مدرسه فکرت ۵۳
پاسخم به جناب آقای...
سلام
ظهرتان به نیکی. بله، بیانیهی شما را خواندم. نکات فراوانی داشت. از نظر من چه این فرد روحانی یعنی «آقای تبریزیان» که کتاب پزشکی را در آتش سوزاند و چه آن فرد غربی که قرآن را به آتش کشید، چه آن معاویه که قرآنها را به نیزهها بُرد و چه آن عده که در ماجرای بنزینی آبان امسال، در شیراز یا جای دیگر، حتی قرآنها را به آتش کشیدند، همه و همه کار و کردهیشان از یک جنس است؛ زشت، قبیح، ناشی از حُمق و بهشدت محکوم. ممنون.
شانزده نڪته از یڪ نامه
پنج: اگر در بارهی جهان و تحوّلات روزگار مشڪلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فراگرفتى، و چه بسیار است آنچه را ڪه نمىدانى و خدا مىداند، ڪه اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مىشناسى. پس به قدرتى پناه بَر ڪه تو را آفریده، روزى داده و اعتدال در اندام تو آورده است.
پاسخ:
با عرض سلام دوم. فکر میکردم کسانیکه در رشتهی اقتصاد، مقتصد شدند، احساساتی نمیشن! پس؛ میشن! به امید روزی که تشریفات و القاب از ایران رخت بربندد. البته ادب و احترام، از بُنیههای انسان ایرانیست. زندهیاد نادر ابراهیمی همهجا به درد آدم میخورَد.
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۱)
به مناسبت فاطمیه: «بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهدهی مردان قرار نگیرد.»
در «مدرسهی سلیمانی» (۶)
به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی در یکی از سخنرانیهای تفصیلی و تحلیلیاش -که به ابعاد معنویت در دفاع مقدس پرداخته بود- به نکتهایی بسیار معنادار اشاره کرد که در این قسمت با اشتیاق و ارادت به آن مقام بلندپایهی جهان اسلام، بازنویس میکنم؛ باشد که شاید اهل دقت راهیابی کنند:
«همینطور که در دین اسلام یک خلاصههایی وجود دارد، یعنی وقتی ما میخواهیم بگوییم که دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دینِ مطلق است معنایش این نیست که دیگران از دین بهرهای نبردند. دیگران هم در رکاب پیغمبر (ص) بودند و دیگران نیز هر کدام یک بخشی از خلاصههای دین در آنها بود، یکی در تقوا بود، یکی در شجاعت بود، ولی اینکه همه، همهی موجودی دین را بگیرند، کمتر بود. امام راحل هم در تربیتی که در جامعه ما انجام داد مثل آن سلولهای بنیادی بود که تحوُّل ایجاد کرد و این تحوّل هم در جاهایی که تاثیر گذاشت به عنوان آدمهایی که به نحوی خلاصهی امام بودند ظاهر شد. البته کسانی که به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصهی امام راحل باشند کمتر پیدا میشود.»
۶ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۲)
به مناسبت فاطمیه : حضرت فاطمه (س) در آخرین لحظات عمرش به همسر خود امام علی (ع) چنین سفارش نمود: «پس از من با دختر خواهرم اُمامَه ازدواج نما، چونکه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال، نیازمند به زن مى باشند.»
امام علی (ع) نیز به وصیت فاطمهی زهرا (س) عمل کرد و با اُمامَه دختر زینب -از فرزندان پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) پیش از بعثت- ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد به اسم «محمد اوسط».
نکتهی تشریحی: حضرت فاطمه (س) در تربیت فرزندان و پرورش آنان پیشگام بود و به امورشان اهتمام تامّ داشت. برای آن مربّی و اُسوه که هم به تربیت جامعه توجه داشت و هم به آموزش در خانه، همین بس که حضرت زینب کبری -سلام الله علیها- را در دامان پاک خود پرورانده، که در برابر اَعظمِ مصائب؛ یعنی واقعهی عاشورا و دورهی سخت اسارت، برترین مدیریت بحران را از خود بروز داد و با تدبّر و تحمل نگذاشت پیام عاشورا به محاصرهی دغَلکاران بنی امیه درآید و به مانند بسیاری از رویدادهای تاریخ اسلام به نسیانی و وارونگی بیفتد؛ بلکه آن حضرت آن را با هنر خطابه و فریاد حق، جهانی کرد. بنابراین، حضرت فاطمه (س) حتی برای پس از شهادت خود نیز دغدغهی دلسوزی فرزندانش را داشت و لذا امام علی (ع) را سفارش به ازدواج با «اُمامَه» نمود.
پاسخ:
جناب آقامهدی رنجبر سلام
بنده یک درسآموز، درین مدرسهام؛ و به خوبان و بزرگوارانی چونان شما افتخار دوستی و ارادت دارم. پایداری در تدیّن، شرافت، شریعت، مقاومت، اخلاق، منطق، دانش و در یک کلام انسانماندن و دینورزی از اصولیست که از نیاکانمان آموختیم تا راه را بر گمراهی تشخیص دهیم. امید است درین اصول مردود و مردّد نگردیم.
و شما یادی از والدین عزیزم کردی، مهدی، درود میفرستم به مادرت که اُمالشهید شکیبا و شکور است و به پدرت که برای همنسلهای من یک مرد نیکو و نیک و دلصاف و دلآرام بود. همون «مششعبون رنجبر» به زبان رایجمان؛ که تا تکیه و مسجد و روضه و چای خوشطعم و تکقند به ذهنمان میآید، او در اول خاطراتمان صف میشود. خدا وی را رحمتش بدارد.
درود بر شهیدان که روح تازگیبخش و انوار درخشان محلمان هستند برای ابد. خداقوت به همهی شما که برای علمای محل، شهیدان برومند روستایمان و نیز برای بزرگداشت بزرگسردار دین و وطن و جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی یادوارهای در فاطمیه گرفتهاید؛ پسندیدهترین ارجگذاری به آنان.
شانزده نڪته از یڪ نامه
شش: همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سرمنزلى بىآب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچکردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مىکنند، و جدایى دوستان را مىپذیرند، و سختىِ سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مىکنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختىهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینههاى مصرفشده را غرامت نمىشمارند، و هیچچیز براى آنان دوستداشتنى نیست جز آنکه به منزل امن، و محل آرامش برسند.
نوشتهی آقای... :
چند نکته درباره اصلاحطلبی
۱- اصلاحطلبی امری نسبی است و در هر زمان، افراد اصلاحطلب در جامعه وجود دارند.
۲- قدرت اصلاحات بستگی به خواست عمومی و پذیرش حکومت دارد. مطالبات عمومی و آمادگی حاکمیت برای تغییر شرایط، درجه اصلاحطلبی را تعیین میکند.
۳- اصلاحطلبی، تغییر روند اداره امور حکمرانی در حوزههای سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ با کمترین هزینه است و تفاوت آن با انقلاب در همین است!
دو سوال؛
۱- مخالفان اصلاحطلبی، اگر به دنبال آلترناتیو یا بدیل هستند، جز انقلاب چه جایگزین دیگری دارند؟
۲- چه کسی حاضر است هزینههای یک انقلاب را بپردازد؟
نتیجه؛
اصلاحطلبییک فرایند است که در این فرایند، ممکن است عدهای سوار قطار آن شوند و عدهای نیز از قطار آن پیاده شوند تا سوار قطار انقلاب شوند یا از طی مسیر پا پس بکشند.
پاسخ:
جناب آقای... سلام
گرچه با قید «برای» متن خود را به مخاطب مورد نظر خودت نوشتی؛ اما من از خواندن آن بهره بردم؛ چون آکادمیک و نظریهواره است. البته با افزودن چند نکتهام به نوشتارت که نقد نیست، اما یک نگاه از زاویهی دیگر است به این مسألهی پرداختهشدهی شما. روشن سازم خودم هیچ گرایشی به صفبندیهای داخلی ایران ندارم. بیشتر بخوانید ↓
۱. به امر نسبی در بند ۱ شما ایرادی ندارم اما من آن را یک امر تعاملی میدانم. یعنی حلوفصل با قدرت. زیرا فقط «انقلاب» و کودتا است که در همه جای جهان، قهرآمیز (=زور و غلبه) ، خشونتبار، پرخاشگرانه، بیتوقف و یکجانبه از سوی انقلابیون علیهی قدرت و حکمران است.
۲. با تعیین درجه و میزان، در بند ۲، با شما اختلاف دیدی ندارم. درست گفتی.
۳. در بند ۳ نیز با تعریف شما موافقت دارم، فقط گفتمانسازی را از قلم انداختی. تا یک گفتمان رقیب نتواند گفتمان مسلط و رایج را از اثر و اقبال بیندازد، سطوح و روند مورد نظر مناقشهانگیز میشود. مثلاً جریان اصلاحطلب ایران، نظریهی ولایت فقیه را هدف قرار گرفتهاند، اما سرِ مطالبهگری را به علت مصلحت و اختفا و یا هراس از متدینان جامعه، به جای دیگر میکشانند.
۴. پاسخ سؤال ۱ را خودت دادی، اما جواب من یک افزودهی دیگر هم دارد، ممکن است حاجت به فشار بیرونی داشته باشند. دورهی اوباما برخی اصلاحطلبان، از باراک اوباما برای ورود به نفع خود چشم یاری! داشتند.
۵. به سؤال ۲ خودت پاسخ ندادی.
۶. نتیجهات گزارهای از منطق است. اما جامعهشناسی سیاسی نیست. درین گونه پرسشها، پاسخ را باید از جامعهشناسی سیاسی گرفت و روابط قدرت با احزاب و و... را بررسی میکند. تشکرم را پیوست میکنم، زیرا بحثی که بهزیبایی و تسلط پختی، آتش تنورش از خود گرما باقی گذاشته. وقت ویرایش متنم را نیافتم.
در «مدرسهی سلیمانی» (۷)
به نام خدا. سلام. بایسته است بدانیم ڪه شهید قاسم سلیمانی با پرداختن به خویشتنِ خویش و خودسازی اخلاقی، به قلّهای معنوی بدَل شد. وی یڪباره به این مقام والا نائل نیامد؛ از همان جوانی شاڪلهی خود را میپروَراند و به آن شڪل و ڪمال میداد. من درین قسمت «مدرسهی سلیمانی» ڪمی به شڪلگیری این شاڪله (=خُلقوخوی، سرشتوصورت) میپردازم:
در سازمان آب ڪرمان ڪار میڪرد، در بخش اداری؛ ڪه به روابط عمومی نیز میپرداخت، همین، وی را با دردهای مردم و با نیازهای آنان مرتبط و دلآگاه میڪرد. ورزشڪار بود، در ڪاراته. حتی به نقل یڪی از نزدیڪانش، در این ورزش دارای «دان» بود. و همان زمان، در یڪ باشگاه پرورش اندام نیز از مربّیان پرورش اندام.
وقتی مبارزه با شاه، به یڪ نهضت و انقلاب فراگیر منتهی میشود حاج قاسم نیز یڪی از گردانندگان اصلی راهپیماییها و اعتصابات ڪرمان میشود. پس از پیروزی انقلاب، از سازمان آب به عنوان «پاسدار افتخاری» به سپاه میرود. سپس دورههای آموزش نظامی را میگذراند. به جبهه میشتابد و هویت و سرشت و اخلاق و عرفان خود را در آنجا تڪمیل میڪند. به قول شهید بهشتی: «عرفان واقعی، خانقاهش بازیدراز است». و او در همان آغاز ڪار در جبهه، در عملیات ڪرخهنور در اطراف حمیدیهی اهواز معاون یڪ گردان از ڪرمان میشود.
حاج قاسم انسانی معنوی، مُنضبط و مواظب بود. معنوی بود؛ چونڪه بُنِ ڪارِ آدمی را پیریزی اخلاق و عرفان میدانست و در جبهه نیز جذب انسانهای دارای روحیات معنوی و آسمانی میشد مانند شهید حسین یوسفالهی؛ ڪه سرآخر نیز ڪنار قبرش آرام گرفت.
منضبط بود؛ چونڪه خیلیها از او الگو میگرفتند؛ نظمی خشڪ و بیروح و زورگویانه، نه، نظمی ڪه امام علی (ع) سفارش میڪرد ڪه پایهی دوم در ڪنار تقوا و پرهیزگاریست: یعنی تقوای الهی و نظم در امور. تا ضابطهها بر رابطهها چیرگی یابد و قانون، معیار شود. اما این خصیصه به یڪی از اصلیترین روحیات سردار سلیمانی ڪه انسانی بسیارعاطفی بود، لطمه نمیزد.
مواظب بود چونڪه به اموال عموم، حقوق مردم، خدمت به جامعه، ترڪِ اُولی، و نیز عَطوفت به ملت بینهایت اهتمام ژرف و همّت بلند داشت. مثلاً وقتی برادرش اگر یڪ موتور میخرید تا اطمینان پیدا نمیڪرد «ڪه چگونه آن را تهیه ڪرده، راحت نمیشد» زندگی اطرافیان نزدیڪ خود را مواظبت میڪرد «تا خدای ناڪرده به راه ڪج و آلوده» ڪشیده نشوند.
۷ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۳)
به مناسبت فاطمیه : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «بهترین شما ڪسانىاند ڪه با مردم نَرمترند و زنان خویش را بیشتر گرامى مىدارند.»
شانزده نڪته از یڪ نامه
هفت: نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را ڪه براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را ڪه براى خود نمىپسندى، براى دیگران مَپسند، ستم روا مَدار، آنگونه ڪه دوست ندارى به تو ستم شود.
در «مدرسهی سلیمانی» (۸)
به نام خدا. سلام. برای شناخت افراد، یڪ شاخص بارز این است ڪه بدانیم با چه ڪسانی نشستوبرخاست داشته و دارد و با چه افرادی دوست و رفیق بوده و هست. شهید قاسم سلیمانی با «یونس زنگیآبادی» رفاقت داشت و همرزم بود. آری یونس؛ برخاسته از ڪرمان، از پدری هیزمشڪن و ڪشاورز و از دامانِ مادرش قمربانو ڪه در رعایت شرع تقّید خاص داشت. همان یونس ڪه نوار سخنرانیهای امام علیهی جور و ظلم شاه، وی را به مبارزهی با شاه، شوراند. همان یونس ڪه در ڪردستان، پانزده تن از دوستانش شهید شدند و این قضیهی دردناڪ او را در دفاع از دین و وطن آمادهتر ڪرد.
همان یونس ڪه در دهها عملیات در جبههها به عنوان یڪی از فرماندهان سلحشور گردان، شرڪت داشت و در رزم و معنویت به آنچنان شایستگیهایی دست یافت ڪه حاج قاسم سلیمانی وی را معاون خود در لشڪر 41 ثارالله ڪرد و نیز سفارش اڪید ڪه اگر روزی به شهادت رسید، «حاج یونس» فرمانده لشڪر ثارالله شود. اما یونس در والفجر ۴ در سال ۱۳۶۴، با سری جدا از بدن به حضرت سیدالشهداء (ع) پیوست و با خیل شهیدان محشور شد.
یونس ڪه با لقمههای حلالِ هیزمشڪنی پدرش و با پرورش در دامان پاڪ مادر مؤمنهاش، قد ڪشیده بود، دوست و همنشین حاج قاسم بود. آیا همنشینی معنوی و ارزشیِ اینچنینی، دو دوست را، دو همرزم را، دو فقرچشیدهی ڪرمانی (حاج یونس زنگیآبادی و حاج قاسم سلیمانی) را بالِ پرواز نمیبخشد؟ آیا بیدلیل و علت بود ڪه شهید رشید سلیمانی با همهی خلوص و پاڪی وصیت نمود در همان مزار شهیدان ڪرمان به خاڪ سپرده شود ڪه دوستان شهیدش آنجا گِرد هم حلقه زدهاند؟ نه، هرگز. زیرا او با آنان، و با پیوستگیهای معرفتی و حُبّی و عرفانییی ڪه میانشان چون سیمان چسبندگی آفریده بود، پلّههای اخلاص و سُرور را طی نمود.
بله؛ باید رمزگشایی ڪرد ڪه ڪمالطلبی انسان، چگونه موجب میشود ڪه پلهپله تا به ملاقات با خدا بینجامد. هم «یونس زنگیآبادی»، هم «حسین یوسفالهی» و هم «قاسم سلیمانی» از همین خاڪ پُرگهر برخاستند؛ ایران، و بیآنڪه ڪسی بخواهد از آنان قدّیس بسازد و دروغبافی ڪند، خود، زندگی و زِمام امور خود را افلاڪی ڪردند و ملڪوتی. این اُسوههای انسانی، ڪه فرزندان عادی ڪُهندیار ایراناند، نه «افسانهی ساختگی»اند و نه «اسطورهی خیالی»؛ واقعی و حیقیقیاند. برآمده از ایمان، برخاسته از ایران.
۸ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۴)
به مناسبت فاطمیه : روزی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به محضر پیامبر (ص) آمد و گفت: «یا رسولاللّه! سلمان از لباس سادهی من تعجب مىڪند! قسم به خدایى ڪه تو را به پیامبرى برانگیخته است، مدت پنج سال است ڪه زیرانداز شبانهی من و على پوست گوسفندى است ڪه روزها علوفهی شترمان را بر روى آن مىریزیم، و بالش ما نیز قطعه پوستى است ڪه درون آن از لیف درخت خرماست.»
شانزده نڪته از یڪ نامه
هشت: اگر مستمندى را دیدى ڪه توشهات را تا قیامت مىبرَد، و فردا ڪه به آن نیاز دارى به تو باز مىگرداند، ڪمڪ او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بیشتر انفاق ڪن، و همراه او بفرست، زیرا ممڪن است روزى در رستاخیز در جستجوى چنین فردى باشى و او را نیابى.
پاسخ
سلام جناب حجتالاسلام احمدی
من اگر بر فرض روبهروی اشپیگل نشسته بودم، زبان دیپلماتیک پیچیدهای بهکار میبستم و مثلاً میگفتم:
شما اشپیگل! از چیزی سخن میگویی که لافزن آن ممکن است دومین سهشنبهی نوامبر محو شود!
و نیز یک نکتهی معرفتی هم میگفتم: اسلام ما با منطق جلو آمده است، نه با استبداد.
@
سلام. اشک برای حضرت فاطمه (س) ریشه در معرفت دارد. دلی که منبع معرفت شود، خود سرچشمهی چشم میشود برای ریختن اشک. این سرچشمه را باید زلال نگه داشت و چنین دلهاییست که پاسبان انسان است. شما که ساداتی، باید هم اشکبار باشی. مأجورید.
تحلیلی بر بستنِ مرڪز اسلامی هامبورگ
به نام خدا. سلام. آلمان، مرڪز اسلامی هامبورگ را بست. به چه علت؟ به علت برپایی مراسم بزرگداشت شهید قاسم سلیمانی. چند نڪتهی تحلیلی برای این اقدام:
نڪتهی یڪم: آلمان به لحاظ سنتی، مهد فلسفه است و فیلسوفان. بستنِ یڪ مرڪز فڪری و دینی دستڪم به یڪ ڪشور فلسفی و فڪری، هارمونی (=همآهنگی) ندارد.
نڪتهی دوم: آلمان به لحاظ حڪومتی، از پیشتازان نظام چندحزبی است. از این زاویه نیز، بستن مقرّ عبادی و فڪری مسلمانان، به یڪ ڪشور چندحزبی و پیشرو در سیستم پارلمانی ڪه علامت پذیرش تڪثُّر و تفڪر پلورالی است، نمیآید.
نڪتهی سوم: آلمان به لحاظ جهانی، از حڪومتهای دموڪراتیڪ و جلودار است. با این صبغه و سابقه هم، بستن مؤسّسهی مسلمین به آلمان غیرنازی! همخوانی ندارد.
نڪتهی چهارم: این مرڪز دستڪم در طول شصت سال اخیر سه چهرهی فڪری و روحانی ایران را در خود جای داده بود، ڪه هر ڪدام نماینده و نماد تفڪر میان مردم ایران بوده و هستند: شهید بهشتی، محمد مجتهد شبستری، سید محمد خاتمی. بستن چنین مرڪزی، (ڪه با همّت و فڪر بلند مرحوم آیتالله بروجردی رونق یافت و مرڪزی برای اتصال و گفتوشنود شرق با غرب بود) حتی اگر به بازگشایی دوباره هم بینجامد، نشان از این دارد ڪه آلمان هم مانند هر رژیم و نظام مدعی دیگر جهان، وقتی از اندیشهای بهراسد، به آن فرصت تنفُّس و حیات نمیدهد. تضاد آشڪار میان ادّعا و عمل.
نڪتهی پنجم: برای آدمهای اهل و عاقل، بسی مبرهَن و هویداست ڪه مغربزمین، گفتار آزادی و نظام سڪیولاری و لیبرالی سر میدهد، ولی وقتی پای ڪردار فرا برسد، پندارهای همان هیتلر و موسولینی و رفتار راتڪو ملادیچ (=قصّاب بوسنی) به میدان میرسد.
نڪتهی ششم: مغربزمین دانشمندان بزرگی داشته و دارد ڪه افڪار و آموزههای مترقّی و متعالی در گفتارشان موج میزند و قابل خواندن و احتراماند، اما غربِ سیاسی هرگز از غرب اندیشهای پیروی نمیڪند و این اندیشمندان، چه گذشته و چه حال و اڪنونِ آنان هستند ڪه در جامعهی خود از همه غریبترند و تڪ و تنها افتادهاند. پس؛ ایرانی! خود را بیاب؛ و در برابر غرب خویشتنِ خویش را نباز. ڪه نمیبازی. آری، ڪه نمیبازی.
۹ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
شانزده نکته از یک نامه
نُه: خواستههاى تو به گونهاى باشد که جمال و زیبایى تو را تأمین، و رنج و سختى را از تو دور کند، پس نه مال دنیا براى تو پایدار، و نه تو براى مالِ دنیا باقى خواهى ماند.
«ڪِّه» را میشڪافم
این واژهی محلی مازندرانی، وقتی با پیشوند «آڪّ» اسڪورت (=همراهی) شود، ژرفتر فهمیده میشود. با سه مثال روشن میڪنم:
۱. وقتی مثلاً ڪسی بِنه میخورَد (=بر زمین میاُفتد) طرف مقابل، یا به شوخی و یا به جدّ و حسّ تلافی میگوید: آڪّ ڪِّه، خُب بَیّه.
۲. وقتی مثلاً ڪسی خبری میشنَود ڪه نشان میدهد طرف شڪست خورده است، یا مُفلس (=ورشڪسته) شده است، یا به بُنبست رسیده است، میگوید: آڪّ ڪِّه، خُب بَیّه. مِه دِل پی بَڪارده. یعنی دلشادم.
۳. وقتی مثلاً ڪسی یڪ نوشابهی سرد و به قول رایج تگری مینوشد، یا هفت شڪم سیرِسیر میخورد، با خود میگوید: آڪّ ڪِّه. یعنی چه خوب سیراب و سیر شدم. بگذرم.
پاسخ
سلام جناب آقا رضا ادبی
منطقی نوشتی و حتی میتوانی قید گمان را هم برداری. چون مثل روز روشن است.
آمریکا و پیروانش، دستکم سه چیز ما را میخواهند:
۱. موشک نداشته باشیم، چه بالستیک (=پرتاب بلند)، چه کروز (=پرتاب در سطح پایین)
۲. اعضای سپاه کاهش پیدا کند.
۳. به اسرائیل جعلی، هیچی نگوییم! ولی اسرائیل آزاد است هرچه میخواهد با همه بکند.
نکته: اسلام پایهگذار صلح و ایمان و امنیت است، و پیامبر رحمتش (ص) با دعوت و نامه و سخن، پیش رفت، اما هنگامهی دفاع و مقاومت، هرگز هراس و تردید نداشت.
پاسخ
سلام جناب آشیخ محمد
کمی از آن اصول فقه را گاهگاه برای ما بکاو. من کتابی از اصول خواندم به تحریر شیخ عیسی ولایی، نمیدانم او درین رشته، سررشتهای دارد یا نه. اما چون نشر نی آن را چاپ کرد، حدس زدم باید نوشتهای دقیق باشد.
پاسخ
سلام جناب صدرالدین
مهم همین است که اصلیترین خبرهای مملکت، درین مدرسه توسط اعضا به بحث کشانده میشود. این علامت خوبی برای تفکر و و آموختن است. نوشتهی شما همواره دربردارندهی نکات ارزنده و قابل کاوش است. درود.
پاسخ
سلام جناب عبدالرحیم
وجود علمای بزرگ و وارسته چه در «حال» و چه در «گذشته» در دارابکلا برکات زیادی آفریده و میآفریند. یاد پدر شما مرحوم حاج آقا آفاقی که روحانی باسواد، انقلابی و مردمدار محل بود، گرامی باد.
پاسخ
سلام جناب حجتالاسلام احمدی
با این نوشته، حق فاطمیه را درین مدرسه ادا نمودی. با نام بردن از مرحوم علامه عبدالحسین امینی فرصت تمهید کردی تا نکتهای بگویم:
مرحوم استاد محمدتقی شریعتی پدر دکتر علی شریعتی، تعریف میکرد یک بار با علامه امینی داخل ماشین همنشین و همراه بود. علامه امینی با محمدتقی دوست و مرتبط بود. گفت علامه امینی از مشهد تا نیشابور، در داخل ماشین پشت به مشهد و حرم امام رضا (ع) نکرد، و رو به مشهد نشست تا ادب به مقام حضرت رضا را اینحد رعایت کرده باشد.
پاسخ
از مسألهی مهمی سخن به میان آوردی: انعطافپذیری. ریشهی این نگرش، منافع ملی است؛ یعنی منافع ملی، نوع انعطاف را الزام و ایجاب (=وجوب) میکند. و منافع ملی امری ایستا نیست، پویاست. به زبان امروزی باید همیشه «بهروزرسانی» شود. وگرنه در پوستهی خود میماند. این نیازمند چشمان روشنگر و مغزهای فعال کشور است که منافع ملی را رصد کنند و تشخیص دهند، در هر برهه، چه چیز نافع است و چه چیز زیانبار.
اما ناراحتی و بغض که گفتی، یک پاره از واکنشتان است، که هم قابل درک است و هم ستودنی. مهم این است این رفتار دولت آلمان به عنوان مهد فلسفه و کشوری مبتنی بر رأی با احزاب چندگانه، چه نامی دارد از نظر خودت.
در پایان جواب، یک نکتهی سیاسی بگویم: کشور اگر دموکراتیک است، بدین معنی نیست، از هر نقص و عیب پاک است. دموکراسی روش است، کارکردها اما فرهنگ. پس؛ دموکراسی گرچه مردمیترین نوع حکومت است و با سایر حکومتها متمایز، اما گرفتار رفتارهای غیردموکراتیک هم میشود.
جناب آقای قربانی سلام
متن تحلیلی و تفسیری و روایی شما را خواندم. از بند ۱ تا ۶ دست به سیر تاریخی زدید که به نظرم خوب و بادقت نوشتی. این شش بند جمعبندی روشمند برای خواننده است. متشکرم.
اما بعد از بند ۷ تا بند ۱۰ با گزارههایت حرف دارم؛ در واقع نوعی تکمیل و یا به قول خودتان افزودنی مُجاز است.
بند ۷ : اسرائیل همانطور که قانون اساسی مکتوب را نمیپذیرد، تعیین هیچگونه «مرز» را برای محدودهی جغرافیاییاش نمیپذیرد. این نپذیرفتن مرز، در معاملهی قرن هم به صراحت ذکر شده است. شاید نمیخواهد شعار نیل تا فرات را با قبول مرز، به لحاظ حقوق بینالملل منتفی کند.
بند ۸ : تأکیدت بر لفظ «مدعی» درین گزاره، نشان واقعگرایی و انصاف شماست. سپاس.
بند ۹ : عنوان مطلق کشورهای عربی درین بند، واقعیت ندارد. چون فقط سه کشور حمایت کردند؛ همان سه کشور مشهور به «گاو شیرده». علاوه بر این جنابعالی با رعایت شأن پژوهندگی، از لفظ علمی «احتمالاً» استفاده کردی، ضمن تشکر، باید بگویم نتیجهگیریات مبنی بر «رضایت» اعراب، از نظر من هنوز نامعلوم است.
بند ۱۰ : جملهای که با «شاید» خاتمه دادی، بخشی از افکار عمومی را نشان میدهد، اما آنچه در منطقه واقعیت دارد، این را نتیجه نمیدهد.
اضافه کنم راهکار رهبری مبنی بر برگزاری انتخابات سرنوشت با حضور تمام فلسطینیان یعنی مسلمان، مسیحی، یهودی، راهکار دموکراتیک است. اما آنچه آمریکا در پی آن است، راهکار خیانت به فلسطین و خدمت به صهیونیسم.
در «مدرسهی سلیمانی» (۹)
به نام خدا. سلام. شخصیت افراد، بهویژه مشاهیر را به گواهی و تصدیق دیگران نیز میتوان درڪ ڪرد. مثلاً به این نمونه در بارهی شخصیت معنوی حاج قاسم اشاره میڪنم و فشرده مینویسم:
شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی به همراه رهبری در سال ۱۳۸۴ به دیدار یڪ خانوادهی شهید در ڪرمان میروند. در آنجا یڪی از منتسبان شهید، از رهبری میخواهند ڪه در قیامت وی را شفاعت ڪنند. شفاعت نوعی عفوطلبی در میان دینداران است.
اما رهبری ضمن تأڪید بر شفیعبودن شهیدان و پدر و مادر شهدا، و نیز بیان این سخن ڪه «ما چهڪارهایم ڪه شما را شفاعت ڪنیم؟» خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی اینگونه میگویند:
«این آقای حاج قاسم هم از آنهایی است ڪه شفاعت میڪند انشاءالله.»
حاج قاسم سلیمانی -آن مرد ستُرگ و فروتن و آسمانی- وقتی با این جملهی سراسر مؤیّدانهی رهبری مواجه میشود «سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.»
به امید شفاعت از شهید حاج قاسم.
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ:
سلام. اشک برای حضرت فاطمه (س) ریشه در معرفت دارد. دلی که منبع معرفت شود، خود سرچشمهی چشم میشود برای ریختن اشک. این سرچشمه را باید زلال نگه داشت و چنین دلهاییست که پاسبان انسان است.
چرا جنبشهای ڪمونیستی در ایران موفق نشدند؟
درنگ در نغمه. ۱۲۷. به نام خدا. این یک بحث اندیشهای و جامعهشناسی سیاسی است. ما میبایست در ایرانشناسی از مستشرقین! (=شرقشناسان) پیشی بگیریم. به عنوان مثال شاید برای هر یڪ از ما این سؤال یا پرسش مطرح باشد ڪه چرا ڪمونیستها در ایران موفق نبودند؟ و نتوانستند ایران را در دست بگیرند؟ من برای این مسأله دستڪم پنج علت و دلیل میبینم. در واقع جوابها، بهحتم به فراخور افکار زیاد است، ولی یڪ پاسخ من این است:
چونڪه؛ ڪمونیستها _از جمله حزب منسجم و وابستهی توده_ حداقل پنج نقص و مشڪل داشتند. ڪما آنڪه عامّهی آنان، مارڪسیسم را دوای دردِ جامعهی فاسد و رو به زوال می دانستند و برای ایجاد جامعهی بیطبقه و مساوی تلاش داشتند:
۱. جنبش ڪمونیستی زاییدهی سیاست جهانی ڪمونیسم بینالملل بود، نه زادۀ ملیگرایی ایران و جنبش عدالتگرای شیعه. یعنی فرمان از شوروی میگرفت، یا از مائو تسه تونگ.
۲. وابسته به شوروی بودند ڪه به لحاظ تاریخی و دینی آن ڪشور نزد ایرانیان چهرهای منفور و ملوّن (=رنگارنگ) داشت، ڪه در دورهی تزارها چشم طمع به خاڪ ایران داشت و بخشی وسیع و غنی از سرزمین مادری ما را بلعید.
۳. ڪمونیستها، با رویڪرد مُلحدانه و مُنڪرانه، فاقدِ نیروی معنویِ لازم برای بسیج تودههای مسلمان بودند. حتی واژهی ڪمونیست نیز، نزد مردم مسلمان و دیندار ایران مساوی بود با «خدا نیست»؛ ڪه این تلقّی، واڪنش سرسختانهای را در برابر این گرایش ایجاد مینمود؛ علاوه اینڪه، نه فقط ڪارزار پدید میآمد، بلڪه در این وادی، صدها جلد ڪتاب در ایران در ردّ مارڪسیسم نوشته شد.
۴. میان روشفڪران پیشتاز جنبشها و احزاب ڪمونیستی و ڪارگران حامی آنها، همیشه اختلاف فڪری، فرهنگی و تاڪتیڪی و در یڪ ڪلام، تضاد منافع طبقاتی بود. وحدت رویّه و مشیء واحد نداشتند.
۵. جهان و ایران در نفوذ ندادن به ڪمونیستها در ایران و خاورمیانه، اشتراڪ هدف داشتند. در این میان استراتژی «سدِّ نفوذ» آمریڪا ڪه ناشی از همین دغدغه و خطر بود، بر دولتها نیز اثر میگذاشت. یعنی آمریڪا پول میداد تا جلوی نفوذ ڪمونیستها گرفته شود. رژیم پهلوی در ڪشتن ڪمونیستها در ایران بهویژه تئوریسینها و سران آن از همین خط پیروی میڪرد.
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
توضیح دامنه: ابتدا با عزم، بر نماد دولت تروریست و غارتگر آمریکا پا گذاشتم، زیرا این کشور یاغی نه فقط به ایران، که به تمام ملتهای آگاه جهان زور میگوید. سپس وارد محل دعوت شدم.👇
پاسخ:
سلام سید علی اصغر. دربارهی کتاب، کتابخانه و کتابخوانی نوشتارت آکنده از آموزه است. گویی ثمرهی پنجدهه اندیشیدن حیات خود را در یک تابلو، نقاشی کردی. من برق روشنای کلمات را از لابهلای گفتارت دیدم. با تو همآوا هستم که کتاب انسان را بزرگ میکند و پلهپله وی را به ورای جهل میرساند. وقتی آدمی از جهل عبور کرد، خود پل پولادین برای خود و یا همپویههایش میشود. کتاب را گرامی داشتی، چون تا یاد دارم، ورقههای کتاب را بر صدها خروار پول برتر مینشاندی. درود بر این متن و پویهی پویندهیتان.
برابری و عرب و عجَم
به نام خدا. سلام. از نظر قرآن انسانها با هم برابرند. با اینکه این اصل آسانگیر و روشنگر وجود دارد، اما در طول تاریخ اسلام، برابری، از سوی عدهای -چه حاکمان و چه عالمان چه مردمان- یا نادیده گرفته شده، یا اختلاف آراء برخاسته و یا اساساً پذیرفته نشده است و نزاع ساز شده. با سه مثال، مطلبم را روشنتر میکنم؛ سراغ حاکمان جور نمیروم، که رفتارشان بر اهل خرَد برملاست، از همین عالمان نمونه میآورم که علَم و پرچم و راهنمای مردماند:
ابوحنیفه از بزرگان و حتی بزرگترین فقیه اهل سنت است، بهطوریکه به «امام اعظم» مشهور است. او با آنکه ایرانی است اما فتوا صادر کرده که عجَم، کُفوِ (=مساوی، همتا، برابر، معادل) عرب نیست. و عجم نمیتواند زنِ عرب بگیرد.
علامه حلّی فقیه شیعه اما با آنکه عرب است، در کتاب «تذکره الفقهاء» این سخن ابوحنیفه را «نادرست» میداند و میگوید «در اسلام، شریفِ علوی با کنیز حبَشی برابر است.»
مالکبن انَس نیز با آنکه عرب است و از چهار فقیه محلِ رجوع مذهب اهل تسنّن، معتقد است «عجم و عرب» از این نظر تفاوتی ندارد. در واقع نظر او ردّی بر نظر ابوحنیفه به حساب میآید.
کسانی که طالب بحث بیشتر و تتبّع ژرفتری هستند میتوانند کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اثر شهید مطهری را بازخوانی کنند. در اینجا ابتدا آیهی مورد بحث را میآورم تا تدبرّ و تبرّک گردد و سپس یک سخن از حضرت امام صادق (ع) را.
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.
هان اى مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلى در آوردهایم تا با یکدیگر اُنس و آشنایى یابید، بىگمان گرامىترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، که خداوند داناى آگاه است.
(سورهی حجرات، آیهی 13- ترجمهی خرمشاهی)
امام صادق (ع) سخنی در بارهی ایرانیان و آن عربهایی که به ظاهر به اسلام روی آوردند ولی از درون نفاق داشتند، دارد که برای پایان این متن مفید است. آن پیشوای صادق میفرماید: «این اعراب منافق از ترس مسلمان شدند، اما ایرانیان با میل و رغبت مسلمان شدند.»
در ایران امروز هم هنوز هستند کسانی که به نژاد عرب بد میگویند و ناسزا. اینان هم انسان و انسانیت را به نژاد خود میفروشند و سخت در اشتباهاند.
۱۱ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ:
سلام آقای..
من برای اینکه جنابعالی ازین دیدگاه در بارهی آمریکا، برخورداری به شما اشکالی وارد نمیکنم؛ زیرا با شناختی که ازت دارم معتقدم برای این منظر فکریات حتماً حجت و دلیل داری که شما را به این باور رساند. نیز آزادی فکری به شما این شأن را میبخشد علاوه بر بیان عقاید خود، به نقد فکر و یا رفتار من بپردازی. اما جواب من کوتاه است:
من این رفتارم را که پا میگذارم بر پرچم امپریالیست آمریکا، نه تنها خلاف شرع نمیدانم بلکه ناشی از اراده و اندیشه و آزادیام میدانم؛ چونکه این دولت را شرّ و شریر و مظهر فرعونیت معاصر میدانم که به فرمودهی امام خمینی (مقتدای ابدی ظلمستیزان جهان) آمریکا شیطان بزرگ است. و خدا بر ما الزام داشته با شیطان و و جنود شیطان ناآشتی باشیم.
حق این است که ملت آمریکا با دولت آمریکا فرق دارد، گرچه بخشی از ملت آمریکا همان کسانیاند که این دولتهای چپاولگر و زورگو را ایجاد کرده و میکنند؛ و این آنان هستند که باید جوابگوی این باشند که چرا نظامشان به ملتهای جهان ستم میکند و به خاطر شریان نفت، شریانهای خون انسانهای روی کُرهی زمین را میریزد. این آنان هستند که باید دولتهای جنگطلب خود را مؤاخذه کنند که چرا به ملتهای آزاد و آگاه که زیر زور نمیروند، اینهمه بد میکند.
پا گذاشتن ملتها روی پرچم دولت فاشیست و تروریست آمریکا یک پیام رساست به دولت جنایتپیشهی آمریکا که نه فقط دولت ملی مرحوم مصدق را سرنگون میکند بلکه تا کنون بیش از 56 دولت جهان را با تجاوز نظامی و کمک به کودتا سرنگون کرده است و هم اینک نیز در تمام کشورهای نفتخیز منطقه پایگاه زده است که جلوی تمدنسازی و پیشرفت و قدرت و اقتدار ایران را بگیرد تا سران حکومتهای عشیرهای منطقه را بر سر قدرت نگه دارد؛ که به فرمودهی رهبری تا از این «گاوهای شیرده» تا میتواند بدوشد؛ دوشیدن چندین میلیارد دلار و دادن چندین نوع سلاح نابکار.
وقتی ایران قاجاریه را تجربه میکرد آمریکا تأسیس شد؛ چگونه؟ حتماً میدانید چگونه. با قتلعام سرخپوستان و نسلکشی بومیان. اما ایران تا مغز کشش دارد اگر بتواند تا به کهنسالهای دورِ دور برسد، تمدن داشته و پیام. حالا این دولت یاغی و سلطهطلب وقتی از سوی ایران سرافکنده و ذلیل شد، میخواهد نقاط تمدنی ما را بمباران کند. پرچم که سهله، ما به گفتهی سدید امام خمینی آمریکا را زیر پا میگذاریم.
عجب نمیکنم از انگشتشمار افرادی در ایران که تا یک ملت پا میگذارد بر پرچم نماد شیطان، یا آتش میزند این نشانهی دولت شررات را، فوری عصبانی میشوند و شرارهی دلشان مشتعل میشود و چنین و چنان میگویند. ولی وقتی رئیس فاشیست دولت تروریست آمریکا، سلیمانی این برترین قهرمان ملی ایران (از آغاز تا اکنون ما) را آتش میزند، نه فقط ناراحت نمیشوند بلکه احتمال میدهم در دل ذوق هم میکنند.
راستی آقای...! از این تیپ افراد را بپرس که چرا از آتشزدن سردار وطن و میهن و دین سلیمانی توسط دولت شرارتمحور آمریکا به خشم نیامدند و در عوض زیر پل حافظ به جای مرگ بر آمریکا، به سلیمانی و رهبری جسارت و بیشرمی کردند. بگذرم و بازم تأکید میکنم برای شما ... حساب جدایی دارم و به افکار درخشان تو احترام میگذارم. با درود و پوزش.
پاسخ:
جناب آقای... سلام
اختیار با شماست، پا نگذاری یا آتش نزنی. آزادی. پس بگذار اختیار با دیگران هم باشد که اختیار کنند که پا بگذارند یا آتش بزنند. چرا که آزادند. پس، این وسط خودت هم با پوزش دست به کاسبی نزن! این آخری کشکولی!
شانزده نکته از یک نامه
یازده: همانا دنیاپرستان چونان سگهاى درنده، عوعوکُنان، براى دریدن صید در شتاباند، برخى به برخى دیگر هجوم آورند، و نیرومندشان، ناتوان را مىخورَد، و بزرگترها کوچکترها را...، هم دنیا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنیا به بازى پرداخته، و آخرت را فراموش کردهاند.
پاسخ:
جناب ... سلام
علاوه کنم به علاوههای خوب متن شما دو چیز را:
۱. ستارههای موجود بر پرچم آمریکا نشان یک ایالت است. آلاسکا را آمریکا به حیله خرید، و یک ستاره به پرچم اضافه کرد. اگر گروئلند دانمارک را هم بزودی با زور و حیله بگیرد، حتما یک ستارهی دیگر بر آن میافزاید.
۲. همین ایران ما، یک سازمان که در دریوزگی و خیانت هیچ چیز کم نگذاشته و سربازکوچولوهای صدام شده بودند، روی پرچم ایران نشان الله را محو کرده و یک نشان دیگر بر آن نشانده و حتی دیده شده برخیها در ایران پرچم سه رنگ را حفظ کردند، اما الله را پاک کردند. و حتی آن پرچم بی نشانهی الله را نشان خود گذاشتهاند. که مثلا پُز باستانگرایی! بدهند. پس، در ایران از سوی انگشتشماری که غفلت دارند، داغ، داغ احترام به پرچم نیست، چیز دیگر است.
پاسخ:
روز شما هم به نیکی جناب. بله، در آخر نوشتی «و همه جا». و من درین راستا بیفزایم از جمله همین متنهای شما را که برای من حقیقتاً دستکم سه حُسن دارد که شما اگر خواستی اسم بگذاری، بذار کسب و کار:
حُسن نخست نوشتههایت برای من این است بر من میآموزاند. حتی نکاتی داری که من تا کنون آن را بلد نبودم. حُسن ثانی این است که مرا به کسب و کار مطالعه وامیدارد، و چه کاسبییی بالاتر از مطالعه؟ حُسن سوم هم این است از روی تضاد و تفاوت و نیز تشابه فکری میانمان -که از شئونات خوب انسان است- پی به درستی یا نادرستی افکار و نظراتم میبرم و خودم را میسازم. به عبارتی حتی اگر نادرستترین نوشته هم بر جای بگذاری، برای من پلهی فکرت است و خودساختگی؛ که این یکی تمرین سختی است، سختتر از یوگا. در ضمن کمی هم به جملاتت خندیدم، البته نه نیشخند، که از نوع نوشخند.
بحث ۱۴۰ : با بازگشت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- پس از ۱۴ سال تبعید به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ، یک سخنرانی تاریخساز در بهشت زهرا انجام گرفت که توانست سلطنت پهلوی را به کمک ملت واژگون کند. پرسش این است از آن سخنرانی امام، چه برداشتهایی داشته و دارید؟ اگر کسی خاطرهای هم دارد، یا در جایی خوانده و یا شنیده است، نقل آن میتواند پاسخی به بحث ۱۴۰ باشد. این پرسش جهت بحث و نظر در پیشخوان مدرسهی فکرت سنجاق میشود.
پاسخ: