مدرسه فکرت ۲۲
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت بیست و دوم
فرق مدرسهی فکرت با مدرسهی فوریت
به نام خدا. سلام هممدرسهایها
۱. در مدرسهی فکرت، نوشتار اعضا باید با فکر و اندیشه و با نهایتِ دقت و وقتگذاریها و با مرور و خواندن آن و سبُکسنگین کردن متنِ خود و نیز با صبر و حوصله و بدون هیچ عجله و شتاب و فوریتی پست بشود. تا نهفقط غلط املایی و تایپی و ویراستاری نداشته باشد و آراسته به ادبیات شیرین فارسی باشد، بلکه خواننده هم بداند این پست از آن نوشتههاییست که خود پستگذار روی آن وقت و فکر و اطلاعات اندوخته صرف کرده است نه فیالفور با تمام سرعت نوشتهاست. نوشتار سرعتی، معمولاً عاری از اِتقان و فخار است.
۲. اما مدرسهی فوریت _که اینجا هرگز نباید باشد_ جایی میتواند باشد که علاوه بر دارانبودنِ ویژگیهای برشمردهی بالا، فقط رگباری از نوشتنها، اعلامنظرها و پشتسر هم پستگذاشتهای کماثر و بیبار و بَر باشد و در آن "فکرت و تأنّی طولانی" نشدهباشد.
نتیجه: از نظر من وقتی در طی مثلاً دو ساعت حدود ۸۹ تا پیام در مدرسه جاگذاری میشود، علامت این است، "فکرت" نشده بلکه فوریت صورت گرفته که هیچ هم برازندهی مدرسهی فکرت نیست. ما گروه نیستیم، ما مدرسهی فکرت هستیم. ناممان مدرسه است، یعنی همه در این درگاه، درس ارائه میکنیم. درس، هم باید پیشمطالعه داشته باشد و فکرت و اندیشیدن و سپس، پست کردن. یقین کنیم، فوریت، ضد فکرت است و فوریت و شتاب، هیچهم علامت دانایی کسی نیست، فکرت است که نشان پختگیهاست. افزون بر این، من باورم این است حتی اگر چند ساعت در مدرسه، پست گذاشته نشود، خود علامت بزرگیست که اعضای مدرسه در حال فکر و اندیشیدن هستند و نیز پختن متن و درس و سپس آوردن به آوردگاه فکری فکرت. پوزش.
ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت دوم
به نام خدا. سلام.
حضرت فاطمه زهرا _سلامالله علیها_ دربارهی مولای متّقیان امام علی _علیه السلام_ فرمودند:
"او پیشوایى الهى و ربّانىست، تجسّم نور و روشنایىست، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان مىباشد، گویندهاى حقّگو و هدایتگر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است." (منبع)
۲۷ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
بحث ۱۰۰ : این پرسش جناب شیخعسکر رمضانی دارابیست که برای بحثونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق میشود:
«سرَک کشیدن به زندگی دیگران از نظر شما چیست و چه بدی هایی دارد؟»
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت اول
سلام. سپاس از جناب شیخعسکر که این بحث را برای مباحثه به مدرسه آوردند.
سرَککشیدن، آفت بزرگ جوامع بوده و هست. در مجالس _خصوصاً در عزاداریها_ اساساً اهل سکوت هستم، نه حرف و گپ با بغلدستیها. شبی از شبها، در تکیهی بالا ،منتظر ماندیم تا دستهها از مزار بازگردند. یکی، کنارم نشست و شروع کرد به گپزدن از اختلافاتی که با یکی از فامیلهایش داشت... درجا با حالت کمیتند و نیمهخشم، گفتم:
"آقا... من اساساً اهل گوشکردنِ اخبار خانوادگی نیستم. نگید، گوش نمیدم."
بلی؛ یک راه مبارزه با سرَککشیدن، مقابله با سرَککِش است. رُک بگوییم: گوش نمیدم. ذهن، نباید تَلنبار اخبار خصوصی افراد و حرفهای بیپایه و اساس شود. مگر کسی خود بخواهد ذهنش، مغازهی سِمساری باشد!
ادامه میدهم...
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت دوم
سرَککِشها بیشتر از اینگونه جستوجوگرییها (=به زبان دارابکلاییها چِکپِرسیها) آغاز میکنند:
چقدر حقوق میگیری؟ کجا کار میکنی؟ چهکار میکنی؟ آدرس محلکار شما کجاست؟ پسانداز هم برات میماند؟ از کدام مغازه خرید میکنی؟ چک بانکی هم داری؟ کدام بانک؟ چندتا خونه داری؟ بچههات چهکار میکنند؟ شنیدم باغ خریدی؟ شنیدی فلانی برای پسرش ماشین خرید؟ فهمیدم رفتی خواستگاری، ولی اَرِه (=بلی) ندادند؟ اصلاً دیار (=معلوم) نیستی، فکر کنم رفته بودی خارج. تِه فشار روی چنده؟ قند هم داری؟ چرا دستت شُونِش میزند؟ آزمایش دادی؟ جواب چی بود؟ چربی داری؟ چی شده اون روز جلوی بیمارستان بودی؟ بازار چی خرید کردی؟ راستی یک شام منو دعوت نمیکنی؟ دیشب خونهتون چندتا ماشین پارک بود؟ کی بودند؟ رفتند؟
ادامه میدهم...
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت سوم
اگر با سرَککِشها مواجه شدید این داستان واقعیام را مینمایانم:
نوجوان که بودم، تیمجار توتون را با آبپاش حلبی، آب میدادم تا نوج زند و برای نشاء آماده گردد. روزهای زیادی دیدم دو لِسک (=حلزون) شاخبهشاخِ هم، همآورد میطلبند. خوب و کنجکاوانه نگاهشان میکردم، بیآنکه چوبسیخ را بر تنشان فرو کنم، که همیشه توتونکاران از اینکارها میکردند. میدیدم یکی از لسکها _که زیرکتر و آیندهاندیشتر بود_ راهش را زیرکانه کج میکرد، میانبُر میزد و به خود را با ولع به نوج بوتهی (=پیزا) توتون میرساند و شروع میکرد به جویدن و زندگی خود را استمرار بخشیدن، بدون جنگ و درآویختن و شاخبهشاخ شدن. بیشتر بخوانید ↓
نکته آن است، سرَککِش را اگر در دیدارها دیدید، راهتان را کج کنید و به چِکپِرسیهای او اعتنایی نکنید. اینگونه اگر کنید، راه نفوذ او را سدّ میکنید مگر آنکه خود فرد هم از سرَککشیدن دیگران خوش میشود.
ادامه میدهم...
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت چهارم
سرَککِشها به یک انقسام گویا دو دوستهاند: ۱. عادت به این رفتار دارند. ۲. مأمور به این کارند. هر دو عیب و آفت است. حریم خصوصی افراد، مرز اخلاقیست که نباید از طریق چِکپِرسیها درنوردیده شود. اینگونه آدمها اغلب، با همین شیوه، یککلاغ صدکلاغ هم میکنند. اگر اطلاعاتی که گرفتهاند، هیجان نداشت، آن را با چسباندن شایعهها و رنگولعاب دادنها و حتی وَهم و خیالات و فرضهای پوچ، شنیدنیتر میسازند تا در شنونده، اشتیاق و بلوای ذهنی بیافرینند. حتی اگر شده با اسکورت دروغ.
اساساً این تیپ افراد از اطلاعات نداشتن از دیگران، خود را بشدّت و حدّت در رنج و عذاب میبینند، ازاینرو به تعبیر قرآن در آیۀ 12 سورهی حُجرات، دست به تجسّس امور مردم و تکتک افراد و آحاد میزنند تا چیزی را بهقول خود کشف کنند، حال آن که قرآن کریم، آن را بشدّت نهی کردهاست: وَ لا تَجَسَّسُوا. (بخشی از آیۀ 12 سورهی حُجرات)
ادامه دارد، اما نه جبر، بل به احتمال.
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت پنجم
اینگونه افراد چِکپِرسیکُنِ سرَککِش، اغلب، چند قصد دارند که من برمیشمارم:
۱. از روی رگ سادگیشان، شخصیتی کاذب یافتند و پُرسوجوگر بار آمدند تا خوراک ذهنی روزانهیشان را تا شب فراهم کنند و فردا از رختخواب برخیزند و باز سراغ یکی دیگر بروند و این روند زشتشان را ادامه میدهند تا بعد از ۱۲۰ سال عمر پر برگ و بار! در سنگ غسّالخانه شسته و سِدر و کافور شوند.
۲. از روی دو بههمزنی دست به سرککشیدن میزنند. اول شکارشان را پیدا میکنند و شروع میکنند به اطلاعات گیری از خودش، از اطرافیانش، از دوستانش، از دشمنانش و از هرکس که خیال میکنند چیزکی از او میدانند. آنان خسته نمیشوند، چون خُلقشان با همین خصّت خو گرفتهاست و میخواهند میان او و همپایگاناش دویّت و نقار افکنَند.
خدا نکند سرککش فردی را بیابد که رگ سادگیاش عود کرده باشد، جیکوپیگ زندگیاش را درمیآورد تا بتواند تیرش را به چلّهی کمانِ کینه و عدوات بگذارد و پرتاب کند.
ادامه میدهم به حتم...
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت ششم
در ادامه بحث نیمهتمام پنجم
۳. از روی وقتگذرانی و بطالت سرَک میکشند، که اینهم، بدگونه آفتیست.
۴. از روی کنجکاوی بیجا، شوق دانستن از امور همگان دارند. دلشان به تنگنایی میرسد اگر از احوال شخصیهی مردم چیزی ندانند. دق میکنند یک روز در امور مردم سرککش و بهعبارتی فضولباش! نباشند.
۵. نیز این تیپ افراد سرککش، خودبزرگ بینی خود را در داشتنِ اطلاعات وفور از امور دیگران میدانند و خودشان را سرگرم این گیرندگیها و آنتندهیها میکنند تا به نان و نوا برسند.
۶. مواظب باشید، دونپاشی، مرموزترین شیوهی اطلاعات گیری و سرککشیدن است. مثل دون پاشیدن پای مرغان، که همه با ولَع پَر میزنند برای آن، که اگر دام باشد، _که هست_ بهدام میافتند.
نکته: اساساً گرفتن اطلاعات، یک راهش این است کسی را گیر بیندازی که از دادن اطلاعات خود فخر میکند و اگر چیزی نگوید خیال میکند، از سوی طرف مقابل فردی کممایه، کمجنبه، و کمخرَد است.
پاسخم به بحث ۱۰۰
قسمت هفتم
در قسمت ششم جواب، گفتم دونپاشی. شیوهی دونپاشی بدینگونه است:
سرَککِش در شیوهی دونپاش، ابتدا خود را با لطایفالحیَل (=ظاهرسازانهترین فریب) به شما نزدیک میکند، اول چندخبر فرعی و کماثر، از خود میگوید. کمکم شما را تحریک میکند. شما احساس حقارت میکنی که انگار نزد او چیزی نمیدانی، و چیزی برای فخر و مباهات نمیگویی، از همین نقطهی دونپاشی، خودت ناخودآگاه شروع به چینهکردن میکنی. یعنی بسیارآسان، تخلیه میشوی. خیال میکنی خود را نزد آن سرککش، فردی بزرگ، مایهدار و دانا معرفی کردهای، حال آنکه درواقع، تخلیهی اطلاعاتی شدهای، ولی خبر نداری!
نکته: هیچگاه، فکر نکنید اگر کمتر گفتی، کمسوادتر و یا کممایهدارتری. نشت اطلاعات از همین نقطهی باریک، آغاز میشود؛ که خیال میکنی اگر نگویی، شخصیتات فرو میپاشد. بلی؛ مواظب دونپاشها، در هرجا باشید. بگذرم.
ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت سوم
به نام خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلامالله علیها_ از قول رسول خدا _صلّى الله علیه و آله و سلّم_ فرمودند:
«کسی که همسایهاش از بدی و رفتار ناگوار او در امان نباشد، مؤمن نیست. هر کس به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، همسایه اش را نمی آزارد. مؤمن یا کلام خیر میگوید، یا سکوت اختیار میکند. خداوند افراد نیکوکار و بردبار و عفیف و باحیا را دوست دارد و افراد ناسزاگو و بخیل و اصرارکننده را دشمن دارد. حیا از ایمان است و ایمان در بهشت.» (منبع)
۲۸ دی 1397.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
شرح عکسنوشتهی بالا:
درس انشای فرزندان را مهم بشماریم. انشاء یعنی آفریدن، و دانشآموز از طریق انشاء، نوشتن را با ترکیب خیال و خاطره و اندوخته میآفریند و در اثر انشاء ممکن است فردی در آینده یک داستایوفسکی و علی شریعتی و شهید مطهری دیگری شود.
پارسال نوجوانی از محل، از من از راه دور، انشایی دربارهی "حرمله و مختار" خواست. منهم با دو شرط، برایش نوشتم _که در عکس بالا مشاهده میشود_ یک شرط این بوده قول دهد دستکم ماهی یک کتاب بخواند. دوم اینکه دیگر از هیچکس نخواهد برایش انشاء بنگارد.
در انشای حرمله و مختار، از قدرت ایمان در برابر زور و توان و از غلبهی شجاعت بر رجَز و فریب، سخن گفتم؛ بر پایهی برداشتم از سکانس (=قسمت) رویارویی مختار و حرمله در سریال آقای داوود میرباقری.
پاسخ:
سلام سید علی اصغر ما
رؤیت غایتها،
در غیاب غائبها،
در عصر گاهبهگاه غافلها،
در کنار امام رئوف ما،
حضرت علی بن موسیالرّضا،
در جَوف جام آینهها،
محل دائمی قرارگاه ما،
گوارا و پُر رمز و رازها بادا.
تقبّلالله بر شما،
همهی همراهها،
زیارت و اُنسها،
سیر و سلوکها،
حبّذا، مرحبا.
همآرهی هنگامهها، با خدای بیهمتا.
سپاس بیانتها،
در سایهسار امام و رهبر ما آقا حضرت رضا،
علیه آلاف التّحیّة والثّنا.
جواب سید علی اصغر: سلام ابو عارف صمیمی. یادگرفتم از تو
که نور الهی سرمدی بر ابعاد وجود قبور معصوم می تابد .
از جنس حقیقت مطلق ...
زیر این نور در محضر امام مهربان اشکی بر مشک دلتنگی هام ریختم و آرام شدم .
هرچند بی تو آسمان دلم ابری بود
برای اینکه نکته های بین نمازت
درس آموزنده بود .
گریه و اشک ریختن هایت برایم صحنه واقعی پاکی بود .
بویژه بی قراری ادامه دار روز وداع تو ...
شرح غریبی ام بی تو و یوسف انباشتی از شکوه و عظمتی است که در شما وجود دارد .
ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت چهارم
به نام خدا. سلام. از حضرت فاطمه زهرا _سلامالله علیها_ روایت شده که رسول خدا _صلّى الله علیه و آله و سلّم_ فرمودند:
"امام همچون کعبه است که باید به سویش روَند، نهآنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید."
بحث ۱۰۱ : این پرسش جناب حسین جوادی نسب است که برای بحثونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق میشود:
«اگر به شما بگویند چند روز یا چند ماه بیشتر از عمرت باقی نمانده است
یک ، چه می کنید؟ دو ، بهترین رفتار چه رفتاری است؟»
پاسخم به بحث ۱۰۱
به نام خدا. سلام. این پرسش، بهنظر من، دوگونه جواب دارد جناب جوادی. یکجواب تصوّریست یعنی حدسی و تخیّلی. یکجواب هم تصویری؛ یعنی واقعی و تحقّقی.
در فرض اول، واقعاً نمیتوان جوابی واقعنمایانه و مبتنی بر عمل و تجربه داد. چون ما در آن وضع، قرار نگرفتهایم که حقیقتِ رفتاری خود را دقیق بیان کنیم.
از آنجا که فرض دوم، در این مقال و مجال نمیگنجد، چون هیچکدام از ما در آن موقعیت بسیار دهشتانگیز قرار نگرفتهایم، پس باید به حدس و گمانه اکتفا کنیم و با واژگان التزامی "شاید" و "احتمال دارد چنین کنم"، جواب پرسش فرضی و محتمل را بدهیم. که پاسخم به شما جناب جوادینسب این است. البته نمیگویم چه میکنم چون نمیدانم چه خواهم کرد، ولی میگویم ممکن است در آن وضع چه بکنند:.
۱. احتمال میدهم افسردگی حادّ به سراغ آید.
۲. حدس میزنم بشدّت توقّعاتی شوند و مهر و رحم و توجهی بیشتر اطرافیان را بخواهند.
۳. ممکن است دست به تقسیم ارث و میراث بزنند و در بود خود سهم هر کدام را تعیین کنند.
۴. شاید خداترسی و آثار قیامت را بیشتر درک کنند و دست به راز و نیاز عمیقتر بزنند، چون انسان اساساً فطرتاً خداجو و دارای شرم و خشیت و عشق به الله است.
۵. حتی امکان دارد نوعی پوچی و حسّ "نبود بهتر از بود" است به سرشان زند که این، بد مکافاتیست.
اما بهترین کار چیست؟ به نظرم اینهاست:
جبران مافات. ردّ حقالناس. پاک کردن شرعی مال و افکار. گرایش بیشتر به معنویت در خود و خدمت به مردم. اُنس با قرآن. زیارت و مسافرت. ایجاد تفریح و تفرّج. بهکارگیری شیوهی نشاط در باقیماندهی زندگی. پذیرفتن قضیهی مرگ به عنوان یک پدیدهی حیات نوین و دوباره، نه نابودی و نیستی و پوچی. بودنِ بیشتر با همدمان و مؤنسان. ادعیه و نماز و راز و نیاز. زدودن یأس از خود. زیباییها را دیدن، سطح انتظارات را بالانس کردن. مطالعه و سرگرمیها. و...
البته همهی اینها، برای یک وضع ایدئال، در آن حالت بحرانیست، که ممکن است بهتمامه نتوان امید داشت که چنین رفتاری بروز میکند. اما اگر بکند، به قول شما جناب جوادی که پرسیدی بهترین کار در آن حال چیست، از نظر من اینها بود و بسیاری از امور دیگر که ذکر کردن آن هم مَجال میخواهد و هم فضا که هر دو در اینجا محدود است.
پاسخ:
سلام جناب دکتر عارفزاده. تا جاییکه علم اندک من، قد میدهد، عمل به فتاوی مرجع عامّه و نیز مراجع عظام تقلید، برای مکلّف و مقلّد، هیچ عقوبت و بازخواستی ندارد. اگر خطا هم باشد، بار و وِزر آن، وبالِ خودِ مرجع است نه مقلّد.
اگر مکلّفین، فتواهای مراجع را بهدلیل ظنّ بر احتمال خطای غیرمعصوم بودن، کنار بگذارند و با این فرض چون ممکن است خطا باشد، به آن عمل نکنند، اساساً دروازهی باز و مفتوح اجتهاد و استنباط فقیه را باید بست! که پایه و مایهی زندهبودنِ مکتب شیعه بر وفق مقتضیات زمان و مکان است. سایر علوم غیردقیقه، هم همینگونهاند. انیشتین، تئوری نسبیت کوپرنیک را دگرگون کرد، حال آنکه در عصر خود، قانون کوپرنیکی بود. ساحت علم همین است، و فقه نیز علم استنباط مجتهدیست که مرجعیت یافته است، یعنی محل رجوع مکلفین است.
ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت پنجم
بهنامخدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلامالله علیها_ فرمودند: «خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دل ها واجب نمود.»
تحلیل سیاسی
به نام خدا. در این تحلیلم یک نمونه خبر میآورم و سپس به تحلیل میپردازم:
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم جعلی اسرائیل مدعی شد: «ایرانیها همواره دروغ میگویند. آنها دروغ میگویند وقتی میگویند که تلاششان برای پرتاب ماهواره به فضا ناکام مانده است... ایرانیها از این ماجرا برای مخفی کردن نیت واقعیشان برای توسعه موشکهای بالستیک استفاده میکنند.»
تحلیل:
۱. من چندروز صبر کردم تا ببینم این ادعا تکذیب میشود یا نه. دیدم نه. پس؛ تحلیل این خبر میتواند، رئال باشد نه پندار..
۲. از نظر من این یک نمونهی حرفهای از عملیات روانی فریب است.
۳. در عملیات روانی، میشود خود را مغلوب یا ذلیل جلوه داد، تا غلبهی مُفاد و بازخورد خبر بر اصل خبر جا بیفتد.
۴. در این عملیات روانی دستکم دو اثر خفته است:
یکی اینکه سمت ایرانی خبر، دشمن را گیج نگه میدارد، چون خود خبر داد ماهوارهی امیرکبیر در مدار، آرام نگرفت. دوم اینکه آن سمت خبر، اسرائیل میتواند با دامنزدن به دروغ بودن "آرام نگرفتن در مدار" ذهن بازیگران جهانی و منطقهای را درگیر و مغشوش نگهدارد. خصوصاً وقتی قرار است در ۲۴ و ۲۵ بهمن امسال در ورشوی لهستان، یک جبههی ضدایرانی به رهبری آمریکا سازماندهی شود که البته سهل نیست. و نیز هدیهی ۵۴ هزار هکتار زمین در تیرانای آلبانی به سازمان مزدور پیروان رجوی برای جوسازی علیهی انقلاب اسلامی، صورت پذیرفته است.
۵. در عملیات روانی، خبرهای مجاور، میتواند خبر اصلی را گرم و ناسوخته نگه دارد. ذات عملیات روانی، جلوگیری از سوختهنشدن خبر است. بگذرم.
بحث ۱۰۲ : این پرسش جناب امیر رمضانیست که برای بحثونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق میشود: "چرا این نشست در لهستان انجام میشود ؟ آیا پیام خاصی دارد . یا نه بطور اتفاقی انجام میشود ؟"
ستون روزانه
فرهنگ فاطمی
قسمت ششم
به نام خدا. سلام. حضرت فاطمه زهرا _سلامالله علیها_ در جواب به سؤال امام حسن (ع) که پرسیدند شب هنگام، فقط درباری دیگران دعایخیر میکردی و دربارهی خودت یککلمه دعا نکردی؟ جواب دادند:
«یا بُنى الجار ثُم الدّار»
یعنی «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانهی خود»
نکته: به گفتۀ سعدی در گلستان در باب اول:
تو کز مِحنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
۱ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
نظر حمید عباسیان:
درود ابراهیم
خوشحالم گروه را به نام مدرسه دایر کردی هم تبادل افکار است در یک فضای صمیمی و هم افزایش آگاهی و هم رها کردن تراوشات فکر ۰
اما باور کن اکثریت متنها را حین رانندگی میخوانم ، فرصت زیادی برای نوشتن ندارم ، اگر حضورم کم رنگ است عذرخواهی میکنم ، همه متنها را دقیق میخوانم به همین خاطر وقت برای نوشتن کم میآورم ، در خیلی از گروهای مجازی عضوم ، اما بیشترین حضور را در مدرسه دارم ۰
افکاری بلندی داری ، قدرت تحلیلت بالاست ، قلم فرسایی ات عالیست ، از این بابت خوشحالم و درود میفرستم ۰ تنت سالم ضمیرت روشن. بدرود.
سنگ انقلاب
به نام خدا. سلام. شاید به حیاط مستطیل (=دراز) مدرسهی فیضیه رفتهباشید. چهار درِ ورود و خروج دارد از چهار جهت اصلی: از سمت رودخانه، از ضلع منتهی به حرم حضرت معصومه (س)، از سوی بازار میدان آستانه و از داخل مدرسهی دارالشّفا.
اگر بخواهم اندازهی حیاط فیضیه را برای کسانی که هنوز از آن دیدن نکردهاند، دقیقتر مساحتسنجی و تصویرسازی کنم، میتوانم آن را با حیاط مسجد و تکیهی بالای دارابکلا بسنجم؛ که به لحاظ عرضی دو و نیم برابر حیاط مسجد دارابکلاست و از نظر طولی و درازی، بهاحتمال سه و نیم برابر.
البته با این فرق که حیاط مدرسهی فیضیه، درختکاری، پرسبزهزار، دارای نیمکتهای چهارنفرهی نشیمن و زیباییهای معماری ایرانی اسلامیست. و نیز دور تا دور آن در دو طبقه حُجرهها، مَدرَسها و پنجرههای محراب شکل مذهبی.
حال سؤال اصلی این نوشتارم این است سنگ انقلاب چیست؟ سنگ انقلاب، تکّه سنگی بود در وسط کف حیاط فیضیه. چندان بزرگ نبود، شاید ارتفاع این سنگ مکعبشکل، به ۶۵ سانتیمتر هم نمیرسید، شاید هم کمتر. من چون از نزدیک سنگ را چندبار دیدهام، به تقریب ذهنی، برآوردم همین است.
خُب، این سنگ انقلاب چه بوده است؟ از این سنگ، برای فریاد رسای طلاب علیهی رژیم شاه استفاده میشد. اگر طلبهای سخنی برای عموم طلاب مدرسه و سایر مستمعین (=شنوندگان) داشت، بر روی سنگ انقلاب میرفت تا کمی در ارتفاع بماند و از آن بالا، سخن خود را بههمگان برساند. فرصت نبود تا منبر بروند، اما این سنگ کار روشنگری منبر را میکرد. از روی آن، دعوت میدادند، خبر میرساندند، اخطار میکردند، نظر میآوردند و به زبانِ امروزیها گفتمان اصلی روحانیت مبارز و وارسته را، از بالای سنگ، با هزاران دغدغه و مراقبت از جاسوسهای ساواک و واهمه از نریختنِ مأموران سرکوبگر شاهنشاه به داخل فیضیه، گپوگفت و ردّ و بدل مینمودند. از هایدپارک لندن هم پیشرفتهتر و آزادانهتر.
تازگیها به فیضیه نرفتم که ببینم آن سنگ انقلاب هنوز در جایش برقرار است؟ یا جابهجا! شدهاست؟ بگذرم بهتر است. چون سالها پیش، تمام مساحت حیاط فیضیه بدون تغییر ماهیت و صورت آن، از زیر زمین خاکبرداری شد و تالار اجتماعات، سخنرانیها و آزمونها ساخته شد و محل تریبون حوزه گردید. حتی حوزهی علمیه، خبرگزاری هم راه انداختهاست به نام "رسا" که در گوشیام نصب است و روزانه نگاه دارم به رسا. نمیدانم تریبون زیرزمین فیضیه، مثل سنگ انقلاب است؟ یا نه، در حصار و انحصار و یا در انبساط و انتصار؟ پس؛ چون نمیدانم، دم فرو ببندم اُولی است. زیرا؛ زیرا؛ سیاسیمیاسی بلد نیستم.
۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
نکته ها:
قرآن کریم از مرگ به عنوان "توفّی" یاد میکند، یعنی گرفتن روح و وفاکردن به دریافت آن از انسان.
یک خاطره بگویم که بهنظرم جالب است:
مرحوم شیخروحالله حبیبی که گهگاه در دههی هفتاد به قم منزل اخوی شیخباقر و ما میآمدند، یک بار از سنگ انقلاب فیضیه دیدن کردیم و از دورهی اعتراضات سیدمجتبی میرلوحی (مشهور به شهید نواب صفوی) علیهی شاه گفت. ایشان به ما گفت که روی این سنگ حتی در آن زمان، چه خبرهایی بود. بگذرم.
راستی یادی کنم از دایی:
دایی من _شیخ موسی آفاقی_ نیز در همان زمانها در قم طلبگی میخواند و از سرنوشت او هنوز هیچ خبری نشد که نشد. و همین موجب شد مادرم یک عمر در انتظار دیدار تنها برادرش، در حالت غمگسار و درونگرایانه، زندگی کند و سر آخر هم چشمانش، بیدیدار برادر، از جهان فرو بسته شد. خدا اموات و شهیدان این جمع خوب مدرسه را و والدینمان را رحمت کند.
بحث ۱۰۳ : این پرسش جناب حسین جوادینسب ست که برای بحثونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق میشود:
«انسان در آینده به چه امکاناتی در عرصه علم و تکنولوژی دست پیدا می کند؟»
پاسخم به بحث ۱۰۳
به نام خدا. سلام. جناب جوادی شما نیک میدانید که بشر به مدد علوم، توان فکر و قدرت ابداع (=تازهآفرینی) به سوی هرچهبیشتر شناساندن مجهولات جهان عظیم است. درواقع، انسان بیش از آنکه معلومات را دوست داشته باشد و به آن بسنده کند، میکوشد از مجهولات سردرآورد. و همین هم، دانشمندان را جستوجوگر، کنجکاو و اهل کنکاش (=عقل جمعی و نظرخواهی و رایزنی) ساخته است. یک نمونه بگویم: همانطور که میدانید، اندازهی زمانی روزها در هستی فرق دارد. حتی در زمین نیز چندگونه روز داریم، از روز یک ساعته و دوساعته گرفته تا روز ۲۱ساعته. در قرآن نیز از روزی سخن به میان آمده که هر روزش، برابر با ۱۰۰۰ سال است. من هرگاه در کنار رفیقام سیدعلی اصغر که قرار میگیرم، از اینگونه بحثها باهم زیاد انجام میدهیم که ایشان از همان نوجوانی شوق دانش داشت و عطش عشق به هستی.
شرح عکس بالا:
من در همین هفته بود که در (نامهنیوز. با کد خبر: ۵۲۴۴۱۷) خواندهام، دانشمندان اخیراً توسط دادههای فضاپیمای "کاسینی" ناسا دریافتهاند که هر روز در سیاره زُحل، ۱۰ ساعت و ۳۳ دقیقه و ۳۸ ثانیه است.
میدانید که سیّارهی زُحل پر از حلقههای سنگ، یخ، گرد و غبار و حتی غولهای گازیست که هرگونه امکان سنجش را برای دانشمندان سلب میکرد، اما به مدد علم و تکنولوژی (=فنّآوری به پیشنهاد فرهنگستان علوم) و ولَع و تشنگی بشر برای دانایی بیشتر از نادانیها، این روز، در سیّارهی زحل نیز کشف شد که سرشار از هلیم و هیدروژن است. خواستم با نهایت دردمندی با این جواب، جناب آقا جوادی گفتهباشم چشمان بشر در آینده از حدقه بیرون نمیزند! از شگفتیهای تازهی دانشمندان، چون بسیاری از افراد، خود را غرق در حاشیهها، سرگرم ناچیزها، ساعتها ماندن در درون گوشیهای همراه و چانیزنی بر سر بدیهیها کردهاند و از مطالعات عمیق برای مسائل عظیم بازماندهاند. باید عریف شد، تا بصیر شد. و بصیر یعنی علم به دیدنها، نه دیدنِ دیدنیها. بگذرم.
یک پاسخ دیگر هم اگر لازم شد و نیاز دیدم به بحث شما خواهم نوشت. و آن تأکید مرحوم منتظری بود بر درس نجوم توسط طلاب در حوزهی تحت مدیریت خود که بعدها به دلیل عزل ناگهانی ایشان، آن مدارس چهارگانه هم فرو پاشید. ناتمام.
تحلیل سیاسی
خط تماس، خط مَصاف، خط مُماس
بهنام خدا. ایران از طریق سه ضلع تماس، مصاف، مماس بر نقاط گیجگاهی بازیگران سیاسی جهان و منطقه، تیرکها و تاریکیهایی وارد کردهاست که آنان را بیش از آنکه به ما مشغول کند، به خودشان مشغول ساخته است.
تیرکهای ایران در هر سه بعد، بهگونهاییست که خصم را مانند فردی ساختهاست که از اتاق عمل بیرون آمده و میخواهد یواش یواش بههوش آید و گاهبهگاه هذیان هم میگوید.
اتاق امنیت پایدار ایران، _که لزومی ندارد مرئی باشد و در هیچ کشور دارای مخاصم، نیز آشکار نبوده و نیست_ با حضور چند قدَر فکری و استراتژیست سیاسی و امنیتی و با اِشراف ریزبهریز رهبری بر سیاستهای جهانی و منطقهای، حتی دسترسیها به اطلاعات استراتژیک محرمانه و طبقهبندی شدهی اَکناف و اطراف، آنسوی صفبندیها و یارگیریهای منطقهای و جهانی را به گیجی و بُهت و شِقاق (=ناسازگاری) رسواکننده فرو برده است.
سیاست، هنر مُدُن با زبان نرم است با خصم. و ایران به دلیل وجود ذکاوت ذاتی در تبار، دیرنگیهای تمدنی و هوشمندیهای سرزمینی، هر سه خط تماس، مصاف و مماس را بر حسب مقتضیات زمان به پیش میبرَد. این راهیست که انقلاب، آرمان و آگاههای خیرکننده، آن را بهروی ما گشودهاست. همیشه، جغرافیای کشورها، چون تبّت نیست که آسان، در کام اژدهای خُفتهی چین بلعیده شود. والسّلام.
۲ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قسمت دوم پاسخم به بحث ۱۰۳
سلام جناب جوادی
چون جناب جوادی در پرسش خود، امکانات آینده را در علم و تکنولوژی مطرح کردهای، در ادامهی پاسخ اولم، میتوانم این را بیفزایم که ممکن است ابزار پرواز انسان نیز ساخته شود. چون انسان چه در خواب و چه در تخیّل بسیار پرواز میکند، احتمال میدهم در آیندهای بسیار دور روزی رسد چنین رخدادی به مدد علم رخ دهد. بازهم خدا میداند و این البته ذوق تخیّلی من است.
قسمت سوم پاسخم به بحث ۱۰۳
از سوی دیگر با توجه گسترش اَمراض و بیماریهای مرموز و ناشناخته در اثر تخریب زمین و محیط زیست، علم مهندسی پزشکی و نانو در همهی ابعاد علمی، ممکن است، پیشرفتهای شگفتانگیزی داشته باشد که حتی تصورش بر ما ثقیل است. البته ممکن است این پاسخ من، بدیهی برداشت شود.
خیابانهای انقلاب
قسمت دوم
بهنامخدا. سلام. دیروز با آمدن بهمنماه _ماه انقلاب_ در قسمت نخست، از "سنگ انقلاب" در حیاط فیضیه سخن گفتم، امروز در قسمت دوم از "خیابانهای انقلاب" میگویم.
و در طی روزهای آینده نیز بهترتیب از زندان انقلاب، قبر انقلاب، شأن انقلاب، حقوق انقلاب، صاحب انقلاب، سرباز انقلاب، پاسدار انقلاب، شهر انقلاب، براندازان انقلاب، جشن انقلاب، عزای انقلاب، بقای انقلاب و... سخن خواهمگفت.
اینک، خیابانهای انقلاب. هر شهری در ایران خیابان انقلاب دارد. خیابانی که پرخاطرهترین و مخاطرهآمیزترین خیابانهای آنشهر، در واژگون کردن سلطنت استبدادی شاه بود. این خیابانها بهنظرم باید خیابان اصلی شهرها بماند و نه فقط طول و عرض آن برای یک جناح سیاسی، عرصهای برای تظاهرات حمایتآمیز باشد، بلکه باید آزادترین خیابان برای بیانِ خواستهها، مطالبات، اعتراضات، گردهماییها، انتقادات رُک مردم از حکومت، محل نشاط سیاسی و خیابانی برای گفتوگو و مدارا نیز باشد.
از آنجا که خیابانهای شهری، همیشه محل کسبوکار مردم و بازاریان است و نیز دارای مراکز دولتی، محل رجوع مردم به ادارات، دفاتر شرکتها، نهادها، مطبّهای پزشکان و کلاً محیط عمومی و مالکیتهای خصوصی شهروندان است، بنابراین، تجمّعات مدنی هم باید با رعایت چارچوبهای مدنی، احترام به حقوق شهروندی و رعایت الزامات قانونی همراه باشد؛ نه با هرجومرج، بلوا، دروغ، تخریب و آشوب. در این راستا بیفزایم که دارابکلا نیز خیابان انقلاب علیهی رژیم شاه داشتیم، که ما نیروهای جوان و انقلابی آن عصر، شبهای محرّم از آن مسیر، علیهی حکومت شاه شعار میدادیم و تظاهرات مذهبی، آیینی و نیز دو سه باری هم سیاسی برپا میکردیم. یعنی خیابانی که تکیهی بالا را به پایینتکیهی مرحوم حاجآقا آفاقی وصل میکند. بهتر بود جناب جعفر آهنگر _که پروژهی تابلوگذاریهای دارابکلا را با سختکوشی و تلاش مدرن، انجام دادند_ با مشورت از شورای وقت محل، این خیابان را "خیابان انقلاب" نامگذاری میکردند. شاید هم کردهباشند و من خبر ندارم.
۳ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
بحث ۱۰۴ : این پرسش جناب شیخعسکر رمضانیست که برای بحثونظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق میشود:
"می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن"
پاسخم به بحث ۱۰۴
بهنام خدا. سلام. جناب آقا شیخعسکر این شعریست از سید اشرفالدین حسینی قزوینی معروف به گیلانی با تخلّص شعری (نسیم شمال) یا منسوب به ایشان، که گفت:
"میبخور، منبر بسوزان مردمآزاری مکن"
البته منظور او این نبود، که می و شراب _که نجس و حرام شرعیست_ را حلال و پاک کند، یا منبر را بتوان سوزاند، بلکه میخواست با این هشدار، زشتی شدید مردمآزاری را اعلان کند.
ادامه دارد..
پاسخم به بحث ۱۰۴
قسمت دوم
یادم است در دورهی جوانی کتابی از شهید مطهری را میخواندم که یادداشت هم کرده بودم، خلاصهاش با نقل آزاد این است:
فرزند یک شخص متشرّعی همهجور گناه میکرد، حتی مردمآزاری و دزدی و فساد. اما پدر هیچچیزی نمیگفت. یکروز پسره بادمجان خرید آورد خونه. پدر به فریاد آمد و گفت همهکار کردی من هیچی نگفتم، حالا رفتی بادمجون ارمنی خریدی و خوردی!
آری؛ مردمآزاری بدترین گناه است که خیلیها از این خسران بزرگ هیچ هم خیالشان نیست.
من اگر بهجای نسیم شمال بودم، برخلاف او، دو فعل امر اول و دومی را هم مثل فعل نهی سوم، از نهی میآوردم اینگونه:
می مَخور، منبر مَسوزان، مردمآزاری مَکن
پاسخم به بحث ۱۰۴
قسمت سوم
دَه نوع مردمآزاری:
۱. سگگردانی در معابر و محیط عمومی توسط برخی شهروندان غربزده.
۲. پخش ناهنجار صدای بلندگویی مساجد و منابر از مناره در مراسم مذهبی. حتی صدای اذان هم باید در حد متعارَف پخش شود نه ناهنجار.
۳. ویراژ موتور با صدای اگزوز گوشخراش.
۴. ایستادن بیجا در معابر عمومی و ایجاد مزاحمت ناموسی و چشمچرانی.
۵. سامون دزّی. (=مرز زمین زراعی را مخفیانه به نفع خود افزودن)
۶. چهارشنبهسوریهای خلاف سنت ایرانی که آغشته به حرمتگذاری بود و نشاط همگانی و پریدن از روی شعلهی آتش، نه نارنجک پرت کنی و رقص، شرابخوری و سدّ معبر کردن و مردم را به وحشت انداختن و کارهای زشت و کَریه دیگر.
۷. بلندکردن صدای آهنگ باند پخش ماشین، بهحدی که شیشههای خانههای مردم بهلرزه در میآید.
۸. بیتوجی به حفظ بومزیست، چشمهها و جاهای تفریحی محل که مدتیست از سوی عدهای به یک ناهنجاری دائمی تبدیل شده است و پاتوق خلافکارها.
۹. سرعت زیاد در رانندگی، میان کوچهها و حریم داخلی شهر و روستا.
۱۰. ایجاد مزاحمت تلفنی و متلک پرانی به نوامیس مردم.
با آیه: خداوند در آیهی ۳۰ سورهی زُمر قرآن به نصّ صریح، خطاب به پیامبر اسلام (ص) وحی فرستاده که:
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ. یعنی: بدون شک تو خواهى مُرد و آنان (نیز) مُردنى هستند.
صاحب انقلاب
قسمت سوم
بهنامخدا. سلام. صاحب (=دارنده) انقلاب هیچ فرد، صنف، دسته و رستهای نبوده و نیست و نباید باشد. صاحب انقلاب، ملت بود؛ از حلبیآباد نشینهای تهیدست گرفته تا گودنشینهای فرودست جامعه. از دانشجویان آگاهییافته گرفته تا روحانیان مبارز و وارسته. از مذهبیهای سیاسی گرفته تا مارکسیستهای چنددسته. از مبارزین زندانکشیده گرفته تا بازاریان از بندِ پول و سود رَسته. از دکتر علی شریعتی معلم انقلاب گرفته تا مرحوم مهدی بازرگان مهندس پیشرفتهی پیشتاخته. از چند مرجع حامی گرفته تا امام خمینی رهبر کبیر و دلیر و خبیر و شایسته.
همه و همه، این انقلاب را راه انداختند و با فریاد، آگاهی، وحدت، استقامت و هدف در برابر استبداد، استعمار و استحمار ایستادند و شاه را مجبور به فرار و امام را مهیّای بازگشت به میهن، و حکومت سلطنتی موروثی را واژگون کردند.
پس؛ به تعبیر رایج فلیسوفانه، علّت مُحدِثه (=موجده) انقلاب، علت مُبقیهی آن نیز هست. یعنی اگر ملت، صاحب انقلاب بود _که بود_ و آن را به انتهاء و ظفر و پیروزی رسانید، _که رساند_ بقای آن هم باید، چنین باشد، در غیر این صورت، آسیب است و انحراف و انحصار و انسداد و کژراهه.
۴ بهمن ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)