مدرسه فکرت ۱۳
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سیزدهم
پاسخ دامنه به پرسش آقای محمد عبدی
برخی دوستان دربارهی "دینِ رحمانی" نظراتی بیان داشتند. از نقطهنظراتشان آموختم. اما من دیدگاه دیگری دارم:
اساساً ترکیب صفت و موصوفی دین رحمانی نادرست است. این اصطلاح که امروزه از سوی برخی روشنفکران در حال بحث است، به اعتقاد من خطاست. چون همهی دینها رحمانیاند، حتی دینهای غیروحیانی مانند بودایی.
این، متدیّناناند که چهرهی دین را عبوس، اخمو، ترشرو و خشن میکنند. یا از سر جهل، یا از روی فریفتن خلق و یا برای ابزار قراردادن آن. دین، خود رحمت است و رهنما. این دیندار است که بر آن جامهی غیررحمانی میپوشاند، که چنین کاری دین را از درون میپوکاند و دینداران را به تردید و ردّ میکشاند.
البته بحث دفاع، حق مقاومت و حفظ امنیت مردم سرِ جایش محفوظ. زیرا میبینیم که همهی جهان، ارتش دارند و قدرت دفاعی تا کشور و ملت و دولت از هم فرونپاشد.
فکر کنم این پاسخ جناب عبدی در این بحث آزاد و میانبحث، به اقناع برساند. خدا داناتر است.
سلام جناب آزاد طالبی
تردید ندارم جنابعالی فردی آگاه و تیزفهم هستی. متنها و نوشتهها و حتی در پاسخها که بداههگویی نیاز است، مسلط ظاهری میشوی. از برداشت خیلیپختهات لذت بردم. جهت بخشیدی به متنام. بلی؛ تصدیق میکنم درست تشخیص دادی، دین را به این روز میکشانند.
قول میدهم در یک وعده دین زرتشت را دقیق یک تحلیل تفسیری بنویسم. آن روزی که آن دین هنوز خالص مانده بود و بعد آن شد که دیدیم. من روی همین قطعهی تاریخ ایران ما، شاید بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در دفتر و بالینم خوانده و فیشبرداری کردهام. بماند بعد.
پاسخ به جناب حسن قاسمی
سلام. به نام خدا. از من خواسته بودی چهاردلیل بیاورم که چرا نگیم مرگ بر شوروی؟ (روسیه کنونی)
اینک پاسخ:
۱. من قائل به اصل "مجاورت" هستم. یعنی هرچه کشوری به خاک سرزمینی کشوری دیگر نزدیکتر است، مناسبات امنیتی الزام میکند، روابط مسالمتآمیزتری داشته باشند. مثل مجاورت دو همسایهی دیوار به دیوار.
۲. من کمونیسم را _علیرغم الحادی که دارد و از آن به لحاظ عقیدتی بیزاری میجویم_ دشمن صلح و بشریت نمیدانم. این ایدئولوژی در مبانی سیاسیاش مبارزاتی را با استعمار و نظام ظالمانهی سرمایهداری تئوریزه کرده، که در پارهای از آن با اصول اسلام مغایرتی ندارد.
۳. منافع ملی با آنکه امری مطلق است و همیشه بنیان کشور به حفظ و تأمین آن وابسته است، اما پدیدهای سیَلان و نسبیست. به عبارتی دشمن دیروز ممکن است دوست امروز گردد و دوست امروز، دشمن فردا.
۴. من به اصل "دتانت" باور دارم. یعنی تشنجزدایی لحظه لحظه در تمام حیطههای روابط بینالملل. و نیز به عنوان یک علاقمند به مطالعات سیاست خارجی، تأیید میکنم که برای بالانس قدرت و کاستن از ضربهی حریف خصوصاً حریفی که به آستانهی خصم نزدیک شده است، هر کشوری می تواند با دشمن کمخطرتر خود، پیمانهای گذر از بحران ببندد.
برای چهار دلیلم، وارد مصادیق نمیشوم. شما خود تطبیق کن. در بارهی روس و پوتین البته تحلیلها دارم که اینجا جای بسط آن نیست. البته عملکرد یک قرن اخیر شوروی دربارهی ایران را نیز موبهمو مثل بسیاری از شماها از بَرم. و با درنظر داشتن همهی این متغیّرها، این پاسخ را نوشتم. با احترام و سپاس.
میتولوژی و نیاز به مُربّی
به نام خدا. سلام. میتولوژی دورهایست که مردم، خدایانشان را عبادت و پرستش نمیکردند؛ فقط مینشستند هی، پیوسته و مُدام دربارهی آنها بحث میکردند. بیشتر بخوانید↓
دورهی میتولوژی، دورهی تردید و فَترت (=ایستایی و بازماندگیِ) اعتقادات دینی یونان باستان است که بهدنبال آن، دورانِ عقلگرایی آغاز میشود. این تلاشِ عقلِ خودْبُنیاد، سرآغاز ظهور فلسفهی یونانیست؛ فلسفهایی مستقل از وحی و شُهود. برخلافِ حکمت عالی ایرانی اِشراقی شیخ اشراق حکیم شهابالدین سُهروردی.
خواستم با این متن امروزم، تلنگُری (=به زبان دارابکلاییها ناتّرینگ) زدهباشم که مواظب خود باشیم گرفتار بازگشت به دوران میتولوژی نشویم! که از عشق و شهود، تُهی و خالی شویم! این؛ فرورفتن در زندگی وَهمی و اساطیریست و ماندن در گِل و لای عقلِ خودبنیادِ صِرف. چراکه، عقل خدابنیاد است نه خودبنیاد. و بشر نیاز به مربّی لایق و کامل دارد، که ما، ایرانیها انبیاء و اهلبیت (علیهمالسلام) را مربّیان حقیقی خود میدانیم، مربّی رئوف و دانشمندی چون حضرت امام رضا. تسلیت باد شهادت غریبانهاش بر شما.
۱۷ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
به قول مولوی:
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا می رویم
لااله اندر پی الالله است
همچو لا ما هم به اِلا می رویم
قل تعالوا آیتیست از جذب حق
ما به جذبه حق تعالی می رویم
سلام جناب دکتر عارف زاده
پایهی نوشتارت را میپذیرم. اما من باور پایدار دارم که تغییر، پیش و بیش از هرچیز به تفسیر نیاز دارد. تا تفسیر درست نداشتهباشیم، تغییر رخ نمیدهد. یا اگر رخ دهد به گفتهی دکتر شریعتی، فاجعه است.
با تحلیل جامعهشناختیات در این باره، حرفی ندارم و آن را میپذیرم. اما نُخبهگرایی در سیاست نیز به انحصار و تمامیتخواهی منجر میشود که ما در علم سیاست، به آن "الیت" و اُلیگارشی قدرت میگوییم. افزون بر این، نخبگان در نشان دادن نسخهی آلترناتیو (=جایگزین) عاجز آمدهاند و یا در الگوی غربی توسعه، مستحیل (= ذوب و آب) و اِلینه شدهاند که من آن خودباختگی نیمهعمدی نام مینهم.
اعضای برجستهی مدرسهی فکرت، که در کرج ساکن هستند سلام گرم رسانند و پوزش خواستند که هنوز پیگیری درمانش ادامه دارد و البته در همین وضعیت با اشتیاق همهی مباحث مدرسه را دنبال میکند برای همگی سلام صمیمانه رساندند. با آرزوی شفا و سلامتی این رفیق متفکر دیرین مان.
جوانها عاشق شوید
به نام خدا. سلام. بهار بر گردش زمین به دور خورشید، نوروز فروردین است، ولی بهار در گردش ماه به دور خورشید، ماه ربیع است که امروز آمدهاست. جوانها عاشق شوید. از دهانهی آتشفشان درونتان، گدازههای عشق و دوستی روانه کنید و در معشوقتان ذوب شوید. مایهی مُذاب عشق همان دلدادگیست که در دل عاشق و معشوق جولان دارد.
هیچ آتشفشانی با آفتابه، خاموش نمیشود، تلاطم و جوشوخروشِ اشتهای طبیعی و وافر جوان هم، فقط و فقط با عشقِ مانا، آرام میشود. این قوّهی جذَبه را _که خدای مهربان در نهادتان کارگذاشتهات_ با اتّصال به معشوقتان به فعلیّت و عمل برسانید.
خَمودگی و رِخوت، بدترین ستم به عشقتان است. تا بُرنا و جواناید آن را در خود شکوفا کنید و با دیدهی حریصانه، بگردید و با دلِ حزین، دلباخته شوید.
عشق مانند درخت پیچک است، آن را دوتایی، به دور همدیگر (پسر و دختر) بپیچانید تا قلبتان به نشاط، شادابی و لذّت بتپَد و درختتان برگ و بار آورد. عشق پاک، عشق وفادار است و تا وصال به محبوب، نفَس میکشد و جانتان را جلاء میدهد. این شما پسرها و این همه دخترها. چِفتِ هم گردید و به هم دل ببازید و زندگیِ شیرین داشتهباشید. صیقل نمایید قلبِ مُنقلب و دلِ دلباختهی خودتان را. یاالله "یارِ دبستانی" گیرید. گرچه میدانم، عشقِ آسمانی در جانتان تلألؤ دارد، و شوق زمینی در قلبتان تداوم. ولی همین عشق بالایی، بازتابِ عشق زمینیست. زیرا خودِ خدا ما را جُفت آفریده؛ نه به قول دارابکلاییها: چوک و تینار.
در غزل "سایهی عشق" دیوان امام خواندهبودم که سُروده:
هرچه گوید عشق گوید،
هرچه سازد عشق سازد
من چه گویم، من چه سازم،
منکه فرمانی ندارم
۱۸ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
پاسخ به بحث ۵۴
با تشکر از دوستان که با تحلیل و استنادات به این پرسش پاسخ دادند. اطلاعات و تحلیل در پاسخها برای من جالب و یاددهنده بود. موافق با تحلیل تان هستم.
اما نظر تکمیلی من:
۱. اروپا با ردّ ترکیه، اصول لیبرالیزم را زیرپاگذاشته، و در تناقض افتاده است. یعنی در تعارضات پایبندی به چارچوبهای مکتب لیبرال و منافعملی گیر کرده است.
۲. از جمعیت انبوه مسلمان ترکیه میهراسد، چون عضو اتحادیه اروپا شدن، حقوقهای زیادی برای ترکیه و هر عضوی ایجاد میکند که به قول جناب قربانی فرصت محسوب میشود.
۳. به نفع ایران است اگر ترکیه پذیرفته شود البته هر پدیدهای در درون خود علاوه بر فرصت، تهدید هم نهفته دارد.
جناب مهدی مقتدایی با سلام
به نام خدا. همانطوریکه میدانید بحث بر سر این بوده، که جناب امیر بر اقدامِ انتشار تصاویر حریم خصوصی یک چهرهی سیاسی، صحّه گذاشته و چنین آزادییی را موجبِ مبارزه با فساد سیاسی میداند، زیرا استدلالش این است، با پخش عکس، ترس و خوف در دل آنها ایجاد میشود و... .
من اما همنظر با جنابان: سیدعلیاصغر، آقای آزاد، آقا ایمان شیردل، نظرم این بوده است که انسان نمیتواند با آزادی مطلق و دلبخواه، دست به هر کاری بزند، از جمله تصاویر حریم خصوصی افراد را _حالا با هر انگیزهای که دارد_ پخش کند. اخلاق، وجدان، عُرف، هنجارها، دین و قانون به ما هرگز اجازه نمیدهد با آبروی شخصی کسی بازی کنیم. از هر فکر و جناحی که باشد.
این همان قید بر آزادیست که مانع از تزِ ماکیاوللی میشود که میگفت: هدف، وسیله را توجیه میکند. زیرا در نگاه ما این تز از اساس غلط است.
جنابعالی از لابهلای این بحث، آزادی سیاسی را به میان کشیدهای. که من پاسخ دادم و در اینجا در پاسخ دوم نیز باورم به مُقیّد بودن آزادیست، نه مطلقبودن آن. زیرا آزادی مطلق، به بیقانونی، هرج و هرج و دیکتاتوری منتهی میشود.
بنابراین، حتی در آمریکا که خود را مهد آزادی میداند یک یهودی نمیتواند رئیسجمهور شود و کمونیستها نمیتوانند فعالیت آزاد داشتهباشند و وارد سیستم سیاسی شوند.
یا در فرانسه، نمیتوان آن قضیهی هولوکاست را انکار کرد و در مدارس و دانشگاه روسری بر سر گذاشت. یا در اتحادیهی اروپا، نمیگذارند ترکیه عضو شود، چون جمعیت آن مسلمان است و نیز هممرز ایران و علل دیگر.
منظورم این است آزادی سیاسی حتی در لیبرالترین کشورهای مدعی و پشتاز، لحظهبهلحظه به اقتضای مصلحت و منافعملی قید میخورد. اساساً فلسفهی تأسیس سازمان ملل مگر جلوگیری از آزادی مطلق کشورها نبودهاست؟ حق وتوی پنج کشور آیا یکی از بزرگترین قیودِ رسمیشدهی آزادی جهانی نیست؟
نمیخواهم موضوع را زیرِ سؤال ببرم، خواستم گفتهباشم که لیبرالهای جهان هم سالبهسال به آزادیها قیدها و الزامات عدیده زدند. نمیزدند، نمیشد. ژاپن حق داشتن ارتش را ندارد، چه کسی الزام کرد؟ آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و شاید هم مخفیانه با اعمال نفوذ چین. پس، در عرصهی بینالملل نیز آزادی مقید است. حتی اگر ژاپن هم باشد، به اقتضای امنیت بینالمللی این کشور نباید قدرت نظامی داشته باشد. بگذرم.
با احترام فراوان
۱۸ آبان ۱۳۹۷.
دسیسهچینی علیهی هم
به نام خدا. سلام. رُمان انتقادی جورج اوروِل با عنوان «روزهای برمه» را شاید خواندهباشید. در این پست برداشتهایم از این رمان را مینویسم:
این رمان _با ترجمۀ خوب خانم زهره روشنفکر_ شیوۀ ادارۀ امپراتوری انگلیس در کشورهای مستعمره ازجمله حال و روز مردم استبدادزدۀبرمه (=میانمار) آن روزگار را برمینمایاند.
اورول مانند رمان دیگرش قلعۀ حیوانات، در این کتاب نیز دسیسهچینی علیهی همدیگر را باز و نقّادی میکند، که چطور انسانها حاضرند برای بدستآوردن موقعیت بهتر در دستگاه حکومت وابسته به انگلیس، علیۀ هموطن خود دسیسه کنند و توطئه بچینند تا همه را از میدان بهدر کنند و خود به میز و قدرت برسند و بر سر سیریناپذیر آن تا ابد! بمانند.
یوپوکین _که قاضی شمال برمه است_ چهرۀ دسیسهگر رُمان است. او جنایتهای فراوانی علیهی مردم و رقیبان خود انجام میدهد اما با ساختن مَعبدها و صومعهها سعی میکند گناهان خود را بخرد!
دسیسۀ تُهمت و ارسال نامههای بیاسم و آدرس، برای تخریب و از میدان بهدر کردنِ هموطن برمه ای، آنهم نزد دستگاه انگلیسی، یکی از شگردهای افراد استبدادزدهی برمه بودهاست...
او _یوپوکین_ شبها در پشهبند نمیخوابید! وقتی از نوکرش دلیل این کارش را پرسیدند، گفت: ارباب هنگام شب [از فرطِ شراب] آنقدر مَست است که متوجّۀ پشه نمیشود! و سحرگاه هم پشهها چنان مَستاند که متوجۀ ارباب نمی شوند!
متوجه شدید که... بگذرم.
۱۹ آبان ۱۳۹۷. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
جواب به جناب حسین جوادینسب
سلام. بر این سخن نقلی شما از دکتر سروش، به نظر من دستکم سه ایراد، وارد است:
۱. سروش خود پیشترها در نظریهی "بندگان بختیار خدا" یک پیرو تمامعیار بود و میگفت پیامبران و امامان، انسانهای برگزیده و بختیار (=خوشاقبال) خداوندند. و انسانها باید به دور آنها حلقه زنند، تا رستگار گردند.
۲. سروش در این بُتپرستی، مبانی خود را نهفقط زیر گرفته، که زیرپا گذاشتهاست. چطور وقتی خدا خود، افرادی وارسته و پاک از میان انسانها را برمیگزیند و پیام خود را از طریق مناسبات پیچیده و مرموز وحی، به آنها میسپُرد تا میان مردم ببرند و با آنان درمیان گذارند، رجوعِ مردم به برگزیدگان او "بُتپرستی" نام میگیرد؟! این خَلط معرفتی بزرگیست که سروش در دام آن گرفتار شدهاست و بزودی آثار این گونه پریشانگوییها از وی کَنده نمی شود.
۳. قرآن برترین متن مقدس مؤمنان است؛ خود قرآن به انسانها در "آیهی وسیله" امر فرموده، برای تقرُّب به خدا، وسیله بجویید. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ (آیهی ۳۵ مائده)
یعنی: ای کسانیکه ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و در جستجوی وسیلهای برای تقرّب به او باشید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
بنابراین، انبیا و امامان و حتی بزرگان دارای فیض و کرامات، برترین وسایل ارتباط با خداوندند، نه بُت و صَنم و شرک و شراکت. و دین در معنای اَتمّ و اکمَلش، چیزی جز ارتباط با خداوند نیست. و بندگان بختیار خدا، وسائط و وسائل این رابطهاند، نه بُت و مایهی بتپرستی؛ که سروش خَبط کردهاست و فکری غلط، بافتهاست و از این رو به آن رو، پهلو به پهلو گردیدهاست. زُخرُف موهومات گاه، حجاب عظیم انسان میشود که سروش متأسّفانه بدان مبتلا شدهاست.
۴. کسیکه مبانی فکریاش را دههبهدهه تغییر میدهد، چنین فردی، یا نباید افکارش را بآسانی به میان مردم بکشاند. یا باید بپذیرد، هربار که نظری میدهد ممکن است خیلی سست باشد، چون مبانی چنین افرادی لغزان است. با احترام. دامنه. ۱۹ آبان ۱۳۹۷.
مهدی ملایی:
سلام خدمت شما آقای طالبی،بنده خیلی از شما بزرگوار ممنون و سپاسگزارم که دغدغه ی مردم زادگاه خود را دارید،شما دانشمند و نیروی ارزشی برای ما محسوب می شوید و من خیلی امیدوارم با وجود شما بزرگواران سطح فرهنگ،گفتار و رفتار ما به درجه مطلوب برسد،و بتوانیم سطح مطالعه خود را بالا ببریم و هر مطلبی را بیان نکنیم،شما خیلی در مطالبتان سعی می کنید که فرهنگ فضای مجازی را که خیلیها بدون فکر هر پستی را میگذارند درست کنید و به ما بگویید که هر چه را که می خانیم نباید سریع قبول کنیم
از این بابت هم از شما به سهم خودم خیلی تشکر دارم،ولی فضای ملتهب کشور طوری هست که انگار همه دنبال نقطه ضعف از اسلام ومذهب هستند و مشکلاتی هم که فعلن وجود دارد وتبلیعات دشمنان داخلی و خارجی هم بیشتر به طرز فکر و برخورد مردم دامن زده است و باعث شد که بعضیا دنبال بهانه باشند،هر چند بنده معتقدم که کم کاری آدمهای موثر و مطلع محل در کمک کردن به فرهنگ مردم محل بی تاثیر نیست،در آخر باز هم از شما که دغدغده ی مردم دیار خوبمان دارابکلا را دارید واقعن سپاسگزارم،ببخشید از اینکه وقت شما را گرفتم
@
سلام جناب دکتر عارفزاده
اگر دقت کردهباشی، من نگفتم نظر، گفتم مبانی.
کسیکه مبانی فکریاش را دههبهدهه تغییر میدهد، چنین فردی، یا نباید افکارش را بآسانی به میان مردم بکشاند. یا باید بپذیرد، هربار که نظری میدهد ممکن است خیلی سست باشد، چون مبانی چنین افرادی لغزان است.
در ضمن بین این سه یعنی نظر، نظریه و مبانی زمین تا آسمان فرق است.
بحث ۵۵ : این پرسش جناب مهندس محمد عبدیست که عیناً درج و برای بحث و نظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
"مرز بین نفاق و تقیه چیست؟ و التقاط و التقاطی چه مفهومی دارد؟"
پاسخ به بحث ۵۵
سلام. با تشکر از جناب عبدی که به طرح پرسش پرداختند. کوتاه جوابم این است:
۱. من عادت دارم هر پژوهشام را با لغتشناسی انجام دهم. چونکه تا واژه، معنی لفظی نشود، بیان ناقص میماند و نیز در نوشته و پاسخهایم اساساً به داشتهها و فهم خودم تکیه میکنم تا بتوانم نظرات و اندیشهی خودم را بگویم، نه آرای دیگران را.
۲. نفاق یعنی دوسوراخ. لانهی موش دو تا سوراخ و دو تا روزنه و دروازه دارد، تا با بروز خطر، از یکی وارد و از دیگری خارج شود. نفاق اینگونه است، یعنی رفتاریست که انسان برای رد گم کردن به آن روی میآورد. حال آنکه به اصل آن اعتقاد و باور ندارد.
۳. اما تقیه، درست برخلاف نفاق است، باور و عقیده، وجود دارد اما مقتضیات زمان و مکان و ذکاوت عقل موجب میشود فردی تقیه کند. تقیه یعنی پوشاندن حفظ کردن و ترمزکردن. پس اگر عمار، برای مصلحتی بالاتر باور خود را در زندان مشرکان شکنجهگر و بردهدار تقیه کرد، خدا هم در قرآن به کمکش میآید و اقدامش را تأیید و تقیه را تصویب میکند. البته تقیه در جایی که به ضرر اسلام باشد، پذیرفته نیست. مثل تقیهی برخی روحانیان در برابر رفتار شاه. تقیه در کل راهکار متغیّری میباشد که شرائط زمان و مکان آن را روا و یا ناروا مینمایاند.
۴. اما التقاط که یعنی قاطی و مخلوط کردن، در مسائل دینی امری ناپسند است. اقتباس (=برگزیدن و گرفتن) درست است، ولی التقاط خطاست. چون در اقتباس انسان فرآوردههای علمی دیگران را با تفکر و انتخاب، برمیگزیند. اما التقاط روش بیسوادانهایست. مثلاً درهم کردن اصول مارکس در مکتب اسلام. یا آلودن اسلام به هرنوع ایدئولوژی روزگار نو و کهن.
یکدستسازی!
به نام خدا. سلام. در دانشگاه استادی داشتیم به نام دکتر حسین بشیریه. چند درس مهم را با ایشان گذراندم. او تأثیرگذارترین تئوریپرداز سیاسیست. هرچند اینک مدتیست از ایران رفتهاست، ولی هنوز نیز نوشتههایش دنبال میشود.
این استاد جامعهشناسی سیاسی به ما میآموخت که داشتنِ تصوّر هرگونه هویتی به عنوان مقولهای یکدست، ناب، و خالص تصوّری ایدئولوژیک است. از چشمانداز غیرایدئولوژیک، هویتها همواره ناخالص، مرکّب، آمیخته، ناتمام، سیّال، گذرا و درحال بازسازی هستند.
از نظر بشیریه ایدئولوژیهای کلّیپرداز عصر مدرن، در پیِ خالصسازیِ هویت ملی، قومی، مذهبی و غیره برآمدند. مانند نازیسم آلمان و مدرنیسم پهلوی.
در نگاه او انواع "ناسیونالیسم"ها، خصلتِ موزائیکگونه و چندپارهی مردم کشورشان را انکار کردند، تا برای حفظ قدرت و سلطنت خود، مردم را یکدست و پکپارچه کنند. مثل رژیم پهلوی که گفتمان آن بر سه پایه تأکید داشت: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت در چارچوب جغرافیای ایران به همراه بیرون افکندنِ هویت اسلامی و شیعی از ایران. حتی تا آن اندازه که تقویم هجرت پیامبر را به تقویم سلطنت هخامنشیان تغییر داد.
ملیت و هویت ملی در مقابلِ اسلام و هویت اسلامی، کانون گفتمان مدرنیسم روشنفکران عصر پهلوی را تشکیل میداد که اِغوای این تیپ وابستگان و دلدادگان به غرب، هر دو شاه _پدر و پسر_ را به قهقهراء بُرد.
با نوشتن این پست، خواستم بگویم هرگونه کوشش و دستوپا زدن برای بازگشت به کاری که ناسیونالیستهای افراطی _مثل آلمان و ایران_ برای نژادپرستی و یکدستسازی، انجام میدادند، آب در هاون کوبیدن و وقت جوانان این مرز پرگُهر را به هدَردادن است. به گفتهی یک دانشمند ایرانشناس: "هیچ نیرویی نمیتواند دو وجه ایرانی و اسلامی ایران را باز ستانَد."
آری دوستان؛ همهی ما میدانیم که حکومتی در ایران کامرواست، که هر دو وجه _ایرانیت و اسلامیت_ را همواره در برابر دیدگان خود قرار دهد. از نظر من، خراش به هر کدام _چه ایران، چه اسلام_ تراش است؛ یعنی لاغر ساختن، نَحیف کردن و ضعیف نمودن. چنین مَباد. والسّلام.
جهت مطالعات بیشتر به کتاب "ایران: هویت، ملیت، قومیت" به کوشش حمید احمدی رجوع شود.
۲۰ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
@
حافظا در کُنج فقر و خلوتِ شبهای تار
تا بوَد وِردت دعا و درسِ قرآن غم مَخور
@
نه. اشتباه میکنی دکتر
در نفاق، به دروغ، یک باور مطابق وضع موجود تظاهر میشود در حالیکه به آن اعتقاد ندارد.
اما در تقیه، با توجه به وضع موجود، اختفاء (=پنهان داشتن) صورت میگیرد که در دورن به آن باور دارد.
اولی. یعنی نفاق، مذموم است، دومی، یعنی تقیه، ممدوح و پسندیده.
@
بحث ۵۶ : این پرسش جناب جوادینسب است که عیناً درج و برای بحث و نقدونظر، در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود:
"شخصی به شما مراجعه می کند و می گوید همسرم به من خیانت کرد شما چه راه حلی به او پیشنهاد می کنید؟"
پاسخ به بحث ۵۶
به نام خدا. سلام جناب جوادی نسب. با شدّت تمام و واکنش سریع به آن فرد میگویم چرا اَسرار درونخانوادگی یک انسان خطاکار _آنهم مَحرم و شریک زندگیات_ را پیش من افشاء و آبروریزی کردهای؟ خدا مگر ستّار و پوشانندهی عیبهای آفریدههای خود نیست؟
میگویم مگر امام علی (ع) با آن شخص که پیشش آمد از خیانت همسرش گفت، او را از برملا کردن این زشتی باز نداشت؟ تمام.
بهکارگیریِ ناکاردیده!
به نام خدا. سلام. یکی از ویرانگرترین آسیبهای وارده بر حکومتها و حتی دموکراسیهای امروزی، بکارگیری "نارکاردیده"هاست. یعنی ورود افراد ذینفوذ، ثروتمند، مرفّه، اهل زدوبند، معاملهگر و میراثخوار به محیط قدرت؛ چه با انتخابات _که با تأسف و غُصّه، پول، فریب، تبلیغ و وعدهها در آن اِصالت یافتهاست_ و چه از طریق انتصابات _که تأسُّفبارتر ملاک در آن بیشتر ارادت، چاپلوسی، سرسپردگی و بلهقربانگوییهاست.
به قول شیخ اجل سعدی در کتاب بوستان:
نخواهی که ضایع شود روزگار
به نارکاردیده مَفرمای کار
اگر نیمنگاهی به ترامپ بکنید، همهچیز دستتان میآید؛ دسیسه در انتخابات، سُلطهی پول و ثروت، چینش بدسابقهترین افراد در سیستم، نژادپرستی، فروش اسلحه برای کشتار انسانها، غارت پول و اموال جهان خصوصاً دوشیدن سران فاسد اعراب منطقه و نیز فرو بردنِ همهی ارزشها، حقوق، آزادی و اصول دموکراسی به کام سود، سوداگری، خودکامگی و هژمونی (=سلطهگری).
کجایی سعدی! که بیایی و ببینی این پند و اندرز سیاسیات توسط یکّهتازان جهان، لگدمال شدهاست.
۲۱ آبان ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)