مدرسه فکرت ۶۹
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتونهم
نظر:
سلام. حریت در مسائل روز از نشانههای خوب روحانیون حوزه و دانشگاه است. به بررسی شما درین موضوع توجه کردم. خرسندم از بحث درین پدیده، چون جنابعالی، هم اطلاعات خیلی زیاد درین زمینه دارید و هم احاطه بر تجزیه و تحلیل آن. من برین متن شما دو فراز مینویسم:
۱. از نگاه من رأی یعنی یک شهروند قدرتِ انتخابگری فردی خود را در سیاست و سرنوشت دخالت دهد. حالا حتی اگر داخل در انقلاب هم نبود، و شرائط را بد هم ارزیابی کرد، رأی خود را میتواند جاری کند. حبسِ رأی قدرتش هیچگاه از آزادیِ رأی بیشتر نیست. پس جاریکردن رأی توسط شهروند معنیاش این است فرد دستکم نمیگذارد کسی که کمتر زیان میرساند از کسی که بیشتر زیان میرساند، عقب بیفتد. پس، همین هم یک نوع عقلانیت است. در دورههایی هر یک از ما شاهد بودیم که بودند کسانی که زاویه داشتند با شرائط کشور، ولی برای جلوگیری از تسلط یک تفکر، به صحنه آمدند و رأی خود را به قدرت رساندند. زیرا تکتک رأی قدرت است که در نهایت به اقتدار ختم میشود.
۲. تحلیل من این است چپ بنا داشت از سید حسن خمینی، به علت وجاهت انتساب به حضرت امام و وجود ویژگیهایی از خاصیت کاریزما در وی، پناهگاه امن خود بسازد و دولتِ تحتِ «شورای اجماعساز» را در مدیریت کشور باب کند و در سایهی اقتدار ایشان به عنوان وجیهالمله، کشور را مدیریت کند و قدرت سایه را از ادامهی پیشرویها علیهی خود باز بدارند و محیط را برای خویش مساعد کنند. اما قدرت، از قبل، تکلیف آنان را در دورهی نکبتبار ترامپ معلوم کرد و پروندهی این جناح را بست. آنان به تحلیل من، اصل و نام جناح چپ را در درون قدرت نگه میدارند، اما افراد آن را به مرور با چهرههای دیگر میچینند. این در دیدگاه من یک تحلیل است نه خبر و اطلاعات.
فقط یک مثال روی دو تن از هفت تن
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۰ )
به نام خدا. سلام. یکی از روشهای تشخیص این است که کدام کاندیدا، کدام چهرهها را در کشور بر سرِ قدرت میآورَد؟ در واقع حلقهی نامرئی و مرئی او چه کسانیاند؟ پشت پردهی او چه کسانی به صف نشستهاند؟ حتی چه چهرههای سایه، در خط و ربط دادن وی دخیلاند؟ و او اساساً در صورتبندی سیاسی ایران چه سابقه و شیوه و رفتارهای داشته و دارد؟
این روش زمانی لازمتر به نظر میآید که آحاد مردم بهراحتی نتوانند کاندیداهای مورد وثوق و نمایندهی تفکر خود را در جمع احراز صلاحیت شدهها بیابند، زیرا در ساختار سیاسی ایران، به علت ترس از آنچه در انقلاب مشروطیت رخ داده و یا به دلیل آیندهنگری نظام، نهادِ نگهبان تعبیه شده که شیوهی منحصر به خود را در تأیید و رد نامزدها دارد و معمولاً هم از چهرههای این نهاد از میان یک جناح چینش شده است. و حتی برخی از اعضای آن، از زمان انقلاب تا الان همچنان درین نهاد منصوباند.
بنابرین، به نظرم عقلانیست که شهروند ایرانی، اگر خود تشخیص داد کاندیدای مطلوب او در میان تأیید صلاحیت شدهها نیست، لااقل بهطور آزادانه بخواهد که از میان این هفت تن (فهرست تعیینشده) چه کسی را به قدرت برساند تا اگر فردا رئیسجمهور شد چه تیپ افرادی را دور خود جمع میکند و چه میزان کمتر از سایر کاندیداها، کشور و ملت را از آسیب عمیق (که در سالهای اخیر به آن گرفتار آمده است) دستکم دورتر نگه میدارد. نجات کشور پیشکش. مثلاً مثال میزنم:
فرض را بگذاریم روی دو تن ازین هفت تن، که اگر به صورت فرضی حجتالاسلام رئیسی یا عبدالناصر همتی به مقام ریاستجمهوری برسند، کدام یک از این دو نفر، بیشتر کشور را در دام چهرههای مسألهدار، نابکار، ناشی، حتی بدسابقه و خطرناک گرفتار میکند؟ جوابداشتنِ منطقی و پیشفرضِانهی هر یک از افراد ایرانی به اینگونه احتمالات، او را قادر میسازد در تصمیمِ سرنوشت غفلت نورزد و کشور آسان به سمت فردِ آماتورتر و بیاطلاعتر نغلتد.
نظر:
سلام. نام بردن از آن دو کاندیدا صرفاً میتواند یک مثال برای متن بوده باشد تا مطلب از طریق مقایسهی فرضی و ذهنی خوانندگان میان نامزدها، صورت گیرد. اما بعد، یعنی میفرمایی مستند مورد نظرت مثل آن مستند «هویت» ! باشد در عصر ع . ل؟ از نگاه من هر برنامهی مستند از تاریخ جمهوری اسلامی باید شمولیت داشته باشد، نه دستچین. طبیعت فیلم باید واقعنمایی از سیر انقلاب باشد، که ملت به راوی اعتماد کند.
نظر:
سلام. تصدیق میشود. حرفی منطقیست. اساساً کشورداری مناسب، اَضلاعی است. یعنی ضلعهای مختلف سیاستورزی دیده شود، که صدر ضلعها، منافع ملی است. و من معتقدم جایی برای «تشخیص منافع ملی» در سیستم مفقود است و باید روزی تأسیس شود. شورای عالی امنیت ملی البته کارش جداست و اختصاصیتر. اما مرکز تشخیص منافع ملی میتواند چهرههای وسیعیتر را در خود جای دهد، از استاد دانشگاه تا نخبگان بزرگ کشور در مراتب ملی و انقلابی و دارای گرایشهای متفاوت و سالم و حتی ایرانیهای نخبهی سالم در کشورهای جهان. ازینرو، علاوه بر روابط بینالمللی، چند ضلع داخلی دیگر هم مهم است: مدیریت خدمات کشوری که واقعاً شبانهروز در خدمت ملت باشد، اقتصاد (هم خرد و هم کلان)، روحیهی کار قوی در قوهی اجراییه.
نظر:
سلام. لابد آقای آسیوند در نظر دارد «حال و حاضر» را در نظر بگیرد که السّاعه برای مردم ملموس است و بر دوش آنان سنگینی میکند، شاید میخواهد بگوید مردم زیاد به گذشته سیر نمیکنند و همین وضع «حال»، چنین حالِ ملت را بالا آورده. مطایبه نبوده!
پیام:
کلی خوشحال میشم وقتی کسی سر قبر مادر و پدرم حضور یابد و ادای احترام و نثار فاتحه کند. چنین اخلاقی نشان معرفت و بزرگی فرد است که سرِ خاک بزرگانِ کسی میرود. آن هم در دورهای که دستِ من به قبر پدر و مادرم کوتاه است و ویروس مرموز، زمانهی مردم را دگرگون کرد و جامعه را به لزوم فاصلهگذاری اجتماعی و پرهیز از رفت و آمد و تعطیل مسافرت الزام ساخت. دعا میکنم کسی که سر قبر والدین بهتر از جانم حاضر میشود، در دنیا کامش تلخ نشود و روزگار خدا را بر خود آسان و دوستداشتنی و آرام ببیند و در آخرت توشهاش روسفیدانه باشد. آمین.
اشتباه عجیب عین لا
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۱ )
به نام خدا. سلام. اساساً «حلقهی برادران لا» نزد من فاقد شاخصهای مطلوب هستند و همیشه به آنان به دیدهی نقد نگریسته و مینگرم زیرا شالودهی رفتار و گفتار و کردار آنان در طول انقلاب به گونهای آلوده و یا مشوّش است که به هیچوجه قابل دفاع نیست و تا جایی که من از مردم جامعهی ایران ارزیابی دارم، چندان با این تیپ و اعضای خاندان، میانهی خوبی ندارند.
اخیراً هم وقتی یکی از اخوان خاندانِ «لا...» با چراغ خاموش وارد گود کاندیداتوری شد، از قضا بدجوری لامپ چراغ قوهاش سوسو زد. از نظر من، او با خامیِ تمام جملهی تحریکآمیز (منبع) «حوزه اقتصاد، نه پادگان است و نه دادگاه که با تشر و دستور اداره شود» را بر زبان جاری کرد تا مثلاً با یک عبارت قصار، قصور خود را رفو کند و رقیبان را در طعنهای سنگین و سهمگین طُعمه کند، تا با قیچی سخن، به زعم خود هر دو دو تیغهی نامزدها را بر هم بساباند و با ساییدن آن جرقهای در فضای انتخابات بجَهانَد تا در چشمان مردم جلوه نماید. غافل ازینکه نهاد نگهبان شیوهاش هر بار بر اساس اقتضای روزگار، ویژهی ویژه است و هر گاه نیاز ببیند معتمدِ دیروز را مردود و مردودِ دیروز را معتمد معرفی میکند و درین دالان از احدی هم نمیهراسد!
گیریم مثلاً شش تا از آنان به قول حامیانِ پیرو صددرصدیشان، به عدل رفتار میکنند و عملکرد آنان را همواره درست و صحیح معرفی کرده و میکنند، ولی، اما، آیا، مگر آن شش تای دیگر هم -که ردایی دیگر دارند و از سوی رئیس قوهی قضاییهی وقت به مجلس معرفی و از آنجا رأی مثبت در چنته میگذراند- جز به عدل و انصاف، رفتاری ندارند؟ پیروان و مدافعان صددرصدری نهاد نگهبان، آیا پیش خدا راحتاند که گواهی میدهند آنچه این نهاد کرده و میکند و خواهدکرد عین حق و عدل است؟ فرض شود شش فقیه حوزهخوانده همواره و دائم در کار آن نهاد و بیرونِ نهاد در پست و مقامش، «عادل» (دقت شود: عادل، کم صفتی نیست) هستند، مگر آن شش حقوقدانِ مُکلّا (و گاهگاه برخی از عضوهای حقوقدان آن هم، مُلا) هم، همیشه و در همهحال «عادل»اند؟ که این چنین عملکردشان را سفید سفید میپندارند! از قضا با توجه به نیروهای مؤثر و مخفی در پیرامون نهاد نگهبان، شش حقوقدانِ نگهبان بیشتر از فقیهان در مظانِ ایراد و نقدند.
ازینرو، اشتباه عجیب جناب عین لا همان لحظه بود که پس از ثبت نام، «پادگان و دادگاه» یعنی سپاه و قوه قضاییه را کوبید و رد صلاحیت او از همان ثانیه رقم خورد. لذا خودِ او نیز پس از دریافت خبر رد صلاحیتش، در بیانیهای (منبع) جملهای با واژهی رقم خورد» را استخدام کرد تا بگوید رد او عملیات بود، نه فقط تصادفِ رأی و رد. جملهاش این بود: «اما حال آنکه روند انتخابات اینگونه رقم زده شد...»
پس، آقای عین لا اگر بر فرض هم جملهی کلیدی خود در رد و دور نگهداشتن «پادگان» و «دادگاه» از حوزهی اقتصاد (بخوانید: سیاست) را به زعم خود درست میپنداشت، زیرکی حکم میکرد آن را نه در هنگام ثبتنام، که در آخرین مناظره میگفت! او با اداکردنِ این عبارتِ عملیاتگونه، پروندهی خود را نزد نهاد نگهبان خراب کرد. زیرا آن نهاد به تشخیص آزاد خود و سازمان تحقیقات آن نهاد (بخوانید: رصدخانهی دائم) رأی میدهد و آقای عین لا ردای قدرتش بدجوری در دمِ حجله کَنده شد تا باشد هر حرفی را هر جا جاری نکند! عاقبت کسی که به دیگران در زمان قدرتش ستم و اجحاف و شاید خوشخدمتی! کرده باشد، گاه اینگونه توسط همخطهایش ضایع میشود. راقم بگذرد!
از شوپنهاور هم مگر کمترند؟!
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۲ )
به نام خدا. سلام. او شوپنهاور است. طب خواند. بعد علوم طبیعی. سپس فلسفه. او منتقدانه میگفت که فلسفه را برای اَغراض سیاسی به کار بردند و ابزار معاش کردند. جملهی کلیدی وی این بود که «زندگی کوتاه است، ولی حقیقت دورتر میرود و بیشتر عمر میکند.»
خواستم چه بگویم؟ این را، این، که وقتی این فیلسوف لهستانی قرن ۱۹ -که نه به روح باور داشت و نه به ماده و فقط به حال و حاضرِ زندگی موجود، علاقه و اعتقاد داشت- اینگونه میکوشد فلسفه را از وسیلهبودنِ قدرت برهاند و آن را وسیلهی فهم و تفکر ساده برای مردم سازد، آیا بر کسانی که میکوشند حتی دین، اخلاق و سرمایهی بیبدیل مکتب مظلوم شیعه را به پای قدرت، خُرد و خمیر کنند، نباید درس عبرتی باشد که در کارزار بزرگ پیش رُویِ جمهوری اسلامی ایران، دین و اصول و مبانی مذهب و باورهای دیرپای اخلاقی را به پای کسب قدرت، ذبح نکنند؟ تا کی باید ملت نجیب و شکیبای ایران -که به شهادت رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، از ملت عصر رسولالله (ص) هم بهترند- و صاحبان قدرت باید خادمشان باشند، نه رئیس و آقابالاسر، به یکباره در یک بازهی زمانی خاص که اوضاع کمی دگرگونتر از پیشبینیهای خیالی شده، ببیند که باز هم مانند آن دورهی خاص، به جای تبلیغ افکار و اهداف خود و تندادن به بازی رقابت قانونی و آزاد، به تخریبِ افکار و اهداف رقیب روی آوردند و میخواهند با تشبُث (=دستاویز) به هر وسیله و شیوه، قدرتطلبی خود را تضمین و حتمی نمایند؟ از شوپنهاور هم مگر کمترند؟! مَباد. مَباد.
- پنجشنبه ۱۳ خرداد ۰۰
- ۰۷:۱۰
پاسخ:
سلام. نه، من قم هستم. از دو سال پیش تا الان به علت رعایت مقررات ستاد سلامت کشور جهت ریشهکنی این ویروس مُهلکِ مرموز، به محل نیامدم. چه آشی هم خواهد شد این آش دندونسری. محل رسم قشنگی بود که به کاسهی آش دندونسری، هدیه میریختند. نمیدانم هنوز پابرجاست این سنت دیرین یا نه؟ یک شوخی هم بکنم: انشاءالله دندون عقل را هم وقتی درآورد براش آبگوشت بار بذارند یا قورمهسبزی.
دور افتادهاند از امام
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۴ )
به نام خدا. سلام. مردم مُستندهای زیادی در ذهن دارند که واقعاً برایشان عذابآور شده است. از یک سو هرگز حاضر نیستند احدی کمترین آسیبی به انقلاب اسلامی بزند، ولی از سوی دیگر رفتارهایی را میبینند که دلِ خود را خالیشده و دردمندانه حس میکنند؛ بهوضوح میبینند کمکم کسانی «مَسند»ها را اشغال کردهاند که آن را از جایگاه خدمت و صداقت، به پرتگاه نیرنگ و خیانت تبدیل کردهاند و به جای رسیدن به دادِ ملت، به دوروبریها و همپالگیها و همحزبیهای خود رسیدند؛ چه اقتصادی، چه شغلی، چه رفاهی و چه امتیازات سیاسی. حال آنکه در نگاه امام امت، هر کس در جمهوری اسلامی پست و مقامی هم میگیرد، باید به فکر تمام تودهی ملت و مخصوصاً زاغهنشینها باشد.
برخیها -و از قضا اغلبشان- با دادنِ صدها وعده به مردم، تا از راه رسیدند، اول برای خود کیسه دوختند و سپس جیب کشور را زدند و آنگاه از زندگی انقلابی و سادهزیستی دست شستند و هر یک در خانههایی مجلُل و باشکوهِ بالاشهر، با وسیعترین و مدرنترین امکانات و آسایش، سُکنا گزیدند. مردم تردیدی ندارند زندگی مسئولان با آنکه فرصتِ کار اقتصادی شخصی ندارند و چندین سال است که به شغلهای انتصابی و انتخابی چسبیدهاند، اما در کمال تعجب از این رو به آن رو شده است. حتی آن طلبههای انقلابی دیروز انقلاب هم، که در شرح حالها خواندهایم از قدرتِ خرید سیبزمینی عاجز بودهاند، امروزه با بهترین امکانات بیتالمال در مناصب حکومتی به مردم فخر میفروشد و معنا را به دنیا فروخته است.
اصلاً مردم از خود میپرسند چرا در جمهوری اسلامی که ندای مدرنِ معنوی برای جهان نو بوده است، اینهمه زمینه و بستر باید برای فساد و دزدی و خیانت و شکاف طبقاتی پدیدار شود و حتی در بدترین حالت، سطح زندگی مسئولان به مراتب از سطح زندگی مردم پیشی بگیرد و راحتتر از سایرین امرار معاش داشته باشند. مگر آنان فرصتِ اندوختن و انباشت دارند که اینمیزان از ملت جلو زدهاند و بهترین ماشینها، استخرها، خانهها، درآمدها، خورد و خوراکها، تحصیلات، تفریحات برایشان آماده و مهیا باشد؟!
در چنین وضعی، آیا آنان از امام خمینی رهبر مستضعفان جهان دور نیفتادهاند که فقط در نجف اشرف نزدیک ۱۴ سال با بادبزن دستی حصیری خود را در فصل داغ عراق، خنک نگه میداشت چون ضُعفای آنجا و ایران توان خرید کولر و وسایل خنککننده نداشتند. نمیگویم باید با محرومیت زیست، اما چرا با آنکه این فرصت ۴۲ سالهی انقلاب برای مردم و مسئولان یک جور گذشت، زندگی آنان اینهمه از زندگی مسئولان عقب افتاده است. و وضع حال مسئولان در مقایسه با وضه حال مردم، اینهمه فرق کرده باشد. اسم این چیست؟ جز دورافتادن از مرام امام؟ سبقتی که مسئولان در سطح رفاه و همهجوره شاخصها، از مردم گرفتهاند، برای همه شکآور و بُهتآفرین گردیده است.
مردم مشاهدات زیادی دارند که حقیتاً برایشان دردآور است. به روشنی میبینند که چارچوب فکری و سیاسی امام فراموش شده است: قرار بود آنچه شاه میکرد، کسی در انقلاب تکرار نکند. قرار بود آنچه دربار شاه میکرد، دیگر در دولت پس از انقلاب دیده نشود. قرار بود آنچه خاندان شاه میکرد، هرگز در میان خاندان مسئولان ما رخ ندهد. قرار بود آنچه سیستم هزارفامیل رژیم شاه میکرد، برای همیشه از ایران رخت بربندد؛ گویا هزارفامیل که سهل است، کردند سههزار فامیل. قرار بود میان ملت و حکومت هیچ مرزی جز قصد خدمت نباشد، اما نه فقط خدمت رخت بر بست بلکه اَشرافیت و رئیسشدن بر ملت و غارت بیتالمال باب شده است. اگر زندگیِ توأم با رفاه و پُر آسایش زندگییی متضاد با معنویت نیست -که نیست- چرا این امکان فقط باید برای مسئولان مقدور و شدنی باشد و ملت هیچ حظی از آن نبرَد و یا از قافله باز مانده باشد؟ آیا امروزه کسی بهجرأت میتواند قسم یا رب بخورد از مسئولان با خاطری راحت دفاع کند و گواهی دهد زندگی و سیر حیات او، طیّبه و الگو است و وفق چارچوبِ زیست سیاسی و مکتبی امام رفتار میکند؟ حیف نیست جمهوری اسلامی با آنهمه حسَنات که از وجَنات آن باریده و امید برای ایران و اسلام گردیده، اینگونه به کسانی سپرده شود که آفت برای آن هستند و عذاب برای مردم و مانع برای توسعهی دنیا و معنا و عُقبا؟
بهیقین آنچه در بالا نوشتم، قید «عدهای» دارد، نه قید «همه». بوده و هستند هنوز کسانی که خالصانه و سالم برای مردم و انقلاب و اسلام کار کرده و میکنند.
به مناسبت سالگرد رحلت امام رهبر نویدبخش زندگی نو و معنوی تحریر شد. نام و مرام امام جاویدان که ساده و صادق و راسخ زیست و روسفید به ملکوت پر کشید.
پاسخ:
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۲۰ )
رفتار سیاسی مردم در جمعهی سیاسی دیگر
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. جمعهها روزهای قشنگیاند. مردم با جمعهها خاطرهها دارند. ازجمله جمعههای سیاسی که روز رأیگیرهاست. همیشه جمعهها بوده که مردم صندوقهای رأی را با نظرات تعیینکنندهی خود به سمت شمارش و سرنوشت فرستادند. اینک مردم تجربههای مهمی را که طی ۴۲ سال اخیر آموختند در جمعهای دیگر -که در راه است- به کار میگیرند.
آنان دیدند که حتی رهبری هم در اوضاعی که عدهای بستهاندیش! پیش آوردند، غریب است و حتی فرمان «جبران» ایشان را که تعبیر به «مطالبهی خود» کردند، اثر نگذاشتند و مانند تزِ «ارشادی-مولوی» کردنِ سخنان امام، توسط مرحوم آیتالله احمد آذری قمی، خیلیخیلی بیاعتنا از آن گذشتند و برخی هم، اساساً درخواست و تذکر «جفا و ظلم» در بیان رهبری را به تأویل و توجیه و آدرس اشتباه منصرف کردند. بگذرم. لابد برداشت آنها آزاد است و آزادی هم که نعمت بزرگ.
برای من اما همچنان روشن و مبرهن است. اگر خطر چاره نگردد، دیری نیست که با رهبری همان کنند که بر دیگران مرتکب شدند. فعلاً این حرفم سربسته.
اما حالا: البته پیشتر هم عرض کرده بودم بنده جانبدار هیچ جناح و کاندیداهایی نیستم؛ چه ردیها و چه تأییدها. زیرا چه آن کاندیداها که در لیست سیاه! فهرست شدند و چه این ۷ تا که به لیست سفید، وارد، از نظر من اشتراک و افتراقشان شبیه هم است و حد و اندازهیشان هم کاملاًمعلوم. حالا ملت مانده که با این لیست ۷تایی چه کند.
از نظر من ملت به علت علاقه و پیمانی که با انقلاب اسلامی دارد و اصالتی که به منافع ملی میدهد، با وجود همهی آنچه دستاندرکارانِ نابکار و نیز انسدادگران و این دولتِ شیکپوش و پشتِ میز نشین ناکارآمد و حتی بیکفایتِ بدتر از وضع و حال بنیصدر، برای کشور پیش آوردهاند، نسبت به حقِ رأی خود توجه میکند. عقلانی هم همین است. چون ملت چارهساز بزرگ است؛ حتی بین هفت تا هم، به هر حال آن کسی که نامزد دلخواهش را نمیبیند باز نیز یکی را ممکن است به آرمان و یا حتی به مصلحتهای خود و دفع اضطرارهای کشور، نزدیک و یا قابل تطبیق ببیند و بهناچار وی را برگزیند.
هستند کسانی که اغلب رأی سلبی میدهند چراکه فکر میکنند اگر نگذارند فلان فکر و فلان فرد بر قدرت چنگ نزند، بهتر میبیند به کسی که شانس قدرت آن فرد و فکر را برهم میزند رأی دهد ولو آن فرد شروط جامع و مانع را نداشته باشد.
این، «نظر» من است نسبت به رفتار احتمالی جمعهی آتی ملت، نه «خبر». و فرقهاست میان خبر و نظر. نظر، احتمال است، اما خبر، حتم. خودم فکر میکنم ملت، بهدقت ترکیببندی عمدی انتخاباتی را فهمیده است، ازینرو ممکن است نقشِ همواره تاریخساز و انقلابی و عقلانی خود را در جمعهی آتی، حیاتی و استراتژیک ارزیابی کند و عقلانی ورود کند. و سیلبندِ محدودیت بر جمهوریت واقعی و اسلامیت حقیقی را از سرچشمه باز کند. اللهُ علمٌ.
پاسخ:
جناب حجتالاسلام حاج جوادآقا آفاقی
با سلام و احترام. این دو نوشتهی تاریخی شما علاوه بر آنکه خواندنی بود، ما را به یاد پدر دانشمندتان مرحوم حاجآقا آفاقی انداخته، که علاوه بر تسلط بر تاریخ، در بیان داستانهای عبرتانگیز و هشداردهنده هم، احاطه و شیوایی خاصی داشتند. روح آن پدر معنوی روستا و روحانی محبوب مردمی همآره در یاد باد. سپاس. راستی به قول زبان شیرین محلی: شاهان اصلاوابدا نصیحت وَرگیر نینِه!
پاسخ،
سلام
این از عظمت است که انسانی بگوید در غم مادر زندگی میکنم. آشنام با سوگوارگی تو؛ چون تو را فراوان در سوگ و سوزِ مصائب و ماتمی که بر حضرت اباعبدالله (ع) بیرحمانانه رفت، گریانت دیدهام. آشفته آن کسیست که ارزش غم و اندوه متفکرانه برای اولیای الهی معنوی خود و اولیای خونی و نسَبی خود را درک نکند. انسانی ذو جنبتَین یعنی همین که شما الان در آنی: هم مسرور در وقت آن، هم محزون در زمان آن. سوگواریهایت برای مادرت به همراه اهل و عیالت که میدانم این مدت چشمان خیس داشتهاند، برکت است. و اما بعد تحلیل محتوا در قلم شما روشنگر است؛ چه در نقدها و چه در دنبالهبخشیدنها.
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۲۱ )
با نفت باید چه کرد؟
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. نمیدانم آیا ازین هفت نامزد، همه صحبت از نفت میکنند یا تعدادی؟ من چون برنامههای تبلیغی آنان را دنبال نمیکنم به جز مناظرهها را، کاملاً باخبر نیستم. اما واقعاً با نفت باید چه کرد؟ دولت بفروشد و دخل و خرجِ خود کند؟ حال آنکه در توزیع ثروت، بهشدت لنگ میزند. حتی رانت و فساد و تبعیض پیش میآورَد. پول نفت، هم ابزار تنبلی و هم محل تصرف به خوانِ ملت شده است. هر کس از راه رسیده، خواسته با نفت به نفع خود کار کند و شایستگی خود را با این خوان اثبات کند. تازه، از یاد و حافظهی ملت مگر رفته که صدها میلیارد دلار پول نفت در آن دورهی « ۹ + ۱۰ » -که دولتی «نظرکرده!» معرفی میشد- چه شده و کجا رفته!
به نظر من نفت باید با نظارت ملی به ثروت ملی تبدیل و آنگاه سرمایهگذاری بنیادی شود و سپس نفع و سود آن به حساب ملت، با سهمی عادلانه سرازیر شود. از آنجا که قوهی مجریه، نمایندهی مردم در مدیریت کل کشور است و دستش در دست منابع ثروت ملت است، باید این سرمایهی خداداد ملت و سایر سرمایههای عمومی مردم مانند گاز، جنگل و معادن عام را با امانتداری و لیاقت به ثروت تبدیل کند و مردم را مستقیم در منفعت و سود آن شریک نماید و خود دست ازین جیببری! و جبران کسر بودجه بردارد. نفت در زمان مرحومان کاشانی و مصدق ملی شد که به ملت برسد، نه خرج خواص و ویژهخواران گردد.
به نظر میرسد ملت هم راضی نیست که پولِ فروش نفت، مستقیم بدستشان برسد، بلکه راضیست که این کالای استراتژیک، اول با خردمندی و شایستگی، تبدیل به ثروت و سرمایهگذاری گردد، سپس سود آن به دست ملت برسد. بنابراین، نفت وعدهی سرِ خرمن برای هیچ نامزدی نشود، زیرا فریب ملت، بدترین بیاخلاقی است و شاید هم خلاف شرع، که لابد اهل فن حوزه حکمش را بلدند.