تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر

الَّذینَ اذا أَصابَتهُم مُصیبةٌ قالوا انَّا لله و انَا الَیهِ راجِعون
پست ۷۹۲۲ : به قلم دامنه: ( چهارشنبه، ۵ خرداد ۱۴۰۰ ) یاد میکنم اول نام خدای متعال را و سپس سلام و احترام را. هنگامی که آمدم تا پیامهایی را به رویم باز کرده و بخوانم، با متن مویهکنان تسلیت تکاندهنده روبرو شدم، آه نهادم را در نوردید و بر روحم جراحت سختی زد و تازه وقتی متن را تمام کرده و به آخرش رسیدم، چشمم را لحظاتی بر تصویر زندهیاد بانو ربابه، آن زن پاک و باایمان دوختم، غم و اندوه عجیبی مرا در بر گرفت و با نهایت جاخوردگی و افسوس که گویی زلزلهای بر پیکرم وارد آمده، آیهی استرجاع نثارش کرده و حمد و سورهی جانانهای بدرقهی پیکر پاکش روانه داشتم و اندوهام را با خود به اینجا آوردم.
انسان وقتی با آن زنِ روشنضمیر و بهشدت بامرام و معرفت و عمیقاً مهربان و آدابدان مواجه میشد و سلام و علیکی میکرد، بهیکباره آکنده از انرژی معنوی میشد؛ زیرا کردار و گفتار و رفتار آن بزرگوار آدم را سرشار از شادی و ادب و حرمتگذاری میکرد. حقیقتاً یک زن پیشرفته و آگاه و پاکسرشت و پاکدامن و باپروا و پارسا و اخلاقپیشه و معتقد و باورمند بود. با آنکه تقریباً تمام عمرش را در تهران زیست، اما در هویت برجستهی دینی و مذهبی و اخلاقیاش پابرجا ماند و زبانزد در نجابت و ایمان و اخلاق شد. من بینهایت با پیام تسلیت غمانگیزانهی سید علیاصغر متأثر و اندوهگین شده و بر فراق دردناکِ و مظلومانهی آن زن مدبّر، آن مادر نمونه، آن انسانِ اُنیس و خَلیق و آن خواهر دوستداشتنیام، قطراتی اشک ریختم تا خودم را آرام و جانم را مقداری تسلّا دهم. بر من همین بس که وقتی روزی در تهران به اتفاق حسن برادر عزیزش به خانهاش میهمان شده بودم، چقدر مهماننوازی و محبت میکرد و مانند خواهرانم در قلبم جای داشتند. اخلاق والای او، آدم را شرمسار میساخت. روحش شاد و غریق رحمت باد و وجودِ مطهر اُخرویاش محشور با معصومین (ع) باد.
من به اعضای فراوانی از منتسبان نسبی و سببی ایشان تسلیت میگویم؛ به حسن و مهدی؛ برادرش. به مهندس آقا سهیل و جواد و علی؛ فرزندان ارجمند و گرانقدرش. برادرزادگان و خواهرزادگانش و نیز به همهی عزیرانش که برای نام بردن از نامِ تکتک آنان مجال نیست، بهویژه به همسرش جناب قربان غلامی اعلایی و به خواهران گرانقدرش خاصه زنعمو طاهره یادگار محترم و عظیمالشأن روانشاد یوسف و نیز به تمامی فامیلان.
متن پیام فرزندش مهندس سهیل غلامی
با سلام و عرض ادب
از متن زیبا و آرامش دهنده شما بزرگواران صمیمانه تشکر می کنم. شما سید بزرگوار به همراه آقا ابراهیم و آقا جعفر و دایی یوسف و آقا رسول به مانند برادر برای مادر عزیزم بودید و بر گردن من و برادرهایم حق بزرگتری داشته و به مانند دایی ها برای ما ارزشمند و قابل احترام بوده اید و هستید و خواهید ماند. این ارتباط و احترام عاطفی همگی ریشه در حسن رفتار و سلوک شما بزرگواران دارد. از اینکه منت بر سر ما گذاشته و سوگواره ای برای مادر مظلوم و مومنه و خدا ترس من سرودید تشکر می کنم.
مرگ حق است و نصیب هر انسانی چه پیر و چه جوان خواهد شد اما آنچه دل مرا می سوزاند این است که مادرم در طول زندگی زجر و ناراحتی فراوان کشید و در میان سالی در حالیکه تازه قصد لذت بردن از دسنرنج هایش را داشت این بیماری لعنتی در مدتی کوتاه تک تک سلول های وجود مهربانش را از بین برد. اما در این مدت هرچند عذاب کشید و ما از عذاب ایشان رنج بردیم اما ارتباط عاطفی قوی تری بین ما برقرار گردید که هیچ وقت در طول ۴۵ سال عمری که از خدا گرفتم به عنوان پسر ایشان به آن دست پیدا نکرده بودم. به جرات می توان گفت باتمام وجود دریافتم که سعدی چه خوش گفته است که:
در رفتن جان از بدن گویند هر نو عی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
مادرم عاشق دعا و نماز و سوگواری برای سیدالشهدا بود و از شما بزرگواران و سایر اعضای فرهیخته و مومن گروه عاجزانه تقاضا دارم برای آرامش روح فرشته گونه و مهربان و خدا ترسش دعا نمایند. ان شا الله باشد که در شادی شما بزرگواران جبران نماییم. ایام عزت مستدام.
قبر بانوی مؤمنه ربابه آهنگر دارابی
بهمن ۱۴۰۱ مزار داراب کلا. عکاس: دامنه
پاسخ دامنه
سلام. گواه است خدا که متنِ ارزنده و از دلبرآمدهی شما، بر دل نشست. آنچه دربارهی مادر باایمان خود نوشتهای، جدا از آنکه توصیفی سوزناک بود و قلبهای ما را در غم رحلتش به مویه و داغ، آکنَد، نشان روشنی بر معرفت شما به مقام رفیع مادر است که احترام ژرفتر ما را به آن بانوی عزیز برانگیخته است. من حقیقتاً گویی خواهرم را دست دادم؛ خواهری که فراموششدنی نیست. و بدین خاطر من در مصیبتتان، خودم را شریک میدانم. درود بر روان پاکش و سلام بر قبر و خاکش که انسان باایمانی را در خود جای داده است و مادرتان بهیقین با توشهای پربار در آن آرمیده است. آرام بمانید و تا میتوانید برای او خیرات کنید و در وقتهای زیبای خود بین خود و خدا، برای آن مادر محبوب، نماز اقامه کنید و دست بر آسمان، بلند. درود بر چنین ادب و آداب.
مدرسه فکرت ۷۰
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت هفتادم
انسان و مین
( ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۰)
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. وقتی خواندم ارمنستان حاضر شد نقشهی ۹۷۰۰۰ مین کاشتهشده در مناطق قرهباغِ کوهستانی را به دولت باکو تحویل دهد (و داد: منبع) تا در عوض، ۱۵ نفر از شهروندان ارمنی خود را -آری فقط ۱۵ نفر- که در اسارت باکو بودند، آزاد کند، کم نمانده بود که چشمم از حدقه بیرون زند! چرا؟ چون چقدر آموزنده برای انسان و شهروند خود ارزش قائل شد ارمنستان.
حالا بیایم ایران:
۱. حجتالاسلام شیخ حیدر مصلحی اهل شهرضا (دانشآموختهی مؤسسهی مرحوم مصباح و نمایندهی اسبق ولی فقیه در نیروی زمینی، هوایی، و سپس نیروی مقاومت سپاه) و وزیر اطلاعات آن «دولت ۱۰»، بلاخره از روی هر انگیزه یا برنامه، در مورد رد صلاحیت عمدی مرحوم رفسنجانی اعتراف کرد که این او بوده رفته داخل جلسهی شورای نگهبان و کاری کرده که نهاد نگهبان مُجاب شده و تن به رد رفسنجانی داد. او این کارش را بالانس «هزینه و فایده» دانست که رد او، مفید به حال نظام است و حتی سخن از «مصلحتِ» «رد» زد. که اغلب میگویند در نهاد نگهبان، مصلحت را، راه نیست! (منبع)
من به علت حساسیت در بحث اخبار، در دَم به خبر سایتها اعتماد نمیکنم، لذا رفتم اصل مصاحبهاش را شنیدم. دیدم بله، رک گفت؛ حتی جزئیات نشستش با اعضای نهاد نگهبان را.
۲. البته مرحوم رفسنجانی خود در ۵ مهر ۱۳۹۴ از نقش مصلحی پرده برداشته بود: این گونه:
«در خصوص ردّ صلاحیت بله. من میدانم چه شد. آنها قبل از اینکه تصمیم بگیرند که من نباشم، آقای مصلحی وزیر وقت اطلاعات با معاونانش به آنجا رفته بودند. آییننامهی آنها اجازه نمیدهد که در بحثهای انتخاباتی کسی از خارج باشد. با حضور مصلحی مخالفت شده بود که نباید او باشد. خیلی اصرار شده بود که گفتند پس معاونان نباشند و خود مصلحی باشد. یکی از اعضای خبرگان به من خبر داد که مصلحی در جلسهی آنها گفته که ما صبح و ظهر و شب به طور مرتب آرای آقای هاشمی را رصد میکنیم که ساعت به ساعت بالا میرود و الان به ۷۰ درصد رسیده است و در این چند روز تا انتخابات اگر همینطور بالا برود، ایشان از ۹۰ درصد بالاتر میرود و ما مصلحت نمیدانیم. چون اگر ایشان بیاید، همهی رشتههای دورههای ما را پنبه میکند.» (منبع)
اینک این انتخابات:
آیا بر فرض، فلانی رئیسجمهور شود این سه خطر راست است؟
خطر ۱ : دولتی با بالاترین تشریفات شکلی و حفاظتی.
خطر ۲ : دولتی با شدیدترین (خوانده شود: بدترین) لایههای امنیتی.
خطر ۳ : دولتی با ریسک نابودی استقلال (البته نیمبند و یا حتی نادرِ) قوهی قضائیه.
بررسی کوتاه:
۱. اول برسم به نفس اَمّاره: گویا در نگاه برخیها پیام وحیانیِ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدورِ النَّاسِ» (یعنی همان آیهی مهم و تکاندهندهی ٥ سورهی ناس) فقط و فقط برای نعوذبالله «عوامالناس»! است، نه خواصِ خواص. خدا اما، مطلق آورده آیه را، و نیز بر وجه فعل مضارع که حاکی از استمرار است، نه گذشته و پایانیافته: «آن شیطان که وسوسه و اندیشهی بد افکنَد در دل مردمان.» شورای نگهبان هم جزوی از همین مردمان است، فقیهها و حقوقخوانهای آن، از آسمان که نیامدند که برخی بخواهند خندقِ مقدس و بیخطا، دورشان حفر کنند و کارشان را معامله به عصمت نمایند و دنبالهرُو مطلق شوند. آیا مگر «نفس اَمّاره» را فقط مردم عادی دارند و سایران! (نخوانید ساحران!) فقط از نوع نفسِ مطمئنّه برخوردارند؟! و حتی نفس لوامّه (=پشیمانساز) هم لازم ندارند!! بیایید بپذیرید که سیاست عرصهی تقدّسپردازی و توجیه و منزّهسازی افراد نیست، سیاست محل عمل برای ملت و مکتب و در نتیجه پاسخ به عملکرد در برابر پرسشهای ملت و مکتب است. امید است عدهای معلومالحال دست از اغفال نهادها و فریب افراد آن، بردارند و بگذارند خدای ناکرده آنان شرمسار و بدعاقبت! ازین سرا به آن بقا نروند. حقیقتاً فریفتن اینان گناه دارد و خرابشان میسازد نزد ملت و مکتب و از منزلت و خدمت میکاهد. نه تقدیس، نه تخریب، نه تضعیف.
۲. ولی آن سه خطر محتمل و فرضیه: من از خصوصیات فردی فلانی چندان اطلاع موثق ندارم، اما دنیای سیاست، دنیای احتمالات است، آن هم، احتمالات از جنسِ عجیب و شگفت و شگرف؛ زیرا قدرت فساد میآورد. پس، پیشاپیش میتوان برآورد احتمالی کرد، اما داوری قطعی، نه. امید است هر کدام که به رأی آزاد ملت پیش افتاد، پیشگاه ملت، خادم بمانَد، نه مخدوم و خائف و خائن و خنّاس! و خالیبند و خُدعهگر.
( ۲۵ / ۳ / ۱۴۰۰ )
بررسی یک رفتار در «جبههی اصلاحات»
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. ابتدا عرض کنم در آستانهی هر انتخاباتی، وزارت کشور به احزاب ایران این حق و مجوز را میدهد که با ائتلاف و اتحاد با همدیگر، تشکلی به اسم «جبهه» را شکل و آرایش دهند. بنابرین، جبهه، هیچوقت نام یک حزب نیست، بلکه نام ترکیب چند حزب و گروه است. بیشتر بخوانید ↓
درگذشت شیخ اسماعیل بابویه
( درگذشت: ۸ / ۲ / ۱۴۰۰ )
تدفین حجتالاسلام شیخ اسماعیل دارابیفر (بابویه دارابی) در مزار دارابکلا
به نام خدا. سلام و تسلیت. باز نیز خبر درگذشت یک روحانی دیگر از دارابکلا جناب حجتالاسلام شیخ اسماعیل دارابیفر (بابویه دارابی) بستگان آن مرحوم را مصیبتزده و داغدار و مردم و آشنایان را متأسف کرد. ضمن همدردی با بازماندگان نسبی و سببی ایشان، و آرزوی سلامتی و صبوری و بردباری برای آنان در غم فقدان آن طلبهی محترم علوم دینیه، از خدا برای روح آن مرحوم و والدین و اخویاش معلم بااخلاق مرحوم حسن بابویه، طلب مغفرت و رحمت میکنم. ایشان در دفتر آیتالله سید محمد شاهرودی مشغول بودند و سالها در حوزه به تحقیق و پژوهش میپرداختند. والسلام.
۸ / ۲ / ۱۴۰۰ . ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مدرسه فکرت ۶۹
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتونهم
درگذشت شیخ اسماعیل دارابکلایی

۸ پلان با حجتالاسلام صادقالوعد
شنبه ۲۸ / ۱ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان
پلان یکم. سال ۱۳۵۷، دارابکلا: تظاهرات شبانهی محرم آن سال علیهی شاه از بالاتکیه به سمت پایینتکیه، با اعزام خشمگینانهی سربازان تفنگبهدستِ پاسگاه ژاندارمری محل در برابر ما (انقلابیون در تظاهرات) میرفت که به شلیک خشم گلوله بینجامد، اما یک مردِ راسخ در اَمام ما (=جلودارانه) نتَرس و چون کوهِ استوار، در برابرشان ایستاد و واهمهی سهمگینِ گلنگدنکشیدن تفنگشان را از دل ما زدود و آتش را بر جان ما گلستان ساخت، او همین روحانی مبارز بود؛ شیخ اسماعیل دارابکلایی که صداش میکردیم حاجآقا صادقالوعد.
پلان دوم. سال ۱۳۵۸، جاده سرده میان مُرسم و اوسا: وقتی یک روحانی، با احوالی مُصفّا در جمع انقلابیون باشد، آن جمع، به شمع او روشن است. او آن سال شمع جمع ما بود؛ آنقدر صمیمی و ایدهپرداز که حتی جمع را در شنا و آبتنی رودخانهی سرده همراهی میکرد و تن به آب سرد سرده میزد؛ یادم هست وسط آب با صدای گیرایش -که بَم بود و غرّا- گفت: به! به! عجب آب خُنُکی. و این در آن زمان، نشان از صفای او میداد که خود را تافتهی جدابافته نمیدانست. میان ما بود؛ اَمام و اِمام آن آنات ما.
پلان سوم. سال ۱۳۵۹، دارابکلا: برای ما آن سال کتاب و کتابخانه از غذای جسممان لذیذتر مینمود و این ایشان بود و شاید مدد هملباسان دیگرش، که برای محل در زیر بالاخانهی کِلاکبر رجبی کتابخانهی امانی ساخت و محل را به صدها جلد کتاب در قفسهها آذین کرد و بر کام تشنگان دانایی جرعههای علم و معرفت ریخت. من خود دهها جلد کتاب سبک و آسان و کمکم سنگین و مهم آن را به امانت میبرده، میخواندم و همان کتابخانهی امانی، ما را در برابر جهل و نادانی ایمن نمود.
بیمارستان امام ساری
تاسوعا. اوسا. ( ۸ مهر ۱۳۹۶ )
پس از غسل ( ۲۹ / ۱ / ۱۴۰۰ )
یکشنبه ( ۲۹ / ۱ / ۱۴۰۰ ) مزار روستای دارابکلا
جوار قبر پدرش مرحوم آیتالله دارابکلایی
مراسم تدفین حاج شیخ اسماعیل دارابکلایی (حاجآقا صادقالوعد)
پلان چهارم. سال ۱۳۶۰، دارابکلا: پای منبرش، پای ما پلَندر نمیگرفت؛ یعنی کزکز نمیکرد از بس گیرا سخن میراند. صدایش نه بر گوش، که بر جان طنین داشت. خطبهی منبرش که شروع میشد شنونده مجذوب لحن جذابش میشد و وقتی زبان را با «رَب اشرَح لی صَدری ویسِّر لی امری واحلُل عُقدة مِن لِسانی یَفقهوا قَولی» قرآن، آغشته میکرد شدت شیوایی آن، آدم را بر کف تکیه میخکوب میکرد. بر ما علاوه بر منبر، در بالای کتابخانه -که بعدها به سردرگاه مسجد جامع انتقال یافت- ایدئولوژی و عقاید میگفت و کلاسش ما را به خداشناسی بیشتر و جهانبینی اسلامیِ ژرفتر پیش میبُرد.
پلان پنجم. سال ۱۳۷۱، تهران: خوابگاه دانشجویی خیابان طالقانی دانشگاه تهران زندگی دانشجوییام را طی میکردم. هماتاقی من، پیشتر در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل میکرد، معمولاً بهندرت خودم را معرفی میکردم، اما وقتی روزی فهمید من یک دارابکلایی هستم، داشت پَر در میآوُرد. متعجب شدم. نگو که او شاگرد مرحوم صادقالوعد در آن دانشگاه بود. تازه فهمیدم که او، وی را استادی توانمند میداند و با اشتیاق بر من آشکار ساخت که زوایای عظیم سورهی حج را به احسَن وجه به رویش گشود. جزوهی درسیاش را پیشم باز و قطعاتی از آن را چونان قطرات باران بر سرم باراند.
پلان ششم. سال ۱۳۷۷، قم. منزلش: دوستانم از محل به قم آمده بودند، روزی به اتفاق هم، برای دیدار روحانیون محل، به منزل آنان رفته بودیم که توفیق شده بود آنانی که عصر آن روز در منزلشان حضور داشتند، دیدار کنیم. مرحوم صادقالوعد با رویی گشاده، در بر ما گشود و در آن نشست چه هم گرم و مهربان بر ما جلوه نمود و از گشایش نکات عالمانه هم، دریغ نداشت. یاد زندهیاد یوسف بهخیر که آن روز، جمع را خندان و بشّاش نگاه میداشت و نشاط و شادابی به ما میبخشید.
پلان هفتم. سال ۱۳۸۵، قم. منزلم: سراسر آن سال مرحوم پدرم چند باری به قم آمده بود. باری دچار کسالت شدید شده بود. آقای صادقالوعد به عیادت تشریف آورد. آن روز به چشمم دیدم آنان چقدر به هم عُلقه دارند و چقدر حرفهای صمیمی به هم رد و بدل میکنند. تازه فهمیده بودم پدرم وی را تا چه حد حرمت مینهَد و حتی عمیق دوستش میدارد. محبت بارز ایشان بر پدرم وقتی بر من مُحرز شده بود، دیگر وجوبِ احترامش را بر من صدچندان ساخته و چه موجی در دلم انداخته بود.
پلان هشتم. سال ۱۴۰۰، ساری. قم: خبر بُهتانگیز مبتلاشدن ایشان به این بیماری ناشناختهی دنیای آلودهی نوین و مدرن! سخت مرا فسُرد. این کمترین، سعی نمود تا میتواند بر شفایش دست نیاز به آسمان برَد. و بردم. چه میشود کرد وقتی علم هنوز در برابر بیماریهای نوپدید عجز دارد و انسانها را زودتر از موعد، از اُقربایش میرُباید. شنیدن رحلت این روحانی -که آیتاللهزادهای منزّه و مدرّس بود- در آغازین روز چهارم رمضان بر من گران آمد. بر فراق غمناکش گریستم و ۲۸ / ۱ / ۱۴۰۰ روزی به نام او در محل درج شد. تسلیت بر محل، خانواده، خاندان، خویشاوندان. اخص بر خانم فهیم و دختران معززشان. والسلام.
قرار دیدار با دکتر عارفزاده
درگذشت حاج غلام آهنگر
به قلم دامنه: پیام تسلیت درگذشت. به نام خدا. سلام و تسلّا. از دست دادنِ پدر، مصیبت دردناک و اندوهباریست. در منزلت و مقام پدر همین بس که حضرت ابراهیم (ع) در نبودِ پدرش، «آزر» عموی خود را پدر صدا میزد: «یا اَبَتِ» ای پدر. (سورهی مریم، آیهی ۴۲) چرا؟ چون میخواست تا جای خالی و فقدان پدر را پُر نماید. و در عظمت شأن و شخصیت والدین چه پیامی بالاتر از وحی قرآن کریم که آن دو را بعد از توحید کنار خود قرار داده است که حُب و حُرمت به آنان تا چه میزان ارزنده و ستوده است.
مرحوم حاج غلام آهنگر
( ۳۰ اسفند ۱۳۹۹)
آقاجعفر سر قبر پدر
آری؛ اینک پدر محبوب شما در آخرین روز قرن ۱۴ از میانتان پر کشیده و به سرای جاوید و زندگی مهمتر اُخروی نائل گردیده و شما بازماندههای این فراق را غمی جانکاه فراگرفته و دلتان را مالامال اندوه و فسوس ساخته؛ خصوصاً وقتی دانسته شود میان شما و ایشان یک عشق دائمی و یک دلباختگیِ ستودنی برقرار بوده. منِ مصیبتدیده -که هم پدر و هم مادرم را از دست داده- بهژرفی میفهمد چه روزهای دردمندی بر شما روی خواهد کرد؛ دوری با همهی آن خوبی، حسرت در اوج آن پیوست، فکر پَکر در نهایت وداع با آن پیکر. پدر فقط یک پیکر نیست، پدر تاروپود بههمپیوسته و پیراستهی تمام پیامِ «بودن و پاییدن و پایداربودن» است. درین ساعات غمگینتان، تسلیت عمیق مرا و غیبتِ موجّه مرا در تشییع و شرکت در مراسم ترحیمش پذیرا باشید. پویا بماند نامش، جویا بمانید در مرامش. رحمت واسعهی الهی شامل حال آن پدر که فرزندانش، اینچنین، دلباختهی اویند. خدا باقی بدارد مادر مهربانتان را. زین پس هیچ -حتی به حد ذرّه- کم نگذارید عشق به مادر را که قلبش در غیاب همسرش همچنان برای شماها آرام و میزان بتپَد. روح پدرتان مرحوم حاج غلام آهنگر دارابی -که مأنوس قرائت قرآن و دوستدار اهلبیت علیهم السلام بود- با آنان محشور باد. پیامم به دوستانم: آقامحمدحسین، آقاجعفر، آقاعارف و همهی بازماندگان محترم این خاندان.
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
تسلیت درگذشت محمود طیبی
مرحوم محمود طیبی سورکی
مراسم تشییع و تدفین مرحوم محمود طیبی در سورک
به نام خدا. درگذشت مرحوم محمود طیبی بر خانواده و خاندان و منتسبان نسبی و سببی ایشان خبری نابههنگام و غمبار بود. ایشان پدری خیلیمهربان، انسانی آرام و مطلع، فامیلی قابل احترام و فردی سرشار ار احساسات بالا و بیاندازه حامی و طرفدار فوتبال بود. سالها در شرکت سهامی ذوبآهن اصفهان مشغول به اشتغال و از بازنشستگان آن شرکت بود. یاد و خاطراتش فراموششدنی نیست. من، ضمن همدردی و احساس فقدان ایشان، درگذشت آقای محمود طیبی را به همسر گرانقدرش و به فرزندان خوب و بامحبتش آقامحمدعلی، آقاعلیرضا، ساجدهخانم و آقامازیار و به همهی اقوام و فامیلان تسلیت میگویم. خداوند روحش را -که در سالروز وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها تشییع شد و به سرای باقی پرکشید- قرین شادی و مشمول رحمت و محشور با اهلبیت عصمت و طهارت (ع) فرماید. بهیقین درد دوری وی بر بازماندگان نزدیکش روزبهروز بیشتر حس خواهد شد، بنابرین برای آنان بردباری در مصیبت و شکیبایی در فراق طلب میکنم.
قم: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
متن برای هفتمین روز درگذشت مرحوم محمود طیبی سورکی به زبان حال خانوادهی آن مرحوم:
در زیباترین روز فرخندهمیلاد امام علی (ع) که بهحق «روز پدر» نام برداشته شد، خوبترین پدر و از خوشنامترین مرد را در میان نمنم برف و باران از دست دادهایم؛ گویی در میانهی مِهای غلیظ چندین بهمن سنگین و سهمگین بر سر ما آوار شد و او را، که در کانونِ سرشار از عاطفهی خانهیمان، بوی دوستی میداد و عطر محبت میپراکند و رایحهی شفقت میپاشاند و به عنوان سرحلقهی اُنس و شادی ما، در سراچهی دلمان خیمهی مهربانی بپا میداشت، از ما ربود. پدری که تا بوده برای ما از ژرفای درون خوشی خواسته، از فراخنای برون تلاش ورزیده و از اَعماق وجود عشق آفریده. پدر چگونه تو را در پشت قلهی غفلت نِسیان از یاد ببریم، حال آن که تو دلیلی برای ماندنمان بودی، بر ما چنین مباد پدر. تا هستیم چهرهی اَلیف و عَطوف تو را به چشمانمان میدوزیم تا هرگز با به خاطرسپردن خاطرات گرمابخش تو، از هم نگسلیم. ای پدر، ای دیدهی دیدگان ما، با ما از ازَل تا ابَد همچنان بمان.
۱۲ / ۱۲ / ۱۳۹۹ دامنه.
مدرسه فکرت ۶۸
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوهشتم
بررسی بیانیهی اخیر مجمع روحانیون مبارز
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۹
به نام خدا. من فقط به تحتانی بیانیه (منبع) میپردازم که در واقع آنان در همین بخش، داغ! کردهاند. مجمع، گویی با یک تحقیقات میدانی، به یقین رسیده که بهقطع و یقین شمارِ «ایرانیانی که فکر میکنند» با پیروزی جو بایدن، «فرصتی به وجود آمده است تا مشکلات فیمابین ایران و آمریکا برطرف شود و یا کاهش پیدا کند بیآنکه لطمهای به اصول و موازین اصلی انقلاب و عزت و استقلال ملت و مصالح ملی وارد آید و ایران باید این فرصت را غنیمت شمارد» «بیشمار» میباشند. یعنی به زعم مجمع، اکثریت ملت.
و با همین موازین ظنی یا تحقیقاتشده میگویند «در مقابل کم نیستند کسانی که اظهار میکنند که این دولت آمریکا است که باید بدون فوت وقت هرچه زودتر و بدون هرگونه پیششرطی تمام تحریمهای یکجانبه بر ضد ایران را لغو کند و خساراتی که از ناحیهی این تحریمها بر ایران وارد شده است را بپردازد و از منطقه خارج شود.»
و جالب این که بلافاصله دست به تحلیل و داوری رویکردِ این نوع تفکر میزند و معنی تز آنان را اینگونه معرفی میکند: «یعنی این ما هستیم که باید بگوئیم آمریکا چه باید و چه نباید انجام دهد.»
مجمع، بلافاصله یک قدم بعد، خود را در خلأ میگذارد و مانند کسی که در مسألهای فاقد تصمیم و سردرگم مانده است، میگوید: «ما بر این باوریم که با قطع نظر از این که کدام یک از این دو نگاه، صواب یا بر خطا است و یا شاید راهکار دیگری میتواند پیش روی ایران باشد، پیش از این رویکردها و نیز مهمتر از آنها این است که باید فضای گفتگو و اظهار نظر و بیان دیدگاه ها ایجاد شود و هر فرد یا جناح و هر حزبی با آزادی کامل بتواند نظرخود را برای برون رفت کشور از مشکلات بحرانآفرین کنونی بیان کند.»
آنگاه بیانیه بیآنکه خود امضاءکنندگان متوجه باشند، انگار راه چهارمی را در رابطه با رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح میکند و آن این است که نوشتهاند: «اگر بهترین تصمیم دربارهی این موضوع مهم و یا هر موضوعی که سرنوشتساز است و منافع کل مردم ایران و کل کشور را در بر میگیرد در جمعی محدود هرچند صاحب قدرت و در غیاب افکار عمومی گرفته شود و وفاق و همدلی اکثریت جامعه را همراه نداشته باشد به سرانجام تلخی دچار می شود.»
و سپس مجمع حرف اصلی خود را با این درخواست ظاهر میکند: «پس باید انحصار در تصمیم گیری شکسته شود و سازوکار به رسمیت شناختهشدن افکار عمومی احیا شود و بنیان مشروعیتبخشی اکثریت آراء به ساختار ادارهی کشور تقویت گردد تا ایران عزیز در مسیر توسعهی همهجانبه قرار گیرد و تا تنشها در روابط بین این کشور و سایر کشورها در منطقه و در جهان برطرف و یا به حداقل برسد.»
نکتهی تشریحی:
مجمع درین بیانیهی دههی فجری، در کمال شگفتی یکی از اصلیترین مبانی فکری خود را -که شاکلهی حقیقی نیروهای مذهبی و انقلابی جناح چپ و خط امام بوده است- کنار گذاشته است و آن مبارزهی بیرودربایستی با امپریالیسم آمریکا است. در واقع مجمع درین فراز از بیانیهی خام و غلط خود، در حال دمیدنِ شرم پیش روی نیروهای چپ مذهبی وفادار انقلاب است که باید از راه مقاومت در برابر آمریکا، نادم و پشیمان شوند و راه سازش و قبول آمریکا را جایگزین مبارزه و مقاومت کنند. مجمع گویا به شک و تردید رسیده است که ملت ایران، آمریکا را خصم و در حال مخاصمه با ایران میداند. همین دگردیسی نارس است که بخشی از این جریان را نیازمند بازبینی و بازسازی خود کرده است. دیر بجنبند، خود را برای همیشه، تمامشده خواهند یافت. ملت، با هیچ فکر و طیفی، شوخی ندارد. موضع ضدآمریکایی مثل یک موج نیست که با بادی برخیزد و سپس با یک جو آرامشی فرو ریزد؛ موضع ضدآمریکایی، یک خط است، یک مکتب، و یک حقیقت. عقل سلیم ایجاب میکند هر کشوری با ملت ایران حرف دارد، اول ترک مخاصمه کند، سپس طرح دوستی بگشاید و سرِ میز گفتوگو بنشیند. این اسلام است که به مسلم آموخته: هم سخنگفتن بیاموزد، هم سخنشنُفتن. و هم در جای خود -در صورتی که مورد خصم و خصومت واقع شده باشد- سلاحگرفتن و دفاعکردن و مقاومتورزیدن.
عشق چون شقالقمر
ای روی تو پاکیزهتر از کف کلیم
آن را مانی که کرد احمد به دو نیم
تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی
ما بر سر آتشیم چون ابراهیم
به نام خدا. سنایی غزنوی ( ۴۶۳ - ۵۲۵ ه.ق) بر این رباعی نامی ننهاد، اما من آن را «عشق چون شقالقمر» مینامم. پیام شعر روشن است و شاید نیاز به شرح نباشد. اما من کمی از برداشتهای خودم را ازین رباعی عالی، بیان میکنم. شاید دستکم چیزی گیرِ خودم آید. عشقِ خوب، مثل ماه شقالقمر است. نیمی از آنِ عاشق و نیمی سهمِ معشوق. عاشق و معشوق دو نیمپارهی ماه هستند که با هم میتابند؛ همان ماهی که حضرت احمد مصطفی (ص) آن را دو نیم کرد و معجزه آفرید. کف پاکیزهی کلیم به نظر من اشاره به آن لحظهای است که موسی کلیمالله (ع) در آن حال ناب خود در پیشگاه پروردگار نعلین خود را درآورد و وارد وادی مقدس طویٰ شد، یعنی آیهی ۱۲ طه: فاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. کفشهایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. و رخِ یوسفی نیز جمال حضرت یوسف (ع) است که پیامبری زیباروی بود. آتش همان آتش عشق است که بر حضرت ابراهیم شیخ الانبیا (ع) مانند گلستان بَرد و سرد و زیبا شد. بگذرم.
نظر:
سلام. من از جغرافیای دقیق منطقهی ارومیه اطلاع عمیقی ندارم. مطالعه داشتم که معضل آن چه میشود. اما به نظر میرسد دیدگاه شما درین باره نیازمند مقدار زیادی تأنی و تأمل است. در واقع شما با این فرضیه میخواهید بفرمایید آنچه در گاوخونی اصفهان، مهالوی شیراز، هامون سیستان و حتی زایندهرود زاگرس مرکزی اتفاق افتاده بود و سپس با تَرسالی از خطر نابودی نجات یافتند، نیز، مانند روند خشکشدن دریاچهی ارومیه، امری کاملاً طبیعی بود و باید خشک میشد؟ خصوصاً هامون سیستان که افغانستان حقآبهی ما را کم کرده بود. که بعد تقریباً با مذاکره حل و فصل شد. من به جغرافیا و شهرشناسی بسیار علاقه دارم، اگر روشن بفرمایی متشکر میشوم. گویا دیدگاه شما و آنچه در پست بالاتر توسط جناب .... مطرح گردیده، دیدگاهی شاذّ باشد. دستکم برای من اعجاب داشت. توضیح تکمیلی جنابعالی میتواند گنگی بحث را مرتفع کند. بیشتر بخوانید ↓
مادر طلبهی شهید حسن آهنگر
به قلم دامنه: به نام خدا. درگذشت آن مادر طلبهی شهید حسن آهنگر دارابی و همسر زحمتکش مرحوم طالب (ذاکر اهل بیت علیهم السلام) را به بازماندگان تسلیت میگویم. مادری که هم رنج سالها مفقودالاثر بودن فرزندش را کشید و هم طعم طوبای شهد شهادت وی را. خوشا به مرام به این مادر. طوبا به آن کسان، که برای دین و میهن و تمدن و ناموس ایران حاضر شدند در جبههها بپاخیزند تا یک وجب از خاک ایران حراج و تصرف نشود.
مادر شهید حسن آهنگر دارابی
تشییعجنازهی مادر شهید حسن آهنگر
عکاس و ارسال: حمید عباسیان
بنازم به غیرت رزمندگان و بزرگپیشوای اسوه حضرت امام خمینی که بشریت را به ذات کریه آمریکا آشنا کرد. مدیون او و خون شهیدان هستیم و بیجهت نیست آن امام و پیشوای پاکدامن ما را به خواندن وصیت شهیدان فراخواند که گُم و گمراه نشویم. والسلام.
۸۰۰۰ راه فرعی جنگلها
به قلم دامنه. به نام خدا. برایم جالب بود که یک خبرِ مسرّتبخشِ خبرگزاری میزان از روزنامهی همشهری، ستون امروزم شود. گزارش این خبر خیلیطولانی است (منبع) پس برداشت و مفاد آن را بهفشردگی مینویسم. خبر تقریباً این است که ۲۴۰۰ جنگلبان و یگانِ حفاظت با بودجهای در حدود ۱۵۰ میلیارد تومان بهزودی تا اوایل سال ۱۴۰۰ در جنگلهای کشور مستقر میمانند. هدف اصلی آنان نیز معلوم است. آنچه من دریافت کردم دستکم برای این سه کار: حفاظت از اراضی جنگلی، حراست از درختان و نیز ممانعت از هر گونه دستاندازیهای افزونتر به جنگل.
مویهی من برای غارت چوب
کجا میبرنِت ای شاخههای تَرِ ما،
ای تنههای تنومند جنگل دیبا،
ای طلای بیهمتای رشتهکوه البرز تبریها
لغت: (تَر= شیرِ چو، شیرچلّه)
گویا سازمان جنگلها با این طرح بنا دارد اساساً قاچاق چوب از جنگلهای شمال را «ریشهکن» ! کند. نمیدانم آیا میتواند یا نه! آرزو دارم بتوانند. آرزو هم که عیب نیست. آن هم قاچاق با آنهمه گستردگی و شبکههای پنهانی را و حتی قاچاقهایی با شگرد مزوّرانه را یعنی به بهانهی برداشت و پاکسازی بسترِ جنگل از «چوبهای شکسته و افتاده» و پوسیده. که آمارها نشان میدهد این حیله از قاچاق چوب «به بالاترین میزان رسیده.» بگذرم. ولی فقط بگویم آیا میدانستیم بیش از «۸۰۰۰ راه فرعی جنگلی» شناسایی شده است و برخی از این جادهها حتی به هیچ روستا و آبادییی ختم نمیشود؟! آیا برای از ریشهدرآوردن فسادِ قاچاق چوب چنین جادههایی مسدود و یا لااقل دارای وضع مقرراتِ ویژه میشود ! نمیدانم! اما خرسندم که میخواهند با نصب دوربینها در این مسیرها، کشفیات قاچاق چوب را میسُرتر کنند. و نیز خوشحالترم که «شماره تماس ۱۳۹» نیز برای صیانت جنگل تعبیه شده که به نظرم این «۱۳۹» برای حفظ سرمایهی خدادادی جنگل از دستِ جنگلخواران و چوبخواران از شماره تماس «۱۱۳» !! کمتر نیست. زیرا قاچاق همچنان جریان دارد. همین ۶ ماه قبل، حدود «۱۱۴۲ مترمکعب چوب قاچاق از جنگلها کشف» گردید که نقل رسمیست محدودهی شهرستان آمل، «بیشترین میزان قاچاق چوب» را دارد.
به نظرم باید کاری کنند که نه فقط جنگل، بلکه «رویشگاههای جنگلی» هم از قاچاق در امان بماند. کَی میشود روزگاری فرارسد که دیگر زوزهی موتورارّهها و غُرّش ارّهبرقیها را نشنویم و با پویایی بر پاکداشتنِ زمین، پاسداری کنیم. و برخیها ما را یاد آن حکایت نیندازند که شکل و شمایل داستان اینگونه بود که حکیمی یک جعبهای دربسته به کسی داد و گفت درش را باز نکن و ببر بده به فلان کس. توراه هی وسوسه شد وسوسه شد و کنجکاو که این چیه نباید بازش کند. بالاخره بازش کرد. دید یک موش نحیف! حیف که امانت را رعایت نکرد. حکیم خواست او را بیآزماید. به فرمودهی امام علی -علیهالسلام- انسان حریص میشود به آنچه از آن منع شده.
آری؛ امروزه بر برخی چنان روزگاری شده که حتی اگر به کسی بگی تو رئیس مثلاً دوشیدنِ گاوهای دوشا هستی، سه روز که گذشت اول خود پستانِ شیر گاوها را میلیسد. اولین نگهبان جنگل خود جنگلبان و یگانِ حفاظت است. سپس سایر ملت. بگذرم. بلی؛ در این قضیهی قاچاق چوب هم، همه که نه، اما تک و توک هستند کسانی که به جای حراست درخت و جنگل و ریشهکنی قاچاق، خود اونجوری شدند! یعنی: غارتگر!
یک کشکولی هم بنگارم:
چون «چوبخوار» را در بالا به کار بردم، یادم افتاد به گواتمالا در قارهی آمریکای مرکزی زیر کشور مکزیک که این روزها انقلاب شده و حاکمان فاسدشان، آنان را با لفظ «لوبیاخوار» تحقیر کردند و میگویند اینان یک مشت لوبیاخوارند! به همینخاطر، مردم اسم انقلاب خود را با افتخار گذاشتند: «انقلاب لوبیا». ببینیم این انقلاب لوبیایی مردم فقرچشیدهی آن دیار در عصر مدرن آن هم زیر بیخ آمریکا تا کجا «تا» میکِشد. خوب شد رئیس گواتمالا نگفت «حالا ۴ تا خس و خاشاک» و بدتر از آن «یک مشت بزغاله گوساله» وگرنه "گواتمالا"ییها... . بگذرم سیاسیمیاسی بلد نیستم!.
مدرسه فکرت ۶۷
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوهفتم
دو عالِم دینی دارابکلا
به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. دیری بود در دیار نگران بودیم آیا بر شاه پیروز میشویم؟ محرّم به کمکمان آمد؛ با سنت سازندهی دستهروی و سینهزنی و زنجیززنی و در رأس همه نشستن پای منبر و منبری. پایینتکیه داشتیم و بالاتکیه، با دو عالِم دینیِ پارسا و باورَع و وارسته. اما چون عالِم متقی بالاتکیه، پرهیزگار بود و در سیاست دخالت نمیکرد؛ لاجرَم به عالِم متقی پایینتکیه پناه میبردیم که در برابر رژیم شاه، زبانی برای اعتراض و هدایتگری بود و مَلجایی برای انقلابیون و تکیهاش پایگاهی برای عزاداری اعتراضی و مذهبی و سیاسی.
مرحوم حاج آقا دارابکلایی
عالِم عزیز بالاتکیه آنچنان کاریزماتیک (=نافذ در قلوب) بود که اگر بر مشیء آرام و ساکت او انتقادی هم، در دل و گپوگفتهای خودمونی داشتیم، اما دل نداشتیم -و حتی شاید جرئت- که بر مقام منیع او جسارتی روا داریم. بنابرین شبهای تار، این عالم پایینمحله بود که در گِردش حلقه میزدیم نورِ انقلاب را درخشندهتر مییافتیم و عزاداری را به انقلاب علیهی شاه، هویت و فلسفه میبخشیدیم و او -یعنی حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی- بر انقلابیون نه فقط آسان میگرفت که دستِ اتحاد و ابلاغ رسالات میفشرد. بر روان هر دو عالِم تآثیرگذار درود که اینک در بستر خاکِ خدا آرمیدهاند و بخش جداییناپذیرِ تاریخ فضیلتهای دارابکلا میباشند.
مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی
اگر آن دو عالم -حاجآقا دارابکلایی و حاجشیخ احمد آفاقی- نبودند نسل آن روز محل، ممکن بود در مذهب و معنویت و در انقلاب و سیاست بلغزد و یا دستکم سهمش اندک باشد؛ عالمِ بالاتکیه در گرایشات دینیمان نقش بیبدیل داشت، و عالم پایینتکیه در پیوستِ هر دو عنصر مذهب و سیاست، راهبَر و معینمان بود.
سرانجام در جایجای ایران، قیام حسینی به دادِ قیام ایرانی رسید و ملت به رهبری امام و مشارکت روحانیت و روشنفکران متعهد، شاه را از تختِ سلطنتِ جعلی و اِعطایی انگلیسی به زیر کشید و این گفتمانِ اسلام و انقلاب بود که به خلعِ گفتمان شاهنشاهی نیرو بخشید. زیرا هر گفتمان اگر میخواهد گفتمانِ غالب و مسلط را از قدرت خلع کند، لزوماً باید مزیتهای بیشتری بر آن گفتمان داشته باشد و ملت هم به آن میل و تمایل کند. تا کنون نیز هیچ گفتمانی به لحاظ نظری و منطقی نتوانسته از گفتمان انقلاب اسلامی پیشی بگیرد، زیرا گفتمان باید افکار اکثریت مردم را نمایندگی کند تا بر گفتمان رقیب فائق آید.
آن روزها -یعنی وقتی تازه انقلاب شعله کشید و زبانه زد- برمیآشوبیدیم و فریادمان بلند بود که چرا عالمان و روشنفکران زمانه، برای اقامهی عدل علیهی شاه قیام نمیکنند و برای گسترانیدنِ قسط برنمیخیزند. حتی عالمانِ ساکت و مراجع منزوی! را مورد مؤاخذه قرار میدادیم که چرا برای خیزش مردم، تن به خطر نمیدهند،خاموش و سازشکار ماندهاند و در سیاست دخالت نمیکنند و قرآن را فقط برای گورستانها و دین را فقط جهت نماز و ذکر و وِرد میخواهند؟ بگذرم که آن ایام سرانجام به خیر گذشت و ملت در سیاست و حکومت، صاحب و «ولینعمت» شد.
اینک پس از ۴۰سال، بیشمار وفادار به انقلاب و میلیونها انسان متعهد متدین هرگز نادم نیستند که چرا علیهی رژیم تیرهبخت قیام کردند و چرا گفتمان امام خمینی را با عقلِ سر و عشقِ دل پذیرفتهاند. پشیمان کسانیاند که از نظرم دستکم اینجوریاند:
۱. یا دچار اِفلاسِ فکری شدند و در نتیجه ملول و فِسُرده و «رنگباخته».
۲. یا خیال بر آنان غلبه کرده، خیالاتی-خیالباف شدند و خود را در برابر امواج طوفانیِ تزهای بزککرده و سفارشی! باختهاند و دیکتهی دستوری را املا و انشاء میکنند.
۳. یا کسانیاند که انتظار دارند جمهوری اسلامی ایران در همین دنیا «بهشت برین» بسازد و غُبار هیچ عیب و ایرادی نباید بر جامهی جمهوری اسلامی بنشیند که بهشدت، یوتوپیایی (=مدینهفاضله گرا) اند.
۴. و یا کسانی هستند که حقیقتاً بر اساس بینش و تکلیف الهی خود، فکر میکنند فکر تازهتری دارند که ناجی ملت است و از امام خمینی عالیتر و پیشرفتهترند.
اما من خود از آن فکر و صف هستم که گفتمان امام خمینی را هنوز هم چتر رستگاری میدانند و راهی را که او نشانمان داد، صراطی برای مستقیمرفتن و استقامتورزیدن میخوانند و اگر انتقادی و انتظاری هم میاندیشم در درون گفتمان به نقدش میپردازم و در داخل آن مطالبات دارم. زیرا ساختمان فکرم اینگونه چیده شده و چارچوبم اینطور کلاف شده و چِفت و بست خورده و فردی بی در و پیکر نیستم:
اول آنکه "آدم منهای آخوند" نمیشود
دوم اینکه "اسلام منهای روحانیت" غلط است
این، به مفهوم تعطیلیِ رسولِ باطنی نیست، بلکه پیوند و چسباندنِ آن به رسول ظاهری -سلام الله علیهم اجمعین- است که روحانیت و پارسایان، نمایندگان و رهنُمایان صدّیق مکتب و رسالت اویند. معتقدم با آنان، طیّ مسیر، چنان اطمینان حاصل است که حتی بر «شناسندهی جاحد» هم میتوان غالب شد و بر فَرقش کوبید؛ یعنی شیطان، که میشناشد اما بهعمد، جاحِد است؛ منکر.
مدرسه فکرت ۶۶
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوششم
«به پیش» به عقب برگشت !
با یاد و نام خدا. پیشدرآمد بحث: در نظامهای حزبی، حزب پیروز در انتخابات را حزب حاکم میخوانند. مثلاً حزب «به پیش» به رهبری امانوئل مکرون، که حزب حاکم فرانسه است. این حزب سه سال پیش، با غلبه بر حزب سوسیالیست فرانسه در کارزار انتخاباتی، به قدرت دست یافت. حزبها در کشورهای غربی، اغلب سه گرایش دارند: چپگرا، راستگرا، ائتلافگرا که معمولاً محیطزیستگراها و ملیگراها و حزبهای کوچک اروپا به این سمت گرایش دارند. چپگراها جنبهی سوسیالیستی برنامههایشان غلیظتر است، راستگراها جنبهی لیبرالیستی و ثروتاندوزی برنامههایشان. اولی بیشتر به عامه فکر میکنند، دومی همیشه به اقلیت سرمایهاندوز.
بحث: حزب راستگرای «به پیش» که دولت فرانسه را در اختیار دارد اخیراً لایحهای "بحثبرانگیز دربارهی ممنوعیت فیلمبرداری از نیروهای پلیس" را تصویب کرده بود که باعث اعتراضات در بیش از ۷۰ شهر فرانسه بهویژه در پاریس شده بود. دولت فرانسه (بخوانید مهد آزادی!) با قوهی قهریه به سرکوب شدید مردم معترض اقدام کرد که به نزاع خونین خیابانی انجامید. اما سرانجام با خفّت و خواری اعلان کرد این لایحه را لغو کرده است. منبع
سه نکته:
۱. اگر مردم ۷۰ شهر در برابر این لایحه اعتراض نمیکردند حزب «در پیش» به پیش میتاخت یک قانون دیگر از نوع ممنوعیتِ نقد و انکار هولوکاست ! در برابر آزادی علَم میکرد؛ یعنی ممنوعبودنِ فیلمبرداری از افسران پلیسی که دارند مأموریت (بخوانید سرکوب مردم را) انجام میدهند.
۲. دولت حزبِ «به پیش» فرانسه به عقب نشست و قول داد لایحه را در نسخهای جدید ارائه کند. باید دید نسخهی نوِ این لایحه چه مفادی دارد. مهم اما این است دغدغهی اعتراضی مردم به این تز امنیتی ! جواب داد و نگرانی "سمَن"ها (=سازمانهای مردمنهاد) و اصحاب رسانه ازین قانون جدید -که مانع آزادی مطبوعات میشد و موجب وحشیگری پلیس- تا اینجای کار، برطرف شد. زیرا دولت فرانسه که باخشونت تمام در برابر معترضان ایستاد، سرانجام شکست را پذیرفت و لایحه را رسماً ملغیٰ اعلام کرد.
۳. حتی «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور دستراستی فرانسه نیز، وقتی دید سرکوب مردم موجب گسترش اعتراضات و شکاف میشود و آبروی نداشتهی این کشور اسلحهفروش! از دست میرود، سرانجام تصاویر منتشرشده از وحشیگری پلیس علیهی مردم را «باعث شرمندگی فرانسه» دانست! بیشتر بخوانید ↓
شیخ فردوسی و فرزندش
...
پیام تسلیت دامنه: به نام خدا. درگذشت حجتالاسلام شیخ عبدالکریم فردوسی سوچلمایی (داماد مرحوم حاج مرتضی آهنگر دارابی) و فرزند سپاهیاش آقای محمدرضا فردوسی (که در حرم رضوی و حفاظت تولیت حرم مطهر اشتغال داشت) موجب اندوه شد. این مصیبت اندوهبار را به بازماندگان گرانقدر هر دو خاندان محترم (آهنگر و فردوسی) بهویژه به دوستان گرامی حسنآقا و آقامهدی تسلیت میگویم و از خدای رحمان، بردباری و شکیبایی برای خانوادهها و علوّ درجه و رحمت برای این پدر و فرزند طلب میکنم. با شیخ فردوسی خاطرات و گاه فرصت پیش میآمد دیدار و نشست و برخاست داشتیم: مهربان، خندان، بااخلاص، خوشخُلق، دلسوز، متواضع و فروتن.
مدرسه فکرت ۶۵
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوپنجم
ستوه و نستوه
صلوات میفرستم در آغاز بر محمد و آل محمد (ص) با یاد و نام خدا. کمیاباند، کمیاب؛ که نَستوه بمانند و به ستوه نیایند. اگر آیتالله طالقانی "نستوه" بود از آنرو بود که گنجایش داشت و خسته نمیشد و چتر هدایتگری او در درگاه مسجد هدایت برای همه باز بود؛ بنابرین بهدرستی به این صفت، سِتوده میشد، زیرا از گرفتاریها و اختلاف افکار به ستوه نمیآمد و ترافیک فکری، پیچِ گفتار و نوشتارش را نمیبست و صدایش را رسا میرساند تا از تزلزل و تذبذب احتمالی افراد جلوگیری کند و بهراه نگه دارد.
شخصیتهایی در تراز ایشان و در طریقهی عترت متّکی به قرآن، میدانستند که چگونه در جامعه و سیاست حاضر شود و چطور هشدار امام علی -علیهالسلام- را شاخص رفتارش کنند:
اِحذَر کلامَ مَن لایَفهَمُ عَنکَ؛ فانّهُ یُضجِرُکَ.
«از سخنگفتن با کسى که گفتارت را نمىفهمد بپرهیز، که تو را به ستوه مىآورَد.»
منبع: شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج ۲۰ ، ص ۲۸۲ . (منبع)
شیخ سعدی در بوستان چه عالی سروده:
خداوند فرمان و رأی و شکوه
ز غوغای مردم نگردد ستوه
(شیخ سعدی، بوستان. باب اول در عدل و تدبیر و رأی)
آری؛ میان ستوه و نستوه، فقط یک نون، مرز است. کسانی به ستوه و به زانو درمیآیند که یا خود ژاژ و تُرّهات بخوانند، یا خلافِ سفارش مولا (ع) نپرهیزند از سخنگفتن با طرفهایی که گفتار را نمیخواهند بفهمند. فرقی ندارد : چه میز سیاست باشد، چه روابط بینالملل، چه کلاس و منبر و محفل و چه حتی کُنج منقل.
پاسخ:
سلام جناب آقا ... از انسانی که خود، خود را تشجیع کند تا با تقویت دلیری، ترس و کمبودی از بیانِ آن چه بر او گذشته، نداشته باشد، استقبال میکنم. درین نوشتهات این شالوده، نشان داده شد. -با آنکه نمیدانم و هرگز هم نخواهم پرسید آن شخص چه کسی بود که به شما چنان گفت- شما درین متن کوشیدی اگر انتقادهای درست و یا حتی حملات نادرست هم به شما صورت گرفته باشد، شما در مقام جواب به زبان منطق برآمدی، نه هیاهو و هیجان و هُو.
با متنهایی که زیورِ مقدمه و دیباچه به خود چسبانده و کوتاه نباشد و در اندازهی جاانداختنِ مطلب، حتی تا حدی دراز هم باشد، همآغوشی دارم. درین نوشتار شما، این خواسته بهخوبی سوسو میزند. و شما رتبهی رعایت ادبیات فارسی را در همین صحن مدرسه در نوشتارهای خود نسبت به روزها و سالهای گذشته، پلهپله ترقی دادهای. جویای چنین احترامی هستم که به زبان درخشان پارسی میشود.
پاسخ:
جناب آقای ... سلام. با شما بر سر "تابآوری" ملت و اینکه اندازهگیری نشده است موافقم. تردید نمیتوانم بکنم که داخلکردنِ مفهوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی "تابآوری" در بیانیهی انتخاباتی چندیپیش مجمع روحانیون، نمونهای از گروگانگیری مفاهیم، برای پیشبرد کارزار انتخاباتی ۱۴۰۰ است که نمیتواند لزوماً شاخصی برای "خدمت" باشد.
پاسخ:
سلام جناب ...
خواندن متنهای آغشته به نور آیات و روایات در قلم شما مرا وادار به فکرکردن میکند. ارزش و بهای بالایی دارد این نوع گرایش. حِرمان را بهجا داخل متن کردی؛ که نومیدی هممرز با کفر است. خوب نوشتی؛ آموزنده و آرامشآور.
پاسخ:
سلام جناب مهندس عباس مهاجر
برداشتم این است دستکم سه مورد این گزارش استرتژیک جالبتوجهتر بود:
۱. آنجا که روشن کرد نباید گفتوگو را به مسائل منطقهای مانند حزبالله لبنان مشروط کرد که به مرحلهی "هیچتوافقی" میانجامد، زیرا گزارشگران میدانند ایران خط قرمزهایی دارد.
۲. مواردی از سیاستهای ایران در این متن نَشت کرد که نشان میدهد به خبرهایی دست اول، و یا تقریباً طبقهبندیشده دسترسی پیدا کردند. یا لااقل اطلاعاتی هدفمند به آنان داده شد! شاید.
۳. آن بخش که تأکید ورزیدند اینکه نمیشود هدف توافق باشد، اما آرامش ایران را برهم زد. آرامش در برابر آرامش، ذات گفتوشنودی است که میخواهد از حرفزدنِ صِرف فاصله بگیرد و به توافق و پیشرفت واقعی در حل و فصل منجر شود. به تحلیل محتوای گزارش وارد نمیشوم. بهتر بود دیدگاه خودت را هم مینوشتی.
پاسخ:
جناب آقای ... سلام. درین صحن حتی اگر با جوابهای شما قانع هم نشوم، نباید خِسّت ورزم از کلاسی که در لابهلای نوشتهپاسخهایت برایم شکل میگیرد، نیاموزم. میآموزم؛ زیرا تعصب در هر دو سو -شما و من- مفقود است، هرچند در جاهایی از مجموعهجوابهای جنابعالی رگههایی از جانبداری که لعاب تعصب آویخته، دیده میشود. اما حقیقتاً فکر مرا به تفکر پیوند میزنی که بالاترین بازتاب یک گفتوگوی جدی، صادقانه و حقطلبانه است. بیشتر بخوانید ↓