مدرسه فکرت ۷۵
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
۱۰ اسفند ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
یادِ خدا میکنم سپس سلام. به قلم دامنه: چون در تضادِ با آمیزهی عظیمِ «ایران و اسلام»اند، اتحادِ این دو را، شرم دارند و بیآنکه آزرم کنند از کنارِ اصلیترین موضع و موضوع فردوسی -مانند آن کسی که یواشکی بر اثر ترسِ از باغبان، از پشتِ پرچینِ باغ دولّاشده میگریزد- در میروند. به کجا؟ به وَهمکده و دروغگاه. اینان، گویی نمیبینند حکیم در آغاز شاهنامه، که کتابِ دین و میهن و مُهیمن هر سه هست، درگاه خدا را از آینهی اهلبیت -علیهم السلام- میبیند: «منم بندهی اهلِ بیتِ نبی / ستایندهی خاک و پای وصی». تازه، حکیم فردوسی فقط به همین بسنده نکرده، بلکه پس از سُرودنِ چند بیت نابِ دیگر در حقِ حضرت نبی ص و حضرت وصی یعنی علی ع، ادامه داده اگر کسی مرا (=فردوسی را) به خاطر این عقیده و علاقه، ملامت میکند، باکی نیست: «گرت زین بد آید گناهِ من است / چنین است و این دین و راهِ من است». میفرماید اگر ازین آئین و مرامِ اهلِ بیتیِ فردوسی بدت میآید بدان که این شماتت وارد نیست زیرا منِ فردوسی گناهم این است راهم راه محمد و علی آن دو مُتحدِ نفسانیست. و چنان در بیت بعدی این موضع و موضوع عقیدتیاش را که در واقع عقاید وقتِ ملت ایران بود، راسخانه بیان و تکرار میکند، تو گویی او میخواهد بهشدت درست بودنِ باور و بار و بََرِ مذهبیاش را آشکار کند: «بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاکِ پیِ حیدرم». جنابِ فردوسیی شریفِ اَلیف، ما هم در رکابِ تو هستیم، ای زندهسازِ زبان فاخر فارسی و احیاگرِ اسلام ناب نبوی و علوی، ای فردوسی. پس بدان ای فخرِ فخرِ فارسیزبانان و مسلمانان و جهانیان، اینان که در تلاش برای تضاد دین با میهناند هرگز نخواهند رهِ تو را به دروغ بپیمایند که در صدر شاهنامهی جاودانهات نوشتی: «به نام خداوندِ جان و خرَد / کز این برتر اندیشه بر نگذرَد» و این اولین بیتت را به دومین بیت نغزت پیوستی که گُسستی درش نباشد: «خداوندِ نام و خداوندِ جای / خداوندِ روزیدِه رهنمای». چچچچ ۱۹
متن جلیل قربانی:
درباره مسجد/ جلیل قربانی
متقاعدسازی!! بر وزنِ موزائیکسازی!!
از واژهی قعد است، نشست. بازنشستهشدن هم معنی میدهد، اما منظور از آن قانعکردن به هر صورت است. اینکه کسی برین باشد تا حرفش را همه باید بپذیرند و مثل او فکر کنند. گویی فکر خود را باید بالای طاقچه بگذارد و فکر او را روی مغزش. متقاعدسازی با هدف کوتاهآمدن طرفِ مقابل بحث، به نحو لجبازی است. آنقدر نادرستی این کار بدیهیست که حاجت به استدلال هم نیست. پس، متقاعدسازی به شکل ساده یعنی نشاندنِ طرف بحث به جای خود با هیاهو و هیجان و پرت و پلا بافتن. یعنی: تو خاموش باش! تو طوطیِ حرف من باش! تو عینِ من باش! به محلی: تِه مِه رَدّ و رِفتِ رِه دَمج! بِرو جلو! قرآن فرمول داده است در آیهی ۶۳ فرقان که میفرماید وقتی به این نوع از جاهلیت برخوردید، بهترین کار «سلام» به آنان است. «...وَ اذا خاطبَهم الجاهِلونَ قالوا سلاماً» که به ترجمهی مرحوم آیتالله میرزاعلی مشکینی یعنی: ″و چون نادانان آنها را (به گفتارِ ناروا) طرفِ خطاب قرار دهند، آنها سلام (سخنی مسالمتآمیز و دور از خشونت) گویند″. نتیجه: شایستهکاری این است به هر کسی که از سر جهل، به جزَع و فزَع افتاده و بد و بیرا میگوید تا همه را عینِ فکر خود، متقاعد کند، به چنین افرادی باید گفت: «سلام». خلاص!
یادِ خدا میکنم سپس سلام. به قلم دامنه: حکیم احمد میبدی برداشت مهمی از آیهی ۱۲۷ طه دارد ... وَ لَم یُؤمِن بِآیٰاتِ رَبِّهِ... که سعی میکنم کم و موجز بنویسم و صاحب المیزان آن را زیادهروی از حد تفسیر کرد. بوجهل و بولهب و بوسفیان ننگ داشتند به دعوت «گدایان» (اسمی که آنان روی پیروان محمد گذاشته بودند) در آیند. محمد یتمِ ابوطالب! است! عجب! ما اَشراف! به گدایان ایمان آوریم! اما چه شد؟ میبدی جواب میدهد که «صَلای محمدی اَقطار و اَکناف جهان طوافی کرد» و هر جا دلسوختهای بود به رسول خدا اجابت نمود. سلمان ایرانی، بلال حبشی، صُهیب رومی، اویس قرنی یمنی و... و حالا از میلیارد هم عبور کرد. محمد ص حتی حرص داشت آنان هم، به اسلام بِگروَند اما ندا آمد ای محمد «گِردِ آزارگرِ دلسوختگان مَگرد» همین گدایان! را دریاب و آن خواجگان را بُگذار. چرا؟ میبدی در کشفالاسرار جوابش این است: چون «دل ایشان از ذکرِ خدا، تهی است». و «عادتشان به فساد».
آری؛ عصر آن روز، آن گون، عصرِ اکنون این گون. فقط کافیست به جای بوجهل و بولهب و بوسفیان، فاسدترینهای قارهها راگذاشت؛ در آن صورت آیه کاملاً آنلاین میشود. صفت نِکبت، دائم اِعراض است. صفتِ نیکبخت دائم اِقبال. هر کس از حق روی گرداند و به قول همان آیه: «و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد!»، زندگیاش به وعدهی قرآن در همین سورهی طه آیهی ۱۲۴، «ضَنکا» (=تنگ و سخت و بد) است هر چند خود را در غرورِ دارایی و ثروت و آپارتایدِ نوین غرقه ببیند. و هر کس به حق روی آورد زندگیاش به قول امام صادق ع «راعی»ست، یعنی چوپانِ قلبِ خویش، مراقبِ رفتارِ خود. پس ثروت واقعی کی اندک میشود؟! قرآن پاسخ داد: «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَن ذِکْری» یعنی «و هر کس از یادِ خدای باری تعالی رویگردان شود. بگذرم. چچچچ ۲۰
سلام جناب. بله همینطور بود. چه خاطرهی خوب از مرحوم پدرتان. سه وعده هم غذا میداد؛ چه سخاوت خوبی. خدا رحمت کناد. البته برخی خانوداهها در دارابکلا دستکم از سه چیز «توبه!» داشتند و میگفتند: اِما اینا رِه توبه دارمی. مثلاً جمع اینا یا یکی از اینا را. ۱. فروختن شیر و ماست در غروب چهارشنبهها. ۲. داشتن سگ در حیاط خانه. ۳. داشتن غاز و سیکا برای پروار و خوردن. دو تای آخر در خانهی ما هم جاری بود، اما کرک و ماز زیاد داشتند پدر و مادرم. ممنونم.
به نام خدا. سلام. به قلم دامنه: خانم رُزا لوکزامبورگ ( ۱۹۱۹ / ۱۸۷۰ ) برین نظر بود که شیوهی تولید سرمایهداری متکی به نیازهای مصرفی طبقات دهقانی و خردهبورژوازی در درونِ کشورهای سرمایهداری و همچنین وابسته به نیازهای مصرفی در کشورهای دیگر است. بدینسان سرمایهداری به صورت تعارضآمیز گسترش مییابد و همین موجب تضعیف و فروپاشی آن میشود. زیرا توسعهی سرمایهداری متکی بر مصرفِ طبقات غیرسرمایهداری شیوهای روبهزوال است. از همین تئوری و تبعات آن است که رُزا لوکزامبورگ به این رأی رسیده بود سرمایهداری به مرحلهی امپریالیستیِ انباشت سرمایه، تمرکز سرمایهی مالی و سیستم بانکی و پیدایش انحصارات و کارتلها میانجامد. (چکیدهی جزوهی درسیام در کلاس استاد دکتر حسین بشیریه در سال ۱۳۷۲ ) ( ر.ک: تاریخ اندیشههای سیاسی در رن بیستم. صص ۷۲ تا ۷۷ )
اینک از جزوهی خطیام از کلاس بشیریه، خواستم این را رسانده باشم که حربهی «تحریمِ» سهچهارپنج دولت متخاصم اروپا و آمریکا که دیربازی سلاحِ سلّاخی ملتها شده است، کمکم به ضدّ خود تبدیل میشود مثل نظریهی بالای رُزا. چراکه، سرمایهداری بیش از هر چیزی به بازار مصرف نیاز دارد، وقتی اندکاندک کشورهای تحریمشونده، از عددِ کشورهای تحریمکننده هم پیشی بگیرند، آنگاه آنان کالاهای خود را کجا بفروشند!؟ به خودشان؟! متاعهای نفیس کانی و آلی خودشان را از کجا بخرند؟! از خودشان؟! رویدادی که پوتین با اوکراین بر سرِ سازمانِ ترور -ناتو- رقم زده، شعلههایش تا قلب لیبرالسیم زبانه کشید که خود را بهشت آفرینش میپنداشتند و این تشنجِ رفتاری بعضی از همپیمانان ناتو و حامیان آنها، خود علامتِ گستردگی پدیده و تستِ ژرفای آسیب جهانی چنین پدیدار امنیتی است.
نگاه شود به جو بایدن که امروز راحت گفت نمیتواند از ورود نفت روسیه به آمریکا جلوگیری کند و آن را تحریم، زیرا قیمت سوخت در آمریکا به فلک میرود. نفع خود در میان بیاید، هیچ آئینی را مقتدا نیستند. دامنهی رویداد بزرگ، نه فقط آستینِ غرب را میجُود و پارهپوره کرده که پوتینهای سازمان تروریستی ناتو را بیبند و دگمه ساخته و حتی ساختار تفکر غرب را به هم ریخته؛ آپارتاید نژادی را که درون خود مخفی نگه داشته بودند چون دُمل چرکین بیرون زده. ناتوی تروریست کوشید عراق را به بهانهی انبار سلاحهای کشتارجمعی تماماً شخم بزند، اما همین غرب، خود اوکراین را فریفت و خاکش را انبار سلاحهای وحشتناک ساخت و بسترش را برای برخی تبهکاران آراست. داعش را در جهان اسلام ساخته بودند، اینک همان تز را در اوکراین خواستند پیاده کنند. این است که ناتو اوکراین را پای حریم فرضی خود ذبح و لِه کرد و خود خیال میکند دودش فقط سمت شرق میرود، اما اینبار باد کمانه کرد و فضای اروپا را به عصر وحشت برد، همان وحشت که خود ۱۰۰سال، ۱۰۰سال با هم میستیزیدند و خون هم را رودخانه میکردند. صلح، نه فقط خوب است که ذات بشریت است؛ و پیام ادیان برآمده از آسمان، صلحی فراگیر؛ از فلسطین تا فیلیپین و از فنلاند تا فلات تبت. لایههای این پیاز قدرت و هژمونی را باز هم میشود باز کرد. اما بماند برای بعد.
یاداشتی بر فیلم «حصار ضد خرگوش»
میدانِ ارزش دانش ( ۲ )
مرا، جناب، با این «دامن» البته بلِن! بردی به ۱۱ شهریور ۱۳۹۶ که خطاب به نمایندهی ولیفقیه وقت سپاه در سایتم در همان سال نوشته بودم که دربارهی بردن مردم به بهشت سخن گفته بود. تصویر متن ایشان و جوابم در آن پست را در زیر میگذارم:.
هومان دوراندیش: به نظرتان چرا پوتین این جنگ را آغاز کرد؟ واقعا مسئلهاش امنیت روسیه است؟ استونی و لتونی و لیتوانی بیخ گوش روسیه هجده سال است که عضو ناتو هستند ولی عضویتشان در ناتو، عملا خطری برای روسیه نداشته است.
احمد زیدآبادی: کشورهای حوزۀ بالتیک بعد از جنگ جهانی دوم به روسیه ملحق شدند اما اوکراین حدود سیصد سال بخشی از روسیه حساب میشد و بخش قابل توجهی از مردمش روس هستند و به اصطلاح یک نوع حوزۀ تمدنی روسیه هم محسوب میشده. بنابراین نگاه روسیه به اوکراین اساسا متفاوت از نگاهش به کشورهای شرق اروپا و کشورهای حوزۀ بالتیک است... اینکه روسها بخواهند اوکراین یک کشور بیطرف باشد، خواست نامشروعی نیست. بالاخره اعضای ناتو با روسیه یک رقابت جهانی دارند و پیوستن اوکراین به ناتو، بویژه اگر قرار باشد اوکراین شبه جزیرۀ کریمه را هم در کنترل داشته باشد، برای روسیه بسیار مخاطرهآمیز است... بنابراین خواست روسیه برای بیطرفی اوکراین قابل توجیه است.
هومان دوراندیش: اگر مسئلۀ اصلی امنیت است، استونی و لتونی و لیتوانی هم که عضو ناتو هستند.
احمد زیدآبادی: هر عضو ناتویی که بالاخره تهدیدی علیه روسیه نیست. شما جغرافیای آن منطقه را نگاه کنید. در بخش زیادی از دریای سیاه، ناوگان اصلی روسیه مستقر است... حضور ناتو در گوشهای مثل منطقۀ بالتیک خیلی فرق دارد تا اینکه کشوری مثل اوکراین عضو ناتو شود. مسئلۀ اصلی امنیت است ولی علائق سرزمینی هم اهمیت دارند... روسیه به اوکراین به عنوان یک کشور نیمهروس نگاه میکند ولی به کشورهای منطقۀ بالتیک نه. البته من این دغدغۀ امنیتی را از دید روسیه دارم مطرح میکنم نه از دید خودم. دارم میگویم روسیه این طور به داستان نگاه میکند.
هومان دوراندیش: اگر از دید خودتان توضیح دهید، آیا پیوستن اوکراین به ناتو را تهدیدی برای روسیه میدانید؟
احمد زیدآبادی: بله، برای روسیۀ پوتینی یک تهدید است. به یک معنا تهدیدی علیه خود سرزمین روسیه نیست ولی برای روسیۀ پوتینی تهدید است... شرق اوکراین روسنشین است و مردمش مسیحی ارتدوکساند و به روسیه سمپاتی دارند. اگر قرار باشد مناطق شرقی از اوکراین جدا شوند، مناطق غربی اوکراین هم قبلا بخشی از لهستان بودهاند... بنابراین همین که روسیه بخواهد مناطق شرقی اوکراین را جدا کند و تحت تصرف خودش درآورد، به معنای محو کشور مستقلی به نام اوکراین خواهد بود... مقایسهی پوتین و هیتلر بخشی از اقدامات قدرتهای غربی است برای ایجاد حساسیت نسبت به عملکرد روسیه، و نیز بسیج کردن مردم خودشان برای تحمل مشکلات ناشی از تحریمهایی که علیه روسیه وضع کردهاند.
هومان دوراندیش: پس مسئلۀ اصلی این است که ناتو از مسکو دور باشد.
احمد زیدآبادی: بله، دقیقا همین است.
هومان دوراندیش: هنری کیسینجر قبلا به اوکراین توصیه کرده بود رفتاری مانند فنلاند در پیش بگیرد که در عین نزدیکی به غرب، روسها را تحریک نمیکند. برخی از موضع دفاع از رئال پلتیک با این تجویز موافقاند ولی به نظر میرسد چنین توصیهای حق تعیین سرنوشت و حق حاکمیت ملی اوکراینیها را نادیده میگیرد. اگر اکثریت ملت اوکراین غربگرا باشند و بخواهند کشورشان عضو اتحادیۀ اروپا و ناتو شود، چه کار باید کرد؟
احمد زیدآبادی: حق تعیین سرنوشت هم بالاخره حدود و ثغوری دارد. شما در دنیایی زندگی میکنید که بین همسایگان و بلوکهای قدرت، منافع متعارضی وجود دارد. شما نمیتوانید یک علاقه را آن قدر دنبال کنید که همسایهتان خشمگین شود. این کار هزینه دارد. وقتی پیگیری یک علاقه هزینهمند شود، کار به همین جایی میکشد که در اوکراین کشیده شده...اگر راه مسالمتجویانهای در کار باشد، همان است که گفتم: تعهد اوکراین به بیطرفی و نپیوستن به پیمانهای نظامی، با حفظ یکپارچگی سرزمینی.
پیام زورخانه چه بوده؟
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. زورخانه ورزش و پرورش بود که از باستان در ایران کاشته شد و بهخوبی نمو کرد، با هدف پروراندنِ جسم و پارساداشتنِ روح که اصولی اخلاقی آن را به هم پیوند میزند و از انسان، پهلوان میآفریند. گویی پهلوانان در ردیف بالا بعد از موبدان جایگاه داشتند. زیرا رزم ارزشی باستانی نزد ایرانی بود و همین، ازین ورزش، آئین پهلوانی ساخت که در برابر ظلم، جنگاوری با مهارتِ روزافزون بود، با سطح بالایی از معنویت مسلط. بهطوریکه یک انسان زورخانهای را در بالاترین قامت به سمت «دستگیری از ضُعفا، کمک به فُقرا، فروتنی و گشادهرویی» میفرستاد.
اینکه سقف زورخانه باید گنبد باشد و کفش چندضلعی و گودش فروتر از سطح زمین، همه و همه دلیل بر دستکم سه چیز بود: نگاه به آسمان و آفریدگار. متکثربودن جامعه، فروتنی و تواضع در برابر انسان و آموزه، که درِ ورودی کوتاه زورخانه نقطهی اوج این اخلاق ستوده بود؛ قامتِ تنومند پهلوان باید خمیده شود تا به گودی زورخانه برسد؛ درسی تماماً ادب و پایبندی به آئین. چنین بود که زورخانهها چون حاوی آموزههای معنوی بودند، «مکانی مقدس» محسوب شدند. حتی کارشناسان معماری ساختمان زورخانه را به طرز حیرتانگیزی الگوبرداری از معابد «میترایی و مهراوهها» حدس میزنند.
شاید از همین رو باشد که قوانین و آداب و حتی ادبیات مخوص به خود دارد؛ مثلاً سادات در زورخانه احترام میشود و حرمتشان حفاظت و نگهداری. حتی سَردَم (=جایگاه مُرشد) مکانی منزه محسوب میشود و زنگ برای خود احترام و نشانههایی ویژه دارد. و یا میاندارِ گود -که نوعی مدیر کل است- از مُرشد در نقش فرمانده، فرمان میبرَد.
درین ورزش، تمرین و پرهیزگاری جفت هماند و واژهها در آن هر کدام سرِ جای خود. مثلاً: مرشد به تازهواردِ تازهکار فقط میگوید «خوش آمدی» ولی به سابقهدار، علاوه بر «خوش آمدی»، از حاضرین میخواهد برای ورودش صلوات بفرستند. و برای پیشکسوت، مرشد حتماً میگوید «صفای قدمت» و پس از صلوات برای او ضرب هم میگیرد. اما اگر فرد تازهوارد به زوخانه، پهلوان باشد تشریفات پیشکسوت را برایش جاری میکند و علاوه برین، زنگ را نیز مینوازد.
درین ورزش «بر مُنکر علی لعنت فرستاده میشود» که دیگران میگویند بیشباد. و حرکت اخلاقی و پهلوانانهی امام علی ع در رزم با عمرو بن عبدَود (که خَدو = آبِ دهن، تُف انداخته بود بر صورت حضرت علی) بهشدت پاسداری میشود.
ارزشهای مذهبی وقتی وارد زورخانهها شد، ورزشکار باستانی رنگ و بوی دینی به خود داد. لذا قوانین و مقررات ویژهای بر زورخانهها آذین بست که ادب و ادبیات پهلوان را در رفتار شفاهی، فراوانفراوان بالا برد. تقریباً ۳۵ مقررات برای زورخانه وجود دارد. مثلاً این چهار تا:
«لودگی، قهقهه، ناسزاگویی، غیبت، تهمت، استفاده از هر نوع دخانیات و مواد مخدر صنعتی و سنتی و نوشیدن الکل در زورخانهها ممنوع است.» ، «داشتن طهارت یکی از الزامات پیش از ورود به زورخانه و به ویژه گود به شمار میآید. ورزشکاران ضمن داشتن طهارت، با وضو وارد گود میشوند.» ، «چرخیدن از تازهکارترین افراد شروع میشود و در پایان با سادات پایان میگیرد.» ، «ورزشکاران و پهلوانان باید همدیگر را دوست بدارند و اگر رقیبشان مغلوب شد، خارج از گود زورخانه، با او با احترام رفتار کرده و مانع از تحقیر او شوند.» منبع
رسم قشنگ گلریزان، جایگاه اقتصادی زورخانههاست که به اهدای پول نقد توسط اهالی زورخانه برای امور خیر و کمک به آسیبدیدگان حوادث طبیعی و... صورت میگیرد که هر کس به اندازهی توانش پولی در لُنگ میاندازد.
پوریای ولی از نامآوران این رشتهی پهلوانی بود؛ عارف که شعر هم میسرود. در مُروت و فضیلت کمنظیر بود؛ پوستیندوزی که در خوی مدفون شد. پس؛ پیام زورخانه، پیروی از علی ع است؛ «پوریای ولی»شدن، زور پیداکردن برای دفع ستم. اخلاقپیشگی و دوری از پهلوانپنبهای، و در اوجش معنوی و قوی زیستن. چکیدهای نوشتم از چند روز مطالعه روی این قصه. راستی! نمیدانم آیا دارابکلا هم باستانیکار دارد یا نه؟ اگر دارد درود دارم و خداقوت به ایشان و تمامی ورزشکاران محترم دیگر.
امام حسین ع در پاسخ به پیشنهاد مروان بن حکم که با یزید بیعت کن، فرمودند: «در این صـورت باید گفت: انا للّه و انا الیه راجعون و فاتحهی اسلام را خواند زیرا امّت اسلام گرفتار چوپانى همانند یزید شده است و من خودم از رسول خدا ص شنیدم که مىفرمود: خـلافت بر آل ابوسـفیان حـرام است.».
فرق خون با رفیق
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکی از دیالوگهای چسبناک فیلم «کاتیوشا» ساختهی آقای علی عطشانی، میان احمد مهرانفر (که دائم تیکّهکلامش اینه: ببین!ما کجا داریم میریم؟!) و هادی حجازیفر (که در فیلم مشهور است به خلیلکاتیوشا) این بوده که بر دلم نشسته. احسان کریمی شهیدی که فقط چهار تیکه استخوانش پیدا شده، به خواب میآید و میپرسد: فرقِ خون با رفیق چیست؟! ۶ ماه کلنجار میرود، جوابش را بلد نمیشود؛ تا اینکه لحظهی سالتحویل بر سرِ قبرش از خلیلکاتیوشا میپرسد. او هم میگوید تو این رو از کجا میدونی؟! این حرف همیشگی احسان بوده. فرق خون با رفیق این است: خون میرود توی قلب، ولی درمیآید، اما رفیق میرود توی قلب، درنمیآید.
خواستم با این برداشتم از «کاتیوشا»، امروز هجدهم اسفند -که سالروز هفدهمین سال فراقِ رفیق یوسف است- گفته باشم یوسف یکی از همانها هست که میان او و خون، فرق است، آن زندهیاد در دل رفت و دلدار ماند و بیرونآمدنی نیست و نبود. رزمندهکاری که در دفاع از وجبوجب خاکِ میهن در جنگ لعنتی غرب علیهی ایران و سانتیسانتیمترِ دین و آئین، کم نمیگذاشت. قبر و قلبش در قلب ماست.
سلام جناب آقامرتضی. خودت را و مردم شریف را دستکم نگیر. خرجِ رفتوبرگشت مرا بده با هم بریم مثلاً دانمارک، آنهم کپنهاگ، حتی ماستریخت و بلکه اگر شد به «گروئنلند»ش. تردید ندارم تا روز، شُو نشده به من میگی: عموابراهیم! (شایدم جنابطالبی!) بگیر بریم! من دلم واسه پیچِ آقااسیوپیش و سهراهی مشدیدِکونپیش، تنگ شد؛ تنگلولو! آقامرتضی، هیچکجا ایران نمیشود؛ برای مایی که یک تمدن کهن و روشن را در تبارمان داریم با شهیرترین ناموَران که هنوز هم غرب، به آنان به دیدهی یادگیری نگاه میکند که بعضاً آثارشان را هم سرقت کرد. راستی! سپاس که متنهای شمارهوار شایستهکاری به طبعات نشست.
سلام جناب ... . ۱. بله، چنین است. خیلیهم خوب. من یقینم را ترک نمیکنم که مباحثهی بنده با شما و یا شما با بنده، برآمده از شأن علمی مسئله و ماجراست، نه ماجراجوییِ مسئلهها. ۲. درسته، من جزو سکّوی عقل خودم هستم، و نگاهم به هر چیز و هر کس از همین سَکّوست؛ نگرشم به آقای محمدجواد ظریف هم، از دید انتقادیست.
سلام استاد احمدی. تعبیر سوراخ ( به قول محلی: سولاخ! ) به دو شکل ریز و در حد دروازه سخنی رسا بود. دریافت شد!
میدانِ ارزش دانش ( ۷ )
شعار «تا به آخر» رابین هود
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. عظیم -مردِ مسلمانِ آفریقایی در فیلم سینمایی رابین هود- خطاب به رابین هود در کارزار با داروغهی ناتینگهام انگلیس میگوید: «فقط خواستهها کامل است، انسانِ کامل نداریم.» یاران کماندار هود که شعار رابین (تا به آخر) را تکرار میکنند، کار خود را برین بنا میکنند که از دارا برُبایند به نادارها بدهند؛ خدمتی پاک به ضُعفا و فُقرا. خواستم سه نکته بگویم و رد شوم: ۱. جملهی عظیمالدین، نشان از طبیعیبودنِ ضعف در دنیای بشریت است؛ همان ممکنالخطابودن آدمی؛ مگر معصومین ع که هم انسان کاملاند و هم به برکت قدرت عصمت، دور از خطا. ۲. ثروتاندوزی پادشاههان به کمک دعا و ثنای کلیسا در قرون وُسطیٰ، نه فقط رسم اروپا بود که به ستم و دستاندازی مال و اموال مردم انجامیده بود. ۳. هنگام دیدنِ فیلم، شعار «تا به آخرِ» رابین هود و یارانش، مرا به خاطرهای انسجام داد (که در طیِ ۸ سال دفاع مقدس در برابر نبردِ غرب با ایران به دستنشاندگی صدام) طلوع کرده بود؛ از سوی حضرت امام و رزمندگان: «ما تا آخر ایستادهایم». و من وقتی بهشوخی در همان زمان از مرحوم پدرم میپرسیدم وظیفهی روحانیت درین بُرهه چیست؟! او بهطنز -بلکُم بهجِد- میگفت: روحانیت همه باید بلند شوند! منظورش از بلندشدن این بود باید کار را یکسره کنند و به آخر برسانند! رسانیده بودند یا نه؟ را، من ورودی ندارم.
سلام استاد جناب حجتالاسلام سید حسین موسوی خوئینی. در زیر استناد به گوشههایی از سخنان پدرتان جهت آشنایی عمومی خوانندگان محترم با تاریخ، درج میشود:
آیتالله سیّدمحمّد موسوی خوئینی/ اسفند ۱۳۶۲
این نقطهی بسیار مهم است که در جمهوری اسلامی، رهبر کار سیاسی را در انحصار قشر خودش قرار نمیدهد و میگوید اگر کسی بگوید که در انحصار مجتهدین است؛ توطئه است و باید شکسته شود.
چطور اصل انقلاب را، مردم انجام دادند ولی برای تشکیل مجلس شورای اسلامی، مردم نمیفهمند و علما باید دخالت کنند؟!
میخواهند بگویند که در انقلاب هم، رشد سیاسی جامعه، عامل سرنگونی رژیم نبوده است.
دانش مجتهدین در همهی مسائل جامعه، کافی نیست و اگر کاندیدا، کاندیداکننده و ادارهکننده، همه روحانی باشند؛ ضعفی در ادارهی کشور پیدا میشود. اگر روحانیون این اشتباه را مرتکب شوند؛ آن لیاقتی هم که دارند، زیر سؤال میرود.
با توجّه به نقش دانشجویان در مدیریت آیندهی کشور، اگر نتوانند مسائل سیاسی را تجربه کنند؛ در آینده نیز تنها در زمینهی تخصّصی خود آگاهی دارند و اگر بر مَسندِ کاری بنشینند، کشور را به فنا میدهند.
دشمن میخواهد مذهبیهایی روی کار بیایند که مسائل سیاسی را نفهمند.
این که روحانیون یا دانشجویان در سیاست دخالت نکنند، غلط و خطرناک است.
امام توانست این فکر خطرناک را بشکند.
مجلس میتواند طوری درب دانشگاه را ببندد که هیچ وقت رشد علمی در کشور نباشد.
اگر روزی ببینند که رابطهی دولتی با مردمش قطع شده است، سراغش میآیند که به پناه اجنبی برود.
رؤسای دولتها، وقتی مورد پشتیبانی مردم هستند؛ فاسد نمیشوند و تن به اجنبی نمیدهند.
روزنامهی «کیهان» : همزمان با نزدیکی زمان برگزاری انتخابات و در پی سخنان اخیر امام امت مبنی بر شرکت گستردهی دانشگاهیان و دانشجویان در انتخابات دومین دورهی « مجلس شورای اسلامی »، شب سهشنبه، اجتماعی در مسجد کوی دانشگاه تهران از طرف کمیتهی فرهنگی « جهاد دانشگاهی » و شورای اسلامی این کوی برگزار شد. در این مراسم که گروه کثیری از برادران و خواهران دانشجو شرکت داشتند، ابتدا پس از قرائت متن پیام اخیر امام در این رابطه، اشعاری در مدح ایثار رزمندگان اسلام و مقام والای شهدا خوانده شد و سپس حجتالاسلام « موسوی خوئینیها »، نایبرئیس « مجلس شورای اسلامی » به ایراد سخنرانی پرداخت.
پاسخ دامنه:
زنگ شعر
ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯ ﺭﻭیِ ﻛﺎﺭِ آﺩمها...!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩیها ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ ؛
ﭼﻪ ﺑﺎﺯیها ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...!
یکی ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی ؛
یکی ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮ ﺑﺎﺩی...!
یکی ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛُﻨَﺪ ﺷﺎﺩی ؛
یکی ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛُﻨَﺪ ﻏﻮﻏﺎ...!
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ ؛
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...!
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ ؛
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...!
ﭼﻪ ﺯشتی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ ؛
ﭼﻪ تلخی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...!
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین...!
ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮی ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮنمیدارد...!
با تاریخ معاصر ایران:
طبق گزارش محمدعلی همایون کاتوزیان در «اقتصاد سیاسی ایران»، تمام چهارهزار دستگاه کامیون موجود در کشور، زیرنظر متفقین فعالیت میکرد؛ صاحبان این کامیونها ۱۴۰ میلیون دلار بابت اجاره آنها طلبکار بودند، اما متفقین فقط با پرداخت ۲ / ۵ میلیون دلار موافقت کردند! طبق گزارش حسین فردوست در «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، آمریکاییها مقر خودشان در امیرآباد را به «فاحشهخانه» تبدیل کردهبودند؛ کاری که در اصفهان، اندیمشک و جاهای دیگر هم، مواردی از ارتکاب به آن وجود داشت. عیناً مانند انگلیسیها و رفتارشان در آبادان، ساوه و تهران. منبع.
دیدگاه دکتر محمدرضا حافظنیا، استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، که با موضوع «سرنوشت آیندهی جهان در پرتو رقابتهای ژئواستراتژیک قدرتها با تأکید بر بحران ژئوپلیتیکی اوکراین» از سوی گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس و انجمن ژئوپلیتیک ایران و همچنین سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح دانشگاه افسری امام علی (ع) برگزار شد:
وی ویژگیهای ژئوپلیتیکی اوکراین به عنوان سرچشمه و انگیزهی بحران کنونی را برشمرد و گفت: قرارگرفتن در موقعیت ژئوپلیتیکی حائل بین روسیه با ناتو و اتحادیهی اروپا، داشتن موقعیت ترانزیتی و کنترلی بین سیستم فضایی آسیا و اروپا، قرارگرفتن در فضای جغرافیایی اوراسیا و مجاورت با روسیه، برخورداری از ساختار فضایی و انسانی تقسیمشده شرقی و غربی، داشتن موقعیت مَفصلی و دروازهای در سطح اتصال دو بلوک قدرت جهانی، داشتن پتانسیل ذاتی رقابت و تقابل با روسیه به عنوان قدرت سطح اول سیستم اسلاویک از جمله ویژگیهای اوکراین است.
وی پیوند تاریخی ساختاری با روسیه و نیز نگرش روسها به اوکراین و کیف به عنوان نیای فضایی روسیه، داشتن ارزش اقتصادی و غذایی فضای جغرافیایی اوکراین با خاک حاصلخیز، داشتن ارزشهای جغرافیایی زیرساختی و روساختی شامل موقعیت استراتژیک دریایی، ظرفیتهای تکنولوژیک فضایی و اتمی، صنایع، علم و فناوری، کشاورزی، منابع طبیعی، منابع آب، منابع نیروی انسانی متخصص و معادن، داشتن موقعیت همسایگی بزرگترین پیمان نظامی جهان و نیز اتحادیه اروپا، دسترسی به مسکو و غرب و روسیه بهعنوان ابزار کنترل و مهار روسیه توسط رقبای ژئواستراتژیک، وجود احساس هویت ملی و ناسیونالیسم اوکراینی مستقل و متفاوت از هویت روسی در بین اکثریت جمعیت اوکراین بهعنوان سرچشمه دگرپنداری، قهر، رقابت، جداییگزینی، تقابل و مقاومت را از دیگر ویژگیهای ژئوپلیتیکی اوکراین عنوان کرد.
آقای حافظنیا همچنین با بیان این که «رقابت و منازعه دو گروه قدرت جهانی و به عبارتی متحدان و عائله استراتژیهای بری و بحری در جهان کنونی ماهیت امپریالیستی دارد»، اظهار کرد: به این فرآیند کشمکش فضایی بین بلوکهای قدرت فلسفه انسانگرایانه امنیتی و صلحآمیز جهانی ندارد. در واقع این فرآیند، جنگی امپریالیستی است که بانیان رهبران سیاسی امپریالیست و خودکامه دو بلوک قدرت رقیب جهانی هستند که با کمال تاسف باید هزینه جانی روحی مادی و مالی آن را تا سر حد نابودی همه چیز، در ابتدا ملتها و شهروندان فضاهای جغرافیایی درگیر و سپس کل بشریت پرداخت کنند. این مدرس دانشگاه در ادامه سخنرانی خود پنج سناریوی محتمل برای آینده جهان به دنبال بحران اوکراین را مطرح کرد: رجوع به: اینجا.
نظر دکتر عارفزاده:
درود فراوان و عرض ادب و احترام به همه اعضای ارجمند.
در باره موضوع فرهنگ رعایت حقوق شهروندی و حمایت از محیط زیست و حیوانات که جناب آقای شهابی اشاره ای به جوامع غربی داشتند و برخی دوستان از جمله خودم واکنش داشتیم ضروریست چند نکته را درج کنم:
۱_ در آن متن من، ستایشی از غرب نیست و برخی افراد با بی دقتی و عدم مطالعه درست متن، برای خودشان مطالب جدید ساختند . من ویژگیهای فوق را شاخص پیشرفت و تکامل هر جامعه ای دانستم. کسیکه با حیوان و محیط خودش مهربان باشد،معمولا از او انتظار ستمگری نسبت به همنوعش نداریم.
۲_ در همه جوامع از جمله غرب،نقاط ضعف فرهنگی وجود دارد. در فرهنگ غرب تناقض کم نیست و من در سالهای قبل هم مفصلا در این گروه و دیگر فضاها درج کردم. مثل گاوبازی که اوج وحشیگریست، انتخاب هیولایی مثل ترامپ که لکه پاک نشدنیست و حتی دوره دوم بنظرم برنده بود و دموکراتها دستکاری کردند، بازهم ۷۰ میلیون رای ترامپ شگفت اور بود، درگیری بر سر دستمال توالت در فروشگاهها در زمان کرونا، اختاپوس پیشگو، اجرای جن گیری در جام جهانی آلمان، تغییر رنگ لباس فوتبال آلمانیها بعنوان عامل ناکامیهای ورزشی، عدم دعوت بازیکن عالی فرانسه به تیم ملی بخاطر روز تولدش که ۱۳ام ماه بود ،ترویج و تشویق همجنسبازی و نمونه های بسیار دیگری در فرهنگ غرب بسیار شرم آورست
۳_ بیان چنین نقاط ضعفی بدون لحاظ آنهمه پیشرفت صنعتی،کشاورزی،ورزشی،نظامی،علمی، شهروندی،زیست محیطی ، و تکنولوژی و آمار و .... در غرب علاوه بر بی انصافی، باعث بی اعتباری نقد ما هم خواهد شد. من در عجبم آنها چگونه اند که وقتی به ورزششان نگاه میکنیم چنانست که گویی همه کشور دنبال افتخارات ورزشیست،در صنعت انگار همه دنبال صنعت،کشاورزی و ....هم همینطور.
۴_ همه مشکلات غرب دلیلی بر نادیده گرفتن اینهمه مشکلات خودمان نیست. اگر به ازاء هر گوالدوز که به غرب میزنیم یک سوزن بخودمان بزنیم ،مخاطب حرف ما را راحتتر هضم میکند.
۵_ من خیلی قائل به جداکردن آمال و خطوط مسئولین از مردم نیستم مگر آنکه مردم در مدت کوتاهی مثلا یکی دو سال نظام سیاسی را تغییر دهند. نمیشود یک نظام سیاسی ۱۰ یا ۲۰ یا ۴۰ یا مثل امریکا بیش از ۴۰۰ سال حاکم باشد بگوییم این مشکلات سیاستمداران است نه مردم.
مردم هر جامعه یا حاکمان را انتخاب کردند یا تحمل میکنند یا سکوت میکنند یا نق میزنند و یا آگاهی ندارند و... که در هر صورت به اندازه همان مسئولین شریک نحوه اداره جامعه اند و برخلاف جناب شهابی من قایل به تفکیک نیستم. این قانون را برای همه جوامع حاکم میدانم و نه فقط غرب.
۶_ در پایان باز هم عرض کنم اندیشه به کسب و اخذ مدرک خاص مثل لیسانس و دکترا و... و یا پوشیدن لباس خاص، یا انتصاب یک سمت خاص نیست و حواسمان باشد داوریهامان را پالایش کنیم.
بله درسته. خواسته نهایی استعمار همان از خودباختگیست. شما اگر اعتماد بنفس فرد یا جامعه را بگیرید ،بقیه راه استثمار کاری ندارد. در باره غرب هم باید واقع بین باشیم. پیشرفتها و نکات فرهنگی خوبشان را بدانیم. با آنهمه مشکلات فرهنگی غرب، انسانهای شریف و برجسته کم ندارند.
نظر حجتالاسلام آشیخجواد آفاقی:
سلام.از مدیر محترم فامیل عزیز جناب آقای طالبی وهمچنین جناب آقای شفیعی(أهل قلم)وسایر دوستان که امروز درباره موضوع غرب پس ازپست حقیر مطالبی داشته اند بینهایت متشکرم.به نظر میرسد قریب به اتفاق دوستان به این واقفند. که غرب وحشی امروز میراث دار دهها وصدها سال جنایت وغارتیست که درکشورهای خاور دور وشرق وغرب اسیا داشته است. فقط کافیست روی یکی ازاین کشورها مثل فرانسه کلید کنید. جنایتهای ضدبشری درحق مردم الجزایر. وقتل عام ملیونها انسان آزاده وکم نیست جنایتهای انگلیس خبیث وسایر کشورهای استعمارگر. ..کدخدا واربابشان آمریکا که جای خود دارد.ضمنا موضع خودم مشخصه دراین مطالبم هرگز نظری به تصحیح وتغییر دیگاه دوستان نیستم ونخواهم بود..وبهترین تعبیر رااستاد عزیزجناب اقای طالبی داشتند. وآن اینگه دیدگاه دوستان هم دراین زمینه منصفانه ومتوازن است.
سلام جناب آقای شعبانی. لایهی دیگر نگاه زندهیاد علامه اقباللاهوری نسبت به خویشتنِ خویش و غرب را هم باید دید: پاسخ در زنگ شعر در زیر:
اهل حق را زندگی از قوّت است
قوّت هر ملّت از جمعیت است
دانی از افرنگ و از کار فرنگ
تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او
ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو میدانی حسابش را درست
از حریرش نرمتر، کرباس توست
بوریای خود به قالینش مده
بیدق خود را به فرزینش مده
استاد آشیخ جوادآقا آفاقی از فروتنی آن روحانی ارجمند و محترم ممنونم. از مزیتهای این صحن همین است که افکار بر سر مسائل، آزادانه روی میز بحث دوستانه میریزد و هر کس آزاد است آن را بررسی و در منظومهی فکری خود هضم و درک کند؛ چه رد چه پذیرش. بله، فرمایش شما درست است که قصد نباید تلاش برای تغییر رأی دیگری باشد، مهم عرضهی نظر درین عرصهی بحث است. بنده شاگرد شما روحانیان متواضع و فروتن هستم و به حضورتان درین جمع مفتخرم.
نیکزن بود و خوشخُلق و بسی زحمتکش. اهل تکیه و مسجد و وفادار به اهلبیت علیهمالسلام، هم نیز. بر من است که به: خواهر عزیزم کِلمعصومه -که عزای خواهرش را به داغ نشسته- به رفیقم سید علیاصغر، به فاضلهخانم عزیز و آقاموسی راستگو و همچنین به دوست محترمم جناب قاسم بابویه و تمامی منتسبان (به نسَب و به سبب) تسلیت عرض کنم. رحمت الهی بر وی که در بودِ خود به عنوان مادر غمدیده، دو ماتم بزرگ و جانکاه ازدستدادنِ پسر جوانش و دختر بزرگش را دید و در مصائبشان بهسختی سوخت و در فراقشان بهشکیبایی ساخت. صلوات.
سلام استاد حجتالاسلام سیدکمالالدین عمادی. جدا از تشکر که این داستان شیرین را نزد ما تازه میدارید، یک راز مهم این است در سراسر این قصهی دلکش، یک اعلم (=حضرت موسای نبی ع) پیش یک عالم (= حضرت خضر خبیر ع) زانوی آموختن میزند. یعنی ساختار داستان میگوید داناتر هم، گاه نیاز است پیش دانا درس بگیرد.
نوج / وَرگ
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گرچه نوج نام صنوبر هم هست و نیز نام بوتهی عَشقَه که مثل پستانداران لبَن دارد؛ شیر، که شپش را هم میکُشد. به زبان محلی میگویند: «وَرگ» و در فارسی هم هست عشقپیچان و پیچک. اما نوج، جوانهزدن آرامآرام درخت و بوته است. کی؟ در فصل رویش بهار که نوشوندگیست و روزِ نو که وارونهاش شده نوروز. روزِ نو، روزیِ نو (=رِزقِ خدا) که از دیرباز ضربالمثل هم شد: «روز از نو، روزی از نو»، از مثَلهای پرمعنای متضاد برای هم فردِ تلاشگر و هم افراد تنبل. اِتَندِه را زانرو نوشتم صبح که از خانه بیرون رفتم چشمم به این نوج افتاد که در قم قلب مؤمنان ایران و جهان اسلام زودتر درمیآید که عکس انداختم (در زیر میگذارم) و همین شد خطِ فکری امروز من. زیرا ذهنم را تا پاسی از امشب با این نوج / وَرگ وَرز میدهم تا ببینم چه جوانهای بر دشتِ مغزم میزنم تا بر جلگهی دلم بکارم؛ به قول رایج: غَرس کنم و قناتی بر پای آن حیازت، تا وَرگِ مرا آبیاری کند و بر تنهی تنومندِ درخت عقلم چنبَر نیندازد که هوشم را برُباید و خِرخِرهام را بِجُود و حلقآویزم سازد؛ بدتر از اختناق و شنیعتر از احتقان. بگذرم.
سلام جناب حجتالاسلام استاد سید عمادی. هوده آنکه بهره بردم ازین بَثّالشکوای زیبای شما و ابیات عمیق علامهی قدَر مرحوم حسن حسن زاده آملی. باری؛ چنین نوشتههای پرباری، آدم را بر لِنجِ اندیشه مینشانَد و بر لُجنهی تفکر میکشاند. دو بیت را وقوف کردم چون وقوف در عرفات؛ گرچه هنوز نه منا دیدم و نه مکهی معظّه و مدینهی منوّره و نه حتی منوی هتلها و منویات رئیس و روحانی کاروانها. اما درین دو بیت غرق شدم؛ البته که مستغرق. حالا شما حضرت عمادی عزیز، غریقنجات شوید و بفرمایید «به» بر سر قرآن و عرفان و برهان در هر دو مصراع، بای سوگند است یا بای استدلال و احتجاج. هر کدام باشد حرف زیاد دارم؛ مثلاً اگر بفرمایید بای دلیلآوری باشد باید بگویم روحانیت خیلی کم آورد و کم داد درین فاز. چه مژده، چه مرام و مرتبه. این دو بیت منظورم است: «نشاید افتراقش را ز قرآن / به قرآن و به عرفان و به برهان» و نیز این: «امامىمذهبم از لطف سبحان / به قرآن و به عرفان و به برهان»
پاسخ حجتالاسلام سیدکمالالدین عمادی: علیکم السلام والرحمه بر شما متفکر نکته سنج و دانشور دقیق. جناب دامنه عزیز شما الحمد مستغرق در معنا و من غرق در الفاظ آنچه شما بدون علم به جهت باء رسیدی مهمتر از مفهوم باء در بیت حضرت استاد علامه ذوفنون حسن حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه است. در عین حال به عرض آن برادر گرانقدر برسانم باء در این بیت سببیت است. یعنی این اعتقادی که اعلام کردم از روی احساس و تقلید نیست بلکه دانشی که از طریق برهان و قرآن و عرفان (شهود) رسیدم. این سخن بسیار بلند است آنچه از قرآن دانست به برهان هم دریافت آنچه به برهان دریافت با چشم(سر و دل) دید و شهود کرد. انشاءالله درست تقریر کرده باشم.