مدرسه فکرت ۲۳ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت بیست و سوم

 

استان خیال (۱)

به نام خدا
در این استان، جمله وجود دارد، نه مُجامله.

 

بحث ۱۰۵ : این پرسش جناب محمد عبدی‌ سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 «در یک نگاه  کلی نه شخص محور، انقلاب اسلامی برای چه چیزی بود؟ مردم چه می خواستند نه رهبرانشان؟ آیا لازم بود حتما انقلاب شود؟ و چقدر در تحقق آن تغییرات مد نظر مردم موفق بوده اند؟»

 

پاسخم به بحث ۱۰۵

به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب محمد عبدی برای به صحن آوردن این پرسش در ماه بهمن. من نظرم این است:

 

۱. پرسیده شد برای چه؟ در پاسخ می‌گویم: انقلابات جهان از نظر کالبَدشکافی چند ویژگی مشترک و از نظر ماهیت‌شناسی، افتراقات مختلف دارند. پس؛ تا این دو وادی، تبارشناسی نشود، جواب کامل نمی‌گردد. یعنی با شناخت دقیق این دو پاره، می‌توان برای "برای چه" پاسخ متقن و مبرهن نوشت. اما چون بنای مدرسه بر فشرده نویسی‌ست، از آن چشم‌پوشی و به پاسخ کوتاه بسنده می‌کنم.

 

۲. من با مجموعه مطالعات منسجمی که در باره‌ی انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر داشته‌ام، معتقدم، مردم برای آن انقلاب کردند که آن حکومت را دست‌کم در چهار جهت درست‌کار نمی‌دانستند: عدالت، آزادی، اسلام و نبرد با مبارزان و امام.

 

۳. پرسیده شد لزوم انقلاب؟ در پاسخ می‌گویم: بلی؛ لزوم داشت. نه این‌که الان لزوم‌تراشی کنم، در ظرف زمانی خود، رژیم و شاه، خودشان را با چهار جریان قوی، مواجه دیدند و با آنان سخت درافتادند:

کمونیست‌های پیشرو، قدَر و پولادین مانند بیژن جزنی و امیر پرویز پویان. ملی‌گراهای مصدّقی مانند یدالله سحابی  و مهدی بازرگان. مجاهدین خلق‌های اولیه‌ی مذهبی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان. و روحانیان و مجتهدینی چون منتظری، خامنه‌ای، و در رأس نهضت اسلامی یعنی امام خمینی و نیز بازاریان و اسلام‌گرایان.

 

پاسخ:

سلام جناب شیخ عسکر. شرکت هر فرد در بحث و نظردادن و پست گذاشتن امری اختیاری‌ست. مدیر که نباید کسی را اجبار به نوشتن کند. بگذاریم هر عضو خود، به تشخیص خود عمل کند، یا بخواهد، بخواند و یا بخواهد، بنگارد. مهم این است آنان که می‌نویسند، بدانند دیگران روی خواندن وقت و زمان صرف می‌کنند، پس باید حقوق متقابل نویسنده‌ها و خواننده‌های مدرسه رعایت شود تا چیزی عاید شود و درس و علم بیفزاید. بیشتر بخوانید ↓

از شما شیخ عسکر هم ممنونم که در این محیط، قلم می‌زنی. مدیر هم تا جایی که تشخیص دهد، نوشتن نافع از ننوشتن است، می‌نویسد. و من سعی کرده‌ام هرجا بلد بودم، بنویسم. ممنونم.

 

نکته ها: در دهه‌ی شصت دکتر سروش، از میراث‌خوران انقلاب بود. البته من سهم ایشان را در تحولات فکری دهه‌ی هفتاد نادیده نمی‌گیرم. و این گونه حرف‌های احساسی و عُقده‌گشایانه‌ی وی را در کنار آثار گرانسنگ او نمی‌گذارم. با این دیدگاه غلط ایشان به‌تمامه مخالفم. گویی دکتر عبدالکریم سروش هم! نیازمند تست تیروئید! شد به استناد نوشداروی نُه شما. تا از عصبیت و عصبانیت خارج گردد و دوباره شُسته‌گویی پیشه کند.

 

پاسخ:


سلام جناب جوادی‌نسب. در راستای کُد سخن شما بگویم در ایتالیا هنوز مردم وقتی بنزین به باک خودروهاشان می‌زنند، هزینه جنگ ایتالیا با اتیوپی در دوره‌ی موسولینی را می‌پردازند و آن هزینه‌ی جنگی هنوز مستهلک نشد و از جیب مالیاتی ملت پرداخت می‌شود.


زندان انقلاب
قسمت چهارم
به‌نام‌خدا. سلام. من در این قضیه، اندیشه‌ام را می‌گویم، و رسیدن تامّ و تمام به آن را، در آرزو باقی می‌گذارم. من به یوتوپیا (=آرمان‌شهر) و مدینه فاضله‌ی افلاطونی هیچ باور ندارم. وقتی امام علی (ع) بر برادرش عقیل _به‌علت چشمداشت و سهم‌خواهی از بیت‌المال_ آهن‌گداخته نزدیک می‌کنند، کمیل، این یار فکر و ذکر خود را _به‌دلیل ضعف مدیریت_ بی هیچ رودربایستی‌یی، توبیخ می‌نمایند و می‌گویند تو فقط به‌درد دعاخواندن می‌خوری! که دعای کمیل را به او تعلیم داده‌ بودند و نیز استاندارش را به دلیل شرکتش در مهمانی اَشراف، با تمام قاطعیت عزل می‌کنند، و در برابر سه دسته توطئه‌گر و جنگ‌طلب می‌ایستند و مجبور به دفاع و دفن آشوب‌ها می‌شوند؛

 

همه‌وهمه معنایش این است از طریق حکومت‌، نمی‌توان به آرمان‌شهر دلخواه نائل شد و جامعه‌ای خالی از عیب و اِعوجاج آراست. کژاندیشان کار را به‌جایی رساندند که امام (ع) _آن حاکم عادل بی‌همتا را_ در محراب کوفه، ترور و به‌شهادت می‌رسانند.


با این پیش‌زمینه، در این قسمت، به زندان می‌روم تا بگویم زندان انقلاب چیست؟


من سال ۱۳۸۳ سه‌بار به اتفاق اعضای خانواده‌ام و پاره‌ای از دوستانم رفتم با چشمانم دیدم که شکنجه‌گاه ضدخرابکاری شاه، در پشت میدان توپخانه، تا چه‌اندازه مَخوف و هولناک بوده، که دوره‌ی خاتمی_یونسی، موزه‌ی عبرت شده.


بازداشتگاه سوله‌ای بدساختِ جنوب غرب تهران، مشهور به کهریزک را نیز همه شنیده‌ایم که آن دادستان جوان منصوب سیدمحمود شاهرودی _که اخیراً درگذشت_ چه فاجعه‌ایی در تیر ۸۸ بار آورده بود که حتی فریاد رهبری را برانگیخته‌ بود.


اگر بگوییم انقلاب، نباید زندان داشته باشد، همان یوتوپیا می‌شود که خیالی بیش نیست. اساساً همه‌ی دولت‌ها در جهان زندان دارند، اما انقلاب ما می‌تواند زندانش، سالم، محیط ندامت، مبتنی بر حقوق انسان، اصول شهروندی و بر موازین شرع مقدس دینی باشد. این‌که نباید زندان داشت، به‌نظرم بسیار ایدئالیستی‌ست، که با واقعیات جوامع انسانی و بروز دائمی جُرم و جنایت تطبیق نمی‌کند.


اما زندان انقلاب _به دلیل این‌که انقلابی برآمده از فریاد ملت علیه‌ی جهل، استبداد، ستم و فساد بوده‌است_ باید زندان هیچ اندیشه، اندیشمندان، صاحبان عقیده و مرام نباشد.


زندان انقلاب، باید جایی قانون‌مدار با زندان‌بانانی قانون‌گرا، آموزش‌دیده و تحت نظارت دیدبانان عادل و باانصاف، برای گذرانِ تاوانِ کسانی باشد که:


به روی انسان آتش گشودند، بیت‌المال را با رانت و ساخت‌وپاخت به جیب زدند، زندگی اَمن مردم را تنگ کردند، در مقام و پُست حکومتی بر مردم ستم، اجحاف و اربابی کردند، دست به اسلحه برای ارهاب و ارعاب بردند، راهِ آزاد و آگاهانه‌ را بر شهروند سدّ ساختند، از خطِ قانون تخطّی کردند، با دشمن علیه‌ی منافع ملی و امنیت عمومی همدست شدند، با شکایات شهروندان، در دادگاه عدل و با آزادی دفاع و حق وکیل داشتن و حضور هیأت منصفه‌ی واقعی، محکوم شدند. و نیز، زندان جایی برای تبهکاران و قدّاره‌کشان است و جای آنها که حق و حقوق افراد جامعه را پایمال می‌کنند.

 

 

گرچه معتقدم، نباید برای هر جُرم و بِزه‌ای، مکافات زندان را در نظر گرفت. اگر زندان ضروری‌ست _که لاجِرَم هست_ باید درازدستان را به زندان بُرد؛ همآنان که دست‌درازی می‌کنند در غارت و فساد و اختلاس و انباشت.
۵ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

یک نقد دوستانه

در یکی از پست‌های امروز صبح جناب محمدحسین آهنگر، این‌گونه ادعا شده که "...همه به جز اندکی از انقلاب کردن خود پشیمانند"

 

این گزاره، علاوه بر آن‌که بشدّت احساسی و ذهنی‌ست، غیرعلمی نیز هست. چرا؟ چون‌که دو قید "همه" و "اندکی" هر دو از قیدهای کمّی‌اند. و کمیت نیازمند تحقیقات میدانی و آمار علمی‌ست. که گمان ندارم، این تحقیق و آمارگیری از انقلاب‌کنندگان سال ۵۷، انجام گرفته باشد.

 

نکته: بهتر است بر اساس هوای دلخواه خود و آرزوهای "ای‌کاش" خود، گزاره نگذاریم و شأن علم را شایسته بداریم.

 

زنگ شعر:
 

آبنوسم در بُن دریا نشینم با صدف
خَس نیَم تا بر سر آیم، کف بوَد همتای من

خاقانی

توضیح: در برخی منابع به‌جای بُن دریا، کفِ دریا آمده است. یعنی بستر دریا. آبنوس هم، درختی‌ست با چوب سیاه و سخت و سفت.

 

نکته ها: و خِرخِری کسی گرفته شود، یا گیرانده گردد! خفقان پدید می‌آید و احتقان که از عصبانیت هم هولناک‌تره! و با هیچ شربت‌مَربتی هم گلو! صاف نمی‌شه! مگه می‌شه؟ مگر با گلوله! متن نقلی از واژه‌یاب: "تیروئید: غده‌ای درون‌ریز در گردن و جلوِ حنجره، تقریباً به شکل H، و به وزن ۲۵ تا ۳۰ گرم که هورمونی به نام تیروکسین را برای تنظیم سوخت‌وساز بدن می‌سازد."

 


قبر انقلاب
قسمت پنجم
به‌ نام‌ خدا. سلام. دست‌کم دو دسته دارند قبر انقلاب را می‌کَنند: براندازان و میراث‌خواران. دسته‌ی نخست در صدد است که با بیل و پیل! بکَند، دسته‌ی دوم با جیب و زیپ (=zip).


ابتدا بگویم حکومت‌ها هم، همانند انسان‌ها و حیوان‌ها، سنّ و سال دارند. چنان‌چه سامانیان تمام شدند، ساسانیان نیست شدند، سلجوقیان برافکنده شدند و صفویان و قاجاریان، دودمان‌شان دود شد و آن دو آلاشتی هم اولی توسط انگلیس آش و لاش شد و دومی توسط ملت، فراری و واژگون.

 

باید همیشه یاد آوریم تداول ایام در قرآن را. اما می‌توان حکومت‌ها را اکسیر جوانی و معجون خوراند و از تئوری "کهولت" کاست. و نیز از مرض فساد شفا داد و گذاشت بیشتر و بیشتر بقا کند و در تنازع بقا، ور نیفتد. البته اگر وِرّ و وِرّ سامان و اصولش تفسیر به رأی نشود و دایره‌ی آن تنگ و لولای آن لنگ نگردد.


اما سخن من در قبر انقلاب:


آن دو دسته که گفتم، دسته‌ی براندازان در بیشینه‌ی تلاش‌شان هم، دست‌کم به پنج دلیل نمی‌توانند قبر انقلاب را حَفر کنند و انقلاب را دفن:


۱. چون تئوری آلترناتیو (=جایگزین) ندارند.


۲. چون لیدر (=رهبر) مقتدر و پیشوایی کاریزماتیک (= شخصیت بانفوذ و جذّاب) ندارند.


۳. چون توان بسیج‌گر اجتماعی ندارند.


۴. چون دستان آلوده به خون، ترور و وابستگی مالی (=دریوزگی) به دولت‌های منفور دارند. و در میان مردم ایران، هیچ وجاهت، پرستیژ و پرنسیب مشروع و مقبول ندارند.


۵. چون قدرت جرقه‌افکنی و اتصال آن به اشتعال را ندارند. چون هر انقلاب، با یک جرقه‌ آغاز می‌گردد و آن‌گاه باید آن را به اشتعال رساند.


علاوه بر پنج دلیل، یک مانع بزرگ هم وجود دارد، اِشراف اطلاعاتی سپاه بر تمام سامانه‌‌ها، شاخک‌ها و سرپل‌ها. و حتی وجود نفوذ در مدار آن‌ها و بهره‌گیری دائمی از تئوری دوبل در احاطه و ضربه‌‌ی درجا در نقطه‌ی جوش.
 

از نظر من قبر انقلاب را میراث‌خواران مشغول کندن‌ هستند. همآنان که بین خود قدرت و ثروت را مانند "دستنبوه‌ی خوشبو" و "گُوه‌ی شکاف" دست‌به‌دست می‌کنند و الیگارشی تشکیل داد‌ه‌اند. که امید است پیش از حفر و دفن، خودشان توسط دادگری عدالت، بانگ آزادی، گستره‌ی حاکمیت مردمی، آشتی ملی و در یک کلمه اقتدای همه به قانون اساسیِ بدونِ تنازُل (=نچربیدن هیچ اصل بر اصل دیگر) مدفون گردند. بیش از این، پیش برم می‌شود سیاسی‌میاسی، که من این را هیچ بلد نیستم.
۶ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۰۶ : این پرسش برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

از نظر شما مهاجرت معکوس در ایران و در محلی که در آن زند‌گی می‌کنید، چگونه است؟

 

 

نکته ها:

یک نکته درباره‌ی چرچیل بگم:

من از دکتر سریع‌القلم در مقاله‌ای خوانده‌ام که برای چرچیل ۳۰ ویژگی نوشته‌بود که من یکی را خیلی مهم‌تر از بقیه می‌دانم و اینجا می‌آورم و حتی اعتقاد دارم باید آن را به سیاستمداران ناآزموده و "کال‌فکر" و به قول داراب‌کلایی‌ها "کال‌تُور به‌دست"! یاد داد:

چرچیل "معنای استراتژی را آمادگی برای جابه­‌جایی اولویت‌ها می‌­­دانست."


 

پاسدار انقلاب
قسمت ششم
به‌ نام‌ خدا. سلام. انقلاب با خود، نهادهایی آفریده بود که دوتا از آن‌ها "سپاه پاسداران" و "جهاد" بود. اولی برای پاسداری از انقلاب و دومی برای سازندگی دوردست‌های ایران.


به‌ نظر من از فردای پیروزی انقلاب، پاسدار انقلاب کسی بود که مردم او را به‌چشم ایثارگر، پناه‌گاه، خودساخته، پرهیزگار، بی‌میل به امیال و اموال، مجاهد فی سبیل‌الله، مؤمن، پیشرو و از همه مهم‌تر انقلابی و تحلیل‌گر آگاه می‌نگریستند و نهاد سپاه را چشم و امید مردم و حامی برجسته‌ی آرمان انقلاب می‌دانستند.


و سپاه هم با پاسدارهای قدیمی _که اغلب دانشجویان انقلابی و مبارزین اصیل علیه‌ی شاه بودند_ قدم در راه مردم گذاشته بود و در برابر هرگونه شورش و قیام مسلحانه و خودمختارهای تجزیه‌طلبانه می‌ایستاد و مردم را به وجد می‌آورد. به‌طوری‌که امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ گفته بود: "ای‌کاش من یک پاسدار بودم." و نیز فرمود‌ه بود: "اگر سپاه نبود، کشور هم نبود."


من گمان می‌کنم کم‌کم از سال‌های بعد که امام از میان ملت به ملکوت رفت و سپاه مدرّج شد و واژه‌ی مؤمنانه‌ی "برادر مکتبی" در برابر سردار و سرهنگ و رزم‌دار رنگ باخت، بسیاری از نگرش‌ها و نگریستن‌ها جابه‌جا شد.
 

تلاش‌های جریان‌هایی از تفکر دینی و سیاسی که هیچ قرابتی با امام خمینی نداشتند و در نهضت اسلامی و مردمی نیز خودشان را کنار کشیده بودند و سخن از "تند رَوی خمینی" می‌کردند و استدلال "مُشت در برابر درفَش" به زبان می‌آوردند، و پا را از گلیم مبارزه به زیر کُرسی‌های گرم و نرم دراز می‌نمودند، آثار سوء و زیان‌های زایدی برجای گذاشت. که امید است این تلاشی، متلاشی شود و از طریق خرد انقلابی، آرمان الهی، صبغه‌ی مردمی و پایبندی به نهی‌های اکید امام خمینی و قانون اساسی، باز نیز آن شود که در صدر انقلاب و در دهه‌ی شصت _روزگار اوج مردم‌گرایی انقلاب_ شده‌ بود.


گاهی باید برگشت، که هر برگشتی ارتجاع و پس‌روی نیست؛ بل اوج ترقّی و تعالی‌ست. برای تعالی، باید بازهم مکتبی، مردمی و انقلابی شد؛ نه جناحی، خطی، سیاسی و مانند شرکت‌های سهامی.


پاسدار انقلاب به تعریف من یعنی کسی که در جان‌نثاری‌ها، پیش می‌افتد و کنار مردم است و در امتیازگیری‌ها، عقب می‌نشیند و پشتِ مردم می‌ایستد.
۷ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


 

نکته ها: انقلاب هم برای رفع لُکنت بود.
آزادی بیان و بیان آزادی.

 

 

شهید انقلاب
قسمت هفتم
به‌ نام‌ خدا. سلام. این‌که خدا در آیه‌ی ۱۶۹ آل‌عمران، وحی فرستاده و فرموده کسانی را که در راه خدا به قتل می‌رسند، اموات به حساب نیاورید، بلکه "اَحیاء" (=زندگان) بدانید، حکمتش بر ما معلوم نیست؛ که چگونه شهیدان "حیات معقول" دارند، زنده‌اند و نیز شاهد. خدا خود بهتر می‌داند.

 

اما شهید به گفته‌ی مرحوم دکتر علی شریعتی "قلب" تاریخ است. از نظرمن، سخن شریعتی دست‌کم دو معنی دارد: یعنی شهید پمپاژ حیات جامعه است. یعنی شهید پالایشگاه آگاهی‌هاست.


شهید انقلاب آنانی‌اند که با شور و شعور برای پیروزی مردم بر شاه و شاهی‌گری خون دادند. کسانی‌اند که برای بقای انقلاب، خود را فانی اِلی‌الله کردند. افرادی‌اند که نگذاشتند تجاوزگران به خاک ایران، وجبی از سرزمین پرگُهر را در گِرو گیرند و به حکومت خود گره زنند.


و نیز شهید انقلاب کسی‌ست که خون جهنده‌ و حیات‌بخش رگ‌های خود را، برای زنده‌کردن دین، گستره‌ی آزادی، ایجاد عدالت، محو هرگونه ظلم و ستم، و در یک‌کلمه دمیدن روح آگاهی بر پیکره‌ی اجتماعی، در رگ‌های انقلاب جاری کرد؛ تا این درختِ برآمده از فریاد ملت، هرگز نخشکد، نپوکد، نپوسد و نیفتد.


امید است هرکس که می‌خواهد این درختِ اَثمر را "کرمو" کند و از آوندهای آن ارتزاق کند و از برگ‌های آن بار و برگ انباشت نماید و از میوه‌های آن به جیب و زیپ زند و از بالای آن بر گُرده‌ی ملت سوار شود و یا با ارّه و تبَر، ریشه‌های عمیق آن را زخمی و تنه‌ی تنومند آن را بر زمین بیفکند، خود سرافکنده گردد و در پیشگاه شهیدان و ملت ایران، مخذول، معزول و مردود شود. این است پیام شهید انقلاب.
۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

تحلیل سیاسی
از پدافند به آفند
به‌نام خدا. دو روز پیش سرلشگر باقری، رییس ستادکل نیروهای مسلح سخنی گفت که از نظر من مهم است و می‌خواهم آن را تحلیل کنم. او گفت: "ضمن اینکه هیچ چشم داشتی به منافع و خاک کشور دیگری نداریم، اما در حفظ منافع خودمان ممکن است که رویکرد آفندی داشته باشیم تا اجانب با مشاهده آثار و شواهد آن، فکر تجاوز به منافع کشورمان را از سر بیرون کنند."(منبع)


تحلیل من: این سخن ایشان نشان از چند چیز می‌دهد که من به‌ شیوه‌ی تحلیلی، فقط گمانه‌زنی می‌کنم و از ورود مفصل به آن دوری می‌ورزم:


۱. این رویکرد می‌تواند تراز شدنِ استراتژی ایران در هر دو بُعد پدافند (=دفاع) و آفند (=حمله) را بنمایاند.


۲. این اعلان (=علنی‌سازی) راهبُرد تازه و نوین_که بعد از چهل‌‌سال برای نخستین‌بار رخ داده‌است و به‌عمد رسانه‌ای گردیده‌است_ نشان از نگرش تلفیقی سیاست دفاعی ایران است. یعنی جمع دو راهبردِ بازدارندگیِ هوشمندانه و حمله‌‌های پیش‌دستانه.


۳. چنین موضع آشکار، نشان از آن دارد که از کانال‌ها و معبَرهای ایران، اطلاعات استراتژیک به‌ دست ایران رسیده است که لازمه‌ی آن، تهدید در پوشش بیان و کلام است.


۴. این واکنشِ بالاترین مقام نظامی ستادی ایران، نشان می‌دهد تحولاتی راهبردی، رخ داده‌است و شاخک‌های جنگال (=جنگ الکترونیک) و غیرجنگال (=نفوذ انسانی) از عمق آن "برآورد"هایی نظامی و کاربردی کرده‌اند.


۵. و در بدبینانه‌ترین فرض، ممکن است ایران طی روزهای اخیر، پیام‌های سرّی و فوق‌سرّی دریافت کرده‌ باشد که بخشی از پاسخ را باید یک سرلشکر در محیط باز می‌داد تا با اتحاد مشیء پدافند و آفند، دشمن در گیجی و پیچ‌وتاب افتد.


لازم می‌دانم بگویم سرلشگر باقری، برادر سردار شهید غلامحسن باقری‌ مشهور به افشردی‌ست. همان شهید دانشگاه‌ دیده‌ای که مُخ بزرگ اطلاعات بود و پاسداری بسیار زُبده و زیرک و فردی استراتژیست. بزرگراه باقری تهران نام همین شهید افشردی‌ست که بزرگراه شهید بابایی را از شمال شرق به بزرگراه یاسینی در شرق تهران متّصل می‌کند. بگذرم.
۸ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 


حقوق انقلاب
قسمت هشتم
به‌ نام‌ خدا. سلام. همیشه میان انسان و سایرین حقوق متقابل برقرار است. و این از پیام‌های وَحیانی‌ست. میان انقلاب و مردم نیز چنین است. انقلاب چون حاصل‌جمع شعور و فریاد آگاهانه‌ی یک ملت بوده است، و دارای آرمان و پیام فراوان؛ بنابراین، انقلاب همواره حقی به گردن نسل‌ها و مردم دارد و مردم نیز از انقلاب حقوقی بر گردن.

حقوق انقلاب بر گردن مردم، ازجمله می‌تواند این‌ها باشد:


۱. محافظت از دستآوردهای انقلاب.
۲. اجرای درست آرمان انقلاب.
۳. نظارت مسئولانه بر رفتار قدرتمندان و سیاست‌مداران.
۴. انتقال آئین ایدئولوژیک انقلاب به نسل‌ها.
۵. تطبیق دقیق نظام سیاسی بر اصول انقلاب.
۶. فداکاری، ایثار، خدمت‌رسانی دائمی به ملت.
۷. و... .


حقوق مردم بر گردن انقلاب (=در اینجا انقلاب به معنی نظام سیاسی) ازجمله این‌هاست:


۱. گسترانیدن ِ اندیشه و سفره‌ی عدالت.
۲. مبارزه با فساد و تبعیض و زدودن هرگونه رانت و امتیاز و انحصار.
۳. ترقی، رشد، توسعه‌ی همه‌جانبه و رفاه و نشاط عمومی.
۴. ایجاد جامعه‌ای سالم، آزادی مقیّد، برقراری ارزش‌های دینی و نیز بسط فرهنگ و آداب اصیل ایرانی.
۵. گردش و جابه‌جابی آزاد و آرام و قانونمند قدرت، بدون هیچ تدلیس (=پنهان‌کاری)، تقلّب به قاف (یعنی دست‌کاری) و نیز تغلّب به غین (یعنی غلبه بر قانون و اردوکشی خیابانی).
۶. مدَد پایدار به تهیدستان و بینوایان.
۷. تعامل، داد و ستد، گفت‌‌وگو، و صلح و دوستی با جهان.
۸. رونق توأمان معنویت و مادّیت برای تمام ایرانیان.
۹. انتخابات بدون نظارت استصوابی و مهندسی ساختاری که تفسیری ناروا از قانون اساسی‌ست.
۱۰. دادن حقّ نفت به ملت؛ که بالاترین عدالت است.
۱۱. رابطه‌ی متقابل و مسئولیت‌پذیرانه میان رهبر و مردم.
۱۲. و... .


۹ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)


بحث ۱۰۸ : این پرسش جناب محمد عبدی سنه‌کوهی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

امام خمینی در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا تهران در روز 12 بهمن 57 خطاب به ملت ایران فرمودند: «شما را به مقام انسانیت می رسانیم ...» منظورشان چه بوده است؟"

 

توضیح عکس بالا: (منبع)

این پرنده‌ی نادر و کمیاب، "کورکور بال سیاه" است. امسال نیز برای سومین سال پی‌درپی، این پرندگان به قم آمده‌اند تا زمستان‌ را به‌سلامت به بهار برسانند.

 

 

فقط یادآوری مهم:

شش ماه پیش در اولین پست مدرسه‌ی فکرت نوشته بودم:

"تمام مسئولیت های قانونی و اخلاقی و حقوقی هر پست و نوشته، بر عهدۀ همان کسی ست که آن را در مدرسۀفکرت بارگذاری کرده است."

امید است هر کس متنی می‌نویسد و این مدرسه پست می‌کند، این بار حقوقی را مد نظر خود داشته باشد.

 


رهبر انقلاب
قسمت نهم
به‌نام‌ خدا. سلام. تمام انقلاب‌ها رهبر یا رهبران دارد؛ زیرا یکی از ارکان انقلاب، وجود رهبر و پیشوا در تهییج، بسیج اجتماعی و هدایت نهضت است. انقلاب ایران نیز رهبر داشت، رهبری مذهبی، سیاسی و کاریزماتیک. یعنی امام خمینی که هم رهبر انقلاب بود و هم مرجع شیعیان.


امام ویژگی‌هایی داشتند که ایشان را در میان تمامی رهبران انقلابات جهان، برجسته‌تر ساخت. که من به چندنمونه اشاره و بسنده می‌کنم:


۱. وجه مذهبی و فلسفی و عرفانی غلیظی داشتند. مثلاً هم در سال‌های ۴۲ تا ۴۳ در حوزه‌ی قم، فقه و فلسفه و عرفان می‌گفتند و هم در ایام تبعید در نجف، "حکومت اسلامی" تدریس کردند که مبانی نظریه "ولایت فقیه" بود.


۲. وجه مردمی شدیدی داشتند. در هر مرحله از گام‌های اساسی انقلاب، با مردم پیش می‌رفتند. میان ایشان و مردم یک نوع رابطه‌ی عشق و اطاعت برقرار بود.


۳. وجه اقتدار فوق‌العاده‌ای داشتند. اگر هر تصمیمی را اعلان عمومی می‌کردند، مردم در آن تردیدی نمی‌کردند و عمل به فرامین و سخنان ایشان را عمل به امر خدا می‌دانستند. کمتر رهبری در جهان دارای چنین وجهی بوده‌است و یا اصلاً نبوده‌است.


۴. وجه قانون‌سازی و ساختار‌پذیری داشتند. خود در تدوین قانون اساسی شرکت نجستند و دخالت نکردند، و آن را خبرگان منتخب مردم واگذار کردند و به رأی عمومی گذاشتند. حتی "نظام جایگزین" را نیز به رفراندم گذاشتند و تا پایان عمرشان در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، بر برگزاری انواع انتخابات مجلس، خبرگان رهبری، ریاست جمهوری تأکید کردند. و در جنگ تحمیلی نیز، نظر کارشناسان دفاع مقدس را استماع می‌کردند و به آن به دیده‌ی خردجمعی نگاه می‌کردند. حتی مرحوم بازرگان را هم که منصوب کرده‌بودند، نامش را "دولت موقت" نهادند، تا تمام امور سیاست را به رأی مردم و انتخابات و ساختارهای قانونی بسپارند.


۵. در برابر جریان‌های تروریست، تجزیه‌طلب، سرسپردگان شوروی، تحجّر و واپس‌گرایی، انجمن‌حجتیه و شاه‌پرستان ذرّه‌ای تردید به‌خود راه نمی‌دادند و در برابر هر اقدام‌شان، مقابله‌ی قاطع می‌کردند.


۶. وجه زجرکشیدگی، تبعید، رنج و سختی‌‌ها داشتند. از سال ۴۲ و ۴۳ دوبار توسط شاه دستگیر شدند، در حصر قیطریه قرار گرفتند و سپس تبعید به ترکیه و زندگی بسیارسخت در نجف اشرف؛ که هم باید با شاه مبارزه می‌کردند و هم با خشک‌مقدسان حوزه‌ها و هم تلاش مدبرانه در درهم شکستن تزهای سیاسی استعماری.


۷. از آنجا که امام خمینی معصوم نبودند، خودشان گفتند در برخی امور اشتباه کردند. و اگر این را هم نمی‌گفتند، ما شیعیان فقط معصومان _علیهم السلام_ را بری از اشتباه و خطا می‌دانیم.

 

بنابراین؛ من معتقدم اندیشه‌ها و عملکرد امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ با شیوه‌ی عالمانه و خالی از بُغض و کینه‌ورزی و از سر انصاف و توان علمی و با پرهیز از هرگونه تحریف و گزیده‌گرایی دلخواهانه، می‌تواند در ترازوی نقد و بررسی در مجامع تخصصی قرار گیرد. زیرا شیعه _منهای معصومان (ع)_ بر تن هیچ‌کس جامه‌ی عصمت نمی‌پوشاند، اما در همه حفظ حرمت و پاسداشت شأن عالمان بزرگ و باورَع و مرجع را لازم و از اساس اخلاق و انسانیت می‌داند.


درباره‌ی امام خمینی _که هم مرجع من بود و هم امام من_ می‌توانم از حافظه و اندوخته‌هایم آنقدرها بنویسم که از چندجلد کتاب هم بگذرد، اما اینجا بنا بر فشرده‌نویسی‌ست و بس.
۱۰ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

بحث ۱۰۹ : این پرسش جناب شیخ عسکر رمضانی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«جهان چگونه بوجود آمده؟»

 

پاسخ:


شما جناب جوادی ابیات حافظ را بر حسب کدام منبع نقل می‌کنی؟
اصل بیت این است که با وجه نوشتاری شما در لفظ "من" و ضمیر "میم" متفاوت است:

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید


روحانی انقلاب

قسمت دهم

به‌نام‌ خدا. سلام. برای جاانداختن این قسمت، باید بپرسم روحانی انقلاب کی بود؟ و روحانی انقلاب کی هست؟

 

۱. روحانی انقلاب کسی بود که در عصر بروجردی _مرجع عام شیعیان_ کم‌کم "حاج‌آقا روح‌الله" را کشف کرد، به‌دورش حلقه زد، پای درس و بحثش بی‌هیچ ترسی نشست و آموخت. آن‌گاه این حلقه‌ی دور "حاج آقا روح‌الله" آرام‌آرام وسیع‌تر، عمیق‌تر و تشنه‌تر شد و با درگذشت آیةالله العظمی بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰، با وجود علمای برجسته‌ی دیگر، به مرجعیت "آقای خمینی" ایمان آورد و از ایشان به عنوان رهبر نهضت علیه‌ی شاه، تبعیت تامّ نمود و راه، و افکار او را با پذیرفتن خطیرترین گام سیاسی و تحمّل انواع شکنجه‌ها، زندان‌ها، زندگی مخفی و دربه‌دری‌ها و تبعیدها و هجرت‌ها، بر سطوحی مخفی از جامعه‌ و نیروهای ضدرژیم گستراند و در نهایت با الهام از آموزها، نوارها و پیام‌های آن بزرگمرد تبعیدی نجف اشرف، در پدیدارکردنِ دهه‌ی فجر و واژگونی سلطت موروثی ۵۷ ساله‌ی دو پهلوی، نقش روشنگرانه، واسط، سفیر امام خمینی و صَفیر (=بانگ) آگاهی و رهایی داشت.

 

۲. اما روحانی انقلاب کی هست؟ حالا روحانی انقلاب از نظر من، کسی هست که دست‌کم با این ویژگی‌ها او را می‌شناسم:

 

جوزده نباشد. حکومت‌زده نباشد. روزی‌خور نظام نباشد. طلبه‌ی دین و آگاهی‌بخشی باشد نه توجیه‌گر قدرت. حق‌جو و حق‌گو باشد. نگذارد هیچ قدرت و قدرتمندی، فهم دینی و فقهی او را جهت دهد. آرمان اولیه‌ی انقلاب را خواهان باشد. پس از مدتی درس‌آموختن، فقط در قم و مشهد و نجف نماند، بلکه به فرمان آیه‌ی نفْر (=به سکون فاء) قرآن به میان مردم کوچ کند و با آنان زندگی کند و به آنان دین بیاموزاند. نگذارد هیچ‌کس، انقلاب را مانند موم در دستان خود هرطور که خواست شکل دهد. بر جناح‌ها اِشراف داشته باشد، نه با دلسپردگی و وابستگی هورا بکشد و هلهله کند. رهبری را مدد برساند؛ چه در بسط افکار و اندیشه‌ها و چه در انتقال انتقادها و اِشکال‌ها. مردم‌ را در هیچ زمانه‌ای تنها نگذارد. از قم و مشهد و نجف به هر کجای کشور و حکومت پاگذاشته و در آنجا مقیم شده، پایبند زیّ طلبگی باشد و هرگز ترس و جُبْن را، چه در نهاد خود و چه در آن نهاد که هست، نهادینه نکند. نصیحت‌گر قدرت و حکومت باشد، نه فقط پیرو و دچار لُکنت و پیچش. در همه حال اَضعَف مردم را یار باشد و در برابر ستم بایستد و زندگی بی‌آلایش و غیراشرافی داشته باشد. و خصائص و ویژگی‌های دیگر که به‌نظر من ساده‌زیستی و مانند شهید مدرّس‌ زندگی کردن در اوج آن است.

 

در پایان گواهی می‌دهم چنین روحانیانی هنوز زیاد داریم که گمنام‌اند و هرکجا می‌روند هم از آگاهی‌رسانی واهمه ندارند و هم طعنه‌ها، تهمت‌ها و هزاران‌هزار حملات سازمان‌یافته به سازمان روحانیت را با حوصله و تحمل صدها غُصّه، ادراک می‌کنند و صبوری و سعه‌ی صدر می‌ورزند.

۱۱ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@
سلام جناب جوادی‌نسب
من در اینجا اگر اجازه بفرمایی یک نکته را کلی بیان کنم. خطاب من نه شما هستید و نه هیچ‌ همکلاسی.

هرسه که بیان کردی در امام خمینی جمع است. البته روشن سازم یکی از اشتباهات پاره‌ای از شهروندان، این است که گمان می‌کنند امام خمینی در آن‌همه سختی‌های انقلاب و بحران‌ها و تدبیر دفع جنگ و هزاران توطئه‌، اصلا‌ً نباید اشتباهی می‌داشت. این نگرش از بیخ و بُن اشتبا‌ه‌ است.

 

ایشان به عنوان رهبر نظام و حاکم سیاسی، آنچه فهم فقهی و تشخیص سیاسی و جایگاه قانونی و شرعی رهبری برایش اقتضا داشت، عمل می‌کردند. این‌که آن سیاست در ظرف زمانی‌اش اشتباه بوده یا نه، امری تخصصی‌ست که می‌توان با رعایت شئون و اخلاق نقد، بر آن، در مجامع تخصصی اقدام کرد. به‌دور از هرگونه تهمت و بُهتان.

 

پاسخ:


البته نقل سخن شما سیدعلی اصغر، از امام حسین (ع) در این پست، نادرست نوشته شد. اصل سخن این است:

 وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى»، من برای طلب اصلاح در امت جدم خروج کردم،...

یعنی اصلاح در امت جدّ است، نه دین. که پاره‌ای از امت توسط حاکمان بداندیش و بدکردار، به قهقهراء برده شده بودند. بگذرم فقط خواستم نقل قول را کامل کرده‌باشم. پوزش.

 

پاسخم به بحث ۱۰۹

به نام خدا. سلام. سپاس از جناب شیخ‌عسکر. پرسش آسانی‌ نیست. در تخصص ما هم نیست. اما چون به قرآن ایمان داریم، آنچه وحی بر ما می‌آموزاند این است که حضرت آفریدگار که قدرت "باری" (=یعنی ایجاد و آفرینش و پدیدآورندگی) دارد، جهان را آفرید.

 

در آیه‌ی ۲ انبیا، چگونگی شکل‌گیری و نظم‌پذیری جهان از طریق قدرت الهی و با "رَتق" و "فَتق" یعنی پیوستگى و جدایى آسمان‌ها و زمین رخ داده‌است. که من این مسأله‌ی مهم رتق و فتق را از تفسیرهای مفسران مطالعه کرده‌ام و هم‌اینک خلاصه‌نگاری نموده‌ام_ می‌آورم:

 

۱. برخی از مفسران معتقدند: "به هم پیوستگى آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که طبق نظرات دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمى از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارات درونى و حرکت، تدریجاً تجزیه شد و کواکب و ستاره‌ها از جمله منظومه شمسى و کره زمین بوجود آمد و بازهم جهان در حال گسترش است."

 

۲. اما علامه طباطبایی بر این نظر است که: "منظور از پیوستگى، یکنواخت بودن مواد جهان است به طورى که همه درهم فرورفته بود و به صورت ماده واحدى خودنمایى می‌کرد امّا با گذشت زمان، مواد از هم جدا شدند و ترکیبات جدید پیدا کردند و انواع مختلف گیاهان و حیوانات و موجودات دیگر در آسمان و زمین ظاهر شدند. «المیزان، ج 14، ص 278- 279» (منبع) پوزش جناب شیخ عسکر؛ که توان من در جواب به این پرسش سخت، بسیار بسیار اندک بود و حتی در حدّ ذرّه‌ی خردَل هم نبود.

 

پاسخ:

سلام جناب عیسی آهنگر. فقط از سر صداقت و دوستانه بگویم با شما در باره‌ی آن دو دیکتاتور فاسد پهلوی، زاویه‌ی فکری دارم.

 

پاسخ:


سلام جناب جلیل قربانی
۱. این‌که احمد زیدآبادی هم به‌عنوان یک شهروند ایرانی می‌تواند، تحلیل ارائه کند، حق اوست.
۲. این‌که شما آن تحلیل را بازتاب دهی، هم حق شماست.
۳. اما آقای زیدآبادی با اتهام انقلاب به "بنیادگرایی" و نیز با برداشت ناروا در بازماندگی انقلاب از بازتولید اخلاقیات اجتماعی، سخن ناصوابی را بیان کرد که به‌ نظرم نباید در برابر چنین القائات غلط، دست روی دست ‌گذاشت.

تحلیل ایشان از علت انقلاب نیز پیچیده‌شده به نوعی نفرت فکری نسبت به روحانیت مبارز و وارسته است.

 


براندازان انقلاب
قسمت یازدهم
به‌نام‌ خدا. سلام. از فردای پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷، جریان نامنسجم و فاقد تشکیلاتی شکل گرفت که انقلابیون، آنان را "ضد انقلاب" می‌نامیدند. آنان وفاداران به شاه بودند که خیال می‌کردند، شاه برمی‌گردد و قدرت را قبضه می‌کند. اما کم‌کم ناامید شدند و در بیرون از مرزها، تشکیلات نیم‌بند سلطنت‌طلبان را شکل دادند و هنوز که هنوز است بخشی از آن‌ها در خیال خام خود باقی مانده‌اند و در بوق می‌دمند که به‌زودی پسر شاه، جانشین پدر می‌شود.


علاوه بر جریان "ضد انقلاب" که منحصر در شاه‌پرستان بود، بعدها در سال‌های اولیه خصوصاً سال شصت، برخی از احزاب و گروه‌ها نیز _که خود در انقلاب علیه‌ی شاه نقش داشتند_ به دلیل تعارضات درونی و تخاصمات بیرونی، به رویارویی نظری، تبلیغی و در ادامه قیام مسلحانه با انقلاب پرداختند.


در این‌جا مجال تحلیل آن دگردیسی‌ها و رویارویی‌ها نیست، بنابراین، به‌فشردگی می‌گویم که از آن زمان که این گروه‌ها به رُخ انقلاب و مؤثرترین چهره‌های انقلاب چنگ و تیغ انداختند و به سمت برگرفتن سلاح و نبرد شهری و نیز ترور خیز برداشتند، دایره‌ی "ضد انقلاب" وسیع‌تر شد و شامل چندین گروه و سازمان‌ گردید:


ازجمله: حزب خلق مسلمان، فُرقان، جناح اقلیت سازمان چریک‌های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق (که امام خمینی نام "منافقین" بر روی آنان نهاد)، حزب دموکرات کردستان، حزب کومله، پیکار، رزگاری، حزب توده، و چند جریان گریز از مرکز در خوزستان و استان‌های مرزی.


کمی از دوم خرداد ۱۳۷۶ به بعد، هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه‌ی تهران خطبه‌ای بسیار تند و بودار علیه‌ی جناح چپ خواند و در آن نماز گفت من بوی سال شصت به مشامم می‌رسد. و جناح چپ را رسماً تهدید کرد نگذارید هزار مسجد کشور را علیه‌ی شما بسیج کنیم.


از این‌جا به بعد بود که دایره‌ی "ضد انقلاب" را به دایره‌ی "براندازان" پیوند زدند. و کم‌کم به جناح چپ، به دیده‌ی تردید و با نگاه امنیتی نگریسته شد. هرچند ریشه‌ی اصلی آن، از انتخابات مجلس چهارم آبشخور داشت؛ که بخش وسیعی از جناح چپ را _که به دور مجمع روحانیون مبارز حلقه زده‌ بودند_ با ابزار نظارت استصوابی و با حربه‌ی "چوب لای چرخ دولت می‌گذارند" رد صلاحیت کردند و کشور به قطب‌بندی و رویارویی خطرناک چپ و راست که در افّواه عمومی به "یونی_ یتی" مشهور شده‌بود، اسیر و در بند شد.


و این دایره‌ی تازه، در بحران ۸۸ به اوج و کُمای مطلق رسید. که هنوز نیز در قالب "فتنه" از آن به عنوان خط قرمز یاد می‌شود که هیچ‌کس از دست‌اندکاران نظام نباید این مرزبندی ترسیمی را نادیده بگیرد.
این مبحث بسی فراخ است که باید فراغ یافت و گفت، که این‌جا جای تفصیل و درازنویسی نیست.
۱۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

دربارۀ مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا آفاقی

سلام بر فرزندان بیت مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا آفاقی در این مدرسه‌ی فکرت: جنابان: حجةالاسلام شیخ جواد آفاقی، موسی آقاقی، صدرالدین آفاقی، عبدالرحیم آفاقی، عبدالکریم آفاقی و خواهرگرامی‌شان ریحانه آفاقی. یاد آن روحانی انقلابی، مردمی، روشن‌ضمیر، ساده‌زیست، شجاع، خَدوم و ذاکر بزرگ اهل‌بیت (ع) همآره، یاد باد. داراب‌کلا به‌گمانم کمتر خانه‌ای باشد که حاج آقا آفاقی آنجا منبر نرفته باشد. آن روحانی محبوب مردمی هم سر در درس و بحث و کتاب داشت و هم دست بر سنگ‌فرش کوچه‌های محل. هم در بیان تاریخ اسلام و نشر معارف دینی دل در گرو ایمان داشت و هم رسیدگی به مشکلات مردم و دلسوزی به حال تهیدستان.

 

ما در منزل‌مان او را به زبان صمیمی مادرمان مرحومه زهرا آفاقی: "شِخ احمد عمو" صدا می‌کردیم. در دیدارهایی که خانوادگی با آن روحانی باسواد در اتاق مطالعه‌اش _که دفتر کارش نیز بود و یکی از اتاق‌های انقلاب_ بارها و بارها داشتیم، تا ساعاتی، از نقل خاطرات و نکته‌هایی که می‌گفتند، لذت بر وجودمان وارد می‌شد. روح‌شان شاد و بر همسر مهربان‌شان از همین‌جا سلام می‌کنم و آرزوی سلامتی روزافزون دارم.

 

پاسخ:
سلام داش حمید
یادآوری قشنگی بود. بلی؛ لحن و به قول داراب‌کلایی‌ها "تِلنگه"ی دلنشینی داشت. در ذکر مصیبت، دو فراز داشت، اگر وارد فراز دوم لحن می‌شد، بی‌نهایت جالب‌تر می‌شد. همه از او خاطره‌های خوبی داریم. حتی دیدم برخی همکلاسی‌ها در پست‌های بالا، بیان داشتند حتی دین، ایمان و داشته‌های مذهبی‌شان از او بود.

سالروز وفات آن روحانی وارسته و انقلابی، گرامی.

 


درباره نواب صفوی:

عصر دیروز پنج‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷، برای ادای احترام به وادی‌السلام قم (واقع در بخش شمالی شهر قم) رفتم و بر سر قبر شهید حجةالاسلام سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی حاضر شدم.

 

چون اخیراً در همین مدرسه‌ی فکرت، بر سر شیوه‌ی مبارزاتی آن روحانی مبارز، بحث و تبادل نظر شکل گرفته بود و من البته در آن به‌عمد ورود نکرده‌ بودم، اینک سهم خودم را در ادای احترام به آن روحانی وارسته و به‌خدا پیوسته به‌جا آوردم.

 

نکته: هر کس می‌خواهد افکار و رفتار سیاسی شهید نواب را تحلیل کند، باید خود را به همان دهه‌ی پر فراز و نشیب سی، پرواز دهد، سپس از روی انصاف و منطق نظر دهد. البته از نظر من داوری درباره‌ی افکار با حکم‌دادن درباره‌ی افراد، پیش‌زمینه‌ی مطالعاتی و احاطه بر موضوع و زمانه نیاز دارد.

 

بحث ۱۱۰ : این پرسش جناب مهدی عرب خزائلی‌ست که برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

«چرا ما در مدارس ایران باید از چند کتاب  عربی استفاده کنیم در حالیکه در هیچ یک از کشورهای عربی زبان فارسی تدریس نمی شود. و زبان عربی چه کاربردی در زندگی روزمره ما دارد؟»

 

پاسخم به بحث ۱۱۰
به‌نام خدا. سلام. سپاس از جناب عرب‌خزائلی. پاسخ من این است:
۱. از آن‌جا که وحی، به "زبان قرآن" فرو فرستاده شده‌است و زبان عربی، نزدیک‌ترین زبان به زبان قرآن است، پس ما مسلمانان باید برای فهم قرآن زبان عربی بیاموزیم.


۲. نماز به زبان قرآن و عربی‌ست. و ادعیه‌ی اصیل مسلمانان و شیعیان و نیز زبان امامان شیعه (ع) و نهج‌البلاغه به زبان عربی‌ست، بنابراین ما باید آن را بیاموزیم.


۳. فیلسوفان ایران فلسفه را به زبان عربی نوشته‌اند. چون زبان فارسی با آن‌که در همه‌ی زمینه‌ها زبانی بسیار باظرفیت و رسا و شیرین است، اما در زمینه‌ی فلسفه، فیلسوفان نمی‌تواند با گزاره‌های فارسی بیان فلسفی را برسانند. فقط حکیم سهروردی در قرن چهار فلسفه را به زبان فارسی نوشت که نقل است بسیار سخت بود بر وی.


۴. زبان‌دانی، به رازدانی منجر می‌شود. پس عربی‌دانستن، هم ما را در فارسی پربار می‌کند و هم در فهم دین. اگر کسی عربی بلد نباشد، در فهم دین دچار مشکل می‌شود. زیرا منابع اصلی اسلام عربی و قرآن است.


۵. در جهان نیز زبان‌دانی مرسوم است. مثلاً رئیس سازمان ملل باید فرانسوی مسلط باشد. و یا بسیاری از اسناد بین‌الملی به اجبار باید به زبان انگلیسی تهیه شود.


 

پاسخم به جناب جلیل قربانی

سلام

ابتدا سپاس بابت خواندن متن و افزودن نظرت. سپس بگویم اگر دقت کرده‌ باشید، من در صدر متن گفتم فقط به شاه‌پرستان و سلطنت‌طلبان ضدانقلاب اطلاق می‌شد. اما کم‌کم این اِسناد و نام‌گذاری در سال‌های بعد گسترده شد.

 

در مورد بند ۵ شما، باید بگویم شیعیان نیز صحابه را در نظر دارند، اما برخی از صحابی، معلوم شد که بعد از دوران پیامبر (ص) چه کردند! مثلاً آن سومی، ابوذر را به صحرای ربذه تبعید کرد. آن دومی، شورای انحصاری تشکیل داد. آن اولی در سقیفه‌ی بنی‌ساعده چگونه از سوی اعیان حمایت شد و...


در بند ۲، شما  تمام تاریخ را باید در نظر بگیری. مثلاً آیا کسی که به قانون اساسی رأی نداده بود، می‌توانست نامزد ریاست جمهوری شود؟ ولی وقتی رد صلاحیت شد، شروع کرد به رفتار "بچه‌گانه" و به‌دور از مدنیت و .... و نهایتاً هم دسته‌جمعی شدند سرباز کوچولوی صدام حسین. بگذرم.


از شما می‌پرسم:
شما آن جریانی که ترکمن‌صحرای گرگان را می‌خواست به‌خاک شوروی ضمیمه کند و ایالت خودمختار بسازد، حقانیت می‌دهی؟

من هم معتقدم می‌توانست مدارای سیاسی بیشتری می‌شد، ولی رفتاری لج‌بازانه‌ی رهبران برخی گروه‌ها، فضا را تند کرد.

 


قانون اساسی هرچه بود، یک میثاق حقوقی بود. با رفراندم به تصویب ملت رسیده بود. خُب؛ در هر کشوری اگر کسی به قول اصحاب قرارداد اجتماعی (روسو، لاک، مونتسکیو) به قرارداد اجتماعی آن سرزمین، پایبند نباشد، نمی‌توان به آنان قدرت را سپرد. که جناب‌عالی خود بهتر از من واقف‌اید. تعبیر غنائم برای "قانون اساسی" تعبیری ناقص و نادرست است. قانون اساسی در ظرف زمانی خود، معیار و محک انتقال قدرت و سیاست‌ورزی بر مبنای آن بود. این‌که بندهایی از قانون اساسی ایراد دارد، نمی‌تواند مستمسکی برای قیام مسلحانه باشد. کاش آنان هر کدام یک فرخ نگهدار بودند که عقل سیاسی را بر عقل ابزاری ترجیح می‌داد. بازم بگذرم.

 

پاسخ:
سلام جناب عیسی آهنگر. آن زمان بدعت محسوب نمی‌شد. خود موسوی خوئینی از اعضای اصلی تعیین صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری بود. که یک شرط مهم نامزدها این بود، داوطلب باید به قانون اساسی رأی داده‌ باشد. چون سرکرده‌ی آن جریان، علناً گفته بود به قانون اساسی رأی نمی‌دهیم، آن سندی آشکار، برای ردش شد. یعنی آن فرد رفتار کودکانه  می‌کرد و سازمان زیر مجموعه‌اش را به قهقهرا برد، تا رسید جایی که سرباز کوچولوی صدام شدند. بازم بگذرم.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1335
  • دامنه | دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا