مدرسه فکرت ۷۶
شایستهکاری ۲۲
در بهار -فصل گذارِ خواب به بیداریِ طبیعت- هنگام حمام، شستوشو با آب داغ حسابی خاشخاشی میآد. پس؛ یاد ما باشد در هنگامهی تَنمالکردن و لیفزدن، به فکر عمیق فرو نرویم تا آب همچنان هدر رود؛ میشود چکسنپَکسن هم دوش گرفت و اسراف نکرد.
استاد احمدی سلام. من سیاسیمیاسی بلد نیستم! فقط یک جملهی کشکولی رِد بِدم و بگذرم:
عکس بالا: جناب حاج قنبر آهنگر (مرحوم حاج داوود از بزرگمردان دارابکلا) از دوستان نزدیک مرحوم پدرم. مشهد مقدس. عکاس: جناب حمیدرضا طالبی دارابی. نشر عکس: سایت دامنه.
معرفی چهرهها در ماه مبارک رمضان ( ۱ )
خرگوشی (قرن ۵): خرگوشی در نیشابور از دسترنج خود میخورد. آثار دارد و تعلیم و تربیت شاگردان. خیر هم میکرد، بهویژه در رفع نیاز فقیران، بیماران و غریبان. در نیشابور بناهایی خیریه مثل مدرسه، کتابخانه، مسجد و بیمارستان بنا و شماری از شاگردانش را به خدمت بیماران میگماشت. و در روزگار محنت، با مردم بود و در خدمت خلق. کتاب «تهذیب الاسرار» ایشان در شمار «کهنترین و مهمترین آثار صوفیه در زمینهی اصول و معارف عرفانی» است. به گفتهی خرگوشی (ابوسعید)، ملامتیه که در راه حق «از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیهراسند» پیش از این «محزونین» خوانده میشدند. او فرق میان ملامتیه و صوفیه را چنین برمیشمرد: «اصول ملامتیه مبتنی بر علم، و اصول صوفیه مبتنی بر حال است؛ ملامتیه متمایل به کسباند، درحالیکه صوفیه بر ترکِ کسب تأکید میکنند؛ ملامتیه از لباس شهرت و اظهار مرقعات (=جامهی ژنده، ژندهپوشی) گریزاناند، حال آنکه صوفیه بدان تمایل دارند.»
سلام جناب ... . از متنهای قشنگ و زیبا. خودم را در آینهی این متن دیدم، البته توی بخشهایی از آن. مثل کمماندن در سجادهی نماز صبح. اما خواب من در ماه رمضان بدینگونه نیست که ترسیم شد. نیز افطاری هم فقط اردهشیره میخورم و نیمقرص نان ولی تا سحر البته دمبهدم میوه و پای یخچال و سرم به کتاب. عالی بود توصیفات. و باری؛ شرححالتان درین شهرُالله. بارکالله.
پیرصدرالدین (قرن ۹) : در سلک علما در سبزوار میزیست، و توسط اسلامشاه از سلسلهی قاسمشاهی، به هندوستان اعزام شد، تا کار دعوت اسلام کند. پیرصدرالدین در میان اعضای طبقهی اجتماعی لوهانه -تجارتپیشگان- فعالیت دینی کرد. او هم به سبک «گنان» (=معرفت) بیان عقیده میکرد، منطبق بر معارف علی بن ابیطالب (ع). دستاورد بزرگ پیرصدرالدین تأسیس «جماعتخانه» بود؛ مرکزی برای تجمع و درس و جرای آیین. چیزی همانند خانقاه در اهل تصوف. امور دینی و اجتماعی و حتی پیشرفت اقتصادی هم جماعتخانه، سازماندهی میشد. کوششهای پیرصدرالدین را علمای پس از او خاصه پسرش حسن کبیرالدین، پی گرفت. پیرصدرالدین در جتپور هند در نزدیکی اوچ، به خاک سپرده شد. بر فراز مزار او مقبرهای آرستند که امروزه شیعیان اثناعشری آن را سرپرسیت میکنند که او را «پیرحاجی صدرشاه» میخواندند. یک نکته گویم و بگذرم. سه سال قبل هم گفتم چه خوب است ایران تصویب کند هر دانشمندی در جهان اگر خواست ایران را خانهی زیستن خود کند، بفرماید. دانشمند وقتی در سرزمینی اسکان گیرد، آن مملک اسکان میگیرد. روزی ما میفرستادیم هندوستان، حالا جهان بفرستد ایران.
سلام جناب دکتر ولینژاد. شبها بر شما خیر و خرّم. اینی که دارم میگویم چیزی از مرحوم محمدرضا شجریان کم نمیکند، بگذاریم درِ «ربنّا» به روی هر هنرمندی باز باشد، شاید دیگران با نوظهوری خود -که احتمال آن قطعی هم میتواند باشد- توانستند ربنّای بهتری بخوانند؛ مثلاً آقای رضا طاهری که من فکر کنم درخشان خواند. البته شما چون اهل فن در دانش موسیقی هم هستید، بهیقین از بنده بهتر درینباره نظر صائب دارید. مگر درِ «معرفت دینی» را برخی خواستند به روی بقیه ببندند و فقط خود را عقل کل کنند و قرائت خود را یکتا و یگانه بقبولانند، از سوی مردم و صاحبنظران پذیرایی شدند؟! میدانم که میدانید و میفرمایید: نه. پس؛ اینجور درها که به فکر و هنر و اندیشه و ادب برمیگردد را نباید فقط به روی یک تن گشود و در او وقوف کرد. بر اهل فن روشن است لابد که من چون جنابعالی از صَلای مشهور «ربنّا»ی آن روانشاد، نشاط میگرفتم. بگذرم. زودتر ازین میخواستم خطاب به شما دوست اندیشمندم نظر بفرستم اما بهعمد عقب انداختم که ببینم بحثی میان شما و سایرین بر سر این درمیگیرد، دیدم نه. خیال هم، نیست!
بنده، جناب آقای... به نوشتههایت همیشه چشم دارم، البته چشمنظِر نه! وقتی قلم خود را به داشتههای علمی خود جوهر میزنی، قشنگ هم مینویسی. مرحوم ملاهادی سبزواری لابد آگاهی که از پیشینیان مرحوم دکتر علی شریعتی هست. روحش شادآ از شرح خوبی که مرقوم فرمودید ممنونم و بهره و لذت وافر بردم.
سلام استاد آشیخ محمدرضا. دو بار متن را خواندم. نه فقط تفسیر کردید، بلکه تشریح هم کردید. هر ۱۰ پیام را زیبا بیان فرمودید. بند ۷ از همه غنیتر بود و تکاندهندهتر. آخر هم خرمای جعرور جالب بود! درود.
سن..... سلام. هی میخواهی سیاست را ترک کنی؛ ولی دل نداری! تو را من میشناسم! نه تو سیاست را تارکی، نه سیاست تو را تارک. بر تارک تو سیاست حک شد؛ با ورود دوباره به سیاست، امروز وارد مُبطلات روزه شدی! کشکولی، چون پیشازین گفتی دیگه در سیاست داخل نمیشی! اون یکی را هم جالب بود، کلاس درس که لیوان را با شن پر کرد.
زنگ شعر (۸)
پروازِ فطرتِ ما در دام بال میزد
آزاد کرد فضلش از هر قیود ما را
از غزل ۴۷ بیدل دهلوی
خواستم بگویم دنیا را، دنیا را؛ هنوز هم آدمِ نظرتنگ، دنیا را تَنگ و تُنگ، نگه داشته است که تا میتواند، یا راه را بسته بدارد و یا هویت همه را بشکنَد. هنوز هم پشتِ کالسکهی اسب، شلّاق نگه میدارد؛ شلّاقِ کالسکه. هنوز هم هوشِ جِبلّیِ خود را به کارِ خدا ختم و خاتم نمیزند؛ حتی یک ببرِ نیمهکر، بهتر ازو پیام جبّلی فطرَت و غریزَت را میشنوَد. درختِ وجود خود را چون زمستان لُخت میکند! ولو بهار هم بیایَد، او هنوز خیال میپرورانَد و جوانهی درونش میپژمُرانَد و نمیفهمد برفش بند آمد. دیانا (=الههی شکار) هم باشی! بازم روزی بُز میزنی ولی جِر و جار میزنی: ببر زدم! ببر زدم! بگذرم!
انتقادی بر نحوهی بازدید بدنی حرم رضوی
عکس بالا: محل شهادت شهید اصلانی در صحن جامع رضوی
عبداللطیف مرادی اُزبکتبار با اسمهای استعاری:
عبداللطیف السلفی، حسن مرادی، ابوالعاقب الموحّد
حجتالاسلام دارایی. حجتالاسلام پاکدامن. حجتالاسلام اصلانی
شهید حجتالاسلام شیخ محمد اصلانی از شهر سده در شهرستان خواف بود
روحش سرشار سرور. تسلیت میگویم دردمندانه به همه بهویژه به هملباسان آن شهید
پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۳. دامنه
مقصود ابتدایی حضرت موسای نبی ع را دیدار حضرت خضر ع معرفی کردهاید. مقصود میانی را هم کسب دانش رشدآفرین و مقصود نهایی را هم نیل به بندگی خدا. با این وصف بر بستر فکرم این پرسش سر برآورده که این سه مقصود برای موسای اعلم از خضر، حتی بدون دیدار با خضر هم شکل میگرفت. یعنی اگر این دیدار نبود موسی ع دانش و عبودیت را تشخیص نمیداد و بدان واصل نمیشد؟! اگر چنین باشد، خب، مگر سایر انبیای الهی ع در زندگی نبویشان، خضر داشتند. نداشتند، ولی سه مقصود را در حیات خود عملی کردند.
سلام جناب محمدجواد. اون دو واژهام، پرسشی نبود؛ جملهصوت بود که معمولاً در محل زمانی بروز میدهند که از کاری به شگفت آیند. پیام صوتی میفرستم، تا دقیق رسانده باشم. امابعد، زحمت شما و آن دوستتان در برگردان آن متن به فارسی، جای تردیدی باقی نگذاشته که گزینهی سختی را برگزیدید و از پَسش هم بهدرستی برآمدید، و من بادقت متن شما را مطالعه کردم، تا آن حد باحوصله، که حتی حاضرم چکیدهای از آن هم بنویسم، اما چون میدانم ممکن است حتی از سوی خوانندگان، خوانده هم نشود، بیخیالش میشوم. اما از باب اینکه فرمودید نمونهای بیاورم، اطاعت امر میکنم و دو فراز از برگردان شما را میآورم که میتوانست سلیس باشد و رسا. و چنبرهی لفظ، گیرتان ندازد:
این فراز:
«در اینجا مکث کنم. در غرب، وقتی آدمها به تاریخ چند صد سال اخیر اوکراین فکر میکنند، یکی از چیزهایی که به نوعی برای افرادی که گشتی در تاریخ میزنند برجسته است، قدرت آنارشیسم در اوکراین است. نه فقط نستور ماخنو در طول انقلاب روسیه، بلکه همچنین نحلههایی از آنارشیسم که در گذشته وجود داشته است؛ یا البته شاید ما با نوع فهم امروزین خود از آنارشیسم، ایدههای آنارشیستی را به آنها نسبت میدهیم. و برایم جای سوال است که آیا چیز خاصی در مورد وضعیت اوکراین در نقشه وجود دارد – یا هر چیز دیگری – که منجر به این شده که در آن زمان در برابر ایدههای آنارشیستی پذیراتر باشد...»
این یکی فراز:
«و بهتر از آن: تصمیمی دربارهی برنامهی [گام به گام] عضویت اوکراین، برنامهای برای اجرایی کردنِ هر چیزی که برای عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا لازم است؛ با وجود همهی مخارجش. البته که این کار باعث ایجاد هزینههای مالی زیادی میشود، اما این را هم باید درک کنیم که آنها چیزی به اوکراین مدیوناند. آنها در سال ۲۰۰۸ تصمیم گرفتند که اوکراین در آینده به عضویت ناتو درآید، در حالی که در واقع هرگز و هرگز قصد نداشتند به خاطر اوکراین وارد جنگ شوند. حالا هم به صراحت دارند همین را میگویند: از زبان بایدن، از زبان جانسون. مثلاً میگویند هرگز حاضر نیستند منطقهی پرواز ممنوع ایجاد کنند و شروع کنند به سرنگون کردن آن هواپیماهای روسی که بر فراز اوکراین، مشغول بمباران شهرهای اوکراین هستند. اگر بههیچوجه حاضر نیستید به خاطر اوکراین وارد جنگ شوید، پس بحث عضویت اوکراین در ناتو چه بود – که مبتنی بر آن شما بناست از اوکراین دفاع کنید. این سیاست، شدیداً غیرمسئولانه بود، و حالا آنها مدیون اوکراین هستند و باید این موضوع را جبران کنند...»
سلام جناب آقای آزاد. داخل موضوعتان نمیشوم. اما چون در وجود شما همواره نگاه مستقلانه میبینم یک نکته عرض میکنم. وقتی به تعداد جمعیت زمین، حرف و حدیث با خدا وجود دارد، نسبت به سایر پدیدهها هم به تعداد نفوس، حرف و تحلیل پیش میآید. پس، این جملهی شما میتواند یک نوع نگاه به ماجرا و مسئله باشد و امری طبیعی. بنده معمولاً منظر شما را مد نظر قرار میدهم تا بفهمم چگونه به مسائل میاندیشی. نمیدانم رساندم حرفم را یا نا ! بگذرم دوست وَدود. درود.
سلام جناب ... یک کشکولی بزنم توی کَشپلیات حتی اگر قَر بگیرد: مثل صاحبانِ «حقِ وتو»، که در اصل «ناحقِ وتو»ست. مثل هژمونی نظام یاغی آمریکا که اینهمه در طول تاریخ به آن خُرده گرفته شد و میشود، هرگز تن به بازخواست نمیدهد. شهید بهشتی چه دقیق فرموده بود. الحق حکیمی سیاسی بود. درود.
سلام جناب... در مورد نقش تأثیرگذار زبان ژرمن در تبیین فلسفه، حرف بسیار درستی زدید. همینطور است. در واقع یک فیلسوف آلمان هرگز نمیتواند با زبان مثلاً فرانسه، یا مالایی، یا اسپانیولی و یا سایر زبانها، کتابی فلسفی بنویسد. عاجز میمانَد. نکتهی شما مهم بود. درود.
یک کشکولی هم بزنم به کَشپلی شما آقااسماعیل. اگر وجود دارد پس جناب دکتر عزیز، دستکم دو مثال آشکار و ملموس و واقعی و قابلِ بررسی! ، نمونه بیاور !
من روی دو کره همان سال ۶۳ مطالعه میکردم، لابد مدار ۳۷ درجه را به یاد دارید دکتر، آمریکا باعث شد کره را میان این مدار دو کشور کنند؛ شمالی و جنوبی. ارزیابی اغلب افراد دربارهی کرهی شمالی که هنوز پس از آن جدایی در دههی ۴۰ ایستاده است، چندان واقعی نیست. جنوبی دیکتاتوریاش بدتر است، چون دستنشاندهی آمریکا باقی مانده. باز شمالی که در جنگ تحمیلی، رمز موشکسازی و موشک میداد، اما این کرهی جنوبی وابسته به نظام آمریکا حتی پول ما را بلوکه کرده و نمیدهد. ولی بااینهمه میبینم عدهای در ایران پشتِ کره جنوبیاند و برایشان آرمانشهر! بگذرم. شما از من در بسیاری از زمینه سری و سمِت استادی داری.
شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۵. دامنه
ای ناقلا! ای ناقلا! ای مرتضای شهابی ما. منو ناراحت؟! اونم از مرتضی؟ نه آقا. اول، سلام. سپس پاسخ: منو بردی به سوی یه خاطره. کجا؟ سینما نکا. که گاهگاه، بوی تهیگاه (میتوانی بخوانی مستراح یا خودمونیتر: «...یچاه»)ی آن، میآمد توی سالن آنجا. مشمئز نمیساخت ولی منقلب چرا. چو اسم سینما هم انقلاب بود. چه بود فیلم: «پسران بلا و دختران ناقلا» سیاه و سفید هم بود. من که در هر فیلم و سریالی نام کارگردان و سازندهی موزیک متن و جاهای فیلمبرداری و نیز هنرپیشگان مهم است، از «پسران بلا و دختران ناقلا» هیچ یاد ندارم. اَه وقت من تمام شد آقامرتضی. وگرنه میگفتم بقیهی خاطره را. اونو که باید از محترمانی بپرسید که به حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی رأی دادند و رأی هم آزاد است و از رأیدهنده بازخواست ندارد، اما از رأیگیرنده که فرمان را در دست گرفته -طبق فرمول سیاست و دیانت و حتی عُرف_ چرا. بازم میگویم مثل همون جواب سابقم: بر سرِ من نزن، بکوب بر سندان. اگر رأیدهندههای محترم جناب رئیسی بهت جواب ندادند از جدولپرکنها بپرس. اونا حافظهی سرشوری دارند! تا بگی قانون چنگیر؟ میگویند: یاسا! نه ناسا یا تاسا. صحیح آقامرتضی؟! به قول آقای پژمان جمشیدی: «کوجایی؟؟؟!!» لابد الآن از «تیران» گذشتیو به «داران» رسیدیو و در مسیر «دورود» و «ازنا»یی نه «ازوونا».
سلام آقای... رفیق موافق. البته دوستان صحن میدانند که رفیق موافق بدین معنی نیست که به هم نقد نکنند. آقای ... هم این را به کمال و جمال بلدند و من از قضا در نقد و نظر زیر پستهای ایشان بیرحمترم! بگذرم. درسته، منم نظرم این است صِرف اسم سوسیالیستی نمیشود. مهم عملیست که نفع عام تولید کند و توزیع عامتر که رضامندی عمومیتر هم فراهم میسازد. البته من سیاست لیبرالیستی را دشمنِ عدل و آزادی معنوی میدانم، مگر مثل سوئد آثار و آرای سوسیالیستی را در سیاست جاری سازد. نکاتی که فرمایش کردید، اطلاعات بود؛ آنهم مفید با دستهبندی مؤثر. درود.
«رَبٌوارگی»!!!
شبهمقدمه: بنده هر گونه تحریک و انتریک! نسبت به هر صنف و قومیت و مذهب چه رسد به روحانیت، این قشر اهل معنویت و دیانت را نازلترین رفتاری میدانم که از کسی سر زند. چنین کسانی که بر بدبینی دامن میزنند اولازهمه، خود گرفتار زشتیاند. اما حرف من:
۱. من بدونِ روحانیت -البته از جنس وارستگان و پارسایانشان- دینداری را ممکن یا دستکم دانایییافته- نمیدانم. زیرا دین پیچیدگیهایی دارد که فقط کارشناس پاک بلد است از آن کشف و غَمض کند. همان رجوع کار، به کاربلَد. ۲. هر روحانییی که طی این چهلواندی سال فقط بلد بود بالای منبر مردم را بهمانند کشیشان رمّال مغربزمین، بر زمین پوزهمال کند و خود به پندار بهشتیبودنش، مردم را از دوزخ بهراسانَد و وعده و وعید صوری بارشان کند، در نفرتپراکنیی شناعتآور علیهی روحانیت شرکت داشته و دارد. ۳. هر آخوندی به هر دلیل و علتی (پاک یا ناپاک) لباسی برکنده و کناری رفته و لب جوی به فکر فرو رفته تا گذر عمر کند، در تشجیع بدبینان به روحانیان، سهم وفور دارد و پاسخگوی خالق و مخلوق است. ۴. دستاندرکاران نظام در دایرهی حکمرانی و فروحکمرانییی که فکر میکردند در حال اسلامیزهکردن کشورند و یا در پی اسلامیزهشدن جامعهاند، در نکوهش نادرستی که نسبت به همهی روحانیت یا شاید نسبت به آفتزدهها برخاسته است، شریک جرم اولاند. شاید هم مُجرم نخست. ۵. «رَبٌوارگی»!!! که برخی از آخوندها از خود بروز دادهاند و انگار خود را پروردگار مردم میپندارند، بدترین نوع تبختر و نخوت است که توحید را نشانهرفته و ایمان را شلیک کرده است. این خوی و خصال خداییپنداری تا رخت بر نبندد، بدکرداران همچنان دشنه و درفش میکشند بر ساحت پاک روحانیت و طلاب پاکسرشتی که حتی اندازهی اجارهکردنِ یک زیرزمین هم برای زندگی با زیّ طلبگی برخوردار نیستند. آیا شده حتی یک بار یک روحانی بیاید پای و پیش شما بگوید من از شما این را یاد گرفتم و یا حتی نوشتهیتان را با هدف یادگیری بخواند؟! نمیگویند و نمیکنند. چون خود را هزاران پلّه بالارفتهتر و گتتر میبیند. شاید خیال میکنند همهی علم در سینهی آنان است. تا این حالت ترک نشود، رَبٌوارگی هم میمانَد و همین است که صدمه میزند و فروتن و تَردامن را باهم در بوتهی خشک مشتعل میسوزانَد و در جامعه زبانه میکشد. ۶. حتی نباید جامعه را جوری بار آوُرد که به بدکردارترین آدمها هم تیغ کشید و دست تعرّض برد چه رسد دشنه به صنف روحانیت -که صدرِ جامعه از نظر پول و پل نباشند، در پیشوایی که محترم مردم هستند. مشکل فقط با «یک کلمه» حل میشود: قانون. همان کتابی که مستشارالدوله یوسفخان در سدهی اخیر نوشت. ۷. این چندکلمه بیپرده را زانرو گقتم چون جناب حجتالاسلام باقریان بهدرستی دست تأکید بردند روی آتشِ نمرودی که فقط بر حضرت ابراهیم ع گلستان گردید. ۸. یک اشاره هم بکنم که توی فضای مجازی خیلی پارسایی و دوری از لجنپراکنی نیاز است که هر چه دست آمده، نخوانده و ندانسته دستبهدست نشود. صحن مدرسه فکرت شکرِ خدا و حمدِ حضرت رب، ازین نقص و خبط بری است. لابد از من باخبرترید که به هزار و اندی رایانهی اهدایی «محمد بِن سلمان« به سولههای جلگهی تیرانا هم میشود امعان نظر شود! تولید خبر (که به لحاظ اطلاعات، نه به معنای اینفورمیشن که به مفهوم امینتی اینتلیجنس) خبری واقع نیست، بلکه ساختِ دروغین خبر است، از بنگاههای خبرپراکن پَر میکشد، خشنود است اویی که حَمّال درین فضا نشود. روزگاری، شبنامه پخش میشد؛ همه علیهی همه. حالا فضای مجازی از پلیدی شبنامه پلیدتر است؛ چون چاقو میمانند؛ به دست جرّاح؟ یا به دست جانی و جنحه.
شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۶. دامنه
برای بند آخری خندیدم، خیلی. نای ضبطِ صوتم نیست، و الا میفرستادم که با بازکردنش هم ریشِ نداشتهات و هم دندانهای داشتهات، یکهو بریزد! به قول حاج محسن مخملباف که روزگاری استغاثه میساخت و توبهی نصوح و باسیکلران، ریشه مهم است نه ریش. منم تیغ نمیزنم که حتی پشم هم صاف شود چونان زنان، چون از مرجع تقلیدم! میترسم! ولی موزر یکویک چرا.
سلام آقا. گت پیَر سو بوردی لابد. اون مرد بزرگ دستِ خیر داشت. درود به آن نیکمرد که در دامان خود خوبان پروَرد. قبول درگه حق. نیککاری کردی. خداقوت هم به شما و هم به همسر محترمتان که فرمودی باهم عامل این کار نیک بودید. درود
سلام آقا. به روی دیده، چشم. اطاعت و اجابت میکنم امرت را: اینکه توانست پول گاز را جایی جهتِ جهاننماشدن هزینه کند. اینکه ماهرانه توانست عقال (=سربند سنتی عرب) را نماد جام جهانی کند. حال آنکه این قطر همسایهی فعلاً نیمهعاقل! ما حتی به حد کوچکترین استان ایران، مفاخر ملی و شاعر جهانی و فیلسوف شهیر ندارد. غرب چه رشکی میبرد به انقلاب اسلامی. رشک که چه عرض کنم، عناد دارد و توزکینگی دارد. بگذرم، که از من چهها که ویشته بلدی. درود.
به مُفطِرات! ورود کردی! قربانی! قضای امروز روزهات را بعد از ۲۹روز، همان عید فطر! -که قدغن است و منع- بگیر. ریش گذاشتی، مرا هم فراخواندی که ریش بذارم: زیر: توی سال ۶۴ام.
آقا. سلامی دوباره و سپاس. شاید این عیبی که میفرمایی ناشی ازین باشد با هم نشستوبرخاست نداشتهایم حتی یک بار. نه، نه، باور بفرماغرق که نشدم، چون دَم و بازدَمم مثل نبض دقیق میزند. اگر غرق بودم، سوئد را نمونه نمیآوردم. عموماً عرض میکنم: اعضای مدرسه، آلدوس هالکسی از برجستگان انگلیسی را لابد میشناسین و رمانهایش را شاید خواندهاین که «دنیای قشنگ نو» و «جزیره» دو اثر مهم اوست. او میگوید: «یک اثرِ قدیمی مظهر تفوّق اجتماعی است.» حالا حساب کنین ایران هزارها اثر قدیمی دارد؛ چون تمدن دارد. و همین یک جمله بس، که غرب اگر به نظام و انقلاب اسلامی ما حرمت نمیگذارد، دستکم باید به خاک ایران که گهوارهی هزاران آثار قدیمی و کهن است احترام بگذارد. آن وقت یک شخصی پیدا میشود و میگوید ۵۲ نقطهی فرهنگی و تمدنی ایران را با بمبافکن بی۵۲ ویران میکنم! یا گاسپار واین برگر که میگفت ریشهی ایران را باید زد. یا همین بوش پسر، که ملت ایران را محور شررات خواند. خب، من وقتی دستِ دسیسهچین را بر سر کشورمان میبینم، میخواهید برایشان کولک دی بگیرم!؟ آن بالا، شما دربارهی سیاست سوسیالیستی در مغربزمین برای آقای قربانی زیبا سخن سر دادید. خیلی هم مسلط و بهروز. من هم به چنین کارهایی در غرب، چشم شگفت باز میکنم، نه مخالفت و ستیز. شاید من هم یکی از هزارها کسانی درین مملکت باشم که بیشترین کتابهای دانشمندان مغربزمین را خوانده و هنوزم میخواند. بیگانه نیستم از آوردههای فلسفی و فکری غرب. حتی گمان دارم از آلمانها و آلمانرفتهها ! هم بیشتر آثار فیلسوفان آلمان را خوانده باشم، هگل، مارکس، وبِر، هابرماس و حتی مارتین هایدگر. اما به قول مرحوم علی شریعتی الینه هم نیستم که خویشتن خویشم را به شمایل آنان درآرم. خرسندم شناخت شما از غرب بهوفور ایت. ممنونم که نقد مفیدی زدید و سه پست پیشین هم خطاب به سایر دوستان، خوب نکات در نوشتههات بود.
یک توضیح بر ریاکاری ملی و دینی:
به نام خدا. همواره معتقد بوده و هستم کسانی که به اسم اسلام ایران را زیروزبر میکنند و کسانی که به اسم ایران اسلام را زیروزبر، یک خطِ خطا را دنبال میکنند: ویرانی داشتهها و پشیمانی باورها. اسلام، هرگز عقلانیت و تاریخ و آداب درست در سرزمینها را شخم نمیزند، حتی امضا و تأیید و تأکید هم میکند. من در هر دو طرف این ماجرا، اگر نگویم ویرانگری عمدی سیخونکزنی! میبینم، دستکم ریاکاری صددرصد میبینم. مثلاً شهروندی که در رعایت رسوم ایرانی ریاکاری میکند با شهروندی که در رعایت آموزههای اسلامی ریاکاری میکند از یک جنساند؛ ظاهرگرا و رو مُخ دیگری رو. خب، اهل تسبیح و سجاده و تکیهای، خب باش، شادباش و مرحبا به شما. و اونی هم که اهل یلدا و مهرگان و نوروزخوان و بیستونرو و پاسارگادرو و سمَنوپزون هست، خب صدها درود به شما و هزار آفرین هم رویش، دیگه دو سو هی بر سر آن دائم تظاهر کنند و به رخ بکشند که من اینم و اون آن، این نارواست. هر دو را باید درست و راست و با اخلاص گرامی داشت و عامل شد. من ریشهی تنشهای بیدسیسه را در همین ریاکاری ملی و ریاکاری دینی میدانم. هر دو سو، کار خود را بهتظاهر و نشاندادن، به رخ هم میکشند. کوروش را دوست داری خب داشته باش، قرآن هم او را به احسن وجه ستود. امامزادگان را دوست داری خب داشته باشد، ایران هم در زمان سختگیری بر سادات و ساداتکُشی آنان را در خاک خود پناه داد. نه شما بُقاع و امامزادهها در جایجای ایران را بکوب، نه اونا قبر کوروش کبیر را بخراشند. من سالیان سال است که عرض میکنم: انسان شیعهی ۱۲ امامی مسلمان ایرانی جهانام. یا: انسان ایرانی شیعهی مسلمان ۱۲ امامی جهانام. زیرا برای من ایران هویت میهن کهن و دیرین و زرّین من است. شیعه هویت گرایش من، مسلمانی هویت دینیام و انسانبودن هویت ذاتی من و جهان هم هویت همنوع بودنهایم که همهی بشر ز یک گوهریم. متحد باشیم در ایرانیبودن و در دینیبودن. درود بیعدد بر غیر ریاکاران که تیغ ملی و دینی تیز نمیکنند علیهی هم. همه با هم مهم است، نه همه علیهی هم.
درست خود را رسوندی سرِ سِرّ، سرراست و روراست. پس سپاس سایهی سر و سرسایهی ما سیّد. باختِ دل گاه به قول محلی: به گوگتپّه هم برمینشیند. بشر از همان روز حوّای مادر بنیانسان دلباختن آموخت. من صرفاً در الفاظ و دلنوشتگانم نمینویسم: بنیآدم. که نیز اول مینویسم، بنی حوّا علیها السلام. هم حضرت آدم ع و هم حضرت حوّا سلام الله علیها. اگر حوّا نبود، عشق هم نبود. درود.
سلام جناب آقامحمدجواد رمضانی. آونگ گفتید و مرا در داخل خاطره فرو بردید: مشهد مقدس که میرفتم، بدون رفتن به کوهستانپارک در وکیلآباد، زیارتم را کامل! نمیدانستم. فرزندانم شیفتهی بازیهای آن پارک مدرن بودند و من هم هر سال برای خشنودی دلشان میبردمشان آنجا؛ شب، تا دوِ نصف شب. اما من از سوارشدن آن بازیهای مهیّج پرهیز داشتم. با آنکه تمام آن از قانون فیزیک نشئت میگرفت و همین اطمینان میبخشید، مثل آروارهی اژدها که همین آونگ که فرمودی، دو سمتش آدم مینشست و اوج میگرفت و اوج، این ور میرفت، اون ور میرفت و آنقدر هم بالا و بالاتر که اغلب به استفراغ میآمدند. من پایین فقط جیغ و داد مردم را میشنیدم که از هراس زیاد نمانده بود قالب تهی کنند. الان نمیدانم کوهستانپارک روبهراست یا پدیدهی! مشهد و موج آبی! جایش را گرفت! سرآخر عرض کنم خوب نکتهی افزودی، البته بدون توضیح!
یعنی میفرمایی شیرین به تیشهی «فرهاد» دلخوش میکردو، فرهاد هم به آه «شیرین». تا رسید آن آه که بهشیرینی گفت: آواز تیشه امشب از بیستون نیامد / گویا به خوابِ «شیرین» فرهاد رفته باشد.
چه توضیح خوبی دادید. یاد گرفتم. درود. پس قصد تهوع در آن بازی در کار هست؛ یاد ژان پل. سارتر افتادم و کتاب «تهوع»اش. من هم هم بهعمد نمیرفتم سوار شوم چون از تهوع خیلی بیزارم؛ چیزی که به معده رفت دیگر چه جای بازگشت به مِریجان و دهان؟!
..
این هم امرو پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ > ۱۱. دامنه ساعت سه و سی و نُه دقیقهی عصر، من و قم و نون بربری (چیدم توی صندوق عقب > > در عکس) که آن چند روز پیش، به درِ بسته خورده و حسابی هم بور شده! و با قُوتِ لایَموت، سر کرده بودم! اما افطار امروز با این نون و لیقوان و آقوز و چای بهارچینِ لاهیجان، واقعاً مزّه دارد و سدّ جوع میکند. آقای دکتر آقاصادق ولینژاد امرو افطارت چیست؟!
خواستم بگویم آقای حجتالاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمیدانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمیدانم. به گفتهی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دستبوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقهی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانهی بیتالمال روزنامهی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه اینکه بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.
درین عصر واقعاً حق مطب را ادا کردی که بامشی از گل (=موش) میهراسه. اصلاً گل نمیگیرند. فکر کنم پیماننامهی آشتی بستند!
پست شبانهی بنده:
شمس تبریزی چند لقب داشت؟ چهار لقب.
کامل. چرا؟ چون پیران طریقت تبریز، او را کامل میخواندند.
آفاقی. چرا؟ چون دائم در سیر بود.
پرنده. چرا؟ چون هرگز در تبریز اقامت نمیگزید.
سیفالله. چرا؟ چون هر کس او را اذیت میکرد به خشم خدا گرفتار میشد.
از یادداشتهایم از ص ۱۷۹ کتاب ″آشنایی با مولوی″ اثر آقای محمود نامنی
سهشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۱۶. دامنه
جناب دکتر ایمان سلام. جدا از تسلطت در متن استدلالی، از ادبیات قوی و سلیسی برخورداری. سبک نوشتارت مورد پسندم است عموزادهی عزیز. علاوهبرین بیان دیدگاهت برای بنده جنبهی وثوق دارد، زیرا اروپا را به چشم دیدهای و داری میبینی و نیز دارید در خودِ آلمان زندگی میکنی. پس روایت تو برای اهل فن خریدار دارد. از مباحثهی آرام و منطقی شما با جناب آقای عیسی آهنگر خوشم آمده است. سپاس از هر دو. درود میفرستم به فکر باز و قدرت استدلالت. صحنهی پشت سرت هم دلرباست و خودت هم مثل همیشهات جذابِ جذاب. کجای آلمان است؟
سلام آقای قربانی. بامداد به خیر. دامنِ «کبریایی» ؟؟؟!! به آدم مسئلهدار مثل «م...» رسیدهای، سخاوتمند ! شدهای؟! علامت تعجب را ای بسا به حساب کشکولی خواهی بذار.
سلام. ای به چشم. چ نمیدانم چرا به ج پیشی میگیره در تایپ ؟؟؟ اقدام شد. بسیار درود که چشم دکتر ولینژاد به چ و ج من هم کار میکنه، پس واو به واو متن مرا میخوانی، چونان من که متن شما را زیر ذرهبین میبینم.
خواستم بگویم هر بار در هر دوره، زیاد میشنویم. چی را؟ عبارت «بانیان وضع موجود» را. من که یادم است فقط آقای میرحسین موسوی در عصر نخستوزیریاش، ازین جمله استفاده نکرد. از مرحوم رفسنجانی به بعد، بازار این واژهی فرافکنی باب شده و همچنان موتورش روشن است. من چندباری گفتم جدا از آنکه انقلاب اسلامی، بیشمار خدمات و تحول و رشد و آبادانی و ... پدید آورده و میآورد -و فقط منکرین و منصرفین، انصافِ شمردن و صحٌه بر آن را ندارند- ضعفها و فسادها و انحرافهایی عجیب هم، از اصول مترقی و مردمپایهی انقلاب رخ داده که برای این خبط و خطاها، سیاستمدارها دنبال «بانی یا بانیان» میگردند و همه هم به «نکره» سخن میگویند؛ چون نکرهگویی بار حقوقی ندارد. به نظر من این وضعیت -یعنی همان چیزهایی که دودش به چشم مردم حامی و صبّار میرود- هم بانی دارد و هم بانیان. بانیاش بیشک رشک غرب از رشد ایران است، به سرکردگی آمریکا و عملگی دنبالهرُوان پیاده و سوارهی آمریکا که از بَدو طلوع انقلاب تا الآن پی پسزدن ایران در همهی زمینهها هستند زیرا تمدنسازی باعث بیداری ملل میشود. اما بانیان هم دارد: مثلاً آیتالله شیخ احمد جنتی که خود را در گذرگاه (=به زبان محلی ما: قَلت به سکون لام) نظام میبیند و قلّهبانی میکند تا به زعم خود، دَد وارد نشود. اما بیشتر مشاهده شده مانع ورود افراد قابل شدهاست. شاید علت این باشد شورای ۱۲ نفره، پشت صحنه نهاد نگهبان شده است و دارای نامهای مؤثر فراوان. بگذرم. اگر این بینش، بانی نباشد برای اثبات هیچ بانی و بانیهای دیگری سوگند حضرت عباس س هم بخوری، آنان میگردند دُم خروس بسازند
سهشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۱۶. دامنه
سلام جناب قربانی. روز و روزه قبول. همچنان کاربرد واژهی ملکوتی «کبریایی» را وارد نمیدانم. آن هم از قلم فردِ دقیقی چون شما که جای واژهپردازی را مسلط است. بگذرم. هر واژه سر جای خود. غلوّ خوب نیست. متن را از حیّز (=کرانه)ی انتفاع میرهاند. اگر هم احساس میکنید نقدم بر متن شما وارد نیست، اصراری به پذیرشش ندارم. فضای بین بنده و شما آزاد است و ازینرو با شما و سایر دوستان اهل نظر، آسودگی میکنم در نقد و نظر. درود.
جناب... سلام. علاقهی شما به انتقاد از بنده، آسودهخاطرم میکند و به آسایش فکریام میانجامد. چون میکوشی وقتی عیبی در من میبینی، روزنهی قشنگ انتقاد و حتی نکوهش را باز کنی. ارادهی شما در نقد و نقادیام جای سپاس باقی میگذارد. پس، بسدرود.
سلام جناب آقای محمدجواد. دقیق در معنی. درست در مثال. حکمت این لغت محلی را فاش گویم: غروب دیروز خواهر سخاوتمندم که فامیل پدری شما هم هست (خانوادهی آقای حسینعلی رمضانی) با من تماس گرفت که سر زمینباغشان، سبزی بچیند و یا بکَند برایم به قم بفرستد. وسط حرفشان هم گفت: سبزی الاج نووونه. این بود که پروندهی لغت الاج -به قول شما شاید هم: عِلاج- باز شد. تشکر.
سلام. خوبافزودهای بود؛ در راستا، و بهجا. به گفتهی امام خمینی بدین مضمون: تهذیب نباشد، علم توحید هم سود نمیبخشد. شیخ علیاکبر گودرزی خود را مفسر قرآن میپنداشت و فرقان هم معادل نام قرآن و واژهگرفتهی قرآنی بود. گویی همشهری شما -حجتالاسلام آقای ناطق نوری- محاکمهاش کرده بود.
شرح عکس بالا: تکیهپیش دارابکلا در بهار ۱۴۰۱ در یک نمای بسیار جالب، عکاس: جناب حمیدرضا طالبی. نشر عکس: سایت دامنه. یاد آن ماهرمضانهای عصر طفولیت به خیر که همه درین محدوده جمع میشدیم و البته شکل و شمایل آن زمان تکیهپیش بسیار فرق میکرد.
خواستم بگویم کی اینقدر گستاخ میتواند باشد که کتمان کند ملت با همهی تابآوری قهرمانانه، گرفتار معیشت تنگی درآمد نیست؛ اما میان اینهمه تنگنایی و مِحنَت، ناگهان میشنوَد که زاده و پورِ فلان باف به بیرون ایران -ترکیه- رفته است. اینکه برای خرید چی رفته و چی آورده، فرقی نمیکند، مهم این است بخشی از مردم از جمعآوری کمی پول برای یک زیارت ساده و مختصر امام رضا ع و حتی دیدار با اقوام و نزدیکان بهشدت درماندهاند، اما جلوِ دیدِ ملت یکی پیدا میشود کاری میکند که یک سازمان تروریستی هم قادر نیست اینانداره بر اعتماد مرد خدشه وارد کند. این است که به کتاب به نگاشتهها، به پند و اندرزها و انذارها رجوع نمیشود؛ خصوصاً کتاب شریف قرآن که برنامهی نظری و عملی مؤمنان و باورمندانِ به آن است. بیجهت نبود خدا داخل آیهی ۳ طه، بر سینهی رسول رحمت ص این تذکره را جاری کرد: اِلاَّ تَذکِرَةً لِمَن یَخشی. «بلکه آن را فرو فرستادیم تا براى کسى که از فرجامِ غفلت بیم دارد، تذکّرى باشد.» کاری که پورِ فلان باف کرد دستکم اگر پای غفلت نوشته نشود، اما فرجامش این است ۱۰۰٪ نزد ملت به حساب سوءاستفاده از موقعیت و قدرت ثبت میشود. بِزهی که بالاترین نهی را از امام علی ع دریافت داشته است. درین حال است که قانعکردن ملت خیلی کار سختی میشود. بگذرم. اما به قول خدابیامرز ارزفون: آهای آهای، امان، امان... .
پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ ⟩ ۱۷ - دامنه
سلام جناب دکتر آقاایمان. خرسندم که از دو سال پیش تحصیل دکتری را با کوشش و موفقیت به اتمام برده و اینک در آنجا زندگی میکنید و در کار مهمی هم مشغولید. پس در گرانیگاه علمی آلمان زندگی میکنی، آخه هایدلبرگ در جنوب غربی آلمان از دیرباز مهد علوم و رهتوشهی دانش برای بشر بوده. تندرست و درود.
سلام. ازین بذل محبتت به عارف و از بذل فضلت به بنده، همواره شکرگزارم.
سلام و سپاس استاد احمدی بزرگوار. متشکرم در چنین شبی یادی از رفتگان بنده هم کردید. آمین. سلامت باشید رفیق.
سلام جناب دکتر عارفزاده. متشکرم. قدر زر زرگر شناسد... شما خود مهارت در لغت دارید و حد واژگان را بلدید. درود.
سلام جناب. در شگفتم از شما؛ شماوُ توضیح واضحات؟! جناب دکتر عارفزاده خود مُخ واژهشناسی است.
سلام. کشکولی: نکند مثل شما توی بیمارستان «شفا» در شمار آبیها باشند و به رنگ سرخ دارای آلرژی بالا؟! (=حساسیت، پارسی را پاس بدارم)
سلام. هنرمندیات در زیباشناسی تصور و تصویر مثل دانشمندیات در آنچه بدان خبرهای، سرِ زبانهاست. به حمیدرضا طالبی از قولم بگو از آن سوی علوم ظاهر، نکاتی هدیه فرماید. دستِ او به ورای دانش، زبَر است.
سلام ایمانجان. به خدا همان خون مادرت وقتی در رگهایت جاری است، مرا بس که دوستت داشته باشم. من به انسان و نیز نسَب و به قول زیبای محلی: اِل و کسان خیلی بها قائلم. ممنونم.
پاسخ به پرسش: سلام جناب. بنده به فراخوان شما در بیان نظر، اجابت میکنم و آنچه درینباره ذهنم میرسد عرض میکنم: سیاست پیشین دو تا کافیه که از دورهی پهلوی دو، شروع شده بود، در نهایت با تشدید کنترل موالید به پیری عجیب جمعیت انجامید که چندان نمانده عناوین نسَبی و خونی و وراثتی مانند خاله، خواهر، برادر، دایی، عمه، عمو به پستو روَد و به پایان نسبتهای ضربدری فامیلی. طوریکه رهبری معظم دههی قبل در بجنورد در خطابهای عمومی و علنی، از مردم عذرخواهی کرده بودند. اینک سیاست ترغیب دو تا بس نیست و تا شش تا هم نیاز است، حرکت رو به جلوست. هر چند پیشنیازهای فراوانی هم دارد. البته این مبالغ وام چندان رقم چشمگیری نیست، اما برای واداشتن انگیزهزاست. اما آفات هم در کمین است. با هدف پول، زادوولد بیبرنامه راه بیفتد. مباحثی دیگری هم هست که مَجال میطلبد.
سلام جناب. متشکرم که به لغت علاقه و بر آن احاطه دارید. جای بسی سعادت. زنهار هم باید داد به نسل نو که با فرهنگ غنی گویش خود، ترکِ خو کند. آن روز را نیاورَد.
سلام استاد احمدی. تشبیه به بادیه خیلی عالی است. این را کسی میفهمد که به بادیه رفته باشد و با بادیهنشین زیر درختی مانده باشد؛ تر و تازه و پر از ثمر. سعدی در بادیهی دنیا، هم ثمر درخت است و هم خود درخت. من بی سعدی، به سر نمیکنم. هفته بکشد، باز باید برم ببینم شیخ اجل چه میفرماید. درود به این پست.
میدان ارزش دانش ( ۱۶ )
به نام خدا. سلام. من که آقای مهدی طارمی را چندان نمیشناسم فقط میدانم بوشهری است و در فوتبال، و امروز فهمیدم مهاجم هم بازی میکند. او در بازی دیروز تیم فوتبال «پورتو»ی پرتغال در مصاف با «اسپورتینگ» که ۸۸ دقیقه هم به بازی گرفته شد در دقیقهی بیستم بازی، در یک حرکت ارزشمندانه و آموزنده که دل مرا جذب کرد از تدارکات تیمش (صحنهی مندرج و منعکس در عکس بالا) درخواست کرد «تا چیزی برای افطارکردن به او بدهند.» نیز به همراه او «زاید و بازیکن نیجریهای پورتو هم کنار خط میرود و با نوشیدن آب، افطار میکند.» من برای چنین کار دینی و اخلاقی طارمی و آن دو دگر -که کلاس درس عملی بود و بهدرستی سازنده و ارزنده، اعتبار بالایی قائلم. بیجهت نبود ماه پیش، عارف آمد پیش من و گفت میخواهم فوتبال ایران و کره جنوبی را اینجا ببینم. کمی بعد یخ و پخ شد. گفتم: چرا؟ گفت اگر میدانستم طارمی امرو توی بازی نیست، اصلاً نمیآمدم. امرو متوجه آن حرفِ عارف شدم. پس، هم حرفهای است و هم دینداری بلد. مرحبا به این بوشهری که حرمت «کُتِبَ علیکمُ الصّیام»: روزه بر شما مقرّر شده... ۱۸۳ / بقره، این فرمانِ خدافرموده را حتی در دورترین نقطه از میهنش هم، میفهمد و در لباس فوتبال نیز پاسش میدارد. طارمی بیشمار باد، که حالا دانستم پاسِ گلش زیادتر طرفدار دارد، تا خودِ گلش. بگذرم و بیشتر ازین فوتبالنویسی بلد نیستم!
جمعه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ ⟩ دامنه
سلام جناب. دیشب عرض شد پست روزانهام در دیروز. خواهنده خود باید بخواهد و بخواند. این ریزگفتهها از سمت من تمام. کاملاً با این نگرش و رفتار آموزنده موافقم. حرکت و برکت و معنویت و پیشرفت. متشکرم. جناب، لابد میدانید پدیدهی «فترت» هم داریم که گاه جوامع انسانی را فرا میگیرد و سپس با بازآگاهیها به فطرت بازمیگردد و نمیگذارد از تمدن و تدین بگسلد. بگذرم.
نگرش واقعنگرانه و برنا.
دیدی وسیعا و واقعنما.
سلاما و حقا و درودا استاذنا احمدیا.