مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی‌ام

 

ستون روزانه
خویش‌فهمی

به‌ نام خدا. سلام. هدفِ مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» دست‌کم این است که فهم ما را از معنایی که هستنِ هر چیزی (مانند: اشیاء، مردم، زبان و...) دارد، ژرف‌تر کند. بهتر است بگویم برای هایدگر، «خویش‌فهمی» یعنی شناختنِ راهِ خود در جهان یا در موضوع مشخص.
در ص ۳۷۳ «هرمنوتیک مدرن» خواندم که «خویش‌فهمی» در زبان آلمانی یعنی شناختنِ راهِ خود. ۲۴ اسفند ۱۳۹۷.

 

ستون روزانه


اُپِن‌بوک و تقلّب!
به‌ نام خدا. سلام. شاید کمتر کسانی باشند که در طول دوره‌ی دانش‌آموزی، دانشجویی و نیز _گوش شیطان کر_ در ایام طلبگی! دست‌کم یکی دو باری هنگام امتحان، به قول معروف «تقلّب» نزده باشند و از روی دست نفر کناری رونویسی نکرده باشند. اساساً تقلّب در امتحان برای پاره‌ای از ایرانی‌ها، یک خاطره‌ی شیرین‌تر از عسل! به حساب می‌آید. حالا یا تقلب زدند تا تجدید نشوند و یا تقلّب به بغل‌دستی رساندند تا دوست و هم‌کلاسی‌های‌شان مردود نگردند!

 

من زیاد دیدم کسانی را که از کف دست تا انتهای ساعد (= مُچ تا آرنج) دست‌شان تقلب می‌نوشتند و لای درز آستین نیز تقلب جاسازی می‌نمودند! اگر همین‌مقدار خلاقیت را روی مطالعه می‌گذاشتند کمتر از ۱۹ نمی‌شدند اما نمی‌دانم چرا تقلب آن‌قدر شیرینی و لذاذت (= گوارایی و خوش‌مزّگی) داشت! اما در دانشگاه که بودم سه استادمان به سبک اُپِن‌بوک (=Openbook) امتحان برگزار می‌کردند. اما نمی‌دانم چه سرّی در کار بود که با آن‌که در این روش بازکردن کتاب و جزوه آزاد بود، باز نیز برخی زیر ۸ نمره می‌آوردند. و بازهم از بغل‌دستی با وعده‌ی پیراشکی!  پُرس‌وجو می‌کردند. تقلب، گویی وارد شریان خون‌شان شده بود! بی‌آن، انگار مزّه‌ای نداشت! ۲۵ اسفند ۱۳۹۷.
 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
یعنی نشست طلاب مازندرانی در قم؟ محل گردهم‌آیی، گویا زیرزمین فیضیه را می‌مانَد.

 

یک نکته‌ی سیاسی:

اساساً روابط با جهانِ پیچیده، پیچیدگی‌هایی دارد. این پیچش نسبت به کشورهای همسایه، هم پیچ دارد و هم گِره و کلاف کُلفت. پس، نباید به‌گونه‌ی مطلق، داشتنِ رابطه با روسیه را مخدوش دانست. تنش‌زدایی و سیاست عدم تشنُّج (= دتانت) یک اصل اساسی در اسلام و یک حرکت خردمندانه‌ی جهانی‌ست. نمی‌توان شعار راهبردی تعامل با جهان را نواخت، اما با کشور هم‌جوار، جوری دیگر رفتار کرد.

 

می‌دانم روس، با توجه ویژگی‌های پِطری و افکار باقی‌مانده‌ی نظام شوروی، مرموزانه رفتار می‌کند و نیز شگردهای چرخشی دارد. اما با این‌همه نمی‌توان دست روی دست گذاشت و فقط دوری کرد و عمق‌بخشی نداشت. بگذرم.

ستون روزانه
مُهر و داغ

به‌ نام خدا. سلام. «مُهر و داغ» کتابی‌ست از محمد میرشکرایی؛ که در آن توجه داده شد به اشیای زندگی اقوام ایرانی. مانند کاری که آقای دکتر فرهادی بر روی «کبوترخانه»ها در ایران، کرد. داغ، یک نشانه است، مانند داغ‌کردنِ الاغ، گوسفند، گاو، بُز و... برای شناسایی. و مُهر، یک نماد است، مانند مُهر یاعلی، یاحسین، یارزّاق که بر روی خرمن گندم و جو می‌نشاندند، با هدف و نیّتِ برکت و رزق‌ و روزی. به عنوان نمونه، لُرها روی خرمن گندم یک سنگ می‌گذارند و به آن می‌گویند «سنگ خیر» یا سنگ حضرت علی علیه‌السلام. و یا کُردها، که بر این باورند، هر کس اطراف نون را نخورَد، خُرده‌های نان در جهنّم «مار» می‌شود و آنها را آزار می‌دهد. در داراب‌کلا نیز این نوع باورها، کم‌وبیش، وجود داشت و دارد؛ مانند نوشتن چهل‌کَل برای قطع و بندآمدن باران. و نیز این باور که هر کس روی نون بنشیند، در آخرت میمون می‌شود! ۲۶ اسفند ۱۳۹۷. بیشتر بخوانید ↓

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب

۱. ممنونم که برای مطالعه‌ی نوشته‌ام، وقت گذاشتی. ۲. بلی؛ خرافه خیلی تار و پود خیلی‌ها را درنوردیده. ۳. یادم مانده که مسیح مهاجری در کتاب خاطرات دیدارش با آیةالله‌العظی سیستانی، نوشته بود که ایشان گلایه داشتند چرا کتاب‌هایی که اخیراً در ایران نوشته و چاپ می‌شود، این‌همه از خرافه‌ها و کرامات و خواب پُر شده است! ۴. از نعل اسب هم که به‌جا گفتی. گویی یک اپیدمی (= همه‌گیر و فراگیر) شده! ۵. فقط یک نکته‌ی مهم بیفزایم که اثر نیروی ماوراء، غیرقابل انکار است. نه البته برای هر شخص، و در هر کجا. این نیروی معنوی و مرموز هستی، برای خود مدار و معیار ویژه‌ای دارد که واردش نمی‌شوم و با خرافه و جادو و جنبل فرق فریقی دارد. ۶. رونق بازار خرافه را در دنیای امروز به‌درستی بیان کردی. خرافه و باورهای غلط، هم طرفداران خود را دارد و هم طمّاعان و سوداگران خود را. میان این دو ربط و معامله حکمفرماست.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی
۱. تشکر از بیان نظرتان. خلاصه‌ی دیدگاه من درباره‌ی پرسش شما این است:


۲. بیشتر سنت‌ها و آداب در درازای زمان دچار آفات می‌شوند و مانند یک سنگ بزرگ در مسیر تندباد ریگزارها در معرض کاستی و فزونی می‌گردند.


۳. پریدن از روی آتش یک آیین دیرپاست. اما در سال‌های گذشته دچار آلودگی شده و به آن رفتارهایی خطرناک افزودند که هیچ نشانی در تاریخ ایران ندارد.


۴. من دبستان بودم در دهه‌ی ۵۰، این مراسم چهارشنبه سوری را برای‌مان اجرا می‌کردند.


۵. من گمان دارم فلسفه‌ی این آیین شاید این بوده باشد که می‌خواستند به نور و گرما اهمیت بدهند و چون زمستان را با شعله‌ی آتش گرم شدند و با نور آن، سه ماه سرد و سخت و برف و بارانی را پشت‌ سر گذاشتند، اَدای شکرگزاری کنند و به پیشگاه یکتای یگانه خدای مهربان انجام مَنسَک نمایند. خدا می‌داند.

 

۶. زردی را پس می‌دهند، چون نشان پژمردگی‌ست، سرخی را می‌خواهند چون نماد سرزندگی‌ست و خون در رگ‌ها جاری و ساری بودن.


۷. بلی، مرز خرافه با حقیقت، مرزی باریک است، کمی کُندی عقلی کنیم، ممکن است در خطر و تله‌ی خرافه بیفتیم.

 

ستون روزانه
تفکر خُردسالان!

به‌ نام خدا. سلام.
هر که نیاموخت ز تاریخ پند
باز نسنجیده بیفتد به بند
این بیت شعر را، نمی‌دانم سُروده‌ی کیست. اما به نظر می‌رسد در حافظه‌ی خیلی از ایرانی‌ها باقی باشد. با این شعر یاد سخنی از ژوزف ارنست رنان فرانسوی افتادم که به عنوان یک تاریخ‌نگار زبردست، معتقد بود اگر در جامعه‌ای، مردمان تاریخ خوانده باشند، خُردسالان، تفکر بزرگ‌سالان را دارند؛ ولی اگر تاریخ نخوانده باشند، بزرگ‌سالان، تفکر خُردسالان را دارند.


با این حادثه‌ی دردناک و تکان‌دهنده برای جوان پویا و ورزنده جناب جواد عباس‌پور، دل‌ها، خراشیده شد. اما امید داریم ناگوار نباشد و خبر سلامتی و نجاتش را بشنویم. با همه‌ی هم‌محلی‌های دل‌نگران و در حال جست‌وجو، همدردی می‌کنم.

 


جناب محمدحسین، این عکس کشاورز تلاشگر، نشانِ نشاط، تحرّک، چابکی، کوشش و کار و رزق و روزی‌ست. عکس زنده‌ای گرفتی، که سرزندگی و سُرور را به بیننده منتقل می‌کند و نیز زحمت‌کش بودن روستانشینان را در حسّ‌ها می‌دمد. ممنونم.

 

شرح کوتاه یک خبر

امروز _۲۷ اسفند ۱۳۹۷_ دکتر محمدجواد ظریف، در قم بود. دو اقدام او برای من عجیب بود که وارد تحلیل و داوری نمی‌شوم. یکی این بود یک روحانی به نام حجت‌الاسلام‌ ربانی را به‌عنوان نماینده وزارت خارجه در قم منصوب کرد.

 

دوم این‌که برای قم سهم سیاست خارجی قائل شد و گفت قم و حوزه‌های علمیه یکی از مهم‌ترین محورهای قدرت معنایی جمهوری اسلامی است. و این‌چنین تحلیل کرده که: «نقشی که قم در دنیای سیاست و تشیع بازی می‌کند نقش و اهمیت برجسته آن را نشان می‌دهد، در چند سال گذشته تمام اتفاقات بزرگ و مهم دنیا در غرب و یا به‌وسیله غرب اتفاق می‌افتاد اما امروز شرایط دنیا کاملاً عوض شده است، جهان امروز، جهان پساغربی است، در دنیای امروز، غرب محور عالم نبوده و دیگر مرکز تمام تصمیم‌گیری‌های دنیا نیست.»

بیفزایم، این‌که عصر «پساغربی» آغاز شده، پیشتر در همین مدرسه، تحلیلی کوتاه نوشته بودم، اما این‌که دکتر ظریف در قم چنین کاری کرده؛ بماند. (منبع)

 

 

ستون روزانه
اثر تفکر در تمدن

به‌ نام خدا. سلام. اول یک تعریف از تمدن بنویسم: به مجموعه تلاش‌های یک جامعه با استفاده از امکانات بومی برای پاسخگویی به نیازهای خود و همچنین نتایج این تلاش‌ها، تمدن گفته می‌شود. اینک با آوردن دو نمونه از مردم و باورها، اثر تفکر در تمدن را روشن می‌سازم. ۱. زرتشتیان ایران شخم‌زدن زمین و کِشت گندم را نوافشاندن می‌دانستند. ۲. اما سرخ‌پوستان قاره‌ی آمریکا شخم‌زدن زمین را نوعی جنایت و زخم‌زدنِ زمین می‌پنداشتند.

 

بنابراین، تمدن ایرانی با محوریت کشاورزی شکل گرفت و تمدن سرخ‌پوستی با محوریت شکار و شکارگری. نکته هم بیفزایم: امروزه نیز مانند گذشتگان، تمدن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از تفکر ساخته می‌شود. آیا ما می‌توانیم تمدن اسلامی ایرانی خود را بر پایه‌ی تفکر پیشرفته و فهم درست، بر گستره‌ی ایران پهناور و تناور بنا کنیم؟ من می‌گویم آری؛ اما به شرط دست‌کم دو چیز: اول آن‌که نگاه دینی ما باید جهان‌شمول و به‌دور از عقب‌ماندگی، تحجّر و واپس‌گرایی باشد. دوم این‌که، نگرشِ ایران‌باستانی‌مان باید از عصبیّت، تقلید کور، تقدّس‌بخشی بی‌جا و بازگشت صِرف و احساس‌واره به گذشته، بیرون بیفتد و با پاسبانی از دانش‌ها و ارزش‌های ایران کهن، به تفکر نوین و مدارای دیرین‌مان رو کنیم. ۲۸ اسفند ۱۳۹۷.

 

پاسخ:


سلام
نظر شما را خواندم که معتقدی ذائقه و طبیعت در تمدن نقش دارد. از این‌که دیدگاه خود را نوشتی، ممنونم. من اما _همان‌گونه که شرح داده‌ام_ ریشه‌ی اصلی تمدن را، برآمده از نوع تفکر مردم آن سرزمین می‌دانم. مثلاً آورده‌ام شخم‌زدن در نگاه زرتشتیان، نوافشاندن بود، اما در پندار سرخ‌پوستان، زخم‌زدنِ زمین. پس؛ زمین، طبیعت و ذائقه نیز ریشه در نوع فکر و تفکر مردم آن کشور و قارّه دارد. بگذرم.

 

نامه‌ایی که دوستم جناب آقای.... از من خواست از زبان مادر برای فرزند دورافتاده‌اش بنویسما

امروز یک دوست و همکارم از یاسوج از من خواست متنی کوتاه از زبان مادر برای فرزند دورافتاده‌اش بنویسم، نوشتم و صبح زود برایش فرستادم. این‌جا در مدرسه‌ی فکرت هم می‌گذارم اگر البته، وقت هم‌مدرسه‌ای‌ها را نگیرم.

 

پاسخ:

سلام فرزند من

قلب مادر _که پایه‌گذار و کانون حُبّ و مهر در هستی‌ست_ دوری را برنمی‌تابد. دل مادر، به زمزمه‌ی نام تو می‌تپد. مرا، تو ای فرزند برومندم، آبرویی. ای آشنای شب‌های بیداری‌ام، ای اَنیس لحظه‌های شیرخوارگی‌ام، ای اَلیف روزهای نوازش‌گری‌ام، دوستت دارم. ثانیه‌های شب و روزم، با عشق خاطرات تو و شمارش خنده‌ها و جَست‌وخیزهای تو طی می‌شود. با تو می‌مانم ای فرزندم! ای ناز گل‌های خوش‌رایحه‌ی پُرشکوفه‌ام. ای عطرِ معطّر مَشام شام و شب‌های تنهایی‌ام، به قول نیما یوشیج «تُرا من چشم در راهم».

 

پاسخ:

سلام سید
به جمله‌ی یکی به آخر متن‌تان باید نکته‌ای بیفزایم: چنانچه خود نیک می‌دانید، «پَساغربی» به این معنا نیست که مغرب‌زمین دیگر سهم و نقشی نخواهد داشت، نه؛ بلکه منظور این است که آنان دیگر مانند پنج دهه‌ی گذشته همچنان نمی‌توانند بر گُرده‌ی ملل بیدار جهان سوار شوند و به‌آسانی سواری بخورند و تصمیم خود را به‌زور و زود به همگان بقبولانند و دیکته نمایند. نظم نوین جهانی دستورواره، در حال پوست‌اندازی و پیوست به جهان‌مداری‌ست، نه یکّه‌تازی یک یا دو ابرقدرت و چند قدرت و نیمچه‌دولت.

 

یک کبوتر بلژیکی _که برنده‌ی مسابقه کبوتران در بلژیک شده بود_ به قیمت یک میلیون و چهارصد هزار دلار _ نزدیک 14 میلیارد تومان_ توسط یک فرد چینی خریداری شد. (منبع)


@
سلام حسین آقا
واژه‌ی نزدیک را به‌همین خاطر آوردم.  رقم را گِرد کردم. پس معلوم گشته، بعد از عمل جراحیِ «راه اشکی»‌ات، خوب تیزتر شده توان حافظه‌ات، قدرت طعنه‌ات و قوّت محاسبه‌ات آقا.

 


سلام آقا مرتضی شهابی
۱. نظرهایی که می‌نویسی را دقیق می‌خوانم. ممنونم. این نظرت هم چنان جدی‌مِدّی‌ست که واجب شد شرحی بیفزایم.
‌۲. یک معنای انصاف را می دانید که رحم، داد و راستی رفتارکردن است. اقتصاد خُرد و معیشتی هر جامعه، ‌‌‌به انصاف بازاریان و کسبه وابسته است و قم به نظرم در این‌باره کمتر دچار آسیب است.


۳. حتی به یاد دارم بخشی از مردم داراب‌کلا برای خرید نکا را بر ساری در خرید کالاهای خوراکی، و قائم‌شهر را بر ساری در خرید میوه‌جات، کالای خانگی و خرید و فروش خودرو، ترجیح می‌دهند و این ناشی از همان عنصر انصاف در دو بازار ذکرشده، است.


۴. کشکولی هم یک بند بگویم مرتضی، که من حساب بانکی ارزی ندارم! تا نرخ دلار و پِزو و یورو و روبل و شلینگ و ۱۲۰ لیره استرلینگ را بدانم!

 

 

 

نظزدکتر عارف‌زاده:

درود  بر  شما  که  میتوانید  کار  سختی  مثل  توازن و  تعادل  اندیشه  و  عواطف  را  برقرار  سازید  و  به  اصول  علمی  و  مستندات و  امانتداری  در  درج  مطالب  همواره  توجه  دارید. آموزنده  است. جدیت  همراه  با  اخلاص  شما  همواره  مسیرهای  تازه ای  برای  پویایی  اندیشه  میسازد.  این  نگرش  انبساطی  به  افکار   افراد  را  در   راه  آشکارسازی  اندیشه  مصممتر  میکند

 

ستون روزانه
نفت و نهضت

به‌ نام خدا. سلام. درس‌ها و ضعف‌های جنبش ملی نفت _نهضتی پرشور در میانِ دو انقلابِ مشروطه و انقلاب اسلامی_ را از نگاهی که به آن بُرهه‌ی تاریخی دارم، برمی‌شمارم:

 

درس‌ها:
یکی این‌که، گواهی‌ست بر نیروی پرشور وطن‌دوستی و وطن‌خواهی؛
دیگر آن‌که، شاهدی‌ست بر نیروی افکار عمومی به مانند سلاحی کارساز بر سر استبداد؛
سوم این‌که، سندی‌ست بر عدم قدرت بسیج توده‌ها توسط ایدئولوژی بیگانه مثل مارکسیسم؛
چهارم این‌که، نشانی‌ست بر عدم جانشینی عقاید مارکسیستی (جنگ طبقاتی) بر مکتب شیعه (حرکت عدالت‌خواه)

 

ضعف‌ها:


۱. ایجاد تردید در اهالی سیاست؛
۲. پی بُردن عده‌ای به بیهودگی! مبارزه. یعنی سرخوردگی؛
۳. تنها مذهب ثابت کرد که قادر به هدایت مردم است؛
۴. کناررفتنِ غرب‌زده‌ها از خط مقدّم سیاست؛
۵. تسلیم شاه و پیروی‌اش _خواه صوری و خواه توافقی_ از آیةالله‌العظمی بروجردی.
۲۹ اسفند ۱۳۹۷

 


شرح عکس کتاب بالا.
کتاب: ایرانی ها؛ با عنوان فرعی: «ایران، اسلام و روح یک ملت». نوشتۀ خانم ساندرا مک کی. پژوهندۀ آمریکایی. ترجمۀ خانم شیوا رویگریان. چاپ اول، ققنوس 1380، در 436 صفحه.

این کتاب را دو سال پیش خواندم. و یادداشت‌های فراوانی نوشتم. خواندنی‌ست. نویسنده به قضیه‌ی نفت، و مرحوم دکتر محمد مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی نیز پرداخته‌ است. بگذرم.

 


پاسخ:

سلام جناب دکتر عارف زاده
و اگر بداند و بکند هم، بازهم نیست، چون اساساً، «شاه»، در واقع یعنی تصرّف عُدوانی حقوق ملت. شاه یعنی فرمان‌روای بی‌فرمان مردم. شاه یعنی نشستن بر تخت سلطنت بی‌اجازه‌ی ملت و بی‌اذن مکتب.

 


چرا «دریغ» (= افسوس و تحسُّر) جناب!؟
خُب، خودت که قلم و قدم داری؛
خاب، هنر بوَرز،
و هنر بنُما،
و هنری بنویس،
و هنر کن و خطر، نه، ابدا.
شُکوه که شِکوه ندارد. راستی سلام.

 

پاسخ:

سلام جناب جوادی‌نسب
۱. سپاس از دقت و وقت‌گذاری شما.
۲. این‌که در سرخورده‌شدن، به تشخیص درستی رسیده بودند را نمی‌توان این زمان تشخیص داد. باید خود را در ظرف زمانی مورد نظر، حضور دهیم و آن‌گاه به‌قطع و یقین بگوییم.


۳. نه، من به بیهودگی مبارزه اعتقاد ندارم. برداشت تحلیلی‌ام را گفتم. اگر جناب گویای شما، علامت تعجب کنار واژه‌ی «بیهودگی» را می‌توانست تشخیص دهد، بخشی از اشکال برکنار می‌شد.


۴. حال که این وادی رفتیم نکته‌ای بیفزایم: من اگر سنّم قد می‌داد و در نهضت نفت بودم، نام نهضت را «ملی‌کردن نفت» نمی‌نهادم. بلکه به مفهوم عام‌تر و گسترده‌تر می‌گذاشتم: نهضت ضد غارت. زیرا نهضتی بود که هم دست عُمّال (= عمله‌های) رژیم را از سر نفت بُرید، و هم دستان چپاول انگلیسی را در چاه نفت، دفن کرد.

 

الان این زمانه، جناب جوادی‌نسب، همین ملی‌کردن‌ها از نگاه برخی از توسعه‌گراها به سبک غربی، نوعی واپس‌گرایی و دولتی‌سازی اقتصاد معنا پیدا کرده، اما آن زمان یک حرکت ضد استعماری مترقیانه بود. بگذرم که در این‌باره نظرم را تحفُّظ کنم سزاتر است.