مدرسه فکرت ۱۵ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پانزدهم

 

 

اطلاعیه‌ی مهم مدرسه‌ی فکرت

امشب به‌مناسبت میلاد خجسته‌ی رسول رحمت (ص) و پیشوای صادق (ع) دعوت از بانوان برای ورود به "مدرسه‌ی فکرت" را آغاز می‌کنم.

 

در این مدت، خصوصاً چندروزی در مدرسه، همه‌با‌هم زمینه‌سازی‌های اخلاقی کرده‌ایم و منشور اخلاقی مدرسه را نیز نگاشته و به اشتراک گذاشته‌ایم؛ اینک، محیط مدرسه به احترام و حرمت تشریف‌فرمایی بانوان به مدرسه، مهیّای نزاکت رفتاری و گفتاری، همانند همیشه است. ان‌شاء‌الله همه‌ی ما به یُمن فرخنده‌شب امشب،  منشور اخلاقی و شئون تبادل افکار و اندیشه را دقیقاً رعایت می‌کنیم.

 

امید و رجای‌ واثق دارم، قلم و قدم همه‌ی آن بزرگواران در مدرسه‌ی فکرت مبارک می‌‌باشد و از افکار و دیدگاه‌های‌شان درس خواهیم‌آموخت.

 

هم‌کلاسی‌های بزرگوار اینک _از امشب به بعد_ می‌توانید دعوت‌های خود را برای ورود خانم‌ها و خواهران ارجمند به مدرسه، جامه‌ی عمل بپوشانید. چنانچه خود، مشتاق چنین اندیشه و رویکردی برای کمال‌بخشی به مدرسه بوده‌اید. و با افکار پویا و پاک خود، محیط مدرسه را برای آمدنِ آن خواهران، عطرافشانی و آماده‌ی خوش‌آمدگویی کرده‌اید.

 

من بر اساس دأب همیشگی‌ام، رفاقت و رشته‌ی محبّت را با هیچ‌کس پاره نمی‌کنم؛ ولی در حیطه‌ی مدیریت مدرسه، از اِعمال و اجرای مقررات و منشور مدرسه دریغ روا نمی‌دارم. و قاطعیت و تدبیر را با هیچ‌چیزی معامله نمی‌کنم. پس؛ از این پس، مدرسه را _که ظرفیت‌ها و ظرافت‌ها در آن بسیارحساس‌تر و صدچندان می‌شود_ با اخلاق خوب، آداب ایرانی و آموزه‌های الهی‌مان، درخشنده‌تر، پاکیزه‌تر و آموزنده‌تر از هر زمان نگه‌بداریم؛ که می‌دانم، نگه‌می‌داریم.


از خدا خاضعانه و با اِلحاح خواسته‌ام این حرکت جدیدمان در مدرسه، موجب ترقّی و تعالی همه‌ی‌مان گردد. آمین.

با بالاترین احترام و بیشترین تمنّا

برادرتان ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

پاسخم به بحث ۶۶
سلام. با تشکر فراوان به جناب عبدالله طالبی که در این شب فرخنده‌ پرسش خوبی را به میان آوردند. (خاطره‌ای از ایام دانش‌آموزی و دانشجویی از معلم و استاد) . اما خاطره‌ی کوتاه من.


عصر پاییز سال ۱۳۷۱ بود. کلاس درس تاریخ‌تحولات ایران به دکتر صادق زیباکلام گوش می‌کردیم. او در هنگام تدریس به تمام نقاط کلاس قدم می‌زد. حتی گه‌گاهی پیش دانشجوها لحظه‌ای می‌نشست. با همه دوست می‌شد. لحظه‌ای پیش من هم نشست. مرا به اسم می‌شناخت. (دارابی صدایم می‌کرد) ناگهان از پیشم باجهش برخاست و به کلاس گفت: اِه! نمازم را نخواندم. ولی وضو داشت. کنار تخته‌سیاه (هنوز وایت‌بُرد باب نشده‌بود) در برآمدی جایگاه تدریس، کفش کتانی‌اش را درآورد و نماز گزارد. کمی با شتاب؛ چون زیاد به تنگی وقت غروب نمانده‌بود.


آری؛ این نماز ایشان، به عنوان استاد چند درس تخصصی‌ام، برای من جذبه آفریده‌بود. گرچه با برخی افکار او زاویه دارم ولی این‌گونه آدمی بود.
صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

کلیدواژه‌های خاطرات اعضا در بحث ۶۶

 

بامشی؛ علی غزلی

لُغز: اگر ازت نام "زری زری مِه یار بورده کام وری" می‌پرسید، چی جواب می‌دادی؟ بلد بودی بگی کفش‌دوزک؟!


ولی؛ محمدحسین آهنگر

لغز: تِه اِسا هی "ولی" و "امّا" و "چرا" و "زیرا" را زیر بگیر!


قدرت و تقلّب؛ عیسی آهنگر

لغز: من که می‌دانم زدی به بُرجک انتخابات دونالد ترامپ. الحق ضد امپریالیستی تو!


استوار است استوار است استوار؛ سیدعلی‌اصغر شفیعی

لغز: خُب شد نرفتی ارتش! اون‌گاه کشور با خواب‌های گران! تو با حمله‌ی این و اون، اِتّا غازمرغانه قایده بیهی اون‌وقت!


ذوق ابتکار و خیط‌شدن؛ عبدالله طالبی

لغز: اگه ماشین الکتریکی می‌ساختی مغز می‌شدی می‌رفتی آمریکا! جلای وطن می‌کردی!


جایزه و جیب خالی؛ سید ابراهیم موسوی

لغز: واسه همینه هنوز هم با گرسنگان زمین همدردی!


الْفیه (=هزارتا) و حافظه؛ شیخ مالک رجبی

حالا باز این منتقدین بی‌رحم! بگن "آقامدرسه" بد بیهه!


کف‌زدن محرّم و واکنش سریع مادر؛ جناب جوادی‌نسب

لغز: تو پس همون روز الَست با امر و نهی‌های سخت‌مَخت خونگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کردی!


کانه‌خرینی؛ حاج‌علی‌میرزا چلویی

لغز: چی می‌گفت؟ غازمرغانه، سیکاکاته، کانجی‌تیم، مِرْسی لَوِه خریمبی خریمبی؟!


فقط یک تشدید نذاشت؛ محمد عبدی

لغز: خُب شد استاندار زنجان نکردت!


نمره انضباط ۳ و نیم؛ مسعود داراب

لغز: باز سه‌ونیم، برخی‌ها همینو هم نمی‌گرفتن با نمره انضباط منهای زیر صفْر ، مردود می‌شدن!


فقر و کَلوش؛ جعفر آهنگر

لغز: خا همینه‌دیگه، تو هی، مظلومان تاریخ مظلومان تاریخ، می‌گی و دلت می‌خواد بی‌کلوش‌ها در فرانسه انقلاب کنند که کردن الان!

اگه کسی را جاانداختم، بگن.

نمی‌خواستم ورود کنم به لُغز ولی چون درخواستی داشتم، اطاعت کردم.

 

 

پاسخم به بحث ۶۷
سلام. با تشکر از جناب عبدی بابت طرح این پرسش. جواب من نکات زیر است:
۱. مطالعه‌ای در این زمینه نداشتم. سؤال جناب عبدی موجب شد، دست به کمی جست‌وجو بزنم. این شد که در این پست به فشردگی نوشتم.
۲. اگر بینش روشن‌تر دارید، بدانید‌که چشم سوم (= دید درونی) خود را فعال کرده‌اید.
۳. بازگشایی فیزیکی این چشم نیاز نیست، چشم‌سوم را می‌شود با هوشمندی باز نگه‌داشت. نشانه می‌دهم:

۴.  اگر ورای مسائل را درک می‌کنید، چشم‌سوم شما باز است.
۵. اگر حس قوی‌تری به برخی نادیدنی‌ها داری، چشم‌سوم‌ات کار می‌کند. درک شهودی‌ یعنی همین.

۶. اگر به نورهای درخشان حساس هستید و یا رنگ‌ها را زنده‌تر می‌بینید، در واقع روح بیدارتری دارید.

۷. چشم سوم کسی اگر باز باشد، سردردهای بیشتری نسبت به بقیه دارد.

۸. وقتی حس شما نسبت برخی لذت‌ها دگرگون می‌شود و متفاوت‌نگر شده‌اید، بدان که چشم‌درونی فعال شده‌است

۹. و نیز چشم سوم در کسانی که مفتوح شد، از این توان برخورداند ورای برخی امور را زود بفهمند. مثلاً به قول دکتر سروش دگماتیسم نقاب‌دار را قادری زودتر از همه تشخیص بدهی.
امیدوارم با اندک‌مطالعه‌ای که در این موضوع کرده‌ام و این پست، را با این اختصار نوشته‌ام، بر اهالی کنجکاو مدرسه مفید افتاده‌باشد.

 

بحث ۶۸ : به لحاظ امنیت عمومی محیط زندگی و محل سکونت خود، چقدر احساس امنیت، آرامش و شکر می‌کنید؟ و تأسیس بسیج از نظر شما چگونه می‌تواند امنیت پایدار در ایران را نگهبانی کند؟ این پرسش با توجه به سالروز تأسیس شجره‌ی طیبه‌ی بسیج، تنظیم شده که برای بحث و نظر، به مدت ۲۴ ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می شود. بیشتر بخوانید ↓

سلام جناب جوادی‌نسب. ظاهراً چشم‌سوم که چه عرض کنم، برخی‌ها دارند در این چشم‌چهارم! درمی‌آرن گویا؛ نه البته مانند رفیق تو جناب گویا! ولی من بذار بگم همون "دو چشم بی سو"ی فیلم سال ۶۲ محسن مخملباف، برایم بس است. راستی! سیدمیثم هم خوب تحقیقی الان نوشت و پست کرد و با چشم‌سومش همه را دید!
 


احساس امنیت در سایه‌سار بسیج
به نام خدا. سلام. امنیت را کسی درک می‌کند که طعم بسیارتلخ ناامنی را چشیده‌باشد. سال‌ها پیش، وقتی یک مقام سیاسی ایران با مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت‌الله‌العظمی سیدعلی سیستانی در نجف اشرف دیدار کرد، اصلی‌ترین و صمیمانه‌ترین پیام آن عالِم خبیر و منزّه این بوده که "از قول من به مردم عزیز ایران بگویید قدر امنیت خود را بدانند."


شاید شما هم مانند من در طول سی‌واندی سال اشتغال، به نقاط ناامن و پُرتنش رفته‌باشید؛
جاهایی که: برای سلمانی مویِ سرمان، باید دونفره می‌رفتیم، که یکی اصلاح شود و آن دیگری مواظب و نگهبان باشد.
جاهایی که: جرأت نداشتیم به حمام شهر برویم، اگر هم مجبور بودیم باید سه‌چهارنفره می‌رفتیم، دوتا، دوتا. دونفر اسلحه‌به‌دست دمِ درِ حمامِ‌نُمره، نگهبانی می‌دادیم، تا دونفر دیگر شست‌وشو کنند.

 
جاهایی که: بالین برای خواب وجود نداشت؛ اگر ۴۸ساعت هم مجبور بودی در آن‌ شهر زمان بگذارنی باید بیدارباش می‌ماندی. خواب، مساوی بود با مرگ و اسارت. ما در آنجاها برای بیچارگان، چاره می‌کردیم و نه زور.


چو در طاسِ لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور


حالا ایران بزرگ‌مان، مدت‌زمان طولانی‌ست که امنیت پایدار دارد، چون بسیجیان _این شجاعان تاریخ و شیفتگان ایمان_ تا پایِ جان و هدیه‌ی خون، برای حفظ امنیت مردم و نوامیس‌ مُلک و ملّت، بیدارباش و هوشیار ایستاده‌اند. به فرموده‌ی سعدی علیه‌الرّحمه:


چه دانند جیحونیان قدر آب
ز واماندگان پرس در آفتاب


من شکر نعمت امنیت را، که در محیط زندگی‌ام و محله‌ی زیستم _که به‌خوبی مشاهده و لمس می‌کنم_ برجای می‌آورم و خداوند را در این فرخنده زادروزِ بسیج مستضعفین، می‌خوانم مرزداران ایران و بسیجان سلحشورِ غیرتمندِ عزیز (=عزیز یعنی شکست‌ناپذیر) را همآره، همآره، عزیزتر، سالم‌تر و درامان‌تر نگه‌دار. و برای همه می‌خواهم که:
بگردیم؛ نه بی‌هدف. بچرخیم؛ نه بی‌محور.
۶ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

@
چون شراب‌خواری افراطی یکی از بدترین خصیصه‌ی یلتسین بود، اگر زندگی سیاسی‌اش را مطالعه‌ کرده باشی، پاشنه آشیل این فرد بود. نه من، بسیاری از غربی‌ها این کار وی را ضربه بزرگ می‌دانستند. بحث من فقط خوردن شراب به قول دارابکلایی‌ها "نجسّی" نبود، بلکه خواستم بگم عیّاش بود. با همین زیاده‌روی در شراب هم مُرد.. دلیل هم که فرمودی نگفتم، من که گفتم شتاب و اعتماد در "دتانت" (=تشنج‌زدایی) توسط گورپاچف با غرب بود که گول خورد و فروپاشی آغاز شد...

 

@
بله. فقیه حاکم دو ساحت دارد:

ساحت مذهبی
ساحت سیاسی
برای همین است حکم فقهی رهبر حاکم، بر فتوای فقیه غیرحاکم رجحان دارد.

 


توضیح علت ترکِ من از بحث

 

۱. جناب جعفر تحلیل کرد روی فروپاشی شوروی.

۲. من بر تحلیل جعفر نقدی نوشتم و سیاست شتاب در دتانت را عامل فروپاشی اعلان کردم.

۳. جناب سیدعلی‌اصغر نقدم را محتاج ارائه دلیل دانست.

۴. من فروپاشی شوروی را مُخلّ ژئوپلتیک منطقه دانستم. و با آن موافقت نکردم. و آن را به دلیل نفوذ آمریکایی تحلیل کردم.

 

۵. جنابان قربانی، محمدحسین و سیدباقر وارد بحث شدند و سخن از پیام امام به گورپاچف به میان آوردند.

۶. من گفتم پیام امام از ساحت مذهبی صادر و فرستاده شد نه از روی مقام سیاسی.

۷. بحث از علل فروپاشی چرخید به نامه امام.

 

۸. سیدعلی اصغر به محمدحسین تذکر داد چرا بحث را به گذشته‌ی تاریخی می‌بری.

۹. محمدحسین پستی ارسال می‌کند در جواب سیدعلی‌اصغر چون مدرسه فکرت به دانشگاه ارتقاء یافت من این‌گونه بحث می‌کنم!

۱۰ من پست محمدحسین را نوعی استهزاء در وسط یک بحث جدی و داغ، دانستم و به دلیل هزل در متن ایشان، بحث را ترک کردم. و این ترک رواست. همین. چون معمولا بحث جدی، تبدیل به هزل شود، من پا پس می‌کشم. و الا این چالش فکری از پایه‌های مدرسه است و زیبایی‌اش همین بحث جدی‌ست.


کاتبانِ هر حکومت

به نام خدا. سلام. دروغِ‌محض را هیچ‌کسی حتی اگر نادان‌ترین باشد، باور نخواهد کرد؛ به‌همین‌علت، کتابان هر حکومتی آن‌چیزی‌را می‌نویسند، که دلخواه همان حکومت است. آنان، همواره جزئی از حقیقت را با انبوهی از دروغ، آلوده می‌کنند تا ساده‌لوحان آنها را بپذیرند. مثال می‌زنم: اگر خواستید مثلاً این سه شخصیت بزرگ را بشناسید، باید ورای کتاب‌های حکومت‌نوشته، دست به حقیقت‌یابی بزنید:

 

بلال حبشی؛ که سرانجام با آن‌همه رنجِ شکنجه‌ها و دردِ بردگی و خدمات به اسلام، توسط عمر _خلیفه‌ی دوم_ به لاذقیه‌ی دمشق تبعید و نفیِ‌بلَد شد.

ابوذر غفاری؛ که با آن‌همه شجاعت در برابر زر و زور و تزویر، توسط عثمان _خلیفه‌ی سوم_ به صحرای سوزان ربذه تبعید و نفیِ‌بلد شد.

 

ملاصدا؛ که با آن‌همه علم و دانایی و حکمت، توسط رأی برخی از فقیهان خشک دربار و حکم خشنِ شاهِ صفوی، به روستای کهَک قم تبعید و از آنجا به سمت بصره در‌به‌در شد.

۷ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

سلام جناب جوادی‌نسب
من برخلاف شما، معتقدم در گفت‌وشنود میان یک خداباور با کسی‌که چنین باوری ندارد، می‌توان به‌شیوه‌ی درون‌دینی با او مُحاجّه (=دلیل‌آوری) کرد. چون‌که فرد باورمند دارد از نگاه دینی خود به موضوع می‌نگرد، پس، منطقی نیست باور قطعی خود را کنار بگذارد و با شیوه‌ی برون‌دینی با او بحث کند. چون منابع شناخت انسان چهارگانه است و یکی وحی است. حرف شما زمانی درست است که کسی بخواهد از بیرون به دین نظر بیفکند.


سلام

بسیارممنونم از حضور عالمانه‌ی شما. این نوشته‌ی شما را بادقت خواندم. به نظرم هرسه پدیده‌ی حسد، طمع و غبطه را با رویکرد اِنذار و آگاهی‌افزایی، بخوبی نوشته‌ایی. هم جای درس‌آموزی و هم جای تشکر دارد. 

 

من در راستای متن خوب شما، با اجازه، یک نکته و نیز یک بیت از حکیم ابوالقاسم‌فردوسی، می‌نویسم و یک تفسیرکوتاه به‌آن می‌افزایم تا بحث امتداد یابد:

۱. فردوسی می‌سُراید:

 

هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مَر آن درد را دور باشد پزشک

 

منظور فردوسی این است اگر کسی به بیماری تیرگی حسد گرفتار و مبتلا شد، دیگر برای چنین آفت مُهلکی، حتی پزشک هم، وجود نخواهدداشت که بتواند، درمان و جراحی‌اش کند. و غدّه‌ی حسد را از وجودش بکنَد و به دور بیفکند.


۲. گرانیگاه (=مرکز ثقل) بحث تربیتی و اخلاق‌گرایانه‌‌ی شما، مفهوم "زوال" است. یعنی در غِبطه، نوعی حسرت است اما زِوالِ داشته‌های دیگران وجود ندارد، برخلاف حسادت، که زوال نعمت‌ها و داشته‌های دیگران در ذهن حسود، طغیان می‌کند و همین او را به سمت انتقام و عداوت سوق می‌دهد. با احترام و سپاس.

 

@
سلام جناب آقا رحیم آفاقی
من این روز شما را، خجسته‌بادا می‌گویم؛ هم به شما و هم به همه‌ی همکاران دریادل شما.

این شعر را هم هدیه‌ی تان می‌کنم. برقرار بادا اسلام و ایران ما.

 

صحرا‌صحرا دویده‌ام سرگردان از پی تو
دریا‌دریا گذشته‌ام در طوفان از پی تو

دست از دنیا کشیده‌ام بی‌سامان از پی تو
از من از ما رهیده‌ام دست‌افشان از پی تو

 


بحث ۶۹ : این پرسش جناب آزاد طالبی‌ست که عیناً درج، و برای بحث‌و‌نظر، به‌مدت ۲۴ساعت در پیشخوان مدرسه سنجاق می‌شود:
"سوال من در پیرامون درخواست جناب سید شفیعی (اهل قلم) از دوست بهای یش که گفت اگر به اسلام روی بیاورید من در خدمت شمام.و ان عزیز بهایی گفت که ارثیه خانوادگی هست ونمیتوانم .


سوال. ایا این دین ما ارثیه پدران و نیاکان ما نیست؟ و اگر ما در مناطق جغرافیایی دیگر بودیم و مثلا همون بهایی بودیم یا یهودی، ایا الان مسلمان میشدیم ،چه طور و چه گونه؟"


پاسخم به بحث ۶۹

باید پیشاپیش از جناب آزاد (اسماعیل طالبی) برای به بحث‌کشاندن این پرسش مهم، تشکر نمایم؛ آن‌گاه با چند‌جمله آنچه اندیشه‌ی شخصی‌ام به‌ من می‌گوید را بیان کنم:

۱. هرگز به دین آباء و اجدادی بودن را نقطه‌ضعف و کاستی تلقّی نمی‌کنم.

 

۲. بهترین مثال ایده‌ی فکری‌ام در بند نخست، تأیید دین حنیف برای خاندان پیامبر (ص) بوده‌است که قرآن آن را تقبیح نفرمود بلکه امضاء‌اش نمود.

 

۳. اما مهمتر، عقلی‌تر و باورمندانه‌تر آن است که انسان دیندار، دین خود را که از نیاکان آموخته (یا به اصطلاح عامیانه‌ی غلط: به‌ارث‌برده) با فهم‌های تازه‌تر و برداشت‌های نوین‌تر، محکم و استوار و پایدار نگه دارد.

 

۴. در حقیقت، مسلمان‌زادگی، یهودی‌زادگی، مسیحی‌زادگی، بودایی‌زادگی و هندویی‌زادگی همه‌وهمه در درجه‌ی اول یک نردبان و یک زمینه برای آغاز ورود به یک دین‌ورزی آگاهانه و انتخاب‌گرایانه است.

۵. جای دور نمی‌روم؛ مصطفی ملکیان را مثال می‌زنم و تشریح می‌کنم، من گرچه با این فیلسوف شوریده‌سر، در برخی جاها تضاد عقیدتی دارم، ولی مثالش می‌ارزد:


اول. او را به عنوان یک "مسلمان‌زاده" در نظر بگیرید.

دوم. دوران طلبگی‌اش را لحاظ کنید.

سوم. زمان پختگی‌اش در حوزه را فکر کنید.

چهارم. اشتهارش به آموختن نزد آیت‌الله مصباح را تحلیل کنید.

پنجم. تدریس بحث‌انگیز معاد و الهیاتش را در حوزه‌ی قم و مؤسسه‌ی مصباح حساب به‌دقت کنید.

ششم. اخراج او از حوزه و ورود به جریان معنویت‌گرا را پیش ذهن‌تان تحلیل و مرور نمایید.

هفتم. و اینک شوریدگی‌اش را در تمامی زوایا، تجسم کنید.


۶. خواستم این‌را گفته‌باشم: به دین اجداد و جغرافیای بوم‌زیست خود بودن، عیب، ننگ و مانع نیست. مگر آن‌که کسی خود، نخواهد همچون مصطفی ملکلیان، در تب‌وتاب بسوزد و یا بسازد و آسیمه‌سر در دریای ژرف "دانستن" و "ایمان" شنا کند و آن دو را کنار هم آشتی‌کنان بنشاند.

با احترام و امتنان و امتحان
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 


باید شاگردی کرد
به نام خدا. سلام. همه‌ی انسان‌های‌بزرگ روزی شاگرد (=آموزنده) بودند. سالیان‌سال، به‌درازا می‌کشد که در هر عصری، یک انسان‌ْوارسته _به‌تمام‌معنا_ الگو و اسوه پدیدار شود.


خواجه‌عبدالله‌انصاری (=پیر هرات) یک‌نمونه‌ی تمام‌عیار از این انسان‌های شاگردی‌کرده و پندآموخته، که خود، به قطب‌نمای خلق و پیرِ طریقت نائل آمداست و گرداگردش جمعیت و ازدحام شده‌است..
او که خود این‌گونه مقام یافته، روزی از سرِ شوق و شاگردی، سراغ شیخ‌ابوسعید‌ابوالخیر شتافته و مرید شیخ‌ابوالحسن‌خرقانی شده و از آن رویداد زندگی‌اش این‌چنین روایت کرده‌:


"عبدالله مردی بود بیابانی، در طلبِ آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی، چندان کشید آب‌زندگانی، که نه عبدالله مانْد و نه خرقانی."
۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

 

هم‌کلاسی ها سلام
امروز وقتی روزنامه‌های چاپ پنج‌شنبه ۸ آذر را مرور می‌کردم، این سخن دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی توجه‌ام را جلب کرده. گفتم در مدرسه هم بگذارم تا از آبشار بلند آن مرد فرهیخته‌ی امروز ایران‌زمین، ترنُّم (=آواز، ترانه و زمزمه) برگیریم:
این استاد شیفته‌ی مکتب نیشابور چنین گفته دیروز:
"وظیفه‌ی هنر، تطهیر روح انسان است."

 


با سلام به هم‌کلاسی‌های گرامی
دو نقد جناب آقاامیر رمضانی به دو پست من در "دیار همدلی" که در ۸ و ۹ آذر ۱۳۹۷ انجام گرفت، در زیر بی‌کم‌و‌کاست می‌آید:


پاسخ من به یک کاربر ناشناس در دیار همدلی:
سلام جناب
از شما برای اهمیت بخشیدن به مباحث ممنونم. من تا امروز، هنوز کاتب حکومتی نشدم. هر کتاب، مقاله، یا یادداشتی نوشته‌ام و چاپ شده‌است، سعی‌ام این بوده، که با نگاه مستقلانه‌ام باشد. علاوه بر این، من به لحاظ سیاسی و اندیشه‌ای از منتقدین وضع موجود و بسیاری از کارهای گذشته‌ هستم، اما انقلاب‌اسلامی را یک پدیده‌ی بزرگ تاریخی و ناشی از شعور ملت می‌دانم لذا به‌خاطر کژی‌ها که زیاد هم هست، گناه را به گردن انقلاب نمی‌گذارم، بلکه اشخاص باید تغییر کنند. با تشکر از شما بزرگوار که نمی‌شناسمت ولی به کنجکاوی‌ات درود می‌فرستم.


 

نقد اول جناب امیر رمضانی به متن من:
 

جناب دامنه سلام .
اشخاص باید تغییر کنند . ؟ فعلا" نمیکنن 
ولی استاد رنانی . میگویند  تئوری پارادایم شیفت انجام بگیرد هم کشور استقلا لش حفظ میشه . هم مردم زیان نمیکنن . و هم نظم اجتماع بر هم نمی خورد .
منظور تئوری پارادیم شیفت . اینه که باید اهداف نظام تغییر مسیر بده . یعنی عوض همسایه خونه دارای اولویت باشه . مشکلات داخلی در اولویت حل قرار گیرن . از اهداف دور دراز استکبار ستیزی که پایانی برآن  متصور نیست با جهان مدارا کنیم و کنار بیاییم . دیگر اینکه سرمایه انسانی را با راهکار های گوناگون به داخل کشور دعوت کنیم.


پاسخ من به جناب امیر رمضانی:


سلام جناب امیر
از توجه‌ی شما به بحث، و گرایش علمی‌تان به نظریه‌های نوین خوشحال و سپاسگزارم. اما بعد، چند نکته‌ی تخصصی در جواب به شما می‌نویسم:
۱. جناب‌عالی فردی تحصیل‌کرده‌ای؛ پس خوب می‌دانید که پارادایم زمانی رخ می‌دهد که بر روی نظریه‌ای، توافق علمی وسیع و اجماع صورت بگیرد تا حدی که شبیه قانون شود.


۲. هر پارادایمی محتاج مانیفست است؛ یعنی برنامه‌ی عمل و تحقق و تبیین روشن.
۳. تئوری شیفت دکتر محسن رنانی که یک افق‌گشایی در حوزه‌های مدیریت شهری نیز هست، نیازمند تغییر ساختار است.
۴. پس، انقلاب اسلامی چون نظریه‌ی آلترناتیو (=جایگزین) ندارد، گفتمان آن غلبه دارد و هرگز تن به تغییر ساختار نمی‌دهد.
۵. تأیید شما بر حرف رنانی اگر جسارت به خودت تلقی نکنی، گویی ترجمان محترمانه‌تر "براندازی" است.
۶. و آخر این‌که چون من در نقد دوستی چون شما شخص باظرفیت، رک هستم، می‌گویم دعوت شما به مداراکردن ایران با جهان، بی‌اندازه شکننده است. زیرا این ایران نیست که با جهان "شاخ" است، این برخی قلدرهای غارت‌گر جهان سرمایه‌داری‌اند که با ایران گلاویزند و بآسانی نمی‌تواند ما را فتیله‌پیج کند! بنابراین، شما جناب امیرعلیرضا رمضانی! با این رأی شاذّ خود، خود ما (=انقلاب‌اسلامی) را ضربه‌فنی و خاک نکن!
۸ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)



نقد دوم جناب امیر رمضانی بر من:


جناب ابراهیم طالبی  . 
پارادیم شیفیت یه نظریه هست .
اول سخن را خوب تحلیل کن . آنگاه بر مسند قضاوت ! بنشین و داوری کن ! براندازی چیه که  سخن گو را متهم به آن میکنی ( لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ) شما با مواضع  علمی دکتر رنانی خوب آشنا هستی ا و از جمله کسانی که در مرکز پژوهشهای نظام فعال هست و به مسئولان نظام در خصوص کشور مشاوره میدهد حتی حالا . او به بیان صریح گفت که قلمش با براندازی و برخورد سخت بسیار زیاد فاصله دارد و اصلا مردم ایران و منابع آن تاب و تحمل یه فروپاشی را ندارد . در وضع کنونی که جناب آیه الله مصباح یزدی قبله گاه دوستان شماست حتی با استیضاح دکتر ظریف مخالفت میکند ! شما با کلمه ی براندازی چه هدفی را دنبال میکنی !؟ در خیالت چه میگذرد که مانند دهه ۶۰ افکار تروریستی چپی تند را بار گذاری میکنی . جناب طالبی اگر من و دیگران را برانداز فرض کردی سخت در اشتباهی در اون مدرسه ات را چهار قفله کن تا شاگردانت فرار نکنن . مگر حضرت رسول بنابر مقتضیات زمانش با یهود یان بنی قریضه و بنی نظیر روایط برقرار نکرد ؟ مگر با پادشاه حبشه و روم ارتباط نداشت . بله که هر دشمنی دوست داره ما ضیعف و بی مقدار و ذلیل باشیم تا ما ببلعد . ما چرا در داخل با ضعف های عدیده مردم خود را از خود برانیم و برای همسایه ها دل بسوزانیم . این نقدی جدی است . بسی خیال خام که چپی های قبل انقلاب داشتن و میخواستن با تغییر قبله به بهشت بروند . اما آن بهشهشتان جهنمی برای مردمان خود بود . درخت انقلاب آنقدر تناور شده که با نظریه ی این وآن ضربه ی فنی نشود . فقط یک مشورت داد به بزرگان نظام . همین .


آن قلدر های غارتگر همین دیروز با بعض قلدر های دیگر جمع تولید کنندگان نفتی تشکیل دادند که اول بیشتر از اوپیک نفت تولید میکنن . دوم برای گرفتن تنها حربه نفتی از دست تئوریسین های شما و فرو پاشی اوپیک . آن وقت همین تنها تاکتیک دم دستی را از دست بدهیم . چه میماند ؟


جناب طالبی بنده را با اسم اصلی و مستعار جمعی خطاب کردن به چه معناست ؟ مخاطبین این گروه که مرا میشناسند . عکس داخل پروفایل دارم . در دولت هم  مشغول کار میباشم . این کار شما را گرا دادن میدانم . باکی نیست . همچنان که امام علی فرمود بالاترین جهاد سخن حقی است که رانده شود .
دیگر اینکه روش و منش شما را نه به نفع کشور میدانم . نه به نفع مردم میدانم . نه رهبران نظام . شاید دیدگاه من برداشت خودم باشه و غلط مانند خوارجی ها سخن میرانی . 
التماس تفکر
۹ آذر ۹۷

 

پاسخ من به جناب آقا امیر رمضانی:


سلام و سکوت و احترام و استدامت دوستی و بهره‌گیری. همین.


نقد سوم جناب امیر بر من:
که چند پست بالاتر دیروز در مدرسه، انتشار داد:


متن کامل ایشان درباره‌ی من:
"جناب آهنگری (جعفر) سلام .
مدیر مدرسه را به سمت افکار خویش میخواند تاب وتحمل حرفهای بهتر و بالاتر از خود را ندارد . حداقل من اینجوری برداشت میکنم . بهتر است مثل دیگران کانال بزند و عکس کانل هم بوق هست ! خیلی با مسماست ! جناب قربانی بارها یاد آور شدند . که این افکار دهه شصتی و پنجاهی دیگر خریدار ندارد ولی گوش هم مثل گوش بعضی ها گنگ شده را میماند . نصایح شما درست و صحیح است . بقول اینستا گرامی ها می پسندم .


امیر رمضانی:
بنده سکوت را اندیشدن فعال میدانم جناب مدیر و دوستی ام با شما را تحت نظریه پارادیم شیفت ادامه میدهم .و مبارزه ی اندیشه را همیشه تمدن ساز و نقش آفرین میدانم . در مدرسه قیل وقال برای یاد گیری و آموزش هست . سخت ترین انتقادها سازنده ترین آنهاست.

پایان.

 


سلام جناب شیخ‌مالک. برداشت شما از این آیه‌ی ۸۲ توبه، اشتباه است: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. یعنی: پس ایشان باید اندکی  بخندند و بسیار بگریند به مکافات آنچه به دست خود کسب کرده اند.
 

از نظر من این آیه نوعی نفرین است و علیه‌ی آن کسانی که پیامبر اسلام (ص) را در آن بسیج عمومی یاری نکردند، اطلاق می‌شود. لذا این‌که شما این آیه را برای مؤمنان فرض کرده‌ای، خطاست. اسلام هرگز خنده و نشاط را منع نفرموده. پس، کاربرد این آیه در این بحث شما، پذیرفتنی نیست.

 

مسافرت به سمت خاطرات

به نام خدا. سلام. آیا با این واژگان، مأنوس‌اید؟ اگر آری، پس می‌دانم با اینا، تا به کجا سیر می‌کنید. اگر نه، پس گویا خیلی گردش روزگار نگذرانده‌اید.

بُزغاله‌وبُز

بُقچه‌ی‌حموم

صفِ‌جلوببنید

الهی‌آمین

خواندنِ‌سی‌پاره‌وعمّ‌جزء

کُرسی‌وقصّه‌ی‌پدربزرگ

جانمازوچادرِمادربزرگ

دُب‌ّاکبرودُبّ‌اصغر

قنات‌وچاه‌وخیک

تیمجار‌وآفتاب‌گردان‌ْسَرگیر

آغوزوتیل‌ومِرغانه

مکتب‌خانه‌وفلک‌وتِلا

خداچندتا؟یکی،امام؟۱۲تا،معصوم؟۱۴تا

یاامام‌زاده‌هاشم!ازاین‌بندوکاتی‌درباشم

نظامیه‌ومدرسه

طناب‌وتوروتوپ

بلند بگو: لااله‌الّاالله؛ به‌حق‌ِّشرفِ‌لااله‌الّاالله

رحِمَ‌الله‌مَن‌قَرا الفاتحة‌مَع‌الصّلَوات

الصّلاة،الصّلاة

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

خدابیامرزه! خارآدم بیهه!

۹ آذر ۱۳۹۷.
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)

 

آرمان شیردل: سلام و صبح به خیر عموی بزرگوارم.واقعا لذت بردم از قلمت.همه ی اینا رو شنیدم و گذراندم به جز مکتب خانه وفلک وتلا.قسمت آخرشم موو به تن آدم سیخ میکنه انک حمید مجید.خله خار آدم بیه خدا بیامرزی.

 

سلام جناب آقا آرمان. خُب، خدا را شکر که این متنم برات موجب تداعی معانی شد؛

 

ایمان شیردل: سلام. باز خوب بود به تلا قناعت کرد و بقره نخواست


سلام جناب دکتر ایمان شیردل. بقره یعنی گاو زرد. آن‌هم از نوع قوم بهانه‌جوی بنی‌اسرائیل. ک

 


عاد: خدا رحمت کند پدر ومادر بزرگوارتان را واقعا عزیز ودوست داشتنی بودند در این روز جمعه خاطرات بسیاری را برای ما تازه کردی روح هر دو شاد ویادشان گرامی باد.


جواب دامنه:
سلام جناب "عاد"
خیلی‌بامحبت و صمیمانه قلم زدی.

 

سلام آقای قربانی!
من فوتبال را دست‌کم یک بازی برای دو درس اساسی می‌دانم:
رقابت با نهایت دوندگی و به‌ رسمیت شناختن مخالف.
گل‌باران با تفکر عقل‌جمعی به دروازه‌ی بسته‌ی هم.
البته اگر وقت دوستان مدرسه گرفته‌نمی‌شد، ۵۷ تا درس فوتبال را تئوری‌پردازی می‌کردم.

 

 

کشکول مدیر مدرسه‌ی فکرت

قیس‌ و لیلی

در این کشکول قضیه‌ی عشق مجنون به لیلی را می‌گویم. گفتم شاید بر همکلاسی‌ها این داستان گنگ باشد. با فشردگی تامّ این جریان جاری را با قلم خودم می‌نویسم:


قیس و لیلی، دخترعموپسرعموی هم بودند. از قبیله‌ی بنی‌عامر. قیس‌بن‌ملوح از کودکی به لیلی دل باخت. آن‌دو، کِش و کِشش شدیدی داشتند. اما پدرومادر لیلی، با زمُختی و عبوسی، از دیدار قیس با لیلی جلوگیری می‌کردند. قیس از اینجا به‌بعد مجنون می‌شود. دیوانه‌ی دیدارِ لیلی. مجنون، به بیابان می‌رود و در غم لیلی با حیوانات به‌سر می‌برَد و به ساز فراق لیلی، می‌رقصد!، می‌گرید و می‌کاهد. لیلی از دوری مجنون، تب‌دار و بیمار و نیازمند تیمار می‌گردد و در اوج انفصال، دوری و جدایی می‌میرد. مجنون در مرگِ لیلی، به‌سوی قبرش می‌شتابد و آن‌قدر شعر می‌خواند، می‌گرید و می‌میرد.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1243
  • دامنه | دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا