدی گفتی. ممنونم.

 


فلکه فکرت (۶)
احسان؛ خلوتگاه یا آوردگاه؟
به‌ نام خدا. سلام. عارفان مسلمان _مانند صوفیه‌ی حقیقی در گذشته_ بر احسان (=کمال معنوی، نیک‌خواهی، نیکی‌کردن، نوع‌دوستی) علاوه بر اسلام (=شریعت‌گرایی) و ایمان (=الهیات، پذیرش تعالیم) تأکید داشتند، زیرا معتقد بودند هدف متعالی، بندگی خداست چنان‌که گویی او را می‌بینی. مثلاً غزالی _سرآمد صوفیه_ در کتاب احیاءالعلوم بیان می‌کند که چگونه اسلام و ایمان نیاز دارند که احسان به آنها حیات و اعتبار بخشد. زیرا به قول ویلیام چیتیک در صفحه‌ی ۵۲ کتاب «درآمدی بر تصوُّف»، از نظر مشایخ صوفیه، زندگی آرمانی، زیستن در محضر رُبوبی است.

 

نکته‌ای هم بیفزایم:
سنت اسلامی بر سه ساحت اساسی دینداری یعنی بدن، زبان و قلب تأکید دارد. و این سه قلمرو به «کمال عمل»، «کمال فهم» و «کمال نفْس» می‌انجامد. که این ژرفا _به تعبیر ویلیام چیتیک_ به «نگاه درست» نیازمند است. یعنی آگاهی درونی به حقیقت امور که در ساحت قلب رخ می‌دهد. بُعد احسان در انسان، از نگاه ویلیام چیتیک نباید «خلوت‌گاهی نامرئی» باقی بماند و در قلب افراد به حوزه‌ای فردی بدَل شود، بلکه باید در حوزه‌ی اجتماعی، آشکارا نمود پیدا کند.

 

البته ناگفته نگذارم که در تصوف، «ادراک خیالی» مهم است نه «کَندوکاو عقلانی». بنابراین، از نظر من احسان گرچه خلوتگاه فکری آدمی‌ست اما در زمان نیازمندی‌های بشری، آوردگاه عملی اوست. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند.

 

@
برای آن‌که این قسمت فلکه فکرت، بر کسی گنگ نباشد _که گویی گنگ شد_ چهار نکته‌ی دیگر بیفزایم:

۱. چنانچه عرفان هم عرفان نظری‌ست و هم عرفان عملی، احسان هم این‌گونه است. تا احسان نظری در نهاد کسی بنا نشود، احسان عملی رخ نمی‌تابد. و احسان در بحث عرفان و نگرش عارفان یعنی حُسن‌بینی جهان و جان و تمامی جُنبندگان. همان نگرش ناب امام خمینی، که عالم، محضر خداست. پس فرد در خلوت‌گاه خود باید معتقد به احسان باشد، تا دست به احسان عملی بزند.

 

۲. حضرت محمد _صلوات‌الله_ و امام علی _علیه‌السلام_ سرسلسله‌جُنبان اسلام نظری و اسلام عملی‌اند؛ که احسان در آن موج می‌زند.

 

۳. اسلام دینی کامل است. اما با برداشت‌های نادرست باورمندان گاه به آن جفا می‌شود. پس، اسلام در همه‌ی روزگاران نیازمند هرچه‌بهتر فهمیده‌شدن است و هرچه‌بیشتر عملی‌شدن. یعنی کشف همیشگی اسلام و اکتشاف آموزه‌های راستین آن.

 

۴. این‌که غزالی آن‌گونه می‌اندیشید، یک نقل است، می‌توان با آن موافقت داشت یا نداشت. مهم این است در اسلام، احسان یک ارزش حقیقی‌ست که خالی‌شدن هر کس از آن به معنی نقص فکری و عملی آن شخص است نه مکتب.

 


انسان راستین (۵)
در دوستی، خالص [=پاک، سالم، سارا، بی‌آلایش] است و در پیمان استوار.

(منبع)

 


شرح ششمین عکس مسافرت نوروزی‌ام:
در دیواره‌ی بیرونی صحن آزادی حرم رضوی این کُد نذرها را دیدم و عکسی انداختم. نذر از آداب و باورهای دینی به‌ویژه میان ایرانیان است که یک ربط قلبی ناذر با خالق متعال است برای برآمدن حاجت و اَدای عهد. از کارهای خوبی که شده همین کدبندی نذرهاست که نذرکننده، نذرش را در راهی که خود نیت کرده، واگذار می‌کند.

 

در عکس چند نمونه از نذرها در حرم امام رضا _علیه‌السلام_ که برگرفته از اعتقادات شرعی باورمندان است، این است:

نذر عقیقه. نذر دارالشفا، نذر مجتمع‌های رفاهی بین راهی، نذر هدیه‌ی قرآن، نذر وسایل حمل و نقل زائران، نذر زائرسراها، نذر زیارت‌اولی‌ها، نذر زائرین اربعین حسینی _علیه‌السلام_ و... .

 

نظر سید علی‌اصغر:
سلام اهل فلکه فکرت ۶
اهلیتت را با مقبولیت مطبوع طبع من چنان به رسم کشیدی که جملاتت پراز نکاتی است که حرف های ربط و متصل کننده و نقطه و...کمتر استفاده شده است . 
احسان معنی شد = نیک خواهی 
اسلام تعریف شد = شریعت گرایی
ایمان حس شد = الهیات ، پذیرش تعالیم 
بندگی خدا از دل مفاهیم  نتیجه بخش اول شد .
احسان به انسان حیات می بخشد ؛ جمله تکان دهنده ایی است بخاطر اینکه نسبت انسان را با ایمان و اجتماع بر قرار می کند و لذت می بخشد به احسان کننده .
زندگی آرمانی = زیستن در محضر ربوبی است 
انگار قیامت شده است شما حس همزیستی در محضر استاکریم را در ذهنت تجربه کن !
گویش تحریری سنت اسلام هم برایم زیبا آمد .
از شیوه اندیشیدن و انتقال برترین آموزه اغنایی تان آموختم و ذخیره نمودم
.

 

میلاد حضرت امام حسین علیه السّلام

امشب فرخنده زادروز رهبر و پیشوای آزادگان، بزرگ‌نمادِ عرفان و عشق حقیقی، اُسوۀ مقاومت‌گرایان، الگوی عزت‌زیستی و پیش‌بَرنده‌ی مبارزه با ستم و ستمگران حضرت امام حسین _علیه السّلام_ است. دو سخن از آن انسان کامل و سالار شهیدان به دلدادگان و پیروان مکتب نجات‌بخش اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ از این (منبع)  تقدیم می‌دارم:


1- «لایکمُلُ الْعَقْلُ الَّا بِاتِّباعِ الْحَقِّ»
عقل، جز از راهِ پیروی حق کامل نمی‌شود.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 127)


2- الْغُلُوُّ وَرْطَةٌ وَ مُجالَسَةَ اهْلَ الدَّناءَةِ شَرٌّ»
تندروی همانند فرو رفتن در باتلاق است و همنشینی با فرومایگان، شرّ و گرفتاری به همراه دارد.

(کشف الغمه، ج 2، ص 30)


این خجسته میلاد بر پیروان آن اُسوه‌ی روزگاران، گوارا بادا.

 

 

پاسخ:

سلام جناب قربانی

«ف» بر سر فعل امر «کونوا»، به یک عبارت معنی «پس» و علّت و نیز در قرینه‌ی معنوی، معنای دست‌کم (=حداقل) را می‌دهد. در «لاتخافون» هم که هراسی از قیامت ندارید ترجمه کردید درست است، که در ترجمه‌ی پیشین‌ات اعتقاد به قیامت را نوشته بودی.ممنونم از ویرایشی که کردی.



خبررسانی:

این عکس را یکی از دوستانم در استان کهگیلویه و بویراحمد برایم فرستاد. شاید شماها این را دیده باشید. اما اگر ندیده‌اید، خواستم دست‌کم خبر داشته باشید. نیش این حشره، چنین صحنه‌ی دلخراش و بُهت‌آوری بر چهره‌ی فرد گَزیده‌شده باقی می‌گذارد. هرگاه چنین حشره‌‌ای را دیده‌اید، بی‌درنگ به دفاع برخیزید و به شبکه‌ی بهداشت خبر دهید.

 


تذکر به جناب قربانی
۱. من البته خودم چنین نسبت کنایی را نمی‌پسندم. چه طعنه باشد و چه مصداق‌یابی. نباید شخصیت‌های داستان‌ها و رمان‌ها را به افراد چسباند.
۲. اینک نیاز شد بگویم که باید از سید جواد طباطبایی پرسید که چنین برداشتی را انتشار داد.


۳. نیز بیفزایم من افکار مرحوم سید احمد فردید را نمی‌پسندم، بلکه منتقد شیوه و نگرش فلسفی و سیاسی‌اش بوده و هستم. او هایدگر را در ایران بد تئوریزه کرد و مورد طمع و قبول محفل‌های یکسان‌انگار قدرت و سرکوب‌گر قرار گرفت. بازم بگذرم.سپاس.


فلکه فکرت (۷)
نفوذ فراخ یک نام میان ایرانیان
به‌ نام خدا. سلام. وِردِ زبان ایرانیان شد. سُفره‌ی نذری خانواده‌های مذهبی شد. شعار پشت شیشه‌ی ماشین‌ها شد. در ضرب‌المثل نماد شد. در قسم خط قرمز سوگندها شد. در وفا نمونه شد و در التجا (=پناه‌بُردن)، باب‌ حاجت‌ها. یعنی حضرت ابوالفضل سلام الله علیه.

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی‌نسب
با این گزاره‌ی آسیب‌شناسی شما نیاز شد دو واژه‌ی مهم رسوخ و تشبُّث را شرح کنم:

فرق است میان تشبُّث (=دستاویز کردن و چنگ‌زدن) با رسوخ (=پابرجایی و استواری، ثبات قلبی). بدانیم که همواره میان باورمندان راسخ _که از راه معرفت، رسوخ و عشق به قرآن و عترت ایمان می‌آورند_ با آنان که دَم از آن می‌زنند و تظاهر می‌نمایند و به فرموده‌ی امام حسین _علیه‌السلام_ در روزگار سختی دین «لَقلَقله‌ی زباش»شان است، و به قول امروزه‌روز به آن تشبُّث می‌ورزند نه ایمان و اتقان، فرق اساسی و بنیان‌افکن است.

 

همیشه بوده و هستند اندک‌کسان، یا پرشمار افرادی که کاسب‌کارانه از این امور مقدس، به فریب و حیله کاسبی می‌کنند. اما هرگز میان این نماکاری‌های سُست و زشت با آن رسوخ ایمانی در دل‌های عاشقان ابوالفضل و اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ ذره‌ای همسانی و همگونی نیست. آسیب و آفت همه جا هست و خواهد بود، از عصر حضرت آدم _سلام الله_ تا زمانه‌ی ظهور حضرت انتظار عجّ الله. عشق و راستی هم، همآره هست؛ از بطن پاک هابیل تا هویت ستم‌برانداز ابابیل. همان پرستو و چِل‌چلای داراب‌کلا. همه‌ی این‌ها خالی از حکمت و رخصت نیست. مهم فهم ماست که درمانده نمانیم و اِکتناء (=به کُنه و درون رفتن) کنیم.

 


انسان راستین (۶)
در داوری‌ها ستم نمی‌ورزد و جانب‌داری نمی‌کند.

 

شرح هفتمین عکس مسافرت نوروزی‌ام در تصویر زیر:
شگفتی‌ها و زیبایی‌های آفرینش حضرت آفریدگار متعال. یک نمای فریبا از چهره‌ی کوه و سبزه‌زار و ابر و مِه و باد و مزرعه‌ی کُل‌زا و آمیختگی عناصر حیات در پهنه‌ی مراوه و کلاله.

 

سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
نوشته‌ی نقلی شما از شهید مطهری را خواندم. این آسیب‌شناسی و غرب‌شناسی دلسوزانه‌ی استاد مطهری را صائب (=راست و رسا) می‌دانم. اگر در راستای سخن استاد، بفرمایید جامعه‌ی ایران اینک چه باید بکند تا گرفتار همان بحران معنویت نشود، و آن سیکل (=چرخه، دوره) تکرار نگردد، مفید خواهد بود.


فلکه فکرت (۸)
شریان حیاتی جهان و چماق بزرگ
به‌ نام خدا. سلام. در این قسمت فلکه فکرت دو یادداشت سال‌های دورم را به یادها می‌آورم، شاید سودمند افتد:

۱. سال ۱۳۶۴ جبهه که بودیم یکی از چند کتابی که در کوله‌پشتی‌ام بود «جنگ واقعی و صلح واقعی» ریچارد نیکسون بود؛ از انتشارات کتاب‌سرا، با ترجمه‌ی علی‌رضا طاهری.

 

در این کتاب خوانده و یادداشت کرده بودم که نیکسون  در صفحه‌ی ۱۳۶ این اثر مهم‌اش، بر این نظر بود:

نفت، خونِ صنعت مدرن است و منطقه‌ی خلیج فارس قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان می‌اندازد و راه‌های دریایی پیرامون خلیج فارس، شریان‌هایی هستند که این خون حیاتی از آنها می‌گذرد.

 

۲. نمی‌دانم چه سالی بود، اما جایی بودم که کتابخانه‌ای در دسترس من بود. کتابی خوانده بودم از خاطرات اشرف پهلوی با عنوان «من و برادرم». این را از او یادداشت کرده بودم که گفته بود:

 

تئودور روزولت طرفدار این فکر بود که آمریکا آرام قدم بردارد، اما چماق بزرگی به‌دست بگیرد.
بگذرم. ۲۱ فروردین ۱۳۹۸.

 

رساله‌ی حقوق
من مانند بسیاری از شماها، پای منبر قد کشیدم، چه محرّم، چه رمضان، و چه در سایر مناسبت‌ها و مجالس. اما هیچ ندیدم، هیچ، که روحانی‌یی رساله‌ی حقوق حضرت امام سجاد _علیه‌السلام_ را بالای منبر، یا در نشست ویژه و یا با ایجاد حلقه‌ی فکری به روی‌مان بگشاید و از ۵۱ حقوقی که آن امام عابدِ زاهدِ عارفِ روشن‌بین و دانشمند که برای بشریت شرح و باز کرده، حتی یک «حق» را بازگو کند. بگذرم!! خواستم بگویم در آستانه‌ی زادروز زیبای آن امام عابدین و ساجدین _که درخشنده‌ترین رهبریِ معنوی را به ارمغان آورده_ یکی از آن حقوق پنجاه‌ویک‌گانه را تقدیم می‌دارم، یعنی حق ۳۹ :

 

«و اما حق کسى که از تو رایزنى خواهد (و چاره جوید) این است که اگر رأى درستى به خاطرت رسید در نصیحت (و خیراندیشى) براى او بکوشى و هر چه مى‌‏دانى به مشورتش بفهمانى و بگویى که اگر تو به جاى او بودى چنان مى‏‌کردى و این از آن روست که او از سوى تو نرمی و مهربانى بیند؛ زیرا نرمِش، رمندگى را از میانه بردارد و سخت‌گیرى به جاى همدلى، رمندگى آرَد. و اگر در کار او نظرى بر خاطرت نگذرد، اما دیگرى را بشناسى که به رأى او اعتماد دارى و او را براى رایزنى خودت مى‏‌پسندى، وى را به او معرفى و رهنمایى کنى، و در حق او کوتاهى نورزى و از خیراندیشى برایش فروگذار نکنى. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا).» (منبع) و متن کامل (اینجا)

 

شرح عکس بالا:
من و حمیدرضا طالبی. انارقلت داراب‌کلا. (
اینجا) حمیدرضا از همان زمان راه‌اندازی مدرسه‌ی فکرت در مدرسه بوده و هست. نمی‌نویسد، اما می‌خواند، و نیز می‌خواند.


انسان راستین (۷)
در نبودنِ اشخاص، حقوق آنان را رعایت می‌کند.

 

پیام مدیر

از کسانی‌که درباره‌ی شورای محل و شورای ورزشی به بحث و تبادل نظر می‌پردازند، می‌خواهم در نوشتن پست‌های خود بیشتر دقت کنند و نسبت‌هایی ندهند که حقوق کسی پایمال شود. زیرا در مدرسه‌ی فکرت نیستند که از حق دفاع خود استفاده کنند. بنابراین، در نوشتن، هم اخلاقیات رعایت شود و هم اتهام‌نزدن و حریم حقوقی را مراعات‌کردن. ممنونم

 

فلکه فکرت (۹)
آموزه‌های وارونه
به‌ نام خدا. سلام. جورج اورول در رمان خود با عنوان «۱۹۸۴» آموزه‌هایی! را از «ناظر کبیر» بارها تکرار می‌کند:
جنگ، صلح است!
آزادگی، بردگی است!
نادانی، توانایی است!

 

نکته‌ای هم بیفزایم: ناظر کبیر شخصیتی در رمان است که در رأس حکومت قرار گرفته و گفتار، کردار و اندیشه‌‌ی انسان‌های زیر سلطه‌اش را نظارت، کنترل و وارسی می‌کند. از نظر من ژوزف استالین سردسته‌ی این نوع رفتار و حکومت‌داری بود؛ آن‌هم به نام آن ایدئولوژی طبقه‌ی فرودستان به فرمانروایی پرولتاریا (=نیروی کار، کارگران) که مارکس آن را بنا کرده بود و بینادش در فاز سیاسی بر براندازی ستم و سوداگری سرمایه‌داری و بورژوازی (=مرفّه‌ها) بوده است.

 

انسان راستین (۸)
عذرپذیر است. و بسیاربخشنده، بی‌آن‌که زیاده‌روی کند.

 

استان خیال (۷)
در این استان، احسان (=نیکی‌کردن) و آسوده‌دل ساختنِ مردم رواج (=رونق) دارد و بازار بی‌تفاوتی کساد است. و به سفارش سعدی عمل می‌کنند:
به احسانی آسوده‌کردن دلی
بِه از اَلْف رکعت به هر منزلی

(منبع)

 

یعنی احسان و خدمت به مردم از هزار رکعت نمازخواندن در راه زیارت کعبه در هر منزل (=بارگاه و باانداز)ی بالاتر است.

 

شرح عکس بالا :
من و سیدمحمد سجادی. تپّه‌نوردی یال انارقلت داراب‌کلا. (
اینجا) عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 


شرح عکس بالا:
من و سید علی‌اصغر. بَبِرخاسه‌ی داراب‌کلا. (
اینجا) عکاس: جعفر رجبی

 

 

دید تونلی

مفهوم «دید تونلی» یعنی نوع بینش و نگاهی که دایره‌ی دید افراد را خیلی کم می‌کند و اطرافش را مانند تونل تاریک می‌بیند. عین دیدن با یک لوله که دید گسترده را تنگ و تیره‌وتار می‌نماید. آموزه‌های مذهبی، اخلاقی و انسانی و نیز سلامت روانی و رفتاری فرد و جامعه بی‌اندازه در بازدارندگی این اقدام ناروا کارایی دارد. به‌طوری که حتی در بسیاری از کشورها و فرهنگ‌ها نیز، «اتانازی» (=مرگ رحیمانه‌ی مریض‌های سخت علاج)  ناروا و دور از مهربانی است چه رسد به آن اقدام شُوم.

 

بسیار باید برای نشاط، رفاه، شادی و تفریح (=شادمانی) و حتی شادزی شدن کوشید و نباید گذاشت پوچی (=نهیلیسم) افکار افراد را درنوَردد. و این زشت‌ترین فکر پیش روی بشریت است که زندگی؛ _این هدیه‌ی حضرت آفریدگار و نیز نوازش و نرمش روزگار و آفرینش به آدمی و جُنبندگان_ با اراده‌ی ناروا و ناچاری و بن‌بست آلوده گردد. گناه‌بودن این کار از دید مذاهب جهان سهم زیادی در جلوگیری داشته و دارد.

 

 

دکتر عارف‌زاده: حقیقت انسان به آنچه اظهارمیدارد نیست بلکه حقیقت او نهفته درآن چیزیست که ازاظهارآن عاجز است بنابراین اگر خواستی اورا بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش کن.

 


پاسخ:

جوابم به جناب دکتر عارف‌زاده
من به این گزاره‌ی روان‌کاوانه‌ی زیگموند فروید یک نقد اساسی دارم. البته با پایه‌ی حرفش، حرفی ندارم، اما چون به‌طور مطلق نگاه به ضمیر ناخودآگاه دارد، مخالفم. زیرا به نظر من باید می‌گفت:
حقیقت انسان همیشه به آن‌چه اظهار می‌دارد، نیست بلکه...


دلایل من:
۱. همین‌که او قید «همیشه» را بر سر جمله‌ی منفی‌اش نیاورده، اشتباه کرده. زیرا همواره همه‌ی انسان‌ها یک‌نواخت نیستند.


۲. این جمله‌ی فروید، بنیاد انسان‌های صادق و مُرسل را می‌زند زیرا از نگاه متدیّنان و باورمندان، پیامبران، امامان و صالحان همیشه راست‌کردار و راست‌گو بوده و هستند وگرنه، خدا آنان را امین ابلاغ پیام خود و راه‌بر مردم نمی‌کرد.

 

پس، فروید تندروی کرده و شاید متوجه سخن خود نبوده و حرفی را با مطلق‌بینی پیچیده و بهتر است بگویم در برداشت خود دچار اشتباه شده است. حتی بهتر است بگویم شاید این جمله‌ی او در ترجمه‌‌ی آثارش، ناقص منتقل شده است.

 

فلکه فکرت (۱۰)
مَخروش!
به‌ نام خدا. سلام. من با این فکر حافظ مخالفم و بر این تفکر او نقد دارم. حافظ در غزل ۲۸۳ می‌گوید:

رموز مصلحت مُلک خُسرُوان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا مَخروش

(منبع)

او در حالی‌که در همین غزل سیاسی، دست به جامعه‌شناسی و ترسیم قدرت در عصر شاه‌شجاع زده است و در وسط غزل بر دلالت‌کردن به خیر و راه نجات مردم تأکید ورزیده، اما در پایان غزل، گوشه‌نشینی و نخروشیدن را، راهِ درست دانسته که از نظر من خطایی نظری و عملی‌ست.

یعنی او از یک‌سو در میانه‌ی غزل گفته:

 

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفروش

 

اما از سوی دیگر در پایان غزل راه را به روی خود و مردم بسته. این تفکر، به نظرم اگر نگویم پارادوکس (=متناقض) است، دست‌کم نادرست و راحت‌طلبی است و افکاری برآمده از سازگاری نیست بلکه تسلیم‌شدن است. زیرا وقتی خود را اهل دلالت‌کردن مردم می‌داند و نشان‌دادنِ راه نجات را بلد است، نمی‌بایست تئوریزه می‌کرد که ای حافظ تو گوشه‌نشین هستی، مصلحت را خُسرُوان (=شاهزادگان و پادشاهان) می‌دانند و خروش نکن و خروشان نشو. یعنی علیه‌ی کژی، بدی، ستم و پادشاهی پادشاهان انقلاب نکن و دست به اعتراض، بلند نکن.


گرچه حافظ روحانی‌یی شوریده‌حال و رند روزگار بود. اما این فکر، مال تقدیریون بود. بگذرم؛ که هنوز هم در ایران ما، مصلحت را اعضایی خاص! تشخیص می‌دهند که در مجمع تشخیص نظام جا خوش کرده‌اند و همه «حکومت‌گذار»ند و حتی یک زن در آن عضو نیست، و بالاتر این‌که حتی یک شهروند نخبه‌ی کاربلَد غیرحکومتی بخش مدنی و خصوصی در آن حضور و عضویت ندارد. گویی مصلحت را فقط حکومتی‌ها بلدند! حافظ چه بد سُروده که: «رموز مصلحت مُلک خُسرُوان دانند» شاید هم چون عصر ریا بوده و خود، حکومت شش هفت پادشاه را در طول عمرش گذرانده، خواسته رندی کند، ولی تا این حد؟! ۲۳ فروردین ۱۳۹۸.

 


شرح عکس بالا:
من و حمید عباسیان. در حال مثلاً ایفای نقش فیلم‌های مکزیکی‌! سال ۱۳۶۱. حیاط خونه‌ی قدیمی روان‌شاد یوسف رزاقی. عکاس: سید علی‌اصغر.

 


انسان راستین (۹)
نسبت به درماندگان بسیار مهربان و دلسوز است. و در هر مشکلی می‌توان به یاری او دل بست.

 


عکس روستای سرتا

سلام حمید
خیلی از شگفتی‌های آفرینش حضرت آفریدگار متعال لذت می‌برم. عالی عکس انداختی. سپاس حمید. فکر می‌کردم زارِم‌رود است. نوشتی «ظالم‌رود» مرا به دوراهی بردی.

 

فلکه فکرت (۱۱)
اجاره‌ی عقل!
به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتابهایی که بسیار دوست می‌دارم کتاب «زندگی و شعر طالب آملی» نوشته‌ی محمدرضا قنبری است.


طالب آملی _از روستازادگان آمل_ در عمر کوتاه چهل‌ساله‌اش (۱۰۳۶_ ۹۹۶ هجری قمری) دیوانی با بیش از بیست و چند هزار بیت شعر از خود به یادگار گذاشته است. خواندن شعرها، افکار و نگرش‌های او به آدمی نشاط، جست‌وجوگری، اندیشیدن و نیز روی‌آوری به خودسازی و بازسازی  می‌بخشد.


وی _که خود را بلبل ایران نامید_ در نیایشی با پروردگار، این‌چنین زیبا می‌گوید:


دلم را چشمه‌ی نور یقین ساز
در این تاریکی‌ام باریک‌بین ساز


طالب در باور دینی خود، به اردوگاه تعصّب منفی پا نمی‌گذارد و شریعت پیامبر _صلوات‌الله_ را حرمت می‌نهد و از کرده‌های ناروا _که گاه‌گاه از انسان سر می‌زند_ بارها توبه می‌کند و فیلسوفان را مورد نقد و هجوم قرار می‌دهد و این‌جور می‌سُراید:


مَپیچ گوش ارادت ز حکم شرع
که در اجاره‌ی شرعی نه در اجاره‌ی عقل


و نیز می‌گوید:


به بَزم شرع چو ایمانیان در آ طالب
مکن ز دور چو یونانیان نظاره‌ی عقل


هم‌چنین می‌گوید:


لذت قرینِ شرع جدید محمدی‌ست
گو فلسفی مَناز به عقل قدیم خویش

۲۴ فروردین ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۱۰)
اگر از کسی خوبی دید از آن یاد می‌کند.

 

من برداشتم این است (۱)
گرایش ایرانیان به ترجمه (=بازگردان) قرآن به فارسی، گشایش فراوانی در سربرآوردن و زایشِ واژگان زبان شیرین پارسی داشت.


من بسیار درود و خدابیامرز می‌فرستم به اولین مترجم (=بازگردان) که سه لغت فراگیر قرآنی و دینی «الله»، «خالق»، «رَبّ» را به‌زیبایی و پرباری، به «خداوند»، «آفریدگار»، «پروردگار» بازگردان (=ترجمه) کرد.

 

شرح عکس بالا:

نمای زیبا و فریبا از مُرسم و اوسا از زاویه‌ی یال انارقلّت داراب‌کلا. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

پیام یادآور

پیش از این نیز به‌گونه‌ای گفته بودم که هر یک از ما اگر به هر کجای ایران _این میهن بزرگ، دیدنی و پر از شگفتی‌_ می‌رویم، دو سه قطعه عکس از آن بیندازیم و در مدرسه‌ی فکرت بارگذاری کنیم، در ایران‌شناسی کمک شایانی خواهیم نمود. شاید بدانید یک معنا از معانی واژه‌ی مسافرت پرده‌برداری است. وقتی شما مثلاً به جایی سیر و مسافرت می‌کنید، هربار پرده از واقعیت‌های طبیعت و فراطبیعت برمی‌دارید. پس با نمایش عکس‌های جای‌جای ایران، از شگفتی‌های ایران، پرده برداریم. از کسانی که دست به چنین کار زیبایی در مدرسه زدند، بسیار ممنونم. و امید می‌برم در هر مسافرتی که می‌رویم پرده‌بردار باشیم و فکور و جویا. و به آنچه می‌بینیم با دیدگانی باز و تراوش‌گر تماشا کنیم و به‌طور زاینده به خود بیفزاییم. بیفزاییم. بیفزاییم.

 

پاسخ:

سلام جناب ولی‌نژاد
اول به پیشواز شما بیایم و ارزش بگذارم به دقتی که به‌خرج دادی. اما پاسخ:
در بند ۱ بر آزادی نظر شما توجه می‌کنم.

در بند ۲ عقل را رد و نفی نمی‌کند. زیرا تفسیر و برداشت من این است که منظور طالب آملی از مپیچ این است اگر حکم شرع بر شما معلوم گشت، سرپیچی نکن. منظورش از بزم شرع این است مانند سلوکیان و یونانیان هِلنی باور نباش. هلنی‌ها فقط تکیه بر عقل مادی و ماتریالی خود می‌کردند. و منظور از مناز در بیت آخر متن این است آیین اسلام یک دین تازه «فرو آمده» است پس خطاب به اهل فلسفه می‌گوید تویی که دم از فلسفه می‌زنی به عقل محدود خود، بسنده و ناز نکن.

بند ۴ را درست فرمودی. چون عقل سلیم در نگاه دین اسلام رسول باطنی است. در پایان پنهان ندارم که از هم‌گویی و هم‌اندیشی با شما شادمانم.


فلکه فکرت (۱۲)
اسلام ۱ و ۲ و ۳
به‌ نام خدا. سلام. برخی از دین‌پژوهان معاصر هر سُنت دینی ازجمله دین اسلام را به سه بخش، تقسیم می‌کنند: دین یک، دین دو، دین سه. در این قسمت فلکه فکرت این نظریه را به‌گونه‌ی خیلی‌فشرده شرح می‌دهم:

 

اسلام شماره‌ی ۱ یعنی مجموعه‌ی متون مقدّس دینی و مذهبی. مانند قرآن و روایات معتبر در اسلام.
اسلام شماره‌ی ۲ یعنی مجموعه‌ی همه‌ی شرح‌ها، تفسیرها، بیان‌ها و تبیین‌ها درباره‌ی دین اسلام. مانند تفسیرهایی که تاکنون از ۱۴۴۴ سال پیش، از دین اسلام شده است.
اسلام شماره‌ی ۳ یعنی مجموعه‌ کارهایی که دینداران انجام داده و می‌دهند. مانند عملکرد مسلمین.

 

بنابراین بر پایه‌ی این نظر، هرگاه کسانی بخواهند درباره‌ی ادیان و یا اسلام نظر بدهند، باید این سه بخش را جدای از هم در نظر بگیرند.

 

من یک مثال دیگر می‌زنم. اگر مثلاً کسی خواسته باشد دین یهود را بررسی کند باید بر اساس این نظریه‌، سه حوزه را جدا از هم در نظر داشته باشد، یعنی این‌گونه:

 

یهود ۱ که می‌شود کتاب تورات و الواح حضرت موسی علیه‌السلام. 
یهود ۲ که می‌شود کتاب تلمود (=مجموعه‌ی آیین‌ها، فرهنگ‌ها و فتواها و آرای فقهی علمای یهود).
یهود ۳ که می‌شود تاریخچه‌ی عملکرد یهودیان.


پیوست: لازم به ذکر است اخوی‌ام دکتر شیخ باقر سال‌ها پیش کتاب «سیری در تلمود» اثر «آدین اشتاین سالتز» را ترجمه و شرح کرده بود، که عکس چاپ سوم کتاب را در پست زیر آورده‌ام. ۲۵ فروردین ۱۳۹۸.

 

 

انسان راستین (۱۱)
نسبت به یتیمان همچون پدر است. و در اَسرار مردم، امین و امانت‌دار.

 

شرح عکس بالا:
شگفتی‌های طبیعت داراب‌کلا از زاویه‌ی گردنه‌ی تَشنی‌سر. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

میانبحث اتانازی


فلکه فکرت (۱۳)
طَرید و دخیل
به‌ نام خدا. سلام. در عصر جاهلیت در بوم‌زیست عرب، به علت جهل و خشم و غضَب، طرید (=رانده‌شده) از دخیل (=واردشده) پیشی و بیشی می‌گرفت. عرب‌های جاهلی خیلی‌راحت دست به طرید می‌زدند؛ یعنی افراد را از قبیله‌، طرد می‌کردند و از خود می‌راندند. ولی در کتاب‌ها _ازجمله مِسیا_ خواندم در قبیله‌ی بنی‌هاشم دیگران را به عنوان دخیل (=تازه‌وارد) می‌پذیرفتند.

ریاح پدر بلال حبشی روزی برای بلال _که بعدها بَرده شده بود_ از محیط آنجا روایت نمود که در حبشه می‌گویند بدون دلیل می‌توان با کسی دوستی کرد، اما دشمنی بدون دلیل و علت امکان ندارد.

 

نکته هم بیفزایم: راستی! برخی از اسلام _که بلال سیاه طبقه‌ی فرودست جامعه را به صدر نشانده است_ پیروی می‌کنند و سیاست دخیل را پیشه می‌سازند؟ یا پا جای پای جاهلیت عرب می‌گذارند و هی طرد می‌کنند و هی بر طریدها (=رانده‌شدگان) می‌افزایند؟ من اما نمی‌دانم! من که هر سال، دو سه بار دخیل امام رضاام تا طرید نشوم! سلام خدا بر او، و راه او و رهروان او باد.
این بود فلکه فکرت سیزده؛ باز، نه بسته! 26 فروردین 1398.

 


شرح عکس بالا:
بخشی از شهرستان میاندورود و کشتزارهای داراب‌کلا از زاویه‌ی کال‌دَرسر. ۱۷ فروردین ۱۳۹۵. عکاس: حمیدرضا طالبی.

 

نکته ها: به گفته‌ی مرحوم شریعتی «در روزگار جهل، شعور خود جُرم است».

 

نکته ها:هر ابزاری، «setting» ستینگ (=تنظیمات) دارد و انسان که اشرف مخلوقات است آیا سیتینگ ندارد؟

 

تحلیل سیاسی

پیش‌درآمد: جناب حمید عباسیان پستی درباره‌ی حیدر العبادی گذاشت. دوستی از من خواست بر روی آن، تحلیل بنویسم.

 

۱. باید عراق‌شناس بود تا بتوان آن‌چه در پس و روی این کشور تحول‌زده رخ می‌دهد، تحلیل داشت و تحلیل در معنای وسیع یعنی گشودن گره‌ یا گره‌های فهم. من تا جایی که بلدم می‌گویم.

 

۲. حیدر العبادی از حزب الدعوه عراق است که پایه‌گذار فکری و سیاسی آن شهید آیت الله محمدباقر صدر بود. اگر خواستید بهتر درک کنید، باید این حزب را با موقعیت حزب جمهوری اسلامی ایران در صدر انقلاب مقایسه کنید، که چهره‌های آن در فضای سیاسی ایران، هر کدام خود را یک وزنه برای یک فکر سیاسی و ایدئولوژیک می‌دانستند. العبادی از آن کسانی بود که حزب الدعوه را در دو جا در دوره‌ی دیکتاتوری صدام، نمایندگی می‌کرد: بیروت و انگلیس. و همین در افکار او اثر گذاشت، چون بیروت بسیار شهری پلورالیته (=افکارپذیر) است و انگلیس هم جایی است پر از درک منفعت‌گرایانه‌ی سوداگرانه! از مفاهیم کاربردی ازجمله منافع و منابع و حل و منحل کردن تضادها.

 

۳. این سخن العبادی در واقع برای آرایش صورت‌بندی داخلی‌ست و یارگیری از شیارهای شکاف چندگانه‌ی جریان‌های پرشمار درون عراق، که دایم مانند خزندگان در حال پوست‌اندازی حیاتی‌ست، چون کادر پیچیده و چریک و مبارزی که شهید صدر ساخت، چندسالی‌ست دچار انشعاب‌های سخت و پرگُداخته شد و مدتی‌ست به روی هم مُذاب پرتاب می‌کنند. و هر کدام از آنان خود را به‌تنهایی بازرگان ایران یا رفسنجانی کشور و یا یک مردِ عبور از بحران و ناجی می‌دانند و فکری ویژه و پویه‌ی مردمی را نمایندگی و رهبری می‌کنند.

 

۴. ایران زیرک‌تر و زبردست‌تر از آن است که عمر سیاسی این چهره‌های مرموز پهنه‌ی سیاست عراق را پایان‌یافته بداند. من شطرنج را کمی‌خوب بازی می‌کردم. اینان، مهره‌های شطرنج‌اند در دستان ایران؛ چه سرباز، چه وزیر، چه رُخ، و چه اسب که چپکی می‌پّرد و کیش‌کردن و مات‌شدن را تسهیل و هموار می‌کند. چپَکی‌پریدن هر کدام از چهره‌های عراق، از جمله همین حیدر، در اصل برای دریافت پشتوانه از چهره‌های امنیتی پشت پرده‌ی ایران است‌.

 

۵. کشورهای تیزپا و تیزبین منافع و منابع امنیت خود را فقط در داخل جست‌وجو نمی‌کنند، عمق استراتژیک برای خود می‌سازند و کشورهای هدف را برای بقای خود در چَنته (=توبره و کیسه) می‌گذارند. ایران، عمق استراتژیک خود را پایا نگه می‌دارد.

 

یک پیوست هم بنویسم: هرگز خود را درگیر این نباید کرد که از نژادگرایی دَم زد و شهروندان ایران را در درگاه فکر و خیال، به مَصاف با عرب‌ها فرستاد. که برخی از سر غفلت چنین می‌کنند. ایران هم، بخشی از ملت‌اش عرب است؛ عرب‌هایی که در جنوب و خوزستان از هویت ایرانی‌بودن دفاع می‌کنند. نباید در این دام هولناک، به‌آسانی صید مکّاران شد.

Notes ۰
پست شده در پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۵
ساعت پست : ۱۱:۱۳
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۳۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی‌ام

 

ستون روزانه
خویش‌فهمی

به‌ نام خدا. سلام. هدفِ مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» دست‌کم این است که فهم ما را از معنایی که هستنِ هر چیزی (مانند: اشیاء، مردم، زبان و...) دارد، ژرف‌تر کند. بهتر است بگویم برای هایدگر، «خویش‌فهمی» یعنی شناختنِ راهِ خود در جهان یا در موضوع مشخص.
در ص ۳۷۳ «هرمنوتیک مدرن» خواندم که «خویش‌فهمی» در زبان آلمانی یعنی شناختنِ راهِ خود. ۲۴ اسفند ۱۳۹۷.

 

ستون روزانه


اُپِن‌بوک و تقلّب!
به‌ نام خدا. سلام. شاید کمتر کسانی باشند که در طول دوره‌ی دانش‌آموزی، دانشجویی و نیز _گوش شیطان کر_ در ایام طلبگی! دست‌کم یکی دو باری هنگام امتحان، به قول معروف «تقلّب» نزده باشند و از روی دست نفر کناری رونویسی نکرده باشند. اساساً تقلّب در امتحان برای پاره‌ای از ایرانی‌ها، یک خاطره‌ی شیرین‌تر از عسل! به حساب می‌آید. حالا یا تقلب زدند تا تجدید نشوند و یا تقلّب به بغل‌دستی رساندند تا دوست و هم‌کلاسی‌های‌شان مردود نگردند!

 

من زیاد دیدم کسانی را که از کف دست تا انتهای ساعد (= مُچ تا آرنج) دست‌شان تقلب می‌نوشتند و لای درز آستین نیز تقلب جاسازی می‌نمودند! اگر همین‌مقدار خلاقیت را روی مطالعه می‌گذاشتند کمتر از ۱۹ نمی‌شدند اما نمی‌دانم چرا تقلب آن‌قدر شیرینی و لذاذت (= گوارایی و خوش‌مزّگی) داشت! اما در دانشگاه که بودم سه استادمان به سبک اُپِن‌بوک (=Openbook) امتحان برگزار می‌کردند. اما نمی‌دانم چه سرّی در کار بود که با آن‌که در این روش بازکردن کتاب و جزوه آزاد بود، باز نیز برخی زیر ۸ نمره می‌آوردند. و بازهم از بغل‌دستی با وعده‌ی پیراشکی!  پُرس‌وجو می‌کردند. تقلب، گویی وارد شریان خون‌شان شده بود! بی‌آن، انگار مزّه‌ای نداشت! ۲۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
یعنی نشست طلاب مازندرانی در قم؟ محل گردهم‌آیی، گویا زیرزمین فیضیه را می‌مانَد.

 

یک نکته‌ی سیاسی:

اساساً روابط با جهانِ پیچیده، پیچیدگی‌هایی دارد. این پیچش نسبت به کشورهای همسایه، هم پیچ دارد و هم گِره و کلاف کُلفت. پس، نباید به‌گونه‌ی مطلق، داشتنِ رابطه با روسیه را مخدوش دانست. تنش‌زدایی و سیاست عدم تشنُّج (= دتانت) یک اصل اساسی در اسلام و یک حرکت خردمندانه‌ی جهانی‌ست. نمی‌توان شعار راهبردی تعامل با جهان را نواخت، اما با کشور هم‌جوار، جوری دیگر رفتار کرد.

 

می‌دانم روس، با توجه ویژگی‌های پِطری و افکار باقی‌مانده‌ی نظام شوروی، مرموزانه رفتار می‌کند و نیز شگردهای چرخشی دارد. اما با این‌همه نمی‌توان دست روی دست گذاشت و فقط دوری کرد و عمق‌بخشی نداشت. بگذرم.

ستون روزانه
مُهر و داغ

به‌ نام خدا. سلام. «مُهر و داغ» کتابی‌ست از محمد میرشکرایی؛ که در آن توجه داده شد به اشیای زندگی اقوام ایرانی. مانند کاری که آقای دکتر فرهادی بر روی «کبوترخانه»ها در ایران، کرد. داغ، یک نشانه است، مانند داغ‌کردنِ الاغ، گوسفند، گاو، بُز و... برای شناسایی. و مُهر، یک نماد است، مانند مُهر یاعلی، یاحسین، یارزّاق که بر روی خرمن گندم و جو می‌نشاندند، با هدف و نیّتِ برکت و رزق‌ و روزی. به عنوان نمونه، لُرها روی خرمن گندم یک سنگ می‌گذارند و به آن می‌گویند «سنگ خیر» یا سنگ حضرت علی علیه‌السلام. و یا کُردها، که بر این باورند، هر کس اطراف نون را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم «مار» می‌شود و آنها را آزار می‌دهد. در داراب‌کلا نیز این نوع باورها، کم‌وبیش، وجود داشت و دارد؛ مانند نوشتن چهل‌کَل برای قطع و بندآمدن باران. و نیز این باور که هر کس روی نون بنشیند، در آخرت میمون می‌شود! ۲۶ اسفند ۱۳۹۷. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۵
ساعت پست : ۱۱:۱۳
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۳۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی‌ام

 

ستون روزانه
خویش‌فهمی

به‌ نام خدا. سلام. هدفِ مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» دست‌کم این است که فهم ما را از معنایی که هستنِ هر چیزی (مانند: اشیاء، مردم، زبان و...) دارد، ژرف‌تر کند. بهتر است بگویم برای هایدگر، «خویش‌فهمی» یعنی شناختنِ راهِ خود در جهان یا در موضوع مشخص.
در ص ۳۷۳ «هرمنوتیک مدرن» خواندم که «خویش‌فهمی» در زبان آلمانی یعنی شناختنِ راهِ خود. ۲۴ اسفند ۱۳۹۷.

 

ستون روزانه


اُپِن‌بوک و تقلّب!
به‌ نام خدا. سلام. شاید کمتر کسانی باشند که در طول دوره‌ی دانش‌آموزی، دانشجویی و نیز _گوش شیطان کر_ در ایام طلبگی! دست‌کم یکی دو باری هنگام امتحان، به قول معروف «تقلّب» نزده باشند و از روی دست نفر کناری رونویسی نکرده باشند. اساساً تقلّب در امتحان برای پاره‌ای از ایرانی‌ها، یک خاطره‌ی شیرین‌تر از عسل! به حساب می‌آید. حالا یا تقلب زدند تا تجدید نشوند و یا تقلّب به بغل‌دستی رساندند تا دوست و هم‌کلاسی‌های‌شان مردود نگردند!

 

من زیاد دیدم کسانی را که از کف دست تا انتهای ساعد (= مُچ تا آرنج) دست‌شان تقلب می‌نوشتند و لای درز آستین نیز تقلب جاسازی می‌نمودند! اگر همین‌مقدار خلاقیت را روی مطالعه می‌گذاشتند کمتر از ۱۹ نمی‌شدند اما نمی‌دانم چرا تقلب آن‌قدر شیرینی و لذاذت (= گوارایی و خوش‌مزّگی) داشت! اما در دانشگاه که بودم سه استادمان به سبک اُپِن‌بوک (=Openbook) امتحان برگزار می‌کردند. اما نمی‌دانم چه سرّی در کار بود که با آن‌که در این روش بازکردن کتاب و جزوه آزاد بود، باز نیز برخی زیر ۸ نمره می‌آوردند. و بازهم از بغل‌دستی با وعده‌ی پیراشکی!  پُرس‌وجو می‌کردند. تقلب، گویی وارد شریان خون‌شان شده بود! بی‌آن، انگار مزّه‌ای نداشت! ۲۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
یعنی نشست طلاب مازندرانی در قم؟ محل گردهم‌آیی، گویا زیرزمین فیضیه را می‌مانَد.

 

یک نکته‌ی سیاسی:

اساساً روابط با جهانِ پیچیده، پیچیدگی‌هایی دارد. این پیچش نسبت به کشورهای همسایه، هم پیچ دارد و هم گِره و کلاف کُلفت. پس، نباید به‌گونه‌ی مطلق، داشتنِ رابطه با روسیه را مخدوش دانست. تنش‌زدایی و سیاست عدم تشنُّج (= دتانت) یک اصل اساسی در اسلام و یک حرکت خردمندانه‌ی جهانی‌ست. نمی‌توان شعار راهبردی تعامل با جهان را نواخت، اما با کشور هم‌جوار، جوری دیگر رفتار کرد.

 

می‌دانم روس، با توجه ویژگی‌های پِطری و افکار باقی‌مانده‌ی نظام شوروی، مرموزانه رفتار می‌کند و نیز شگردهای چرخشی دارد. اما با این‌همه نمی‌توان دست روی دست گذاشت و فقط دوری کرد و عمق‌بخشی نداشت. بگذرم.

ستون روزانه
مُهر و داغ

به‌ نام خدا. سلام. «مُهر و داغ» کتابی‌ست از محمد میرشکرایی؛ که در آن توجه داده شد به اشیای زندگی اقوام ایرانی. مانند کاری که آقای دکتر فرهادی بر روی «کبوترخانه»ها در ایران، کرد. داغ، یک نشانه است، مانند داغ‌کردنِ الاغ، گوسفند، گاو، بُز و... برای شناسایی. و مُهر، یک نماد است، مانند مُهر یاعلی، یاحسین، یارزّاق که بر روی خرمن گندم و جو می‌نشاندند، با هدف و نیّتِ برکت و رزق‌ و روزی. به عنوان نمونه، لُرها روی خرمن گندم یک سنگ می‌گذارند و به آن می‌گویند «سنگ خیر» یا سنگ حضرت علی علیه‌السلام. و یا کُردها، که بر این باورند، هر کس اطراف نون را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم «مار» می‌شود و آنها را آزار می‌دهد. در داراب‌کلا نیز این نوع باورها، کم‌وبیش، وجود داشت و دارد؛ مانند نوشتن چهل‌کَل برای قطع و بندآمدن باران. و نیز این باور که هر کس روی نون بنشیند، در آخرت میمون می‌شود! ۲۶ اسفند ۱۳۹۷. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی‌ام

 

ستون روزانه
خویش‌فهمی

به‌ نام خدا. سلام. هدفِ مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» دست‌کم این است که فهم ما را از معنایی که هستنِ هر چیزی (مانند: اشیاء، مردم، زبان و...) دارد، ژرف‌تر کند. بهتر است بگویم برای هایدگر، «خویش‌فهمی» یعنی شناختنِ راهِ خود در جهان یا در موضوع مشخص.
در ص ۳۷۳ «هرمنوتیک مدرن» خواندم که «خویش‌فهمی» در زبان آلمانی یعنی شناختنِ راهِ خود. ۲۴ اسفند ۱۳۹۷.

 

ستون روزانه


اُپِن‌بوک و تقلّب!
به‌ نام خدا. سلام. شاید کمتر کسانی باشند که در طول دوره‌ی دانش‌آموزی، دانشجویی و نیز _گوش شیطان کر_ در ایام طلبگی! دست‌کم یکی دو باری هنگام امتحان، به قول معروف «تقلّب» نزده باشند و از روی دست نفر کناری رونویسی نکرده باشند. اساساً تقلّب در امتحان برای پاره‌ای از ایرانی‌ها، یک خاطره‌ی شیرین‌تر از عسل! به حساب می‌آید. حالا یا تقلب زدند تا تجدید نشوند و یا تقلّب به بغل‌دستی رساندند تا دوست و هم‌کلاسی‌های‌شان مردود نگردند!

 

من زیاد دیدم کسانی را که از کف دست تا انتهای ساعد (= مُچ تا آرنج) دست‌شان تقلب می‌نوشتند و لای درز آستین نیز تقلب جاسازی می‌نمودند! اگر همین‌مقدار خلاقیت را روی مطالعه می‌گذاشتند کمتر از ۱۹ نمی‌شدند اما نمی‌دانم چرا تقلب آن‌قدر شیرینی و لذاذت (= گوارایی و خوش‌مزّگی) داشت! اما در دانشگاه که بودم سه استادمان به سبک اُپِن‌بوک (=Openbook) امتحان برگزار می‌کردند. اما نمی‌دانم چه سرّی در کار بود که با آن‌که در این روش بازکردن کتاب و جزوه آزاد بود، باز نیز برخی زیر ۸ نمره می‌آوردند. و بازهم از بغل‌دستی با وعده‌ی پیراشکی!  پُرس‌وجو می‌کردند. تقلب، گویی وارد شریان خون‌شان شده بود! بی‌آن، انگار مزّه‌ای نداشت! ۲۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
یعنی نشست طلاب مازندرانی در قم؟ محل گردهم‌آیی، گویا زیرزمین فیضیه را می‌مانَد.

 

یک نکته‌ی سیاسی:

اساساً روابط با جهانِ پیچیده، پیچیدگی‌هایی دارد. این پیچش نسبت به کشورهای همسایه، هم پیچ دارد و هم گِره و کلاف کُلفت. پس، نباید به‌گونه‌ی مطلق، داشتنِ رابطه با روسیه را مخدوش دانست. تنش‌زدایی و سیاست عدم تشنُّج (= دتانت) یک اصل اساسی در اسلام و یک حرکت خردمندانه‌ی جهانی‌ست. نمی‌توان شعار راهبردی تعامل با جهان را نواخت، اما با کشور هم‌جوار، جوری دیگر رفتار کرد.

 

می‌دانم روس، با توجه ویژگی‌های پِطری و افکار باقی‌مانده‌ی نظام شوروی، مرموزانه رفتار می‌کند و نیز شگردهای چرخشی دارد. اما با این‌همه نمی‌توان دست روی دست گذاشت و فقط دوری کرد و عمق‌بخشی نداشت. بگذرم.

ستون روزانه
مُهر و داغ

به‌ نام خدا. سلام. «مُهر و داغ» کتابی‌ست از محمد میرشکرایی؛ که در آن توجه داده شد به اشیای زندگی اقوام ایرانی. مانند کاری که آقای دکتر فرهادی بر روی «کبوترخانه»ها در ایران، کرد. داغ، یک نشانه است، مانند داغ‌کردنِ الاغ، گوسفند، گاو، بُز و... برای شناسایی. و مُهر، یک نماد است، مانند مُهر یاعلی، یاحسین، یارزّاق که بر روی خرمن گندم و جو می‌نشاندند، با هدف و نیّتِ برکت و رزق‌ و روزی. به عنوان نمونه، لُرها روی خرمن گندم یک سنگ می‌گذارند و به آن می‌گویند «سنگ خیر» یا سنگ حضرت علی علیه‌السلام. و یا کُردها، که بر این باورند، هر کس اطراف نون را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم «مار» می‌شود و آنها را آزار می‌دهد. در داراب‌کلا نیز این نوع باورها، کم‌وبیش، وجود داشت و دارد؛ مانند نوشتن چهل‌کَل برای قطع و بندآمدن باران. و نیز این باور که هر کس روی نون بنشیند، در آخرت میمون می‌شود! ۲۶ اسفند ۱۳۹۷. بیشتر بخوانید ↓

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب

۱. ممنونم که برای مطالعه‌ی نوشته‌ام، وقت گذاشتی. ۲. بلی؛ خرافه خیلی تار و پود خیلی‌ها را درنوردیده. ۳. یادم مانده که مسیح مهاجری در کتاب خاطرات دیدارش با آیةالله‌العظی سیستانی، نوشته بود که ایشان گلایه داشتند چرا کتاب‌هایی که اخیراً در ایران نوشته و چاپ می‌شود، این‌همه از خرافه‌ها و کرامات و خواب پُر شده است! ۴. از نعل اسب هم که به‌جا گفتی. گویی یک اپیدمی (= همه‌گیر و فراگیر) شده! ۵. فقط یک نکته‌ی مهم بیفزایم که اثر نیروی ماوراء، غیرقابل انکار است. نه البته برای هر شخص، و در هر کجا. این نیروی معنوی و مرموز هستی، برای خود مدار و معیار ویژه‌ای دارد که واردش نمی‌شوم و با خرافه و جادو و جنبل فرق فریقی دارد. ۶. رونق بازار خرافه را در دنیای امروز به‌درستی بیان کردی. خرافه و باورهای غلط، هم طرفداران خود را دارد و هم طمّاعان و سوداگران خود را. میان این دو ربط و معامله حکمفرماست.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
۱. تشکر از بیان نظرتان. خلاصه‌ی دیدگاه من درباره‌ی پرسش شما این است:


۲. بیشتر سنت‌ها و آداب در درازای زمان دچار آفات می‌شوند و مانند یک سنگ بزرگ در مسیر تندباد ریگزارها در معرض کاستی و فزونی می‌گردند.


۳. پریدن از روی آتش یک آیین دیرپاست. اما در سال‌های گذشته دچار آلودگی شده و به آن رفتارهایی خطرناک افزودند که هیچ نشانی در تاریخ ایران ندارد.


۴. من دبستان بودم در دهه‌ی ۵۰، این مراسم چهارشنبه سوری را برای‌مان اجرا می‌کردند.


۵. من گمان دارم فلسفه‌ی این آیین شاید این بوده باشد که می‌خواستند به نور و گرما اهمیت بدهند و چون زمستان را با شعله‌ی آتش گرم شدند و با نور آن، سه ماه سرد و سخت و برف و بارانی را پشت‌ سر گذاشتند، اَدای شکرگزاری کنند و به پیشگاه یکتای یگانه خدای مهربان انجام مَنسَک نمایند. خدا می‌داند.

 

۶. زردی را پس می‌دهند، چون نشان پژمردگی‌ست، سرخی را می‌خواهند چون نماد سرزندگی‌ست و خون در رگ‌ها جاری و ساری بودن.


۷. بلی، مرز خرافه با حقیقت، مرزی باریک است، کمی کُندی عقلی کنیم، ممکن است در خطر و تله‌ی خرافه بیفتیم.

 

ستون روزانه
تفکر خُردسالان!

به‌ نام خدا. سلام.
هر که نیاموخت ز تاریخ پند
باز نسنجیده بیفتد به بند
این بیت شعر را، نمی‌دانم سُروده‌ی کیست. اما به نظر می‌رسد در حافظه‌ی خیلی از ایرانی‌ها باقی باشد. با این شعر یاد سخنی از ژوزف ارنست رنان فرانسوی افتادم که به عنوان یک تاریخ‌نگار زبردست، معتقد بود اگر در جامعه‌ای، مردمان تاریخ خوانده باشند، خُردسالان، تفکر بزرگ‌سالان را دارند؛ ولی اگر تاریخ نخوانده باشند، بزرگ‌سالان، تفکر خُردسالان را دارند.


با این حادثه‌ی دردناک و تکان‌دهنده برای جوان پویا و ورزنده جناب جواد عباس‌پور، دل‌ها، خراشیده شد. اما امید داریم ناگوار نباشد و خبر سلامتی و نجاتش را بشنویم. با همه‌ی هم‌محلی‌های دل‌نگران و در حال جست‌وجو، همدردی می‌کنم.

 


جناب محمدحسین، این عکس کشاورز تلاشگر، نشانِ نشاط، تحرّک، چابکی، کوشش و کار و رزق و روزی‌ست. عکس زنده‌ای گرفتی، که سرزندگی و سُرور را به بیننده منتقل می‌کند و نیز زحمت‌کش بودن روستانشینان را در حسّ‌ها می‌دمد. ممنونم.

 

شرح کوتاه یک خبر

امروز _۲۷ اسفند ۱۳۹۷_ دکتر محمدجواد ظریف، در قم بود. دو اقدام او برای من عجیب بود که وارد تحلیل و داوری نمی‌شوم. یکی این بود یک روحانی به نام حجت‌الاسلام‌ ربانی را به‌عنوان نماینده وزارت خارجه در قم منصوب کرد.

 

دوم این‌که برای قم سهم سیاست خارجی قائل شد و گفت قم و حوزه‌های علمیه یکی از مهم‌ترین محورهای قدرت معنایی جمهوری اسلامی است. و این‌چنین تحلیل کرده که: «نقشی که قم در دنیای سیاست و تشیع بازی می‌کند نقش و اهمیت برجسته آن را نشان می‌دهد، در چند سال گذشته تمام اتفاقات بزرگ و مهم دنیا در غرب و یا به‌وسیله غرب اتفاق می‌افتاد اما امروز شرایط دنیا کاملاً عوض شده است، جهان امروز، جهان پساغربی است، در دنیای امروز، غرب محور عالم نبوده و دیگر مرکز تمام تصمیم‌گیری‌های دنیا نیست.»

بیفزایم، این‌که عصر «پساغربی» آغاز شده، پیشتر در همین مدرسه، تحلیلی کوتاه نوشته بودم، اما این‌که دکتر ظریف در قم چنین کاری کرده؛ بماند. (منبع)

 

 

ستون روزانه
اثر تفکر در تمدن

به‌ نام خدا. سلام. اول یک تعریف از تمدن بنویسم: به مجموعه تلاش‌های یک جامعه با استفاده از امکانات بومی برای پاسخگویی به نیازهای خود و همچنین نتایج این تلاش‌ها، تمدن گفته می‌شود. اینک با آوردن دو نمونه از مردم و باورها، اثر تفکر در تمدن را روشن می‌سازم. ۱. زرتشتیان ایران شخم‌زدن زمین و کِشت گندم را نوافشاندن می‌دانستند. ۲. اما سرخ‌پوستان قاره‌ی آمریکا شخم‌زدن زمین را نوعی جنایت و زخم‌زدنِ زمین می‌پنداشتند.

 

بنابراین، تمدن ایرانی با محوریت کشاورزی شکل گرفت و تمدن سرخ‌پوستی با محوریت شکار و شکارگری. نکته هم بیفزایم: امروزه نیز مانند گذشتگان، تمدن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از تفکر ساخته می‌شود. آیا ما می‌توانیم تمدن اسلامی ایرانی خود را بر پایه‌ی تفکر پیشرفته و فهم درست، بر گستره‌ی ایران پهناور و تناور بنا کنیم؟ من می‌گویم آری؛ اما به شرط دست‌کم دو چیز: اول آن‌که نگاه دینی ما باید جهان‌شمول و به‌دور از عقب‌ماندگی، تحجّر و واپس‌گرایی باشد. دوم این‌که، نگرشِ ایران‌باستانی‌مان باید از عصبیّت، تقلید کور، تقدّس‌بخشی بی‌جا و بازگشت صِرف و احساس‌واره به گذشته، بیرون بیفتد و با پاسبانی از دانش‌ها و ارزش‌های ایران کهن، به تفکر نوین و مدارای دیرین‌مان رو کنیم. ۲۸ اسفند ۱۳۹۷.

 

پاسخ:


سلام
نظر شما را خواندم که معتقدی ذائقه و طبیعت در تمدن نقش دارد. از این‌که دیدگاه خود را نوشتی، ممنونم. من اما _همان‌گونه که شرح داده‌ام_ ریشه‌ی اصلی تمدن را، برآمده از نوع تفکر مردم آن سرزمین می‌دانم. مثلاً آورده‌ام شخم‌زدن در نگاه زرتشتیان، نوافشاندن بود، اما در پندار سرخ‌پوستان، زخم‌زدنِ زمین. پس؛ زمین، طبیعت و ذائقه نیز ریشه در نوع فکر و تفکر مردم آن کشور و قارّه دارد. بگذرم.

 

نامه‌ایی که دوستم جناب آقای.... از من خواست از زبان مادر برای فرزند دورافتاده‌اش بنویسما

امروز یک دوست و همکارم از یاسوج از من خواست متنی کوتاه از زبان مادر برای فرزند دورافتاده‌اش بنویسم، نوشتم و صبح زود برایش فرستادم. این‌جا در مدرسه‌ی فکرت هم می‌گذارم اگر البته، وقت هم‌مدرسه‌ای‌ها را نگیرم.

 

پاسخ:

سلام فرزند من

قلب مادر _که پایه‌گذار و کانون حُبّ و مهر در هستی‌ست_ دوری را برنمی‌تابد. دل مادر، به زمزمه‌ی نام تو می‌تپد. مرا، تو ای فرزند برومندم، آبرویی. ای آشنای شب‌های بیداری‌ام، ای اَنیس لحظه‌های شیرخوارگی‌ام، ای اَلیف روزهای نوازش‌گری‌ام، دوستت دارم. ثانیه‌های شب و روزم، با عشق خاطرات تو و شمارش خنده‌ها و جَست‌وخیزهای تو طی می‌شود. با تو می‌مانم ای فرزندم! ای ناز گل‌های خوش‌رایحه‌ی پُرشکوفه‌ام. ای عطرِ معطّر مَشام شام و شب‌های تنهایی‌ام، به قول نیما یوشیج «تُرا من چشم در راهم».

 

پاسخ:

سلام سید
به جمله‌ی یکی به آخر متن‌تان باید نکته‌ای بیفزایم: چنانچه خود نیک می‌دانید، «پَساغربی» به این معنا نیست که مغرب‌زمین دیگر سهم و نقشی نخواهد داشت، نه؛ بلکه منظور این است که آنان دیگر مانند پنج دهه‌ی گذشته همچنان نمی‌توانند بر گُرده‌ی ملل بیدار جهان سوار شوند و به‌آسانی سواری بخورند و تصمیم خود را به‌زور و زود به همگان بقبولانند و دیکته نمایند. نظم نوین جهانی دستورواره، در حال پوست‌اندازی و پیوست به جهان‌مداری‌ست، نه یکّه‌تازی یک یا دو ابرقدرت و چند قدرت و نیمچه‌دولت.

 

یک کبوتر بلژیکی _که برنده‌ی مسابقه کبوتران در بلژیک شده بود_ به قیمت یک میلیون و چهارصد هزار دلار _ نزدیک 14 میلیارد تومان_ توسط یک فرد چینی خریداری شد. (منبع)


@
سلام حسین آقا
واژه‌ی نزدیک را به‌همین خاطر آوردم.  رقم را گِرد کردم. پس معلوم گشته، بعد از عمل جراحیِ «راه اشکی»‌ات، خوب تیزتر شده توان حافظه‌ات، قدرت طعنه‌ات و قوّت محاسبه‌ات آقا.

 


سلام آقا مرتضی شهابی
۱. نظرهایی که می‌نویسی را دقیق می‌خوانم. ممنونم. این نظرت هم چنان جدی‌مِدّی‌ست که واجب شد شرحی بیفزایم.
‌۲. یک معنای انصاف را می دانید که رحم، داد و راستی رفتارکردن است. اقتصاد خُرد و معیشتی هر جامعه، ‌‌‌به انصاف بازاریان و کسبه وابسته است و قم به نظرم در این‌باره کمتر دچار آسیب است.


۳. حتی به یاد دارم بخشی از مردم داراب‌کلا برای خرید نکا را بر ساری در خرید کالاهای خوراکی، و قائم‌شهر را بر ساری در خرید میوه‌جات، کالای خانگی و خرید و فروش خودرو، ترجیح می‌دهند و این ناشی از همان عنصر انصاف در دو بازار ذکرشده، است.


۴. کشکولی هم یک بند بگویم مرتضی، که من حساب بانکی ارزی ندارم! تا نرخ دلار و پِزو و یورو و روبل و شلینگ و ۱۲۰ لیره استرلینگ را بدانم!

 

 

 

نظزدکتر عارف‌زاده:

درود  بر  شما  که  میتوانید  کار  سختی  مثل  توازن و  تعادل  اندیشه  و  عواطف  را  برقرار  سازید  و  به  اصول  علمی  و  مستندات و  امانتداری  در  درج  مطالب  همواره  توجه  دارید. آموزنده  است. جدیت  همراه  با  اخلاص  شما  همواره  مسیرهای  تازه ای  برای  پویایی  اندیشه  میسازد.  این  نگرش  انبساطی  به  افکار   افراد  را  در   راه  آشکارسازی  اندیشه  مصممتر  میکند

 

ستون روزانه
نفت و نهضت

به‌ نام خدا. سلام. درس‌ها و ضعف‌های جنبش ملی نفت _نهضتی پرشور در میانِ دو انقلابِ مشروطه و انقلاب اسلامی_ را از نگاهی که به آن بُرهه‌ی تاریخی دارم، برمی‌شمارم:

 

درس‌ها:
یکی این‌که، گواهی‌ست بر نیروی پرشور وطن‌دوستی و وطن‌خواهی؛
دیگر آن‌که، شاهدی‌ست بر نیروی افکار عمومی به مانند سلاحی کارساز بر سر استبداد؛
سوم این‌که، سندی‌ست بر عدم قدرت بسیج توده‌ها توسط ایدئولوژی بیگانه مثل مارکسیسم؛
چهارم این‌که، نشانی‌ست بر عدم جانشینی عقاید مارکسیستی (جنگ طبقاتی) بر مکتب شیعه (حرکت عدالت‌خواه)

 

ضعف‌ها:


۱. ایجاد تردید در اهالی سیاست؛
۲. پی بُردن عده‌ای به بیهودگی! مبارزه. یعنی سرخوردگی؛
۳. تنها مذهب ثابت کرد که قادر به هدایت مردم است؛
۴. کناررفتنِ غرب‌زده‌ها از خط مقدّم سیاست؛
۵. تسلیم شاه و پیروی‌اش _خواه صوری و خواه توافقی_ از آیةالله‌العظمی بروجردی.
۲۹ اسفند ۱۳۹۷

 


شرح عکس کتاب بالا.
کتاب: ایرانی ها؛ با عنوان فرعی: «ایران، اسلام و روح یک ملت». نوشتۀ خانم ساندرا مک کی. پژوهندۀ آمریکایی. ترجمۀ خانم شیوا رویگریان. چاپ اول، ققنوس 1380، در 436 صفحه.

این کتاب را دو سال پیش خواندم. و یادداشت‌های فراوانی نوشتم. خواندنی‌ست. نویسنده به قضیه‌ی نفت، و مرحوم دکتر محمد مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی نیز پرداخته‌ است. بگذرم.

 


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف زاده
و اگر بداند و بکند هم، بازهم نیست، چون اساساً، «شاه»، در واقع یعنی تصرّف عُدوانی حقوق ملت. شاه یعنی فرمان‌روای بی‌فرمان مردم. شاه یعنی نشستن بر تخت سلطنت بی‌اجازه‌ی ملت و بی‌اذن مکتب.

 


چرا «دریغ» (= افسوس و تحسُّر) جناب!؟
خُب، خودت که قلم و قدم داری؛
خاب، هنر بوَرز،
و هنر بنُما،
و هنری بنویس،
و هنر کن و خطر، نه، ابدا.
شُکوه که شِکوه ندارد. راستی سلام.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب
۱. سپاس از دقت و وقت‌گذاری شما.
۲. این‌که در سرخورده‌شدن، به تشخیص درستی رسیده بودند را نمی‌توان این زمان تشخیص داد. باید خود را در ظرف زمانی مورد نظر، حضور دهیم و آن‌گاه به‌قطع و یقین بگوییم.


۳. نه، من به بیهودگی مبارزه اعتقاد ندارم. برداشت تحلیلی‌ام را گفتم. اگر جناب گویای شما، علامت تعجب کنار واژه‌ی «بیهودگی» را می‌توانست تشخیص دهد، بخشی از اشکال برکنار می‌شد.


۴. حال که این وادی رفتیم نکته‌ای بیفزایم: من اگر سنّم قد می‌داد و در نهضت نفت بودم، نام نهضت را «ملی‌کردن نفت» نمی‌نهادم. بلکه به مفهوم عام‌تر و گسترده‌تر می‌گذاشتم: نهضت ضد غارت. زیرا نهضتی بود که هم دست عُمّال (= عمله‌های) رژیم را از سر نفت بُرید، و هم دستان چپاول انگلیسی را در چاه نفت، دفن کرد.

 

الان این زمانه، جناب جوادی‌نسب، همین ملی‌کردن‌ها از نگاه برخی از توسعه‌گراها به سبک غربی، نوعی واپس‌گرایی و دولتی‌سازی اقتصاد معنا پیدا کرده، اما آن زمان یک حرکت ضد استعماری مترقیانه بود. بگذرم که در این‌باره نظرم را تحفُّظ کنم سزاتر است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۳۰

مدرسه فکرت ۳۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۳۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی‌ام

 

ستون روزانه
خویش‌فهمی

به‌ نام خدا. سلام. هدفِ مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» دست‌کم این است که فهم ما را از معنایی که هستنِ هر چیزی (مانند: اشیاء، مردم، زبان و...) دارد، ژرف‌تر کند. بهتر است بگویم برای هایدگر، «خویش‌فهمی» یعنی شناختنِ راهِ خود در جهان یا در موضوع مشخص.
در ص ۳۷۳ «هرمنوتیک مدرن» خواندم که «خویش‌فهمی» در زبان آلمانی یعنی شناختنِ راهِ خود. ۲۴ اسفند ۱۳۹۷.

 

ستون روزانه


اُپِن‌بوک و تقلّب!
به‌ نام خدا. سلام. شاید کمتر کسانی باشند که در طول دوره‌ی دانش‌آموزی، دانشجویی و نیز _گوش شیطان کر_ در ایام طلبگی! دست‌کم یکی دو باری هنگام امتحان، به قول معروف «تقلّب» نزده باشند و از روی دست نفر کناری رونویسی نکرده باشند. اساساً تقلّب در امتحان برای پاره‌ای از ایرانی‌ها، یک خاطره‌ی شیرین‌تر از عسل! به حساب می‌آید. حالا یا تقلب زدند تا تجدید نشوند و یا تقلّب به بغل‌دستی رساندند تا دوست و هم‌کلاسی‌های‌شان مردود نگردند!

 

من زیاد دیدم کسانی را که از کف دست تا انتهای ساعد (= مُچ تا آرنج) دست‌شان تقلب می‌نوشتند و لای درز آستین نیز تقلب جاسازی می‌نمودند! اگر همین‌مقدار خلاقیت را روی مطالعه می‌گذاشتند کمتر از ۱۹ نمی‌شدند اما نمی‌دانم چرا تقلب آن‌قدر شیرینی و لذاذت (= گوارایی و خوش‌مزّگی) داشت! اما در دانشگاه که بودم سه استادمان به سبک اُپِن‌بوک (=Openbook) امتحان برگزار می‌کردند. اما نمی‌دانم چه سرّی در کار بود که با آن‌که در این روش بازکردن کتاب و جزوه آزاد بود، باز نیز برخی زیر ۸ نمره می‌آوردند. و بازهم از بغل‌دستی با وعده‌ی پیراشکی!  پُرس‌وجو می‌کردند. تقلب، گویی وارد شریان خون‌شان شده بود! بی‌آن، انگار مزّه‌ای نداشت! ۲۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
یعنی نشست طلاب مازندرانی در قم؟ محل گردهم‌آیی، گویا زیرزمین فیضیه را می‌مانَد.

 

یک نکته‌ی سیاسی:

اساساً روابط با جهانِ پیچیده، پیچیدگی‌هایی دارد. این پیچش نسبت به کشورهای همسایه، هم پیچ دارد و هم گِره و کلاف کُلفت. پس، نباید به‌گونه‌ی مطلق، داشتنِ رابطه با روسیه را مخدوش دانست. تنش‌زدایی و سیاست عدم تشنُّج (= دتانت) یک اصل اساسی در اسلام و یک حرکت خردمندانه‌ی جهانی‌ست. نمی‌توان شعار راهبردی تعامل با جهان را نواخت، اما با کشور هم‌جوار، جوری دیگر رفتار کرد.

 

می‌دانم روس، با توجه ویژگی‌های پِطری و افکار باقی‌مانده‌ی نظام شوروی، مرموزانه رفتار می‌کند و نیز شگردهای چرخشی دارد. اما با این‌همه نمی‌توان دست روی دست گذاشت و فقط دوری کرد و عمق‌بخشی نداشت. بگذرم.

ستون روزانه
مُهر و داغ

به‌ نام خدا. سلام. «مُهر و داغ» کتابی‌ست از محمد میرشکرایی؛ که در آن توجه داده شد به اشیای زندگی اقوام ایرانی. مانند کاری که آقای دکتر فرهادی بر روی «کبوترخانه»ها در ایران، کرد. داغ، یک نشانه است، مانند داغ‌کردنِ الاغ، گوسفند، گاو، بُز و... برای شناسایی. و مُهر، یک نماد است، مانند مُهر یاعلی، یاحسین، یارزّاق که بر روی خرمن گندم و جو می‌نشاندند، با هدف و نیّتِ برکت و رزق‌ و روزی. به عنوان نمونه، لُرها روی خرمن گندم یک سنگ می‌گذارند و به آن می‌گویند «سنگ خیر» یا سنگ حضرت علی علیه‌السلام. و یا کُردها، که بر این باورند، هر کس اطراف نون را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم «مار» می‌شود و آنها را آزار می‌دهد. در داراب‌کلا نیز این نوع باورها، کم‌وبیش، وجود داشت و دارد؛ مانند نوشتن چهل‌کَل برای قطع و بندآمدن باران. و نیز این باور که هر کس روی نون بنشیند، در آخرت میمون می‌شود! ۲۶ اسفند ۱۳۹۷. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی‌ام

 

ستون روزانه
خویش‌فهمی

به‌ نام خدا. سلام. هدفِ مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» دست‌کم این است که فهم ما را از معنایی که هستنِ هر چیزی (مانند: اشیاء، مردم، زبان و...) دارد، ژرف‌تر کند. بهتر است بگویم برای هایدگر، «خویش‌فهمی» یعنی شناختنِ راهِ خود در جهان یا در موضوع مشخص.
در ص ۳۷۳ «هرمنوتیک مدرن» خواندم که «خویش‌فهمی» در زبان آلمانی یعنی شناختنِ راهِ خود. ۲۴ اسفند ۱۳۹۷.

 

ستون روزانه


اُپِن‌بوک و تقلّب!
به‌ نام خدا. سلام. شاید کمتر کسانی باشند که در طول دوره‌ی دانش‌آموزی، دانشجویی و نیز _گوش شیطان کر_ در ایام طلبگی! دست‌کم یکی دو باری هنگام امتحان، به قول معروف «تقلّب» نزده باشند و از روی دست نفر کناری رونویسی نکرده باشند. اساساً تقلّب در امتحان برای پاره‌ای از ایرانی‌ها، یک خاطره‌ی شیرین‌تر از عسل! به حساب می‌آید. حالا یا تقلب زدند تا تجدید نشوند و یا تقلّب به بغل‌دستی رساندند تا دوست و هم‌کلاسی‌های‌شان مردود نگردند!

 

من زیاد دیدم کسانی را که از کف دست تا انتهای ساعد (= مُچ تا آرنج) دست‌شان تقلب می‌نوشتند و لای درز آستین نیز تقلب جاسازی می‌نمودند! اگر همین‌مقدار خلاقیت را روی مطالعه می‌گذاشتند کمتر از ۱۹ نمی‌شدند اما نمی‌دانم چرا تقلب آن‌قدر شیرینی و لذاذت (= گوارایی و خوش‌مزّگی) داشت! اما در دانشگاه که بودم سه استادمان به سبک اُپِن‌بوک (=Openbook) امتحان برگزار می‌کردند. اما نمی‌دانم چه سرّی در کار بود که با آن‌که در این روش بازکردن کتاب و جزوه آزاد بود، باز نیز برخی زیر ۸ نمره می‌آوردند. و بازهم از بغل‌دستی با وعده‌ی پیراشکی!  پُرس‌وجو می‌کردند. تقلب، گویی وارد شریان خون‌شان شده بود! بی‌آن، انگار مزّه‌ای نداشت! ۲۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
یعنی نشست طلاب مازندرانی در قم؟ محل گردهم‌آیی، گویا زیرزمین فیضیه را می‌مانَد.

 

یک نکته‌ی سیاسی:

اساساً روابط با جهانِ پیچیده، پیچیدگی‌هایی دارد. این پیچش نسبت به کشورهای همسایه، هم پیچ دارد و هم گِره و کلاف کُلفت. پس، نباید به‌گونه‌ی مطلق، داشتنِ رابطه با روسیه را مخدوش دانست. تنش‌زدایی و سیاست عدم تشنُّج (= دتانت) یک اصل اساسی در اسلام و یک حرکت خردمندانه‌ی جهانی‌ست. نمی‌توان شعار راهبردی تعامل با جهان را نواخت، اما با کشور هم‌جوار، جوری دیگر رفتار کرد.

 

می‌دانم روس، با توجه ویژگی‌های پِطری و افکار باقی‌مانده‌ی نظام شوروی، مرموزانه رفتار می‌کند و نیز شگردهای چرخشی دارد. اما با این‌همه نمی‌توان دست روی دست گذاشت و فقط دوری کرد و عمق‌بخشی نداشت. بگذرم.

ستون روزانه
مُهر و داغ

به‌ نام خدا. سلام. «مُهر و داغ» کتابی‌ست از محمد میرشکرایی؛ که در آن توجه داده شد به اشیای زندگی اقوام ایرانی. مانند کاری که آقای دکتر فرهادی بر روی «کبوترخانه»ها در ایران، کرد. داغ، یک نشانه است، مانند داغ‌کردنِ الاغ، گوسفند، گاو، بُز و... برای شناسایی. و مُهر، یک نماد است، مانند مُهر یاعلی، یاحسین، یارزّاق که بر روی خرمن گندم و جو می‌نشاندند، با هدف و نیّتِ برکت و رزق‌ و روزی. به عنوان نمونه، لُرها روی خرمن گندم یک سنگ می‌گذارند و به آن می‌گویند «سنگ خیر» یا سنگ حضرت علی علیه‌السلام. و یا کُردها، که بر این باورند، هر کس اطراف نون را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم «مار» می‌شود و آنها را آزار می‌دهد. در داراب‌کلا نیز این نوع باورها، کم‌وبیش، وجود داشت و دارد؛ مانند نوشتن چهل‌کَل برای قطع و بندآمدن باران. و نیز این باور که هر کس روی نون بنشیند، در آخرت میمون می‌شود! ۲۶ اسفند ۱۳۹۷. بیشتر بخوانید ↓

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب

۱. ممنونم که برای مطالعه‌ی نوشته‌ام، وقت گذاشتی. ۲. بلی؛ خرافه خیلی تار و پود خیلی‌ها را درنوردیده. ۳. یادم مانده که مسیح مهاجری در کتاب خاطرات دیدارش با آیةالله‌العظی سیستانی، نوشته بود که ایشان گلایه داشتند چرا کتاب‌هایی که اخیراً در ایران نوشته و چاپ می‌شود، این‌همه از خرافه‌ها و کرامات و خواب پُر شده است! ۴. از نعل اسب هم که به‌جا گفتی. گویی یک اپیدمی (= همه‌گیر و فراگیر) شده! ۵. فقط یک نکته‌ی مهم بیفزایم که اثر نیروی ماوراء، غیرقابل انکار است. نه البته برای هر شخص، و در هر کجا. این نیروی معنوی و مرموز هستی، برای خود مدار و معیار ویژه‌ای دارد که واردش نمی‌شوم و با خرافه و جادو و جنبل فرق فریقی دارد. ۶. رونق بازار خرافه را در دنیای امروز به‌درستی بیان کردی. خرافه و باورهای غلط، هم طرفداران خود را دارد و هم طمّاعان و سوداگران خود را. میان این دو ربط و معامله حکمفرماست.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
۱. تشکر از بیان نظرتان. خلاصه‌ی دیدگاه من درباره‌ی پرسش شما این است:


۲. بیشتر سنت‌ها و آداب در درازای زمان دچار آفات می‌شوند و مانند یک سنگ بزرگ در مسیر تندباد ریگزارها در معرض کاستی و فزونی می‌گردند.


۳. پریدن از روی آتش یک آیین دیرپاست. اما در سال‌های گذشته دچار آلودگی شده و به آن رفتارهایی خطرناک افزودند که هیچ نشانی در تاریخ ایران ندارد.


۴. من دبستان بودم در دهه‌ی ۵۰، این مراسم چهارشنبه سوری را برای‌مان اجرا می‌کردند.


۵. من گمان دارم فلسفه‌ی این آیین شاید این بوده باشد که می‌خواستند به نور و گرما اهمیت بدهند و چون زمستان را با شعله‌ی آتش گرم شدند و با نور آن، سه ماه سرد و سخت و برف و بارانی را پشت‌ سر گذاشتند، اَدای شکرگزاری کنند و به پیشگاه یکتای یگانه خدای مهربان انجام مَنسَک نمایند. خدا می‌داند.

 

۶. زردی را پس می‌دهند، چون نشان پژمردگی‌ست، سرخی را می‌خواهند چون نماد سرزندگی‌ست و خون در رگ‌ها جاری و ساری بودن.


۷. بلی، مرز خرافه با حقیقت، مرزی باریک است، کمی کُندی عقلی کنیم، ممکن است در خطر و تله‌ی خرافه بیفتیم.

 

ستون روزانه
تفکر خُردسالان!

به‌ نام خدا. سلام.
هر که نیاموخت ز تاریخ پند
باز نسنجیده بیفتد به بند
این بیت شعر را، نمی‌دانم سُروده‌ی کیست. اما به نظر می‌رسد در حافظه‌ی خیلی از ایرانی‌ها باقی باشد. با این شعر یاد سخنی از ژوزف ارنست رنان فرانسوی افتادم که به عنوان یک تاریخ‌نگار زبردست، معتقد بود اگر در جامعه‌ای، مردمان تاریخ خوانده باشند، خُردسالان، تفکر بزرگ‌سالان را دارند؛ ولی اگر تاریخ نخوانده باشند، بزرگ‌سالان، تفکر خُردسالان را دارند.


با این حادثه‌ی دردناک و تکان‌دهنده برای جوان پویا و ورزنده جناب جواد عباس‌پور، دل‌ها، خراشیده شد. اما امید داریم ناگوار نباشد و خبر سلامتی و نجاتش را بشنویم. با همه‌ی هم‌محلی‌های دل‌نگران و در حال جست‌وجو، همدردی می‌کنم.

 


جناب محمدحسین، این عکس کشاورز تلاشگر، نشانِ نشاط، تحرّک، چابکی، کوشش و کار و رزق و روزی‌ست. عکس زنده‌ای گرفتی، که سرزندگی و سُرور را به بیننده منتقل می‌کند و نیز زحمت‌کش بودن روستانشینان را در حسّ‌ها می‌دمد. ممنونم.

 

شرح کوتاه یک خبر

امروز _۲۷ اسفند ۱۳۹۷_ دکتر محمدجواد ظریف، در قم بود. دو اقدام او برای من عجیب بود که وارد تحلیل و داوری نمی‌شوم. یکی این بود یک روحانی به نام حجت‌الاسلام‌ ربانی را به‌عنوان نماینده وزارت خارجه در قم منصوب کرد.

 

دوم این‌که برای قم سهم سیاست خارجی قائل شد و گفت قم و حوزه‌های علمیه یکی از مهم‌ترین محورهای قدرت معنایی جمهوری اسلامی است. و این‌چنین تحلیل کرده که: «نقشی که قم در دنیای سیاست و تشیع بازی می‌کند نقش و اهمیت برجسته آن را نشان می‌دهد، در چند سال گذشته تمام اتفاقات بزرگ و مهم دنیا در غرب و یا به‌وسیله غرب اتفاق می‌افتاد اما امروز شرایط دنیا کاملاً عوض شده است، جهان امروز، جهان پساغربی است، در دنیای امروز، غرب محور عالم نبوده و دیگر مرکز تمام تصمیم‌گیری‌های دنیا نیست.»

بیفزایم، این‌که عصر «پساغربی» آغاز شده، پیشتر در همین مدرسه، تحلیلی کوتاه نوشته بودم، اما این‌که دکتر ظریف در قم چنین کاری کرده؛ بماند. (منبع)

 

 

ستون روزانه
اثر تفکر در تمدن

به‌ نام خدا. سلام. اول یک تعریف از تمدن بنویسم: به مجموعه تلاش‌های یک جامعه با استفاده از امکانات بومی برای پاسخگویی به نیازهای خود و همچنین نتایج این تلاش‌ها، تمدن گفته می‌شود. اینک با آوردن دو نمونه از مردم و باورها، اثر تفکر در تمدن را روشن می‌سازم. ۱. زرتشتیان ایران شخم‌زدن زمین و کِشت گندم را نوافشاندن می‌دانستند. ۲. اما سرخ‌پوستان قاره‌ی آمریکا شخم‌زدن زمین را نوعی جنایت و زخم‌زدنِ زمین می‌پنداشتند.

 

بنابراین، تمدن ایرانی با محوریت کشاورزی شکل گرفت و تمدن سرخ‌پوستی با محوریت شکار و شکارگری. نکته هم بیفزایم: امروزه نیز مانند گذشتگان، تمدن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از تفکر ساخته می‌شود. آیا ما می‌توانیم تمدن اسلامی ایرانی خود را بر پایه‌ی تفکر پیشرفته و فهم درست، بر گستره‌ی ایران پهناور و تناور بنا کنیم؟ من می‌گویم آری؛ اما به شرط دست‌کم دو چیز: اول آن‌که نگاه دینی ما باید جهان‌شمول و به‌دور از عقب‌ماندگی، تحجّر و واپس‌گرایی باشد. دوم این‌که، نگرشِ ایران‌باستانی‌مان باید از عصبیّت، تقلید کور، تقدّس‌بخشی بی‌جا و بازگشت صِرف و احساس‌واره به گذشته، بیرون بیفتد و با پاسبانی از دانش‌ها و ارزش‌های ایران کهن، به تفکر نوین و مدارای دیرین‌مان رو کنیم. ۲۸ اسفند ۱۳۹۷.

 

پاسخ:


سلام
نظر شما را خواندم که معتقدی ذائقه و طبیعت در تمدن نقش دارد. از این‌که دیدگاه خود را نوشتی، ممنونم. من اما _همان‌گونه که شرح داده‌ام_ ریشه‌ی اصلی تمدن را، برآمده از نوع تفکر مردم آن سرزمین می‌دانم. مثلاً آورده‌ام شخم‌زدن در نگاه زرتشتیان، نوافشاندن بود، اما در پندار سرخ‌پوستان، زخم‌زدنِ زمین. پس؛ زمین، طبیعت و ذائقه نیز ریشه در نوع فکر و تفکر مردم آن کشور و قارّه دارد. بگذرم.

 

نامه‌ایی که دوستم جناب آقای.... از من خواست از زبان مادر برای فرزند دورافتاده‌اش بنویسما

امروز یک دوست و همکارم از یاسوج از من خواست متنی کوتاه از زبان مادر برای فرزند دورافتاده‌اش بنویسم، نوشتم و صبح زود برایش فرستادم. این‌جا در مدرسه‌ی فکرت هم می‌گذارم اگر البته، وقت هم‌مدرسه‌ای‌ها را نگیرم.

 

پاسخ:

سلام فرزند من

قلب مادر _که پایه‌گذار و کانون حُبّ و مهر در هستی‌ست_ دوری را برنمی‌تابد. دل مادر، به زمزمه‌ی نام تو می‌تپد. مرا، تو ای فرزند برومندم، آبرویی. ای آشنای شب‌های بیداری‌ام، ای اَنیس لحظه‌های شیرخوارگی‌ام، ای اَلیف روزهای نوازش‌گری‌ام، دوستت دارم. ثانیه‌های شب و روزم، با عشق خاطرات تو و شمارش خنده‌ها و جَست‌وخیزهای تو طی می‌شود. با تو می‌مانم ای فرزندم! ای ناز گل‌های خوش‌رایحه‌ی پُرشکوفه‌ام. ای عطرِ معطّر مَشام شام و شب‌های تنهایی‌ام، به قول نیما یوشیج «تُرا من چشم در راهم».

 

پاسخ:

سلام سید
به جمله‌ی یکی به آخر متن‌تان باید نکته‌ای بیفزایم: چنانچه خود نیک می‌دانید، «پَساغربی» به این معنا نیست که مغرب‌زمین دیگر سهم و نقشی نخواهد داشت، نه؛ بلکه منظور این است که آنان دیگر مانند پنج دهه‌ی گذشته همچنان نمی‌توانند بر گُرده‌ی ملل بیدار جهان سوار شوند و به‌آسانی سواری بخورند و تصمیم خود را به‌زور و زود به همگان بقبولانند و دیکته نمایند. نظم نوین جهانی دستورواره، در حال پوست‌اندازی و پیوست به جهان‌مداری‌ست، نه یکّه‌تازی یک یا دو ابرقدرت و چند قدرت و نیمچه‌دولت.

 

یک کبوتر بلژیکی _که برنده‌ی مسابقه کبوتران در بلژیک شده بود_ به قیمت یک میلیون و چهارصد هزار دلار _ نزدیک 14 میلیارد تومان_ توسط یک فرد چینی خریداری شد. (منبع)


@
سلام حسین آقا
واژه‌ی نزدیک را به‌همین خاطر آوردم.  رقم را گِرد کردم. پس معلوم گشته، بعد از عمل جراحیِ «راه اشکی»‌ات، خوب تیزتر شده توان حافظه‌ات، قدرت طعنه‌ات و قوّت محاسبه‌ات آقا.

 


سلام آقا مرتضی شهابی
۱. نظرهایی که می‌نویسی را دقیق می‌خوانم. ممنونم. این نظرت هم چنان جدی‌مِدّی‌ست که واجب شد شرحی بیفزایم.
‌۲. یک معنای انصاف را می دانید که رحم، داد و راستی رفتارکردن است. اقتصاد خُرد و معیشتی هر جامعه، ‌‌‌به انصاف بازاریان و کسبه وابسته است و قم به نظرم در این‌باره کمتر دچار آسیب است.


۳. حتی به یاد دارم بخشی از مردم داراب‌کلا برای خرید نکا را بر ساری در خرید کالاهای خوراکی، و قائم‌شهر را بر ساری در خرید میوه‌جات، کالای خانگی و خرید و فروش خودرو، ترجیح می‌دهند و این ناشی از همان عنصر انصاف در دو بازار ذکرشده، است.


۴. کشکولی هم یک بند بگویم مرتضی، که من حساب بانکی ارزی ندارم! تا نرخ دلار و پِزو و یورو و روبل و شلینگ و ۱۲۰ لیره استرلینگ را بدانم!

 

 

 

نظزدکتر عارف‌زاده:

درود  بر  شما  که  میتوانید  کار  سختی  مثل  توازن و  تعادل  اندیشه  و  عواطف  را  برقرار  سازید  و  به  اصول  علمی  و  مستندات و  امانتداری  در  درج  مطالب  همواره  توجه  دارید. آموزنده  است. جدیت  همراه  با  اخلاص  شما  همواره  مسیرهای  تازه ای  برای  پویایی  اندیشه  میسازد.  این  نگرش  انبساطی  به  افکار   افراد  را  در   راه  آشکارسازی  اندیشه  مصممتر  میکند

 

ستون روزانه
نفت و نهضت

به‌ نام خدا. سلام. درس‌ها و ضعف‌های جنبش ملی نفت _نهضتی پرشور در میانِ دو انقلابِ مشروطه و انقلاب اسلامی_ را از نگاهی که به آن بُرهه‌ی تاریخی دارم، برمی‌شمارم:

 

درس‌ها:
یکی این‌که، گواهی‌ست بر نیروی پرشور وطن‌دوستی و وطن‌خواهی؛
دیگر آن‌که، شاهدی‌ست بر نیروی افکار عمومی به مانند سلاحی کارساز بر سر استبداد؛
سوم این‌که، سندی‌ست بر عدم قدرت بسیج توده‌ها توسط ایدئولوژی بیگانه مثل مارکسیسم؛
چهارم این‌که، نشانی‌ست بر عدم جانشینی عقاید مارکسیستی (جنگ طبقاتی) بر مکتب شیعه (حرکت عدالت‌خواه)

 

ضعف‌ها:


۱. ایجاد تردید در اهالی سیاست؛
۲. پی بُردن عده‌ای به بیهودگی! مبارزه. یعنی سرخوردگی؛
۳. تنها مذهب ثابت کرد که قادر به هدایت مردم است؛
۴. کناررفتنِ غرب‌زده‌ها از خط مقدّم سیاست؛
۵. تسلیم شاه و پیروی‌اش _خواه صوری و خواه توافقی_ از آیةالله‌العظمی بروجردی.
۲۹ اسفند ۱۳۹۷

 


شرح عکس کتاب بالا.
کتاب: ایرانی ها؛ با عنوان فرعی: «ایران، اسلام و روح یک ملت». نوشتۀ خانم ساندرا مک کی. پژوهندۀ آمریکایی. ترجمۀ خانم شیوا رویگریان. چاپ اول، ققنوس 1380، در 436 صفحه.

این کتاب را دو سال پیش خواندم. و یادداشت‌های فراوانی نوشتم. خواندنی‌ست. نویسنده به قضیه‌ی نفت، و مرحوم دکتر محمد مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی نیز پرداخته‌ است. بگذرم.

 


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف زاده
و اگر بداند و بکند هم، بازهم نیست، چون اساساً، «شاه»، در واقع یعنی تصرّف عُدوانی حقوق ملت. شاه یعنی فرمان‌روای بی‌فرمان مردم. شاه یعنی نشستن بر تخت سلطنت بی‌اجازه‌ی ملت و بی‌اذن مکتب.

 


چرا «دریغ» (= افسوس و تحسُّر) جناب!؟
خُب، خودت که قلم و قدم داری؛
خاب، هنر بوَرز،
و هنر بنُما،
و هنری بنویس،
و هنر کن و خطر، نه، ابدا.
شُکوه که شِکوه ندارد. راستی سلام.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب
۱. سپاس از دقت و وقت‌گذاری شما.
۲. این‌که در سرخورده‌شدن، به تشخیص درستی رسیده بودند را نمی‌توان این زمان تشخیص داد. باید خود را در ظرف زمانی مورد نظر، حضور دهیم و آن‌گاه به‌قطع و یقین بگوییم.


۳. نه، من به بیهودگی مبارزه اعتقاد ندارم. برداشت تحلیلی‌ام را گفتم. اگر جناب گویای شما، علامت تعجب کنار واژه‌ی «بیهودگی» را می‌توانست تشخیص دهد، بخشی از اشکال برکنار می‌شد.


۴. حال که این وادی رفتیم نکته‌ای بیفزایم: من اگر سنّم قد می‌داد و در نهضت نفت بودم، نام نهضت را «ملی‌کردن نفت» نمی‌نهادم. بلکه به مفهوم عام‌تر و گسترده‌تر می‌گذاشتم: نهضت ضد غارت. زیرا نهضتی بود که هم دست عُمّال (= عمله‌های) رژیم را از سر نفت بُرید، و هم دستان چپاول انگلیسی را در چاه نفت، دفن کرد.

 

الان این زمانه، جناب جوادی‌نسب، همین ملی‌کردن‌ها از نگاه برخی از توسعه‌گراها به سبک غربی، نوعی واپس‌گرایی و دولتی‌سازی اقتصاد معنا پیدا کرده، اما آن زمان یک حرکت ضد استعماری مترقیانه بود. بگذرم که در این‌باره نظرم را تحفُّظ کنم سزاتر است.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۳۳
ساعت پست : ۰۶:۱۱
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و نهم

 

تحلیل سیاسی

مقدمه: حکومت‌ها در یک تقسیم‌بندی یا به شیوه‌ی دموکراسی‌اند یا دیکتاتوری. در دومی ممکن است انتخابات یا صوری، یا بسته و یا ممنوع باشد. اما در اولی هم انتخابات است و هم انتصابات.

 

یکم. تحلیل من روی «بحران توزیع» در ایران است که مطابق اصل مرسوم علم سیاست هم انتخابات دارد، و هم انتصابات.

 

دوم. بر اساس نظریه‌ی «لوسین پای» حکومت‌ها باید پنج بحران را جهت توسعه‌ی سیاسی و پیشرفت حل کنند: ۱. بحران هویت ۲. بحران مشروعیت ۳. بحران مشارکت ۴. بحران نفوذ ۵. بحران توزیع.

 

سوم. تحلیل من روی «بحران پنجم» است؛ بحران توزیع. هرگاه نظام سیاسی نتواند و یا نخواهد مَنصب‌ها و امکانات را میان شایستگان توزیع و پخش کند و قدرت را در گردش گذارد، آن نظام دچار بحران توزیع است.

 

چهارم. از نظر من انتصابات و حتی انتخابات در ایران با بحران توزیع دست به گریبان است. آنچه در بخش انتصابات نظام در همه‌ی سه قوه و نیز در بخش اراده‌ی فائقه، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد بخشی از نخبگان و شایستگان هرگز در این دایره قرار نمی‌گیرند. در حقیقت اعتماد نظام به آنان یا مشکوک است، یا مردود است و یا گرایش و ارادت به ساختار دیده نمی‌شود. و انتخابات هم از طریق منظرهای جناحی و نیمه‌شخصی شده در بخش نظارت استصوابی و چهار منبع تأیید سوابق داوطلبان، با نوعی بحران توزیع مواجه است. همه‌ی ایرانیان بآسانی نمی‌توانند از این چهار فیلتر و نیز از «نظارت استصواب» عبور کنند. این یعنی بحران توزیع، که روی سه بحران مشروعیت، مشارکت و نفوذ سرریز می‌گردد.

 

پنجم. کافی‌ست انتصابات اخیر، و نیز انتصاباتی را که طی سال‌های اخیر آقایان حسن روحانی و صادق لاریجانی در مناصب دو قوه انجام دادند، تعمُّق کنید، خواهید دید گردش قدرت میان خودشان است و بس.

 

ششم. به عنوان یک شهروند شیعه‌ی ایرانی _که گمان می‌کنم کمی تحلیل‌گر بودن را بلدم_ نظرم این است این بحران توزیع، با اصول اولیه‌ی انقلاب اسلامی و با آرمان مبارزان انقلاب، در تعارض است و اثرات ویرانگری برجای می‌گذارد. یکی از بازتاب‌های آن بر روی «بحران نفوذ» است که این بحران خطرناک‌تر از بحران توزیع است؛ زیرا بحران نفوذ یعنی نظام نتواند الگوی حکومتی خود را میان مردم نفوذ و بسط دهد. و نسل‌های تازه‌تر را قانع و رضامند نگه دارد. بگذرم. یادآور شوم من در نوشته‌های تحلیلی‌ام، با نگاه آزاد، به «آنچه هست» می‌پردازم نه «آنچه باید باشد» که این دومی، کار تئوریسینی‌ست، نه تحلیلی.

 

نکته ها:
همه‌ی ما باید:
گرمی‌ بگیریم،
گرما ببخشیم،
نور بتابانیم.

 


 

سلامی علی‌آقا غزلی

حقیقتاً سرشار ذوق شدم. چه عالی پیش می‌رود این پرسپولیس داراب‌کلا. تبریک مرا بپذیر و به دوستان‌ سرخ‌پوش تلاشگر ابلاغ کن. عکس نشان انسجام درونی تیم است. آفرین. آفرین.

 


 

حاج اکبر باقر سمت راست


پاسخ:

سلام جناب قربانی
می‌دانم که می‌دانی، اما می‌گویم.
اسم آقا سید علی اصغر، نامش «علی» است. چون نزد ایرانیان نام علی به تبرک امام علی _علیه‌السلام_ بسیار مبارک و ارزشمند است، گاه در خانواده‌های ایرانی برای سه فرزند پسرشان علی می‌گرفتند:
علی اصغر
علی اوسَط
علی اکبر
پس؛ نام کامل سید، علی‌ست که اصغر است.

 

ستون روزانه
دَه مجلس حرف

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم محمدتقی شریعتی _که به سقراط خراسان مشهور است_ در صفحه‌ی ۳۳ کتاب «از چشمهٔ کویر، مجموعه ۲۳ سخنرانی» چنین گفت: «من ده ساعت مطالعه می‌کنم تا یک سخنرانی کنم، و بعضی‌ها یک ساعت مطالعه می‌کنند و دَه مجلس! حرف می‌زنند.» راستی من و شما چگونه‌ایم؟! 
بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۳۳
ساعت پست : ۰۶:۱۱
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و نهم

 

تحلیل سیاسی

مقدمه: حکومت‌ها در یک تقسیم‌بندی یا به شیوه‌ی دموکراسی‌اند یا دیکتاتوری. در دومی ممکن است انتخابات یا صوری، یا بسته و یا ممنوع باشد. اما در اولی هم انتخابات است و هم انتصابات.

 

یکم. تحلیل من روی «بحران توزیع» در ایران است که مطابق اصل مرسوم علم سیاست هم انتخابات دارد، و هم انتصابات.

 

دوم. بر اساس نظریه‌ی «لوسین پای» حکومت‌ها باید پنج بحران را جهت توسعه‌ی سیاسی و پیشرفت حل کنند: ۱. بحران هویت ۲. بحران مشروعیت ۳. بحران مشارکت ۴. بحران نفوذ ۵. بحران توزیع.

 

سوم. تحلیل من روی «بحران پنجم» است؛ بحران توزیع. هرگاه نظام سیاسی نتواند و یا نخواهد مَنصب‌ها و امکانات را میان شایستگان توزیع و پخش کند و قدرت را در گردش گذارد، آن نظام دچار بحران توزیع است.

 

چهارم. از نظر من انتصابات و حتی انتخابات در ایران با بحران توزیع دست به گریبان است. آنچه در بخش انتصابات نظام در همه‌ی سه قوه و نیز در بخش اراده‌ی فائقه، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد بخشی از نخبگان و شایستگان هرگز در این دایره قرار نمی‌گیرند. در حقیقت اعتماد نظام به آنان یا مشکوک است، یا مردود است و یا گرایش و ارادت به ساختار دیده نمی‌شود. و انتخابات هم از طریق منظرهای جناحی و نیمه‌شخصی شده در بخش نظارت استصوابی و چهار منبع تأیید سوابق داوطلبان، با نوعی بحران توزیع مواجه است. همه‌ی ایرانیان بآسانی نمی‌توانند از این چهار فیلتر و نیز از «نظارت استصواب» عبور کنند. این یعنی بحران توزیع، که روی سه بحران مشروعیت، مشارکت و نفوذ سرریز می‌گردد.

 

پنجم. کافی‌ست انتصابات اخیر، و نیز انتصاباتی را که طی سال‌های اخیر آقایان حسن روحانی و صادق لاریجانی در مناصب دو قوه انجام دادند، تعمُّق کنید، خواهید دید گردش قدرت میان خودشان است و بس.

 

ششم. به عنوان یک شهروند شیعه‌ی ایرانی _که گمان می‌کنم کمی تحلیل‌گر بودن را بلدم_ نظرم این است این بحران توزیع، با اصول اولیه‌ی انقلاب اسلامی و با آرمان مبارزان انقلاب، در تعارض است و اثرات ویرانگری برجای می‌گذارد. یکی از بازتاب‌های آن بر روی «بحران نفوذ» است که این بحران خطرناک‌تر از بحران توزیع است؛ زیرا بحران نفوذ یعنی نظام نتواند الگوی حکومتی خود را میان مردم نفوذ و بسط دهد. و نسل‌های تازه‌تر را قانع و رضامند نگه دارد. بگذرم. یادآور شوم من در نوشته‌های تحلیلی‌ام، با نگاه آزاد، به «آنچه هست» می‌پردازم نه «آنچه باید باشد» که این دومی، کار تئوریسینی‌ست، نه تحلیلی.

 

نکته ها:
همه‌ی ما باید:
گرمی‌ بگیریم،
گرما ببخشیم،
نور بتابانیم.

 


 

سلامی علی‌آقا غزلی

حقیقتاً سرشار ذوق شدم. چه عالی پیش می‌رود این پرسپولیس داراب‌کلا. تبریک مرا بپذیر و به دوستان‌ سرخ‌پوش تلاشگر ابلاغ کن. عکس نشان انسجام درونی تیم است. آفرین. آفرین.

 


 

حاج اکبر باقر سمت راست


پاسخ:

سلام جناب قربانی
می‌دانم که می‌دانی، اما می‌گویم.
اسم آقا سید علی اصغر، نامش «علی» است. چون نزد ایرانیان نام علی به تبرک امام علی _علیه‌السلام_ بسیار مبارک و ارزشمند است، گاه در خانواده‌های ایرانی برای سه فرزند پسرشان علی می‌گرفتند:
علی اصغر
علی اوسَط
علی اکبر
پس؛ نام کامل سید، علی‌ست که اصغر است.

 

ستون روزانه
دَه مجلس حرف

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم محمدتقی شریعتی _که به سقراط خراسان مشهور است_ در صفحه‌ی ۳۳ کتاب «از چشمهٔ کویر، مجموعه ۲۳ سخنرانی» چنین گفت: «من ده ساعت مطالعه می‌کنم تا یک سخنرانی کنم، و بعضی‌ها یک ساعت مطالعه می‌کنند و دَه مجلس! حرف می‌زنند.» راستی من و شما چگونه‌ایم؟! 
بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و نهم

 

تحلیل سیاسی

مقدمه: حکومت‌ها در یک تقسیم‌بندی یا به شیوه‌ی دموکراسی‌اند یا دیکتاتوری. در دومی ممکن است انتخابات یا صوری، یا بسته و یا ممنوع باشد. اما در اولی هم انتخابات است و هم انتصابات.

 

یکم. تحلیل من روی «بحران توزیع» در ایران است که مطابق اصل مرسوم علم سیاست هم انتخابات دارد، و هم انتصابات.

 

دوم. بر اساس نظریه‌ی «لوسین پای» حکومت‌ها باید پنج بحران را جهت توسعه‌ی سیاسی و پیشرفت حل کنند: ۱. بحران هویت ۲. بحران مشروعیت ۳. بحران مشارکت ۴. بحران نفوذ ۵. بحران توزیع.

 

سوم. تحلیل من روی «بحران پنجم» است؛ بحران توزیع. هرگاه نظام سیاسی نتواند و یا نخواهد مَنصب‌ها و امکانات را میان شایستگان توزیع و پخش کند و قدرت را در گردش گذارد، آن نظام دچار بحران توزیع است.

 

چهارم. از نظر من انتصابات و حتی انتخابات در ایران با بحران توزیع دست به گریبان است. آنچه در بخش انتصابات نظام در همه‌ی سه قوه و نیز در بخش اراده‌ی فائقه، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد بخشی از نخبگان و شایستگان هرگز در این دایره قرار نمی‌گیرند. در حقیقت اعتماد نظام به آنان یا مشکوک است، یا مردود است و یا گرایش و ارادت به ساختار دیده نمی‌شود. و انتخابات هم از طریق منظرهای جناحی و نیمه‌شخصی شده در بخش نظارت استصوابی و چهار منبع تأیید سوابق داوطلبان، با نوعی بحران توزیع مواجه است. همه‌ی ایرانیان بآسانی نمی‌توانند از این چهار فیلتر و نیز از «نظارت استصواب» عبور کنند. این یعنی بحران توزیع، که روی سه بحران مشروعیت، مشارکت و نفوذ سرریز می‌گردد.

 

پنجم. کافی‌ست انتصابات اخیر، و نیز انتصاباتی را که طی سال‌های اخیر آقایان حسن روحانی و صادق لاریجانی در مناصب دو قوه انجام دادند، تعمُّق کنید، خواهید دید گردش قدرت میان خودشان است و بس.

 

ششم. به عنوان یک شهروند شیعه‌ی ایرانی _که گمان می‌کنم کمی تحلیل‌گر بودن را بلدم_ نظرم این است این بحران توزیع، با اصول اولیه‌ی انقلاب اسلامی و با آرمان مبارزان انقلاب، در تعارض است و اثرات ویرانگری برجای می‌گذارد. یکی از بازتاب‌های آن بر روی «بحران نفوذ» است که این بحران خطرناک‌تر از بحران توزیع است؛ زیرا بحران نفوذ یعنی نظام نتواند الگوی حکومتی خود را میان مردم نفوذ و بسط دهد. و نسل‌های تازه‌تر را قانع و رضامند نگه دارد. بگذرم. یادآور شوم من در نوشته‌های تحلیلی‌ام، با نگاه آزاد، به «آنچه هست» می‌پردازم نه «آنچه باید باشد» که این دومی، کار تئوریسینی‌ست، نه تحلیلی.

 

نکته ها:
همه‌ی ما باید:
گرمی‌ بگیریم،
گرما ببخشیم،
نور بتابانیم.

 


 

سلامی علی‌آقا غزلی

حقیقتاً سرشار ذوق شدم. چه عالی پیش می‌رود این پرسپولیس داراب‌کلا. تبریک مرا بپذیر و به دوستان‌ سرخ‌پوش تلاشگر ابلاغ کن. عکس نشان انسجام درونی تیم است. آفرین. آفرین.

 


 

حاج اکبر باقر سمت راست


پاسخ:

سلام جناب قربانی
می‌دانم که می‌دانی، اما می‌گویم.
اسم آقا سید علی اصغر، نامش «علی» است. چون نزد ایرانیان نام علی به تبرک امام علی _علیه‌السلام_ بسیار مبارک و ارزشمند است، گاه در خانواده‌های ایرانی برای سه فرزند پسرشان علی می‌گرفتند:
علی اصغر
علی اوسَط
علی اکبر
پس؛ نام کامل سید، علی‌ست که اصغر است.

 

ستون روزانه
دَه مجلس حرف

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم محمدتقی شریعتی _که به سقراط خراسان مشهور است_ در صفحه‌ی ۳۳ کتاب «از چشمهٔ کویر، مجموعه ۲۳ سخنرانی» چنین گفت: «من ده ساعت مطالعه می‌کنم تا یک سخنرانی کنم، و بعضی‌ها یک ساعت مطالعه می‌کنند و دَه مجلس! حرف می‌زنند.» راستی من و شما چگونه‌ایم؟! 
بیشتر بخوانید ↓

 

پاسخ:
سلام سید
از دیدگاه شما، سوژه می‌گیرم. و یک نکته هم بگویم:

هرگاه حکومت‌ها با منطق درست و درایت، در فکر مردم رخنه (= رسوخ) کنند و نفوذشان را با رضایت عمومی همراه کنند، از «بحران توزیع قدرت» کاسته می‌شود. وگرنه دو بحران «توزیع» و «نفوذ و رسوخ» بر روی هم بار می‌شوند و تراکم می‌آفرینند. اما صد حیف که...

 

سلام جناب دهقان
موافق‌ام تحلیل بنویسی. نظراتم اینه:
۱. اختلاس _که معنی ربودن می‌دهد_ یک اقدام ماهرانه و با حربه‌ی فریب و اختفا است.
۲. پس نقش حراست ادارات، نقش صوری ست، یا کارشان را صرف امور دیگر...
۳. پس بازرسی چه کار می‌کنند....
۴. پس مدیران آن مجموعه چرا نقش نظارت و مدیریتی ضعیفی...
۴.بخشی هم علتش شخصی‌شدن سیاست توسط ذی‌نفوذان است
۵. چگونه است هر کجا موفقیت است به اسم خود جا می‌زنند ولی در این گونه دزدی‌ها و فساد....،  فرافکنی می‌کنند و خود را بی‌تقصیر.

 

زیارت جامعه کبیره

تسلیت می‌گویم این روز حزن و اندوه را. سلام بر امام هادی _علیه‌السلام_ که با آفریدن زیارت جامعه کبیره، شیعه را در راز و نیاز غنی فرمودند.



 

شرح عکس بالا:
این آقای انریکو آسکالونه است؛ باستان‌شناس ایتالیایی. او _که ایران را وطن دوم خود می‌داند_ معتقد است تمدن در جیرفت شکل گرفته است و بعد از آن به مناطق دیگر گسترش یافته... امروز در منبعی خوانده‌ام که این استاد دانشگاه در رُم، در این‌باره گفت:

«مُهرهایی که در جیرفت پیدا کردیم، وجود فرهنگ و روابط حمل و نقل و پیشینه‌ی این پیشرفت‌ها را نشان می‌دهد. به نظر من، فرهنگ در جیرفت ریشه دارد.» (منبع)

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی‌نسب. کشکولی بگویم حاضرم برای قدیانی، رونویسی سه کتاب را انجام دهم، البته به دو شرط: ۱. کتاب از نوشته‌های نویسنده باشد، نه رونویسی و کپی‌برداری و شرح خواب و کرامات. ۲. در زندان سوئد باشد، نه کهریزک و مهریزک!

 



شرح عکس کتاب‌های بالا:

کتاب‌هایی که قاضی، برای قدیانی حکم بریده این سه کتاب است، جناب جوادی‌نسب.

۱. «حکایت زمستان» نوشته سعید عاکف، ۲. «داستان سیستان» نوشته رضا امیرخانی ۳. «دشمن‌شناسی» از  انتشارات انقلاب اسلامی. (منبع)

 

متن نقلی: «دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در واکنش به حکم دادگاه ابوالفضل قدیانی مبنی بر مطالعه و رونویسی از برخی کتاب‌های مرتبط با رهبر انقلاب واکنش نشان داد: انتشار آثار مرتبط با رهبر معظم انقلاب برای آشنایی با رأی و اندیشه و نیز زندگی و سیره اخلاقی و اجتماعی معظم‌له است و بکارگیری آن به عنوان مجازات یک مجرم، بدسلیقگی است. دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب هیچ توصیه ای به دادگاه هاجهت مطالعه اجباری آثار رهبر انقلاب توسط محکومان ندارد و این کار را مغایر با اثربخشی‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌روح‌کار‌‌‌فرهنگی‌می‌داند.» (منبع)

 

 

پاسخ:

سلام جناب عبدی
من کتاب‌های استاد ندوشن را دوست دارم. به‌ویژه کتاب خاطرات او از سریلانکا، که داستان هبوط حضرت آدم _علیه‌السلام_ را مطرح می‌کند.
بیفزایم از نظر من عرفان مبتنی بر شریعت، عرفان نجات‌بخش است و انسان را به آسمان پَرِ پرواز می‌بخشد. بی‌شریعت، هر طریقتی، تاریکی‌ست. عرفانی کاذب‌ است. سپاس.

 

نکته ها:

اما من  تا بگی «ف»
یاد مرحوم داریوش فروهر می‌افتم، نه، یاد فرح‌آباد!
یاد فرهاد می‌افتم، که برای شیرین، بر بیستون تیشه‌ها می‌زد، نه یاد فرح‌زاد!

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده صید و صیّاد رفته باشد

 


قد و قواره اشخاص
من نظرم بر این است، ما دست‌کم با سه معیار می‌توانیم درباره‌ی اشخاص _چه سرشناس، چه گمنام و چه بدنام_ داوری کنیم، بهتر است بگویم ابراز نظر نماییم: معیار اسلامی، معیار ایرانی و معیار جهانی. با این پویه‌ی فکری، قد و قواره‌ی افراد اندازه‌گیری می‌شود.

 

۱. با محک و معیار دینی، کسانی به‌حق می‌توانند وارد اظهارنظر درباره‌ی افراد و افکار آنان شوند که واقعاّ دین‌شناس باشند و اسلام‌شناس. پس این معیار تخصصی‌ست و هر کس بآسانی نمی‌تواند مدعی شود اسلام‌شناس است و خیلی راحت حکم صادر کند.

 

۲. معیار ایرانی همان سه‌ضلعی نورانی پیام زرتشت است که اسلام هم آن را تأیید می‌کند. پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. هر شخصیت شهیری اگر از این سه ضلع برخوردار باشد، می‌توان با این محک او را شناخت و شناساند.

 

۳. معیار جهانی یک محک عام‌تری‌ست و رها از برخی قید و بندهاست. بنابراین، با این معیار هم خیلی‌ها می‌توانند درباره‌ی خیلی از نامداران تاریخ و یا سرشناسان یک کشور و منطقه و دنیا، ابراز نظر کنند. در مورد معیار ایرانی متذکر شوم که حتی رهبری نظام نیز در فرمان پایه‌گذاری الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به هر دو شاخص‌ آموزه‌های اسلام و فرهنگ و تمدن ایران توجه نشان دادند.

 

نتیجه: پس، اگر وارد داوری درباره‌ی اشخاص می‌شویم، این شگفتی شگرف را در چارچوب فکری‌مان جای دهیم. مثلاً اگر کسی در سه ضلع نورانی پندار، گفتار، کردار، نه فقط نیک نبود، بلکه تاریک‌اندیش بود، برای آن شخص به میزان دارایی‌های واقعی‌اش نظر دهیم. این‌گونه، قد و قواره باهم جناس می‌یابند. بگذرم.

 

ستون روزانه
بُز پیش‌آهنگ

 

به‌ نام خدا. سلام.
چونک واگردید گلّه از ورود
پس فتَد آن بُز که پیش‌آهنگ بود

توضیح: من از نوجوانی می‌دیدم بُزها همیشه جلودار بودند، هیچ‌وقت در پسِ گله نبودند، پیش بودند و پیشتاز. حال مولوی می‌گوید بُز که پیشقراوُل است وقتی ببیند گله به دنبالش نمی‌آید، و از جُوی و خار و تپه و رودخانه و سنگلاخ و موانع نمی‌پرد، بُز هم پس می‌افتد و تنها می‌مانَد و در خطر قرار می‌گیرد. این دو، _گله و بُز_ همیشه باهم باید به پیش‌ بروند. نه بُز به تنهایی و یکّه‌تازی قادر است پیش‌‌‌تر روَد، نه گله بی‌جلودار و بی‌ره‌نُما و بی‌راه‌بلَد می‌تواند ادامه‌ی راه دهد.

 

نکته: من گمان دارم اگر مثالاً حضرت موسی _علیه‌السلام_ به‌جای قوم بهانه‌جوی بنی‌اسرائیل، ملت باتمدن و با سَیر و سیرت ایران را داشت، آن‌همه سختی‌ها را آزمون نمی‌کرد. گرچه مشیّت الهی همان بود که آن پیامبر خدا، در آن سرزمین، ابلاغ امر الهی کند. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند.
۲۰ اسفند ۱۳۹۷

 

 

شرح عکس بالا:

او خانم فرانسیسکا گیفی است؛ وزیر «امور خانواده، سالمندان، زنان و جوانان آلمان». او لباس رُفته‌گران (= پاک‌بانان) پوشید و به مناسبت روز جهانی زن، به میان کارگران شهرداری رفت و برای جمع‌آوری زباله‌ها کمک کرد. (منبع)

 

پاسخ:

جواب به جلیل قربانی:

 

۱. من از روحیات فکری ایرانیان پیش از زرتشت، بی‌خبرم. می‌دانم زرتشت در شاکله‌ی فکری و اخلاقی و ایمانی و یکتاپرستی ایرانیان بسیار تأثیر نهاد. و گفت به نور بگرایید و از اهریمن دوری گزینید و ایرانیان، به زرتشت، نه نگفتند و یکتاپرستی پیشه ساختند و چون قوم هم‌عصر حضرت موسی _ علیه‌السلام_  نه لجاجت کردند و نه بهانه‌تراشی‌ها.

 

۲. نام دیگر انسان، بشر است. و واژه‌ی «بشر» یعنی مژده. بشریت یعنی جُنبدگانی که به هم بشارت و مژده می‌دهند. ایرانیان به نظرم در مفهوم «بشر» بودن، بسیار پیشتاز بودند. آن هم به برکت حکمت، حکیمان و اندیشه‌های زرتشت. که البته، آن افکار پاک، توسط مُغ‌ها و شاهان ستمگر بدخواه از اصل و اساس خود تحریف شد. اما خدا را شکر بخشی از آن افکار رشید، به‌صورت پاک و پاکیزه به ما رسید. و ما اگر متمدن شدیم، چون این‌گونه با بزرگان طی کرده بودیم.

 

۳. بند مربع دوم شما، نیازمند شرح و نقد است که وقت نیست. بند مربع اول شما، اما کمی تا قسمتی ابرناکی‌ست. من معتقد به خاتمیت هستم، اما به شرط ایمان به استمرار امامت ائمه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام. پس، پیشوا کسی‌ست که مردم را راه‌بَر به مقصد است. چنانچه ملت ایران همیشه، به بزرگان خود توجه داشت. نیز بگویم بَزک‌ مَزک نه فقط هنری نیست، بلکه خود یک «نیست» است.

 

 

خبر و نکته
امروز شنیدم _و نیز جهت اطمینان از  درست بودن خبر، در سایت معتبر خواندم_ که رئیس پیشین قوه قضاییه، _آیت‌الله صادق لاریجانی_ در پایان صدارت خود بر این قوه و در مراسم تحویل آن به رئیس تازه _حجت‌الاسلام رئیسی_ گفت: «اینجانب در طی ۱۰ سال گذشته برای دفاع از استقلال و اقتدار دستگاه قضایی به معنای دقیق کلمه، جنگیدم.» (منبع)

 

نکته: من چون سیاسی‌میاسی بلد نیستم، نمی‌دانم کدام استقلال؟! کدام اقتدار؟! و نیز با کی؟! یا کیا؟! جنگید. و اساساً و چرا باید جنگ و جنگیدن!؟ چرا نباید صلح و سازگاری!؟


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
نکته‌ی پُرملاط گفتی. من هم مانند شما در مصائب حیف و میل، در رنجم. اما یک نکته هم من بیفزایم به دنباله‌ی طعنه‌ی جون‌دار شما و آن این است: بدتر آن‌که کانادا _که تحت حاکمیت ملکه الیزابت انگلیس اداره می‌شود_ پناه‌گاه دزدان بیت‌المال و اختلاس‌گران ایران شده است. گویا آنجا را «گراند هتل» برای فراریان دزد اموال مردم ایران کرده است! بگذرم.

 

الیور توئیست

دیروز «الیور توئیست» را _که از روی رُمان چارلز دیکنز، ساخته شد_ بادقت دیدم. سرگذشت درام و غمگین این بچه‌یتیم در انگلستان. خلاصه‌ی یادداشتم از فیلم این است:

 

۱. یتیم‌ها باید الیاف طناب را باز می‌کردند، تا طنابی محکم‌تر برای کشتی ملکه‌ی انگلیس ببافند!

۲. بچه‌‌یتیم‌ها را می‌فرستادند، دودکش خونه‌ی اربابان را تمیز کنند!

۳. الیور توئیست _بچه‌‌یتیم‌_ یک اعتراض کرد، ارباب سریع نتیجه گرفت، گوشت زیادی دادید به او، باید نون‌خشک می‌خورد، نه گوشت!

۴. زن خدمت‌کار ارباب گفت از اون غذای مانده که به سگ می‌دیم، از این پس می‌دم به الیور توئیست یتیم.

۵. آنها _دادگاه و قُضات_ دلیلی برای دارزدن نمی‌خواهند، آنها دارزدن افراد را خودبه‌خود خیلی دوست دارند!

۶. سردسته‌ی باند تبهکار یهود _که دزدی به یتیمان یاد می‌داد_ به دختر اسیر کار اجباری، با اعتراض و داد و فریاد و خشم گفت: تو به یک چیز خطرناک فکر می‌کنی؛ آزادی!

۷. به یتیمان می‌آموختند اگر تو ندزدی، یکی دیگه می‌دزدد، پس بدزدید!

۸. آن باند حتی سگ را نیز برای دزدی آموزش می‌دادند.

۹. الیور توئیست _که سرانجام از دست تبهکاران نجات یافت_ در مخزن کتابخانه‌ی آن فرد ناجی گفت: بهترین کار برای آدم این است کتاب‌فروش باشد و نیز کتاب‌خوان.

 

سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ این حرکت یک رخنه بود به تحلیلی که کرده بودم. و هر تحلیلی به لحاظ علمی قابلیت ابطال‌پذیری دارد. البته هنوز نیز نمی‌توانم چنین کاری را، فرضیه‌ایی رقیب برای «پوچ» کردن فرضیه‌ام، تلقی کنم. نشان به آن نشان که سال ۶۸ نیز، رهبری هیچ‌گاه در هیأت رئیسه خبرگان نبود، اما منتخب خبرگان شد، آن‌هم با پدیده‌ی گرایش به وصایت و گواهی اشخاص شاخص جلسه از توجه‌دهی‌های امام به آقای خامنه‌ای.

 

بنابراین من برداشتم هنوز همان است که رهبری از آقای شیخ صادق لاریجانی تجلیلی در حد «روز جایگزینی» دارد. اما به‌هرحال، مجلس خبرگان هم اعضایی شناور دارد، هم از نظر گرایش، هم به دلیل مرگ‌ومیر به علت سنّ و سالخوردگی. و هم تعدادی از آنان، چندان اخبار را به‌روز نمی‌گیرند.



پاسخ:

سلام سید
چهار نقد به تحلیل شما
۱. تحلیل‌گر نباید آرزوی خود را در تحلیل دخالت دهد. شما به‌جای ترسیم واقعیت‌های احتمالی پیش‌رو، از اشتیاق و آرزوی خود سخن گفته‌ای.
۲. در تحلیل نباید، دروازه‌ی تعدّد فهم و افزودن را بست. شما با قید «دو گزینه بیشتر نیست»، تحلیل خود را بسته نگه داشته‌ای.
۳. تحلیل‌گر، جای تئوریسین نمی‌نشیند که از «بایدها» بگوید، شما وارد بایدها شدی، که مخلّ تحلیل است.
۴. رونمایی ساختار قدرت در واقعیت و شکل چینش افراد در سیستم، در تحلیل شما غایب است، پس تحلیل شما یک تقاضاست، نه ترسیم فضا.


کجا بره سید؟ تیرنگ‌گردی! یا اِفرایی!؟ هفت‌کول! یا جِفت‌کوه؟

 

@
سلام جناب قربانی
نه. نه. آقاسید، پُرگنجایش است. با نقدهای من، نه فقط دلش نمی‌شکند، بلکه مغزش تولید تفکر نوین می‌کند. اگر ببیند دامنه‌ی سخنم، ژرف‌تر از دیدگاهش هست، با پذیرنده‌ترین خصلت می‌پذیرد. هرچند گاه، نپذیرفتن نیز خود، رفتاری عقلانی‌ست. کشکولی شما هم گاه طعم جدّی‌تر از جدّنوشت‌های شما دارد..

 

جناب محمد عبدی، من از طریق یک مثال تاریخی پاسخ پرسش شما را می‌دهم البته مختاری پذیرا باشید یا بر دیدگاه خود بمانید:

 

این‌که امام از میان آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی _دو بال اصلی نظام در آن زمان_ چندبار پیش افراد شاخص از لیاقت رهبری آقای خامنه‌ای سخن گفت، نه از مرحوم رفسنجانی، دست‌کم یک دلیل آن این بود، میان این دو چهره‌ی سیاسی و مدیریتی کشور، صبغه‌ی حوزوی و فقاهتی آقای خامنه‌ای غلبه داشت بر آقای رفسنجانی. همین فرض را _تأکید می‌کنم فرض را_ برای آقایان رئیسی و لاریجانی تصور کن که از نظر من رهبری در توجهات اخیر، به نوعی آقای صادق لاریجانی را تجلیلی فقاهتی و علمی و عملی کردند. از همین‌رو گمانه‌ی من تبدیل به یک تحلیل شد. حالا یا درست، یا نادرست.

 

نکته‌ی عمومی: همیشه در تحلیل باید احساسات و علائق خود را ترک گفت، وگرنه سطح تحلیل به انگیزه فردی فروکاسته می‌شود.

 

شرح عکس بالا:

این، عکسِ یک ماشین لوکس و گران‌قیمت در تهران است. دارای رُندترین پلاک در ایران. یعنی: پلاک ۱۱. ۱۱۱. ۱۱. نمی‌دانم با ضابطه این پلاک را گرفت یا با ...؟ اگر ژیان و یا کَتِل‌کَش هم بود، نصب می‌شد را من نمی‌دانم.

 

شرح عکس را بیشتر برای راحتی دوست گران‌قدرم جوادی‌نسب می‌نویسم که قادر نیست دیدگان نازنین‌اش را بر روی آن بازبگشاید. (منبع)

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
متن دغدغه‌آمیز جناب‌عالی را خواندم. آنچه به عنوان آموزه‌های اخلاقی برشمردی، نکاتی‌ست که هر عقل سلیمی آن را پذیراست. اما برای آن‌که در این فضای فکری و تبادل اندیشه _که به صورت طبیعی گاه به چالش و تفاوت‌های فکری و حتی بروز مواضع سیاسی می‌انجامد_ بهتر، بیشتر و مستقیم‌ به همدیگر تذکر دوستانه و حتی جدّی و منطقی بدهیم،  نظرم این است هر کس _به زعم و یا به یقین خود_ در هر پست و نظرات هم‌مدرسه‌ای‌ها، لفظ اهانت و یا متن اهانت‌آمیز مشاهده کرد، به‌صورت شفًاف در زیر همان پست به همان شخص تذکر دهد. این موجب می‌شود هم آن شخص، به ایراد و یا اشتباه خود پی ببرد و اگر دفاع و استدلال و توضیح و دلیلی دارد، در جواب بیان کند، هم از اطلاق آن به همگان جلوگیری می‌شود، و هم از کلی‌گویی دوری می‌گردد. این‌گونه اگر گردد، من فکر می‌کنم به حقیقت اخلاق و نصّ صریح قرآن نزدیک‌تر است و منفعت می‌آفریند. نفع همه‌ی‌مان در تذکر صمیمی به همدیگر است. زیرا خدای علیم در آیه‌ی ۵۵ ذاریات می‌فرماید:

وَذَ‌کِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ: و پند بده که اندرز، مؤمنان را سود دهد.


پاسخ:
سلام جناب صادق ولی‌نژاد
۱. خرسندم که نوشته‌های مدرسه را پی می‌گیری.
۲. دو نکته‌ات از نکات مهم و بحث‌انگیز سال‌های گذشته بوده و همچنان بر سر مفهوم نظارت، بحث و تضاد برپاست.
۳. اما پاسخم به سؤال شما:

 

الف. من اساساً معتقدم خبرگان رهبری باید از حالت یکدست روحانیت و مجتهدین خارج شود. زیرا مگر شرط رهبری فقط اجتهاد است که انتخاب و نظارت بر آن فقط از عهدۀ روحانیت برآید.

 

ب. انتخابات خبرگان از طریق نظارت استصوابی، کاملا به آریستوکراسی یک‌دست روحانیت (= نخبه‌گرایی صنفی روحانیان) می‌انجامد. حتی در درون روحانیت نیز همگان لایق ورود به این مجلس خواص نیستند.

 

ج. رفتارشناسی سیاسی از نظر من نشان می‌دهد، جُربزه زمانی بروز و ظهور می‌کند که آزادی فعل سیاسی، منتهی به «جُرم سیاسی» نباشد که در اسلام چنین جرمی وجود ندارد. نوعی بدعت است. زیرا اگر جرم بود، امام علی _علیه‌السلام_ در دادگاه شرکت نمی‌کرد که توسط یک قاضی عادی، و در پی درخواست یک شاکی، به محکمه رفتند.

تا اینجا به گمانم کفایت دارد و شرح بیشتر ندهم.

 

@

سلام سید
قانون اساسی وحی مُنزل نیست. نقد من به همان قانون اساسی بر می‌گردد که نیازمند بازنگری‌ست. از نظر جمهوریت نظام که ناظر بر مردم‌سالاری‌ست نه صنف‌سالاری، ما  باید «خبرگان ملت» داشته باشیم، نه «خبرگان حوزه». به همین دلیل سخن از آریستوکراسی به میان آوردم که بدترین نوع تبعیض سیاسی‌ست و حکومت را به صنف خاص وابسته می‌سازد.

 

بیفزایم مگر آن روز امام علی _علیه‌السلام_ علاوه بر مقام امامت _که نصب الهی‌ست_ حکومت را به علت درخواست مردم پذیرفتند، آن مردم فقط شیوخ و خواص بودند؟ پس خبرگان رهبری برای انتخاب و نظارت بر رهبر، باید حاصل جمع عقول ملت باشد، نه دست‌چینِ صنف روحانیت، آن‌هم فقط روحانیت یک جناح! و یک فکر!

 

ارباب حلقه‌ها
ممکن است فرصت نکرده باشید کتاب رُمان «فرمانروای حلقه‌ها» نوشته‌ی جی. آر. آر. تالکین، ترجمه‌ی رضا علیزاده، نشر روزنه را خوانده باشید؛ بنابراین خیلی فشرده برداشت آزادم از رُمان را می‌نویسم، شاید مفید افتد:


در این رُمان، نزاع و جنگ بر سرِ حلقه (=انگشتر قدرت) است که خیال می‌کنند مشیّت خدا حلقه را در دست کسانی قرار داده است که «نمایندگانِ خیر» هستند. یعنی الروند، گندالف، آراگوون. اینان، از طریق در دست کردنِ حلقه می‌توانند سائورون را _که نماد شرّ است_ نابود کنند. یعنی تعارض میان خیر و شرّ به مثابهٔ جنگ دائمی.


زیرا معتقدند اگر سائورون حلقه را از آنها بازپس بگیرد، پیروزی او آنی خواهد بود و مَصاف با او بسیارسخت خواهد شد، چون‌که سائورون مظهر شرّ است و چهره‌ایی مَخوف، که آدم‌ها مقهور و مجذوب قدرت او شدند؛ اما یک ضعف بزرگ دارد و آن این است از تخیّل خالی است. زیرا خیر می‌تواند فقط با نیروی خیال پیش برود که او ندارد.


نکته: شرّ از نظر نویسنده‌ی این رُمان یعنی درگیربودن با خود. و اوج شرّ یعنی نداشتن تخیّل و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگری؛ چون به خاطر درگیربودن با خود، خلائی در خود احساس نمی‌کند.

 

نکته ها:

من بسیار آثار خانم آن.ماری شمیل را دوست می‌دارم، به‌ویژه کتاب عظیم او «محمد مصطفی» صلوات الله، را.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
بند ۳ متن شما درخور تأمل است و مهم. از این توجه‌دادن جناب‌عالی تشکر دارم. با بند ۱ شما حرف دارم.

در پایان این نکته را بیفزایم در اسلام، دست‌اندرکاران حکومت، هرگز مخدوم و ارباب مردم نیستند، بلکه پاسخ‌گو و مولودِ رأی مردم‌اند. آنان هم طبق سنت الهی و آیین دین مبین اسلام، وظیفه دارند نه فقط پاسخ‌گو که خادم مردم باشند. حقوق در اسلام دوسویه است نه یک‌سویه. مردم به قول امام «ولی‌نعمت‌»اند، مسئولان، خادمین ملت.

 

تذکر مدرسه‌ی فکرت:
لطفاً حریم و حُرمت «سادات» هم‌چنان مکرّم و محترم نگه‌ داشته شود. این نسل در پیش‌گاه شیعیان بسیار فضیلت و احترام دارد. مدرسه‌ی فکرت جایی برای تکریم بنی‌آدم است. امید است رعایت کنیم.

 


سلام جناب ولی‌نژاد
یاد شهیدان روستای‌تان اناردین، جاویدان. ملکوتیانی که برای ایمان و ایران ایثار جان کردند.


سال ۶۱ و ۶۲ و ۶۳ سه اناردینی هرسه با فامیلی معافی همسنگر من بودند. فقط اسم یکی از آنان ذهنم ماند شعبانعلی معافی. معافی دیگر فقط یادمه مویی مجعّد (= پیچ‌پیچی) داشت. اگر چنا‌چه این سه بزرگوار، شهید شدند، روح‌شان جاویدان، اگر هستند، سلامم را برسان بر آنان. ممنونم.

 


سلام آقاجعفر.

فرصت خوبی پدید آوردی تا یک نکته‌ی مهم عمومی بگویم:

هرگز نباید در تله‌ی خطرناک نژاد و توطئه‌ی شوم عربی_ایرانی کردن ملت ایران افتاد. ایرانیان هویت یکپارچه‌ی تردیدناپذیر دارند. تفریق کردن سادات، یک گام بسیار فریبنده است. مواظب باشیم چه می‌گوییم و روح بنی‌آدم را خراش نزنیم.

 

 

سلام و سپاس جناب شیخ جواد آفاقی
شرح باحوصله‌ای داده‌اید. نکات ارزنده‌ی جناب‌عالی دربرگیرنده‌ی سه پیام است که نظرم را بیان می‌کنم:

 

۱. عشق به اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ را عالی فرمودید. با شما تماماً موافقم، زیرا روز عاشورا در سراسر ایران، میان همه‌ی ایرانیان از هر مذهب و دین، این عشق هویداست.

 

۲. من نیز معتقدم امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ بی‌مانندترین قیام را علیه‌ی سلطنت موروثی و ستمگر انجام دادند. و همین امام در وصیت از ملت تقاضای عفو از قصور و تقصیرها و کوتاهی‌ها کرده‌اند، که بزرگ‌ترین درس اخلاق سیاسی‌ست.

 

۳. آن «شُذوذات» که فرمودی، با جناب‌عالی اختلاف دیدگاه دارم. به نظرم نباید بگویید از سوی مردم، رعایت این حقوق دوسویه _هر چند با قید شُذوذ_ کاستی شده. به نظرم خود رهبری حتی به نظر نمی‌رسد در این بخش، مانند شما نظرشان چنین باشد. ملت ایران همیشه وفا کرد، صبوری ورزید، ایثار نمود و همه‌جا قدم پیش گذاشت. این عبارت اُخرای شما خیلی سنگین و به نظرم حرفی شاذّ است و من با این نگاه شما مخالفم.

با احترام و خرسندی از  این میانبحثی که به‌خوبی ترتیب دادید.

 

 


شرح عکس بالا:

امروز در محله‌ی‌مون نزدیک منزل‌مون وقتی برای کاری عبور می‌کردم، اقدام دلسوزانه‌ و مبتکرانه‌ی یک مغازه‌دار قمی نسبت به پرندگان را دیدم، فوری عکسی انداختم؛ تعبیه‌ی تخته‌ای بر تنه‌ی درخت با سیم‌پیچ کردن، جهت دانه‌دادن به پرندگان. ۲۱ اسفند ۱۳۹۷. درود بر این روحیه.

 

استان خیال (۴)
در استان خیال ایرانی‌بودن، لبنانی‌بودن، نروژی‌بودن، مکزیکی‌بودن و مصری‌بودن ملاک نیست، باید جهانی بود و بنی‌آدمی.
۲۳ اسفند ۱۳۹۷

 

زنگ شعر:

اما بیشتر داراهای بی‌درد روزگار، چشم‌تنگ‌ترین‌ها هستند و حریص‌ترین جُنبده‌ها و آزمندترین موجودها و محتاج‌ترین طمّاع‌ها. به‌ قول سعدی؛ این شیخ اجل و مرد دنیادیده و عارف شیدا:

از تنگی چشم فیل معلومم شد
کآنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند

 

@
سلام. درست است دکتر عارف زاده . البته مقاومت بر سر ملیت و تعصبات نژادی و قومیتی هم، فراوان باقی می‌ماند، اما به‌سمت هضم شدن و کاستی گرفتن می‌انجامد

 

رفتارشناسی خبرگان
گمانه‌زنی‌ام این است؛ البته با قید «شاید».
۱. شاید نمی‌خواهند قداستی را که برای رهبری، قائل هستند، خدشه‌دار کنند.
۲. شاید در اختفاء و پشت‌پرده انجام می‌دهند اما نمی‌خواهند، عمومیت یابد.
۳. شاید روابط عاطفی مانع از درستی انجام کار باشد.
۴. شاید شاید شاید خودهراسی و یا دگرهراسی دارند.
۵. شاید ایرادی نمی‌بینند و عمل را بر وفق شرع و قانون می‌دانند.
۶. شاید به دلیل کِبَر سنّ از حیطه‌ی کار برنمی‌آیند.
۷. شاید ابزار نظارتی برای‌شان تمهید نیست.
۸. شاید مصلحت را در بقا و دوام و تحمل ضعف‌های محتمل می‌دانند.
۹. شاید خُبرگی‌شان در همین حد و میزان و دورنماست.
۱۰. شاید رهبری اصرار به نظارت دارند، ولی آنان ابا می‌کنند.
۱۱. و صد تا شاید دیگر که همه گمانه‌زنی‌ست. و هر شهروند نیز حق گمانه‌زنی را دارد. و من از این حق استفاده کردم. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند. بگذرم و با قرآن مجید تمام کنم: ...
وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ. و سرانجام کارها با خداوند است‏. بخشی از ( آیۀ ۴۱  سورۀ حج)

 

 

 

دربارۀ آیت الله احمد آذری قمی:

چیزهای زیادی از او می‌دانم، سه چیز که جیز نیست این است:

۱. اولین شغلش دادستان دادگاه انقلاب تهران بود.

۲. از بنیانگذاران و سرمقاله‌نویس‌های روزنامه رسالت بود.

۳. گفته بود اگر در شهری فقط یک کاندیدا هم هست و رقیبی برای رقابت تأیید صلاحت نشد، باید در انتخابات شرکت کرد، مثل این‌که یک گلابی می‌خوایی، و مغازه‌دار هم یک کیلو گلابی بیشتر ندارد.

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی به قول مرحوم زرین‌کوب باید پله‌پله تا ملاقات خدا رفت. اما برخی‌ها چنان با آسان‌بَر به آسمان‌خراش می‌روند، که کمی بعد از آن‌سوی آن به پایین پرتاب می‌شوند... گویی گاهی از حرکت آرام حلزون درس‌ها باید گرفت آقا.


 

پاسخ:
سلام جناب صادق ولی‌نژاد اناردینی. از قحطی سال 1298 پرسیدی. من چندماه قبل کتاب دائرةالمعارف زندگانی امام خمینی را خوانده بودم، آنجا آمده بود امام خمینی _که آن سال قحطی نزدیک ۱۸ سال سن داشت، و در خمین بود_ با چشمان خود دیده بودند که در اطراف خمین, برخی از مردم از فرطِ گرسنگی، روی یک اسب مُرده ریختند، و گوشتش را برای خوردن با خود می‌بردند تا سر حد نزاع.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۹

مدرسه فکرت ۲۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و نهم

 

تحلیل سیاسی

مقدمه: حکومت‌ها در یک تقسیم‌بندی یا به شیوه‌ی دموکراسی‌اند یا دیکتاتوری. در دومی ممکن است انتخابات یا صوری، یا بسته و یا ممنوع باشد. اما در اولی هم انتخابات است و هم انتصابات.

 

یکم. تحلیل من روی «بحران توزیع» در ایران است که مطابق اصل مرسوم علم سیاست هم انتخابات دارد، و هم انتصابات.

 

دوم. بر اساس نظریه‌ی «لوسین پای» حکومت‌ها باید پنج بحران را جهت توسعه‌ی سیاسی و پیشرفت حل کنند: ۱. بحران هویت ۲. بحران مشروعیت ۳. بحران مشارکت ۴. بحران نفوذ ۵. بحران توزیع.

 

سوم. تحلیل من روی «بحران پنجم» است؛ بحران توزیع. هرگاه نظام سیاسی نتواند و یا نخواهد مَنصب‌ها و امکانات را میان شایستگان توزیع و پخش کند و قدرت را در گردش گذارد، آن نظام دچار بحران توزیع است.

 

چهارم. از نظر من انتصابات و حتی انتخابات در ایران با بحران توزیع دست به گریبان است. آنچه در بخش انتصابات نظام در همه‌ی سه قوه و نیز در بخش اراده‌ی فائقه، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد بخشی از نخبگان و شایستگان هرگز در این دایره قرار نمی‌گیرند. در حقیقت اعتماد نظام به آنان یا مشکوک است، یا مردود است و یا گرایش و ارادت به ساختار دیده نمی‌شود. و انتخابات هم از طریق منظرهای جناحی و نیمه‌شخصی شده در بخش نظارت استصوابی و چهار منبع تأیید سوابق داوطلبان، با نوعی بحران توزیع مواجه است. همه‌ی ایرانیان بآسانی نمی‌توانند از این چهار فیلتر و نیز از «نظارت استصواب» عبور کنند. این یعنی بحران توزیع، که روی سه بحران مشروعیت، مشارکت و نفوذ سرریز می‌گردد.

 

پنجم. کافی‌ست انتصابات اخیر، و نیز انتصاباتی را که طی سال‌های اخیر آقایان حسن روحانی و صادق لاریجانی در مناصب دو قوه انجام دادند، تعمُّق کنید، خواهید دید گردش قدرت میان خودشان است و بس.

 

ششم. به عنوان یک شهروند شیعه‌ی ایرانی _که گمان می‌کنم کمی تحلیل‌گر بودن را بلدم_ نظرم این است این بحران توزیع، با اصول اولیه‌ی انقلاب اسلامی و با آرمان مبارزان انقلاب، در تعارض است و اثرات ویرانگری برجای می‌گذارد. یکی از بازتاب‌های آن بر روی «بحران نفوذ» است که این بحران خطرناک‌تر از بحران توزیع است؛ زیرا بحران نفوذ یعنی نظام نتواند الگوی حکومتی خود را میان مردم نفوذ و بسط دهد. و نسل‌های تازه‌تر را قانع و رضامند نگه دارد. بگذرم. یادآور شوم من در نوشته‌های تحلیلی‌ام، با نگاه آزاد، به «آنچه هست» می‌پردازم نه «آنچه باید باشد» که این دومی، کار تئوریسینی‌ست، نه تحلیلی.

 

نکته ها:
همه‌ی ما باید:
گرمی‌ بگیریم،
گرما ببخشیم،
نور بتابانیم.

 


 

سلامی علی‌آقا غزلی

حقیقتاً سرشار ذوق شدم. چه عالی پیش می‌رود این پرسپولیس داراب‌کلا. تبریک مرا بپذیر و به دوستان‌ سرخ‌پوش تلاشگر ابلاغ کن. عکس نشان انسجام درونی تیم است. آفرین. آفرین.

 


 

حاج اکبر باقر سمت راست


پاسخ:

سلام جناب قربانی
می‌دانم که می‌دانی، اما می‌گویم.
اسم آقا سید علی اصغر، نامش «علی» است. چون نزد ایرانیان نام علی به تبرک امام علی _علیه‌السلام_ بسیار مبارک و ارزشمند است، گاه در خانواده‌های ایرانی برای سه فرزند پسرشان علی می‌گرفتند:
علی اصغر
علی اوسَط
علی اکبر
پس؛ نام کامل سید، علی‌ست که اصغر است.

 

ستون روزانه
دَه مجلس حرف

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم محمدتقی شریعتی _که به سقراط خراسان مشهور است_ در صفحه‌ی ۳۳ کتاب «از چشمهٔ کویر، مجموعه ۲۳ سخنرانی» چنین گفت: «من ده ساعت مطالعه می‌کنم تا یک سخنرانی کنم، و بعضی‌ها یک ساعت مطالعه می‌کنند و دَه مجلس! حرف می‌زنند.» راستی من و شما چگونه‌ایم؟! 
بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و نهم

 

تحلیل سیاسی

مقدمه: حکومت‌ها در یک تقسیم‌بندی یا به شیوه‌ی دموکراسی‌اند یا دیکتاتوری. در دومی ممکن است انتخابات یا صوری، یا بسته و یا ممنوع باشد. اما در اولی هم انتخابات است و هم انتصابات.

 

یکم. تحلیل من روی «بحران توزیع» در ایران است که مطابق اصل مرسوم علم سیاست هم انتخابات دارد، و هم انتصابات.

 

دوم. بر اساس نظریه‌ی «لوسین پای» حکومت‌ها باید پنج بحران را جهت توسعه‌ی سیاسی و پیشرفت حل کنند: ۱. بحران هویت ۲. بحران مشروعیت ۳. بحران مشارکت ۴. بحران نفوذ ۵. بحران توزیع.

 

سوم. تحلیل من روی «بحران پنجم» است؛ بحران توزیع. هرگاه نظام سیاسی نتواند و یا نخواهد مَنصب‌ها و امکانات را میان شایستگان توزیع و پخش کند و قدرت را در گردش گذارد، آن نظام دچار بحران توزیع است.

 

چهارم. از نظر من انتصابات و حتی انتخابات در ایران با بحران توزیع دست به گریبان است. آنچه در بخش انتصابات نظام در همه‌ی سه قوه و نیز در بخش اراده‌ی فائقه، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد بخشی از نخبگان و شایستگان هرگز در این دایره قرار نمی‌گیرند. در حقیقت اعتماد نظام به آنان یا مشکوک است، یا مردود است و یا گرایش و ارادت به ساختار دیده نمی‌شود. و انتخابات هم از طریق منظرهای جناحی و نیمه‌شخصی شده در بخش نظارت استصوابی و چهار منبع تأیید سوابق داوطلبان، با نوعی بحران توزیع مواجه است. همه‌ی ایرانیان بآسانی نمی‌توانند از این چهار فیلتر و نیز از «نظارت استصواب» عبور کنند. این یعنی بحران توزیع، که روی سه بحران مشروعیت، مشارکت و نفوذ سرریز می‌گردد.

 

پنجم. کافی‌ست انتصابات اخیر، و نیز انتصاباتی را که طی سال‌های اخیر آقایان حسن روحانی و صادق لاریجانی در مناصب دو قوه انجام دادند، تعمُّق کنید، خواهید دید گردش قدرت میان خودشان است و بس.

 

ششم. به عنوان یک شهروند شیعه‌ی ایرانی _که گمان می‌کنم کمی تحلیل‌گر بودن را بلدم_ نظرم این است این بحران توزیع، با اصول اولیه‌ی انقلاب اسلامی و با آرمان مبارزان انقلاب، در تعارض است و اثرات ویرانگری برجای می‌گذارد. یکی از بازتاب‌های آن بر روی «بحران نفوذ» است که این بحران خطرناک‌تر از بحران توزیع است؛ زیرا بحران نفوذ یعنی نظام نتواند الگوی حکومتی خود را میان مردم نفوذ و بسط دهد. و نسل‌های تازه‌تر را قانع و رضامند نگه دارد. بگذرم. یادآور شوم من در نوشته‌های تحلیلی‌ام، با نگاه آزاد، به «آنچه هست» می‌پردازم نه «آنچه باید باشد» که این دومی، کار تئوریسینی‌ست، نه تحلیلی.

 

نکته ها:
همه‌ی ما باید:
گرمی‌ بگیریم،
گرما ببخشیم،
نور بتابانیم.

 


 

سلامی علی‌آقا غزلی

حقیقتاً سرشار ذوق شدم. چه عالی پیش می‌رود این پرسپولیس داراب‌کلا. تبریک مرا بپذیر و به دوستان‌ سرخ‌پوش تلاشگر ابلاغ کن. عکس نشان انسجام درونی تیم است. آفرین. آفرین.

 


 

حاج اکبر باقر سمت راست


پاسخ:

سلام جناب قربانی
می‌دانم که می‌دانی، اما می‌گویم.
اسم آقا سید علی اصغر، نامش «علی» است. چون نزد ایرانیان نام علی به تبرک امام علی _علیه‌السلام_ بسیار مبارک و ارزشمند است، گاه در خانواده‌های ایرانی برای سه فرزند پسرشان علی می‌گرفتند:
علی اصغر
علی اوسَط
علی اکبر
پس؛ نام کامل سید، علی‌ست که اصغر است.

 

ستون روزانه
دَه مجلس حرف

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم محمدتقی شریعتی _که به سقراط خراسان مشهور است_ در صفحه‌ی ۳۳ کتاب «از چشمهٔ کویر، مجموعه ۲۳ سخنرانی» چنین گفت: «من ده ساعت مطالعه می‌کنم تا یک سخنرانی کنم، و بعضی‌ها یک ساعت مطالعه می‌کنند و دَه مجلس! حرف می‌زنند.» راستی من و شما چگونه‌ایم؟! 
بیشتر بخوانید ↓

 

پاسخ:
سلام سید
از دیدگاه شما، سوژه می‌گیرم. و یک نکته هم بگویم:

هرگاه حکومت‌ها با منطق درست و درایت، در فکر مردم رخنه (= رسوخ) کنند و نفوذشان را با رضایت عمومی همراه کنند، از «بحران توزیع قدرت» کاسته می‌شود. وگرنه دو بحران «توزیع» و «نفوذ و رسوخ» بر روی هم بار می‌شوند و تراکم می‌آفرینند. اما صد حیف که...

 

سلام جناب دهقان
موافق‌ام تحلیل بنویسی. نظراتم اینه:
۱. اختلاس _که معنی ربودن می‌دهد_ یک اقدام ماهرانه و با حربه‌ی فریب و اختفا است.
۲. پس نقش حراست ادارات، نقش صوری ست، یا کارشان را صرف امور دیگر...
۳. پس بازرسی چه کار می‌کنند....
۴. پس مدیران آن مجموعه چرا نقش نظارت و مدیریتی ضعیفی...
۴.بخشی هم علتش شخصی‌شدن سیاست توسط ذی‌نفوذان است
۵. چگونه است هر کجا موفقیت است به اسم خود جا می‌زنند ولی در این گونه دزدی‌ها و فساد....،  فرافکنی می‌کنند و خود را بی‌تقصیر.

 

زیارت جامعه کبیره

تسلیت می‌گویم این روز حزن و اندوه را. سلام بر امام هادی _علیه‌السلام_ که با آفریدن زیارت جامعه کبیره، شیعه را در راز و نیاز غنی فرمودند.



 

شرح عکس بالا:
این آقای انریکو آسکالونه است؛ باستان‌شناس ایتالیایی. او _که ایران را وطن دوم خود می‌داند_ معتقد است تمدن در جیرفت شکل گرفته است و بعد از آن به مناطق دیگر گسترش یافته... امروز در منبعی خوانده‌ام که این استاد دانشگاه در رُم، در این‌باره گفت:

«مُهرهایی که در جیرفت پیدا کردیم، وجود فرهنگ و روابط حمل و نقل و پیشینه‌ی این پیشرفت‌ها را نشان می‌دهد. به نظر من، فرهنگ در جیرفت ریشه دارد.» (منبع)

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی‌نسب. کشکولی بگویم حاضرم برای قدیانی، رونویسی سه کتاب را انجام دهم، البته به دو شرط: ۱. کتاب از نوشته‌های نویسنده باشد، نه رونویسی و کپی‌برداری و شرح خواب و کرامات. ۲. در زندان سوئد باشد، نه کهریزک و مهریزک!

 



شرح عکس کتاب‌های بالا:

کتاب‌هایی که قاضی، برای قدیانی حکم بریده این سه کتاب است، جناب جوادی‌نسب.

۱. «حکایت زمستان» نوشته سعید عاکف، ۲. «داستان سیستان» نوشته رضا امیرخانی ۳. «دشمن‌شناسی» از  انتشارات انقلاب اسلامی. (منبع)

 

متن نقلی: «دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در واکنش به حکم دادگاه ابوالفضل قدیانی مبنی بر مطالعه و رونویسی از برخی کتاب‌های مرتبط با رهبر انقلاب واکنش نشان داد: انتشار آثار مرتبط با رهبر معظم انقلاب برای آشنایی با رأی و اندیشه و نیز زندگی و سیره اخلاقی و اجتماعی معظم‌له است و بکارگیری آن به عنوان مجازات یک مجرم، بدسلیقگی است. دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب هیچ توصیه ای به دادگاه هاجهت مطالعه اجباری آثار رهبر انقلاب توسط محکومان ندارد و این کار را مغایر با اثربخشی‌‌‌‌‌‌‌و‌‌‌‌روح‌کار‌‌‌فرهنگی‌می‌داند.» (منبع)

 

 

پاسخ:

سلام جناب عبدی
من کتاب‌های استاد ندوشن را دوست دارم. به‌ویژه کتاب خاطرات او از سریلانکا، که داستان هبوط حضرت آدم _علیه‌السلام_ را مطرح می‌کند.
بیفزایم از نظر من عرفان مبتنی بر شریعت، عرفان نجات‌بخش است و انسان را به آسمان پَرِ پرواز می‌بخشد. بی‌شریعت، هر طریقتی، تاریکی‌ست. عرفانی کاذب‌ است. سپاس.

 

نکته ها:

اما من  تا بگی «ف»
یاد مرحوم داریوش فروهر می‌افتم، نه، یاد فرح‌آباد!
یاد فرهاد می‌افتم، که برای شیرین، بر بیستون تیشه‌ها می‌زد، نه یاد فرح‌زاد!

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده صید و صیّاد رفته باشد

 


قد و قواره اشخاص
من نظرم بر این است، ما دست‌کم با سه معیار می‌توانیم درباره‌ی اشخاص _چه سرشناس، چه گمنام و چه بدنام_ داوری کنیم، بهتر است بگویم ابراز نظر نماییم: معیار اسلامی، معیار ایرانی و معیار جهانی. با این پویه‌ی فکری، قد و قواره‌ی افراد اندازه‌گیری می‌شود.

 

۱. با محک و معیار دینی، کسانی به‌حق می‌توانند وارد اظهارنظر درباره‌ی افراد و افکار آنان شوند که واقعاّ دین‌شناس باشند و اسلام‌شناس. پس این معیار تخصصی‌ست و هر کس بآسانی نمی‌تواند مدعی شود اسلام‌شناس است و خیلی راحت حکم صادر کند.

 

۲. معیار ایرانی همان سه‌ضلعی نورانی پیام زرتشت است که اسلام هم آن را تأیید می‌کند. پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. هر شخصیت شهیری اگر از این سه ضلع برخوردار باشد، می‌توان با این محک او را شناخت و شناساند.

 

۳. معیار جهانی یک محک عام‌تری‌ست و رها از برخی قید و بندهاست. بنابراین، با این معیار هم خیلی‌ها می‌توانند درباره‌ی خیلی از نامداران تاریخ و یا سرشناسان یک کشور و منطقه و دنیا، ابراز نظر کنند. در مورد معیار ایرانی متذکر شوم که حتی رهبری نظام نیز در فرمان پایه‌گذاری الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به هر دو شاخص‌ آموزه‌های اسلام و فرهنگ و تمدن ایران توجه نشان دادند.

 

نتیجه: پس، اگر وارد داوری درباره‌ی اشخاص می‌شویم، این شگفتی شگرف را در چارچوب فکری‌مان جای دهیم. مثلاً اگر کسی در سه ضلع نورانی پندار، گفتار، کردار، نه فقط نیک نبود، بلکه تاریک‌اندیش بود، برای آن شخص به میزان دارایی‌های واقعی‌اش نظر دهیم. این‌گونه، قد و قواره باهم جناس می‌یابند. بگذرم.

 

ستون روزانه
بُز پیش‌آهنگ

 

به‌ نام خدا. سلام.
چونک واگردید گلّه از ورود
پس فتَد آن بُز که پیش‌آهنگ بود

توضیح: من از نوجوانی می‌دیدم بُزها همیشه جلودار بودند، هیچ‌وقت در پسِ گله نبودند، پیش بودند و پیشتاز. حال مولوی می‌گوید بُز که پیشقراوُل است وقتی ببیند گله به دنبالش نمی‌آید، و از جُوی و خار و تپه و رودخانه و سنگلاخ و موانع نمی‌پرد، بُز هم پس می‌افتد و تنها می‌مانَد و در خطر قرار می‌گیرد. این دو، _گله و بُز_ همیشه باهم باید به پیش‌ بروند. نه بُز به تنهایی و یکّه‌تازی قادر است پیش‌‌‌تر روَد، نه گله بی‌جلودار و بی‌ره‌نُما و بی‌راه‌بلَد می‌تواند ادامه‌ی راه دهد.

 

نکته: من گمان دارم اگر مثالاً حضرت موسی _علیه‌السلام_ به‌جای قوم بهانه‌جوی بنی‌اسرائیل، ملت باتمدن و با سَیر و سیرت ایران را داشت، آن‌همه سختی‌ها را آزمون نمی‌کرد. گرچه مشیّت الهی همان بود که آن پیامبر خدا، در آن سرزمین، ابلاغ امر الهی کند. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند.
۲۰ اسفند ۱۳۹۷

 

 

شرح عکس بالا:

او خانم فرانسیسکا گیفی است؛ وزیر «امور خانواده، سالمندان، زنان و جوانان آلمان». او لباس رُفته‌گران (= پاک‌بانان) پوشید و به مناسبت روز جهانی زن، به میان کارگران شهرداری رفت و برای جمع‌آوری زباله‌ها کمک کرد. (منبع)

 

پاسخ:

جواب به جلیل قربانی:

 

۱. من از روحیات فکری ایرانیان پیش از زرتشت، بی‌خبرم. می‌دانم زرتشت در شاکله‌ی فکری و اخلاقی و ایمانی و یکتاپرستی ایرانیان بسیار تأثیر نهاد. و گفت به نور بگرایید و از اهریمن دوری گزینید و ایرانیان، به زرتشت، نه نگفتند و یکتاپرستی پیشه ساختند و چون قوم هم‌عصر حضرت موسی _ علیه‌السلام_  نه لجاجت کردند و نه بهانه‌تراشی‌ها.

 

۲. نام دیگر انسان، بشر است. و واژه‌ی «بشر» یعنی مژده. بشریت یعنی جُنبدگانی که به هم بشارت و مژده می‌دهند. ایرانیان به نظرم در مفهوم «بشر» بودن، بسیار پیشتاز بودند. آن هم به برکت حکمت، حکیمان و اندیشه‌های زرتشت. که البته، آن افکار پاک، توسط مُغ‌ها و شاهان ستمگر بدخواه از اصل و اساس خود تحریف شد. اما خدا را شکر بخشی از آن افکار رشید، به‌صورت پاک و پاکیزه به ما رسید. و ما اگر متمدن شدیم، چون این‌گونه با بزرگان طی کرده بودیم.

 

۳. بند مربع دوم شما، نیازمند شرح و نقد است که وقت نیست. بند مربع اول شما، اما کمی تا قسمتی ابرناکی‌ست. من معتقد به خاتمیت هستم، اما به شرط ایمان به استمرار امامت ائمه‌ی‌اطهار علیهم‌السلام. پس، پیشوا کسی‌ست که مردم را راه‌بَر به مقصد است. چنانچه ملت ایران همیشه، به بزرگان خود توجه داشت. نیز بگویم بَزک‌ مَزک نه فقط هنری نیست، بلکه خود یک «نیست» است.

 

 

خبر و نکته
امروز شنیدم _و نیز جهت اطمینان از  درست بودن خبر، در سایت معتبر خواندم_ که رئیس پیشین قوه قضاییه، _آیت‌الله صادق لاریجانی_ در پایان صدارت خود بر این قوه و در مراسم تحویل آن به رئیس تازه _حجت‌الاسلام رئیسی_ گفت: «اینجانب در طی ۱۰ سال گذشته برای دفاع از استقلال و اقتدار دستگاه قضایی به معنای دقیق کلمه، جنگیدم.» (منبع)

 

نکته: من چون سیاسی‌میاسی بلد نیستم، نمی‌دانم کدام استقلال؟! کدام اقتدار؟! و نیز با کی؟! یا کیا؟! جنگید. و اساساً و چرا باید جنگ و جنگیدن!؟ چرا نباید صلح و سازگاری!؟


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
نکته‌ی پُرملاط گفتی. من هم مانند شما در مصائب حیف و میل، در رنجم. اما یک نکته هم من بیفزایم به دنباله‌ی طعنه‌ی جون‌دار شما و آن این است: بدتر آن‌که کانادا _که تحت حاکمیت ملکه الیزابت انگلیس اداره می‌شود_ پناه‌گاه دزدان بیت‌المال و اختلاس‌گران ایران شده است. گویا آنجا را «گراند هتل» برای فراریان دزد اموال مردم ایران کرده است! بگذرم.

 

الیور توئیست

دیروز «الیور توئیست» را _که از روی رُمان چارلز دیکنز، ساخته شد_ بادقت دیدم. سرگذشت درام و غمگین این بچه‌یتیم در انگلستان. خلاصه‌ی یادداشتم از فیلم این است:

 

۱. یتیم‌ها باید الیاف طناب را باز می‌کردند، تا طنابی محکم‌تر برای کشتی ملکه‌ی انگلیس ببافند!

۲. بچه‌‌یتیم‌ها را می‌فرستادند، دودکش خونه‌ی اربابان را تمیز کنند!

۳. الیور توئیست _بچه‌‌یتیم‌_ یک اعتراض کرد، ارباب سریع نتیجه گرفت، گوشت زیادی دادید به او، باید نون‌خشک می‌خورد، نه گوشت!

۴. زن خدمت‌کار ارباب گفت از اون غذای مانده که به سگ می‌دیم، از این پس می‌دم به الیور توئیست یتیم.

۵. آنها _دادگاه و قُضات_ دلیلی برای دارزدن نمی‌خواهند، آنها دارزدن افراد را خودبه‌خود خیلی دوست دارند!

۶. سردسته‌ی باند تبهکار یهود _که دزدی به یتیمان یاد می‌داد_ به دختر اسیر کار اجباری، با اعتراض و داد و فریاد و خشم گفت: تو به یک چیز خطرناک فکر می‌کنی؛ آزادی!

۷. به یتیمان می‌آموختند اگر تو ندزدی، یکی دیگه می‌دزدد، پس بدزدید!

۸. آن باند حتی سگ را نیز برای دزدی آموزش می‌دادند.

۹. الیور توئیست _که سرانجام از دست تبهکاران نجات یافت_ در مخزن کتابخانه‌ی آن فرد ناجی گفت: بهترین کار برای آدم این است کتاب‌فروش باشد و نیز کتاب‌خوان.

 

سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ این حرکت یک رخنه بود به تحلیلی که کرده بودم. و هر تحلیلی به لحاظ علمی قابلیت ابطال‌پذیری دارد. البته هنوز نیز نمی‌توانم چنین کاری را، فرضیه‌ایی رقیب برای «پوچ» کردن فرضیه‌ام، تلقی کنم. نشان به آن نشان که سال ۶۸ نیز، رهبری هیچ‌گاه در هیأت رئیسه خبرگان نبود، اما منتخب خبرگان شد، آن‌هم با پدیده‌ی گرایش به وصایت و گواهی اشخاص شاخص جلسه از توجه‌دهی‌های امام به آقای خامنه‌ای.

 

بنابراین من برداشتم هنوز همان است که رهبری از آقای شیخ صادق لاریجانی تجلیلی در حد «روز جایگزینی» دارد. اما به‌هرحال، مجلس خبرگان هم اعضایی شناور دارد، هم از نظر گرایش، هم به دلیل مرگ‌ومیر به علت سنّ و سالخوردگی. و هم تعدادی از آنان، چندان اخبار را به‌روز نمی‌گیرند.



پاسخ:

سلام سید
چهار نقد به تحلیل شما
۱. تحلیل‌گر نباید آرزوی خود را در تحلیل دخالت دهد. شما به‌جای ترسیم واقعیت‌های احتمالی پیش‌رو، از اشتیاق و آرزوی خود سخن گفته‌ای.
۲. در تحلیل نباید، دروازه‌ی تعدّد فهم و افزودن را بست. شما با قید «دو گزینه بیشتر نیست»، تحلیل خود را بسته نگه داشته‌ای.
۳. تحلیل‌گر، جای تئوریسین نمی‌نشیند که از «بایدها» بگوید، شما وارد بایدها شدی، که مخلّ تحلیل است.
۴. رونمایی ساختار قدرت در واقعیت و شکل چینش افراد در سیستم، در تحلیل شما غایب است، پس تحلیل شما یک تقاضاست، نه ترسیم فضا.


کجا بره سید؟ تیرنگ‌گردی! یا اِفرایی!؟ هفت‌کول! یا جِفت‌کوه؟

 

@
سلام جناب قربانی
نه. نه. آقاسید، پُرگنجایش است. با نقدهای من، نه فقط دلش نمی‌شکند، بلکه مغزش تولید تفکر نوین می‌کند. اگر ببیند دامنه‌ی سخنم، ژرف‌تر از دیدگاهش هست، با پذیرنده‌ترین خصلت می‌پذیرد. هرچند گاه، نپذیرفتن نیز خود، رفتاری عقلانی‌ست. کشکولی شما هم گاه طعم جدّی‌تر از جدّنوشت‌های شما دارد..

 

جناب محمد عبدی، من از طریق یک مثال تاریخی پاسخ پرسش شما را می‌دهم البته مختاری پذیرا باشید یا بر دیدگاه خود بمانید:

 

این‌که امام از میان آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی _دو بال اصلی نظام در آن زمان_ چندبار پیش افراد شاخص از لیاقت رهبری آقای خامنه‌ای سخن گفت، نه از مرحوم رفسنجانی، دست‌کم یک دلیل آن این بود، میان این دو چهره‌ی سیاسی و مدیریتی کشور، صبغه‌ی حوزوی و فقاهتی آقای خامنه‌ای غلبه داشت بر آقای رفسنجانی. همین فرض را _تأکید می‌کنم فرض را_ برای آقایان رئیسی و لاریجانی تصور کن که از نظر من رهبری در توجهات اخیر، به نوعی آقای صادق لاریجانی را تجلیلی فقاهتی و علمی و عملی کردند. از همین‌رو گمانه‌ی من تبدیل به یک تحلیل شد. حالا یا درست، یا نادرست.

 

نکته‌ی عمومی: همیشه در تحلیل باید احساسات و علائق خود را ترک گفت، وگرنه سطح تحلیل به انگیزه فردی فروکاسته می‌شود.

 

شرح عکس بالا:

این، عکسِ یک ماشین لوکس و گران‌قیمت در تهران است. دارای رُندترین پلاک در ایران. یعنی: پلاک ۱۱. ۱۱۱. ۱۱. نمی‌دانم با ضابطه این پلاک را گرفت یا با ...؟ اگر ژیان و یا کَتِل‌کَش هم بود، نصب می‌شد را من نمی‌دانم.

 

شرح عکس را بیشتر برای راحتی دوست گران‌قدرم جوادی‌نسب می‌نویسم که قادر نیست دیدگان نازنین‌اش را بر روی آن بازبگشاید. (منبع)

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
متن دغدغه‌آمیز جناب‌عالی را خواندم. آنچه به عنوان آموزه‌های اخلاقی برشمردی، نکاتی‌ست که هر عقل سلیمی آن را پذیراست. اما برای آن‌که در این فضای فکری و تبادل اندیشه _که به صورت طبیعی گاه به چالش و تفاوت‌های فکری و حتی بروز مواضع سیاسی می‌انجامد_ بهتر، بیشتر و مستقیم‌ به همدیگر تذکر دوستانه و حتی جدّی و منطقی بدهیم،  نظرم این است هر کس _به زعم و یا به یقین خود_ در هر پست و نظرات هم‌مدرسه‌ای‌ها، لفظ اهانت و یا متن اهانت‌آمیز مشاهده کرد، به‌صورت شفًاف در زیر همان پست به همان شخص تذکر دهد. این موجب می‌شود هم آن شخص، به ایراد و یا اشتباه خود پی ببرد و اگر دفاع و استدلال و توضیح و دلیلی دارد، در جواب بیان کند، هم از اطلاق آن به همگان جلوگیری می‌شود، و هم از کلی‌گویی دوری می‌گردد. این‌گونه اگر گردد، من فکر می‌کنم به حقیقت اخلاق و نصّ صریح قرآن نزدیک‌تر است و منفعت می‌آفریند. نفع همه‌ی‌مان در تذکر صمیمی به همدیگر است. زیرا خدای علیم در آیه‌ی ۵۵ ذاریات می‌فرماید:

وَذَ‌کِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ: و پند بده که اندرز، مؤمنان را سود دهد.


پاسخ:
سلام جناب صادق ولی‌نژاد
۱. خرسندم که نوشته‌های مدرسه را پی می‌گیری.
۲. دو نکته‌ات از نکات مهم و بحث‌انگیز سال‌های گذشته بوده و همچنان بر سر مفهوم نظارت، بحث و تضاد برپاست.
۳. اما پاسخم به سؤال شما:

 

الف. من اساساً معتقدم خبرگان رهبری باید از حالت یکدست روحانیت و مجتهدین خارج شود. زیرا مگر شرط رهبری فقط اجتهاد است که انتخاب و نظارت بر آن فقط از عهدۀ روحانیت برآید.

 

ب. انتخابات خبرگان از طریق نظارت استصوابی، کاملا به آریستوکراسی یک‌دست روحانیت (= نخبه‌گرایی صنفی روحانیان) می‌انجامد. حتی در درون روحانیت نیز همگان لایق ورود به این مجلس خواص نیستند.

 

ج. رفتارشناسی سیاسی از نظر من نشان می‌دهد، جُربزه زمانی بروز و ظهور می‌کند که آزادی فعل سیاسی، منتهی به «جُرم سیاسی» نباشد که در اسلام چنین جرمی وجود ندارد. نوعی بدعت است. زیرا اگر جرم بود، امام علی _علیه‌السلام_ در دادگاه شرکت نمی‌کرد که توسط یک قاضی عادی، و در پی درخواست یک شاکی، به محکمه رفتند.

تا اینجا به گمانم کفایت دارد و شرح بیشتر ندهم.

 

@

سلام سید
قانون اساسی وحی مُنزل نیست. نقد من به همان قانون اساسی بر می‌گردد که نیازمند بازنگری‌ست. از نظر جمهوریت نظام که ناظر بر مردم‌سالاری‌ست نه صنف‌سالاری، ما  باید «خبرگان ملت» داشته باشیم، نه «خبرگان حوزه». به همین دلیل سخن از آریستوکراسی به میان آوردم که بدترین نوع تبعیض سیاسی‌ست و حکومت را به صنف خاص وابسته می‌سازد.

 

بیفزایم مگر آن روز امام علی _علیه‌السلام_ علاوه بر مقام امامت _که نصب الهی‌ست_ حکومت را به علت درخواست مردم پذیرفتند، آن مردم فقط شیوخ و خواص بودند؟ پس خبرگان رهبری برای انتخاب و نظارت بر رهبر، باید حاصل جمع عقول ملت باشد، نه دست‌چینِ صنف روحانیت، آن‌هم فقط روحانیت یک جناح! و یک فکر!

 

ارباب حلقه‌ها
ممکن است فرصت نکرده باشید کتاب رُمان «فرمانروای حلقه‌ها» نوشته‌ی جی. آر. آر. تالکین، ترجمه‌ی رضا علیزاده، نشر روزنه را خوانده باشید؛ بنابراین خیلی فشرده برداشت آزادم از رُمان را می‌نویسم، شاید مفید افتد:


در این رُمان، نزاع و جنگ بر سرِ حلقه (=انگشتر قدرت) است که خیال می‌کنند مشیّت خدا حلقه را در دست کسانی قرار داده است که «نمایندگانِ خیر» هستند. یعنی الروند، گندالف، آراگوون. اینان، از طریق در دست کردنِ حلقه می‌توانند سائورون را _که نماد شرّ است_ نابود کنند. یعنی تعارض میان خیر و شرّ به مثابهٔ جنگ دائمی.


زیرا معتقدند اگر سائورون حلقه را از آنها بازپس بگیرد، پیروزی او آنی خواهد بود و مَصاف با او بسیارسخت خواهد شد، چون‌که سائورون مظهر شرّ است و چهره‌ایی مَخوف، که آدم‌ها مقهور و مجذوب قدرت او شدند؛ اما یک ضعف بزرگ دارد و آن این است از تخیّل خالی است. زیرا خیر می‌تواند فقط با نیروی خیال پیش برود که او ندارد.


نکته: شرّ از نظر نویسنده‌ی این رُمان یعنی درگیربودن با خود. و اوج شرّ یعنی نداشتن تخیّل و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگری؛ چون به خاطر درگیربودن با خود، خلائی در خود احساس نمی‌کند.

 

نکته ها:

من بسیار آثار خانم آن.ماری شمیل را دوست می‌دارم، به‌ویژه کتاب عظیم او «محمد مصطفی» صلوات الله، را.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام آفاقی
بند ۳ متن شما درخور تأمل است و مهم. از این توجه‌دادن جناب‌عالی تشکر دارم. با بند ۱ شما حرف دارم.

در پایان این نکته را بیفزایم در اسلام، دست‌اندرکاران حکومت، هرگز مخدوم و ارباب مردم نیستند، بلکه پاسخ‌گو و مولودِ رأی مردم‌اند. آنان هم طبق سنت الهی و آیین دین مبین اسلام، وظیفه دارند نه فقط پاسخ‌گو که خادم مردم باشند. حقوق در اسلام دوسویه است نه یک‌سویه. مردم به قول امام «ولی‌نعمت‌»اند، مسئولان، خادمین ملت.

 

تذکر مدرسه‌ی فکرت:
لطفاً حریم و حُرمت «سادات» هم‌چنان مکرّم و محترم نگه‌ داشته شود. این نسل در پیش‌گاه شیعیان بسیار فضیلت و احترام دارد. مدرسه‌ی فکرت جایی برای تکریم بنی‌آدم است. امید است رعایت کنیم.

 


سلام جناب ولی‌نژاد
یاد شهیدان روستای‌تان اناردین، جاویدان. ملکوتیانی که برای ایمان و ایران ایثار جان کردند.


سال ۶۱ و ۶۲ و ۶۳ سه اناردینی هرسه با فامیلی معافی همسنگر من بودند. فقط اسم یکی از آنان ذهنم ماند شعبانعلی معافی. معافی دیگر فقط یادمه مویی مجعّد (= پیچ‌پیچی) داشت. اگر چنا‌چه این سه بزرگوار، شهید شدند، روح‌شان جاویدان، اگر هستند، سلامم را برسان بر آنان. ممنونم.

 


سلام آقاجعفر.

فرصت خوبی پدید آوردی تا یک نکته‌ی مهم عمومی بگویم:

هرگز نباید در تله‌ی خطرناک نژاد و توطئه‌ی شوم عربی_ایرانی کردن ملت ایران افتاد. ایرانیان هویت یکپارچه‌ی تردیدناپذیر دارند. تفریق کردن سادات، یک گام بسیار فریبنده است. مواظب باشیم چه می‌گوییم و روح بنی‌آدم را خراش نزنیم.

 

 

سلام و سپاس جناب شیخ جواد آفاقی
شرح باحوصله‌ای داده‌اید. نکات ارزنده‌ی جناب‌عالی دربرگیرنده‌ی سه پیام است که نظرم را بیان می‌کنم:

 

۱. عشق به اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ را عالی فرمودید. با شما تماماً موافقم، زیرا روز عاشورا در سراسر ایران، میان همه‌ی ایرانیان از هر مذهب و دین، این عشق هویداست.

 

۲. من نیز معتقدم امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ بی‌مانندترین قیام را علیه‌ی سلطنت موروثی و ستمگر انجام دادند. و همین امام در وصیت از ملت تقاضای عفو از قصور و تقصیرها و کوتاهی‌ها کرده‌اند، که بزرگ‌ترین درس اخلاق سیاسی‌ست.

 

۳. آن «شُذوذات» که فرمودی، با جناب‌عالی اختلاف دیدگاه دارم. به نظرم نباید بگویید از سوی مردم، رعایت این حقوق دوسویه _هر چند با قید شُذوذ_ کاستی شده. به نظرم خود رهبری حتی به نظر نمی‌رسد در این بخش، مانند شما نظرشان چنین باشد. ملت ایران همیشه وفا کرد، صبوری ورزید، ایثار نمود و همه‌جا قدم پیش گذاشت. این عبارت اُخرای شما خیلی سنگین و به نظرم حرفی شاذّ است و من با این نگاه شما مخالفم.

با احترام و خرسندی از  این میانبحثی که به‌خوبی ترتیب دادید.

 

 


شرح عکس بالا:

امروز در محله‌ی‌مون نزدیک منزل‌مون وقتی برای کاری عبور می‌کردم، اقدام دلسوزانه‌ و مبتکرانه‌ی یک مغازه‌دار قمی نسبت به پرندگان را دیدم، فوری عکسی انداختم؛ تعبیه‌ی تخته‌ای بر تنه‌ی درخت با سیم‌پیچ کردن، جهت دانه‌دادن به پرندگان. ۲۱ اسفند ۱۳۹۷. درود بر این روحیه.

 

استان خیال (۴)
در استان خیال ایرانی‌بودن، لبنانی‌بودن، نروژی‌بودن، مکزیکی‌بودن و مصری‌بودن ملاک نیست، باید جهانی بود و بنی‌آدمی.
۲۳ اسفند ۱۳۹۷

 

زنگ شعر:

اما بیشتر داراهای بی‌درد روزگار، چشم‌تنگ‌ترین‌ها هستند و حریص‌ترین جُنبده‌ها و آزمندترین موجودها و محتاج‌ترین طمّاع‌ها. به‌ قول سعدی؛ این شیخ اجل و مرد دنیادیده و عارف شیدا:

از تنگی چشم فیل معلومم شد
کآنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند

 

@
سلام. درست است دکتر عارف زاده . البته مقاومت بر سر ملیت و تعصبات نژادی و قومیتی هم، فراوان باقی می‌ماند، اما به‌سمت هضم شدن و کاستی گرفتن می‌انجامد

 

رفتارشناسی خبرگان
گمانه‌زنی‌ام این است؛ البته با قید «شاید».
۱. شاید نمی‌خواهند قداستی را که برای رهبری، قائل هستند، خدشه‌دار کنند.
۲. شاید در اختفاء و پشت‌پرده انجام می‌دهند اما نمی‌خواهند، عمومیت یابد.
۳. شاید روابط عاطفی مانع از درستی انجام کار باشد.
۴. شاید شاید شاید خودهراسی و یا دگرهراسی دارند.
۵. شاید ایرادی نمی‌بینند و عمل را بر وفق شرع و قانون می‌دانند.
۶. شاید به دلیل کِبَر سنّ از حیطه‌ی کار برنمی‌آیند.
۷. شاید ابزار نظارتی برای‌شان تمهید نیست.
۸. شاید مصلحت را در بقا و دوام و تحمل ضعف‌های محتمل می‌دانند.
۹. شاید خُبرگی‌شان در همین حد و میزان و دورنماست.
۱۰. شاید رهبری اصرار به نظارت دارند، ولی آنان ابا می‌کنند.
۱۱. و صد تا شاید دیگر که همه گمانه‌زنی‌ست. و هر شهروند نیز حق گمانه‌زنی را دارد. و من از این حق استفاده کردم. اللهُ علمٌ. خدا می‌داند. بگذرم و با قرآن مجید تمام کنم: ...
وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ. و سرانجام کارها با خداوند است‏. بخشی از ( آیۀ ۴۱  سورۀ حج)

 

 

 

دربارۀ آیت الله احمد آذری قمی:

چیزهای زیادی از او می‌دانم، سه چیز که جیز نیست این است:

۱. اولین شغلش دادستان دادگاه انقلاب تهران بود.

۲. از بنیانگذاران و سرمقاله‌نویس‌های روزنامه رسالت بود.

۳. گفته بود اگر در شهری فقط یک کاندیدا هم هست و رقیبی برای رقابت تأیید صلاحت نشد، باید در انتخابات شرکت کرد، مثل این‌که یک گلابی می‌خوایی، و مغازه‌دار هم یک کیلو گلابی بیشتر ندارد.

 

پاسخ:
سلام جناب جوادی به قول مرحوم زرین‌کوب باید پله‌پله تا ملاقات خدا رفت. اما برخی‌ها چنان با آسان‌بَر به آسمان‌خراش می‌روند، که کمی بعد از آن‌سوی آن به پایین پرتاب می‌شوند... گویی گاهی از حرکت آرام حلزون درس‌ها باید گرفت آقا.


 

پاسخ:
سلام جناب صادق ولی‌نژاد اناردینی. از قحطی سال 1298 پرسیدی. من چندماه قبل کتاب دائرةالمعارف زندگانی امام خمینی را خوانده بودم، آنجا آمده بود امام خمینی _که آن سال قحطی نزدیک ۱۸ سال سن داشت، و در خمین بود_ با چشمان خود دیده بودند که در اطراف خمین, برخی از مردم از فرطِ گرسنگی، روی یک اسب مُرده ریختند، و گوشتش را برای خوردن با خود می‌بردند تا سر حد نزاع.

Notes ۰
پست شده در پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۱
ساعت پست : ۰۹:۲۷
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۸

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هشتم

 

ستون روزانه

پیشوایان طاغوت

به‌ نام خدا. سلام. آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی ابراهیم، از آیات بسیارمهم است‌ درباره‌ی کسانی‌ست که دست به تبدیل  نعمت می‌زنند و قوم و ملت خود را به هلاکت سوق می‌دهند. این آیه حالِ پیشوایان طاغوت را بیان می‌کند.

 

در دانشنامه اسلامی به نقل از «شیخ طوسى» آمده که ایشان معتقدند على _علیه‌السلام_ فرمودند این آیه درباره‌ی بنى‌مغیرة و بنى‌امیه از کفار قریش نازل شده است. اما بنى‌مغیرة از قریش، که خداوند آنان را در جنگ بدر نابود ساخت و اما بنى‌امیه از قریش، تا روز معیّن مهلت داده شده بودند. (منبع) متن آیه این است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.» آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟


یک نکته‌ی واژگانی هم بگویم: واژه‌ی «بَوَار» در آخر آیه را خیلی دقت کردم که به معنی هلاکت است. اصل آن، از نظر لغت‌شناسان، «بور» به معنى کساد یا کساد بیشتر است. من فکر می‌کنم این لغت _در معنای کساد آن_ همان لفظ «بُور» است که داراب‌کلایی‌ها هم برای خیط‌شدن کسی به‌کار می‌برند. مثلاً می‌گوییم فلانی را «بور» کن، بره. یا فلانی مرا «بور» کرد. البته این نکته را از سر کنجکاوی گفتم. به‌هرحال، واژگان میان ملت‌ها، اشتراک لفظی و حتی معنایی دارد. اما بگویم: اللهُ عِلمٌ. خدا می‌داند.
 

 

ستون روزانه
شگرد باعورا

به‌ نام خدا. سلام. بلعم باعورا چند پرستش‌گاه و چند  رِباط (= عبادت‌گاه، خانقاه، کاروان‌سرا) هم در «راه خدا»! ساخته بود، اما... بگذرم.


توضیح: او، روحانی بزرگ بنی‌اسرائیل و از اَحبار و هم‌عصر حضرت موسی _علیه‌السلام_ بود که نقل است «اسم اعظم» می‌دانست و مقام معنوی داشت؛ اما شگرد شیطان بر شگردهای باعورا چیره شد و او را به گمراهی و زوال و فنا کشاند.


نکته: در دوستی با خدا به قول پیر هرات «جای شرکت نیست». در یک دل، جای هم خدا و هم شیطان به‌طور همزمان نیست‌. یا این، یا آن. یا رستگاری یا رُسوایی. بلعم باعورا هر دو را می‌خواست، و بر افتاد.
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:

سلام همسنگر خوب آقا حسنعلی لاری

ازت ممنونم یاد کردی از دو شخصیت پاک و روشنفکر متعهد زهرا رهنورد و میرحسین موسوی.

میرحسین حتی یک ریال از بیت‌المال به جیب نزد و همین پاکی او را بس است. مردی از میدان سیاست که آلوده به بی‌اخلاقی و پشت‌کردن به آرمان اصیل انقلاب نبود. ملت خیلی منتظر ماند دادگاه بحران ۸۸ را ببیند تا از زبان خود میرحسین ناگفته‌ها را ببیند و بشنود. اما هنوز چنین جرأتی برای برپایی دادگاه علنی و آزاد پیدا نشد. بگذرم.


سلام جناب حجت الاسلام شیخ مالک
کاری به‌جا کردی در ارسال این پست. من هم دیروز این سخنان دکتر سروش _از اندیشمندان ایران و از منتقدان وضع موجود نظام ایران_ را در وبلاگم «دامنه» پست کرده بودم. بلی؛ امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ از بزرگ‌مردان تاریخ اسلام، ایران و جهان است.

یکی از شجاعانه‌ترین عبارات ایشان، جملاتی از بند آخر وصیت‌نامه‌ است که به مردم چنین نوشتند:

 

«به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می‌خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند.» کمتر رهبرانی هستند که به ملت بگویند «قصور»، «تقصیرها» و «کوتاهی‌ها» داشتند. این صراحت، صداقت امام خمینی را می‌رساند که در وصت‌نامه که متنی باورمندانه‌ی شرعی نزد مؤمنان و یک روال اعتقادی‌ست، سخن از اشتباه و تقصیرها و قصور به میان آوردند. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۱
ساعت پست : ۰۹:۲۷
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۸

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هشتم

 

ستون روزانه

پیشوایان طاغوت

به‌ نام خدا. سلام. آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی ابراهیم، از آیات بسیارمهم است‌ درباره‌ی کسانی‌ست که دست به تبدیل  نعمت می‌زنند و قوم و ملت خود را به هلاکت سوق می‌دهند. این آیه حالِ پیشوایان طاغوت را بیان می‌کند.

 

در دانشنامه اسلامی به نقل از «شیخ طوسى» آمده که ایشان معتقدند على _علیه‌السلام_ فرمودند این آیه درباره‌ی بنى‌مغیرة و بنى‌امیه از کفار قریش نازل شده است. اما بنى‌مغیرة از قریش، که خداوند آنان را در جنگ بدر نابود ساخت و اما بنى‌امیه از قریش، تا روز معیّن مهلت داده شده بودند. (منبع) متن آیه این است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.» آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟


یک نکته‌ی واژگانی هم بگویم: واژه‌ی «بَوَار» در آخر آیه را خیلی دقت کردم که به معنی هلاکت است. اصل آن، از نظر لغت‌شناسان، «بور» به معنى کساد یا کساد بیشتر است. من فکر می‌کنم این لغت _در معنای کساد آن_ همان لفظ «بُور» است که داراب‌کلایی‌ها هم برای خیط‌شدن کسی به‌کار می‌برند. مثلاً می‌گوییم فلانی را «بور» کن، بره. یا فلانی مرا «بور» کرد. البته این نکته را از سر کنجکاوی گفتم. به‌هرحال، واژگان میان ملت‌ها، اشتراک لفظی و حتی معنایی دارد. اما بگویم: اللهُ عِلمٌ. خدا می‌داند.
 

 

ستون روزانه
شگرد باعورا

به‌ نام خدا. سلام. بلعم باعورا چند پرستش‌گاه و چند  رِباط (= عبادت‌گاه، خانقاه، کاروان‌سرا) هم در «راه خدا»! ساخته بود، اما... بگذرم.


توضیح: او، روحانی بزرگ بنی‌اسرائیل و از اَحبار و هم‌عصر حضرت موسی _علیه‌السلام_ بود که نقل است «اسم اعظم» می‌دانست و مقام معنوی داشت؛ اما شگرد شیطان بر شگردهای باعورا چیره شد و او را به گمراهی و زوال و فنا کشاند.


نکته: در دوستی با خدا به قول پیر هرات «جای شرکت نیست». در یک دل، جای هم خدا و هم شیطان به‌طور همزمان نیست‌. یا این، یا آن. یا رستگاری یا رُسوایی. بلعم باعورا هر دو را می‌خواست، و بر افتاد.
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:

سلام همسنگر خوب آقا حسنعلی لاری

ازت ممنونم یاد کردی از دو شخصیت پاک و روشنفکر متعهد زهرا رهنورد و میرحسین موسوی.

میرحسین حتی یک ریال از بیت‌المال به جیب نزد و همین پاکی او را بس است. مردی از میدان سیاست که آلوده به بی‌اخلاقی و پشت‌کردن به آرمان اصیل انقلاب نبود. ملت خیلی منتظر ماند دادگاه بحران ۸۸ را ببیند تا از زبان خود میرحسین ناگفته‌ها را ببیند و بشنود. اما هنوز چنین جرأتی برای برپایی دادگاه علنی و آزاد پیدا نشد. بگذرم.


سلام جناب حجت الاسلام شیخ مالک
کاری به‌جا کردی در ارسال این پست. من هم دیروز این سخنان دکتر سروش _از اندیشمندان ایران و از منتقدان وضع موجود نظام ایران_ را در وبلاگم «دامنه» پست کرده بودم. بلی؛ امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ از بزرگ‌مردان تاریخ اسلام، ایران و جهان است.

یکی از شجاعانه‌ترین عبارات ایشان، جملاتی از بند آخر وصیت‌نامه‌ است که به مردم چنین نوشتند:

 

«به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می‌خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند.» کمتر رهبرانی هستند که به ملت بگویند «قصور»، «تقصیرها» و «کوتاهی‌ها» داشتند. این صراحت، صداقت امام خمینی را می‌رساند که در وصت‌نامه که متنی باورمندانه‌ی شرعی نزد مؤمنان و یک روال اعتقادی‌ست، سخن از اشتباه و تقصیرها و قصور به میان آوردند. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هشتم

 

ستون روزانه

پیشوایان طاغوت

به‌ نام خدا. سلام. آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی ابراهیم، از آیات بسیارمهم است‌ درباره‌ی کسانی‌ست که دست به تبدیل  نعمت می‌زنند و قوم و ملت خود را به هلاکت سوق می‌دهند. این آیه حالِ پیشوایان طاغوت را بیان می‌کند.

 

در دانشنامه اسلامی به نقل از «شیخ طوسى» آمده که ایشان معتقدند على _علیه‌السلام_ فرمودند این آیه درباره‌ی بنى‌مغیرة و بنى‌امیه از کفار قریش نازل شده است. اما بنى‌مغیرة از قریش، که خداوند آنان را در جنگ بدر نابود ساخت و اما بنى‌امیه از قریش، تا روز معیّن مهلت داده شده بودند. (منبع) متن آیه این است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.» آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟


یک نکته‌ی واژگانی هم بگویم: واژه‌ی «بَوَار» در آخر آیه را خیلی دقت کردم که به معنی هلاکت است. اصل آن، از نظر لغت‌شناسان، «بور» به معنى کساد یا کساد بیشتر است. من فکر می‌کنم این لغت _در معنای کساد آن_ همان لفظ «بُور» است که داراب‌کلایی‌ها هم برای خیط‌شدن کسی به‌کار می‌برند. مثلاً می‌گوییم فلانی را «بور» کن، بره. یا فلانی مرا «بور» کرد. البته این نکته را از سر کنجکاوی گفتم. به‌هرحال، واژگان میان ملت‌ها، اشتراک لفظی و حتی معنایی دارد. اما بگویم: اللهُ عِلمٌ. خدا می‌داند.
 

 

ستون روزانه
شگرد باعورا

به‌ نام خدا. سلام. بلعم باعورا چند پرستش‌گاه و چند  رِباط (= عبادت‌گاه، خانقاه، کاروان‌سرا) هم در «راه خدا»! ساخته بود، اما... بگذرم.


توضیح: او، روحانی بزرگ بنی‌اسرائیل و از اَحبار و هم‌عصر حضرت موسی _علیه‌السلام_ بود که نقل است «اسم اعظم» می‌دانست و مقام معنوی داشت؛ اما شگرد شیطان بر شگردهای باعورا چیره شد و او را به گمراهی و زوال و فنا کشاند.


نکته: در دوستی با خدا به قول پیر هرات «جای شرکت نیست». در یک دل، جای هم خدا و هم شیطان به‌طور همزمان نیست‌. یا این، یا آن. یا رستگاری یا رُسوایی. بلعم باعورا هر دو را می‌خواست، و بر افتاد.
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:

سلام همسنگر خوب آقا حسنعلی لاری

ازت ممنونم یاد کردی از دو شخصیت پاک و روشنفکر متعهد زهرا رهنورد و میرحسین موسوی.

میرحسین حتی یک ریال از بیت‌المال به جیب نزد و همین پاکی او را بس است. مردی از میدان سیاست که آلوده به بی‌اخلاقی و پشت‌کردن به آرمان اصیل انقلاب نبود. ملت خیلی منتظر ماند دادگاه بحران ۸۸ را ببیند تا از زبان خود میرحسین ناگفته‌ها را ببیند و بشنود. اما هنوز چنین جرأتی برای برپایی دادگاه علنی و آزاد پیدا نشد. بگذرم.


سلام جناب حجت الاسلام شیخ مالک
کاری به‌جا کردی در ارسال این پست. من هم دیروز این سخنان دکتر سروش _از اندیشمندان ایران و از منتقدان وضع موجود نظام ایران_ را در وبلاگم «دامنه» پست کرده بودم. بلی؛ امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ از بزرگ‌مردان تاریخ اسلام، ایران و جهان است.

یکی از شجاعانه‌ترین عبارات ایشان، جملاتی از بند آخر وصیت‌نامه‌ است که به مردم چنین نوشتند:

 

«به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می‌خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند.» کمتر رهبرانی هستند که به ملت بگویند «قصور»، «تقصیرها» و «کوتاهی‌ها» داشتند. این صراحت، صداقت امام خمینی را می‌رساند که در وصت‌نامه که متنی باورمندانه‌ی شرعی نزد مؤمنان و یک روال اعتقادی‌ست، سخن از اشتباه و تقصیرها و قصور به میان آوردند. بیشتر بخوانید ↓


پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب
نه، خلاف آن فراز وصیت‌نامه _که شما مستند کرده‌ای_ نیست. چون آنجا، امام از حقوق الهی سخن می‌گوید، اما در تقصیرها و قصورها سخن از حق‌الناس. و امام خمینی به عنوان یک انسان عارف، فیلسوف، فقیه و حاکم در این فراز به‌‌درستی از ملت، طلب شرعی و دعای خیر و نیز پذیرش و گذشت از تقصیرها نمودند.

 

نکته‌ی بگویم عمومی: به نظرم هر کس می‌خواهد به آنچه در سال ۶۷ در ایران گذشت، ورود کند، نمی‌تواند آنچه رزمندگان در آنجا سلحشورانه و غیورانه کردند، و آنچه را «آنان»، از مرز تا «چهار زبَر» مرتکب جنایات فجیع شدند، نادیده بگیرد.

قضایای سال ۶۷، چندان ساده نیست که آسان با جملات احساسی بر آن، حکم راند. آن سال، هم قطعنامه رخ داد، هم تصرفات مجدد در جبهه، هم خیانت به وطن، هم تحولات غامض، هم قضایای منتهی به عزل و هم شورش مخفی...من فعلاً مناسب نمی‌بینم ورود کنم.


هرچه عقلی‌ست، شرعی‌ست. و هرچه واقعاً کشف شود شرعی‌ست، عقلی. من و شما جناب جوادی چون در دین، کارشناس و درس‌آموخته‌ی حوزه نیستیم، کمتر می‌دانیم. و عقل حکم می‌کند جایی که نمی‌دانیم از داناتر پی‌جو باشیم. ممنونم. بلی، جمله‌ی شرطیه‌ی شما جناب دکتر، درست است. نمی‌توان به‌آسانی هر کس و حتی هر مجتهد کاشف شرع باشد. من هم اگر دقت نموده‌باشی در آن متن این‌گونه گفتم: «و هرچه واقعاً کشف شود شرعی‌ست، عقلی.» است. قید «واقعاً» را به‌عمد آورده‌ بودم تا همین مفهوم را رسانده‌ باشم. ممنونم.

 

توضیحی بر یک اِسناد در پست جناب جوادی‌نسب

اساساً ندانستن علوم تجربی، بر عالم دینی، عیب و نقصی نیست. اگرچه دانستن آن، مفید است. اما از علوم ابزاری و مقدماتی برای فهم دینی طلاب، محسوب نمی‌شود که عیب باشد. تلاش علامه طباطبایی برای حلقه‌ی فکری با هانری کُربَن، از ذهن جست‌وجوگر ایشان حکایت داشت که آن حلقه را بعد از انقلاب عده‌ای افراطی منحل و تعطیل کردند. بگذرم.

 


سلام جناب قربانی
کاری به میان‌بحث‌تان ندارم، که از بحث‌های رایج و خوب مدرسه‌ی فکرت است. فقط خواستم بگویم جمله‌ی سوم شما در باره‌‌ی تفسیر قرآن از عبارت «الان دیگر کسی...» یک استنتاج ناقص است، چون با قید مطلق، سخن راندی و حکم کلی دادی. می‌توانستی دست‌کم گزاره‌ات را با واژگان علمی استخدام کنی، نه با کلی‌گویی و بسیار احساساتی. پوزش.

 


سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
متن شما را بادقت خواندم. نکته داشت. من گرفتم که چه خواستی بگویی. سپاس. اجازه بفرمایید من نیز چند نکته بیفزایم:

 

۱. هنوزم اخباری‌گری در میان حوزویان کورسو کورسو می‌زند. و همین موجب شده، دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد از سوی پاره‌ای از آنان نادیده انگاشته شود.

 

۲. از نظر من، در ایران یک نوع «لوتریسم» ناقص و رویه‌ی «پروتست» (= اعتراض) در عده‌ای رخ نموده که خود را هم پیش‌دان می‌دانند و هم بیش‌دان، و نیز «خودکشیش». و همین موجب شده، پُل رابطه‌ی منطقی، دینی و شرعی میان مجتهدین و شهروندان ترَگ بخورد و عرضه و تقاضا به شکاف بینجامد. نکته هم بگویم: مرکز اصلی اندیشه‌های مارتین لوتر این بود که هر دانش و کلامی که به دل انسان القاء گردد، همان، امر یا بازداری (= منع) الهی‌ست.

 

ستون روزانه
چند راهی‌ها


به‌ نام خدا. سلام. در کتاب «بایدها و نبایدها» شهید بهشتی بر این نظر بود، در تزاحم‌ها و تصمیم بر سر چندراهی‌ها، «رهبری» اهمیت و نقش دارد. از نظر ایشان (در صفحه‌ی ۱۲۹ کتاب) رهبری نیز در چنین وضعی، باید دارای شرائط ویژه باشد، مانند:
دیدِ بالا، دیدِ محیط، آگاه به زیر و زبَر، مسلط به مُوازنه، مصلحت‌شناس، مُنکَردان، حسابگر، آینده‌نگر

 

پاسخ:

سلام آقا جعفر آهنگر

معتقدم هیچ‌گاه نباید برای هیچ دانشمند و اندیشمندی سدّ ایجاد کرد تا افکار و نظریه‌هایش را بیان نکند. جامعه‌ی مترقی آن جامعه‌ای‌ست که در آن آزادی نشر و بیان حکم‌فرما و جاری باشد. به‌قول شهید مطهری «اسلام با آزادی به پیش آمده است، نه با استبداد». بنابراین، در دریغ داشتن جامعه از افکار عالمان و اندیشمندان، بالاترین خسران و زیان را خود شهروندان و دِهوَندان می‌کنند. هر کس _با هر مرام و فکری_ بخواهد هم اندیشمند و هم اندیشه را در دیواره‌ی تنگ استبداد و در کنترل و شاغول نگه دارد، خسارت بزرگی به تمدن و تفکر زده است.


هر دانشمند و عالم از نئومارکسیست‌های جهان گرفته تا ژزویت‌های مسیحی، از آقای مصباح یزدی گرفته تا سید حسین نصر، از سروش گرفته تا رضا داوری و مهدی گلشنی و از دوره‌گرفتن محافل مشهد گرفته تا آن محفل ویژهٔ میرباقری‌ها در قم، اگر ساکت‌ و صامت بمانند، درستی و نادرستی افکار و نظریه‌های‌شان هرگز برملا و آشکار نمی‌گردد. پس، دانشمند یعنی کسی که حرف برای گفتن دارد، حتی اگر با افکار ما سنخیت ندارد. باید گذاشت، حرف‌ها در گرد روزگار گردش کند تا عیارسنجی شوند و اِبرام و ردّ و نقد.
 

یک خاطره هم بگویم:


سال ۱۳۷۱ در سالن اجتماعات دانشکده داروسازی دانشگاه تهران پای سخنرانی دکتر سروش بودم. آن سال‌ها، عصر یکّه‌تازی! مرحوم رفسنجانی بود و گشاده‌دستی! علی فلاحیان. سروش از عالم و جاهل سخن گفت. در اوج سخن، به سخن مهم امام علی _علیه‌السلام_ در خطبه‌ی دوم نهج البلاغه _ که در آن، زمانه‌ی جاهلیت را توصیف کردند_ استناد نمود. سالن چون بمب صدا کرد و غوغا شد... با لحن مخصوصش این‌گونه خواند و از قوس راهرو رفت: «بارضٍ عالِمها مُلجَم و جاهِلها مُکرَّم» آری جناب جعفر، فقط در جامعه‌ی جاهلی‌ست که به فرموده‌ی امام علی، بر دهان دانشمندان لِجام می‌زنند و نادانان را گرامی می‌دارند و در صدر می‌نشانند.


نظر حمید عباسیان:
درود ابراهیم. بسیار عالی ، عالی ، عالی تئوری پردازی کردی چنین تئوریهایی که موجب رشد و توسعه آزادی در جوامع انسانی میشود ، انصافا ستودنی است ، افتخار میکنم به این تفکرت ، اما چهل سال تجربه نوین در عصرمان نصفی از عمر یک انسان است واین تئوری عملی نشد و چهل سال دیگر هم نخواهد شد و شاید هم ۰۰۰۰ چون۰۰۰۰

 

 

زنگ شعر:

دو بیت غزل حافظ که محمد اصفهانی بسیار ملحون خوانده


دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
...
بنمای رخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

 

خانه‌ی دانشمندان جهان


به نام خدا. سلام. من بر این نظرم که جمهوری اسلامی ایران به دلیل این‌که نام اسلام را نمایندگی می‌کند، باید خانه‌ی دانشمندان جهان باشد. زیرا اسلام به مقام اندیشمندان حرمت و ارزش قائل است. یعنی فضای باز سیاسی ایران به‌گونه‌ای باید باشد تا هر دانشمندی در هر نقطه از جهان، اگر از دولت و جامعه‌اش در رنج، عذاب، تحت فشار و زندان است، با خیال راحت به ایران پناه آورَد و در این‌جا اندیشه‌پردازی کند. ایران، با میراث تمدن دیرین و با دارایی اسلام مبین، شایسته‌ی وجود این «خانه» است.

 

غصه می‌خورم وقتی می‌بینم عده‌ای پهنه‌ی ایران _مرز پر گهر_ را برای دانشمندان ناامن می‌کنند و حتی به بسته‌نگه‌داشتن زبان آنان دلخوش‌اند. این کژاندیشی بدترین نوع دوری از اسلام اصیل است و زیان‌بارترین فکر فسیل‌شده، متحجّر و خودکامه بر گُرده‌ی ایران.
۱۳ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

ترور با تبَر 
ژوزف استالین _حاکم دیکتاتور شوروی_ وقتی دید نمی‌تواند بر فکر لئون تروتسکی _مغز متفکر کمونیسم و نفر دوم پس از لنین_ چیره شود، به سمت هدم و دفن فرد رفت. او را از شوروی بیرون راند و به مکزیک تبعید کرد.‌و دستور داد در مکزیک او را با تبر بکشند. و کشتند.

 

چرا؟ چون‌که استبداد هرگز نمی‌تواند بر فکر فکور شکیبایی کند، و فرد فکور هم اغلب نمی‌تواند با مستبد سازگاری کند. به همین علت، راه رشد و پیشرفت جوامع، آزادی است نه دیکتاتوری و بسته‌انگاری.

 

ستون روزانه
بپا و ببار
به‌ نام خدا. سلام. چهارتکّه نکته‌ی درون‌ساز از ابوحنیفه‌ی اسکافی به نقل از تاریخ ابوالفضل بیهقی در صفحه‌ی 2811 :
بسان کوه، بپای.
بسان لاله، بخند.
بسان چرخ، بچرخ.
بسان ابر، ببار.
۱۴ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 
شرحی بر عکس بالا:
 
من وارد موضوعی که می‌خواهم بگویم نمی‌شوم، فقط یک شرح می‌نویسم و بس.
این فرد، مارشال بیلینگزلی است. رئیس «کارگروه اقدام مالی» همان (FATF) که در ایران بر سر آن و سه لایحه‌ی مرتبط با آن چالش برخاست. او همزمان دستیار وزیر خزانه‌داری آمریکا در امور تأمین مالی تروریسم نیز هست. این تحلیلگر تجاری، در نیروی دریایی آمریکا و سیاست‌گذاری برای نیروی تفنگ‌داران دریایی آمریکا نیز مسئولیت داشت.  (منبع)

 

تحلیل سیاسی

از انتصاب آیت‌الله شیخ صادق لاریجانی به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، و نیز از لحن نامه‌ی اخیر ررهبری خطاب به وی، می‌توان دریافت، وی از گزینه‌های اصلی روز جایگزینی‌ست. رهبری از او به چنین تعبیری یاد کرد که از نظر من نشان اعتماد بالا و نوعی توجه‌دادن به دیگران درباره‌ی آینده‌ی وی است:

 

«بار دیگر از شخص جنابعالی که بحمدالله با شایستگی‌های برجسته علمی و عملی و با مجاهدت فراوان، خدمات بزرگی به حوزه‌های مسئولیت خود تقدیم نمودید... تشکر و قدردانی کنم.»
 
نکته: تعبیر «شایستگی‌های برجسته علمی و عملی» در وصف آقای صادق لاریجانی در پیام رهبری، یک خط‌دهی سیاسی و فقهی‌ست.

بگذرم. وارد ریز ماجراها نشوم. (منبع)

 

خبر و نکته
امروز خواندم که سرلشکر محمد باقری، رئیس ستادکل مسلح گفت: « ما با سوالاتی در مورد هرم آینده قدرت در جهان و منطقه روبرو هستیم و مهمتر این است که ما چه نقشی داریم و با چه رویکردهایی باید با مخاطرات و فرصت‌ها روبرو شویم... تحقیق در دافوس باید برای کاربرد و ارائه راهکار باشد...» (منبع)

 

نکته‌ی تحلیلی‌ام: هرم قدرت در جهان و منطقه، از نکات استراتژیک است. و این هرم، در حال دگرگونی‌ست. ایران نمی‌خواهد در قاعده‌ (= پایین) هرم‌ باشد. تلاش ایران در مقام یک قدرت بازیگر، همیشه مورد رشک و مخالفت جریان امپریالیسم و نظام سود و سلطه بوده و هست. آنان ایران را در اندازه‌ی قدرتی تماشاگر می‌خواهند، نه یک کشور بازیگر. توضیح: دافوس علامت اختصاری «دانشکده فرماندهی و ستاد» است که درس‌های تخصصی در آن داده می‌شود.

 

زنگ شعر:

نَعت، یک شیوه‌ی شاعرانه در وصف و مدح است. مثل شعر سعدی در ستایش و مدح حضرت محمد (ص) :
 

ماه فرو مانَد از جمال محمد
سَرو نباشد به اعتدال محمد

 

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

بلی؛ هر دو نامزد درون‌حزبی دموکرات را تعقیب می‌کنم. وجه‌اشتراک هردو این است، منتقد سیستم رها و بی‌در و پیکر سرمایه‌داری‌اند. و نیز مشیء سوسیالیستی دارند. و هم‌چنین هر دو خواهان مدارا با ایران‌اند. اما حرف آخر را میزان «اعانه» می‌زند. چون نامزدهای داخلی حزب، باید با شور و هیجان، موج کمک پولی پدید آورند. اخیراً الیزابت وارن، در بیان آموزه‌ها و مطالبات پیشتاز شد و برنی سندرز در جمع‌آوری اعانه. حزب جمهوریخواه که این دوره، رقابت حزبی ندارد، چون ترامپ _اگر تا آن‌وقت در دادگاه محکوم نشود و باقی قضایای جاری_ در دوره‌ی بعدی کاندیداست.

 

پاسخ:

جناب جوادی نسب سلام
من کتاب قطور «حقوق بگیران انگلیس» نوشته‌ی _بهتر است بگویم_ جمع‌آوری اسماعیل رائین را خواندم. چه خلط و مخلوطی‌ست، مانند مخلوط ادویه‌جات که من بگذرم.

 

نظر شیخ محمدرضا احمدی:
سلام بر آقای طالبی. از انتشار متن کامل مذاکرات دوستان، یادِ یک موضوع افتادم. مستحضر هستید که آقای سیدحمید روحانی در کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، وقتی به موضوع دکتر شریعتی می پردازد، جوری بحث می کند که خواننده در انتها پی به ساواکی بودن شریعتی می برد.‌ این امر موجب اعتراضات فراوانی گردید. خودم چندین بار با ایشان صحبت کردم، از اعتراضات می گفت.


در مقابل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی کار بسیار خوبی انجام داد و تمام اسناد  مربوط به شریعتی را در سه جلد منتشر کرد‌. رئیس مرکز اسناد معتقد بود که انتشار بریده بریده اسناد و پیوند زدن بعضی به بعض دیگر و نتیجه خاص گرفتن، کار جالبی نیست، ما تمام اسناد را منتشر می کنیم تا خوانندگان خود قضاوت کنند. بنده به سهم خودم از مدیریت خوب شما در این گروه تشکر می کنم. شما سعی می کنید مصداق این دعای جوشن کبیر باشید که فرمود:  یا من سَبَقَت رحمَتُه غضَبَه.

 


شرح عکس بالا:
او سردار اسماعیل قاآنی‌ست؛ نفر دوم نیروی قدس سپاه. او درباره‌ی ورود بشار اسد به تهران گفت: «آقای بشار اسد را نیروی قدس سپاه به تهران آورد و آنهایی که باید بدانند، می‌دانستند و آنهایی که نباید، نمی‌دانستند؛ بالاخره یک کار حساسی بود.» (منبع)

 

نکته‌ی تحلیلی سیاسی: به لحاظ علم سیاست و روابط بین‌الملل، و نیز از نظر مفهوم قدرت، در هیچ کشوری وزارت‌ خارجه کانون سیاست‌گذاری نیست، بلکه مرکز دیپلماسی و مجری بخش خارجی حکومت است. وزیر از آن نظر نامش «وزیر» است چون وِزر و بار سنگین اجرای سیاست خارجی بر دوش اوست، نه این‌که تصمیم‌‌ساز و تئوری‌پرداز اوست. اساساً دیپلماسی یک اقدام خرد جمعی‌ست. در ایران نیز، واقعیت همینی است که گفته‌ام. آنچه دیگران تلاش می‌کنند و انتقادی بیان می‌دارند از نظر من، نادیده‌انگاری ساختار قدرت و کانون اصلی سیاست خارجی‌ست که از ناحیه‌ی رأس هرم قدرت بر این امر جاری‌ست.

 

قدرت و نفوذ


این دو مفهوم از مفاهیم اساسی علم سیاست است. قدرت، هسته‌ی سیاست است. یعنی توانایی کنترل دیگران. اما پایه‌ی اصلی قدرت، نفوذ است. حتی به‌گفته‌ی «هارولد لاسوِل» قدرت صورت خاصی از نفوذ است. نفوذ از قدرت بالاتر است. مثلاً فرزند بر رفتار والدین خود نفوذ دارد، حال آن‌که ممکن است والدین با آن‌که قدرت دارند، توانایی نفوذ بر فرزند نداشته باشند. قدرت به سه طریق بر پایه‌ی نفوذ، اعمال می‌شود: یا با زور. یا با سلطه. یا با زیرکی. که زیرکی مهمترین نوع اعمال قدرت است.

 

نتیجه: همیشه در ساختار حکومت، این افراد بانفوذ هستند که کشور را به این‌سو و آن‌سو می‌برند، نه اشخاص صاحب قدرت رسمی. این معادله در «دولت رانتیر» در شدیدترین وضع آن قرار دارد. وارد مصادیق، مثال‌ها و افراد نمی‌شوم. فقط بگویم، نفوذ، از قدرت پیشی دارد و افراد بانفوذ، حتی ساختار را به سمت منافع خود، یا نادیده می‌گیرند و یا در آن تصرف عدوانی می‌کنند.



پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
احسنت. سال‌هاست من همین‌گونه می‌اندیشم. از پیش خود نمی‌گویم، از اندیشه‌های مرحوم علامه طباطبایی توحید را آموختم. من برداشتی که در ذهنم هنوز باقی‌ست این است که علامه طباطبایی، «وَثنیّت» را بسیار خوب تبیین کردند. وثَن‌، مقابل توحید است. اما به این معنی نیست که اهل وثن (= ستایشگران بت‌ها) برای آن‌ بت‌ها، الوهیت (= خدابودن) قائل‌اند. نه، بت‌پرستان هم در ذات خدا شرک قائل نبودند. چون توحید (= یکتایی خدا) امری فطری‌ست. ممنونم این بحث مفید را به صحن مدرسه آوردی. البته من با این آقای الهی قمشه‌ای زاویه‌ی فکری شدیدی دارم که جایش اینجا نیست بگویم. بیفزایم اسلام بر «نور» بنا شد. در قرآن نور و مشکات مطرح شد با مضامین بسیار بلند. زرتشت هم از نور می‌گفت. آتش، نماد همان نور است میان ایرانیان. حکیم سهروردی (= شیخ اشراق) هم حکمت ایرانیان را نور می‌داند.

 

فقط بگویم نور یعنی «روشن‌شدن»، نه یعنی همین نور. مثلا شما وقتی از موضوعی سر در می‌آوری، می‌گویی من روشن شدم. یعنی همان سنتزی که در جواب من یاد کردی. آن سنتز، همان نور است، تابش عقل.

 

ستون روزانه
مأموران امنیتی سوریه

به‌ نام خدا. سلام. سال ۸۹ با یک تیم پژوهشی بر روی مسائل سوریه کار می‌کردیم. یک عضو برجسته‌ی تیم پژوهشی ما _که کارشناس خاورمیانه بود، و در سوریه و منطقه رفت و آمد زیادی داشت_ به ما گفت در سوریه مأموران امنیتی، تعدادشان از نفرات ارتش بیشتر است و بسیاری از آنها در سیستم، دارای نفوذند و به مال و منال رسیده‌اند.

 

 

با آیه:

آیه‌ی «وسیله» یعنی آیه ۳۵ مائده

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ...
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید؛ و به او [توسل و] تقرب جویید.

 

نکته ها: به قول یوسف‌خان مستشارالدوله، مشکل ایران «یک کلمه» است، قانون. و او چه با هدف نام کتابش را گذاشته بود: «یک کلمه».
 

نکته ها: لسان‌الغیب، اولین لقب حافظ، ۵۰ سال پس از درگذشتش. اما این‌ لقب مردمی به این روحانی روشنگر و متحفّظ، همان معادل حافظ است، چون از مَغیبات و معنویات و عرفانیات می‌گفت در برابر شهود و بازار مکاره‌ی ریا و جمود. حافظ، حافظ قرآن و فنون و نُت موسیقی بود.
 

 

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
از احساسات زیبای شما ممنونم. در آهنگ، یک جا در اوجش، آمده «بَسوته دِل...» که همان سوخته‌دلان عرفانی‌ست. شعر در دیار شمال، همیشه با شالیزار، بوته‌زار، جنگل و جلگه در یک ریل قرار داشته و از همین رو شعر مازنی غنی و سرشار از تشبیه، استعاره و حتی تلمیح است. سپاس آقا. هر وقت مسیرت شد، حتما وارد شوید و با چشمان دیده، ببینید.

 

زنگ شعر:

مولوی معتقد است همه «اندیشه»ایم، مابقی «استخوان و ریشه‌» ایم:
 

ای برادر تو همان اندیشه‌ای
ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای

 

یک نکته‌ی فلسفه‌ی زبان: ویتگنشتاین معتقد است زبان، تمام جهان‌وارگی انسان است.

 

یک نکته‌ی کلامی _علم کلام_ بگویم. علامه طباطبایی فرق میان پیامبر و امام را در این می‌داند که پیامبر «راه‌نُما» است. ولی امام، «راه‌بَر» است. منظورش این است، امام رهبری‌ست که خود پیش می‌افتد و پیروان و معتقدان را به مقصد می‌رساند.
 

 

ستون روزانه
فقه مُقارن
به‌ نام خدا. سلام. فقه مُقارن (= پیوسته و نزدیک هم) یعنی بررسی پا‌به‌پای نظرات فقیهان سُنی و شیعه. این از ابتکارات آیت‌الله‌العظمی بروجردی بود.


از نظر من به‌کارگیری روش مُقارن و تطبیقی، دست‌کم سه اثر مهم در حوزه و جامعه بر جای می‌گذارد:
۱. ایجاد موازنه میان آراء مجتهدان
۲. آزادی فکری در بستر فهم، دلیل، حجت و ترجیح
۳. گردآوری دیدگاه‌های فقهای درگذشته و گردآمدن فقیهان حیّ و حاضر در مدار کثرت و گونه‌گونی.

 


اعزام به جبهه دارابکلایی های غیور. 1364. سپاه سورک. سربندداران از جلو : نفر وسط دامنه. سمت راست علی بابا حسینی. پشت از راست : یوسف. سیدابراهیم حسینی. سیدعلی اصغر. سید ابوالحسن شفیعی. اما بقیه را خودتان شناسایی کنید. فقط آن عقب سمت راست کنار آسید سیدرسول است. این رزمندگان به عملیات والفجر8 رسیدند
شرح عکس بالا:
فردا ۱۸ اسفند که فرا رسد، ۱۴ سال از هجران غم‌انگیز یوسف می‌گذرد. به یاد او این عکس روز اعزام به جبهه‌ی‌مان در اسفند ماه ۱۳۶۴ از سپاه سورک به سوی عملیات والفجر ۸ را گذاشتم. چه شور و شگفتی آن روز میان داراب‌کلایی‌ها و ما اعزامی‌ها برپا شده بود. بگذرم.

 


توضیح عکس بالا:
ما رفقا و یوسف، که سرحلقه‌ی دوستان بود، و بدجوری در بی‌وقتی هجران آفرید و غم به درون‌مان صادر نمود.
نوروز 1383، دوازده‌راه جنگل داراب‌کلا.


روان‌شاد یوسف رزاقی، ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ بر اثر تصادف در جاده فیروزکوه، به آسمان پر کشید و دل‌مان را مالامال غم و اندوه و فسوس نمود. در روز تشییع و دفن او، غوغا بود که حسرت آن بر دلم ماند، تا از تهران برسم، به خاک خُفت. آن روز عظیم و غمگین داراب‌کلا، جناب حاج محسن سجادی _رئیس شورای وقت داراب‌کلا_ در همان مزار، ۴۰ روز عزای عمومی اعلان کرد که در روزنامه‌ی محلی ساری چاپ شده بود.

روح آن رفیق اعلا، و به تعبیرم «گره بند تسبیح حلقه‌ی‌مان» همآره جاودان باد.
فاتحه و صلوات.

 

دعای ماه رجب
من گمان می‌کنم _جدای از رفتار فردی هر کس نسبت به آداب دینی که امری خصوصی و مخفی‌ست_ متن و ترجمه‌ی این دعای مشهور ماه رجب را، یک‌بار هم شده، با دقت، حوصله، آرامی و تمرکز ذهن و دل، مطالعه کنیم، خیلی پیام، دانش و ارزش به دستگاه فکری‌مان افزوده می‌شود. دعایی‌ست از امام صادق _علیه‌السلام_ در ماه رجب. می‌دانم با آن آشنا و مأنوس‌اید، فقط خواستم با دید مطالعه هم به آن چشم بیندازیم. 

متن دعا و ترجمه را در زیر هدیه می‌کنم تا ثواب خواندن و یا دست‌کم مطالعه‌ی شما، روح مرحومان مادر و پدرم را نیز دربر بگیرد. التماس دعا.


بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم

وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شرّی ایمنی جویم

یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد بسیار، در برابر (طاعت) اندک

یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد

یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد

وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد

تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت‌بخشی و مهرورزی

اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم

جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه‌ی خوبی دنیا و همه‌ی خوبی و خیر آخرت را

وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم

اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شرّ دنیا و شرّ آخرت را

فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید)

وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
و بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار

یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری

یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جُود

یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا، حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
،
من به‌زودی برداشت و فهم فکری‌ام از این دعای زیبا را خواهم نگاشت.


برداشت و فهم من از دعای ماه رجب

۱. کردار امام صادق _علیه‌السلام_ به ما می‌آموزد که باید با خدا، زمزمه داشت و عاشقانه و نیازمندانه دردِ دل کرد.

 

۲. به ما خط می‌دهد در هر کاری، امید را باید به خدا پیوند زد.

 

۳. می‌آموزد خشیت از خدا برای ایمنی‌ ماست نه ترس و رابطه‌ی ارباب رعیتی و خشونت‌بار.

 

۴. پند می‌دهد خدا، پروردگاری‌ست که به اندک کارمان، هدایای بی‌شمار می‌بخشد.

 

۵. این درس را می‌دهد که خدا از سر مهر و رحمت و نعمت‌دهی، به همگان می‌دهد، چه خواهندگان و چه آنانی که به خدا روی نمی‌آورند و او را نمی‌خواهند بشناسند و خواسته‌ای به خدا ابراز نمی‌دارند.

 

۶. درخواست‌ها از خدا هیچ اشکالی ندارد اگر برای دنیا و آخرت هر دو باشد. چون آبادانی، شادمانی و تفرُّج در دنیا، خود، کاری خدا‌پسندانه است.

 

۷. برترین درس این دعا این است که به باورمندان و تمامی انسان‌ها می‌پروراند که آنچه را خدا به آدمی بدهد، هیچ کم و کاست و نقصی ندارد. ارزش هدایای خداداد، قیمت بی‌اندازه دارد.

 

۸. ثابت می‌کند جلال (=بزرگوار) از ویژگی‌های خدای متعال است و هیچ‌کس را به جای خدا، بی‌جهت جلال و قدَرقدرت نسازیم.

 

۹. و نیز این پند و اندرز در دعا نهفته است که خدای ما آن خدای ذهنی پاره‌ای افراد نیست که فقط به پاره‌ای افراد خاص چشم بدوزد و فقط آنان را به بهشت (= وعده‌گاه آرامش) راه دهد و بس. نه، هرگز. خدای ما خدای همه‌ی جُنبدگان است، از بینوایان تا مستضعفان، از مار تا بوتیمار، از زردشت تا کنفوسیوس، از مُلحد و مُنکر تا مؤمن و معتقد.

 

نتیجه: آری، خدا را به مِلک طِلق خود در نیاوریم و بر او خدایی نورزیم و آن آفریدگار بخشنده را با فهم نارسای خود _نَعوذُباللّه_ یک هیولای خشن نسازیم. بلکه میان خود و خدا، عشق برقرار کنیم، نه به‌قول هگل، اربابی خشن و بنده‌ای ستمدیده. بندگی خدا، عبودیت عشق است و عبادت معبود. جز این نقص است و منقوص (= کاسته‌شده).
پایان. التماس دعا. 17 اسفند 1397.

 

نظر سید علی اصغر شفیعی:


سلام . تو ابراهیم برا اضدادی. عرفان . شعر . موسیقی . فیلم . ادعیه و مبانی دین . اهل جهان بینی استراتژی. تاکتیک هایت فریبنده نیست . بومی نگر. تحلیل گر حرفه ای . سیاست خیلی بلدی . فنون علمی و عاشق.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۸

مدرسه فکرت ۲۸

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هشتم

 

ستون روزانه

پیشوایان طاغوت

به‌ نام خدا. سلام. آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی ابراهیم، از آیات بسیارمهم است‌ درباره‌ی کسانی‌ست که دست به تبدیل  نعمت می‌زنند و قوم و ملت خود را به هلاکت سوق می‌دهند. این آیه حالِ پیشوایان طاغوت را بیان می‌کند.

 

در دانشنامه اسلامی به نقل از «شیخ طوسى» آمده که ایشان معتقدند على _علیه‌السلام_ فرمودند این آیه درباره‌ی بنى‌مغیرة و بنى‌امیه از کفار قریش نازل شده است. اما بنى‌مغیرة از قریش، که خداوند آنان را در جنگ بدر نابود ساخت و اما بنى‌امیه از قریش، تا روز معیّن مهلت داده شده بودند. (منبع) متن آیه این است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.» آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟


یک نکته‌ی واژگانی هم بگویم: واژه‌ی «بَوَار» در آخر آیه را خیلی دقت کردم که به معنی هلاکت است. اصل آن، از نظر لغت‌شناسان، «بور» به معنى کساد یا کساد بیشتر است. من فکر می‌کنم این لغت _در معنای کساد آن_ همان لفظ «بُور» است که داراب‌کلایی‌ها هم برای خیط‌شدن کسی به‌کار می‌برند. مثلاً می‌گوییم فلانی را «بور» کن، بره. یا فلانی مرا «بور» کرد. البته این نکته را از سر کنجکاوی گفتم. به‌هرحال، واژگان میان ملت‌ها، اشتراک لفظی و حتی معنایی دارد. اما بگویم: اللهُ عِلمٌ. خدا می‌داند.
 

 

ستون روزانه
شگرد باعورا

به‌ نام خدا. سلام. بلعم باعورا چند پرستش‌گاه و چند  رِباط (= عبادت‌گاه، خانقاه، کاروان‌سرا) هم در «راه خدا»! ساخته بود، اما... بگذرم.


توضیح: او، روحانی بزرگ بنی‌اسرائیل و از اَحبار و هم‌عصر حضرت موسی _علیه‌السلام_ بود که نقل است «اسم اعظم» می‌دانست و مقام معنوی داشت؛ اما شگرد شیطان بر شگردهای باعورا چیره شد و او را به گمراهی و زوال و فنا کشاند.


نکته: در دوستی با خدا به قول پیر هرات «جای شرکت نیست». در یک دل، جای هم خدا و هم شیطان به‌طور همزمان نیست‌. یا این، یا آن. یا رستگاری یا رُسوایی. بلعم باعورا هر دو را می‌خواست، و بر افتاد.
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:

سلام همسنگر خوب آقا حسنعلی لاری

ازت ممنونم یاد کردی از دو شخصیت پاک و روشنفکر متعهد زهرا رهنورد و میرحسین موسوی.

میرحسین حتی یک ریال از بیت‌المال به جیب نزد و همین پاکی او را بس است. مردی از میدان سیاست که آلوده به بی‌اخلاقی و پشت‌کردن به آرمان اصیل انقلاب نبود. ملت خیلی منتظر ماند دادگاه بحران ۸۸ را ببیند تا از زبان خود میرحسین ناگفته‌ها را ببیند و بشنود. اما هنوز چنین جرأتی برای برپایی دادگاه علنی و آزاد پیدا نشد. بگذرم.


سلام جناب حجت الاسلام شیخ مالک
کاری به‌جا کردی در ارسال این پست. من هم دیروز این سخنان دکتر سروش _از اندیشمندان ایران و از منتقدان وضع موجود نظام ایران_ را در وبلاگم «دامنه» پست کرده بودم. بلی؛ امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ از بزرگ‌مردان تاریخ اسلام، ایران و جهان است.

یکی از شجاعانه‌ترین عبارات ایشان، جملاتی از بند آخر وصیت‌نامه‌ است که به مردم چنین نوشتند:

 

«به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می‌خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند.» کمتر رهبرانی هستند که به ملت بگویند «قصور»، «تقصیرها» و «کوتاهی‌ها» داشتند. این صراحت، صداقت امام خمینی را می‌رساند که در وصت‌نامه که متنی باورمندانه‌ی شرعی نزد مؤمنان و یک روال اعتقادی‌ست، سخن از اشتباه و تقصیرها و قصور به میان آوردند. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هشتم

 

ستون روزانه

پیشوایان طاغوت

به‌ نام خدا. سلام. آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی ابراهیم، از آیات بسیارمهم است‌ درباره‌ی کسانی‌ست که دست به تبدیل  نعمت می‌زنند و قوم و ملت خود را به هلاکت سوق می‌دهند. این آیه حالِ پیشوایان طاغوت را بیان می‌کند.

 

در دانشنامه اسلامی به نقل از «شیخ طوسى» آمده که ایشان معتقدند على _علیه‌السلام_ فرمودند این آیه درباره‌ی بنى‌مغیرة و بنى‌امیه از کفار قریش نازل شده است. اما بنى‌مغیرة از قریش، که خداوند آنان را در جنگ بدر نابود ساخت و اما بنى‌امیه از قریش، تا روز معیّن مهلت داده شده بودند. (منبع) متن آیه این است: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.» آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟


یک نکته‌ی واژگانی هم بگویم: واژه‌ی «بَوَار» در آخر آیه را خیلی دقت کردم که به معنی هلاکت است. اصل آن، از نظر لغت‌شناسان، «بور» به معنى کساد یا کساد بیشتر است. من فکر می‌کنم این لغت _در معنای کساد آن_ همان لفظ «بُور» است که داراب‌کلایی‌ها هم برای خیط‌شدن کسی به‌کار می‌برند. مثلاً می‌گوییم فلانی را «بور» کن، بره. یا فلانی مرا «بور» کرد. البته این نکته را از سر کنجکاوی گفتم. به‌هرحال، واژگان میان ملت‌ها، اشتراک لفظی و حتی معنایی دارد. اما بگویم: اللهُ عِلمٌ. خدا می‌داند.
 

 

ستون روزانه
شگرد باعورا

به‌ نام خدا. سلام. بلعم باعورا چند پرستش‌گاه و چند  رِباط (= عبادت‌گاه، خانقاه، کاروان‌سرا) هم در «راه خدا»! ساخته بود، اما... بگذرم.


توضیح: او، روحانی بزرگ بنی‌اسرائیل و از اَحبار و هم‌عصر حضرت موسی _علیه‌السلام_ بود که نقل است «اسم اعظم» می‌دانست و مقام معنوی داشت؛ اما شگرد شیطان بر شگردهای باعورا چیره شد و او را به گمراهی و زوال و فنا کشاند.


نکته: در دوستی با خدا به قول پیر هرات «جای شرکت نیست». در یک دل، جای هم خدا و هم شیطان به‌طور همزمان نیست‌. یا این، یا آن. یا رستگاری یا رُسوایی. بلعم باعورا هر دو را می‌خواست، و بر افتاد.
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:

سلام همسنگر خوب آقا حسنعلی لاری

ازت ممنونم یاد کردی از دو شخصیت پاک و روشنفکر متعهد زهرا رهنورد و میرحسین موسوی.

میرحسین حتی یک ریال از بیت‌المال به جیب نزد و همین پاکی او را بس است. مردی از میدان سیاست که آلوده به بی‌اخلاقی و پشت‌کردن به آرمان اصیل انقلاب نبود. ملت خیلی منتظر ماند دادگاه بحران ۸۸ را ببیند تا از زبان خود میرحسین ناگفته‌ها را ببیند و بشنود. اما هنوز چنین جرأتی برای برپایی دادگاه علنی و آزاد پیدا نشد. بگذرم.


سلام جناب حجت الاسلام شیخ مالک
کاری به‌جا کردی در ارسال این پست. من هم دیروز این سخنان دکتر سروش _از اندیشمندان ایران و از منتقدان وضع موجود نظام ایران_ را در وبلاگم «دامنه» پست کرده بودم. بلی؛ امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ از بزرگ‌مردان تاریخ اسلام، ایران و جهان است.

یکی از شجاعانه‌ترین عبارات ایشان، جملاتی از بند آخر وصیت‌نامه‌ است که به مردم چنین نوشتند:

 

«به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می‌خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند.» کمتر رهبرانی هستند که به ملت بگویند «قصور»، «تقصیرها» و «کوتاهی‌ها» داشتند. این صراحت، صداقت امام خمینی را می‌رساند که در وصت‌نامه که متنی باورمندانه‌ی شرعی نزد مؤمنان و یک روال اعتقادی‌ست، سخن از اشتباه و تقصیرها و قصور به میان آوردند. بیشتر بخوانید ↓


پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب
نه، خلاف آن فراز وصیت‌نامه _که شما مستند کرده‌ای_ نیست. چون آنجا، امام از حقوق الهی سخن می‌گوید، اما در تقصیرها و قصورها سخن از حق‌الناس. و امام خمینی به عنوان یک انسان عارف، فیلسوف، فقیه و حاکم در این فراز به‌‌درستی از ملت، طلب شرعی و دعای خیر و نیز پذیرش و گذشت از تقصیرها نمودند.

 

نکته‌ی بگویم عمومی: به نظرم هر کس می‌خواهد به آنچه در سال ۶۷ در ایران گذشت، ورود کند، نمی‌تواند آنچه رزمندگان در آنجا سلحشورانه و غیورانه کردند، و آنچه را «آنان»، از مرز تا «چهار زبَر» مرتکب جنایات فجیع شدند، نادیده بگیرد.

قضایای سال ۶۷، چندان ساده نیست که آسان با جملات احساسی بر آن، حکم راند. آن سال، هم قطعنامه رخ داد، هم تصرفات مجدد در جبهه، هم خیانت به وطن، هم تحولات غامض، هم قضایای منتهی به عزل و هم شورش مخفی...من فعلاً مناسب نمی‌بینم ورود کنم.


هرچه عقلی‌ست، شرعی‌ست. و هرچه واقعاً کشف شود شرعی‌ست، عقلی. من و شما جناب جوادی چون در دین، کارشناس و درس‌آموخته‌ی حوزه نیستیم، کمتر می‌دانیم. و عقل حکم می‌کند جایی که نمی‌دانیم از داناتر پی‌جو باشیم. ممنونم. بلی، جمله‌ی شرطیه‌ی شما جناب دکتر، درست است. نمی‌توان به‌آسانی هر کس و حتی هر مجتهد کاشف شرع باشد. من هم اگر دقت نموده‌باشی در آن متن این‌گونه گفتم: «و هرچه واقعاً کشف شود شرعی‌ست، عقلی.» است. قید «واقعاً» را به‌عمد آورده‌ بودم تا همین مفهوم را رسانده‌ باشم. ممنونم.

 

توضیحی بر یک اِسناد در پست جناب جوادی‌نسب

اساساً ندانستن علوم تجربی، بر عالم دینی، عیب و نقصی نیست. اگرچه دانستن آن، مفید است. اما از علوم ابزاری و مقدماتی برای فهم دینی طلاب، محسوب نمی‌شود که عیب باشد. تلاش علامه طباطبایی برای حلقه‌ی فکری با هانری کُربَن، از ذهن جست‌وجوگر ایشان حکایت داشت که آن حلقه را بعد از انقلاب عده‌ای افراطی منحل و تعطیل کردند. بگذرم.

 


سلام جناب قربانی
کاری به میان‌بحث‌تان ندارم، که از بحث‌های رایج و خوب مدرسه‌ی فکرت است. فقط خواستم بگویم جمله‌ی سوم شما در باره‌‌ی تفسیر قرآن از عبارت «الان دیگر کسی...» یک استنتاج ناقص است، چون با قید مطلق، سخن راندی و حکم کلی دادی. می‌توانستی دست‌کم گزاره‌ات را با واژگان علمی استخدام کنی، نه با کلی‌گویی و بسیار احساساتی. پوزش.

 


سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
متن شما را بادقت خواندم. نکته داشت. من گرفتم که چه خواستی بگویی. سپاس. اجازه بفرمایید من نیز چند نکته بیفزایم:

 

۱. هنوزم اخباری‌گری در میان حوزویان کورسو کورسو می‌زند. و همین موجب شده، دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد از سوی پاره‌ای از آنان نادیده انگاشته شود.

 

۲. از نظر من، در ایران یک نوع «لوتریسم» ناقص و رویه‌ی «پروتست» (= اعتراض) در عده‌ای رخ نموده که خود را هم پیش‌دان می‌دانند و هم بیش‌دان، و نیز «خودکشیش». و همین موجب شده، پُل رابطه‌ی منطقی، دینی و شرعی میان مجتهدین و شهروندان ترَگ بخورد و عرضه و تقاضا به شکاف بینجامد. نکته هم بگویم: مرکز اصلی اندیشه‌های مارتین لوتر این بود که هر دانش و کلامی که به دل انسان القاء گردد، همان، امر یا بازداری (= منع) الهی‌ست.

 

ستون روزانه
چند راهی‌ها


به‌ نام خدا. سلام. در کتاب «بایدها و نبایدها» شهید بهشتی بر این نظر بود، در تزاحم‌ها و تصمیم بر سر چندراهی‌ها، «رهبری» اهمیت و نقش دارد. از نظر ایشان (در صفحه‌ی ۱۲۹ کتاب) رهبری نیز در چنین وضعی، باید دارای شرائط ویژه باشد، مانند:
دیدِ بالا، دیدِ محیط، آگاه به زیر و زبَر، مسلط به مُوازنه، مصلحت‌شناس، مُنکَردان، حسابگر، آینده‌نگر

 

پاسخ:

سلام آقا جعفر آهنگر

معتقدم هیچ‌گاه نباید برای هیچ دانشمند و اندیشمندی سدّ ایجاد کرد تا افکار و نظریه‌هایش را بیان نکند. جامعه‌ی مترقی آن جامعه‌ای‌ست که در آن آزادی نشر و بیان حکم‌فرما و جاری باشد. به‌قول شهید مطهری «اسلام با آزادی به پیش آمده است، نه با استبداد». بنابراین، در دریغ داشتن جامعه از افکار عالمان و اندیشمندان، بالاترین خسران و زیان را خود شهروندان و دِهوَندان می‌کنند. هر کس _با هر مرام و فکری_ بخواهد هم اندیشمند و هم اندیشه را در دیواره‌ی تنگ استبداد و در کنترل و شاغول نگه دارد، خسارت بزرگی به تمدن و تفکر زده است.


هر دانشمند و عالم از نئومارکسیست‌های جهان گرفته تا ژزویت‌های مسیحی، از آقای مصباح یزدی گرفته تا سید حسین نصر، از سروش گرفته تا رضا داوری و مهدی گلشنی و از دوره‌گرفتن محافل مشهد گرفته تا آن محفل ویژهٔ میرباقری‌ها در قم، اگر ساکت‌ و صامت بمانند، درستی و نادرستی افکار و نظریه‌های‌شان هرگز برملا و آشکار نمی‌گردد. پس، دانشمند یعنی کسی که حرف برای گفتن دارد، حتی اگر با افکار ما سنخیت ندارد. باید گذاشت، حرف‌ها در گرد روزگار گردش کند تا عیارسنجی شوند و اِبرام و ردّ و نقد.
 

یک خاطره هم بگویم:


سال ۱۳۷۱ در سالن اجتماعات دانشکده داروسازی دانشگاه تهران پای سخنرانی دکتر سروش بودم. آن سال‌ها، عصر یکّه‌تازی! مرحوم رفسنجانی بود و گشاده‌دستی! علی فلاحیان. سروش از عالم و جاهل سخن گفت. در اوج سخن، به سخن مهم امام علی _علیه‌السلام_ در خطبه‌ی دوم نهج البلاغه _ که در آن، زمانه‌ی جاهلیت را توصیف کردند_ استناد نمود. سالن چون بمب صدا کرد و غوغا شد... با لحن مخصوصش این‌گونه خواند و از قوس راهرو رفت: «بارضٍ عالِمها مُلجَم و جاهِلها مُکرَّم» آری جناب جعفر، فقط در جامعه‌ی جاهلی‌ست که به فرموده‌ی امام علی، بر دهان دانشمندان لِجام می‌زنند و نادانان را گرامی می‌دارند و در صدر می‌نشانند.


نظر حمید عباسیان:
درود ابراهیم. بسیار عالی ، عالی ، عالی تئوری پردازی کردی چنین تئوریهایی که موجب رشد و توسعه آزادی در جوامع انسانی میشود ، انصافا ستودنی است ، افتخار میکنم به این تفکرت ، اما چهل سال تجربه نوین در عصرمان نصفی از عمر یک انسان است واین تئوری عملی نشد و چهل سال دیگر هم نخواهد شد و شاید هم ۰۰۰۰ چون۰۰۰۰

 

 

زنگ شعر:

دو بیت غزل حافظ که محمد اصفهانی بسیار ملحون خوانده


دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
...
بنمای رخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

 

خانه‌ی دانشمندان جهان


به نام خدا. سلام. من بر این نظرم که جمهوری اسلامی ایران به دلیل این‌که نام اسلام را نمایندگی می‌کند، باید خانه‌ی دانشمندان جهان باشد. زیرا اسلام به مقام اندیشمندان حرمت و ارزش قائل است. یعنی فضای باز سیاسی ایران به‌گونه‌ای باید باشد تا هر دانشمندی در هر نقطه از جهان، اگر از دولت و جامعه‌اش در رنج، عذاب، تحت فشار و زندان است، با خیال راحت به ایران پناه آورَد و در این‌جا اندیشه‌پردازی کند. ایران، با میراث تمدن دیرین و با دارایی اسلام مبین، شایسته‌ی وجود این «خانه» است.

 

غصه می‌خورم وقتی می‌بینم عده‌ای پهنه‌ی ایران _مرز پر گهر_ را برای دانشمندان ناامن می‌کنند و حتی به بسته‌نگه‌داشتن زبان آنان دلخوش‌اند. این کژاندیشی بدترین نوع دوری از اسلام اصیل است و زیان‌بارترین فکر فسیل‌شده، متحجّر و خودکامه بر گُرده‌ی ایران.
۱۳ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

ترور با تبَر 
ژوزف استالین _حاکم دیکتاتور شوروی_ وقتی دید نمی‌تواند بر فکر لئون تروتسکی _مغز متفکر کمونیسم و نفر دوم پس از لنین_ چیره شود، به سمت هدم و دفن فرد رفت. او را از شوروی بیرون راند و به مکزیک تبعید کرد.‌و دستور داد در مکزیک او را با تبر بکشند. و کشتند.

 

چرا؟ چون‌که استبداد هرگز نمی‌تواند بر فکر فکور شکیبایی کند، و فرد فکور هم اغلب نمی‌تواند با مستبد سازگاری کند. به همین علت، راه رشد و پیشرفت جوامع، آزادی است نه دیکتاتوری و بسته‌انگاری.

 

ستون روزانه
بپا و ببار
به‌ نام خدا. سلام. چهارتکّه نکته‌ی درون‌ساز از ابوحنیفه‌ی اسکافی به نقل از تاریخ ابوالفضل بیهقی در صفحه‌ی 2811 :
بسان کوه، بپای.
بسان لاله، بخند.
بسان چرخ، بچرخ.
بسان ابر، ببار.
۱۴ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 
شرحی بر عکس بالا:
 
من وارد موضوعی که می‌خواهم بگویم نمی‌شوم، فقط یک شرح می‌نویسم و بس.
این فرد، مارشال بیلینگزلی است. رئیس «کارگروه اقدام مالی» همان (FATF) که در ایران بر سر آن و سه لایحه‌ی مرتبط با آن چالش برخاست. او همزمان دستیار وزیر خزانه‌داری آمریکا در امور تأمین مالی تروریسم نیز هست. این تحلیلگر تجاری، در نیروی دریایی آمریکا و سیاست‌گذاری برای نیروی تفنگ‌داران دریایی آمریکا نیز مسئولیت داشت.  (منبع)

 

تحلیل سیاسی

از انتصاب آیت‌الله شیخ صادق لاریجانی به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، و نیز از لحن نامه‌ی اخیر ررهبری خطاب به وی، می‌توان دریافت، وی از گزینه‌های اصلی روز جایگزینی‌ست. رهبری از او به چنین تعبیری یاد کرد که از نظر من نشان اعتماد بالا و نوعی توجه‌دادن به دیگران درباره‌ی آینده‌ی وی است:

 

«بار دیگر از شخص جنابعالی که بحمدالله با شایستگی‌های برجسته علمی و عملی و با مجاهدت فراوان، خدمات بزرگی به حوزه‌های مسئولیت خود تقدیم نمودید... تشکر و قدردانی کنم.»
 
نکته: تعبیر «شایستگی‌های برجسته علمی و عملی» در وصف آقای صادق لاریجانی در پیام رهبری، یک خط‌دهی سیاسی و فقهی‌ست.

بگذرم. وارد ریز ماجراها نشوم. (منبع)

 

خبر و نکته
امروز خواندم که سرلشکر محمد باقری، رئیس ستادکل مسلح گفت: « ما با سوالاتی در مورد هرم آینده قدرت در جهان و منطقه روبرو هستیم و مهمتر این است که ما چه نقشی داریم و با چه رویکردهایی باید با مخاطرات و فرصت‌ها روبرو شویم... تحقیق در دافوس باید برای کاربرد و ارائه راهکار باشد...» (منبع)

 

نکته‌ی تحلیلی‌ام: هرم قدرت در جهان و منطقه، از نکات استراتژیک است. و این هرم، در حال دگرگونی‌ست. ایران نمی‌خواهد در قاعده‌ (= پایین) هرم‌ باشد. تلاش ایران در مقام یک قدرت بازیگر، همیشه مورد رشک و مخالفت جریان امپریالیسم و نظام سود و سلطه بوده و هست. آنان ایران را در اندازه‌ی قدرتی تماشاگر می‌خواهند، نه یک کشور بازیگر. توضیح: دافوس علامت اختصاری «دانشکده فرماندهی و ستاد» است که درس‌های تخصصی در آن داده می‌شود.

 

زنگ شعر:

نَعت، یک شیوه‌ی شاعرانه در وصف و مدح است. مثل شعر سعدی در ستایش و مدح حضرت محمد (ص) :
 

ماه فرو مانَد از جمال محمد
سَرو نباشد به اعتدال محمد

 

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

بلی؛ هر دو نامزد درون‌حزبی دموکرات را تعقیب می‌کنم. وجه‌اشتراک هردو این است، منتقد سیستم رها و بی‌در و پیکر سرمایه‌داری‌اند. و نیز مشیء سوسیالیستی دارند. و هم‌چنین هر دو خواهان مدارا با ایران‌اند. اما حرف آخر را میزان «اعانه» می‌زند. چون نامزدهای داخلی حزب، باید با شور و هیجان، موج کمک پولی پدید آورند. اخیراً الیزابت وارن، در بیان آموزه‌ها و مطالبات پیشتاز شد و برنی سندرز در جمع‌آوری اعانه. حزب جمهوریخواه که این دوره، رقابت حزبی ندارد، چون ترامپ _اگر تا آن‌وقت در دادگاه محکوم نشود و باقی قضایای جاری_ در دوره‌ی بعدی کاندیداست.

 

پاسخ:

جناب جوادی نسب سلام
من کتاب قطور «حقوق بگیران انگلیس» نوشته‌ی _بهتر است بگویم_ جمع‌آوری اسماعیل رائین را خواندم. چه خلط و مخلوطی‌ست، مانند مخلوط ادویه‌جات که من بگذرم.

 

نظر شیخ محمدرضا احمدی:
سلام بر آقای طالبی. از انتشار متن کامل مذاکرات دوستان، یادِ یک موضوع افتادم. مستحضر هستید که آقای سیدحمید روحانی در کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، وقتی به موضوع دکتر شریعتی می پردازد، جوری بحث می کند که خواننده در انتها پی به ساواکی بودن شریعتی می برد.‌ این امر موجب اعتراضات فراوانی گردید. خودم چندین بار با ایشان صحبت کردم، از اعتراضات می گفت.


در مقابل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی کار بسیار خوبی انجام داد و تمام اسناد  مربوط به شریعتی را در سه جلد منتشر کرد‌. رئیس مرکز اسناد معتقد بود که انتشار بریده بریده اسناد و پیوند زدن بعضی به بعض دیگر و نتیجه خاص گرفتن، کار جالبی نیست، ما تمام اسناد را منتشر می کنیم تا خوانندگان خود قضاوت کنند. بنده به سهم خودم از مدیریت خوب شما در این گروه تشکر می کنم. شما سعی می کنید مصداق این دعای جوشن کبیر باشید که فرمود:  یا من سَبَقَت رحمَتُه غضَبَه.

 


شرح عکس بالا:
او سردار اسماعیل قاآنی‌ست؛ نفر دوم نیروی قدس سپاه. او درباره‌ی ورود بشار اسد به تهران گفت: «آقای بشار اسد را نیروی قدس سپاه به تهران آورد و آنهایی که باید بدانند، می‌دانستند و آنهایی که نباید، نمی‌دانستند؛ بالاخره یک کار حساسی بود.» (منبع)

 

نکته‌ی تحلیلی سیاسی: به لحاظ علم سیاست و روابط بین‌الملل، و نیز از نظر مفهوم قدرت، در هیچ کشوری وزارت‌ خارجه کانون سیاست‌گذاری نیست، بلکه مرکز دیپلماسی و مجری بخش خارجی حکومت است. وزیر از آن نظر نامش «وزیر» است چون وِزر و بار سنگین اجرای سیاست خارجی بر دوش اوست، نه این‌که تصمیم‌‌ساز و تئوری‌پرداز اوست. اساساً دیپلماسی یک اقدام خرد جمعی‌ست. در ایران نیز، واقعیت همینی است که گفته‌ام. آنچه دیگران تلاش می‌کنند و انتقادی بیان می‌دارند از نظر من، نادیده‌انگاری ساختار قدرت و کانون اصلی سیاست خارجی‌ست که از ناحیه‌ی رأس هرم قدرت بر این امر جاری‌ست.

 

قدرت و نفوذ


این دو مفهوم از مفاهیم اساسی علم سیاست است. قدرت، هسته‌ی سیاست است. یعنی توانایی کنترل دیگران. اما پایه‌ی اصلی قدرت، نفوذ است. حتی به‌گفته‌ی «هارولد لاسوِل» قدرت صورت خاصی از نفوذ است. نفوذ از قدرت بالاتر است. مثلاً فرزند بر رفتار والدین خود نفوذ دارد، حال آن‌که ممکن است والدین با آن‌که قدرت دارند، توانایی نفوذ بر فرزند نداشته باشند. قدرت به سه طریق بر پایه‌ی نفوذ، اعمال می‌شود: یا با زور. یا با سلطه. یا با زیرکی. که زیرکی مهمترین نوع اعمال قدرت است.

 

نتیجه: همیشه در ساختار حکومت، این افراد بانفوذ هستند که کشور را به این‌سو و آن‌سو می‌برند، نه اشخاص صاحب قدرت رسمی. این معادله در «دولت رانتیر» در شدیدترین وضع آن قرار دارد. وارد مصادیق، مثال‌ها و افراد نمی‌شوم. فقط بگویم، نفوذ، از قدرت پیشی دارد و افراد بانفوذ، حتی ساختار را به سمت منافع خود، یا نادیده می‌گیرند و یا در آن تصرف عدوانی می‌کنند.



پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
احسنت. سال‌هاست من همین‌گونه می‌اندیشم. از پیش خود نمی‌گویم، از اندیشه‌های مرحوم علامه طباطبایی توحید را آموختم. من برداشتی که در ذهنم هنوز باقی‌ست این است که علامه طباطبایی، «وَثنیّت» را بسیار خوب تبیین کردند. وثَن‌، مقابل توحید است. اما به این معنی نیست که اهل وثن (= ستایشگران بت‌ها) برای آن‌ بت‌ها، الوهیت (= خدابودن) قائل‌اند. نه، بت‌پرستان هم در ذات خدا شرک قائل نبودند. چون توحید (= یکتایی خدا) امری فطری‌ست. ممنونم این بحث مفید را به صحن مدرسه آوردی. البته من با این آقای الهی قمشه‌ای زاویه‌ی فکری شدیدی دارم که جایش اینجا نیست بگویم. بیفزایم اسلام بر «نور» بنا شد. در قرآن نور و مشکات مطرح شد با مضامین بسیار بلند. زرتشت هم از نور می‌گفت. آتش، نماد همان نور است میان ایرانیان. حکیم سهروردی (= شیخ اشراق) هم حکمت ایرانیان را نور می‌داند.

 

فقط بگویم نور یعنی «روشن‌شدن»، نه یعنی همین نور. مثلا شما وقتی از موضوعی سر در می‌آوری، می‌گویی من روشن شدم. یعنی همان سنتزی که در جواب من یاد کردی. آن سنتز، همان نور است، تابش عقل.

 

ستون روزانه
مأموران امنیتی سوریه

به‌ نام خدا. سلام. سال ۸۹ با یک تیم پژوهشی بر روی مسائل سوریه کار می‌کردیم. یک عضو برجسته‌ی تیم پژوهشی ما _که کارشناس خاورمیانه بود، و در سوریه و منطقه رفت و آمد زیادی داشت_ به ما گفت در سوریه مأموران امنیتی، تعدادشان از نفرات ارتش بیشتر است و بسیاری از آنها در سیستم، دارای نفوذند و به مال و منال رسیده‌اند.

 

 

با آیه:

آیه‌ی «وسیله» یعنی آیه ۳۵ مائده

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ...
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید؛ و به او [توسل و] تقرب جویید.

 

نکته ها: به قول یوسف‌خان مستشارالدوله، مشکل ایران «یک کلمه» است، قانون. و او چه با هدف نام کتابش را گذاشته بود: «یک کلمه».
 

نکته ها: لسان‌الغیب، اولین لقب حافظ، ۵۰ سال پس از درگذشتش. اما این‌ لقب مردمی به این روحانی روشنگر و متحفّظ، همان معادل حافظ است، چون از مَغیبات و معنویات و عرفانیات می‌گفت در برابر شهود و بازار مکاره‌ی ریا و جمود. حافظ، حافظ قرآن و فنون و نُت موسیقی بود.
 

 

سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
از احساسات زیبای شما ممنونم. در آهنگ، یک جا در اوجش، آمده «بَسوته دِل...» که همان سوخته‌دلان عرفانی‌ست. شعر در دیار شمال، همیشه با شالیزار، بوته‌زار، جنگل و جلگه در یک ریل قرار داشته و از همین رو شعر مازنی غنی و سرشار از تشبیه، استعاره و حتی تلمیح است. سپاس آقا. هر وقت مسیرت شد، حتما وارد شوید و با چشمان دیده، ببینید.

 

زنگ شعر:

مولوی معتقد است همه «اندیشه»ایم، مابقی «استخوان و ریشه‌» ایم:
 

ای برادر تو همان اندیشه‌ای
ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای

 

یک نکته‌ی فلسفه‌ی زبان: ویتگنشتاین معتقد است زبان، تمام جهان‌وارگی انسان است.

 

یک نکته‌ی کلامی _علم کلام_ بگویم. علامه طباطبایی فرق میان پیامبر و امام را در این می‌داند که پیامبر «راه‌نُما» است. ولی امام، «راه‌بَر» است. منظورش این است، امام رهبری‌ست که خود پیش می‌افتد و پیروان و معتقدان را به مقصد می‌رساند.
 

 

ستون روزانه
فقه مُقارن
به‌ نام خدا. سلام. فقه مُقارن (= پیوسته و نزدیک هم) یعنی بررسی پا‌به‌پای نظرات فقیهان سُنی و شیعه. این از ابتکارات آیت‌الله‌العظمی بروجردی بود.


از نظر من به‌کارگیری روش مُقارن و تطبیقی، دست‌کم سه اثر مهم در حوزه و جامعه بر جای می‌گذارد:
۱. ایجاد موازنه میان آراء مجتهدان
۲. آزادی فکری در بستر فهم، دلیل، حجت و ترجیح
۳. گردآوری دیدگاه‌های فقهای درگذشته و گردآمدن فقیهان حیّ و حاضر در مدار کثرت و گونه‌گونی.

 


اعزام به جبهه دارابکلایی های غیور. 1364. سپاه سورک. سربندداران از جلو : نفر وسط دامنه. سمت راست علی بابا حسینی. پشت از راست : یوسف. سیدابراهیم حسینی. سیدعلی اصغر. سید ابوالحسن شفیعی. اما بقیه را خودتان شناسایی کنید. فقط آن عقب سمت راست کنار آسید سیدرسول است. این رزمندگان به عملیات والفجر8 رسیدند
شرح عکس بالا:
فردا ۱۸ اسفند که فرا رسد، ۱۴ سال از هجران غم‌انگیز یوسف می‌گذرد. به یاد او این عکس روز اعزام به جبهه‌ی‌مان در اسفند ماه ۱۳۶۴ از سپاه سورک به سوی عملیات والفجر ۸ را گذاشتم. چه شور و شگفتی آن روز میان داراب‌کلایی‌ها و ما اعزامی‌ها برپا شده بود. بگذرم.

 


توضیح عکس بالا:
ما رفقا و یوسف، که سرحلقه‌ی دوستان بود، و بدجوری در بی‌وقتی هجران آفرید و غم به درون‌مان صادر نمود.
نوروز 1383، دوازده‌راه جنگل داراب‌کلا.


روان‌شاد یوسف رزاقی، ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ بر اثر تصادف در جاده فیروزکوه، به آسمان پر کشید و دل‌مان را مالامال غم و اندوه و فسوس نمود. در روز تشییع و دفن او، غوغا بود که حسرت آن بر دلم ماند، تا از تهران برسم، به خاک خُفت. آن روز عظیم و غمگین داراب‌کلا، جناب حاج محسن سجادی _رئیس شورای وقت داراب‌کلا_ در همان مزار، ۴۰ روز عزای عمومی اعلان کرد که در روزنامه‌ی محلی ساری چاپ شده بود.

روح آن رفیق اعلا، و به تعبیرم «گره بند تسبیح حلقه‌ی‌مان» همآره جاودان باد.
فاتحه و صلوات.

 

دعای ماه رجب
من گمان می‌کنم _جدای از رفتار فردی هر کس نسبت به آداب دینی که امری خصوصی و مخفی‌ست_ متن و ترجمه‌ی این دعای مشهور ماه رجب را، یک‌بار هم شده، با دقت، حوصله، آرامی و تمرکز ذهن و دل، مطالعه کنیم، خیلی پیام، دانش و ارزش به دستگاه فکری‌مان افزوده می‌شود. دعایی‌ست از امام صادق _علیه‌السلام_ در ماه رجب. می‌دانم با آن آشنا و مأنوس‌اید، فقط خواستم با دید مطالعه هم به آن چشم بیندازیم. 

متن دعا و ترجمه را در زیر هدیه می‌کنم تا ثواب خواندن و یا دست‌کم مطالعه‌ی شما، روح مرحومان مادر و پدرم را نیز دربر بگیرد. التماس دعا.


بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم

وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شرّی ایمنی جویم

یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد بسیار، در برابر (طاعت) اندک

یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد

یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد

وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد

تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت‌بخشی و مهرورزی

اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم

جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه‌ی خوبی دنیا و همه‌ی خوبی و خیر آخرت را

وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم

اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شرّ دنیا و شرّ آخرت را

فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید)

وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
و بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار

یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری

یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جُود

یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا، حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
،
من به‌زودی برداشت و فهم فکری‌ام از این دعای زیبا را خواهم نگاشت.


برداشت و فهم من از دعای ماه رجب

۱. کردار امام صادق _علیه‌السلام_ به ما می‌آموزد که باید با خدا، زمزمه داشت و عاشقانه و نیازمندانه دردِ دل کرد.

 

۲. به ما خط می‌دهد در هر کاری، امید را باید به خدا پیوند زد.

 

۳. می‌آموزد خشیت از خدا برای ایمنی‌ ماست نه ترس و رابطه‌ی ارباب رعیتی و خشونت‌بار.

 

۴. پند می‌دهد خدا، پروردگاری‌ست که به اندک کارمان، هدایای بی‌شمار می‌بخشد.

 

۵. این درس را می‌دهد که خدا از سر مهر و رحمت و نعمت‌دهی، به همگان می‌دهد، چه خواهندگان و چه آنانی که به خدا روی نمی‌آورند و او را نمی‌خواهند بشناسند و خواسته‌ای به خدا ابراز نمی‌دارند.

 

۶. درخواست‌ها از خدا هیچ اشکالی ندارد اگر برای دنیا و آخرت هر دو باشد. چون آبادانی، شادمانی و تفرُّج در دنیا، خود، کاری خدا‌پسندانه است.

 

۷. برترین درس این دعا این است که به باورمندان و تمامی انسان‌ها می‌پروراند که آنچه را خدا به آدمی بدهد، هیچ کم و کاست و نقصی ندارد. ارزش هدایای خداداد، قیمت بی‌اندازه دارد.

 

۸. ثابت می‌کند جلال (=بزرگوار) از ویژگی‌های خدای متعال است و هیچ‌کس را به جای خدا، بی‌جهت جلال و قدَرقدرت نسازیم.

 

۹. و نیز این پند و اندرز در دعا نهفته است که خدای ما آن خدای ذهنی پاره‌ای افراد نیست که فقط به پاره‌ای افراد خاص چشم بدوزد و فقط آنان را به بهشت (= وعده‌گاه آرامش) راه دهد و بس. نه، هرگز. خدای ما خدای همه‌ی جُنبدگان است، از بینوایان تا مستضعفان، از مار تا بوتیمار، از زردشت تا کنفوسیوس، از مُلحد و مُنکر تا مؤمن و معتقد.

 

نتیجه: آری، خدا را به مِلک طِلق خود در نیاوریم و بر او خدایی نورزیم و آن آفریدگار بخشنده را با فهم نارسای خود _نَعوذُباللّه_ یک هیولای خشن نسازیم. بلکه میان خود و خدا، عشق برقرار کنیم، نه به‌قول هگل، اربابی خشن و بنده‌ای ستمدیده. بندگی خدا، عبودیت عشق است و عبادت معبود. جز این نقص است و منقوص (= کاسته‌شده).
پایان. التماس دعا. 17 اسفند 1397.

 

نظر سید علی اصغر شفیعی:


سلام . تو ابراهیم برا اضدادی. عرفان . شعر . موسیقی . فیلم . ادعیه و مبانی دین . اهل جهان بینی استراتژی. تاکتیک هایت فریبنده نیست . بومی نگر. تحلیل گر حرفه ای . سیاست خیلی بلدی . فنون علمی و عاشق.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۳
ساعت پست : ۰۹:۲۶
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هفتم

 

بحث ۱۱۹ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

در هر تعطیلاتی، شهرهای ساحلی و جنگلی استان‌های مازندران، گیلان و گلستان با انبوه مسافران از تهران و شهرهای دیگر ایران، پر می‌شود. چنین روندی برای این سه استان فرصت است یا تهدید؟


پاسخ:

سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
 

از پاسخ شما به بحث ۱۱۹ ممنونم. هم فرصت‌ها را خوب متوجه شدی و هم تهدیدها را به‌درستی برشمردی. با دیدگاه شما در این باره موافق‌ هستم.

در مورد تدبیر باید بگویم، باید فکر اساسی در سطح ملی به این آسیب و تهدیدات ویرانگر کرد. در سطح استان نمی‌توان بر آن فائق آمد. بلی؛ درست است. دقیق است نگاه‌ات. باید چنین مقرراتی وضع شود. مثل منطقه‌ی حفاظت شده‌ی توران.

 

یک نمونه بگویم جناب آقا عبدالرحیم: اگر از میامی به سبزوار برانی، در مسیر گذر پلنگ، چندین کیلومتر سرعت بالای ۷۰ کیلومتر ممنوع است و با دوربین کنترل می‌شود. چون جاده‌ی میامی به مشهد از قلمرو عبور پلنگ ایرانی می‌گذرد و ممکن است ماشین‌ها با پلنگ تصادف (= برخورد) کنند و صدمه برسانند. پس، عزم ملی و تصمیم ملی موجب شد که به طول چندین کیلومتر برای حفظ جان پلنگ، باید کُند راند. سواحل شمالی ایران محتاج چنین احتیاط و عزمی‌ست. از دقت‌ و دغدغه‌ات ممنونم جناب آفاقی. به هرحال در انزلی هستی و لمس می‌کنی تخریب و تهدید توسط بومی و غیربومی و مسافرین انبوه را.

 

ستون روزانه
گذر از سطح لحظه

به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتاب‌هایی که ارزش چندبار خواندن دارد، کتاب "در جست‌وجوی نیشابور" است که مجتبی بشردوست آن را به‌زیبایی درباره‌ی زندگی و شعر استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی _م. سرشک_ نوشته است.


در ستون روزانه‌ی امروزم "بانگ نای" کدکنی را می‌نویسم که در صفحه‌ی ۵۰۷، به انسان می‌گوید باید به کُنه (= ژرفا، عمق) و جوهر قضایا روَد و از سطح بگذرد:


کمی عمیق‌تر از این،
به کُنه قصّه نظر کن
دو گام
پیش گذار و
ز سطح لحظه گذر کن

۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

ستون روزانه
گردنِ اَجنّه

 

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی (صفحه‌ی ۶۹) خوانده بودم بلال حبشی _که خود توسط خلیفه، طرد و به لاذقیه تبعید شده بود_ گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص (= یاران رسول خدا صلوات الله) را می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.


توضیح: مِسیا (= موعود) نام حضرت محمد (ص) است در اِنجیل برنابا. همان‌گونه که نام علی (ع)، ایلیا است، یعنی عالی و بزرگ و عظیم.
 


سلام جناب "رحمان ب. د" در دیار همدلی
ممنونم از روحیه‌ی جست‌وجو‌گری و کسب دانش شما. "ایلیا" در زبان عِبری، یعنی عالی و علی و عظیم. آن مِسیا را گفتم در برنابا یعنی موعود و نام حضرت محمد (ص). اگر در متن یک‌بار دیگر بازگردی بخوانی، خالی از لطف نیست. موفق باشید و در سلامت. من گفتم که واژه‌ی ایلیا، در زبان عبری یعنی: عالی، علی، عظیم. نه این‌که آنان منظورشان از ایلیا یعنی حضرت علی(ع). خودِ واژه‌ی "علی" یعنی بزرگ. و علی یکی از صفات خداوند است. مثل عبارت پایان قرائت قرآن که می‌گوییم: صدق الله العلی العظیم. این "علی" صفت خداست. تشکر از شما.

 

تحلیل سیاسی

خبر: متن نقلی: "الیزابت وارن یکی از کاندیداهای مهم حزب دموکرات‌ ایالات متحده آمریکا برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده در ۲۰۲۰ آمریکا وعده داد در صورت پیروزی در این انتخابات بار دیگر ایالات متحده آمریکا را به جمع کشورهای پایبند به توافق هسته‌ای با ایران باز گرداند." (منبع)

 

تحلیل من: به نام خدا. کاری به وعده‌ی وارن ندارم، نکته آن است وقتی در کارزار انتخاباتی آمریکا، مسأله‌ی ایران به پایه‌ی رقابت و راهبرد سیاسی بدَل می‌شود، دست‌کم نشان دو چیز است: ۱. وقوف به قدرت ایران به عنوان یک بازیگر پرتوان منطقه‌ای. ۲. تلاش برای تصحیح روند رو به رشد "پساغربی" از سر استیصال (= درماندگی) و بازگشت به تئوری جهان‌شمولِ "خرَد جهانی" (= رویکرد منطقی به مشکلات جهانی).

 

نکته: پساغربی یعنی این‌که جهانِ بیدار، از تفکر تک‌بُعدی و خودمحورانه‌ی غربی عبور کرده و دیگر غرب، آن هژمونی فکری_سیاسی خود را از دست داده است. و جهان آگاه و مستقل به پس از غرب می‌اندیشد. این حرکت سیاسی_فکری، جهانِ جدیدی را در آینده به روی بشر باز می‌کند، که آثار آن مدتی‌ست پدیدار شده‌ است، و تیزبینان بیدار آن را به‌خوبی و خردمندانه می‌بینند.

۶ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ من بحث ۱۱۹

در این بحث، علاوه بر چند جواب و نکته که به پاسخ دهندگان نوشته‌ام، دو نکته‌ی دیگر در این‌باره بگویم: من هم بر این نظرم هرچه منطقه‌ی مسافرتی ارزش طبیعی، زیستی و سرمایه‌ای بالاتری داشته باشد، احتیاط‌ها همه‌جانبه‌ی شهروندان هم باید افزون‌تر و بادغدغه‌تر باشد.یک تابلوهایی در مسیر بازدید از جبهه‌ها هست که بدین‌گونه نوشته: با وضو قدم بگذارید که وجب به وجب خاک اینجا با خون شهیدان آغشته است؛ من معتقدم در محیط‌های بکر، سرسبز و طبیعت درخشان ساحل شمالی ایران هم باید بنویسند: با آداب و احترام به طبیعت خدادادی، قدم بگذاریم و زیبایی‌های جنگلی نوار شمالی را قدر و سرمایه‌ی ملی بدانیم و آن را برای آیندگان امانت نگه بداریم. آری، باید یاد بگیریم، تا با طبیعت خود مدارا کنیم. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۳
ساعت پست : ۰۹:۲۶
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هفتم

 

بحث ۱۱۹ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

در هر تعطیلاتی، شهرهای ساحلی و جنگلی استان‌های مازندران، گیلان و گلستان با انبوه مسافران از تهران و شهرهای دیگر ایران، پر می‌شود. چنین روندی برای این سه استان فرصت است یا تهدید؟


پاسخ:

سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
 

از پاسخ شما به بحث ۱۱۹ ممنونم. هم فرصت‌ها را خوب متوجه شدی و هم تهدیدها را به‌درستی برشمردی. با دیدگاه شما در این باره موافق‌ هستم.

در مورد تدبیر باید بگویم، باید فکر اساسی در سطح ملی به این آسیب و تهدیدات ویرانگر کرد. در سطح استان نمی‌توان بر آن فائق آمد. بلی؛ درست است. دقیق است نگاه‌ات. باید چنین مقرراتی وضع شود. مثل منطقه‌ی حفاظت شده‌ی توران.

 

یک نمونه بگویم جناب آقا عبدالرحیم: اگر از میامی به سبزوار برانی، در مسیر گذر پلنگ، چندین کیلومتر سرعت بالای ۷۰ کیلومتر ممنوع است و با دوربین کنترل می‌شود. چون جاده‌ی میامی به مشهد از قلمرو عبور پلنگ ایرانی می‌گذرد و ممکن است ماشین‌ها با پلنگ تصادف (= برخورد) کنند و صدمه برسانند. پس، عزم ملی و تصمیم ملی موجب شد که به طول چندین کیلومتر برای حفظ جان پلنگ، باید کُند راند. سواحل شمالی ایران محتاج چنین احتیاط و عزمی‌ست. از دقت‌ و دغدغه‌ات ممنونم جناب آفاقی. به هرحال در انزلی هستی و لمس می‌کنی تخریب و تهدید توسط بومی و غیربومی و مسافرین انبوه را.

 

ستون روزانه
گذر از سطح لحظه

به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتاب‌هایی که ارزش چندبار خواندن دارد، کتاب "در جست‌وجوی نیشابور" است که مجتبی بشردوست آن را به‌زیبایی درباره‌ی زندگی و شعر استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی _م. سرشک_ نوشته است.


در ستون روزانه‌ی امروزم "بانگ نای" کدکنی را می‌نویسم که در صفحه‌ی ۵۰۷، به انسان می‌گوید باید به کُنه (= ژرفا، عمق) و جوهر قضایا روَد و از سطح بگذرد:


کمی عمیق‌تر از این،
به کُنه قصّه نظر کن
دو گام
پیش گذار و
ز سطح لحظه گذر کن

۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

ستون روزانه
گردنِ اَجنّه

 

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی (صفحه‌ی ۶۹) خوانده بودم بلال حبشی _که خود توسط خلیفه، طرد و به لاذقیه تبعید شده بود_ گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص (= یاران رسول خدا صلوات الله) را می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.


توضیح: مِسیا (= موعود) نام حضرت محمد (ص) است در اِنجیل برنابا. همان‌گونه که نام علی (ع)، ایلیا است، یعنی عالی و بزرگ و عظیم.
 


سلام جناب "رحمان ب. د" در دیار همدلی
ممنونم از روحیه‌ی جست‌وجو‌گری و کسب دانش شما. "ایلیا" در زبان عِبری، یعنی عالی و علی و عظیم. آن مِسیا را گفتم در برنابا یعنی موعود و نام حضرت محمد (ص). اگر در متن یک‌بار دیگر بازگردی بخوانی، خالی از لطف نیست. موفق باشید و در سلامت. من گفتم که واژه‌ی ایلیا، در زبان عبری یعنی: عالی، علی، عظیم. نه این‌که آنان منظورشان از ایلیا یعنی حضرت علی(ع). خودِ واژه‌ی "علی" یعنی بزرگ. و علی یکی از صفات خداوند است. مثل عبارت پایان قرائت قرآن که می‌گوییم: صدق الله العلی العظیم. این "علی" صفت خداست. تشکر از شما.

 

تحلیل سیاسی

خبر: متن نقلی: "الیزابت وارن یکی از کاندیداهای مهم حزب دموکرات‌ ایالات متحده آمریکا برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده در ۲۰۲۰ آمریکا وعده داد در صورت پیروزی در این انتخابات بار دیگر ایالات متحده آمریکا را به جمع کشورهای پایبند به توافق هسته‌ای با ایران باز گرداند." (منبع)

 

تحلیل من: به نام خدا. کاری به وعده‌ی وارن ندارم، نکته آن است وقتی در کارزار انتخاباتی آمریکا، مسأله‌ی ایران به پایه‌ی رقابت و راهبرد سیاسی بدَل می‌شود، دست‌کم نشان دو چیز است: ۱. وقوف به قدرت ایران به عنوان یک بازیگر پرتوان منطقه‌ای. ۲. تلاش برای تصحیح روند رو به رشد "پساغربی" از سر استیصال (= درماندگی) و بازگشت به تئوری جهان‌شمولِ "خرَد جهانی" (= رویکرد منطقی به مشکلات جهانی).

 

نکته: پساغربی یعنی این‌که جهانِ بیدار، از تفکر تک‌بُعدی و خودمحورانه‌ی غربی عبور کرده و دیگر غرب، آن هژمونی فکری_سیاسی خود را از دست داده است. و جهان آگاه و مستقل به پس از غرب می‌اندیشد. این حرکت سیاسی_فکری، جهانِ جدیدی را در آینده به روی بشر باز می‌کند، که آثار آن مدتی‌ست پدیدار شده‌ است، و تیزبینان بیدار آن را به‌خوبی و خردمندانه می‌بینند.

۶ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ من بحث ۱۱۹

در این بحث، علاوه بر چند جواب و نکته که به پاسخ دهندگان نوشته‌ام، دو نکته‌ی دیگر در این‌باره بگویم: من هم بر این نظرم هرچه منطقه‌ی مسافرتی ارزش طبیعی، زیستی و سرمایه‌ای بالاتری داشته باشد، احتیاط‌ها همه‌جانبه‌ی شهروندان هم باید افزون‌تر و بادغدغه‌تر باشد.یک تابلوهایی در مسیر بازدید از جبهه‌ها هست که بدین‌گونه نوشته: با وضو قدم بگذارید که وجب به وجب خاک اینجا با خون شهیدان آغشته است؛ من معتقدم در محیط‌های بکر، سرسبز و طبیعت درخشان ساحل شمالی ایران هم باید بنویسند: با آداب و احترام به طبیعت خدادادی، قدم بگذاریم و زیبایی‌های جنگلی نوار شمالی را قدر و سرمایه‌ی ملی بدانیم و آن را برای آیندگان امانت نگه بداریم. آری، باید یاد بگیریم، تا با طبیعت خود مدارا کنیم. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هفتم

 

بحث ۱۱۹ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

در هر تعطیلاتی، شهرهای ساحلی و جنگلی استان‌های مازندران، گیلان و گلستان با انبوه مسافران از تهران و شهرهای دیگر ایران، پر می‌شود. چنین روندی برای این سه استان فرصت است یا تهدید؟


پاسخ:

سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
 

از پاسخ شما به بحث ۱۱۹ ممنونم. هم فرصت‌ها را خوب متوجه شدی و هم تهدیدها را به‌درستی برشمردی. با دیدگاه شما در این باره موافق‌ هستم.

در مورد تدبیر باید بگویم، باید فکر اساسی در سطح ملی به این آسیب و تهدیدات ویرانگر کرد. در سطح استان نمی‌توان بر آن فائق آمد. بلی؛ درست است. دقیق است نگاه‌ات. باید چنین مقرراتی وضع شود. مثل منطقه‌ی حفاظت شده‌ی توران.

 

یک نمونه بگویم جناب آقا عبدالرحیم: اگر از میامی به سبزوار برانی، در مسیر گذر پلنگ، چندین کیلومتر سرعت بالای ۷۰ کیلومتر ممنوع است و با دوربین کنترل می‌شود. چون جاده‌ی میامی به مشهد از قلمرو عبور پلنگ ایرانی می‌گذرد و ممکن است ماشین‌ها با پلنگ تصادف (= برخورد) کنند و صدمه برسانند. پس، عزم ملی و تصمیم ملی موجب شد که به طول چندین کیلومتر برای حفظ جان پلنگ، باید کُند راند. سواحل شمالی ایران محتاج چنین احتیاط و عزمی‌ست. از دقت‌ و دغدغه‌ات ممنونم جناب آفاقی. به هرحال در انزلی هستی و لمس می‌کنی تخریب و تهدید توسط بومی و غیربومی و مسافرین انبوه را.

 

ستون روزانه
گذر از سطح لحظه

به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتاب‌هایی که ارزش چندبار خواندن دارد، کتاب "در جست‌وجوی نیشابور" است که مجتبی بشردوست آن را به‌زیبایی درباره‌ی زندگی و شعر استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی _م. سرشک_ نوشته است.


در ستون روزانه‌ی امروزم "بانگ نای" کدکنی را می‌نویسم که در صفحه‌ی ۵۰۷، به انسان می‌گوید باید به کُنه (= ژرفا، عمق) و جوهر قضایا روَد و از سطح بگذرد:


کمی عمیق‌تر از این،
به کُنه قصّه نظر کن
دو گام
پیش گذار و
ز سطح لحظه گذر کن

۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

ستون روزانه
گردنِ اَجنّه

 

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی (صفحه‌ی ۶۹) خوانده بودم بلال حبشی _که خود توسط خلیفه، طرد و به لاذقیه تبعید شده بود_ گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص (= یاران رسول خدا صلوات الله) را می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.


توضیح: مِسیا (= موعود) نام حضرت محمد (ص) است در اِنجیل برنابا. همان‌گونه که نام علی (ع)، ایلیا است، یعنی عالی و بزرگ و عظیم.
 


سلام جناب "رحمان ب. د" در دیار همدلی
ممنونم از روحیه‌ی جست‌وجو‌گری و کسب دانش شما. "ایلیا" در زبان عِبری، یعنی عالی و علی و عظیم. آن مِسیا را گفتم در برنابا یعنی موعود و نام حضرت محمد (ص). اگر در متن یک‌بار دیگر بازگردی بخوانی، خالی از لطف نیست. موفق باشید و در سلامت. من گفتم که واژه‌ی ایلیا، در زبان عبری یعنی: عالی، علی، عظیم. نه این‌که آنان منظورشان از ایلیا یعنی حضرت علی(ع). خودِ واژه‌ی "علی" یعنی بزرگ. و علی یکی از صفات خداوند است. مثل عبارت پایان قرائت قرآن که می‌گوییم: صدق الله العلی العظیم. این "علی" صفت خداست. تشکر از شما.

 

تحلیل سیاسی

خبر: متن نقلی: "الیزابت وارن یکی از کاندیداهای مهم حزب دموکرات‌ ایالات متحده آمریکا برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده در ۲۰۲۰ آمریکا وعده داد در صورت پیروزی در این انتخابات بار دیگر ایالات متحده آمریکا را به جمع کشورهای پایبند به توافق هسته‌ای با ایران باز گرداند." (منبع)

 

تحلیل من: به نام خدا. کاری به وعده‌ی وارن ندارم، نکته آن است وقتی در کارزار انتخاباتی آمریکا، مسأله‌ی ایران به پایه‌ی رقابت و راهبرد سیاسی بدَل می‌شود، دست‌کم نشان دو چیز است: ۱. وقوف به قدرت ایران به عنوان یک بازیگر پرتوان منطقه‌ای. ۲. تلاش برای تصحیح روند رو به رشد "پساغربی" از سر استیصال (= درماندگی) و بازگشت به تئوری جهان‌شمولِ "خرَد جهانی" (= رویکرد منطقی به مشکلات جهانی).

 

نکته: پساغربی یعنی این‌که جهانِ بیدار، از تفکر تک‌بُعدی و خودمحورانه‌ی غربی عبور کرده و دیگر غرب، آن هژمونی فکری_سیاسی خود را از دست داده است. و جهان آگاه و مستقل به پس از غرب می‌اندیشد. این حرکت سیاسی_فکری، جهانِ جدیدی را در آینده به روی بشر باز می‌کند، که آثار آن مدتی‌ست پدیدار شده‌ است، و تیزبینان بیدار آن را به‌خوبی و خردمندانه می‌بینند.

۶ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ من بحث ۱۱۹

در این بحث، علاوه بر چند جواب و نکته که به پاسخ دهندگان نوشته‌ام، دو نکته‌ی دیگر در این‌باره بگویم: من هم بر این نظرم هرچه منطقه‌ی مسافرتی ارزش طبیعی، زیستی و سرمایه‌ای بالاتری داشته باشد، احتیاط‌ها همه‌جانبه‌ی شهروندان هم باید افزون‌تر و بادغدغه‌تر باشد.یک تابلوهایی در مسیر بازدید از جبهه‌ها هست که بدین‌گونه نوشته: با وضو قدم بگذارید که وجب به وجب خاک اینجا با خون شهیدان آغشته است؛ من معتقدم در محیط‌های بکر، سرسبز و طبیعت درخشان ساحل شمالی ایران هم باید بنویسند: با آداب و احترام به طبیعت خدادادی، قدم بگذاریم و زیبایی‌های جنگلی نوار شمالی را قدر و سرمایه‌ی ملی بدانیم و آن را برای آیندگان امانت نگه بداریم. آری، باید یاد بگیریم، تا با طبیعت خود مدارا کنیم. بیشتر بخوانید ↓

 


توضیح عکس بالا:

این دو سه روزی، شادی دیدار با رفقا به همراه همسران مکرّم‌شان در قم، بر روح‌ و روان‌مان نشست. و لذّت پذیرایی از آنان بر جان‌مان، و چشش مزّه‌ی بحث‌ شبانه بر مغزمان. از رفیقانم سید علی اصغر، حسن صادقی، سید رسول و حاج احمد که در عکس کنارشان قرار و بقا یافته‌ام، بسی ممنونم. عکس: دیشب ۶ اسفند ۹۷ کنار هم. بیانیه هم نوشتیم دکتر عارف زاده. و بر رویش شَور هم کردیم. ولی وقتی به واژه‌ی پالرمو که رسیدیم، اختلافات به هوا رفت و چون در شهری در سیسیل تصویب شد، پول‌شویی را پُلیتیک (= فن تمشیت امور) و نوعی دور زدن تفسیر کردیم و ناتمام رها شد!

 

 

جواب به جناب جلیل قربانی:

این آمریکاست که با خفّت از ملت قهرمان ویتنام، شکست خورد و اینک باز هم دست نیاز به این مردم دراز کرد و با سرافکندگی دریافت که بمب و گلوله‌ی امپریالیسم دیگر جز خواری و رسوایی، هیچ بازخوردی ندارد.  ویتنام قهرمان ماند و اینک هم در میزبانی گفت‌و‌گو میان کره و ترامپ، توبه نکرد. شما از روی ذوق خود اسم پشیمان شدگان می‌گذاری جناب قربانی!

 

جناب قربانی پس به تحلیل و تعبیر شما، اونایی هم که در ایران مفتون و منتظر آمریکا برای مثلاً ژاپن‌شدن اند، نام‌شان التماس‌کنندگان و پشیما‌ن‌شدگان است؟!


جناب قربانی!؟
ماهرانه عقب می‌نشینی.
اول گفتی پشیمان‌شدگان
بعد در پست پیوست نوشتی التماس‌کنندگان
حالا می‌گویی عاقلان.
من دریافتم که نمی‌خواهی بپذیری که اسم‌گذاری درستی انجام نداده‌ای.

این هم از نعمت مباحثه است که مبانی و رأی‌ها آشکار می‌شود و انتخاب را بر خواننده آسان می‌سازد.
از نظر من این میان‌بحث میان من و شما، تمام.

 

بحث ۱۲۰ : این مطلب برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

دین‌پژوهان، منتقدان معاصر و متألّهان (= الهیات شناسان) بر این نظرند مدرنیته هنوز هم باید پاسخ دهد که اگر یک تفکر و راه "جهانی" است، پس چرا جایی برای احساس سکونت و آشنایی دینداران ندارد. زیرا مدرنیته‌ای که بتواند با جهان دینداران نیز نسبتی برقرار کند، به جهان خود روح تازه‌ای خواهد دمید. جهانِ مدرن برای غنای خود، و دینداران برای بقاء و مشروعیت خود، نیازمند میدان تازه‌ای از گفت‌وگو هستند.

 

ستون روزانه
بطّه و طاووس


به‌ نام خدا. سلام. گویا انسان همیشه بر حیوانات مکر و آزار داشته؛ در کتاب «هزار و یک شب» در قصّۀ  بطّه (= اُردک) و طاووس، از آزار، حیله و مکر انسان بر حیوانات سخن رفته است. 
۸ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۲۱ : این مطلب برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

پیامبر اسلام (ص) فرمودند: به امور پنهانی مردم کاری نداشته باشید، ... از سوی خداوند مفتضح (= بدنام و زشت) خواهید شد.

(منبع: محاسن برقی، نقل از ابی برزه، صفحه‌ی 282)

 

 

(منبع)

به قلم دامنه: مدتی _نزدیک یک‌سال و اندی_ پا پس گذاشت، گردش به راست کرد. جُبن و هراس گاه انسان را مذبذب (= دو دل و متزلزل) هم می‌کند چه رسد به مردّد و مترقّب (= نگران). راست او را جدی نگرفت، و حلقه‌ی نیاوران دولت به او کم‌اعتماد شد. در لبنان نباید آن نکات را می‌گفت. اندک اندک به دوگونه‌گویی‌ها افتاد. «بیت»، راحت به هر کس اعتماد نمی‌کند، حتی اگر برای ولایی شدن، اَدای ولایتی را در بیاورد. او ناگهان دید روی صندلی‌اش «واو» نشسته است و آن روبرو یک بزرگ‌مرد به نام «قاف».

 

بعد ناشی‌گری عجیب کرد، در بی‌وقتی تمام، کاری کرد که به خودش پایان داد و مُهر «ت.م» خورد که نیاز هر جامعه‌ای اطلاعاتی‌ست که در این‌گونه رخ‌دادها، دست به «تعقیب و مراقبت» بزند. و می‌زند. ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها هر دو در سیاست‌ورزی کاربرد راهبردی دارد، نه فقط شمّ دیپلماتیک داشتن، که کاربردی تاکتیکی‌ست نه راهبردی‌ (= استراتژیکی). سیاسی‌میاسی بلد نیستم و بگذرم.

 

 

عکس سردار سلیمانی در دیدار بشار اسد با حسن روحانی

جواب به سید علی اصغر

سلام
هیچ‌گاه، در یک مسافرت دو سه روزه نباید نسبت به مردم یک شهر، دست به داوری زد‌. این در شیوه‌ی علمی مردم‌شناسی نیز مسموع و پذیرفته نیست، چه رسد به شتاب در داوری فردی، آن هم بر روی آداب، آزادی رفتار و کردار مردم یک شهر. من که در سه دهه پی‌در‌پی، قم مقیم هستم، این برداشت شما را عجولانه و مبتنی بر حس کوتاه و گذری می‌دانم. من قم را آرامش‌بخش‌ترین شهر برای زندگی تلفیقی می‌دانم.

 


سلام جناب شیخ مالک
همه‌ی انسان‌ها مخلوقات خداوندند و از هر کجا و جغرافیا به قم بیایند بنی‌آدم‌اند و از یک گوهر. من نگاه‌ام به انسان، به هویت ذاتی‌اش است نه جغرافیایی.

 

ستون روزانه
شرط لباس روحانیت

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان «سیّد بغداد» اثر دکتر محمد طعان _ متخصص جرّاح لبنانی_ خوانده بودم که مفهومش این بود درک و فهم نهج‌البلاغه سرآمد تمام دُروس و به معنای پایان تعلیمات برای کسی بود که قرار بود لباس روحانی بر تن کند. (ر.ک: صفحۀ ۴۰)


نکته: در حوزه‌ی علمیه‌ی ایران اما، نهج‌البلاغه _این قرآن صاعد_ چندان مورد توجه نیست. حتی یک شعار انتقادی تند و تیز نیز در پهنه‌ی سیاست شکل گرفته، که می‌گویند با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم، اما با رساله‌ی عملیه می‌خواهند ما را به پیش ببرند.


خاطره‌ای سیاسی: اخوی‌ام _شیخ وحدت_ که از سال ۵۴ دستگیر و سپس فراری بود، از قم، با لباس مبدّل و با کفش کتانی مخفیانه به تهران می‌رفت و برای عده‌ای سیاسیون مبارز نهج‌البلاغه می‌گفت. بگذرم.

 


سلام جناب دکتر عارف‌زاده
از نکته‌ی شما درباره‌ی خودم، بسیار ممنونم. نشان ادراک شماست. می‌خواهم از این فرصت _که خواستم احترامم را به جنابعالی ادا کرده باشم_ دو نکته‌ی عمومی هم بگویم. خطاب من به هیچ شخص خاصی نیست:

 

۱. ما باید چرخ‌هایمان تویوب‌لِس باشد (= tube less) تا در سنگلاخ‌های بحث‌های سیاسی و فکری، زود پنچر نشود. میدان بحث، معرکه‌ی تضادهای فکری‌ست. اگر شتاب‌زده، برآشفته و کم‌تحمل باشیم با یک سیس‌تَلی (= نوعی خار تیز و نرم ولی دردناک) هم پنچر می‌شویم.

 

۲. من باورم این است ملت ایران سیاسی‌ترین _و یا دست‌کم از سیاسی‌ترین_ مردمان جهان است. پس به علت همین ویژگی آگاهانه، باید مدارا را تمرین کنند، وگرنه کم می‌آورند و رو در روی هم به تضاد‌ها می‌افزایند.

 

مدرسه‌ی فکرت تریبون همه‌گونه فکرهاست، پس این تریبون را داغ، چالشی، فکورانه و به‌دور از هر گونه انگ‌زنی و زمُختی نگه‌ داریم. مهم، نقد فکر است، نه نفی فرد. مهم، یادگیری‌ست، نه رو کم کنی. پوزش از همگان بابت بیان رُک این دو بیان‌ام.

 

جواب دکتر عارف‌زاده: سلام  جناب طالبی  درست که نه بسیار درست فرمودید. شخصا  از خرمن واژه گسترانی  شما در پارسی و عربی و مازنی و انگلیسی  بهرمند و  متلذذ میشوم  و اوج  شادی ام  زمانیست که بدنبال  معنای  واژه ای  از  شما  سرچ  میکنم یا  فرهنگ لغات را  میگردم.

 

اما جواب بند دوم: در جواب جناب جوادی‌نسب کمی گفتم. ادامه آن‌که، ملت وقتی هنوز در حال گذار است و تا رسیدن به جامعه‌ای پر از رفاه و آسایش و نیز توسعه‌پذیر و مترقی و معنوی در حال تلاش است، خودبه‌خود سیاسی‌تر می‌شود. می‌تواند عیب باشد، اما نشان بحران زیستی نیست.
در حد کف دست بپذیر فعلاً جناب احمدی بزرگوار.

 

پاسخ:
نمی‌توانم یک رفتار انسانی و اخلاق‌گرایانه‌ی دِهش (= نثار و ایثار) را ببینم و دَم فرو ببندم و فکّ‌ام را قفل کنم. پس، می‌گویم جناب دکتر این دهش خون شما یعنی رهایش (= رهایی از بندها). رُزت پولتی و باربارا دابس، در کتاب‌شان «زندگی یعنی رهایش» این مفهوم را خوب بررسی کردند که من سال ۱۳۹۴ آن را خواندم.

 

درود دارد این عکس و صاحب عکس و این دهش و رهایش.

در پست زیر عکس کتاب یادشده را ارسال می‌کنم:

 


توضیح عکس بالا:
عکس روی جلد کتاب «زندگی یعنی رهایش» ترجمه‌ی خانم نسرین گلدار.

 

 

پاسخ:

سلام جناب قربانی!
شما همین ایران باش، چون لندن بری، دنبال «هاید پارک» سلطنتی می‌ری کار دستت می‌دی! در لندن هر کس هم شکار هست و هم آشکار. بیشترین دوربین‌های خیابانی در لندن جاسازی شده. می‌ترسم بری و جاسوس «دوبل» بشی!

 

ستون روزانه

اخلاقِ کار

به‌ نام خدا. سلام. ماهاتیر محمد _که از او به عنوان معمار مالزی نوین یاد می‌شود_ در کتاب خود «از هیچ به اوج» معتقد است رمز توسعه‌ی اقتصادی، اخلاقِ کار است.

۱۰ سفند۱۳۹۷

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

اُستان خیال (۳)

در استان خیال این شعر فردوسی بر دروازه‌ی ورودی شهرها و بر سردرگاه ادارات و خانه‌ها نصب است:

بد و نیک مانَد ز ما یادگار

تو تخم بدی تا توانی مَکار

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ مالک. از زحمتی که برای پاسخ به بحث ۱۲۰ کشیدی و دست به تتبّع زدی، ممنونم. نکته‌ای که از ژان بودریار _ که فیلسوف مهم پساساختارگرا بود_  نقل کرده‌ای بسیار مهم و به‌جا بود. چون فلسفه و چستی ثابت و متغیر را خوب مطرح کرده بود. از فرصت بهره ببرم بیفزایم که ژان بودریار، بر این نظر بود که جهان از آموزه‌های مدرنیته، به سیری رسیده و دیگر گرسنه و تشنه‌ی آموزه‌های نوین است. او که عکاس هم بود، به وانمایی معتقد بود. که پسامدرن‌ها آن را دنبال می‌کنند‌.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۷

مدرسه فکرت ۲۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هفتم

 

بحث ۱۱۹ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

در هر تعطیلاتی، شهرهای ساحلی و جنگلی استان‌های مازندران، گیلان و گلستان با انبوه مسافران از تهران و شهرهای دیگر ایران، پر می‌شود. چنین روندی برای این سه استان فرصت است یا تهدید؟


پاسخ:

سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
 

از پاسخ شما به بحث ۱۱۹ ممنونم. هم فرصت‌ها را خوب متوجه شدی و هم تهدیدها را به‌درستی برشمردی. با دیدگاه شما در این باره موافق‌ هستم.

در مورد تدبیر باید بگویم، باید فکر اساسی در سطح ملی به این آسیب و تهدیدات ویرانگر کرد. در سطح استان نمی‌توان بر آن فائق آمد. بلی؛ درست است. دقیق است نگاه‌ات. باید چنین مقرراتی وضع شود. مثل منطقه‌ی حفاظت شده‌ی توران.

 

یک نمونه بگویم جناب آقا عبدالرحیم: اگر از میامی به سبزوار برانی، در مسیر گذر پلنگ، چندین کیلومتر سرعت بالای ۷۰ کیلومتر ممنوع است و با دوربین کنترل می‌شود. چون جاده‌ی میامی به مشهد از قلمرو عبور پلنگ ایرانی می‌گذرد و ممکن است ماشین‌ها با پلنگ تصادف (= برخورد) کنند و صدمه برسانند. پس، عزم ملی و تصمیم ملی موجب شد که به طول چندین کیلومتر برای حفظ جان پلنگ، باید کُند راند. سواحل شمالی ایران محتاج چنین احتیاط و عزمی‌ست. از دقت‌ و دغدغه‌ات ممنونم جناب آفاقی. به هرحال در انزلی هستی و لمس می‌کنی تخریب و تهدید توسط بومی و غیربومی و مسافرین انبوه را.

 

ستون روزانه
گذر از سطح لحظه

به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتاب‌هایی که ارزش چندبار خواندن دارد، کتاب "در جست‌وجوی نیشابور" است که مجتبی بشردوست آن را به‌زیبایی درباره‌ی زندگی و شعر استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی _م. سرشک_ نوشته است.


در ستون روزانه‌ی امروزم "بانگ نای" کدکنی را می‌نویسم که در صفحه‌ی ۵۰۷، به انسان می‌گوید باید به کُنه (= ژرفا، عمق) و جوهر قضایا روَد و از سطح بگذرد:


کمی عمیق‌تر از این،
به کُنه قصّه نظر کن
دو گام
پیش گذار و
ز سطح لحظه گذر کن

۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

ستون روزانه
گردنِ اَجنّه

 

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی (صفحه‌ی ۶۹) خوانده بودم بلال حبشی _که خود توسط خلیفه، طرد و به لاذقیه تبعید شده بود_ گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص (= یاران رسول خدا صلوات الله) را می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.


توضیح: مِسیا (= موعود) نام حضرت محمد (ص) است در اِنجیل برنابا. همان‌گونه که نام علی (ع)، ایلیا است، یعنی عالی و بزرگ و عظیم.
 


سلام جناب "رحمان ب. د" در دیار همدلی
ممنونم از روحیه‌ی جست‌وجو‌گری و کسب دانش شما. "ایلیا" در زبان عِبری، یعنی عالی و علی و عظیم. آن مِسیا را گفتم در برنابا یعنی موعود و نام حضرت محمد (ص). اگر در متن یک‌بار دیگر بازگردی بخوانی، خالی از لطف نیست. موفق باشید و در سلامت. من گفتم که واژه‌ی ایلیا، در زبان عبری یعنی: عالی، علی، عظیم. نه این‌که آنان منظورشان از ایلیا یعنی حضرت علی(ع). خودِ واژه‌ی "علی" یعنی بزرگ. و علی یکی از صفات خداوند است. مثل عبارت پایان قرائت قرآن که می‌گوییم: صدق الله العلی العظیم. این "علی" صفت خداست. تشکر از شما.

 

تحلیل سیاسی

خبر: متن نقلی: "الیزابت وارن یکی از کاندیداهای مهم حزب دموکرات‌ ایالات متحده آمریکا برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده در ۲۰۲۰ آمریکا وعده داد در صورت پیروزی در این انتخابات بار دیگر ایالات متحده آمریکا را به جمع کشورهای پایبند به توافق هسته‌ای با ایران باز گرداند." (منبع)

 

تحلیل من: به نام خدا. کاری به وعده‌ی وارن ندارم، نکته آن است وقتی در کارزار انتخاباتی آمریکا، مسأله‌ی ایران به پایه‌ی رقابت و راهبرد سیاسی بدَل می‌شود، دست‌کم نشان دو چیز است: ۱. وقوف به قدرت ایران به عنوان یک بازیگر پرتوان منطقه‌ای. ۲. تلاش برای تصحیح روند رو به رشد "پساغربی" از سر استیصال (= درماندگی) و بازگشت به تئوری جهان‌شمولِ "خرَد جهانی" (= رویکرد منطقی به مشکلات جهانی).

 

نکته: پساغربی یعنی این‌که جهانِ بیدار، از تفکر تک‌بُعدی و خودمحورانه‌ی غربی عبور کرده و دیگر غرب، آن هژمونی فکری_سیاسی خود را از دست داده است. و جهان آگاه و مستقل به پس از غرب می‌اندیشد. این حرکت سیاسی_فکری، جهانِ جدیدی را در آینده به روی بشر باز می‌کند، که آثار آن مدتی‌ست پدیدار شده‌ است، و تیزبینان بیدار آن را به‌خوبی و خردمندانه می‌بینند.

۶ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ من بحث ۱۱۹

در این بحث، علاوه بر چند جواب و نکته که به پاسخ دهندگان نوشته‌ام، دو نکته‌ی دیگر در این‌باره بگویم: من هم بر این نظرم هرچه منطقه‌ی مسافرتی ارزش طبیعی، زیستی و سرمایه‌ای بالاتری داشته باشد، احتیاط‌ها همه‌جانبه‌ی شهروندان هم باید افزون‌تر و بادغدغه‌تر باشد.یک تابلوهایی در مسیر بازدید از جبهه‌ها هست که بدین‌گونه نوشته: با وضو قدم بگذارید که وجب به وجب خاک اینجا با خون شهیدان آغشته است؛ من معتقدم در محیط‌های بکر، سرسبز و طبیعت درخشان ساحل شمالی ایران هم باید بنویسند: با آداب و احترام به طبیعت خدادادی، قدم بگذاریم و زیبایی‌های جنگلی نوار شمالی را قدر و سرمایه‌ی ملی بدانیم و آن را برای آیندگان امانت نگه بداریم. آری، باید یاد بگیریم، تا با طبیعت خود مدارا کنیم. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و هفتم

 

بحث ۱۱۹ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

در هر تعطیلاتی، شهرهای ساحلی و جنگلی استان‌های مازندران، گیلان و گلستان با انبوه مسافران از تهران و شهرهای دیگر ایران، پر می‌شود. چنین روندی برای این سه استان فرصت است یا تهدید؟


پاسخ:

سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
 

از پاسخ شما به بحث ۱۱۹ ممنونم. هم فرصت‌ها را خوب متوجه شدی و هم تهدیدها را به‌درستی برشمردی. با دیدگاه شما در این باره موافق‌ هستم.

در مورد تدبیر باید بگویم، باید فکر اساسی در سطح ملی به این آسیب و تهدیدات ویرانگر کرد. در سطح استان نمی‌توان بر آن فائق آمد. بلی؛ درست است. دقیق است نگاه‌ات. باید چنین مقرراتی وضع شود. مثل منطقه‌ی حفاظت شده‌ی توران.

 

یک نمونه بگویم جناب آقا عبدالرحیم: اگر از میامی به سبزوار برانی، در مسیر گذر پلنگ، چندین کیلومتر سرعت بالای ۷۰ کیلومتر ممنوع است و با دوربین کنترل می‌شود. چون جاده‌ی میامی به مشهد از قلمرو عبور پلنگ ایرانی می‌گذرد و ممکن است ماشین‌ها با پلنگ تصادف (= برخورد) کنند و صدمه برسانند. پس، عزم ملی و تصمیم ملی موجب شد که به طول چندین کیلومتر برای حفظ جان پلنگ، باید کُند راند. سواحل شمالی ایران محتاج چنین احتیاط و عزمی‌ست. از دقت‌ و دغدغه‌ات ممنونم جناب آفاقی. به هرحال در انزلی هستی و لمس می‌کنی تخریب و تهدید توسط بومی و غیربومی و مسافرین انبوه را.

 

ستون روزانه
گذر از سطح لحظه

به‌ نام خدا. سلام. یکی از کتاب‌هایی که ارزش چندبار خواندن دارد، کتاب "در جست‌وجوی نیشابور" است که مجتبی بشردوست آن را به‌زیبایی درباره‌ی زندگی و شعر استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی _م. سرشک_ نوشته است.


در ستون روزانه‌ی امروزم "بانگ نای" کدکنی را می‌نویسم که در صفحه‌ی ۵۰۷، به انسان می‌گوید باید به کُنه (= ژرفا، عمق) و جوهر قضایا روَد و از سطح بگذرد:


کمی عمیق‌تر از این،
به کُنه قصّه نظر کن
دو گام
پیش گذار و
ز سطح لحظه گذر کن

۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

ستون روزانه
گردنِ اَجنّه

 

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی (صفحه‌ی ۶۹) خوانده بودم بلال حبشی _که خود توسط خلیفه، طرد و به لاذقیه تبعید شده بود_ گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص (= یاران رسول خدا صلوات الله) را می‌کُشتند، ولی می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.


توضیح: مِسیا (= موعود) نام حضرت محمد (ص) است در اِنجیل برنابا. همان‌گونه که نام علی (ع)، ایلیا است، یعنی عالی و بزرگ و عظیم.
 


سلام جناب "رحمان ب. د" در دیار همدلی
ممنونم از روحیه‌ی جست‌وجو‌گری و کسب دانش شما. "ایلیا" در زبان عِبری، یعنی عالی و علی و عظیم. آن مِسیا را گفتم در برنابا یعنی موعود و نام حضرت محمد (ص). اگر در متن یک‌بار دیگر بازگردی بخوانی، خالی از لطف نیست. موفق باشید و در سلامت. من گفتم که واژه‌ی ایلیا، در زبان عبری یعنی: عالی، علی، عظیم. نه این‌که آنان منظورشان از ایلیا یعنی حضرت علی(ع). خودِ واژه‌ی "علی" یعنی بزرگ. و علی یکی از صفات خداوند است. مثل عبارت پایان قرائت قرآن که می‌گوییم: صدق الله العلی العظیم. این "علی" صفت خداست. تشکر از شما.

 

تحلیل سیاسی

خبر: متن نقلی: "الیزابت وارن یکی از کاندیداهای مهم حزب دموکرات‌ ایالات متحده آمریکا برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده در ۲۰۲۰ آمریکا وعده داد در صورت پیروزی در این انتخابات بار دیگر ایالات متحده آمریکا را به جمع کشورهای پایبند به توافق هسته‌ای با ایران باز گرداند." (منبع)

 

تحلیل من: به نام خدا. کاری به وعده‌ی وارن ندارم، نکته آن است وقتی در کارزار انتخاباتی آمریکا، مسأله‌ی ایران به پایه‌ی رقابت و راهبرد سیاسی بدَل می‌شود، دست‌کم نشان دو چیز است: ۱. وقوف به قدرت ایران به عنوان یک بازیگر پرتوان منطقه‌ای. ۲. تلاش برای تصحیح روند رو به رشد "پساغربی" از سر استیصال (= درماندگی) و بازگشت به تئوری جهان‌شمولِ "خرَد جهانی" (= رویکرد منطقی به مشکلات جهانی).

 

نکته: پساغربی یعنی این‌که جهانِ بیدار، از تفکر تک‌بُعدی و خودمحورانه‌ی غربی عبور کرده و دیگر غرب، آن هژمونی فکری_سیاسی خود را از دست داده است. و جهان آگاه و مستقل به پس از غرب می‌اندیشد. این حرکت سیاسی_فکری، جهانِ جدیدی را در آینده به روی بشر باز می‌کند، که آثار آن مدتی‌ست پدیدار شده‌ است، و تیزبینان بیدار آن را به‌خوبی و خردمندانه می‌بینند.

۶ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ من بحث ۱۱۹

در این بحث، علاوه بر چند جواب و نکته که به پاسخ دهندگان نوشته‌ام، دو نکته‌ی دیگر در این‌باره بگویم: من هم بر این نظرم هرچه منطقه‌ی مسافرتی ارزش طبیعی، زیستی و سرمایه‌ای بالاتری داشته باشد، احتیاط‌ها همه‌جانبه‌ی شهروندان هم باید افزون‌تر و بادغدغه‌تر باشد.یک تابلوهایی در مسیر بازدید از جبهه‌ها هست که بدین‌گونه نوشته: با وضو قدم بگذارید که وجب به وجب خاک اینجا با خون شهیدان آغشته است؛ من معتقدم در محیط‌های بکر، سرسبز و طبیعت درخشان ساحل شمالی ایران هم باید بنویسند: با آداب و احترام به طبیعت خدادادی، قدم بگذاریم و زیبایی‌های جنگلی نوار شمالی را قدر و سرمایه‌ی ملی بدانیم و آن را برای آیندگان امانت نگه بداریم. آری، باید یاد بگیریم، تا با طبیعت خود مدارا کنیم. بیشتر بخوانید ↓

 


توضیح عکس بالا:

این دو سه روزی، شادی دیدار با رفقا به همراه همسران مکرّم‌شان در قم، بر روح‌ و روان‌مان نشست. و لذّت پذیرایی از آنان بر جان‌مان، و چشش مزّه‌ی بحث‌ شبانه بر مغزمان. از رفیقانم سید علی اصغر، حسن صادقی، سید رسول و حاج احمد که در عکس کنارشان قرار و بقا یافته‌ام، بسی ممنونم. عکس: دیشب ۶ اسفند ۹۷ کنار هم. بیانیه هم نوشتیم دکتر عارف زاده. و بر رویش شَور هم کردیم. ولی وقتی به واژه‌ی پالرمو که رسیدیم، اختلافات به هوا رفت و چون در شهری در سیسیل تصویب شد، پول‌شویی را پُلیتیک (= فن تمشیت امور) و نوعی دور زدن تفسیر کردیم و ناتمام رها شد!

 

 

جواب به جناب جلیل قربانی:

این آمریکاست که با خفّت از ملت قهرمان ویتنام، شکست خورد و اینک باز هم دست نیاز به این مردم دراز کرد و با سرافکندگی دریافت که بمب و گلوله‌ی امپریالیسم دیگر جز خواری و رسوایی، هیچ بازخوردی ندارد.  ویتنام قهرمان ماند و اینک هم در میزبانی گفت‌و‌گو میان کره و ترامپ، توبه نکرد. شما از روی ذوق خود اسم پشیمان شدگان می‌گذاری جناب قربانی!

 

جناب قربانی پس به تحلیل و تعبیر شما، اونایی هم که در ایران مفتون و منتظر آمریکا برای مثلاً ژاپن‌شدن اند، نام‌شان التماس‌کنندگان و پشیما‌ن‌شدگان است؟!


جناب قربانی!؟
ماهرانه عقب می‌نشینی.
اول گفتی پشیمان‌شدگان
بعد در پست پیوست نوشتی التماس‌کنندگان
حالا می‌گویی عاقلان.
من دریافتم که نمی‌خواهی بپذیری که اسم‌گذاری درستی انجام نداده‌ای.

این هم از نعمت مباحثه است که مبانی و رأی‌ها آشکار می‌شود و انتخاب را بر خواننده آسان می‌سازد.
از نظر من این میان‌بحث میان من و شما، تمام.

 

بحث ۱۲۰ : این مطلب برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

دین‌پژوهان، منتقدان معاصر و متألّهان (= الهیات شناسان) بر این نظرند مدرنیته هنوز هم باید پاسخ دهد که اگر یک تفکر و راه "جهانی" است، پس چرا جایی برای احساس سکونت و آشنایی دینداران ندارد. زیرا مدرنیته‌ای که بتواند با جهان دینداران نیز نسبتی برقرار کند، به جهان خود روح تازه‌ای خواهد دمید. جهانِ مدرن برای غنای خود، و دینداران برای بقاء و مشروعیت خود، نیازمند میدان تازه‌ای از گفت‌وگو هستند.

 

ستون روزانه
بطّه و طاووس


به‌ نام خدا. سلام. گویا انسان همیشه بر حیوانات مکر و آزار داشته؛ در کتاب «هزار و یک شب» در قصّۀ  بطّه (= اُردک) و طاووس، از آزار، حیله و مکر انسان بر حیوانات سخن رفته است. 
۸ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۲۱ : این مطلب برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

پیامبر اسلام (ص) فرمودند: به امور پنهانی مردم کاری نداشته باشید، ... از سوی خداوند مفتضح (= بدنام و زشت) خواهید شد.

(منبع: محاسن برقی، نقل از ابی برزه، صفحه‌ی 282)

 

 

(منبع)

به قلم دامنه: مدتی _نزدیک یک‌سال و اندی_ پا پس گذاشت، گردش به راست کرد. جُبن و هراس گاه انسان را مذبذب (= دو دل و متزلزل) هم می‌کند چه رسد به مردّد و مترقّب (= نگران). راست او را جدی نگرفت، و حلقه‌ی نیاوران دولت به او کم‌اعتماد شد. در لبنان نباید آن نکات را می‌گفت. اندک اندک به دوگونه‌گویی‌ها افتاد. «بیت»، راحت به هر کس اعتماد نمی‌کند، حتی اگر برای ولایی شدن، اَدای ولایتی را در بیاورد. او ناگهان دید روی صندلی‌اش «واو» نشسته است و آن روبرو یک بزرگ‌مرد به نام «قاف».

 

بعد ناشی‌گری عجیب کرد، در بی‌وقتی تمام، کاری کرد که به خودش پایان داد و مُهر «ت.م» خورد که نیاز هر جامعه‌ای اطلاعاتی‌ست که در این‌گونه رخ‌دادها، دست به «تعقیب و مراقبت» بزند. و می‌زند. ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها هر دو در سیاست‌ورزی کاربرد راهبردی دارد، نه فقط شمّ دیپلماتیک داشتن، که کاربردی تاکتیکی‌ست نه راهبردی‌ (= استراتژیکی). سیاسی‌میاسی بلد نیستم و بگذرم.

 

 

عکس سردار سلیمانی در دیدار بشار اسد با حسن روحانی

جواب به سید علی اصغر

سلام
هیچ‌گاه، در یک مسافرت دو سه روزه نباید نسبت به مردم یک شهر، دست به داوری زد‌. این در شیوه‌ی علمی مردم‌شناسی نیز مسموع و پذیرفته نیست، چه رسد به شتاب در داوری فردی، آن هم بر روی آداب، آزادی رفتار و کردار مردم یک شهر. من که در سه دهه پی‌در‌پی، قم مقیم هستم، این برداشت شما را عجولانه و مبتنی بر حس کوتاه و گذری می‌دانم. من قم را آرامش‌بخش‌ترین شهر برای زندگی تلفیقی می‌دانم.

 


سلام جناب شیخ مالک
همه‌ی انسان‌ها مخلوقات خداوندند و از هر کجا و جغرافیا به قم بیایند بنی‌آدم‌اند و از یک گوهر. من نگاه‌ام به انسان، به هویت ذاتی‌اش است نه جغرافیایی.

 

ستون روزانه
شرط لباس روحانیت

به‌ نام خدا. سلام. در رُمان «سیّد بغداد» اثر دکتر محمد طعان _ متخصص جرّاح لبنانی_ خوانده بودم که مفهومش این بود درک و فهم نهج‌البلاغه سرآمد تمام دُروس و به معنای پایان تعلیمات برای کسی بود که قرار بود لباس روحانی بر تن کند. (ر.ک: صفحۀ ۴۰)


نکته: در حوزه‌ی علمیه‌ی ایران اما، نهج‌البلاغه _این قرآن صاعد_ چندان مورد توجه نیست. حتی یک شعار انتقادی تند و تیز نیز در پهنه‌ی سیاست شکل گرفته، که می‌گویند با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم، اما با رساله‌ی عملیه می‌خواهند ما را به پیش ببرند.


خاطره‌ای سیاسی: اخوی‌ام _شیخ وحدت_ که از سال ۵۴ دستگیر و سپس فراری بود، از قم، با لباس مبدّل و با کفش کتانی مخفیانه به تهران می‌رفت و برای عده‌ای سیاسیون مبارز نهج‌البلاغه می‌گفت. بگذرم.

 


سلام جناب دکتر عارف‌زاده
از نکته‌ی شما درباره‌ی خودم، بسیار ممنونم. نشان ادراک شماست. می‌خواهم از این فرصت _که خواستم احترامم را به جنابعالی ادا کرده باشم_ دو نکته‌ی عمومی هم بگویم. خطاب من به هیچ شخص خاصی نیست:

 

۱. ما باید چرخ‌هایمان تویوب‌لِس باشد (= tube less) تا در سنگلاخ‌های بحث‌های سیاسی و فکری، زود پنچر نشود. میدان بحث، معرکه‌ی تضادهای فکری‌ست. اگر شتاب‌زده، برآشفته و کم‌تحمل باشیم با یک سیس‌تَلی (= نوعی خار تیز و نرم ولی دردناک) هم پنچر می‌شویم.

 

۲. من باورم این است ملت ایران سیاسی‌ترین _و یا دست‌کم از سیاسی‌ترین_ مردمان جهان است. پس به علت همین ویژگی آگاهانه، باید مدارا را تمرین کنند، وگرنه کم می‌آورند و رو در روی هم به تضاد‌ها می‌افزایند.

 

مدرسه‌ی فکرت تریبون همه‌گونه فکرهاست، پس این تریبون را داغ، چالشی، فکورانه و به‌دور از هر گونه انگ‌زنی و زمُختی نگه‌ داریم. مهم، نقد فکر است، نه نفی فرد. مهم، یادگیری‌ست، نه رو کم کنی. پوزش از همگان بابت بیان رُک این دو بیان‌ام.

 

جواب دکتر عارف‌زاده: سلام  جناب طالبی  درست که نه بسیار درست فرمودید. شخصا  از خرمن واژه گسترانی  شما در پارسی و عربی و مازنی و انگلیسی  بهرمند و  متلذذ میشوم  و اوج  شادی ام  زمانیست که بدنبال  معنای  واژه ای  از  شما  سرچ  میکنم یا  فرهنگ لغات را  میگردم.

 

اما جواب بند دوم: در جواب جناب جوادی‌نسب کمی گفتم. ادامه آن‌که، ملت وقتی هنوز در حال گذار است و تا رسیدن به جامعه‌ای پر از رفاه و آسایش و نیز توسعه‌پذیر و مترقی و معنوی در حال تلاش است، خودبه‌خود سیاسی‌تر می‌شود. می‌تواند عیب باشد، اما نشان بحران زیستی نیست.
در حد کف دست بپذیر فعلاً جناب احمدی بزرگوار.

 

پاسخ:
نمی‌توانم یک رفتار انسانی و اخلاق‌گرایانه‌ی دِهش (= نثار و ایثار) را ببینم و دَم فرو ببندم و فکّ‌ام را قفل کنم. پس، می‌گویم جناب دکتر این دهش خون شما یعنی رهایش (= رهایی از بندها). رُزت پولتی و باربارا دابس، در کتاب‌شان «زندگی یعنی رهایش» این مفهوم را خوب بررسی کردند که من سال ۱۳۹۴ آن را خواندم.

 

درود دارد این عکس و صاحب عکس و این دهش و رهایش.

در پست زیر عکس کتاب یادشده را ارسال می‌کنم:

 


توضیح عکس بالا:
عکس روی جلد کتاب «زندگی یعنی رهایش» ترجمه‌ی خانم نسرین گلدار.

 

 

پاسخ:

سلام جناب قربانی!
شما همین ایران باش، چون لندن بری، دنبال «هاید پارک» سلطنتی می‌ری کار دستت می‌دی! در لندن هر کس هم شکار هست و هم آشکار. بیشترین دوربین‌های خیابانی در لندن جاسازی شده. می‌ترسم بری و جاسوس «دوبل» بشی!

 

ستون روزانه

اخلاقِ کار

به‌ نام خدا. سلام. ماهاتیر محمد _که از او به عنوان معمار مالزی نوین یاد می‌شود_ در کتاب خود «از هیچ به اوج» معتقد است رمز توسعه‌ی اقتصادی، اخلاقِ کار است.

۱۰ سفند۱۳۹۷

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

اُستان خیال (۳)

در استان خیال این شعر فردوسی بر دروازه‌ی ورودی شهرها و بر سردرگاه ادارات و خانه‌ها نصب است:

بد و نیک مانَد ز ما یادگار

تو تخم بدی تا توانی مَکار

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ مالک. از زحمتی که برای پاسخ به بحث ۱۲۰ کشیدی و دست به تتبّع زدی، ممنونم. نکته‌ای که از ژان بودریار _ که فیلسوف مهم پساساختارگرا بود_  نقل کرده‌ای بسیار مهم و به‌جا بود. چون فلسفه و چستی ثابت و متغیر را خوب مطرح کرده بود. از فرصت بهره ببرم بیفزایم که ژان بودریار، بر این نظر بود که جهان از آموزه‌های مدرنیته، به سیری رسیده و دیگر گرسنه و تشنه‌ی آموزه‌های نوین است. او که عکاس هم بود، به وانمایی معتقد بود. که پسامدرن‌ها آن را دنبال می‌کنند‌.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۴۵
ساعت پست : ۰۷:۲۲
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و ششم

 

 

بحث ۱۱۵: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

نواندیشان معاصر از ضرورت بازگشت به آموزه‌های معنویان و فرزانگان سخن می‎گویند. فرزانه‌ای چون مولوی‌، صلح درونی یا صدق را مقدمه و پیش‌شرطی برای صلح بیرونی با دیگران می‌داند، این مسأله چگونه تحلیل و شکافته می‌شود؟

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی نسب
کاری به این مبانی نظری‌ات ندارم جناب جوادی. مسأله این است، سرمایه باشد، اما حاکمیت سرمایه‌داری نباید شکل بگیرد. سوئد یک کشور پیشرفته است، اما آن فساد و چپال و غارت نوع غربی در آن دیده نمی‌شود. غرب، با فروش اسلحه نیز خزانه‌اش را پر می‌کند. مثل دوشیدن عرب از طریق تز ایران‌هراسی. آیا واقعاً این تز درست است؟ معلوم است که با ترساندن اعراب از ایران، در پی فروش افزارآلات جنگی‌اند. باید قضیه را کامل دید نه از روزنه‌ی تنگ.
تأکیدتان بر فرضیه‌ی "ویژگی انسان" و راه‌حل قَسری سرمایه‌داری، فرضیه‌ای‌ست که خود دارای چند فرضیه جانشین و فرضیه‌ی رقیب است. که آن را "فرضیه‌ی پوچ" هم می‌گویند. یعنی با نظریه‌های دیگر، راه‌حل تک‌خطی سرمایه‌داری را پوچ می‌سازد.

 

در خود آمریکا، جناح "بازها" همیشه با کارخانجات اسلحه‌سازی رشد کردند و کارتل و تراست پدید آوردند. بخش عمده‌ی درآمدشان با فروش سلاح و ایجاد جنگ میان کشورهای ثالث است. بنیاد بقای آنان بر وجود پیکار میان جوامع است.

 

بحث ۱۱۶: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

ما شبانه‌روز طی ۲۴ ساعت یک دور می‌زنیم که یک روز از عمرمان حساب می‌آید. این مدتِ زمانی _که همیشه بر ما می‌گذرد و ما را از دیروز، یک روز بزرگ‌تر می‌سازد_ در این روزگار هر یک از ما را با انواع مشاهدات، شادابی‌ها، عجایب، مَشقّات، شگفتی‌ها، مشکلات و سختی‌ها روبرو می‌کند؛ سؤال این است طی ۲۴ ساعت گذشته، چه چیزی بر شما گذشته و آن را مشاهده نموده‌اید که گفتن و نوشتن آن، به ما در این مدرسه تجربه، درس، عبرت، اندیشیدن، همدردی و آموزه می‌آموزاند. یکی را اگر مایل هستید مختصر _که از حدّ دو‌ کف دست نگذرد_ تعریف کنید. و یا بگویید این روزها، ۲۴ ساعت‌ چگونه سپری می‌شود؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

به نام خدا. امروز صبح وقتی از خانه بیرون می‌رفتم گربه‌ای تنومند، پَشمین و زاغ را در حال شکار دیدم. ماشین را کنار زدم، به تماشای شگفتی‌های آفرینش حضرت پروردگار پرداختم. نمی‌دانستم حامی کدام باشم: صیّاد یا صید؟ کبوتر با رنگ‌هایی که آفتاب درخشان قم، بر پرهای زیبایش پدیدار ساخته بود، و تلألو (=تابش و برق) می‌انداخت، جلوی چشمانم روزی امروز گربه و آن‌گاه کرم و میکروب‌ها شد. بگذرم.


وقتی به نشست رسیدم، کناری من _که رفیق من بود و مردِ تلخی‌ها چشیده_ درگوشی به من گفت فلانی! می‌تونی این را برام ترجمه کنی: منطقه‌ی زندگی‌ات مهم نیست، منطق زندگی‌ات مهم است. گفتم: فلانی! بالاتر از منطقه و منطق، "منطقة‌الفراغ" است که شهید سیدمحمدباقر صدر آن را مطرح کرده‌است. جایی از دین مبین اسلام، که دست مجتهد زمان‌شناس را در فهم و وضع حکم شرع باز می‌گذارد. بگذرم؛ که این فراغ، با تحجّر (=فسیل‌وارگی ذهنی) عده‌ای، به فراق! کشانده شد.

 

نکته ها: چه بر سر حکیم سهروردی آوردند، وقتی ۳۰ سالگی مجبور شد از سهرورد زنجان سر بر بیابان گذارد و در حلب دمشق به فتوای فقیهان متصلّب سُنّی، به علت آراء مترقی و شاذّ به دار آویخته شد.

 

پاسخم به جوادی نسب:

ساحت مقدس و متعالی خدا از هرگونه ظلم‌کردن و مظلوم‌شدن، منزّه است. اگر پایان همان گزاره‌ی کنایی‌ات، نشانه‌ی تعجب می‌گذاشتی، من حتی ممکن بود، نظر هم ندم چه رسد به ابطال. خدا خود فرمود نه ظلم کنید و نه مظلوم واقع شوید. پس، خدا خود بری از این ضعف است. تسبیح خدا، یعنی سلب صفات رذل از ساحت ربوبیت. و ظلم و مظلوم از خدا دور است.

 

بحث ۱۱۷: مطلب زیر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

فرخ نگهدار: "رفتار عمومی ایالات متحده تحت رهبری ترامپ نشان می‌دهد که او برخلاف تمام روسای جمهوری سابق، اعتقادی به نقش رهبری کننده‌ی امریکا برای حل و فصل مسایل بین‌المللی یا گلوبال ندارد. شعار «امریکا اول» معنایش این است که نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که ولایت (سرپرستی) امریکا را قبول دارند." (منبع)

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

قسمت دوم

دیروز با اشتیاق فیلم "هفت سامورائی" را نیز دیدم. سامورائی‌ها جنگ‌جویان حرفه‌ای قدیم ژاپن بودند. فشرده‌ی برداشتم از این فیلم آموزنده این است:

 

۱. غارت، با زانوزدن غارت‌شوندگان تشدید می‌شود.
۲. سامورائی وقتی گرسنه باشد، پلنگ جنگل هم در امان نمی‌ماند.
۳. اجیرکردن برای دفاع! نشانه‌ی عجز و درماندگی‌ست.
۴. ممکن است فقیر باشیم، اما گدا نیستیم.
۵. مرید کف پای استاد را بوسید. اما استاد نگذاشت و گفت من استحقاق "مرادی" را ندارم.
۶. دفاع خیلی سخت‌تر از حمله است.
۷. ازخودگذشتگی برای آرمان و آسایش دهقانان مورد غارت.
۸. و نیز این تئوری استاد و رهبر هفت سامورائی که هوشمندانه بود:
وقتی همه جا امن به‌نظر می‌رسد، خطر فرا می‌رسد.

در پایان از هم‌کلاسی‌هایی که در بحث ۱۱۶ شرکت کردند، ممنونم. و از تمامی خوانندگان که حوصله کردند و پاسخ‌های ۱۱۶ را خواندند نیز سپاس‌گزار.

پاسخم به بحث ۱۱۷

یکم: آمریکا دست‌کم در سه زمینه در پی تئوری هژمونی (= سلطه) است، چون امنیت ملی و منافع ملی خود را در آن می‌بیند: ۱. صدور فرهنگ آمریکایی (زیست آمریکایی) ۲. سیاست بین‌المللی ۳. ساختار جهانی (= نظم نوین). بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۴۵
ساعت پست : ۰۷:۲۲
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و ششم

 

 

بحث ۱۱۵: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

نواندیشان معاصر از ضرورت بازگشت به آموزه‌های معنویان و فرزانگان سخن می‎گویند. فرزانه‌ای چون مولوی‌، صلح درونی یا صدق را مقدمه و پیش‌شرطی برای صلح بیرونی با دیگران می‌داند، این مسأله چگونه تحلیل و شکافته می‌شود؟

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی نسب
کاری به این مبانی نظری‌ات ندارم جناب جوادی. مسأله این است، سرمایه باشد، اما حاکمیت سرمایه‌داری نباید شکل بگیرد. سوئد یک کشور پیشرفته است، اما آن فساد و چپال و غارت نوع غربی در آن دیده نمی‌شود. غرب، با فروش اسلحه نیز خزانه‌اش را پر می‌کند. مثل دوشیدن عرب از طریق تز ایران‌هراسی. آیا واقعاً این تز درست است؟ معلوم است که با ترساندن اعراب از ایران، در پی فروش افزارآلات جنگی‌اند. باید قضیه را کامل دید نه از روزنه‌ی تنگ.
تأکیدتان بر فرضیه‌ی "ویژگی انسان" و راه‌حل قَسری سرمایه‌داری، فرضیه‌ای‌ست که خود دارای چند فرضیه جانشین و فرضیه‌ی رقیب است. که آن را "فرضیه‌ی پوچ" هم می‌گویند. یعنی با نظریه‌های دیگر، راه‌حل تک‌خطی سرمایه‌داری را پوچ می‌سازد.

 

در خود آمریکا، جناح "بازها" همیشه با کارخانجات اسلحه‌سازی رشد کردند و کارتل و تراست پدید آوردند. بخش عمده‌ی درآمدشان با فروش سلاح و ایجاد جنگ میان کشورهای ثالث است. بنیاد بقای آنان بر وجود پیکار میان جوامع است.

 

بحث ۱۱۶: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

ما شبانه‌روز طی ۲۴ ساعت یک دور می‌زنیم که یک روز از عمرمان حساب می‌آید. این مدتِ زمانی _که همیشه بر ما می‌گذرد و ما را از دیروز، یک روز بزرگ‌تر می‌سازد_ در این روزگار هر یک از ما را با انواع مشاهدات، شادابی‌ها، عجایب، مَشقّات، شگفتی‌ها، مشکلات و سختی‌ها روبرو می‌کند؛ سؤال این است طی ۲۴ ساعت گذشته، چه چیزی بر شما گذشته و آن را مشاهده نموده‌اید که گفتن و نوشتن آن، به ما در این مدرسه تجربه، درس، عبرت، اندیشیدن، همدردی و آموزه می‌آموزاند. یکی را اگر مایل هستید مختصر _که از حدّ دو‌ کف دست نگذرد_ تعریف کنید. و یا بگویید این روزها، ۲۴ ساعت‌ چگونه سپری می‌شود؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

به نام خدا. امروز صبح وقتی از خانه بیرون می‌رفتم گربه‌ای تنومند، پَشمین و زاغ را در حال شکار دیدم. ماشین را کنار زدم، به تماشای شگفتی‌های آفرینش حضرت پروردگار پرداختم. نمی‌دانستم حامی کدام باشم: صیّاد یا صید؟ کبوتر با رنگ‌هایی که آفتاب درخشان قم، بر پرهای زیبایش پدیدار ساخته بود، و تلألو (=تابش و برق) می‌انداخت، جلوی چشمانم روزی امروز گربه و آن‌گاه کرم و میکروب‌ها شد. بگذرم.


وقتی به نشست رسیدم، کناری من _که رفیق من بود و مردِ تلخی‌ها چشیده_ درگوشی به من گفت فلانی! می‌تونی این را برام ترجمه کنی: منطقه‌ی زندگی‌ات مهم نیست، منطق زندگی‌ات مهم است. گفتم: فلانی! بالاتر از منطقه و منطق، "منطقة‌الفراغ" است که شهید سیدمحمدباقر صدر آن را مطرح کرده‌است. جایی از دین مبین اسلام، که دست مجتهد زمان‌شناس را در فهم و وضع حکم شرع باز می‌گذارد. بگذرم؛ که این فراغ، با تحجّر (=فسیل‌وارگی ذهنی) عده‌ای، به فراق! کشانده شد.

 

نکته ها: چه بر سر حکیم سهروردی آوردند، وقتی ۳۰ سالگی مجبور شد از سهرورد زنجان سر بر بیابان گذارد و در حلب دمشق به فتوای فقیهان متصلّب سُنّی، به علت آراء مترقی و شاذّ به دار آویخته شد.

 

پاسخم به جوادی نسب:

ساحت مقدس و متعالی خدا از هرگونه ظلم‌کردن و مظلوم‌شدن، منزّه است. اگر پایان همان گزاره‌ی کنایی‌ات، نشانه‌ی تعجب می‌گذاشتی، من حتی ممکن بود، نظر هم ندم چه رسد به ابطال. خدا خود فرمود نه ظلم کنید و نه مظلوم واقع شوید. پس، خدا خود بری از این ضعف است. تسبیح خدا، یعنی سلب صفات رذل از ساحت ربوبیت. و ظلم و مظلوم از خدا دور است.

 

بحث ۱۱۷: مطلب زیر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

فرخ نگهدار: "رفتار عمومی ایالات متحده تحت رهبری ترامپ نشان می‌دهد که او برخلاف تمام روسای جمهوری سابق، اعتقادی به نقش رهبری کننده‌ی امریکا برای حل و فصل مسایل بین‌المللی یا گلوبال ندارد. شعار «امریکا اول» معنایش این است که نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که ولایت (سرپرستی) امریکا را قبول دارند." (منبع)

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

قسمت دوم

دیروز با اشتیاق فیلم "هفت سامورائی" را نیز دیدم. سامورائی‌ها جنگ‌جویان حرفه‌ای قدیم ژاپن بودند. فشرده‌ی برداشتم از این فیلم آموزنده این است:

 

۱. غارت، با زانوزدن غارت‌شوندگان تشدید می‌شود.
۲. سامورائی وقتی گرسنه باشد، پلنگ جنگل هم در امان نمی‌ماند.
۳. اجیرکردن برای دفاع! نشانه‌ی عجز و درماندگی‌ست.
۴. ممکن است فقیر باشیم، اما گدا نیستیم.
۵. مرید کف پای استاد را بوسید. اما استاد نگذاشت و گفت من استحقاق "مرادی" را ندارم.
۶. دفاع خیلی سخت‌تر از حمله است.
۷. ازخودگذشتگی برای آرمان و آسایش دهقانان مورد غارت.
۸. و نیز این تئوری استاد و رهبر هفت سامورائی که هوشمندانه بود:
وقتی همه جا امن به‌نظر می‌رسد، خطر فرا می‌رسد.

در پایان از هم‌کلاسی‌هایی که در بحث ۱۱۶ شرکت کردند، ممنونم. و از تمامی خوانندگان که حوصله کردند و پاسخ‌های ۱۱۶ را خواندند نیز سپاس‌گزار.

پاسخم به بحث ۱۱۷

یکم: آمریکا دست‌کم در سه زمینه در پی تئوری هژمونی (= سلطه) است، چون امنیت ملی و منافع ملی خود را در آن می‌بیند: ۱. صدور فرهنگ آمریکایی (زیست آمریکایی) ۲. سیاست بین‌المللی ۳. ساختار جهانی (= نظم نوین). بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و ششم

 

 

بحث ۱۱۵: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

نواندیشان معاصر از ضرورت بازگشت به آموزه‌های معنویان و فرزانگان سخن می‎گویند. فرزانه‌ای چون مولوی‌، صلح درونی یا صدق را مقدمه و پیش‌شرطی برای صلح بیرونی با دیگران می‌داند، این مسأله چگونه تحلیل و شکافته می‌شود؟

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی نسب
کاری به این مبانی نظری‌ات ندارم جناب جوادی. مسأله این است، سرمایه باشد، اما حاکمیت سرمایه‌داری نباید شکل بگیرد. سوئد یک کشور پیشرفته است، اما آن فساد و چپال و غارت نوع غربی در آن دیده نمی‌شود. غرب، با فروش اسلحه نیز خزانه‌اش را پر می‌کند. مثل دوشیدن عرب از طریق تز ایران‌هراسی. آیا واقعاً این تز درست است؟ معلوم است که با ترساندن اعراب از ایران، در پی فروش افزارآلات جنگی‌اند. باید قضیه را کامل دید نه از روزنه‌ی تنگ.
تأکیدتان بر فرضیه‌ی "ویژگی انسان" و راه‌حل قَسری سرمایه‌داری، فرضیه‌ای‌ست که خود دارای چند فرضیه جانشین و فرضیه‌ی رقیب است. که آن را "فرضیه‌ی پوچ" هم می‌گویند. یعنی با نظریه‌های دیگر، راه‌حل تک‌خطی سرمایه‌داری را پوچ می‌سازد.

 

در خود آمریکا، جناح "بازها" همیشه با کارخانجات اسلحه‌سازی رشد کردند و کارتل و تراست پدید آوردند. بخش عمده‌ی درآمدشان با فروش سلاح و ایجاد جنگ میان کشورهای ثالث است. بنیاد بقای آنان بر وجود پیکار میان جوامع است.

 

بحث ۱۱۶: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

ما شبانه‌روز طی ۲۴ ساعت یک دور می‌زنیم که یک روز از عمرمان حساب می‌آید. این مدتِ زمانی _که همیشه بر ما می‌گذرد و ما را از دیروز، یک روز بزرگ‌تر می‌سازد_ در این روزگار هر یک از ما را با انواع مشاهدات، شادابی‌ها، عجایب، مَشقّات، شگفتی‌ها، مشکلات و سختی‌ها روبرو می‌کند؛ سؤال این است طی ۲۴ ساعت گذشته، چه چیزی بر شما گذشته و آن را مشاهده نموده‌اید که گفتن و نوشتن آن، به ما در این مدرسه تجربه، درس، عبرت، اندیشیدن، همدردی و آموزه می‌آموزاند. یکی را اگر مایل هستید مختصر _که از حدّ دو‌ کف دست نگذرد_ تعریف کنید. و یا بگویید این روزها، ۲۴ ساعت‌ چگونه سپری می‌شود؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

به نام خدا. امروز صبح وقتی از خانه بیرون می‌رفتم گربه‌ای تنومند، پَشمین و زاغ را در حال شکار دیدم. ماشین را کنار زدم، به تماشای شگفتی‌های آفرینش حضرت پروردگار پرداختم. نمی‌دانستم حامی کدام باشم: صیّاد یا صید؟ کبوتر با رنگ‌هایی که آفتاب درخشان قم، بر پرهای زیبایش پدیدار ساخته بود، و تلألو (=تابش و برق) می‌انداخت، جلوی چشمانم روزی امروز گربه و آن‌گاه کرم و میکروب‌ها شد. بگذرم.


وقتی به نشست رسیدم، کناری من _که رفیق من بود و مردِ تلخی‌ها چشیده_ درگوشی به من گفت فلانی! می‌تونی این را برام ترجمه کنی: منطقه‌ی زندگی‌ات مهم نیست، منطق زندگی‌ات مهم است. گفتم: فلانی! بالاتر از منطقه و منطق، "منطقة‌الفراغ" است که شهید سیدمحمدباقر صدر آن را مطرح کرده‌است. جایی از دین مبین اسلام، که دست مجتهد زمان‌شناس را در فهم و وضع حکم شرع باز می‌گذارد. بگذرم؛ که این فراغ، با تحجّر (=فسیل‌وارگی ذهنی) عده‌ای، به فراق! کشانده شد.

 

نکته ها: چه بر سر حکیم سهروردی آوردند، وقتی ۳۰ سالگی مجبور شد از سهرورد زنجان سر بر بیابان گذارد و در حلب دمشق به فتوای فقیهان متصلّب سُنّی، به علت آراء مترقی و شاذّ به دار آویخته شد.

 

پاسخم به جوادی نسب:

ساحت مقدس و متعالی خدا از هرگونه ظلم‌کردن و مظلوم‌شدن، منزّه است. اگر پایان همان گزاره‌ی کنایی‌ات، نشانه‌ی تعجب می‌گذاشتی، من حتی ممکن بود، نظر هم ندم چه رسد به ابطال. خدا خود فرمود نه ظلم کنید و نه مظلوم واقع شوید. پس، خدا خود بری از این ضعف است. تسبیح خدا، یعنی سلب صفات رذل از ساحت ربوبیت. و ظلم و مظلوم از خدا دور است.

 

بحث ۱۱۷: مطلب زیر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

فرخ نگهدار: "رفتار عمومی ایالات متحده تحت رهبری ترامپ نشان می‌دهد که او برخلاف تمام روسای جمهوری سابق، اعتقادی به نقش رهبری کننده‌ی امریکا برای حل و فصل مسایل بین‌المللی یا گلوبال ندارد. شعار «امریکا اول» معنایش این است که نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که ولایت (سرپرستی) امریکا را قبول دارند." (منبع)

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

قسمت دوم

دیروز با اشتیاق فیلم "هفت سامورائی" را نیز دیدم. سامورائی‌ها جنگ‌جویان حرفه‌ای قدیم ژاپن بودند. فشرده‌ی برداشتم از این فیلم آموزنده این است:

 

۱. غارت، با زانوزدن غارت‌شوندگان تشدید می‌شود.
۲. سامورائی وقتی گرسنه باشد، پلنگ جنگل هم در امان نمی‌ماند.
۳. اجیرکردن برای دفاع! نشانه‌ی عجز و درماندگی‌ست.
۴. ممکن است فقیر باشیم، اما گدا نیستیم.
۵. مرید کف پای استاد را بوسید. اما استاد نگذاشت و گفت من استحقاق "مرادی" را ندارم.
۶. دفاع خیلی سخت‌تر از حمله است.
۷. ازخودگذشتگی برای آرمان و آسایش دهقانان مورد غارت.
۸. و نیز این تئوری استاد و رهبر هفت سامورائی که هوشمندانه بود:
وقتی همه جا امن به‌نظر می‌رسد، خطر فرا می‌رسد.

در پایان از هم‌کلاسی‌هایی که در بحث ۱۱۶ شرکت کردند، ممنونم. و از تمامی خوانندگان که حوصله کردند و پاسخ‌های ۱۱۶ را خواندند نیز سپاس‌گزار.

پاسخم به بحث ۱۱۷

یکم: آمریکا دست‌کم در سه زمینه در پی تئوری هژمونی (= سلطه) است، چون امنیت ملی و منافع ملی خود را در آن می‌بیند: ۱. صدور فرهنگ آمریکایی (زیست آمریکایی) ۲. سیاست بین‌المللی ۳. ساختار جهانی (= نظم نوین). بیشتر بخوانید ↓

دوم: با تحلیل فرخ نگهدار در نقد خصلت زشت آمریکایی، موافق‌ام. ممکن است فوری گفته شود: آمریکا منافع خود را می‌جوید. جوابم این است: بیداری حکم می‌کند، فکر هژمونی، فکر جنگلی‌ست. در دنیای حیوانات روابط با نُطق نیست، با غلبه و تنازع بقاست. اما در دنیای انسانیت باید در برابر زور و زر و تزویر ایستاد. وگرنه تمدن ملل نابود می‌شود. و این حق ملل است در برابر بی‌منطقی‌های آمریکا تسلیم نگردد.

 

سوم: اساساً نهادهای بین‌المللی فلسفه‌اش حفظ صلح بود. تلاش آمریکا برای متلاشی کردن این ساختار‌ و نظم، نشانه‌ی همزمان هم درماندگی‌ و هم زورگویی‌ اوست. درمانده است؛ چون نمی‌تواند در این نهادها حرف زور خود را به کُرسی تصویب و به اجماع جهانی برساند. زورگویی‌ست؛ چون‌که فلسفه‌ی فکری بخشی از حاکمان و سیاستمداران آمریکا، بر رهبری جهان و سلطه بر تمام کشورهاست. و این نافی حقوق بین‌المللی و اخلاق جهانی‌ست.

 

چهارم: آمریکا _هرچه جلوتر می‌رویم_ تناقضات و ضعف‌هایش افزوده‌تر می‌شود. شکست شکننده‌ی ورشو نشان داد صف‌آرایی نوین در ورای نهادهای بین‌المللی و کشورهای پیشرفته و بیدار، چنان سهل و آسان نیست. همین خود برای دولت‌های مترقی و بیدار، یک فرصت است در برابر تهدید.

 

پاسخ:
سلام جناب قربانی
از شرکت در بحث ۱۱۷ ممنونم. اما باز نیز با آن‌که در یک پستی نوشته بودی عجله کار شیطان است، خودت در هنگامه‌ی جواب نگاشتن شتاب کردی. خود فرخ نگهدار دقیق مشخص کرده از نظر آمریکایی‌ها: "...نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که..." پس توضیح شما واضحات بود و به متن مطلب دقت نکردی. هرجا آمریکا دچار ضعف است می‌خواهد زور اسلحه‌ و فرهنگ سطه‌جویانه‌اش را شاخ کند. چون بنیاد این نظام فاسد زورگو بر تصرف زمین و سزمین سرخ‌پوستان مظلوم بنا شد.

 

نشست ورشو را از آن رو مثال آوردم که بگویم تلاش آمریکا برای دورزدن مجامع بین‌المللی نیز امری آسان نیست. از میان کشورهای شرکت‌کننده در ورشو، بسیاری‌ از کشورها حتی به انداره‌ی عمر انقلاب‌مان سنّ و سال نداشتند، چه رسد به حد ایران کهن و پرگهرمان. نمی‌خواهم ملل را بکوبم ولی حتی اسم این کشورها در جهان ناپدید است چه رسد به توان‌شان.

 

نکته ها:

واژه‌ی عقل از "عِقال" است. یعنی زانوبند شتر. عقل از نگاه من هم قدرت بازدارندگی آدمی‌ست و هم توان وادارندگی. در اولی، عقل انسان را از کار نادرست بازمی‌دارد. در دومی، انسان را به کار شایسته وا می‌دارد.  در قرآن مجید هم از برخی از انسان‌های صاحب خرد و عقل به "اُولی‌النُهی" یاد شده است. یعنی صاحب عقل بازدارنده، نهی‌کننده.

 

پاسخ:
بسیارخوب سید. پاسخ شما از راه رسید. الان می‌خوانم. نیز خدا را شکر که تحلیلم از ورشو به قول سریال سلطان و شبان مقبول افتاد.

 

پاسخ:
صد در صد موافقم با پاسخ تحلیلی‌ات. هم از گزاره‌هایت که به شیوه‌ی علمی نوشته‌ای. هم از محتوایش که فهم تحلیلی‌ات را می‌رساند. کوتاه و گویا. سپاس سید.


پاسخ:

سلام جناب قربانی

بیفزایم به عنوان یک نکته‌ی کلی، نه خطاب مشخص به هیچ‌کس: از نظر من تطهیر چهره‌ی آمریکا، نشان عدم شناخت افراد است، و یا دست‌کم نوعی تمایل فکری. که در هر دو صورت از نظر من یک اشتباه محرز است. و نیز بیفزایم یک شهروند هم از منافع ملی کشور خودش باید دفاع کند. از نظر من هر کسی در هر مقام و جایگاهی، فقط ظاهر رفتار آمریکا را در نظر بگیرد و توان دیدن زوایای تاریک آن را نداشته باشد، دچار اعوجاج تحلیلی و کُنش حمایتی می‌شود. و این حالت نمی‌تواند فرد را در بیان حقیقت تجهیز کند. نقص بزرگی که دیده می‌شود.


یک مثال فقط می‌زنم:


از نظر من یک شهروند ایرانی نمی‌تواند نسبت به اراده‌ی خصمانه‌ی آمریکا در سرنگون‌سازی ایران، فقط بگوید: آمریکا دارد منافع ملی خود را تأمین می‌کند. خوب چنین تصمیم آمریکا جنایت علیه‌ی بشریت و حتی دفع و دفن اسلام بیدارگر است. پس، اگر مثلاً شهروند ایرانی سرنگون‌کردن را حق آمریکا بداند _با این توجیه و فرمول که آمریکا دارد منفعت ملی‌اش را جست‌وجو می‌کند_ چنین فردی سخت در اشتباه است.

 

و بیفزایم که ارزیابی شما جناب قربانی در مبانی و مُفاد هر دو اساساً اشتباهاً در اشتباه است و نیز خالی از نگاه عمقی‌ست. چون در این موضوع برداشت من این است _حدس می‌زنم_ اطلاعات شما کفایت نمی‌کند. کمی بیشتر منابع استراتژیک مطالعه کن و اخبار ژورنال را با دیده‌ی حتم و ثقه ننگر.
 


سلام جناب مرتضی شهابی


منافع خودش را دنبال کند. اما شهروند ایرانی که نمی‌تواند منافع خودش را کنار بگذارد، بگوید آمریکا چون منافع خود را دارد پی می‌گیرد، پس حقِ اوست. حق ایرانیان هم هست از منافع ملی خود دفاع کنند.
 

نکته بگویم: چون همیشه در سیاست منافع کشور دیگر، مساوی منافع کشور دیگری نیست. از جمله رفتار خصمانه و یاغی‌گرانه‌ی حاکمان آمریکا علیه‌ی ملت و کشور ایران.
 


سلام  جناب جعفر آهنگر
 

چند جمله باید بگویم:
۱. این‌که در نظام این تشخیص، دیر مشخص می‌شود، حرفی نیست. باید هوشمندانه‌تر باشند.


۲. هرگز این گونه فکر نمی‌کنم که آمریکا منافع ما را حفظ کند. مگر چنین انتظاری عقلی‌ست؟ تمام حرف من این است رفتار آمریکا علیه‌ی ایران، رفتاری سرنگون‌ساز است و نیز حمایت از اعرابِ وابسته و اسرائیل و بسیج آنان علیه‌ی ایران.


۳. خوب در برابر این منافع ملی آمریکا، ایران و ایرانی باید ساکت و خدای ناکرده توجیه‌گر باشد؟ و بگوید آمریکا حق دارد منافع خود را هر طور دوست داشت تجمیع کند!؟ و حتی منتظر سرنگون‌ کردن انقلاب باشد که جریان‌های برانداز فقط در این فاز هستند و تو دقیقا از حال و روز آنان باخبری.

 

من فراتر از این می‌روم جناب جعفر. امام خمینی _فقیه سیاستمدار_ با سخن آغشته به عدل و انصاف، این آمریکا را "گرگ" می‌دانست که در پی آن است ملت‌ها میش باشند. این نظام سلطه‌گر یک چپاول‌گری‌ست که همه را نوکر خود می‌خواهد. و نسبت به ایران آنقدر جنایت کرد که از منظر مقامات حقوقی و امنیتی ایران، کشور خصم است که خودت بهتر از من می‌دانی تا چه میزان علیه‌ی ما دست به تلاش زده و می‌زند. من هویت خودم را در ضدیت با امپریالیسم جست‌وجو می‌کنم. عقاید شما جناب جعفر برای شما احترام دارد. من دید‌گاه خودم را بیان داشتم.

 

پاسخ:
سلام جناب عیسی آهنگر. حال اگر گاو خود با شاخ‌هایش به تو حمله‌ور شد، باز هم ماهاتیر محمد دنبال شیر گاو می‌گردد!؟ هر استراتژی اقتضائات خود را دارد جناب. آقا عیسی، نَنِچّو نَنِچّو را الان کسانی می‌کنند که در دسته‌ی سرنگون‌سازان قرار دارند، که خیلی اشتهاء دارند که آمریکا از طریق ترامپ فاسد، وارد جنگ با ایران شود و آنان از تیرانی _که بُریدن گلو در چند‌دقیقه را دارند آموزش می‌بینند_ و نیز آن دوک‌نشین‌ها در آلمان برگردند! تا ایران را مثلاً در دست بگیرند!

 

صلح، تمام مکتب اسلام است. و ایران ما هرگز به هیچ کشوری نه چشم‌داشت دارد و نه در پی ستم‌رساندن است. هر کشور بخواهد این ایران بزرگ را با جنگ براندازد، سخت سیلی می‌خورد. یاد ملت هنور هست همین ترامپ، کنار سران عرب در ریاض گفته‌ بود: خلیج. یک واژه‌ی "فارسی" را از نام خلیج فارس برداشت، دیدی که چه واکنشی ایرانیان نشان دادند. آمریکا همان گاو در مثال شماست که می‌خواهد شاخ بزند، ولی شاخ‌اش را ملت می‌شکند. در این تردیدی نیست جناب عیسی. شما جناب عیسی اگر مورخ بشوی تمدن این سه کشور را به حساب خودشان می‌نویسی؟ یا نه می‌نویسی با وابستگی به آمریکا و تسلیم‌شدن، صنعتی شدند؟


نه کره، استقلال دارد، نه ژاپن ارتش، و نه آلمان حق ورود به شورای امنیت به عنوان کشور حق وتو. پس توسعه‌ی آنان تمدن درون‌زا نخواهد بود.

یعنی ایران هم مانند این سه کشور، مثلاً بوشهر و بهشهر را بدهد به آمریکا، ما آن‌گاه صاحب صنعت می‌شویم؟ بوشهر و بهشهر _آن سایت گنبد سفید جاسوسی علیه شوروی_ را شاه داده بود به آمریکا!

 

پاسخ:
سلام جناب جلیل قربانی
۱. از این‌که زحمت کشیدی دو کره را مقایسه کردی، جای تشکر و خدا قوت دارد
۲. من هم هم‌نظر هستم با شما در این‌که کره شمالی با روش توتالیتری، اجازه نداد کشورشان رشد و توسعه بیابد.


۳. بحث من با جناب عیسی بر سر مثال ژاپن، کره و آلمان بود که ایشان با مثالی که زدند خواستند بگویند چون این سه کشور از طریق صنعتی‌شدن شاخ آمریکا را شکستند ما هم از همین طریق بشکنیم. که شما ورود کردید، اما کره شمالی را وسط کشیدید که محل بحث ما نبود.


۴. من با نگرش شما نسبت به جهان، توسعه، آزادی، دین، ایران، آمریکا و بسیاری از موضوعات آشنایی یافتم. که باهم در جاهایی زاویه داریم. و این از محسنّات بشری‌ست.


۵. از جناب عیسی پرسیدم که تمدن این سه کشور در تاریخ، درون‌زا ثبت می‌شود یا به مدد و به یُمن حضور آمریکا؟


۶. هنوز هم آمریکا در هر سه کشور آلمان، ژاپن و کره جنوبی در حالت اشغال نظامی حضور گسترده‌ی تسلیحاتی و نیروهای نظامی دارد.

 

۷. از نظر من این میان‌بحث جدی میان من و شما تمام. اگر احیاناً ادبیات جدی و چالشی مرا در این میان‌بحث با ذائقه‌ی خود، خوش نمی‌داشتی، از جناب‌عالی پوزش می‌طلبم.

 

پاسخم به بحث ۱۱۸
 

به نام خدا. سلام. به نظر من یکی از مظلوم‌ترین‌ها در ایران "محیط‌بانان" هستند. آنان جان خود را برای پاسبانی از حیات وحش و طبیعت زیبا و بکر ایران، از دست می‌دهند. و مورد سرسختانه‌ترین تهاجم افراد طمّاع می‌شوند. همان کسانی‌که گاه دنبال جغد، باز، شاهین و سمندری اند که می‌خواهند زنده زنده بگیرند و ببرند به برخی از عرب‌های عیّاش بفروشند و حاضر می‌شوند محیط‌بانان را با شنیع‌ترین وضع بکُشند.

 

ستون روزانه

لباس سفید

به‌نام خدا. سلام. آیةالله رضا استادی در صفحه‌ی ۹۶ کتاب "آیینه‌ صدق و صفا" _که شرح زندگانی و نکته‌های آموزنده‌ی مرحوم آیةالله العظمی محمدعلی اراکی است_ از قول ایشان درباره‌ی روحانیان یک نکته‌ای نقل می‌کند که به نظرم تذکاریه‌ای درخور توجه است. به‌گونه‌ی خیلی‌فشرده می‌نویسم:

 

از نظر مرحوم اراکی یک روحانی و طلبه‌ی دینی "باید پاک مثل لباس سفید باشد و حرکت کند و الّا مردم می‌رَمند. روی لباس سفید یک‌خورده گَرد بنشیند معلوم می‌شود و می‌پیچد توی مردم که فلان روحانی چه کرد!"

۳ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

ستون روزانه

روش هندی

به‌ نام خدا. سلام. روش هندی، فکر و ذهن را از توجه به بیرون باز می‌دارد. چون در پی شکستن جنبه‌ی جسمانی و نیز کانونی نگه‌داشتن نیروی ذهنی‌ست. برای این ریاضت‌کِشی، فشار به انسان می‌آورَد تا "نفْس" را در چنگ و محاصره قرار دهد. و به‌اصطلاح "متمرکز" کند. با این سبک و روش، می‌خواهد حقیقت بر او کشف شود. اما به قول شهید مطهری در صفحه‌ی ۱۹۰ کتاب "انسان‌شناسی قرآنی" روش قرآن، این نیست. بلکه روش اسلام حدّ وسط، میان روش ۱۰۰% مادّی غربی و روش ۱۰۰% معنوی هندی‌ست.

 

نکته:

انسان با معنا و دنیا باهم پیش می‌رود و "توجّه" به درون به‌منزله‌ی "نورافکن" در وجود انسان است. پس؛ ریاضت از سوی اسلام رد شده است. زیرا در اسلام "توجه به طبیعت" وجود دارد. و قرآن تنها راه "معنا" و معنویت‌افزایی را، "درون‌گرایی" نمی‌داند بلکه از راه "بیرون‌گرایی" هم می‌داند.

۴ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

با آیه: قرآن با لفظ صریح وَحیانی هم واژه‌ی لاتَظلمون را به‌کار برد و هم لاتُظلمون را. و مشخص است تاء به ضمّه‌ی تاء و به فتحه‌ی تاء نشان از ظلم‌کردن و ظلم واقع‌نشدن است. فرمان خدا _که یک نهی اکید است_ این است: "...لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ." نه ستم مى‌کنید و نه ستم مى‌‏بینید. سوره‌ی بقره، بخش آخر آیه‌ی ۲۹۷. پس؛ مظلومیت در تاریخ فقط احساس، نیست، رُخ داده و می‌دهد و حتی خواهد داد. به زبان دیگر "عینیت" دارد نه "ذهنیت".

 

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ مالک

۱. اجتهاد در شیعه همیشه موتور محرّکه‌ی عقلی فقیه است. و هرگز اجتهادات هیچ فقیهی، فصل‌الخطاب نیست. دریچه‌ی استنباط و اجتهاد فقه شیعه هرگز گِل گرفته نشده و نمی‌شود.

 

۲. وقتی کسی نزدیک چهل‌سال در یک نهادی باشد و هرگز، هیچ‌گاه به هیچ جا و هیچ‌ کس و نیز به ملت پاسخ‌گو نبوده باشد، این از ضعف‌های ساختاری‌ و شکننده است. افراد این‌چینی، که به کهنسالی رسیده‌اند یکی‌یکی در نظام کنونی، به کام "فوت و مرگ" _که سرنوشت محتوم موجودات ذی‌حیات است_ می‌روند اما بی‌آن‌که به پرسش‌های مردم در مسئولیتی که به آنان به امانت سپرده شده بود، پاسخ داده باشند.

 

۳. او در کتابی که درباره‌ی حکومت اسلامی و ولایت فقیه نوشته بود، رأی مردم در حکومت را بی‌اثر می‌دانست. سخن زیاد دارم... اما بگذرم.

 

۴. من، همیشه از این‌همه روحانیان انبوه، که تا میزان مناسب و مُکفی درس‌ خوانده‌اند اما همچنان در قم سُکنی دارند و به میان مردم و بلاد باز نمی‌گردند منتقد و گلایه‌مند، بوده و می‌باشم. این، یک نقص بزرگ در حوزه است؛ که در عکسی که پخش کرده‌ای، آشکار و نمودار است. (عکس زیر:)

عکس تشییع جنازه‌ی آیةالله مؤمن در قم

 

اما من و شما هر دو که در قم هستیم می‌دانیم، تراکم روحانی در قم بشدت زیاد است و حتی آقای مکارم هم گلایه کردند که چرا به میان مردم بازنمی‌گردند. شهید مطهری هم که جناب‌عالی به‌یقین می‌دانی معتقد بود ۵سال درس خواندن خوب، کفایت می‌کند و باید هجرت کرد میان ملت.
مانند مهاجرت معکوس مرحومان: آقاداراب‌کلایی از نجف به محل و مرحوم آقای آفاقی از قم به محل که هر دو بزرگ‌مرد، منشاء خیر، برکت، اثرات اجتماعی و نشر معارف دین در محل و منطقه شدند.

 

پاسخ:
سلام جناب صدرالدین آفاقی
۱. در متن هم گفتم ضعف ساختاری.
۲. البته علاوه بر ساختار، در مکتب شیعه به پیروی از امام علی (ع) در بخش حکومتی، همه‌ی مقامات، مسئول‌اند. و مسئول در معنای واژگانی هم یعنی مورد سؤال‌ واقع شدن.

 

۳. گفتی کتاب. این هم نام کتاب او: "الولایة الالهیة الاسلامیة او الحکومة الاسلامیة؛ زمن حضور المعصوم و زمن الغیبة" (منبع)
که در آن نقش مردم، فقط اطاعت و پیروی‌ست نه انتخابات و... . “در حاکمیت حکومت اسلامی رضایت شهروندانش نقشی ندارد و ولی فقیه درصورت عدم رضایت مردم حق اِعمال حکومت دارد و میتواند در شئون زندگی خصوصی و عمومی آنان ورود کند”.

منبع: کتاب آیةالله محمد مؤمن: الولایة الهیة، جلد سوم ص ۴۷۸ و جلد اول ص ۳۲۷. (منبع)
 

 

بیفزایم بسیاری از روحانیون آگاه را حتی به نزدیکی‌های حکومت راه نمی‌دهند، چه رسد به قبضه‌کردن! که من هرگز این گونه ادبیات را به‌کار نمی‌برم. قدرت، میان عده‌ای از روحانیون خاص، گردش دارد و بس! آقاصدر.

 

حرف من طبق آیه‌ی "نفْر" به سکون فاء، بازگشت پس از آموختن درس دین، به میان مردم است، نه فقط پست، مقام و قدرت. و یا ماندن تا آخر عمر در محیط حوزه‌ی علمیه.

 

نکته ها:
 

بیچاره فرهاد!
بیچاره شیرین!
بیچاره لیلی!
بیچاره مجنون
 

نکته ها:
چهار راه وجود دارد:
راه محافظه‌کاری. یعنی حفظ و حتی تشدید وضع موجود!
راه سرنگون‌ساز. که دستان آلوده به‌خون وابسته به بیرون این را دنبال می‌کنند.
راه اصلاح. که جناح چپ ساز آن را می‌زند که خود یک "راست‌ جهانی" شد.
راه تعویض اشخاص. که من این راه را درست می‌دانم.


فقط یک نکته بگویم تمام:


انتصابات و انتخابات باید مکمّل هم باشند، وگرنه حاکمیت دوگانه، شکاف خُفته‌ی خطرناک، ذخیره می‌کند، مانند تراکم گاز در چاه نفت! بازخوردها، همیشه طبق نظریه تالکوت پارسونز، در هر سیستم باید در حالت "تعادل و توازُن" باشد وگرنه کم‌کم پنج بحران را به وجود می‌آورد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۶

مدرسه فکرت ۲۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و ششم

 

 

بحث ۱۱۵: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

نواندیشان معاصر از ضرورت بازگشت به آموزه‌های معنویان و فرزانگان سخن می‎گویند. فرزانه‌ای چون مولوی‌، صلح درونی یا صدق را مقدمه و پیش‌شرطی برای صلح بیرونی با دیگران می‌داند، این مسأله چگونه تحلیل و شکافته می‌شود؟

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی نسب
کاری به این مبانی نظری‌ات ندارم جناب جوادی. مسأله این است، سرمایه باشد، اما حاکمیت سرمایه‌داری نباید شکل بگیرد. سوئد یک کشور پیشرفته است، اما آن فساد و چپال و غارت نوع غربی در آن دیده نمی‌شود. غرب، با فروش اسلحه نیز خزانه‌اش را پر می‌کند. مثل دوشیدن عرب از طریق تز ایران‌هراسی. آیا واقعاً این تز درست است؟ معلوم است که با ترساندن اعراب از ایران، در پی فروش افزارآلات جنگی‌اند. باید قضیه را کامل دید نه از روزنه‌ی تنگ.
تأکیدتان بر فرضیه‌ی "ویژگی انسان" و راه‌حل قَسری سرمایه‌داری، فرضیه‌ای‌ست که خود دارای چند فرضیه جانشین و فرضیه‌ی رقیب است. که آن را "فرضیه‌ی پوچ" هم می‌گویند. یعنی با نظریه‌های دیگر، راه‌حل تک‌خطی سرمایه‌داری را پوچ می‌سازد.

 

در خود آمریکا، جناح "بازها" همیشه با کارخانجات اسلحه‌سازی رشد کردند و کارتل و تراست پدید آوردند. بخش عمده‌ی درآمدشان با فروش سلاح و ایجاد جنگ میان کشورهای ثالث است. بنیاد بقای آنان بر وجود پیکار میان جوامع است.

 

بحث ۱۱۶: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

ما شبانه‌روز طی ۲۴ ساعت یک دور می‌زنیم که یک روز از عمرمان حساب می‌آید. این مدتِ زمانی _که همیشه بر ما می‌گذرد و ما را از دیروز، یک روز بزرگ‌تر می‌سازد_ در این روزگار هر یک از ما را با انواع مشاهدات، شادابی‌ها، عجایب، مَشقّات، شگفتی‌ها، مشکلات و سختی‌ها روبرو می‌کند؛ سؤال این است طی ۲۴ ساعت گذشته، چه چیزی بر شما گذشته و آن را مشاهده نموده‌اید که گفتن و نوشتن آن، به ما در این مدرسه تجربه، درس، عبرت، اندیشیدن، همدردی و آموزه می‌آموزاند. یکی را اگر مایل هستید مختصر _که از حدّ دو‌ کف دست نگذرد_ تعریف کنید. و یا بگویید این روزها، ۲۴ ساعت‌ چگونه سپری می‌شود؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

به نام خدا. امروز صبح وقتی از خانه بیرون می‌رفتم گربه‌ای تنومند، پَشمین و زاغ را در حال شکار دیدم. ماشین را کنار زدم، به تماشای شگفتی‌های آفرینش حضرت پروردگار پرداختم. نمی‌دانستم حامی کدام باشم: صیّاد یا صید؟ کبوتر با رنگ‌هایی که آفتاب درخشان قم، بر پرهای زیبایش پدیدار ساخته بود، و تلألو (=تابش و برق) می‌انداخت، جلوی چشمانم روزی امروز گربه و آن‌گاه کرم و میکروب‌ها شد. بگذرم.


وقتی به نشست رسیدم، کناری من _که رفیق من بود و مردِ تلخی‌ها چشیده_ درگوشی به من گفت فلانی! می‌تونی این را برام ترجمه کنی: منطقه‌ی زندگی‌ات مهم نیست، منطق زندگی‌ات مهم است. گفتم: فلانی! بالاتر از منطقه و منطق، "منطقة‌الفراغ" است که شهید سیدمحمدباقر صدر آن را مطرح کرده‌است. جایی از دین مبین اسلام، که دست مجتهد زمان‌شناس را در فهم و وضع حکم شرع باز می‌گذارد. بگذرم؛ که این فراغ، با تحجّر (=فسیل‌وارگی ذهنی) عده‌ای، به فراق! کشانده شد.

 

نکته ها: چه بر سر حکیم سهروردی آوردند، وقتی ۳۰ سالگی مجبور شد از سهرورد زنجان سر بر بیابان گذارد و در حلب دمشق به فتوای فقیهان متصلّب سُنّی، به علت آراء مترقی و شاذّ به دار آویخته شد.

 

پاسخم به جوادی نسب:

ساحت مقدس و متعالی خدا از هرگونه ظلم‌کردن و مظلوم‌شدن، منزّه است. اگر پایان همان گزاره‌ی کنایی‌ات، نشانه‌ی تعجب می‌گذاشتی، من حتی ممکن بود، نظر هم ندم چه رسد به ابطال. خدا خود فرمود نه ظلم کنید و نه مظلوم واقع شوید. پس، خدا خود بری از این ضعف است. تسبیح خدا، یعنی سلب صفات رذل از ساحت ربوبیت. و ظلم و مظلوم از خدا دور است.

 

بحث ۱۱۷: مطلب زیر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

فرخ نگهدار: "رفتار عمومی ایالات متحده تحت رهبری ترامپ نشان می‌دهد که او برخلاف تمام روسای جمهوری سابق، اعتقادی به نقش رهبری کننده‌ی امریکا برای حل و فصل مسایل بین‌المللی یا گلوبال ندارد. شعار «امریکا اول» معنایش این است که نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که ولایت (سرپرستی) امریکا را قبول دارند." (منبع)

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

قسمت دوم

دیروز با اشتیاق فیلم "هفت سامورائی" را نیز دیدم. سامورائی‌ها جنگ‌جویان حرفه‌ای قدیم ژاپن بودند. فشرده‌ی برداشتم از این فیلم آموزنده این است:

 

۱. غارت، با زانوزدن غارت‌شوندگان تشدید می‌شود.
۲. سامورائی وقتی گرسنه باشد، پلنگ جنگل هم در امان نمی‌ماند.
۳. اجیرکردن برای دفاع! نشانه‌ی عجز و درماندگی‌ست.
۴. ممکن است فقیر باشیم، اما گدا نیستیم.
۵. مرید کف پای استاد را بوسید. اما استاد نگذاشت و گفت من استحقاق "مرادی" را ندارم.
۶. دفاع خیلی سخت‌تر از حمله است.
۷. ازخودگذشتگی برای آرمان و آسایش دهقانان مورد غارت.
۸. و نیز این تئوری استاد و رهبر هفت سامورائی که هوشمندانه بود:
وقتی همه جا امن به‌نظر می‌رسد، خطر فرا می‌رسد.

در پایان از هم‌کلاسی‌هایی که در بحث ۱۱۶ شرکت کردند، ممنونم. و از تمامی خوانندگان که حوصله کردند و پاسخ‌های ۱۱۶ را خواندند نیز سپاس‌گزار.

پاسخم به بحث ۱۱۷

یکم: آمریکا دست‌کم در سه زمینه در پی تئوری هژمونی (= سلطه) است، چون امنیت ملی و منافع ملی خود را در آن می‌بیند: ۱. صدور فرهنگ آمریکایی (زیست آمریکایی) ۲. سیاست بین‌المللی ۳. ساختار جهانی (= نظم نوین). بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و ششم

 

 

بحث ۱۱۵: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

نواندیشان معاصر از ضرورت بازگشت به آموزه‌های معنویان و فرزانگان سخن می‎گویند. فرزانه‌ای چون مولوی‌، صلح درونی یا صدق را مقدمه و پیش‌شرطی برای صلح بیرونی با دیگران می‌داند، این مسأله چگونه تحلیل و شکافته می‌شود؟

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی نسب
کاری به این مبانی نظری‌ات ندارم جناب جوادی. مسأله این است، سرمایه باشد، اما حاکمیت سرمایه‌داری نباید شکل بگیرد. سوئد یک کشور پیشرفته است، اما آن فساد و چپال و غارت نوع غربی در آن دیده نمی‌شود. غرب، با فروش اسلحه نیز خزانه‌اش را پر می‌کند. مثل دوشیدن عرب از طریق تز ایران‌هراسی. آیا واقعاً این تز درست است؟ معلوم است که با ترساندن اعراب از ایران، در پی فروش افزارآلات جنگی‌اند. باید قضیه را کامل دید نه از روزنه‌ی تنگ.
تأکیدتان بر فرضیه‌ی "ویژگی انسان" و راه‌حل قَسری سرمایه‌داری، فرضیه‌ای‌ست که خود دارای چند فرضیه جانشین و فرضیه‌ی رقیب است. که آن را "فرضیه‌ی پوچ" هم می‌گویند. یعنی با نظریه‌های دیگر، راه‌حل تک‌خطی سرمایه‌داری را پوچ می‌سازد.

 

در خود آمریکا، جناح "بازها" همیشه با کارخانجات اسلحه‌سازی رشد کردند و کارتل و تراست پدید آوردند. بخش عمده‌ی درآمدشان با فروش سلاح و ایجاد جنگ میان کشورهای ثالث است. بنیاد بقای آنان بر وجود پیکار میان جوامع است.

 

بحث ۱۱۶: این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

ما شبانه‌روز طی ۲۴ ساعت یک دور می‌زنیم که یک روز از عمرمان حساب می‌آید. این مدتِ زمانی _که همیشه بر ما می‌گذرد و ما را از دیروز، یک روز بزرگ‌تر می‌سازد_ در این روزگار هر یک از ما را با انواع مشاهدات، شادابی‌ها، عجایب، مَشقّات، شگفتی‌ها، مشکلات و سختی‌ها روبرو می‌کند؛ سؤال این است طی ۲۴ ساعت گذشته، چه چیزی بر شما گذشته و آن را مشاهده نموده‌اید که گفتن و نوشتن آن، به ما در این مدرسه تجربه، درس، عبرت، اندیشیدن، همدردی و آموزه می‌آموزاند. یکی را اگر مایل هستید مختصر _که از حدّ دو‌ کف دست نگذرد_ تعریف کنید. و یا بگویید این روزها، ۲۴ ساعت‌ چگونه سپری می‌شود؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

به نام خدا. امروز صبح وقتی از خانه بیرون می‌رفتم گربه‌ای تنومند، پَشمین و زاغ را در حال شکار دیدم. ماشین را کنار زدم، به تماشای شگفتی‌های آفرینش حضرت پروردگار پرداختم. نمی‌دانستم حامی کدام باشم: صیّاد یا صید؟ کبوتر با رنگ‌هایی که آفتاب درخشان قم، بر پرهای زیبایش پدیدار ساخته بود، و تلألو (=تابش و برق) می‌انداخت، جلوی چشمانم روزی امروز گربه و آن‌گاه کرم و میکروب‌ها شد. بگذرم.


وقتی به نشست رسیدم، کناری من _که رفیق من بود و مردِ تلخی‌ها چشیده_ درگوشی به من گفت فلانی! می‌تونی این را برام ترجمه کنی: منطقه‌ی زندگی‌ات مهم نیست، منطق زندگی‌ات مهم است. گفتم: فلانی! بالاتر از منطقه و منطق، "منطقة‌الفراغ" است که شهید سیدمحمدباقر صدر آن را مطرح کرده‌است. جایی از دین مبین اسلام، که دست مجتهد زمان‌شناس را در فهم و وضع حکم شرع باز می‌گذارد. بگذرم؛ که این فراغ، با تحجّر (=فسیل‌وارگی ذهنی) عده‌ای، به فراق! کشانده شد.

 

نکته ها: چه بر سر حکیم سهروردی آوردند، وقتی ۳۰ سالگی مجبور شد از سهرورد زنجان سر بر بیابان گذارد و در حلب دمشق به فتوای فقیهان متصلّب سُنّی، به علت آراء مترقی و شاذّ به دار آویخته شد.

 

پاسخم به جوادی نسب:

ساحت مقدس و متعالی خدا از هرگونه ظلم‌کردن و مظلوم‌شدن، منزّه است. اگر پایان همان گزاره‌ی کنایی‌ات، نشانه‌ی تعجب می‌گذاشتی، من حتی ممکن بود، نظر هم ندم چه رسد به ابطال. خدا خود فرمود نه ظلم کنید و نه مظلوم واقع شوید. پس، خدا خود بری از این ضعف است. تسبیح خدا، یعنی سلب صفات رذل از ساحت ربوبیت. و ظلم و مظلوم از خدا دور است.

 

بحث ۱۱۷: مطلب زیر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

فرخ نگهدار: "رفتار عمومی ایالات متحده تحت رهبری ترامپ نشان می‌دهد که او برخلاف تمام روسای جمهوری سابق، اعتقادی به نقش رهبری کننده‌ی امریکا برای حل و فصل مسایل بین‌المللی یا گلوبال ندارد. شعار «امریکا اول» معنایش این است که نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که ولایت (سرپرستی) امریکا را قبول دارند." (منبع)

 

پاسخم به بحث ۱۱۶

قسمت دوم

دیروز با اشتیاق فیلم "هفت سامورائی" را نیز دیدم. سامورائی‌ها جنگ‌جویان حرفه‌ای قدیم ژاپن بودند. فشرده‌ی برداشتم از این فیلم آموزنده این است:

 

۱. غارت، با زانوزدن غارت‌شوندگان تشدید می‌شود.
۲. سامورائی وقتی گرسنه باشد، پلنگ جنگل هم در امان نمی‌ماند.
۳. اجیرکردن برای دفاع! نشانه‌ی عجز و درماندگی‌ست.
۴. ممکن است فقیر باشیم، اما گدا نیستیم.
۵. مرید کف پای استاد را بوسید. اما استاد نگذاشت و گفت من استحقاق "مرادی" را ندارم.
۶. دفاع خیلی سخت‌تر از حمله است.
۷. ازخودگذشتگی برای آرمان و آسایش دهقانان مورد غارت.
۸. و نیز این تئوری استاد و رهبر هفت سامورائی که هوشمندانه بود:
وقتی همه جا امن به‌نظر می‌رسد، خطر فرا می‌رسد.

در پایان از هم‌کلاسی‌هایی که در بحث ۱۱۶ شرکت کردند، ممنونم. و از تمامی خوانندگان که حوصله کردند و پاسخ‌های ۱۱۶ را خواندند نیز سپاس‌گزار.

پاسخم به بحث ۱۱۷

یکم: آمریکا دست‌کم در سه زمینه در پی تئوری هژمونی (= سلطه) است، چون امنیت ملی و منافع ملی خود را در آن می‌بیند: ۱. صدور فرهنگ آمریکایی (زیست آمریکایی) ۲. سیاست بین‌المللی ۳. ساختار جهانی (= نظم نوین). بیشتر بخوانید ↓

دوم: با تحلیل فرخ نگهدار در نقد خصلت زشت آمریکایی، موافق‌ام. ممکن است فوری گفته شود: آمریکا منافع خود را می‌جوید. جوابم این است: بیداری حکم می‌کند، فکر هژمونی، فکر جنگلی‌ست. در دنیای حیوانات روابط با نُطق نیست، با غلبه و تنازع بقاست. اما در دنیای انسانیت باید در برابر زور و زر و تزویر ایستاد. وگرنه تمدن ملل نابود می‌شود. و این حق ملل است در برابر بی‌منطقی‌های آمریکا تسلیم نگردد.

 

سوم: اساساً نهادهای بین‌المللی فلسفه‌اش حفظ صلح بود. تلاش آمریکا برای متلاشی کردن این ساختار‌ و نظم، نشانه‌ی همزمان هم درماندگی‌ و هم زورگویی‌ اوست. درمانده است؛ چون نمی‌تواند در این نهادها حرف زور خود را به کُرسی تصویب و به اجماع جهانی برساند. زورگویی‌ست؛ چون‌که فلسفه‌ی فکری بخشی از حاکمان و سیاستمداران آمریکا، بر رهبری جهان و سلطه بر تمام کشورهاست. و این نافی حقوق بین‌المللی و اخلاق جهانی‌ست.

 

چهارم: آمریکا _هرچه جلوتر می‌رویم_ تناقضات و ضعف‌هایش افزوده‌تر می‌شود. شکست شکننده‌ی ورشو نشان داد صف‌آرایی نوین در ورای نهادهای بین‌المللی و کشورهای پیشرفته و بیدار، چنان سهل و آسان نیست. همین خود برای دولت‌های مترقی و بیدار، یک فرصت است در برابر تهدید.

 

پاسخ:
سلام جناب قربانی
از شرکت در بحث ۱۱۷ ممنونم. اما باز نیز با آن‌که در یک پستی نوشته بودی عجله کار شیطان است، خودت در هنگامه‌ی جواب نگاشتن شتاب کردی. خود فرخ نگهدار دقیق مشخص کرده از نظر آمریکایی‌ها: "...نهادهای بین‌المللی چون تحت اراده‌ی ما نیستند باید برانداخته شوند و اتحادهایی جایگزین شوند که..." پس توضیح شما واضحات بود و به متن مطلب دقت نکردی. هرجا آمریکا دچار ضعف است می‌خواهد زور اسلحه‌ و فرهنگ سطه‌جویانه‌اش را شاخ کند. چون بنیاد این نظام فاسد زورگو بر تصرف زمین و سزمین سرخ‌پوستان مظلوم بنا شد.

 

نشست ورشو را از آن رو مثال آوردم که بگویم تلاش آمریکا برای دورزدن مجامع بین‌المللی نیز امری آسان نیست. از میان کشورهای شرکت‌کننده در ورشو، بسیاری‌ از کشورها حتی به انداره‌ی عمر انقلاب‌مان سنّ و سال نداشتند، چه رسد به حد ایران کهن و پرگهرمان. نمی‌خواهم ملل را بکوبم ولی حتی اسم این کشورها در جهان ناپدید است چه رسد به توان‌شان.

 

نکته ها:

واژه‌ی عقل از "عِقال" است. یعنی زانوبند شتر. عقل از نگاه من هم قدرت بازدارندگی آدمی‌ست و هم توان وادارندگی. در اولی، عقل انسان را از کار نادرست بازمی‌دارد. در دومی، انسان را به کار شایسته وا می‌دارد.  در قرآن مجید هم از برخی از انسان‌های صاحب خرد و عقل به "اُولی‌النُهی" یاد شده است. یعنی صاحب عقل بازدارنده، نهی‌کننده.

 

پاسخ:
بسیارخوب سید. پاسخ شما از راه رسید. الان می‌خوانم. نیز خدا را شکر که تحلیلم از ورشو به قول سریال سلطان و شبان مقبول افتاد.

 

پاسخ:
صد در صد موافقم با پاسخ تحلیلی‌ات. هم از گزاره‌هایت که به شیوه‌ی علمی نوشته‌ای. هم از محتوایش که فهم تحلیلی‌ات را می‌رساند. کوتاه و گویا. سپاس سید.


پاسخ:

سلام جناب قربانی

بیفزایم به عنوان یک نکته‌ی کلی، نه خطاب مشخص به هیچ‌کس: از نظر من تطهیر چهره‌ی آمریکا، نشان عدم شناخت افراد است، و یا دست‌کم نوعی تمایل فکری. که در هر دو صورت از نظر من یک اشتباه محرز است. و نیز بیفزایم یک شهروند هم از منافع ملی کشور خودش باید دفاع کند. از نظر من هر کسی در هر مقام و جایگاهی، فقط ظاهر رفتار آمریکا را در نظر بگیرد و توان دیدن زوایای تاریک آن را نداشته باشد، دچار اعوجاج تحلیلی و کُنش حمایتی می‌شود. و این حالت نمی‌تواند فرد را در بیان حقیقت تجهیز کند. نقص بزرگی که دیده می‌شود.


یک مثال فقط می‌زنم:


از نظر من یک شهروند ایرانی نمی‌تواند نسبت به اراده‌ی خصمانه‌ی آمریکا در سرنگون‌سازی ایران، فقط بگوید: آمریکا دارد منافع ملی خود را تأمین می‌کند. خوب چنین تصمیم آمریکا جنایت علیه‌ی بشریت و حتی دفع و دفن اسلام بیدارگر است. پس، اگر مثلاً شهروند ایرانی سرنگون‌کردن را حق آمریکا بداند _با این توجیه و فرمول که آمریکا دارد منفعت ملی‌اش را جست‌وجو می‌کند_ چنین فردی سخت در اشتباه است.

 

و بیفزایم که ارزیابی شما جناب قربانی در مبانی و مُفاد هر دو اساساً اشتباهاً در اشتباه است و نیز خالی از نگاه عمقی‌ست. چون در این موضوع برداشت من این است _حدس می‌زنم_ اطلاعات شما کفایت نمی‌کند. کمی بیشتر منابع استراتژیک مطالعه کن و اخبار ژورنال را با دیده‌ی حتم و ثقه ننگر.
 


سلام جناب مرتضی شهابی


منافع خودش را دنبال کند. اما شهروند ایرانی که نمی‌تواند منافع خودش را کنار بگذارد، بگوید آمریکا چون منافع خود را دارد پی می‌گیرد، پس حقِ اوست. حق ایرانیان هم هست از منافع ملی خود دفاع کنند.
 

نکته بگویم: چون همیشه در سیاست منافع کشور دیگر، مساوی منافع کشور دیگری نیست. از جمله رفتار خصمانه و یاغی‌گرانه‌ی حاکمان آمریکا علیه‌ی ملت و کشور ایران.
 


سلام  جناب جعفر آهنگر
 

چند جمله باید بگویم:
۱. این‌که در نظام این تشخیص، دیر مشخص می‌شود، حرفی نیست. باید هوشمندانه‌تر باشند.


۲. هرگز این گونه فکر نمی‌کنم که آمریکا منافع ما را حفظ کند. مگر چنین انتظاری عقلی‌ست؟ تمام حرف من این است رفتار آمریکا علیه‌ی ایران، رفتاری سرنگون‌ساز است و نیز حمایت از اعرابِ وابسته و اسرائیل و بسیج آنان علیه‌ی ایران.


۳. خوب در برابر این منافع ملی آمریکا، ایران و ایرانی باید ساکت و خدای ناکرده توجیه‌گر باشد؟ و بگوید آمریکا حق دارد منافع خود را هر طور دوست داشت تجمیع کند!؟ و حتی منتظر سرنگون‌ کردن انقلاب باشد که جریان‌های برانداز فقط در این فاز هستند و تو دقیقا از حال و روز آنان باخبری.

 

من فراتر از این می‌روم جناب جعفر. امام خمینی _فقیه سیاستمدار_ با سخن آغشته به عدل و انصاف، این آمریکا را "گرگ" می‌دانست که در پی آن است ملت‌ها میش باشند. این نظام سلطه‌گر یک چپاول‌گری‌ست که همه را نوکر خود می‌خواهد. و نسبت به ایران آنقدر جنایت کرد که از منظر مقامات حقوقی و امنیتی ایران، کشور خصم است که خودت بهتر از من می‌دانی تا چه میزان علیه‌ی ما دست به تلاش زده و می‌زند. من هویت خودم را در ضدیت با امپریالیسم جست‌وجو می‌کنم. عقاید شما جناب جعفر برای شما احترام دارد. من دید‌گاه خودم را بیان داشتم.

 

پاسخ:
سلام جناب عیسی آهنگر. حال اگر گاو خود با شاخ‌هایش به تو حمله‌ور شد، باز هم ماهاتیر محمد دنبال شیر گاو می‌گردد!؟ هر استراتژی اقتضائات خود را دارد جناب. آقا عیسی، نَنِچّو نَنِچّو را الان کسانی می‌کنند که در دسته‌ی سرنگون‌سازان قرار دارند، که خیلی اشتهاء دارند که آمریکا از طریق ترامپ فاسد، وارد جنگ با ایران شود و آنان از تیرانی _که بُریدن گلو در چند‌دقیقه را دارند آموزش می‌بینند_ و نیز آن دوک‌نشین‌ها در آلمان برگردند! تا ایران را مثلاً در دست بگیرند!

 

صلح، تمام مکتب اسلام است. و ایران ما هرگز به هیچ کشوری نه چشم‌داشت دارد و نه در پی ستم‌رساندن است. هر کشور بخواهد این ایران بزرگ را با جنگ براندازد، سخت سیلی می‌خورد. یاد ملت هنور هست همین ترامپ، کنار سران عرب در ریاض گفته‌ بود: خلیج. یک واژه‌ی "فارسی" را از نام خلیج فارس برداشت، دیدی که چه واکنشی ایرانیان نشان دادند. آمریکا همان گاو در مثال شماست که می‌خواهد شاخ بزند، ولی شاخ‌اش را ملت می‌شکند. در این تردیدی نیست جناب عیسی. شما جناب عیسی اگر مورخ بشوی تمدن این سه کشور را به حساب خودشان می‌نویسی؟ یا نه می‌نویسی با وابستگی به آمریکا و تسلیم‌شدن، صنعتی شدند؟


نه کره، استقلال دارد، نه ژاپن ارتش، و نه آلمان حق ورود به شورای امنیت به عنوان کشور حق وتو. پس توسعه‌ی آنان تمدن درون‌زا نخواهد بود.

یعنی ایران هم مانند این سه کشور، مثلاً بوشهر و بهشهر را بدهد به آمریکا، ما آن‌گاه صاحب صنعت می‌شویم؟ بوشهر و بهشهر _آن سایت گنبد سفید جاسوسی علیه شوروی_ را شاه داده بود به آمریکا!

 

پاسخ:
سلام جناب جلیل قربانی
۱. از این‌که زحمت کشیدی دو کره را مقایسه کردی، جای تشکر و خدا قوت دارد
۲. من هم هم‌نظر هستم با شما در این‌که کره شمالی با روش توتالیتری، اجازه نداد کشورشان رشد و توسعه بیابد.


۳. بحث من با جناب عیسی بر سر مثال ژاپن، کره و آلمان بود که ایشان با مثالی که زدند خواستند بگویند چون این سه کشور از طریق صنعتی‌شدن شاخ آمریکا را شکستند ما هم از همین طریق بشکنیم. که شما ورود کردید، اما کره شمالی را وسط کشیدید که محل بحث ما نبود.


۴. من با نگرش شما نسبت به جهان، توسعه، آزادی، دین، ایران، آمریکا و بسیاری از موضوعات آشنایی یافتم. که باهم در جاهایی زاویه داریم. و این از محسنّات بشری‌ست.


۵. از جناب عیسی پرسیدم که تمدن این سه کشور در تاریخ، درون‌زا ثبت می‌شود یا به مدد و به یُمن حضور آمریکا؟


۶. هنوز هم آمریکا در هر سه کشور آلمان، ژاپن و کره جنوبی در حالت اشغال نظامی حضور گسترده‌ی تسلیحاتی و نیروهای نظامی دارد.

 

۷. از نظر من این میان‌بحث جدی میان من و شما تمام. اگر احیاناً ادبیات جدی و چالشی مرا در این میان‌بحث با ذائقه‌ی خود، خوش نمی‌داشتی، از جناب‌عالی پوزش می‌طلبم.

 

پاسخم به بحث ۱۱۸
 

به نام خدا. سلام. به نظر من یکی از مظلوم‌ترین‌ها در ایران "محیط‌بانان" هستند. آنان جان خود را برای پاسبانی از حیات وحش و طبیعت زیبا و بکر ایران، از دست می‌دهند. و مورد سرسختانه‌ترین تهاجم افراد طمّاع می‌شوند. همان کسانی‌که گاه دنبال جغد، باز، شاهین و سمندری اند که می‌خواهند زنده زنده بگیرند و ببرند به برخی از عرب‌های عیّاش بفروشند و حاضر می‌شوند محیط‌بانان را با شنیع‌ترین وضع بکُشند.

 

ستون روزانه

لباس سفید

به‌نام خدا. سلام. آیةالله رضا استادی در صفحه‌ی ۹۶ کتاب "آیینه‌ صدق و صفا" _که شرح زندگانی و نکته‌های آموزنده‌ی مرحوم آیةالله العظمی محمدعلی اراکی است_ از قول ایشان درباره‌ی روحانیان یک نکته‌ای نقل می‌کند که به نظرم تذکاریه‌ای درخور توجه است. به‌گونه‌ی خیلی‌فشرده می‌نویسم:

 

از نظر مرحوم اراکی یک روحانی و طلبه‌ی دینی "باید پاک مثل لباس سفید باشد و حرکت کند و الّا مردم می‌رَمند. روی لباس سفید یک‌خورده گَرد بنشیند معلوم می‌شود و می‌پیچد توی مردم که فلان روحانی چه کرد!"

۳ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

ستون روزانه

روش هندی

به‌ نام خدا. سلام. روش هندی، فکر و ذهن را از توجه به بیرون باز می‌دارد. چون در پی شکستن جنبه‌ی جسمانی و نیز کانونی نگه‌داشتن نیروی ذهنی‌ست. برای این ریاضت‌کِشی، فشار به انسان می‌آورَد تا "نفْس" را در چنگ و محاصره قرار دهد. و به‌اصطلاح "متمرکز" کند. با این سبک و روش، می‌خواهد حقیقت بر او کشف شود. اما به قول شهید مطهری در صفحه‌ی ۱۹۰ کتاب "انسان‌شناسی قرآنی" روش قرآن، این نیست. بلکه روش اسلام حدّ وسط، میان روش ۱۰۰% مادّی غربی و روش ۱۰۰% معنوی هندی‌ست.

 

نکته:

انسان با معنا و دنیا باهم پیش می‌رود و "توجّه" به درون به‌منزله‌ی "نورافکن" در وجود انسان است. پس؛ ریاضت از سوی اسلام رد شده است. زیرا در اسلام "توجه به طبیعت" وجود دارد. و قرآن تنها راه "معنا" و معنویت‌افزایی را، "درون‌گرایی" نمی‌داند بلکه از راه "بیرون‌گرایی" هم می‌داند.

۴ اسفند ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

با آیه: قرآن با لفظ صریح وَحیانی هم واژه‌ی لاتَظلمون را به‌کار برد و هم لاتُظلمون را. و مشخص است تاء به ضمّه‌ی تاء و به فتحه‌ی تاء نشان از ظلم‌کردن و ظلم واقع‌نشدن است. فرمان خدا _که یک نهی اکید است_ این است: "...لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ." نه ستم مى‌کنید و نه ستم مى‌‏بینید. سوره‌ی بقره، بخش آخر آیه‌ی ۲۹۷. پس؛ مظلومیت در تاریخ فقط احساس، نیست، رُخ داده و می‌دهد و حتی خواهد داد. به زبان دیگر "عینیت" دارد نه "ذهنیت".

 

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ مالک

۱. اجتهاد در شیعه همیشه موتور محرّکه‌ی عقلی فقیه است. و هرگز اجتهادات هیچ فقیهی، فصل‌الخطاب نیست. دریچه‌ی استنباط و اجتهاد فقه شیعه هرگز گِل گرفته نشده و نمی‌شود.

 

۲. وقتی کسی نزدیک چهل‌سال در یک نهادی باشد و هرگز، هیچ‌گاه به هیچ جا و هیچ‌ کس و نیز به ملت پاسخ‌گو نبوده باشد، این از ضعف‌های ساختاری‌ و شکننده است. افراد این‌چینی، که به کهنسالی رسیده‌اند یکی‌یکی در نظام کنونی، به کام "فوت و مرگ" _که سرنوشت محتوم موجودات ذی‌حیات است_ می‌روند اما بی‌آن‌که به پرسش‌های مردم در مسئولیتی که به آنان به امانت سپرده شده بود، پاسخ داده باشند.

 

۳. او در کتابی که درباره‌ی حکومت اسلامی و ولایت فقیه نوشته بود، رأی مردم در حکومت را بی‌اثر می‌دانست. سخن زیاد دارم... اما بگذرم.

 

۴. من، همیشه از این‌همه روحانیان انبوه، که تا میزان مناسب و مُکفی درس‌ خوانده‌اند اما همچنان در قم سُکنی دارند و به میان مردم و بلاد باز نمی‌گردند منتقد و گلایه‌مند، بوده و می‌باشم. این، یک نقص بزرگ در حوزه است؛ که در عکسی که پخش کرده‌ای، آشکار و نمودار است. (عکس زیر:)

عکس تشییع جنازه‌ی آیةالله مؤمن در قم

 

اما من و شما هر دو که در قم هستیم می‌دانیم، تراکم روحانی در قم بشدت زیاد است و حتی آقای مکارم هم گلایه کردند که چرا به میان مردم بازنمی‌گردند. شهید مطهری هم که جناب‌عالی به‌یقین می‌دانی معتقد بود ۵سال درس خواندن خوب، کفایت می‌کند و باید هجرت کرد میان ملت.
مانند مهاجرت معکوس مرحومان: آقاداراب‌کلایی از نجف به محل و مرحوم آقای آفاقی از قم به محل که هر دو بزرگ‌مرد، منشاء خیر، برکت، اثرات اجتماعی و نشر معارف دین در محل و منطقه شدند.

 

پاسخ:
سلام جناب صدرالدین آفاقی
۱. در متن هم گفتم ضعف ساختاری.
۲. البته علاوه بر ساختار، در مکتب شیعه به پیروی از امام علی (ع) در بخش حکومتی، همه‌ی مقامات، مسئول‌اند. و مسئول در معنای واژگانی هم یعنی مورد سؤال‌ واقع شدن.

 

۳. گفتی کتاب. این هم نام کتاب او: "الولایة الالهیة الاسلامیة او الحکومة الاسلامیة؛ زمن حضور المعصوم و زمن الغیبة" (منبع)
که در آن نقش مردم، فقط اطاعت و پیروی‌ست نه انتخابات و... . “در حاکمیت حکومت اسلامی رضایت شهروندانش نقشی ندارد و ولی فقیه درصورت عدم رضایت مردم حق اِعمال حکومت دارد و میتواند در شئون زندگی خصوصی و عمومی آنان ورود کند”.

منبع: کتاب آیةالله محمد مؤمن: الولایة الهیة، جلد سوم ص ۴۷۸ و جلد اول ص ۳۲۷. (منبع)
 

 

بیفزایم بسیاری از روحانیون آگاه را حتی به نزدیکی‌های حکومت راه نمی‌دهند، چه رسد به قبضه‌کردن! که من هرگز این گونه ادبیات را به‌کار نمی‌برم. قدرت، میان عده‌ای از روحانیون خاص، گردش دارد و بس! آقاصدر.

 

حرف من طبق آیه‌ی "نفْر" به سکون فاء، بازگشت پس از آموختن درس دین، به میان مردم است، نه فقط پست، مقام و قدرت. و یا ماندن تا آخر عمر در محیط حوزه‌ی علمیه.

 

نکته ها:
 

بیچاره فرهاد!
بیچاره شیرین!
بیچاره لیلی!
بیچاره مجنون
 

نکته ها:
چهار راه وجود دارد:
راه محافظه‌کاری. یعنی حفظ و حتی تشدید وضع موجود!
راه سرنگون‌ساز. که دستان آلوده به‌خون وابسته به بیرون این را دنبال می‌کنند.
راه اصلاح. که جناح چپ ساز آن را می‌زند که خود یک "راست‌ جهانی" شد.
راه تعویض اشخاص. که من این راه را درست می‌دانم.


فقط یک نکته بگویم تمام:


انتصابات و انتخابات باید مکمّل هم باشند، وگرنه حاکمیت دوگانه، شکاف خُفته‌ی خطرناک، ذخیره می‌کند، مانند تراکم گاز در چاه نفت! بازخوردها، همیشه طبق نظریه تالکوت پارسونز، در هر سیستم باید در حالت "تعادل و توازُن" باشد وگرنه کم‌کم پنج بحران را به وجود می‌آورد.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۱
ساعت پست : ۰۹:۱۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و پنج

 

رفتار فاطمی (۴)

به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند:

"خداوند، صبر را وسیله‌‌ی استحقاق و شایستگی پاداش قرار داد."

این سخن حکیمانه‌ی حضرت زهرا (س) در سایت آثار مرحوم آیةالله بهجت به‌صورت دوبیتی به نظم در آمده است:

 

گر پنجره‌ی نگاه تو غم دارد
صدها گره بزرگ و مبهم دارد
با صبر بر آن، رسی به پاداشی نیک
کاین راه، هزار پیچ و صد خم دارد

(منبع)

۲۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به پرسش جناب ر. بابویه

در گروه دیار همدلی
سلام جناب آقای... .
پرسش خوب شما نیازمند پاسخ مفصل و تاریخ‌نگارانه است. اما اینجا در یک نکته می‌گویم که اساساً ایرانیان اندیشه‌ی عدالت داشتند. اوج این نگرش در همان سخن سه‌گانه‌ی پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک نهفته است، که در پاره‌ای از دوره‌ها توسط شاهان ستمگر از مردم دریغ می‌شد. و ایرانیان با همین تفکر سه‌پندی، امام علی (ع) را مظهر تام عدالت یافتند و پیرو  اهل‌بیت (ع) شدند. ممنونم از شما جناب.


فیلیپا فوت چه می‌گفت؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. خانم فیلیپا فوت _که در  ۲۰۱۰ درگذشت_ یک فیلسوف اخلاق فضیلت بود. او تا مدت‌ها، حتی به‌ هیچ مدرسه‌ و دانشگاهی نرفته‌ بود. خود گفته‌بود اول مُلحد بود. اما هوش سرشاری داشت و پایش به دانشگاه باز شد. با افکار توماس آکویناس (قرون میانه) و ویتگنشتاین آشنا شد و خود به مقام یک فیلسوف اخلاق‌شناس معاصر نائل آمد . او "دستور زبان خیر" نوشت که از تزهای اصلی اوست.


من، علاوه بر آشنایی قبلی با افکار او، سه‌ شب پیش یک متن گفت‌وگوی بسیار مهم او را دیده و خوانده‌ام که چهارساعت زمان برد. صدانت: (منبع) در اینجا در چند نکته‌ی گزاره‌ای و تمثیلی، فشرده‌ی دیدگاه فلسفی اخلاقی‌اش را با برداشت آزادم از آن متن، می‌نویسم. اگر نقصی در این برداشتم، دیده‌اید، به حساب من بگذارید، نه آن فیلسوف:


فیلیپا فوت بر این نظر بود:


۱. اخلاق، در نهایت بیانِ طرز تلقی‌ست.


۲. انسان باید ویژگی‌های خیر را دارا باشد. زیرا نبودِ آن رذیلت است و بودنِ آن فضیلت.


۳. انسان باید "نفع‌رسانی" کند به انسان‌ها، حیوان‌ها و...


۴. تلاش انسان برای دفعِ درّندگی حیوان از طریق باغ وحش، نافی خصوصیت ذاتی درندگان نمی‌گردد.


۵. ریشه‌ی عمیق درخت بلندقامت چنار، لازمه‌ی ذاتی آن است که نبودِ آن نقص است.


۶. دُم رنگارنگ طاووس نَر، ریشه‌ی دوام زندگی و جفت‌یابی آن است، که فقدان آن نقص و شرّ است.


۷. فیلیپا فوت با تمثیل ریشه‌ی چنار و دُم طاووس می‌خواهد بگوید انسان باید خصوصیات معنوی، فضیلت‌های اخلاقی و "نفع‌رسانی" داشته باشد که نبود آن برای انسان نقص و شرّ است. انسان باید آن را در خود پدید آورَد و در رفتارش پدیدار نماید.


۸. او برای چنین انسانی و ضرورت فضیلت‌ها، "دستور زبان خیر" نوشت.


۹. فوت با این جمله‌ی ویتگنشتاین بسیار متحول شد و تز فلسفی و اخلاقی خود را در فضیلت و خیر پیش برد: "هرچه می‌خواهی بگو؛ اما همانی که هستی، باش.بحث عمیق است و فضای مدرسه‌ی فکرت در اندازه‌ی گنجایش دو کف دست. پس تا همین اندازه بس است. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۱
ساعت پست : ۰۹:۱۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و پنج

 

رفتار فاطمی (۴)

به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند:

"خداوند، صبر را وسیله‌‌ی استحقاق و شایستگی پاداش قرار داد."

این سخن حکیمانه‌ی حضرت زهرا (س) در سایت آثار مرحوم آیةالله بهجت به‌صورت دوبیتی به نظم در آمده است:

 

گر پنجره‌ی نگاه تو غم دارد
صدها گره بزرگ و مبهم دارد
با صبر بر آن، رسی به پاداشی نیک
کاین راه، هزار پیچ و صد خم دارد

(منبع)

۲۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به پرسش جناب ر. بابویه

در گروه دیار همدلی
سلام جناب آقای... .
پرسش خوب شما نیازمند پاسخ مفصل و تاریخ‌نگارانه است. اما اینجا در یک نکته می‌گویم که اساساً ایرانیان اندیشه‌ی عدالت داشتند. اوج این نگرش در همان سخن سه‌گانه‌ی پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک نهفته است، که در پاره‌ای از دوره‌ها توسط شاهان ستمگر از مردم دریغ می‌شد. و ایرانیان با همین تفکر سه‌پندی، امام علی (ع) را مظهر تام عدالت یافتند و پیرو  اهل‌بیت (ع) شدند. ممنونم از شما جناب.


فیلیپا فوت چه می‌گفت؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. خانم فیلیپا فوت _که در  ۲۰۱۰ درگذشت_ یک فیلسوف اخلاق فضیلت بود. او تا مدت‌ها، حتی به‌ هیچ مدرسه‌ و دانشگاهی نرفته‌ بود. خود گفته‌بود اول مُلحد بود. اما هوش سرشاری داشت و پایش به دانشگاه باز شد. با افکار توماس آکویناس (قرون میانه) و ویتگنشتاین آشنا شد و خود به مقام یک فیلسوف اخلاق‌شناس معاصر نائل آمد . او "دستور زبان خیر" نوشت که از تزهای اصلی اوست.


من، علاوه بر آشنایی قبلی با افکار او، سه‌ شب پیش یک متن گفت‌وگوی بسیار مهم او را دیده و خوانده‌ام که چهارساعت زمان برد. صدانت: (منبع) در اینجا در چند نکته‌ی گزاره‌ای و تمثیلی، فشرده‌ی دیدگاه فلسفی اخلاقی‌اش را با برداشت آزادم از آن متن، می‌نویسم. اگر نقصی در این برداشتم، دیده‌اید، به حساب من بگذارید، نه آن فیلسوف:


فیلیپا فوت بر این نظر بود:


۱. اخلاق، در نهایت بیانِ طرز تلقی‌ست.


۲. انسان باید ویژگی‌های خیر را دارا باشد. زیرا نبودِ آن رذیلت است و بودنِ آن فضیلت.


۳. انسان باید "نفع‌رسانی" کند به انسان‌ها، حیوان‌ها و...


۴. تلاش انسان برای دفعِ درّندگی حیوان از طریق باغ وحش، نافی خصوصیت ذاتی درندگان نمی‌گردد.


۵. ریشه‌ی عمیق درخت بلندقامت چنار، لازمه‌ی ذاتی آن است که نبودِ آن نقص است.


۶. دُم رنگارنگ طاووس نَر، ریشه‌ی دوام زندگی و جفت‌یابی آن است، که فقدان آن نقص و شرّ است.


۷. فیلیپا فوت با تمثیل ریشه‌ی چنار و دُم طاووس می‌خواهد بگوید انسان باید خصوصیات معنوی، فضیلت‌های اخلاقی و "نفع‌رسانی" داشته باشد که نبود آن برای انسان نقص و شرّ است. انسان باید آن را در خود پدید آورَد و در رفتارش پدیدار نماید.


۸. او برای چنین انسانی و ضرورت فضیلت‌ها، "دستور زبان خیر" نوشت.


۹. فوت با این جمله‌ی ویتگنشتاین بسیار متحول شد و تز فلسفی و اخلاقی خود را در فضیلت و خیر پیش برد: "هرچه می‌خواهی بگو؛ اما همانی که هستی، باش.بحث عمیق است و فضای مدرسه‌ی فکرت در اندازه‌ی گنجایش دو کف دست. پس تا همین اندازه بس است. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و پنج

 

رفتار فاطمی (۴)

به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند:

"خداوند، صبر را وسیله‌‌ی استحقاق و شایستگی پاداش قرار داد."

این سخن حکیمانه‌ی حضرت زهرا (س) در سایت آثار مرحوم آیةالله بهجت به‌صورت دوبیتی به نظم در آمده است:

 

گر پنجره‌ی نگاه تو غم دارد
صدها گره بزرگ و مبهم دارد
با صبر بر آن، رسی به پاداشی نیک
کاین راه، هزار پیچ و صد خم دارد

(منبع)

۲۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به پرسش جناب ر. بابویه

در گروه دیار همدلی
سلام جناب آقای... .
پرسش خوب شما نیازمند پاسخ مفصل و تاریخ‌نگارانه است. اما اینجا در یک نکته می‌گویم که اساساً ایرانیان اندیشه‌ی عدالت داشتند. اوج این نگرش در همان سخن سه‌گانه‌ی پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک نهفته است، که در پاره‌ای از دوره‌ها توسط شاهان ستمگر از مردم دریغ می‌شد. و ایرانیان با همین تفکر سه‌پندی، امام علی (ع) را مظهر تام عدالت یافتند و پیرو  اهل‌بیت (ع) شدند. ممنونم از شما جناب.


فیلیپا فوت چه می‌گفت؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. خانم فیلیپا فوت _که در  ۲۰۱۰ درگذشت_ یک فیلسوف اخلاق فضیلت بود. او تا مدت‌ها، حتی به‌ هیچ مدرسه‌ و دانشگاهی نرفته‌ بود. خود گفته‌بود اول مُلحد بود. اما هوش سرشاری داشت و پایش به دانشگاه باز شد. با افکار توماس آکویناس (قرون میانه) و ویتگنشتاین آشنا شد و خود به مقام یک فیلسوف اخلاق‌شناس معاصر نائل آمد . او "دستور زبان خیر" نوشت که از تزهای اصلی اوست.


من، علاوه بر آشنایی قبلی با افکار او، سه‌ شب پیش یک متن گفت‌وگوی بسیار مهم او را دیده و خوانده‌ام که چهارساعت زمان برد. صدانت: (منبع) در اینجا در چند نکته‌ی گزاره‌ای و تمثیلی، فشرده‌ی دیدگاه فلسفی اخلاقی‌اش را با برداشت آزادم از آن متن، می‌نویسم. اگر نقصی در این برداشتم، دیده‌اید، به حساب من بگذارید، نه آن فیلسوف:


فیلیپا فوت بر این نظر بود:


۱. اخلاق، در نهایت بیانِ طرز تلقی‌ست.


۲. انسان باید ویژگی‌های خیر را دارا باشد. زیرا نبودِ آن رذیلت است و بودنِ آن فضیلت.


۳. انسان باید "نفع‌رسانی" کند به انسان‌ها، حیوان‌ها و...


۴. تلاش انسان برای دفعِ درّندگی حیوان از طریق باغ وحش، نافی خصوصیت ذاتی درندگان نمی‌گردد.


۵. ریشه‌ی عمیق درخت بلندقامت چنار، لازمه‌ی ذاتی آن است که نبودِ آن نقص است.


۶. دُم رنگارنگ طاووس نَر، ریشه‌ی دوام زندگی و جفت‌یابی آن است، که فقدان آن نقص و شرّ است.


۷. فیلیپا فوت با تمثیل ریشه‌ی چنار و دُم طاووس می‌خواهد بگوید انسان باید خصوصیات معنوی، فضیلت‌های اخلاقی و "نفع‌رسانی" داشته باشد که نبود آن برای انسان نقص و شرّ است. انسان باید آن را در خود پدید آورَد و در رفتارش پدیدار نماید.


۸. او برای چنین انسانی و ضرورت فضیلت‌ها، "دستور زبان خیر" نوشت.


۹. فوت با این جمله‌ی ویتگنشتاین بسیار متحول شد و تز فلسفی و اخلاقی خود را در فضیلت و خیر پیش برد: "هرچه می‌خواهی بگو؛ اما همانی که هستی، باش.بحث عمیق است و فضای مدرسه‌ی فکرت در اندازه‌ی گنجایش دو کف دست. پس تا همین اندازه بس است. بیشتر بخوانید ↓

قبر پروین اعتصامی

امروز علاوه بر حضور در تظاهرات 22 بهمن قم، بر سر قبر پروین اعتصامی در حجره‌ی شرقی صحن امام رضا (ع) حرم حضرت معصومه (س) نیز رفتم و عکسی از مزارش انداختم.

 

از سروده‌ی قشنگ با نام "روح آزاد" شادروان پروین اعتصامی، بیت زیر را هدیه‌ی همکلاسی‌ها می‌کنم:

چشم جان‌را، بی‌نگه دیدارهاست
پای دل را، بی‌قدم رفتارهاست

 

ستون روزانه
دویست سال بحث

به‌نام خدا. سلام. روزی غزالی گفت: "لیسَ فی الامکان ابدعُ مِمّا کان" یعنی نظامی زیباتر از نظام موجود، امکان ندارد.


بر روی این سخن غزالی، ۲۰۰ سال بحث می‌کردند که آیا چنین است که او می‌گوید. به گفته‌ی شهید مطهری "۲۰۰ سال سر این جمله، به سر و کلّه‌ی همدیگر زدند."


نکته بگویم: مهم آن است به‌جای مخالفت و انتقاد از "نوشته‌ها" به سمت و سوی ضدّیت و انتقام از "نویسنده‌ها" راه را کج نکرد. گذشتگان، ۲۰۰ سال بر سر جمله‌ی غزالی بحث کردند، نه بر سرِ غزالی. مثال بگویم: یک روزنامه‌ی توپخانه‌ای ایران، به جای اثبات افکار خود و نقد افکار دیگران، به انکار و نفی افراد و دگران، چاپ و نشر و نیز توزیع! می‌شود. و این عیب آشکاری‌ست که همچنان با اموال بیت‌المال ادامه دارد.

 


پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. دو نکته‌ی اول و دوم شما، یک واقعیت است که با آفت و آسیب آغشته شد. اما نکته‌ی سوم شما از نظر من نیازمند توضیح است که عرض می‌کنم:

 

۱. نیک می‌دانید در دین یهود، هم کتاب تورات است و هم کتاب تلمود. تلمود مجموعه‌ی نظرات فقهی عالمان یهود است از آغاز تا الان. و متشرّعان آن دین، با تلمود پیش می‌روند؛ یعنی نگاه به نظر فقهی عالمان یهود.

 

۲. در اسلام نیز، هم کتاب قرآن است، هم کتاب حدیث و هم کتاب افتاءهای مراجع تقلید.

 

۳. بر مجتهد لازم است بر احکام خدا تأکید کند. نمی‌تواند فهم و ایمان خود را تعطیل نماید. این از نشانه‌های بالندگی‌ست که فهم‌های مجتهدان یکسان نباشد. و دست به تتبُّع و نظر بزند. یکسان‌انگاری مُخلّ استنباط فقیه است.

 

۴. بنابراین، گزاره‌ی پایانی شما مثل این می‌ماند که بگوییم راه تک‌خطی که دیگران رفتند را باید پیمود. نه، جناب جوادی! راه اسلام، "مکتب" شده است، یعنی نگاشته شده و مکتوب. روحانیت که نمی‌تواند به جای فقه آل محمد و قرآن، چشم در خط و ربط سایران بدوزد. اساس وجود روحانیت هم همین مصون نگه داشتن مکتب از دستبرد است و نیز فهم و افتاء بر مبنای قرآن و روایات.

 

۵. با این توضیح، نقد سوم شما وارد نیست، زیرا احکامی که به مقتضیات زمان و مکان نیازمند فهم‌ تازه است، هم راه‌حل شرعی و ثانوی دارد، و هم در مجامع رسمی و محاکم دعاوی، کاربردی شده است.

 

۶. چالش بر سر مسائل شرعی که راه برون‌رفت و مصلحت و اقتضائات زمان و مکان در آن وجود دارد، نوعی ایستایی در بحث تکراری‌ست، که خود پویا شده است. پوزش.

 

توضیح عکس بالا:

ایران. اورامان. استان کردستان. بهمن ۱۳۹۷. یک آیین ایرانی و بومی. دَف‌نوازی، ذبح دام و تقسیم گوشت آن برای تبرُّک‌کنان. همراه با شادی و پایکوبی سنتی و محلی کُردمردان. سه مرد میان‌سال کُرد. با موهای بلند و پریشان به آسمان، به حد گیسوان. در حال پایکوبی آیین بومی‌ منطقه‌ی اورامان سَروآباد مریوان.

 


سؤال میانبحثی سید علی اصغر: از اعضاء سوال می کنم . جابجایی در قدرت در علم سیاست و فلسفه پذیرفته است. چرا بعضی از حاکمان روی خوش به این مولفه ندارند ؟ آیا قدرت که هدف نهایی سیاست ورزی است مهمتر از دموکراسی است؟
 


پاسخ به سؤال سیاسی سید علی اصغر

به‌نام خدا. سلام. پاسخم به پرسش ماهرانه‌ی شما جناب آقا سید این است:

مقدمه: سیاست در یک معنا، تدبیر جامعه است. جوامع _اغلب آن_ در این مفهوم سیاست، همگرایی دارند، اما بر سر مفهوم تدبیر، واگرایی می‌ورزند. یعنی جور دیگری آن را هجی می‌کنند!

 

بحث: در تدبیر (=مدیریت سیاسی) نگرش‌های فلسفی متفاوت و گاه متعارض وجود دارد. همین موجب می‌شود نوعی تصلّب و هژمونی (=سُلطه‌گری)، در درون قدرت، تراکم کند. شبیه تصلّب شرایین که در رگ‌ها رسوب رُخ می‌دهد که اگر درمان نگردد به قلب نشانه می‌رود و سَکت به بار می‌آورد. حکومت‌ها هم دچار سَکت می‌شوند، خفیفِ بی‌بُهت تا شَدید با رُعب.

 

نتیجه: بنابراین وقتی تدبیر، بد تعبیر شود، تصلّب مَهیب رخ می‌دهد و در اثر تصلّب (=سخت‌گیری سیاسی) "خود حق‌پنداری" پدیدار می‌شود و همین نمی‌گذارد، قدرت میان مردم گردش کند. که به اصطلاح علم سیاست چنین رویدادی را "اُلیگارشی قدرت" می‌گویند که قدرت را میان خود دست‌به‌دست می‌کنند. در این‌باره باید آنتونیو گرامشی را خوب خواند. اگر بخواهم "مانندشناسی" کنم، اجازه می‌خواهم این را آقا سید، کشکولی بگویم: مانند "قَن‌کَلو بازی" بازیگرخانه‌های عروسی‌های قدیم.

 

جواب سید علی اصغر: سلام. از دقت تان اهل تدبیر می شوم .

پاسخ تان بیشتر رویکرد جهانی دارد شاید از میدان علم سیاست که در ید تخصص تان هست داری بررسی و تحلیل و تبیین می کنی اما قدرت و توانایی شخصیت سیاسی ات مغز علم سیاست را می شکافت و تفاوت سیاست و تدبیر  با مفهوم کاربردی سیاست  که به واگرایی می انجامد را می نگاری. دو عرصه عادی و طبیعی با مهندسی نمودن آداب سیاسی را واضح نمودی. اگر تدبیر باشد قیدی نیست و شفافیت وجود دارد و اگر واگرایی باشد تمرکز بی چون و چرای قدرت آفت حکمرانی می شود .تشکر و تقدیس.

 

 

نکته ها:

شهید مطهری وقتی به دانشگاه هجرت کرد، تازه فهمید چه جای پرمسأله‌ایی رفته است. امام خمینی هم از رفتن او به محیط دانشگاه راضی و مُبتهج (=شادمان و خرسند) بود. آری؛ در دانشگاه و محیط آزادتر، سؤالات دانشجویان باعث شد، مطهری به فکر فرو رود و مغز متفکر شود و پاسخ‌ها و گفتارها و نوشته‌هایش بیش از صد جلد کتاب  شود. خواستم بگویم، سؤال، از مصالح اصلی ساختمان اندیشه است. اگر سؤال دانشجویان و جوانان نبود، مطهری، مطهری نمی‌شد. درود.

 

ستون روزانه
از صانع به صُنع
به‌ نام خدا. سلام. اگر از صانع (=خدا) به صنع برسی، برهان است. ولی اگر از صنع (=طبیعت) به صانع برسی، دلیل است. و برهان بر دلیل ارجح است. زیرا برهان یعنی روشن، آشکار، سفید، واضح و درخشنده که بر قلب مؤمنان رخ می‌تاباند و به خداشناسی و خداپرستی نائل می‌آیند.


عارفانِ والِه از صانع به صنع می‌رسند. یعنی از طریق عرفان به خدا و غرق در حُبّ و قُرب خدا، طبیعت را جلوه‌ی ظهور خداوند می‌دانند.


شیخ فریدالدّین عطّار _که مراد مولوی، حافظ و عارفان دیگر بود_ در تذکرةالاولیاء حالِ این‌گونه بزرگان واله و شیدا را خوب شرح کرد.
۲۵ بهمن ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی. با احترام و پوزش از این توضیح‌ام _که ان‌شاءالله "توضیح واضحات" نباشد_ در ادامه‌ی متن‌ات بنویسم: البته در واژه‌ی "تبریک" _که لفظ عربی‌ست_ فقط شادباشی جمع نیست، بلکه نوعی برکت _که فیض، رستگاری و فراوانی خیر در آن است_ وجود دارد. مانند بِرکه که اطراف خود را آبرسانی می‌کند. اطلاق آن برای شهیدان، از همین لطافت در معنا، به‌کار گرفته می‌شود. واژگان، چنان‌چه می‌دانید حسین آقا! گاه ده‌ها معنی آشکار، پنهان و حتی کشف‌نشده دارند. پوزش.


ستون روزانه
سهراب و زمان
به‌نام خدا. سلام. مرحوم سهراب سپهری به عنصر زمان در میان مردم توجه داشت و آگاهی می‌داد. او این‌گونه دردمندانه و غمگینانه از نبودِ این عامل مهم در میان مردم، شِکوه کرده بود:


"باید امشب بروم،
من‌که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه،
صحبت کردم،
حرفی از جنسِ زمان نشنیدم."

۲۶ بهمن ۱۳۹۷.

 

پاسخ:
سلام جناب عزت‌الدین

شادمانه، شادباش دارم به شما برای مقام‌آوری آن سه تکواندوکا، سه شاگرد برجسته‌ات جنابان: سید سبحان، مرتضی و مصطفی. و آرزوی پیشرفت می‌کنم برای این نام‌آوران تکواندوی داراب‌کلا که بسیار درخشیدند و عالی و آگاهانه آموختند از شما. 

درود بر شما جناب آقا عزت‌الدین رمضانی و تمامی شاگردان نوجوان و جوان و خوب و بااخلاق شما.

 

سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ شما درست می‌گویی، متعارَف این است. اما در قصد و نیّت گوینده‌ی واژه‌ی تبریک به مقام شهید، همان ارزش معنوی رستگاری و سعادت‌مندی مندرج در لفظ تبریک است نه خدای ناکرده سُرور و شادی.

ممنونم از عنایت‌ و دقت‌تان به مسائل ریز، درشت، متوسط، میانه و اَتمیزه حتی آقا.

 

پاسخ:
سلام جناب قربانی
با شما در این بیان و کارکرد واژه، موافق هستم. به‌هرحال در ایران از همان اَوان انقلاب در محاورات عمومی به مادران شهید و پدران شهید و بازماندگان شهیدان، تبریک می‌گویند. وقتی محاوره‌ای چهل سال در زبان مردم جاری باشد، بخشی از فرهنگ ارتباطات می‌شود و تبریک‌گویی برای شهیدان یک رسم گردیده است. البته بحث علمی شما، درست و منطقی‌ست. درود که دقیق و رسا نوشته‌ای.

 

پاسخ به سید علی اصغر

سلام. بیفزایم برای زدودن ابهام و تکمیل بحث:

 

۱. در تأیید برداشت شما و نیز سؤالی که آوردی، دل وقتی مَسرور باشد، "سُرور" را درک و لمس می‌کند. اما وقتی دل، فسُرده باشد، نه. تفکر در صُنع _که جهان‌ آفرینش است_ توسط خود صانع _که حضرت آفریدگار متعال است_ به آدمیان آموزانده شد که فرمود: سیروا فی‌الارض... یعنی از کثرت به وحدت رسیدن. اما از صانع به صنع رسیدن یعنی از وحدت به کثرت توجه‌کردن. از خدا به خلق. از اسفار اربعه‌ی ملاصدرا یکی همین است از آن چهارگانه.

 

۲. برهان، بی‌دلیل نیست، که شما نوشتی. البته می‌دانم برای مقایسه با نگرش اشراقی نوشتی. اما لازم است بیفزایم برهان، وضوح‌اش بالاتر است. به‌عبارتی "دلیلِ روشن" را برهان می‌گویند که برای عارف و خداپرست تردیدی باقی نمی‌گذارد. مثل: وجود "مزّه" در قارچ. یا حضور آثار و برکات"ذُکر" در اذکار. یا اثر "عشق امام حسین (ع)" در زندگی بشر.

 

۳. عطّارگونگی را زیبا وضع کرده‌ای. ترکیب تازه‌ای بود. زیبا نوشتی و زیبا دیدی. تشکر وافر. در امان خدا، آقا.

 

 

توضیح عکس بالا:
به‌نام خدا. سلام هم‌کلاسی‌ها. درگذشت دکتر پوران شریعت‌رضوی، همسر مرحوم دکتر علی شریعتی و خواهرشهید مهدی شریعت رضوی _شهید ۱۶ آذر_ را گرامی‌ می‌دارم.

 

یاد و نام این همسر مبارز و آگاه معلم انقلاب علی شریعتی _که امروز جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ درگذشت_ در تاریخ ایران مانا می‌ماند.

 

کتاب "طرحی از یک زند‌گی‌" نوشته‌ی زیبای پوران شریعت رضوی _این زن نام‌ور ایران زمین_ درباره‌ی زوایای زندگی شریعتی، بسیار خواندنی‌ست. بی این کتاب، شناخت ابعاد فکری و سلوک شریعتی کامل نمی‌گردد. کتاب "طرحی از یک زندگی" اثر دکتر پوران شریعت رضوی، همسر گرانقدر مرحوم دکتر علی شریعتی. روح این دو مبارز روشنفکر متعّهد شاد باد.

 

یادم است کتاب "طرحی از یک زندگی‌" را چندسال پیش به تو امانت داده‌بودم که کامل خواندی و به‌ من بازگرداندی.

پوران در صفحه‌ی ۱۲۶ این کتاب درباره‌ی شریعتی نوشت‌:

"شب‌زنده‌داری پی‌درپی او _علی شریعتی_ موجب می‌شد که کلاس‌های درس‌اش دیرتر برگزار شود."

 

پوران، همسر باوفای شریعتی، در صفحه‌ی ۱۵۷ کتابش در حق شریعتی نوشت:

"در مصر به دیدار اَهرام می‌رود و بر سر گور هزاران برده‌ی آفریقایی در زیر اهرام می‌رود نه بر سر گور فرعون‌ها."

 

پوران در صفحه‌ی ۱۶۹ کتابش نوشت:

"علی، اگر کاغذی در دست نداشت، از پاکت سیگارش استفاده می‌کرد و رئوس مطالب را می‌نوشت... برخی از نیایش‌هایش را در شب‌های قدر بالبداهه گفته بود: مثل: خدایا! عقیده‌ی مرا از دست عُقده مصون بدار. "

 

مطالبی که از روان‌شاد پوران شریعت رضوی همسر گرانقدر مرحوم دکتر علی شریعتی، در پاسخ‌ها می‌نویسم همه یادداشت‌های سال ۱۳۸۵ من است از کتابش "طرحی از یک زندگی" اثر فاخر آن زن مبارز و آگاه روزگار.

 

پوران در صفحه‌ی ۲۰۹ کتابش نوشت:

"رژیم به علی می‌گفت: بُت شده‌ای ولی خُردت خواهیم کرد و به لَجن‌زارت خواهیم کشید..."

 

آری باید اسَف خورد که بخشی کوچک از حوزه‌ی علمیه در آن زمان خیلی به شریعتی تاختند و البته هیچ قدرت و غولی نمی‌تواند دکتر شریعتی از دل ملت بزُداید. او با همه‌ی کتاب‌هایش ماند و می‌ماند. بُت هم نیست. یک متفکر بود و دارای افکار و آراء که می‌تواند نقد شود و نیز اِبرام و مورد اقبال.

 

پوران در صفحه‌ی ۱۶۷ کتابش نوشت:


"گروه‌های تحقیقاتی که علی پایه‌گذاری کرد در حسینه‌ی ارشاد: ۱. گروه تأتر ۲. گروه کودکان و نوجوانان ۳. گروه ادبیات ۴. گروه تحقیقات قرآن و نهج‌البلاغه".

دکتر شریعتی در مرکز یک حسینیه، به فکر کودکان هم بود. و نیز تعالیم نهج‌البلاغه و قرآن. او حتی با آن منزلت و اندیشه، کتابی برای کودکان نوشته بود: مثل کتاب: "کدو تنبل" و نیز کتاب "برای ما، برای شما، برای دیگران"

 

پوران در صفحه‌ی ۲۱۲ کتابش نوشت:

"علی شریعتی می‌گفت: .... قلمم را شش‌دانگ وقف ایمان کرده‌ام."

 

شریعتی در بیداری جوانان، نقش بی‌بدیل داشت. در مورد نکته‌ی آخرت، در واقع پوران نخواست مخفی کند، حقیقت رفتار شریعتی را گفت. یک نمونه دیگر می‌نویسم:

 

پوران در صفحه‌ی ۲۰۳ کتابش نوشت:

"علی در لباس خریدن بچه‌ها دخالت نمی‌کرد، اما اگر مُد روز و تقلیدی بود، دلخور می‌شد."


آری! این‌چنین بود! برادر. که این را وقتی اهرام ثلاثه‌ی مصر را دیده بود، در همنوایی با بردگان سیاه، نوشت و سخن گفت، که در زیر اهرام پس از سال‌ها کار و بیگاری و بردگی مدفون شدند.

 

پوران در صفحه‌ی ۱۰۳ کتابش نوشت:

علی به هر قیمتی در جست‌جوی خلوتی می‌گشت تا بتواند بنویسد..."

 

شریعتی هم روحانیت ساکت و شاه‌دوست را نقد می‌کرد و هم  روحانیت آگاه و مبارز را به‌خوبی معرفی می‌کرد. میان او و سیدعلی خامنه‌ای یک رفاقت صمیمانه و هم‌نگرشی برقرار بود. به‌همین خاطر یک روحانی شناخته شده که محفل خاص دارد در قم _که نامش را نمی‌برم_ علیه‌ی رهبری می‌گفت: آقای خامنه‌ای همان شریعتی‌ست، اما شریعتی معمّم (=عمامه‌به‌سر)

 

پوران در صفحه‌ی ۱۵۸ کتابش نوشت:

 

"علی خود در یکی از درس‌های خود در حسینیه ارشاد گفت: به همان اندازه که به "وِزوزیست"ها گوشم بدهکار نیست، چشم‌انتظار صاحب‌نظری هستم تا با انتقاد درست، عیبم را به من بنماید."

 

درگذشت همسر دکتر علی شریعتی اعلام شد: پیکر روان‌شاد دکتر پوران شریعت‌رضوی در امامزاده عبدالله و در کنار مزار برادرش شهید مهدی شریعت‌ رضوی، و شهیدان: احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا، _سه دانشجوی شهید 16 آذر سال 32_ به خاک سپرده می‌شود.

مراسم تشییع پیکر ایشان، صبح روز یکشنبه 28 بهمن ماه برگزار می‌گردد. روح‌شان شاد و نام‌شان جاویدان.

 


توضیح عکس بالا:
عنوان کتاب "برسد به دست پوران عزیزم..." که شریعتی در نامه‌هایش به همسرش روان‌شاد پوران شریعت رضوی می‌نوشت.

توضیح اختصاصی برای جناب جوادی: عکس، دست و نیم‌رخ پوران را نشان می‌دهد؛ که کتاب با همین عنوان به خط سرخ، در دست اوست.

 

توضیح عکس بالا:

خانه‌موزۀ مرحوم دکتر علی شریعتی در تهران. اینجا اتاق مطالعه و زندگی و نماز و راز و نیاز دکتر علی شریعتی‌ بود. درود بر این سجّاده‌ی نماز بر کف اتاق، که عشق و عرفان و برابری را برای علی شریعتی باهم و هم‌جهت نگاه می‌داشت.

 

روح پوران شریعت رضوی و علی شریعتی شاد و جاویدان. آن دو برای بیداری علیه‌ی استبداد و واژگونی سلطنت و ستم‌شاهی نقش بزرگی داشتند. تاریخ، آنان را فراموش نمی‌کند، حتی اگر کسانی بخواهند آنان را از کتاب درسی و تاریخی این سرزمین محو کنند!

 

عصر تفکر شریعتی البته تابع شرائط زمان است. هرگاه اوضاع گونه‌ای شود که آن آراء سیاسی شریعتی نیاز شود، عصر شریعتی هم پایان نمی‌یابد. از او هزاران صفحه، متن باقی‌ست. که هر کدام در جای خود، مهم است. ابوالفضل بیهقی هم بیش از ۴۰ جلد کتاب نوشت، ولی ۳۹تا گم شد! ولی هنوز هم میان ما هست با آن‌که یک کتابش باقی مانده‌است. بگذرم.

 

به‌ نظر من، بخش اصلی تاریخ انقلاب و جنبش بیداری بود. تئوریسین انقلاب و عامل حرکت و جهت.

پوران در صفحه‌ی ۶۱ کتابش نوشت:

 

"علی در سال ورود به فرانسه _۱۹۵۹_ بحران اشغال الجزایر توسط فرانسه را می‌بیند و به جمع مبارزان در الجزایر می‌پیوند."

یعنی شریعتی با این حرکت، مبارزه‌ علیه‌ی استبداد شاهی را با مبارزه علیه‌ی استعمار غرب پیوند می‌زند.

 

پوران در صفحه‌ی ۷۷ کتابش نوشت:

علی در سال ۱۳۴۱ با خواندن کتاب "دوزخیان روی زمین" اثر فرانتس فانون، نویسنده‌ی انقلابی الجزایر، سخت تحت تأثیر قرار گرفت."

 

حسینیه‌ی ارشاد جایی بود که جوانان جنوب تهران در نازی‌آباد با عشق و شوق مخفی مخفی می‌رفتند تا شمران، تا دین راستین بیاموزند که آن زمان فقط در طهارت و وِرد  و گریه و روضه خلاصه می‌شد. به قول دکتر شریعتی: «برای این که بدانی هر که چگونه فکر می کند ببین از کجا می خورد».

 

نکته ها:

امروزه خیلی‌ها دیگر هیچ کتابی نمی‌خوانند و حتی از گلستان سعدی و آثار مفاخر ایران سر در نمی‌آورند، چه رسد به آثار شریعتی و مطهری. یک صفحه‌ی بوستان سعدی را هم شاید نتوانند بدرستی بخوانند. این درد است. درد بزرگ که آیندگان را می‌سوزاند. نسل کم‌مطالعه، نسلی کم‌مطالعه به‌بار خواهد آورد. امید است ایمان و ایران باهم پیش بروند.

 

 

خانم الیزابت وارن

بحث ۱۱۲ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

خانم الیزابت وارن سناتور دموکرات به‌طور رسمی اعلام کرد در انتخابات 2020 آمریکا برای شکست دونالد ترامپ شرکت می‌کند. وی که اهل ایالت ماساچوست است خواستار "مبارزه علیه‌ی نابرابری اقتصادی، مبارزه با فشار بر طبقه‌ی متوسط و پاسخگو‌کردن طبقه‌ی مرفّه" شده است. (منبع)

 

پرسش این است چرا این نامزد بر روی این سه پدیده دست گذاشته است؟ این سه راهبرد مبارزاتی، نشان از چه وضعیت و واقعیت درون جامعه‌ی سیاسی آمریکا می‌دهد؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۲
به نظر من، راهبرد تئوریک الیزابت اورن واقعیت‌های زیر را نشان می‌دهد
۱. شکاف فزاینده‌ی نابرابری اقتصادی در جامعه‌ی آمریکا، یک تضاد ایدئولوژیک میان الیگارشی قدرت پدید آورده است؛ به اندازه‌ای که زدودن آن، به جنگ قدرت میان نخبگان و الیت رسیده است.


۲. طبقه‌ی متوسط که همیشه حامل اندیشه‌ها و تحولات فکری و فلسفی و دینی جوامع‌اند، در درون جامعه‌ی چندلایه‌ی آمریکا به شکل شکننده‌ای در معرض فشار و بیرون‌رفت از تصمیمات سیاسی قرار گرفته است.


۳. یک طبقه‌ی فرادست مرفّه‌ی مرکانتال (=سودجو) مانند تار عنکبوت ساختار و جامعه‌ی آمریکا را احاطه کرده است که با آرمان قانون‌گذاران اولیه‌ی ایالات متحده ناسازگار است. این روند، هرچند نشان از نفوذ جریان کاپیتال دارد، اما یک نزاع فکری و مرزبندی اجتماعی را با خود حمل می‌کند.


نکته: البته برخی از سر شیدایی، یا نادانی و یا از روی غفلت و خودباختگی جامعه‌ی سیاسی آمریکا را تطهیر می‌کنند و این دست‌کم دو علت دارد:
۱_ غرب‌زدگی که به قول مرحوم آل احمد از عقرب‌زدگی بدتر است.
۲_ تحقیر ایران و حس حقارت که در واقع توسعه‌یافتگی را تک‌خطی می‌دانند و معتقدند راه رشد ایران، نسخه‌ی مدرنیزاسیون آمریکایی‌ست. همچون کره و ژاپن.


در پایان از پاسخ‌دهندگان به پرسش ۱۱۲، جنابان به ترتیب زمان پاسخ: شیخ احمدی، مرتضی شهابی و سیدعلی اصغر تشکر می‌کنم که برای پاسخ وقت و فکر گذاشتند. نیز به خوانندگانی که بحث ۱۱۲ را مورد توجه قرار دادند، خداقوت می‌گویم.

 

 

 

ستون روزانه
شُرور

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم آیةالله منتظری در کتاب "از آغاز تا انجام" که در قالب گفت‌وگوی فرضی میان یک دانشجو و عالم دینی با عنوان "ناصر و منصور" مشهور است، درباره‌ی شُرور سخن نَغز (=نیک و نیکو) و پُرمغزی دارد که احساس کردم نوشتن آن خالی از لطف و نفع‌رسانی نیست. ایشان می‌گویند:


"شُرور، اَعدام می‌باشند... شرّ امر وجودی نیست. مثل جهل که عدمِ علم است، عدَم است. و مرَض که عدمِ صحّت است."


نکته: ساده‌تر کنم بیان منتظری را: یعنی بدی‌ها (=شُرور، شرّها) در نظام آفرینش وجود ندارند، بلکه بشر آن را به وجود می‌آورد یا به علل دیگر روی می‌دهند.

۲۷ بهمن ۱۳۹۷.

توضیح من:


سلام سید
تسلّط در موضوع از اساس یک نوشته و از نشانه‌های دانش یک نویسنده است. کاوش خوبی انجام دادی. با همان سه پدیده‌ی موجود در پرسش پیش رفتی. اوج نگاه حرفه‌ای‌ات، همان نقد تقلیل سیاست خارجی به توئیت‌بازی (=در فارسی یعنی جیک‌جیک گنجشک‌ها) است که متأسفانه آقای دکتر ظریف هم دچار این آسیب خطرناک شده بود و همچنان در آن بازی می‌کند.

 

سؤال حسین جوادی نسب: جناب طالبی سلام. سوال اساسی این است که مثلا باران را نعمت و از آن خدا می دانند اما سیل را که نتیجه همین باران است به عوامل دیگر و حتی گناه بشر منتسب می کنند چرا ؟
 

پاسخم به جناب جوادی‌نسب

سلام
بشر به حکم عقل و تدبیر معیشت موظف است جایی ساکن شود، که در امان بماند. یک مثال می‌زنم: چرا مردم قدیم داراب‌‌کلا به‌جای آن‌که خانه‌ها را در دامنه‌ی دو یال شرقی و غربی بنا کنند، آمدند کنار رودخانه‌ که ممکن است در اثر باران سیل‌آسا، طغیان کند. بهتر بود در جلگه خانه‌سازی نکنند و به دامنه بروند. پس؛ این یک اصل است که کره‌ی زمین با مخاطرات توأم است، این بشر است که باید عقل معیشت‌اندیش خود را به‌کار گیرد و در جاهای بی‌خطر زیست‌گاه شکل دهد.

 

بیفزایم که منظور مرحوم منتظری این نیست که شرّ حادث نمی‌شود، بلکه منظورش این است شرّ و شُرور، امر "وجودی" نیستند. از "نیست‌ها" (=اَعدام) هستند. بیفزایم بشر با دستان خود زمین پاک و محیط زیست پاکیزه را آلوده بلکه نابود می‌کند. این آلودگی‌ها حادث می‌شود و با خود بسیاری از آلودگی‌های دیگر را به‌وجود می‌آورد. مثلاً نابودی درختان جنگل داراب‌کلا به محیط زیست محل‌مان ضربه‌ی سنگینی زد. بشر با دست خود، شر به‌پا می‌کند. درختان اِزّاردار سر به فلک کشیده و تنومند در امام‌زاده جعفر داراب‌کلا، سیدحمزه اسرم و سمسکنده همگی نشان می‌دهد روزگاری جنگل تا آنجا توسعه داشته‌ است. خُب، این تخریب، آثار بد خود را در طول زمان با خود حادث می‌کند. پوزش. کمی زیاد جواب دادم.


 

استان خوزستان

 

پاسخ:

سلام جناب جعفر آهنگر


۱. در بند اول نکات درستی مطرح کردی. موافق هم‌ایم. ۲. در بند دوم هم نظر شما واقعیت دارد. اما نظر من این است، در دسترس بودن آب عقلانی‌ست. ولی در کنار و مجاورت و نزدیک آن، خانه بناکردن غیرعقلانی‌ست. راحت‌طلبی گاهی انسان را از تحمل‌کردنِ سختی دور می‌دارد. ۳. اما ورودت به بحث، کاری پسندیده است جعفر و نیز قابل سپاس. مانند عکس بالا جناب جعفر. ساختمان‌های مسکونی در کنار رودخانه‌ی پرآب و طغیان‌گر در خوزستان. که اگر تخریب شود، خود بشر و "بساز و بفروش‌ها" مقصّرند، نه باران و رود و طبیعت زمین. در عکس بالا: در چند‌متری رودخانه‌ که مَسیل طبیعی آب است، ساختمان ده طبقه ساخته شد!

 

جان انسان و کودکان و.... در این‌گونه سازه‌ها آیا ارزش دیده شد؟ نه، فقط سود و طمع و حرص است. و نیز متأسفانه، نبودِ نظارت، وجدان کاری! و حتی شاید زد و بند غیرانسانی!

 


سلام سید. بلی؛ تصدیق می‌کنم که هم در حوزه‌ی سازمانی در جغرافیا اشتغال داشتی و هم در حوزه‌ی فکر ژئوپلتیک آموختی. یک یادآوری کنم که شوکه شوی. کتاب جغرافیای سیاسی مشکی‌رنگ خانم دُرّه میرحیدر (مهاجرانی) یادته، که اواخر دهه‌ی شصت (یا اوائل دهه‌ی هفتاد) دست‌به‌دست و در منزل دوستان می‌خواندیم؟ و تو آن کتاب را که از من بود، کنفرانس هم دادی. یاد یوسف به‌خیر.

 

 

بحث ۱۱۳ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

خُلقیات ایرانیان چیست؟

 

ستون روزانه
فکر بد پادشاه

به‌نام خدا. سلام. در شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی داستانی آمده است که خواندن آن جالب، حیرت‌انگیز و تفکرآفرین است. فشرده‌اش این است:


پیرزنی وقتی دید شیر گاوش کم‌شده ناراحت شد. گفتند: چه اتفاقی افتاده‌است؟ گفت: اندیشه‌ی مَلِک، دیگر شده‌است.


توضیح: منظور پیرزن این بود که فکرِ بد به سر پادشاه آمده، و درنتیجه گاو من شیرش خشک شده!


نکته: به لحاظ اندیشه‌ی فلسفی، این نشانی از حکمت خُسروانی ایرانی است که بر این اصل بنا بود که پادشاه دادگر (نه دیکتاتور ستمگر) دارای "فرّه ایزدی" (=یعنی برخوردار از شُکوه و جلال الهی) است که حتی پندار کج او موجب می‌شود گاو فلان پیرزن روستا، شیر ندهد! چه رسد به عمل ستمکارانه‌ی او.

۲۸ بهمن ۱۳۹۷.


@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده
بلی؛ برداشت درستی کرده‌ای. خودتان واقف و آگاه‌اید که ایران، منبع بزرگ حکمت و خردمندی و یکتاپرستی‌ست. و از میان منابع حکیمان، شاعران و فرزانگان فراوان ایران، درس‌ها و اندیشه‌ها نهفته است. من سیاسی میاسی بلد نیستم! دکتر.

 

ستون روزانه
استدراک

به‌نام خدا. سلام. از ویژگی‌های فراوان انسان، یکی "اِستدراک" است. یعنی خُرده‌گیری و عیب‌یافتنِ در کلام و سخن. و آن‌گاه کوشش برای رفع توهّم کردن از آن.


پس؛ هرگاه اهل "پی‌بردن" و "دریافتن" شدیم، در واقع اهل استدراک هستیم. این، امتیاز برجسته‌ی انسان‌های "دانش‌گرا" و خردمند است. که من، نامش را می‌گذارم: درکِ‌ تازه و فهمِ نُوین.


۲۹ بهمن ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:به‌یقین باخبرید که اینان، گاه هم می‌گویند ما باید به منویات رهبری (=نیّت‌های رهبری) عمل کنیم، نه به دستورات ایشان. و دلیل هم اقامه می‌کنند که رهبری گاه معذور است در علَن، حرف‌ِ دل‌شان را به زبان جاری کنند و آن‌ها آن حرف دل را می‌گویند ما کشف می‌کنیم! گویا علم به مکنونات هم دارند! حتی "آتش به‌اختیار" را هم بدون نظر رهبری، هجی و عملی می‌کنن. از اینجا به بعد را چون من سیاسی‌میاسی بلد نیستم، نمی‌دانم چی به چی است!

 

بحث ۱۱۴ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

چرا میان ایرانیان بر سر "پرسپولیسی‌بودن" و یا "استقلالی بودن"، این‌همه معرکه، هیجان، شادابی و بحث برپاست؟ در این دوگانه‌ و آوردگاه استقلالی و پرسپولیسی، چه درس‌ها و آموزه‌هایی می‌توان سراغ داد؟

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۵

مدرسه فکرت ۲۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و پنج

 

رفتار فاطمی (۴)

به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند:

"خداوند، صبر را وسیله‌‌ی استحقاق و شایستگی پاداش قرار داد."

این سخن حکیمانه‌ی حضرت زهرا (س) در سایت آثار مرحوم آیةالله بهجت به‌صورت دوبیتی به نظم در آمده است:

 

گر پنجره‌ی نگاه تو غم دارد
صدها گره بزرگ و مبهم دارد
با صبر بر آن، رسی به پاداشی نیک
کاین راه، هزار پیچ و صد خم دارد

(منبع)

۲۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به پرسش جناب ر. بابویه

در گروه دیار همدلی
سلام جناب آقای... .
پرسش خوب شما نیازمند پاسخ مفصل و تاریخ‌نگارانه است. اما اینجا در یک نکته می‌گویم که اساساً ایرانیان اندیشه‌ی عدالت داشتند. اوج این نگرش در همان سخن سه‌گانه‌ی پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک نهفته است، که در پاره‌ای از دوره‌ها توسط شاهان ستمگر از مردم دریغ می‌شد. و ایرانیان با همین تفکر سه‌پندی، امام علی (ع) را مظهر تام عدالت یافتند و پیرو  اهل‌بیت (ع) شدند. ممنونم از شما جناب.


فیلیپا فوت چه می‌گفت؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. خانم فیلیپا فوت _که در  ۲۰۱۰ درگذشت_ یک فیلسوف اخلاق فضیلت بود. او تا مدت‌ها، حتی به‌ هیچ مدرسه‌ و دانشگاهی نرفته‌ بود. خود گفته‌بود اول مُلحد بود. اما هوش سرشاری داشت و پایش به دانشگاه باز شد. با افکار توماس آکویناس (قرون میانه) و ویتگنشتاین آشنا شد و خود به مقام یک فیلسوف اخلاق‌شناس معاصر نائل آمد . او "دستور زبان خیر" نوشت که از تزهای اصلی اوست.


من، علاوه بر آشنایی قبلی با افکار او، سه‌ شب پیش یک متن گفت‌وگوی بسیار مهم او را دیده و خوانده‌ام که چهارساعت زمان برد. صدانت: (منبع) در اینجا در چند نکته‌ی گزاره‌ای و تمثیلی، فشرده‌ی دیدگاه فلسفی اخلاقی‌اش را با برداشت آزادم از آن متن، می‌نویسم. اگر نقصی در این برداشتم، دیده‌اید، به حساب من بگذارید، نه آن فیلسوف:


فیلیپا فوت بر این نظر بود:


۱. اخلاق، در نهایت بیانِ طرز تلقی‌ست.


۲. انسان باید ویژگی‌های خیر را دارا باشد. زیرا نبودِ آن رذیلت است و بودنِ آن فضیلت.


۳. انسان باید "نفع‌رسانی" کند به انسان‌ها، حیوان‌ها و...


۴. تلاش انسان برای دفعِ درّندگی حیوان از طریق باغ وحش، نافی خصوصیت ذاتی درندگان نمی‌گردد.


۵. ریشه‌ی عمیق درخت بلندقامت چنار، لازمه‌ی ذاتی آن است که نبودِ آن نقص است.


۶. دُم رنگارنگ طاووس نَر، ریشه‌ی دوام زندگی و جفت‌یابی آن است، که فقدان آن نقص و شرّ است.


۷. فیلیپا فوت با تمثیل ریشه‌ی چنار و دُم طاووس می‌خواهد بگوید انسان باید خصوصیات معنوی، فضیلت‌های اخلاقی و "نفع‌رسانی" داشته باشد که نبود آن برای انسان نقص و شرّ است. انسان باید آن را در خود پدید آورَد و در رفتارش پدیدار نماید.


۸. او برای چنین انسانی و ضرورت فضیلت‌ها، "دستور زبان خیر" نوشت.


۹. فوت با این جمله‌ی ویتگنشتاین بسیار متحول شد و تز فلسفی و اخلاقی خود را در فضیلت و خیر پیش برد: "هرچه می‌خواهی بگو؛ اما همانی که هستی، باش.بحث عمیق است و فضای مدرسه‌ی فکرت در اندازه‌ی گنجایش دو کف دست. پس تا همین اندازه بس است. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و پنج

 

رفتار فاطمی (۴)

به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند:

"خداوند، صبر را وسیله‌‌ی استحقاق و شایستگی پاداش قرار داد."

این سخن حکیمانه‌ی حضرت زهرا (س) در سایت آثار مرحوم آیةالله بهجت به‌صورت دوبیتی به نظم در آمده است:

 

گر پنجره‌ی نگاه تو غم دارد
صدها گره بزرگ و مبهم دارد
با صبر بر آن، رسی به پاداشی نیک
کاین راه، هزار پیچ و صد خم دارد

(منبع)

۲۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به پرسش جناب ر. بابویه

در گروه دیار همدلی
سلام جناب آقای... .
پرسش خوب شما نیازمند پاسخ مفصل و تاریخ‌نگارانه است. اما اینجا در یک نکته می‌گویم که اساساً ایرانیان اندیشه‌ی عدالت داشتند. اوج این نگرش در همان سخن سه‌گانه‌ی پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک نهفته است، که در پاره‌ای از دوره‌ها توسط شاهان ستمگر از مردم دریغ می‌شد. و ایرانیان با همین تفکر سه‌پندی، امام علی (ع) را مظهر تام عدالت یافتند و پیرو  اهل‌بیت (ع) شدند. ممنونم از شما جناب.


فیلیپا فوت چه می‌گفت؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. خانم فیلیپا فوت _که در  ۲۰۱۰ درگذشت_ یک فیلسوف اخلاق فضیلت بود. او تا مدت‌ها، حتی به‌ هیچ مدرسه‌ و دانشگاهی نرفته‌ بود. خود گفته‌بود اول مُلحد بود. اما هوش سرشاری داشت و پایش به دانشگاه باز شد. با افکار توماس آکویناس (قرون میانه) و ویتگنشتاین آشنا شد و خود به مقام یک فیلسوف اخلاق‌شناس معاصر نائل آمد . او "دستور زبان خیر" نوشت که از تزهای اصلی اوست.


من، علاوه بر آشنایی قبلی با افکار او، سه‌ شب پیش یک متن گفت‌وگوی بسیار مهم او را دیده و خوانده‌ام که چهارساعت زمان برد. صدانت: (منبع) در اینجا در چند نکته‌ی گزاره‌ای و تمثیلی، فشرده‌ی دیدگاه فلسفی اخلاقی‌اش را با برداشت آزادم از آن متن، می‌نویسم. اگر نقصی در این برداشتم، دیده‌اید، به حساب من بگذارید، نه آن فیلسوف:


فیلیپا فوت بر این نظر بود:


۱. اخلاق، در نهایت بیانِ طرز تلقی‌ست.


۲. انسان باید ویژگی‌های خیر را دارا باشد. زیرا نبودِ آن رذیلت است و بودنِ آن فضیلت.


۳. انسان باید "نفع‌رسانی" کند به انسان‌ها، حیوان‌ها و...


۴. تلاش انسان برای دفعِ درّندگی حیوان از طریق باغ وحش، نافی خصوصیت ذاتی درندگان نمی‌گردد.


۵. ریشه‌ی عمیق درخت بلندقامت چنار، لازمه‌ی ذاتی آن است که نبودِ آن نقص است.


۶. دُم رنگارنگ طاووس نَر، ریشه‌ی دوام زندگی و جفت‌یابی آن است، که فقدان آن نقص و شرّ است.


۷. فیلیپا فوت با تمثیل ریشه‌ی چنار و دُم طاووس می‌خواهد بگوید انسان باید خصوصیات معنوی، فضیلت‌های اخلاقی و "نفع‌رسانی" داشته باشد که نبود آن برای انسان نقص و شرّ است. انسان باید آن را در خود پدید آورَد و در رفتارش پدیدار نماید.


۸. او برای چنین انسانی و ضرورت فضیلت‌ها، "دستور زبان خیر" نوشت.


۹. فوت با این جمله‌ی ویتگنشتاین بسیار متحول شد و تز فلسفی و اخلاقی خود را در فضیلت و خیر پیش برد: "هرچه می‌خواهی بگو؛ اما همانی که هستی، باش.بحث عمیق است و فضای مدرسه‌ی فکرت در اندازه‌ی گنجایش دو کف دست. پس تا همین اندازه بس است. بیشتر بخوانید ↓

قبر پروین اعتصامی

امروز علاوه بر حضور در تظاهرات 22 بهمن قم، بر سر قبر پروین اعتصامی در حجره‌ی شرقی صحن امام رضا (ع) حرم حضرت معصومه (س) نیز رفتم و عکسی از مزارش انداختم.

 

از سروده‌ی قشنگ با نام "روح آزاد" شادروان پروین اعتصامی، بیت زیر را هدیه‌ی همکلاسی‌ها می‌کنم:

چشم جان‌را، بی‌نگه دیدارهاست
پای دل را، بی‌قدم رفتارهاست

 

ستون روزانه
دویست سال بحث

به‌نام خدا. سلام. روزی غزالی گفت: "لیسَ فی الامکان ابدعُ مِمّا کان" یعنی نظامی زیباتر از نظام موجود، امکان ندارد.


بر روی این سخن غزالی، ۲۰۰ سال بحث می‌کردند که آیا چنین است که او می‌گوید. به گفته‌ی شهید مطهری "۲۰۰ سال سر این جمله، به سر و کلّه‌ی همدیگر زدند."


نکته بگویم: مهم آن است به‌جای مخالفت و انتقاد از "نوشته‌ها" به سمت و سوی ضدّیت و انتقام از "نویسنده‌ها" راه را کج نکرد. گذشتگان، ۲۰۰ سال بر سر جمله‌ی غزالی بحث کردند، نه بر سرِ غزالی. مثال بگویم: یک روزنامه‌ی توپخانه‌ای ایران، به جای اثبات افکار خود و نقد افکار دیگران، به انکار و نفی افراد و دگران، چاپ و نشر و نیز توزیع! می‌شود. و این عیب آشکاری‌ست که همچنان با اموال بیت‌المال ادامه دارد.

 


پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. دو نکته‌ی اول و دوم شما، یک واقعیت است که با آفت و آسیب آغشته شد. اما نکته‌ی سوم شما از نظر من نیازمند توضیح است که عرض می‌کنم:

 

۱. نیک می‌دانید در دین یهود، هم کتاب تورات است و هم کتاب تلمود. تلمود مجموعه‌ی نظرات فقهی عالمان یهود است از آغاز تا الان. و متشرّعان آن دین، با تلمود پیش می‌روند؛ یعنی نگاه به نظر فقهی عالمان یهود.

 

۲. در اسلام نیز، هم کتاب قرآن است، هم کتاب حدیث و هم کتاب افتاءهای مراجع تقلید.

 

۳. بر مجتهد لازم است بر احکام خدا تأکید کند. نمی‌تواند فهم و ایمان خود را تعطیل نماید. این از نشانه‌های بالندگی‌ست که فهم‌های مجتهدان یکسان نباشد. و دست به تتبُّع و نظر بزند. یکسان‌انگاری مُخلّ استنباط فقیه است.

 

۴. بنابراین، گزاره‌ی پایانی شما مثل این می‌ماند که بگوییم راه تک‌خطی که دیگران رفتند را باید پیمود. نه، جناب جوادی! راه اسلام، "مکتب" شده است، یعنی نگاشته شده و مکتوب. روحانیت که نمی‌تواند به جای فقه آل محمد و قرآن، چشم در خط و ربط سایران بدوزد. اساس وجود روحانیت هم همین مصون نگه داشتن مکتب از دستبرد است و نیز فهم و افتاء بر مبنای قرآن و روایات.

 

۵. با این توضیح، نقد سوم شما وارد نیست، زیرا احکامی که به مقتضیات زمان و مکان نیازمند فهم‌ تازه است، هم راه‌حل شرعی و ثانوی دارد، و هم در مجامع رسمی و محاکم دعاوی، کاربردی شده است.

 

۶. چالش بر سر مسائل شرعی که راه برون‌رفت و مصلحت و اقتضائات زمان و مکان در آن وجود دارد، نوعی ایستایی در بحث تکراری‌ست، که خود پویا شده است. پوزش.

 

توضیح عکس بالا:

ایران. اورامان. استان کردستان. بهمن ۱۳۹۷. یک آیین ایرانی و بومی. دَف‌نوازی، ذبح دام و تقسیم گوشت آن برای تبرُّک‌کنان. همراه با شادی و پایکوبی سنتی و محلی کُردمردان. سه مرد میان‌سال کُرد. با موهای بلند و پریشان به آسمان، به حد گیسوان. در حال پایکوبی آیین بومی‌ منطقه‌ی اورامان سَروآباد مریوان.

 


سؤال میانبحثی سید علی اصغر: از اعضاء سوال می کنم . جابجایی در قدرت در علم سیاست و فلسفه پذیرفته است. چرا بعضی از حاکمان روی خوش به این مولفه ندارند ؟ آیا قدرت که هدف نهایی سیاست ورزی است مهمتر از دموکراسی است؟
 


پاسخ به سؤال سیاسی سید علی اصغر

به‌نام خدا. سلام. پاسخم به پرسش ماهرانه‌ی شما جناب آقا سید این است:

مقدمه: سیاست در یک معنا، تدبیر جامعه است. جوامع _اغلب آن_ در این مفهوم سیاست، همگرایی دارند، اما بر سر مفهوم تدبیر، واگرایی می‌ورزند. یعنی جور دیگری آن را هجی می‌کنند!

 

بحث: در تدبیر (=مدیریت سیاسی) نگرش‌های فلسفی متفاوت و گاه متعارض وجود دارد. همین موجب می‌شود نوعی تصلّب و هژمونی (=سُلطه‌گری)، در درون قدرت، تراکم کند. شبیه تصلّب شرایین که در رگ‌ها رسوب رُخ می‌دهد که اگر درمان نگردد به قلب نشانه می‌رود و سَکت به بار می‌آورد. حکومت‌ها هم دچار سَکت می‌شوند، خفیفِ بی‌بُهت تا شَدید با رُعب.

 

نتیجه: بنابراین وقتی تدبیر، بد تعبیر شود، تصلّب مَهیب رخ می‌دهد و در اثر تصلّب (=سخت‌گیری سیاسی) "خود حق‌پنداری" پدیدار می‌شود و همین نمی‌گذارد، قدرت میان مردم گردش کند. که به اصطلاح علم سیاست چنین رویدادی را "اُلیگارشی قدرت" می‌گویند که قدرت را میان خود دست‌به‌دست می‌کنند. در این‌باره باید آنتونیو گرامشی را خوب خواند. اگر بخواهم "مانندشناسی" کنم، اجازه می‌خواهم این را آقا سید، کشکولی بگویم: مانند "قَن‌کَلو بازی" بازیگرخانه‌های عروسی‌های قدیم.

 

جواب سید علی اصغر: سلام. از دقت تان اهل تدبیر می شوم .

پاسخ تان بیشتر رویکرد جهانی دارد شاید از میدان علم سیاست که در ید تخصص تان هست داری بررسی و تحلیل و تبیین می کنی اما قدرت و توانایی شخصیت سیاسی ات مغز علم سیاست را می شکافت و تفاوت سیاست و تدبیر  با مفهوم کاربردی سیاست  که به واگرایی می انجامد را می نگاری. دو عرصه عادی و طبیعی با مهندسی نمودن آداب سیاسی را واضح نمودی. اگر تدبیر باشد قیدی نیست و شفافیت وجود دارد و اگر واگرایی باشد تمرکز بی چون و چرای قدرت آفت حکمرانی می شود .تشکر و تقدیس.

 

 

نکته ها:

شهید مطهری وقتی به دانشگاه هجرت کرد، تازه فهمید چه جای پرمسأله‌ایی رفته است. امام خمینی هم از رفتن او به محیط دانشگاه راضی و مُبتهج (=شادمان و خرسند) بود. آری؛ در دانشگاه و محیط آزادتر، سؤالات دانشجویان باعث شد، مطهری به فکر فرو رود و مغز متفکر شود و پاسخ‌ها و گفتارها و نوشته‌هایش بیش از صد جلد کتاب  شود. خواستم بگویم، سؤال، از مصالح اصلی ساختمان اندیشه است. اگر سؤال دانشجویان و جوانان نبود، مطهری، مطهری نمی‌شد. درود.

 

ستون روزانه
از صانع به صُنع
به‌ نام خدا. سلام. اگر از صانع (=خدا) به صنع برسی، برهان است. ولی اگر از صنع (=طبیعت) به صانع برسی، دلیل است. و برهان بر دلیل ارجح است. زیرا برهان یعنی روشن، آشکار، سفید، واضح و درخشنده که بر قلب مؤمنان رخ می‌تاباند و به خداشناسی و خداپرستی نائل می‌آیند.


عارفانِ والِه از صانع به صنع می‌رسند. یعنی از طریق عرفان به خدا و غرق در حُبّ و قُرب خدا، طبیعت را جلوه‌ی ظهور خداوند می‌دانند.


شیخ فریدالدّین عطّار _که مراد مولوی، حافظ و عارفان دیگر بود_ در تذکرةالاولیاء حالِ این‌گونه بزرگان واله و شیدا را خوب شرح کرد.
۲۵ بهمن ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی. با احترام و پوزش از این توضیح‌ام _که ان‌شاءالله "توضیح واضحات" نباشد_ در ادامه‌ی متن‌ات بنویسم: البته در واژه‌ی "تبریک" _که لفظ عربی‌ست_ فقط شادباشی جمع نیست، بلکه نوعی برکت _که فیض، رستگاری و فراوانی خیر در آن است_ وجود دارد. مانند بِرکه که اطراف خود را آبرسانی می‌کند. اطلاق آن برای شهیدان، از همین لطافت در معنا، به‌کار گرفته می‌شود. واژگان، چنان‌چه می‌دانید حسین آقا! گاه ده‌ها معنی آشکار، پنهان و حتی کشف‌نشده دارند. پوزش.


ستون روزانه
سهراب و زمان
به‌نام خدا. سلام. مرحوم سهراب سپهری به عنصر زمان در میان مردم توجه داشت و آگاهی می‌داد. او این‌گونه دردمندانه و غمگینانه از نبودِ این عامل مهم در میان مردم، شِکوه کرده بود:


"باید امشب بروم،
من‌که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه،
صحبت کردم،
حرفی از جنسِ زمان نشنیدم."

۲۶ بهمن ۱۳۹۷.

 

پاسخ:
سلام جناب عزت‌الدین

شادمانه، شادباش دارم به شما برای مقام‌آوری آن سه تکواندوکا، سه شاگرد برجسته‌ات جنابان: سید سبحان، مرتضی و مصطفی. و آرزوی پیشرفت می‌کنم برای این نام‌آوران تکواندوی داراب‌کلا که بسیار درخشیدند و عالی و آگاهانه آموختند از شما. 

درود بر شما جناب آقا عزت‌الدین رمضانی و تمامی شاگردان نوجوان و جوان و خوب و بااخلاق شما.

 

سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ شما درست می‌گویی، متعارَف این است. اما در قصد و نیّت گوینده‌ی واژه‌ی تبریک به مقام شهید، همان ارزش معنوی رستگاری و سعادت‌مندی مندرج در لفظ تبریک است نه خدای ناکرده سُرور و شادی.

ممنونم از عنایت‌ و دقت‌تان به مسائل ریز، درشت، متوسط، میانه و اَتمیزه حتی آقا.

 

پاسخ:
سلام جناب قربانی
با شما در این بیان و کارکرد واژه، موافق هستم. به‌هرحال در ایران از همان اَوان انقلاب در محاورات عمومی به مادران شهید و پدران شهید و بازماندگان شهیدان، تبریک می‌گویند. وقتی محاوره‌ای چهل سال در زبان مردم جاری باشد، بخشی از فرهنگ ارتباطات می‌شود و تبریک‌گویی برای شهیدان یک رسم گردیده است. البته بحث علمی شما، درست و منطقی‌ست. درود که دقیق و رسا نوشته‌ای.

 

پاسخ به سید علی اصغر

سلام. بیفزایم برای زدودن ابهام و تکمیل بحث:

 

۱. در تأیید برداشت شما و نیز سؤالی که آوردی، دل وقتی مَسرور باشد، "سُرور" را درک و لمس می‌کند. اما وقتی دل، فسُرده باشد، نه. تفکر در صُنع _که جهان‌ آفرینش است_ توسط خود صانع _که حضرت آفریدگار متعال است_ به آدمیان آموزانده شد که فرمود: سیروا فی‌الارض... یعنی از کثرت به وحدت رسیدن. اما از صانع به صنع رسیدن یعنی از وحدت به کثرت توجه‌کردن. از خدا به خلق. از اسفار اربعه‌ی ملاصدرا یکی همین است از آن چهارگانه.

 

۲. برهان، بی‌دلیل نیست، که شما نوشتی. البته می‌دانم برای مقایسه با نگرش اشراقی نوشتی. اما لازم است بیفزایم برهان، وضوح‌اش بالاتر است. به‌عبارتی "دلیلِ روشن" را برهان می‌گویند که برای عارف و خداپرست تردیدی باقی نمی‌گذارد. مثل: وجود "مزّه" در قارچ. یا حضور آثار و برکات"ذُکر" در اذکار. یا اثر "عشق امام حسین (ع)" در زندگی بشر.

 

۳. عطّارگونگی را زیبا وضع کرده‌ای. ترکیب تازه‌ای بود. زیبا نوشتی و زیبا دیدی. تشکر وافر. در امان خدا، آقا.

 

 

توضیح عکس بالا:
به‌نام خدا. سلام هم‌کلاسی‌ها. درگذشت دکتر پوران شریعت‌رضوی، همسر مرحوم دکتر علی شریعتی و خواهرشهید مهدی شریعت رضوی _شهید ۱۶ آذر_ را گرامی‌ می‌دارم.

 

یاد و نام این همسر مبارز و آگاه معلم انقلاب علی شریعتی _که امروز جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ درگذشت_ در تاریخ ایران مانا می‌ماند.

 

کتاب "طرحی از یک زند‌گی‌" نوشته‌ی زیبای پوران شریعت رضوی _این زن نام‌ور ایران زمین_ درباره‌ی زوایای زندگی شریعتی، بسیار خواندنی‌ست. بی این کتاب، شناخت ابعاد فکری و سلوک شریعتی کامل نمی‌گردد. کتاب "طرحی از یک زندگی" اثر دکتر پوران شریعت رضوی، همسر گرانقدر مرحوم دکتر علی شریعتی. روح این دو مبارز روشنفکر متعّهد شاد باد.

 

یادم است کتاب "طرحی از یک زندگی‌" را چندسال پیش به تو امانت داده‌بودم که کامل خواندی و به‌ من بازگرداندی.

پوران در صفحه‌ی ۱۲۶ این کتاب درباره‌ی شریعتی نوشت‌:

"شب‌زنده‌داری پی‌درپی او _علی شریعتی_ موجب می‌شد که کلاس‌های درس‌اش دیرتر برگزار شود."

 

پوران، همسر باوفای شریعتی، در صفحه‌ی ۱۵۷ کتابش در حق شریعتی نوشت:

"در مصر به دیدار اَهرام می‌رود و بر سر گور هزاران برده‌ی آفریقایی در زیر اهرام می‌رود نه بر سر گور فرعون‌ها."

 

پوران در صفحه‌ی ۱۶۹ کتابش نوشت:

"علی، اگر کاغذی در دست نداشت، از پاکت سیگارش استفاده می‌کرد و رئوس مطالب را می‌نوشت... برخی از نیایش‌هایش را در شب‌های قدر بالبداهه گفته بود: مثل: خدایا! عقیده‌ی مرا از دست عُقده مصون بدار. "

 

مطالبی که از روان‌شاد پوران شریعت رضوی همسر گرانقدر مرحوم دکتر علی شریعتی، در پاسخ‌ها می‌نویسم همه یادداشت‌های سال ۱۳۸۵ من است از کتابش "طرحی از یک زندگی" اثر فاخر آن زن مبارز و آگاه روزگار.

 

پوران در صفحه‌ی ۲۰۹ کتابش نوشت:

"رژیم به علی می‌گفت: بُت شده‌ای ولی خُردت خواهیم کرد و به لَجن‌زارت خواهیم کشید..."

 

آری باید اسَف خورد که بخشی کوچک از حوزه‌ی علمیه در آن زمان خیلی به شریعتی تاختند و البته هیچ قدرت و غولی نمی‌تواند دکتر شریعتی از دل ملت بزُداید. او با همه‌ی کتاب‌هایش ماند و می‌ماند. بُت هم نیست. یک متفکر بود و دارای افکار و آراء که می‌تواند نقد شود و نیز اِبرام و مورد اقبال.

 

پوران در صفحه‌ی ۱۶۷ کتابش نوشت:


"گروه‌های تحقیقاتی که علی پایه‌گذاری کرد در حسینه‌ی ارشاد: ۱. گروه تأتر ۲. گروه کودکان و نوجوانان ۳. گروه ادبیات ۴. گروه تحقیقات قرآن و نهج‌البلاغه".

دکتر شریعتی در مرکز یک حسینیه، به فکر کودکان هم بود. و نیز تعالیم نهج‌البلاغه و قرآن. او حتی با آن منزلت و اندیشه، کتابی برای کودکان نوشته بود: مثل کتاب: "کدو تنبل" و نیز کتاب "برای ما، برای شما، برای دیگران"

 

پوران در صفحه‌ی ۲۱۲ کتابش نوشت:

"علی شریعتی می‌گفت: .... قلمم را شش‌دانگ وقف ایمان کرده‌ام."

 

شریعتی در بیداری جوانان، نقش بی‌بدیل داشت. در مورد نکته‌ی آخرت، در واقع پوران نخواست مخفی کند، حقیقت رفتار شریعتی را گفت. یک نمونه دیگر می‌نویسم:

 

پوران در صفحه‌ی ۲۰۳ کتابش نوشت:

"علی در لباس خریدن بچه‌ها دخالت نمی‌کرد، اما اگر مُد روز و تقلیدی بود، دلخور می‌شد."


آری! این‌چنین بود! برادر. که این را وقتی اهرام ثلاثه‌ی مصر را دیده بود، در همنوایی با بردگان سیاه، نوشت و سخن گفت، که در زیر اهرام پس از سال‌ها کار و بیگاری و بردگی مدفون شدند.

 

پوران در صفحه‌ی ۱۰۳ کتابش نوشت:

علی به هر قیمتی در جست‌جوی خلوتی می‌گشت تا بتواند بنویسد..."

 

شریعتی هم روحانیت ساکت و شاه‌دوست را نقد می‌کرد و هم  روحانیت آگاه و مبارز را به‌خوبی معرفی می‌کرد. میان او و سیدعلی خامنه‌ای یک رفاقت صمیمانه و هم‌نگرشی برقرار بود. به‌همین خاطر یک روحانی شناخته شده که محفل خاص دارد در قم _که نامش را نمی‌برم_ علیه‌ی رهبری می‌گفت: آقای خامنه‌ای همان شریعتی‌ست، اما شریعتی معمّم (=عمامه‌به‌سر)

 

پوران در صفحه‌ی ۱۵۸ کتابش نوشت:

 

"علی خود در یکی از درس‌های خود در حسینیه ارشاد گفت: به همان اندازه که به "وِزوزیست"ها گوشم بدهکار نیست، چشم‌انتظار صاحب‌نظری هستم تا با انتقاد درست، عیبم را به من بنماید."

 

درگذشت همسر دکتر علی شریعتی اعلام شد: پیکر روان‌شاد دکتر پوران شریعت‌رضوی در امامزاده عبدالله و در کنار مزار برادرش شهید مهدی شریعت‌ رضوی، و شهیدان: احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا، _سه دانشجوی شهید 16 آذر سال 32_ به خاک سپرده می‌شود.

مراسم تشییع پیکر ایشان، صبح روز یکشنبه 28 بهمن ماه برگزار می‌گردد. روح‌شان شاد و نام‌شان جاویدان.

 


توضیح عکس بالا:
عنوان کتاب "برسد به دست پوران عزیزم..." که شریعتی در نامه‌هایش به همسرش روان‌شاد پوران شریعت رضوی می‌نوشت.

توضیح اختصاصی برای جناب جوادی: عکس، دست و نیم‌رخ پوران را نشان می‌دهد؛ که کتاب با همین عنوان به خط سرخ، در دست اوست.

 

توضیح عکس بالا:

خانه‌موزۀ مرحوم دکتر علی شریعتی در تهران. اینجا اتاق مطالعه و زندگی و نماز و راز و نیاز دکتر علی شریعتی‌ بود. درود بر این سجّاده‌ی نماز بر کف اتاق، که عشق و عرفان و برابری را برای علی شریعتی باهم و هم‌جهت نگاه می‌داشت.

 

روح پوران شریعت رضوی و علی شریعتی شاد و جاویدان. آن دو برای بیداری علیه‌ی استبداد و واژگونی سلطنت و ستم‌شاهی نقش بزرگی داشتند. تاریخ، آنان را فراموش نمی‌کند، حتی اگر کسانی بخواهند آنان را از کتاب درسی و تاریخی این سرزمین محو کنند!

 

عصر تفکر شریعتی البته تابع شرائط زمان است. هرگاه اوضاع گونه‌ای شود که آن آراء سیاسی شریعتی نیاز شود، عصر شریعتی هم پایان نمی‌یابد. از او هزاران صفحه، متن باقی‌ست. که هر کدام در جای خود، مهم است. ابوالفضل بیهقی هم بیش از ۴۰ جلد کتاب نوشت، ولی ۳۹تا گم شد! ولی هنوز هم میان ما هست با آن‌که یک کتابش باقی مانده‌است. بگذرم.

 

به‌ نظر من، بخش اصلی تاریخ انقلاب و جنبش بیداری بود. تئوریسین انقلاب و عامل حرکت و جهت.

پوران در صفحه‌ی ۶۱ کتابش نوشت:

 

"علی در سال ورود به فرانسه _۱۹۵۹_ بحران اشغال الجزایر توسط فرانسه را می‌بیند و به جمع مبارزان در الجزایر می‌پیوند."

یعنی شریعتی با این حرکت، مبارزه‌ علیه‌ی استبداد شاهی را با مبارزه علیه‌ی استعمار غرب پیوند می‌زند.

 

پوران در صفحه‌ی ۷۷ کتابش نوشت:

علی در سال ۱۳۴۱ با خواندن کتاب "دوزخیان روی زمین" اثر فرانتس فانون، نویسنده‌ی انقلابی الجزایر، سخت تحت تأثیر قرار گرفت."

 

حسینیه‌ی ارشاد جایی بود که جوانان جنوب تهران در نازی‌آباد با عشق و شوق مخفی مخفی می‌رفتند تا شمران، تا دین راستین بیاموزند که آن زمان فقط در طهارت و وِرد  و گریه و روضه خلاصه می‌شد. به قول دکتر شریعتی: «برای این که بدانی هر که چگونه فکر می کند ببین از کجا می خورد».

 

نکته ها:

امروزه خیلی‌ها دیگر هیچ کتابی نمی‌خوانند و حتی از گلستان سعدی و آثار مفاخر ایران سر در نمی‌آورند، چه رسد به آثار شریعتی و مطهری. یک صفحه‌ی بوستان سعدی را هم شاید نتوانند بدرستی بخوانند. این درد است. درد بزرگ که آیندگان را می‌سوزاند. نسل کم‌مطالعه، نسلی کم‌مطالعه به‌بار خواهد آورد. امید است ایمان و ایران باهم پیش بروند.

 

 

خانم الیزابت وارن

بحث ۱۱۲ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

خانم الیزابت وارن سناتور دموکرات به‌طور رسمی اعلام کرد در انتخابات 2020 آمریکا برای شکست دونالد ترامپ شرکت می‌کند. وی که اهل ایالت ماساچوست است خواستار "مبارزه علیه‌ی نابرابری اقتصادی، مبارزه با فشار بر طبقه‌ی متوسط و پاسخگو‌کردن طبقه‌ی مرفّه" شده است. (منبع)

 

پرسش این است چرا این نامزد بر روی این سه پدیده دست گذاشته است؟ این سه راهبرد مبارزاتی، نشان از چه وضعیت و واقعیت درون جامعه‌ی سیاسی آمریکا می‌دهد؟

 

پاسخم به بحث ۱۱۲
به نظر من، راهبرد تئوریک الیزابت اورن واقعیت‌های زیر را نشان می‌دهد
۱. شکاف فزاینده‌ی نابرابری اقتصادی در جامعه‌ی آمریکا، یک تضاد ایدئولوژیک میان الیگارشی قدرت پدید آورده است؛ به اندازه‌ای که زدودن آن، به جنگ قدرت میان نخبگان و الیت رسیده است.


۲. طبقه‌ی متوسط که همیشه حامل اندیشه‌ها و تحولات فکری و فلسفی و دینی جوامع‌اند، در درون جامعه‌ی چندلایه‌ی آمریکا به شکل شکننده‌ای در معرض فشار و بیرون‌رفت از تصمیمات سیاسی قرار گرفته است.


۳. یک طبقه‌ی فرادست مرفّه‌ی مرکانتال (=سودجو) مانند تار عنکبوت ساختار و جامعه‌ی آمریکا را احاطه کرده است که با آرمان قانون‌گذاران اولیه‌ی ایالات متحده ناسازگار است. این روند، هرچند نشان از نفوذ جریان کاپیتال دارد، اما یک نزاع فکری و مرزبندی اجتماعی را با خود حمل می‌کند.


نکته: البته برخی از سر شیدایی، یا نادانی و یا از روی غفلت و خودباختگی جامعه‌ی سیاسی آمریکا را تطهیر می‌کنند و این دست‌کم دو علت دارد:
۱_ غرب‌زدگی که به قول مرحوم آل احمد از عقرب‌زدگی بدتر است.
۲_ تحقیر ایران و حس حقارت که در واقع توسعه‌یافتگی را تک‌خطی می‌دانند و معتقدند راه رشد ایران، نسخه‌ی مدرنیزاسیون آمریکایی‌ست. همچون کره و ژاپن.


در پایان از پاسخ‌دهندگان به پرسش ۱۱۲، جنابان به ترتیب زمان پاسخ: شیخ احمدی، مرتضی شهابی و سیدعلی اصغر تشکر می‌کنم که برای پاسخ وقت و فکر گذاشتند. نیز به خوانندگانی که بحث ۱۱۲ را مورد توجه قرار دادند، خداقوت می‌گویم.

 

 

 

ستون روزانه
شُرور

به‌ نام خدا. سلام. مرحوم آیةالله منتظری در کتاب "از آغاز تا انجام" که در قالب گفت‌وگوی فرضی میان یک دانشجو و عالم دینی با عنوان "ناصر و منصور" مشهور است، درباره‌ی شُرور سخن نَغز (=نیک و نیکو) و پُرمغزی دارد که احساس کردم نوشتن آن خالی از لطف و نفع‌رسانی نیست. ایشان می‌گویند:


"شُرور، اَعدام می‌باشند... شرّ امر وجودی نیست. مثل جهل که عدمِ علم است، عدَم است. و مرَض که عدمِ صحّت است."


نکته: ساده‌تر کنم بیان منتظری را: یعنی بدی‌ها (=شُرور، شرّها) در نظام آفرینش وجود ندارند، بلکه بشر آن را به وجود می‌آورد یا به علل دیگر روی می‌دهند.

۲۷ بهمن ۱۳۹۷.

توضیح من:


سلام سید
تسلّط در موضوع از اساس یک نوشته و از نشانه‌های دانش یک نویسنده است. کاوش خوبی انجام دادی. با همان سه پدیده‌ی موجود در پرسش پیش رفتی. اوج نگاه حرفه‌ای‌ات، همان نقد تقلیل سیاست خارجی به توئیت‌بازی (=در فارسی یعنی جیک‌جیک گنجشک‌ها) است که متأسفانه آقای دکتر ظریف هم دچار این آسیب خطرناک شده بود و همچنان در آن بازی می‌کند.

 

سؤال حسین جوادی نسب: جناب طالبی سلام. سوال اساسی این است که مثلا باران را نعمت و از آن خدا می دانند اما سیل را که نتیجه همین باران است به عوامل دیگر و حتی گناه بشر منتسب می کنند چرا ؟
 

پاسخم به جناب جوادی‌نسب

سلام
بشر به حکم عقل و تدبیر معیشت موظف است جایی ساکن شود، که در امان بماند. یک مثال می‌زنم: چرا مردم قدیم داراب‌‌کلا به‌جای آن‌که خانه‌ها را در دامنه‌ی دو یال شرقی و غربی بنا کنند، آمدند کنار رودخانه‌ که ممکن است در اثر باران سیل‌آسا، طغیان کند. بهتر بود در جلگه خانه‌سازی نکنند و به دامنه بروند. پس؛ این یک اصل است که کره‌ی زمین با مخاطرات توأم است، این بشر است که باید عقل معیشت‌اندیش خود را به‌کار گیرد و در جاهای بی‌خطر زیست‌گاه شکل دهد.

 

بیفزایم که منظور مرحوم منتظری این نیست که شرّ حادث نمی‌شود، بلکه منظورش این است شرّ و شُرور، امر "وجودی" نیستند. از "نیست‌ها" (=اَعدام) هستند. بیفزایم بشر با دستان خود زمین پاک و محیط زیست پاکیزه را آلوده بلکه نابود می‌کند. این آلودگی‌ها حادث می‌شود و با خود بسیاری از آلودگی‌های دیگر را به‌وجود می‌آورد. مثلاً نابودی درختان جنگل داراب‌کلا به محیط زیست محل‌مان ضربه‌ی سنگینی زد. بشر با دست خود، شر به‌پا می‌کند. درختان اِزّاردار سر به فلک کشیده و تنومند در امام‌زاده جعفر داراب‌کلا، سیدحمزه اسرم و سمسکنده همگی نشان می‌دهد روزگاری جنگل تا آنجا توسعه داشته‌ است. خُب، این تخریب، آثار بد خود را در طول زمان با خود حادث می‌کند. پوزش. کمی زیاد جواب دادم.


 

استان خوزستان

 

پاسخ:

سلام جناب جعفر آهنگر


۱. در بند اول نکات درستی مطرح کردی. موافق هم‌ایم. ۲. در بند دوم هم نظر شما واقعیت دارد. اما نظر من این است، در دسترس بودن آب عقلانی‌ست. ولی در کنار و مجاورت و نزدیک آن، خانه بناکردن غیرعقلانی‌ست. راحت‌طلبی گاهی انسان را از تحمل‌کردنِ سختی دور می‌دارد. ۳. اما ورودت به بحث، کاری پسندیده است جعفر و نیز قابل سپاس. مانند عکس بالا جناب جعفر. ساختمان‌های مسکونی در کنار رودخانه‌ی پرآب و طغیان‌گر در خوزستان. که اگر تخریب شود، خود بشر و "بساز و بفروش‌ها" مقصّرند، نه باران و رود و طبیعت زمین. در عکس بالا: در چند‌متری رودخانه‌ که مَسیل طبیعی آب است، ساختمان ده طبقه ساخته شد!

 

جان انسان و کودکان و.... در این‌گونه سازه‌ها آیا ارزش دیده شد؟ نه، فقط سود و طمع و حرص است. و نیز متأسفانه، نبودِ نظارت، وجدان کاری! و حتی شاید زد و بند غیرانسانی!

 


سلام سید. بلی؛ تصدیق می‌کنم که هم در حوزه‌ی سازمانی در جغرافیا اشتغال داشتی و هم در حوزه‌ی فکر ژئوپلتیک آموختی. یک یادآوری کنم که شوکه شوی. کتاب جغرافیای سیاسی مشکی‌رنگ خانم دُرّه میرحیدر (مهاجرانی) یادته، که اواخر دهه‌ی شصت (یا اوائل دهه‌ی هفتاد) دست‌به‌دست و در منزل دوستان می‌خواندیم؟ و تو آن کتاب را که از من بود، کنفرانس هم دادی. یاد یوسف به‌خیر.

 

 

بحث ۱۱۳ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

خُلقیات ایرانیان چیست؟

 

ستون روزانه
فکر بد پادشاه

به‌نام خدا. سلام. در شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی داستانی آمده است که خواندن آن جالب، حیرت‌انگیز و تفکرآفرین است. فشرده‌اش این است:


پیرزنی وقتی دید شیر گاوش کم‌شده ناراحت شد. گفتند: چه اتفاقی افتاده‌است؟ گفت: اندیشه‌ی مَلِک، دیگر شده‌است.


توضیح: منظور پیرزن این بود که فکرِ بد به سر پادشاه آمده، و درنتیجه گاو من شیرش خشک شده!


نکته: به لحاظ اندیشه‌ی فلسفی، این نشانی از حکمت خُسروانی ایرانی است که بر این اصل بنا بود که پادشاه دادگر (نه دیکتاتور ستمگر) دارای "فرّه ایزدی" (=یعنی برخوردار از شُکوه و جلال الهی) است که حتی پندار کج او موجب می‌شود گاو فلان پیرزن روستا، شیر ندهد! چه رسد به عمل ستمکارانه‌ی او.

۲۸ بهمن ۱۳۹۷.


@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده
بلی؛ برداشت درستی کرده‌ای. خودتان واقف و آگاه‌اید که ایران، منبع بزرگ حکمت و خردمندی و یکتاپرستی‌ست. و از میان منابع حکیمان، شاعران و فرزانگان فراوان ایران، درس‌ها و اندیشه‌ها نهفته است. من سیاسی میاسی بلد نیستم! دکتر.

 

ستون روزانه
استدراک

به‌نام خدا. سلام. از ویژگی‌های فراوان انسان، یکی "اِستدراک" است. یعنی خُرده‌گیری و عیب‌یافتنِ در کلام و سخن. و آن‌گاه کوشش برای رفع توهّم کردن از آن.


پس؛ هرگاه اهل "پی‌بردن" و "دریافتن" شدیم، در واقع اهل استدراک هستیم. این، امتیاز برجسته‌ی انسان‌های "دانش‌گرا" و خردمند است. که من، نامش را می‌گذارم: درکِ‌ تازه و فهمِ نُوین.


۲۹ بهمن ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:به‌یقین باخبرید که اینان، گاه هم می‌گویند ما باید به منویات رهبری (=نیّت‌های رهبری) عمل کنیم، نه به دستورات ایشان. و دلیل هم اقامه می‌کنند که رهبری گاه معذور است در علَن، حرف‌ِ دل‌شان را به زبان جاری کنند و آن‌ها آن حرف دل را می‌گویند ما کشف می‌کنیم! گویا علم به مکنونات هم دارند! حتی "آتش به‌اختیار" را هم بدون نظر رهبری، هجی و عملی می‌کنن. از اینجا به بعد را چون من سیاسی‌میاسی بلد نیستم، نمی‌دانم چی به چی است!

 

بحث ۱۱۴ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

چرا میان ایرانیان بر سر "پرسپولیسی‌بودن" و یا "استقلالی بودن"، این‌همه معرکه، هیجان، شادابی و بحث برپاست؟ در این دوگانه‌ و آوردگاه استقلالی و پرسپولیسی، چه درس‌ها و آموزه‌هایی می‌توان سراغ داد؟

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۴۶
ساعت پست : ۰۹:۰۹
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و چهارم

 

شهر انقلاب

قسمت دوازدهم

به‌نام‌ خدا. سلام. در ابتداء بگویم سهم هیچ صنف و قشر و گروهی در بروز انقلاب را نادیده نمی‌توان گرفت. اما به‌گمانم کمتر کسی انکار دارد که شهر انقلاب، "قم‌" نبوده است. آری؛ شهر انقلاب، قم بوده است. شاه در طول سلطنت خود، از قم می‌هراسید. او در اصل، دلش می‌خواست قم در حمایتِ حکومتش باشد و یا دست‌کم ساکت بماند. وقتی می‌دید نه حمایت است و نه سکوت، دست به سرکوب می‌زد.

 

چهار سرکوب خون‌بار قم توسط شاه از همه برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بود:
۱. سرکوب طلاب در درون فیضیه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام صادق (ع)
۲. سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۴۲.
۳. سرکوب شدید طلاب و دستگیری فراگیر آنان در قیام سال ۵۴ طلاب فیضیه.
۴. سرکوب قیام ۱۹دی ۱۳۵۶ قم که این چهارمین سرکوب، جرقه‌ی اشتعال اعتراضات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ گردید. و برگزاری مراسم چهلم شهدای قیام ۱۹دی۵۶ قم، شهر بزرگی چون تبریز را به قیام ۲۹ بهمن ۵۶ کشاند. و سپس یزد و شهرهای دیگر را به حرکت جسورانه، علیه‌ی رژیم واداشت و موج ۱۹دی قم، شهرهای دیگر ایران را یکی‌یکی، فرا گرفت.

 

شهر قم به دلیل حضور مرجعیت، مجتهدین، روحانیت، طلاب، مردم مؤمن و مذهبی و از همه مهمتر، قدرت اِفتاء، جلودار نهضت اسلامی بود. حتی چشم اغلب انقلابیون به قم بود و خط و ربط‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها از این‌جا، جابه‌جا و شیوه‌ی مبارزه از این‌جا ترسیم می‌شد.

 

هنوز نیز قم بعد از چهل‌سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، همچنان شهری برای رایزنی‌ها، مشورت‌ها و حتی اجازه‌گرفتن‌ها برای پست‌هایی چون ریاست‌جمهوری‌ست.

 

قم، نماد واقعی انقلاب است. نام قم، همان قم باقی ماند و مانند شهر سن‌پترز بورگ، لنین‌گراد نشد و نیز مثل شهر استالین‌گراد، به ولگاگراد برنگشت. چون قم، بامُسمّی بود و به دور از خودخواهی‌های کمونیست‌ها. آری؛ قم در لغت یعنی "بپا خیز" و بپا هم خاست.

۱۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۱۱ : این پرسش جناب ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"مسئولیت والدین درقبال نماز فرزندان چیست؟ و چه آثاری دارد؟"

 

پاسخم به بحث ۱۱۱

به‌نام خدا. سلام. سپاس از پرسشگر بحث ۱۱۱ جناب محمد عبدی که موضوعی دینی و تربیتی را به صحن مدرسه آورد.

 

۱. پرسش دو پاره دارد: مسئولیت و آثار.

 

۲. بلی؛ مادر و پدر به دلیل این‌که نقش اول تربیت فرزند را بر عهده دارند، طبق آموزه‌های دینِ مُرسل، باید وظیفه‌ی انسانی و تکلیف شرعی‌اش را عمل کند.

 

۳. یکی از صفات خدای باری تعالی، "پروردگار" است و پروردگار یعنی مربّی و پرورش‌دهنده. و حضرت پروردگار، خود، نماز را با فرو فرستادن وحی، به بشر آموخت و واجب ساخت، و ایمان حکم می‌کند پدر و مادر در برابر خدا عصیان نورزند و نماز را به فرزند بیاموزانند، یا خود مستقیم و یا از طریق آموزگاران قرآن.

 

۴. اساساً آموزش، به‌ویژه برای فرزندان، هزینه محسوب نمی‌شود؛ بلکه، سرمایه است. و آموختن نماز به فرزندان و گسترش فرهنگ نماز در کانون خانواده، آثار معنوی و روانی و روحی دارد.

 

۵. من با آن‌که وارد ۵۶ سالگی شدم، هنوز ذهنم و خاطراتم پر از عطر و بوی خاص مسجدرفتن‌ها در دوره‌ی نوجوانی است. یعنی آثار آن بر مجموعه‌ی زندگی‌ام قابل لمس است. گرچه، هرچه، اخلاص در نماز بالاتر رود، آثار آن نمایان‌تر می‌شود.

 

در واقع در این بند ۵ خواستم بگویم، جواب من به پاره‌ی دوم پرسش، مثبت است. حتی بالاتر از آن، نه فقط برای والدین، آثار معنوی و نشاط ایجاد می‌کند، بلکه خود فرد را در بزرگسالی آرامش و برکت می‌رساند.

 

به عبارت دیگر، هنوز درک می‌کنم که پدر و مادرم مرا به نمازخواندن واداشتند، یادم دادند، و در مسجد جامع داراب‌کلا پشت سر مرحوم "آقا" زیبایی‌های نمازخوانی را در خاطراتم مرور می‌کنم.

 

 

پاسخ:
جناب عرب خزائلی سلام. امور مذهبی، باورهای تردیدناپذیر مؤمنان است. نباید آن را تعبیر به اجبار کرد. همین الان اگر به مردم بگویند این گوساله، گوسفند، غاز و مرغ و هر ذبیحه‌ای، پشت به قبله ذبح و کشتار شده، هیچ‌ مسلمانی آن را لب نمی‌زند. چون این از امور مذهب اسلام است که باید رو به قبله و با ذکر بسم‌الله، ذبح شود. گفتن اذان در گوش نوزاد از استحباب‌های دینی‌ست. از نظر من، باورهای دینی را در بحث‌ها نباید مخدوش ساخت و جناب‌عالی هم همواره به این نیکویی، آراسته بودی. فقط خواستم، به‌طور کلی نظرم را بیان کرده‌ باشم.

 

نکته ها:

آنان که کتاب "کفایةالاصول" مرحوم آخوند خراسانی را به تعبیر شهید مطهری "چند لا" خواندند و از بر شدند، بازهم در ادبیات عرب، غَور می‌کنند تا بیشتر در فهم دینی پیش بیفتند. علامه طباطبایی، با آن‌‌همه فضل، ورع و تسلط در ادبیات عرب که تفسیر المیزان را در بیست جلد به زبان عربی نوشت، گاه برای برخی لغات ساعت‌ها و روزها جست‌وجو داشت تا به فهم دقیق برسد. عربی‌دانی، حدّ یَقف ندارد که "کفایت" کند! علم اساساً کفایت‌پذیر نیست. کسی از علم فارغ‌التحصیل نمی‌شود؛ از مهد است تا لحد. به قول ابوریحان بیرونی: دانستم که ندانستم. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۴۶
ساعت پست : ۰۹:۰۹
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و چهارم

 

شهر انقلاب

قسمت دوازدهم

به‌نام‌ خدا. سلام. در ابتداء بگویم سهم هیچ صنف و قشر و گروهی در بروز انقلاب را نادیده نمی‌توان گرفت. اما به‌گمانم کمتر کسی انکار دارد که شهر انقلاب، "قم‌" نبوده است. آری؛ شهر انقلاب، قم بوده است. شاه در طول سلطنت خود، از قم می‌هراسید. او در اصل، دلش می‌خواست قم در حمایتِ حکومتش باشد و یا دست‌کم ساکت بماند. وقتی می‌دید نه حمایت است و نه سکوت، دست به سرکوب می‌زد.

 

چهار سرکوب خون‌بار قم توسط شاه از همه برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بود:
۱. سرکوب طلاب در درون فیضیه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام صادق (ع)
۲. سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۴۲.
۳. سرکوب شدید طلاب و دستگیری فراگیر آنان در قیام سال ۵۴ طلاب فیضیه.
۴. سرکوب قیام ۱۹دی ۱۳۵۶ قم که این چهارمین سرکوب، جرقه‌ی اشتعال اعتراضات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ گردید. و برگزاری مراسم چهلم شهدای قیام ۱۹دی۵۶ قم، شهر بزرگی چون تبریز را به قیام ۲۹ بهمن ۵۶ کشاند. و سپس یزد و شهرهای دیگر را به حرکت جسورانه، علیه‌ی رژیم واداشت و موج ۱۹دی قم، شهرهای دیگر ایران را یکی‌یکی، فرا گرفت.

 

شهر قم به دلیل حضور مرجعیت، مجتهدین، روحانیت، طلاب، مردم مؤمن و مذهبی و از همه مهمتر، قدرت اِفتاء، جلودار نهضت اسلامی بود. حتی چشم اغلب انقلابیون به قم بود و خط و ربط‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها از این‌جا، جابه‌جا و شیوه‌ی مبارزه از این‌جا ترسیم می‌شد.

 

هنوز نیز قم بعد از چهل‌سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، همچنان شهری برای رایزنی‌ها، مشورت‌ها و حتی اجازه‌گرفتن‌ها برای پست‌هایی چون ریاست‌جمهوری‌ست.

 

قم، نماد واقعی انقلاب است. نام قم، همان قم باقی ماند و مانند شهر سن‌پترز بورگ، لنین‌گراد نشد و نیز مثل شهر استالین‌گراد، به ولگاگراد برنگشت. چون قم، بامُسمّی بود و به دور از خودخواهی‌های کمونیست‌ها. آری؛ قم در لغت یعنی "بپا خیز" و بپا هم خاست.

۱۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۱۱ : این پرسش جناب ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"مسئولیت والدین درقبال نماز فرزندان چیست؟ و چه آثاری دارد؟"

 

پاسخم به بحث ۱۱۱

به‌نام خدا. سلام. سپاس از پرسشگر بحث ۱۱۱ جناب محمد عبدی که موضوعی دینی و تربیتی را به صحن مدرسه آورد.

 

۱. پرسش دو پاره دارد: مسئولیت و آثار.

 

۲. بلی؛ مادر و پدر به دلیل این‌که نقش اول تربیت فرزند را بر عهده دارند، طبق آموزه‌های دینِ مُرسل، باید وظیفه‌ی انسانی و تکلیف شرعی‌اش را عمل کند.

 

۳. یکی از صفات خدای باری تعالی، "پروردگار" است و پروردگار یعنی مربّی و پرورش‌دهنده. و حضرت پروردگار، خود، نماز را با فرو فرستادن وحی، به بشر آموخت و واجب ساخت، و ایمان حکم می‌کند پدر و مادر در برابر خدا عصیان نورزند و نماز را به فرزند بیاموزانند، یا خود مستقیم و یا از طریق آموزگاران قرآن.

 

۴. اساساً آموزش، به‌ویژه برای فرزندان، هزینه محسوب نمی‌شود؛ بلکه، سرمایه است. و آموختن نماز به فرزندان و گسترش فرهنگ نماز در کانون خانواده، آثار معنوی و روانی و روحی دارد.

 

۵. من با آن‌که وارد ۵۶ سالگی شدم، هنوز ذهنم و خاطراتم پر از عطر و بوی خاص مسجدرفتن‌ها در دوره‌ی نوجوانی است. یعنی آثار آن بر مجموعه‌ی زندگی‌ام قابل لمس است. گرچه، هرچه، اخلاص در نماز بالاتر رود، آثار آن نمایان‌تر می‌شود.

 

در واقع در این بند ۵ خواستم بگویم، جواب من به پاره‌ی دوم پرسش، مثبت است. حتی بالاتر از آن، نه فقط برای والدین، آثار معنوی و نشاط ایجاد می‌کند، بلکه خود فرد را در بزرگسالی آرامش و برکت می‌رساند.

 

به عبارت دیگر، هنوز درک می‌کنم که پدر و مادرم مرا به نمازخواندن واداشتند، یادم دادند، و در مسجد جامع داراب‌کلا پشت سر مرحوم "آقا" زیبایی‌های نمازخوانی را در خاطراتم مرور می‌کنم.

 

 

پاسخ:
جناب عرب خزائلی سلام. امور مذهبی، باورهای تردیدناپذیر مؤمنان است. نباید آن را تعبیر به اجبار کرد. همین الان اگر به مردم بگویند این گوساله، گوسفند، غاز و مرغ و هر ذبیحه‌ای، پشت به قبله ذبح و کشتار شده، هیچ‌ مسلمانی آن را لب نمی‌زند. چون این از امور مذهب اسلام است که باید رو به قبله و با ذکر بسم‌الله، ذبح شود. گفتن اذان در گوش نوزاد از استحباب‌های دینی‌ست. از نظر من، باورهای دینی را در بحث‌ها نباید مخدوش ساخت و جناب‌عالی هم همواره به این نیکویی، آراسته بودی. فقط خواستم، به‌طور کلی نظرم را بیان کرده‌ باشم.

 

نکته ها:

آنان که کتاب "کفایةالاصول" مرحوم آخوند خراسانی را به تعبیر شهید مطهری "چند لا" خواندند و از بر شدند، بازهم در ادبیات عرب، غَور می‌کنند تا بیشتر در فهم دینی پیش بیفتند. علامه طباطبایی، با آن‌‌همه فضل، ورع و تسلط در ادبیات عرب که تفسیر المیزان را در بیست جلد به زبان عربی نوشت، گاه برای برخی لغات ساعت‌ها و روزها جست‌وجو داشت تا به فهم دقیق برسد. عربی‌دانی، حدّ یَقف ندارد که "کفایت" کند! علم اساساً کفایت‌پذیر نیست. کسی از علم فارغ‌التحصیل نمی‌شود؛ از مهد است تا لحد. به قول ابوریحان بیرونی: دانستم که ندانستم. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و چهارم

 

شهر انقلاب

قسمت دوازدهم

به‌نام‌ خدا. سلام. در ابتداء بگویم سهم هیچ صنف و قشر و گروهی در بروز انقلاب را نادیده نمی‌توان گرفت. اما به‌گمانم کمتر کسی انکار دارد که شهر انقلاب، "قم‌" نبوده است. آری؛ شهر انقلاب، قم بوده است. شاه در طول سلطنت خود، از قم می‌هراسید. او در اصل، دلش می‌خواست قم در حمایتِ حکومتش باشد و یا دست‌کم ساکت بماند. وقتی می‌دید نه حمایت است و نه سکوت، دست به سرکوب می‌زد.

 

چهار سرکوب خون‌بار قم توسط شاه از همه برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بود:
۱. سرکوب طلاب در درون فیضیه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام صادق (ع)
۲. سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۴۲.
۳. سرکوب شدید طلاب و دستگیری فراگیر آنان در قیام سال ۵۴ طلاب فیضیه.
۴. سرکوب قیام ۱۹دی ۱۳۵۶ قم که این چهارمین سرکوب، جرقه‌ی اشتعال اعتراضات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ گردید. و برگزاری مراسم چهلم شهدای قیام ۱۹دی۵۶ قم، شهر بزرگی چون تبریز را به قیام ۲۹ بهمن ۵۶ کشاند. و سپس یزد و شهرهای دیگر را به حرکت جسورانه، علیه‌ی رژیم واداشت و موج ۱۹دی قم، شهرهای دیگر ایران را یکی‌یکی، فرا گرفت.

 

شهر قم به دلیل حضور مرجعیت، مجتهدین، روحانیت، طلاب، مردم مؤمن و مذهبی و از همه مهمتر، قدرت اِفتاء، جلودار نهضت اسلامی بود. حتی چشم اغلب انقلابیون به قم بود و خط و ربط‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها از این‌جا، جابه‌جا و شیوه‌ی مبارزه از این‌جا ترسیم می‌شد.

 

هنوز نیز قم بعد از چهل‌سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، همچنان شهری برای رایزنی‌ها، مشورت‌ها و حتی اجازه‌گرفتن‌ها برای پست‌هایی چون ریاست‌جمهوری‌ست.

 

قم، نماد واقعی انقلاب است. نام قم، همان قم باقی ماند و مانند شهر سن‌پترز بورگ، لنین‌گراد نشد و نیز مثل شهر استالین‌گراد، به ولگاگراد برنگشت. چون قم، بامُسمّی بود و به دور از خودخواهی‌های کمونیست‌ها. آری؛ قم در لغت یعنی "بپا خیز" و بپا هم خاست.

۱۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۱۱ : این پرسش جناب ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"مسئولیت والدین درقبال نماز فرزندان چیست؟ و چه آثاری دارد؟"

 

پاسخم به بحث ۱۱۱

به‌نام خدا. سلام. سپاس از پرسشگر بحث ۱۱۱ جناب محمد عبدی که موضوعی دینی و تربیتی را به صحن مدرسه آورد.

 

۱. پرسش دو پاره دارد: مسئولیت و آثار.

 

۲. بلی؛ مادر و پدر به دلیل این‌که نقش اول تربیت فرزند را بر عهده دارند، طبق آموزه‌های دینِ مُرسل، باید وظیفه‌ی انسانی و تکلیف شرعی‌اش را عمل کند.

 

۳. یکی از صفات خدای باری تعالی، "پروردگار" است و پروردگار یعنی مربّی و پرورش‌دهنده. و حضرت پروردگار، خود، نماز را با فرو فرستادن وحی، به بشر آموخت و واجب ساخت، و ایمان حکم می‌کند پدر و مادر در برابر خدا عصیان نورزند و نماز را به فرزند بیاموزانند، یا خود مستقیم و یا از طریق آموزگاران قرآن.

 

۴. اساساً آموزش، به‌ویژه برای فرزندان، هزینه محسوب نمی‌شود؛ بلکه، سرمایه است. و آموختن نماز به فرزندان و گسترش فرهنگ نماز در کانون خانواده، آثار معنوی و روانی و روحی دارد.

 

۵. من با آن‌که وارد ۵۶ سالگی شدم، هنوز ذهنم و خاطراتم پر از عطر و بوی خاص مسجدرفتن‌ها در دوره‌ی نوجوانی است. یعنی آثار آن بر مجموعه‌ی زندگی‌ام قابل لمس است. گرچه، هرچه، اخلاص در نماز بالاتر رود، آثار آن نمایان‌تر می‌شود.

 

در واقع در این بند ۵ خواستم بگویم، جواب من به پاره‌ی دوم پرسش، مثبت است. حتی بالاتر از آن، نه فقط برای والدین، آثار معنوی و نشاط ایجاد می‌کند، بلکه خود فرد را در بزرگسالی آرامش و برکت می‌رساند.

 

به عبارت دیگر، هنوز درک می‌کنم که پدر و مادرم مرا به نمازخواندن واداشتند، یادم دادند، و در مسجد جامع داراب‌کلا پشت سر مرحوم "آقا" زیبایی‌های نمازخوانی را در خاطراتم مرور می‌کنم.

 

 

پاسخ:
جناب عرب خزائلی سلام. امور مذهبی، باورهای تردیدناپذیر مؤمنان است. نباید آن را تعبیر به اجبار کرد. همین الان اگر به مردم بگویند این گوساله، گوسفند، غاز و مرغ و هر ذبیحه‌ای، پشت به قبله ذبح و کشتار شده، هیچ‌ مسلمانی آن را لب نمی‌زند. چون این از امور مذهب اسلام است که باید رو به قبله و با ذکر بسم‌الله، ذبح شود. گفتن اذان در گوش نوزاد از استحباب‌های دینی‌ست. از نظر من، باورهای دینی را در بحث‌ها نباید مخدوش ساخت و جناب‌عالی هم همواره به این نیکویی، آراسته بودی. فقط خواستم، به‌طور کلی نظرم را بیان کرده‌ باشم.

 

نکته ها:

آنان که کتاب "کفایةالاصول" مرحوم آخوند خراسانی را به تعبیر شهید مطهری "چند لا" خواندند و از بر شدند، بازهم در ادبیات عرب، غَور می‌کنند تا بیشتر در فهم دینی پیش بیفتند. علامه طباطبایی، با آن‌‌همه فضل، ورع و تسلط در ادبیات عرب که تفسیر المیزان را در بیست جلد به زبان عربی نوشت، گاه برای برخی لغات ساعت‌ها و روزها جست‌وجو داشت تا به فهم دقیق برسد. عربی‌دانی، حدّ یَقف ندارد که "کفایت" کند! علم اساساً کفایت‌پذیر نیست. کسی از علم فارغ‌التحصیل نمی‌شود؛ از مهد است تا لحد. به قول ابوریحان بیرونی: دانستم که ندانستم. بیشتر بخوانید ↓

پاسخ:
سلام سید علی اصغر

۱. صلح امام حسن (ع) یک تدبیر عقلانی و شرعی بود. چون فضای عوام‌زدگی غالب شده‌بود و به‌شدت به نفع معاویه چرخیده بود. و امام (ع) مانند صلح حدیبیه _که پیامبر (ص) در بستر اسلام آن را رویاندند_ راه درستی را پیمودند.

 

۲. مکتب رضوی (ع) نیز می‌دانید تأثیر شگرفی در میان مسلمانان پدید آورد. گرچه امام رضا (ع) را به‌زور از مدینه به مرو و توس آوردند و وادار نمودند، اما آن امام، این تهدید خطیر را به فرصت بی‌نظیر نشر اندیشه‌ی علوی تبدیل کردند. کتاب "عیون اخبار الرضا" اثر شیخ صدوق (=ابن بابْویه) یکی از گران‌سنگ ترین کتاب است که آراء و افکار امام رضا (ع) در آن تألیف شده است.

 

۳. بلی؛ برخی‌ها در قم در مبارزه با شاه همگام امام نبودند، اما توان مخالفت علنی هم نداشتند. به هر حال از نظر من این تنوع فکری و تکثر سیاسی حتی در بین علما و مراجع را باید نشان بالندگی دانست، نه یکسان‌نگری؛ زیرا تفکر سیاسی واحد، از نبودن خود تفکر خطرناک‌تر است.

 

۴. اما شما بهتر از من می‌دانی که امام بارها شاه را با زبان لیّن و نصیحت دلسوزانه تذکر می‌داد و نقطه‌ی عزیمت مبارزه را در انتقاد از دولت‌ها (=کابینه‌های) شاه متمرکز می‌کرد. حتی در کتاب کشف‌الاسرار در جواب حکمی زاده، به نوعی به سلطنت شاه ورود نمی‌کند. اما کم‌کم دیدند که شاه، هیچ‌ توجهی به تذکرها نمی‌کند، حملاتش را متوجه‌ی شخص شاه و واژگونی رژیم کرد و از شاه دیگر نه به عنوان "اعلی‌حضرت" که "ای مَردک" یاد می‌کرد و می‌گفت شاه باید برود.

 

پس، امام فرمول انقلاب را به‌درستی موبه‌مو عمل می‌کرد و گام‌های ایشان بر حسب زمان و اقتضائات بود. و مراحل عقلانی و وظائف شرعی را فدای حوادث نمی‌کرد. حتی هیچ‌گاه انقلاب مسلحانه را تجویز نکرد.

 

در پایان رک بگویم من هم از این متن انتقادی و توضیحی و استفهامی تو بهره بردم. زیرا ذهنم را با چند ریشتر تکان دادی و به لرزه درآوردی، تا به‌شوق در جواب بکوشم. امید است، درست پاسخ داده‌ باشم.

 

ستون روزانه

نعمت‌های سه‌گانه

به‌نام‌ خدا. سلام. مفسّران _از جمله حکیم میبدی_ که قرآن را به سبک عرفانی تفسیر کرده‌اند، بر این نظرند که نعمت‌های خدا سه نوع‌اند:

نعمت‌های خارجی: مانند مال و جاه.

نعمت‌های بدنی: مانند صحّت و عافیت.

نعمت‌های نفسانی: مانند عقل، فطانت و دَهاء (= هر دو یعنی زیرکی و هوشمندی)

پس چه خوب و نشاط‌انگیز است که آدمی، فرموده‌ی قرآن در آیه‌ی ۳ سوره‌ی فاطر را همیشه برای خویشتنِ خویش، یاد کند:

"یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ... " یعنی: ای مردم! نعمت خدا را بر خودتان یاد کنید... .

۱۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

قوانین ایران را بدانیم

آیا ایجاد پروفایل جعلی جرم محسوب می‌شود؟

پاسخ حقوقدان: "بله شما می‌توانید از چنین فردی شکایت کنید چرا که مطابق قانون ایجاد پروفایلی جعلی با عکس‌های دیگری در شبکه‌های اجتماعی و تغییر و تحریف و نشر صوت یا فیلم یا تصویر دیگری به نحوی که عُرفاً موجب هتک حیثیت او شود جرم محسوب شده و مرتکب به حبس از ۹۱ روز تا ۲ سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هردو مجازات محکوم خواهد شد." (منبع)

 

نکته ها:

حضرت امام صادق (ع):  کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع‏.

یعنی: مردم را به غیر از زبانتان دعوت به دین کنید، تا سعى و کوشش، درستى و پرهیزگارى و خویشتن‌دارى را از شما مشاهده کنند.

و نیز به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی در داستان سیاوش (البته به قول مرحوم دهخدا بیت منتسب به فردوسی):

«بزرگی سَراسَر به گُفتار نیست
دوصَد گُفته چون نیم‌کِردار نیست»

 

پاسخ:

جناب جوادی نسب. نماز یک اقدام معنوی‌ست. حتی پیامبر (ص) آن را معراج مؤمن تعبیر کردند. منظورم این است جناب جوادی، یک اقدام ماورائی را نباید با اقدام مسائل پیش‌پا افتاده، خلط و مقایسه کرد. هرچند جلوی اختیار کسی را در نوشتن و طرح دیدگاه، نمی‌توان گرفت. من هم، نظرم را انشاء کردم.

 

تحلیل سیاسی

علی شمخانی چند روز پیش سخنی گفت که به نظرم نیازمند توجه و تحلیل است. او گفت:

"هیچ رسوائی برای رژیم صهیونیستی که مدعی داشتن قدرت اطلاعاتی برتر است، بالاتر از این نیست که هم زمان با هیاهوهای کودکانه متوجه شود که وزرای کابینه اش به منابع اطلاعاتی تبدیل شده اند." (منبع)

(کد خبر ۶۵۱۷۴۲. سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷)

 

تحلیل من:

۱. شمخانی در این فراز از سخن، نه یک خبر، که یک اطلاعات را، به‌عمد در زمین بازی اسرائیل غاصب انداخت.

 

۲. اقدام علی شمخانی را _که از استراتژیست‌های نظام محسوب می‌شود_ می‌توان به تشدیدکردن تشویش در درون کابینه‌ی تضعیف‌شده‌ی نتانیاهو تلقی کرد.

 

۳. در اسلام بر نظامیان رواست، خضاب کنند تا دشمن از هیبت و چهره‌ی افراد به ترس و تردید بیفتد، این اقدام نوین شمخانی به‌ نظرم نوعی خضاب سیاسی و امنیتی‌ نیز هست.

۱۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

ستون روزانه
گرگ و گوسفند

به‌نام‌ خدا. سلام. گرچه سعدی در شعر زیر در قالب گوسفند و گرگ، دردی را بیان می‌کند که یکی از رؤسای حلب، مرد دمشقی را به ده دینار از قید فرنگ رهانید، اما دختر بدخوی ستیزه‌جویش را به کابین صد دینار به نکاح او در آورد و وی را در قید بدتر، گرفتار کرده بود:


شنیدم گوسپندی را بزرگی

رهانید از دهان و دست گرگی

 

شبانگه کارد در حلقش بمالید

روان گوسپند از وی بنالید

 

که از چنگال گرگم در ربودی

چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی

(منبع)

 

اما این حکایت همچنان باقی‌ست. و جاری‌ست. و ساری‌ست. امروزه‌روز، برخی‌ها آمریکا را ناجی و همه‌کاره می‌پندارند که باید در انقیاد او بود تا مثلاً کره و سنگاپور و ژاپن شد؛ حال آن‌که آن امپریالیسم غارتگر، در نقش گرگ خون‌آشام است برای گوسفند پنداشتن دیگران و به چنگال درآوردن آنان، ولی به قول داراب‌کلایی‌ها در لباسی "دَگِش‌" شده و "بزَک‌" گردیده برای ایجاد الیناسیون، یعنی به تعبیر دکتر شریعتی ازخودباختگی و به رنگِ دیگری درآمدن.

 

یاد آن دانشمند نژادپرست افتادم که چه بد می‌پنداشت که گفته‌ بود: غرب کارفرما آفریده شده، شرق عمَله و کارگر!

 

پیام مدیر

فرارفت

به‌ نام خدا. به‌ شکرانه‌ی تلاش‌های اندیشمندانه‌ی هم‌کلاسی‌ها در شکل‌دهی به ۱۱۱ پرسش گونه‌گون، و با مدد از حضرت باری‌تعالی، شیوه‌ی مدرسه‌ی فکرت از سنجاق‌کردن پرسش‌ها، به روش خودجوشی در بحث‌ها ارتقاء یافت. امید است این فرارفت و گام نوین در چارچوب مقررات، مدرسه‌ی فکرت را بیشتر از گام پیشین، به افکار و آراء و مدارا آراسته سازد. جا دارد از همه‌ی پرسش‌گران، پاسخ‌دهندگان، خوانندگان و نظرگذاران در لابه‌لای بحث‌ها و میان‌بحث‌ها، سپاسی درخور به عمل آورم؛ و می‌آورم.

۱۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی
مرکز و پیرامون
به‌نام‌ خدا. سلام. وقتی دهه‌ی هفتاد در دانشگاه نظریه‌های آندره گوندر فرانک و سمیر امین را می‌خواندم، بیشتر مفهوم مرکز و پیرامون و توسعه‌نیافتگی را درک کردم. گرچه آن‌دو، در ابعاد جهانی نظریه‌پردازی می‌کردند، اما مدت مدیدی‌ست ذهن من به شکاف‌های نهفته‌ی (=سر باز نکرده‌ی) مرکز و پیرامون در داخل ایران متمرکز شده، و بخشی از نگاه پژوهشی‌ام را به خود جلب نموده است. که دیروز موضع‌گیری نماینده یزد در برابر کیک زرد میبد یزد، مرا واداشته، تا این شکاف را تحلیل کنم. او گفت:


"در مقابل این ٣٠ تُن کیک زرد که به اصفهان منتقل شده است که حرکت ملی و بین المللی است چرا باید مردم یزد همچنان برای آب آشامیدنی شان _از حوزه زاگرس و اصفهان_ این همه دچار تنش باشند." (کد خبر ۶۵۲۴۹۶) 
(منبع)

تحلیل من:


۱. همواره میان منافع ملی و منافع استانی، یک تضاد نانوشته وجود دارد. چه نفت خوزستان، چه چوب گرگان، چه کیک یزد. و حتی چه آنچه در مشهد نهفته است.


۲. چون منابع در ایران به یک اندازه در سطح کشور وجود ندارد و توزیع جغرافیایی آن متناسب با ناهموارهای طبیعی است، تعارض منافع داخلی شکل می‌گیرد. مثل آنچه میان یزد و اصفهان، کازرون و حومه و نیز مازندران و سمنان به‌صورت مرئی و نامرئی در حال تکانه است.


۳. فضای تنش خفته با رویکرد گرایش بومی در بخشی از استان‌ها، موجب شده سیاسیونی که به‌آسانی نمی‌توانند خود را به یک چهره‌ی شناخته‌شده‌ی کشوری تبدیل کنند، آن را سکّوی پرنسیب و معاشرت سیاسی خود گردانند.


۴. کم‌کم آن لُکنتی که فراگیر شده‌ بود و از فضای تیره و تنگ آن، غبار غلیظِ کنترل امنیتی، به هوای سیاست‌ورزی برخاسته بود، جای خود را به آزادی بیشتر در بیان داده‌ است و این یک علتش شاید شکست انحصار رسانه‌ی ملی‌ست که هم تک‌گو بود، هم تک‌رو و هم ماهر در دستبُرد خبر. بنابراین اگر نماینده بومی، از بوم‌زیست خود به دفاع بر نخیزد، از رأی انتخاباتی می‌افتد.


۵. پس، هرچند همه‌ی فریاد‌های این‌گونه، ناشی از صداقت و دفاع از منافع نیست، اما نشان از جرأت‌یابی و نیز آثار تئوری کمیابی‌ و شکافته شدن آرام شکاف‌هاست. و از نظر علم جامعه‌شناسی سیاسی، شکاف‌ها وقتی باز شوند، به نفع جوامع است. زیرا هم حل مسائل اجتماعی را پیش می‌اندازد و هم صف‌بندی فکری را شفاف‌تر می‌سازد. به نظرم در آینده مسائل مهمتری میان مرکز و پیرامون پدیدار می‌شود که حکومت باید برای آن راه‌حل ‌های بنیادی و وفاق همگانی بجوید.
۱۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


پاسخم به ر. ب. در گروه همدلی

سلام من هم به شما جناب آقا ... .
۱. از این‌که روی نوشته‌ام وقت گذاشتی، خواندی و نظر دادی، ممنونم.
۲. در مقایسه‌ی کشورها باید تمامی شاخص‌ها را در نظر گرفت و دست به تطبیق زد.


۳. این‌که کره و ژاپن به کشورهای توسعه‌یافته ارتقاء یافتند، امر درستی‌ست که شما به آن اشاره کردی.


۴. اما در همین ژاپن و کره یک ضعف بسیار بزرگ هم وجود دارد: ارتش آمریکا بخشی از خاک، دریا، هوا، و پایگاه‌های نظامی آن‌ها را در اشغال خود دارد. و ژاپن حق ایجاد ارتش را ندارد. اما ایران به برکت خون شهیدان حتی یک سرباز دون‌پایه‌ی آمریکا هم حضور ندارد چه برسد به ژنرال‌ها.


۵. اما این که نوشته‌ای:


"باکارت ملی دارن به مردم گوشت سگ میدن وملت رو وعده حوری دربهشت"
من دو تا جواب به شما می‌دهم:


اول این‌که خبر گوشت سگ، تکذیب شد. حال فرض را (تأکید می‌کنم فرض را) هم بگذاریم بر این‌که در یک جایی، چنین کار زشتی شد، آیا اقدام یک شهروندی که به مردم خودش رحم نمی‌کند را باید به حساب کل مملکت خود گذاشت؟ به‌یقین، نه.


دوم این‌که اگر دولت یا دست‌اندرکاران سیاسی کشور به‌جای مدیریت و حل مسائل و مشکلات کشور وعده‌ی حوری بهشت دادند، سخن شما و انتقاد شما نه فقط درست است بلکه جای تحسین دارد. اما اگر در محافلی خاص چنین وعده‌هایی می‌دهند بگذاریم به حساب همان محافل که طرز فکرشان این‌گونه است.
ممنونم. امید است همواره در همه‌ی امور توفیقات الهی داشته‌ باشید.
۱۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی
پول و دموکراسی

به‌نام‌ خدا. سلام. ماه قبل تحلیلی نوشته‌ بودم در باره‌ی انتخابات ۹۸ مجلس؛ اینک با موضع امروز حجةالاسلام مجتبی ذوالنور نماینده‌ی قم، این تحلیلم را به آن تحلیلم پیوست می‌زنم که گزافه نبافته‌ بودم و شاهدِ مثال از راه رسید. او گفت:
"با استانی شدن انتخابات، افراد باید به جریان های سیاسی آویزان شوند... در غیر این صورت کاندیداها باید اینقدر پول داشته باشند که در سطح استان تبلیغات کنند که در نتیجه افرادی پولدار سر کار می آیند".
(کد خبر: 4534314 ، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷)

(منبع)


تحلیل من:
۱. دموکراسی "روش" در سیاست است؛ اما انتخابات و رأی مردم، "منش" در سیاست. به عبارتی، آن زیربنای بازی در قدرت است؛ این روبنا و حاصل جمع آن.


۲. دموکراسی "راه" است؛ اما رأی آزاد، "رفتار".


۳. یک جریان چون دموکراسی را تهدید خود می‌داند، هم می‌خواهد به "راه" دست ببرد، هم در صدد است "رفتار" را دستوری و ساختارپسند نماید.


۴. طرز تفکری که رأی آزاد را خطر می‌پندارد، در واقع چون نمی‌تواند در فضای انکساری (=شکسته‌ شدن) خود، رأی مردم را همچنان "تزئینی" بداند، به‌ناچار رو به به‌کارگیری ادبیات پوپولیستی (=مردم‌فریب) آورده است، تا با بزرگ‌نمایی پول و برجسته کردن خطر آویزان شدن به احزاب و جریان‌ها، هم مردم را از گرایش به دموکراسی مدرن، به سمت دموکراسی محدود و هدایت‌شده، سوق دهد. و هم خود را حامی و دلسوز مردم، عدالت، کوچک‌شهرها و سلامت انتخابات جا بیندازد.


۵. گرچه باید بگویم نقص بزرگِ نبودنِ احزاب بزرگ (نه دولت‌ساخته و قدرت‌خواسته) همچنان در تمام کشور مستولی‌ و باقی‌ست و هیچ حزب مجوّزدار و مدنی‌رفتار، حتی نمی‌تواند در روستاها و محله‌ها دفتر بزند، اما همین مقدار هم که در پایتخت جمع‌اند، دچار تنگی جا، کمبود هوا، فَقد فعالیت، در کمین نظارت استصوابی و نیز هراس از گزارش چهارگانه‌ی آن چهارجا هستند. اما هرگز نباید به گشایشی که مردم آن را _با حقی که خدا به آنها داده_ با استیفاء و مطالبه، هموار خواهند نمود، ناامید شد.


نکته این‌که؛ یک سیاست‌ورز زیرک، در هر مخمصه و مسأله‌ای، خرَد خود را وَرز می‌دهد؛ نه رفتار خود را دَرز. اولی، وی را به فکر نوین می‌رساند، ولی دومی او را _به زبان کشکولی_ به مرز اوین!
۱۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

رفتار فاطمی (۱)
به‌نام‌ خدا. سلام. سال‌ها پیش وقتی کتاب محققانه و بسیار اثرگذار مرحوم سید جعفر شهیدی یعنی زندگانی فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ را می‌خواندم، درس‌های زیادی از آن بانوی نمونه‌ی انسانیت در آن دیدم که آن حضرت مظهر تامّ آن بوده. یکی از آن درس‌ها این بوده که حضرت زهرا (س) همه‌گونه رنج‌ها، نداشتن‌ها و زخم‌زبان‌ها را برای حفظ مکتب و عزّت سلسله‌ی عترت، در خود فرو می‌خورد؛ اما در برابر تمام ستم‌ها و حق‌پوشی‌ها فریاد بر می‌آورد و حتی علیه‌ی حاکم وقت قیام کرد، از خانه به کوچه گذر کرد، به مسجد رفت و سخنرانی سیاسی و توحیدی ایراد فرمود و خطبه‌ای ماندگار خواند. که این رفتار خانوادگی، سیاسی و فکری‌اش الگو و اُسوه‌ مانده است.


ابوالمجد مجدود بن آدم، مشهور به حکیم سنائی در تلمیح زیر چه زیبا و حکیمانه سروده:


تو چنان زی که بمیری برَهی
نه چنان چون تو بمیری برَهند

(منبع)
یعنی چنان زندگی کنیم که وقتی مرگ سراغ ما آمد واقعاً از زشتی‌ها رها و رستگار باشیم. نه آن‌چنان زندگی داشته باشیم که مردم با مُردنِ ما احساس رهایی و آرامش و خلاصی کنند!


سنائی به استناد به سخن امام علی (ع) این بیت را نگاشت.

"خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَهً إن مُتُّم مَعَها بَکَوا عَلیکُم و إن عِشتُم حَنُّوا إلیکُم"

با مردم آن‌گونه معاشرت کنید که اگر مُردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به‌سوی شما بیایند."

(نهج البلاغه، حکمت 10) (منبع)

 

و فاطمه _که به قول قشنگ علی شریعتی_ فاطمه است، یک نمونه‌ی اعلا از چنین انسان‌هایی‌ست که مولا امام علی (ع) حکمت‌گویی و رازدانی کرده است و نشانی آنان را به ما داده‌ است. و همچنان برای فاطمه _اُمّ الائمه_ هم اشک فراق است و هم اشتیاق دیدار.

ادامه، فردا...

۱۷ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


رفتار فاطمی (۲)
به‌ نام‌ خدا. سلام. در قسمت دوم نوشتار رفتار فاطمی، یکی از سخنان مهم آن کوثر هدایت و منادی عدالت را تقدیم می‌کنم.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند: «کسی که عبادت خالص خود را به خداوند متعال تقدیم می‌کند (و فقط برای رضای او عمل می‌کند) خداوند نیز بهترین مصلحت خود را بر او نازل می‌کند.»
۱۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


تحلیل سیاسی

اقناع و قلمرو
به‌ نام‌ خدا. سلام. یورگن استوک _دبیرکل پلیس بین‌الملل_ دو روز پیش _۱۶ بهمن ۱۳۹۷_ سخنی در باره‌ی جنگ‌جویان داعش (= مشهور به دولت اسلامی عراق و شام) گفته که از نظر من، دارای اهمیت خبری و نیازمند توجه و تحلیل است. او گفت:


"بسیاری از پیکارجویان خارجی که برای پیوستن به داعش به عراق و سوریه رفته بودند، به کشورهای‌شان برگشتند... ما بانک اطلاعاتی از پیکارجویان تروریست در دست داریم... اکنون اطلاعات بیش از ۵۰ هزار پیکارجو در این بانک اطلاعاتی موجود است که در سراسر جهان پراکنده شده‌اند... اگر نظارت و فشار بر این گروه‌ها ادامه نیابد، آنها می‌توانند ظرف شش تا دوازده ماه صاحب قلمرو شوند. (کد خبر: 747212) (منبع)

 

تحلیل من:

 

۱. مغرب‌زمین همیشه کوشیده، ماجراجویان را در بیرون از قلمرو خود، به ستیزه و درگیری دائمی مشغول کند؛ مانند تزی که ولادیمیر پوتین در جمهوری چچن عملیاتی کرد؛ یعنی مسلمانان معارض را با سرکوب خشن از قلمرو روس دور ساخت،  و آن‌ها مجبور شدند برای بقا، به داعش _در عراق و سوریه_ بپیوندند.

 

۲. در علم سیاست چهار عنصر اساسی وقتی باهم یک‌جا قرار گیرند، کشور تأسیس می‌شود: جمعیت، سرزمین، حکومت، حاکمیت. و داعش چون عنصر اساسی سرزمین (=قلمرو) را از دست داد، به لحاظ کشوری و دولت رسمی، فرو پاشید اما تفکر و استعداد جنبش و جنگ‌جویی‌اش حفظ ماند.

 


۳. ایران از همان زمانِ فروپاشی رسمی داعش، با رصد دقیق منطقه‌ای و دسترسی به اطلاعات استراتژیک، با حدّت و شدّت هرگونه جنب‌وجوش این تفکر و جنبش جنگ‌طلب مخاطره‌انگیز را در مرزها می‌کاوَد، تا عنصر دوم یعنی هیچ‌گونه قلمروی شکل نگیرد.

 


۴. ایران کشوری پُرهمسایه است، (=با بیش از ۱۵ همسایه + ناوها و پایگاه‌های منطقه) این ویژگی عجیب ژئوپلتیک، می‌تواند هم تهدید باشد، و هم یک فرصت بزرگ. اگر سیاست تعامل جهانی و منطقه‌ای به‌همراه راهبرد مقاومت و عقلانیت در برابر مخاصمات همزمان پیش برود، امنیت پایدار ایران با منافع ملی پیوند می‌خورد، در غیر این صورت، کشورهای خصم، روی این جنبش خون‌ریز علیه‌ی ایران حساب‌ ویژه باز می‌کنند.

 


۵. از نظر کشورهای خصم، هم  خرید ۱۵۰۰ کامپیوتر برای آن سازمان مریم رجوی مستقر در قلمرو داخلی تیرانای آلبانی کاربرد دارد و هم ایجاد قلمرو برای داعش. زیرا در روابط بین‌الملل هر مقابله‌ای، همزمان محتاج هم اقناع است و هم قدرت.

 

نکته اما: اقناع _که گرانیگاه علم ارتباطات است_ می‌تواند از طریق شایعه‌سازی و عملیات روانی پیش برود، ولی قدرت، از طریق سرزمین و قلمرو، ولو موقّت و محدود. که ایران اخیراً بر پایشِ این گزینه‌ی راهبردی، با هدف مقابله و خنثی‌سازی، با به‌کارگیری بیشترین توان اطلاعاتی و رزمی افزود.

۱۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

رفتار فاطمی (۳)

به‌نام‌ خدا. سلام. ایرانیان به دلیل روح عدالت‌جویانه، بیش از سایر ملل به امام علی (ع) پیشوای پارسایان و رهبر عدالت‌خواهان، ارادت ویژه و اعتقاد راسخ دارند. بهتر دیدم در ایام مصائب و تجلیل فاطمیه، در قسمت سوم رفتار فاطمی، علی _مولای موحّدان_ را از زبان حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ در دل‌ها یادآوری نمایم.

 

آن حضرت، امام علی _علیه‌السّلام_ را این‌گونه معرفی کرده‌اند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه‌ی تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است."

۱۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تفسیر یک خبر مهم
به‌نام خدا. سلام. دیشب از سایتی باخبر شدم در نشست خبررسانی فیلم «سمفونی نهم»، درباره‌ی لزوم تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت وطن» در کنار «مجمع تشخیص مصلحت نظام" سخن به‌‌میان آمد. (منبع)

 

در این پست کوتاه و تفسیری‌ام، خواستم نظرم را در این‌باره _که پدیده‌ای بکر و نوین است_ گفته باشم:


۱. وطن ظرف است، نظام مظروف. پس، تا ظرف را سالم و باگنجایش نگه نداریم، مظروف بی‌مکان می‌ماند و در ظرف جای نمی‌گیرد.


۲. از نظر من، دو دسته، صدمه‌رسان هستند: یکی آنانی که اسلام در ایران را به‌تمامه می‌کوبند. دوم آنانی که ایرانِ پیش از اسلام و تمدن دیرپا و مانای ایرانیان را به‌تمامه پس می‌زنند.


۳. غم می‌خورم، درد می‌شکم وقتی طرز لباس، نوع فرهنگ، آداب خودباختگی برخی شهروندان را مشاهده می‌کنم که اساساً هیچ نشانی از ایرانی‌بودن در آن دیده نمی‌شود و یکسره تقلیدی و تبلیغی‌ست. وطن را بیش از هر چیز، از ظاهر، پوشش، ادب و خرد، باید سالم و کامل نگه داشت.


۴. بلی؛ تز و سازواره‌ی "مجمع تشخیص مصلحت وطن" را امری طبیعی و ضرور می‌دانم. از پاسداشت زبان پارسی گرفته، تا لباس و آداب. از احترام به جلوه‌های تمدنی و اندیشه‌ای گرفته تا اقتباس و انتخاب. از تفکر ایرانی گرفته تا مکتب اسلامی. همگی، مصلحت وطن است. بلکه من فراتر می‌روم، می‌گویم باید در کنار مجمع تشخیص مصلحت نظام، "مجمع تشخیص حقیقت ایران" راه‌اندازی شود. حقیقت و مصلحت باهم پیش می‌روند.


۵. تفسیرم را با سه نگرش ناب ایرانیان، گره می‌زنم و سفت می‌بندم که شُل نگیریم:


پندار نیک = یعنی حتی خیال هم باید پاک باشد.
گفتار نیک = یعنی سخن انسان باید پاکیزه باشد.
کردار نیک = یعنی رفتار آدمی باید نیکو و پسندیده باشد.


و ایرانیان با همین سرمایه‌ی سه‌گانه‌ی فلسفی، زیستی و هویتی، اسلام را پذیرا شدند، به آن مکتب خدمات دادند، و از آن مکتب مبین خدمات و حسنات برگرفتند. و میان ایران و اسلام، روابط متقابل برقرار شد، که همچنان درخشان و تابان است. ایران، جایی برای اسلام. و اسلام آموزه‌ایی وحیانی و رستگارساز برای ایران و ایرانیان.

سخن در این باره زیاد دارم، اما، زیادنویسی در مدرسه‌ی فکرت، جای ندارد.
۱۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۴

مدرسه فکرت ۲۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و چهارم

 

شهر انقلاب

قسمت دوازدهم

به‌نام‌ خدا. سلام. در ابتداء بگویم سهم هیچ صنف و قشر و گروهی در بروز انقلاب را نادیده نمی‌توان گرفت. اما به‌گمانم کمتر کسی انکار دارد که شهر انقلاب، "قم‌" نبوده است. آری؛ شهر انقلاب، قم بوده است. شاه در طول سلطنت خود، از قم می‌هراسید. او در اصل، دلش می‌خواست قم در حمایتِ حکومتش باشد و یا دست‌کم ساکت بماند. وقتی می‌دید نه حمایت است و نه سکوت، دست به سرکوب می‌زد.

 

چهار سرکوب خون‌بار قم توسط شاه از همه برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بود:
۱. سرکوب طلاب در درون فیضیه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام صادق (ع)
۲. سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۴۲.
۳. سرکوب شدید طلاب و دستگیری فراگیر آنان در قیام سال ۵۴ طلاب فیضیه.
۴. سرکوب قیام ۱۹دی ۱۳۵۶ قم که این چهارمین سرکوب، جرقه‌ی اشتعال اعتراضات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ گردید. و برگزاری مراسم چهلم شهدای قیام ۱۹دی۵۶ قم، شهر بزرگی چون تبریز را به قیام ۲۹ بهمن ۵۶ کشاند. و سپس یزد و شهرهای دیگر را به حرکت جسورانه، علیه‌ی رژیم واداشت و موج ۱۹دی قم، شهرهای دیگر ایران را یکی‌یکی، فرا گرفت.

 

شهر قم به دلیل حضور مرجعیت، مجتهدین، روحانیت، طلاب، مردم مؤمن و مذهبی و از همه مهمتر، قدرت اِفتاء، جلودار نهضت اسلامی بود. حتی چشم اغلب انقلابیون به قم بود و خط و ربط‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها از این‌جا، جابه‌جا و شیوه‌ی مبارزه از این‌جا ترسیم می‌شد.

 

هنوز نیز قم بعد از چهل‌سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، همچنان شهری برای رایزنی‌ها، مشورت‌ها و حتی اجازه‌گرفتن‌ها برای پست‌هایی چون ریاست‌جمهوری‌ست.

 

قم، نماد واقعی انقلاب است. نام قم، همان قم باقی ماند و مانند شهر سن‌پترز بورگ، لنین‌گراد نشد و نیز مثل شهر استالین‌گراد، به ولگاگراد برنگشت. چون قم، بامُسمّی بود و به دور از خودخواهی‌های کمونیست‌ها. آری؛ قم در لغت یعنی "بپا خیز" و بپا هم خاست.

۱۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۱۱ : این پرسش جناب ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"مسئولیت والدین درقبال نماز فرزندان چیست؟ و چه آثاری دارد؟"

 

پاسخم به بحث ۱۱۱

به‌نام خدا. سلام. سپاس از پرسشگر بحث ۱۱۱ جناب محمد عبدی که موضوعی دینی و تربیتی را به صحن مدرسه آورد.

 

۱. پرسش دو پاره دارد: مسئولیت و آثار.

 

۲. بلی؛ مادر و پدر به دلیل این‌که نقش اول تربیت فرزند را بر عهده دارند، طبق آموزه‌های دینِ مُرسل، باید وظیفه‌ی انسانی و تکلیف شرعی‌اش را عمل کند.

 

۳. یکی از صفات خدای باری تعالی، "پروردگار" است و پروردگار یعنی مربّی و پرورش‌دهنده. و حضرت پروردگار، خود، نماز را با فرو فرستادن وحی، به بشر آموخت و واجب ساخت، و ایمان حکم می‌کند پدر و مادر در برابر خدا عصیان نورزند و نماز را به فرزند بیاموزانند، یا خود مستقیم و یا از طریق آموزگاران قرآن.

 

۴. اساساً آموزش، به‌ویژه برای فرزندان، هزینه محسوب نمی‌شود؛ بلکه، سرمایه است. و آموختن نماز به فرزندان و گسترش فرهنگ نماز در کانون خانواده، آثار معنوی و روانی و روحی دارد.

 

۵. من با آن‌که وارد ۵۶ سالگی شدم، هنوز ذهنم و خاطراتم پر از عطر و بوی خاص مسجدرفتن‌ها در دوره‌ی نوجوانی است. یعنی آثار آن بر مجموعه‌ی زندگی‌ام قابل لمس است. گرچه، هرچه، اخلاص در نماز بالاتر رود، آثار آن نمایان‌تر می‌شود.

 

در واقع در این بند ۵ خواستم بگویم، جواب من به پاره‌ی دوم پرسش، مثبت است. حتی بالاتر از آن، نه فقط برای والدین، آثار معنوی و نشاط ایجاد می‌کند، بلکه خود فرد را در بزرگسالی آرامش و برکت می‌رساند.

 

به عبارت دیگر، هنوز درک می‌کنم که پدر و مادرم مرا به نمازخواندن واداشتند، یادم دادند، و در مسجد جامع داراب‌کلا پشت سر مرحوم "آقا" زیبایی‌های نمازخوانی را در خاطراتم مرور می‌کنم.

 

 

پاسخ:
جناب عرب خزائلی سلام. امور مذهبی، باورهای تردیدناپذیر مؤمنان است. نباید آن را تعبیر به اجبار کرد. همین الان اگر به مردم بگویند این گوساله، گوسفند، غاز و مرغ و هر ذبیحه‌ای، پشت به قبله ذبح و کشتار شده، هیچ‌ مسلمانی آن را لب نمی‌زند. چون این از امور مذهب اسلام است که باید رو به قبله و با ذکر بسم‌الله، ذبح شود. گفتن اذان در گوش نوزاد از استحباب‌های دینی‌ست. از نظر من، باورهای دینی را در بحث‌ها نباید مخدوش ساخت و جناب‌عالی هم همواره به این نیکویی، آراسته بودی. فقط خواستم، به‌طور کلی نظرم را بیان کرده‌ باشم.

 

نکته ها:

آنان که کتاب "کفایةالاصول" مرحوم آخوند خراسانی را به تعبیر شهید مطهری "چند لا" خواندند و از بر شدند، بازهم در ادبیات عرب، غَور می‌کنند تا بیشتر در فهم دینی پیش بیفتند. علامه طباطبایی، با آن‌‌همه فضل، ورع و تسلط در ادبیات عرب که تفسیر المیزان را در بیست جلد به زبان عربی نوشت، گاه برای برخی لغات ساعت‌ها و روزها جست‌وجو داشت تا به فهم دقیق برسد. عربی‌دانی، حدّ یَقف ندارد که "کفایت" کند! علم اساساً کفایت‌پذیر نیست. کسی از علم فارغ‌التحصیل نمی‌شود؛ از مهد است تا لحد. به قول ابوریحان بیرونی: دانستم که ندانستم. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و چهارم

 

شهر انقلاب

قسمت دوازدهم

به‌نام‌ خدا. سلام. در ابتداء بگویم سهم هیچ صنف و قشر و گروهی در بروز انقلاب را نادیده نمی‌توان گرفت. اما به‌گمانم کمتر کسی انکار دارد که شهر انقلاب، "قم‌" نبوده است. آری؛ شهر انقلاب، قم بوده است. شاه در طول سلطنت خود، از قم می‌هراسید. او در اصل، دلش می‌خواست قم در حمایتِ حکومتش باشد و یا دست‌کم ساکت بماند. وقتی می‌دید نه حمایت است و نه سکوت، دست به سرکوب می‌زد.

 

چهار سرکوب خون‌بار قم توسط شاه از همه برجسته‌تر و تأثیرگذارتر بود:
۱. سرکوب طلاب در درون فیضیه در دوم فروردین سال ۴۲ و روز شهادت امام صادق (ع)
۲. سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۴۲.
۳. سرکوب شدید طلاب و دستگیری فراگیر آنان در قیام سال ۵۴ طلاب فیضیه.
۴. سرکوب قیام ۱۹دی ۱۳۵۶ قم که این چهارمین سرکوب، جرقه‌ی اشتعال اعتراضات و پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ گردید. و برگزاری مراسم چهلم شهدای قیام ۱۹دی۵۶ قم، شهر بزرگی چون تبریز را به قیام ۲۹ بهمن ۵۶ کشاند. و سپس یزد و شهرهای دیگر را به حرکت جسورانه، علیه‌ی رژیم واداشت و موج ۱۹دی قم، شهرهای دیگر ایران را یکی‌یکی، فرا گرفت.

 

شهر قم به دلیل حضور مرجعیت، مجتهدین، روحانیت، طلاب، مردم مؤمن و مذهبی و از همه مهمتر، قدرت اِفتاء، جلودار نهضت اسلامی بود. حتی چشم اغلب انقلابیون به قم بود و خط و ربط‌ها، اعلامیه‌ها و نوارها از این‌جا، جابه‌جا و شیوه‌ی مبارزه از این‌جا ترسیم می‌شد.

 

هنوز نیز قم بعد از چهل‌سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی، همچنان شهری برای رایزنی‌ها، مشورت‌ها و حتی اجازه‌گرفتن‌ها برای پست‌هایی چون ریاست‌جمهوری‌ست.

 

قم، نماد واقعی انقلاب است. نام قم، همان قم باقی ماند و مانند شهر سن‌پترز بورگ، لنین‌گراد نشد و نیز مثل شهر استالین‌گراد، به ولگاگراد برنگشت. چون قم، بامُسمّی بود و به دور از خودخواهی‌های کمونیست‌ها. آری؛ قم در لغت یعنی "بپا خیز" و بپا هم خاست.

۱۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۱۱ : این پرسش جناب ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"مسئولیت والدین درقبال نماز فرزندان چیست؟ و چه آثاری دارد؟"

 

پاسخم به بحث ۱۱۱

به‌نام خدا. سلام. سپاس از پرسشگر بحث ۱۱۱ جناب محمد عبدی که موضوعی دینی و تربیتی را به صحن مدرسه آورد.

 

۱. پرسش دو پاره دارد: مسئولیت و آثار.

 

۲. بلی؛ مادر و پدر به دلیل این‌که نقش اول تربیت فرزند را بر عهده دارند، طبق آموزه‌های دینِ مُرسل، باید وظیفه‌ی انسانی و تکلیف شرعی‌اش را عمل کند.

 

۳. یکی از صفات خدای باری تعالی، "پروردگار" است و پروردگار یعنی مربّی و پرورش‌دهنده. و حضرت پروردگار، خود، نماز را با فرو فرستادن وحی، به بشر آموخت و واجب ساخت، و ایمان حکم می‌کند پدر و مادر در برابر خدا عصیان نورزند و نماز را به فرزند بیاموزانند، یا خود مستقیم و یا از طریق آموزگاران قرآن.

 

۴. اساساً آموزش، به‌ویژه برای فرزندان، هزینه محسوب نمی‌شود؛ بلکه، سرمایه است. و آموختن نماز به فرزندان و گسترش فرهنگ نماز در کانون خانواده، آثار معنوی و روانی و روحی دارد.

 

۵. من با آن‌که وارد ۵۶ سالگی شدم، هنوز ذهنم و خاطراتم پر از عطر و بوی خاص مسجدرفتن‌ها در دوره‌ی نوجوانی است. یعنی آثار آن بر مجموعه‌ی زندگی‌ام قابل لمس است. گرچه، هرچه، اخلاص در نماز بالاتر رود، آثار آن نمایان‌تر می‌شود.

 

در واقع در این بند ۵ خواستم بگویم، جواب من به پاره‌ی دوم پرسش، مثبت است. حتی بالاتر از آن، نه فقط برای والدین، آثار معنوی و نشاط ایجاد می‌کند، بلکه خود فرد را در بزرگسالی آرامش و برکت می‌رساند.

 

به عبارت دیگر، هنوز درک می‌کنم که پدر و مادرم مرا به نمازخواندن واداشتند، یادم دادند، و در مسجد جامع داراب‌کلا پشت سر مرحوم "آقا" زیبایی‌های نمازخوانی را در خاطراتم مرور می‌کنم.

 

 

پاسخ:
جناب عرب خزائلی سلام. امور مذهبی، باورهای تردیدناپذیر مؤمنان است. نباید آن را تعبیر به اجبار کرد. همین الان اگر به مردم بگویند این گوساله، گوسفند، غاز و مرغ و هر ذبیحه‌ای، پشت به قبله ذبح و کشتار شده، هیچ‌ مسلمانی آن را لب نمی‌زند. چون این از امور مذهب اسلام است که باید رو به قبله و با ذکر بسم‌الله، ذبح شود. گفتن اذان در گوش نوزاد از استحباب‌های دینی‌ست. از نظر من، باورهای دینی را در بحث‌ها نباید مخدوش ساخت و جناب‌عالی هم همواره به این نیکویی، آراسته بودی. فقط خواستم، به‌طور کلی نظرم را بیان کرده‌ باشم.

 

نکته ها:

آنان که کتاب "کفایةالاصول" مرحوم آخوند خراسانی را به تعبیر شهید مطهری "چند لا" خواندند و از بر شدند، بازهم در ادبیات عرب، غَور می‌کنند تا بیشتر در فهم دینی پیش بیفتند. علامه طباطبایی، با آن‌‌همه فضل، ورع و تسلط در ادبیات عرب که تفسیر المیزان را در بیست جلد به زبان عربی نوشت، گاه برای برخی لغات ساعت‌ها و روزها جست‌وجو داشت تا به فهم دقیق برسد. عربی‌دانی، حدّ یَقف ندارد که "کفایت" کند! علم اساساً کفایت‌پذیر نیست. کسی از علم فارغ‌التحصیل نمی‌شود؛ از مهد است تا لحد. به قول ابوریحان بیرونی: دانستم که ندانستم. بیشتر بخوانید ↓

پاسخ:
سلام سید علی اصغر

۱. صلح امام حسن (ع) یک تدبیر عقلانی و شرعی بود. چون فضای عوام‌زدگی غالب شده‌بود و به‌شدت به نفع معاویه چرخیده بود. و امام (ع) مانند صلح حدیبیه _که پیامبر (ص) در بستر اسلام آن را رویاندند_ راه درستی را پیمودند.

 

۲. مکتب رضوی (ع) نیز می‌دانید تأثیر شگرفی در میان مسلمانان پدید آورد. گرچه امام رضا (ع) را به‌زور از مدینه به مرو و توس آوردند و وادار نمودند، اما آن امام، این تهدید خطیر را به فرصت بی‌نظیر نشر اندیشه‌ی علوی تبدیل کردند. کتاب "عیون اخبار الرضا" اثر شیخ صدوق (=ابن بابْویه) یکی از گران‌سنگ ترین کتاب است که آراء و افکار امام رضا (ع) در آن تألیف شده است.

 

۳. بلی؛ برخی‌ها در قم در مبارزه با شاه همگام امام نبودند، اما توان مخالفت علنی هم نداشتند. به هر حال از نظر من این تنوع فکری و تکثر سیاسی حتی در بین علما و مراجع را باید نشان بالندگی دانست، نه یکسان‌نگری؛ زیرا تفکر سیاسی واحد، از نبودن خود تفکر خطرناک‌تر است.

 

۴. اما شما بهتر از من می‌دانی که امام بارها شاه را با زبان لیّن و نصیحت دلسوزانه تذکر می‌داد و نقطه‌ی عزیمت مبارزه را در انتقاد از دولت‌ها (=کابینه‌های) شاه متمرکز می‌کرد. حتی در کتاب کشف‌الاسرار در جواب حکمی زاده، به نوعی به سلطنت شاه ورود نمی‌کند. اما کم‌کم دیدند که شاه، هیچ‌ توجهی به تذکرها نمی‌کند، حملاتش را متوجه‌ی شخص شاه و واژگونی رژیم کرد و از شاه دیگر نه به عنوان "اعلی‌حضرت" که "ای مَردک" یاد می‌کرد و می‌گفت شاه باید برود.

 

پس، امام فرمول انقلاب را به‌درستی موبه‌مو عمل می‌کرد و گام‌های ایشان بر حسب زمان و اقتضائات بود. و مراحل عقلانی و وظائف شرعی را فدای حوادث نمی‌کرد. حتی هیچ‌گاه انقلاب مسلحانه را تجویز نکرد.

 

در پایان رک بگویم من هم از این متن انتقادی و توضیحی و استفهامی تو بهره بردم. زیرا ذهنم را با چند ریشتر تکان دادی و به لرزه درآوردی، تا به‌شوق در جواب بکوشم. امید است، درست پاسخ داده‌ باشم.

 

ستون روزانه

نعمت‌های سه‌گانه

به‌نام‌ خدا. سلام. مفسّران _از جمله حکیم میبدی_ که قرآن را به سبک عرفانی تفسیر کرده‌اند، بر این نظرند که نعمت‌های خدا سه نوع‌اند:

نعمت‌های خارجی: مانند مال و جاه.

نعمت‌های بدنی: مانند صحّت و عافیت.

نعمت‌های نفسانی: مانند عقل، فطانت و دَهاء (= هر دو یعنی زیرکی و هوشمندی)

پس چه خوب و نشاط‌انگیز است که آدمی، فرموده‌ی قرآن در آیه‌ی ۳ سوره‌ی فاطر را همیشه برای خویشتنِ خویش، یاد کند:

"یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ... " یعنی: ای مردم! نعمت خدا را بر خودتان یاد کنید... .

۱۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

قوانین ایران را بدانیم

آیا ایجاد پروفایل جعلی جرم محسوب می‌شود؟

پاسخ حقوقدان: "بله شما می‌توانید از چنین فردی شکایت کنید چرا که مطابق قانون ایجاد پروفایلی جعلی با عکس‌های دیگری در شبکه‌های اجتماعی و تغییر و تحریف و نشر صوت یا فیلم یا تصویر دیگری به نحوی که عُرفاً موجب هتک حیثیت او شود جرم محسوب شده و مرتکب به حبس از ۹۱ روز تا ۲ سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هردو مجازات محکوم خواهد شد." (منبع)

 

نکته ها:

حضرت امام صادق (ع):  کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع‏.

یعنی: مردم را به غیر از زبانتان دعوت به دین کنید، تا سعى و کوشش، درستى و پرهیزگارى و خویشتن‌دارى را از شما مشاهده کنند.

و نیز به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی در داستان سیاوش (البته به قول مرحوم دهخدا بیت منتسب به فردوسی):

«بزرگی سَراسَر به گُفتار نیست
دوصَد گُفته چون نیم‌کِردار نیست»

 

پاسخ:

جناب جوادی نسب. نماز یک اقدام معنوی‌ست. حتی پیامبر (ص) آن را معراج مؤمن تعبیر کردند. منظورم این است جناب جوادی، یک اقدام ماورائی را نباید با اقدام مسائل پیش‌پا افتاده، خلط و مقایسه کرد. هرچند جلوی اختیار کسی را در نوشتن و طرح دیدگاه، نمی‌توان گرفت. من هم، نظرم را انشاء کردم.

 

تحلیل سیاسی

علی شمخانی چند روز پیش سخنی گفت که به نظرم نیازمند توجه و تحلیل است. او گفت:

"هیچ رسوائی برای رژیم صهیونیستی که مدعی داشتن قدرت اطلاعاتی برتر است، بالاتر از این نیست که هم زمان با هیاهوهای کودکانه متوجه شود که وزرای کابینه اش به منابع اطلاعاتی تبدیل شده اند." (منبع)

(کد خبر ۶۵۱۷۴۲. سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷)

 

تحلیل من:

۱. شمخانی در این فراز از سخن، نه یک خبر، که یک اطلاعات را، به‌عمد در زمین بازی اسرائیل غاصب انداخت.

 

۲. اقدام علی شمخانی را _که از استراتژیست‌های نظام محسوب می‌شود_ می‌توان به تشدیدکردن تشویش در درون کابینه‌ی تضعیف‌شده‌ی نتانیاهو تلقی کرد.

 

۳. در اسلام بر نظامیان رواست، خضاب کنند تا دشمن از هیبت و چهره‌ی افراد به ترس و تردید بیفتد، این اقدام نوین شمخانی به‌ نظرم نوعی خضاب سیاسی و امنیتی‌ نیز هست.

۱۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

ستون روزانه
گرگ و گوسفند

به‌نام‌ خدا. سلام. گرچه سعدی در شعر زیر در قالب گوسفند و گرگ، دردی را بیان می‌کند که یکی از رؤسای حلب، مرد دمشقی را به ده دینار از قید فرنگ رهانید، اما دختر بدخوی ستیزه‌جویش را به کابین صد دینار به نکاح او در آورد و وی را در قید بدتر، گرفتار کرده بود:


شنیدم گوسپندی را بزرگی

رهانید از دهان و دست گرگی

 

شبانگه کارد در حلقش بمالید

روان گوسپند از وی بنالید

 

که از چنگال گرگم در ربودی

چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی

(منبع)

 

اما این حکایت همچنان باقی‌ست. و جاری‌ست. و ساری‌ست. امروزه‌روز، برخی‌ها آمریکا را ناجی و همه‌کاره می‌پندارند که باید در انقیاد او بود تا مثلاً کره و سنگاپور و ژاپن شد؛ حال آن‌که آن امپریالیسم غارتگر، در نقش گرگ خون‌آشام است برای گوسفند پنداشتن دیگران و به چنگال درآوردن آنان، ولی به قول داراب‌کلایی‌ها در لباسی "دَگِش‌" شده و "بزَک‌" گردیده برای ایجاد الیناسیون، یعنی به تعبیر دکتر شریعتی ازخودباختگی و به رنگِ دیگری درآمدن.

 

یاد آن دانشمند نژادپرست افتادم که چه بد می‌پنداشت که گفته‌ بود: غرب کارفرما آفریده شده، شرق عمَله و کارگر!

 

پیام مدیر

فرارفت

به‌ نام خدا. به‌ شکرانه‌ی تلاش‌های اندیشمندانه‌ی هم‌کلاسی‌ها در شکل‌دهی به ۱۱۱ پرسش گونه‌گون، و با مدد از حضرت باری‌تعالی، شیوه‌ی مدرسه‌ی فکرت از سنجاق‌کردن پرسش‌ها، به روش خودجوشی در بحث‌ها ارتقاء یافت. امید است این فرارفت و گام نوین در چارچوب مقررات، مدرسه‌ی فکرت را بیشتر از گام پیشین، به افکار و آراء و مدارا آراسته سازد. جا دارد از همه‌ی پرسش‌گران، پاسخ‌دهندگان، خوانندگان و نظرگذاران در لابه‌لای بحث‌ها و میان‌بحث‌ها، سپاسی درخور به عمل آورم؛ و می‌آورم.

۱۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی
مرکز و پیرامون
به‌نام‌ خدا. سلام. وقتی دهه‌ی هفتاد در دانشگاه نظریه‌های آندره گوندر فرانک و سمیر امین را می‌خواندم، بیشتر مفهوم مرکز و پیرامون و توسعه‌نیافتگی را درک کردم. گرچه آن‌دو، در ابعاد جهانی نظریه‌پردازی می‌کردند، اما مدت مدیدی‌ست ذهن من به شکاف‌های نهفته‌ی (=سر باز نکرده‌ی) مرکز و پیرامون در داخل ایران متمرکز شده، و بخشی از نگاه پژوهشی‌ام را به خود جلب نموده است. که دیروز موضع‌گیری نماینده یزد در برابر کیک زرد میبد یزد، مرا واداشته، تا این شکاف را تحلیل کنم. او گفت:


"در مقابل این ٣٠ تُن کیک زرد که به اصفهان منتقل شده است که حرکت ملی و بین المللی است چرا باید مردم یزد همچنان برای آب آشامیدنی شان _از حوزه زاگرس و اصفهان_ این همه دچار تنش باشند." (کد خبر ۶۵۲۴۹۶) 
(منبع)

تحلیل من:


۱. همواره میان منافع ملی و منافع استانی، یک تضاد نانوشته وجود دارد. چه نفت خوزستان، چه چوب گرگان، چه کیک یزد. و حتی چه آنچه در مشهد نهفته است.


۲. چون منابع در ایران به یک اندازه در سطح کشور وجود ندارد و توزیع جغرافیایی آن متناسب با ناهموارهای طبیعی است، تعارض منافع داخلی شکل می‌گیرد. مثل آنچه میان یزد و اصفهان، کازرون و حومه و نیز مازندران و سمنان به‌صورت مرئی و نامرئی در حال تکانه است.


۳. فضای تنش خفته با رویکرد گرایش بومی در بخشی از استان‌ها، موجب شده سیاسیونی که به‌آسانی نمی‌توانند خود را به یک چهره‌ی شناخته‌شده‌ی کشوری تبدیل کنند، آن را سکّوی پرنسیب و معاشرت سیاسی خود گردانند.


۴. کم‌کم آن لُکنتی که فراگیر شده‌ بود و از فضای تیره و تنگ آن، غبار غلیظِ کنترل امنیتی، به هوای سیاست‌ورزی برخاسته بود، جای خود را به آزادی بیشتر در بیان داده‌ است و این یک علتش شاید شکست انحصار رسانه‌ی ملی‌ست که هم تک‌گو بود، هم تک‌رو و هم ماهر در دستبُرد خبر. بنابراین اگر نماینده بومی، از بوم‌زیست خود به دفاع بر نخیزد، از رأی انتخاباتی می‌افتد.


۵. پس، هرچند همه‌ی فریاد‌های این‌گونه، ناشی از صداقت و دفاع از منافع نیست، اما نشان از جرأت‌یابی و نیز آثار تئوری کمیابی‌ و شکافته شدن آرام شکاف‌هاست. و از نظر علم جامعه‌شناسی سیاسی، شکاف‌ها وقتی باز شوند، به نفع جوامع است. زیرا هم حل مسائل اجتماعی را پیش می‌اندازد و هم صف‌بندی فکری را شفاف‌تر می‌سازد. به نظرم در آینده مسائل مهمتری میان مرکز و پیرامون پدیدار می‌شود که حکومت باید برای آن راه‌حل ‌های بنیادی و وفاق همگانی بجوید.
۱۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


پاسخم به ر. ب. در گروه همدلی

سلام من هم به شما جناب آقا ... .
۱. از این‌که روی نوشته‌ام وقت گذاشتی، خواندی و نظر دادی، ممنونم.
۲. در مقایسه‌ی کشورها باید تمامی شاخص‌ها را در نظر گرفت و دست به تطبیق زد.


۳. این‌که کره و ژاپن به کشورهای توسعه‌یافته ارتقاء یافتند، امر درستی‌ست که شما به آن اشاره کردی.


۴. اما در همین ژاپن و کره یک ضعف بسیار بزرگ هم وجود دارد: ارتش آمریکا بخشی از خاک، دریا، هوا، و پایگاه‌های نظامی آن‌ها را در اشغال خود دارد. و ژاپن حق ایجاد ارتش را ندارد. اما ایران به برکت خون شهیدان حتی یک سرباز دون‌پایه‌ی آمریکا هم حضور ندارد چه برسد به ژنرال‌ها.


۵. اما این که نوشته‌ای:


"باکارت ملی دارن به مردم گوشت سگ میدن وملت رو وعده حوری دربهشت"
من دو تا جواب به شما می‌دهم:


اول این‌که خبر گوشت سگ، تکذیب شد. حال فرض را (تأکید می‌کنم فرض را) هم بگذاریم بر این‌که در یک جایی، چنین کار زشتی شد، آیا اقدام یک شهروندی که به مردم خودش رحم نمی‌کند را باید به حساب کل مملکت خود گذاشت؟ به‌یقین، نه.


دوم این‌که اگر دولت یا دست‌اندرکاران سیاسی کشور به‌جای مدیریت و حل مسائل و مشکلات کشور وعده‌ی حوری بهشت دادند، سخن شما و انتقاد شما نه فقط درست است بلکه جای تحسین دارد. اما اگر در محافلی خاص چنین وعده‌هایی می‌دهند بگذاریم به حساب همان محافل که طرز فکرشان این‌گونه است.
ممنونم. امید است همواره در همه‌ی امور توفیقات الهی داشته‌ باشید.
۱۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی
پول و دموکراسی

به‌نام‌ خدا. سلام. ماه قبل تحلیلی نوشته‌ بودم در باره‌ی انتخابات ۹۸ مجلس؛ اینک با موضع امروز حجةالاسلام مجتبی ذوالنور نماینده‌ی قم، این تحلیلم را به آن تحلیلم پیوست می‌زنم که گزافه نبافته‌ بودم و شاهدِ مثال از راه رسید. او گفت:
"با استانی شدن انتخابات، افراد باید به جریان های سیاسی آویزان شوند... در غیر این صورت کاندیداها باید اینقدر پول داشته باشند که در سطح استان تبلیغات کنند که در نتیجه افرادی پولدار سر کار می آیند".
(کد خبر: 4534314 ، سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷)

(منبع)


تحلیل من:
۱. دموکراسی "روش" در سیاست است؛ اما انتخابات و رأی مردم، "منش" در سیاست. به عبارتی، آن زیربنای بازی در قدرت است؛ این روبنا و حاصل جمع آن.


۲. دموکراسی "راه" است؛ اما رأی آزاد، "رفتار".


۳. یک جریان چون دموکراسی را تهدید خود می‌داند، هم می‌خواهد به "راه" دست ببرد، هم در صدد است "رفتار" را دستوری و ساختارپسند نماید.


۴. طرز تفکری که رأی آزاد را خطر می‌پندارد، در واقع چون نمی‌تواند در فضای انکساری (=شکسته‌ شدن) خود، رأی مردم را همچنان "تزئینی" بداند، به‌ناچار رو به به‌کارگیری ادبیات پوپولیستی (=مردم‌فریب) آورده است، تا با بزرگ‌نمایی پول و برجسته کردن خطر آویزان شدن به احزاب و جریان‌ها، هم مردم را از گرایش به دموکراسی مدرن، به سمت دموکراسی محدود و هدایت‌شده، سوق دهد. و هم خود را حامی و دلسوز مردم، عدالت، کوچک‌شهرها و سلامت انتخابات جا بیندازد.


۵. گرچه باید بگویم نقص بزرگِ نبودنِ احزاب بزرگ (نه دولت‌ساخته و قدرت‌خواسته) همچنان در تمام کشور مستولی‌ و باقی‌ست و هیچ حزب مجوّزدار و مدنی‌رفتار، حتی نمی‌تواند در روستاها و محله‌ها دفتر بزند، اما همین مقدار هم که در پایتخت جمع‌اند، دچار تنگی جا، کمبود هوا، فَقد فعالیت، در کمین نظارت استصوابی و نیز هراس از گزارش چهارگانه‌ی آن چهارجا هستند. اما هرگز نباید به گشایشی که مردم آن را _با حقی که خدا به آنها داده_ با استیفاء و مطالبه، هموار خواهند نمود، ناامید شد.


نکته این‌که؛ یک سیاست‌ورز زیرک، در هر مخمصه و مسأله‌ای، خرَد خود را وَرز می‌دهد؛ نه رفتار خود را دَرز. اولی، وی را به فکر نوین می‌رساند، ولی دومی او را _به زبان کشکولی_ به مرز اوین!
۱۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

رفتار فاطمی (۱)
به‌نام‌ خدا. سلام. سال‌ها پیش وقتی کتاب محققانه و بسیار اثرگذار مرحوم سید جعفر شهیدی یعنی زندگانی فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ را می‌خواندم، درس‌های زیادی از آن بانوی نمونه‌ی انسانیت در آن دیدم که آن حضرت مظهر تامّ آن بوده. یکی از آن درس‌ها این بوده که حضرت زهرا (س) همه‌گونه رنج‌ها، نداشتن‌ها و زخم‌زبان‌ها را برای حفظ مکتب و عزّت سلسله‌ی عترت، در خود فرو می‌خورد؛ اما در برابر تمام ستم‌ها و حق‌پوشی‌ها فریاد بر می‌آورد و حتی علیه‌ی حاکم وقت قیام کرد، از خانه به کوچه گذر کرد، به مسجد رفت و سخنرانی سیاسی و توحیدی ایراد فرمود و خطبه‌ای ماندگار خواند. که این رفتار خانوادگی، سیاسی و فکری‌اش الگو و اُسوه‌ مانده است.


ابوالمجد مجدود بن آدم، مشهور به حکیم سنائی در تلمیح زیر چه زیبا و حکیمانه سروده:


تو چنان زی که بمیری برَهی
نه چنان چون تو بمیری برَهند

(منبع)
یعنی چنان زندگی کنیم که وقتی مرگ سراغ ما آمد واقعاً از زشتی‌ها رها و رستگار باشیم. نه آن‌چنان زندگی داشته باشیم که مردم با مُردنِ ما احساس رهایی و آرامش و خلاصی کنند!


سنائی به استناد به سخن امام علی (ع) این بیت را نگاشت.

"خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَهً إن مُتُّم مَعَها بَکَوا عَلیکُم و إن عِشتُم حَنُّوا إلیکُم"

با مردم آن‌گونه معاشرت کنید که اگر مُردید بر شما اشک بریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق به‌سوی شما بیایند."

(نهج البلاغه، حکمت 10) (منبع)

 

و فاطمه _که به قول قشنگ علی شریعتی_ فاطمه است، یک نمونه‌ی اعلا از چنین انسان‌هایی‌ست که مولا امام علی (ع) حکمت‌گویی و رازدانی کرده است و نشانی آنان را به ما داده‌ است. و همچنان برای فاطمه _اُمّ الائمه_ هم اشک فراق است و هم اشتیاق دیدار.

ادامه، فردا...

۱۷ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


رفتار فاطمی (۲)
به‌ نام‌ خدا. سلام. در قسمت دوم نوشتار رفتار فاطمی، یکی از سخنان مهم آن کوثر هدایت و منادی عدالت را تقدیم می‌کنم.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند: «کسی که عبادت خالص خود را به خداوند متعال تقدیم می‌کند (و فقط برای رضای او عمل می‌کند) خداوند نیز بهترین مصلحت خود را بر او نازل می‌کند.»
۱۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


تحلیل سیاسی

اقناع و قلمرو
به‌ نام‌ خدا. سلام. یورگن استوک _دبیرکل پلیس بین‌الملل_ دو روز پیش _۱۶ بهمن ۱۳۹۷_ سخنی در باره‌ی جنگ‌جویان داعش (= مشهور به دولت اسلامی عراق و شام) گفته که از نظر من، دارای اهمیت خبری و نیازمند توجه و تحلیل است. او گفت:


"بسیاری از پیکارجویان خارجی که برای پیوستن به داعش به عراق و سوریه رفته بودند، به کشورهای‌شان برگشتند... ما بانک اطلاعاتی از پیکارجویان تروریست در دست داریم... اکنون اطلاعات بیش از ۵۰ هزار پیکارجو در این بانک اطلاعاتی موجود است که در سراسر جهان پراکنده شده‌اند... اگر نظارت و فشار بر این گروه‌ها ادامه نیابد، آنها می‌توانند ظرف شش تا دوازده ماه صاحب قلمرو شوند. (کد خبر: 747212) (منبع)

 

تحلیل من:

 

۱. مغرب‌زمین همیشه کوشیده، ماجراجویان را در بیرون از قلمرو خود، به ستیزه و درگیری دائمی مشغول کند؛ مانند تزی که ولادیمیر پوتین در جمهوری چچن عملیاتی کرد؛ یعنی مسلمانان معارض را با سرکوب خشن از قلمرو روس دور ساخت،  و آن‌ها مجبور شدند برای بقا، به داعش _در عراق و سوریه_ بپیوندند.

 

۲. در علم سیاست چهار عنصر اساسی وقتی باهم یک‌جا قرار گیرند، کشور تأسیس می‌شود: جمعیت، سرزمین، حکومت، حاکمیت. و داعش چون عنصر اساسی سرزمین (=قلمرو) را از دست داد، به لحاظ کشوری و دولت رسمی، فرو پاشید اما تفکر و استعداد جنبش و جنگ‌جویی‌اش حفظ ماند.

 


۳. ایران از همان زمانِ فروپاشی رسمی داعش، با رصد دقیق منطقه‌ای و دسترسی به اطلاعات استراتژیک، با حدّت و شدّت هرگونه جنب‌وجوش این تفکر و جنبش جنگ‌طلب مخاطره‌انگیز را در مرزها می‌کاوَد، تا عنصر دوم یعنی هیچ‌گونه قلمروی شکل نگیرد.

 


۴. ایران کشوری پُرهمسایه است، (=با بیش از ۱۵ همسایه + ناوها و پایگاه‌های منطقه) این ویژگی عجیب ژئوپلتیک، می‌تواند هم تهدید باشد، و هم یک فرصت بزرگ. اگر سیاست تعامل جهانی و منطقه‌ای به‌همراه راهبرد مقاومت و عقلانیت در برابر مخاصمات همزمان پیش برود، امنیت پایدار ایران با منافع ملی پیوند می‌خورد، در غیر این صورت، کشورهای خصم، روی این جنبش خون‌ریز علیه‌ی ایران حساب‌ ویژه باز می‌کنند.

 


۵. از نظر کشورهای خصم، هم  خرید ۱۵۰۰ کامپیوتر برای آن سازمان مریم رجوی مستقر در قلمرو داخلی تیرانای آلبانی کاربرد دارد و هم ایجاد قلمرو برای داعش. زیرا در روابط بین‌الملل هر مقابله‌ای، همزمان محتاج هم اقناع است و هم قدرت.

 

نکته اما: اقناع _که گرانیگاه علم ارتباطات است_ می‌تواند از طریق شایعه‌سازی و عملیات روانی پیش برود، ولی قدرت، از طریق سرزمین و قلمرو، ولو موقّت و محدود. که ایران اخیراً بر پایشِ این گزینه‌ی راهبردی، با هدف مقابله و خنثی‌سازی، با به‌کارگیری بیشترین توان اطلاعاتی و رزمی افزود.

۱۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

رفتار فاطمی (۳)

به‌نام‌ خدا. سلام. ایرانیان به دلیل روح عدالت‌جویانه، بیش از سایر ملل به امام علی (ع) پیشوای پارسایان و رهبر عدالت‌خواهان، ارادت ویژه و اعتقاد راسخ دارند. بهتر دیدم در ایام مصائب و تجلیل فاطمیه، در قسمت سوم رفتار فاطمی، علی _مولای موحّدان_ را از زبان حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ در دل‌ها یادآوری نمایم.

 

آن حضرت، امام علی _علیه‌السّلام_ را این‌گونه معرفی کرده‌اند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه‌ی تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است."

۱۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تفسیر یک خبر مهم
به‌نام خدا. سلام. دیشب از سایتی باخبر شدم در نشست خبررسانی فیلم «سمفونی نهم»، درباره‌ی لزوم تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت وطن» در کنار «مجمع تشخیص مصلحت نظام" سخن به‌‌میان آمد. (منبع)

 

در این پست کوتاه و تفسیری‌ام، خواستم نظرم را در این‌باره _که پدیده‌ای بکر و نوین است_ گفته باشم:


۱. وطن ظرف است، نظام مظروف. پس، تا ظرف را سالم و باگنجایش نگه نداریم، مظروف بی‌مکان می‌ماند و در ظرف جای نمی‌گیرد.


۲. از نظر من، دو دسته، صدمه‌رسان هستند: یکی آنانی که اسلام در ایران را به‌تمامه می‌کوبند. دوم آنانی که ایرانِ پیش از اسلام و تمدن دیرپا و مانای ایرانیان را به‌تمامه پس می‌زنند.


۳. غم می‌خورم، درد می‌شکم وقتی طرز لباس، نوع فرهنگ، آداب خودباختگی برخی شهروندان را مشاهده می‌کنم که اساساً هیچ نشانی از ایرانی‌بودن در آن دیده نمی‌شود و یکسره تقلیدی و تبلیغی‌ست. وطن را بیش از هر چیز، از ظاهر، پوشش، ادب و خرد، باید سالم و کامل نگه داشت.


۴. بلی؛ تز و سازواره‌ی "مجمع تشخیص مصلحت وطن" را امری طبیعی و ضرور می‌دانم. از پاسداشت زبان پارسی گرفته، تا لباس و آداب. از احترام به جلوه‌های تمدنی و اندیشه‌ای گرفته تا اقتباس و انتخاب. از تفکر ایرانی گرفته تا مکتب اسلامی. همگی، مصلحت وطن است. بلکه من فراتر می‌روم، می‌گویم باید در کنار مجمع تشخیص مصلحت نظام، "مجمع تشخیص حقیقت ایران" راه‌اندازی شود. حقیقت و مصلحت باهم پیش می‌روند.


۵. تفسیرم را با سه نگرش ناب ایرانیان، گره می‌زنم و سفت می‌بندم که شُل نگیریم:


پندار نیک = یعنی حتی خیال هم باید پاک باشد.
گفتار نیک = یعنی سخن انسان باید پاکیزه باشد.
کردار نیک = یعنی رفتار آدمی باید نیکو و پسندیده باشد.


و ایرانیان با همین سرمایه‌ی سه‌گانه‌ی فلسفی، زیستی و هویتی، اسلام را پذیرا شدند، به آن مکتب خدمات دادند، و از آن مکتب مبین خدمات و حسنات برگرفتند. و میان ایران و اسلام، روابط متقابل برقرار شد، که همچنان درخشان و تابان است. ایران، جایی برای اسلام. و اسلام آموزه‌ایی وحیانی و رستگارساز برای ایران و ایرانیان.

سخن در این باره زیاد دارم، اما، زیادنویسی در مدرسه‌ی فکرت، جای ندارد.
۱۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۸
ساعت پست : ۰۴:۰۴
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۸
ساعت پست : ۰۴:۰۴
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

از شما شیخ عسکر هم ممنونم که در این محیط، قلم می‌زنی. مدیر هم تا جایی که تشخیص دهد، نوشتن نافع از ننوشتن است، می‌نویسد. و من سعی کرده‌ام هرجا بلد بودم، بنویسم. ممنونم.

 

نکته ها: در دهه‌ی شصت دکتر سروش، از میراث‌خوران انقلاب بود. البته من سهم ایشان را در تحولات فکری دهه‌ی هفتاد نادیده نمی‌گیرم. و این گونه حرف‌های احساسی و عُقده‌گشایانه‌ی وی را در کنار آثار گرانسنگ او نمی‌گذارم. با این دیدگاه غلط ایشان به‌تمامه مخالفم. گویی دکتر عبدالکریم سروش هم! نیازمند تست تیروئید! شد به استناد نوشداروی نُه شما. تا از عصبیت و عصبانیت خارج گردد و دوباره شُسته‌گویی پیشه کند.

 

پاسخ:


سلام جناب جوادی‌نسب. در راستای کُد سخن شما بگویم در ایتالیا هنوز مردم وقتی بنزین به باک خودروهاشان می‌زنند، هزینه جنگ ایتالیا با اتیوپی در دوره‌ی موسولینی را می‌پردازند و آن هزینه‌ی جنگی هنوز مستهلک نشد و از جیب مالیاتی ملت پرداخت می‌شود.


زندان انقلاب
قسمت چهارم
به‌نام‌خدا. سلام. من در این قضیه، اندیشه‌ام را می‌گویم، و رسیدن تامّ و تمام به آن را، در آرزو باقی می‌گذارم. من به یوتوپیا (=آرمان‌شهر) و مدینه فاضله‌ی افلاطونی هیچ باور ندارم. وقتی امام علی (ع) بر برادرش عقیل _به‌علت چشمداشت و سهم‌خواهی از بیت‌المال_ آهن‌گداخته نزدیک می‌کنند، کمیل، این یار فکر و ذکر خود را _به‌دلیل ضعف مدیریت_ بی هیچ رودربایستی‌یی، توبیخ می‌نمایند و می‌گویند تو فقط به‌درد دعاخواندن می‌خوری! که دعای کمیل را به او تعلیم داده‌ بودند و نیز استاندارش را به دلیل شرکتش در مهمانی اَشراف، با تمام قاطعیت عزل می‌کنند، و در برابر سه دسته توطئه‌گر و جنگ‌طلب می‌ایستند و مجبور به دفاع و دفن آشوب‌ها می‌شوند؛

 

همه‌وهمه معنایش این است از طریق حکومت‌، نمی‌توان به آرمان‌شهر دلخواه نائل شد و جامعه‌ای خالی از عیب و اِعوجاج آراست. کژاندیشان کار را به‌جایی رساندند که امام (ع) _آن حاکم عادل بی‌همتا را_ در محراب کوفه، ترور و به‌شهادت می‌رسانند.


با این پیش‌زمینه، در این قسمت، به زندان می‌روم تا بگویم زندان انقلاب چیست؟


من سال ۱۳۸۳ سه‌بار به اتفاق اعضای خانواده‌ام و پاره‌ای از دوستانم رفتم با چشمانم دیدم که شکنجه‌گاه ضدخرابکاری شاه، در پشت میدان توپخانه، تا چه‌اندازه مَخوف و هولناک بوده، که دوره‌ی خاتمی_یونسی، موزه‌ی عبرت شده.


بازداشتگاه سوله‌ای بدساختِ جنوب غرب تهران، مشهور به کهریزک را نیز همه شنیده‌ایم که آن دادستان جوان منصوب سیدمحمود شاهرودی _که اخیراً درگذشت_ چه فاجعه‌ایی در تیر ۸۸ بار آورده بود که حتی فریاد رهبری را برانگیخته‌ بود.


اگر بگوییم انقلاب، نباید زندان داشته باشد، همان یوتوپیا می‌شود که خیالی بیش نیست. اساساً همه‌ی دولت‌ها در جهان زندان دارند، اما انقلاب ما می‌تواند زندانش، سالم، محیط ندامت، مبتنی بر حقوق انسان، اصول شهروندی و بر موازین شرع مقدس دینی باشد. این‌که نباید زندان داشت، به‌نظرم بسیار ایدئالیستی‌ست، که با واقعیات جوامع انسانی و بروز دائمی جُرم و جنایت تطبیق نمی‌کند.


اما زندان انقلاب _به دلیل این‌که انقلابی برآمده از فریاد ملت علیه‌ی جهل، استبداد، ستم و فساد بوده‌است_ باید زندان هیچ اندیشه، اندیشمندان، صاحبان عقیده و مرام نباشد.


زندان انقلاب، باید جایی قانون‌مدار با زندان‌بانانی قانون‌گرا، آموزش‌دیده و تحت نظارت دیدبانان عادل و باانصاف، برای گذرانِ تاوانِ کسانی باشد که:


به روی انسان آتش گشودند، بیت‌المال را با رانت و ساخت‌وپاخت به جیب زدند، زندگی اَمن مردم را تنگ کردند، در مقام و پُست حکومتی بر مردم ستم، اجحاف و اربابی کردند، دست به اسلحه برای ارهاب و ارعاب بردند، راهِ آزاد و آگاهانه‌ را بر شهروند سدّ ساختند، از خطِ قانون تخطّی کردند، با دشمن علیه‌ی منافع ملی و امنیت عمومی همدست شدند، با شکایات شهروندان، در دادگاه عدل و با آزادی دفاع و حق وکیل داشتن و حضور هیأت منصفه‌ی واقعی، محکوم شدند. و نیز، زندان جایی برای تبهکاران و قدّاره‌کشان است و جای آنها که حق و حقوق افراد جامعه را پایمال می‌کنند.

 

 

گرچه معتقدم، نباید برای هر جُرم و بِزه‌ای، مکافات زندان را در نظر گرفت. اگر زندان ضروری‌ست _که لاجِرَم هست_ باید درازدستان را به زندان بُرد؛ همآنان که دست‌درازی می‌کنند در غارت و فساد و اختلاس و انباشت.
۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

یک نقد دوستانه

در یکی از پست‌های امروز صبح جناب محمدحسین آهنگر، این‌گونه ادعا شده که "...همه به جز اندکی از انقلاب کردن خود پشیمانند"

 

این گزاره، علاوه بر آن‌که بشدّت احساسی و ذهنی‌ست، غیرعلمی نیز هست. چرا؟ چون‌که دو قید "همه" و "اندکی" هر دو از قیدهای کمّی‌اند. و کمیت نیازمند تحقیقات میدانی و آمار علمی‌ست. که گمان ندارم، این تحقیق و آمارگیری از انقلاب‌کنندگان سال ۵۷، انجام گرفته باشد.

 

نکته: بهتر است بر اساس هوای دلخواه خود و آرزوهای "ای‌کاش" خود، گزاره نگذاریم و شأن علم را شایسته بداریم.

 

زنگ شعر:
 

آبنوسم در بُن دریا نشینم با صدف
خَس نیَم تا بر سر آیم، کف بوَد همتای من

خاقانی

توضیح: در برخی منابع به‌جای بُن دریا، کفِ دریا آمده است. یعنی بستر دریا. آبنوس هم، درختی‌ست با چوب سیاه و سخت و سفت.

 

نکته ها: و خِرخِری کسی گرفته شود، یا گیرانده گردد! خفقان پدید می‌آید و احتقان که از عصبانیت هم هولناک‌تره! و با هیچ شربت‌مَربتی هم گلو! صاف نمی‌شه! مگه می‌شه؟ مگر با گلوله! متن نقلی از واژه‌یاب: "تیروئید: غده‌ای درون‌ریز در گردن و جلوِ حنجره، تقریباً به شکل H، و به وزن ۲۵ تا ۳۰ گرم که هورمونی به نام تیروکسین را برای تنظیم سوخت‌وساز بدن می‌سازد."

 


قبر انقلاب
قسمت پنجم
به‌ نام‌ خدا. سلام. دست‌کم دو دسته دارند قبر انقلاب را می‌کَنند: براندازان و میراث‌خواران. دسته‌ی نخست در صدد است که با بیل و پیل! بکَند، دسته‌ی دوم با جیب و زیپ (=zip).


ابتدا بگویم حکومت‌ها هم، همانند انسان‌ها و حیوان‌ها، سنّ و سال دارند. چنان‌چه سامانیان تمام شدند، ساسانیان نیست شدند، سلجوقیان برافکنده شدند و صفویان و قاجاریان، دودمان‌شان دود شد و آن دو آلاشتی هم اولی توسط انگلیس آش و لاش شد و دومی توسط ملت، فراری و واژگون.

 

باید همیشه یاد آوریم تداول ایام در قرآن را. اما می‌توان حکومت‌ها را اکسیر جوانی و معجون خوراند و از تئوری "کهولت" کاست. و نیز از مرض فساد شفا داد و گذاشت بیشتر و بیشتر بقا کند و در تنازع بقا، ور نیفتد. البته اگر وِرّ و وِرّ سامان و اصولش تفسیر به رأی نشود و دایره‌ی آن تنگ و لولای آن لنگ نگردد.


اما سخن من در قبر انقلاب:


آن دو دسته که گفتم، دسته‌ی براندازان در بیشینه‌ی تلاش‌شان هم، دست‌کم به پنج دلیل نمی‌توانند قبر انقلاب را حَفر کنند و انقلاب را دفن:


۱. چون تئوری آلترناتیو (=جایگزین) ندارند.


۲. چون لیدر (=رهبر) مقتدر و پیشوایی کاریزماتیک (= شخصیت بانفوذ و جذّاب) ندارند.


۳. چون توان بسیج‌گر اجتماعی ندارند.


۴. چون دستان آلوده به خون، ترور و وابستگی مالی (=دریوزگی) به دولت‌های منفور دارند. و در میان مردم ایران، هیچ وجاهت، پرستیژ و پرنسیب مشروع و مقبول ندارند.


۵. چون قدرت جرقه‌افکنی و اتصال آن به اشتعال را ندارند. چون هر انقلاب، با یک جرقه‌ آغاز می‌گردد و آن‌گاه باید آن را به اشتعال رساند.


علاوه بر پنج دلیل، یک مانع بزرگ هم وجود دارد، اِشراف اطلاعاتی سپاه بر تمام سامانه‌‌ها، شاخک‌ها و سرپل‌ها. و حتی وجود نفوذ در مدار آن‌ها و بهره‌گیری دائمی از تئوری دوبل در احاطه و ضربه‌‌ی درجا در نقطه‌ی جوش.
 

از نظر من قبر انقلاب را میراث‌خواران مشغول کندن‌ هستند. همآنان که بین خود قدرت و ثروت را مانند "دستنبوه‌ی خوشبو" و "گُوه‌ی شکاف" دست‌به‌دست می‌کنند و الیگارشی تشکیل داد‌ه‌اند. که امید است پیش از حفر و دفن، خودشان توسط دادگری عدالت، بانگ آزادی، گستره‌ی حاکمیت مردمی، آشتی ملی و در یک کلمه اقتدای همه به قانون اساسیِ بدونِ تنازُل (=نچربیدن هیچ اصل بر اصل دیگر) مدفون گردند. بیش از این، پیش برم می‌شود سیاسی‌میاسی، که من این را هیچ بلد نیستم.
۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۰۶ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

از نظر شما مهاجرت معکوس در ایران و در محلی که در آن زند‌گی می‌کنید، چگونه است؟

 

 

نکته ها:

یک نکته درباره‌ی چرچیل بگم:

من از دکتر سریع‌القلم در مقاله‌ای خوانده‌ام که برای چرچیل ۳۰ ویژگی نوشته‌بود که من یکی را خیلی مهم‌تر از بقیه می‌دانم و اینجا می‌آورم و حتی اعتقاد دارم باید آن را به سیاستمداران ناآزموده و "کال‌فکر" و به قول داراب‌کلایی‌ها "کال‌تُور به‌دست"! یاد داد:

چرچیل "معنای استراتژی را آمادگی برای جابه­‌جایی اولویت‌ها می‌­­دانست."


 

پاسدار انقلاب
قسمت ششم
به‌ نام‌ خدا. سلام. انقلاب با خود، نهادهایی آفریده بود که دوتا از آن‌ها "سپاه پاسداران" و "جهاد" بود. اولی برای پاسداری از انقلاب و دومی برای سازندگی دوردست‌های ایران.


به‌ نظر من از فردای پیروزی انقلاب، پاسدار انقلاب کسی بود که مردم او را به‌چشم ایثارگر، پناه‌گاه، خودساخته، پرهیزگار، بی‌میل به امیال و اموال، مجاهد فی سبیل‌الله، مؤمن، پیشرو و از همه مهم‌تر انقلابی و تحلیل‌گر آگاه می‌نگریستند و نهاد سپاه را چشم و امید مردم و حامی برجسته‌ی آرمان انقلاب می‌دانستند.


و سپاه هم با پاسدارهای قدیمی _که اغلب دانشجویان انقلابی و مبارزین اصیل علیه‌ی شاه بودند_ قدم در راه مردم گذاشته بود و در برابر هرگونه شورش و قیام مسلحانه و خودمختارهای تجزیه‌طلبانه می‌ایستاد و مردم را به وجد می‌آورد. به‌طوری‌که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ گفته بود: "ای‌کاش من یک پاسدار بودم." و نیز فرمود‌ه بود: "اگر سپاه نبود، کشور هم نبود."


من گمان می‌کنم کم‌کم از سال‌های بعد که امام از میان ملت به ملکوت رفت و سپاه مدرّج شد و واژه‌ی مؤمنانه‌ی "برادر مکتبی" در برابر سردار و سرهنگ و رزم‌دار رنگ باخت، بسیاری از نگرش‌ها و نگریستن‌ها جابه‌جا شد.
 

تلاش‌های جریان‌هایی از تفکر دینی و سیاسی که هیچ قرابتی با امام خمینی نداشتند و در نهضت اسلامی و مردمی نیز خودشان را کنار کشیده بودند و سخن از "تند رَوی خمینی" می‌کردند و استدلال "مُشت در برابر درفَش" به زبان می‌آوردند، و پا را از گلیم مبارزه به زیر کُرسی‌های گرم و نرم دراز می‌نمودند، آثار سوء و زیان‌های زایدی برجای گذاشت. که امید است این تلاشی، متلاشی شود و از طریق خرد انقلابی، آرمان الهی، صبغه‌ی مردمی و پایبندی به نهی‌های اکید امام خمینی و قانون اساسی، باز نیز آن شود که در صدر انقلاب و در دهه‌ی شصت _روزگار اوج مردم‌گرایی انقلاب_ شده‌ بود.


گاهی باید برگشت، که هر برگشتی ارتجاع و پس‌روی نیست؛ بل اوج ترقّی و تعالی‌ست. برای تعالی، باید بازهم مکتبی، مردمی و انقلابی شد؛ نه جناحی، خطی، سیاسی و مانند شرکت‌های سهامی.


پاسدار انقلاب به تعریف من یعنی کسی که در جان‌نثاری‌ها، پیش می‌افتد و کنار مردم است و در امتیازگیری‌ها، عقب می‌نشیند و پشتِ مردم می‌ایستد.
۷ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

نکته ها: انقلاب هم برای رفع لُکنت بود.
آزادی بیان و بیان آزادی.

 

 

شهید انقلاب
قسمت هفتم
به‌ نام‌ خدا. سلام. این‌که خدا در آیه‌ی ۱۶۹ آل‌عمران، وحی فرستاده و فرموده کسانی را که در راه خدا به قتل می‌رسند، اموات به حساب نیاورید، بلکه "اَحیاء" (=زندگان) بدانید، حکمتش بر ما معلوم نیست؛ که چگونه شهیدان "حیات معقول" دارند، زنده‌اند و نیز شاهد. خدا خود بهتر می‌داند.

 

اما شهید به گفته‌ی مرحوم دکتر علی شریعتی "قلب" تاریخ است. از نظرمن، سخن شریعتی دست‌کم دو معنی دارد: یعنی شهید پمپاژ حیات جامعه است. یعنی شهید پالایشگاه آگاهی‌هاست.


شهید انقلاب آنانی‌اند که با شور و شعور برای پیروزی مردم بر شاه و شاهی‌گری خون دادند. کسانی‌اند که برای بقای انقلاب، خود را فانی اِلی‌الله کردند. افرادی‌اند که نگذاشتند تجاوزگران به خاک ایران، وجبی از سرزمین پرگُهر را در گِرو گیرند و به حکومت خود گره زنند.


و نیز شهید انقلاب کسی‌ست که خون جهنده‌ و حیات‌بخش رگ‌های خود را، برای زنده‌کردن دین، گستره‌ی آزادی، ایجاد عدالت، محو هرگونه ظلم و ستم، و در یک‌کلمه دمیدن روح آگاهی بر پیکره‌ی اجتماعی، در رگ‌های انقلاب جاری کرد؛ تا این درختِ برآمده از فریاد ملت، هرگز نخشکد، نپوکد، نپوسد و نیفتد.


امید است هرکس که می‌خواهد این درختِ اَثمر را "کرمو" کند و از آوندهای آن ارتزاق کند و از برگ‌های آن بار و برگ انباشت نماید و از میوه‌های آن به جیب و زیپ زند و از بالای آن بر گُرده‌ی ملت سوار شود و یا با ارّه و تبَر، ریشه‌های عمیق آن را زخمی و تنه‌ی تنومند آن را بر زمین بیفکند، خود سرافکنده گردد و در پیشگاه شهیدان و ملت ایران، مخذول، معزول و مردود شود. این است پیام شهید انقلاب.
۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تحلیل سیاسی
از پدافند به آفند
به‌نام خدا. دو روز پیش سرلشگر باقری، رییس ستادکل نیروهای مسلح سخنی گفت که از نظر من مهم است و می‌خواهم آن را تحلیل کنم. او گفت: "ضمن اینکه هیچ چشم داشتی به منافع و خاک کشور دیگری نداریم، اما در حفظ منافع خودمان ممکن است که رویکرد آفندی داشته باشیم تا اجانب با مشاهده آثار و شواهد آن، فکر تجاوز به منافع کشورمان را از سر بیرون کنند."(منبع)


تحلیل من: این سخن ایشان نشان از چند چیز می‌دهد که من به‌ شیوه‌ی تحلیلی، فقط گمانه‌زنی می‌کنم و از ورود مفصل به آن دوری می‌ورزم:


۱. این رویکرد می‌تواند تراز شدنِ استراتژی ایران در هر دو بُعد پدافند (=دفاع) و آفند (=حمله) را بنمایاند.


۲. این اعلان (=علنی‌سازی) راهبُرد تازه و نوین_که بعد از چهل‌‌سال برای نخستین‌بار رخ داده‌است و به‌عمد رسانه‌ای گردیده‌است_ نشان از نگرش تلفیقی سیاست دفاعی ایران است. یعنی جمع دو راهبردِ بازدارندگیِ هوشمندانه و حمله‌‌های پیش‌دستانه.


۳. چنین موضع آشکار، نشان از آن دارد که از کانال‌ها و معبَرهای ایران، اطلاعات استراتژیک به‌ دست ایران رسیده است که لازمه‌ی آن، تهدید در پوشش بیان و کلام است.


۴. این واکنشِ بالاترین مقام نظامی ستادی ایران، نشان می‌دهد تحولاتی راهبردی، رخ داده‌است و شاخک‌های جنگال (=جنگ الکترونیک) و غیرجنگال (=نفوذ انسانی) از عمق آن "برآورد"هایی نظامی و کاربردی کرده‌اند.


۵. و در بدبینانه‌ترین فرض، ممکن است ایران طی روزهای اخیر، پیام‌های سرّی و فوق‌سرّی دریافت کرده‌ باشد که بخشی از پاسخ را باید یک سرلشکر در محیط باز می‌داد تا با اتحاد مشیء پدافند و آفند، دشمن در گیجی و پیچ‌وتاب افتد.


لازم می‌دانم بگویم سرلشگر باقری، برادر سردار شهید غلامحسن باقری‌ مشهور به افشردی‌ست. همان شهید دانشگاه‌ دیده‌ای که مُخ بزرگ اطلاعات بود و پاسداری بسیار زُبده و زیرک و فردی استراتژیست. بزرگراه باقری تهران نام همین شهید افشردی‌ست که بزرگراه شهید بابایی را از شمال شرق به بزرگراه یاسینی در شرق تهران متّصل می‌کند. بگذرم.
۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


حقوق انقلاب
قسمت هشتم
به‌ نام‌ خدا. سلام. همیشه میان انسان و سایرین حقوق متقابل برقرار است. و این از پیام‌های وَحیانی‌ست. میان انقلاب و مردم نیز چنین است. انقلاب چون حاصل‌جمع شعور و فریاد آگاهانه‌ی یک ملت بوده است، و دارای آرمان و پیام فراوان؛ بنابراین، انقلاب همواره حقی به گردن نسل‌ها و مردم دارد و مردم نیز از انقلاب حقوقی بر گردن.

حقوق انقلاب بر گردن مردم، ازجمله می‌تواند این‌ها باشد:


۱. محافظت از دستآوردهای انقلاب.
۲. اجرای درست آرمان انقلاب.
۳. نظارت مسئولانه بر رفتار قدرتمندان و سیاست‌مداران.
۴. انتقال آئین ایدئولوژیک انقلاب به نسل‌ها.
۵. تطبیق دقیق نظام سیاسی بر اصول انقلاب.
۶. فداکاری، ایثار، خدمت‌رسانی دائمی به ملت.
۷. و... .


حقوق مردم بر گردن انقلاب (=در اینجا انقلاب به معنی نظام سیاسی) ازجمله این‌هاست:


۱. گسترانیدن ِ اندیشه و سفره‌ی عدالت.
۲. مبارزه با فساد و تبعیض و زدودن هرگونه رانت و امتیاز و انحصار.
۳. ترقی، رشد، توسعه‌ی همه‌جانبه و رفاه و نشاط عمومی.
۴. ایجاد جامعه‌ای سالم، آزادی مقیّد، برقراری ارزش‌های دینی و نیز بسط فرهنگ و آداب اصیل ایرانی.
۵. گردش و جابه‌جابی آزاد و آرام و قانونمند قدرت، بدون هیچ تدلیس (=پنهان‌کاری)، تقلّب به قاف (یعنی دست‌کاری) و نیز تغلّب به غین (یعنی غلبه بر قانون و اردوکشی خیابانی).
۶. مدَد پایدار به تهیدستان و بینوایان.
۷. تعامل، داد و ستد، گفت‌‌وگو، و صلح و دوستی با جهان.
۸. رونق توأمان معنویت و مادّیت برای تمام ایرانیان.
۹. انتخابات بدون نظارت استصوابی و مهندسی ساختاری که تفسیری ناروا از قانون اساسی‌ست.
۱۰. دادن حقّ نفت به ملت؛ که بالاترین عدالت است.
۱۱. رابطه‌ی متقابل و مسئولیت‌پذیرانه میان رهبر و مردم.
۱۲. و... .


۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۱۰۸ : این پرسش جناب محمد عبدی سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

امام خمینی در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا تهران در روز 12 بهمن 57 خطاب به ملت ایران فرمودند: «شما را به مقام انسانیت می رسانیم ...» منظورشان چه بوده است؟"

 

توضیح عکس بالا: (منبع)

این پرنده‌ی نادر و کمیاب، "کورکور بال سیاه" است. امسال نیز برای سومین سال پی‌درپی، این پرندگان به قم آمده‌اند تا زمستان‌ را به‌سلامت به بهار برسانند.

 

 

فقط یادآوری مهم:

شش ماه پیش در اولین پست مدرسه‌ی فکرت نوشته بودم:

"تمام مسئولیت های قانونی و اخلاقی و حقوقی هر پست و نوشته، بر عهدۀ همان کسی ست که آن را در مدرسۀفکرت بارگذاری کرده است."

امید است هر کس متنی می‌نویسد و این مدرسه پست می‌کند، این بار حقوقی را مد نظر خود داشته باشد.

 


رهبر انقلاب
قسمت نهم
به‌نام‌ خدا. سلام. تمام انقلاب‌ها رهبر یا رهبران دارد؛ زیرا یکی از ارکان انقلاب، وجود رهبر و پیشوا در تهییج، بسیج اجتماعی و هدایت نهضت است. انقلاب ایران نیز رهبر داشت، رهبری مذهبی، سیاسی و کاریزماتیک. یعنی امام خمینی که هم رهبر انقلاب بود و هم مرجع شیعیان.


امام ویژگی‌هایی داشتند که ایشان را در میان تمامی رهبران انقلابات جهان، برجسته‌تر ساخت. که من به چندنمونه اشاره و بسنده می‌کنم:


۱. وجه مذهبی و فلسفی و عرفانی غلیظی داشتند. مثلاً هم در سال‌های ۴۲ تا ۴۳ در حوزه‌ی قم، فقه و فلسفه و عرفان می‌گفتند و هم در ایام تبعید در نجف، "حکومت اسلامی" تدریس کردند که مبانی نظریه "ولایت فقیه" بود.


۲. وجه مردمی شدیدی داشتند. در هر مرحله از گام‌های اساسی انقلاب، با مردم پیش می‌رفتند. میان ایشان و مردم یک نوع رابطه‌ی عشق و اطاعت برقرار بود.


۳. وجه اقتدار فوق‌العاده‌ای داشتند. اگر هر تصمیمی را اعلان عمومی می‌کردند، مردم در آن تردیدی نمی‌کردند و عمل به فرامین و سخنان ایشان را عمل به امر خدا می‌دانستند. کمتر رهبری در جهان دارای چنین وجهی بوده‌است و یا اصلاً نبوده‌است.


۴. وجه قانون‌سازی و ساختار‌پذیری داشتند. خود در تدوین قانون اساسی شرکت نجستند و دخالت نکردند، و آن را خبرگان منتخب مردم واگذار کردند و به رأی عمومی گذاشتند. حتی "نظام جایگزین" را نیز به رفراندم گذاشتند و تا پایان عمرشان در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، بر برگزاری انواع انتخابات مجلس، خبرگان رهبری، ریاست جمهوری تأکید کردند. و در جنگ تحمیلی نیز، نظر کارشناسان دفاع مقدس را استماع می‌کردند و به آن به دیده‌ی خردجمعی نگاه می‌کردند. حتی مرحوم بازرگان را هم که منصوب کرده‌بودند، نامش را "دولت موقت" نهادند، تا تمام امور سیاست را به رأی مردم و انتخابات و ساختارهای قانونی بسپارند.


۵. در برابر جریان‌های تروریست، تجزیه‌طلب، سرسپردگان شوروی، تحجّر و واپس‌گرایی، انجمن‌حجتیه و شاه‌پرستان ذرّه‌ای تردید به‌خود راه نمی‌دادند و در برابر هر اقدام‌شان، مقابله‌ی قاطع می‌کردند.


۶. وجه زجرکشیدگی، تبعید، رنج و سختی‌‌ها داشتند. از سال ۴۲ و ۴۳ دوبار توسط شاه دستگیر شدند، در حصر قیطریه قرار گرفتند و سپس تبعید به ترکیه و زندگی بسیارسخت در نجف اشرف؛ که هم باید با شاه مبارزه می‌کردند و هم با خشک‌مقدسان حوزه‌ها و هم تلاش مدبرانه در درهم شکستن تزهای سیاسی استعماری.


۷. از آنجا که امام خمینی معصوم نبودند، خودشان گفتند در برخی امور اشتباه کردند. و اگر این را هم نمی‌گفتند، ما شیعیان فقط معصومان _علیهم السلام_ را بری از اشتباه و خطا می‌دانیم.

 

بنابراین؛ من معتقدم اندیشه‌ها و عملکرد امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ با شیوه‌ی عالمانه و خالی از بُغض و کینه‌ورزی و از سر انصاف و توان علمی و با پرهیز از هرگونه تحریف و گزیده‌گرایی دلخواهانه، می‌تواند در ترازوی نقد و بررسی در مجامع تخصصی قرار گیرد. زیرا شیعه _منهای معصومان (ع)_ بر تن هیچ‌کس جامه‌ی عصمت نمی‌پوشاند، اما در همه حفظ حرمت و پاسداشت شأن عالمان بزرگ و باورَع و مرجع را لازم و از اساس اخلاق و انسانیت می‌داند.


درباره‌ی امام خمینی _که هم مرجع من بود و هم امام من_ می‌توانم از حافظه و اندوخته‌هایم آنقدرها بنویسم که از چندجلد کتاب هم بگذرد، اما اینجا بنا بر فشرده‌نویسی‌ست و بس.
۱۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۰۹ : این پرسش جناب شیخ عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«جهان چگونه بوجود آمده؟»

 

پاسخ:


شما جناب جوادی ابیات حافظ را بر حسب کدام منبع نقل می‌کنی؟
اصل بیت این است که با وجه نوشتاری شما در لفظ "من" و ضمیر "میم" متفاوت است:

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید


روحانی انقلاب

قسمت دهم

به‌نام‌ خدا. سلام. برای جاانداختن این قسمت، باید بپرسم روحانی انقلاب کی بود؟ و روحانی انقلاب کی هست؟

 

۱. روحانی انقلاب کسی بود که در عصر بروجردی _مرجع عام شیعیان_ کم‌کم "حاج‌آقا روح‌الله" را کشف کرد، به‌دورش حلقه زد، پای درس و بحثش بی‌هیچ ترسی نشست و آموخت. آن‌گاه این حلقه‌ی دور "حاج آقا روح‌الله" آرام‌آرام وسیع‌تر، عمیق‌تر و تشنه‌تر شد و با درگذشت آیةالله العظمی بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰، با وجود علمای برجسته‌ی دیگر، به مرجعیت "آقای خمینی" ایمان آورد و از ایشان به عنوان رهبر نهضت علیه‌ی شاه، تبعیت تامّ نمود و راه، و افکار او را با پذیرفتن خطیرترین گام سیاسی و تحمّل انواع شکنجه‌ها، زندان‌ها، زندگی مخفی و دربه‌دری‌ها و تبعیدها و هجرت‌ها، بر سطوحی مخفی از جامعه‌ و نیروهای ضدرژیم گستراند و در نهایت با الهام از آموزها، نوارها و پیام‌های آن بزرگمرد تبعیدی نجف اشرف، در پدیدارکردنِ دهه‌ی فجر و واژگونی سلطت موروثی ۵۷ ساله‌ی دو پهلوی، نقش روشنگرانه، واسط، سفیر امام خمینی و صَفیر (=بانگ) آگاهی و رهایی داشت.

 

۲. اما روحانی انقلاب کی هست؟ حالا روحانی انقلاب از نظر من، کسی هست که دست‌کم با این ویژگی‌ها او را می‌شناسم:

 

جوزده نباشد. حکومت‌زده نباشد. روزی‌خور نظام نباشد. طلبه‌ی دین و آگاهی‌بخشی باشد نه توجیه‌گر قدرت. حق‌جو و حق‌گو باشد. نگذارد هیچ قدرت و قدرتمندی، فهم دینی و فقهی او را جهت دهد. آرمان اولیه‌ی انقلاب را خواهان باشد. پس از مدتی درس‌آموختن، فقط در قم و مشهد و نجف نماند، بلکه به فرمان آیه‌ی نفْر (=به سکون فاء) قرآن به میان مردم کوچ کند و با آنان زندگی کند و به آنان دین بیاموزاند. نگذارد هیچ‌کس، انقلاب را مانند موم در دستان خود هرطور که خواست شکل دهد. بر جناح‌ها اِشراف داشته باشد، نه با دلسپردگی و وابستگی هورا بکشد و هلهله کند. رهبری را مدد برساند؛ چه در بسط افکار و اندیشه‌ها و چه در انتقال انتقادها و اِشکال‌ها. مردم‌ را در هیچ زمانه‌ای تنها نگذارد. از قم و مشهد و نجف به هر کجای کشور و حکومت پاگذاشته و در آنجا مقیم شده، پایبند زیّ طلبگی باشد و هرگز ترس و جُبْن را، چه در نهاد خود و چه در آن نهاد که هست، نهادینه نکند. نصیحت‌گر قدرت و حکومت باشد، نه فقط پیرو و دچار لُکنت و پیچش. در همه حال اَضعَف مردم را یار باشد و در برابر ستم بایستد و زندگی بی‌آلایش و غیراشرافی داشته باشد. و خصائص و ویژگی‌های دیگر که به‌نظر من ساده‌زیستی و مانند شهید مدرّس‌ زندگی کردن در اوج آن است.

 

در پایان گواهی می‌دهم چنین روحانیانی هنوز زیاد داریم که گمنام‌اند و هرکجا می‌روند هم از آگاهی‌رسانی واهمه ندارند و هم طعنه‌ها، تهمت‌ها و هزاران‌هزار حملات سازمان‌یافته به سازمان روحانیت را با حوصله و تحمل صدها غُصّه، ادراک می‌کنند و صبوری و سعه‌ی صدر می‌ورزند.

۱۱ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@
سلام جناب جوادی‌نسب
من در اینجا اگر اجازه بفرمایی یک نکته را کلی بیان کنم. خطاب من نه شما هستید و نه هیچ‌ همکلاسی.

هرسه که بیان کردی در امام خمینی جمع است. البته روشن سازم یکی از اشتباهات پاره‌ای از شهروندان، این است که گمان می‌کنند امام خمینی در آن‌همه سختی‌های انقلاب و بحران‌ها و تدبیر دفع جنگ و هزاران توطئه‌، اصلا‌ً نباید اشتباهی می‌داشت. این نگرش از بیخ و بُن اشتبا‌ه‌ است.

 

ایشان به عنوان رهبر نظام و حاکم سیاسی، آنچه فهم فقهی و تشخیص سیاسی و جایگاه قانونی و شرعی رهبری برایش اقتضا داشت، عمل می‌کردند. این‌که آن سیاست در ظرف زمانی‌اش اشتباه بوده یا نه، امری تخصصی‌ست که می‌توان با رعایت شئون و اخلاق نقد، بر آن، در مجامع تخصصی اقدام کرد. به‌دور از هرگونه تهمت و بُهتان.

 

پاسخ:


البته نقل سخن شما سیدعلی اصغر، از امام حسین (ع) در این پست، نادرست نوشته شد. اصل سخن این است:

 وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى»، من برای طلب اصلاح در امت جدم خروج کردم،...

یعنی اصلاح در امت جدّ است، نه دین. که پاره‌ای از امت توسط حاکمان بداندیش و بدکردار، به قهقهراء برده شده بودند. بگذرم فقط خواستم نقل قول را کامل کرده‌باشم. پوزش.

 

پاسخم به بحث ۱۰۹

به نام خدا. سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر. پرسش آسانی‌ نیست. در تخصص ما هم نیست. اما چون به قرآن ایمان داریم، آنچه وحی بر ما می‌آموزاند این است که حضرت آفریدگار که قدرت "باری" (=یعنی ایجاد و آفرینش و پدیدآورندگی) دارد، جهان را آفرید.

 

در آیه‌ی ۲ انبیا، چگونگی شکل‌گیری و نظم‌پذیری جهان از طریق قدرت الهی و با "رَتق" و "فَتق" یعنی پیوستگى و جدایى آسمان‌ها و زمین رخ داده‌است. که من این مسأله‌ی مهم رتق و فتق را از تفسیرهای مفسران مطالعه کرده‌ام و هم‌اینک خلاصه‌نگاری نموده‌ام_ می‌آورم:

 

۱. برخی از مفسران معتقدند: "به هم پیوستگى آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که طبق نظرات دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمى از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارات درونى و حرکت، تدریجاً تجزیه شد و کواکب و ستاره‌ها از جمله منظومه شمسى و کره زمین بوجود آمد و بازهم جهان در حال گسترش است."

 

۲. اما علامه طباطبایی بر این نظر است که: "منظور از پیوستگى، یکنواخت بودن مواد جهان است به طورى که همه درهم فرورفته بود و به صورت ماده واحدى خودنمایى می‌کرد امّا با گذشت زمان، مواد از هم جدا شدند و ترکیبات جدید پیدا کردند و انواع مختلف گیاهان و حیوانات و موجودات دیگر در آسمان و زمین ظاهر شدند. «المیزان، ج 14، ص 278- 279» (منبع) پوزش جناب شیخ عسکر؛ که توان من در جواب به این پرسش سخت، بسیار بسیار اندک بود و حتی در حدّ ذرّه‌ی خردَل هم نبود.

 

پاسخ:

سلام جناب عیسی آهنگر. فقط از سر صداقت و دوستانه بگویم با شما در باره‌ی آن دو دیکتاتور فاسد پهلوی، زاویه‌ی فکری دارم.

 

پاسخ:


سلام جناب جلیل قربانی
۱. این‌که احمد زیدآبادی هم به‌عنوان یک شهروند ایرانی می‌تواند، تحلیل ارائه کند، حق اوست.
۲. این‌که شما آن تحلیل را بازتاب دهی، هم حق شماست.
۳. اما آقای زیدآبادی با اتهام انقلاب به "بنیادگرایی" و نیز با برداشت ناروا در بازماندگی انقلاب از بازتولید اخلاقیات اجتماعی، سخن ناصوابی را بیان کرد که به‌ نظرم نباید در برابر چنین القائات غلط، دست روی دست ‌گذاشت.

تحلیل ایشان از علت انقلاب نیز پیچیده‌شده به نوعی نفرت فکری نسبت به روحانیت مبارز و وارسته است.

 


براندازان انقلاب
قسمت یازدهم
به‌نام‌ خدا. سلام. از فردای پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷، جریان نامنسجم و فاقد تشکیلاتی شکل گرفت که انقلابیون، آنان را "ضد انقلاب" می‌نامیدند. آنان وفاداران به شاه بودند که خیال می‌کردند، شاه برمی‌گردد و قدرت را قبضه می‌کند. اما کم‌کم ناامید شدند و در بیرون از مرزها، تشکیلات نیم‌بند سلطنت‌طلبان را شکل دادند و هنوز که هنوز است بخشی از آن‌ها در خیال خام خود باقی مانده‌اند و در بوق می‌دمند که به‌زودی پسر شاه، جانشین پدر می‌شود.


علاوه بر جریان "ضد انقلاب" که منحصر در شاه‌پرستان بود، بعدها در سال‌های اولیه خصوصاً سال شصت، برخی از احزاب و گروه‌ها نیز _که خود در انقلاب علیه‌ی شاه نقش داشتند_ به دلیل تعارضات درونی و تخاصمات بیرونی، به رویارویی نظری، تبلیغی و در ادامه قیام مسلحانه با انقلاب پرداختند.


در این‌جا مجال تحلیل آن دگردیسی‌ها و رویارویی‌ها نیست، بنابراین، به‌فشردگی می‌گویم که از آن زمان که این گروه‌ها به رُخ انقلاب و مؤثرترین چهره‌های انقلاب چنگ و تیغ انداختند و به سمت برگرفتن سلاح و نبرد شهری و نیز ترور خیز برداشتند، دایره‌ی "ضد انقلاب" وسیع‌تر شد و شامل چندین گروه و سازمان‌ گردید:


ازجمله: حزب خلق مسلمان، فُرقان، جناح اقلیت سازمان چریک‌های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق (که امام خمینی نام "منافقین" بر روی آنان نهاد)، حزب دموکرات کردستان، حزب کومله، پیکار، رزگاری، حزب توده، و چند جریان گریز از مرکز در خوزستان و استان‌های مرزی.


کمی از دوم خرداد ۱۳۷۶ به بعد، هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه‌ی تهران خطبه‌ای بسیار تند و بودار علیه‌ی جناح چپ خواند و در آن نماز گفت من بوی سال شصت به مشامم می‌رسد. و جناح چپ را رسماً تهدید کرد نگذارید هزار مسجد کشور را علیه‌ی شما بسیج کنیم.


از این‌جا به بعد بود که دایره‌ی "ضد انقلاب" را به دایره‌ی "براندازان" پیوند زدند. و کم‌کم به جناح چپ، به دیده‌ی تردید و با نگاه امنیتی نگریسته شد. هرچند ریشه‌ی اصلی آن، از انتخابات مجلس چهارم آبشخور داشت؛ که بخش وسیعی از جناح چپ را _که به دور مجمع روحانیون مبارز حلقه زده‌ بودند_ با ابزار نظارت استصوابی و با حربه‌ی "چوب لای چرخ دولت می‌گذارند" رد صلاحیت کردند و کشور به قطب‌بندی و رویارویی خطرناک چپ و راست که در افّواه عمومی به "یونی_ یتی" مشهور شده‌بود، اسیر و در بند شد.


و این دایره‌ی تازه، در بحران ۸۸ به اوج و کُمای مطلق رسید. که هنوز نیز در قالب "فتنه" از آن به عنوان خط قرمز یاد می‌شود که هیچ‌کس از دست‌اندکاران نظام نباید این مرزبندی ترسیمی را نادیده بگیرد.
این مبحث بسی فراخ است که باید فراغ یافت و گفت، که این‌جا جای تفصیل و درازنویسی نیست.
۱۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

دربارۀ مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا آفاقی

سلام بر فرزندان بیت مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا آفاقی در این مدرسه‌ی فکرت: جنابان: حجةالاسلام شیخ جواد آفاقی، موسی آقاقی، صدرالدین آفاقی، عبدالرحیم آفاقی، عبدالکریم آفاقی و خواهرگرامی‌شان ریحانه آفاقی. یاد آن روحانی انقلابی، مردمی، روشن‌ضمیر، ساده‌زیست، شجاع، خَدوم و ذاکر بزرگ اهل‌بیت (ع) همآره، یاد باد. داراب‌کلا به‌گمانم کمتر خانه‌ای باشد که حاج آقا آفاقی آنجا منبر نرفته باشد. آن روحانی محبوب مردمی هم سر در درس و بحث و کتاب داشت و هم دست بر سنگ‌فرش کوچه‌های محل. هم در بیان تاریخ اسلام و نشر معارف دینی دل در گرو ایمان داشت و هم رسیدگی به مشکلات مردم و دلسوزی به حال تهیدستان.

 

ما در منزل‌مان او را به زبان صمیمی مادرمان مرحومه زهرا آفاقی: "شِخ احمد عمو" صدا می‌کردیم. در دیدارهایی که خانوادگی با آن روحانی باسواد در اتاق مطالعه‌اش _که دفتر کارش نیز بود و یکی از اتاق‌های انقلاب_ بارها و بارها داشتیم، تا ساعاتی، از نقل خاطرات و نکته‌هایی که می‌گفتند، لذت بر وجودمان وارد می‌شد. روح‌شان شاد و بر همسر مهربان‌شان از همین‌جا سلام می‌کنم و آرزوی سلامتی روزافزون دارم.

 

پاسخ:
سلام داش حمید
یادآوری قشنگی بود. بلی؛ لحن و به قول داراب‌کلایی‌ها "تِلنگه"ی دلنشینی داشت. در ذکر مصیبت، دو فراز داشت، اگر وارد فراز دوم لحن می‌شد، بی‌نهایت جالب‌تر می‌شد. همه از او خاطره‌های خوبی داریم. حتی دیدم برخی همکلاسی‌ها در پست‌های بالا، بیان داشتند حتی دین، ایمان و داشته‌های مذهبی‌شان از او بود.

سالروز وفات آن روحانی وارسته و انقلابی، گرامی.

 


درباره نواب صفوی:

عصر دیروز پنج‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷، برای ادای احترام به وادی‌السلام قم (واقع در بخش شمالی شهر قم) رفتم و بر سر قبر شهید حجةالاسلام سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی حاضر شدم.

 

چون اخیراً در همین مدرسه‌ی فکرت، بر سر شیوه‌ی مبارزاتی آن روحانی مبارز، بحث و تبادل نظر شکل گرفته بود و من البته در آن به‌عمد ورود نکرده‌ بودم، اینک سهم خودم را در ادای احترام به آن روحانی وارسته و به‌خدا پیوسته به‌جا آوردم.

 

نکته: هر کس می‌خواهد افکار و رفتار سیاسی شهید نواب را تحلیل کند، باید خود را به همان دهه‌ی پر فراز و نشیب سی، پرواز دهد، سپس از روی انصاف و منطق نظر دهد. البته از نظر من داوری درباره‌ی افکار با حکم‌دادن درباره‌ی افراد، پیش‌زمینه‌ی مطالعاتی و احاطه بر موضوع و زمانه نیاز دارد.

 

بحث ۱۱۰ : این پرسش جناب مهدی عرب خزائلی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«چرا ما در مدارس ایران باید از چند کتاب  عربی استفاده کنیم در حالیکه در هیچ یک از کشورهای عربی زبان فارسی تدریس نمی شود. و زبان عربی چه کاربردی در زندگی روزمره ما دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۱۰
به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب عرب‌خزائلی. پاسخ من این است:
۱. از آن‌جا که وحی، به "زبان قرآن" فرو فرستاده شده‌است و زبان عربی، نزدیک‌ترین زبان به زبان قرآن است، پس ما مسلمانان باید برای فهم قرآن زبان عربی بیاموزیم.


۲. نماز به زبان قرآن و عربی‌ست. و ادعیه‌ی اصیل مسلمانان و شیعیان و نیز زبان امامان شیعه (ع) و نهج‌البلاغه به زبان عربی‌ست، بنابراین ما باید آن را بیاموزیم.


۳. فیلسوفان ایران فلسفه را به زبان عربی نوشته‌اند. چون زبان فارسی با آن‌که در همه‌ی زمینه‌ها زبانی بسیار باظرفیت و رسا و شیرین است، اما در زمینه‌ی فلسفه، فیلسوفان نمی‌تواند با گزاره‌های فارسی بیان فلسفی را برسانند. فقط حکیم سهروردی در قرن چهار فلسفه را به زبان فارسی نوشت که نقل است بسیار سخت بود بر وی.


۴. زبان‌دانی، به رازدانی منجر می‌شود. پس عربی‌دانستن، هم ما را در فارسی پربار می‌کند و هم در فهم دین. اگر کسی عربی بلد نباشد، در فهم دین دچار مشکل می‌شود. زیرا منابع اصلی اسلام عربی و قرآن است.


۵. در جهان نیز زبان‌دانی مرسوم است. مثلاً رئیس سازمان ملل باید فرانسوی مسلط باشد. و یا بسیاری از اسناد بین‌الملی به اجبار باید به زبان انگلیسی تهیه شود.


 

پاسخم به جناب جلیل قربانی

سلام

ابتدا سپاس بابت خواندن متن و افزودن نظرت. سپس بگویم اگر دقت کرده‌ باشید، من در صدر متن گفتم فقط به شاه‌پرستان و سلطنت‌طلبان ضدانقلاب اطلاق می‌شد. اما کم‌کم این اِسناد و نام‌گذاری در سال‌های بعد گسترده شد.

 

در مورد بند ۵ شما، باید بگویم شیعیان نیز صحابه را در نظر دارند، اما برخی از صحابی، معلوم شد که بعد از دوران پیامبر (ص) چه کردند! مثلاً آن سومی، ابوذر را به صحرای ربذه تبعید کرد. آن دومی، شورای انحصاری تشکیل داد. آن اولی در سقیفه‌ی بنی‌ساعده چگونه از سوی اعیان حمایت شد و...


در بند ۲، شما  تمام تاریخ را باید در نظر بگیری. مثلاً آیا کسی که به قانون اساسی رأی نداده بود، می‌توانست نامزد ریاست جمهوری شود؟ ولی وقتی رد صلاحیت شد، شروع کرد به رفتار "بچه‌گانه" و به‌دور از مدنیت و .... و نهایتاً هم دسته‌جمعی شدند سرباز کوچولوی صدام حسین. بگذرم.


از شما می‌پرسم:
شما آن جریانی که ترکمن‌صحرای گرگان را می‌خواست به‌خاک شوروی ضمیمه کند و ایالت خودمختار بسازد، حقانیت می‌دهی؟

من هم معتقدم می‌توانست مدارای سیاسی بیشتری می‌شد، ولی رفتاری لج‌بازانه‌ی رهبران برخی گروه‌ها، فضا را تند کرد.

 


قانون اساسی هرچه بود، یک میثاق حقوقی بود. با رفراندم به تصویب ملت رسیده بود. خُب؛ در هر کشوری اگر کسی به قول اصحاب قرارداد اجتماعی (روسو، لاک، مونتسکیو) به قرارداد اجتماعی آن سرزمین، پایبند نباشد، نمی‌توان به آنان قدرت را سپرد. که جناب‌عالی خود بهتر از من واقف‌اید. تعبیر غنائم برای "قانون اساسی" تعبیری ناقص و نادرست است. قانون اساسی در ظرف زمانی خود، معیار و محک انتقال قدرت و سیاست‌ورزی بر مبنای آن بود. این‌که بندهایی از قانون اساسی ایراد دارد، نمی‌تواند مستمسکی برای قیام مسلحانه باشد. کاش آنان هر کدام یک فرخ نگهدار بودند که عقل سیاسی را بر عقل ابزاری ترجیح می‌داد. بازم بگذرم.

 

پاسخ:
سلام جناب عیسی آهنگر. آن زمان بدعت محسوب نمی‌شد. خود موسوی خوئینی از اعضای اصلی تعیین صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری بود. که یک شرط مهم نامزدها این بود، داوطلب باید به قانون اساسی رأی داده‌ باشد. چون سرکرده‌ی آن جریان، علناً گفته بود به قانون اساسی رأی نمی‌دهیم، آن سندی آشکار، برای ردش شد. یعنی آن فرد رفتار کودکانه  می‌کرد و سازمان زیر مجموعه‌اش را به قهقهرا برد، تا رسید جایی که سرباز کوچولوی صدام شدند. بازم بگذرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۳

مدرسه فکرت ۲۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

از شما شیخ عسکر هم ممنونم که در این محیط، قلم می‌زنی. مدیر هم تا جایی که تشخیص دهد، نوشتن نافع از ننوشتن است، می‌نویسد. و من سعی کرده‌ام هرجا بلد بودم، بنویسم. ممنونم.

 

نکته ها: در دهه‌ی شصت دکتر سروش، از میراث‌خوران انقلاب بود. البته من سهم ایشان را در تحولات فکری دهه‌ی هفتاد نادیده نمی‌گیرم. و این گونه حرف‌های احساسی و عُقده‌گشایانه‌ی وی را در کنار آثار گرانسنگ او نمی‌گذارم. با این دیدگاه غلط ایشان به‌تمامه مخالفم. گویی دکتر عبدالکریم سروش هم! نیازمند تست تیروئید! شد به استناد نوشداروی نُه شما. تا از عصبیت و عصبانیت خارج گردد و دوباره شُسته‌گویی پیشه کند.

 

پاسخ:


سلام جناب جوادی‌نسب. در راستای کُد سخن شما بگویم در ایتالیا هنوز مردم وقتی بنزین به باک خودروهاشان می‌زنند، هزینه جنگ ایتالیا با اتیوپی در دوره‌ی موسولینی را می‌پردازند و آن هزینه‌ی جنگی هنوز مستهلک نشد و از جیب مالیاتی ملت پرداخت می‌شود.


زندان انقلاب
قسمت چهارم
به‌نام‌خدا. سلام. من در این قضیه، اندیشه‌ام را می‌گویم، و رسیدن تامّ و تمام به آن را، در آرزو باقی می‌گذارم. من به یوتوپیا (=آرمان‌شهر) و مدینه فاضله‌ی افلاطونی هیچ باور ندارم. وقتی امام علی (ع) بر برادرش عقیل _به‌علت چشمداشت و سهم‌خواهی از بیت‌المال_ آهن‌گداخته نزدیک می‌کنند، کمیل، این یار فکر و ذکر خود را _به‌دلیل ضعف مدیریت_ بی هیچ رودربایستی‌یی، توبیخ می‌نمایند و می‌گویند تو فقط به‌درد دعاخواندن می‌خوری! که دعای کمیل را به او تعلیم داده‌ بودند و نیز استاندارش را به دلیل شرکتش در مهمانی اَشراف، با تمام قاطعیت عزل می‌کنند، و در برابر سه دسته توطئه‌گر و جنگ‌طلب می‌ایستند و مجبور به دفاع و دفن آشوب‌ها می‌شوند؛

 

همه‌وهمه معنایش این است از طریق حکومت‌، نمی‌توان به آرمان‌شهر دلخواه نائل شد و جامعه‌ای خالی از عیب و اِعوجاج آراست. کژاندیشان کار را به‌جایی رساندند که امام (ع) _آن حاکم عادل بی‌همتا را_ در محراب کوفه، ترور و به‌شهادت می‌رسانند.


با این پیش‌زمینه، در این قسمت، به زندان می‌روم تا بگویم زندان انقلاب چیست؟


من سال ۱۳۸۳ سه‌بار به اتفاق اعضای خانواده‌ام و پاره‌ای از دوستانم رفتم با چشمانم دیدم که شکنجه‌گاه ضدخرابکاری شاه، در پشت میدان توپخانه، تا چه‌اندازه مَخوف و هولناک بوده، که دوره‌ی خاتمی_یونسی، موزه‌ی عبرت شده.


بازداشتگاه سوله‌ای بدساختِ جنوب غرب تهران، مشهور به کهریزک را نیز همه شنیده‌ایم که آن دادستان جوان منصوب سیدمحمود شاهرودی _که اخیراً درگذشت_ چه فاجعه‌ایی در تیر ۸۸ بار آورده بود که حتی فریاد رهبری را برانگیخته‌ بود.


اگر بگوییم انقلاب، نباید زندان داشته باشد، همان یوتوپیا می‌شود که خیالی بیش نیست. اساساً همه‌ی دولت‌ها در جهان زندان دارند، اما انقلاب ما می‌تواند زندانش، سالم، محیط ندامت، مبتنی بر حقوق انسان، اصول شهروندی و بر موازین شرع مقدس دینی باشد. این‌که نباید زندان داشت، به‌نظرم بسیار ایدئالیستی‌ست، که با واقعیات جوامع انسانی و بروز دائمی جُرم و جنایت تطبیق نمی‌کند.


اما زندان انقلاب _به دلیل این‌که انقلابی برآمده از فریاد ملت علیه‌ی جهل، استبداد، ستم و فساد بوده‌است_ باید زندان هیچ اندیشه، اندیشمندان، صاحبان عقیده و مرام نباشد.


زندان انقلاب، باید جایی قانون‌مدار با زندان‌بانانی قانون‌گرا، آموزش‌دیده و تحت نظارت دیدبانان عادل و باانصاف، برای گذرانِ تاوانِ کسانی باشد که:


به روی انسان آتش گشودند، بیت‌المال را با رانت و ساخت‌وپاخت به جیب زدند، زندگی اَمن مردم را تنگ کردند، در مقام و پُست حکومتی بر مردم ستم، اجحاف و اربابی کردند، دست به اسلحه برای ارهاب و ارعاب بردند، راهِ آزاد و آگاهانه‌ را بر شهروند سدّ ساختند، از خطِ قانون تخطّی کردند، با دشمن علیه‌ی منافع ملی و امنیت عمومی همدست شدند، با شکایات شهروندان، در دادگاه عدل و با آزادی دفاع و حق وکیل داشتن و حضور هیأت منصفه‌ی واقعی، محکوم شدند. و نیز، زندان جایی برای تبهکاران و قدّاره‌کشان است و جای آنها که حق و حقوق افراد جامعه را پایمال می‌کنند.

 

 

گرچه معتقدم، نباید برای هر جُرم و بِزه‌ای، مکافات زندان را در نظر گرفت. اگر زندان ضروری‌ست _که لاجِرَم هست_ باید درازدستان را به زندان بُرد؛ همآنان که دست‌درازی می‌کنند در غارت و فساد و اختلاس و انباشت.
۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

یک نقد دوستانه

در یکی از پست‌های امروز صبح جناب محمدحسین آهنگر، این‌گونه ادعا شده که "...همه به جز اندکی از انقلاب کردن خود پشیمانند"

 

این گزاره، علاوه بر آن‌که بشدّت احساسی و ذهنی‌ست، غیرعلمی نیز هست. چرا؟ چون‌که دو قید "همه" و "اندکی" هر دو از قیدهای کمّی‌اند. و کمیت نیازمند تحقیقات میدانی و آمار علمی‌ست. که گمان ندارم، این تحقیق و آمارگیری از انقلاب‌کنندگان سال ۵۷، انجام گرفته باشد.

 

نکته: بهتر است بر اساس هوای دلخواه خود و آرزوهای "ای‌کاش" خود، گزاره نگذاریم و شأن علم را شایسته بداریم.

 

زنگ شعر:
 

آبنوسم در بُن دریا نشینم با صدف
خَس نیَم تا بر سر آیم، کف بوَد همتای من

خاقانی

توضیح: در برخی منابع به‌جای بُن دریا، کفِ دریا آمده است. یعنی بستر دریا. آبنوس هم، درختی‌ست با چوب سیاه و سخت و سفت.

 

نکته ها: و خِرخِری کسی گرفته شود، یا گیرانده گردد! خفقان پدید می‌آید و احتقان که از عصبانیت هم هولناک‌تره! و با هیچ شربت‌مَربتی هم گلو! صاف نمی‌شه! مگه می‌شه؟ مگر با گلوله! متن نقلی از واژه‌یاب: "تیروئید: غده‌ای درون‌ریز در گردن و جلوِ حنجره، تقریباً به شکل H، و به وزن ۲۵ تا ۳۰ گرم که هورمونی به نام تیروکسین را برای تنظیم سوخت‌وساز بدن می‌سازد."

 


قبر انقلاب
قسمت پنجم
به‌ نام‌ خدا. سلام. دست‌کم دو دسته دارند قبر انقلاب را می‌کَنند: براندازان و میراث‌خواران. دسته‌ی نخست در صدد است که با بیل و پیل! بکَند، دسته‌ی دوم با جیب و زیپ (=zip).


ابتدا بگویم حکومت‌ها هم، همانند انسان‌ها و حیوان‌ها، سنّ و سال دارند. چنان‌چه سامانیان تمام شدند، ساسانیان نیست شدند، سلجوقیان برافکنده شدند و صفویان و قاجاریان، دودمان‌شان دود شد و آن دو آلاشتی هم اولی توسط انگلیس آش و لاش شد و دومی توسط ملت، فراری و واژگون.

 

باید همیشه یاد آوریم تداول ایام در قرآن را. اما می‌توان حکومت‌ها را اکسیر جوانی و معجون خوراند و از تئوری "کهولت" کاست. و نیز از مرض فساد شفا داد و گذاشت بیشتر و بیشتر بقا کند و در تنازع بقا، ور نیفتد. البته اگر وِرّ و وِرّ سامان و اصولش تفسیر به رأی نشود و دایره‌ی آن تنگ و لولای آن لنگ نگردد.


اما سخن من در قبر انقلاب:


آن دو دسته که گفتم، دسته‌ی براندازان در بیشینه‌ی تلاش‌شان هم، دست‌کم به پنج دلیل نمی‌توانند قبر انقلاب را حَفر کنند و انقلاب را دفن:


۱. چون تئوری آلترناتیو (=جایگزین) ندارند.


۲. چون لیدر (=رهبر) مقتدر و پیشوایی کاریزماتیک (= شخصیت بانفوذ و جذّاب) ندارند.


۳. چون توان بسیج‌گر اجتماعی ندارند.


۴. چون دستان آلوده به خون، ترور و وابستگی مالی (=دریوزگی) به دولت‌های منفور دارند. و در میان مردم ایران، هیچ وجاهت، پرستیژ و پرنسیب مشروع و مقبول ندارند.


۵. چون قدرت جرقه‌افکنی و اتصال آن به اشتعال را ندارند. چون هر انقلاب، با یک جرقه‌ آغاز می‌گردد و آن‌گاه باید آن را به اشتعال رساند.


علاوه بر پنج دلیل، یک مانع بزرگ هم وجود دارد، اِشراف اطلاعاتی سپاه بر تمام سامانه‌‌ها، شاخک‌ها و سرپل‌ها. و حتی وجود نفوذ در مدار آن‌ها و بهره‌گیری دائمی از تئوری دوبل در احاطه و ضربه‌‌ی درجا در نقطه‌ی جوش.
 

از نظر من قبر انقلاب را میراث‌خواران مشغول کندن‌ هستند. همآنان که بین خود قدرت و ثروت را مانند "دستنبوه‌ی خوشبو" و "گُوه‌ی شکاف" دست‌به‌دست می‌کنند و الیگارشی تشکیل داد‌ه‌اند. که امید است پیش از حفر و دفن، خودشان توسط دادگری عدالت، بانگ آزادی، گستره‌ی حاکمیت مردمی، آشتی ملی و در یک کلمه اقتدای همه به قانون اساسیِ بدونِ تنازُل (=نچربیدن هیچ اصل بر اصل دیگر) مدفون گردند. بیش از این، پیش برم می‌شود سیاسی‌میاسی، که من این را هیچ بلد نیستم.
۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۰۶ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

از نظر شما مهاجرت معکوس در ایران و در محلی که در آن زند‌گی می‌کنید، چگونه است؟

 

 

نکته ها:

یک نکته درباره‌ی چرچیل بگم:

من از دکتر سریع‌القلم در مقاله‌ای خوانده‌ام که برای چرچیل ۳۰ ویژگی نوشته‌بود که من یکی را خیلی مهم‌تر از بقیه می‌دانم و اینجا می‌آورم و حتی اعتقاد دارم باید آن را به سیاستمداران ناآزموده و "کال‌فکر" و به قول داراب‌کلایی‌ها "کال‌تُور به‌دست"! یاد داد:

چرچیل "معنای استراتژی را آمادگی برای جابه­‌جایی اولویت‌ها می‌­­دانست."


 

پاسدار انقلاب
قسمت ششم
به‌ نام‌ خدا. سلام. انقلاب با خود، نهادهایی آفریده بود که دوتا از آن‌ها "سپاه پاسداران" و "جهاد" بود. اولی برای پاسداری از انقلاب و دومی برای سازندگی دوردست‌های ایران.


به‌ نظر من از فردای پیروزی انقلاب، پاسدار انقلاب کسی بود که مردم او را به‌چشم ایثارگر، پناه‌گاه، خودساخته، پرهیزگار، بی‌میل به امیال و اموال، مجاهد فی سبیل‌الله، مؤمن، پیشرو و از همه مهم‌تر انقلابی و تحلیل‌گر آگاه می‌نگریستند و نهاد سپاه را چشم و امید مردم و حامی برجسته‌ی آرمان انقلاب می‌دانستند.


و سپاه هم با پاسدارهای قدیمی _که اغلب دانشجویان انقلابی و مبارزین اصیل علیه‌ی شاه بودند_ قدم در راه مردم گذاشته بود و در برابر هرگونه شورش و قیام مسلحانه و خودمختارهای تجزیه‌طلبانه می‌ایستاد و مردم را به وجد می‌آورد. به‌طوری‌که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ گفته بود: "ای‌کاش من یک پاسدار بودم." و نیز فرمود‌ه بود: "اگر سپاه نبود، کشور هم نبود."


من گمان می‌کنم کم‌کم از سال‌های بعد که امام از میان ملت به ملکوت رفت و سپاه مدرّج شد و واژه‌ی مؤمنانه‌ی "برادر مکتبی" در برابر سردار و سرهنگ و رزم‌دار رنگ باخت، بسیاری از نگرش‌ها و نگریستن‌ها جابه‌جا شد.
 

تلاش‌های جریان‌هایی از تفکر دینی و سیاسی که هیچ قرابتی با امام خمینی نداشتند و در نهضت اسلامی و مردمی نیز خودشان را کنار کشیده بودند و سخن از "تند رَوی خمینی" می‌کردند و استدلال "مُشت در برابر درفَش" به زبان می‌آوردند، و پا را از گلیم مبارزه به زیر کُرسی‌های گرم و نرم دراز می‌نمودند، آثار سوء و زیان‌های زایدی برجای گذاشت. که امید است این تلاشی، متلاشی شود و از طریق خرد انقلابی، آرمان الهی، صبغه‌ی مردمی و پایبندی به نهی‌های اکید امام خمینی و قانون اساسی، باز نیز آن شود که در صدر انقلاب و در دهه‌ی شصت _روزگار اوج مردم‌گرایی انقلاب_ شده‌ بود.


گاهی باید برگشت، که هر برگشتی ارتجاع و پس‌روی نیست؛ بل اوج ترقّی و تعالی‌ست. برای تعالی، باید بازهم مکتبی، مردمی و انقلابی شد؛ نه جناحی، خطی، سیاسی و مانند شرکت‌های سهامی.


پاسدار انقلاب به تعریف من یعنی کسی که در جان‌نثاری‌ها، پیش می‌افتد و کنار مردم است و در امتیازگیری‌ها، عقب می‌نشیند و پشتِ مردم می‌ایستد.
۷ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

نکته ها: انقلاب هم برای رفع لُکنت بود.
آزادی بیان و بیان آزادی.

 

 

شهید انقلاب
قسمت هفتم
به‌ نام‌ خدا. سلام. این‌که خدا در آیه‌ی ۱۶۹ آل‌عمران، وحی فرستاده و فرموده کسانی را که در راه خدا به قتل می‌رسند، اموات به حساب نیاورید، بلکه "اَحیاء" (=زندگان) بدانید، حکمتش بر ما معلوم نیست؛ که چگونه شهیدان "حیات معقول" دارند، زنده‌اند و نیز شاهد. خدا خود بهتر می‌داند.

 

اما شهید به گفته‌ی مرحوم دکتر علی شریعتی "قلب" تاریخ است. از نظرمن، سخن شریعتی دست‌کم دو معنی دارد: یعنی شهید پمپاژ حیات جامعه است. یعنی شهید پالایشگاه آگاهی‌هاست.


شهید انقلاب آنانی‌اند که با شور و شعور برای پیروزی مردم بر شاه و شاهی‌گری خون دادند. کسانی‌اند که برای بقای انقلاب، خود را فانی اِلی‌الله کردند. افرادی‌اند که نگذاشتند تجاوزگران به خاک ایران، وجبی از سرزمین پرگُهر را در گِرو گیرند و به حکومت خود گره زنند.


و نیز شهید انقلاب کسی‌ست که خون جهنده‌ و حیات‌بخش رگ‌های خود را، برای زنده‌کردن دین، گستره‌ی آزادی، ایجاد عدالت، محو هرگونه ظلم و ستم، و در یک‌کلمه دمیدن روح آگاهی بر پیکره‌ی اجتماعی، در رگ‌های انقلاب جاری کرد؛ تا این درختِ برآمده از فریاد ملت، هرگز نخشکد، نپوکد، نپوسد و نیفتد.


امید است هرکس که می‌خواهد این درختِ اَثمر را "کرمو" کند و از آوندهای آن ارتزاق کند و از برگ‌های آن بار و برگ انباشت نماید و از میوه‌های آن به جیب و زیپ زند و از بالای آن بر گُرده‌ی ملت سوار شود و یا با ارّه و تبَر، ریشه‌های عمیق آن را زخمی و تنه‌ی تنومند آن را بر زمین بیفکند، خود سرافکنده گردد و در پیشگاه شهیدان و ملت ایران، مخذول، معزول و مردود شود. این است پیام شهید انقلاب.
۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تحلیل سیاسی
از پدافند به آفند
به‌نام خدا. دو روز پیش سرلشگر باقری، رییس ستادکل نیروهای مسلح سخنی گفت که از نظر من مهم است و می‌خواهم آن را تحلیل کنم. او گفت: "ضمن اینکه هیچ چشم داشتی به منافع و خاک کشور دیگری نداریم، اما در حفظ منافع خودمان ممکن است که رویکرد آفندی داشته باشیم تا اجانب با مشاهده آثار و شواهد آن، فکر تجاوز به منافع کشورمان را از سر بیرون کنند."(منبع)


تحلیل من: این سخن ایشان نشان از چند چیز می‌دهد که من به‌ شیوه‌ی تحلیلی، فقط گمانه‌زنی می‌کنم و از ورود مفصل به آن دوری می‌ورزم:


۱. این رویکرد می‌تواند تراز شدنِ استراتژی ایران در هر دو بُعد پدافند (=دفاع) و آفند (=حمله) را بنمایاند.


۲. این اعلان (=علنی‌سازی) راهبُرد تازه و نوین_که بعد از چهل‌‌سال برای نخستین‌بار رخ داده‌است و به‌عمد رسانه‌ای گردیده‌است_ نشان از نگرش تلفیقی سیاست دفاعی ایران است. یعنی جمع دو راهبردِ بازدارندگیِ هوشمندانه و حمله‌‌های پیش‌دستانه.


۳. چنین موضع آشکار، نشان از آن دارد که از کانال‌ها و معبَرهای ایران، اطلاعات استراتژیک به‌ دست ایران رسیده است که لازمه‌ی آن، تهدید در پوشش بیان و کلام است.


۴. این واکنشِ بالاترین مقام نظامی ستادی ایران، نشان می‌دهد تحولاتی راهبردی، رخ داده‌است و شاخک‌های جنگال (=جنگ الکترونیک) و غیرجنگال (=نفوذ انسانی) از عمق آن "برآورد"هایی نظامی و کاربردی کرده‌اند.


۵. و در بدبینانه‌ترین فرض، ممکن است ایران طی روزهای اخیر، پیام‌های سرّی و فوق‌سرّی دریافت کرده‌ باشد که بخشی از پاسخ را باید یک سرلشکر در محیط باز می‌داد تا با اتحاد مشیء پدافند و آفند، دشمن در گیجی و پیچ‌وتاب افتد.


لازم می‌دانم بگویم سرلشگر باقری، برادر سردار شهید غلامحسن باقری‌ مشهور به افشردی‌ست. همان شهید دانشگاه‌ دیده‌ای که مُخ بزرگ اطلاعات بود و پاسداری بسیار زُبده و زیرک و فردی استراتژیست. بزرگراه باقری تهران نام همین شهید افشردی‌ست که بزرگراه شهید بابایی را از شمال شرق به بزرگراه یاسینی در شرق تهران متّصل می‌کند. بگذرم.
۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


حقوق انقلاب
قسمت هشتم
به‌ نام‌ خدا. سلام. همیشه میان انسان و سایرین حقوق متقابل برقرار است. و این از پیام‌های وَحیانی‌ست. میان انقلاب و مردم نیز چنین است. انقلاب چون حاصل‌جمع شعور و فریاد آگاهانه‌ی یک ملت بوده است، و دارای آرمان و پیام فراوان؛ بنابراین، انقلاب همواره حقی به گردن نسل‌ها و مردم دارد و مردم نیز از انقلاب حقوقی بر گردن.

حقوق انقلاب بر گردن مردم، ازجمله می‌تواند این‌ها باشد:


۱. محافظت از دستآوردهای انقلاب.
۲. اجرای درست آرمان انقلاب.
۳. نظارت مسئولانه بر رفتار قدرتمندان و سیاست‌مداران.
۴. انتقال آئین ایدئولوژیک انقلاب به نسل‌ها.
۵. تطبیق دقیق نظام سیاسی بر اصول انقلاب.
۶. فداکاری، ایثار، خدمت‌رسانی دائمی به ملت.
۷. و... .


حقوق مردم بر گردن انقلاب (=در اینجا انقلاب به معنی نظام سیاسی) ازجمله این‌هاست:


۱. گسترانیدن ِ اندیشه و سفره‌ی عدالت.
۲. مبارزه با فساد و تبعیض و زدودن هرگونه رانت و امتیاز و انحصار.
۳. ترقی، رشد، توسعه‌ی همه‌جانبه و رفاه و نشاط عمومی.
۴. ایجاد جامعه‌ای سالم، آزادی مقیّد، برقراری ارزش‌های دینی و نیز بسط فرهنگ و آداب اصیل ایرانی.
۵. گردش و جابه‌جابی آزاد و آرام و قانونمند قدرت، بدون هیچ تدلیس (=پنهان‌کاری)، تقلّب به قاف (یعنی دست‌کاری) و نیز تغلّب به غین (یعنی غلبه بر قانون و اردوکشی خیابانی).
۶. مدَد پایدار به تهیدستان و بینوایان.
۷. تعامل، داد و ستد، گفت‌‌وگو، و صلح و دوستی با جهان.
۸. رونق توأمان معنویت و مادّیت برای تمام ایرانیان.
۹. انتخابات بدون نظارت استصوابی و مهندسی ساختاری که تفسیری ناروا از قانون اساسی‌ست.
۱۰. دادن حقّ نفت به ملت؛ که بالاترین عدالت است.
۱۱. رابطه‌ی متقابل و مسئولیت‌پذیرانه میان رهبر و مردم.
۱۲. و... .


۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۱۰۸ : این پرسش جناب محمد عبدی سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

امام خمینی در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا تهران در روز 12 بهمن 57 خطاب به ملت ایران فرمودند: «شما را به مقام انسانیت می رسانیم ...» منظورشان چه بوده است؟"

 

توضیح عکس بالا: (منبع)

این پرنده‌ی نادر و کمیاب، "کورکور بال سیاه" است. امسال نیز برای سومین سال پی‌درپی، این پرندگان به قم آمده‌اند تا زمستان‌ را به‌سلامت به بهار برسانند.

 

 

فقط یادآوری مهم:

شش ماه پیش در اولین پست مدرسه‌ی فکرت نوشته بودم:

"تمام مسئولیت های قانونی و اخلاقی و حقوقی هر پست و نوشته، بر عهدۀ همان کسی ست که آن را در مدرسۀفکرت بارگذاری کرده است."

امید است هر کس متنی می‌نویسد و این مدرسه پست می‌کند، این بار حقوقی را مد نظر خود داشته باشد.

 


رهبر انقلاب
قسمت نهم
به‌نام‌ خدا. سلام. تمام انقلاب‌ها رهبر یا رهبران دارد؛ زیرا یکی از ارکان انقلاب، وجود رهبر و پیشوا در تهییج، بسیج اجتماعی و هدایت نهضت است. انقلاب ایران نیز رهبر داشت، رهبری مذهبی، سیاسی و کاریزماتیک. یعنی امام خمینی که هم رهبر انقلاب بود و هم مرجع شیعیان.


امام ویژگی‌هایی داشتند که ایشان را در میان تمامی رهبران انقلابات جهان، برجسته‌تر ساخت. که من به چندنمونه اشاره و بسنده می‌کنم:


۱. وجه مذهبی و فلسفی و عرفانی غلیظی داشتند. مثلاً هم در سال‌های ۴۲ تا ۴۳ در حوزه‌ی قم، فقه و فلسفه و عرفان می‌گفتند و هم در ایام تبعید در نجف، "حکومت اسلامی" تدریس کردند که مبانی نظریه "ولایت فقیه" بود.


۲. وجه مردمی شدیدی داشتند. در هر مرحله از گام‌های اساسی انقلاب، با مردم پیش می‌رفتند. میان ایشان و مردم یک نوع رابطه‌ی عشق و اطاعت برقرار بود.


۳. وجه اقتدار فوق‌العاده‌ای داشتند. اگر هر تصمیمی را اعلان عمومی می‌کردند، مردم در آن تردیدی نمی‌کردند و عمل به فرامین و سخنان ایشان را عمل به امر خدا می‌دانستند. کمتر رهبری در جهان دارای چنین وجهی بوده‌است و یا اصلاً نبوده‌است.


۴. وجه قانون‌سازی و ساختار‌پذیری داشتند. خود در تدوین قانون اساسی شرکت نجستند و دخالت نکردند، و آن را خبرگان منتخب مردم واگذار کردند و به رأی عمومی گذاشتند. حتی "نظام جایگزین" را نیز به رفراندم گذاشتند و تا پایان عمرشان در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، بر برگزاری انواع انتخابات مجلس، خبرگان رهبری، ریاست جمهوری تأکید کردند. و در جنگ تحمیلی نیز، نظر کارشناسان دفاع مقدس را استماع می‌کردند و به آن به دیده‌ی خردجمعی نگاه می‌کردند. حتی مرحوم بازرگان را هم که منصوب کرده‌بودند، نامش را "دولت موقت" نهادند، تا تمام امور سیاست را به رأی مردم و انتخابات و ساختارهای قانونی بسپارند.


۵. در برابر جریان‌های تروریست، تجزیه‌طلب، سرسپردگان شوروی، تحجّر و واپس‌گرایی، انجمن‌حجتیه و شاه‌پرستان ذرّه‌ای تردید به‌خود راه نمی‌دادند و در برابر هر اقدام‌شان، مقابله‌ی قاطع می‌کردند.


۶. وجه زجرکشیدگی، تبعید، رنج و سختی‌‌ها داشتند. از سال ۴۲ و ۴۳ دوبار توسط شاه دستگیر شدند، در حصر قیطریه قرار گرفتند و سپس تبعید به ترکیه و زندگی بسیارسخت در نجف اشرف؛ که هم باید با شاه مبارزه می‌کردند و هم با خشک‌مقدسان حوزه‌ها و هم تلاش مدبرانه در درهم شکستن تزهای سیاسی استعماری.


۷. از آنجا که امام خمینی معصوم نبودند، خودشان گفتند در برخی امور اشتباه کردند. و اگر این را هم نمی‌گفتند، ما شیعیان فقط معصومان _علیهم السلام_ را بری از اشتباه و خطا می‌دانیم.

 

بنابراین؛ من معتقدم اندیشه‌ها و عملکرد امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ با شیوه‌ی عالمانه و خالی از بُغض و کینه‌ورزی و از سر انصاف و توان علمی و با پرهیز از هرگونه تحریف و گزیده‌گرایی دلخواهانه، می‌تواند در ترازوی نقد و بررسی در مجامع تخصصی قرار گیرد. زیرا شیعه _منهای معصومان (ع)_ بر تن هیچ‌کس جامه‌ی عصمت نمی‌پوشاند، اما در همه حفظ حرمت و پاسداشت شأن عالمان بزرگ و باورَع و مرجع را لازم و از اساس اخلاق و انسانیت می‌داند.


درباره‌ی امام خمینی _که هم مرجع من بود و هم امام من_ می‌توانم از حافظه و اندوخته‌هایم آنقدرها بنویسم که از چندجلد کتاب هم بگذرد، اما اینجا بنا بر فشرده‌نویسی‌ست و بس.
۱۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۰۹ : این پرسش جناب شیخ عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«جهان چگونه بوجود آمده؟»

 

پاسخ:


شما جناب جوادی ابیات حافظ را بر حسب کدام منبع نقل می‌کنی؟
اصل بیت این است که با وجه نوشتاری شما در لفظ "من" و ضمیر "میم" متفاوت است:

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید


روحانی انقلاب

قسمت دهم

به‌نام‌ خدا. سلام. برای جاانداختن این قسمت، باید بپرسم روحانی انقلاب کی بود؟ و روحانی انقلاب کی هست؟

 

۱. روحانی انقلاب کسی بود که در عصر بروجردی _مرجع عام شیعیان_ کم‌کم "حاج‌آقا روح‌الله" را کشف کرد، به‌دورش حلقه زد، پای درس و بحثش بی‌هیچ ترسی نشست و آموخت. آن‌گاه این حلقه‌ی دور "حاج آقا روح‌الله" آرام‌آرام وسیع‌تر، عمیق‌تر و تشنه‌تر شد و با درگذشت آیةالله العظمی بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰، با وجود علمای برجسته‌ی دیگر، به مرجعیت "آقای خمینی" ایمان آورد و از ایشان به عنوان رهبر نهضت علیه‌ی شاه، تبعیت تامّ نمود و راه، و افکار او را با پذیرفتن خطیرترین گام سیاسی و تحمّل انواع شکنجه‌ها، زندان‌ها، زندگی مخفی و دربه‌دری‌ها و تبعیدها و هجرت‌ها، بر سطوحی مخفی از جامعه‌ و نیروهای ضدرژیم گستراند و در نهایت با الهام از آموزها، نوارها و پیام‌های آن بزرگمرد تبعیدی نجف اشرف، در پدیدارکردنِ دهه‌ی فجر و واژگونی سلطت موروثی ۵۷ ساله‌ی دو پهلوی، نقش روشنگرانه، واسط، سفیر امام خمینی و صَفیر (=بانگ) آگاهی و رهایی داشت.

 

۲. اما روحانی انقلاب کی هست؟ حالا روحانی انقلاب از نظر من، کسی هست که دست‌کم با این ویژگی‌ها او را می‌شناسم:

 

جوزده نباشد. حکومت‌زده نباشد. روزی‌خور نظام نباشد. طلبه‌ی دین و آگاهی‌بخشی باشد نه توجیه‌گر قدرت. حق‌جو و حق‌گو باشد. نگذارد هیچ قدرت و قدرتمندی، فهم دینی و فقهی او را جهت دهد. آرمان اولیه‌ی انقلاب را خواهان باشد. پس از مدتی درس‌آموختن، فقط در قم و مشهد و نجف نماند، بلکه به فرمان آیه‌ی نفْر (=به سکون فاء) قرآن به میان مردم کوچ کند و با آنان زندگی کند و به آنان دین بیاموزاند. نگذارد هیچ‌کس، انقلاب را مانند موم در دستان خود هرطور که خواست شکل دهد. بر جناح‌ها اِشراف داشته باشد، نه با دلسپردگی و وابستگی هورا بکشد و هلهله کند. رهبری را مدد برساند؛ چه در بسط افکار و اندیشه‌ها و چه در انتقال انتقادها و اِشکال‌ها. مردم‌ را در هیچ زمانه‌ای تنها نگذارد. از قم و مشهد و نجف به هر کجای کشور و حکومت پاگذاشته و در آنجا مقیم شده، پایبند زیّ طلبگی باشد و هرگز ترس و جُبْن را، چه در نهاد خود و چه در آن نهاد که هست، نهادینه نکند. نصیحت‌گر قدرت و حکومت باشد، نه فقط پیرو و دچار لُکنت و پیچش. در همه حال اَضعَف مردم را یار باشد و در برابر ستم بایستد و زندگی بی‌آلایش و غیراشرافی داشته باشد. و خصائص و ویژگی‌های دیگر که به‌نظر من ساده‌زیستی و مانند شهید مدرّس‌ زندگی کردن در اوج آن است.

 

در پایان گواهی می‌دهم چنین روحانیانی هنوز زیاد داریم که گمنام‌اند و هرکجا می‌روند هم از آگاهی‌رسانی واهمه ندارند و هم طعنه‌ها، تهمت‌ها و هزاران‌هزار حملات سازمان‌یافته به سازمان روحانیت را با حوصله و تحمل صدها غُصّه، ادراک می‌کنند و صبوری و سعه‌ی صدر می‌ورزند.

۱۱ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@
سلام جناب جوادی‌نسب
من در اینجا اگر اجازه بفرمایی یک نکته را کلی بیان کنم. خطاب من نه شما هستید و نه هیچ‌ همکلاسی.

هرسه که بیان کردی در امام خمینی جمع است. البته روشن سازم یکی از اشتباهات پاره‌ای از شهروندان، این است که گمان می‌کنند امام خمینی در آن‌همه سختی‌های انقلاب و بحران‌ها و تدبیر دفع جنگ و هزاران توطئه‌، اصلا‌ً نباید اشتباهی می‌داشت. این نگرش از بیخ و بُن اشتبا‌ه‌ است.

 

ایشان به عنوان رهبر نظام و حاکم سیاسی، آنچه فهم فقهی و تشخیص سیاسی و جایگاه قانونی و شرعی رهبری برایش اقتضا داشت، عمل می‌کردند. این‌که آن سیاست در ظرف زمانی‌اش اشتباه بوده یا نه، امری تخصصی‌ست که می‌توان با رعایت شئون و اخلاق نقد، بر آن، در مجامع تخصصی اقدام کرد. به‌دور از هرگونه تهمت و بُهتان.

 

پاسخ:


البته نقل سخن شما سیدعلی اصغر، از امام حسین (ع) در این پست، نادرست نوشته شد. اصل سخن این است:

 وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى»، من برای طلب اصلاح در امت جدم خروج کردم،...

یعنی اصلاح در امت جدّ است، نه دین. که پاره‌ای از امت توسط حاکمان بداندیش و بدکردار، به قهقهراء برده شده بودند. بگذرم فقط خواستم نقل قول را کامل کرده‌باشم. پوزش.

 

پاسخم به بحث ۱۰۹

به نام خدا. سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر. پرسش آسانی‌ نیست. در تخصص ما هم نیست. اما چون به قرآن ایمان داریم، آنچه وحی بر ما می‌آموزاند این است که حضرت آفریدگار که قدرت "باری" (=یعنی ایجاد و آفرینش و پدیدآورندگی) دارد، جهان را آفرید.

 

در آیه‌ی ۲ انبیا، چگونگی شکل‌گیری و نظم‌پذیری جهان از طریق قدرت الهی و با "رَتق" و "فَتق" یعنی پیوستگى و جدایى آسمان‌ها و زمین رخ داده‌است. که من این مسأله‌ی مهم رتق و فتق را از تفسیرهای مفسران مطالعه کرده‌ام و هم‌اینک خلاصه‌نگاری نموده‌ام_ می‌آورم:

 

۱. برخی از مفسران معتقدند: "به هم پیوستگى آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که طبق نظرات دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمى از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارات درونى و حرکت، تدریجاً تجزیه شد و کواکب و ستاره‌ها از جمله منظومه شمسى و کره زمین بوجود آمد و بازهم جهان در حال گسترش است."

 

۲. اما علامه طباطبایی بر این نظر است که: "منظور از پیوستگى، یکنواخت بودن مواد جهان است به طورى که همه درهم فرورفته بود و به صورت ماده واحدى خودنمایى می‌کرد امّا با گذشت زمان، مواد از هم جدا شدند و ترکیبات جدید پیدا کردند و انواع مختلف گیاهان و حیوانات و موجودات دیگر در آسمان و زمین ظاهر شدند. «المیزان، ج 14، ص 278- 279» (منبع) پوزش جناب شیخ عسکر؛ که توان من در جواب به این پرسش سخت، بسیار بسیار اندک بود و حتی در حدّ ذرّه‌ی خردَل هم نبود.

 

پاسخ:

سلام جناب عیسی آهنگر. فقط از سر صداقت و دوستانه بگویم با شما در باره‌ی آن دو دیکتاتور فاسد پهلوی، زاویه‌ی فکری دارم.

 

پاسخ:


سلام جناب جلیل قربانی
۱. این‌که احمد زیدآبادی هم به‌عنوان یک شهروند ایرانی می‌تواند، تحلیل ارائه کند، حق اوست.
۲. این‌که شما آن تحلیل را بازتاب دهی، هم حق شماست.
۳. اما آقای زیدآبادی با اتهام انقلاب به "بنیادگرایی" و نیز با برداشت ناروا در بازماندگی انقلاب از بازتولید اخلاقیات اجتماعی، سخن ناصوابی را بیان کرد که به‌ نظرم نباید در برابر چنین القائات غلط، دست روی دست ‌گذاشت.

تحلیل ایشان از علت انقلاب نیز پیچیده‌شده به نوعی نفرت فکری نسبت به روحانیت مبارز و وارسته است.

 


براندازان انقلاب
قسمت یازدهم
به‌نام‌ خدا. سلام. از فردای پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷، جریان نامنسجم و فاقد تشکیلاتی شکل گرفت که انقلابیون، آنان را "ضد انقلاب" می‌نامیدند. آنان وفاداران به شاه بودند که خیال می‌کردند، شاه برمی‌گردد و قدرت را قبضه می‌کند. اما کم‌کم ناامید شدند و در بیرون از مرزها، تشکیلات نیم‌بند سلطنت‌طلبان را شکل دادند و هنوز که هنوز است بخشی از آن‌ها در خیال خام خود باقی مانده‌اند و در بوق می‌دمند که به‌زودی پسر شاه، جانشین پدر می‌شود.


علاوه بر جریان "ضد انقلاب" که منحصر در شاه‌پرستان بود، بعدها در سال‌های اولیه خصوصاً سال شصت، برخی از احزاب و گروه‌ها نیز _که خود در انقلاب علیه‌ی شاه نقش داشتند_ به دلیل تعارضات درونی و تخاصمات بیرونی، به رویارویی نظری، تبلیغی و در ادامه قیام مسلحانه با انقلاب پرداختند.


در این‌جا مجال تحلیل آن دگردیسی‌ها و رویارویی‌ها نیست، بنابراین، به‌فشردگی می‌گویم که از آن زمان که این گروه‌ها به رُخ انقلاب و مؤثرترین چهره‌های انقلاب چنگ و تیغ انداختند و به سمت برگرفتن سلاح و نبرد شهری و نیز ترور خیز برداشتند، دایره‌ی "ضد انقلاب" وسیع‌تر شد و شامل چندین گروه و سازمان‌ گردید:


ازجمله: حزب خلق مسلمان، فُرقان، جناح اقلیت سازمان چریک‌های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق (که امام خمینی نام "منافقین" بر روی آنان نهاد)، حزب دموکرات کردستان، حزب کومله، پیکار، رزگاری، حزب توده، و چند جریان گریز از مرکز در خوزستان و استان‌های مرزی.


کمی از دوم خرداد ۱۳۷۶ به بعد، هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه‌ی تهران خطبه‌ای بسیار تند و بودار علیه‌ی جناح چپ خواند و در آن نماز گفت من بوی سال شصت به مشامم می‌رسد. و جناح چپ را رسماً تهدید کرد نگذارید هزار مسجد کشور را علیه‌ی شما بسیج کنیم.


از این‌جا به بعد بود که دایره‌ی "ضد انقلاب" را به دایره‌ی "براندازان" پیوند زدند. و کم‌کم به جناح چپ، به دیده‌ی تردید و با نگاه امنیتی نگریسته شد. هرچند ریشه‌ی اصلی آن، از انتخابات مجلس چهارم آبشخور داشت؛ که بخش وسیعی از جناح چپ را _که به دور مجمع روحانیون مبارز حلقه زده‌ بودند_ با ابزار نظارت استصوابی و با حربه‌ی "چوب لای چرخ دولت می‌گذارند" رد صلاحیت کردند و کشور به قطب‌بندی و رویارویی خطرناک چپ و راست که در افّواه عمومی به "یونی_ یتی" مشهور شده‌بود، اسیر و در بند شد.


و این دایره‌ی تازه، در بحران ۸۸ به اوج و کُمای مطلق رسید. که هنوز نیز در قالب "فتنه" از آن به عنوان خط قرمز یاد می‌شود که هیچ‌کس از دست‌اندکاران نظام نباید این مرزبندی ترسیمی را نادیده بگیرد.
این مبحث بسی فراخ است که باید فراغ یافت و گفت، که این‌جا جای تفصیل و درازنویسی نیست.
۱۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

دربارۀ مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا آفاقی

سلام بر فرزندان بیت مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا آفاقی در این مدرسه‌ی فکرت: جنابان: حجةالاسلام شیخ جواد آفاقی، موسی آقاقی، صدرالدین آفاقی، عبدالرحیم آفاقی، عبدالکریم آفاقی و خواهرگرامی‌شان ریحانه آفاقی. یاد آن روحانی انقلابی، مردمی، روشن‌ضمیر، ساده‌زیست، شجاع، خَدوم و ذاکر بزرگ اهل‌بیت (ع) همآره، یاد باد. داراب‌کلا به‌گمانم کمتر خانه‌ای باشد که حاج آقا آفاقی آنجا منبر نرفته باشد. آن روحانی محبوب مردمی هم سر در درس و بحث و کتاب داشت و هم دست بر سنگ‌فرش کوچه‌های محل. هم در بیان تاریخ اسلام و نشر معارف دینی دل در گرو ایمان داشت و هم رسیدگی به مشکلات مردم و دلسوزی به حال تهیدستان.

 

ما در منزل‌مان او را به زبان صمیمی مادرمان مرحومه زهرا آفاقی: "شِخ احمد عمو" صدا می‌کردیم. در دیدارهایی که خانوادگی با آن روحانی باسواد در اتاق مطالعه‌اش _که دفتر کارش نیز بود و یکی از اتاق‌های انقلاب_ بارها و بارها داشتیم، تا ساعاتی، از نقل خاطرات و نکته‌هایی که می‌گفتند، لذت بر وجودمان وارد می‌شد. روح‌شان شاد و بر همسر مهربان‌شان از همین‌جا سلام می‌کنم و آرزوی سلامتی روزافزون دارم.

 

پاسخ:
سلام داش حمید
یادآوری قشنگی بود. بلی؛ لحن و به قول داراب‌کلایی‌ها "تِلنگه"ی دلنشینی داشت. در ذکر مصیبت، دو فراز داشت، اگر وارد فراز دوم لحن می‌شد، بی‌نهایت جالب‌تر می‌شد. همه از او خاطره‌های خوبی داریم. حتی دیدم برخی همکلاسی‌ها در پست‌های بالا، بیان داشتند حتی دین، ایمان و داشته‌های مذهبی‌شان از او بود.

سالروز وفات آن روحانی وارسته و انقلابی، گرامی.

 


درباره نواب صفوی:

عصر دیروز پنج‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷، برای ادای احترام به وادی‌السلام قم (واقع در بخش شمالی شهر قم) رفتم و بر سر قبر شهید حجةالاسلام سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی حاضر شدم.

 

چون اخیراً در همین مدرسه‌ی فکرت، بر سر شیوه‌ی مبارزاتی آن روحانی مبارز، بحث و تبادل نظر شکل گرفته بود و من البته در آن به‌عمد ورود نکرده‌ بودم، اینک سهم خودم را در ادای احترام به آن روحانی وارسته و به‌خدا پیوسته به‌جا آوردم.

 

نکته: هر کس می‌خواهد افکار و رفتار سیاسی شهید نواب را تحلیل کند، باید خود را به همان دهه‌ی پر فراز و نشیب سی، پرواز دهد، سپس از روی انصاف و منطق نظر دهد. البته از نظر من داوری درباره‌ی افکار با حکم‌دادن درباره‌ی افراد، پیش‌زمینه‌ی مطالعاتی و احاطه بر موضوع و زمانه نیاز دارد.

 

بحث ۱۱۰ : این پرسش جناب مهدی عرب خزائلی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«چرا ما در مدارس ایران باید از چند کتاب  عربی استفاده کنیم در حالیکه در هیچ یک از کشورهای عربی زبان فارسی تدریس نمی شود. و زبان عربی چه کاربردی در زندگی روزمره ما دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۱۰
به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب عرب‌خزائلی. پاسخ من این است:
۱. از آن‌جا که وحی، به "زبان قرآن" فرو فرستاده شده‌است و زبان عربی، نزدیک‌ترین زبان به زبان قرآن است، پس ما مسلمانان باید برای فهم قرآن زبان عربی بیاموزیم.


۲. نماز به زبان قرآن و عربی‌ست. و ادعیه‌ی اصیل مسلمانان و شیعیان و نیز زبان امامان شیعه (ع) و نهج‌البلاغه به زبان عربی‌ست، بنابراین ما باید آن را بیاموزیم.


۳. فیلسوفان ایران فلسفه را به زبان عربی نوشته‌اند. چون زبان فارسی با آن‌که در همه‌ی زمینه‌ها زبانی بسیار باظرفیت و رسا و شیرین است، اما در زمینه‌ی فلسفه، فیلسوفان نمی‌تواند با گزاره‌های فارسی بیان فلسفی را برسانند. فقط حکیم سهروردی در قرن چهار فلسفه را به زبان فارسی نوشت که نقل است بسیار سخت بود بر وی.


۴. زبان‌دانی، به رازدانی منجر می‌شود. پس عربی‌دانستن، هم ما را در فارسی پربار می‌کند و هم در فهم دین. اگر کسی عربی بلد نباشد، در فهم دین دچار مشکل می‌شود. زیرا منابع اصلی اسلام عربی و قرآن است.


۵. در جهان نیز زبان‌دانی مرسوم است. مثلاً رئیس سازمان ملل باید فرانسوی مسلط باشد. و یا بسیاری از اسناد بین‌الملی به اجبار باید به زبان انگلیسی تهیه شود.


 

پاسخم به جناب جلیل قربانی

سلام

ابتدا سپاس بابت خواندن متن و افزودن نظرت. سپس بگویم اگر دقت کرده‌ باشید، من در صدر متن گفتم فقط به شاه‌پرستان و سلطنت‌طلبان ضدانقلاب اطلاق می‌شد. اما کم‌کم این اِسناد و نام‌گذاری در سال‌های بعد گسترده شد.

 

در مورد بند ۵ شما، باید بگویم شیعیان نیز صحابه را در نظر دارند، اما برخی از صحابی، معلوم شد که بعد از دوران پیامبر (ص) چه کردند! مثلاً آن سومی، ابوذر را به صحرای ربذه تبعید کرد. آن دومی، شورای انحصاری تشکیل داد. آن اولی در سقیفه‌ی بنی‌ساعده چگونه از سوی اعیان حمایت شد و...


در بند ۲، شما  تمام تاریخ را باید در نظر بگیری. مثلاً آیا کسی که به قانون اساسی رأی نداده بود، می‌توانست نامزد ریاست جمهوری شود؟ ولی وقتی رد صلاحیت شد، شروع کرد به رفتار "بچه‌گانه" و به‌دور از مدنیت و .... و نهایتاً هم دسته‌جمعی شدند سرباز کوچولوی صدام حسین. بگذرم.


از شما می‌پرسم:
شما آن جریانی که ترکمن‌صحرای گرگان را می‌خواست به‌خاک شوروی ضمیمه کند و ایالت خودمختار بسازد، حقانیت می‌دهی؟

من هم معتقدم می‌توانست مدارای سیاسی بیشتری می‌شد، ولی رفتاری لج‌بازانه‌ی رهبران برخی گروه‌ها، فضا را تند کرد.

 


قانون اساسی هرچه بود، یک میثاق حقوقی بود. با رفراندم به تصویب ملت رسیده بود. خُب؛ در هر کشوری اگر کسی به قول اصحاب قرارداد اجتماعی (روسو، لاک، مونتسکیو) به قرارداد اجتماعی آن سرزمین، پایبند نباشد، نمی‌توان به آنان قدرت را سپرد. که جناب‌عالی خود بهتر از من واقف‌اید. تعبیر غنائم برای "قانون اساسی" تعبیری ناقص و نادرست است. قانون اساسی در ظرف زمانی خود، معیار و محک انتقال قدرت و سیاست‌ورزی بر مبنای آن بود. این‌که بندهایی از قانون اساسی ایراد دارد، نمی‌تواند مستمسکی برای قیام مسلحانه باشد. کاش آنان هر کدام یک فرخ نگهدار بودند که عقل سیاسی را بر عقل ابزاری ترجیح می‌داد. بازم بگذرم.

 

پاسخ:
سلام جناب عیسی آهنگر. آن زمان بدعت محسوب نمی‌شد. خود موسوی خوئینی از اعضای اصلی تعیین صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری بود. که یک شرط مهم نامزدها این بود، داوطلب باید به قانون اساسی رأی داده‌ باشد. چون سرکرده‌ی آن جریان، علناً گفته بود به قانون اساسی رأی نمی‌دهیم، آن سندی آشکار، برای ردش شد. یعنی آن فرد رفتار کودکانه  می‌کرد و سازمان زیر مجموعه‌اش را به قهقهرا برد، تا رسید جایی که سرباز کوچولوی صدام شدند. بازم بگذرم.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۸۳
ساعت پست : ۰۳:۳۰
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و دوم

 

فرق مدرسه‌ی فکرت با مدرسه‌ی فوریت

به‌ نام‌ خدا. سلام هم‌مدرسه‌ای‌ها

۱. در مدرسه‌ی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقت‌گذاری‌ها و با مرور و خواندن آن و سبُک‌سنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نه‌فقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بل‌که خواننده هم بداند این پست از آن نوشته‌هایی‌ست که خود پست‌گذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فی‌الفور با تمام سرعت نوشته‌است. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.

 

۲. اما مدرسه‌ی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی می‌تواند باشد که علاوه بر دارا‌نبودنِ ویژگی‌های برشمرده‌ی بالا، فقط رگباری از نوشتن‌ها، اعلام‌نظرها و پشت‌سر هم پست‌گذاشت‌های کم‌اثر و بی‌بار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشده‌باشد.

 

نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری می‌شود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازنده‌ی مدرسه‌ی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسه‌ی فکرت هستیم. نام‌مان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه می‌کنیم. درس، هم باید پیش‌مطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچ‌هم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگی‌‌هاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگی‌ست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به‌ نام‌ خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ درباره‌ی مولای متّقیان  امام علی _علیه السلام_ فرمودند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)

۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی دارابی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی‌ هایی دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.


سرَک‌کشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداری‌ها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغل‌دستی‌ها. شبی از شب‌ها، در تکیه‌ی بالا ،منتظر ماندیم تا دسته‌ها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپ‌زدن از اختلافاتی که با یکی از فامیل‌هایش داشت... درجا با حالت کمی‌تند و نیمه‌خشم، گفتم:


"آقا... من اساساً اهل گوش‌کردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمی‌دم."


بلی؛ یک راه مبارزه با سرَک‌کشیدن، مقابله با سرَک‌کِش است. رُک بگوییم: گوش نمی‌دم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرف‌های بی‌پایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازه‌ی سِمساری باشد!
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَک‌کِش‌ها بیشتر از این‌گونه جست‌وجو‌گریی‌ها (=به زبان دارابکلایی‌ها چِک‌پِرسی‌ها) آغاز می‌کنند:


چقدر حقوق می‌گیری؟ کجا کار می‌کنی؟ چه‌کار می‌کنی؟ آدرس محل‌کار شما کجاست؟ پس‌انداز هم برات می‌ماند؟ از کدام مغازه خرید می‌کنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچه‌هات چه‌کار می‌کنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه‌ فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش می‌زند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی‌ شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمی‌کنی؟ دیشب خونه‌تون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟ 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَک‌کِش‌ها مواجه شدید این داستان واقعی‌ام را می‌نمایانم:


نوجوان که بودم، تیم‌جار توتون را با آب‌پاش حلبی، آب می‌دادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخ‌به‌شاخِ هم، همآورد می‌طلبند. خوب و کنجکاوانه نگاه‌شان می‌کردم، بی‌آنکه چوب‌سیخ را بر تن‌شان فرو کنم، که همیشه توتون‌کاران از این‌کارها می‌کردند. می‌دیدم یکی از لسک‌ها _که زیرک‌تر و آینده‌اندیش‌تر بود_ راهش را زیرکانه کج می‌کرد، میان‌بُر می‌زد و به خود را با ولع به نوج بوته‌ی (=پی‌زا) توتون می‌رساند و شروع می‌کرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخ‌به‌شاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۸۳
ساعت پست : ۰۳:۳۰
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و دوم

 

فرق مدرسه‌ی فکرت با مدرسه‌ی فوریت

به‌ نام‌ خدا. سلام هم‌مدرسه‌ای‌ها

۱. در مدرسه‌ی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقت‌گذاری‌ها و با مرور و خواندن آن و سبُک‌سنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نه‌فقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بل‌که خواننده هم بداند این پست از آن نوشته‌هایی‌ست که خود پست‌گذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فی‌الفور با تمام سرعت نوشته‌است. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.

 

۲. اما مدرسه‌ی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی می‌تواند باشد که علاوه بر دارا‌نبودنِ ویژگی‌های برشمرده‌ی بالا، فقط رگباری از نوشتن‌ها، اعلام‌نظرها و پشت‌سر هم پست‌گذاشت‌های کم‌اثر و بی‌بار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشده‌باشد.

 

نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری می‌شود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازنده‌ی مدرسه‌ی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسه‌ی فکرت هستیم. نام‌مان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه می‌کنیم. درس، هم باید پیش‌مطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچ‌هم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگی‌‌هاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگی‌ست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به‌ نام‌ خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ درباره‌ی مولای متّقیان  امام علی _علیه السلام_ فرمودند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)

۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی دارابی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی‌ هایی دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.


سرَک‌کشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداری‌ها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغل‌دستی‌ها. شبی از شب‌ها، در تکیه‌ی بالا ،منتظر ماندیم تا دسته‌ها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپ‌زدن از اختلافاتی که با یکی از فامیل‌هایش داشت... درجا با حالت کمی‌تند و نیمه‌خشم، گفتم:


"آقا... من اساساً اهل گوش‌کردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمی‌دم."


بلی؛ یک راه مبارزه با سرَک‌کشیدن، مقابله با سرَک‌کِش است. رُک بگوییم: گوش نمی‌دم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرف‌های بی‌پایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازه‌ی سِمساری باشد!
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَک‌کِش‌ها بیشتر از این‌گونه جست‌وجو‌گریی‌ها (=به زبان دارابکلایی‌ها چِک‌پِرسی‌ها) آغاز می‌کنند:


چقدر حقوق می‌گیری؟ کجا کار می‌کنی؟ چه‌کار می‌کنی؟ آدرس محل‌کار شما کجاست؟ پس‌انداز هم برات می‌ماند؟ از کدام مغازه خرید می‌کنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچه‌هات چه‌کار می‌کنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه‌ فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش می‌زند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی‌ شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمی‌کنی؟ دیشب خونه‌تون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟ 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَک‌کِش‌ها مواجه شدید این داستان واقعی‌ام را می‌نمایانم:


نوجوان که بودم، تیم‌جار توتون را با آب‌پاش حلبی، آب می‌دادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخ‌به‌شاخِ هم، همآورد می‌طلبند. خوب و کنجکاوانه نگاه‌شان می‌کردم، بی‌آنکه چوب‌سیخ را بر تن‌شان فرو کنم، که همیشه توتون‌کاران از این‌کارها می‌کردند. می‌دیدم یکی از لسک‌ها _که زیرک‌تر و آینده‌اندیش‌تر بود_ راهش را زیرکانه کج می‌کرد، میان‌بُر می‌زد و به خود را با ولع به نوج بوته‌ی (=پی‌زا) توتون می‌رساند و شروع می‌کرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخ‌به‌شاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و دوم

 

فرق مدرسه‌ی فکرت با مدرسه‌ی فوریت

به‌ نام‌ خدا. سلام هم‌مدرسه‌ای‌ها

۱. در مدرسه‌ی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقت‌گذاری‌ها و با مرور و خواندن آن و سبُک‌سنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نه‌فقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بل‌که خواننده هم بداند این پست از آن نوشته‌هایی‌ست که خود پست‌گذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فی‌الفور با تمام سرعت نوشته‌است. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.

 

۲. اما مدرسه‌ی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی می‌تواند باشد که علاوه بر دارا‌نبودنِ ویژگی‌های برشمرده‌ی بالا، فقط رگباری از نوشتن‌ها، اعلام‌نظرها و پشت‌سر هم پست‌گذاشت‌های کم‌اثر و بی‌بار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشده‌باشد.

 

نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری می‌شود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازنده‌ی مدرسه‌ی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسه‌ی فکرت هستیم. نام‌مان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه می‌کنیم. درس، هم باید پیش‌مطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچ‌هم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگی‌‌هاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگی‌ست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به‌ نام‌ خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ درباره‌ی مولای متّقیان  امام علی _علیه السلام_ فرمودند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)

۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی دارابی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی‌ هایی دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.


سرَک‌کشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداری‌ها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغل‌دستی‌ها. شبی از شب‌ها، در تکیه‌ی بالا ،منتظر ماندیم تا دسته‌ها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپ‌زدن از اختلافاتی که با یکی از فامیل‌هایش داشت... درجا با حالت کمی‌تند و نیمه‌خشم، گفتم:


"آقا... من اساساً اهل گوش‌کردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمی‌دم."


بلی؛ یک راه مبارزه با سرَک‌کشیدن، مقابله با سرَک‌کِش است. رُک بگوییم: گوش نمی‌دم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرف‌های بی‌پایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازه‌ی سِمساری باشد!
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَک‌کِش‌ها بیشتر از این‌گونه جست‌وجو‌گریی‌ها (=به زبان دارابکلایی‌ها چِک‌پِرسی‌ها) آغاز می‌کنند:


چقدر حقوق می‌گیری؟ کجا کار می‌کنی؟ چه‌کار می‌کنی؟ آدرس محل‌کار شما کجاست؟ پس‌انداز هم برات می‌ماند؟ از کدام مغازه خرید می‌کنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچه‌هات چه‌کار می‌کنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه‌ فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش می‌زند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی‌ شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمی‌کنی؟ دیشب خونه‌تون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟ 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَک‌کِش‌ها مواجه شدید این داستان واقعی‌ام را می‌نمایانم:


نوجوان که بودم، تیم‌جار توتون را با آب‌پاش حلبی، آب می‌دادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخ‌به‌شاخِ هم، همآورد می‌طلبند. خوب و کنجکاوانه نگاه‌شان می‌کردم، بی‌آنکه چوب‌سیخ را بر تن‌شان فرو کنم، که همیشه توتون‌کاران از این‌کارها می‌کردند. می‌دیدم یکی از لسک‌ها _که زیرک‌تر و آینده‌اندیش‌تر بود_ راهش را زیرکانه کج می‌کرد، میان‌بُر می‌زد و به خود را با ولع به نوج بوته‌ی (=پی‌زا) توتون می‌رساند و شروع می‌کرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخ‌به‌شاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓


نکته آن است، سرَک‌کِش را اگر در دیدارها دیدید، راه‌تان را کج کنید و به چِک‌پِرسی‌های او اعتنایی نکنید. این‌گونه اگر کنید، راه نفوذ او را سدّ می‌کنید مگر آن‌که خود فرد هم از سرَک‌کشیدن دیگران خوش می‌شود. 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت چهارم
سرَک‌کِش‌ها به یک انقسام گویا دو دوسته‌اند: ۱. عادت به این رفتار دارند. ۲. مأمور به این کارند. هر دو عیب و آفت است. حریم خصوصی افراد، مرز اخلاقی‌ست که نباید از طریق چِک‌پِرسی‌ها درنوردیده شود. این‌گونه آدم‌ها اغلب، با همین شیوه، یک‌کلاغ صدکلاغ هم می‌کنند. اگر اطلاعاتی که گرفته‌اند، هیجان نداشت، آن را با چسباندن شایعه‌ها و رنگ‌ولعاب دادن‌ها و حتی وَهم و خیالات و فرض‌های پوچ، شنیدنی‌تر می‌سازند تا در شنونده، اشتیاق و بلوای ذهنی بیافرینند. حتی اگر شده با اسکورت دروغ.


اساساً این تیپ افراد از اطلاعات نداشتن از دیگران، خود را بشدّت و حدّت در رنج و عذاب می‌بینند، ازاین‌رو به تعبیر قرآن در آیۀ 12 سوره‌ی حُجرات، دست به تجسّس امور مردم و تک‌تک افراد و آحاد می‌زنند تا چیزی را به‌قول خود کشف کنند، حال آن که قرآن کریم، آن را بشدّت نهی کرده‌است: وَ لا تَجَسَّسُوا. (بخشی از آیۀ 12 سوره‌ی حُجرات)
ادامه دارد، اما نه جبر، بل به احتمال.

 

پاسخم به بحث ۱۰۰

قسمت پنجم

این‌گونه افراد چِک‌پِرسی‌کُنِ سرَک‌کِش، اغلب، چند قصد دارند که من برمی‌شمارم:

۱. از روی رگ سادگی‌شان، شخصیتی کاذب یافتند و پُرس‌وجوگر بار آمدند تا خوراک ذهنی روزانه‌ی‌شان را تا شب فراهم کنند و فردا از رخت‌خواب برخیزند و باز سراغ یکی دیگر بروند و این روند زشت‌شان را ادامه می‌دهند تا بعد از ۱۲۰ سال عمر پر برگ و بار! در سنگ غسّال‌خانه شسته و سِدر و کافور شوند.

 

۲. از روی دو به‌‌هم‌زنی دست به سرک‌کشیدن می‌زنند. اول شکارشان را پیدا می‌کنند و شروع می‌کنند به اطلاعات گیری از خودش، از اطرافیانش، از دوستانش، از دشمنانش و از هرکس که خیال می‌کنند چیزکی از او می‌دانند. آنان خسته نمی‌شوند، چون خُلق‌شان با همین خصّت خو گرفته‌است و می‌خواهند میان او و هم‌پایگان‌اش دویّت و نقار افکنَند.

 

خدا نکند سرک‌کش فردی را بیابد که رگ سادگی‌اش عود کرده‌ باشد، جیک‌وپیگ زندگی‌اش را در‌می‌آورد تا بتواند تیرش را به چلّه‌ی کمانِ کینه و عدوات بگذارد و پرتاب کند.

ادامه می‌دهم به حتم...

 

پاسخم به بحث ۱۰۰

قسمت ششم
در ادامه بحث نیمه‌تمام پنجم

۳. از روی وقت‌گذرانی و بطالت سرَک می‌کشند، که این‌هم، بدگونه آفتی‌ست.

 

۴. از روی کنجکاوی بی‌جا، شوق دانستن از امور همگان دارند. دل‌شان به تنگنایی می‌رسد اگر از احوال شخصیه‌ی مردم چیزی ندانند. دق می‌کنند یک روز در امور مردم سرک‌کش و به‌عبارتی فضول‌باش! نباشند.

 

۵. نیز این تیپ افراد سرک‌کش، خودبزرگ بینی خود را در داشتنِ اطلاعات وفور از امور دیگران می‌دانند و خودشان را سرگرم این گیرندگی‌ها و آنتن‌دهی‌ها می‌کنند تا به نان و نوا برسند.

 

۶. مواظب باشید، دون‌پاشی، مرموزترین شیوه‌ی اطلاعات گیری و سرک‌کشیدن است. مثل دون پاشیدن پای مرغان، که همه با ولَع پَر می‌زنند برای آن، که اگر دام باشد، _که هست_ به‌دام می‌افتند.

 

نکته: اساساً گرفتن اطلاعات، یک راهش این است کسی را گیر بیندازی که از دادن اطلاعات خود فخر می‌کند و اگر چیزی نگوید خیال می‌کند، از سوی طرف مقابل فردی کم‌مایه، کم‌جنبه، و کم‌خرَد است.

 

پاسخم به بحث ۱۰۰

قسمت هفتم

در قسمت ششم جواب، گفتم دون‌پاشی. شیوه‌ی دون‌پاشی بدین‌گونه است:

سرَک‌کِش در شیوه‌ی دون‌پاش، ابتدا خود را با لطایف‌الحیَل (=ظاهرسازانه‌ترین فریب) به شما نزدیک می‌کند، اول چندخبر فرعی و کم‌اثر، از خود می‌گوید. کم‌کم شما را تحریک می‌کند. شما احساس حقارت می‌کنی که انگار نزد او چیزی نمی‌دانی، و چیزی برای فخر و مباهات نمی‌گویی، از همین نقطه‌ی دون‌پاشی، خودت ناخودآگاه شروع به چینه‌کردن می‌کنی. یعنی بسیارآسان، تخلیه می‌شوی. خیال می‌کنی خود را نزد آن سرک‌کش، فردی بزرگ، مایه‌دار و دانا معرفی کرده‌ای، حال آن‌که درواقع، تخلیه‌ی اطلاعاتی شده‌ای، ولی خبر نداری!

 

نکته: هیچ‌گاه، فکر نکنید اگر کمتر گفتی، کم‌سوادتر و یا کم‌مایه‌دارتری. نشت اطلاعات از همین نقطه‌ی باریک، آغاز می‌شود؛ که خیال می‌کنی اگر نگویی، شخصیت‌ات فرو می‌پاشد. بلی؛ مواظب دون‌پاش‌ها، در هرجا باشید. بگذرم.

 


ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت سوم
به‌ نام خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ از قول رسول خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ فرمودند:
«کسی که همسایه‌‏اش از بدی و رفتار ناگوار او در امان نباشد، مؤمن نیست. هر کس به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، همسایه ‏اش را نمی ‏آزارد. مؤمن یا کلام خیر می‌گوید، یا سکوت اختیار می‌کند. خداوند افراد نیکوکار و بردبار و عفیف و باحیا را دوست دارد و افراد ناسزاگو و بخیل و اصرارکننده را دشمن دارد. حیا از ایمان است و ایمان در بهشت.» (منبع)
 
۲۸ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


 

شرح عکس‌نوشته‌ی بالا:

درس انشای فرزندان را مهم بشماریم. انشاء یعنی آفریدن، و دانش‌آموز از طریق انشاء، نوشتن را با ترکیب خیال و خاطره و اندوخته می‌آفریند و در اثر انشاء ممکن است فردی در آینده یک داستایوفسکی و علی شریعتی و شهید مطهری دیگری شود.

 

پارسال نوجوانی از محل، از من از راه دور، انشایی درباره‌ی "حرمله و مختار" خواست. من‌هم با دو شرط، برایش نوشتم _که در عکس بالا مشاهده می‌شود_ یک شرط این بوده قول دهد دست‌کم ماهی یک کتاب بخواند. دوم این‌که دیگر از هیچ‌کس نخواهد برایش انشاء بنگارد.

 

در انشای حرمله و مختار، از قدرت ایمان در برابر زور و توان  و از غلبه‌ی شجاعت بر رجَز و فریب، سخن گفتم؛ بر پایه‌ی برداشتم از سکانس (=قسمت) رویارویی مختار و حرمله در سریال آقای داوود میرباقری.

 

پاسخ:

سلام سید علی اصغر ما
رؤیت غایت‌ها،
در غیاب غائب‌ها،
در عصر گاه‌به‌گاه غافل‌ها،
در کنار امام رئوف ما،
حضرت علی‌ بن موسی‌الرّضا،
در جَوف جام آینه‌ها،
محل دائمی قرارگاه ما،
گوارا و پُر رمز و رازها بادا.
تقبّل‌الله بر شما،
همه‌ی همراه‌ها،
زیارت و اُنس‌ها،
سیر و سلوک‌ها،
حبّذا، مرحبا.

همآره‌ی هنگامه‌ها، با خدای بی‌همتا.
سپاس بی‌انتها،
در سایه‌سار امام و رهبر ما آقا حضرت رضا،
علیه آلاف التّحیّة والثّنا.

 

جواب سید علی اصغر: سلام ابو عارف صمیمی. یادگرفتم از تو 
که نور الهی سرمدی بر ابعاد وجود قبور  معصوم می تابد .
از جنس حقیقت مطلق ...
زیر این نور در محضر امام مهربان اشکی بر مشک دلتنگی هام ریختم و آرام شدم .
هرچند بی تو آسمان دلم ابری بود 
برای اینکه نکته های بین نمازت 
درس آموزنده بود .


گریه و اشک ریختن هایت برایم صحنه واقعی پاکی بود .
بویژه بی قراری ادامه دار روز وداع تو ...
شرح غریبی ام بی تو و یوسف انباشتی از شکوه و عظمتی است که در شما وجود دارد .

 


ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت چهارم
به‌ نام‌ خدا. سلام. از حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ روایت شده که رسول خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ فرمودند:


"امام همچون کعبه است که باید به سویش روَند، نه‌آن‌که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید."

 



بحث ۱۰۱ : این پرسش جناب  حسین جوادی نسب است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:


«اگر به شما بگویند چند روز یا چند ماه بیشتر از عمرت باقی نمانده است
یک ، چه می کنید؟ دو ، بهترین رفتار چه رفتاری است؟»


پاسخم به بحث ۱۰۱
 

به‌ نام‌ خدا. سلام. این پرسش، به‌نظر من، دوگونه جواب دارد جناب جوادی. یک‌جواب تصوّری‌ست یعنی حدسی و تخیّلی. یک‌جواب هم تصویری؛ یعنی واقعی و تحقّقی.


در فرض اول، واقعاً نمی‌توان جوابی واقع‌نمایانه و مبتنی بر عمل و تجربه داد. چون ما در آن وضع، قرار نگرفته‌ایم که حقیقتِ رفتاری خود را دقیق بیان کنیم.


از آن‌جا که فرض دوم، در این مقال و مجال نمی‌گنجد، چون هیچ‌کدام از ما در آن موقعیت بسیار دهشت‌انگیز قرار نگرفته‌ایم، پس باید به حدس و گمانه اکتفا کنیم و با واژگان التزامی "شاید" و "احتمال دارد چنین کنم"، جواب پرسش فرضی و محتمل را بدهیم. که پاسخم به شما جناب جوادی‌نسب این است. البته نمی‌گویم چه می‌کنم چون نمی‌دانم چه خواهم کرد، ولی می‌گویم ممکن است در آن وضع چه بکنند:.
۱. احتمال می‌دهم افسردگی حادّ به سراغ آید.


۲. حدس می‌زنم بشدّت توقّعاتی شوند و مهر و رحم و توجه‌ی بیشتر اطرافیان را بخواهند.


۳. ممکن است دست به تقسیم ارث و میراث بزنند و در بود خود سهم هر کدام را تعیین کنند.


۴. شاید خداترسی و آثار قیامت را بیشتر درک کنند و دست به راز و نیاز عمیق‌تر بزنند، چون انسان اساساً فطرتاً خداجو و دارای شرم و خشیت و عشق به الله است.


۵. حتی امکان دارد نوعی پوچی و حسّ "نبود بهتر از بود" است به سرشان زند که این، بد مکافاتی‌ست.


اما بهترین کار چیست؟ به‌ نظرم این‌هاست:


جبران مافات. ردّ حق‌الناس. پاک کردن شرعی مال و افکار. گرایش بیشتر به معنویت در خود و خدمت به مردم. اُنس با قرآن. زیارت و مسافرت. ایجاد تفریح و تفرّج. به‌کارگیری شیوه‌ی نشاط در باقی‌مانده‌ی زندگی. پذیرفتن قضیه‌ی مرگ به عنوان یک پدیده‌ی حیات‌ نوین و دوباره، نه نابودی و نیستی و پوچی. بودنِ بیشتر با همدمان و مؤنسان. ادعیه و نماز و راز و نیاز. زدودن یأس از خود. زیبایی‌ها را دیدن، سطح انتظارات را بالانس کردن. مطالعه و سرگرمی‌ها. و...


البته همه‌ی اینها، برای یک وضع ایدئال، در آن حالت بحرانی‌ست، که ممکن است به‌تمامه نتوان امید داشت که چنین رفتاری بروز می‌کند. اما اگر بکند، به قول شما جناب جوادی که پرسیدی بهترین کار در آن حال چیست، از نظر من این‌ها بود و بسیاری از امور دیگر که ذکر کردن آن هم مَجال می‌خواهد و هم فضا که هر دو در اینجا محدود است.

 

 

پاسخ:
سلام جناب دکتر عارف‌زاده. تا جایی‌که علم اندک من، قد می‌دهد، عمل به فتاوی مرجع عامّه و نیز مراجع عظام تقلید، برای مکلّف و مقلّد، هیچ عقوبت و بازخواستی ندارد. اگر خطا هم باشد، بار و وِزر آن، وبالِ خودِ مرجع است نه مقلّد.

 

اگر مکلّفین، فتواهای مراجع را به‌دلیل ظنّ بر احتمال خطای غیرمعصوم بودن، کنار بگذارند و با این فرض چون ممکن است خطا باشد، به آن عمل نکنند، اساساً دروازه‌ی باز و مفتوح اجتهاد و استنباط فقیه را باید بست! که پایه و مایه‌ی زنده‌بودنِ مکتب شیعه بر وفق مقتضیات زمان و مکان است. سایر علوم غیردقیقه، هم همین‌گونه‌اند. انیشتین، تئوری نسبیت کوپرنیک را دگرگون کرد، حال آن‌که در عصر خود، قانون کوپرنیکی بود. ساحت علم همین است، و فقه نیز علم استنباط مجتهدی‌ست که مرجعیت یافته است، یعنی محل رجوع مکلفین است.

 

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت پنجم
به‌نام‌خدا. سلام.  حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند: «خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دل‏ ها واجب نمود.»

 

 

تحلیل سیاسی

به‌ نام خدا. در این تحلیلم یک نمونه خبر می‌آورم و سپس به تحلیل می‌پردازم:

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل مدعی شد: «ایرانی‌ها همواره دروغ می‌گویند. آن‌ها دروغ می‌گویند وقتی می‌گویند که تلاش‌شان برای پرتاب ماهواره به فضا ناکام مانده است... ایرانی‌ها از این ماجرا برای مخفی کردن نیت واقعی‌شان برای توسعه موشک‌های بالستیک استفاده می‌کنند.»

 

تحلیل:

۱. من چندروز صبر کردم تا ببینم این ادعا تکذیب می‌شود یا نه. دیدم نه. پس؛ تحلیل این خبر می‌تواند، رئال باشد نه پندار..

۲. از نظر من این یک نمونه‌ی حرفه‌ای از عملیات روانی فریب است.

۳. در عملیات روانی، می‌شود خود را مغلوب یا ذلیل جلوه داد، تا غلبه‌ی مُفاد و بازخورد خبر بر اصل خبر جا بیفتد.

۴. در این عملیات روانی دست‌کم دو اثر خفته است:

 

یکی این‌که سمت ایرانی خبر، دشمن را گیج نگه می‌دارد، چون خود خبر داد ماهواره‌ی امیرکبیر در مدار، آرام نگرفت. دوم این‌که آن سمت خبر، اسرائیل می‌تواند با دامن‌زدن به دروغ بودن "آرام نگرفتن در مدار" ذهن بازیگران جهانی و منطقه‌ای را درگیر و مغشوش نگه‌دارد. خصوصاً وقتی قرار است در ۲۴ و ۲۵ بهمن امسال در ورشوی لهستان، یک جبهه‌ی ضدایرانی به رهبری آمریکا سازماندهی شود که البته سهل نیست. و نیز هدیه‌ی ۵۴ هزار هکتار زمین در تیرانای آلبانی به سازمان مزدور پیروان رجوی برای جوسازی علیه‌ی انقلاب اسلامی، صورت پذیرفته است.

 

۵. در عملیات روانی، خبرهای مجاور، می‌تواند خبر اصلی را گرم و ناسوخته نگه دارد. ذات عملیات روانی، جلو‌گیری از سوخته‌نشدن خبر است. بگذرم.

 

بحث ۱۰۲ : این پرسش جناب امیر رمضانی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود: "چرا این نشست در لهستان انجام میشود ؟ آیا پیام خاصی دارد . یا نه بطور اتفاقی انجام میشود ؟"

 


ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت ششم
به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ در جواب به سؤال امام حسن (ع) که پرسیدند شب هنگام، فقط دربار‌ی دیگران دعای‌خیر می‌کردی و درباره‌ی خودت یک‌کلمه دعا نکردی؟ جواب دادند:
«یا بُنى الجار ثُم الدّار»
یعنی «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانه‌ی خود»


نکته: به گفتۀ سعدی در گلستان در باب اول:

تو کز مِحنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

۱ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


نظر حمید عباسیان:

درود ابراهیم 
خوشحالم گروه را به نام مدرسه دایر کردی هم تبادل افکار است در یک فضای صمیمی و هم افزایش آگاهی و هم رها کردن تراوشات فکر ۰

 

اما باور کن اکثریت متنها را حین رانندگی میخوانم ، فرصت زیادی برای نوشتن ندارم ، اگر حضورم کم رنگ است عذرخواهی میکنم ، همه متنها را دقیق میخوانم به همین خاطر وقت برای نوشتن کم میآورم ، در خیلی از گروهای مجازی عضوم ، اما بیشترین حضور را در مدرسه دارم ۰ 
افکاری بلندی داری ، قدرت تحلیلت بالاست ، قلم فرسایی ات عالیست ، از این بابت خوشحالم و درود میفرستم ۰ تنت سالم ضمیرت روشن. بدرود.


 

سنگ انقلاب

به‌ نام‌ خدا. سلام. شاید به حیاط مستطیل (=دراز) مدرسه‌ی فیضیه رفته‌باشید. چهار درِ ورود و خروج دارد از چهار جهت اصلی: از سمت رودخانه، از ضلع منتهی به حرم حضرت معصومه (س)، از سوی بازار میدان آستانه و از داخل مدرسه‌ی دارالشّفا.

 

اگر بخواهم اندازه‌ی حیاط فیضیه را برای کسانی که هنوز از آن دیدن نکرده‌اند، دقیق‌تر مساحت‌سنجی و تصویرسازی کنم، می‌توانم آن را با حیاط مسجد و تکیه‌ی بالای داراب‌کلا بسنجم؛ که به لحاظ عرضی دو و نیم برابر حیاط مسجد داراب‌کلاست و از نظر طولی و درازی، به‌احتمال سه و نیم برابر.

 

البته با این فرق که حیاط مدرسه‌ی فیضیه، درخت‌کاری، پرسبزه‌زار، دارای نیمکت‌های چهارنفره‌ی نشیمن و زیبایی‌های معماری ایرانی اسلامی‌ست. و نیز دور تا دور آن در دو طبقه حُجره‌ها، مَدرَس‌ها و پنجره‌های محراب شکل مذهبی.

 

حال سؤال اصلی این نوشتارم این است سنگ انقلاب چیست؟ سنگ انقلاب، تکّه سنگی‌ بود در وسط کف حیاط فیضیه. چندان بزرگ نبود، شاید ارتفاع این سنگ مکعب‌شکل، به ۶۵ سانتی‌متر هم نمی‌رسید، شاید هم کمتر. من چون از نزدیک سنگ را چندبار دیده‌ام، به تقریب ذهنی، برآوردم همین است.

 

خُب، این سنگ انقلاب چه بوده است؟ از این سنگ، برای فریاد رسای طلاب علیه‌ی رژیم شاه استفاده می‌شد. اگر طلبه‌ای سخنی برای عموم طلاب مدرسه و سایر مستمعین (=شنوندگان) داشت، بر روی سنگ انقلاب می‌رفت تا کمی در ارتفاع بماند و از آن بالا، سخن خود را به‌همگان برساند. فرصت نبود تا منبر بروند، اما این سنگ کار روشن‌گری منبر را می‌کرد. از روی آن، دعوت می‌دادند، خبر می‌رساندند، اخطار می‌کردند، نظر می‌آوردند و به‌ زبانِ امروزی‌ها گفتمان اصلی روحانیت مبارز و وارسته را، از بالای سنگ، با هزاران دغدغه و مراقبت از جاسوس‌های ساواک و واهمه از نریختنِ مأموران سرکوبگر شاهنشاه به داخل فیضیه، گپ‌وگفت و ردّ و بدل می‌نمودند. از هایدپارک لندن هم پیشرفته‌تر و آزادانه‌تر.

 

تازگی‌ها به فیضیه نرفتم که ببینم آن سنگ انقلاب هنوز در جایش برقرار است؟ یا جابه‌جا! شده‌است؟ بگذرم بهتر است. چون سال‌ها پیش، تمام مساحت حیاط فیضیه بدون تغییر ماهیت و صورت آن، از زیر زمین خاک‌برداری شد و تالار اجتماعات، سخنرانی‌ها و آزمون‌ها ساخته‌ شد و محل تریبون حوزه گردید. حتی حوزه‌ی علمیه، خبرگزاری هم راه انداخته‌است به نام "رسا" که در گوشی‌ام نصب است و روزانه نگاه دارم به رسا. نمی‌دانم تریبون زیرزمین فیضیه، مثل سنگ انقلاب است؟ یا نه، در حصار و انحصار و یا در انبساط و انتصار؟ پس؛ چون نمی‌دانم، دم فرو ببندم اُولی است. زیرا؛ زیرا؛ سیاسی‌میاسی بلد نیستم.

۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

قرآن کریم از مرگ به عنوان "توفّی" یاد می‌کند، یعنی گرفتن روح و وفاکردن به دریافت آن از انسان.‌

 

 

یک خاطره بگویم  که به‌نظرم جالب است:
مرحوم شیخ‌روح‌الله حبیبی که گه‌گاه در دهه‌ی هفتاد به قم منزل اخوی شیخ‌باقر و ما می‌آمدند، یک بار از سنگ انقلاب فیضیه دیدن کردیم و از دوره‌ی اعتراضات سیدمجتبی میرلوحی (مشهور به شهید نواب صفوی) علیه‌ی شاه گفت. ایشان به ما گفت که روی این سنگ حتی در آن زمان، چه خبرهایی بود. بگذرم.

 

راستی یادی کنم از دایی:

دایی‌ من _شیخ موسی آفاقی_ نیز در همان زمان‌ها در قم طلبگی می‌خواند و از سرنوشت او هنوز هیچ خبری نشد که نشد. و همین موجب شد مادرم یک عمر در انتظار دیدار تنها برادرش، در حالت غمگسار و درون‌گرایانه، زندگی کند و سر آخر هم چشمانش، بی‌دیدار برادر، از جهان فرو بسته شد. خدا اموات و شهیدان این جمع خوب مدرسه را و والدین‌مان را رحمت کند.


بحث ۱۰۳ : این پرسش جناب حسین جوادی‌نسب ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
«انسان در آینده به چه امکاناتی در عرصه علم و تکنولوژی دست پیدا می کند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۳

به‌ نام خدا. سلام. جناب جوادی شما نیک می‌دانید که بشر به مدد علوم، توان فکر و قدرت ابداع (=تازه‌آفرینی) به سوی هرچه‌بیشتر شناساندن مجهولات جهان عظیم است. درواقع، انسان بیش از آن‌که معلومات را دوست داشته باشد و به آن بسنده کند، می‌کوشد از مجهولات سردرآورد. و همین هم، دانشمندان را جستوجوگر، کنجکاو و اهل کنکاش (=عقل جمعی و نظرخواهی و رایزنی) ساخته است. یک نمونه بگویم: همان‌طور که می‌دانید، اندازه‌ی زمانی روزها در هستی فرق دارد. حتی در زمین نیز چندگونه روز داریم، از روز یک ساعته و دوساعته گرفته تا روز ۲۱ساعته. در قرآن نیز از روزی سخن به میان آمده که هر روزش، برابر با ۱۰۰۰ سال است. من هرگاه در کنار رفیق‌ام سیدعلی اصغر که قرار می‌گیرم، از این‌گونه بحث‌ها باهم زیاد انجام می‌دهیم که ایشان از همان نوجوانی شوق دانش داشت و عطش عشق به هستی.

 

شرح عکس بالا:

من در همین هفته بود که در (نامه‌نیوز. با کد خبر: ۵۲۴۴۱۷) خوانده‌ام، دانشمندان اخیراً توسط داده‌های فضاپیمای "کاسینی" ناسا دریافته‌اند که هر روز در سیاره زُحل، ۱۰ ساعت و ۳۳ دقیقه و ۳۸ ثانیه است.

 

می‌دانید که سیّاره‌ی زُحل پر از حلقه‌های سنگ، یخ، گرد و غبار و حتی غول‌های گازی‌ست که هرگونه امکان سنجش را برای دانشمندان سلب می‌کرد، اما به مدد علم و تکنولوژی (=فنّ‌آوری به پیشنهاد فرهنگستان علوم) و ولَع و تشنگی بشر برای دانایی بیشتر از نادانی‌ها، این روز، در سیّاره‌ی زحل نیز کشف شد که سرشار از هلیم و هیدروژن است. خواستم با نهایت دردمندی با این جواب، جناب آقا جوادی گفته‌باشم چشمان بشر در آینده از حدقه بیرون نمی‌زند! از شگفتی‌های تازه‌ی دانشمندان، چون بسیاری از افراد، خود را غرق در حاشیه‌ها، سرگرم ناچیزها، ساعت‌ها ماندن در درون گوشی‌های همراه و چانی‌زنی بر سر بدیهی‌ها کرده‌اند و از مطالعات عمیق برای مسائل عظیم بازمانده‌اند. باید عریف شد، تا بصیر شد. و بصیر یعنی علم به دیدن‌ها، نه دیدنِ دیدنی‌ها. بگذرم.

 

یک پاسخ دیگر هم اگر لازم شد و نیاز دیدم به بحث شما خواهم نوشت. و آن تأکید مرحوم منتظری بود بر درس نجوم توسط طلاب در حوزه‌ی تحت مدیریت خود که بعدها به دلیل عزل ناگهانی ایشان، آن مدارس چهارگانه هم فرو پاشید. ناتمام.

 

 

تحلیل سیاسی
خط تماس، خط مَصاف، خط مُماس
به‌نام خدا. ایران از طریق سه ضلع تماس، مصاف، مماس بر نقاط گیج‌گاهی بازیگران سیاسی جهان و منطقه، تیرک‌ها و تاریکی‌هایی وارد کرده‌است که آنان را بیش از آن‌که به ما مشغول کند، به خودشان مشغول ساخته‌ است.


تیرک‌های ایران در هر سه بعد، به‌گونه‌ایی‌ست که خصم را مانند فردی ساخته‌است که از اتاق عمل بیرون آمده و می‌خواهد یواش یواش به‌هوش آید و گاه‌به‌گاه هذیان هم می‌گوید.


اتاق امنیت پایدار ایران، _که لزومی ندارد مرئی باشد و در هیچ کشور دارای مخاصم‌، نیز آشکار نبوده و نیست_ با حضور چند قدَر فکری و استراتژیست سیاسی و امنیتی و با اِشراف ریزبه‌ریز رهبری بر سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای، حتی دسترسی‌ها به اطلاعات استراتژیک محرمانه و طبقه‌بندی شده‌ی اَکناف و اطراف، آن‌سوی صف‌بندی‌ها و یارگیری‌های منطقه‌ای و جهانی را به گیجی و بُهت و شِقاق (=ناسازگاری) رسواکننده فرو برده است.


سیاست، هنر مُدُن با زبان نرم است با خصم. و ایران به دلیل وجود ذکاوت ذاتی در تبار، دیرنگی‌های تمدنی و هوشمندی‌های سرزمینی، هر سه خط تماس، مصاف و مماس را بر حسب مقتضیات زمان به پیش می‌برَد. این راهی‌ست که انقلاب، آرمان و آگاه‌های خیرکننده، آن را به‌روی ما گشوده‌است. همیشه، جغرافیای کشورها، چون تبّت نیست که آسان، در کام اژدهای خُفته‌ی چین بلعیده شود. والسّلام.
۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

قسمت دوم پاسخم به بحث ۱۰۳

سلام جناب جوادی
چون جناب جوادی در پرسش خود، امکانات آینده را در علم و تکنولوژی مطرح کرده‌ای، در ادامه‌ی پاسخ اولم، می‌توانم این را بیفزایم که ممکن است ابزار پرواز انسان نیز ساخته شود. چون انسان چه در خواب و چه در تخیّل بسیار پرواز می‌کند، احتمال می‌دهم در آینده‌ای بسیار دور روزی رسد چنین رخدادی به مدد علم رخ دهد. بازهم خدا می‌داند و این البته ذوق تخیّلی من است.

 

قسمت سوم پاسخم به بحث ۱۰۳

از سوی دیگر با توجه گسترش اَمراض و بیماری‌های مرموز و ناشناخته در اثر تخریب زمین و محیط زیست، علم مهندسی پزشکی و نانو در همه‌ی ابعاد علمی، ممکن است، پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی داشته باشد که حتی تصورش بر ما ثقیل است. البته ممکن است این پاسخ من، بدیهی برداشت شود.

 

خیابان‌های انقلاب

قسمت دوم
به‌نام‌خدا. سلام. دیروز با آمدن بهمن‌ماه _ماه انقلاب_ در قسمت نخست، از "سنگ‌ انقلاب" در حیاط فیضیه سخن گفتم، امروز در قسمت دوم از "خیابان‌های انقلاب" می‌گویم.


و در طی روزهای آینده نیز به‌ترتیب از زندان انقلاب، قبر انقلاب، شأن انقلاب، حقوق انقلاب، صاحب انقلاب، سرباز انقلاب، پاسدار انقلاب، شهر انقلاب، براندازان انقلاب، جشن انقلاب، عزای انقلاب، بقای انقلاب و... سخن خواهم‌گفت.


اینک، خیابان‌های انقلاب. هر شهری در ایران خیابان انقلاب دارد. خیابانی که پرخاطره‌ترین و مخاطره‌آمیزترین خیابان‌های آن‌شهر، در واژگون‌ کردن سلطنت استبدادی شاه بود. این خیابان‌ها به‌نظرم باید خیابان اصلی شهرها بماند و نه فقط طول و عرض آن برای یک جناح سیاسی، عرصه‌ای برای تظاهرات حمایت‌آمیز باشد، بلکه باید آزادترین خیابان برای بیانِ خواسته‌ها، مطالبات، اعتراضات، گردهمایی‌ها، انتقادات رُک مردم از حکومت، محل نشاط سیاسی و خیابانی برای گفت‌‌وگو و مدارا نیز باشد.


از آن‌جا که خیابان‌های شهری، همیشه محل کسب‌وکار مردم و بازاریان است و نیز دارای مراکز دولتی، محل رجوع مردم به ادارات، دفاتر شرکت‌ها، نهادها، مطبّ‌های پزشکان و کلاً محیط عمومی‌ و مالکیت‌های خصوصی شهروندان است، بنابراین، تجمّعات مدنی هم باید با رعایت چارچوب‌های مدنی، احترام به حقوق شهروندی و رعایت الزامات قانونی همراه باشد؛ نه با هرج‌ومرج، بلوا، دروغ، تخریب و آشوب. در این راستا بیفزایم که داراب‌کلا نیز خیابان انقلاب علیه‌ی رژیم شاه داشتیم، که ما نیروهای جوان و انقلابی آن عصر، شب‌های محرّم از آن مسیر، علیه‌ی حکومت شاه شعار می‌دادیم و تظاهرات مذهبی، آیینی و نیز دو سه باری هم سیاسی برپا می‌کردیم. یعنی خیابانی که تکیه‌ی بالا را به پایین‌تکیه‌ی مرحوم حاج‌آقا آفاقی وصل می‌کند. بهتر بود جناب جعفر آهنگر _که پروژه‌ی تابلو‌گذاری‌های داراب‌کلا را با سخت‌کوشی و تلاش مدرن، انجام دادند_ با مشورت از شورای وقت محل، این خیابان را "خیابان انقلاب" نام‌گذاری می‌کردند. شاید هم کرده‌باشند و من خبر ندارم.
۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۴ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن"

 

پاسخم به بحث ۱۰۴

به‌نام خدا. سلام. جناب آقا شیخ‌عسکر این شعری‌ست از سید اشرف‌الدین حسینی قزوینی معروف به گیلانی با تخلّص شعری (نسیم شمال) یا منسوب به ایشان، که گفت:


"می‌بخور، منبر بسوزان مردم‌آزاری مکن"

البته منظور او این نبود، که می و شراب _که نجس و حرام شرعی‌ست_ را حلال و پاک کند، یا منبر را بتوان سوزاند، بلکه می‌خواست با این هشدار، زشتی شدید مردم‌آزاری را اعلان کند.

ادامه دارد..


پاسخم به بحث ۱۰۴

قسمت دوم

یادم است در دوره‌ی جوانی کتابی از شهید مطهری را می‌خواندم که یادداشت هم کرده بودم، خلاصه‌اش با نقل آزاد این است:

فرزند یک شخص متشرّعی همه‌جور گناه می‌کرد، حتی مردم‌آزاری و دزدی و فساد. اما پدر هیچ‌چیزی نمی‌گفت. یک‌روز پسره بادمجان خرید آورد خونه. پدر به فریاد آمد و گفت همه‌کار کردی من هیچی نگفتم، حالا رفتی بادمجون ارمنی خریدی و خوردی!

آری؛ مردم‌آزاری بدترین گناه است که خیلی‌ها از این خسران بزرگ هیچ‌ هم خیالشان نیست.

من اگر به‌جای نسیم شمال بودم، برخلاف او، دو فعل امر اول و دومی را هم مثل فعل نهی سوم، از نهی می‌آوردم این‌گونه:

می مَخور، منبر مَسوزان، مردم‌آزاری مَکن

 

 

پاسخم به بحث ۱۰۴

قسمت سوم

دَه نوع مردم‌آزاری:

۱. سگ‌گردانی در معابر و محیط عمومی توسط برخی شهروندان غرب‌زده.

۲. پخش ناهنجار صدای بلندگویی مساجد و منابر از مناره‌ در مراسم مذهبی. حتی صدای اذان هم باید در حد متعارَف پخش شود نه ناهنجار.

۳. ویراژ موتور با صدای اگزوز گوش‌خراش.

۴. ایستادن بی‌جا در معابر عمومی و ایجاد مزاحمت ناموسی و چشم‌چرانی.

۵. سامون دزّی. (=مرز زمین زراعی را مخفیانه به نفع خود افزودن)

۶. چهارشنبه‌سوری‌های خلاف سنت ایرانی که آغشته به حرمت‌گذاری بود و نشاط همگانی و پریدن از روی شعله‌ی آتش، نه نارنجک‌ پرت کنی و رقص، شراب‌خوری و سدّ معبر کردن و مردم را به وحشت انداختن و کارهای زشت و کَریه دیگر.

۷. بلندکردن صدای آهنگ باند پخش ماشین، به‌حدی که شیشه‌های خانه‌های مردم به‌لرزه در می‌آید.

۸. بی‌توجی به حفظ بوم‌زیست، چشمه‌ها و جاهای تفریحی محل که مدتی‌ست از سوی عده‌ای به یک ناهنجاری دائمی تبدیل شده است و پاتوق خلاف‌کارها.

۹. سرعت زیاد در رانندگی، میان کوچه‌ها و حریم داخلی شهر و روستا.

۱۰. ایجاد مزاحمت تلفنی و متلک پرانی به نوامیس مردم.

 

با آیه: خداوند در آیه‌ی ۳۰ سوره‌ی زُمر قرآن به نصّ صریح، خطاب به پیامبر اسلام (ص) وحی فرستاده که:

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ. یعنی: بدون شک تو خواهى مُرد و آنان (نیز) مُردنى هستند.

 

صاحب انقلاب

قسمت سوم

به‌نام‌خدا. سلام. صاحب (=دارنده) انقلاب هیچ‌ فرد، صنف، دسته و رسته‌ای نبوده و نیست و نباید باشد. صاحب انقلاب، ملت بود؛ از حلبی‌آباد نشین‌های تهیدست گرفته تا گودنشین‌‌های فرودست جامعه. از دانشجویان آگاهی‌یافته گرفته تا روحانیان مبارز و وارسته. از مذهبی‌های سیاسی گرفته تا مارکسیست‌های چنددسته. از مبارزین زندان‌‌کشیده گرفته تا بازاریان از بندِ پول و سود رَسته. از دکتر علی شریعتی معلم انقلاب گرفته تا مرحوم مهدی بازرگان مهندس پیشرفته‌ی پیشتاخته. از چند مرجع حامی گرفته تا امام خمینی رهبر کبیر و دلیر و خبیر و شایسته.

 

همه و همه، این انقلاب را راه انداختند و با فریاد، آگاهی، وحدت، استقامت و هدف در برابر استبداد، استعمار و استحمار ایستادند و شاه را مجبور به فرار و امام را مهیّای بازگشت به میهن، و حکومت سلطنتی موروثی را واژگون کردند.

 

پس؛ به تعبیر رایج فلیسوفانه، علّت مُحدِثه (=موجده) انقلاب، علت مُبقیه‌ی آن نیز هست. یعنی اگر ملت، صاحب انقلاب بود _که بود_ و آن را به انتهاء و ظفر و پیروزی رسانید، _که رساند_ بقای آن هم باید، چنین باشد، در غیر این صورت، آسیب است و انحراف و انحصار و انسداد و کژراهه.

۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۲

مدرسه فکرت ۲۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و دوم

 

فرق مدرسه‌ی فکرت با مدرسه‌ی فوریت

به‌ نام‌ خدا. سلام هم‌مدرسه‌ای‌ها

۱. در مدرسه‌ی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقت‌گذاری‌ها و با مرور و خواندن آن و سبُک‌سنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نه‌فقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بل‌که خواننده هم بداند این پست از آن نوشته‌هایی‌ست که خود پست‌گذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فی‌الفور با تمام سرعت نوشته‌است. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.

 

۲. اما مدرسه‌ی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی می‌تواند باشد که علاوه بر دارا‌نبودنِ ویژگی‌های برشمرده‌ی بالا، فقط رگباری از نوشتن‌ها، اعلام‌نظرها و پشت‌سر هم پست‌گذاشت‌های کم‌اثر و بی‌بار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشده‌باشد.

 

نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری می‌شود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازنده‌ی مدرسه‌ی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسه‌ی فکرت هستیم. نام‌مان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه می‌کنیم. درس، هم باید پیش‌مطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچ‌هم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگی‌‌هاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگی‌ست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به‌ نام‌ خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ درباره‌ی مولای متّقیان  امام علی _علیه السلام_ فرمودند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)

۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی دارابی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی‌ هایی دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.


سرَک‌کشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداری‌ها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغل‌دستی‌ها. شبی از شب‌ها، در تکیه‌ی بالا ،منتظر ماندیم تا دسته‌ها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپ‌زدن از اختلافاتی که با یکی از فامیل‌هایش داشت... درجا با حالت کمی‌تند و نیمه‌خشم، گفتم:


"آقا... من اساساً اهل گوش‌کردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمی‌دم."


بلی؛ یک راه مبارزه با سرَک‌کشیدن، مقابله با سرَک‌کِش است. رُک بگوییم: گوش نمی‌دم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرف‌های بی‌پایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازه‌ی سِمساری باشد!
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَک‌کِش‌ها بیشتر از این‌گونه جست‌وجو‌گریی‌ها (=به زبان دارابکلایی‌ها چِک‌پِرسی‌ها) آغاز می‌کنند:


چقدر حقوق می‌گیری؟ کجا کار می‌کنی؟ چه‌کار می‌کنی؟ آدرس محل‌کار شما کجاست؟ پس‌انداز هم برات می‌ماند؟ از کدام مغازه خرید می‌کنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچه‌هات چه‌کار می‌کنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه‌ فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش می‌زند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی‌ شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمی‌کنی؟ دیشب خونه‌تون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟ 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَک‌کِش‌ها مواجه شدید این داستان واقعی‌ام را می‌نمایانم:


نوجوان که بودم، تیم‌جار توتون را با آب‌پاش حلبی، آب می‌دادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخ‌به‌شاخِ هم، همآورد می‌طلبند. خوب و کنجکاوانه نگاه‌شان می‌کردم، بی‌آنکه چوب‌سیخ را بر تن‌شان فرو کنم، که همیشه توتون‌کاران از این‌کارها می‌کردند. می‌دیدم یکی از لسک‌ها _که زیرک‌تر و آینده‌اندیش‌تر بود_ راهش را زیرکانه کج می‌کرد، میان‌بُر می‌زد و به خود را با ولع به نوج بوته‌ی (=پی‌زا) توتون می‌رساند و شروع می‌کرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخ‌به‌شاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و دوم

 

فرق مدرسه‌ی فکرت با مدرسه‌ی فوریت

به‌ نام‌ خدا. سلام هم‌مدرسه‌ای‌ها

۱. در مدرسه‌ی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقت‌گذاری‌ها و با مرور و خواندن آن و سبُک‌سنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نه‌فقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بل‌که خواننده هم بداند این پست از آن نوشته‌هایی‌ست که خود پست‌گذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فی‌الفور با تمام سرعت نوشته‌است. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.

 

۲. اما مدرسه‌ی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی می‌تواند باشد که علاوه بر دارا‌نبودنِ ویژگی‌های برشمرده‌ی بالا، فقط رگباری از نوشتن‌ها، اعلام‌نظرها و پشت‌سر هم پست‌گذاشت‌های کم‌اثر و بی‌بار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشده‌باشد.

 

نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری می‌شود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازنده‌ی مدرسه‌ی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسه‌ی فکرت هستیم. نام‌مان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه می‌کنیم. درس، هم باید پیش‌مطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچ‌هم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگی‌‌هاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگی‌ست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به‌ نام‌ خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ درباره‌ی مولای متّقیان  امام علی _علیه السلام_ فرمودند:

"او پیشوایى الهى و ربّانى‌ست، تجسّم نور و روشنایى‌ست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مى‌باشد، گوینده‌اى حقّ‌گو و هدایت‌گر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)

۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی دارابی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی‌ هایی دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.


سرَک‌کشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداری‌ها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغل‌دستی‌ها. شبی از شب‌ها، در تکیه‌ی بالا ،منتظر ماندیم تا دسته‌ها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپ‌زدن از اختلافاتی که با یکی از فامیل‌هایش داشت... درجا با حالت کمی‌تند و نیمه‌خشم، گفتم:


"آقا... من اساساً اهل گوش‌کردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمی‌دم."


بلی؛ یک راه مبارزه با سرَک‌کشیدن، مقابله با سرَک‌کِش است. رُک بگوییم: گوش نمی‌دم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرف‌های بی‌پایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازه‌ی سِمساری باشد!
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَک‌کِش‌ها بیشتر از این‌گونه جست‌وجو‌گریی‌ها (=به زبان دارابکلایی‌ها چِک‌پِرسی‌ها) آغاز می‌کنند:


چقدر حقوق می‌گیری؟ کجا کار می‌کنی؟ چه‌کار می‌کنی؟ آدرس محل‌کار شما کجاست؟ پس‌انداز هم برات می‌ماند؟ از کدام مغازه خرید می‌کنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچه‌هات چه‌کار می‌کنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه‌ فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش می‌زند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی‌ شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمی‌کنی؟ دیشب خونه‌تون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟ 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَک‌کِش‌ها مواجه شدید این داستان واقعی‌ام را می‌نمایانم:


نوجوان که بودم، تیم‌جار توتون را با آب‌پاش حلبی، آب می‌دادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخ‌به‌شاخِ هم، همآورد می‌طلبند. خوب و کنجکاوانه نگاه‌شان می‌کردم، بی‌آنکه چوب‌سیخ را بر تن‌شان فرو کنم، که همیشه توتون‌کاران از این‌کارها می‌کردند. می‌دیدم یکی از لسک‌ها _که زیرک‌تر و آینده‌اندیش‌تر بود_ راهش را زیرکانه کج می‌کرد، میان‌بُر می‌زد و به خود را با ولع به نوج بوته‌ی (=پی‌زا) توتون می‌رساند و شروع می‌کرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخ‌به‌شاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓


نکته آن است، سرَک‌کِش را اگر در دیدارها دیدید، راه‌تان را کج کنید و به چِک‌پِرسی‌های او اعتنایی نکنید. این‌گونه اگر کنید، راه نفوذ او را سدّ می‌کنید مگر آن‌که خود فرد هم از سرَک‌کشیدن دیگران خوش می‌شود. 
ادامه می‌دهم...


پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت چهارم
سرَک‌کِش‌ها به یک انقسام گویا دو دوسته‌اند: ۱. عادت به این رفتار دارند. ۲. مأمور به این کارند. هر دو عیب و آفت است. حریم خصوصی افراد، مرز اخلاقی‌ست که نباید از طریق چِک‌پِرسی‌ها درنوردیده شود. این‌گونه آدم‌ها اغلب، با همین شیوه، یک‌کلاغ صدکلاغ هم می‌کنند. اگر اطلاعاتی که گرفته‌اند، هیجان نداشت، آن را با چسباندن شایعه‌ها و رنگ‌ولعاب دادن‌ها و حتی وَهم و خیالات و فرض‌های پوچ، شنیدنی‌تر می‌سازند تا در شنونده، اشتیاق و بلوای ذهنی بیافرینند. حتی اگر شده با اسکورت دروغ.


اساساً این تیپ افراد از اطلاعات نداشتن از دیگران، خود را بشدّت و حدّت در رنج و عذاب می‌بینند، ازاین‌رو به تعبیر قرآن در آیۀ 12 سوره‌ی حُجرات، دست به تجسّس امور مردم و تک‌تک افراد و آحاد می‌زنند تا چیزی را به‌قول خود کشف کنند، حال آن که قرآن کریم، آن را بشدّت نهی کرده‌است: وَ لا تَجَسَّسُوا. (بخشی از آیۀ 12 سوره‌ی حُجرات)
ادامه دارد، اما نه جبر، بل به احتمال.

 

پاسخم به بحث ۱۰۰

قسمت پنجم

این‌گونه افراد چِک‌پِرسی‌کُنِ سرَک‌کِش، اغلب، چند قصد دارند که من برمی‌شمارم:

۱. از روی رگ سادگی‌شان، شخصیتی کاذب یافتند و پُرس‌وجوگر بار آمدند تا خوراک ذهنی روزانه‌ی‌شان را تا شب فراهم کنند و فردا از رخت‌خواب برخیزند و باز سراغ یکی دیگر بروند و این روند زشت‌شان را ادامه می‌دهند تا بعد از ۱۲۰ سال عمر پر برگ و بار! در سنگ غسّال‌خانه شسته و سِدر و کافور شوند.

 

۲. از روی دو به‌‌هم‌زنی دست به سرک‌کشیدن می‌زنند. اول شکارشان را پیدا می‌کنند و شروع می‌کنند به اطلاعات گیری از خودش، از اطرافیانش، از دوستانش، از دشمنانش و از هرکس که خیال می‌کنند چیزکی از او می‌دانند. آنان خسته نمی‌شوند، چون خُلق‌شان با همین خصّت خو گرفته‌است و می‌خواهند میان او و هم‌پایگان‌اش دویّت و نقار افکنَند.

 

خدا نکند سرک‌کش فردی را بیابد که رگ سادگی‌اش عود کرده‌ باشد، جیک‌وپیگ زندگی‌اش را در‌می‌آورد تا بتواند تیرش را به چلّه‌ی کمانِ کینه و عدوات بگذارد و پرتاب کند.

ادامه می‌دهم به حتم...

 

پاسخم به بحث ۱۰۰

قسمت ششم
در ادامه بحث نیمه‌تمام پنجم

۳. از روی وقت‌گذرانی و بطالت سرَک می‌کشند، که این‌هم، بدگونه آفتی‌ست.

 

۴. از روی کنجکاوی بی‌جا، شوق دانستن از امور همگان دارند. دل‌شان به تنگنایی می‌رسد اگر از احوال شخصیه‌ی مردم چیزی ندانند. دق می‌کنند یک روز در امور مردم سرک‌کش و به‌عبارتی فضول‌باش! نباشند.

 

۵. نیز این تیپ افراد سرک‌کش، خودبزرگ بینی خود را در داشتنِ اطلاعات وفور از امور دیگران می‌دانند و خودشان را سرگرم این گیرندگی‌ها و آنتن‌دهی‌ها می‌کنند تا به نان و نوا برسند.

 

۶. مواظب باشید، دون‌پاشی، مرموزترین شیوه‌ی اطلاعات گیری و سرک‌کشیدن است. مثل دون پاشیدن پای مرغان، که همه با ولَع پَر می‌زنند برای آن، که اگر دام باشد، _که هست_ به‌دام می‌افتند.

 

نکته: اساساً گرفتن اطلاعات، یک راهش این است کسی را گیر بیندازی که از دادن اطلاعات خود فخر می‌کند و اگر چیزی نگوید خیال می‌کند، از سوی طرف مقابل فردی کم‌مایه، کم‌جنبه، و کم‌خرَد است.

 

پاسخم به بحث ۱۰۰

قسمت هفتم

در قسمت ششم جواب، گفتم دون‌پاشی. شیوه‌ی دون‌پاشی بدین‌گونه است:

سرَک‌کِش در شیوه‌ی دون‌پاش، ابتدا خود را با لطایف‌الحیَل (=ظاهرسازانه‌ترین فریب) به شما نزدیک می‌کند، اول چندخبر فرعی و کم‌اثر، از خود می‌گوید. کم‌کم شما را تحریک می‌کند. شما احساس حقارت می‌کنی که انگار نزد او چیزی نمی‌دانی، و چیزی برای فخر و مباهات نمی‌گویی، از همین نقطه‌ی دون‌پاشی، خودت ناخودآگاه شروع به چینه‌کردن می‌کنی. یعنی بسیارآسان، تخلیه می‌شوی. خیال می‌کنی خود را نزد آن سرک‌کش، فردی بزرگ، مایه‌دار و دانا معرفی کرده‌ای، حال آن‌که درواقع، تخلیه‌ی اطلاعاتی شده‌ای، ولی خبر نداری!

 

نکته: هیچ‌گاه، فکر نکنید اگر کمتر گفتی، کم‌سوادتر و یا کم‌مایه‌دارتری. نشت اطلاعات از همین نقطه‌ی باریک، آغاز می‌شود؛ که خیال می‌کنی اگر نگویی، شخصیت‌ات فرو می‌پاشد. بلی؛ مواظب دون‌پاش‌ها، در هرجا باشید. بگذرم.

 


ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت سوم
به‌ نام خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ از قول رسول خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ فرمودند:
«کسی که همسایه‌‏اش از بدی و رفتار ناگوار او در امان نباشد، مؤمن نیست. هر کس به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، همسایه ‏اش را نمی ‏آزارد. مؤمن یا کلام خیر می‌گوید، یا سکوت اختیار می‌کند. خداوند افراد نیکوکار و بردبار و عفیف و باحیا را دوست دارد و افراد ناسزاگو و بخیل و اصرارکننده را دشمن دارد. حیا از ایمان است و ایمان در بهشت.» (منبع)
 
۲۸ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


 

شرح عکس‌نوشته‌ی بالا:

درس انشای فرزندان را مهم بشماریم. انشاء یعنی آفریدن، و دانش‌آموز از طریق انشاء، نوشتن را با ترکیب خیال و خاطره و اندوخته می‌آفریند و در اثر انشاء ممکن است فردی در آینده یک داستایوفسکی و علی شریعتی و شهید مطهری دیگری شود.

 

پارسال نوجوانی از محل، از من از راه دور، انشایی درباره‌ی "حرمله و مختار" خواست. من‌هم با دو شرط، برایش نوشتم _که در عکس بالا مشاهده می‌شود_ یک شرط این بوده قول دهد دست‌کم ماهی یک کتاب بخواند. دوم این‌که دیگر از هیچ‌کس نخواهد برایش انشاء بنگارد.

 

در انشای حرمله و مختار، از قدرت ایمان در برابر زور و توان  و از غلبه‌ی شجاعت بر رجَز و فریب، سخن گفتم؛ بر پایه‌ی برداشتم از سکانس (=قسمت) رویارویی مختار و حرمله در سریال آقای داوود میرباقری.

 

پاسخ:

سلام سید علی اصغر ما
رؤیت غایت‌ها،
در غیاب غائب‌ها،
در عصر گاه‌به‌گاه غافل‌ها،
در کنار امام رئوف ما،
حضرت علی‌ بن موسی‌الرّضا،
در جَوف جام آینه‌ها،
محل دائمی قرارگاه ما،
گوارا و پُر رمز و رازها بادا.
تقبّل‌الله بر شما،
همه‌ی همراه‌ها،
زیارت و اُنس‌ها،
سیر و سلوک‌ها،
حبّذا، مرحبا.

همآره‌ی هنگامه‌ها، با خدای بی‌همتا.
سپاس بی‌انتها،
در سایه‌سار امام و رهبر ما آقا حضرت رضا،
علیه آلاف التّحیّة والثّنا.

 

جواب سید علی اصغر: سلام ابو عارف صمیمی. یادگرفتم از تو 
که نور الهی سرمدی بر ابعاد وجود قبور  معصوم می تابد .
از جنس حقیقت مطلق ...
زیر این نور در محضر امام مهربان اشکی بر مشک دلتنگی هام ریختم و آرام شدم .
هرچند بی تو آسمان دلم ابری بود 
برای اینکه نکته های بین نمازت 
درس آموزنده بود .


گریه و اشک ریختن هایت برایم صحنه واقعی پاکی بود .
بویژه بی قراری ادامه دار روز وداع تو ...
شرح غریبی ام بی تو و یوسف انباشتی از شکوه و عظمتی است که در شما وجود دارد .

 


ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت چهارم
به‌ نام‌ خدا. سلام. از حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ روایت شده که رسول خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ فرمودند:


"امام همچون کعبه است که باید به سویش روَند، نه‌آن‌که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید."

 



بحث ۱۰۱ : این پرسش جناب  حسین جوادی نسب است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:


«اگر به شما بگویند چند روز یا چند ماه بیشتر از عمرت باقی نمانده است
یک ، چه می کنید؟ دو ، بهترین رفتار چه رفتاری است؟»


پاسخم به بحث ۱۰۱
 

به‌ نام‌ خدا. سلام. این پرسش، به‌نظر من، دوگونه جواب دارد جناب جوادی. یک‌جواب تصوّری‌ست یعنی حدسی و تخیّلی. یک‌جواب هم تصویری؛ یعنی واقعی و تحقّقی.


در فرض اول، واقعاً نمی‌توان جوابی واقع‌نمایانه و مبتنی بر عمل و تجربه داد. چون ما در آن وضع، قرار نگرفته‌ایم که حقیقتِ رفتاری خود را دقیق بیان کنیم.


از آن‌جا که فرض دوم، در این مقال و مجال نمی‌گنجد، چون هیچ‌کدام از ما در آن موقعیت بسیار دهشت‌انگیز قرار نگرفته‌ایم، پس باید به حدس و گمانه اکتفا کنیم و با واژگان التزامی "شاید" و "احتمال دارد چنین کنم"، جواب پرسش فرضی و محتمل را بدهیم. که پاسخم به شما جناب جوادی‌نسب این است. البته نمی‌گویم چه می‌کنم چون نمی‌دانم چه خواهم کرد، ولی می‌گویم ممکن است در آن وضع چه بکنند:.
۱. احتمال می‌دهم افسردگی حادّ به سراغ آید.


۲. حدس می‌زنم بشدّت توقّعاتی شوند و مهر و رحم و توجه‌ی بیشتر اطرافیان را بخواهند.


۳. ممکن است دست به تقسیم ارث و میراث بزنند و در بود خود سهم هر کدام را تعیین کنند.


۴. شاید خداترسی و آثار قیامت را بیشتر درک کنند و دست به راز و نیاز عمیق‌تر بزنند، چون انسان اساساً فطرتاً خداجو و دارای شرم و خشیت و عشق به الله است.


۵. حتی امکان دارد نوعی پوچی و حسّ "نبود بهتر از بود" است به سرشان زند که این، بد مکافاتی‌ست.


اما بهترین کار چیست؟ به‌ نظرم این‌هاست:


جبران مافات. ردّ حق‌الناس. پاک کردن شرعی مال و افکار. گرایش بیشتر به معنویت در خود و خدمت به مردم. اُنس با قرآن. زیارت و مسافرت. ایجاد تفریح و تفرّج. به‌کارگیری شیوه‌ی نشاط در باقی‌مانده‌ی زندگی. پذیرفتن قضیه‌ی مرگ به عنوان یک پدیده‌ی حیات‌ نوین و دوباره، نه نابودی و نیستی و پوچی. بودنِ بیشتر با همدمان و مؤنسان. ادعیه و نماز و راز و نیاز. زدودن یأس از خود. زیبایی‌ها را دیدن، سطح انتظارات را بالانس کردن. مطالعه و سرگرمی‌ها. و...


البته همه‌ی اینها، برای یک وضع ایدئال، در آن حالت بحرانی‌ست، که ممکن است به‌تمامه نتوان امید داشت که چنین رفتاری بروز می‌کند. اما اگر بکند، به قول شما جناب جوادی که پرسیدی بهترین کار در آن حال چیست، از نظر من این‌ها بود و بسیاری از امور دیگر که ذکر کردن آن هم مَجال می‌خواهد و هم فضا که هر دو در اینجا محدود است.

 

 

پاسخ:
سلام جناب دکتر عارف‌زاده. تا جایی‌که علم اندک من، قد می‌دهد، عمل به فتاوی مرجع عامّه و نیز مراجع عظام تقلید، برای مکلّف و مقلّد، هیچ عقوبت و بازخواستی ندارد. اگر خطا هم باشد، بار و وِزر آن، وبالِ خودِ مرجع است نه مقلّد.

 

اگر مکلّفین، فتواهای مراجع را به‌دلیل ظنّ بر احتمال خطای غیرمعصوم بودن، کنار بگذارند و با این فرض چون ممکن است خطا باشد، به آن عمل نکنند، اساساً دروازه‌ی باز و مفتوح اجتهاد و استنباط فقیه را باید بست! که پایه و مایه‌ی زنده‌بودنِ مکتب شیعه بر وفق مقتضیات زمان و مکان است. سایر علوم غیردقیقه، هم همین‌گونه‌اند. انیشتین، تئوری نسبیت کوپرنیک را دگرگون کرد، حال آن‌که در عصر خود، قانون کوپرنیکی بود. ساحت علم همین است، و فقه نیز علم استنباط مجتهدی‌ست که مرجعیت یافته است، یعنی محل رجوع مکلفین است.

 

 

ستون روزانه

فرهنگ فاطمی
قسمت پنجم
به‌نام‌خدا. سلام.  حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ فرمودند: «خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دل‏ ها واجب نمود.»

 

 

تحلیل سیاسی

به‌ نام خدا. در این تحلیلم یک نمونه خبر می‌آورم و سپس به تحلیل می‌پردازم:

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل مدعی شد: «ایرانی‌ها همواره دروغ می‌گویند. آن‌ها دروغ می‌گویند وقتی می‌گویند که تلاش‌شان برای پرتاب ماهواره به فضا ناکام مانده است... ایرانی‌ها از این ماجرا برای مخفی کردن نیت واقعی‌شان برای توسعه موشک‌های بالستیک استفاده می‌کنند.»

 

تحلیل:

۱. من چندروز صبر کردم تا ببینم این ادعا تکذیب می‌شود یا نه. دیدم نه. پس؛ تحلیل این خبر می‌تواند، رئال باشد نه پندار..

۲. از نظر من این یک نمونه‌ی حرفه‌ای از عملیات روانی فریب است.

۳. در عملیات روانی، می‌شود خود را مغلوب یا ذلیل جلوه داد، تا غلبه‌ی مُفاد و بازخورد خبر بر اصل خبر جا بیفتد.

۴. در این عملیات روانی دست‌کم دو اثر خفته است:

 

یکی این‌که سمت ایرانی خبر، دشمن را گیج نگه می‌دارد، چون خود خبر داد ماهواره‌ی امیرکبیر در مدار، آرام نگرفت. دوم این‌که آن سمت خبر، اسرائیل می‌تواند با دامن‌زدن به دروغ بودن "آرام نگرفتن در مدار" ذهن بازیگران جهانی و منطقه‌ای را درگیر و مغشوش نگه‌دارد. خصوصاً وقتی قرار است در ۲۴ و ۲۵ بهمن امسال در ورشوی لهستان، یک جبهه‌ی ضدایرانی به رهبری آمریکا سازماندهی شود که البته سهل نیست. و نیز هدیه‌ی ۵۴ هزار هکتار زمین در تیرانای آلبانی به سازمان مزدور پیروان رجوی برای جوسازی علیه‌ی انقلاب اسلامی، صورت پذیرفته است.

 

۵. در عملیات روانی، خبرهای مجاور، می‌تواند خبر اصلی را گرم و ناسوخته نگه دارد. ذات عملیات روانی، جلو‌گیری از سوخته‌نشدن خبر است. بگذرم.

 

بحث ۱۰۲ : این پرسش جناب امیر رمضانی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود: "چرا این نشست در لهستان انجام میشود ؟ آیا پیام خاصی دارد . یا نه بطور اتفاقی انجام میشود ؟"

 


ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت ششم
به‌ نام‌ خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلام‌الله علیها_ در جواب به سؤال امام حسن (ع) که پرسیدند شب هنگام، فقط دربار‌ی دیگران دعای‌خیر می‌کردی و درباره‌ی خودت یک‌کلمه دعا نکردی؟ جواب دادند:
«یا بُنى الجار ثُم الدّار»
یعنی «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانه‌ی خود»


نکته: به گفتۀ سعدی در گلستان در باب اول:

تو کز مِحنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

۱ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


نظر حمید عباسیان:

درود ابراهیم 
خوشحالم گروه را به نام مدرسه دایر کردی هم تبادل افکار است در یک فضای صمیمی و هم افزایش آگاهی و هم رها کردن تراوشات فکر ۰

 

اما باور کن اکثریت متنها را حین رانندگی میخوانم ، فرصت زیادی برای نوشتن ندارم ، اگر حضورم کم رنگ است عذرخواهی میکنم ، همه متنها را دقیق میخوانم به همین خاطر وقت برای نوشتن کم میآورم ، در خیلی از گروهای مجازی عضوم ، اما بیشترین حضور را در مدرسه دارم ۰ 
افکاری بلندی داری ، قدرت تحلیلت بالاست ، قلم فرسایی ات عالیست ، از این بابت خوشحالم و درود میفرستم ۰ تنت سالم ضمیرت روشن. بدرود.


 

سنگ انقلاب

به‌ نام‌ خدا. سلام. شاید به حیاط مستطیل (=دراز) مدرسه‌ی فیضیه رفته‌باشید. چهار درِ ورود و خروج دارد از چهار جهت اصلی: از سمت رودخانه، از ضلع منتهی به حرم حضرت معصومه (س)، از سوی بازار میدان آستانه و از داخل مدرسه‌ی دارالشّفا.

 

اگر بخواهم اندازه‌ی حیاط فیضیه را برای کسانی که هنوز از آن دیدن نکرده‌اند، دقیق‌تر مساحت‌سنجی و تصویرسازی کنم، می‌توانم آن را با حیاط مسجد و تکیه‌ی بالای داراب‌کلا بسنجم؛ که به لحاظ عرضی دو و نیم برابر حیاط مسجد داراب‌کلاست و از نظر طولی و درازی، به‌احتمال سه و نیم برابر.

 

البته با این فرق که حیاط مدرسه‌ی فیضیه، درخت‌کاری، پرسبزه‌زار، دارای نیمکت‌های چهارنفره‌ی نشیمن و زیبایی‌های معماری ایرانی اسلامی‌ست. و نیز دور تا دور آن در دو طبقه حُجره‌ها، مَدرَس‌ها و پنجره‌های محراب شکل مذهبی.

 

حال سؤال اصلی این نوشتارم این است سنگ انقلاب چیست؟ سنگ انقلاب، تکّه سنگی‌ بود در وسط کف حیاط فیضیه. چندان بزرگ نبود، شاید ارتفاع این سنگ مکعب‌شکل، به ۶۵ سانتی‌متر هم نمی‌رسید، شاید هم کمتر. من چون از نزدیک سنگ را چندبار دیده‌ام، به تقریب ذهنی، برآوردم همین است.

 

خُب، این سنگ انقلاب چه بوده است؟ از این سنگ، برای فریاد رسای طلاب علیه‌ی رژیم شاه استفاده می‌شد. اگر طلبه‌ای سخنی برای عموم طلاب مدرسه و سایر مستمعین (=شنوندگان) داشت، بر روی سنگ انقلاب می‌رفت تا کمی در ارتفاع بماند و از آن بالا، سخن خود را به‌همگان برساند. فرصت نبود تا منبر بروند، اما این سنگ کار روشن‌گری منبر را می‌کرد. از روی آن، دعوت می‌دادند، خبر می‌رساندند، اخطار می‌کردند، نظر می‌آوردند و به‌ زبانِ امروزی‌ها گفتمان اصلی روحانیت مبارز و وارسته را، از بالای سنگ، با هزاران دغدغه و مراقبت از جاسوس‌های ساواک و واهمه از نریختنِ مأموران سرکوبگر شاهنشاه به داخل فیضیه، گپ‌وگفت و ردّ و بدل می‌نمودند. از هایدپارک لندن هم پیشرفته‌تر و آزادانه‌تر.

 

تازگی‌ها به فیضیه نرفتم که ببینم آن سنگ انقلاب هنوز در جایش برقرار است؟ یا جابه‌جا! شده‌است؟ بگذرم بهتر است. چون سال‌ها پیش، تمام مساحت حیاط فیضیه بدون تغییر ماهیت و صورت آن، از زیر زمین خاک‌برداری شد و تالار اجتماعات، سخنرانی‌ها و آزمون‌ها ساخته‌ شد و محل تریبون حوزه گردید. حتی حوزه‌ی علمیه، خبرگزاری هم راه انداخته‌است به نام "رسا" که در گوشی‌ام نصب است و روزانه نگاه دارم به رسا. نمی‌دانم تریبون زیرزمین فیضیه، مثل سنگ انقلاب است؟ یا نه، در حصار و انحصار و یا در انبساط و انتصار؟ پس؛ چون نمی‌دانم، دم فرو ببندم اُولی است. زیرا؛ زیرا؛ سیاسی‌میاسی بلد نیستم.

۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

قرآن کریم از مرگ به عنوان "توفّی" یاد می‌کند، یعنی گرفتن روح و وفاکردن به دریافت آن از انسان.‌

 

 

یک خاطره بگویم  که به‌نظرم جالب است:
مرحوم شیخ‌روح‌الله حبیبی که گه‌گاه در دهه‌ی هفتاد به قم منزل اخوی شیخ‌باقر و ما می‌آمدند، یک بار از سنگ انقلاب فیضیه دیدن کردیم و از دوره‌ی اعتراضات سیدمجتبی میرلوحی (مشهور به شهید نواب صفوی) علیه‌ی شاه گفت. ایشان به ما گفت که روی این سنگ حتی در آن زمان، چه خبرهایی بود. بگذرم.

 

راستی یادی کنم از دایی:

دایی‌ من _شیخ موسی آفاقی_ نیز در همان زمان‌ها در قم طلبگی می‌خواند و از سرنوشت او هنوز هیچ خبری نشد که نشد. و همین موجب شد مادرم یک عمر در انتظار دیدار تنها برادرش، در حالت غمگسار و درون‌گرایانه، زندگی کند و سر آخر هم چشمانش، بی‌دیدار برادر، از جهان فرو بسته شد. خدا اموات و شهیدان این جمع خوب مدرسه را و والدین‌مان را رحمت کند.


بحث ۱۰۳ : این پرسش جناب حسین جوادی‌نسب ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
«انسان در آینده به چه امکاناتی در عرصه علم و تکنولوژی دست پیدا می کند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۳

به‌ نام خدا. سلام. جناب جوادی شما نیک می‌دانید که بشر به مدد علوم، توان فکر و قدرت ابداع (=تازه‌آفرینی) به سوی هرچه‌بیشتر شناساندن مجهولات جهان عظیم است. درواقع، انسان بیش از آن‌که معلومات را دوست داشته باشد و به آن بسنده کند، می‌کوشد از مجهولات سردرآورد. و همین هم، دانشمندان را جستوجوگر، کنجکاو و اهل کنکاش (=عقل جمعی و نظرخواهی و رایزنی) ساخته است. یک نمونه بگویم: همان‌طور که می‌دانید، اندازه‌ی زمانی روزها در هستی فرق دارد. حتی در زمین نیز چندگونه روز داریم، از روز یک ساعته و دوساعته گرفته تا روز ۲۱ساعته. در قرآن نیز از روزی سخن به میان آمده که هر روزش، برابر با ۱۰۰۰ سال است. من هرگاه در کنار رفیق‌ام سیدعلی اصغر که قرار می‌گیرم، از این‌گونه بحث‌ها باهم زیاد انجام می‌دهیم که ایشان از همان نوجوانی شوق دانش داشت و عطش عشق به هستی.

 

شرح عکس بالا:

من در همین هفته بود که در (نامه‌نیوز. با کد خبر: ۵۲۴۴۱۷) خوانده‌ام، دانشمندان اخیراً توسط داده‌های فضاپیمای "کاسینی" ناسا دریافته‌اند که هر روز در سیاره زُحل، ۱۰ ساعت و ۳۳ دقیقه و ۳۸ ثانیه است.

 

می‌دانید که سیّاره‌ی زُحل پر از حلقه‌های سنگ، یخ، گرد و غبار و حتی غول‌های گازی‌ست که هرگونه امکان سنجش را برای دانشمندان سلب می‌کرد، اما به مدد علم و تکنولوژی (=فنّ‌آوری به پیشنهاد فرهنگستان علوم) و ولَع و تشنگی بشر برای دانایی بیشتر از نادانی‌ها، این روز، در سیّاره‌ی زحل نیز کشف شد که سرشار از هلیم و هیدروژن است. خواستم با نهایت دردمندی با این جواب، جناب آقا جوادی گفته‌باشم چشمان بشر در آینده از حدقه بیرون نمی‌زند! از شگفتی‌های تازه‌ی دانشمندان، چون بسیاری از افراد، خود را غرق در حاشیه‌ها، سرگرم ناچیزها، ساعت‌ها ماندن در درون گوشی‌های همراه و چانی‌زنی بر سر بدیهی‌ها کرده‌اند و از مطالعات عمیق برای مسائل عظیم بازمانده‌اند. باید عریف شد، تا بصیر شد. و بصیر یعنی علم به دیدن‌ها، نه دیدنِ دیدنی‌ها. بگذرم.

 

یک پاسخ دیگر هم اگر لازم شد و نیاز دیدم به بحث شما خواهم نوشت. و آن تأکید مرحوم منتظری بود بر درس نجوم توسط طلاب در حوزه‌ی تحت مدیریت خود که بعدها به دلیل عزل ناگهانی ایشان، آن مدارس چهارگانه هم فرو پاشید. ناتمام.

 

 

تحلیل سیاسی
خط تماس، خط مَصاف، خط مُماس
به‌نام خدا. ایران از طریق سه ضلع تماس، مصاف، مماس بر نقاط گیج‌گاهی بازیگران سیاسی جهان و منطقه، تیرک‌ها و تاریکی‌هایی وارد کرده‌است که آنان را بیش از آن‌که به ما مشغول کند، به خودشان مشغول ساخته‌ است.


تیرک‌های ایران در هر سه بعد، به‌گونه‌ایی‌ست که خصم را مانند فردی ساخته‌است که از اتاق عمل بیرون آمده و می‌خواهد یواش یواش به‌هوش آید و گاه‌به‌گاه هذیان هم می‌گوید.


اتاق امنیت پایدار ایران، _که لزومی ندارد مرئی باشد و در هیچ کشور دارای مخاصم‌، نیز آشکار نبوده و نیست_ با حضور چند قدَر فکری و استراتژیست سیاسی و امنیتی و با اِشراف ریزبه‌ریز رهبری بر سیاست‌های جهانی و منطقه‌ای، حتی دسترسی‌ها به اطلاعات استراتژیک محرمانه و طبقه‌بندی شده‌ی اَکناف و اطراف، آن‌سوی صف‌بندی‌ها و یارگیری‌های منطقه‌ای و جهانی را به گیجی و بُهت و شِقاق (=ناسازگاری) رسواکننده فرو برده است.


سیاست، هنر مُدُن با زبان نرم است با خصم. و ایران به دلیل وجود ذکاوت ذاتی در تبار، دیرنگی‌های تمدنی و هوشمندی‌های سرزمینی، هر سه خط تماس، مصاف و مماس را بر حسب مقتضیات زمان به پیش می‌برَد. این راهی‌ست که انقلاب، آرمان و آگاه‌های خیرکننده، آن را به‌روی ما گشوده‌است. همیشه، جغرافیای کشورها، چون تبّت نیست که آسان، در کام اژدهای خُفته‌ی چین بلعیده شود. والسّلام.
۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

قسمت دوم پاسخم به بحث ۱۰۳

سلام جناب جوادی
چون جناب جوادی در پرسش خود، امکانات آینده را در علم و تکنولوژی مطرح کرده‌ای، در ادامه‌ی پاسخ اولم، می‌توانم این را بیفزایم که ممکن است ابزار پرواز انسان نیز ساخته شود. چون انسان چه در خواب و چه در تخیّل بسیار پرواز می‌کند، احتمال می‌دهم در آینده‌ای بسیار دور روزی رسد چنین رخدادی به مدد علم رخ دهد. بازهم خدا می‌داند و این البته ذوق تخیّلی من است.

 

قسمت سوم پاسخم به بحث ۱۰۳

از سوی دیگر با توجه گسترش اَمراض و بیماری‌های مرموز و ناشناخته در اثر تخریب زمین و محیط زیست، علم مهندسی پزشکی و نانو در همه‌ی ابعاد علمی، ممکن است، پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی داشته باشد که حتی تصورش بر ما ثقیل است. البته ممکن است این پاسخ من، بدیهی برداشت شود.

 

خیابان‌های انقلاب

قسمت دوم
به‌نام‌خدا. سلام. دیروز با آمدن بهمن‌ماه _ماه انقلاب_ در قسمت نخست، از "سنگ‌ انقلاب" در حیاط فیضیه سخن گفتم، امروز در قسمت دوم از "خیابان‌های انقلاب" می‌گویم.


و در طی روزهای آینده نیز به‌ترتیب از زندان انقلاب، قبر انقلاب، شأن انقلاب، حقوق انقلاب، صاحب انقلاب، سرباز انقلاب، پاسدار انقلاب، شهر انقلاب، براندازان انقلاب، جشن انقلاب، عزای انقلاب، بقای انقلاب و... سخن خواهم‌گفت.


اینک، خیابان‌های انقلاب. هر شهری در ایران خیابان انقلاب دارد. خیابانی که پرخاطره‌ترین و مخاطره‌آمیزترین خیابان‌های آن‌شهر، در واژگون‌ کردن سلطنت استبدادی شاه بود. این خیابان‌ها به‌نظرم باید خیابان اصلی شهرها بماند و نه فقط طول و عرض آن برای یک جناح سیاسی، عرصه‌ای برای تظاهرات حمایت‌آمیز باشد، بلکه باید آزادترین خیابان برای بیانِ خواسته‌ها، مطالبات، اعتراضات، گردهمایی‌ها، انتقادات رُک مردم از حکومت، محل نشاط سیاسی و خیابانی برای گفت‌‌وگو و مدارا نیز باشد.


از آن‌جا که خیابان‌های شهری، همیشه محل کسب‌وکار مردم و بازاریان است و نیز دارای مراکز دولتی، محل رجوع مردم به ادارات، دفاتر شرکت‌ها، نهادها، مطبّ‌های پزشکان و کلاً محیط عمومی‌ و مالکیت‌های خصوصی شهروندان است، بنابراین، تجمّعات مدنی هم باید با رعایت چارچوب‌های مدنی، احترام به حقوق شهروندی و رعایت الزامات قانونی همراه باشد؛ نه با هرج‌ومرج، بلوا، دروغ، تخریب و آشوب. در این راستا بیفزایم که داراب‌کلا نیز خیابان انقلاب علیه‌ی رژیم شاه داشتیم، که ما نیروهای جوان و انقلابی آن عصر، شب‌های محرّم از آن مسیر، علیه‌ی حکومت شاه شعار می‌دادیم و تظاهرات مذهبی، آیینی و نیز دو سه باری هم سیاسی برپا می‌کردیم. یعنی خیابانی که تکیه‌ی بالا را به پایین‌تکیه‌ی مرحوم حاج‌آقا آفاقی وصل می‌کند. بهتر بود جناب جعفر آهنگر _که پروژه‌ی تابلو‌گذاری‌های داراب‌کلا را با سخت‌کوشی و تلاش مدرن، انجام دادند_ با مشورت از شورای وقت محل، این خیابان را "خیابان انقلاب" نام‌گذاری می‌کردند. شاید هم کرده‌باشند و من خبر ندارم.
۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۱۰۴ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن"

 

پاسخم به بحث ۱۰۴

به‌نام خدا. سلام. جناب آقا شیخ‌عسکر این شعری‌ست از سید اشرف‌الدین حسینی قزوینی معروف به گیلانی با تخلّص شعری (نسیم شمال) یا منسوب به ایشان، که گفت:


"می‌بخور، منبر بسوزان مردم‌آزاری مکن"

البته منظور او این نبود، که می و شراب _که نجس و حرام شرعی‌ست_ را حلال و پاک کند، یا منبر را بتوان سوزاند، بلکه می‌خواست با این هشدار، زشتی شدید مردم‌آزاری را اعلان کند.

ادامه دارد..


پاسخم به بحث ۱۰۴

قسمت دوم

یادم است در دوره‌ی جوانی کتابی از شهید مطهری را می‌خواندم که یادداشت هم کرده بودم، خلاصه‌اش با نقل آزاد این است:

فرزند یک شخص متشرّعی همه‌جور گناه می‌کرد، حتی مردم‌آزاری و دزدی و فساد. اما پدر هیچ‌چیزی نمی‌گفت. یک‌روز پسره بادمجان خرید آورد خونه. پدر به فریاد آمد و گفت همه‌کار کردی من هیچی نگفتم، حالا رفتی بادمجون ارمنی خریدی و خوردی!

آری؛ مردم‌آزاری بدترین گناه است که خیلی‌ها از این خسران بزرگ هیچ‌ هم خیالشان نیست.

من اگر به‌جای نسیم شمال بودم، برخلاف او، دو فعل امر اول و دومی را هم مثل فعل نهی سوم، از نهی می‌آوردم این‌گونه:

می مَخور، منبر مَسوزان، مردم‌آزاری مَکن

 

 

پاسخم به بحث ۱۰۴

قسمت سوم

دَه نوع مردم‌آزاری:

۱. سگ‌گردانی در معابر و محیط عمومی توسط برخی شهروندان غرب‌زده.

۲. پخش ناهنجار صدای بلندگویی مساجد و منابر از مناره‌ در مراسم مذهبی. حتی صدای اذان هم باید در حد متعارَف پخش شود نه ناهنجار.

۳. ویراژ موتور با صدای اگزوز گوش‌خراش.

۴. ایستادن بی‌جا در معابر عمومی و ایجاد مزاحمت ناموسی و چشم‌چرانی.

۵. سامون دزّی. (=مرز زمین زراعی را مخفیانه به نفع خود افزودن)

۶. چهارشنبه‌سوری‌های خلاف سنت ایرانی که آغشته به حرمت‌گذاری بود و نشاط همگانی و پریدن از روی شعله‌ی آتش، نه نارنجک‌ پرت کنی و رقص، شراب‌خوری و سدّ معبر کردن و مردم را به وحشت انداختن و کارهای زشت و کَریه دیگر.

۷. بلندکردن صدای آهنگ باند پخش ماشین، به‌حدی که شیشه‌های خانه‌های مردم به‌لرزه در می‌آید.

۸. بی‌توجی به حفظ بوم‌زیست، چشمه‌ها و جاهای تفریحی محل که مدتی‌ست از سوی عده‌ای به یک ناهنجاری دائمی تبدیل شده است و پاتوق خلاف‌کارها.

۹. سرعت زیاد در رانندگی، میان کوچه‌ها و حریم داخلی شهر و روستا.

۱۰. ایجاد مزاحمت تلفنی و متلک پرانی به نوامیس مردم.

 

با آیه: خداوند در آیه‌ی ۳۰ سوره‌ی زُمر قرآن به نصّ صریح، خطاب به پیامبر اسلام (ص) وحی فرستاده که:

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ. یعنی: بدون شک تو خواهى مُرد و آنان (نیز) مُردنى هستند.

 

صاحب انقلاب

قسمت سوم

به‌نام‌خدا. سلام. صاحب (=دارنده) انقلاب هیچ‌ فرد، صنف، دسته و رسته‌ای نبوده و نیست و نباید باشد. صاحب انقلاب، ملت بود؛ از حلبی‌آباد نشین‌های تهیدست گرفته تا گودنشین‌‌های فرودست جامعه. از دانشجویان آگاهی‌یافته گرفته تا روحانیان مبارز و وارسته. از مذهبی‌های سیاسی گرفته تا مارکسیست‌های چنددسته. از مبارزین زندان‌‌کشیده گرفته تا بازاریان از بندِ پول و سود رَسته. از دکتر علی شریعتی معلم انقلاب گرفته تا مرحوم مهدی بازرگان مهندس پیشرفته‌ی پیشتاخته. از چند مرجع حامی گرفته تا امام خمینی رهبر کبیر و دلیر و خبیر و شایسته.

 

همه و همه، این انقلاب را راه انداختند و با فریاد، آگاهی، وحدت، استقامت و هدف در برابر استبداد، استعمار و استحمار ایستادند و شاه را مجبور به فرار و امام را مهیّای بازگشت به میهن، و حکومت سلطنتی موروثی را واژگون کردند.

 

پس؛ به تعبیر رایج فلیسوفانه، علّت مُحدِثه (=موجده) انقلاب، علت مُبقیه‌ی آن نیز هست. یعنی اگر ملت، صاحب انقلاب بود _که بود_ و آن را به انتهاء و ظفر و پیروزی رسانید، _که رساند_ بقای آن هم باید، چنین باشد، در غیر این صورت، آسیب است و انحراف و انحصار و انسداد و کژراهه.

۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۶
ساعت پست : ۰۶:۵۶
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و یکم

 


نکته‌ها: می‌دانم که می‌دانید سیاست مبتنی بر عقلانیت، تابعِ اقتضائات است که متغیّرهای پیچیده‌ای دارد. در سیاست، درست است که "منافع" عنصری ذاتی‌ست، اما منافع امری سیّال نیز هست. پس، ملاک، امنیت و منافع است، نه عمکرد طرف مقابل بازیگر.

 

ستون روزانه
اقبالِ اقبال
به‌نام‌خدا. سلام. مرحوم اقبال لاهوری، گاه، دیرتر به مکتب‌خانه می‌رسید. استاد پرسید: "اقبال! چرا دیر می‌آیی؟"
مرحوم اقبال گفت: "اِقبال، همیشه دیر می‌آید."


نکته‌ی اصلی: واژه‌ی "اقبال" در جواب مرحوم اقبال، یعنی بخت و خوش‌بختی‌ست که مشهور شده در افسانه‌ها، دیردیر هُمای سعادت آن را به ارمغان می‌آورد!


نکته‌ی کشکولی: اگر اقبال مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم شیخ‌علی‌اکبر می‌آمد، به‌یقین از آن‌همه دیرآمدن‌ها هم فلِک می‌شد و هم به سقف اتاق آویزان!
۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی

سوگیری جدید دو جناح چپ و راست

باور دارم _البته حدس می‌زنم_ سال ۹۸ انتخاباتی از نوع انتخابات عصر مشروطیت، پیش روی ملت است؛ صنفی، بومی، قومی، قبیله‌ای و حتی حواله‌ای. یعنی نه سیاسی و نه فکری و نه استراتژیک.

 

انتخاباتی که دو جناح آن را به انتخابات ۱۴۰۰ سنجاق کرده‌اند تا از طریق آن دورنما، صندلی‌های سبز مجلس یازدهم را رزرو (=ذخیره) و جانمایی کنند.

 

جناح راست از طریق گُل‌زدن‌های پی‌درپی به درون دروازه‌ی بی گولر باند حسن روحانی در جست‌وجوی نامی برای خود است، تا این بار، در بین مردم، منتقدگران محسوب شوند نه محافظه‌کاران.

 

آنان سعی دارند هم‌پیوندی جناح چپ با باند حسن روحانی را چون چشم اسفندیار نشانه بگیرند، تا وضع بی‌ریخت و نیمه‌فروپاشیده‌ی اقتصاد کلان و معیشت خُرد مردم را به‌حساب آن‌دو متّحدان صوری و مصلحتی بگذارند و خود را میان رأی دهندگان، غمخوار و ناجی آینده‌ی نزدیک مردم بنمایانند.

اما جناح چپ، چون همدست حسن روحانی تلقی شد، تلاش دارد دو اقدام را متلاشی کند:

 

۱. متلاشی سازی اتحاد استراتژیک میان خود و باند حسن روحانی.

۲. متلاشی ساختن شکل‌گیری مجلس صنفی و حواله‌ای از نوع صدر مشروطیت.

 

چپ از نظر من، برای این هدف میان‌بُرد، دست‌کم یک عملیات روانی را آغاز کرده‌است تا بر این تاکتیک جناح راست فائق آید. به جزئیات این جنگ روانی ورود نمی‌کنم. چنان‌چه خبرخوانی حرفه‌ای به‌عمل آورید، متوجه خواهید شد.

 

نکته‌ی آموزشی سیاسی : چون حالت دفاعی در عرصه‌ی علم سیاست یک ضعف و آسیب به‌حساب می‌آید، چپ فهمید برای برون‌رفت از این وضع تدافعی، باید عملیات روانی را ساز کند، که کرد. در عملیات روانی، تمرکز بر نقطه‌ی ایده‌ئال، محور کار است و حمله به همان سیبْل هدف. بس.

 

من تحلیل ارائه دادم، و تحلیل همیشه ممکن است به خطا رود و یا در فرصت پیش رو، صف‌بندی‌های دوجناح با انواع سوگیرهای فرعی، تغییر آرایش به‌خود گیرد.

۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته بگویم: وقتی واژه‌ی "ابوالفضل" (سلام الله علیه)، مُنادا واقع شود به حرفِ "ندا"ی "یا"،  اباالفضل نوشته می‌شود نه ابوالفضل: یعنی این گونه:


یا اباالفضل. این سه وجه " ابو، ابا و ابی" برای خود قواعد دارد که این‌گونه تغییر می‌کند. باید علم صرف و نحو را کمی مسلط بود تا دقیق متوجه شد که من وقت مدرسه را نمی‌گیرم.

 

نکته ها: شکاف‌های سیاسی صورت‌بندی کننده‌ی احزاب سیاسی‌اند، اما در ایران، احزاب، دولت‌ساخته‌اند و قدرت‌سایه.

 

نکته ها: مجلس ششم فقط ناشی از احزاب نبود، مهم‌تر این بود که قدرت‌سایه  و فائقه، در شوک دوم خرداد، به یک انتخابات منهای نظارت استصوابی! تن داد، آن مجلس شکل گرفت. البته جوّ جامعه هم از نظر کثرت‌گرایی سیاسی، بسیار متورّم و متلاطم بود. بگذرم بازم.

 

ستون روزانه

ماهیت استبداد
به‌نام‌خدا. سلام. مونتسکیو در روح القوانین در تعریف ماهیت استبداد می نویسد:
«وحشیان لویزیان [از ایالات آمریکا] چون می خواهند میوه به چنگ آورند، درخت را از بیخ قطع می کنند، این است ماهیتِ استبداد»
(منبع: تفسیر نوین. استاد محمدتقی شریعتی. ص ۳۴۷)

 

نکته: این ملت است که باید قدرت را هرَس کند؛ نه آن‌که، قدرت، ملت را در حصار نهَد؛ چنان آلِ نهیان.

۱۹ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

جای دوری نمی‌روم، همین ایران را می‌گویم که یک ملت، فریاد برآورد و سلطنت موروثی را واژگون کرد و اینک چهل است برای در امان‌ ماندن هویت اصلی آن انقلابِ برحق و دیدن عدالت، دغدغه دارد و هرگونه فساد، انحصار، امتیازطلبی، استبداد، انسداد، غرب‌زدگی، فقر و کجروی را آفت و سمّ مُهلکِ سلامتی و بقای آن می‌داند. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۶
ساعت پست : ۰۶:۵۶
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و یکم

 


نکته‌ها: می‌دانم که می‌دانید سیاست مبتنی بر عقلانیت، تابعِ اقتضائات است که متغیّرهای پیچیده‌ای دارد. در سیاست، درست است که "منافع" عنصری ذاتی‌ست، اما منافع امری سیّال نیز هست. پس، ملاک، امنیت و منافع است، نه عمکرد طرف مقابل بازیگر.

 

ستون روزانه
اقبالِ اقبال
به‌نام‌خدا. سلام. مرحوم اقبال لاهوری، گاه، دیرتر به مکتب‌خانه می‌رسید. استاد پرسید: "اقبال! چرا دیر می‌آیی؟"
مرحوم اقبال گفت: "اِقبال، همیشه دیر می‌آید."


نکته‌ی اصلی: واژه‌ی "اقبال" در جواب مرحوم اقبال، یعنی بخت و خوش‌بختی‌ست که مشهور شده در افسانه‌ها، دیردیر هُمای سعادت آن را به ارمغان می‌آورد!


نکته‌ی کشکولی: اگر اقبال مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم شیخ‌علی‌اکبر می‌آمد، به‌یقین از آن‌همه دیرآمدن‌ها هم فلِک می‌شد و هم به سقف اتاق آویزان!
۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی

سوگیری جدید دو جناح چپ و راست

باور دارم _البته حدس می‌زنم_ سال ۹۸ انتخاباتی از نوع انتخابات عصر مشروطیت، پیش روی ملت است؛ صنفی، بومی، قومی، قبیله‌ای و حتی حواله‌ای. یعنی نه سیاسی و نه فکری و نه استراتژیک.

 

انتخاباتی که دو جناح آن را به انتخابات ۱۴۰۰ سنجاق کرده‌اند تا از طریق آن دورنما، صندلی‌های سبز مجلس یازدهم را رزرو (=ذخیره) و جانمایی کنند.

 

جناح راست از طریق گُل‌زدن‌های پی‌درپی به درون دروازه‌ی بی گولر باند حسن روحانی در جست‌وجوی نامی برای خود است، تا این بار، در بین مردم، منتقدگران محسوب شوند نه محافظه‌کاران.

 

آنان سعی دارند هم‌پیوندی جناح چپ با باند حسن روحانی را چون چشم اسفندیار نشانه بگیرند، تا وضع بی‌ریخت و نیمه‌فروپاشیده‌ی اقتصاد کلان و معیشت خُرد مردم را به‌حساب آن‌دو متّحدان صوری و مصلحتی بگذارند و خود را میان رأی دهندگان، غمخوار و ناجی آینده‌ی نزدیک مردم بنمایانند.

اما جناح چپ، چون همدست حسن روحانی تلقی شد، تلاش دارد دو اقدام را متلاشی کند:

 

۱. متلاشی سازی اتحاد استراتژیک میان خود و باند حسن روحانی.

۲. متلاشی ساختن شکل‌گیری مجلس صنفی و حواله‌ای از نوع صدر مشروطیت.

 

چپ از نظر من، برای این هدف میان‌بُرد، دست‌کم یک عملیات روانی را آغاز کرده‌است تا بر این تاکتیک جناح راست فائق آید. به جزئیات این جنگ روانی ورود نمی‌کنم. چنان‌چه خبرخوانی حرفه‌ای به‌عمل آورید، متوجه خواهید شد.

 

نکته‌ی آموزشی سیاسی : چون حالت دفاعی در عرصه‌ی علم سیاست یک ضعف و آسیب به‌حساب می‌آید، چپ فهمید برای برون‌رفت از این وضع تدافعی، باید عملیات روانی را ساز کند، که کرد. در عملیات روانی، تمرکز بر نقطه‌ی ایده‌ئال، محور کار است و حمله به همان سیبْل هدف. بس.

 

من تحلیل ارائه دادم، و تحلیل همیشه ممکن است به خطا رود و یا در فرصت پیش رو، صف‌بندی‌های دوجناح با انواع سوگیرهای فرعی، تغییر آرایش به‌خود گیرد.

۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته بگویم: وقتی واژه‌ی "ابوالفضل" (سلام الله علیه)، مُنادا واقع شود به حرفِ "ندا"ی "یا"،  اباالفضل نوشته می‌شود نه ابوالفضل: یعنی این گونه:


یا اباالفضل. این سه وجه " ابو، ابا و ابی" برای خود قواعد دارد که این‌گونه تغییر می‌کند. باید علم صرف و نحو را کمی مسلط بود تا دقیق متوجه شد که من وقت مدرسه را نمی‌گیرم.

 

نکته ها: شکاف‌های سیاسی صورت‌بندی کننده‌ی احزاب سیاسی‌اند، اما در ایران، احزاب، دولت‌ساخته‌اند و قدرت‌سایه.

 

نکته ها: مجلس ششم فقط ناشی از احزاب نبود، مهم‌تر این بود که قدرت‌سایه  و فائقه، در شوک دوم خرداد، به یک انتخابات منهای نظارت استصوابی! تن داد، آن مجلس شکل گرفت. البته جوّ جامعه هم از نظر کثرت‌گرایی سیاسی، بسیار متورّم و متلاطم بود. بگذرم بازم.

 

ستون روزانه

ماهیت استبداد
به‌نام‌خدا. سلام. مونتسکیو در روح القوانین در تعریف ماهیت استبداد می نویسد:
«وحشیان لویزیان [از ایالات آمریکا] چون می خواهند میوه به چنگ آورند، درخت را از بیخ قطع می کنند، این است ماهیتِ استبداد»
(منبع: تفسیر نوین. استاد محمدتقی شریعتی. ص ۳۴۷)

 

نکته: این ملت است که باید قدرت را هرَس کند؛ نه آن‌که، قدرت، ملت را در حصار نهَد؛ چنان آلِ نهیان.

۱۹ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

جای دوری نمی‌روم، همین ایران را می‌گویم که یک ملت، فریاد برآورد و سلطنت موروثی را واژگون کرد و اینک چهل است برای در امان‌ ماندن هویت اصلی آن انقلابِ برحق و دیدن عدالت، دغدغه دارد و هرگونه فساد، انحصار، امتیازطلبی، استبداد، انسداد، غرب‌زدگی، فقر و کجروی را آفت و سمّ مُهلکِ سلامتی و بقای آن می‌داند. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و یکم

 


نکته‌ها: می‌دانم که می‌دانید سیاست مبتنی بر عقلانیت، تابعِ اقتضائات است که متغیّرهای پیچیده‌ای دارد. در سیاست، درست است که "منافع" عنصری ذاتی‌ست، اما منافع امری سیّال نیز هست. پس، ملاک، امنیت و منافع است، نه عمکرد طرف مقابل بازیگر.

 

ستون روزانه
اقبالِ اقبال
به‌نام‌خدا. سلام. مرحوم اقبال لاهوری، گاه، دیرتر به مکتب‌خانه می‌رسید. استاد پرسید: "اقبال! چرا دیر می‌آیی؟"
مرحوم اقبال گفت: "اِقبال، همیشه دیر می‌آید."


نکته‌ی اصلی: واژه‌ی "اقبال" در جواب مرحوم اقبال، یعنی بخت و خوش‌بختی‌ست که مشهور شده در افسانه‌ها، دیردیر هُمای سعادت آن را به ارمغان می‌آورد!


نکته‌ی کشکولی: اگر اقبال مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم شیخ‌علی‌اکبر می‌آمد، به‌یقین از آن‌همه دیرآمدن‌ها هم فلِک می‌شد و هم به سقف اتاق آویزان!
۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی

سوگیری جدید دو جناح چپ و راست

باور دارم _البته حدس می‌زنم_ سال ۹۸ انتخاباتی از نوع انتخابات عصر مشروطیت، پیش روی ملت است؛ صنفی، بومی، قومی، قبیله‌ای و حتی حواله‌ای. یعنی نه سیاسی و نه فکری و نه استراتژیک.

 

انتخاباتی که دو جناح آن را به انتخابات ۱۴۰۰ سنجاق کرده‌اند تا از طریق آن دورنما، صندلی‌های سبز مجلس یازدهم را رزرو (=ذخیره) و جانمایی کنند.

 

جناح راست از طریق گُل‌زدن‌های پی‌درپی به درون دروازه‌ی بی گولر باند حسن روحانی در جست‌وجوی نامی برای خود است، تا این بار، در بین مردم، منتقدگران محسوب شوند نه محافظه‌کاران.

 

آنان سعی دارند هم‌پیوندی جناح چپ با باند حسن روحانی را چون چشم اسفندیار نشانه بگیرند، تا وضع بی‌ریخت و نیمه‌فروپاشیده‌ی اقتصاد کلان و معیشت خُرد مردم را به‌حساب آن‌دو متّحدان صوری و مصلحتی بگذارند و خود را میان رأی دهندگان، غمخوار و ناجی آینده‌ی نزدیک مردم بنمایانند.

اما جناح چپ، چون همدست حسن روحانی تلقی شد، تلاش دارد دو اقدام را متلاشی کند:

 

۱. متلاشی سازی اتحاد استراتژیک میان خود و باند حسن روحانی.

۲. متلاشی ساختن شکل‌گیری مجلس صنفی و حواله‌ای از نوع صدر مشروطیت.

 

چپ از نظر من، برای این هدف میان‌بُرد، دست‌کم یک عملیات روانی را آغاز کرده‌است تا بر این تاکتیک جناح راست فائق آید. به جزئیات این جنگ روانی ورود نمی‌کنم. چنان‌چه خبرخوانی حرفه‌ای به‌عمل آورید، متوجه خواهید شد.

 

نکته‌ی آموزشی سیاسی : چون حالت دفاعی در عرصه‌ی علم سیاست یک ضعف و آسیب به‌حساب می‌آید، چپ فهمید برای برون‌رفت از این وضع تدافعی، باید عملیات روانی را ساز کند، که کرد. در عملیات روانی، تمرکز بر نقطه‌ی ایده‌ئال، محور کار است و حمله به همان سیبْل هدف. بس.

 

من تحلیل ارائه دادم، و تحلیل همیشه ممکن است به خطا رود و یا در فرصت پیش رو، صف‌بندی‌های دوجناح با انواع سوگیرهای فرعی، تغییر آرایش به‌خود گیرد.

۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته بگویم: وقتی واژه‌ی "ابوالفضل" (سلام الله علیه)، مُنادا واقع شود به حرفِ "ندا"ی "یا"،  اباالفضل نوشته می‌شود نه ابوالفضل: یعنی این گونه:


یا اباالفضل. این سه وجه " ابو، ابا و ابی" برای خود قواعد دارد که این‌گونه تغییر می‌کند. باید علم صرف و نحو را کمی مسلط بود تا دقیق متوجه شد که من وقت مدرسه را نمی‌گیرم.

 

نکته ها: شکاف‌های سیاسی صورت‌بندی کننده‌ی احزاب سیاسی‌اند، اما در ایران، احزاب، دولت‌ساخته‌اند و قدرت‌سایه.

 

نکته ها: مجلس ششم فقط ناشی از احزاب نبود، مهم‌تر این بود که قدرت‌سایه  و فائقه، در شوک دوم خرداد، به یک انتخابات منهای نظارت استصوابی! تن داد، آن مجلس شکل گرفت. البته جوّ جامعه هم از نظر کثرت‌گرایی سیاسی، بسیار متورّم و متلاطم بود. بگذرم بازم.

 

ستون روزانه

ماهیت استبداد
به‌نام‌خدا. سلام. مونتسکیو در روح القوانین در تعریف ماهیت استبداد می نویسد:
«وحشیان لویزیان [از ایالات آمریکا] چون می خواهند میوه به چنگ آورند، درخت را از بیخ قطع می کنند، این است ماهیتِ استبداد»
(منبع: تفسیر نوین. استاد محمدتقی شریعتی. ص ۳۴۷)

 

نکته: این ملت است که باید قدرت را هرَس کند؛ نه آن‌که، قدرت، ملت را در حصار نهَد؛ چنان آلِ نهیان.

۱۹ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

جای دوری نمی‌روم، همین ایران را می‌گویم که یک ملت، فریاد برآورد و سلطنت موروثی را واژگون کرد و اینک چهل است برای در امان‌ ماندن هویت اصلی آن انقلابِ برحق و دیدن عدالت، دغدغه دارد و هرگونه فساد، انحصار، امتیازطلبی، استبداد، انسداد، غرب‌زدگی، فقر و کجروی را آفت و سمّ مُهلکِ سلامتی و بقای آن می‌داند. بیشتر بخوانید ↓


حال اگر در چنین وضعیتی، ملت سرزنش شود نه قدرت، این همان از بیخ‌وبُن در آوردن درخت است که ماهیت استبداد است، اما اگر به‌جای ملت، فاسدان و میراث‌خواران برکنار شوند، این همان هرَس کردن درخت انقلاب است که به دست ملت همچنان تنومند و سایه‌سار می‌ماند.

 

بحث ۹۴ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«لُقَطَة را چه میدانید و در صورت یافتن مالی که صاحبش را نمی شناسید چه می کنید ؟ و اگر خاطره ای دارید بفرمایید؟

 

پاسخم به بحث ۹۴

سلام. سپاس از جناب محمد عبدی بابت طرح این پرسش شرعی و اجتماعی. من چون در ۱۵ شهریور امسال در وبلاگم دامنه به این موضوع پرداختم، بهتر دیدم همان متنم را در پاسخ به این بحث آقای عبدی بدهم، چون مرحوم علامه طباطبایی این مسأله‌ی اجتماعی و شرعی را بسیاردقیق شکافتند:

 

 پست 6702 دامنه. به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلب را از علامه طباطبایی یاد گرفته و خوانده ام. اینک در اینجا می نویسم. ایشان در ص 287 کتاب «تعالیم اسلام» نوشته اند:

 

«هر مالی که پیدا شود و صاحبش معلوم نباشد «لُقَطه» نامیده می شود.

 

1- مالی که یافته می شود و صاحبش معلوم نیست اگر در قیمت، از یک مثقال نقره و کمتر باشد، بی مانع می توان برداشت و تصرُّف نمود.

2- اگر مالی در ویرانه ها که سکَنۀ آن منقرض شده اند، یا در بیغوله ها و زمین های بایر بی مالک پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد.

3- اگر حیوان بی صاحب پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد.

4- اگر بچۀ بی صاحب در سر راه یافته شود، به همۀ مسلمانان واجب کفایی است که او را برداشته و بزرگش کنند.

5- اگر مال دزدی به عنوان امانت به کسی سپرده شود، حکم «لُقَطه» را دارد و باید به مالک اصلی آن تسلیم شود و نمی توان به دزد تحویل داد.

 

نکته ها:
 

علم فقه و علم اخلاق باهم تفاوت دارند. گرچه هم‌پیوندی علوم باهم امری بدیهی‌ست، اما علم اخلاق نفْسانیات انسان را سامان می‌بخشد اما علم فقه اجتماعیات و شرعیات مؤمنان را. در غرب هم متألّهانی‌اند که اخلاق را برای بشریت خصوصاً دنیای علم‌زده‌ی مدرنیته مطرح می‌کنند.

 

نکته ها:
 

فراز داشت؛
صحرا داشت؛
علف داشت؛
غازکَل‌دَس‌چو هم داشت؛
ترنُّم
و تفکر نیز.

 

نکته ها:

من تا جایی که آثار ایران‌شناسان را مطالعه کرده‌ام، آنان معتقدند حلقه‌ی مفقوده‌ی (=گم‌شده‌ی) ملت ایران همیشه "عدالت" بوده، از همین رو بود، که مردم ایران به امام علی‌ (ع) گرَویدند و شیعه، دوستدار و پیرو اهل‌بیت (ع) شدند.

 


ستون روزانه
بیخ و درخت
به‌نام‌خدا. سلام. وقتی بوستان سعدی را مطالعه می‌کنم، دقتم را جمع‌تر می‌کنم که آن مرد دانا و ادیب دنیادیده و درس دین خوانده، چه می‌گوید. از نظر سعدی، ملت، ریشه‌ی حاکمیت و قدرت است. و بنیانِ حکومت، ریشه در حقِ حاکمیتِ مردم دارد. او چنین می‌سُراید و پند و اندرز می‌دهد:


رعیّت چو بیخ‌اند و سلطان درخت
درخت ای پسر باشد از بیخ سخت


نکته‌ و شرح:

 

ملت، چون بیخ و بُن و ریشه‌ی قدرت است، درختِ حکومت را سرسبز و سایه‌گستر می‌نماید. اگر ملت نادیده انگاشته شوند و بر آنان به‌جای خدمت، خیانت و سُلطه‌گری کنند، آن درخت، کم‌کم، به‌زردی، برگ‌ریزان و خشک‌شدن می‌گراید و ملت چون ریشه‌هایش مانند درختان آلبالو و گیلاس بی‌شمار و انبوه است، جوانه‌های دیگری خواهد زد، کماآن‌که در بسیاری از کشورهای انقلاب‌کرده، چنین شده‌است. مانند ایران، که ملت، شاه را خشک کرد و سرنگون.
۲۰ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تفسیر عکس نماز

سلام جناب عارف آهنگر

من بیننده‌ی صحنه‌ام، و شما در سرِ صحنه، پس برداشت یک بیننده‌ای چون من، چنین است:

۱. این نماز این نونهال را عادت نمی‌دانم، برگرفته از فطرت می‌خوانم.

 

۲. تکلیف هم هنوز نمی‌دانم، چون به آن مرحله‌ی سنّی نرسیدند که برخود نهیب زنند. پس؛ ناشی از تربیت و رفتار‌پذیری می‌دانم، چه درون‌خانگی چه برگرفته از محیط‌های مذهبی.

 

۳. اثاثیه‌ی اتاق نشان می‌دهد، من و این نماز‌گزار هم‌طبقه‌ایم؛ از طبقه‌ی فقرچشیدگان.

 

۴. حس من جوانه زد و بر خود گفتم از اینان یاد بگیر سر بر مُهر سایش کن. خیلی آرامش داد، البته اشک من را هم از چربی چشمانم گرفت.

ممنونم عارف با این صحنه‌ و عکس پندآموز.


یک خاطره هم بگویم خیلی‌خلاصه: سال ۷۲ با اتوبوس از هراز می‌آمدم ساری. بین‌راه یک آقایی به حجاب یک زن مانتو‌پوش گیر داد و ... . من به آن آقا اعتراض کردم... گفتم حجاب ایشان متعارف است... در رستوران پُلور که پیاده شدیم، در راهروی نمازخانه دیدم همان مانتوپوش اولین زنی بوده که از کیف‌دستی‌اش چادر درآورده، به سمت قبله و نمازگزاردن رفته... . این قلب‌هاست که مرکز ایمان است، نه ظاهر و تظاهرات.

سپاس از شما و همه‌ی تسهیل‌گران مدرسه‌ی طبیعتِ شما و خداقوت جانانه.

 

نکته ها:

دو بیت مولوی

ظاهر زیبا نمی آید بکار 
حرفی از معنی اگر داری بیار 

مرد سیرت را بصورت کار نیست 
جامه گر صد وصله باشد عار نیست 

 

می‌آورم:

 

پس به صورت آدمى فرع جهان
وز صفت اصل جهان این را بدان

ظاهرش را پشّه اى آرَد به چرخ
باطنش باشد محیط هفت چرخ

مثنوی مولوی. دفتر چهارم، ابیات 3766ـ3767.

 

 

 

بحث ۹۵ : این پرسش جناب حسین جوادی‌نسب است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"چند پرسش مرتبط برای بحث:
یک: چند فرزند را برای یک خانواده مناسب می دانید؟ 
دو: چه سنی را برای ازدواج و بچه دار شدن مناسب می دانید؟
سه: در حال حاضر برنامه کنترل جمعیت باید اجرا شود؟

 

پاسخم به بحث ۹۵

سلام. سپاس از پرسشگر جناب حسین جوادی نسب. جوابم به ترتیب سه پرسش، این است:

۱. ۱۲ فرزند؛ نَه فروَند! واقعاً فرزند، فرزند.

۲. اُناث: ۱۷. ذُکور: ۲۲.

۳. نه؛ انقراض نسلی پدید می‌آورد و بحران عاطفی.

 

خدا را شکر جناب جوادی‌نسب از روی پاسخ من به بحث ۹۵، گَت‌شاپ زد و اول رفت سراغ دومین‌ پاسخ‌دهنده، و مِرا نَچکِلید! این تنها شانسی بود که برایم رُخ داد! راحت شدم از دستش امشب.

 

نکته ها: «تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»

این «شقشقه» ای بود که بیرون پرید، «ثم قرت» سپس فرو نشست. «شقشقه شبیه بادکنک است که از دهان شُتر بیرون می‌زند.
خطبه‌ی امام علی (ع) است که وسط خطبه‌اش مسائلی پیش آمد و امام (ع) خطبه را ناتمام گذاشت. یاران علی (ع) درخواست کردند ادامه دهند، امام علی (ع) فرمودند: «تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»
.

 


ستون روزانه
جامه‌ی منطق


به‌ نام‌ خدا. سلام. شهید آیةالله مرتضی مطهری کتاب مهمی دارد که به نام "علل گرایش به مادّیگری". به‌نظرم باید این کتاب را دقیق خواند.
من سال ۶۴ در مسافرت به اصفهان این کتاب را کامل‌ خوانده و یادداشت‌برداری کرده‌بودم، یک نکته از علت‌های گرایش به مادیگری را اینجا می‌نویسم که اربابان کلیسا در غرب، موجبات آن را فراهم کرده‌بودند:


شهید مطهری معتقد بود کلیسا "جامه‌ی منطق را از خود دور کرده" بود و به سلاح "تبلیغ مجهّز شده بود." این، یکی از آن علل اصلی بود.
۲۱ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


جناب جوادی‌نسب، شما بهتر از من می‌دانید که میان اسلام و مسلمین، همواره تفاوت‌ها در همه‌ی زمینه‌های عملی _از سیاست گرفته تا اجتماعیات، اندیشه و مسائل خانه‌ و خانواده_ بروز می‌کند. پس؛ نباید کاستی‌های پاره‌ای از مسلمین را به پای اسلام مبین گذاشت. اگر جهان، _خصوصاً جهان چپاولگر سرمایه‌داری غرب_ از اخلاق، بیگانه‌ شده _که شده_ آیا باید به حساب علم اخلاق گذاشت؟ پس، جمله‌ی شما یک گزاره‌ی تعریضیه کم داشت.

 

بحث ۹۶ : این یک پیشنهاد است که بر روی آن مناظره‌ی جمعی شود. اصل ۱۵۳ قانون اساسی که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود: "اصل ۱۵۳- "هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شیون کشور گردد ممنوع است."

 

پاسخ به بحث ۹۶

به‌نام‌خدا. سلام. از نظر من، این اصل، برگرفته از آیات صریح قرآن، روح اسلام، تمدن دیرباز سرزمین ایران و نیز ناشی از شعار اصلی انقلاب، یعنی "استقلال، آزادی، جمهوری‌اسلامی" است. اما به دلیل متغیّرهای داخلی، منطقه‌ای و جهانی، در معرض تراش خوردن و لاغرترشدن است.

 

۱. حاکمیت ملی کشورها در اثر نافذبودن قراردادهای بین‌المللی روز‌به‌روز در حال محدودترشدن است. و چاره‌ای هم به‌جز قبول و تن‌دادن نیست. مثل پذیرفتن مقررات فیفا که در اندازه‌ی یک فدراسیون فوتبال است، اما قوانین آن کم‌کم بر قوانین داخلی حکومت‌ها درحال فائق‌آمدن است.

 

۲. حاکمیت ملی دولت‌ها در اقتصاد و فرهنگ نیز شکننده و تُرد شده‌است. مثلاً اگر ساختمان بلندمرتبه و بُرج‌های اطراف میدان نقش جهان اصفهان طبق قواعد یونسکو تخریب نمی‌شد، نقش جهان از حمایت یونسکو خارج می‌شد، یعنی قدرت قانون یونسکو بر قوانین شهرداری اصفهان و حاکمیت سرزمینی ایران، فائق آمد.

 

۳. در حقوق بین‌الملل و نیز روابط بین‌الملل اصولی‌ست که پذیرفتن آن، نقض دلخواه حاکمیت ملی ست. و چاره‌ای هم نیست. چون جهان به سمت "جهانی‌شدن" پیش می‌رود. مانند مقررات آب‌های سرزمینی، خط قعر رودخانه‌ای، گازهای گل‌خانه‌ای، حفظ لایه‌ی ازُن، تبعیت از قطع‌نامه‌های شورای امنیت سازمان ملل و... .

 

۴. اساساً مرکز مصلحت نظام در اصل، برای گذار از حفظ دستور شرع، به مصلحت عُرف است که خود احکام ثانویه‌‌ی اسلام است. اگر چنین نباشد، بُن‌بست و  تزاحم پیش خواهد آمد. و امام خمینی را به همین خاطر فقیه دوران گذار هم نام نهاده‌اند. یعنی نگذاشتند انقلاب اسلامی در تنگنای تفسیرهای مُضیّق (=تنگ)، گرفتار و زمین‌گیر گردد.

این مبحث، بحثی دراز می‌طلبد، که من به‌همین مقدار بسنده می‌کنم.

 

نکته ها: قطعنامه‌ی ۵۹۸ که پذیرفته شد من همان زمان جبهه بودم، نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل _کلاه‌آبی‌ها_ سراسر جبهه، میان ایران و عراق، حائل شده بودند که ما به آنان "یونی‌ها" می‌گفتیم.

 

از زمانی که آنان مرزها را تحویل گرفته‌بودند، دیگر ایران و ما رزمندگان هیچ کاری نمی‌توانستم بکنیم، زیرا مقررات بین‌الملی بر قانون جنگ و حاکمیت ایران تسلط داشت و آنان تصمیم‌گیر بودند و ما فقط نظاره‌گر بودیم. من شاهد عینی این ماجرا بودم.

 

 

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
قرآن و اسلام، مخزن وحیانی‌اند؛ بی‌هیچ عیب و کم‌وکاستی. و با این منبع قُدسی و الهام‌بخش، مؤمنان ساخته‌ می‌شوند. از پیامبر (ص) گرفته تا شهید محمدحسین فهمیده و شهید علی‌رضا عارف‌زاده. انسان‌هایی که جز نیکی و نیکویی، چیزی در آنان راه نمی‌یابد.

 

البته که مسلمین، انسان‌اند، و انسان حتمی‌الخطا‌ست. سخت‌گیر نباید بود. انسان، هم گناه می‌کند، هم ثواب، هم راه صواب می‌رود و هم در راه انحراف. همه‌چیز به میزان ایمان و اطاعت‌پذیری برمی‌گردد. آفت، اگر هست، که هست، از مسلمین است، نه نعوذبالله از مخزن بی‌کران قدسی قرآن و دین مبین اسلام که باهم به آن ایمان و باور داریم.

 

نکته ها:

 

اگر دقت کرده‌باشی، _که کرده‌ای_ من رفع تزاحم و خروج از بُن‌بست را در قالب احکام ثانویه‌ی اسلام مطرح کرده‌ام، که خود بخشی از اسلام و مبتنی بر مقتضیات زمان و مکان است و نیز حاکی از حفظ منافع ملی. حتی امام خمینی را چاره‌پرداز حکومت‌داری خوانده‌ام، که به عنوان فقیه متمدن و زمان‌شناس، مرکز مصلحت نظام را تعبیه کرد تا نظام و حکومت‌داری در عصر جدید، دچار مخمصه‌ی تفکر قشریون، ظاهرگرایان و اخبارییون جدید نگردد. غرَض این است که حاکمیت ملی در نظام اسلامی ایران نیز امری‌ست تابع اقتضائات عقلانی و آموزه‌های وحیانی و با رویکرد مردمی و خردجمعی.

 

نکته ها: بلی؛ سمت‌وسوی کشورها به قول شما به‌ سمت جذب سرمایه‌گذاری رفت. اما در ایران کمی بعد از انقلاب، جنگی بر ملت تحمیل شد. پس از جنگ نیز، هم امام خمینی رحلت کردند و هم با آمدن رهبری، بخش وسیعی از انرژی‌های نیروهای سیاسی مصروف اختلافات در قدرت شد.

 

مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز که خود را میدان‌دار و یکّه‌تاز تلقی می‌کرد، سیاست تعدیل اقتصادی را با تئوری‌های متناقض، ناقص و با حذف عجیب همه‌ی یاران امام از گردونه‌ی حکومت اجراء کرد، که هم شکاف عدالت و اشرافی‌گیری دهه‌ی هفتاد، ایران را فلج کرده‌بود و هم بخش وسیعی از سیاسیون به خانه‌نشینی محکوم شده‌بودند. که بعد از سر ناچاری، گشایشی در دوم خرداد ۷۶ پدیدار شد، ولی سایه‌بانان سیاست نامرئی، آن حرکت را برنتافتند و قدرت با دو دستان خود آقای سید محمد خاتمی، تحویل نفر بعدی شد که این شخص بعدی، همه می‌دانیم چگونه ۸ سال بر کشور حکمرانی! کرد. و حتی خود را به‌صورت صوری! و ساز این و آن ، به ستیز با ولی‌فقیه مشغول ساخت.یعنی پحمود احمدی‌نژاد. بگذرم... .

 

علاوه بر همه‌ی این‌ها، جهان غرب نیز به تحریک سازمان‌های مزدور سیاسی ایران، سدّ راه توسعه و رشد ایران شد، البته با همه‌ی این ناملایمات و تنش‌های داخلی و خارجی بازهم ایران در ردیف کشورهای درحال توسعه قرار گرفت و در برخی از شاخص‌ها، پیش است و برابر با چشم‌انداز.

نخواستم شِکوه کنم، خواستم صف‌بندی سیاسی جامعه‌ی ایران را به لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی، کمی باز کرده‌باشم.

 

 

ستون شبانه

الماس و حقایق. این سخن ویکتور هوگو از جملات نابی‌ست که ذهن‌ را مهیای اندیشیدن می‌کند. او می‌گوید: "الماس را جز در قعر زمین نمی‌توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی‌توان کشف کرد."

 

 

پاسخ:

سلام جناب جلیل قربانی
درست است که فضایی که بر گفتمان انقلاب اسلامی غلبه داشت، فضای جنگ فقر و غنا، و رویارویی‌های دو بلوک شرق (=افکار مارکسیستی) و غرب (= افکار مرکانتالیستی) بوده، اما قانون اساسی ایران در سال ۱۳۶۸ نیز بازنگری شد و به این اصل هیچ اشاره‌ای نشد.


پس، این اصل از بازخوردهای جهانی در فضای ایدئولوژیک داخلی ریشه نگرفته، بلکه از ساحت گفتمانی اعضای آن روز خبرگان قانون اساسی و اسلام انقلابی و فقاهتی آن مقطع شکل قانونی به‌خود گرفته‌است.

 

پاسخ:

 

جناب محمد عبدی. با سلام. گفتی" این اصل قانون اساسی از سیاستهای نفع سلطه است." با این نگاه موافق نیستم. چون این اصل با هدف "نفی" سلطه‌ تنظیم شده بود نه "نفع" تسلط. حتی افکار بیشتر اعضای خبرگان قانون اساسی،  ریشه در قیام‌های مردمی خصوصاً قیام تنباکو دارد و نیز برگرفته از ادبیات مبارزات دیرین ملل جهان و نهضت ساله‌ی اخیر.

 

بحث ۹۷ : این پرسش برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
"آیا در هر سال اقدام به مسافرت، زیارت و نیز گردشگری و دیدنِ جای‌جای ایرانِ پهناور و پُرگُهر می‌کنید؟ خاطره یا خاطرات آموزنده‌، معنوی، الهام‌بخش، هیجان‌انگیز، نشاط‌بخش و یا حادثه‌ای و دلهُره‌آور مسافرت‌های‌تان را بازگو کنید. بهتر است ذکر هر خاطره، از اندازه‌ی دو کف دست نگذرد.

 

جمع‌‌بندی و پاسخم به بحث ۹۷

از پاسخ‌دهندگان به بحث ۹۷ ممنونم که با ارائه جواب، خاطره و نکات خود را در مدرسه میان اعضا درمیان ‌گذاشتند.

 

۱. از نظر من نیز مسافرت نه فقط لازم که از اساس زندگی بشری‌ست. ما تا وقتی جایی را باچشمان خود نبینیم، از آن مکان‌ها فقط تصوّر و خیال داریم، نه تصویر و برداشت رئال.

 

۲. به‌جز ۹ استان ایران، بقیه‌ی ایران را گشتم.


یک‌خاطره: سال ۶۷، در گردنه‌ایی در روبروی دریاچه‌ی زریوار مریوان کردستان، برای عملیات می‌رفتیم. جاده‌ای خاکی و تازه بود. مینی‌بوس استتارشده ما (=گِل‌مالی شده) که ۱۶ نفر بودیم، در بدترین جای سربالایی گیر کرد. راننده به گریه آمد... به سرش می‌نواخت... من پشت راننده در ردیف دوم نشسته بودم با کوله‌پشتی و تفنگ. راننده ترمزدستی را کشید و با اضطراب پایین رفت، تا راه‌چاره‌ای پیدا کند... در همین زمان، من دیدم ماشین به سمت عقب به حرکت در آمد. خودم را با سر، پرتاب کردم سمت پدال ترمز، با دو دستم، محکم پدال ترمز را تا می‌توانستم فشار دادم، دستانم می‌لرزید... تمام همسنگران با دلهرگی به وِلوله افتاده‌بودند و دست‌پاچه شده‌بودند. چرخ‌های عقب ماشین به بوته‌ای کم‌ارتفاع بر خورد و گیر کرد... بگذرم و بقیه را نگویم... فقط بگویم به اندازه‌ی همین قدرت بوته‌ی (به گمانم بلوط) از پرتاب‌شدن به تِه درّه و پرتگاه مَهیب و وحشت‌ناک، فاصله داشتم و مُفت نمُردیم.


 

تحلیل سیاسی
به‌ نام‌ خدا. سلام. حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی دادستان ویژه روحانیت و تولیت آستان قدس رضوی در مدرسه‌ی علمیه‌ی نواب مشهد گفت: "سکولاریسم ارادی و اجتماعی حوزه‌های علمیه را تهدید می‌کند، به این معنا که جامعه مشغول کار خود و ما حوزوی‌ها نیز مشغول کار خود باشیم... این در حالی است که بر ما واجب می‌باشد جامعه‌ای برای رسیدن به تزکیه تربیت کنیم و رویکرد انقلابی را در آن رشد دهیم." (کد خبر:  ۴۵۲۲۲۸ . جمعه ۲۱ دی ۱۳۹۷)


من بی‌آن‌که به بررسی و یا نقد و ردّ محتوای سخن وی ورود کنم، فقط تحلیلم را در دو سه فراز بیان می‌کنم:


این نوع نگاه _اگر لازم دیدید بخوانید تهدید و رجَزخوانی_  به‌نظر من دست‌کم نشان از سه پدیده می‌دهد: 
یکی این‌که آنان با همه‌ی توان اقتداری و ساختاری نتوانستند روحانیت مستقل و مجتهدین منتقد را با خود همراه کنند.


دوم آن‌که ترس آن‌ها از نظام حوزه نیست، چون تمام مدیریت‌های خُرد و کلان آن، تحت اِشراف و دخالت‌های مرئی ساختاری و نامرئی ذی‌نفوذان آنان پیش می‌رود.


سوم این‌که آنان در صدد برآمدند تا از طریق القائاتی از نوع سخنران‌های حکومتی _چون رحیم‌پور ازغدی و سید ابراهیم رئیسی و... _ طلاب حوزه را از هویت استقلالی و گرایش به مرجعیت به جای حکومت، بترسانند و این شکاف را با این‌گونه تهدیدات _البته به زعم خود_ پُر کنند.
۲۳ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها: حوزه‌های علیمه‌ی شیعه در طول تاریخ از شیخ مفید تا جمهوری اسلامی، همواره تحت زعامت مرجعیت بوده نه حکومت و قدرت. و این به قول شهید مطهری از امتیازات شیعه است. حال اگر افرادی از نظام بخواهند حوزه را به تعبیر شخصی من، طفلِ پرورشی بار بیاورند، خلاف هویت حوزه‌ی شیعه است. رئیسی که سهله، حتی همه‌ی حکومتی‌ها بخواهند هم نمی‌تواند "بتمامه" چنین کنند. حتی در دوران تلفیقی صفویه نیز مرجعیت نجف زیر بار سازش با شاهان صفویه نرفت. در شیعه و در غیاب امام عصر (عج)، این مرجعیت است که اصالت دارد نه هیچ مَنصب و نام دیگر. چون مرجعیت حتی اگر حکومت اسلامی هم مستقر نباشد، شئوون زعامت مسلمین و سرپرستی دین را به اذن ولی عصر (عج) برعهده دارد.

 

ستون روزانه

دانشگاه و دستگاه
 

زمانی که آیةالله مطهری از حوزه‌ی قم به دانشگاه رفته‌بود، در حوزه از سوی برخی‌ها رفتن به دانشگاه، تعبیر به پیوستن به دستگاه! می‌شد.

۲۴ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۹۸ : این پرسش جناب حجةالاسلام محمدرضا احمدی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"سلام
۱. واژه "حیا" را چگونه معنا می کنید؟

۲. تفاوت بین "حیای خردمندانه" و "حیای احمقانه" چیست؟

۳. چه رابطه ای بین "حیا" و "عفت" وجود دارد؟

۴. حیای از خود را چگونه تبیین می کنید؟"

 

پاسخم به بحث ۹۸
سلام. سپاس از جناب حجةالاسلام احمدی که این پرسش اخلاقی را طرح کرده‌اند. جواب من این است:


۱. حیا که در فارسی با واژه‌ی زیبای "شَرم" برابر است، به جهان‌بینی خود فرد ربط دارد، این‌که تا چه‌ حد خداشناس، خداپرست و خودشناس است. پس، این فرمولی معیّن ندارد که برای همه، یک‌گونه نسخه‌پیچی شود. بستگی به تک‌تک افراد دارد.


۲. من حیا را حالت خودنگه‌داری آدمی در برابر هرگونه رهاشدگی اخلاقی می‌دانم. این‌که امام علی (ع) فرمودند: شرم، کلید هر خیری است؛ خود بالاترین حکمت زندگی سالم است.


۳. به تعبیر من اگر تقوا تُرمز است و بازداشتن از زشتی‌ها، حیا تابلوی راهنمای آن ترمز و تقواست.


۴. علاوه بر این، حیا و شرم‌کردن نوعی احترام به حریم و حُرمت‌هاست. و عفّت و پاکدامنی در واقع، پیش‌زمینه‌اش، حیا و آزَرم است که جامعه و فرد را در برابر وقاحت‌ها، واکسینه و پاکیزه می‌کند.


۵. شرم و حیا ریشه در روح و روان و باور و ایمان آدمیان دارد. هرچه این حالت در آدمی بیشتر دمیده شود ثمرات آن افزون‌تر است. که باز هم باید از امام علی (ع) مدد بگیرم که فرمودند: میوه‌ی شرم، عفّت است.


۶. پس، با توجه به دو سخن امام علی (ع) در بالا، من معتقدم هر کسی شرم و حیا کاشت کنَد، زندگی پاکیزه و روح پاک، دِرو می کند. و چه ویژگی‌یی بهتر از زندگانی پاک؟ و به‌دور از هر نوع خار و خاشاک؟


۷. طرَب و طراوت حقیقی در حیاتی‌ست که در آن حیا باشد و شرم و آزرم و عفاف و کفاف. و "حیای از خود" یعنی درک این حالت درونی خود و گرامی‌داشتن خویشتنِ خویش و احترام و حرمت‌گذاری به شئون و حریم دیگران. من "شرم از خود" را اوج خودشناسی می‌دانم که منتهی به خداشناسی و خداپرستی و توحید می‌شود.
 


یک نکته: یک عارف وارسته‌ای، قم را مطابق مشهدالرضا، (=شهادتگاه امام رضا علیه‌السلام)،  مشهدالمعصومه می داند.

 


ستون روزانه
کلید فهم دگرگونی‌


به‌ نام‌ خدا. سلام. کارل مانهایم (۱۹۴۷_ ۱۸۹۳) نویسنده‌ی کتاب "ایدئولوژی و اتوپیا" معتقد بود اندیشه‌های سیاسی تابعی از متغیّرات و تحولات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی‌ست.


به نظر او کلید فهم دگرگونی‌ها در اندیشه‌ها را باید در لابه‌لای دگرگونی‌های اجتماعی و طبقاتی جُست.


لازم به توضیح‌ است مانهایم اندیشمند چپ _که دموکراسی را سرنوشت محتوم انسان‌ها می‌دانست_ منتقد نُخبه‌گرایی از نوع افلاطونی بود و نیز منتقد توده‌گرایی در دموکراسی و آن را از مُخاطرات دموکراسی به‌حساب می‌آورد.
۲۵ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۹۹ : این پرسش جناب محمد عبدی سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«رشوه کلمه بسیار زشت و مذموم است اما پول چایی و تو جیبی رسم زمانه شده. نظر شما چیست ؟ آیا تاکنون موردی پیش آمده قابل بیان در گروه باشد؟»

 

پاسخم به بحث ۹۹

سلام. سپاس از جناب محمد عبدی، پرسشگر بحث ۹۹ که این بحث آسیب‌شنایانه را به صحن مدرسه آوردند، من فشرده‌ی جوابم به‌این شرح است:

۱. رشوه که واژه‌ای عربی‌ست، معادل "باج" و "پاره‌ستانی" در زبان شیرین فارسی‌ست. یعنی پاره‌ای از پول خود را به فردِ رشوه‌گیرنده بدهی تا به مقصود برسی.

 

۲. دهنده، گیرنده و واسطه‌ی رشوه، هرسه نفر، از نظر شرع مقدس و قانون مدنی ایران، مُجرم‌اند.

 

۳. به‌گمانم از همان آغازین روز خلقت، باج رواج یافت؛ که قابیل، گندم بیشتری از روی تغلُّب (=غلبه‌ی زور) از جناب هابیل خواست. اگر پیش‌فرض خودم را درست گفته‌ باشم، می‌توانم بگویم میان هابیلیان و قابیلیان، این معرکه و گشتا‌گشت، همچنان پابرجاست!

 

۴. مرزی باریکی میان رشوه و هدیه برقرار است، هرچه به نیت قُرب الهی باشد، هدیه است ولی اگر برای کسب منفعت یا تغییر مسیر حق و یا دور زدنِ قانون باشد، رشوه است.

 

۵. به‌نظر می‌رسد بیشترین رشوه از نظر فراوانی، در قضایای فصل خصومت‌ها و رفع دعواها و رأی‌ قاضی‌ها در راهروها و سرسراهای محاکم قوه قضائیه باشد.

 

۶. اما به لحاظ حجم و میزان اعتباری، رشوه در نظام بورکراسی (=دیوان‌سالاری) ایران بالاتر و انبوه‌تر است.

 

۷. امروزه‌روز حتی میان دولت‌های ملل جهان و نیز سازمان‌های جهانی نیز رشوه برقرار است.

 

۸. از نظر من رشوه، ریشه‌ در بی‌عدالتی و نفوذ اُلیگارشی‌های اجرایی، تقنینی و قضائی‌ دارد و نیز فساد ساختاری قدرت.

 

۹. وقتی مرحوم پدرم را در سال ۸۴ در بیمارستان گلپایگانی قم بستری کردیم، یک پزشک علاوه بر روال، از ما چشم‌داشت دیگری! داشت، که مقاومت من در برابر این وجه، بی‌اثر بود.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۱

مدرسه فکرت ۲۱

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و یکم

 


نکته‌ها: می‌دانم که می‌دانید سیاست مبتنی بر عقلانیت، تابعِ اقتضائات است که متغیّرهای پیچیده‌ای دارد. در سیاست، درست است که "منافع" عنصری ذاتی‌ست، اما منافع امری سیّال نیز هست. پس، ملاک، امنیت و منافع است، نه عمکرد طرف مقابل بازیگر.

 

ستون روزانه
اقبالِ اقبال
به‌نام‌خدا. سلام. مرحوم اقبال لاهوری، گاه، دیرتر به مکتب‌خانه می‌رسید. استاد پرسید: "اقبال! چرا دیر می‌آیی؟"
مرحوم اقبال گفت: "اِقبال، همیشه دیر می‌آید."


نکته‌ی اصلی: واژه‌ی "اقبال" در جواب مرحوم اقبال، یعنی بخت و خوش‌بختی‌ست که مشهور شده در افسانه‌ها، دیردیر هُمای سعادت آن را به ارمغان می‌آورد!


نکته‌ی کشکولی: اگر اقبال مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم شیخ‌علی‌اکبر می‌آمد، به‌یقین از آن‌همه دیرآمدن‌ها هم فلِک می‌شد و هم به سقف اتاق آویزان!
۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی

سوگیری جدید دو جناح چپ و راست

باور دارم _البته حدس می‌زنم_ سال ۹۸ انتخاباتی از نوع انتخابات عصر مشروطیت، پیش روی ملت است؛ صنفی، بومی، قومی، قبیله‌ای و حتی حواله‌ای. یعنی نه سیاسی و نه فکری و نه استراتژیک.

 

انتخاباتی که دو جناح آن را به انتخابات ۱۴۰۰ سنجاق کرده‌اند تا از طریق آن دورنما، صندلی‌های سبز مجلس یازدهم را رزرو (=ذخیره) و جانمایی کنند.

 

جناح راست از طریق گُل‌زدن‌های پی‌درپی به درون دروازه‌ی بی گولر باند حسن روحانی در جست‌وجوی نامی برای خود است، تا این بار، در بین مردم، منتقدگران محسوب شوند نه محافظه‌کاران.

 

آنان سعی دارند هم‌پیوندی جناح چپ با باند حسن روحانی را چون چشم اسفندیار نشانه بگیرند، تا وضع بی‌ریخت و نیمه‌فروپاشیده‌ی اقتصاد کلان و معیشت خُرد مردم را به‌حساب آن‌دو متّحدان صوری و مصلحتی بگذارند و خود را میان رأی دهندگان، غمخوار و ناجی آینده‌ی نزدیک مردم بنمایانند.

اما جناح چپ، چون همدست حسن روحانی تلقی شد، تلاش دارد دو اقدام را متلاشی کند:

 

۱. متلاشی سازی اتحاد استراتژیک میان خود و باند حسن روحانی.

۲. متلاشی ساختن شکل‌گیری مجلس صنفی و حواله‌ای از نوع صدر مشروطیت.

 

چپ از نظر من، برای این هدف میان‌بُرد، دست‌کم یک عملیات روانی را آغاز کرده‌است تا بر این تاکتیک جناح راست فائق آید. به جزئیات این جنگ روانی ورود نمی‌کنم. چنان‌چه خبرخوانی حرفه‌ای به‌عمل آورید، متوجه خواهید شد.

 

نکته‌ی آموزشی سیاسی : چون حالت دفاعی در عرصه‌ی علم سیاست یک ضعف و آسیب به‌حساب می‌آید، چپ فهمید برای برون‌رفت از این وضع تدافعی، باید عملیات روانی را ساز کند، که کرد. در عملیات روانی، تمرکز بر نقطه‌ی ایده‌ئال، محور کار است و حمله به همان سیبْل هدف. بس.

 

من تحلیل ارائه دادم، و تحلیل همیشه ممکن است به خطا رود و یا در فرصت پیش رو، صف‌بندی‌های دوجناح با انواع سوگیرهای فرعی، تغییر آرایش به‌خود گیرد.

۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته بگویم: وقتی واژه‌ی "ابوالفضل" (سلام الله علیه)، مُنادا واقع شود به حرفِ "ندا"ی "یا"،  اباالفضل نوشته می‌شود نه ابوالفضل: یعنی این گونه:


یا اباالفضل. این سه وجه " ابو، ابا و ابی" برای خود قواعد دارد که این‌گونه تغییر می‌کند. باید علم صرف و نحو را کمی مسلط بود تا دقیق متوجه شد که من وقت مدرسه را نمی‌گیرم.

 

نکته ها: شکاف‌های سیاسی صورت‌بندی کننده‌ی احزاب سیاسی‌اند، اما در ایران، احزاب، دولت‌ساخته‌اند و قدرت‌سایه.

 

نکته ها: مجلس ششم فقط ناشی از احزاب نبود، مهم‌تر این بود که قدرت‌سایه  و فائقه، در شوک دوم خرداد، به یک انتخابات منهای نظارت استصوابی! تن داد، آن مجلس شکل گرفت. البته جوّ جامعه هم از نظر کثرت‌گرایی سیاسی، بسیار متورّم و متلاطم بود. بگذرم بازم.

 

ستون روزانه

ماهیت استبداد
به‌نام‌خدا. سلام. مونتسکیو در روح القوانین در تعریف ماهیت استبداد می نویسد:
«وحشیان لویزیان [از ایالات آمریکا] چون می خواهند میوه به چنگ آورند، درخت را از بیخ قطع می کنند، این است ماهیتِ استبداد»
(منبع: تفسیر نوین. استاد محمدتقی شریعتی. ص ۳۴۷)

 

نکته: این ملت است که باید قدرت را هرَس کند؛ نه آن‌که، قدرت، ملت را در حصار نهَد؛ چنان آلِ نهیان.

۱۹ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

جای دوری نمی‌روم، همین ایران را می‌گویم که یک ملت، فریاد برآورد و سلطنت موروثی را واژگون کرد و اینک چهل است برای در امان‌ ماندن هویت اصلی آن انقلابِ برحق و دیدن عدالت، دغدغه دارد و هرگونه فساد، انحصار، امتیازطلبی، استبداد، انسداد، غرب‌زدگی، فقر و کجروی را آفت و سمّ مُهلکِ سلامتی و بقای آن می‌داند. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و یکم

 


نکته‌ها: می‌دانم که می‌دانید سیاست مبتنی بر عقلانیت، تابعِ اقتضائات است که متغیّرهای پیچیده‌ای دارد. در سیاست، درست است که "منافع" عنصری ذاتی‌ست، اما منافع امری سیّال نیز هست. پس، ملاک، امنیت و منافع است، نه عمکرد طرف مقابل بازیگر.

 

ستون روزانه
اقبالِ اقبال
به‌نام‌خدا. سلام. مرحوم اقبال لاهوری، گاه، دیرتر به مکتب‌خانه می‌رسید. استاد پرسید: "اقبال! چرا دیر می‌آیی؟"
مرحوم اقبال گفت: "اِقبال، همیشه دیر می‌آید."


نکته‌ی اصلی: واژه‌ی "اقبال" در جواب مرحوم اقبال، یعنی بخت و خوش‌بختی‌ست که مشهور شده در افسانه‌ها، دیردیر هُمای سعادت آن را به ارمغان می‌آورد!


نکته‌ی کشکولی: اگر اقبال مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم شیخ‌علی‌اکبر می‌آمد، به‌یقین از آن‌همه دیرآمدن‌ها هم فلِک می‌شد و هم به سقف اتاق آویزان!
۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


تحلیل سیاسی

سوگیری جدید دو جناح چپ و راست

باور دارم _البته حدس می‌زنم_ سال ۹۸ انتخاباتی از نوع انتخابات عصر مشروطیت، پیش روی ملت است؛ صنفی، بومی، قومی، قبیله‌ای و حتی حواله‌ای. یعنی نه سیاسی و نه فکری و نه استراتژیک.

 

انتخاباتی که دو جناح آن را به انتخابات ۱۴۰۰ سنجاق کرده‌اند تا از طریق آن دورنما، صندلی‌های سبز مجلس یازدهم را رزرو (=ذخیره) و جانمایی کنند.

 

جناح راست از طریق گُل‌زدن‌های پی‌درپی به درون دروازه‌ی بی گولر باند حسن روحانی در جست‌وجوی نامی برای خود است، تا این بار، در بین مردم، منتقدگران محسوب شوند نه محافظه‌کاران.

 

آنان سعی دارند هم‌پیوندی جناح چپ با باند حسن روحانی را چون چشم اسفندیار نشانه بگیرند، تا وضع بی‌ریخت و نیمه‌فروپاشیده‌ی اقتصاد کلان و معیشت خُرد مردم را به‌حساب آن‌دو متّحدان صوری و مصلحتی بگذارند و خود را میان رأی دهندگان، غمخوار و ناجی آینده‌ی نزدیک مردم بنمایانند.

اما جناح چپ، چون همدست حسن روحانی تلقی شد، تلاش دارد دو اقدام را متلاشی کند:

 

۱. متلاشی سازی اتحاد استراتژیک میان خود و باند حسن روحانی.

۲. متلاشی ساختن شکل‌گیری مجلس صنفی و حواله‌ای از نوع صدر مشروطیت.

 

چپ از نظر من، برای این هدف میان‌بُرد، دست‌کم یک عملیات روانی را آغاز کرده‌است تا بر این تاکتیک جناح راست فائق آید. به جزئیات این جنگ روانی ورود نمی‌کنم. چنان‌چه خبرخوانی حرفه‌ای به‌عمل آورید، متوجه خواهید شد.

 

نکته‌ی آموزشی سیاسی : چون حالت دفاعی در عرصه‌ی علم سیاست یک ضعف و آسیب به‌حساب می‌آید، چپ فهمید برای برون‌رفت از این وضع تدافعی، باید عملیات روانی را ساز کند، که کرد. در عملیات روانی، تمرکز بر نقطه‌ی ایده‌ئال، محور کار است و حمله به همان سیبْل هدف. بس.

 

من تحلیل ارائه دادم، و تحلیل همیشه ممکن است به خطا رود و یا در فرصت پیش رو، صف‌بندی‌های دوجناح با انواع سوگیرهای فرعی، تغییر آرایش به‌خود گیرد.

۱۸ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته بگویم: وقتی واژه‌ی "ابوالفضل" (سلام الله علیه)، مُنادا واقع شود به حرفِ "ندا"ی "یا"،  اباالفضل نوشته می‌شود نه ابوالفضل: یعنی این گونه:


یا اباالفضل. این سه وجه " ابو، ابا و ابی" برای خود قواعد دارد که این‌گونه تغییر می‌کند. باید علم صرف و نحو را کمی مسلط بود تا دقیق متوجه شد که من وقت مدرسه را نمی‌گیرم.

 

نکته ها: شکاف‌های سیاسی صورت‌بندی کننده‌ی احزاب سیاسی‌اند، اما در ایران، احزاب، دولت‌ساخته‌اند و قدرت‌سایه.

 

نکته ها: مجلس ششم فقط ناشی از احزاب نبود، مهم‌تر این بود که قدرت‌سایه  و فائقه، در شوک دوم خرداد، به یک انتخابات منهای نظارت استصوابی! تن داد، آن مجلس شکل گرفت. البته جوّ جامعه هم از نظر کثرت‌گرایی سیاسی، بسیار متورّم و متلاطم بود. بگذرم بازم.

 

ستون روزانه

ماهیت استبداد
به‌نام‌خدا. سلام. مونتسکیو در روح القوانین در تعریف ماهیت استبداد می نویسد:
«وحشیان لویزیان [از ایالات آمریکا] چون می خواهند میوه به چنگ آورند، درخت را از بیخ قطع می کنند، این است ماهیتِ استبداد»
(منبع: تفسیر نوین. استاد محمدتقی شریعتی. ص ۳۴۷)

 

نکته: این ملت است که باید قدرت را هرَس کند؛ نه آن‌که، قدرت، ملت را در حصار نهَد؛ چنان آلِ نهیان.

۱۹ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها:

جای دوری نمی‌روم، همین ایران را می‌گویم که یک ملت، فریاد برآورد و سلطنت موروثی را واژگون کرد و اینک چهل است برای در امان‌ ماندن هویت اصلی آن انقلابِ برحق و دیدن عدالت، دغدغه دارد و هرگونه فساد، انحصار، امتیازطلبی، استبداد، انسداد، غرب‌زدگی، فقر و کجروی را آفت و سمّ مُهلکِ سلامتی و بقای آن می‌داند. بیشتر بخوانید ↓


حال اگر در چنین وضعیتی، ملت سرزنش شود نه قدرت، این همان از بیخ‌وبُن در آوردن درخت است که ماهیت استبداد است، اما اگر به‌جای ملت، فاسدان و میراث‌خواران برکنار شوند، این همان هرَس کردن درخت انقلاب است که به دست ملت همچنان تنومند و سایه‌سار می‌ماند.

 

بحث ۹۴ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«لُقَطَة را چه میدانید و در صورت یافتن مالی که صاحبش را نمی شناسید چه می کنید ؟ و اگر خاطره ای دارید بفرمایید؟

 

پاسخم به بحث ۹۴

سلام. سپاس از جناب محمد عبدی بابت طرح این پرسش شرعی و اجتماعی. من چون در ۱۵ شهریور امسال در وبلاگم دامنه به این موضوع پرداختم، بهتر دیدم همان متنم را در پاسخ به این بحث آقای عبدی بدهم، چون مرحوم علامه طباطبایی این مسأله‌ی اجتماعی و شرعی را بسیاردقیق شکافتند:

 

 پست 6702 دامنه. به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلب را از علامه طباطبایی یاد گرفته و خوانده ام. اینک در اینجا می نویسم. ایشان در ص 287 کتاب «تعالیم اسلام» نوشته اند:

 

«هر مالی که پیدا شود و صاحبش معلوم نباشد «لُقَطه» نامیده می شود.

 

1- مالی که یافته می شود و صاحبش معلوم نیست اگر در قیمت، از یک مثقال نقره و کمتر باشد، بی مانع می توان برداشت و تصرُّف نمود.

2- اگر مالی در ویرانه ها که سکَنۀ آن منقرض شده اند، یا در بیغوله ها و زمین های بایر بی مالک پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد.

3- اگر حیوان بی صاحب پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد.

4- اگر بچۀ بی صاحب در سر راه یافته شود، به همۀ مسلمانان واجب کفایی است که او را برداشته و بزرگش کنند.

5- اگر مال دزدی به عنوان امانت به کسی سپرده شود، حکم «لُقَطه» را دارد و باید به مالک اصلی آن تسلیم شود و نمی توان به دزد تحویل داد.

 

نکته ها:
 

علم فقه و علم اخلاق باهم تفاوت دارند. گرچه هم‌پیوندی علوم باهم امری بدیهی‌ست، اما علم اخلاق نفْسانیات انسان را سامان می‌بخشد اما علم فقه اجتماعیات و شرعیات مؤمنان را. در غرب هم متألّهانی‌اند که اخلاق را برای بشریت خصوصاً دنیای علم‌زده‌ی مدرنیته مطرح می‌کنند.

 

نکته ها:
 

فراز داشت؛
صحرا داشت؛
علف داشت؛
غازکَل‌دَس‌چو هم داشت؛
ترنُّم
و تفکر نیز.

 

نکته ها:

من تا جایی که آثار ایران‌شناسان را مطالعه کرده‌ام، آنان معتقدند حلقه‌ی مفقوده‌ی (=گم‌شده‌ی) ملت ایران همیشه "عدالت" بوده، از همین رو بود، که مردم ایران به امام علی‌ (ع) گرَویدند و شیعه، دوستدار و پیرو اهل‌بیت (ع) شدند.

 


ستون روزانه
بیخ و درخت
به‌نام‌خدا. سلام. وقتی بوستان سعدی را مطالعه می‌کنم، دقتم را جمع‌تر می‌کنم که آن مرد دانا و ادیب دنیادیده و درس دین خوانده، چه می‌گوید. از نظر سعدی، ملت، ریشه‌ی حاکمیت و قدرت است. و بنیانِ حکومت، ریشه در حقِ حاکمیتِ مردم دارد. او چنین می‌سُراید و پند و اندرز می‌دهد:


رعیّت چو بیخ‌اند و سلطان درخت
درخت ای پسر باشد از بیخ سخت


نکته‌ و شرح:

 

ملت، چون بیخ و بُن و ریشه‌ی قدرت است، درختِ حکومت را سرسبز و سایه‌گستر می‌نماید. اگر ملت نادیده انگاشته شوند و بر آنان به‌جای خدمت، خیانت و سُلطه‌گری کنند، آن درخت، کم‌کم، به‌زردی، برگ‌ریزان و خشک‌شدن می‌گراید و ملت چون ریشه‌هایش مانند درختان آلبالو و گیلاس بی‌شمار و انبوه است، جوانه‌های دیگری خواهد زد، کماآن‌که در بسیاری از کشورهای انقلاب‌کرده، چنین شده‌است. مانند ایران، که ملت، شاه را خشک کرد و سرنگون.
۲۰ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تفسیر عکس نماز

سلام جناب عارف آهنگر

من بیننده‌ی صحنه‌ام، و شما در سرِ صحنه، پس برداشت یک بیننده‌ای چون من، چنین است:

۱. این نماز این نونهال را عادت نمی‌دانم، برگرفته از فطرت می‌خوانم.

 

۲. تکلیف هم هنوز نمی‌دانم، چون به آن مرحله‌ی سنّی نرسیدند که برخود نهیب زنند. پس؛ ناشی از تربیت و رفتار‌پذیری می‌دانم، چه درون‌خانگی چه برگرفته از محیط‌های مذهبی.

 

۳. اثاثیه‌ی اتاق نشان می‌دهد، من و این نماز‌گزار هم‌طبقه‌ایم؛ از طبقه‌ی فقرچشیدگان.

 

۴. حس من جوانه زد و بر خود گفتم از اینان یاد بگیر سر بر مُهر سایش کن. خیلی آرامش داد، البته اشک من را هم از چربی چشمانم گرفت.

ممنونم عارف با این صحنه‌ و عکس پندآموز.


یک خاطره هم بگویم خیلی‌خلاصه: سال ۷۲ با اتوبوس از هراز می‌آمدم ساری. بین‌راه یک آقایی به حجاب یک زن مانتو‌پوش گیر داد و ... . من به آن آقا اعتراض کردم... گفتم حجاب ایشان متعارف است... در رستوران پُلور که پیاده شدیم، در راهروی نمازخانه دیدم همان مانتوپوش اولین زنی بوده که از کیف‌دستی‌اش چادر درآورده، به سمت قبله و نمازگزاردن رفته... . این قلب‌هاست که مرکز ایمان است، نه ظاهر و تظاهرات.

سپاس از شما و همه‌ی تسهیل‌گران مدرسه‌ی طبیعتِ شما و خداقوت جانانه.

 

نکته ها:

دو بیت مولوی

ظاهر زیبا نمی آید بکار 
حرفی از معنی اگر داری بیار 

مرد سیرت را بصورت کار نیست 
جامه گر صد وصله باشد عار نیست 

 

می‌آورم:

 

پس به صورت آدمى فرع جهان
وز صفت اصل جهان این را بدان

ظاهرش را پشّه اى آرَد به چرخ
باطنش باشد محیط هفت چرخ

مثنوی مولوی. دفتر چهارم، ابیات 3766ـ3767.

 

 

 

بحث ۹۵ : این پرسش جناب حسین جوادی‌نسب است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"چند پرسش مرتبط برای بحث:
یک: چند فرزند را برای یک خانواده مناسب می دانید؟ 
دو: چه سنی را برای ازدواج و بچه دار شدن مناسب می دانید؟
سه: در حال حاضر برنامه کنترل جمعیت باید اجرا شود؟

 

پاسخم به بحث ۹۵

سلام. سپاس از پرسشگر جناب حسین جوادی نسب. جوابم به ترتیب سه پرسش، این است:

۱. ۱۲ فرزند؛ نَه فروَند! واقعاً فرزند، فرزند.

۲. اُناث: ۱۷. ذُکور: ۲۲.

۳. نه؛ انقراض نسلی پدید می‌آورد و بحران عاطفی.

 

خدا را شکر جناب جوادی‌نسب از روی پاسخ من به بحث ۹۵، گَت‌شاپ زد و اول رفت سراغ دومین‌ پاسخ‌دهنده، و مِرا نَچکِلید! این تنها شانسی بود که برایم رُخ داد! راحت شدم از دستش امشب.

 

نکته ها: «تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»

این «شقشقه» ای بود که بیرون پرید، «ثم قرت» سپس فرو نشست. «شقشقه شبیه بادکنک است که از دهان شُتر بیرون می‌زند.
خطبه‌ی امام علی (ع) است که وسط خطبه‌اش مسائلی پیش آمد و امام (ع) خطبه را ناتمام گذاشت. یاران علی (ع) درخواست کردند ادامه دهند، امام علی (ع) فرمودند: «تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ»
.

 


ستون روزانه
جامه‌ی منطق


به‌ نام‌ خدا. سلام. شهید آیةالله مرتضی مطهری کتاب مهمی دارد که به نام "علل گرایش به مادّیگری". به‌نظرم باید این کتاب را دقیق خواند.
من سال ۶۴ در مسافرت به اصفهان این کتاب را کامل‌ خوانده و یادداشت‌برداری کرده‌بودم، یک نکته از علت‌های گرایش به مادیگری را اینجا می‌نویسم که اربابان کلیسا در غرب، موجبات آن را فراهم کرده‌بودند:


شهید مطهری معتقد بود کلیسا "جامه‌ی منطق را از خود دور کرده" بود و به سلاح "تبلیغ مجهّز شده بود." این، یکی از آن علل اصلی بود.
۲۱ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


جناب جوادی‌نسب، شما بهتر از من می‌دانید که میان اسلام و مسلمین، همواره تفاوت‌ها در همه‌ی زمینه‌های عملی _از سیاست گرفته تا اجتماعیات، اندیشه و مسائل خانه‌ و خانواده_ بروز می‌کند. پس؛ نباید کاستی‌های پاره‌ای از مسلمین را به پای اسلام مبین گذاشت. اگر جهان، _خصوصاً جهان چپاولگر سرمایه‌داری غرب_ از اخلاق، بیگانه‌ شده _که شده_ آیا باید به حساب علم اخلاق گذاشت؟ پس، جمله‌ی شما یک گزاره‌ی تعریضیه کم داشت.

 

بحث ۹۶ : این یک پیشنهاد است که بر روی آن مناظره‌ی جمعی شود. اصل ۱۵۳ قانون اساسی که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود: "اصل ۱۵۳- "هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شیون کشور گردد ممنوع است."

 

پاسخ به بحث ۹۶

به‌نام‌خدا. سلام. از نظر من، این اصل، برگرفته از آیات صریح قرآن، روح اسلام، تمدن دیرباز سرزمین ایران و نیز ناشی از شعار اصلی انقلاب، یعنی "استقلال، آزادی، جمهوری‌اسلامی" است. اما به دلیل متغیّرهای داخلی، منطقه‌ای و جهانی، در معرض تراش خوردن و لاغرترشدن است.

 

۱. حاکمیت ملی کشورها در اثر نافذبودن قراردادهای بین‌المللی روز‌به‌روز در حال محدودترشدن است. و چاره‌ای هم به‌جز قبول و تن‌دادن نیست. مثل پذیرفتن مقررات فیفا که در اندازه‌ی یک فدراسیون فوتبال است، اما قوانین آن کم‌کم بر قوانین داخلی حکومت‌ها درحال فائق‌آمدن است.

 

۲. حاکمیت ملی دولت‌ها در اقتصاد و فرهنگ نیز شکننده و تُرد شده‌است. مثلاً اگر ساختمان بلندمرتبه و بُرج‌های اطراف میدان نقش جهان اصفهان طبق قواعد یونسکو تخریب نمی‌شد، نقش جهان از حمایت یونسکو خارج می‌شد، یعنی قدرت قانون یونسکو بر قوانین شهرداری اصفهان و حاکمیت سرزمینی ایران، فائق آمد.

 

۳. در حقوق بین‌الملل و نیز روابط بین‌الملل اصولی‌ست که پذیرفتن آن، نقض دلخواه حاکمیت ملی ست. و چاره‌ای هم نیست. چون جهان به سمت "جهانی‌شدن" پیش می‌رود. مانند مقررات آب‌های سرزمینی، خط قعر رودخانه‌ای، گازهای گل‌خانه‌ای، حفظ لایه‌ی ازُن، تبعیت از قطع‌نامه‌های شورای امنیت سازمان ملل و... .

 

۴. اساساً مرکز مصلحت نظام در اصل، برای گذار از حفظ دستور شرع، به مصلحت عُرف است که خود احکام ثانویه‌‌ی اسلام است. اگر چنین نباشد، بُن‌بست و  تزاحم پیش خواهد آمد. و امام خمینی را به همین خاطر فقیه دوران گذار هم نام نهاده‌اند. یعنی نگذاشتند انقلاب اسلامی در تنگنای تفسیرهای مُضیّق (=تنگ)، گرفتار و زمین‌گیر گردد.

این مبحث، بحثی دراز می‌طلبد، که من به‌همین مقدار بسنده می‌کنم.

 

نکته ها: قطعنامه‌ی ۵۹۸ که پذیرفته شد من همان زمان جبهه بودم، نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل _کلاه‌آبی‌ها_ سراسر جبهه، میان ایران و عراق، حائل شده بودند که ما به آنان "یونی‌ها" می‌گفتیم.

 

از زمانی که آنان مرزها را تحویل گرفته‌بودند، دیگر ایران و ما رزمندگان هیچ کاری نمی‌توانستم بکنیم، زیرا مقررات بین‌الملی بر قانون جنگ و حاکمیت ایران تسلط داشت و آنان تصمیم‌گیر بودند و ما فقط نظاره‌گر بودیم. من شاهد عینی این ماجرا بودم.

 

 

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
قرآن و اسلام، مخزن وحیانی‌اند؛ بی‌هیچ عیب و کم‌وکاستی. و با این منبع قُدسی و الهام‌بخش، مؤمنان ساخته‌ می‌شوند. از پیامبر (ص) گرفته تا شهید محمدحسین فهمیده و شهید علی‌رضا عارف‌زاده. انسان‌هایی که جز نیکی و نیکویی، چیزی در آنان راه نمی‌یابد.

 

البته که مسلمین، انسان‌اند، و انسان حتمی‌الخطا‌ست. سخت‌گیر نباید بود. انسان، هم گناه می‌کند، هم ثواب، هم راه صواب می‌رود و هم در راه انحراف. همه‌چیز به میزان ایمان و اطاعت‌پذیری برمی‌گردد. آفت، اگر هست، که هست، از مسلمین است، نه نعوذبالله از مخزن بی‌کران قدسی قرآن و دین مبین اسلام که باهم به آن ایمان و باور داریم.

 

نکته ها:

 

اگر دقت کرده‌باشی، _که کرده‌ای_ من رفع تزاحم و خروج از بُن‌بست را در قالب احکام ثانویه‌ی اسلام مطرح کرده‌ام، که خود بخشی از اسلام و مبتنی بر مقتضیات زمان و مکان است و نیز حاکی از حفظ منافع ملی. حتی امام خمینی را چاره‌پرداز حکومت‌داری خوانده‌ام، که به عنوان فقیه متمدن و زمان‌شناس، مرکز مصلحت نظام را تعبیه کرد تا نظام و حکومت‌داری در عصر جدید، دچار مخمصه‌ی تفکر قشریون، ظاهرگرایان و اخبارییون جدید نگردد. غرَض این است که حاکمیت ملی در نظام اسلامی ایران نیز امری‌ست تابع اقتضائات عقلانی و آموزه‌های وحیانی و با رویکرد مردمی و خردجمعی.

 

نکته ها: بلی؛ سمت‌وسوی کشورها به قول شما به‌ سمت جذب سرمایه‌گذاری رفت. اما در ایران کمی بعد از انقلاب، جنگی بر ملت تحمیل شد. پس از جنگ نیز، هم امام خمینی رحلت کردند و هم با آمدن رهبری، بخش وسیعی از انرژی‌های نیروهای سیاسی مصروف اختلافات در قدرت شد.

 

مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز که خود را میدان‌دار و یکّه‌تاز تلقی می‌کرد، سیاست تعدیل اقتصادی را با تئوری‌های متناقض، ناقص و با حذف عجیب همه‌ی یاران امام از گردونه‌ی حکومت اجراء کرد، که هم شکاف عدالت و اشرافی‌گیری دهه‌ی هفتاد، ایران را فلج کرده‌بود و هم بخش وسیعی از سیاسیون به خانه‌نشینی محکوم شده‌بودند. که بعد از سر ناچاری، گشایشی در دوم خرداد ۷۶ پدیدار شد، ولی سایه‌بانان سیاست نامرئی، آن حرکت را برنتافتند و قدرت با دو دستان خود آقای سید محمد خاتمی، تحویل نفر بعدی شد که این شخص بعدی، همه می‌دانیم چگونه ۸ سال بر کشور حکمرانی! کرد. و حتی خود را به‌صورت صوری! و ساز این و آن ، به ستیز با ولی‌فقیه مشغول ساخت.یعنی پحمود احمدی‌نژاد. بگذرم... .

 

علاوه بر همه‌ی این‌ها، جهان غرب نیز به تحریک سازمان‌های مزدور سیاسی ایران، سدّ راه توسعه و رشد ایران شد، البته با همه‌ی این ناملایمات و تنش‌های داخلی و خارجی بازهم ایران در ردیف کشورهای درحال توسعه قرار گرفت و در برخی از شاخص‌ها، پیش است و برابر با چشم‌انداز.

نخواستم شِکوه کنم، خواستم صف‌بندی سیاسی جامعه‌ی ایران را به لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی، کمی باز کرده‌باشم.

 

 

ستون شبانه

الماس و حقایق. این سخن ویکتور هوگو از جملات نابی‌ست که ذهن‌ را مهیای اندیشیدن می‌کند. او می‌گوید: "الماس را جز در قعر زمین نمی‌توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی‌توان کشف کرد."

 

 

پاسخ:

سلام جناب جلیل قربانی
درست است که فضایی که بر گفتمان انقلاب اسلامی غلبه داشت، فضای جنگ فقر و غنا، و رویارویی‌های دو بلوک شرق (=افکار مارکسیستی) و غرب (= افکار مرکانتالیستی) بوده، اما قانون اساسی ایران در سال ۱۳۶۸ نیز بازنگری شد و به این اصل هیچ اشاره‌ای نشد.


پس، این اصل از بازخوردهای جهانی در فضای ایدئولوژیک داخلی ریشه نگرفته، بلکه از ساحت گفتمانی اعضای آن روز خبرگان قانون اساسی و اسلام انقلابی و فقاهتی آن مقطع شکل قانونی به‌خود گرفته‌است.

 

پاسخ:

 

جناب محمد عبدی. با سلام. گفتی" این اصل قانون اساسی از سیاستهای نفع سلطه است." با این نگاه موافق نیستم. چون این اصل با هدف "نفی" سلطه‌ تنظیم شده بود نه "نفع" تسلط. حتی افکار بیشتر اعضای خبرگان قانون اساسی،  ریشه در قیام‌های مردمی خصوصاً قیام تنباکو دارد و نیز برگرفته از ادبیات مبارزات دیرین ملل جهان و نهضت ساله‌ی اخیر.

 

بحث ۹۷ : این پرسش برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
"آیا در هر سال اقدام به مسافرت، زیارت و نیز گردشگری و دیدنِ جای‌جای ایرانِ پهناور و پُرگُهر می‌کنید؟ خاطره یا خاطرات آموزنده‌، معنوی، الهام‌بخش، هیجان‌انگیز، نشاط‌بخش و یا حادثه‌ای و دلهُره‌آور مسافرت‌های‌تان را بازگو کنید. بهتر است ذکر هر خاطره، از اندازه‌ی دو کف دست نگذرد.

 

جمع‌‌بندی و پاسخم به بحث ۹۷

از پاسخ‌دهندگان به بحث ۹۷ ممنونم که با ارائه جواب، خاطره و نکات خود را در مدرسه میان اعضا درمیان ‌گذاشتند.

 

۱. از نظر من نیز مسافرت نه فقط لازم که از اساس زندگی بشری‌ست. ما تا وقتی جایی را باچشمان خود نبینیم، از آن مکان‌ها فقط تصوّر و خیال داریم، نه تصویر و برداشت رئال.

 

۲. به‌جز ۹ استان ایران، بقیه‌ی ایران را گشتم.


یک‌خاطره: سال ۶۷، در گردنه‌ایی در روبروی دریاچه‌ی زریوار مریوان کردستان، برای عملیات می‌رفتیم. جاده‌ای خاکی و تازه بود. مینی‌بوس استتارشده ما (=گِل‌مالی شده) که ۱۶ نفر بودیم، در بدترین جای سربالایی گیر کرد. راننده به گریه آمد... به سرش می‌نواخت... من پشت راننده در ردیف دوم نشسته بودم با کوله‌پشتی و تفنگ. راننده ترمزدستی را کشید و با اضطراب پایین رفت، تا راه‌چاره‌ای پیدا کند... در همین زمان، من دیدم ماشین به سمت عقب به حرکت در آمد. خودم را با سر، پرتاب کردم سمت پدال ترمز، با دو دستم، محکم پدال ترمز را تا می‌توانستم فشار دادم، دستانم می‌لرزید... تمام همسنگران با دلهرگی به وِلوله افتاده‌بودند و دست‌پاچه شده‌بودند. چرخ‌های عقب ماشین به بوته‌ای کم‌ارتفاع بر خورد و گیر کرد... بگذرم و بقیه را نگویم... فقط بگویم به اندازه‌ی همین قدرت بوته‌ی (به گمانم بلوط) از پرتاب‌شدن به تِه درّه و پرتگاه مَهیب و وحشت‌ناک، فاصله داشتم و مُفت نمُردیم.


 

تحلیل سیاسی
به‌ نام‌ خدا. سلام. حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی دادستان ویژه روحانیت و تولیت آستان قدس رضوی در مدرسه‌ی علمیه‌ی نواب مشهد گفت: "سکولاریسم ارادی و اجتماعی حوزه‌های علمیه را تهدید می‌کند، به این معنا که جامعه مشغول کار خود و ما حوزوی‌ها نیز مشغول کار خود باشیم... این در حالی است که بر ما واجب می‌باشد جامعه‌ای برای رسیدن به تزکیه تربیت کنیم و رویکرد انقلابی را در آن رشد دهیم." (کد خبر:  ۴۵۲۲۲۸ . جمعه ۲۱ دی ۱۳۹۷)


من بی‌آن‌که به بررسی و یا نقد و ردّ محتوای سخن وی ورود کنم، فقط تحلیلم را در دو سه فراز بیان می‌کنم:


این نوع نگاه _اگر لازم دیدید بخوانید تهدید و رجَزخوانی_  به‌نظر من دست‌کم نشان از سه پدیده می‌دهد: 
یکی این‌که آنان با همه‌ی توان اقتداری و ساختاری نتوانستند روحانیت مستقل و مجتهدین منتقد را با خود همراه کنند.


دوم آن‌که ترس آن‌ها از نظام حوزه نیست، چون تمام مدیریت‌های خُرد و کلان آن، تحت اِشراف و دخالت‌های مرئی ساختاری و نامرئی ذی‌نفوذان آنان پیش می‌رود.


سوم این‌که آنان در صدد برآمدند تا از طریق القائاتی از نوع سخنران‌های حکومتی _چون رحیم‌پور ازغدی و سید ابراهیم رئیسی و... _ طلاب حوزه را از هویت استقلالی و گرایش به مرجعیت به جای حکومت، بترسانند و این شکاف را با این‌گونه تهدیدات _البته به زعم خود_ پُر کنند.
۲۳ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

نکته ها: حوزه‌های علیمه‌ی شیعه در طول تاریخ از شیخ مفید تا جمهوری اسلامی، همواره تحت زعامت مرجعیت بوده نه حکومت و قدرت. و این به قول شهید مطهری از امتیازات شیعه است. حال اگر افرادی از نظام بخواهند حوزه را به تعبیر شخصی من، طفلِ پرورشی بار بیاورند، خلاف هویت حوزه‌ی شیعه است. رئیسی که سهله، حتی همه‌ی حکومتی‌ها بخواهند هم نمی‌تواند "بتمامه" چنین کنند. حتی در دوران تلفیقی صفویه نیز مرجعیت نجف زیر بار سازش با شاهان صفویه نرفت. در شیعه و در غیاب امام عصر (عج)، این مرجعیت است که اصالت دارد نه هیچ مَنصب و نام دیگر. چون مرجعیت حتی اگر حکومت اسلامی هم مستقر نباشد، شئوون زعامت مسلمین و سرپرستی دین را به اذن ولی عصر (عج) برعهده دارد.

 

ستون روزانه

دانشگاه و دستگاه
 

زمانی که آیةالله مطهری از حوزه‌ی قم به دانشگاه رفته‌بود، در حوزه از سوی برخی‌ها رفتن به دانشگاه، تعبیر به پیوستن به دستگاه! می‌شد.

۲۴ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۹۸ : این پرسش جناب حجةالاسلام محمدرضا احمدی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"سلام
۱. واژه "حیا" را چگونه معنا می کنید؟

۲. تفاوت بین "حیای خردمندانه" و "حیای احمقانه" چیست؟

۳. چه رابطه ای بین "حیا" و "عفت" وجود دارد؟

۴. حیای از خود را چگونه تبیین می کنید؟"

 

پاسخم به بحث ۹۸
سلام. سپاس از جناب حجةالاسلام احمدی که این پرسش اخلاقی را طرح کرده‌اند. جواب من این است:


۱. حیا که در فارسی با واژه‌ی زیبای "شَرم" برابر است، به جهان‌بینی خود فرد ربط دارد، این‌که تا چه‌ حد خداشناس، خداپرست و خودشناس است. پس، این فرمولی معیّن ندارد که برای همه، یک‌گونه نسخه‌پیچی شود. بستگی به تک‌تک افراد دارد.


۲. من حیا را حالت خودنگه‌داری آدمی در برابر هرگونه رهاشدگی اخلاقی می‌دانم. این‌که امام علی (ع) فرمودند: شرم، کلید هر خیری است؛ خود بالاترین حکمت زندگی سالم است.


۳. به تعبیر من اگر تقوا تُرمز است و بازداشتن از زشتی‌ها، حیا تابلوی راهنمای آن ترمز و تقواست.


۴. علاوه بر این، حیا و شرم‌کردن نوعی احترام به حریم و حُرمت‌هاست. و عفّت و پاکدامنی در واقع، پیش‌زمینه‌اش، حیا و آزَرم است که جامعه و فرد را در برابر وقاحت‌ها، واکسینه و پاکیزه می‌کند.


۵. شرم و حیا ریشه در روح و روان و باور و ایمان آدمیان دارد. هرچه این حالت در آدمی بیشتر دمیده شود ثمرات آن افزون‌تر است. که باز هم باید از امام علی (ع) مدد بگیرم که فرمودند: میوه‌ی شرم، عفّت است.


۶. پس، با توجه به دو سخن امام علی (ع) در بالا، من معتقدم هر کسی شرم و حیا کاشت کنَد، زندگی پاکیزه و روح پاک، دِرو می کند. و چه ویژگی‌یی بهتر از زندگانی پاک؟ و به‌دور از هر نوع خار و خاشاک؟


۷. طرَب و طراوت حقیقی در حیاتی‌ست که در آن حیا باشد و شرم و آزرم و عفاف و کفاف. و "حیای از خود" یعنی درک این حالت درونی خود و گرامی‌داشتن خویشتنِ خویش و احترام و حرمت‌گذاری به شئون و حریم دیگران. من "شرم از خود" را اوج خودشناسی می‌دانم که منتهی به خداشناسی و خداپرستی و توحید می‌شود.
 


یک نکته: یک عارف وارسته‌ای، قم را مطابق مشهدالرضا، (=شهادتگاه امام رضا علیه‌السلام)،  مشهدالمعصومه می داند.

 


ستون روزانه
کلید فهم دگرگونی‌


به‌ نام‌ خدا. سلام. کارل مانهایم (۱۹۴۷_ ۱۸۹۳) نویسنده‌ی کتاب "ایدئولوژی و اتوپیا" معتقد بود اندیشه‌های سیاسی تابعی از متغیّرات و تحولات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی‌ست.


به نظر او کلید فهم دگرگونی‌ها در اندیشه‌ها را باید در لابه‌لای دگرگونی‌های اجتماعی و طبقاتی جُست.


لازم به توضیح‌ است مانهایم اندیشمند چپ _که دموکراسی را سرنوشت محتوم انسان‌ها می‌دانست_ منتقد نُخبه‌گرایی از نوع افلاطونی بود و نیز منتقد توده‌گرایی در دموکراسی و آن را از مُخاطرات دموکراسی به‌حساب می‌آورد.
۲۵ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۹۹ : این پرسش جناب محمد عبدی سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«رشوه کلمه بسیار زشت و مذموم است اما پول چایی و تو جیبی رسم زمانه شده. نظر شما چیست ؟ آیا تاکنون موردی پیش آمده قابل بیان در گروه باشد؟»

 

پاسخم به بحث ۹۹

سلام. سپاس از جناب محمد عبدی، پرسشگر بحث ۹۹ که این بحث آسیب‌شنایانه را به صحن مدرسه آوردند، من فشرده‌ی جوابم به‌این شرح است:

۱. رشوه که واژه‌ای عربی‌ست، معادل "باج" و "پاره‌ستانی" در زبان شیرین فارسی‌ست. یعنی پاره‌ای از پول خود را به فردِ رشوه‌گیرنده بدهی تا به مقصود برسی.

 

۲. دهنده، گیرنده و واسطه‌ی رشوه، هرسه نفر، از نظر شرع مقدس و قانون مدنی ایران، مُجرم‌اند.

 

۳. به‌گمانم از همان آغازین روز خلقت، باج رواج یافت؛ که قابیل، گندم بیشتری از روی تغلُّب (=غلبه‌ی زور) از جناب هابیل خواست. اگر پیش‌فرض خودم را درست گفته‌ باشم، می‌توانم بگویم میان هابیلیان و قابیلیان، این معرکه و گشتا‌گشت، همچنان پابرجاست!

 

۴. مرزی باریکی میان رشوه و هدیه برقرار است، هرچه به نیت قُرب الهی باشد، هدیه است ولی اگر برای کسب منفعت یا تغییر مسیر حق و یا دور زدنِ قانون باشد، رشوه است.

 

۵. به‌نظر می‌رسد بیشترین رشوه از نظر فراوانی، در قضایای فصل خصومت‌ها و رفع دعواها و رأی‌ قاضی‌ها در راهروها و سرسراهای محاکم قوه قضائیه باشد.

 

۶. اما به لحاظ حجم و میزان اعتباری، رشوه در نظام بورکراسی (=دیوان‌سالاری) ایران بالاتر و انبوه‌تر است.

 

۷. امروزه‌روز حتی میان دولت‌های ملل جهان و نیز سازمان‌های جهانی نیز رشوه برقرار است.

 

۸. از نظر من رشوه، ریشه‌ در بی‌عدالتی و نفوذ اُلیگارشی‌های اجرایی، تقنینی و قضائی‌ دارد و نیز فساد ساختاری قدرت.

 

۹. وقتی مرحوم پدرم را در سال ۸۴ در بیمارستان گلپایگانی قم بستری کردیم، یک پزشک علاوه بر روال، از ما چشم‌داشت دیگری! داشت، که مقاومت من در برابر این وجه، بی‌اثر بود.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۰
ساعت پست : ۰۵:۵۵
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۲۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیستم

 

بحث ۸۶: این پرسش آقای محمد عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود. «در مورد مکانیسم خواب و رویا و بیان خاطره ای از خواب و رویای صادقه قابل طرح و بیان در گروه اگر مطالبی دارید ، بیان فرمایید ؟»

 

پاسخم به بحث ۸۶

 

علاوه بر سلام و سپاس از پرسشگر، بابت طرح این سؤال مهم و آمیخته با زندگی و روح و روان آدمی، پاسخم به پرسش جناب عبدی به‌شرح زیر است:

 

۱. خواب بخش‌جدایی‌ناپذیر روح انسان است.

 

۲. در قرآن بر آن در سوره‌ی یوسف اشاره شده‌است.

 

۳. حتی کسانی‌اند که مقام مُعبِّر (=تعبیرکننده) خواب و رؤیا هستند. و به حضرت یوسف (ع) تأویل‌الاحادیث اعطاء شد:

 

الف. تأویل در یک معنا تعبیر خواب است «و یعلمک من تأویل الاحادیث» (آیه‌ی‌۷ یوسف) تو را تعبیر خواب آموزد.

 

ب. «نبئنا بتأویله» (آیه‌ی۳۸ یوسف) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده.

 

۴. قدرت برون‌رفت روح و روان از کالبد است.

 

۵. حتی نوعی وحی (به معنای الهامات درونی) است.

 

۶. گاه کابوس وحشتناک و هشدار‌بخش است.

 

۷. اغلب پیام‌دار و نویددهنده است.

 

۸. حتی نشانگر و از عوامل بلوغیت در نوجوانی‌ و گذر از سنین بچگی‌ست.

 

۹. خواب‌هایی در انسان بروز می‌کند که از آموزه‌های کتاب هم ارزنده‌تر است؛ اگر بدان توجه شود.

 

۱. رؤیای‌صادقه یک نعمت‌ خَفی در وجود و نهادِ آدمی‌ست.

 

۱۱. به‌گمانم قدرتِ خواب‌دیدن، فصل مُمیّز انسان با حیوان است.

 

۱۲. برای همه‌ی انسان‌ها در طول عمر چنان خواب‌های باارزشی که ارمغان یا هشدار و یا دیدار با مقام‌های مقدس دینی و مکان‌های شریف است، رخ می‌دهد.

 

۱۳. گاه، خواب ارزش علم و آموزه دارد.

 

۱۴. البته برخی‌ها در خواب و گرایش به آن، اسیر خرافه‌ و جادو و جَنبل‌اند و حتی پاره‌ای مجامع علمی به‌جای تدوین و تصنیف کتاب‌های عقلانی و دینی، به‌سوی خواب‌ها و نقل این‌گونه قضایا روی‌آوردند که آیت‌الله سیستانی هم سال‌ها پیش، به این نوع گرایش‌های غلط، تذکر و تنذیر داده‌بودند.

 

ستون روزانۀ مدیر

نوشتن در خطر نابودی!

به‌نام‌خدا. خودکار و روان‌نویس و مداد را زمین نگذاریم. من خطر ازبین‌رفتن هنر خط فارسی را می‌بینم. از غلبه‌ی فضای مَجازی و تیک‌تیک تایپ‌ها، قلم و مداد از دستان ایرانیان بر زمین افتاد، دوری نخواهد بود، هنر نوشتن بر کاغذ، از میان‌مان رخت بربندد. من خود، تمام سعی‌ام بر این است، دست از نوشتن با روان‌نویس و خودکار، برندارم. مطالعاتم همیشه با یادداشت‌برداری‌ها همراه است. این را در عکس بالا نشان داده‌ام تا گفته‌باشم مراقب باشیم نوشتن بر صفحات کاغذ از بین‌مان نابود نشود. این زیبایی نگارش فارسی را پاس بداریم. با پوزش از جناب جوادی‌نسب که به‌علت جانبازی از نوشتن بر کاغذ، دور افتاده‌است.

 

 

برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن"

 

در این دستنوشته‌ام _که برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن" ترجمه‌ی بابک احمدی‌ست_ چندین نکته در آبان سال ۱۳۹۶ دراین‌باره نوشته‌ام، که چندتا را اینجا می‌نویسم:


میان زندگی درونیِ هر شخص با واژگانِ در دسترس، رابطۀ تنگاتنگ است.

فهمیدنِ یک نوشته به معنای سهیم شدن در معنای موجود است.

هرمنوتیک، خلاصی از »کژفهمی‌ها» و کنارزدنِ «بدفهمی‌ها»ست.

 هانس گئورک گادامر معتقد است که قدرت راستین، آگاهی هرمنوتیکی توانایی ماست در فهمیدنِ این‌که چه چیز پرسش‌پذیر است.

اشلایر ماخر هرمنوتیک را هنرِ اجتناب از بدفهمی‌ها توصیف می کند.

تأویل [=یعنی تفسیر، بیان، بازگردانیدن به چیزی] یک امرِ آموزشی نیست، بل خود کُنشِ فهم است.

استیفن میولهال بر این نظر است: چنان نیست که رابطۀ میان احساس و واژگانِ در دسترس، رابطه‌ای ساده باشد.

۶ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۸۷ : این پرسش جناب حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر دارابکلایی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

«آیاقدرت شیطان ازخدابیشتراست؟آگه نیست چراگناه کردن آسان تراز کارنیک است؟»


یادآوری مدیر: همکلاسی‌ها توجه داشته باشید که قبلاً در بحث ۲۵ به پرسش "مفهوم و مسأله‌ی شیطان" که توسط جناب محمدحسین آهنگر طرح شده‌بود، پرداخته‌بودیم؛ اینک فقط به همین پرسشی که مطرح شده‌است، پاسخ بفرمایید و از تکرار بحث کلی شیطان، خودداری ورزید. تا اصل سؤال جواب‌های روشن پیدا کند. تشکر.

 

پاسخم به بحث ۸۷
با سلام و تشکر از جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی؛ چندنکته‌ی توضیحی ارائه می‌کنم. چون اگر دراین‌باره بخواهم بنویسم شاید یک کتاب شود: 
۱. شیطان و جنود آن از مخلوقات‌اند؛ پس مانند تمامی جُنبدگان و موجودات عالم، در ذیل قدرت خداوند قادر متعال‌اند اما توان نفوذ زیادی دارند. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۱۰
ساعت پست : ۰۵:۵۵
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۲۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیستم

 

بحث ۸۶: این پرسش آقای محمد عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود. «در مورد مکانیسم خواب و رویا و بیان خاطره ای از خواب و رویای صادقه قابل طرح و بیان در گروه اگر مطالبی دارید ، بیان فرمایید ؟»

 

پاسخم به بحث ۸۶

 

علاوه بر سلام و سپاس از پرسشگر، بابت طرح این سؤال مهم و آمیخته با زندگی و روح و روان آدمی، پاسخم به پرسش جناب عبدی به‌شرح زیر است:

 

۱. خواب بخش‌جدایی‌ناپذیر روح انسان است.

 

۲. در قرآن بر آن در سوره‌ی یوسف اشاره شده‌است.

 

۳. حتی کسانی‌اند که مقام مُعبِّر (=تعبیرکننده) خواب و رؤیا هستند. و به حضرت یوسف (ع) تأویل‌الاحادیث اعطاء شد:

 

الف. تأویل در یک معنا تعبیر خواب است «و یعلمک من تأویل الاحادیث» (آیه‌ی‌۷ یوسف) تو را تعبیر خواب آموزد.

 

ب. «نبئنا بتأویله» (آیه‌ی۳۸ یوسف) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده.

 

۴. قدرت برون‌رفت روح و روان از کالبد است.

 

۵. حتی نوعی وحی (به معنای الهامات درونی) است.

 

۶. گاه کابوس وحشتناک و هشدار‌بخش است.

 

۷. اغلب پیام‌دار و نویددهنده است.

 

۸. حتی نشانگر و از عوامل بلوغیت در نوجوانی‌ و گذر از سنین بچگی‌ست.

 

۹. خواب‌هایی در انسان بروز می‌کند که از آموزه‌های کتاب هم ارزنده‌تر است؛ اگر بدان توجه شود.

 

۱. رؤیای‌صادقه یک نعمت‌ خَفی در وجود و نهادِ آدمی‌ست.

 

۱۱. به‌گمانم قدرتِ خواب‌دیدن، فصل مُمیّز انسان با حیوان است.

 

۱۲. برای همه‌ی انسان‌ها در طول عمر چنان خواب‌های باارزشی که ارمغان یا هشدار و یا دیدار با مقام‌های مقدس دینی و مکان‌های شریف است، رخ می‌دهد.

 

۱۳. گاه، خواب ارزش علم و آموزه دارد.

 

۱۴. البته برخی‌ها در خواب و گرایش به آن، اسیر خرافه‌ و جادو و جَنبل‌اند و حتی پاره‌ای مجامع علمی به‌جای تدوین و تصنیف کتاب‌های عقلانی و دینی، به‌سوی خواب‌ها و نقل این‌گونه قضایا روی‌آوردند که آیت‌الله سیستانی هم سال‌ها پیش، به این نوع گرایش‌های غلط، تذکر و تنذیر داده‌بودند.

 

ستون روزانۀ مدیر

نوشتن در خطر نابودی!

به‌نام‌خدا. خودکار و روان‌نویس و مداد را زمین نگذاریم. من خطر ازبین‌رفتن هنر خط فارسی را می‌بینم. از غلبه‌ی فضای مَجازی و تیک‌تیک تایپ‌ها، قلم و مداد از دستان ایرانیان بر زمین افتاد، دوری نخواهد بود، هنر نوشتن بر کاغذ، از میان‌مان رخت بربندد. من خود، تمام سعی‌ام بر این است، دست از نوشتن با روان‌نویس و خودکار، برندارم. مطالعاتم همیشه با یادداشت‌برداری‌ها همراه است. این را در عکس بالا نشان داده‌ام تا گفته‌باشم مراقب باشیم نوشتن بر صفحات کاغذ از بین‌مان نابود نشود. این زیبایی نگارش فارسی را پاس بداریم. با پوزش از جناب جوادی‌نسب که به‌علت جانبازی از نوشتن بر کاغذ، دور افتاده‌است.

 

 

برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن"

 

در این دستنوشته‌ام _که برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن" ترجمه‌ی بابک احمدی‌ست_ چندین نکته در آبان سال ۱۳۹۶ دراین‌باره نوشته‌ام، که چندتا را اینجا می‌نویسم:


میان زندگی درونیِ هر شخص با واژگانِ در دسترس، رابطۀ تنگاتنگ است.

فهمیدنِ یک نوشته به معنای سهیم شدن در معنای موجود است.

هرمنوتیک، خلاصی از »کژفهمی‌ها» و کنارزدنِ «بدفهمی‌ها»ست.

 هانس گئورک گادامر معتقد است که قدرت راستین، آگاهی هرمنوتیکی توانایی ماست در فهمیدنِ این‌که چه چیز پرسش‌پذیر است.

اشلایر ماخر هرمنوتیک را هنرِ اجتناب از بدفهمی‌ها توصیف می کند.

تأویل [=یعنی تفسیر، بیان، بازگردانیدن به چیزی] یک امرِ آموزشی نیست، بل خود کُنشِ فهم است.

استیفن میولهال بر این نظر است: چنان نیست که رابطۀ میان احساس و واژگانِ در دسترس، رابطه‌ای ساده باشد.

۶ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۸۷ : این پرسش جناب حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر دارابکلایی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

«آیاقدرت شیطان ازخدابیشتراست؟آگه نیست چراگناه کردن آسان تراز کارنیک است؟»


یادآوری مدیر: همکلاسی‌ها توجه داشته باشید که قبلاً در بحث ۲۵ به پرسش "مفهوم و مسأله‌ی شیطان" که توسط جناب محمدحسین آهنگر طرح شده‌بود، پرداخته‌بودیم؛ اینک فقط به همین پرسشی که مطرح شده‌است، پاسخ بفرمایید و از تکرار بحث کلی شیطان، خودداری ورزید. تا اصل سؤال جواب‌های روشن پیدا کند. تشکر.

 

پاسخم به بحث ۸۷
با سلام و تشکر از جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی؛ چندنکته‌ی توضیحی ارائه می‌کنم. چون اگر دراین‌باره بخواهم بنویسم شاید یک کتاب شود: 
۱. شیطان و جنود آن از مخلوقات‌اند؛ پس مانند تمامی جُنبدگان و موجودات عالم، در ذیل قدرت خداوند قادر متعال‌اند اما توان نفوذ زیادی دارند. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیستم

 

بحث ۸۶: این پرسش آقای محمد عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود. «در مورد مکانیسم خواب و رویا و بیان خاطره ای از خواب و رویای صادقه قابل طرح و بیان در گروه اگر مطالبی دارید ، بیان فرمایید ؟»

 

پاسخم به بحث ۸۶

 

علاوه بر سلام و سپاس از پرسشگر، بابت طرح این سؤال مهم و آمیخته با زندگی و روح و روان آدمی، پاسخم به پرسش جناب عبدی به‌شرح زیر است:

 

۱. خواب بخش‌جدایی‌ناپذیر روح انسان است.

 

۲. در قرآن بر آن در سوره‌ی یوسف اشاره شده‌است.

 

۳. حتی کسانی‌اند که مقام مُعبِّر (=تعبیرکننده) خواب و رؤیا هستند. و به حضرت یوسف (ع) تأویل‌الاحادیث اعطاء شد:

 

الف. تأویل در یک معنا تعبیر خواب است «و یعلمک من تأویل الاحادیث» (آیه‌ی‌۷ یوسف) تو را تعبیر خواب آموزد.

 

ب. «نبئنا بتأویله» (آیه‌ی۳۸ یوسف) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده.

 

۴. قدرت برون‌رفت روح و روان از کالبد است.

 

۵. حتی نوعی وحی (به معنای الهامات درونی) است.

 

۶. گاه کابوس وحشتناک و هشدار‌بخش است.

 

۷. اغلب پیام‌دار و نویددهنده است.

 

۸. حتی نشانگر و از عوامل بلوغیت در نوجوانی‌ و گذر از سنین بچگی‌ست.

 

۹. خواب‌هایی در انسان بروز می‌کند که از آموزه‌های کتاب هم ارزنده‌تر است؛ اگر بدان توجه شود.

 

۱. رؤیای‌صادقه یک نعمت‌ خَفی در وجود و نهادِ آدمی‌ست.

 

۱۱. به‌گمانم قدرتِ خواب‌دیدن، فصل مُمیّز انسان با حیوان است.

 

۱۲. برای همه‌ی انسان‌ها در طول عمر چنان خواب‌های باارزشی که ارمغان یا هشدار و یا دیدار با مقام‌های مقدس دینی و مکان‌های شریف است، رخ می‌دهد.

 

۱۳. گاه، خواب ارزش علم و آموزه دارد.

 

۱۴. البته برخی‌ها در خواب و گرایش به آن، اسیر خرافه‌ و جادو و جَنبل‌اند و حتی پاره‌ای مجامع علمی به‌جای تدوین و تصنیف کتاب‌های عقلانی و دینی، به‌سوی خواب‌ها و نقل این‌گونه قضایا روی‌آوردند که آیت‌الله سیستانی هم سال‌ها پیش، به این نوع گرایش‌های غلط، تذکر و تنذیر داده‌بودند.

 

ستون روزانۀ مدیر

نوشتن در خطر نابودی!

به‌نام‌خدا. خودکار و روان‌نویس و مداد را زمین نگذاریم. من خطر ازبین‌رفتن هنر خط فارسی را می‌بینم. از غلبه‌ی فضای مَجازی و تیک‌تیک تایپ‌ها، قلم و مداد از دستان ایرانیان بر زمین افتاد، دوری نخواهد بود، هنر نوشتن بر کاغذ، از میان‌مان رخت بربندد. من خود، تمام سعی‌ام بر این است، دست از نوشتن با روان‌نویس و خودکار، برندارم. مطالعاتم همیشه با یادداشت‌برداری‌ها همراه است. این را در عکس بالا نشان داده‌ام تا گفته‌باشم مراقب باشیم نوشتن بر صفحات کاغذ از بین‌مان نابود نشود. این زیبایی نگارش فارسی را پاس بداریم. با پوزش از جناب جوادی‌نسب که به‌علت جانبازی از نوشتن بر کاغذ، دور افتاده‌است.

 

 

برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن"

 

در این دستنوشته‌ام _که برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن" ترجمه‌ی بابک احمدی‌ست_ چندین نکته در آبان سال ۱۳۹۶ دراین‌باره نوشته‌ام، که چندتا را اینجا می‌نویسم:


میان زندگی درونیِ هر شخص با واژگانِ در دسترس، رابطۀ تنگاتنگ است.

فهمیدنِ یک نوشته به معنای سهیم شدن در معنای موجود است.

هرمنوتیک، خلاصی از »کژفهمی‌ها» و کنارزدنِ «بدفهمی‌ها»ست.

 هانس گئورک گادامر معتقد است که قدرت راستین، آگاهی هرمنوتیکی توانایی ماست در فهمیدنِ این‌که چه چیز پرسش‌پذیر است.

اشلایر ماخر هرمنوتیک را هنرِ اجتناب از بدفهمی‌ها توصیف می کند.

تأویل [=یعنی تفسیر، بیان، بازگردانیدن به چیزی] یک امرِ آموزشی نیست، بل خود کُنشِ فهم است.

استیفن میولهال بر این نظر است: چنان نیست که رابطۀ میان احساس و واژگانِ در دسترس، رابطه‌ای ساده باشد.

۶ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۸۷ : این پرسش جناب حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر دارابکلایی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

«آیاقدرت شیطان ازخدابیشتراست؟آگه نیست چراگناه کردن آسان تراز کارنیک است؟»


یادآوری مدیر: همکلاسی‌ها توجه داشته باشید که قبلاً در بحث ۲۵ به پرسش "مفهوم و مسأله‌ی شیطان" که توسط جناب محمدحسین آهنگر طرح شده‌بود، پرداخته‌بودیم؛ اینک فقط به همین پرسشی که مطرح شده‌است، پاسخ بفرمایید و از تکرار بحث کلی شیطان، خودداری ورزید. تا اصل سؤال جواب‌های روشن پیدا کند. تشکر.

 

پاسخم به بحث ۸۷
با سلام و تشکر از جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی؛ چندنکته‌ی توضیحی ارائه می‌کنم. چون اگر دراین‌باره بخواهم بنویسم شاید یک کتاب شود: 
۱. شیطان و جنود آن از مخلوقات‌اند؛ پس مانند تمامی جُنبدگان و موجودات عالم، در ذیل قدرت خداوند قادر متعال‌اند اما توان نفوذ زیادی دارند. بیشتر بخوانید ↓


۲. مشیّت الهی بر این تعلق گرفته که شیطان فرصت و مهلت یابد تا برای ایجاد وسوسه و غلبه بر انسان خصوصاً مؤمنان، آنان را از درگاه رُبوبیت و عُبودیت خارج و وادار به عصیان، نافرمانی و در نتیجه گناه و آلودگی‌ها کند. بنابراین، ایستادگی و پرهیزگاری در برابر چنین موجود گمراه و گمراه‌کننده‌ای، برترین پاداش و بهترین رستگاری به‌همراه دارد.


۳. چنان‌چه همگان می‌دانید در اغلب موارد، میل به ارتکاب گناه و زشتی‌ها، جذبه‌‌ی ظاهری‌اش به‌مراتب شدیدتر از تمایل به نیکی‌هاست. از همین‌رو انسان که میان حرکت به سمت نیکی و زشتی غوطه‌ور است، گاه به‌علت غفلت، یا جهالت، یا عصیان‌گری، یا گول‌خوردن و یا از سر عناد و اراده و اشتیاق کاذب، به گناه میل می‌کند. اما نفس لوامّه‌اش، او را هوشیار و پشیمان می‌سازد.


۴. انسان همیشه در برابر شیطان و نداهای لشکر شیطان قرار می‌گیرد. اگر از ایمان، معنویت و ارزش‌گذاری به اعتبار و آبروی خود کمتر برخوردار باشد، اسیر شیطان می‌شود و از انجام گناه، کمتر بازداشته‌ می‌شود.


۵. از نظر قرآن، شیطان مهلت یافته، اغواگر آدمیان باشد؛ پس شیطان و خدمه‌اش قدرت نفوذ دارند، اما انسان اگر وارستگی و خشیّت خدایی پیشه کند در برابر قدرت شیطان و ابلیس، می‌ایستد و نمی‌گذارد شیاطین بر او تسلّط یابند. و توبه و بازگشت به خدا و خوبی‌ها، آنتی‌تز گناه است که بهترین و مهربانه‌ترین راه پیشنهادی خدا به انسان است. پایان.


به‌قول حبیب چایچیان «حسان»:

غرق گنه ناامید مَشو ز درگاه ما
که عفو‌کردن بوَد در همه‌دَم کار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصیان
کیست که چون‌و‌چرا کند ز کردار ما

 

ستون روزانه
هیأت حاکمه‌ی فیضیه
به‌ نام‌ خدا. سلام. در دوره‌ی مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی، ایشان هیأت حاکمه‌ای مرکّب از پنج‌شش نفر درست کرده‌بودند مستقر در مدرسه‌ی‌فیضیه، که تخلُّفات روحانیون را رسیدگی کند. (رجوع شود به: جلوه‌های ماندگار، مرحوم منتظری، ص ۸۵)


در این پست خواستم گفته‌باشم تشکیل دادگاه‌ویژه روحانیت فلسفه‌اش امتیازطلبی نبود، بلکه مقابله با تخلفات احتمالی بود. زیرا ممکن بود دادگاه‌های عمومی آن جُربُزه‌ی قاطع را در برخورد با روحانیان خلاف‌کار نداشته‌باشند. و یا شأن روحانیان به‌عنوان مقام‌های دینی، معنوی و تبلیغی اقتضاء داشت در برخورد با تخلفات احتمالی آنان، انحصار ایجاد شود.


 

نکته‌ی تحلیلی:

 

دادگاه ویژه روحانیت برای مقابله با آزادی، اندیشه، تفکرات و اجتهادات روحانیت، ابداع نشده، بلکه برای مقابله‌ی حقوق‌مندانه و قاطع، با تخلفات احتمالی آنان تعبیه شده‌است. حال اگر در طی‌ این‌مدت، چنین دادگاهی از اصل خود دور افتاده‌باشد _که من به این داوری ورود نمی‌کنم_ به معنای نقص و ایراد در تدبیر امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نیست، بلکه مشکل در شیوه، سلایق، جناح‌بندی‌های سیاسی، صف‌بندی‌های فکری‌ و خدای‌ناکرده اعمال نفوذ به‌جای دلالت حقوق است. امید است این نهاد تحتِ نهاد رهبری توسط بازرسان عادل مورد تفحُّص و ارزیابی عادلانه قرار گیرد. البته خدا بهتر می‌داند.


یادآوری: چون پیشتر از این، برخی از هم‌کلاسی‌های محترم سخن از دادگاه روحانیت به‌میان آورده‌بودند، لازم دیدم پستی جداگانه در این‌باره بنویسم.
۷ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب عارف‌زاده

خُب، ملتِ آگاه، تمام تلاش را بکنند که به تعبیر شما "حواس‌پرت" نشوند. این بهترین راه حفط حاکمیت سیاسی و حقوقی ملت است. اگر کسی در برابر قدرت، خام و حواس‌پرت شود، خود، خود را بازنده کرده‌است.

 

 

@


سلام جناب دکتر عارف‌زاده. بسیارممنونم. اما بعد؛ این جواب را از سر علاقه‌ام به زبان و ادبیات و نگارش فارسی‌ست. پس، نگذار به‌حساب چِکّلی‌پِکّلی. بلی؛ ارزش زمان برای شما را به‌خوبی درک می‌کنم. اما به‌جای "فعلاً بای" پیشنهاد من "اکنون بدرود" است. مقدار زمانِ نوشتن هر دو عبارت، نزدیک‌به‌هم است. ارزش کار گزاره‌ی پیشنهادی من این است که هر دو واژه، از زبان ارزنده‌ی فارسی‌ست. اما در گزاره‌ی "فعلاً بای"، واژه‌ی اول عربی‌ست و واژه‌ی دوم انگلیسی. پس؛ پیش به سوی پاکیزه‌داشتن زبان فارسی و به امانت سپردن سالمِ آن برای نسل آینده.

 

پاسخ به جناب حسین شیخ‌زاده سورکی

 

اول‌ آن‌که طبق آداب دینی و فرهنگ ایرانی در سرآغاز هرسخن و جواب باید گفت: سلام؛ پس: سلام.

دوم‌ آن‌که شما جناب حسین شیخ‌زاده! از یک‌سو در یک پست بالاتر می‌نویسی: پرسش‌های مدرسه کسل‌کننده است؛ و بعد اعلام می‌کنی سؤالات باید متناسب با حال کشور و به‌قول معروف "به‌روز" باشد. اما کمی‌بعد در این پست _زیر آن متن خود_ پرسشی پیشنهاد می‌کنی و می‌نویسی: حرمت شب عاشورا با روز عاشورا یکی هست...؟

 

من روی نظر و سؤال شما و آن استدلال و انتظارات‌تان، داوری نمی‌کنم و از آن عبور می‌کنم و معتقدم ارزش نظرات شما برای شخص شما محفوظ. فقط دو نکته به شما بگویم:

 

۱. پرسش‌ها محصول همین همکلاسی‌هاست. نه از آسمان آمده و نه از زیرزمین. هرکس _ازجمله شما_ اگر فکر می‌کنید پرسش‌هایی مهمتر و غیرکسل‌کننده، از این ۸۸ پرسش سنجاق‌شده، دارید، بسیارخوب؛ پس ارسال کنید نوبت بگیرید تا همگان از بحث در اطراف پرسش‌های خوب شما، نی‌نصیب نمانند.

 

۲. نکته‌ی دوم این‌که بارها گفته‌ام پرسش‌های اعضا در خورجین مدرسه در نوبت قرار می‌گیرد، بنابراین امکان تلاقی با مناسب‌های روز نمی‌تواند باشد مگر اتفاقی باشد مانند برخی از پرسش‌های مطرح‌شده. به‌قول مشاور ارشد جناب سیدعلی‌اصغر، ما سازمان تبلیغات اسلامی نیستیم که طبق تقویم روزشمار پیش برویم.

 

شما جناب شیخ‌زاده! به‌خوبی می‌دانید اینجا مدرسه است و اتفاقاً نباید قید زمان و مکان در آن محوریت بیابد و اعضا باید با اطمینان از صحّت سؤال و چیستی موضوعات، بر روی مسائل مختلف فکر کنند و سپس جواب بنویسند.

 

نیز همگان به‌حتم می‌دانند، مدرسه جای موضع‌گیری‌ها نبوده و نیست، جای تبیین و بیان‌هاست. سکّوی پرتابِ کنش‌وواکنش‌های جناحی نبوده و نیست، بلکه کُرسی درس، تحلیل، تبادل فکر و آموزه‌هاست. سپاس.

 


بحث ۸۸ : این عکس میکروفون (=صدابَر) تریبون (=میز سخنوری) است. هم آسیب‌شناسی کنید و هم آگاهی‌رسانی. شما از میکروفون و تریبون، چه حس‌وحال و چه انتظاراتی داشته و دارید؟ درباره‌ی آن هرچه دانش‌وبینش، یا نقدوانتقاد، و یا اعتقادواعتماد دارید بیان کنید. و نیز اگر پشت آن قرار‌می‌گرفتید چه‌ها می‌گفتید؟ این عکس‌وپرسش برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

 


ستون روزانه

ملکه و بُنگاه

تحلیلی بر عکس بالا:

این زن "الیزابت دوم" است. ۹۲ ساله، ملکه‌ی سلطنتی انگلیس، کانادا و زلاند‌نو و چندکشور دیگر همسود. او قول داده‌است که ۳ سال دیگر، قدرت را به پسرش پرنس "چارلز" انتقال می‌دهد.

 

انگلیسی‌ها که مردم مستقل جهان و ایران را به نداشتن دموکراسی و آزادی و... متّهم می‌کنند، خود هنوز تحت حاکمیت این ملکه‌ی اَشرافی و نظام سلطنت، روزگار می‌گذرانند. کاخ پر زرق‌وبرق این ملکه و بنگاه سخن‌پراکنی بی.بی.سی او _که از خزانه‌ی انگلیس و پول‌های ویژه، ارتزاق می‌شوند_ دو نهاد اَشرافت است که همچنان در دستان ملکه مانده است که خود را برگزیده و نظرکرده‌ی خدا می‌پندارد و انگلیسی‌ها او را قدّیس و نماد خود معرفی می‌کنند. بدتر از آن این‌که، هنوز هستند کسانی‌که به این دو نهاد اَشرافیتِ دارا و امتیازطلب، گوش و چشم و دل سپُرده‌اند. جهانِ غرب البته جالب‌تر! از این هم هست، که من از آن می‌گذرم.

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

@


سلام جناب عیسی آهنگر
یادم است ماه قبل در پی تذکر جدّی‌ام، قول داده‌بودی دیگه در مدرسه‌ی فکرت تبلیغ این‌گونه امور بیگانه و بی بی سی را نکنی؟ پس چی بود او قول؟ لطف کن مقررات را رعایت کن.

 

پاسخم به بحث ۸۹

با سلام و سپاس از شما جناب عیسی آهنگر بابت پرسش ۸۹. به‌کوتاهی چند نکته می‌نویسم: کسانی‌که خود را به‌خواب می‌زنند، در واقع بیدارند! پس آنان را رُستم هم با پُتک و گُرز نمی‌تواند از خوابی که رفته‌اند، بیدار کند! اما خُفتگان را نه فقط می‌شود بیدار کرد، که باید هم کوشید بیدارشان ساخت. اساس کار بشریت همین بیدارسازی همدیگر به روش نرمی و منطق است.

 

اساساً حکمتِ سقراط حکیم نیز _که خود را "خرمگس" می‌خواند_ این بوده که جوانان آتن و اسپارت را از خواب بیدار کند تا به‌سوی طلب حق و مبارزه با دستگاه فساد بروند، همان‌طور که خرمگس با وزوزکردن، انسان به‌خواب‌رفته را بیدار می‌کند.

 

بنابراین، خودخُفته خود را بیدار پندارد! ولی نمی‌خواهد تن به حقیقت دهد و سخن درست را بپذیرد. این یک مُعضل جهانی‌ست، به ایران فقط برنمی‌گردد. به زبان کشکولی این دسته را فقط حضرت عزرائیل می‌تواند، تکان دهد!


شما جناب حسین آقا خواب را از تمثیل بردی به واقعیت خواب. حال‌آن‌که اولی یعنی کسانی که علم به واقعیت‌ها و حقیقت‌ها ندارند و دومی یعنی خود را دانا می‌پندارند. یکی جهل است و یکی تجاهل.
راستی سلام آقا.

 

 

ستون روزانه
دِرهم و بَرهم


به‌ نام‌ خدا. سلام. معاویه در اَخنونیّه _محل رویارویی دو لشکر_ به ابن عباس (=معروف به عبیدالله‌ بن عباس یا عبدالله ابن عباس) پیشنهاد داد اگر از لشکر امام حسن به معاویه ملحق شود، یک‌میلیون درهم به او خواهد داد. ابن عباس این کار را کرد و پناهنده شد و دودستگی و انشعاب در لشکر امام حسن مجتبی (ع) ایجاد شد. می‌توانید این قضیه را در کتاب "تصویر امامان شیعه" از مؤسسه شیعه‌شناسی قم بیشتر بخوانید.


نکته: خواستم گفته‌باشم پول، درهم، دنیا و دینار چنان جذبه‌ای دارد که جای حق و باطل را در کمترین کسری از ثانیه‌ها، به‌سرعت باد جابه‌جا می‌نماید. گاه، پابرجا ماندن در موضع (=جایگاه) حق، فقط با مقاومت، دست‌شُستن از مطامع و نیز پایداری در ایمان ممکن است. حتی اگر آن فرد ابن‌عباس _فرزند دانشمند عموی پیامبر (ص)_ باشد.
۱۰ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


جناب شیخ احمدی سلام
دیشب چون به مرز یک بامداد نزدیک شده‌بودیم، جواب دوباره ننوشتم. حالا کوتاه بگویم. شما آدم خوابیده را در خوابِ تن تعبیر کرده‌اید. تمام حرف من این است منظور خواب تن نیست، خواب فکر و دانش است. خواب نادانی و جهل و یا بی‌اطلاع گذاشتن ملتی.
 
مثالی می‌زنم تا بیان خود را روشن‌تر کنم:

بخش وسیعی از ملت عربستان در خواب‌اند. ثروت و مِکنت آنان را به خواب عمیق جهل و نادانی بُرد و حقیقت را درک نمی‌کنند. اما آل سعود چی؟ آنان خود را به‌عمد به‌خواب زده‌اند و حاضرند حتی مانند گاوشیرده توسط غربی‌ها و آمریکایی‌ها دوشیده شوند، اما به عنوان یک آلِ حاکم در مسند قدرت باقی بمانند! و آمریکا هم از این خواب و خواب‌زده‌ها سود می‌برَد و آنجا چندین پایگاه نظامی دارد.

 

اما ملت ایران چون در این بُعد ملتی بیدار و هوشیار است، حتی یک سرباز آمریکایی جرأت ندارد در خاک پرگهر ایران حضور داشته باشد! چه رسد به داشتن پایگاه و استیلا. درود آقا.

 


بحث ۹۰ : این پرسش جناب حمید عباسیان است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.
"با درود. خدمت به خلق چیست؟ خادم به خلق کیست؟ خدمت به خلق چه منفعتی دارد؟ خادم به خلق دنبال چه منفعتی است؟ منفعت معنوی اش چیست؟ در خدمت به خلق دنبال چه منفعتی باید باشیم؟

 

پاسخم به بحث ۹۰

به‌نام‌خدا. سلام. از پرسشگر این بحث جناب حمید عباسیان ممنونم. دیدگاه من با فهمی که از دین و انسان دارم این است:

۱. انسان‌ها طبق تعلیم قرآن، باید در بِرّ (=نیکویی)، باهم تعاون و مددکاری کنند. این اصل ریشه‌ی فطری دارد، زیرا انسان‌ها از طریق "زبان" _که عامل ارتباط و گفتار است_ درمی‌یابند باید باهم به‌صورت اجتماعی زندگی کنند. اجتماعی‌بودن، خدمات را نیز الزام می‌دارد.

 

۲. خدمت به خلق چون یک رفتار اخلاقی‌ست، منفعت آن نیز اخلاقی‌ست و به حساب خدمت‌گر می‌ماند. مانند خدمت ادیسون به بشریت.

 

۳. ما با خدمت به نیازمند دچار نشاط و رضا می‌شویم، همین موجب می‌شود انسان هدف زندگی را با امید طی کند.

 

۴. در فرهنگ دینی همه‌ی ملل جهان نیز آموزه‌های فراوان خدمت به مردم وجود دارد.

 

۵. چه منفعتی بالاتر از این‌که انسان دستِ کسانی را بگیرد که در اثر بی‌عدالتی بازار و دولت بر حق ملت، و نیز غارت‌گری‌های جهان غرب، زمین‌گیر شده‌اند و شب و روزشان با سختی و تنگی می‌گذرد.

 

۶. ایرانی‌ها در طول تاریخ روح همکاری و مدد به مردمان مظلوم داشتند و فرهنگ شیعه نیز با الگوگیری از مولا امام علی (ع) نشان داد که عبادت خدا علاوه بر نماز و دعا و رابطه با خدا، با خدمت به مردم، به‌ویژه مردم نیازمند تکمیل و حقیقی می‌شود.

 

۷. قشر و ظاهر دین باید با مغز دین متحد شود، مغز دین می‌گوید خدمت و محبت به مردم، ذات دین است. اگر نماز می‌خوانیم یکی از آثار نماز باید انفاق به مردم باشد. در دین خدای مهربان، یاری‌کردن به هم اصل تعطیل‌ناپذیر است.

 

به‌گمانم به‌همین کوتاه پاسخ‌دادن، بسنده کنم، حوصله‌ی خواننده را سر نمی‌آورم. پایان.

 

تذکر: اعضا لطف کنید موضوع کربلای ۴ را تا همین‌جا خاتمه دهید. کمی هم به مقررات مدرسه پایبند بمانید. مهمترین پرسش سنجاق شد، بازهم دست به حاشیه می‌زنید. وقت اعضا را لطف کنید مخدوش نفرمایید.


ستون روزانه
خنادق و فنادق
به‌نام‌خدا. سلام. اساساً مبارزین جهان دوگونه‌ بوده‌اند: کسانی‌که در میدان‌، کارزار می‌کردند؛ و کسانی‌که در کناری، برگذار. اولی‌ها اهل خطر و جان‌فشانی‌ بوده‌اند، دومی‌ها اهل احتیاط، ترس و نظاره‌نشینی. اما وقت تقسیم ارث که فرا می‌رسید دومی‌ها ازهمه پیش‌تر و بیشتر بودند!


مثلاً به قول نویسنده‌ی کتاب "عوامل و علل جنگ"، به معارضین مبارز عراقی در طول حکومت صدام‌حسین، معارضین خنادق (=خندق‌ها) می‌گفتند و به معارضین مقیم اروپا و آمریکا، معارضین فنادق (=هُتل‌ها).
۱۱ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@


سلام جناب‌ جوادی‌نسب
من به این بحث ورود نمی‌کنم. اما وقتی شما به این موضوع با گستره‌ی ایران، اِشراف و اطلاع آماری دقیق نداری، و خودت نیز با جمله‌ای التزامی، نظرت را مطرح کرده‌ای؛ چگونه می‌توانی ادعای خود را اثبات کنید؟ به‌نظرم اگر در قضیه‌ای علم نداریم، نباید جمله‌ایی اِخباری و با مایه‌ی التزامی بگوییم. من البته فقط یک روش علمی را بیان کردم نه محتوای نظرت را تحلیل. من با این نظر شما توافق ندارم. البته آمار دقیق هم ندارم.

دنباله‌ی جواب به جوادی:

جناب جوادی این جوابی که می‌دهم هم خطاب به جناب‌عالی‌ست و هم به جناب دکتر عارف‌زاده که از من سؤال به‌عمل آوردند:


۱. شما در آن متن خود از قیدِ آماری "کمتر" استفاده کرده‌اید. اشکال من فقط به همین قید "کمتر" بود. چرا؟ چون به لحاظ علمی در امور اجتماعی همین اثبات ادعای "کمتر " نیازمند دو تحقیق است:


یکی‌این‌که انسان خود دست به تحقیق شود و به این نتیجه برسد و آن را به عنوان یک "داده" در جامعه مطرح کند. دوم‌این‌که از یک تحقیق و منبع مورد وثوق نقل کند و با یقین در جامعه نشر دهد.


۲. من چون آمار دقیق ندارم، در همان آغاز متن خودم گفته‌ام به محتوای ادعای شما ورود نمی‌کنم. این چه فرقی می‌گذارد؟ این فرق:


شما به گمانه‌ی خود، اعتماد کرده‌ای و راحت و قاطع گفته‌ای "کمتر" بود. من اما به علت پایبندی‌ام به متدولوژی (=روش تحقیق) وارد اصل موضوع نشدم و فقط شیوه‌ی گزاره‌ی اِخباری شما را نقد کرده‌ام.


۳. نتیجه: در مسائل تحقیق نشده‌ی اجتماعی، علم روش تحقیق می‌گوید باید از عبارت "به‌نظر می‌رسد" و یا "چنین بر می‌آید" استفاده کرد، نه حکم قاطع و آماری داد. پوزش و احترام و از نظر من این بحث تمام.



ستون روزانه
چرا خدا فرمود: "اَعَدَّ اللهُ"؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. همه‌ی ماها به‌قول مشهور "بچه‌مسلمان‌ها" با قرآن مأنوسیم و دست‌کم روزانه چندآیه‌، قرائت و یا مطالعه می‌کنیم. امروز، واژگان آیه‌ی ۸۹ توبه، چشمانم را به‌خود کشاند و مجذوب ساخت.


به نظرم آیات را بهتر است از روی کتاب تفسیر تک‌جلدی "برگزیده المیزان" علامه طباطبایی بخوانیم تا در سایه‌سار خواندن، هم بدانیم، هم کمی تدبُّر کنیم و هم تفسیر آن را مرور نماییم. آن مرحوم، دلیل به‌کارگیری واژه‌ی بالا را به‌خوبی شرح کرد که من اشتیاق یافتم برداشتم را بنویسم و به اشتراک بگذارم. امید است نفعی رسانده باشم:


خدای متعال، بهشت، پاداش، خیرات و رستگاری را برای مؤمنان، اِعداد (=یعنی فراهم‌سازی) فرمود، نه وعده‌. وقتی خدا به جای لفظ وعده، واژه‌ی اِعداد به‌کار بُرد، دلیلش این است، چون شرط آن، ادامه‌ی عمل صالح، پایداری در رکاب پیامبر _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_  و مخالفت نکردن با آن حضرت است. بنابراین، لفظ وعده را به‌کار نبرد، زیرا وعده یعنی به‌طور حتم باید انجام دهد، حال‌آن‌که این امر مشروط است به مداومت در ایمان و عمل‌های نیک و صالح.

 

میزانِ افراد و خدمت

یک جوابِ یک‌جا

جنابان جلیل قربانی و صدرالدین آفاقی

سلام و احترام

۱. جناب قربانی کار کارمندان و حقوق‌بگیران را "خدمت" نمی‌داند. چون معتقد است آنان مابه‌اذاء حقوقی که دریافت می‌کنند، وظیفه‌گرایی می‌کنند.


نقد من بر این سخن:

تمام این سخن شما نادرست نیست، اما مخدوش است. زیرا از نظر من، دولت و شرکت‌ها و نهادها، حقوق واقعی کارکنان خود را نمی‌پردازند. مثلاً وقتی دولت به یک معلم ایران، که حقوق ماهانه‌اش ارزش ده‌میلیون تومان را دارد، یک‌میلیون و بیش و کم می‌دهد، آن معلم نه فقط دارد خدمت می‌کند بلکه ایثار و ازخودگذشتگی هم می‌کند.

 

آیا پاک‌بانان شهرداری (=رُفته‌گران محترم) با این حقوق بسیار نازل خود، آیا در اذاء دریافت حقوق واقعی‌شان! دارند وظیفه‌گرایی می‌کنند؟ اینان که بامدادان همه خوابند و با شریف‌ترین فضیلت ذاتی خود، پس‌مانده‌ها و زباله‌های جامعه را جمع‌آوری می‌کنند و سطح زندگی اجتماعی مردم را جاروب، آیا خدمت به خلق نمی‌کنند!؟ چون به قول شما حقوق دریافت می‌کنند؟! نه! جناب قربانی! کارکنان این کشور شامل تمامی مشاغل کارگری و کارمندی، مشغول خدمت به خلق‌اند و البته حقوق ناچیز هم می‌گیرند و حق‌شان این نیست که ماهانه ناچیزترین پول بی‌ارزش را می‌گیرند.


۲. جناب صدرالدین چندباری میزان حال فعلی افراد را در پست‌های خود به‌کار بردند.


نقد من بر این سخن، که البته خطابم کلی‌ و عام است و نه به جناب صدر:

از نظر من آقای صدرالدین، جمله‌ی امام خمینی را مطابق شأن نزولش تفسیر نمی‌کنند. امام، تز "میزان، حال فعلی اشخاص است" را در اصل، برای جذب افراد به انقلاب فرمودند، نه برای دفع و قلع‌وقمع افراد از انقلاب. نباید برای پیاده‌کردن افراد از قطار انقلاب، به جمله‌ی امام، استناد کرد که برعکس، ایشان برای سوارکردن بیشتر افراد در قطار انقلاب آن را به‌کار بردند. اصل سخن امام را در "عکس‌نوشته‌ی" زیر بارگذاری می‌کنم.

 

پس، میزان، حال فعلی اشخاص است، یعنی نگاه نکنیم در گذشته چندتا اشتباه داشته یا به طاغوت گرایش داشته، بلکه حال فعلی‌اش را بنگریم و جذبش کنیم نه دفع.

 

کسانی که این تز امام را برای رد صلاحیت فلّه‌ای افراد این مملکت به‌کار می‌گیرند، هم به امام خمینی جفا می‌کنند، هم فهم خود را محدود و مطلق، و هم شیوه‌ی سیاست‌ورزی خود را انحصارطلبانه می‌نمایانند.

 

اگر این تز امام برای حذف افراد به‌کار رود _که مدت‌هاست به‌کار می‌رود_ باید پرسید، پس حالِ فعلی همین اشخاص _که به عنوان میزان‌سنج! مردم را ردصلاحیت گسترده و از گردش قدرت و خدمت و حضور در صحنه، حذف و خانه‌نشین می‌کنند_ چگونه و توسط کی سنجش می‌شود؟ نکند این دسته آدم‌ها، همه‌حال، حال‌شان میزان است و ذرّه‌ای فراز و فرود ندارد! و همواره رو به تکامل و اوج‌اند! خدا بهتر می‌داند.

 

فرمان 8 ماده ای امام خمینی

میزان، حال فعلی اشخاص است

(منبع: پست: 7047)

 

به نظر من این ظلم فاحش به امام است که تز "میزان حال فعلی اشخاص است" آن رهبر کبیر را (که به صاحبان قدرت نهیب زده بودند، مردم را بی‌جهت، با انگ‌ها حذف نکنید) وارونه کنند و مردم را با فیلترهای خطرناک انحصاری و سلیقه‌ای، از دایره‌ی وسیع انقلاب، بیرون بیندازند. انقلابی که حاصل‌جمعِ فریادِ تمام ملت بود. محیط مدرسه‌ی فکرت همین است، که اعضا، فکر و علم نشاء کنند تا جوانه زند و اندیشه‌ها تنومند شوند.

 

@


سلام جناب جوادی‌نسب
یکسان‌اندیشی عیب است، نه گونه‌گونی فهم و قرائت دینی، حتی اختلافات فقهی و فتوایی. برای مجتهدین شأن استناط قائل باشیم و آزادی نظر.

 

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده
از آن‌جایی که مانند من واژگان داراب‌کلایی را دوست و پاس می‌داری کشکولی و محلی جواب بدم _به قول علمای مدرسه_ مُکفی‌ست:

من نوجوانی آموختم: اونی‌که اُوه‌بِنی شُوونه رِه باید با شیرجِه‌زدن در جُول‌جا، گیر انداخت نه با سَنوسَنو!


سلام سیدعلی‌اصغر
این‌قدر هی به همه نگو فدات! فدات. جان مگه مِفت است؟

 

 

توضیح عکس بالا:

ایشان سارا خادم الشریعه، بانوی شطرنج ایران است. عنوان قهرمانی مجموع مسابقات سریع و برق آسای جهان را از آن خود کرد. ان‌شاءالله باز نیز در جهان بدرخشد و نام ایرانِ پرگُهر همچنان در همه‌ی زمینه‌ها در میان ملل جهان، درخشان بماند.

 

 

نکته‌ای سودبخش

در زمان پیامبر (ص) چنان بود که اگر اَعرابی (=عشیره‌نشین صحرا) وارد می‌شد نمی‌شناخت پیامبر کدام‌یک از افراد حلقه‌ی گفت‌وشنوداند. هیج‌جای عمومی مال اختصاصی هیچ‌کس نیست. چه مسجد، چه تکیه و چه هرکجا. هر کس هر جا، جا بود باید بنشیند.
ممنونم از این آورده‌ات آقا.

 

 

تذکر:

امام خمینی فقیه بزرگ دوران گذار است. حیف که عظمت این انسان تحول‌ساز معاصر را عده‌ای بآسانی مخدوش می‌کنند. انتقاد به مکتب فکری امام از نظر من امری بدیهی‌ست، ولی ناسپاسی و دروغ‌بستن‌ها به آن رهبر کبیر، امری بشدت غیراخلاقی. درود بر تو با این احترام نهادن.

 

خاطره‌‌ی جبهه

بهمن ۱۳۶۴ بود. با رفقا در گردان ادوات لشکر ۲۵ کربلا بودیم؛ در عملیات والفجر ۸. یک روز مرحوم سید ابراهیم حسینی (پدر سیدموسای این مدرسه) که راننده‌ی تویوتای گردان ما بود،  من، یوسف رزاقی، سیدعلی‌اصغر، مرحوم سیدابوالحسن شفیعی را سوار کرد بُرد به سمت خدمات لشکر. پیاده‌مون کرد و گفت اینجا ایستگاه صلواتی آرایشگاه رزمندگان است. ما که مانند توابین سریال مختار باید غسل شهادت می‌کردیم، به پیشنهاد سید ابراهیم راضی شدیم هر پنج‌تا کلّه‌مون را تیغ کنیم.

 

اول سیدابوالحسن تیغ کرد، بعد سیدعلی‌اصغر، بعد من، که تیغ کال شده‌بود چندجای کله‌ام خون‌خون‌دار شد. بعد یوسف که تیغ کرد، سید ابراهیم پا به فرار گذاشت و ما چهارتایی کلّه‌تاس پیاده برگشتیم مقرّ. توراه که می‌آمدیم سرتَپ یَتّا یقِّران. یوسف بیشتر می‌زد. و حتی پنجه‌ی دستش را وسط سر من و سید می‌گذاشت مانند پیچ، چخ‌چخ می‌داد.

 

رسیدیم سنگر، دیدیم سید ابراهیم از بس خنده و غش کرد، افتاد. او راحت ما را گول زد و خودش تن به تیغ نداد. ما چهارتا کله‌تاس در کل گردان دیدنی شده‌بودیم.


عکس کلّه‌تاس را هم دارم که چهارتایی رفته‌بودیم زیگورات چغازنبیل. با همین کله‌تاس، سیدعلی اصغر هر صبح کل گردان را آموزش صبحگاهی می‌داد و چهره‌اش در حین حرکات نرمشی فک و گردن، دیدنی و خندیدنی بود. شبیه سامورائی‌ها شده‌بودیم. مجبور شدیم کلاه نظامی با پول شخصی‌مان بخریم و از سرتَپ (=کشیده) این و اون در امان بمانیم. یوسف که سرتَپ می‌زد شوخی و جدّی را باهم جمع می‌کرد، چنان محکم شتَلخ می‌زد که گاه تا چنددقیقه سَرتُو سَرتُو می‌رفتیم.

 

سیدابراهیم شوخ‌طبع، خندان و بسیارباروحیه و باسخاوت بود. درست است که با طبع شوخ‌اش ما را گول زده‌بود و تاس‌کلّه‌مون ساخته بود، ولی هر جا می‌رفت، غذا و خوراکی و نوشیدنی‌ها گیر می‌آورد هرگز تنها و خلوت‌خور نبود، می‌آورد داخل سنگر باهم می‌خوردیم. اینا بودیم آن سال:

 

روانشاد یوسف رزاقی، مرحوم سید ابراهیم حسینی، مرحوم سید ابوالحسن شفیعی، مرحوم حاج مرتضی آهنگر، سیدعلی اصغر شفیعی، من، سید محمد اندیک مُرسمی، حسنعلی لاری، احمد بابویه، ابراهیم رمضانی (موسی یورمله) علی‌بابا حسنی (کبل‌ولی)، اکبر ابراهیمی، اسماعیل بابویه (محمدقلی)، و حسین جوادی‌نسب که هرچه اصرار کردیم به گردان ادوات بیاید، قبول نکرد و در گردان خط‌شکن رفت و شربت شهادت را نصفه‌کاله خورد و از دو چشم باسو، جانباز دفاع مقدس شد و اینک در مدرسه‌ی فکرت، ناظر است و نویسنده و رِند‌نویس و مُستشکل (= یعنی فرد اشکال‌گیرنده در درس حوزوی) و خواننده‌ی قاطع.

 

روح همه‌ی شهیدان و درگذشتگان غریق رحمت خداوند باد. خاطرات زیاد است. بگذرم و فقط بگویم اگر در جبهه، شادی و شوخی نبود، همه‌ی ما گَر می‌گرفتیم و گُر. طبیعی، خودمونی، ساده و با صمیمت نوشتم. اگر وقت کسی را با این خاطره گرفته‌ام، عذر می‌خواهم.

 

 

نظر سید علی اصغر:
آنی رفتم در زمان عاشقی 
ابراهیم مدیر مدرسه اهل سازماندهی و نظم بود .
وجودش همواره در جبهه کیفب بود .
وقت را هدر نمی داد .
حتما بایستی در هرشرایطی کار جمعی می کردیم .
گرایش بیشترش نویسندگی و مباحث علمی و سیاسی بود .
شر و نشاط ایجاد می کرد .
به فرماندهان خط و خطوط می داد .
در مقابل زور گویی هم منطقی می ایستاد .
سنگر ما در هر کجا که استقرار می یافتیم بخاطر یوسف و ابراهیم منظم ترین سنگر جبهه بود .
یاد حرمت های عاشقانه بخیر و الهی دیگر مردم جهان و ایران رنگ و زنگ جنگ رو نبینند .


پاسخ من

سلام سید
باهم نشستیم، باهم بلند شدیم، باهم راه رفتیم، باهم ایستادیم، باهم قد کشیدم، باهم می‌مانیم.

یادم است از آن سوی فاو عراق، با شجاعت در برابر یک فرمانده‌ی بی‌توجه آن محور، با صحبت از روی بی‌سیم ایستادی و محور را با فریادت، برای رزمندگان امن کردی. بگذرم.

 

نکته ها:
ایرانی‌ها می‌نویسند
لبنانی‌ها چاپ می‌کنند
مصری می‌خوانند
عراقی‌ها تماشا می‌کنند
سوری‌ها عمل می‌نمایند!

این را سال‌ها پیش در کتابی خواندم
امید است جای مصر و ایران را عوض ننوشته‌باشم.

این بوده که بارها می‌گفتم در مدرسه غُلغُل کنید نه کپی. بنویسید آن هم با جوشش فکر خود. وقتی متنی می‌خواهد چاپ شود، افسوس را کسی می‌خورد که یا خوب ننوشته‌است و یا از قلم خود ننگاشته‌است.

 

جناب دکتر عارف‌زاده
بیفزایم من هم نیز:
آمریکا همواره از بحران‌های "چند متغیّره" هراس دارد. بگذرم.

 


بحث ۹۱ : این پرسش جناب عارف آهنگر است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
" مسؤلیت اجتماعی
همه انسانها در هر شغل و جایگاهی، مسؤلیت_اجتماعی دارند. آنگاه که به مسؤلیت اجتماعی مان آگاه می شویم، آغاز شکوفایی ما و تکه ای از جهان است. و از نظر من این معنای همان مفهوم کهنه ی بشری ست: عشق. یعنی به چیزی غیر از خودت نیز بیاندیش؛ انسان، درخت، حیوان، خاک، آب و... شما چه فکر می کنید؟"

 

پاسخم به بحث ۹۱

به‌نام‌خدا. سلام. سپاس از جناب عارف آهنگر که چنین پرسش بحث‌انگیزی را به صحن مدرسه‌ی فکرت آورده‌اند. من این‌گونه می‌اندیشم:

 

۱. این پرسش به نظر من زمینه‌ی فلسفی دارد و آن این است که حیات، مَلحوف (=پیچانده) از خدا، خود و دیگران است؛ اگر غیر از این باشد، انسان هم از آسمان می‌بُرّد؛ یعنی از خدا، و هم از زمین و زمینیان می‌افتد؛ یعنی دیگران: آدم، حیوان، آب، جنگل، شهر و خاک.

 

۲. من در بند اول روشن ساختم که انسان به لحاظ نیازمندی و ایمان، به خدا گرَوِش و ستایش و پرستش دارد و از نظر نیازرسانی به زمینیان عشق و گردش. این یعنی انسان با پرستش و عشق زندگی دارد. پرستش باری‌تعالی و عشق جُنبدگان.

 

۳. با این دو پیش‌زمینه‌ی فکری‌ام، باور دارم که عشق به دیگری یعنی نهایت برداشتِ زندگی. پیامبر (ص) برای دیگران آن‌قدر غصّه می‌خورد که خدا چندجا به آن مظهر رحمت و شفقّت به خلق، دلداری داد که این‌قدر خودت را برای دیگران به زحمت نینداز. از آن‌جا که پیامبر ختمی مرتبت (ص) و امامان (ع) _که راهبَران مردم به رستگاری‌اند_ همگی پرستنده‌ی خدا و پذیرنده‌ی دیگران بودند، ما هم باید سیره‌ی آنان را پیاده کنیم تا کمال زندگی‌مان بیشتر و بیشتر شود.

 

۴. من پرسش و در واقع بیانیه‌ی پرسشی و تبیینی جناب عارف را می‌پذیرم و با او در این زمینه به عشق و نگاه به دیگران و احساس مسئولیت به وُسع وجودی‌ هر فرد در برابر آب، آینه، چوب، سنگ، راه، راهنما، خواهر، مادر، پدر، دوست، همراه، رفیق، همدل و همه‌ی جُنبدگان باور دارم. اما در دنیای پر رمز و راز و پیچیده‌ی کنونی چنین عشق و حسی را در حال نابودی و انحراف می‌دانم، یا دست‌کم، کم‌اثر و کم‌جان.

 

 

@


سلام جناب دکتر عارف‌زاده
در بیان شما در به‌کارگیری واژه‌ی "اسطوره" برای کوروش، خطا صورت گرفته. چون کوروش یک شخص حقیقی در تاریخ ایران ماست، نه یک شخصیت افسانه‌ایی. بنابراین اطلاق اسطوره برای اشخاص حقیقی، در بیان و گزاره درست نمی‌باشد. زیرا لفظ اسطوره برای قهرمانان افسانه‌ و تخیّل‌ها کاربرد دارد. البته به محتوای پیام شما ورود نمی‌کنم. با پوزش.

 

به پیوست سپاس از تتبُّع شما، من بر همان نظر قبلی‌ام باقی‌ام. کوروش یک شخص حقیقی و واقعی‌ست، بنابراین اطلاق اسطوره بر نام‌های غیراساطیری، نادرست است. کوروش کبیر یک حقیقت است، نه افسانه. مثلاً دکتر علی شریعتی کتابی دارد با عنوان "علی؛ حقیقتی بر گونه‌ی اساطیر" یعنی امام علی (ع) خود یک حقیقت تامّ است بر پیشانی تمام اساطیر و اسطوره‌ها و افسانه‌ها. منظور شریعتی این است اگر دیگران قهرمانان خود را از لای افسانه‌ها جست‌وجو می‌کنند، شیعه، علی‌ی واقعی دارد که حقیقت بزرگ هستی‌ست.

 

من، جناب عارف‌زاده همچنان معتقدم کوروش هم، واقعیت و حقیقت بخشی از تاریخ ماست، نه چهره‌ی اسطوره و افسانه و خیال و ترسیم و تصوّر.
به زبان دیگر بیفزایم: اسطوره‌ها موجودات ذهنی‌اند، اما حقیقت‌ها موجودات عینی. اسطوره‌ها ساخته‌ی ذهن بشر است برای داشتن قهرمان. در شاهنامه‌ی فردوسی، او اسطوره‌ها را به‌خوبی به‌صورت ذهنی پدید آورد، تا حرف اساسی خود را از زبان، کردار و گفتار آن‌ها بزند.

با احترام به جناب دکتر عارف‌زاده

گزاره‌ی شما: " کوروش اسطوره واقعی است."
گزاره‌ی من: کوروش کبیر، حقیقتی واقعی‌ست.

پس؛ بگذاریم شما بر گزاره‌ی خود بمانی، من هم بر گزاره‌ی خود. تا به زبان‌کشکولی: دیدارمان نشود قَبسِنی‌بِن! و جُول‌غورزم و اُووه‌تَه‌ زدن!
بگذرم... فرمودی: تمام. می‌‌گویم: اِتمامِ تمام. والسّلام.

 


نکته ها:

مرحوم علامه یکی از مهمترین ویژگی‌هایش این بوده، در مسائل عقلی و تاریخی هرگز نه اهل تخیّلات بودند و نه طرفدار روایت‌های سُست. علامه، به گفته‌ی درست شما، در نقل هم نهایت تحقیق و استنادات را رعایت می‌کردند. روح آن عالم کم‌نظیر جهان فلسفه، حکمت، تفسیر و عرفان جاودان باد.

 

یک توضیخ عمومی:

 

چون سخنان علمی آن سخنانی‌ست که به گفته‌ی کارل ریموند پوپر، ابطال‌پذیر هم باشند.

مثلاً اگر من بنویسم:


توسعه، روندی ست خیلی خوشگل و لذت‌بخش. چنین جمله‌ای اصلا علمی نیست، زیرا خوشگل و لذت‌بخش واژگان احساس و ادیبانه‌اند نه علم. و چنین عبارتی، راه ابطال‌پذیری را بر روی خود می‌بندد.

 

ولی اگر بنویسم:

توسعه، امری‌ست درون‌زا، این گزاره علمی‌ست. چون دیگران ممکن است سخن را ابطال کند و بگویند نه برون‌زا هم هست.

پس؛

هرچه گزاره‌های متن‌های ما علمی‌تر باشد، ابطال‌پذیری (=راه نقد و بررسی و ردّ) آن هم منطقی‌تر است.

 

@

 

یک نکته از "هزار و یک نکته‌"ی حکیم حسن حسن‌زاده آملی که سال‌ها پیش در ذهن دارم بگویم:
 

ایشان گفت: خدایا اگر دوباره حساب کنی، سهم من اضافه می‌آید.
یعنی منظورش این است حسرت داشته‌های دنیوی هیچ جُنبده‌ای را نداشتن و قناعت و به تعبیر من خودبسندگی ورزیدن.


با آیه:

آیه‌ی ۹۵ سوره‌ی مبارکه‌ی مریم:

وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا

"و روز قیامت همه آنان تنها به پیشگاه او می آیند."

 

نکته ها:

مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب در سالیان گذشته، کتابی نوشت با عنوان "پلّه‌پلّه تا ملاقات خدا". آن مرحوم افتادم که سهم بزرگی در تبویب تاریخ و عرفان ایران دارند

 

سلام جناب عارف آهنگر

به برداشت‌های شما بر گزاره‌های آن پاسخم به بحث ۹۱، این نکات را به‌ترتیبی که ارزیابی و بررسی کرده‌ای، می‌افزایم:

۱. بلی؛ درست دریافت و برداشت کرده‌ای. تصدیق می‌دارم.

 

۲. هم بلی و هم خیر. بلی، چون پرستش را درست فهم کرده‌ای، که پرستش علاوه بر ایمان و اطاعت، ناشی از عشق به هستی‌بخش هم هست. خیر، چون در پرستش، وحدت است. اما در عشق، کثرت. یعنی پرستیدن فقط برای خداست. اما عشق برای هم خدا و هم بسیاری از چیزها. پس؛ عشق و پرستش دو پدیدار و دو اقدام است. هرچند پرستش ریشه‌ در عشق و اطاعت باهم دارد و شرک و شریک در آن راه ندارد.

 

۳. خیلی پسندیده تفسیر کرده‌ای. عمیق، عاشقانه و شیدانه. آری آقای عارف! از امام حسین (ع) شناخت روشنی ترسیم کرده‌ای. آن امام، تا آخرین دَم‌دمان، از سرِ رحمت و دلسوزی، کوشیدند لشکریان روبرو را از اشتباه و ننگ بزرگ آغاز جنگ با عترت آل محمد (ص) نجات دهند، اما آن آوای حسینی (=مدارا و مروّت) در گوش آنان، شنیدار نبود! و آن فرش _که پیشتر خودت در متنی بسیارزیبا و رسا درباره‌ی روزعاشورا ترسیم کرده‌‌ و در مدرسه‌ی‌فکرت گذاشته‌بودی_ رنگ خون به خود گرفت و پیام‌دار ندای محمد (ص)، عدالت، اخلاق و مقاومت شد که تو خود بهتر از من، از آن زمان، زمینه و زمین (=یعنی عاشورا) تحلیل داری و پیام و بیان.

 

۴. با شما در بیان آخرتان که دردمندانه انقراض فرزانگی را فریاد برآوردی، هم‌آوا هستم.

درپایان ممنونم از نگرش دقیق شما بر متن پاسخم.

 

 

سید علی اصغر:
این اجازه را به تو (دامنه) می دهم که چنانچه تشخیص دادی جملاتم را تغییر دهی و یا حذف کنی و ...انجام به.

 

بحث ۹۲ : این پرسش آقای حسین شیخ‌زاده است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"چه ارتباطی بین اسم افراد و خوبی و بدی افراد داره آیا نقشی داره یا نه"

 


ستون روزانه
مرز عقل
به‌ نام‌ خدا. سلام. در جهان اندیشه مطرح است که هر اهل ذوقی یک بار هم شده باید دیدگاه انتقادی ایمانوئل کانت را بخواند و بفهمد. خواستم در این پست، گفته‌باشم که این دیدگاه کانت این بود که به خود و بشریت نشان دهد مرز ناکارآمدی عقل کجاست؟ یعنی این فلیسوف اخلاق‌گرا، در پی این بود که بداند و بیاموزاند که عقل تا کجا کار می‌کند.
۱۶ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


ستون روزانه
فقه و اخلاق
به‌ نام‌ خدا. سلام. در صفحه‌ی ۳۹ کتاب "دین در ترازوی اخلاق" اثر دکتر ابوالقاسم فنایی خوانده‌بودم که برداشتم را می‌نویسم:
فلسفه‌ی اخلاق در دوران جدید، همان جایگاه و نقش فقه در تمدن اسلامی را دارد. در واقع فلسفه‌ی اخلاق، فقهِ جهانِ مدرن است و فیلسوفانِ اخلاق، فقیهان جهانِ مدرن.
۱۷ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تحلیل سیاسی


بر این نظرم گفت‌‌وگوی استراتژیک (=راهبُردی) اخیر ایران با طالبان افغانستان، یک ضرورت تأخیری چندین‌ساله‌ بود که به‌هرحال انجام گرفت. پیش‌دستی ایران در این راهبرد، یک نقب دور نگر، علیه‌ی صف‌بندی خطرناک در شرق ایران بود. به این نوع تعامل در سیاست می‌گویند اتخاذ رئالیسم (=واقع‌گرایی)، که به دیده‌ی مورگنتا، خوش‌بینانه‌ترین مشیء در کسب، نگه‌داری و ازدیاد منافع ملی‌ست. ایران با حرکت شطرنجی، خبرهای بغرنج منطقه‌ایِ درحالِ وقوع شرقِ خود را، با پردازش درست اطلاعاتی، از تهدید به سوی فرصت هدایت کرد.


عقل در سیاست یعنی کسب منافع ملی و تأمین امنیت پایدار با برگرفتن بهترین شیوه‌ی ارتباط با کم‌ترین خسارات. ایران، راه درست اما پرسنگلاخی را جست‌و‌جو کرد که باید بسیار زودتر از این می‌کرد. چون در سیاست، دیرکردن معنی ندارد، از نظر من، خیز ایران به این جرگه‌ی چندوجهی که توافقات امنیتی و کاربردی در‌ بر دارد، خیزی بلند، به‌جا و در راستا بود.

 

@


سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ فرصت‌سوزی زیادی رخ داد. گاه مقصّر تام، جریان الیت قدرت بود، گاه حلقه‌ی بسته درون ساختار نیمه‌کهنه و نیمه رانتی وزارت‌خانه‌ی مربوط. همین‌جا بگویم که حتی دکتر محمدجواد ظریف هم که کمی سیاست تمرین کرده، در امر منطقه و قرارداد‌ها و گفت‌گوهای بین‌المللی، یکدندگی و الیت‌بازی در آورد. که بنا به مصلحت به آن ورود نمی‌کنم.

 


بحث ۹۳ : این پرسش جناب صدرالدین آفاقی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
"فرهنگ عذرخواهی در زندگی روزمره ی شما چه جایگاهی دارد؟ آیا به چنین امری اعتقاد دارید و آنرا مفید میدانید؟ در صورتی که به اشتباه خود  در تعاملات فردی و اجتماعی پی ببرید حاضر به عذرخواهی هستید؟"

 


پاسخم به بحث ۹۳

سلام. با سپاس از جناب صدرالدین آفاقی که این پرسش مناسب را، به صحن مدرسه آورد. جوابم این است:

۱. عذرخواهی اقدامی اخلاقی، انسانی و ناشی از عظمت روحانی بشری‌ست. من حتی توبه (=بازگشت به سوی خدا) را نیز عذرخواهی تعبیر می‌کنم.

۲. عذرخواهی را در روابط اجتماعی، محیط خانواده، میان ملل و نیز در تار و پود سیاست یک فرهنگ دینی و برآمده از راه طی شده‌ی انبیای الهی می‌دانم.

 

۳. گسترش فرهنگ والای عذرخواهی در سیاست و خصوصاً در انقلاب اسلامی را لازم می‌دانم.

 

۴. رهبری در سال‌ها پیش در بجنورد از پشت تریبون از مردم بابت سیاست نادرست کنترل موالید عذرخواهی کردند. این نوع عذرخواهی‌ها باید تبدیل به رویه شود و تعمیم پذیرد. شاید ادامه دهم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۲۰

مدرسه فکرت ۲۰

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۲۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیستم

 

بحث ۸۶: این پرسش آقای محمد عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود. «در مورد مکانیسم خواب و رویا و بیان خاطره ای از خواب و رویای صادقه قابل طرح و بیان در گروه اگر مطالبی دارید ، بیان فرمایید ؟»

 

پاسخم به بحث ۸۶

 

علاوه بر سلام و سپاس از پرسشگر، بابت طرح این سؤال مهم و آمیخته با زندگی و روح و روان آدمی، پاسخم به پرسش جناب عبدی به‌شرح زیر است:

 

۱. خواب بخش‌جدایی‌ناپذیر روح انسان است.

 

۲. در قرآن بر آن در سوره‌ی یوسف اشاره شده‌است.

 

۳. حتی کسانی‌اند که مقام مُعبِّر (=تعبیرکننده) خواب و رؤیا هستند. و به حضرت یوسف (ع) تأویل‌الاحادیث اعطاء شد:

 

الف. تأویل در یک معنا تعبیر خواب است «و یعلمک من تأویل الاحادیث» (آیه‌ی‌۷ یوسف) تو را تعبیر خواب آموزد.

 

ب. «نبئنا بتأویله» (آیه‌ی۳۸ یوسف) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده.

 

۴. قدرت برون‌رفت روح و روان از کالبد است.

 

۵. حتی نوعی وحی (به معنای الهامات درونی) است.

 

۶. گاه کابوس وحشتناک و هشدار‌بخش است.

 

۷. اغلب پیام‌دار و نویددهنده است.

 

۸. حتی نشانگر و از عوامل بلوغیت در نوجوانی‌ و گذر از سنین بچگی‌ست.

 

۹. خواب‌هایی در انسان بروز می‌کند که از آموزه‌های کتاب هم ارزنده‌تر است؛ اگر بدان توجه شود.

 

۱. رؤیای‌صادقه یک نعمت‌ خَفی در وجود و نهادِ آدمی‌ست.

 

۱۱. به‌گمانم قدرتِ خواب‌دیدن، فصل مُمیّز انسان با حیوان است.

 

۱۲. برای همه‌ی انسان‌ها در طول عمر چنان خواب‌های باارزشی که ارمغان یا هشدار و یا دیدار با مقام‌های مقدس دینی و مکان‌های شریف است، رخ می‌دهد.

 

۱۳. گاه، خواب ارزش علم و آموزه دارد.

 

۱۴. البته برخی‌ها در خواب و گرایش به آن، اسیر خرافه‌ و جادو و جَنبل‌اند و حتی پاره‌ای مجامع علمی به‌جای تدوین و تصنیف کتاب‌های عقلانی و دینی، به‌سوی خواب‌ها و نقل این‌گونه قضایا روی‌آوردند که آیت‌الله سیستانی هم سال‌ها پیش، به این نوع گرایش‌های غلط، تذکر و تنذیر داده‌بودند.

 

ستون روزانۀ مدیر

نوشتن در خطر نابودی!

به‌نام‌خدا. خودکار و روان‌نویس و مداد را زمین نگذاریم. من خطر ازبین‌رفتن هنر خط فارسی را می‌بینم. از غلبه‌ی فضای مَجازی و تیک‌تیک تایپ‌ها، قلم و مداد از دستان ایرانیان بر زمین افتاد، دوری نخواهد بود، هنر نوشتن بر کاغذ، از میان‌مان رخت بربندد. من خود، تمام سعی‌ام بر این است، دست از نوشتن با روان‌نویس و خودکار، برندارم. مطالعاتم همیشه با یادداشت‌برداری‌ها همراه است. این را در عکس بالا نشان داده‌ام تا گفته‌باشم مراقب باشیم نوشتن بر صفحات کاغذ از بین‌مان نابود نشود. این زیبایی نگارش فارسی را پاس بداریم. با پوزش از جناب جوادی‌نسب که به‌علت جانبازی از نوشتن بر کاغذ، دور افتاده‌است.

 

 

برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن"

 

در این دستنوشته‌ام _که برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن" ترجمه‌ی بابک احمدی‌ست_ چندین نکته در آبان سال ۱۳۹۶ دراین‌باره نوشته‌ام، که چندتا را اینجا می‌نویسم:


میان زندگی درونیِ هر شخص با واژگانِ در دسترس، رابطۀ تنگاتنگ است.

فهمیدنِ یک نوشته به معنای سهیم شدن در معنای موجود است.

هرمنوتیک، خلاصی از »کژفهمی‌ها» و کنارزدنِ «بدفهمی‌ها»ست.

 هانس گئورک گادامر معتقد است که قدرت راستین، آگاهی هرمنوتیکی توانایی ماست در فهمیدنِ این‌که چه چیز پرسش‌پذیر است.

اشلایر ماخر هرمنوتیک را هنرِ اجتناب از بدفهمی‌ها توصیف می کند.

تأویل [=یعنی تفسیر، بیان، بازگردانیدن به چیزی] یک امرِ آموزشی نیست، بل خود کُنشِ فهم است.

استیفن میولهال بر این نظر است: چنان نیست که رابطۀ میان احساس و واژگانِ در دسترس، رابطه‌ای ساده باشد.

۶ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۸۷ : این پرسش جناب حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر دارابکلایی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

«آیاقدرت شیطان ازخدابیشتراست؟آگه نیست چراگناه کردن آسان تراز کارنیک است؟»


یادآوری مدیر: همکلاسی‌ها توجه داشته باشید که قبلاً در بحث ۲۵ به پرسش "مفهوم و مسأله‌ی شیطان" که توسط جناب محمدحسین آهنگر طرح شده‌بود، پرداخته‌بودیم؛ اینک فقط به همین پرسشی که مطرح شده‌است، پاسخ بفرمایید و از تکرار بحث کلی شیطان، خودداری ورزید. تا اصل سؤال جواب‌های روشن پیدا کند. تشکر.

 

پاسخم به بحث ۸۷
با سلام و تشکر از جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی؛ چندنکته‌ی توضیحی ارائه می‌کنم. چون اگر دراین‌باره بخواهم بنویسم شاید یک کتاب شود: 
۱. شیطان و جنود آن از مخلوقات‌اند؛ پس مانند تمامی جُنبدگان و موجودات عالم، در ذیل قدرت خداوند قادر متعال‌اند اما توان نفوذ زیادی دارند. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیستم

 

بحث ۸۶: این پرسش آقای محمد عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود. «در مورد مکانیسم خواب و رویا و بیان خاطره ای از خواب و رویای صادقه قابل طرح و بیان در گروه اگر مطالبی دارید ، بیان فرمایید ؟»

 

پاسخم به بحث ۸۶

 

علاوه بر سلام و سپاس از پرسشگر، بابت طرح این سؤال مهم و آمیخته با زندگی و روح و روان آدمی، پاسخم به پرسش جناب عبدی به‌شرح زیر است:

 

۱. خواب بخش‌جدایی‌ناپذیر روح انسان است.

 

۲. در قرآن بر آن در سوره‌ی یوسف اشاره شده‌است.

 

۳. حتی کسانی‌اند که مقام مُعبِّر (=تعبیرکننده) خواب و رؤیا هستند. و به حضرت یوسف (ع) تأویل‌الاحادیث اعطاء شد:

 

الف. تأویل در یک معنا تعبیر خواب است «و یعلمک من تأویل الاحادیث» (آیه‌ی‌۷ یوسف) تو را تعبیر خواب آموزد.

 

ب. «نبئنا بتأویله» (آیه‌ی۳۸ یوسف) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده.

 

۴. قدرت برون‌رفت روح و روان از کالبد است.

 

۵. حتی نوعی وحی (به معنای الهامات درونی) است.

 

۶. گاه کابوس وحشتناک و هشدار‌بخش است.

 

۷. اغلب پیام‌دار و نویددهنده است.

 

۸. حتی نشانگر و از عوامل بلوغیت در نوجوانی‌ و گذر از سنین بچگی‌ست.

 

۹. خواب‌هایی در انسان بروز می‌کند که از آموزه‌های کتاب هم ارزنده‌تر است؛ اگر بدان توجه شود.

 

۱. رؤیای‌صادقه یک نعمت‌ خَفی در وجود و نهادِ آدمی‌ست.

 

۱۱. به‌گمانم قدرتِ خواب‌دیدن، فصل مُمیّز انسان با حیوان است.

 

۱۲. برای همه‌ی انسان‌ها در طول عمر چنان خواب‌های باارزشی که ارمغان یا هشدار و یا دیدار با مقام‌های مقدس دینی و مکان‌های شریف است، رخ می‌دهد.

 

۱۳. گاه، خواب ارزش علم و آموزه دارد.

 

۱۴. البته برخی‌ها در خواب و گرایش به آن، اسیر خرافه‌ و جادو و جَنبل‌اند و حتی پاره‌ای مجامع علمی به‌جای تدوین و تصنیف کتاب‌های عقلانی و دینی، به‌سوی خواب‌ها و نقل این‌گونه قضایا روی‌آوردند که آیت‌الله سیستانی هم سال‌ها پیش، به این نوع گرایش‌های غلط، تذکر و تنذیر داده‌بودند.

 

ستون روزانۀ مدیر

نوشتن در خطر نابودی!

به‌نام‌خدا. خودکار و روان‌نویس و مداد را زمین نگذاریم. من خطر ازبین‌رفتن هنر خط فارسی را می‌بینم. از غلبه‌ی فضای مَجازی و تیک‌تیک تایپ‌ها، قلم و مداد از دستان ایرانیان بر زمین افتاد، دوری نخواهد بود، هنر نوشتن بر کاغذ، از میان‌مان رخت بربندد. من خود، تمام سعی‌ام بر این است، دست از نوشتن با روان‌نویس و خودکار، برندارم. مطالعاتم همیشه با یادداشت‌برداری‌ها همراه است. این را در عکس بالا نشان داده‌ام تا گفته‌باشم مراقب باشیم نوشتن بر صفحات کاغذ از بین‌مان نابود نشود. این زیبایی نگارش فارسی را پاس بداریم. با پوزش از جناب جوادی‌نسب که به‌علت جانبازی از نوشتن بر کاغذ، دور افتاده‌است.

 

 

برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن"

 

در این دستنوشته‌ام _که برداشتم از کتاب "هرمنوتیک مدرن" ترجمه‌ی بابک احمدی‌ست_ چندین نکته در آبان سال ۱۳۹۶ دراین‌باره نوشته‌ام، که چندتا را اینجا می‌نویسم:


میان زندگی درونیِ هر شخص با واژگانِ در دسترس، رابطۀ تنگاتنگ است.

فهمیدنِ یک نوشته به معنای سهیم شدن در معنای موجود است.

هرمنوتیک، خلاصی از »کژفهمی‌ها» و کنارزدنِ «بدفهمی‌ها»ست.

 هانس گئورک گادامر معتقد است که قدرت راستین، آگاهی هرمنوتیکی توانایی ماست در فهمیدنِ این‌که چه چیز پرسش‌پذیر است.

اشلایر ماخر هرمنوتیک را هنرِ اجتناب از بدفهمی‌ها توصیف می کند.

تأویل [=یعنی تفسیر، بیان، بازگردانیدن به چیزی] یک امرِ آموزشی نیست، بل خود کُنشِ فهم است.

استیفن میولهال بر این نظر است: چنان نیست که رابطۀ میان احساس و واژگانِ در دسترس، رابطه‌ای ساده باشد.

۶ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۸۷ : این پرسش جناب حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر دارابکلایی‌ست که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

«آیاقدرت شیطان ازخدابیشتراست؟آگه نیست چراگناه کردن آسان تراز کارنیک است؟»


یادآوری مدیر: همکلاسی‌ها توجه داشته باشید که قبلاً در بحث ۲۵ به پرسش "مفهوم و مسأله‌ی شیطان" که توسط جناب محمدحسین آهنگر طرح شده‌بود، پرداخته‌بودیم؛ اینک فقط به همین پرسشی که مطرح شده‌است، پاسخ بفرمایید و از تکرار بحث کلی شیطان، خودداری ورزید. تا اصل سؤال جواب‌های روشن پیدا کند. تشکر.

 

پاسخم به بحث ۸۷
با سلام و تشکر از جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی؛ چندنکته‌ی توضیحی ارائه می‌کنم. چون اگر دراین‌باره بخواهم بنویسم شاید یک کتاب شود: 
۱. شیطان و جنود آن از مخلوقات‌اند؛ پس مانند تمامی جُنبدگان و موجودات عالم، در ذیل قدرت خداوند قادر متعال‌اند اما توان نفوذ زیادی دارند. بیشتر بخوانید ↓


۲. مشیّت الهی بر این تعلق گرفته که شیطان فرصت و مهلت یابد تا برای ایجاد وسوسه و غلبه بر انسان خصوصاً مؤمنان، آنان را از درگاه رُبوبیت و عُبودیت خارج و وادار به عصیان، نافرمانی و در نتیجه گناه و آلودگی‌ها کند. بنابراین، ایستادگی و پرهیزگاری در برابر چنین موجود گمراه و گمراه‌کننده‌ای، برترین پاداش و بهترین رستگاری به‌همراه دارد.


۳. چنان‌چه همگان می‌دانید در اغلب موارد، میل به ارتکاب گناه و زشتی‌ها، جذبه‌‌ی ظاهری‌اش به‌مراتب شدیدتر از تمایل به نیکی‌هاست. از همین‌رو انسان که میان حرکت به سمت نیکی و زشتی غوطه‌ور است، گاه به‌علت غفلت، یا جهالت، یا عصیان‌گری، یا گول‌خوردن و یا از سر عناد و اراده و اشتیاق کاذب، به گناه میل می‌کند. اما نفس لوامّه‌اش، او را هوشیار و پشیمان می‌سازد.


۴. انسان همیشه در برابر شیطان و نداهای لشکر شیطان قرار می‌گیرد. اگر از ایمان، معنویت و ارزش‌گذاری به اعتبار و آبروی خود کمتر برخوردار باشد، اسیر شیطان می‌شود و از انجام گناه، کمتر بازداشته‌ می‌شود.


۵. از نظر قرآن، شیطان مهلت یافته، اغواگر آدمیان باشد؛ پس شیطان و خدمه‌اش قدرت نفوذ دارند، اما انسان اگر وارستگی و خشیّت خدایی پیشه کند در برابر قدرت شیطان و ابلیس، می‌ایستد و نمی‌گذارد شیاطین بر او تسلّط یابند. و توبه و بازگشت به خدا و خوبی‌ها، آنتی‌تز گناه است که بهترین و مهربانه‌ترین راه پیشنهادی خدا به انسان است. پایان.


به‌قول حبیب چایچیان «حسان»:

غرق گنه ناامید مَشو ز درگاه ما
که عفو‌کردن بوَد در همه‌دَم کار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصیان
کیست که چون‌و‌چرا کند ز کردار ما

 

ستون روزانه
هیأت حاکمه‌ی فیضیه
به‌ نام‌ خدا. سلام. در دوره‌ی مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی، ایشان هیأت حاکمه‌ای مرکّب از پنج‌شش نفر درست کرده‌بودند مستقر در مدرسه‌ی‌فیضیه، که تخلُّفات روحانیون را رسیدگی کند. (رجوع شود به: جلوه‌های ماندگار، مرحوم منتظری، ص ۸۵)


در این پست خواستم گفته‌باشم تشکیل دادگاه‌ویژه روحانیت فلسفه‌اش امتیازطلبی نبود، بلکه مقابله با تخلفات احتمالی بود. زیرا ممکن بود دادگاه‌های عمومی آن جُربُزه‌ی قاطع را در برخورد با روحانیان خلاف‌کار نداشته‌باشند. و یا شأن روحانیان به‌عنوان مقام‌های دینی، معنوی و تبلیغی اقتضاء داشت در برخورد با تخلفات احتمالی آنان، انحصار ایجاد شود.


 

نکته‌ی تحلیلی:

 

دادگاه ویژه روحانیت برای مقابله با آزادی، اندیشه، تفکرات و اجتهادات روحانیت، ابداع نشده، بلکه برای مقابله‌ی حقوق‌مندانه و قاطع، با تخلفات احتمالی آنان تعبیه شده‌است. حال اگر در طی‌ این‌مدت، چنین دادگاهی از اصل خود دور افتاده‌باشد _که من به این داوری ورود نمی‌کنم_ به معنای نقص و ایراد در تدبیر امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نیست، بلکه مشکل در شیوه، سلایق، جناح‌بندی‌های سیاسی، صف‌بندی‌های فکری‌ و خدای‌ناکرده اعمال نفوذ به‌جای دلالت حقوق است. امید است این نهاد تحتِ نهاد رهبری توسط بازرسان عادل مورد تفحُّص و ارزیابی عادلانه قرار گیرد. البته خدا بهتر می‌داند.


یادآوری: چون پیشتر از این، برخی از هم‌کلاسی‌های محترم سخن از دادگاه روحانیت به‌میان آورده‌بودند، لازم دیدم پستی جداگانه در این‌باره بنویسم.
۷ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب عارف‌زاده

خُب، ملتِ آگاه، تمام تلاش را بکنند که به تعبیر شما "حواس‌پرت" نشوند. این بهترین راه حفط حاکمیت سیاسی و حقوقی ملت است. اگر کسی در برابر قدرت، خام و حواس‌پرت شود، خود، خود را بازنده کرده‌است.

 

 

@


سلام جناب دکتر عارف‌زاده. بسیارممنونم. اما بعد؛ این جواب را از سر علاقه‌ام به زبان و ادبیات و نگارش فارسی‌ست. پس، نگذار به‌حساب چِکّلی‌پِکّلی. بلی؛ ارزش زمان برای شما را به‌خوبی درک می‌کنم. اما به‌جای "فعلاً بای" پیشنهاد من "اکنون بدرود" است. مقدار زمانِ نوشتن هر دو عبارت، نزدیک‌به‌هم است. ارزش کار گزاره‌ی پیشنهادی من این است که هر دو واژه، از زبان ارزنده‌ی فارسی‌ست. اما در گزاره‌ی "فعلاً بای"، واژه‌ی اول عربی‌ست و واژه‌ی دوم انگلیسی. پس؛ پیش به سوی پاکیزه‌داشتن زبان فارسی و به امانت سپردن سالمِ آن برای نسل آینده.

 

پاسخ به جناب حسین شیخ‌زاده سورکی

 

اول‌ آن‌که طبق آداب دینی و فرهنگ ایرانی در سرآغاز هرسخن و جواب باید گفت: سلام؛ پس: سلام.

دوم‌ آن‌که شما جناب حسین شیخ‌زاده! از یک‌سو در یک پست بالاتر می‌نویسی: پرسش‌های مدرسه کسل‌کننده است؛ و بعد اعلام می‌کنی سؤالات باید متناسب با حال کشور و به‌قول معروف "به‌روز" باشد. اما کمی‌بعد در این پست _زیر آن متن خود_ پرسشی پیشنهاد می‌کنی و می‌نویسی: حرمت شب عاشورا با روز عاشورا یکی هست...؟

 

من روی نظر و سؤال شما و آن استدلال و انتظارات‌تان، داوری نمی‌کنم و از آن عبور می‌کنم و معتقدم ارزش نظرات شما برای شخص شما محفوظ. فقط دو نکته به شما بگویم:

 

۱. پرسش‌ها محصول همین همکلاسی‌هاست. نه از آسمان آمده و نه از زیرزمین. هرکس _ازجمله شما_ اگر فکر می‌کنید پرسش‌هایی مهمتر و غیرکسل‌کننده، از این ۸۸ پرسش سنجاق‌شده، دارید، بسیارخوب؛ پس ارسال کنید نوبت بگیرید تا همگان از بحث در اطراف پرسش‌های خوب شما، نی‌نصیب نمانند.

 

۲. نکته‌ی دوم این‌که بارها گفته‌ام پرسش‌های اعضا در خورجین مدرسه در نوبت قرار می‌گیرد، بنابراین امکان تلاقی با مناسب‌های روز نمی‌تواند باشد مگر اتفاقی باشد مانند برخی از پرسش‌های مطرح‌شده. به‌قول مشاور ارشد جناب سیدعلی‌اصغر، ما سازمان تبلیغات اسلامی نیستیم که طبق تقویم روزشمار پیش برویم.

 

شما جناب شیخ‌زاده! به‌خوبی می‌دانید اینجا مدرسه است و اتفاقاً نباید قید زمان و مکان در آن محوریت بیابد و اعضا باید با اطمینان از صحّت سؤال و چیستی موضوعات، بر روی مسائل مختلف فکر کنند و سپس جواب بنویسند.

 

نیز همگان به‌حتم می‌دانند، مدرسه جای موضع‌گیری‌ها نبوده و نیست، جای تبیین و بیان‌هاست. سکّوی پرتابِ کنش‌وواکنش‌های جناحی نبوده و نیست، بلکه کُرسی درس، تحلیل، تبادل فکر و آموزه‌هاست. سپاس.

 


بحث ۸۸ : این عکس میکروفون (=صدابَر) تریبون (=میز سخنوری) است. هم آسیب‌شناسی کنید و هم آگاهی‌رسانی. شما از میکروفون و تریبون، چه حس‌وحال و چه انتظاراتی داشته و دارید؟ درباره‌ی آن هرچه دانش‌وبینش، یا نقدوانتقاد، و یا اعتقادواعتماد دارید بیان کنید. و نیز اگر پشت آن قرار‌می‌گرفتید چه‌ها می‌گفتید؟ این عکس‌وپرسش برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

 


ستون روزانه

ملکه و بُنگاه

تحلیلی بر عکس بالا:

این زن "الیزابت دوم" است. ۹۲ ساله، ملکه‌ی سلطنتی انگلیس، کانادا و زلاند‌نو و چندکشور دیگر همسود. او قول داده‌است که ۳ سال دیگر، قدرت را به پسرش پرنس "چارلز" انتقال می‌دهد.

 

انگلیسی‌ها که مردم مستقل جهان و ایران را به نداشتن دموکراسی و آزادی و... متّهم می‌کنند، خود هنوز تحت حاکمیت این ملکه‌ی اَشرافی و نظام سلطنت، روزگار می‌گذرانند. کاخ پر زرق‌وبرق این ملکه و بنگاه سخن‌پراکنی بی.بی.سی او _که از خزانه‌ی انگلیس و پول‌های ویژه، ارتزاق می‌شوند_ دو نهاد اَشرافت است که همچنان در دستان ملکه مانده است که خود را برگزیده و نظرکرده‌ی خدا می‌پندارد و انگلیسی‌ها او را قدّیس و نماد خود معرفی می‌کنند. بدتر از آن این‌که، هنوز هستند کسانی‌که به این دو نهاد اَشرافیتِ دارا و امتیازطلب، گوش و چشم و دل سپُرده‌اند. جهانِ غرب البته جالب‌تر! از این هم هست، که من از آن می‌گذرم.

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

@


سلام جناب عیسی آهنگر
یادم است ماه قبل در پی تذکر جدّی‌ام، قول داده‌بودی دیگه در مدرسه‌ی فکرت تبلیغ این‌گونه امور بیگانه و بی بی سی را نکنی؟ پس چی بود او قول؟ لطف کن مقررات را رعایت کن.

 

پاسخم به بحث ۸۹

با سلام و سپاس از شما جناب عیسی آهنگر بابت پرسش ۸۹. به‌کوتاهی چند نکته می‌نویسم: کسانی‌که خود را به‌خواب می‌زنند، در واقع بیدارند! پس آنان را رُستم هم با پُتک و گُرز نمی‌تواند از خوابی که رفته‌اند، بیدار کند! اما خُفتگان را نه فقط می‌شود بیدار کرد، که باید هم کوشید بیدارشان ساخت. اساس کار بشریت همین بیدارسازی همدیگر به روش نرمی و منطق است.

 

اساساً حکمتِ سقراط حکیم نیز _که خود را "خرمگس" می‌خواند_ این بوده که جوانان آتن و اسپارت را از خواب بیدار کند تا به‌سوی طلب حق و مبارزه با دستگاه فساد بروند، همان‌طور که خرمگس با وزوزکردن، انسان به‌خواب‌رفته را بیدار می‌کند.

 

بنابراین، خودخُفته خود را بیدار پندارد! ولی نمی‌خواهد تن به حقیقت دهد و سخن درست را بپذیرد. این یک مُعضل جهانی‌ست، به ایران فقط برنمی‌گردد. به زبان کشکولی این دسته را فقط حضرت عزرائیل می‌تواند، تکان دهد!


شما جناب حسین آقا خواب را از تمثیل بردی به واقعیت خواب. حال‌آن‌که اولی یعنی کسانی که علم به واقعیت‌ها و حقیقت‌ها ندارند و دومی یعنی خود را دانا می‌پندارند. یکی جهل است و یکی تجاهل.
راستی سلام آقا.

 

 

ستون روزانه
دِرهم و بَرهم


به‌ نام‌ خدا. سلام. معاویه در اَخنونیّه _محل رویارویی دو لشکر_ به ابن عباس (=معروف به عبیدالله‌ بن عباس یا عبدالله ابن عباس) پیشنهاد داد اگر از لشکر امام حسن به معاویه ملحق شود، یک‌میلیون درهم به او خواهد داد. ابن عباس این کار را کرد و پناهنده شد و دودستگی و انشعاب در لشکر امام حسن مجتبی (ع) ایجاد شد. می‌توانید این قضیه را در کتاب "تصویر امامان شیعه" از مؤسسه شیعه‌شناسی قم بیشتر بخوانید.


نکته: خواستم گفته‌باشم پول، درهم، دنیا و دینار چنان جذبه‌ای دارد که جای حق و باطل را در کمترین کسری از ثانیه‌ها، به‌سرعت باد جابه‌جا می‌نماید. گاه، پابرجا ماندن در موضع (=جایگاه) حق، فقط با مقاومت، دست‌شُستن از مطامع و نیز پایداری در ایمان ممکن است. حتی اگر آن فرد ابن‌عباس _فرزند دانشمند عموی پیامبر (ص)_ باشد.
۱۰ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


جناب شیخ احمدی سلام
دیشب چون به مرز یک بامداد نزدیک شده‌بودیم، جواب دوباره ننوشتم. حالا کوتاه بگویم. شما آدم خوابیده را در خوابِ تن تعبیر کرده‌اید. تمام حرف من این است منظور خواب تن نیست، خواب فکر و دانش است. خواب نادانی و جهل و یا بی‌اطلاع گذاشتن ملتی.
 
مثالی می‌زنم تا بیان خود را روشن‌تر کنم:

بخش وسیعی از ملت عربستان در خواب‌اند. ثروت و مِکنت آنان را به خواب عمیق جهل و نادانی بُرد و حقیقت را درک نمی‌کنند. اما آل سعود چی؟ آنان خود را به‌عمد به‌خواب زده‌اند و حاضرند حتی مانند گاوشیرده توسط غربی‌ها و آمریکایی‌ها دوشیده شوند، اما به عنوان یک آلِ حاکم در مسند قدرت باقی بمانند! و آمریکا هم از این خواب و خواب‌زده‌ها سود می‌برَد و آنجا چندین پایگاه نظامی دارد.

 

اما ملت ایران چون در این بُعد ملتی بیدار و هوشیار است، حتی یک سرباز آمریکایی جرأت ندارد در خاک پرگهر ایران حضور داشته باشد! چه رسد به داشتن پایگاه و استیلا. درود آقا.

 


بحث ۹۰ : این پرسش جناب حمید عباسیان است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.
"با درود. خدمت به خلق چیست؟ خادم به خلق کیست؟ خدمت به خلق چه منفعتی دارد؟ خادم به خلق دنبال چه منفعتی است؟ منفعت معنوی اش چیست؟ در خدمت به خلق دنبال چه منفعتی باید باشیم؟

 

پاسخم به بحث ۹۰

به‌نام‌خدا. سلام. از پرسشگر این بحث جناب حمید عباسیان ممنونم. دیدگاه من با فهمی که از دین و انسان دارم این است:

۱. انسان‌ها طبق تعلیم قرآن، باید در بِرّ (=نیکویی)، باهم تعاون و مددکاری کنند. این اصل ریشه‌ی فطری دارد، زیرا انسان‌ها از طریق "زبان" _که عامل ارتباط و گفتار است_ درمی‌یابند باید باهم به‌صورت اجتماعی زندگی کنند. اجتماعی‌بودن، خدمات را نیز الزام می‌دارد.

 

۲. خدمت به خلق چون یک رفتار اخلاقی‌ست، منفعت آن نیز اخلاقی‌ست و به حساب خدمت‌گر می‌ماند. مانند خدمت ادیسون به بشریت.

 

۳. ما با خدمت به نیازمند دچار نشاط و رضا می‌شویم، همین موجب می‌شود انسان هدف زندگی را با امید طی کند.

 

۴. در فرهنگ دینی همه‌ی ملل جهان نیز آموزه‌های فراوان خدمت به مردم وجود دارد.

 

۵. چه منفعتی بالاتر از این‌که انسان دستِ کسانی را بگیرد که در اثر بی‌عدالتی بازار و دولت بر حق ملت، و نیز غارت‌گری‌های جهان غرب، زمین‌گیر شده‌اند و شب و روزشان با سختی و تنگی می‌گذرد.

 

۶. ایرانی‌ها در طول تاریخ روح همکاری و مدد به مردمان مظلوم داشتند و فرهنگ شیعه نیز با الگوگیری از مولا امام علی (ع) نشان داد که عبادت خدا علاوه بر نماز و دعا و رابطه با خدا، با خدمت به مردم، به‌ویژه مردم نیازمند تکمیل و حقیقی می‌شود.

 

۷. قشر و ظاهر دین باید با مغز دین متحد شود، مغز دین می‌گوید خدمت و محبت به مردم، ذات دین است. اگر نماز می‌خوانیم یکی از آثار نماز باید انفاق به مردم باشد. در دین خدای مهربان، یاری‌کردن به هم اصل تعطیل‌ناپذیر است.

 

به‌گمانم به‌همین کوتاه پاسخ‌دادن، بسنده کنم، حوصله‌ی خواننده را سر نمی‌آورم. پایان.

 

تذکر: اعضا لطف کنید موضوع کربلای ۴ را تا همین‌جا خاتمه دهید. کمی هم به مقررات مدرسه پایبند بمانید. مهمترین پرسش سنجاق شد، بازهم دست به حاشیه می‌زنید. وقت اعضا را لطف کنید مخدوش نفرمایید.


ستون روزانه
خنادق و فنادق
به‌نام‌خدا. سلام. اساساً مبارزین جهان دوگونه‌ بوده‌اند: کسانی‌که در میدان‌، کارزار می‌کردند؛ و کسانی‌که در کناری، برگذار. اولی‌ها اهل خطر و جان‌فشانی‌ بوده‌اند، دومی‌ها اهل احتیاط، ترس و نظاره‌نشینی. اما وقت تقسیم ارث که فرا می‌رسید دومی‌ها ازهمه پیش‌تر و بیشتر بودند!


مثلاً به قول نویسنده‌ی کتاب "عوامل و علل جنگ"، به معارضین مبارز عراقی در طول حکومت صدام‌حسین، معارضین خنادق (=خندق‌ها) می‌گفتند و به معارضین مقیم اروپا و آمریکا، معارضین فنادق (=هُتل‌ها).
۱۱ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@


سلام جناب‌ جوادی‌نسب
من به این بحث ورود نمی‌کنم. اما وقتی شما به این موضوع با گستره‌ی ایران، اِشراف و اطلاع آماری دقیق نداری، و خودت نیز با جمله‌ای التزامی، نظرت را مطرح کرده‌ای؛ چگونه می‌توانی ادعای خود را اثبات کنید؟ به‌نظرم اگر در قضیه‌ای علم نداریم، نباید جمله‌ایی اِخباری و با مایه‌ی التزامی بگوییم. من البته فقط یک روش علمی را بیان کردم نه محتوای نظرت را تحلیل. من با این نظر شما توافق ندارم. البته آمار دقیق هم ندارم.

دنباله‌ی جواب به جوادی:

جناب جوادی این جوابی که می‌دهم هم خطاب به جناب‌عالی‌ست و هم به جناب دکتر عارف‌زاده که از من سؤال به‌عمل آوردند:


۱. شما در آن متن خود از قیدِ آماری "کمتر" استفاده کرده‌اید. اشکال من فقط به همین قید "کمتر" بود. چرا؟ چون به لحاظ علمی در امور اجتماعی همین اثبات ادعای "کمتر " نیازمند دو تحقیق است:


یکی‌این‌که انسان خود دست به تحقیق شود و به این نتیجه برسد و آن را به عنوان یک "داده" در جامعه مطرح کند. دوم‌این‌که از یک تحقیق و منبع مورد وثوق نقل کند و با یقین در جامعه نشر دهد.


۲. من چون آمار دقیق ندارم، در همان آغاز متن خودم گفته‌ام به محتوای ادعای شما ورود نمی‌کنم. این چه فرقی می‌گذارد؟ این فرق:


شما به گمانه‌ی خود، اعتماد کرده‌ای و راحت و قاطع گفته‌ای "کمتر" بود. من اما به علت پایبندی‌ام به متدولوژی (=روش تحقیق) وارد اصل موضوع نشدم و فقط شیوه‌ی گزاره‌ی اِخباری شما را نقد کرده‌ام.


۳. نتیجه: در مسائل تحقیق نشده‌ی اجتماعی، علم روش تحقیق می‌گوید باید از عبارت "به‌نظر می‌رسد" و یا "چنین بر می‌آید" استفاده کرد، نه حکم قاطع و آماری داد. پوزش و احترام و از نظر من این بحث تمام.



ستون روزانه
چرا خدا فرمود: "اَعَدَّ اللهُ"؟
به‌ نام‌ خدا. سلام. همه‌ی ماها به‌قول مشهور "بچه‌مسلمان‌ها" با قرآن مأنوسیم و دست‌کم روزانه چندآیه‌، قرائت و یا مطالعه می‌کنیم. امروز، واژگان آیه‌ی ۸۹ توبه، چشمانم را به‌خود کشاند و مجذوب ساخت.


به نظرم آیات را بهتر است از روی کتاب تفسیر تک‌جلدی "برگزیده المیزان" علامه طباطبایی بخوانیم تا در سایه‌سار خواندن، هم بدانیم، هم کمی تدبُّر کنیم و هم تفسیر آن را مرور نماییم. آن مرحوم، دلیل به‌کارگیری واژه‌ی بالا را به‌خوبی شرح کرد که من اشتیاق یافتم برداشتم را بنویسم و به اشتراک بگذارم. امید است نفعی رسانده باشم:


خدای متعال، بهشت، پاداش، خیرات و رستگاری را برای مؤمنان، اِعداد (=یعنی فراهم‌سازی) فرمود، نه وعده‌. وقتی خدا به جای لفظ وعده، واژه‌ی اِعداد به‌کار بُرد، دلیلش این است، چون شرط آن، ادامه‌ی عمل صالح، پایداری در رکاب پیامبر _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_  و مخالفت نکردن با آن حضرت است. بنابراین، لفظ وعده را به‌کار نبرد، زیرا وعده یعنی به‌طور حتم باید انجام دهد، حال‌آن‌که این امر مشروط است به مداومت در ایمان و عمل‌های نیک و صالح.

 

میزانِ افراد و خدمت

یک جوابِ یک‌جا

جنابان جلیل قربانی و صدرالدین آفاقی

سلام و احترام

۱. جناب قربانی کار کارمندان و حقوق‌بگیران را "خدمت" نمی‌داند. چون معتقد است آنان مابه‌اذاء حقوقی که دریافت می‌کنند، وظیفه‌گرایی می‌کنند.


نقد من بر این سخن:

تمام این سخن شما نادرست نیست، اما مخدوش است. زیرا از نظر من، دولت و شرکت‌ها و نهادها، حقوق واقعی کارکنان خود را نمی‌پردازند. مثلاً وقتی دولت به یک معلم ایران، که حقوق ماهانه‌اش ارزش ده‌میلیون تومان را دارد، یک‌میلیون و بیش و کم می‌دهد، آن معلم نه فقط دارد خدمت می‌کند بلکه ایثار و ازخودگذشتگی هم می‌کند.

 

آیا پاک‌بانان شهرداری (=رُفته‌گران محترم) با این حقوق بسیار نازل خود، آیا در اذاء دریافت حقوق واقعی‌شان! دارند وظیفه‌گرایی می‌کنند؟ اینان که بامدادان همه خوابند و با شریف‌ترین فضیلت ذاتی خود، پس‌مانده‌ها و زباله‌های جامعه را جمع‌آوری می‌کنند و سطح زندگی اجتماعی مردم را جاروب، آیا خدمت به خلق نمی‌کنند!؟ چون به قول شما حقوق دریافت می‌کنند؟! نه! جناب قربانی! کارکنان این کشور شامل تمامی مشاغل کارگری و کارمندی، مشغول خدمت به خلق‌اند و البته حقوق ناچیز هم می‌گیرند و حق‌شان این نیست که ماهانه ناچیزترین پول بی‌ارزش را می‌گیرند.


۲. جناب صدرالدین چندباری میزان حال فعلی افراد را در پست‌های خود به‌کار بردند.


نقد من بر این سخن، که البته خطابم کلی‌ و عام است و نه به جناب صدر:

از نظر من آقای صدرالدین، جمله‌ی امام خمینی را مطابق شأن نزولش تفسیر نمی‌کنند. امام، تز "میزان، حال فعلی اشخاص است" را در اصل، برای جذب افراد به انقلاب فرمودند، نه برای دفع و قلع‌وقمع افراد از انقلاب. نباید برای پیاده‌کردن افراد از قطار انقلاب، به جمله‌ی امام، استناد کرد که برعکس، ایشان برای سوارکردن بیشتر افراد در قطار انقلاب آن را به‌کار بردند. اصل سخن امام را در "عکس‌نوشته‌ی" زیر بارگذاری می‌کنم.

 

پس، میزان، حال فعلی اشخاص است، یعنی نگاه نکنیم در گذشته چندتا اشتباه داشته یا به طاغوت گرایش داشته، بلکه حال فعلی‌اش را بنگریم و جذبش کنیم نه دفع.

 

کسانی که این تز امام را برای رد صلاحیت فلّه‌ای افراد این مملکت به‌کار می‌گیرند، هم به امام خمینی جفا می‌کنند، هم فهم خود را محدود و مطلق، و هم شیوه‌ی سیاست‌ورزی خود را انحصارطلبانه می‌نمایانند.

 

اگر این تز امام برای حذف افراد به‌کار رود _که مدت‌هاست به‌کار می‌رود_ باید پرسید، پس حالِ فعلی همین اشخاص _که به عنوان میزان‌سنج! مردم را ردصلاحیت گسترده و از گردش قدرت و خدمت و حضور در صحنه، حذف و خانه‌نشین می‌کنند_ چگونه و توسط کی سنجش می‌شود؟ نکند این دسته آدم‌ها، همه‌حال، حال‌شان میزان است و ذرّه‌ای فراز و فرود ندارد! و همواره رو به تکامل و اوج‌اند! خدا بهتر می‌داند.

 

فرمان 8 ماده ای امام خمینی

میزان، حال فعلی اشخاص است

(منبع: پست: 7047)

 

به نظر من این ظلم فاحش به امام است که تز "میزان حال فعلی اشخاص است" آن رهبر کبیر را (که به صاحبان قدرت نهیب زده بودند، مردم را بی‌جهت، با انگ‌ها حذف نکنید) وارونه کنند و مردم را با فیلترهای خطرناک انحصاری و سلیقه‌ای، از دایره‌ی وسیع انقلاب، بیرون بیندازند. انقلابی که حاصل‌جمعِ فریادِ تمام ملت بود. محیط مدرسه‌ی فکرت همین است، که اعضا، فکر و علم نشاء کنند تا جوانه زند و اندیشه‌ها تنومند شوند.

 

@


سلام جناب جوادی‌نسب
یکسان‌اندیشی عیب است، نه گونه‌گونی فهم و قرائت دینی، حتی اختلافات فقهی و فتوایی. برای مجتهدین شأن استناط قائل باشیم و آزادی نظر.

 

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده
از آن‌جایی که مانند من واژگان داراب‌کلایی را دوست و پاس می‌داری کشکولی و محلی جواب بدم _به قول علمای مدرسه_ مُکفی‌ست:

من نوجوانی آموختم: اونی‌که اُوه‌بِنی شُوونه رِه باید با شیرجِه‌زدن در جُول‌جا، گیر انداخت نه با سَنوسَنو!


سلام سیدعلی‌اصغر
این‌قدر هی به همه نگو فدات! فدات. جان مگه مِفت است؟

 

 

توضیح عکس بالا:

ایشان سارا خادم الشریعه، بانوی شطرنج ایران است. عنوان قهرمانی مجموع مسابقات سریع و برق آسای جهان را از آن خود کرد. ان‌شاءالله باز نیز در جهان بدرخشد و نام ایرانِ پرگُهر همچنان در همه‌ی زمینه‌ها در میان ملل جهان، درخشان بماند.

 

 

نکته‌ای سودبخش

در زمان پیامبر (ص) چنان بود که اگر اَعرابی (=عشیره‌نشین صحرا) وارد می‌شد نمی‌شناخت پیامبر کدام‌یک از افراد حلقه‌ی گفت‌وشنوداند. هیج‌جای عمومی مال اختصاصی هیچ‌کس نیست. چه مسجد، چه تکیه و چه هرکجا. هر کس هر جا، جا بود باید بنشیند.
ممنونم از این آورده‌ات آقا.

 

 

تذکر:

امام خمینی فقیه بزرگ دوران گذار است. حیف که عظمت این انسان تحول‌ساز معاصر را عده‌ای بآسانی مخدوش می‌کنند. انتقاد به مکتب فکری امام از نظر من امری بدیهی‌ست، ولی ناسپاسی و دروغ‌بستن‌ها به آن رهبر کبیر، امری بشدت غیراخلاقی. درود بر تو با این احترام نهادن.

 

خاطره‌‌ی جبهه

بهمن ۱۳۶۴ بود. با رفقا در گردان ادوات لشکر ۲۵ کربلا بودیم؛ در عملیات والفجر ۸. یک روز مرحوم سید ابراهیم حسینی (پدر سیدموسای این مدرسه) که راننده‌ی تویوتای گردان ما بود،  من، یوسف رزاقی، سیدعلی‌اصغر، مرحوم سیدابوالحسن شفیعی را سوار کرد بُرد به سمت خدمات لشکر. پیاده‌مون کرد و گفت اینجا ایستگاه صلواتی آرایشگاه رزمندگان است. ما که مانند توابین سریال مختار باید غسل شهادت می‌کردیم، به پیشنهاد سید ابراهیم راضی شدیم هر پنج‌تا کلّه‌مون را تیغ کنیم.

 

اول سیدابوالحسن تیغ کرد، بعد سیدعلی‌اصغر، بعد من، که تیغ کال شده‌بود چندجای کله‌ام خون‌خون‌دار شد. بعد یوسف که تیغ کرد، سید ابراهیم پا به فرار گذاشت و ما چهارتایی کلّه‌تاس پیاده برگشتیم مقرّ. توراه که می‌آمدیم سرتَپ یَتّا یقِّران. یوسف بیشتر می‌زد. و حتی پنجه‌ی دستش را وسط سر من و سید می‌گذاشت مانند پیچ، چخ‌چخ می‌داد.

 

رسیدیم سنگر، دیدیم سید ابراهیم از بس خنده و غش کرد، افتاد. او راحت ما را گول زد و خودش تن به تیغ نداد. ما چهارتا کله‌تاس در کل گردان دیدنی شده‌بودیم.


عکس کلّه‌تاس را هم دارم که چهارتایی رفته‌بودیم زیگورات چغازنبیل. با همین کله‌تاس، سیدعلی اصغر هر صبح کل گردان را آموزش صبحگاهی می‌داد و چهره‌اش در حین حرکات نرمشی فک و گردن، دیدنی و خندیدنی بود. شبیه سامورائی‌ها شده‌بودیم. مجبور شدیم کلاه نظامی با پول شخصی‌مان بخریم و از سرتَپ (=کشیده) این و اون در امان بمانیم. یوسف که سرتَپ می‌زد شوخی و جدّی را باهم جمع می‌کرد، چنان محکم شتَلخ می‌زد که گاه تا چنددقیقه سَرتُو سَرتُو می‌رفتیم.

 

سیدابراهیم شوخ‌طبع، خندان و بسیارباروحیه و باسخاوت بود. درست است که با طبع شوخ‌اش ما را گول زده‌بود و تاس‌کلّه‌مون ساخته بود، ولی هر جا می‌رفت، غذا و خوراکی و نوشیدنی‌ها گیر می‌آورد هرگز تنها و خلوت‌خور نبود، می‌آورد داخل سنگر باهم می‌خوردیم. اینا بودیم آن سال:

 

روانشاد یوسف رزاقی، مرحوم سید ابراهیم حسینی، مرحوم سید ابوالحسن شفیعی، مرحوم حاج مرتضی آهنگر، سیدعلی اصغر شفیعی، من، سید محمد اندیک مُرسمی، حسنعلی لاری، احمد بابویه، ابراهیم رمضانی (موسی یورمله) علی‌بابا حسنی (کبل‌ولی)، اکبر ابراهیمی، اسماعیل بابویه (محمدقلی)، و حسین جوادی‌نسب که هرچه اصرار کردیم به گردان ادوات بیاید، قبول نکرد و در گردان خط‌شکن رفت و شربت شهادت را نصفه‌کاله خورد و از دو چشم باسو، جانباز دفاع مقدس شد و اینک در مدرسه‌ی فکرت، ناظر است و نویسنده و رِند‌نویس و مُستشکل (= یعنی فرد اشکال‌گیرنده در درس حوزوی) و خواننده‌ی قاطع.

 

روح همه‌ی شهیدان و درگذشتگان غریق رحمت خداوند باد. خاطرات زیاد است. بگذرم و فقط بگویم اگر در جبهه، شادی و شوخی نبود، همه‌ی ما گَر می‌گرفتیم و گُر. طبیعی، خودمونی، ساده و با صمیمت نوشتم. اگر وقت کسی را با این خاطره گرفته‌ام، عذر می‌خواهم.

 

 

نظر سید علی اصغر:
آنی رفتم در زمان عاشقی 
ابراهیم مدیر مدرسه اهل سازماندهی و نظم بود .
وجودش همواره در جبهه کیفب بود .
وقت را هدر نمی داد .
حتما بایستی در هرشرایطی کار جمعی می کردیم .
گرایش بیشترش نویسندگی و مباحث علمی و سیاسی بود .
شر و نشاط ایجاد می کرد .
به فرماندهان خط و خطوط می داد .
در مقابل زور گویی هم منطقی می ایستاد .
سنگر ما در هر کجا که استقرار می یافتیم بخاطر یوسف و ابراهیم منظم ترین سنگر جبهه بود .
یاد حرمت های عاشقانه بخیر و الهی دیگر مردم جهان و ایران رنگ و زنگ جنگ رو نبینند .


پاسخ من

سلام سید
باهم نشستیم، باهم بلند شدیم، باهم راه رفتیم، باهم ایستادیم، باهم قد کشیدم، باهم می‌مانیم.

یادم است از آن سوی فاو عراق، با شجاعت در برابر یک فرمانده‌ی بی‌توجه آن محور، با صحبت از روی بی‌سیم ایستادی و محور را با فریادت، برای رزمندگان امن کردی. بگذرم.

 

نکته ها:
ایرانی‌ها می‌نویسند
لبنانی‌ها چاپ می‌کنند
مصری می‌خوانند
عراقی‌ها تماشا می‌کنند
سوری‌ها عمل می‌نمایند!

این را سال‌ها پیش در کتابی خواندم
امید است جای مصر و ایران را عوض ننوشته‌باشم.

این بوده که بارها می‌گفتم در مدرسه غُلغُل کنید نه کپی. بنویسید آن هم با جوشش فکر خود. وقتی متنی می‌خواهد چاپ شود، افسوس را کسی می‌خورد که یا خوب ننوشته‌است و یا از قلم خود ننگاشته‌است.

 

جناب دکتر عارف‌زاده
بیفزایم من هم نیز:
آمریکا همواره از بحران‌های "چند متغیّره" هراس دارد. بگذرم.

 


بحث ۹۱ : این پرسش جناب عارف آهنگر است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
" مسؤلیت اجتماعی
همه انسانها در هر شغل و جایگاهی، مسؤلیت_اجتماعی دارند. آنگاه که به مسؤلیت اجتماعی مان آگاه می شویم، آغاز شکوفایی ما و تکه ای از جهان است. و از نظر من این معنای همان مفهوم کهنه ی بشری ست: عشق. یعنی به چیزی غیر از خودت نیز بیاندیش؛ انسان، درخت، حیوان، خاک، آب و... شما چه فکر می کنید؟"

 

پاسخم به بحث ۹۱

به‌نام‌خدا. سلام. سپاس از جناب عارف آهنگر که چنین پرسش بحث‌انگیزی را به صحن مدرسه‌ی فکرت آورده‌اند. من این‌گونه می‌اندیشم:

 

۱. این پرسش به نظر من زمینه‌ی فلسفی دارد و آن این است که حیات، مَلحوف (=پیچانده) از خدا، خود و دیگران است؛ اگر غیر از این باشد، انسان هم از آسمان می‌بُرّد؛ یعنی از خدا، و هم از زمین و زمینیان می‌افتد؛ یعنی دیگران: آدم، حیوان، آب، جنگل، شهر و خاک.

 

۲. من در بند اول روشن ساختم که انسان به لحاظ نیازمندی و ایمان، به خدا گرَوِش و ستایش و پرستش دارد و از نظر نیازرسانی به زمینیان عشق و گردش. این یعنی انسان با پرستش و عشق زندگی دارد. پرستش باری‌تعالی و عشق جُنبدگان.

 

۳. با این دو پیش‌زمینه‌ی فکری‌ام، باور دارم که عشق به دیگری یعنی نهایت برداشتِ زندگی. پیامبر (ص) برای دیگران آن‌قدر غصّه می‌خورد که خدا چندجا به آن مظهر رحمت و شفقّت به خلق، دلداری داد که این‌قدر خودت را برای دیگران به زحمت نینداز. از آن‌جا که پیامبر ختمی مرتبت (ص) و امامان (ع) _که راهبَران مردم به رستگاری‌اند_ همگی پرستنده‌ی خدا و پذیرنده‌ی دیگران بودند، ما هم باید سیره‌ی آنان را پیاده کنیم تا کمال زندگی‌مان بیشتر و بیشتر شود.

 

۴. من پرسش و در واقع بیانیه‌ی پرسشی و تبیینی جناب عارف را می‌پذیرم و با او در این زمینه به عشق و نگاه به دیگران و احساس مسئولیت به وُسع وجودی‌ هر فرد در برابر آب، آینه، چوب، سنگ، راه، راهنما، خواهر، مادر، پدر، دوست، همراه، رفیق، همدل و همه‌ی جُنبدگان باور دارم. اما در دنیای پر رمز و راز و پیچیده‌ی کنونی چنین عشق و حسی را در حال نابودی و انحراف می‌دانم، یا دست‌کم، کم‌اثر و کم‌جان.

 

 

@


سلام جناب دکتر عارف‌زاده
در بیان شما در به‌کارگیری واژه‌ی "اسطوره" برای کوروش، خطا صورت گرفته. چون کوروش یک شخص حقیقی در تاریخ ایران ماست، نه یک شخصیت افسانه‌ایی. بنابراین اطلاق اسطوره برای اشخاص حقیقی، در بیان و گزاره درست نمی‌باشد. زیرا لفظ اسطوره برای قهرمانان افسانه‌ و تخیّل‌ها کاربرد دارد. البته به محتوای پیام شما ورود نمی‌کنم. با پوزش.

 

به پیوست سپاس از تتبُّع شما، من بر همان نظر قبلی‌ام باقی‌ام. کوروش یک شخص حقیقی و واقعی‌ست، بنابراین اطلاق اسطوره بر نام‌های غیراساطیری، نادرست است. کوروش کبیر یک حقیقت است، نه افسانه. مثلاً دکتر علی شریعتی کتابی دارد با عنوان "علی؛ حقیقتی بر گونه‌ی اساطیر" یعنی امام علی (ع) خود یک حقیقت تامّ است بر پیشانی تمام اساطیر و اسطوره‌ها و افسانه‌ها. منظور شریعتی این است اگر دیگران قهرمانان خود را از لای افسانه‌ها جست‌وجو می‌کنند، شیعه، علی‌ی واقعی دارد که حقیقت بزرگ هستی‌ست.

 

من، جناب عارف‌زاده همچنان معتقدم کوروش هم، واقعیت و حقیقت بخشی از تاریخ ماست، نه چهره‌ی اسطوره و افسانه و خیال و ترسیم و تصوّر.
به زبان دیگر بیفزایم: اسطوره‌ها موجودات ذهنی‌اند، اما حقیقت‌ها موجودات عینی. اسطوره‌ها ساخته‌ی ذهن بشر است برای داشتن قهرمان. در شاهنامه‌ی فردوسی، او اسطوره‌ها را به‌خوبی به‌صورت ذهنی پدید آورد، تا حرف اساسی خود را از زبان، کردار و گفتار آن‌ها بزند.

با احترام به جناب دکتر عارف‌زاده

گزاره‌ی شما: " کوروش اسطوره واقعی است."
گزاره‌ی من: کوروش کبیر، حقیقتی واقعی‌ست.

پس؛ بگذاریم شما بر گزاره‌ی خود بمانی، من هم بر گزاره‌ی خود. تا به زبان‌کشکولی: دیدارمان نشود قَبسِنی‌بِن! و جُول‌غورزم و اُووه‌تَه‌ زدن!
بگذرم... فرمودی: تمام. می‌‌گویم: اِتمامِ تمام. والسّلام.

 


نکته ها:

مرحوم علامه یکی از مهمترین ویژگی‌هایش این بوده، در مسائل عقلی و تاریخی هرگز نه اهل تخیّلات بودند و نه طرفدار روایت‌های سُست. علامه، به گفته‌ی درست شما، در نقل هم نهایت تحقیق و استنادات را رعایت می‌کردند. روح آن عالم کم‌نظیر جهان فلسفه، حکمت، تفسیر و عرفان جاودان باد.

 

یک توضیخ عمومی:

 

چون سخنان علمی آن سخنانی‌ست که به گفته‌ی کارل ریموند پوپر، ابطال‌پذیر هم باشند.

مثلاً اگر من بنویسم:


توسعه، روندی ست خیلی خوشگل و لذت‌بخش. چنین جمله‌ای اصلا علمی نیست، زیرا خوشگل و لذت‌بخش واژگان احساس و ادیبانه‌اند نه علم. و چنین عبارتی، راه ابطال‌پذیری را بر روی خود می‌بندد.

 

ولی اگر بنویسم:

توسعه، امری‌ست درون‌زا، این گزاره علمی‌ست. چون دیگران ممکن است سخن را ابطال کند و بگویند نه برون‌زا هم هست.

پس؛

هرچه گزاره‌های متن‌های ما علمی‌تر باشد، ابطال‌پذیری (=راه نقد و بررسی و ردّ) آن هم منطقی‌تر است.

 

@

 

یک نکته از "هزار و یک نکته‌"ی حکیم حسن حسن‌زاده آملی که سال‌ها پیش در ذهن دارم بگویم:
 

ایشان گفت: خدایا اگر دوباره حساب کنی، سهم من اضافه می‌آید.
یعنی منظورش این است حسرت داشته‌های دنیوی هیچ جُنبده‌ای را نداشتن و قناعت و به تعبیر من خودبسندگی ورزیدن.


با آیه:

آیه‌ی ۹۵ سوره‌ی مبارکه‌ی مریم:

وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا

"و روز قیامت همه آنان تنها به پیشگاه او می آیند."

 

نکته ها:

مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب در سالیان گذشته، کتابی نوشت با عنوان "پلّه‌پلّه تا ملاقات خدا". آن مرحوم افتادم که سهم بزرگی در تبویب تاریخ و عرفان ایران دارند

 

سلام جناب عارف آهنگر

به برداشت‌های شما بر گزاره‌های آن پاسخم به بحث ۹۱، این نکات را به‌ترتیبی که ارزیابی و بررسی کرده‌ای، می‌افزایم:

۱. بلی؛ درست دریافت و برداشت کرده‌ای. تصدیق می‌دارم.

 

۲. هم بلی و هم خیر. بلی، چون پرستش را درست فهم کرده‌ای، که پرستش علاوه بر ایمان و اطاعت، ناشی از عشق به هستی‌بخش هم هست. خیر، چون در پرستش، وحدت است. اما در عشق، کثرت. یعنی پرستیدن فقط برای خداست. اما عشق برای هم خدا و هم بسیاری از چیزها. پس؛ عشق و پرستش دو پدیدار و دو اقدام است. هرچند پرستش ریشه‌ در عشق و اطاعت باهم دارد و شرک و شریک در آن راه ندارد.

 

۳. خیلی پسندیده تفسیر کرده‌ای. عمیق، عاشقانه و شیدانه. آری آقای عارف! از امام حسین (ع) شناخت روشنی ترسیم کرده‌ای. آن امام، تا آخرین دَم‌دمان، از سرِ رحمت و دلسوزی، کوشیدند لشکریان روبرو را از اشتباه و ننگ بزرگ آغاز جنگ با عترت آل محمد (ص) نجات دهند، اما آن آوای حسینی (=مدارا و مروّت) در گوش آنان، شنیدار نبود! و آن فرش _که پیشتر خودت در متنی بسیارزیبا و رسا درباره‌ی روزعاشورا ترسیم کرده‌‌ و در مدرسه‌ی‌فکرت گذاشته‌بودی_ رنگ خون به خود گرفت و پیام‌دار ندای محمد (ص)، عدالت، اخلاق و مقاومت شد که تو خود بهتر از من، از آن زمان، زمینه و زمین (=یعنی عاشورا) تحلیل داری و پیام و بیان.

 

۴. با شما در بیان آخرتان که دردمندانه انقراض فرزانگی را فریاد برآوردی، هم‌آوا هستم.

درپایان ممنونم از نگرش دقیق شما بر متن پاسخم.

 

 

سید علی اصغر:
این اجازه را به تو (دامنه) می دهم که چنانچه تشخیص دادی جملاتم را تغییر دهی و یا حذف کنی و ...انجام به.

 

بحث ۹۲ : این پرسش آقای حسین شیخ‌زاده است که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

"چه ارتباطی بین اسم افراد و خوبی و بدی افراد داره آیا نقشی داره یا نه"

 


ستون روزانه
مرز عقل
به‌ نام‌ خدا. سلام. در جهان اندیشه مطرح است که هر اهل ذوقی یک بار هم شده باید دیدگاه انتقادی ایمانوئل کانت را بخواند و بفهمد. خواستم در این پست، گفته‌باشم که این دیدگاه کانت این بود که به خود و بشریت نشان دهد مرز ناکارآمدی عقل کجاست؟ یعنی این فلیسوف اخلاق‌گرا، در پی این بود که بداند و بیاموزاند که عقل تا کجا کار می‌کند.
۱۶ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


ستون روزانه
فقه و اخلاق
به‌ نام‌ خدا. سلام. در صفحه‌ی ۳۹ کتاب "دین در ترازوی اخلاق" اثر دکتر ابوالقاسم فنایی خوانده‌بودم که برداشتم را می‌نویسم:
فلسفه‌ی اخلاق در دوران جدید، همان جایگاه و نقش فقه در تمدن اسلامی را دارد. در واقع فلسفه‌ی اخلاق، فقهِ جهانِ مدرن است و فیلسوفانِ اخلاق، فقیهان جهانِ مدرن.
۱۷ دی ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تحلیل سیاسی


بر این نظرم گفت‌‌وگوی استراتژیک (=راهبُردی) اخیر ایران با طالبان افغانستان، یک ضرورت تأخیری چندین‌ساله‌ بود که به‌هرحال انجام گرفت. پیش‌دستی ایران در این راهبرد، یک نقب دور نگر، علیه‌ی صف‌بندی خطرناک در شرق ایران بود. به این نوع تعامل در سیاست می‌گویند اتخاذ رئالیسم (=واقع‌گرایی)، که به دیده‌ی مورگنتا، خوش‌بینانه‌ترین مشیء در کسب، نگه‌داری و ازدیاد منافع ملی‌ست. ایران با حرکت شطرنجی، خبرهای بغرنج منطقه‌ایِ درحالِ وقوع شرقِ خود را، با پردازش درست اطلاعاتی، از تهدید به سوی فرصت هدایت کرد.


عقل در سیاست یعنی کسب منافع ملی و تأمین امنیت پایدار با برگرفتن بهترین شیوه‌ی ارتباط با کم‌ترین خسارات. ایران، راه درست اما پرسنگلاخی را جست‌و‌جو کرد که باید بسیار زودتر از این می‌کرد. چون در سیاست، دیرکردن معنی ندارد، از نظر من، خیز ایران به این جرگه‌ی چندوجهی که توافقات امنیتی و کاربردی در‌ بر دارد، خیزی بلند، به‌جا و در راستا بود.

 

@


سلام جناب جوادی‌نسب
بلی؛ فرصت‌سوزی زیادی رخ داد. گاه مقصّر تام، جریان الیت قدرت بود، گاه حلقه‌ی بسته درون ساختار نیمه‌کهنه و نیمه رانتی وزارت‌خانه‌ی مربوط. همین‌جا بگویم که حتی دکتر محمدجواد ظریف هم که کمی سیاست تمرین کرده، در امر منطقه و قرارداد‌ها و گفت‌گوهای بین‌المللی، یکدندگی و الیت‌بازی در آورد. که بنا به مصلحت به آن ورود نمی‌کنم.

 


بحث ۹۳ : این پرسش جناب صدرالدین آفاقی‌ست که برای بحث‌ونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:
"فرهنگ عذرخواهی در زندگی روزمره ی شما چه جایگاهی دارد؟ آیا به چنین امری اعتقاد دارید و آنرا مفید میدانید؟ در صورتی که به اشتباه خود  در تعاملات فردی و اجتماعی پی ببرید حاضر به عذرخواهی هستید؟"

 


پاسخم به بحث ۹۳

سلام. با سپاس از جناب صدرالدین آفاقی که این پرسش مناسب را، به صحن مدرسه آورد. جوابم این است:

۱. عذرخواهی اقدامی اخلاقی، انسانی و ناشی از عظمت روحانی بشری‌ست. من حتی توبه (=بازگشت به سوی خدا) را نیز عذرخواهی تعبیر می‌کنم.

۲. عذرخواهی را در روابط اجتماعی، محیط خانواده، میان ملل و نیز در تار و پود سیاست یک فرهنگ دینی و برآمده از راه طی شده‌ی انبیای الهی می‌دانم.

 

۳. گسترش فرهنگ والای عذرخواهی در سیاست و خصوصاً در انقلاب اسلامی را لازم می‌دانم.

 

۴. رهبری در سال‌ها پیش در بجنورد از پشت تریبون از مردم بابت سیاست نادرست کنترل موالید عذرخواهی کردند. این نوع عذرخواهی‌ها باید تبدیل به رویه شود و تعمیم پذیرد. شاید ادامه دهم.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۸۰
ساعت پست : ۱۱:۱۱
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نوزدهم

 

 

بحث ۸۳ : این پرسش آقای عبدی است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

«با دیدن و یا شنیدن خبر یا حادثه ای از تعجب شاخ درآوردید اگر قابل بیان است خاطراتی را در گروه به اشتراک بگذارید تا آموزنده باشد»

 

پاسخم به بحث ۸۳

جناب محمد عبدی سلام. بلی؛ من چندین مورد سراغ دارم، که از باخبرشدن آن قضیه _به قول مشهور_ از تعجب "شاخ‌ درآوردم".

 

۱. تابستان سال ۱۳۶۷ در جبهه‌ی مریوان و در عملیات چریکی انجیران بودیم. از طریق رادیو صدای آمریکا _که همیشه توسط یک همکار و همسنگر قائم‌شهری‌ام، به‌گوش بود_ شنیدم که امام خمینی قطعنامه‌‌ی ۵۹۸ را پذیرفتند. از این خبر شوکه شدیم و سازمان رزم‌مان در آن عملیات تا حدّی به‌هم ریخت. حال و احساس و تشویش آن روز سرنوشت، اینک برایم قابل نوشتن نیست.

 

۲. همین سال پیش وقتی شنیدم آقایان آیت الله جنتی و آیت‌الله محمد یزدی گفتند یک زرتشتی نمی‌تواند شورای شهر یزد شود، از اعجاب داشتم به قول شما "شاخ" در می‌آوردم.

 

۳. دوره‌ی‌ای که چالوس بودم، از‌این‌که می‌دیدم یک نفر یک نیمه‌ی صورتش را تیغ می‌زند و نیمه‌ی دیگرش را ریش بلند می‌گذارد، از تعجب دو تا شاخ در آورده‌بودم.

 

۴. تهران بودم، میان جمعی، ساعت دو بعد از ظهر که هنوز کسی رسماً خبردار نشد، خبر رسید شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کرد. که فوری به سیدعلی اصغر خبر دادم که او بیش از من تعجب کرد.

 

۵. در جمع دوستانم در قم بودیم، مخزن کتابخانه مشغول فیش‌برداری بودم، سیدعلی اصغر به من زنگ زد و گفت سعید حجاریان ترور شد. شاخ که خوبه، مُخ من سوت کشید. این پاسخ را ممکن است ادامه دهم.


پاسخم به بحث ۸۳

قسمت دوم

جناب مهندس محمد عبدی پرسشگر بحث ۸۳ سلام. من چند جای دیگر هم از تعجب به قول مشهور "شاخ در آوردم" که برمی‌شمارم:

 

۶. ازاین‌که دوره‌ی جدید مجمع‌تشخیص مصلحت (سال ۱۳۹۶)، انتصاب رئیس و اعضا قریب ۷ماه توسط رهبری مسکوت ماند و وقتی هم منصوبان را اعلان کردند از نصب محمود احمدی‌نژاد به عنوان عضو حقیقی مصلحت نظام، بسیار شاخ در آورده‌بودم!

 

۷. فروردین سال ۱۳۶۸ از عزل شبانه‌ی مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری توسط امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی شاخ در آورده‌بودم. زیرا؛ معتقد بودم که اگر هم آقای منتظری مستحق عزل و برکنارشدن است، این حق‌ذاتی مجلس خبرگان است که او را از قدرت پس بزند، چون آن مجلس ایشان را به قائم‌مقام‌رهبری انتخاب کرده‌بود. و مجلس خبرگان در برابر اقدام امام، سکوت‌محض کرده‌بود و از حق قانونی خود و منتخب خود هرگز دفاعی نکرده‌بود. بنابراین اگر فقط یک‌بار هم شده‌بود، مجلس خبرگان رهبری که ناظر کار رهبر است، به امام‌خمینی تذکر قانون اساسی می‌داد، روند مملکت دموکراتیک‌تر می‌شد و مردم بر جاری‌بودن و جدّی‌بودنِ نظارت، اطمینان بیشتری می‌کردند.

 

۸. از سادگی پیشنهاد آقایان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی و تأیید آن توسط مرحوم آیت‌الله مشکینی در نمازجمعه‌ی‌قم نیز، شاخ در آورده‌بودم که هردو گفته‌بودند باید در کنار صدام‌حسین قرار بگیریم که کویت را یک‌شبه تصرف کرده‌بود و به قول آنان "خالدبن‌‌ولیدزمان" شده بود و بوش‌پدر، به جنگ با او برخاسته بود. درآن‌زمان، تدبیر و تیزبینی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی پسندیده‌ بودم که نگذاشتند ایران وارد معرکه و بازی باخت خطرناک شود.

 

۹. از چرخش یکباره‌ی آیت الله احمد آذری‌قمی که در روزنامه‌ی رسالت و مجلس شورا، صدها متن و نطق در اثبات ولایت مطلقه فقیه صورت داده‌بود و سپس باآن‌همه ادعا و تاختن به جناح چپ که ولایت‌پذیر نیستید، در برابر رهبری ایستاد، شاخ در آورده بودم.

 

۱۰. از این‌که مرداد سال ۱۳۶۷ اولین فرزندم (عارف) متولد شده‌بود ولی من در جبهه‌ی جنگ بودم و آماده‌باش ۱۰۰% بود و حق مرخصی‌گرفتن نداشتم، و هرگز روزهای نخستین و شیرینِ به‌دنیاآمدنِ فرزندم را ندیدم، شاخ در آورده بودم. بگذرم.

شاید این بحث "شاخ درآوردن‌ها" را بازهم ادامه دهم... ۲۹ آذر ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. این‌که تعجب نکردی، جای حرف نیست. اما تحلیل شما نادرست است. همان‌طوری‌که جناب‌عالی علوم سیاسی خوانده‌ای، به‌یقین می‌دانی تحلیل جایی کاربرد دارد که که اطلاعات نداشته باشی و از طریق شمّ تحلیلی، موضوع را دقیق بشکافی و یا احتمالات را ارائه کنی.


ستون شبانه
امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) در روزنامه‌خوانی روزانه‌ام خوانده‌ام که نمایش کمدی "یابو و چغندر" در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان لغو شد. گویا به‌علت حضور بازیگران زن و مرد در این تئاتر.  (کد خبر: ۶۴۵۳۲۴)

نکته‌ی مدیر: کشکولی بگم نافع‌تره. باید اسمشو می‌گذاشتند یابو و سُس!  یا یابو و سیس‌تَلی! و یا یابو و سواری! تا تئاترشان به سن (=صحنه) می‌رفت.

 

 

عکاس: دامنه. قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.

قسمت دوم بحث ۸۲

جناب عارف آهنگر سلام. عکسی امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) انداخته‌ام از یکی از غرفه‌های بازیافت قم. با چند توضیح بر روی عکس بالا (قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.) پاسخم را به پرسش شما، تکمیل می‌کنم: ۱. روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه ماشین حمل زباله‌های بازیافت به کوچه‌ها و در خانه‌ها می‌آیند با صدای آژیر خاص. هر خانه‌ای اگر زباله‌های بازیافتی جمع‌ کرده‌باشد، به مأمور بازیافت تحویل می‌دهد و چندبرگه جواز قرعه‌کشی می‌گیرد. بیشتر بخوانید↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۴۸۰
ساعت پست : ۱۱:۱۱
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نوزدهم

 

 

بحث ۸۳ : این پرسش آقای عبدی است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

«با دیدن و یا شنیدن خبر یا حادثه ای از تعجب شاخ درآوردید اگر قابل بیان است خاطراتی را در گروه به اشتراک بگذارید تا آموزنده باشد»

 

پاسخم به بحث ۸۳

جناب محمد عبدی سلام. بلی؛ من چندین مورد سراغ دارم، که از باخبرشدن آن قضیه _به قول مشهور_ از تعجب "شاخ‌ درآوردم".

 

۱. تابستان سال ۱۳۶۷ در جبهه‌ی مریوان و در عملیات چریکی انجیران بودیم. از طریق رادیو صدای آمریکا _که همیشه توسط یک همکار و همسنگر قائم‌شهری‌ام، به‌گوش بود_ شنیدم که امام خمینی قطعنامه‌‌ی ۵۹۸ را پذیرفتند. از این خبر شوکه شدیم و سازمان رزم‌مان در آن عملیات تا حدّی به‌هم ریخت. حال و احساس و تشویش آن روز سرنوشت، اینک برایم قابل نوشتن نیست.

 

۲. همین سال پیش وقتی شنیدم آقایان آیت الله جنتی و آیت‌الله محمد یزدی گفتند یک زرتشتی نمی‌تواند شورای شهر یزد شود، از اعجاب داشتم به قول شما "شاخ" در می‌آوردم.

 

۳. دوره‌ی‌ای که چالوس بودم، از‌این‌که می‌دیدم یک نفر یک نیمه‌ی صورتش را تیغ می‌زند و نیمه‌ی دیگرش را ریش بلند می‌گذارد، از تعجب دو تا شاخ در آورده‌بودم.

 

۴. تهران بودم، میان جمعی، ساعت دو بعد از ظهر که هنوز کسی رسماً خبردار نشد، خبر رسید شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کرد. که فوری به سیدعلی اصغر خبر دادم که او بیش از من تعجب کرد.

 

۵. در جمع دوستانم در قم بودیم، مخزن کتابخانه مشغول فیش‌برداری بودم، سیدعلی اصغر به من زنگ زد و گفت سعید حجاریان ترور شد. شاخ که خوبه، مُخ من سوت کشید. این پاسخ را ممکن است ادامه دهم.


پاسخم به بحث ۸۳

قسمت دوم

جناب مهندس محمد عبدی پرسشگر بحث ۸۳ سلام. من چند جای دیگر هم از تعجب به قول مشهور "شاخ در آوردم" که برمی‌شمارم:

 

۶. ازاین‌که دوره‌ی جدید مجمع‌تشخیص مصلحت (سال ۱۳۹۶)، انتصاب رئیس و اعضا قریب ۷ماه توسط رهبری مسکوت ماند و وقتی هم منصوبان را اعلان کردند از نصب محمود احمدی‌نژاد به عنوان عضو حقیقی مصلحت نظام، بسیار شاخ در آورده‌بودم!

 

۷. فروردین سال ۱۳۶۸ از عزل شبانه‌ی مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری توسط امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی شاخ در آورده‌بودم. زیرا؛ معتقد بودم که اگر هم آقای منتظری مستحق عزل و برکنارشدن است، این حق‌ذاتی مجلس خبرگان است که او را از قدرت پس بزند، چون آن مجلس ایشان را به قائم‌مقام‌رهبری انتخاب کرده‌بود. و مجلس خبرگان در برابر اقدام امام، سکوت‌محض کرده‌بود و از حق قانونی خود و منتخب خود هرگز دفاعی نکرده‌بود. بنابراین اگر فقط یک‌بار هم شده‌بود، مجلس خبرگان رهبری که ناظر کار رهبر است، به امام‌خمینی تذکر قانون اساسی می‌داد، روند مملکت دموکراتیک‌تر می‌شد و مردم بر جاری‌بودن و جدّی‌بودنِ نظارت، اطمینان بیشتری می‌کردند.

 

۸. از سادگی پیشنهاد آقایان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی و تأیید آن توسط مرحوم آیت‌الله مشکینی در نمازجمعه‌ی‌قم نیز، شاخ در آورده‌بودم که هردو گفته‌بودند باید در کنار صدام‌حسین قرار بگیریم که کویت را یک‌شبه تصرف کرده‌بود و به قول آنان "خالدبن‌‌ولیدزمان" شده بود و بوش‌پدر، به جنگ با او برخاسته بود. درآن‌زمان، تدبیر و تیزبینی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی پسندیده‌ بودم که نگذاشتند ایران وارد معرکه و بازی باخت خطرناک شود.

 

۹. از چرخش یکباره‌ی آیت الله احمد آذری‌قمی که در روزنامه‌ی رسالت و مجلس شورا، صدها متن و نطق در اثبات ولایت مطلقه فقیه صورت داده‌بود و سپس باآن‌همه ادعا و تاختن به جناح چپ که ولایت‌پذیر نیستید، در برابر رهبری ایستاد، شاخ در آورده بودم.

 

۱۰. از این‌که مرداد سال ۱۳۶۷ اولین فرزندم (عارف) متولد شده‌بود ولی من در جبهه‌ی جنگ بودم و آماده‌باش ۱۰۰% بود و حق مرخصی‌گرفتن نداشتم، و هرگز روزهای نخستین و شیرینِ به‌دنیاآمدنِ فرزندم را ندیدم، شاخ در آورده بودم. بگذرم.

شاید این بحث "شاخ درآوردن‌ها" را بازهم ادامه دهم... ۲۹ آذر ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. این‌که تعجب نکردی، جای حرف نیست. اما تحلیل شما نادرست است. همان‌طوری‌که جناب‌عالی علوم سیاسی خوانده‌ای، به‌یقین می‌دانی تحلیل جایی کاربرد دارد که که اطلاعات نداشته باشی و از طریق شمّ تحلیلی، موضوع را دقیق بشکافی و یا احتمالات را ارائه کنی.


ستون شبانه
امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) در روزنامه‌خوانی روزانه‌ام خوانده‌ام که نمایش کمدی "یابو و چغندر" در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان لغو شد. گویا به‌علت حضور بازیگران زن و مرد در این تئاتر.  (کد خبر: ۶۴۵۳۲۴)

نکته‌ی مدیر: کشکولی بگم نافع‌تره. باید اسمشو می‌گذاشتند یابو و سُس!  یا یابو و سیس‌تَلی! و یا یابو و سواری! تا تئاترشان به سن (=صحنه) می‌رفت.

 

 

عکاس: دامنه. قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.

قسمت دوم بحث ۸۲

جناب عارف آهنگر سلام. عکسی امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) انداخته‌ام از یکی از غرفه‌های بازیافت قم. با چند توضیح بر روی عکس بالا (قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.) پاسخم را به پرسش شما، تکمیل می‌کنم: ۱. روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه ماشین حمل زباله‌های بازیافت به کوچه‌ها و در خانه‌ها می‌آیند با صدای آژیر خاص. هر خانه‌ای اگر زباله‌های بازیافتی جمع‌ کرده‌باشد، به مأمور بازیافت تحویل می‌دهد و چندبرگه جواز قرعه‌کشی می‌گیرد. بیشتر بخوانید↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نوزدهم

 

 

بحث ۸۳ : این پرسش آقای عبدی است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

«با دیدن و یا شنیدن خبر یا حادثه ای از تعجب شاخ درآوردید اگر قابل بیان است خاطراتی را در گروه به اشتراک بگذارید تا آموزنده باشد»

 

پاسخم به بحث ۸۳

جناب محمد عبدی سلام. بلی؛ من چندین مورد سراغ دارم، که از باخبرشدن آن قضیه _به قول مشهور_ از تعجب "شاخ‌ درآوردم".

 

۱. تابستان سال ۱۳۶۷ در جبهه‌ی مریوان و در عملیات چریکی انجیران بودیم. از طریق رادیو صدای آمریکا _که همیشه توسط یک همکار و همسنگر قائم‌شهری‌ام، به‌گوش بود_ شنیدم که امام خمینی قطعنامه‌‌ی ۵۹۸ را پذیرفتند. از این خبر شوکه شدیم و سازمان رزم‌مان در آن عملیات تا حدّی به‌هم ریخت. حال و احساس و تشویش آن روز سرنوشت، اینک برایم قابل نوشتن نیست.

 

۲. همین سال پیش وقتی شنیدم آقایان آیت الله جنتی و آیت‌الله محمد یزدی گفتند یک زرتشتی نمی‌تواند شورای شهر یزد شود، از اعجاب داشتم به قول شما "شاخ" در می‌آوردم.

 

۳. دوره‌ی‌ای که چالوس بودم، از‌این‌که می‌دیدم یک نفر یک نیمه‌ی صورتش را تیغ می‌زند و نیمه‌ی دیگرش را ریش بلند می‌گذارد، از تعجب دو تا شاخ در آورده‌بودم.

 

۴. تهران بودم، میان جمعی، ساعت دو بعد از ظهر که هنوز کسی رسماً خبردار نشد، خبر رسید شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کرد. که فوری به سیدعلی اصغر خبر دادم که او بیش از من تعجب کرد.

 

۵. در جمع دوستانم در قم بودیم، مخزن کتابخانه مشغول فیش‌برداری بودم، سیدعلی اصغر به من زنگ زد و گفت سعید حجاریان ترور شد. شاخ که خوبه، مُخ من سوت کشید. این پاسخ را ممکن است ادامه دهم.


پاسخم به بحث ۸۳

قسمت دوم

جناب مهندس محمد عبدی پرسشگر بحث ۸۳ سلام. من چند جای دیگر هم از تعجب به قول مشهور "شاخ در آوردم" که برمی‌شمارم:

 

۶. ازاین‌که دوره‌ی جدید مجمع‌تشخیص مصلحت (سال ۱۳۹۶)، انتصاب رئیس و اعضا قریب ۷ماه توسط رهبری مسکوت ماند و وقتی هم منصوبان را اعلان کردند از نصب محمود احمدی‌نژاد به عنوان عضو حقیقی مصلحت نظام، بسیار شاخ در آورده‌بودم!

 

۷. فروردین سال ۱۳۶۸ از عزل شبانه‌ی مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری توسط امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی شاخ در آورده‌بودم. زیرا؛ معتقد بودم که اگر هم آقای منتظری مستحق عزل و برکنارشدن است، این حق‌ذاتی مجلس خبرگان است که او را از قدرت پس بزند، چون آن مجلس ایشان را به قائم‌مقام‌رهبری انتخاب کرده‌بود. و مجلس خبرگان در برابر اقدام امام، سکوت‌محض کرده‌بود و از حق قانونی خود و منتخب خود هرگز دفاعی نکرده‌بود. بنابراین اگر فقط یک‌بار هم شده‌بود، مجلس خبرگان رهبری که ناظر کار رهبر است، به امام‌خمینی تذکر قانون اساسی می‌داد، روند مملکت دموکراتیک‌تر می‌شد و مردم بر جاری‌بودن و جدّی‌بودنِ نظارت، اطمینان بیشتری می‌کردند.

 

۸. از سادگی پیشنهاد آقایان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی و تأیید آن توسط مرحوم آیت‌الله مشکینی در نمازجمعه‌ی‌قم نیز، شاخ در آورده‌بودم که هردو گفته‌بودند باید در کنار صدام‌حسین قرار بگیریم که کویت را یک‌شبه تصرف کرده‌بود و به قول آنان "خالدبن‌‌ولیدزمان" شده بود و بوش‌پدر، به جنگ با او برخاسته بود. درآن‌زمان، تدبیر و تیزبینی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی پسندیده‌ بودم که نگذاشتند ایران وارد معرکه و بازی باخت خطرناک شود.

 

۹. از چرخش یکباره‌ی آیت الله احمد آذری‌قمی که در روزنامه‌ی رسالت و مجلس شورا، صدها متن و نطق در اثبات ولایت مطلقه فقیه صورت داده‌بود و سپس باآن‌همه ادعا و تاختن به جناح چپ که ولایت‌پذیر نیستید، در برابر رهبری ایستاد، شاخ در آورده بودم.

 

۱۰. از این‌که مرداد سال ۱۳۶۷ اولین فرزندم (عارف) متولد شده‌بود ولی من در جبهه‌ی جنگ بودم و آماده‌باش ۱۰۰% بود و حق مرخصی‌گرفتن نداشتم، و هرگز روزهای نخستین و شیرینِ به‌دنیاآمدنِ فرزندم را ندیدم، شاخ در آورده بودم. بگذرم.

شاید این بحث "شاخ درآوردن‌ها" را بازهم ادامه دهم... ۲۹ آذر ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. این‌که تعجب نکردی، جای حرف نیست. اما تحلیل شما نادرست است. همان‌طوری‌که جناب‌عالی علوم سیاسی خوانده‌ای، به‌یقین می‌دانی تحلیل جایی کاربرد دارد که که اطلاعات نداشته باشی و از طریق شمّ تحلیلی، موضوع را دقیق بشکافی و یا احتمالات را ارائه کنی.


ستون شبانه
امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) در روزنامه‌خوانی روزانه‌ام خوانده‌ام که نمایش کمدی "یابو و چغندر" در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان لغو شد. گویا به‌علت حضور بازیگران زن و مرد در این تئاتر.  (کد خبر: ۶۴۵۳۲۴)

نکته‌ی مدیر: کشکولی بگم نافع‌تره. باید اسمشو می‌گذاشتند یابو و سُس!  یا یابو و سیس‌تَلی! و یا یابو و سواری! تا تئاترشان به سن (=صحنه) می‌رفت.

 

 

عکاس: دامنه. قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.

قسمت دوم بحث ۸۲

جناب عارف آهنگر سلام. عکسی امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) انداخته‌ام از یکی از غرفه‌های بازیافت قم. با چند توضیح بر روی عکس بالا (قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.) پاسخم را به پرسش شما، تکمیل می‌کنم: ۱. روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه ماشین حمل زباله‌های بازیافت به کوچه‌ها و در خانه‌ها می‌آیند با صدای آژیر خاص. هر خانه‌ای اگر زباله‌های بازیافتی جمع‌ کرده‌باشد، به مأمور بازیافت تحویل می‌دهد و چندبرگه جواز قرعه‌کشی می‌گیرد. بیشتر بخوانید↓

۲. ما هرچند مدت برگه‌ها را ده‌تا‌ده‌تا منگه می‌کنیم، به این غرفه‌های داخل شهر می‌دهیم.  کارت کُددار می‌گیریم و کد را به سامانه‌ی بازیافت پیامک می‌کنیم. هر ماه به تعدادی به قید قرعه، سکّه و جوایز دیگر می‌دهند.

 

۳. اگر کسی زباله‌ی خشک به‌طور مستقیم به غرفه داد، هم در فهرست قرعه‌کشی جوایز جای داده‌می‌شود و هم گل آپارتمانی و هدیه‌های دیگر تحویل می‌گیرد. در واقع این‌گونه با این جمله‌ام ترسیم است: زباله‌ی بازیافتی بده، گُل و جایزه ببر خونه.

 

با تشکر از طرح پرسش خوب، مفید، همگانی و فرهنگ‌پرور جناب‌عالی. پایان.

 


پاسخ:

جناب...
سال ۱۳۷۱ در دانشگاه تهران استادی داشتیم به نام دکتر افتخاری، روش تحقیق (=متدولوژی) را پیش این استاد گذراندم. جناب جوادی‌نسب احتمالا می‌شناسد. ایشان معتقد بود جهان از دهکده‌ هم کوچکتر شد. یعنی شده: نمایشگاه. منظورش این بود با عصر انفجار اطلاعات، مرزهای جهان فروریخت. اما من "جهان‌وَند" که می‌گویم، فلسفه دارم. یعنی انسان جهان‌وند در مرزهای جغرافیای‌اش قرار دارد، ولی همه‌ی انسان‌های کُره‌ی خاکی را یک "اندامواره" می‌بیند. دیگر نژادپرست نیست. اعراب را مسخره نمی‌کند. سیاه را توهین نمی‌کند. همه را بنی‌آدم می‌بیند. البته شما خود از معاریف هستید و توضیح‌واضحات نکنم. درود.

 

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ جواد آفاقی
از مشارکت عالمانه‌ی جناب‌عالی در بحث‌های مدرسه‌ی فکرت ممنونم. بلی؛ ولایتِ رهبر در نظام امت و امامت، محصور و مقیّد نیست. زیرا اقتدار رهبری در اسلام، برای پاسبانی از حقوق‌ملت در برابر دست‌درازی‌های عناصر قدرت در حکومت است نه خدای‌ناکرده هواهای نفسانیت.

امام علی‌ (ع) نیز استانداران و حاکم‌مان محلی منصوب خود را به دلیل اشرافی‌گری و ثروت‌اندوزی و... ، با عدل و رویه‌ی مردم‌دوستی، عزل می‌نمودند.

 

اما نکته‌ی من اینجاست، که عزل مرحوم منتظری در راستای فساد نبود، چون منتظری روحیه‌ی انتقادی داشت و بر اساس تکلیف فردی، مرجع‌بودن و قائم‌مقام‌رهبری بودن حرف‌های خود را رُک به امام خمینی می‌زدند، عزل شدند. حال آن‌که خود امام گفته‌بودند بعد از ختم جنگ همه به قانون بازگردیم. بگذرم. اجازه بفرمایید جناب آفاقی عزیز من همان شاخم را درآورده‌ بدارم. درود.


بلی؛ درست می‌فرمایید. من هم تصدیق می‌دارم اما در جاهایی از سیاست داخلی نقدها و گلایه‌هایی دارم که بارها در وبلاگم دامنه، مطرح کرده‌ام.

نکته اما این است ما در عصر غیرمعصوم (ع) قرار داریم، نباید به رهبری به دیده‌ی یک معصوم! بنگریم. این بزرگ‌ترین ضربه به رهبری‌ست. خود رهبری فرمودند؛ نه‌یک‌بار، که چندبار، به رهبری می‌شود انتقاد کرد.

 

من به انتقاد و نقد بر رهبری البته با رعایت نزاکت گفتار و پرهیز از هرگونه گزافه، دروغ‌پراکنی، کینه‌ورزی و نشر اهانت‌ها، در بستر جامعه و مجامع علمی و سیاسی اعتقاد دارم. حتی دیدگاه‌ها و دوره‌ی رهبری امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی هم باید در سمینارهای تخصصی و توسط شهروندان آگاه مورد بررسی و نقادی قرار گیرد.

 

من شخصاً معتقدم امام خمینی، کار بسیاری از انبیای خدا را یک‌جا به منصه‌ی ظهور رساندند، اما این دلیلی نمی‌شود مکتب فکری آن امام، مورد نقّادی قرار نگیرد. و می‌دانم شما جناب‌ آقای شیخ آفاقی عزیز هم از روحانیان آگاه، از آزاداندیشان خردمند و بااخلاق هستید درود.

 

 

بحث ۸۴ : دکتر حسین بشیریه در کتاب «عقل در سیاست» معتقد است "مدارا به معنای دقیق کلمه، وقتی محقق می‌شود که طرفین قائل به نادرستی اعتقادات یکدیگر باشند." این موضوع سیاسی و عقیدتی برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

 

سلام جناب سیدعلی‌اصغر

من از پاسخ تحقیق‌شده‌ی شما به بحث ۸۴ سود جستم. با تشکر و نیز کسب اجازه، بگذارید ضمن توجه دادن به مبانی فکری شما در این باب، دیدگاه خودم را بیان کنم:

 

در سیاست، مدارا یا تساهل به‌ معنی پذیرفتن بازی قدرت مخالفین است. این‌که در میدان قدرت سازگاری پیشه شود و سازواره‌ی مدرن رقابت، میان همه‌ی صورت‌بندی‌های اجتماعی جریان داشته‌باشد. اگر مثلاً دو رفیق و دو همفکر _با بیش از چندسال پیشینه‌ی دوستی و هم‌پیالگی_ همدیگر را تحمل می‌کنند، نوعی هنر مهرورزی‌ست و به‌قول سعدی مروّت؛ ولی اگر بتوانند مخالف فکری و سیاسی خود را تحمل نمایند و بر او در امور جامعه و اندیشه، آسان‌ بگیرند، آن نامش مدارا است.

 

بنابراین، دکتر بشیریه مدارا را رفتاری فراتر از تحمل میان هم‌مسلک‌‌ها می‌داند؛ یعنی نوعی رواداری میان انسان‌هایی با عقاید و باورهای نایکسان و حتی متعارض و متضاد. زیرا از نظر او با تضاد (=دیالکتیک) است، که جامعه صورت‌بندی فکری و هویت سیاسی پیدا می‌کند.

 


جناب حجة‌الاسلام شیخ محمدجواد غلامی
با سلام و احترام
از شما هم ممنونم که در بحث ۸۴ شرکت کرده‌ای. اما بعد باید در مخالفت با بخشی از استدلال شما گفتاری بنویسم. امید است مباحثه‌ای دوستانه تلقی شود نه خدای ناکرده جدال:

 

در فتح مکه، بحث مدارا موضوعیت ندارد؛ اصل رفتار پیامبر رحمت و شفقت (ص) در آن یوم‌المَرحمة، فقط پرهیزدادنِ همگان به انتقام و کشتار بود و تعمیم رأفت و بخشش همگانی. و دیگر بحث شرک و "وثنویت" (=بُت‌پرستی) و جدال مشرکان هم در میان نبود. حتی خانه‌ی ابوسفیان هم امن اعلام شده‌بود.

 

از نظر من، بشیریه می‌خواهد بگوید مدارا در سیاست زمانی درست است که تمام عقاید که در نفی همدیگر اندیشه‌پردازی و سیاست‌ورزی می‌کنند، همدیگر را تحمل کنند نه هنگامی که مؤیّد هم‌اند.

 

برای تقریب ذهنی مثال می‌زنم: این که مثلاً حکومت حوزه‌ی علمیه‌ی قم را تحمل کند اسمش مدارا نیست. اگر حوزه‌ی قم روزی معارض و منتقد حاکم و حکومت شد، و حاکم و حکومت توانست با آن حوزه، آسان‌گیری کند، آن نامش مداراست.

 

 

ستون شبانه
دو مسأله را می‌نویسم:


۱. فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
یعنی: و هرکس در مَخمصه‏‌اى ناچار شود و مایل به گناه نباشد [و از آنچه نهى شده بخورد] بداند که خداوند آمرزگار مهربان است‏.(مائده. ۳. ترجمه‌ی بهاءالدین خرّمشاهی)


۲.. ازاین‌که می‌بینم بخشی از جناح چپ در خطر گریز از مذهب قرار می‌گیرد و جناح راست در معرض گروگان‌گیری مذهب، متعجّب‌شده و به قول معروف شاخ در می‌آورم.

 

پاسخ دوم به جناب شیخ غلامی

جناب شیخ غلامی از حُسن‌نظرتان به این مباحثه ممنونم. نکات مهم و قابل اعتنایی را مطرح ساخته‌ای. من سه‌نکته در برابر سه‌نکته‌‌ی شما می‌نویسم:

۱. بلی؛ درست می‌فرمایی. من هم همین باور را داشته و دارم. زیرا مدارای سیاسی یک امر دوجانبه و چندجانبه است. پیامبر اسلام (ص) بنا را بر مدارای فراگیر گذاشته‌بودند و تا جایی که دشمنان مثلت ایشان (=مشرکان، منافقان و یهودیان) دست به دسیسه‌چینی و شمشیر و خدعه نمی‌بردند، در سراسر محیط مدینه و حومه با همه مدارا می‌کردند. زمانی مکلّف به جهاد دفاعی می‌شدند، که آن مثلت شوم، دست‌برد می‌زد به حریم حکومت و خون مؤمنان.

 

۲. نه مؤیّد هم نبودند، به همین دلیل دار و دسته‌ی ابوسفیان برای حفظ سامان برده‌داری و تجارت‌پیشگی، بت‌پرستی را به‌صورت سمبولیک، ابزار قدرت خود می‌کردند و با نبی رحمت (ص) مدارا نمی‌کردند.

 

۳. من در پاسخ قبلی به جناب‌عالی و سیدعلی‌اصغر، روشن ساختم که مدارا زمانی مداراست که دو نیروی مخالف همدیگر را تحمل کنند. اگر مجاهدین خلق قیام مسلحانه نمی‌کرد و با حکومت مدارا می‌کرد، حکومت هم با او مدارا می‌کرد. نمی‌شود علیه‌ی قدرت حاکم، دست به اسلحه برد، ولی از حکومت توقع مدارا داشت.

 

مثال حوزه‌ی قم را بازهم یادآوری می‌کنم میان حوزه و حکومت مدارا برقرار نیست، بلکه نوعی همبستگی ذاتی منعقد است. رابطه‌ی میان دولت عراق با حوزه‌ی نجف و و رابطه‌ی مرجعیت آقای سیستانی با تمامی جریان‌های سیاسی یک مدارای تمام‌عیار سیاسی‌ست.

 

اما رابطه‌ی میان رهبری با بخش وسیعی از جناح چپ پس از بحران ۸۸ رابطه‌ی مدارا نیست. چون دو سوی این قضیه همدیگر را برنمی‌تابند. لذا به‌جای مدارا، تنش حکمفرماست. فقط مدارا، مداوای این تعارض است.

 

امید است به لحاظ علم سیاست و جامعه‌شناسی سیاسی، توانسته باشم، موضوع مدارا را روشن کرده‌باشم. با تشکر وافر از آموزه‌های شما.

 

 

پاسخ:
سلام جناب جلیل قربانی
ولی نمی‌توانم بر جمله‌ی آخرتان حرفی نگویم و می‌دانم می‌گذاری به حساب مباحثه:

 

بلی؛ یک روی سکه همین است که شما به درایت نوشتی، توسعه‌یافتگی مانع وقوع جنگ‌باورهاست. اما روی دیگر آن چیست؟

این است که همین توسعه‌یافتگان زرّادخانه‌های فوق‌مدرن بسازند و به سایر ملل افزارآلات جنگی بفروشند و خون بی‌گناهان بریزند. اسرائیل غاصب نیز توسعه‌یافته‌ است ولی شش میلیون فلسطینی را از سرزمین بیرون ریخت تا مثلا دولت نژادی یهودی تأسیس کند. پس، کشورهای توسعه‌یافته نیز محتاج ابوالحسن خرقانی‌اند و نیازمند شدید به مدارا.

 

جناب غلامی سلام

جناب‌عالی از اینجا‌به‌بعد، وارد احساسات و ابراز تعلّقات خودت شدی؛ که امری ناروا نیست، ولی مخلّ بحث است. بنابراین، وقتی چنین شد، من بحثم را در این باب با شما جناب شیخ‌غلامی، به اتمام می‌رسانم. تمام. سپاس فراوان.

 

این متن  زیر عین متن شما پیش از متن اخیر است که بحث را وارد این فاز کرده‌اید که البته ایرادی ندارد:

 

پاسخ شیخ محمد جواد غلامی:
"اگر حرف جناب عالی( بین حوزه و حکومت همبستگی ذاتی وجود دارد) را بپذیریم
چگونه جریان برخورد حکومت با آقای منتظری را توجیه  می کنید؟"

پس جناب‌عالی موضوغ بحث‌ ۸۴ را به این قضیه نیز تعمیم داده‌اید.

و این که می‌فرمایی  نظام با منتظری با وفق و مدارا برخورد کرد را اگر لازم می‌بینی جواب رد شما را بنویسم؟

 

جواب من:
استطراد می‌کنی جناب غلامی. بپذیر که شما بحث را وارد این مثال عینی کرده‌ای. این‌که شما فرمودی من وارد کردم، نادرست است.

@
سلام جناب صدرالدین آفاقی
من بر همان نظر خودم باقی‌ام. از نظر شما از چه زمانی مرحوم منتظری به قول جناب‌عالی و پاره‌ای از افراد جناح‌ها "ساده‌لوح" شد؟ آیا آن زمان که از سوی امام خمینی "فقیه‌عالیقدر" ملقب شد، ایشان این‌گونه که می‌گویی نبود؟ راستی فرد ساده‌لوح مگر می‌تواند آنقدر شجاعت داشته باشد که حتی بارها نزد امام خمینی برود به ایشان ایراد و اشکال وارد کند؟ پس، قضیه این نیست که می‌فرمایی. بگذرم. این که کار شما را بدتر می‌کند. چون ساده‌لوح‌سیاسی هم بگویی، نسبت بسیار ناروایی‌ست. این نسبت را زمانی روزنامه‌ی جمهوری‌اسلامی مسیح مهاجری باب کرده‌بود و بعدها خوراک، کیهان‌نویسان شد.

 

به‌هرحال، شما ممکن است فردی را این‌گونه خطاب کنی، اما من چنین تصوری به ایشان نداشته و ندارم. آزادی نگرش، زیبایی‌اش در همین تعدد نگاه‌هاست. بر شما روشن سازم، من در بحث تقلید شرعی مقلد امام خمینی بودم. اما بدان در بحث‌های غیرفروع، من خودم را مقلد کسی نمی‌دانم. نیز حرف غیرمعصومین (ع) را وحی مُنزل نمی‌پندارم. در قضیه‌ی مرحوم منتظری، من حق را به مرحوم منتظری داده‌ و می‌دهم و خواهم داد. حرف الانم نیست. همان زمان تفکرم این بود. برای تفکر شما هم آزادی قائلم و هرگز تقبیح‌ات نمی‌کنم.  یکسان‌اندیشی، مال دنیای انسان‌ها نیست. همین تفاوت نگرش‌ها حُسن است و مورد قبول دین و عقل. درود.

 

 

ستون روزانه

مدت‌مدیدی‌ست که ذهن من درگیر، و مشغول تحقیق‌ شده‌است که دو خطر در کمین دو جناح راست و چپ است: بخشی از جناح چپ در خطر "گریز از مذهب" قرار گرفته‌است و کثیری از جناح راست در راه"گروگان‌گیری مذهب" طی‌طریق می‌کنند. اما حبّذا (=خوشا) بر مذهب.



سلام جناب دکتر عارف‌زاده. اساس ولایت‌فقیه بر پاسبانی از حقوق ملت است. خود امام خمینی فرمودند ولی فقیه جلوی دیکتاتوری‌ها را می‌گیرد و نیز فرموده اسلام به ما اجازه نداده دیکتاتوری کنیم. مولا امام علی (ع) نیز به مردم گفتند اگر حضور شما نبود، حکومت نزد من از عطسه‌ی بینی بُز پَست‌تر است.

 


پاسخ:

سلام جناب شیخ‌محمد بابویه
هرچه از وسائل‌الشیعه می‌خوانم، آرامم می‌کند. به‌جا بود نقل سخن مولا امام علی (ع). بهتر بود ترجمه را کامل و تمام می‌کردی و نیز چندنکته در اطراف آن نیز بحث را می‌پروراندی. ممنونم از این آورده‌ای خوبت.


پاسخ:


سلام جناب جوادی‌نسب. از خانم سوچی برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل که پس از کسب قدرت در میان‌مار، دست به قتل‌عام وسیع مسلمانان زد و یا بر نظاره نشست تا بودائیان افراطی مسلمان‌کُشی کنند، بیزاری می‌جویم.

 

پاسخ:

جناب عبدی سلام. لطف کن دوباره، این موضوع را میانبحث نکن. من تا الان سه بار تذکر عمومی دادم. تشکر.


پاسخ:
سلام جناب شیخ علی‌اکبر دارابکلایی
دکتر سروش در کتاب "تفرُّج‌صُنع" بحثی دارد تحت عنوان صناعت و قناعت. که در آن‌جا طمّاع‌شدن کشورهای صنعتی را نقد می‌کند.
بحث مشق ۳ جناب‌عالی نکته‌ای مفید داشت که من نام قناعت را "خودبسندگی" گذاشته‌ام که وابستگی و دلبستگی آدمی را کم می‌کند و چشم‌دل را سیراب. متشکرم آقا.

 


سلام جناب حمید عباسیان
نمی‌دانم پست شما خطاب به بحث ۸۴ است، یا جواب به یکی از اعضا.
اما جواب من: نکته‌ی شما از یک نظر دیدگاهی قابل اعتناست. اما مدارای سیاسی این نیست. یک مثال می‌زنم: فرض بگیریم یکی از شهرهای ایران همگی، بت‌پرست‌اند. خُب! از نظر شیعیان و نظام سیاسی ایران بت‌پرستی که عقیده‌ایی نادرست است. حال اگر با آن مردم ساختیم، مدارای سیاسی انجام دادیم. ولی اگر اذیت و آزارشان کنیم نامدارایی‌ست این. پس مدارای کامل جایی ست که بتوان اندیشه‌ی باطل و نادرست را هم تحمل کرد. مگر آن‌که، آن اندیشه به سلاح و قیام مسلحانه مسلح شود و معارض امنیت عمومی شود.

 

 

شُونیشْتِنِ شب‌یلدای مدرسه‌ی‌فکرت. از الآن تا یک بامداد امشب. در این برنامه که شامل کشکول (طنز فاخر و نکته‌های آموزنده) و نیز خاطره‌گویی‌ها و بیان آیین‌ها و سنت‌های محلی‌ست، اختیار با خودِ همکلاسی‌هاست که بخواهند در مدرسه حاضر باشند و یا در پیش خانه و خانواده.

با آرزوی شادباشی برای تمامی ایرانیان و فارسی‌دوستان جهان و گسترش صلح، مروّت، مدارا، شادی و نشاط ملل جهان.

 


@


سلام جناب عیسی آهنگر
از پاسخ شما نیز در این دقایق، ممنونم. نکته‌هایی درخور تأمل در بیان شما ردیف شد. من بر یکی از آنها با شما موافقت ندارم؛ که گفتی: مدارای کشورها با آمریکا به‌دلیل حفظ منافع. این معادله‌ی فرضی یا واقعی شما مخدوش هم هست. نمونه‌اش همین تازگی آمریکا بر ژاپن فشار آورده باید از آمریکا اسحله خریداری کند، در غیر این‌صورت، حق گمرکی کالاهای وارداتی ژاپن به خاک آمریکا را افزایش می‌دهد که ژاپن تسلیم شد. زیرا اگر حرف ارباب و به قول  جناب "او"،  کدخدا را نمی‌پذیرفت، تراز بازرگانی دو کشور به نفع آمریکا برهم می‌خورد. پس مدارای مطلق با آمریکا همواره مَضارّ و خودباختگی هم داره. از وقتی که بابت پرسشم گذاشته‌ای ممنونم.

 

 

شب یلدا. ۳۰ آذر ۱۳۹۷.


یکی‌از کارهای منِ به‌اصطلاح مدیر مدرسه‌ی‌فکرت، سواری‌دادنِ نوه‌ام علی‌ست. او بر گُرده‌ام می‌نشیند و مرا _چنان‌چه در عکس بالا می‌بینید_ شبانه می‌راند؛ نه یواش‌یواش! بلکه بِرام‌بِرام. این را می‌گویند اقتدار. هم‌او _که قدرتمندانه مرا می‌دَوانَد_ راضی، و هم‌من _که برای وی‌ رضامندانه می‌دوَم، راضی. پس؛ وقتی هر دوسو باشند خرسند و مُتراضی، این می‌شود همان اقتدار و رضامندی. مُستدام باد چُنان بازی. و برقرار باد چنین سواری‌مِواری! بدون هیچ سیاسی‌میاسی. کشکولی یلدایی.

 


یادآوری عمومی:
اعضایی که از آغاز تأسیس مدرسه تاکنون برای خود در مدرسه‌ی‌فکرت ستون ثابت برگزیدند و در آن دیدگاه‌ها و نوشته‌های روزانه‌ی‌شان را می‌نویسند به شرح زیر است:


ستون زیر نور کلاس: سیدعلی‌اصغر


ستون رِند: حسین‌جوادی‌نسب


ستون روزانه‌وشبانه: مدیر


ستون تراوشات ذهنی من: محمد عبدی


ستون هیچ‌های شیرین: عارف آهنگر


ستون سرباز پیاده‌نظام: معین آهنگر


ستون آنچه من می‌خوانم: آتنا طالبی


ستون مشق: حجت‌الاسلام علی‌اکبر دارابکلایی


ستون نغمه‌ی عشّاق: حجت‌الاسلام مالک رجبی


ستون سوتک: محمدحسین آهنگر

 

ستون نقد و پند: سیدموسی حسینی
 

 

ستون روزانه

حق و تکلیف

به‌نام‌خدا. سلام. سَنتز (=ترکیب) انسانِ "مُحقّ" و "مکلّف"، موجودی‌ست به نام انسانِ محق‌مکلفّ. پس؛ در مکتب‌اسلام انسان هم تکلیف دارد و هم حقوق. هم باید به ندای تکالیف فردی و اجتماعی عمل کند و هم از فریادِحقوق، برخوردار باشد. تکلیف، عمل‌کردنی‌ست. حقوق، گرفتنی و ایفاکردنی.

۱ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


ستون شبانه
نمی‌دانم! شاید حرفم نادرست باشد و حتی به‌دور از نظام تقسیمات کشوری؛ اما مطرح می‌کنم:


اگر شهرستان میاندورود شکل نمی‌گرفت و به‌جای‌آن ساری کلان‌شهر می‌شد و تمام جغرافیای شهری و روستایی و طبیعی میاندورود بر کلان‌شهر ساری افزوده می‌شد، بهتر و رشد‌یافته می‌شد. ازاین‌که از مرکزِ استان‌بودن افتادیم، خود از کاستی‌ها بود. این ایده‌ی تازه‌ی من نیست، همان‌زمان به چنین انتزاع (=برکَندن) و جداافتادن، خوش‌بین نبودم. یک‌نمونه‌ی تمارعیار این تفکیک ناقص، فرودگاه دشت‌ناز در پشتِ بیخ گوش سورک است، اما مال ساری‌ست! ۱ دی ۱۳۹۷.


 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده.

۱. نظر نزدیک به نظریه‌ی شما، از نظر من محتاج یک پژوهش تاریخی_سیاسی‌ می‌باشد مهم گفتی، ولی هنوز نمی‌توان تعمیم علمی داد.


۲. علاوه‌براین، ما تجربه‌ی مبارزه با شاه را در جوانی آن‌هم در اوج‌گیری انقلاب، داریم؛ اما با دومی هنوز مواجه نشدیم. بنابراین نمی‌توانم فوری نظر شما را تأیید کنم. باید تجربه کرد. یعنی یک حاکم دینی منحرف پیدا بشود و مبارزه کرد تا تست نمود. پس، نظر شما تا نظریه‌شدن زمان و پژوهش نیاز دارد.


ستون روزانه
تقسیم ارث شعار!
به‌نام‌خدا. سلام. چنان‌چه می‌دانید شعار انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) برابری، برادری، آزادی‌ بود. اما این شعار استراتژیک (=راهبُردی) مردم فرانسه، مانند ارثیه تقسیم شد و هر جناحی به یکی از آن شعار تمرکز کرد و خود مالک انحصاری‌اش حساب کرد:

 

لیبرال‌ها خود را وارث شعار آزادی جا زدند.
سوسیالیست‌ها به شعار برابری بند کردند.
کاتولیک‌های‌محافظه‌کار وارث شعار برادری شدند.
بگذرم و به شعار استراتژیک جمهوری‌اسلامی ایران نپردازم که امور ایران را نه بلد هستم و نه سردر می‌آورم.
۲ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


بحث ۸۵ : مکر و حیله را برای روباه و انسان چگونه تحلیل می‌کنید؟ از نظر شما سیاست خاورمیانه‌ای ایران باید چگونه باشد؟ چرا؟ این پرسش برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.
یادآوری: می‌توانید به این دو پرسش، یا ترجیحی و یا تلفیقی پاسخ دهید.

 

ستون شبانه

دو نکته می‌گویم یکی از خودم و دیگری از جیمز روزنا.

۱. من معتقدم اگر نظریه‌ای نتواند داده‌های خود را تبیین کند، باید در خود بازنگری کند. "پیش‌نظریه‌" بی‌معنی است.

۲. روزنا می‌گوید سیاست خارجی یعنی طرح‌ها و اعمال حکومت‌های ملی در قبال بازیگران بیرونی.
 

 

پاسخم به سلام جناب دکتر عارف‌زاده

نکته‌ی یادآوری شما درست است. ممنونم به مباحث در حین فشردگی کارهای انبوه طبابت و جرّاحی‌ها، دقت وافر داری. از این بابت بسیار ممنونم. من هم نگفتم جناب جوادی چنین رویکردی دارد. اساساً ایشان می‌داند شناسایی کشورها دوگونه است: یا دوژور است یا دفاکتو. اولی یعنی شناسایی دائمی و مستقیم و دومی یعنی موقت و غیرمستقیم. چون از مبناهای جمهوری اسلامی عدم به‌رسمیت شناختن اسرائیل جعلی‌ست، ازاین‌رو، آن رژیم تمام دشمنی‌هایش را بر پایه‌ی همین قضیه‌ی شناسایی ترتیب داده‌است و تخاصمات پیشه کرده‌است که ایران مقاومت را برگزید و نه تسلیم را و نه خیانت به آرمان مسلمین و فلسطین را. پس؛ جمله‌ی جناب جوادی‌نسب که فرمود "ما باید دست از دشمنی با اسرائیل برداریم"، از نظر من گزاره‌ای نادرست است. بازهم رأی جناب حسین برای ایشان محفوظ. من در این بحث واقعی، نظر خودم را گفته‌ام. با تشکر از هردو.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۹

مدرسه فکرت ۱۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نوزدهم

 

 

بحث ۸۳ : این پرسش آقای عبدی است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

«با دیدن و یا شنیدن خبر یا حادثه ای از تعجب شاخ درآوردید اگر قابل بیان است خاطراتی را در گروه به اشتراک بگذارید تا آموزنده باشد»

 

پاسخم به بحث ۸۳

جناب محمد عبدی سلام. بلی؛ من چندین مورد سراغ دارم، که از باخبرشدن آن قضیه _به قول مشهور_ از تعجب "شاخ‌ درآوردم".

 

۱. تابستان سال ۱۳۶۷ در جبهه‌ی مریوان و در عملیات چریکی انجیران بودیم. از طریق رادیو صدای آمریکا _که همیشه توسط یک همکار و همسنگر قائم‌شهری‌ام، به‌گوش بود_ شنیدم که امام خمینی قطعنامه‌‌ی ۵۹۸ را پذیرفتند. از این خبر شوکه شدیم و سازمان رزم‌مان در آن عملیات تا حدّی به‌هم ریخت. حال و احساس و تشویش آن روز سرنوشت، اینک برایم قابل نوشتن نیست.

 

۲. همین سال پیش وقتی شنیدم آقایان آیت الله جنتی و آیت‌الله محمد یزدی گفتند یک زرتشتی نمی‌تواند شورای شهر یزد شود، از اعجاب داشتم به قول شما "شاخ" در می‌آوردم.

 

۳. دوره‌ی‌ای که چالوس بودم، از‌این‌که می‌دیدم یک نفر یک نیمه‌ی صورتش را تیغ می‌زند و نیمه‌ی دیگرش را ریش بلند می‌گذارد، از تعجب دو تا شاخ در آورده‌بودم.

 

۴. تهران بودم، میان جمعی، ساعت دو بعد از ظهر که هنوز کسی رسماً خبردار نشد، خبر رسید شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کرد. که فوری به سیدعلی اصغر خبر دادم که او بیش از من تعجب کرد.

 

۵. در جمع دوستانم در قم بودیم، مخزن کتابخانه مشغول فیش‌برداری بودم، سیدعلی اصغر به من زنگ زد و گفت سعید حجاریان ترور شد. شاخ که خوبه، مُخ من سوت کشید. این پاسخ را ممکن است ادامه دهم.


پاسخم به بحث ۸۳

قسمت دوم

جناب مهندس محمد عبدی پرسشگر بحث ۸۳ سلام. من چند جای دیگر هم از تعجب به قول مشهور "شاخ در آوردم" که برمی‌شمارم:

 

۶. ازاین‌که دوره‌ی جدید مجمع‌تشخیص مصلحت (سال ۱۳۹۶)، انتصاب رئیس و اعضا قریب ۷ماه توسط رهبری مسکوت ماند و وقتی هم منصوبان را اعلان کردند از نصب محمود احمدی‌نژاد به عنوان عضو حقیقی مصلحت نظام، بسیار شاخ در آورده‌بودم!

 

۷. فروردین سال ۱۳۶۸ از عزل شبانه‌ی مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری توسط امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی شاخ در آورده‌بودم. زیرا؛ معتقد بودم که اگر هم آقای منتظری مستحق عزل و برکنارشدن است، این حق‌ذاتی مجلس خبرگان است که او را از قدرت پس بزند، چون آن مجلس ایشان را به قائم‌مقام‌رهبری انتخاب کرده‌بود. و مجلس خبرگان در برابر اقدام امام، سکوت‌محض کرده‌بود و از حق قانونی خود و منتخب خود هرگز دفاعی نکرده‌بود. بنابراین اگر فقط یک‌بار هم شده‌بود، مجلس خبرگان رهبری که ناظر کار رهبر است، به امام‌خمینی تذکر قانون اساسی می‌داد، روند مملکت دموکراتیک‌تر می‌شد و مردم بر جاری‌بودن و جدّی‌بودنِ نظارت، اطمینان بیشتری می‌کردند.

 

۸. از سادگی پیشنهاد آقایان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی و تأیید آن توسط مرحوم آیت‌الله مشکینی در نمازجمعه‌ی‌قم نیز، شاخ در آورده‌بودم که هردو گفته‌بودند باید در کنار صدام‌حسین قرار بگیریم که کویت را یک‌شبه تصرف کرده‌بود و به قول آنان "خالدبن‌‌ولیدزمان" شده بود و بوش‌پدر، به جنگ با او برخاسته بود. درآن‌زمان، تدبیر و تیزبینی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی پسندیده‌ بودم که نگذاشتند ایران وارد معرکه و بازی باخت خطرناک شود.

 

۹. از چرخش یکباره‌ی آیت الله احمد آذری‌قمی که در روزنامه‌ی رسالت و مجلس شورا، صدها متن و نطق در اثبات ولایت مطلقه فقیه صورت داده‌بود و سپس باآن‌همه ادعا و تاختن به جناح چپ که ولایت‌پذیر نیستید، در برابر رهبری ایستاد، شاخ در آورده بودم.

 

۱۰. از این‌که مرداد سال ۱۳۶۷ اولین فرزندم (عارف) متولد شده‌بود ولی من در جبهه‌ی جنگ بودم و آماده‌باش ۱۰۰% بود و حق مرخصی‌گرفتن نداشتم، و هرگز روزهای نخستین و شیرینِ به‌دنیاآمدنِ فرزندم را ندیدم، شاخ در آورده بودم. بگذرم.

شاید این بحث "شاخ درآوردن‌ها" را بازهم ادامه دهم... ۲۹ آذر ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. این‌که تعجب نکردی، جای حرف نیست. اما تحلیل شما نادرست است. همان‌طوری‌که جناب‌عالی علوم سیاسی خوانده‌ای، به‌یقین می‌دانی تحلیل جایی کاربرد دارد که که اطلاعات نداشته باشی و از طریق شمّ تحلیلی، موضوع را دقیق بشکافی و یا احتمالات را ارائه کنی.


ستون شبانه
امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) در روزنامه‌خوانی روزانه‌ام خوانده‌ام که نمایش کمدی "یابو و چغندر" در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان لغو شد. گویا به‌علت حضور بازیگران زن و مرد در این تئاتر.  (کد خبر: ۶۴۵۳۲۴)

نکته‌ی مدیر: کشکولی بگم نافع‌تره. باید اسمشو می‌گذاشتند یابو و سُس!  یا یابو و سیس‌تَلی! و یا یابو و سواری! تا تئاترشان به سن (=صحنه) می‌رفت.

 

 

عکاس: دامنه. قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.

قسمت دوم بحث ۸۲

جناب عارف آهنگر سلام. عکسی امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) انداخته‌ام از یکی از غرفه‌های بازیافت قم. با چند توضیح بر روی عکس بالا (قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.) پاسخم را به پرسش شما، تکمیل می‌کنم: ۱. روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه ماشین حمل زباله‌های بازیافت به کوچه‌ها و در خانه‌ها می‌آیند با صدای آژیر خاص. هر خانه‌ای اگر زباله‌های بازیافتی جمع‌ کرده‌باشد، به مأمور بازیافت تحویل می‌دهد و چندبرگه جواز قرعه‌کشی می‌گیرد. بیشتر بخوانید↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نوزدهم

 

 

بحث ۸۳ : این پرسش آقای عبدی است که برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

«با دیدن و یا شنیدن خبر یا حادثه ای از تعجب شاخ درآوردید اگر قابل بیان است خاطراتی را در گروه به اشتراک بگذارید تا آموزنده باشد»

 

پاسخم به بحث ۸۳

جناب محمد عبدی سلام. بلی؛ من چندین مورد سراغ دارم، که از باخبرشدن آن قضیه _به قول مشهور_ از تعجب "شاخ‌ درآوردم".

 

۱. تابستان سال ۱۳۶۷ در جبهه‌ی مریوان و در عملیات چریکی انجیران بودیم. از طریق رادیو صدای آمریکا _که همیشه توسط یک همکار و همسنگر قائم‌شهری‌ام، به‌گوش بود_ شنیدم که امام خمینی قطعنامه‌‌ی ۵۹۸ را پذیرفتند. از این خبر شوکه شدیم و سازمان رزم‌مان در آن عملیات تا حدّی به‌هم ریخت. حال و احساس و تشویش آن روز سرنوشت، اینک برایم قابل نوشتن نیست.

 

۲. همین سال پیش وقتی شنیدم آقایان آیت الله جنتی و آیت‌الله محمد یزدی گفتند یک زرتشتی نمی‌تواند شورای شهر یزد شود، از اعجاب داشتم به قول شما "شاخ" در می‌آوردم.

 

۳. دوره‌ی‌ای که چالوس بودم، از‌این‌که می‌دیدم یک نفر یک نیمه‌ی صورتش را تیغ می‌زند و نیمه‌ی دیگرش را ریش بلند می‌گذارد، از تعجب دو تا شاخ در آورده‌بودم.

 

۴. تهران بودم، میان جمعی، ساعت دو بعد از ظهر که هنوز کسی رسماً خبردار نشد، خبر رسید شورای نگهبان آقای هاشمی رفسنجانی را رد صلاحیت کرد. که فوری به سیدعلی اصغر خبر دادم که او بیش از من تعجب کرد.

 

۵. در جمع دوستانم در قم بودیم، مخزن کتابخانه مشغول فیش‌برداری بودم، سیدعلی اصغر به من زنگ زد و گفت سعید حجاریان ترور شد. شاخ که خوبه، مُخ من سوت کشید. این پاسخ را ممکن است ادامه دهم.


پاسخم به بحث ۸۳

قسمت دوم

جناب مهندس محمد عبدی پرسشگر بحث ۸۳ سلام. من چند جای دیگر هم از تعجب به قول مشهور "شاخ در آوردم" که برمی‌شمارم:

 

۶. ازاین‌که دوره‌ی جدید مجمع‌تشخیص مصلحت (سال ۱۳۹۶)، انتصاب رئیس و اعضا قریب ۷ماه توسط رهبری مسکوت ماند و وقتی هم منصوبان را اعلان کردند از نصب محمود احمدی‌نژاد به عنوان عضو حقیقی مصلحت نظام، بسیار شاخ در آورده‌بودم!

 

۷. فروردین سال ۱۳۶۸ از عزل شبانه‌ی مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری توسط امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی شاخ در آورده‌بودم. زیرا؛ معتقد بودم که اگر هم آقای منتظری مستحق عزل و برکنارشدن است، این حق‌ذاتی مجلس خبرگان است که او را از قدرت پس بزند، چون آن مجلس ایشان را به قائم‌مقام‌رهبری انتخاب کرده‌بود. و مجلس خبرگان در برابر اقدام امام، سکوت‌محض کرده‌بود و از حق قانونی خود و منتخب خود هرگز دفاعی نکرده‌بود. بنابراین اگر فقط یک‌بار هم شده‌بود، مجلس خبرگان رهبری که ناظر کار رهبر است، به امام‌خمینی تذکر قانون اساسی می‌داد، روند مملکت دموکراتیک‌تر می‌شد و مردم بر جاری‌بودن و جدّی‌بودنِ نظارت، اطمینان بیشتری می‌کردند.

 

۸. از سادگی پیشنهاد آقایان حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی و تأیید آن توسط مرحوم آیت‌الله مشکینی در نمازجمعه‌ی‌قم نیز، شاخ در آورده‌بودم که هردو گفته‌بودند باید در کنار صدام‌حسین قرار بگیریم که کویت را یک‌شبه تصرف کرده‌بود و به قول آنان "خالدبن‌‌ولیدزمان" شده بود و بوش‌پدر، به جنگ با او برخاسته بود. درآن‌زمان، تدبیر و تیزبینی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی پسندیده‌ بودم که نگذاشتند ایران وارد معرکه و بازی باخت خطرناک شود.

 

۹. از چرخش یکباره‌ی آیت الله احمد آذری‌قمی که در روزنامه‌ی رسالت و مجلس شورا، صدها متن و نطق در اثبات ولایت مطلقه فقیه صورت داده‌بود و سپس باآن‌همه ادعا و تاختن به جناح چپ که ولایت‌پذیر نیستید، در برابر رهبری ایستاد، شاخ در آورده بودم.

 

۱۰. از این‌که مرداد سال ۱۳۶۷ اولین فرزندم (عارف) متولد شده‌بود ولی من در جبهه‌ی جنگ بودم و آماده‌باش ۱۰۰% بود و حق مرخصی‌گرفتن نداشتم، و هرگز روزهای نخستین و شیرینِ به‌دنیاآمدنِ فرزندم را ندیدم، شاخ در آورده بودم. بگذرم.

شاید این بحث "شاخ درآوردن‌ها" را بازهم ادامه دهم... ۲۹ آذر ۱۳۹۷.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب. این‌که تعجب نکردی، جای حرف نیست. اما تحلیل شما نادرست است. همان‌طوری‌که جناب‌عالی علوم سیاسی خوانده‌ای، به‌یقین می‌دانی تحلیل جایی کاربرد دارد که که اطلاعات نداشته باشی و از طریق شمّ تحلیلی، موضوع را دقیق بشکافی و یا احتمالات را ارائه کنی.


ستون شبانه
امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) در روزنامه‌خوانی روزانه‌ام خوانده‌ام که نمایش کمدی "یابو و چغندر" در دانشگاه آزاد اسلامی قوچان لغو شد. گویا به‌علت حضور بازیگران زن و مرد در این تئاتر.  (کد خبر: ۶۴۵۳۲۴)

نکته‌ی مدیر: کشکولی بگم نافع‌تره. باید اسمشو می‌گذاشتند یابو و سُس!  یا یابو و سیس‌تَلی! و یا یابو و سواری! تا تئاترشان به سن (=صحنه) می‌رفت.

 

 

عکاس: دامنه. قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.

قسمت دوم بحث ۸۲

جناب عارف آهنگر سلام. عکسی امروز (۲۸ آذر ۱۳۹۷) انداخته‌ام از یکی از غرفه‌های بازیافت قم. با چند توضیح بر روی عکس بالا (قم. خیابان صدوقی، غرفه‌ی ۰۴۱ بازیافت.) پاسخم را به پرسش شما، تکمیل می‌کنم: ۱. روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه ماشین حمل زباله‌های بازیافت به کوچه‌ها و در خانه‌ها می‌آیند با صدای آژیر خاص. هر خانه‌ای اگر زباله‌های بازیافتی جمع‌ کرده‌باشد، به مأمور بازیافت تحویل می‌دهد و چندبرگه جواز قرعه‌کشی می‌گیرد. بیشتر بخوانید↓

۲. ما هرچند مدت برگه‌ها را ده‌تا‌ده‌تا منگه می‌کنیم، به این غرفه‌های داخل شهر می‌دهیم.  کارت کُددار می‌گیریم و کد را به سامانه‌ی بازیافت پیامک می‌کنیم. هر ماه به تعدادی به قید قرعه، سکّه و جوایز دیگر می‌دهند.

 

۳. اگر کسی زباله‌ی خشک به‌طور مستقیم به غرفه داد، هم در فهرست قرعه‌کشی جوایز جای داده‌می‌شود و هم گل آپارتمانی و هدیه‌های دیگر تحویل می‌گیرد. در واقع این‌گونه با این جمله‌ام ترسیم است: زباله‌ی بازیافتی بده، گُل و جایزه ببر خونه.

 

با تشکر از طرح پرسش خوب، مفید، همگانی و فرهنگ‌پرور جناب‌عالی. پایان.

 


پاسخ:

جناب...
سال ۱۳۷۱ در دانشگاه تهران استادی داشتیم به نام دکتر افتخاری، روش تحقیق (=متدولوژی) را پیش این استاد گذراندم. جناب جوادی‌نسب احتمالا می‌شناسد. ایشان معتقد بود جهان از دهکده‌ هم کوچکتر شد. یعنی شده: نمایشگاه. منظورش این بود با عصر انفجار اطلاعات، مرزهای جهان فروریخت. اما من "جهان‌وَند" که می‌گویم، فلسفه دارم. یعنی انسان جهان‌وند در مرزهای جغرافیای‌اش قرار دارد، ولی همه‌ی انسان‌های کُره‌ی خاکی را یک "اندامواره" می‌بیند. دیگر نژادپرست نیست. اعراب را مسخره نمی‌کند. سیاه را توهین نمی‌کند. همه را بنی‌آدم می‌بیند. البته شما خود از معاریف هستید و توضیح‌واضحات نکنم. درود.

 

 

پاسخ:

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ جواد آفاقی
از مشارکت عالمانه‌ی جناب‌عالی در بحث‌های مدرسه‌ی فکرت ممنونم. بلی؛ ولایتِ رهبر در نظام امت و امامت، محصور و مقیّد نیست. زیرا اقتدار رهبری در اسلام، برای پاسبانی از حقوق‌ملت در برابر دست‌درازی‌های عناصر قدرت در حکومت است نه خدای‌ناکرده هواهای نفسانیت.

امام علی‌ (ع) نیز استانداران و حاکم‌مان محلی منصوب خود را به دلیل اشرافی‌گری و ثروت‌اندوزی و... ، با عدل و رویه‌ی مردم‌دوستی، عزل می‌نمودند.

 

اما نکته‌ی من اینجاست، که عزل مرحوم منتظری در راستای فساد نبود، چون منتظری روحیه‌ی انتقادی داشت و بر اساس تکلیف فردی، مرجع‌بودن و قائم‌مقام‌رهبری بودن حرف‌های خود را رُک به امام خمینی می‌زدند، عزل شدند. حال آن‌که خود امام گفته‌بودند بعد از ختم جنگ همه به قانون بازگردیم. بگذرم. اجازه بفرمایید جناب آفاقی عزیز من همان شاخم را درآورده‌ بدارم. درود.


بلی؛ درست می‌فرمایید. من هم تصدیق می‌دارم اما در جاهایی از سیاست داخلی نقدها و گلایه‌هایی دارم که بارها در وبلاگم دامنه، مطرح کرده‌ام.

نکته اما این است ما در عصر غیرمعصوم (ع) قرار داریم، نباید به رهبری به دیده‌ی یک معصوم! بنگریم. این بزرگ‌ترین ضربه به رهبری‌ست. خود رهبری فرمودند؛ نه‌یک‌بار، که چندبار، به رهبری می‌شود انتقاد کرد.

 

من به انتقاد و نقد بر رهبری البته با رعایت نزاکت گفتار و پرهیز از هرگونه گزافه، دروغ‌پراکنی، کینه‌ورزی و نشر اهانت‌ها، در بستر جامعه و مجامع علمی و سیاسی اعتقاد دارم. حتی دیدگاه‌ها و دوره‌ی رهبری امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی هم باید در سمینارهای تخصصی و توسط شهروندان آگاه مورد بررسی و نقادی قرار گیرد.

 

من شخصاً معتقدم امام خمینی، کار بسیاری از انبیای خدا را یک‌جا به منصه‌ی ظهور رساندند، اما این دلیلی نمی‌شود مکتب فکری آن امام، مورد نقّادی قرار نگیرد. و می‌دانم شما جناب‌ آقای شیخ آفاقی عزیز هم از روحانیان آگاه، از آزاداندیشان خردمند و بااخلاق هستید درود.

 

 

بحث ۸۴ : دکتر حسین بشیریه در کتاب «عقل در سیاست» معتقد است "مدارا به معنای دقیق کلمه، وقتی محقق می‌شود که طرفین قائل به نادرستی اعتقادات یکدیگر باشند." این موضوع سیاسی و عقیدتی برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

 

سلام جناب سیدعلی‌اصغر

من از پاسخ تحقیق‌شده‌ی شما به بحث ۸۴ سود جستم. با تشکر و نیز کسب اجازه، بگذارید ضمن توجه دادن به مبانی فکری شما در این باب، دیدگاه خودم را بیان کنم:

 

در سیاست، مدارا یا تساهل به‌ معنی پذیرفتن بازی قدرت مخالفین است. این‌که در میدان قدرت سازگاری پیشه شود و سازواره‌ی مدرن رقابت، میان همه‌ی صورت‌بندی‌های اجتماعی جریان داشته‌باشد. اگر مثلاً دو رفیق و دو همفکر _با بیش از چندسال پیشینه‌ی دوستی و هم‌پیالگی_ همدیگر را تحمل می‌کنند، نوعی هنر مهرورزی‌ست و به‌قول سعدی مروّت؛ ولی اگر بتوانند مخالف فکری و سیاسی خود را تحمل نمایند و بر او در امور جامعه و اندیشه، آسان‌ بگیرند، آن نامش مدارا است.

 

بنابراین، دکتر بشیریه مدارا را رفتاری فراتر از تحمل میان هم‌مسلک‌‌ها می‌داند؛ یعنی نوعی رواداری میان انسان‌هایی با عقاید و باورهای نایکسان و حتی متعارض و متضاد. زیرا از نظر او با تضاد (=دیالکتیک) است، که جامعه صورت‌بندی فکری و هویت سیاسی پیدا می‌کند.

 


جناب حجة‌الاسلام شیخ محمدجواد غلامی
با سلام و احترام
از شما هم ممنونم که در بحث ۸۴ شرکت کرده‌ای. اما بعد باید در مخالفت با بخشی از استدلال شما گفتاری بنویسم. امید است مباحثه‌ای دوستانه تلقی شود نه خدای ناکرده جدال:

 

در فتح مکه، بحث مدارا موضوعیت ندارد؛ اصل رفتار پیامبر رحمت و شفقت (ص) در آن یوم‌المَرحمة، فقط پرهیزدادنِ همگان به انتقام و کشتار بود و تعمیم رأفت و بخشش همگانی. و دیگر بحث شرک و "وثنویت" (=بُت‌پرستی) و جدال مشرکان هم در میان نبود. حتی خانه‌ی ابوسفیان هم امن اعلام شده‌بود.

 

از نظر من، بشیریه می‌خواهد بگوید مدارا در سیاست زمانی درست است که تمام عقاید که در نفی همدیگر اندیشه‌پردازی و سیاست‌ورزی می‌کنند، همدیگر را تحمل کنند نه هنگامی که مؤیّد هم‌اند.

 

برای تقریب ذهنی مثال می‌زنم: این که مثلاً حکومت حوزه‌ی علمیه‌ی قم را تحمل کند اسمش مدارا نیست. اگر حوزه‌ی قم روزی معارض و منتقد حاکم و حکومت شد، و حاکم و حکومت توانست با آن حوزه، آسان‌گیری کند، آن نامش مداراست.

 

 

ستون شبانه
دو مسأله را می‌نویسم:


۱. فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
یعنی: و هرکس در مَخمصه‏‌اى ناچار شود و مایل به گناه نباشد [و از آنچه نهى شده بخورد] بداند که خداوند آمرزگار مهربان است‏.(مائده. ۳. ترجمه‌ی بهاءالدین خرّمشاهی)


۲.. ازاین‌که می‌بینم بخشی از جناح چپ در خطر گریز از مذهب قرار می‌گیرد و جناح راست در معرض گروگان‌گیری مذهب، متعجّب‌شده و به قول معروف شاخ در می‌آورم.

 

پاسخ دوم به جناب شیخ غلامی

جناب شیخ غلامی از حُسن‌نظرتان به این مباحثه ممنونم. نکات مهم و قابل اعتنایی را مطرح ساخته‌ای. من سه‌نکته در برابر سه‌نکته‌‌ی شما می‌نویسم:

۱. بلی؛ درست می‌فرمایی. من هم همین باور را داشته و دارم. زیرا مدارای سیاسی یک امر دوجانبه و چندجانبه است. پیامبر اسلام (ص) بنا را بر مدارای فراگیر گذاشته‌بودند و تا جایی که دشمنان مثلت ایشان (=مشرکان، منافقان و یهودیان) دست به دسیسه‌چینی و شمشیر و خدعه نمی‌بردند، در سراسر محیط مدینه و حومه با همه مدارا می‌کردند. زمانی مکلّف به جهاد دفاعی می‌شدند، که آن مثلت شوم، دست‌برد می‌زد به حریم حکومت و خون مؤمنان.

 

۲. نه مؤیّد هم نبودند، به همین دلیل دار و دسته‌ی ابوسفیان برای حفظ سامان برده‌داری و تجارت‌پیشگی، بت‌پرستی را به‌صورت سمبولیک، ابزار قدرت خود می‌کردند و با نبی رحمت (ص) مدارا نمی‌کردند.

 

۳. من در پاسخ قبلی به جناب‌عالی و سیدعلی‌اصغر، روشن ساختم که مدارا زمانی مداراست که دو نیروی مخالف همدیگر را تحمل کنند. اگر مجاهدین خلق قیام مسلحانه نمی‌کرد و با حکومت مدارا می‌کرد، حکومت هم با او مدارا می‌کرد. نمی‌شود علیه‌ی قدرت حاکم، دست به اسلحه برد، ولی از حکومت توقع مدارا داشت.

 

مثال حوزه‌ی قم را بازهم یادآوری می‌کنم میان حوزه و حکومت مدارا برقرار نیست، بلکه نوعی همبستگی ذاتی منعقد است. رابطه‌ی میان دولت عراق با حوزه‌ی نجف و و رابطه‌ی مرجعیت آقای سیستانی با تمامی جریان‌های سیاسی یک مدارای تمام‌عیار سیاسی‌ست.

 

اما رابطه‌ی میان رهبری با بخش وسیعی از جناح چپ پس از بحران ۸۸ رابطه‌ی مدارا نیست. چون دو سوی این قضیه همدیگر را برنمی‌تابند. لذا به‌جای مدارا، تنش حکمفرماست. فقط مدارا، مداوای این تعارض است.

 

امید است به لحاظ علم سیاست و جامعه‌شناسی سیاسی، توانسته باشم، موضوع مدارا را روشن کرده‌باشم. با تشکر وافر از آموزه‌های شما.

 

 

پاسخ:
سلام جناب جلیل قربانی
ولی نمی‌توانم بر جمله‌ی آخرتان حرفی نگویم و می‌دانم می‌گذاری به حساب مباحثه:

 

بلی؛ یک روی سکه همین است که شما به درایت نوشتی، توسعه‌یافتگی مانع وقوع جنگ‌باورهاست. اما روی دیگر آن چیست؟

این است که همین توسعه‌یافتگان زرّادخانه‌های فوق‌مدرن بسازند و به سایر ملل افزارآلات جنگی بفروشند و خون بی‌گناهان بریزند. اسرائیل غاصب نیز توسعه‌یافته‌ است ولی شش میلیون فلسطینی را از سرزمین بیرون ریخت تا مثلا دولت نژادی یهودی تأسیس کند. پس، کشورهای توسعه‌یافته نیز محتاج ابوالحسن خرقانی‌اند و نیازمند شدید به مدارا.

 

جناب غلامی سلام

جناب‌عالی از اینجا‌به‌بعد، وارد احساسات و ابراز تعلّقات خودت شدی؛ که امری ناروا نیست، ولی مخلّ بحث است. بنابراین، وقتی چنین شد، من بحثم را در این باب با شما جناب شیخ‌غلامی، به اتمام می‌رسانم. تمام. سپاس فراوان.

 

این متن  زیر عین متن شما پیش از متن اخیر است که بحث را وارد این فاز کرده‌اید که البته ایرادی ندارد:

 

پاسخ شیخ محمد جواد غلامی:
"اگر حرف جناب عالی( بین حوزه و حکومت همبستگی ذاتی وجود دارد) را بپذیریم
چگونه جریان برخورد حکومت با آقای منتظری را توجیه  می کنید؟"

پس جناب‌عالی موضوغ بحث‌ ۸۴ را به این قضیه نیز تعمیم داده‌اید.

و این که می‌فرمایی  نظام با منتظری با وفق و مدارا برخورد کرد را اگر لازم می‌بینی جواب رد شما را بنویسم؟

 

جواب من:
استطراد می‌کنی جناب غلامی. بپذیر که شما بحث را وارد این مثال عینی کرده‌ای. این‌که شما فرمودی من وارد کردم، نادرست است.

@
سلام جناب صدرالدین آفاقی
من بر همان نظر خودم باقی‌ام. از نظر شما از چه زمانی مرحوم منتظری به قول جناب‌عالی و پاره‌ای از افراد جناح‌ها "ساده‌لوح" شد؟ آیا آن زمان که از سوی امام خمینی "فقیه‌عالیقدر" ملقب شد، ایشان این‌گونه که می‌گویی نبود؟ راستی فرد ساده‌لوح مگر می‌تواند آنقدر شجاعت داشته باشد که حتی بارها نزد امام خمینی برود به ایشان ایراد و اشکال وارد کند؟ پس، قضیه این نیست که می‌فرمایی. بگذرم. این که کار شما را بدتر می‌کند. چون ساده‌لوح‌سیاسی هم بگویی، نسبت بسیار ناروایی‌ست. این نسبت را زمانی روزنامه‌ی جمهوری‌اسلامی مسیح مهاجری باب کرده‌بود و بعدها خوراک، کیهان‌نویسان شد.

 

به‌هرحال، شما ممکن است فردی را این‌گونه خطاب کنی، اما من چنین تصوری به ایشان نداشته و ندارم. آزادی نگرش، زیبایی‌اش در همین تعدد نگاه‌هاست. بر شما روشن سازم، من در بحث تقلید شرعی مقلد امام خمینی بودم. اما بدان در بحث‌های غیرفروع، من خودم را مقلد کسی نمی‌دانم. نیز حرف غیرمعصومین (ع) را وحی مُنزل نمی‌پندارم. در قضیه‌ی مرحوم منتظری، من حق را به مرحوم منتظری داده‌ و می‌دهم و خواهم داد. حرف الانم نیست. همان زمان تفکرم این بود. برای تفکر شما هم آزادی قائلم و هرگز تقبیح‌ات نمی‌کنم.  یکسان‌اندیشی، مال دنیای انسان‌ها نیست. همین تفاوت نگرش‌ها حُسن است و مورد قبول دین و عقل. درود.

 

 

ستون روزانه

مدت‌مدیدی‌ست که ذهن من درگیر، و مشغول تحقیق‌ شده‌است که دو خطر در کمین دو جناح راست و چپ است: بخشی از جناح چپ در خطر "گریز از مذهب" قرار گرفته‌است و کثیری از جناح راست در راه"گروگان‌گیری مذهب" طی‌طریق می‌کنند. اما حبّذا (=خوشا) بر مذهب.



سلام جناب دکتر عارف‌زاده. اساس ولایت‌فقیه بر پاسبانی از حقوق ملت است. خود امام خمینی فرمودند ولی فقیه جلوی دیکتاتوری‌ها را می‌گیرد و نیز فرموده اسلام به ما اجازه نداده دیکتاتوری کنیم. مولا امام علی (ع) نیز به مردم گفتند اگر حضور شما نبود، حکومت نزد من از عطسه‌ی بینی بُز پَست‌تر است.

 


پاسخ:

سلام جناب شیخ‌محمد بابویه
هرچه از وسائل‌الشیعه می‌خوانم، آرامم می‌کند. به‌جا بود نقل سخن مولا امام علی (ع). بهتر بود ترجمه را کامل و تمام می‌کردی و نیز چندنکته در اطراف آن نیز بحث را می‌پروراندی. ممنونم از این آورده‌ای خوبت.


پاسخ:


سلام جناب جوادی‌نسب. از خانم سوچی برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل که پس از کسب قدرت در میان‌مار، دست به قتل‌عام وسیع مسلمانان زد و یا بر نظاره نشست تا بودائیان افراطی مسلمان‌کُشی کنند، بیزاری می‌جویم.

 

پاسخ:

جناب عبدی سلام. لطف کن دوباره، این موضوع را میانبحث نکن. من تا الان سه بار تذکر عمومی دادم. تشکر.


پاسخ:
سلام جناب شیخ علی‌اکبر دارابکلایی
دکتر سروش در کتاب "تفرُّج‌صُنع" بحثی دارد تحت عنوان صناعت و قناعت. که در آن‌جا طمّاع‌شدن کشورهای صنعتی را نقد می‌کند.
بحث مشق ۳ جناب‌عالی نکته‌ای مفید داشت که من نام قناعت را "خودبسندگی" گذاشته‌ام که وابستگی و دلبستگی آدمی را کم می‌کند و چشم‌دل را سیراب. متشکرم آقا.

 


سلام جناب حمید عباسیان
نمی‌دانم پست شما خطاب به بحث ۸۴ است، یا جواب به یکی از اعضا.
اما جواب من: نکته‌ی شما از یک نظر دیدگاهی قابل اعتناست. اما مدارای سیاسی این نیست. یک مثال می‌زنم: فرض بگیریم یکی از شهرهای ایران همگی، بت‌پرست‌اند. خُب! از نظر شیعیان و نظام سیاسی ایران بت‌پرستی که عقیده‌ایی نادرست است. حال اگر با آن مردم ساختیم، مدارای سیاسی انجام دادیم. ولی اگر اذیت و آزارشان کنیم نامدارایی‌ست این. پس مدارای کامل جایی ست که بتوان اندیشه‌ی باطل و نادرست را هم تحمل کرد. مگر آن‌که، آن اندیشه به سلاح و قیام مسلحانه مسلح شود و معارض امنیت عمومی شود.

 

 

شُونیشْتِنِ شب‌یلدای مدرسه‌ی‌فکرت. از الآن تا یک بامداد امشب. در این برنامه که شامل کشکول (طنز فاخر و نکته‌های آموزنده) و نیز خاطره‌گویی‌ها و بیان آیین‌ها و سنت‌های محلی‌ست، اختیار با خودِ همکلاسی‌هاست که بخواهند در مدرسه حاضر باشند و یا در پیش خانه و خانواده.

با آرزوی شادباشی برای تمامی ایرانیان و فارسی‌دوستان جهان و گسترش صلح، مروّت، مدارا، شادی و نشاط ملل جهان.

 


@


سلام جناب عیسی آهنگر
از پاسخ شما نیز در این دقایق، ممنونم. نکته‌هایی درخور تأمل در بیان شما ردیف شد. من بر یکی از آنها با شما موافقت ندارم؛ که گفتی: مدارای کشورها با آمریکا به‌دلیل حفظ منافع. این معادله‌ی فرضی یا واقعی شما مخدوش هم هست. نمونه‌اش همین تازگی آمریکا بر ژاپن فشار آورده باید از آمریکا اسحله خریداری کند، در غیر این‌صورت، حق گمرکی کالاهای وارداتی ژاپن به خاک آمریکا را افزایش می‌دهد که ژاپن تسلیم شد. زیرا اگر حرف ارباب و به قول  جناب "او"،  کدخدا را نمی‌پذیرفت، تراز بازرگانی دو کشور به نفع آمریکا برهم می‌خورد. پس مدارای مطلق با آمریکا همواره مَضارّ و خودباختگی هم داره. از وقتی که بابت پرسشم گذاشته‌ای ممنونم.

 

 

شب یلدا. ۳۰ آذر ۱۳۹۷.


یکی‌از کارهای منِ به‌اصطلاح مدیر مدرسه‌ی‌فکرت، سواری‌دادنِ نوه‌ام علی‌ست. او بر گُرده‌ام می‌نشیند و مرا _چنان‌چه در عکس بالا می‌بینید_ شبانه می‌راند؛ نه یواش‌یواش! بلکه بِرام‌بِرام. این را می‌گویند اقتدار. هم‌او _که قدرتمندانه مرا می‌دَوانَد_ راضی، و هم‌من _که برای وی‌ رضامندانه می‌دوَم، راضی. پس؛ وقتی هر دوسو باشند خرسند و مُتراضی، این می‌شود همان اقتدار و رضامندی. مُستدام باد چُنان بازی. و برقرار باد چنین سواری‌مِواری! بدون هیچ سیاسی‌میاسی. کشکولی یلدایی.

 


یادآوری عمومی:
اعضایی که از آغاز تأسیس مدرسه تاکنون برای خود در مدرسه‌ی‌فکرت ستون ثابت برگزیدند و در آن دیدگاه‌ها و نوشته‌های روزانه‌ی‌شان را می‌نویسند به شرح زیر است:


ستون زیر نور کلاس: سیدعلی‌اصغر


ستون رِند: حسین‌جوادی‌نسب


ستون روزانه‌وشبانه: مدیر


ستون تراوشات ذهنی من: محمد عبدی


ستون هیچ‌های شیرین: عارف آهنگر


ستون سرباز پیاده‌نظام: معین آهنگر


ستون آنچه من می‌خوانم: آتنا طالبی


ستون مشق: حجت‌الاسلام علی‌اکبر دارابکلایی


ستون نغمه‌ی عشّاق: حجت‌الاسلام مالک رجبی


ستون سوتک: محمدحسین آهنگر

 

ستون نقد و پند: سیدموسی حسینی
 

 

ستون روزانه

حق و تکلیف

به‌نام‌خدا. سلام. سَنتز (=ترکیب) انسانِ "مُحقّ" و "مکلّف"، موجودی‌ست به نام انسانِ محق‌مکلفّ. پس؛ در مکتب‌اسلام انسان هم تکلیف دارد و هم حقوق. هم باید به ندای تکالیف فردی و اجتماعی عمل کند و هم از فریادِحقوق، برخوردار باشد. تکلیف، عمل‌کردنی‌ست. حقوق، گرفتنی و ایفاکردنی.

۱ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


ستون شبانه
نمی‌دانم! شاید حرفم نادرست باشد و حتی به‌دور از نظام تقسیمات کشوری؛ اما مطرح می‌کنم:


اگر شهرستان میاندورود شکل نمی‌گرفت و به‌جای‌آن ساری کلان‌شهر می‌شد و تمام جغرافیای شهری و روستایی و طبیعی میاندورود بر کلان‌شهر ساری افزوده می‌شد، بهتر و رشد‌یافته می‌شد. ازاین‌که از مرکزِ استان‌بودن افتادیم، خود از کاستی‌ها بود. این ایده‌ی تازه‌ی من نیست، همان‌زمان به چنین انتزاع (=برکَندن) و جداافتادن، خوش‌بین نبودم. یک‌نمونه‌ی تمارعیار این تفکیک ناقص، فرودگاه دشت‌ناز در پشتِ بیخ گوش سورک است، اما مال ساری‌ست! ۱ دی ۱۳۹۷.


 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده.

۱. نظر نزدیک به نظریه‌ی شما، از نظر من محتاج یک پژوهش تاریخی_سیاسی‌ می‌باشد مهم گفتی، ولی هنوز نمی‌توان تعمیم علمی داد.


۲. علاوه‌براین، ما تجربه‌ی مبارزه با شاه را در جوانی آن‌هم در اوج‌گیری انقلاب، داریم؛ اما با دومی هنوز مواجه نشدیم. بنابراین نمی‌توانم فوری نظر شما را تأیید کنم. باید تجربه کرد. یعنی یک حاکم دینی منحرف پیدا بشود و مبارزه کرد تا تست نمود. پس، نظر شما تا نظریه‌شدن زمان و پژوهش نیاز دارد.


ستون روزانه
تقسیم ارث شعار!
به‌نام‌خدا. سلام. چنان‌چه می‌دانید شعار انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) برابری، برادری، آزادی‌ بود. اما این شعار استراتژیک (=راهبُردی) مردم فرانسه، مانند ارثیه تقسیم شد و هر جناحی به یکی از آن شعار تمرکز کرد و خود مالک انحصاری‌اش حساب کرد:

 

لیبرال‌ها خود را وارث شعار آزادی جا زدند.
سوسیالیست‌ها به شعار برابری بند کردند.
کاتولیک‌های‌محافظه‌کار وارث شعار برادری شدند.
بگذرم و به شعار استراتژیک جمهوری‌اسلامی ایران نپردازم که امور ایران را نه بلد هستم و نه سردر می‌آورم.
۲ دی ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


بحث ۸۵ : مکر و حیله را برای روباه و انسان چگونه تحلیل می‌کنید؟ از نظر شما سیاست خاورمیانه‌ای ایران باید چگونه باشد؟ چرا؟ این پرسش برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.
یادآوری: می‌توانید به این دو پرسش، یا ترجیحی و یا تلفیقی پاسخ دهید.

 

ستون شبانه

دو نکته می‌گویم یکی از خودم و دیگری از جیمز روزنا.

۱. من معتقدم اگر نظریه‌ای نتواند داده‌های خود را تبیین کند، باید در خود بازنگری کند. "پیش‌نظریه‌" بی‌معنی است.

۲. روزنا می‌گوید سیاست خارجی یعنی طرح‌ها و اعمال حکومت‌های ملی در قبال بازیگران بیرونی.
 

 

پاسخم به سلام جناب دکتر عارف‌زاده

نکته‌ی یادآوری شما درست است. ممنونم به مباحث در حین فشردگی کارهای انبوه طبابت و جرّاحی‌ها، دقت وافر داری. از این بابت بسیار ممنونم. من هم نگفتم جناب جوادی چنین رویکردی دارد. اساساً ایشان می‌داند شناسایی کشورها دوگونه است: یا دوژور است یا دفاکتو. اولی یعنی شناسایی دائمی و مستقیم و دومی یعنی موقت و غیرمستقیم. چون از مبناهای جمهوری اسلامی عدم به‌رسمیت شناختن اسرائیل جعلی‌ست، ازاین‌رو، آن رژیم تمام دشمنی‌هایش را بر پایه‌ی همین قضیه‌ی شناسایی ترتیب داده‌است و تخاصمات پیشه کرده‌است که ایران مقاومت را برگزید و نه تسلیم را و نه خیانت به آرمان مسلمین و فلسطین را. پس؛ جمله‌ی جناب جوادی‌نسب که فرمود "ما باید دست از دشمنی با اسرائیل برداریم"، از نظر من گزاره‌ای نادرست است. بازهم رأی جناب حسین برای ایشان محفوظ. من در این بحث واقعی، نظر خودم را گفته‌ام. با تشکر از هردو.

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۶۶
ساعت پست : ۱۰:۴۳
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۸

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هجدم

 

پاسخم به بحث ۷۸

سال: آبان ۱۳۵۷
من: ۱۵‌ساله
مکان: پیچ بب‌خِل
موضوع: شعارنویسی علیه‌ی شاه

در دارابکلا سه‌دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچه‌نویسی بود. 1- قبل از پیروزی انقلاب فقط توسط انقلابیون. 2- دهۀ شصت توسط همه‌ی نوع ‌گرایش‌های محل. 3- بحران سال 88، که همان‌شب تاسوعا جناب موسی‌آهنگر فرمانده پایگاه دارابکلا، که کنار هم در تکیه نشسته‌بودیم، تلفنی خبردار شد و رفتند با اعضای مقاومت محل، محو و اِمحا کردند.

 

اما قبل از پیروزی انقلاب را در اجابت به پرسش ۷۸ جناب مهدی ملایی یکی را می‌نویسم. شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکان‌های عمومی‌تر نوشته می‌شد.

 

در آبان ماه پاییز ۱۳۵۷ من همیشه در جیبم ماژیک دیوارنویسی جاسازی می‌کردم. یک‌شب مخفیانه تنِ دیوار "کِل‌محمودابراهیم طالبی" شعارنویسی علیه‌ی شاه کرده بودم: مرگ بر شاه‌خائن.

 

نمی‌دانم کی به او خبر داده‌بود که من شعارنویسی کردم. غروب روز بعد، در حالی‌که دو دستش دوتا چهار لیتری نفت بود، مرا گیر آورد و گفت:

اَم کَت تَن چِه وِه بَنویشتی مگ برشاه!؟ هِه... شِما مگه خادش کَت نِدارنی!؟ اَم کت تن نویسنی...

 

چند لگد محکم و درددار و پشتِ‌سرهم به‌من زد و من‌هم فقط می‌گفتم: دیگه نَنویسمبه! نزن. دیگه نَنویسمبه! که اگه روانشاد یوسف مرا از دستش نجات نداده‌بود، زیاد نمانده‌بود که کال‌وکورم کند! ولی مرا آی تُوش‌داد؛ (=یعنی زد)

 

سلام سیدعلی اصغر

خواندی؛ به لحن نیکو از دیوان مرثیه‌سُرای قرن ۱۲ هجری خورشیدی، صباحی بیدگُلی:

به هرکه می‌نگرم ، سرخوش از فسانه‌ی توست
فلک به وجد و زمین بی‌خود از ترانه‌ی توست

 

من هم، با اشک بر مولای‌مان امام حسین (ع) می‌نویسم از همان مأخذ که:

کبوتران حرم را هم از سر حسرت
ز بام کعبه نظر سوی بام خانه‌ی توست

 

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


امیدوارم این روضه و ذکر مصیبت کوتاه رهبر آزادگان جهان حضرت ثارالله (ع)، بر دل‌ها نشسته‌باشد.

 

نکته‌ی شبانه‌ی دامنه

دست‌کم به دو دلیل، بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی، "یهودی" بودند: یکی این‌که؛ شناخت مشکلاتی که یهودیان در جوامع مختلف داشتند.دوم آن‌که می‌خواستند همیشه بر جوامع تأثیر بگذارند. بنابراین؛ نکته آن است، اگر هر یک از ما با تضاد و توسعه مواجه شویم، ممکن است تفکر اجتماعی‌مان بیش از هر حوزه‌ای، بالنده‌تر شود و شناخت‌مان واقعی‌تر.

۲۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

خاطره‌ی دوم بحث ۷۸

جناب حجت‌الاسلام احمدی هر‌سه نکته‌ی خاطره‌ی جناب‌عالی جالب بود. درباره‌ی تصویر امام در کُره‌ی ماه، من خاطره‌ای دارم که به عنوان دومین خاطره به بحث ۷۸ اضاف می‌کنم:

 

بلی؛ شما درست گفتید. در گیر‌و‌دار انقلاب ۵۷، در دارابکلا نیز دو اتفاق روی داده بود: یکی در عامّه و دیگری در خواص. در عموم این بود که با قاطعیت می‌گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می‌شود. شب‌ها در حیاط دو تکیه‌ی بالا و پایین‌محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی‌خواندند و ناهمواری‌های سطح ماه را به شکل عمّامه‌و‌عبا و چهره‌ی امام تصویر می‌کردند و به دیگران القا می‌نمودند که دیدید راست می‌گوییم: یَه‌یَه دیار (=پیدا) هَسّه. مردم هم _البته برخی‌ها_ خوش‌باورانه می‌گفتند: اَره اَره بَدیمی‌بَدیمی. تا این که از ناحیۀ خود امام، این خرافه رد شد

 

بحث ۷۸ خاطره‌ی سوم

موضوع: صلوات برای امام خمینی
آن قضیۀ دوم که در قسمت دوم اشاره کردم که در جلسه‌ی خواصّ دارابکلا رخ نموده بود این بود:

​​​​

جلسه‌ای در دی ماه ۵۷ در منزل پسر‌عمه‌ام (=اتاق حجت‌الاسلام آق شفیع باجناق سیدعلی‌اصغر) با حضور انقلابیون تشکیل شده‌بود. من هم توی اغلب آن جلسات بودم. همه‌ جور افکار انقلابی شرکت داشتند. یکی از حاضرین محترم جلسه، (=نامش محفوظ) در آن شب مهم که انقلاب به کشتار و هیجان رسیده بود، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می‌شود از این پس به جای صلوات: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»! که البته بر روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود. بگذرم. فقط خواستم میزان نفوذ امام بر قلب‌ها را بگویم.

 

سلام جناب آشیخ محمد بابویه

پرداختن وجوه‌شرعی به مرجع تقلید _مرحوم سیدعبدالله‌شیرازی_ توسط پدرت مرحوم شیخ‌قربان، آن‌هم در اوج درگیری و انقلاب ۵۷ در شهر مشهدمقدس، شنیدنی‌وخواندنی بود. چه حرام‌وحلال بلد بودند مؤمنین قدیم. روحش‌شاد.

 

نکتۀ دامنه:

سه‌شبِ پیش، در نشستی دعوت بودم. علاوه بر چندبرنامه، دو سخنران متضادّ و شاید هم مُستزاد! از چپ و راست هم آورده‌بودند. سخنران جناح‌راست، دست‌کم هفتادهشتاد‌ نکته‌ی شکوائیه گفت. من یکی را اینجا در مدرسه‌ی فکرت، بازگویانه، می‌گویم: او... به‌گلایه‌ و غُصّه‌مانند می‌گفت فضای مَجازی در دست اون‌وری‌هاست. (=یعنی جناح‌چپی‌ها). اونا ما (=جناح راستی‌ها) را گول زدند و همگی از تلگرام خارج شدیم و حسابی ضرر کردیم و حالا هنوز خودشون در تلگرام‌اند و فضای کشور را با آن، تغییروتحول و جهت‌دهی می‌دهند و چهل‌میلیون توش جمع‌اند! بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۶۶
ساعت پست : ۱۰:۴۳
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۸

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هجدم

 

پاسخم به بحث ۷۸

سال: آبان ۱۳۵۷
من: ۱۵‌ساله
مکان: پیچ بب‌خِل
موضوع: شعارنویسی علیه‌ی شاه

در دارابکلا سه‌دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچه‌نویسی بود. 1- قبل از پیروزی انقلاب فقط توسط انقلابیون. 2- دهۀ شصت توسط همه‌ی نوع ‌گرایش‌های محل. 3- بحران سال 88، که همان‌شب تاسوعا جناب موسی‌آهنگر فرمانده پایگاه دارابکلا، که کنار هم در تکیه نشسته‌بودیم، تلفنی خبردار شد و رفتند با اعضای مقاومت محل، محو و اِمحا کردند.

 

اما قبل از پیروزی انقلاب را در اجابت به پرسش ۷۸ جناب مهدی ملایی یکی را می‌نویسم. شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکان‌های عمومی‌تر نوشته می‌شد.

 

در آبان ماه پاییز ۱۳۵۷ من همیشه در جیبم ماژیک دیوارنویسی جاسازی می‌کردم. یک‌شب مخفیانه تنِ دیوار "کِل‌محمودابراهیم طالبی" شعارنویسی علیه‌ی شاه کرده بودم: مرگ بر شاه‌خائن.

 

نمی‌دانم کی به او خبر داده‌بود که من شعارنویسی کردم. غروب روز بعد، در حالی‌که دو دستش دوتا چهار لیتری نفت بود، مرا گیر آورد و گفت:

اَم کَت تَن چِه وِه بَنویشتی مگ برشاه!؟ هِه... شِما مگه خادش کَت نِدارنی!؟ اَم کت تن نویسنی...

 

چند لگد محکم و درددار و پشتِ‌سرهم به‌من زد و من‌هم فقط می‌گفتم: دیگه نَنویسمبه! نزن. دیگه نَنویسمبه! که اگه روانشاد یوسف مرا از دستش نجات نداده‌بود، زیاد نمانده‌بود که کال‌وکورم کند! ولی مرا آی تُوش‌داد؛ (=یعنی زد)

 

سلام سیدعلی اصغر

خواندی؛ به لحن نیکو از دیوان مرثیه‌سُرای قرن ۱۲ هجری خورشیدی، صباحی بیدگُلی:

به هرکه می‌نگرم ، سرخوش از فسانه‌ی توست
فلک به وجد و زمین بی‌خود از ترانه‌ی توست

 

من هم، با اشک بر مولای‌مان امام حسین (ع) می‌نویسم از همان مأخذ که:

کبوتران حرم را هم از سر حسرت
ز بام کعبه نظر سوی بام خانه‌ی توست

 

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


امیدوارم این روضه و ذکر مصیبت کوتاه رهبر آزادگان جهان حضرت ثارالله (ع)، بر دل‌ها نشسته‌باشد.

 

نکته‌ی شبانه‌ی دامنه

دست‌کم به دو دلیل، بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی، "یهودی" بودند: یکی این‌که؛ شناخت مشکلاتی که یهودیان در جوامع مختلف داشتند.دوم آن‌که می‌خواستند همیشه بر جوامع تأثیر بگذارند. بنابراین؛ نکته آن است، اگر هر یک از ما با تضاد و توسعه مواجه شویم، ممکن است تفکر اجتماعی‌مان بیش از هر حوزه‌ای، بالنده‌تر شود و شناخت‌مان واقعی‌تر.

۲۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

خاطره‌ی دوم بحث ۷۸

جناب حجت‌الاسلام احمدی هر‌سه نکته‌ی خاطره‌ی جناب‌عالی جالب بود. درباره‌ی تصویر امام در کُره‌ی ماه، من خاطره‌ای دارم که به عنوان دومین خاطره به بحث ۷۸ اضاف می‌کنم:

 

بلی؛ شما درست گفتید. در گیر‌و‌دار انقلاب ۵۷، در دارابکلا نیز دو اتفاق روی داده بود: یکی در عامّه و دیگری در خواص. در عموم این بود که با قاطعیت می‌گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می‌شود. شب‌ها در حیاط دو تکیه‌ی بالا و پایین‌محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی‌خواندند و ناهمواری‌های سطح ماه را به شکل عمّامه‌و‌عبا و چهره‌ی امام تصویر می‌کردند و به دیگران القا می‌نمودند که دیدید راست می‌گوییم: یَه‌یَه دیار (=پیدا) هَسّه. مردم هم _البته برخی‌ها_ خوش‌باورانه می‌گفتند: اَره اَره بَدیمی‌بَدیمی. تا این که از ناحیۀ خود امام، این خرافه رد شد

 

بحث ۷۸ خاطره‌ی سوم

موضوع: صلوات برای امام خمینی
آن قضیۀ دوم که در قسمت دوم اشاره کردم که در جلسه‌ی خواصّ دارابکلا رخ نموده بود این بود:

​​​​

جلسه‌ای در دی ماه ۵۷ در منزل پسر‌عمه‌ام (=اتاق حجت‌الاسلام آق شفیع باجناق سیدعلی‌اصغر) با حضور انقلابیون تشکیل شده‌بود. من هم توی اغلب آن جلسات بودم. همه‌ جور افکار انقلابی شرکت داشتند. یکی از حاضرین محترم جلسه، (=نامش محفوظ) در آن شب مهم که انقلاب به کشتار و هیجان رسیده بود، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می‌شود از این پس به جای صلوات: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»! که البته بر روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود. بگذرم. فقط خواستم میزان نفوذ امام بر قلب‌ها را بگویم.

 

سلام جناب آشیخ محمد بابویه

پرداختن وجوه‌شرعی به مرجع تقلید _مرحوم سیدعبدالله‌شیرازی_ توسط پدرت مرحوم شیخ‌قربان، آن‌هم در اوج درگیری و انقلاب ۵۷ در شهر مشهدمقدس، شنیدنی‌وخواندنی بود. چه حرام‌وحلال بلد بودند مؤمنین قدیم. روحش‌شاد.

 

نکتۀ دامنه:

سه‌شبِ پیش، در نشستی دعوت بودم. علاوه بر چندبرنامه، دو سخنران متضادّ و شاید هم مُستزاد! از چپ و راست هم آورده‌بودند. سخنران جناح‌راست، دست‌کم هفتادهشتاد‌ نکته‌ی شکوائیه گفت. من یکی را اینجا در مدرسه‌ی فکرت، بازگویانه، می‌گویم: او... به‌گلایه‌ و غُصّه‌مانند می‌گفت فضای مَجازی در دست اون‌وری‌هاست. (=یعنی جناح‌چپی‌ها). اونا ما (=جناح راستی‌ها) را گول زدند و همگی از تلگرام خارج شدیم و حسابی ضرر کردیم و حالا هنوز خودشون در تلگرام‌اند و فضای کشور را با آن، تغییروتحول و جهت‌دهی می‌دهند و چهل‌میلیون توش جمع‌اند! بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هجدم

 

پاسخم به بحث ۷۸

سال: آبان ۱۳۵۷
من: ۱۵‌ساله
مکان: پیچ بب‌خِل
موضوع: شعارنویسی علیه‌ی شاه

در دارابکلا سه‌دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچه‌نویسی بود. 1- قبل از پیروزی انقلاب فقط توسط انقلابیون. 2- دهۀ شصت توسط همه‌ی نوع ‌گرایش‌های محل. 3- بحران سال 88، که همان‌شب تاسوعا جناب موسی‌آهنگر فرمانده پایگاه دارابکلا، که کنار هم در تکیه نشسته‌بودیم، تلفنی خبردار شد و رفتند با اعضای مقاومت محل، محو و اِمحا کردند.

 

اما قبل از پیروزی انقلاب را در اجابت به پرسش ۷۸ جناب مهدی ملایی یکی را می‌نویسم. شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکان‌های عمومی‌تر نوشته می‌شد.

 

در آبان ماه پاییز ۱۳۵۷ من همیشه در جیبم ماژیک دیوارنویسی جاسازی می‌کردم. یک‌شب مخفیانه تنِ دیوار "کِل‌محمودابراهیم طالبی" شعارنویسی علیه‌ی شاه کرده بودم: مرگ بر شاه‌خائن.

 

نمی‌دانم کی به او خبر داده‌بود که من شعارنویسی کردم. غروب روز بعد، در حالی‌که دو دستش دوتا چهار لیتری نفت بود، مرا گیر آورد و گفت:

اَم کَت تَن چِه وِه بَنویشتی مگ برشاه!؟ هِه... شِما مگه خادش کَت نِدارنی!؟ اَم کت تن نویسنی...

 

چند لگد محکم و درددار و پشتِ‌سرهم به‌من زد و من‌هم فقط می‌گفتم: دیگه نَنویسمبه! نزن. دیگه نَنویسمبه! که اگه روانشاد یوسف مرا از دستش نجات نداده‌بود، زیاد نمانده‌بود که کال‌وکورم کند! ولی مرا آی تُوش‌داد؛ (=یعنی زد)

 

سلام سیدعلی اصغر

خواندی؛ به لحن نیکو از دیوان مرثیه‌سُرای قرن ۱۲ هجری خورشیدی، صباحی بیدگُلی:

به هرکه می‌نگرم ، سرخوش از فسانه‌ی توست
فلک به وجد و زمین بی‌خود از ترانه‌ی توست

 

من هم، با اشک بر مولای‌مان امام حسین (ع) می‌نویسم از همان مأخذ که:

کبوتران حرم را هم از سر حسرت
ز بام کعبه نظر سوی بام خانه‌ی توست

 

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


امیدوارم این روضه و ذکر مصیبت کوتاه رهبر آزادگان جهان حضرت ثارالله (ع)، بر دل‌ها نشسته‌باشد.

 

نکته‌ی شبانه‌ی دامنه

دست‌کم به دو دلیل، بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی، "یهودی" بودند: یکی این‌که؛ شناخت مشکلاتی که یهودیان در جوامع مختلف داشتند.دوم آن‌که می‌خواستند همیشه بر جوامع تأثیر بگذارند. بنابراین؛ نکته آن است، اگر هر یک از ما با تضاد و توسعه مواجه شویم، ممکن است تفکر اجتماعی‌مان بیش از هر حوزه‌ای، بالنده‌تر شود و شناخت‌مان واقعی‌تر.

۲۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

خاطره‌ی دوم بحث ۷۸

جناب حجت‌الاسلام احمدی هر‌سه نکته‌ی خاطره‌ی جناب‌عالی جالب بود. درباره‌ی تصویر امام در کُره‌ی ماه، من خاطره‌ای دارم که به عنوان دومین خاطره به بحث ۷۸ اضاف می‌کنم:

 

بلی؛ شما درست گفتید. در گیر‌و‌دار انقلاب ۵۷، در دارابکلا نیز دو اتفاق روی داده بود: یکی در عامّه و دیگری در خواص. در عموم این بود که با قاطعیت می‌گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می‌شود. شب‌ها در حیاط دو تکیه‌ی بالا و پایین‌محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی‌خواندند و ناهمواری‌های سطح ماه را به شکل عمّامه‌و‌عبا و چهره‌ی امام تصویر می‌کردند و به دیگران القا می‌نمودند که دیدید راست می‌گوییم: یَه‌یَه دیار (=پیدا) هَسّه. مردم هم _البته برخی‌ها_ خوش‌باورانه می‌گفتند: اَره اَره بَدیمی‌بَدیمی. تا این که از ناحیۀ خود امام، این خرافه رد شد

 

بحث ۷۸ خاطره‌ی سوم

موضوع: صلوات برای امام خمینی
آن قضیۀ دوم که در قسمت دوم اشاره کردم که در جلسه‌ی خواصّ دارابکلا رخ نموده بود این بود:

​​​​

جلسه‌ای در دی ماه ۵۷ در منزل پسر‌عمه‌ام (=اتاق حجت‌الاسلام آق شفیع باجناق سیدعلی‌اصغر) با حضور انقلابیون تشکیل شده‌بود. من هم توی اغلب آن جلسات بودم. همه‌ جور افکار انقلابی شرکت داشتند. یکی از حاضرین محترم جلسه، (=نامش محفوظ) در آن شب مهم که انقلاب به کشتار و هیجان رسیده بود، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می‌شود از این پس به جای صلوات: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»! که البته بر روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود. بگذرم. فقط خواستم میزان نفوذ امام بر قلب‌ها را بگویم.

 

سلام جناب آشیخ محمد بابویه

پرداختن وجوه‌شرعی به مرجع تقلید _مرحوم سیدعبدالله‌شیرازی_ توسط پدرت مرحوم شیخ‌قربان، آن‌هم در اوج درگیری و انقلاب ۵۷ در شهر مشهدمقدس، شنیدنی‌وخواندنی بود. چه حرام‌وحلال بلد بودند مؤمنین قدیم. روحش‌شاد.

 

نکتۀ دامنه:

سه‌شبِ پیش، در نشستی دعوت بودم. علاوه بر چندبرنامه، دو سخنران متضادّ و شاید هم مُستزاد! از چپ و راست هم آورده‌بودند. سخنران جناح‌راست، دست‌کم هفتادهشتاد‌ نکته‌ی شکوائیه گفت. من یکی را اینجا در مدرسه‌ی فکرت، بازگویانه، می‌گویم: او... به‌گلایه‌ و غُصّه‌مانند می‌گفت فضای مَجازی در دست اون‌وری‌هاست. (=یعنی جناح‌چپی‌ها). اونا ما (=جناح راستی‌ها) را گول زدند و همگی از تلگرام خارج شدیم و حسابی ضرر کردیم و حالا هنوز خودشون در تلگرام‌اند و فضای کشور را با آن، تغییروتحول و جهت‌دهی می‌دهند و چهل‌میلیون توش جمع‌اند! بیشتر بخوانید ↓

از آنجا که من، سیاسی‌میاسی بلد نیستم، پس؛ از تحلیل این حرف آن سخنران گلایه‌گو، بگذرم. فقط بگویم من‌که در همین مدرسه‌ی فکرت، همه‌گونه افکار و اندیشه و گرایش را به‌احترام دعوت کرده‌ام و همه بخوبی با تحمل و مدارا، آراء خود را آزادانه به صحن علنی مدرسه می‌آورند.

 


بحث ۷۹ : این پرسش جناب صدرالدین آفاقی است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
"حقوق بشر غربی تا چه حد قابل باور است؟ آیا میتوان آنرا بعنوان هدف جهانی در نظر گرفت؟ جایگاه حقوق بشر اسلامی چیست؟ کدام را پاسخگوی نیازهای بشری میبینید؟


پاسخم به بحث ۷۹

جناب آقا صدرالدین آفاقی سلام. من دست‌کم سه نکته درباره‌ی این پرسش شما می‌نویسم:

 

۱. غربی‌ها با کشتن بیش از ۴۳ میلیون انسان‌بی‌گناه و حتی غیرنظامی در جنگ جهانی دوم‌شان، بالاخره نشستند و اعلامیه‌ی حقوق‌بشر نوشتند. همین خود، یعنی بازگشت به صلح و گرامی‌داشتِ حقوق و خون انسان. اما هرگز این اعلامیه را عملی نکردند، بلکه راه غارت جهان گرسنه و غنی را با حیله‌های دیگر طی نمودند.

به قول سعدی علیه‌ی‌الرّحمه:


"دشمن چو از همه حیلتی فرو ماند، سلسله دوستی بجنباند. پس آنگه به‌دوستی کارها کند که هیچ دشمن نتواند."

 

۲. اما اسلام در ۱۴ قرن پیش، علیه‌ی جاهلیت جهان ظهور کرد و حقوق اساسی، حقوق طبیعی، حقوق فطری، حقوق انسانی، حقوق زن و همه‌ی حقوق و کرامت انسان را به ارمغان آورد. به‌قول مرحوم بازرگان "راه طی‌شده" راه انبیاء است و بس، که خاتم آن محمد رسول‌الله (ص) است.

 

۳. من خود افتخار می‌کنم که هرگز جاهلیت مدرن غرب را تحت عنوان الگوی بشریت نپذیرفته و نمی‌پذیرم. بلکه به تعامل‌جهانی و اقتباس معتقدم. غرب در علم سرعت گرفت و من معتقدم باید از علوم بشری آنها استفاده کرد، اما در جهت و هدف، عقب ماند و منحرف شد.همین الان در فرانسه معترضین تحت فشارِ اشرافیتِ مدرن و ثروت‌اندوز را با بدترین وضع سرکوب کردند.

 

حقوق‌بشر آنان دست‌کم به عمری که من کرده‌ام، دستخوش دروغ، ظاهرسازی و ابزاری برای فشار ملل مستضعف بوده‌است. به‌طوری که ترامپ رئیس جمهور نژادپرست آمریکا با زشت‌ترین زبان، ملل مظلوم و چپاول‌شده‌ی آفریقا را مردمی که از "چاه فاضلاب درآمده‌اند" خطاب کرد.

 

چرا برای کافر مرثیه گفتی؟!

به نام خدا. سلام. به  عالم بزرگ شیعه مرحوم سید رضی (۳۵۹ق _ ۴۰۶ق) گردآورنده‌ی نهج البلاغه، اعتراض کردند که چرا یک کافر را مرثیه گفتی؟!

گفت: من فضل‌وکمال او را ستودم نه دین‌اش را.

 

توضیح: این اشاره است به ابواسحاق صابئی که مُنکر شرایع بود. او وقتی از دنیا رفت، سیدرضی _برادر مرحوم سیدمرتضی_ قصیده‌ای در رثای او گفت.

نکته: عالمان بزرگ شیعه با عمل به سیره‌ی معصومین (ع)، اُسوه‌ی رستگاری ما هستند.

 

برای دانستن بیشتر از سیدرضی، منبع زیر کتاب مناسبی‌ست: سیدرضی، نوشته‌ی علی دوانی، قم. دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۴.

این پست که مربوط به ستون روزانه‌ی منه، به‌نحوی مرتبط با بحث ۷۹ هم می‌باشد.

۲۳ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


بحث ۸۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
 

"جناب مدیر ازهمه چیز وهمه کس وازدین وسیاست وشخص گفتیم وگفتین وگفتند وهمه دیدن وشنیدن. کمی بیایید ازتاریخ بلند دارابکلا بگویید تا جوانان استفاده ببرند ازقدمت چندین ساله روستای خودشون  همون دارابکلا عزیزان"


یادآوری مدیر: هم‌کلاسی‌های غیردارابکلایی نیز می‌توانند از زادگاه خود سخن بگویند؛ از قِدمت، گردشگری، مکان‌های دیدنی‌، آیین‌ها، رسوم، غذاها، سوغات و ویژگی‌های دیگر.


پاسخم به بحث ۸۰

با سلام به شما جناب شیخ‌عسکر رمضانی که پرسش مناسبی را به مدرسه آورده‌ای. من به‌علت اهمیت این‌بحث، در چندقسمت پاسخم را می‌نویسم. امید است بتوانم از پسِ پرسش برآیم و مفیدگویی نمایم.

 

سال ۱۳۹۲ مقاله‌ی مفصّلی نوشته‌بودم با عنوان "جامه و جامعه‌ی دارابکلا" که در وبلاگم دامنه چاپ شده‌بود. اینک همان‌مقاله را خلاصه‌نویسی می‌کنم و بحث ۸۰ را اجابت. در بخش جامه، طبیعت دارابکلا را شرح می‌دهم و در بخش جامعه، مردم‌شناسی و آسیب‌شناسی را.

 

اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ. خدا نسبت به بندگانش مهربان است هر که را بخواهد روزى مى‏ دهد و اوست نیرومند غالب. (آیه‌ی 19 شورا)

 

بخش اول: جامه‌ی دارابکلا

شرق دارابکلا:

با تانّی بگویم خداداده‌های دارابکلا آنچنان وُفُور است که می‌توان گفت خدای رحمان، به مانند همین آیه که به بندگانش لطیف است، گویی به دارابکلا نیز لطف کرده‌است. این ظریف‌گویی، البته دلِ ظرافتی می‌طلبد. محل ما شرق و غرب و شمال و جنوبی خیره‌کننده دارد. کمترجایی سراغ داریم که از هر چهارجهت اصلی، حتی عمق و جَوّش، سرشار از حس و حال و حتی زبانِ قال باشد. و این شکری افزون و حراستی فزون می‌خواهد. شرق روستای‌مان، با تپّه‌هایی نیمه‌مرتفع و پوشیده‌شده از سبزه‌ها و کشت‌و‌کارهای چندگونه، محل طلوع آفتاب الهی‌ست. گرچه ما در طلعت خورشید، افق فلق نداریم. و این نوعی محرومیت است که کمی معرفت و درکِ فلق را از ما ربوده. به‌جای فلق، دارابکلا ستیغ دارد که خورشید حق، از ظل آن کمانه‌کنان به عیون و عیون‌مان (=چشم‌ها و چشمه‌های‌مان) آشتی و آشنایی می‌دهد.

 

تا آفتاب رحمان برخیزد و بر روستای‌مان مُشرف و مشرَف شود، بیشی و شاید کثیری از مردم خُفته در بستر رؤیاها بر اقامه‌ی نمازشان از هر جهت جُنبیده‌اند. تعدادی _که عددشان در همیشه‌ی تاریخِ مستحبّات دینی، پنهان‌ونهان است_ نیز به تهجُّدشبانه خیزیده‌اند. و هم نیز دیگرانی‌اند که تا سر رسیدن " تِه " خورشید، خود را به قبله‌ی حق مماسانده‌اند. و این یعنی دارابکلا در قبیله‌ی قبله‌ی خداست.

 

البته مطلق‌بینی نکنم که کسری از کثیر مردم‌مان در صبحگاهان از شرق‌گاه طلعت آفتاب، عقب می‌مانند و لذاست که از ادای فریضه‌ی صلات صبحشان هم بازمی‌مانند و این همه‌اش تقصیر تپّه‌ی شرقی نیست. ولی او هم به علت تقوای درونی و خوفیه و رجائیه اش، باز قضای آن ادای مؤخّره را برجای می آورد. چراکه اینجا همه عضو قبیله‌ی خدایند. خداوندی که برای قبیله اش، هم قبله ساخت و هم قلب. و فطرت همه را، قبله‌نما گرداند. بنابرهمین فطرت دینی‌ست که همه دارابکلایی‌ها، قلب‌شان و قبله‌ی‌شان، آمال‌شان است و آرمان‌شان.

 

این رسم، رسمی از دورودراز این بوم‌زیست است. پس تا اینجا معلوم گشته جنبش خلق خدا، از جنبش شمس خدا پیشی و بیشی داره. این از شرق دارابکلا که اشراق دل ماست و شریق و شریف نماز ما.

 

آیا این "تصویر" واقعی از جبهه‌ی شرق ما یعنی، دارابکلای نگین‌گستر و نگین‌ساز ما نیست که دیگر نیازی به "تصوُّر" نداریم؟ تصوری که پدیده نیست، واقع نیست، رئال نیست، بلکه یک آرزوست. ما خود تصویری دل‌انگیز از شرق دارابکلا داریم و در پی خیال نمی‌رویم.

دیدیم که خدا در شرق‌مان چه جامه و لباسی بر تنِ مُلک و دیارمان دوخته. این حکمت و رازدانی می‌طلبد. به غرب دارابکلا که بپردازم خواهم‌گفت غرب دارابکلا را حکیمانه‌تر می‌بینم. فقط طبع طبیعت‌خواه می خواهد که به جغرافیای طبیعی زیبای دارابکلا، خوب خیره شود.

ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت دوم
غرب دارابکلا:

اول این را بگویم دو جهت شرق و غرب، برخلاف شمال و جنوب، علاوه بر زیبایی‌های خلقت، "وقت‌گاه" مؤمنان نیز هست. چون خدا هم صلاة و روزه و حج و اَغسال و... را بر نشانِ طلوع و غروب شمس، بر نهادش نشانه کرد و اذانِ اذن سروده! چون تقلای مادی مؤمن، راه به سوی لقای معنویِ الله است. و الا شرق و غرب دارابکلا هم می‌شد شرق و غرب چین کمونیست. که نه قبله که حتی الله را هم از سر الحاد و غفلت! میرانده است!

 

آری، غرب دارابکلا، عین‌به‌عین و نعل‌به‌نعلِ شرق دارابکلاست. با این فرق، که دامنه‌‌ی زراعی‌اش بیش از شرقش است. تا چشم، قدرت امتداد دیدن دارد، توان دیدنِ انتهای تپه‌ی زیبای غرب محل را ندارد. و این یعنی دارابکلا دیواری دراز و یال‌هایی زیبا و مهربان دارد، که او را در خود احاطه ساخت.

 

در شرقش، نفوذ گرمایشِ خورشید، مردم را به جست‌وخیز می‌آورد و در غربش، دوری خورشید از دیارمان، خُفت و خوابی عمیق و بی‌دغدغه برای دیارمان می‌آفریند. باز نیز مردم ما چشمشان به غروب شمس است که اگر روزه‌اند، افطارش کنند، و اگر نماز عصرش تأخیرافتاده با شتابی زیاد از ادایش باز نمانند. و اگر اهل مسجدند، سوی محرابش بال بر آورَند. و اُناثِ محل‌مان، اما، با وفق شرع و عرف، همگی، از غروب آفتاب به بعد و شب را اساساً در خانه اند. این هنجاری دیرین در دارابکلاست.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت سوم
جنوب دارابکلا:

جنوب دارابکلا  اولا قبله‌ی نماز ماست و این خود پیامی ذوقی دارد. سرچشمه آب‌های روان ماست. و نیز "روان و روح" ما. نقاشی خدای رحمان است که به جای رنگ با قلم مو، با حکمت و بخشایشش درختانی تنومندِ بلندقامتِ سایه سارِ چشمه افزا و در یک‌کلمه مینوی مثالی آفرید.

 

این جنگل خیلی به ما رغبت و رفقت دارد و ماهم تا معرفت یافته‌ایم کف آن را بوسیده و بوییده‌ایم. این جنگل جنوبی ما، دیوارسبز "عدیم النظیر" (=بی‌مانند و بی‌مثال) جهان است که هدیه و هِبه و امانت شده‌است به مردمان قانع و شاکر ما.

 

او (جنگل سخی) ما را نفَسی پاکیزه می‌بخشد و ما هم به او نفسی محیا و مهیا می‌دهیم. جنوب روستای ما، جنب بهشت تصوری ماست. گویی ما می‌بینیم به عین بهشت مُثُلی را. دارابکلا اگر زیباست به شرق وغرب و شمالش، که هست، به یقین بسی زیباتر است به جنگل سبز و پرآب و چشمه‌ی جنوبش. خاصه که جنوبِ‌شرق‌مان، امام زاده علی اکبر اوسا تلألو می‌افکند به قلب‌های‌مان.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت چهارم
شمال دارابکلا:

درست در میانه و کانون دو تپه‌ی شرقی و غربی محلمان، مسجد و تکیه این دو مکان مکین واقع است.

شمال دارابکلا از همین تکیه و مسجد امتداد می‌گیرد و به موازی دو تپه‌ی شرق و غرب و دو "روان‌آب" یکی جوی و دیگری رودخانه قرار دارد. دارابکلا از شمالش به جاده‌ی بین المللی حضرت امام رضا (ع) متصل است. و مردم دارابکلا این راه و جاده را پیوسته برای زیارت امام هشتم می‌پیمایند. تا گهگاه، از مادیات تن و ذهن شان برکنده و برکنار باشند! دارابکلا، شمالش نه شِمال (=مَضلّه) که "هدایه" است به خط رضوی. از سمت شُمال دارابکلا نعمت بادهای شُمالی و ترنُّم عطر و نسیم رویایی را داریم که دارابکلا را تصفیه و تسویه می‌کند. از خُنَکای شمال محلمان لطافت می‌بارد و با جنگل درهم می‌آمیزد و محل را صفایی دیگر می‌بخشد.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت پنجم
جامعه‌ی دارابکلا:

این بخش را در دو بخش مجزا ارائه می‌کنم. آداب مردم و آسیب‌شناسی جامعه. آنچه در چهارقسمت پیشین تحت عنوان جامه‌ی دارابکلا  آوردم در واقع لباس طبیعت دارابکلا بود که خدای رحمان بر تن محیط زیست محل مان پوشانده‌است. و این تصویر حقیقی روستای ماست. هرکس با نگرش توحیدی به این جامه‌ی خدا‌دادمان بنگرد جز زیبایی،خیرگی، حیرت، شعَف و تحمید چیزی نمی‌بیند. پس آیا این جامه با این زیبایی و جمالت (جمیل ازصفات خداست و طبیعت جمیل از جلوه های نور حضرت حق است) که بر تن روستایمان پوشانیده شد، بر ما این انگیزه را نمی‌جنباند که جامعه مان را نیز، عین جامه‌ی‌مان صاف و پاک و زیبا و بی‌نظیر سازیم؟ من معتقدم تا حد بسیار فراوانی مردم ما به‌دور از زیبایی‌ها و پاکی طبیعی نیستند. و من این را درآداب می نمایانم.

 

الف. آداب مردم دارابکلا:

 

مقدمه: مردم دارابکلا به لحاظ آداب اسلامی، انسانی، اخلاقی و اجتماعی چگونه اند؟ و در انضمام این آداب، خصوصیات مردم هم لاجرم کاویده می‌شود. این سؤالی‌ست که هر یک از ما بارها در محاورات و مسافرت‌ها و در مواجهه‌ی با غریبه‌ها از آن گفته‌ایم که مردم ما چنین‌اند و چنان‌اند. و من می خواهم همین چنین و چنان‌ها را کمی بشکافم.

 

1- مردم دارابکلای ما به شدت متشرع، متدین، معتقد، پایبند و نیز تا حدی هم (بعضا) مُتقَشّرند؛ ماندن در ظاهر دین نه دانستن مغز آن. چنین ویژگی‌هایی، آداب خاصی تولید می‌کند. مثلاً مراسم عروسی محل ما، با هیچ یک از روستاهای مازندران و شاید ایران شباهت و مطابقت ندارد. تا حدی که به طنز می گویند  مجلس ختم است نه جشن!. و این یعنی مردم از خطر به حرام‌افتادن، تقوا پیشه می کنند.

 

2- مردم محل ما، قناعت‌پیشه‌اند، نیز زراعت‌دوست، و فوق العاده زمین‌خواه (نه البته زمین‌خوار). آن‌چنان زمین برای آنها ارزش دارد که  خودِ کِشـت‌وزرع ندارد. به همین خاطر در دارابکلا زمین برای فروش،به‌ ندرت وجود دارد. همین زمین‌خواهی موجب شده مردم ما، آداب تحفُّظ (حفظ وضع موجود) پیشه کنند و به عبارت علم سیاست: (conservative) کُنسروات باشند؛ یعنی محافظه‌کار. در صف‌بندی جناحی و سیاسی دارابکلا نیز آثار این خصلت میان مردم مان، هم در بروندادهای اجتماعی و هم در فعل و انفعالات مذهبی کاملاً هویداست.

 

خودبسندگیِ مردم (=قناعت در مفهوم مذهبی) به زمین و محصولات‌شان، آنها را افرادی قانع و شکور بار آورده‌است. و این هم بر تحفظ (محافظه کاری) افزود. و هر چه تحفظ بیش‌تر باشد تغییر و تحول سخت و دیردیر رخ می‌دهد. و این، هوشیاری و فراست می طلبد تا گام های سازندگی و تحول آفرینی در محل، با مقاومت و مشاجرت و حتی تقابل خطرناک و شکاف های متراکم به جای شکاف‌های متقاطع، رخ ننماید.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت ششم
الف. آداب مردم دارابکلا:

 

3- مردم روستای ما، مقلد مذهبی، هواه‌خواه روحانیت و خود نیز شبه‌روحانی و روحانی‌پرورند. و این در ذات خود بسی آداب آفرید، که عرفی مستحکم و هنجاری غیر‌قابل تغییر ساخته است. از مردمان بلاد مجاورمان، تعدادی به تکیه ما می آمدند که نیم‌خورده‌ی چای مرحوم "آقا"ی دارابکلایی را یا تبرُّک کنند و یا برای شفای مریض‌شان ببرند.

از آثار مهم این پدیده حداقل یکی این است که مردم ما، از هر‌گونه پیش‌افتادن از روحانیت خودداری و اعراض می‌کنند. و به هر پیش‌افتاده بر روحانیت اعتراض دارند و از هر جداشده از روحانیت بی‌اعتمادی شدیدی می‌ورزند و بر هر ضدروحانی (اگه باشه) که جای خود دارد.

 

4- پاره‌ای مردم دِه ما، (که کم‌کم می‌خواهد شهر شود) اعتقادات دینی را با برخی از خرافه‌ها می آمیزند. که البته نه اینکه خود یقین کنند که خرافه است؛ بلکه آن را به همان حد عقیده پاس می دارند. این آداب و ممیّزه البته تعمیم ندارد، ولی شیوع یافته است. اگه زن و مرد محل ما نزد پزشک می روند، در همان آنْ و لحظه در خیالش می دمند که دعا هم بگیرند. پَرَک، هم دود کنند. گره هم در... بزنند. آبَ پُف‌زده (فوت‌شده! و دمیده‌شده) را هم سر بکشند. و یا لای قبا و مقنعه‌ی‌شان، باطلُ‌السّحر! هم جاسازی کنند...

تاکید می کنم، هرگونه ایجاد تحول دراین بافت بشدت مذهبی، هم ملاحظات می‌طلبد و هم اقتضائات و هم حوصله و تأخُّر و تحمل و تدبر و...

 

5- مردم دیارمان، کم توقع، بیش تحرک، اما کم تحول، هم‌گِن و مُنسجم اند. انسجام و همگِنی و تحرک بالاست؛ اما تحول، پایین است. دلیل عمده اش فقدان تخاصمات و شکاف مثبت است. زیرا دارابکلا به شکرانه‌ی خدا نه شکاف قومی و قبیله‌ای دارد و نه تنازعات مذهبی. برخی اختلافات که در مواقعی خاص کمی بروز می کند ناشی از روند و پویایی اجتماعی‌ست و این عیبی هم ندارد. اما اینکه تحرک خوبه اما تحول کُنده، این ریشه آسیب شناسانه دارد که در آسیب ها می‌گویم.

 

6- زنان دارابکلا حجابی جز چادر ندارند. نمی گویم نوع حجاب دیگر معیوب یا ناصحیح است. اما مردم محل‌مان تا به حال از زنان و دختران‌شان همین پوشش را دیده و پسندیده اند. حتی اگر دختری خواست به‌جای چادر، مثلا مانتو برگیرد، باز نیز باتوجه به محیط مذهبی محل، (که قم ثانی‌ست) بر این انتخاب تازه‌اش  تردید می‌کند و هم با اِن‌ْقُلت‌هایی در بستر خانواده خود و سپس در اجتماع همبسته‌ و نظاره‌گر دارابکلا مواجه می‌شود.

 

همین خصیصه‌ی مذهبی، موجب‌ شده، زن در دارابکلا با رعایت نزاکت با مرد صحبت کند و مرد هم بااحترام فوق‌العاده‌، بر حریم و قداست زن نظر افکند و محاوره‌ی میان زنان و مردان دارابکلا در کمال آزَرم و حیاست و اوج حرمت‌‌‌گذاری‌ها.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت هفتم
ب.آسیب‌های جامعه‌ی دارابکلا:

اما آسیب‌ها را من چنددسته می‌دانم: مذهبی، اجتماعی، اقتصادی، معنوی، و سیاسی، و سلیقه ای. سه نمونه‌اش را می‌کاوم؛ کوتاه. چون این آسیب‌ها را نمی‌توان به سهولت و به‌دور از پژوهشِ قابل اتّکا، تبیین و تحلیل کرد. اما دست‌چینی ازاین آسیب‌ها را پیش می‌گذارم:

 

1- کوچیدن یا نیم‌کوچ‌شدن و یا اساساً بریدن تعداد زیادی ازدارابکلایی اعم از روحانی، دانشگاهی، دانشجو، کارمند، معلم، نظامی، کارگر و حتی دردآور آن‌که کشاورز، به بیرون از دارابکلا از مشهد و قم و تهران گرفته، تا ساری و نکا...که بزرگترین آفات و آثار آن رهاشدن روستا از دستاوردهایی علمی یا تجربی این مهاجرت‌یافتگان است. این اولین آسیب جامعه دارابکلاست. البته این به این معنا نیست آنان‌که الآن در دارابکلا ساکن‌اند، خدای ناکرده به دور از علم و تجربه اند.نه. اتفاقاً محل پر از شایستگان، تحصیلکردگان، مجربان و دلسوزان‌ است. منظورم این است که بخشی از کسانی که دارای این امتیازند خود را از شناسایی و حلّ مسائل محل، کنار گذاشته اند و یا برکنارند. و این درهرصورت آسیب اجتماعی پدید می‌آورد.

 

2- دومین آسیب جامعه دارابکلا صف‌بندی سیاسی روستا به دو جناح راست و چپ _که دوبال غیرقابل انکار قدرت سیاسی درکشورند_ می‌باشد. من واژگان اصولگرا و اصلاح‌طلب را باور ندارم. از اول هم، به رفقایم می‌گفتم هنوز هم همان دوبال و دوجناح راست و چپ موضوعیت دارد نه اسم‌ها و ایسم‌های دولت‌ساخته‌ی دیگر. البته تا حدی صف‌بندی‌ها، لازمه‌ی رشد و توسعه سیاسی‌ست که روستای ما دارای صف‌بندی سیاسی هم هست و الا مُردگی است نه زندگی.

 

3_ نیز در دارابکلا تکثر و ازهم گسیختگی در بستر جامعه  که هنوز میدانی برای فعل سیاسی خودنیافته اند، غیرقابل انکار است. البته به انضمام تعدادی دیگری از مردم ما که اساساً یا درصف‌بندی سیاسی حضوری ندارند و یا نمی‌توانند حضور یابند.
پایان

 

بحث ۸۱ : از نظر شما آیا نظام‌های سیاسی برای اداره‌ی کشور، نیازمند گزینش در استخدام‌اند؟ چنان‌چه موافق‌اید یا مخالف، دلایل خود را بیان فرمایید. آسیب‌های نظام گزینش در کشور را (از گذشته تا به‌حال) در چه چیزهایی می‌بینید؟ این پرسش برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

 

پاسخم به بحث ۸۱

۱. اساساً حکومت‌ها از گذشته‌های دور تا اکنون، به‌دنبال گماردنِ "وفاداران" در پست‌های دیوانی اداری (بوروکراسی) بوده‌اند. هنوز نیز مقام‌های بلندپایه، باید تعیین صلاحیت شوند. مانند شورای قانون اساسی فرانسه، که کارش ردّ یا قبول کاندیداتوری‌ست. و یا در نظام توتالیتری شوروی، که پولیت بورو (=هیئت مرکزی حزب) این‌کار را برعهده داشت. و در ایران نیز شورای نگهبان. (که بر نظارت استصوابی مطلق آن، بحث‌ها و چالش‌ها بلند است)

 

۲. بدترین نوع گزینش، گزینش علم‌آموزی است که دانشجویان را از پذیرفته‌شدن در دانشگاه و مراکز علمی محروم می‌سازد. این البته در دوره‌ی ساسانیان در ایران در اوج قرار داشت که کفّاش‌زاده‌ی لایق نمی‌توانست تحصیل کند ولی اشراف‌زاده‌ی فاسد می‌توانست. اوج این شکست نظام غلط در آمریکای برده‌داری و تبعیض‌آمیز رخ داد که آبراهام لینکلن کفّاش‌زاده _که از پوریتن‌ها بود_ رئیس جمهور شد.

 

۳. اما سیستم گزینش در ایران چنان معیوب شده‌بود که امام خمینی آن را به‌مدت کمتر از دوسال در سال‌های ۶۲ و ۶۳ تعطیل کرده‌بودند تا هم سازمانواره و نظامند شود و هم از سلایق و انحراف در سؤالات و تحقیقات مبرّا گردد. زیرا اعضای گزینش کشور خودسرانه دست به تحقیقات دلبخواهانه می‌زدند و افراد را به ناروا با انگ و بُهتان، پالایش و تصفیه می‌کردند و نمی‌گذاشتند مبنای شایستگی، جای سرسپردگی را بگیرد.

 

۴. از نظر من، گزینش در حد متعارف و بر مبنای عدل و انسانیت، لازم است؛ اما تعمیم آن به معیارها و محک‌های خطی و جناحی و حتی تفکرات شخصی و سلیقه‌ای بسیار ویرانگر است و روح جامعه را مجروج می‌سازد و جان جامعه را چنگ می‌اندارند. کماآن‌که، آزُرد و جراحت برجای‌ گذاشت. راقم خود، با چنین رویکردی دست‌وپنجه نرم کرد تا توانست از سدّ سیمانی بگذرد. بگذرم.

 

 


بحث ۸۲ : این پرسش جناب مهندس عارف آهنگر است که به‌مدت ۴۸‌ساعت، برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.
"با زباله های خانگی تان چه می کنید؟ چقدر زباله را می شناسید و نحوه مدیریت زباله در منزل شما چگونه است؟"


پاسخم به بحث ۸۲
با سلام به جناب عارف آهنگر که این پرسش را در مدرسه مطرح کرده‌اند.


۱. گرچه زباله را "دورریختنی‌ها" معنی کرده‌اند؛ اما با پیشرفت‌های علمی بشر، از زباله‌ها مواد متعددی بازتولید می‌شود که بازیافت نام دارد و وارد چرخه‌ی زندگی می‌شود و از هدردادها می‌کاهد.


۲. خودم معتقدم انسان باید به‌گونه‌ایی زندگی خود را بنا کند که بتواند کمترین زباله را پدید آورد و دامان طبیعت را بیش‌ازاین نیالاید.


۳. باتوجه به این‌که من ایران‌گردی کرده‌ام و فقط ۹ استان ایران را هنوز تا کنون نرفته‌ام، با چشم خود دیده‌ام اکثریت افراد در مسافرت‌ها نه فقط زباله‌های زیادی بر دامان زمین می‌افکنند، بلکه به محیط‌زیست نیز با انواع ناهنجاری‌های رفتاری صدمات جبران‌ناپذیر می‌زنند. این، محتاج یک نهضت اجتماعی و رفتاری‌ست.


۴. سال‌های سال است که در منزل، حتی به اندازه‌ی حبّه‌ی قند، نون را هدر نمی‌دهیم و هرگز "نون‌خشک‌شده‌ی‌ دور‌ریز" نداریم. این بنای زندگی ماست.


۵. هیچ کاغذی را حتی در حد کف دست هم باشد، هرگز دور نمی‌ریزیم. از آن به عنوان چرک‌نویس استفاده‌ می‌کنم.


۶. چون در قم دو نوع ماشین زباله داریم، در منزل زباله‌های تر را جدا و زباله‌های قابل بازیافت را در نایلون رنگی و جداگانه تحویل می‌دهیم. برای زباله‌های بازیافتی به‌صورت ماهانه، جایزه هم قرعه‌کشی می‌شود.


۷. سعی کرده‌ام در مسافرت‌ها ناهنجاری نکنم و زباله‌ها را در محیط رها نسازم.


۸. تأکید می‌کنم هرچه خوردنی‌ست، و از خوردن برای انسان افتاده‌است، در صورتی که خطر مرگ ندارد، به مسیر عبور حیوانات برسانیم تا هم اکوسیستم فعال باشد و هم شکم حیوانات گرسنه سیر گردد.


۹. اذعان می‌کنم شما جناب‌ عارف، از من بهتر به امور واقف‌اید. و در همین‌جا از رفتارسازی خوب شما تشکر می‌کنم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۸

مدرسه فکرت ۱۸

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هجدم

 

پاسخم به بحث ۷۸

سال: آبان ۱۳۵۷
من: ۱۵‌ساله
مکان: پیچ بب‌خِل
موضوع: شعارنویسی علیه‌ی شاه

در دارابکلا سه‌دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچه‌نویسی بود. 1- قبل از پیروزی انقلاب فقط توسط انقلابیون. 2- دهۀ شصت توسط همه‌ی نوع ‌گرایش‌های محل. 3- بحران سال 88، که همان‌شب تاسوعا جناب موسی‌آهنگر فرمانده پایگاه دارابکلا، که کنار هم در تکیه نشسته‌بودیم، تلفنی خبردار شد و رفتند با اعضای مقاومت محل، محو و اِمحا کردند.

 

اما قبل از پیروزی انقلاب را در اجابت به پرسش ۷۸ جناب مهدی ملایی یکی را می‌نویسم. شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکان‌های عمومی‌تر نوشته می‌شد.

 

در آبان ماه پاییز ۱۳۵۷ من همیشه در جیبم ماژیک دیوارنویسی جاسازی می‌کردم. یک‌شب مخفیانه تنِ دیوار "کِل‌محمودابراهیم طالبی" شعارنویسی علیه‌ی شاه کرده بودم: مرگ بر شاه‌خائن.

 

نمی‌دانم کی به او خبر داده‌بود که من شعارنویسی کردم. غروب روز بعد، در حالی‌که دو دستش دوتا چهار لیتری نفت بود، مرا گیر آورد و گفت:

اَم کَت تَن چِه وِه بَنویشتی مگ برشاه!؟ هِه... شِما مگه خادش کَت نِدارنی!؟ اَم کت تن نویسنی...

 

چند لگد محکم و درددار و پشتِ‌سرهم به‌من زد و من‌هم فقط می‌گفتم: دیگه نَنویسمبه! نزن. دیگه نَنویسمبه! که اگه روانشاد یوسف مرا از دستش نجات نداده‌بود، زیاد نمانده‌بود که کال‌وکورم کند! ولی مرا آی تُوش‌داد؛ (=یعنی زد)

 

سلام سیدعلی اصغر

خواندی؛ به لحن نیکو از دیوان مرثیه‌سُرای قرن ۱۲ هجری خورشیدی، صباحی بیدگُلی:

به هرکه می‌نگرم ، سرخوش از فسانه‌ی توست
فلک به وجد و زمین بی‌خود از ترانه‌ی توست

 

من هم، با اشک بر مولای‌مان امام حسین (ع) می‌نویسم از همان مأخذ که:

کبوتران حرم را هم از سر حسرت
ز بام کعبه نظر سوی بام خانه‌ی توست

 

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


امیدوارم این روضه و ذکر مصیبت کوتاه رهبر آزادگان جهان حضرت ثارالله (ع)، بر دل‌ها نشسته‌باشد.

 

نکته‌ی شبانه‌ی دامنه

دست‌کم به دو دلیل، بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی، "یهودی" بودند: یکی این‌که؛ شناخت مشکلاتی که یهودیان در جوامع مختلف داشتند.دوم آن‌که می‌خواستند همیشه بر جوامع تأثیر بگذارند. بنابراین؛ نکته آن است، اگر هر یک از ما با تضاد و توسعه مواجه شویم، ممکن است تفکر اجتماعی‌مان بیش از هر حوزه‌ای، بالنده‌تر شود و شناخت‌مان واقعی‌تر.

۲۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

خاطره‌ی دوم بحث ۷۸

جناب حجت‌الاسلام احمدی هر‌سه نکته‌ی خاطره‌ی جناب‌عالی جالب بود. درباره‌ی تصویر امام در کُره‌ی ماه، من خاطره‌ای دارم که به عنوان دومین خاطره به بحث ۷۸ اضاف می‌کنم:

 

بلی؛ شما درست گفتید. در گیر‌و‌دار انقلاب ۵۷، در دارابکلا نیز دو اتفاق روی داده بود: یکی در عامّه و دیگری در خواص. در عموم این بود که با قاطعیت می‌گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می‌شود. شب‌ها در حیاط دو تکیه‌ی بالا و پایین‌محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی‌خواندند و ناهمواری‌های سطح ماه را به شکل عمّامه‌و‌عبا و چهره‌ی امام تصویر می‌کردند و به دیگران القا می‌نمودند که دیدید راست می‌گوییم: یَه‌یَه دیار (=پیدا) هَسّه. مردم هم _البته برخی‌ها_ خوش‌باورانه می‌گفتند: اَره اَره بَدیمی‌بَدیمی. تا این که از ناحیۀ خود امام، این خرافه رد شد

 

بحث ۷۸ خاطره‌ی سوم

موضوع: صلوات برای امام خمینی
آن قضیۀ دوم که در قسمت دوم اشاره کردم که در جلسه‌ی خواصّ دارابکلا رخ نموده بود این بود:

​​​​

جلسه‌ای در دی ماه ۵۷ در منزل پسر‌عمه‌ام (=اتاق حجت‌الاسلام آق شفیع باجناق سیدعلی‌اصغر) با حضور انقلابیون تشکیل شده‌بود. من هم توی اغلب آن جلسات بودم. همه‌ جور افکار انقلابی شرکت داشتند. یکی از حاضرین محترم جلسه، (=نامش محفوظ) در آن شب مهم که انقلاب به کشتار و هیجان رسیده بود، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می‌شود از این پس به جای صلوات: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»! که البته بر روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود. بگذرم. فقط خواستم میزان نفوذ امام بر قلب‌ها را بگویم.

 

سلام جناب آشیخ محمد بابویه

پرداختن وجوه‌شرعی به مرجع تقلید _مرحوم سیدعبدالله‌شیرازی_ توسط پدرت مرحوم شیخ‌قربان، آن‌هم در اوج درگیری و انقلاب ۵۷ در شهر مشهدمقدس، شنیدنی‌وخواندنی بود. چه حرام‌وحلال بلد بودند مؤمنین قدیم. روحش‌شاد.

 

نکتۀ دامنه:

سه‌شبِ پیش، در نشستی دعوت بودم. علاوه بر چندبرنامه، دو سخنران متضادّ و شاید هم مُستزاد! از چپ و راست هم آورده‌بودند. سخنران جناح‌راست، دست‌کم هفتادهشتاد‌ نکته‌ی شکوائیه گفت. من یکی را اینجا در مدرسه‌ی فکرت، بازگویانه، می‌گویم: او... به‌گلایه‌ و غُصّه‌مانند می‌گفت فضای مَجازی در دست اون‌وری‌هاست. (=یعنی جناح‌چپی‌ها). اونا ما (=جناح راستی‌ها) را گول زدند و همگی از تلگرام خارج شدیم و حسابی ضرر کردیم و حالا هنوز خودشون در تلگرام‌اند و فضای کشور را با آن، تغییروتحول و جهت‌دهی می‌دهند و چهل‌میلیون توش جمع‌اند! بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هجدم

 

پاسخم به بحث ۷۸

سال: آبان ۱۳۵۷
من: ۱۵‌ساله
مکان: پیچ بب‌خِل
موضوع: شعارنویسی علیه‌ی شاه

در دارابکلا سه‌دوره شعارنویسی شکل گرفته بود که اغلب دیوارنویسی و گاه پارچه‌نویسی بود. 1- قبل از پیروزی انقلاب فقط توسط انقلابیون. 2- دهۀ شصت توسط همه‌ی نوع ‌گرایش‌های محل. 3- بحران سال 88، که همان‌شب تاسوعا جناب موسی‌آهنگر فرمانده پایگاه دارابکلا، که کنار هم در تکیه نشسته‌بودیم، تلفنی خبردار شد و رفتند با اعضای مقاومت محل، محو و اِمحا کردند.

 

اما قبل از پیروزی انقلاب را در اجابت به پرسش ۷۸ جناب مهدی ملایی یکی را می‌نویسم. شعارها به صورت شبانه و مخفی و در مکان‌های عمومی‌تر نوشته می‌شد.

 

در آبان ماه پاییز ۱۳۵۷ من همیشه در جیبم ماژیک دیوارنویسی جاسازی می‌کردم. یک‌شب مخفیانه تنِ دیوار "کِل‌محمودابراهیم طالبی" شعارنویسی علیه‌ی شاه کرده بودم: مرگ بر شاه‌خائن.

 

نمی‌دانم کی به او خبر داده‌بود که من شعارنویسی کردم. غروب روز بعد، در حالی‌که دو دستش دوتا چهار لیتری نفت بود، مرا گیر آورد و گفت:

اَم کَت تَن چِه وِه بَنویشتی مگ برشاه!؟ هِه... شِما مگه خادش کَت نِدارنی!؟ اَم کت تن نویسنی...

 

چند لگد محکم و درددار و پشتِ‌سرهم به‌من زد و من‌هم فقط می‌گفتم: دیگه نَنویسمبه! نزن. دیگه نَنویسمبه! که اگه روانشاد یوسف مرا از دستش نجات نداده‌بود، زیاد نمانده‌بود که کال‌وکورم کند! ولی مرا آی تُوش‌داد؛ (=یعنی زد)

 

سلام سیدعلی اصغر

خواندی؛ به لحن نیکو از دیوان مرثیه‌سُرای قرن ۱۲ هجری خورشیدی، صباحی بیدگُلی:

به هرکه می‌نگرم ، سرخوش از فسانه‌ی توست
فلک به وجد و زمین بی‌خود از ترانه‌ی توست

 

من هم، با اشک بر مولای‌مان امام حسین (ع) می‌نویسم از همان مأخذ که:

کبوتران حرم را هم از سر حسرت
ز بام کعبه نظر سوی بام خانه‌ی توست

 

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ


امیدوارم این روضه و ذکر مصیبت کوتاه رهبر آزادگان جهان حضرت ثارالله (ع)، بر دل‌ها نشسته‌باشد.

 

نکته‌ی شبانه‌ی دامنه

دست‌کم به دو دلیل، بیشتر دانشمندان علوم اجتماعی، "یهودی" بودند: یکی این‌که؛ شناخت مشکلاتی که یهودیان در جوامع مختلف داشتند.دوم آن‌که می‌خواستند همیشه بر جوامع تأثیر بگذارند. بنابراین؛ نکته آن است، اگر هر یک از ما با تضاد و توسعه مواجه شویم، ممکن است تفکر اجتماعی‌مان بیش از هر حوزه‌ای، بالنده‌تر شود و شناخت‌مان واقعی‌تر.

۲۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

خاطره‌ی دوم بحث ۷۸

جناب حجت‌الاسلام احمدی هر‌سه نکته‌ی خاطره‌ی جناب‌عالی جالب بود. درباره‌ی تصویر امام در کُره‌ی ماه، من خاطره‌ای دارم که به عنوان دومین خاطره به بحث ۷۸ اضاف می‌کنم:

 

بلی؛ شما درست گفتید. در گیر‌و‌دار انقلاب ۵۷، در دارابکلا نیز دو اتفاق روی داده بود: یکی در عامّه و دیگری در خواص. در عموم این بود که با قاطعیت می‌گفتند عکس امام در کُره ماه دیده می‌شود. شب‌ها در حیاط دو تکیه‌ی بالا و پایین‌محله، همه را به رؤیت سطح ماه فرامی‌خواندند و ناهمواری‌های سطح ماه را به شکل عمّامه‌و‌عبا و چهره‌ی امام تصویر می‌کردند و به دیگران القا می‌نمودند که دیدید راست می‌گوییم: یَه‌یَه دیار (=پیدا) هَسّه. مردم هم _البته برخی‌ها_ خوش‌باورانه می‌گفتند: اَره اَره بَدیمی‌بَدیمی. تا این که از ناحیۀ خود امام، این خرافه رد شد

 

بحث ۷۸ خاطره‌ی سوم

موضوع: صلوات برای امام خمینی
آن قضیۀ دوم که در قسمت دوم اشاره کردم که در جلسه‌ی خواصّ دارابکلا رخ نموده بود این بود:

​​​​

جلسه‌ای در دی ماه ۵۷ در منزل پسر‌عمه‌ام (=اتاق حجت‌الاسلام آق شفیع باجناق سیدعلی‌اصغر) با حضور انقلابیون تشکیل شده‌بود. من هم توی اغلب آن جلسات بودم. همه‌ جور افکار انقلابی شرکت داشتند. یکی از حاضرین محترم جلسه، (=نامش محفوظ) در آن شب مهم که انقلاب به کشتار و هیجان رسیده بود، از سر عشق شدید به امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ و در نهایت اخلاص پیشنهاد داده بود، وقتی نام «روح الله خمینی» در مجامع برده می‌شود از این پس به جای صلوات: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، بگوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی خمینی و آلِ خمینی»! که البته بر روی آن مباحثه و چالش شده بود و رد گردیده بود. بگذرم. فقط خواستم میزان نفوذ امام بر قلب‌ها را بگویم.

 

سلام جناب آشیخ محمد بابویه

پرداختن وجوه‌شرعی به مرجع تقلید _مرحوم سیدعبدالله‌شیرازی_ توسط پدرت مرحوم شیخ‌قربان، آن‌هم در اوج درگیری و انقلاب ۵۷ در شهر مشهدمقدس، شنیدنی‌وخواندنی بود. چه حرام‌وحلال بلد بودند مؤمنین قدیم. روحش‌شاد.

 

نکتۀ دامنه:

سه‌شبِ پیش، در نشستی دعوت بودم. علاوه بر چندبرنامه، دو سخنران متضادّ و شاید هم مُستزاد! از چپ و راست هم آورده‌بودند. سخنران جناح‌راست، دست‌کم هفتادهشتاد‌ نکته‌ی شکوائیه گفت. من یکی را اینجا در مدرسه‌ی فکرت، بازگویانه، می‌گویم: او... به‌گلایه‌ و غُصّه‌مانند می‌گفت فضای مَجازی در دست اون‌وری‌هاست. (=یعنی جناح‌چپی‌ها). اونا ما (=جناح راستی‌ها) را گول زدند و همگی از تلگرام خارج شدیم و حسابی ضرر کردیم و حالا هنوز خودشون در تلگرام‌اند و فضای کشور را با آن، تغییروتحول و جهت‌دهی می‌دهند و چهل‌میلیون توش جمع‌اند! بیشتر بخوانید ↓

از آنجا که من، سیاسی‌میاسی بلد نیستم، پس؛ از تحلیل این حرف آن سخنران گلایه‌گو، بگذرم. فقط بگویم من‌که در همین مدرسه‌ی فکرت، همه‌گونه افکار و اندیشه و گرایش را به‌احترام دعوت کرده‌ام و همه بخوبی با تحمل و مدارا، آراء خود را آزادانه به صحن علنی مدرسه می‌آورند.

 


بحث ۷۹ : این پرسش جناب صدرالدین آفاقی است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
"حقوق بشر غربی تا چه حد قابل باور است؟ آیا میتوان آنرا بعنوان هدف جهانی در نظر گرفت؟ جایگاه حقوق بشر اسلامی چیست؟ کدام را پاسخگوی نیازهای بشری میبینید؟


پاسخم به بحث ۷۹

جناب آقا صدرالدین آفاقی سلام. من دست‌کم سه نکته درباره‌ی این پرسش شما می‌نویسم:

 

۱. غربی‌ها با کشتن بیش از ۴۳ میلیون انسان‌بی‌گناه و حتی غیرنظامی در جنگ جهانی دوم‌شان، بالاخره نشستند و اعلامیه‌ی حقوق‌بشر نوشتند. همین خود، یعنی بازگشت به صلح و گرامی‌داشتِ حقوق و خون انسان. اما هرگز این اعلامیه را عملی نکردند، بلکه راه غارت جهان گرسنه و غنی را با حیله‌های دیگر طی نمودند.

به قول سعدی علیه‌ی‌الرّحمه:


"دشمن چو از همه حیلتی فرو ماند، سلسله دوستی بجنباند. پس آنگه به‌دوستی کارها کند که هیچ دشمن نتواند."

 

۲. اما اسلام در ۱۴ قرن پیش، علیه‌ی جاهلیت جهان ظهور کرد و حقوق اساسی، حقوق طبیعی، حقوق فطری، حقوق انسانی، حقوق زن و همه‌ی حقوق و کرامت انسان را به ارمغان آورد. به‌قول مرحوم بازرگان "راه طی‌شده" راه انبیاء است و بس، که خاتم آن محمد رسول‌الله (ص) است.

 

۳. من خود افتخار می‌کنم که هرگز جاهلیت مدرن غرب را تحت عنوان الگوی بشریت نپذیرفته و نمی‌پذیرم. بلکه به تعامل‌جهانی و اقتباس معتقدم. غرب در علم سرعت گرفت و من معتقدم باید از علوم بشری آنها استفاده کرد، اما در جهت و هدف، عقب ماند و منحرف شد.همین الان در فرانسه معترضین تحت فشارِ اشرافیتِ مدرن و ثروت‌اندوز را با بدترین وضع سرکوب کردند.

 

حقوق‌بشر آنان دست‌کم به عمری که من کرده‌ام، دستخوش دروغ، ظاهرسازی و ابزاری برای فشار ملل مستضعف بوده‌است. به‌طوری که ترامپ رئیس جمهور نژادپرست آمریکا با زشت‌ترین زبان، ملل مظلوم و چپاول‌شده‌ی آفریقا را مردمی که از "چاه فاضلاب درآمده‌اند" خطاب کرد.

 

چرا برای کافر مرثیه گفتی؟!

به نام خدا. سلام. به  عالم بزرگ شیعه مرحوم سید رضی (۳۵۹ق _ ۴۰۶ق) گردآورنده‌ی نهج البلاغه، اعتراض کردند که چرا یک کافر را مرثیه گفتی؟!

گفت: من فضل‌وکمال او را ستودم نه دین‌اش را.

 

توضیح: این اشاره است به ابواسحاق صابئی که مُنکر شرایع بود. او وقتی از دنیا رفت، سیدرضی _برادر مرحوم سیدمرتضی_ قصیده‌ای در رثای او گفت.

نکته: عالمان بزرگ شیعه با عمل به سیره‌ی معصومین (ع)، اُسوه‌ی رستگاری ما هستند.

 

برای دانستن بیشتر از سیدرضی، منبع زیر کتاب مناسبی‌ست: سیدرضی، نوشته‌ی علی دوانی، قم. دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۴.

این پست که مربوط به ستون روزانه‌ی منه، به‌نحوی مرتبط با بحث ۷۹ هم می‌باشد.

۲۳ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


بحث ۸۰ : این پرسش جناب شیخ‌عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
 

"جناب مدیر ازهمه چیز وهمه کس وازدین وسیاست وشخص گفتیم وگفتین وگفتند وهمه دیدن وشنیدن. کمی بیایید ازتاریخ بلند دارابکلا بگویید تا جوانان استفاده ببرند ازقدمت چندین ساله روستای خودشون  همون دارابکلا عزیزان"


یادآوری مدیر: هم‌کلاسی‌های غیردارابکلایی نیز می‌توانند از زادگاه خود سخن بگویند؛ از قِدمت، گردشگری، مکان‌های دیدنی‌، آیین‌ها، رسوم، غذاها، سوغات و ویژگی‌های دیگر.


پاسخم به بحث ۸۰

با سلام به شما جناب شیخ‌عسکر رمضانی که پرسش مناسبی را به مدرسه آورده‌ای. من به‌علت اهمیت این‌بحث، در چندقسمت پاسخم را می‌نویسم. امید است بتوانم از پسِ پرسش برآیم و مفیدگویی نمایم.

 

سال ۱۳۹۲ مقاله‌ی مفصّلی نوشته‌بودم با عنوان "جامه و جامعه‌ی دارابکلا" که در وبلاگم دامنه چاپ شده‌بود. اینک همان‌مقاله را خلاصه‌نویسی می‌کنم و بحث ۸۰ را اجابت. در بخش جامه، طبیعت دارابکلا را شرح می‌دهم و در بخش جامعه، مردم‌شناسی و آسیب‌شناسی را.

 

اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ. خدا نسبت به بندگانش مهربان است هر که را بخواهد روزى مى‏ دهد و اوست نیرومند غالب. (آیه‌ی 19 شورا)

 

بخش اول: جامه‌ی دارابکلا

شرق دارابکلا:

با تانّی بگویم خداداده‌های دارابکلا آنچنان وُفُور است که می‌توان گفت خدای رحمان، به مانند همین آیه که به بندگانش لطیف است، گویی به دارابکلا نیز لطف کرده‌است. این ظریف‌گویی، البته دلِ ظرافتی می‌طلبد. محل ما شرق و غرب و شمال و جنوبی خیره‌کننده دارد. کمترجایی سراغ داریم که از هر چهارجهت اصلی، حتی عمق و جَوّش، سرشار از حس و حال و حتی زبانِ قال باشد. و این شکری افزون و حراستی فزون می‌خواهد. شرق روستای‌مان، با تپّه‌هایی نیمه‌مرتفع و پوشیده‌شده از سبزه‌ها و کشت‌و‌کارهای چندگونه، محل طلوع آفتاب الهی‌ست. گرچه ما در طلعت خورشید، افق فلق نداریم. و این نوعی محرومیت است که کمی معرفت و درکِ فلق را از ما ربوده. به‌جای فلق، دارابکلا ستیغ دارد که خورشید حق، از ظل آن کمانه‌کنان به عیون و عیون‌مان (=چشم‌ها و چشمه‌های‌مان) آشتی و آشنایی می‌دهد.

 

تا آفتاب رحمان برخیزد و بر روستای‌مان مُشرف و مشرَف شود، بیشی و شاید کثیری از مردم خُفته در بستر رؤیاها بر اقامه‌ی نمازشان از هر جهت جُنبیده‌اند. تعدادی _که عددشان در همیشه‌ی تاریخِ مستحبّات دینی، پنهان‌ونهان است_ نیز به تهجُّدشبانه خیزیده‌اند. و هم نیز دیگرانی‌اند که تا سر رسیدن " تِه " خورشید، خود را به قبله‌ی حق مماسانده‌اند. و این یعنی دارابکلا در قبیله‌ی قبله‌ی خداست.

 

البته مطلق‌بینی نکنم که کسری از کثیر مردم‌مان در صبحگاهان از شرق‌گاه طلعت آفتاب، عقب می‌مانند و لذاست که از ادای فریضه‌ی صلات صبحشان هم بازمی‌مانند و این همه‌اش تقصیر تپّه‌ی شرقی نیست. ولی او هم به علت تقوای درونی و خوفیه و رجائیه اش، باز قضای آن ادای مؤخّره را برجای می آورد. چراکه اینجا همه عضو قبیله‌ی خدایند. خداوندی که برای قبیله اش، هم قبله ساخت و هم قلب. و فطرت همه را، قبله‌نما گرداند. بنابرهمین فطرت دینی‌ست که همه دارابکلایی‌ها، قلب‌شان و قبله‌ی‌شان، آمال‌شان است و آرمان‌شان.

 

این رسم، رسمی از دورودراز این بوم‌زیست است. پس تا اینجا معلوم گشته جنبش خلق خدا، از جنبش شمس خدا پیشی و بیشی داره. این از شرق دارابکلا که اشراق دل ماست و شریق و شریف نماز ما.

 

آیا این "تصویر" واقعی از جبهه‌ی شرق ما یعنی، دارابکلای نگین‌گستر و نگین‌ساز ما نیست که دیگر نیازی به "تصوُّر" نداریم؟ تصوری که پدیده نیست، واقع نیست، رئال نیست، بلکه یک آرزوست. ما خود تصویری دل‌انگیز از شرق دارابکلا داریم و در پی خیال نمی‌رویم.

دیدیم که خدا در شرق‌مان چه جامه و لباسی بر تنِ مُلک و دیارمان دوخته. این حکمت و رازدانی می‌طلبد. به غرب دارابکلا که بپردازم خواهم‌گفت غرب دارابکلا را حکیمانه‌تر می‌بینم. فقط طبع طبیعت‌خواه می خواهد که به جغرافیای طبیعی زیبای دارابکلا، خوب خیره شود.

ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت دوم
غرب دارابکلا:

اول این را بگویم دو جهت شرق و غرب، برخلاف شمال و جنوب، علاوه بر زیبایی‌های خلقت، "وقت‌گاه" مؤمنان نیز هست. چون خدا هم صلاة و روزه و حج و اَغسال و... را بر نشانِ طلوع و غروب شمس، بر نهادش نشانه کرد و اذانِ اذن سروده! چون تقلای مادی مؤمن، راه به سوی لقای معنویِ الله است. و الا شرق و غرب دارابکلا هم می‌شد شرق و غرب چین کمونیست. که نه قبله که حتی الله را هم از سر الحاد و غفلت! میرانده است!

 

آری، غرب دارابکلا، عین‌به‌عین و نعل‌به‌نعلِ شرق دارابکلاست. با این فرق، که دامنه‌‌ی زراعی‌اش بیش از شرقش است. تا چشم، قدرت امتداد دیدن دارد، توان دیدنِ انتهای تپه‌ی زیبای غرب محل را ندارد. و این یعنی دارابکلا دیواری دراز و یال‌هایی زیبا و مهربان دارد، که او را در خود احاطه ساخت.

 

در شرقش، نفوذ گرمایشِ خورشید، مردم را به جست‌وخیز می‌آورد و در غربش، دوری خورشید از دیارمان، خُفت و خوابی عمیق و بی‌دغدغه برای دیارمان می‌آفریند. باز نیز مردم ما چشمشان به غروب شمس است که اگر روزه‌اند، افطارش کنند، و اگر نماز عصرش تأخیرافتاده با شتابی زیاد از ادایش باز نمانند. و اگر اهل مسجدند، سوی محرابش بال بر آورَند. و اُناثِ محل‌مان، اما، با وفق شرع و عرف، همگی، از غروب آفتاب به بعد و شب را اساساً در خانه اند. این هنجاری دیرین در دارابکلاست.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت سوم
جنوب دارابکلا:

جنوب دارابکلا  اولا قبله‌ی نماز ماست و این خود پیامی ذوقی دارد. سرچشمه آب‌های روان ماست. و نیز "روان و روح" ما. نقاشی خدای رحمان است که به جای رنگ با قلم مو، با حکمت و بخشایشش درختانی تنومندِ بلندقامتِ سایه سارِ چشمه افزا و در یک‌کلمه مینوی مثالی آفرید.

 

این جنگل خیلی به ما رغبت و رفقت دارد و ماهم تا معرفت یافته‌ایم کف آن را بوسیده و بوییده‌ایم. این جنگل جنوبی ما، دیوارسبز "عدیم النظیر" (=بی‌مانند و بی‌مثال) جهان است که هدیه و هِبه و امانت شده‌است به مردمان قانع و شاکر ما.

 

او (جنگل سخی) ما را نفَسی پاکیزه می‌بخشد و ما هم به او نفسی محیا و مهیا می‌دهیم. جنوب روستای ما، جنب بهشت تصوری ماست. گویی ما می‌بینیم به عین بهشت مُثُلی را. دارابکلا اگر زیباست به شرق وغرب و شمالش، که هست، به یقین بسی زیباتر است به جنگل سبز و پرآب و چشمه‌ی جنوبش. خاصه که جنوبِ‌شرق‌مان، امام زاده علی اکبر اوسا تلألو می‌افکند به قلب‌های‌مان.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت چهارم
شمال دارابکلا:

درست در میانه و کانون دو تپه‌ی شرقی و غربی محلمان، مسجد و تکیه این دو مکان مکین واقع است.

شمال دارابکلا از همین تکیه و مسجد امتداد می‌گیرد و به موازی دو تپه‌ی شرق و غرب و دو "روان‌آب" یکی جوی و دیگری رودخانه قرار دارد. دارابکلا از شمالش به جاده‌ی بین المللی حضرت امام رضا (ع) متصل است. و مردم دارابکلا این راه و جاده را پیوسته برای زیارت امام هشتم می‌پیمایند. تا گهگاه، از مادیات تن و ذهن شان برکنده و برکنار باشند! دارابکلا، شمالش نه شِمال (=مَضلّه) که "هدایه" است به خط رضوی. از سمت شُمال دارابکلا نعمت بادهای شُمالی و ترنُّم عطر و نسیم رویایی را داریم که دارابکلا را تصفیه و تسویه می‌کند. از خُنَکای شمال محلمان لطافت می‌بارد و با جنگل درهم می‌آمیزد و محل را صفایی دیگر می‌بخشد.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت پنجم
جامعه‌ی دارابکلا:

این بخش را در دو بخش مجزا ارائه می‌کنم. آداب مردم و آسیب‌شناسی جامعه. آنچه در چهارقسمت پیشین تحت عنوان جامه‌ی دارابکلا  آوردم در واقع لباس طبیعت دارابکلا بود که خدای رحمان بر تن محیط زیست محل مان پوشانده‌است. و این تصویر حقیقی روستای ماست. هرکس با نگرش توحیدی به این جامه‌ی خدا‌دادمان بنگرد جز زیبایی،خیرگی، حیرت، شعَف و تحمید چیزی نمی‌بیند. پس آیا این جامه با این زیبایی و جمالت (جمیل ازصفات خداست و طبیعت جمیل از جلوه های نور حضرت حق است) که بر تن روستایمان پوشانیده شد، بر ما این انگیزه را نمی‌جنباند که جامعه مان را نیز، عین جامه‌ی‌مان صاف و پاک و زیبا و بی‌نظیر سازیم؟ من معتقدم تا حد بسیار فراوانی مردم ما به‌دور از زیبایی‌ها و پاکی طبیعی نیستند. و من این را درآداب می نمایانم.

 

الف. آداب مردم دارابکلا:

 

مقدمه: مردم دارابکلا به لحاظ آداب اسلامی، انسانی، اخلاقی و اجتماعی چگونه اند؟ و در انضمام این آداب، خصوصیات مردم هم لاجرم کاویده می‌شود. این سؤالی‌ست که هر یک از ما بارها در محاورات و مسافرت‌ها و در مواجهه‌ی با غریبه‌ها از آن گفته‌ایم که مردم ما چنین‌اند و چنان‌اند. و من می خواهم همین چنین و چنان‌ها را کمی بشکافم.

 

1- مردم دارابکلای ما به شدت متشرع، متدین، معتقد، پایبند و نیز تا حدی هم (بعضا) مُتقَشّرند؛ ماندن در ظاهر دین نه دانستن مغز آن. چنین ویژگی‌هایی، آداب خاصی تولید می‌کند. مثلاً مراسم عروسی محل ما، با هیچ یک از روستاهای مازندران و شاید ایران شباهت و مطابقت ندارد. تا حدی که به طنز می گویند  مجلس ختم است نه جشن!. و این یعنی مردم از خطر به حرام‌افتادن، تقوا پیشه می کنند.

 

2- مردم محل ما، قناعت‌پیشه‌اند، نیز زراعت‌دوست، و فوق العاده زمین‌خواه (نه البته زمین‌خوار). آن‌چنان زمین برای آنها ارزش دارد که  خودِ کِشـت‌وزرع ندارد. به همین خاطر در دارابکلا زمین برای فروش،به‌ ندرت وجود دارد. همین زمین‌خواهی موجب شده مردم ما، آداب تحفُّظ (حفظ وضع موجود) پیشه کنند و به عبارت علم سیاست: (conservative) کُنسروات باشند؛ یعنی محافظه‌کار. در صف‌بندی جناحی و سیاسی دارابکلا نیز آثار این خصلت میان مردم مان، هم در بروندادهای اجتماعی و هم در فعل و انفعالات مذهبی کاملاً هویداست.

 

خودبسندگیِ مردم (=قناعت در مفهوم مذهبی) به زمین و محصولات‌شان، آنها را افرادی قانع و شکور بار آورده‌است. و این هم بر تحفظ (محافظه کاری) افزود. و هر چه تحفظ بیش‌تر باشد تغییر و تحول سخت و دیردیر رخ می‌دهد. و این، هوشیاری و فراست می طلبد تا گام های سازندگی و تحول آفرینی در محل، با مقاومت و مشاجرت و حتی تقابل خطرناک و شکاف های متراکم به جای شکاف‌های متقاطع، رخ ننماید.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت ششم
الف. آداب مردم دارابکلا:

 

3- مردم روستای ما، مقلد مذهبی، هواه‌خواه روحانیت و خود نیز شبه‌روحانی و روحانی‌پرورند. و این در ذات خود بسی آداب آفرید، که عرفی مستحکم و هنجاری غیر‌قابل تغییر ساخته است. از مردمان بلاد مجاورمان، تعدادی به تکیه ما می آمدند که نیم‌خورده‌ی چای مرحوم "آقا"ی دارابکلایی را یا تبرُّک کنند و یا برای شفای مریض‌شان ببرند.

از آثار مهم این پدیده حداقل یکی این است که مردم ما، از هر‌گونه پیش‌افتادن از روحانیت خودداری و اعراض می‌کنند. و به هر پیش‌افتاده بر روحانیت اعتراض دارند و از هر جداشده از روحانیت بی‌اعتمادی شدیدی می‌ورزند و بر هر ضدروحانی (اگه باشه) که جای خود دارد.

 

4- پاره‌ای مردم دِه ما، (که کم‌کم می‌خواهد شهر شود) اعتقادات دینی را با برخی از خرافه‌ها می آمیزند. که البته نه اینکه خود یقین کنند که خرافه است؛ بلکه آن را به همان حد عقیده پاس می دارند. این آداب و ممیّزه البته تعمیم ندارد، ولی شیوع یافته است. اگه زن و مرد محل ما نزد پزشک می روند، در همان آنْ و لحظه در خیالش می دمند که دعا هم بگیرند. پَرَک، هم دود کنند. گره هم در... بزنند. آبَ پُف‌زده (فوت‌شده! و دمیده‌شده) را هم سر بکشند. و یا لای قبا و مقنعه‌ی‌شان، باطلُ‌السّحر! هم جاسازی کنند...

تاکید می کنم، هرگونه ایجاد تحول دراین بافت بشدت مذهبی، هم ملاحظات می‌طلبد و هم اقتضائات و هم حوصله و تأخُّر و تحمل و تدبر و...

 

5- مردم دیارمان، کم توقع، بیش تحرک، اما کم تحول، هم‌گِن و مُنسجم اند. انسجام و همگِنی و تحرک بالاست؛ اما تحول، پایین است. دلیل عمده اش فقدان تخاصمات و شکاف مثبت است. زیرا دارابکلا به شکرانه‌ی خدا نه شکاف قومی و قبیله‌ای دارد و نه تنازعات مذهبی. برخی اختلافات که در مواقعی خاص کمی بروز می کند ناشی از روند و پویایی اجتماعی‌ست و این عیبی هم ندارد. اما اینکه تحرک خوبه اما تحول کُنده، این ریشه آسیب شناسانه دارد که در آسیب ها می‌گویم.

 

6- زنان دارابکلا حجابی جز چادر ندارند. نمی گویم نوع حجاب دیگر معیوب یا ناصحیح است. اما مردم محل‌مان تا به حال از زنان و دختران‌شان همین پوشش را دیده و پسندیده اند. حتی اگر دختری خواست به‌جای چادر، مثلا مانتو برگیرد، باز نیز باتوجه به محیط مذهبی محل، (که قم ثانی‌ست) بر این انتخاب تازه‌اش  تردید می‌کند و هم با اِن‌ْقُلت‌هایی در بستر خانواده خود و سپس در اجتماع همبسته‌ و نظاره‌گر دارابکلا مواجه می‌شود.

 

همین خصیصه‌ی مذهبی، موجب‌ شده، زن در دارابکلا با رعایت نزاکت با مرد صحبت کند و مرد هم بااحترام فوق‌العاده‌، بر حریم و قداست زن نظر افکند و محاوره‌ی میان زنان و مردان دارابکلا در کمال آزَرم و حیاست و اوج حرمت‌‌‌گذاری‌ها.
ادامه‌دارد...

 

بحث ۸۰
قسمت هفتم
ب.آسیب‌های جامعه‌ی دارابکلا:

اما آسیب‌ها را من چنددسته می‌دانم: مذهبی، اجتماعی، اقتصادی، معنوی، و سیاسی، و سلیقه ای. سه نمونه‌اش را می‌کاوم؛ کوتاه. چون این آسیب‌ها را نمی‌توان به سهولت و به‌دور از پژوهشِ قابل اتّکا، تبیین و تحلیل کرد. اما دست‌چینی ازاین آسیب‌ها را پیش می‌گذارم:

 

1- کوچیدن یا نیم‌کوچ‌شدن و یا اساساً بریدن تعداد زیادی ازدارابکلایی اعم از روحانی، دانشگاهی، دانشجو، کارمند، معلم، نظامی، کارگر و حتی دردآور آن‌که کشاورز، به بیرون از دارابکلا از مشهد و قم و تهران گرفته، تا ساری و نکا...که بزرگترین آفات و آثار آن رهاشدن روستا از دستاوردهایی علمی یا تجربی این مهاجرت‌یافتگان است. این اولین آسیب جامعه دارابکلاست. البته این به این معنا نیست آنان‌که الآن در دارابکلا ساکن‌اند، خدای ناکرده به دور از علم و تجربه اند.نه. اتفاقاً محل پر از شایستگان، تحصیلکردگان، مجربان و دلسوزان‌ است. منظورم این است که بخشی از کسانی که دارای این امتیازند خود را از شناسایی و حلّ مسائل محل، کنار گذاشته اند و یا برکنارند. و این درهرصورت آسیب اجتماعی پدید می‌آورد.

 

2- دومین آسیب جامعه دارابکلا صف‌بندی سیاسی روستا به دو جناح راست و چپ _که دوبال غیرقابل انکار قدرت سیاسی درکشورند_ می‌باشد. من واژگان اصولگرا و اصلاح‌طلب را باور ندارم. از اول هم، به رفقایم می‌گفتم هنوز هم همان دوبال و دوجناح راست و چپ موضوعیت دارد نه اسم‌ها و ایسم‌های دولت‌ساخته‌ی دیگر. البته تا حدی صف‌بندی‌ها، لازمه‌ی رشد و توسعه سیاسی‌ست که روستای ما دارای صف‌بندی سیاسی هم هست و الا مُردگی است نه زندگی.

 

3_ نیز در دارابکلا تکثر و ازهم گسیختگی در بستر جامعه  که هنوز میدانی برای فعل سیاسی خودنیافته اند، غیرقابل انکار است. البته به انضمام تعدادی دیگری از مردم ما که اساساً یا درصف‌بندی سیاسی حضوری ندارند و یا نمی‌توانند حضور یابند.
پایان

 

بحث ۸۱ : از نظر شما آیا نظام‌های سیاسی برای اداره‌ی کشور، نیازمند گزینش در استخدام‌اند؟ چنان‌چه موافق‌اید یا مخالف، دلایل خود را بیان فرمایید. آسیب‌های نظام گزینش در کشور را (از گذشته تا به‌حال) در چه چیزهایی می‌بینید؟ این پرسش برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.

 

پاسخم به بحث ۸۱

۱. اساساً حکومت‌ها از گذشته‌های دور تا اکنون، به‌دنبال گماردنِ "وفاداران" در پست‌های دیوانی اداری (بوروکراسی) بوده‌اند. هنوز نیز مقام‌های بلندپایه، باید تعیین صلاحیت شوند. مانند شورای قانون اساسی فرانسه، که کارش ردّ یا قبول کاندیداتوری‌ست. و یا در نظام توتالیتری شوروی، که پولیت بورو (=هیئت مرکزی حزب) این‌کار را برعهده داشت. و در ایران نیز شورای نگهبان. (که بر نظارت استصوابی مطلق آن، بحث‌ها و چالش‌ها بلند است)

 

۲. بدترین نوع گزینش، گزینش علم‌آموزی است که دانشجویان را از پذیرفته‌شدن در دانشگاه و مراکز علمی محروم می‌سازد. این البته در دوره‌ی ساسانیان در ایران در اوج قرار داشت که کفّاش‌زاده‌ی لایق نمی‌توانست تحصیل کند ولی اشراف‌زاده‌ی فاسد می‌توانست. اوج این شکست نظام غلط در آمریکای برده‌داری و تبعیض‌آمیز رخ داد که آبراهام لینکلن کفّاش‌زاده _که از پوریتن‌ها بود_ رئیس جمهور شد.

 

۳. اما سیستم گزینش در ایران چنان معیوب شده‌بود که امام خمینی آن را به‌مدت کمتر از دوسال در سال‌های ۶۲ و ۶۳ تعطیل کرده‌بودند تا هم سازمانواره و نظامند شود و هم از سلایق و انحراف در سؤالات و تحقیقات مبرّا گردد. زیرا اعضای گزینش کشور خودسرانه دست به تحقیقات دلبخواهانه می‌زدند و افراد را به ناروا با انگ و بُهتان، پالایش و تصفیه می‌کردند و نمی‌گذاشتند مبنای شایستگی، جای سرسپردگی را بگیرد.

 

۴. از نظر من، گزینش در حد متعارف و بر مبنای عدل و انسانیت، لازم است؛ اما تعمیم آن به معیارها و محک‌های خطی و جناحی و حتی تفکرات شخصی و سلیقه‌ای بسیار ویرانگر است و روح جامعه را مجروج می‌سازد و جان جامعه را چنگ می‌اندارند. کماآن‌که، آزُرد و جراحت برجای‌ گذاشت. راقم خود، با چنین رویکردی دست‌وپنجه نرم کرد تا توانست از سدّ سیمانی بگذرد. بگذرم.

 

 


بحث ۸۲ : این پرسش جناب مهندس عارف آهنگر است که به‌مدت ۴۸‌ساعت، برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود.
"با زباله های خانگی تان چه می کنید؟ چقدر زباله را می شناسید و نحوه مدیریت زباله در منزل شما چگونه است؟"


پاسخم به بحث ۸۲
با سلام به جناب عارف آهنگر که این پرسش را در مدرسه مطرح کرده‌اند.


۱. گرچه زباله را "دورریختنی‌ها" معنی کرده‌اند؛ اما با پیشرفت‌های علمی بشر، از زباله‌ها مواد متعددی بازتولید می‌شود که بازیافت نام دارد و وارد چرخه‌ی زندگی می‌شود و از هدردادها می‌کاهد.


۲. خودم معتقدم انسان باید به‌گونه‌ایی زندگی خود را بنا کند که بتواند کمترین زباله را پدید آورد و دامان طبیعت را بیش‌ازاین نیالاید.


۳. باتوجه به این‌که من ایران‌گردی کرده‌ام و فقط ۹ استان ایران را هنوز تا کنون نرفته‌ام، با چشم خود دیده‌ام اکثریت افراد در مسافرت‌ها نه فقط زباله‌های زیادی بر دامان زمین می‌افکنند، بلکه به محیط‌زیست نیز با انواع ناهنجاری‌های رفتاری صدمات جبران‌ناپذیر می‌زنند. این، محتاج یک نهضت اجتماعی و رفتاری‌ست.


۴. سال‌های سال است که در منزل، حتی به اندازه‌ی حبّه‌ی قند، نون را هدر نمی‌دهیم و هرگز "نون‌خشک‌شده‌ی‌ دور‌ریز" نداریم. این بنای زندگی ماست.


۵. هیچ کاغذی را حتی در حد کف دست هم باشد، هرگز دور نمی‌ریزیم. از آن به عنوان چرک‌نویس استفاده‌ می‌کنم.


۶. چون در قم دو نوع ماشین زباله داریم، در منزل زباله‌های تر را جدا و زباله‌های قابل بازیافت را در نایلون رنگی و جداگانه تحویل می‌دهیم. برای زباله‌های بازیافتی به‌صورت ماهانه، جایزه هم قرعه‌کشی می‌شود.


۷. سعی کرده‌ام در مسافرت‌ها ناهنجاری نکنم و زباله‌ها را در محیط رها نسازم.


۸. تأکید می‌کنم هرچه خوردنی‌ست، و از خوردن برای انسان افتاده‌است، در صورتی که خطر مرگ ندارد، به مسیر عبور حیوانات برسانیم تا هم اکوسیستم فعال باشد و هم شکم حیوانات گرسنه سیر گردد.


۹. اذعان می‌کنم شما جناب‌ عارف، از من بهتر به امور واقف‌اید. و در همین‌جا از رفتارسازی خوب شما تشکر می‌کنم.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۷
ساعت پست : ۰۶:۳۶
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفدهم

 

شُونیشتِن:

دوستان یک خبر. در شب یلدا، در مدرسه‌ی فکرت "شُونیشتِن" برگزار می‌کنیم. کنار کُرسی مادربزر‌گ‌ها و پدربزرگ‌ها (=گَنّاها و گتی‌ها) را به‌یاد آورید و اون شُو، به شُونیشتِن مدرسه‌ی فکرت تشریف بیاورید. تا اولین شب‌یلدای مدرسه‌ی فکرت را هم، باهم برقرار کنیم. درود.

 

با توجه به این‌که جناب دکتر هم بحث را خاتمه دادند، من هم یک تبصره بیفزایم و تمام: در این موضوع نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶، فرق من و دکتر عارف‌زاده در یک نقطه‌ی باریکه: عارف‌زاده متن نامه را تفسیر می‌فرماید. و این حق ایشان است هر متنی را استنباط نماید. اما من فقط در الفاظ متن نامه‌ی امام و ظاهر آن، باقی می‌مانم و دست به تفسیر نمی‌زنم. یعنی خودم شائق نیستم رأی خودم را بیان کنم. مهم این است که آن جمله که به امام نسبت داده شد که در این نامه گفته ولی فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند، در سراسر متن امام وجود ندارد. با تشکر از حسین جوادی و دکتر. تمام.

 

 

بحث ۷۵
خاطره از مرحوم مادرم


نام: زهرا آفاقی (۱۳۹۴_ ۱۳۰۸) فرزند شیخ‌باقر
دارابکلا. سال ۱۳۵۵. من ۱۳ساله.


قضیه: دوستم بسته‌ای سیگار اُشنو ویژه خریده‌بود. از پدرش می‌ترسید. به‌من گفت امشب اینو برام نگه دار، فردا ازت می‌گیرم. گرفتم. گذاشتمش جیب شلوارم؛ به‌قول دارابکلایی‌ها "سرشلوار"م. رفتم خونه. شلوار را لَس‌لَس لوله کردم و گذاشتم در شکاف لخ‌لخی کمود و دیوار.


ساعتی نگذشت که دیدم چند "گالمیس" پشتم فرو آمده. تِه سیگار کَشنی!؟ تِه وِل بَهیی!؟...
مادرم همان یک‌بار مرا شیش تا میس زد. ولی همون بار هم فوری شروع کرد به خاش و ناز... روح‌ات شاد مادر. یک اُف به ما نمی‌گفت. مجسّمه‌ی عشق منه مادر. تندیس‌اش هر روز، سان و رژه و زمزمه‌ی من.


خاطره از مرحوم پدرم

 

نام: شیخ‌علی‌اکبر طالبی (۱۳۸۵_ ۱۳۰۷) فرزند آخوند مُلاعلی
قم. سال ۱۳۶۵. من ۲۳ساله.


قضیه: با پیکان دولوکس آوردمش قم. برا دیدن اخوانم شیخ‌وحدت و شیخ باقر. رفتیم حرم. داخل حرم ازدحام بود. کمی از هم فاصله گرفتیم. دیدم یک نفر از پدرم دارد مسأله‌ای می‌پُرسد. ایستادم از دور نگاهش می‌کردم. از حرکات و سکنَات پدرم فهمیدم جواب آن مرد را با سروهم‌بندی داره می‌ده که بتواند از موج مردم رهایی پیدا کنه. خلاص که شدیم ازش پرسیدم:


مَرده ازت چی پرسید بابا؟ گفت: هِچّی! وسط بَکش بَکش ازم با لهجه‌ی یزدی پُرسِنه چرا برخی آخوندا سیو عمامه دارند و برخی سفید؟ گفتم چی جواب دادی؟ گفت: جواب نخاسّه! فوری سؤال شرعی هاکارده و منم گفتم: "نِه! صلوات بَفرِس کَلِک رِه بَکِن."


گفتم پرسش شرعی‌اش مگه چی بود؟ گفت: چِدومبه؛ هَمهَمه‌ بیهه نِفَمِسّمه چیشی گونه. و گفت: نَدمبه چرا همش این زُوّار مرا گیر می‌ندازند برا سؤال... روح‌ات شاد پدر. رفیق من بود پدر. هنوز هم از چشمم اشک می‌گیره پدر.
 


کادوی کم درد

به نام خدا. سلام. کیف مدرسه‌اش  را پرتاب کرد. به سمت قُلّکش رفت. هرچه پول بود توی جیبش انداخت و راهی بازارروز شد. شوقانه گفت: آقا کمربند داری؟ برا تولد پدرم می‌خوام. مغازه‌دار گفت: عجب! وَچه‌جان! چه کمربندی؟ چرمی؟ لاستیکی؟ چینی؟ ایتالیایی؟ شاگردمدرسه به اعماق خاطراتش فرو می‌رود و می‌گوید: هرچی باشه آقا؛ فقط دردش خیلی‌کم باشه! نمی‌دانم هنوزم هستن چنین پدرایی که با کمربند، کمر بچه را خون‌و‌خون‌دار می‌کردند!؟ بگذرم...

۱۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جمع‌بندی بحث ۷۵

۱. دریافتم عشق به والدین در اعضای مدرسه‌ی فکرت موج می‌زند. بی‌دلیل نبود خدای رحمان در قرآن، احسان به آنان را کنار توحید نشانْد.

۲. دریافتم که چه بانوان مکرّم و چه آقایان محترم، چه‌عالی دلداده‌ی مادر و پدرشان هستند؛ حتی بیش‌تر از شوهر و همسر.

۳. دریافتم وقتی موضوع سنجاق‌شده از طعم عشق باشد، قلم‌ها تا کجاها در حُبّ به والدین به جوهر مرکّب آغشته می‌شوند.

۴. دریافتم در این مدرسه‌ی فکرت، علاوه بر فکر، صدای ذکرِخیر پدر و مادر، تا فلک‌الافلاک هم می‌رود.

۵. دریافتم اعضای فرهیخته و فرزانه‌ی مدرسه، قوّه‌ی عاقله و عاطفه را دوشادوش هم محکم نگه‌داشته‌اند و به قول دارابکلایی‌ها "خاشکِه‌چو" نیستند.

۶. دریافتم اگر این دوستان و همکلاسی‌هایی مدرسه‌ی فکرت، در عشق به مادر و پدر (=همون لفظ زیبای نِنا و بَوا) وارد یک مسابقه‌ی خاطره‌نویسی شوند، شاید از برندگان نخست دلدادگی‌ها شوند.

۷. و فهمیدم فهمیدم مادرانی که هنوز حیات دارند، کانون طواف بچه‌هایشان هستند و پدرانی که همچنان نفس می‌کشند مرکز امید فرزندانشان. و والدین آنانی که به دیار هستی واقعی عروج کردند، تا چه میزان نورتاب شعاع زندگی‌شان باقی مانده‌اند.

به زبان محلی می‌گویم: خَله معرفت و محبت دارنی، بر گَت تا خُود درود. پایان.

 

بحث ۷۶ : این پرسش جناب دکتر اسماعیل عارف زاده است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود: "سوال . فرض کنید در یک قایق در حال غرق  هستید بهمراه  پدر و مادر و همسر و دختر  و پسر و برادر و خواهر  و نوه  و دوست صمیمی خودتان.  کسی شنا بلد نیست وفقط یک  جلیقه نجات داریدو تصمیم باشماست. آنرا برای چه کسی  انتخاب میکنید؟ میتوانید فقط  همان یکنفر جواب اصلی را بفرمایید  و یا  بترتیب اولویت از  نفر اول  تا  آخر."

 

پاسخم به بحث ۷۶
از دکتر عارف‌زاده تشکر دارم که این پرسش روانشناختی را طرح کردند که شاید بخواهند اعضای مدرسه‌ی فکرت را محک بزنند. خُب ما هم "مِقار" (=اقرار) می‌آییم: 
من به این پرسش از دو مَنظر می‌نگرم: منظر روان‌شناختی و عاطفه‌ایی و منظر شرعی. ۱. من معتقدم این پرسش _منهای مقصود جناب دکتر_ ممکن است پاسخ شرعی هم داشته‌باشد. پس اگر شرع در این سؤال پیچیده و بُغرنج، چیزی بگوید _که من فعلاً پاسخش را بلد نیستم_ باید برای ایمان‌ورزان مُطاع (=اطاعت‌پذیر) باشد. از ورود به این منظر، پرهیز می‌کنم زیرا گمان هم ندارم حتی ذهن دکتر عارف‌زاده به این اشارتم خطوری کرده‌باشد. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۵۷
ساعت پست : ۰۶:۳۶
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفدهم

 

شُونیشتِن:

دوستان یک خبر. در شب یلدا، در مدرسه‌ی فکرت "شُونیشتِن" برگزار می‌کنیم. کنار کُرسی مادربزر‌گ‌ها و پدربزرگ‌ها (=گَنّاها و گتی‌ها) را به‌یاد آورید و اون شُو، به شُونیشتِن مدرسه‌ی فکرت تشریف بیاورید. تا اولین شب‌یلدای مدرسه‌ی فکرت را هم، باهم برقرار کنیم. درود.

 

با توجه به این‌که جناب دکتر هم بحث را خاتمه دادند، من هم یک تبصره بیفزایم و تمام: در این موضوع نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶، فرق من و دکتر عارف‌زاده در یک نقطه‌ی باریکه: عارف‌زاده متن نامه را تفسیر می‌فرماید. و این حق ایشان است هر متنی را استنباط نماید. اما من فقط در الفاظ متن نامه‌ی امام و ظاهر آن، باقی می‌مانم و دست به تفسیر نمی‌زنم. یعنی خودم شائق نیستم رأی خودم را بیان کنم. مهم این است که آن جمله که به امام نسبت داده شد که در این نامه گفته ولی فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند، در سراسر متن امام وجود ندارد. با تشکر از حسین جوادی و دکتر. تمام.

 

 

بحث ۷۵
خاطره از مرحوم مادرم


نام: زهرا آفاقی (۱۳۹۴_ ۱۳۰۸) فرزند شیخ‌باقر
دارابکلا. سال ۱۳۵۵. من ۱۳ساله.


قضیه: دوستم بسته‌ای سیگار اُشنو ویژه خریده‌بود. از پدرش می‌ترسید. به‌من گفت امشب اینو برام نگه دار، فردا ازت می‌گیرم. گرفتم. گذاشتمش جیب شلوارم؛ به‌قول دارابکلایی‌ها "سرشلوار"م. رفتم خونه. شلوار را لَس‌لَس لوله کردم و گذاشتم در شکاف لخ‌لخی کمود و دیوار.


ساعتی نگذشت که دیدم چند "گالمیس" پشتم فرو آمده. تِه سیگار کَشنی!؟ تِه وِل بَهیی!؟...
مادرم همان یک‌بار مرا شیش تا میس زد. ولی همون بار هم فوری شروع کرد به خاش و ناز... روح‌ات شاد مادر. یک اُف به ما نمی‌گفت. مجسّمه‌ی عشق منه مادر. تندیس‌اش هر روز، سان و رژه و زمزمه‌ی من.


خاطره از مرحوم پدرم

 

نام: شیخ‌علی‌اکبر طالبی (۱۳۸۵_ ۱۳۰۷) فرزند آخوند مُلاعلی
قم. سال ۱۳۶۵. من ۲۳ساله.


قضیه: با پیکان دولوکس آوردمش قم. برا دیدن اخوانم شیخ‌وحدت و شیخ باقر. رفتیم حرم. داخل حرم ازدحام بود. کمی از هم فاصله گرفتیم. دیدم یک نفر از پدرم دارد مسأله‌ای می‌پُرسد. ایستادم از دور نگاهش می‌کردم. از حرکات و سکنَات پدرم فهمیدم جواب آن مرد را با سروهم‌بندی داره می‌ده که بتواند از موج مردم رهایی پیدا کنه. خلاص که شدیم ازش پرسیدم:


مَرده ازت چی پرسید بابا؟ گفت: هِچّی! وسط بَکش بَکش ازم با لهجه‌ی یزدی پُرسِنه چرا برخی آخوندا سیو عمامه دارند و برخی سفید؟ گفتم چی جواب دادی؟ گفت: جواب نخاسّه! فوری سؤال شرعی هاکارده و منم گفتم: "نِه! صلوات بَفرِس کَلِک رِه بَکِن."


گفتم پرسش شرعی‌اش مگه چی بود؟ گفت: چِدومبه؛ هَمهَمه‌ بیهه نِفَمِسّمه چیشی گونه. و گفت: نَدمبه چرا همش این زُوّار مرا گیر می‌ندازند برا سؤال... روح‌ات شاد پدر. رفیق من بود پدر. هنوز هم از چشمم اشک می‌گیره پدر.
 


کادوی کم درد

به نام خدا. سلام. کیف مدرسه‌اش  را پرتاب کرد. به سمت قُلّکش رفت. هرچه پول بود توی جیبش انداخت و راهی بازارروز شد. شوقانه گفت: آقا کمربند داری؟ برا تولد پدرم می‌خوام. مغازه‌دار گفت: عجب! وَچه‌جان! چه کمربندی؟ چرمی؟ لاستیکی؟ چینی؟ ایتالیایی؟ شاگردمدرسه به اعماق خاطراتش فرو می‌رود و می‌گوید: هرچی باشه آقا؛ فقط دردش خیلی‌کم باشه! نمی‌دانم هنوزم هستن چنین پدرایی که با کمربند، کمر بچه را خون‌و‌خون‌دار می‌کردند!؟ بگذرم...

۱۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جمع‌بندی بحث ۷۵

۱. دریافتم عشق به والدین در اعضای مدرسه‌ی فکرت موج می‌زند. بی‌دلیل نبود خدای رحمان در قرآن، احسان به آنان را کنار توحید نشانْد.

۲. دریافتم که چه بانوان مکرّم و چه آقایان محترم، چه‌عالی دلداده‌ی مادر و پدرشان هستند؛ حتی بیش‌تر از شوهر و همسر.

۳. دریافتم وقتی موضوع سنجاق‌شده از طعم عشق باشد، قلم‌ها تا کجاها در حُبّ به والدین به جوهر مرکّب آغشته می‌شوند.

۴. دریافتم در این مدرسه‌ی فکرت، علاوه بر فکر، صدای ذکرِخیر پدر و مادر، تا فلک‌الافلاک هم می‌رود.

۵. دریافتم اعضای فرهیخته و فرزانه‌ی مدرسه، قوّه‌ی عاقله و عاطفه را دوشادوش هم محکم نگه‌داشته‌اند و به قول دارابکلایی‌ها "خاشکِه‌چو" نیستند.

۶. دریافتم اگر این دوستان و همکلاسی‌هایی مدرسه‌ی فکرت، در عشق به مادر و پدر (=همون لفظ زیبای نِنا و بَوا) وارد یک مسابقه‌ی خاطره‌نویسی شوند، شاید از برندگان نخست دلدادگی‌ها شوند.

۷. و فهمیدم فهمیدم مادرانی که هنوز حیات دارند، کانون طواف بچه‌هایشان هستند و پدرانی که همچنان نفس می‌کشند مرکز امید فرزندانشان. و والدین آنانی که به دیار هستی واقعی عروج کردند، تا چه میزان نورتاب شعاع زندگی‌شان باقی مانده‌اند.

به زبان محلی می‌گویم: خَله معرفت و محبت دارنی، بر گَت تا خُود درود. پایان.

 

بحث ۷۶ : این پرسش جناب دکتر اسماعیل عارف زاده است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود: "سوال . فرض کنید در یک قایق در حال غرق  هستید بهمراه  پدر و مادر و همسر و دختر  و پسر و برادر و خواهر  و نوه  و دوست صمیمی خودتان.  کسی شنا بلد نیست وفقط یک  جلیقه نجات داریدو تصمیم باشماست. آنرا برای چه کسی  انتخاب میکنید؟ میتوانید فقط  همان یکنفر جواب اصلی را بفرمایید  و یا  بترتیب اولویت از  نفر اول  تا  آخر."

 

پاسخم به بحث ۷۶
از دکتر عارف‌زاده تشکر دارم که این پرسش روانشناختی را طرح کردند که شاید بخواهند اعضای مدرسه‌ی فکرت را محک بزنند. خُب ما هم "مِقار" (=اقرار) می‌آییم: 
من به این پرسش از دو مَنظر می‌نگرم: منظر روان‌شناختی و عاطفه‌ایی و منظر شرعی. ۱. من معتقدم این پرسش _منهای مقصود جناب دکتر_ ممکن است پاسخ شرعی هم داشته‌باشد. پس اگر شرع در این سؤال پیچیده و بُغرنج، چیزی بگوید _که من فعلاً پاسخش را بلد نیستم_ باید برای ایمان‌ورزان مُطاع (=اطاعت‌پذیر) باشد. از ورود به این منظر، پرهیز می‌کنم زیرا گمان هم ندارم حتی ذهن دکتر عارف‌زاده به این اشارتم خطوری کرده‌باشد. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفدهم

 

شُونیشتِن:

دوستان یک خبر. در شب یلدا، در مدرسه‌ی فکرت "شُونیشتِن" برگزار می‌کنیم. کنار کُرسی مادربزر‌گ‌ها و پدربزرگ‌ها (=گَنّاها و گتی‌ها) را به‌یاد آورید و اون شُو، به شُونیشتِن مدرسه‌ی فکرت تشریف بیاورید. تا اولین شب‌یلدای مدرسه‌ی فکرت را هم، باهم برقرار کنیم. درود.

 

با توجه به این‌که جناب دکتر هم بحث را خاتمه دادند، من هم یک تبصره بیفزایم و تمام: در این موضوع نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶، فرق من و دکتر عارف‌زاده در یک نقطه‌ی باریکه: عارف‌زاده متن نامه را تفسیر می‌فرماید. و این حق ایشان است هر متنی را استنباط نماید. اما من فقط در الفاظ متن نامه‌ی امام و ظاهر آن، باقی می‌مانم و دست به تفسیر نمی‌زنم. یعنی خودم شائق نیستم رأی خودم را بیان کنم. مهم این است که آن جمله که به امام نسبت داده شد که در این نامه گفته ولی فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند، در سراسر متن امام وجود ندارد. با تشکر از حسین جوادی و دکتر. تمام.

 

 

بحث ۷۵
خاطره از مرحوم مادرم


نام: زهرا آفاقی (۱۳۹۴_ ۱۳۰۸) فرزند شیخ‌باقر
دارابکلا. سال ۱۳۵۵. من ۱۳ساله.


قضیه: دوستم بسته‌ای سیگار اُشنو ویژه خریده‌بود. از پدرش می‌ترسید. به‌من گفت امشب اینو برام نگه دار، فردا ازت می‌گیرم. گرفتم. گذاشتمش جیب شلوارم؛ به‌قول دارابکلایی‌ها "سرشلوار"م. رفتم خونه. شلوار را لَس‌لَس لوله کردم و گذاشتم در شکاف لخ‌لخی کمود و دیوار.


ساعتی نگذشت که دیدم چند "گالمیس" پشتم فرو آمده. تِه سیگار کَشنی!؟ تِه وِل بَهیی!؟...
مادرم همان یک‌بار مرا شیش تا میس زد. ولی همون بار هم فوری شروع کرد به خاش و ناز... روح‌ات شاد مادر. یک اُف به ما نمی‌گفت. مجسّمه‌ی عشق منه مادر. تندیس‌اش هر روز، سان و رژه و زمزمه‌ی من.


خاطره از مرحوم پدرم

 

نام: شیخ‌علی‌اکبر طالبی (۱۳۸۵_ ۱۳۰۷) فرزند آخوند مُلاعلی
قم. سال ۱۳۶۵. من ۲۳ساله.


قضیه: با پیکان دولوکس آوردمش قم. برا دیدن اخوانم شیخ‌وحدت و شیخ باقر. رفتیم حرم. داخل حرم ازدحام بود. کمی از هم فاصله گرفتیم. دیدم یک نفر از پدرم دارد مسأله‌ای می‌پُرسد. ایستادم از دور نگاهش می‌کردم. از حرکات و سکنَات پدرم فهمیدم جواب آن مرد را با سروهم‌بندی داره می‌ده که بتواند از موج مردم رهایی پیدا کنه. خلاص که شدیم ازش پرسیدم:


مَرده ازت چی پرسید بابا؟ گفت: هِچّی! وسط بَکش بَکش ازم با لهجه‌ی یزدی پُرسِنه چرا برخی آخوندا سیو عمامه دارند و برخی سفید؟ گفتم چی جواب دادی؟ گفت: جواب نخاسّه! فوری سؤال شرعی هاکارده و منم گفتم: "نِه! صلوات بَفرِس کَلِک رِه بَکِن."


گفتم پرسش شرعی‌اش مگه چی بود؟ گفت: چِدومبه؛ هَمهَمه‌ بیهه نِفَمِسّمه چیشی گونه. و گفت: نَدمبه چرا همش این زُوّار مرا گیر می‌ندازند برا سؤال... روح‌ات شاد پدر. رفیق من بود پدر. هنوز هم از چشمم اشک می‌گیره پدر.
 


کادوی کم درد

به نام خدا. سلام. کیف مدرسه‌اش  را پرتاب کرد. به سمت قُلّکش رفت. هرچه پول بود توی جیبش انداخت و راهی بازارروز شد. شوقانه گفت: آقا کمربند داری؟ برا تولد پدرم می‌خوام. مغازه‌دار گفت: عجب! وَچه‌جان! چه کمربندی؟ چرمی؟ لاستیکی؟ چینی؟ ایتالیایی؟ شاگردمدرسه به اعماق خاطراتش فرو می‌رود و می‌گوید: هرچی باشه آقا؛ فقط دردش خیلی‌کم باشه! نمی‌دانم هنوزم هستن چنین پدرایی که با کمربند، کمر بچه را خون‌و‌خون‌دار می‌کردند!؟ بگذرم...

۱۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جمع‌بندی بحث ۷۵

۱. دریافتم عشق به والدین در اعضای مدرسه‌ی فکرت موج می‌زند. بی‌دلیل نبود خدای رحمان در قرآن، احسان به آنان را کنار توحید نشانْد.

۲. دریافتم که چه بانوان مکرّم و چه آقایان محترم، چه‌عالی دلداده‌ی مادر و پدرشان هستند؛ حتی بیش‌تر از شوهر و همسر.

۳. دریافتم وقتی موضوع سنجاق‌شده از طعم عشق باشد، قلم‌ها تا کجاها در حُبّ به والدین به جوهر مرکّب آغشته می‌شوند.

۴. دریافتم در این مدرسه‌ی فکرت، علاوه بر فکر، صدای ذکرِخیر پدر و مادر، تا فلک‌الافلاک هم می‌رود.

۵. دریافتم اعضای فرهیخته و فرزانه‌ی مدرسه، قوّه‌ی عاقله و عاطفه را دوشادوش هم محکم نگه‌داشته‌اند و به قول دارابکلایی‌ها "خاشکِه‌چو" نیستند.

۶. دریافتم اگر این دوستان و همکلاسی‌هایی مدرسه‌ی فکرت، در عشق به مادر و پدر (=همون لفظ زیبای نِنا و بَوا) وارد یک مسابقه‌ی خاطره‌نویسی شوند، شاید از برندگان نخست دلدادگی‌ها شوند.

۷. و فهمیدم فهمیدم مادرانی که هنوز حیات دارند، کانون طواف بچه‌هایشان هستند و پدرانی که همچنان نفس می‌کشند مرکز امید فرزندانشان. و والدین آنانی که به دیار هستی واقعی عروج کردند، تا چه میزان نورتاب شعاع زندگی‌شان باقی مانده‌اند.

به زبان محلی می‌گویم: خَله معرفت و محبت دارنی، بر گَت تا خُود درود. پایان.

 

بحث ۷۶ : این پرسش جناب دکتر اسماعیل عارف زاده است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود: "سوال . فرض کنید در یک قایق در حال غرق  هستید بهمراه  پدر و مادر و همسر و دختر  و پسر و برادر و خواهر  و نوه  و دوست صمیمی خودتان.  کسی شنا بلد نیست وفقط یک  جلیقه نجات داریدو تصمیم باشماست. آنرا برای چه کسی  انتخاب میکنید؟ میتوانید فقط  همان یکنفر جواب اصلی را بفرمایید  و یا  بترتیب اولویت از  نفر اول  تا  آخر."

 

پاسخم به بحث ۷۶
از دکتر عارف‌زاده تشکر دارم که این پرسش روانشناختی را طرح کردند که شاید بخواهند اعضای مدرسه‌ی فکرت را محک بزنند. خُب ما هم "مِقار" (=اقرار) می‌آییم: 
من به این پرسش از دو مَنظر می‌نگرم: منظر روان‌شناختی و عاطفه‌ایی و منظر شرعی. ۱. من معتقدم این پرسش _منهای مقصود جناب دکتر_ ممکن است پاسخ شرعی هم داشته‌باشد. پس اگر شرع در این سؤال پیچیده و بُغرنج، چیزی بگوید _که من فعلاً پاسخش را بلد نیستم_ باید برای ایمان‌ورزان مُطاع (=اطاعت‌پذیر) باشد. از ورود به این منظر، پرهیز می‌کنم زیرا گمان هم ندارم حتی ذهن دکتر عارف‌زاده به این اشارتم خطوری کرده‌باشد. بیشتر بخوانید ↓


۲. من با این وضع‌حال فعلی‌ام که دارای نوه‌ام و بین من و نوه رابطه‌ی دروندادی خاصی برقرار است، جلیقه‌ی نجات را:


اول می‌دهم به نوه‌ام.
دوم می‌دم به پدرومادرم (دِچِمبلی بپوشند نه تیناری تیناری)
سوم می‌دم به پسر سومم
چهارم می‌دم به پسر دومم
پنجم می‌دم به پسر اولم
ششم می‌دم به دوستم.

 

دلایل:


نوه: چون به‌هرحال نونهال است از دنیا تمتُّعی هنوز نگرفته پس بر همه مقدّم است.
والدین: چون بعد از توحید، مقام‌شان بی‌نهایت اُولی‌ است. دِچمبلی بپوشند هم از این نظر، که نمی‌توانم میان‌شان دست به تبعیض بزنم، یعنی دل راه نمی‌ده.
پسر سوم: چون‌که به‌هرحال هنوز داماد نشده.
پسر دوم: چون‌که به‌هرحال دوسال از پسر اول کمتر از دنیا بهره گرفته.
پسر سوم: چون به‌هرحال از نظر عقل و عاطفه از دوست  _که در آخر صف جلیقه قرارش داده‌ام_ بر من حقوق‌مندتر است.
دوست: چون دیگه جلیقه‌مِلیقه فایده‌ای نداره، او غرق شد و رفته زیر اُووه!
آخری البته کشکولی بوده.


شانزه‌لیزه
شاب‌ بزن لیزه!

مردی از یک حکیم پرسید: چگونه عیب های خودم را بشناسم؟ حکیم گفت : کافیست یک عیب زنت را به او بگویی و خواهی دید که تمام عیبهای  خودت پدر و مادر و بستگان و همسایگان و دوستان و حتی آشنایان در کشورهای خارجی را به تو خواهد گفت! واقعا حیکم دانایی بود.


زیزِم مدیر را زد


رفته‌بودم حیاط خرمالویی بخورم، زیزم مرا زد. فوری محل نیشش را دهن گرفتم، خون را مکیدم. خودش را هم گیر انداختم. فوری خودم و زیزم را به درمانگاه‌مان رسوندم. چون یک زیزم عادی نبود؛ از "وِرگ‌ماز" هم بزرگ‌تر، غول‌پیکرتر و مَخوف‌تر بود. هاتفِ الهام‌بخش، آمده به درون مدیر که عیب‌های مدیر نه‌فقط کم نشده، بلکه بیشتر و بیشتر هم شده. زیزم به‌همین دلیل مدیر را زده! (۸۸تا تعجّب) خدایا اصلاح! و به قول رستمِ سریال مختار، قاتل خالو: "خدایا تَوبه!"
 

راستی! قم که از این زنبورها نداشت! نکنه اعزامی بود! آن‌وقت دکتر عارف‌زاده هی می‌گه حیوانات هیچ آزاری ندارند و رَخِف‌شان شوید! ای آقا! گیر نمی‌نداختمش نوه‌ام را اگر می‌زد، درجا خونش را منعقد می‌ساخت.
 

اگر شما را هم زیزم می‌زد! آن هنگامه‌ی ادبیانه و اخلاق‌گرایانه‌ای که در چکامه‌‌ی منثورت در وصف پدرت، بپاکرده‌ای، غوغاتر می‌نگاشتی؛ که چند عضو خودت خواندی که اذعان داشته‌اند برای متن شما گریستند. در این مدرسه‌ی فکرت، مدیر، نه شیش! دارد و نه شِلپَت!، فقط و فقط آرائه‌ی ادبی دارد و عرضه‌ی اندیشه و ابراز ارادت. سپاس از محبت. امید است همه را زیزم بزند! تا بدانند علاوه بر وَرم، که چه دردی و چه فهمی به آدم می‌افزاید!
 

 


یک نکته‌ی عمومی: اغلب مشاهده می‌شود، "طفلان مُسلم" را دوطفلان می‌نویسند. خواستم در این فرصت پیش‌آمده رسانده‌باشم "دوطفلان"، نادرست است. خود واژه‌ی عربی طفلان که تثنیه (=دونفر) است، یعنی دو تا طفل. پس؛ گذاشتن واژه‌ی "دو" بر سر "طفلان" از نظر نگارش زبان فارسی نادرست است. البته پوزش از محضر اساتید بابت این توضیح واضحات.

 

 بحث ۷۷ :  این پرسش جناب سیدعلی‌اصغر است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"سلام مدیر مدرسه لطفا سوالات را وارد مبحث بفرمایید. چرا سیاست با دین نسبت دارد ؟ و آنانی که بر این باورند که دین از سیاست جداست ،  چرا باید بین دین و سیاست جدایی باشد واگر دو اندیشه تبدیل به قدرت (حکومت) شود کدوم موفق ترند؟ لطفا عوامل و مختصات موفقیت را براساس رویکرد تجربی  بنویسید."

 


ستون روزانه‌ی دامنه
دوغ و مصرع مفقود
به نام خدا. سلام. این را که می‌خواهم بگویم به‌حتم همه شنیده‌اید ولی شاید مصرع نخستش را ندیده و یا نادیده گرفته‌باشید:
هرکسی در بهانه‌ای تیزهوش باشد
کس نگوید که دوغ من تُرش باشد


بگذرم؛ خواستم گفته‌باشم که مُشک (=مادّه‌ی خوش‌بوی ناف آهو) آن است که خود ببوید، نه آنکه عطّار (=فروشنده‌ی عطریجات) بگوید. بهترین مُشک هم، مُشک خُتَن است. خُتن جایی از دیار سین جیانگ (سنجان ) چین است.
۱۹ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

@
سلام جناب جوادی‌نسب
این رِند ۲۲ شما را هم خواندم حسین. این روزها پاریس علیه‌ی اَشرافیت مدرن ایستاد؛ ولی اعلامیه‌ی حقوق بشر! جلودار دولتِ حاکم در سرکوبِ وحشیانه‌ی مردمِ معترض فرانسه نشده‌است! غربِ گرفتار، در شعار هم، شعار می‌دهد.

 

پاسخم  به بحث ۷۷

پاسخ من به پرسش جناب سید علی اصغر در هشت بند ارائه می‌شود:

 

۱. آمیختگی دین و سیاست فرمان خداوند است. در سراسر قرآن این پیوند در آیات فراوان، نمودار و پنهان گشته است.

 

۲. در جامعه‌ی مسلمین، اسلام در تار و پود مردم قرار دارد؛ از نحوه‌ی آب آشامیدن تا شیوه‌ی زندگی و تدبیر و دفاع و تجهیز شدن.

 

۳. اسلام بر شکل حکومت خاصی، نشانه نرفته‌است. از نظر علامه طباطبایی این تابع مقتضیات هر زمانه است.

 

۴. ترکیب جمهوریت و اسلامیت یک نظریه پیشرفته است نه پسرفته. اولی حاکمیت سیاسی مردم را اثبات می‌کند و دومی مقصود و غایت و جهت جامعه را. این التقاء و کنارهم بودن (مردم+دین) امری تازه نیست. در فراخنای تاریخ ریشه دارد.

 

۵. این‌که کسانی در دایره‌ی حکومت دینی، دست به ارتزاق، انحصار و استبداد بزنند، به دین ربط ندارد، به قرائت دینی همان افراد مربوط می‌شود که می‌خواهند بر گُرده‌ی مردم سوار باشند، نه بر آنان خدمت کنند و برای مملکت تمدن بیافرینند.

 

۶. جدایی دین از سیاست از نظر من یعنی فرستادنِ تمام رسالت انبیاء و امامت همه‌ی امامان و مشقّت تمامی مجاهدان راه خدا، به طاقچه و قبر و مُرده و فاتحه.

 

۷. قائلین به تفکیک دین از سیاست، اغلب همان کسانی‌اند که روزی روحانیت ساکت در برابر شاه را به عنوان روحانیتی درباری و غیرمبارز محکوم می‌کرند. اما اینک همآنان از روحانیت می‌خواهند، ساکت، صامت و جدا از مبارزه و سیاست شود.

 

۸. از نظر من، همان‌طور که تز اسلام منهای روحانیت تزی انگلیسی‌ست، تز اسلام منهای سیاست و سیاست منهای اسلام، نیز تزی مشکوک، نوعی ارتجاع و پَس‌روی‌ خطرناک است.

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


ستون روزانه‌ی دامنه

گشتاپو و اِس‌اِس‌ها
به نام خدا. سلام. اس‌اس‌های هیتلر دیگر منتظر دستور! نبودند، بلکه با نشان‌دادن این‌که فهمیده‌اند موضوع از‌چه قرار است! باید از خود ابتکار نشان می‌دادند. (یادداشت‌هایم از کتاب «تاریخ داخائو» نوشتۀ پل بِربن. ترجمۀ جمشید ترابی. ص 77)

 

نکته هم بگویم:

 

۱. S S کوتاه شده‌ی «Staffel _Schutz» یگان شبه نظامی حزب نازی آلمان هیتلری بود که از درونِ گروه نگهبان‌های شخصیِ هیتلر، سازمان یافته‌بود؛ تشکیلاتی خشن، سرکوبگر و هراس‌افکن.

 

۲. گشتاپو نیز نام مخفّفِ پلیس مخفی یگان اس‌اس (S S) بود که در سال 1936 با رخنه در دستگاه پلیس مخفی کشور، قدرت مَخوفی به هم زده‌بود.

 

هم‌اینک نیز سازمان‌های تروریستی جهان، از همین‌نوع تاکتیکهای وحشت‌افزا پیروی می‌کنند.

۲۰ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۷۸ : این پرسش جناب مهدی ملایی است که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۴۸ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"سلام. می خواستم پیشنهاد کنم دوستانی که از قبل انقلاب و دوران انقلاب خاطراتی دارن در صورت صلاحدید تعریف کنن تا همه استفاده ببرن، چون در ظاهر دوستان خاطرات ناگفته زیادی دارن، با تشکر"


یادآوری مهم مدیر: حتی کسانی که آن زمان متولد نشده‌بودند هم می‌توانند این پرسش را بر حسب شنیده‌های موثق از پدرومادرشان و یا نزدیکان‌شان، بیان کنند. ترجیج آن است که خاطره‌ی انقلاب، مربوط به خود فضای انقلابی روستای دارابکلا باشد.

 


پاسخم به سلام جناب حجت‌الاسلام غلامی:
این پاسخ جناب‌عالی به این پرسشی که اساس ایدئولوژی شما روحانیان حامی نظام ولایت‌فقیه است، به‌نظرم قابل قبول نیست. این پاسخ شما به جناب سیدعلی‌اصغر یعنی این‌که شما با این‌که آن‌همه سال در حوزه‌ی علمیه‌ی قم درس خوانده‌ای، به چنین موضوع مهم دینی برنخورده‌ای! جناب شیخ‌ غلامی از نظر من برای روحانیونی درس‌ خارج‌فقه‌خوان مثل شما، این اندیشه باید روشن شده‌باشد. من  تاجای‌که می‌دانم حوزه‌ی علمیه قم این موضوع دین و سیاست را به طلابش آموخت. حالا شما جواب ندادی، حرفی دیگر است. پوزش از صراحت. پایان.

 

 

نکته‌های شبانه‌ی دامنه
۱. گرایش انگلیسی‌ها به قصّه‌های پَری‌وار، ازنظرمن، نشان از خُویِ محافظه‌کارانه و سُنّت‌زدگی آنهاست. ۲. این‌که فرانسوی‌ها آینده را هدف گرفته‌اند، ناشی از خُلقِ مدرن‌زدگی‌شان است. ۳. و از این‌که ایرانیان حماسه‌دوست‌ شده‌اند، حکایت از غیرت و تمدُّن‌سازبودنِ ماست.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۷

مدرسه فکرت ۱۷

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفدهم

 

شُونیشتِن:

دوستان یک خبر. در شب یلدا، در مدرسه‌ی فکرت "شُونیشتِن" برگزار می‌کنیم. کنار کُرسی مادربزر‌گ‌ها و پدربزرگ‌ها (=گَنّاها و گتی‌ها) را به‌یاد آورید و اون شُو، به شُونیشتِن مدرسه‌ی فکرت تشریف بیاورید. تا اولین شب‌یلدای مدرسه‌ی فکرت را هم، باهم برقرار کنیم. درود.

 

با توجه به این‌که جناب دکتر هم بحث را خاتمه دادند، من هم یک تبصره بیفزایم و تمام: در این موضوع نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶، فرق من و دکتر عارف‌زاده در یک نقطه‌ی باریکه: عارف‌زاده متن نامه را تفسیر می‌فرماید. و این حق ایشان است هر متنی را استنباط نماید. اما من فقط در الفاظ متن نامه‌ی امام و ظاهر آن، باقی می‌مانم و دست به تفسیر نمی‌زنم. یعنی خودم شائق نیستم رأی خودم را بیان کنم. مهم این است که آن جمله که به امام نسبت داده شد که در این نامه گفته ولی فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند، در سراسر متن امام وجود ندارد. با تشکر از حسین جوادی و دکتر. تمام.

 

 

بحث ۷۵
خاطره از مرحوم مادرم


نام: زهرا آفاقی (۱۳۹۴_ ۱۳۰۸) فرزند شیخ‌باقر
دارابکلا. سال ۱۳۵۵. من ۱۳ساله.


قضیه: دوستم بسته‌ای سیگار اُشنو ویژه خریده‌بود. از پدرش می‌ترسید. به‌من گفت امشب اینو برام نگه دار، فردا ازت می‌گیرم. گرفتم. گذاشتمش جیب شلوارم؛ به‌قول دارابکلایی‌ها "سرشلوار"م. رفتم خونه. شلوار را لَس‌لَس لوله کردم و گذاشتم در شکاف لخ‌لخی کمود و دیوار.


ساعتی نگذشت که دیدم چند "گالمیس" پشتم فرو آمده. تِه سیگار کَشنی!؟ تِه وِل بَهیی!؟...
مادرم همان یک‌بار مرا شیش تا میس زد. ولی همون بار هم فوری شروع کرد به خاش و ناز... روح‌ات شاد مادر. یک اُف به ما نمی‌گفت. مجسّمه‌ی عشق منه مادر. تندیس‌اش هر روز، سان و رژه و زمزمه‌ی من.


خاطره از مرحوم پدرم

 

نام: شیخ‌علی‌اکبر طالبی (۱۳۸۵_ ۱۳۰۷) فرزند آخوند مُلاعلی
قم. سال ۱۳۶۵. من ۲۳ساله.


قضیه: با پیکان دولوکس آوردمش قم. برا دیدن اخوانم شیخ‌وحدت و شیخ باقر. رفتیم حرم. داخل حرم ازدحام بود. کمی از هم فاصله گرفتیم. دیدم یک نفر از پدرم دارد مسأله‌ای می‌پُرسد. ایستادم از دور نگاهش می‌کردم. از حرکات و سکنَات پدرم فهمیدم جواب آن مرد را با سروهم‌بندی داره می‌ده که بتواند از موج مردم رهایی پیدا کنه. خلاص که شدیم ازش پرسیدم:


مَرده ازت چی پرسید بابا؟ گفت: هِچّی! وسط بَکش بَکش ازم با لهجه‌ی یزدی پُرسِنه چرا برخی آخوندا سیو عمامه دارند و برخی سفید؟ گفتم چی جواب دادی؟ گفت: جواب نخاسّه! فوری سؤال شرعی هاکارده و منم گفتم: "نِه! صلوات بَفرِس کَلِک رِه بَکِن."


گفتم پرسش شرعی‌اش مگه چی بود؟ گفت: چِدومبه؛ هَمهَمه‌ بیهه نِفَمِسّمه چیشی گونه. و گفت: نَدمبه چرا همش این زُوّار مرا گیر می‌ندازند برا سؤال... روح‌ات شاد پدر. رفیق من بود پدر. هنوز هم از چشمم اشک می‌گیره پدر.
 


کادوی کم درد

به نام خدا. سلام. کیف مدرسه‌اش  را پرتاب کرد. به سمت قُلّکش رفت. هرچه پول بود توی جیبش انداخت و راهی بازارروز شد. شوقانه گفت: آقا کمربند داری؟ برا تولد پدرم می‌خوام. مغازه‌دار گفت: عجب! وَچه‌جان! چه کمربندی؟ چرمی؟ لاستیکی؟ چینی؟ ایتالیایی؟ شاگردمدرسه به اعماق خاطراتش فرو می‌رود و می‌گوید: هرچی باشه آقا؛ فقط دردش خیلی‌کم باشه! نمی‌دانم هنوزم هستن چنین پدرایی که با کمربند، کمر بچه را خون‌و‌خون‌دار می‌کردند!؟ بگذرم...

۱۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جمع‌بندی بحث ۷۵

۱. دریافتم عشق به والدین در اعضای مدرسه‌ی فکرت موج می‌زند. بی‌دلیل نبود خدای رحمان در قرآن، احسان به آنان را کنار توحید نشانْد.

۲. دریافتم که چه بانوان مکرّم و چه آقایان محترم، چه‌عالی دلداده‌ی مادر و پدرشان هستند؛ حتی بیش‌تر از شوهر و همسر.

۳. دریافتم وقتی موضوع سنجاق‌شده از طعم عشق باشد، قلم‌ها تا کجاها در حُبّ به والدین به جوهر مرکّب آغشته می‌شوند.

۴. دریافتم در این مدرسه‌ی فکرت، علاوه بر فکر، صدای ذکرِخیر پدر و مادر، تا فلک‌الافلاک هم می‌رود.

۵. دریافتم اعضای فرهیخته و فرزانه‌ی مدرسه، قوّه‌ی عاقله و عاطفه را دوشادوش هم محکم نگه‌داشته‌اند و به قول دارابکلایی‌ها "خاشکِه‌چو" نیستند.

۶. دریافتم اگر این دوستان و همکلاسی‌هایی مدرسه‌ی فکرت، در عشق به مادر و پدر (=همون لفظ زیبای نِنا و بَوا) وارد یک مسابقه‌ی خاطره‌نویسی شوند، شاید از برندگان نخست دلدادگی‌ها شوند.

۷. و فهمیدم فهمیدم مادرانی که هنوز حیات دارند، کانون طواف بچه‌هایشان هستند و پدرانی که همچنان نفس می‌کشند مرکز امید فرزندانشان. و والدین آنانی که به دیار هستی واقعی عروج کردند، تا چه میزان نورتاب شعاع زندگی‌شان باقی مانده‌اند.

به زبان محلی می‌گویم: خَله معرفت و محبت دارنی، بر گَت تا خُود درود. پایان.

 

بحث ۷۶ : این پرسش جناب دکتر اسماعیل عارف زاده است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود: "سوال . فرض کنید در یک قایق در حال غرق  هستید بهمراه  پدر و مادر و همسر و دختر  و پسر و برادر و خواهر  و نوه  و دوست صمیمی خودتان.  کسی شنا بلد نیست وفقط یک  جلیقه نجات داریدو تصمیم باشماست. آنرا برای چه کسی  انتخاب میکنید؟ میتوانید فقط  همان یکنفر جواب اصلی را بفرمایید  و یا  بترتیب اولویت از  نفر اول  تا  آخر."

 

پاسخم به بحث ۷۶
از دکتر عارف‌زاده تشکر دارم که این پرسش روانشناختی را طرح کردند که شاید بخواهند اعضای مدرسه‌ی فکرت را محک بزنند. خُب ما هم "مِقار" (=اقرار) می‌آییم: 
من به این پرسش از دو مَنظر می‌نگرم: منظر روان‌شناختی و عاطفه‌ایی و منظر شرعی. ۱. من معتقدم این پرسش _منهای مقصود جناب دکتر_ ممکن است پاسخ شرعی هم داشته‌باشد. پس اگر شرع در این سؤال پیچیده و بُغرنج، چیزی بگوید _که من فعلاً پاسخش را بلد نیستم_ باید برای ایمان‌ورزان مُطاع (=اطاعت‌پذیر) باشد. از ورود به این منظر، پرهیز می‌کنم زیرا گمان هم ندارم حتی ذهن دکتر عارف‌زاده به این اشارتم خطوری کرده‌باشد. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفدهم

 

شُونیشتِن:

دوستان یک خبر. در شب یلدا، در مدرسه‌ی فکرت "شُونیشتِن" برگزار می‌کنیم. کنار کُرسی مادربزر‌گ‌ها و پدربزرگ‌ها (=گَنّاها و گتی‌ها) را به‌یاد آورید و اون شُو، به شُونیشتِن مدرسه‌ی فکرت تشریف بیاورید. تا اولین شب‌یلدای مدرسه‌ی فکرت را هم، باهم برقرار کنیم. درود.

 

با توجه به این‌که جناب دکتر هم بحث را خاتمه دادند، من هم یک تبصره بیفزایم و تمام: در این موضوع نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶، فرق من و دکتر عارف‌زاده در یک نقطه‌ی باریکه: عارف‌زاده متن نامه را تفسیر می‌فرماید. و این حق ایشان است هر متنی را استنباط نماید. اما من فقط در الفاظ متن نامه‌ی امام و ظاهر آن، باقی می‌مانم و دست به تفسیر نمی‌زنم. یعنی خودم شائق نیستم رأی خودم را بیان کنم. مهم این است که آن جمله که به امام نسبت داده شد که در این نامه گفته ولی فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند، در سراسر متن امام وجود ندارد. با تشکر از حسین جوادی و دکتر. تمام.

 

 

بحث ۷۵
خاطره از مرحوم مادرم


نام: زهرا آفاقی (۱۳۹۴_ ۱۳۰۸) فرزند شیخ‌باقر
دارابکلا. سال ۱۳۵۵. من ۱۳ساله.


قضیه: دوستم بسته‌ای سیگار اُشنو ویژه خریده‌بود. از پدرش می‌ترسید. به‌من گفت امشب اینو برام نگه دار، فردا ازت می‌گیرم. گرفتم. گذاشتمش جیب شلوارم؛ به‌قول دارابکلایی‌ها "سرشلوار"م. رفتم خونه. شلوار را لَس‌لَس لوله کردم و گذاشتم در شکاف لخ‌لخی کمود و دیوار.


ساعتی نگذشت که دیدم چند "گالمیس" پشتم فرو آمده. تِه سیگار کَشنی!؟ تِه وِل بَهیی!؟...
مادرم همان یک‌بار مرا شیش تا میس زد. ولی همون بار هم فوری شروع کرد به خاش و ناز... روح‌ات شاد مادر. یک اُف به ما نمی‌گفت. مجسّمه‌ی عشق منه مادر. تندیس‌اش هر روز، سان و رژه و زمزمه‌ی من.


خاطره از مرحوم پدرم

 

نام: شیخ‌علی‌اکبر طالبی (۱۳۸۵_ ۱۳۰۷) فرزند آخوند مُلاعلی
قم. سال ۱۳۶۵. من ۲۳ساله.


قضیه: با پیکان دولوکس آوردمش قم. برا دیدن اخوانم شیخ‌وحدت و شیخ باقر. رفتیم حرم. داخل حرم ازدحام بود. کمی از هم فاصله گرفتیم. دیدم یک نفر از پدرم دارد مسأله‌ای می‌پُرسد. ایستادم از دور نگاهش می‌کردم. از حرکات و سکنَات پدرم فهمیدم جواب آن مرد را با سروهم‌بندی داره می‌ده که بتواند از موج مردم رهایی پیدا کنه. خلاص که شدیم ازش پرسیدم:


مَرده ازت چی پرسید بابا؟ گفت: هِچّی! وسط بَکش بَکش ازم با لهجه‌ی یزدی پُرسِنه چرا برخی آخوندا سیو عمامه دارند و برخی سفید؟ گفتم چی جواب دادی؟ گفت: جواب نخاسّه! فوری سؤال شرعی هاکارده و منم گفتم: "نِه! صلوات بَفرِس کَلِک رِه بَکِن."


گفتم پرسش شرعی‌اش مگه چی بود؟ گفت: چِدومبه؛ هَمهَمه‌ بیهه نِفَمِسّمه چیشی گونه. و گفت: نَدمبه چرا همش این زُوّار مرا گیر می‌ندازند برا سؤال... روح‌ات شاد پدر. رفیق من بود پدر. هنوز هم از چشمم اشک می‌گیره پدر.
 


کادوی کم درد

به نام خدا. سلام. کیف مدرسه‌اش  را پرتاب کرد. به سمت قُلّکش رفت. هرچه پول بود توی جیبش انداخت و راهی بازارروز شد. شوقانه گفت: آقا کمربند داری؟ برا تولد پدرم می‌خوام. مغازه‌دار گفت: عجب! وَچه‌جان! چه کمربندی؟ چرمی؟ لاستیکی؟ چینی؟ ایتالیایی؟ شاگردمدرسه به اعماق خاطراتش فرو می‌رود و می‌گوید: هرچی باشه آقا؛ فقط دردش خیلی‌کم باشه! نمی‌دانم هنوزم هستن چنین پدرایی که با کمربند، کمر بچه را خون‌و‌خون‌دار می‌کردند!؟ بگذرم...

۱۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جمع‌بندی بحث ۷۵

۱. دریافتم عشق به والدین در اعضای مدرسه‌ی فکرت موج می‌زند. بی‌دلیل نبود خدای رحمان در قرآن، احسان به آنان را کنار توحید نشانْد.

۲. دریافتم که چه بانوان مکرّم و چه آقایان محترم، چه‌عالی دلداده‌ی مادر و پدرشان هستند؛ حتی بیش‌تر از شوهر و همسر.

۳. دریافتم وقتی موضوع سنجاق‌شده از طعم عشق باشد، قلم‌ها تا کجاها در حُبّ به والدین به جوهر مرکّب آغشته می‌شوند.

۴. دریافتم در این مدرسه‌ی فکرت، علاوه بر فکر، صدای ذکرِخیر پدر و مادر، تا فلک‌الافلاک هم می‌رود.

۵. دریافتم اعضای فرهیخته و فرزانه‌ی مدرسه، قوّه‌ی عاقله و عاطفه را دوشادوش هم محکم نگه‌داشته‌اند و به قول دارابکلایی‌ها "خاشکِه‌چو" نیستند.

۶. دریافتم اگر این دوستان و همکلاسی‌هایی مدرسه‌ی فکرت، در عشق به مادر و پدر (=همون لفظ زیبای نِنا و بَوا) وارد یک مسابقه‌ی خاطره‌نویسی شوند، شاید از برندگان نخست دلدادگی‌ها شوند.

۷. و فهمیدم فهمیدم مادرانی که هنوز حیات دارند، کانون طواف بچه‌هایشان هستند و پدرانی که همچنان نفس می‌کشند مرکز امید فرزندانشان. و والدین آنانی که به دیار هستی واقعی عروج کردند، تا چه میزان نورتاب شعاع زندگی‌شان باقی مانده‌اند.

به زبان محلی می‌گویم: خَله معرفت و محبت دارنی، بر گَت تا خُود درود. پایان.

 

بحث ۷۶ : این پرسش جناب دکتر اسماعیل عارف زاده است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود: "سوال . فرض کنید در یک قایق در حال غرق  هستید بهمراه  پدر و مادر و همسر و دختر  و پسر و برادر و خواهر  و نوه  و دوست صمیمی خودتان.  کسی شنا بلد نیست وفقط یک  جلیقه نجات داریدو تصمیم باشماست. آنرا برای چه کسی  انتخاب میکنید؟ میتوانید فقط  همان یکنفر جواب اصلی را بفرمایید  و یا  بترتیب اولویت از  نفر اول  تا  آخر."

 

پاسخم به بحث ۷۶
از دکتر عارف‌زاده تشکر دارم که این پرسش روانشناختی را طرح کردند که شاید بخواهند اعضای مدرسه‌ی فکرت را محک بزنند. خُب ما هم "مِقار" (=اقرار) می‌آییم: 
من به این پرسش از دو مَنظر می‌نگرم: منظر روان‌شناختی و عاطفه‌ایی و منظر شرعی. ۱. من معتقدم این پرسش _منهای مقصود جناب دکتر_ ممکن است پاسخ شرعی هم داشته‌باشد. پس اگر شرع در این سؤال پیچیده و بُغرنج، چیزی بگوید _که من فعلاً پاسخش را بلد نیستم_ باید برای ایمان‌ورزان مُطاع (=اطاعت‌پذیر) باشد. از ورود به این منظر، پرهیز می‌کنم زیرا گمان هم ندارم حتی ذهن دکتر عارف‌زاده به این اشارتم خطوری کرده‌باشد. بیشتر بخوانید ↓


۲. من با این وضع‌حال فعلی‌ام که دارای نوه‌ام و بین من و نوه رابطه‌ی دروندادی خاصی برقرار است، جلیقه‌ی نجات را:


اول می‌دهم به نوه‌ام.
دوم می‌دم به پدرومادرم (دِچِمبلی بپوشند نه تیناری تیناری)
سوم می‌دم به پسر سومم
چهارم می‌دم به پسر دومم
پنجم می‌دم به پسر اولم
ششم می‌دم به دوستم.

 

دلایل:


نوه: چون به‌هرحال نونهال است از دنیا تمتُّعی هنوز نگرفته پس بر همه مقدّم است.
والدین: چون بعد از توحید، مقام‌شان بی‌نهایت اُولی‌ است. دِچمبلی بپوشند هم از این نظر، که نمی‌توانم میان‌شان دست به تبعیض بزنم، یعنی دل راه نمی‌ده.
پسر سوم: چون‌که به‌هرحال هنوز داماد نشده.
پسر دوم: چون‌که به‌هرحال دوسال از پسر اول کمتر از دنیا بهره گرفته.
پسر سوم: چون به‌هرحال از نظر عقل و عاطفه از دوست  _که در آخر صف جلیقه قرارش داده‌ام_ بر من حقوق‌مندتر است.
دوست: چون دیگه جلیقه‌مِلیقه فایده‌ای نداره، او غرق شد و رفته زیر اُووه!
آخری البته کشکولی بوده.


شانزه‌لیزه
شاب‌ بزن لیزه!

مردی از یک حکیم پرسید: چگونه عیب های خودم را بشناسم؟ حکیم گفت : کافیست یک عیب زنت را به او بگویی و خواهی دید که تمام عیبهای  خودت پدر و مادر و بستگان و همسایگان و دوستان و حتی آشنایان در کشورهای خارجی را به تو خواهد گفت! واقعا حیکم دانایی بود.


زیزِم مدیر را زد


رفته‌بودم حیاط خرمالویی بخورم، زیزم مرا زد. فوری محل نیشش را دهن گرفتم، خون را مکیدم. خودش را هم گیر انداختم. فوری خودم و زیزم را به درمانگاه‌مان رسوندم. چون یک زیزم عادی نبود؛ از "وِرگ‌ماز" هم بزرگ‌تر، غول‌پیکرتر و مَخوف‌تر بود. هاتفِ الهام‌بخش، آمده به درون مدیر که عیب‌های مدیر نه‌فقط کم نشده، بلکه بیشتر و بیشتر هم شده. زیزم به‌همین دلیل مدیر را زده! (۸۸تا تعجّب) خدایا اصلاح! و به قول رستمِ سریال مختار، قاتل خالو: "خدایا تَوبه!"
 

راستی! قم که از این زنبورها نداشت! نکنه اعزامی بود! آن‌وقت دکتر عارف‌زاده هی می‌گه حیوانات هیچ آزاری ندارند و رَخِف‌شان شوید! ای آقا! گیر نمی‌نداختمش نوه‌ام را اگر می‌زد، درجا خونش را منعقد می‌ساخت.
 

اگر شما را هم زیزم می‌زد! آن هنگامه‌ی ادبیانه و اخلاق‌گرایانه‌ای که در چکامه‌‌ی منثورت در وصف پدرت، بپاکرده‌ای، غوغاتر می‌نگاشتی؛ که چند عضو خودت خواندی که اذعان داشته‌اند برای متن شما گریستند. در این مدرسه‌ی فکرت، مدیر، نه شیش! دارد و نه شِلپَت!، فقط و فقط آرائه‌ی ادبی دارد و عرضه‌ی اندیشه و ابراز ارادت. سپاس از محبت. امید است همه را زیزم بزند! تا بدانند علاوه بر وَرم، که چه دردی و چه فهمی به آدم می‌افزاید!
 

 


یک نکته‌ی عمومی: اغلب مشاهده می‌شود، "طفلان مُسلم" را دوطفلان می‌نویسند. خواستم در این فرصت پیش‌آمده رسانده‌باشم "دوطفلان"، نادرست است. خود واژه‌ی عربی طفلان که تثنیه (=دونفر) است، یعنی دو تا طفل. پس؛ گذاشتن واژه‌ی "دو" بر سر "طفلان" از نظر نگارش زبان فارسی نادرست است. البته پوزش از محضر اساتید بابت این توضیح واضحات.

 

 بحث ۷۷ :  این پرسش جناب سیدعلی‌اصغر است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"سلام مدیر مدرسه لطفا سوالات را وارد مبحث بفرمایید. چرا سیاست با دین نسبت دارد ؟ و آنانی که بر این باورند که دین از سیاست جداست ،  چرا باید بین دین و سیاست جدایی باشد واگر دو اندیشه تبدیل به قدرت (حکومت) شود کدوم موفق ترند؟ لطفا عوامل و مختصات موفقیت را براساس رویکرد تجربی  بنویسید."

 


ستون روزانه‌ی دامنه
دوغ و مصرع مفقود
به نام خدا. سلام. این را که می‌خواهم بگویم به‌حتم همه شنیده‌اید ولی شاید مصرع نخستش را ندیده و یا نادیده گرفته‌باشید:
هرکسی در بهانه‌ای تیزهوش باشد
کس نگوید که دوغ من تُرش باشد


بگذرم؛ خواستم گفته‌باشم که مُشک (=مادّه‌ی خوش‌بوی ناف آهو) آن است که خود ببوید، نه آنکه عطّار (=فروشنده‌ی عطریجات) بگوید. بهترین مُشک هم، مُشک خُتَن است. خُتن جایی از دیار سین جیانگ (سنجان ) چین است.
۱۹ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

@
سلام جناب جوادی‌نسب
این رِند ۲۲ شما را هم خواندم حسین. این روزها پاریس علیه‌ی اَشرافیت مدرن ایستاد؛ ولی اعلامیه‌ی حقوق بشر! جلودار دولتِ حاکم در سرکوبِ وحشیانه‌ی مردمِ معترض فرانسه نشده‌است! غربِ گرفتار، در شعار هم، شعار می‌دهد.

 

پاسخم  به بحث ۷۷

پاسخ من به پرسش جناب سید علی اصغر در هشت بند ارائه می‌شود:

 

۱. آمیختگی دین و سیاست فرمان خداوند است. در سراسر قرآن این پیوند در آیات فراوان، نمودار و پنهان گشته است.

 

۲. در جامعه‌ی مسلمین، اسلام در تار و پود مردم قرار دارد؛ از نحوه‌ی آب آشامیدن تا شیوه‌ی زندگی و تدبیر و دفاع و تجهیز شدن.

 

۳. اسلام بر شکل حکومت خاصی، نشانه نرفته‌است. از نظر علامه طباطبایی این تابع مقتضیات هر زمانه است.

 

۴. ترکیب جمهوریت و اسلامیت یک نظریه پیشرفته است نه پسرفته. اولی حاکمیت سیاسی مردم را اثبات می‌کند و دومی مقصود و غایت و جهت جامعه را. این التقاء و کنارهم بودن (مردم+دین) امری تازه نیست. در فراخنای تاریخ ریشه دارد.

 

۵. این‌که کسانی در دایره‌ی حکومت دینی، دست به ارتزاق، انحصار و استبداد بزنند، به دین ربط ندارد، به قرائت دینی همان افراد مربوط می‌شود که می‌خواهند بر گُرده‌ی مردم سوار باشند، نه بر آنان خدمت کنند و برای مملکت تمدن بیافرینند.

 

۶. جدایی دین از سیاست از نظر من یعنی فرستادنِ تمام رسالت انبیاء و امامت همه‌ی امامان و مشقّت تمامی مجاهدان راه خدا، به طاقچه و قبر و مُرده و فاتحه.

 

۷. قائلین به تفکیک دین از سیاست، اغلب همان کسانی‌اند که روزی روحانیت ساکت در برابر شاه را به عنوان روحانیتی درباری و غیرمبارز محکوم می‌کرند. اما اینک همآنان از روحانیت می‌خواهند، ساکت، صامت و جدا از مبارزه و سیاست شود.

 

۸. از نظر من، همان‌طور که تز اسلام منهای روحانیت تزی انگلیسی‌ست، تز اسلام منهای سیاست و سیاست منهای اسلام، نیز تزی مشکوک، نوعی ارتجاع و پَس‌روی‌ خطرناک است.

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


ستون روزانه‌ی دامنه

گشتاپو و اِس‌اِس‌ها
به نام خدا. سلام. اس‌اس‌های هیتلر دیگر منتظر دستور! نبودند، بلکه با نشان‌دادن این‌که فهمیده‌اند موضوع از‌چه قرار است! باید از خود ابتکار نشان می‌دادند. (یادداشت‌هایم از کتاب «تاریخ داخائو» نوشتۀ پل بِربن. ترجمۀ جمشید ترابی. ص 77)

 

نکته هم بگویم:

 

۱. S S کوتاه شده‌ی «Staffel _Schutz» یگان شبه نظامی حزب نازی آلمان هیتلری بود که از درونِ گروه نگهبان‌های شخصیِ هیتلر، سازمان یافته‌بود؛ تشکیلاتی خشن، سرکوبگر و هراس‌افکن.

 

۲. گشتاپو نیز نام مخفّفِ پلیس مخفی یگان اس‌اس (S S) بود که در سال 1936 با رخنه در دستگاه پلیس مخفی کشور، قدرت مَخوفی به هم زده‌بود.

 

هم‌اینک نیز سازمان‌های تروریستی جهان، از همین‌نوع تاکتیکهای وحشت‌افزا پیروی می‌کنند.

۲۰ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

بحث ۷۸ : این پرسش جناب مهدی ملایی است که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۴۸ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"سلام. می خواستم پیشنهاد کنم دوستانی که از قبل انقلاب و دوران انقلاب خاطراتی دارن در صورت صلاحدید تعریف کنن تا همه استفاده ببرن، چون در ظاهر دوستان خاطرات ناگفته زیادی دارن، با تشکر"


یادآوری مهم مدیر: حتی کسانی که آن زمان متولد نشده‌بودند هم می‌توانند این پرسش را بر حسب شنیده‌های موثق از پدرومادرشان و یا نزدیکان‌شان، بیان کنند. ترجیج آن است که خاطره‌ی انقلاب، مربوط به خود فضای انقلابی روستای دارابکلا باشد.

 


پاسخم به سلام جناب حجت‌الاسلام غلامی:
این پاسخ جناب‌عالی به این پرسشی که اساس ایدئولوژی شما روحانیان حامی نظام ولایت‌فقیه است، به‌نظرم قابل قبول نیست. این پاسخ شما به جناب سیدعلی‌اصغر یعنی این‌که شما با این‌که آن‌همه سال در حوزه‌ی علمیه‌ی قم درس خوانده‌ای، به چنین موضوع مهم دینی برنخورده‌ای! جناب شیخ‌ غلامی از نظر من برای روحانیونی درس‌ خارج‌فقه‌خوان مثل شما، این اندیشه باید روشن شده‌باشد. من  تاجای‌که می‌دانم حوزه‌ی علمیه قم این موضوع دین و سیاست را به طلابش آموخت. حالا شما جواب ندادی، حرفی دیگر است. پوزش از صراحت. پایان.

 

 

نکته‌های شبانه‌ی دامنه
۱. گرایش انگلیسی‌ها به قصّه‌های پَری‌وار، ازنظرمن، نشان از خُویِ محافظه‌کارانه و سُنّت‌زدگی آنهاست. ۲. این‌که فرانسوی‌ها آینده را هدف گرفته‌اند، ناشی از خُلقِ مدرن‌زدگی‌شان است. ۳. و از این‌که ایرانیان حماسه‌دوست‌ شده‌اند، حکایت از غیرت و تمدُّن‌سازبودنِ ماست.

Notes ۰
پست شده در پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۹۴
ساعت پست : ۰۶:۰۳
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شانزدهم

 

 

متن دعوت‌نامه از روحانیان

سلام ...

با احترام به مقام علمی و شأن والای حوزوی‌تان، حضرت‌عالی را به "مدرسه‌ی فکرت" دعوت می‌کنم. ورود شما به این فضای گونه‌گون فکری به‌یقین موجب تقویت اندیشه و تفکر می‌شود. من سعی کرده‌ام همه‌گونه افکار محل را در مدرسه، جمعیت ببخشم. حُسن آن این است، مدرسه نمایی از واقعیت جامعه‌ی دارابکلاست؛ با انواع افکار، گرایش‌ها، باورها و سلایق. مقررات مدرسه و منشور اخلاقی مدرسه را جهت اشراف جناب‌عالی بر آن، ارسال می‌کنم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر‌ عارف‌زاده


امابعد؛ جواب:
من بر اساس مطالعات شخصی‌ام روی تاریخ‌تحولات ایران نظرم این است:
۱. تز مدرس در مخالفت با طرح "جمهوری" رضاخان، این بوده‌است که با ماندن احمدشاه در صدر سلطنت مشروطه، او و دیگر همفکران اقلیت او در مجلس شورا، بهتر می‌توانند مشروطیت نیم‌بند را مراقبت و تقویت کنند تا با جمهوریت تظاهری رضاخانی.
۲. اما جوابم به پرسش دوم شما این است که من در امور جاری مملکت زیاد سواد ندارم و تو خوب می‌دانی که من سیاسی‌میاسی هم بلد نیستم. اما تاریخ‌سیاسی ایران را خا، اِتّا سِسْکه! بلدم.


دکتر اسماعیل عارف زاده:
تشکر. همین پاسخ کافی  و گویاست.


سلام جناب سید علی اصغر
من هم در راستای پژوهه‌ی شما نظرم را نسبت به دیدگاه تازه‌ی هابرماس می‌گویم: هابرماس از نظرم می‌خواهد این را بگوید که عصاره‌اش را با برداشت تحلیلی‌ام می‌نویسم: چون حوزه‌ی‌عمومی‌جهان با تجارت‌پیشگی دچار زوال شده‌است، و تجارت‌سازی و مصرف‌زدگی از ابزار مدرن اینترنت بر فرهنگ‌سازی و آموزش غلبه یافته، و نیز تفکرات روشنفکران و فیلسوفان روز جهان، خواننده و حتی خواهنده ندارد، بنابراین؛ روزگار فعلی در بحران به‌سر می‌برد.


حتی ژورنالیسم هوشیار (=روزنامه‌نگاران حرفه‌ای) هم با این وضع شکننده، نمی‌تواند بر عقایدسیاسی اثر بگذارد. هم اروپا و هم آمریکای ترامپ هر دو در این فروپاشی شریک‌اند. نابرابری، مهاجرت، مطالعه‌گری، متافیزیک، انسجام اجتماعی، هویت‌سیاسی، و... بیش‌ازهمه در برابر این زوال خطرناک در حال آسیب‌اند. با تشکر فراوان. برادرت: ابراهیم.


بحث ۷۰ : این پرسش جناب عبدالرحیم آفاقی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
پیشنهاد می گردد دوستان همکلاسی با توجه به تساوی ۲-۲ ایران برابر استرالیا و صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بعد از گذشت ۲۱ سال بنویسند 21 سال قبل در هنگام این بازی کجا بودند و آیا خاطره ای دارند یا خیر؟

 

پاسخم به بحث ۷۰
سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
پرسش خاطره‌انگیزی طرح کردی که مدرسه را از خشکی بحث‌ها کمی به‌در می‌برَد. کوتاه بگویم:


آن لحظه‌ی آخر بازی، میان تضاد و تشویش و تشویق و حتی دعا و ندا غوطه‌ می‌خوردم و به زبان عامی‌تر هی وُول می‌خوردم. از یک‌سو شادمان‌ترین حالات را داشتم و از سوی‌دیگر آن شهروند بی‌ادب استرالیایی وقتی با وقاحت وارد زمین شد و تور دروازه‌ی تیم‌ملی ایران را پاره کرد و عربده کشید، دچار اضطراب شده‌بودم که نکنه همه‌چیز علیه‌ی ایران خاتمه پیدا کنه. ولی‌ به‌نظرم، قلب ملت ایران با بالاترین هیجان یکباره و یکزمان و یکجا به شادی و رقص و پایکوبی و پرّش‌به‌هوا، حسابی تپیده‌بود. خصوصاً با آهنگ و موزیک حماسی.

 


پاسخ سید علی اصغر به جلیل قربانی:
از زاویه دید تحلیل گران "هوشیار" به موضوع نگاه کردی. یواش یواش داری خودت را لو می دهی . یک تفاوت اساسی بین منتقدان با ابراهیم (دامنه) وجود دارد در کنار این سوال که چرا همه به ابراهیم می تازند حتی در خارج از مدرسه ! 

 

تفاوت : 
در برابر نوشته های منطقی و تحلیلی ابراهیم مخاطبینش بجای نقد تحلیل، فرافکنی می کنند وحمله به رفتارش ... نگاه شان هم بدبینانه است .. مثال: موردی که مهندس امیر در پاسخ به ابراهیم ... به لحاظ حقوقی موضوعاتی را نوشته که اثبات کردنش خیلی دشوار است .ضمن اینکه ؛ نوشته ابراهیم را کمی بادقت نمی خوانند و در پاسخش کمی صبر نمی کنند ... یک حمله هم به ابراهیم . تحلیل ابراهیم بعبارتی گاهی قلمش خیلی تیز و تند و تهاجمی است و روش تفکر کردن  را از مخاطب می ستاند!
بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۹۴
ساعت پست : ۰۶:۰۳
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شانزدهم

 

 

متن دعوت‌نامه از روحانیان

سلام ...

با احترام به مقام علمی و شأن والای حوزوی‌تان، حضرت‌عالی را به "مدرسه‌ی فکرت" دعوت می‌کنم. ورود شما به این فضای گونه‌گون فکری به‌یقین موجب تقویت اندیشه و تفکر می‌شود. من سعی کرده‌ام همه‌گونه افکار محل را در مدرسه، جمعیت ببخشم. حُسن آن این است، مدرسه نمایی از واقعیت جامعه‌ی دارابکلاست؛ با انواع افکار، گرایش‌ها، باورها و سلایق. مقررات مدرسه و منشور اخلاقی مدرسه را جهت اشراف جناب‌عالی بر آن، ارسال می‌کنم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر‌ عارف‌زاده


امابعد؛ جواب:
من بر اساس مطالعات شخصی‌ام روی تاریخ‌تحولات ایران نظرم این است:
۱. تز مدرس در مخالفت با طرح "جمهوری" رضاخان، این بوده‌است که با ماندن احمدشاه در صدر سلطنت مشروطه، او و دیگر همفکران اقلیت او در مجلس شورا، بهتر می‌توانند مشروطیت نیم‌بند را مراقبت و تقویت کنند تا با جمهوریت تظاهری رضاخانی.
۲. اما جوابم به پرسش دوم شما این است که من در امور جاری مملکت زیاد سواد ندارم و تو خوب می‌دانی که من سیاسی‌میاسی هم بلد نیستم. اما تاریخ‌سیاسی ایران را خا، اِتّا سِسْکه! بلدم.


دکتر اسماعیل عارف زاده:
تشکر. همین پاسخ کافی  و گویاست.


سلام جناب سید علی اصغر
من هم در راستای پژوهه‌ی شما نظرم را نسبت به دیدگاه تازه‌ی هابرماس می‌گویم: هابرماس از نظرم می‌خواهد این را بگوید که عصاره‌اش را با برداشت تحلیلی‌ام می‌نویسم: چون حوزه‌ی‌عمومی‌جهان با تجارت‌پیشگی دچار زوال شده‌است، و تجارت‌سازی و مصرف‌زدگی از ابزار مدرن اینترنت بر فرهنگ‌سازی و آموزش غلبه یافته، و نیز تفکرات روشنفکران و فیلسوفان روز جهان، خواننده و حتی خواهنده ندارد، بنابراین؛ روزگار فعلی در بحران به‌سر می‌برد.


حتی ژورنالیسم هوشیار (=روزنامه‌نگاران حرفه‌ای) هم با این وضع شکننده، نمی‌تواند بر عقایدسیاسی اثر بگذارد. هم اروپا و هم آمریکای ترامپ هر دو در این فروپاشی شریک‌اند. نابرابری، مهاجرت، مطالعه‌گری، متافیزیک، انسجام اجتماعی، هویت‌سیاسی، و... بیش‌ازهمه در برابر این زوال خطرناک در حال آسیب‌اند. با تشکر فراوان. برادرت: ابراهیم.


بحث ۷۰ : این پرسش جناب عبدالرحیم آفاقی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
پیشنهاد می گردد دوستان همکلاسی با توجه به تساوی ۲-۲ ایران برابر استرالیا و صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بعد از گذشت ۲۱ سال بنویسند 21 سال قبل در هنگام این بازی کجا بودند و آیا خاطره ای دارند یا خیر؟

 

پاسخم به بحث ۷۰
سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
پرسش خاطره‌انگیزی طرح کردی که مدرسه را از خشکی بحث‌ها کمی به‌در می‌برَد. کوتاه بگویم:


آن لحظه‌ی آخر بازی، میان تضاد و تشویش و تشویق و حتی دعا و ندا غوطه‌ می‌خوردم و به زبان عامی‌تر هی وُول می‌خوردم. از یک‌سو شادمان‌ترین حالات را داشتم و از سوی‌دیگر آن شهروند بی‌ادب استرالیایی وقتی با وقاحت وارد زمین شد و تور دروازه‌ی تیم‌ملی ایران را پاره کرد و عربده کشید، دچار اضطراب شده‌بودم که نکنه همه‌چیز علیه‌ی ایران خاتمه پیدا کنه. ولی‌ به‌نظرم، قلب ملت ایران با بالاترین هیجان یکباره و یکزمان و یکجا به شادی و رقص و پایکوبی و پرّش‌به‌هوا، حسابی تپیده‌بود. خصوصاً با آهنگ و موزیک حماسی.

 


پاسخ سید علی اصغر به جلیل قربانی:
از زاویه دید تحلیل گران "هوشیار" به موضوع نگاه کردی. یواش یواش داری خودت را لو می دهی . یک تفاوت اساسی بین منتقدان با ابراهیم (دامنه) وجود دارد در کنار این سوال که چرا همه به ابراهیم می تازند حتی در خارج از مدرسه ! 

 

تفاوت : 
در برابر نوشته های منطقی و تحلیلی ابراهیم مخاطبینش بجای نقد تحلیل، فرافکنی می کنند وحمله به رفتارش ... نگاه شان هم بدبینانه است .. مثال: موردی که مهندس امیر در پاسخ به ابراهیم ... به لحاظ حقوقی موضوعاتی را نوشته که اثبات کردنش خیلی دشوار است .ضمن اینکه ؛ نوشته ابراهیم را کمی بادقت نمی خوانند و در پاسخش کمی صبر نمی کنند ... یک حمله هم به ابراهیم . تحلیل ابراهیم بعبارتی گاهی قلمش خیلی تیز و تند و تهاجمی است و روش تفکر کردن  را از مخاطب می ستاند!
بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شانزدهم

 

 

متن دعوت‌نامه از روحانیان

سلام ...

با احترام به مقام علمی و شأن والای حوزوی‌تان، حضرت‌عالی را به "مدرسه‌ی فکرت" دعوت می‌کنم. ورود شما به این فضای گونه‌گون فکری به‌یقین موجب تقویت اندیشه و تفکر می‌شود. من سعی کرده‌ام همه‌گونه افکار محل را در مدرسه، جمعیت ببخشم. حُسن آن این است، مدرسه نمایی از واقعیت جامعه‌ی دارابکلاست؛ با انواع افکار، گرایش‌ها، باورها و سلایق. مقررات مدرسه و منشور اخلاقی مدرسه را جهت اشراف جناب‌عالی بر آن، ارسال می‌کنم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر‌ عارف‌زاده


امابعد؛ جواب:
من بر اساس مطالعات شخصی‌ام روی تاریخ‌تحولات ایران نظرم این است:
۱. تز مدرس در مخالفت با طرح "جمهوری" رضاخان، این بوده‌است که با ماندن احمدشاه در صدر سلطنت مشروطه، او و دیگر همفکران اقلیت او در مجلس شورا، بهتر می‌توانند مشروطیت نیم‌بند را مراقبت و تقویت کنند تا با جمهوریت تظاهری رضاخانی.
۲. اما جوابم به پرسش دوم شما این است که من در امور جاری مملکت زیاد سواد ندارم و تو خوب می‌دانی که من سیاسی‌میاسی هم بلد نیستم. اما تاریخ‌سیاسی ایران را خا، اِتّا سِسْکه! بلدم.


دکتر اسماعیل عارف زاده:
تشکر. همین پاسخ کافی  و گویاست.


سلام جناب سید علی اصغر
من هم در راستای پژوهه‌ی شما نظرم را نسبت به دیدگاه تازه‌ی هابرماس می‌گویم: هابرماس از نظرم می‌خواهد این را بگوید که عصاره‌اش را با برداشت تحلیلی‌ام می‌نویسم: چون حوزه‌ی‌عمومی‌جهان با تجارت‌پیشگی دچار زوال شده‌است، و تجارت‌سازی و مصرف‌زدگی از ابزار مدرن اینترنت بر فرهنگ‌سازی و آموزش غلبه یافته، و نیز تفکرات روشنفکران و فیلسوفان روز جهان، خواننده و حتی خواهنده ندارد، بنابراین؛ روزگار فعلی در بحران به‌سر می‌برد.


حتی ژورنالیسم هوشیار (=روزنامه‌نگاران حرفه‌ای) هم با این وضع شکننده، نمی‌تواند بر عقایدسیاسی اثر بگذارد. هم اروپا و هم آمریکای ترامپ هر دو در این فروپاشی شریک‌اند. نابرابری، مهاجرت، مطالعه‌گری، متافیزیک، انسجام اجتماعی، هویت‌سیاسی، و... بیش‌ازهمه در برابر این زوال خطرناک در حال آسیب‌اند. با تشکر فراوان. برادرت: ابراهیم.


بحث ۷۰ : این پرسش جناب عبدالرحیم آفاقی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
پیشنهاد می گردد دوستان همکلاسی با توجه به تساوی ۲-۲ ایران برابر استرالیا و صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بعد از گذشت ۲۱ سال بنویسند 21 سال قبل در هنگام این بازی کجا بودند و آیا خاطره ای دارند یا خیر؟

 

پاسخم به بحث ۷۰
سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
پرسش خاطره‌انگیزی طرح کردی که مدرسه را از خشکی بحث‌ها کمی به‌در می‌برَد. کوتاه بگویم:


آن لحظه‌ی آخر بازی، میان تضاد و تشویش و تشویق و حتی دعا و ندا غوطه‌ می‌خوردم و به زبان عامی‌تر هی وُول می‌خوردم. از یک‌سو شادمان‌ترین حالات را داشتم و از سوی‌دیگر آن شهروند بی‌ادب استرالیایی وقتی با وقاحت وارد زمین شد و تور دروازه‌ی تیم‌ملی ایران را پاره کرد و عربده کشید، دچار اضطراب شده‌بودم که نکنه همه‌چیز علیه‌ی ایران خاتمه پیدا کنه. ولی‌ به‌نظرم، قلب ملت ایران با بالاترین هیجان یکباره و یکزمان و یکجا به شادی و رقص و پایکوبی و پرّش‌به‌هوا، حسابی تپیده‌بود. خصوصاً با آهنگ و موزیک حماسی.

 


پاسخ سید علی اصغر به جلیل قربانی:
از زاویه دید تحلیل گران "هوشیار" به موضوع نگاه کردی. یواش یواش داری خودت را لو می دهی . یک تفاوت اساسی بین منتقدان با ابراهیم (دامنه) وجود دارد در کنار این سوال که چرا همه به ابراهیم می تازند حتی در خارج از مدرسه ! 

 

تفاوت : 
در برابر نوشته های منطقی و تحلیلی ابراهیم مخاطبینش بجای نقد تحلیل، فرافکنی می کنند وحمله به رفتارش ... نگاه شان هم بدبینانه است .. مثال: موردی که مهندس امیر در پاسخ به ابراهیم ... به لحاظ حقوقی موضوعاتی را نوشته که اثبات کردنش خیلی دشوار است .ضمن اینکه ؛ نوشته ابراهیم را کمی بادقت نمی خوانند و در پاسخش کمی صبر نمی کنند ... یک حمله هم به ابراهیم . تحلیل ابراهیم بعبارتی گاهی قلمش خیلی تیز و تند و تهاجمی است و روش تفکر کردن  را از مخاطب می ستاند!
بیشتر بخوانید ↓

باسمه‌تعالی
تازه باخبر شدم
درگذشت مادرشهید "
حسین بهرامی ولشکلایی" (مرد دانایی‌ها و روشنگری‌ها) را به مدرسه‌ی فکرت تسلیت می‌گویم. خصوصاً به جنابان: جوادی‌نسب، سیدابراهیم موسوی، علی‌اکبر طالبی، مهدی رنجبر و خواهر گرامی سرکار خانم رنجبر. حسین بهرامی مغز متفکر منطقه و مرتبط اصلی سیاسیون مذهبی دارابکلا در پیش از انقلاب بود و ما در جلسات سیاسی باواسطه‌ی او، درس و خبر و تحلیل مملکت می‌آموختیم. او دانشجوی پیرو خط امام بود و در اوائل جنگ، در جبهه به شهادت رسید. روح آن دو (پسر و مادر) شاد و غریق رحمت بادا.

 


سلام جناب... من جدایی دین از سیاست را تزی غلط می‌دانم و البته بهره‌کشی سیاست از دین را بشدت تقبیح می‌کنم و هر نوع اندیشه‌ای که ما را به سمت تفکر کلیسایی قرون وسطی ببرد را نمی‌پذیرم ولی با آن افکار، ستیزه‌گری بپا نمی‌کنم و نمی‌جنگم؛ بلکه به نقدشان می‌پردازم. این شعار شهید مدرس از نظر فلسفه‌ی ویتکنشتاین یک تعریف توتولوژیک (=Tautology) است یعنی "همان‌گویی". یعنی "این‌همانی". لذا سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست از نظر مدرس منظورش این است که سیاست از دین ارتزاق می‌کند و خط و ربط می‌گیرد و دیانت هم از همین سیاست دینی‌شده قوام می‌گیرد. این نوع جملات را می‌گویند توتولوژیک. یعنی بند دوم جمله، همان بند اول جمله است. نمی‌دانم مفهومی بحث کردم یا نه؟
 


طناب شکایت
به نام خدا. سلام. من (=دامنه) کوچک که بودم می‌شنیدم از این‌واون که می‌گویند: "انوشیروانِ عادل". کمی‌که قد کشیدم، بازهم در لای کتاب‌ها می‌خواندم: "انوشیروانِ عادل". نمی‌دانم چرا باور نمی‌کردم.


حالاکه فردی میانسال گردیده‌ام، شکّ دارم آیا حقیقتاً عادل بوده؟ یا نه، شایع و ساخته‌و‌پرداخته‌ی درباری‌ها و دور‌وبری‌ها بوده!؟ چون؛ عقل‌من بآسانی نمی‌پذیره پادشاه و عادل‌بودن؟ حاکم و به سوی عدالت‌رفتن؟! ساسانی و سروسامانی!؟


من تا یک‌نمونه‌ی عجیب از انوشیروان _پادشاه ساسانی_ در اینجا نگویم به شکّ من پی نمی‌برید. همان‌که می‌گویند پادشاه دادگری بوده و حکیم بزرگمهر (=بوذرجمهر) وزیر لایق‌اش. قضیه اینه، خلاصه می‌نویسم:


در روزگار این پادشاه، در میدان شهر تیسفون _پایتخت سلسله‌ی ساسانیان_ طنابی بوده که هرکس، شکایتی داشته، آن طناب را می‌کشیده و به موجب آن، صدای زنگی در کاخ "انوشیروانِ عادل" به‌صدا درمی‌آمده!...


بقیه را نمی‌دانم که آیا کاخ نوشیروان! قاضی و وکیل متبحّر هم داشته، یا نداشته!؟ آیا شاکی از شکایت "بیداد"، به "داد" هم می‌رسیده!؟ یا نه، به مثل میرغضب‌های آل سعودیه فوری گردن زده می‌شده! و به دار بقا اعزام می‌گردیده!؟ بگذرم، حرف حافظ را گوش کنم، "جریده" بروم، "کهریزک " به ملاقات آسایشگاه کهنسالان نروم، زیرا "گذرگاه عافیت" تنگِ‌تنگه!
۱۱ آذر ۱۳۹۷. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

دوستان حتماً می‌دانند "آشیل" فرمانده‌ی نظامی جوشن‌پوش بود که از نقطه‌ی پاشنه و پا در معرض آسیب بود. یعنی نقطه‌ضعف او از همانجا بود که به پاشنه‌اش تیر انداختند... مثل "چشم اسفندیار" در داستان ایران ما...

 

بحث ۷۱ : این پرسش جناب مهندس عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"با توجه به سالروز تصویب قانون اساسی (۱۲ آذر) آیا قانون اساسی فعلی نسبت به قانون اساسی مشروطیت مترقی تر  می دانید یا خیر؟ آیا نیازمند بازنگری شده است یا خیر؟"

 

اطلاعیه‌ی مدرسۀ فکرت

امروز با "هسته‌ی مدرسه" به مشورت و رأی‌گیری پرداختم و از آنها پرسیدم آیا با لغو ممنوع‌بودن پست‌گذاری از یک‌بامداد تا اذان صبح در مدرسه، موافق‌اید؟ یا با اجرای این قانون؟ نتیجه‌ی رأی این بود که لغو، فقط ۳تا رأی آورد. بنابراین اجرای این مقررات با رأی بالای هسته‌ی مدرسه، تصویب شد و مانند همیشه در مدرسه، لازم‌الاجراست. لازم به‌ذکر است یکی از اعضای هسته، رأی خود را در این‌باره، مسکوت گذاشت، که باتوجه به مخالفت اکثریت هسته با لغو مقررات، در نتیجه‌ی آراء اخذشده، اثری ندارد. جالت‌تر این‌که یکی از اعضای هسته‌ی مدرسه که مخالف لغو بودند، استدلال ماهرانه‌ای نیز در هنگام رأی‌دادن، نوشته‌اند که در زیر جهت آگاهی‌بخشی پیوست می‌شود:

 

متن استدلال و رأی: 

"سلام آقای طالبی. به نظر من یک قانون درست همیشه درست خواهد بود مگر با تغییر زمان و سیستم زندگی. اما نیاز به استراحت و أرامش در اون زمان از شب یک نیاز طبیعیه بشر هست که اگر دستخوش تغییر بشه جامعه عادت میکنه و این عادت به سلامت جسم فرد آسیب میزنه. پس من با لغو این قانون مخالفم."

 


موضع فکری من در باره‌ی دیدگاه جناب ایمان

سلام جناب ایمان شیردل. متن شما را خواندم. علاوه بر‌این‌که از اظهارنظرت شادمان می‌شوم، و همیشه نوشته‌هایت را با تمرکز بیشتر مطالعه می‌کنم، به یک پاره از این دیدگاه‌ات، نظری جدا از منظر فکری شما دارم؛ که اگر از من ناراحت نگردی، شرح مختصر می‌دهم:

 

 این‌که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ در بهشت‌زهرا آن سخنان را گفت، از نظر من کاملاً بجا و بحق بود. دلیلم این است:

هر رهبری در هر کشور انقلاب‌کرده‌ای در آستانه‌ی پیروزی بر رژیم مستقرّ، باید آن موضع‌گیری سیاسی را داشته باشد. اگر الان هم شرائط به همان میزان سال ۵۷ برسد و مردم به رهبری یک شخص جامع‌الاطراف، انقلابی را علیه‌ی جمهوری‌اسلامی شکل بدهند و در آستانه‌ی غلبه بر گفتمان غالب نظام قرار بگیرند، رهبری آن انقلاب، حق دارد همان حرف امام خمینی را، در همان نقطه و در همان شرائط، خطاب به حکومت مستقرّ، بزند. اما من تا جایی‌که خودم را آشنا به مسائل داخلی ایران می‌دانم و بی‌خبر از تحولات نیستم، معتقدم چنین پدیده‌ای هنوز استعدادِ رخ‌نمایی را ندارد، چه رسد به این‌که، زمان آن مهیّا و فصل آن فریاد، فرارسیده‌باشد. با پوزش و احترام.


 

@

 

کودتا؟!
اما کودتا:
هم نیرو نظامی نیازه!
هم پنهان‌کاری!
هم عملیات‌روانی!
هم پوشش!
هم دوره‌دیدن "ت.م"!
هم پول و پَل!
هم آلترناتیو!
که هیچ‌کدوم دیده‌نمی‌شه!

 

 

تماشایی بود اول انقلاب!

به نام خدا. سلام. برای این تماشایی‌بودن یک نمونه را می‌نویسم تا روشن شود افراط‌گری، اپیدمی (=همه‌گیر و واگیردار) بود. نگاه نکنید امروزه‌روز، چه تسبیحی آب می‌کشند، آن روزها برای تندروی هورا می‌کشیدند و مرحوم بازرگان را به دلیل کُندروی، لِه‌ولَوَرده می‌کردند و این سیاستمدار آرام را جاده‌صاف‌کنِ آمریکا می‌دانستند. به نمونه‌ایی که در زیر می‌نویسم دقت شود که سه ضلع یک مثلث را نشان می‌دهد:

 

در اوایل انقلاب، روزی شهید مطهری به احسان نراقی گفت می خواهد به همراه بهشتی و بازرگان به قم برود و از امام بخواهد که حاکم شرع _ شیخ‌صادق خلخالی_ را عزل کند. رفتند و این کار را کردند. ولی روز بعد موسی خیابانی _نفر دوم سازمان مجاهدین خلق پس از مسعود رجوی_ که خودش در زندان قصر چنداتاق داشت و پرونده‌ها را معمولاً برای اعدام به وسیلۀ خلخالی آماده می کرد، گروهی را جمع کرد و به همراه چنداتوبوس به قم رفت و پشت منزل امام تحصّن کرد، و توانست با کمک سیداحمدآقا، خلخالی را دوباره بازگرداند.

 

دو ماه بعد، مهندس بازرگان به قم رفت و دوباره فرمان عزل خلخالی را گرفت. در این موقع، حزب توده هم آقای شیخ‌صادق خلخالی را کاندیدای مجلس کرد! اگر روزنامه های حزب توده مرور شود، مشخص است که تنها سازمانی که برای توده ای‌ها اعتبار واقعی داشت، دادگاه انقلاب بود. بگذرم.

۱۲ آذر ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به بحث ۷۱
سلام. از جناب مهندس محمد عبدی ممنونم بابت به چالش کشیدن یک موضوع سرنوشت‌ساز و مسئولیت آفرین. و تشکر از دوستان که خیلی متفکرانه وارد این بحث مهم شدند.

 

اما جواب من:

من خواهان جدّی بازنگری عمیق قانون اساسی فعلی هستم. در چندین مورد، ولی در این پاسخ، دست‌کم چهار موضوع حقوق اساسی ملت را مطرح می‌کنم:

 

۱. محدود شدن دوره‌ی رهبری به ۱۴ سال. پس؛ من با مادام‌العمری بودنِ تمامی پُست‌ها در حکومت غیرمعصوم مخالفم. اما اینک چون قانون است، احترام و التزام می‌گذارم.

۲. حذف همه‌ی مقام‌های انتصابی و انتخاباتی کردن آن توسط ملت.

۳. عام‌کردن خبرگان و از شیخوخیت بیرون آوردن. یعنی خبرگان تمام اصناف بودن نه فقط روحانیان و مجتهدان. چون رهبری فقط شرط فقهی ندارد.

۴. سوسیالیستی کردن امور که عدالت علوی را نزدیک‌تر می‌کند و بستر مساوات و قسط را آسان‌تر می‌سازد.


بحث ۷۲ : این پرسش جناب آقا سیدمحمد موسوی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:


"هدف از خلقت انسان ها چه بود؟ ایا سایر موجودات و مخلوقات طفیلی انسان هستند! یعنی در جهت رفاه انسانها خلق شده اند!؟ هدف از زندگی کردن چیست؟ چکار باید کرد در این چند صباح زندگی بیشترین بهره را ببریم! چه کسانی در پایان عمر پیروز و رضایتمند از زندگی و‌‌ عمر هستند!"
 


پاسخم به بحث ۷۲
 

جناب سیدمحمد موسوی در این پرسش زیرکی به‌خرج داده و خواسته پاسخ‌دهنده خود چه می‌اندیشه، نه آن‌که در لای کتاب‌ها چه آمده و در اینترنت چه چیزها نوشته. من هم از این منظر، فکر درونی‌ام را می‌نویسم:


هدف خدا از آفرینش آدمی، شاید نمایاندن خود در جلوه‌ی بشری، به آدمیان بوده‌است. وحدت در کثرت. کثرت در وحدت. پس، انسان به قول دکتر عبدالکریم سروش باید رنگ خدا داشته باشد و اخلاق خدایی‌گون. و جلوه‌ای از جلوه‌های خدا گردد. من در هفت‌بُعد، نظرم را روشن می‌کنم. یعنی خودم این‌گونه از آفرینش انسان توسط حضرت باری تعالی (=یعنی آفریننده بزرگ) برداشت دارم:


به لحاظ عرفانی، انسانی شهود‌گر شود.
به لحاظ شریعت، انسانی عبادتگر و ستاینده گردد.
به لحاظ طبیعت، انسانی عاشق، محبت‌ورز و لذت‌خواه بماند.
به لحاظ اجتماعی، انسانی هم‌پیوند با هم‌نوعان گردد.
به لحاظ اقتصادی، انسانی بخشش‌گر شود و درآمد تحصیل کند و به نیازمند از روی میل و رغبت مدد رساند.
به لحاظ معنویت انسانی پروازکننده به ماورای آفرینش باشد.
به لحاظ توحید، مظهر خدا شود در روی زمین و زینت‌بخش صفات خدا بماند: رازق، عادل، شاهد، عاشق، حامد، ذاکر، تائب، و در رأس همه کامل (به وجه کمال)


این دیدگاه شخصی من است، درست و یا نادرست را من داوری نمی‌کنم.

 

خبر:

دیروز در مرور روزنامه‌های چاپ داخل، در روزنامه‌ی خراسان (شماره‌ی ۱۱ آذر ۱۳۹۷) خوانده‌ام که  13 میلیون جوان مجرّد ایرانی در آستانه ازدواج هستند، ولی هنوز ازدواج نکرده‌اند. همین؛ تحلیل‌مَحلیل بلد نیستم!
 


بحث ۷۳ : این پرسش یک کاربر است که عیناً درج، و برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:


"رعایت حقوق زنان را تا چه حد مجاز میدانید و از نظر شما فمنیسمی که در اروپا حدود 70 سال پیش شکل گرفته و تا کنون آزادی هایی برای زنان داشته را تا چه حد قبول دارید؟ به عبارتی دیگر احقاق حقوق بانوان در اسلام را بیشتر می پسندید یا در ممالک غربی؟ خوشحال می‌شویم نظر بانوان را بهتر بدانیم اینکه آنها چه تفکری دارند."
 

توضیح: این عضو محترم مدرسه، تأکید کرد نامش برده نشود.
 


حُفرۀ وجودی
به نام خدا. سلام. ویکتور فرانکل اتریشی در کتاب «انسان در جستجوی معنی غایی» که میلیون‌ها نسخه از آن در جهان به فروش رفت، می گوید:


«معنا را باید یافت. نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد... معنا مثل خنده است. شما نمی‌توانید کسی را مجبور به خنده کنید... معنا چیزی است که باید آن را کشف کرد نه اِبداع... مردم امروزه بیش از گذشته زندگی شان را تُهی، بی معنی، بی هدف و بربادرفته تجربه می کنند.»
نکته‌ی مهمتر این‌که فرانکل از این وضعیت به «خلاء و حُفرۀ وجودی» تعبیر می کند.
۱۴ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



پاسخم به بحث ۷۳
از جناب آقای... ممنونم که پرسش ۷۳ را طرح کرده‌اند. در لای سؤال سه سؤال جاسازی شده که من به تک‌تک آن جواب کوتاه می‌دهم:


۱. رعایت حقوق زنان تا جایی‌که برابر با شئون ذاتی زنان و مطالبات منطقی باشد، در جامعه‌ی اسلامی ایرانی ما پذیرفتنی‌ست. البته پاره‌ای از این حقوق پایمال‌شده و یا کتمان‌شده، نیازمند زمان و زمینه است.


۲. به عنوان یک عضو جامعه‌ی جهانی با آنچه در مغرب‌زمین در باره‌ی زنان شکل گرفته هم موافقم و هم مخالف. ارتقای منزلت سیاسی، اجتماعی، علمی، و دینی زنان را بسیار ایدئال می‌دانم. ولی بشدت با آزادی برهنگی، متاع‌شدن زن، تجاری‌نمودن زن و... مخالفم. جنبش زنان غرب با جنبش زنان ایران نمی‌تواند مساوق ("یکسان‌انگاری) گردد. جامعه‌ی دینی ایران هم به لحاظ شرع و هم به لحاظ تاریخ کهن، زن را مقامی عفیف و پاک می‌داند و حتی مقام مادر را مقدس می‌داند.


۳. یقیناً احقاق زنان در اسلام را می‌پسندم. با غرب زاویه‌ی عقیدتی و آرمانی دارم. غرب با این روند غلط خواهد فرو پاشید. شکی ندارم. اصالت سرمایه و کالاکردن زن و شئ‌شدگی انسان و نیز چپاول ملل فقیر شکاف خُفته‌ای‌ست که روزی سر باز خواهد نمود.



سلام جناب دکتر عارف‌زاده
من روند رو زوال غرب را گفتم نه زمان را. و نه هم پیش‌گویی بلدم. غرب، هم در اقتصاد و هم در فساد اخلاق و شیء‌گونگی و انباشت سرمایه‌داری و تشدید طبقاتی به حدی پیش رفته که پُست‌مدرنیسم واکنش فلسفی، گفتمانی و اعتراضی به مدرنیسم است. متألّهان مسیحی مستقل هم غرقاب غرب را پنهان نمی‌دارند. جریان معنویت گرا جهانی، شورش فلسفی اخلاقی علیه بنیادهای مدرنیسم مغرب زمین است. اگر غرب مانند اسکاندیناوی شوند شاید وقوع فروپاشی حتمی‌الوقوع را تمدید کنند.


 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
من روند رو به زوال غرب را گفتم نه زمان را. پیش‌گویی نکردم و بلدم نیستم. غرب، هم در اقتصاد و هم در فساد اخلاق و شیء‌گونگی و انباشت سرمایه‌داری و تشدید طبقاتی به حدی پیش رفته که پُست‌مدرنیسم واکنش فلسفی، گفتمانی و اعتراضی به مدرنیسم است. متألّهان مسیحی مستقل هم غرقاب غرب را پنهان نمی‌دارند. جریان معنویت گرای جهانی نیز خودت که می‌دانی، یک شورش فلسفی اخلاقی علیه‌ی بنیادهای مدرنیسم مغرب زمین است. اگر کشورهای غرب مانند اسکاندیناوی (خصوصاً مثل سوئد) شوند، شاید وقوع فروپاشی حتمی‌الوقوع را تمدید کنند. شاید!

 

 

سلام جناب...
از توجه و اظهارنظر شما ممنونم. اما جواب:


۱. من در بند دوم به‌روشنی گفتم با جنبش زنان غرب در بخش‌هایی موافقم و در بخش‌هایی مخالف. چون به‌عنوان یک باورمند شیعه، نمی‌توانم با همه‌ی مطالبات جورواجور آن، موافق باشم و برای نزاکت گفتاری از بیان آن پرهیز کرده‌ام.


۲. اگر دقت کرده‌باشی من فروپاشی غرب را صرفاً ناشی از فساد و برهنگی ندانستم، چند علت دیگر هم کنارش نوشتم (رجوع به بند ۳ و نیز متنی که به جناب دکتر عارف زاده ریپلای کردم که ایشان با پاسخ "ممنونم" گویی توضیحاتم را پذیرفتند)

 

شهیدان

اجابت به یک کاربر
به نام خدا. سلام. دیشب یک کاربر محترم و بزرگوار از من خواسته، متنی درباره‌ی شهیدان بنویسم. نوشتم و اجابت نمودم:
شهیدان نه فقط در "راه‌خدا" رفته‌اند و در آن مجاهدت کرده‌ و خون‌ خود را فدای حفظ مکتب ساخته‌اند؛ بلکه خود "راه‌ِخدا" گردیده‌اند. و ما باید رونده‌ی راه آنان باشیم.


آنان هرگز نهراسیده‌اند، چون‌که رزمنده‌ی راه‌خدا، مگر از خدای متعال، از هیچ جُنبده‌ای هراسی دارد؟ کسی‌که خون‌ و‌ جان شیرین خود را نثارِ پاسداری از دین، آیین، اخلاق، ارزش‌ها، نوامیس، میهن و جامعه‌ی خود می‌کند، چنین انسانی غیرتمند، هیچ‌ترسی در دل ندارد. او به فوز و فیض می‌اندیشد.

بر چنین کمال‌یافتگانی باید غبطه خورد و اقتداء نمود و پیام‌شان را می‌بایست بر مغز و قلب خود جاری کرد؛ تا رستگاری و پارسایی تحصیل و ایمان‌ورزی تقویت شود.

۱۵ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


سلام جناب سید جمال صباغ

با این تحلیل تاریخی شما موافقم. خوشحالم احاطه‌ی مناسبی داری به این مسائل. استنادسازی جناب سید جمال صباغ، جای تحسین دارد. آفرین به این شیوه.

 

یک نکته:

دوستان به نظرم در این موضوع به این مهمی، بحث مثل شِلاب واری بَووشه، حاصلش کم است.  باید تیم‌تیم و نَم‌نَم ببارین. آیا به گمان شما بحث کمی "دَجو‌بَجو" نشد؟ به نظر من شد.

 

 

بحث ۷۴ : این پرسش جناب مسعود داراب است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"ایا محمدبن ذکریا رازی کافر بود؟ در قرن ها پیش بین فخر رازی و محمد زکریای رازی در مورد رد قران و اسلام بحث شده ان هم در بغداد و علنی چطور در قرن 21 حتی نمیتوان از بعضی افراد انتقاد کرد چ رسد به بنیاد دین  ایا ما در دین و فلسفه پیشرفت کردیم یا در پیچ گیر کردیم؟"

 

پاسخ به بحث ۷۴
با تشکر از جناب مسعود
با توجه با مطالعاتی که در مباحث دینی و فلسفی کم‌وبیش داشته و دارم، دیدگاه شخصی‌ام را می‌گویم:
۱. فلسفه در ایران همیشه با زبان عربی، نوشته شده. چون فلیسوفان می‌گویند با زبان فارسی نمی‌شود عبارات فلسفی انشاء کرد. همین، موجب توهُّم برخی‌ها شده که فلسفه در فارسی ترقی نداشته‌است.


۲. حال آن‌که، نزدیک به تمام فلیسوفان اسلامی، ایرانی بودند و اغلب‌شان، هم‌اکنون نیز، ایرانی‌ هستند.


۳. از عربستان سعودی حتی یک فیلسوف برنخاسته، چون اسلام‌شان در محاصره‌ی تفکر قشری ابن‌تیمیه و وهّابیه است؛ که عقل‌فلسفی و چون‌و ‌چرایی دیدنِ ابعاد اسلام را مردود می‌انگارد.


۴. در ایران، فقط یک حکیم و فیلسوف حکمت و فلسفه را مثل فردوسی به زبان فارسی نگاشته، که "حکمت ایرانی" نام گرفته، یعنی حکیم یحیی سُهروردی مشهور به شیخ اشراق (قرن ۴ و ۵) که او هم در حلب سوریه، توسط فقیهان سنّی‌مذهب، متّهم به کفر‌گویی شده و اعدام گردیده‌است.


۵. بنابراین، پرسش شما که پیش‌فرض گرفته‌ای (فلسفه در ایران در پیچ گیر کرده)، اساساً خطاست.
۶. از سوی دیگر، این ایرانیان بوده‌اند که دین اسلام را بهتر، عمیق‌تر و عقلی‌تر فهم کرده‌اند و با جست‌وخیزهای اندیشه‌ای خود، فهمِ اسلامی را غنی‌تر نگه‌ داشته‌اند.


۷. درِ انتقاد هم، همیشه در اسلام باز بوده و هست. همین الان، بیشترین اهانت‌ها در فضای مَجازی ایران به رهبری می‌شود، که نه فقط انتقاد و نقّادیِ تفکر ایشان نیست، بلکه ناسزاگویی‌ و به‌سُخره‌گرفتن است. حال آن‌که هم باید بر ولی‌فقیه انتقاد کرد و هم بر نظریه‌ی‌ولایت فقیه. زیرا اولی، حاکم مسلمین است، و بر حاکم به نصّ امام علی (ع) می‌شود نقد و نصیحت کرد. و دومی هم، یک نظریه‌ی بشری‌ست و بر هر نظریه، می‌توان با یک گفتمان محکم‌تر نقدی نوشت و حتی اگر بر مردم مقبول افتاد، بر آن غلبه کند و اگر توانست رایج شود.


۸. سخنم را با یک گفته‌ی شهید مطهری پایان می‌برم: "اسلام با آزادی، رشد کرده‌است؛ نه با استبداد"
یادآوری این‌که: شما جناب مسعود تعجیل نکنید که اعضا فوری وارد پاسخ پرسش شما بشوند. باید فکر کنند و پخته نمایند و بنویسند. این تأنّی دوستان، خود نشان اهمیت دادن به بحث است و پیش‌زمینه سازی جواب پرسش.

 

 


سلام جناب ...
مجبورم کرده‌ای کمی به گپ بیام. از این‌که بر نوشته‌هایم نقد می‌زنی، هم ممنونم و هم حق شما می‌دانم. اما دراین‌باره احساسم این است برداشت درستی از متن من نشده‌است. توضیح می‌دهم:


فشرده‌‌ی حرفم اینه که معتقدم مردانی‌که در ایران به حمایت از حقوق و جنبش زنان، سخن به میان می‌آورند و گاهی فقط دَم می‌زنند، اگر روزی مثالاً متوجه شوند یکی از نزدیکان و مَحارم‌شان می‌خواهد شغلی دون شئون خانوادگی و حیثیتی‌شان برگیرد، به نظرم در مقابل این چنین آزادی می‌ایستند! پس به‌طور مطلق نگوییم حقوق زنان عین حقوق مردان است. این حقوق متقابل، متعادل و متفاوت است. و تفاوت به معنای تبعیض نیست.


اینک یک مثال ملموس دیگر می‌زنم:


از همین مدرسه می‌پرسم، امید است جسارت به خودتان تلقی نکنید:
انصافاً چندبار جوراب خود را، خود شسته‌اید؟ و آن را تا آمدید منزل به یک گوشه‌ای پرتاب نکرده‌اید؟

وجداناً چندبار خواهر و زنان خود را تَشرتُشر کرده‌اید؟
حقیقتاً چندبار لباس خواهر و مادر و همسرتان را شسته‌اید؟
واقعاً چندبار حقوق‌شان را نادیده گرفته‌اید و به قول دارابکلایی‌ها گِس ندادید؟

الله‌وکیلی چندبار زیر بار سخن حق همسر و خواهر و مادرتان اطاعت ورزیدید؟ و گوش به فرمان آنان، از برنامه‌‌های شخصی و انفرادی خود صرف نظر کرده‌اید؟
و تو را به‌خدا چندبار چای و آب و امور شخصی خودتان را به زن و خواهر و مادرتان واگذر نکرده‌اید؟
قصدم اهانت به هیچ‌کس نیست. سخنم این است، شعارزده نباشیم.

 

 


پاسخم به جناب جوادی‌نسب
حسین آقا سلام
شما در این پست (لینک مستند) ادعا کرده‌ای امام در نامه به رهبری در سال ۶۶ فرمودند ولی‌فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند.
خواستم بگویم، این نسبت‌دادن شما هم اشتباهی محرز است، و هم هیچ انطباقی با متن صحیفه‌ی امام به تاریخ 16 دی ماه 1366 ندارد، ازاین‌رو، حق آن است، سخن خود را تصحیح بفرمایید.


متن نامه‌ی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی:
«حاکم مى‌تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می‌تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند...» (صحیفه امام، ج20،ص 452).

 

@
جناب جوادی!
جناب‌عالی چرا در پاسخ به پرسش تخصصی، عقاید و باورهای چند عوام و احتمالاً ناآشنا به دین را ملاک خود می‌گیری؟ شما به نظرم پاسخ به پرسش نمی‌دی و جوابت را به چند حاشیه، اسکورت می‌کنی. این روش علمی پاسخ‌دهی نیست.


گلایه‌ایی خیرخواهانه
به نام خدا. سلام. چندوقتی‌ست که چندبار مشاهده کرده‌ام تعدادی از کاربران در سه گروه تلگرامی همدلی، دورهمی، همدلی روستای دارابکلا، عکسی از جناب آقا سید محمد رئیسی سجّادی را جهت اعلان تعجّب، توجّه و تمسّخر به زیر پست‌های همدیگر ارسال می‌دارند. این کار، زشتی‌های زیادی دارد که دست‌کم سه زشتی‌اش را یادآور می‌شوم:


اول‌آن‌که؛ اهانت مستقیم به یک هم‌محلی‌ست؛ که از عرصه‌ی مَجازی به‌دور است که از خود دفاع کند.


دوم‌این‌که؛ جسارت زشت به یک سادات است؛ که احترام به خاندان سادات در عرُف و شرع ما تأکید اکید رفته است.


سوم آن‌که؛ خشونت بسیارغلطی‌ست به این دوست  زحمتکش ما؛ که روح‌اش هم خبر ندارد عکسی از ساخته‌شده و برای استهزاء و مسخره‌کردن در گروه‌های تلگرامی بار‌گذاری می‌شود.


علاوه‌براین، این کارِ کاربران معدود (که البته شاید به بدی کارشان دقت هم نداشته‌باشند و نیّت ناسالم هم نکرده‌باشند) مصداق کامل تنافض رفتاری‌ست؛ ازیک‌سو شعار حقوق‌بشر سر می‌دهند و از زمان و زمین انتقاد می‌کنند که چرا کشور چنین است و چنان، ولی خیلی راحت و بی‌هیچ چارچوب اخلاقی، یک هم‌روستای سادات خود را، به سُخره، بی‌احترامی و مَضحکه می‌گیرند.

 


از مدیران محترم و بزرگوار هرسه گروه تلگرامی فوق‌الذکر، انتظار دارم جلوی انتشار این حرکت ناپسند پاره‌ای از کاربران را بگیرند و آن‌ها از بارگزاری این عکس، منع کنند. همه می‌دانیم که قرآن می‌فرماید:
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ : وای بر هر عیب جوی بدگوی! 
با احترام و پوزش
۱۶آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


سلام جناب جوادی
از استثناءها نباید قاعده ساخت. قضیه‌ی هاشم آقاجری یک حُدثه بیش نبود، بعد دیگر شبیه آن تکرار نشد. پس، اتفاقی که فقط رُخداد شاذّ بود را نباید ک رویّه جا زد. پوزش که با تو رُک و بی‌تعارف هستم.

 

تمرکز نه. تراکم قدرت
بلی؛ به همین دلیل ولی‌فقیه هم اگر تابع هواهای نفسانی شود، خود‌به‌خود مُنعزل است. حتی نیاز به عزل هم ندارد.


یک توضیح دیگر هم الان می‌دهم به دنباله‌ی این...

ژان بُدَن مهمترین فیلسوف نظریه‌ی حاکمیت است. او معتقد بود حاکمیت ویژگی‌ اصلی‌اش، نامحدودبودن و مطلق بودن است. اساساً حاکمیت هر کشور باید نامحدود باشد. و الا هیچ‌دولتی پایدار نمی‌ماند.
سه شرط دیگر هم بُدن برای تأسیس هر "دولت‌ملتی" اضافه می کند ایناست:
سرزمین
حکومت
جمعیت
که حاکمیت بُن‌مایه تأسیس هر کشوری‌ست.

پوزش اگر درازگویی کردم.

 

 

ناچارم سِکّلمه بگویم:

۱. گویی برخی خیال می‌کنند رجوع به حکم مصلحت، خلافِ شرع است. نه؛ اتفاقاً ترجیح مصلحت خود یکی از مهمترین احکام اسلامی‌ست.

 

۲. پیامبر رحمت (ص) هم با آن صلح، حج را موقتاً تعطیل کرد و از نیمه‌ی راه با انبوه مسلمانان به مدینه بازگشت و مصلحت را برا اجرای مناسک حجّ ترجیح داد.

۳. امام خمینی نیز چون قائل‌اند به این‌که حاکم اسلام در دوران غیبت، حکومتش شعبه‌ای از ولایت نبوی (ص) است، و می‌تواند به مقتضای مصلحت، حج را موقتاً تعطیل کند. اما امام هرگز از تعطیل‌کردن نماز سخن به میان نیاوردند. و لذا استناد جناب جوادی‌نسب در آن گزاره‌ی دیروزش، اِسناد سخن نادرست بود به صاحبِ نامه یعنی امام. و خود پذیرفت که اشتباه کرد.

 

نکته: ولی‌فقیه که جای خود، همین دوسال پیش تا الان به‌خاطر جنگ عربستان با یمن، بسیاری از مردم ایران خواهان تعطیلی موقت حج‌گزاری‌اند، چون مصلحت را این‌گونه می‌بینند. در اسلام به‌هیچ‌وجه بن‌بست وجود ندارد. و این دین چون کامل است، دین حال و آینده است برای همیشه تا قیام قیامت. این اعتقاد و مبانی فکری من است.

 

راستی! دکتر؛ لُغُز محبت و قضاوت را هم گذاشتم کنار طعنه‌ی ملیح "این‌کال و آن‌کال". گرچه من همیشه با چنگک و لِنگی، ماهی می‌گرفتم! نه این‌کال و آن‌کال. چون باید حسابی از خرچنگ و مَرمِلِه هراسید و حراسید!

 

توضیح عمومی

از نظر من وقتی حاکم مسلمین به دلیل قدرت و اقتدار مشروع و مردمی، مسجد را به حکم ثانویه، تخریب می‌کند تا از روی آن خیابانی بنا شود، نشان اوج گرایش به حقوق ملت است. و تسهیل رشد و آبادانی. نه این که بگوییم این یعنی همان فساد مطلقه. فساد جایی‌ست که ولی‌فقیه مثلاً با پیروی از نفْس خود، خودکامگی علیه‌ی ملت کند و دین را دست‌مایه‌ی قدرت. چنین‌مبادا.

 

این عیب فقط در حکومت منحصر نیست. در گروه‌های سیاسی می‌بینیم که با صبغه‌ی تروریستی، بیش از چهل سال رهبری خودکامه در دستان یا شوهر بوده، و یا الان همسرش! بیچارگی تا به کجاست...

 

متن کامل نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶:

بسمه تعالى‏

جناب حجت الاسلام آقاى خامنه ‏اى، رئیس محترم جمهورى اسلامى- دامت افاضاته پس از اهداى سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود. و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است. و البته نباید ماها گمان کنیم که هر چه مى ‏گوییم و مى‏ کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایى که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا، آنچه را که در نظر دارم به طور فشرده عرض مى‏ کنم.

 

از بیانات جنابعالى در نماز جمعه این طور ظاهر مى ‏شود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقه ‏اى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمى‏ دانید. و تعبیر به آنکه این جانب گفته ‏ام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است بکلى بر خلاف گفته‏ هاى این جانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضّه به نبى اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- یک پدیده بى‏ معنا و محتوا باشد و اشاره مى‏ کنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمى ‏تواند ملتزم به آنها باشد: مثلًا خیابان کِشی ها که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامى به جبهه ‏ها، و جلوگیرى از ورود و خروج ارز، و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو- سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمت گذارى، و جلوگیرى از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلى، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است، بنا بر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها.

 

باید عرض کنم حکومت، که شعبه ‏اى از ولایت مطلقه رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مى‏ تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى ‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مى‏ تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و مى‏ تواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مى ‏تواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند.

 

آنچه گفته شده است تا کنون، و یا گفته مى‏ شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مى‏ کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمى‏ کنم.

ان شاء اللَّه تعالى خداوند امثال جنابعالى را، که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.

16 دى 1366

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

منبع‌: پرتال امام خمینی

 

بحث بر سر این است جوادی نسب گفت: امام در نامه‌اش نوشت ولی فقیه می تواند نماز را تعطیل کند. در متن چنین جمله‌ای نیست.
پس خلاف مروت است جمله‌ای را به کسی نسبت دهیم. بقیه حاشیه است. و من تو می‌شناسی که به این نون و ماست "تن پَلی" نمی‌دم چه رسد به این‌کال آن‌کال. ُرک بگید اشتباه کردید. این هنر انسان است که بگوید چنین جمله‌ای در متن امام نبود و حسین آقا شجاعت و صداقت داشت گفت من اشتباه کردم. من به احترام بحث سنجاق‌شده، راضی نیستم حاشیه شکل بگیرد. پس هم مدرسه‌ای کرام، لطف کنید در بحث ۷۴ تمرکز کنید.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۶

مدرسه فکرت ۱۶

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شانزدهم

 

 

متن دعوت‌نامه از روحانیان

سلام ...

با احترام به مقام علمی و شأن والای حوزوی‌تان، حضرت‌عالی را به "مدرسه‌ی فکرت" دعوت می‌کنم. ورود شما به این فضای گونه‌گون فکری به‌یقین موجب تقویت اندیشه و تفکر می‌شود. من سعی کرده‌ام همه‌گونه افکار محل را در مدرسه، جمعیت ببخشم. حُسن آن این است، مدرسه نمایی از واقعیت جامعه‌ی دارابکلاست؛ با انواع افکار، گرایش‌ها، باورها و سلایق. مقررات مدرسه و منشور اخلاقی مدرسه را جهت اشراف جناب‌عالی بر آن، ارسال می‌کنم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر‌ عارف‌زاده


امابعد؛ جواب:
من بر اساس مطالعات شخصی‌ام روی تاریخ‌تحولات ایران نظرم این است:
۱. تز مدرس در مخالفت با طرح "جمهوری" رضاخان، این بوده‌است که با ماندن احمدشاه در صدر سلطنت مشروطه، او و دیگر همفکران اقلیت او در مجلس شورا، بهتر می‌توانند مشروطیت نیم‌بند را مراقبت و تقویت کنند تا با جمهوریت تظاهری رضاخانی.
۲. اما جوابم به پرسش دوم شما این است که من در امور جاری مملکت زیاد سواد ندارم و تو خوب می‌دانی که من سیاسی‌میاسی هم بلد نیستم. اما تاریخ‌سیاسی ایران را خا، اِتّا سِسْکه! بلدم.


دکتر اسماعیل عارف زاده:
تشکر. همین پاسخ کافی  و گویاست.


سلام جناب سید علی اصغر
من هم در راستای پژوهه‌ی شما نظرم را نسبت به دیدگاه تازه‌ی هابرماس می‌گویم: هابرماس از نظرم می‌خواهد این را بگوید که عصاره‌اش را با برداشت تحلیلی‌ام می‌نویسم: چون حوزه‌ی‌عمومی‌جهان با تجارت‌پیشگی دچار زوال شده‌است، و تجارت‌سازی و مصرف‌زدگی از ابزار مدرن اینترنت بر فرهنگ‌سازی و آموزش غلبه یافته، و نیز تفکرات روشنفکران و فیلسوفان روز جهان، خواننده و حتی خواهنده ندارد، بنابراین؛ روزگار فعلی در بحران به‌سر می‌برد.


حتی ژورنالیسم هوشیار (=روزنامه‌نگاران حرفه‌ای) هم با این وضع شکننده، نمی‌تواند بر عقایدسیاسی اثر بگذارد. هم اروپا و هم آمریکای ترامپ هر دو در این فروپاشی شریک‌اند. نابرابری، مهاجرت، مطالعه‌گری، متافیزیک، انسجام اجتماعی، هویت‌سیاسی، و... بیش‌ازهمه در برابر این زوال خطرناک در حال آسیب‌اند. با تشکر فراوان. برادرت: ابراهیم.


بحث ۷۰ : این پرسش جناب عبدالرحیم آفاقی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
پیشنهاد می گردد دوستان همکلاسی با توجه به تساوی ۲-۲ ایران برابر استرالیا و صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بعد از گذشت ۲۱ سال بنویسند 21 سال قبل در هنگام این بازی کجا بودند و آیا خاطره ای دارند یا خیر؟

 

پاسخم به بحث ۷۰
سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
پرسش خاطره‌انگیزی طرح کردی که مدرسه را از خشکی بحث‌ها کمی به‌در می‌برَد. کوتاه بگویم:


آن لحظه‌ی آخر بازی، میان تضاد و تشویش و تشویق و حتی دعا و ندا غوطه‌ می‌خوردم و به زبان عامی‌تر هی وُول می‌خوردم. از یک‌سو شادمان‌ترین حالات را داشتم و از سوی‌دیگر آن شهروند بی‌ادب استرالیایی وقتی با وقاحت وارد زمین شد و تور دروازه‌ی تیم‌ملی ایران را پاره کرد و عربده کشید، دچار اضطراب شده‌بودم که نکنه همه‌چیز علیه‌ی ایران خاتمه پیدا کنه. ولی‌ به‌نظرم، قلب ملت ایران با بالاترین هیجان یکباره و یکزمان و یکجا به شادی و رقص و پایکوبی و پرّش‌به‌هوا، حسابی تپیده‌بود. خصوصاً با آهنگ و موزیک حماسی.

 


پاسخ سید علی اصغر به جلیل قربانی:
از زاویه دید تحلیل گران "هوشیار" به موضوع نگاه کردی. یواش یواش داری خودت را لو می دهی . یک تفاوت اساسی بین منتقدان با ابراهیم (دامنه) وجود دارد در کنار این سوال که چرا همه به ابراهیم می تازند حتی در خارج از مدرسه ! 

 

تفاوت : 
در برابر نوشته های منطقی و تحلیلی ابراهیم مخاطبینش بجای نقد تحلیل، فرافکنی می کنند وحمله به رفتارش ... نگاه شان هم بدبینانه است .. مثال: موردی که مهندس امیر در پاسخ به ابراهیم ... به لحاظ حقوقی موضوعاتی را نوشته که اثبات کردنش خیلی دشوار است .ضمن اینکه ؛ نوشته ابراهیم را کمی بادقت نمی خوانند و در پاسخش کمی صبر نمی کنند ... یک حمله هم به ابراهیم . تحلیل ابراهیم بعبارتی گاهی قلمش خیلی تیز و تند و تهاجمی است و روش تفکر کردن  را از مخاطب می ستاند!
بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شانزدهم

 

 

متن دعوت‌نامه از روحانیان

سلام ...

با احترام به مقام علمی و شأن والای حوزوی‌تان، حضرت‌عالی را به "مدرسه‌ی فکرت" دعوت می‌کنم. ورود شما به این فضای گونه‌گون فکری به‌یقین موجب تقویت اندیشه و تفکر می‌شود. من سعی کرده‌ام همه‌گونه افکار محل را در مدرسه، جمعیت ببخشم. حُسن آن این است، مدرسه نمایی از واقعیت جامعه‌ی دارابکلاست؛ با انواع افکار، گرایش‌ها، باورها و سلایق. مقررات مدرسه و منشور اخلاقی مدرسه را جهت اشراف جناب‌عالی بر آن، ارسال می‌کنم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر‌ عارف‌زاده


امابعد؛ جواب:
من بر اساس مطالعات شخصی‌ام روی تاریخ‌تحولات ایران نظرم این است:
۱. تز مدرس در مخالفت با طرح "جمهوری" رضاخان، این بوده‌است که با ماندن احمدشاه در صدر سلطنت مشروطه، او و دیگر همفکران اقلیت او در مجلس شورا، بهتر می‌توانند مشروطیت نیم‌بند را مراقبت و تقویت کنند تا با جمهوریت تظاهری رضاخانی.
۲. اما جوابم به پرسش دوم شما این است که من در امور جاری مملکت زیاد سواد ندارم و تو خوب می‌دانی که من سیاسی‌میاسی هم بلد نیستم. اما تاریخ‌سیاسی ایران را خا، اِتّا سِسْکه! بلدم.


دکتر اسماعیل عارف زاده:
تشکر. همین پاسخ کافی  و گویاست.


سلام جناب سید علی اصغر
من هم در راستای پژوهه‌ی شما نظرم را نسبت به دیدگاه تازه‌ی هابرماس می‌گویم: هابرماس از نظرم می‌خواهد این را بگوید که عصاره‌اش را با برداشت تحلیلی‌ام می‌نویسم: چون حوزه‌ی‌عمومی‌جهان با تجارت‌پیشگی دچار زوال شده‌است، و تجارت‌سازی و مصرف‌زدگی از ابزار مدرن اینترنت بر فرهنگ‌سازی و آموزش غلبه یافته، و نیز تفکرات روشنفکران و فیلسوفان روز جهان، خواننده و حتی خواهنده ندارد، بنابراین؛ روزگار فعلی در بحران به‌سر می‌برد.


حتی ژورنالیسم هوشیار (=روزنامه‌نگاران حرفه‌ای) هم با این وضع شکننده، نمی‌تواند بر عقایدسیاسی اثر بگذارد. هم اروپا و هم آمریکای ترامپ هر دو در این فروپاشی شریک‌اند. نابرابری، مهاجرت، مطالعه‌گری، متافیزیک، انسجام اجتماعی، هویت‌سیاسی، و... بیش‌ازهمه در برابر این زوال خطرناک در حال آسیب‌اند. با تشکر فراوان. برادرت: ابراهیم.


بحث ۷۰ : این پرسش جناب عبدالرحیم آفاقی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
پیشنهاد می گردد دوستان همکلاسی با توجه به تساوی ۲-۲ ایران برابر استرالیا و صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بعد از گذشت ۲۱ سال بنویسند 21 سال قبل در هنگام این بازی کجا بودند و آیا خاطره ای دارند یا خیر؟

 

پاسخم به بحث ۷۰
سلام جناب عبدالرحیم آفاقی
پرسش خاطره‌انگیزی طرح کردی که مدرسه را از خشکی بحث‌ها کمی به‌در می‌برَد. کوتاه بگویم:


آن لحظه‌ی آخر بازی، میان تضاد و تشویش و تشویق و حتی دعا و ندا غوطه‌ می‌خوردم و به زبان عامی‌تر هی وُول می‌خوردم. از یک‌سو شادمان‌ترین حالات را داشتم و از سوی‌دیگر آن شهروند بی‌ادب استرالیایی وقتی با وقاحت وارد زمین شد و تور دروازه‌ی تیم‌ملی ایران را پاره کرد و عربده کشید، دچار اضطراب شده‌بودم که نکنه همه‌چیز علیه‌ی ایران خاتمه پیدا کنه. ولی‌ به‌نظرم، قلب ملت ایران با بالاترین هیجان یکباره و یکزمان و یکجا به شادی و رقص و پایکوبی و پرّش‌به‌هوا، حسابی تپیده‌بود. خصوصاً با آهنگ و موزیک حماسی.

 


پاسخ سید علی اصغر به جلیل قربانی:
از زاویه دید تحلیل گران "هوشیار" به موضوع نگاه کردی. یواش یواش داری خودت را لو می دهی . یک تفاوت اساسی بین منتقدان با ابراهیم (دامنه) وجود دارد در کنار این سوال که چرا همه به ابراهیم می تازند حتی در خارج از مدرسه ! 

 

تفاوت : 
در برابر نوشته های منطقی و تحلیلی ابراهیم مخاطبینش بجای نقد تحلیل، فرافکنی می کنند وحمله به رفتارش ... نگاه شان هم بدبینانه است .. مثال: موردی که مهندس امیر در پاسخ به ابراهیم ... به لحاظ حقوقی موضوعاتی را نوشته که اثبات کردنش خیلی دشوار است .ضمن اینکه ؛ نوشته ابراهیم را کمی بادقت نمی خوانند و در پاسخش کمی صبر نمی کنند ... یک حمله هم به ابراهیم . تحلیل ابراهیم بعبارتی گاهی قلمش خیلی تیز و تند و تهاجمی است و روش تفکر کردن  را از مخاطب می ستاند!
بیشتر بخوانید ↓

باسمه‌تعالی
تازه باخبر شدم
درگذشت مادرشهید "
حسین بهرامی ولشکلایی" (مرد دانایی‌ها و روشنگری‌ها) را به مدرسه‌ی فکرت تسلیت می‌گویم. خصوصاً به جنابان: جوادی‌نسب، سیدابراهیم موسوی، علی‌اکبر طالبی، مهدی رنجبر و خواهر گرامی سرکار خانم رنجبر. حسین بهرامی مغز متفکر منطقه و مرتبط اصلی سیاسیون مذهبی دارابکلا در پیش از انقلاب بود و ما در جلسات سیاسی باواسطه‌ی او، درس و خبر و تحلیل مملکت می‌آموختیم. او دانشجوی پیرو خط امام بود و در اوائل جنگ، در جبهه به شهادت رسید. روح آن دو (پسر و مادر) شاد و غریق رحمت بادا.

 


سلام جناب... من جدایی دین از سیاست را تزی غلط می‌دانم و البته بهره‌کشی سیاست از دین را بشدت تقبیح می‌کنم و هر نوع اندیشه‌ای که ما را به سمت تفکر کلیسایی قرون وسطی ببرد را نمی‌پذیرم ولی با آن افکار، ستیزه‌گری بپا نمی‌کنم و نمی‌جنگم؛ بلکه به نقدشان می‌پردازم. این شعار شهید مدرس از نظر فلسفه‌ی ویتکنشتاین یک تعریف توتولوژیک (=Tautology) است یعنی "همان‌گویی". یعنی "این‌همانی". لذا سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست از نظر مدرس منظورش این است که سیاست از دین ارتزاق می‌کند و خط و ربط می‌گیرد و دیانت هم از همین سیاست دینی‌شده قوام می‌گیرد. این نوع جملات را می‌گویند توتولوژیک. یعنی بند دوم جمله، همان بند اول جمله است. نمی‌دانم مفهومی بحث کردم یا نه؟
 


طناب شکایت
به نام خدا. سلام. من (=دامنه) کوچک که بودم می‌شنیدم از این‌واون که می‌گویند: "انوشیروانِ عادل". کمی‌که قد کشیدم، بازهم در لای کتاب‌ها می‌خواندم: "انوشیروانِ عادل". نمی‌دانم چرا باور نمی‌کردم.


حالاکه فردی میانسال گردیده‌ام، شکّ دارم آیا حقیقتاً عادل بوده؟ یا نه، شایع و ساخته‌و‌پرداخته‌ی درباری‌ها و دور‌وبری‌ها بوده!؟ چون؛ عقل‌من بآسانی نمی‌پذیره پادشاه و عادل‌بودن؟ حاکم و به سوی عدالت‌رفتن؟! ساسانی و سروسامانی!؟


من تا یک‌نمونه‌ی عجیب از انوشیروان _پادشاه ساسانی_ در اینجا نگویم به شکّ من پی نمی‌برید. همان‌که می‌گویند پادشاه دادگری بوده و حکیم بزرگمهر (=بوذرجمهر) وزیر لایق‌اش. قضیه اینه، خلاصه می‌نویسم:


در روزگار این پادشاه، در میدان شهر تیسفون _پایتخت سلسله‌ی ساسانیان_ طنابی بوده که هرکس، شکایتی داشته، آن طناب را می‌کشیده و به موجب آن، صدای زنگی در کاخ "انوشیروانِ عادل" به‌صدا درمی‌آمده!...


بقیه را نمی‌دانم که آیا کاخ نوشیروان! قاضی و وکیل متبحّر هم داشته، یا نداشته!؟ آیا شاکی از شکایت "بیداد"، به "داد" هم می‌رسیده!؟ یا نه، به مثل میرغضب‌های آل سعودیه فوری گردن زده می‌شده! و به دار بقا اعزام می‌گردیده!؟ بگذرم، حرف حافظ را گوش کنم، "جریده" بروم، "کهریزک " به ملاقات آسایشگاه کهنسالان نروم، زیرا "گذرگاه عافیت" تنگِ‌تنگه!
۱۱ آذر ۱۳۹۷. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

دوستان حتماً می‌دانند "آشیل" فرمانده‌ی نظامی جوشن‌پوش بود که از نقطه‌ی پاشنه و پا در معرض آسیب بود. یعنی نقطه‌ضعف او از همانجا بود که به پاشنه‌اش تیر انداختند... مثل "چشم اسفندیار" در داستان ایران ما...

 

بحث ۷۱ : این پرسش جناب مهندس عبدی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"با توجه به سالروز تصویب قانون اساسی (۱۲ آذر) آیا قانون اساسی فعلی نسبت به قانون اساسی مشروطیت مترقی تر  می دانید یا خیر؟ آیا نیازمند بازنگری شده است یا خیر؟"

 

اطلاعیه‌ی مدرسۀ فکرت

امروز با "هسته‌ی مدرسه" به مشورت و رأی‌گیری پرداختم و از آنها پرسیدم آیا با لغو ممنوع‌بودن پست‌گذاری از یک‌بامداد تا اذان صبح در مدرسه، موافق‌اید؟ یا با اجرای این قانون؟ نتیجه‌ی رأی این بود که لغو، فقط ۳تا رأی آورد. بنابراین اجرای این مقررات با رأی بالای هسته‌ی مدرسه، تصویب شد و مانند همیشه در مدرسه، لازم‌الاجراست. لازم به‌ذکر است یکی از اعضای هسته، رأی خود را در این‌باره، مسکوت گذاشت، که باتوجه به مخالفت اکثریت هسته با لغو مقررات، در نتیجه‌ی آراء اخذشده، اثری ندارد. جالت‌تر این‌که یکی از اعضای هسته‌ی مدرسه که مخالف لغو بودند، استدلال ماهرانه‌ای نیز در هنگام رأی‌دادن، نوشته‌اند که در زیر جهت آگاهی‌بخشی پیوست می‌شود:

 

متن استدلال و رأی: 

"سلام آقای طالبی. به نظر من یک قانون درست همیشه درست خواهد بود مگر با تغییر زمان و سیستم زندگی. اما نیاز به استراحت و أرامش در اون زمان از شب یک نیاز طبیعیه بشر هست که اگر دستخوش تغییر بشه جامعه عادت میکنه و این عادت به سلامت جسم فرد آسیب میزنه. پس من با لغو این قانون مخالفم."

 


موضع فکری من در باره‌ی دیدگاه جناب ایمان

سلام جناب ایمان شیردل. متن شما را خواندم. علاوه بر‌این‌که از اظهارنظرت شادمان می‌شوم، و همیشه نوشته‌هایت را با تمرکز بیشتر مطالعه می‌کنم، به یک پاره از این دیدگاه‌ات، نظری جدا از منظر فکری شما دارم؛ که اگر از من ناراحت نگردی، شرح مختصر می‌دهم:

 

 این‌که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ در بهشت‌زهرا آن سخنان را گفت، از نظر من کاملاً بجا و بحق بود. دلیلم این است:

هر رهبری در هر کشور انقلاب‌کرده‌ای در آستانه‌ی پیروزی بر رژیم مستقرّ، باید آن موضع‌گیری سیاسی را داشته باشد. اگر الان هم شرائط به همان میزان سال ۵۷ برسد و مردم به رهبری یک شخص جامع‌الاطراف، انقلابی را علیه‌ی جمهوری‌اسلامی شکل بدهند و در آستانه‌ی غلبه بر گفتمان غالب نظام قرار بگیرند، رهبری آن انقلاب، حق دارد همان حرف امام خمینی را، در همان نقطه و در همان شرائط، خطاب به حکومت مستقرّ، بزند. اما من تا جایی‌که خودم را آشنا به مسائل داخلی ایران می‌دانم و بی‌خبر از تحولات نیستم، معتقدم چنین پدیده‌ای هنوز استعدادِ رخ‌نمایی را ندارد، چه رسد به این‌که، زمان آن مهیّا و فصل آن فریاد، فرارسیده‌باشد. با پوزش و احترام.


 

@

 

کودتا؟!
اما کودتا:
هم نیرو نظامی نیازه!
هم پنهان‌کاری!
هم عملیات‌روانی!
هم پوشش!
هم دوره‌دیدن "ت.م"!
هم پول و پَل!
هم آلترناتیو!
که هیچ‌کدوم دیده‌نمی‌شه!

 

 

تماشایی بود اول انقلاب!

به نام خدا. سلام. برای این تماشایی‌بودن یک نمونه را می‌نویسم تا روشن شود افراط‌گری، اپیدمی (=همه‌گیر و واگیردار) بود. نگاه نکنید امروزه‌روز، چه تسبیحی آب می‌کشند، آن روزها برای تندروی هورا می‌کشیدند و مرحوم بازرگان را به دلیل کُندروی، لِه‌ولَوَرده می‌کردند و این سیاستمدار آرام را جاده‌صاف‌کنِ آمریکا می‌دانستند. به نمونه‌ایی که در زیر می‌نویسم دقت شود که سه ضلع یک مثلث را نشان می‌دهد:

 

در اوایل انقلاب، روزی شهید مطهری به احسان نراقی گفت می خواهد به همراه بهشتی و بازرگان به قم برود و از امام بخواهد که حاکم شرع _ شیخ‌صادق خلخالی_ را عزل کند. رفتند و این کار را کردند. ولی روز بعد موسی خیابانی _نفر دوم سازمان مجاهدین خلق پس از مسعود رجوی_ که خودش در زندان قصر چنداتاق داشت و پرونده‌ها را معمولاً برای اعدام به وسیلۀ خلخالی آماده می کرد، گروهی را جمع کرد و به همراه چنداتوبوس به قم رفت و پشت منزل امام تحصّن کرد، و توانست با کمک سیداحمدآقا، خلخالی را دوباره بازگرداند.

 

دو ماه بعد، مهندس بازرگان به قم رفت و دوباره فرمان عزل خلخالی را گرفت. در این موقع، حزب توده هم آقای شیخ‌صادق خلخالی را کاندیدای مجلس کرد! اگر روزنامه های حزب توده مرور شود، مشخص است که تنها سازمانی که برای توده ای‌ها اعتبار واقعی داشت، دادگاه انقلاب بود. بگذرم.

۱۲ آذر ۱۳۹۷
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخم به بحث ۷۱
سلام. از جناب مهندس محمد عبدی ممنونم بابت به چالش کشیدن یک موضوع سرنوشت‌ساز و مسئولیت آفرین. و تشکر از دوستان که خیلی متفکرانه وارد این بحث مهم شدند.

 

اما جواب من:

من خواهان جدّی بازنگری عمیق قانون اساسی فعلی هستم. در چندین مورد، ولی در این پاسخ، دست‌کم چهار موضوع حقوق اساسی ملت را مطرح می‌کنم:

 

۱. محدود شدن دوره‌ی رهبری به ۱۴ سال. پس؛ من با مادام‌العمری بودنِ تمامی پُست‌ها در حکومت غیرمعصوم مخالفم. اما اینک چون قانون است، احترام و التزام می‌گذارم.

۲. حذف همه‌ی مقام‌های انتصابی و انتخاباتی کردن آن توسط ملت.

۳. عام‌کردن خبرگان و از شیخوخیت بیرون آوردن. یعنی خبرگان تمام اصناف بودن نه فقط روحانیان و مجتهدان. چون رهبری فقط شرط فقهی ندارد.

۴. سوسیالیستی کردن امور که عدالت علوی را نزدیک‌تر می‌کند و بستر مساوات و قسط را آسان‌تر می‌سازد.


بحث ۷۲ : این پرسش جناب آقا سیدمحمد موسوی‌ست که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:


"هدف از خلقت انسان ها چه بود؟ ایا سایر موجودات و مخلوقات طفیلی انسان هستند! یعنی در جهت رفاه انسانها خلق شده اند!؟ هدف از زندگی کردن چیست؟ چکار باید کرد در این چند صباح زندگی بیشترین بهره را ببریم! چه کسانی در پایان عمر پیروز و رضایتمند از زندگی و‌‌ عمر هستند!"
 


پاسخم به بحث ۷۲
 

جناب سیدمحمد موسوی در این پرسش زیرکی به‌خرج داده و خواسته پاسخ‌دهنده خود چه می‌اندیشه، نه آن‌که در لای کتاب‌ها چه آمده و در اینترنت چه چیزها نوشته. من هم از این منظر، فکر درونی‌ام را می‌نویسم:


هدف خدا از آفرینش آدمی، شاید نمایاندن خود در جلوه‌ی بشری، به آدمیان بوده‌است. وحدت در کثرت. کثرت در وحدت. پس، انسان به قول دکتر عبدالکریم سروش باید رنگ خدا داشته باشد و اخلاق خدایی‌گون. و جلوه‌ای از جلوه‌های خدا گردد. من در هفت‌بُعد، نظرم را روشن می‌کنم. یعنی خودم این‌گونه از آفرینش انسان توسط حضرت باری تعالی (=یعنی آفریننده بزرگ) برداشت دارم:


به لحاظ عرفانی، انسانی شهود‌گر شود.
به لحاظ شریعت، انسانی عبادتگر و ستاینده گردد.
به لحاظ طبیعت، انسانی عاشق، محبت‌ورز و لذت‌خواه بماند.
به لحاظ اجتماعی، انسانی هم‌پیوند با هم‌نوعان گردد.
به لحاظ اقتصادی، انسانی بخشش‌گر شود و درآمد تحصیل کند و به نیازمند از روی میل و رغبت مدد رساند.
به لحاظ معنویت انسانی پروازکننده به ماورای آفرینش باشد.
به لحاظ توحید، مظهر خدا شود در روی زمین و زینت‌بخش صفات خدا بماند: رازق، عادل، شاهد، عاشق، حامد، ذاکر، تائب، و در رأس همه کامل (به وجه کمال)


این دیدگاه شخصی من است، درست و یا نادرست را من داوری نمی‌کنم.

 

خبر:

دیروز در مرور روزنامه‌های چاپ داخل، در روزنامه‌ی خراسان (شماره‌ی ۱۱ آذر ۱۳۹۷) خوانده‌ام که  13 میلیون جوان مجرّد ایرانی در آستانه ازدواج هستند، ولی هنوز ازدواج نکرده‌اند. همین؛ تحلیل‌مَحلیل بلد نیستم!
 


بحث ۷۳ : این پرسش یک کاربر است که عیناً درج، و برای بحث‌و‌نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:


"رعایت حقوق زنان را تا چه حد مجاز میدانید و از نظر شما فمنیسمی که در اروپا حدود 70 سال پیش شکل گرفته و تا کنون آزادی هایی برای زنان داشته را تا چه حد قبول دارید؟ به عبارتی دیگر احقاق حقوق بانوان در اسلام را بیشتر می پسندید یا در ممالک غربی؟ خوشحال می‌شویم نظر بانوان را بهتر بدانیم اینکه آنها چه تفکری دارند."
 

توضیح: این عضو محترم مدرسه، تأکید کرد نامش برده نشود.
 


حُفرۀ وجودی
به نام خدا. سلام. ویکتور فرانکل اتریشی در کتاب «انسان در جستجوی معنی غایی» که میلیون‌ها نسخه از آن در جهان به فروش رفت، می گوید:


«معنا را باید یافت. نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد... معنا مثل خنده است. شما نمی‌توانید کسی را مجبور به خنده کنید... معنا چیزی است که باید آن را کشف کرد نه اِبداع... مردم امروزه بیش از گذشته زندگی شان را تُهی، بی معنی، بی هدف و بربادرفته تجربه می کنند.»
نکته‌ی مهمتر این‌که فرانکل از این وضعیت به «خلاء و حُفرۀ وجودی» تعبیر می کند.
۱۴ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



پاسخم به بحث ۷۳
از جناب آقای... ممنونم که پرسش ۷۳ را طرح کرده‌اند. در لای سؤال سه سؤال جاسازی شده که من به تک‌تک آن جواب کوتاه می‌دهم:


۱. رعایت حقوق زنان تا جایی‌که برابر با شئون ذاتی زنان و مطالبات منطقی باشد، در جامعه‌ی اسلامی ایرانی ما پذیرفتنی‌ست. البته پاره‌ای از این حقوق پایمال‌شده و یا کتمان‌شده، نیازمند زمان و زمینه است.


۲. به عنوان یک عضو جامعه‌ی جهانی با آنچه در مغرب‌زمین در باره‌ی زنان شکل گرفته هم موافقم و هم مخالف. ارتقای منزلت سیاسی، اجتماعی، علمی، و دینی زنان را بسیار ایدئال می‌دانم. ولی بشدت با آزادی برهنگی، متاع‌شدن زن، تجاری‌نمودن زن و... مخالفم. جنبش زنان غرب با جنبش زنان ایران نمی‌تواند مساوق ("یکسان‌انگاری) گردد. جامعه‌ی دینی ایران هم به لحاظ شرع و هم به لحاظ تاریخ کهن، زن را مقامی عفیف و پاک می‌داند و حتی مقام مادر را مقدس می‌داند.


۳. یقیناً احقاق زنان در اسلام را می‌پسندم. با غرب زاویه‌ی عقیدتی و آرمانی دارم. غرب با این روند غلط خواهد فرو پاشید. شکی ندارم. اصالت سرمایه و کالاکردن زن و شئ‌شدگی انسان و نیز چپاول ملل فقیر شکاف خُفته‌ای‌ست که روزی سر باز خواهد نمود.



سلام جناب دکتر عارف‌زاده
من روند رو زوال غرب را گفتم نه زمان را. و نه هم پیش‌گویی بلدم. غرب، هم در اقتصاد و هم در فساد اخلاق و شیء‌گونگی و انباشت سرمایه‌داری و تشدید طبقاتی به حدی پیش رفته که پُست‌مدرنیسم واکنش فلسفی، گفتمانی و اعتراضی به مدرنیسم است. متألّهان مسیحی مستقل هم غرقاب غرب را پنهان نمی‌دارند. جریان معنویت گرا جهانی، شورش فلسفی اخلاقی علیه بنیادهای مدرنیسم مغرب زمین است. اگر غرب مانند اسکاندیناوی شوند شاید وقوع فروپاشی حتمی‌الوقوع را تمدید کنند.


 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
من روند رو به زوال غرب را گفتم نه زمان را. پیش‌گویی نکردم و بلدم نیستم. غرب، هم در اقتصاد و هم در فساد اخلاق و شیء‌گونگی و انباشت سرمایه‌داری و تشدید طبقاتی به حدی پیش رفته که پُست‌مدرنیسم واکنش فلسفی، گفتمانی و اعتراضی به مدرنیسم است. متألّهان مسیحی مستقل هم غرقاب غرب را پنهان نمی‌دارند. جریان معنویت گرای جهانی نیز خودت که می‌دانی، یک شورش فلسفی اخلاقی علیه‌ی بنیادهای مدرنیسم مغرب زمین است. اگر کشورهای غرب مانند اسکاندیناوی (خصوصاً مثل سوئد) شوند، شاید وقوع فروپاشی حتمی‌الوقوع را تمدید کنند. شاید!

 

 

سلام جناب...
از توجه و اظهارنظر شما ممنونم. اما جواب:


۱. من در بند دوم به‌روشنی گفتم با جنبش زنان غرب در بخش‌هایی موافقم و در بخش‌هایی مخالف. چون به‌عنوان یک باورمند شیعه، نمی‌توانم با همه‌ی مطالبات جورواجور آن، موافق باشم و برای نزاکت گفتاری از بیان آن پرهیز کرده‌ام.


۲. اگر دقت کرده‌باشی من فروپاشی غرب را صرفاً ناشی از فساد و برهنگی ندانستم، چند علت دیگر هم کنارش نوشتم (رجوع به بند ۳ و نیز متنی که به جناب دکتر عارف زاده ریپلای کردم که ایشان با پاسخ "ممنونم" گویی توضیحاتم را پذیرفتند)

 

شهیدان

اجابت به یک کاربر
به نام خدا. سلام. دیشب یک کاربر محترم و بزرگوار از من خواسته، متنی درباره‌ی شهیدان بنویسم. نوشتم و اجابت نمودم:
شهیدان نه فقط در "راه‌خدا" رفته‌اند و در آن مجاهدت کرده‌ و خون‌ خود را فدای حفظ مکتب ساخته‌اند؛ بلکه خود "راه‌ِخدا" گردیده‌اند. و ما باید رونده‌ی راه آنان باشیم.


آنان هرگز نهراسیده‌اند، چون‌که رزمنده‌ی راه‌خدا، مگر از خدای متعال، از هیچ جُنبده‌ای هراسی دارد؟ کسی‌که خون‌ و‌ جان شیرین خود را نثارِ پاسداری از دین، آیین، اخلاق، ارزش‌ها، نوامیس، میهن و جامعه‌ی خود می‌کند، چنین انسانی غیرتمند، هیچ‌ترسی در دل ندارد. او به فوز و فیض می‌اندیشد.

بر چنین کمال‌یافتگانی باید غبطه خورد و اقتداء نمود و پیام‌شان را می‌بایست بر مغز و قلب خود جاری کرد؛ تا رستگاری و پارسایی تحصیل و ایمان‌ورزی تقویت شود.

۱۵ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


سلام جناب سید جمال صباغ

با این تحلیل تاریخی شما موافقم. خوشحالم احاطه‌ی مناسبی داری به این مسائل. استنادسازی جناب سید جمال صباغ، جای تحسین دارد. آفرین به این شیوه.

 

یک نکته:

دوستان به نظرم در این موضوع به این مهمی، بحث مثل شِلاب واری بَووشه، حاصلش کم است.  باید تیم‌تیم و نَم‌نَم ببارین. آیا به گمان شما بحث کمی "دَجو‌بَجو" نشد؟ به نظر من شد.

 

 

بحث ۷۴ : این پرسش جناب مسعود داراب است که برای بحث‌و‌نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:

"ایا محمدبن ذکریا رازی کافر بود؟ در قرن ها پیش بین فخر رازی و محمد زکریای رازی در مورد رد قران و اسلام بحث شده ان هم در بغداد و علنی چطور در قرن 21 حتی نمیتوان از بعضی افراد انتقاد کرد چ رسد به بنیاد دین  ایا ما در دین و فلسفه پیشرفت کردیم یا در پیچ گیر کردیم؟"

 

پاسخ به بحث ۷۴
با تشکر از جناب مسعود
با توجه با مطالعاتی که در مباحث دینی و فلسفی کم‌وبیش داشته و دارم، دیدگاه شخصی‌ام را می‌گویم:
۱. فلسفه در ایران همیشه با زبان عربی، نوشته شده. چون فلیسوفان می‌گویند با زبان فارسی نمی‌شود عبارات فلسفی انشاء کرد. همین، موجب توهُّم برخی‌ها شده که فلسفه در فارسی ترقی نداشته‌است.


۲. حال آن‌که، نزدیک به تمام فلیسوفان اسلامی، ایرانی بودند و اغلب‌شان، هم‌اکنون نیز، ایرانی‌ هستند.


۳. از عربستان سعودی حتی یک فیلسوف برنخاسته، چون اسلام‌شان در محاصره‌ی تفکر قشری ابن‌تیمیه و وهّابیه است؛ که عقل‌فلسفی و چون‌و ‌چرایی دیدنِ ابعاد اسلام را مردود می‌انگارد.


۴. در ایران، فقط یک حکیم و فیلسوف حکمت و فلسفه را مثل فردوسی به زبان فارسی نگاشته، که "حکمت ایرانی" نام گرفته، یعنی حکیم یحیی سُهروردی مشهور به شیخ اشراق (قرن ۴ و ۵) که او هم در حلب سوریه، توسط فقیهان سنّی‌مذهب، متّهم به کفر‌گویی شده و اعدام گردیده‌است.


۵. بنابراین، پرسش شما که پیش‌فرض گرفته‌ای (فلسفه در ایران در پیچ گیر کرده)، اساساً خطاست.
۶. از سوی دیگر، این ایرانیان بوده‌اند که دین اسلام را بهتر، عمیق‌تر و عقلی‌تر فهم کرده‌اند و با جست‌وخیزهای اندیشه‌ای خود، فهمِ اسلامی را غنی‌تر نگه‌ داشته‌اند.


۷. درِ انتقاد هم، همیشه در اسلام باز بوده و هست. همین الان، بیشترین اهانت‌ها در فضای مَجازی ایران به رهبری می‌شود، که نه فقط انتقاد و نقّادیِ تفکر ایشان نیست، بلکه ناسزاگویی‌ و به‌سُخره‌گرفتن است. حال آن‌که هم باید بر ولی‌فقیه انتقاد کرد و هم بر نظریه‌ی‌ولایت فقیه. زیرا اولی، حاکم مسلمین است، و بر حاکم به نصّ امام علی (ع) می‌شود نقد و نصیحت کرد. و دومی هم، یک نظریه‌ی بشری‌ست و بر هر نظریه، می‌توان با یک گفتمان محکم‌تر نقدی نوشت و حتی اگر بر مردم مقبول افتاد، بر آن غلبه کند و اگر توانست رایج شود.


۸. سخنم را با یک گفته‌ی شهید مطهری پایان می‌برم: "اسلام با آزادی، رشد کرده‌است؛ نه با استبداد"
یادآوری این‌که: شما جناب مسعود تعجیل نکنید که اعضا فوری وارد پاسخ پرسش شما بشوند. باید فکر کنند و پخته نمایند و بنویسند. این تأنّی دوستان، خود نشان اهمیت دادن به بحث است و پیش‌زمینه سازی جواب پرسش.

 

 


سلام جناب ...
مجبورم کرده‌ای کمی به گپ بیام. از این‌که بر نوشته‌هایم نقد می‌زنی، هم ممنونم و هم حق شما می‌دانم. اما دراین‌باره احساسم این است برداشت درستی از متن من نشده‌است. توضیح می‌دهم:


فشرده‌‌ی حرفم اینه که معتقدم مردانی‌که در ایران به حمایت از حقوق و جنبش زنان، سخن به میان می‌آورند و گاهی فقط دَم می‌زنند، اگر روزی مثالاً متوجه شوند یکی از نزدیکان و مَحارم‌شان می‌خواهد شغلی دون شئون خانوادگی و حیثیتی‌شان برگیرد، به نظرم در مقابل این چنین آزادی می‌ایستند! پس به‌طور مطلق نگوییم حقوق زنان عین حقوق مردان است. این حقوق متقابل، متعادل و متفاوت است. و تفاوت به معنای تبعیض نیست.


اینک یک مثال ملموس دیگر می‌زنم:


از همین مدرسه می‌پرسم، امید است جسارت به خودتان تلقی نکنید:
انصافاً چندبار جوراب خود را، خود شسته‌اید؟ و آن را تا آمدید منزل به یک گوشه‌ای پرتاب نکرده‌اید؟

وجداناً چندبار خواهر و زنان خود را تَشرتُشر کرده‌اید؟
حقیقتاً چندبار لباس خواهر و مادر و همسرتان را شسته‌اید؟
واقعاً چندبار حقوق‌شان را نادیده گرفته‌اید و به قول دارابکلایی‌ها گِس ندادید؟

الله‌وکیلی چندبار زیر بار سخن حق همسر و خواهر و مادرتان اطاعت ورزیدید؟ و گوش به فرمان آنان، از برنامه‌‌های شخصی و انفرادی خود صرف نظر کرده‌اید؟
و تو را به‌خدا چندبار چای و آب و امور شخصی خودتان را به زن و خواهر و مادرتان واگذر نکرده‌اید؟
قصدم اهانت به هیچ‌کس نیست. سخنم این است، شعارزده نباشیم.

 

 


پاسخم به جناب جوادی‌نسب
حسین آقا سلام
شما در این پست (لینک مستند) ادعا کرده‌ای امام در نامه به رهبری در سال ۶۶ فرمودند ولی‌فقیه می‌تواند نماز را تعطیل کند.
خواستم بگویم، این نسبت‌دادن شما هم اشتباهی محرز است، و هم هیچ انطباقی با متن صحیفه‌ی امام به تاریخ 16 دی ماه 1366 ندارد، ازاین‌رو، حق آن است، سخن خود را تصحیح بفرمایید.


متن نامه‌ی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی:
«حاکم مى‌تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می‌تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند...» (صحیفه امام، ج20،ص 452).

 

@
جناب جوادی!
جناب‌عالی چرا در پاسخ به پرسش تخصصی، عقاید و باورهای چند عوام و احتمالاً ناآشنا به دین را ملاک خود می‌گیری؟ شما به نظرم پاسخ به پرسش نمی‌دی و جوابت را به چند حاشیه، اسکورت می‌کنی. این روش علمی پاسخ‌دهی نیست.


گلایه‌ایی خیرخواهانه
به نام خدا. سلام. چندوقتی‌ست که چندبار مشاهده کرده‌ام تعدادی از کاربران در سه گروه تلگرامی همدلی، دورهمی، همدلی روستای دارابکلا، عکسی از جناب آقا سید محمد رئیسی سجّادی را جهت اعلان تعجّب، توجّه و تمسّخر به زیر پست‌های همدیگر ارسال می‌دارند. این کار، زشتی‌های زیادی دارد که دست‌کم سه زشتی‌اش را یادآور می‌شوم:


اول‌آن‌که؛ اهانت مستقیم به یک هم‌محلی‌ست؛ که از عرصه‌ی مَجازی به‌دور است که از خود دفاع کند.


دوم‌این‌که؛ جسارت زشت به یک سادات است؛ که احترام به خاندان سادات در عرُف و شرع ما تأکید اکید رفته است.


سوم آن‌که؛ خشونت بسیارغلطی‌ست به این دوست  زحمتکش ما؛ که روح‌اش هم خبر ندارد عکسی از ساخته‌شده و برای استهزاء و مسخره‌کردن در گروه‌های تلگرامی بار‌گذاری می‌شود.


علاوه‌براین، این کارِ کاربران معدود (که البته شاید به بدی کارشان دقت هم نداشته‌باشند و نیّت ناسالم هم نکرده‌باشند) مصداق کامل تنافض رفتاری‌ست؛ ازیک‌سو شعار حقوق‌بشر سر می‌دهند و از زمان و زمین انتقاد می‌کنند که چرا کشور چنین است و چنان، ولی خیلی راحت و بی‌هیچ چارچوب اخلاقی، یک هم‌روستای سادات خود را، به سُخره، بی‌احترامی و مَضحکه می‌گیرند.

 


از مدیران محترم و بزرگوار هرسه گروه تلگرامی فوق‌الذکر، انتظار دارم جلوی انتشار این حرکت ناپسند پاره‌ای از کاربران را بگیرند و آن‌ها از بارگزاری این عکس، منع کنند. همه می‌دانیم که قرآن می‌فرماید:
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ : وای بر هر عیب جوی بدگوی! 
با احترام و پوزش
۱۶آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


سلام جناب جوادی
از استثناءها نباید قاعده ساخت. قضیه‌ی هاشم آقاجری یک حُدثه بیش نبود، بعد دیگر شبیه آن تکرار نشد. پس، اتفاقی که فقط رُخداد شاذّ بود را نباید ک رویّه جا زد. پوزش که با تو رُک و بی‌تعارف هستم.

 

تمرکز نه. تراکم قدرت
بلی؛ به همین دلیل ولی‌فقیه هم اگر تابع هواهای نفسانی شود، خود‌به‌خود مُنعزل است. حتی نیاز به عزل هم ندارد.


یک توضیح دیگر هم الان می‌دهم به دنباله‌ی این...

ژان بُدَن مهمترین فیلسوف نظریه‌ی حاکمیت است. او معتقد بود حاکمیت ویژگی‌ اصلی‌اش، نامحدودبودن و مطلق بودن است. اساساً حاکمیت هر کشور باید نامحدود باشد. و الا هیچ‌دولتی پایدار نمی‌ماند.
سه شرط دیگر هم بُدن برای تأسیس هر "دولت‌ملتی" اضافه می کند ایناست:
سرزمین
حکومت
جمعیت
که حاکمیت بُن‌مایه تأسیس هر کشوری‌ست.

پوزش اگر درازگویی کردم.

 

 

ناچارم سِکّلمه بگویم:

۱. گویی برخی خیال می‌کنند رجوع به حکم مصلحت، خلافِ شرع است. نه؛ اتفاقاً ترجیح مصلحت خود یکی از مهمترین احکام اسلامی‌ست.

 

۲. پیامبر رحمت (ص) هم با آن صلح، حج را موقتاً تعطیل کرد و از نیمه‌ی راه با انبوه مسلمانان به مدینه بازگشت و مصلحت را برا اجرای مناسک حجّ ترجیح داد.

۳. امام خمینی نیز چون قائل‌اند به این‌که حاکم اسلام در دوران غیبت، حکومتش شعبه‌ای از ولایت نبوی (ص) است، و می‌تواند به مقتضای مصلحت، حج را موقتاً تعطیل کند. اما امام هرگز از تعطیل‌کردن نماز سخن به میان نیاوردند. و لذا استناد جناب جوادی‌نسب در آن گزاره‌ی دیروزش، اِسناد سخن نادرست بود به صاحبِ نامه یعنی امام. و خود پذیرفت که اشتباه کرد.

 

نکته: ولی‌فقیه که جای خود، همین دوسال پیش تا الان به‌خاطر جنگ عربستان با یمن، بسیاری از مردم ایران خواهان تعطیلی موقت حج‌گزاری‌اند، چون مصلحت را این‌گونه می‌بینند. در اسلام به‌هیچ‌وجه بن‌بست وجود ندارد. و این دین چون کامل است، دین حال و آینده است برای همیشه تا قیام قیامت. این اعتقاد و مبانی فکری من است.

 

راستی! دکتر؛ لُغُز محبت و قضاوت را هم گذاشتم کنار طعنه‌ی ملیح "این‌کال و آن‌کال". گرچه من همیشه با چنگک و لِنگی، ماهی می‌گرفتم! نه این‌کال و آن‌کال. چون باید حسابی از خرچنگ و مَرمِلِه هراسید و حراسید!

 

توضیح عمومی

از نظر من وقتی حاکم مسلمین به دلیل قدرت و اقتدار مشروع و مردمی، مسجد را به حکم ثانویه، تخریب می‌کند تا از روی آن خیابانی بنا شود، نشان اوج گرایش به حقوق ملت است. و تسهیل رشد و آبادانی. نه این که بگوییم این یعنی همان فساد مطلقه. فساد جایی‌ست که ولی‌فقیه مثلاً با پیروی از نفْس خود، خودکامگی علیه‌ی ملت کند و دین را دست‌مایه‌ی قدرت. چنین‌مبادا.

 

این عیب فقط در حکومت منحصر نیست. در گروه‌های سیاسی می‌بینیم که با صبغه‌ی تروریستی، بیش از چهل سال رهبری خودکامه در دستان یا شوهر بوده، و یا الان همسرش! بیچارگی تا به کجاست...

 

متن کامل نامه‌ی امام به رهبری در سال ۶۶:

بسمه تعالى‏

جناب حجت الاسلام آقاى خامنه ‏اى، رئیس محترم جمهورى اسلامى- دامت افاضاته پس از اهداى سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود. و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است. و البته نباید ماها گمان کنیم که هر چه مى ‏گوییم و مى‏ کنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایى که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا، آنچه را که در نظر دارم به طور فشرده عرض مى‏ کنم.

 

از بیانات جنابعالى در نماز جمعه این طور ظاهر مى ‏شود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقه ‏اى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمى‏ دانید. و تعبیر به آنکه این جانب گفته ‏ام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است بکلى بر خلاف گفته‏ هاى این جانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضّه به نبى اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- یک پدیده بى‏ معنا و محتوا باشد و اشاره مى‏ کنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمى ‏تواند ملتزم به آنها باشد: مثلًا خیابان کِشی ها که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامى به جبهه ‏ها، و جلوگیرى از ورود و خروج ارز، و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو- سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمت گذارى، و جلوگیرى از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلى، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است، بنا بر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها.

 

باید عرض کنم حکومت، که شعبه ‏اى از ولایت مطلقه رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مى‏ تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى ‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مى‏ تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و مى‏ تواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مى ‏تواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند.

 

آنچه گفته شده است تا کنون، و یا گفته مى‏ شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مى‏ کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمى‏ کنم.

ان شاء اللَّه تعالى خداوند امثال جنابعالى را، که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.

16 دى 1366

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

منبع‌: پرتال امام خمینی

 

بحث بر سر این است جوادی نسب گفت: امام در نامه‌اش نوشت ولی فقیه می تواند نماز را تعطیل کند. در متن چنین جمله‌ای نیست.
پس خلاف مروت است جمله‌ای را به کسی نسبت دهیم. بقیه حاشیه است. و من تو می‌شناسی که به این نون و ماست "تن پَلی" نمی‌دم چه رسد به این‌کال آن‌کال. ُرک بگید اشتباه کردید. این هنر انسان است که بگوید چنین جمله‌ای در متن امام نبود و حسین آقا شجاعت و صداقت داشت گفت من اشتباه کردم. من به احترام بحث سنجاق‌شده، راضی نیستم حاشیه شکل بگیرد. پس هم مدرسه‌ای کرام، لطف کنید در بحث ۷۴ تمرکز کنید.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۲۶۹
ساعت پست : ۰۵:۵۰
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پانزدهم

 

 

اطلاعیه‌ی مهم مدرسه‌ی فکرت

امشب به‌مناسبت میلاد خجسته‌ی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسه‌ی فکرت" را آغاز می‌کنم.

 

در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همه‌با‌هم زمینه‌سازی‌های اخلاقی کرده‌ایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشته‌ایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریف‌فرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. ان‌شاء‌الله همه‌ی ما به یُمن فرخنده‌شب امشب،  منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت می‌کنیم.

 

امید و رجای‌ واثق دارم، قلم و قدم همه‌ی آن بزرگواران در مدرسه‌ی فکرت مبارک می‌‌باشد و از افکار و دیدگاه‌های‌شان درس خواهیم‌آموخت.

 

هم‌کلاسی‌های بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ می‌توانید دعوت‌های خود را برای ورود خانم‌ها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامه‌ی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمال‌بخشی به مدرسه بوده‌اید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آماده‌ی خوش‌آمدگویی کرده‌اید.

 

من بر اساس دأب همیشگی‌ام، رفاقت و رشته‌ی محبّت را با هیچ‌کس پاره نمی‌کنم؛ ولی در حیطه‌ی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمی‌دارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچ‌چیزی معامله نمی‌کنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها در آن بسیارحساس‌تر و صدچندان می‌شود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزه‌های الهی‌مان، درخشنده‌تر، پاکیزه‌تر و آموزنده‌تر از هر زمان نگه‌بداریم؛ که می‌دانم، نگه‌می‌داریم.


از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواسته‌ام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همه‌ی‌مان گردد. آمین.

با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا

برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده‌ پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطره‌ای از ایام دانش‌آموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطره‌ی کوتاه من.


عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریخ‌تحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش می‌کردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم می‌زد. حتی گه‌گاهی پیش دانشجوها لحظه‌ای می‌نشست. با همه دوست می‌شد. لحظه‌ای پیش من هم نشست. مرا به اسم می‌شناخت. (دارابی صدایم می‌کرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تخته‌سیاه (هنوز وایت‌بُرد باب نشده‌بود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانی‌اش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نمانده‌بود.


آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصی‌ام، برای من جذبه آفریده‌بود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی این‌گونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

کلیدواژه‌های خاطرات اعضا در بحث ۶۶

 

بامشی؛ علی غزلی

لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" می‌پرسید، چی جواب می‌دادی؟ بلد بودی بگی کفش‌دوزک؟!


ولی؛ محمدحسین آهنگر

لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!


قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر

لغز: من که می‌دانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!


استوار است استوار است استوار؛ سیدعلی‌اصغر شفیعی

لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اون‌گاه کشور با خواب‌های گران! تو با حمله‌ی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اون‌وقت!


ذوق ابتکار و خیط‌شدن؛ عبدالله طالبی

لغز: اگه ماشین الکتریکی می‌ساختی مغز می‌شدی می‌رفتی آمریکا! جلای وطن می‌کردی!


جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی

لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!


الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی

حالا باز این منتقدین بی‌رحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!


کف‌زدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادی‌نسب

لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهی‌های سخت‌مَخت خونگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردی!


کانه‌خرینی؛ حاج‌علی‌میرزا چلویی

لغز: چی می‌گفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجی‌تیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!


فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی

لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!


نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب

لغز: باز سه‌ونیم، برخی‌ها همینو هم نمی‌گرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود می‌شدن!


فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر

لغز: خا همینه‌دیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، می‌گی و دلت می‌خواد بی‌کلوش‌ها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!

اگه کسی را جاانداختم، بگن.

نمی‌خواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.

 

 

پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعه‌ای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جست‌وجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشن‌تر دارید، بدانید‌که چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کرده‌اید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشم‌سوم را می‌شود با هوشمندی باز نگه‌داشت. نشانه می‌دهم:

۴.  اگر ورای مسائل را درک می‌کنید، چشم‌سوم شما باز است.
۵. اگر حس قوی‌تری به برخی نادیدنی‌ها داری، چشم‌سوم‌ات کار می‌کند. درک شهودی‌ یعنی همین.

۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگ‌ها را زنده‌تر می‌بینید، در واقع روح بیدارتری دارید.

۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.

۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذت‌ها دگرگون می‌شود و متفاوت‌نگر شده‌اید، بدان که چشم‌درونی فعال شده‌است

۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقاب‌دار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندک‌مطالعه‌ای که در این موضوع کرده‌ام و این پست، را با این اختصار نوشته‌ام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتاده‌باشد.

 

بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر می‌کنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه می‌تواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجره‌ی طیبه‌ی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۲۶۹
ساعت پست : ۰۵:۵۰
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پانزدهم

 

 

اطلاعیه‌ی مهم مدرسه‌ی فکرت

امشب به‌مناسبت میلاد خجسته‌ی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسه‌ی فکرت" را آغاز می‌کنم.

 

در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همه‌با‌هم زمینه‌سازی‌های اخلاقی کرده‌ایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشته‌ایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریف‌فرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. ان‌شاء‌الله همه‌ی ما به یُمن فرخنده‌شب امشب،  منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت می‌کنیم.

 

امید و رجای‌ واثق دارم، قلم و قدم همه‌ی آن بزرگواران در مدرسه‌ی فکرت مبارک می‌‌باشد و از افکار و دیدگاه‌های‌شان درس خواهیم‌آموخت.

 

هم‌کلاسی‌های بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ می‌توانید دعوت‌های خود را برای ورود خانم‌ها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامه‌ی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمال‌بخشی به مدرسه بوده‌اید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آماده‌ی خوش‌آمدگویی کرده‌اید.

 

من بر اساس دأب همیشگی‌ام، رفاقت و رشته‌ی محبّت را با هیچ‌کس پاره نمی‌کنم؛ ولی در حیطه‌ی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمی‌دارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچ‌چیزی معامله نمی‌کنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها در آن بسیارحساس‌تر و صدچندان می‌شود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزه‌های الهی‌مان، درخشنده‌تر، پاکیزه‌تر و آموزنده‌تر از هر زمان نگه‌بداریم؛ که می‌دانم، نگه‌می‌داریم.


از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواسته‌ام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همه‌ی‌مان گردد. آمین.

با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا

برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده‌ پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطره‌ای از ایام دانش‌آموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطره‌ی کوتاه من.


عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریخ‌تحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش می‌کردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم می‌زد. حتی گه‌گاهی پیش دانشجوها لحظه‌ای می‌نشست. با همه دوست می‌شد. لحظه‌ای پیش من هم نشست. مرا به اسم می‌شناخت. (دارابی صدایم می‌کرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تخته‌سیاه (هنوز وایت‌بُرد باب نشده‌بود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانی‌اش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نمانده‌بود.


آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصی‌ام، برای من جذبه آفریده‌بود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی این‌گونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

کلیدواژه‌های خاطرات اعضا در بحث ۶۶

 

بامشی؛ علی غزلی

لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" می‌پرسید، چی جواب می‌دادی؟ بلد بودی بگی کفش‌دوزک؟!


ولی؛ محمدحسین آهنگر

لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!


قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر

لغز: من که می‌دانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!


استوار است استوار است استوار؛ سیدعلی‌اصغر شفیعی

لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اون‌گاه کشور با خواب‌های گران! تو با حمله‌ی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اون‌وقت!


ذوق ابتکار و خیط‌شدن؛ عبدالله طالبی

لغز: اگه ماشین الکتریکی می‌ساختی مغز می‌شدی می‌رفتی آمریکا! جلای وطن می‌کردی!


جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی

لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!


الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی

حالا باز این منتقدین بی‌رحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!


کف‌زدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادی‌نسب

لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهی‌های سخت‌مَخت خونگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردی!


کانه‌خرینی؛ حاج‌علی‌میرزا چلویی

لغز: چی می‌گفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجی‌تیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!


فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی

لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!


نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب

لغز: باز سه‌ونیم، برخی‌ها همینو هم نمی‌گرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود می‌شدن!


فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر

لغز: خا همینه‌دیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، می‌گی و دلت می‌خواد بی‌کلوش‌ها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!

اگه کسی را جاانداختم، بگن.

نمی‌خواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.

 

 

پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعه‌ای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جست‌وجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشن‌تر دارید، بدانید‌که چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کرده‌اید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشم‌سوم را می‌شود با هوشمندی باز نگه‌داشت. نشانه می‌دهم:

۴.  اگر ورای مسائل را درک می‌کنید، چشم‌سوم شما باز است.
۵. اگر حس قوی‌تری به برخی نادیدنی‌ها داری، چشم‌سوم‌ات کار می‌کند. درک شهودی‌ یعنی همین.

۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگ‌ها را زنده‌تر می‌بینید، در واقع روح بیدارتری دارید.

۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.

۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذت‌ها دگرگون می‌شود و متفاوت‌نگر شده‌اید، بدان که چشم‌درونی فعال شده‌است

۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقاب‌دار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندک‌مطالعه‌ای که در این موضوع کرده‌ام و این پست، را با این اختصار نوشته‌ام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتاده‌باشد.

 

بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر می‌کنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه می‌تواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجره‌ی طیبه‌ی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پانزدهم

 

 

اطلاعیه‌ی مهم مدرسه‌ی فکرت

امشب به‌مناسبت میلاد خجسته‌ی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسه‌ی فکرت" را آغاز می‌کنم.

 

در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همه‌با‌هم زمینه‌سازی‌های اخلاقی کرده‌ایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشته‌ایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریف‌فرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. ان‌شاء‌الله همه‌ی ما به یُمن فرخنده‌شب امشب،  منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت می‌کنیم.

 

امید و رجای‌ واثق دارم، قلم و قدم همه‌ی آن بزرگواران در مدرسه‌ی فکرت مبارک می‌‌باشد و از افکار و دیدگاه‌های‌شان درس خواهیم‌آموخت.

 

هم‌کلاسی‌های بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ می‌توانید دعوت‌های خود را برای ورود خانم‌ها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامه‌ی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمال‌بخشی به مدرسه بوده‌اید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آماده‌ی خوش‌آمدگویی کرده‌اید.

 

من بر اساس دأب همیشگی‌ام، رفاقت و رشته‌ی محبّت را با هیچ‌کس پاره نمی‌کنم؛ ولی در حیطه‌ی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمی‌دارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچ‌چیزی معامله نمی‌کنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها در آن بسیارحساس‌تر و صدچندان می‌شود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزه‌های الهی‌مان، درخشنده‌تر، پاکیزه‌تر و آموزنده‌تر از هر زمان نگه‌بداریم؛ که می‌دانم، نگه‌می‌داریم.


از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواسته‌ام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همه‌ی‌مان گردد. آمین.

با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا

برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده‌ پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطره‌ای از ایام دانش‌آموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطره‌ی کوتاه من.


عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریخ‌تحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش می‌کردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم می‌زد. حتی گه‌گاهی پیش دانشجوها لحظه‌ای می‌نشست. با همه دوست می‌شد. لحظه‌ای پیش من هم نشست. مرا به اسم می‌شناخت. (دارابی صدایم می‌کرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تخته‌سیاه (هنوز وایت‌بُرد باب نشده‌بود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانی‌اش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نمانده‌بود.


آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصی‌ام، برای من جذبه آفریده‌بود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی این‌گونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

کلیدواژه‌های خاطرات اعضا در بحث ۶۶

 

بامشی؛ علی غزلی

لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" می‌پرسید، چی جواب می‌دادی؟ بلد بودی بگی کفش‌دوزک؟!


ولی؛ محمدحسین آهنگر

لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!


قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر

لغز: من که می‌دانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!


استوار است استوار است استوار؛ سیدعلی‌اصغر شفیعی

لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اون‌گاه کشور با خواب‌های گران! تو با حمله‌ی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اون‌وقت!


ذوق ابتکار و خیط‌شدن؛ عبدالله طالبی

لغز: اگه ماشین الکتریکی می‌ساختی مغز می‌شدی می‌رفتی آمریکا! جلای وطن می‌کردی!


جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی

لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!


الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی

حالا باز این منتقدین بی‌رحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!


کف‌زدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادی‌نسب

لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهی‌های سخت‌مَخت خونگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردی!


کانه‌خرینی؛ حاج‌علی‌میرزا چلویی

لغز: چی می‌گفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجی‌تیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!


فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی

لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!


نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب

لغز: باز سه‌ونیم، برخی‌ها همینو هم نمی‌گرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود می‌شدن!


فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر

لغز: خا همینه‌دیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، می‌گی و دلت می‌خواد بی‌کلوش‌ها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!

اگه کسی را جاانداختم، بگن.

نمی‌خواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.

 

 

پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعه‌ای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جست‌وجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشن‌تر دارید، بدانید‌که چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کرده‌اید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشم‌سوم را می‌شود با هوشمندی باز نگه‌داشت. نشانه می‌دهم:

۴.  اگر ورای مسائل را درک می‌کنید، چشم‌سوم شما باز است.
۵. اگر حس قوی‌تری به برخی نادیدنی‌ها داری، چشم‌سوم‌ات کار می‌کند. درک شهودی‌ یعنی همین.

۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگ‌ها را زنده‌تر می‌بینید، در واقع روح بیدارتری دارید.

۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.

۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذت‌ها دگرگون می‌شود و متفاوت‌نگر شده‌اید، بدان که چشم‌درونی فعال شده‌است

۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقاب‌دار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندک‌مطالعه‌ای که در این موضوع کرده‌ام و این پست، را با این اختصار نوشته‌ام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتاده‌باشد.

 

بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر می‌کنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه می‌تواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجره‌ی طیبه‌ی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓

سلام جناب جوادی‌نسب. ظاهراً چشم‌سوم که چه عرض کنم، برخی‌ها دارند در این چشم‌چهارم! درمی‌آرن گویا؛ نه البته مانند رفیق تو جناب گویا! ولی من بذار بگم همون "دو چشم بی سو"ی فیلم سال ۶۲ محسن مخملباف، برایم بس است. راستی! سیدمیثم هم خوب تحقیقی الان نوشت و پست کرد و با چشم‌سومش همه را دید!
 


احساس امنیت در سایه‌سار بسیج
به نام خدا. سلام. امنیت را کسی درک می‌کند که طعم بسیارتلخ ناامنی را چشیده‌باشد. سال‌ها پیش، وقتی یک مقام سیاسی ایران با مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت‌الله‌العظمی سیدعلی سیستانی در نجف اشرف دیدار کرد، اصلی‌ترین و صمیمانه‌ترین پیام آن عالِم خبیر و منزّه این بوده که "از قول من به مردم عزیز ایران بگویید قدر امنیت خود را بدانند."


شاید شما هم مانند من در طول سی‌واندی سال اشتغال، به نقاط ناامن و پُرتنش رفته‌باشید؛
جاهایی که: برای سلمانی مویِ سرمان، باید دونفره می‌رفتیم، که یکی اصلاح شود و آن دیگری مواظب و نگهبان باشد.
جاهایی که: جرأت نداشتیم به حمام شهر برویم، اگر هم مجبور بودیم باید سه‌چهارنفره می‌رفتیم، دوتا، دوتا. دونفر اسلحه‌به‌دست دمِ درِ حمامِ‌نُمره، نگهبانی می‌دادیم، تا دونفر دیگر شست‌وشو کنند.

 
جاهایی که: بالین برای خواب وجود نداشت؛ اگر ۴۸ساعت هم مجبور بودی در آن‌ شهر زمان بگذارنی باید بیدارباش می‌ماندی. خواب، مساوی بود با مرگ و اسارت. ما در آنجاها برای بیچارگان، چاره می‌کردیم و نه زور.


چو در طاسِ لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور


حالا ایران بزرگ‌مان، مدت‌زمان طولانی‌ست که امنیت پایدار دارد، چون بسیجیان _این شجاعان تاریخ و شیفتگان ایمان_ تا پایِ جان و هدیه‌ی خون، برای حفظ امنیت مردم و نوامیس‌ مُلک و ملّت، بیدارباش و هوشیار ایستاده‌اند. به فرموده‌ی سعدی علیه‌الرّحمه:


چه دانند جیحونیان قدر آب
ز واماندگان پرس در آفتاب


من شکر نعمت امنیت را، که در محیط زندگی‌ام و محله‌ی زیستم _که به‌خوبی مشاهده و لمس می‌کنم_ برجای می‌آورم و خداوند را در این فرخنده زادروزِ بسیج مستضعفین، می‌خوانم مرزداران ایران و بسیجان سلحشورِ غیرتمندِ عزیز (=عزیز یعنی شکست‌ناپذیر) را همآره، همآره، عزیزتر، سالم‌تر و درامان‌تر نگه‌دار. و برای همه می‌خواهم که:
بگردیم؛ نه بی‌هدف. بچرخیم؛ نه بی‌محور.
۶ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@
چون شراب‌خواری افراطی یکی از بدترین خصیصه‌ی یلتسین بود، اگر زندگی سیاسی‌اش را مطالعه‌ کرده باشی، پاشنه آشیل این فرد بود. نه من، بسیاری از غربی‌ها این کار وی را ضربه بزرگ می‌دانستند. بحث من فقط خوردن شراب به قول دارابکلایی‌ها "نجسّی" نبود، بلکه خواستم بگم عیّاش بود. با همین زیاده‌روی در شراب هم مُرد.. دلیل هم که فرمودی نگفتم، من که گفتم شتاب و اعتماد در "دتانت" (=تشنج‌زدایی) توسط گورپاچف با غرب بود که گول خورد و فروپاشی آغاز شد...

 

@
بله. فقیه حاکم دو ساحت دارد:

ساحت مذهبی
ساحت سیاسی
برای همین است حکم فقهی رهبر حاکم، بر فتوای فقیه غیرحاکم رجحان دارد.

 


توضیح علت ترکِ من از بحث

 

۱. جناب جعفر تحلیل کرد روی فروپاشی شوروی.

۲. من بر تحلیل جعفر نقدی نوشتم و سیاست شتاب در دتانت را عامل فروپاشی اعلان کردم.

۳. جناب سیدعلی‌اصغر نقدم را محتاج ارائه دلیل دانست.

۴. من فروپاشی شوروی را مُخلّ ژئوپلتیک منطقه دانستم. و با آن موافقت نکردم. و آن را به دلیل نفوذ آمریکایی تحلیل کردم.

 

۵. جنابان قربانی، محمدحسین و سیدباقر وارد بحث شدند و سخن از پیام امام به گورپاچف به میان آوردند.

۶. من گفتم پیام امام از ساحت مذهبی صادر و فرستاده شد نه از روی مقام سیاسی.

۷. بحث از علل فروپاشی چرخید به نامه امام.

 

۸. سیدعلی اصغر به محمدحسین تذکر داد چرا بحث را به گذشته‌ی تاریخی می‌بری.

۹. محمدحسین پستی ارسال می‌کند در جواب سیدعلی‌اصغر چون مدرسه فکرت به دانشگاه ارتقاء یافت من این‌گونه بحث می‌کنم!

۱۰ من پست محمدحسین را نوعی استهزاء در وسط یک بحث جدی و داغ، دانستم و به دلیل هزل در متن ایشان، بحث را ترک کردم. و این ترک رواست. همین. چون معمولا بحث جدی، تبدیل به هزل شود، من پا پس می‌کشم. و الا این چالش فکری از پایه‌های مدرسه است و زیبایی‌اش همین بحث جدی‌ست.


کاتبانِ هر حکومت

به نام خدا. سلام. دروغِ‌محض را هیچ‌کسی حتی اگر نادان‌ترین باشد، باور نخواهد کرد؛ به‌همین‌علت، کتابان هر حکومتی آن‌چیزی‌را می‌نویسند، که دلخواه همان حکومت است. آنان، همواره جزئی از حقیقت را با انبوهی از دروغ، آلوده می‌کنند تا ساده‌لوحان آنها را بپذیرند. مثال می‌زنم: اگر خواستید مثلاً این سه شخصیت بزرگ را بشناسید، باید ورای کتاب‌های حکومت‌نوشته، دست به حقیقت‌یابی بزنید:

 

بلال حبشی؛ که سرانجام با آن‌همه رنجِ شکنجه‌ها و دردِ بردگی و خدمات به اسلام، توسط عمر _خلیفه‌ی دوم_ به لاذقیه‌ی دمشق تبعید و نفیِ‌بلَد شد.

ابوذر غفاری؛ که با آن‌همه شجاعت در برابر زر و زور و تزویر، توسط عثمان _خلیفه‌ی سوم_ به صحرای سوزان ربذه تبعید و نفیِ‌بلد شد.

 

ملاصدا؛ که با آن‌همه علم و دانایی و حکمت، توسط رأی برخی از فقیهان خشک دربار و حکم خشنِ شاهِ صفوی، به روستای کهَک قم تبعید و از آنجا به سمت بصره در‌به‌در شد.

۷ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

سلام جناب جوادی‌نسب
من برخلاف شما، معتقدم در گفت‌وشنود میان یک خداباور با کسی‌که چنین باوری ندارد، می‌توان به‌شیوه‌ی درون‌دینی با او مُحاجّه (=دلیل‌آوری) کرد. چون‌که فرد باورمند دارد از نگاه دینی خود به موضوع می‌نگرد، پس، منطقی نیست باور قطعی خود را کنار بگذارد و با شیوه‌ی برون‌دینی با او بحث کند. چون منابع شناخت انسان چهارگانه است و یکی وحی است. حرف شما زمانی درست است که کسی بخواهد از بیرون به دین نظر بیفکند.


سلام

بسیارممنونم از حضور عالمانه‌ی شما. این نوشته‌ی شما را بادقت خواندم. به نظرم هرسه پدیده‌ی حسد، طمع و غبطه را با رویکرد اِنذار و آگاهی‌افزایی، بخوبی نوشته‌ایی. هم جای درس‌آموزی و هم جای تشکر دارد. 

 

من در راستای متن خوب شما، با اجازه، یک نکته و نیز یک بیت از حکیم ابوالقاسم‌فردوسی، می‌نویسم و یک تفسیرکوتاه به‌آن می‌افزایم تا بحث امتداد یابد:

۱. فردوسی می‌سُراید:

 

هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مَر آن درد را دور باشد پزشک

 

منظور فردوسی این است اگر کسی به بیماری تیرگی حسد گرفتار و مبتلا شد، دیگر برای چنین آفت مُهلکی، حتی پزشک هم، وجود نخواهدداشت که بتواند، درمان و جراحی‌اش کند. و غدّه‌ی حسد را از وجودش بکنَد و به دور بیفکند.


۲. گرانیگاه (=مرکز ثقل) بحث تربیتی و اخلاق‌گرایانه‌‌ی شما، مفهوم "زوال" است. یعنی در غِبطه، نوعی حسرت است اما زِوالِ داشته‌های دیگران وجود ندارد، برخلاف حسادت، که زوال نعمت‌ها و داشته‌های دیگران در ذهن حسود، طغیان می‌کند و همین او را به سمت انتقام و عداوت سوق می‌دهد. با احترام و سپاس.

 

@
سلام جناب آقا رحیم آفاقی
من این روز شما را، خجسته‌بادا می‌گویم؛ هم به شما و هم به همه‌ی همکاران دریادل شما.

این شعر را هم هدیه‌ی تان می‌کنم. برقرار بادا اسلام و ایران ما.

 

صحرا‌صحرا دویده‌ام سرگردان از پی تو
دریا‌دریا گذشته‌ام در طوفان از پی تو

دست از دنیا کشیده‌ام بی‌سامان از پی تو
از من از ما رهیده‌ام دست‌افشان از پی تو

 


بحث ۶۹ : این پرسش جناب آزاد طالبی‌ست که عیناً درج، و برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
"سوال من در پیرامون درخواست جناب سید شفیعی (اهل قلم) از دوست بهای یش که گفت اگر به اسلام روی بیاورید من در خدمت شمام.و ان عزیز بهایی گفت که ارثیه خانوادگی هست ونمیتوانم .


سوال. ایا این دین ما ارثیه پدران و نیاکان ما نیست؟ و اگر ما در مناطق جغرافیایی دیگر بودیم و مثلا همون بهایی بودیم یا یهودی، ایا الان مسلمان میشدیم ،چه طور و چه گونه؟"


پاسخم به بحث ۶۹

باید پیشاپیش از جناب آزاد (اسماعیل طالبی) برای به بحث‌کشاندن این پرسش مهم، تشکر نمایم؛ آن‌گاه با چند‌جمله آنچه اندیشه‌ی شخصی‌ام به‌ من می‌گوید را بیان کنم:

۱. هرگز به دین آباء و اجدادی بودن را نقطه‌ضعف و کاستی تلقّی نمی‌کنم.

 

۲. بهترین مثال ایده‌ی فکری‌ام در بند نخست، تأیید دین حنیف برای خاندان پیامبر (ص) بوده‌است که قرآن آن را تقبیح نفرمود بلکه امضاء‌اش نمود.

 

۳. اما مهمتر، عقلی‌تر و باورمندانه‌تر آن است که انسان دیندار، دین خود را که از نیاکان آموخته (یا به اصطلاح عامیانه‌ی غلط: به‌ارث‌برده) با فهم‌های تازه‌تر و برداشت‌های نوین‌تر، محکم و استوار و پایدار نگه دارد.

 

۴. در حقیقت، مسلمان‌زادگی، یهودی‌زادگی، مسیحی‌زادگی، بودایی‌زادگی و هندویی‌زادگی همه‌وهمه در درجه‌ی اول یک نردبان و یک زمینه برای آغاز ورود به یک دین‌ورزی آگاهانه و انتخاب‌گرایانه است.

۵. جای دور نمی‌روم؛ مصطفی ملکیان را مثال می‌زنم و تشریح می‌کنم، من گرچه با این فیلسوف شوریده‌سر، در برخی جاها تضاد عقیدتی دارم، ولی مثالش می‌ارزد:


اول. او را به عنوان یک "مسلمان‌زاده" در نظر بگیرید.

دوم. دوران طلبگی‌اش را لحاظ کنید.

سوم. زمان پختگی‌اش در حوزه را فکر کنید.

چهارم. اشتهارش به آموختن نزد آیت‌الله مصباح را تحلیل کنید.

پنجم. تدریس بحث‌انگیز معاد و الهیاتش را در حوزه‌ی قم و مؤسسه‌ی مصباح حساب به‌دقت کنید.

ششم. اخراج او از حوزه و ورود به جریان معنویت‌گرا را پیش ذهن‌تان تحلیل و مرور نمایید.

هفتم. و اینک شوریدگی‌اش را در تمامی زوایا، تجسم کنید.


۶. خواستم این‌را گفته‌باشم: به دین اجداد و جغرافیای بوم‌زیست خود بودن، عیب، ننگ و مانع نیست. مگر آن‌که کسی خود، نخواهد همچون مصطفی ملکلیان، در تب‌وتاب بسوزد و یا بسازد و آسیمه‌سر در دریای ژرف "دانستن" و "ایمان" شنا کند و آن دو را کنار هم آشتی‌کنان بنشاند.

با احترام و امتنان و امتحان
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 


باید شاگردی کرد
به نام خدا. سلام. همه‌ی انسان‌های‌بزرگ روزی شاگرد (=آموزنده) بودند. سالیان‌سال، به‌درازا می‌کشد که در هر عصری، یک انسان‌ْوارسته _به‌تمام‌معنا_ الگو و اسوه پدیدار شود.


خواجه‌عبدالله‌انصاری (=پیر هرات) یک‌نمونه‌ی تمام‌عیار از این انسان‌های شاگردی‌کرده و پندآموخته، که خود، به قطب‌نمای خلق و پیرِ طریقت نائل آمداست و گرداگردش جمعیت و ازدحام شده‌است..
او که خود این‌گونه مقام یافته، روزی از سرِ شوق و شاگردی، سراغ شیخ‌ابوسعید‌ابوالخیر شتافته و مرید شیخ‌ابوالحسن‌خرقانی شده و از آن رویداد زندگی‌اش این‌چنین روایت کرده‌:


"عبدالله مردی بود بیابانی، در طلبِ آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی، چندان کشید آب‌زندگانی، که نه عبدالله مانْد و نه خرقانی."
۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

هم‌کلاسی ها سلام
امروز وقتی روزنامه‌های چاپ پنج‌شنبه ۸ آذر را مرور می‌کردم، این سخن دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی توجه‌ام را جلب کرده. گفتم در مدرسه هم بگذارم تا از آبشار بلند آن مرد فرهیخته‌ی امروز ایران‌زمین، ترنُّم (=آواز، ترانه و زمزمه) برگیریم:
این استاد شیفته‌ی مکتب نیشابور چنین گفته دیروز:
"وظیفه‌ی هنر، تطهیر روح انسان است."

 


با سلام به هم‌کلاسی‌های گرامی
دو نقد جناب آقاامیر رمضانی به دو پست من در "دیار همدلی" که در ۸ و ۹ آذر ۱۳۹۷ انجام گرفت، در زیر بی‌کم‌و‌کاست می‌آید:


پاسخ من به یک کاربر ناشناس در دیار همدلی:
سلام جناب
از شما برای اهمیت بخشیدن به مباحث ممنونم. من تا امروز، هنوز کاتب حکومتی نشدم. هر کتاب، مقاله، یا یادداشتی نوشته‌ام و چاپ شده‌است، سعی‌ام این بوده، که با نگاه مستقلانه‌ام باشد. علاوه بر این، من به لحاظ سیاسی و اندیشه‌ای از منتقدین وضع موجود و بسیاری از کارهای گذشته‌ هستم، اما انقلاب‌اسلامی را یک پدیده‌ی بزرگ تاریخی و ناشی از شعور ملت می‌دانم لذا به‌خاطر کژی‌ها که زیاد هم هست، گناه را به گردن انقلاب نمی‌گذارم، بلکه اشخاص باید تغییر کنند. با تشکر از شما بزرگوار که نمی‌شناسمت ولی به کنجکاوی‌ات درود می‌فرستم.


 

نقد اول جناب امیر رمضانی به متن من:
 

جناب دامنه سلام .
اشخاص باید تغییر کنند . ؟ فعلا" نمیکنن 
ولی استاد رنانی . میگویند  تئوری پارادایم شیفت انجام بگیرد هم کشور استقلا لش حفظ میشه . هم مردم زیان نمیکنن . و هم نظم اجتماع بر هم نمی خورد .
منظور تئوری پارادیم شیفت . اینه که باید اهداف نظام تغییر مسیر بده . یعنی عوض همسایه خونه دارای اولویت باشه . مشکلات داخلی در اولویت حل قرار گیرن . از اهداف دور دراز استکبار ستیزی که پایانی برآن  متصور نیست با جهان مدارا کنیم و کنار بیاییم . دیگر اینکه سرمایه انسانی را با راهکار های گوناگون به داخل کشور دعوت کنیم.


پاسخ من به جناب امیر رمضانی:


سلام جناب امیر
از توجه‌ی شما به بحث، و گرایش علمی‌تان به نظریه‌های نوین خوشحال و سپاسگزارم. اما بعد، چند نکته‌ی تخصصی در جواب به شما می‌نویسم:
۱. جناب‌عالی فردی تحصیل‌کرده‌ای؛ پس خوب می‌دانید که پارادایم زمانی رخ می‌دهد که بر روی نظریه‌ای، توافق علمی وسیع و اجماع صورت بگیرد تا حدی که شبیه قانون شود.


۲. هر پارادایمی محتاج مانیفست است؛ یعنی برنامه‌ی عمل و تحقق و تبیین روشن.
۳. تئوری شیفت دکتر محسن رنانی که یک افق‌گشایی در حوزه‌های مدیریت شهری نیز هست، نیازمند تغییر ساختار است.
۴. پس، انقلاب اسلامی چون نظریه‌ی آلترناتیو (=جایگزین) ندارد، گفتمان آن غلبه دارد و هرگز تن به تغییر ساختار نمی‌دهد.
۵. تأیید شما بر حرف رنانی اگر جسارت به خودت تلقی نکنی، گویی ترجمان محترمانه‌تر "براندازی" است.
۶. و آخر این‌که چون من در نقد دوستی چون شما شخص باظرفیت، رک هستم، می‌گویم دعوت شما به مداراکردن ایران با جهان، بی‌اندازه شکننده است. زیرا این ایران نیست که با جهان "شاخ" است، این برخی قلدرهای غارت‌گر جهان سرمایه‌داری‌اند که با ایران گلاویزند و بآسانی نمی‌تواند ما را فتیله‌پیج کند! بنابراین، شما جناب امیرعلیرضا رمضانی! با این رأی شاذّ خود، خود ما (=انقلاب‌اسلامی) را ضربه‌فنی و خاک نکن!
۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



نقد دوم جناب امیر رمضانی بر من:


جناب ابراهیم طالبی  . 
پارادیم شیفیت یه نظریه هست .
اول سخن را خوب تحلیل کن . آنگاه بر مسند قضاوت ! بنشین و داوری کن ! براندازی چیه که  سخن گو را متهم به آن میکنی ( لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ) شما با مواضع  علمی دکتر رنانی خوب آشنا هستی ا و از جمله کسانی که در مرکز پژوهشهای نظام فعال هست و به مسئولان نظام در خصوص کشور مشاوره میدهد حتی حالا . او به بیان صریح گفت که قلمش با براندازی و برخورد سخت بسیار زیاد فاصله دارد و اصلا مردم ایران و منابع آن تاب و تحمل یه فروپاشی را ندارد . در وضع کنونی که جناب آیه الله مصباح یزدی قبله گاه دوستان شماست حتی با استیضاح دکتر ظریف مخالفت میکند ! شما با کلمه ی براندازی چه هدفی را دنبال میکنی !؟ در خیالت چه میگذرد که مانند دهه ۶۰ افکار تروریستی چپی تند را بار گذاری میکنی . جناب طالبی اگر من و دیگران را برانداز فرض کردی سخت در اشتباهی در اون مدرسه ات را چهار قفله کن تا شاگردانت فرار نکنن . مگر حضرت رسول بنابر مقتضیات زمانش با یهود یان بنی قریضه و بنی نظیر روایط برقرار نکرد ؟ مگر با پادشاه حبشه و روم ارتباط نداشت . بله که هر دشمنی دوست داره ما ضیعف و بی مقدار و ذلیل باشیم تا ما ببلعد . ما چرا در داخل با ضعف های عدیده مردم خود را از خود برانیم و برای همسایه ها دل بسوزانیم . این نقدی جدی است . بسی خیال خام که چپی های قبل انقلاب داشتن و میخواستن با تغییر قبله به بهشت بروند . اما آن بهشهشتان جهنمی برای مردمان خود بود . درخت انقلاب آنقدر تناور شده که با نظریه ی این وآن ضربه ی فنی نشود . فقط یک مشورت داد به بزرگان نظام . همین .


آن قلدر های غارتگر همین دیروز با بعض قلدر های دیگر جمع تولید کنندگان نفتی تشکیل دادند که اول بیشتر از اوپیک نفت تولید میکنن . دوم برای گرفتن تنها حربه نفتی از دست تئوریسین های شما و فرو پاشی اوپیک . آن وقت همین تنها تاکتیک دم دستی را از دست بدهیم . چه میماند ؟


جناب طالبی بنده را با اسم اصلی و مستعار جمعی خطاب کردن به چه معناست ؟ مخاطبین این گروه که مرا میشناسند . عکس داخل پروفایل دارم . در دولت هم  مشغول کار میباشم . این کار شما را گرا دادن میدانم . باکی نیست . همچنان که امام علی فرمود بالاترین جهاد سخن حقی است که رانده شود .
دیگر اینکه روش و منش شما را نه به نفع کشور میدانم . نه به نفع مردم میدانم . نه رهبران نظام . شاید دیدگاه من برداشت خودم باشه و غلط مانند خوارجی ها سخن میرانی . 
التماس تفکر
۹ آذر ۹۷

 

پاسخ من به جناب آقا امیر رمضانی:


سلام و سکوت و احترام و استدامت دوستی و بهره‌گیری. همین.


نقد سوم جناب امیر بر من:
که چند پست بالاتر دیروز در مدرسه، انتشار داد:


متن کامل ایشان درباره‌ی من:
"جناب آهنگری (جعفر) سلام .
مدیر مدرسه را به سمت افکار خویش میخواند تاب وتحمل حرفهای بهتر و بالاتر از خود را ندارد . حداقل من اینجوری برداشت میکنم . بهتر است مثل دیگران کانال بزند و عکس کانل هم بوق هست ! خیلی با مسماست ! جناب قربانی بارها یاد آور شدند . که این افکار دهه شصتی و پنجاهی دیگر خریدار ندارد ولی گوش هم مثل گوش بعضی ها گنگ شده را میماند . نصایح شما درست و صحیح است . بقول اینستا گرامی ها می پسندم .


امیر رمضانی:
بنده سکوت را اندیشدن فعال میدانم جناب مدیر و دوستی ام با شما را تحت نظریه پارادیم شیفت ادامه میدهم .و مبارزه ی اندیشه را همیشه تمدن ساز و نقش آفرین میدانم . در مدرسه قیل وقال برای یاد گیری و آموزش هست . سخت ترین انتقادها سازنده ترین آنهاست.

پایان.

 


سلام جناب شیخ‌مالک. برداشت شما از این آیه‌ی ۸۲ توبه، اشتباه است: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. یعنی: پس ایشان باید اندکی  بخندند و بسیار بگریند به مکافات آنچه به دست خود کسب کرده اند.
 

از نظر من این آیه نوعی نفرین است و علیه‌ی آن کسانی که پیامبر اسلام (ص) را در آن بسیج عمومی یاری نکردند، اطلاق می‌شود. لذا این‌که شما این آیه را برای مؤمنان فرض کرده‌ای، خطاست. اسلام هرگز خنده و نشاط را منع نفرموده. پس، کاربرد این آیه در این بحث شما، پذیرفتنی نیست.

 

مسافرت به سمت خاطرات

به نام خدا. سلام. آیا با این واژگان، مأنوس‌اید؟ اگر آری، پس می‌دانم با اینا، تا به کجا سیر می‌کنید. اگر نه، پس گویا خیلی گردش روزگار نگذرانده‌اید.

بُزغاله‌وبُز

بُقچه‌ی‌حموم

صفِ‌جلوببنید

الهی‌آمین

خواندنِ‌سی‌پاره‌وعمّ‌جزء

کُرسی‌وقصّه‌ی‌پدربزرگ

جانمازوچادرِمادربزرگ

دُب‌ّاکبرودُبّ‌اصغر

قنات‌وچاه‌وخیک

تیمجار‌وآفتاب‌گردان‌ْسَرگیر

آغوزوتیل‌ومِرغانه

مکتب‌خانه‌وفلک‌وتِلا

خداچندتا؟یکی،امام؟۱۲تا،معصوم؟۱۴تا

یاامام‌زاده‌هاشم!ازاین‌بندوکاتی‌درباشم

نظامیه‌ومدرسه

طناب‌وتوروتوپ

بلند بگو: لااله‌الّاالله؛ به‌حق‌ِّشرفِ‌لااله‌الّاالله

رحِمَ‌الله‌مَن‌قَرا الفاتحة‌مَع‌الصّلَوات

الصّلاة،الصّلاة

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

خدابیامرزه! خارآدم بیهه!

۹ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

آرمان شیردل: سلام و صبح به خیر عموی بزرگوارم.واقعا لذت بردم از قلمت.همه ی اینا رو شنیدم و گذراندم به جز مکتب خانه وفلک وتلا.قسمت آخرشم موو به تن آدم سیخ میکنه انک حمید مجید.خله خار آدم بیه خدا بیامرزی.

 

سلام جناب آقا آرمان. خُب، خدا را شکر که این متنم برات موجب تداعی معانی شد؛

 

ایمان شیردل: سلام. باز خوب بود به تلا قناعت کرد و بقره نخواست


سلام جناب دکتر ایمان شیردل. بقره یعنی گاو زرد. آن‌هم از نوع قوم بهانه‌جوی بنی‌اسرائیل. ک

 


عاد: خدا رحمت کند پدر ومادر بزرگوارتان را واقعا عزیز ودوست داشتنی بودند در این روز جمعه خاطرات بسیاری را برای ما تازه کردی روح هر دو شاد ویادشان گرامی باد.


جواب دامنه:
سلام جناب "عاد"
خیلی‌بامحبت و صمیمانه قلم زدی.

 

سلام آقای قربانی!
من فوتبال را دست‌کم یک بازی برای دو درس اساسی می‌دانم:
رقابت با نهایت دوندگی و به‌ رسمیت شناختن مخالف.
گل‌باران با تفکر عقل‌جمعی به دروازه‌ی بسته‌ی هم.
البته اگر وقت دوستان مدرسه گرفته‌نمی‌شد، ۵۷ تا درس فوتبال را تئوری‌پردازی می‌کردم.

 

 

کشکول مدیر مدرسه‌ی فکرت

قیس‌ و لیلی

در این کشکول قضیه‌ی عشق مجنون به لیلی را می‌گویم. گفتم شاید بر همکلاسی‌ها این داستان گنگ باشد. با فشردگی تامّ این جریان جاری را با قلم خودم می‌نویسم:


قیس و لیلی، دخترعموپسرعموی هم بودند. از قبیله‌ی بنی‌عامر. قیس‌بن‌ملوح از کودکی به لیلی دل باخت. آن‌دو، کِش و کِشش شدیدی داشتند. اما پدرومادر لیلی، با زمُختی و عبوسی، از دیدار قیس با لیلی جلوگیری می‌کردند. قیس از اینجا به‌بعد مجنون می‌شود. دیوانه‌ی دیدارِ لیلی. مجنون، به بیابان می‌رود و در غم لیلی با حیوانات به‌سر می‌برَد و به ساز فراق لیلی، می‌رقصد!، می‌گرید و می‌کاهد. لیلی از دوری مجنون، تب‌دار و بیمار و نیازمند تیمار می‌گردد و در اوج انفصال، دوری و جدایی می‌میرد. مجنون در مرگِ لیلی، به‌سوی قبرش می‌شتابد و آن‌قدر شعر می‌خواند، می‌گرید و می‌میرد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۵

مدرسه فکرت ۱۵

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پانزدهم

 

 

اطلاعیه‌ی مهم مدرسه‌ی فکرت

امشب به‌مناسبت میلاد خجسته‌ی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسه‌ی فکرت" را آغاز می‌کنم.

 

در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همه‌با‌هم زمینه‌سازی‌های اخلاقی کرده‌ایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشته‌ایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریف‌فرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. ان‌شاء‌الله همه‌ی ما به یُمن فرخنده‌شب امشب،  منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت می‌کنیم.

 

امید و رجای‌ واثق دارم، قلم و قدم همه‌ی آن بزرگواران در مدرسه‌ی فکرت مبارک می‌‌باشد و از افکار و دیدگاه‌های‌شان درس خواهیم‌آموخت.

 

هم‌کلاسی‌های بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ می‌توانید دعوت‌های خود را برای ورود خانم‌ها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامه‌ی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمال‌بخشی به مدرسه بوده‌اید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آماده‌ی خوش‌آمدگویی کرده‌اید.

 

من بر اساس دأب همیشگی‌ام، رفاقت و رشته‌ی محبّت را با هیچ‌کس پاره نمی‌کنم؛ ولی در حیطه‌ی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمی‌دارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچ‌چیزی معامله نمی‌کنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها در آن بسیارحساس‌تر و صدچندان می‌شود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزه‌های الهی‌مان، درخشنده‌تر، پاکیزه‌تر و آموزنده‌تر از هر زمان نگه‌بداریم؛ که می‌دانم، نگه‌می‌داریم.


از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواسته‌ام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همه‌ی‌مان گردد. آمین.

با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا

برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده‌ پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطره‌ای از ایام دانش‌آموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطره‌ی کوتاه من.


عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریخ‌تحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش می‌کردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم می‌زد. حتی گه‌گاهی پیش دانشجوها لحظه‌ای می‌نشست. با همه دوست می‌شد. لحظه‌ای پیش من هم نشست. مرا به اسم می‌شناخت. (دارابی صدایم می‌کرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تخته‌سیاه (هنوز وایت‌بُرد باب نشده‌بود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانی‌اش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نمانده‌بود.


آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصی‌ام، برای من جذبه آفریده‌بود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی این‌گونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

کلیدواژه‌های خاطرات اعضا در بحث ۶۶

 

بامشی؛ علی غزلی

لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" می‌پرسید، چی جواب می‌دادی؟ بلد بودی بگی کفش‌دوزک؟!


ولی؛ محمدحسین آهنگر

لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!


قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر

لغز: من که می‌دانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!


استوار است استوار است استوار؛ سیدعلی‌اصغر شفیعی

لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اون‌گاه کشور با خواب‌های گران! تو با حمله‌ی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اون‌وقت!


ذوق ابتکار و خیط‌شدن؛ عبدالله طالبی

لغز: اگه ماشین الکتریکی می‌ساختی مغز می‌شدی می‌رفتی آمریکا! جلای وطن می‌کردی!


جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی

لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!


الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی

حالا باز این منتقدین بی‌رحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!


کف‌زدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادی‌نسب

لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهی‌های سخت‌مَخت خونگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردی!


کانه‌خرینی؛ حاج‌علی‌میرزا چلویی

لغز: چی می‌گفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجی‌تیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!


فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی

لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!


نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب

لغز: باز سه‌ونیم، برخی‌ها همینو هم نمی‌گرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود می‌شدن!


فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر

لغز: خا همینه‌دیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، می‌گی و دلت می‌خواد بی‌کلوش‌ها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!

اگه کسی را جاانداختم، بگن.

نمی‌خواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.

 

 

پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعه‌ای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جست‌وجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشن‌تر دارید، بدانید‌که چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کرده‌اید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشم‌سوم را می‌شود با هوشمندی باز نگه‌داشت. نشانه می‌دهم:

۴.  اگر ورای مسائل را درک می‌کنید، چشم‌سوم شما باز است.
۵. اگر حس قوی‌تری به برخی نادیدنی‌ها داری، چشم‌سوم‌ات کار می‌کند. درک شهودی‌ یعنی همین.

۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگ‌ها را زنده‌تر می‌بینید، در واقع روح بیدارتری دارید.

۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.

۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذت‌ها دگرگون می‌شود و متفاوت‌نگر شده‌اید، بدان که چشم‌درونی فعال شده‌است

۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقاب‌دار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندک‌مطالعه‌ای که در این موضوع کرده‌ام و این پست، را با این اختصار نوشته‌ام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتاده‌باشد.

 

بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر می‌کنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه می‌تواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجره‌ی طیبه‌ی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پانزدهم

 

 

اطلاعیه‌ی مهم مدرسه‌ی فکرت

امشب به‌مناسبت میلاد خجسته‌ی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسه‌ی فکرت" را آغاز می‌کنم.

 

در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همه‌با‌هم زمینه‌سازی‌های اخلاقی کرده‌ایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشته‌ایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریف‌فرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. ان‌شاء‌الله همه‌ی ما به یُمن فرخنده‌شب امشب،  منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت می‌کنیم.

 

امید و رجای‌ واثق دارم، قلم و قدم همه‌ی آن بزرگواران در مدرسه‌ی فکرت مبارک می‌‌باشد و از افکار و دیدگاه‌های‌شان درس خواهیم‌آموخت.

 

هم‌کلاسی‌های بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ می‌توانید دعوت‌های خود را برای ورود خانم‌ها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامه‌ی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمال‌بخشی به مدرسه بوده‌اید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آماده‌ی خوش‌آمدگویی کرده‌اید.

 

من بر اساس دأب همیشگی‌ام، رفاقت و رشته‌ی محبّت را با هیچ‌کس پاره نمی‌کنم؛ ولی در حیطه‌ی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمی‌دارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچ‌چیزی معامله نمی‌کنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها در آن بسیارحساس‌تر و صدچندان می‌شود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزه‌های الهی‌مان، درخشنده‌تر، پاکیزه‌تر و آموزنده‌تر از هر زمان نگه‌بداریم؛ که می‌دانم، نگه‌می‌داریم.


از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواسته‌ام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همه‌ی‌مان گردد. آمین.

با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا

برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده‌ پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطره‌ای از ایام دانش‌آموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطره‌ی کوتاه من.


عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریخ‌تحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش می‌کردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم می‌زد. حتی گه‌گاهی پیش دانشجوها لحظه‌ای می‌نشست. با همه دوست می‌شد. لحظه‌ای پیش من هم نشست. مرا به اسم می‌شناخت. (دارابی صدایم می‌کرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تخته‌سیاه (هنوز وایت‌بُرد باب نشده‌بود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانی‌اش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نمانده‌بود.


آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصی‌ام، برای من جذبه آفریده‌بود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی این‌گونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

کلیدواژه‌های خاطرات اعضا در بحث ۶۶

 

بامشی؛ علی غزلی

لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" می‌پرسید، چی جواب می‌دادی؟ بلد بودی بگی کفش‌دوزک؟!


ولی؛ محمدحسین آهنگر

لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!


قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر

لغز: من که می‌دانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!


استوار است استوار است استوار؛ سیدعلی‌اصغر شفیعی

لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اون‌گاه کشور با خواب‌های گران! تو با حمله‌ی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اون‌وقت!


ذوق ابتکار و خیط‌شدن؛ عبدالله طالبی

لغز: اگه ماشین الکتریکی می‌ساختی مغز می‌شدی می‌رفتی آمریکا! جلای وطن می‌کردی!


جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی

لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!


الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی

حالا باز این منتقدین بی‌رحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!


کف‌زدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادی‌نسب

لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهی‌های سخت‌مَخت خونگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردی!


کانه‌خرینی؛ حاج‌علی‌میرزا چلویی

لغز: چی می‌گفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجی‌تیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!


فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی

لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!


نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب

لغز: باز سه‌ونیم، برخی‌ها همینو هم نمی‌گرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود می‌شدن!


فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر

لغز: خا همینه‌دیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، می‌گی و دلت می‌خواد بی‌کلوش‌ها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!

اگه کسی را جاانداختم، بگن.

نمی‌خواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.

 

 

پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعه‌ای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جست‌وجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشن‌تر دارید، بدانید‌که چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کرده‌اید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشم‌سوم را می‌شود با هوشمندی باز نگه‌داشت. نشانه می‌دهم:

۴.  اگر ورای مسائل را درک می‌کنید، چشم‌سوم شما باز است.
۵. اگر حس قوی‌تری به برخی نادیدنی‌ها داری، چشم‌سوم‌ات کار می‌کند. درک شهودی‌ یعنی همین.

۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگ‌ها را زنده‌تر می‌بینید، در واقع روح بیدارتری دارید.

۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.

۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذت‌ها دگرگون می‌شود و متفاوت‌نگر شده‌اید، بدان که چشم‌درونی فعال شده‌است

۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقاب‌دار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندک‌مطالعه‌ای که در این موضوع کرده‌ام و این پست، را با این اختصار نوشته‌ام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتاده‌باشد.

 

بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر می‌کنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه می‌تواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجره‌ی طیبه‌ی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓

سلام جناب جوادی‌نسب. ظاهراً چشم‌سوم که چه عرض کنم، برخی‌ها دارند در این چشم‌چهارم! درمی‌آرن گویا؛ نه البته مانند رفیق تو جناب گویا! ولی من بذار بگم همون "دو چشم بی سو"ی فیلم سال ۶۲ محسن مخملباف، برایم بس است. راستی! سیدمیثم هم خوب تحقیقی الان نوشت و پست کرد و با چشم‌سومش همه را دید!
 


احساس امنیت در سایه‌سار بسیج
به نام خدا. سلام. امنیت را کسی درک می‌کند که طعم بسیارتلخ ناامنی را چشیده‌باشد. سال‌ها پیش، وقتی یک مقام سیاسی ایران با مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت‌الله‌العظمی سیدعلی سیستانی در نجف اشرف دیدار کرد، اصلی‌ترین و صمیمانه‌ترین پیام آن عالِم خبیر و منزّه این بوده که "از قول من به مردم عزیز ایران بگویید قدر امنیت خود را بدانند."


شاید شما هم مانند من در طول سی‌واندی سال اشتغال، به نقاط ناامن و پُرتنش رفته‌باشید؛
جاهایی که: برای سلمانی مویِ سرمان، باید دونفره می‌رفتیم، که یکی اصلاح شود و آن دیگری مواظب و نگهبان باشد.
جاهایی که: جرأت نداشتیم به حمام شهر برویم، اگر هم مجبور بودیم باید سه‌چهارنفره می‌رفتیم، دوتا، دوتا. دونفر اسلحه‌به‌دست دمِ درِ حمامِ‌نُمره، نگهبانی می‌دادیم، تا دونفر دیگر شست‌وشو کنند.

 
جاهایی که: بالین برای خواب وجود نداشت؛ اگر ۴۸ساعت هم مجبور بودی در آن‌ شهر زمان بگذارنی باید بیدارباش می‌ماندی. خواب، مساوی بود با مرگ و اسارت. ما در آنجاها برای بیچارگان، چاره می‌کردیم و نه زور.


چو در طاسِ لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور


حالا ایران بزرگ‌مان، مدت‌زمان طولانی‌ست که امنیت پایدار دارد، چون بسیجیان _این شجاعان تاریخ و شیفتگان ایمان_ تا پایِ جان و هدیه‌ی خون، برای حفظ امنیت مردم و نوامیس‌ مُلک و ملّت، بیدارباش و هوشیار ایستاده‌اند. به فرموده‌ی سعدی علیه‌الرّحمه:


چه دانند جیحونیان قدر آب
ز واماندگان پرس در آفتاب


من شکر نعمت امنیت را، که در محیط زندگی‌ام و محله‌ی زیستم _که به‌خوبی مشاهده و لمس می‌کنم_ برجای می‌آورم و خداوند را در این فرخنده زادروزِ بسیج مستضعفین، می‌خوانم مرزداران ایران و بسیجان سلحشورِ غیرتمندِ عزیز (=عزیز یعنی شکست‌ناپذیر) را همآره، همآره، عزیزتر، سالم‌تر و درامان‌تر نگه‌دار. و برای همه می‌خواهم که:
بگردیم؛ نه بی‌هدف. بچرخیم؛ نه بی‌محور.
۶ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@
چون شراب‌خواری افراطی یکی از بدترین خصیصه‌ی یلتسین بود، اگر زندگی سیاسی‌اش را مطالعه‌ کرده باشی، پاشنه آشیل این فرد بود. نه من، بسیاری از غربی‌ها این کار وی را ضربه بزرگ می‌دانستند. بحث من فقط خوردن شراب به قول دارابکلایی‌ها "نجسّی" نبود، بلکه خواستم بگم عیّاش بود. با همین زیاده‌روی در شراب هم مُرد.. دلیل هم که فرمودی نگفتم، من که گفتم شتاب و اعتماد در "دتانت" (=تشنج‌زدایی) توسط گورپاچف با غرب بود که گول خورد و فروپاشی آغاز شد...

 

@
بله. فقیه حاکم دو ساحت دارد:

ساحت مذهبی
ساحت سیاسی
برای همین است حکم فقهی رهبر حاکم، بر فتوای فقیه غیرحاکم رجحان دارد.

 


توضیح علت ترکِ من از بحث

 

۱. جناب جعفر تحلیل کرد روی فروپاشی شوروی.

۲. من بر تحلیل جعفر نقدی نوشتم و سیاست شتاب در دتانت را عامل فروپاشی اعلان کردم.

۳. جناب سیدعلی‌اصغر نقدم را محتاج ارائه دلیل دانست.

۴. من فروپاشی شوروی را مُخلّ ژئوپلتیک منطقه دانستم. و با آن موافقت نکردم. و آن را به دلیل نفوذ آمریکایی تحلیل کردم.

 

۵. جنابان قربانی، محمدحسین و سیدباقر وارد بحث شدند و سخن از پیام امام به گورپاچف به میان آوردند.

۶. من گفتم پیام امام از ساحت مذهبی صادر و فرستاده شد نه از روی مقام سیاسی.

۷. بحث از علل فروپاشی چرخید به نامه امام.

 

۸. سیدعلی اصغر به محمدحسین تذکر داد چرا بحث را به گذشته‌ی تاریخی می‌بری.

۹. محمدحسین پستی ارسال می‌کند در جواب سیدعلی‌اصغر چون مدرسه فکرت به دانشگاه ارتقاء یافت من این‌گونه بحث می‌کنم!

۱۰ من پست محمدحسین را نوعی استهزاء در وسط یک بحث جدی و داغ، دانستم و به دلیل هزل در متن ایشان، بحث را ترک کردم. و این ترک رواست. همین. چون معمولا بحث جدی، تبدیل به هزل شود، من پا پس می‌کشم. و الا این چالش فکری از پایه‌های مدرسه است و زیبایی‌اش همین بحث جدی‌ست.


کاتبانِ هر حکومت

به نام خدا. سلام. دروغِ‌محض را هیچ‌کسی حتی اگر نادان‌ترین باشد، باور نخواهد کرد؛ به‌همین‌علت، کتابان هر حکومتی آن‌چیزی‌را می‌نویسند، که دلخواه همان حکومت است. آنان، همواره جزئی از حقیقت را با انبوهی از دروغ، آلوده می‌کنند تا ساده‌لوحان آنها را بپذیرند. مثال می‌زنم: اگر خواستید مثلاً این سه شخصیت بزرگ را بشناسید، باید ورای کتاب‌های حکومت‌نوشته، دست به حقیقت‌یابی بزنید:

 

بلال حبشی؛ که سرانجام با آن‌همه رنجِ شکنجه‌ها و دردِ بردگی و خدمات به اسلام، توسط عمر _خلیفه‌ی دوم_ به لاذقیه‌ی دمشق تبعید و نفیِ‌بلَد شد.

ابوذر غفاری؛ که با آن‌همه شجاعت در برابر زر و زور و تزویر، توسط عثمان _خلیفه‌ی سوم_ به صحرای سوزان ربذه تبعید و نفیِ‌بلد شد.

 

ملاصدا؛ که با آن‌همه علم و دانایی و حکمت، توسط رأی برخی از فقیهان خشک دربار و حکم خشنِ شاهِ صفوی، به روستای کهَک قم تبعید و از آنجا به سمت بصره در‌به‌در شد.

۷ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

سلام جناب جوادی‌نسب
من برخلاف شما، معتقدم در گفت‌وشنود میان یک خداباور با کسی‌که چنین باوری ندارد، می‌توان به‌شیوه‌ی درون‌دینی با او مُحاجّه (=دلیل‌آوری) کرد. چون‌که فرد باورمند دارد از نگاه دینی خود به موضوع می‌نگرد، پس، منطقی نیست باور قطعی خود را کنار بگذارد و با شیوه‌ی برون‌دینی با او بحث کند. چون منابع شناخت انسان چهارگانه است و یکی وحی است. حرف شما زمانی درست است که کسی بخواهد از بیرون به دین نظر بیفکند.


سلام

بسیارممنونم از حضور عالمانه‌ی شما. این نوشته‌ی شما را بادقت خواندم. به نظرم هرسه پدیده‌ی حسد، طمع و غبطه را با رویکرد اِنذار و آگاهی‌افزایی، بخوبی نوشته‌ایی. هم جای درس‌آموزی و هم جای تشکر دارد. 

 

من در راستای متن خوب شما، با اجازه، یک نکته و نیز یک بیت از حکیم ابوالقاسم‌فردوسی، می‌نویسم و یک تفسیرکوتاه به‌آن می‌افزایم تا بحث امتداد یابد:

۱. فردوسی می‌سُراید:

 

هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مَر آن درد را دور باشد پزشک

 

منظور فردوسی این است اگر کسی به بیماری تیرگی حسد گرفتار و مبتلا شد، دیگر برای چنین آفت مُهلکی، حتی پزشک هم، وجود نخواهدداشت که بتواند، درمان و جراحی‌اش کند. و غدّه‌ی حسد را از وجودش بکنَد و به دور بیفکند.


۲. گرانیگاه (=مرکز ثقل) بحث تربیتی و اخلاق‌گرایانه‌‌ی شما، مفهوم "زوال" است. یعنی در غِبطه، نوعی حسرت است اما زِوالِ داشته‌های دیگران وجود ندارد، برخلاف حسادت، که زوال نعمت‌ها و داشته‌های دیگران در ذهن حسود، طغیان می‌کند و همین او را به سمت انتقام و عداوت سوق می‌دهد. با احترام و سپاس.

 

@
سلام جناب آقا رحیم آفاقی
من این روز شما را، خجسته‌بادا می‌گویم؛ هم به شما و هم به همه‌ی همکاران دریادل شما.

این شعر را هم هدیه‌ی تان می‌کنم. برقرار بادا اسلام و ایران ما.

 

صحرا‌صحرا دویده‌ام سرگردان از پی تو
دریا‌دریا گذشته‌ام در طوفان از پی تو

دست از دنیا کشیده‌ام بی‌سامان از پی تو
از من از ما رهیده‌ام دست‌افشان از پی تو

 


بحث ۶۹ : این پرسش جناب آزاد طالبی‌ست که عیناً درج، و برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
"سوال من در پیرامون درخواست جناب سید شفیعی (اهل قلم) از دوست بهای یش که گفت اگر به اسلام روی بیاورید من در خدمت شمام.و ان عزیز بهایی گفت که ارثیه خانوادگی هست ونمیتوانم .


سوال. ایا این دین ما ارثیه پدران و نیاکان ما نیست؟ و اگر ما در مناطق جغرافیایی دیگر بودیم و مثلا همون بهایی بودیم یا یهودی، ایا الان مسلمان میشدیم ،چه طور و چه گونه؟"


پاسخم به بحث ۶۹

باید پیشاپیش از جناب آزاد (اسماعیل طالبی) برای به بحث‌کشاندن این پرسش مهم، تشکر نمایم؛ آن‌گاه با چند‌جمله آنچه اندیشه‌ی شخصی‌ام به‌ من می‌گوید را بیان کنم:

۱. هرگز به دین آباء و اجدادی بودن را نقطه‌ضعف و کاستی تلقّی نمی‌کنم.

 

۲. بهترین مثال ایده‌ی فکری‌ام در بند نخست، تأیید دین حنیف برای خاندان پیامبر (ص) بوده‌است که قرآن آن را تقبیح نفرمود بلکه امضاء‌اش نمود.

 

۳. اما مهمتر، عقلی‌تر و باورمندانه‌تر آن است که انسان دیندار، دین خود را که از نیاکان آموخته (یا به اصطلاح عامیانه‌ی غلط: به‌ارث‌برده) با فهم‌های تازه‌تر و برداشت‌های نوین‌تر، محکم و استوار و پایدار نگه دارد.

 

۴. در حقیقت، مسلمان‌زادگی، یهودی‌زادگی، مسیحی‌زادگی، بودایی‌زادگی و هندویی‌زادگی همه‌وهمه در درجه‌ی اول یک نردبان و یک زمینه برای آغاز ورود به یک دین‌ورزی آگاهانه و انتخاب‌گرایانه است.

۵. جای دور نمی‌روم؛ مصطفی ملکیان را مثال می‌زنم و تشریح می‌کنم، من گرچه با این فیلسوف شوریده‌سر، در برخی جاها تضاد عقیدتی دارم، ولی مثالش می‌ارزد:


اول. او را به عنوان یک "مسلمان‌زاده" در نظر بگیرید.

دوم. دوران طلبگی‌اش را لحاظ کنید.

سوم. زمان پختگی‌اش در حوزه را فکر کنید.

چهارم. اشتهارش به آموختن نزد آیت‌الله مصباح را تحلیل کنید.

پنجم. تدریس بحث‌انگیز معاد و الهیاتش را در حوزه‌ی قم و مؤسسه‌ی مصباح حساب به‌دقت کنید.

ششم. اخراج او از حوزه و ورود به جریان معنویت‌گرا را پیش ذهن‌تان تحلیل و مرور نمایید.

هفتم. و اینک شوریدگی‌اش را در تمامی زوایا، تجسم کنید.


۶. خواستم این‌را گفته‌باشم: به دین اجداد و جغرافیای بوم‌زیست خود بودن، عیب، ننگ و مانع نیست. مگر آن‌که کسی خود، نخواهد همچون مصطفی ملکلیان، در تب‌وتاب بسوزد و یا بسازد و آسیمه‌سر در دریای ژرف "دانستن" و "ایمان" شنا کند و آن دو را کنار هم آشتی‌کنان بنشاند.

با احترام و امتنان و امتحان
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 


باید شاگردی کرد
به نام خدا. سلام. همه‌ی انسان‌های‌بزرگ روزی شاگرد (=آموزنده) بودند. سالیان‌سال، به‌درازا می‌کشد که در هر عصری، یک انسان‌ْوارسته _به‌تمام‌معنا_ الگو و اسوه پدیدار شود.


خواجه‌عبدالله‌انصاری (=پیر هرات) یک‌نمونه‌ی تمام‌عیار از این انسان‌های شاگردی‌کرده و پندآموخته، که خود، به قطب‌نمای خلق و پیرِ طریقت نائل آمداست و گرداگردش جمعیت و ازدحام شده‌است..
او که خود این‌گونه مقام یافته، روزی از سرِ شوق و شاگردی، سراغ شیخ‌ابوسعید‌ابوالخیر شتافته و مرید شیخ‌ابوالحسن‌خرقانی شده و از آن رویداد زندگی‌اش این‌چنین روایت کرده‌:


"عبدالله مردی بود بیابانی، در طلبِ آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی، چندان کشید آب‌زندگانی، که نه عبدالله مانْد و نه خرقانی."
۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

هم‌کلاسی ها سلام
امروز وقتی روزنامه‌های چاپ پنج‌شنبه ۸ آذر را مرور می‌کردم، این سخن دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی توجه‌ام را جلب کرده. گفتم در مدرسه هم بگذارم تا از آبشار بلند آن مرد فرهیخته‌ی امروز ایران‌زمین، ترنُّم (=آواز، ترانه و زمزمه) برگیریم:
این استاد شیفته‌ی مکتب نیشابور چنین گفته دیروز:
"وظیفه‌ی هنر، تطهیر روح انسان است."

 


با سلام به هم‌کلاسی‌های گرامی
دو نقد جناب آقاامیر رمضانی به دو پست من در "دیار همدلی" که در ۸ و ۹ آذر ۱۳۹۷ انجام گرفت، در زیر بی‌کم‌و‌کاست می‌آید:


پاسخ من به یک کاربر ناشناس در دیار همدلی:
سلام جناب
از شما برای اهمیت بخشیدن به مباحث ممنونم. من تا امروز، هنوز کاتب حکومتی نشدم. هر کتاب، مقاله، یا یادداشتی نوشته‌ام و چاپ شده‌است، سعی‌ام این بوده، که با نگاه مستقلانه‌ام باشد. علاوه بر این، من به لحاظ سیاسی و اندیشه‌ای از منتقدین وضع موجود و بسیاری از کارهای گذشته‌ هستم، اما انقلاب‌اسلامی را یک پدیده‌ی بزرگ تاریخی و ناشی از شعور ملت می‌دانم لذا به‌خاطر کژی‌ها که زیاد هم هست، گناه را به گردن انقلاب نمی‌گذارم، بلکه اشخاص باید تغییر کنند. با تشکر از شما بزرگوار که نمی‌شناسمت ولی به کنجکاوی‌ات درود می‌فرستم.


 

نقد اول جناب امیر رمضانی به متن من:
 

جناب دامنه سلام .
اشخاص باید تغییر کنند . ؟ فعلا" نمیکنن 
ولی استاد رنانی . میگویند  تئوری پارادایم شیفت انجام بگیرد هم کشور استقلا لش حفظ میشه . هم مردم زیان نمیکنن . و هم نظم اجتماع بر هم نمی خورد .
منظور تئوری پارادیم شیفت . اینه که باید اهداف نظام تغییر مسیر بده . یعنی عوض همسایه خونه دارای اولویت باشه . مشکلات داخلی در اولویت حل قرار گیرن . از اهداف دور دراز استکبار ستیزی که پایانی برآن  متصور نیست با جهان مدارا کنیم و کنار بیاییم . دیگر اینکه سرمایه انسانی را با راهکار های گوناگون به داخل کشور دعوت کنیم.


پاسخ من به جناب امیر رمضانی:


سلام جناب امیر
از توجه‌ی شما به بحث، و گرایش علمی‌تان به نظریه‌های نوین خوشحال و سپاسگزارم. اما بعد، چند نکته‌ی تخصصی در جواب به شما می‌نویسم:
۱. جناب‌عالی فردی تحصیل‌کرده‌ای؛ پس خوب می‌دانید که پارادایم زمانی رخ می‌دهد که بر روی نظریه‌ای، توافق علمی وسیع و اجماع صورت بگیرد تا حدی که شبیه قانون شود.


۲. هر پارادایمی محتاج مانیفست است؛ یعنی برنامه‌ی عمل و تحقق و تبیین روشن.
۳. تئوری شیفت دکتر محسن رنانی که یک افق‌گشایی در حوزه‌های مدیریت شهری نیز هست، نیازمند تغییر ساختار است.
۴. پس، انقلاب اسلامی چون نظریه‌ی آلترناتیو (=جایگزین) ندارد، گفتمان آن غلبه دارد و هرگز تن به تغییر ساختار نمی‌دهد.
۵. تأیید شما بر حرف رنانی اگر جسارت به خودت تلقی نکنی، گویی ترجمان محترمانه‌تر "براندازی" است.
۶. و آخر این‌که چون من در نقد دوستی چون شما شخص باظرفیت، رک هستم، می‌گویم دعوت شما به مداراکردن ایران با جهان، بی‌اندازه شکننده است. زیرا این ایران نیست که با جهان "شاخ" است، این برخی قلدرهای غارت‌گر جهان سرمایه‌داری‌اند که با ایران گلاویزند و بآسانی نمی‌تواند ما را فتیله‌پیج کند! بنابراین، شما جناب امیرعلیرضا رمضانی! با این رأی شاذّ خود، خود ما (=انقلاب‌اسلامی) را ضربه‌فنی و خاک نکن!
۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



نقد دوم جناب امیر رمضانی بر من:


جناب ابراهیم طالبی  . 
پارادیم شیفیت یه نظریه هست .
اول سخن را خوب تحلیل کن . آنگاه بر مسند قضاوت ! بنشین و داوری کن ! براندازی چیه که  سخن گو را متهم به آن میکنی ( لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ) شما با مواضع  علمی دکتر رنانی خوب آشنا هستی ا و از جمله کسانی که در مرکز پژوهشهای نظام فعال هست و به مسئولان نظام در خصوص کشور مشاوره میدهد حتی حالا . او به بیان صریح گفت که قلمش با براندازی و برخورد سخت بسیار زیاد فاصله دارد و اصلا مردم ایران و منابع آن تاب و تحمل یه فروپاشی را ندارد . در وضع کنونی که جناب آیه الله مصباح یزدی قبله گاه دوستان شماست حتی با استیضاح دکتر ظریف مخالفت میکند ! شما با کلمه ی براندازی چه هدفی را دنبال میکنی !؟ در خیالت چه میگذرد که مانند دهه ۶۰ افکار تروریستی چپی تند را بار گذاری میکنی . جناب طالبی اگر من و دیگران را برانداز فرض کردی سخت در اشتباهی در اون مدرسه ات را چهار قفله کن تا شاگردانت فرار نکنن . مگر حضرت رسول بنابر مقتضیات زمانش با یهود یان بنی قریضه و بنی نظیر روایط برقرار نکرد ؟ مگر با پادشاه حبشه و روم ارتباط نداشت . بله که هر دشمنی دوست داره ما ضیعف و بی مقدار و ذلیل باشیم تا ما ببلعد . ما چرا در داخل با ضعف های عدیده مردم خود را از خود برانیم و برای همسایه ها دل بسوزانیم . این نقدی جدی است . بسی خیال خام که چپی های قبل انقلاب داشتن و میخواستن با تغییر قبله به بهشت بروند . اما آن بهشهشتان جهنمی برای مردمان خود بود . درخت انقلاب آنقدر تناور شده که با نظریه ی این وآن ضربه ی فنی نشود . فقط یک مشورت داد به بزرگان نظام . همین .


آن قلدر های غارتگر همین دیروز با بعض قلدر های دیگر جمع تولید کنندگان نفتی تشکیل دادند که اول بیشتر از اوپیک نفت تولید میکنن . دوم برای گرفتن تنها حربه نفتی از دست تئوریسین های شما و فرو پاشی اوپیک . آن وقت همین تنها تاکتیک دم دستی را از دست بدهیم . چه میماند ؟


جناب طالبی بنده را با اسم اصلی و مستعار جمعی خطاب کردن به چه معناست ؟ مخاطبین این گروه که مرا میشناسند . عکس داخل پروفایل دارم . در دولت هم  مشغول کار میباشم . این کار شما را گرا دادن میدانم . باکی نیست . همچنان که امام علی فرمود بالاترین جهاد سخن حقی است که رانده شود .
دیگر اینکه روش و منش شما را نه به نفع کشور میدانم . نه به نفع مردم میدانم . نه رهبران نظام . شاید دیدگاه من برداشت خودم باشه و غلط مانند خوارجی ها سخن میرانی . 
التماس تفکر
۹ آذر ۹۷

 

پاسخ من به جناب آقا امیر رمضانی:


سلام و سکوت و احترام و استدامت دوستی و بهره‌گیری. همین.


نقد سوم جناب امیر بر من:
که چند پست بالاتر دیروز در مدرسه، انتشار داد:


متن کامل ایشان درباره‌ی من:
"جناب آهنگری (جعفر) سلام .
مدیر مدرسه را به سمت افکار خویش میخواند تاب وتحمل حرفهای بهتر و بالاتر از خود را ندارد . حداقل من اینجوری برداشت میکنم . بهتر است مثل دیگران کانال بزند و عکس کانل هم بوق هست ! خیلی با مسماست ! جناب قربانی بارها یاد آور شدند . که این افکار دهه شصتی و پنجاهی دیگر خریدار ندارد ولی گوش هم مثل گوش بعضی ها گنگ شده را میماند . نصایح شما درست و صحیح است . بقول اینستا گرامی ها می پسندم .


امیر رمضانی:
بنده سکوت را اندیشدن فعال میدانم جناب مدیر و دوستی ام با شما را تحت نظریه پارادیم شیفت ادامه میدهم .و مبارزه ی اندیشه را همیشه تمدن ساز و نقش آفرین میدانم . در مدرسه قیل وقال برای یاد گیری و آموزش هست . سخت ترین انتقادها سازنده ترین آنهاست.

پایان.

 


سلام جناب شیخ‌مالک. برداشت شما از این آیه‌ی ۸۲ توبه، اشتباه است: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. یعنی: پس ایشان باید اندکی  بخندند و بسیار بگریند به مکافات آنچه به دست خود کسب کرده اند.
 

از نظر من این آیه نوعی نفرین است و علیه‌ی آن کسانی که پیامبر اسلام (ص) را در آن بسیج عمومی یاری نکردند، اطلاق می‌شود. لذا این‌که شما این آیه را برای مؤمنان فرض کرده‌ای، خطاست. اسلام هرگز خنده و نشاط را منع نفرموده. پس، کاربرد این آیه در این بحث شما، پذیرفتنی نیست.

 

مسافرت به سمت خاطرات

به نام خدا. سلام. آیا با این واژگان، مأنوس‌اید؟ اگر آری، پس می‌دانم با اینا، تا به کجا سیر می‌کنید. اگر نه، پس گویا خیلی گردش روزگار نگذرانده‌اید.

بُزغاله‌وبُز

بُقچه‌ی‌حموم

صفِ‌جلوببنید

الهی‌آمین

خواندنِ‌سی‌پاره‌وعمّ‌جزء

کُرسی‌وقصّه‌ی‌پدربزرگ

جانمازوچادرِمادربزرگ

دُب‌ّاکبرودُبّ‌اصغر

قنات‌وچاه‌وخیک

تیمجار‌وآفتاب‌گردان‌ْسَرگیر

آغوزوتیل‌ومِرغانه

مکتب‌خانه‌وفلک‌وتِلا

خداچندتا؟یکی،امام؟۱۲تا،معصوم؟۱۴تا

یاامام‌زاده‌هاشم!ازاین‌بندوکاتی‌درباشم

نظامیه‌ومدرسه

طناب‌وتوروتوپ

بلند بگو: لااله‌الّاالله؛ به‌حق‌ِّشرفِ‌لااله‌الّاالله

رحِمَ‌الله‌مَن‌قَرا الفاتحة‌مَع‌الصّلَوات

الصّلاة،الصّلاة

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

خدابیامرزه! خارآدم بیهه!

۹ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

آرمان شیردل: سلام و صبح به خیر عموی بزرگوارم.واقعا لذت بردم از قلمت.همه ی اینا رو شنیدم و گذراندم به جز مکتب خانه وفلک وتلا.قسمت آخرشم موو به تن آدم سیخ میکنه انک حمید مجید.خله خار آدم بیه خدا بیامرزی.

 

سلام جناب آقا آرمان. خُب، خدا را شکر که این متنم برات موجب تداعی معانی شد؛

 

ایمان شیردل: سلام. باز خوب بود به تلا قناعت کرد و بقره نخواست


سلام جناب دکتر ایمان شیردل. بقره یعنی گاو زرد. آن‌هم از نوع قوم بهانه‌جوی بنی‌اسرائیل. ک

 


عاد: خدا رحمت کند پدر ومادر بزرگوارتان را واقعا عزیز ودوست داشتنی بودند در این روز جمعه خاطرات بسیاری را برای ما تازه کردی روح هر دو شاد ویادشان گرامی باد.


جواب دامنه:
سلام جناب "عاد"
خیلی‌بامحبت و صمیمانه قلم زدی.

 

سلام آقای قربانی!
من فوتبال را دست‌کم یک بازی برای دو درس اساسی می‌دانم:
رقابت با نهایت دوندگی و به‌ رسمیت شناختن مخالف.
گل‌باران با تفکر عقل‌جمعی به دروازه‌ی بسته‌ی هم.
البته اگر وقت دوستان مدرسه گرفته‌نمی‌شد، ۵۷ تا درس فوتبال را تئوری‌پردازی می‌کردم.

 

 

کشکول مدیر مدرسه‌ی فکرت

قیس‌ و لیلی

در این کشکول قضیه‌ی عشق مجنون به لیلی را می‌گویم. گفتم شاید بر همکلاسی‌ها این داستان گنگ باشد. با فشردگی تامّ این جریان جاری را با قلم خودم می‌نویسم:


قیس و لیلی، دخترعموپسرعموی هم بودند. از قبیله‌ی بنی‌عامر. قیس‌بن‌ملوح از کودکی به لیلی دل باخت. آن‌دو، کِش و کِشش شدیدی داشتند. اما پدرومادر لیلی، با زمُختی و عبوسی، از دیدار قیس با لیلی جلوگیری می‌کردند. قیس از اینجا به‌بعد مجنون می‌شود. دیوانه‌ی دیدارِ لیلی. مجنون، به بیابان می‌رود و در غم لیلی با حیوانات به‌سر می‌برَد و به ساز فراق لیلی، می‌رقصد!، می‌گرید و می‌کاهد. لیلی از دوری مجنون، تب‌دار و بیمار و نیازمند تیمار می‌گردد و در اوج انفصال، دوری و جدایی می‌میرد. مجنون در مرگِ لیلی، به‌سوی قبرش می‌شتابد و آن‌قدر شعر می‌خواند، می‌گرید و می‌میرد.

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۲۹۸
ساعت پست : ۰۵:۵۸
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهاردهم

 

قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه‌"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب می‌رفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بین‌شان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:


"فقیهان غالباً به راه اشعری می‌روند و هر مشکلی را با "ما نمی‌دانیم" حل می‌کنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصاره‌ی نعمت‌های الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)


مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهاب‌الدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانه‌اش به‌دست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!


خواستم با این نوشته‌ام رسانده‌ام باشم، مشاهیر بلندآوازه‌ی ایران‌مان را غریب‌تر از زمانه‌ی‌شان _که غریب، دربه‌در، مغضوب پادشان و آواره‌ی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیق‌شان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آن‌هم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیده‌تر می‌شود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟


چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهره‌ی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آن‌هم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
 

پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعی‌اش باید طرَب‌ناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقی‌یون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفته‌بودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۲۹۸
ساعت پست : ۰۵:۵۸
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهاردهم

 

قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه‌"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب می‌رفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بین‌شان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:


"فقیهان غالباً به راه اشعری می‌روند و هر مشکلی را با "ما نمی‌دانیم" حل می‌کنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصاره‌ی نعمت‌های الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)


مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهاب‌الدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانه‌اش به‌دست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!


خواستم با این نوشته‌ام رسانده‌ام باشم، مشاهیر بلندآوازه‌ی ایران‌مان را غریب‌تر از زمانه‌ی‌شان _که غریب، دربه‌در، مغضوب پادشان و آواره‌ی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیق‌شان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آن‌هم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیده‌تر می‌شود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟


چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهره‌ی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آن‌هم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
 

پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعی‌اش باید طرَب‌ناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقی‌یون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفته‌بودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهاردهم

 

قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه‌"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب می‌رفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بین‌شان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:


"فقیهان غالباً به راه اشعری می‌روند و هر مشکلی را با "ما نمی‌دانیم" حل می‌کنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصاره‌ی نعمت‌های الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)


مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهاب‌الدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانه‌اش به‌دست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!


خواستم با این نوشته‌ام رسانده‌ام باشم، مشاهیر بلندآوازه‌ی ایران‌مان را غریب‌تر از زمانه‌ی‌شان _که غریب، دربه‌در، مغضوب پادشان و آواره‌ی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیق‌شان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آن‌هم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیده‌تر می‌شود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟


چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهره‌ی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آن‌هم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
 

پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعی‌اش باید طرَب‌ناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقی‌یون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفته‌بودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓


۳. اساساً چون انسان برترین آفریده‌ی آفریدگار است، باید شاداب باشد. غم اگر هم باشد که هست، در گام دوم پس از نشاط است. اصل، بر نشاط است. حتی در جریان معنویت‌گرا نیز اصل بر سه چیز است: بر رفاه، بر نشاط و بر معنا.


۴. صحنه‌های خصوصی‌تر نشاط هم وجود دارد، که هر شخص در محیط شخصی خودش از آن آگاه است، که چه لذت و شادی‌ عجییی دارد که از تمامی کارهای انسان پیش‌تر است و شیرین‌تر و لذیذتر.


۵. اسلام نشاط و شادی انسان را می‌خواهد چون‌که عبادات، فقط در سایه‌ی نشاط، باانگیزه‌تر و خالص‌تر می‌شود.


درکل، به نظر من این‌که قرآن گفته با کُسالی (=حال کسالت و خمودگی) به نماز نایستید، فلسفه‌ی "شادی"ست. و همین اثبات می‌کند، شادی بنیان و شالوده‌ی انسان است. چه در طبیعیت، چه در عرفان و چه در لذایذ.

 

حافظ به قلم دامنه

زین آتش نهفته که در سینه‌ی من است
خورشید شعله‌ای‌ست که در آسمان گرفت
حافظ

حافظ هرچه داشت از آسمان داشت و از شب‌زنده‌داری‌های همیشگیِ سحرش و نیز اُنس با قرآن کریم.

از پای تا سَرت همه نور خدا شود
در راهِ ذوالجلال چو بی‌پا و سر شوی
حافظ

از نظر حافظ هر کس در حلقه‌ی دعا و درس قرآن نیست، زنده به عشق هم نیست.

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمُرده به فتوای من نماز کنید
حافظ

 

از نظر حافظ کسی که در حلقه‌ی دعا و قرآن و خدا نیست، باید به فتوای حافظ در همان زمان که زنده است بر چنین آدم‌هایی، نماز میّت! خواند. چون چنین انسان‌هایی به نظر حافظ همان مُردگان‌اند.

 

حافظ به یک دلیل حافظ بود:
به دلیل حفظ کل قرآن و عامل به آموزه‌های آن
البته حافظ روحانیِ پرشور و منتقدی بود که موسیقی را نیز هم حفظ بود.

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مَکن
ظُلمات است بترس از خطرِ گمراهی
حافظ

 

حافظ همه‌ی ما را فرا‌می‌خواند که باید در مسیر، خضر درون و خضر بیرون داشته‌باشیم. حتی اگر موسی (ع) باشی. انسان‌های بی‌خضر، از نظر حافظ گمراه می‌شوند. این رأی فقیه شجاعی مثل حافظ است که فقه‌اش در غالب شعر است.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعای شب و وِرد سحری بود
حافظ

 

از نگاه حافظ گنج رستگاری فقط و فقط از مسیر دعا و نماز عبور می‌کند. هر‌کس این دو را کنار گذارد، خود را باخته است و معنویت که عمادِ خیمه‌ی انسان است را به فنا داده‌است.

عشق‌ات رسد به فریاد گر خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت
حافظ

 

حافظ عاشق و اَنیس قرآن بود. دیوانش تفسیر قرآن است. او حتی به چهارده وجه قرآن را قرائت می‌کرد. حافظ بدون قرآن، حتی قطره هم نمی‌شد چه رسد به اقیانوس ‌بی‌کران. ما موظفیم حافظ را به درستی روایت کنیم. حافظ یعنی قرآن دوستی و دوست قرآن شدن.
فعلاً والسلام

 

هشدار دلسوزانه به مدیران گروه تلگرامی دارابکلا


به نام خدا. سلام. من کاری با بارگذارنده‌ی این پست ندارم. می‌گذارم به حساب غفلت‌  یا بی‌دقتی او. اما نویسنده یا نویسندگان این متن، دست به گزیده‌گُزینی تاریخ اسلام زدند. در کینه‌توزانه بودن و تحریف عمدی این نوشته همین بس، که در بند ۶۱۳ به پیامبر رحمت و صلح و شفقت، اهانت بزرگی کرد و نوشت: ادّعای پیامبری!


نویسنده یا نویسندگان این متن یا معنی ادعا را بلد نیستند! یا عمداً دست به این کار زدند تا در خواننده القای تردید کنند. پیامبر ما ادعا نکرد، ابلاغ رسالت کرد.
از نظر من این متن، موهِن است و باید حذف شود.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.


ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
از مدیر و پست‌گذار محترم در گروه، که آن متن موهِن را داوطلبانه حذف کرد، کمال تشکر را دارم. درود بر شما.

 


بحث ۵۸ :  این پرسش یک کاربر است که خواست
"رابطه‌ فساد و بی‌عدالتی با قضاوت و وکالت" در پیشخوان مدرسه سنجاق شود. لطفاً دیدگاه خود را بفرمایید. در این مباحثه‌ی چالشی، از معاون می‌خواهم ناظر بحث باشند.


 

پاسخ بحث ۵۸


۱. از نظر من هم سیستم قضا و هم سیستم وکالت در فساد و بی‌عدالتی نقش دارند.


۲. وقتی به تعداد تغییر و نصب چهار رئیس قوه‌قضاییه طی چهل سال، چند گونه روال و قوانین قضایی آزموده شد، نشان آن است، هنوز سیستم درستی نداریم. مثلا آقای شاهرودی گفت ویرانه تحویل گرفتم. یا آقای یزدی که نظام دادسرا را برهم زد. یا آقای خلخالی که خودمختار بود و اوئل انقلاب، حتی موسی خیابانی دستیار و پرونده‌سازِ مورد وثوق وی بود. حتی موسی خیابانی در زندان قصر اتاق اختصاصی داشت و برای خلخالی کار می کرد. منظور این است شیوه‌ی بُکش بُکش رسم همه‌ی افراطی‌ها بود.


۳. وکیل ها هم مانند قاضی ها چند دسته‌اند. برخی فقط به‌دنبال انباشت پول‌اند و حاضرند به‌خاطر پول، حق شاکی یا متشاکی را با تسلط بر حقوق و دانستنی‌های خاص، نفی و رأی منتفع به نفع مُوکّل خود اخذ کنند. چون ملاک پول است نه حق و عدالت. برخی وکلا، حامی مظلوم و ذی‌حق‌اند و تن به نفی حق با شگرد قانون‌دانی نمی‌دهند. و برخی دیگر که خیلی عدالت‌‌گرا و طرفدار حقوق‌بشرند و برای قدرت‌بخشی به کانون وکلا تلاش می‌کنند. و پاره‌ای هم خنثی اند و شاید بی‌توان.


۴. در شرائط فعلی از نظر من، قسط و میزان در دو سوی سیستم قضاوت و سیستم وکالت در حال لِه شدن و حتی نابودی‌ست.
فعلاً این‌مقدار جواب به نظرم بسنده می‌کند.

 


روش اسلام
به نام خدا. سلام. روش اسلام در مقابله با کسانی‌که از حق اِعراض دارند، مسالمت‌آمیز و به‌دور از ناملایمتی‌ست. آیه‌ی ۸۹ زخرف این راه را رسول‌خدا (ص) و مسلمین نشان داده‌است:


فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. یعنی اکنون _که از هدایت‌شان نومیدی_ از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام. به‌زوی _نتیجه‌ی سرکشی خود را_ خواهند‌دانست.
۲۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

شعری از سهراب:

 

باید امشب بروم
من‌که بازترین پنجره با مردم این ناحیه
صحبت کردم
حرفی از جنسِ زمان نشنیدم.
سهراب سپهری

 


روش اسلام
به نام خدا. سلام. روش اسلام در مقابله با کسانی‌که از حق اِعراض دارند، مسالمت‌آمیز و به‌دور از ناملایمتی‌ست. آیه‌ی ۸۹ زخرف این راه را به رسول‌خدا (ص) و مسلمین نشان داده‌است:


فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. یعنی اکنون _که از هدایت‌شان نومیدی_ از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام. به‌زوی _نتیجه‌ی سرکشی خود را_ خواهند‌دانست.
۲۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



بحث ۵۹ : این پرسش جناب مسعود داراب است برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
چرا تحصیل در حوزه رایگان است و به روحانیون شهریه می دهند ولی در دانشگاه اینطور نیست؟


پاسخ بحث ۵۹
۱. در شیعه، مسأله‌ی امامت و امت مطرح است. امامت از نظر مالی به مردم وابسته است.


۲. در غیاب آخرین امام شیعه، زعامت مردم و سرپرستی دین بر عهده‌ی مجتهد جامع‌الشرائط است. بنابراین، مرجعیت شیعه نیز از نظر مالی وابسته به مردم است.


۳. مؤمنان برای حفظ دین و حراست از متفقّهان دین، بخشی از درآمدهای خود را تحت عنوان وجوهات شرعیه در اختیار زعیم یا زعیم‌های مکتب شیعه می‌گذارند تا کیان حوزه‌ی علمیه و زندگی طلبه‌ها تأمین شود.


۴. از مهمترین امتیازات مکتب شیعه این است مرجعیت و طلاب از نظر مالی وابسته به قدرتمندان، ثروتمندان و حکومت‌ها نیستند؛ بلکه ارتزاق‌شان از پول مؤمنان است که طبق شرع مقدس در اختیار روحانیان می‌گذارند.


۵. معیشت طلاب در طول تاریخ همراه با تنگدستی و سادگی بوده‌است. و افتخارشان این بوده، با طیبِ خاطر درس دین می‌خوانند و متشرّعان، آنها را از نظر مالی تأمین می‌کنند. این ارتباط تنگاتنگ مالی و عقیدتی میان مردم و حوزه، نظام روحانیت را مردم‌گرا نگاه می‌داشت نه دولت‌گرا.


۶. در این مسیر البته آسیب‌ها و آفات هم پدیدار می‌شد و می‌شود کمااین‌که در هر صنفی دیده می‌شود. اما فلسفه‌ی شهریه اقدامی مردمی و هوشمندانه بوده‌است تا روحانیت و عالمان دین، حُرّیت و فرصت دفاع از دین و ابلاغ دین داشته‌باشند. در حقیقت یک تقسیمِ کار ماهرانه و خردمندانه‌ای بود که برخی از مؤمنان طبق آیه‌ی نفْر (به سکون فاء) با آسودگی خیال، به حوزه‌ها بروند و تفقُّه کنند (=کارشناس فقه و دین) و باقیمانده‌ی مؤمنان معیشت‌شان را تأمین نمایند؛ یعنی التقای دو تلاش علمی و مالی؛ که این اتحاد مالی و دینی  از هر فرهنگی باارزش‌تر است.


۷. این‌که این روندِ عاطفی میان مردم و حوزه، امروزه دچار آفات شده، امری‌ست که روی آن میان نخبگان و مردم و حتی مخالفان بحث است. که من بدان ورود نمی‌کنم.

 

مردم‌شناسی ایرانی

مدتی پیش، کتاب مردم‌شناسی ایرانی، نوشته‌ی علی‌رضا حسن‌زاده را خواندم چندنکته را می‌نویسم:

1- در صفحۀ 126 آمده‌است: ایرانی‌ها عطش شعر دارند... طبع شاعری از ویژگی‌های ایرانی‌هاست. ایرانی بودن ثروتِ عظیمی‌ست که ما داریم.

 

2- در صفحۀ 124 آمده‌است: پرده‌پوشی از ویژگی‌های هویت ایرانی‌ست. مثل غذاهای ما ایرانی‌ها که ساده و عیان نیستند. قیمه، قورمه سبزی، آبگوشت و... که چقدر آمیخته و به‌هم‌پیچیده‌اند و آیینی.

 

3- در صفحۀ 339 آمده‌است: ایران افسانه‌هایی مهم دارد. افسانه‌ها، انسانِ غرقِ در مصائب محیط را به کناری می‌کشد، چشمش را بازمی‌کند و همۀ خاطراتش را به او می‌نمایاند.

 

 

4- در صفحۀ 391 آمده‌است: در کُردها و لُرها این باور است که هر کس اطرافِ نان را نخورَد، خُرده های نان در جهنّم مار می‌شود و آنها را آزار می‌دهد.


امیدوارم همه‌ی‌مان کتاب را از کنارمان کنار نگذاریم، کنار‌گذاشتنِ کتاب با روح ایرانی سازگاری ندارد و زیانِ بزرگی به ایرانیان می‌زند که جبران ندارد. چنین مَباد.

 

@
مُشرّف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا
که ای خیرُالنّسا در دل مرا رازی‌ست پُرمعنا

ندانم از چه بی‌تاب است آخر این دل شیدا
به عشق او گرفتارم حسین را دوست می‌دارم

 


بحث ۶۰ : این پرسش جناب مهدی ملایی‌ست برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:

"سلام خدمت همه، سوالی که خیلی ذهن مرا مشغول کرده اینه که چرا با وجود اینکه از مشکلات کشوری خبر داریم و می دانیم که دشمن به هر نحوی دنبال تفرقه انداختن بین ما هست، باز سهل انگاری میکنیم و در مسیری که اونا می خان ما هم گام بر میداریم ، البته نه همه، جسارت به عزیزان نشود، تشکر از پاسخگویی شما"

 

@
سلام آقاسیدعلی اصغر
شاید خیلی‌ها برای این میانبحث مهمی که پیش کشیده‌ای، جواب داشته‌باشند، من اما پاسخم این است. فراموشی تمدن ایران که شما مطرح کرده‌ای، علت‌های زیادی دارد؛ دست‌کم سه علت از نظر من این است:

۱. افراط‌گرایی ناسیونالیسم ایرانی، که خود را گره زد به زدودن اسلام از ایران که البته هرگز نتوانست.

۲. اسلامیزه‌کردن افراطی همه‌ی امور، که تفکر متحجّرانه (= فسیل‌واره و سنگ‌واره) این را تعقیب می‌کند.

۳. ضعف اندیشناکی جوانان، که از تمدن ایران فقط بعد باستانی آن را بزرگ می‌کنند آن‌هم با اطلاعات ناقص و تحریف شده.
پوزش از ورودم به میانبحث شما با جناب عبدالله.

 

 


پاسخ به جناب محمدحسین آهنگر


سلام. با تشکر از محمدحسین که در راستای بحث ۵۹ به این مسائل پرداختند، جواب من این است:


الف. ضرورت‌ها
۱. اساساً آموزش هزینه نیست، سرمایه است.
۲. دین نیاز به دین‌شناس دارد.
۳. اسلام منهای روحانیت، در درازمدت دچار سرنوشت سایر ادیان می‌شود.
۴. از نظر قرآن نیز، تفقه در دین بر عده‌ای واجب کفایی شده‌است.


ب. آسیب‌ها


۱. شهید مطهری معتقد بود بسیاری از طلاب با ۵سال درس‌خواندن، به میان مردم بازگردند نه این که ۳۰ سال درس خارج فقه گوش کنند. و کفایه (کتاب حوزه) را چند لا حفظ کنند.
۲. الان خیلی از طلبه‌ها از قم تکان نمی‌خورند تا بروند میان مردم، زندگی و هدایت دینی کنند.
۳. امروزه بخش زیادی از حوزه بلکه تمام آن در تحت نفوذ یک تفکر قرار گرفته است.
۴. حوزه مانند طب باید چندین شاخه تخصصی بشود که در حال شدن است ولی هنوز ضعف‌ها زیاد است.


ج. آثار


۱. در طول تاریخ روحانیت خدمات و حسنات روحانیت و علمای بزرگ، موجب شکوفایی علوم دینی شده‌است.
۲. زندگی بسیاری از علمای بزرگ، چراغ راه بشریت شد. که اگر نام ببرم کتاب می‌شود.
۳. دین اسلام را در بدترین تنگناها و فشارها و هجوم فلسفه‌ها و افکار مخرب، حفظ کرده‌است.
۴. مرجعیت همآره پناهگاه مردم بوده‌است.


نتیجه:


هرگونه هزینه‌ی مؤمنان برای حفظ حوزه و پرورش روحانیت وارسته، یک نوع سرمایه‌گذاری علمی‌ست. اما اگر آفات درون روحانیت زدوده و یا کم نشود، بازخوردهای منفی آن فاجعه‌آمیز خواهد‌بود. هرچند باور قاطع و خبر واثق دارم که بخش وسیعی از هجوم و اهانت به روحانیت کاملاً سازماندهی شده و با هدف نفی مذهب شیعه صورت می‌گیرد که عوامل ناآگاه به آن دامن می‌زنند. امروزه، زشت‌ترین توهین ها و جوک‌ها برای روحانیت ساخته می‌شود که بخشی به علت رفتار بد عده‌ای از حاکمان روحانی است و بخش دیگرش ناشی از بُغض به اساس دین و روحانیت.


دین و کشور
به نام خدا. سلام. از نظر سعدی دین اساس مُلک است و باید غُم دین و کشور را، باهم خورد؛ تا نظام امور جامعه و قِوام امنیت و آسایش مردم برهم نخورَد:
نخواهی که مُلک برآید بهَم
غم مُلک و دین خورْد، باید بهَم
۲۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ به بحث ۶۰
 

سلام
۱. چون در تشخیص فرصت و تهدید درست عمل نمی‌کنند.
۲. چون نسبت به اصل نظام دچار تردید شدند.
۳. چون ناخودآگاه و خودآگاه در زمین دشمن قرار گرفتند.
۴. چون اراده‌ی جدّی در حکومت برای مقابله با فسادها نمی‌بینند.
۵. چون برخی‌ها اساساً در پی براندازی انقلاب‌اند.
۶. چون در زندگی خود و اطرافیان مشکلات اقتصادی، تبیعض و بی‌عدالتی را به چشم خود می‌بینند 
۷. چون نظریه‌ی آلترناتیو (جایگزین) ندارند، دچار دستپاچگی شدند.
۸. مقداری فراوان کفر نعمت دارند.
۹. اَغراض شخصی و روح انتقام‌گیری در برخی پدید آمده‌است.
۱۰. چون در بیشتر موضوعات، از انتقادات برحق برخوردارند، همان آنها را مُجاب می‌کند که افراط کنند و راه خطرناک تفرفه‌ی ملی را ساز کنند که مُخلّ منافع ملی و امنیت پایدار است.

 


نان و کار
به نام خدا. سلام. میان کار و نان، از اول آفرینش بشر تا به اکنون، رابطه‌ی زحمت و کوشش برقرار بوده‌است. ادیب پیشاوری می‌گوید:


ز سیصد فزون کارگر بایدی
که تا خواجه را نان به دست آیدی


این سخن ادیب هشداری‌ست به آنان‌ که نمی‌دانند یک قُرص نان، حاصل تلاش صدها کارگر زحتمکش است. همان‌گونه که خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری می‌گوید:


...هزار شخص کارکُن بِباید، که یک شخص لُقمه‌ای نان در دهن توانَد نهَد.
آری؛ اگر لُقمه‌لُقمه‌های نان را قدر بنهیم، آن‌گاه حکمت‌حکمت‌های لُقمان هم می‌شنَویم.
۲۶ آبان ۱۳۹۷.

 

به فرموده‌ی امام علی (ع) : الانسانُ حریص علی ما مُنع»

یعنی انسان نسبت به چیزی که از آن منع شده است، حریص است.

 

@
سلام همکلاسی‌ها
از نظر من به دلیل حفظ سلامت اجتماع، انسان‌ها حق تذکر را دارند. البته با رعایت چارچوب و اخلاق. و الا هرج و مرج می‌شود.

مثال می‌زنم: کسی در اتاقش سگ یا میمون دارد. خُب تا اینجا چندان به ما مربوط نیست. اما همین فرد سگ و میمونش را همراه خود به:
درمانگاه، تیمچه‌ی بازار، سالن عروسی، و مجامع عمومی بیاورد، در این صورت نمی‌شود گفت به ما مربوط نیست. یعنی احترام‌گذاری به عرف، هنجار، حقوق اجتماع مقدم بر حق یا تفریح فرد است. اگر چنین قواعدی شکسته‌شود، هرج و مرج می‌شود. به هر دو سوی ماجرا ربط دارد.

 

بحث ۶۱ : پرسش جناب مهندس عبدی برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:

"با سلام. جناب مدیر ۱. سوالی در مورد  «هفته وحدت و نگاه دوستان گروه به این مقوله مهم» در گروه لطفا الصاق فرمائید. ۲. در میلاد حضرت محمد(ص) چه کاری خود انجام دادید و یا سراغ دارید که قابل توجه و بیان برای دیگران است، بیان فرمائید."

 

پاسخ به بحث ۶۱

با سلام و تشکر از جناب عبدی که کوشنده است و رفیقی با فکر و نظر.

۱. یکی از ایرادهای بنیادی ما این است، خیلی کم به مقام و آموزه‌های رسول‌خدا (ص) توجه و تفکر می‌کنیم.

۲. شاید کمتر اعضای مدرسه کتاب خانم "آن ماری شمیل" در باره‌ی رسول‌خدا (ص) را خوانده باشد. که کتابی بی‌نهایت تکان‌دهنده و پر از مفاهیم و شناخت است.

۳. متأسفانه مبلّغین مذهبی نیز به جای آن‌که تفکرات و اندیشه‌های حضرت محمد (ص) را به مردم بیاموزند، دست به دامن خرافه‌ها و روایت‌ها و داستان‌سرایی‌ها می‌شوند و شخصیت عظیم آن انسان بی‌همتا را _که تا قاب قوسین (= نزدیک شدن معنوی پیامبر به پیشگاه و ساحت ربّ العالمین) رفته بود_ بی‌توجه رها می‌کنند.

۴. هفته‌ی وحدت که ناشی از تفکر مرحوم منتظری بود، خیلی‌سال است که فقط از آن نام باقی مانده‌است تا حقیقت آن.

۵. باید از غصّه دق نمود که از یک‌سو دم از وحدت می‌زنند ولی از سوی دیگر در میان خود شیعیان ایران، حرف از شهروند درجه‌ی یک و دو و سه می‌زنند.

۶. جناب عبدی بهترین کار برای میلاد آن حضرت، یک دوره فشرده پیامبرشناسی است که ما شیعیان باید به مطالعه‌ی منابع داخلی و خارجی همت کنیم که در باره‌ی حضرت محمد (ص) نوشته‌اند. ۲۶ آبان ۱۳۹۷.

 


بحث ۶۲ : علت این‌که ما در زندگی روزمرّه، ملتی اهل نذر و قسم (=سوگند) هستیم، چیست؟ این پرسش مدیر است.


@
اساساً لااله الاالله
دو کفه‌ دارد
یکی نفی و "لا" گفتن
یکی اثبات و "آری" گفتن.
تا بُت نفی نشود
خدا هم پرستیده نمی‌شود.
و توحید، اوجش همین است.
جالب بود متن شما علی آقا.



یک خبر تحلیلی
تحلیل سعید حجاریان از "براندازان"
"براندازها هم فکر کرد؛ آن‌ها با مشکلات عدیده‌ای دست به گریبان‌اند. اولاً، وحدت فرماندهی ندارند. ثانیاً، راهبردهای مشخص ندارند و حتی بعضی راهبردهای‌شان در تعارض با یکدیگراست. ثالثاً، بعضی از آن‌ها به دولت‌های منطقه‌ای وابسته شده‌اند و از پول‌های کثیف ارتزاق می‌کنند و بعضی دیگر حتی اصول اولیه دموکراسی را در میان خودشان مراعات نکرده ولی ادعا می‌کنند که می‌خواهند دموکراسی را در ایران حاکم کنند." (منبع: انتخاب. کد خبر: ۴۴۱۵۸۵)

 


 


چاپلوسی حتی به سگِ شاه


به نام خدا. سلام. احتمالاً خاطرات اسدالله علَم از چاکران دربار شاه را از نظر گذرانده باشید؛ در یک جایی از آن آورده که سرِ میز شام، فرح دیبا همسر سوم شاه "جلوی شیطنت‌های سگِ بزرگ شاه را که به بشقاب همه سر (=لیس) می‌زد، جداً گرفتند. شاهنشاه فرمودند: چرا این‌طور می‌کنی؟" (رجوع‌شود به: ص ۸۳ آن حکایت‌ها، احسان نراقی)


فرح دیبا _نائب‌السّلطنه_ جواب جالبی داد که اسدالله علَم این‌گونه نقل کرده: "همه حتی به این سگ هم تملُّق می‌گویند، لااقل من (=فرح) می‌خواهم این‌طور نباشم."


خواستم با نوشتن این پست گفته‌باشم، در نظام خودکامه‌ی سلطنتی موروثی، حتی سگِ شاه هم بر شهروندان، بر وزیران و بر درباریان پیشی داشت! باز فرح دیبا، که رگه‌ی روشنفکری و زمینه‌ی سوسیالیستی داشت و بر شاه کمْ‌کمَکی اعتراض مِعتراضی! می‌کرد.
۲۸ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

ایمان و اَیمان
از تمامی شرکت‌کنندگان و خوانندگان که بحث ۶۲ را مورد وارسی و کاوش قرار داده‌اند، هم ممنونم و هم آشکار کنم که آموختم. آنقدر غنی بود پاسخ‌ها که مرا بی‌نیاز کرد دست به مطالعه بزنم. من هم، فهم دینی‌ام از این دو مسأله را می‌گویم:


۱. انسان، با ایمان (=گروِش و باور) و اَیمان (=سوگند و پیمان) هر دو سرو‌کار دارد. علت اصلی‌اش وجود اختیار، عقل، عشق، پرستس و آرزو در وجود اوست.


۲. هیچ‌گاه دین بر بشر اجبار نکرده که بی‌جهت سوگند بخورد. اما برای ابراز تعهد و پایان بخشیدن به خصومت، گاهی قسامه و سوگند نیاز است. چون توسل و دست گذاشتن به امر مقدس، موضوع را از امر عادی، بیرون می‌برد.


۳. گاه آنقدر فرهنگ روابط اجتماعی شکننده است که بی‌اعتمادی شدیدی حاکم می‌شود که انسان‌ها مجبورند به سمت سوگند بروند تا باور بیافرینند.


۴. نذر یک اقدام مختارانه است و به روح و روان و باور انسان‌ها بازمی‌گردد. از آنجا که نذر اجبار نیست، بنابراین این فعل مذهبی نباید دستاویزی برای نقد دین باشد بلکه باید کوشید دین‌داران را به نذرهای بایسته‌تر، شدنی‌تر و اثرگذارتر کشاند.


۵. نبودنِ نذر و قسم، علامت وجود جامعه‌ی عاقل و مدرن نیست، این دو کار، یک راه برونرفت از مخمصمه‌هاست و درون بشر را نمی‌شود از جوش‌و‌خروش‌های ماورائی تخلیه کرد. کالبَد انسان‌ها با خیال، اندوه، شوق، معنا، و گرایش‌های غیرمادی آغشته است که نذر و قسم نشانه‌ی بروز این حال و قال بشری‌ست.


۶. من برابر با سفارش پیامبر (ص) که فرمود: افسار شتر را بر تنه‌ی بوته ببند، بعد توکل کن که شترت رم نکند!، معتقدم هم قسم و هم نذر هر دو امری موجه است، البته آن‌گاه که همه‌ی کارها با تلاش طی شد و دیگر راهی دیگر غیر از این دو نمانده‌است.


یک‌بار دیگر آشکار سازم که از تمامی پاسخ‌های دوستان، یک‌به‌یک درس و آموزه آموختم. ممنونم.

 

 

@
که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ در همان‌جا جلوی مرحوم فخرالدین حجازی را گرفتند و نهی‌اش کردند. تاریخ را کامل نقل کردن چقدر عالی‌ست آقای محمدحسین.

 

یک خبر سیاسی:

علی صوفان، مأمور ویژه سابق اف‌بی‌آی: "قاسم سلیمانی می‌تواند سوار بر خودرویش از تهران تا مرز فلسطین اشغالی برود، بدون آن‌که کسی جلویش را بگیرد."
(منبع: مشرق. کد خبر 912252)

 

توضیح: 
علی صوفیان لبنانی‌ست و تابعیت آمریکا را دارد.


خودت بهتر از من می‌دانی جناب سیدمحمد وکیل، ولی چشم، کمی توضیح می‌دهم:

 

در اصول خبر، هفت اصل شرط است:

که چهارتایش برای سردار سلیمانی کاربرد ویژه دارد:

اصل شُهره‌بودن. اصل جذابیت. اصل شگفتی. اصل دربرگیری.

خُب، درباره‌ی حاج قاسم سلیمانی خصوصیت کاریزماتیک (=جذَبه‌ی نفوذ) نیز بر آن چهار اصل، افزون می‌شود. و خبرسازان همیشه در مرکز و پیرامون شخصیت‌های قهرمان نظامی، از این اصول بهره می‌گیرند و خبرهای خود را با شخصیت خبر، اهمیت می‌بخشند. از سویی دیگر، خبر وقتی پردازش شود، اطلاعات می‌گردد و آنگاه حتی قابل فروش و تهدید و فرصت.

بس است سید؟

 

هستیِ آدمی
به نام خدا. سلام. هر انسانی چنانچه هدفی والا را دنبال نکند، به بی‌معنایی دچار می‌شود و در کف تندبادِ پوچی و حِرمان (=بی‌بهرگی) گم می‌گردد. چون‌که آدمی‌زاده هم به طبع خود و هم به فطرت پاکش، باید هستی‌اش را معنا ببخشد؛ در دو مسیر:
هستیِ زیستن... خور و خوراک و خواب
هستیِ داشتن... تحولات فکری و معنوی و روحی
۲۹ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


پاسخ بحث ۶۳
با سلام و نیز تشکر از جناب محمود بابت طرح پرسش.
۱. یک دلیل این است ممکن است عاشورا برای آن‌دسته که حسّ مسئولیت ندارند، صرفاً جنبه‌ی حُزن و اندوه باشد نه پیام و فرهنگ.


۲. ثروت و قدرت وقتی برای افراد متراکم شود، عاشورا که خوبه، خدا همه فقط وِرد زبان است.


۳. خود حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند برای بسیاری از مدعیان مسلمانی، دین لقلقه‌ی زبان است.


۴. اگر عاشورا فرهنگ‌سازی شود و درون آن آموزه‌ها وارد تفکر پیروان شود، هر نقطه و هر زمانه‌ای بسر ببرند، آن رت رهنمای کار و اقدام‌شان خواهند کرد. ولی بر چنین افرادی عاشورا یک‌فصل و یک‌ماه بیش نیست!


۵. امام حسین (ع) چندسال امامت کردند، فرهنگ بزرگی آفرید که در عاشورا تجلی کرد، متأسفانه فقط همان بعد عاطفی را بزرگ کرده‌اند و همین موجب جدایی از فرهنگ حسینی می‌شود.

 

@
عقل، عاطفه، تخیّل، روح، شادی، تفرُّج، انزوا، همباشی همه و همه از ساحت وجودی انسان است، پس جای تخطئه نیست. چسبیدن به فقط عقل هم انسان را خشک و خالی و بی‌روح و رمق بار می‌آورد.

 


سری به دلم

از طریق شبکه‌ی خانگی هفته‌ای دست‌کم دو،سه فیلم می‌بینم. اخیراً فیلم "سدّ معبر" را دیدیم. به لحاظ فلسفه‌ی سیاسی طرفدار دست‌فروش‌ها بودم؛ اما به‌علت نظم اجتماعی، به مأمور سد معبر شهرداری گویی حق می‌دادم. بااین‌همه باز هم، رنجِ معیشت و زجرِ مشقّتِ دستفروش‌های فیلم، روح‌ام را همچنان به سمت همدردی می‌فشارد و دلم را درد آورده‌است. در گیر و دار این رویاروی‌ام هنوز. فکر شما هم‌کلاسی‌ها را ولی نمی‌دانم. دامنه. ۲۹ آبان ۱۳۹۷.

 


سقراطِ خراسان
به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی.


علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید. من دو نکته از آن سقراط خردمندِ خراسان _که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است_ یاد می‌کنم:


او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم.


او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.
۳۰ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

پاسخم به بحث ۶۴
سلام. به نام خدا. از جناب آقای دکتر ایمان شیردل بابت طرح این پرسش ممنونم. در این موضوع من چندنکته ارائه می‌کنم:


۱. از سی سال پیش، مسأله‌ی خلقت ازجمله مجهولاتی بوده که در پی معلومات آن می‌گشتم. مطالعات هم کمابیش درباره‌ی آن، انجام داده‌ام. حتی فیلم‌های راز بقا و حیات وحش را بررسی کرده‌ام.


۲. حاصل تلاشم این بوده که به این باور رسیده‌ام در این‌باره، فقط سکوت کنم و قرآن را ملاک خودم قرار دهم و بس. چراکه شهید مطهری با آن‌همه احاطه‌ی علمی و قدرت درّاکه‌اش ، به تنها موضوعی که هرگز بدان ورود نکرده و کتاب ننگاشته، همین مسأله بود. او بیش از ۱۰۰ جلد کتاب نوشت، اما به موضوع خلقت اولیه‌ی بشر به صورت تئوری‌پردازانه ورود نکرد.


۳. مرحوم دکتر شریعتی به قضیه‌ی خلقت پرداخت، ولی از تبیین دقیق آن عاجز ماند. خیلی تلاش کرد سخنش را تکمیل کند اما در ۴۴سالگی توسط ساواک شاه از وطن آواره شد و درگذشت.


۴. از دیدگاه من، وقتی خدای حکیم و متعال (=برتر و بلندمرتبه) می‌تواند از بطنِ پاک و بِکر حضرت مریم (س) فرزندی چون حضرت عیسی مسیح (ع) پدید آورِد، و باز وی را از صلیب به آسمان ببَرد، بوجود آوردنِ آدمی از جنس و ترکیب خاک با بقیه‌ی اجزا _که در قرآن دقیق ذکر شده‌است_ امری سهل و خارج از عبَث است. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
 


 

یک نکته درباره‌ی روح بگویم


اشتباه نشود، روح، به معنای بخشی از ذات حضرت باری‌تعالی نیست، روح از یک عالَم است که خداوند از آن، به روح انسان می‌دَمد. و هنوز هیچ‌کس از این غیب و نهان سر در نیاورد‌ه‌است.


همچنین، بسیاری از مرموزات و مسائل غیب بر بشر روشن نمی‌شود، به همین دلیل تعبد و اطاعت از وحی ایمان محسوب می‌شود. جهان جمع میان شهود و غیب است. در امور غیب، بحث علمی کردن، اگر نگویم بیهوده، دست‌کم بی‌نتیجه است.

 

بحث ۶۵ : این پرسش را از روی پست‌های امروز چند عضو محترم مدرسه، تنظیم کرده‌ام که برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. علاوه بر این، من غروب امروز با هسته‌ی مدرسه نیز مشورت کرده‌ام که نتیجه‌ی آراء آن، پس از پایان و جمع‌بندی بحث ۶۵، با توضیحات مدیر اعلان می‌شود.

 

اما پرسش این است:

 

"آیا مدرسه‌ی فکرت باید گروهی عام‌تر شامل بانوان محترم هم باشد؟ ۱. اگر آری؛ پس چه کسانی را برای دعوت به مدرسه، به مدیر پیشنهاد می‌دهید؟ ۲. اگر نه؛ علت را چنانچه لازم دیده‌اید، بیان فرمایید."

توضیح آن که: این بحث به معنای شرکت فکری اعضای مدرسه در این مسأله‌ی مهم است. اگر قرار بر تعمیم باشد، مقررات مدرسه نیز به فراخور آن بیشتر می‌شود.

 

@
من در مسائل مدرسه و مقررات با هیچ‌کس شوخی ندارم. حتی اگر از چشم کسی بیفتم، برام اهمیتی ندارد. چون دوست ندارم، محیط بحث و درس و علمی مدرسه، با پست‌ها و چت‌های سبُک، مخدوش شود. بسیاری از اعضا از این حالت نگران هستند و به من گلایه می‌کنند.

 

 

@
همیشه ما دو حکم داریم:
۱. اقتضاء: یعنی لازم‌شدن و ضرورت یافتن.
۲. انقضا؛: یعنی پایان یافتن.
قدرت قلم، هیچ‌گاه تاریخ انقضاء ندارد، قرآن ما هم با "بخوان" آغاز شد.

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده

جهت رفع یک برداشت نادرست شما باید بگویم:

علمای بزرگ اسلام هرگز تجدیدنظر را اهانت تلقی نمی‌کنند. نمونه می‌آورم:

۱. علامه طباطبایی خود صاحب نظریه‌ی "ثبات در اصول و تغییر در فروع" هستند.
۲. شهید مطهری به "مقتضیات زمان و مکان" باور دارند و دو جلد کتاب در همین باب نوشتند.
۳. دکتر سروش نظریه‌ی "قبض و بسط تئوریک شریعت" را وضع کردند.
۴. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به فقه جواهری و پویا هر دو باور دارند.
۵. و نیز اساساً پس از خاتمیت، در شیعه‌ی امامیه درِ اجتهاد باز است. بر خلاف اهل سنت که اجتهاد فقط در چارچوپ چهار عالم‌شان (حنفیه، شافعی، حنبل، مالک) برپاست
بنابراین، آن گزاره‌ی شما خطاست.

 

جامعه‌ی سالم

به نام خدا. سلام. این عیب عمدۀ هر کشور و جامعۀ مدنی‌ست که بشدت فردگرا و احساسی شود. جامعۀ سالم و پیشرفته جامعه‌ای‌ست که مشارکت سیاسی‌اش بر مبنای تحلیل، آگاهی و شبکۀ فکری باشد، نه فرهنگ سیاسیِ تبَعی و تابعیتی. اگر چنین باشد که چشم یک ملت به یک فرد یا یک گروه و دسته، باشد باید گفت هنوز جامعۀ مدنی آن کشور، نارَس، کال، معیوب و ضربه‌پذیر است و تا رشد فکری و قوام فکری فاصلۀ عمیق دارد.

 

در ایران نیز می‌پذیرم که برخی‌ها سخت به انسداد و بسته‌شدن صدای ملت، گرایش دارند و عرصه‌ها را تنگ و تنگ‌تر می‌خواهند؛ اما اساساً در مجموع باید از وابستگی مردم و حتی نخبگان به شخصیت‌محوری و فردگرایی کاست، آن را از فرهنگ سیاسی زدود و به اندیشه سازی، تفکر و خودجوشی همّت گماشت. عیبی که سالهاست هر دو جناح چپ و راست، به آن بدجوری مبتلاست.

 

اطاعت در حیطه‌ی قدرت و حرف‌شنَوی در ساختار سیاسی و رعایت سلسله مراتب، امری جداست، اما جامعه‌ی مدنی، برای خود قواعد دیگری دارد؛ پویایی، تفکر، آزادی، قانونیت، مدنیت، اعتراض سالم، مطالبه‌گری، اندیشه‌سازی و به قول یورگن هابرماس شکل‌گیری تمایلات منطقی.

۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


منشور اخلاقی مدرسه‌ی فکرت


به نام خدا
۱. جامعه ترکیبی‌ست از بانوان و مردان؛ مدرسه‌ی فکرت نیز باید بازتابِ حقیقی این جامعه‌ی ترکیبی باشد. به همین دلیل مدرسه، متشکل شد به حضور خواهران و برادران.


۲. جامعه‌ی سالم را سراسر نظم، اخلاق، علم، باورها، آموزه‌های دینی_انسانی، احترام و هنجارها پوشانیده‌ است؛ مدرسه‌ی فکرت نیز بافته‌ی چنین نمونه‌ایی‌ست.


۳. همواره رستگار، فرهیخته و فرزانه کسانی بوده‌اند که سعی کرده‌اند آداب، فرهنگ و زیستنِ اخلاق‌محور را بیشتر عمل کنند؛ مدرسه‌ی فکرت از همین آئین پیروی می‌کند و شکستنِ چنین قواعد، بایسته‌ها و حُرمت‌ها را به‌شدّت از خود دور می‌دارد.


۴. میان بانوان و مردان همواره حُجب، شرم، حُرمت و حریم و در عین حال روابط انسانی، عاطفی، اخلاقی و شرعی وجود داشته و دارد؛ مدرسه‌ی فکرت این خطوط و مقررات عالیه را خطّ خود می‌داند و تخطّی از آن را روا نمی‌داند.


۵. نزاکت گفتاری، حفظ شئون انسانی و رعایت همه‌گونه آداب والای ایرانی از علامت‌های جامعه‌ی مترقّی، پاکیزه و کُهن‌دیار سرزمین یکتاپرست ما بوده و هست؛ مدرسه‌ی فکرت در سرسَرای خود، این هدف مقدس و این ارمغان بشریت را تابلو می‌سازد. و هرگز در بحث و نقدو‌نظرهای محیط مدرسه، از ادب، پارسایی و پاکیزه‌نویسی خارج نمی‌گردد 


۶. جامعه‌ی پوینده همیشه از چندگونگی فکری، انباشته بوده و از این راه قدّ برافراشته است؛ مدرسه‌ی فکرت نیز بازنُمای چنین چندگونگی‌هاست و افکار متفاوت و گونه‌گون در آن شرکت داده‌ شده است. ازاین‌رو، در هنگامه‌ی اوج‌گیری بحث‌ها و بروز جدّیت در چالش‌های فکری، به‌هیچ‌وجه نباید رواداری، مدارا و نیز حفظ صمیمت و احترام متقابل دریغ گردد.


۷. ما ایرانی‌ها با دانش‌دوستی و مهربانی به‌هم، قد کشیده‌ایم؛ مدرسه‌ی فکرت محیطی برای هم‌اندیشی، تفکر و قد برافراشته‌تر شدن است. این مهم به‌دست نمی‌آید، مگر آن‌که ویژگیِ علم‌دوستی، پاسداشتِ حُرمت‌ها، رعایت هنجارها را به اوج و اعلا برسانیم.
به امید سربلندی در مدرسه‌ی فکرت


سید علی اصغر:
باور کن منشور اخلاقی بین المللی است .
به به ! 
عجب ادبیات ناب و گهرباری 
نه تنها منشور است بلکه شناسایی تاریخ شخصیت انسان است .
یک پروژه فرهنگی اخلاقی است .
زیباترین مفهوم اخلاقی _ انسانی _دینی است .
تجمیع و تلفیق گونه هایی از اخلاق جهانی ...
خرسند شدم 
این نوشته یکی از مواهب حضور بانوان است .

 


اطلاعیه‌ی مدرسه
سلام دوستان و هم‌کلاسیان
درباره‌ی دعوت از بانوان و خواهران محترم، هم با هسته‌ی مدرسه رایزنی و رأی‌گیری انجام دادم و هم در قالب پرسش ۶۵ نظرات و دیدگاه‌های اعضا را جویا شدم.


موافقت با دعوت از بانوان با غلبه‌ی بسیاربالایی مواجه شد. ازاین‌رو غروب امروز دست به نوشتنِ "منشور اخلاقی مدرسه‌ی فکرت" زدم زیرا تقریباً قریب به اتفاق موافقان دعوت، تأکید اکید داشتند باید محیط مدرسه بسیار با نزاکت و حرمت‌آمیز باشد.


در زیر متن کامل منشور را به اطلاع می‌رسانم. همچنین بزودی برای این دعوت مهم، اقدامات مقدماتی لازم را انجام خواهم‌داد. نحوه، چگونگی و گستره‌ی دعوت را به مرور اطلاع‌رسانی می‌کنم.
 


سلام آقا عیسی رزاقی

 

در پاسخ به پرسش تو در باره‌ی روح:
روح از بدن جدا می‌شود. یعنی ملک موت آن را طبق گفته‌ی قرآن می‌گیرد (متوفّا) می‌کند.
هندوها به خطا معتقد به تناسخ روح اند. یعنی روح مُرده می رود توی یک جنین دیگه.
اما اسلام معتقد است روح، به مکان نامعلوم می‌رود تا قیامت برپا شود به آن فرد برگردد.
فعلا این‌مقدار بس است.

 

 

وِن کَلّه خراب هسّه
به نام خدا. سلام. امروز دوست دیرینم جناب حسین جوادی‌نسب، صبح زود در "مدرسه‌ی فکرت" از پول‌پوتِ خمرهای سرخ کامبوج گفت. همان رهبر خودکامه‌ی کمونیست‌هایی که میلیون‌میلیون جُمجمه‌ی مخالفان ِحکومت‌وحشتِ خود را بی‌جِمه (=بی‌پیراهن) کرد و بی‌جان‌وتن، در گودال‌ها انداخت و از آن‌ها برای کامروایی خود موزه‌ی لذت! ساخت و بر پایه‌ی آن، حُکمراویی سرکوبگر بی‌رحم برآراست!


یادِ این افتاده‌ام که قدیما توی همین روستای‌مان دارابکلا مادربزرگ‌ها (="گنّا" ها) و پدربزرگ‌ها (= "گتی‌" ها) ی ماها، گاه‌به‌گاه به برخی‌ها می‌گفتند: "وِل هاکون وِه رِه، وِن کَلّه خراب هسّه".


راستی، پول‌پوت که با آن‌همه کُشت‌وکُشتار و کلّه‌ی خراب، و عقل مخدوشش، به بادِ فنا رفته، امروزه‌روز در جهانِ به‌غارت‌رفته‌ی ستمدیده‌ی درحالِ احتضارِ قارّه‌های قدَرقُدرتِ قاتل، کِنه کَلّه خراب هسّه؟! من می‌گم ترامپ و اَعوان‌وانصارش. جهان‌خواران خود گردوخاک بپا می‌کنند، که مردم حقیقت را نبینند. مردم ستمدیده‌ی یمن را شب‌وروز با اسلحه‌های کارخانه‌های اروپا و آمریکا قتل‌عام می‌کنند، دَم بر نمی‌آورند، ولی برای قتل جمال قاشقچی _که اقدامی زشت بود_ دُم می‌جُنبانند. دنیا عجب، عجیب شده‌است!


از سعدی بگویم و ختم کلام:

 

حقیقت سرایی است آراسته

هوی و هوَس گرد برخاسته

نبینی که جایی که برخاست گرد

نبیند نظر گرچه بیناست مرد


جای خالی واژه‌ی "برخی"

با سلام و احترام

این‌که روحانیت نقد شود، نه‌فقط ایرادی ندارد، بلکه جای تشکر هم دارد. در دوران معاصر، آگاه‌ترین و شجاع‌ترین منتقد روحانیت، شخص امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ بود که نه در خفا که از بالای منبر فیضیه، نجف و جماران بر آنان فریاد زد و در اوجش در منشور روحانیت، به‌خوبی آن را شکافت و شِکوه کرد که از دست آنان، بیشتر از دستان شاه، خونِ دل خورد. اما آیا امام همه‌ی روحانیت را به زیر تیغ نقد بُرد؟ یا برخی را؟

 

چرا جناب محمدحسین واژه‌ی "برخی"ها را از کلامش خالی می‌کند و همه‌ی روحانیت را با این منطق مطلق، آن‌هم به یک‌گونه حرف، به نقد می‌کشاند؟!

در این منطق خلل وجود دارد؛ چرا؟

 

۱. به راه دور نمی‌روم، در همین جنگ تحمیلی هشت‌ساله، تعداد شهیدان روحانی و طلبه، بسیار بالاست. حال آن‌که بسیاری از ملی‌گرایان مدعی و روشنفکران لائیک که وطن‌وطن می‌کردند! حتی یک‌بار هم به جبهه نرفته‌اند.

 

۲. طلبه‌ها، علما و مجتهدین فراوانی هستند که محبوب ملت‌اند، پناهگاه مردم‌اند، در میان مردم و مانند مردم زندگی می‌کنند.

 

۳. این‌گونه سیاهِ‌سیاه دیدن تمامی روحانیت، نشان شجاعت در نقد نیست، بلکه به نظرم دورافتادن از نقد درست و منطقی‌ و مطلق‌گرایی باطل است.

 

۴. در حالی‌که شعار داده‌می‌شود حقوق انسان و اعلامیه‌ی حقوق بشر و احترام به انسان، اما همین شعار بآسانی در نقد، فراموش می‌شود و صنفی از همین جامعه یعنی روحانیت با واژگانی ناپسند محکوم می‌شوند. کدام را باور کنیم؟ محکوم‌کردن یکپارچه را یا حمایت‌ها از اعلامیه‌ی حقوق‌بشر را؟

 

۵. من نقد بر روحانیت را اهانت نمی‌دانم، خودم از منتقدان پاره‌ای از روحانیان هستم، ولی مسخره‌کردن و مطلق محکوم کردن را دور از مروّت و خارج شدن از منطق نقّادی می‌دانم. امیدوارم دست‌کم در مدرسه‌ی فکرت، حسرتِ جای خالی واژه‌ی "برخی" را نخوریم. پوزش.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۴

مدرسه فکرت ۱۴

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهاردهم

 

قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه‌"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب می‌رفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بین‌شان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:


"فقیهان غالباً به راه اشعری می‌روند و هر مشکلی را با "ما نمی‌دانیم" حل می‌کنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصاره‌ی نعمت‌های الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)


مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهاب‌الدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانه‌اش به‌دست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!


خواستم با این نوشته‌ام رسانده‌ام باشم، مشاهیر بلندآوازه‌ی ایران‌مان را غریب‌تر از زمانه‌ی‌شان _که غریب، دربه‌در، مغضوب پادشان و آواره‌ی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیق‌شان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آن‌هم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیده‌تر می‌شود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟


چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهره‌ی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آن‌هم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
 

پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعی‌اش باید طرَب‌ناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقی‌یون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفته‌بودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهاردهم

 

قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه‌"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب می‌رفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بین‌شان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:


"فقیهان غالباً به راه اشعری می‌روند و هر مشکلی را با "ما نمی‌دانیم" حل می‌کنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصاره‌ی نعمت‌های الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)


مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهاب‌الدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانه‌اش به‌دست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!


خواستم با این نوشته‌ام رسانده‌ام باشم، مشاهیر بلندآوازه‌ی ایران‌مان را غریب‌تر از زمانه‌ی‌شان _که غریب، دربه‌در، مغضوب پادشان و آواره‌ی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیق‌شان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آن‌هم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیده‌تر می‌شود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟


چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهره‌ی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آن‌هم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
 

پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعی‌اش باید طرَب‌ناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقی‌یون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفته‌بودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓


۳. اساساً چون انسان برترین آفریده‌ی آفریدگار است، باید شاداب باشد. غم اگر هم باشد که هست، در گام دوم پس از نشاط است. اصل، بر نشاط است. حتی در جریان معنویت‌گرا نیز اصل بر سه چیز است: بر رفاه، بر نشاط و بر معنا.


۴. صحنه‌های خصوصی‌تر نشاط هم وجود دارد، که هر شخص در محیط شخصی خودش از آن آگاه است، که چه لذت و شادی‌ عجییی دارد که از تمامی کارهای انسان پیش‌تر است و شیرین‌تر و لذیذتر.


۵. اسلام نشاط و شادی انسان را می‌خواهد چون‌که عبادات، فقط در سایه‌ی نشاط، باانگیزه‌تر و خالص‌تر می‌شود.


درکل، به نظر من این‌که قرآن گفته با کُسالی (=حال کسالت و خمودگی) به نماز نایستید، فلسفه‌ی "شادی"ست. و همین اثبات می‌کند، شادی بنیان و شالوده‌ی انسان است. چه در طبیعیت، چه در عرفان و چه در لذایذ.

 

حافظ به قلم دامنه

زین آتش نهفته که در سینه‌ی من است
خورشید شعله‌ای‌ست که در آسمان گرفت
حافظ

حافظ هرچه داشت از آسمان داشت و از شب‌زنده‌داری‌های همیشگیِ سحرش و نیز اُنس با قرآن کریم.

از پای تا سَرت همه نور خدا شود
در راهِ ذوالجلال چو بی‌پا و سر شوی
حافظ

از نظر حافظ هر کس در حلقه‌ی دعا و درس قرآن نیست، زنده به عشق هم نیست.

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمُرده به فتوای من نماز کنید
حافظ

 

از نظر حافظ کسی که در حلقه‌ی دعا و قرآن و خدا نیست، باید به فتوای حافظ در همان زمان که زنده است بر چنین آدم‌هایی، نماز میّت! خواند. چون چنین انسان‌هایی به نظر حافظ همان مُردگان‌اند.

 

حافظ به یک دلیل حافظ بود:
به دلیل حفظ کل قرآن و عامل به آموزه‌های آن
البته حافظ روحانیِ پرشور و منتقدی بود که موسیقی را نیز هم حفظ بود.

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مَکن
ظُلمات است بترس از خطرِ گمراهی
حافظ

 

حافظ همه‌ی ما را فرا‌می‌خواند که باید در مسیر، خضر درون و خضر بیرون داشته‌باشیم. حتی اگر موسی (ع) باشی. انسان‌های بی‌خضر، از نظر حافظ گمراه می‌شوند. این رأی فقیه شجاعی مثل حافظ است که فقه‌اش در غالب شعر است.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعای شب و وِرد سحری بود
حافظ

 

از نگاه حافظ گنج رستگاری فقط و فقط از مسیر دعا و نماز عبور می‌کند. هر‌کس این دو را کنار گذارد، خود را باخته است و معنویت که عمادِ خیمه‌ی انسان است را به فنا داده‌است.

عشق‌ات رسد به فریاد گر خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت
حافظ

 

حافظ عاشق و اَنیس قرآن بود. دیوانش تفسیر قرآن است. او حتی به چهارده وجه قرآن را قرائت می‌کرد. حافظ بدون قرآن، حتی قطره هم نمی‌شد چه رسد به اقیانوس ‌بی‌کران. ما موظفیم حافظ را به درستی روایت کنیم. حافظ یعنی قرآن دوستی و دوست قرآن شدن.
فعلاً والسلام

 

هشدار دلسوزانه به مدیران گروه تلگرامی دارابکلا


به نام خدا. سلام. من کاری با بارگذارنده‌ی این پست ندارم. می‌گذارم به حساب غفلت‌  یا بی‌دقتی او. اما نویسنده یا نویسندگان این متن، دست به گزیده‌گُزینی تاریخ اسلام زدند. در کینه‌توزانه بودن و تحریف عمدی این نوشته همین بس، که در بند ۶۱۳ به پیامبر رحمت و صلح و شفقت، اهانت بزرگی کرد و نوشت: ادّعای پیامبری!


نویسنده یا نویسندگان این متن یا معنی ادعا را بلد نیستند! یا عمداً دست به این کار زدند تا در خواننده القای تردید کنند. پیامبر ما ادعا نکرد، ابلاغ رسالت کرد.
از نظر من این متن، موهِن است و باید حذف شود.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.


ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
از مدیر و پست‌گذار محترم در گروه، که آن متن موهِن را داوطلبانه حذف کرد، کمال تشکر را دارم. درود بر شما.

 


بحث ۵۸ :  این پرسش یک کاربر است که خواست
"رابطه‌ فساد و بی‌عدالتی با قضاوت و وکالت" در پیشخوان مدرسه سنجاق شود. لطفاً دیدگاه خود را بفرمایید. در این مباحثه‌ی چالشی، از معاون می‌خواهم ناظر بحث باشند.


 

پاسخ بحث ۵۸


۱. از نظر من هم سیستم قضا و هم سیستم وکالت در فساد و بی‌عدالتی نقش دارند.


۲. وقتی به تعداد تغییر و نصب چهار رئیس قوه‌قضاییه طی چهل سال، چند گونه روال و قوانین قضایی آزموده شد، نشان آن است، هنوز سیستم درستی نداریم. مثلا آقای شاهرودی گفت ویرانه تحویل گرفتم. یا آقای یزدی که نظام دادسرا را برهم زد. یا آقای خلخالی که خودمختار بود و اوئل انقلاب، حتی موسی خیابانی دستیار و پرونده‌سازِ مورد وثوق وی بود. حتی موسی خیابانی در زندان قصر اتاق اختصاصی داشت و برای خلخالی کار می کرد. منظور این است شیوه‌ی بُکش بُکش رسم همه‌ی افراطی‌ها بود.


۳. وکیل ها هم مانند قاضی ها چند دسته‌اند. برخی فقط به‌دنبال انباشت پول‌اند و حاضرند به‌خاطر پول، حق شاکی یا متشاکی را با تسلط بر حقوق و دانستنی‌های خاص، نفی و رأی منتفع به نفع مُوکّل خود اخذ کنند. چون ملاک پول است نه حق و عدالت. برخی وکلا، حامی مظلوم و ذی‌حق‌اند و تن به نفی حق با شگرد قانون‌دانی نمی‌دهند. و برخی دیگر که خیلی عدالت‌‌گرا و طرفدار حقوق‌بشرند و برای قدرت‌بخشی به کانون وکلا تلاش می‌کنند. و پاره‌ای هم خنثی اند و شاید بی‌توان.


۴. در شرائط فعلی از نظر من، قسط و میزان در دو سوی سیستم قضاوت و سیستم وکالت در حال لِه شدن و حتی نابودی‌ست.
فعلاً این‌مقدار جواب به نظرم بسنده می‌کند.

 


روش اسلام
به نام خدا. سلام. روش اسلام در مقابله با کسانی‌که از حق اِعراض دارند، مسالمت‌آمیز و به‌دور از ناملایمتی‌ست. آیه‌ی ۸۹ زخرف این راه را رسول‌خدا (ص) و مسلمین نشان داده‌است:


فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. یعنی اکنون _که از هدایت‌شان نومیدی_ از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام. به‌زوی _نتیجه‌ی سرکشی خود را_ خواهند‌دانست.
۲۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

شعری از سهراب:

 

باید امشب بروم
من‌که بازترین پنجره با مردم این ناحیه
صحبت کردم
حرفی از جنسِ زمان نشنیدم.
سهراب سپهری

 


روش اسلام
به نام خدا. سلام. روش اسلام در مقابله با کسانی‌که از حق اِعراض دارند، مسالمت‌آمیز و به‌دور از ناملایمتی‌ست. آیه‌ی ۸۹ زخرف این راه را به رسول‌خدا (ص) و مسلمین نشان داده‌است:


فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. یعنی اکنون _که از هدایت‌شان نومیدی_ از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام. به‌زوی _نتیجه‌ی سرکشی خود را_ خواهند‌دانست.
۲۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



بحث ۵۹ : این پرسش جناب مسعود داراب است برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
چرا تحصیل در حوزه رایگان است و به روحانیون شهریه می دهند ولی در دانشگاه اینطور نیست؟


پاسخ بحث ۵۹
۱. در شیعه، مسأله‌ی امامت و امت مطرح است. امامت از نظر مالی به مردم وابسته است.


۲. در غیاب آخرین امام شیعه، زعامت مردم و سرپرستی دین بر عهده‌ی مجتهد جامع‌الشرائط است. بنابراین، مرجعیت شیعه نیز از نظر مالی وابسته به مردم است.


۳. مؤمنان برای حفظ دین و حراست از متفقّهان دین، بخشی از درآمدهای خود را تحت عنوان وجوهات شرعیه در اختیار زعیم یا زعیم‌های مکتب شیعه می‌گذارند تا کیان حوزه‌ی علمیه و زندگی طلبه‌ها تأمین شود.


۴. از مهمترین امتیازات مکتب شیعه این است مرجعیت و طلاب از نظر مالی وابسته به قدرتمندان، ثروتمندان و حکومت‌ها نیستند؛ بلکه ارتزاق‌شان از پول مؤمنان است که طبق شرع مقدس در اختیار روحانیان می‌گذارند.


۵. معیشت طلاب در طول تاریخ همراه با تنگدستی و سادگی بوده‌است. و افتخارشان این بوده، با طیبِ خاطر درس دین می‌خوانند و متشرّعان، آنها را از نظر مالی تأمین می‌کنند. این ارتباط تنگاتنگ مالی و عقیدتی میان مردم و حوزه، نظام روحانیت را مردم‌گرا نگاه می‌داشت نه دولت‌گرا.


۶. در این مسیر البته آسیب‌ها و آفات هم پدیدار می‌شد و می‌شود کمااین‌که در هر صنفی دیده می‌شود. اما فلسفه‌ی شهریه اقدامی مردمی و هوشمندانه بوده‌است تا روحانیت و عالمان دین، حُرّیت و فرصت دفاع از دین و ابلاغ دین داشته‌باشند. در حقیقت یک تقسیمِ کار ماهرانه و خردمندانه‌ای بود که برخی از مؤمنان طبق آیه‌ی نفْر (به سکون فاء) با آسودگی خیال، به حوزه‌ها بروند و تفقُّه کنند (=کارشناس فقه و دین) و باقیمانده‌ی مؤمنان معیشت‌شان را تأمین نمایند؛ یعنی التقای دو تلاش علمی و مالی؛ که این اتحاد مالی و دینی  از هر فرهنگی باارزش‌تر است.


۷. این‌که این روندِ عاطفی میان مردم و حوزه، امروزه دچار آفات شده، امری‌ست که روی آن میان نخبگان و مردم و حتی مخالفان بحث است. که من بدان ورود نمی‌کنم.

 

مردم‌شناسی ایرانی

مدتی پیش، کتاب مردم‌شناسی ایرانی، نوشته‌ی علی‌رضا حسن‌زاده را خواندم چندنکته را می‌نویسم:

1- در صفحۀ 126 آمده‌است: ایرانی‌ها عطش شعر دارند... طبع شاعری از ویژگی‌های ایرانی‌هاست. ایرانی بودن ثروتِ عظیمی‌ست که ما داریم.

 

2- در صفحۀ 124 آمده‌است: پرده‌پوشی از ویژگی‌های هویت ایرانی‌ست. مثل غذاهای ما ایرانی‌ها که ساده و عیان نیستند. قیمه، قورمه سبزی، آبگوشت و... که چقدر آمیخته و به‌هم‌پیچیده‌اند و آیینی.

 

3- در صفحۀ 339 آمده‌است: ایران افسانه‌هایی مهم دارد. افسانه‌ها، انسانِ غرقِ در مصائب محیط را به کناری می‌کشد، چشمش را بازمی‌کند و همۀ خاطراتش را به او می‌نمایاند.

 

 

4- در صفحۀ 391 آمده‌است: در کُردها و لُرها این باور است که هر کس اطرافِ نان را نخورَد، خُرده های نان در جهنّم مار می‌شود و آنها را آزار می‌دهد.


امیدوارم همه‌ی‌مان کتاب را از کنارمان کنار نگذاریم، کنار‌گذاشتنِ کتاب با روح ایرانی سازگاری ندارد و زیانِ بزرگی به ایرانیان می‌زند که جبران ندارد. چنین مَباد.

 

@
مُشرّف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا
که ای خیرُالنّسا در دل مرا رازی‌ست پُرمعنا

ندانم از چه بی‌تاب است آخر این دل شیدا
به عشق او گرفتارم حسین را دوست می‌دارم

 


بحث ۶۰ : این پرسش جناب مهدی ملایی‌ست برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:

"سلام خدمت همه، سوالی که خیلی ذهن مرا مشغول کرده اینه که چرا با وجود اینکه از مشکلات کشوری خبر داریم و می دانیم که دشمن به هر نحوی دنبال تفرقه انداختن بین ما هست، باز سهل انگاری میکنیم و در مسیری که اونا می خان ما هم گام بر میداریم ، البته نه همه، جسارت به عزیزان نشود، تشکر از پاسخگویی شما"

 

@
سلام آقاسیدعلی اصغر
شاید خیلی‌ها برای این میانبحث مهمی که پیش کشیده‌ای، جواب داشته‌باشند، من اما پاسخم این است. فراموشی تمدن ایران که شما مطرح کرده‌ای، علت‌های زیادی دارد؛ دست‌کم سه علت از نظر من این است:

۱. افراط‌گرایی ناسیونالیسم ایرانی، که خود را گره زد به زدودن اسلام از ایران که البته هرگز نتوانست.

۲. اسلامیزه‌کردن افراطی همه‌ی امور، که تفکر متحجّرانه (= فسیل‌واره و سنگ‌واره) این را تعقیب می‌کند.

۳. ضعف اندیشناکی جوانان، که از تمدن ایران فقط بعد باستانی آن را بزرگ می‌کنند آن‌هم با اطلاعات ناقص و تحریف شده.
پوزش از ورودم به میانبحث شما با جناب عبدالله.

 

 


پاسخ به جناب محمدحسین آهنگر


سلام. با تشکر از محمدحسین که در راستای بحث ۵۹ به این مسائل پرداختند، جواب من این است:


الف. ضرورت‌ها
۱. اساساً آموزش هزینه نیست، سرمایه است.
۲. دین نیاز به دین‌شناس دارد.
۳. اسلام منهای روحانیت، در درازمدت دچار سرنوشت سایر ادیان می‌شود.
۴. از نظر قرآن نیز، تفقه در دین بر عده‌ای واجب کفایی شده‌است.


ب. آسیب‌ها


۱. شهید مطهری معتقد بود بسیاری از طلاب با ۵سال درس‌خواندن، به میان مردم بازگردند نه این که ۳۰ سال درس خارج فقه گوش کنند. و کفایه (کتاب حوزه) را چند لا حفظ کنند.
۲. الان خیلی از طلبه‌ها از قم تکان نمی‌خورند تا بروند میان مردم، زندگی و هدایت دینی کنند.
۳. امروزه بخش زیادی از حوزه بلکه تمام آن در تحت نفوذ یک تفکر قرار گرفته است.
۴. حوزه مانند طب باید چندین شاخه تخصصی بشود که در حال شدن است ولی هنوز ضعف‌ها زیاد است.


ج. آثار


۱. در طول تاریخ روحانیت خدمات و حسنات روحانیت و علمای بزرگ، موجب شکوفایی علوم دینی شده‌است.
۲. زندگی بسیاری از علمای بزرگ، چراغ راه بشریت شد. که اگر نام ببرم کتاب می‌شود.
۳. دین اسلام را در بدترین تنگناها و فشارها و هجوم فلسفه‌ها و افکار مخرب، حفظ کرده‌است.
۴. مرجعیت همآره پناهگاه مردم بوده‌است.


نتیجه:


هرگونه هزینه‌ی مؤمنان برای حفظ حوزه و پرورش روحانیت وارسته، یک نوع سرمایه‌گذاری علمی‌ست. اما اگر آفات درون روحانیت زدوده و یا کم نشود، بازخوردهای منفی آن فاجعه‌آمیز خواهد‌بود. هرچند باور قاطع و خبر واثق دارم که بخش وسیعی از هجوم و اهانت به روحانیت کاملاً سازماندهی شده و با هدف نفی مذهب شیعه صورت می‌گیرد که عوامل ناآگاه به آن دامن می‌زنند. امروزه، زشت‌ترین توهین ها و جوک‌ها برای روحانیت ساخته می‌شود که بخشی به علت رفتار بد عده‌ای از حاکمان روحانی است و بخش دیگرش ناشی از بُغض به اساس دین و روحانیت.


دین و کشور
به نام خدا. سلام. از نظر سعدی دین اساس مُلک است و باید غُم دین و کشور را، باهم خورد؛ تا نظام امور جامعه و قِوام امنیت و آسایش مردم برهم نخورَد:
نخواهی که مُلک برآید بهَم
غم مُلک و دین خورْد، باید بهَم
۲۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ به بحث ۶۰
 

سلام
۱. چون در تشخیص فرصت و تهدید درست عمل نمی‌کنند.
۲. چون نسبت به اصل نظام دچار تردید شدند.
۳. چون ناخودآگاه و خودآگاه در زمین دشمن قرار گرفتند.
۴. چون اراده‌ی جدّی در حکومت برای مقابله با فسادها نمی‌بینند.
۵. چون برخی‌ها اساساً در پی براندازی انقلاب‌اند.
۶. چون در زندگی خود و اطرافیان مشکلات اقتصادی، تبیعض و بی‌عدالتی را به چشم خود می‌بینند 
۷. چون نظریه‌ی آلترناتیو (جایگزین) ندارند، دچار دستپاچگی شدند.
۸. مقداری فراوان کفر نعمت دارند.
۹. اَغراض شخصی و روح انتقام‌گیری در برخی پدید آمده‌است.
۱۰. چون در بیشتر موضوعات، از انتقادات برحق برخوردارند، همان آنها را مُجاب می‌کند که افراط کنند و راه خطرناک تفرفه‌ی ملی را ساز کنند که مُخلّ منافع ملی و امنیت پایدار است.

 


نان و کار
به نام خدا. سلام. میان کار و نان، از اول آفرینش بشر تا به اکنون، رابطه‌ی زحمت و کوشش برقرار بوده‌است. ادیب پیشاوری می‌گوید:


ز سیصد فزون کارگر بایدی
که تا خواجه را نان به دست آیدی


این سخن ادیب هشداری‌ست به آنان‌ که نمی‌دانند یک قُرص نان، حاصل تلاش صدها کارگر زحتمکش است. همان‌گونه که خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری می‌گوید:


...هزار شخص کارکُن بِباید، که یک شخص لُقمه‌ای نان در دهن توانَد نهَد.
آری؛ اگر لُقمه‌لُقمه‌های نان را قدر بنهیم، آن‌گاه حکمت‌حکمت‌های لُقمان هم می‌شنَویم.
۲۶ آبان ۱۳۹۷.

 

به فرموده‌ی امام علی (ع) : الانسانُ حریص علی ما مُنع»

یعنی انسان نسبت به چیزی که از آن منع شده است، حریص است.

 

@
سلام همکلاسی‌ها
از نظر من به دلیل حفظ سلامت اجتماع، انسان‌ها حق تذکر را دارند. البته با رعایت چارچوب و اخلاق. و الا هرج و مرج می‌شود.

مثال می‌زنم: کسی در اتاقش سگ یا میمون دارد. خُب تا اینجا چندان به ما مربوط نیست. اما همین فرد سگ و میمونش را همراه خود به:
درمانگاه، تیمچه‌ی بازار، سالن عروسی، و مجامع عمومی بیاورد، در این صورت نمی‌شود گفت به ما مربوط نیست. یعنی احترام‌گذاری به عرف، هنجار، حقوق اجتماع مقدم بر حق یا تفریح فرد است. اگر چنین قواعدی شکسته‌شود، هرج و مرج می‌شود. به هر دو سوی ماجرا ربط دارد.

 

بحث ۶۱ : پرسش جناب مهندس عبدی برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:

"با سلام. جناب مدیر ۱. سوالی در مورد  «هفته وحدت و نگاه دوستان گروه به این مقوله مهم» در گروه لطفا الصاق فرمائید. ۲. در میلاد حضرت محمد(ص) چه کاری خود انجام دادید و یا سراغ دارید که قابل توجه و بیان برای دیگران است، بیان فرمائید."

 

پاسخ به بحث ۶۱

با سلام و تشکر از جناب عبدی که کوشنده است و رفیقی با فکر و نظر.

۱. یکی از ایرادهای بنیادی ما این است، خیلی کم به مقام و آموزه‌های رسول‌خدا (ص) توجه و تفکر می‌کنیم.

۲. شاید کمتر اعضای مدرسه کتاب خانم "آن ماری شمیل" در باره‌ی رسول‌خدا (ص) را خوانده باشد. که کتابی بی‌نهایت تکان‌دهنده و پر از مفاهیم و شناخت است.

۳. متأسفانه مبلّغین مذهبی نیز به جای آن‌که تفکرات و اندیشه‌های حضرت محمد (ص) را به مردم بیاموزند، دست به دامن خرافه‌ها و روایت‌ها و داستان‌سرایی‌ها می‌شوند و شخصیت عظیم آن انسان بی‌همتا را _که تا قاب قوسین (= نزدیک شدن معنوی پیامبر به پیشگاه و ساحت ربّ العالمین) رفته بود_ بی‌توجه رها می‌کنند.

۴. هفته‌ی وحدت که ناشی از تفکر مرحوم منتظری بود، خیلی‌سال است که فقط از آن نام باقی مانده‌است تا حقیقت آن.

۵. باید از غصّه دق نمود که از یک‌سو دم از وحدت می‌زنند ولی از سوی دیگر در میان خود شیعیان ایران، حرف از شهروند درجه‌ی یک و دو و سه می‌زنند.

۶. جناب عبدی بهترین کار برای میلاد آن حضرت، یک دوره فشرده پیامبرشناسی است که ما شیعیان باید به مطالعه‌ی منابع داخلی و خارجی همت کنیم که در باره‌ی حضرت محمد (ص) نوشته‌اند. ۲۶ آبان ۱۳۹۷.

 


بحث ۶۲ : علت این‌که ما در زندگی روزمرّه، ملتی اهل نذر و قسم (=سوگند) هستیم، چیست؟ این پرسش مدیر است.


@
اساساً لااله الاالله
دو کفه‌ دارد
یکی نفی و "لا" گفتن
یکی اثبات و "آری" گفتن.
تا بُت نفی نشود
خدا هم پرستیده نمی‌شود.
و توحید، اوجش همین است.
جالب بود متن شما علی آقا.



یک خبر تحلیلی
تحلیل سعید حجاریان از "براندازان"
"براندازها هم فکر کرد؛ آن‌ها با مشکلات عدیده‌ای دست به گریبان‌اند. اولاً، وحدت فرماندهی ندارند. ثانیاً، راهبردهای مشخص ندارند و حتی بعضی راهبردهای‌شان در تعارض با یکدیگراست. ثالثاً، بعضی از آن‌ها به دولت‌های منطقه‌ای وابسته شده‌اند و از پول‌های کثیف ارتزاق می‌کنند و بعضی دیگر حتی اصول اولیه دموکراسی را در میان خودشان مراعات نکرده ولی ادعا می‌کنند که می‌خواهند دموکراسی را در ایران حاکم کنند." (منبع: انتخاب. کد خبر: ۴۴۱۵۸۵)

 


 


چاپلوسی حتی به سگِ شاه


به نام خدا. سلام. احتمالاً خاطرات اسدالله علَم از چاکران دربار شاه را از نظر گذرانده باشید؛ در یک جایی از آن آورده که سرِ میز شام، فرح دیبا همسر سوم شاه "جلوی شیطنت‌های سگِ بزرگ شاه را که به بشقاب همه سر (=لیس) می‌زد، جداً گرفتند. شاهنشاه فرمودند: چرا این‌طور می‌کنی؟" (رجوع‌شود به: ص ۸۳ آن حکایت‌ها، احسان نراقی)


فرح دیبا _نائب‌السّلطنه_ جواب جالبی داد که اسدالله علَم این‌گونه نقل کرده: "همه حتی به این سگ هم تملُّق می‌گویند، لااقل من (=فرح) می‌خواهم این‌طور نباشم."


خواستم با نوشتن این پست گفته‌باشم، در نظام خودکامه‌ی سلطنتی موروثی، حتی سگِ شاه هم بر شهروندان، بر وزیران و بر درباریان پیشی داشت! باز فرح دیبا، که رگه‌ی روشنفکری و زمینه‌ی سوسیالیستی داشت و بر شاه کمْ‌کمَکی اعتراض مِعتراضی! می‌کرد.
۲۸ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

ایمان و اَیمان
از تمامی شرکت‌کنندگان و خوانندگان که بحث ۶۲ را مورد وارسی و کاوش قرار داده‌اند، هم ممنونم و هم آشکار کنم که آموختم. آنقدر غنی بود پاسخ‌ها که مرا بی‌نیاز کرد دست به مطالعه بزنم. من هم، فهم دینی‌ام از این دو مسأله را می‌گویم:


۱. انسان، با ایمان (=گروِش و باور) و اَیمان (=سوگند و پیمان) هر دو سرو‌کار دارد. علت اصلی‌اش وجود اختیار، عقل، عشق، پرستس و آرزو در وجود اوست.


۲. هیچ‌گاه دین بر بشر اجبار نکرده که بی‌جهت سوگند بخورد. اما برای ابراز تعهد و پایان بخشیدن به خصومت، گاهی قسامه و سوگند نیاز است. چون توسل و دست گذاشتن به امر مقدس، موضوع را از امر عادی، بیرون می‌برد.


۳. گاه آنقدر فرهنگ روابط اجتماعی شکننده است که بی‌اعتمادی شدیدی حاکم می‌شود که انسان‌ها مجبورند به سمت سوگند بروند تا باور بیافرینند.


۴. نذر یک اقدام مختارانه است و به روح و روان و باور انسان‌ها بازمی‌گردد. از آنجا که نذر اجبار نیست، بنابراین این فعل مذهبی نباید دستاویزی برای نقد دین باشد بلکه باید کوشید دین‌داران را به نذرهای بایسته‌تر، شدنی‌تر و اثرگذارتر کشاند.


۵. نبودنِ نذر و قسم، علامت وجود جامعه‌ی عاقل و مدرن نیست، این دو کار، یک راه برونرفت از مخمصمه‌هاست و درون بشر را نمی‌شود از جوش‌و‌خروش‌های ماورائی تخلیه کرد. کالبَد انسان‌ها با خیال، اندوه، شوق، معنا، و گرایش‌های غیرمادی آغشته است که نذر و قسم نشانه‌ی بروز این حال و قال بشری‌ست.


۶. من برابر با سفارش پیامبر (ص) که فرمود: افسار شتر را بر تنه‌ی بوته ببند، بعد توکل کن که شترت رم نکند!، معتقدم هم قسم و هم نذر هر دو امری موجه است، البته آن‌گاه که همه‌ی کارها با تلاش طی شد و دیگر راهی دیگر غیر از این دو نمانده‌است.


یک‌بار دیگر آشکار سازم که از تمامی پاسخ‌های دوستان، یک‌به‌یک درس و آموزه آموختم. ممنونم.

 

 

@
که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ در همان‌جا جلوی مرحوم فخرالدین حجازی را گرفتند و نهی‌اش کردند. تاریخ را کامل نقل کردن چقدر عالی‌ست آقای محمدحسین.

 

یک خبر سیاسی:

علی صوفان، مأمور ویژه سابق اف‌بی‌آی: "قاسم سلیمانی می‌تواند سوار بر خودرویش از تهران تا مرز فلسطین اشغالی برود، بدون آن‌که کسی جلویش را بگیرد."
(منبع: مشرق. کد خبر 912252)

 

توضیح: 
علی صوفیان لبنانی‌ست و تابعیت آمریکا را دارد.


خودت بهتر از من می‌دانی جناب سیدمحمد وکیل، ولی چشم، کمی توضیح می‌دهم:

 

در اصول خبر، هفت اصل شرط است:

که چهارتایش برای سردار سلیمانی کاربرد ویژه دارد:

اصل شُهره‌بودن. اصل جذابیت. اصل شگفتی. اصل دربرگیری.

خُب، درباره‌ی حاج قاسم سلیمانی خصوصیت کاریزماتیک (=جذَبه‌ی نفوذ) نیز بر آن چهار اصل، افزون می‌شود. و خبرسازان همیشه در مرکز و پیرامون شخصیت‌های قهرمان نظامی، از این اصول بهره می‌گیرند و خبرهای خود را با شخصیت خبر، اهمیت می‌بخشند. از سویی دیگر، خبر وقتی پردازش شود، اطلاعات می‌گردد و آنگاه حتی قابل فروش و تهدید و فرصت.

بس است سید؟

 

هستیِ آدمی
به نام خدا. سلام. هر انسانی چنانچه هدفی والا را دنبال نکند، به بی‌معنایی دچار می‌شود و در کف تندبادِ پوچی و حِرمان (=بی‌بهرگی) گم می‌گردد. چون‌که آدمی‌زاده هم به طبع خود و هم به فطرت پاکش، باید هستی‌اش را معنا ببخشد؛ در دو مسیر:
هستیِ زیستن... خور و خوراک و خواب
هستیِ داشتن... تحولات فکری و معنوی و روحی
۲۹ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


پاسخ بحث ۶۳
با سلام و نیز تشکر از جناب محمود بابت طرح پرسش.
۱. یک دلیل این است ممکن است عاشورا برای آن‌دسته که حسّ مسئولیت ندارند، صرفاً جنبه‌ی حُزن و اندوه باشد نه پیام و فرهنگ.


۲. ثروت و قدرت وقتی برای افراد متراکم شود، عاشورا که خوبه، خدا همه فقط وِرد زبان است.


۳. خود حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند برای بسیاری از مدعیان مسلمانی، دین لقلقه‌ی زبان است.


۴. اگر عاشورا فرهنگ‌سازی شود و درون آن آموزه‌ها وارد تفکر پیروان شود، هر نقطه و هر زمانه‌ای بسر ببرند، آن رت رهنمای کار و اقدام‌شان خواهند کرد. ولی بر چنین افرادی عاشورا یک‌فصل و یک‌ماه بیش نیست!


۵. امام حسین (ع) چندسال امامت کردند، فرهنگ بزرگی آفرید که در عاشورا تجلی کرد، متأسفانه فقط همان بعد عاطفی را بزرگ کرده‌اند و همین موجب جدایی از فرهنگ حسینی می‌شود.

 

@
عقل، عاطفه، تخیّل، روح، شادی، تفرُّج، انزوا، همباشی همه و همه از ساحت وجودی انسان است، پس جای تخطئه نیست. چسبیدن به فقط عقل هم انسان را خشک و خالی و بی‌روح و رمق بار می‌آورد.

 


سری به دلم

از طریق شبکه‌ی خانگی هفته‌ای دست‌کم دو،سه فیلم می‌بینم. اخیراً فیلم "سدّ معبر" را دیدیم. به لحاظ فلسفه‌ی سیاسی طرفدار دست‌فروش‌ها بودم؛ اما به‌علت نظم اجتماعی، به مأمور سد معبر شهرداری گویی حق می‌دادم. بااین‌همه باز هم، رنجِ معیشت و زجرِ مشقّتِ دستفروش‌های فیلم، روح‌ام را همچنان به سمت همدردی می‌فشارد و دلم را درد آورده‌است. در گیر و دار این رویاروی‌ام هنوز. فکر شما هم‌کلاسی‌ها را ولی نمی‌دانم. دامنه. ۲۹ آبان ۱۳۹۷.

 


سقراطِ خراسان
به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی.


علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید. من دو نکته از آن سقراط خردمندِ خراسان _که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است_ یاد می‌کنم:


او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم.


او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.
۳۰ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

پاسخم به بحث ۶۴
سلام. به نام خدا. از جناب آقای دکتر ایمان شیردل بابت طرح این پرسش ممنونم. در این موضوع من چندنکته ارائه می‌کنم:


۱. از سی سال پیش، مسأله‌ی خلقت ازجمله مجهولاتی بوده که در پی معلومات آن می‌گشتم. مطالعات هم کمابیش درباره‌ی آن، انجام داده‌ام. حتی فیلم‌های راز بقا و حیات وحش را بررسی کرده‌ام.


۲. حاصل تلاشم این بوده که به این باور رسیده‌ام در این‌باره، فقط سکوت کنم و قرآن را ملاک خودم قرار دهم و بس. چراکه شهید مطهری با آن‌همه احاطه‌ی علمی و قدرت درّاکه‌اش ، به تنها موضوعی که هرگز بدان ورود نکرده و کتاب ننگاشته، همین مسأله بود. او بیش از ۱۰۰ جلد کتاب نوشت، اما به موضوع خلقت اولیه‌ی بشر به صورت تئوری‌پردازانه ورود نکرد.


۳. مرحوم دکتر شریعتی به قضیه‌ی خلقت پرداخت، ولی از تبیین دقیق آن عاجز ماند. خیلی تلاش کرد سخنش را تکمیل کند اما در ۴۴سالگی توسط ساواک شاه از وطن آواره شد و درگذشت.


۴. از دیدگاه من، وقتی خدای حکیم و متعال (=برتر و بلندمرتبه) می‌تواند از بطنِ پاک و بِکر حضرت مریم (س) فرزندی چون حضرت عیسی مسیح (ع) پدید آورِد، و باز وی را از صلیب به آسمان ببَرد، بوجود آوردنِ آدمی از جنس و ترکیب خاک با بقیه‌ی اجزا _که در قرآن دقیق ذکر شده‌است_ امری سهل و خارج از عبَث است. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
 


 

یک نکته درباره‌ی روح بگویم


اشتباه نشود، روح، به معنای بخشی از ذات حضرت باری‌تعالی نیست، روح از یک عالَم است که خداوند از آن، به روح انسان می‌دَمد. و هنوز هیچ‌کس از این غیب و نهان سر در نیاورد‌ه‌است.


همچنین، بسیاری از مرموزات و مسائل غیب بر بشر روشن نمی‌شود، به همین دلیل تعبد و اطاعت از وحی ایمان محسوب می‌شود. جهان جمع میان شهود و غیب است. در امور غیب، بحث علمی کردن، اگر نگویم بیهوده، دست‌کم بی‌نتیجه است.

 

بحث ۶۵ : این پرسش را از روی پست‌های امروز چند عضو محترم مدرسه، تنظیم کرده‌ام که برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. علاوه بر این، من غروب امروز با هسته‌ی مدرسه نیز مشورت کرده‌ام که نتیجه‌ی آراء آن، پس از پایان و جمع‌بندی بحث ۶۵، با توضیحات مدیر اعلان می‌شود.

 

اما پرسش این است:

 

"آیا مدرسه‌ی فکرت باید گروهی عام‌تر شامل بانوان محترم هم باشد؟ ۱. اگر آری؛ پس چه کسانی را برای دعوت به مدرسه، به مدیر پیشنهاد می‌دهید؟ ۲. اگر نه؛ علت را چنانچه لازم دیده‌اید، بیان فرمایید."

توضیح آن که: این بحث به معنای شرکت فکری اعضای مدرسه در این مسأله‌ی مهم است. اگر قرار بر تعمیم باشد، مقررات مدرسه نیز به فراخور آن بیشتر می‌شود.

 

@
من در مسائل مدرسه و مقررات با هیچ‌کس شوخی ندارم. حتی اگر از چشم کسی بیفتم، برام اهمیتی ندارد. چون دوست ندارم، محیط بحث و درس و علمی مدرسه، با پست‌ها و چت‌های سبُک، مخدوش شود. بسیاری از اعضا از این حالت نگران هستند و به من گلایه می‌کنند.

 

 

@
همیشه ما دو حکم داریم:
۱. اقتضاء: یعنی لازم‌شدن و ضرورت یافتن.
۲. انقضا؛: یعنی پایان یافتن.
قدرت قلم، هیچ‌گاه تاریخ انقضاء ندارد، قرآن ما هم با "بخوان" آغاز شد.

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده

جهت رفع یک برداشت نادرست شما باید بگویم:

علمای بزرگ اسلام هرگز تجدیدنظر را اهانت تلقی نمی‌کنند. نمونه می‌آورم:

۱. علامه طباطبایی خود صاحب نظریه‌ی "ثبات در اصول و تغییر در فروع" هستند.
۲. شهید مطهری به "مقتضیات زمان و مکان" باور دارند و دو جلد کتاب در همین باب نوشتند.
۳. دکتر سروش نظریه‌ی "قبض و بسط تئوریک شریعت" را وضع کردند.
۴. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به فقه جواهری و پویا هر دو باور دارند.
۵. و نیز اساساً پس از خاتمیت، در شیعه‌ی امامیه درِ اجتهاد باز است. بر خلاف اهل سنت که اجتهاد فقط در چارچوپ چهار عالم‌شان (حنفیه، شافعی، حنبل، مالک) برپاست
بنابراین، آن گزاره‌ی شما خطاست.

 

جامعه‌ی سالم

به نام خدا. سلام. این عیب عمدۀ هر کشور و جامعۀ مدنی‌ست که بشدت فردگرا و احساسی شود. جامعۀ سالم و پیشرفته جامعه‌ای‌ست که مشارکت سیاسی‌اش بر مبنای تحلیل، آگاهی و شبکۀ فکری باشد، نه فرهنگ سیاسیِ تبَعی و تابعیتی. اگر چنین باشد که چشم یک ملت به یک فرد یا یک گروه و دسته، باشد باید گفت هنوز جامعۀ مدنی آن کشور، نارَس، کال، معیوب و ضربه‌پذیر است و تا رشد فکری و قوام فکری فاصلۀ عمیق دارد.

 

در ایران نیز می‌پذیرم که برخی‌ها سخت به انسداد و بسته‌شدن صدای ملت، گرایش دارند و عرصه‌ها را تنگ و تنگ‌تر می‌خواهند؛ اما اساساً در مجموع باید از وابستگی مردم و حتی نخبگان به شخصیت‌محوری و فردگرایی کاست، آن را از فرهنگ سیاسی زدود و به اندیشه سازی، تفکر و خودجوشی همّت گماشت. عیبی که سالهاست هر دو جناح چپ و راست، به آن بدجوری مبتلاست.

 

اطاعت در حیطه‌ی قدرت و حرف‌شنَوی در ساختار سیاسی و رعایت سلسله مراتب، امری جداست، اما جامعه‌ی مدنی، برای خود قواعد دیگری دارد؛ پویایی، تفکر، آزادی، قانونیت، مدنیت، اعتراض سالم، مطالبه‌گری، اندیشه‌سازی و به قول یورگن هابرماس شکل‌گیری تمایلات منطقی.

۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


منشور اخلاقی مدرسه‌ی فکرت


به نام خدا
۱. جامعه ترکیبی‌ست از بانوان و مردان؛ مدرسه‌ی فکرت نیز باید بازتابِ حقیقی این جامعه‌ی ترکیبی باشد. به همین دلیل مدرسه، متشکل شد به حضور خواهران و برادران.


۲. جامعه‌ی سالم را سراسر نظم، اخلاق، علم، باورها، آموزه‌های دینی_انسانی، احترام و هنجارها پوشانیده‌ است؛ مدرسه‌ی فکرت نیز بافته‌ی چنین نمونه‌ایی‌ست.


۳. همواره رستگار، فرهیخته و فرزانه کسانی بوده‌اند که سعی کرده‌اند آداب، فرهنگ و زیستنِ اخلاق‌محور را بیشتر عمل کنند؛ مدرسه‌ی فکرت از همین آئین پیروی می‌کند و شکستنِ چنین قواعد، بایسته‌ها و حُرمت‌ها را به‌شدّت از خود دور می‌دارد.


۴. میان بانوان و مردان همواره حُجب، شرم، حُرمت و حریم و در عین حال روابط انسانی، عاطفی، اخلاقی و شرعی وجود داشته و دارد؛ مدرسه‌ی فکرت این خطوط و مقررات عالیه را خطّ خود می‌داند و تخطّی از آن را روا نمی‌داند.


۵. نزاکت گفتاری، حفظ شئون انسانی و رعایت همه‌گونه آداب والای ایرانی از علامت‌های جامعه‌ی مترقّی، پاکیزه و کُهن‌دیار سرزمین یکتاپرست ما بوده و هست؛ مدرسه‌ی فکرت در سرسَرای خود، این هدف مقدس و این ارمغان بشریت را تابلو می‌سازد. و هرگز در بحث و نقدو‌نظرهای محیط مدرسه، از ادب، پارسایی و پاکیزه‌نویسی خارج نمی‌گردد 


۶. جامعه‌ی پوینده همیشه از چندگونگی فکری، انباشته بوده و از این راه قدّ برافراشته است؛ مدرسه‌ی فکرت نیز بازنُمای چنین چندگونگی‌هاست و افکار متفاوت و گونه‌گون در آن شرکت داده‌ شده است. ازاین‌رو، در هنگامه‌ی اوج‌گیری بحث‌ها و بروز جدّیت در چالش‌های فکری، به‌هیچ‌وجه نباید رواداری، مدارا و نیز حفظ صمیمت و احترام متقابل دریغ گردد.


۷. ما ایرانی‌ها با دانش‌دوستی و مهربانی به‌هم، قد کشیده‌ایم؛ مدرسه‌ی فکرت محیطی برای هم‌اندیشی، تفکر و قد برافراشته‌تر شدن است. این مهم به‌دست نمی‌آید، مگر آن‌که ویژگیِ علم‌دوستی، پاسداشتِ حُرمت‌ها، رعایت هنجارها را به اوج و اعلا برسانیم.
به امید سربلندی در مدرسه‌ی فکرت


سید علی اصغر:
باور کن منشور اخلاقی بین المللی است .
به به ! 
عجب ادبیات ناب و گهرباری 
نه تنها منشور است بلکه شناسایی تاریخ شخصیت انسان است .
یک پروژه فرهنگی اخلاقی است .
زیباترین مفهوم اخلاقی _ انسانی _دینی است .
تجمیع و تلفیق گونه هایی از اخلاق جهانی ...
خرسند شدم 
این نوشته یکی از مواهب حضور بانوان است .

 


اطلاعیه‌ی مدرسه
سلام دوستان و هم‌کلاسیان
درباره‌ی دعوت از بانوان و خواهران محترم، هم با هسته‌ی مدرسه رایزنی و رأی‌گیری انجام دادم و هم در قالب پرسش ۶۵ نظرات و دیدگاه‌های اعضا را جویا شدم.


موافقت با دعوت از بانوان با غلبه‌ی بسیاربالایی مواجه شد. ازاین‌رو غروب امروز دست به نوشتنِ "منشور اخلاقی مدرسه‌ی فکرت" زدم زیرا تقریباً قریب به اتفاق موافقان دعوت، تأکید اکید داشتند باید محیط مدرسه بسیار با نزاکت و حرمت‌آمیز باشد.


در زیر متن کامل منشور را به اطلاع می‌رسانم. همچنین بزودی برای این دعوت مهم، اقدامات مقدماتی لازم را انجام خواهم‌داد. نحوه، چگونگی و گستره‌ی دعوت را به مرور اطلاع‌رسانی می‌کنم.
 


سلام آقا عیسی رزاقی

 

در پاسخ به پرسش تو در باره‌ی روح:
روح از بدن جدا می‌شود. یعنی ملک موت آن را طبق گفته‌ی قرآن می‌گیرد (متوفّا) می‌کند.
هندوها به خطا معتقد به تناسخ روح اند. یعنی روح مُرده می رود توی یک جنین دیگه.
اما اسلام معتقد است روح، به مکان نامعلوم می‌رود تا قیامت برپا شود به آن فرد برگردد.
فعلا این‌مقدار بس است.

 

 

وِن کَلّه خراب هسّه
به نام خدا. سلام. امروز دوست دیرینم جناب حسین جوادی‌نسب، صبح زود در "مدرسه‌ی فکرت" از پول‌پوتِ خمرهای سرخ کامبوج گفت. همان رهبر خودکامه‌ی کمونیست‌هایی که میلیون‌میلیون جُمجمه‌ی مخالفان ِحکومت‌وحشتِ خود را بی‌جِمه (=بی‌پیراهن) کرد و بی‌جان‌وتن، در گودال‌ها انداخت و از آن‌ها برای کامروایی خود موزه‌ی لذت! ساخت و بر پایه‌ی آن، حُکمراویی سرکوبگر بی‌رحم برآراست!


یادِ این افتاده‌ام که قدیما توی همین روستای‌مان دارابکلا مادربزرگ‌ها (="گنّا" ها) و پدربزرگ‌ها (= "گتی‌" ها) ی ماها، گاه‌به‌گاه به برخی‌ها می‌گفتند: "وِل هاکون وِه رِه، وِن کَلّه خراب هسّه".


راستی، پول‌پوت که با آن‌همه کُشت‌وکُشتار و کلّه‌ی خراب، و عقل مخدوشش، به بادِ فنا رفته، امروزه‌روز در جهانِ به‌غارت‌رفته‌ی ستمدیده‌ی درحالِ احتضارِ قارّه‌های قدَرقُدرتِ قاتل، کِنه کَلّه خراب هسّه؟! من می‌گم ترامپ و اَعوان‌وانصارش. جهان‌خواران خود گردوخاک بپا می‌کنند، که مردم حقیقت را نبینند. مردم ستمدیده‌ی یمن را شب‌وروز با اسلحه‌های کارخانه‌های اروپا و آمریکا قتل‌عام می‌کنند، دَم بر نمی‌آورند، ولی برای قتل جمال قاشقچی _که اقدامی زشت بود_ دُم می‌جُنبانند. دنیا عجب، عجیب شده‌است!


از سعدی بگویم و ختم کلام:

 

حقیقت سرایی است آراسته

هوی و هوَس گرد برخاسته

نبینی که جایی که برخاست گرد

نبیند نظر گرچه بیناست مرد


جای خالی واژه‌ی "برخی"

با سلام و احترام

این‌که روحانیت نقد شود، نه‌فقط ایرادی ندارد، بلکه جای تشکر هم دارد. در دوران معاصر، آگاه‌ترین و شجاع‌ترین منتقد روحانیت، شخص امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ بود که نه در خفا که از بالای منبر فیضیه، نجف و جماران بر آنان فریاد زد و در اوجش در منشور روحانیت، به‌خوبی آن را شکافت و شِکوه کرد که از دست آنان، بیشتر از دستان شاه، خونِ دل خورد. اما آیا امام همه‌ی روحانیت را به زیر تیغ نقد بُرد؟ یا برخی را؟

 

چرا جناب محمدحسین واژه‌ی "برخی"ها را از کلامش خالی می‌کند و همه‌ی روحانیت را با این منطق مطلق، آن‌هم به یک‌گونه حرف، به نقد می‌کشاند؟!

در این منطق خلل وجود دارد؛ چرا؟

 

۱. به راه دور نمی‌روم، در همین جنگ تحمیلی هشت‌ساله، تعداد شهیدان روحانی و طلبه، بسیار بالاست. حال آن‌که بسیاری از ملی‌گرایان مدعی و روشنفکران لائیک که وطن‌وطن می‌کردند! حتی یک‌بار هم به جبهه نرفته‌اند.

 

۲. طلبه‌ها، علما و مجتهدین فراوانی هستند که محبوب ملت‌اند، پناهگاه مردم‌اند، در میان مردم و مانند مردم زندگی می‌کنند.

 

۳. این‌گونه سیاهِ‌سیاه دیدن تمامی روحانیت، نشان شجاعت در نقد نیست، بلکه به نظرم دورافتادن از نقد درست و منطقی‌ و مطلق‌گرایی باطل است.

 

۴. در حالی‌که شعار داده‌می‌شود حقوق انسان و اعلامیه‌ی حقوق بشر و احترام به انسان، اما همین شعار بآسانی در نقد، فراموش می‌شود و صنفی از همین جامعه یعنی روحانیت با واژگانی ناپسند محکوم می‌شوند. کدام را باور کنیم؟ محکوم‌کردن یکپارچه را یا حمایت‌ها از اعلامیه‌ی حقوق‌بشر را؟

 

۵. من نقد بر روحانیت را اهانت نمی‌دانم، خودم از منتقدان پاره‌ای از روحانیان هستم، ولی مسخره‌کردن و مطلق محکوم کردن را دور از مروّت و خارج شدن از منطق نقّادی می‌دانم. امیدوارم دست‌کم در مدرسه‌ی فکرت، حسرتِ جای خالی واژه‌ی "برخی" را نخوریم. پوزش.

Notes ۰
پست شده در پنجشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۴۲
ساعت پست : ۱۰:۰۵
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سیزدهم

 

 

پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان درباره‌ی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطه‌نظرات‌شان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همه‌ی دین‌ها رحمانی‌اند، حتی دین‌های غیروحیانی مانند بودایی.


این، متدیّنان‌اند که چهره‌ی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن می‌کنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامه‌ی غیررحمانی می‌پوشاند، که چنین کاری دین را از درون می‌پوکاند و دینداران را به تردید و ردّ می‌کشاند.


البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا می‌بینیم که همه‌ی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.


فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.

 

سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جناب‌عالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متن‌ها و نوشته‌ها و حتی در پاسخ‌ها که بداهه‌گویی نیاز است، مسلط ظاهری می‌شوی. از برداشت خیلی‌پخته‌ات لذت بردم. جهت بخشیدی به متن‌ام. بلی؛ تصدیق می‌کنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز می‌کشانند.


قول می‌دهم در یک وعده‌ دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعه‌ی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیش‌برداری کرده‌ام. بماند بعد.

 

پاسخ به جناب حسن قاسمی

سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)

اینک پاسخ:

۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیک‌تر است، مناسبات امنیتی الزام می‌کند، روابط مسالمت‌آمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایه‌ی دیوار به دیوار.

 

۲. من کمونیسم را _علی‌رغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بی‌زاری می‌جویم_ دشمن صلح و بشریت نمی‌دانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسی‌اش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانه‌ی سرمایه‌داری تئوریزه کرده، که در پاره‌ای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.

 

۳. منافع ملی با آن‌که امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیده‌ای سیَلان و نسبی‌ست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.

 

۴.  من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنج‌زدایی لحظه لحظه در تمام حیطه‌های روابط بین‌الملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید می‌کنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربه‌ی حریف خصوصاً حریفی که به آستانه‌ی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کم‌خطرتر خود، پیمان‌های گذر از بحران ببندد.

 

برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمی‌شوم. شما خود تطبیق کن. در باره‌ی روس و پوتین البته تحلیل‌ها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی درباره‌ی ایران را نیز موبه‌مو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همه‌ی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.


میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دوره‌ای‌ست که مردم، خدایان‌شان را عبادت و پرستش نمی‌کردند؛ فقط می‌نشستند هی، پیوسته و مُدام درباره‌ی آن‌ها بحث می‌کردند. 
بیشتر بخوانید↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در پنجشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۷
بازدید ها : ۳۴۲
ساعت پست : ۱۰:۰۵
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سیزدهم

 

 

پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان درباره‌ی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطه‌نظرات‌شان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همه‌ی دین‌ها رحمانی‌اند، حتی دین‌های غیروحیانی مانند بودایی.


این، متدیّنان‌اند که چهره‌ی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن می‌کنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامه‌ی غیررحمانی می‌پوشاند، که چنین کاری دین را از درون می‌پوکاند و دینداران را به تردید و ردّ می‌کشاند.


البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا می‌بینیم که همه‌ی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.


فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.

 

سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جناب‌عالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متن‌ها و نوشته‌ها و حتی در پاسخ‌ها که بداهه‌گویی نیاز است، مسلط ظاهری می‌شوی. از برداشت خیلی‌پخته‌ات لذت بردم. جهت بخشیدی به متن‌ام. بلی؛ تصدیق می‌کنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز می‌کشانند.


قول می‌دهم در یک وعده‌ دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعه‌ی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیش‌برداری کرده‌ام. بماند بعد.

 

پاسخ به جناب حسن قاسمی

سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)

اینک پاسخ:

۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیک‌تر است، مناسبات امنیتی الزام می‌کند، روابط مسالمت‌آمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایه‌ی دیوار به دیوار.

 

۲. من کمونیسم را _علی‌رغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بی‌زاری می‌جویم_ دشمن صلح و بشریت نمی‌دانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسی‌اش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانه‌ی سرمایه‌داری تئوریزه کرده، که در پاره‌ای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.

 

۳. منافع ملی با آن‌که امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیده‌ای سیَلان و نسبی‌ست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.

 

۴.  من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنج‌زدایی لحظه لحظه در تمام حیطه‌های روابط بین‌الملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید می‌کنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربه‌ی حریف خصوصاً حریفی که به آستانه‌ی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کم‌خطرتر خود، پیمان‌های گذر از بحران ببندد.

 

برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمی‌شوم. شما خود تطبیق کن. در باره‌ی روس و پوتین البته تحلیل‌ها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی درباره‌ی ایران را نیز موبه‌مو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همه‌ی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.


میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دوره‌ای‌ست که مردم، خدایان‌شان را عبادت و پرستش نمی‌کردند؛ فقط می‌نشستند هی، پیوسته و مُدام درباره‌ی آن‌ها بحث می‌کردند. 
بیشتر بخوانید↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سیزدهم

 

 

پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان درباره‌ی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطه‌نظرات‌شان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همه‌ی دین‌ها رحمانی‌اند، حتی دین‌های غیروحیانی مانند بودایی.


این، متدیّنان‌اند که چهره‌ی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن می‌کنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامه‌ی غیررحمانی می‌پوشاند، که چنین کاری دین را از درون می‌پوکاند و دینداران را به تردید و ردّ می‌کشاند.


البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا می‌بینیم که همه‌ی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.


فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.

 

سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جناب‌عالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متن‌ها و نوشته‌ها و حتی در پاسخ‌ها که بداهه‌گویی نیاز است، مسلط ظاهری می‌شوی. از برداشت خیلی‌پخته‌ات لذت بردم. جهت بخشیدی به متن‌ام. بلی؛ تصدیق می‌کنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز می‌کشانند.


قول می‌دهم در یک وعده‌ دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعه‌ی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیش‌برداری کرده‌ام. بماند بعد.

 

پاسخ به جناب حسن قاسمی

سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)

اینک پاسخ:

۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیک‌تر است، مناسبات امنیتی الزام می‌کند، روابط مسالمت‌آمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایه‌ی دیوار به دیوار.

 

۲. من کمونیسم را _علی‌رغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بی‌زاری می‌جویم_ دشمن صلح و بشریت نمی‌دانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسی‌اش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانه‌ی سرمایه‌داری تئوریزه کرده، که در پاره‌ای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.

 

۳. منافع ملی با آن‌که امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیده‌ای سیَلان و نسبی‌ست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.

 

۴.  من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنج‌زدایی لحظه لحظه در تمام حیطه‌های روابط بین‌الملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید می‌کنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربه‌ی حریف خصوصاً حریفی که به آستانه‌ی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کم‌خطرتر خود، پیمان‌های گذر از بحران ببندد.

 

برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمی‌شوم. شما خود تطبیق کن. در باره‌ی روس و پوتین البته تحلیل‌ها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی درباره‌ی ایران را نیز موبه‌مو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همه‌ی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.


میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دوره‌ای‌ست که مردم، خدایان‌شان را عبادت و پرستش نمی‌کردند؛ فقط می‌نشستند هی، پیوسته و مُدام درباره‌ی آن‌ها بحث می‌کردند. 
بیشتر بخوانید↓


دوره‌ی میتولوژی، دوره‌ی تردید و فَترت (=ایستایی و بازماندگیِ) اعتقادات دینی یونان باستان است که به‌دنبال آن، دورانِ عقل‌گرایی آغاز می‌شود. این تلاشِ عقلِ خودْبُنیاد، سرآغاز ظهور فلسفه‌ی یونانی‌ست؛ فلسفه‌ایی مستقل از وحی و شُهود. برخلافِ حکمت عالی ایرانی اِشراقی شیخ اشراق حکیم شهاب‌الدین سُهروردی.


خواستم با این متن امروزم، تلنگُری (=به زبان دارابکلایی‌ها ناتّرینگ) زده‌باشم که مواظب خود باشیم گرفتار بازگشت به دوران میتولوژی نشویم! که از عشق و شهود، تُهی و خالی شویم! این؛ فرورفتن در زندگی وَهمی و اساطیری‌ست و ماندن در گِل و لای عقلِ خودبنیادِ صِرف. چراکه، عقل خدابنیاد است نه خودبنیاد. و بشر نیاز به مربّی لایق و کامل دارد، که ما، ایرانی‌ها انبیاء و اهلبیت (علیهم‌السلام) را مربّیان حقیقی خود می‌دانیم، مربّی رئوف و دانشمندی  چون حضرت امام رضا. تسلیت باد شهادت غریبانه‌اش بر شما.
۱۷ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

به قول مولوی:

ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم

 

ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم

 

لااله اندر پی الالله است
همچو لا ما هم به اِلا می رویم

 

قل تعالوا آیتی‌ست از جذب حق
ما به جذبه حق تعالی می رویم

 


سلام جناب دکتر عارف زاده
پایه‌ی نوشتارت را می‌پذیرم. اما من باور پایدار دارم که تغییر، پیش و بیش از هرچیز به تفسیر نیاز دارد. تا تفسیر درست نداشته‌باشیم، تغییر رخ نمی‌دهد. یا اگر رخ دهد به گفته‌ی دکتر شریعتی، فاجعه است.


با تحلیل جامعه‌شناختی‌ات در این باره، حرفی ندارم و آن را می‌پذیرم. اما نُخبه‌گرایی در سیاست نیز به انحصار و تمامیت‌خواهی منجر می‌شود که ما در علم سیاست، به آن "الیت" و اُلیگارشی قدرت می‌گوییم. افزون بر این، نخبگان در نشان دادن نسخه‌ی آلترناتیو (=جایگزین) عاجز آمده‌اند و یا در الگوی غربی توسعه، مستحیل (= ذوب و آب) و اِلینه شده‌اند که من آن خودباختگی نیمه‌عمدی نام می‌نهم.


اعضای برجسته‌ی مدرسه‌ی فکرت، که در کرج ساکن هستند سلام گرم رسانند و پوزش خواستند که هنوز پی‌گیری درمانش ادامه دارد و البته در همین وضعیت با اشتیاق همه‌ی مباحث مدرسه را دنبال میکند برای همگی سلام صمیمانه رساندند. با آرزوی شفا و سلامتی این رفیق متفکر دیرین مان.

 

 

 


جوان‌ها عاشق شوید


به نام خدا. سلام. بهار بر گردش زمین به دور خورشید، نوروز فروردین است، ولی بهار در گردش ماه به دور خورشید، ماه‌ ربیع است که امروز آمده‌است. جوان‌ها عاشق شوید. از دهانه‌ی آتشفشان درون‌تان، گدازه‌های عشق و دوستی روانه کنید و در معشوق‌تان ذوب شوید. مایه‌ی مُذاب عشق همان دلدادگی‌ست که در دل عاشق و معشوق جولان دارد.


هیچ  آتشفشانی با آفتابه، خاموش نمی‌شود، تلاطم و جوش‌وخروشِ اشتهای طبیعی و وافر جوان هم، فقط و فقط با عشقِ مانا، آرام می‌شود. این قوّه‌ی جذَبه را _که خدای مهربان در نهاد‌تان کار‌گذاشته‌ات_ با اتّصال به معشوق‌تان به فعلیّت و عمل برسانید.


خَمودگی و رِخوت، بدترین ستم به عشق‌تان است. تا بُرنا و جوان‌اید آن را در خود شکوفا کنید و با دیده‌ی حریصانه، بگردید و با دلِ حزین، دلباخته شوید.


عشق مانند درخت پیچک است، آن را دوتایی، به دور همدیگر (پسر و دختر) بپیچانید تا قلب‌تان به نشاط، شادابی و لذّت بتپَد و درخت‌تان برگ و بار آورد. عشق پاک، عشق وفادار است و تا وصال به محبوب، نفَس می‌کشد و جان‌تان را جلاء می‌دهد. این شما پسرها و این همه دخترها. چِفتِ هم گردید و به هم دل ببازید و زندگیِ شیرین داشته‌باشید. صیقل نمایید قلبِ مُنقلب و دلِ دلباخته‌ی خودتان را. یاالله "یارِ دبستانی" گیرید. گرچه می‌دانم، عشقِ آسمانی‌ در جان‌تان تلألؤ دارد، و شوق زمینی در قلب‌تان تداوم. ولی همین عشق بالایی، بازتابِ عشق زمینی‌ست. زیرا خودِ خدا ما را جُفت آفریده؛ نه به قول دارابکلایی‌ها: چوک و تینار.


در غزل "سایه‌ی عشق" دیوان امام خوانده‌بودم که سُروده:


هرچه گوید عشق گوید،
هرچه سازد عشق سازد
من چه گویم، من چه سازم،
من‌که فرمانی ندارم
۱۸ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ به بحث ۵۴
با تشکر از دوستان که با تحلیل و استنادات به این پرسش پاسخ دادند. اطلاعات و تحلیل در پاسخ‌ها برای من جالب و یاددهنده بود. موافق با تحلیل تان هستم.


اما نظر تکمیلی من:


۱. اروپا با ردّ ترکیه، اصول لیبرالیزم را زیرپاگذاشته، و در تناقض افتاده است.  یعنی در تعارضات پایبندی به چارچوب‌های مکتب لیبرال و منافع‌ملی گیر کرده است.


۲. از جمعیت انبوه مسلمان ترکیه می‌هراسد، چون عضو اتحادیه اروپا شدن، حقوق‌های زیادی برای ترکیه و هر عضوی ایجاد می‌کند که به قول جناب قربانی فرصت محسوب می‌شود.


۳. به نفع ایران است اگر ترکیه پذیرفته شود البته هر پدیده‌ای در درون خود علاوه بر فرصت، تهدید هم نهفته دارد.

 

 

جناب مهدی مقتدایی با سلام

به نام خدا. همانطوری‌که می‌دانید بحث بر سر این بوده، که جناب امیر بر اقدامِ انتشار تصاویر حریم خصوصی یک چهره‌ی سیاسی، صحّه گذاشته و چنین آزادی‌یی را موجبِ مبارزه با فساد سیاسی می‌داند، زیرا استدلالش این است، با پخش عکس، ترس و خوف در دل آن‌ها ایجاد می‌شود و... .

 

من اما هم‌نظر با جنابان: سیدعلی‌اصغر، آقای آزاد، آقا ایمان شیردل، نظرم این بوده است که انسان نمی‌تواند با آزادی مطلق و دلبخواه، دست به هر کاری بزند، از جمله تصاویر حریم خصوصی افراد را _حالا با هر انگیزه‌ای که دارد_ پخش کند. اخلاق، وجدان، عُرف، هنجارها، دین و قانون به ما هرگز اجازه نمی‌دهد با آبروی شخصی کسی بازی کنیم. از هر فکر و جناحی که باشد.

 

این همان قید بر آزادی‌ست که مانع از تزِ ماکیاوللی می‌شود که می‌گفت: هدف، وسیله را توجیه می‌کند. زیرا در نگاه ما این تز از اساس غلط است.

جناب‌عالی از لابه‌لای این بحث، آزادی سیاسی را به میان کشیده‌ای. که من پاسخ دادم و در اینجا در پاسخ دوم نیز باورم به مُقیّد بودن آزادی‌ست، نه مطلق‌بودن آن. زیرا آزادی مطلق، به بی‌قانونی، هرج و هرج و دیکتاتوری منتهی می‌شود.

 

بنابراین، حتی در آمریکا که خود را مهد آزادی می‌داند یک یهودی نمی‌تواند رئیس‌جمهور شود و کمونیست‌ها نمی‌توانند فعالیت آزاد داشته‌باشند و وارد سیستم سیاسی شوند.

 

یا در فرانسه، نمی‌توان آن قضیه‌ی هولوکاست را انکار کرد و در مدارس و دانشگاه روسری بر سر گذاشت. یا در اتحادیه‌ی اروپا، نمی‌گذارند ترکیه عضو شود، چون جمعیت آن مسلمان است و نیز هم‌مرز ایران و علل دیگر.

 

منظورم این است آزادی سیاسی حتی در لیبرال‌ترین کشورهای مدعی و پشتاز، لحظه‌به‌لحظه به اقتضای مصلحت و منافع‌ملی قید می‌خورد. اساساً فلسفه‌ی تأسیس سازمان ملل مگر جلوگیری از آزادی مطلق کشورها نبوده‌است؟ حق وتوی پنج کشور آیا یکی از بزرگترین قیودِ رسمی‌شده‌ی آزادی جهانی‌ نیست؟

 

نمی‌خواهم موضوع را زیرِ سؤال ببرم، خواستم گفته‌باشم که لیبرال‌های جهان هم سال‌به‌سال به آزادی‌ها قیدها و الزامات عدیده زدند. نمی‌زدند، نمی‌شد. ژاپن حق داشتن ارتش را ندارد، چه‌ کسی الزام کرد؟ آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و شاید هم مخفیانه با اعمال نفوذ چین. پس، در عرصه‌ی بین‌الملل نیز آزادی مقید است. حتی اگر ژاپن هم باشد، به اقتضای امنیت بین‌المللی این کشور نباید قدرت نظامی داشته باشد. بگذرم.

با احترام فراوان
۱۸ آبان ۱۳۹۷.

 

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


دسیسه‌چینی علیه‌ی هم
به نام خدا. سلام. رُمان انتقادی جورج اوروِل با عنوان «روزهای برمه» را شاید خوانده‌باشید. در این پست برداشت‌هایم از این رمان را می‌نویسم:


این رمان _با ترجمۀ خوب خانم زهره روشنفکر_ شیوۀ ادارۀ امپراتوری انگلیس در کشورهای مستعمره ازجمله حال و روز مردم استبدادزدۀبرمه (=میانمار) آن روزگار را برمی‌نمایاند.


اورول مانند رمان دیگرش قلعۀ حیوانات، در این کتاب نیز دسیسه‌چینی علیه‌ی همدیگر را باز و نقّادی می‌کند، که چطور انسان‌ها حاضرند برای بدست‌آوردن موقعیت بهتر در دستگاه حکومت وابسته به انگلیس، علیۀ هموطن خود دسیسه کنند و توطئه بچینند تا همه را از میدان به‌در کنند و خود به میز و قدرت برسند و بر سر سیری‌ناپذیر آن تا ابد! بمانند.


یوپوکین _که قاضی شمال برمه است_ چهرۀ دسیسه‌گر رُمان است. او جنایت‌های فراوانی علیه‌ی مردم و رقیبان خود انجام می‌دهد اما با ساختن مَعبدها و صومعه‌ها سعی می‌کند گناهان خود را بخرد!


دسیسۀ تُهمت و ارسال نامه‌های بی‌اسم و آدرس، برای تخریب و از میدان به‌در کردنِ هموطن برمه ای، آن‌هم نزد دستگاه انگلیسی، یکی از شگردهای افراد استبدادزده‌ی برمه بوده‌است...


او _یوپوکین_ شب‌ها در پشه‌بند نمی‌خوابید! وقتی از نوکرش دلیل این کارش را پرسیدند، گفت: ارباب هنگام شب [از فرطِ شراب] آنقدر مَست است که متوجّۀ پشه نمی‌شود! و سحرگاه هم پشه‌ها چنان مَست‌اند که متوجۀ ارباب نمی شوند!
متوجه شدید که... بگذرم.
۱۹ آبان ۱۳۹۷. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جواب به جناب حسین جوادی‌نسب
سلام. بر این سخن نقلی شما از دکتر سروش، به نظر من دست‌کم سه ایراد، وارد است:


۱. سروش خود پیش‌ترها در نظریه‌ی "بندگان بخت‌یار خدا" یک پیرو تمام‌عیار بود و می‌گفت پیامبران و امامان، انسان‌های برگزیده و بخت‌یار (=خوش‌اقبال) خداوندند. و انسان‌ها باید به دور آن‌ها حلقه زنند، تا رستگار گردند.


۲. سروش در این بُت‌پرستی، مبانی خود را نه‌فقط زیر گرفته‌، که زیرپا گذاشته‌است. چطور وقتی خدا خود، افرادی وارسته و پاک از میان انسان‌ها را بر‌می‌گزیند و پیام خود را از طریق مناسبات پیچیده و مرموز وحی، به آنها می‌سپُرد تا میان مردم ببرند و با آنان درمیان گذارند، رجوعِ مردم به برگزیدگان او "بُت‌پرستی" نام می‌گیرد؟! این خَلط معرفتی بزرگی‌ست که سروش در دام آن گرفتار شده‌است و بزودی آثار این گونه پریشان‌گویی‌ها از وی کَنده نمی شود.


۳. قرآن برترین متن مقدس مؤمنان است؛ خود قرآن به انسان‌ها در "آیه‌ی وسیله" امر فرموده، برای تقرُّب به خدا، وسیله بجویید. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (آیه‌ی ۳۵ مائده)


یعنی: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و در جستجوی وسیله‌ای برای تقرّب به او باشید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.


بنابراین، انبیا و امامان و حتی بزرگان دارای فیض و کرامات، برترین وسایل ارتباط با خداوندند، نه بُت و صَنم و شرک و شراکت. و دین در معنای اَتمّ و اکمَلش، چیزی جز ارتباط با خداوند نیست. و بندگان بخت‌یار خدا، وسائط و وسائل‌ این رابطه‌اند، نه بُت و مایه‌ی بت‌پرستی؛ که سروش خَبط کرده‌است و فکری غلط، بافته‌است و از این رو به آن رو، پهلو به پهلو گردیده‌است. زُخرُف موهومات گاه، حجاب عظیم انسان می‌شود که سروش متأسّفانه بدان مبتلا شده‌است.

 

۴. کسی‌که مبانی فکری‌اش را دهه‌به‌دهه تغییر می‌دهد، چنین فردی، یا نباید افکارش را بآسانی به میان مردم بکشاند. یا باید بپذیرد، هربار که نظری می‌دهد ممکن است خیلی سست باشد، چون مبانی چنین افرادی لغزان است. با احترام. دامنه. ۱۹ آبان ۱۳۹۷.

 

مهدی ملایی:
سلام خدمت شما آقای طالبی،بنده خیلی از شما بزرگوار ممنون و سپاسگزارم که دغدغه ی مردم زادگاه خود را دارید،شما دانشمند و نیروی ارزشی برای ما محسوب می شوید و من خیلی امیدوارم با وجود شما بزرگواران سطح فرهنگ،گفتار و رفتار ما به درجه مطلوب برسد،و بتوانیم سطح مطالعه خود را بالا ببریم و هر مطلبی را بیان نکنیم،شما خیلی در مطالبتان سعی می کنید که فرهنگ فضای مجازی را که خیلیها بدون فکر هر پستی را میگذارند درست کنید و به ما بگویید که هر چه را که می خانیم نباید سریع قبول کنیم

 

از این بابت هم از شما به سهم خودم خیلی تشکر دارم،ولی فضای ملتهب کشور طوری هست که انگار همه دنبال نقطه ضعف از اسلام ومذهب هستند و مشکلاتی هم که فعلن وجود دارد وتبلیعات دشمنان داخلی و خارجی هم بیشتر به طرز فکر و برخورد مردم دامن زده است و باعث شد که بعضیا دنبال بهانه باشند،هر چند بنده معتقدم که کم کاری آدمهای موثر و مطلع محل در کمک کردن به فرهنگ مردم محل بی تاثیر نیست،در آخر باز هم از شما که دغدغده ی مردم دیار خوبمان دارابکلا را دارید واقعن سپاسگزارم،ببخشید از اینکه وقت شما را گرفتم

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده
اگر دقت کرده‌باشی، من نگفتم نظر، گفتم مبانی.
کسی‌که مبانی فکری‌اش را دهه‌به‌دهه تغییر می‌دهد، چنین فردی، یا نباید افکارش را بآسانی به میان مردم بکشاند. یا باید بپذیرد، هربار که نظری می‌دهد ممکن است خیلی سست باشد، چون مبانی چنین افرادی لغزان است.

در ضمن بین این سه یعنی نظر، نظریه و مبانی زمین تا آسمان فرق است.

 


بحث ۵۵ : این پرسش جناب مهندس محمد عبدی‌ست که عیناً درج و برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
"مرز بین نفاق و تقیه چیست؟ و التقاط و التقاطی چه مفهومی دارد؟"

 

پاسخ به بحث ۵۵

سلام. با تشکر از جناب عبدی که به طرح پرسش پرداختند. کوتاه جوابم این است:

 

۱. من عادت دارم هر پژوهش‌ام را با لغت‌شناسی انجام دهم. چون‌که تا واژه، معنی لفظی نشود، بیان ناقص می‌ماند و نیز در نوشته و پاسخ‌هایم اساساً به داشته‌ها و فهم خودم تکیه می‌کنم تا بتوانم نظرات و اندیشه‌ی خودم را بگویم، نه آرای دیگران را.

 

۲. نفاق یعنی دوسوراخ. لانه‌ی موش دو تا سوراخ و دو تا روزنه و دروازه دارد، تا با بروز خطر، از یکی وارد و از دیگری خارج شود. نفاق این‌گونه است، یعنی رفتاری‌ست که انسان برای رد گم کردن به آن روی می‌آورد. حال آن‌که به اصل آن اعتقاد و باور ندارد.

 

۳. اما تقیه، درست برخلاف نفاق است، باور و عقیده، وجود دارد اما مقتضیات زمان و مکان و ذکاوت عقل موجب می‌شود فردی تقیه کند. تقیه یعنی پوشاندن حفظ کردن و ترمزکردن. پس اگر عمار، برای مصلحتی بالاتر باور خود را در زندان مشرکان شکنجه‌گر و برده‌دار تقیه کرد، خدا هم در قرآن به کمکش می‌آید و اقدامش را تأیید و تقیه را تصویب می‌کند. البته تقیه در جایی که به ضرر اسلام باشد، پذیرفته نیست. مثل تقیه‌ی برخی روحانیان در برابر رفتار شاه. تقیه در کل راهکار متغیّری می‌باشد که شرائط زمان و مکان آن را روا و یا ناروا می‌نمایاند.

 

۴. اما التقاط که یعنی قاطی و مخلوط کردن، در مسائل دینی امری ناپسند است. اقتباس (=برگزیدن و گرفتن) درست است، ولی التقاط خطاست. چون در اقتباس انسان فرآورده‌های علمی دیگران را با تفکر و انتخاب، برمی‌گزیند. اما التقاط روش بی‌سوادانه‌ای‌ست. مثلاً درهم کردن اصول مارکس در مکتب اسلام. یا آلودن اسلام به هرنوع ایدئولوژی روزگار نو و کهن.



یکدست‌سازی!
به نام خدا. سلام. در دانشگاه استادی داشتیم به نام دکتر حسین بشیریه. چند درس مهم را با ایشان گذراندم. او تأثیرگذارترین تئوری‌پرداز سیاسی‌ست. هرچند اینک مدتی‌ست از ایران رفته‌است، ولی هنوز نیز نوشته‌هایش دنبال می‌شود.


این استاد جامعه‌شناسی سیاسی به ما می‌آموخت که داشتنِ تصوّر هرگونه هویتی به عنوان مقوله‌ای یکدست، ناب، و خالص تصوّری ایدئولوژیک است. از چشم‌انداز غیرایدئولوژیک، هویت‌ها همواره ناخالص، مرکّب، آمیخته، ناتمام، سیّال، گذرا و درحال بازسازی هستند.


از نظر بشیریه ایدئولوژی‌های کلّی‌پرداز عصر مدرن، در پیِ خالص‌سازیِ هویت‌ ملی، قومی، مذهبی و غیره برآمدند. مانند نازیسم آلمان و مدرنیسم پهلوی.


در نگاه او انواع "ناسیونالیسم"ها، خصلتِ موزائیک‌گونه و چند‌پاره‌ی مردم کشورشان را انکار کردند، تا برای حفظ قدرت و سلطنت خود، مردم را یکدست و پکپارچه کنند. مثل رژیم پهلوی که گفتمان آن بر سه پایه تأکید داشت: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت در چارچوب جغرافیای ایران به همراه بیرون افکندنِ هویت اسلامی و شیعی از ایران. حتی تا آن اندازه که تقویم هجرت پیامبر را به تقویم سلطنت هخامنشیان تغییر داد.


ملیت و هویت ملی در مقابلِ اسلام و هویت اسلامی، کانون گفتمان مدرنیسم روشنفکران عصر پهلوی را تشکیل می‌داد که اِغوای این تیپ وابستگان و دلدادگان به غرب، هر دو شاه _پدر و پسر_ را به قهقهراء بُرد.


با نوشتن این پست، خواستم بگویم هرگونه کوشش و دست‌وپا زدن برای بازگشت به کاری که ناسیونالیست‌های افراطی _مثل آلمان و ایران_ برای نژادپرستی و یکدست‌سازی، انجام می‌دادند، آب در هاون کوبیدن و وقت جوانان این مرز پرگُهر را به هدَردادن است. به گفته‌ی یک دانشمند ایران‌شناس: "هیچ نیرویی نمی‌تواند دو وجه ایرانی و اسلامی ایران را باز ستانَد." 


آری دوستان؛ همه‌ی ما می‌دانیم که حکومتی در ایران کامرواست، که هر دو وجه _ایرانیت و اسلامیت_ را همواره در برابر دیدگان خود قرار دهد. از نظر من، خراش به هر کدام _چه ایران، چه اسلام_ تراش است؛ یعنی لاغر ساختن، نَحیف کردن و ضعیف نمودن. چنین مَباد. والسّلام.

جهت مطالعات بیشتر به کتاب "ایران: هویت، ملیت، قومیت" به کوشش حمید احمدی رجوع شود.


۲۰ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 



@


حافظا در کُنج فقر و خلوتِ شب‌های تار
تا بوَد وِردت دعا و درسِ قرآن غم مَخور



@


نه. اشتباه می‌کنی دکتر
در نفاق، به دروغ، یک باور مطابق وضع موجود تظاهر می‌شود در حالی‌که به آن اعتقاد ندارد.
اما در تقیه، با توجه به وضع موجود، اختفاء (=پنهان داشتن) صورت می‌گیرد که در دورن به آن باور دارد.
اولی. یعنی نفاق، مذموم است، دومی، یعنی تقیه، ممدوح و پسندیده.

 

 

@

 


بحث ۵۶ : این پرسش جناب جوادی‌نسب است که عیناً درج و برای بحث و نقدونظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
"شخصی به شما مراجعه می کند و می گوید همسرم به من خیانت کرد شما چه راه حلی به او پیشنهاد می کنید؟"



پاسخ به بحث ۵۶
به نام خدا. سلام جناب جوادی نسب.  با شدّت تمام و واکنش سریع به آن فرد می‌گویم چرا اَسرار درون‌خانوادگی یک انسان خطاکار _آن‌هم مَحرم و شریک زندگی‌ات_ را پیش من افشاء و آبروریزی کرده‌ای؟ خدا مگر ستّار و پوشاننده‌ی عیب‌های آفریده‌های خود نیست؟
می‌گویم مگر امام علی (ع) با آن شخص که پیشش آمد از خیانت همسرش گفت، او را از برملا کردن این زشتی باز نداشت؟ تمام.

 


به‌کارگیریِ ناکاردیده!
به نام خدا. سلام. یکی از ویرانگرترین آسیب‌های وارده بر حکومت‌ها و حتی دموکراسی‌های امروزی، بکارگیری "نارکاردیده"هاست. یعنی ورود افراد ذی‌نفوذ، ثروتمند، مرفّه، اهل زدوبند، معامله‌گر و میراث‌خوار به محیط قدرت؛ چه با انتخابات _که با تأسف و غُصّه، پول، فریب، تبلیغ و وعده‌ها در آن اِصالت یافته‌است_ و چه از طریق انتصابات _که تأسُّف‌بارتر ملاک در آن بیشتر ارادت، چاپلوسی، سرسپردگی و بله‌قربان‌گویی‌هاست.
به قول شیخ اجل سعدی در کتاب بوستان:


نخواهی که ضایع شود روزگار
به نارکاردیده مَفرمای کار


اگر نیم‌نگاهی به ترامپ بکنید، همه‌چیز دست‌تان می‌آید؛ دسیسه در انتخابات، سُلطه‌ی پول و ثروت، چینش بدسابقه‌ترین افراد در سیستم، نژاد‌پرستی، فروش اسلحه برای کشتار انسان‌ها، غارت پول و اموال جهان خصوصاً دوشیدن سران فاسد اعراب منطقه و نیز فرو بردنِ همه‌ی ارزش‌ها، حقوق، آزادی و اصول دموکراسی به کام سود، سوداگری، خودکامگی و هژمونی (=سلطه‌گری).


کجایی سعدی! که بیایی و ببینی این پند و اندرز سیاسی‌ات توسط یکّه‌تازان جهان، لگدمال شده‌است.
۲۱ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۳

مدرسه فکرت ۱۳

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سیزدهم

 

 

پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان درباره‌ی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطه‌نظرات‌شان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همه‌ی دین‌ها رحمانی‌اند، حتی دین‌های غیروحیانی مانند بودایی.


این، متدیّنان‌اند که چهره‌ی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن می‌کنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامه‌ی غیررحمانی می‌پوشاند، که چنین کاری دین را از درون می‌پوکاند و دینداران را به تردید و ردّ می‌کشاند.


البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا می‌بینیم که همه‌ی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.


فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.

 

سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جناب‌عالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متن‌ها و نوشته‌ها و حتی در پاسخ‌ها که بداهه‌گویی نیاز است، مسلط ظاهری می‌شوی. از برداشت خیلی‌پخته‌ات لذت بردم. جهت بخشیدی به متن‌ام. بلی؛ تصدیق می‌کنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز می‌کشانند.


قول می‌دهم در یک وعده‌ دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعه‌ی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیش‌برداری کرده‌ام. بماند بعد.

 

پاسخ به جناب حسن قاسمی

سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)

اینک پاسخ:

۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیک‌تر است، مناسبات امنیتی الزام می‌کند، روابط مسالمت‌آمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایه‌ی دیوار به دیوار.

 

۲. من کمونیسم را _علی‌رغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بی‌زاری می‌جویم_ دشمن صلح و بشریت نمی‌دانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسی‌اش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانه‌ی سرمایه‌داری تئوریزه کرده، که در پاره‌ای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.

 

۳. منافع ملی با آن‌که امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیده‌ای سیَلان و نسبی‌ست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.

 

۴.  من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنج‌زدایی لحظه لحظه در تمام حیطه‌های روابط بین‌الملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید می‌کنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربه‌ی حریف خصوصاً حریفی که به آستانه‌ی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کم‌خطرتر خود، پیمان‌های گذر از بحران ببندد.

 

برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمی‌شوم. شما خود تطبیق کن. در باره‌ی روس و پوتین البته تحلیل‌ها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی درباره‌ی ایران را نیز موبه‌مو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همه‌ی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.


میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دوره‌ای‌ست که مردم، خدایان‌شان را عبادت و پرستش نمی‌کردند؛ فقط می‌نشستند هی، پیوسته و مُدام درباره‌ی آن‌ها بحث می‌کردند. 
بیشتر بخوانید↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سیزدهم

 

 

پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان درباره‌ی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطه‌نظرات‌شان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همه‌ی دین‌ها رحمانی‌اند، حتی دین‌های غیروحیانی مانند بودایی.


این، متدیّنان‌اند که چهره‌ی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن می‌کنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامه‌ی غیررحمانی می‌پوشاند، که چنین کاری دین را از درون می‌پوکاند و دینداران را به تردید و ردّ می‌کشاند.


البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا می‌بینیم که همه‌ی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.


فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.

 

سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جناب‌عالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متن‌ها و نوشته‌ها و حتی در پاسخ‌ها که بداهه‌گویی نیاز است، مسلط ظاهری می‌شوی. از برداشت خیلی‌پخته‌ات لذت بردم. جهت بخشیدی به متن‌ام. بلی؛ تصدیق می‌کنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز می‌کشانند.


قول می‌دهم در یک وعده‌ دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعه‌ی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیش‌برداری کرده‌ام. بماند بعد.

 

پاسخ به جناب حسن قاسمی

سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)

اینک پاسخ:

۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیک‌تر است، مناسبات امنیتی الزام می‌کند، روابط مسالمت‌آمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایه‌ی دیوار به دیوار.

 

۲. من کمونیسم را _علی‌رغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بی‌زاری می‌جویم_ دشمن صلح و بشریت نمی‌دانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسی‌اش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانه‌ی سرمایه‌داری تئوریزه کرده، که در پاره‌ای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.

 

۳. منافع ملی با آن‌که امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیده‌ای سیَلان و نسبی‌ست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.

 

۴.  من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنج‌زدایی لحظه لحظه در تمام حیطه‌های روابط بین‌الملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید می‌کنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربه‌ی حریف خصوصاً حریفی که به آستانه‌ی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کم‌خطرتر خود، پیمان‌های گذر از بحران ببندد.

 

برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمی‌شوم. شما خود تطبیق کن. در باره‌ی روس و پوتین البته تحلیل‌ها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی درباره‌ی ایران را نیز موبه‌مو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همه‌ی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.


میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دوره‌ای‌ست که مردم، خدایان‌شان را عبادت و پرستش نمی‌کردند؛ فقط می‌نشستند هی، پیوسته و مُدام درباره‌ی آن‌ها بحث می‌کردند. 
بیشتر بخوانید↓


دوره‌ی میتولوژی، دوره‌ی تردید و فَترت (=ایستایی و بازماندگیِ) اعتقادات دینی یونان باستان است که به‌دنبال آن، دورانِ عقل‌گرایی آغاز می‌شود. این تلاشِ عقلِ خودْبُنیاد، سرآغاز ظهور فلسفه‌ی یونانی‌ست؛ فلسفه‌ایی مستقل از وحی و شُهود. برخلافِ حکمت عالی ایرانی اِشراقی شیخ اشراق حکیم شهاب‌الدین سُهروردی.


خواستم با این متن امروزم، تلنگُری (=به زبان دارابکلایی‌ها ناتّرینگ) زده‌باشم که مواظب خود باشیم گرفتار بازگشت به دوران میتولوژی نشویم! که از عشق و شهود، تُهی و خالی شویم! این؛ فرورفتن در زندگی وَهمی و اساطیری‌ست و ماندن در گِل و لای عقلِ خودبنیادِ صِرف. چراکه، عقل خدابنیاد است نه خودبنیاد. و بشر نیاز به مربّی لایق و کامل دارد، که ما، ایرانی‌ها انبیاء و اهلبیت (علیهم‌السلام) را مربّیان حقیقی خود می‌دانیم، مربّی رئوف و دانشمندی  چون حضرت امام رضا. تسلیت باد شهادت غریبانه‌اش بر شما.
۱۷ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

به قول مولوی:

ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم

 

ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم

 

لااله اندر پی الالله است
همچو لا ما هم به اِلا می رویم

 

قل تعالوا آیتی‌ست از جذب حق
ما به جذبه حق تعالی می رویم

 


سلام جناب دکتر عارف زاده
پایه‌ی نوشتارت را می‌پذیرم. اما من باور پایدار دارم که تغییر، پیش و بیش از هرچیز به تفسیر نیاز دارد. تا تفسیر درست نداشته‌باشیم، تغییر رخ نمی‌دهد. یا اگر رخ دهد به گفته‌ی دکتر شریعتی، فاجعه است.


با تحلیل جامعه‌شناختی‌ات در این باره، حرفی ندارم و آن را می‌پذیرم. اما نُخبه‌گرایی در سیاست نیز به انحصار و تمامیت‌خواهی منجر می‌شود که ما در علم سیاست، به آن "الیت" و اُلیگارشی قدرت می‌گوییم. افزون بر این، نخبگان در نشان دادن نسخه‌ی آلترناتیو (=جایگزین) عاجز آمده‌اند و یا در الگوی غربی توسعه، مستحیل (= ذوب و آب) و اِلینه شده‌اند که من آن خودباختگی نیمه‌عمدی نام می‌نهم.


اعضای برجسته‌ی مدرسه‌ی فکرت، که در کرج ساکن هستند سلام گرم رسانند و پوزش خواستند که هنوز پی‌گیری درمانش ادامه دارد و البته در همین وضعیت با اشتیاق همه‌ی مباحث مدرسه را دنبال میکند برای همگی سلام صمیمانه رساندند. با آرزوی شفا و سلامتی این رفیق متفکر دیرین مان.

 

 

 


جوان‌ها عاشق شوید


به نام خدا. سلام. بهار بر گردش زمین به دور خورشید، نوروز فروردین است، ولی بهار در گردش ماه به دور خورشید، ماه‌ ربیع است که امروز آمده‌است. جوان‌ها عاشق شوید. از دهانه‌ی آتشفشان درون‌تان، گدازه‌های عشق و دوستی روانه کنید و در معشوق‌تان ذوب شوید. مایه‌ی مُذاب عشق همان دلدادگی‌ست که در دل عاشق و معشوق جولان دارد.


هیچ  آتشفشانی با آفتابه، خاموش نمی‌شود، تلاطم و جوش‌وخروشِ اشتهای طبیعی و وافر جوان هم، فقط و فقط با عشقِ مانا، آرام می‌شود. این قوّه‌ی جذَبه را _که خدای مهربان در نهاد‌تان کار‌گذاشته‌ات_ با اتّصال به معشوق‌تان به فعلیّت و عمل برسانید.


خَمودگی و رِخوت، بدترین ستم به عشق‌تان است. تا بُرنا و جوان‌اید آن را در خود شکوفا کنید و با دیده‌ی حریصانه، بگردید و با دلِ حزین، دلباخته شوید.


عشق مانند درخت پیچک است، آن را دوتایی، به دور همدیگر (پسر و دختر) بپیچانید تا قلب‌تان به نشاط، شادابی و لذّت بتپَد و درخت‌تان برگ و بار آورد. عشق پاک، عشق وفادار است و تا وصال به محبوب، نفَس می‌کشد و جان‌تان را جلاء می‌دهد. این شما پسرها و این همه دخترها. چِفتِ هم گردید و به هم دل ببازید و زندگیِ شیرین داشته‌باشید. صیقل نمایید قلبِ مُنقلب و دلِ دلباخته‌ی خودتان را. یاالله "یارِ دبستانی" گیرید. گرچه می‌دانم، عشقِ آسمانی‌ در جان‌تان تلألؤ دارد، و شوق زمینی در قلب‌تان تداوم. ولی همین عشق بالایی، بازتابِ عشق زمینی‌ست. زیرا خودِ خدا ما را جُفت آفریده؛ نه به قول دارابکلایی‌ها: چوک و تینار.


در غزل "سایه‌ی عشق" دیوان امام خوانده‌بودم که سُروده:


هرچه گوید عشق گوید،
هرچه سازد عشق سازد
من چه گویم، من چه سازم،
من‌که فرمانی ندارم
۱۸ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ به بحث ۵۴
با تشکر از دوستان که با تحلیل و استنادات به این پرسش پاسخ دادند. اطلاعات و تحلیل در پاسخ‌ها برای من جالب و یاددهنده بود. موافق با تحلیل تان هستم.


اما نظر تکمیلی من:


۱. اروپا با ردّ ترکیه، اصول لیبرالیزم را زیرپاگذاشته، و در تناقض افتاده است.  یعنی در تعارضات پایبندی به چارچوب‌های مکتب لیبرال و منافع‌ملی گیر کرده است.


۲. از جمعیت انبوه مسلمان ترکیه می‌هراسد، چون عضو اتحادیه اروپا شدن، حقوق‌های زیادی برای ترکیه و هر عضوی ایجاد می‌کند که به قول جناب قربانی فرصت محسوب می‌شود.


۳. به نفع ایران است اگر ترکیه پذیرفته شود البته هر پدیده‌ای در درون خود علاوه بر فرصت، تهدید هم نهفته دارد.

 

 

جناب مهدی مقتدایی با سلام

به نام خدا. همانطوری‌که می‌دانید بحث بر سر این بوده، که جناب امیر بر اقدامِ انتشار تصاویر حریم خصوصی یک چهره‌ی سیاسی، صحّه گذاشته و چنین آزادی‌یی را موجبِ مبارزه با فساد سیاسی می‌داند، زیرا استدلالش این است، با پخش عکس، ترس و خوف در دل آن‌ها ایجاد می‌شود و... .

 

من اما هم‌نظر با جنابان: سیدعلی‌اصغر، آقای آزاد، آقا ایمان شیردل، نظرم این بوده است که انسان نمی‌تواند با آزادی مطلق و دلبخواه، دست به هر کاری بزند، از جمله تصاویر حریم خصوصی افراد را _حالا با هر انگیزه‌ای که دارد_ پخش کند. اخلاق، وجدان، عُرف، هنجارها، دین و قانون به ما هرگز اجازه نمی‌دهد با آبروی شخصی کسی بازی کنیم. از هر فکر و جناحی که باشد.

 

این همان قید بر آزادی‌ست که مانع از تزِ ماکیاوللی می‌شود که می‌گفت: هدف، وسیله را توجیه می‌کند. زیرا در نگاه ما این تز از اساس غلط است.

جناب‌عالی از لابه‌لای این بحث، آزادی سیاسی را به میان کشیده‌ای. که من پاسخ دادم و در اینجا در پاسخ دوم نیز باورم به مُقیّد بودن آزادی‌ست، نه مطلق‌بودن آن. زیرا آزادی مطلق، به بی‌قانونی، هرج و هرج و دیکتاتوری منتهی می‌شود.

 

بنابراین، حتی در آمریکا که خود را مهد آزادی می‌داند یک یهودی نمی‌تواند رئیس‌جمهور شود و کمونیست‌ها نمی‌توانند فعالیت آزاد داشته‌باشند و وارد سیستم سیاسی شوند.

 

یا در فرانسه، نمی‌توان آن قضیه‌ی هولوکاست را انکار کرد و در مدارس و دانشگاه روسری بر سر گذاشت. یا در اتحادیه‌ی اروپا، نمی‌گذارند ترکیه عضو شود، چون جمعیت آن مسلمان است و نیز هم‌مرز ایران و علل دیگر.

 

منظورم این است آزادی سیاسی حتی در لیبرال‌ترین کشورهای مدعی و پشتاز، لحظه‌به‌لحظه به اقتضای مصلحت و منافع‌ملی قید می‌خورد. اساساً فلسفه‌ی تأسیس سازمان ملل مگر جلوگیری از آزادی مطلق کشورها نبوده‌است؟ حق وتوی پنج کشور آیا یکی از بزرگترین قیودِ رسمی‌شده‌ی آزادی جهانی‌ نیست؟

 

نمی‌خواهم موضوع را زیرِ سؤال ببرم، خواستم گفته‌باشم که لیبرال‌های جهان هم سال‌به‌سال به آزادی‌ها قیدها و الزامات عدیده زدند. نمی‌زدند، نمی‌شد. ژاپن حق داشتن ارتش را ندارد، چه‌ کسی الزام کرد؟ آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و شاید هم مخفیانه با اعمال نفوذ چین. پس، در عرصه‌ی بین‌الملل نیز آزادی مقید است. حتی اگر ژاپن هم باشد، به اقتضای امنیت بین‌المللی این کشور نباید قدرت نظامی داشته باشد. بگذرم.

با احترام فراوان
۱۸ آبان ۱۳۹۷.

 

ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


دسیسه‌چینی علیه‌ی هم
به نام خدا. سلام. رُمان انتقادی جورج اوروِل با عنوان «روزهای برمه» را شاید خوانده‌باشید. در این پست برداشت‌هایم از این رمان را می‌نویسم:


این رمان _با ترجمۀ خوب خانم زهره روشنفکر_ شیوۀ ادارۀ امپراتوری انگلیس در کشورهای مستعمره ازجمله حال و روز مردم استبدادزدۀبرمه (=میانمار) آن روزگار را برمی‌نمایاند.


اورول مانند رمان دیگرش قلعۀ حیوانات، در این کتاب نیز دسیسه‌چینی علیه‌ی همدیگر را باز و نقّادی می‌کند، که چطور انسان‌ها حاضرند برای بدست‌آوردن موقعیت بهتر در دستگاه حکومت وابسته به انگلیس، علیۀ هموطن خود دسیسه کنند و توطئه بچینند تا همه را از میدان به‌در کنند و خود به میز و قدرت برسند و بر سر سیری‌ناپذیر آن تا ابد! بمانند.


یوپوکین _که قاضی شمال برمه است_ چهرۀ دسیسه‌گر رُمان است. او جنایت‌های فراوانی علیه‌ی مردم و رقیبان خود انجام می‌دهد اما با ساختن مَعبدها و صومعه‌ها سعی می‌کند گناهان خود را بخرد!


دسیسۀ تُهمت و ارسال نامه‌های بی‌اسم و آدرس، برای تخریب و از میدان به‌در کردنِ هموطن برمه ای، آن‌هم نزد دستگاه انگلیسی، یکی از شگردهای افراد استبدادزده‌ی برمه بوده‌است...


او _یوپوکین_ شب‌ها در پشه‌بند نمی‌خوابید! وقتی از نوکرش دلیل این کارش را پرسیدند، گفت: ارباب هنگام شب [از فرطِ شراب] آنقدر مَست است که متوجّۀ پشه نمی‌شود! و سحرگاه هم پشه‌ها چنان مَست‌اند که متوجۀ ارباب نمی شوند!
متوجه شدید که... بگذرم.
۱۹ آبان ۱۳۹۷. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

جواب به جناب حسین جوادی‌نسب
سلام. بر این سخن نقلی شما از دکتر سروش، به نظر من دست‌کم سه ایراد، وارد است:


۱. سروش خود پیش‌ترها در نظریه‌ی "بندگان بخت‌یار خدا" یک پیرو تمام‌عیار بود و می‌گفت پیامبران و امامان، انسان‌های برگزیده و بخت‌یار (=خوش‌اقبال) خداوندند. و انسان‌ها باید به دور آن‌ها حلقه زنند، تا رستگار گردند.


۲. سروش در این بُت‌پرستی، مبانی خود را نه‌فقط زیر گرفته‌، که زیرپا گذاشته‌است. چطور وقتی خدا خود، افرادی وارسته و پاک از میان انسان‌ها را بر‌می‌گزیند و پیام خود را از طریق مناسبات پیچیده و مرموز وحی، به آنها می‌سپُرد تا میان مردم ببرند و با آنان درمیان گذارند، رجوعِ مردم به برگزیدگان او "بُت‌پرستی" نام می‌گیرد؟! این خَلط معرفتی بزرگی‌ست که سروش در دام آن گرفتار شده‌است و بزودی آثار این گونه پریشان‌گویی‌ها از وی کَنده نمی شود.


۳. قرآن برترین متن مقدس مؤمنان است؛ خود قرآن به انسان‌ها در "آیه‌ی وسیله" امر فرموده، برای تقرُّب به خدا، وسیله بجویید. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (آیه‌ی ۳۵ مائده)


یعنی: ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و در جستجوی وسیله‌ای برای تقرّب به او باشید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.


بنابراین، انبیا و امامان و حتی بزرگان دارای فیض و کرامات، برترین وسایل ارتباط با خداوندند، نه بُت و صَنم و شرک و شراکت. و دین در معنای اَتمّ و اکمَلش، چیزی جز ارتباط با خداوند نیست. و بندگان بخت‌یار خدا، وسائط و وسائل‌ این رابطه‌اند، نه بُت و مایه‌ی بت‌پرستی؛ که سروش خَبط کرده‌است و فکری غلط، بافته‌است و از این رو به آن رو، پهلو به پهلو گردیده‌است. زُخرُف موهومات گاه، حجاب عظیم انسان می‌شود که سروش متأسّفانه بدان مبتلا شده‌است.

 

۴. کسی‌که مبانی فکری‌اش را دهه‌به‌دهه تغییر می‌دهد، چنین فردی، یا نباید افکارش را بآسانی به میان مردم بکشاند. یا باید بپذیرد، هربار که نظری می‌دهد ممکن است خیلی سست باشد، چون مبانی چنین افرادی لغزان است. با احترام. دامنه. ۱۹ آبان ۱۳۹۷.

 

مهدی ملایی:
سلام خدمت شما آقای طالبی،بنده خیلی از شما بزرگوار ممنون و سپاسگزارم که دغدغه ی مردم زادگاه خود را دارید،شما دانشمند و نیروی ارزشی برای ما محسوب می شوید و من خیلی امیدوارم با وجود شما بزرگواران سطح فرهنگ،گفتار و رفتار ما به درجه مطلوب برسد،و بتوانیم سطح مطالعه خود را بالا ببریم و هر مطلبی را بیان نکنیم،شما خیلی در مطالبتان سعی می کنید که فرهنگ فضای مجازی را که خیلیها بدون فکر هر پستی را میگذارند درست کنید و به ما بگویید که هر چه را که می خانیم نباید سریع قبول کنیم

 

از این بابت هم از شما به سهم خودم خیلی تشکر دارم،ولی فضای ملتهب کشور طوری هست که انگار همه دنبال نقطه ضعف از اسلام ومذهب هستند و مشکلاتی هم که فعلن وجود دارد وتبلیعات دشمنان داخلی و خارجی هم بیشتر به طرز فکر و برخورد مردم دامن زده است و باعث شد که بعضیا دنبال بهانه باشند،هر چند بنده معتقدم که کم کاری آدمهای موثر و مطلع محل در کمک کردن به فرهنگ مردم محل بی تاثیر نیست،در آخر باز هم از شما که دغدغده ی مردم دیار خوبمان دارابکلا را دارید واقعن سپاسگزارم،ببخشید از اینکه وقت شما را گرفتم

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده
اگر دقت کرده‌باشی، من نگفتم نظر، گفتم مبانی.
کسی‌که مبانی فکری‌اش را دهه‌به‌دهه تغییر می‌دهد، چنین فردی، یا نباید افکارش را بآسانی به میان مردم بکشاند. یا باید بپذیرد، هربار که نظری می‌دهد ممکن است خیلی سست باشد، چون مبانی چنین افرادی لغزان است.

در ضمن بین این سه یعنی نظر، نظریه و مبانی زمین تا آسمان فرق است.

 


بحث ۵۵ : این پرسش جناب مهندس محمد عبدی‌ست که عیناً درج و برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
"مرز بین نفاق و تقیه چیست؟ و التقاط و التقاطی چه مفهومی دارد؟"

 

پاسخ به بحث ۵۵

سلام. با تشکر از جناب عبدی که به طرح پرسش پرداختند. کوتاه جوابم این است:

 

۱. من عادت دارم هر پژوهش‌ام را با لغت‌شناسی انجام دهم. چون‌که تا واژه، معنی لفظی نشود، بیان ناقص می‌ماند و نیز در نوشته و پاسخ‌هایم اساساً به داشته‌ها و فهم خودم تکیه می‌کنم تا بتوانم نظرات و اندیشه‌ی خودم را بگویم، نه آرای دیگران را.

 

۲. نفاق یعنی دوسوراخ. لانه‌ی موش دو تا سوراخ و دو تا روزنه و دروازه دارد، تا با بروز خطر، از یکی وارد و از دیگری خارج شود. نفاق این‌گونه است، یعنی رفتاری‌ست که انسان برای رد گم کردن به آن روی می‌آورد. حال آن‌که به اصل آن اعتقاد و باور ندارد.

 

۳. اما تقیه، درست برخلاف نفاق است، باور و عقیده، وجود دارد اما مقتضیات زمان و مکان و ذکاوت عقل موجب می‌شود فردی تقیه کند. تقیه یعنی پوشاندن حفظ کردن و ترمزکردن. پس اگر عمار، برای مصلحتی بالاتر باور خود را در زندان مشرکان شکنجه‌گر و برده‌دار تقیه کرد، خدا هم در قرآن به کمکش می‌آید و اقدامش را تأیید و تقیه را تصویب می‌کند. البته تقیه در جایی که به ضرر اسلام باشد، پذیرفته نیست. مثل تقیه‌ی برخی روحانیان در برابر رفتار شاه. تقیه در کل راهکار متغیّری می‌باشد که شرائط زمان و مکان آن را روا و یا ناروا می‌نمایاند.

 

۴. اما التقاط که یعنی قاطی و مخلوط کردن، در مسائل دینی امری ناپسند است. اقتباس (=برگزیدن و گرفتن) درست است، ولی التقاط خطاست. چون در اقتباس انسان فرآورده‌های علمی دیگران را با تفکر و انتخاب، برمی‌گزیند. اما التقاط روش بی‌سوادانه‌ای‌ست. مثلاً درهم کردن اصول مارکس در مکتب اسلام. یا آلودن اسلام به هرنوع ایدئولوژی روزگار نو و کهن.



یکدست‌سازی!
به نام خدا. سلام. در دانشگاه استادی داشتیم به نام دکتر حسین بشیریه. چند درس مهم را با ایشان گذراندم. او تأثیرگذارترین تئوری‌پرداز سیاسی‌ست. هرچند اینک مدتی‌ست از ایران رفته‌است، ولی هنوز نیز نوشته‌هایش دنبال می‌شود.


این استاد جامعه‌شناسی سیاسی به ما می‌آموخت که داشتنِ تصوّر هرگونه هویتی به عنوان مقوله‌ای یکدست، ناب، و خالص تصوّری ایدئولوژیک است. از چشم‌انداز غیرایدئولوژیک، هویت‌ها همواره ناخالص، مرکّب، آمیخته، ناتمام، سیّال، گذرا و درحال بازسازی هستند.


از نظر بشیریه ایدئولوژی‌های کلّی‌پرداز عصر مدرن، در پیِ خالص‌سازیِ هویت‌ ملی، قومی، مذهبی و غیره برآمدند. مانند نازیسم آلمان و مدرنیسم پهلوی.


در نگاه او انواع "ناسیونالیسم"ها، خصلتِ موزائیک‌گونه و چند‌پاره‌ی مردم کشورشان را انکار کردند، تا برای حفظ قدرت و سلطنت خود، مردم را یکدست و پکپارچه کنند. مثل رژیم پهلوی که گفتمان آن بر سه پایه تأکید داشت: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت در چارچوب جغرافیای ایران به همراه بیرون افکندنِ هویت اسلامی و شیعی از ایران. حتی تا آن اندازه که تقویم هجرت پیامبر را به تقویم سلطنت هخامنشیان تغییر داد.


ملیت و هویت ملی در مقابلِ اسلام و هویت اسلامی، کانون گفتمان مدرنیسم روشنفکران عصر پهلوی را تشکیل می‌داد که اِغوای این تیپ وابستگان و دلدادگان به غرب، هر دو شاه _پدر و پسر_ را به قهقهراء بُرد.


با نوشتن این پست، خواستم بگویم هرگونه کوشش و دست‌وپا زدن برای بازگشت به کاری که ناسیونالیست‌های افراطی _مثل آلمان و ایران_ برای نژادپرستی و یکدست‌سازی، انجام می‌دادند، آب در هاون کوبیدن و وقت جوانان این مرز پرگُهر را به هدَردادن است. به گفته‌ی یک دانشمند ایران‌شناس: "هیچ نیرویی نمی‌تواند دو وجه ایرانی و اسلامی ایران را باز ستانَد." 


آری دوستان؛ همه‌ی ما می‌دانیم که حکومتی در ایران کامرواست، که هر دو وجه _ایرانیت و اسلامیت_ را همواره در برابر دیدگان خود قرار دهد. از نظر من، خراش به هر کدام _چه ایران، چه اسلام_ تراش است؛ یعنی لاغر ساختن، نَحیف کردن و ضعیف نمودن. چنین مَباد. والسّلام.

جهت مطالعات بیشتر به کتاب "ایران: هویت، ملیت، قومیت" به کوشش حمید احمدی رجوع شود.


۲۰ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 



@


حافظا در کُنج فقر و خلوتِ شب‌های تار
تا بوَد وِردت دعا و درسِ قرآن غم مَخور



@


نه. اشتباه می‌کنی دکتر
در نفاق، به دروغ، یک باور مطابق وضع موجود تظاهر می‌شود در حالی‌که به آن اعتقاد ندارد.
اما در تقیه، با توجه به وضع موجود، اختفاء (=پنهان داشتن) صورت می‌گیرد که در دورن به آن باور دارد.
اولی. یعنی نفاق، مذموم است، دومی، یعنی تقیه، ممدوح و پسندیده.

 

 

@

 


بحث ۵۶ : این پرسش جناب جوادی‌نسب است که عیناً درج و برای بحث و نقدونظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
"شخصی به شما مراجعه می کند و می گوید همسرم به من خیانت کرد شما چه راه حلی به او پیشنهاد می کنید؟"



پاسخ به بحث ۵۶
به نام خدا. سلام جناب جوادی نسب.  با شدّت تمام و واکنش سریع به آن فرد می‌گویم چرا اَسرار درون‌خانوادگی یک انسان خطاکار _آن‌هم مَحرم و شریک زندگی‌ات_ را پیش من افشاء و آبروریزی کرده‌ای؟ خدا مگر ستّار و پوشاننده‌ی عیب‌های آفریده‌های خود نیست؟
می‌گویم مگر امام علی (ع) با آن شخص که پیشش آمد از خیانت همسرش گفت، او را از برملا کردن این زشتی باز نداشت؟ تمام.

 


به‌کارگیریِ ناکاردیده!
به نام خدا. سلام. یکی از ویرانگرترین آسیب‌های وارده بر حکومت‌ها و حتی دموکراسی‌های امروزی، بکارگیری "نارکاردیده"هاست. یعنی ورود افراد ذی‌نفوذ، ثروتمند، مرفّه، اهل زدوبند، معامله‌گر و میراث‌خوار به محیط قدرت؛ چه با انتخابات _که با تأسف و غُصّه، پول، فریب، تبلیغ و وعده‌ها در آن اِصالت یافته‌است_ و چه از طریق انتصابات _که تأسُّف‌بارتر ملاک در آن بیشتر ارادت، چاپلوسی، سرسپردگی و بله‌قربان‌گویی‌هاست.
به قول شیخ اجل سعدی در کتاب بوستان:


نخواهی که ضایع شود روزگار
به نارکاردیده مَفرمای کار


اگر نیم‌نگاهی به ترامپ بکنید، همه‌چیز دست‌تان می‌آید؛ دسیسه در انتخابات، سُلطه‌ی پول و ثروت، چینش بدسابقه‌ترین افراد در سیستم، نژاد‌پرستی، فروش اسلحه برای کشتار انسان‌ها، غارت پول و اموال جهان خصوصاً دوشیدن سران فاسد اعراب منطقه و نیز فرو بردنِ همه‌ی ارزش‌ها، حقوق، آزادی و اصول دموکراسی به کام سود، سوداگری، خودکامگی و هژمونی (=سلطه‌گری).


کجایی سعدی! که بیایی و ببینی این پند و اندرز سیاسی‌ات توسط یکّه‌تازان جهان، لگدمال شده‌است.
۲۱ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۵۱۹
ساعت پست : ۰۵:۵۸
مشخصات پست

مدرسه فکرت ۱۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دوازدهم

 

اطلاعیه‌ی مدرسه‌ی فکرت
به نام خدا. چنانچه بارها یادآوری کرده ام،  هرگونه چت های دونفره سه‌نفره، در مدرسه ممنوع است. همانطورکه فوروارد (=بازفرست) ممنوع بوده است. این مقررات، هم موجب صیانت از حریم مدرسه است و هم نشان احترام گذاری به حقوق اعضا.


یادآوری می شود کماکان مثل تمام این مدت، دروازه‌ی مدرسه حداکثر تا نیم و نزدیک یک بامداد باز است، لطفا" از یک بامداد به بعد در مدرسه پیام نگذارید تا حریم خصوصی اعضا مختل نشود. احترام به حقوق متقابل، مهمترین نشانه‌ی فرهنگ، اخلاق و پایبندی به توصیه های مؤکّد دینی ست.با سپاس و احترام.


پاسخ:
سلام جناب جوادی نسب
من قبلاً در چندهفته گذشته نظرم را روشن گفتم.
من قائل به تلفیق هستم
هم عقب مانده
هم عقب نگه داشته شده.
یعنی دستان استبداد داخلی و استعمار خارجی هر دو در این بیداد دخیل است.
راستی من اصطلاح جهان سوم را توهین و نوعی توحّش می دانم که غربی ها به ملل دیگر روا می دارند.


چرا مرگ بر آمریکا؟
به نام خدا. سلام. من دست‌کم به چهار دلیل به این شعار استراتژیک ملل انقلابی جهان، ندای محوری ملت ایران و آموزه‌ی امام باور دارم:
۱. بدی به خود
۲. بدی به جهان
۳. بدی به ایران
۴_ فرمان عقل و قرآن


۱. آمریکایی‌ها به خود بدی کرده‌اند؛ از آن سال دور ۱۷۷۶ که با انگلیسی‌ها درافتادند و بعدها جنگ‌های داخلی استقلال ضد برده‌داری راه انداختند، و ایالات متحده‌ی آمریکا را بنا نهادند، تا الآن، به مرور و با مُنحنی نزولی، از آرمان بنیانگذاران اولیه و افکار درخشان ابراهام لینکلن و توماس جفرسون دست شُستند و به درّه‌ی سقوط و انحطاط کشانده‌شدند. در واقع آن "مجسّمه‌ی آزادی" _که آزادیخواهان انقلابی فرانسه در صدمین سال استقلال آمریکا به آنان هدیه کردند و در آن کشور نصب شد،_ امروزه تبدیل به "آزادی مجسمه" شده‌است! یعنی در حقیقت، آزادی اش را بلعید.


۲. آمریکایی‌ها به جهان بدی کرده‌ و می‌کنند؛ این کشور که می‌خواست محافظ آزادی و استقلال ملل باشد، کم کم از انزواطلبی و احترام به حقوق ملت‌ها بیرون رفت و در بیش از ۵۱ کشور جهان، رسماً و علناً کودتا راه انداخت و ژنرال‌ها و دیکتاتورها را بر سرکار گذاشت! و مردم را به دم تیغ مستبدان و حاکمان فاسدِ وابسته نهاد. یعنی در حقیقت، آمریکا استقلال ملت‌ها را بلعید.


۳. آمریکایی‌ها به ایران بدی کرده‌ و می‌کنند؛ امروزه، نسل اول دست‌کم عملکردهای بد و ظالمانه‌ی این رئیس جمهورهای آمریکا را از دهه‌ی بیست تا الآن خوب به یاد دارند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، اف کندی، جانسون، نیکسون، جرالد فورد، کارتر، ریگان، هربرت بوش، کلینتون، واکر بوش، اوباما، ترامپ. بدترین و خیانت‌بارترین آن ساقط کردن دولت مرحوم مصدق است که هرگز از اذهان جامعه‌ی مترقی و انقلابی ایران محو نمی‌شود که یک خادم ملت را با کودتا سرنگون کردند و یک خائن ملت را شاهنشاه! ساختند. و هنوز نیز دست از توطئه و فشار و ضربه‌زدن به ایران و آرمان انقلامان نشُستند. در حقیقت، آمریکا دموکراسی جهانی را بلعید.


۴. اما حکم عقل و قرآن؛


الف_ عقل حکم می‌کند باید در برابر کشوری که زورگویی و قُلدوری را به جای آزادی و دموکراسی به جهان تحمیل می‌کند و می‌خواهد ارباب‌منشانه و هژمنویک (=سُلطه‌گرانه)، بر همه‌ی جهان حکومت کند، ایستاد و تن به خواری و خفّت نداد. همان‌گونه که حکیم ایران ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، دادِ سخن سر داد. و امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی فریاد بلند "آمریکا شیطان بزرگ است" را بانگ زد و از تسلیم‌پذیری زنهارمان داد. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۷
بازدید ها : ۵۱۹
ساعت پست : ۰۵:۵۸
دنبال کننده

مدرسه فکرت ۱۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دوازدهم

 

اطلاعیه‌ی مدرسه‌ی فکرت
به نام خدا. چنانچه بارها یادآوری کرده ام،  هرگونه چت های دونفره سه‌نفره، در مدرسه ممنوع است. همانطورکه فوروارد (=بازفرست) ممنوع بوده است. این مقررات، هم موجب صیانت از حریم مدرسه است و هم نشان احترام گذاری به حقوق اعضا.


یادآوری می شود کماکان مثل تمام این مدت، دروازه‌ی مدرسه حداکثر تا نیم و نزدیک یک بامداد باز است، لطفا" از یک بامداد به بعد در مدرسه پیام نگذارید تا حریم خصوصی اعضا مختل نشود. احترام به حقوق متقابل، مهمترین نشانه‌ی فرهنگ، اخلاق و پایبندی به توصیه های مؤکّد دینی ست.با سپاس و احترام.


پاسخ:
سلام جناب جوادی نسب
من قبلاً در چندهفته گذشته نظرم را روشن گفتم.
من قائل به تلفیق هستم
هم عقب مانده
هم عقب نگه داشته شده.
یعنی دستان استبداد داخلی و استعمار خارجی هر دو در این بیداد دخیل است.
راستی من اصطلاح جهان سوم را توهین و نوعی توحّش می دانم که غربی ها به ملل دیگر روا می دارند.


چرا مرگ بر آمریکا؟
به نام خدا. سلام. من دست‌کم به چهار دلیل به این شعار استراتژیک ملل انقلابی جهان، ندای محوری ملت ایران و آموزه‌ی امام باور دارم:
۱. بدی به خود
۲. بدی به جهان
۳. بدی به ایران
۴_ فرمان عقل و قرآن


۱. آمریکایی‌ها به خود بدی کرده‌اند؛ از آن سال دور ۱۷۷۶ که با انگلیسی‌ها درافتادند و بعدها جنگ‌های داخلی استقلال ضد برده‌داری راه انداختند، و ایالات متحده‌ی آمریکا را بنا نهادند، تا الآن، به مرور و با مُنحنی نزولی، از آرمان بنیانگذاران اولیه و افکار درخشان ابراهام لینکلن و توماس جفرسون دست شُستند و به درّه‌ی سقوط و انحطاط کشانده‌شدند. در واقع آن "مجسّمه‌ی آزادی" _که آزادیخواهان انقلابی فرانسه در صدمین سال استقلال آمریکا به آنان هدیه کردند و در آن کشور نصب شد،_ امروزه تبدیل به "آزادی مجسمه" شده‌است! یعنی در حقیقت، آزادی اش را بلعید.


۲. آمریکایی‌ها به جهان بدی کرده‌ و می‌کنند؛ این کشور که می‌خواست محافظ آزادی و استقلال ملل باشد، کم کم از انزواطلبی و احترام به حقوق ملت‌ها بیرون رفت و در بیش از ۵۱ کشور جهان، رسماً و علناً کودتا راه انداخت و ژنرال‌ها و دیکتاتورها را بر سرکار گذاشت! و مردم را به دم تیغ مستبدان و حاکمان فاسدِ وابسته نهاد. یعنی در حقیقت، آمریکا استقلال ملت‌ها را بلعید.


۳. آمریکایی‌ها به ایران بدی کرده‌ و می‌کنند؛ امروزه، نسل اول دست‌کم عملکردهای بد و ظالمانه‌ی این رئیس جمهورهای آمریکا را از دهه‌ی بیست تا الآن خوب به یاد دارند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، اف کندی، جانسون، نیکسون، جرالد فورد، کارتر، ریگان، هربرت بوش، کلینتون، واکر بوش، اوباما، ترامپ. بدترین و خیانت‌بارترین آن ساقط کردن دولت مرحوم مصدق است که هرگز از اذهان جامعه‌ی مترقی و انقلابی ایران محو نمی‌شود که یک خادم ملت را با کودتا سرنگون کردند و یک خائن ملت را شاهنشاه! ساختند. و هنوز نیز دست از توطئه و فشار و ضربه‌زدن به ایران و آرمان انقلامان نشُستند. در حقیقت، آمریکا دموکراسی جهانی را بلعید.


۴. اما حکم عقل و قرآن؛


الف_ عقل حکم می‌کند باید در برابر کشوری که زورگویی و قُلدوری را به جای آزادی و دموکراسی به جهان تحمیل می‌کند و می‌خواهد ارباب‌منشانه و هژمنویک (=سُلطه‌گرانه)، بر همه‌ی جهان حکومت کند، ایستاد و تن به خواری و خفّت نداد. همان‌گونه که حکیم ایران ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، دادِ سخن سر داد. و امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی فریاد بلند "آمریکا شیطان بزرگ است" را بانگ زد و از تسلیم‌پذیری زنهارمان داد. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دوازدهم

 

اطلاعیه‌ی مدرسه‌ی فکرت
به نام خدا. چنانچه بارها یادآوری کرده ام،  هرگونه چت های دونفره سه‌نفره، در مدرسه ممنوع است. همانطورکه فوروارد (=بازفرست) ممنوع بوده است. این مقررات، هم موجب صیانت از حریم مدرسه است و هم نشان احترام گذاری به حقوق اعضا.


یادآوری می شود کماکان مثل تمام این مدت، دروازه‌ی مدرسه حداکثر تا نیم و نزدیک یک بامداد باز است، لطفا" از یک بامداد به بعد در مدرسه پیام نگذارید تا حریم خصوصی اعضا مختل نشود. احترام به حقوق متقابل، مهمترین نشانه‌ی فرهنگ، اخلاق و پایبندی به توصیه های مؤکّد دینی ست.با سپاس و احترام.


پاسخ:
سلام جناب جوادی نسب
من قبلاً در چندهفته گذشته نظرم را روشن گفتم.
من قائل به تلفیق هستم
هم عقب مانده
هم عقب نگه داشته شده.
یعنی دستان استبداد داخلی و استعمار خارجی هر دو در این بیداد دخیل است.
راستی من اصطلاح جهان سوم را توهین و نوعی توحّش می دانم که غربی ها به ملل دیگر روا می دارند.


چرا مرگ بر آمریکا؟
به نام خدا. سلام. من دست‌کم به چهار دلیل به این شعار استراتژیک ملل انقلابی جهان، ندای محوری ملت ایران و آموزه‌ی امام باور دارم:
۱. بدی به خود
۲. بدی به جهان
۳. بدی به ایران
۴_ فرمان عقل و قرآن


۱. آمریکایی‌ها به خود بدی کرده‌اند؛ از آن سال دور ۱۷۷۶ که با انگلیسی‌ها درافتادند و بعدها جنگ‌های داخلی استقلال ضد برده‌داری راه انداختند، و ایالات متحده‌ی آمریکا را بنا نهادند، تا الآن، به مرور و با مُنحنی نزولی، از آرمان بنیانگذاران اولیه و افکار درخشان ابراهام لینکلن و توماس جفرسون دست شُستند و به درّه‌ی سقوط و انحطاط کشانده‌شدند. در واقع آن "مجسّمه‌ی آزادی" _که آزادیخواهان انقلابی فرانسه در صدمین سال استقلال آمریکا به آنان هدیه کردند و در آن کشور نصب شد،_ امروزه تبدیل به "آزادی مجسمه" شده‌است! یعنی در حقیقت، آزادی اش را بلعید.


۲. آمریکایی‌ها به جهان بدی کرده‌ و می‌کنند؛ این کشور که می‌خواست محافظ آزادی و استقلال ملل باشد، کم کم از انزواطلبی و احترام به حقوق ملت‌ها بیرون رفت و در بیش از ۵۱ کشور جهان، رسماً و علناً کودتا راه انداخت و ژنرال‌ها و دیکتاتورها را بر سرکار گذاشت! و مردم را به دم تیغ مستبدان و حاکمان فاسدِ وابسته نهاد. یعنی در حقیقت، آمریکا استقلال ملت‌ها را بلعید.


۳. آمریکایی‌ها به ایران بدی کرده‌ و می‌کنند؛ امروزه، نسل اول دست‌کم عملکردهای بد و ظالمانه‌ی این رئیس جمهورهای آمریکا را از دهه‌ی بیست تا الآن خوب به یاد دارند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، اف کندی، جانسون، نیکسون، جرالد فورد، کارتر، ریگان، هربرت بوش، کلینتون، واکر بوش، اوباما، ترامپ. بدترین و خیانت‌بارترین آن ساقط کردن دولت مرحوم مصدق است که هرگز از اذهان جامعه‌ی مترقی و انقلابی ایران محو نمی‌شود که یک خادم ملت را با کودتا سرنگون کردند و یک خائن ملت را شاهنشاه! ساختند. و هنوز نیز دست از توطئه و فشار و ضربه‌زدن به ایران و آرمان انقلامان نشُستند. در حقیقت، آمریکا دموکراسی جهانی را بلعید.


۴. اما حکم عقل و قرآن؛


الف_ عقل حکم می‌کند باید در برابر کشوری که زورگویی و قُلدوری را به جای آزادی و دموکراسی به جهان تحمیل می‌کند و می‌خواهد ارباب‌منشانه و هژمنویک (=سُلطه‌گرانه)، بر همه‌ی جهان حکومت کند، ایستاد و تن به خواری و خفّت نداد. همان‌گونه که حکیم ایران ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، دادِ سخن سر داد. و امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی فریاد بلند "آمریکا شیطان بزرگ است" را بانگ زد و از تسلیم‌پذیری زنهارمان داد. بیشتر بخوانید ↓


ب_ قرآن فرمان می‌دهد موسی‌وار باید به سراغ فرعون رفت و با او احتجاج نمود و اگر فرعونیت کرد، باید با چنین خصمی، به مبارزه و نبرد برخاست و اگر شرائط نابودکردن فرعون فراهم نیست، دست‌کم تن به یوغ، اسارت، ذلت، گردن‌کشی، برده‌داری و خدایگون شدن فرعون‌ها نداد.
آن زمان که اسلام و قرآن در بالای طاقچه‌ها بود و هنوز مفاهیم آن به قول مرحوم طالقانی در صحنه نبود، و آرمان آن به قول مرحوم دکتر شریعتی فضیلت فراموش‌شده، بود؛ گرچه الحادِ مارکسیسم محکوم است، اما بخشی از مارکسیست های انقلابی جهان چون "چه‌گوارا" و تئوریسین های مشهورشان، در چهارگوشه‌ی جهان با درخشندگی به نبرد با امپریالیسم شتافتند؛ اما انحنای دولت‌های کمونیست به توتالیتریسم (=تمامت‌خواه) و دگردیسی به رُعب و وحشت، این نبرد را به نفع امپریالیسم مغلوبه نمود. اینک چهل‌سال است، ندای اسلام ناب محمدی از حلقوم ملت انقلابی ایران علیه‌ی زر و زور و تزویر امپریالیسم آمریکا به صدا و صلا درآمده‌است و پوزه‌ی آن را به خاک مالیده‌است. آمریکایی که حکومت یک "آل" را در عربستان به "جمهوریت" ایران ترجیح می‌دهد؛ چون می‌تواند آن فاسدان را بدوشد و هرگز نمی‌تواند "سیدعلی" آن تنها رفیق روحانی علی شریعتی را حتی ثانیه‌ای بفریبد. با همه‌ی گلایه‌ها و انتقاد‌ها که ممکن است در امور داخلی به رهبری داشته باشم، این خوی امپریالیسم ستیزانه‌اش را پویه‌ی انقلابی می‌دانم و فریاد برمی‌آورم: مرگ بر آمریکا و ننگ به نیرنگ تو.
۱۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ به نقدها
۱. به همه‌ی اعضایی که تا این ساعت، متن مرا مورد مطالعه، بررسی، تأیید و نیز نقد قرار داده‌اند؛ صمیمانه قدردانی می‌کنم و بر مقام علمی، توان تحلیلی، احاطه‌ی سیاسی و نیز دلسوزی و دردمندی‌شان احترام می‌گذارم.


۲. من در متنم چهار دلیل اقامه کرده‌ام؛ اما تا اینجا هیچ‌کدام از نقدها، به نقد این دلایل نپرداخت و به جای آن در مسائلی فرو رفت، که من هم درباره‌ی آن نوع مسائل سخن، تحلیل و برهان دارم. شاید شدیدتر از همه به مسائل عدیده‌ی داخلی حرف و نقد دارم که اینجا قصد ندارم به آن‌ها ورود کنم، چون هر کدام خود یک بحث مجزّا و دامنه‌دار است.


۳. این یک پارادایم است که هر انسان عاقلی، پشت حجّت، دلیل و براهین خود قرار می‌گیرد و من چون آمریکا را پدیده‌ی غارت و سلطه می‌بینم، این‌گونه ام. و این به دیده‌ی من خطا نیست، هرچند در منظر منتقدین دیدگاه هم نه فقط خطا حتی آن‌چنان است که نگاشته‌اند.


۴. اذعان می‌دارم که دوستان بسیار درخور شأن مدرسه‌ی فکرت، ظاهر شدند و بحث را جدی تلقی کرده و واکنش خردمندانه‌ای بروز داده‌اند. این حرکت، نشان این است که اعضای مدرسه نسبت به جامعه و تفکر، رویکرد فعالی دارند.


۵. من از همه‌ی نقدها و مُنقّدین بهره بردم، چه با طعم طنز، چه با طعنه، چه با کنایه، چه با اشاره و چه با صراحت در نقد و نظر.


۶. آنچه که مرا وادار می‌کند به این شعار استراتژیک باورمند باشم، چنانچه در متن هم آوردم، فقط به دلیل خصومت‌ورزی به ایران نبود، من با اندیشه‌ی جهانوارگی‌ پدیده را دیدم و بر آن، دلیل ارائه نمودم. من بر اینم اگر نقد دارید _که به حق هم باید داشته باشید_ باید بر دلیل های من عرضه کنید و آن را به شیوه‌ی مُتقن و بدونِ هیجان، اِبطال نمایید؛ چون از من بهتر می‌‌دانید راقِم را که رَجم و رَمی نمی‌‌کنند!
با تقدیم بالاترین احترام و پوزش
..


@
سلام آق‌سیدمحمدهاشمی
بله، حافظ در نوجوانی خمیرگیر نانوایی بوده و بسیار پراستعداد...
اما زندگی‌اش همانند غزل‌هایش که رندانه، است، پیچیده‌است که سرآخر هم اوباش حکومتی ریختند و خونه‌اش را ویران و کتاب‌هایش را سوزاندند و همین باعث شد حافظ چندروز بعد درگذشت 
و این اشعاری که حافظ به دست‌مان رسیده، تنها گوشه‌ای از آن است.
ممنونم که در پیِ آموختن‌ها هستی.

 


پاسخ بحث ۵۱
سلام. جناب مهندس عبدی دیدگاه‌ام به شرح زیر است:
۱. اساساً به خدمت‌گرفتن کودکان، اقدامی تبهکارانه است.
۲. ریشه‌ی این معضل فقر است و نیز بی‌توجهی خانواده‌ها.
۳. تاجایی‌که اطلاعات من قد می‌دهد، باندهایی مخوف دست به این بهره‌کشی می‌زنند.
۴. برخی از این معضل به فقر اقتصادی برنمی‌گردد بلکه ناشی از فرهنگ ناپذیری اجتماعی‌ست. شبیه تکدّی‌گری.
۵. من شخصاً با به بیگاری کشاندن انسان مخالف هستم. راه‌حل آن عدالت و الگوگیری از تجربیات کشورهایی ست که سوسیالیسم اجتماعی را در ساختارشان بکار گرفتند. مانند سوئد، نروژ، فنلاند.


خرافه
به نام خدا. سلام. اخیراً در کتاب علاءالدوله سمنانی (حکیم و عارف قرن ۷ و ۸ و وزیر شایسته‌ی ارغون‌شاه مغول) خواندم که "مغولان اعتقاد عظیمی به نجوم و خرافه و جادو داشتند."
نکته: نکنه خرافه‌گرایی در ایران، بخشی‌اش از همین‌جا و همین بُرهه برخاسته‌باشد؟ خودم براین نظرم که ایرانی‌ها چطور تن به پذیرفتن فرهنگ هِلِنی یونانی دوره‌ی سلوکی در ایران، نداده‌اند؛ ولی خرافه و جادو‌جَنبل مغولی‌ها را پذیرا شدند. البته که اللهُ‌اَعلم.
۱۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


سلام من به شما جناب
۱. ازاین‌که متن مرا خوانده‌ای و نقدی بر آن نگاشته‌ای جای سپاس و تحسین دارد.  ۲. به آزادی و تفکر آسیب‌شناسانه‌ات درود می‌فرستم.   ۳. موضوع روحانیت را که فرمودی، حتماً به تذکر شما عمل خواهم کرد و متنی خواهم نوشت. به‌روی‌چشم.   ۴. انتقادهایی که از کشور و دست‌اندکاران کرده‌ای، را انکار نمی‌کنم و من هم بارها دراین زمینه قلم زده‌ام و حق شما می‌دانم آزادانه و منطقی نظرت را می‌گویی.   ۵. اما این‌که مرا متهم کرده‌ای که با مرگ‌بر‌آمریکا به نون و نوا رسیده‌ام، جوابم رُک و ساده این است. نه چنین نیست. من یک شهروند عادی ایرانم و دیدگاه مستقلانه از حکومت و جناح‌ها دارم.  ۶. از شما ممنونم که به مسائل جامعه و آسیب‌ها آگاهی داری و دردمندانه قلم زده‌ای.
با احترام و پوزش. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه).


من بودم، پس؛ هستم
با آهنگِ پاپِ "من یه خواب خوب دیدمِ" صدای مشترک مسیح و آرش، با رهیاب (=GPS) مسیریاب، راندم به سوی راهپیمایی ضد‌امپریالیستی قم. (عکس زیر)
من با این حضورم درواقع گوش‌ِ جان سپردم به فریاد همه‌ی شهیدان راه آزادی و غیرتِ ویتنامی‌ها، کره‌ای‌ها، کوبایی‌ها، نیکاراگوئه‌ای‌ها، رودیزیایی‌ها، سرخ‌پوست‌ها، سیاه‌پوست‌ها، ستمدیده‌ها، فلسطینی‌ها، ایرانی‌ها و تمامی مغضوبین قارّه‌ها.
پس؛ من هم همانند رِنه دکارت که گفت من می‌اندیشم، پس هستم، می‌گویم: من بودم، پس هستم.


 


نامه ام به جناب آقا سید باقر شفیعی
 

سلام برادر
هرگز؛ حتی در مُخیّله‌ام نیز، فکر نمی‌کردم آن مرد، با آن‌همه گذشته و سیر مطالعاتی، ارتش آمریکا را آزادی‌بخش بداند. خصال روشنفکرانه‌ی انتقادی‌ات را خبر داشتم، اما تفکر جدیدت نسبت به امپریالیسم بر من تازگی داشت و اِعجاب آفرید. هرچند اخلاقم این نبوده و نیست که بر اعتقادات کسی سرَک بکشم و خدشه‌ای بزنم، و یا از احترام‌گذاری دست بشویم، اما نقد بر مشیء جدیدتان را بر خود محفوظ می‌دارم. به عنوان یک دانش‌آموخته‌ی علوم سیاسی و مطالعه‌گر امنیت ملی، به شما فقط این نکته را عرض می‌کنم که اغلب استراتژیست‌ها به این باور دارند، و آن این است: هر پدیده‌ای دو چهره‌ی همزمان دارد: فرصت و تهدید. دست‌کم این تز مورد دقت قرار گیرد. والسلام با احترام و پوزش.

 

پاسخ سید باقر شفیعی:
درود رفیق یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی همانطور در پست قبلی خودم  نوشتم با امپریالیسم این دشمن بشریت چه باید کرد  پس هنوز به عنوان دشمن  به ان معتقدم  وتوضیح دادم که نحوه مبارزه عوض شد نگفتم من انرا منجی میدانم گفتم حرکت جدیدش شبیه منجی و طرفدار حقوق بشر شد وبرای بدست اوردن منافع واستثمار روش جدیدی را انتخاب کرد که به ان میشود نئو امپریالیسم گفت  وحتی خیلیها  همان نسبت منجی را به اش دارند مانند مردم عراق وافغانستان ولیبی  از حمایت ان استقبال کردند همین حکومتهای لیبی وعراق وافغانستان و.... دست نشانده امریکا  هستند به شکل متفاوت نه مانند پینوشه و... وحتی جمهوری اسلامی در یورش به کشورهای عراق وافغانستان  در کنار انها ایستاد وتماسهایی داشتند . جناب طالبی  روش مبارزه عوض  شد سیاه سفید دیدن در عالم سیاست  را ه صحیح وسیاسنمداری نیست بله شما به عنوان  دانش اموخته  وفعال شغلی در حیطه امنیتی   بدرستی دو موضوع فرصت وتهدید را بیان نمودید که ما باید تهدید را به فرصت تبدیل کنیم نه بر عکس بله میشود در کنار همان امپریالیسم بر علیه ان میتوان مبارزه کرد وحق خویش راگرفت دادگاه لاهه وشادروان مصدق کرد  وهمین قضیه برجام  البته چرا برجام به  این صورت در امد خودت بهتر میدانی همان دلواپسانی  که  فرصت را دوباره به تهدید تبدیل کردند.

 

سلامِ دوباره
جناب آقاسیدباقر! حالا با شفافیت این نگرش‌تان دلشاد شدم. چون در متن قلبی این‌گونه نوشته‌بودی:
"اقای طالبی مبارزات  رنگ بوی دیگر گرفت همان امپریالیسم طرفدار حقوق بشر شد دیگر دست به کودتا نمیزند  حالا  به ظاهر منجی شد  عراق رانجات میدهد لیبی را افغانستان  ودر اروپا."

 

از این رو من چون شناخت و توقُع‌ام از شما به عنوان یک ضدامپریالیسم بود، گلایه کردم. اینک از تردید بیرون آمدم برادر و درود می‌فرستم به این دیدگاه انقلابی جهانوارگی شما.
از نظر من بحث تمام و قانع شدم. ممنونم.

 

 


حمام زنانه تا قبرستان
به نام خدا. سلام. از حمام‌های زنانه تعهّد گرفتند که زنان باحجاب را راه ندهند... اتوبوس‌ها حق ندارند سوارشان کنند... نگهبانان قبرستان‌ها راه‌شان ندهند...
کار حتی به جایی رسیده‌بود که مرجع تقلید شیعیان و رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی قم _مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی_ در زیرزمینِ خانه‌اش مخفیانه حمامی ساخت که زن‌های فامیل پنهانی از آن استفاده کنند.

رجوع شود به صفحه‌ی ۳۲ دائرةالمعارف مصور...


نکته: رضاخان درحالی می‌خواست با زور و اجبار، درهمه‌ی ابعاد ایران را از فرق سر تا ناخن پا، غربی (بهتراست بگویم غرب‌زده) کند، که مردم ایران _چه زن و چه مرد_ در طول تاریخ بلندش، پایبند به حجاب و پوشش و عاری از عریانی و برهنگی بودند. کتیبه‌ها، مجسّمه‌ها و آثار باستانی، همگی این عفّت و پوشش و حیاء را گواهی می‌دهد.

۱۴ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:


سلام جناب
ابتدا وظیفه‌ی خودم را عمل کنم از جناب‌عالی که بسیار منطقی در عرصه حاضری و بدور از هیاهو مطلب و نقد می‌نویسی، تشکر خالصانه کنم.

 

اما پاسخ کوتاه:

 

۱. بله، مردم فهیم و مترقی و آگاه ایران در این شعار استراتژیک، ملت آمریکا را از سیاست‌بازان خصومت‌ورز آنان، جدا می‌کنند.

۲. این آمریکاست که با ایران به لجاجت افتاده است. نه ایران. وقتی آنان این‌همه به ایران فشار وارد می‌کنند، ما باید چه کنیم. احتجاج و گفت‌وگو هم کردیم ولی آنان می‌خواهند ما هم مثل این "آل" های منطقه نوکر باشیم و مثل عصر خائفانه‌ی محمدرضاشاه، بدوشند ایران را.
با احترام و سپاس از شما.

 

پاسخ به بحث ۵۲
سلام. از آقا مسعود داراب بابت طرح پرسش ممنونم.
۱. انقلاب ایران محصول آگاهی و ترقی ملت بود، نه جهل. پس، انقلاب از دید من، یک اقدام تاریخی مردم محسوب می شود. و قابل نکوهش و ندامت نیست.


۲. با همه‌ی دسیسه‌های داخلی و خارجی، باز نیز انقلاب ثمراتِ وُفوری به ارمغان آورده است، که شمارش و اِحصای آن کارِ تاریخ‌نویسان است.


۳. اما پاره‌ای افکار و سیاست‌ها در این نظام، خلاف قانون اساسی و حقوق مردم و حتی گاه ضد آموزه‌های اسلام است، از جمله: تمامت‌خواهی، انحصار سیاسی، انسداد قدرت، میراث‌خواری، دخالت نظامیان در بازی سیاست، فساد حکومتی، تفسیر غلط از نظریه‌ی ولایت فقیه، تنگ‌نظری در هنر و فرهنگ، خودی و غیرخودی کردن شهروندان، زینت‌دانستن رأی مردم، خودسری‌ها، ایجاد مخفی گروه‌فشار، سردرگمی در اقتصاد. چندگونگی در سیاست خارجی. انتصابات مقامات، طویل‌المدت بودن پست‌های انتصابی. مجلس خبرگان ناقص، نظارت استصوابی، و... .


۴. اما آینده نظام، من قائل به پیش‌گویی نیستم اما چون به آینده‌نگری و نیز گردش روزگار به تعبیر قرآن، باور دارم، می‌گویم عمر هر حکومتی روزی بسر می‌رسد یا دچار دگرگونی می‌شود. بااین وجود، بالاخره مقامات فهمیده‌اند کهذ‌ باید پوست‌اندازی کنند و الّا ممکن است بحران ۸۸ دیگری کشور را فراگیرد، به نظرم هنوز زود است برای براندازان _که اندک‌اند و خیلی تنها و نیز بسیار درمانده_ به واژگونی و پایان آن، دلخوش کنند!.
 


شیخ عباس قمی و ما
به نام خدا. سلام. به این نوشته‌ام خوب دقت فرمایید. حاج‌شیخ‌عباس قمی، در مسجد گوهرشاد حرم رضوی مشهد، منبر می‌رفت. یک‌بار پدرش _که او هم عالِمی وارسته بود_ به او گفت آیا منبر که می‌روی، پیش‌ازآن مطالعه می‌کنی؟ جواب داد نه پدر. پدر بشدّت نگران شد و گفت پس به مردم مدیون و بدهکاری.


همین یک نَهیب و هشدار باعث شد شیخ عباس مسیر زندگی‌اش زیر و رو و دگرگون شود و کمالات و فضیلت‌ها کسب کند و صاحب مفاتیح‌الجنان گردد. نزد عامه‌ی مردم ارج، منزلت و مقام شامخ پیدا کند. بگذرم.


اما ما؛ 
دیده‌می‌شود عده‌ای زیاد در پهنه‌ی فضای مَجازی همان می‌کنند که مرحوم شیخ‌عباس قمی پیش از پند پدر، با منبر می‌کرد. شبانه‌روز بیش از ده‌ها پست، بارگذاری می‌کنند، بدون آن‌که پیش‌مطالعه‌ای، ارزیابی‌‌یی و یا تحقیقات اولیه‌ای بر روی محتوای آن کرده‌باشند. که دست‌کم اگر انتشار می‌دهند پیش خود، خدا و خلق‌الله بدهکار نباشند.

 

اگر انسان، مطالعه‌گرانه و خردمندانه گام بردارد، هرگز به خود و شأنیت خود اجازه نمی‌دهد مانند باران سیلاب‌زا، چپ و راست نوشته‌های سُست و اغلب آلوده به فریب و تهمت و دروغ را پخش کند و از خود هیچ‌چیز نداشته باشد؛ نه نوشته‌ای، نه فکری، نه نقدی، نه دیدگاهی، نه رأیی، نه حتی یادداشت معرفی یک کتابی یا مقاله‌ و سخنرانی‌یی.

۱۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

پاسخ به بحث ۵۳
 

این تز ارنستو چه گوارا که گفت: "نفرت، سپس شلّیک" هم درست است و هم نادرست.


۱. درست است، چون او مقابلش باتیستا داشت و برای سرنگونی این دیکتاتور _که فقر، گرسنگی، کشتار و وحشتِ دهشتناک در کوبا پدید آورده بود_ هیچ راهی نمانده‌بود مگر راه نفرت و آنگاه شلیک. به قول یک انقلابی شهیر، تفنگ نداری، تُف که داری!


۲. درست است؛ برای زمان و علیه‌ی کسانی مانند باتیستا که کشور و مردم را در شرائطی غیر از صلح و سازگاری قرار داده‌بود و همه‌ی مخالفان را از سرزمین مادری به بیرون رانده‌بود.


۳. نادرست است؛ وقتی با فردی مانند مؤسس حزب رستاخیز مواجه باشی. که میان دیکتاتوری و ادای دموکراسی در رفت و آمد بود! با تردید و ترس هم مانور فضای باز سیاسی می‌داد! و هم دسته‌دسته عالم و روشنفکر را به سیاهچاله و تبعید می‌بُرد. در چنین هنگامه‌ای، همان منعِ قیام مسلّحانه‌ی امام خمینی درست است، نه تئوری ارنستو. درود بر این هر دو.


 

جواب به جناب آزاد طالبی
سلام. نگرش‌ات در باب فلسفه‌ی عبادت، ستودنی‌ست. قبول دارم این سخن‌ات که عبادت فقط نماز‌گزاردن در مسجد نیست. اما نکته اینجاست، هر چیزی سرِ جای خودش. دست‌گیری یتیم، محبت به بینوا، مبارزه با ستم، تلاش برای مساوات، اقامه‌ی قسط، برگزاری حج و... هر کدام عبادتی دارای حکمت خود است. آسیب‌ها و خرافه‌ها هم در برخی عبادت‌ها داخل شد که همه جای تأمل و اندیشیدن دارد. نیز قبول دارم معایبی که در لا به لا اشارت داشتی.


خودت می‌دانی نماز عبادتی‌ست که خود خدا آن را بر بشر واجب فرموده، این خداپرست است که با نماز، آیا نردبان می‌سازد و یا وبال؟ هر کس خود، با توجه به قدر و اندازه‌ای خویش _که فقط خود از آن باخبر است_ خدایش را می‌جوید و با او رابطه‌ی راز برقرار می‌کند و رَطلِ گران نماز می‌زند.


کوتاه بگویم و بگذرم؛ دین در معنی دقیق‌اش یعنی رابطه‌ی انسان با خدا و ارتباطات متقابل میان خدا و او. نه از سر تجارت و معامله و سود، که از روی عشق و جذبه و ذوق. میان خدا و انسان رابطه‌ی دوستی برقرار است، مگر آن که انسان خود کُفر نعمت و قطع ارتباط کند.


پوزش از درازگویی‌ام، چه کنم چون می‌دانم جناب آزاد عموی خوب من، هم خوب می‌خواند و هم خوب می‌داند.
 

پاسخ به جناب حجةالاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی


سلامٌ علیکم
به نام خدا. بر خود فرض می‌دانم شایسته‌ترین احترامات را به آن روحانیِ دوست و استاد بزرگوارمان ابراز و نکاتی‌ مرقوم نمایم.


۱. انتظارات دوستم جناب امیر رمضانی را از شخص جناب‌عالی، برحق و بسیارنیکو می‌دانم، که الحمدُلله آن جناب نیز در پاسخ به امیر، بانهایت سماحت و خصلت پسندیده، این قدردانی و استقبال را پنهان نگه‌نداشته‌اید.


۲. لَحن و انتقادات جناب امیر را اگرچه نمیگویم تحریک‌کننده، بلکه بشدّت نامناسب بود. روا آن بود، ادبیات بکاررفته در آن متن، بهتر استخدام می‌گردید.


۳. پیشنهاد جناب امیر را مبنی بر تأسیس مدرسه‌ی مَجازی توسط حضرت‌عالی، جهتِ تمهید بستر بحث و مواجهه‌ی فکری با نسل جوان، راهکاری منطقی و رهگشا ارزیابی ‌می‌کنم. امرِ میمونی که من هم زمانی از محضرتان طلب کرده بودم.


۴. پاسخ شما به امیر را فوق‌العاده بانزاکت، مستدل و حاکی از روح اُخوت و سازگاری می‌دانم.


۵. برخلاف جناب امیر، من حضور شما در عرصه‌ی مَجازی را طویل‌المدت، حیّ‌وحاضر، خویشتندار، فعّال و از همه‌ی روحانیون محل، منطقه‌ی میاندورد، ساری و نکا، بیشتر و شائقانه‌تر دیده و گواهی راسخ می‌دهم. که جناب‌عالی در پاسخ به امیر بر این رزومه‌ی کاری و سابقه‌ی حضور بخوبی اشارت داشتی.


۶. توقّع امیر از شما مبنی بر منولوگ (=تک‌گویی) نبودن و دیالوگ برقرار کردن را، هم صواب، هم نافع و هم از اَهمّ امور تلقی می‌کنم و اگر فقیه بودم، واجب و اُولی.


۷. حق شما می‌دانم که فرمودی با برخی از مواضع سیاسی و غیرسیاسی من، مخالفی. من این اختلاف‌نظر را طبیعی و مطابق با روح عقلانیت و فرصت برابر انتخاب اندیشمندانه راه و مشیء فکری هر فرد می‌دانم. البته من در مسائل شرعی شما را کارشناس دین می‌دانم اما با هم ممکن است بر سر مسائل دینی و سیاسی نگرش متفاوت داشته‌باشیم که این مرضیّ خداست.


۸. از محبت شما بر من، در آن پاسخ به امیر، به رسم دینی و اخلاقی و دوستی و شاگردی از شما تقدیر و سپاس به عمل می‌آورم و صراحتاً می‌طلبم برای‌مان دعا بفرمایید و رهنما بمانید. و چون سعدی به پاس فعالیت روزافزون شما استاد فاضل در فضای مَجازی می‌گویم:


خردمند مردم، هنرپروند
که تن‌پروان از هنر لاغرند


والسّلام
۱۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسه فکرت ۱۲

مدرسه فکرت ۱۲

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۱۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دوازدهم

 

اطلاعیه‌ی مدرسه‌ی فکرت
به نام خدا. چنانچه بارها یادآوری کرده ام،  هرگونه چت های دونفره سه‌نفره، در مدرسه ممنوع است. همانطورکه فوروارد (=بازفرست) ممنوع بوده است. این مقررات، هم موجب صیانت از حریم مدرسه است و هم نشان احترام گذاری به حقوق اعضا.


یادآوری می شود کماکان مثل تمام این مدت، دروازه‌ی مدرسه حداکثر تا نیم و نزدیک یک بامداد باز است، لطفا" از یک بامداد به بعد در مدرسه پیام نگذارید تا حریم خصوصی اعضا مختل نشود. احترام به حقوق متقابل، مهمترین نشانه‌ی فرهنگ، اخلاق و پایبندی به توصیه های مؤکّد دینی ست.با سپاس و احترام.


پاسخ:
سلام جناب جوادی نسب
من قبلاً در چندهفته گذشته نظرم را روشن گفتم.
من قائل به تلفیق هستم
هم عقب مانده
هم عقب نگه داشته شده.
یعنی دستان استبداد داخلی و استعمار خارجی هر دو در این بیداد دخیل است.
راستی من اصطلاح جهان سوم را توهین و نوعی توحّش می دانم که غربی ها به ملل دیگر روا می دارند.


چرا مرگ بر آمریکا؟
به نام خدا. سلام. من دست‌کم به چهار دلیل به این شعار استراتژیک ملل انقلابی جهان، ندای محوری ملت ایران و آموزه‌ی امام باور دارم:
۱. بدی به خود
۲. بدی به جهان
۳. بدی به ایران
۴_ فرمان عقل و قرآن


۱. آمریکایی‌ها به خود بدی کرده‌اند؛ از آن سال دور ۱۷۷۶ که با انگلیسی‌ها درافتادند و بعدها جنگ‌های داخلی استقلال ضد برده‌داری راه انداختند، و ایالات متحده‌ی آمریکا را بنا نهادند، تا الآن، به مرور و با مُنحنی نزولی، از آرمان بنیانگذاران اولیه و افکار درخشان ابراهام لینکلن و توماس جفرسون دست شُستند و به درّه‌ی سقوط و انحطاط کشانده‌شدند. در واقع آن "مجسّمه‌ی آزادی" _که آزادیخواهان انقلابی فرانسه در صدمین سال استقلال آمریکا به آنان هدیه کردند و در آن کشور نصب شد،_ امروزه تبدیل به "آزادی مجسمه" شده‌است! یعنی در حقیقت، آزادی اش را بلعید.


۲. آمریکایی‌ها به جهان بدی کرده‌ و می‌کنند؛ این کشور که می‌خواست محافظ آزادی و استقلال ملل باشد، کم کم از انزواطلبی و احترام به حقوق ملت‌ها بیرون رفت و در بیش از ۵۱ کشور جهان، رسماً و علناً کودتا راه انداخت و ژنرال‌ها و دیکتاتورها را بر سرکار گذاشت! و مردم را به دم تیغ مستبدان و حاکمان فاسدِ وابسته نهاد. یعنی در حقیقت، آمریکا استقلال ملت‌ها را بلعید.


۳. آمریکایی‌ها به ایران بدی کرده‌ و می‌کنند؛ امروزه، نسل اول دست‌کم عملکردهای بد و ظالمانه‌ی این رئیس جمهورهای آمریکا را از دهه‌ی بیست تا الآن خوب به یاد دارند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، اف کندی، جانسون، نیکسون، جرالد فورد، کارتر، ریگان، هربرت بوش، کلینتون، واکر بوش، اوباما، ترامپ. بدترین و خیانت‌بارترین آن ساقط کردن دولت مرحوم مصدق است که هرگز از اذهان جامعه‌ی مترقی و انقلابی ایران محو نمی‌شود که یک خادم ملت را با کودتا سرنگون کردند و یک خائن ملت را شاهنشاه! ساختند. و هنوز نیز دست از توطئه و فشار و ضربه‌زدن به ایران و آرمان انقلامان نشُستند. در حقیقت، آمریکا دموکراسی جهانی را بلعید.


۴. اما حکم عقل و قرآن؛


الف_ عقل حکم می‌کند باید در برابر کشوری که زورگویی و قُلدوری را به جای آزادی و دموکراسی به جهان تحمیل می‌کند و می‌خواهد ارباب‌منشانه و هژمنویک (=سُلطه‌گرانه)، بر همه‌ی جهان حکومت کند، ایستاد و تن به خواری و خفّت نداد. همان‌گونه که حکیم ایران ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، دادِ سخن سر داد. و امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی فریاد بلند "آمریکا شیطان بزرگ است" را بانگ زد و از تسلیم‌پذیری زنهارمان داد. بیشتر بخوانید ↓

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت دوازدهم

 

اطلاعیه‌ی مدرسه‌ی فکرت
به نام خدا. چنانچه بارها یادآوری کرده ام،  هرگونه چت های دونفره سه‌نفره، در مدرسه ممنوع است. همانطورکه فوروارد (=بازفرست) ممنوع بوده است. این مقررات، هم موجب صیانت از حریم مدرسه است و هم نشان احترام گذاری به حقوق اعضا.


یادآوری می شود کماکان مثل تمام این مدت، دروازه‌ی مدرسه حداکثر تا نیم و نزدیک یک بامداد باز است، لطفا" از یک بامداد به بعد در مدرسه پیام نگذارید تا حریم خصوصی اعضا مختل نشود. احترام به حقوق متقابل، مهمترین نشانه‌ی فرهنگ، اخلاق و پایبندی به توصیه های مؤکّد دینی ست.با سپاس و احترام.


پاسخ:
سلام جناب جوادی نسب
من قبلاً در چندهفته گذشته نظرم را روشن گفتم.
من قائل به تلفیق هستم
هم عقب مانده
هم عقب نگه داشته شده.
یعنی دستان استبداد داخلی و استعمار خارجی هر دو در این بیداد دخیل است.
راستی من اصطلاح جهان سوم را توهین و نوعی توحّش می دانم که غربی ها به ملل دیگر روا می دارند.


چرا مرگ بر آمریکا؟
به نام خدا. سلام. من دست‌کم به چهار دلیل به این شعار استراتژیک ملل انقلابی جهان، ندای محوری ملت ایران و آموزه‌ی امام باور دارم:
۱. بدی به خود
۲. بدی به جهان
۳. بدی به ایران
۴_ فرمان عقل و قرآن


۱. آمریکایی‌ها به خود بدی کرده‌اند؛ از آن سال دور ۱۷۷۶ که با انگلیسی‌ها درافتادند و بعدها جنگ‌های داخلی استقلال ضد برده‌داری راه انداختند، و ایالات متحده‌ی آمریکا را بنا نهادند، تا الآن، به مرور و با مُنحنی نزولی، از آرمان بنیانگذاران اولیه و افکار درخشان ابراهام لینکلن و توماس جفرسون دست شُستند و به درّه‌ی سقوط و انحطاط کشانده‌شدند. در واقع آن "مجسّمه‌ی آزادی" _که آزادیخواهان انقلابی فرانسه در صدمین سال استقلال آمریکا به آنان هدیه کردند و در آن کشور نصب شد،_ امروزه تبدیل به "آزادی مجسمه" شده‌است! یعنی در حقیقت، آزادی اش را بلعید.


۲. آمریکایی‌ها به جهان بدی کرده‌ و می‌کنند؛ این کشور که می‌خواست محافظ آزادی و استقلال ملل باشد، کم کم از انزواطلبی و احترام به حقوق ملت‌ها بیرون رفت و در بیش از ۵۱ کشور جهان، رسماً و علناً کودتا راه انداخت و ژنرال‌ها و دیکتاتورها را بر سرکار گذاشت! و مردم را به دم تیغ مستبدان و حاکمان فاسدِ وابسته نهاد. یعنی در حقیقت، آمریکا استقلال ملت‌ها را بلعید.


۳. آمریکایی‌ها به ایران بدی کرده‌ و می‌کنند؛ امروزه، نسل اول دست‌کم عملکردهای بد و ظالمانه‌ی این رئیس جمهورهای آمریکا را از دهه‌ی بیست تا الآن خوب به یاد دارند: روزولت، ترومن، آیزنهاور، اف کندی، جانسون، نیکسون، جرالد فورد، کارتر، ریگان، هربرت بوش، کلینتون، واکر بوش، اوباما، ترامپ. بدترین و خیانت‌بارترین آن ساقط کردن دولت مرحوم مصدق است که هرگز از اذهان جامعه‌ی مترقی و انقلابی ایران محو نمی‌شود که یک خادم ملت را با کودتا سرنگون کردند و یک خائن ملت را شاهنشاه! ساختند. و هنوز نیز دست از توطئه و فشار و ضربه‌زدن به ایران و آرمان انقلامان نشُستند. در حقیقت، آمریکا دموکراسی جهانی را بلعید.


۴. اما حکم عقل و قرآن؛


الف_ عقل حکم می‌کند باید در برابر کشوری که زورگویی و قُلدوری را به جای آزادی و دموکراسی به جهان تحمیل می‌کند و می‌خواهد ارباب‌منشانه و هژمنویک (=سُلطه‌گرانه)، بر همه‌ی جهان حکومت کند، ایستاد و تن به خواری و خفّت نداد. همان‌گونه که حکیم ایران ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، دادِ سخن سر داد. و امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی فریاد بلند "آمریکا شیطان بزرگ است" را بانگ زد و از تسلیم‌پذیری زنهارمان داد. بیشتر بخوانید ↓


ب_ قرآن فرمان می‌دهد موسی‌وار باید به سراغ فرعون رفت و با او احتجاج نمود و اگر فرعونیت کرد، باید با چنین خصمی، به مبارزه و نبرد برخاست و اگر شرائط نابودکردن فرعون فراهم نیست، دست‌کم تن به یوغ، اسارت، ذلت، گردن‌کشی، برده‌داری و خدایگون شدن فرعون‌ها نداد.
آن زمان که اسلام و قرآن در بالای طاقچه‌ها بود و هنوز مفاهیم آن به قول مرحوم طالقانی در صحنه نبود، و آرمان آن به قول مرحوم دکتر شریعتی فضیلت فراموش‌شده، بود؛ گرچه الحادِ مارکسیسم محکوم است، اما بخشی از مارکسیست های انقلابی جهان چون "چه‌گوارا" و تئوریسین های مشهورشان، در چهارگوشه‌ی جهان با درخشندگی به نبرد با امپریالیسم شتافتند؛ اما انحنای دولت‌های کمونیست به توتالیتریسم (=تمامت‌خواه) و دگردیسی به رُعب و وحشت، این نبرد را به نفع امپریالیسم مغلوبه نمود. اینک چهل‌سال است، ندای اسلام ناب محمدی از حلقوم ملت انقلابی ایران علیه‌ی زر و زور و تزویر امپریالیسم آمریکا به صدا و صلا درآمده‌است و پوزه‌ی آن را به خاک مالیده‌است. آمریکایی که حکومت یک "آل" را در عربستان به "جمهوریت" ایران ترجیح می‌دهد؛ چون می‌تواند آن فاسدان را بدوشد و هرگز نمی‌تواند "سیدعلی" آن تنها رفیق روحانی علی شریعتی را حتی ثانیه‌ای بفریبد. با همه‌ی گلایه‌ها و انتقاد‌ها که ممکن است در امور داخلی به رهبری داشته باشم، این خوی امپریالیسم ستیزانه‌اش را پویه‌ی انقلابی می‌دانم و فریاد برمی‌آورم: مرگ بر آمریکا و ننگ به نیرنگ تو.
۱۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ به نقدها
۱. به همه‌ی اعضایی که تا این ساعت، متن مرا مورد مطالعه، بررسی، تأیید و نیز نقد قرار داده‌اند؛ صمیمانه قدردانی می‌کنم و بر مقام علمی، توان تحلیلی، احاطه‌ی سیاسی و نیز دلسوزی و دردمندی‌شان احترام می‌گذارم.


۲. من در متنم چهار دلیل اقامه کرده‌ام؛ اما تا اینجا هیچ‌کدام از نقدها، به نقد این دلایل نپرداخت و به جای آن در مسائلی فرو رفت، که من هم درباره‌ی آن نوع مسائل سخن، تحلیل و برهان دارم. شاید شدیدتر از همه به مسائل عدیده‌ی داخلی حرف و نقد دارم که اینجا قصد ندارم به آن‌ها ورود کنم، چون هر کدام خود یک بحث مجزّا و دامنه‌دار است.


۳. این یک پارادایم است که هر انسان عاقلی، پشت حجّت، دلیل و براهین خود قرار می‌گیرد و من چون آمریکا را پدیده‌ی غارت و سلطه می‌بینم، این‌گونه ام. و این به دیده‌ی من خطا نیست، هرچند در منظر منتقدین دیدگاه هم نه فقط خطا حتی آن‌چنان است که نگاشته‌اند.


۴. اذعان می‌دارم که دوستان بسیار درخور شأن مدرسه‌ی فکرت، ظاهر شدند و بحث را جدی تلقی کرده و واکنش خردمندانه‌ای بروز داده‌اند. این حرکت، نشان این است که اعضای مدرسه نسبت به جامعه و تفکر، رویکرد فعالی دارند.


۵. من از همه‌ی نقدها و مُنقّدین بهره بردم، چه با طعم طنز، چه با طعنه، چه با کنایه، چه با اشاره و چه با صراحت در نقد و نظر.


۶. آنچه که مرا وادار می‌کند به این شعار استراتژیک باورمند باشم، چنانچه در متن هم آوردم، فقط به دلیل خصومت‌ورزی به ایران نبود، من با اندیشه‌ی جهانوارگی‌ پدیده را دیدم و بر آن، دلیل ارائه نمودم. من بر اینم اگر نقد دارید _که به حق هم باید داشته باشید_ باید بر دلیل های من عرضه کنید و آن را به شیوه‌ی مُتقن و بدونِ هیجان، اِبطال نمایید؛ چون از من بهتر می‌‌دانید راقِم را که رَجم و رَمی نمی‌‌کنند!
با تقدیم بالاترین احترام و پوزش
..


@
سلام آق‌سیدمحمدهاشمی
بله، حافظ در نوجوانی خمیرگیر نانوایی بوده و بسیار پراستعداد...
اما زندگی‌اش همانند غزل‌هایش که رندانه، است، پیچیده‌است که سرآخر هم اوباش حکومتی ریختند و خونه‌اش را ویران و کتاب‌هایش را سوزاندند و همین باعث شد حافظ چندروز بعد درگذشت 
و این اشعاری که حافظ به دست‌مان رسیده، تنها گوشه‌ای از آن است.
ممنونم که در پیِ آموختن‌ها هستی.

 


پاسخ بحث ۵۱
سلام. جناب مهندس عبدی دیدگاه‌ام به شرح زیر است:
۱. اساساً به خدمت‌گرفتن کودکان، اقدامی تبهکارانه است.
۲. ریشه‌ی این معضل فقر است و نیز بی‌توجهی خانواده‌ها.
۳. تاجایی‌که اطلاعات من قد می‌دهد، باندهایی مخوف دست به این بهره‌کشی می‌زنند.
۴. برخی از این معضل به فقر اقتصادی برنمی‌گردد بلکه ناشی از فرهنگ ناپذیری اجتماعی‌ست. شبیه تکدّی‌گری.
۵. من شخصاً با به بیگاری کشاندن انسان مخالف هستم. راه‌حل آن عدالت و الگوگیری از تجربیات کشورهایی ست که سوسیالیسم اجتماعی را در ساختارشان بکار گرفتند. مانند سوئد، نروژ، فنلاند.


خرافه
به نام خدا. سلام. اخیراً در کتاب علاءالدوله سمنانی (حکیم و عارف قرن ۷ و ۸ و وزیر شایسته‌ی ارغون‌شاه مغول) خواندم که "مغولان اعتقاد عظیمی به نجوم و خرافه و جادو داشتند."
نکته: نکنه خرافه‌گرایی در ایران، بخشی‌اش از همین‌جا و همین بُرهه برخاسته‌باشد؟ خودم براین نظرم که ایرانی‌ها چطور تن به پذیرفتن فرهنگ هِلِنی یونانی دوره‌ی سلوکی در ایران، نداده‌اند؛ ولی خرافه و جادو‌جَنبل مغولی‌ها را پذیرا شدند. البته که اللهُ‌اَعلم.
۱۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


سلام من به شما جناب
۱. ازاین‌که متن مرا خوانده‌ای و نقدی بر آن نگاشته‌ای جای سپاس و تحسین دارد.  ۲. به آزادی و تفکر آسیب‌شناسانه‌ات درود می‌فرستم.   ۳. موضوع روحانیت را که فرمودی، حتماً به تذکر شما عمل خواهم کرد و متنی خواهم نوشت. به‌روی‌چشم.   ۴. انتقادهایی که از کشور و دست‌اندکاران کرده‌ای، را انکار نمی‌کنم و من هم بارها دراین زمینه قلم زده‌ام و حق شما می‌دانم آزادانه و منطقی نظرت را می‌گویی.   ۵. اما این‌که مرا متهم کرده‌ای که با مرگ‌بر‌آمریکا به نون و نوا رسیده‌ام، جوابم رُک و ساده این است. نه چنین نیست. من یک شهروند عادی ایرانم و دیدگاه مستقلانه از حکومت و جناح‌ها دارم.  ۶. از شما ممنونم که به مسائل جامعه و آسیب‌ها آگاهی داری و دردمندانه قلم زده‌ای.
با احترام و پوزش. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه).


من بودم، پس؛ هستم
با آهنگِ پاپِ "من یه خواب خوب دیدمِ" صدای مشترک مسیح و آرش، با رهیاب (=GPS) مسیریاب، راندم به سوی راهپیمایی ضد‌امپریالیستی قم. (عکس زیر)
من با این حضورم درواقع گوش‌ِ جان سپردم به فریاد همه‌ی شهیدان راه آزادی و غیرتِ ویتنامی‌ها، کره‌ای‌ها، کوبایی‌ها، نیکاراگوئه‌ای‌ها، رودیزیایی‌ها، سرخ‌پوست‌ها، سیاه‌پوست‌ها، ستمدیده‌ها، فلسطینی‌ها، ایرانی‌ها و تمامی مغضوبین قارّه‌ها.
پس؛ من هم همانند رِنه دکارت که گفت من می‌اندیشم، پس هستم، می‌گویم: من بودم، پس هستم.


 


نامه ام به جناب آقا سید باقر شفیعی
 

سلام برادر
هرگز؛ حتی در مُخیّله‌ام نیز، فکر نمی‌کردم آن مرد، با آن‌همه گذشته و سیر مطالعاتی، ارتش آمریکا را آزادی‌بخش بداند. خصال روشنفکرانه‌ی انتقادی‌ات را خبر داشتم، اما تفکر جدیدت نسبت به امپریالیسم بر من تازگی داشت و اِعجاب آفرید. هرچند اخلاقم این نبوده و نیست که بر اعتقادات کسی سرَک بکشم و خدشه‌ای بزنم، و یا از احترام‌گذاری دست بشویم، اما نقد بر مشیء جدیدتان را بر خود محفوظ می‌دارم. به عنوان یک دانش‌آموخته‌ی علوم سیاسی و مطالعه‌گر امنیت ملی، به شما فقط این نکته را عرض می‌کنم که اغلب استراتژیست‌ها به این باور دارند، و آن این است: هر پدیده‌ای دو چهره‌ی همزمان دارد: فرصت و تهدید. دست‌کم این تز مورد دقت قرار گیرد. والسلام با احترام و پوزش.

 

پاسخ سید باقر شفیعی:
درود رفیق یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی همانطور در پست قبلی خودم  نوشتم با امپریالیسم این دشمن بشریت چه باید کرد  پس هنوز به عنوان دشمن  به ان معتقدم  وتوضیح دادم که نحوه مبارزه عوض شد نگفتم من انرا منجی میدانم گفتم حرکت جدیدش شبیه منجی و طرفدار حقوق بشر شد وبرای بدست اوردن منافع واستثمار روش جدیدی را انتخاب کرد که به ان میشود نئو امپریالیسم گفت  وحتی خیلیها  همان نسبت منجی را به اش دارند مانند مردم عراق وافغانستان ولیبی  از حمایت ان استقبال کردند همین حکومتهای لیبی وعراق وافغانستان و.... دست نشانده امریکا  هستند به شکل متفاوت نه مانند پینوشه و... وحتی جمهوری اسلامی در یورش به کشورهای عراق وافغانستان  در کنار انها ایستاد وتماسهایی داشتند . جناب طالبی  روش مبارزه عوض  شد سیاه سفید دیدن در عالم سیاست  را ه صحیح وسیاسنمداری نیست بله شما به عنوان  دانش اموخته  وفعال شغلی در حیطه امنیتی   بدرستی دو موضوع فرصت وتهدید را بیان نمودید که ما باید تهدید را به فرصت تبدیل کنیم نه بر عکس بله میشود در کنار همان امپریالیسم بر علیه ان میتوان مبارزه کرد وحق خویش راگرفت دادگاه لاهه وشادروان مصدق کرد  وهمین قضیه برجام  البته چرا برجام به  این صورت در امد خودت بهتر میدانی همان دلواپسانی  که  فرصت را دوباره به تهدید تبدیل کردند.

 

سلامِ دوباره
جناب آقاسیدباقر! حالا با شفافیت این نگرش‌تان دلشاد شدم. چون در متن قلبی این‌گونه نوشته‌بودی:
"اقای طالبی مبارزات  رنگ بوی دیگر گرفت همان امپریالیسم طرفدار حقوق بشر شد دیگر دست به کودتا نمیزند  حالا  به ظاهر منجی شد  عراق رانجات میدهد لیبی را افغانستان  ودر اروپا."

 

از این رو من چون شناخت و توقُع‌ام از شما به عنوان یک ضدامپریالیسم بود، گلایه کردم. اینک از تردید بیرون آمدم برادر و درود می‌فرستم به این دیدگاه انقلابی جهانوارگی شما.
از نظر من بحث تمام و قانع شدم. ممنونم.

 

 


حمام زنانه تا قبرستان
به نام خدا. سلام. از حمام‌های زنانه تعهّد گرفتند که زنان باحجاب را راه ندهند... اتوبوس‌ها حق ندارند سوارشان کنند... نگهبانان قبرستان‌ها راه‌شان ندهند...
کار حتی به جایی رسیده‌بود که مرجع تقلید شیعیان و رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی قم _مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی_ در زیرزمینِ خانه‌اش مخفیانه حمامی ساخت که زن‌های فامیل پنهانی از آن استفاده کنند.

رجوع شود به صفحه‌ی ۳۲ دائرةالمعارف مصور...


نکته: رضاخان درحالی می‌خواست با زور و اجبار، درهمه‌ی ابعاد ایران را از فرق سر تا ناخن پا، غربی (بهتراست بگویم غرب‌زده) کند، که مردم ایران _چه زن و چه مرد_ در طول تاریخ بلندش، پایبند به حجاب و پوشش و عاری از عریانی و برهنگی بودند. کتیبه‌ها، مجسّمه‌ها و آثار باستانی، همگی این عفّت و پوشش و حیاء را گواهی می‌دهد.

۱۴ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

پاسخ:


سلام جناب
ابتدا وظیفه‌ی خودم را عمل کنم از جناب‌عالی که بسیار منطقی در عرصه حاضری و بدور از هیاهو مطلب و نقد می‌نویسی، تشکر خالصانه کنم.

 

اما پاسخ کوتاه:

 

۱. بله، مردم فهیم و مترقی و آگاه ایران در این شعار استراتژیک، ملت آمریکا را از سیاست‌بازان خصومت‌ورز آنان، جدا می‌کنند.

۲. این آمریکاست که با ایران به لجاجت افتاده است. نه ایران. وقتی آنان این‌همه به ایران فشار وارد می‌کنند، ما باید چه کنیم. احتجاج و گفت‌وگو هم کردیم ولی آنان می‌خواهند ما هم مثل این "آل" های منطقه نوکر باشیم و مثل عصر خائفانه‌ی محمدرضاشاه، بدوشند ایران را.
با احترام و سپاس از شما.

 

پاسخ به بحث ۵۲
سلام. از آقا مسعود داراب بابت طرح پرسش ممنونم.
۱. انقلاب ایران محصول آگاهی و ترقی ملت بود، نه جهل. پس، انقلاب از دید من، یک اقدام تاریخی مردم محسوب می شود. و قابل نکوهش و ندامت نیست.


۲. با همه‌ی دسیسه‌های داخلی و خارجی، باز نیز انقلاب ثمراتِ وُفوری به ارمغان آورده است، که شمارش و اِحصای آن کارِ تاریخ‌نویسان است.


۳. اما پاره‌ای افکار و سیاست‌ها در این نظام، خلاف قانون اساسی و حقوق مردم و حتی گاه ضد آموزه‌های اسلام است، از جمله: تمامت‌خواهی، انحصار سیاسی، انسداد قدرت، میراث‌خواری، دخالت نظامیان در بازی سیاست، فساد حکومتی، تفسیر غلط از نظریه‌ی ولایت فقیه، تنگ‌نظری در هنر و فرهنگ، خودی و غیرخودی کردن شهروندان، زینت‌دانستن رأی مردم، خودسری‌ها، ایجاد مخفی گروه‌فشار، سردرگمی در اقتصاد. چندگونگی در سیاست خارجی. انتصابات مقامات، طویل‌المدت بودن پست‌های انتصابی. مجلس خبرگان ناقص، نظارت استصوابی، و... .


۴. اما آینده نظام، من قائل به پیش‌گویی نیستم اما چون به آینده‌نگری و نیز گردش روزگار به تعبیر قرآن، باور دارم، می‌گویم عمر هر حکومتی روزی بسر می‌رسد یا دچار دگرگونی می‌شود. بااین وجود، بالاخره مقامات فهمیده‌اند کهذ‌ باید پوست‌اندازی کنند و الّا ممکن است بحران ۸۸ دیگری کشور را فراگیرد، به نظرم هنوز زود است برای براندازان _که اندک‌اند و خیلی تنها و نیز بسیار درمانده_ به واژگونی و پایان آن، دلخوش کنند!.
 


شیخ عباس قمی و ما
به نام خدا. سلام. به این نوشته‌ام خوب دقت فرمایید. حاج‌شیخ‌عباس قمی، در مسجد گوهرشاد حرم رضوی مشهد، منبر می‌رفت. یک‌بار پدرش _که او هم عالِمی وارسته بود_ به او گفت آیا منبر که می‌روی، پیش‌ازآن مطالعه می‌کنی؟ جواب داد نه پدر. پدر بشدّت نگران شد و گفت پس به مردم مدیون و بدهکاری.


همین یک نَهیب و هشدار باعث شد شیخ عباس مسیر زندگی‌اش زیر و رو و دگرگون شود و کمالات و فضیلت‌ها کسب کند و صاحب مفاتیح‌الجنان گردد. نزد عامه‌ی مردم ارج، منزلت و مقام شامخ پیدا کند. بگذرم.


اما ما؛ 
دیده‌می‌شود عده‌ای زیاد در پهنه‌ی فضای مَجازی همان می‌کنند که مرحوم شیخ‌عباس قمی پیش از پند پدر، با منبر می‌کرد. شبانه‌روز بیش از ده‌ها پست، بارگذاری می‌کنند، بدون آن‌که پیش‌مطالعه‌ای، ارزیابی‌‌یی و یا تحقیقات اولیه‌ای بر روی محتوای آن کرده‌باشند. که دست‌کم اگر انتشار می‌دهند پیش خود، خدا و خلق‌الله بدهکار نباشند.

 

اگر انسان، مطالعه‌گرانه و خردمندانه گام بردارد، هرگز به خود و شأنیت خود اجازه نمی‌دهد مانند باران سیلاب‌زا، چپ و راست نوشته‌های سُست و اغلب آلوده به فریب و تهمت و دروغ را پخش کند و از خود هیچ‌چیز نداشته باشد؛ نه نوشته‌ای، نه فکری، نه نقدی، نه دیدگاهی، نه رأیی، نه حتی یادداشت معرفی یک کتابی یا مقاله‌ و سخنرانی‌یی.

۱۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

پاسخ به بحث ۵۳
 

این تز ارنستو چه گوارا که گفت: "نفرت، سپس شلّیک" هم درست است و هم نادرست.


۱. درست است، چون او مقابلش باتیستا داشت و برای سرنگونی این دیکتاتور _که فقر، گرسنگی، کشتار و وحشتِ دهشتناک در کوبا پدید آورده بود_ هیچ راهی نمانده‌بود مگر راه نفرت و آنگاه شلیک. به قول یک انقلابی شهیر، تفنگ نداری، تُف که داری!


۲. درست است؛ برای زمان و علیه‌ی کسانی مانند باتیستا که کشور و مردم را در شرائطی غیر از صلح و سازگاری قرار داده‌بود و همه‌ی مخالفان را از سرزمین مادری به بیرون رانده‌بود.


۳. نادرست است؛ وقتی با فردی مانند مؤسس حزب رستاخیز مواجه باشی. که میان دیکتاتوری و ادای دموکراسی در رفت و آمد بود! با تردید و ترس هم مانور فضای باز سیاسی می‌داد! و هم دسته‌دسته عالم و روشنفکر را به سیاهچاله و تبعید می‌بُرد. در چنین هنگامه‌ای، همان منعِ قیام مسلّحانه‌ی امام خمینی درست است، نه تئوری ارنستو. درود بر این هر دو.


 

جواب به جناب آزاد طالبی
سلام. نگرش‌ات در باب فلسفه‌ی عبادت، ستودنی‌ست. قبول دارم این سخن‌ات که عبادت فقط نماز‌گزاردن در مسجد نیست. اما نکته اینجاست، هر چیزی سرِ جای خودش. دست‌گیری یتیم، محبت به بینوا، مبارزه با ستم، تلاش برای مساوات، اقامه‌ی قسط، برگزاری حج و... هر کدام عبادتی دارای حکمت خود است. آسیب‌ها و خرافه‌ها هم در برخی عبادت‌ها داخل شد که همه جای تأمل و اندیشیدن دارد. نیز قبول دارم معایبی که در لا به لا اشارت داشتی.


خودت می‌دانی نماز عبادتی‌ست که خود خدا آن را بر بشر واجب فرموده، این خداپرست است که با نماز، آیا نردبان می‌سازد و یا وبال؟ هر کس خود، با توجه به قدر و اندازه‌ای خویش _که فقط خود از آن باخبر است_ خدایش را می‌جوید و با او رابطه‌ی راز برقرار می‌کند و رَطلِ گران نماز می‌زند.


کوتاه بگویم و بگذرم؛ دین در معنی دقیق‌اش یعنی رابطه‌ی انسان با خدا و ارتباطات متقابل میان خدا و او. نه از سر تجارت و معامله و سود، که از روی عشق و جذبه و ذوق. میان خدا و انسان رابطه‌ی دوستی برقرار است، مگر آن که انسان خود کُفر نعمت و قطع ارتباط کند.


پوزش از درازگویی‌ام، چه کنم چون می‌دانم جناب آزاد عموی خوب من، هم خوب می‌خواند و هم خوب می‌داند.
 

پاسخ به جناب حجةالاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی


سلامٌ علیکم
به نام خدا. بر خود فرض می‌دانم شایسته‌ترین احترامات را به آن روحانیِ دوست و استاد بزرگوارمان ابراز و نکاتی‌ مرقوم نمایم.


۱. انتظارات دوستم جناب امیر رمضانی را از شخص جناب‌عالی، برحق و بسیارنیکو می‌دانم، که الحمدُلله آن جناب نیز در پاسخ به امیر، بانهایت سماحت و خصلت پسندیده، این قدردانی و استقبال را پنهان نگه‌نداشته‌اید.


۲. لَحن و انتقادات جناب امیر را اگرچه نمیگویم تحریک‌کننده، بلکه بشدّت نامناسب بود. روا آن بود، ادبیات بکاررفته در آن متن، بهتر استخدام می‌گردید.


۳. پیشنهاد جناب امیر را مبنی بر تأسیس مدرسه‌ی مَجازی توسط حضرت‌عالی، جهتِ تمهید بستر بحث و مواجهه‌ی فکری با نسل جوان، راهکاری منطقی و رهگشا ارزیابی ‌می‌کنم. امرِ میمونی که من هم زمانی از محضرتان طلب کرده بودم.


۴. پاسخ شما به امیر را فوق‌العاده بانزاکت، مستدل و حاکی از روح اُخوت و سازگاری می‌دانم.


۵. برخلاف جناب امیر، من حضور شما در عرصه‌ی مَجازی را طویل‌المدت، حیّ‌وحاضر، خویشتندار، فعّال و از همه‌ی روحانیون محل، منطقه‌ی میاندورد، ساری و نکا، بیشتر و شائقانه‌تر دیده و گواهی راسخ می‌دهم. که جناب‌عالی در پاسخ به امیر بر این رزومه‌ی کاری و سابقه‌ی حضور بخوبی اشارت داشتی.


۶. توقّع امیر از شما مبنی بر منولوگ (=تک‌گویی) نبودن و دیالوگ برقرار کردن را، هم صواب، هم نافع و هم از اَهمّ امور تلقی می‌کنم و اگر فقیه بودم، واجب و اُولی.


۷. حق شما می‌دانم که فرمودی با برخی از مواضع سیاسی و غیرسیاسی من، مخالفی. من این اختلاف‌نظر را طبیعی و مطابق با روح عقلانیت و فرصت برابر انتخاب اندیشمندانه راه و مشیء فکری هر فرد می‌دانم. البته من در مسائل شرعی شما را کارشناس دین می‌دانم اما با هم ممکن است بر سر مسائل دینی و سیاسی نگرش متفاوت داشته‌باشیم که این مرضیّ خداست.


۸. از محبت شما بر من، در آن پاسخ به امیر، به رسم دینی و اخلاقی و دوستی و شاگردی از شما تقدیر و سپاس به عمل می‌آورم و صراحتاً می‌طلبم برای‌مان دعا بفرمایید و رهنما بمانید. و چون سعدی به پاس فعالیت روزافزون شما استاد فاضل در فضای مَجازی می‌گویم:


خردمند مردم، هنرپروند
که تن‌پروان از هنر لاغرند


والسّلام
۱۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

Notes ۰