تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

۳۳۵ مطلب با موضوع «تریبون» ثبت شده است

سنت مراسم روز دهم محرم در داراب‌کلا

سنت مراسم روز دهم محرم در داراب‌کلا

به قلم دامنه : به نام خدا. شامل سه بخش زیر:

 

یکم. تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب تاسوعا

دوم: تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب عاشورا

سوم: پیرامون مراسم روز عاشورا در داراب‌کلا

 

یکم. تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب تاسوعا: شب تاسوعاست و گفتم عرضِ ادبی بکنم به ساحت حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام. ازین‌رو دقایق قبل، وصیت‌نامه‌اش را مطالعه کردم و متن زیر را نوشتم. در وصیت‌نامه‌ی امام حسین -علیه‌السلام- این فرازش درسی نهفته است که کمتر به آن توجه شده است؛ آنجا که نوشته‌اند:

 

«پـس... هر کس این [نهضت] را رد کند، صبر مى‌کنم تا خداوند بین من و این گروه قضاوت کند که او بهترین داوران است.»

 

نکته اینجاست که امام (ع) در برابر کسانی که حرکت آن حضرت را در ردِّ بیعت با خلیفه و سپس هجرت به کوفه مورد انتقاد قرار دادند و یا رد کردند، شکیبایی ورزیدند و در برابرشان صف‌آرایی نکردند بلکه صبورانه به راه اصلاحی خود ادامه دادند و تا روز عاشورا نیز از نجات و راهنمایی افرادی که بی‌شرمانه در مَصاف با ایشان قرار گرفته بودند، دست برنداشتند، زیرا تمام افکار و رفتار امام حسین (ع) جنبه‌ی انسان‌سازی داشت و رنگ توحیدی و مأموریتی الهی. این است که مکتب آن حضرت دانشگاه است و محل تحصیل.

 

بارها زیر منبرها شنیدم که شب تاسوعا سخت‌ترین شب‌ها بر امام حسین علیه السلام بود... پس این شب بزرگ را از دست نباید داد. خانه‌ها «تکیه» شده. دل‌‌ها هم به این تکیه‌ی نوین، تکیه داده. تاسوعا شب شناخت است. عاشورا شب وصال. ما بزرگ‌شده‌ی همین تاسوعاها هستیم. پرورش‌یافته‌ی عاشورا. این دو شب، دامنِ ماست.

 

وقتی پیامبر اسلام (ص) با آن مقام محمودش، افتخارش این است من از «حسین»ام، خود بیانگر مقام ویژه‌ی امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام از انسان هم یک رزمنده می‌سازد، هم یک سازنده. رزمنده برای روز فداکاری و دفاع. سازنده برای روز زندگی و زیستن. انسان حسینی این دو را باهم «جمع» دارد. باورهای ما برآمده از اعتقاد راسخ به مکتب حسین است. باوری که با هیچ خُلَل و فُرَج نابود نمی‌شود.

 

شاید خطا نباشد بالاترین سرمایه‌ی‌مان آن زنجیر و کفنی است که عاشورا به تن می‌کردیم. و این بُقچه هنور هم برترین یادگاری هر عزادار است. شرف و عزت در تاسوعا و عاشورا نقاشی شد و تابلویی برای زیستن شد.

 

ای خدای بی‌همتای یکتا که به ما زندگی بخشیدی، این زندگی ما را به رستگاری و ماندن در رکاب تاسوعا و عاشورا قرار ده و ما را هرگز از محرم نگُسل. محرم‌مان بخش معنوی زندگی‌مان بود. مدیون امام حسینیم. او که روح است در کالبدمان. وقتی شناخت به امام حسین علیه السلام دست بدهد، حتی نام امام حسین برای او ذکر مصیبت است و روضه.

 

یاد می‌کنم درین شب تاسوعا از همه‌ی روحانیون و ذاکرینی که سال‌ها با نواها و روضه‌های آنها تاسوعا را به عاشورا می‌بردیم و اینک در خاک آرمیده‌اند. درود می‌فرستم به همسنگران‌مان در دفاع مقدس و دل می‌سپارم به یوسف مزارمان. او که پیشقراول عزاداری‌ها بود و پیشتاز جبهه‌ها. تاسوعای امشب را نمی‌شود به سحر برد مگر آن‌که یاد کنم از شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی که چهچهه‌ی نوحه‌هایش دل می‌ربود از زنجیرزن و عزادار.

 

یاد می‌کنم از امام خمینی که با نام امام حسین علیه السلام نهضت را بپا کردند و حیات ما را به سمت دیانت و دانش و ارزش و آزادی هدایت فرمودند. همان امامی که زنده‌بودن اسلام را به برکت محرم می‌داند. روحت جاویدان ای امام.

 

شب‌های محرم شب‌های شناخت و عشق و بیداری بود. هر کسی در اولین فرصت به قرآن پناه برد، اگر آیه‌ی ۱۵ حجرات را مطالعه کند خوب است. یکی از بارزترین مصداق‌های آن آیه، امام حسین علیه السلام است. درود می‌فرستم به اهل قرآن و دوستداران مطالعه و تدبر در قرآن که فرهنگ و مکتب عاشورا، خود ساخته‌ی بی‌مانندی از قرآن است.

 

متن آیه و برگردان فارسی آیه‌ی ۱۵ حُجرات:

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.

 

مؤمنان (واقعی) تنها کسانی‌اند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده‌اند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند. آنان (بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند. [«لَمْ یَرْتَابُوا»: شک و تردید ننموده‌اند. گمان و دودلی به دل راه نداده‌اند.] ترجمه و توضیح از مرحوم مصطفی خرّمدل.

 

به یادها می‌آورم آن سال‌های محرم را که به روستاهای مجاور و همسایه دسته می‌بردیم. به لالیم، ماکران، اوسا و ساری. از میان آن‌ها هستند کسانی که شهید شدند. یادشان یاد باد درین شب تاسوعا. درود دارم به همه‌ی عزاداران درین شب تاسوعا به‌ویژه به آنانی که خانواده‌ی شهیدند که اگر نثار خون آنان در برابر دست‌درازی‌های دشمن زبون نبود، این انقلاب و مردم با بیشترین تهاجم و اشغال وطن مواجه می‌شدند.

 

دوم: تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب عاشورا: درین شب عاشورا، بیداری و بیدارباشی کاری از جنس دانش و ارزش است. خودم که گناه احاطه‌ام کرده و گناهکار، اگر به خویشتن خویش رجوع کند و وجدانش را قاضی سازد، دل‌شکسته می‌شود و فرد دلشکسته دلش خانه‌ی خدا و نجوا با الله می‌شود. پس در اولین پیامم درین شب غمبار، از خدای بخشایشگر می‌خواهم بر من ببخشاید و بر جرایمم قلم عفو بکشاند و با این اندیشه ابتدا برای تمامی دانشمندان علوم پزشکی ایران و جهان تمنای سلامتی می‌کنم تا بلکه بتوانند دانش خود را چنان بالا ببرنند که به‌زودی بتوانند کاشف بزرگی شوند و دارو و درمان شفابخشی برای این بیماری ناشناخته‌ی پیچیده -که جهان را به تلاطم برده- پیدا کنند. شب عاشورا این آرزو، آرزوی درستی‌ست. زیرا در مکتب امام حسین علیه السلام، انسان شرافت دارد و حفظ بقای انسانیت، فضیلت و آن امام و همه‌ی ائمه (ص) طبیب جان انسان بوده و هستند. اما نوشته‌های کوتاهم برای این شب که شب شیدایی‌ست: بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۱
در تاریخ : ۹ , ۱۳۹۹ شهریور . دید ۲۸۷

مدرسه فکرت ۶۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وچهارم

۲۱ سال پیش!

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۴ مهر ۱۳۹۹ / چاپ شب. به نام خدا. ‌امشب، شب رحلت پیامبر ص و شهادت امام حسن مجتبی ع است. یاد ایامی افتادم که به حکم حدیث نبویِ «اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ» با مرکز پژوهش و دوستانی وصل شدم که عمرم در آن قطعه‌ی زندگی‌ام هدر نرفت. و حس می‌کردم دارم این شعر منسوب به حکیم فردوسی را در درونم حکّ می‌کنم و هدایت می‌شوم؛ شعری ساده اما همه‌جانبه:

چنین گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

اینک دیدنِ این میزِ کارم با آن انبوه کتاب اطرافم و این دوستانم -که همه سِمت استادی علم و اخلاق و پارسایی بر من دارند- مرا از جهت و سمتی که از آن عبور کرده‌ام، مسرور و خشنود نگه می‌دارد. اینان هرگز از یادم نمی‌روند؛ چونان که رفقای من در داراب‌کلا و جای‌جای ایران و تمام کسانی که در هدایتگری‌ام نقش داشته‌اند، هیچگاه فراموش نمی‌شوند. کمتر کتابی درین قفسات است که قبسات (=شعله‌ و فایده) من نشده باشد و وراندازش نکرده باشم. جوانان عزیز بکوشند با مطالعه و اندیشه و کتاب‌خوانی تاریخ زندگی خود را تابان کنند که وقتی پا به سن گذاشتند مانند ما حسرت ساعات ازدست ‌رفته را نخورند.

 

ای روزگار ! ای روزگار ! کسی مگر درین صحن خاطره‌ی سیاسی دوست دارد! وگرنه از آن چند سال، خاطراتی سیاسی درین پست و درین صحن می‌نوشتم. بگذرم. ولی از اتفاقات آنجا دو اتفاق را که بر من گذشت می‌گویم:

 

۱. نماز را به پشتِ سر آشیخ محمدرضا احمدی می‌بستیم. اقتدایی از سرِ اشتیاق. یک ظهر، آخر نماز، خواندنِ «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» به گردن من افتاد. به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» که رسیدم حواسم رفت سمت سوره‌ی والعصر، که به جای «صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» خواندم: «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» ! آن‌ روز با این کارم تعقیبات نماز حاضرین درخششو جوشش بیشتری گرفت!

 

۲. پنج‌شنبه‌ها -بدون وقفه- زیارت عاشورا و صبحانه برقرار بود. روزی خواندن فرازهایی از آن به من واگذار شد. ازقضا آن روز آیت‌الله علی آل‌اسحاق نوبت مصاحبه داشت که وسط زیارت رسید. اتفاقاً آن بخش‌هایی از زیارت نصیب من شد که واژگان سخت‌تری دارد و زبانم معمولاً در ادای صحیح آن عاجز می‌مانَد. تمام که شد، مرحوم آل‌اسحاق با تبسّم گفت: «همه به سبک ایشان می‌خوانید؟!» آخه! من زیر و زبَر را حسابی غلط‌وغلوط خوانده بودم!

 

بزرگواران در عکس بالا در مخزن کتابخانه‌ی مرکز از راست: دکتر علی شیرخانی. من. شیخ محمدرضا احمدی. جواد امامی. و در عکس پایین از راست: من. جواد امامی. دکتر علیرضا زهیری. دکتر شیرخانی. شیخ احمدی. چه ۲۱ سال پیشِ قشنگی بود.

 

در پایان؛ در سالروز شهادت امام حسن مجتبی ع یک سخن از آن امام کریم تقدیم می‌کنم، که اُسوه‌هایی چون آن رهبران سیاست و دیانت و معنویت، همیشه مردم را به دانش و ارزش دعوت کرده‌اند:

 

«همانا بیناترین دیده‌ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوش‌ها آن است که پند و اندرز را در خود فراگیرد و از آن سود برَد، و سالم‌ترین دل‌ها آن است که از شُبهه‌ها پاک باشد.» (منبع)

 

کمربند مهار

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۵ مهر ۱۳۹۹

به نام خدا. سر بازکردنِ دُمل بحران «قره‌باغ» ناشی از هر عواملی باشد، دست‌کم یک دسیسه‌ی فراگیرتر را سریع‌تر رو کرده است و آن طرحِ «استقرار تروریست‌های تکفیری در طول نوار مرزی ترکمنستان، آذربایجان، ازبکستان، جنوب‌شرقی تاجیکستان و شمال‌شرقی افغانستان» است.

 

برخی از منابع ایرانی (منبع -که به مسائل استراتژیک دستیابی دارند- بر اساس شواهد میدانی وجود این توطئه را تآیید کرده‌اند، که در حقیقت بنای آن بر «محاصره‌ی استراتژیک چین، روسیه و ایران» است و حتی در صورت آماده‌بودن اقتضائات و شرائط، «دامن‌زدن به جنگ‌ها و تنش‌های نیابتی در این مناطق». که من در این تحلیل، اسمش را گذاشتم «کمربند مهار»؛ کمربندی که از سرحدّات ارمنستان تا منتهی‌الیه‌ی افغانستان امتداد دارد.

 

 

نقشه‌ی قره‌باغ

(جنگ میان آذربایجان و ارمنستان)

 

این‌که در داخل ایران، برخی‌ها به علت سابقه‌ی تعدّی‌گری روسیه‌ی تزاری و شوروی کمونیستی و امروزه روسیه‌ی پوتینی، به این کشور اعتماد ندارند و روی خوش نشان نمی‌دهند و سیاست فعلی جمهوری اسلامی را در باره‌ی روسیه و حتی چین تخطئه می‌کنند و بالاتر این‌که گاه دیده می‌شود خیانتکارانه نیز می‌دانند، به نظر من نوعی نادیده‌گرفتن منافع ملی است و خطای تحلیلی. مگر این که اینان ازجمله کسانی باشند که فکر می‌کنند با آمریکا در هدفِ نابودی انقلاب اسلامی و آوردن یک حکومت دست‌نشانده، اشتراک منافع دارند.

 

درست است که کمربند مهار از دید یک ایرانی وطن‌خواه می‌تواند اقدامی مخاطره‌آمیز و محدودکننده باشد، اما اگر از نگاه آمریکا و اسرائیل اشغالگر، به آن بنگریم می‌بینیم جای حساسی را دست گذاشته‌اند که اگر بتوانند از طریق پیکارجویان اَجیر مسلمان -که احساسی جز جنگیدن و دلار به‌دست‌آوردن ندارند و تفکری جز مانند بینش داعش و جریان تکفیری ندارند- قادرند تنش‌های نیابتی بیافرینند و هدف خود را در اختلال روابط این سه قدرت (چین، ایران، روسیه) پیش ببرند.

 

بنابرین؛ از دید من ایران در این بُعد درست می‌رود که دو کشور چین و روسیه را بر حسب اقتضائات برای اتحاد استراتژیک خود برگزیده است؛ زیرا:

 

 

اولاً آمریکا و پادوهای او دیرزمانی‌ست بنای خود را بر اذیّت و آزار ایران (=بخوانید تحریم و فشار برای تسلیم و مذاکره‌ی تحمیلی) و در صورت توانستن، سرنگون‌ساختنِ نظام گذاشته‌اند.

 

ثانیاً روسیه و چین به‌هرحال با همه‌ی تردیدهای به‌حقی که نسبت به دوگانگی‌های بین‌المللی آن دو داریم، دو کشور منطقه‌ی استراتژیک ایران محسوب می‌شوند که عقلانیت ایجاب می‌کند وقتی دشمنی چون آمریکا، دوستی با پادشاه‌های منحط عرب‌های منطقه را به منافع خود نزدیک‌تر می‌بیند و ایران را محور شرارت قرار می‌دهد، با چین و روسیه متحدی استراتژیک باشیم ولو آکنده از نوسان و بده‌وبستان.

 

نکته: این تناقض است که نظام را همیشه زیر تیغ هجوم می‌برَند ولی وقتی تاریخ‌گردی می‌کنند سیاستمداری چون احمد قوام را می‌ستایند و مردی چون مرحوم مصدق را پیشوای خود می‌پندارند. مرحوم مصدق همان کار ستُرگی با انگلیس کرد و آنان را از مملکت و آخور نفت بیرون انداخت که جمهوری اسلامی با آمریکا کرد. پس؛ نمی‌شود از یک سو مصدق را ستود -که باید هم آن مبارزه‌اش با انگلیس را ستود- ولی از سوی دیگر انقلاب اسلامی را کوبید و توبیخ کرد. مگر می‌شود دو کارِ درست و هم‌موازات را دو جور داوری کرد و به قضاوت نشست! بگذرم. در این مدت -آغاز جنگ میان طرفین قره‌باغ- نوشتن تحلیلم را به‌عمد تأخیر انداختم تا از اوضاع آن خبرهای بیشتر بدانم. بنابراین، می‌دانم همه‌ی ما به مسائل روز ایران و منطقه و جهان بی‌تفاوت نیستیم و پیگیریم.

 

درخواست:

با سلام و آرزوی توفیق، از آقای دکتر محسن آهنگر دارابی -که در ایالات متحده آمریکا دکتری برق را طی می‌کنند- می‌خواهم یک گزارشی از وضعیت فعلی انتخابات آمریکا به صحن مدرسه ارائه کنند؛ گرچه ما در اینجا اخبار و نظرسنجی‌ها و تحلیل‌ها را دنبال می‌کنیم، ولی چه خوب است آقامحسن که در آنجا حضور دارند ما را از تازه‌ترین برآوردها مطلع کنند. اگر دکتر محسن پیام مرا دیر می‌بیند، حسن‌آقا پدر دکترمحسن یا علی‌آقا برادر آقامحسن، وی را زودتر، ازین درخواست باخبر کنند. ممنونم. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۸ , ۱۳۹۹ شهریور . دید ۲۳۹

مدرسه فکرت ۶۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وسوم

مؤلّفه‌های رستگاری (۱)

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹

به نام خدا. یکی از آثار ایمان، نزدیک‌کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است. ایمان، در فطرت انسان جاسازی شده است. تا آن حد که حتی گناهی چون ظلم هم قادر نیست، اصلِ ایمان را باطل کند، چون ایمان، جزوِ فطرت انسانى و غیرِ قابل بُطلان است، بلکه باطل، تنها باعث پوشیده‌شدنِ ایمان مى‌گردد به‌طورى‌که دیگر نمى‌تواند اثر صحیح خود را بروز دهد. پس؛ به‌آسانی نمی‌توان کسی را متهم به بی‌ایمانی کرد. این متن را بر اساس تفسیر «المیزان» در بحث آیه‌ی ٨٢ سوره‌ی انعام استخراج کرده و نوشته‌ام.

 

مؤلّفه‌های رستگاری (۲)

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹

به نام خدا. یکی دیگر از مؤلّفه‌ها و عوامل رستگاری، کارهای خیر و نیک است. زیرا طبق آیه‌ی ۸ سوره‌ی اعراف، اَعمالِ انسان وزن می‌شود و مورد سنجش قرار می‌گیرد. لذا در دستگاه آفرینش حضرت آفریدگار متعال، هر کس میزان عملِ سنگین‌تری داشته باشد، از رستگاران است.

 

در آیه‌ی ۷۷ سوره‌ی حج به این مسئله یعنی کار نیک تصریح و تأکید شده است: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید.

 

پس؛ هر کس مشغول کار نیک است بداند که در مسیر سعادت قدم گذاشته است. خوشبختانه ایرانیان از مردمانی بودند که از طلوع بشریت به نداهای رحمانی توجه داشتند. مثل این پند که مثلثِ نیک است: پندار، کردار، گفتار باید نیک باشد، که کردار درین سه ضلع نیکی شامل عمل و کار است. 

 

نکته‌ی ۱ : با این استناد و استدلال وَحیانی و فرهنگ ایرانی، روشن می‌شود که رستگاری صرفاً جنبه‌ی نظری ندارد، بلکه باید گام در جاده‌ی کارِ نیک و در مسیر عمل خیر گذاشت.

 

نکته‌ی ۲ : میدانِ کار نیک نیز گسترده است. مانند این کارها: ساختن پُل و جاده، پرداخت زکات به مستمند، جهاد سازندگی، پرهیز از اسراف آب، خدمتگزاری به ملت، نمازگزاردن، کمک به بیماران، شرکت در دفاع از دین و وطن، نگهبانی از جنگل و بوم‌زیست و معدن، ساختن کتابخانه، حراست از دشت و دمَن و صحرا و دریا، گرفتنِ دستِ افتاده و نیازمند. مبارزه با شرّ و شرارت. و بی‌شمار کارهای خوب و خیر دیگر که خشنودی خدا را فراهم می‌کند.

 

نکته‌ی ۳ : خدا مظهر خیر است، پس از خوبی و خیر خشنود است. خیر در طول تاریخ بشریت با سدّ «شرّ» مواجه بوده و هست. پس شرّ فنا نمی‌شود اما با خیر می‌توان از شرّ دوری و برائت کرد. کارِ نیک به این علت سعادت و رستگاری به ارمغان می‌آورد.

 

پاسخ:

 

سلام جناب آقا... تردیدی نکن که متون معارف همواره مفید است. حتی اگر انسان به وسع علامه طباطبایی هم برسد باز نیز برای معارف و مباحث دینی و قرآنی، دانش‌آموز به حساب می‌آید. اساساً همه، همیشه دانش‌آموزیم از مهد تا لحد. از ازَل تا ابد.

 

امامِ عبادت، عبودیت، عرفان و عاشورا

گفتارهایی از امام حسین (ع)

قسمت بیست‌ودوم

از آن حضرت سؤال شد باشخصیّت‌ترین افراد چه کسى است؟

در جواب فرمودند: 

«آن کسى است که اهمیّت ندهد که دنیا در دست چه کسى مى‌باشد.» (منبع)

اشاره: دنیا در جمله‌ی امام (ع) ممکن است زخارف (=تجمّلات و اَشرافیت) و دنیازدگی باشد.

 

پاسخ:

سلام. وقتی گاه‌گاه در نوشته‌های تو ایراد دستور زبان فارسی می‌بینم -مثل همین متنت که نوشتی، «دو طفلان مسلم»، برانگیخته می‌شوم که ایراد را شرح دهم. زیرا نه فقط به این ایرادگرفتن آزرده نمی‌شوی، بلکه استقبال هم می‌کنی. پس نکته اینجاست:

 

«طفلان مسلم» درست است، نه «دو طفلان مسلم». چون‌که طفلان تثنیه است. یعنی دو طفل. بنابراین آوردن عدد «دو» بر سر طفلان، نادرست است. با پوزش. امروز چون دوغِ شُتر زیاد خوردم، به ذوق آمدم که به تو دربپیچم! بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۳ , ۱۳۹۹ شهریور . دید ۱۹۹

خاطره‌ی تکیه‌ی داراب‌کلا

به قلم دامنه : به نام خدا. گَت تا خُوود، بود. بیست مَنقل گِرد برنجیِ، دور تا دور چیده می‌شد؛ با آتش گُرگرفته‌ی زغال. چند قلیون تخم بوته‌ای نه شیشه‌ای با تَمکوتاس هم کنارشان. پیش‌پیش یکی‌یکی دو سه ساعت زودتر می‌آمدند تا هم، کنارِ منقل را رِزرو کرده‌باشند و هم از کَت پُشت‌دادن محروم نگردند، چون وسط و لای جمعیت، هم پا، پلَندر می‌گرفت و هم کمر، درد.

 

مَش شعبون -که ساقی صبور و صمیمی چای بود پدرِ عزیز شهید- عِدّه و عُدّه داشت، یعنی وَردست، پشتِ وَردست؛ که یکی زغال می‌ریخت در آتشخانه‌ی سماور. یکی اِسکان‌زیرها را می‌شُست و آن دیگری قند در ظرف برنجی می‌ریخت و میان حُضّار یک‌کَلوه یک‌کَلوه پخش می‌کرد. مشهور شده بود یک‌کَلوه یک‌اِسکان‌. حالِ آدم جا می‌آمد وقتی همون یک اِسکان‌ چای با یک‌کَلوه قند نصیبت می‌شد. پُک‌پُک قلیون، صدای اِسکان‌زیر، هَمهَمه‌ی همه، هنور هم در گوش‌ها طنین دارد.

 

ساعتی نمی‌گذشت که کیپ تا کیپ پُر می‌شد. گَت تا خُوود، بود. جا نمی‌شد حتی پا دزار کنی که کمی، دَم بدی به لینگ. طلبه‌های «آقامدرسه» که از اطراف منطقه‌ی میاندورود می‌آمدند و در آن حوزه، درس می‌خواندند، دوزانو، منظم و با نهایتِ حرمت و ادب روبه‌روی روحانیون می‌نشستند.

 

سه‌چهار سین‌زنی‌خون نوحه می‌خواندند. جمعیت -که بیشترشان چَکّیِ چاکِ پیراهن را درمی‌آوردند- بر سینه می‌زد تا صدای بیشتری منتشر کند و ثوابی بیشتری جمع. چراکه شرکت در عزاداری برای حضرت سیدالشهداء (ع) و شهدای کربلا و اُسرای عزیز شام به سرفرماندهی حضرت زینب (س) آن پیام‌آور شجاع عاشورا، برای همه، یک سُنت حسَنه بود، یک صراط مستقیم بود، یک اُنس و دلدادگی بود و یک وفا به آرمان بی‌همتا.

 

کمتر کسی‌ست که بالاترین داراییِ خود را همین عشق و پیمایش، همین اشک و رَشک (=غیرت)، همین ریشه و ریش‌ریش شدن، همین سوگواری و عزاداری و همین نداها و آواها نداند.

 

با «یک یاعلی بلند؛ یاعلی: یاعلی. یاعلی. یاعلی.» سکوت، مجلس را دربرمی‌گرفت و چشم‌ها، همه، به سمتِ روحانیون دوخته می‌شد که کدام‌یک اینک به منبر می‌رود. جمعیت وقتی می‌دید از میان آن‌همه روحانیونِ تَکیه‌داده به دیوار تکیه، مثلاً شیخ عباسعلی مختاری برخاست و می‌خواهد به منبر برود، شور و هیجان تکیه را فرا می‌گرفت؛ چون آن مرحوم، هم کوبنده سخن می‌رانْد، هم غَرّا و هم شمُرده‌شمُرده و رسا. زیرا سخن را در همان آغاز با تکاثر شروع می‌کرد:

 

أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ. حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ.

(آیه‌ی ۱ تا ۷ تکاثر)

 

ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل:

مسابقه‌ی افزون‌طلبی و نازش (به مال و منال و خدم و حشم و ثروت و قدرت) شما را به خود مشغول و سرگرم می‌دارد. تا بدان گاه که (می‌میرید و) به گورستانها می‌روید (و کار از کار می‌گذرد). هان بس کنید! (بعد از مرگ) خواهید دانست (که چه خاکی بر سر خود ریخته‌اید). باز هم (می‌گویم:) هان بس کنید! خواهید دانست (که چگونه خود را خانه خراب و بدبخت کرده‌اید). هان بس کنید! اگر آگاهی قطعی و یقینی داشته باشید (و از فرجام کار خود کاملاً باخبر باشید، از این مسابقه‌ی افزون‌طلبی و مباهات به قدرت و ثروت دست می‌کشید و گرد ملاهی نمی‌گردید و به کار آخرت می‌پردازید). شما قطعاً دوزخ را خواهید دید. باز هم (می‌گویم:) شما آشکارا و عیان، خود دوزخ را خواهید دید (و در آن خواهید افتاد).

۱
در تاریخ : ۳۱ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۶۳۲

مدرسه فکرت ۶۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌ودوم

 

کمتر از دومینیکن!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

مقدمه: بی‌تردید یکی از آموزه‌های مکتب امام حسین (ع) این بود که نسبت به جامعه و اوضاع روزگارِ خود بی‌تفاوت نبود و نظر و موضع خود را روشنگرانه بیان می‌فرمود. بنابراین، به پیروی ازین اصل، این متن را ارائه می‌کنم:

 

پیش‌زمینه: شاید شرکت ملت ایران در بپاداری عزاداری ماه محرم، مانع از آن بود که وقتِ بیشتری را برای اخبار و تحولات ایران و جهان بگذارد، زیرا در چنین فضای غم‌آلودی، هیچ چیز پرجاذبه‌تر از اصلِ عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام نیست. حال که ملت، سربلند، عاشورا را پاس داشت، وقت آن رسیده که همه مثل همیشه به اوضاع روز مسلط باشیم و بر روی رویدادها، تحلیل و ارزیابی و موشکافی کنیم؛ زیرا اساساً ملتی دیده‌بان و دیده‌وَریم. دیده‌ور یعنی تیزبین، صاحب‌نظر و به معنای عربی و قرآنی آن یعنی «بصیر».

 

زمینه: رافائل گروسی بالاخره آمد. و رفت. اینک مشخص شد که توافق شد آنها دو سایت هسته‌ای دیگر ایران را نیز می‌توانند زیرِ نظر و تحتِ دوربین‌های خود ببرند. ساده‌ترین علت موافقت ایران این است که گفته شود ایران با این کار، زیرکانه بهانه را از آمریکا ربود.

 

پس‌زمینه: من از ابتدا به وَلَه و شتابی که در امضای برجام از سوی تیم ایران صورت گرفت، انتقاد داشتم و با نوشتن متن‌هایی در همان سالِ مذاکرات، ضعف‌ها، خطرات و خسران‌های ناشی از آن را گفته بودم. ازجمله این مورد که برجام را به «سه‌پایه» تشبیه کرده بودم، نه «چهارپایه»؛ زیرا در «سه‌پایه» وقتی یک «پایه» بشکنَد، دیگر خاصیت پایه‌بودنش را از دست می‌دهد. خروج آمریکا از «برجام» چنین وضعی را بر برجام تحمیل کرد، زیرا این کشور ذاتاّ یک‌جانبه‌گراست.

 

نتیجه: گرچه «دجانی» با جمله‌ی «در موقعیتی نیست که اقدام بیشتری انجام دهد. چون در شورا اجماع وجود ندارد.» گامِ سوم اخیر آمریکا در به‌کارگیری «مکانیسم ماشه» یا همان «اسنپ‌بک» علیه‌ی ایران را با مانع حقوقی مواجه کرد، اما از آنجا که رویکرد آمریکا نسبت به ایران از راهبرد ۲۵ ساله نشئت می‌گیرد، جَست‌وخیزهای پی‌درپی این کشور یاغی، تمامی ندارد و گویا حالا پس از سرافکندگی عجیب اخیر -که فقط دومینیکن از او پیروی کرد- این راه جدید را گشوده: «فرایند ۳۰ روزه‌ برای بازگرداندن تقریباً تمامی تحریم‌های سازمان ملل علیه‌ی ایران.» که این تحریم‌ها «به صورت خودکار از نیمه‌شب ۲۰ سپتامبر (۲۹ شهریور ۱۳۹۹) باز خواهندگشت.» و همین اقدام جدید، تضاد و تعارض را از سطح ایران، به سطح بین‌الملل برد و کار را فراتر از پرونده‌ای به اسم ایران کشاند.

 

حاشیه: این سخن «پیتر استانو» سخنگوی اتحادیه‌ی اروپا در ردِّ تز تازه‌ی آمریکا محل تآمل است. سخنش این است: «توافق هسته‌ای ایران که به اتفاق‌آرا به تأیید شورای امنیت رسیده جزوِ عناصر کلیدی معماری منع اشاعه هسته‌ای در جهان است.»

 

نکته: تعبیر معماری منع اشاعه‌ی هسته‌ای در جهان، در بیان رسمی «پیتر استانو» بارِ حقوقی و سیاسی بالایی دارد، زیرا از مفاد برجام، نه فقط صرفاً برای ایران، بلکه برای نظم و امنیت جهانی استناد کرده‌است. یعنی سندی که ممکن است برای سایر پدیده‌های مشابه چهانی نیز به آن استناد شود.

 

تتمّه: اما در این میان، یک حرف، برای من جایی بیشتر برای فکرکردنِ ژرف‌تر آفرید؛ حرف یک دیپلمات اروپایی که درباره‌ی سناریوهای پس از بازگشتِ خودکار و مفروضِ تحریم‌ها علیه‌ی ایران گفت. این حرف: «مقام‌های آمریکایی ظاهراً هیچ اهمیتی برای حالتی که ایران به محدودیت‌های هسته‌ای پایبند نباشد، قائل نیستند.»

 

معنی ساده‌تر و تقریباً تحلیلی سخنش این است که آمریکا بدش نمی‌آید ایران را به سمتی سوق دهد که محدودیت‌های هسته‌ای خود را رسماً پایان‌یافته تلقی کند تا آنگاه جنگ‌افروزان آن کشور باز نیز بتوانند راهبرد خود را در جهان به وجه یک‌جانبه پیش ببرند و از قضا از قِبَل آن عرب‌های منطقه را نیز همچنان بدوشند.

 

این سخن دیپلمات اروپایی حقیقتاً جای اندیشیدن و زیرکی‌ورزیدن و خردمندی‌کردن دارد. به نظر من آمریکا در واقع، با پرونده‌ی ایران به جنگ ایران نیامده بلکه با این ابزار به ستیز با قدرت‌های رقیبش رفته‌است که برتری خود را حراست کند. البته در این میان، هستند عناصری از درون و بیرون ایران، به علت کینه‌ای که اندوخته‌اند، نسبت به بقای ایران درین تنازع بقا که آمریکا براه انداخته، کمتر از دومینیکن‌اند! یعنی «پیرو»ترند و آمریکایی‌تر.

 

تسلیت:

با پاسداشت شهادت امام سجّاد (ع) سخنی درباره‌ی اهمیت دانش و علم از آن امام که زین‌العابدین بود و امام عارفین و عابدین و مظلومین و مؤمنین و مسلمین:

 

«چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مى‌دانستند هر آینه آن را تحصیل مى‌کردند گرچه با ریخته‌شدن و یا فرورفتن زیر آب‌ها در گرداب‌هاى خطرناک باشد.»

شرحی بر فیلم کَفَرناحوم

به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غم‌انگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پاره‌ای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۶ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۹۸

مدرسه فکرت ۶۱

 مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت و یکم

پیام اول فلات فرصت

۱۳ مرداد ۱۳۹۹

به نام خدا. با سلام و احترام؛ فلات فرصت، بام فکر است و سقف فکرت؛ نردبام فهم فروزان. به فرموده‌ی امام على (ع) در حکمت ۲۱ نهج‌البلاغه «فرصت، چون ابر مى‌گذرد؛ پس، فرصت‌هاى کار خوب را غنیمت شمُرید.» (منبع) فرصت، نوبت است؛ نوبتِ نوشتن. فلات، فرصت است برای بروز و بیان افکار با به‌ کار بستنِ منطق و اخلاق و احترام. حافظ، خوب سروده:

قدر وقت اَر نشناسد دل و کاری نکند

بَس خجالت که از این حاصلِ اوقات بریم

 

چارچوب‌های فعالیت در فلات فرصت:

 

۱. نوشته‌ها فقط باید به قلم اعضا باشد.

۲. ارسال کپی متن‌ها درین فلات اکیداً ممنوع است.

۳. فورواردکردن (=بازفرست‌ها) مطلقاً ممنوع است.

۴. ایجاد میان‌بحث‌ها توسط اعضا آزاد است.

۵. گفت‌گوهای شخصی دوبه‌دو اکیداً ممنوع است.

۶. ارسال عکس در هر وهله و نوبت، در حدِ چهار قطعه (نه به صورت انبوه) آزاد است.

۷. عضوی که چارچوب‌های فلات فرصت را رعایت نکند، عضویتش لغو و تمام پست‌هایش مسدود می‌گردد.

۸. در فلات فرصت تمام مسئولیت‌های قانونی، اخلاقی و حقوقی متون بر عهده‌ی نویسنده است که ارسال می‌کند.

۹. توهین و اهانت و اسائه‌ی ادب، درین بام بر اساس شرع مقدس، اخلاق و اصول انسانیت، اساساً ممنوع است. در صورت مشاهده، فلات فرصت از دسترس عضو خاطی خارج می‌شود.

فلات فرصت

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

اَبَرحسّ نداشتیم!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. نورِ رو به زوالِ مهتاب، گویی «متّحدِ دشمن» می‌شد و در تاریکی انباشته‌شده، پاسِ شب را در سنگر، سخت‌تر می‌ساخت. به برکتِ نورِ مهتاب، پاییدنِ دشمن میسّرتر می‌شد و آسان از دلهُره و هراس‌ها می‌کاست. و وقتی ماه به مُحاق می‌رفت (=ناپدید می‌شد) شبِ جبهه، مَهیب می‌شد و در دل هول می‌افکنْد. دهشت داشت؛ بیم نیز.

 

سهمناک بود. ابَرحسّ نداشتیم تا چونان جُنبندگان جانور، بوی و خوی دشمن را از فاصله‌ها و مسافت‌ها حس کنیم. چشم‌مان به آسمان دوخت می‌شد؛ تا آن حد که منزل به منزل ماه را می‌کاویدیم؛ که کی از افق برمی‌آید، که کی در افق فرو می‌رود.

 

طعم شربتِ شهادت هم که ندا داده می‌شد «شیرین‌تر از عسل است» در تنهایی و خلوت‌مان به زیرِ سؤال و پرسش‌ها می‌رفت و با دندانه‌های دوستیِ نفّسِ اَمّاره، ارّه می‌شد ولی با تیغه‌های لوّامه، رنده. آخه وقتی همه، به یُمنِ بیداری تو، در خواب بودند و تو باید یکّه و تنها در سنگر، نگهبان‌شان باشی، سکوتِ شب آدم را در بر می‌گرفت؛ که کوچک‌ترین صدا در درون سکوت، می‌دانیم که بیشترین مسافت را می‌پیماید و دشمن را گوش‌به‌زنگ نگه می‌دارد؛ به‌ویژه جبهه‌های خمود و شبه‌خاموش ولی خطیر کردستان، که کمین، کمندِ گردنِ تو می‌شد، سمندِ افکندنِ پای تو و توسنِ سرکشِ اِسارتِ تو.

 

اما وقتی فهم می‌کردی کشته‌شدنت، «شهادت» است و به رستگاری و روسفیدی در رستاخیز می‌انجامی، آرام و رشید می‌شدی و لذا حتی اگر ماه هم نبود، کهکشان را دیدنی می‌دیدی و ترس را کمی شرمگین می‌نمودی. نامِ ناموَران و گمنامان جبهه و معروفون در سماء به‌خیر.

 

روایتی بود درین «سن‌وسال‌»ام از آن حس‌وحالِ ۱۸سالگی‌ام در سالِ پُردِهشتِ شصت.

۱۴ مرداد ۱۳۹۹

 

کُنیه، کلمات، کمالات

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. کُنیه که عنوان و لقبی‌ست معمولاً برای بزرگداشتن (=تعظیم و تکریم) فرد، یک رسم بوده است میان مردم. و نوعی «نَعت» هم هست یعنی ستودن و وصف‌کردن. مرحوم محمد معین، کُنیه را «بَرنام» نامید.
 
 
یکی از زیباترین، خاکی‌ترین، مردمی‌ترین، متواضعانه‌ترین، ساده‌ترین و صمیمی‌ترین کُنیه‌ها، کُنیه‌ی «ابوتُراب» برای امام علی، امیرِ پارسایان (ع) است که پیامبر اسلام (ص) این نام را بر ایشان نامیدند؛ به چند علت، ازجمله به خاطر آن‌که آن حضرت روی خاک خوابیده بودند. و نیز چون‌که «حجّت» خدا در زمین‌اند.
 
 
برخی از نوشته‌های تاریخی نشان می‌دهد که عرب‌های دوره‌ی متوکّل عباسی -که عصرش چونان اَسلافش ادامه‌ی اوج اختناق بود- حسّاسیت می‌ورزیدند که کُنیه‌ای به فرد غیرمسلمان و شاید هم غیرعرب اِعطا شود، زیرا کنیه از نگاه آنان لزوماً نشانه‌ی احترام و بزرگ‌داشت بود که معمولاً با کلمه‌ی «ابو» یا «ابن» یا «اُم» و یا «بنت» آغاز می‌شود. ازین‌رو، بنا به نوشته‌‌ی آیت‌الله جعفر سبحانی هنگامی که متوکل، خادمِ غیرمسلمان خود را لقب «ابن نوح» داد، فقیهانی که در حقیقت قشری بودند و از آیات و روایات خبری نداشتند، گفتند: «نباید به یک فردِ غیرمسلمان کُنیه بدهیم و کُنیه، نشانۀ احترام است.» (منبع)
 
 
گفتند نزد امام هادی (ع) رفته و از ایشان سؤال کنید که آن حضرت پاسخ زیبایی دادند؛ به آیه‌ی یک مسَد قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند به او [ابولهب] لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» یعنی: نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد.
 
 
نکته‌ی ۱ : میان کُنیه و کلمات و کمالات ربط هست، اما نه برای هر شخص و افراد. کمالاتِ یک فرد، با لقب و کلمات و عنوان و پیشوند و پسوند به دست نمی‌آید، بلکه این کمالات است که باعث می‌شود کُنیه و کلمات معنا بگیرد و بار بیابد.
 
 
نکته‌ی ۲ : فقیهان دنیازده و قدرت‌زده‌ی عصر متوکلی عباسی که به این نکات ریز در حدِ مَویز موضع می‌گرفتند آیا نمی‌توانستند از حق و حقانیتی چون امام نقی حضرت هادی (ع) به دفاع برخیزند که دست‌کم کلاس درس آن حضرت به چماق اختناق، تعطیل نشود!؟ فقیه که -به‌حق و به‌رسم- همیشه باید با حق درآمیخته باشد، نه به اختناق درآویخته (=آویزان).
 
 
یک یادآوری نقلی: ابولهب عموی پیغمبر (ص) از «سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت به شمار می‌آمد. دائماً او و همسرش أمّ‌جمیل بر ضدّ اسلام و برای اذیّت و آزار مسلمین در تلاش و تکاپو بودند.» منبع
 

 

دو سخن از امام هادی (ع)

در فرخنده میلاد آن امام هُمام:

مقدَّرات چیزهایى را بر تو نمایان مى‌سازد که به فکرت خطور نکرده است.

اگر مردم به راه‌هاى گوناگونى روند، من به راه کسى که تنها خدا را خالصانه مى‌پرستد خواهم رفت. (منبع)

 

پاسخ:

سلام. در چترِ اخلاقت، شِلاب خیسم نمی‌سازد، و برف و بوران، به زیرم نمی‌برَد.

 

تسلیت

 

سلام. سختی و درد این مصیبت وارده بر شما و منتسبان -که اندوه آن در واژگانت نمایان گشت- ان‌شاءالله بر شما و بستگان محترم کاسته شود و بار بردباری در دوری‌اش بر همه‌ی شما آسان‌تر گردد. تسلیت مرا به آقامحمدحسین و بازماندگان برسان.

 

نکته‌ای را در اینجا دریغ ندارم که در مطالعات یا شنیده‌ها فهمیدم که در فرهنگ دینی، اُولیٰ از هر کس، بعد از درگذشت والدین، برای پرورش و نگه‌داری فرزندان، «عمّه» است. البته باز هم اهل فن بهتر می‌دانند. خواستم گفته‌باشم ارج و قُرب «عمّه» در فرهنگ دینی ما تا کجاست و مؤانست تو به عمه‌ی مرحومه‌ات شاید ناشی از همین اُنس و حُبّ و قُرب ذاتی باشد. خدا بیامرزاد.

بیشتر

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۴۵۳

در آن شیارِ خشن بر من چه گذشت؟

به قلم دامنه: به نام خدا. در یڪ شیارِ تند و خشن پنهان شده بودیم. می‌دانستیم به ڪجا بُرده می‌شویم تا نه فقط بَرده‌ی اَغیار نشویم ڪه بَرنده و بُرّنده شویم. تنها پناه ما شاخه‌های پُرپُشت بلوط (=موزی‌دار) بود ڪه در سایه‌ی آن نمی‌گذاشتم در گرمای تیرماه تابستان -ڪه طاقت از انسان می‌رُبود- گرمازده و هلاڪ شویم. وقتی در استتار (=پوشیدگی و سِتر) باشی بخشی از آزادی و شاید تمام آزادی‌ات از بین می‌رود به‌ویژه راحتی‌ات.

 

در آن غوغای شیار و حالات مخفی‌شدن، حالا دهن‌به‌دهن و سینه‌به‌سینه می‌شنوی امام قطعنامه را پذیرفتند. نمی‌دانستم به چه حالی بشوم؛ ناراحت یا خوشحال. دل و دلیری، عقل و عشق، و سختی و راحتی وجودم را می‌فشُرد. از یڪ سو به قول شهید سیدمحمدباقر صدر ذوب در امام خمینی بودم و از سمت دیگر بی‌خبر ڪه آیا اولین فرزندم -ڪه نامش را «عارف» برگزیده بودیم- به دنیا آمد یا نه. آیا ازین جنگ سالم به در می‌روم و روی نخستین فرزندم را می‌بینم؟ من مانند آن شتر و ساربان شتر شده بودم در داستان مثنوی مولوی ڪه از یڪ سو به حڪم ساربان به جلو می‌تاخت و از سوی دیگر به عشق بچه‌شُترش به عقب چشم داشت و گاه‌گاه در غفلت ساربان راه به سمت فرزند ڪج می‌ڪرد. بگذرم.

 

در همان شیار، تازه فهمیدیم باید به عملیات برویم؛ زیرا صدام و سازمان تروریستی منافقین بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ شروع ڪردند به تجاوز مجدّد به خاڪ ایران. رفتیم عملیات در محور انجیران مریوان ڪه خط نفوذ دشمن بود و توطئه‌های اهریمنان. یاد آقای بهرام اڪبری داماد مرحوم آقا دارابڪلایی می‌افتم ڪه ڪنار هم لای قلوه‌سنگ، ایستاده روز را شب و شب را به روز می‌بردیم: تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ... (آیه‌ی ۲۷ آل عمران). آنقدر ماندم و به خانه نیامدم ڪه وقتی آمدم ۱۰ ماه متوالی از این آخرین مرحله از «جبهه‌رفتن‌‌ها»یم گذشته بود و میان دو ڪشور شیعه و همسایه و هم‌دین صلح شده بود و تمام آرزوهای غرب و صدام، به فنا، و همه‌ی رسوایی‌های «فروغ جاویدان»های! منافقین، در مرصاد برملا.

 

جنگ با هدیه‌ی جان و خون پاڪ شهیدان به خدا و اسلام و ایران و با سرفرازی ایرانیان خاتمه یافت، اما اینڪ ملت می‌بیند ڪه خون‌آشام‌های فساد در لوای نعمت صلح و امنیت و رشد و توسعه ڪه به برڪت اقتدار و قدرت جمهوری اسلامی ایران به دست آمده، چه نانجیبی‌هایی ڪه نمی‌ڪنند. چه جیب‌هایی ڪه نمی‌دوزند. چه چیزهایی ڪه نمی‌دُزدند، و چه پول‌هایی ڪه نمی‌خورند. بگذرم.

 

دیروز (جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹) ڪه یادآور قبول قطعنامه بود، با این پست صبحگاهی‌ام، هم خواستم گذری به آن روزهای سخت ڪرده باشم و نام امام خمینی را زنده نگه دارم و هم گفته‌باشم یادِ مادرشهید ابراهیم عباسیان -ڪه با عمری غمخواری و زاری و بُردبای پریروز (۲۶ تیر ۱۳۹۹) به دیدار فرزند شهیدش شتافت- گرامی داشته می‌شود الی‌الابد؛ ڪه ابراهیم شهیدش در گرمدشت خرمشهر در دهه‌ی شصت، با رزم و مقاومت و رشادت و سرانجام نثار خونش، در برابر دست‌درازی‌های دشمن عَنودی چون صدام حسین و غرب و امپریالیسم ایستاد و به همراه همه‌ی رزمندگان دلاور، نگذاشتند ملت زیر یوغ زورگویان عالَم روَد.

۰
در تاریخ : ۲۸ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۴۷۶

درگذشت مادر شهید عباسیان

به قلم سیدعلی‌اصغر: بانوی مهتابی شبهای دل، مروارید اقیانوس قلب، گل‌واژه هستی، دست تو را بوسه می زند آسمان، عشق تو در سینه انسان است. چقدر در دل شب های بی ستاره به باغ صبر و صبوری تحمل غم ها یاد خدا در دل تو پنهان بود. چقدر ارج نهم‌ به غصه های دلت. تو وصف لذت شهادت ابراهیمی. مهر جاوید طلعت تو فاخر عصمت. گوهر نادر عفّت می ستایم تو را تا کهکشان ها. بهشت جاودانه فرش زیر پایت. بر مقام مادر شهید عباسیان بوسه می زنم و بر هجرش اشک می ریزم.

 

 
به قلم دامنه: به نام خدا. امروز پنجشنبه (۲۶ تیر ۱۳۹۹) با شنیدن خبر درگذشت همسایه‌ی عزیز‌مان مادر شهید ابراهیم عباسیان که برای من مانند مادر بودند و انسانی مهربان و دوست‌داشتنی، به قبله ایستادم و به روح دردمند این زن شکیبا دو رکعت هدیه کردم و به قرآن پناه بردم، آیه‌ی ۳۱ سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب آمد و نثار روان پاک‌شان می‌کنم:
 
وَمَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا: و هر کس از شما در برابر خدا و پیغمبرش خضوع و اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد، پاداش او را دوچندان خواهیم داد، و برای او (در قیامت) رزق و نعمت ارزشمندی فراهم ساخته‌ایم.
 

 
کبرا خاله؛ مادر شهید ابراهیم عباسیان
 

مزار داراب‌کلا. قبر شهید ابراهیم عباسیان

 
من با اندوه‌ و سوگی که مرا در بر گرفته این مصیبت فراق و جدایی مادر را به دوست دیرینم حمید و همه‌ی فرزندان آن مرحوم و تمامی بستگان به‌ویژه به روح زنده و شاهد و ناظر شهید ابراهیم عباسیان تسلیت می‌گویم. و در پیشگاه رحمت واسعه‌ی خدای متعال برای بردباری بازماندگان دست به دعا برمی‌دارم و به احترام آن مادر شهید، در صحن مدرسه‌ی فکرت ۳ روز عزای عمومی برای پاسداشت مقام والای ایشان اعلان می‌کنم.
۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۴۲۰

مدرسه فکرت ۶۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصتم

 

آن روزهای انقلاب و این روزهای نظام

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. ابتداء آن روزها: یش از این، پارسال در دو صحن نغمه و مدرسه‌ی فڪرت از شهید «عالی جویباری» فرمانده‌ی عارف‌مَسلڪ ما در گردان مسلم‌بن‌عقیل نوشته بودم ڪه به ڪارگزینی سپاه ساری نوشته بود از بخشی از حقوقم بڪاهید چون شالیزار دارم و گویا گاوداری، ڪه درآمدم ڪفاف می‌ڪند. دیروز دیدم شهیدی دیگر یعنی سید محمد امیری‌مقدم، آر.پی.جی زنِ یڪی از گردان‌های لشڪر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) به علت این‌ڪه «دو تا از گلوله‌های آر.پی.جی۷ ڪه شلیڪ ڪرده به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۱۳۶۴، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به همین دلیل به سپاه برگردانده است.» (منبع)

 

حالا این روزها: اڪبر طبری و قاضی شیخ غلامرضا منصوری فراری ڪه عین پرونده‌ی سعید امامی -همه‌ڪاره‌ی «حجت‌الاسلام علی فلاحیان» وزیر اطلاعات عصر مرحوم رفسنجانی- می‌گویند ڪشته شد! را در نظر آوریم. اولی یعنی اڪبر طبری برای دو رئیس قوه‌ی پیشین -آقایان سید محمود شاهرودی و شیخ صادق لاریجانی ڪه دَم‌به‌دَم علیه‌ی مخالفان و منتقدان خطابه می‌خواندند و انڪاریه و ردّیه- گویی ملائڪه‌ی روی زمین بوده و هر ڪاری ڪه اراده می‌نموده، می‌ڪرده. و حتی وقتی هم، بِزه‌هایش توسط آقای علیرضا زاڪانی -یڪی از همفڪران هر دو رئیس پیشین قوه‌ی قضاییه- افشاء می‌شود، آقای شیخ صادق لاریجانی برآشفته می‌شود و از یار و همه‌ڪاره‌ی حوزه‌ی ریاست قوه، یعنی اڪبر طبری به دفاع برمی‌خیزد و هیچ اقدامی برای تعقیب او نمی‌ڪند و آقای محسنی اژه‌ای مدعی‌ست برای «ایشان» تخلّفش احراز نشده بود.

 

اما آن دومی یعنی شیخ غلامرضا منصوری -ڪه برخی محافل سعی می‌ڪنند او را در لباس روحانیت نشان ندهند تا مثلاً آبروی روحانیت نرود- هر چه می‌خواست علیه‌ی روزنامه‌نگاران و منتقدان می‌ڪرد و هیچ‌ڪس در درون قوه قضائیه‌ی عصرِ شیخ صادق لاریجانی جرئت نمی‌ڪرد به این دو، بگوید بالای چشمتان ابروست! چه برسد به فلان روزنامه یا فلان فعال سیاسی یا فلان مظلوم ڪه بخواهد لب به انتقاد و افشاگری بگشاید و حقش را بستاند. تا این ڪه سازمان اطلاعات سپاه ورود ڪرد و از فساد این دو فرد پرده برداشت و ملت باخبر شد میلیاردها تومان مانند یڪ هلوی راحت‌الحلقوم بلعیده شد و غاپیده. امید است اینان، بی‌شائبه، در تمام مأموریت‌هایی ڪه به آن واداشته می‌شوند ڪاشفی عادل باشند.

 

انتهاء نڪته‌ها:

 

نڪته‌ی یڪ این‌ڪه هر گاه باب انتقاد، نه فقط بسته ڪه چندقفله باشد، بیشترین زیان را خودِ جمهوری اسلامی ایران می‌ڪند؛ زیرا اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها با خیال راحت و احساس مَصونیت از پستان نظام می‌دوشند و بر مَشڪ و خیڪِ خود می‌افزایند و آن‌گاه حتی رئیس قوه‌ی قضائیه هم فڪر می‌ڪند این‌گونه افراد گویی معصوم! هستند و پاڪ و پاڪیزه و به قول ادبیات یڪ جناح خاص: پاڪ‌دست! ڪه هرگز خبط و خطایی از آنان سر نمی‌زند! زهی خیال باطل!

 

نڪته‌ی دو آن‌ڪه آیا روحانیت ایران با این رَختِ بی‌ریختی ڪه اَمثالِ اڪبر طبری‌ها و قاضی شیخ غلامرضا منصوری‌ها بر تَنِ نظام پوشاندند، شرمسار نیستند در روضه‌خوانی‌ها و سخنرانی‌ها و منبرهایی ڪه ملت متدیّن خویشتن‌دارِ شڪیبا را افاضه می‌فرمایند و روشنگری، از سجایای حڪومت علوی بگویند و مثلاً عزلِ عثمان بن حُنیفِ استاندار توسط امام علی (ع) به خاطر شرڪت در یڪ مهمانی خلاف عرف علوی را شرح ڪنند!؟ شرم دارند. باور دارم آن وارسته‌های روحانیت، مدتی‌ست شرم دارند و پیش ملت شرمنده‌اند ڪه زبان‌شان برای بیان این نمونه‌ها و شاهدمثال‌ها گِره دارد و نمی‌چرخد.

 

نڪته‌ی سه این‌ڪه ملت ایران بارها دارد اثبات می‌ڪند «ضدانقلاب» نیست، ضدِّ فساد و غارت است. سال‌ها به ایثار ایثارگران و سازندگان، این انقلاب شڪوفا شد و غنچه و‌ گل داد. اما به‌یڪ‌باره، چپاولگران چپاول می‌ڪنند و دل مردم را فسُرده. سه تُن گُل محمدی، با هزار زحمت به یڪ لیتر گلاب و اِسانس تبدیل می‌شود؛ گلابِ انقلاب را ڪه با خون شهیدان تهیه شده است را یڪ‌شبه به بادِ فنا و تباه ندهید. به قول سَدید امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- (منبع) بترسید از روزی ڪه مردم بخواهند «ایام‌الله دیگری» خلق ڪنند:

 

«این مردم زاغه‌نشین ڪه شماها را روی مَسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بڪنید، و این جمهوری را تضعیفش نڪنید. بترسید از آن روزی ڪه مردم بفهمند در باطنِ ذات شما چیست، و یڪ انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید ڪه ممڪن است یڪی از «ایام الله» -خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست ڪه برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است ڪه فاتحه‌ی همه‌ی ما را می‌خوانند!»

۶ تیر ۱۳۹۹

 

نیامده‌ام تا باطل کنم، آمده‌ام تا تمام کنم
 
به نام خدا. در کتابِ «فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکا» اثر لئو راستن که توسط محمدعلی بقایی (ماکان) به فارسی برگردان شده است با جمله‌ای از حضرت مسیح (ع) آشنا شده‌ام که به نظر من پیام ژرفی دارد. گویا در آیه‌ی هفدهم باب پنجم انجیل «متی» و شاید هم «لوقا» درج شده‌است که من به استناد همین کتاب نقل می‌کنم. عیسی مسیح (ع) فرمود:
 
«گمان مَبرید که آمده‌ام تا تورات و صُحُفِ انبیاء را باطل سازم، بلکه تا تمام کنم.» (منبع) پرتال جامع علوم انسانی. پژوهشگاه علوم انسانی
 
خواستم با این جمله‌ی حضرت عیسی‌بن مریم (ع) دست‌کم سه حرف گفته‌باشم:
 
۱. بین واژگان تمام‌کردن و کامل‌کردن فرق اساسی‌ست. مثلاً یک ساختمان را با پی‌ریزی شروع و با نماکاری و شیشه‌گذاری تمام می‌کنند. اما برای یک انسان مفهوم تمام‌کردن به کار نمی‌رود بلکه کامل‌شدن به کار می‌رود.
 
۲. شاید -تأکید می‌کنم شاید- مسیح (ع) می‌دانست که مأموریت کامل‌کردن دین بر عهده‌ی او نیست و دین آسمانی با بعثت (=برانگیختن) پیامبر خاتم (ص) کامل می‌شود و حضرت مصطفی (ص) این کار را بر عهده می‌گیرند. و چنین هم شد و آیه‌ی اِکمال «...الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا...» (آیه‌ی ۳ سوره‌ی مائده) از نشانه‌های خاتمیت است. دانشنامه‌ی اسلامی
 
یعنی «...امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پذیرفتم...»
 
۳. یک درس هم ازین جمله‌ی حضرت «کلمه» (ع) برای امروز ایران ما می‌تواند این باشد که دست‌اندرکاران فعلی کشور برای اِبطال همدیگر نکوشند، برای تمام‌کردنِ کارهای وعده‌داده‌شده بکوشند و دست به اِکمال بزنند. حضرت مسیح (ع) برای اصلاح شریعت حضرت موسی (ع) برانگیخته شده‌بود که توسط علمای قوم یهود به انحراف کشیده شده بود و از تورات جز تحریف و تغییر آن، چیزی نمانده بود.
 
نکته: تمدن‌سازی جمهوری اسلامی ایران در عصر غیبت یک شرطش شاید این باشد که همانند کارِ حضرت مسیح (ع) برای تمام‌کردن کار کنند، نه برای باطل‌کردنِ هم. هنر کشورداری آن است که با وجود افکار مختلف -که لازمه‌ی حیات بشری‌ست- بتوان «سازگاری» و «آزادی» ایجاد کرد و «ساختن» و «آبادان‌کردن». بگذرم.
 

تحلیلی گذرا بر نامه‌ی خوئینی به رهبری

به قلم دامنه :به نام خدا. آیت‌الله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمه‌ی نامه‌ی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری  (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادی‌اش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارش‌ها و تحلیل‌ها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامه‌اش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنی‌ها) همیشه نمی‌تواند منبعی قابل استناد باشد. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۲۹۴

علمای داراب‌کلا و تخریب بقیع

 

 

توضیح دامنه: سند تاریخی و سیاسی به دستخطِ مرحوم شیخ علی‌اکبر دارابکلایی (مشهور به کوچک آخوند) پدرِ مرحوم آیت‌الله شیخ محمدباقر دارابکلایی مشهور به «آقا»، درباره‌ی تخریب قبور چهار امام معصوم (ع) در بقیع توسط وهابیت که مجلس تعزیه‌داری برای این اقدام زشت و شنیع وهابی‌ها توسط مرحوم حجت‌الاسلام آقا میرصادق نبوی جدّ مادری مرحوم حجت‌الاسلام حاج آقاعلی شفیعی در مسجد جامع روستای داراب‌کلا در سال ۱۳۴۴ هجری قمری (۹۷ سال پیش به تاریخ الان) برگزار گردید.

 

این سند نزد جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی محفوظ است که اینک به پاس آن بزرگان در بخش «روحانیت داراب‌کلا» در دامنه بازنشر می‌شود. روح روحانیان وارسته و خَدوم محل غریق رحَمات خداوند باری تعالی.

۰
در تاریخ : ۱۵ , ۱۳۹۹ خرداد . دید ۳۸۲

به یاد احمد نصیری

به یاد احمد نصیری
 
 
به قلم دامنه : به نام خدا. امروز خبری تلخ و اندوه‌بار به من رسیده که دوست دیرین آقای احمد نصیری به رحمت خدا پیوست. عکس بالا، سال ۱۳۶۲ است، مسیر جنگل داراب‌کلا به سرتا. از آلبوم شخصی‌ام. با احمد نصیری هم خاطره‌ها داریم و هم در خونه‌ی پدرومادرش در ایام انقلاب نون‌ونمک فراوان خوردیم و هم آن سال‌ها که تلویزیون تک‌وتوک در خانه‌ها بود، منزل احمد نصیری پاتوق ما رفقا بود. او دوستی مصفّا و خندان و سَخی و با قلبی رقیق بود. مرحوم پدرش اهل هنر و خط و شعر بود و مرحوم مادرش زنی مهربان و مهمان‌نواز و متدیّن. من یاد احمد را در دل نگه می‌دارم، دوستی دوست‌داشتنی برای من بود. روحش غریق رحمت حضرت پروردگار.
 
عکس‌های زیادی با مرحوم احمد دارم. این یکی در مسیر جنگل داراب‌کلا به سرتا: احمدآقا ایستاده از چپ نفر اول. من. سیدمحمد اندیک. پسرعمه‌ام آق‌سیدباقر شفیعی. اخوی‌ام آق‌حیدر. باجناقم عیسی. روانشاد یوسف رزاقی (کاپشن قهوه‌ای). سید رسول. جعفر رجبی. نفرات نشسته از چپ: سید علی‌اصغر، عزت ایرانبخش. سید عسکری شفیعی.
۰
در تاریخ : ۱۱ , ۱۳۹۹ خرداد . دید ۶۶۱

مدرسه فکرت ۵۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه و نهم

 
 
فرق‌های سوم خرداد با دوم خرداد
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
اولی سال ۶۱ رخ داد، دومی سال ۷۶.
اولی محصول مشترک ارتش و سپاه و بسیج و اساساً تمام ملت است، دومی محصول مشترک جناح چپ و حضور سیاسی انبوه ایرانیانی که با رأی «آری» به آقای سید محمد خاتمی، خواستند دست‌کم به یک تفکر که دو شاخه داشت و سه ریشه، «نه» بگویند.
 
اولی ظفرمند ملی بود. دومی ظفرمند سیاسی. و هر دو، هنور هم به عنوان یک مبداء و مَبادی در میان مردم محل بحث‌های متفکرانه و اندیشناک است.
 
اولی رخدادی خداداد برای حفظ آب‌وخاک ایران و ایمان ایرانیان در خطّه‌ی نبرد حساب می‌شود و از درخشان‌ترین روزهای عزّت و دفاع غیورانه‌ی ملت. دومی رخدادی خودی و خواهندگی سیاسی شهروندی برای غلبه بر رقیب با سازواره‌ی مدرن انتخابات و دست‌یابی به قدرت سیاسی و اجرائی و به گردش درآوردن قدرت میان ملت بر مدار قانون اساسی و رهبریتِ شرعی و قانونی رهبری.
 
اولی چون ملی ماند، در تقویم ایرانی ماند؛ البته سهم قدرت رسمی درین باره آشکار است ولی دومی چون مصادره شد و چهارراهی گردید برای تقاطع و نزاع‌ها، نماند؛ زیرا چراغ‌های راهنماییِ زرد و سبز و قرمز نیز نتوانست این تقاطع را از گره کورِ ترافیک و راهبندان برهانَد، به همین علت، به نفس‌نفس افتاد و سرانجام از درون فراموش و از بیرون نابود شد. من نابود را هم «نا»بود می‌دانم، هم نبود می‌بینم و هم سرکوب و سرکوفت.
 
این متن را نمی‌بندم. اما اگر بخواهم ادامه هم بدهم تا چندین صفحه گنجایش دارد که بنویسم. پس بگذرم.
 
نکته‌ی ۱ : جناح چپ، شیوه‌ی زیست سیاسی با رهبری را نیاموخته بود و رقیبِ ضعیف اما قادر به جَهر و نیز متّصل به دخمه‌های تاریک او -یعنی تلفیقی از جناح راست- راحت و آسان آنان را در خط معارضه‌ی خطرناک، به‌خط کرد و در عملیات روانی فائق آمد. البته یاد قوه‌ی قضائیه آقای یزدی هم یاد باد! باد.
 
نکته‌ی ۲ : رأی آری در دوم خرداد، رأی سلبی هم بود ولی آقای سید محمد خاتمی کم‌کم، کم آوُرد و خود را دربست در اختیار آقای رفسنجانی قرار داد. کسی که به قول آقای آیت الله یوسف صانعی با ریسمان او نمی‌توان به چاه رفت و سالم برگشت. حال آن‌که خیزِِ بی‌نظیر مردم برای به قدرت رساندنِ هر دو نامزد از هر دو جناح راست و چپ (آقایان: ناطق و خاتمی) بیشتر از هر چیز، برای دوری از سیاست تعدیل اقتصادی -که سیاست لیبرالیِ ناقص و آمرانه آقای رفسنجانی بود- صورت گرفته‌بود اما آقای خاتمی با عنوان این‌که آقای رفسنجانی «شناسنامه‌ی انقلاب» است خود را در ذیل و ظل او بُرد (البته از نوشتن این لغت با ذال پرهیز می‌کنم) و بُرد را به باخت عوض کرد؛ به زبان زیبایی محلی دَگش نمود.
 
نکته‌ی ۳ : شعار احساسی «شناسنامه‌ی انقلاب» و شعار استراتژیک و بعدها تاکتیکی جناح راست که «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» چونان دو تیغه‌ی تیز و بِرّانِ یک قیچی عمل کرد. اما ناگفته نگذارم او بعدها در بحران ۸۸ پی برد که کجای سیاست بایستد، ملت روی خوش نشان می‌دهد. کاخ سیاست بر خلاف آرزوی کورت والد هایم دبیر کل وقت سازمان ملل متحد «شیشه‌ای» نیست، بلکه به نظر من پهنه‌ی سیاست همآره کِدر است. باید بینا و دانا و توانا بود تا پشت مشجّر و مات آن را دید. بگذرم. سیاسی‌میاسی بلد نیستم!
 

روس و رامی مخلوف

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. رامی مخلوف پسرعمه‌ی بشّار اسد است؛ مرد ثروتمند و سیاسی سوریه که این‌روزها بحث روز سوریه با اسم او آمیخته است. دارایی‌ها و نفوذ او، مورد شک و در نتیجه مورد وارسی حکومت سوریه قرار گرفته است. او اعتراض خود را به شبکه‌های اجتماعی کشانده است. این‌که آیا روسیه درین قضیه‌ی پیچیده، دستی نامرئی دارد یا نه، نامعلوم است. زیرا اساس رفتار روسیه از یک قرن پیش تا اکنون، همچنان مخفی‌کاری و بسته‌نگه‌داشتن و جلوگیری از درز خبر و اطلاعات بوده‌است. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۶ , ۱۳۹۹ ارديبهشت . دید ۲۵۷

اوستا رضا؛ آهن‌گر در داراب‌کلا

به قلم حمیدرضا عباسیان: پست ۷۵۸۵ . نامش اوستا رضاست. روزگار را با صنعت آهنگری میگذراند. ابزار کارش، چکش است و سندان، دمی، انبر، کفزن آتش گیر و سوسنگ. ابزار کار کشاورزی و دامی را مثل تبر (تور)، واش ورین (داس)، هوکا (تیشه وجین)، بَلو و هر نوع وسیله ای که برای کار کشاورزی مناسب باشد را تولید میکنند. پدرش که استادکار به نامی بود، از حدود صد سال کمتر یا بیشتر در دارابکلا  همراه با آهنگرهای دیگر، در حاشیه رودخانه کنار غسّالخانه دارابکلا به سادگی زندگی میکردند و با کار آهنگری امورات خود را پیش میردند.

 

حمید عباسیان


اوستا رضا به همراه برادران خود، اوستا غلام و اوستا علی نزد پدر سالها زندگی کردند و فن آهنگری را آموختند. مردم دارابکلا از فن و کار و مهارت آهنگری این خانواده، رضایت داشتند. خانواده اوستا رضا و پدر و برادران همگی مسلمان بودند و نامهای اسلامی داشتند. این خانواده صنعتگر، بعد از سیل ویرانگر سال ۷۵ داربکلا که خانه و کاشانه‌هاشان را آب برد، جملگی در به در شدند و حمایتی از طرف مردم دارابکلا نشدند که هیچ، بلکه مورد غضب نژادپرستانه عده ای از مسلمانانی که دم از رافت اسلامی میزدند قرار گرفتند و دیگر در دارابکلا راهشان ندادند.

 

اوستا رضا که بعد از پدر همچنان به کار آهنگری مشغول است و سهمی هرچند اندک در چرخه صنعت دارد، هر سال فصل کشاورزی که شروع میشود، مغازه ای در دارابکلا اجاره میکند، و واش وِرین و هوکا و بلو و تور و دره کشاورزان اهالی دارابکلا را  دَمبِره و تِج (تیز) میکند و بعد میرود.

 

اوستا رضا. داراب‌کلا

عکس از روی فیلم حمید عباسیان

 

امروز که برای دَمبره کردن تُورَم رفته بودم پیشش، نام پدرش را پرسیدم اما متاسفانه یادم رفت، اما به رحمت خدا رفت. یادم میاید سی سال پیش، اولین تلویزیونم را که یک تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید بود، از برادرِ اوستا رضا، اوستا علی خریده بودم، به قیمت پنج هزارتومان. یادش بخیر.

 

امروز اوستا رضا، یک گوشی سامسونگ اندروید، مثل گوشی من داشت. امشب که این چند خط خاطره سی سال گذشته را داشتم تحریر میکردم، گوشی ام به دلیل اشکال در باطری، سه بار خاموش شد. اما گوشی اوستا رضا را نمی دانم ....! بدرود.

۰
در تاریخ : ۱۱ , ۱۳۹۹ ارديبهشت . دید ۳۲۳

درگذشت مادر شهید صباغ

درگذشت مادر شهید صباغ

به قلم دامنه : به نام خدا. حاجیه صغری گرجی‌نژاد، مادر شهید. یک زن شرافتمند و نیکزاد. به مقام بلند آن مادر شهید -که زنی پاکدامن، مؤمن و مهربان بود- احترام می‌گذارم و به روح او درود می‌فرستم، که هم یک روحانی محترم جناب حجت‌الاسلام آسید علی صباغ دارابی در دامنش پرورش داد و هم شأن والای مادرشهید را در وجودش تجلی داد. بر جناب حاج سیدعلی صباغ، اخوان، بستگان و منتسبان تسلیت.

 

یادی از مرحوم اکبر دستیار

 

به قلم دامنه : به نام خدا. سال ۱۳۶۷ جبهه‌ی مریوان بود. روی صعب‌العبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من می‌آمد و خوش‌وبِش می‌کردیم که روحیه‌های‌مان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویه‌حساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دست‌اندرکاران قرارگاه توصیه‌ی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا راننده‌ی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو می‌شد چنان ادب سپاس به جای می‌آورد که من شرمسار اخلاقش می‌شدم.

 

 

بازنشر دامنه

باز هم یادت را به یادم می‌آورم،
ای همرزم شجاع من در جبهه‌ی مریوان؛
با این عکس قشنگ تو،
که امروز برای من فرستاده شد.
دلم را با این نگاهت ربودی؛
ای شادروان اکبر دستیار،
ای دوستِ فروتن،
ای یارِ باوقار،
ای مردِ کار.

 

نکته این‌که، گاه، کمتر کسی خبردار می‌شود که چه کسی در آن هشت سال سختِ جنگ تحمیلی، لباس رزم پوشید و برای دین و وطن ۱۰۰۰ کیلومتر آن‌سوتر رفت. حال آن‌که اگر در خانه هم می‌ماند کسی وی را بازخواست نمی‌کرد الا غیرت و وجدان و ایمان. مرحبا به اکبر دستیار که من در مریوان همرزمش بودم. این را گفتم که دانسته باشیم او رزمنده‌ی شجاع بود و فداکار.

 

برای این رزمنده‌ی جبهه _که امروز شنیدم مرحوم شد- ادای احترام می‌کنم و بر خاندان، بستگان و خویشاوندانش، این مصیبت و فراقِ بی‌جبران را تسلیت می‌گویم. عموزاده‌ی خوبی برای من بود و سرش در کار و تلاش و رزق و زندگی و خوبی. روحش شاد و مشمول رحمات حضرت آفریدگار متعال.

۱
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۹ فروردين . دید ۷۶۷

مدرسه فکرت ۵۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه و هشتم

 
 
بحث ۱۵۴ : این پرسش جناب آشیخ باقر طالبی است که در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت جهت گفت‌وگوی یکصد‌وپنجاه‌وچهارم سنجاق می‌شود. متن پرسش ایشان عیناً درج می‌شود: 
 
«من از مدیر مدرسه میخواهم در باره نقدپذیری رهبر و عملکرد نهادها  و افراد در مقابل نقد احتمالی و اینکه قانون اساسی چه می گوید، پرسش سنجاق کند. سوال این باشد از فضیلت های رهبری در کلام خودشان، نقد پذیری است، این نقد پذیری تا چه میزان از سوی افرادی که خود را « انقلابی» می خوانند به مثابه فضیلت رهبری در نظر گرفته شده است؟»
 
 
پاسخم به بحث ۱۵۴
 
سلام. با تشکر از پرسشگر بحث ۱۵۴ جناب اخوی، دیدگاه من در چند قسمت نوشته خواهد شد:
 
قسمت اول:
 
مقدمه: به رهبری در یک جامعه و حکومت دینی دموکراتیک باور دارم. بر شئوون و اختیارات رهبری در اداره‌ی جامعه نیز واقفم. تضعیف این جایگاه و شخص رهبری را نیز نادرست می‌دانم. سعی کرده‌ام همیشه از آخرین نظرات و مواضع رهبری مطلع باشم. اما با این‌همه، یکی از شهروندانی‌ام که نگاه معتقدانه و منتقدانه (در سیاست داخلی) به رهبری داشته و دارم. رهبری را بُت نمی‌سازم که مانند برخی از افراد جامه‌ی عصمت بر تن‌شان دوزم. چنانچه خود رهبری هم بارها فرمودند میان رهبری و مردم ربط حُبی و محبت طرفینی برقرار است و حقوقِ متقابل حاکم.
 
۱. من معتقدم، رهبری در جاهایی فراوان -که در جواب‌های قسمت بعدی خواهم‌نوشت- نقدپذیری داشتند و حتی نظر کارشناسان و دست‌اندرکاران را برای مصلحت یا ترجیحات دیگر بر نظر قطعی خود، رُجحان و اولویت دادند. نمونه‌ی بارز آن، اجازه‌ی انجام مذاکره با حضور آمریکا روی میز ۵+ ۱ که بر همگان روشن است، ایشان صددرصد با اصل مذاکره مخالف و به نیّات آلوده و بزک‌کرده‌ی آمریکا با قاطعیت تمام بدبین بودند، اما در نهایت، این پروژه‌ی استراتژیک دولت ۱۱ و ۱۲ را به عنوان یک «نرمش» و تست و آزمون پذیرفتند. این یکی از فضیلت‌های «نقدپذیری رهبری» بود.
 
تا بعد...
 

پاسخم به بحث ۱۵۴

قسمت دوم:

مقدمه: تردیدی نیست که نقدپذیری، آن‌هم نقدپذیربودن رهبری، یک «فضیلت» است و ارزش. فضیلت -که لفظی عربی‌ست- به بک معنی یعنی دارایی، یعنی افزون، یعنی زیاده‌برآن. که فردِ بافضیلت، یعنی کسی که دارنده‌ی آن علم و یا عمل خوب است.


۲. وقتی آقای هاشمی‌رفسنجانی رئیس‌جمهور شد، عملکرد اقتصاد تعدیل اقتصادی او مورد نقد جدّی جناح چپ قرار گرفت که وی را به خاطرِ گذرِ آسان و بی‌توجه به مستمندان و فرودستان، از عدالت اجتماعی -که در نمازجمعه‌های سلسله‌وارش بیان می‌کرد- به سمت سیاست لیبرالی تعدیل اقتصادی سرزنش می‌کرد.

 

رهبری در آن زمان، زیر بار این انتقادها نمی‌رفتند و حتی در انتخابات مجلس چهارم رسماً گفتند به اینهایی که چوب لای چرخ دولت می‌گذارند، رأی ندهید. و مجلس چهارم با فرق اساسی با مجلس سوم شکل گرفت.

 

جناح راست نیز تا مدت زیادی خود را زیر چتر هاشمی رفسنجانی گذاشت و در نمازجمعه شعار «مخالفِ هاشمی مخالفِ رهبر است؛ مخالفِ رهبری دشمنِ پیغبر است» را چندسال تکرار کرد و هیچ هم تذکر نگرفت.

 

رهبری، تا مدتی دست از حمایت از هاشمی نمی‌کشیدند. تا این‌که به‌هرحال در یک‌دوره‌ای، این نقد و نقدهای جدیدتر نسبت به افکار و رفتار آقای هاشمی‌رفسنجانی را پذیراشدند و خود نیز یکی از منتقدان بی‌تعارف و جدی وی گردیدند.


این رفتار سیاسی و اخلاقی رهبری یکی دیگر از نقدپذیری‌های ایشان بود که از نظر من، در فضای سیاسی جمهوری اسلامی تأثیرگذاری ژرفی داشت، به‌گونه‌ای که بستر را برای فضای بازتر انتقادها فراهم کرد. اگر رهبری این بستر را نمی‌آفریدند، احتمال می‌رفت تز آقای عطاءالله مهاجرانی مبنی بر تغییر قانون اساسی به نفع کاندیداتوری دنباله‌دار هاشمی‌رفسنجانی جا می‌افتاد و رفسنجانی با دست‌بردن در قانون اساسی، دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش را بی‌وقفه ادامه می‌داد. اما نقدپذیری رهبری و تغییر مشیء‌شان از حامی رفسنجانی به یک منتقدِ توصیه‌گرانه‌ی رفسنجانی، جلوی گام خطرناک دیکتاتوری دولتی را گرفت.

تا بعد...

پاسخ:

سلام و صبح به‌خیر و گوارایی

آقای... با تشکر

اساساً توصیه‌کردن یک آموزه‌ی قرآنی‌ست در سوره‌ی عصر. درین سوره، واژه‌ی «تواصوا» بکار رفته‌است که می‌فهمانَد توصیه‌کردن امری متقابل و متداول (=جاری و برقرار) است میان مؤمنان. یعنی همه، همدیگر را به حق و صبر سفارش کنند. بنابرین، توصیه‌ی شما به اعضای مدرسه‌ی فکرت به ژرف‌اندیشی در نهج‌البلاغه کار شایسته‌ای بوده‌است.

 

چون سفارش و ارشاد به‌حقی فرمودی، سه نکته می‌گویم:

 

۱. بی‌شک در خانه‌ی تمام ایرانیان، قرآن و نهج‌البلاغه، و در خانه‌ی خیلی از مردم، مثنوی مولوی، حافظ، بوستان‌وگلستان سعدی و لغتنامه‌های عمید و معین و حتی لغتنامه‌ی چندجلدی دهخدا، و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت و چند کتاب مادر دیگر وجود داشته و دارد و این نشان از ادب و فرهنگ والای ایرانیان است. ایرانیان با اُنس با این کتاب‌ها زندگی می‌کنند و تمرین رستگاری.

 

۲. من نیز، ریا کنم که علاوه بر رجوع جاری به این کتاب‌ها، در سال ۸۷ با خود عهد کردم طی چندماه متوالی (=پی‌در‌پی) نهج‌البلاغه را مطالعه و خلاصه‌برداری کنم. کردم. تمام خطبه‌ها و نامه‌های امام علی -علیه‌السلام- را واژه‌به‌واژه خوانده و یادداشت‌برداری کردم. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۹ فروردين . دید ۴۱۷

مدرسه فکرت ۵۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه‌ و هفتم

 

یک بُرش به یک سرشت

سید علی‌اصغر، یک شخصیت فراجناحی‌ست؛ نه این‌که اکنون این‌گونه شده باشد، نه، که از طلوع خورشید پیروزی انقلاب چنین بوده است. افکار و آراء‌اش -که ریشه در اندیشه‌اش دارد- در هر زمینه و موضوعی طی ۴۱ سال انقلاب آرمان‌بخش اسلامی، همیشه مبتنی بر هویت مستقلانه‌اش بوده است. هر گاه بر دیدگاه‌هایش در مسیر انقلاب ایراد دید، بی‌هیچ دگماتیسمی اصلاح کرد و هرگاه آن فکر و رفتارش را درست بود، بی‌هیچ هراسی پای‌فشاری نمود.

 

در تمام چهار دهه انقلاب و پنج دهه رفاقت، میان من و او حتی یک مو حائل نبودونیست، که نسبت به همدیگر چه در نقد و چه در تأیید، تعارف داشته باشیم. و نیز یک ریگ نبوده‌ونیست که بر روح هم خدشه بخراشیم.

 

این را نوشتم که شخصیت بزرگ وی را برای خودم و او یادآوری کرده باشم و نیز ستوده نموده. او بلد است هم رفاقت را، هم سیاست را، هم دیانت را، هم فرزانگی را و هم رفع اشکال را. و یکی از کسانی‌ست که در طول این مدتِ دراز سنّ‌وسال و مُعمّری، از هیچ نقد و انتقادم بر خودش، نه فقط نرنجیده است؛ بل آن را یک نعمت و هدیه‌ی وجودی‌اش می‌دانسته است.

 

خدا را شاکرم که او از هر نظر و در هر ساحتی، برای من یک انسان شریف، خودسازنده، انتقادپذیر و دگرساز است و روحی برای اخلاص و آینه‌ورزی‌ست و آیین‌دین خواهی. درود بر سرشت و سلام به سرنوشت.

 

بحث ۱۴۹ : امروز در چند سایت خبری رسمی و موثّق، کسب خبر کردم که یک منبع امنیتی عراق دیروز (جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹) به خبرگزاری «المعلومه» اطلاع داد که آمریکا در حال برنامه‌ریزی برای تشویق کشورهاست تا سفارت خود را به پایگاه «عین الاسد» یعنی به شهر هیت -غرب استان الانبار عراق- منتقل کنند.

 

پرسش این است این خبر را چگونه تحلیل و یا تفسیر و یا ارزیابی می‌کنید؟ و نیز این اقدام احتمالی در صورت وقوع و واقعیت‌یافتن، چه پیام‌ها و بازخوردهای داخلی، منطقه‌ای، جهانی و دیپلماتیک و... دارد؟

این بحث برای گفت‌و‌گوی ۱۴۹، در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت سنجاق می‌شود.

 

پاسخم به بحث ۱۴۹

 

۱. اگر به اصل خبر تردید وارد باشد، ممکن است نوعی عملیات روانی پیش‌دستانه باشد. هم علیه‌ی مقاومت و دولت عراق و هم ایجاد تشویش در ذهن مقامات ایران.

 

۲. اگر خبر یک اطلاعات باشد یعنی واقعیت داشته باشد، می‌تواند نشانگر دست‌کم سه هدف باشد:

 

الف. عمل به استراتژی نیل تا فرات. این‌بار نه در جغرافیای سرزمینی، بلکه در جغرافیای قدرت.

 

ب. تجزیه‌ی عراق، که هم خط حائل مرز سوریه و عراق را تسهیل می‌کند و هم حضور آمریکا و سنتکام را رسمیت می‌بخشد.

 

ج. نقشه‌ی خاورمیانه نوین که هنوز ابعاد آن امنیتی باقی مانده و دولت‌ها از کم‌وکیف آن دقیقاً مطلع نیستند.

 

۳. اگر به فرض میان روس و آمریکا بر سر قیمومیت نامرئی بر سوریه و عراق معامله و تبانی صورت گرفته باشد، عین‌الاسد عراق می‌تواند همان نقش را برای آمریکا داشته باشد که بندر لاذقیه‌ی سوریه برای روسیه.

 

۴. از نظر من بازخوردهای منفی این حرکت می‌تواند خود را به سه شکل نشان دهد: درگیری دائمی محور مقاومت، بن‌بست صلح پایدار میان اعراب و اسرائیل غاصب، ایجاد سد نفوذ در برابر ایران. کما این‌که این سدّ تا کنون مانع بزرگی برای سیاست منطقه‌ای ایران شده است. که تنش «سعودی - ایرانی» به جای «صهیونی- اسلامی» بدترین نوع آن است. 

 

پاسخ‌های دیگری هم دارم که به همین مقدار بسنده می‌کنم تا وقت خواننده زیاد گرفته نشود. فقط این فاکتور را نباید از نظر دور داشت که آمریکا، از نفوذ و قدرت بازدارندگی ایران و تأثیرگذاری‌اش بر جنبش‌های رهایی‌بخش، سخت واهمه دارد و برای نابودکردن ایران نیز عاجز و درمانده، است. ازین‌رو، در مواجهه با ایران می‌خواهد نقش حائل و ناظر را بازی کند، نه حمله‌وری همه‌جانبه و جنگ نظامی را.

۱۷ فروردین ۱۳۹۹ا

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

یادی از مرحوم اکبر دستیار

سال ۱۳۶۷ جبهه‌ی مریوان بود. روی صعب‌العبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من می‌آمد و خوش‌وبِش می‌کردیم که روحیه‌های‌مان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویه‌حساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دست‌اندرکاران قرارگاه توصیه‌ی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا راننده‌ی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو می‌شد چنان ادب سپاس به جای می‌آورد که من شرمسار اخلاقش می‌شدم. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۹ فروردين . دید ۲۲۴
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ---- ۱۹ ۲۰ ۲۱ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : ابراهیم طالبی دارابی : فرهان پنجم