دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

نشانی
موضوع
بایگانی
پسندیده
نظر

تفکرات چپگرا و راستگرا در دارابکلا

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۲:۴۲ ب.ظ

به قلم جعفر آهنگر دارابی: با سلام. تفکرات چپ‌گرا در دوران انقلاب اسلامی. پس از مدتی کشمکش و تنش با نیروهای راست‌گرا که کنترل انجمن اسلامی را در اختیار داشتند و شرایط را برای همکاری و ادغام مساعد نمی‌دیدند، گروهی از جوانان چپ‌گرا تصمیم به انشعاب گرفتند. آنان برای پرهیز از تنش‌های بیشتر و حاشیه‌سازی‌های احتمالی، در سال ۱۳۶۱ شمسی بعد از چهار سال اتحاد و همبستگی با گروه جناح راست که بعدها به محافظه‌کاران و اکنون به اصول گرایان شهرت یافته اند؛ مسیر زندگی سیاسی و اجتماعی خود را جدا نمودند؛ و کلبه‌ای چوبی در جوار مدرسه حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) بنا نهادند و فعالیت‌های خود را تحت عنوان «حزب‌الله داراب‌کلا» آغاز کردند.

 
شایان ذکر است که پس از چند ماه از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ هجری شمسی همین جمع به همراه دیگر انقلابیون محل که هنوز خط و مشی سیاسی جداگانه‌ای شکل نگرفته بود! در قالب یک گروه در راستای موفقیت انقلاب نقش داشتند، با حمایت و مدیریت زنده یاد حجت‌الاسلام والمسلمین صادق‌الوعد، بنایی را در مجاورت درب اصلی مسجد جامع احداث کرده بودند. طبقه اول این ساختمان به کتابخانه‌ای عمومی اختصاص یافت و طبقه دوم، محل برگزاری جلسات فرهنگی، سیاسی و مذهبی شد. این مکان به پاتوقی آرمانی برای جوانانی بدل شد که سرشار از صداقت و شور انقلابی بودند و هیچ هدفی جز پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی در دل نداشتند. بیشتر آنان از دانش‌آموزان و محصلان بودند که پس از پایان کارهای روزانه، در ساعات نزدیک به غروب، گرد هم می‌آمدند. نه سودای مقام داشتند و نه سودای بهره‌برداری از «سفره انقلاب»؛ بلکه با نیتی خالصانه، تنها به دنبال گسترش تفکر انقلابی و خدمت به مردم بودند.
 
کلبه چوبی کنار مدرسه علمیه، به سرعت به مرکز هم‌اندیشی و فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این گروه چپ‌گرا تبدیل شد. شمار اعضای فعال این گروه حدود سی نفر بود، هرچند برخی از آنان برای اجتناب از اتهامات سیاسی و عقیدتی، حضوری محدود و محتاطانه داشتند.
 
با توجه به شرایط جنگی آن دوران و تجاوز دشمن بعثی به میهن اسلامی، اعضای این گروه نیز همچون دیگر اقشار جامعه، به فراخور زمان و نیازهای اعلامی از سوی ستاد اعزام نیروهای مردمی سپاه پاسداران، به صورت متناوب در جبهه‌های نبرد حضور می‌یافتند. در زمان‌هایی که محل حضور داشتند، اوقات فراغت خود را در کلبه سپری می‌کردند و با برگزاری برنامه‌های فرهنگی و سیاسی، از اهداف و آرمان‌های انقلاب فاصله نمی‌گرفتند.
 
بخش مهمی از این برنامه‌ها با مدیریت آقای ابراهیم طالبی انجام می‌شد. ایشان به واسطه ارتباطی که با مراکز سیاسی کشور به‌ویژه در شهر قم داشت، اخبار مهم و تحلیل‌های روز را گردآوری کرده و در جلساتی که معمولاً در منزل آقای اکبر آهنگر برگزار می‌شد، ارائه می‌داد. اعضا با شور و انگیزه، به تحلیل این اخبار می‌پرداختند. علاوه بر این، آقای طالبی با همکاری دیگر اعضا، طرح‌هایی چون برگزاری جلسات در کلبه، پخش اخبار، برگزاری تفریحات سالم در جنگل همراه با اقامه نماز جماعت، شعارنویسی بر پارچه، پلاکارد و دیوارها را هدایت می‌کرد. مضامین این شعارها غالباً برگرفته از بیانات امام خمینی؛ آیت‌الله منتظری، دکتر علی شریعتی، شهید مرتضی مطهری و آقای هاشمی رفسنجانی بود.
 
فعالیت‌های این گروه به این موارد محدود نمی‌شد. برگزاری مسابقات علمی، کنفرانس‌های سیاسی با محوریت جغرافیا و مسائل سیاسی جهان، آموزش تجوید قرآن، مطالعه کتاب‌های روز و برپایی نشست‌های مطالعاتی از جمله برنامه‌های مستمر گروه بود. همچنین جلسات ماهانه‌ای با برخی از فعالان چپ‌گرای ساری نظیر حجت‌الاسلام حاج آقا ابوطالب طالبی (معروف به حاج آقا وحدت)، حاج آقای بهاری و حاج حسین روزبهی برگزار می‌شد. این شخصیت‌ها که سوابق درخشان مبارزاتی پیش از انقلاب داشتند، بعدها آقایان بهاری و روزبهی با رأی مستقیم مردم، نمایندگی شهرستان ساری در مجلس شورای اسلامی را نیز بر عهده گرفتند.
 
در این نشست‌ها، شرکت‌کنندگان تشویق می‌شدند که برداشت‌ها و تحلیل‌های خود را از کتب خوانده‌شده با دیگران به اشتراک بگذارند. هرچند نقش آقای ابراهیم طالبی در مدیریت برنامه‌ها غیرقابل انکار است، اما ذکر نام و جایگاه برجسته حجت‌الاسلام حاج آقا وحدت در هدایت فکری و آرمانی این گروه نیز شایسته قدردانی ویژه است. 
 
در بخش بعدی، به بررسی تفصیلی‌تر سوابق مبارزاتی، اندیشه‌ها و شخصیت بی‌بدیل حاج آقا وحدت خواهم پرداخت. تا درودی دیگر بدرود.
 
 
در مورد شیخ وحدت
سلام در قسمت‌های پیشین توضیح داده شد که پس از تغییرات مدیریتی در انجمن اسلامی که پیش‌تر وابسته به حکومت بودند، جمعی متشکل از نیروهای سیاسی به صورت مستقل و بدون وابستگی به دولت و یا نهادهای قدرت، تحت عنوان حزب‌‌الله داراب‌کلا فعالیت می کردند. این جمع با برگزاری نشست‌هایی که معمولاً در شب‌ها انجام می‌شد، به بررسی مسائل روز پرداخته و با مشورت اکثریت اعضا، مواضع خود را اعلام می‌کردند.
 
پیش از پرداختن به معرفی شخصیت والای حاج‌آقا وحدت، ضروری است به‌صورت اجمالی به نقش برجسته و تأثیرگذار ایشان در عرصه‌های فکری و اجتماعی اشاره شود. جریان چپ اسلامی، که در داراب‌کلا به نام «گروه حزب‌الله» شناخته می‌شود، از همان آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، از سرچشمه زلال اندیشه‌ها و آموزه‌های دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایشان سیراب شده و همواره از هدایت‌های فکری او بهره‌مند بوده است.
 
این جمع، در سایه تفکر ناب و حکیمانه‌ی حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ ابوطالب طالبی ـ معروف به حاج‌آقا وحدت ـ که نقش محوری در شکل‌دهی به نگرش‌ها، باورها و کنش‌های جمعی آنان ایفا کرده، توانسته است هویتی مستقل، ریشه‌دار و مبتنی بر اصول دینی و انقلابی پیدا کند. آموزه‌های حاج‌آقا وحدت، به‌ویژه در عرصه دین، سهم بزرگی در شکل‌گیری هویت فردی و جمعی اعضای این مجموعه داشته و زمینه‌ساز پایداری ایده و راه این جریان شده است.
 
پیشوای فکری این مجموعه با ارائه تحلیل‌های دقیق و عمیق از مسائل سیاسی و اجتماعی روز، توانسته است جهت‌گیری فکری و رفتاری اعضا را در مواجهه با مسائل مختلف جامعه، سامان داده و آنان را به مشارکت فعال و مؤثر در فرآیندهای اجتماعی و سیاسی سوق دهد. این تأثیرگذاری چندبُعدی و مداوم، جایگاه ایشان را نه‌تنها به‌عنوان یک روحانی، بلکه به‌عنوان یک مرجع فکری و فرهنگی تثبیت کرده است؛ شخصیتی که حضورش پیونددهنده سنت و زمانه، و اندیشه‌اش راه‌گشای مسیرهای پیش روست.
 
 زندگینامه حاج آقا وحدت؛
حاج آقا وحدت در سال ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانواده‌ای اصیل و مذهبی از سلاله روحانیت، در روستای داراب‌کلا چشم به جهان گشود. ایشان در دامان پدری روحانی و مادری مهربان پرورش یافتند و این راه روشن را از نیاکان خود به ارث بردند. پس از طی دوران تحصیل در مقطع ابتدایی، در سال ۱۳۴۷ با علاقه‌ای عمیق و اراده‌ای استوار، راهی حوزه علمیه مشهد شدند و به کسوت روحانیت درآمدند، تا سال ۱۳۵۳ درس حوزوی را در شهر مشهد گذرانده و پس از آن برای ادامه کسب علوم اسلامی، در همین سال به شهرستان قم مهاجرت نمودند.
سابقه مبارزات ایشان با رژیم پهلوی به سال ۱۳۵۲ بازمی‌گردد؛ سال‌هایی که فعالیت‌های انقلابی به‌شدت با سرکوب و تعقیب مواجه بود. حاج آقا وحدت در جریان این مبارزات چندین بار دستگیر شدند و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به‌منظور مصون ماندن از نیروهای امنیتی رژیم شاهنشاهی، به‌صورت مخفیانه و با تغییر چهره، در شهرهای مشهد، قم و تهران به فعالیت‌های انقلابی خود ادامه دادند.
 
 
 پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حاج آقا وحدت در مقام استاد حوزه و دانشگاه، نقش مؤثری در تربیت نسل جوان و تبیین مفاهیم دینی ایفا نمودند. ایشان در مراکز آموزشی مختلفی همچون دانشسرای دکتر شریعتی ساری، حوزه علمیه نور گرگان، حوزه علمیه قم، مدارس علمیه طلاب خارجی و چهار مدرسه علمیه وابسته به آیت‌الله منتظری به تدریس علوم اسلامی پرداختند.
 
از جمله فعالیت‌های برجسته ایشان، سرپرستی گروه تفسیر قرآن کریم با عنوان «تفسیر راهنما» است. در این جایگاه علمی، تمام ترجمه‌ها و برداشت‌های ارائه‌شده از آیات قرآن، با نظر نهایی و تأیید ایشان صورت می‌گرفت و صحت‌سنجی علمی آن‌ها در نهایت به عهده ایشان بود.
 
شایان ذکر است؛ با کمال افتخار و از سر صدق و تجربه‌ای بیش از دو دهه آشنایی و مجالست، شهادت می‌دهم که حاج آقا وحدت نه‌تنها عالمی آگاه و دقیق‌النظر در معارف قرآن کریم‌اند، بلکه انسانی وارسته، متخلق به اخلاق اسلامی، و برخوردار از عزت نفس و بینشی الهی می‌باشند. ایشان پس از مرحوم حاج آقا آفاقی—که از دوران نوجوانی در شکل‌گیری باورهای دینی این‌جانب نقش‌آفرین بودند—در دوران میانسالی‌ام، در مسیر کمال فردی، دینی و انسانی‌ام، تأثیری ژرف و نقشی ماندگار ایفا نموده‌اند.
مابقی ماجرا در قسمت بعدی.
تا درودی دیگر بدرود
 
 
 

قسمت سوم

سلام 
  نوشتار پیشین، به‌طور خلاصه زندگی اجتماعی و سیاسی شیخ وحدت، به‌ویژه‌ دوران مبارزات پیش از انقلاب و فعالیت‌های موثر ایشان اشاره شد. اما در این بخش، قصد دارم به پرسشی اساسی و در عین حال بسیار مهم و عمیق بپردازم: چرا شخصیت‌هایی همچون شیخ وحدت، با آن همه سابقه مبارزه، سختی‌ها، زندان، آزار و شکنجه در دوران طاغوت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها به حاشیه رانده شدند، بلکه به مرور به جمع منتقدان، و در ادامه، به صف مخالفان و حتی در نگاه برخی، به جبهه موسوم به «اپوزیسیون» پیوستند!

 این سؤال، تنها یک پرسش سیاسی نیست؛ بلکه زمینه‌های تاریخی، اجتماعی و حتی روان‌شناختی دارد و بی‌تردید نیازمند تحلیل‌هایی عمیق و چندلایه است. چرا که این پدیده، یعنی حذف و طرد یاران وفادار انقلاب توسط اصحاب قدرت، به‌ویژه پس از استقرار نظام سیاسی جدید، تنها محدود به انقلاب اسلامی ایران نبوده و نیست. تاریخ بسیاری از انقلاب‌های بزرگ جهان، از فرانسه و روسیه گرفته تا انقلاب‌های معاصر در آمریکای لاتین و آسیا، مملو از چنین مواردی است؛ جایی که انقلابیون دیروز، پس از تثبیت قدرت، به مخالفان امروز بدل شده‌اند.

 اما چرا چنین اتفاقی رخ می‌دهد؟ چرا بسیاری از نیروهای صادق و وفادار به آرمان‌ها، در روند تثبیت قدرت، به تدریج کنار گذاشته شده یا عملاً از قطار انقلاب پیاده می‌شوند؟ آیا این یک روند طبیعی در تحولات انقلابی است؟ یا ناشی از ویژگی‌های خاص نظام‌های برآمده از انقلاب؟ و آیا اساساً می‌توان بین آرمان‌های انقلاب و ساختار قدرتی که پس از آن شکل می‌گیرد، تمایزی قائل شد؟

این پرسش‌ها، نیازمند بررسی‌های تاریخی و سیاسی جدی‌تری هستند. در ادامه، تلاش خواهم کرد تا با استناد به تجربه‌های تاریخی و با تحلیل شرایط خاص انقلاب اسلامی، به برخی از این سؤالات پاسخ دهم که چرا چهره‌ای همچون شیخ وحدت، که در زمره خادمان صادق دین و مردم بود، امروز در موضع منتقد، و نه همراه قدرت، ایستاده است.

 برای درک دقیق‌تر این تحول، لازم است به برخی ویژگی‌های کلیدی در فرایند انقلاب‌ها و پس از آن توجه کنیم. یکی از مهم‌ترین نکات در هر انقلاب، ماهیت دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی است که به طور اجتناب‌ناپذیری رخ می‌دهد. انقلاب‌ها به‌طور معمول با آرمان‌ها و ایده‌های بزرگ آغاز می‌شوند که مبتنی بر مبارزه با فساد، ظلم و ناعدالتی است. در این مرحله، کسانی که سال‌ها تحت ستم و استبداد بوده‌اند، خود را به عنوان پیشگامان این تغییرات معرفی می‌کنند و به‌طور طبیعی، در فرآیند انقلاب نقش عمده‌ای ایفا می‌کنند.

اما پس از پیروزی، زمانی که قدرت در دست عده‌ای قرار می‌گیرد، این قدرت خود ویژگی‌هایی خاص پیدا می‌کند. بسیاری از انقلاب‌ها با ایجاد ساختاری جدید همراه می‌شوند که به‌طور ضمنی می‌تواند منافع شخصی، گروهی یا طبقاتی را تحت‌الشعاع قرار دهد. در این مرحله، تنش‌هایی ایجاد می‌شود که نه‌تنها در درون گروه‌های انقلابی، بلکه در میان حاکمان جدید نیز مشاهده می‌شود.

در این مسیر، آنچه که در ابتدا به‌عنوان آرمان‌های انقلاب شناخته می‌شد، ممکن است به تدریج تبدیل به ابزاری برای حفظ قدرت شود. کسانی که زمانی علیه سلطنت یا رژیم پیشین مبارزه می‌کردند، اکنون به دلیل مخالفت با ساختار جدید یا به‌خاطر چالش‌هایی که در مدیریت جدید به وجود می‌آید، از قطار انقلاب پیاده می‌شوند. این تغییرات می‌تواند ناشی از تضادهایی باشد که در مسیر تحول قدرت‌ها ایجاد می‌شود.

سوال اساسی اینه که چرا تازه وارد ها و بله قربان گوها؛ جایگزین یاران قدیمی می‌شوند ؟!

رهبران انقلاب گاه به این نتیجه می‌رسند که برای حفظ "دستاوردها"، باید قدرت را متمرکز کنند. اینجا یاران قدیمی که "صدای مخالف" دارند، به عنوان خائن؛ غربگرا، بی بصیرت؛ فتنه‌گر؛ انحرافی یا مخالف انقلاب معرفی و بعضا در صورت اضطراری به استخر فرح رهنمون می‌شوند! و تازه‌واردها به دلیل نداشتن سابقه مبارزه، معمولاً مدیون رهبرند، نه انقلاب. بنابراین برای حفظ موقعیت، بیش از حد وفاداری نشان می‌دهند! (دایه ای دلسوزتر از مادر)این‌ها ابزار ایده‌آل برای تحکیم قدرت‌اند.

از سویی؛ قدرت میل به ماندگاری دارد. بسیاری از رهبران انقلابی وقتی طعم قدرت را می‌چشند، به‌جای ایجاد نهادهای پاسخ‌گو، ترجیح می‌دهند با وفاداران جدید و بدون سابقه، سیستم را کنترل کنند. این فرآیند اغلب با سرکوب و سانسور همراه است تا مشروعیت حفظ شود.

در نتیجه‌، پدیده حذف یاران قدیمی و جایگزینی آنان با افراد وفادار و بی‌سابقه، بخشی تکرارشونده از انقلاب‌هاست. دلایل آن ترکیبی از:

اختلافات ایدئولوژیک پس از پیروزی

وسوسه انحصار قدرت

استفاده از افراد تازه‌نفس برای حذف تهدیدهای احتمالی

و در نهایت، ترس از بازگشت بحران و فروپاشی است.

ادامه دارد!
تا درودی دیگر بدرود

 

سلام
                               ✍
🟢 چنانچه شخصیت‌هایی همچون شیخ وحدت، با پیشینه‌ای طولانی در مبارزه با نظام پهلوی، در نظام حاکمیت کنونی مسیر فکری متفاوتی در پیش گرفته‌اند، این امر نه‌تنها ناشی از تغییرات فردی، بلکه بیانگر تحولی اصولی و ریشه‌دار است که در طی سال‌ها در دل و ذهن ایشان پرورده شده است. مبارزه‌ای که محور آن، مقابله با هر نوع استبداد و سلطنت‌طلبی است؛ خواه این سلطه در هیأت "ولی فقیه" باشد، خواه در قالب هر حکومت اقتدارگرای دیگری.

🔵 شیخ وحدت همواره در طول مبارزات خود بر این اصل استوار بوده‌اند که هر حکومتی—چه با عنوان سلطان و چه در کسوت ولی فقیه—اگر حقوق ابتدایی ملت را نادیده بگیرد، از مسیر حق و عدالت منحرف شده است. ایشان به‌تدریج به این نتیجه رسیدند که حاکمیتی که می‌بایست نماینده آرمان‌های انقلاب اسلامی باشد، نه‌تنها از این اهداف فاصله گرفته، بلکه با غرق شدن در فساد، تبعیض و بی‌عدالتی، چهره‌ای کاملاً متفاوت از آنچه باید می‌بود، به خود گرفته است. از این رو، تصمیم گرفتند مبارزات خود را در قالبی مسالمت‌آمیز و با تکیه بر مقاومت مدنی ادامه دهند.

🔵 لذا پس از مدتی تأمل و حداقل یک سال بررسی و ارزیابی شرایط، حاج‌آقا وحدت در سال ۱۳۹۹ هجری شمسی تصمیمی دشوار و تاریخی اتخاذ کردند: در اعتراض به سیاست‌های کلی نظام ولایت فقیه، لباس روحانیت را که سال‌ها با عشق، امید و با نیت خدمت به دین و مردم به تن کرده بودند، کنار گذاشتند. این تصمیم برخاسته از این باور بود که لباس روحانیت دیگر نه نماینده تقوا و معنویت، بلکه در بسیاری موارد به نماد قدرت، ریاکاری و ثروت‌اندوزی تبدیل شده است. لباسی که روزگاری نشانه زهد و ساده‌زیستی بود، اکنون برای بسیاری از جوانان به نشانه‌ای از فساد، تبعیض و دوری از ارزش‌های اصیل اسلامی بدل شده است.

🔷اما این تغییر نگرش عمومی نسبت به نهاد روحانیت چرا و چگونه رخ داده است؟ چه عواملی موجب شده‌اند تا نهادی که روزگاری ملجأ و پناه مردم و صدای مظلومان بود، اکنون در معرض خشم، بی‌اعتمادی و حتی انزجار عمومی قرار گیرد؟ چگونه است که روزگاری مردم، حتی آنان که چندان پایبند به ظواهر دینی نبودند، برای روحانیت احترام قائل بودند، اما امروز بخش بزرگی از جامعه از هرگونه ارتباط با این قشر پرهیز می‌کند!؟

🔹این دگرگونی در نگاه مردم نشانه‌ای از یک بحران عمیق اجتماعی و دینی است. بخش زیادی از جامعه، روحانیون را نمایندگان حکومتی می‌دانند که سال‌ها با بهره‌برداری از نام دین، برای حفظ منافع گروهی و تثبیت قدرت، دست به ظلم و فساد زده است. این وضعیت برای روحانیونی که هنوز دغدغه دین و مردم را دارند، سخت و دردناک است؛ چرا که شاهدند چگونه اعتماد عمومی فرو ریخته و دین در نگاه نسل جدید آسیب دیده است.

🔸روحانیونی که در گذشته صدای اعتراض در برابر ظلم بودند، امروز در بسیاری موارد با سکوت و گاه با توجیه‌های نادرست و استناد به احادیث مشکوک، به ابزار مشروعیت‌بخشی به قدرت بدل شده‌اند. این پرسش اساسی پیش روی ماست: چرا حقیقتِ جایگاه روحانیت تا این اندازه با واقعیتِ موجود جامعه فاصله گرفته است؟ آیا ریشه این بحران در نگاه مردم است یا در عملکرد خود روحانیت؟ در هر حال، نهاد روحانیت برای عبور از این وضعیت، نیازمند بازنگری بنیادین، صداقت، و بازگشت به ارزش‌های اصیل خود است.

🔺در چنین شرایطی، واکنش شیخ وحدت از نگاه بسیاری از مردم، نه یک اقدام شخصی، بلکه حرکتی در راستای دفاع از حقوق ملت و بازگشت به آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی و عدالت اجتماعی تلقی می‌شود. به‌ویژه کسانی که در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز به چشم خود دیدند که چگونه صاحبان قدرت، جای مظلوم و ظالم را با بی‌پروایی عوض کردند، اکنون این حرکت حاج‌آقا وحدت را گامی در جهت آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی می‌دانند.

🔻و در نهایت، برای آنان که به حرکات شیخ وحدت تهمت و افترا می‌زنند، باید یادآوری کرد که ایشان هیچ‌گونه وابستگی به گروه‌های خارج از کشور نداشته و در تمام دوران فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود، همواره با شخصیت‌هایی چون آیت‌الله منتظری، شهید هاشمی‌نژاد، آیت‌الله نورمفیدی و دیگر بزرگان انقلاب اسلامی در ارتباط بوده‌اند. این حقیقت که ایشان سال‌ها با این شخصیت‌های برجسته همراه بوده‌اند، نشان می‌دهد که حرکتشان نه برای تفرقه یا تقابل، بلکه بر پایه باورهای دینی، اصول اخلاقی و در راستای بازگشت به عدالت و حقیقت بوده است.

♦️بنابراین اکنون زمان آن فرارسیده است که به‌جای سرکوب صدای منتقدان، به آن‌ها گوش سپرده شود. چرا که منتقدان دلسوز، سرمایه‌های اجتماعی و وجدان بیدار جامعه‌اند.
باشد که با بازگشتی صادقانه به ارزش‌های انسانی و اسلامی، دوباره امید را در دل جامعه زنده کنیم و جایگاه روحانیت را، نه در سایه قدرت، بلکه در کنار مردم بازتعریف نماییم.

والسلام علی من اتبع الهدی

 

 

متن بعدی ۸ خرداد ۱۴۰۴ 

 

سلام 

✍ در نوشتار پیشین، به تفصیل شرح دادم که چگونه جریان محافظه‌کار توانست با بهره‌گیری از فرصت‌های سیاسی و تغییر شرایط اجتماعی، مهر «انجمن اسلامی» را از دست نیروهای چپ‌گرا خارج کرده و آن را در راستای اهداف و دیدگاه‌های خود بازتعریف کند. این جریان که از ابتدای انقلاب، نگرش خاصی نسبت به ساختار قدرت و سازمان‌های مردمی داشت، در آن دوره، جریان چپ را مزاحم تحقق ایده‌ها و برنامه‌های خود می‌دانست و حتی در مواردی با استفاده از تریبون‌های در اختیار، که عمدتاً در اختیار روحانیت و طیف راست سنتی بود، مخالفت خود را نسبت به سیاست‌های انجمن اسلامیِ تحت مدیریت نیروهای چپ‌گرا،چه آشکار و چه پنهان، بیان می‌کرد.

قبلا در سلسله نوشتارم این توضیح را هم دادم که چگونه از سال ۱۳۶۱ به بعد،شاهد تغییر ترکیب سیاسی در ساختار انجمن اسلامی بودیم و جریان محافظه‌کار با تکیه بر تجربه چهارساله جناح چپ، موفق شد تسلط نسبی بر این نهاد به‌دست آورد. آنان به‌درستی دریافته بودند که تصمیمات تند و ایدئولوژیک انجمن اسلامی سابق، موجب بروز تنش‌های فراوانی شده و خصوصاً قشر جوان جامعه – که نیازمند تأییدیه‌های این نهاد برای اشتغال یا ادامه تحصیل بودند؛ را درگیر چالش‌ها و سردرگمی‌های متعددی کرده است. از همین‌رو، محافظه‌کاران بر آن شدند تا ضمن حفظ باورها و ارزش‌های بنیادین خود، شیوه‌ای جدید و البته پنهان‌کارانه‌تر در اداره انجمن اسلامی در پیش گیرند؛ به‌گونه‌ای که هم از حمایت عمومی برخوردار بمانند و هم بتوانند در بزنگاه‌های سیاسی، به‌ویژه در ایام انتخابات، از پتانسیل مردمی انجمن برای پیشبرد اهداف جناحی خود بهره‌برداری کنند.
در این راستا، شاهد بودیم که شیوه‌ی برخورد با متقاضیان تأییدیه تغییر یافت. برخلاف دوره پیشین که مخالفت‌ها شفاف و علنی بیان می‌شد، در دوران جدید، برخورد با افراد مخالف و حتی منتقد از طریق روش‌های زیرپوستی و فریب‌کارانه صورت می‌گرفت. برای نمونه، پس از آنکه درخواست متقاضی دریافت می‌شد، مسئولان انجمن اسلامی جدید معمولاً به بهانه لزوم برگزاری جلسه، مشورت با سایر اعضا و بررسی‌های بیشتر، پاسخ‌گویی را به تعویق می‌انداختند. این رویه که در ظاهر منطقی و قانونی جلوه می‌کرد، در واقع ابزاری برای فرسایش انگیزه متقاضیان و کنار زدن غیرمستقیم آنان بود. افرادی که از نیت پنهان مسئولان انجمن بی‌اطلاع بودند، در ابتدا با امیدواری پیگیر ماجرا می‌شدند؛ اما پس از مدتی رفت‌وآمد بی‌نتیجه؛ حتی گاه به درب منزل مسئولان، چرا که دفتر مشخص و ساعات منظمی برای پیگیری وجود نداشت از ادامه مسیر دلسرد و ناامید می‌شدند.
البته معدود افرادی نیز بودند، از جمله نگارنده، که با پافشاری و پیگیری‌های خستگی‌ناپذیر، تا پایان مسیر ایستادگی می‌کردند. اما در مواجهه با این گروه مقاوم نیز، مسئولان انجمن روش‌های خاصی برای «پیچاندن» آن‌ها به‌کار می‌بردند؛ روش‌هایی که پیش‌تر در دوره‌ی مدیریت چپ‌گرای انجمن نه‌تنها رایج نبود، بلکه حتی در مخیله آنان نمی‌گنجید، چرا که از سر باورهای انقلابی و انسانی، استفاده از فریب و دورویی را برای پیشبرد امور روا نمی‌دانستند.

در هر حال، در مواردی که سازمان‌ها و نهادها و شرکت‌های دولتی ارائه تأییدیه انجمن اسلامی را برای اشتغال یا ادامه تحصیل الزامی می‌دانستند، نهایتاً این تأییدیه‌ها برای برخی متقاضیان صادر می‌شد و آنان با خوشحالی زائد الوصفی بخاطر عبور از این هفت‌خوان، گمان می‌کردند که دوران بیکاری و بلاتکلیفی به پایان رسیده و می‌توانند به آینده امیدوار باشند. آنان، بی‌خبر از آنچه در پشت پرده می‌گذشت، از صادرکنندگان تأییدیه قدردانی می‌کردند.
جوانانی که با امید به تأییدیه‌ی انجمن اسلامی وارد مسیر اشتغال یا ادامه‌ی تحصیل می‌شدند، با اعتماد به نفس و آرزوهای بزرگ، آینده‌ای روشن را برای خود ترسیم می‌کردند. اما این امید، دیری نمی‌پائید؛ و به‌زودی درمی‌یافتند که آن رؤیا، تنها سرابی بیش نبوده است...!

واقعیت تلخ‌تر زمانی آشکار می‌شد که متوجه می‌شدند همان انجمنی که تأییدیه را صادر کرده، پیش‌تر به‌صورت پنهانی و حضوری به اداره‌ی مربوطه مراجعه کرده و با لحنی همراه با رودربایستی اعتراف می کردند که فقط به دلایل شخصی یا فشارهای اجتماعی، ناچار به صدور تأییدیه شده‌اند؛ و از مسئول مربوطه یا گزینش می خواستند به بهانه‌هایی چون سن، ضعف جسمانی یا ظاهر فرد، از پذیرش او خودداری شود.

این رفتار دوگانه و نفاق‌گونه، ضربه‌ای سنگین بر روح جوانانی وارد می‌کرد که با هزاران امید پا به عرصه‌ی اجتماع گذاشته‌اند. بسیاری از آن‌ها، پس از مواجهه با درهای بسته و توهین‌های پوشیده در قالب «پاسخ‌های اداری»، به‌تدریج به دام سرخوردگی، انزوا یا حتی اعتیاد کشیده می‌شدند. خیانت در حق امید جوانان، تنها نتیجه‌اش سقوط استعدادها و خاموش شدن چراغ آینده است....!

ادامه دارد 

والسلام علی من اتبع الهدی

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2601
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تاریخ سیاسی دارابکلا

تریبون دارابکلا

تک نگاران دامنه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">