تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

۳۳۵ مطلب با موضوع «تریبون» ثبت شده است

مدرسه فکرت ۱۰۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت صدم

خانم «ربکا لیسنر» را بشناسیم

متنی از «آمی مک‌کینون» مطالعه کردم و با تزهای این زن «ربکا لیسنر» بیشتر آشنا شدم. آنچه من آشنا شدم را می‌نویسم. اول بگویم در آمریکا یک سنت است نامزدها تیم‌های خود را رو می‌کنند تا علاقمندی رأی‌دهندگان را به خود بیشتر کنند. او حالا دست دیگر خانم «کامالا هریس» نامزد هندی‌تبار انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست؛ یعنی در صورت پیروزی کامالا هریس او رئیس شورای امنیت ملی‌ست. یک ضرب‌المثل هم در آمریکا رایج است: «پرسنل شما، همان سیاستِ شما هستند.»

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۳۱ , ۱۴۰۳ شهریور . دید ۵۶۳

رویدادنگاری های نیرو نیلوفر

توضیح سایت دامنه:

دامنه در رد یا تأیید متن‌های

رویدادنگار «نیرو نیلوفر» نظری ندارد

روز ۱۲ تا ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ از نقل و قول های خبری و تحلیلی بر می آید در ایران بر بریدن درختان جنگل الیمالات نور در اثر ساخت پارکینگ گردشگری سد الیمالات سر و صدا شد. کودتای ژئوپولتیک روس نسبت به مرز ایران با ارمنستان دامن زده شد و روس با ترکیه و آذربایجان بست گازش به اروپا فروش شود. از سوی دیگر سفیر استرالیا حرمت شکست و همجنسگرایی را در ایران تبلیغ و ترویج کرد. یک منبع خبری داخلی، مردم ایران را دیندارتر از همیشه معرفی کرد. از دولت دکتر پزشکیان درخواست شد تعاون را حلال جادویی اقتصاد ایران بداند. دستمزد جدید کارگری به مطالبه جدی در کارگاه های کار ایران تبدیل شد. رفتار معنوی اربعین در مشهد توسط زیارت رفتگان بازتولید شد. مردم در خرداد گندم به سیلوهای کشور فروختند اما هنوز از طرف دولت به بیشتر کشاورزان پول پرداخت نشد. از سوی مبلغان خبری زیارت تحول به سوی کمال انسانی مطرح شد. عراقچی می خواهد از قاهره شروع کند. تعطیلی شنبه ها در ایران جنبه عقیدتی پیدا کرد. بهبود رابطه با غرب از خواسته ها در میان مردم مطرح شد. محمد سروش محلاتی دانشور حوزه در قم به ایران به خاطر پرداختن به منطقه انتقاد وارد کرد. یک دانشور دیگر حوزه در مشهد پیشنهاد کرد مردم خانه های خود را با افغانستانی ها قسمت کنند. پادشاه بحرین پیش افتاد ۴۵۷ زندانی سیاسی را عفو و آزاد کرد. و شعر قیصر امین پور که: "کیف و کفش من کجاست؟ مـدرسـه، مـا آمدیم."

💬 ۱ : رویدادنگار: نیرو نیلوفر

بیشتر...
۲
در تاریخ : ۳۱ , ۱۴۰۳ شهریور . دید ۳۱۸

نوشته های اُنظُر ۶

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

۳۹ ٪ شرکت ، ۶۱ ٪ ترک شرکت

چرا؟

نوشته ی اُنظُر : اد ! درست در روز هشت تیر ۱۴۰۳ روز برگزاری برگزیدن نهمین رئیس جمهور ایران با رأی مردم، روی تپه های عباس آباد، حکومت شیخ کاظم رجبی مشهور شده به «صدیقی» را فرستاد مصلا برای مردم پایتخت (مردم که چه عرض کنم یک تعداد اندک بر اساس سهمیه ی حضور اجباری و بعضاً نیز از روی اراده و اختیاری) خطبه سرایی کند و خطیب بی آنکه از کرده ی زشت خود شرمی داشته باشد، طلبکارانه به مردمی که به او اقتدا کردند پند و اندرز دهد و غدیر را یاد دهد. این واعظ غیر متّعظ! تریبون بیت المال را در کمال پررویی بگیرد و بگوید :

 

«غدیر یک روز نیست بلکه ... اهرم حرکت به سوی مبدا اعلا و مدل حکومت صالحان و حکمرانی است. وجود یک مرزبان و آگاه که مرزهای دین را زیر نظر دارد و کشور دین را از تهاجم و تعرض شیاطین حفظ می‌کند، لازم و ضروری است.»

 

کسی از صالحان! حرف می زند که خود مخفی مخفی انگشت مهر بر سند کلاه برداری بزرگ باغ هزار میلیاردی (زمین ۴۲۰۰ متری حوزه ی علمیه ی ازگل شمال تهران) زد. به نام کی؟ به نام دو پسرش و عروسش! بعد دید رسوا شد دست به انواع دروغ زد تا از آن برهد. آن گاه همین حکومت، روز رأی گیری، وی را می فرستد نماز جمعه ی پایتخت را اقامه کند! کسی که خودش پرونده ی فساد دارد و دادگاه قوه ی قضائیه و حتی دادگاه ویژه و انحصاری روحانیت کاری به کارش نداشته باشد، اما در عوض اگر از میان فرودستان و تهیدستان کسانی را که قسط وام بانک رباخوار را نتواند بپردازند به غل و زنجیر می برند و در زندان محبوس می کنند. این تبعیض آشکار و این فرستادن یک فرد کلاه بردار به نام شیخ کاظم به نمازجمعه را مردم معترض و منتقد و حتی معتقد به نظام و وفادار به انقلاب، چگونه باید تحمل کنند! قدرت باید دقیق فهم کند که چرا ۳۹ ٪ شرکت کردند و ۶۱ ٪ ترک شرکت. این چرا، هزارها جواب و علت دارد و یکی از آن چراها همین است که ملت رفتار مماشات قدرت با شیخ کاظم کلاه بردار را، می بیند و آن را بدترین دهن کجی به خود تلقی می کند. شهروندان وقتی جایی که قدرتِ رأی دارند، آنجاست برای برخورد قهری با حکومت، خودشان را محبور می بیند رأی را دریغ دارند تا پیام محکمی منتقل کنند. حکومت باید روزی این پیام های متعدد ملت را در دستگاه فاهمه ی خود هضم کند. همین روز هم یک نقل می گوید یکی از نامزدها پشت شیخ کاظم در همین هفته ی اخیر نمازجمعه بست. حال آنکه شعارش در رقابت، «مبارزه با فساد» بوده است. کدام درست است؟ مبارزه با فساد در سیستم؟؟ یا پیوست پشت نمازی که یک فرد کلاه بردار، پیش ایستاده است و در محراب رفته است! اُنظُر

بیشتر...
۲
در تاریخ : ۲۶ , ۱۴۰۳ شهریور . دید ۱۰۴۰

آمار جمعیت روستای داراب‌کلا مرداد ۱۴۰۳

آمار جمعیت روستای داراب‌کلا مرداد ۱۴۰۳

نوشته‌ی آقای حسن ابراهیمی ۱ . ۶ . ۱۴۰۳ : «اطلاعات عمومی. دارابکلا جزء یکی از بزرگترین روستاهای استان مازندران  و بزرگترین روستای شهرستان میاندورود می باشد؛ جمعیت فعلی روستای ما در ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ برابر ۵ هزار و ۶۲۷ نفر با  تعداد ۱۸۴۳ خانوار ؛ جمعیت خانمها  ۲ هزار و ۸۲۲  و آقایان  ۲ هزار و ۸۰۵ نفر و کل افراد بالای ۱۸ سال هم ۴ هزار و ۱۳۱ نفر. سالم و  تندرست بمانید.»

۲
در تاریخ : ۱ , ۱۴۰۳ شهریور . دید ۵۲۳

رسم سنگرو در داراب‌کلا

نوشته‌ای از آقای موسی رمضانی دارابی شابا: یه خاطره ای با مرحوم باب‌قاسم رمضون دارم در دهه ۸۰ که هیئت اُمنای زمین شالیزاری حاجی دشت دارابکلا بودم، با کمبود شدید آب مواجه بودیم این بنده خدا برای کمک به جریان آب، به داخل رودخانه می‌رفت و با آن صفای قلب پاک اش عمل و رسم سنگرو را تنهایی انجام می داد. سنگرو یه رسمی بود که کشاورزان با پُر کردن چاله چوله های داخل روخانه که آب داشت با سنگ، آب را در مسیر رودخانه جریان می دادن، در صورتیکه این رسم فراموش شده بود.

۰
در تاریخ : ۲۵ , ۱۴۰۳ مرداد . دید ۱۵۱

درگذشت سید اسماعیل برادرِ سید علی اصغر

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: دستانت سید، باز، داستانِ فِراق گرفته است. دستی از دیرباز موته مویه بر پدر دراز شد. دیری گذشت، تا شبِ شامِ غریبان عاشورا دیدم دستت بر بالین احتضار عمویت بر پیکرش بال گشود. آن درد عمو با بوی پدر که نگذاشت کمر خم کنید، گذشتُ گذشت تا رسید زمانی که پیکر مادرت را دستانت لمس کرد که بین تو و او فقط عشق خالص حکمفرما بودُ آخرین حدِ خشوعُ خلوص. این غرقه در غم مادر، جدا از آن درد مشترک جانکاه بود که یوسفِ روانشاد بر تارُپودمان انداخت. تا خبر رسید غم‌انگیزترین غم بر قلبت، جراحتُ شکافُ صدمات بی‌التیام گذاشت؛ مهندست، قلبت، فرزند آخرت، دُرّ خانه‌ات آق سیدجواد.

 

مرحوم

سید اسماعیل شفیعی دارابی

 

حالا این دستانت باید برادرت را که یک روح بودید در دو کالبَد، آغوش کِشد، آغوش جدایی. آغوش شدیدترین دوری. چون «برادر» پشت «برادر» است. در کربلا به همین عُرف بود که شنیده شد حالا پشت من شکست، چون عباس برادر از اسب بر زمین افتاد... اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی و انقَطَعَ رَجائی و شَمُتَ بِی عدوِّی و الکَمَدُ قاتِلی. «حالا کمرم شکست و چاره‌ام کم شد و امیدم قطع و دشمن مرا زخم زبان می‌زند و غصّه‌ی تو مرا می‌کشد.» دستانت دستانت داستانت سید. تسلیت. تسلیت بر غم سید اسماعیلت؛ چشنده‌ی فقر فقر فقر ولی دارنده‌ی شعَف شعَف شعَف. دستانت داستانت دستانت سید.دستانت داستانت دستانت سید. تسلیت تسلیت بر آحاد بیتت. خدا بیامرزاد، بیامرزاد. غمِ آخرِ آخرِ آخرت. عمرت زیاد بادِتَت و دستَت بر دوشُ سرُ کتف رفقایت سرمد بمانَد.

۲
در تاریخ : ۲۵ , ۱۴۰۳ مرداد . دید ۲۸۱

مدرسه فکرت ۹۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و نهم

۲۴ - بیآموزیم

خواستند سیر باشند!

به قلم دامنه :  ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. فعلاً چند سده است دنیا اساساً بر محور گرسنگی و عشق می‌چرخد. گرسنگی که تحمیل می‌شود. عشق هم معونه ندارد. این میان عقل، سرش را کلاه گذاشتند! چون عقل دنیا را اگر اداره کند مذهب و شرع و دیانت را بالاترین نیاز انسانیت معرفی می‌کند. کوشش شود عقل بیاید میان. به قول دکتر علی شریعتی -زنده‌یادُ زنده‌بادْ- کَی می‌خواهد سرمایه‌داری سرِ عقل بیاید که در کتابش «به سر عقل آمدن سرمایه‌داری» طرح کرد. ولی، گویی این امر، به یک امر امتناعی (=ناممکنِ بامانع) در مغرب‌زمین منجر شده است. شرق هم که شرع را به ظاهرش تأویل برده است! بگذرم. حتی ببر نیمه‌کَر هم، با هوش جِبلّی (=قسری و جبری و ذاتی) خودش، تنگ‌نظر نیست که انسان چنین به تنگ‌نظری دچار شده است. روزی دور، آن پادشاه، بُز را زد، ولی آمد دربار گفت، ببر شکار کرد! آن هم ببرِ کَر. در کربلا، کر کسانی شده بودند که قولِ سمت حکومت یزید، آنان را شنوا ساخته و به سمت سیری برده بود، چون خیال می‌کردند اگر سمت امام حسین ع بایستند، در آینده گرسنگی می‌کِشند! به همین خاطر آن ذُرّیه‌ی نبوت را کُشتند و شهیدِ جاویدش کردند. آری؛ خواستند سیر باشند! خَلقی بدخُلق! هفتم محرم که عرصه تنگ‌تر می‌شود بر حسین ع و یاران، بر حامیان امام حسین ع تعزیت باد. خاتمه دامنه

 

 

روزنامه سازندگی (۲۳ تیر ۱۴۰۳)

متنی از یک عضو مدرسه فکرت

مقدار بدهی که دولت ۱۳ برای

دولت ۱۴ مسعود پزشکیان گذاشته

 

 

 

یادی از زنده‌یاد یوسف با این سه عکس، ماه محرم است و او از پیشگامان عزاداری در ماه محرم در داراب‌کلا بود. من و یوسف سال ۱۳۶۳. پایین رٕف‌بِن ما کنار رودخانه. سمت یوسف باغ خونه‌ی شهید ابراهیم عباسیان است، یادش جاویدان. داخل باغ دو تا هلی‌دار داشت که من و داش حمید عباسیان آن را

بیشتر...
۲
در تاریخ : ۳۱ , ۱۴۰۳ تیر . دید ۲۲۲۷

جواب دامنه به آقای سید حسین شفیعی دارابی

به قلم دامنه : ۱۷ . ۴ . ۱۴۰۳ ، در زیر متن پاسخ دامنه و در ادامه‌ی مطلب متن نوشته‌ی حجت الاسلام آقای سیدحسین شفیعی دارابی که یک ماه پیش در مدرسه فکرت به انتقاد از من پرداخت درج می‌شود. این جواب به خاطر انتخابات که دامنه قصد نداشت جوابش خللی به فعالیت انتخاباتی ایشان بزند تا امروز به تأخیر افتاد:

 

کامیابى بزرگ

وقایه از وقایع

حجت الاسلام

آقای سیدحسین شفیعی دارابی

سلام و احترام و ادب. ادب وادارم کرد سرِ پیمان بایستم و پاسخم را انشاء کنم. دوست محترمِ دیرینم فوز عظیم را می‌دانم دقیق واردید، به رسم همان ادب تعلیمی از آیه ی نُه غافر، دعایی را که ملائک مقرّب استمداد ورزیدند، وارد می‌دانم:

 

وَ قِهِمُ السّیّئاتِ و مَن تَقِ السّیّئاتِ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَه وَ ذلِکَ هُو الفوزُ العظیم.

 

"و آنان را روز قیامت از ناگوارى‌ها حفظ کن، که هر که را در آن روز از ناگوارى‌ها [یا عقوبات] حفظ کنى قطعاً او را مشمول رحمت خود ساخته‌اى، و این است کامیابى بزرگ"

واقفید که در آیه ملائکه از خداوند برای مؤمنان و متقیان درخواست می‌نمایند. و اینک نیک می‌باشد صراحت بورزم که من به وقایه از وقایع، اعتقاد و ایمان دارم. اهوال، هراس، شدائد و بدآیند بخشی لاینفکّ از زندگی دنیوی‌ست که بالاترین چاره برای گذر از آن، اول علم و بعد

بیشتر...
۱
در تاریخ : ۱۷ , ۱۴۰۳ تیر . دید ۲۲۲

بازتاب مدرسه فکرت در داراب کلا

توضیح دامنه:  این متن بخشی‌اش صبح و بقیه‌ی اش بعداً به صفحه‌ام آمده است. که صبح به بعد تا عصر دامنه در صحن نبوده است . ازو خواستم رضایت دهد در صحن منعکس کنم، اختیار را به من وا نهاد و خود نیز رقم موافقت گذاشت. متن از نای یک انسان آگاه و مطلع از مملکت بلند شده و با بهترین ادبیات، زیور چاپ به خود پوشانده، و همین صفای باطن نویسنده، مرا به این رسانده که در صحن به اشتراک گذارم. روح متن وی، همان است که در ظاهر الفاظش نمایان شده است. من جز برخیزم از میزم که به وی سان بدهم، چیزی برتر ندارم و این نیز که، تقدیم این جمله‌ام بدیشان: شما، گرامی، گرانقدر، در بسیاری از باریکه‌های فکری، بارقه‌ای برای من بودید و برق قلم و اندیشه‌ات، روشنا شده است بر اراده‌ی دوامَت مدرسه فکرت. با ادب و ارادت به محضرت: ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ دامنه.

متن کامل ایشان، عیناً:


«سلام و صبح بخیر جناب طالبی گرامی
امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشید

تقریبا اکثر یادداشتها و بحث‌های مدرسه فکرت را دنبال می‌کنم... بنا به ترجیحات و انتخاب‌های شخصی.

علت پیام بنده ضمن عرض ادب و احوالپرسی، ادای احترام، تحسین و تقدیر صمیمانه بود برای نقش آفرینی، کنشگری و حضور آگاهانه، مسئولانه و ارزشمند جنابعابی در فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه.

نوع نقش آفرینی و کنشگری شما از نظر بنده حرفه‌ای و درس‌آموز است. و معتقدم جامعه‌ی از کوک در رفته‌ی امروز ایران بیش از هر زمانی به چنین نقش آفرینی‌های مسولانه و حساب شده‌ای احتیاج دارد تا هارمونی و هماهنگی بین اقشار و افکار گوناگونش ایجاد کند.
ارادت
پاینده باشید در پناه خداوند مهربان

سلام و درود مجدد جناب طالبی...

... وطن ما زخم‌های عمیق داره از افراط و تندروی از هر سو و سمت. آنانکه قواعد بازی "تعادل" را بلدند، امید که بیش باد عده‌شان؛ که این وطن و مردمانش سخت محتاج تعادل‌ایم و تربیتی از نو که به یاد بیاریم چه گوهر نابی‌ست "انسان".

امثال شما می‌کوشند حافظه‌ی چال شده در تاریخ ما را از خاک بیرون بیارن تا دوباره به خاطر بیاریم که چقدر دوست داشتن و دوست داشته شدن را بلد بودیم.

در خصوص یادداشت حقیر صاحب اختیارید.

در این مورد شخص جنابعالی حتما خوب بنده را درک می‌کنین. و بنده هم خوب می‌دونم فردی مثل شما با چنین نقش گرانبهای اجتماعی چه میزان دشواری و تلخی تحمل می‌کنه.

عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها

بنده هم هر جا صحبتی از شما و بستر ارزشمند مدرسه فکرت به میان آمد، سعی کردم بر لایه‌های عمیق و پنهان کنشگری شما نور بتابانم و به سهم خود حمایت کردم و خواهم کرد.

اگرچه ماندن در تاریکی ذهنیت و قضاوتهای فردی لذت و آرامش بیشتری برای ما داره و ترجیح میدیم در همون فضای ذهنی‌مون بمونیم.

لطف و محبت دارید، زیاد. خیلی ممنونم

هر کدام از یادداشت‌ها را صاحب اختیارید.

همه از حقیقت باور بنده به شما بوده.»

 

پایان یادداشت ایشان
محل امضای نویسنده که نامش نزد دامنه محفوظ است.

۰
در تاریخ : ۳ , ۱۴۰۳ تیر . دید ۳۲۰

مدرسه فکرت ۹۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هشتم

در این قسمت

خاطرات

مدیر مدرسه فکرت در مدرسه فکرت

و نیز بیاموزیم از قسمت ( ۱ )  ( ۱۶ )

از تورقوز آباد تا مجلس خانه‌ی حاج احمد

شروع دوباره پس از یک ماه نبودن دامنه در مدرسه، اینک ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ : سلام شریفان صحن. تورقوز آباد که بودم چند وقت از این یک مدت، چون به باقرشهر هم آمدُشد شده بود، از یک سرلشگر خواهم نوشت با یک شخصیت. اما بگذارم برای بعد. فقط نگفته نروم روی یک مبحث بعد، تورقوز آباد همان جایی‌ست که نتانیاهوی اسرائیل در سازمان ملل عکسی نشان داد که آهای جهان! ایران در آنجا بمب هسته‌ای ذخیره کرده است. بگذرم. اما دیروز پنجشنبه ۱۷ خرداد به هر نحو ممکن راندم تا خودم را الّاُ لابد رسانیده باشم به بیت حاج احمد. مرقد را دور زدم به زیارت، (عکسش هم هست در بالای پست) سپس با ادای ادب، اتوبان تهران قم را با سرعت مجاز ۱۲۰تا درنوردیدمُ ابتدا به حضورِ منزلُ، تنظیمِ ریشُ، زیرِ دوشُ، دَگشِ لباسُ، زدنِ اُدکُلنُ عطرُ، با کمی دلیکی در یخچال، خودم را ساختم. خانه که زن نباشد، یخچال یخ (هیچی‌نَدار) استُ، آدم هم، پَک. خانمم به همراه فرزندانمان و نوه‌هامان (علی، عظیم، لیا زهرا) از یک هفته پیش تا همین حالا در داراب‌کلا هستند. کَی برسن، اللهُ عِلمٌ، من نمی‌دُنوم. وانگهی، رهسپار خونه‌ی حاج احمد آهنگر شدم که رفقا همه جمع شده بودند. (عکسش هم هست در پایین پست)

 

ایشان از چند سال پیش تا همین دیشب -و تا ابد که نفس می‌کشد- عزمی کرد جزم، که سالروز شهادت حضرت جوادالائمه -علیهم، سلام اجمعین- را، در بیتش عزاداری‌یی مُفخّم برپا کند، با پذیرایی چای با خرما و کیک، انواع میوه و تنقُل، و سرآخر، شام، با طعم طارم و عطر پیچش‌انداز کره‌ی محلی در مَشام. آن خدای را سپاس که یادش مُمِدّ حیات استُ و نامش مُفرّح ذات، و آن رفیق را نیز سزاست، که تجلیل حضرت جوادِ ائمه ع را در بیتش این‌چنین معظم، سرشار از سخاوت بیآراست و چشمان شرکت‌کنندگان مراسم را، همه‌ساله به مصیبت دردهای آن امامِ بابِ حاجات، به اشک می‌آمیزانَد و رودابه می‌نمایَد. مرحباً برین راد و ارادِ پولادین دائماً.

 

...

کیا بودیم؟ اینا: اسما بر اساس جلوافتادن ذهن در تدوین ردیف شد بدین ترتیب: من، حاج شیخ احمد، آق سید علی اصغر، آق سید عسکری، سید آق حسین برادرش که در عکس دخترخانمش فاطمه‌سادات (همنام مادربزرگش خاله‌ی مرحوم و مهربانم) در بغلش هست، آق ایوب، آق مهدیُ آق امینُ آق صابر هر سه، پسر حاج احمد، استاد و رفیق حجت‌الاسلام آشیخ محمد جواد غلامی، علیرضا شهابی، حاج غلام یزدانی که زحمت کشید پرتقال تابستانی برام آورد و نیز امانتی هلی آق سید موسی صباغ را که هم گت تیم بود و هم نوگری‌ عالی، همین‌جا تشکر وافر و دنباله‌دار هالی ازین هر دو رفیق متعالی. حجت‌الاسلام سید محمدتقی دهقانی، حجت‌الاسلام شیخ مردان کافتری. خدا کند که اسم کسی را جا ننداخته باشم. البته پسر ارشدم عارف هم بود، ولی فقط مرا آوُردُ و بعد آمدُ بُرد، اما یک شام بسته‌بندی هم حاج احمدُ و همسر عزیزش حاجیه سیده حکیمه شفیعی (که من او را از اوج صمیمت و ارادت: «سادات کولِک»! صدا می‌کنم) به عارف و خانمش «مهساخانمِ فدایی» عروس عزیزم داد. نیز خانم‌های همه‌ی حاضرین هم حضور داشتند که در اتاق مجاور جَمبوله (=مجتمع، کیپ به کیپ) بودند. گزارش نماز و منبر را در پست دومم می‌نویسم. با امید واثق به شفاعت و شفابخشی آقا امام جواد ع بر هر دل عاشق. آری- تورقوز آباد، آباد بودُ مراسم عزای بیت حاج احمد نیز نیک‌آباد. خاتمه دامنه.

مدیری نیستم که...

جامعه‌ی ایران جامعه‌ای متشکل از گونه‌گونی در افکار، اقوام، افراد، احزاب و آراء است. کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت، بهترین مسیریابی است. و راهیاب کسی‌ست که خود را به دلِ ترس نیندازد و گونه‌گونی‌ها دلشوره نگیرد. مدرسه فکرت یک جای نمونه‌بردار از کل جامعه‌ی ایران است. با همه‌جور گرایش. طبیعت جایی که متکثر است، بحث و بگو و بشنو است. مجلس شورای اسلامی طی ۴۵ سال با چندین دوره‌ی چهارساله، چه چالش ها که نداشته، اما همچنان قانون خود را گذاشته، چه وقتی نمایندگان آرام بودند، چه وقتی ناآرام می‌شدند. این واژه وام‌گرفته از کتاب مرحوم احمد آرام با نام «نهادِ ناآرام جهان» که در موضوع فلسفه‌ی انسان و جهان هستی ترجمه کرده بود. من مدیری نیستم که تصمیماتم را کس یا کسان دیگر بگیرند که البته تا اکنون هیچ کسی هم چنین اخلاقی در خود کار نزد. اما اگر هر کس دلش می‌خواهد مدیر مدرسه فکرت شود، من بارها با کمال میل اعلان نمودم با مشتاقی تمام مدیریت را به هر فرد داوطلب واگذار کنم. اما وقتی ببینم کسی هم مایل نیست مدیر شود، مدرسه را طبق مقرراتی پیش می‌برم که طی این نزدیک هشت سال پیش بردم. مدرسه به داوری بنده دارد طبیعی پیش می‌رود، چالش‌ها اساساً دما و حرارتی جزین ندارد که موقتاً احساسی دمیده شود که مدرسه داغ شده است. آهن پس داغ شدن، پولاد می‌شود آن‌هم با هزاران بار چکش خوردن روی صندان. همدیگر را تحمل کنیم و عقاید و باورهای خود را از طریق قلم که خدای بار‌ی‌تعالی بدان سوگند خورد، در صحن صادر کنید. همین حالا هم اگر مخالف‌ترین فرد فکری‌ام در گوشی‌اش ایتا نصب کند و من رضایتش را کسب کنم به مدرسه دعوتش می‌کنم. هرگز از دعوت هیچ انسانی حتی اگر اعتقادات مذهبی یا فلسفی یا معنوی و مادی دیگری داشته باشد نه لنگ نمی‌زنم بلکه بی‌درنگ دعوتش می‌کنم. خاموش کردن صدای متفاوت مساوی است با ایجاد قبرستان میان زندگان که صدای کسی در نیایدآ چنین جامعه‌ای اگر هم پدید آید نامش جامعه‌ی انسان نیست، اسم دیگری باید برایش وضع کرد. سپاس مضاعف. راستی! به‌زودی خاطراتم را در مورد چگونگی شکل‌گیری مدرسه فکرت و مسائلی که طی این مدت باعث نمو و نُضج شد خواهم نوشت. هر قسمت کوتاه اما طولانی و دنباله‌دار. درین مدت یک ماه هر که در دلش داغ دید، بر تمام آنها خدای شکیبایی دهاد. هر کس عروسی داشت، درونش را خدای نشاط گذاراد. و هر که مکه رفت و خرج داد خدای قلبش را نورانده گرداناد.

گزارش نماز و منبر

بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. در بر گرفتم تک تک رفیقان را. بوس، بوس، بوس، با بوی عطر دلنواز و زود. چیزی به مغرب نمانده بود. اذان را که دادند، بین حجج اسلام حاج شیخ احمد آهنگری و آشیخ محمد جواد غلامی تعارف افتاد که کی پیشنماز شود. این جور مِسِم (موقع و موسم) روحانیون تلاش دارند اخلاقاّ دیگری را به اقامه وا دارند و بر خود مرجّح‌اش کنند. افتادم میان. گفتم هر که ملبّس است، در پیشنماز مقدم است.

بیشتر...
۶
در تاریخ : ۳۱ , ۱۴۰۳ خرداد . دید ۱۴۳۳

برای درگذشت مادر عمو حمید و عمو حمزه

به قلم دامنه: ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ : حالا سقف چِشام چکّه می‌کند، مثل چشم بچه‌های یتیم! عمو حمید بی‌مانندِ من، عمو حمزه‌ی بی‌ریای من و دخترعموهای خوب و محجوب من، با شما حالاها با چه واژه‌هایی مویه کنم، بگریَم، بگویم، بنالم، ازین ساعت ناب عرفه به بعد، مادری را دیگر در زیر سقف خانه ندارید، که دنیا را پا بگذارید مثل او به خودتان مهربان‌تر، خندان‌تر، خیرخواه‌تر، نخواهید یافت که نقطه‌ی‌پرگار شما در دنیا و عُقْبیٰ بود. من عموزاده‌اش حیران شدم، گریان شدم، دست و پایم را گم کردم، و برای اون زن نجیب، بی‌تکلف، مؤمن، خداخواه و یکسره عطوفه هر دم با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کنم و گونه‌هایم را از رود اشک، می‌شویم. او یک نشانه بزرگ داشت. همیشه وقتی به من می‌رسید با او حرفی می‌زدم با انگشت اشاره به آسمان می‌گفت: همه چیز با خداهه. این شعار عملی زندگی او بود. عمو حمید حالا بزرگ‌تر از تو آن خانه کسی نیست. حافظ منافع همه باش و روح پدر و مادر خودتان را تا ابد در آن خانه و تمام دورادور حیاط سرسبز و گل و بلبل آن که عطر آنان را می‌پاشاند، چونان بُقعه‌ی امامزادگان، زنده و قابل رؤیت نگه دارید تا مسیر حیات از آن حیاط مفقود نشود. آن خانه روزگاری محل پخش اذان، جایی برای مناجات سحر ماه رمضان بود. بر باقرمداح آن عموی ذاکر اهل بیت ع من درود و بر عموزاده‌ام اُم کلثوم آن گرامی‌نساء عالَم سلام. اینک مادر را عین پدر به امانت خاک می‌سپارید و خاکسار قبرشان می‌مانید. این سه و اندی روزی هر روز مرا تو و حمزه از حال زار مادر خبردار می‌کردید و حالا بانگ باید داد: انا لله و انا الیه را. آرام باشید و دل را به سوهان غم مادر بسوزانید و چشم را با اشک وداعش بشوئید. من راهی‌ام به همان سمت که شما را به خود کشانده است: سمت غم. برادر غمدیده‌ی تان: دامنه. حالا سقف چِشام چکّه می‌کند، مثل چشم بچه‌های یتیم!

۱
در تاریخ : ۲۷ , ۱۴۰۳ خرداد . دید ۲۹۰

نوشته های اُنظُر ۵

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

بیشتر...
۳
در تاریخ : ۱۷ , ۱۴۰۳ خرداد . دید ۱۳۶۵

عصر مدرسه

 
 
سلسله بحث عصر مدرسه
 
نویسنده: قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

چرا سپاه در شهرها و روستاها دخالت دارد؟

واژه‌شناسی: دخالت در این جا به معنای هم نقش است و هم موجه. خواستم این نقش را در نُه علت جست‌وجو کنم. البته بند ۱۰ را عمداً ناگفته گذاشتم:
 

علت ۱ : وقوع جنگ

شاید اصلی‌ترین علت، همین عامل جنگ بوده باشد که سپاه را به نهادی مرتبط با مردم تبدیل کرد. زیرا هدایت جنگ را بر عهده داشت و مردم در جنگ، با دلخواه خود نقش سپاه را پذیرا شدند.
 
 

علت ۲ : شورش‌های داخلی دهه‌ی شصت

گروه‌هایی سیاسی با سه هدف منفک و بعضاً متحد به رویارویی خشن با انقلاب اسلامی روی آورده بودند، (تجزیه، خودمختاری، تصاحب قدرت) سپاه در سرکوب این گروه‌ها دخالت و امنیت را حکمفرما کرد و همین اشتیاق مردم را به سپاه ایجاد کرد.
 
 

علت ۳ : باقی ماندن مشیء مسلحانه‌ی گروه‌ها

علی‌رغم سرکوب تجزیه‌طلبان، اما همچنان گروه‌های سیاسی وابسته یا تشنه‌ی تنازع و قدرت، سعی کردند تناسب قدرت را برهم بزنند و حکومت را به قدرت‌طلبی روحانیت متهم کنند، سپاه در برابر آنان ایستاد و غائله‌های بی‌شماری را درهم کوبید و نگذاشت ثبات سیاسی کشور خدشه‌دار شود. این رویکرد سپاه موجب جانبداری مردم از نقش سپاه در حفاظت از انقلاب و کشور شد.
 
 

علت ۴ : تأسیس بسیج مستضعفین

با ایجاد بسیج، مسئولیت جذب، سازماندهی رزم و آموزش، سیاستگذاری، و هدایت این سازمان بر عهده‌ی سپاه گذاشته شد و این از عامل‌های مهم دخالت سپاه در امور مهم عمومی شد و مردم هم خود را به سپاه مرتبط یافتند.
 
 

علت ۵ : مکتبی - انقلابی بودن نهاد سپاه

سپاه سیاسی‌ترین نهاد عمومی کشور بوده و هست چون حفاظت انقلاب و کشور و سران حکومت مستقیماً به آن واگذار شد. چنین امری سپاه را دارای نقش مستقیم در امور مهم کرد و دخالت درین امور جزوِ ذات و سرشت سپاه شد.
بیشتر...
۲
در تاریخ : ۲۳ , ۱۴۰۳ ارديبهشت . دید ۶۴۹

رفیقم آق سید عسکری شفیعی تسلیت

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ.

 

 

تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم.

 

اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از کنارت رخت بر بستُ خاکسار شد و تو را در دوری خود به دورترین فراق پرتاب ساخت. تسلیتت رفیق، تسلیت به پسرت آقا سیدمصطفی که دیگر نه در خانه و آن سرا، که در زیر خاک قبرستان داراب‌کلا باید مادر جستجو کند. به دخترت سادات که خود در جوارِ رنج دستُ پنجه نرم می‌کند و بی‌مادری بر آن رنج رنجور، افزون. تسلیت به تمامی خواهران مُحّجبه و محبوبت که همه‌ی‌شان برام عزیز و دوست‌داشتنی‌اند. تسلیت به همه‌ی برادرانت که براداران منم هستند. به رفیقان سیه‌پوشیده‌ام. به تک تک اعضای پرشمار خاندان بزرگ و متحدِ مرد خوشنامُ پرآوازه‌ُ شهیرِ دیارُ محل‌مان مرحوم حاج اکبر رمضانی که چهره بود پیش مردم‌ِ مان. تسلیت بر هر بازمانده از آن بانو که آخرین بار پس از مشهد مقدس به اتفاق خانمم وی را در مسیر محل سوار کرده بودم به خانه‌ی پدری‌اش اتاق‌پیش رسانده بودم و طی همان مسافت چه ادب‌هایی کار زد یادش پیش من یاد. خدایا این بانو بارها برای ما سفره چید در منزلش از هر لذیذی لذیذتر که مزه‌ی ماهی‌های شکم‌پُری مگر از زیر زبانم در می‌رود. حالیا درود از دور بر قبرت که فراق آفرید میان قلب ما. پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ دامنه‌ی سه.

۲
در تاریخ : ۲۳ , ۱۴۰۳ فروردين . دید ۳۰۵

مدرسه فکرت ۹۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و هفتم

 

جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه.

 

جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت.

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۴۰۳ فروردين . دید ۷۲۱
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ---- ۱۹ ۲۰ ۲۱ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : ابراهیم طالبی دارابی : فرهان پنجم