دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مشخصات سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۲۲ ق.ظ
کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

 
متن استاد حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی:
 
سلام بر محققان و فرزانگان گروه مدرسه فکرت. ضمن تشکر از برادر فرهیخته و ارجمندم جناب طالبی دامنه به پاس احترام گروه و دعوت کریمانه ایشان سلسله مباحث از کتاب سیره خضر نبی ع تقدیم میشود 
 
در جستجوی خضر فرخ پی (۱)
 
پیشگفتار 
 
با نام خدای کاشف اسرار 
لوح است و قلم همیشه گوهربار 
از علم بالقلم قلم در وجد  
آمد که به روی لوح شد رهوار 
عنقاست قلم که ما سوی الله را 
با قدرت حق گرفته در منقار 
از لوح و قلم نوشته شد قرآن - 
هم عینی او به کتیبش بسیار 
هر دم صلوات حضرت بیچون - 
بر خاتم و بر ائمه اطهار
 
(دیوان علامه حسن زاده آملی) 
 
انسان از روزی که خود را شناخت در پیوسته در پی راز بوده و هست، هرچه بیشتر بدان دست یافت نادانی وی  آشکارتر و عطشش شدیدتر گردید و هر دو بالی بوده اند در میل به حیرت که آخرین منزلگه علم است که وی را کرانه نمی باشد.
 
عشق تو نهال حیرت آمد 
وصل تو کمال حیرت آمد 
بس غرقه حال وصل کاخر 
 هم بر سر حال حیرت آمد 
یک دل بنما که در ره او 
بر چهره نه خال حیرت آمد 
نه وصل بماند و نه واصل 
آنجا که خیال حیرت آمد 
از هر طرفی که گوش کردم  
آواز سؤال حیرت آمد 
شد منهزم از کمال عزت -
آن را که جلال حیرت آمد
 
(دیوان حافظ)
 
لکن انسان چون در این عالم تدریج و تدرج مأموریت یافت توان دریافت جام شراب کلی حیرت را ندارد بلکه یار آهسته آهسته پرده از دل برمی دارد و انسان را به تماشاگه راز به حضور می طلبد از این رو آئین شریعت و طریقت و حقیقت پدید آمد. و صبر در این مسیر از اهمیت حیاتی برخوردار است و قرآن در این باره فرمود: والو استقاموا علی الطریقه لا سقیناهم ماء غدغا(۳). اگر سالکان بر این طریقت شکیبایی نمایند همانا آنان را آبی گوارا می نوشانیم.
 
رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته
تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی 
شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته
مزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانی
 شود دانشور کامل ولی آهسته آهسته
همای عشق ما را برده با خود در بر دلبر
ازین منزل به آن منزل ولی آهسته آهسته
شراب عشق را بنگر که هر خلوت نشینی را
کند رسوای هر محفل ولی آهسته آهسته
 
(دیوان شعر علامه حسن زاده)
 
آنچه پیش روی خوانندگان گرامی قرار دارد حاصل تحقیق قرآنی مربوط به آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف مربوط به دیدار حضرت موسی کلیم با خضر (علیه السلام) است که ابتداء در ایام ماه مبارک رمضان ۱۴۲۳ ه (۱۳۸۱ ش) بطور اختصار در جمع دانشجویان عزیز و اساتید گرانقدر دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) در شهرستان قزوین بصورت سخنرانی عرضه گردید و مورد استقبال آنان قرار گرفت، لذا مجددا در ماه مبارک رمضان ۱۴۲۵ ه (۱۳۸۳ ش) در یک محفل نورانی جمعی از دانشجویان فرهیخته خوابگاه شاهمرادی تهران وابسته به دانشگاه تربیت مدرس بعد از نماز جماعت صبحگاهی بطور گسترده تری ارائه گردیده است توجه عمیق و پیگیری آنان نسبت به آن مرا تشویق نموده است هر چه سریع تر جهت استفاده دیگر علاقمندان مباحث عرفانی قرآنی، به زیور طبع آراسته گردد.
 مباحثه‌ی درگرفته درباره‌ی
این متن و این کتاب در «مدرسه فکرت» :
 
نظر ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
گرامی‌استاد مستطاب حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی. با عرض ادب و سلام و احترام. دعوت از شما، دعوت از یک عالم دینی پارساست که وجودش در هر جایی برکت است. قدم و قلم شما را در مدرسه فکرت شائقانه گرامی می‌دارم و بی‌تردید اعضای شریف این صحن از نوشته‌های عرفانی استاد پرهیزگار استقبال خواهند نمود. اما بعد؛ پله‌ی نادانی را در پیشگفتار زیبا، به‌درستی جا انداختید و مهم‌تر این‌که در عبارت پایانی نکته‌ایی بلیغ آورده‌ای که ذهنم را روشن و فکرم را بازتر کرد، آنجا که مرقوم فرمودید حیرت‌زدایی، آهسته‌آهسته و گام‌به‌گام رخ می‌دهد، نه یکباره و یکپارچه. چه جالب، چه جالب، چون اغلب می‌بینم که همگان دوست می‌دارند همه‌چیز فوری بر آنها آشکار شود چراکه حوصله‌ی تدریج و تدرُج و مرحله‌به‌مرحله را ندارند و در حیرت هم، حیرت می‌کنند. مطلب بر من مزه‌ی علمی و عرفانی آفرید. فراوان‌آفرین.
 
دنباله‌ی نظرم:  
 
عرض ادب و ارادت و سلام. خوشا به حال این صحن، که قرار است «نقش قرآن در زندگی» در آن آذین شود. آیا سنگ بنده هم لعل بدخشان می‌شود؟! شتاب ندارم، اما تمنای آهسته‌آهسته چرا. چونان آن «طفل دبستانی» که به تعبیر مرحوم آیت‌الله حسن حسن‌زاده آملی میشود «دانشور کامل»، ولی آهسته‌آهسته. به چه شعری هم مزین فرمودید پیشگفتار را، استاد. بهره بردم. منتظر می‌مانم فردا و فرداها در رسد و قسمت و قسم‌های دگر. بیشتر بخوانید ↓

پاسخ استاد عمادی:

علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس از این همه لطف و کرامت و ادب. جناب طالبی عزیز فرمایش حضرت عالی مرا به یاد تفسیر هرمنوتیک انداخت که تفسیری از متن ارائه می کنند که حتی متن اراده بر آن نداشت البته تفسیر در باره متون غیر آسمانی درست است مخصوصا هنر نقاشی هنر شعر وو. زیرا نقاش در ترسیم خود اگرچه هدفی دارد اما گاه ناخواسته و بی اراده حقیقتی در نقاشی او مشاهده می‌شود که خود بی خبر است هنر شناس ماهر از حقایق نهفته یا ناخواسته پرده بر می دارد. ما گمان نمی کردیم در نوشتار ما این همه زیبایی بود این هنرمندی شما در کشف حقایق این نوشته بر ما  لازم شد خودمان دوباره متن خودمان را بخوانیم.

 

پاسخ دوم دامنه:

از قضا استاد این تکه‌ی هرمنوتیکیه‌ی! شما مرا به یاد هگل انداخته: می‌گفت نوشته‌هایم سه جوره، ۱. هم من می‌فهمم، هم مردم. ۲. فقط من می‌فهمم، نه مردم. ۳. نه من می‌فهمم، نه مردم! و دکتر علی شریعتی هم ازین‌جور دسته‌بندی دارد: اجتماعیات، کویریات، دومی را یادم رفته. کویریات همان دسته‌ی ۳ هگل است. بله، چقدر زیباست پهنه‌ی علمی که حق خواننده در تفسیر متن‌ها نادیده انگاشته نمی‌شود. و بین نویسنده و خواننده گویی یک تعامل ابدی امضا شده. سپاس از نگاه لطیف شما.

 

پاسخ دوم حاج‌آقا عمادی:
 
تشکر بزرگوار. یاد مرحوم آیت الله علامه جعفری ره بخیر. خودش می فرمود وقتی سخنرانی می کنم یک ربع اول همه می فهمند اما بعدا فقط قسمت جلوی سالن میفهمند بقیه فقط نگاه می کنند اما مرحله بعد متوجه میشوم این جلوی ها هم متوجه نمی شوند فقط خودم می‌فهم چه می‌گویم در لحظات پایانی دیگر به جای میرسم خودم هم نمی فهمم چه می‌گویم.
 
دامنه:
 
آقاجان خیلی عالی بود. نشنیده بودم. مرحوم محمدتقی جعفری هم پر بود از انواع و اقسام داستان و حِکم. مرا باش!  فکر می‌کردم فقط هگل است که تک افتاده بود در «نفهمیدن» سخن!
 
نوشته‌ی جناب جلیل قربانی:
 
سلام، شب به خیر
طنزیم؛ شارلاتانیسم
کاتبان دربار دو‌ حاکم به هم رسیدند و درد دل می‌کردند.
یکی گفت: من دستمزد نوشتن فرمان حاکم را می‌گیرم و یک نفر دیگر برای خواندن نامه در دارالحکومه استخدام شده است.
دیگری گفت: من دو دستمزد می‌گیرم؛ یکی برای نوشتن نامه‌ها و یکی هم برای خواندن آنها.
کاتب اول گفت: چرا ؟
کاتب دوم گفت: من نامه‌ها را جوری می‌نویسم که هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را بخواند و برای خواندن آن باز هم به سراغ من می‌آیند.
 
 
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

این‌جور که معلومه جناب قربانی -که سلام و شب به خیر به شما- تمام صنوف ازین تردستی‌ها یا ضعف و سستی‌ها دارند. از کاتب کلک‌باز دربار گرفته تا فیلسوف سخت‌نویس بازار اروپا و از حکیم دانای لنگه‌ی دنیا گرفته تا زعیم توانای آن سوی دریا.

نوشته‌ی جناب جلیل قربانی:
 
تو دوره جوونی، یکی از کارایی که تو برنامه هفتگی‌مون بود، گوش‌دادن به سخنرانی مرحوم محمدتقی جعفری از رادیو بود که یه شب در هفته از ساعت ۹ تا ۱۰ شب پخش می‌شد. لاکردار با اون لهجه شیرین ترکی‌اش کاری می‌کرد که اگه از حرفای فلسفی و ادبی‌اش هم چیزی نمی‌فهمیدیم، از لحنش لذت می‌بردیم...!

پاسخ استاد سیدکمال‌الدین عمادی:
 
سلام بزرگوار در این باره خاطره ای دارم به دلیل خنده دار بودن مناسب ایام عزای صدیقه طاهره سلام الله علیها و شیعه ناب و خاص او سردار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله تعالی علیه نیست انشاءالله هفته دیگر اگر فراموش نکردم یادآوری می کنم

نظر ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
جناب قربانی درین قضیه هم‌خاطره‌ایم و هم‌ذوق. من هم لحن و لهجه و چهره و نگاهش را دوست داشتم، خصوصاً هر چند وقت، پی‌درپی عمامه‌اش را با دست می‌چرخاند! سخنانش را که سِسکه‌سِسکه سر در می‌آوردیم، مال همان عصر  به قول شما جوونی که «آقا»ی محل ما جوونی را معادل «جوهلی» (=جاهلی) می‌خواندش.
 
نظر حجت الاسلام شیخ‌ احمدی:
 
و ایضا در یک جلسه عصرگاهی خدمت آیت الله احمد عابدی بودیم که گفته بود:. کلاس‌هایی که صبح برگزار میشه را هم استاد می‌فهمد، هم شاگرد، کلاس‌هایی که بعد از ظهر برگزار میشه ره استاد می‌فهمه، اما شاگرد نمی‌فهمه، اما کلاس‌هایی وه شب برگزار میشه را نه استاد می‌فهمه، نه شاگرد.
 
ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
یک قضیه درین راستا: سلام استاد احمدی. روزی امام -گویا در مسجد اعظم قم- درس اصول یا خارج فقه می‌دادند. آن روز مستشکل سر درس نبود، یعنی آقاسیدمصطفی و لذا هیچ‌کس هم اشکال مطرح نکرد. امام دید هر چه می‌گوید همه در سکوت محض‌اند و فقط خیره شدند و نگاهش می‌کنند.. ناگهان از کوچه‌ی پشتی منتهی به هتل بهار، الاغی عرعر آمد، چه بلندبلند. امام به شوخی گفت: درس امروزم را مثل این که فقط این الاغ فهمیده... . بگذرم.
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2021
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۰/۱۰/۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تک نگاران دامنه

دامنه کتاب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">