دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مدرسه فکرت ۷۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و هفتم

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام و صدها با صلای رسا سپاس. نه این‌که این پست شما را پی نگرفته باشم، نه، خواندم و صبر ورزیدم تا از دیشب به این سمت، رویش کاوش ذهنی کرده باشم. با این پیش‌پرده که از شگفت‌انگیزترین کار بشری یعنی عبودیت -و به تعبیر این بنده، بندگی‌ی خودخواسته و خداطلبیده نزد حضرت باری- به نمایش گذاشته و آن را به ادامه‌ی بحث بسیار سنگین تفارق میان رحمت و ولایت ملتصق ساخته‌اید، من دلالت شدم به این هدایت که در حقیقت، بندگی یعنی کسب اخلاقِ خدایی. و این اوج عظمت انسانِ اهلی است که خود را در اهلیتِ حق‌تعالیٰ خدای بلندمرتبه قرار داده است، و شده کسی که می‌تواند اهل کوی حضرت دوست شود و در آن شهرپایه‌ی الهی زیست کند. کیف کردم ازین پرده‌گشایی. خدا خیرت دهاد استاد. یک پست خوب همچنین این است که فکرِ فرد را به انجام تراوش و و سرانجام تألیف فرا خوانَد تا الیف خدا گردد و انیس اولیای الله.

۱ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱ 

سلام جناب حجت‌الاسلام شیخ غلامی دارابی. ابرقدرتی‌ی ابلیس با چه قدرتی سرکوب می‌شود مهم است. اگر او و اذناب و جنودش همه‌جای جهان در یک آن و صدها آن، حضور ویرانگری دارند، ازو ابرقدرت‌تر خودِ انسان است که خدا به وی چهار نفْس به سکون فا داده است: ۱. امٌاره‌ای که بلد است چگونه وی را به در برَد. ۲. لوّامه‌ای که قادر است وی را مجدد از دست شروری چون اماره بازپس بگیرد و تحویل صاحبش دهد. ۳. مطمئنّه که الماس وجودش را تراش می‌دهد و نوک پایه‌اس را تیز می‌کند و کف وجودش را قلع می‌زند و روح و روانش را رایحه می‌مالد. و ۴. یادم رفت و شاید هم نیست. غرَض: ابلیس، رانده شده که با ابرقدرتی تمام ما را هم برانَد. از کجا از یزدان‌شهر به شیطان‌شهر. ولی همین آدمی می‌تواند وی را با سهمگین‌ترین سلاح ویرانگر نابود کند؛ کجا؟ آنجا که انسان در مرز قدم می‌زند و نمی‌خواهد پا از سرزمین پروردگار به برهوت غیر ذی زرع اذناب و ایادی ابلیس سُکنا گزیند. بگذرم.

 

من آن را نگفتم! من این را گویم: چه شبی بهتر از دیشب‌شب، شب شهادت امام علی ع که می‌بایست می‌رفت به خانه‌ی نهج‌البلاغه. رفتم و غَوری کرده و چه به چشمم تلألؤ افکنده؟ این، این، عرض می‌کنم پایین. اما چگونه باید درِ خانه‌ی نهج‌البلاغه را دق‌ّالباب کرد؟! اقیانوس است، باید البسه‌ی غوّاصی بر تنِ فکر و الهمه‌ی صیّادی بر روح ذهن پوشاند تا بتوان از میان آن همه دُرّ در میان صدف، دست به گوهر زد و جان را جوهر. چراااااا؟ زیرا اگر بتوان از آفریدگار -که نه دیده به آن بیناست و نه پدیده به آن نمایان- یکی‌چند آفریده سراغ داد که جِلوه‌ی خدا درو جَلا یافته باشه، یکی از آن سرپناهان امیر مؤمنان علی علیه‌السلام است. و این دیشب در آن بیت به چشمم بیشتر آمد که دفعتاً یادداشت نوشتم و شد این: «چشمِ زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهاى مرموز طبیعت حقیقت دارد، سِحر و جادو وجود دارد، و فال نیک راست است، و رویدادِ بد را بدشگون دانستن، درست نیست. بوى خوش، درمان و نشاط‌آور است، عسل درمان‌کننده و نشاط‌آور است، سوارى بهبودى‌آور است، و نگاه به سبزه‌زار درمان‌کننده و نشاط‌آور است.»

حکمت ۴۰۰ بود یا همان کلمات قصار نهج‌البلاغه. دامنه.

۲ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱

 

استاد احمدی سلام. از تذکره، مستندات آوردید. درود. بنده هم فرازی دیگر باز می‌کنم با تمرکز بر یک واژه‌ی حیرت‌انگیز. در زیر: پس از نبی رحمت ص از علی ع قانت‌تر کیست در آیینی که محمد رسول ص از خدا آن را به سینه امانت گرفت و به امت داد و آنان را از احتمالِ پرسه در پلیدی رهاند؟ دارم درس پس می‌دهم وگرنه خود واقف و بدان آگاه‌ابد: در آغاز آیه‌ی ۳۱ احزاب نکته‌ای زیبا آمده: «وَ مَن یَقنُتْ...» این واژه از قنوت است و قنوت به نظر صاحبِ المیزان یعنی خضوع و اطاعت؛ که در نظر برخی مترجمان و مفسران برجسته‌ی قرآن، برگردان فارسی آن «مداومتِ بر طاعت»، «دوام اعمال‌ صالحه‌»، «فروتنی و فرمانبری» و نیز از نگاه صاحب کتاب بیان‌السعادة «تسلیم‌پیشگی» است. زیرا قنوت -که در نماز هم جزوی مستحب و از صحنه‌های دل‌انگیز نیاز و راز و درخواست هست- به معناى خضوع و اطاعت و طاعت و ملازمت و مداومت می‌باشد. این که قرآن در‌ حق‌ حضرت مریم‌ س می‌فرماید: «وَ کانَت‌ مِن‌َ القانِتِین‌َ» و یا می‌فرماید «یا مَریَم‌ُ اقنُتِی‌ لِرَبِّک‌ِ» و یا می‌فرماید «أَمَّن‌ هُوَ قانِت‌ٌ آناءَ اللَّیل‌ِ» همه‌وهمه نشان تسلیم‌پیشگی آن بانوی بزرگ در پیشگاه خداوند متعال بوده است که یکی از سرشناسان این واژه و فعل بوده‌اند. چونان که ابراهیم ع در آیه‌ی ۱۲۰ نحل به‌تنهایی اُمت معرفی و به قانتا و حنیفا توصیف شده است. و من درین عصر با شناختی که از نیمه‌نزدیک به قاسم سلیمانی داشتم وی را -که والاترین شهید مسیر سیدالشهداء ع و اصول علوی ع است- انسانی به تمام‌معنا قانت دیدم. مطیع خدا و در خط طاعت حضرت رَبّ. یاد مرام او قنوت‌آفرین است و قانت‌زا. درود بَرو که آبرو بود و آرزو. دامنه.

۳ ⟨ ۲ ⟨ ۱۴۰۱

 

جناب سلام. سپاس. آن سرکرده ابلیس، سِرّش در سرش هست که سده سده راه می‌پیماید تا سرسپرده بیابد، سرِ لیست سیاهش اسمش را اسم‌نویسی کند. سرِ ابلیس را می‌توان بر سنگ کوفت، سخت است، سترگی و سلامت نفس می‌طلبد. انسان سالم در فصای متسالم سرشناسه‌ای به اسم ابلیس را سر می‌بُرّد، وگرنه سرش سرِ دارِ سیر و سیاحت سفیه ابلیس است.

 

سلام آقای... این فراز درست. دست مریزاد آزاد. دو فراز دگرگونه ز این، هم، می‌توان لیوانِ مؤمن و مسلم را دید و ایضاً استکانِ کسانی که وادی دیگری را برگزیدند. یکی این‌که: ای اهالی قبیله‌ی قبله! صدها انتقاد بر شما روا، اما مرحبا که از میان ۳۶۵ روز سال خدا، این سه شب را دوست دارید انسانی‌تر و عابدتر باشید. دیگری این‌که: ای اهالی قبیله‌ی پشت‌کرده‌به‌قبله! هزاران سپاس ارزانی شما که پندارید که پند همه هستید و پیشی‌گرفته از تمام‌تمام انسان، اما دریغا و زِنهارا که که از میان ۳۶۵ روز سال خدا را مثلاً عالی می‌گذرانید و به نظر خود عقلانی، اما این سه شب را چرا دوست ندارید انسانی‌تر و عاقل‌تر باشید؟! تا دست‌کم بر رخ تابان آیین مذهبی و عبادی هم‌نوعان خود را تیغ و چنگ نکشید. مگر قدر را بشر، خودسر ساخته؟! خدا خود فرموده لیالی قدر. حرفم این بود جناب آزاد سخن شما حق، اما در واقع اگر نقد بر مؤمن وارد است، این طور نیست بر سایرین نباشد. درود.

 

شایسته‌کاری ( ۲۶ )

نگذاریم مداد و قلم و روان‌نویس و خودکار و دوات و ابزارآلات نوشتن، از جیب و ذهن و جامدادی روی میز مطالعه‌مان پَر بزند. گاه به فروشگاه‌های نوشت‌افزار هم سر بزنیم. آن زمان کارِ ستوده یکی این بوده در جیب کسی خودنویس چی بوده. نگذاریم در فصای غش‌آلود مجازی فراموش کنیم که فراموش می‌شویم. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۷
/post/2085
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۰۳
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

برای مرحوم حسن‌نجّار

 
 
مرحوم حسن‌نجّار (درگذشته‌ی ۴ فروردین ۱۴۰۱) عکاس: عکاسی لاله‌ی داراب‌کلا
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در دوره‌ی نوجوانی‌ام، سه تابستان و چندین تعطیلات در طول سال را، پیش حسن‌نجّار، نجاری آموختم. از همان اوان، از بیکاری و عاطلی‌باطلی، ذاتأ بدم می‌آمد، زین‌رو، پیش او خودم را مشغول می‌کردم. هم هنر با چوب بود که بوی چوب را هنوزم دوست دارم. و هم کَم‌کَمکی، درآمد. به‌خصوص شاگردونه! که از سوی مردمی که به کارگاه، کار می‌آوردند، به من می‌رسید. دست‌کم از نگاه من، پنج چیز در حسن‌نجّار، برجستگی داشت که من شاهدش بودم:
 
یکی خواندنِ نماز در همان هنگام اذان‌گفتن، که کارگاه را همان‌دم وا می‌گذاشت، وضویی جانانه سرِ حوض می‌ساخت و استوار و ستَبر به نماز می‌ایستاد. دومی به‌شدت ضد شراب و شرابخوارها بود و از چنین افرادی بسیار بد داشت. سومی در گرمای داغ و هلاک‌کننده‌ی تابستان او و شهید ابراهیم عباسیان -که مدتی پیش حسن‌نجّار باهم کار می‌کردیم- می‌دیدم که روزه می‌گرفتند. من می‌خوردم؛ چون به من در آن سن روزه نمی‌رسید؛ لبِ مرز بودم ولی خوردن بیشتر مرا جذب می‌کرد! تا نخوردن و نیاشامیدن. چهارمی علاقه‌ی فراوان و احترام عجیبش به امام خمینی که من حقیقتاً می‌دیدم یک حرمت شگفت‌انگیزی برای امام قائل بودند و سخنانش را همیشه پای رادیو گوش فرا می‌دادند. پنجمی دوستی عمیق با اهل بیت -علیهم السلام- که درین کار دلبرانه، اهل ریاکاری نبود؛ از عمق جانش عترت را دوست می‌داشت و حرمت می‌نهاد.
 
برای درگذشت این همسایه‌ی محل متأثر شدم. همسرش فامیل ماست (خاله‌زاده‌ی مرحوم پدرم، فرزند مرحوم حجت‌الاسلام شیخ روح‌الله حبیبی) خودش هم، باجناق برادرم جناب شیخ باقر. تسلیت به تمام بازماندگان و منتسبانِ نسبی و سببی دو خاندان بابویه و حبیبی. روحش هم با نماز و روزه و غیورمردی و معصومین ع محشور و گرامی. یادش هنوز در ذهنم مانده که همین دو ماه پیش به عیادتش در منزلش رفتیم و دیدیم آن مرد تنومند و عضلانی چه آسان آب شده، اما هیبتش را در رخسارش باقی گذارده بود.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برای مرحوم حسن‌نجّار
/post/2064
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۰
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درگذشتِ آقاباقر ابراهیمی

 

به قلم دامنه: به نام خدا. درگذشتِ مردِ زحمتکش داراب‌کلا آقای باقر ابراهیمی موجب شد تا یادش کنم و ذکر خاطره‌اش. در آن دوره‌ی جوانی آقاحمید عباسیان و من برای یاددادنِ نماز پیش آقاباقر رفتیم. حمید گفت من پیشنماز می‌ایستم و شما دو تا به من ببندید. ما بستیم. وسط نماز، هنگام قنوت، کِتری -که برای چای بار گذاشته بود- پِلخّه‌پِلخّه (=جوش) آمده بود. باقر ول کرد و رفت کتری را نجات دهد. نماز ما هم شکست! آن شب، زیاد خندیدم و همیشه باقر را می‌دیدیم ازین نماز و کتری می‌گفتیم و مزاح می‌کردیم. خاطرات با او فراوان داریم. بگذریم. او از همان نوجوانی، کار می‌کرد، زحمت می‌کشید. اول، چوپان شده بود و اوس‌صحرا و آغوزگاله در یدِ قدرت و سلطه‌ی بود و همه ازش حساب! می‌بردند. اینک او هم، از میان ما رَخت بر بست و تن و روحش را به دست تقدیر خدا سپرد. روح این مردِ مهربان و بی‌اذیت‌وآزارِ روزگار، همواره در گِرداگردِ خوبان صالحان، و فراقش هم بر بستگان تسلیت باد. ارادتمندش: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشتِ آقاباقر ابراهیمی
/post/2050
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۰۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و ششم

 
نخستین نوشته‌ام در شروع قرن ۱۵
 
به نام خدا. سلام. در همان آغاز قرن ۱۵، در سه منبع دستِ دل بردم، قرآن مجید، مثنوی مولوی، المیزان علامه. در اولی بخشی از آیه‌ی ۲۱ نور «...وَ لکِنَّ اللهَ یُزَکِّی مَن یَشاءُ...» نوید شد؛ یعنی «...ولى خدا هر که را بخواهد پاک مى‌سازد.» و جالب این شد که دومی یعنی مثنوی، این را مژده داد از دفتر نخست:
 
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وَجه‌الله بود
و...
هر که را باشد ز سینه فتحِ باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
 
و در تفسیر المیزان، علامه جالب‌تر نکته گشود که تزکیه را به مشیتِ خدا وابسته می‌کند و این برای کسی‌ست که هم استعداد آن را داشته، و هم به «زبانِ استعداد» آن را از خدا درخواست کند، چون دنباله‌ی آیه، «وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» آمده است. و همین سمیع‌بودن خدا درین آیه، نشان می‌دهد انسان، شایسته است که برای پاکی و پاک‌شدن، باید «درخواست» داشته باشد از خداوند.
 
و من شادباش دارم به هر کس که نوشوندگی را در ظاهر و باطن خود اثر می‌دهد و نوروز را برای خویشتنِ خویش، پیامی ژرف و رسا برای نوزایی، نوگرایی، نوپایی، نونوایی و نوسازی می‌بیند. > ۱ / ۱ / ۱۴۰۱ ← دامنه
 
سلام جناب آقای عیسی آهنگر. آشنا کردید ما را به دیدگاه خودتان. ازین‌باره، متشکر می‌باشم. برداشت من از نگرش شما به تاریخ سیاسی ایران این است که جناب‌عالی، خط سلطنت دو پهلوی «پدر و پسر» را خطی متوازن و اراده‌ای آگاهانه و حتی شاید هم با مشروعیت سیاسی قطعی و خدشه‌ناپذیر برای بیرون‌بردن ایران از عقب‌ماندگی می‌دانید و گویی می‌خواهی بگویی اگر بر سرِ این دو سلطانِ سلطنت، چیزهایی چون اشغال ایران، نهضت ملی و انقلاب اسلامی و ... قرار نمی‌گرفت، این دو شاه خط پیشرفت را ادامه می‌دادند و دستِ مردم ایران را  با کفایت تمام یا قابل قبول، در کفِ دستان رشد و توسعه و مدرنیته می‌سپردند و امروزه ایران را آبادتر از هر دولتی به رخ جهان می‌تاباندند و کناردستِ بلاد اروپا و دول توسعه ‌یافته می‌نشاندند. حتی حدس می‌زنم تز سلطنت از نگاه شما شکل قجری و صفوی هم نباید داشته باشد، چون پیش‌فرض شما این است «سلسله‌ی پهلوی» مدرن می‌اندیشید و اگر فرصت دوامِ حکومت می‌یافت، بوته‌ی مدرنیزاسیون را به درخت مدرنیته، ازهمه‌کس‌بهتر، به هم قلمه می‌زد، زیرا شایسته‌تر از هر کس به این دو هدف باور داشت. اگر برداشت من از طرز نگاه شما نادرست است و نتوانستم تفکر شما را بخوانم، چنانچه مایل بودید مطلع‌ام کنید.
 
حرف من با شما این است، دیدگاه شما هم، به‌هرحال یک فکری‌ست که در لایه‌های از جامعه‌ی گذشته و اینکِ ایران، طرفدارانی -البته اندک- دارد و چه کسی می‌تواند کِرکِره‌ی فهم و فکر کسی را گِل بگیرد، و من آزادی فکر شما را برهم نمی‌زنم، اما تماماً متفاوت می‌اندیشم. البته هر گاه در کسی حوصله و گنجایش مباحثه سراغ داشته باشم، در تبادل نظر، درنگ و دریغ و بیمی نمی‌کنم، اما گویا شما کمتر حوصله‌ی مباحثه با شخص بنده را دارید و یا من گمان می‌کنم چنین هستید، همین مرا وامی‌دارد متن‌های شما را فقط بخوانم و مزاحم وقت‌تان نگردم.
 
 
آزار و آخرت در تفکر فردوسی
 
به نام خدا. سلام. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه -که به نظر من مرامنامه‌ی مانا وبرگرفته از روح اسلام و مذهب شیعه و ریشه‌های ایران برای هر ایرانی جهتِ اخلاقی، انسانی، دینی، جهانی و حماسی‌زیستن است- علاوه بر بارها سخن از زندگی و شکوفایی و خرّم‌زیستن و خردمندزیستن زده است، به اِنذار دو مفهوم انسان‌سازِ آخرت و آزار، کم نگذاشته است و به تعارف و تکلُّف نیفتاده است. مثلاً به‌زیبایی و حکمت می‌فرماید: «چنان دان که گیتی تُرا دشمن است / زمین بَستر و گور پیراهن است <> اگر چرخِ گردان کِشد زینِ تو / سرانجام خِشت است بالینِ تو» منبع
 
و برای پرهیزاندن بشر از آزار، رُک و مستقیم سراغ اولین ذی‌حقان در همسایگی‌ها می‌رود که دیواربه‌دیوار اویند. و من فکر می‌کنم در لِسان فردوسی همسایه فقط خانه‌به‌خانه نیست، ممکن است آدم‌به‌آدم، بلادبه‌بلاد، شهربه‌شهر، دِه‌به‌ده و حتی کشوربه‌کشور و بالاتر عقایدبه‌عقاید و مذهب‌به‌مذهب هم باشد. واقعاً قشنگ و خوش‌روح گفت:
 
«مَجویید آزار همسایگان / هم آن بزرگان و پُرمایگان» و نیز پس از نهی از آزار بزرگان و پرمایه‌های دانش و ارزش و مفاخر، به پاک‌شدنِ فرد فرد بشر پرداخت و نیکی را بر بالای زین آن بار کرد و سروده است: «به پاکان گرایید و نیکی کنید / دل و پُشتِ خواهندگان مَشکنید» منبع
 
روشن است چنین متن‌هایی که می‌نویسم مقصدِ نخستش، نَهیبِ محکم بر خودم است تا تازیانه‌ی بدی را از پرونده‌ام بکاهم و سپس اگر خوانندگانِ خواهان داشت، رویش بیندیشند و اندیشناک شوند. بگذرم. >  ۱ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه بیشتر بخوانید ↓
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۶
/post/2063
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۸۰
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره‌ی نماز آقادارابکلایی در نکاچوب

متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: نماز گزاردن شما [دامنه] مرا یاد خاطره ای انداخت. آن‌زمان کمیته عمران طرح هادی دارابکلا بودیم. من به اتفاق آقای هادی آهنگر ومرحوم یوسف رزاقی همراه حاج آقای دارابکلایی به نکاچوب رفتیم برای گرفتن حق مردم داراب کلا. وجلسه ای با مسئولین نکاچوب داشتیم. وبحث بالا کشید حتی به مشاجره و در نهایت داشت قضیه به نفع دارابکلا تمام میشد که حاج آقای دارابکلایی به ساعتش نگاه کرد و گفت وقت اذان است وباید به نماز بروم. گفتم حاج آقا دیگر گاو را پوست کردیم و به دمش رسیدیم  کمی صبر کنید. اما ایشان سماجت به رفتن داشت ومسئولین نکاچوب وابن الوقت دنبال چنین وقتی بودند که آنها هم با شدت تمام بر انجام چنین عملی پافشاری کردند  وختم جلسه. سوال کردم گرفتن حق مردم واجب‌تر است یا ادای نماز؟ به سوالم آنروز جواب داده نشد ودیگر جلسه ای هم برگزار نشد ولی یک چیز را میدانم حق الناس توسط هیچکس بخشیده  نمی شود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ی نماز آقادارابکلایی در نکاچوب
/post/2041
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۲۳
۴
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و پنجم

 

۱۰ اسفند ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

شایسته‌کاری ۱۳
در آپارتمانی در مشهد چند سال متوالی هر بار یکی دو روز و شبی میهمان می‌شدم. آنان شیوه‌ی شایسته‌ای در  شستنِ سبزی (چه خوردنی، چه خورشتی، چه آشی) به کار می‌بستند؛ هنگام شست‌وشو آب در تشتی جمع می‌شد و در وقتش پای گل‌های راه‌پله، کنار پنجره، کنج خانه و داخل باغچه می‌ریختند. هم آب بی‌جهت به فاضلاب نمی‌رفت و هم به گل‌وگیاه‌وزیا می‌رسید. البته امروزه خریدِ سبزی پاک‌کرده و شسته و آماده هم، کم‌کم رونق گرفته است.
 
تلاش / تضاد
یادِ خدا می‌کنم سپس سلام. به قلم دامنه: چون در تضادِ با آمیزه‌ی عظیمِ «ایران و اسلام‌»اند، اتحادِ این دو را، شرم دارند و بی‌آنکه آزرم کنند از کنارِ اصلی‌‌ترین موضع و موضوع فردوسی -مانند آن کسی که یواشکی بر اثر ترسِ از باغبان، از پشتِ پرچینِ باغ دولّاشده می‌گریزد- در می‌روند. به کجا؟ به وَهمکده و دروغگاه. اینان، گویی نمی‌بینند حکیم در آغاز شاهنامه، که کتابِ دین و میهن و مُهیمن هر سه هست، درگاه خدا را از آینه‌ی اهلبیت -علیهم السلام- می‌بیند: «منم بنده‌ی اهلِ بیتِ نبی / ستاینده‌ی خاک و پای وصی». تازه، حکیم فردوسی فقط به همین بسنده نکرده، بلکه پس از سُرودنِ چند بیت نابِ دیگر در حقِ حضرت نبی ص و حضرت وصی یعنی علی ع، ادامه داده اگر کسی مرا (=فردوسی را) به خاطر این عقیده و علاقه، ملامت می‌کند، باکی نیست: «گرت زین بد آید گناهِ من است / چنین است و این دین و راهِ من است». می‌فرماید اگر ازین آئین و مرامِ اهلِ بیتیِ فردوسی بدت می‌آید بدان که این شماتت وارد نیست زیرا منِ فردوسی گناهم این است راهم راه محمد و علی آن دو مُتحدِ نفسانی‌ست. و چنان در بیت بعدی این موضع و موضوع عقیدتی‌اش را که در واقع عقاید وقتِ ملت ایران بود، راسخانه بیان و تکرار می‌کند، تو گویی او می‌خواهد به‌شدت درست بودنِ باور و بار و بََرِ مذهبی‌اش را آشکار کند: «بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاکِ پیِ حیدرم». جنابِ فردوسی‌ی شریفِ اَلیف، ما هم در رکابِ تو هستیم، ای زنده‌سازِ زبان فاخر فارسی و احیاگرِ اسلام ناب نبوی و علوی، ای فردوسی. پس بدان ای فخرِ فخرِ فارسی‌زبانان و مسلمانان و جهانیان، اینان که در تلاش برای تضاد دین با میهن‌اند هرگز نخواهند رهِ تو را به دروغ بپیمایند که در صدر شاهنامه‌ی جاودانه‌ات نوشتی: «به نام خداوندِ جان و خرَد / کز این برتر اندیشه بر نگذرَد» و این اولین بیتت را به دومین بیت نغزت پیوستی که گُسستی درش نباشد: «خداوندِ نام و خداوندِ جای / خداوندِ روزی‌دِه رهنمای». چچچچ ۱۹
 
سلام جناب آقای شعبانی. از «خمسه مخزن الاسرار» حکیم نظامی گنجوی گفتید در وصف حضرت نبی ص. این بیت «سِکّه تو زَن، تا اُمرا کم زنَند / خطبه تو کن، تا خُطبا دم زنند» تلؤلؤی بیشتری دارد که برداشتم این است که امیر حقیقی و همیشگی فقط پیامبر خاتم ص است که کسی نباید سکه به نام خود بزند و ادای به جانشینی و خلیفگیِ او را در بیاورَد، جز حضرت وصی علی ع و اوصیای معصوم او ع و صالحان مردم‌مدار که امامِ مؤمنان و رهنُمای آزادگان و پیشوای صادق ملت هستند. سخن و خبطه، خطبه و سخن توست ای رسول رحمت و اسوه‌ی مکارم اخلاق، تا دیگر خطیبان، حرف تو را تفسیر و تکرار کنند که حق است و پویایی، تا بشر در راه تو بماند و در تله‌ی رخوت و رکود نیفتد. با تشکر.
 
نکته‌ی عمومی سیاسی:
گاه دیده می‌شود حتی بدیهی‌ترین اصل قدرت -که اتوریته است- انکار می‌شود. فقط در آنارشسیم، اتوریته (=نفوذ مشروع، اقتدار قانونی) نفی می‌شود. اتوریته حتی در انسان عادی هم امری رایج است. که البته اخلاق و دین آن را بالانس و توزین می‌کند. بهتر است اگر کسی در دانشی، تخصص ندارد، دست‌کم واژگان تخصصی علوم را زیر نگیرد. سخنم جنبه‌ی اطلاع‌رسانی داشت و اشاره به هیچ کس نیست.
 
جناب آقای ... تشکر. ۱. در پاسخ به کامنت جناب صدرالدین، قدرت و قوی‌بودن را کامل گفتم: این عبارتم که اگر قوی می‌خواهیم باشیم با بچسبیم به ترکیبی از: «ذکاوت و قوی‌شدن و آزادی و رفاه عمومی و رسیدگی معیشت مردم». چرا؟ چون جهان امروز دست‌پخت غرب است که بشریت را با انبار بزرگ و دهشتناک سلاح سازمان تروریستی ناتو در حال تهدید نگه می‌دارد. پس سخن شما در فاز قدرت دست‌کم درین فصل عصر که در دست غرب است، ایدئالیستی بیش نیست. ۲. بر فرض سخن شما را مفروض و حتمی بگیریم، آن‌وقت خودتان از خودتان نمی‌پرسید پس پوتین چرا تا مانش نرفت؟ اگر اروپا سلاح انبار نمی‌کرد پوتین تا مانش مانع نمی‌دید و آن سوی فرانسه هم می‌رفت. ۳. در تاریخ زیاد می‌خوانیم فلان کشور در فلان سال استقلال یافت؟ به نظر شما این کشوره‌ها مگر مستعمرات و متصرفات کدام کشورها بودند که با انقلاب و ایستادگی به استقلال رسیدند. بی‌درنگ من می‌گویم کشورهای غرب، مثل انگلیس، فرانسه، پرتغال، آلمان، و ... . پس اینها خود را تطهیرشده ندانند. ۴. در بحران ۸۸ پیامک در ایران کنترل می‌شد و غرب و خیلی‌ها آن را محکوم کردند. در یورش شورشیان ترامپ به کنگره هم غرب دست به بستن زد، اما آنجا نه فقط محکوم نکردند بلکه به‌به‌چه‌چه زدند! ۵. بسیارخوب! انبارکردن سلاح زشت است. پس ما الآن باید پیش و بیش از همه کدام ارتش جهان را محکوم کنیم؟ لابد برخی از شهروندان ایران فی‌الفور می‌گویند : سپاه ایران و ارتش ایران! که در میز مذاکرات هم پی همین خلع سلاح سپاه و ارتش مکتبی‌شده‌ی ما هستند. ۶. ببندم متنم را: دست پوتین خونین است، دست غرب خونین‌تر. اینان خود برای خود خون آفریدند. که در اولین شب رویداد هم گفتم تلفات انسانی حتی خون سرباز بد است. خدا کند غرب از اذیت انسان دست بردارد. تا اقتصاد بر همه مزه کند.
 
 
سلام جناب... در اینجا یک سؤالی را از «...» پرسیده بودید. اگر از من می‌پرسیدید جوابم این بود: فکر کنم من به حد لازم نظر و توضیحات درین باب داده باشم از اولین‌شب رویداد تا چند دفعه بعد، و احتمالاً شما مجال خواندن آن را نیافته‌اید. پس من هم بگذرم. حالا که تا اینجا آمدم لااقل یک جمله فقط جهت اطلاع عمومی بگویم: پیش‌تر گفته بودم که «ولودیمیر زلنسکی» رئیس‌جمهوری فعلی اوکراین، یهودی است که در توضیح به جناب قربانی عرض کردم عیبی هم نیست، اما اینجا خواستم چیزی دیگه‌ای هم گفته باشم، که برملاشده «تابعیت اسرائیل» را هم دارد. لابد متوجه‌ی بارِ معنایی این «تابعیت» هستند اعضای صحن. یعنی هم شهروند اوکراین است، هم شهروند اسرائیل. متعاقب آن چند چیز دیگر هم. بگذرم. بنا بر سه‌بند انگشت نوشتن است. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۵
/post/2057
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۴۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مباحثه‌ی دوجانبه با دامنه

دامنه: ۱. درین فکر هستم متولیان دین -اسلام‌شناسان به‌طور عام- به نسبت پیشرفتِ علم و فن در جهان که به تغییر زندگی و افکار و حتی دگرگونی در خیال بشر انجامیده، از سرعت کمتری برخوردارند و لذا آن توان علمی مورد انتظار را برای دین ندارند تا آموزه‌های دین خدا را قابل فهم و مورد قبول نسل رو به جلو کنند. همین موجب گردیده نسل نو میان دین و آنچه در جهان تکنولوژی می‌گذرد ربط نبیند و ای بسا دین را عقب‌تر از قافله بداند و حتی امری مانع از پیشرفت. گرچه این نوع نگاه به دین خطاست، اما گمان کنم وجود دارد. نکته: من بنا گذاشتم برای پیشنهاد شما فقط به داشته‌های مطالعاتی‌ام و آنچه در لحظه به فکرم رسیده اکتفا کنم؛ یعنی نه به هیچ منابعی رجوع کنم و نه حتی یادداشت‌های خطی‌ام. می‌خواهم خودم ببینم تا چه اندازه شناختم خطا دارد یا نه. و چه مقدار ذهنم مرا در داشته‌هایم یاری می‌دهد.

 

پاسخ وارده به دامنه: بحث را همان طور که از شما انتظار می رفت، از نقطه‌ی خوبی آغاز کردید. انگشت را درست گذاشتید روی مرکز درد، دردی که احساس آن بین من و شما احساس مشترک است و به عبارت دیگر همدل هستیم، و همدلی هم ( چنان که می دانید ) از همزبانی خوشتر است. نوشته‌ی شما را به صورت زیر خلاصه می کنم :
 
۱ - متولیان دین در مقایسه با پیشرفت علوم و فنون در جهان که باعث تحول در فکر، فرهنگ و به تبع ان زندگی بشر شده عقب ماندند.
 
۲ - عقب ماندن متولیان رسمی دین از قافله دانش وفرهنگ جهانی باعث ناتوانی آنان از بر آوردن انتظارات جامعه از دین گردیده .
 
۳ - بر آورده نشدن انتظارات جامعه از سوی متولیان دین موجب فاصله افتادن میان انها و جامعه و به ویژه نسل جدید شده .
 
۴ - فاصله‌ی یادشده بسا موجب این تصور شده / می شود که اصولاً دین، ناسازگار با علم، وضد پیشرفت است و لا جرم باید کنار گذاشته شود.
 
چنان که عرض شد، من با آنچه آوردید موافقم، و اضافه می کنم که اگر انان دیر بجنبند و جبران عقب ماندگی خود نکنند نسل های آینده شاهد دوگانه‌ی ( متولیان دین - جامعه‌ی بی دین ) خواهند بود. 
 
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
 
 

پاسخ وارده به دامنه: ۲. آورده‌اید «اگر آنان -متولیان دین و اسلام‌شناسان آزاد- دیر بجنبند و جبران عقب ماندگی خود نکنند...». از همین روزنه‌ی جدید جالبی که بر دنباله‌ی بحث گشوده‌اید، به ذهنم این فکر، بارش کرده که دین همواره به دیندار و دین‌شناس لازم دارد و تا دین‌شناسان از خود توانِ علمی و فهمِ دینی بروز ندهند، متن مقدس به‌تنهایی نخواهد توانست با مردم روزگار حرف بزند؛ گویی صامت است. من فکر می‌کنم علت این باشد متولیان و دین‌شناسان از درکِ دین در معنایی که منظور خداوند است، عجز دارند و فکر می‌کنند مقاومت بر سر فهمِ گذشته و حال، حراست از کیانِ دین است. حال آن‌که در دین، عنصر زمان و مکان مستتر است که اگر در نظر گرفته نشود، پیام روشن آن شنیده نخواهد شد. یادآوری: من چون گنجایش فهمم کم است، در هفته دو بار، حتی شاید یک بار توان مباحثه با شما را دارم. پیشنهادم این است شما هر چه می‌توانید، بفرمایید تا من بهره ببرم و از دانایی پس نمانم.

 

پاسخ وارده به دامنه: برداشت شما را از آورده‌ی من : " اگر آنان دیر بجنبند ... " به صورت زیر می توان خلاصه نمود :

 
۱ - دسترسی به آموزه های دین برای همه‌ی دین داران آسان نیست.
 
۲ - متون دین نیازمند تفسیر است.
 
۳ - تفسیر متون دین، وظیفه‌ی متولیان دین است.
 
۴ - شرط تفسیر درست متون دین برخورداری از دانش های ویژه‌ی درون دینی و آگاهی لازم از علوم و فرهنگ زمانه است.
 
۵ - ضعف دینی در اکثریت دین داران و خروج تدریجی نسل جدید از دین به رغم در اختیار داشتن همه‌ی امکانات تبلیغی گواهی روشن بر ناکار آمدی متولیان دین است.
 
۶ - ضرورت بازنگری متولیان دین در شیوه های به کار گرفته شده و آسیب شناسی آنها.
 
تا اینجا - فکر می کنم - خلاصه‌ی تمام آنچه از لا بلای بیان شما برای من قابل استخراج بود را آوردم و آنها را می پسندم. اکنون با فراهم آمدن زمینه های لازم برای بحث های جدی پیرامون دین و متولیان آن از شما می خواهم - در صورت موافقت - به نقد شیوه های دین شناسی انان بپردازیم. شما فرصت دارید تا هر زمان که فراغت  یافتید دست به قلم ببرید و ما را محظوظ نمایید.
 
 
پاسخ وارده به دامنه: آغاز سخن پیرامون متولیان دین ۱ - متولی دین : " متولی " ، از ریشه‌ی " تولِی" است. "تولی" ، حد اقل دارای سه معنی شناخته شده است: سر پرستی، رفتار دوستانه، رگشتن ، پشت کردن. مقصود از " تولی " در اینجا معنای اول است. بنا بر این " متولی دین " یعنی سر‌پرست، متصدی، و زعیم دین. " دین " در اصطلاح، به مجموعه‌ای از باورها و اعمال ویژه ای گفته می شود که توسط متولیان دین، از متون مقدس آن دین، استخراج و در اختیار عموم دین‌داران قرار داده می شود، این مجموعه را عقاید و احکام می گویند. به علمای متخصص در عقاید، متکلمان/ الاهی‌دانان و به علمای متبحر در احکام، فقها / مجتهدان اطلاق می شود. کسانی از فقها که از میان دیگر فقیهان دارای مراتب علمی برتری در همان رشته باشند در صورت حمایت شدن از جانب دیگر بزرگان دین، حایز مقام مرجعیت دینی برای عموم دین‌داران خواهند شد. رسم پذیرفته شده از گذشته این بوده که عنوان زعامت دینی به گروه فقیهان داده می شده است نه به متکلمان و الاهی‌دانان، هر چند در رشته‌ی خود علامه‌ی روزگار می بودند.
 
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
 
 
پاسخ وارده به دامنه: اشاره کردیم که عالمان دین، دو دسته اند: متکلمان، و فقیهان. رسالت اصلی دسته‌ی اول، پاسداری از ایمان و اعتقادات مردم، و مبارزه با خرافات و دفاع ازحریم قدسی دین در مقابل شبهه افکنان، و رسالت اصلی فقیهان، استخراج  احکام الهی از منابع آن  و قرار دادن آنها در اختیار مومنان پراکنده در هر جای زمین است. آثار فلسفی، کلامی، تفسیری و ... ی موجود در کتاب خانه های عظیم جهان اسلام، حاصل قرن‌ها تلاش بی وقفه‌ی دسته‌ی اول وآثار سترگ فقهی، اصولی، حدیثی و ... تراث عظیم به جا مانده از دسته‌ی دوم می باشد. در تعریف فقه می گویند : " هو العلمُ بالاحکامِ الشرعیهِ الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه" ( فقه عبارت است  از علم به احکام شرعی از طریق تحقیق و بررسی روشمند در منابع تفصیلی که عمدتاً عبارت از کتاب و سنت  است ". و فقیه به کسی می گویند که متخصص در رشته‌ی فقه می باشد. در اینجا به یک انحراف عقیدتی ویران‌گری که در اذهان عوام و خواص رسوخ یافته اشاره می نمایم، و آن این که پیش از این گفتیم: متولی دین یعنی کسی که به خاطر تخصص فقهی اش بر مسایل شرعی صلاحیت ان را یافته تا مردم عامی برای عمل به وظایف شرعی فردی خویش به وی مراجعه وبه فتاوای او عمل نمایند. انحرافی که در ذهن‌ها پیدا شده این است که ولایت بر دین را به معنای ولایت بر دین‌داران هم دانسته اند و استناد کرده اند به این روایت معروف : " بنی الاسلام علی خّمس: علی الصلاه والزکاه و الصوم والحج والولایه " در حالی که پر واضح است که مقصود از آن، سر پرستی اسلام است نه سر پرستی  از آنجا که می بینم کار دشوار مدیریت مدرسه مجالی برایتان نمی گذارد تا زمانی گه خودتان اعلام کنید مزاحمتان نمی شوم.
 
 

پاسخ وارده به دامنه: از امام صادق - علیه السلام نقل شده که فرمود: " احبُ الاخوان الی من اهدی الی عیوبی" ( محبوب ترین دوستان برای من کسانی هستند که عیب های من را به من هدیه نمایند ) . خدا یار و نگهدارتان باد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مباحثه‌ی دوجانبه با دامنه
/post/2040
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۵۶
  • پست شده - شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۳۱ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره‌ای از آقا دارابکلایی

متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: بنده زمانی در روستای دارابکلا روستای مدیر محترم وبعضی از دوستان گروه عضو هیئت امنای تلفن همراه انسان وارسته حاج مهدی دباغیان از خیرین ومسئولین زمان شاه وفعلی بودم یک روز جهت کاری همراه مرحوم حاج آقای دارابکلایی که امام جماعت ورییس حوزه داراب کلا بود به بابل رفتیم وچون ایشان با آقای هادی روحانی  امام جمعه بابل ونماینده ولی فقیه در حوزه نجف همدرس ورفیق بودند رفتیم البته در حدود سی سال پیش که ماشین هم کم بود و ما هم  ماشین نداشتیم با ماشین شخصی به بابل رفتیم

 

 

سیدباقر شفیعی دارابی

 

مرحوم آیت‌الله شیخ محمدباقر دارابکلایی

 

و در برگشت پیش آقای روحانی رفته و هنگام برگشت آقای روحانی ماشینی را جهت اعزام ما به ساری در اختیار ماگذاشت ولی با واکنش سریع وعصبانی نه انقلابی حاج آقای داراب کلایی روبرو گردید که به زبان مازندران گفت هادی این ماشین مال کیه گفت از دفتر ما گفت شخصی شماست گفت نه دولتی است با عصبانیت  اعتراض کرد و به من گفت برویم با مینی بوس میرویم این قضیه را گفتم که بیشتر روشن بشود باسپاس

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ای از آقا دارابکلایی
/post/2030
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۲
  • ۳۹۴
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شفاعت‌کنندگان

به قلم دامنه. به نام خدا. همه‌ی ما علاوه بر کار و کردار، در پی شفاعت نیز هستیم. شفاعت میانجی‌گری، عفو‌خواهی را گشتم که دقیقاً چیست. بهتر از المیزان (جلد یک. ص ۲۶۰ تا ۲۶۲) نیافته‌ام. برای خود و خوانندگان می‌آورم. امید است خوبان، شفیع‌مان شوند: علاوه بر شفاعت تکوینی،- -شفاعت تمامی اسباب عالَم در حق انسان- شفاعت تشریعی است که شامل این موارد است:

 

یک. شفاعت توبه (یعنی خودِ توبه‌ی از گناهکردن، شفاعت می‌کند)

دو. ایمان به رسول خدا (ص)

سه. عمل صالح

چهار. قرآن کریم

پنج. چیزهایی که مرتبط با عمل صالح است؛ مانند:

  • مسجدها
  • اَمکنه‌ی شریفه
  • اَمکنه‌ی متبرّکه
  • ایّام شریفه
  • انبیای الهی

شش. ملائکه

هفت. خودِ مؤمنین نسبت به همدیگر

هشت. حضرت فاطمه (س)

نُه. حضرت مریم (س)

توضیح: سال ها قبل در جای دیگر از المیزان (احتمالاً تفسیر سوره‌ی مریم) خوانده بودم که حضرت مریم (س) نیز از شفاعت‌کنندگان است که به ۸ مورد بالا اضافه می ‌گردد. التماس دعا.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شفاعت‌کنندگان
/post/853
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۸۷۱
  • پست شده - دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۰۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۴

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و چهارم

مزرعه‌ی فکرت ۱۱
سه خبر ، سه نظر
۲۰ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
به نام خدا. سلام
 
خبر یکم: ۲۱ اسفند ۱۳۷۳ : با درخواست خانواده و موافقت آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر از لندن احضار شده است... دکترِ بی‌هوشی از لندن آمده... جمعه ۲۶ اسفند۱۳۷۳ رادیوی ماشین در ساعت حدود چهارونیم خبر فوت احمدآقا را داد.» از خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی.
 
نظر: شگفت‌زده نشدم، چون هر دو سوی جناحین راست و چپ دیدیم کم‌وبیش، کسانی را، که خود را به پزشکان در انگلیس یا به محروسه و ممالک ِدیگه عرضه کردند تا بهبود بیابند. اما خُب منتقدم و گلایه‌مند که چرا چنین امکانی برای همه فراهم نیست. البته گرچه بینش سوسیالیستی در بعد عدالت اجتماعی را اُولی می‌دانم، ولی مساوات برای ابد، ایده است و یوتوپیا.
 
خبر دوم: ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ : «در مقابل این تهاجم ترکیبی و دسته‌جمعی [«جبهه‌ی دشمن علیه‌ی ایران»]، نمی‌توانیم همیشه در موضع دفاعی بمانیم و ما نیز باید در زمینه‌های مختلف از جمله رسانه‌ای، امنیتی و اقتصادی تهاجم ترکیبی کنیم که در این زمینه اهل فکر و اقدام به خصوص مسئولان، موظف به تلاش هستند.» سخنرانی دیروز رهبر معظم.
 
نظر: با همه‌ی وجود و عقایدم با چنین تز رهبری معظم موافقم و حتی خواهان ایجاد «مکتب رزم پویا» (این ایده‌ی شخصی من است) هستم؛ چیزی شبیه فقه پویا. زیرا جهانِ پیشِ رو در تعارضِ منافع، به‌شدت پیچیده‌تر، ترکیب‌بندی خواهد شد. بلوک‌بندی سه‌گانه‌ی جهانی در پیش است که به‌مراتب از عصر جنگ سرد داغتر است.
 
خبر سوم. سال ۱۳۵۶ : همایش ایرانِ هسته‌ای آغاز می‌شود و آقای جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا نیز به همایش پیام تبریک می‌دهد... این مقطع یادآور جمله‌ی شاه بود که که گفته بود: «هیچ کس از من به خدا و پیامبر نزدیک‌تر نیست.» از یادداشت‌هایم بر کتاب «دایرةالمعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی» جعفر شیرعلی‌نیا. نشر سایان، ص ۱۹۵ .
 
نظر: من شاه را درین‌که هسته‌ای‌شدن را در سر می‌پروراند، شماتت نمی‌کنم، حتی برای یک قطعه‌ی تاریخی حکومتش، همواره در عجبم که چه کسی فرصت بزرگ به‌خودآمدن را از او سلب کرده بود! همان فرصتی که امام از درِ نصیحت وارد شدند و گفتند گوش کن، ولی نکرد. زیرا بنای امام در آغازین زمان مبارزه، بر درگیرشدن با شاه نبود و حتی واژگونی سلطنت را هم به فرصتی دوردست موکول‌شده، می‌دانستند. اما شاه تحتِ تحریک عوامل مرموز یا نخوت و غرور خود، به امام بد کرد و حتی آمد کنار حرم ایستاد و با یک سخنرانی تحریک‌آمیز تمام روحانیت را مرتجع خواند و با این کار پایه‌های لرزان سلطنتش را سست‌تر ساخت. حالا خنده‌ام نمی‌گیرد چنین شاهی خود را با آن‌همه خفّت و خوف و خواری، اَقرَب به خدا و پیامبر ص می‌دانست! ولی عقرب برای مردمش شد و آنقدر نیش زد و روحانیت و روشنفکران را گَزید تا خود به گزندِ بدی گرفتار شد و سرانجام در بدترین فلاکت مُرد.
 
پاسخ بنده به این پست استاد ارجمند حجت‌الاسلام سیدحسین موسوی خوئینی:
 
جناب استاد حجت الاسلام سید حسین موسوی خوئینی‌
سلام و عرض ادب و ارادت. نه فقط خوشحال که بدهکار هستم ازین‌که به «ایرادِ» سخن پرداخته و «ایرادهای» متن مرا هم می‌گیرید. سپاسِ بی‌کران ازین منظر. من گزارشِ دیدِ خودم از فضای عمومی دهه‌ی نخست انقلاب را عرض می‌کنم که عموماً مردم از هر گرایش و مرام و مذهب و قومیت، طوری محبوبانه به امام / منتظری (سلام الله علیهما) می‌نگریسند که مثلاً شیعه‌ی امامیه به پیامبر ص / علی ع می‌نگرد؛ متحدِ نفسانی و یک روح در دو بدن و حتی امام علی ع اَنفَس برای حضرت محمد بن عبدالله ص. پس از این مقدمه، سراغ ادامه‌ی پاسخم به استاد گرامی‌ام می‌روم:
 
۱. نه، من هم مانند شما متشابهات را بر محکمات عرضه می‌کنم همان‌طور که روایت باید به قرآن عرضه کرد و چنانچه موافقت نیفتاد باید کوبید بر فَرق و حتی بیخِ دیوار.
 
۲. فرض بگیریم امام دست به پیشگیری زدند و با عزل منتظری، حکومت اسلامی را به عنوان یک ناجی، نجات دادند، زیرا آن‌طور که نقلِ رایج است گویا ترس داشتند منتظری نظام را به دست لیبرال‌ها می‌سپُرند. خُب اگر این دغدغه راست است، دست‌کم دو ایراد وارد است: اولی این‌که خودِ امام که دو دستی کشور و نظام را دستِ لیرال‌ها داده بودند و چه کسی شایسته‌تر از مرحومِ محروم! مهدی بازرگان که در سلامتِ نفسش و سابقه‌ی مبارزاتی‌اش و ساده‌زیستی‌اش و حتی کار و تلاشش، زبانزد عام و خاص بودند و حتی مطهری پشتِ سرش به نماز می‌ایستادند. و حکومت را هم داشت به شکل عقلانی پیش می‌بردند (ولو به نقص و نقض) ولی او را هم کاری کردند که کنار رفت و سرآخر مجبور شدند «آخرت؛ مقصد اصلی انبیاء» را بنویسند. دومی این‌که چرا امام باید برای پس از دوره‌ی زعامت و رحلتشان، برای «ولیِ» احتمالی بعدی تعیین تکلیف کنند؟ به چه حقِ نوشته و نانوشته‌ای؟ «ولیِ» بعدی حالا فرض گیریم اگر منتظری بود و لیبرال‌ها را باز نیز به حکومت بازمی‌گرداند؛ خُب این چه خطا و خطری می‌توانست باشد که او به عنوان رهبری آتی، این‌گونه ترجیح می‌خواست داده باشد؟ از فرض بروم بیرون. مگر صدرِ «اصلاحات» با شبه‌انقلابِ «دوم خرداد» نمی‌خواست جامعه‌ی مدنی را فربه‌تر از حکومت سیاسی / نظامی کند؟ فربه‌ترکردن جامعه‌ی مدنی مگر غیر از سیاستی‌ست که همه‌ی فکرهای جامعه را، هم در بستر سیاسی آزاد بگذارد و هم به آنان مانند همه‌ی شهروندان (بدون درجه‌ی یک و دو و سه)، مَجال ورود به قدرت بدهد؟ این که یعنی همان ترسی که امام از افتادنِ رهبری به دست منتظری داشتند. چطور شما (شامل طیفی از تفکر) میان این دو امر، جانب خاتمی را می‌گیرید اما جانب منتظری را نه؟ در واقع منتظری می‌گفت و می‌خواست که دایره‌ی حکومت را بازتر نگه دارد و از برپایی زودرسِ «قیامت» در جمهوری اسلامی جلوگیری کند که از طریق دو کار بیهوده و مخاطره‌آمیزِ «گُزینش» و «استصواب» به جای حضراتِ معزز مُنکر و نَکیر ایستاد و نوح‌پندارنه، دست به پالایش و تصفیه‌ی مردم زد. منتظری می‌خواست (قصدش بود، این‌که آیا توانش و یا واقعاً اراده‌اش را هم داشت یا نه، محل بحث نیست) به همان عصری برگردد که امام سالِ اولِ نظام آن‌گونه بودند و حتی شهید بهشتی را از نامزدشدنِ ریاست‌جمهوری بازداشتند و روحانیون را از تسخیر مصادر رئوس نظام منع کردند. چیزی که الآن به یک مطالبه‌ی فراگیر تبدیل شده و در گفتمانِ لیدرهای جناح چپ، جزوی لاینفک گردیده.
 
۳. برای منیِ که مرجع تقلید شرعی‌ام امام است و مقتدای مورد وثوقم هم ایشان، حتی مسئله‌ی وصیت‌نامه‌ی سیاسی امام هم چندان روشن نیست که این دیگر چه وجه و منهجی دارد که یک رهبر سیاسی و دینی برای پس از عمرشان هم، برای تمام امور مردم و مملکت دست به توصیه‌ی اکید بزنند. وصیت در اسلام حدودش روشن است؛ اختیار تکلیف ثُلث اموال، آن‌هم تازه مخیّر است بکند یا نکند و نیز سفارش به وُراثِ طبقات. خواستم بگویم برای امثالِ ما که از همان اَلستِ انقلاب بوده‌ایم و دل به امام سپرده‌ایم و همچنان شئون و کارهای عظیمش را ستوده نگه می‌داریم، جای سؤال است چرا باید برای نسل بعدی از طریق وصیت اِعمال ولایت کرد. گرچه وصیت در حد نوشتار باشد و سفارش.
 
۴. من معتقدم مطالباتی که امروز سرِ راه نظام قرارگرفته که بسی بازتر از آن چیزی است که تصورش را هم نمی‌کردیم، ما را باید فراتر از اندیشه‌ای ببَرد که تمام همّ و غمِ آن این باشد که پاسبخشِ نظام بمانَد و ببیند کی در قدرت باشد و کی نباشد. حذف منتظری از همین نوع نگاه پاسبخشی / وصیت‌نامه‌ای بوده است که برای خود حقی ابدی قائل‌اند و برای پس از مرگ هم، دغدغه دارند پازل قدرت را بچینند. بنده نگاه اعتقادی و انتقادی به امام و نظام دارم لذا ازین منظر نگاه می‌افکنم. با احترام و پوزش اگر طول کشید. من البته از اندیشه‌ی باز و فکر مدارای مدرن و مبتنی بر مبانی محکم دینی شما استاد مطمئن / ممنونم.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۴
/post/2025
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۸۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آخرین لحظات وداع با برادرمان حیدر

آخرین لحظات وداع با برادرمان حیدر

 

 

روز تشییع. تکیه‌پیش. عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 

 

هنگام کفن‌کردن و آخرین لحظات وداع

این چهره‌ی برادرمان، دلنشین و سرشار از آرامش است

 

 

هنگام ورود تابوت پیکر برادر

 

همه‌ی عکس‌ها در اینجا

قربانی‌کردن پای تابوت زنده‌یاد حیدر

بیشتر ببینید ↓

آخرین لحظات وداع با برادرمان حیدر
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آخرین لحظات وداع با برادرمان حیدر
/post/2011
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۶۴
ادامه ی مطلب
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و سوم

۴ بهمن ۱۴۰۰
مزرعه‌ی فکرت ۱

ایران به مانند یک پازل

به نام خدا. سلام. پازل یعنی هر چیز آشفته که اگر قطعه‌های آن درست چیده نشود از دیدن آن سرگشته و گیج گردی. پازل ایران هم باید منطقی و هوشمندانه چیده شود، وگرنه آشفته خواهد بود؛ پازل علمش، پازل جغرافیایش، پازل حکومتش و حتی پازل ملتش. من مثالی می‌زنم که اگر پازل، خوب چیدمان نشود چه‌بسا فرصت به تهدید تبدیل شود. خانواده‌ی شهید محمد جهان‌آرا ( ۱۳۳۳ - ۱۳۶۰ ) را در نظر بگیریم. یک نمونه‌ی مهم برای مطالعه؛ که من بلکه بتوانم درین اولین شماره‌ی ستون روزانه‌ام با اسم «مزرعه‌ی فکرت» آن را به‌کمترین جملات جا بیندازم.

 

محمد جهان‌آرا که شهید شد؛ او در رژیم شاه مرتبط با شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو بود و در گروه چریکی منصورون. و حتی چند گروه ضد رژیم دیگر. فرمانده سپاه خرمشهر شد و برای دیدار با امام جهت گزارش جنگ در ۷ مهر ۱۳۶۰ راهی تهران شد اما سقوط هواپیما در کهریزک تهران موجب شهادتش شد. برادرِ دیگرش که در دفاع مقدس اسیر شد و هنوز وضعش ناپیداست. دیگربرادرش علی، که پیش از انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان توسط رژیم اعدام شد. حسن جهان‌آرا -کوچکتر از محمد- که سرنوشتش را اهل فن بلدند؛ سال ۱۳۶۰ به علت عضویت و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و آنقدر بر موضع‌اش در زندان ماند که در قضیه‌ی بررسی مجدد پرونده‌های اعضا و فعالین این سازمان پس از هجوم نیروهای نظامی مسعود رجوی با نام «فروغ جاویدان» به ایران و عملیات مرصاد در برابر آنان (که بنده هم همان‌زمان حضور داشتم در جبهه‌ی غرب به مدت یازده ماه متوالی که حتی فرصت مرخصی‌آمدن سه‌روزه برای رزمندگان ممکن نبود) پرونده‌ی وی به جریان افتاد و در همان سال ۱۳۶۷ اعدام شد.

 

من چند سال پیش، در خاطره‌ی روز ۳ شهریور ۱۳۶۴ ص ۲۳۰ مرحوم هاشمی رفسنجانی خوانده بودم که وی نیز به این موضوع اشاره کرده و در دفتر یادداشتم ثبت نموده بودم؛ با این جملاتم: حسن، برادرِ شهید جهان‌آرا که به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق، همچنان در زندان بود، پدرش به ملاقات رفسنجانی رفت تا آزادش کند و ... .

منظور؟ منظورم این است در درون ایران که هیچ، حتی در درون خانواده‌های ایران، تکثر یک رسم است، تضاد طبیعی حکفرماست است، اختلاف فکری وجود دارد. گونه‌گونی گرایش چه بخواهی چه نخواهی هست. ازین‌روست که اگر پازل آن بد چیده شود، به آشفتگی دامن می‌زند. یعنی حتی ایرانی هم باید ایرانی را به رسمیت بشناسد تا پازل درست درآید و الّا پازل، پاره‌پاره باقی می‌مانَد.

۴ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

یادآوری: تعبیر «مزرعه‌ی فکرت» که فارسی آن کِشتزار است، به عنوان اسم سرستون یادداشت‌های‌ روزانه‌ام در مدرسه فکرت، پیشنهاد قشنگ و صادقانه‌ی صَدیق شریف دکتر صادق ولی‌نژاد است که از ایشان ازین بابت تشکر دارم و می‌کوشم هر روز، فعالتیم درین صحن را با شمارگانی تحت همین نام، در گوشه‌ای از حیاط وسیع مدرسه فکرت شروع کنم. امید است چیزهایی مفید و مُثمر و سایه‌سار در آن کِشت کنم تا سودمند و عاید دِرو گردد. مثلثِ کاشت، داشت، برداشت. تا خدا چه خواهد.

 

جناب آقای دکتر ولی‌نژاد
سلام و عرض ارادت و ابراز تشکر وافر که متن بنده را علاوه بر امتداد، اعتبار بخشیدید. چهار نکته در جواب:

یک. خوب شد مرا به ارجاع فلکه فکرت ۱۳، مطلع ساختید. بله تازه یادم آمد که به طرید قبلاً اشاره کرده بودم اما در متن دیروز کمی آن را وسعت دادم.

دو. پیشنهاد مزرعه‌ی فکرت را برگزیدم. معقول و مقبول است. ممنونم از حُسن سلیقه‌ات.

سه. رویش و ریزش را درست نکته‌پردازی کردید. از نظر من «از قطار انقلاب پیاده‌شدن» فاجعه‌بارتر از، «از قطار انقلاب پیاده‌کردن» است. روی این جمله‌ام اگر بحث هم شکل بگیرد استقبال می‌کنم. علت مبرهن است: اولی خودریزشی‌ست، اما دومی نه، نوعی طَرید است. این‌که کسی خود، خود را از دایره‌ی انقلاب بیرون ببرد، نوعی پاپس‌کشیدن و به قول لنین «فرار به جلو»ست. چون انقلاب سال ۵۵ ملت، مال‌جدّی هیچ فرد و صنف و گروهی نیست، مال تمام ملت است با رهبری خردمندانه‌ی رهبر نهضت امام خمینی و همراهی و روشنگری تعدای قابل توجه از روحانیت و علمای مبارز و مؤثر و روشنفکران متفکر و مؤسس که البته با درجه‌ی بسیار بالایی از نقش تاریخ‌ساز مرحوم دکتر علی شریعتی در ایجاد تفکر انقلابی و دعوت روشنفکرانه‌ی وی به محتوای غنی و تحریف‌نشده‌ی اسلام نبوی و علوی و فاطمی و حسینی.

 

چهار اما. چون درباره‌ی علت سقوط ساسانیان در همین صحن در سال‌های گذشته مطلب زیاد نوشتم خصوصاً متنی تقریباًجامع با عنوان «کمی درباره‌ی سقوط ساسانیان»، بنابرین همان را در زیر نشانی می‌دهم تا دوباره شما و هر علاقه‌مند به تاریخ ایران، اگر خواست آن را مطالعه فرماید. درود بی‌عدد دکتر :


پاسخ:
با عرض سلام جناب قلی‌تبار. سراسر متن، پر شده است از استعارات و اشارات و تشبیهات و تنبیهات؛مانند این دسته واژگان: آب‌شدنِ استخوان مادر به‌ازای قوت‌دادن به دختر و پسر، پل میان دنیا و قیامت، نُت، معمار، مهندس، طبیب بدون مدرک طبابت، هیزم، نشاء، خرمن، صحرا و قد خمیده و همه و همه شکوه این متن را صدچندان کرد.

یک ایراد شکلی هم دارد نوشته‌های استاد، پاراگراف‌بندی نیست و این صدمات سختی بر چشم و ذهن و فکر خواننده وارد می‌سازد. و هیچ نمی‌توان تشخیص داد آغاز و پایان جمله کجاست. به قول آقای جوادی‌آملی «صدر و ساقه‌»اش چیست. واقعاً، گسستگی در متن، حوصله‌بَر است. مولا ع عجب سفارشی فرمودند: تقوا کنار نظم. و نظم کنار تقوا.
 
جناب قلی‌تبار این دو مورد ازآن‌رو برشمردم که خواستم عرض کرده باشم در هر مقطع و موقعیتی نباید عادت کنیم زبان پارسی را دور بزنیم. بنده چنان به دستور زبان پارسی وفادارم که حتی درچرک‌نویس‌هایم کوشش می‌ورزم تا آخرین حد که بلد باشم، از رعایت چارچوب زیان عزیزم ایران منصرف و منحرف نشوم. دور نماند بنده به بکارگیری روش اعتدال میان واژگان پارسی و لغات عربی عقیده دارم، نه ضد زبان عرب مثل باستان‌گرایان افراطی و نه عربی‌نویشان سخت‌نویس که انگار فارسی را نگذراندند!
 
پاسخ:
سلام. به جناب قلی‌تبار و خوانندگاه علاقه‌مند به این نوع موارد عرض می‌کتم: ریشه‌های این ضعف مثل هویج صاف نیست، مثل اختاپوس کج است. به‌راحتی‌ی یک بوته نیست که آن را با کمی کشِشِ دست بیرون بتوان کشید و دید آیا کرمو شده یا سالم مانده؟! حال که به بحث ورود کردید، باید عرض کنم اگر چنانچه تحقیق این فرد راست است و پیمایش‌ها طی شده، دست‌کم دو پیش‌نیاز باید پاس شود تا چند واحد تخصصی گرفت و پای تشخیص این معضل نشست:

۱. این ضعف مخاطره‌آمیز برای آینده ایجاب می‌کند مردم برای این‌که دین را بشناسند باید مطالعات دینی خود را غنی‌تر کنند؛ زیرا اگر گروِش به حوزه ازین‌هم کاسته‌تر شود، ممکن است دسترسی‌داشتن به عالم دین خیلی کم شود. بیشتر بخوانبد ↓
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۳
/post/2026
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۲۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مردم محل و تسلیت‌دهندگان، تشکر

مردم محل و تسلیت‌دهندگان، تشکر
کُلَّما عَظُمَ قَدرُ الشیءِ المُنافَسِ علَیهِ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ لِفَقدِهِ. هر چه ارزشِ شئ مطلوب، بیشتر باشد مصیبتِ ازدست‌دادنِ آن بزرگتر است. از سخنان ژرف امام علی علیه السلام.
 
به قلم ابراهیم طالبی دارابی دامنه: به نام آفریدگار متعال. در آغاز، ادب و اخلاق بر ما الزام می‌دارد از تمامی مردم محترم محل‌مان و دیگر نقاط ایران، که با قدم‌گذاشتن در تشییع پیکر زنده‌یاد حیدر طالبی دارابی و آنگاه در تسلیت‌گویی در بیت یا از راه پیام و تلفن و نیز شرکت در مراسم سوم و هفتم و نوحه‌خوانی در مزار و سرِ قبرش، قلب جریحه‌دار ما را التیام بخشیده و روح مؤمنِ متقی آقاحیدر عزیزمان را شادمان ساختند، تشکری بی‌عدد داشته‌باشیم. معمولاً مصیبت‌دیدگان در طول ایام سوگ و مویه، تنها دلگرمی‌شان همین اُنس و حُبّی است که دروازه‌ی آن از سوی مردم بزرگوار، دوستان مهربان، آشنایان دردآشنا و خویشاوندان پیشگام، به روی دل دغدارِ عزازدگان گشوده می‌شود و از میزان درد دوری‌شان می‌کاهد.
 
قصدمان نیست که نام تک‌تک تسلیت‌دهندگان را بیاوریم اما دور نباید مانَد در میان انبوه آنان، کارِ کسانی ستوده‌تر بود که با حضور اندوه‌بار خود، غم رنج و فراق آن زنده‌یادمان را با خویشتنِ خود قسمت کردند و نگذاشتند در نبودِ آن فرزانه‌انسانِ پاکدامن و مؤمن، ماتم بگیریم و احساس غربت و تنهایی کنیم.
 
آفرین برین مردم نیک‌آئین. و آفرین‌های بی‌شمار بر فرهنگ دینی و بومی این مرز و بوم که مردمان آن افتخار دارند به دین مبین اسلام گِرویده‌اند و به آئین انسان‌دوستانه‌ی آن پایبندند. درود بر ایران‌مان که رنگ دین اسلام به خود گرفت و ملتش فدایی آگاه این دین روشنگر است که حضرت خاتم ص و امام علی ع پیش‌بَرنده‌ی آن بودند و امام حسین ع ناجی و نماد آن.
 
خدای قادر و حکیم را شاکریم که آن رحیل عزیزمان را به واسطه‌ی حُسن خُلق و پاکی رفتار و باور عمیق و نیز به گواهی صادقانه‌ی مردم در تأیید خوبی‌های کم‌نظیرش، در طبقات جنات -ان‌شاءالله- پذیراست و این انسان آمیخته به شکیبایی، ایمان‌آوری، مردم‌دوستی، روحیات انقلابی، علاقه‌مندی به آرمان انقلاب و امام، و خلوص در عمل و نظر، را به لطف رحمانیت و رحیمیت خود، حق لقاء و دیدار می‌دهد.
 
درود بی‌عدد بر آن بُردبار برادر، که تاب تمام ناملایمات را داشت و چنان خداپرست و اخلاق‌پیشه بود که با خاطری آسوده در خاک آرمید و به‌یقین، بیمناک و هراسان به دیدار حق‌تعالی نرفت. دگرباره از همگان قدردان و به خدای مهربان شکرگزاریم. عکس بالا: برادرم زنده‌یاد حیدر طالبی دارابی. تولد: ۲۹ مهر ۱۳۳۸ / درگذشت: ۲۶ آذر ۱۴۰۰
مردم محل و تسلیت‌دهندگان، تشکر
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مردم محل و تسلیت‌دهندگان، تشکر
/post/2010
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۵۳
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۲

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و دومم

 
۴ دی ۱۴۰۰
با تعمیق روابط با چین و سپس روس موافقم!
به نام خدا. سلام. هم سند ۲۵ساله‌ی ایران و چین و هم سند ۲۰ساله‌ی ایران و روس که در حال انجام است، موجبات توفُق ما در قدرت است. دست‌کم به سه علت: ۱. بی‌درنگ، چین راه ابرقدرت‌شدنِ آتی را تمرین می‌کند، و روزی ایالات متحده آمریکا ازین غول خفته که حالا بیدار شده، پس خواهد افتاد؛ پس به نفع ایرانِ قدرتمند است که با چین به هم‌افزایی همه‌جانبه و طولانی‌مدت برسد. ۲. روسیه بالادستِ سرزمین ما قرار دارد و نیز راه خود را از غرب جدا ساخته است، پس منفعت ایران این است همسایه‌ی بزرگ و در حال تحول خود را به خود نزدیک داشته باشد تا گزند غرب به ایران پادزهر داشته باشد. ۳. ژرفابخشی به روابط ویژه و نیمه‌استراتژیک با این دو قدرت برتر، اقتصاد ایران را در تعامل توسعه‌آمیز قرار داده و قدرت کشور را در برابر خطر هر نوع اجماع چند کشور ماده‌ی! اروپا و نرِ آمریکا علیه‌ی ملت بیدار ایران، منتفی و لااقل کم‌آسیب می‌سازد.
 
پاسخ:
 
با عرض سلام. پیشاپیش متشکرم متن بنده را خوانده و نقد کرده‌اید. دیدگاهت در عبارتی که تنظیم فرمودی، روشن (به معنای رسا) است، اما با نتیجه‌گیری‌ات موافق نیستم. چون خودت مفاد بیان‌تان را رد کرده‌اید. اگر فرمودید با تمام کشورها ارتباط با حفظ منافع باید داشت، پس به طریق اُولیٰ چین و روس هم در همین تئوری می‌گنجند. البته با نقدهایت بر ماهیت دو کشور مورد بحث موافقم، اما مهم این است این دو نظام به واقع کلمه، به جریان اپوزیسیون سُست و بی‌پایه‌ی ایران در برابر انقلاب اسلامی، خدمات نمی‌رسانَد؛ چه در سرویس‌های اط و چه در فضای س. همین، موجب است دستگاه -و بهتر است بگویم مجتمع نهان- حکمرانی با چین و روس خوب طی کند و درست هم همین هست.
 
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت‌تان به خیر. در ۱ کاملاً موافقم؛ خیلی هم حرفه‌ای. در ۲ باآن‌که موافقم، اما در بحث هوشمندی بااین‌که اصلی واقع‌گرایانه را برشمردی، ولی متفاوت با شما می‌اندیشم. زیرا ارزیابی‌ام این است عوامل حکمرانی، مشاورت‌های دقیق و پخته‌ و رصدشده‌ای به رهبری رساندند. در ۳ حرف حساب زدید و درست است. در ۴ اگر اطلاعات شما درین مورد خاص، موثق باشد باید عرض کنم باید روی روند آن تجدیدنظر کرد، اما اصالت توسعه‌ی روابط نباید با چین و روس برهم خورَد. در ۵ اصل تئوری‌تان خدشه‌ناپذیر است. اما برین نظرم ایران پناه نبُرد، منافع خود را در اوضاع تنش‌برانگیز غرب، تعقیب کرده و به درستی دید چنین تحکیمی به تقویت قوای ایران می‌انجامد و از به‌انزواکشاندن‌ایران می‌کاهد. زیرا غرب ستیزه‌جویانه با ایران رفتار دارد. در آخر پنهان ندارم که از متن شسته‌ورفته‌ی شما به احسن وجه لذت بردم. زیبا تبیین کردید. متشکرم.
 
۵ دی ۱۴۰۰
پاسخ:
دگربار سلام. دیدگاه شفاف شما جای قدردانی دارد. در واقع، این نگاه شما جناب ...! به نوعی جداسازی آموزشی را نادرست می‌بیند و مانند دانشگاه، اختلاط را طبیعی می‌داند. از نظر بنده، علاوه بر آثار مثبت، مَضار هم دارد که وارد نمی‌شوم. متشکرم.
 
پاسخ:
بله، انکار نمی‌کنم این کندروی و تندرویِ افراد داخل در قدرت را. بنده معتقد است هر یک از ما اخبار آمریکا را به انضمام شناخت از اهداف متغیر آن باید دنبال کنیم، وگرنه خوش‌بینی زیاد نافع نیست. زیرا در سیاست باید دست نامرئی دولت متخاصم را خواند، حتی دست دولت‌های رقیب و بلکه دست دولت‌های دوست را. درود و سپاس.
 
پاسخ:
 
سلام. اجازه می‌خواهم روی این عکس‌نوشته‌ی شما نظری بنگارم. از نظر بنده جناب آقای مقتدایی! هیچ دیداری با هیچ کسی فی‌نفسه شنیع نیست، مگر آن‌که در اسناد محرمانه‌ی حیطه‌بندی‌شده، افرادی برای ملاقات‌ها منع گردیده باشند. روی اصل این قضیه هم، چندان به حساسیت‌ها نمره‌ای نمی‌دهم. البته آقای حجت‌الاسلام خاتمی منهای این قضیه، بی‌میل نبود چهره‌های مؤثر جهانی را به مدد جریان «اصلاحات» ترغیب کند و مثل بند تسبیح افراد داخل را به اشخاص متشخص بیرون بند بزند. او البته به لحاظ تیپولوژی و یزدی‌تباری، فردی هراسان بود؛ مثلاً وقتی در اوج مقبولیتش در دولت اولش، سر قبر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی رفته بود، به رئیس دفترش آقای ابطحی تأکید کرده بود، این دیدار با قبر دکتر، به‌هیچ‌وجه رسانه‌ای نشود چون مراجع و مذهبیون ناراحت می‌شوند. دور ندارم آن ایام و بعد از آن، شخصیت لرزان ابطحی و سبُکی‌هایش، نه کم بلکه بسیاربسیار بر جناب خاتمی ضربه زده و موقعیتش را متزلزل کرده‌بود. پوزش اگر زیاد توضیح نوشتم.
 
و نیز روی این تصویرنوشته:
 
جناب آقای ...! آیا ایراد و یا حتی کلاه‌برداری این‌چنینی بیشتر به قدرت برمی‌گردد یا دست سوداندیش بازار. در واقع جامعه‌ی مدنی هم دور از این معایب نیست. حتی در معاملات داخلی هم روی مردم به شگردهای شگفت‌انگیز متوسل می‌شوند. رو میوه‌ی درشت و چشم‌نواز، زیر میوه‌های سایه و آفتاب‌نخورده و دورریختنی. حتی یک خیار هم بخوریم، سم آن در گلو و حنجره تا فردا خراش می‌گذارد و انزجار. بیشتر بخوانید ↓
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۲
/post/2012
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۵
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شایسته و پیرو

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نزدیک دو سال است از مشهد مقدس محرومیم؛ ویروس کوید کنارمان نگاه داشت و از زیارت نزدیک آن مهربان‌امامِ دانشمند دور افتادیم. این مدت دل‌های بی‌قرار مترصد هم مانده‌اند اما چه کنیم که تابع مقررات آمدوشدِ کشوریم تا ریشه و زنجیره‌ی این بلابلیه کنده و قطع شود. اما دل را تا آن روز وفا در پای بارگاه، موقتاً رضا می‌دهیم به زیارت از راه دور تا عن‌قریب راهی شویم. ازین‌روست که امروز رفتم سراغ سخنی از سخنان زیباگفته‌ی امام رضا ع که آن حضرت فرمودند: ″اگر مردم از شایستگی و زیبایی سخنان ما مطلع شوند حتماً از ما پیروی خواهند کرد.″ (منبع: عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۳۰۷)
 
 
 
مرحوم اصغر رنجبر
درگذشته‌ی ۴ آذر ۱۴۰۰، انقلابی و بسیجی
 
من فکر می‌کنم بلکه یقین حاصل می‌کنم که اصغر رنجبر مصداقی ازین سخن است که حضرت رئوف ع گفته‌اند. او نفْسش، خانه‌اش و جسم و روحش اتاق انقلاب بود؛ هزاران بار بیتش از همان جرقه‌ی انقلاب به رهبری امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- محل نشست انقلابیون محل شد و شب‌ها تا دمِ سحر بالخانه‌اش می‌نشستیم بی‌آن‌که حتی لحظه‌ای چهره درهم کشد و رنجیده و مأیوس شود. انسان با او اُنسی می‌گرفت که کمتر می‌شد ازین مؤانست دست شست. موجّه، معتبر و منصفِ محل و کارخانه و هر جمعی بود. رفتنش از دار دنیا، همین الآن هم حسرت بر دل نهاد زیرا مظهری از جذبه بود. تعبیرم از اصغرِ رنجبر این است اگر به فرض مثال، صدها انسان از زن و مرد در یک جمعی متراکم، انبوه و ازدحام کرده باشند و همان آن، یک خارجی ناآشنا از راه رسد و مثلاً بپرسد یک مسلمانِ با اسلام و انصاف به من دست‌نشون کنید، من اگر در آن جمع بوده باشم، بی‌درنگ اصغر رنجبر را نشان می‌دادم و می‌گفتم: او. او در حد و اندازه و شاکله‌ی وجودی خودش، آدرسی از اسلام و مسلمانی بود. دیگر نزد سید جمال اسدآباد یا پیش سید جلال آل احمد شرمسار نبودیم که گفته بودند آنجا اسلام دیدند و مسلمان ندیدند! اینجا مسلمان دیدند و اسلام ندیدند! بلکه راحت و آرام می‌گفتیم: نه. نه. این آقا یکی از آن مسلمانانی‌ست که اسلام در او هست؛ با درجه‌ی برجسته‌ای از دیانت، تقوا، اخلاق، عبادت، علائق و عقیده و از قضا از مُحبِان و مخلصان درجه‌ی اعلای امام رضا عالم آل محمد ص. به عنوان یک رفیق چهل و اندی ساله با او و نیز به عنوان یک هم‌زادگاهی‌یی که او را خوب می‌شناختم و علاقمندش بوده‌ام بی هیچ شل و پیله، گواهی می‌دهم که او در کشتی دین مبین نشسته بود و به گمانم در تمام عمرش غرق نشد و با کوله‌ای باتوشه، رهسپار معاد شد. آری آن مرحوم که دیروز ۴ آذر ۱۴۰۰ در هفته‌ی بسیج مستضعفین به خاک سپرده شد، خاکسارانه سخن حق ائمه ع را شنید و به تعبیر قشنگ امام هشتم ع «شایسته و پیرو» ماند و با همین صفت، با عزت و عفت مُرد.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شایسته و پیرو
/post/510
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۶۷۰
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

گفت‌گوی ۱۹ تا ۲۱

گفت‌گوی ۱۹ تا ۲۱

گفت‌وگوی‌ دکتر عارف‌زاده و دامنه (۱۹ تا ۲۱)

پرسش ۱۹ : آیا با این شعر شیخ بهایی در نان و حلوا موافقید؟ اگر آری، چرا؟ اگر نه، به چه دلیل؟
 
هر که را توفیق حق آمد دلیل
 
عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
 
عزت اندر عزلت آمد، ای فلان
 
تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟
 
پا مکش از دامن عزلت به در!
 
چند گردی چون گدایان در به در؟
 
گر ز دیو نفس می‌جویی امان
 
رو نهان شو! چون پری از مردمان
 
پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:
 
در هنر و ادبیات ،از جمله شعر ،بویژه افراد بزرگ، درک منظور آفریننده اثر، مستلزم شناخت او، عصر و زمانه اش،شان و بهانه خلق آن اثر، و حال و هوای  آن لحظه و بسیاری عوامل دیگر است.در اینجا هم بعیدست منظور ایشان ،انزواگزینی باشد بلکه زمانی را به  تنهایی  و با خود اندیشیدن اختصاص دادن است. گاهی نیازست با خود خلوت کنیم و با آرامش در خود کنکاش کنیم و کارنامه خودمان را ارزیابی کنیم و از هیاهو رها شویم.
 
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
به نام خدا. چون در جواب جناب دکتر مقدمات درستی چیده شده، و مورد قبولم افتاده، کوتاه بگویم اگر منظور شیخ بهایی از عزلت گوشه‌افتادن و دست از کار و دانش شستن بود او خود از لبنان به ایران هجرت نمی‌کرد که در مرکز سیاست دولت صفوی آن‌همه حضور سازنده داشته باشد. بله خلوت‌کردن با خود بخش مهم زندگی هر فرد است. خصوصاً وقتی به قول ایشان پای وسوسه و سوداگری نفس به میان آید که باید با گوشه‌گرفتن و تفکر و خودسازی دست به محاسبه‌ی خود زد: گر ز دیو نفس می‌جویی امان / رو نهان شو! چون پری از مردمان. پس تفکری که دعوت می‌کند انسان عزلت محض گزیند نادرست است و مخرّب و مرضیّ خدا هم نیست.
 
 
پرسش ۲۰ و ۲۱ : به‌زودی...
 
گفت‌گوی ۱۹ تا ۲۱
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گفت‌گوی ۱۹ تا ۲۱
/post/1985
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۶
  • پست شده - چهارشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یادداشت‌های روزانه‌ام در آذر ۱۴۰۰

یادداشت‌های روزانه‌ام در آذر ۱۴۰۰
۱ آذر ۱۴۰۰
پاسخ در «یاران دیار» :
با عرض سلام. بنده ازین رویکرد نوِی که احساس شد و شعله‌های فروزان آن بر تارَک این جمع تابان خواهد شد، خرسندم. و ازین‌که نوشته‌هایی از اعضا را درین درگاه می‌بینم و می‌خوانم بسیار خرسندترم و تشکر دارم که این بنده را دعوت دادید.
 
پاسخ:
با عرض سلام. لفظ «داش ابراهیم» در ادبیاتت مثل همیشه‌ات، عطر مرحمت می‌پراکنَد. امید است بهره‌ام از محضر نوشته‌های شما همچنان زبانه‌های انوار باشد که جلوِ مرا روشن کند تا بهتر بیندیشم و ژرفتر فکر کنم.
 
پاسخ:
با عرض سلام. نه من، بلکه به گمانم تمام دوستان، می‌دانند شما عاطفه‌ی خود را همواره به‌سخا و به‌صمیمیت ارزانی (=پیشکش) می‌کنی. ممنونم. سه جمله‌ات هر سه، بار دارد. من هم عنصر پاینده‌ی «معنا» را در جمع «یاران دیار» مهم می‌بینم. نیز می‌دانم دوستان، گلستانِ مصفای عشق به هم هستند در شهری چون ابرَشهر رفاقت. و سپس این‌که بنده هم معتقدم لذت‌بخشی زیستن با دوستان، حضور قلب را پمپاژ و روح را لبریز شعف می‌کند. به گفته‌ی باجلان فرخی -مردم‌شناس ایران- باید هم «هستیِ زیستن» داشت و هم «هستیِ داشتن». اولی یعنی خور و خوراک و دومی یعنی معنویت و تحولات.
 
پاسخ:
با عرض سلام. عقیده‌ی نیکویی هست. به نظرم چون تو... روحیاتی اجتماعی‌تر از بنده داری، نمازجماعت را ترجیح می‌دهی. تحسین می‌کنم. نیز خواهش می‌کنم این نظر لطفت است که استقبال کرده‌ای. و همچنین به روی چشم، می‌کوشم روزانه‌نویسی را در «یاران دیار» بارگذاری کنم. اما اجازه می‌خواهم از تو و جمع «یاران دیار» که یک نکته‌ی ادبیات فارسی را در متن شما اشکال کنم که فکر می‌کنم مفید تلقی شود. بیشتر قصدم تلاش برای فارسی‌دانی‌های بیشتر است. نوشتید «حدالمقدور». اما درست آن حتی‌المقدور است. حتی به معنای «تا» و مقدور یعنی توان، توانایی، وُسع وجودی. البته از به کارگرفتن این واژه‌ها استقبال می‌کنم اما اگر می‌خواستید کمی فکر بیشتری کنید معادل فارسی آن را هم می‌توانستی استخدام کنی که خیلی هم قشنگ‌تره: یعنی این معادل: تا می‌شود. حالا یک خواهش: اگر فکر می‌کنید گفتن نکات ادبیاتی در صحن «یاران دیار» صحیح نمی‌باشد، باز هم قبول، که سعی می‌کنم در صفحه‌ی شخصی بگویم. اما در صحن گفتن، خوبی‌اش این است چنانچه نکاتی در آن بود دست‌کم مشتاقان اینجا هم خواهند خواند.
 
پاسخ:
با عرض سلام. خوشحال شدم؛ عمیقاً، که مقوله‌ی پرداختن به متن نماز را ستودی. چقدر زیباتر از بنده، این عبادت درجه‌ی یک بندگی را توسعه‌ی معنایی و مثالی دادی. تو ... در طعم خلوت با خدا بر سر سجاده یا جانمازِ نماز روحیات فرادایی داری و این را بارها با تو تجربه کردم. از تمام عبارات‌پردازی قشنگت خوشم آمد و اما ازین یکی بیشتر: ″راهِ ملاقاتِ بی‌واسطه با سببِ هستی″. خیلی عالی بود این یکی. موافقم  با تو که در دل و نیت، ثواب این حرف از نماز را هدیه‌ی همه‌ی «یاران دیار» کنیم. نیز کار ستودنی کردی که یاد یوسف را به میان آوردی؛ او عمیقاً دوست می‌داشت همیشه در جمع «یاران» باشد و یادکردن نام و مرام یوسف خصیصه‌ای خداپسند است و دل من خوشحال شد ازین سوق و صوت.
 
شب‌نوشت
لایه‌های سه‌گانه‌ی قدرت
به نام خدا. سلام. جهان با یک حرکت بطئیِ خاموش، با ترک عامدانه‌ی دموکراسی به سمت به کارگیری سه لایه‌ی قدرت به پیش می‌تازد. آنان فکر می‌کنند در شرائط اکنون جهان، سیاست چنانچه هرچه بیشتر به سوی دموکراسی سیر کند به همان میزان، با واقع‌گرایی وداع کرده است. چین به قطع متیقّن، به غول برتر بدل می‌شود و نظام آمریکا با فروپاشی به تجزیه نزدیک‌تر می‌شود. جابجایی قدرت حتمی‌ست و همین «بزرگ‌اتفاق»، پشت پرده‌ی سیاست را به سمت اعتماد عمیق به لایه‌ی زور به انضمام دو لایه‌ی پشتیبان، یعنی زر و تزویر مجبور ساخته است. درین میان، حکومت‌هایی که می‌خواهند همچنان کرشمه‌ی دموکراسی را به هر قیمت که شده، ولو گزاف، بخرند از شناخت دورنمای قدرت جهانی فاصله‌ی وحشتناک گرفته‌اند، اینان با اصرار بر دموکراسی، در آینده از مرکز جهان به پیرامون رانده می‌شوند. علت احتمالی تستِ موشک با بردی بالای ۱۳ هزار کیلومتر توسط ...، دادنِ روشن‌ترین علامت به اردوی وحشت بود. تحلیل وضعیت در دو سطح جهان و ایران، محتاج دست‌شستن از تعلق است؛ که بالاترین چسبِ آن احساسِ لبریز از خوش‌خیالی‌ست. پافشاری به دموکراسی عریان، امروزه سخت‌ترین عنصر شکننده‌ی قدرت سرزمینی است. مثال واضح این درکِ واقعیت را، در اقدامات سنجش‌شده‌ای می‌توان آدرس داد که آقای احمد وحیدی -همان چهره‌ی قدسی، سپس اطلاعاتی، حالا سیاسی- دارد در تمام کشور پازل آن را می‌چیند. میز سیاست مات است، یعنی شدیدتر از مشجّر. من البته حرکت وحیدی را تحلیل دارم که روزی اگر لازم دیدم ... خواهم نمود. بیشتر بخوانید ↓
یادداشت‌های روزانه‌ام در آذر ۱۴۰۰
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یادداشت‌های روزانه‌ام در آذر ۱۴۰۰
/post/1994
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

یادداشت‌های دامنه در آبان ۱۴۰۰

یادداشت‌های دامنه در آبان ۱۴۰۰

۱ آبان ۱۴۰۰

نظر:
جناب ... سلام و خجسته‌باد
 
ادبیانه و مملوّ پیام. دو بار خواندم که لذتم تشدید شود. از قضا وسوسه که به معنی بداندیشگی است و بدفکری، از فریبکاری‌های شیطانی به اسم خنّاس است و مرتبه‌ای ادنیٰ‌ که پنهان‌کارانه دل مرددین را تردید و بدخیالی می‌افکند. آیه‌ی ۵ سوره‌ی ناس اشاره‌ی دقیق و ظریفی‌ست برین پیکار او با انسان. استفاده بردیم. ممنونم.

 

پاسخ:
سلام جناب ...
بی‌نهایت قدردانی می‌کنم از طرح دیدگاه شما درین درگاه. ۱. موافقم با تعبیر هم درد و هم عبرت. ۲. استناد آیه‌ی شریفه را هم داخل در بحث می‌دانم و موافقم. ۳. وزنه‌ی اشخاص شهیر را هم درست ارزیابی کردید، موافقم. ۴. علت زود فراموش‌شدن در منظر شما، یک تعلیل منطقی بود و متغیّر سرعت رویدادها هم واقعاً متغیری مؤثر است و قبول دارم. در واقع برای متنم دلایل و علل صیغل زدید. درود بی‌عدد جناب و خداقوت.

 

۲ آبان ۱۴۰۰

نظر:

جناب ... سلام

مجدد آمدم که عرض کنم در پاسخ به کامنت کاربر محترمه‌ای در دو کامنت بالاتر ازین، مرقوم فرمودید کار برگردان «ترنمی از ...» را به شیوه‌نامه‌ی ادبی انجام داده‌اید، شائقم رایحه‌ای از آن را عطر جان کنم اگر گزارشی از آن آشکار فرمایید. درود.

 

پاسخ:

سلام جناب ...
زیبا نوشتید. آن طور که غنچه‌ی خنده بر لبان می‌نشانید. فرض‌های درستی ترسیم کرده‌اید. موافقم که معیار فقط کتاب و عترت است، نه هیچ کس. نیز موافقیم به‌احتمال با هم که برخی هم هرگز پای نهضت امام نیامدند اما میراثخوار شده‌اند و زبان‌شان هم دراز گردیده است. دأب مشفق و مشوق‌بودن شما اخلاقی پسندیده است. مشفق در تعبیر قرآن کسی‌ست که ایراد را هم از سر دلسوزی به دوست می‌گوید. ممنونم که به ازمنه و امکنه سیر کردید با خاطرات گزاره‌وار بنده.

 

پاسخ:

جناب... سلام علیکم به برداشتم از نهی حجت‌الاسلام رسول جعفریان این است که می‌خواهد بگوید حضرت محمد پیامبر فقط اسلام و مسلمین نیست، پیامبر همه‌ی ادیان و ایمان‌آورندگان است. به عبارتی با قید «اسلام» بر سر لفظ پیامبر، آن پیامبر خاتم ص را محدود نباید کرد. بیشتر بخوانید ↓

یادداشت‌های دامنه در آبان ۱۴۰۰
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
یادداشت‌های دامنه در آبان ۱۴۰۰
/post/1896
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۸
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آقا و آقابزرگ و آقاجان

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. گرچه «آقا» پیشوند و پسوندی عام بر سر اسم در فارسی‌ست برای مردان، اما کاربرد خاص آن در بوم‌زیست فراخ ایران، فراتر از یک پسوند و پیشوند ساده، بخشی لاینفک از فرهنگ و باور مذهبی مردم گردیده است. مثلاً اطلاق لفظ «آقابزرگ» برای صاحبِ «الذریعه» و کتاب‌شناس شهیر شیعه شیخ آقابزرگ تهرانی -البته اصالتاً گیلانی (منبع) و اسم اصلی‌اش محمدمحسن منزوی تهرانی- که این لفظ برای ایشان نشان عالمِ بزرگ بودن و علامت شأن و مقام دینی و جایگاه والایش نزد مردم بوده است. و یا مثلاً در محل ما داراب‌کلا، وقتی مردم از همدیگر می‌شنویدند و یا به همدیگر می‌گفتند آقا این را گفت. یا آقا را برای مجلس دعوت کردید. یا آقا شاهد عقد ما بود. و یا آقا خطبه‌ی ازدواج ما را خواند. یا آقا دارد می‌آید، منظور فقط و فقط «آقا» دارابکلایی بود؛ یعنی مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی عالم پرهیزگار منطقه و امام‌جماعت و رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی امام صادق ع روستای داراب‌کلا، که همچنان در پیشگاه مردم محل و حومه و حتی منطقه، قداست و وراستگی‌اش محفوظ مانده است.

 

 

 

آقابزرگ تهرانی

 

 

مرحوم آقا‌ دارابکلایی

 

نمی‌خواهم صبغه‌ی مقدس‌بودن بدهم و کسی را بی‌عیب و نقص معرفی کنم، نه. خواستم گفته باشم مردم متدین و حتی کمتر پایبند هم، به عالم باورع و باتقوا و زاهدپیشه‌ی محلات خود به چشم یک انسان بزرگ و ملجاء می‌دیدند که لفظ «آقابزرگ» و «آقا» و حتی لفظ صمیمی‌تر «آقاجان» (مثلاً برای مرحوم آقای کوهستانی در کوهسان و مرحوم آقای ایازی در رستم‌کلا) برای بروز حُب و ظهور تقدیس و تکریم به آنان اطلاق می‌گردید. امروزه پس از رحلت امام خمینی، در میان پاره‌ای از مردم برای آقای خامنه‌ای، ادای همین واژه و گاه با افزودن پیشوند «حضرت» بر سر آقا، مرسوم شده است: «حضرت آقا»، که من احتمال می‌دهم جهت  تألیف قلوب و برجسته‌سازی حُبّ و جایگاه رهبری چنین می‌گویند تا جنبه‌ی ولایی خود را آشکار کنند.

 

نکته: مردم باورمند، به علمای خردمند و از هر گونه آلودگیِ خانمان‌سوز ایمن، همآره احترام ژرف قائل بودند؛ این لازم می‌داشت روحانیت -که همواره و حتی هم‌اکنون خوبان و مرزبانان خُلّصِ آن، مظلوم مانده‌ و مورد هجوم بی‌رحمانه بوده‌اند- این فکر درستِ مردم را با پرهیز از دینار و دنیا و دربار و به قول یکی از اساتید محترم روحانی «حُطام» (=مال دنیوی) پاسداری می‌کردند تا دین و دَینِ دو سوی ماجرا محفوظ و اداءشده مانده باشد. آیا این زیبایی اعتقادی همچنان بر همین منهَج در حال پیشروی‌ست؟ من حقیقتاً اطلاع و ارزیابی دقیق ندارم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آقا و آقابزرگ و آقاجان
/post/1385
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۶۱۱
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چگونگی خواستگاری در داراب‌کلا

چگونگی خواستگاری در داراب‌کلا

به قلم دامنه : به نام خدا. لا شور از ترکیب لا و شور تشکیل شده است؛ لا به معنی و مخفّف لباس و شور به معنی و مخفّف شوینده و شستن. و جمع آن یعنی لباس‌شوینده. لباس‌شور. اما لاشور داستان دارد و تنها یک لغت نیست. تا چند سال پیش، وقتی به خواستگاری دختری می‌رفتند، بزرگِ خواستگارچی (حالا یا پدر و ارشد پسر یا یکی از بزرگان و معتمدان محل) با حالت احترام‌آمیز و فروتنانه و با روش غیر مستقیم جهت حفظ شأن مجلس، رو به بزرگتر عروس (حالا یا پدر و مادر و یا ارشد دختر یا یکی از بزرگان آن خاندان) عرض می‌کرد ما امشب آمدیم از شما یک لا شور می‌خواهیم. یعنی دختر شما را برای پسر ما. خانواده‌ی عروس هم اگر راضی به وصلت بود ازین تعبیر ناراحت نمی‌شد و مثلاً می‌گفت: کنیز شماست! شما خود صاب‌اختیارید! انگار دو طرف عروس و داماد، اختیار داشتند هر اسمی خواستند سرِ دختر دمِ بخت یا عروس مجلس بگذارند. بگذرم.

 

خواستم گفته باشم از زن گاه این گونه برداشت داشتند در شب خواستگاری. حالا یا از سر تعارف و تکلّف یا از روی واقعیت جامعه که زن آنچنان تحقیر می‌شد و دختر در حد لا شور و کدبانو و پخت‌وپزکننده مطرح بود. خلاصه این که، وقتی می‌گفتند ما امشب لا شور می‌خواهیم منظور این بود دختر شما را برای پسرمان می‌خواهیم. این بود یک گوشه از هزار گوشه‌ی شب خواستگاری در داراب‌کلا که گویا این اصطلاح توهین‌آمیز یا تعارف‌آمیز از فرهنگ و آداب شب خواستگاری محو یا به فراموشی سپرده شد. البته گفتم که، همه‌جایی نبود، گاه این طرز بیان تحقیرآمیز رخ می‌داد که به قول معروف منظور نداشتند ولی با این‌همه این هم الحمدلِله برکنده شد.

 

نظر حجت‌الاسلام احمدی:  سلام بر جناب طالبی. جالب بود ... البته در بابل ما وقتی می خواستند برای پسر خود زن بگیرند می گفتند برایش کَیی (کَهی) پَج بگیریم. کهی یا کیی همان کدو هست و پج هم به معنای پختن. یعنی کسی که بتونه برای خونه آشپزی کنه ... البته این وضعیت به معنای تحقیر مقام و جایگاه زن نیست، لا شور و کهی پج یعنی کسی که بر اساس تقسیم بندی صورت گرفته بتواند کارهای داخل منزل را انجام دهد. یک برداشت دیگر هم دارم: مردم مازندران به خاطر احترام و حیای زیاد، از کنایه فراوان استفاده می کردند. مثلا همسایه زنِ همسایه و مرد همسایه را با نام صدا نمی کردند. اگر نام فرزندشان مثلا محمد بود، می گفتند محمد مار یا محمد پِر. در اینجا هم چون نمی توانستند با صراحت و مستقیم بگویند می خواهیم برایش زن بگیریم، می گفتند می خواهیم لا شور بیاروریم... لا شور و کیی پج شاید از این باب باشد.. ارادت.

 

پاسخ دامنه: سلام استاد احمدی. چه خوب شد آداب خواستگاری محله‌های بابل را برشمردی؛ شبیه هم هستیم. کهی‌پچ هم واژه‌ی رایجی‌ست در محل ما. با تحلیل شما در علت به کارگیری این نوع واژگان موافقم. بله همین طور است. در متن هم اشاره شد که این جور مراسم، غیر مستقیم حرف‌شان را پیش می‌گذاشتند. از شما متشکرم که خواندید و افزودید. درود.

چگونگی خواستگاری در داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چگونگی خواستگاری در داراب‌کلا
/post/612
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۶۸۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نوشته‌هایی از دامنه در مهر‌ماه ۱۴۰۰

۱ مهر ۱۴۰۰

 

شگفتی‌های آفرینش آفریدگار متعال (۱)

به نام خدا. سلام. سنگ‌های کف رودخانه محل تخمگذاری و زاد و ولد آبزیان خصوصاً ماهیان است. هیچ سنگی را از بستر رودخانه نباید برداشت. بر جُنبندگان خدا مهربان باشیم.

 

در معده‌ی نوعی از گوزن لکلند سوئد حفره‌ای وجود دارد با میلیون‌ها باکتری، که هضم‌ناپذیرترین غذاها مثل گُلسنگ (خزه‌ی سنگ) را در آن تخمیر می‌کند تا هضم شود.

 

اینپالا (گونه‌ای آهو) بوی خاصی در قسمت سیاه‌رنگ دست و پا می‌پراکنند تا ازین راه، از گم‌شدن همدیگر هنگام تهدید و فرار، جلوگیری کنند.

 

آیا این را می‌دانستید که صدف یک کرم سمّی را در زیر شکم خود با خود حمل می‌کند و از غذایش به او می‌خورانَد، در عوض هر وقت مورد هجوم واقع شد، کرم با شگفتی تمام به مهاجم زهر ترزیق می کند، ولو مهاجم غول‌پیکریرچون ستاره‌ی دریایی باشد. من خودم این صحنه را در مستندی دیدم. عجیب بود.

 

میمون‌ها مثل انسان، اثر انگشت دارند.

 

پستان فیل مانند انسان در زیر سینه‌اش است، نه مانند گاو و اسب در میان دو پا.

 

گرگ ۲۸۰ میلیون حسگر بویایی دارد.

 

مانتیس (=تورزن به زبان مازندرانی) ۵ چشم دارد.

 

در حنجره‌ی شیر حفره‌ای گودال‌مانند وجود دارد که همان موجب می‌گردد غرش و نعره‌ی شیر از سر خشم و خصوصاً در حالت تدافعی، برابر با غرّش موتور جت محاسبه شود.

ابراهیم  طالبی دارابی دامنه

 

۳ مهر ۱۴۰۰

نظر بر دو خبر

یکم: دیشب خواندم که خانم آنگلا مرکل -صدراعظم آلمان- برای خداحافظی از دولت به پارک مورد علاقه‌ی خود (پارک پرندگان «مارلو») در ایالت «مکلن‌بورگ – فورپومرن» رفت که در «سال ۲۰۱۰ مادرخواندگی یک عقاب یک‌ساله را قبول کرده بود و ۴۰۰ یورو هم برای نگهداری از او کمک مالی کرده بود.» منبع

 

نظر: این زن -که این‌همه برای یک عقاب مثلاً دل سوزانده و مادرخوانده‌اش شده- در تمام دوره‌ی حکومتش مانند سگ گله‌ی وفادار برای آمریکای جنایتکار بوده و در همه‌ی ائتلاف‌های جنگی علیه‌ی کشورهای مظلوم و ضعیف همدست و هم‌پیمان شده. مادرخواندگی عقاب یک ادا و حرکتی سالوسانه بیش نیست، دست این زن آلمان به خون خیلی از بی‌گناهان جهان آلوده است و کشورش از تأمین‌کنندگان سلاح‌های ویرانگر جهان است. در دفاع مقدس نیز، این کشور هیتلرمآب در دوره‌ی صدراعظم‌های سابق و اسبق سلاح‌های شیمیایی به صدام هدیه می‌کردند تا این دیکتاتور آن را هم بر سر رزمندگان ایران بریزد و هم بر سر مردم خود در حبلچه و مردم کُرد و شیعه و ایزد. امروزه کمتر رزمنده‌ی جبهه‌رفته‌ای وجود دارد که در طول دفاع مقدس، شیمیایی نشده باشد؛ همه به نحوی آن فضای آلوده‌ی شیمیایی را استنشاق کرده‌اند ولی از سر صبر و صلابت به روی خود نیاورده‌اند. طعم تلخ زهر افزارآلات جنگی غرب و شرق را مردم ایران چشیده‌اند! که از هر سو به صدام اهداء می‌شد.

 

دوم: صبح هم نقل قولی از آقای سیدجواد حسینی‌کیا -نماینده‌ی سنقر و کلیایی- خوانده‌ام که چندی پیش این‌چنین توئیت کرده بود: «خاطره‌ای از حضرت استاد مصباح‌یزدی ذکر کردم، ایشان به بنده شخصاً گفتند که چهار بار با واسطه از منبع موثق شنیده‌اند که آیت‌الله [سید ابراهیم] رئیسی نظرکرده‌ی امام زمان عجل‌الله می‌باشند». منبع

 

نظر: من نمی‌دانم این فرد، واقعاً نقلی موثّق یا منتسب از مرحوم آقای آیت الله محمدتقی مصباح نقل کرده‌است یا نه، اما مسئله‌ی نظرکردگی گویا از فردای پیروزی انقلاب تا اکنون تمامی ندارد و عده‌ای چه سرخوش به این بازی خرافاتی‌اند. یادم به امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- افتاده که در برابر ادعای کسی که به ایشان خبر دادند که فلانی خود را مرتبط با امام زمان (عج) می‌داند، این گونه و بدین مضمون فرمودند: اگر فلانی راست می‌گوید، بگوید دیوان شعر من کجاست؟ (همان دیوان اشعاری که موقع هجوم ساواک به بیت امام در دهه‌ی چهل ناپدید شده بود)

 

تبصره: ممکن است روح آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی هم ازین تمجید ها و غلوّ ها خبر نداشته باشد؛ یا اگر چنانچه خبر دارد به نظرم  اخلاق مردمی و سالم او ایجاب می‌کند خط بطلان بکشد بر این گونه اغراق‌ها و تملق‌های افراد متصل به قدرت که برای تعلّقات به این تملّقات کشانده می‌شوند و فضای آزادی و آزادگی را خدشه می‌زنند.

 

۵ مهر ۱۴۰۰

پاسخ در مورد مرحوم حسن‌زاده آملی:

استاد بزرگوار سید عمادی سلام علیکم. از سلیم‌النفسی چون حضرت‌عالی وقتی نقلی این‌گونه دردناک می‌خوانیم معلوم است که از چه فاجعه‌ی اسفباری با این مقدار حزن پرده بر می‌داری. دردگویه‌ی شما واگویه‌ی یک عمر جفا بر عالمان جامع معقول و منقول از سوی کژاندیشان است. از شما ممنونم نگرش زیبایی به این علامه‌ی صاحب مقامات عرفانیه داری؛ وقتی فصوص را فص فص بر جویندگان به حکمت و تفسیر قسمت می‌کرد باید هم در و پنجره‌اش سنگ بخورد. دیری نمی‌پاید ایرا زادگاه آن حکیم متألّه حائری برای قدرشناسان می‌شود که به خاک آن خاکسارترین عالم ربانی دست تبرک می‌کشند. سپاس گرامی‌استاد که متن بنده را تکمیل کرده‌اید. تسلیت بر دلت.

 

پاسخ در مورد مرحوم حسن‌زاده آملی:

استاد شاکر سلام. جانا چه غمبار از دردی می‌گویی که از سر جهالت یا غضب و حسادت حتی حاضر می‌شدند بیت انسانی با این‌همه افتادگی و ورع را سنگ زنند. گواهی شما سندی بر مظلومیت عالمان فروتن و پارسا است.

 

۷ مهر ۱۴۰۰

گرانترین ابزار شیطان چیست؟

به نام خدا. سلام. شاید این داستان کوتاه برای اعضای محترم تالار نغمه تکراری باشد، اما به تعبیر ذوقی و عرفانی هیچ تکراری همان تکرار پیشین نیست، بلکه هر بار زاویه‌ای تازه بر روی ما گشوده می‌شود. حالا اگر مایل بودید مرور بفرمایید:

 

«گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.

 

کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه است!» بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته‌هایی از دامنه در مهر‌ماه ۱۴۰۰
/post/1970
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شهید عارف‌زاده با معلم و همکلاسی‌هایش

 

 

شهید علیرضا عارف‌زاده

 

 

مرحوم اصغر آهنگر (حاج محمود مهدی)

مرحوم  سیداحمد شفیعی (سیدمیرمیر علی)

سیدهاشم حسینی، شهید عارف‌زاده، مرحوم  ناصر دباغیان

دبستان دولتی داراب‌کلا. سال ۱۳۶۱، کلاس ۵ ، بعد از امتحان نهایی

 

جناب دکتر اسماعیل عارف‌زاده ببداهه متن زیر را

در وصف برادر شهیدش علیرضا عارف‌زاده  نگاشت:

 

چون خیالی گذشتی، چون خاطره ای ماندی

چون نسیم در وجودم، چون توفان در تار و پودم

رفتی و نرفتی از خیالم، تا بودی بودم، تا هستم هستی

جایی نرفتم بی تو، خوابم بی تو خیال است و خیالم بی تو در خواب

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شهید عارف‌زاده با معلم و همکلاسی‌هایش
/post/1957
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۳۸
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ... ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعد