مدرسه فکرت ۳۵
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت سی و پنجم
پاسخ:
سلام جناب حجتالاسلام شیخ مهدی رمضانی
بلی؛ عالیجناب کارشناس دین هستید. و سخن شما حاکی از دقت است. من عین سخن رسول الله (ص) را استناد کردم که فرمودند: «انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب» رمضان بدین سبب رمضان نامیده شده است که گناهان را میسوزاند.
چون پیامبر خدا (ص) اینگونه بیان داشتند و قید و شرطی نیاوردند، من هم در آن دخل و تصرّف نکردم. و به فرمودهی شما تخصیص نزدم.
بههرحال، من برداشتم این است همین ماه به دلیل فیض و برکاتی که با خود بههمراه دارد، ممکن است موجب شود فردی که حقالناس بر گردن دارد، ندامت کند و آن را بپردازد و متنبّه (=آگاه) گردد. متشکرم شیخ.
پاسخ بحث ۱۲۴
قسمت آخر
پارسال ۱۱ شب آخر ماه رمضان را مشهد کنار حرم امام رضا _علیهالسلام_ بودم. شبهای قدرِ کمنظیری دارد. هم به انبوهی جمعیت _که گرداگرد تمام حرم و اطراف حرم را دربر میگیرد_ هم به حسّوحالی که به خودِ فرد دست میدهد. گویا یک رسم دیرین است که از بیشتر روستاها و شهرهای استان، خانوادگی سرازیر میشوند تا در سه شب قدر، سیر صعودی پیدا کنند و اندازهگیری شوند. صحنههای دلانگیزی دیده بودم با چشمانم. بگذرم. امید است درکِ زیباییهای شبهای قدر و ماه رمضان برای هر کس در مشهد تجربه شود. من در سنِّ خودم همچین موج انسانی ندیده بودم. به نظر من، در یک جمعبندی نیمهنهایی، در ماه رمضان با همهی سختیهای تشنگی و گرسنگیاش، دستکم سه انرژی معنوی به درون آدمی دمیده میشود که بالاترین خیزش است: احساس بخشیدگی، نرمش اخلاقی، زیباترشدن خوردنیها و آشامیدنیها. از سید _یار دور و درازم_ ممنونم که پیشخوان مدرسهی فکرت را با این پرسش خوب ۱۲۴ آراست.
فلکه فکرت(۳۶)
چکُّش
به نام خدا. سلام. فیلمهای گفتارمحور را بیشتر میپسندم؛ زیرا وادار به یادداشت میشوی. در یک فیلم سینمایی خارجی دیدم که قهرمان داستان میگفت: هر کس چکُّش دست گیرد، همه را میخ میپندارد!
توضیح: البته که قید «همه» در این نقل، نمیتواند درست باشد؛ زیرا تعمیم داده است.
نکته: فیلمهای مسعود کیمیایی نیز گفتارمحور است. یاد فیلم «ضیافت» او افتادم ساختهی سال ۱۳۷۴ که در آن چند رفیق دورافتاده از هم، در جایی جمع میشوند و با هم، پیمان جدید میبندند. در یک صحنه است که رفیقی میگوید: دردم این است... آن رفیق دیگر فوری میگوید مگر تو هم درد داری!... آن رفیق سوم میپّرد وسطِ حرف و میگوید: فکر کنم نداشته باشد. رفیق چهارم وارد ماجرا میشود و میگوید: تو چی! تو مگر فکر هم داری! رفیق پنجم میآید... . بگذرم که خوبیاش این بوده در حینِ بگومگو، چکُّش! نگرفتند که همدیگر را میخ بپندارند.
رمَضان، گناه را میسوزاند (۳)
ماه رمضان بیشتر به قلب سر میزنند و با او گپوگفت دارند. خواستم درین قسمت، نقب (=دالان) به قلب بزنم:
قلبِ سلیم یعنی دل از همهچیز شُسته و به خدا پیوسته. سلیم در لغت یعنی مارگزیده، که در خود میپیچد و بیقرار گشته.
جریر بغدادی از عُرفای بزرگ میگوید: قلبها سه قسماند: قلب مُنیب، قلب شهید، قلب سلیم.
قلب سلیم با سلامت است. قلب مُنیب (=رویآورنده سوی خدا) معدنِ درد است. و قلب شهید (=گواه و ناظر) حاضر نزد خدا.
بقیهی تفسیر و تکریم قلب با شما.
بازهم تذکر به آقای محمد عبدی
سلام جناب عبدی
تذکر به شما:
دیروز وقتی این تلاوت قرآن صبحگاهی را دیدم، فکر میکردم طی این ماه پیوستهنگار این عنوان و متن آرامبخش دلها میشوی، اما گشتم دیدم امروز هی رفتی سر وقت پستهای وقتکُش و کمسود دادِ «مُضحک میگوید» سر دادی. به تو نمیآمده داغ کنی! برادرم صبحگاهی دوم بیاور و روزهای بعد سوم و نهم و بیستونهم را. چرا اوقات خود را صرف اندیشیدن نمیکنی؟ و در لای خبرهای کمفروغ و گاه سست میپیچانی؟ دلی که از تو سراغ داشتم و دارم چنین نبوده... به فرمودهی قرآن منفعت بدان این خواستهام را ای مؤمن!
بحث ۱۲۵ : این سه موضوع زیر برای بحث و نظر در پیشخوان مدرسه سنجاق میشود: میتوان به یکی ازین سه جمله، یا هر سهی آن پاسخ داد. بیشتر بخوانید ↓
از امام علی _علیهالسلام_ نقل است که فرمودند: آیا خود را کوچک میپنداری در حالیکه جهانی بزرگتر در درونت نهفته است؟
بودا پس از ۱۳ سال سیر آفاقی و پنهانشدن و ترکِ خانواده، نهایتاً برمیگردد و میگوید با این تکاپو فهمیدم که جز بیکران انسان جایی برای رفتن وجود ندارد. یعنی سیر اَنفُسی و درونی و معنوی.
رودکی میسُراید:
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
توضیح: از نظر من در مفهوم «بزرگمردی» رودکی، «شیرزنی» هم نهفته است.
پاسخم به بحث ۱۲۵
از نظر من بودا، درست و بهموقع برگشت. گاه، برگشت عقبگرد نیست، بلکه ادامهی راه در مسیر درست است. اساساً هرگاه انسان، درون خود را با بیرونِ خود معامله کند، باخته است. بیرون و درون باید متوازن بماند.
گرچه به قول نصرالله فلسفی در مقدمهی داستان «قنبرعلی» _اثر کنت گوبینو ترجمهی مرحوم سید محمدعلی جمالزاده_ نمیتوان مغز و قلب را مثلاً با روده و شکِمبه برابر دانست، اما روده و شکِمبه هم وظیفهای را انجام میدهند که بدون آن دستگاه زیست و زندگی ناممکن است.
پس؛ در بحث ۱۲۵ این را میگویم که باید متوازن و متعادل بود و دانست که نگاه به درون _که همانا معنویت است_ والاتر و ژرفتر از نگاه به بیرون است که نگاه به آفاق است و مقدمه برای اَنفُس (=درون). زیرا در عرفان، انسان دو لاشه است. لاشهی شرقی و لاشهی غربی. لاشهی وجودی آدمی به قول عُرفا لاشهی روح و اشراقی اوست و انسان نیز عالَم کبیر است.
در پایان؛ از دو پاسخدهنده جنابان: جلیل قربانی و حجتالاسلام سیدمصطفی که در بحث ۱۲۵ مشارکت جُستند، تشکر وافر دارم. والسّلام.
زنگ شعر:
تو را ز کنگره عرش، میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
حافظ در همان غزل، بانگ کنگرهی عرش را برملا و هویدا میسازد:
غمِ جهان مَخور و پندِ من مَبر از یاد
سلام جناب دکتر ولینژاد
۱. چرخاندنِ فلکه همانا و نکتهپردازیات همانا.
۲. تفریق میان «بدفهمی» و «نفهمی» جالب بود و نیز وسعت دادن به معنای هر یک از این دو. اساساً خلاصی از کژفهمی هدف علم هرمنوتیک (=تفسیر متن) است.
۳. وَلِ چو و تِرشِ شیر را هم بهجا از واژگان محلی استخدام کردی و متن را با آن خوب آمیختی.
۴. و مهمتر اینکه بر بدفهمیها یک دهلیز دیگر افزودی که از گرفتاریهای روزگار است: یعنی نفهمیدنِ بدفهمی.
۵. یک جمله هم به آن دوست فرهیخته هدیه میکنم: فهم، به معنای کنارزدنِ بدفهمی است. سپاس از بازکردنِ فلکه فکرت.
سلام جناب آقای روحی
من همیشه خواستهام از همگان که تا از خبری یا متنی اطمینان حاصل نکردند، دستکم شکیبایی کنند در مدرسهی فکرت پست نکنند. من معتقدم «خبرزدگی» نیز گاه ممکن است مانند جوّزدگی و سرمازدگی برای آدمی زیانآور باشد. من روی اصل خبر، داوریی ندارم. چون نمیدانم. با سپاس از آن بزرگوار.
پاسخ
سلام. نه جناب ..، اتفاقاً سرِ مدیر از نوشتههای شما درد نمیآید. در مسائل ورزش شما خود کارشناس زبردست هستی و من چندان فردی مطلع در این زمینه نیستم. فقط میدانم و در سایتهای معتبر گاهی چشمم میافتد که در ورزشگاههای خود ایران، بدجوری تماشاگرنماها اموال عمومی را تخریب و صندلی ورزشگاه و اتوبوسها را ویران میکنند و حتی به جان همدیگر میافتند. که شما به این اِشراف دارید و آگاهید.
من یک بار با سید علیاصغر سال ۱۳۷۳ به ورزشگاه رفتم و از قضا آن روز هم نشستم کتاب «لیبرالیسم جان لاک» را خواندم! آسیبهایی که برشمردی و در پارهای پستهای خود تحلیل هم نوشتی، جای خدشه نیست. نظراتت را بهدور از واقعیت نمیدانم. البته آرمانشهر به قول افلاطون مدینه فاضله و به قول نظامی گنجوی «شهر نیکان» که دستنیافتنی است. میدانم مثال کبک را در پست بالاتر در کلیت آوردی. اما من سعی کردهام کبکی نباشم که سرش را زیر برف کرده باشد. ممنونم.
انسان راستین (۳۳)
سکوت اختیار میکند تا از لغزشها سالم بماند.
سلام جناب حجتالاسلام سیدمصطفی
دومین پاسخدهندهی مبحث ۱۲۵ بودید. ممنونم. متن شما را اینگونه باز میکنم:
۱. بلی؛ وسعت وجودی آدمی از همهی موجودات بیشتر است.
۲. موجودات همه تجلّی (=فروزان و نمایان) حضرت باریتعالی هستند.
۳. بلی انسان در قوس صعودیاش کمال مییابد. به قول مرحوم منتظری در کتاب از «آغاز تا انجام» انسان در قوس صعودِ نفس، دارای سه مرتبهی ادراک حسی، خیالی و عقلی است.
۴. علل مُعدّه نیز نیازمند زمینه است. زیرا فیض خداوند شگفتیساز است. یعنی آن علتی که شرایط پذیرش فیض الهی را داشته باشد.
۵. شما در واقع با این پاسخ، بر عظمت وجودی انسان انگشت اشاره گذاشتی. امید است بشریت در قوس نزولی درجا نزند و وارد قوس صعودی و بالارفتِ روحاش شود. سپاس
سلام جناب ...
ازینکه با متن امروز من رنجیدهخاطر شدی، با دهن روزهام عذرخواهی شرعی میکنم. نیّت من فقط و فقط خیرخواهی بود. ازین پس برای همیشه نسبت به شما سکوت کامل پیشه میکنم. اگر دیدی به هیچ پست و حتی سلام و علیک شما در مدرسه پاسخی ندادم، حمل بر صحت کن و سکوتم. درود. انشاءالله حقالناسی بابت آن پستم بر گردنم نیفتاده باشد. خدا نگهدار.
رمَضان، گناه را میسوزاند (۵)
پیامبر رحمت و شفقت (ص) بر خوشخو بودن انسان تأکید فراوان فرمودند. روزهگیر و شبزندهدار در نگاه آن پیامبر مهربان محکی برای انسانبودن است و خوشخو بودن. بهطوریکه اینگونه بیان داشتند:
«همانا انسان خوشخو پاداشِ روزهگیر و شبزندهدار دارد.»
رمَضان، گناه را میسوزاند (۴)
مُخلَص کیانند؟ ماه رمضان، اینگونه جستوجوگریها بیشتر از ماههای دیگر، ذهنها را درگیر تفکر و سبکبالی میکند.
مُخلَص کسانیاند که وقتی خود را برای خدا خالص (=بیآلایش، ناآلوده) کردند، خداوند نیز آنان را برای خود خالص نمود. بنابراین؛ غیر خداوند در دلهای آنان جایی ندارد.
برداشتی بود از تفسیر علامه طباطبایی دربارهی آیهی۴۰ سورهی حجر: إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. مگر آن بندگان اخلاص یافتهات را.
برای فهم این آیه، باید آیهی ۳۹ را نیز در نظر گرفت.
انسان راستین (۳۴)
در برابر مردم انصاف را رعایت میکند.
هفت کول (۳۸)
چرا هفت کول؟
به نام خدا. سلام. از فلکه فکرت به «هفت کول» کوچ کردم. تا دیگر فلکه، قلبِ به فلَک نشود! هفت کول نام یکی از بخشهای اصلی جنگل دارابکلا است؛ جایی زیبا، خاطرهانگیز با درختانی گونهگون و انبوه در زادگاه.
هفت دلیل داشت که عنوان ستون ثابتم در مدرسهی فکرت را «هفت کول» نام بگذارم. زیرا این عدد هفت در فرهنگ ما به معنای «بینهایت» است و در بسیاری از جاها نماد و رمز و راز و حکمت است:
۱. از نظر عرفان هفت شهر عطار به ترتیب: طلب. عشق. معرفت. استغنا توحید. حیرت. فقر و فنا.
۲. از نظر فرهنگ حماسی ایران هفت خوان رستم به ترتیب: بیشهی شیر. بیابان بیآب. جنگ با اژدها. زن جادو. جنگ با اولاد. جنگ با ارژنگ دیو. جنگ با دیوِ سفید.
۳. از نظر دین هفت دور طواف گرداگرد کعبه.
۴. هفت آسمان و نیز عوالم هفتگانه. بهترتیب عالمهای ذر. صُلب پدر. رحِم مادر. دنیا. برزخ. قیامت. خُلد.
۵. هفت سین سنت دیرین ایرانیان.
۶. هفت خوشهی پروین و ثریا در کهشکان.
۷. هفت روز هفته. هفت جدّ، هفت سنگ. هفت پیکر. و صدالبته منهایِ «هفتایی وِرگ» و هفتتیر.
دوستدارِ دوستداران معرفت و حقیقت: دامنه
سلام جناب دکتر ولینژاد
اتفاقاً اسم هر سه پسرم بهترتیب عارف، عادل و عاصم است. بر مبنای عرفان، عدالت و عصمت نامگذاری کردم نام فرزندانم را. چون شما ترکیب زیبای سهگانه را بهکار بردی این را مطرح کردم.
کاش ۵۰۰ کیلومتر دور نبودم؛ وگرنه با بخشی از اعضای مدرسه، مدرسهی فکرت حقیقی را راهاندازی میکردم در میاندورود. بگذرم و ممنونم از لطف و ادراک آن دوست دانا.
هفت کول (۳۹)
هر روز برایش شیر میبرَم!
به نام خدا. سلام. باید سوراخ عبایم را بدوزم... نه. نمیخواهد. بگذار باشد. زنندهتر از سوراخهای قلبم نیستند!
حاجیآقا! آخوند پارسال خیلی سختگیر بود... میگفت حمدوسورهی هیچکدامِ شما خوب نیست. از همه امتحان گرفت... هیچکس نتونست «ولاالضّالّین» را درست بگه!
شیخ یونس _شخصیت اصلی داستان_ از کربلایی محبّالله پرسید اصول دین چندتاست؟ گفت چهلتا. گفتم پنجتاست. گفت: آقای حاجی چقدر کم!
حاجآقا اَخضری میگه... . اخضری دیگه کیه؟ امامجمعه است دیگه. نمیشناسی مگه؟ نه. من هر روز برایش شیر میبرَم!
یادداشتهایم از رُمان «برکت» که اسفند ۱۳۹۶ آن را واوبهواو خواندم. قضایای خواندنی یک طلبهی روشنگرِ دانا _شیخ یونس برکت_ که برای تبلیغ به روستا رفته بود.
@
پاسخ به جناب ....
سلام
۱. میان «تمام» و «کمال» فرق است. یک ساختمان وقتی پایانکار گرفت، تمام میشود. اما «دین» تمام نمیشود، بلکه کامل میشود. و دینِ اسلام، کاملشدهی دین خدا از حضرت آدم _علیهالسلام_ تا حضرت خاتم _صلوات الله علیه وآله_ است.
۲. در آن متن گفتم «آموزهای اصیل ادیان». و این واژهام تحریفاتی را _که در طول تاریخ بر رُخسار برخی ادیان رخ داده است_ استثناء میکند.
۳. حتی در دین اسلام نیز بهعلت مقتضیات زمان، در همان آغاز اسلام، برخی از احکام نسخ شده است. و مؤمنان طبق شش اصل مهم آیهی ۳ تا ۵ بقره، باید مصدّقِ پیامبران پیش از پیامبر اسلام باشند وگرنه ایمانشان ناقص است. یعنی «ومااُنزلَ مِن قبلِکَ». برای یک مسلمان، عیسی مسیح (ع) همیشه برای مسلمانان یک اسوه، «عبدالله»، «کلمه» و «روحالله» و... است و آموزههای تحریف نشدهاش، مبتنی بر وحی خداست.
۴. اگر تشبیه کنم میتوانم مثال لامپ ۱۰۰۰ را با لامپ ۱۰۰ وات بزنم. اسلام، نور کامل است. و جمع انوار آموزههای همهی پیامبران خدا، با تکمیل احکام و شریعت بر مبنای زمان. وقتی لامپ هزار است، لامپ ۱۰۰ در برابرش از پارهای آموزهها و داشتهها و انوار کمتر دارد زیرا زمان لازم داشت تا دین، کامل شود و محمد (ص) خاتم ادیان باشد.
۵. حتی در دنیای علم نیز، همیشه نسخهی پیشرفتهتر، بر نسخههای پیشین ارجح است. اسلام، ثمرهی آموزههای تمامی انبیای الهی و نسخهی نهایی دینی است. اگر کسی از استضعاف فکری بیرون رود، اسلام را کاملترین مییابد.
۶. میان همهی ادیان الهی سازگاریست، میان دینداران هم باید مدارا باشد نه ستیزهگری.
ادامهی پاسخ:
من هم ممنونم از شما که طرح مسألهی خوبی کردید. از نظر من بحثم تمام.
فقط بیفزایم خودِ خدا در قرآن فرمود دین کامل شد: و لفظ «اَکملتُ... کامل کردم دین شما را» در سورهی مائده بهکار رفت. که جنابعالی این را بهتر از من میدانید. و وحی را پایان داد و نبوت را به خاتمیت رسانید. پس، آینده هم در اسلام دیده شد. و نقص ندارد که تکامل دوباره بیابد. لذا بشر باید این «دینِ کامل» را با عقل، آزادی اندیشه، درایت، دانش، تخصص و تفکر، فهم و استنباط کند.
از نظر شیعه نیز، مؤمنان باید از امامان معصوم _علیهمالسلام_ دریافت و پیروی نمایند. زیرا امام یعنی کسی که پیروان را به مقصد میبرَد. اما پیامبر یعنی کسی که مقصد را نشان میدهد و ابلاغ وحی میکند. پوزش اگر توضیح زیادی دادهام. خواستم مطلب کاملتر گفته شود. تشکر.
سلام سید
بلی؛ صحن علنی مدرسهی فکرت باید هم اینگونه بحثهای منطقی و پویا شکل بگیرد. اساساً «ایستایی» به انسان آسیب میزند. زمینهساز این بحث دینی، البته آن پاسخ شما به جناب شیخ جواد آفاقی بود که از ایراد نداشتن آموزههای دینی سخن به میان آورده بودی و جناب سید باقر هم خوب ورود نمود. خدا را شکر که این میانبحث مورد دقت و مطالعهی تو قرار گرفت و نکتهپردازی کردی و همین تفسیرت، محرّک قویی است که از دانش نیایستیم. ممنونم.
هفت کول (۴۰)
انحصار اکثریت!
به نام خدا. سلام. استادی داشتیم به اسم دکتر فرهنگ رجایی. اندیشههای سیاسی شرق باستان درس میداد. کتاب «معرکهی جهانبینیها» یکی از آثار اوست. او شیوهی پسندیدهای داشت. در اولین جلسه، شماره تلفن منزلش را به کلاس میداد تا در صورت نیاز، بین وی و شاگرد ربط علمی برقرار باشد؛ حتی اگر نیمهشب باشد. این استاد باسواد، یکی از چند استادی بود که برای من در افکار، اخلاق و رفتارش درس و پند و آموزه بود. ایشان به ما میگفت: دموکراسی انحصار اکثریت نیست، بلکه حاکم شدن آمریت اکثریت است با حضور فعّال اقلیت.
نکته هم بگویم: البته این قاعدهی زیبا، قانون میخواهد و قواعدِ بازی و رفتارشناسی را بلدبودن. برای اکثریت و اقلیتی که هر روز همنشین یکی از چهار جهتِ اصلی! باشد، این شدنی نیست. زیرا؛ حزبِ «باد» بودن و بادی شدن! این راه را ناهموار و سنگلاخی میکند.
دکتر فرهنگ رجایی
سلام جناب حجتالاسلام دارابکلایی
تحلیلنوشتهیتان را خواندم. در بند ۲ به نقل از «برخیها معتقدند» مسألهایی را پیش کشیدی که بسیار استبعاد میآفریند.
گرچه من چندسال است دولت شیکپوش را ناکارآمد میدانم و فاقد تحرّک و رهاشده بهخود. اما این اتهامی که در تحلیل شما _به نقل فاعلی مجهول_ درج است، نیازمند غور و تأمل است و نیز اثبات. بگذرم.
نقد من این بود که در تحلیل شما، رفتار تازهی دولت «حاشیهسازی» تحلیل شد. اما من باور ندارم. زیرا چنین اقدامی مخلّ امنیت ملیست و نمیتواند شکل بگیرد و قول آن فاعل مجهول، بسیار بدبینانه است. من این پارهی تحلیل در نوشتارت را با تردید زیاد مینگرم و حتی قبول ندارم. من تحلیلام این است دولت شیکپوش مستأصل (=گرفتار) شد و میخواهد آن شتاب را جبران کند که با ولع به سمت مذاکرات رفت و با اعتماد زیاد، زود به پای امضای آن رفت که روزبهروز آشکارتر میشود که چه خسارتی را امضا زدند. و چه ناشیگریی را از خود بروز دادند. بگذرم.
سلام جناب قربانی
بند ۵ در مورد شجریان هیچ ورود نمیکنم، اما مرحوم ذبیحی اطلاعات است یا خبر؟ سالش را نگفتی؟ زیرا واژهی «خودسر» آن زمان هنوز باب نشده بود. بههرحال، واژهی «خودسر» پس از قتلهای زنجیرهای وارد ادبیات سیاسی انقلاب شد. خواستم به لحاظ متدولوژیک گفته باشم که این واژه به آن قطعهی تاریخ انقلاب صدق نمیکند. و باید زمان وضع واژهها را در نظر داشت. به اصل خبر شما _که برای من تازگی داشت_ خدشه نزدم و رخنه نکردم. تشکر. من، اهل تحمیلکردن نیستم جناب قربانی. آزادی و اختیار داری نپذیری. بههرحال من دیدگاه خودم را بیان داشتم. تمام.
رمَضان، گناه را میسوزاند (۵)
روزهگیر و شبزندهدار در پیشگاه پیامبر رحمت و شفقت (ص) دارای آنچنان ارزش و قُرب است که آن حضرت وقتی میخواهند انسان خوشخو و خوشخُلق را مقایسه کنند، با مَحکِ روزهدار و شبزندهدار مقایسه میکنند. بنابراین؛ آن پیامبر مهربان فرمودند:
«همانا انسانِ خوشخو، پاداشِ روزهگیر و شبزندهدار دارد.»
کتاب «قنبرعلی»
نوشتهی کنت ژوزف گوبینو. ترجمهی سید محمد علی جمالزاده.
انسان راستین (۳۵)
پردهی اَسرار کسی را نمیدرد.
انسان راستین (۳۶)
زندگی را سخت نمیگیرد.
سلام سید
بلی؛ نکتهات دستگذاشتن روی آموزهی شهر فاضله است. اما همین واقعگرایی حتی اگر بهصورت نسبی هم در هر جامعهای شکل بگیرد، تسهیلگر روند دموکراسی است.
نکتهی دیگر اینکه در حقیقت دموکراسی _که یک روش است_ جایی برای هم اقلیت و هم اکثریت است. وگرنه، دیکتاتوری اکثریت شکل میگیرد. و یک روال سالم، اقلیت هم ممکن است در انتخابات سالم بعدی، اکثریت شود. سپاس از توجه و دقت.
اگر پذیرا باشید این موضوع برام بسیار جای اندیشیدن دارد:
امروزه کسانی از سر غفلت و احساس کور، همان کاری را مرتکباند که آن عده بالای کوه احد بودند اما فرمان اکید رسول خدا (ص) را نادیده گرفتند و با ولع، طمع، ذوقزدگی، سادگی، چنددستگی، بهفکر غنیمت، آن کوه را ترک کردند...
من این صحنه خوفناک تاریخ اسلام را بزرگترین خطر برای کسانی میدانم که در زمین خالدبن ولیدهای زمان بازی میکنند تا از پشت حمله کنند. بگذرم.
این را اگر جااندازی کنید خوب است. و شما اشراف به تاریخ اسلام و وضع حال اکنون کشور و مردم و جریانها دارید.
من خونام را وقف اسلام عزیز و انقلاب عزیز کردهام. زمانش شود، سرباز آمادهی رزم همین انقلابم.
شرح عکس بالا:
جناب حجتالاسلام محمدرضا احمدی در پلدختر. که مدتی پیش با چند میلیون تومان وجه نقد و یک نیسان کمکهای دیگر به آنجا رفتند و به مردم نیازمند گرفتار سیل اخیر، مدد رساندند. من این پست را از آن رو گذاشتم تا گفته باشم یکی از هممدرسهایهای ما در این امر اهَم بود. درود داری دوست فرهیخته و دلسوزم احمدی بزرگوار.همینکه از درد و آلام آن مردم شکیبا کمی کاستید، خود خشنودی خدا و خلق خدا را دریافت نمودهاید
پاسخ
شرحی بر سنتورنوازی بالا:
این دستان هنرمند جناب دکتر ولینژاد است. دوستی دانشآموخته، اهل کار، کشاورزی، دانشپژوهی و هنرمند در دنیای زیبای موسیقی فاخر و دلنواز.
دستان شما جناب ولینژاد هم با قلم آغشته است و هم با دو زخمهی چوبی. قلم برای راه، دو زخمه برای آه.
پاسخ جناب دکتر عارفزاده که نیمساعت پیش به واتسآپ من فرستاد در جواب شما و جناب قربانی که پیامتان را به ایشان رسانده بودم:
دکترعارفزاده:
«سلام و عرض ادب و احترام. بله tg ندارم و چند بار اقدام کردم پایدار نشد. سرم بشدت شلوغه. وقت کنم یه آدم حرفه ای پیدا کنم tg را بصورت پایدار نصب کند. فعلا واتساپ دارم. مونو1 هم نصب نشد.»
هفت کول (۴۱)
کُندهدرخت در دست خرس!
به نام خدا. سلام. آلکسی مالاشنکو اسلامشناس روس در مرکز کارنگی مسکو، در مقالهای در سال ۱۳۸۶ نوشته بود:
در درگیری میان تمدنها، آمریکا و اسلام رودرروی هم قرار گرفته اما روسیه میان آنها و بدون تصمیم نهایی قرار دارد.
نکته بگویم:
روسها به روایت کارشناسان رفتارشناسی، ملتی فردگرا و خونسردند. به همین دلیل رمزوراز در خُلقوخویِ روسها فراوان است. این ویژگی شاید در سیاستمداران آن صدچندان باشد. ایران در ضلع شمال و شمالغربیاش همسایهای دارد که همواره رفتار دولت آن کشور _به تعبیرم_ نیازمند آنالیز آنلاین است. و داشتن روابط همیشگی با روس و هوشیاری در برابر آن از ضروریات غیرقابل انکار است، زیرا هیچ کشوری نباید با همسایهاش در وضعیت بحران بسر برَد. روس را باید داشت، اما با هوشیاری. وگرنه داستان آن مگس میشود و خواب و کُندهدرخت در دست خرس!
پاسخ به جناب ...
سلام. ۹ سؤال از من کردید، ۹ جواب من این است. در یک مقدمهی کوتاه، بگویم که من در آزاداندیشیام، هیچ کس و هیچ دولتی را در دنیای سیاست و حکومتداری مقدس نمیپندارم که نتوان نقدش کرد:
۱. منظور من از دولت شیکپوش مشخص است؛ در میدان عمل کاربلد نیست و لباس کار بر تن ندارد و رئیس آن همیشه، همهروزه با لبّادهی تازه و رنگ به رخسارزده، است. حال آنکه بیشتر مردم از خریدن دو کلیو پیاز و سیب زمینی عاجزند.
۲. دولتی که تازه شکل گرفته بود از نظر من اول باید همزیستی منطقهای را آغاز میکرد نه آن که آنگونه با تمام ولع همهی اعتبار و برنامههایش را به مذاکره پیوند بزند و شتاب کند و قراردادی ناشیانه را امضاء کند. آقای ظریف بیش از حد به مذاکرهکنندگان خوشبین بود. جای احمد قوام خالی!
۳. اتفاقاً با استکبار میشود مذاکره کرد، اما نه اینگونه خسارتآور. اساساً مذاکره و دیپلماسی ادامهی سیاست در بعد بینالمللی است.
۴. حالکه آن زمان، چنین وضعی نسبت به ایران پدید آمد، راه برونرفت آن نباید آن بود که این دولت باعجله سر و هم بندی کرد. هرچه موضوع مذاکره مهمتر باشد، زیرکی در مذاکره عمیقتر باید باشد. اینان با مذاکرهکنندگان گونهایی وارد عمل شدند که آنان فهمیدند دولت ایران ولع امضاء قرارداد دارد.
۵. دو کشوری که نام بردید از آنرو با برجام مخالفاند که نظامشان ایران را کشوری متخاصم تعریف کردهاند. آنان با این جنگ روانی میخواهند کل قاعدهی بازی را برهم بزنند تا بتوانند منطقه را همیشه در بحران و وضعیت عدم صلح نگه دارند تا راحتتر منافع خود را پیش ببرند.
۶. مذاکره یک راهکار عقلانی است. اما راه آن نیز عقلانیت است. دولت برای اینکه هرچه زودتر به توافق برسد، همهی مهارتها و خرد جمعی را در آن بهکار نگرفت و تیم خود را بدون افکار عمومی و بیاستفاده از نخبگان و جامعهی مدنی پیش برد و امضایی زد که خسارات و آسیبهای آن سالها انقلاب را رها نمیکند. مذاکرهی دولت و قرادادی که منتج شد، تمامبُرد در برابر تمامباخت بود. هیچ چیزی نصیب دولت و ملت نشد. اینکه مذاکرهی عقلانی نیست.
۷. در مذاکرات «ولایتی، پرز دوکوئهیار و میخائیل یوحنا عزیز» نیز اساساً خرد جمعی جایگاهی نداشت و افکار عمومی حتی بهحساب نمیآمد. هنوز هم اطلاعات آن در دسترس عموم قرار ندارد.
۸. من هرگز نمیگویم این دولت عامل بحران بود، نه. همیشه میگویم این دولت، برونرفت از بحران را نباید آنگونه بیتدبیرانه و بسیار باعجله و ولع، در آغاز کار خود _که ناشی بود_ زود به سرانجام نامطمئن پیش میبُرد. باید زمان میخرید و رایزنیهای منطقهای راه میانداخت و نیز اتحادهای چندمنطقهای و تنشزدایی. سپس مذاکرات را پیش میبرد. شتاب و صرف همهی زمان برای مذاکرات، خامی بزرگ دولت بود که تاوان آن سنگین است و بازخورد آن نگرانکننده.
۹. منافع ملی، بنیاد سیاسی هر کشوری است. اما منافع ملی نیارمند بازتعریف است. زیرا جهان همیشه در آرایش تازه است، و نمیتوان تشخیص منافع ملی را ثابت نگه داشت. از نظر من به عنوان یک شهروند ایرانی _که به هیچ جناحی نه وابستگی فکری دارم و نه دلبستگی عاطفی_ این دولت، حتی توصیهی تاریخ این سرزمین شیخ سعدی را نیز از نظر دور داشت که بهزیبایی و ذکاوت گفت:
دشمن چو از همه حیلتی فرو ماند، سلسله دوستی بجنباند. پس آنگه بهدوستی کارها کند که هیچ دشمن نتواند.
رهبری نیز چندبار تذکر داده بودند بدین مضمون که مواظب خندههای طرف مذاکره باشید؛ چونکه آنان، گاه با خندهی دروغین، اهداف و منافع خود را پیش میبرند!
در کل از نظر من، ظریف همیشه فردی ضعیف بود اما خیلیها در کشور این حقیقت را به دلیل احساسات پرشور خود نسبت به او، نمیخواهند باور کنند.
سلام جناب حجتالاسلام دارابکلایی
متن جنابعالی را خواندم. دو نکته در آن توجهام را برانگیخت، آنجا که آوردهاید:
«تغییر ریل در سیاست خارجی ایران»
و نیز این آوردهات:
«در این باره اتفاق نظر گروههای سیاسی و بخشهای گوناگون حاکمیتی ضرورتی اجتنابناپذیر است»
برای من روشن نشد در این تغییر ریل، چرا انحصار تصمیم باید در اختیار شورای امنیت ملی باشد گمان نکنم چنین نهاد محدودی تمام توان این امر ملی را داشته باشد. و نیز اتفاقنظر گروههای سیاسی که فرمودی، چگونه در این مسأله اثر نظری و عملی دارد. یعنی نظام میخواهد افکار نخبگان جامعه و جامعهی مدنی را در این پدیده استراتژیک شرکت دهد یا فقط حمایت خالی میخواهد. گنگ است این دو موردی که در تحلیل شما درج شده است.
شرح عکس بالا:
جناب حجتالاسلام مالک این ایام در تبلیغ است؛ در ساری. امروز چند قطعه عکس برای من فرستاد که حیفم آمد یک قطعه از آن را _که طبیعت زیبای دودانگه است_ در مدرسه نگذارم. ممنونم از شیخ مالک که این حس قشنگ شگفتیهای خداوند را ثبت کرد.
پاسخ
سلام سید
۱. بسیار جای سپاس دارد که کاستیهای مرا شناسایی و در نوشتهات بازتاب دادید. ارزش بحث همین است.
۲. گفتی اینجا ایران است. جوابم این است: هر دولت که سر کار میآید اولویتهای برنامهاییاش را بر نظام سیاسی یا میقبولاند و یا تحمیل میکند. مثلاً دولت خاتمی قانون شورای شهر و روستا را از اولویتهای سیاست داخلی خود قرار داده بود و با موج مردمی آن را در تمام کشور پیاده کرد و هنوز هم آن برنامه از حرکت باز نایستاد. و به نام آن دولت ثبت تاریخی شد.
پس، هر برنامه پای همان دولت نوشته میشود نه نظام. مثل سیاست عدالتمحورانهی کوپن که دولت میرحسین اجرا کرد و نگذاشت مردم به فلاکت بیفتند. یا سازندگی که دولت هاشمی پیش انداخت که بعد با اجرای سیاست تعدیل اقتصادی کشور را به بحران دچار کرد.
۳. بنابراین، قرارداد هستهای، اولویت دولت شیکپوش و ناکارآمد بود و بدترین برنامه را به نام خود ثبت کرد. اینک که کار بیخ پیدا کرد نمیشود به گردن نظام انداخت. هر برنامه مال همان دولت وقت است.
چند مثال بینالمللی میزنم:
۱. مثل پروستریکای دولت گورپاچف.
۲. سیاست همزیستی مسالمت آمیز خورشچف
۳. اصل چهار ترومن آمریکا
۴. سیاست مونرو آمریکا
۵. مدرنیزاسیون پهلوی ۱ و ۲
۶. برنامه توسعه مالزی مهاتیر محمد
۶. و نیز گفتگوی تمدنهای خاتمی.
اینها همه از نظر سیاسی به نام همان دولتیست که آن را اولویت خود کرده است. از این که متفاوت از من میاندیشی کمال است این و نیز وجود نعمت آزادفکری. تشکر پیدرپی.
انسان راستین (۳۷)
اگر از کسی دوری میکند از خودپسندی نیست.
هفت کول (۴۲)
تمام حرف ماکیاولی
به نام خدا. سلام. تمام حرف ماکیاولی این بود که واژههایی مانند اخلاق، عدالت، نرمی، درشتی، هیچکدام نزد شهریار (=حاکمان سیاسی) ارزش مطلق نیستند؛ بلکه این شهریار است که میتواند تصمیم بگیرد کدامیک در کدام لحظه به کار حکومتش و قدرتش میآید.
نکته:
قدرت، اخلاق خود را _که حفظ قدرت است_ کنار نمیگذارد که اخلاق فرودستان! را بگیرد. فقط عدالت است که این قدرت را مهار میکند که این هم سخت است و نیازمند نظارت آزادانهی ملت.
انسان راستین (۳۹)
در نبودن اشخاص، حقوق آنان را رعایت میکند.
انسان راستین (۴۰)
جز به راست سخن نمیگوید.
سخن آخر:
آنچه در ۴۰ قسمت با عنوان «انسان راستین» نوشتم، برداشتی بود از سخنان امیر مؤمنان، امام علی _علیهالسلام_ که در سراسر نهجالبلاغه میدرخشد. انتخاب عنوان، از خودم بود. شاید اگر به جای آن «ویژگیهای مؤمنان» گذاشت، درستتر و یا گویاتر باشد. اما من از عنوانی عامتر و جهانیتر بهره گرفتم. امید است دستکم نَمی از این چهل تیکه در جانِ پیروان و دلدادگان آن امام عادل و اُسوه رسوخ کند. پایان.
سیدعلیاصغر:
سلام
ماهیت پیام تان را دریافتم و از تحلیل تان بهره ماندگارنمودم .
حدس نوع پوپری میزدم سید که به این تابلویی که ترسیم نمودم، مهر تأیید بزنی. کارل ریموند پوپر از همینرو در نظریهی حدس و ابطالها، فرمول ابطالپذیری را برترین رویکرد علمی میداند. ممنونم. پس دادنِ درسی بود که از درگاه شما آموختم.
@
من غصه میخورم که وقتی میبینم نسل ما _نه همه_ حتی مولوی را بلد نیست بخواند. از حافط بُرید. از سعدی که هیچ نمیخواند. فردوسی را نمیشناسد و در یک کلام، دنیای مجازی او را از دنیای حقیقیاش به سرقت برد. خیلی فکر اندیشیدهایی در پسِ پرسش شما جناب قربانی نهفته است. من روی آن باید زیاد بیندیشم. این جواب هم به قول دارابکلاییها دستلافی بود! یعنی بیعانه!
@
سلام آقا مرتضی شهابی
بزرگسازی افراد بخشی از خصیصهی پارهای از شهروندان است. امام صادق _علیهالسلام_ نهی کردهاند که پیرو شخصیتها نباشید. این آقای ظریف فردی ناپخته بود و برداشتهای سطحینگرانهاش آسیب سختی بر پیکر زد. او یک سربازوظیفه نظامی بود که در وزارت خارجه کار میکرد و بیشتر عمرش را در بیرون ایران بود که محیط داخلی را اصلأ نمیشناخت. شاید چند تئوری خوانده بود اما دیپلمات و سیاسیدان نبود. کار سیاست خارجی با چندتا توئیت (=جیکجیک) پیش نمیرود. بگذرم.
پاسخ
البته اینگونه مواجهه در بحث مفید نیست که من نام ببرم. وزیر خارجه باید داخل و خارج هر دو را بشناسد. پخته یعنی این. مثلاً نمیگویم اینان که در زیر نام بردم باید وزیر میشدند اما مفهوم پخته را در فضای سیاست میرساند. این سه مثال را بیهیچ تعلق خاطری میگویم:
سیدمحمد صدر. هرمیداس باوند. یونس شکرخواه. البته یادآور شوم گردش و پرورش نخبگان در ایران دچار انسداد است. بخش زیادی از افراد در دایرهی حکومت راه داده نمیشوند.
هفت کول (۴۲)
غبْن و غبَن
به نام خدا. سلام. غبْن، ضرر و زیان در مال است، اما غبَن ضرر و زیان در فکر. میدانید که در کتاب هفتصدسال پیشِ خودآموز «نصاب الصبیانِ» ابو نصر فراهی سجستانی که واژههای عربی، بهنظم فارسی در آمده و آیتالله حسنزاده آملی آن را تصحیح نموده_ نیز مصرعی درینباره آمده است:
«غبْن در زرها زیان است و غبَن در رأیها»
نکته بگویم:
چه باید کرد تا دچار غبْن و غبَن در افکار و آراء و اموال و داراییها نشد؟ یا بهتر است بگویم کمتر شد؟ به نظر من، یک راه آن این است برای هر «برای» فکر کنیم. به قول شهید مطهری: آفرینش، «برای» دارد... اگر کسی این «برای»ها را خوب تعقیب کند میبیند همهی «برای»ها به خدا منتهی میشود. بگذرم و یک بیت بیاورم از غزل ۱۸۷ حافظ (منبع):
تو با خدایِ خود انداز کار و دلْ خوش دار
که رحْم اگر نکند مُدعی، خدا بکند
پاسخ
سلام سید
طی چهل شماره، این سلسلهمتن را در پستهای بسیارکوتاه نوشتم. اتفاقاً جنابعالی در چند شمارهی آن، نظرات مفید نوشتی. و نیز جناب قربانی هم در زیر چند قسمت آن نکتههایی نوشت. جناب جوادینسب هم فراتر میرفت و اشتباه تایپی مرا نیز در صفحه شخصیام یادآور میشد. گمان میکنم جناب محمدحسین نیز در زیر یک شمارهی آن، نظر نوشته بود. بههرحال آنچه تنظیم و برداشت کرده بودم از نهجالبلاغه امام _علیهالسلام_ بود. خرسندم که بر قلبتان عطر و رایحهی معنا فزود. منِ کمترین نیز مدد میجویم نَمی از این بوی خوش کلام مولا، بر دلم جاری شود. امید است، امید. ممنونم که بر پستهای محوری، نکات محوری میافزایی و متن را سودمندتر میسازی. تبادل فکر، لذتی فراتر از هر غذای لذیذی دارد. درود.
پاسخ
سلام جناب عبدالرحیم
سخن مهمی از حضرت مولا امام علی _علیهالسلام_ آوردی. در میان ملل مختلف جهان نیز این سنت دیرین رسم است. حتی عهد را با سوگند خوردن به امر مقدس به ضمانت میگذارند. در قرآن هم ایمان آمده و هم اَیمان. دومی همان سوگند و پیمان است که بسیار مهم است. در واقع ایمان و اَیمان کنار هم پیش میروند. بهره بردم ازین پست معرفتی شما. ممنونم.
@
سلام. جالب بود. شکار معناداری بود. اما نیمتفسیرم از این عکس سیاسی: سمت چپ عصابهدستِ برکنارشده. سمت راست عصابهدستِ برکنارمانده. آن یکی _بهزاد نبوی_ در سیاست همیشه باعصا سخن میگفت. این یکی _احمد توکلی_ در سیاست همیشه بیعصا. اشتراکاتی هم، میان این دو چهرهی چپ و راست نظام بوده: هر دو مبارز علیهی شاه بودند و هر دو تا جایی که میدانم در زندگی شخصی خانوادگیشان، سادهزیست بودند. بگذرم و دالان این تفسیرم آنقدر دراز است که میترسم از دو کف دست بگذرد و حوصلهی خواننده سرریز شود چون سدّ سلیمانتنگه.
دو خاطرهی من
قدِ خمیدهی بهزاد و احمد، علاوه بر مطلبی که امروز زیر این پست جناب سید باقر نوشتم، مرا به یاد دو خاطره نیز انداخت.
خاطرهی اول. شبی در جمع معدود و محدود در ساری، سید علیاصغر عکسی از نماز مغرب و عشای بهزاد نبوی انداخت. بهزاد به سید علیاصغر گفت هرگاه عکس را چاپ کردی، برای من هم بفرس. چون به درد نظارت استصوابی! میخورد و لااقل شورای نگهبان میفهمد من نماز هم میخوانم!
خاطرهی دوم. سال ۱۳۹۳ زندگی پرماجرای اخویام شیخ وحدت را مینوشتم و با ایشان مصاحبه میکردم، وقتی به سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ رسیدیم اشاره کرد به خانهی احمد توکلی در نزدیکی بیت امام در محلهی یخچال قاضی قم، و گفت خانهاش پناهگاه مبارزین بود و او و حاج آقا روزبهی، با احمد توکلی رفاقت داشتند و مرتبط بودند و در این خانه رفت و آمد میکردند. این خاطرهام رویدادهایی هم دارد که از آن میگذرم.
یک بیت از غزل ۱۵۴ حافظ هم پیوست کنم:
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
@
سلام جناب....
یادآوری جالبی بود. گویا حضور ذهن شما خیلی خوب است. یادم است حسن صادقی وقتی در جبهه مجروح شده بود و در بیمارستان بستری بود، مردم به ملاقات او میآمدند کتابهای دکتر شریعتی و از جمله کتاب جمیله زن پیکارجوی الجزایر را برایش هدیه آورده بودند. حسن، همهی آن کتابها و نامهها را به سیدعلیاصغر هدیه کرد و سید نیز، نیمی از آن را به من.
جمیله را آنجا خواندم و شناختم. کتابی که در آن دههی شور و شعور، دستبهدست میشد. این زن، چنان شهیر شد که پیکاسو او را نقاشی کرد. و ملت الجزایر چنان آگاهانه با استعمار غارتگر فرانسه درافتاد و دچار مظلومیت و کشتار توسط فرانسویان شد که مرحوم دکتر شریعتی نیز به آن سرزمین رفت و با استعمار پلید جنگید.
امید است سه ضلع فاسد و پلید آمریکا، رژیم صهیونسیتی و سران فاسد خاورمیانه، توسط آگاهی ملتها و غیرت مبارزین، هرگز نتوانند بر هیچ ملتی غالب و چیره شوند. و به دست مقاومت و آزادی و آگاهی، بنیادِ ستم و ستمگر ویرانتر گردد.
بلی؛ اشارتی درست کردی. بیفزایم شاه فاسد هم، مرحوم مصدق را در احمدآباد کرج، تنها و غریب تبعید کرد، اما از مصدق، نام ماند و از شاه ننگ.
و نیز امام خمینی را ۱۴ سال از ایران تبعید کرد، ولی همان امام زجرکشیده (به دست شاه و افرادی خاص از حوزه) با قدرتِ ملت و نوید مکتب و همتِ همهی مبارزین، شاه را از سلطنت و سلطه به زیر کشید و عصر نوینی را بنیان گذاشت. امید است انقلاب اسلامی با نگاه به آرمان بلند خود، کژراههها را از میان بردارد.
سلام جناب حجتالاسلام احمدی
گمانهام این است دیداری که با مردم پلدختر داشتید و از رنجشان، کمی کاستید، شاید زمینهساز این فقره از برداشت آزاد شما از فقر شد. ورود خوبی به مفاهیم دعای روزانهی ماه رمضان کردی.
بیفزایم؛ فقر اگر در اثر سیاستهای تبعیضگرانه و فسادهای رانتخواران، پدید آید و نیز ناکارآمدیهای دستاندرکاران آن را تشدید کرده باشد، بسیار ناگوارتر از همهی فقرهاست.
@
سلام جناب دکتر ولینژاد
همیشه در نوشتن نوآوری داری. بلی؛ پوستهی ستون عوض شد، مغز ستون همان است. مطایبهی شما هم بر قندِ متن افزود. میدانم قادری بر امتداد متن و نکتهافزایی، اما خُب، خلاصه و عصاره را رساندی. سپاس.
دو نکته:
۱. در حالت مخاصمه میان دو کشور، از نظر حقوق و امنیت هر شخص حقیقی و حقوقی باید در گفتار و بیان احتیاط و حزم پیشه کند و هفتهنامهی «صدا» نیز میبایست از این چارچوب خارج نمیشد.
۲. حتی در آمریکا قانون «جورج لوگان» (تصویت ۱۷۹۸) وجود دارد که آزادی را مقیّد میسازد و نادیده گرفتن آن جرم تلقی میشود، بهطوریکه ترامپ همین قانون را علیهی جان کری استناد و وی را متهم کرده با ایران تماس گرفته است و خواهان برخورد با او شد. بگذرم.
@
سپاس از این احساس پاک. سخن شما جناب شیخ احمدی مبتنی بر مشاهدات است و همین حُرّیت در بیان واقعیت، ارزشمند است.
هفتهنامهی «صدا». سردبیر آن محمدجواد روح است. او سردبیر مهرنامه نیز بود. روح، وابسته به لایهی مدرن جریان راست مدرن است یعنی حزب کارگزاران. به نظر من این مجله، پرداخت بسیاربد و ناشیانه به عملیات روانی آمریکا علیهی ایران داشت. البته بستن روزنامه و مجلات، راه درستی نیست. بگذرم.
سلام جناب جوادینسب
واژهی «ظاهراً» در متدولوژی (=علم روش تحقیق) پذیرفته نیست؛ زیرا پیش از هر چیز نشانهی تردید گوینده و نویسندهی گزاره است.
سلام جناب قربانی
نه؛ من بر خلاف شما اینگونه تیترزدن را بسیار غلطانداز میدانم. اصلیترین خطای آن جملهی سوتیتر است که در زیر تیتر واژهی قرمز جنگ، حک کرد:
«میانهروها شکست خوردند یا بار دیگر ایران را از جنگ نجات میدهند؟»
این گزاره، خصوصاً واژگان «باردیگر» و «نجات میدهند» اگر نگویم گرادادن است، دستکم ناشیانه و غیرحرفهای و پرداخت بد بوده است. زمان مذاکره این دولت نیز، همین جو را ایجاد کرده بودند. من بحثم درین باره تمام.
نه. در جملهی اِخباری چنین اتخاذی نادرست است. شما هم اشتباه کردی در این برداشت. فرضیهها گزارههای ظنّیاند نه یقینی. گزارهی اخباری جوادینسب نمیتواند مقید به «ظاهراً» میشد که خودش هم در جواب من نوشت کنایه بود. احمد زیدآبادی درین دو جملهاش _که اگر همین باشد که گفتهای_ هم دروغپردازی کرده است و هم تفسیر آبدوغ خیاری. آقای قربانی به شما نمیآد ازین نقلهای کمبهاء و خیالی.
هفت کول (۴۳)
تمام حرفِ ماکیاولی
به نام خدا. سلام. تمام حرف ماکیاولی این بوده که واژههایی مانند اخلاق، عدالت، نرمی و درشتی، هیچکدام نزد شهریار (=حاکمان سیاسی) ارزش مطلق نیستند؛ بلکه این شهریار است که میتواند تصمیم بگیرد کدامیک در کدام لحظه، به کار حکومتش و قدرتش میآید. افرادی چون ترامپ، برآمده از چنین اخلاقیاند. البته جز بدنامی، نامی نمیخرند.
نکته: قدرت، اخلاق خود را _که حفظ قدرت است_ کنار نمیگذارد که اخلاق فرودستان! را بگیرد. فقط عدالت است که این قدرت را مهار میکند که این هم سخت است و نیازمند نظارت آزادانهی ملت و ملل.
سلام جناب محمدحسین
۱. به نظرم کسی که از خود رضایت دارد، بهترین حال آرامش به او دست میدهد. متن شما به ما چنین رساندهاست. جالب هم نوشتی.
۳. ازینکه مرا در متن خود، به یادت آوردی، و چُنان گفتی، نشان لطف شماست.
۲. بلی؛ خوب به یادت مانده. من در آنجا، خاطرهای گفته بودم که در برابر آن شخص که کنارم در تکیه نشسته بود و خطاب به من داشت تندتند از درون یک خانواده میگفت؛ یعنی بد مینالید. با نگاهی تند گفتم:
من، اخبارِ، خانوادگی، گوش، نمیدهم.
اینکه میان همهی کلمات جملهام، ویرگول گذاشتم، خواستم با حالت مکث (=درنگ) خوانده شود. زیرا به همین حالت شمرده به آن آقا گفتم. راستی نکته بگویم: در تکیه یا باید گوش بود، یا در حالت سکوت. چون در عزاداری محرم نباید بیجهت حرف زد و از سیر تا پیاز افراد و اشیاء و احوال و اموال گفت! هر کس در تکیه جز این کند، عزادار نیست، وقتگُذران است و مشغول!
پاسخ
سلام جناب....
از نظر من چند نوع حالت، میان کشورها وجود دارد. فقط این دو حالت نیست که شما محدود کردید. پیشاپیش بگویم من بهترین حالت را، حالت نوع دوم میدانم. یعنی مسالمتآمیز، زیرا نه خیالیست، و نه ایدئالیستی، بلکه رئالیستی است (=واقعگرایانه)
حالات را نام میبرم:
حُسن روابط.
مسالمتآمیز.
جنگی.
صلح.
نهجنگ، نهصلح.
صلح مسلح.
جنگ کمشدت (نظریهی شولز)
جنگ سرد.
دتانت (رفع تشنج)
جنگ روانی.
قیمومیت.
سلطه.
اشغال.
حالت مخاصمه؛ اما بدون درگیری.
جنگ لفظی.
شاید حالات دیگری را جا انداخته باشم، اما همینمقدار در ذهنم بود.
اما گفتی یاد جملهی مشهور دکتر شریعتی افتادی. اون جملهی دکتر، مال حالتی است که جِبههیباطل، جَبههیحق (=پیشانی حق) را نشانه رفته باشد و با آن گلاویز شدهباشد. هنوز که آمریکا، نه جرأت گلاویز دارد و نه توان آن را. چون میداند پوزهاش خاکمالی سختی خواهد شد که در طول ۲۰۰ و اندی سال تأسیس ایالات متحده آمریکا (=یعنی از سال ۱۷۷۶) بر خاک آمریکای سرخپوستان به چشمش ندیده است.
هفت کول (۴۴)
صدها گرم، گرد و غبار! چرا؟
به نام خدا. سلام. چنانچه میدانید نهجالبلاغه سهبخش است؛ خطبهها، نامهها، حکمتها که همان جملات قصار (=کوتاه) است.
قصار ۱۳۱، مولا امام علی _علیهالسلام_ در عظمت دنیا و در شِکوههای آن و در پندهای دنیاست. این قصار دردِ دلِ علی است با کسی که دنیا را ذَم میکرد اما درواقع، غرق آن بود.
این قصار بسیارمهم و پندآموز است. امام علی در این قصار حتی میگوید دنیا اگر واقعاً دقیقاً بدان نگریسته و پرداخته شود، « مسجد و عبادتگاه مُحبّان خدا و مَهبَط وحی» است.
نکته: نهجالبلاغه را باید از طاقچهها به پیشخوان خود آوُرد و با این کتاب خو کرد، زندگی نمود. نباید گذاشت این کتاب صدها گرم، گرد و غبار بر جلدش نشیند و سالبهسال در دستان ورق نخورد. در هر خانهای این کتاب در کنار قرآن حیّ و حاضر است، اما بشدّت غریب و مهجور (=دورمانده) است. دور نروم، با همین کتاب، انقلاب کردیم. هین! همین.
بعد از اذان صبح امروز، در ساعت ۴ و ۳۵ دقیقه وقتی به تلگرام آمدم، دیدم ۱۲ پست توسط ۶ عضو بین ساعتهای ۱ و ۴ دقیقه تا ۲ و ۳۸ دقیقه بامداد پست شد. همه را به صفحه شخصیام هدایت و اسکرینشات (=عکساندازی از صفحه نمایش) کردم و اینک تصویر ۱۲ متن را در زیر گذاشتم:
سلام جناب حجتالاسلام آفاقی
۱. دو مفهوم تابت و متغیّر را خوب تبیین کردید. ۲. آیهی قرآن را بهشیوهی کاربردی و روزآمد شرح کردید. ۳. لزوم نیرومندی را ثابت فرض کردید که هم شرعیست و هم عقلی. تشکر دارم؛ چون بهره بردم.
دارابکلا و میدان تکیهپیش:
دارابکلا و میدان تکیهپیش را کمترکسی میدان امام حسین _علیهالسلام_ نام میبرَد. اینطوری:
کجا بودی؟ تکیهپیش.
کجا بریم؟ تکیهپیش.
کجا خریدی؟ تکیهپیش.
کجا سوار بشم؟ تکیهپیش.
کجا پیاده میشی؟ تکیهپیش.
آقا مسجد کجاست؟ تکیهپیش.
خواهر تکیه کجاست؟ تکیهپیش.
سلام آقای حمید عباسیان
تحلیل تو را دوبار خواندم. فقط از یک ذهن پایشی چنین متنی _که در اندازهی تحلیلگری ملیست_ بر میآید. و من منبسط هستم از داشتن چنین ذهن پویا و قلم آگاه در وجود شما. دشمنشناسیِ خوبی، صورتبندی کردی و نکتههای عقلانی را مطرح. ممنونم.
فقط دو جا با شما موافقت ندارم: آنجا که گفتی دپارتمان (=بخش سازمانیافته) سیاسی در ید قدرت سیاسیون باشد و امامان جمعه اظهارات سیاسی نکنند. زیرا؛ ولی امری عمومیست و ملت در آن حق حاکمیت دارد. و در دومی اساساً فلسفهی دوتا خطبهی نمازجمعه _که جایگزین دورکعت نماز چهاررکعتی ظهر است_ یکی عبادی و دومین خطبه، سیاسی و پرداخت آگاهانه به مسائل روز جامعه و جهان است. آزادی را نباید انحصاری و محدود کرد حمید. هرچند من روالی که بر ساختار نمازجمعه حاکم و جاریست نمیپسندم.
«لاشخواران»!!!
۱. من چندسال پیش فیشهایی نوشته بودم برای یک پژوهشم. در آن نوشته بودم آیزایا برلین فیلسوف سیاسی روس _که در لندن زیست و در ۱۹۹۷ درگذشت_ کتابی دارد با عنوان «روباه و خارپشت». او اندیشمندان کثرتگرا و آزاداندیش را روباه میداند. اما غیر آنان را که به یک فکر میدان میدهند و به افکار دیگران بها نمیدهند خارپُشت مینامد. یعنی از نگاه او اندیشمندانی که سُمبل آنان خارپشت است دل به ایدئولوژی میبندند و اندیشمندانی که سُمبل آنان روباه است، به عقلوخرَد، دل میسُپارند.
۲. در بند ۱ خواستم گفتهباشم تشبیه (=مانندسازی) رفتار انسانها به حیوانات و پرندگان امری معمول بوده است و آیزایا برلین از این راه فلسفهاش را بافت. در بیشتر کتابها، شعرها، داستانها، آموزهها و ضربالمثلها در جهان و نیز ایرانِ کهن تا اکنون، پُر است ازین گونه شباهتسازیها. مثلاً امامخمینی نوع رابطه میان آمریکا با ایران را تشبیه به «گرگ و میش» کردهاند.
۳. دستکم سهدسته لاشخوار داریم: کرکسها، کفتارها، کرمها. که از قضا همه با حرف کافاند. که به حکمت و لطف حضرت باریتعالی خلق شدند.
تشبیه آدمها به این هر سه دسته موجودات خداوند، در فرهنگ ما و جهان، فراوان و بهوفور وجود دارد. جای تردید نیست. منظور ازین تشبیهِ لاشخورها بیشتر این است آنان آمادهخور و مُردارخورند. زیرا کرکس و کفتار و کرم، دست به شکار و تلاش نمیزنند و فقط چشمانتظار لاشهاند تا به کام بزنند.
۴. خُب، حال اگر در ادبیات سیاسی ایران چنین تشبیهی بهکار رفت، اشکال در تشبیه نیست، در مصداق (=راستیآزمایی) است. برآشفتگیِ حاصل از اصل تشبیه به نظرم چندان پذیرفته نیست، اما میتوان در مصادیق و راستیآزماییها چالش کرد و به نقد و انتقاد منطقی، آزاد و آرام پرداخت.
۵. در جامعهی کنونی ایران در یک صفبندی سیاسی نوین دستکم دو پدیدهی فکری پدیدار است: جناح راست و جناح چپ. اینکه در کدامیک از دو جناح، _آنهم میان بعضی از افراد آن نه تمامشان_ گاهبهگاه یا همهگاه، صفت «لاشخواری» وجود دارد، امری بدیهی(=آشکار) نیست که صِرفِ تصوّرش، موجب تصدیق باشد. این نسبتدادن، هم انصاف میخواهد، هم عقل و خرَد میطلبد و هم وثوق (=اطمینان و خاطرجمعی) اطلاعات.
۶. اینک من چند نمونه متغیّر تحقیقی میآورم تا مفهوم «لاشخواران» به مدد آن بهتر روشن شود. من لاشخواران را در عنوان پست، بهعمد در داخل گیومه گذاشتم که بگویم این واژهام استقراضیست، نه مندرآوردی.
یکم: لاشخوار، به لاشه نیاز دارد. پس لاشهها کو و کجاست؟ لاشهها در ایران امروز در چه چیزهایی نماد یافته است که طمع و ولع لاشخوار را تحریک مینماید.
دوم: لاشخوارها (کرکسها، کفتارها، کرمها) در دنیای طبیعت باید میدانِ دید وسیع، مشام قوی و مانور قدرت داشته باشند تا طعمههای مهیّا را به دهن و چنگال کشند و حتی گاه از دهان شیر و پلنگ و شاید هم از قلمرو کرگدن برُبایند. در فضای سیاست و اقتصاد کنونی ایران، این وضعِحال را چگونه میتوان اول از همه، در اشخاص شناخت و سپس به جامعه و افکار عمومی شناساند؟
سوم: در صحرای آفریقا این فضا و قلمرو در اختیار کرکسهای پهنبال و کفتارهای آروارهدار است. در جامعهی ایران در بخش فساد، رانت، بدهبستان، معاملات پشتپردهی سیاسی، و در یککلام مزایدهها و مناقصههای صنفی _که بوی لاشهها بیشتر مشامها را به سمت طعمه پرتاب میکند_ این قلمروِ گشاد و باز و رهاشده چگونه قابل دیدن است؟ و آنها که دیده شدند از چه قماشیاند؟ و چه کسانی این لاشهها را به قُرق خود درآوردهاند؟
من که نمیدانم. و به کسی هم نسبت هم نمیدهم. اما هر کس میداند خوشبهحالش! که پشتپردهها را میداند، میبیند، و نیز از روی تکلیف یا حقوق و آزادی آن را برای خشنودی خدا و آگاهی خلقالله برملا میکند.
آسان نمیتوان این را بهکار بُرد، زیرا گویی فراگیر است. چند نمونهاش در اوین است. از نمیدانم کدام سمت و سو. ولی بهنظر میرسد از از همهسو. بر من ببخشایید که درازنویسی کردم. من نظریهپردازی کردم و وارد آدمها و ماجراها نشدم. چون نمیدانم. پایان.
درستِ درست فرمودی جوادی. درود میفرستم به این دیدهات که یک بینش است نه فقط دانش. بیفزایم سال ۱۳۹۳ در دامنه متنی نوشته بودم در دفاع از حقوق طبیعی الاغ. که با نگرانیها باید بگویم در زبان بیشتر مردم ایران این حیوان کاری و نجیب دهها حرف ناروا رد و بدل میشود.
در آن متنم حسین آقا، از خدمات بیشمار الاغ گفته بودم در جنگ هشتساله. که در کردستان این قاطر و الاغ بود که از صدها تانک و نفربر و زرهپوش پیشی داشت. قلهها را فقط با الاغ و قاطر میبایست پیمود حتی در بردن آب و نون و پوتین و حلب و الوار و فلاسک. از قضا در زیر همان متن که بازتاب خوبی داشت چندین کامنت تأیید رسید. درود.
هفت کول (۴۵)
انفجار انتشارات!
به نام خدا. سلام. راستی سخن چیست؟! سخن نه مکان یک انسان، که مکانتِ انسان را نمایان میکند. سخن هر کس میتواند یک قُلّه باشد. که وقتی دست به تفسیر و تأویل (=هرمنوتیک) آن میزنیم، در واقع به فتح آن قله رسیدهایم. حتی خوانندهی متن ممکن است بهتر از نویسندهی همان متن، به فهم سخن برسد.
جایی از «راه خورشیدی» از محمد اسفندیاری خوانده بودم که این عصر را «عصر انفجار انتشارات» نامیده بود. چیزی فراتر از انفجار اطلاعات. ما خوانندگان در بارانیِ از انتشارات به سر میبریم. به نظرم خیلیخیلی سخت است، سخن در باران انبوهی از انتشارات، بهدرستی فهم شود؛ که متأسفانه در آن، راست با ناراست آغشته شده است و صدق در کذب ادغام، و هدف با مرَض توأمان.
این رباعی یا دوبیتی را بگویم و از هفت کول ۴۵ خلاص:
بیا جانا که گُل در نوشخند است
سخن از شَهد شیرینتر ز قند است
نسیم کوی حافظ دلنواز است
گلِ گلزارِ سعدی دلپسند است
25 اردیبهشت 1398.
رحلت حضرت خدیجه
با یاد و نام خدای مهربان. امشبْ شبی، در بیش از ۱۴ قرن قبل، غمی سنگین بر دل پیامبر امین و ستوده حضرت محمد مصطفی نشست؛ یعنی رحلت حضرت خدیجه کبری _سلام الله علیها_ که مادر مؤمنین است و فخر اسلام و بانوی والاگوهر انسانیت. با یادآوری و گرامیداشتِ این شب، و درود و رحمت بر آن همسر خبیر و نیکوکار پیامبر، یک سخن از رسول الله هدیهی دلدادگان و پیروان اهلبیت _علیهمالسلام_ میکنم:
پیامبر اکرم _صلوات الله علیه وآله_ فرمودند: «مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود.»
صلوات به روح حضرت خدیجه که درود خدا بر او بادا.
سلام جناب قربانی
ایشان _جناب شیخ آفاقی_ نخواستند این را به خواننده منتقل کنند، بلکه از طریق این مثال، خواستند فرق روح دین و ظاهر دین را به مخاطب برسانند و خیلی هم خوب رساندند. اما پاسخ سؤال شما روشن است. اما مراجع هم بر خود لازم میبینند احکام شرعیه را حتی برای اَضعف مردم _به لحاظ علم و دانش_ بیان کنند که شاید ندانند. تشکر.
سلام آقای حمید عباسیان
امتیاز این نوشتهات یکی این است که بخشی از تاریخ خشن اروپا را آشکار کردی، قارّهای سبز و مدرن که بخش فراوانی از ورقهای تاریخ آن خونبار، دیکتاتوری، جنگ و تاریکی بود. حتی روح حکومتهایشان گلادیاتوری بود. که در آن بردگان را در سیرک به نبرد با حیوانات وادار میکردند تا شاهان و حاکمانشان تماشا کنند و از تکهپاره شدن برده به چنگال و پنجهی شیر و دَد لذت ببرند. بگذرم. درود به تو حمید که بر این واقعیت تلخ و مَخوف انگشت اشارت گذاشتی.
پیام مدیر دربارۀ ساعت کار مدرسۀ فکرت:
سلام سیدت
چون رأی شما آقا سید علیاصغر چنین است، ازین پست دروازهی مدرسهی فکرت ۲۴ ساعته باز است و منعی برای پستگذاری و نظردادن از یک بامداد تا اذان صبح وجود ندارد. هر ساعتی از شبانهروز هر عضوی خواست به نوشتن بپردازد و یا اعضایی بخواهند میانبحث شکل دهند، مدرسه باز است.
اما بگویم، بگویم، که کمتر و خیلیکمتر پیش میآید که مدیر تا دیروقت در شب بیدار باشد. پس بیداران، خود مقررات مدرسه را با اخلاق نیکو، مدارا و رعایت قانونِ قلم بشری پاس بدارند.
@
سلام جناب حجتالاسلام دارابکلایی
چندان به مفاد، مفاهیم و استشهادات متن پست شما کاری ندارم و ورود نمیکنم. بیهیچ شبیهسازی، تطبیق و قیاسی بگویم در زبان دارابکلاییها چه ضربالمثلِ قشنگی جاری میشود گهگاهی:
عاروس گو دُوش نیِه، گُونِه زمین تپّهچوله دانّه!
قدیمیهای ما عجیب چیزهای حکیمانه و رسا بلد بودند که ماند و ماند و ماند و ضرب شد میان عصرمان.
نظر دکترعارفزاده: درود بر شما. ویژگیهای آموزشی زیادی در وجود شما هست. نظم دقت تعهد استناد ظرفیت و بردباری سنجش جوانب گوناگون ترس از تضییع حق حفظ اصالت داشتن عواطف و نوعدوستی.
پاسخ: سلام. ممنونم جناب عارف زاده. شما لطف دارید به من. درود و بدرود.