qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

مدرسه فکرت ۷۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتادم

انسان و مین

( ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۰)

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. وقتی خواندم ارمنستان حاضر شد نقشه‌ی ۹۷۰۰۰ مین کاشته‌شده در مناطق قره‌باغِ کوهستانی را به دولت باکو تحویل دهد (و داد: منبع) تا در عوض، ۱۵ نفر از شهروندان ارمنی خود را -آری فقط ۱۵ نفر- که در اسارت باکو بودند، آزاد کند، کم نمانده بود که چشمم از حدقه بیرون زند! چرا؟ چون چقدر آموزنده برای انسان و شهروند خود ارزش قائل شد ارمنستان.


حالا بیایم ایران:


۱. حجت‌الاسلام شیخ حیدر مصلحی اهل شهرضا (دانش‌آموخته‌ی مؤسسه‌ی مرحوم مصباح و نماینده‌ی اسبق ولی فقیه در نیروی زمینی، هوایی، و سپس نیروی مقاومت سپاه) و وزیر اطلاعات آن «دولت ۱۰»، بلاخره از روی هر انگیزه یا برنامه‌، در مورد رد صلاحیت عمدی مرحوم رفسنجانی اعتراف کرد که این او بوده رفته داخل جلسه‌ی شورای نگهبان و کاری کرده که نهاد نگهبان مُجاب شده و تن به رد رفسنجانی داد. او این کارش را بالانس «هزینه و فایده» دانست که رد او، مفید به حال نظام است و حتی سخن از «مصلحتِ» «رد» زد. که اغلب می‌گویند در نهاد نگهبان، مصلحت را، راه نیست! (منبع)

من به علت حساسیت در بحث اخبار، در دَم به خبر سایت‌ها اعتماد نمی‌کنم، لذا رفتم اصل مصاحبه‌اش را شنیدم. دیدم بله، رک گفت؛ حتی جزئیات نشستش با اعضای نهاد نگهبان را.


۲. البته مرحوم رفسنجانی خود در ۵ مهر ۱۳۹۴ از نقش مصلحی پرده برداشته بود: این گونه:


«در خصوص ردّ صلاحیت بله. من می‌دانم چه شد. آنها قبل از اینکه تصمیم بگیرند که من نباشم، آقای مصلحی وزیر وقت اطلاعات با معاونانش به آنجا رفته بودند. آیین‌نامه‌ی آنها اجازه نمی‌دهد که در بحث‌های انتخاباتی کسی از خارج باشد. با حضور مصلحی مخالفت شده بود که نباید او باشد. خیلی اصرار شده بود که گفتند پس معاونان نباشند و خود مصلحی باشد. یکی از اعضای خبرگان به من خبر داد که مصلحی در جلسه‌ی آنها گفته که ما صبح و ظهر و شب به طور مرتب آرای آقای هاشمی را رصد می‌کنیم که ساعت به ساعت بالا می‌رود و الان به ۷۰ درصد رسیده است و در این چند روز تا انتخابات اگر همین‌طور بالا برود، ایشان از ۹۰ درصد بالاتر می‌رود و ما مصلحت نمی‌دانیم. چون اگر ایشان بیاید، همه‌ی رشته‌های دوره‌های ما را پنبه می‌کند.» (منبع)


اینک این انتخابات:

آیا بر فرض، فلانی رئیس‌جمهور شود این سه خطر راست است؟
خطر ۱ : دولتی با بالاترین تشریفات شکلی و حفاظتی.
خطر ۲ : دولتی با شدیدترین (خوانده شود: بدترین) لایه‌های امنیتی.
خطر ۳ : دولتی با ریسک نابودی استقلال (البته نیم‌بند و یا حتی نادرِ) قوه‌ی قضائیه.


بررسی کوتاه:

۱. اول برسم به نفس اَمّاره: گویا در نگاه برخی‌ها پیام وحیانیِ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدورِ النَّاسِ» (یعنی همان آیه‌ی مهم و تکان‌دهنده‌ی ٥ سوره‌ی ناس) فقط و فقط برای نعوذبالله «عوام‌الناس»! است، نه خواصِ خواص. خدا اما، مطلق آورده آیه را، و نیز بر وجه فعل مضارع که حاکی از استمرار است، نه گذشته و پایان‌یافته: «آن شیطان که وسوسه و اندیشه‌ی بد افکنَد در دل مردمان.» شورای نگهبان هم جزوی از همین مردمان است، فقیه‌ها و حقوق‌خوان‌های آن، از آسمان که نیامدند که برخی بخواهند خندقِ مقدس و بی‌خطا، دورشان حفر کنند و کارشان را معامله به عصمت نمایند و دنباله‌رُو مطلق شوند. آیا مگر «نفس اَمّاره» را فقط مردم عادی دارند و سایران! (نخوانید ساحران!) فقط از نوع نفسِ مطمئنّه برخوردارند؟! و حتی نفس لوامّه (=پشیمان‌ساز) هم لازم ندارند!! بیایید بپذیرید که سیاست عرصه‌ی تقدّس‌پردازی و توجیه و منزّه‌سازی افراد نیست، سیاست محل عمل برای ملت و مکتب و در نتیجه پاسخ به عملکرد در برابر پرسش‌های ملت و مکتب است. امید است عده‌ای معلوم‌الحال دست از اغفال نهادها و فریب افراد آن، بردارند و بگذارند خدای ناکرده آنان شرمسار و بدعاقبت! ازین سرا به آن بقا نروند. حقیقتاً فریفتن اینان گناه دارد و خرابشان می‌سازد نزد ملت و مکتب و از منزلت و خدمت می‌کاهد. نه تقدیس، نه تخریب، نه تضعیف.

 

۲. ولی آن سه خطر محتمل و فرضیه: من از خصوصیات فردی فلانی چندان اطلاع موثق ندارم، اما دنیای سیاست، دنیای احتمالات است، آن هم، احتمالات از جنسِ عجیب و شگفت و شگرف؛ زیرا قدرت فساد می‌آورد. پس، پیشاپیش می‌توان برآورد احتمالی کرد، اما داوری قطعی، نه. امید است هر کدام که به رأی آزاد ملت پیش افتاد، پیشگاه ملت، خادم بمانَد، نه مخدوم و خائف و خائن و خنّاس! و خالی‌بند و خُدعه‌گر.​​​​​​

 

( ۲۵ / ۳ / ۱۴۰۰ )
بررسی یک رفتار در «جبهه‌ی اصلاحات»

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. ابتدا عرض کنم در آستانه‌ی هر انتخاباتی، وزارت کشور به احزاب ایران این حق و مجوز را می‌دهد که با ائتلاف و اتحاد با همدیگر، تشکلی به اسم «جبهه» را شکل و آرایش دهند. بنابرین، جبهه، هیچ‌وقت نام یک حزب نیست، بلکه نام ترکیب چند حزب و گروه است. بیشتر بخوانید ↓

جناح چپ -فعلاً شامل احزاب چپ و میانه- جبهه‌ای را راه‌اندازی کرده است که نامش را «جبهه‌ی اصلاحات» گذاشته است و اخیراً بعنی دو سه ماه پیش (شاید هم کمی پیش‌تر)، سازکاری را راه انداخته است به اسم «ناسا» ؛ و ناسا سرواژه‌ی (نهادِ اجماع‌سازِ اصلاح‌طلبان) است که به نظر من اسم بامسمّایی نیست، چون ناسا مخفّف «اداره‌ی کل ملی هوانوردی و فضا»ی آمریکاست؛ لذا این جبهه می‌توانست نامی دیگر برگزیند که با آن سازمان، مشتبهه نشود. چندان مهم نیست، بگذرم.

 

این جبهه هم‌اینک در مجمع عمومی‌اش ۴۶ عضو دارد. تا پیش از این، همین «ناسا» در معرفی نامزده‌های ریاست‌جمهوری برای ثبت‌نام و اجازه‌ی ورود به عرصه‌ی رقابت، رفتاری از خود بروز داده بود که برداشت من این بوده است آنان در داخل خود، هم برخورد کودکانه دارند، هم احساساتی و بدتر از همه هم رفتار «وتو»مانند؛ که اقدامی بدتر از نظارت استصوابی‌ست. زیرا مفهوم استصوابی از سوی نهاد نگهبان کم‌کم به گونه‌ای درآمده که به قول مدیر روزنامه‌ی جمهوری اسلامی -حجت‌الاسلام مسیح مهاجری- استسلاقی شد؛ یعنی سلیقه‌ای رفتارکردن نهاد نگهبان. گرچه این جناب مسیح، تمام حیثیت روزنامه‌ی خود را در دفاع کور از حجت‌الاسلام حسن روحانی و باندش، به باد داد و از چشم اهل انقلاب و عقلانیت افتاد.
 
حالا دیشب، ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، «ناسا»ی جبهه‌ی «اصلاحات»، برای آقای عبدالناصر همتی جلسه‌ی اضطراری تشکیل داد تا ۱ بامداد، اما در نهایت ۲۳عضو به حمایت از همتی رأی دادند؛
(منبع) حال آن‌که فرمول و حدّ نصاب در «ناسا»، دوسوم آراء است، یعنی کسب ۳۱ رأی اعضا. و عدد ۲۳ رأی همتی نشان داد که ناسا، نصف به نصف شد نسبت به همتی. قطعه‌قطعه!  ۲۳ موافق، ۲۳ مخالف، که جمعاً می‌شود ۴۶.

 

من به اصل ماجرا و نام نامزد کاری ندارم، چون بنای من جانبداری نیست. اما بررسی من به عنوان یک شهروند ایرانی از یک حرکت سیاسی در یک جبهه‌ی سیاسی این است که این جبهه، تحت فشار و «وتو»ی عوامل تندرو در درون ناسا و بیرون آن است. حرفم، خبر نیست، تحلیل است. این افراد معدود و زورگو از نگاه من، در مرز شنا می‌کنند، مرز میان براندازی و بازیگری. یعنی هم می‌خواهند بازیگر قدرت در نظام باشند، و هم برانداز آن؛ بستگی به زمینه و یا فُرجه دارد. این رفتار مخاطره‌آمیز، به دوچهرگی سیاسی می‌مانَد که چندان دوام و در روحیّات ایرانیان اصلاً احترام ندارد؛ چون نکوهیده و نکره است. آقایان حجت‌الاسلام سید محمد موسوی خوئینی و حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی بهتر می‌بینند ازین معدود افراد دو دل و مردّد و لبِ مرز! دوری گزینند، و سرنوشت سیاست را به یدِ اینان نسپُرند؛ وگرنه بساط اینان کنده است. یعنی خواهند کَند. چرا؟ چون این تعداد معدود تندرو، تابع فرمول بی‌تفاوتیِ «دیگی که واسه من نجوشه، سرِ سگ توش بجوشه» شده‌اند؛ البته احتمالاً. بگذرم

 

 

نظر:

سلام. برای شما حق قائلم که برای نهاد‌های مورد قبول صدردصدی‌ات، دست به استدلال بزنی. همین هم، خود، جای تشکر دارد، زیرا به‌هرحال، دریچه‌ی فکر شما را روی مخاطب می‌گشاید و موجب می‌گردد دست به تفکر بزند.

 

نظر:

سلام. دیدگاه شما می‌خواهد این را بگوید چون بخش تصفیه‌گر چسبیده به حکومت که بر اهل فن معلوم است به حیَل مختلفه دارد افراد و افکار مخالف خود را بیرون می‌اندازد و راه را بر یک جناح می‌بندد، اینان که در «ناسا» نارو می‌زنند و دوست دارند لبِ مرز باشند، کار درستی می‌کنند. به نظر می‌رسد این نوع سیاست‌ورزی در درون جناح چپ کشور -که البته خاص عده‌ای مشخص! است و نامشان معلوم- عقلانی نیست، احساسی‌ست. در سیاست دو چیز جای ندارد: غرض‌ورزی. ترکِ فعل سیاسی. سیاست‌‌ورزی در سیاست از نظر من روزنه‌بینی در هر شرایطی‌ست. روزنه‌ها را نباید به روی خود بست.

 

نظر:

سلام. یواش‌یواش که نه، تندتند دارد سخنگویِ «خود» می‌شود نه نهاد. مگر سخنگویی یک نهاد که شورایی اداره می‌شود، کشک است که آنی توئیت بتوان کرد! البته من اطلاع دقیق دارم دور و برِ این، چه کسانی و از چه جاهایی چنبره زدند و نهاد! را در حصار خود بردند. بگذرم. شما خود استاد سیاست و اندیشه و خصوصاً تاریخ سیاسی معاصری جناب حجت‌الاسلام استاد احمدی.

 

 

سلام من هم به شما جناب آسیوند

بنده هم ممنونم که لامپ‌های صحن مدرسه فکرت به نوشته‌های متنوع شما نیز، هر شب و روز، روشن می‌شود. آری؛ تفاوت دیدگاه اعضا، صد البته که حُسن است. سپاس. حالا من هم یک نکته بگویم عمومی از نوع سیاسی‌میاسی!. در زیر خواهم نوشت:

 

 

نکته‌ی سیاسی:

سلام. به نظر من دیری نمی‌پایَد که جناح راست، با حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی همان می‌کند که با حجت‌الاسلام ناطق نوری، سپس با مرحوم رفسنجانی، و آنگاه با علی لاریجانی کرد، چون‌که جناب رئیسی در اندک‌زمانی که گذشت، همان خواهد شد که این سه چهره‌ی شاخص راست شدند. دست‌کم یک علتش شاید این باشد که جنسِ آقای رئیسی و مشیئ مداراوارِ وی، با جنس جناح راست (البته شاخه‌های متصلّب) فرق دارد. بنابراین، برخورد این دو نیرو در آینده‌ی نه‌چندان‌دور، نه مقاطعِ غیرهمسطح که متراکمِ در بن‌بست است. خدا رحم کند به این دیگر سیّد. بگذرم.

 ( ۲۵ خرداد ۱۴۰۰ )

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

( ۲۶ / ۳ / ۱۴۰۰ )
یک نَقب به رفتار انتخاباتی بعضی‌ها

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. فکر نکنم کمتر کسی منکر باشد که در فضای انتخاباتی معمولاً ادبیات برخی‌ها، تند و حتی آلوده به لغات زشت می‌شود؛ و این تا حدودی طبیعی است. چون مرز عقلانیت و احساسات، شکننده است و کاری هم برای پرهیزدادنِ خاطی‌ها ازین ناسره، نمی‌توان کرد. گرچه از جامعه‌ی سالم، چنین رفتارهایی بهتر است تقریباً رخت بر بندد. اما هر کژیی بلاخره حد و حدودی دارد، خصوصاً وقتی می‌بینی «مدیر روابط عمومی ستاد امر به معروف و نهی از منکر» یعنی آقای «الیاس قنبری» هم ترمز ندارد و در فضای رسانه‌ای توئیتی این‌چنینی می‌نویسد: 

«کاش همیشه رقابت و بحث و جدل بین انتخاب امثال رییسی و جلیلی باشه و اصلاح‌طلبانِ نجس برای همیشه گورشان را از سیاست ایران گم کنند.» » (منبع) و (منبع)

 

نکته‌ی ۱ : مگر می‌شود نقد و انتقاد را که محک و عیار است از جامعه جمع کرد؛ نقّادی باید باشد، همان‌طور که نقّالی هست، نمّامی هست، نجّاری هست، ندّافی هست، نمناکی هست؛ اما نقد هم باید ادبیات مربوط به خود را به دوش کشد. این‌که آقای الیاس قنبری، قلم نقد داشته باشد، حق اوست، اما این‌که با این قلم، آن‌هم در آن پُست و مقام شرعی و مذهبی که مراقب مردم است، مخالفِ فکری خود را «نجس» بخواند و گورشان را گُم، به هر مردِ چاله‌میدونی بیاید، دست‌کم به این کارمند امر به معروف و نهی از منکر نمی‌آید! چپ و راست و میانه همه قابل نقدند، همه عیب و نقص دارند، همه مصون از خبط و خطا نیستند، اما نقدِ بایسته، با قلمِ به‌قاعده.

 

نکته‌ی ۲ : سامانه‌ی آمریکایی توئیتر در ایران فیلتر است. اما جالب این است گویا مردم منع شده‌اند، اما مسئولان تقریباً همه توئیتر نصب کرده‌اند؛ نمی‌دانم آیا با فیلترشکن، یا راه‌های ناب و خاص. و جالب‌تر این‌که هر شب و روز و حتی هنگام حضور در اداره‌ هم توئیت می‌زنند! لابد کاروبار ندارند! شاید هم می‌گذارند به حسابِ کار و بلکُم اضافه‌کار! چپ و راست و میانه هم ندارد، اغلب‌شون دارند؛ حتی مُلبّس و مکلّا نیز. فقط مردم نباید ورود کنند! جلّ الخالق!

 

راستی به نظر من به کار گرفتن واژه‌ی فیلترینگ و فیلتر -که به معنای زیبای تصفیه، پالایش، و صاف‌کردن است- اصلاً برای این کار مناسب نیست. بگویند مسدود به روی مردم، که بهتر است.

 

اوضاع تلگرام هم که بدتر. یک بازپرس آقای -بیژن قاسم‌زاده سنگرودی- آن را در دوره‌ی حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی فیلتر کرد و خودش الان بابت چند پرونده ازجمله فساد و رشوه در زندان! اما حکم فیلترینگ تلگرام او هنوز پابرجاست. شگفت‌انگیز است پاره‌ی امور این مُلک.

 

نظر:

سلام. راقم متن نقلی شما -که ادبیات شیرین فارسی و صنعت عسلِ کنایه را درین پیام استخدام کرده- حالا اگر نهاد نگهبان مثلاً آقایان: مسعود پزشکیان، علی لاریجانی، رستم قاسمی، سعید محمد را هم در فهرست احراز، جای می‌داد، چه که نمی‌نوشت.

 

پاسخ:

سلام. جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمد بابویه با عرض ادب و احترام. توضیحات شما بر آن بیانیه لازم بود. اطلاع‌رسانی کردن، اساساً حُسنش همین است که این‌گونه موارد اگر توضیح و تذکری لازم شده باشد، بر خوانندگان دقیقاً رسانده می‌شود. و تذکر توضیحی شما ضرورت هم داشت. لابد تهیه‌کنندگان آن بیانیه توضیحات خواهند داشت. به هرحال پیام شما برای من قابل احترام است.

 

توضیح مدیریت مدرسه فکرت

 

به نام خدا. با سلام. در پی درخواست اعضایی از مدرسه فکرت در معرفی عضو ناشناخته‌ی این صحن، لازم به یادآوری است که جناب آقای «مسعود آسیوند» یا «مسعود اشرفی»، از دوستان جناب آقای عیسی رمضانی دارابی (مرحوم محمد) است و معرّف وی جهت عضویت در مدرسه فکرت نیز، خود جناب رمضانی بوده است. بنا بر نقل ایشان، آقای آسیوند از هم‌وطنان ترک‌زبان، هم‌دانشگاهی وی در ایلام و سپس در فیروزکوه بوده است. درج این توضیح دقایق پیش با خودِ آقا عیسی رمضانی -که خود عضو مدرسه فکرت می‌باشد- نیز تلفنی مشاورت شد که استقبال گردید. با آرزوی توفیق الهی.

 

یک نکته‌ی فنی تلگرامی از مدیریت مدرسه

 

سلام. لابد بلدید، اما تکرار، زیان ندارد. اگر خواستید مجموعه‌ی کامنت‌ها (=نظرات) روی متن‌های خود را، دقیقاً بدانید یا مرور و بازخوانی نمایید، اگر چنانچه روی پست شما، نظر یا نظراتی نوشته شده باشد، در پایانِ آن پستِ مورد نظر، علامت فلشِ کج، درج و تعداد نظرات، شمارش می‌شود، لذا با کوبیدن دقیق دست بر روی همان فلش یا عدد، متن شما به همراه تمام نظرات در صفحه‌ای جدا به روی‌تان گشوده می‌شود که پس از خواندن، با زدن بر روی علامتِ فلشِ برگشت، مجدداً به صحن مدرسه بازگردید. امید است ذکر این نکته‌ی فنی، مفید و کاربردی بوده باشد..

 

( ۲۷  / ۳ / ۱۴۰۰ )

پنج کار مهم دولت ۱۳

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. به نظر می‌رسد هر کدام از ما دست‌کم روی چند مشکل ایرانِ امروز، بیشتر از سایر مسائل، فکر چاره‌جویانه می‌جوییم. من این پنج تا زیاد مهم می‌دانم، شما را نمی‌دانم. صرفِ نظر از این که کدام کاندیدای باقی‌مانده‌، با رأی آری ملت به او، به پاستور یا سعدآباد می‌رود، یک چیستی ضروری این می‌تواند باشد که دولت ۱۳ چگونه می‌خواهد این پنج مشکل را حل، یا بار سنگین آن را کم کند؟

 

۱. چگونه می‌خواهد به تنظیم روابط خارجی بپردازد؟ دنیای نو، با دنیای کهنه عمیقاً فرق کرده است. همه‌چیز می‌رود که بُعد بین‌المللی به خود بگیرد. یعنی قوانین و مقررات جهانی، شکلی پرزورتری از قانون‌گذاری‌های داخلی کشورها پیدا کرده است. پس چگونگی رفتار ایران در دولت ۱۳ می‌تواند مهم و مسئله‌ساز باشد؛ یعنی پیش‌بَرندگی یا پس‌انداختگی. هر کدام که شد، آثار خوب و بدِ خود را دارد.

 

۲. چگونه می‌خواهد دردِ تلنبار مردم را کم کند؟ امروزه اگر کسی منکر شود که بر اثر ناکارآمدی و انفعال عجیب دولت ۱۲، خصوصاً رئیس یکجانشین و بی‌تحرک آن، مردم دچار انواع نابسامانی همچون گرانی بی‌دروپیکر، رشد قارچی دلّالی‌های بی‌رحم و رهاشدن معیشت مردم به دست سودجویانِ متصل به قدرت و رانت، دچار هزاران مشکل و حتی معضل و بحران شده، به گمانم یا تجاهل می‌کند (=سر به نادانی زدن) و یا دارد از سر احساسِ کور، سرپوش می‌گذارد. پس چگونگیِ برخورد دولت ۱۳ با این مسئله می‌تواند جنبه‌ی حیات یا تشدید بحران داشته باشد.

 

۳. چگونه می‌خواهد شیوه‌ی کارکردن در دولت را چابک‌سازی کند؟ مردم کارکرد خوب و بد چند دولت مختلف را به چشم خود دیده‌اند و خیلی راحت به این ارزیابی رسیدند دولت ۱۲، نه فقط چابک نبود، بلکه به ریش مردم! می‌خندید و بارها رفتار خارج از نزاکت از خود بروز داد، که نوعی لجبازی با مردم بود. دولت ۱۲، به معنای واقعی کلمه، دولتی منتظر و هاج‌وواج! بود که آیا اروپا و آمریکا امروز و فردا و پس‌فردا، قول و قرار تازه‌ای می‌دهند یا نه؟ و عمر چنین دولتی با همین نگاه انتظاری هدر رفت و جزوِ صفحات ننگ‌آور کتابِ تاریخ جمهوری اسلامی ایران گردید. پس چگونگیِ چابکی یا تنبلی و تنِ‌لشیِ دولت آینده‌ی ۱۳ درین رابطه در خور اهمیت است.

 

۴. چگونه می‌خواهد اقتصاد و رشد و توسعه را جان ببخشد؟

 

۵. چگونه می‌خواهد به نادیده‌انگاری به نسل جوان پایان دهد؟

 

بندهای ۴ و ۵ را توضیح ندادم، زیرا هم به طولانی‌شدن متن می‌انجامید و هم شما خوانندگان، بهتر از من ازین دو موضوع حیات‌بخش کشور باخبرین. و میزانِ توان هر دولتی با همین دو مسئله مشخص می‌شود.

 

آیا ملت با موقع‌شناسیِ به‌هنگامش به تشخیص خود، زِمام امور را به کاردانِ کاربلدِ کاری می‌دهد؟ بروندادِ صندوق در شنبه‌ی ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ همه‌چیز را روشن می‌سازد. پس میزان در تفکر امام، «رأی ملت» است و هر جریانی بخواهد با اندیشه‌ی مدرنِ نقشِ بنیادی «رأی مردم» دربیفتد، خودِ ملت آن جریان را در کنار می‌نشانَد. تا باشد که، یا فکر خود را بازسازی و نوین کند و یا بی‌جهت به ملت زور نگوید تا نقشِ «تصمیم مردم» بر «تعیین سرنوشت خویش» را منهدم سازد.

 

نظر:

سلام. ارزیابی تأییدآمیز جناب‌عالی، به قوتِ متن‌های این صحن می‌انجامد. بنابراین، متون مستقل یا نظرات شما، قابلیت بالایی دارد. جناب استاد حجت‌الاسلام احمدی عزیز، شما در متن دیروزتان نیز بحث فوتبالی زیبایی کردید که ذهن‌های تیز را به ربطِ مفاد آن به جامعه‌شناسی سیاسی، متوجه کرد. و در متن بالایی امروزت هم، نکاتی انتخاباتی فرمودید.

 

از نظر من، در علم سیاست دو مفهوم کشور و نظام سیاسی می‌خواهد این را بگوید که کشور ظرف است، نظام محتوای آن. حالا درین ظرف چه آش باشد و چه چلوپلو مهم است. فعلاً در این ظرف، این نظام جای گرفته است با سنّی ۴۲ ساله، که خدمات وحسَنات آن قابل شمردن نیست، البته ضعف‌هایی هم نیز. اما تفکری قصد دارد با اصرار بر حقانیت حتمی و قسری خود، مردم را از مناسبات سیاسی برهاند زیرا رجوع به رأی را، عاریتی و حتی در درازمدت، مخاطره‌آمیز می‌پندارد. در حالی‌که مردم شامل همه‌ی شهروندان هستند، نه فقط طرفداران نظام.

 

هستند کسانی که دوست ندارند جانب هیچ نظام و سیاستی را بگیرند، اما همچنان دلشان برای ایران می‌تپد؛ پس، سیاست درست یعنی هر اقدامی که ملت را به درجه‌ی ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ تجزیه نکند. بنابراین؛ همان‌گونه که شما نوع رأی‌دادن‌های این دوره را -حتی در منظر کسانی چون آقای مصطفی ملکیان- به‌درستی ترسیم و بررسی نموده‌اید، من نیز حدس می‌زنم آنهایی هم که، ایران برای‌شان همواره مهم است و به نوع نظام، کاری ندارند، نسبت به رأی حساس می‌شوند -و چه سلبی و چه ایجابی- مطالبه‌ی خود را بروز می‌دهند. بگذرم

 

( ۲۷ / ۳ / ۱۴۰۰ )
کنار هم‌ایم؛ نه بر کنار

به نام خدا. سلام. این نامه را از آن رو می‌نویسم که بتوانم جای عیادت را پر کنم و صحن مدرسه فکرت را به یادآوری و ثبت آن نصیب ببخشم، که می‌دانی برای من میسّر نیست به دیدار بیایم. اما قلب تو در فاصله‌ی کوتاهی، حضورِ چهره‌به‌چهره‌ی دو بزرگ تو را در ضربانش تا ابد حس نمی‌کند؛ پدر ارجمندت و کمی بعد مادرهمسرِ مهربانت. بر روان هر دو محترم، درود وافر و صلوات فراوان. و بر بازماندگان هر دو خاندان مکرّم شکیبایی و دست بر خیرات.

 

اینک یک علت - حتی در اوقاتی غیرقابل پیش‌بینی- مرا از بازخوانی یاد و مرور خاطراتت بازنمی‌دارد، همان چیزی بود که ناگهانی سراغ تو آمده و چهرگان تو را به کفِ دل ما، و مروّت تو را به سقفِ قلب ما دوخته. از تو می‌خواهم نگذارید آن، تو را به چنگ اندازد، با همان اراده‌ی راسخ و رجاء‌واره‌ای که در خُلق‌وخوی تو سراغ دارم و بر من به‌روشنی آشکار است تن به حوصله خواهی سپرد، این تو باش که آن را در چنگ خود گیری و قلّاب صیدت را بر پیکر کریه‌اش بندازی تا دام او بر تو کارگر نیفتد و تو، آن را گرفتار کنی و از وجودت برای همیشه تار‌ومار.

 

بسی بر خرسندی‌ام افزوده شد وقتی در تماس‌های تلفنی از زبان و روحیه و رایحه‌ی واژگانت دریافتم خوشبختانه بر تو فائق نیامد و غلبه از آن تو بود. خدا را به این موهبت و دهِش مضاعف صدها شکر. رفیق! مُصرّم همچنان در نبرد با آن عارضه، عرصه را بر آن تنگ کن و میدان امید و نهرِ نشاط را به روی خود تسطیح و جاری دار. فقط با همین روحیات ناب -که در تو الحمدلله کم نیست- قادری قدرت و زورآزمایی احتمالی آن را نابود کنی. درین مسیر از علم و دانش سید علی‌اصغر -که به نظر من در اوج اطلاعات و ارزیابی دانشمندانه قرار دارد و کم‌همتاست در عمومیات این نوع مسائل- خود را به دور ندار و مشورت‌های وی را در صدرِ کارت گذار.

 

قلب این رفیق، آکنده از همدردی با دردهای دغدغه‌وار سلامتی توست و لحظه‌شمار دیدار، که ان‌شاءالله پدیدار می‌گردد؛ صحنِ سرا اگر نشد، تردیدی در میان نیست که صحن‌های حرم امام رضا -علیه السلام- پیدا خواهیم شد. ازین‌روست که در تاجِ متن نوشتم: کنار هم‌ایم؛ نه بر کنار. بر تو و رفیقان درود.

 

( ۲۸ / ۳ / ۱۴۰۰ )
از کجا معلوم! آینده عوض‌شان نکند؟!

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. درست است که جهان به همان سرعت در دانش و علم رو به پیش است، به همان سرعت توان تغییر فکرها را ندارد، اما اساساً علم، قدرتی دارد که کسی یارای درافتادنِ مدام با آن را ندارد.

 

مگر دوش جانشین خزینه نشد؟ مگر برق بر لامپا ظفر نیافت؟ مگر موبایل بر نامه‌‌نگاری نچربید؟ مگر فلش و سی‌دی بر کاسِت مهر پایان نزد؟ مگر دموکراسی از بیعت و شیخوخیت پیشی نکرد؟ مگر صندوق رأی بر فرمان ملوکانه مهر ابطال نزد؟ مگر تلگرام بر وابیر فائق نیامد؟ مگر کلاب‌هاوس نمی‌رود که برای همیشه بر سخنرانی‌های حضوری پایان بخشد و یا دست‌کم آن را از کاربرد و رونق و ارتزاق بیندازد؟ پس، بر یقین است که جهش دانش در آینده، به تغییرهای بنیادی دیگر مدد می‌دهد و دین و دانش همچنان کنار هم پیش می‌روند و تو گویی انگاری مقتضیات زمان چه زیبا با آن دو، و آن دو چه منطقی، با مقتضیات همآهنگ‌اند.

 

ملت می‌فهمد که اگر بخواهد، می‌تواند از یکپارچه‌شدن قدرت و ثروت و معرفت علیه‌ی خود ممانعت کند. رأی، فرصت است که تهدید را محاکمه می‌کند. پس؛ از کجا معلوم آینده عوض‌شان نکند؟ حتی اگر به‌شدت بسته فکر کنند و بی‌اندازه منجمد. البته اگر ملت صحنه را حتی در شرائط ناعادلانه، ترک نفرماید. زیرا علم، کارِ خود در اعماق به پیش می‌رانَد و سدکنندگان راهِ توأمانِ دانش و ارزش را لاجرَم به بازسازی فکر و دفع خیال می‌خوانَد؛ و لذا هر کس برابرِ علم و نوسازی ایستاد به مرور کنار رفت، یا کنار زده شد.

 

ملت وقتی به‌هنگام برآورد کند، قادر است جلوِ «خودحق‌پنداران»، محکم و پولادین بایستد و به جای آن، «تفاهم با هم» -ولو در اندازه‌ی کم- را، برنشانَد. حتی منتقدان وضع موجود (چه از ناحیه‌ی راست، چه از ناحیه‌ی چپ) هم این حد می‌داند و می‌فهمد که اگر گزینه -مثلاً، فرضاً، احتمالاً- میان آقایان: غلامعلی حداد عادل و محمدرضا باهنر هم بود، باز نیز چنانچه عزم کند، می‌تواند با رأی‌یی هدفمند، سودای پاستور یکی را -که از قضا بیشتر بر «آهن» توسل می‌جوید، و «آه» را از نهاد مردم بلند می‌سازد- با قدرتِ برهم‌زننده‌یِ رأی خود، به کفِ تندباد بسپارد. آری؛ فهم تنها متاع نَفیسی‌ست که هیچ زِمامدار و هیچ پادشاه و هیچ دولتی، جرأتِ سِتاندن آن را هم نمی‌کند، چه رسد به دفنِ فهم و نابودی فهمیدن. بگذرم و صد البته که: اللهُ علمٌ. صد چندان که بالاترین فهم یعنی دانستنِ دانشِ ارزش، ارزشِ دانش.

 

به قلم دامنه: ( ۲۹ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. من معتقدم میان نوابغ و اسلام ربط برقرار است. یعنی هرگاه نوابغ بیشتری بین مسلمین، حیات و امکان بُروز داشته باشند، اسلام بیشتر و بهتر کشف می‌شود. زیرا اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی، منبع عظیم و بی‌پایان است که فقط نوابغ قادرند آن را به‌درستی اکتشاف کنند. و هرچه کشف بیشتر و تفسیر صحیح‌تر باشد، مردم و به عبارت دیگر توده‌ها و در معنای دینی اُمت، راحت‌تر به درک و فهم درست از دین نائل می‌شوند. پس؛ بین نابغه‌های دینی و باورهای مذهبی ربط برقرار است.

 

زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، نابغه (=دارای هوش سرشار و استعداد شگرف) بود؛ نابغه‌ای اسلام‌شناس و جامعه‌شناسی مسلمان که در حلقه‌ی روشنفکری پدری دانشمند و مفسّر قرآن و استاد دین و اندیشه، رشد کرد. و در عمر ۴۱ ساله‌ی خود، هم مکتب اسلام را در زمانه‌ی خود خوب درک کرد و هم از جهان عصر خود، آگاهی و نگاه انتقادی داشت. او به عنوان نابغه‌ای متعهد، در شیعه حرارت آفرید و مکتب اهل بیت (ع) را با فهم و تفسیر پویا از روی طاقچه‌ها، به صحنه آورد. کیست که قریب ۱۹۰۰۰ صفحه سخن داشته باشد ولی انتظار داشت در آن اشتباهی نباشد. روح آن معلم انقلاب و از پایه‌گذاران بی‌بدیل انقلاب و متفکر متحرک شیعه، و نوپرداز کاریزماتیک شاد و یاد باد.

 

جملاتی از شریعتی

اینجا

 

نکته: حساب کنید اگر نوابغ عالَم، به اسلام روی آورند، و نیز نوابغِ مسلمان به اندیشه‌پردازی بیشتر جرأت نمایند،  اسلام چه رونق‌هایی که نمی‌گیرد و چه منطق‌های قوی‌یی که سر بر نمی‌آورَد. و همچنین چه سخت که نمی‌شود کارِ سخت‌گیران در اسلام. اسلام، دینی‌ست که موتور محرّکه‌ی آن تفکر و عقلانیت است تا معنویت پشتوانه‌ی مُتقنی گیرد.

 

نتیجه: مرحوم شریعتی از اسلام چنان آموخته بود و به مردم چنان آموزانده بود که هیچ قدرتی یارای حذف او را ندارد؛ تمام تلاش‌هایی که شده، تا اسم علی شریعتی را از صفحات تاریخ ایران و اسلام و لوح وجود جامعه محو کنند، به آن دست نیازیدند. لابد در او ویژگی‌های بود که هنوز زنده است. بگذرم. به مناسبتِ ۲۹ خرداد، سالروز درگذشت علی شریعتی تحریر شد.

 

( ۳۰ / ۳ / ۱۴۰۰ )
حالا باز نیز سه قوه را گرفتند!

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. یک قوه که، از بعد از رحلت امام، دربست مالِ آنها بود با این چهار چهره: مرحوم آیت‌الله محمد یزدی، آیت‌الله سید محمود شاهرودی، حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی، حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی. به‌هرحال؛ معلوم است رهبری در نصب‌ها به این جناح اعتماد می‌کنند و در مَناصب، اینان را می‌گمارند. پس؛ وضعیت کشور به هر گونه‌ای که درآمده باشه، (چه پاک، چه آلوده، چه حد وسط) دست‌کم از بُعد قضاییه، عاملش و لزوماً پاسخگویش، جناح راست است. چون این قوه، بیش از ۳۲ سال، همچنان مدام در اختیار تامِّ آنهاست.

 

یک قوه‌ی دیگر هم از بعد از دوره‌ی سوم -که آخرین مجلس عصر امام بود- آرام‌آرام توسط نهاد نگهبان، به‌شدت مراقبت شد و از مجلس ۴ و ۵ در اختیار راست قرار گرفت، مجلس ۶ استثناء شد، دوباره از مجلس ۷ تا امروزه مجلس ۱۱، با ابزار نهاد نگهبان، با کمی تلورانس (کش و قوس) دربست، در یدِ قدرت راست است. پس؛ وضعیت کشور به هر گونه‌ای که درآمده باشه، (چه پاک، چه آلوده، چه حد وسط) دست‌کم از بُعد مقننه، عاملش و لزوماً پاسخگویش، جناح راست است. چون این قوه، بیش از ۲۸ سال (منهای مجلس ۶) همچنان در اختیار تامِّ آنهاست.

 

می‌مانَد این قوه؛ این قوه هم بعد از رحلت امام، بین راست و چپ در چرخش بود: این‌گونه: مرحوم رفسنجانی، حجت‌الاسلام حسن روحانی از رأس جامعه روحانیت (نماد جناح راست) به ریاست‌جمهوری رسیدند، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی از جناح چپ، آن دیگری یعنی دولتِ (۹ + ۱۰) هم در نگاه راست اساساً «نظرکرده‌ی امام زمان» و «هاله‌ای از جنس نور» و محبوب قلوب تمامی جناح راست بود که شب و روز بر منبر و محفل و صلات جمعه برایش مجیز می‌گفتند اما همه دیدند به چه حالی درآمده آن فرد و کشور را به چه روزی کشانده آن شخص.

 

اینک این قوه هم، مجدداً در یدِ راست درآمده. چرا؟ علل، فراوان دارد، اما دست‌کم به این ۴ علت:

 

علت ۱. به ستوه آمدن ملت از دستِ بی‌کفایتِ حجت‌الاسلام حسن روحانی؛ دولتی که سال گذشته می‌رفت که مجلسِ آقای محمدباقر قالیباف با قاطعیت تمام، او را عزل کند، ولی رهبری آمدند میدان و وی را برای تا آخرین روز (۱۲ مرداد ۱۴۰۰) از حقِ عزل‌ مجلس، رهانیدند؛ و در واقع نجاتش دادند. و آقای حسن روحانی ماند و ماند و ماند و ماند و ماند، تا چنان نزد ملت مفتضح شد که سرآخر حاضر شدند یا رأی باطله‌ی شگفت‌انگیز، دهند تا تکلیف حضور در انتخابات از عهدشان ساقط شود، یا اصلاً نیامدند؛ چون آرای خود را «کارا» نمی‌دانستند. یا مثل سایر مردم، پای رأی خود به نامزد مورد دلخواه‌شان، محکم ایستادند و از چهار نامزد آخر راه، به هر کدام که فکر می‌کردند وضع‌شان را بهتر می‌کند، رأی دادند. درواقع، نزدیک ۵۲ درصد رأی‌دهندگان، نیامدند تا قدرتِ رأی خود را باز هم «آزمایش»! نکنند چون فهمیدند دیگر آزمون و خطا بس است. و بیش از ۴۸ درصد هم، به هر نحو ممکن وسط میدان را خالی نکردند؛ ازین تعداد هم، نزدیک ۴ میلیون نفر رأی باطله دادند، بخشی به آقای رضایی، بخشی اندک به آقای همتی، و زیر یک میلیون هم، به آقای قاضی‌زاده هاشمی. که در میانِ این حجم از شرکت‌کننده‌ها، حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی با قریب ۱۸ میلیون، برنده از صندوق بیرون آمد.

 

علت ۲ : نهاد نگهبان فعلاً اقتدار دارد. می‌گوید «مُرّ» قانون. اما همه‌ی مردم باور نمی‌کنند، ملاک، مُر باشد. چه آن‌که، خودِ رهبری هم به آنان تذکر به «جبران» دادند و صراحت از «ظلم و جفا». اما... . نهاد نگهبان به برداشت دست‌کم بیش از نیمی ملت دارای حق رأی، روی مُر حرکت نمی‌کند، می‌گویند «تحت تأثیر» رفتار دارد. به نظر می‌رسد نهاد نگهبان نفس جمهوری اسلامی را می‌گیرد. شاید الآن متوجه نباشند. بنابراین، رفتار این نهاد هم، در قهر انتخاباتی دخیل بود؛ بسیار هم زیاد. مگر این‌که کسی بخواهد بگوید خُب به درَک! که نیامدند پای رأی.

 

علت ۳ : تشتُت در جناح چپ. مثل سازوکار «ناسا» ! که رفتار در درون آن عجیب، خیالی، و حتی بچه‌گانه بود. هرچند ضربه‌ی سخت حسن روحانی بر پیکر کشور، به اسم چپ هم نوشته شد، که نیابتی از سرِ ناچارگی به او رأی داده بود.

 

علت ۴ : گرسنه، نان می‌خواهد، اما سیر، آزادی. معیشت مردم مختل شد. پس ملت وقتی معیشتش در خطر افتد، آزادی نمی‌خواهد، به قول اریک فروم «گریز از آزادی». پس؛ یا مستأصل می‌شود، نمی‌آید، و یا هجومی می‌آید، کار را یکسره می‌کند. و چون نامزد شهیر نداشت، نشست و نیامد. لذا پایگاه مشخص رأی جناح راست و اندکی هم تمایل مردم گرفتار، کارِ خود را در غیاب اکثر جمهور کرد؛ رئیسی را از «قاضی‌القضاتی» رئیس «اجرایی» کرد. آری؛ باز نیز سه قوه را گرفتند!

 

بحث می‌توانست ادامه یابد، اما مُطوّل می‌شد. هرچند متن امروزم قرار بود در باره‌ی قیام مسلحانه‌ی ۳۰ خردادِ ۶۰ سازمان تروریستی فرقه‌ی رجوی علیه‌ی نظام، باشد، که نشد به آن بپردازم.

 

( ۳۱ / ۳ / ۱۴۰۰ )
ویندوز ۱۱ آمده!

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام

رئیسی در چهار پرده

پرده‌ی ۱ : حجت‌الاسلام آقای سید ابراهیم رئیسی، زاده‌ی محله‌ی اصیلِ نوغان مشهد، جزوِ آن نیروهای دوره‌ی تربیتی‌ست که شهید مظلوم بهشتی کادرسازی کرده بود. و اولین شغل قضایی‌اش، دادیار کرج بود، سپس دادستان آنجا و آنگاه همدان و... . البته پیش‌تر ازین، پس از شورش مارکسیست‌ها در مسجدسلیمان، به آن شهر رفته و نیز مدتی بعد، مجموعه‌ی «سیاسی/عقیدتی» پادگان آموزشی «۰۲» شاهرود را بنیان گذاشته بود. دوره‌ی نخست زندگی سیاسی آقای رئیسی، کمتر از ۴۰ سال، به‌طور مطلق و مستمر در قوه‌ی قضاییه، گذشت، با مَنصب‌ها و جایگاه‌های مختلف؛ حتی وی از دسته معتمدینی بود که «حکم‌های ویژه» از امام خمینی می‌گرفت.

 

من درباره‌ی پرده‌ی اول حیات سیاسی ایشان، ارزیابی و نیز داوری قطعی ندارم. البته همان‌طور که پشتِ سرِ آقای میرحسین موسوی، هیچ نقطه‌ی فساد اقتصادی گفته نمی‌شود، پشت سرِ ایشان هم، گویا چنین باشد، یا دست‌کم من هنوز نشنیده‌ام.

 

پرده‌ی ۲ : این دوره، دوره‌ی تولیت ایشان در آستان قدس است؛ یعنی خدمت در حرم امام رئوف حضرت مُعین‌الضُعفا (ع). علت برجستگی کار ایشان درین آستان، این بوده که بر جای مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی نشسته، که بسیار مقتدر بانفوذ بود؛ و آقای رئیسی درین مقام مذهبی، دگرگونی‌هایی ایجاد کرده بود که کاملاً میان دو دوره‌ی مدیریت طبسی و رئیسی، فرق بیّن می‌گذاشت. من خود -که هر سال سه بار به امام رضا می‌روم، شاهد تغییرات خوب ایشان بوده‌ام- معتقدم ایشان با ابتکاری آبرومندانه، ویژگیِ مُعین‌الضُعفایی امام رضا (ع) را با طرح سهیم‌سازی ضُعفا در درآمده‌های حرم امام رضا و شرکت‌های اقماری آستان قدس، عملی ساخت و طعم آن را به نیازمندان حتی در دوردست‌ترین نقاط ایران، گویا بالسّویه و مستمر و بدون وقفه، چشاند. البته ارزیابی و داوری من درین پرده هم کامل نیست. اما انصافاً رفتارش فرق اساسی داشت و اثر هم گذاشت.

 

پرده‌ی ۳ : دوره‌ی اخیر صدارت بر قوه‌ی قضاییه که دوره‌ای توأم با رفتار تازه و برنامه‌های نیمه‌قاطع و گاه قاطع وی بود؛ شانس با ایشان درین جایگاه هم یار بود؛ و بهتر برای شعَف پیروان او به جای واژه‌ی شانس، بگویم برکت با او همیار بود؛ زیرا در اینجا نیز، پا جای کسی گذاشت که مدیریت بسیارضعیف و شکننده‌ای از خود برجای گذاشته بود و فساد تا دفتر و حساب‌های بانکی‌ (گویا ۶۱ یگانه‌ی) آن قوه، ریشه دوانده بود؛ که آقای اکبر طبری پیش‌پرده‌ی آن بود. پس؛ درین ردا هم، با حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی مرزبندی رفتاری داشت. و ملت این فرق را با چشم گشوده و باز، دید. رئیسی با اینان جنگید و راه نوین گشود. آیا دوره‌ی تربیتی شهید مظلوم بهشتی کارِ خود را در ساختن و پروریدن ایشان کرده بود؟ یا ...، اللهُ علمٌ.

 

پرده‌ی ۴ : این پرده، دوره‌ی آینده‌ی زندگی سیاسی آقای رئیسی‌ست که باید منتظر ماند چگونه ره‌پیمایِ این راه پرسنگلاخ و دشوارتر از آن جاها و راه‌های پیموده، خواهد شد؛ مرزبندی رفتاری می‌کند؟ یا صندلی پاستور سِحرآمیز است و دولتمردها را به کام خود می‌بلعد؟! باید دید ملت در او چه می‌بیند. پس باید تا آن زمان شکیبا بود و کارش را دید و چشم ناظر شد. من ارزیابی‌ام این است آقای رئیسی جناح‌زدگی را از این بستر محتملاً جمع می‌کند؛ اگر نکرد تردیدی ندارم، آدم‌های سایه! وی را بلعیدند و در تُنگِ تَنگ خود کردند!

 

دو نکته‌ی پایانی:

 

اول: آیا پیروان رئیسی با آقای رئیسی همان رفتار مجیزگویانه را می‌کنند که با آن دولتِ منحرف ( ۹ + ۱۰ ) مرتکب شدند؟! که بعد دیدند به چه عاقبتی گرفتار آمده، و چه رفتارهای زشت و درجه‌ی پایین با انقلاب می‌کنه؟! من فکر می‌کنم متأسفانه گویا دارند همان راه را، راه می‌اندازند. البته منهای خردمندان‌شان که مشروط سخن می‌رانند. اما دسته‌ی پیروان بدانند دیری نخواهد گذشت نادم می‌شوند. با صاحب قدرت و مدیریت باید به سبک آموزه‌ی امام علی -علیه‌السلام- رفتار کرد؛ یعنی مواظبت، نظارت، محبت، سپس حتی حمایت ولی پرهیز اکید از اِعطای قداست.

 

دوم: یک فکاهی هم باز کنم. می‌دانید که اخیراً «ویندوز ۱۱» آمده! (ویندوز یعنی پنجره، نرم‌افزاری که سال‌به‌سال بهتر از پارسال برای بالاآمدن کامپیوتر به بازار عرضه می‌شود) گویا مبتکر ویندوز ۱۱ چین است؛ وقتی ویندوز ۱۱ آمده باشد، لاجرَم ویندوزهای پیشین، بی‌بازار می‌شوند. آیا دولت رئیسی ویندوز جدید خواهد بود و به روی ملت، دولتی گشوده و گشاده؟ ان‌شاءالله که چنین باد. آری؛ علم ویندوز ۱۱ آورده! آیا ایران هم پنجره‌ی تازه گشوده؟ اللهُ علمٌ.

 

پاسخ:

سلام علیکم. اول از آخر شروع کنم؛ نه، نه، هرگز از هر آنچه شما به بنده بفرمایی رنجیده نمی‌شوم. اساس تعاطی همین روشی‌ست که حضرت‌عالی بدان توجه داری. در بند ۲ با نظر شما موافق نیستم، زیرا عقل من می‌گوید عتاب توأم با ناراحتی رهبری، بر شورای نگهبان بود. لطفاً این نهاد را تقدس نبخشید استاد محترم. دنباله‌رو نباشید زیرا عالِم دینی باید استقلال رأی داشته باشد و بر اجتهادات خود باشد.

 

( ۱ / ۴ / ۱۴۰۰ )
«نظریه‌ی فاجعه»

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. اصلاح‌طلبان باید در کار خود بازنگری کنند و ضعف‌هایی را که... آشکار شد بشناسند و مرتفع کنند. امروز در جامعه‌ی ما تحولات پردامنه‌ای پدید آمده... در رویکردها و روش‌ها... تجدیدنظر شود...آنچه در این انتخابات و انتخابات پیش، حاصل شد آیا نشان نمی‌دهد که اعتبار اصلاح‌طلبان (نه اصلاح‌طلبی) در جامعه کاهش یافته است؟ امروز اگر شاهد فاصله میان ملت و حکومت هستیم، فاصله میان اصلاح‌طلبان و مردم و حتی بخش مهمی از علاقمندان آنان نیز، قابل انکار نیست. این بنده‌ی کوچک خدا که همواره از اصلاح‌طلبی دفاع کرده و خواهم کرد، خود را بیشتر در کنار رویش‌های جدید و اصلاحات خواهی و مطالبات امروز آنان می‌بیند. باری آسیب‌شناسی و بازآفرینی ظرفیت اصلاح‌طلبیِ اصلاح‌طلبان که کم‌هزینه‌ترین و پرفایده‌ترین راه بهبود وضع جامعه و تأمین خواست‌های تاریخی است، امری لازم است.

 

این چند جمله، جملات من نبود، عباراتی از بیانیه‌ی دیروز حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمی بود. (اینجا) می‌توان چندبار این قسمت از نامه‌ی خاتمی را خواند تا عمق ماجرا روشن شود؛ (بهتر است خوانده شود عمق فاجعه، و فاجعه هم در تعریف مرحوم دهخدا یعنی: سختی، بلا) و در «نظریه‌ی فاجعه»، دانشمندان علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، معتقدند نظریه‌ای است که «تحولات فاجعه‌بارِ ناگهانی ناشی از تغییرات» را در بستر بین‌المللی تبیین می‌کند.

 

من (با اندک مطالعات و اندک شمّ بررسی و اندک باریکه‌ی اطلاعات عمومی که دارم) بارها طی این سال‌ها، درون‌مایه و دورنمای جناح چپ را با توجه با چنبره‌ای که عده‌ای بر آن زده بودند، مطرح کرده بودم. تا چپ اسیر این عده‌ی لجوج است که همه‌چیز را «انکار» می‌کنند و خود را به‌عمد «لب مرز» گذاشته‌اند که نه از چشم جامعه‌ی مدنی و براندازان بیفتند، و نه از چشم نظام، جناح چپ همین است که هست. این لجوج‌های لانه‌کرده در چپ -که مستبدترینِ مستبدین هستند- خون به دل خاتمی و بهزاد نبوی کردند؛ و آقای خاتمی هم چون اساساً آسان‌گیر است و نبوی، معمولاً دوراندیش با دیدِ آرام، آنقدر رودربایستی کردند که لجاجت، چونان غده‌ی بدخیم می‌رفت تا همه‌ی وجود و تاروپودِ چپ را اشغال و سرطانی کند. حالا که آقای خاتمی -یکی از سرمایه‌ها و سردمدار چپ- فهمید کار از بیخ خراب است، دیروز علناً نامه زده، پرده‌برداشته و حرف از «تجدیدنظر» به میان آورده.

 

نیک می‌دانید اصطلاح تجدیدنظرطلبی، رِویزیونیسم (Revisionism) یک جنبش فکری مهم در غرب بوده است که نخستین بار «ادوارد برنشتاین» بر مارکسیسم ارتدوکس زد و به جای آن سوسیالیسم تکاملی را در آلمان بنا نهاد. و آقای خاتمی به نظرم به‌عمد واژه‌ی «تجدیدنظر» را در معنای اصلی آن، استخدام کرد. آیا خاتمی می‌تواند چپ را از چنبره‌ی آن عده لجوج که صدرِ چپ را اشغال کردند، بیرون ببرَد؟!

 

جواب به این پرسش محتاج متن دیگر است و من که نه هیچ تعلقی به جناح راست دارم و نه جناح چپ، بلکه همواره کوشیدم نگاه آزاد به مسائل ایران افکنم، به این پرسش می‌توانم به وسع خود پاسخ دهم اما آن را وامی‌گذارم. و می‌گذرم. فقط بگویم آقای خاتمی رسماً درین نامه گفت خود را ازین پس در کنار «رویش‌های جدید» قرار می‌دهد و این کُدرمز او بود. و کمترین اثرِ این حرکتِ «نوِ» خاتمی، اولاً بریدن از لجاجت و لجوج‌هاست، که چپ و به قول خودشان «اصلاح‌طلبان» را در انحصار خود به حصر مطلق درآوردند، و هم نقدشوندگی خودِ خاتمی است که رویش‌های جدید ازین حق برخوردار باشند وی را شفاف نقد کنند. و تجدیدنظرطلبی واقعی یعنی انشعابِ فکری در یک جریان فکری؛ وگرنه تجدیدنظر، صرفاً یک تعارف بیش نیست. پس؛ اگر خاتمی جدّی باشد، به نظر من در واقع می‌خواهد در بستر «نظریه‌ی فاجعه»، از چپ دفعِ مصیبت کند و راهِ نو دراندازد. می‌تواند یا نه؟ بحثش جداست. بگذرم.

 

( ۱۴۰۰ / ۴ / ۳)

بازفهمیِ فهمِ باز

 

به نام خدا. سلام.

 

آن یار که بی‌نظیر و بی‌مانند است

عقل و دل و جان به عشق او در بند است

در یک نظر از مقام عالی جان را

بر خاک نشاند و جان بدین خرسند است

 

(رباعی شماره‌ی ۴۴ سلمان ساوجی)

 

آیا نکته هم باید گفت با این‌که رباعی بالا، کاملاً معلوم است که چه می‌گوید؟ یارِ بی‌نظیر، چونان باری‌تعالی است که وقتی یک نظر به عاشقِ خود افکنَد، وی را به خاکِ خضوع و خشوع می‌نشانَد و عقل و قلبش را به تسخیر می‌کشانَد؛ مانند جانِ خاکسار که حتی به خاک‌شدنِ خود خرسند است، چون دل، تسلیم یار است و جان، انیسِ خاکِ.

 

من در اشعار شُعرا، فهمِ خودم را آزاد می‌گذارم و بر سرِ ذهنم اَفسار نمی‌زنم که شعر را «بسته» بفهمد و مرسوم؛ نه، نه، شعر را باید «باز» فهمید، و به وجه «بازفهم» با او روبرو شد. و لذاست که هرچه از شعر فهمیدم، در لوح ذهنم ثبت می‌کنم. پس اگر برداشت من از شعرها اشتباه بود، خودِ خواننده در خواندن و فهمیدن، از اشتباه من جسورانه عبور کند و به فهم خود، غرور ورزد.

 

اشاره: سلمان ساوجی شاعر قرن ۸ هجری‌ست؛ اهل ساوه، که در ۷۷۸ هجری درگذشت. صاحب دیوان بود با اشعار فراوان، مثل مثنوی «جمشید و خورشید» که با این بیت شگفت‌انگیز در مناجات با خدا آغاز می‌شود:

 

الهی پرده پندار بگشای

درِ گنجینه اسرار بگشای

 

تسلیت به حاج سید احمدآقا و بستگان

( ۱۴۰۰ / ۴ / ۳)

به نام خدا. با سلام و نهایت ادب و ارادت. مصیبت رحلت مادر -که از سادات شریف بود- بر آن دوست اهل دل، استاد فاضل، صاحب سبک در هنر، دانش‌آموخته‌ی علوم سیاسی دانشگاه، جناب حجت‌الاسلام سید احمدآقا شفیعی دارابی مدیر محترم حوزه‌ی علمیه‌ی مصطفی‌خان ساری که مدرسه‌ی فکرت به حضورش درین صحن افتخار دارد، و نیز بر تمامی بستگان نسبی و سببی تسلیت و تعزیت باد.

 

امید است شکیبایی و بردباری خاندان مکرم مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی (از بزرگان باافتخار داراب‌کلا که آوازه‌ای بلند در ساری و مازندران داشت) از دردِ دوری مادر، به لطف حضرت باری‌تعالی فراهم گردد.

با احترام و اِکرام

ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

پاسخ:

نظر و آرزو:

سلام. آرزوی بلند می‌کنم برای شما و همه‌ی اعضایی که مادر و پدر و یا عزیزی از عزیزان خود را طی امسال و سال‌های گذشته و سالیان دور از دست داده‌اید، دیگر پس از این غمِ سنگینِ درد دوری‌ها و فراق‌ها و جدایی‌ها، هیچ مصیبتی سخت و اندوه‌بار را لمس نکنید و به سوگ هیچ درد جانکاهی ننشینید و دیگر روزی نیاید که اشکی برای هیچ فردی از خاندان خود ریزید و ان‌شاءالله همه‌ی اشک‌های باقیِ عمرتان، فقط برای سوگواری مصائب ظهر و عصر عاشورا برای حضرت سیدالشهداء (ع) و دردهای اسارت زینب عظما (س) باشد؛ که در بینش متعالی الهی، از بالاترین عبادت است. از خدا می‌خواهم «نیِ» نیستانِ اعضای این صحن و شما، دیگر به دردِ «مرگ» و «موت» و «خاکسپاری» هیچ عزیزی به «ناله» نیاید. نیِ نیستان‌تان چونان نیِ مولوی از عرفانِ «جدایی» حکایت کند و از ناجدایی عرفان از عارفان.

 

افزون بر آرزو، سپاس می‌گزارم به عنایت و محبت دائمی شما؛ که همگان بهتر از بنده می‌دانند همواره محبت‌های مخلصانه، پشتوانه‌ی محکمی در پرونده‌ی رفاقت بوده است و ورق‌های رفاقت هم با همین اخلاص‌ها شیرازه می‌شود و مستحکم. اساساً درک این فرمول آسان است که اساس زندگی به خشتِ محبت بنا می‌شود و کتابِ دوستی به خشت اخلاص، جلد. امید است همه‌ی اعضای اینجا، در تراز خود، جلد رُفقای خود باشند و شیرازه‌یِ صحًافی و صحّت و صحبت هم.

 

بگذرم. زیاد گفتم. بهتر است جمله‌ام را جمع کنم: خدایا آلامِ این جمع را جمع‌آوری کن و به جای آن در قلوب‌شان شمعِ شادی روشن کن و بذر نشاط، نشاء، تا کشتزارشان به انبوهِ برکت و رویش، سبزستان شود.

 

( ۱۴۰۰ / ۴ / ۴ )

مارِشک و کتابخانه‌ی خورجین الاغ

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. مارِشک از «بِکرترین» روستاهای خراسان رضوی‌ست؛ در ٧۵ کیلومتری شمال غربی مشهد، سمت کلات. چرا می‌خواهم ازین روستا بگویم؟ علت، در آخر متن معلوم می‌گردد. ابتدا اطلاعاتم از روستا:

 

مارِشک ٣٠٠ خانوار دارد. جایی‌ست دیدنی، در دل رشته‌کوه «هزارمسجد». رفتن به مارشک از مشهد، به دو راه ممکن است: یکی از سمت بولوار ٢٢ بهمن و جاده‌ی کلات و دیگری از سمت بولوار «شاهنامه» سه‌راه فردوسی و از کنار آرامگاه فردوسی در جاده‌ی آرد رضوی تا به مارِشک؛ روستایی طبقاتی در دل درّه‌ای سرسبز، پر از «نعنا و گزنه» و علف، با خانه‌هایی که مانند کردستان، حیاط هر کدام، بام خانه‌ی دیگری‌ست. حالا رسیدیم به آخر متن و کم‌کم علت کشف می‌شود؛ آری ویژگی مردم مارِشک مطالعه‌ی کتاب و روزنامه‌خوانی است.

 

آقای «سید حمید اسعد فیض» مدیر مدرسه‌ی روستا «در طول ١٣ سال» زندگی در مارِشک، ابتکار جالبی صورت داد؛ یعنی کتابخانه‌ی سیّار روی خورجین الاغ ایجاد کرد که کتاب را در فصل‌های برفی و سرد سال، به درِ خانه‌ها می‌برَد تا مردم -خصوصاً خانم‌های خانه- از مطالعه‌ی کتاب باز نمانند. عکسِ کتابخانه‌ی سیّار روی خورجین الاغ هم -که از روی مستند انداختم- چنان دیدن دارد، که اثرش حتی از متنم هم، پیشی جسته است.

 

راستی! کتاب می‌خوانید؟ یا فضای مجازی مُخلّ است؟! و فضای حقیقی مُخل‌تر!! بگذرم. ولی کتاب بخوان؛ دیدی که مارشکِ مشهد به مدد الاغ، این حیوان بارکش بردبار، دست از کتاب نمی‌کشد و معیشت سخت خویش را، برای نخواندن بهانه نمی‌سازد. خورجین را کتابخانه می‌سازد و مدیر مدرسه‌ی محلش را سرکتابدار. خدا نگه‌دار. متن کامل در وبلاگم «قلم دامنه دوم»: (اینجا)

 

۱۴۰۰ / ۴ / ۵

جرعه‌ای از تفسیر نوین

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. سبحان و سباحت یعنی دوری. مثلاً عرب به حرکت سریع ستارگان، تندروی اسب، شناوری کشتی از ساحل و نیز دورشدن کشتی از لنگر سباحت می‌گوید؛ چون از محل خود دور می‌شوند. بنابرین، تسبیح خداوند یعنی دورساختنِ او از هر نقص. پس به یک عبارت: سبحان‌الله یعنی دورکردنِ هر گونه نقصان از خدا.

 

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى. منزّه‌دار (=به پاکی یاد کن، دور بدار از نقص و عیب) پروردگارِ والا مقامِ خود را. (آیه‌ی ۱ سوره‌ی اَعلیٰ)

 

بحث تکمیلی: مرحوم محمد عبده در تفسیر «المنار» خود می‌گوید وقتی خدا را در قلب و اعتقاد، تسبیح می‌کنیم خودِ خدا را تسبیح کرده‌ایم، اما اگر بر زبان جاری کنیم، اسمِ او را تسبیح گفته‌ایم. به گفته‌ی «ابن قیم» در «بدایع‌الفوائد»، هیچ نحوی و عربی نگفته است اسم عینِ مُسمّیٰ است.

 

من درین بحث از اثر زیبای «تفسیر نوین» مرحوم استاد محمدتقی شریعتی -پدر زنده‌یاد علی شریعتی- مدد گرفتم. در صورت دسترسی به اثر، صفحات ۱۴۱ و ۱۴۲، این بحث آمده است.

 

۱۴۰۰ / ۴ / ۶

سیری به سیره‌ی علمی یک «نمونه»

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. چندی پیش از کتابخانه‌ی سیّار روی الاغ در روستای مارِشک مشهد نوشتم، اینک خواستم گریزی بزنم به سیره‌ی علمیِ کسی که درین باب، برجسته و زبانزد همه است و ازقضا، مشهدی هم هست.

 

مگر به‌درستی و به‌تأکید نیامده که رسول خدا (ص) و یا امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: "قَیِّدُوا العِلْمَ بالکِتَابَةِ"؟! با نگارش، دانش را در بندِ خویش کشید. چه آن‌که:"«اَلعِلمُ وَحشی مَن تَرَکَ یَمشی» که علم مثلِ یک وحشی است که به محضِ این که کسی رهایش کرد، فرار می‌کند."

 

پس، دیر بجنبیم دیری نخواهد پایید که می‌بینیم عمری از ما به‌سهولت و زودگذر، گذشته و تمام جوانیِ و توانِ فکری و انرژی نشاط ما رو پایان نهاده و نزدیک است که هر شب خوابِ کرباس و کفن! ببینیم و آنجاست که به‌تشویش، افسوس در ما تجمّع می‌کند، چونان آب در ریه! که چرا گذاشتم عمرمان بگذرد؛ بی‌کتاب، بی‌فکر، بی‌مطالعه، بی‌یادداشت‌وفکرت. و آنگاست که دیگر سودی نمی‌بخشد که ریه‌ی‌مان چرا تنفس نزد! مگر نیاموخته بودیم: «دانش بیاموزید، ولو در چین»؟! که نماد مسافت زیاد بود.

 

حتی درین روزگار هم -که دست ما از حضور امام غائبِ منتظر (ع) کوتاه است- هستند دانشمندان و اندیشمندانی که رفتار و حرکت علمی‌شان در مردم انگیزه می‌آفریند؛ مثل پرفسوران: مرحوم حسابی و آقای سمیعی. مانند علامه‌ها: مرحوم طباطبایی و آقای حسن حسن‌زاده آملی. برای یک نمونه‌ی یقینی، سیره‌ی علمی رهبری، محل توجه‌ی عام و خاص شد که ایشان با این سنّ‌وسال‌شان، در کتاب‌خواندن از همه جُلوَند. خودشان پیشتاز توصیه‌ای‌اند که در باب کتاب، بارها انگشت اشارت کرده‌اند: «سلامت فکری را با کتاب‌خوانی تأمین کنید» و نیز: «کتابخوانی باید در جامعه ترویج شود.»

 

یادم به چالوس رفت، سال ۶۲ یا ۶۳ که من نزدیک دو سالی آنجا یعنی در «منطقه‌ی ۳» بودم. دو روحانی‌یی خوش‌ذوق و متوسط، گاه‌به‌گاه برای‌مان تدریس می‌کردند؛ یکی سیّد بود به اسم آقای مطهری و دیگری شیخ، به نام آقای باقریان. آنجا بود که از زبان این دو -که از قضا خود هم دفتر یادداشت در دست داشتند- این روایت را یاد گرفته بودم که معصوم (ع) تأکید فرمود علم را به وسیله‌ی نوشتن و یادداشت، زنجیر کنید تا از شما نگریزد.

 

اتفاقاً با رفقا که مشهد بودیم در حلقه‌ای که شکل می‌دادیم (چه در هتل، چه در محل نشست همیشگی‌مان در دارالزهد آینه‌ی حرم) همین حرف‌ها در میانه‌ی بحث‌ها، به میان می‌آمد که به این سیره‌ی علمیِ رهبری در مطالعه‌ی آثار و نگاه‌کردن فیلم‌ها، باید غبطه خورد که برترین کتاب‌خوان کشور است؛ حرفه‌ای، ریزبین، مسلط، و به‌روز. تا آن حد پرحوصله، که به آثار همگان -حتی نشر کلاسیک جهان- آگاهی دارد. بی‌نظیر است در کتاب. حتی در دیدن فیلم‌های مطرح. به قول یکی از جمع آن حلقه: واقعاً آقای خامنه‌ای چه وقتی هم می‌گذارَد و ماها خیلی عقبیم. بگذرم. آری؛ بیابیم و بیاموزیم.

 

پاسخ:

سلام. پگاه به خیر. همه‌ی قسمت‌ها را گوش فرادادم. از نظر من،

 

۱. آن نقص‌های فیلم‌برداری قبلی، مرتفع شد.

۲. بین دو سمت پشت شما قرینه وجود داشت، دو قفسه‌ی کتاب در دو سمت سر شما.

۳. لوکیشن خوبی انتخاب شد؛ قفسه‌ی کتاب و کتابخانه با چیدمان منظم.

۴. لباس شما اتوکشیده و چهره‌ی شما هم بسیار آراسته بود. به‌طوری‌که به زبان قشنگ محلی: حموم‌بورده را موندسّی.

۵. پیام‌ها در دقیقه‌ی کوتاه رسانده می‌شد. و این امتیاز جالبی‌ست.

۶. مهربان و با وجه گشوده با مخاطب حرف می‌زدی.

۷. صوت فیلم، خش نداشت. شبیه استریو و شنیدنی شد.

۸. موضوعات مهم مطرح گردید.

من بهره بردم. از شما و خانم محترم‌تان ممنونم. افتخار هم کردم شدیداً. محفوظ و در پناه خداوند یکتا باشید. درود وافر.

 

۱۴۰۰ / ۴ / ۷

شلیک سوی سرمایه‌ی بی‌همتا

 

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. در کتاب «بایدها و نبایدها» اثر شهید مظلوم بهشتی، نکته‌ای مهم آمده است که در سالگرد شهادت آن وارسته‌انسانِ آُسوه، به‌طور خلاصه و به‌عصاره، مطرح می‌کنم: ایشان بر این نظر بود که در تزاحم‌ها و تصمیم بر سرِ چندراهی‌ها، «رهبری» اهمیت و نقش دارد. از نظر ایشان -در صفحه‌ی ۱۲۹ کتاب- رهبری نیز در چنین وضعی، باید دارای شرائطِ ویژه باشد، مانند: «دیدِ بالا، دیدِ محیط، آگاه به زیر و زبَر، مسلط به مُوازنه، مصلحت‌شناس، مُنکَردان، حسابگر، آینده‌نگر.»

 

بی‌تردید شهید بهشتی سرمایه‌ی بی‌همتای ایران و انقلاب بود؛ که هم اسیر کینه‌توزی‌های یک سری روحانیون مردد و بدخواه، واقع شده بود و هم مورد خشم قیام‌کنندگانِ مسلحانه‌ی فرقه‌ی تروریست رجوی، که ۷ تیر شصت این سرمایه‌ی بلندنظر و مداراگر به همراه ۷۲ تن، به تیرِ ترور آن گروه منحرف و خشونت‌طلب، غرقه در خون شد و ایران به حضورش محروم.

 

این‌که بهشتی در بیان امام، «مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود» حاکی از همین خشم و کینه‌ی دوگانه بود؛ کینه‌توزی‌های کور آن دسته روحانیون و خشم کور فرقه‌ی استحاله‌شده‌ی سازمان منافقینِ رجوی که کورکورانه به اندیشمندان و دانشمندان این «مرز پرگهر» شلیک می‌کرد؛ حتی کار کنار صدام را پیگر.

 

 

۸ / ۴ / ۱۴۰۰

دو خبر از علامه حکیمی و آقای رئیسی

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. دیروز ( ۷ تیر ۱۴۰۰ که تصویر مستند شد) حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی یک «خدا قوّتِ» جانانه از رهبری گرفت. چرا؟ به روایت و گواهی و تصدیق رهبری بدین خاطر: «ایشان در این دو سال و چند ماهی که مسئولیت قوه‌ی قضائیه را داشتند حقاً زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای خوبی انجام گرفت در این قوه و حرکت جناب آقای رئیسی در قوه‌ی قضائیه مصداق همان چیزی بود که ما همیشه تکرار میکنیم؛ [یعنی] حرکت جهادی، حرکت جهادی؛ یعنی جدی، شبانه‌روزی، پرتلاش، پرانگیزه.» (منبع)

 

(روزنامه‌های اعتماد . سه‌شنبه، ۸ تیر ۱۴۰۰)


اما آیا در قوه‌ی بعدی هم، «خدا قوّت» می‌گیرد آقای رئیسی؟! شخصاً برای کیان ایران و تقویت حسَنات جمهوری اسلامی ایران و کشف و بروز لیاقت شخص وی نزد خلق، دوست دارم آقای رئیسی در خدمت به ملت و کشور، توفیق و پیشرفت یاید. زیرا به این آئینِ اقبال لاهوری علاقه دارم که:

 

آدمیّت احترامِ آدمی
باخبر شو از مقامِ آدمی

 

اما بعد؛ صحنه‌ی سیاست -به‌ویژه‌ی سیاست لرزان در ایران- عرصه‌ی احتمالات هم هست. اندک‌شناختم از جناب رئیسی، نشان می‌دهد افکار و اخلاق و رفتار رئیسی «فرق» دارد، بنابرین، ممکن است تندروهای راست، کم‌کم با او زاویه بگیرند و حتی دور نباشد که به‌یک‌باره نسبت به وی گرد‌وخاکی با غبار و تیرگی بالا بپا کنند. گرچه باید انتظار داشت ایشان در کار خدمت به خلق به بن‌بست نرسند و توفیق بیابند.



حالا وقتش است بروم روی بحث بعدی: دیروز علاوه بر خبر بالا، این خبر هم (که تصویر مستند شد) برای اهل خرَد و عقل و شرع، مهم بود که علامه محمدرضا حکیمی،  اندیشمند ستُرگ الهی و وصیّ‌ی علی شریعتی بر اثر سرایتِ ویروس مرموز، در بیمارستان بستری شد. (منبع) ضمن آرزوی شفا برای آن مرد ساده‌زیستِ علوی‌منش، سزاست یک سخن از بستر بحث‌های بنیادی ایشان از اسلام -که در دفتر یادداشت‌های سال‌های گذشته‌ام نوشته‌ام- به میان آورَم. من پیش ازین، سال پیش «راه خورشیدی» را در همین صحن و سایتم معرفی کرده بودم؛ کتابی که «راه‌نامه»‌ی علامه حکیمی‌ست. در صفحه‌ی ۱۱۱ این اثر جملاتی تکان‌دهنده است که خلاصه‌اش این است:

«آنچه موجب تأسف است... اسلام، متّهم به دفاع از بازار و سرمایه‌داری و فئودالیسم بود... باری، در آن روزگار، اسلام آیینِ درگیر شمرده نمی‌شد، دینِ سر به زیر پنداشته می‌شد... اسلام در حوزه‌ی اقتصاد غایب بود و در عرصه‌ی سیاست، ساکت و قاعد. [اما] در مقابل، مارکسیسم در همه‌ی عرصه‌ها، حاضر و دارای برنامه بود و با صدای بلند و پابرجا می‌گفت: حاضر ! ... . دادِ اسلامِ عدل و داد، داده نمی‌شود، ناله بر اسلامِ نُدبه و ناله زده می‌شود.»

استاد حکیمی پنج صفحه بعد، در همین «راه خورشید» جمله‌اش را با سخنی از مرحوم علی شریعتی در کتابش «مذهب علیه‌ی مذهب» این‌گونه جمع می‌کند: «در اسلام راه خدا از میان مردم می‌گذرَد و سبیل‌الله همان سبیل‌النّاس است.»


نکته‌: من معتقدم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- با قائل‌شدن به نقش بنیادی مردم، اسلامِ (به قولِ علامه حکیمی) «قاعد» (=نشسته، نظاره‌گر، ساکت، غایب) را به مقامِ اصیل و نابِ خودش یعنی اسلامِ «قائد» (=رهبری‌کننده، هدایتگر، درگیر، حامیِ ستمدیدگان، هادیِ ملل، حاضر) بازگرداندند. آیا دست‌اندرکاران نظام در سایه‌ی صلاحدیدِ رهبری، از «قائد»بودنِ اسلام، می‌توانند محافظت کنند؟! نمی‌دانم! و بگذرم! اما ان‌شاءالله بتوانند. درود بر آن امامِ مستضعفان، ارمغان‌آورِ محرومان، اندیشمندان و ستمدیدگان جهان.

 

۹ / ۴ / ۱۴۰۰
ندا آمد: بالاتر! بالاتر!

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. در کتاب «قلندر و قلعه» نوشته‌ی سید یحیی یثربی، داستان دلکشِ زندگی شیخ اشراق حکیم شیخ شهاب‌الدین یحیی سُهروردی به‌زیبایی آمده است. در صفحه‌ی ۲۳۵ آن از زبان شیخ اشراق این نکته‌ی عرفانی آمده است:

از صخره شدم بالا،
در هر گام، دنیایی تنهاتر! زیباتر!
و ندا آمد: بالاتر! بالاتر!

 

متن و عکس در این پست دامنه:

یازده کتاب؛ یازده نکته

 

۱۰ / ۴ / ۱۴۰۰

گذری برین شیوه‌ی مرضیّه‌ی رئیسی

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. سلام. همین‌که این فکر در ذهن حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی جرقه زد (تصویر مستند شد) که شش نامزد دیگر را برای رایزنی یا هر مشورت دیگری، کنار خود لحظاتی بنشانَد، رفتاری پسندیده و دست‌کم در ظاهر امر حاکی از شکل نوین مدیریت اوست. بالاتر و انسانی‌تر این‌که از یک شهروند منتقد که در جرگه‌ی «ملی-مذهبی»هاست و حتی گویا حبس‌کشیده‌ی بحران ۸۸ نیز هست، دعوت کرده است که اگر نظر و دیدگاهی دارد، دریغ نورزد؛ کیست که نداند آقای احمد زیدآبادی چه نگاه و دیدگاهی دارد؛ او با آن‌که گاه در کنار پرداخت به موضوعات، نسبت به کشور موضع هم دارد، اما تلفن همراهش زنگ می‌خورَد و از سوی دفتر آقای رئیسی دعوت می‌شود تا کاوش‌ها و تراوش‌ها را در اختیار آقای رئیسی گذارَد. من به این رفتار -که شاید بدبین‌ها آن را دکّان و یا هر چیز دیگر بپندارند- به دیده‌ی تحسین و آفرین می‌نگرم.

 

حقیقتاً جامعه‌ی خردمند و دین‌پرور -که نیازمند حاکمانی (=خوانده شود: خادمانی) خردمند و دین‌ورز است- به این کردار خیره می‌شود و به آن نمره‌ی رضایت و خشنودی می‌دهد.

 

امید است دست اهریمن، همواره از خیال تصرف به حریم ایران، مشمولِ «تَبّت یَدا» گردد و پای آنان در سیم‌خاردار تنومند مقاومت گیر افتد و در گِل و گرداب از نوعِ نوید طوفان طبس فرو روَد. و نیز امید و طلب که معیشت مردم به حرکت جهادی و تحرک میدانی و جَست‌وخیز ارادی و پرهیز از نگاه جناح‌زدگی، اگر از بُغرنجی، خلاصِ خلاص اگر نگردد، دست‌کم، کم و کمتر شود تا شکاف شدید فقر و غنا بیش ازین بر صورت اراده‌ی پولادین ملت خراش و خش نیندازد.

 

نکته‌ی کشکولی: کیهان در عصر رئیسی لابد «کیوان» می‌شود! می‌دانید که کیوان -یا همان زُحل- انباشتی از گلوله‌های گازی‌ست؛ و پُر از آشفتگی.

 

پاسخ:

استاد شاکر سلام


توضیحات شما بر مطلب این عالم ربانی، برایم مفید و جالب بود. جالب‌تر این‌که سر قبرش در گوشه‌ی اول چهارمردان و اول مرعشی ارم، بارها فاتحه خواندم و حتی می‌دانستم که با صاحبِ «گوهر مراد» مرحوم عبدالرزاق لاهیجی نسبت دارد، اما نمی‌دانستم پسرش است و نیز نمی‌دانستم با حکیم متأله مرحوم ملاصدرا هم چنین نسبتی دارد. متشکرم از جنابان حجج اسلام: عزیزی و شاکر که این اطلاعات ارزنده را روانه‌ی صحن نغمه کردند. خدا خیرتان دهاد.


نظر:

شاعر محترم آقای شفیعی مازندرانی
با سلام و احترام. این دو بیت ۴ و ۱۰ درخشنده‌تر از ابیات دیگر بود؛ خوش‌ساخت و با مضامین عالی:

عقل بشری بسی حقیقت‌بین است
شرط آن‌که اسیر نفس رسوا نبود

و...

بر گو تو شفیعی که همه رهگذریم 
خوشبخت کسی که اهل دنیا نبود

 

ما در گروه کمین بودیم، ولی آن‌ها...

(۱۱ / ۴ / ۱۴۰۰)

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آن‌هم در قله‌ها و شیارها و شکاف‌های دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخی‌های ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شب‌های تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیده‌ی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین کمتر- فراوان‌فراوان بودند که خواب و خیال و خوشی را از خود دور کرده و ۱۰۰۰ کیلومتر به آن‌سوتر فراجسته و از مرز و مردم به دفاع برخاسته بودند.

 

حال وسط کار و کارزار، ناباورانه می‌شنوی یک جوان که خود را مدتی «آدم درسته» جا زده و به مسجد «ملا اسماعیل» یزد نفوذ کرده، یکی از نازنین‌ترین روحانی این مرزوبوم را در محراب نماز، آن هم روز ۱۰ رمضان با دهن روزه در ۱۱ تیر ۶۱، به حکم یک جرثومه -که سرکرده‌ی بدنامِ فاسدِ سازمان ترور است- ترور و غرقه در خون می‌کند؛ همان وارسته‌ی پرهیزگاری که پیش‌تر از ترورش گفته بود: «به فرض آن‌که مرا ترور کردید چه می‌شود؟ مرغابی را از آب می‌ترسانید؟!» (منبع)

 

شهید آیت‌الله صدوقی

 

من و مانند من، خیلی این عالِم مردم‌دوست را دوست می‌داشتیم؛ شهید صدوقی را می‌گویم. کسی که، استادمرتضی مطهری، شهید قدوسی و محمدتقی جعفری پیش او درس خواندند. کسی که، در سیرت و صورت واقعاً روحانی و معنوی بود و رازونیاز خالصانه، خصلت شبانه‌ی وی. کسی که، حقیقتاً او میان مردم، و مردم میان او در رفت و آمدِ مدام بودند؛ آن‌قدر هم خدوم و محبوب، که ۱۸ مسجد ساخت، ۱۹ مدرسه‌ تأسیس کرد، چندین سازمان خیریه و بیمارستان و هزاران خدمات عمومی بزرگ بنیاد نهاد. هم او که، برای سوادِ عالمانه‌ی خواهران «مکتبة‌الزهراء» را بنا کرد و جوانان را در «گروه فرهنگ علوی» به دانش و ارزش، خوی و خویشاندوی و آشتی و اُنس داد.

 

ما کمین می‌رفتیم تا خونِ مردمِ مستضعف مرز، به دست صدام و گروهک‌های سرافکن و پیکارجو نریزد، اینان کمین می‌کردند بهترین روحانیان و برترین ملجاء معنوی مردم را به خون غرقه کنند. در واقع آنان، مردم را جریمه می‌کردند و به خیال خود توبیخ! زیرا با ترور دهشتناکِ خوبان، دست مردم از دسترسی به سرمایه‌های مذهبی و معنوی قطع می‌کردند.

 

صدوقی، آیت‌الله‌ی نمونه‌ی واقعی بود؛ در علم، در مبارزه، در خدمت به خلق، در بناکردن تأسیسات عام‌المنفعه، در اخلاق کریمه و در هم‌پیوندی زیبا و راستین و درستِ دیانت و سیاست.

 

آری؛ ما در گروه کمین بودیم تا مرز و مرکز و ملت در کمین و کمند نیفتد، اما آن مردِ خوشنام ایران در محراب نماز در کمینِ بَرده‌های رجوی افتاد تا نانجیبانه پیکر نجیب‌ترین شیخِ یزد و ایران را در خونش، سرخ کند و خطِ قرمز مردم را نادیده بینگارَد؛ چه اِنگاره (=پندار و وَهم) کریه‌یی. صدوقی دوست‌داشتنی بوده و هست؛ چون صالح و صادق و صدوق بود. صالح و صادق هم، همآره جاوید است و خالد؛ پایدار و پاینده.

 

متن آقای خلیل شاه‌علی در مدرسه فکرت:

(۱۱ / ۴ / ۱۴۰۰)

 

سلام و عرض ادب به خدمت بسیجیان عزیز و اعضای محترم شورا پایگاه و علی الخصوص بزرگان مجلس. بنده پیشنهادی دارم مبنی بر تشکیل یک گروه و تشکل مجازی  برای پویایی  فکری جمع بسیجیان و حتی فراتر از جمع بسیجیان. آحاد مرد از جمله جامعه مذهبی و انقلابی. تشکلی که بشه در اون بحث های مفید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و مسائل روز جامعه و مخصوصا محل، داشته باشیم  و مهم تر از همه اعضا تضارب آرا داشته باشند و به یک نتیجه خوب و کارا برسیم برای جهش در همه جهات. یک چیزی تو مایه های مدرسه فکرت که بنده از اعضای اولیه بودم، که در ابتدا خیلی مفید بود. ولی رفته رفته به حاشیه رفت و دچار ناهنجاری و مشکلاتی شده بود.  از حال الان اون گروه خبری ندارم. همچنین شبیه گروه چشمه سار که یه جمع نخبگانی 80 درصد هست که بحث های مفیدی در اون انجام میشه. طوری که هرکسی میتونه حرفای خودشو بدون روتوش بزنه. کمترین نتیجه همچنین گروه ها و جمع هایی پویایی فکری و اضافه شدن اطلاعت میشه.

 

نامه‌ای که از شهید مهدی نوروزی باز کردم

(۱۳ / ۴ / ۱۴۰۰)

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جناب استاد حجت‌الاسلام شاکر از حضّار محترم تالار «نغمه» خواسته بودند دست به بازکردن یکی از لینک‌ها (=پیوندها) در یکی از پست‌های ارسالی‌شان بزنند. بنده هم صبح امروز، به امرشان دست به انتخاب زدم، به نیت نام مقدس امام هشتم (ع) عدد ۸ را برگزیدم. نامه‌ی شهید نوروزی آمد، مدافع حریم حُرم و حرَم سامرا که تأکید گذاشت بر تنها نگذاشتنِ «آقا» با قید «در هیچ شرائط». عکسش را هم مستند کردم در زیر:

 

شهید مهدی نوروزی

 

برادرم شاکر طاهر خوش، بنده سال‌ها پیش هم، وقتی آثار گرانسنگ دو بزرگ‌دانشمند، شهید مطهری و علی شریعتی را همزمان می‌خواندم بر اهمیت دو مفهوم بنیادی شیعه پی بردم، مفهوم زیبای «انتظار» را در آثار استاد مطهری و مفهوم غنی‌ی «امت و امامت» را در آثار مرحوم شریعتی. اینک این شهید عزیز مشهور به شیر سامرا «مهدی نوروزی» هم، از قضا بر مفهوم «آقا» دقت و دعوت داده است که این واژه‌ی برخاسته از فرهنگ حوزه، علاوه بر قرائتِ سیاسی دینی و عظیم «وِلا»، بارِ عاطفی‌ی قرابت با «رهبر جامعه» و دوستی و «وَلا»ی متقابل را نیز با خود حمل می‌کند.

 

نسل هم‌عصر من، مدیون امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- است، که «آقایی» را به این کشور بازگردانده و «نوکری» شاه و رژیم منحطش را در زباله‌دان انداخته و تالی‌تلوِّ امام هم فرموده: «این انقلاب، بی نامِ خمینی در هیچ کجای جهان شناخته‌شده نیست.»

 

امروزه اگر کسی زندگی رستگارانه و سعادت‌بار می‌خواهد، سرباز شهید قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی تمام‌عیار برای چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن است. زیرا حاج قاسم آن نیایش مشهور علی شریعتی را به وجه نیکوتر، به بار نشاند که سالیان دور دکتر سروده بود: «خدایا: "چگونه‌زیستن" را تو به من بیاموز، "چگونه‌مردن" را خود خواهم آموخت.» (منبع)

 

آری؛ رفتار و افکار قاسم سلیمانی به همین علت مکتب شد. چراکه خود هم تبعیتِ صادقانه داشت از مقام معظم «رهبر» و هم خود تفکر خردمندانه داشت در مسیر معظمِ راهبُرد و راهبَر.

 

با سپاس. دامنه. قم. (۱۳ / ۴ / ۱۴۰۰)

 

۱۵ / ۴ / ۱۴۰۰
آیا این تعریف بود از اژه‌ای؟!


به نام خدا. سلام. در حالی که داغیِ خبر داغ‌بودن ۵۰ درجه‌ای گرگان و قطع برق طویلِ آن، خبرِ داغ ۱۴ تیر ۱۴۰۰ استان گلستان بود، اما روایت وصفی رئیس‌دفتر رهبری حجت‌الاسلام آقای محمدی گلپایگانی از حجت‌الاسلام آقای محسنی اژه‌ای -رئیس جدید قوه‌ی قضا- دست‌کم برای من، داغی‌یی داغ بر پیکرِ خبر گرمای گرگان بود.

 

او چنین گفته بود در این (منبع) : «صحبت در مورد آقای محسنی اژه‌ای زیره به کرمان بردن است. اژه‌ای همواره در مسئولیت‌های مختلف حاضر بوده است، از دادستانی تا وزارت اطلاعات پست داشته و‌ موفق بوده است. اژه‌ای دو ویژگی دارد؛ اول قاطعیت او‌ است... در دفتر مقام معظم رهبری بودیم فردی تخلف داشت و اژه‌ای چون ملاحظه‌کاری ندارد پس از خروج آن فرد، گفت اگر شما نبودید در گوشِ این فرد می‌زدم.» !!!

 

نکته، البته با اجازه از جناب گلپایگانی: من مانده‌ام که آیا این تعریف بود از اژه‌ای؟! آخه «کِشیده»؟! آن‌هم از اژه‌ای؟!! در گویش مازندرانی وقتی می‌خواهند شگفتیِ خود را از صحنه‌ای زنده بیان کنند، با لحن مُهیّج می‌گویند: وَتّه! وَتّه! سرتَپ تِه رِه بَن نَیره!

 

۱۶ - ۴ - ۱۴۰۰

سوراخ اول کمربند و ایضاً سوراخ آخر آن!

 

به نام خدا. سلام. در «دیده‌بان» دیدم، دیروز، که آقای حسین شریعتمداری در کیهان مثل همیشه‌اش کتابت کرده و گفته: «بعضی‌ها مثل سوراخ اول کمربندند، فایده‌ای ندارند ولی بالاخره هستند!» (منبع)

 

نکته: گویا او این طعنه‌ی کوبنده و در عین حال خنده‌دار را یک‌تنه در مصاف با آقای صادق زیباکلام ستون کرده. اما شاید یادش رفته بگوید سوراخ آخرِ کمربند هم نابکار! شده است؛ البته این یکی برای برخی دست‌اندرکاران! زیرا از بس «مرفّه و بی‌درد» و گویا گاهی شکم‌باره شدند، شکم نمی‌گذارد خارِ سگک به سوراخ آخر کمربند برسد!

 

آری؛ سوراخ اول کمربند و ایضاً سوراخ آخر آن! متنم تمام؛ اما اگر خود خواستید اشاره‌ی کشکولی‌ام را هم بخوانید، خود دانید.

 

اشاره‌ی کشکولی: آقای صادق زیباکلام هم -البته در سیاست- مانند همین آقای حسین شریعتمدار دَمدمی‌مزاج است؛ عرب می‌گوید: مُذبذب؛ مازنی می‌گوید: مِذبذبی. دمدمی‌مزاج هم مثلِ عینِ واژه‌اش، چندین چهره! دارد که اصلی‌اش این است روی حرفش ثبات ندارد. سایر معانی، مد نظرم ننیست.

 

۱۷ تیر ۱۴۰۰

​​​قلندر

 

به نام خدا. سلام. وقتی «قلندریّه در تاریخ» آقای محمدرضا شفیعی کدکنی را مجدد ورق می‌زدم، چشمم به یادداشت کوتاهم در کنارش افتاده که اردیبهشت ۹۸ نوشته‌ام:

 

اغلب، قلندر را شخص فرض می‌کرده و می‌کنند؛ مثل «رند»، «صوفی»، «عارف»؛ ولی قلندر اسم مکان است. مانند: میخانه، مسجد، مدرسه. ازین‌رو، به افرادِ آن مکان، قلندری می‌گفته‌اند. آئین قلندری یا قلندریّه از آئین‌های ایرانی‌گری اسرارآمیز بوده است که دخلی به بحث ندارد.

 

سلام جناب الله‌وردی

متنی تکان‌دهنده. و به نظرم مؤثر. ریشه‌ی حل این معضل به فرهنگ‌سازی بازمی‌گردد که ضعف درین فاز، عدیده است. متشکرم از متن مسئولانه نسبت به سیّاره‌ی زمین و ساکنان آن اعم از انسان، حیوان و جنبندگان.

 

نظر:

سلام. پس بنابراین جناب استاد احمدی در واقع گزاره‌ی سوم شما -آنجا که «گرچه....» نگاشتی- حاکی ازین است که شورای نگهبان خود متوجه نشد چنین قانونی خلاف «حقوق شهروندی» و حتی «حقوق اولیه و طبیعی» است؟!

 

دنباله:

سلام مجدد  جناب احمدی

شورای نگهبان سه شأن برای خود قائل است: تطبیق، تفسیر، نظارت. در بخش اول آیا اعضای آن نهاد تشخیص ندادند که قانون انتخابات خلاف است؟ من فکر کنم این نهاد چون یکدست متمایل به جناح راست است، نسبت به این‌گونه حقوق و ورود افراد به درون قدرت، تفسیر مضیّق دارد نه موسّع. نگاه من این است که آینده، این بحران جزو مطالبات اولیه‌ی مردم برای تغییر خواهد شد.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1871

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

شنبه ارديبهشت ۱۴۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

طبقه بندی موضوعی