دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظر
موضوع
بایگانی
پسندیده
۱۱شهریور

به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غم‌انگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پاره‌ای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود.

 

فیلمی از سینمای اصیل که با رفتن به سراغ زاغه‌نشین‌ها و اردوگاه‌ها، فلاکت شدید آنها در دنیای بی‌رحم اروپا و آمریکا و اساساً تمام جاها، بیننده را به اصالت (=ریشه و وارستگی) می‌برَد و دو ساعت میخکوب نگه می‌دارد؛ صحنه‌هایی که انسان را بی‌تاب، فکرش را درگیر و اندیشه‌اش پویا می‌کند که ای‌کاش لحظه‌ای بتوانَد دستِ «زَین» و «راحیل» زنِ فقیر مهاجر اتیوپیایی و فرزند خردسالش «یونس» را بگیرد تا زجر کمتری نصیب! ببرند و بیش ازین آسیب نخرند!

 

فیلم کَفَرناحوم (Capernaum)

 

من قصد شرح فیلم را ندارم زیرا شاید بی‌فایده باشد آن‌همه زخم و جراحت و البته واقعیت، نمادی از جهانِ بی‌دردِ امروز که با این فیلم بر روح هر دردمند آگاه منتقل می‌شود، با نوشتن حاصل شود.

 

همان‌طور که به من، از سوی یک دوست فرهیخته پیشنهاد شده این فیلم را ببینم، پیشنهاد دارم به دردمندان، که این فیلم را به تماشا بروند و حقیقت بشریت را -که گفته‌اند و شنیده‌ایم- همیشه تلخ است، ببینند.

 

اسم «زَین» را -که در لبنان رایج است- وقتی در فیلم شنیدم. یادِ شهید مهدی زین‌الدین افتادم که اصالت‌شان از لبنان است ولی در قم به اوج رسید و فرمانده سپاه علی‌بن ابی‌طالب شد و در جبهه، به کمالِ شهادت، نائل.

 

و اسم «کَفَرناحوم» را وقتی دیدم یاد روستای «کَفَرقاسم» فلسطین افتادم که ارتش رژیم اشغالگر قدس ده‌ها زن و کودک آنجا را در یک جنایت وحشتناک، قتل‌عام کرده بودند. بگذرم.

 

این فیلم اما دیدن دردِ دیگری به روی ما وا می‌کند که اگرچه عوامل فلاکت در آن جنبه‌های فکری، فرهنگی، اجتماعی و هنجاری و حتی برداشت‌های غلط مذهبی دارد ولی ریشه‌اش در سرنوشت شُومی‌ست که پدیده‌ای به اسم «اسرائیل» آن را موجب شده است و شاید روزی فرارسد که این غُدّه‌ی چرکین توسط جرّاحی‌های جریان مقاومت، از پیکر خاورمیانه کَنده شود.

 

صحنه‌هایی از «کَفَرناحوم» بیشتر فکر مرا به خود فراخوانده؛ این صحنه‌ها:

 

صحنه‌ی شوهردادنِِ اجباری سحر ۱۱ ساله خواهر «زَین» به صاحبخانه.

 

صحنه‌ی ساختن کالسکه با قابلامه‌ی کهنه برای یونس.

 

صحنه‌ی فروش یونس به ۵۰۰ دلار در بازار پنهان قاچاق کودک از سر فقر.

 

صحنه‌ی دزدیدن کیک تولد یونس توسط «راحیل» با جاسازی آن در کیسه‌زباله که کسی به دزدی‌اش پی نبَرد.

 

صحنه‌ی دیالوگی که می‌شنوی: یک بطری اسم دارد چطور شما هیچ اسم و شناسنامه و مدرکی ندارید!

 

صحنه‌ی اگر سوئد بریم راحت می‌شیم چون اونجا از تو نمی‌پرسند اهل کجایی؟!

 

صحنه‌ی دردناک کارکردنِ  «راحیل» زنِ اتیوپیایی در توالت عمومی «شهرِ بازی سَعد» که فرزند خردسالش «یونس» را در یکی از توالت‌ها می‌خواباند تا بتواند کارگری کند.

 

صحنه‌ی ربودن شیشه‌ی شیر توسط «زَین» از دهن یک کودک در گوشه‌ی یک بیغوله برای دادن غذا به یونس که از گرسنگی تلف نشود.

 

صحنه‌ی ... . بگذرم.

 

اصلاً، صاف بگویم، اساساً تمام فیلم، صحنه است برای دیدنِِ درد و درددیدن. اگر قبول داریم که از شناختِ درد نباید فرار کرد، پس این فیلم و آسیب را باید نگاه کرد و گریست و نگریست.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1677
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳۹۹/۰۶/۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

جهان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">