دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مشخصات سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

مدرسه فکرت ۶۹

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۳۸ ب.ظ

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌ونهم

پیام تسلیت:
استاد احمدی دوست اندیشمند دیرنم سلاممی‌دانم از کوچ غمبار دوست مشترک‌مان، متفکر پویا و مرد ستوده و به‌شدت مؤمن و پایبند به دین یعنی جواد امامی چه‌ها می‌کشی. تصادف هولناک آن دوست خبیر در میمه‌ی اصفهان در دل شب، به همراه پرکشیدن مادر محبوب‌شان چه جَرحی بر قلبت افکنده است؛ ژرف و جانکاه. شما و جواد چونان چسب دوقلویی بودید که وقتی ترکیب می‌شدید اثر می‌گذاشتید. شما استاد غم‌دیده‌ی من خوب می‌دانید که جواد امامی فقط اهل خبر و تحلیل و تفسیر و مصاحبه‌های تخصصی نبود، او عمیقاً مسلط به مسائل کشور و آگاه و مُشرف به امور حوزه و جامعه و سیاست بود. من و شما و رفقای کاری در آن محیط سال‌های اخیر، هیچ‌گاه او را جدا از اخلاق و رعایت موازین ندیدم. دانایی توانمند و خردمندی مؤمن بود. چه افکار روشن و پیشرویی داشت و چه خُلق و حُسنِ سلوک دلربایی. متألم هستم در دردِ درگذشت اندوهبار او. آیا هیچ به یاد داری با جواد بوده باشیم، اما خسته شده باشیم؟! نه هرگز، او خستگی را خسته می‌کرد و رفتار پارسایانه‌ی وی انسان را به خود جذب و متصل نگه می‌داشت.
 
دل شما احمدی عزیز، می‌دانم که آشوب است و چونان ابر بهاری می‌باری و رگبار درون خود را در سرزمین جامت می‌ریزی؛ زیرا جواد در جوفِ دلت جا داشت. من در فراق دوستی این‌چنین روشنفکر متعهد و جذاب، بسیار اندوه دارم و چون سرای آخرت او را سرشار از رحمت و سرفرازی نزد خدای باری تعالی می‌بینم، آرام می‌گیرم. گواهی می‌دهم جواد امامی با توشه‌ی پربار و با ورعی پرهیزگار و پرونده‌ای سفید پیش رب رفت. رحمت به او و تسلت به تو استاد.
 
 
بررسی رفتار اخیر شورای نگهبان
 
با یاد و نام خدا. سلام. پیش از هر چیز ابتدا شفّاف بگویم من درین بررسی جانبدار یا هواخواه هیچ فردی از افراد اخیر در انتخابات ریاست‌جمهوری، چه احرازشده‌ها و چه احرازنشده‌ها نبوده و نیستم. به عنوان یک ایرانی صرفاً نظرم را نسبت به یک مسئله‌ی سیاسی عمومی بیان می‌کنم. همین.
 
به موجب قابلیت‌های ارزنده‌ی انقلاب اسلامی، هر شهروند ایرانی از حقِ انتخاب‌شوندگی و انتخاب‌کنندگی برخوردار است، و همه، درین حق، مساوی‌اند. اما این بدان معنی نیست که هر کس شب از خواب برخاست یا با حزب و هم‌پالگی‌های خود نزاع داشت، خود را پیش اندازد و نامزد ریاست‌جمهوری کند و رفتار بی‌مُحابای وی، اصل مترقی «انتخابات مردمی» را لُوث (=آلوده و بی‌معنا) و کارِ نهاد ناظر و تعیین صلاحیت را، زار و دشوار کند. جای دور نروم. مثال می‌زنم: مثلاً آقای سیدمصطفی تاج‌زاده دست‌کم از ۱۲ سال پیش و شاید ۲۲ سال پیش، صدها متن و موضع علنی و مخفی علیه‌ی انقلاب نوشته و گرفته، و لابد حق خود می‌پنداشته، تا جایی که آشکار شده بود بیشتر به تئوری دگرگونی فکر می‌کرده، نه کارورزی و سیاست‌ورزی در محیط نظام سیاسی، اما با این‌همه خودخواهانه و بهتر است بگویم کودکانه پیش افتاد و نامزد قوه‌ی مجریه شد. مگر می‌شود کسی تا دیروز هرچه می‌نوشت بنا بر اندیشه و یا احساساتش، مستقیم و غیرمستقیم علیه‌ی رهبری و مناسبات رایج نظام بوده باشد، اما حالا سودای سربالا (بخوانید خیالپردازی خام) سر دهد و قصد ریاست همین نظام کرده باشد؟! این عجیب است.
 
نهاد ۱۲ نفره‌ی شورای نگهبان مناسباتش در داخل جلسات رسمی در بررسی نامزدها و امور دیگر به شکل و شیوه‌ی دموکراسی است. یعنی رأی‌گیری از عضوها. و مبتنی‌ست بر قاعده‌ی اکثریت آراء که حداقل آن، ۷ رأی اعضاست. بنابرین، کارِ شورای نگهبان به لحاظ قانونی و حقوقی و حتی شرعی بر اصل رأی بنا شده است. و این یعنی دموکراسی داخلی شورای نگهبان. و علی‌القاعده کسی نمی‌تواند و نمی‌بایست مانع کار قانونی تک تک شورای نگهبان شود و رأی آنان را خلاف قاعده بپندارد. اما این‌که این نهادِ نگهبان، از بیرون تحت تأثیر، یا زیر فشار، یا غلبه‌ی مصلحت بر حقیقت و عدالت و یا در انقیاد تفکر جناحی و شخصی است یا نه، امری دیگر است و در اینجا موضوع بحث من نیست. بیشتر بخوانید ↓
 
 
با آنچه در بالا نوشتم اما به نظر می‌رسد رفتار اخیر شورای نگهبان پیام دارد و من سعی کردم همین را بنویسم. زیرا همواره اطلاع از نگرش همدیگر، جزوی از رفتار دائمی انسان است و شاید هم، بخشی از علایق و خواسته‌هایش. بنابرین آمدم بگویم که رفتار اخیر آنان، چرا بازتاب گسترده‌تری نسبت به سایر دوره‌ها داشت. به نظر من از علت‌های برجسته‌تر این قضیه، یکی این بوده است که میان احرازشدگان و احرازنشدگان چندان تمایزی وجود ندارد. هم تأیید و هم رد صلاحیت، جزو ذاتی وظائف شورای نگهبان است و اصول دموکراسی ایجاب می‌کند شهروندان باید به دیدگاه قانونی شورای نگهبان به دیده‌ی کارِ جاری و روال قانونی و انجام وظیفه‌ی بورکراسی نگاه کنند. اما وقتی می‌بینند این کسانی که تأیید شدند، همین هفت تن (حالا با هر نامی: چه احراز صلاحیت و چه تأیید صلاحیت) و تعداد دیگر از کسانی که تأیید نشدند (حالا با هر نامی: چه عدم احراز صلاحیت و چه رد صلاحیت) چندان فرقی با همدیگر ندارند، متوجه می‌شوند این رفتار اخیر شورای نگهبان پرسش‌برانگیز است و حتی شائبه‌آور. مثلاً آن فردِ احرازشده با آن فردِ احرازنشده (بخوانید: رد شده) وقتی با هم مقایسه شوند می‌بینند، خیلی شبیه هم‌اند و وجه تمایزی ندارند؛ چه در خوبی‌ها و چه در بدی‌ها و کژی‌ها، اما یکی رد و یکی تأیید می‌شود. شاید دلیل این باشد، چون نظام داخلی شورای نگهبان پس از کسب خبر از منابع امنیتی و اِخباری، بر رأی‌گیر استوار است و لذا در درون نهاد، اعضای آن را نمی‌توان به رد یا تأیید کسی، اجبار و آراء آنان را یکسان و یکدست کرد. به همین مقدار بسنده است. وارد بررسی بیشتر نشوم تا حوصله‌ی خواننده سر نرود.
۱۴۰۰ / ۳ / ۵
 
 
فیدبک یا همان بازخورد
 
با یاد و نام خدا. سلام. یکی از واژه‌هایی که در نظریه‌ی سیاسی سیستم‌ها یا همان نظریه‌ی کُنش و واکنش (اثر تالکوت پارسونز) خیلی سرِ زبان‌ها افتاده، لغت «فیدبک» است و یا در زبان شیرین فارسی، «بازخورد». موافقید با دو مثال تازه، برای فهم این واژه پیش برویم؟! آگر آری، پس تا تهِ این متن بیایید:
 
چند نوع انتخابات در ایران وجود دارد. به نظر می‌رسد به لحاظ سیاسی از همه مهم‌تر انتخاب اضطراری رهبری در نشست فوری مجلس خبرگان است. چون دوره‌ی زعامت رهبری در ایران مادام‌العمری‌ست و به عبارتی رساتر دوره‌بردار نیست؛ پس، این انتخاب معمولاً هر چندین سال رخ می‌دهد. مثل انتخاب فوری رهبری در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ به علت رحلت رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی. و دیگری انتخابات ریاست‌جمهوری‌ست؛ چون مدیرکلِ کشور است و تقسیم شغل‌ها و مقام‌ها و بده و بستان‌ها ! پول‌ها و ... در یدِ قدرت اوست. اما به لحاظ قومی و استانی، گویا در نگاه مردم، خصوصاً جمعیت پیرامون، انتخابات مجلس از همه مهم‌تر به نظر می‌رسد. زیرا با ایل و قبیله و منطقه و بوم‌زیستِ مردم و خواسته‌های فردی و باندی و نیازی محلی رابطه‌ی تنگاتنگ‌تری دارد.
 
اینک، درین انتخابات، شورای نگهبان -با قدرتِ بلامنازعه‌ایی که دارد و فهرست‌ساز نهایی و قطعی نامزدهاست- رفتاری تازه از خود بروز داده که اسم آن به لحاظ علم سیاست، کُنشن نوین است. کنشی که می‌رود به یک روال بدل شود. آگاهان ازین موضوع سر در می‌آورند و من بگذرم. هر کنش لزوماً به واکنش یا همان فیدبک ختم می‌شود و یک ساختار یا سیستم سالم، به دلیل وجود عقلانیت از بازخوردها (چه مثبت ، چه منفی) درس می‌گیرد، تا سیستم سیاسی خود را متوزان و متعادل و به قول پارسونز «منظم» نگاه دارد که قادر شود میان داده و نهاده پل برقرار سازد. ولی اگر درس نگیرد، سیستم اندک اندک طی زمان و یا ملاقات بحران، از وضع تعادل خارج، و دچار اخلال و گیجه در تئوری و عمل می‌گردد. و اخلال خواه ناخواه، آثار ویرانگری برجای می‌گذارد. لغت «فشل» در قرآن، می‌تواند لغت مناسبی برای این وضع باشد.
 
حالا از میان واکنش‌ها به کنش‌ها، دو مثال را برمی‌گزینم تا نشان دهم سیستم‌ها طبعاً در درون خود از طریق سخن‌ها و مواضع و حتی مخالفت‌های خشن به چالش کشیده می‌شوند که اسم دیگر آن به زبان جامعه شناسی سیاسی، نقد و تحلیل‌ها و در اوجش دگرگون‌کردن‌هاست که به قول کارل مارکس باید به تغییر جهان اندیشید، نه فقط تفسیر آن.
 
مثال یکم: حجت الاسلام محمد جواد حجتی کرمانی از رهبری خواستند «مردم را از زحمت شرکت در انتخابات صوریِ نمایشی-فرمایشی مُعاف فرموده و از مصرف بیهوده و مسرفانه‌ی ده‌ها میلیاردی انتخابات جلوگیری کنند و با صدور حکم حکومتی مبنی بر ریاست جمهوری آقای ابراهیم رئیسی صادر فرمایند.»
 
مثال دوم: آیت‌الله سید محمدرضا مدرسی یزدی -فقیه شورای نگهبان- اخیراً نکته‌ای را آشکار کرد که در نگاه من پیام محسوب می‌شود. این عبارت: «شورای نگهبان واحد تحقیقات دارد و اطلاعات مورد نیازی داوطلبان که مشکل قانونی هم ندارد را جمع‌آوری می‌کند، بعد که فرد به عنوان داوطلب رسمی خودش را عرضه کرد در واقع یک اجازه می‌دهد که درباره‌ی من تحقیق بیشتر کنید.»
۱۴۰۰ / ۳ / ۶
 
نظر:
 
سلام. مطلب مؤثر و مفیدی بود. با تجلیل و احترام بر مقام شامخ حضرت حمزه (س) ، باید عرض کنم در واقع سوگواری در تاریخ اسلام ریشه در همین عزاداری و نوحه‌سرایی برای حضرت حمزه دارد. ایرانیان نیز با اصل عاطفیِ سوگواری خو داشتند. سیاوشون -که غمگساری و به سوگ‌نشستن برای سیاوش بود- در میان ایرانیان یک آیین دیرین بود. و خانم سیمین دانشور همسر مرحوم جلال آل احمد در رمان «سووشون» آن را خوب جا انداخت. اساساً روحیه‌ی عاطفی و فطری ایرانیان نسبت به عزاداری در سوگ کسانی که مظلومانه کشته شدند، یک رسم اثرگذار است؛ و لذا اوج عزاداری برای رهبر آزادگان جهان حضرت امام حسین -علیه السلام- یک فرهنگ و مکتب پویا و رهایی‌بخش در ایران شد. از مطلب شما لذت بردم. و تشکر وافر دارم.
 
پاسخ:
 
سلام. گواه است خدا که متنِ ارزنده و از دل‌برآمده‌ی شما، بر دل نشست. آنچه درباره‌ی مادر باایمان خود نوشته‌ای، جدا از آن‌که توصیفی سوزناک بود و قلب‌های ما را در غم رحلتش به مویه و داغ، آکنَد، نشان روشنی بر معرفت شما به مقام رفیع مادر است که احترام ژرف‌تر ما را به آن بانوی عزیز برانگیخته است. من حقیقتاً گویی خواهرم را دست دادم؛ خواهری که فراموش‌شدنی نیست. و بدین خاطر من در مصیت‌تان، خودم را شریک می‌دانم. درود بر روان پاکش و سلام بر قبر و خاکش که انسان باایمانی را در خود جای داده است و مادرتان به‌یقین با توشه‌ای پربار در آن آرمیده است. آرام بمانید و تا می‌توانید برای او خیرات کنید و در وقت‌های زیبای خود بین خود و خدا، برای آن مادر محبوب، نماز اقامه کنید و دست بر آسمان، بلند. درود بر چنین ادب و آداب.
 
 
رأی و عدل
 
نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
با یاد و نام خدا. سلام. فقیهان و حقوق‌دانان در شورای نگهبان به هر حال با رأی‌گیری داخلی که قاعده‌ی اکثریت نسبی است، هفت تن را صالح و مجاز برای ریاست‌جمهوری تشخیص دادند. این تشخیص، چون یک کُنش سیاسی و حقوقی‌ست، -خصوصاً درین دوره که شکل کارشان نوین هم بوده است- لزوماً در درون جامعه یا با رضایت مواجه می‌شود یا با نارضایی و این امری طبیعی‌ست؛ زیرا مردم مترقی ایران افکار شاغول‌شده و یکسان ندارند. اما مهم این است این نهاد فعلاً چنین مشئ‌یی دارد و چاره‌ی آن زمان می‌برَد و شاید هم نه، شیوه‌ شود و باز هم در دوره‌های آتی شکل کارشان شدیدتر و سخت‌گیرانه‌تر هم بشود. هم‌اینک، مردم رفتار جامعه‌ی جناحی ایران با رفتار اخیر این نهاد را هم مشاهده کردند و از نگرش فکری موافقان و منتقدان و حتی مخالفان آشنا شدند. اما در این میان نقش و موضع رهبری ملاک و معیار و حتی فصل‌الخطاب است. به نظر بنده رهبری نسبت به کار اخیر شورای نگهبان، نگاهی بینابینی داشتند. و با پذیرفتن نارسایی در کار شورای نگهبان، خروجی اقدامشان را تأیید و مهر موافقت زدند؛ بنابرین، آنچه ملاک عمل قرار می‌گیرد همان چیزی است که رهبری تعیین کردند؛ یعنی اِبرام کار شورای نگهبان ولو به تذکار بر نارسایی در نوع عمل‌شان. مستند من این نگاه تحلیلی و تفسیری رهبری است که دیروز بیان داشتند:
 
«عدم احراز صلاحیت معنایش این است که شورای نگهبان نتوانسته تشخیص بدهد که این آقا صلاحیت دارد. نه اینکه تشخیص داده که صلاحیت ندارد، نه، ممکن است صلاحیت بالایی هم داشته باشد اما حالا گزارشها، امکانات، عرض کنم که آشنایی‌های شورای نگهبان نتوانسته این را تشخیص بدهد.» (منبع
 
پس نتیجه‌ی بحث من این می‌تواند باشد جامعه از بحث‌کردن در مسائل روزشان خسران نمی‌کنند و شأن جمهوری اسلامی هم این نبوده و نیست که دهن کسی را پوزه‌بند! بزند و لجام بیفکنَد؛ با این همه ولی، عقل هوشمند می‌فهمد درین ساختار سیاسی، کار روی آن ریلی پیش می‌رود که رهبری انگشت تأیید بگذارد. و ایشان با آن‌که با این عبارت به نارسایی کار شورای نگهبان اذعان (بهتر است بخوانید: اشاره) کردند، یعنی این جمله: «...اما حالا گزارشها، امکانات، عرض کنم که آشنایی‌های شورای نگهبان نتوانسته این را تشخیص بدهد» اما در نهایت بر پرونده‌ی این دوره‌ی صلاحیت‌ها و رد صلاحیت‌های نامزدها مهر خاتمه زدند. و این نشان می‌دهد دیدگاه کسانی که معتقدند مبنای کار شورای نگهبان عدل است است، اشتباه است. آنان هم مانند همه‌ی افراد جامعه‌اند، اما با شغل حساس‌تر و سرنوشت‌سازتر. آنچه در این نهاد وجود دارد رأی است نه لزوماً عدل. چون نارسایی امری محتوم در کار هر فرد و نهادی‌ست. خصوصاً وقتی ترکیب جایی شامل فقیه و حقوق‌دان باشد. لذا انتظار «مالایطاق» معلوم است که بیهوده است. زیرا استطاعت و توانایی انسان محدود و معدود است؛ خصوصاً درین کارِ این نهاد، که جدا از تشخیص جداگانه‌ی تک تک ۱۲ نفر، چهار یا چند جای دیگر نظام هم نقش دارند و این علاوه است بر آن سازمان تحقیقات شورای نگهبان که موتورِ روشن و داخلِ دنده‌‌اش در بستر زمان خاموش نمی‌شود و در پارکینگ سیاست متوقف و پارک نیست و دائم در تمام ساعات سال رصدگر و پایشگر باقی می‌مانَد و ترمز دستی‌اش هم کشیده نیست. بس است و بگذرم.
۱۴۰۰ / ۳ / ۷
 
نظر:
سلام. سبک نوین به کار بردی. جاذب و جالب بود. اساساً حوصله، حاصل دارد. بر اساس شناخت -که تقریباً به عدد عمرمان است از دیروزِ کودکی تا امروزِ میان‌سالی- همواره نگاه شخصی و مستقلانه به پدیده‌ها داشتی و تحت سلطه‌ی کسی یا فکری در نمی‌آمدی، البته گاه احساسات، شما را مجال نمی‌داد تن به تفکرات جناح چپ ندهی. اما همیشه صبغه‌ی انتخابی‌ات استقلال و عپم انقیاد بود. و اینک این متن، نوید اثرات مطالعات اخیرت است که لابد کتاب عضو بالین شما شده است. و بی‌تردید وقتی کتاب در بالین انسان جا گرفت، کارِ خود را می‌کند. نمی‌دانم ورودم به این پست شما درست هست یا نیست، شاید نپسندی برین فرآورده‌ی نُوِ تو، حرفی بنگارم؛ اما دأب من این است آنجا که جایی برای حرف باشد و سَمع برای شنیدن و زبان برای بحثیدن، خودم را سرزنش نمی‌کنم که چیزی گفته باشم. و شما درین متن متفکرانه، الفاظ ردیف نکرده‌اید بلکه سخن تازه و منسجم به صحن گذاشته‌ای و همین مرا واداشت بدان چشم بدوزم و اندیشه بدارم.
 
یکم. بلی فلسفه‌ی سیاسی -که از زیرشاخه‌ی هفتگانه‌ی علوم سیاسی‌ست- به چرایی می‌پردازد، یعنی شناخت از سیاست، نه گمان به سیاست. فلسفه‌ی سیاسی گمان را درمی‌نوردد و وارد شناختِ طبیعتِ فعل سیاسی می‌شود. مثلاً چرا باید رأی مردم میزان باشد؟ به عبارتی کشف واقعیات سیاست.
 
دوم: درست است، موافقم. باید در لابه‌لای جدال فکری طیف‌ها، به تعبیر شما «از فرصت بهره برد». من برین نظرم صورت‌بندی سیاسی ایران «جزیره‌ای» شده است و از مناسبات دو جناحی بیرون افتاده است. البته خودم ترجیح می‌دهم «شِبه‌جزیره‌ای» باشد شد نه جزیره‌ای. چون شِبه‌جزیره‌ نوعی از جغرافیاست که یک سمتِ آن به خاکِ و خشکی زمین (به قول شما «زمینِ نجیب») و سه سمت دیگرش در احاطه‌ی آب است. هر جریان و تفکری بخواهد جزیره شود، یعنی دورتادور آن را آب فرا گیرد و به زمین وصل نباشد، به مرور زیر آب محو می‌شود. لابد تشبیه من بر شما و خوانندگان روشن است.
 
سوم: آری یادآوری هوشمندانه‌ای بود. من هم به یاد اذهانِ بیدار و به قول نوه‌ام علی: «چشمِ روشن» (منظورش چشمِ باز است) بیاورم که از همان آغاز انقلاب این قضیه وجود داشته: آقایان: احمد مدنی جزو کاندیداها بوده، علی شمخانی در دوره‌ی دوم دولت آقای خاتمی کاندیدا بوده. محسن رضایی -که مانند آقای مهرانفر شهر ساری- چند دوره است که یک پای ثابت کاندیداتوری بوده. نیز محمدباقر قالیباف هم کاندیدا بوده. تازه دو شخصیت روحانی آقایان سیدعلی خامنه‌ای و رفسنجانی نیز زمانی رئیس‌جمهور شده بودند که هر دو مسئولیت طولانی‌مدت نظامی داشتند: آقای خامنه‌ای عضو شورای عالی دفاع و مرحوم رفسنجانی فرماندهی جنگ. بنابرین شانتاژ درین دوره، بخشی از جیغ‌های صوری بوده که عده‌ای به آن عادت دارند.
 
چهارم: موافقم که عبارتِ «ده روز آینده را پیش بینی نکردند» را تاج تحلیل قرار دادی. چنین است. واقعاً تا نوک دماغ خود را هم نمی‌بینند!
 
پنجم: اما این گزاره‌ات یعنی «رفع بحران جانشینی». من البته نظرم این نیست. با شما درین موضوع تفاوت نظر دارم. فرد جانشین هر جام و جامِه‌ای که داشته باشد در وقت اقتضا، نهادهای قدرت‌ساز بر آن انگشت جامعیت می‌زنند؛ زیرا در ایران، خودِ جایگاه هم به فرد شمایل می‌بخشد. زیرا سرشت قدرت تا حد زیادی همین است به‌ویژه وقتی شرعیتِ «مقام» هم وجود دارد. 
 
ششم: در عبارت شما «و به قول مدیر ! تشکیل دولت رفاه برای تمدن سازی» نمی‌دانم اِشعار به چه کسی است. پس نظر نمی‌شود داد. من از متن شما خوب بهره‌مند شدم. مدتی ذهن مرا به مفاد و محتوای خود برد. ازین‌رو می‌سزَد تشکر کنم.
 
 
خبر اول این روزها چیست؟!
 
نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
با یاد و نام خدا. سلام. خبر اول این روزها پدیده‌ی احراز صلاحیت است. خبر اول به خبری گفته می‌شود که در صدر ذهن مردم می‌چرخد. به نظر من هنوز هم خبر اول (یا بهتر است بخوانید: خبر مهم) همچنان همین مسئله است و فعلاً در این روزها هنوز خبری دیگر آنچنان قدرت نگرفته که جای این را بگیرد. بنابرین من می‌خواهم در سایه‌ی همین خبر اول، دو مسئله را جای دهم که اذهان در گرماگرم آن، ازین دو موضوع خالی و غافل نباشد.
 
 
یکی «گزارش وضعیت» است
 
 
معمولاً در سازمان‌های حساس که شاخک‌ها و سنسورها (=حسگرها) در نظام سیاسی‌اند، هر چند وقت یک بار، طی یک نشست عمومیِ داخلی «گزارش وضعیت» می‌دهند؛ شامل مسائل روز ایران و جهان. گرچه این روند امری تخصصی و جزوِ اساس کار آنهاست، اما امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی از همان آغاز نهضت طوری رفتار کردند که مردم را نسبت به امور سیاست علاقه‌مند و وفادار ساختند. زیرا معتقد بودند نظام سیاسی اسلام، فقط با وجود و حضور مردم شکل حقیقی به خود می‌گیرد. ازین‌رو امام نقش درجه‌ی یک در سیاسی‌کردن مردم ایفا کردند؛ به‌طوری‌که نسل انقلاب، گویی خونش با سیاست و حساسیت نسبت به حق تعیینِ سرنوشت بسته شده است.
 
 
خواستم بگویم اگر این روزها خواهید دید که هفت مردِ احراز صلاحیت شده، طوری وارد ماجرا می‌شوند که انگاری دارند «گزارش وضعیت» می‌کنند متعجب و شگفت‌زده نشوید. آنان به‌زودی زبان به مسائلی می‌گشایند که خریدار داشته باشد و رأی بسازد. اما غافل از این که هم اینک، هیچ کس بهتر و بیشتر از خودِ ملت -خصوصاً نسل کار و جوان جویای شغل پایدار که در وسط میدانِ لمسِ رنج و گرانی و کاستی و مشاهده‌ی فسادهای شگفت‌انگیز دست اندرکاران از هر سه جناح هست- آگاه‌تر به «گزارش وضعیت کشور» نیست. راستی! هر یک از ما چه گزارش وضعیتی از کشور داریم؟ آیا ملموس‌تر و آشکارتر از خودِ این هفت تن، بر وضعیت آگاه نیستیم؟ پس اگر باز نیز شنیدید و دیدید زبان این هفت تا، به این چیزها چرخید، بدانید بازی با کلمات است و شگرد نفوذ در بخش احساسات پیکر مردم. ما باید به ذهنِ فعال خود، پادشاهی دهیم و بگذاریم ذهن بر عین حکومت کند. نگذاریم کلماتِ احتمالیِ آتشین آنان، بر مملکتِ وسیع عقل و هوش و احساسات‌ ما سلطنت کند. البته این هفت نفر (که به امر و امضای اکثریت اعضای شورای نگهبان در صحنه مانده‌اند) هم حق دارند «گزارش وضعیت» کنند، یعنی «آنچه هست» را بگویند؛ اما فرق ملت با آنان این است که اینان خود داوطلب شدندو پیش افتادند که ملت و کشور را ازین وضعیت (مثلاً گرانی، دلّالی، تبعیض، رفاه‌زدگی فرادستانِ فاسد قدرت که کم‌کم در پیشگاه ملت به فرومایگانی بیش نخواهند ارزید، و نیز بحران بدبختی فرودستان بیرون قدرت و نیز مشکل مهم مایحتاج اساسی‌تر زندگی ملت) نجات دهند پس باید بگویند چه می‌خواهند بکنند؟ یعنی «آنچه باید بشود». غیرِ این، فریبندگی بیش نیست.
 
 
دومی پذیرفتن آلمان از نسل‌کُشی در نامیبیا
 
به نظر من این خبر هم آنچنان اهمیت دارد که نگذاریم فضای داغ و درفش احرازشدگی، آن را از ذهن ما گم کند. آلمان برای نخستین بار پذیرفت و اعتراف کرد که در دوران استعماری‌اش بر کشور نامیبیا در آفریقا، مرتکب «نسل‌کُشی» شد. (منبع) بنابرین دولت آلمان وعده داد بیش از یک میلیارد یورو به نامیبیا بپردازد. زیرا در سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ تقریباً «۶۰ هزار نفر از قوم هیررو و ۱۰ هزار نفر نیز از قوم ناما» توسط آنان به قتل رسیدند. یعنی در عصر پدربزرگ‌های ما در ۱۰۰ سال پیش که اغلب کشورهای اروپایی مثل زورگیرها و اوباش، در کشورهای دیگر غارتگری می‌کردند و دارایی‌های آنان را مانند سارقان سرِ گردنه، به یغما می‌بردند. البته الان هم چپاول و نیرنگ باقی‌ست، اما به شکل شیک. و «نسل‌کُشی» هم، جلوی چشمِ مؤیّد اروپای مدرن ادامه دارد. نشانه‌ی بارز آن کشتار نژادی و قتل‌های کورِ رژیم بدتر از آپارتایدِ اسرائیل اشغالگر در نبرد اخیر در خطه‌ی باریک و تحت محاصره‌ی غزه و محله‌ی شیخ جرّاح در شهر بیت‌المقدس.
۱۴۰۰ / ۳ / ۸
 
 
موقعیت نامیبیا در قاره‌ی آفریقا.
 
جناب حجت‌الاسلام سید حسین موسوی خوئینی
با سلام و عرض ادب و آرزوی دیدار
بارگذاری متن‌های کپی و پست‌های (لینک‌دار یا غیرلینک‌دار) سایت‌ها و افراد، در مدرسه فکرت ممنوع است. علت این است هدف از تأسیس مدرسه فکرت جوشش قلم خود اعضاست. وگرنه ارسال انواع و اقسام نوشته‌ها در فضای مجازی به صحن مدرسه، چندان چیز مهمی نخواهد بود. بگذاریم این صحن، صحن مداد و فکر خود اعضا باقی بماند و همچنان بارگذاری هر گونه متن خارج از فکر و اندیشه‌ی اعضا، ممنوع باشد. اساساً مدرسه فکرت، جایی نوین برای فکر و تبادل نوشته و نظر میان خود اعضاست و بس. سپاس.
 
 
چرا چپ می‌گوید راست کشور را به پرتگاه می‌بَرد؟!
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۹ )
 
به نام خدا. سلام. ابتدا سه مسئله را روشن سازم: ۱. از نظر من برای جمهوری اسلامیِ مبتنی بر ولایت فقیه، سیستم نخست‌وزیری مناسب است، نظام ریاست‌جمهوری، حَشو بیش نیست. احتمال این‌که حکومت روزی مجدداً به احیای نخست‌وزیری بازگردد، بعید نیست. و چنین روزی، به‌یقین نظام کارآمدتر خواهد شد. و مجلس برآمده از آزادی، قوی‌تر و ناظرتر. ۲. از نظر من مشارکت در انتخابات بر اساس معیارهای رایج دموکراسی در حد نرمال مناسب است، نه حضور انبوه و هیجانی و سیلاب‌وار. شرکت در رأی با نرخ بالا اساساً پدیده‌ای عادی و مبتنی بر تصمیم عقلانی نیست، بلکه ناشی از هیجانات و احساسات آن جامعه است که عده‌ای سعی دارند آن را ابزار به قدرت‌رسیدن خود کنند. هر چیزی، در حالت طبیعی خود، مفید است. ۳. میزان عددی مشارکت هیچ ربطی به مشکل حقوقی نظام سیاسی ندارد. هر درصدی که باشد نشان میزانِ عزم مردم آن برای ایفای نقش در سیاست است و این ربطی به مشروعیت نظام سیاسی ندارد. مگر آن‌که مانند کشورهای دیکتاتوری، انتخابات، صوری شود که در آن حتی افرادی چون صدام و حُسنی مبارک بالای ۹۹ درصد رأی می‌آوردند!
 
اما چرا چپ می‌گوید راست کشور را به پرتگاه می‌بَرد؟! من درین موضوع به عنوان یک ناظر بیرونی می‌نویسم. دست‌کم چند علت دارد:
 
۱. خودشان را در تفسیر از ماهیت نظام و تغییر و تحول، حقیقت و یا نزدیک به حقیقت می‌دانند. ازین‌رو، راست را در هر دوی این دو متغیّر، ناراست می‌بینند.
 
۲. فکر می‌کنند راست با تمسُّک به ایدئولوژی بسته‌ی مذهبی، به جهان از سرِ تعامل نمی‌نگرد و این ایران را تنها و در انزوا می‌گذارد.
 
۳. می‌گویند راست به مدارا در سیاست باور ندارد و همین شهروند را به درجات ۱ و ۲ و ۳ و ۳ و... تبدیل می‌کند.
 
۴. از سوی دیگر برین نظرند راست در صدد برآمده انقلاب را با تفسیر به رأی، در انحصار خود در بیاورد. حتی معتقدند تا حدی درآورد.
 
۵. از آنجا که راست را جریانی به‌شدت روحانیت‌زده و بعضاً دارای تفکر تحجّر و ضد آزادی می‌دانند، تسلط آنان بر کشور را حالتی شبیه به دوره‌ی قرون وسطی تصور و تصویر می‌کنند که سازمان کلیسا به مدت ۱۰۰۰ سال با سیاست سخت‌گیرانه و خشن حکومت کرد.
 
و موارد دیگر که برشمردن آن مجال می‌خواهد و موجب طولانی‌شدن متن می‌شود.
 
در مجموع چپ، راست را هیولایِ وحشتِ مذهبی تصور می‌کند که می‌خواهد با برداشت بنیادگرایانه زندگی مردم را در مدار بسته و به شکل گردش اقماری رقم بزند و لذا بخشی از مواضع و سخنان شاذّ چهره‌های شاخص این جناح و نیز تعدادی از روحانیان خشک‌مقدس را مثال می‌زند تا بگوید حقیقتاً حاکمیت یافتنِ راست به سرانجامی می‌انجامد که کشور به پرتگاه می‌رود و در کام درّه‌ای نامعلوم بلعیده می‌گردد. آیا این برداشت چپ از راست درست است؟ که این خود متنی جدا می‌طلبد. راقم بگذرد.
 

نظر:

سلام. حریت در مسائل روز از نشانه‌های خوب روحانیون حوزه و دانشگاه است. به بررسی شما درین موضوع توجه کردم. خرسندم از بحث درین پدیده، چون جناب‌عالی، هم اطلاعات خیلی زیاد درین زمینه دارید و هم احاطه بر تجزیه و تحلیل آن. من برین متن شما دو فراز می‌نویسم:

 

۱. از نگاه من رأی یعنی یک شهروند قدرتِ انتخابگری فردی خود را در سیاست و سرنوشت دخالت دهد. حالا  حتی اگر داخل در انقلاب هم نبود، و شرائط را بد هم ارزیابی کرد، رأی خود را می‌تواند جاری کند. حبسِ رأی قدرتش هیچ‌گاه از آزادیِ رأی بیشتر نیست. پس جاری‌کردن رأی توسط شهروند معنی‌اش این است فرد دست‌کم نمی‌گذارد کسی که کمتر زیان می‌رساند از کسی که بیشتر زیان می‌رساند، عقب بیفتد. پس، همین هم یک نوع عقلانیت است. در دوره‌هایی هر یک از ما شاهد بودیم که بودند کسانی که زاویه داشتند با شرائط کشور، ولی برای جلوگیری از تسلط یک تفکر، به صحنه آمدند و رأی خود را به قدرت رساندند. زیرا تک‌تک رأی قدرت است که در نهایت به اقتدار ختم می‌شود.

 

۲. تحلیل من این است چپ بنا داشت از سید حسن خمینی، به علت وجاهت انتساب به حضرت امام و وجود ویژگی‌هایی از خاصیت کاریزما در وی، پناهگاه امن خود بسازد و دولتِ تحتِ «شورای اجماع‌ساز» را در مدیریت کشور باب کند و در سایه‌ی اقتدار ایشان به عنوان وجیه‌المله، کشور را مدیریت کند و قدرت سایه را از ادامه‌ی پیشروی‌ها علیه‌ی خود باز بدارند و محیط را برای خویش مساعد کنند. اما قدرت، از قبل، تکلیف آنان را در دوره‌ی نکبت‌بار ترامپ معلوم کرد و پرونده‌ی این جناح را بست. آنان به تحلیل من، اصل و نام جناح چپ را در درون قدرت نگه می‌دارند، اما افراد آن را به مرور با چهره‌های دیگر می‌چینند. این در دیدگاه من یک تحلیل است نه خبر و اطلاعات.

 

فقط یک مثال روی دو تن از هفت تن

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۰ )

 

به نام خدا. سلام. یکی از روش‌های تشخیص این است که کدام کاندیدا، کدام چهره‌ها را در کشور بر سرِ قدرت می‌آورَد؟ در واقع حلقه‌ی نامرئی و مرئی او چه کسانی‌اند؟ پشت پرده‌ی او چه کسانی به صف نشسته‌اند؟ حتی چه چهره‌های سایه‌، در خط و ربط دادن وی دخیل‌اند؟ و او اساساً در صورتبندی سیاسی ایران چه سابقه و شیوه‌ و رفتارهای داشته و دارد؟

 

این روش زمانی لازم‌تر به نظر می‌آید که آحاد مردم به‌راحتی نتوانند کاندیداهای مورد وثوق و نماینده‌ی تفکر خود را در جمع احراز صلاحیت شده‌ها بیابند، زیرا در ساختار سیاسی ایران، به علت ترس از آنچه در انقلاب مشروطیت رخ داده و یا به دلیل آینده‌نگری نظام، نهادِ نگهبان تعبیه شده که شیوه‌ی منحصر به خود را در تأیید و رد نامزدها دارد و معمولاً هم از چهره‌های این نهاد از میان یک جناح چینش شده است. و حتی برخی از اعضای آن، از زمان انقلاب تا الان همچنان درین نهاد منصوب‌اند.

 

بنابرین، به نظرم عقلانی‌ست که شهروند ایرانی، اگر خود تشخیص داد کاندیدای مطلوب او در میان تأیید صلاحیت شده‌ها نیست، لااقل به‌طور آزادانه بخواهد که از میان این هفت تن (فهرست تعیین‌شده) چه کسی را به قدرت برساند تا اگر فردا رئیس‌جمهور شد چه تیپ افرادی را دور خود جمع می‌کند و چه میزان کمتر از سایر کاندیداها، کشور و ملت را از آسیب عمیق (که در سال‌های اخیر به آن گرفتار آمده است) دست‌کم دورتر نگه می‌دارد. نجات کشور پیش‌کش. مثلاً مثال می‌زنم:

 

فرض را بگذاریم روی دو تن ازین هفت تن، که اگر به صورت فرضی حجت‌الاسلام رئیسی یا عبدالناصر همتی به مقام ریاست‌جمهوری برسند، کدام یک از این دو نفر، بیشتر کشور را در دام چهره‌های مسأله‌دار، نابکار، ناشی، حتی بدسابقه و خطرناک گرفتار می‌کند؟ جواب‌داشتنِ منطقی و پیش‌فرضِانه‌ی هر یک از افراد ایرانی به این‌گونه احتمالات، او را قادر می‌سازد در تصمیمِ سرنوشت غفلت نورزد و کشور آسان به سمت فردِ آماتورتر و بی‌اطلاع‌تر نغلتد.

 

نظر:

سلام. نام بردن از آن دو کاندیدا صرفاً می‌تواند یک مثال برای متن بوده باشد تا مطلب از طریق مقایسه‌ی فرضی و ذهنی خوانندگان میان نامزدها، صورت گیرد. اما بعد، یعنی می‌فرمایی مستند مورد نظرت مثل آن مستند «هویت» ! باشد در عصر ع . ل؟ از نگاه من هر برنامه‌ی مستند از تاریخ جمهوری اسلامی باید شمولیت داشته باشد، نه دستچین. طبیعت فیلم باید واقع‌نمایی از سیر انقلاب باشد، که ملت به راوی اعتماد کند.

 

نظر:

سلام. تصدیق می‌شود. حرفی منطقی‌ست. اساساً کشورداری مناسب، اَضلاعی است. یعنی ضلع‌های مختلف سیاست‌ورزی دیده شود، که صدر ضلع‌ها، منافع ملی است. و من معتقدم جایی برای «تشخیص منافع ملی» در سیستم مفقود است و باید روزی تأسیس شود. شورای عالی امنیت ملی البته کارش جداست و اختصاصی‌تر. اما مرکز تشخیص منافع ملی می‌تواند چهره‌های وسیعی‌تر را در خود جای دهد، از استاد دانشگاه تا نخبگان بزرگ کشور در مراتب ملی و انقلابی و دارای گرایش‌های متفاوت و سالم و حتی ایرانی‌های نخبه‌ی سالم در کشورهای جهان. ازین‌رو، علاوه بر روابط بین‌المللی، چند ضلع داخلی دیگر هم مهم است: مدیریت خدمات کشوری که واقعاً شبانه‌روز در خدمت ملت باشد، اقتصاد (هم خرد و هم کلان)، روحیه‌ی کار قوی در قوه‌ی اجراییه.

 

نظر:

سلام. لابد آقای آسیوند در نظر دارد «حال و حاضر» را در نظر بگیرد که السّاعه برای مردم ملموس است و بر دوش آنان سنگینی می‌کند، شاید می‌خواهد بگوید مردم زیاد به گذشته سیر نمی‌کنند و همین وضع «حال»، چنین حالِ ملت را بالا آورده. مطایبه نبوده!

 

پیام:

کلی خوشحال می‌شم وقتی کسی سر قبر مادر و پدرم حضور یابد و ادای احترام و نثار فاتحه کند. چنین اخلاقی نشان معرفت و بزرگی فرد است که سرِ خاک بزرگانِ کسی می‌رود. آن هم در دوره‌ای که دستِ من به قبر پدر و مادرم کوتاه است و ویروس مرموز، زمانه‌ی مردم را دگرگون کرد و جامعه را به لزوم فاصله‌گذاری اجتماعی و پرهیز از رفت و آمد و تعطیل مسافرت الزام ساخت. دعا می‌کنم کسی که سر قبر والدین بهتر از جانم حاضر می‌شود، در دنیا کامش تلخ نشود و روزگار خدا را بر خود آسان و دوست‌داشتنی و آرام ببیند و در آخرت توشه‌اش روسفیدانه باشد. آمین.

 

اشتباه عجیب عین لا

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۱ )

به نام خدا. سلام. اساساً «حلقه‌ی برادران لا» نزد من فاقد شاخص‌های مطلوب هستند و همیشه به آنان به دیده‌ی نقد نگریسته و می‌نگرم زیرا شالوده‌ی رفتار و گفتار و کردار آنان در طول انقلاب به گونه‌ای آلوده و یا مشوّش است که به هیچ‌وجه قابل دفاع نیست و تا جایی که من از مردم جامعه‌ی ایران ارزیابی دارم، چندان با این تیپ و اعضای خاندان، میانه‌ی خوبی ندارند.

 

اخیراً هم وقتی یکی از اخوان خاندانِ «لا...» با چراغ خاموش وارد گود کاندیداتوری شد، از قضا بدجوری لامپ چراغ قوه‌اش سوسو زد. از نظر من، او با خامیِ تمام جمله‌ی تحریک‌آمیز (منبع) «حوزه اقتصاد، نه پادگان است و نه دادگاه که با تشر و دستور اداره شود» را بر زبان جاری کرد تا مثلاً با یک عبارت قصار، قصور خود را رفو کند و رقیبان را در طعنه‌ای سنگین و سهمگین طُعمه کند، تا با قیچی سخن، به زعم خود هر دو دو تیغه‌ی نامزدها را بر هم بساباند و با ساییدن آن جرقه‌ای در فضای انتخابات بجَهانَد تا در چشمان مردم جلوه نماید. غافل ازین‌که نهاد نگهبان شیوه‌اش هر بار بر اساس اقتضای روزگار، ویژه‌ی ویژه است و هر گاه نیاز ببیند معتمدِ دیروز را مردود و مردودِ دیروز را معتمد معرفی می‌کند و درین دالان از احدی هم نمی‌هراسد!

 

گیریم مثلاً شش تا از آنان به قول حامیانِ پیرو صددرصدی‌شان، به عدل رفتار می‌کنند و عملکرد آنان را همواره درست و صحیح معرفی کرده‌ و می‌کنند، ولی، اما، آیا، مگر آن شش تای دیگر هم -که ردایی دیگر دارند و از سوی رئیس قوه‌ی قضاییه‌ی وقت به مجلس معرفی و از آنجا رأی مثبت در چنته می‌گذراند- جز به عدل و انصاف، رفتاری ندارند؟ پیروان و مدافعان صددرصدری نهاد نگهبان، آیا پیش خدا راحت‌اند که گواهی می‌دهند آنچه این نهاد کرده و می‌کند و خواهدکرد عین حق و عدل است؟ فرض شود شش فقیه حوزه‌خوانده همواره و دائم در کار آن نهاد و بیرونِ نهاد در پست و مقامش، «عادل» (دقت شود: عادل، کم صفتی نیست) هستند، مگر آن شش حقوق‌دانِ مُکلّا (و گاه‌گاه برخی از عضوهای حقوق‌دان آن هم، مُلا) هم، همیشه و در همه‌حال «عادل»‌اند؟ که این چنین عملکردشان را سفید سفید می‌پندارند! از قضا با توجه به نیروهای مؤثر و مخفی در پیرامون نهاد نگهبان، شش حقوق‌دانِ نگهبان بیشتر از فقیهان در مظانِ ایراد و نقدند.

 

ازین‌رو، اشتباه عجیب جناب عین لا همان لحظه بود که پس از ثبت نام، «پادگان و دادگاه» یعنی سپاه و قوه قضاییه را کوبید و رد صلاحیت او از همان ثانیه رقم خورد. لذا خودِ او نیز پس از دریافت خبر رد صلاحیتش، در بیانیه‌ای (منبع) جمله‌ای با واژه‌ی رقم خورد» را استخدام کرد تا بگوید رد او عملیات بود، نه فقط تصادفِ رأی و رد. جمله‌اش این بود: «اما حال آنکه روند انتخابات اینگونه رقم زده شد...»

 

پس، آقای عین لا اگر بر فرض هم جمله‌ی کلیدی خود در رد و دور نگه‌داشتن «پادگان» و «دادگاه» از حوزه‌ی اقتصاد (بخوانید: سیاست) را به زعم خود درست می‌پنداشت، زیرکی حکم می‌کرد آن را نه در هنگام ثبت‌نام، که در آخرین مناظره می‌گفت! او با اداکردنِ این عبارتِ عملیات‌گونه، پرونده‌ی خود را نزد نهاد نگهبان خراب کرد. زیرا آن نهاد به تشخیص آزاد خود و سازمان تحقیقات آن نهاد (بخوانید: رصدخانه‌ی دائم) رأی می‌دهد و آقای عین لا ردای قدرتش بدجوری در دمِ حجله کَنده شد تا باشد هر حرفی را هر جا جاری نکند! عاقبت کسی که به دیگران در زمان قدرتش ستم و اجحاف و شاید خوش‌خدمتی! کرده باشد، گاه این‌گونه توسط هم‌خط‌هایش ضایع می‌شود. راقم بگذرد!

 

 

از شوپنهاور هم مگر کمترند؟!

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۲ )

 

به نام خدا. سلام. او شوپنهاور است. طب خواند. بعد علوم طبیعی. سپس فلسفه. او منتقدانه می‌گفت که فلسفه را برای اَغراض سیاسی به کار بردند و ابزار معاش کردند. جمله‌ی کلیدی وی این بود که «زندگی کوتاه است، ولی حقیقت دورتر می‌رود و بیشتر عمر می‌کند.»

 

خواستم چه بگویم؟ این را، این، که وقتی این فیلسوف لهستانی قرن ۱۹ -که نه به روح باور داشت و نه به ماده و فقط به حال و حاضرِ زندگی موجود، علاقه و اعتقاد داشت- این‌گونه می‌کوشد فلسفه را از وسیله‌بودنِ قدرت برهاند و آن را وسیله‌ی فهم و تفکر ساده برای مردم سازد، آیا بر کسانی که می‌کوشند حتی دین، اخلاق و سرمایه‌ی بی‌بدیل مکتب مظلوم شیعه را به پای قدرت، خُرد و خمیر کنند، نباید درس عبرتی باشد که در کارزار بزرگ پیش رُویِ جمهوری اسلامی ایران، دین و اصول و مبانی مذهب و باورهای دیرپای اخلاقی را به پای کسب قدرت، ذبح نکنند؟ تا کی باید ملت نجیب و شکیبای ایران -که به شهادت رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، از ملت عصر رسول‌الله (ص) هم بهترند- و صاحبان قدرت باید خادمشان باشند، نه رئیس و آقابالاسر، به یک‌باره در یک بازه‌ی زمانی خاص که اوضاع کمی دگرگون‌تر از پیش‌بینی‌های خیالی شده، ببیند که باز هم مانند آن دوره‌ی خاص، به جای تبلیغ افکار و اهداف خود و تن‌دادن به بازی رقابت قانونی و آزاد، به تخریبِ افکار و اهداف رقیب روی آوردند و می‌خواهند با تشبُث (=دستاویز) به هر وسیله و شیوه، قدرت‌طلبی خود را تضمین و حتمی نمایند؟ از شوپنهاور هم مگر کمترند؟! مَباد. مَباد.

 

او مادر من هم بود

  • ۰۷:۱۰
او مادر من هم بود
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به سید علی‌اصغر شفیعی
( ۱۳ / ۳ / ۱۴۰۰ )
به نام خدا. سلام. گریه‌ی شدید سید علی‌اصغر پشت تلفن بغض مرا تَرکاند. من می‌دانم که میان تو و مادرت حتی به باریکی مو هم فاصله نبود. حالا تو از کسی بریده می‌شوی که برای هم پاره‌ی تن بودید و جگر گوشه. و چگونه کسی دل دارد پاره‌ی تن خود را زیر خاک بسپارد؟ و این است که می‌دانم بر تو چقدر سخت می‌گذرد که می‌خواهی پیکر مادر را امروز به دل خاک گذاری و با کفن و دفن او اشک‌ریزان به خانه‌ای برگردی که با دیدنِ جای خالی مادر غمدیده و فقرچشیده‌ی صبور و بردبارت به‌شدت عذاب فراق کشی. تو و او سال‌ها خاطرات آغشته به غم و شادی دارین.
 
من به علت رابطه‌ی عمیق رفاقت، بارها دیدم تا مادر سری به سید علی‌اصغر نزند و یا از پشت پنجره‌ی خانه، صدای فرزند ارشدش -که از نوجوانی بی‌پدر ولی عزتمند بزرگ شده- نگیرد، آرام سر بر بالین نمی‌گذارد. آن مادر رئوف، ساده‌دل، دل‌سپرده به اهل بیت -علیهم السلام- کاری و باسخاوت مادر من هم بود. سید علی‌اصغر امروز از ریشه‌اش می‌بُرّد که آبرسانِ کام جانش بود. او فقط مادر نبود، پدرش هم بود.
این درد فراق ادامه دارد...

 

پاسخ:

سلام. نه، من قم هستم. از دو سال پیش تا الان به علت رعایت مقررات ستاد سلامت کشور جهت ریشه‌کنی این ویروس مُهلکِ مرموز، به محل نیامدم. چه آشی هم خواهد شد این آش دندون‌سری. محل رسم قشنگی بود که به کاسه‌ی آش دندون‌سری، هدیه می‌ریختند. نمی‌دانم هنوز پابرجاست این سنت دیرین یا نه؟ یک شوخی هم بکنم: ان‌شاءالله دندون عقل را هم وقتی درآورد براش آب‌گوشت بار بذارند یا قورمه‌سبزی.

 

دور افتاده‌اند از امام

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۴ )

به نام خدا. سلام. مردم مُستندهای زیادی در ذهن دارند که واقعاً برای‌شان عذاب‌آور شده است. از یک سو هرگز حاضر نیستند احدی کمترین آسیبی به انقلاب اسلامی بزند، ولی از سوی دیگر رفتارهایی را می‌بینند که دلِ خود را خالی‌شده و دردمندانه حس می‌کنند؛ به‌وضوح می‌بینند کم‌کم کسانی «مَسند»ها را اشغال کرده‌اند که آن را از جایگاه خدمت و صداقت، به پرتگاه نیرنگ و خیانت تبدیل کرده‌اند و به جای رسیدن به دادِ ملت، به دوروبری‌ها و هم‌پالگی‌ها و هم‌حزبی‌های خود رسیدند؛ چه اقتصادی، چه شغلی، چه رفاهی و چه امتیازات سیاسی. حال آن‌که در نگاه امام امت، هر کس در جمهوری اسلامی پست و مقامی هم می‌گیرد، باید به فکر تمام توده‌ی ملت و مخصوصاً زاغه‌نشین‌ها باشد.

 

برخی‌ها -و از قضا اغلب‌شان- با دادنِ صدها وعده به مردم، تا از راه رسیدند، اول برای خود کیسه دوختند و سپس جیب کشور را زدند و آنگاه از زندگی انقلابی و ساده‌زیستی دست شستند و هر یک در خانه‌هایی مجلُل و باشکوهِ بالاشهر، با وسیع‌ترین و مدرن‌ترین امکانات و آسایش، سُکنا گزیدند. مردم تردیدی ندارند زندگی مسئولان با آن‌که فرصتِ کار اقتصادی شخصی ندارند و چندین سال است که به شغل‌های انتصابی و انتخابی چسبیده‌اند، اما در کمال تعجب از این رو به آن رو شده است. حتی آن طلبه‌های انقلابی دیروز انقلاب هم، که در شرح حال‌ها خوانده‌ایم از قدرتِ خرید سیب‌زمینی عاجز بوده‌اند، امروزه با بهترین امکانات بیت‌المال در مناصب حکومتی به مردم فخر می‌فروشد و معنا را به دنیا فروخته است.

 

اصلاً مردم از خود می‌پرسند چرا در جمهوری اسلامی که ندای مدرنِ معنوی برای جهان نو بوده است، این‌همه زمینه و بستر باید برای فساد و دزدی و خیانت و شکاف طبقاتی پدیدار شود و حتی در بدترین حالت، سطح زندگی مسئولان به مراتب از سطح زندگی مردم پیشی بگیرد و راحت‌تر از سایرین امرار معاش داشته باشند. مگر آنان فرصتِ اندوختن و انباشت دارند که این‌میزان از ملت جلو زده‌اند و بهترین ماشین‌ها، استخرها، خانه‌ها، درآمدها، خورد و خوراک‌ها، تحصیلات، تفریحات برای‌شان آماده و مهیا باشد؟!

 

در چنین وضعی، آیا آنان از امام خمینی رهبر مستضعفان جهان دور نیفتاده‌اند که فقط در نجف اشرف نزدیک ۱۴ سال با بادبزن دستی حصیری خود را در فصل داغ عراق، خنک نگه می‌داشت چون ضُعفای آنجا و ایران توان خرید کولر و وسایل خنک‌کننده نداشتند. نمی‌گویم باید با محرومیت زیست، اما چرا با آن‌که این فرصت ۴۲ ساله‌ی انقلاب برای مردم و مسئولان یک جور گذشت، زندگی آنان این‌همه از زندگی مسئولان عقب افتاده است. و وضع حال مسئولان در مقایسه با وضه حال مردم، این‌همه فرق کرده باشد. اسم این چیست؟ جز دورافتادن از مرام امام؟ سبقتی که مسئولان در سطح رفاه و همه‌جوره شاخص‌ها، از مردم گرفته‌اند، برای همه شک‌آور و بُهت‌آفرین گردیده است.

 

مردم مشاهدات زیادی دارند که حقیتاً برای‌شان دردآور است. به روشنی می‌بینند که چارچوب فکری و سیاسی امام فراموش شده است: قرار بود آنچه شاه می‌کرد، کسی در انقلاب تکرار نکند. قرار بود آنچه دربار شاه می‌کرد، دیگر در دولت پس از انقلاب دیده نشود. قرار بود آنچه خاندان شاه می‌کرد، هرگز در میان خاندان مسئولان ما رخ ندهد. قرار بود آنچه سیستم هزارفامیل رژیم شاه می‌کرد، برای همیشه از ایران رخت بربندد؛ گویا هزارفامیل که سهل است، کردند سه‌هزار فامیل. قرار بود میان ملت و حکومت هیچ مرزی جز قصد خدمت نباشد، اما نه فقط خدمت رخت بر بست بلکه اَشرافیت و رئیس‌شدن بر ملت و غارت بیت‌المال باب شده است. اگر زندگیِ توأم با رفاه و پُر آسایش زندگی‌یی متضاد با معنویت نیست -که نیست- چرا این امکان فقط باید برای مسئولان مقدور و شدنی باشد و ملت هیچ حظی از آن نبرَد و یا از قافله باز مانده باشد؟ آیا امروزه کسی به‌جرأت می‌تواند قسم یا رب بخورد از مسئولان با خاطری راحت دفاع کند و گواهی دهد زندگی و سیر حیات او، طیّبه و الگو است و وفق چارچوبِ زیست سیاسی و مکتبی امام رفتار می‌کند؟ حیف نیست جمهوری اسلامی با آن‌همه حسَنات که از وجَنات آن باریده و امید برای ایران و اسلام گردیده، این‌گونه به کسانی سپرده شود که آفت برای آن هستند و عذاب برای مردم و مانع برای توسعه‌ی دنیا و معنا و عُقبا؟

 

به‌یقین آنچه در بالا نوشتم، قید «عده‌ای» دارد، نه قید «همه». بوده و هستند هنوز کسانی که خالصانه و سالم برای مردم و انقلاب و اسلام کار کرده‌ و می‌کنند.

به مناسبت سالگرد رحلت امام رهبر نویدبخش زندگی نو و معنوی تحریر شد. نام و مرام امام جاویدان که ساده و صادق و راسخ زیست و روسفید به ملکوت پر کشید.

 

پاسخ:

جناب حجت‌الاسلام خوئینی
با سلام و عرض ادب و ارادت. کوتاه نوشتید، اما گویا و بجا. نکته داشت؛ آن هم سه تا. بلی با شما موافقم که دهه‌ی اول انقلاب -یعنی دوره‌ی زعامت امام- باید مکارمش تبعیت و تقویت شود. و نیز قبول دارم که کارها هم اگر بر طبع، استوار شود، درستی و راستی پدیدار می‌شود؛ زیرا طبع بشر، از فطرتی پاک برخوردار است، لذا وقتی همه به طبع بازگردند «راستی‌پیما» خواهند شد. البته - و بی‌تردید- نه به «طبائع الاستبداد» که عبدالرحمن کواکبی برشمرد. با تشکر.
 
 
چه اثرِ ژرفی دارد این فضای آزادی
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۶ )
 
به نام خدا. سلام. روز، روز عظیم شهادت پیشوای صادق حضرت امام ششم شیعیان و معلم مسلمانان حرّ و خردمند (ع) است. درس‌ها از آن پیشوا، بسیاربسیار فراوان است؛ که من اشاره‌ام فقط یک مورد است و آن این‌که تجربه‌ی زندگانی حضرت صادق، حقیقتاً یک سرمشق و الگوی رفتاری‌ست. چرا؟ چون ثابت کرد همان مقدار فضای باز سیاسی -حالا بنا بر هر علت و دلیلی که در عصر اختناق کوبنده‌ی دو سلسله‌ی غاصب اموی و عباسی، شکل گرفته بود- تا چه حد برای جهان اسلام و نقش سلزنده‌ی امام معصوم (ع) در شکوفایی علمی و اخلاقی و دینی جامعه برکت داشت.
 
این کاملاً روشن است که چنین اوجی فقط در بستر آزادی و پرهیز از اختناق رخ می‌دهد که دانشمندان آن عصر امکان ظهور و بروز می‌یابند و با بیان اندیشه و نشر محصول خرَد، میان مردم مفاهمه و مناظره و مبادله و مرابطه‌ی عقلانی و عاطفی به وجود می‌آورند. و این، برای امام صادق پدیدار شد. ۳۴ سال ( ۱۱۴ تا ۱۴۸ قمری ) امامت کرد. هم‌عصر ۵ خلیفه‌ی آخر امویان و دو خلیفه‌ی آغازین عباسیان بود و سختی‌ها و محدودیت‌ها و رنج‌های زیادی را به ابزار خرد و تدبیر و حکمت خویش، چاره کرد؛ به‌طوری که عدد شاگردان و راویان ایشان، بنا بر نقلی به ۴۰۰۰ نفر رسید.
 
در عصر صادق (ع) شکوفایى شکل گرفت. ترجمه‌ی کتاب‌ها و آثار علمى صورت پذیرفت. علمِ «کلام» (=اعتقادات؛ معروف به «فقه اکبر») نمایان شد که بنیان آن را اولین بار امام علی (ع) نهاد. حتی مناظره‌ها رخ داد. مناظره‌هایی جدّی و اثرگذار. تا آن حد که امام صادق با زندیق‌ها هم در کمال آزادی و آرامش مناظره‌ می‌کرد؛ یعنی با افرادی که اعتقادی به خدا نداشتند و جهان را اساساً مادّی تفسیر می‌نمودند.
 
مناظره‌ها به این دلیل اثر کرد که آن امام، مخالفان حتی زنادیق را تحمل کرد و با آنان به بحث و مباحثه و روشنگری نشست. البته مناظره‌های واقعی و در کمال آزادی، مثل مناظره‌های شهید مظلوم بهشتی و مرحوم آقای مصباح یزدی و دکتر عبدالکریم سروش با گروهک‌های سیاسی که جالب بود؛ البته مصباحِ فیلسوفِ آرامِ متفکرِ اوایلُ انقلاب، نه مصباحِ سیاسی‌شده‌ی اواسط و اواخر انقلاب که اساساً در مواجهه‌ها، چندان جالب و بردبار ظاهر نشد و صبرش در برابر منتقدان، لبریز گردیده بود. البته آدم کادرساز و قویی بود.
 
آری؛ مناظره‌های عصر صادق (ع)، نه مثلِ این مناظره‌های صداوسیمایی!! که از «مسابقه‌ی هفته»ی مرحوم منوچهر نوذری هم، کمتر و کمتر بود، که اگر «۷» هم را، در فهرست بی‌چاره! همت نمی‌کردند و باقی نمی‌گذاشتند، دیگر «۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵» چه می‌خواستند چشم در چشم ملت بگویند؟! لاکردار ! (به کشکولی) حتی قرعه‌کشی هم، آن ۵ تا را -از قضا- کنار هم نشاند. راستی «۶» هم که رفته بود به بیخ! و امانِ «۲» را برید، آن‌هم در همان شروع؛ وقتی از «شش کلاس درس» گفت و سپس «سندرم پست‌های بی‌قرار». و «۷» هم که از «رئیس» امان‌نامه طلبید. بگذرم. من نسبت به ماجراها، اساساً فردی کم‌اطلاع‌ام و قضاوت بلد نیستم و نمی‌کنم. فقط چون «۵» در آخرِ حرفش، «قطار انقلاب» را «اسکوتر» کرد، عکسش را می‌گذارم که سواری‌اش قشنگ است:
 
 
سلام. و باز نیز تسلیت این مصیبت
 
با یاد و نام خدا. صبح زود که هنوز هوا تاریکی‌اش بر سفیدی غلبه داشت، صبحانه‌نخورده، اما چای‌نوشیده مدرسه را باز کردم. و وقتی حوصله و ادبیات شگفتت را در جواب به تک‌تک تسلیت‌دهندگان صحن، خواندم، مانند آن وضعی که آدم در هوای دَم‌کرده‌ی راکدِ بی‌باد کلافه می‌شود و درهم‌پیچده، که وزِش کمترین نسیم هم او را شاداب و به جَست و وجد می‌رساند، شدم. یعنی تمام پاسخ‌هایت به تمام افراد صحن فکرت، حکم همان نسیم روح‌افزا داشت و مرا خنک و برقرار ساخت. زیرا می‌دانم از کام یک مصیبت‌دیده، آن‌هم مصیبت دلخراش از دست‌دادنِ مادر، فقط خلوص و عشق بر می‌آید و بر جان جاری می‌گردد. و من در تماس دومم، اثرات سخت بی‌مادرشدن را در الفاظ و اَلحان تو که از پشت گوشی حس می‌شد، درک کردم که مصیبت مادر انسان را عجیب به فکر فرو می‌برد و وی را با درون فضای نوپدید می‌رساند.
 
و خرسندم که در تماس دوم با جعفر (که صبورانه بر تخت بیمارستان کسالت حادث بر خود را چک می‌کند تا از سلامتی‌اش مطمئن شود) خبر مسرّت‌بخش صحّت و سلامتی‌‌اش را شنُفتم. و حقیقتاً هر تعَب -چه مصیبت، چه کسالت- بر تن و روح دوست، برایم تکان‌دهنده و مکدّر است. شکر خدای باری تعالی را، که رفیق جعفر در سلامت است و شما هم در فراق بی‌جایگزین، با خاطرات خلوص و صمیمیت‌های بی‌ریای مادرت، مویه‌ی آگاهانه می‌کنی. بر تن و جان تو ندای مادر، ترنُم بماند و تبرک.
 
دوربودن من در فضای مصیبت وارده بر تو، عذابم می‌دهد که نتوانستم و نمی‌توانم کنارت باشم؛ زیرا رعایت چارچوب سلامت در عصر ریشه‌کنی ویروس مرموز، معلوم است که برای شما هم اصالت دارد و اولویت، که بر من. قضاهای بوسِش خاک مادرت را برای من در هر وهله و باری که زمینگیر قبرش می‌شوی، برجای آر، که او بر من هم، مادری می‌کرد؛ زلال. خوشگوار.
 
 
نظر:
سلام. خرسندم، خرسند؛ به این رأی و مشئ و مرام. حقیقتاً امام خمینی رهبری کبیر و امامی بی‌همتا بود. رهبری معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان ۱۴ خرداد امسالش (پری‌روز) تعبیر عمیقی در حق حضرت روح الله (سلام الله علیه) به کار برد: «رهبر بی‌جایگزین».
 
رهبری درین فراز نسبت به امام هم تواضع و فروتنی کردند و هم حق مطلب را در وصف حال امام امت فرمودند. واقعاً کبیر بود امام، بی هیچ ریب و تردیدی. زمان‌ها طول کشید تا جامعه به چنین انسانی اهل عرفان و سیاست و اخلاق دست یافت، زمان‌ها باز هم به طول می‌انجامد که چنین انسانی به مانند امام راحل تا پیش از ظهور (عج)، ظاهر گردد.
 
کی کشور درست می‌شود؟!
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۷ )
 
انکار نمی‌شود که نوع فردی که در جایگاه ریاست‌جمهوری می‌نشیند، برای کل کشور اثرگذار است، حالا یا مثبت، یا منفی، و یا خنثی و خائن؛ زیرا چنین فردی مستقیم مدیرکل کشور می‌شود، و اساس کشورداری هم، به «اجرا»ست. ولی پرسش اساسی و فوری ملت به نظر می‌رسد این است که کی کشور درست می‌شود؟
 
راستی مگر کشور، نادرست است که ملت منتظر است کی درست می‌شود؟! بله، کشور از وضع بد رنج می‌برَد و ملت حق خود می‌داند ازین وضع بیرون بزند و به همین علت در مسالمت‌آمیزترین رفتار نجیب و تمیز خود، در پی تغییر و بهترشدن اقتصاد، معیشت، سیاست، فرهنگ، قیمت منصفانه‌ی کالاها، دسترسی آسان به مایحتاج، آموزش، رشد، رفاه، توسعه، توازن دائمی میدان و دیپلماسی، تعامل جهانی، مقاومت به وقت ضرور، زندگی سالم، حتی ارتقای مکارم اخلاق و از همه مهم‌تر سبقت و جلوزدنِ مناسب از دیگر کشورها در همه‌ی شاخص‌هاست. و این مطالبه‌ی منطقی و برحقی‌ست.
 
بنابرین، اگر ملت روزی ببیند، رئیسان و در رأس‌نشینان کاری نمی‌کنند و یا به جای کار، فقط نگاه و نظاره می‌کنند و فقط بلدند به روی همدیگر پنجه و چنگ بیندازند، بنا به وعده‌ی هشدارآمیز امام، ممکن است «یوم‌الله»‌ی دیگری بیافرینند که با همه‌ی «یوم‌الله»‌های گذشته فرق می‌کند؛ چون آن روز، بساط فاسدان را از پهنه می‌کَنند.
 
نگاهم عجالتاً این است. جدا از این‌که ملت باید دستش در انتخاب و رأی به نامزدهای صاحب عقل و درایت، باز و آزاد باشد، موارد زیر از اهم مسائلی‌ست که محتاج تصمیم است. یعنی مشخص‌کردن نگرش‌های نظام دست‌کم در این زمینه‌ها:
 
اول: نظام چگونه به جهان بنگرد؟ آیا قوی باشد یا ضعیف؟ پیرامون بماند یا در مرکز؟ بنیانِ وقت خود را صرفِ تعامل سازنده کند یا در توطئه‌ی مخاصمات تنظیم‌شده بیرونی، فرصت خود را ناپدید و نابود کند؟ وقتی عناصر قدرت‌افزا، کشور را قوی و بازدارنده نگه داشته و می‌دارند، عناصر سیاست چگونه ازین اقتدار به نفع اقتصاد کشور بهره بگیرند و ارزش توان ملی را پاس بدارند؟
 
دوم: حکومت رفتار خود را با احزاب و مردمی که مشتاق به شرکت در سرنوشت و امور سیاست و کشورند، مشخص کند که آیا اساساً احزاب و فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد (=سمَن) ها را می‌خواهد؟ یا نه تا جایی آن‌ها را تحمل می‌کند که دنباله‌رو باشند و مؤید؟ اگر حکومت بخواهد بر احزاب و ملت سلطه‌گری کند، یک نوع بازتاب و نتیجه دارد ولی اگر احزاب و ملت بخواهند بر حکومت نظارت کنند، جوری دیگر. آثار هر دو وجه درست عکس هم است.
 
سوم: نگرش نظام نسبت به حوزه‌ی علمیه معلوم شود. حوزه تا کجا برای خود حق دخالت در کشور قائل است؟ یا حکومت تا کجا می‌تواند در حوزه تصرف کند؟ روحانیت چگونه می‌خواهد خود را با سایرین برابر ببیند و اگر هم برای خود به‌حق، حق نظارت و آزادی مطلقِ اظهارنظر و سخنرانی و تجمع‌های اعتراض‌آمیز و حمایتی نسبت به تمام امور مملکت قائل است، همین حق و آزادی آیا از سایرین باید ستانده شود یا نه به آنان هم باید داده شود؟ حوزه آیا همان‌مقدار که «زبان گویا» است برای ملت، «گوش شنوا» هم هست برای ملت؟ اگر حوزه آزاد است فعال سیاسی باشد، چرا دانشگاه نباشد؟ چرا جامعه نباشد؟ چرا منتقدین نظام نباشند؟ چرا سمن‌ها نباشند؟ چرا دانشمندان و روشنفکران نباشند؟
 
چهارم: نگرش قلدرمآب نسب به مردم از سوی هر فرد و جریان و نهاد چگونه به سمت رفتار مدنی دگرگون شود؟ اگر جایی «آتش به‌اختیار» نیاز بود، آیا همه‌ی اقشار از حق مساوی و برابر در استفاده از فرمان «آتش به‌اختیار» برخوردارند؟ نظام، نگرش و تصمیم خود را نسبت به دخالت‌های خلاف قانون نهادها و افراد -که شبیه باند و حلقه و دسته رفتار می‌کنند و به هیچ جایی پاسخگو نیستند، به هیچ قید و قانونی تمکین ندارند و به هیچ دادگاهی فراخوانده نمی‌شوند- کاملاً روشن کند. در واقع وقتی عمل به «مُرِّ» قانون برای مثلاً نهاد نگهبان در رد صلاحیت راحت افراد ستودنی حساب می‌شود، برخورد قانونی با مداخله‌گران در سایه، بر وفق مُر قانون نیز ارزنده تلقی شود و به ستودن بینجامد نه به ستاندن و سلاخه.
 
پس؛ رأی به این که در یک رقابت سالم و بدون محدودسازی و معدودکردن کاندیداها، کی رئیس‌جمهور شود، مهم است، واقعاً مهم است،چون پول و مناصب و چرخش کشور به دست اوست، اما اهَم این است نگرش‌های نظام معلوم شود. تا نگرش‌ها به تصمیم درست نینجامد، عوض‌کردن فردِ رئیس‌جمهور، شبیه نشاندن ولیعهد بر تخت سلطنت در سیستم‌های شاهی توسط پادشاه‌هاست. امید است از دو خاصیت جمهوریت و اسلامیت خالی نگردد تا ولی فقیه که رهبر نظام و مردم و حتی ملل آزاده‌ی دیگر است، حرف و امرش نافذ بماند؛ دست‌کم اگر به‌جدّ امر کرد «جبران» گردد، پیام توجیه انشاء نشود منظورش ما نبودیم! سپس صف شوند پشت توجیه (به قول آن قصه‌ی «۷ کور» که مرحوم پدرم می‌گفت) بگویند کی‌بود کی‌بود من نبودم لطفعلی‌خان بود!
 
 
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۸ )
جریمه‌ی پوششی‌شدن
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام. اساساً کمترینِ زشتیِ کاندیدای پوششی شدن، صداقت نورزیدن با ملت است و بدترین زشتی‌اش هم صرف هزینه‌ی بیت‌المال عمومی است که ده‌ها ساعت از اوقات و برنامه‌ی سازمان صدا و سیما را -که عندالله و عنداللزوم باید متعلق به ملت باشد- جاه‌طلبانه و فریبکارانه اشغال می‌کند و گویا چنین برنامه‌هایی خرج میلیاردی هم کف دستِ نظام می‌گذارد.
 
نکته: چه آقای اسحاق جهانگیری که چهار سال پیش این شیوه‌ی زشت را مرتکب شد و رک گفت من پوششی‌ام، و چه اینک که هر کدام از کاندیدایی که ممکن است این شیوه‌ی زشت را تکرار کند، در حقیقت با ملت دست به بازی قبیح زده و می‌زند.
 
راه‌کار: وقتی نامزد محتمل پوششی راحتِ راحت دروغ می‌زند و جلوی چشم ملت با وقاحت تمام، پوششی‌بودن خود را منکر می‌شود، و به اخلاق، زور می‌گوید و از صداقت و راستگویی بیرون می‌زند، بنابرین، به‌ناچار بهترین راه‌کار و تنبیه و تنبُه این است در آخر کار هنگامی‌که پوششی‌بودن هر نامزد برملا شد، قانونی وجود داشته باشد که بر او الزام دارد تا هزینه‌ی بیت‌المال عمومی را که درین مدت صرف او شده است به خزانه‌ی ملت بپردازد. تا باشد کارزار انتخابات توسط چنین کاندیدهایی از هر سو و جناح بیش ازین لکه‌دار و لوث و غیراخلاقی نشود.
 
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۱۹ )
چه خبر از مناظره (ببخشید: برنامه کودکِ) دیروز؟!
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام. خوب بود کاهوتُرشی و طالبی و هندونه و تخمه و آنگاه چای با آبنبات نارگیلی خیابان میرزا کوچک‌خان مشهد در خانه بود، و یا پیش شما خوردنی‌های دیگر؛ وگرنه ممکن و یا حتی یقین بود که نشستن چندساعته‌ی امثال من و بلکه شما و ملت پای مناظره‌ی کودکانه، به‌تنهایی و خشک‌وخالی، به یبوست ختم می‌شد و انسداد مجاری! راستی ملت دیروز چند بار رفت خود را راحت کرد؟! بیت‌الخلاء یا همان مُستراح؟!
 
اَه! اگر هاچ زنبور عسل، آن کارتونِ خاطره‌انگیز «ایپی کوری ژاپن» را -که پیِ مادرشان می‌گشتند- می‌دیدیم بیشتر منفعت داشت تا این برنامه‌ی سطح پایین و سرگرمی نازلِ دست‌پختِ نهاد نگهبان و صداوسیمای این‌چنینی را. زیرا دست‌کم در آن کارتون، زنبورهای قرمز ملکه را با حمله‌ی هوشمندانه و شاید هم غافلگیرانه می‌ربایند و داستان را به هیجان می‌برند و بیننده را به مفاهیم نقشه و برنامه و هدف و شور و شعف پیوند می‌زنند.
لااقل خوب شد «دومینیک راب» وزیر خارجه انگلیسِ خبیث مصاحبه داشت و حرف‌های شیطنت‌آمیزش درباره‌ی ایران و عربستان در سایت‌ها چاپ شد و الّا جامعه‌ی تشنه‌ی خبرهای مهمتر منطقه، چی باید امروز می‌خواند و چی باید فکر می‌کرد؟ صحبت‌های یخ، یخ‌کنندگان انتخابات را؟ یا اخبار اهم خود و منطقه را؟
 
کاش سخنرانی سید حسن نصرالله -که سه‌شنبه دیروز صورت گرفت- زنده بود و دست‌کم من می‌رفتم پای صحبت ایشان. تا چیزی بیاموزم. شاید هم زنده از ایران پخش شد و من از کانال‌های جورواجور تلویزیون ایران ندیدم. بگذرم. اما فقط بگویم:
 
قرعه هم چه به صورت شانسی، «۶» را کنار «۷»ی آورد که در مناظره‌ی اول هم، بر سر همین صندلی «۷» بود و در قوس و جوفِ راست. پس لابد حتی قرعه هم گویا آمده وسط کارزار، که با زبانِ ایما و اشاره گفته‌باشد رأی بین همین دو «ر» و «ه» هست. البته ملت در طول ۴۲ سال، هر وقت که حسابی و‌ آگاه برخاست، بر «خواستِ» خود حسابی‌آگاه بپاخاست. هر چند همواره دانست هر کس را روی آن صندلی پاستور -و البته اغلب صندلی سعدآباد شاه- نشاندند، نه به جلو، که به عقب نشست و راحت زد زیر وعده‌هایش و بر قول و قرارهایش. چرا؟ چون طبق ضرب‌المثل شگرف ایرانی «خرش وقتی از پل گذشت»! دیگر بی‌خیالِ همه می‌شود. اساساً وقتی کسی را رئیس می‌کنند کلاً فراموش می‌کند ملت تا دیروز چه حق و حقوق و توقعی داشت؛ ریاست چه رئیس بخواهد و چه همت، باکی نیست؛ باک آن است ملت، خادم و صادق و فردِ کاری و حاضر در «میدانِ مردم» می‌خواهد، نه نشسته بر میدان پاستور و صندلی‌نشینِ کاخ و دفتر و دستَک و کلاسور و میکروفون و امضا و سخنان دیروز و امروز و فردا. حفظ کن ایران از نابلد و ناشی و نافی، خدایا!
 
متن مسعود داراب در زیر:
 
سلام
بشنو اما این دفه باور کن
به بنده در دانشگاه در درس انقلاب اموختند که امام داشت جامی مینوشید قبلش گفت مراقب باشید کشور دست نا اهلان نیوفتد
حال منظور امام با شورای نگهبان بود یا با ملت یا با قاضی القضات یا مجلس نمیدانم واگر این معما را پیدا کرد کسی به من هم بگوید کمی از سر گیجه روزگارم کم مشود
که اخه کی مملکت دست اهلش بوده؟
از دولت ها
بنی صدر خائن
دو دولت بعد میرحسین فتنه گر
دو دولت بعد هاشمی مفسد
دو دولت بعد خاتمی غرب زده
دو دولت بعد محمود احمدی منحرف
دو دولت بعد روحانی سازش کار
دولت بعد.......
همشهری داریم که قاضی القضات است و نباید بی قانونی کند
ولی
دکترا دارد از دانشگاه مطهری که قبلش مبایست دیپلم و کارشناسی و ارشد داشته باشد که خب موجود نمیباشد
و همان دکترا هم طبق قانون و ماده ۲ تحصیل کار گزاران ممنوع ست البته در زمان خدمت و درساعات استراحت جایز ، حال من ماندم چه کسی میخواهد بر این ساعات نظارت کند انهم به ساعات کار رییس رییس 
 
هی....
میخوام رای بدم به اونی که ۲۰ دلار ماهانه میخواهد پول دهد تا زندگی کنم نه راستی سال ۹۰ رییس قبلیه ۴۰ دلار داد ولی روزگار سیاه کرد
 
نه به همشهری رای میدم چون میخواد زمین بده اخجون اوه نه میگن ۲۰۰ متر زمین میده روش یک برج ۵۰۰ طبقه میخواد در بیاره
 
عه راستی ازدواج نکردم به اونی رای میدم که ۵۰۰ میلیون میخواد بده پولو میگیرمو با عیال باهاش از ایران فرار میکنم اخ جون
 
بگذریم
روزگاری داشتیم که سرانه سالی ۲۱۰۰ دلار درامد داشتیم دنبال پیشرفت بودیم ولی حتی فکر روزی را نمیکردیم که که این درامد بشود یک دهم خلاصه امیدوارم هرکس رییس جمهور شد همین وضع نگه داره پیشرفت نمیخوایم... جناب بنده خوب میدانم امام سوی نظرش با ما بود
اما سوال اینست کو مرد اهل
ما جوانیمان را دادیم ، هر وقت نظام کمک خواست و کم اورد بودیم
ولی به جد نگران اینده ایم نه اینده خود اینده کشوری به اسم ایران که اگر الان زمامش دست اهلان نیست لااقل ایرانیست 
نگران اینده ی هستیم که تفسیرش را ان مرد سیاس انگلیسی شرح کرد که ما برای متلاشی کردن امپراتوری اسلامی عثمانی ۴۰۰صدسال نقشه کشیدیم و۲۰۰ سال اقدام کردیم و عثمانی متلاشی شد وتا به امروز دیگر وحدتی به اسم اسلام شکل نگرفت
من از دید و تحلیل خود میگویم انهایی از جمله غربیها که ایران مقتدر به سمت نابودی میبرن با ارامش هدف هایشان را صبح به صبح تیک میزنن و امان از رجولی که فکر میکنن سیاستمدارن
امام بسیار هوشمندانه گفت که مواظب باشید که با تفنگ به جنگ شما نمیایند با قلم میایند این قلم معانی زیادی داشت که عده ای فقط جوهرش را دیدند و به عقیده ها تاختند.
حال به دروبر خود نگاهی کنید وضعیت جمعیت چه شکلیست؟اگر مهاجمی پیدا شود کسی مثل قدیم پیشمرگ میشود؟وضع اب چطور است ما۳۰سال دیگر ایا اب خوردن داریم چه رسد کشاورزی؟پیرمرد و پیرزن های ۳۰ دیگر را که تیمار میکند و و و
وای بر کسانی که فقط خود و فامیل های زنجیره ای خاندانشان دیدند 
وای بر کسانی که داد حمایت از کوخ نشنینی امام را دیدند وشینیدند ولی برای مقبره اش کاخ از پول بیت المال ساختند وای ......
 
 
نکته:
به نام سلام و احترام. البته وارد مباحثه‌ی خوب و دوستانه‌ی دوستان محترم -که صبح بر سر چالشِ مدرک کلاسیک و معادل‌سازی صورت گرفت- نمی‌شوم. درین‌باره (یعنی موج مدرک‌گرایی و معادل‌سازی در عصر جمهوری اسلامی) ان‌شاءالله اگر لازم شد و خواننده و خواهنده داشت، پس از برگزاری انتخابات خواهم نوشت. اما در مورد شهید استاد مرتضی مطهری ضرورت دیدم همین‌الان بگویم.
 
می‌دانم دوستان خود می‌دانند، ایشان هیچ‌گاه خود را دکتر معرفی نکرد. او حوزه تحصیل کرد و مجتهد مسلّم و متفکر و فیلسوف متألّه بود، همه او را به «استاد» می‌شناختند و الحق هم ده‌ها آثار گرانسنگی که متفکرانه به یادگار گذاشتند، وی را مصداق بارز و کم‌نظیر اندیشمند اسلامی نمود و پیش ملت هنوز هم عالم بزرگ و پارسا محسوب می‌شود. من با قاطعیت معتقدم پس ازو هیچ کس به لحاظ اندیشه‌پردازی دینی جایش را پر نکرده است. او حتی اگر در تمام دانشگاه‌های معتبر جهان هم، برای تدریس و استادی دعوت می‌شد، اعتبار علمی آن دانشگاه بالاتر می‌رفت؛ چرا چون نابغه‌ی قرن بود. راهش مستدام باد که مظهر منطق و عدل و تفکر متعالی بود.
 
دیدگاه:
سلام. می‌دانم این روز‌وشب‌ها در غیاب پیکر و روح و روان و چهره‌ی خندان مادرت، چنان حالتی دارید که دریافت‌های الهام‌آمیز را برایت میسّرتر ساخته است و تفسیر معنوی از جهان را ژرف‌تر می‌فهمید. باز نیز عمق همدردی‌ام را به بیت شریف برسان و دست نوازشت را بر روح مصیبت‌دیده‌ی‌شان بکش. قلب شما در آشوب است و بی‌تاب. فراوان درود بر آن دلت که دائم سراغ مادر را به تو می‌دهد. و تو هرگز آدرس محبت و عشق به مادر را گم نمی‌کردیو
 
سلام
می‌دانم هر روز که فردا می‌شود، دیروزتان را غمبارتر می‌کند، زیرا هر جا نماد حضور مادرت بوده، جایش خالی می‌بینی و خاطراتش را حاضر. سهیل عزیز شما در فراق مادری رخت سیاه بر تن پوشیدی که برای‌تان عطر عصمت داشت و رایحه‌ی کم‌مانند محبت. باخبرم چه عاشقانه شما را زیر بال و پرش پرورش داد، شما با اخلاق و مکارم وجودی‌تان یاد او را در دل‌ها زنده نگه می‌دارید. خواستم باز هم در دلت حضور بزنم تا بگویم غایب در مصیبت عظیم دوری‌ات از مادرت، نیستم. به تمامی اعضای بیت سلام مجدد مرا برسان. درود بر دل روشن‌ضمیرت سهیل که چون ستاره بر ما می‌درخشی.

 

( ۱۴۰۰ / ۳ / ۲۰ )

رفتار سیاسی مردم در جمعه‌ی سیاسی دیگر

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. جمعه‌ها روزهای قشنگی‌اند. مردم با جمعه‌ها خاطره‌ها دارند. ازجمله جمعه‌های سیاسی که روز رأی‌گیرهاست. همیشه جمعه‌ها بوده که مردم صندوق‌های رأی را با نظرات تعیین‌کننده‌ی خود به سمت شمارش و سرنوشت فرستادند. اینک مردم تجربه‌های مهمی را که طی ۴۲ سال اخیر آموختند در جمعه‌ای دیگر -که در راه است- به کار می‌گیرند.

 

آنان دیدند که حتی رهبری هم در اوضاعی که عده‌ای بسته‌اندیش! پیش آوردند، غریب است و حتی فرمان «جبران» ایشان را که تعبیر به «مطالبه‌ی خود» کردند، اثر نگذاشتند و مانند تزِ «ارشادی-مولوی» کردنِ سخنان امام، توسط مرحوم آیت‌الله احمد آذری قمی، خیلی‌خیلی بی‌اعتنا از آن گذشتند و برخی هم، اساساً درخواست و تذکر «جفا و ظلم» در بیان رهبری را به تأویل و توجیه و آدرس اشتباه منصرف کردند. بگذرم. لابد برداشت آنها آزاد است و آزادی هم که نعمت بزرگ.

 

برای من اما همچنان روشن و مبرهن است. اگر خطر چاره نگردد، دیری نیست که با رهبری همان کنند که بر دیگران مرتکب شدند. فعلاً این حرفم سربسته.

 

اما حالا: البته پیشتر هم عرض کرده بودم بنده جانبدار هیچ جناح و کاندیداهایی نیستم؛ چه ردی‌ها و چه تأییدها. زیرا چه آن کاندیداها که در لیست سیاه! فهرست شدند و چه این ۷ تا که به لیست سفید، وارد، از نظر من اشتراک و افتراق‌شان شبیه هم است و حد و اندازه‌ی‌شان هم کاملاًمعلوم. حالا ملت مانده که با این لیست ۷تایی چه کند.

 

از نظر من ملت به علت علاقه و پیمانی که با انقلاب اسلامی دارد و اصالتی که به منافع ملی می‌دهد، با وجود همه‌ی آنچه دست‌اندرکارانِ نابکار و نیز انسدادگران و این دولتِ شیک‌پوش و پشتِ میز نشین ناکارآمد و حتی بی‌کفایتِ بدتر از وضع و حال بنی‌صدر، برای کشور پیش آورده‌اند، نسبت به حقِ رأی خود توجه می‌کند. عقلانی هم همین است. چون ملت چاره‌ساز بزرگ است؛ حتی بین هفت تا هم، به هر حال آن کسی که نامزد دلخواهش را نمی‌بیند باز نیز یکی را ممکن است به آرمان و یا حتی به مصلحت‌های خود و دفع اضطرارهای کشور، نزدیک و یا قابل تطبیق ببیند و به‌ناچار وی را برگزیند.

 

هستند کسانی که اغلب رأی سلبی می‌دهند چراکه فکر می‌کنند اگر نگذارند فلان فکر و فلان فرد بر قدرت چنگ نزند، بهتر می‌بیند به کسی که شانس قدرت آن فرد و فکر را برهم می‌زند رأی دهد ولو آن فرد شروط جامع و مانع را نداشته باشد.

 

این، «نظر» من است نسبت به رفتار احتمالی جمعه‌ی آتی ملت، نه «خبر». و فرق‌هاست میان خبر و نظر. نظر، احتمال است، اما خبر، حتم. خودم فکر می‌کنم ملت، به‌دقت ترکیب‌بندی عمدی انتخاباتی را فهمیده است، ازین‌رو ممکن است نقشِ همواره تاریخ‌ساز و انقلابی و عقلانی خود را در جمعه‌ی آتی، حیاتی و استراتژیک ارزیابی کند و عقلانی ورود کند. و سیل‌بندِ محدودیت بر جمهوریت واقعی و اسلامیت حقیقی را از سرچشمه باز کند. اللهُ علمٌ.

 

پاسخ:

جناب حجت‌الاسلام حاج جوادآقا آفاقی

با سلام و احترام. این دو نوشته‌ی تاریخی شما علاوه بر آن‌که خواندنی بود، ما را به یاد پدر دانشمندتان مرحوم حاج‌آقا آفاقی انداخته، که علاوه بر تسلط بر تاریخ، در بیان داستان‌های عبرت‌انگیز و هشداردهنده هم، احاطه و شیوایی خاصی داشتند. روح آن پدر معنوی روستا و روحانی محبوب مردمی همآره در یاد باد. سپاس. راستی به قول زبان شیرین محلی: شاهان اصلاوابدا نصیحت‌ وَرگیر نینِه!

 

پاسخ،

سلام

این از عظمت است که انسانی بگوید در غم مادر زندگی می‌کنم. آشنام با سوگوارگی تو؛ چون تو را فراوان در سوگ و سوزِ مصائب و ماتمی که بر حضرت اباعبدالله (ع) بی‌رحمانانه رفت، گریانت دیده‌ام. آشفته آن کسی‌ست که ارزش غم و اندوه متفکرانه برای اولیای الهی معنوی خود و اولیای خونی و نسَبی خود را درک نکند. انسانی ذو جنبتَین یعنی همین که شما الان در آنی: هم مسرور در وقت آن، هم محزون در زمان آن. سوگواری‌هایت برای مادرت به همراه اهل و عیالت که می‌دانم این مدت چشمان خیس داشته‌اند، برکت است. و اما بعد تحلیل محتوا در قلم شما روشنگر است؛ چه در نقدها و چه در دنباله‌بخشیدن‌ها.

 

( ۱۴۰۰ / ۳ / ۲۱ )

با نفت باید چه کرد؟

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. نمی‌دانم آیا ازین هفت نامزد، همه صحبت از نفت می‌کنند یا تعدادی؟ من چون برنامه‌های تبلیغی آنان را دنبال نمی‌کنم به جز مناظره‌ها را، کاملاً باخبر نیستم. اما واقعاً با نفت باید چه کرد؟ دولت بفروشد و دخل و خرجِ خود کند؟ حال آن‌که در توزیع ثروت، به‌شدت لنگ می‌زند. حتی رانت و فساد و تبعیض پیش می‌آورَد. پول نفت، هم ابزار تنبلی و هم محل تصرف به خوانِ ملت شده است. هر کس از راه رسیده، خواسته با نفت به نفع خود کار کند و شایستگی خود را با این خوان اثبات کند. تازه، از یاد و حافظه‌ی ملت مگر رفته که صدها میلیارد دلار پول نفت در آن دوره‌ی « ۹ + ۱۰ » -که دولتی «نظرکرده!» معرفی می‌شد- چه شده و کجا رفته!

 

به نظر من نفت باید با نظارت ملی به ثروت ملی تبدیل و آنگاه سرمایه‌گذاری بنیادی شود و سپس نفع و سود آن به حساب ملت، با سهمی عادلانه سرازیر شود. از آنجا که قوه‌ی مجریه، نماینده‌ی مردم در مدیریت کل کشور است و دستش در دست منابع ثروت ملت است، باید این سرمایه‌ی خداداد ملت و سایر سرمایه‌های عمومی مردم مانند گاز، جنگل و معادن عام را با امانتداری و لیاقت به ثروت تبدیل کند و مردم را مستقیم در منفعت و سود آن شریک نماید و خود دست ازین جیب‌بری! و جبران کسر بودجه بردارد. نفت در زمان مرحومان کاشانی و مصدق ملی شد که به ملت برسد، نه خرج خواص و ویژه‌خواران گردد.

 

به نظر می‌رسد ملت هم راضی نیست که پولِ فروش نفت، مستقیم بدست‌شان برسد، بلکه راضی‌ست که این کالای استراتژیک، اول با خردمندی و شایستگی، تبدیل به ثروت و سرمایه‌گذاری گردد، سپس سود آن به دست ملت برسد. بنابراین، نفت وعده‌ی سرِ خرمن برای هیچ نامزدی نشود، زیرا فریب ملت، بدترین بی‌اخلاقی است و شاید هم خلاف شرع، که لابد اهل فن حوزه حکمش را بلدند.

 
 
 
( ۱۴۰۰ / ۳ / ۲۲ )
استعجال
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام. در ادبیات دینی شیعه استعجال در اجابتِ دعا و استعجال در امر ظهور منجی (ع) ناپسند دانسته و از آن نهی شده است. این امر به عنوان شتاب و شتاب‌زدگی ناخوشایند معرفی شده است. کما این که امام صادق -علیه‌السلام- مغز متفکر مذهب شیعه فرمودند: «همانا خدا به خاطر شتاب‌زدگی بندگان، عجله نمی‌کند.» (منبع)
 
اساساً استعجال و شتاب، آفتِ انتظار است. یعنی در تب‌وتابِ و طلبِ ظهور، پیش از فرارسیدن وقت آن. به همین علت توقیت ممنوع شده است. یعنی کسی بیاید وقت ظهور منجی و موعود را مشخص و تعیین کند.
 
در یکی از منابع خوانده بودم که از مصادیق استعجال، «قیام‌های کوری» است که صورت می‌گیرد و افرادی خیال‌اندیش گمان می‌دارند چنین قیام‌هایی باعث ظهور می‌شود. به عکسِ متفکران انجمن حجتیه که نگرش تماشاگری را توصیه می‌کردند و دست‌شستن از هر نوع حرکت و مبارزه.
 
اما آیا منظور از «انتظار فرج» در روایات، اختصاصاً موضوع ظهور امام زمان (ع) است و یا امیدواری به خدای متعال داشتن؟ البته این در تخصص و دانش من نیست، کار اهل فن است. همین قدر سوادم قد می‌کشد که انتظار فرج در معنای عام و ناب، «امید و رجاء» به خدا داشتن است و معنای خاصش در نزد تعدادی علمای بزرگ ( مثل صاحب کمال‌الدین، صاحب احتجاج)، در انتظار ظهور امام عصر (ع) بودن.
 
نکته‌ی ۱ : شاید به یک معنا استعجال به این برگردد که آدمی به تعبیر قرآن، عَجول است و دائم عجله دارد.
 
نکته‌ی ۲ : بشر معمولاً از وضع موجود، ناخشنود و در طلب وضع مطلوب، خشنود (=بشّاش، شادمان) است. و ظهور در نگاه انسان منتظر، تجلی‌بخش وضع مطلوب است تا آرمان‌شهرش را مشاهده کند و لذت معنوی و مینویی ببرد.
 
حُسن خِتام: خواستم با این نوشته‌ام در زادروز فرخنده‌ی دُخت حضرت امام موسی بن جعفر (ع) خواهر حضرت امام رئوف رضای آل محمد (ص) حضرت کریمه‌ی اهل بیت فاطمه‌ی معصومه (س) ، مَودّتِ به خاندان عصمت و طهارت را به مسئله‌ی فکری و دینی، فرَج و ظهور پیوند بزنم. شاید بی‌حکمت نبوده است که در ۷ کلیومتری حرمش، مسجدی بنا شده در ضلع شرقی روستای جمکران، که کم‌کم یک نماد و محل جماعت و شُکوه و شِکوه گردیده است. امید است به افراط و تفریط کشانده نشود و در طبیعتِ خود پیش روَد. مهدویت که بی‌تردید ناجی و قدرت‌بخش مکتب است و یکی از دو بالِ بالندگی ماست ، اگر به خطا و خط و خطوط غلط کشیده شود، سرمایه‌ی معنوی و آینده‌ی شیعه هدر می‌رود. و این گناهی‌ست که شاید مرتکبین آن، بخشیده هم نشوند. السلام علیک یا صاحب عصر و زمان.
 
( ۲۳ / ۳ / ۱۴۰۰ )
لابد دندان قروچه می‌کنند «رستم» را چرا نذاشتند!
 
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام. حُفره‌ای به این عمیقی مگر به‌آسانی پر می‌شود! ملت (نمی‌دانم تا چه آمار و عدد) این مناظره‌ی سه (بخوانید: پَنگ. پینگ. پونگ سوم) را هم دید و شاید بیشتر به این فکر، به قول ابوالفضل بیهقی: «اندر شد» که «آن»ها که از غربال (به زبان مازندرانی: سَحَنِ) نهاد نگهبان رد نشدند، مگر چی از «این»ها کم داشتند؟! لابد این‌ها حالا دندان قروچه می‌کنند «رستم» را چرا نذاشتند! و در میانه‌ی راه چه به‌اشتباه، منصرفش نمودند!
 
و یا لابد برخی هنوز دارند پیش خویش، پچ‌پچ می‌کنند چه‌ها که نمی‌شد اگر آقای «سعید محمد»، رایزنیِ (البته راهزنی! هم تلفظ می‌شود) «جوانیِ» سیاسیِ سپاه را با حضورش درهم می‌کوبید و دستِ این آقا«یدالله» را از دخالت در حزب و جناح قطع می‌کرد و از الّک عبور می‌نمود، شاید صندلی به عدد ۸ و ۹ هم می‌رسید و آن‌گاه، صدای بَمِ آقا «رستم قاسمی» و غُرّش واژگان ویژه‌ی وی، و نیز لهجه‌ی غلیظِ تهرانیِ آقا«سعید» -البته نه آن سعید قاسمی که اخیراً ترمز برید و روستایی‌ها را به شپش! تشبیه کرد - بلکه همین سعید محمدِ «سازندگی خاتم»، صحن مناظره‌ی صداوسیمایی! را «نفتی»تر و «مال»ی‌تر و «دکلی»تر می‌کرد و چالش‌ها را «چاهی»تر.
 
اما، با این‌همه، ملت -آن هم ملتِ مو از ماست کِش و زیرک و چابک ایران- عادت کرد به این‌همه «یک بام و دو هوا بودنِ» برخی نهادها. چه نگهبان و ناظر و چه مجری و مُخبر؛ ولی چنان می‌نماید که باز نیز ملت، «رأی» خود را -که تنها قدرتِ شهروندی خدادادی اوست- در خانه حبس نمی‌کند؛ و همچنان همان سوراخِ باریکِ صندوق را تنها روزنه‌ی اعمال قدرتش می‌بیند تا روند را بلکه به سرِ عقل و شرع بکشاند.
 
آیا این احتمال در ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ نزدیک است که ملت از راهِ رأی، نگذارد سلبِ صلاحیت شود؟ و «رأی»اش تزئین و «زینت» نگردد؟ «رأی»یی که هیچ احدی نمی‌تواند آن را فیلتر کند، یا سدّش. زیرا «فهمیدن» تنها چیزی‌ست که هیچ ابرقدرتی هم نمی‌تواند آن را از مردم کشورش منع کند. زیرا «فهم» عنصر ذاتی آدمی‌ست. نه می‌توان دادگاهی‌اش کرد، نه به حصرش برد، نه به زندانش افکند، و نه حتی گفت ای ملت! ای مردم! : نفهمید! ندانید! نگویید! نکنید! نخواهید!
 
واقعاً امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- چقدر ژرف‌اندیش بودند و آینده‌بین، که میزان را «رأی ملت» اعلان کردند و رهبری هم، چه درست و هوشمندانه فرمودند که این «انقلاب، بی نامِ خمینی» هرگز نمی‌شود. و لذاست که که در نگاه رهبری هم «رأی مردم، حقّ الناس» حساب می‌آید؛ یعنی مؤثر، اصیل و تمام‌کننده.
 
 
سلام علیکم
 
من هم تبریک می‌گویم. آره، دختر نداریم. اما ۱۲ فرزند می‌خواستیم که سیاست غلط کنترل موالید ما را به آرزو نرسان، حتی فرزند چهارم داشتن جریمه داشت و از فرزند ۴ به بعد خودتان می‌دانید دفترچه درمانی و کوپن و حق اولاد و... حتی ممنوع بود.
 
نقدهای شما بر متن‌های من همواره برای من ارزش دارد. ازین‌که از نگاه شما به مسائل بهتر باخبر می‌شوم و از ایرادهای متنم مطلع، خود برکت است.
 
من رفتار احتمالی مردم را (با نگاه آزاد و منطقی) مطابق سطح سواد خودم تحلیل و ارزیابی کردم و نسبت به مسائل کشور ارزیابی بی‌هراس دارم و ترسی از بیان فهم خودم ندارم..
 
من حتی به پسران و خانمم هیچ‌وقت در هیچ انتخاباتی نگفتم به چه کسی رأی بدهند. تشخیص خودشان مهم است. حتی هیچ‌کدام‌شان در هیچ دوره‌ای از رأی من مطلع نشدند.
 
 
متن حجت‌الاسلام شاکر طاهر خوش به دامنه
 
سلام بر برادر و استاد عزیز و نور چشمم. بدون اغراق عرض کنم ، مطالب تان مایه افزایش علوم و نحوه نگارش ادبی می باشد. با هر زبانی ، بعد حمد و ثنای الهی، از شما نیز ممنونم.
 
 
نظر:
 
سلام. من با این دیدگاه شما موافقم. عقلانیت و ترسیم واقعیات کشور درین متن شماست. اگر این نوع نظام سیاسی، مجدد برقرار و نظام ریاست‌جمهوری حذف گردد، دیگر ملت مجبور نیست، قوه‌ی مجریه‌ی ناکارآمد را، الّا و لابد، تا ۴ سال تمام و یا حتی ۸ سال پی‌درپی تحمل کند. اگر پارلمانی-نخست‌وزیری بود، همون پارسال، دولت ۱۲ توسط مجلس ۱۱ عزل می‌شد و حلقه‌ی آقای قالبباف هم عزم عزل کرده بود. اگر محقق می‌شد، دیگر رهبری ورود نمی‌کرد و مانع نمی‌شد که حسن روحانی (عامل و عنصر نامطلوب سیاست‌ورزی ایران) تا روز آخر یعنی ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ باید سر قدرت بماند و مجلس حق ندارد وی را استیضاح و عزل کند. به قول صاحب کتاب «جامعه‌ی باز و دشمنانش» : "حقیقت انتخابات دموکراسی، عزل است، نه نصب".
 
 
نظر:
 
سلام. جناب آقای مهدی ملایی. همین «بلکُم ۱۰۰ دل ...» که نوشتی نشان می‌دهی با نوک مگسَگ، وسط سیبل را دقیق می‌بینی. از فردای اعلان رسمی کاندیداها، اینجا هر روز متن درج شد. من هم، درین مدت در متن‌ها، سه چیز را مورد هدف قرار دادم و شما می‌دانم که می‌دانی: ۱. کسانی در ایران، که شعار «رأی، بی رأی» را در دَمی! دمیده و می‌دمند. ۲. کسانی که نفع جناح خود می‌بینند تا ملت برگه‌ی خود را از سوراخ صندوق نیندازد و مثلاً به ماشه‌ی تفنگِ آنان دلخوش شود و بِسلینگلا !، براندازی را عقب نیفتد. ۳. کسانی که فکر می‌کنند با این روشِ «بسته»، حکومت را از دستِ رأی «انبوه و هجومی» نجات می‌دهند. البته رأی هجومی را من هم علامت هیجان می‌دانم.
 
روشن سازم شما روشن‌تر از آنی که بخواهی تشخیص خود را به تحلیل و شفافیت متن‌ها یا مثلاً منِ پَرِ پیاز، منوط کنی. جناب‌عالی یک پا خود اهل نظر و فرد زیرک هستی. و من جسارت نمی‌کنم که بخواهم به کسی بگم به کی «رأی بده». البته به کی «رأی نده» این دفعه برجسته‌تر شده. این هم شفافیت ویشته! ( ۲۳ / ۳ / ۱۴۰۰ )
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1910
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۰/۰۲/۰۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">