دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهاد ها
نظر ها
موضوع ها
بایگانی ها
پسندیده ها

۳۳۵ مطلب با موضوع «تریبون» ثبت شده است

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث تاریخ سیاسی دارابکلا. ضمن گرامی داشتنِ روز رحلت نبی مکرّم اسلام، پیامبر رحمت و شفقت (ص)، یک خاطرۀ تاریخ سیاسی دارابکلا را به اختصار ارائه می کنم:

 

اوائل انقلاب نیروهای مذهبی سیاسی روستاهای منطقۀ میاندورود مازندران از طریق رابطۀ هیأت های عزاداری ماه محرّم با همدیگر تبادل اتّحاد و افکار می کردند. دارابکلا با لالیم، اسرم، جامخانه، ماکران، ساری و ... تبادل هیأت و دسته می کردند و از همین طریق با همدیگر در راستای هویت انقلابی و عدالت خواهی متحد و هم آوا می شدند. روستای ماکران _به تلفُّظ محلی ماکِّرون_ آن سال یعنی سال پنجاه و نُه، در شب رحلت پیامبر اسلام (ص) دسته‌ایی باشکوه به تکیه داراب‌کلا آورده بود. من با آن که هنوز سنم به نوزده نرسانده بودم، در آن شب حضور داشتم و هنوز نیز فریادِ آهنگین با لحنِ و لهج‌ی غلیظ ماکرانی در گوش هایم نحوا می کند که می خواندند:

 

رحلتِ پیغمبرِ اکرم بوَد

جهان پُر از غم بوَد

شیوَن و ماتم بود

یاد همگان بخیر و یاد شهیدان آن

جمع‌ها و دسته‌ها و هیأت‌ها جاویدان

(تاریخ سیاسی دارابکلا: اینجا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه: به نام خدا. مزرعه و پرورش طیور برادران رمضانی بالامحله‌ی داراب‌کلا. عکس‌های ارسالی آقای محمد عبدی سنه‌کوهی به دامنه. ۲۴ آبان ۱۳۹۶. من به این پسران مرحوم حاج اکبر اسماعیل خداقوت می‌گویم که در این روزگار بیکاری‌ها و کمبود اشتغال، خودابتکاری کردند برای نون‌آوری خانواده و رزق حلال این‌گونه پویا می‌کوشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

دارابکلایی‌های زائر اربعین کربلا

ارسالی رنگین کمان. دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶


عکسها: اینجا

 

 

من اسم شان را نمی دانستم ولی جناب «۱۱۱» با ارسال این کامنت معرفی‌شان کرد: «سلام. از راست علی وهابی ف عباسعلی وهابی. مصطفی درخوش ف موسی. محمدرضا مختاری ف عبدالله. کمیل طالبی ف محمد طالبی حاج محمد حسین». ممنونم پاسخ کامنتت را نیز دادم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۸:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. عصر امروز در وبلاگ جناب (رنگین کمان) خواندم و دیدم که دوست خوب و زحمتکش مان جناب حاج علی میرزا مورد تقدیر بخشدار مرکزی میاندورود و دهیار خَدوم دارابکلا جناب محمد دباغیان قرار گرفت.

 

 

من هم به عنوان عادی ترین فرد روستای دارابکلا، این پست را هم به جهت قدردانی از دو مقام مسئول اجرایی شهرستان میاندورود و دهیاری دارابکلا، و هم برای سپاس و آرزوی سلامتی حاج علی میرزا چلویی و بقای عمر همۀ اعضای خانواده اش می گذارم. درختکاری دو سال قبل جناب علی میرزا در بخش های وسیعی از روستای دارابکلا، شایستۀ این ارزشگذاری بود. کاری که همیشه مرضیِّ خدا و مورد تأکید رسول خدا (ص) و ائمۀ هُدی (ع) بوده و هست.

 

تقدیر بخشدار میاندورود و دهیار دارابکلا
از جناب حاج علی میرزا چلویی دارابی
 

اهتمام وی ستودنی ست، هم در کارگاه اش که فردی مُنصف و بااخلاق است؛ هم در پایین تکیه و پایین مسجد که خادم الحسین بی ریا و پرتلاشی ست؛ و هم در ایجاد فضای سبز و پاسداری از بوم زیست و طبیعت زیبا و دیدنی روستا که با هزینه هایی شخصی اش آن را به پیش بُرده است و همچنان دغدغۀ مراقبت و حراست و هرَس آن را دارد. در همین جا حمایت همیشگی ام را از حرکت های راهبُردی دوست گرامی ام جناب محمد دباغیان ابراز می دارم. دهیاری که به نظرم؛

خدمت به مردم را بخوبی معنا،

همّت برای رشد محل را بدرستی اَدا،

نآرمیدنِ خود برای آرمیدن مردم را بشاستگی وفا

نآسودنش را برای آسودن مردم بآسانی اِهداء کرد

 

من حقیقتاً از داشتنِ چنین دهیاری دلسوز و خوش نگرش و ناخسته، بر خویشتنِ خویش می بالم. برای همگان توفیقات الهی می طلبم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۵:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
سی و پنج سال بی سیروس

سی و پنجمین سالگرد شهادت سیروس

 

 

شهید سیروس. دوره‌ی سربازی در شیراز

 

 

شهید سیروس و دوستانش شهمیزاد

 

نکته‌ی کوتاه دامنه:

 

به نام خدای شهیدان. ۱۵ مهر ۱۳۹۶ سی و پنجمین سالگرد شهید سیروس اسماعیل زاده یکی از نوزده شهید روستای داراب‌کلاست. او و تمامی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس -که همگی پابرهنگان و مستضعفان گیتی بودند- به امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی لبیک گفتند تا نظامِ اسلامیِ جایگزینِ سلطنت دیکتاتوری شاهنشاهی، در ایجاد عدالت و از بین بردن هر گونه فساد، آقازادگی، رانت پروری، پول اندوزی، چپاول گری و نیز در رأس همۀ پلیدی ها میراثخواری و زر و زور و تزویرگری، نمونه و الگوی حکومت های جهان گردد... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۹:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه.به نام خدا. سلام می‌کنم به روح یک مؤمن پاکباختۀ اُسوۀ دیار ما. یک عاشق اباعبدالله الحسین کربلا و درس ها و عبرت های عاشورا. حکیمی حکیم و طبیب دارابکلایی ها بود در آن اوج فقر و نداشتی‌ها. حکیمی نیازرسان نیازمندان و مدَد رسان ضُعفا بود در علَن و خفاها؛ کاری که مَرضیِّ خدای حکیم است و بنده های دانا. حکیمی احیاگر خوبی ها بود و وفاکنندۀ سنّت ها و ارزش ها. حکیمی مؤسّس خَدوم مسجد بود، مسجد امام حسن مجتبی. حکیمی مردِ باایمانِ با شور و شعور بود و رهروِ خدای باری تعالی. حکیمی چه زیبا خواست، خود وصیت کرد که قبر و پیکر پاکش بیاد مزار روستای داراب‌کلا.

 

حکیمی مدیدی از بانیان امامزاده داوود محلۀ هفت حوض دارابکلا بود و سال ها به این مردم و محلّۀ مهدی آبادی ساری خدمت کرد و هدایت ها. حکیمی خادم الحسین برجسته ای بود و مردی شایسته و شیفتۀ ائمۀ هُدی. حکیمی بزرگِ محلِّ سُکنایش بود و  گویی «پدرِ» محلّۀ مهدی آبادی ها. حکیمی در یک کلام در دیده ها و دل ها محبوب بود و در جامعه و میان مردم رونق بخش مجالس، و نیز روح رسانِ محفل ها. استقبال جانانۀ مردم از پیکر پاک مرحوم حکیمی خود گواهی ست بر این قلم شیدای آن شیفتۀ حضرت سیّدالشّهداء.

 

کاش همنشین حکیمی بودم تا از او حکمت می گرفتم و پندها و نکته ها. تسلیت می گویم رحلت و کوچ ابدی این عبدِ وارستۀ به خداپیوسته را به همۀ بازمانده ها؛ از جناب آقای بیژن حکیمی وکیل گرامی گرفته تا دختران معلم و آگاه؛ و نیز بر تمامی منتَسبان نسَبی و سببی ها، و بر خاندان حاج رضا، دائی اسحاق رجبی ها و خراسانی ها فامیل های ارجمند ما.

 

نیز به قبر منوّر نورِ دیده‌ی من والدینم شیخ علی اکبر طالبی و مُلا زهرا آفاقی پیام دارم که خوش و شاد باشین مهمان خوب خدا دارین در مزار ما، حکیمی؛ همان که با جان دل به مدَد شما می رسید در اوج مریضی ها با خُبرگی ها و طبابت تجربی ها و صبر و حوصله و دلسوزی ها. مادرم، من به جای تو برای این مرد خوب، خوب گریستم و قدرش را به احترام آن همه خوبی ها پاس داشتم. مادرم کاش بودم در تشییع آن روح پیوسته به جوار رحمت خدا. مرحوم حاج غلام حکیمی‌نسب در ۱۲ مهر ۱۳۹۶ در گذشت. روحش شاد. تشییع جنازه‌ی مرحوم حاج غلام حکیمی‌نسَب در داراب‌کلا انجام شد. عکس‌های تشییع در مزار روستای داراب‌کلا و مراسم عصر پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۶ ارسالی اُم‌البنین دارابکلایی در آدرس زیر:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۹:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
عزاداری داراب‌کلا در عاشورا

 

...

 

 

تصویربرداری هوایی. (هلی شات=کواد کوپتر)

عاشورای ۱۳۹۶ داراب‌کلا از زاویه‌ی هوایی

از پایین‌محله‌ی چهارباغ تا انتهای ببخیل و اوسا و مُرسم

ارسالی رنگین کمان. عکاس: سیدمحمد صباغ دارابی

عکسها در اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۲۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. از طریق امیر و رنگین کمان باخبر شده ام حاج محمد آهنگر دارابی پس از سال ها زحمت، دیانت، عشق به حضرت اباعبدالله (ع) و مهمان نوازی ها برای عزاداران عاشورا، امروز در یازدهم ماه محرّم الحرام (۱۰ مهر ۱۳۹۶) به رحمت ایزدی پیوست.

 

حاج محمد آهنگر دارابی

 

خانه‌ی او با دل دریایی او و همسر مرحومه‌اش حاجیه سکینه، بیت همه‌ی رفقا بود. سخاوت شان حرف نداشت. نزدیک چهل سال با همسر گرانقدرش که گویی مادرمان محسوب می شد و با این مردِ کاری، مؤمن، حامی امام خمینی و پرورش دهندۀ فرزندانی باایمان و مذهبی در ارتباط خانوادگی بوده و هستیم و هرگز آن دو به حضور پی در پی ما رفقا در خونۀ شان، گره بر ابرو نمی زدند و دائم ما را مورد لطف و محبّت عجیب قرار می دادند. روح شان شاد. و یاد روانشاد یوسف جاویدان باد که آن پدر و مادر مؤمن و متدیّن را بسیار دوست می داشت. این درگذشت پدر مهربان و سرشار از خاطرت مان را که بر ماها پدری و رِفق و مدارا می نمود، به همۀ فرزندانش: علیرضا، حاج احمد، رضیه، رقیه، حسن، مختار، ایّوب، عمّار و به تمامی منتسبین نسبی و سببی اش تسلیت می گویم. فاتحه و صلوات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۲:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
افتتاح تکیۀ ببخیل

 

 

 

اولین نمازجماعت در تکیه‌ی ببخیل.

هفتم محرّم (۶ مهر ۱۳۹۶)

عکاس: رنگین کمان

 

 

افتتاحیه‌ی تکیه‌ی حضرت ابوالفضل ببخیل داراب‌کلا

حضور شیخ مرتضی چلویی و شیخ مهدی شیردل

 

 

هیأت تکیه ابوالفضل ببخیل

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۹:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله مباحث روحانیت دارابکلا. یکی دیگر از کسانی که در روستای دارابکلا شیخ محسوب می شود، مرحوم شیخ حسین ملائی ست. او پدر حاج محمدعلی ملایی مشهور به ممدلی سرتاش است. شخ حسین چون در عاشورا نقش شمر بن ذی الجوشن را بازی می کرد، نزد عامّه محل به شخ حوسن یزید مشهور شد.
 
شخ حسین هم تعزیه خوان روستا بود، هم در تکیه مرثیه می خواند و هم در ایام محرّم در روز عاشورا با بر تن کردن لباس قرمز و سوار بر اسب، نقش شمر را ایفا می کرد و می گویند خیلی عالی این نقش خشن را درمی آورد. خود حاج محمدعلی ملایی نیز در روز عاشورا با گذاشت نقاب بر چهره و پوشیدن لباس و ردای مشکی عربی، در نقش «حضرت زینب (س)» در کاروان عاشورا حضور داشت و مردم به خاطر همین نقش به وی احترام و عزّت می کردند.
 
روستای دارابکلا تا به الان چند نفر «شمر» شدند: یکی همین مرحوم شخ حوسن یزید، بود. خدا رحمتش کناد. یکی مرحوم فیضی بود که خدا بیامرزدش . یکی هم جعفر مؤذّن غلامی ست که همچنان یک نیمروز «شمر» می شود. مردم دارابکلا به کسی که نقش شمر را بازی کند، یزید می گویند نه شمر. حال آن که یزید به عنوان حاکم مسلمین! در روز عاشورا، در شام بود نه کربلا. روی همین اصل عُرفی در محاورۀ عمومی، به شیخ حسین ملایی می گفتند شخ حوسن یزید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. فرهنگ لغت دارابکلا. به مناسبت ماه  مُحرّم که برای دارابکلایی‌ها ماهی بسیارحُزن انگیز و خاطره آمیز است لغت‌های مرسوم این ماه دوست داشتنی را که در درون تکیه و دستۀ عزاداری ها رایج است مختصر شرح می کنم:

 

یزید بُد: چکمۀ بلند و سفید و قرمزِ شمر بن ذی الجوشن را می گویند.

 

سِیو جِمه: پیراهن مشکی زنجیرزنی و سینه زنی را می گویند.

 

عَشیر (اَشیر): روضۀ تکیه. عشیر یعنی دهه. اشیر یعنی وعظ و اشاره.

 

تکّه پَلی جمع بَووشین: یعنی پیش تکیه جمع شوید، می خواهیم عزاداری کنیم.

 

قن کَلو: حبّۀ قند چای که در تکیه گویا برای همه یک مزّۀ خاصی داره.

 

مِلّاپول: پولِ اُجرت روحانی روضه خوانِ تکیه که مردم به نیّت عزای حسینی می دهند.

 

دَگش نکانین: یعنی کفش و زنجیر همدیگر را عوضی نپوشید و نگیرید.

پِخونی: جواب دادم سینه زنی نوحه خوان را می گویند.

دَییل: ساقی می گه قند را دَییل یعنی چنگ نزنید یکی یک بگیرین تا به همه برسه.

جمبوله نَووشین: یعنی دستۀ زنجیرزن یکجا هجوم نیاورند، منظّم در ردیف خود باشند.

دسّه بشکسّه: یعنی عزاداری دسته ها پایان گرفت.

پِلاخاری: یعنی نذری پُلوی روز هفتم و نهم محرم دو روستای مُرسم و اوسا.

شاه سلامٌ علیک، آقا سلامٌ علیک: اَدای احترام عزادارها به امامزاده باقر و امامزاده جعفر.

لال پلا: نذری پُلو شب هفتم و تاسوعا درون تکیه که قاشق به قاشق برا شفا می برند.

چِمر: صدای خیلی بلند و گوشخراش را می گویند.

بِرمه: اشک و گریه برای امام حسین (ع).

تِقک: بُغض فروخفتۀ یکباره ترکیدۀ عزادارها در حین زنجیرزنی و ذکر مصیبت و عزا.
 
پَکر: حالت تَباکی و ادب و غمناکی مردم دارابکلا در طول ایام محرم خصوصاً روز عاشورا.

پامنبری: گریززدن یک مرثیه خوان در وسط ذکر مصیبت روحانی روضه خوان در تکیه.

باکّله‌پَته: باقلای داغ کُلک (=گلپَرزده) ی شب عاشورا برای عزادارها.

تِلنگه: مصیبت آهنگین روحانی روضه خوان تکیه.

گَت تر جواب هادین: جواب سینه زنی و زنجیرزنی را بلندتر و رساتر بدهید.

تساپه‌لینگ: درآوردن کفش و جوراب عزادارها از مزار تا تکیه پیش در روز عاشورا.

کَلُش جا: جاکفشی تکیه.

تُش هادین: یعنی محکم سینه بزنید و جوشی بگیرین.

رِقاضی نیگنین: هر کس را نذارید دستور بده و رسم تازه باب بکنه.

یک یاعلی بلند یاعلی؛ یاعلی یاعلی یاعلی: این را می گویند تا روضه خوان منبر برود.

اهل عزای «شاه دین» خوش آمدین خوش آمدین: دستۀ اوسا وقتی شب عاشورا به دارابکلا رسید دستۀ مستقبِل پیشوازکننده، این را به آنان می گویند.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۱۳۹۶ ، ۱۰:۵۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. یکی از مشهورترین، بی ریاترین و خاکی ترین خادم الحسین های تکیۀ دارابکلا مرحومه جامباجی بود. این خادمۀ امام حسین (ع)، هم ساقی تکیه بود و هم در مجالس روضۀ نذری منازل مردم محل، امور پذیرایی و پشتیبانی مراسم را پیش می بُرد. او زنی خوش خُلق، مسجدی، مؤمنه، مردم دوست و محبوب عموم مردم بود. همه، گویی او را مَحرم و مادرِ خود می دانستند. همۀ اعضای این خاندان مذهبی و سادات، در ماه محرم به تکیه و مسجد خصوصاً به روز با عظمت و دیدنی عاشورای روستای دارابکلا خدمت می کردند. جامباجی چون زنی معتمد و باایمان بود، در خونۀ عُلمای محل نیز خدمات رسانی می کرد.

 

او مادرِ آقایان مرحوم سیدبابا پورصمد، مرحوم سیدتقی پورصمد، سیدآقا پورصمد، و دوست و هم خدمتی گرامی ام آق علی پورصمد است. شوهرِ او هم -که نامش را از یاد بُردم و خدا رحمتش کناد- در روز عاشورا از علَم بدستان مشهور بود و به گمانم یک نقشی را هم در تعزیه بر عهده داشت. فرزندان جامباجی هم مثل مادرشان همگی در تکیه و مسجد نقش داشتتند:

 

سیدبابا: که رنگ موی سر و پوست صورتش کلاً طلایی و بُور بود، در روز عاشورا با پوشیدن لباس نقش یک سوارۀ اسیر را داشت و در شب قوم بنی اسد نقش یکی از شیوخ عرب بنی اسد را بازی می کرد.

 

سیدآقا: ساقی بود و هنوز هم هست.

 

سیدتقی: که عکس بالا مرا به یاد این خاندان انداخت نیز ساقی بود و در روز عاشورا هم نقشی را در شبیه سازی بر عهده داشت و هم دستۀ اُسرای جانسوز عاشورا را هدایت می کرد و خودش اشک می ریخت و یک سینه زن قوی پنجه ای بود. روحش شاد.

 

آق علی: هم در امور مسجد و محل فعال بود و هم گه گاه ساقی بود. روز عاشورا و شب قوم بنی اسد با گذاشتن عبا بر دوش، نقش شیخی از شیوخ بنی اسد را ایفا می کرد. روح درگذشتگان این خاندان خاصّه مرحومه جامباجی خادمۀ خاکی و پُرکار تکیۀ دارابکلا همآره شاد و غریق رحمت خدای مهربان باد. صلوات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۶:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. محرّم سال های قبل بر حسب اَدای دَین و حسّ شوقانه، به معرفی برخی از ذاکرین اهلبیت (ع) و نیز خادم الحسین های تکیه‌ی دارابکلا پرداخته بودم، اینک با آمدن محرّمی دیگر یادی از افراد دیگر می کنم تا این سلسله مباحث به مرور کاملتر گردد. در این پست به اختصار به مرحوم کبل حسن آهنگر دارابی ذاکر اهلبیت (ع) می‌پردازم:

 

یکی از مشهورترین ذاکرین اهلبیت (ع) روستای دارابکلا مرحوم کبل حسن آهنگر بوده است. ایشان هم مرثیه می خواند، هم دسته های زنجیرزنی داراب‌کلا را سر و سامان می داد و هم از اعضای هیأت اُمنای تکیه و مسجد بود. کبل حسن، به نظم در زنجیرزنی بسیار توجه می داد. خودش با سنّ بالایش در جلوی دسته به حالت عقبگردی، زنجیر می زد و همۀ زنجیرزنان با نگاه به دست ایشان هم نظم و انتظام و جهت می گرفتند و هم سبک زیبای زنجیرزدن سنّتی دارابکلا را می آموختند. من خود از نوجوانی تا سال های پیش، یکی از همین زنجیرزن های دستۀ بالاتکیه بودم که از ایشان خاطرات زیادی در ایام محرم به یاد دارم. طبق الگوی او باید کمَر را تا زانو خم می کردی و زنجیر را از بالای سر با دست برافراشته رد می کردی و به صورت یک دایره می چرخاندی و بر پشت خود می نواختی و این حالت زنجیرزن ها، آهنگ و نظم دسته را همآهنگ و همنوا می کرد. در این قضیه او فردی بشدت خستگی ناپذیر و شائق و پیشرو بود.

 

او یک بنّا بود. با پیروزی انقلاب در امور محل دخیل بود. انسانی مذهبی بود. یکی از اعضای قدیمی شورای محل بود. با مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی و مرحوم آقادارابکلایی بسیار رفیق و نزدیک بود. ایشان پدر دوست گرانقدرمان حاج ابراهیم آهنگر و پدرخانمِ فامیل ارجمندمان حجت الاسلام والمسلمین شیخ جواد آفاقی ست. کبل حسن را همه پیشکسوت در عزاداری ماه محرّم می شناسند زیرا او در این امور شُهرت داشت. من عکسی دیگر بجز تصویر بالا -که سال قبل جناب تقی آهنگر (حاج باقرموسی) برایم فرستاد_ از آن مرحوم نداشتم. روحش شاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۶:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
روز همه‌پرسی در داراب‌کلا

روز همه‌پرسی جمهوری اسلامی

دهم فروردین سال پنجاه و هشت در روستای داراب‌کلا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۱:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
 به قلم دامنه. روزی که با شیرمحمد به قم رفتیم. به نام خدا. نمی دانم شاید فردا مراسم هفتش باشد و عصرش که پنجشنبه است در اهل القبور قبرش به حضور مردم شریف با ذکر حمد و صلوات روشن گردد. من از دور ادای احترامی می کنم و این پست را که وعده دادم می نویسم. ۱۳ شهریور نیز پست تشییع جنازه اش را منتشر کرده بودم: اینجا


حاج شیرمحمد سحرخیز یکی از مردان نیک روستای دارابکلا بود. چند خصوصیت قابل قبول و مورد تحسینی داشت و همین باعث می شد مردم او را محترم و بسیار دوست بدارند: بی آزار و آرام بود. خندان و اخلاق مدار بود. انسانی باانصاف و خوش خُلق بود.

 
یادم است خیلی ها به همین انصافش، از او شالی و برنج می خریدند. وقتی پدرشان زود به رحمت خدا پیوست، این شیرمحمد بود که بحق بر آن خاندان پدری کرد. و به صمیمانه ترین روایت فردی بانماز و باخدا بود. فنی کار و رانندۀ متبحّری بود. تویوتای مأموریتی من سال ۱۳۶۵ در سرازیری خونۀ سورتیچی خراب شده بود. هیچ کس سرش نمی شد درستش کند، رفتم دنبال شیرمحمد. آمد و خیلی فوری به مُخ تجربی اش راه انداخت و شدیدترین ذوق آن دوره را بر لبانم نشاند. همین ها کم چیزی نیست برای یک انسانی که خشنودی خدا و خلق خدا را کسب کند. 
 
 
شیرمحمد سحرخیز
 
مرحوم
حاج شیرمحمد سحرخیز
فرزند مرحوم مِلّا
 

و اما خاطره ی من و او و شیخ وحدت: سال های اولیۀ انقلاب بود. شیخ وحدت از قم به ساری هجرت کرده بود و در چندجا از جمله دانشسرای تربیت معلم دکتر علی شریعتی تدریس می کرد. به من گفت برو یکی از این سه رانندۀ نیسان را بگو ماشینش را سرویس کند بعدازظهر همین امروز بریم قم.

 
شیرمحمد یکی از آن سه تن بود که شیخ نام برد. من هم چون شیرمحمد را زیاد می شناختم و او هم محبت داشت به ما، درجا رفتم یورمله خونه اش به بهش خبر دادم. با خنده خاص خودش و نهایت رضایت پذیرفت و به ادب و محبت فراوان گفت: «چشم ما شخ طالب را خیلی دوست داریم. حتماً.» عصر حرکت کردیم. من، او، شیخ وحدت. این مرد از داراب‌کلا تا تهران و از آنجا تا قم و سپس بلافاصله از قم تا تهران و از تهران تا ساری با آن که یکسره رانندگی کرد، ثانیه ای از اخلاق خوبش گذر نکرد. کلمه ای غیبت کسی را نکرد.

در حین رفتن در طول مسیر او و شیخ وحدت خیلی خوش و بش کردند و توی ماشین خاطرات می گفتند. ناگهان در پیچ شیطان جادۀ هراز، در تاریکی شب تگرگ شدیدی گرفت. چشمش به یک موتوری افتاد که کنار جاده در بدترین وضع زار می زد و استمداد می جست. دلش سوخت او و موتورش را سوار نیسان کرد. تا چندین کیلومتر جلوتر پیاده اش کرد. کرایه ای از آن درراه مانده (اِبن سَبیل) هم نگرفت.

 
چند رستوان در چند جا غذا خوردیم. او با ساده ترین روش و خاکی ترین تواضع با ما بود. من با آن که جوان بودم مشاهده کردم چشم در چشم هیچ زن و نامحرمی نمی دوزد. در میدان امام حسین (ع) تهران در رستورانی کباب خوردیم خیلی وضع حجاب ناجور بود، ولی شیرمحمد، شیر حلال خورده ای بود که حتی اعتنایی به آن وضع نمی کرد و سرش به دلش بود. در این عکسش  همان حالت آرامش روحی اش را به‌عینه می بینم. در این دو روزی با آن که مسافرت بودیم و خسته و کوفته بود، نمازش را دقیق و سروقت در مسیر می خواند. رانندگی‌اش ماهرانه و صبورانه بود. به شیخ هم علاقه داشت و هم احترام بالایی می کرد. شیرمحمد چون فردی مورد وثوق و مذهبی بود، شیخ وحدت با ماشین او راحت بود.
 
خواستم با این نقل کوتاه و فشرده این را بگویم که شیرمحمد فردی نجیب، درستکار، زحمتکش و دیندار بود و همه به او اعتماد داشتند از جمله شیخ وحدت. و خدای مهربان هم به‌یقین روحش را غریق غفران  می‌کند و سرشار رحمت.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۸:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. وقتی در ابتدای دهۀ هشتاد کتاب خاطرات حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری را می خواندم، به ص ۱۳۱ رسیدم تنم بشدّت لرزید: «از آن جایی که این جا [دفتر رهبری] آخرین ملجاء و مرجع تظلُّمات مردم است... » (بخشی از حکم رهبری به ناطق نوری به عنوان بازرس دفتر رهبری). وقتی به ص ۱۳۵ خاطرات رسیدم عزمم کاملاً جزم شد که به دفتر رهبری طرح تظلّم (=دادخواهی، فریادخواهی) کنم برای جفایی که برخی ها در روستای دارابکلا به شهید دفاع مقدس ابراهیم عباسیان کردند که شرحش مفصّل است و دردناک.

 

مزار داراب‌کلا

قبر شهید ابراهیم عباسیان

 

آقای ناطق در آن کتاب افزود مقام رهبری «پس از چند کار بازرسیِ مهم توسط دفتر بازرسی دفتر فرمود: وقتی من رهبر شدم نگران بودم که اگر کسی به من تظلُّم بکند چگونه رسیدگی کنم. خداوند لطف کرده این دفتر را راه انداختم و من خاطرجمع شدم که اگر موردی ارجاع شود تا آخر رسیدگی می شود.» (ص ۱۳۵ جلد دوم خاطرات ناطق نوری. انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

 

من در همان سال سریع دست به قلم شدم ماجرای ظلمی را که به پیکر شهید ابراهیم عباسیان در روز تشییع جنازه و محل قبر او و سالها مهجوریت آن شهید «گرمدشت خرمشهر» نموده‌اند، به دفتر بازرسی رهبری نوشتم. باقی قضایای این نامه نگاری و ماجراها بر سر قبر شهید عباسیان، بماند برای داستان زندگینامه‌ام به عنوان «آنچه بر من گذشت».

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۰:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. جناب یک دوست به من خبر داد شیرمحمد سحرخیز به رحمت خدا پیوست. مراسم تشییع آن مرحوم با حضور مردم داراب کلا در حال برگزاری ست. من خاطره ای با آن مرحوم دارم که در فرصت مناسب در پستی ویژه خواهم نوشت. خاطره ای مربوط به سال های دور که من و او و شیخ وحدت به قم رفتیم... .با تسلیت این مصیبت دردناک خصوصاً به دوست خوبم فرزند گرامی اش عباس سحرخیز.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ ، ۱۰:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. مرحوم شیخ اسماعیل آفاقی پدر مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی دارابی (امام جماعت و بنیانگذار مسجد پایین محلۀ دارابکلاست و جدّ جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ جواد آفاقی دارابی. به عبارت تاریخی تر شیخ اسماعیل آفاقی برادرِ مرحومان شیخ احمد، شیخ محمد، شیخ باقر آفاقی (پدربزرگ مادری من) است و همگی از نوادگان جدّ بزرگ مان مرحوم شیخ موسی آفاقی اند.

 

اطلاعاتی که من از قبل، از یک روحانی دارابکلایی در بارۀ مرحوم شیخ اسماعیل آفاقی پدر حاج شیخ احمد گرفته بودم این را بر من عیان کرد آن روحانی مردی بزرگ، نامدار، مردمی، خیلی آرام و پُرهیبت و بسیاردلسوز مردم بود. در تکیۀ بالا منبر می رفت. در محافل کنار پدر مرحوم آقا دارابکلایی (شیخ علی اکبر مشهور به کوچک آخوند) جلوس می کرد. او برای شیخ اسماعیل احترام خاصی قائل بود. مردم دارابکلا به دلیل آن که شیخ اسماعیل آفاقی خدمت به خلق می کرد، اخلاق مهربانی داشت، محرومان را مدد می داد، و در سختی ها و مشکلات پناهگاه بزرگی برای آنان بود؛علاقه و ارادت زیادی به وی داشتند.

 

اساساً آن شیخ، از جمله روحانیونی بود که نزد مردم چهره ای درخشان، محبوب، ارزنده و نیز برزنده یعنی اهل کار و تلاش و خدمت به مردم بود. یک بُعدی نبود؛ هم در تکیه بالا روضه می خواند، هم به امور دینی و عمومی مردم اهتمام داشت و هم در بحران ها و رویدادها مردم را یاری می نمود. به عبارت ساده: مردم او را از صمیم دل دوست داشتند. از خصلت های بارز آن روحانی بزرگوار، روحیۀ خدمت به مردم، رسیدگی به مستمندان و محبت شدید به مردم مؤمن و زحمتکش دارابکلا بود. روح او و فرزندش مرحوم حاج شیخ احمد که از مفاخر بزرگ و جاویدان دارابکلاست همآره شاد و بر نواده های شان درود وافر باد. خلاصۀ شجرۀ این خاندان و اقوامم را در ۴ تیر ۱۳۹۵ در وبلاگ دیگرم «آنچه بر من گذشت» اینجا نوشته بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۱۳۹۶ ، ۰۹:۴۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. پیش از آن که مرحوم شیخ اسماعیل شاهمیری را معرفی کنم ابتدا باید اتاق پیش بالامله ی دارابکلا را بشناسیم. اتاق می دانید که معادل حجره و حُجُرات است. یعنی اتاقک ها و خانه های خُرد. وقتی به آیه 4 سوره مبارکه حجرات بنگریم متوجه خواهیم شد که حجرات یک لفظ وحیانی و قرآنی ست. لذا به اتاق زندگی، بحث و مطالعۀ طلبۀ دینی «حُجره» می گویند. زیرا فقط یک اتاقک کوچکیه.

 

اتاق پیش بالامحله دارابکلا یعنی همین حجرات که برای زندگی طلبه های دینی تعبیه شده بود. توسط کی؟ توسط یکی از بزرگ مردان و علمای باسواد و خیراندیش بالامحلی ها. که جزو مفاخر دارابکلاست. یعنی جناب آخوند مُلا محمدحسین پدر جناب آخوند شیخ محمد؛ ابوی آخوند شیخ اسماعیل که این شیخ اسماعیل جدّ جناب حجت الاسلام شیخ علیرضا ربانی زاده و برادرش ابراهیم شهابی ست. شیخ اسماعیل جدّ مادری جناب حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی ست. که او حتی در کتاب عاشورای خود شیخ اسماعیل که فرزند شیخ محمد و نوه آخوند شیخ محمدحسین بنیانگذار حجره و مدرسه طلاب در اتاق پیش بالامحله دارابکلا بوده است به عنوان آیت الله یاد کرده است.

 

حال مقام علمی شیخ محمد و خصوصاً ملا محمدحسین که جای خود دارد و این موجب افتخار محل ماست. و باید از این تاریخ عظیم خود مراقبت کنیم. به نقل از جناب ربانی زاده پدربزرگِ جدّشان آخوند بزرگ شیخ محمدحسین شاهمیری، پدر آخوند شیخ محمد (پدر شیخ اسماعیل) در نجف از شاگردان شیخ مرتضی انصاری (از اساطین و اعاظم شیعه که کتاب مکاسب ایشان در حوزه تدریس می شود) بوده است.

 

من چند سال پیش کتیبۀ شجره مانندی در منزل حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی دیده بودم؛ که حتی در آن شیخ اسماعیل یا جدش از شیخ انصاری اعلی الله مقامه اجازۀ تصرّف در سهم امام (ع) داشته است. یک چنین شخصیتی دهها سال پیش برای دارابکلا نه فقط حوزه و مجالس وعظ که حتی حجرۀ زیست طلاب ساخته است. و این بخشی از فرهنگ و دیانت ما محسوب می شود که باید در یادها و اسناد بماند. حالا چرا کسی نشانی از حجره ها نمی بیند؟ اتاق پیش یعنی اینکه این اتاقک های طلبه ها، آنچنان چشمگیر و مهم بوده که مناره نشانی مردم شده بوده مثل آقامدرسه پیش. مثل آقا اسیو پیش که آسیاب اش مال همین شیخ اسماعیل بود که بزرگ چهار خاندان دارابکلایی ها بود: خاندان شاهمیری ها. خاندان شهابی های بالامحله. خاندان مادری شفیعی مازندرانی و خاندان صباغ ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۱۳۹۶ ، ۰۹:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
حجت الاسلام شهید علی‌اکبر گرجی

به قلم دامنه. به نام خدا. در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا به حجت‌الاسلام شهید شیخ علی اکبر گرجی‌نژاد می پردازم. بنای این سری پست ها بر خلاصه نویسی ست. این شهید بالامحله ای ست؛ بالاتر از اتاق پیش. طلبگی اش را از حوزۀ علمیۀ امام صادق (ع) دارابکلا نزد آیت الله آقادارابکلایی شروع کرد. بعد به مشهد رفت. این روحانی دارابکلایی مقیم مشهد یکی از کسانی بود که اوائل انقلاب، هنوز شاه نرفته بود عکس امام خمینی را مخفیانه توزیع می کرد. من خود به اتفاق محمد گرجی (دوست و همسایۀ ما) یک بار به منزلش رفتیم عکس سیاه و سفید معروف امام خمینی را گرفتیم در داخل پیراهنمان جاسازی کردیم و .. باقی ماجرا... . آن وقتها حتی ذکر واژه «خمینی» تب و لرز می آفرید! و وحشت می فزود. عکس که جای خود داشت. او همچنین در گروه ضربت شهید محمد منتظری بود که دو کار مهم داشتند: یکی مبارزه با لیبرال های داخل آن زمان که از نظر برخی ها، سازش کور به حساب می آمدند. و دوم مبارزه با اسرائیل و حمایت عملی از چریک های فلسطینی. مثلاً نقل است شهید محمد منتظری به امام گفته بود. نقل به مضمون: دیگه شما در ایران کاری ندارین، بروین خارج ایران بقیه مبارزات جهان اسلام را شکل و جهت بدهین.

 

شاید اگر شیخ اکبر گرجی نژاد، شهید نمی شد تا الان به لبنان هم رفته بود. او فردی سیاسی و تحلیلگر بود. خوش لباس و خوش تیپ هم بود. در آبان یکی از سال های اخیر، جمعی از رفقا به مشهد رفته بودیم. در مشهد با یکی از مسئولان بالای جانبازان مشهد که یک روحانی است و از دوستان دوران طلبگی شهید گرجی نژاد است، نشستی دوستانه داشتیم. او تعریف می کرد این شهید علی اکبر گرجی نژاد بسیار در مشهد فعال بود. نقطه جوش شکل گیری تظاهرات علیه شاه بود. جست و خیز عجیبی داشت. گاه سازماندهی برخی اعتراضات را برعهده داشت. فردی دانا و هوشمند بود. یک معترض قهّار در داخل مدرسه علمیه بود. و مسائل دیگری هم گفت که درج همه آنها به درازا می انجامد. این روحانی در درگیری های خیابانی دهه‌ی شصتدر مشهد مقدس (که آن گروهک رسوا یعنی سازمان مجاهدین خلق که به منافقین معروف گشته و در پناه صدام، دولت فاضله! مسخره! اشرف پدید آورده و دم از مبارزه با امپریالیسم! می زده و حالا شده همپاله و همپیاله سازمان سیا) دچار ضربات مغزی شدید شد و پس از مدتی به لقاء الله پیوست که «شهادت» در نهایت در حقش جاری گشت. روحش شاد و بر بازماندگانش صلوات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. شیخ محمد شهابی دارابی درست است که مثل شیخ حسن مهاجر، شیخ قربان بابویه، شیخ ابراهیم بابویه و کبل سیدمحمد شفیعی در کِسوت روحانیت نبود، ولی یکی از کسانی بود که در داراب‌کلا به «شیخ» مشهور بود و جایگاهی والا داشت و میان روحانیت حشر و نشر می‌کرد.


آن مرحوم، پدرِ مرحومان حاج محمود شهابی و حاج حسین شهابی مشهور به شِخ حسین شهابی و حاج حسن شهابی دارابی ست. به عبارتی دیگر عموی مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی و مادرمان ملازهرا آفاقی دارابی ست.

او شخصیتی وجیه، مردمی، محبوب و بسیاردلسوز بی پناهان بود. از فرزندان بنام شیخ موسی آفاقی جدّ مادری مان. برادران او همگی شیخ و روحانی بودند: شیخ باقر آفاقی (پدربزرگ مادری‌مان). شیخ اسماعیل آفاقی (پدر حاج شیخ احمد آفاقی) و شیخ احمد آفاقی (پدر مرحومه حاجیه جمیله شهابی همسر زکریا رمضان بالامحله‌ی داراب‌کلا).


از یک روحانی دارابکلا که شیخ محمد شهابی را بارها در مجالسِ عزاداری تکیۀ بالا، معابر، محافل و جاهای مختلف دیده بود، به صورت حضوری شنیدم که برای من تعریف می کرد شیخ محمد شهابی انسانی بزرگ، کمال یافته و بااخلاق و حامی بزرگ بی پناهان بود. ماحصَل آنچه آن روحانی گرانقدر برای من نقل می کرد این بود که مردم شیخ محمد شهابی را حامی و پشتبان خود می‌دانستند. بسیار وی را دوست می داشتند و احترام می‌نهادند. اگر بر کسی مِحنت و رنجی می رفت او همدرد و پناهگاه جدّی نه شعاری اش بود. مردمِ نیازمند و گرفتار را کمک و هدایت می‌کرد. اگر کسی مظلوم واقع می شد، او با همۀ وجود و قوایش از وی به حمایت برمی‌خاست.


اگر خانواده ای از روستا مریض می شد و یا دچار گرفتاری ها و مکافات می گردید، شیخ محمد شهابی احساس تکلیف می کرد و دست از تلاش نمی شُست و نظاره گر نمی نشَست. به معاضدت می پرداخت. عکس زیر فرزندشان حاج محمود شهابی (=محمودعمو) است که قبلاً در دامنه معرفی شان کرده بودم و سجایای اخلاقی وی را برشمرده بودم. به‌طورکلی باید بگویم که شیخ محمد شهابی، فردی شریف، مؤمنی رئوف، دینداری باعمل، انسانی باکمال، مردم دوستی باشعور، دلسوزی بزرگ و از همه مهمتر حامی و سرپناهی مطمئن برای آسیب دیدگان و محرومان بود. آن مرد، میان مردم داراب‌کلا محبویت بالایی برخوردار بود. گوهر وجودی‌اش والا و جوهر فکری‌اش بالا بود. نسل او نیز که شهابی‌ها هستند (اقوام نسَبی مادری‌مان) حاصل وجودی آن شیخ مردمگرا و آگاه اند.

به روح سَردودمانِ این نسل و شیخ محمد شهابی و همۀ درگذشتان این خاندان درود وافر می فرستم و اظهار می‌دارم که شیخ محمد شهابی شخصیتی مشهور بود که روحیۀ خدمت به خلق داشت، جُربزۀ حمایت از گرفتار، اخلاقِ مردم مدار و معنویتِ وصال به حضرت پروردگار. روحش با حضرت کردگار و ربّ آفریدگار. خلاصه‌ی شجره‌ی این خاندان و اقوامم را در ۴ تیر ۱۳۹۵ در وبلاگ دیگرم «آنچه بر من گذشت»
اینجا نوشته بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۰:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. یکی دیگر از کسانی که در عِداد و زُمرۀ سلسله مباحث روحانیت دارابکلا قرار می گیرد حاج شیخ حسن مهاجر دارابی است. آن مرحوم، پدر حاج ابراهیم مهاجر است. بزرگِ خاندان مهاجر در دارابکلا بود. در امور محل نقش داشت. در مسائل مسجد و تکیه دخیل بود. و به او در این امور و مسائل عمومی حق دخالت می دادند. ایشان در مجالس و محافل در صدر می نشست. چون نزد روحانیون از وجاهت برخوردار بود. دائم قرآن می خواند. نسبت به پیرامون خود ساکت نمی نشست. گاه نظرات وی در امور مسجد و محافل، منحصر به فرد بود و کمتر می شد با آن توافق داشت.
 

جرأت بالایی داشت. صراحت لهجه داشت. فردی آگاه به جامعه و زمانۀ خود بود. نزد عامه مردم فردی «بزرگ» و قابل رجوع تلقی می شد. ابایی نداشت در اموری که تشخیص داده است اظهارنظر و یا مخالفت نماید. حتی گاه نظراتی می داد که با دیدگاه مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی هم تصادم داشت ولی او رُک آن را بیان و آشکار می ساخت. من خودم او را زیاد در محافل و معابر می دیدم. توجه ام همیشه به وی بشدت جلب می شد؛ زیرا هیبت و حرارت خاصی داشت. شکل لباسش با سایر مردم فرق داشت. خوش پوش و منظم و با دیسیپلین بود. معطّر و خوش چهره بود. شوخ طبع، ولی باهیبت بود. من همیشه حسّم این بود او یک چیزی را دائم در دهن می جَود به نظرم همیشه شکلات می جَوید. و ذکر هم بر لب داشت.
 

گرچه لباس روحانیت نداشت، ولی مردم وی را «شِخ حسن» می خواندند. تا جایی که من دیده ام، او چند نوع کلاه داشت. هر کدام را به مناسبت خاصی بر سرمی گذاشت. هر شکلی پوشش می نمود، به او می آمد. هیکلی تنومند، چهره ای جذّاب و گویی وجوهی پُررمز و راز داشت. کمتر سخن می گفت، ولی آن گونه نبود که حرفش را در دلش حبس نگه دارد. گاه برخی از دیدگاه ها و مواضع عملی ایشان در مسائل عمومی به گونه ای بود، ما جوان ها که انقلابی و پرشور بودیم، نمی توانستیم آن را پذیرا باشیم، لذا به مخالفت با آن برمی خاستیم و گاه به مقابله کشانده می شد. که نشان سرزندگی و آزادنگری در روستای مان بود.
 

حاج شیخ حسن مهاجر یکی از شخصیت های روشن و آگاه روزگار خود بود. در سرگذشت شیخ وحدت، چند جا از او یاد شده است. یکی در مشهد که به حُجره اش رفته بود و دیگری در محل که شیخ وحدت هر وقت از قم و مشهد به روستا بازمی گشت نزد وی می رفت و باهم بر سر مسائل و رویدادها بحث و فحص می کردند. در واقع ایشان گویی گاه به گاه هم بحثِ شیخ وحدت بود. و به تعبیر شیخ، او بسیار تیزفهم، زیرک و دانا بود. قضیۀ دیدار شیخ حسن مهاجر با شیخ وحدت در حُجرۀ مشهد در در سرگذشت شیخ وحدت یعنی در اینجا مفصّل آوردم. مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ هادی مهاجری برادر ایشان است که سال قبل در اینجا به معرفی اش پرداخته بودم.
 
 
مرحوم حاج شیخ حسن مهاجر دارابی
ارسال عکس: مهندس عباس مهاجر
 
 
شخصاً از ایشان خاطرات متعددی دارم که اگر توفیق نصیب شد در مجموعه خاطراتم بازگو می کنم. معتقدم بزرگان محل خویش را باید مورد احترام قرار دهیم و از کارکردها و نقش های آنان درس و تجربه و عبرت بیاموزیم و اگر عیب و نقصی هم داشتند، آن را کلاس آموختن خود بکنیم. دارابکلا، برجستگی اش در منطقه به وجود علما و روحانیون بوده و هست و خواهد بود. خاندان شیخ حسن در رونق و معمور مسجد و تکیه دارابکلا و نیز تأسیسات عام المنفعه نقش زیادی ایفا کرده و می کنند. شهید محمدباقر مهاجر دارابی نوۀ آن مرحوم است که از شهیدان عالی مقام روستای دارابکلاست.برای آن مرحوم غفران و برای بازماندگان و نوادگان پُرشمار وی سلامتی و توفیقات الهی طلب می کنم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ ، ۰۹:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی