مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سی و یکم
فلکه فکرت (۱)
انتقال خودخواستهی قدرت
به نام خدا. سلام. ما چند سالیست که در ایران با نامگذاری سالها از سوی رهبری آشنا هستیم. در جهان نیز نامگذاریها در پهنهی قدرت، سیاست و حکومت، امری رایج است. برای نمونه، آخر آوریل امسال _۲۰۱۹_ یعنی چند روز دیگر، تنو آکی هیتو، امپراتور ۸۵ سالۀ ژاپن به دلیل کهولت سن داوطلبانه از سلطنت کنارهگیری میکند و مقامش را به فرزندش _شاهزاده نارو هیتو_ میدهد و با آغاز امپراتوری نارو هیتو نام عصر جدید در این کشور، به «ریوا» تغییر خواهد کرد. یعنی صلح فرخنده یا توازن منظم؛ ری یعنی نظم و فرمان، و وا یعنی صلح و توازن. در ژاپن، مقام امپراتور با مذهب شینتو پیوند دارد. آغاز دورۀ هر امپراتور در ژاپن یک مبداء تاریخی _در کنار تقویم میلادی_ به حساب میآید. دورۀ کنونی «هیسهای» نام دارد؛ یعنی به دست آوردن صلح. (منبع)
نکتهایی هم بیفزایم: گرچه مقام امپراتوری در ژاپن امری تشریفاتیست، اما کنارگیری خودخواسته از قدرت، یک درس نوین به سبک نلسون ماندلاییست و پند دارد و دهها اندرز. ۱۴ فروردین ۱۳۹۸.
فلکه فکرت (۲)
جدایی اما پیوستگی
به نام خدا. سلام. چنانچه میدانید وحدتِ وجود یعنی تمام کائنات برخلاف جداییها، باهم همآهنگ، متّحد، یکتا و پیوستهاند. اگر خواستید بیشتر بدانید این انگاره و انگیزه را دکتر واین دایر در فصل سوم کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمهی سیدمهدی جعفریان، نشر افکار بهخوبی شرح داده است.
اما چون ممکن است فرصت دستیابی به کتاب فراهم نباشد، من با یک نمونه این جدایی و پیوستگی را روشنتر میسازم: از ناخُن تا چشم و از سر تا پا، یعنی من. سازمان چشم و سازمان گوش با سازمان ناخُن و سازمان پا، مجزّا و جدا از هم کار میکنند، اما پیوسته، متحده و همآهنگ و با وحدت وجودی و یکتاییِ بودن.
بنابراین، ما باید خود و جهان را پیوسته، در پیوستگی و یکتایی ببینیم تا از سیر در مسیر جدا نیفتیم و از پیشروی جا نمانیم.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸.
استان خیال (۵)
در استان خیال، شهروندان به نیروی کشف و شهود در وجود خود، اعتماد دارند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸.
انسان راستین (۱)
به نام خدا. سلام. آیا میدانیم انسان راستین کیست؟ و چه ویژگیهایی دارد؟ او کسیست که...
مردم در مال و جان و آبروی خود از او در امان باشند.
۱۵ فروردین ۱۳۹۸.
شرح دومین عکس مسافرتم:
نوروز امسال در یکی از سازههای شهری مشهد، دیدم که دو زن در حال کارگری و رنگآمیزی دیوارههای فلزی کنارۀ خیاباناند. چون چهرهیشان پشت به دوربین بود، عکسی از آنان انداختم. خواستم چندکلمهای مصاحبه کنم، اما گمانم این بوده، ممکن است روحیهیشان را کِدر کنم، از آن پرهیز کردم. رفتم گشتم تابلوی پروژهای را که روی آن کار میکردند، پیدا کردم که بر آن نوشته بود: «رَهباغ سلام».
نکته: کوشش بنای وجودی آدمیست. اما من حدس میزنم این دو زن باید هنرمند باشند و شاید میخواهند بر صفحهی دراز این دیوارهی فلزی نقاشی بکشند. خدا میداند. و خداقوت میگویم.
زنگ شعر:
سعدی در بیت خود واژهی طریقت را آورد اما بسیاری از افراد در اثر گویشهای مردمی، عبادت را جایگزین طریقت میکنید. سعدی در بوستان اینگونه میسُراید:
طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
(منبع)
دلقپوشی (=ژندهپوشی) و پشمینهپوشی در دورهای برای برخی به یک نیرنگ و نشاندار کردن خود (=خودنمایی) درآمده بود و سعدی آسیب را با تیزی و روشنبینی دید و طریقت راست و درست را گفت. در اسفار اربعهی حکیم ملاصدرا، یکی از مهمترین آن سیر چهارگانه، رفتن از حق به خلق است. و من ملاصدرا را در امور عرفان و الهیّات میپسندم و با افکار پاک و راست سعدی نیز دَمخورم.
فلکه فکرت (۳)
مَجاز
به نام خدا. سلام. مَجاز چیست؟ مَجاز یعنی معنای غیراصلی هر چیز. به عبارتی دیگر استعمال (=بهکارگیری) واژگان در غیر معنی موضوع. مثلاً کسی را که بیباک و شجاع است «شیر» بنامیم و کسی را که زَبون (=ناتوان) و ترسوست، «موش».
دو نمونه مینویسم:
۱. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب حج بر عدد هفت تأکید کرد و گفت هفت یعنی بینهایت. پس طواف هفتگانهی کعبه از نظر شریعتی یعنی طواف بینهایت، نه یعنی فقط گردش صوری شش بهعلاوه یک. ۲. امام فخر رازی در جلد ۷ تفسیر کبیر در معنی هفت (=سَبعه) گفته است: «هر گاه ارادهی کثرت کنند، عدد هفت را یاد کنند.» بیشتر بخوانید ↓
بنابراین، در این دو مثالی که نوشتم هفت، علاوه بر معنای حقیقی خود در حساب و عدد، یک واژه نیز هست که جنبهی مَجازی دارد؛ یعنی کثرت، فراوانی و بینهایت.
یک نکته هم بیفزایم: در مثلاً مدرسهی فکرت، افراد با افکاری که از خود مینویسند بههم ربط پیدا میکنند، که این ارتباط (=پیوند) مَجازی هست نه حقیقی و عینی. یعنی بیآنکه دو یا چند نفر دیدار و شنیدار کنند، از راه مَجاز با هم ربط و همپیوندی پیدا میکنند.
شرح سومین عکس مسافرت نوروزیام:
اینجا پناهگاه حفاظت شدهی «توران» است، میان میامی و سبزوار. سیصدکیلومتری مشهد مقدس. گشتکی کوتاه زده بودم و عکسهایی انداخته. این عکس یوزپلنگ ایرانیست در تابلوی اخطار، که به رانندگان میفهماند در این مسیر _که قلمرو و گذرگاه یوزپلنگ است_ مراقب سرعت خودرو و شتاب خود باشند. جاده در طی این مسیر، پیچ و خمهایی مارپیچگونه اما دیدنی و چشمنواز دارد. سرعت هم باید زیر ۷۰ کیلومتر باشد. تأکید میکنم اگر روزی بر این جاده میرانید، دَمدمای غروب تا دَمدمای صبح هرگز در آن اُتراق (=جایگیری و نشست) نکنید تا طُعمه و لُقمهلُقمهی یوز ایرانی در قلمروِ حکمرانی و سلطانیاش نشوید! هین! همین!
انسان راستین (۲)
هنگام تسلّط و توانایی، گذشت میکند.
نکته ها: در پلورالیسم (=کثرتگرایی) پایهی کار بر مدارا و رواداریست، نه پنجهانداختن! و چنگال!
فلکه فکرت (۴)
منافع متغیر، روابط متغیر
به نام خدا. سلام. اشتباه نشود، آنچه در روابط بینالملل اصالت دارد روابط دوستانه است نه خودِ دوستی. روابط دوستانه نیز فقط بر بستر منافع مشترک شکل میگیرد و چون منافع کشورها همیشه متغیّر (=دگرگونپذیر) است، بنابراین روابط نیز تغییر میکند و دچار دگرگونی میگردد.
مهم این است دولتمردان و سیاستمداران هر کشوری این فرمول (=ساختار، ریختار، دستورواره) را یاد بگیرند و آن را با عقلانیت و زیرکی بهکار ببندند. بیسمارک زمامدار وقت پروس آلمان چنین صدر اعظمی بود.
نکته هم بگویم:
آب، آب است، اما به سُرودهی مولوی در روی کشتی چنان میکند و زیر کشتی آنچُنان:
آب در کشتی هلاکِ کشتی است
آب اندر زیر کشتی پُشتی است
(منبع)
چشمان هر ملتی به برگزیدگان خود است، تا بنگرد آب را در زیر کشتی، پُشتی و پشتوانه میکند، یا در درون آن، غرقابه و بیلنگرانه.
شرح چهارمین عکس مسافرت نوروزیام:
از پناهگاه حیات وحش توران به سمت بینالود راندیم. با ویز (=سیستم مسیریاب جهانی) رستوران دلخواهمان را شناسایی کردیم. بسیار گرسنه و خیلی هم آسیمهسر و سرآسیمه (=بیتاب) که نکند رستوان بسته شود. ناگهان از دور دیدم چند نفر با تکاندادن علامت ما را به کناره فرامیخوانند. سرعت را از ۱۱۰ به زیر ۴۰ رسانیدم و کمکم زدیم کنار. مردمک چشمم به جلوتر دوخته شد دیدم هم پلیساند و هم خادمان حضرت رضا علیهالسلام. آنی دریافتم هدیهی ژتون (=برگه) غذای حضرتی نصیبمان شده. بیش از چهل ماشین در کنارهی گستردهی جاده ایست دادهشدیم و بهصف گردیدم. یک آن دیدم نه ژتون که خود غذای حضرتی از داخل یک کامیون توسط خادمان حرم رضوی به سرنشینان هدیه میشود. ذوق تمام ما را فراگرفت و بِشماربِشمار میکردیم که نوبت ما برسد. عکسی انداختم و غذا را به تعدادمان دادند و راندیم به بینالود.
یک نکته هم بگویم: حال که حجتالاسلام احمد مروی حکم تولیت آستان قدس گرفت، باید بگویم من اما معتقدم مکانهای مقدس خاصه حرم رضوی باید زیر نظر مرجعیت باشد نه قدرت. شاید دیدگاه من نادرست باشد اما سخت بر این باورم متصدی و متولی حرم امام رضا _علیهالسلام_ باید از راه شَور و رایزنی مراجع عظام تقلید برگزیده شوند نه از سوی حکومت و حاکمیت. این به صلاح مذهب و امور دین و شرع است. بگذرم که دو سال پیش هم همین نظرم را در دامنه نوشته بودم.
انسان راستین (۳)
رفتارش ملایم است و شیوهی زندگی و راهرفتنش آمیخته با فروتنی.
۱. ممنونم سید.
۲. حرم امام رضا _علیه السلام_ باید یک سازمان مردمنهاد شود نه حکومتمحور. مانند حرم امام علی علیه السلام. مراجع هم به دلیل مرجعیت شرعی، بر آن اشراف داشته باشند. حکومتیشدن حرم بازخورد منفی زیادی داشته و خواهد داشت. شاید من نادرست فکر کنم. اما باورم این است.
نکته ها:
مرحوم سهراب حتی دل نداشت در شغل سمپاشی حشرهای را بکُشد. یاد ویلدورانت افتادم که به ۳۴۲۱ سال تاریخ مدوّن اشاره میکند که تنها ۲۶۸ سال آن بدون جنگ گذشته است. سیاست، کاری سخت است، روابط بینالملل هنوز سختتر از سیاست! از همینرو اینهمه جنگ رخ داده است. دیروز هم خواندم ژنرال خلیفه حفتر در لیبی جنگی بهراه انداخته. تازهترین جنگ امسال. غربی و شرقی کردن لیبی به دو بخش هم کارساز نبود و سازگاری نیافرید. بگذرم.
فلکه فکرت (۵)
حدود کلمات
به نام خدا. سلام. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در صفحهی ۹۱ کتاب «مُفلس کیمیافروش» _که نقد و تحلیلیست بر اوحدالدّین انوری_ میگوید:
«همانطور که در جامعهی استبدادی میتوان به حقوق افراد تجاوز کرد به حدود کلمات هم میتوان تجاوز کرد.»
زیرا کدکنی بر این نظر است که کلمات مانند انسانها حیثیت خاص خود را دارند و مثال میزند اگر «مثلاً کسی کشیش است شما نمیتوانید او را اُسقف اعظم یا بالاتر خطاب کنی.»
خواستم چه بگویم؟ خواستم خیلی چیزها در لابهلا بگویم، اما بگذارید دستکم یک چیز را اینجا بگویم و آن اینکه هم زبان پارسی را نگهبان باشیم و هم واژگان آن را بهجا بهکار گیریم. بهقول استاد کدکنی به «حدود کلمات» وفادار بمانیم. ۱۸ فروردین ۱۳۹۸.
شرح پنجمین عکس مسافرت نوروزیام:
در مسافرت نوروزی شادی و شیرینی دیدار با خواهرانم در ساری و دارابکلا نیز به من دست داده بود. در دارابکلا منزل یکی از خواهرانم این «تِلم» را دیدم و عکسی انداختم. نمیدانم چی بگویم. اما ذهنم اینگونه یاریام داده که دو فراز و یک نکته ببارم:
۱. وقتی تلم در خانهی روستایی دیده شد یعنی دام، دایر است و دوشا برجا، تِلم برپا، کره و دوغ مهیّا.
۲. زیباتر این بوده که آنان برای سالمنگهداشتن بومزیست و زادبوم، دام را نه در حیاط منزل، که در باغ و مزرعه نگه میدارند و میچرانند. امید است همهیمان در تلِم روزگار، از ماستِ زندگیمان کره و دوغ و نشاط و شادابی برگیریم.
نکته: گرچه در دارابکلا زندگی بهسبک شهری و مدرن درآمده، اما هنوز هستند کسانی که با عشق به دام و باغ و زرع و کاشت و برداشت، بر این مدار میگردند و با جان و دل میجُنبد. و میان خود و زمین و حیوانات اهلی از بامداد تا شامگاه ربط و دوستی و شیدایی و سرزندگی میافکنند. امتداد در یک معنا یعنی همین؛ جمع سنت و مدرنیته و میانه ماندن.
انسان راستین (۴)
برای آسایش دیگران حاضر است به زحمت بیفتد.
پاسخ:
سلام جناب دکتر عارفزاده
بهجا و با گزارهای منطقی، دست بر روی آسیبی ویرانگر انداختی که پایداری اعتماد مردم یک سرزمین را سست و پوشالی میکند. دروغپردازی از نظر من دستکم دو آبشخور دارد: ۱. برهم زدن روال زندگی مردم ۲. کمجنبه بودن فرد دروغپرداز.
البته دو جملهی پایهی شما رسا ساخته شد، اما جملهی پیرو در متن شما میتوانست اینگونه هم باشد: صداقت به یک آرمان گمگشته و دوریاب تبدیل میشود. و من برداشتم این است که شاید جناب عالی خواستی عمل «سیاسیکاری» را طعنه بزنی. بههرحال، جملهای کلیدی گفتی. ممنونم.
فلکه فکرت (۶)
احسان؛ خلوتگاه یا آوردگاه؟
به نام خدا. سلام. عارفان مسلمان _مانند صوفیهی حقیقی در گذشته_ بر احسان (=کمال معنوی، نیکخواهی، نیکیکردن، نوعدوستی) علاوه بر اسلام (=شریعتگرایی) و ایمان (=الهیات، پذیرش تعالیم) تأکید داشتند، زیرا معتقد بودند هدف متعالی، بندگی خداست چنانکه گویی او را میبینی. مثلاً غزالی _سرآمد صوفیه_ در کتاب احیاءالعلوم بیان میکند که چگونه اسلام و ایمان نیاز دارند که احسان به آنها حیات و اعتبار بخشد. زیرا به قول ویلیام چیتیک در صفحهی ۵۲ کتاب «درآمدی بر تصوُّف»، از نظر مشایخ صوفیه، زندگی آرمانی، زیستن در محضر رُبوبی است.
نکتهای هم بیفزایم:
سنت اسلامی بر سه ساحت اساسی دینداری یعنی بدن، زبان و قلب تأکید دارد. و این سه قلمرو به «کمال عمل»، «کمال فهم» و «کمال نفْس» میانجامد. که این ژرفا _به تعبیر ویلیام چیتیک_ به «نگاه درست» نیازمند است. یعنی آگاهی درونی به حقیقت امور که در ساحت قلب رخ میدهد. بُعد احسان در انسان، از نگاه ویلیام چیتیک نباید «خلوتگاهی نامرئی» باقی بماند و در قلب افراد به حوزهای فردی بدَل شود، بلکه باید در حوزهی اجتماعی، آشکارا نمود پیدا کند.
البته ناگفته نگذارم که در تصوف، «ادراک خیالی» مهم است نه «کَندوکاو عقلانی». بنابراین، از نظر من احسان گرچه خلوتگاه فکری آدمیست اما در زمان نیازمندیهای بشری، آوردگاه عملی اوست. اللهُ علمٌ. خدا میداند.
@
برای آنکه این قسمت فلکه فکرت، بر کسی گنگ نباشد _که گویی گنگ شد_ چهار نکتهی دیگر بیفزایم:
۱. چنانچه عرفان هم عرفان نظریست و هم عرفان عملی، احسان هم اینگونه است. تا احسان نظری در نهاد کسی بنا نشود، احسان عملی رخ نمیتابد. و احسان در بحث عرفان و نگرش عارفان یعنی حُسنبینی جهان و جان و تمامی جُنبندگان. همان نگرش ناب امام خمینی، که عالم، محضر خداست. پس فرد در خلوتگاه خود باید معتقد به احسان باشد، تا دست به احسان عملی بزند.
۲. حضرت محمد _صلواتالله_ و امام علی _علیهالسلام_ سرسلسلهجُنبان اسلام نظری و اسلام عملیاند؛ که احسان در آن موج میزند.
۳. اسلام دینی کامل است. اما با برداشتهای نادرست باورمندان گاه به آن جفا میشود. پس، اسلام در همهی روزگاران نیازمند هرچهبهتر فهمیدهشدن است و هرچهبیشتر عملیشدن. یعنی کشف همیشگی اسلام و اکتشاف آموزههای راستین آن.
۴. اینکه غزالی آنگونه میاندیشید، یک نقل است، میتوان با آن موافقت داشت یا نداشت. مهم این است در اسلام، احسان یک ارزش حقیقیست که خالیشدن هر کس از آن به معنی نقص فکری و عملی آن شخص است نه مکتب.
انسان راستین (۵)
در دوستی، خالص [=پاک، سالم، سارا، بیآلایش] است و در پیمان استوار.
(منبع)
شرح ششمین عکس مسافرت نوروزیام:
در دیوارهی بیرونی صحن آزادی حرم رضوی این کُد نذرها را دیدم و عکسی انداختم. نذر از آداب و باورهای دینی بهویژه میان ایرانیان است که یک ربط قلبی ناذر با خالق متعال است برای برآمدن حاجت و اَدای عهد. از کارهای خوبی که شده همین کدبندی نذرهاست که نذرکننده، نذرش را در راهی که خود نیت کرده، واگذار میکند.
در عکس چند نمونه از نذرها در حرم امام رضا _علیهالسلام_ که برگرفته از اعتقادات شرعی باورمندان است، این است:
نذر عقیقه. نذر دارالشفا، نذر مجتمعهای رفاهی بین راهی، نذر هدیهی قرآن، نذر وسایل حمل و نقل زائران، نذر زائرسراها، نذر زیارتاولیها، نذر زائرین اربعین حسینی _علیهالسلام_ و... .
نظر سید علیاصغر:
سلام اهل فلکه فکرت ۶
اهلیتت را با مقبولیت مطبوع طبع من چنان به رسم کشیدی که جملاتت پراز نکاتی است که حرف های ربط و متصل کننده و نقطه و...کمتر استفاده شده است .
احسان معنی شد = نیک خواهی
اسلام تعریف شد = شریعت گرایی
ایمان حس شد = الهیات ، پذیرش تعالیم
بندگی خدا از دل مفاهیم نتیجه بخش اول شد .
احسان به انسان حیات می بخشد ؛ جمله تکان دهنده ایی است بخاطر اینکه نسبت انسان را با ایمان و اجتماع بر قرار می کند و لذت می بخشد به احسان کننده .
زندگی آرمانی = زیستن در محضر ربوبی است
انگار قیامت شده است شما حس همزیستی در محضر استاکریم را در ذهنت تجربه کن !
گویش تحریری سنت اسلام هم برایم زیبا آمد .
از شیوه اندیشیدن و انتقال برترین آموزه اغنایی تان آموختم و ذخیره نمودم.
میلاد حضرت امام حسین علیه السّلام
امشب فرخنده زادروز رهبر و پیشوای آزادگان، بزرگنمادِ عرفان و عشق حقیقی، اُسوۀ مقاومتگرایان، الگوی عزتزیستی و پیشبَرندهی مبارزه با ستم و ستمگران حضرت امام حسین _علیه السّلام_ است. دو سخن از آن انسان کامل و سالار شهیدان به دلدادگان و پیروان مکتب نجاتبخش اهلبیت _علیهمالسلام_ از این (منبع) تقدیم میدارم:
1- «لایکمُلُ الْعَقْلُ الَّا بِاتِّباعِ الْحَقِّ»
عقل، جز از راهِ پیروی حق کامل نمیشود.
(بحارالأنوار، ج 75، ص 127)
2- الْغُلُوُّ وَرْطَةٌ وَ مُجالَسَةَ اهْلَ الدَّناءَةِ شَرٌّ»
تندروی همانند فرو رفتن در باتلاق است و همنشینی با فرومایگان، شرّ و گرفتاری به همراه دارد.
(کشف الغمه، ج 2، ص 30)
این خجسته میلاد بر پیروان آن اُسوهی روزگاران، گوارا بادا.
پاسخ:
سلام جناب قربانی
«ف» بر سر فعل امر «کونوا»، به یک عبارت معنی «پس» و علّت و نیز در قرینهی معنوی، معنای دستکم (=حداقل) را میدهد. در «لاتخافون» هم که هراسی از قیامت ندارید ترجمه کردید درست است، که در ترجمهی پیشینات اعتقاد به قیامت را نوشته بودی.ممنونم از ویرایشی که کردی.
این عکس را یکی از دوستانم در استان کهگیلویه و بویراحمد برایم فرستاد. شاید شماها این را دیده باشید. اما اگر ندیدهاید، خواستم دستکم خبر داشته باشید. نیش این حشره، چنین صحنهی دلخراش و بُهتآوری بر چهرهی فرد گَزیدهشده باقی میگذارد. هرگاه چنین حشرهای را دیدهاید، بیدرنگ به دفاع برخیزید و به شبکهی بهداشت خبر دهید.
تذکر به جناب قربانی
۱. من البته خودم چنین نسبت کنایی را نمیپسندم. چه طعنه باشد و چه مصداقیابی. نباید شخصیتهای داستانها و رمانها را به افراد چسباند.
۲. اینک نیاز شد بگویم که باید از سید جواد طباطبایی پرسید که چنین برداشتی را انتشار داد.
۳. نیز بیفزایم من افکار مرحوم سید احمد فردید را نمیپسندم، بلکه منتقد شیوه و نگرش فلسفی و سیاسیاش بوده و هستم. او هایدگر را در ایران بد تئوریزه کرد و مورد طمع و قبول محفلهای یکسانانگار قدرت و سرکوبگر قرار گرفت. بازم بگذرم.سپاس.
فلکه فکرت (۷)
نفوذ فراخ یک نام میان ایرانیان
به نام خدا. سلام. وِردِ زبان ایرانیان شد. سُفرهی نذری خانوادههای مذهبی شد. شعار پشت شیشهی ماشینها شد. در ضربالمثل نماد شد. در قسم خط قرمز سوگندها شد. در وفا نمونه شد و در التجا (=پناهبُردن)، باب حاجتها. یعنی حضرت ابوالفضل سلام الله علیه.
پاسخ:
سلام جناب جوادینسب
با این گزارهی آسیبشناسی شما نیاز شد دو واژهی مهم رسوخ و تشبُّث را شرح کنم:
فرق است میان تشبُّث (=دستاویز کردن و چنگزدن) با رسوخ (=پابرجایی و استواری، ثبات قلبی). بدانیم که همواره میان باورمندان راسخ _که از راه معرفت، رسوخ و عشق به قرآن و عترت ایمان میآورند_ با آنان که دَم از آن میزنند و تظاهر مینمایند و به فرمودهی امام حسین _علیهالسلام_ در روزگار سختی دین «لَقلَقلهی زباش»شان است، و به قول امروزهروز به آن تشبُّث میورزند نه ایمان و اتقان، فرق اساسی و بنیانافکن است.
همیشه بوده و هستند اندککسان، یا پرشمار افرادی که کاسبکارانه از این امور مقدس، به فریب و حیله کاسبی میکنند. اما هرگز میان این نماکاریهای سُست و زشت با آن رسوخ ایمانی در دلهای عاشقان ابوالفضل و اهلبیت _علیهمالسلام_ ذرهای همسانی و همگونی نیست. آسیب و آفت همه جا هست و خواهد بود، از عصر حضرت آدم _سلام الله_ تا زمانهی ظهور حضرت انتظار عجّ الله. عشق و راستی هم، همآره هست؛ از بطن پاک هابیل تا هویت ستمبرانداز ابابیل. همان پرستو و چِلچلای دارابکلا. همهی اینها خالی از حکمت و رخصت نیست. مهم فهم ماست که درمانده نمانیم و اِکتناء (=به کُنه و درون رفتن) کنیم.
انسان راستین (۶)
در داوریها ستم نمیورزد و جانبداری نمیکند.
شرح هفتمین عکس مسافرت نوروزیام در تصویر زیر:
شگفتیها و زیباییهای آفرینش حضرت آفریدگار متعال. یک نمای فریبا از چهرهی کوه و سبزهزار و ابر و مِه و باد و مزرعهی کُلزا و آمیختگی عناصر حیات در پهنهی مراوه و کلاله.
سلام جناب حجتالاسلام آفاقی
نوشتهی نقلی شما از شهید مطهری را خواندم. این آسیبشناسی و غربشناسی دلسوزانهی استاد مطهری را صائب (=راست و رسا) میدانم. اگر در راستای سخن استاد، بفرمایید جامعهی ایران اینک چه باید بکند تا گرفتار همان بحران معنویت نشود، و آن سیکل (=چرخه، دوره) تکرار نگردد، مفید خواهد بود.
فلکه فکرت (۸)
شریان حیاتی جهان و چماق بزرگ
به نام خدا. سلام. در این قسمت فلکه فکرت دو یادداشت سالهای دورم را به یادها میآورم، شاید سودمند افتد:
۱. سال ۱۳۶۴ جبهه که بودیم یکی از چند کتابی که در کولهپشتیام بود «جنگ واقعی و صلح واقعی» ریچارد نیکسون بود؛ از انتشارات کتابسرا، با ترجمهی علیرضا طاهری.
در این کتاب خوانده و یادداشت کرده بودم که نیکسون در صفحهی ۱۳۶ این اثر مهماش، بر این نظر بود:
نفت، خونِ صنعت مدرن است و منطقهی خلیج فارس قلبی است که این خون را مانند تلمبه به جریان میاندازد و راههای دریایی پیرامون خلیج فارس، شریانهایی هستند که این خون حیاتی از آنها میگذرد.
۲. نمیدانم چه سالی بود، اما جایی بودم که کتابخانهای در دسترس من بود. کتابی خوانده بودم از خاطرات اشرف پهلوی با عنوان «من و برادرم». این را از او یادداشت کرده بودم که گفته بود:
تئودور روزولت طرفدار این فکر بود که آمریکا آرام قدم بردارد، اما چماق بزرگی بهدست بگیرد.
بگذرم. ۲۱ فروردین ۱۳۹۸.
رسالهی حقوق
من مانند بسیاری از شماها، پای منبر قد کشیدم، چه محرّم، چه رمضان، و چه در سایر مناسبتها و مجالس. اما هیچ ندیدم، هیچ، که روحانییی رسالهی حقوق حضرت امام سجاد _علیهالسلام_ را بالای منبر، یا در نشست ویژه و یا با ایجاد حلقهی فکری به رویمان بگشاید و از ۵۱ حقوقی که آن امام عابدِ زاهدِ عارفِ روشنبین و دانشمند که برای بشریت شرح و باز کرده، حتی یک «حق» را بازگو کند. بگذرم!! خواستم بگویم در آستانهی زادروز زیبای آن امام عابدین و ساجدین _که درخشندهترین رهبریِ معنوی را به ارمغان آورده_ یکی از آن حقوق پنجاهویکگانه را تقدیم میدارم، یعنی حق ۳۹ :
«و اما حق کسى که از تو رایزنى خواهد (و چاره جوید) این است که اگر رأى درستى به خاطرت رسید در نصیحت (و خیراندیشى) براى او بکوشى و هر چه مىدانى به مشورتش بفهمانى و بگویى که اگر تو به جاى او بودى چنان مىکردى و این از آن روست که او از سوى تو نرمی و مهربانى بیند؛ زیرا نرمِش، رمندگى را از میانه بردارد و سختگیرى به جاى همدلى، رمندگى آرَد. و اگر در کار او نظرى بر خاطرت نگذرد، اما دیگرى را بشناسى که به رأى او اعتماد دارى و او را براى رایزنى خودت مىپسندى، وى را به او معرفى و رهنمایى کنى، و در حق او کوتاهى نورزى و از خیراندیشى برایش فروگذار نکنى. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا).» (منبع) و متن کامل (اینجا)
شرح عکس بالا:
من و حمیدرضا طالبی. انارقلت دارابکلا. (اینجا) حمیدرضا از همان زمان راهاندازی مدرسهی فکرت در مدرسه بوده و هست. نمینویسد، اما میخواند، و نیز میخواند.
انسان راستین (۷)
در نبودنِ اشخاص، حقوق آنان را رعایت میکند.
پیام مدیر
از کسانیکه دربارهی شورای محل و شورای ورزشی به بحث و تبادل نظر میپردازند، میخواهم در نوشتن پستهای خود بیشتر دقت کنند و نسبتهایی ندهند که حقوق کسی پایمال شود. زیرا در مدرسهی فکرت نیستند که از حق دفاع خود استفاده کنند. بنابراین، در نوشتن، هم اخلاقیات رعایت شود و هم اتهامنزدن و حریم حقوقی را مراعاتکردن. ممنونم
فلکه فکرت (۹)
آموزههای وارونه
به نام خدا. سلام. جورج اورول در رمان خود با عنوان «۱۹۸۴» آموزههایی! را از «ناظر کبیر» بارها تکرار میکند:
جنگ، صلح است!
آزادگی، بردگی است!
نادانی، توانایی است!
نکتهای هم بیفزایم: ناظر کبیر شخصیتی در رمان است که در رأس حکومت قرار گرفته و گفتار، کردار و اندیشهی انسانهای زیر سلطهاش را نظارت، کنترل و وارسی میکند. از نظر من ژوزف استالین سردستهی این نوع رفتار و حکومتداری بود؛ آنهم به نام آن ایدئولوژی طبقهی فرودستان به فرمانروایی پرولتاریا (=نیروی کار، کارگران) که مارکس آن را بنا کرده بود و بینادش در فاز سیاسی بر براندازی ستم و سوداگری سرمایهداری و بورژوازی (=مرفّهها) بوده است.
انسان راستین (۸)
عذرپذیر است. و بسیاربخشنده، بیآنکه زیادهروی کند.
استان خیال (۷)
در این استان، احسان (=نیکیکردن) و آسودهدل ساختنِ مردم رواج (=رونق) دارد و بازار بیتفاوتی کساد است. و به سفارش سعدی عمل میکنند:
به احسانی آسودهکردن دلی
بِه از اَلْف رکعت به هر منزلی
(منبع)
یعنی احسان و خدمت به مردم از هزار رکعت نمازخواندن در راه زیارت کعبه در هر منزل (=بارگاه و باانداز)ی بالاتر است.
شرح عکس بالا :
من و سیدمحمد سجادی. تپّهنوردی یال انارقلت دارابکلا. (اینجا) عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی
شرح عکس بالا:
من و سید علیاصغر. بَبِرخاسهی دارابکلا. (اینجا) عکاس: جعفر رجبی
دید تونلی
مفهوم «دید تونلی» یعنی نوع بینش و نگاهی که دایرهی دید افراد را خیلی کم میکند و اطرافش را مانند تونل تاریک میبیند. عین دیدن با یک لوله که دید گسترده را تنگ و تیرهوتار مینماید. آموزههای مذهبی، اخلاقی و انسانی و نیز سلامت روانی و رفتاری فرد و جامعه بیاندازه در بازدارندگی این اقدام ناروا کارایی دارد. بهطوری که حتی در بسیاری از کشورها و فرهنگها نیز، «اتانازی» (=مرگ رحیمانهی مریضهای سخت علاج) ناروا و دور از مهربانی است چه رسد به آن اقدام شُوم.
بسیار باید برای نشاط، رفاه، شادی و تفریح (=شادمانی) و حتی شادزی شدن کوشید و نباید گذاشت پوچی (=نهیلیسم) افکار افراد را درنوَردد. و این زشتترین فکر پیش روی بشریت است که زندگی؛ _این هدیهی حضرت آفریدگار و نیز نوازش و نرمش روزگار و آفرینش به آدمی و جُنبندگان_ با ارادهی ناروا و ناچاری و بنبست آلوده گردد. گناهبودن این کار از دید مذاهب جهان سهم زیادی در جلوگیری داشته و دارد.
دکتر عارفزاده: حقیقت انسان به آنچه اظهارمیدارد نیست بلکه حقیقت او نهفته درآن چیزیست که ازاظهارآن عاجز است بنابراین اگر خواستی اورا بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش کن.
پاسخ:
جوابم به جناب دکتر عارفزاده
من به این گزارهی روانکاوانهی زیگموند فروید یک نقد اساسی دارم. البته با پایهی حرفش، حرفی ندارم، اما چون بهطور مطلق نگاه به ضمیر ناخودآگاه دارد، مخالفم. زیرا به نظر من باید میگفت:
حقیقت انسان همیشه به آنچه اظهار میدارد، نیست بلکه...
دلایل من:
۱. همینکه او قید «همیشه» را بر سر جملهی منفیاش نیاورده، اشتباه کرده. زیرا همواره همهی انسانها یکنواخت نیستند.
۲. این جملهی فروید، بنیاد انسانهای صادق و مُرسل را میزند زیرا از نگاه متدیّنان و باورمندان، پیامبران، امامان و صالحان همیشه راستکردار و راستگو بوده و هستند وگرنه، خدا آنان را امین ابلاغ پیام خود و راهبر مردم نمیکرد.
پس، فروید تندروی کرده و شاید متوجه سخن خود نبوده و حرفی را با مطلقبینی پیچیده و بهتر است بگویم در برداشت خود دچار اشتباه شده است. حتی بهتر است بگویم شاید این جملهی او در ترجمهی آثارش، ناقص منتقل شده است.
فلکه فکرت (۱۰)
مَخروش!
به نام خدا. سلام. من با این فکر حافظ مخالفم و بر این تفکر او نقد دارم. حافظ در غزل ۲۸۳ میگوید:
رموز مصلحت مُلک خُسرُوان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا مَخروش
(منبع)
او در حالیکه در همین غزل سیاسی، دست به جامعهشناسی و ترسیم قدرت در عصر شاهشجاع زده است و در وسط غزل بر دلالتکردن به خیر و راه نجات مردم تأکید ورزیده، اما در پایان غزل، گوشهنشینی و نخروشیدن را، راهِ درست دانسته که از نظر من خطایی نظری و عملیست.
یعنی او از یکسو در میانهی غزل گفته:
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفروش
اما از سوی دیگر در پایان غزل راه را به روی خود و مردم بسته. این تفکر، به نظرم اگر نگویم پارادوکس (=متناقض) است، دستکم نادرست و راحتطلبی است و افکاری برآمده از سازگاری نیست بلکه تسلیمشدن است. زیرا وقتی خود را اهل دلالتکردن مردم میداند و نشاندادنِ راه نجات را بلد است، نمیبایست تئوریزه میکرد که ای حافظ تو گوشهنشین هستی، مصلحت را خُسرُوان (=شاهزادگان و پادشاهان) میدانند و خروش نکن و خروشان نشو. یعنی علیهی کژی، بدی، ستم و پادشاهی پادشاهان انقلاب نکن و دست به اعتراض، بلند نکن.
گرچه حافظ روحانییی شوریدهحال و رند روزگار بود. اما این فکر، مال تقدیریون بود. بگذرم؛ که هنوز هم در ایران ما، مصلحت را اعضایی خاص! تشخیص میدهند که در مجمع تشخیص نظام جا خوش کردهاند و همه «حکومتگذار»ند و حتی یک زن در آن عضو نیست، و بالاتر اینکه حتی یک شهروند نخبهی کاربلَد غیرحکومتی بخش مدنی و خصوصی در آن حضور و عضویت ندارد. گویی مصلحت را فقط حکومتیها بلدند! حافظ چه بد سُروده که: «رموز مصلحت مُلک خُسرُوان دانند» شاید هم چون عصر ریا بوده و خود، حکومت شش هفت پادشاه را در طول عمرش گذرانده، خواسته رندی کند، ولی تا این حد؟! ۲۳ فروردین ۱۳۹۸.
شرح عکس بالا:
من و حمید عباسیان. در حال مثلاً ایفای نقش فیلمهای مکزیکی! سال ۱۳۶۱. حیاط خونهی قدیمی روانشاد یوسف رزاقی. عکاس: سید علیاصغر.
انسان راستین (۹)
نسبت به درماندگان بسیار مهربان و دلسوز است. و در هر مشکلی میتوان به یاری او دل بست.
سلام حمید
خیلی از شگفتیهای آفرینش حضرت آفریدگار متعال لذت میبرم. عالی عکس انداختی. سپاس حمید. فکر میکردم زارِمرود است. نوشتی «ظالمرود» مرا به دوراهی بردی.
فلکه فکرت (۱۱)
اجارهی عقل!
به نام خدا. سلام. یکی از کتابهایی که بسیار دوست میدارم کتاب «زندگی و شعر طالب آملی» نوشتهی محمدرضا قنبری است.
طالب آملی _از روستازادگان آمل_ در عمر کوتاه چهلسالهاش (۱۰۳۶_ ۹۹۶ هجری قمری) دیوانی با بیش از بیست و چند هزار بیت شعر از خود به یادگار گذاشته است. خواندن شعرها، افکار و نگرشهای او به آدمی نشاط، جستوجوگری، اندیشیدن و نیز رویآوری به خودسازی و بازسازی میبخشد.
وی _که خود را بلبل ایران نامید_ در نیایشی با پروردگار، اینچنین زیبا میگوید:
دلم را چشمهی نور یقین ساز
در این تاریکیام باریکبین ساز
طالب در باور دینی خود، به اردوگاه تعصّب منفی پا نمیگذارد و شریعت پیامبر _صلواتالله_ را حرمت مینهد و از کردههای ناروا _که گاهگاه از انسان سر میزند_ بارها توبه میکند و فیلسوفان را مورد نقد و هجوم قرار میدهد و اینجور میسُراید:
مَپیچ گوش ارادت ز حکم شرع
که در اجارهی شرعی نه در اجارهی عقل
و نیز میگوید:
به بَزم شرع چو ایمانیان در آ طالب
مکن ز دور چو یونانیان نظارهی عقل
همچنین میگوید:
لذت قرینِ شرع جدید محمدیست
گو فلسفی مَناز به عقل قدیم خویش
۲۴ فروردین ۱۳۹۸.
انسان راستین (۱۰)
اگر از کسی خوبی دید از آن یاد میکند.
من برداشتم این است (۱)
گرایش ایرانیان به ترجمه (=بازگردان) قرآن به فارسی، گشایش فراوانی در سربرآوردن و زایشِ واژگان زبان شیرین پارسی داشت.
من بسیار درود و خدابیامرز میفرستم به اولین مترجم (=بازگردان) که سه لغت فراگیر قرآنی و دینی «الله»، «خالق»، «رَبّ» را بهزیبایی و پرباری، به «خداوند»، «آفریدگار»، «پروردگار» بازگردان (=ترجمه) کرد.
شرح عکس بالا:
نمای زیبا و فریبا از مُرسم و اوسا از زاویهی یال انارقلّت دارابکلا. عکاس: حمیدرضا طالبی.
پیام یادآور
پیش از این نیز بهگونهای گفته بودم که هر یک از ما اگر به هر کجای ایران _این میهن بزرگ، دیدنی و پر از شگفتی_ میرویم، دو سه قطعه عکس از آن بیندازیم و در مدرسهی فکرت بارگذاری کنیم، در ایرانشناسی کمک شایانی خواهیم نمود. شاید بدانید یک معنا از معانی واژهی مسافرت پردهبرداری است. وقتی شما مثلاً به جایی سیر و مسافرت میکنید، هربار پرده از واقعیتهای طبیعت و فراطبیعت برمیدارید. پس با نمایش عکسهای جایجای ایران، از شگفتیهای ایران، پرده برداریم. از کسانی که دست به چنین کار زیبایی در مدرسه زدند، بسیار ممنونم. و امید میبرم در هر مسافرتی که میرویم پردهبردار باشیم و فکور و جویا. و به آنچه میبینیم با دیدگانی باز و تراوشگر تماشا کنیم و بهطور زاینده به خود بیفزاییم. بیفزاییم. بیفزاییم.
پاسخ:
سلام جناب ولینژاد
اول به پیشواز شما بیایم و ارزش بگذارم به دقتی که بهخرج دادی. اما پاسخ:
در بند ۱ بر آزادی نظر شما توجه میکنم.
در بند ۲ عقل را رد و نفی نمیکند. زیرا تفسیر و برداشت من این است که منظور طالب آملی از مپیچ این است اگر حکم شرع بر شما معلوم گشت، سرپیچی نکن. منظورش از بزم شرع این است مانند سلوکیان و یونانیان هِلنی باور نباش. هلنیها فقط تکیه بر عقل مادی و ماتریالی خود میکردند. و منظور از مناز در بیت آخر متن این است آیین اسلام یک دین تازه «فرو آمده» است پس خطاب به اهل فلسفه میگوید تویی که دم از فلسفه میزنی به عقل محدود خود، بسنده و ناز نکن.
بند ۴ را درست فرمودی. چون عقل سلیم در نگاه دین اسلام رسول باطنی است. در پایان پنهان ندارم که از همگویی و هماندیشی با شما شادمانم.
فلکه فکرت (۱۲)
اسلام ۱ و ۲ و ۳
به نام خدا. سلام. برخی از دینپژوهان معاصر هر سُنت دینی ازجمله دین اسلام را به سه بخش، تقسیم میکنند: دین یک، دین دو، دین سه. در این قسمت فلکه فکرت این نظریه را بهگونهی خیلیفشرده شرح میدهم:
اسلام شمارهی ۱ یعنی مجموعهی متون مقدّس دینی و مذهبی. مانند قرآن و روایات معتبر در اسلام.
اسلام شمارهی ۲ یعنی مجموعهی همهی شرحها، تفسیرها، بیانها و تبیینها دربارهی دین اسلام. مانند تفسیرهایی که تاکنون از ۱۴۴۴ سال پیش، از دین اسلام شده است.
اسلام شمارهی ۳ یعنی مجموعه کارهایی که دینداران انجام داده و میدهند. مانند عملکرد مسلمین.
بنابراین بر پایهی این نظر، هرگاه کسانی بخواهند دربارهی ادیان و یا اسلام نظر بدهند، باید این سه بخش را جدای از هم در نظر بگیرند.
من یک مثال دیگر میزنم. اگر مثلاً کسی خواسته باشد دین یهود را بررسی کند باید بر اساس این نظریه، سه حوزه را جدا از هم در نظر داشته باشد، یعنی اینگونه:
یهود ۱ که میشود کتاب تورات و الواح حضرت موسی علیهالسلام.
یهود ۲ که میشود کتاب تلمود (=مجموعهی آیینها، فرهنگها و فتواها و آرای فقهی علمای یهود).
یهود ۳ که میشود تاریخچهی عملکرد یهودیان.
پیوست: لازم به ذکر است اخویام دکتر شیخ باقر سالها پیش کتاب «سیری در تلمود» اثر «آدین اشتاین سالتز» را ترجمه و شرح کرده بود، که عکس چاپ سوم کتاب را در پست زیر آوردهام. ۲۵ فروردین ۱۳۹۸.
انسان راستین (۱۱)
نسبت به یتیمان همچون پدر است. و در اَسرار مردم، امین و امانتدار.
شرح عکس بالا:
شگفتیهای طبیعت دارابکلا از زاویهی گردنهی تَشنیسر. عکاس: حمیدرضا طالبی.
میانبحث اتانازی
فلکه فکرت (۱۳)
طَرید و دخیل
به نام خدا. سلام. در عصر جاهلیت در بومزیست عرب، به علت جهل و خشم و غضَب، طرید (=راندهشده) از دخیل (=واردشده) پیشی و بیشی میگرفت. عربهای جاهلی خیلیراحت دست به طرید میزدند؛ یعنی افراد را از قبیله، طرد میکردند و از خود میراندند. ولی در کتابها _ازجمله مِسیا_ خواندم در قبیلهی بنیهاشم دیگران را به عنوان دخیل (=تازهوارد) میپذیرفتند.
ریاح پدر بلال حبشی روزی برای بلال _که بعدها بَرده شده بود_ از محیط آنجا روایت نمود که در حبشه میگویند بدون دلیل میتوان با کسی دوستی کرد، اما دشمنی بدون دلیل و علت امکان ندارد.
نکته هم بیفزایم: راستی! برخی از اسلام _که بلال سیاه طبقهی فرودست جامعه را به صدر نشانده است_ پیروی میکنند و سیاست دخیل را پیشه میسازند؟ یا پا جای پای جاهلیت عرب میگذارند و هی طرد میکنند و هی بر طریدها (=راندهشدگان) میافزایند؟ من اما نمیدانم! من که هر سال، دو سه بار دخیل امام رضاام تا طرید نشوم! سلام خدا بر او، و راه او و رهروان او باد.
این بود فلکه فکرت سیزده؛ باز، نه بسته! 26 فروردین 1398.
شرح عکس بالا:
بخشی از شهرستان میاندورود و کشتزارهای دارابکلا از زاویهی کالدَرسر. ۱۷ فروردین ۱۳۹۵. عکاس: حمیدرضا طالبی.
نکته ها: به گفتهی مرحوم شریعتی «در روزگار جهل، شعور خود جُرم است».
نکته ها:هر ابزاری، «setting» ستینگ (=تنظیمات) دارد و انسان که اشرف مخلوقات است آیا سیتینگ ندارد؟
تحلیل سیاسی
پیشدرآمد: جناب حمید عباسیان پستی دربارهی حیدر العبادی گذاشت. دوستی از من خواست بر روی آن، تحلیل بنویسم.
۱. باید عراقشناس بود تا بتوان آنچه در پس و روی این کشور تحولزده رخ میدهد، تحلیل داشت و تحلیل در معنای وسیع یعنی گشودن گره یا گرههای فهم. من تا جایی که بلدم میگویم.
۲. حیدر العبادی از حزب الدعوه عراق است که پایهگذار فکری و سیاسی آن شهید آیت الله محمدباقر صدر بود. اگر خواستید بهتر درک کنید، باید این حزب را با موقعیت حزب جمهوری اسلامی ایران در صدر انقلاب مقایسه کنید، که چهرههای آن در فضای سیاسی ایران، هر کدام خود را یک وزنه برای یک فکر سیاسی و ایدئولوژیک میدانستند. العبادی از آن کسانی بود که حزب الدعوه را در دو جا در دورهی دیکتاتوری صدام، نمایندگی میکرد: بیروت و انگلیس. و همین در افکار او اثر گذاشت، چون بیروت بسیار شهری پلورالیته (=افکارپذیر) است و انگلیس هم جایی است پر از درک منفعتگرایانهی سوداگرانه! از مفاهیم کاربردی ازجمله منافع و منابع و حل و منحل کردن تضادها.
۳. این سخن العبادی در واقع برای آرایش صورتبندی داخلیست و یارگیری از شیارهای شکاف چندگانهی جریانهای پرشمار درون عراق، که دایم مانند خزندگان در حال پوستاندازی حیاتیست، چون کادر پیچیده و چریک و مبارزی که شهید صدر ساخت، چندسالیست دچار انشعابهای سخت و پرگُداخته شد و مدتیست به روی هم مُذاب پرتاب میکنند. و هر کدام از آنان خود را بهتنهایی بازرگان ایران یا رفسنجانی کشور و یا یک مردِ عبور از بحران و ناجی میدانند و فکری ویژه و پویهی مردمی را نمایندگی و رهبری میکنند.
۴. ایران زیرکتر و زبردستتر از آن است که عمر سیاسی این چهرههای مرموز پهنهی سیاست عراق را پایانیافته بداند. من شطرنج را کمیخوب بازی میکردم. اینان، مهرههای شطرنجاند در دستان ایران؛ چه سرباز، چه وزیر، چه رُخ، و چه اسب که چپکی میپّرد و کیشکردن و ماتشدن را تسهیل و هموار میکند. چپَکیپریدن هر کدام از چهرههای عراق، از جمله همین حیدر، در اصل برای دریافت پشتوانه از چهرههای امنیتی پشت پردهی ایران است.
۵. کشورهای تیزپا و تیزبین منافع و منابع امنیت خود را فقط در داخل جستوجو نمیکنند، عمق استراتژیک برای خود میسازند و کشورهای هدف را برای بقای خود در چَنته (=توبره و کیسه) میگذارند. ایران، عمق استراتژیک خود را پایا نگه میدارد.
یک پیوست هم بنویسم: هرگز خود را درگیر این نباید کرد که از نژادگرایی دَم زد و شهروندان ایران را در درگاه فکر و خیال، به مَصاف با عربها فرستاد. که برخی از سر غفلت چنین میکنند. ایران هم، بخشی از ملتاش عرب است؛ عربهایی که در جنوب و خوزستان از هویت ایرانیبودن دفاع میکنند. نباید در این دام هولناک، بهآسانی صید مکّاران شد.