مدرسه فکرت ۱۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهاردهم

 

قلندر و قلعه
به نام خدا. سلام. این روزها مشغول "قلندر و قلعه‌"ام. وقتی حکیم سُهروردی به حلب می‌رفت در منزلی، یک فقیه قزوینی به دیدارش شتافت. بین‌شان بحث درگرفت. شیخ اشراق به قزوینی گفت:


"فقیهان غالباً به راه اشعری می‌روند و هر مشکلی را با "ما نمی‌دانیم" حل می‌کنند. من این را قبول ندارم. دانستن حق کسی است که توان دانایی دارد. افتخار بشر این است که بداند... کار انسان این نیست که عصاره‌ی نعمت‌های الهی را بمَکد و تبدیل به کثافات کند؛ او بار امانت را بر دوش دارد... نباید به عقلش نَهیب زنَد تو را فضولی نرسد!" (برداشت آزاد از: قلندر و قلعه. ص ۲۰۷)


مرد قزوینی در سکوت فرو رفت و شهاب‌الدین سهروردی به راهش به سوی صحرا و سپس سمتِ حلب. که در نهایت با افکار روشنگرانه‌اش به‌دست تکفیر، به دار شد و همانجا دفن!


خواستم با این نوشته‌ام رسانده‌ام باشم، مشاهیر بلندآوازه‌ی ایران‌مان را غریب‌تر از زمانه‌ی‌شان _که غریب، دربه‌در، مغضوب پادشان و آواره‌ی سرزمین بودند_ نسازیم. افکار عمیق‌شان را بخوانیم و در آن غَور (=ژرفا) و وارسی کنیم. هم اویی که در قرن شش، حکمت ایرانی را با دقت و علم و درایت، آن‌هم به زبان شیرین فارسی نوشت.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

سلام جناب دکتر عارف‌زاده
انتقاد از نظر من، چکش توانا بر سر فولاد است نه بر روی سِندان. فولاد هرچه بیشتر چکش بخورد، آبدیده‌تر می‌شود. ولی این انتقاد شما به ما، همان چکش بر سِندان بود. بفرما چرا؟


چون در این موضوعِ پخش عکس یک چهره‌ی سیاسی و زنش، در یک گروه تلگرامی محل، من در جواب جناب امیر طی چهارپنج پست، نظرم را دادم. پس، ورود دوباره من به این قضیه، اساساً وجهی نداشت. اما جناب عبدی چون فقیه نیست نباید از ۵ حکم شرعی، دو حکم را اینجا آن‌هم با فتوای خودش! صادر کند. البته آقای عبدی به دلیل رفاقت چندین ساله کاملاً با نوع ادبیاتم آشناست. سالم و تندرست باشید. با احترام و درود
 

پاسخ بحث ۵۷
۱. انسان به سبب خُلق طبْعی‌اش باید طرَب‌ناک باشد. شاد، بانشاط و خندان. ۲. منطقی‌یون وقتی خواستند یک تعریف از انسان ارائه بدهند تا فصل مُمیّز او با حیوان باشد گفته‌بودند: انسان حیوانِ ضاحک است، یعنی خندان. این یعنی اهمیت و مرکزیت نشاط در وجود انسان. بیشتر بخوانید ↓


۳. اساساً چون انسان برترین آفریده‌ی آفریدگار است، باید شاداب باشد. غم اگر هم باشد که هست، در گام دوم پس از نشاط است. اصل، بر نشاط است. حتی در جریان معنویت‌گرا نیز اصل بر سه چیز است: بر رفاه، بر نشاط و بر معنا.


۴. صحنه‌های خصوصی‌تر نشاط هم وجود دارد، که هر شخص در محیط شخصی خودش از آن آگاه است، که چه لذت و شادی‌ عجییی دارد که از تمامی کارهای انسان پیش‌تر است و شیرین‌تر و لذیذتر.


۵. اسلام نشاط و شادی انسان را می‌خواهد چون‌که عبادات، فقط در سایه‌ی نشاط، باانگیزه‌تر و خالص‌تر می‌شود.


درکل، به نظر من این‌که قرآن گفته با کُسالی (=حال کسالت و خمودگی) به نماز نایستید، فلسفه‌ی "شادی"ست. و همین اثبات می‌کند، شادی بنیان و شالوده‌ی انسان است. چه در طبیعیت، چه در عرفان و چه در لذایذ.

 

حافظ به قلم دامنه

زین آتش نهفته که در سینه‌ی من است
خورشید شعله‌ای‌ست که در آسمان گرفت
حافظ

حافظ هرچه داشت از آسمان داشت و از شب‌زنده‌داری‌های همیشگیِ سحرش و نیز اُنس با قرآن کریم.

از پای تا سَرت همه نور خدا شود
در راهِ ذوالجلال چو بی‌پا و سر شوی
حافظ

از نظر حافظ هر کس در حلقه‌ی دعا و درس قرآن نیست، زنده به عشق هم نیست.

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمُرده به فتوای من نماز کنید
حافظ

 

از نظر حافظ کسی که در حلقه‌ی دعا و قرآن و خدا نیست، باید به فتوای حافظ در همان زمان که زنده است بر چنین آدم‌هایی، نماز میّت! خواند. چون چنین انسان‌هایی به نظر حافظ همان مُردگان‌اند.

 

حافظ به یک دلیل حافظ بود:
به دلیل حفظ کل قرآن و عامل به آموزه‌های آن
البته حافظ روحانیِ پرشور و منتقدی بود که موسیقی را نیز هم حفظ بود.

قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مَکن
ظُلمات است بترس از خطرِ گمراهی
حافظ

 

حافظ همه‌ی ما را فرا‌می‌خواند که باید در مسیر، خضر درون و خضر بیرون داشته‌باشیم. حتی اگر موسی (ع) باشی. انسان‌های بی‌خضر، از نظر حافظ گمراه می‌شوند. این رأی فقیه شجاعی مثل حافظ است که فقه‌اش در غالب شعر است.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعای شب و وِرد سحری بود
حافظ

 

از نگاه حافظ گنج رستگاری فقط و فقط از مسیر دعا و نماز عبور می‌کند. هر‌کس این دو را کنار گذارد، خود را باخته است و معنویت که عمادِ خیمه‌ی انسان است را به فنا داده‌است.

عشق‌ات رسد به فریاد گر خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت
حافظ

 

حافظ عاشق و اَنیس قرآن بود. دیوانش تفسیر قرآن است. او حتی به چهارده وجه قرآن را قرائت می‌کرد. حافظ بدون قرآن، حتی قطره هم نمی‌شد چه رسد به اقیانوس ‌بی‌کران. ما موظفیم حافظ را به درستی روایت کنیم. حافظ یعنی قرآن دوستی و دوست قرآن شدن.
فعلاً والسلام

 

هشدار دلسوزانه به مدیران گروه تلگرامی دارابکلا


به نام خدا. سلام. من کاری با بارگذارنده‌ی این پست ندارم. می‌گذارم به حساب غفلت‌  یا بی‌دقتی او. اما نویسنده یا نویسندگان این متن، دست به گزیده‌گُزینی تاریخ اسلام زدند. در کینه‌توزانه بودن و تحریف عمدی این نوشته همین بس، که در بند ۶۱۳ به پیامبر رحمت و صلح و شفقت، اهانت بزرگی کرد و نوشت: ادّعای پیامبری!


نویسنده یا نویسندگان این متن یا معنی ادعا را بلد نیستند! یا عمداً دست به این کار زدند تا در خواننده القای تردید کنند. پیامبر ما ادعا نکرد، ابلاغ رسالت کرد.
از نظر من این متن، موهِن است و باید حذف شود.
۲۲ آبان ۱۳۹۷.


ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
از مدیر و پست‌گذار محترم در گروه، که آن متن موهِن را داوطلبانه حذف کرد، کمال تشکر را دارم. درود بر شما.

 


بحث ۵۸ :  این پرسش یک کاربر است که خواست
"رابطه‌ فساد و بی‌عدالتی با قضاوت و وکالت" در پیشخوان مدرسه سنجاق شود. لطفاً دیدگاه خود را بفرمایید. در این مباحثه‌ی چالشی، از معاون می‌خواهم ناظر بحث باشند.


 

پاسخ بحث ۵۸


۱. از نظر من هم سیستم قضا و هم سیستم وکالت در فساد و بی‌عدالتی نقش دارند.


۲. وقتی به تعداد تغییر و نصب چهار رئیس قوه‌قضاییه طی چهل سال، چند گونه روال و قوانین قضایی آزموده شد، نشان آن است، هنوز سیستم درستی نداریم. مثلا آقای شاهرودی گفت ویرانه تحویل گرفتم. یا آقای یزدی که نظام دادسرا را برهم زد. یا آقای خلخالی که خودمختار بود و اوئل انقلاب، حتی موسی خیابانی دستیار و پرونده‌سازِ مورد وثوق وی بود. حتی موسی خیابانی در زندان قصر اتاق اختصاصی داشت و برای خلخالی کار می کرد. منظور این است شیوه‌ی بُکش بُکش رسم همه‌ی افراطی‌ها بود.


۳. وکیل ها هم مانند قاضی ها چند دسته‌اند. برخی فقط به‌دنبال انباشت پول‌اند و حاضرند به‌خاطر پول، حق شاکی یا متشاکی را با تسلط بر حقوق و دانستنی‌های خاص، نفی و رأی منتفع به نفع مُوکّل خود اخذ کنند. چون ملاک پول است نه حق و عدالت. برخی وکلا، حامی مظلوم و ذی‌حق‌اند و تن به نفی حق با شگرد قانون‌دانی نمی‌دهند. و برخی دیگر که خیلی عدالت‌‌گرا و طرفدار حقوق‌بشرند و برای قدرت‌بخشی به کانون وکلا تلاش می‌کنند. و پاره‌ای هم خنثی اند و شاید بی‌توان.


۴. در شرائط فعلی از نظر من، قسط و میزان در دو سوی سیستم قضاوت و سیستم وکالت در حال لِه شدن و حتی نابودی‌ست.
فعلاً این‌مقدار جواب به نظرم بسنده می‌کند.

 


روش اسلام
به نام خدا. سلام. روش اسلام در مقابله با کسانی‌که از حق اِعراض دارند، مسالمت‌آمیز و به‌دور از ناملایمتی‌ست. آیه‌ی ۸۹ زخرف این راه را رسول‌خدا (ص) و مسلمین نشان داده‌است:


فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. یعنی اکنون _که از هدایت‌شان نومیدی_ از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام. به‌زوی _نتیجه‌ی سرکشی خود را_ خواهند‌دانست.
۲۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

شعری از سهراب:

 

باید امشب بروم
من‌که بازترین پنجره با مردم این ناحیه
صحبت کردم
حرفی از جنسِ زمان نشنیدم.
سهراب سپهری

 


روش اسلام
به نام خدا. سلام. روش اسلام در مقابله با کسانی‌که از حق اِعراض دارند، مسالمت‌آمیز و به‌دور از ناملایمتی‌ست. آیه‌ی ۸۹ زخرف این راه را به رسول‌خدا (ص) و مسلمین نشان داده‌است:


فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. یعنی اکنون _که از هدایت‌شان نومیدی_ از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام. به‌زوی _نتیجه‌ی سرکشی خود را_ خواهند‌دانست.
۲۳ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



بحث ۵۹ : این پرسش جناب مسعود داراب است برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
چرا تحصیل در حوزه رایگان است و به روحانیون شهریه می دهند ولی در دانشگاه اینطور نیست؟


پاسخ بحث ۵۹
۱. در شیعه، مسأله‌ی امامت و امت مطرح است. امامت از نظر مالی به مردم وابسته است.


۲. در غیاب آخرین امام شیعه، زعامت مردم و سرپرستی دین بر عهده‌ی مجتهد جامع‌الشرائط است. بنابراین، مرجعیت شیعه نیز از نظر مالی وابسته به مردم است.


۳. مؤمنان برای حفظ دین و حراست از متفقّهان دین، بخشی از درآمدهای خود را تحت عنوان وجوهات شرعیه در اختیار زعیم یا زعیم‌های مکتب شیعه می‌گذارند تا کیان حوزه‌ی علمیه و زندگی طلبه‌ها تأمین شود.


۴. از مهمترین امتیازات مکتب شیعه این است مرجعیت و طلاب از نظر مالی وابسته به قدرتمندان، ثروتمندان و حکومت‌ها نیستند؛ بلکه ارتزاق‌شان از پول مؤمنان است که طبق شرع مقدس در اختیار روحانیان می‌گذارند.


۵. معیشت طلاب در طول تاریخ همراه با تنگدستی و سادگی بوده‌است. و افتخارشان این بوده، با طیبِ خاطر درس دین می‌خوانند و متشرّعان، آنها را از نظر مالی تأمین می‌کنند. این ارتباط تنگاتنگ مالی و عقیدتی میان مردم و حوزه، نظام روحانیت را مردم‌گرا نگاه می‌داشت نه دولت‌گرا.


۶. در این مسیر البته آسیب‌ها و آفات هم پدیدار می‌شد و می‌شود کمااین‌که در هر صنفی دیده می‌شود. اما فلسفه‌ی شهریه اقدامی مردمی و هوشمندانه بوده‌است تا روحانیت و عالمان دین، حُرّیت و فرصت دفاع از دین و ابلاغ دین داشته‌باشند. در حقیقت یک تقسیمِ کار ماهرانه و خردمندانه‌ای بود که برخی از مؤمنان طبق آیه‌ی نفْر (به سکون فاء) با آسودگی خیال، به حوزه‌ها بروند و تفقُّه کنند (=کارشناس فقه و دین) و باقیمانده‌ی مؤمنان معیشت‌شان را تأمین نمایند؛ یعنی التقای دو تلاش علمی و مالی؛ که این اتحاد مالی و دینی  از هر فرهنگی باارزش‌تر است.


۷. این‌که این روندِ عاطفی میان مردم و حوزه، امروزه دچار آفات شده، امری‌ست که روی آن میان نخبگان و مردم و حتی مخالفان بحث است. که من بدان ورود نمی‌کنم.

 

مردم‌شناسی ایرانی

مدتی پیش، کتاب مردم‌شناسی ایرانی، نوشته‌ی علی‌رضا حسن‌زاده را خواندم چندنکته را می‌نویسم:

1- در صفحۀ 126 آمده‌است: ایرانی‌ها عطش شعر دارند... طبع شاعری از ویژگی‌های ایرانی‌هاست. ایرانی بودن ثروتِ عظیمی‌ست که ما داریم.

 

2- در صفحۀ 124 آمده‌است: پرده‌پوشی از ویژگی‌های هویت ایرانی‌ست. مثل غذاهای ما ایرانی‌ها که ساده و عیان نیستند. قیمه، قورمه سبزی، آبگوشت و... که چقدر آمیخته و به‌هم‌پیچیده‌اند و آیینی.

 

3- در صفحۀ 339 آمده‌است: ایران افسانه‌هایی مهم دارد. افسانه‌ها، انسانِ غرقِ در مصائب محیط را به کناری می‌کشد، چشمش را بازمی‌کند و همۀ خاطراتش را به او می‌نمایاند.

 

 

4- در صفحۀ 391 آمده‌است: در کُردها و لُرها این باور است که هر کس اطرافِ نان را نخورَد، خُرده های نان در جهنّم مار می‌شود و آنها را آزار می‌دهد.


امیدوارم همه‌ی‌مان کتاب را از کنارمان کنار نگذاریم، کنار‌گذاشتنِ کتاب با روح ایرانی سازگاری ندارد و زیانِ بزرگی به ایرانیان می‌زند که جبران ندارد. چنین مَباد.

 

@
مُشرّف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا
که ای خیرُالنّسا در دل مرا رازی‌ست پُرمعنا

ندانم از چه بی‌تاب است آخر این دل شیدا
به عشق او گرفتارم حسین را دوست می‌دارم

 


بحث ۶۰ : این پرسش جناب مهدی ملایی‌ست برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:

"سلام خدمت همه، سوالی که خیلی ذهن مرا مشغول کرده اینه که چرا با وجود اینکه از مشکلات کشوری خبر داریم و می دانیم که دشمن به هر نحوی دنبال تفرقه انداختن بین ما هست، باز سهل انگاری میکنیم و در مسیری که اونا می خان ما هم گام بر میداریم ، البته نه همه، جسارت به عزیزان نشود، تشکر از پاسخگویی شما"

 

@
سلام آقاسیدعلی اصغر
شاید خیلی‌ها برای این میانبحث مهمی که پیش کشیده‌ای، جواب داشته‌باشند، من اما پاسخم این است. فراموشی تمدن ایران که شما مطرح کرده‌ای، علت‌های زیادی دارد؛ دست‌کم سه علت از نظر من این است:

۱. افراط‌گرایی ناسیونالیسم ایرانی، که خود را گره زد به زدودن اسلام از ایران که البته هرگز نتوانست.

۲. اسلامیزه‌کردن افراطی همه‌ی امور، که تفکر متحجّرانه (= فسیل‌واره و سنگ‌واره) این را تعقیب می‌کند.

۳. ضعف اندیشناکی جوانان، که از تمدن ایران فقط بعد باستانی آن را بزرگ می‌کنند آن‌هم با اطلاعات ناقص و تحریف شده.
پوزش از ورودم به میانبحث شما با جناب عبدالله.

 

 


پاسخ به جناب محمدحسین آهنگر


سلام. با تشکر از محمدحسین که در راستای بحث ۵۹ به این مسائل پرداختند، جواب من این است:


الف. ضرورت‌ها
۱. اساساً آموزش هزینه نیست، سرمایه است.
۲. دین نیاز به دین‌شناس دارد.
۳. اسلام منهای روحانیت، در درازمدت دچار سرنوشت سایر ادیان می‌شود.
۴. از نظر قرآن نیز، تفقه در دین بر عده‌ای واجب کفایی شده‌است.


ب. آسیب‌ها


۱. شهید مطهری معتقد بود بسیاری از طلاب با ۵سال درس‌خواندن، به میان مردم بازگردند نه این که ۳۰ سال درس خارج فقه گوش کنند. و کفایه (کتاب حوزه) را چند لا حفظ کنند.
۲. الان خیلی از طلبه‌ها از قم تکان نمی‌خورند تا بروند میان مردم، زندگی و هدایت دینی کنند.
۳. امروزه بخش زیادی از حوزه بلکه تمام آن در تحت نفوذ یک تفکر قرار گرفته است.
۴. حوزه مانند طب باید چندین شاخه تخصصی بشود که در حال شدن است ولی هنوز ضعف‌ها زیاد است.


ج. آثار


۱. در طول تاریخ روحانیت خدمات و حسنات روحانیت و علمای بزرگ، موجب شکوفایی علوم دینی شده‌است.
۲. زندگی بسیاری از علمای بزرگ، چراغ راه بشریت شد. که اگر نام ببرم کتاب می‌شود.
۳. دین اسلام را در بدترین تنگناها و فشارها و هجوم فلسفه‌ها و افکار مخرب، حفظ کرده‌است.
۴. مرجعیت همآره پناهگاه مردم بوده‌است.


نتیجه:


هرگونه هزینه‌ی مؤمنان برای حفظ حوزه و پرورش روحانیت وارسته، یک نوع سرمایه‌گذاری علمی‌ست. اما اگر آفات درون روحانیت زدوده و یا کم نشود، بازخوردهای منفی آن فاجعه‌آمیز خواهد‌بود. هرچند باور قاطع و خبر واثق دارم که بخش وسیعی از هجوم و اهانت به روحانیت کاملاً سازماندهی شده و با هدف نفی مذهب شیعه صورت می‌گیرد که عوامل ناآگاه به آن دامن می‌زنند. امروزه، زشت‌ترین توهین ها و جوک‌ها برای روحانیت ساخته می‌شود که بخشی به علت رفتار بد عده‌ای از حاکمان روحانی است و بخش دیگرش ناشی از بُغض به اساس دین و روحانیت.


دین و کشور
به نام خدا. سلام. از نظر سعدی دین اساس مُلک است و باید غُم دین و کشور را، باهم خورد؛ تا نظام امور جامعه و قِوام امنیت و آسایش مردم برهم نخورَد:
نخواهی که مُلک برآید بهَم
غم مُلک و دین خورْد، باید بهَم
۲۵ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخ به بحث ۶۰
 

سلام
۱. چون در تشخیص فرصت و تهدید درست عمل نمی‌کنند.
۲. چون نسبت به اصل نظام دچار تردید شدند.
۳. چون ناخودآگاه و خودآگاه در زمین دشمن قرار گرفتند.
۴. چون اراده‌ی جدّی در حکومت برای مقابله با فسادها نمی‌بینند.
۵. چون برخی‌ها اساساً در پی براندازی انقلاب‌اند.
۶. چون در زندگی خود و اطرافیان مشکلات اقتصادی، تبیعض و بی‌عدالتی را به چشم خود می‌بینند 
۷. چون نظریه‌ی آلترناتیو (جایگزین) ندارند، دچار دستپاچگی شدند.
۸. مقداری فراوان کفر نعمت دارند.
۹. اَغراض شخصی و روح انتقام‌گیری در برخی پدید آمده‌است.
۱۰. چون در بیشتر موضوعات، از انتقادات برحق برخوردارند، همان آنها را مُجاب می‌کند که افراط کنند و راه خطرناک تفرفه‌ی ملی را ساز کنند که مُخلّ منافع ملی و امنیت پایدار است.

 


نان و کار
به نام خدا. سلام. میان کار و نان، از اول آفرینش بشر تا به اکنون، رابطه‌ی زحمت و کوشش برقرار بوده‌است. ادیب پیشاوری می‌گوید:


ز سیصد فزون کارگر بایدی
که تا خواجه را نان به دست آیدی


این سخن ادیب هشداری‌ست به آنان‌ که نمی‌دانند یک قُرص نان، حاصل تلاش صدها کارگر زحتمکش است. همان‌گونه که خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری می‌گوید:


...هزار شخص کارکُن بِباید، که یک شخص لُقمه‌ای نان در دهن توانَد نهَد.
آری؛ اگر لُقمه‌لُقمه‌های نان را قدر بنهیم، آن‌گاه حکمت‌حکمت‌های لُقمان هم می‌شنَویم.
۲۶ آبان ۱۳۹۷.

 

به فرموده‌ی امام علی (ع) : الانسانُ حریص علی ما مُنع»

یعنی انسان نسبت به چیزی که از آن منع شده است، حریص است.

 

@
سلام همکلاسی‌ها
از نظر من به دلیل حفظ سلامت اجتماع، انسان‌ها حق تذکر را دارند. البته با رعایت چارچوب و اخلاق. و الا هرج و مرج می‌شود.

مثال می‌زنم: کسی در اتاقش سگ یا میمون دارد. خُب تا اینجا چندان به ما مربوط نیست. اما همین فرد سگ و میمونش را همراه خود به:
درمانگاه، تیمچه‌ی بازار، سالن عروسی، و مجامع عمومی بیاورد، در این صورت نمی‌شود گفت به ما مربوط نیست. یعنی احترام‌گذاری به عرف، هنجار، حقوق اجتماع مقدم بر حق یا تفریح فرد است. اگر چنین قواعدی شکسته‌شود، هرج و مرج می‌شود. به هر دو سوی ماجرا ربط دارد.

 

بحث ۶۱ : پرسش جناب مهندس عبدی برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:

"با سلام. جناب مدیر ۱. سوالی در مورد  «هفته وحدت و نگاه دوستان گروه به این مقوله مهم» در گروه لطفا الصاق فرمائید. ۲. در میلاد حضرت محمد(ص) چه کاری خود انجام دادید و یا سراغ دارید که قابل توجه و بیان برای دیگران است، بیان فرمائید."

 

پاسخ به بحث ۶۱

با سلام و تشکر از جناب عبدی که کوشنده است و رفیقی با فکر و نظر.

۱. یکی از ایرادهای بنیادی ما این است، خیلی کم به مقام و آموزه‌های رسول‌خدا (ص) توجه و تفکر می‌کنیم.

۲. شاید کمتر اعضای مدرسه کتاب خانم "آن ماری شمیل" در باره‌ی رسول‌خدا (ص) را خوانده باشد. که کتابی بی‌نهایت تکان‌دهنده و پر از مفاهیم و شناخت است.

۳. متأسفانه مبلّغین مذهبی نیز به جای آن‌که تفکرات و اندیشه‌های حضرت محمد (ص) را به مردم بیاموزند، دست به دامن خرافه‌ها و روایت‌ها و داستان‌سرایی‌ها می‌شوند و شخصیت عظیم آن انسان بی‌همتا را _که تا قاب قوسین (= نزدیک شدن معنوی پیامبر به پیشگاه و ساحت ربّ العالمین) رفته بود_ بی‌توجه رها می‌کنند.

۴. هفته‌ی وحدت که ناشی از تفکر مرحوم منتظری بود، خیلی‌سال است که فقط از آن نام باقی مانده‌است تا حقیقت آن.

۵. باید از غصّه دق نمود که از یک‌سو دم از وحدت می‌زنند ولی از سوی دیگر در میان خود شیعیان ایران، حرف از شهروند درجه‌ی یک و دو و سه می‌زنند.

۶. جناب عبدی بهترین کار برای میلاد آن حضرت، یک دوره فشرده پیامبرشناسی است که ما شیعیان باید به مطالعه‌ی منابع داخلی و خارجی همت کنیم که در باره‌ی حضرت محمد (ص) نوشته‌اند. ۲۶ آبان ۱۳۹۷.

 


بحث ۶۲ : علت این‌که ما در زندگی روزمرّه، ملتی اهل نذر و قسم (=سوگند) هستیم، چیست؟ این پرسش مدیر است.


@
اساساً لااله الاالله
دو کفه‌ دارد
یکی نفی و "لا" گفتن
یکی اثبات و "آری" گفتن.
تا بُت نفی نشود
خدا هم پرستیده نمی‌شود.
و توحید، اوجش همین است.
جالب بود متن شما علی آقا.



یک خبر تحلیلی
تحلیل سعید حجاریان از "براندازان"
"براندازها هم فکر کرد؛ آن‌ها با مشکلات عدیده‌ای دست به گریبان‌اند. اولاً، وحدت فرماندهی ندارند. ثانیاً، راهبردهای مشخص ندارند و حتی بعضی راهبردهای‌شان در تعارض با یکدیگراست. ثالثاً، بعضی از آن‌ها به دولت‌های منطقه‌ای وابسته شده‌اند و از پول‌های کثیف ارتزاق می‌کنند و بعضی دیگر حتی اصول اولیه دموکراسی را در میان خودشان مراعات نکرده ولی ادعا می‌کنند که می‌خواهند دموکراسی را در ایران حاکم کنند." (منبع: انتخاب. کد خبر: ۴۴۱۵۸۵)

 


 


چاپلوسی حتی به سگِ شاه


به نام خدا. سلام. احتمالاً خاطرات اسدالله علَم از چاکران دربار شاه را از نظر گذرانده باشید؛ در یک جایی از آن آورده که سرِ میز شام، فرح دیبا همسر سوم شاه "جلوی شیطنت‌های سگِ بزرگ شاه را که به بشقاب همه سر (=لیس) می‌زد، جداً گرفتند. شاهنشاه فرمودند: چرا این‌طور می‌کنی؟" (رجوع‌شود به: ص ۸۳ آن حکایت‌ها، احسان نراقی)


فرح دیبا _نائب‌السّلطنه_ جواب جالبی داد که اسدالله علَم این‌گونه نقل کرده: "همه حتی به این سگ هم تملُّق می‌گویند، لااقل من (=فرح) می‌خواهم این‌طور نباشم."


خواستم با نوشتن این پست گفته‌باشم، در نظام خودکامه‌ی سلطنتی موروثی، حتی سگِ شاه هم بر شهروندان، بر وزیران و بر درباریان پیشی داشت! باز فرح دیبا، که رگه‌ی روشنفکری و زمینه‌ی سوسیالیستی داشت و بر شاه کمْ‌کمَکی اعتراض مِعتراضی! می‌کرد.
۲۸ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

ایمان و اَیمان
از تمامی شرکت‌کنندگان و خوانندگان که بحث ۶۲ را مورد وارسی و کاوش قرار داده‌اند، هم ممنونم و هم آشکار کنم که آموختم. آنقدر غنی بود پاسخ‌ها که مرا بی‌نیاز کرد دست به مطالعه بزنم. من هم، فهم دینی‌ام از این دو مسأله را می‌گویم:


۱. انسان، با ایمان (=گروِش و باور) و اَیمان (=سوگند و پیمان) هر دو سرو‌کار دارد. علت اصلی‌اش وجود اختیار، عقل، عشق، پرستس و آرزو در وجود اوست.


۲. هیچ‌گاه دین بر بشر اجبار نکرده که بی‌جهت سوگند بخورد. اما برای ابراز تعهد و پایان بخشیدن به خصومت، گاهی قسامه و سوگند نیاز است. چون توسل و دست گذاشتن به امر مقدس، موضوع را از امر عادی، بیرون می‌برد.


۳. گاه آنقدر فرهنگ روابط اجتماعی شکننده است که بی‌اعتمادی شدیدی حاکم می‌شود که انسان‌ها مجبورند به سمت سوگند بروند تا باور بیافرینند.


۴. نذر یک اقدام مختارانه است و به روح و روان و باور انسان‌ها بازمی‌گردد. از آنجا که نذر اجبار نیست، بنابراین این فعل مذهبی نباید دستاویزی برای نقد دین باشد بلکه باید کوشید دین‌داران را به نذرهای بایسته‌تر، شدنی‌تر و اثرگذارتر کشاند.


۵. نبودنِ نذر و قسم، علامت وجود جامعه‌ی عاقل و مدرن نیست، این دو کار، یک راه برونرفت از مخمصمه‌هاست و درون بشر را نمی‌شود از جوش‌و‌خروش‌های ماورائی تخلیه کرد. کالبَد انسان‌ها با خیال، اندوه، شوق، معنا، و گرایش‌های غیرمادی آغشته است که نذر و قسم نشانه‌ی بروز این حال و قال بشری‌ست.


۶. من برابر با سفارش پیامبر (ص) که فرمود: افسار شتر را بر تنه‌ی بوته ببند، بعد توکل کن که شترت رم نکند!، معتقدم هم قسم و هم نذر هر دو امری موجه است، البته آن‌گاه که همه‌ی کارها با تلاش طی شد و دیگر راهی دیگر غیر از این دو نمانده‌است.


یک‌بار دیگر آشکار سازم که از تمامی پاسخ‌های دوستان، یک‌به‌یک درس و آموزه آموختم. ممنونم.

 

 

@
که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ در همان‌جا جلوی مرحوم فخرالدین حجازی را گرفتند و نهی‌اش کردند. تاریخ را کامل نقل کردن چقدر عالی‌ست آقای محمدحسین.

 

یک خبر سیاسی:

علی صوفان، مأمور ویژه سابق اف‌بی‌آی: "قاسم سلیمانی می‌تواند سوار بر خودرویش از تهران تا مرز فلسطین اشغالی برود، بدون آن‌که کسی جلویش را بگیرد."
(منبع: مشرق. کد خبر 912252)

 

توضیح: 
علی صوفیان لبنانی‌ست و تابعیت آمریکا را دارد.


خودت بهتر از من می‌دانی جناب سیدمحمد وکیل، ولی چشم، کمی توضیح می‌دهم:

 

در اصول خبر، هفت اصل شرط است:

که چهارتایش برای سردار سلیمانی کاربرد ویژه دارد:

اصل شُهره‌بودن. اصل جذابیت. اصل شگفتی. اصل دربرگیری.

خُب، درباره‌ی حاج قاسم سلیمانی خصوصیت کاریزماتیک (=جذَبه‌ی نفوذ) نیز بر آن چهار اصل، افزون می‌شود. و خبرسازان همیشه در مرکز و پیرامون شخصیت‌های قهرمان نظامی، از این اصول بهره می‌گیرند و خبرهای خود را با شخصیت خبر، اهمیت می‌بخشند. از سویی دیگر، خبر وقتی پردازش شود، اطلاعات می‌گردد و آنگاه حتی قابل فروش و تهدید و فرصت.

بس است سید؟

 

هستیِ آدمی
به نام خدا. سلام. هر انسانی چنانچه هدفی والا را دنبال نکند، به بی‌معنایی دچار می‌شود و در کف تندبادِ پوچی و حِرمان (=بی‌بهرگی) گم می‌گردد. چون‌که آدمی‌زاده هم به طبع خود و هم به فطرت پاکش، باید هستی‌اش را معنا ببخشد؛ در دو مسیر:
هستیِ زیستن... خور و خوراک و خواب
هستیِ داشتن... تحولات فکری و معنوی و روحی
۲۹ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


پاسخ بحث ۶۳
با سلام و نیز تشکر از جناب محمود بابت طرح پرسش.
۱. یک دلیل این است ممکن است عاشورا برای آن‌دسته که حسّ مسئولیت ندارند، صرفاً جنبه‌ی حُزن و اندوه باشد نه پیام و فرهنگ.


۲. ثروت و قدرت وقتی برای افراد متراکم شود، عاشورا که خوبه، خدا همه فقط وِرد زبان است.


۳. خود حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند برای بسیاری از مدعیان مسلمانی، دین لقلقه‌ی زبان است.


۴. اگر عاشورا فرهنگ‌سازی شود و درون آن آموزه‌ها وارد تفکر پیروان شود، هر نقطه و هر زمانه‌ای بسر ببرند، آن رت رهنمای کار و اقدام‌شان خواهند کرد. ولی بر چنین افرادی عاشورا یک‌فصل و یک‌ماه بیش نیست!


۵. امام حسین (ع) چندسال امامت کردند، فرهنگ بزرگی آفرید که در عاشورا تجلی کرد، متأسفانه فقط همان بعد عاطفی را بزرگ کرده‌اند و همین موجب جدایی از فرهنگ حسینی می‌شود.

 

@
عقل، عاطفه، تخیّل، روح، شادی، تفرُّج، انزوا، همباشی همه و همه از ساحت وجودی انسان است، پس جای تخطئه نیست. چسبیدن به فقط عقل هم انسان را خشک و خالی و بی‌روح و رمق بار می‌آورد.

 


سری به دلم

از طریق شبکه‌ی خانگی هفته‌ای دست‌کم دو،سه فیلم می‌بینم. اخیراً فیلم "سدّ معبر" را دیدیم. به لحاظ فلسفه‌ی سیاسی طرفدار دست‌فروش‌ها بودم؛ اما به‌علت نظم اجتماعی، به مأمور سد معبر شهرداری گویی حق می‌دادم. بااین‌همه باز هم، رنجِ معیشت و زجرِ مشقّتِ دستفروش‌های فیلم، روح‌ام را همچنان به سمت همدردی می‌فشارد و دلم را درد آورده‌است. در گیر و دار این رویاروی‌ام هنوز. فکر شما هم‌کلاسی‌ها را ولی نمی‌دانم. دامنه. ۲۹ آبان ۱۳۹۷.

 


سقراطِ خراسان
به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی.


علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید. من دو نکته از آن سقراط خردمندِ خراسان _که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است_ یاد می‌کنم:


او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم.


او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.
۳۰ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

پاسخم به بحث ۶۴
سلام. به نام خدا. از جناب آقای دکتر ایمان شیردل بابت طرح این پرسش ممنونم. در این موضوع من چندنکته ارائه می‌کنم:


۱. از سی سال پیش، مسأله‌ی خلقت ازجمله مجهولاتی بوده که در پی معلومات آن می‌گشتم. مطالعات هم کمابیش درباره‌ی آن، انجام داده‌ام. حتی فیلم‌های راز بقا و حیات وحش را بررسی کرده‌ام.


۲. حاصل تلاشم این بوده که به این باور رسیده‌ام در این‌باره، فقط سکوت کنم و قرآن را ملاک خودم قرار دهم و بس. چراکه شهید مطهری با آن‌همه احاطه‌ی علمی و قدرت درّاکه‌اش ، به تنها موضوعی که هرگز بدان ورود نکرده و کتاب ننگاشته، همین مسأله بود. او بیش از ۱۰۰ جلد کتاب نوشت، اما به موضوع خلقت اولیه‌ی بشر به صورت تئوری‌پردازانه ورود نکرد.


۳. مرحوم دکتر شریعتی به قضیه‌ی خلقت پرداخت، ولی از تبیین دقیق آن عاجز ماند. خیلی تلاش کرد سخنش را تکمیل کند اما در ۴۴سالگی توسط ساواک شاه از وطن آواره شد و درگذشت.


۴. از دیدگاه من، وقتی خدای حکیم و متعال (=برتر و بلندمرتبه) می‌تواند از بطنِ پاک و بِکر حضرت مریم (س) فرزندی چون حضرت عیسی مسیح (ع) پدید آورِد، و باز وی را از صلیب به آسمان ببَرد، بوجود آوردنِ آدمی از جنس و ترکیب خاک با بقیه‌ی اجزا _که در قرآن دقیق ذکر شده‌است_ امری سهل و خارج از عبَث است. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
 


 

یک نکته درباره‌ی روح بگویم


اشتباه نشود، روح، به معنای بخشی از ذات حضرت باری‌تعالی نیست، روح از یک عالَم است که خداوند از آن، به روح انسان می‌دَمد. و هنوز هیچ‌کس از این غیب و نهان سر در نیاورد‌ه‌است.


همچنین، بسیاری از مرموزات و مسائل غیب بر بشر روشن نمی‌شود، به همین دلیل تعبد و اطاعت از وحی ایمان محسوب می‌شود. جهان جمع میان شهود و غیب است. در امور غیب، بحث علمی کردن، اگر نگویم بیهوده، دست‌کم بی‌نتیجه است.

 

بحث ۶۵ : این پرسش را از روی پست‌های امروز چند عضو محترم مدرسه، تنظیم کرده‌ام که برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. علاوه بر این، من غروب امروز با هسته‌ی مدرسه نیز مشورت کرده‌ام که نتیجه‌ی آراء آن، پس از پایان و جمع‌بندی بحث ۶۵، با توضیحات مدیر اعلان می‌شود.

 

اما پرسش این است:

 

"آیا مدرسه‌ی فکرت باید گروهی عام‌تر شامل بانوان محترم هم باشد؟ ۱. اگر آری؛ پس چه کسانی را برای دعوت به مدرسه، به مدیر پیشنهاد می‌دهید؟ ۲. اگر نه؛ علت را چنانچه لازم دیده‌اید، بیان فرمایید."

توضیح آن که: این بحث به معنای شرکت فکری اعضای مدرسه در این مسأله‌ی مهم است. اگر قرار بر تعمیم باشد، مقررات مدرسه نیز به فراخور آن بیشتر می‌شود.

 

@
من در مسائل مدرسه و مقررات با هیچ‌کس شوخی ندارم. حتی اگر از چشم کسی بیفتم، برام اهمیتی ندارد. چون دوست ندارم، محیط بحث و درس و علمی مدرسه، با پست‌ها و چت‌های سبُک، مخدوش شود. بسیاری از اعضا از این حالت نگران هستند و به من گلایه می‌کنند.

 

 

@
همیشه ما دو حکم داریم:
۱. اقتضاء: یعنی لازم‌شدن و ضرورت یافتن.
۲. انقضا؛: یعنی پایان یافتن.
قدرت قلم، هیچ‌گاه تاریخ انقضاء ندارد، قرآن ما هم با "بخوان" آغاز شد.

 

@
سلام جناب دکتر عارف‌زاده

جهت رفع یک برداشت نادرست شما باید بگویم:

علمای بزرگ اسلام هرگز تجدیدنظر را اهانت تلقی نمی‌کنند. نمونه می‌آورم:

۱. علامه طباطبایی خود صاحب نظریه‌ی "ثبات در اصول و تغییر در فروع" هستند.
۲. شهید مطهری به "مقتضیات زمان و مکان" باور دارند و دو جلد کتاب در همین باب نوشتند.
۳. دکتر سروش نظریه‌ی "قبض و بسط تئوریک شریعت" را وضع کردند.
۴. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به فقه جواهری و پویا هر دو باور دارند.
۵. و نیز اساساً پس از خاتمیت، در شیعه‌ی امامیه درِ اجتهاد باز است. بر خلاف اهل سنت که اجتهاد فقط در چارچوپ چهار عالم‌شان (حنفیه، شافعی، حنبل، مالک) برپاست
بنابراین، آن گزاره‌ی شما خطاست.

 

جامعه‌ی سالم

به نام خدا. سلام. این عیب عمدۀ هر کشور و جامعۀ مدنی‌ست که بشدت فردگرا و احساسی شود. جامعۀ سالم و پیشرفته جامعه‌ای‌ست که مشارکت سیاسی‌اش بر مبنای تحلیل، آگاهی و شبکۀ فکری باشد، نه فرهنگ سیاسیِ تبَعی و تابعیتی. اگر چنین باشد که چشم یک ملت به یک فرد یا یک گروه و دسته، باشد باید گفت هنوز جامعۀ مدنی آن کشور، نارَس، کال، معیوب و ضربه‌پذیر است و تا رشد فکری و قوام فکری فاصلۀ عمیق دارد.

 

در ایران نیز می‌پذیرم که برخی‌ها سخت به انسداد و بسته‌شدن صدای ملت، گرایش دارند و عرصه‌ها را تنگ و تنگ‌تر می‌خواهند؛ اما اساساً در مجموع باید از وابستگی مردم و حتی نخبگان به شخصیت‌محوری و فردگرایی کاست، آن را از فرهنگ سیاسی زدود و به اندیشه سازی، تفکر و خودجوشی همّت گماشت. عیبی که سالهاست هر دو جناح چپ و راست، به آن بدجوری مبتلاست.

 

اطاعت در حیطه‌ی قدرت و حرف‌شنَوی در ساختار سیاسی و رعایت سلسله مراتب، امری جداست، اما جامعه‌ی مدنی، برای خود قواعد دیگری دارد؛ پویایی، تفکر، آزادی، قانونیت، مدنیت، اعتراض سالم، مطالبه‌گری، اندیشه‌سازی و به قول یورگن هابرماس شکل‌گیری تمایلات منطقی.

۱ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


منشور اخلاقی مدرسه‌ی فکرت


به نام خدا
۱. جامعه ترکیبی‌ست از بانوان و مردان؛ مدرسه‌ی فکرت نیز باید بازتابِ حقیقی این جامعه‌ی ترکیبی باشد. به همین دلیل مدرسه، متشکل شد به حضور خواهران و برادران.


۲. جامعه‌ی سالم را سراسر نظم، اخلاق، علم، باورها، آموزه‌های دینی_انسانی، احترام و هنجارها پوشانیده‌ است؛ مدرسه‌ی فکرت نیز بافته‌ی چنین نمونه‌ایی‌ست.


۳. همواره رستگار، فرهیخته و فرزانه کسانی بوده‌اند که سعی کرده‌اند آداب، فرهنگ و زیستنِ اخلاق‌محور را بیشتر عمل کنند؛ مدرسه‌ی فکرت از همین آئین پیروی می‌کند و شکستنِ چنین قواعد، بایسته‌ها و حُرمت‌ها را به‌شدّت از خود دور می‌دارد.


۴. میان بانوان و مردان همواره حُجب، شرم، حُرمت و حریم و در عین حال روابط انسانی، عاطفی، اخلاقی و شرعی وجود داشته و دارد؛ مدرسه‌ی فکرت این خطوط و مقررات عالیه را خطّ خود می‌داند و تخطّی از آن را روا نمی‌داند.


۵. نزاکت گفتاری، حفظ شئون انسانی و رعایت همه‌گونه آداب والای ایرانی از علامت‌های جامعه‌ی مترقّی، پاکیزه و کُهن‌دیار سرزمین یکتاپرست ما بوده و هست؛ مدرسه‌ی فکرت در سرسَرای خود، این هدف مقدس و این ارمغان بشریت را تابلو می‌سازد. و هرگز در بحث و نقدو‌نظرهای محیط مدرسه، از ادب، پارسایی و پاکیزه‌نویسی خارج نمی‌گردد 


۶. جامعه‌ی پوینده همیشه از چندگونگی فکری، انباشته بوده و از این راه قدّ برافراشته است؛ مدرسه‌ی فکرت نیز بازنُمای چنین چندگونگی‌هاست و افکار متفاوت و گونه‌گون در آن شرکت داده‌ شده است. ازاین‌رو، در هنگامه‌ی اوج‌گیری بحث‌ها و بروز جدّیت در چالش‌های فکری، به‌هیچ‌وجه نباید رواداری، مدارا و نیز حفظ صمیمت و احترام متقابل دریغ گردد.


۷. ما ایرانی‌ها با دانش‌دوستی و مهربانی به‌هم، قد کشیده‌ایم؛ مدرسه‌ی فکرت محیطی برای هم‌اندیشی، تفکر و قد برافراشته‌تر شدن است. این مهم به‌دست نمی‌آید، مگر آن‌که ویژگیِ علم‌دوستی، پاسداشتِ حُرمت‌ها، رعایت هنجارها را به اوج و اعلا برسانیم.
به امید سربلندی در مدرسه‌ی فکرت


سید علی اصغر:
باور کن منشور اخلاقی بین المللی است .
به به ! 
عجب ادبیات ناب و گهرباری 
نه تنها منشور است بلکه شناسایی تاریخ شخصیت انسان است .
یک پروژه فرهنگی اخلاقی است .
زیباترین مفهوم اخلاقی _ انسانی _دینی است .
تجمیع و تلفیق گونه هایی از اخلاق جهانی ...
خرسند شدم 
این نوشته یکی از مواهب حضور بانوان است .

 


اطلاعیه‌ی مدرسه
سلام دوستان و هم‌کلاسیان
درباره‌ی دعوت از بانوان و خواهران محترم، هم با هسته‌ی مدرسه رایزنی و رأی‌گیری انجام دادم و هم در قالب پرسش ۶۵ نظرات و دیدگاه‌های اعضا را جویا شدم.


موافقت با دعوت از بانوان با غلبه‌ی بسیاربالایی مواجه شد. ازاین‌رو غروب امروز دست به نوشتنِ "منشور اخلاقی مدرسه‌ی فکرت" زدم زیرا تقریباً قریب به اتفاق موافقان دعوت، تأکید اکید داشتند باید محیط مدرسه بسیار با نزاکت و حرمت‌آمیز باشد.


در زیر متن کامل منشور را به اطلاع می‌رسانم. همچنین بزودی برای این دعوت مهم، اقدامات مقدماتی لازم را انجام خواهم‌داد. نحوه، چگونگی و گستره‌ی دعوت را به مرور اطلاع‌رسانی می‌کنم.
 


سلام آقا عیسی رزاقی

 

در پاسخ به پرسش تو در باره‌ی روح:
روح از بدن جدا می‌شود. یعنی ملک موت آن را طبق گفته‌ی قرآن می‌گیرد (متوفّا) می‌کند.
هندوها به خطا معتقد به تناسخ روح اند. یعنی روح مُرده می رود توی یک جنین دیگه.
اما اسلام معتقد است روح، به مکان نامعلوم می‌رود تا قیامت برپا شود به آن فرد برگردد.
فعلا این‌مقدار بس است.

 

 

وِن کَلّه خراب هسّه
به نام خدا. سلام. امروز دوست دیرینم جناب حسین جوادی‌نسب، صبح زود در "مدرسه‌ی فکرت" از پول‌پوتِ خمرهای سرخ کامبوج گفت. همان رهبر خودکامه‌ی کمونیست‌هایی که میلیون‌میلیون جُمجمه‌ی مخالفان ِحکومت‌وحشتِ خود را بی‌جِمه (=بی‌پیراهن) کرد و بی‌جان‌وتن، در گودال‌ها انداخت و از آن‌ها برای کامروایی خود موزه‌ی لذت! ساخت و بر پایه‌ی آن، حُکمراویی سرکوبگر بی‌رحم برآراست!


یادِ این افتاده‌ام که قدیما توی همین روستای‌مان دارابکلا مادربزرگ‌ها (="گنّا" ها) و پدربزرگ‌ها (= "گتی‌" ها) ی ماها، گاه‌به‌گاه به برخی‌ها می‌گفتند: "وِل هاکون وِه رِه، وِن کَلّه خراب هسّه".


راستی، پول‌پوت که با آن‌همه کُشت‌وکُشتار و کلّه‌ی خراب، و عقل مخدوشش، به بادِ فنا رفته، امروزه‌روز در جهانِ به‌غارت‌رفته‌ی ستمدیده‌ی درحالِ احتضارِ قارّه‌های قدَرقُدرتِ قاتل، کِنه کَلّه خراب هسّه؟! من می‌گم ترامپ و اَعوان‌وانصارش. جهان‌خواران خود گردوخاک بپا می‌کنند، که مردم حقیقت را نبینند. مردم ستمدیده‌ی یمن را شب‌وروز با اسلحه‌های کارخانه‌های اروپا و آمریکا قتل‌عام می‌کنند، دَم بر نمی‌آورند، ولی برای قتل جمال قاشقچی _که اقدامی زشت بود_ دُم می‌جُنبانند. دنیا عجب، عجیب شده‌است!


از سعدی بگویم و ختم کلام:

 

حقیقت سرایی است آراسته

هوی و هوَس گرد برخاسته

نبینی که جایی که برخاست گرد

نبیند نظر گرچه بیناست مرد


جای خالی واژه‌ی "برخی"

با سلام و احترام

این‌که روحانیت نقد شود، نه‌فقط ایرادی ندارد، بلکه جای تشکر هم دارد. در دوران معاصر، آگاه‌ترین و شجاع‌ترین منتقد روحانیت، شخص امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ بود که نه در خفا که از بالای منبر فیضیه، نجف و جماران بر آنان فریاد زد و در اوجش در منشور روحانیت، به‌خوبی آن را شکافت و شِکوه کرد که از دست آنان، بیشتر از دستان شاه، خونِ دل خورد. اما آیا امام همه‌ی روحانیت را به زیر تیغ نقد بُرد؟ یا برخی را؟

 

چرا جناب محمدحسین واژه‌ی "برخی"ها را از کلامش خالی می‌کند و همه‌ی روحانیت را با این منطق مطلق، آن‌هم به یک‌گونه حرف، به نقد می‌کشاند؟!

در این منطق خلل وجود دارد؛ چرا؟

 

۱. به راه دور نمی‌روم، در همین جنگ تحمیلی هشت‌ساله، تعداد شهیدان روحانی و طلبه، بسیار بالاست. حال آن‌که بسیاری از ملی‌گرایان مدعی و روشنفکران لائیک که وطن‌وطن می‌کردند! حتی یک‌بار هم به جبهه نرفته‌اند.

 

۲. طلبه‌ها، علما و مجتهدین فراوانی هستند که محبوب ملت‌اند، پناهگاه مردم‌اند، در میان مردم و مانند مردم زندگی می‌کنند.

 

۳. این‌گونه سیاهِ‌سیاه دیدن تمامی روحانیت، نشان شجاعت در نقد نیست، بلکه به نظرم دورافتادن از نقد درست و منطقی‌ و مطلق‌گرایی باطل است.

 

۴. در حالی‌که شعار داده‌می‌شود حقوق انسان و اعلامیه‌ی حقوق بشر و احترام به انسان، اما همین شعار بآسانی در نقد، فراموش می‌شود و صنفی از همین جامعه یعنی روحانیت با واژگانی ناپسند محکوم می‌شوند. کدام را باور کنیم؟ محکوم‌کردن یکپارچه را یا حمایت‌ها از اعلامیه‌ی حقوق‌بشر را؟

 

۵. من نقد بر روحانیت را اهانت نمی‌دانم، خودم از منتقدان پاره‌ای از روحانیان هستم، ولی مسخره‌کردن و مطلق محکوم کردن را دور از مروّت و خارج شدن از منطق نقّادی می‌دانم. امیدوارم دست‌کم در مدرسه‌ی فکرت، حسرتِ جای خالی واژه‌ی "برخی" را نخوریم. پوزش.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1236