تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
نوشته های اُنظُر ۳
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
متنهای "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:
متن حجت الاسلام شفیعی مازندرانی: بازنشر به مناسبت سالگرد ارتحال آیت الله محمد کوهستانی. روایت آیت الله کوهستانی از عوارض نداشتن اخلاص در طلبگی: زمانیکه در مشهد در مدرسه میرزا جعفر مشغول تحصیل بودم، رفیقی داشتم به نام شیخ محمد که خیلی در درس و بحث کوشا بود و از من بیشتر زحمت کشید. روزی از وی پرسیدم: شیخ محمد! در تحصیل خیلی تلاش میکنی چه قصدی داری؟ گفت در محله ما شیخی است، میخواهم اینقدر ملا بشوم که از او بالاتر و عالمتر بشوم. به او گفتم: بهجایی نمیرسی، چون نیت تو خالص نیست، باید برای خدا درس بخوانی، نه برای مقام. مدتها بلکه سالها گذشت که خبری از او نداشتم تااینکه پساز چند سال اقامت در نجف به کوهستان آمدم و تشکیل حوزه دادم. گاه برای زیارت امام رضا علیهالسلام به مشهد میرفتم. در یکی از این سفرها، روزی در بین راه مشهد در قوچان پیاده شدم که در مسجد نماز بخوانم. در خیابان که قدم میزدم چشمم به پیرمردی افتاد که کولهپشتی شبیه #حمال ها به دوش داشت. کنار دیوار نشسته و تکیه داده بود. به دقت او را نگریستم، شناختمش، شیخ محمد مدرسه میرزا جعفر بود. درحالیکه چرت میزد به او گفتم: ای عمو! حالت چهطور است؟ چشمش را باز کرده و به من خیره شد، ولی مرا نشناخت، به او گفتم تو شیخ محمد نیستی؟ گفت: چرا خودم هستم! شما کی هستی؟ گفتم: من شیخ محمد کوهستانی هستم. چرا اینطور و با این وضع شما را میبینم؟ جواب داد: همانطوری که شما فرموده بودید، درس را برای خدا نخواندم و به اینحال گرفتار شدم. درسم را تمام کردم و به محله خود رفته و در آنجا با شیخ اختلافمان شد، مردم بهخاطر اختلاف بین من و دو دسته شدند تااینکه مرا از محل بیرون کردند. آمدم شهر، وضع من نگرفت و مجبور شدم لباسم را درآورم و در حال حاضر داخل شهر حمالی میکنم تا خرج زن و بچه خود را تامین کنم. کتاب نسیم هدایت؛ صفحه ۵۷۶ - ۵۷۷.
اُنظُر در پاسخ به شفیعی مازندرانی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای این نوشتار بسیار با اهمیت حاج آقای مازندرانی شفیعی پاسخ و نوشته ای نوشتم در ادامه در دو قسمت بارگذار هستم. با محضر ایشان سلام و احترام دارم.
پایان. راندیان. نویسنده: اُنظُر ماقال.
کوهستانی / جنتی /// بهشت / دوزخ
حاج آقای مازندرانی نوشته ای بار گذاشت که بنده را به حس مسئولیت در نوشتن داخل مدرسه منتهی کرد. از عاقبت یک نیّت نادرست صحبت به میان آورد که عالم منزه شادروان آیت الله کوهستانی از یک آخوندی خاطره گویی کرد که به علت یک نیت بد، به جای حمل لباس آخوندی، با اجبار روح لوّامه اش یا عذاب وجدانش سرانجام لباس حمّالی و دلّاکی بر تن کرد. حاج آقای مازندرانی شفیعی پای نوشته را امضا نکرد، پس این احتمال است چشمش به این خاطره افتاده است (یا در سری نوشتجاتش داشته است) و چون تشخیص داد طرحش نیاز روز است آن را از سمت خود با مدرسه در میان گذاشته است. احساسم می گوید از این کار اثرگذار ایشان تشکر شود؛ تشکر می کنم، ولی به انضمام آن یازده پازل برایم تولید شده است؛ پس بنده نیز تشخیصم را پیرامون قضیه، به نیت استفهام و جهاد تبیین (امری که ولیّ منزه و مبارز ما مقام معظم رهبری آن را وظیفه ی آحاد دانسته اند) اشتراک می گذارم.
پازل اول: بنده رأی ام این است بعضاً اما شدیداً روحانیت کمترین شباهت را به شادروان کوهستانی می زند. آن گوهر کمیاب دنیازده نبود، محض محض، منزّه بود و والسلام.
پازل دوم: کوهستانی خانه اش را روی مردم گشوده و سرِ سفره نگه می داشت و خود روی باز با مردم داشت، ولی امروزه بعضاً اما شدیداً روحانیت چنین صفت را از خود دور دور کرده است.
نوشته های اُنظُر ۴
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
متنهای "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:
۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی
۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه
سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیروهای آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت. پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.
گزارش ساواک از دارابکلا به روایت از پاسگاه
به قلم دامنه: آن روز که به بنیاد اِسرا رفته بودم، این پست در دامنه اینجا کتاب "روزشمار اسناد مازندران ساری" را که به استناد ساواک است دیده بوده و بهسرعت تورقش کرده و از نمایهی آن به دو سند گزارش ساواک از دارابکلا دست یافته و ثبت و عکس انداخته بودم که اینک درین صحن و سایت مطرح میکنم:
یک سند در ص ۴۶۲ است مربوط است به گزارش دوم شهریور ۱۳۵۷ در رابطه با پخش ۱۷ نسخه از اعلامیهی سهبرگی امام خمینی در ۲۱ ماه شعبان (که آن زمان هنوز در نجف تبعید بودند) در محیط دارابکلا، که پاسگاه محل آن را به ساواک گزارش کرد و ساواک ساری هم به پایتخت. درین سند سخنرانی مرحوم آیت الله عبدالله نظری علیهی دولت شریفامامی نیز درج است.
سند بعدی در ص ۴۷۲ مربوط به جمعآوری چند برگه مربوط به مرجع تقلید شیعیان امام خمینی است که دوم شهریور ۲۵۳۷ (تاریخ شاهنشاهی معادل ۱۳۵۷) جمعآوری شد و به پاسگاه دارابکلا تحویل داده شد و پاسگاه آن را به ساواک ساری رساند و از آنجا به ساواک پایتخت گزارش شد. درین سند -که ۲۱ ماه رمضان است- مأمور ساواک از "جلسهی مشکوک" نیز یاد میکند که در مسجد قریهی «میانرو» به تعیبر ساواک توسط «افراطیون مذهبی طرفدار خمینی» تا پاسی از شب تشکیل شده بود. نام انقلابیون هم آمده است. "کلانیان"ها را من میشناسم. بگذرم. فقط دو نکته:
یک > ساواک ریزِ مسائل روز را گزارش میکرد با جزئیترین شکل. معلوم بود همهجا آدم کاشت، آدم داشت.
دو > یکی از خصلتهای اصلی انقلابیون باید این باشد به شکل و شمایل ساواک نشوند که انسانفروش!!! شوند به خاطر خوشخدمتی به حکومت و قدرت.
گوش و بلندگو و چند خاطرهی جبهه
نویسنده ابراهیم طالبی دارابی دامنه. گوش انسان حدی از ارتعاشات محیط را تاب دارد از آن میزان که بگذرد، پردهی گوش و حتی مایع حلزونی میانی آن، آسیب میبیند. همهی ما با لالاییهای آرام و گوشنواز مادرانمان به خواب میرفتیم اما با دادوبیدادها هرگز اُنسی نداشتیم. بخش سینهزنی یا همان نوحهخوانی مراسم مردگان، گوشخراشترین بخش مجالس تبدیل شده است. آنقدر صدای بلندگو را بالا میبرند، شیشههای منازل اطراف لرزه میآیند، چه رسد به پردهی گوشمان. باور میشود آیا، وقتی پس از مداحی، نوبت به منبر میرسد منِ یکی، شاید خیلیهای دگر نفس آرام میکشیم. چون سکوت میشود صدای بلندگو هم با صوت موزون منبری، بشدت پایین میآید و انسان به آرامش میرسد. انگار از مسگری جاجَرم، راهی قالیبافی ابریشم شده است. از تَختَخ تُرختُرخ، به یک فضای معنوی پر از سکوت. هر چیزی حدی دارد، نوحهخوان هم باید عادت کند به صدای بلندگوی آرام، تا گوش کسی را نخراشانَد. من گوشم در والفجر ۸ به علت این که روی قبضهی ادوات بودم در اثر پرتابهای گلولهی خمپاره، آسیب وحشتناکی دید. واقعاً در مجالس و مراسم -که مداح با آخرین حد صدای بلندگو نوحهسرایی میکند و خودش هم صدایش را به فریاد و آخرین حد داد تبدیل مینماید- گوشم وِزوز میآید. حتی بالاتر از وِزوز، انگار عین پردهی اتاق در اثر باد، تکان میخورَد. حقیقتاً عین من شاید خیلیهای دیگر هم باشند گوششان تاب بلندگو 🔊 با صدای زیاد را ندارد. مجلس مردگان و هر نوع عزا و ماتم را با صدایی در میزان متعادل پیش ببریم و آزاررسان همسایهها و حاضران مَباشیم. چون میانبحث مراسم مردگان مطرح شد، این پست نگاشته شد. دامنه
نظر و خاطرهی جناب حجتالاسلام آشیخ محمدرضا احمدی:
سلام جناب طالبی. صبح بخیر حالا که صحبت از گوش و شنیدن و عملیات شد، من رفته بودم به یک مرکز بهداشت جهت انجام آزمایشات و اخذ تایید سلامتی برای محل کار. از جمله آزمایشات آنجا، شنوایی سنجی بود. در نهایت با فرکانس بالا من توانستم صوتی که از طریق هدفون میآمد را در کابین بشنوم. کسی که آزمایش را انجام میداد پرسید به سرت ضربه وارد شده؟ گفتم نه. گفت انگار ضربه محکمی به سرت وارد شد و گوشت هم آسیب دید. گفتم هیچ ضربهای وارد نشده، اما اگر فقط در یک عملیات، از صبح تا ظهر، حدود پنجاه تا آر پی جی شلیک کنی، چیزی از گوش باقی میماند؟ همینقدری را هم که داریم و میشنویم، خدارو شکر. کربلای یک. مهران.
مدرسه فکرت ۹۶
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت نود و ششم

جناب آقا مصطفی بابویه که سلام برِت از شهید محمد بروجردی یاد کردی در دو پست باارزش در ذمّ و مذمّت جاهطلبی و دنیازدگی و رفتار فریبنده. با تشکر بیکران از تو، کمی سراغ محمد بروجردی بروم. آن رادمردِ عارف والِه زادهی ۱۳۳۳ روستای "درهگرگ" بروجرد از مبارزین نخستین گروه توحیدی صف بود علیهی سلطنت بیدود و دومان پهلوی آلاشتی. مسئول جان امام خمینی رحمت الله بود در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حین بازگشت به ایران. افتخارم این است زمانی که اولین اعزاممان به جبهه رفتیم او فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهداء س بود که البته آن سال ازو شناخت اندک هم نداشتیم. همان اعزام ما هم آن مرد بزرگ از مؤسِسان سپاه پاسداران (که به علت نرمترین برخورد با مردم کرسدتان لقب مسیح کردستان گرفت) در خرداد ۱۳۶۲ توی مسیر مهاباد به نقده ضدانقلاب کومله یا دموکرات به سوی او شلیک کردند و با رفتن ماشین روی مین به شهادت رسیدند. زندگی و سرگذشت این مرد کمنظیر واقعاً خواندنیست. من درین صحن چند باری ازو سخن گفتم و یکی از مُریدان اویم. بگذرم. دامنه.

دو دهه از درگذشتِ یوسف رزاقی

به قلم دامنه: پیش از یادداشت روزم اول سلام و عرض ادب و زیارتقبول بگویم به استادمان حاج آقا شفیعی مازندرانی که اینک در مشهد مقدس زائر امام رضا ع شدند و تصویرشان را به این جا فرستادند. چقدر هم قشنگ و صمیمی افتادید استاد؛ هم صحنهی ایوان، زیباست و هم نگاه پُرمهر شما. یکی از عکسهای فاخر و جذاب شماست. حرم رضوی گوارای وجود آن استاد. هوای ما را درین آخرین جمعهی شعبان معظم در کنار امام هشتم ع داشته باشید و زیارتِ نائبانه برای ما انجام دهید خصوصاً هنگام صلوات خاصه و نیز امین الله در آنجا.
عکس با یوسف
جبهه و مسیر سرتا
...
قبر یوسف
عکاس این عکس
دکتر اسماعیل عارف زاده
آقا، امروز تقریباً دو دهه تمام است که یوسفِ گُمگشتهی ما عطرش از کوچهها و تکیهها و مسجدها و محلات دارابکلا به مشام نمیرسد و دلِ ما همچنان در دوری از او ریش و جریح است. زندهیاد یوسف را که به شما ارادت عجیب داشت در حرم دعا کن آقا، که هجدهم اسفند هشتاد و سه در سهراهی سیمان گدوک به فیروزکوه در بدترین تصادف جان سپُرد و تا ابد داغدارمان ساخت. یوسف رزاقی انسان رزمنده و فردی برای خدمت در نهایتِ صلابت و صمیمیت بود. انقلابییی دَونده و دلسوز و سلحشور. عملیات والفجر هشت که دوشادوش او میجنگیدیم وی را مردی نترس و واقعاً بسیجی دلیر (به فرهنگ فکاهی جبهه: بیتُرمز!!) در برابر دشمن دیدم. چقدر فوز شهادت به او میآمد اما حیف، سانحه او را رُبود و بُرد. روحش درود. این چند عکس از آلبوم شخصیام تقدیم دوستدارانش درین صحن. والسلام.
تأسیس مدرسه فکرت

امشب مدرسه فکرت وارد هفتمین سالش میشود. از سال ۱۳۹۷ روی تلگرام تأسیسش کردم و وقتی از سوی کشور، تلگرام رسماً غیرقانونی اعلام و فیلتر شد، پس از سه چند ماهی وقفه و سکوت، در نیمهشب بامداد ۷ اسفند ۱۴۰۱ مدرسه فکرت را بر بِستر «ایتا» راهاندازی نمودم تا میان اینهمه انفجار اطلاعات، این جمع محترم هم، سهمی در آموزاندن و آموختن داشته باشد. مدرسه فکرت صحنه نوشتن است، نه کپی و بازفرستِ نوشتهها یا پستهای دیگران. پس درین دایره، فقط نوشته و فکر خودِ اعضا تبادل میشود. هر چه غیرِ این باشد خلاف مقررات این مؤسّسهی فکری است و مدیریت، قاطع با آن برخورد کرده و همچنان خواهد کرد، زیرا در کار مدیریتی با تعارف و ترس و تردید و تبعیض هیچ میانهای ندارم. ملاک این مدرسه فراوانی و وفور تعداد عضو نیست، روی همین اصل لینک این مؤسسه هرگز علنی و عمومی نمیشود. اعضا منتخب هستند که طبق دعوت و صلاحدید مدیر به صحن آمدند؛ اگر بنا بر تعداد و عدد و آمار بود تا حالا عدد این مدرسه را از ۱۰۰۰ نفر هم عبور داده بودم. بگذرم.
امابعد؛ تاکنون ۲۱۱ پرسش درین صحن سنجاق شد و اعضا به دلخواه خود در آن بحث مشارکت جستند. امشب برای ورود به هفتمین سال مدرسه فکرت و اهمیتبخشیدن به سلسله مباحث گفتوگو، پرسش ۲۱۲ را در پیشخوان آن سنجاق میکنم. پاسخ به آن طبق روال، اختیاری است. پرسش این است:
شما با توجه به اعتقادات و دانشهای خود به زندگانی خویش با چه چیزهایی مفهوم، معنا، جهت و حرکت میبخشید؟
مدیر مدرسه فکرت
دامنه ابراهیم طالبی دارابی
پاسخم به پرسش ۲۱۲ پیشخوان
شخصاً در عقلانیت خودم باور دارم زندگانی منهای "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" پوچ است. از سوی دیگر دین را سراغ دارم که به انسان شکل و محتوای انسانبودن را آموخته است. بنابرین فرداً معتقدم انسان باید با "مفهوم، معنا، جهت، حرکت" به زندگی خود رنگ معنوی بدهد. با این مبانی، من به وسع وجودی خودم که خیلی ضعف ژرف هم دارم با توجه به اعتقادات مستمر و دانشهای اندک خودم به زندگانی خویش با این چه چیزهای زیر "مفهوم، معنا، جهت و حرکت" میبخشم؟
یک. آشنایی با بزرگان عرفان.
دوم. مطالعهی سرگذشت عالمان و دانشمندان.
سوم. پای وعظ در منبر یا گوشدادن درس اساتید پارسا.
چهارم. قرآنشناسی با هدف اصلاح بینش عقلی خودم و رنگآمیزی روحم.
پنجم. رابطهی حرفی و بحثی با برگزیدههای خودم که عشق میورزم.
ششم. و جدا از پنجم که برایم مسئلهی حیاتی است، رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام که برای زندگی و چارچوب عقیدتیام یک اصالت بدون تردید دارد.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مرحوم مهدی بریمانی
مدرسه فکرت ۹۵
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت نود و پنجم
خبری از مشهد و شرحش:
از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدودهی صحن های غدیر، جمهوریاسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد میکند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالبتر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا میشود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه میشود این بام با پلهبرقی که همه خوششان میآید وقتی پا در رکابِ چرخندهی آن میگذارند و آسوده و دَمزنان به بالا میروند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسلهی دسترسیها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذابتر گردد. دامنه.
عکس و شرح
صحنه واقعاً چقدر دلانگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل میرُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعیکنندهی آن چهرهی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادمیاران به نظرم برازندهتر از البسهی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان میافکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمیزند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادمیاران. دامنهی دوم.
سه دسته بود در دارابکلا
به قلم دامنه: سه دسته بود در دارابکلا: شاهدوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا میشود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای دارابکلا مُرسم اوسا؛ سه همسایهی همراه و پابرجا.
الف. مقدمهی بحث:
جهان در آستانهی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادامالعمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دستهی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپردهی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پروندهی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخهی نظام شاه را باطلشده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به دارابکلا.
ب. شرح بحث:
شاهدوست ها:
در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا میدارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در دارابکلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالبتر این قضیه این است بهشدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار میگرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهیشدهی شبانهی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بینظیر و خروشان حضور داشتم) با حملهی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی بهآنمهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشمانتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون میکشیدند که «اَم شاه برمیگردد»! (اَم = مالِ ما)
نوشته های اُنظُر ۲
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
متنهای "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:
دو متن
محکمه ی نظام
اگر نظام نسبت به پرونده ی فساد و جعل فردی به اسم «کاظم رجبی صدیقی» کاری نکند در واقع خود را محاکمه کرده است. این پدیده ی نوین جعل با کلاه شرعی و با اسم مقدس حوزه علمیه برای نظام و کسانی که با مقدسات سر و کار دارند، خسارت بار بوده است. کار چنان معیوب شد آقای احمد توکلی (رئیس هیئت مدیره ی سازمان دیده بان شفافیت) دست به قلم شد خطاب به حجت الاسلام اژه ای رئیس قضا نوشت:
«خبری با عنوان «زمین خواری ۱۰۰۰ میلیاردی آیت الله صدیقی و پسران» و عناوین مشابه در رسانه ها و جراید، افکار عمومی جامعه را به شدت جریحه دار کرده است ، ماهیت این خبر، به علاوه اظهارات مسئولان حوزه علمیه امام خمینی (ره) و شخص آقای صدیقی به عنوان متولی و منتقل کننده بخشی از املاک حوزه علمیه به موسسه ای کاملا تجاری، کاملا خصوصی و تقریبا خانوادگی تحت عنوان «پیروان اندیشه های قائم»، دلالت صریح بر وقوع برخی جرایم واجد ماهیت عمومی دارد که ورود مدعی العموم به موضوع و رسیدگی به آن را اقتضا دارد. اما متاسفانه در این مدت، سکوت نامیمون و غیر قابل باوری را از مقامات قضایی و به طور خاص دادستانی شاهد هستیم که اعتماد عمومی به دستگاه قضایی و نظام اسلامی را به شدت خدشه دار می کند.»
سه وظیفه ی حکومت
از استاندار اسبق نجف متنی روایی خواندم که آیت الله سیستانی سه چیز از او خواست حفظ امنیت، خدمات اجتماعی، رسیدگی به فقرا. یعنی از دیدگاه آن فقیه حکومت سه وظیفه دارد. از نظر بنده وظیفه ی رسیدگی به فقرا الزام می دارد حکومت دست فساد را بخشکاند زیرا اموال فقرا توسط جریان فساد به سرقت می رود.
پایان. ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ نویسنده: اُنظُر اِلی ما قالَ.
شبهای مدرسه فکرت
دامنهی توحید
شب مدرسه فکرت
شبهای مدرسه ( ۱ ) نوشتههای دامنه به خط توحید
زنی بیقرار با ذهنی فرهنگزده و لَحن و لُغاتی سطحبالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبهی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبهگر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج میرود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفیکننده فرهنگ انگلیسی شود.
از میان رمانها و آثاری که خواندهام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحهی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.
شبهای مدرسه ( ۲ ) نوشتههای دامنه به خط توحید
کُنجکاوی او مُسری است. عین ورقهای قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائلاند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانهاند.
از میان رمانها و آثاری که خواندهام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعتهی آقای پنامبرا» صفحهی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.
نوشته های سلمان صالحی
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
...
پروفایل سلمان صالحی: متنهای "سلمان صالحی" و سایرها در دامنه:
سلمان صالحی هستم:
-۱- فکرهای خسته
صحن سلام و عرض ادب و احترام. هیچ با خود پیچ خوردهاید که چرا اسلام در بسیاری از امور، اساسا" دستور ندارد؟! بلکه دستورش این است مردم، آزاد باشند و به قول صاحب «اسلام و مقتضیات زمان» (ص ۲۹۱) "به اصطلاح تکلیفی در آن امور نداشته باشند". جواب، جامعیتِ اسلام. درست شنیدند، آری؛ جامعیتِ اسلام باعث است همهجا دستور ندهد به بشر. فقط فکرهای خسته، چون خیلی خیلی خیلی آمادهی وسواسیشدن هستند، به این مسئلهی بارز اسلام، صدمه میزنند.
دین مقدس اسلام در هر حال -و حتی در حال حاضر- بیش از هر چیز دیگر، به قول صاحب «امدادهای غیبی در زندگی بشر» (ص ۵۱) از «ناحیهی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند، ضربه و صدمه میبیند». چرا؟ چون بدترین جدایی دین از هرچیزی، جداییِ دین و دانش است. فقط فکرهای خسته، تعادل بشری را برهم میزنند؛ یکی، دین را از دانش جدا میکند و دیگری، علم را از ایمان. هر دو اسمشان آسیبرسان است. من، "سلمان صالحی" هستم. آمادهام و آمدهام که فهمم را بنویسم. امروز دیروز و حتی فردا، به قول صاحب "هبوط در کویر" (نمیدانم کدام صفحه) «گرسنگیِ فکر» از «گرسنگیِ نان» میتواند فاجعهبخشتر باشد. و حالا من یا نمینویسم!!! یا اگر مینویسم، پیاپینویسِ صحنم. از چالش بر سرِ متنونم هم بیمی ندارم. چون بیمهی عمرِ دین و دانشم. پس؛ تا چاپهای عصر و شب حتی شاید "وسط مَسط" بازنیز میآیم که اگر کسی را "دلتنگم" یافتم، دلگشادش!!! سازم. (۲۸ مرداد ۱۴۰۲) تمام قسمت ها در ادامه:
برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم
از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی" روستای جنداب سلفچگان شبکهی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت میکنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب میرسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوتهاش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت میکنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دستکم به چند غذا خصوصاً مهماندهیها حتماً زعفران میزنند.
خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما دارابکلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هستهای زمین افتد صبح نوج میزند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی میروند از شهر توی بازارروز ساری میخرند! ای وای! ای حوار! لابد میخواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچههای تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَرهای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیلکردن، هم. بگذرم.
آغُل و آخور !!!
نوشتهی دامنه: به نام خدا. سلام. جا کجا بود؟! همین طور هردمبیل (=قَر قاطی) گلّه گلّه میکردند جایی مُسقّف (=سرپوشیدهی سقف دار) که چند شب بخوابیم تا تقسیم شویم! عینِ آغُل و آخور. باز بُز و گوسفند و شُتر، که لااقل چوپان و ساربان بالاش هست و چَرا و نُشخوارش هم برقرار. ما سرگردان و حیران که کجا میافتیم. تکاپو این بود تک نیفتی جایی، با رفیقت بری همسنگر بشی. تا تقسیم و پخش و پلا شدن، نه جایی درست و حسابی داشتی که دراز بکشی؛ و نه بالین که سَر بُگذاری. همان کلاهآهنی بالشتت بود که گردن را تا صبح خشک و چو مینمود. یک یَقلوی استیل کهنهی نظامی هم میدادند که پس از خوردن ناهار در آن، حتی آب دَمِ دست نبود که بتوان آن را شست و رُوفت.
من بارها با پارچه پاکش کردم گذاشتم کولهپشتیام و فردا با همان نشُشتهظرف صاف رفتم صف غذا. تازه، اگر کلاشینکُف را هم زودتر میدادند تمام افکارت میرفت رو اسلحه، که تک نزنند! (=عبارتی در جبهه، از رفتار کسانی که متاع دیگری را بهشوخ یا گاه بهجدّ میربودند) بگذرم. جبهه جایی بود که میشود گفت بوی قیامت از آن برمیخاست، طعم برزخ میشد از آن چشید و درسی فرادانشگاهی از آن میشد آموخت و آمیخت. هفتهی بسیج شد، من هم یک بسیجی عادی عادی عادیِ عصر دههی شصتی، رسمِ پاسِ این روزِ نیکو را بجا آوردم. نمیدانم هم، آوُردم یا نه، نیاوُردم!
نُه متن در نُهِ شب

نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن
- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجانآورِ ورزشیی "ضربهفنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربهفنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیفآور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربهفنی"ی شگفتانگیزی بود. دامنهی توحید.
- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمهی "علی اصغر حداد" با نمونهخوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف میزند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانهها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن میکردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=همپیاله و همساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر میشدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیهی همه غُرغُر میکند- روزگاری حتی پِچپِچِ شهروندان را گزارش میکردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! میگذارند. شگفتا! گویی فراموششان شد وقتی علیهی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفهی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسانخدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّهای شجاعت ندارند که به همان فلسفهی مدرنشان هم وفا کنند. تمامشان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنهی توحید.