نوشته های اُنظُر ۴
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
متنهای "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:
۵
روزنگاری های اُنظُر
بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی
۳ . ۳ . ۱۴۰۳ پنجشنبه
سه دولت اروپایی نروژ، ایرلند و اسپانیا دیروز (۲ خرداد ۱۴۰۳) دو روز پس از اعلام درخواست دادستان دیوان بین المللی کیفری برای صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نخست وزیر و وزیر جنگ اسرائیل (به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه) اعلام کردند که کشور فلسطین را به رسمیت می شناسند. دیروز در نوشته ام آوردم که خبر یک جهان حکم بازداشت دو جنایتکار جنگی مهمترین خبر قرن بیست و یکم طی همین سه روز اخیر بود که ابعاد حقوقی و سیاسی آن جهان را فرا گرفته است. گرچه اقدام این سه کشور به تئوری دو دولتی و دو کشوری می انجامد، فلسطین و اسرائیل، که جبهه ی مقاومت به کمتر از فروپاشی اسرائیل قانع نیست، اما گام بزرگی برای فروپاشی اسرائیل در آینده است که این رژیم دست نشانده هیچ دلیل مشروع قابل قبول برای ادامه حیات بر روی سرزمین اشغال شده ندارد. نیازی به این نیست شواهد ارائه شود همین که یک نشریه ی آمریکایی به اسم «پولیتیکو» با استناد به منابع اطلاعاتی آمریکا فاش کرده است هنوز ۶۵ درصد از تونل های حماس سالم هستند در حالیکه ۷۰ درصد از نیروهای آن نیز هنوز با اسرائیل مبارزه می کنند، کفایت می کند که بگوییم اسرائیل در غزه با قساوت تمام چندین هزار انسان را کشت اما سرانجامی جز شکست و فروپاشی مشروعیتی نداشت. پس از نزدیک هشت ماه جنگ ویرانگر و کشتار وحشیانه، نه به هدف انهدام حماس دست یافت و نه حتی یک اسیر را توانست به چنگ آورد. مقامات آمریکایی نیز مجبور به اعتراف شدند که حماس (مخفف ح: حرکت. میم: مقاومت. اس: اسلامی) در «ماه های اخیر هزاران عضو جدید را جذب کرده است.» انتظار می رود این خبر روز مهم و سرنوشت ساز جهان، بزودی جایی در جهان اسلام پیدا کند و کشورها را بر سر امور اهم بیاورد، نه حرکات نمایشی و درگیری با خود. اُنظُر.
نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقا شفیعی مازندرانی نویسنده و شاعر بزرگ ایران و روحانی محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. در یک نیم بیت فرمودید : «ای خدا باب توبه را وا کن» به نظر می رسد در معارف دینی همواره می شنیدیم پای درس ها، پیش کتاب ها و نزد منبری ها که در توبه همیشه باز است. چطور شد شاعر در این نیم بیت از خدا خواست در توبه را باز کند؟ مگر این در تا یوم القیامه مفتوح نیست؟ بنده به این نیم بیت آن شاعر گرانقدر نقد دارم. وا کن درست نیست. چو این در که از درهای رحمت ابدی الهی است، بر روی هر بنده از هر کجای جهان وا هست. تشکر و معذرت. اُنظُر.
نظر اُنظُر : محضر حاج آقا رجبی دارابی مجدد سلام عرض می شود. بنده شما را یک روحانی موجه و باارزش می دانم که خود را روحانی در میان مردم می دانی، نه رب النوع!! و نه به قول گرائیلی : «شعبان کدخدا» فکاهی. نقدها بر متن ها چاشنی بحث است. مهم حفظ شخصیت شما است که بنده هرگز قضاوت بدی در مورد شما مرتکب نشدم. همیشه از خلقیات شما بهره بردم و از نقد بر نوشته هایت پرهیز ننمودم. تشکر فراوان. پایان. اُنظُرو اگر شما حاج آقا رجبی معزز احساس می کنی حضورم در مدرسه شما را اذیت می کند، امر کن تا لااقل اگر ترک نمی کنم مدرسه را، سکوت کنم و فقط بنگرم و بخوانم و صم بکم و عمی طی کنم؟!!
۶
روزنگاری های اُنظُر
چه مسائلی در رقابت انتخابات چهاردهم ایران وارد فضای گفتمانی یا تنازع قدرت می شود؟
اُنظُر می کاود :
به نظر می رسد انتخابات چهاردهم ایران اگر بر فرض بر رقابت چند جانبه میان افکار متفاوت سیاسی شکل بگیرد و افکار عمومی نیز با صندوق آشتی نماید، حول این محورهای مهمتر، گفتمانی جدی و نیز تنازعات تنش زا اما مفید (با مقدار بالا مضر) داشته باشد.
یک. سرانجام فساد در دولت سیزده تا برسد به خود پرونده های حل نشده ی دولت های ماقبل از زمان شادروان هاشمی رفسنجانی که روح مردم با این فسادهای پر بلیه، آزرده است.
دو. مذاکرات مسقط که در دولت سیزده در قالب فرابرجام بنا شد میان طرفهای ایرانی و آمریکایی. ابتکاری خوب، اما ناتمام.
سه. تیم همراه کابینه. این که چه کسانی را بکار می گیرند. مردم همواره تیم همراه را مهمتر از خود رئیس جمهورها می بینند.
چهار. قیمت های فزاینده ی اجناس در دولت سیزده و ماقبل که هر دو دولت در کنترل آن عاجز و ناکارآمد بودند. اگر کسی همین حالا و حتی دو سال پیش بخواهد یا می خواست گوشت بخرد لمس می کند و می کرد. نیز اگر کسی بخواهد یک کوئیک خریداری کند که نیم میلیارد باید برای آن بپردازد!
پنج. افشاگری ها که همیشه بخشی از کار نامزدهای نیابتی بود و در انتخابات های گذشته در هر دوره دیده شد.
شش. نرخ دلار و ارز که هر روز بیشتر از روز قبل در دولت سیزده و ماقبل نوسان پیدا کرد و رو به بالا رشد کرد و پول ملی را به بی اعتباری فزاینده برد که امروز هر کس به دیگری می گوید اگر پول نقد دارید برو سریع بی معطلی جنس بخر. چون جنس صبح به صبح بالا می رود ولی پول برعکس ثانیه ثانیه بی وجه تر می شود. وجه نقد، دیگر آبرو ندارد! هر کس پول نقد پس انداز کند به شوخی به او می گویند: مخ ندارد!!!
هفت.اختلافات جناحی و عملکرد افراد شاخص نظام.
هشت. تقسیم بودجه و پول هایی که معلوم نیست کجاها ریخته شد.
نه. برنامه و سیاست روی مسائلی چون کار، شغل، بیکاری، تنظیم بازار و ... .
ده. مسائل منطقه و آمریکا. نیز توان نظامی ایران که دشمن سوز شده است.
این حرف های بنده یک پیش شرط مهم دارد: فضای احساسی از کشور رخت بربندد و هر نامزد (البته اگر رقابت فراگیر میان جناح ها مجاز اعلام شود) جرئت نقد قدرت و دولت های سابق را داشته باشد. چون هیچ سیاست سیاستمدار جدیدی نمی تواند بر پایه نقد و بررسی کارهای قبلی نباشد. این فضا اگر باز باشد بحث های مناظراتی هم آزاد و بر پایه ی دانش اقتصاد و سیاست و بر اساس دستورات اسلام پیش می رود. زیرا اسلام نقد قدرت را کاری در تراز دیانت و سیاست می داند. انتظار بر این که انتخابات جهان شمول داشته باشیم کاری عبث نباید شود. اُنظُر.
[در پاسخ به شیخ ربانی] نظر اُنظُر : محضر شما حاج آقای بی نشان مرد محترم و ارجمند سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. بدون هیچ لکنت زبانی مجدداً به پاس زبان باصراحت و شفیقانه ی شما فرد شریف مدرسه شکر بر جای می گزارم که با جمله و فعل «نمیتوانی انسان با انصافی باشید» مرا اخطار دادید. این رأی شما برای بنده فایده داشت. هر چند از سجایای اخلاقی شماست که با توضیحات صمیمانه شوائب را از اطراف کلامت بیرون انداختی. بنده بابت هر متنی علیه ی خودم هرگز اذیت نمی شوم. شما که استاد اخلاق مایی در داخل مدرسه. وجودتان برای بنده تا جایی که از متون شما آگاه می شود برکت است. نمی دانم حاج آقا رجبی دامت افاضاته چرا به جای متن بنده به دنبال خود بنده می گردد. انگاری برخی ها در فضای جامعه و بیرون از این مدرسه شق القمر می خواهند بکنند که اُنظُر را بشناسند. بر فرض شناختید. خوب که چه؟!! من فیلم گیوتین را از اول تا آخر دیدم. عبور می کنم. حاج آقای بی نشان بنده شما را مصداق انصاف و شخص بامعلومات می دانم. یک کلام بود و پایان. یقین بدان دلگیر از هیچ کس نیستم. این مدرسه دارد تمرینی می شود که خیلی ها باید خیلی چیزها بیاموزند. سهم آن استاد از بنده این است برای عظمت اخلاقی ات صلوات تقدیمت کنم. پرانتز باز : اللهم صل علی محمد و آل محمد. پرانتز بسته. اُنظُر.
[در پاسخ به رنگین کمان داراب] نظر اُنظُر : محضر شما هم مدرسه ای محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. از این که پای پست بنده نظر خود را نوشتید قدردانی می کنم. در مورد جمله ی شما اطلاعی ندارم. انتظار می رود این پزشکان با سختی های زجردهنده ی کشورهای دیگر، باز نیز ترجیح دهند به میهن بازگردند. چون سرمایه های علمی وطن هستند. تشکر آقای داراب محترم. اُنظُر.
اُنظُر می کاود :
روحانیت به چه حرف هایی رسیده اما به ملت نمی تواند بگوید؟!
به این حرف ها رسیده :
یک. به این حرف که حکومت دچار فقد تئوریک (دینی و سیاسی) شده است و تئوری های جاری آن در مصاف با تئوری های مد نظر نسل نو، قدرت اقناعی خود را از دست داده است.
دو. به این حرف که مساجد از سکنه ی عمومی خارج شده است و توان حکومت در جذب نسل نو عجز دارد. همین هفته بود که آقای حسن رحیم پور ازغد سخنران ثابت جناح افراطی و تندروی راست آمار داد «نصف مساجد کشور تعطیل است و امام جماعت ندارد.» و ادامه داد: «اگر هیأت ها، مداحی ها و شعر ها و آیین ها نبودند، همان بلایی که سر همه ی ادیان قبلی و سایر مذاهب اسلامی آمد، بر سر معارف و یادها و خاطرات این مکتب هم میآمد.»
سه. به این حرف که حرف روحانیت در دانشگاه روح و اعتبار خود را از دست داده است و آنان به زور آئین نامه تن به کلاس و یا حضور آنان می دهند. (منهای آخوندهای اهل نظر و مدارا با دانشگاه که مشی شهید مطهری را می پیمایند)
چهار. به این حرف که تک تک برخی از خانواده ها پیش آنها به عنوان امین جامعه شکوه کردند از استیصال خرج و مخارج و حتی گرایش فرزندان به ایده های دیگر و ترک نماز و روزه و حتی بیرون افتادن از دین و معارض افتادن با حکومت.
پنج. به این حرف که فساد توسط خود دولت ها رخ داده است ولی دادگاه بی طرف وجود ندارد تا آنان را به سزای اعمال برساند. از این بلای بزرگ خیلی رنج می برد. دیکته گویی ها را هم بالای سر خود حس می کند.
شش. به این حرف که تدریس در حوزه سمت و سوی خاص پیدا کرد و از گرمی افتاد. هر کس (نه همه کس) با کمی درس پی کسب مقام و رفتن به ارگان است تا معیشت خود را تأمین کند. چون واقعاً طلاب نوآموز (در زبان حوزه مبتدی) زیر فشار اجاره ی خانه و قرض با کمترین شهریه است. در مورد فروغ تدریس حوزه، آیت الله محمد فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه ی اطهار (ع) بیست روز پیش گزارش وضعیت داد که عیناً درج می شود: «اساتید در بدنه ی حوزه نامطلوب است... حدود ۱۵۰ استاد در سال گذشته تدریس داشتند اما در سال جاری بعضاً تا دو ماه از تدریس محروم بودند؛ استادی که سالیانی حدود ۱۰۰ شاگرد در درس خود داشته است، در سال جاری به ۱۰ نفر رسیده است.»
هفت. و شماری دیگر که شمارش شود فضای متن را می گیرد.
به این علت ها به ملت نمی تواند بگوید؟!
یکی به این علت کوزه ای که خود آن را ساخته چگونه بشکند؟! سعی می کند بند بزند. مصلحت را جز این نمی بیند. البته تعدادی حتی با رژیم شاه در صلح بودند ولی حالا حس تملک می کنند و خودشان را ارباب حس می کنند.
دومی به این علت که اگر بگوید، دل کی را خالی کند؟ خالی کند، جای آن چی بنشاند؟! پس بهتر می بیند خموشی گزنید. این هم از ناحیه ی مصلحت.
سومی به این علت شغل و موقعیت و مقام خود را از سوی برخی هم لباسی ها در مخاطره می بیند. چون این تیزبینی را دارند که حافظ روحانی شوریده ی عصر خویش با همه جلال و جبروت اسیر جهالت آن عصر بود و خانه نشین که گفت:
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
چهارمی به این علت وقتی مجد در نقد نباشد، روحانی هوشیارتر از آن است آمد و شد خود را در گردونه ی قدرت در خطر اندازد. وقتی مرجع خوف دارد تمام حرف ها نمی تواند بزند، طلبه را چه انتظاری؟!
پنجمی به این علت البته می گویند، اما به هم، و نزدیک هم، به خودشان. نزد جامعه رسیدند مجبورند حرف را تغییر دهند تا نظام صدمه نبیند، بلکه اوضاع تغییر کند. نمی گویم مثل دوره ی شاه، که شاه را آخر منبرها دعا می کردند، شده است، نه. خدا نیاورد! ولی این صلاح بینی وجود دارد که میان مردم از زبان خود ضعف های مهم را تکرار یا مطرح نکنند. روحانی های کشور به نظرم از هر نهادی، در سخت ترین شرایط میان سخن و سکوت قرار گرفتند. هر کدام را برگزیند، انگاری از سویی در قضاوت و نظاره اند.
خدایا روحانیت باحوصله و بامدارا و بامنطق را میان مردم، متداول گردان و سایه ی آنها را در این وضع میان حرف و خوردن حرف، مستدام بدار. و مقدار زیادی به آنان صبر در برابر حرف ها، منطق در برابر گفتارها، کردار در مقابل انتقادها عطا کن که خود از همه منتقدترند، ولی از حکومت می ترسند بگویند. جای آنها ماها باید بگوییم که کارشان را سبک کنیم. عبور کنم. اُنظُر.
نظر اُنظُر به شیخ محمدجواد غلامی : محضر شما آقای غلامی دارابی استاد محترم دانشگاه هنر سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. پس شما در دانشگاه هنر تدریس می کنید. جای خوشحالی دارد. چه مورد پسند در شأن شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان آن سرمایه ی سیاسی و بین المللی نظام تجلیل کردید. انسان مسلط بر مسائل بود و یکی از امین های مقام معظم رهبری در خط دیپلماسی. قبرش در حضرت عبدالعظیم حسنی منور باد در کنار شادروان دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی دولت نهضت ملی. دو حسین با مقام وزارت خارجه در آن مکان آرام گرفتند. خوشحالی ام را زیاد کردید با این متن و نظاره گری ات در باغ ملی. اُنظُر.
۶
روزنگاری های اُنظُر
ادامه ی بازتاب حکم دستگیری دو جنایتکار جنگی
دولت آلمان اعلام کرد «اگر حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو توسط دیوان بین المللی کیفری صادر شود برلین مجبور است که او را بازداشت کند زیرا به قوانین پایبند است و به دیوان بین المللی کیفری احترام می گذارد.» جدا از این، دو کشور دیگر اسلوونی، مالت، نیز به دنبال نروژ، ایرلند و اسپانیا اعلام کردند دولت مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسند. از سوی دیگر در همین امروز ۹۱ نفر فلسطینی مظلوم بی پناه در بدترین شرائط جنگی و کشتار در حملات مجدد اسرائیل به شهادت رسیدند که آمار شهدای جنگ غزه از هفت ماه پیش تا امروز از ۳۵ هزار و ۸۰۰ شهید عزیز جهاد فی سبیل الله، عبور کرد. این در حالی است تمام جهان اسلام سرگرم سرگرمی های خود هستند. عبور کنم. جهان رو به رویارویی دیپلماتیک با اسرائیل آورده است. این بانگ است، بانگی از صور اسرافیل هم فعلاً فوری تر. اُنظُر.
یک پاسخ به یک هم کلاسی محترم که نوشته ی بنده را که با عنوان «روحانیت به چه حرف هایی رسیده اما به ملت نمی تواند بگوید؟!» نوشته بودم، مورد نقد قرار داد... تهیه می کنم برمی گردم.
انظر [در پاسخ به صدرالدین آفاقی] توضیحی بر آن نقد:
روایت اول : بنده در آن نوشته ام گفتم روحانیت به این حرف ها رسیده، نه بنده. عین جمله ی بنده:
«یک. به این حرف که حکومت دچار فقد تئوریک (دینی و سیاسی) شده است و تئوری های جاری آن در مصاف با تئوری های مد نظر نسل نو، قدرت اقناعی خود را از دست داده است.»
اما ناقد محترم این جمله را به پای بنده حساب کرده است.
روایت دوم : در متن تحلیل خبرگان که دیروز نوشتم پیام مقام معظم رهبری مورد تحلیل قرار دادم و جمله ای را از دید خودم مطرح کردم. عین جمله ی بنده : «به نظر بنده تا به حال هیچ کسی این گونه شفاف و پرمغز حکومت را در تعریفی دقیق و منضبط و مدرن و مبتنی بر دین نبرده بود.»
نتیجه : یک وقت نویسنده دیدگاه خود را می نویسد. مثل عبارت دومی. یک وقت دیدگاهی را می نویسد. مثل عبارت اولی. عبور کنم. فقط جنبه ی توضیحی داشت. اعتراضی ندارم. نقدها باید مطرح باشد. توضیح بر نقد هم باید بیان شود. از این هم مدرسه ای محترم به اسم «SA» تشکر می شود. اُنظُر
پیام فراگیر اُنظُر توضیح در زیر : در برخی از نوشته های اعضای محترم مدرسه مشاهده شده است که مطرح کردند اُنظُر وقتی می نویسد «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» در حقیقت زیر این دو نام خود را قایم کرده است و با این شیوه حرف های خود را بیان می کند. فقط جهت آگاهی عرض می کنم حال که آوردن این دو نام را هم از سوی بنده بر نمی تابند و پیش خود نیت بنده را زیر گمانه زنی و حتی قطع یقین خود می برند، می توانم مطمئن سازم از این پس حتی این دو نام را هم وارد ادبیات خود نکنم تا خیال آسوده به هر آنچه دلشان ارضاء می شود نسبت به بنده لفاظی کنند و لغت های خواندنی خود را علیه ی بنده ادامه دهند. انتظار دارم خیلی محکمتر از این علیه ی اُنظُر بنویسند. راحت بدون هیچ نگرانی هر چه بلدند به بنده نسبت دهند. بنده در قبال این نوع متن ها نه اذیت می شوم و نه بیم و باکی دارم. پس بکوبند هر چه پتک در چنته دارند. جواب بنده به همه ی این گونه نوشته ها فقط یک کلمه است: لاتشل. اُنظُر
پیام فراگیر انظر: در برخی از نوشته های اعضای محترم مدرسه مشاهده شده است که مطرح کردند اُنظُر وقتی می نویسد «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» در حقیقت زیر این دو نام خود را قایم کرده است و با این شیوه حرف های خود را بیان می کند. فقط جهت آگاهی عرض می کنم حال که آوردن این دو نام را هم از سوی بنده بر نمی تابند و پیش خود نیت بنده را زیر گمانه زنی و حتی قطع یقین خود می برند، می توانم مطمئن سازم از این پس حتی این دو نام را هم وارد ادبیات خود نکنم تا خیال آسوده به هر آنچه دلشان ارضاء می شود نسبت به بنده لفاظی کنند و لغت های خواندنی خود را علیه ی بنده ادامه دهند. انتظار دارم خیلی محکمتر از این علیه ی اُنظُر بنویسند. راحت بدون هیچ نگرانی هر چه بلدند به بنده نسبت دهند. بنده در قبال این نوع متن ها نه اذیت می شوم و نه بیم و باکی دارم. پس بکوبند هر چه پتک در چنته دارند. جواب بنده به همه ی این گونه نوشته ها فقط یک کلمه است: لاتشل.
ادامه: تردید ندارم بنده ولی روزی فرا می رسد همین اعضای محترم که خیال می کند بنده زیر دو نام «امام امت رحمهُ الله» و «مقام معظم رهبری حفظهُ الله» پنهان شدم تا حرفم را بزنم، می گویند این اُنظُر را دیدید یک سال شده هنوز یک بار نشده حرف از «امام» و «رهبری» بزند. آن روز خواهد آمد. فقط اگر این مدت اسم این دو نام را نیاوردم ثوابی که در ذکر آن وجود دارد همچنان به حساب بنده نوشته می شود چون فشار آوردند که نام آنان را نیاورم که تخیل نکنند بنده زیر دو نام نهانی پیش می روم. عبور کنم. هنوز کو. برنامه ی بنده دارد خیلی دقیق می گیرد و چه خوب همه قلم به دست گرفتند و مدرسه را با افکار خود زینت بخشیدند. این خود بالاترین جهاد تبیین است. جهاد تبیین این نیست که با بالا دستور دهند همه فردا همان را نشخوار کنند!!! بنده دست از نقد هیچ کسی نمی کشم. به من آموختند فقط پیامبران و امامان (علیهم السلام) عصمت دارند. بقیه هرگز مقدس نمی شوند. مقدس سازی راهی برای بستن فکر مردم است. جلوی این رفتار غلط می ایستم. با احترام به تمام اعضای داخل مدرسه و حتی بیرون مدرسه که نوشته های اُنظُر در فضای عمومی تر دست به دست می شود. اُنظُر.
۷
روزنگاری های اُنظُر
نگاهی به آرایش قدرت در اروپا
پارلمان اروپا که در اتحادیه ی اروپا قانون وضع می کند و در کنار شورای اتحادیه ی اروپا که این نهاد هم قانون گذار است، این روزها خبرساز شده است. در اروپا جریان های راست در قالب احزاب دموکرات مسیحی فعال می شوند یعنی نام مذهب را در دنباله ی حزب خود قرار می دهند تا مرز خود را با احزاب چپ که در قالب سوسیال دموکرات فعالیت می کنند، شفاف نگه دارند. به جریان اولی محافظه کاران می گویند که در جناح راست (سنتی، میانه، افراطی) قرار دارند. نظرسنجی ها نشان می دهد در انتخابات طولانی و نفسگیر که تا زوئیه ی امسال در تمام کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا ادامه دارد، چرخش رأی دهندگان به صورت ناگهانی به سوی راست محافظه کار است که تصمیات اروپا را به تصرف خود در خواهند آورد. البته احزاب سوسیال مسیحی هم وجود دارد و نیز احزاب لیبرال و ملی گراها و محیط زیستی ها. اما پیشتاز نظرسنجی ها دو دسته ی راست میانه و راست افراطی است. یکی از مهمترین پیامد این روند این خواهد بود که یک چهره ی محافظهکار راست افراطی یا میانه، ریاست کمیسیون اروپا را فتح خواهد کرد که یقیناً در آینده بر سر اداره ی امور اتحادیه ی اروپا که طی پنج سال آینده ادامه می یابد، چالش هایی برای ائتلاف های داخلی و بین المللی پدید می آورد. یک مورد مهم این است گرچه تمام احزاب داخل اروپا به نوعی حامیان زور در جهان هستند و از ستمدیدگان دفاع نمی کنند اما احزاب راست اروپا از همه بیشتر سمت و سوی اسرائیلی دارند و نسبت به مسلمانان موضعی تند و خشونت بار دارند. بنابراین اروپا طی هفته های آینده شاهد گردهمایی های مهم جریان های چپ و لیبرال برای مقابله با کسب کرسی های پارلمان اروپا توسط احزاب دست راستی است که مسیر اروپا را با خطر مواجه می کند. از نظر بنده برای ایران قدرت گیری راست اروپا مخاطره آمیزتر از بقیه ی احزاب است. هر چند سایر احزاب نیز با ایران بر سر چند مسئله تضاد دارند. متن های بنده در این رابطه یک نوع دیدگاه شخصی از سوی بنده است که قصدم آشنایی دادن با مسائل مهم دنیاست. تا نگاه ها از غرق شدن در مسائل کم اثر به سمت مسائل حیاتی تر جریان پیدا کند و وقت ایران صرف نمایش ها نشود که واقعاً برای سک کشور زیر تحریم این نوع فضاسازی ها سم است و وقفه و خلل در امور مهمه. اُنظُر.
به وقت دِین پیدا نکنند یوقت!!!
نظر اُنظُر پای مطلب آقای امید محرومان. محضر شما حاج آقای «مهدی امید محرومان» محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. یکی از دلایل منطقی بودن این نوشته ات این است خود جنابعالی خودت از نام مستعار در فضای مجازی استفاده می کنید. تا به حال هم ندیدم کسی به شما فشار بیاورد خودت را و اسم واقعی خودت را به ما بشناسان. متن های متنوع هم نوشتید، ولی کسی سراغ سرک کشیدن به هویت واقعی شما نیامد. بر بنده معلوم است چرا برای جستجوگران حریم شخصی افراد، پی این نیستند حاج آقای «مهدی امید محرومان» را کشف کنند. ولی اُنظُرشناسی!!! راه انداختند. عبور کنم. بنده به هیچ احدی اجازه ی سرک کشیدن به حریم شخصی خودم را نمی دهم، چون می دانم دنبال فکر نیستند، پی شناسایی فرد هستند. عادت هم کردند از اول انقلاب تا الان. البته برای تمامی این اعضا احترام قائلم، ولی انتظار می رود وقت خود صرف این کارهای بی اثر و عبث نکنند. به خود وقت و اوقات که عطایای الهی است، دین و قرض پیدا می کنند که کجاها آن را صرف کردند. حالا که قلم مقدس را دست گرفتند فکرهای خود را بریزند نزد مدرسه، تا همه بخوانند که آنان از چه دیدگاه هایی در امور دین، جامعه، جهان، انسان و مسائل معنوی و معیشتی برخوردارند. تمام کمال، شب و روز دارند متن می نویسند اُنظُر کی است؟ کی نیست؟ بارش لغت های خاصشان علیه ی اُنظُر نیز خود یک نعمت برای بنده است. عبور کنم. و آخر این که فرمودید نام مستعار یک فرصت است، نه تهدید و همچنین خواهان تجزیه و تحلیل نوشته ها بر مبنای استنادات قرآنی و روتایی شدید، نه دنبال کشف هویت فرد رفتن. بنده این نظرتان را منطقی و درست و بر پایه ی قرآن و عترت (ع) می دانم. حرف حق را بیان داشتید. تشکر فراوان. خرمی زندگی شما را خدای متعال مضاعف سازند. اُنظُر.
۸
روزنگاری های اُنظُر
به مسئله ی اول روز جهان، فلسطین باید بازگشت
مقاومت زنده تر از هر روز و سربلندتر از همه ی زمان ها در برابر اسرائیل و وحشت هایی که در غزه ایجاد کرده، ایستاده. خبرگزاری شهاب از خالد مشعل، رئیس حماس گزارش داد:
«ما در یک لحظه ی تاریخی برای شکست اسرائیل و فروپاشی پروژه صهیونیسم هستیم. دشمن ما بعد از هشت ماه از جنگ غزه درحال عقب نشینی و از دست دادن اعتماد به نفس خود است. مقاومت در غزه در وضعیت خوبی است و در تمام اماکن استقرار خود را از سرگرفته است... ما از مردم امت مان خشمی مستمر را برای توقف این تجاوز و طوفانی را برای محاصره سفارت های آمریکا و اسرائیل می خواهیم. کاری که امروز باید کشورهای عربی و اسلامی انجام دهند تشکیل یک جبهه ی سیاسی گسترده برای مقابله با صهیونیست ها و دولت آمریکا است.»
جدا از این سخن مهم آقای مشعل، این خبرش شادی بخش بود :
«اسرائیل سلاح را وارد میکند اما مقاومت سلاحش را طی جنگ میسازد.»
همیشه یکی از غصه هایم این بوده که اگر جنایت اسرائیل به درازا بکشد، سلاح مقاومت تمام شود چه می شود. این نگرانی بارها مرا دربرگرفته بود. ولی با خواندن خبر خالد مشعل از شهاب، آرامش یافتم و شاد شدم که سلاح در زیر تونل ها همچنان ساخته می شود. زیرا رساندن سلاح به دست مقاومت در غزه از همه ی زمان ها سختتر شد و مجاری ارسال نیز بشدت مسدود گردید. خدایا شادی را بر چهره ی فلسطین و جهان اسلام بدرخشان. و جهان را در دفن شرّ غرب علیه ی ملت ها، مدد رسان. حالا زمانش است به مسئله ی اول روز جهان، فلسطین بازگشت که غفلت از آن یعنی دورافتادن از حدیث پیامبر خاتم (ص) در مورد اهتمام به امور مسلمین. اُنظُر.
نظر اُنظُر : محضر شما آقای علیرضا دارابی استاد محترم سلام تقدیم شده و سپاسگزاری می شود. سه مسئله: یکی بسیار خوشایند که بر نقد متنم کوشیدی. دیدگاه خودتان واضح و راحت بیان فرمودید. دومی این است برای بنده همیشه مهم و اهم و بی اهمیت، سه اصل پایه ای است. شرع و عقل هم مجاب می کند. سومی این که اسرائیل آن سال دور خواست به مصر حمله ی برق آسا کند اول رفت اسوان را زد تا هم میزان حضور پدافند ی کشور را تست کند و هم ذهن جامعه را از اهم به مهم، مشغول و درگیر کند. البته مشغول شدن به امور بی اهمیت هم، خود خیلی مسئله شده است و جهان اسلام را کامل دربرگرفته است. عبور می کنم. احترامت بر بنده واجب است چون بارها اخبار غزه را در این مدرسه از سوی پست های مستند شما دنبال کردم و حتی گاه از خبر هم، مطلع نبودم ولی شما با بهترین روش ما را از اخبار روز مهم منطقه باخبر می ساختی. بنده در روزنگاری های اُنظُر قسمت های هشتم و نهم دیدگاه خودم را عرض کردم. فکر کنم باید برای عقل خودم اعتبار قائلم شوم که بخواهم مطلبی را بنویسم از کسی اجازه نگیرم. در منطق شما همیشه این حق آزادی بیان برای دیگران وجود داشت و هنوز هم معتقدم وجود دارد. نقد شما بر بنده جای شکر دارد. تشکری فراوان می شود. با تقدیم احترامات خالصه. اُنظُر.
نظر اُنظُر به صدرالدین آفاقی: یک توضیح فنی اختصار به نقدی که کاربر محترم با حساب «SA» در نقد مطلب بنده نوشته: الان اگر بنده بنوسیم دکتر عبدالکریم سروش در دهه ی هفتاد در سخنرانی خود در دانشگاه اصفهان در آن سخنرانی پرتنش خود گفته بود روحانیت ایران بر ستون دین برای صنف خود سقف معیشت زد و با آن ارتزاق می کند، به این مفهوم نیست که اُنظُر هم حتماً و الزاماً همین نظر را دارد. در ضمن، هر کس در جامعه مجاز است از نهاد روحانیت تحلیل ارائه دهد، چون تنها صنفی است که هم متولی دین شده است و هم متولی حکومت. پس نقد یا حتی تحلیل از این صنف امری ممدوح است. بنده به کسانی که در نقد و نظر عرایضم، سر به بیابان می زنند!!! (فکاهی) هرگز وارد مباحثه نمی شوم. لذا بارها گفتم این حمل بر بی ادبی بنده نشود که مثلاً دارد بی اعتنایی به نقدها می کند. تا به حال هم به هیچ یک از آن لغت ها جواب ندادم. چون می دانم دارند با این حمله های سبک و خام به بنده، لذت می برند. چرا باید جلوی لذتشان را بگیرم. می گذارم خوش باشند و نیاز هم دارند مقداری خوش خلق شوند. عبور کنم. پایان. با احترام و سلام به این هم کلاسی محترم. اُنظُر.
اُنظُر می کاود:
این روزها درون اسرائیل چه می گذرد؟
یائیر لاپید لیدر اپوزیسیون اسرائیل (جناح رقیب برکنار از قدرت و نخست وزیر قبلی اسرائیل) طی یک افشاگری مهم گفت «نتانیاهو» در پاسخ به هشدارهای امنیتی (حمله ی هفتم اکتبر جبهه ی مقاومت فلسطین در غزه) گفته بود که «بازدارندگی در برابر حماس ایجاد شده و هیچ اتفاقی نمیافتد.» او اینک اعتراف کرده وی و نتانیاهو «قبل از حمله ی هفتم اکتبر هشدارهایی از سرویسهای امنیتی در رابطه با آمادگی برای مقابله با دشمنان [جبهه ی مقاومت فلسطین حماس و جهاد، منظورشان هست] دریافت کرده بودند.»
نتانیاهو اخیراً با وزیر جنگ اسرائیل به نزاع پرداخت. زیرا وزیر جنگ کابینه اش لو داد،هشدار به نتانیاهو در رابطه با حمله ی احتمالی قبل از هفتم اکتبر کاملاً درست بود ولی نتانیاهو حالا زیرش را زده و آن را «خلاف حقیقت»!!! می داند. در واقع در درون اسرائیل بحث بر سر مسائل جنگ بالا گرفت و هر کدام سعی دارند جرم و جنایت و ضعف و تقصیر را بر گردن دیگری اندازند. فشار جهانی هم اثرات خود را گذاشته است.
سرلشکر اسحاق بریک مسئول اسبق شعبه شکایات نظامیان اسرائیلی در ارتش رژیم صهیونیستی اعتراف کرد: «ارتش توانایی پیروزی بر حماس در غزه را از دست داده است و حتی در صورت ورود به رفح، نمیتواند آنجا چندان دوام بیاورد ... مبارزان حماس به هر جایی در نوار غزه که ما آنجا را ترک کردیم، بازگشتند و حملات موشکی به شهرکهای مجاور را از سر گرفتند و این عملاً به معنی بازگشت اوضاع به قبل از هفتم اکتبر و از دست رفتن دستاوردهای ارتش است.» همچنین او تاکید کرد «ارتش، سیاست دروغگویی سیستماتیک را از طریق ارسال پیام هایی به اسرائیلی ها با این مفهوم که همه چیز خوب و عالی است و این رژیم قدرت برتر منطقه است، در پیش گرفته بود، اما حمله ی هفتم اکتبر خیلی سریع همه چیز را نابود کرد.» روز دوشنبه (چهار روز پیش نیز) سخنگوی ارتش اسرائیل به هر حال پذیرفت که «ارتش در خصوص تعامل با واقعه ی هفت اکتبر شکست خورد.» مطلب کاملاً روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد که این "جنایتکاران جنگی" به چه روزهای بدی افتاده اند. جهان در حال یک دگوگونی است. شواهد این را نشان می دهد. مگر آن که عوامل اخلالگر سرویس های اطلاعاتی و امنینی مسائل را دستکاری کنند. اُنظُر.
حج نزدیک است
اُنظُر می نویسد : در خانه ی «تو» را باید کوبید. تنها در آن کوبش است، آنچه طلب می شود حاصل است. چون آنچه از تو جویند، فراچنگ آید. پس آن سان که در به روی «حاجی» گشوده گردد، باید از احکام ظاهری دین گذر گردد. از پوسته به مغزه در آید. حج عبور از ظاهر احکام به باطن دین است. آنقدر کتاب های خام به خورد دادند که آنهمه جلال و شکوه خدای عرفانی را در بت ها و همه ی انواع تخیلات و خرافات با سیماچه ی انسان فانی عوض کردند. حج را باید نقطه ی آغاز راه حقیقت و حصول به مقصد دانست و از احکام ظاهرش فراتر جست. مردم را تسلیم آئین ظاهری مقدسات کردن همانا ایستاندن دین در نقطه ی جمود و جهالت است. وقتی از آن فراتر نروند جانشان روحانیتی نمی گیرد، در چاله ی تشرّف ظاهر فرو می روند و کمالی را که در پی آنند گم می شود. ضمیر در حج باید در جبهه ی ستیز با بت قرار گیرد تا در کنه وجود، شرّ پلید نهفته در صخره های وسوسه ی تن، از آن کنده شود. حج همانا رسیدن به رضایت از خود است. حاجی به رضایت از ضمیرش رسد حاجی شده است. چرا چنین باید باد؟! چون خدا همه چیز را از خود پر می کند. و در حج، حاجی از ضمیر خود باید پرسد آیا از خدا لبریز شده ای؟ یا هنوز نجوای دیگری در قلب می پروانی و انباشتی از شیطانک های بت صفت، گردیده ای؟ و اینجاست که حج محل طلب و ستایش می شود. و حاجی در مرکز قلبش می غرد که ای خدای آگاه، رخصتم ده تا بدانم و بعد بفهمم. حاجی از حج برگشته ای که این دو را در تمریناتش نگذارد، حج را از ظاهر عبور نداده است. حاجی های راهی بیت المعمور همین حالا نداها را تمرین دهید تا ضمیر مهیای رنگ جدید شود. جمعه ی زیبای خدا ۴ . ۳ . ۱۴۰۳ ، اُنظُر.
لوچی و ژیان
نظر اُنظُر : سلام آقای اهل قلم [سید علی اصغر شفیعی]. تشعشعات نور کلاست چون قبس آتشباره، شعله کشید و مرا در زجاج خود که نورها در آن می شکنند و چونان آینه به اطراف بازتاب می بخشند، به اعماقِ درخود نگریستن، فرو داد. قلم وقتی از طینت، نوشته برگیرد، در سرشت نفوذ می کند. متنت از سرشت هم گذر کرد و همه ی رنگینه های درون مفاهیم مندرج در خود را، به سراچه ی دل نفوذ داد. جهان، بی نقص خلق شد ولی خلقِ معیوبِ ممکن الخطاء، که به مشیت خدا با تمرین دین و دانش، باید از نقص به کمال نسبی در آید، توسط ظاهرگرایان دینی، مقدس جا زده می شوند و آنگاه هر کس به چنین مقدسات انسان سازه ی بت شده، یک باریک گویی موگونه کند، همان چیز به فقدان می رود که در متنت اُپتیمیزم نامیده شد. همان شباهت که چشم پزشک، لوچی چشم را تشخیص می دهد که چه انحنایی یافته. انحنای بشر چنان در برخی مذهبیون، تنیده شده که از یک انسان خطاکار طبیعی ممکن الاشتباه، فردی عصمت پرور می سازد، مثل رهبرگزینی های کیش داعش، تا با وضع پرده ی عصمت بر خلیفه ی جفاکار، مردم را از نقد و عیب یابی، دور نگه دارند. امروزه یک ژیان هم به چاپ مدرن برسد، برای آن عیب یاب دیاگ، نصب می کنند، چه رسد به دستگاه حکومت که سراسرش را ممکن است حکومت کنندگان ناقص العقل یا ممکن الخطا، عیب و نقص بگسترانند. حرف شما را تکرار می کنم : «جهان کامل و ایدئال نیست و هیچ کس نمی تواند، همه ی صفات خوب و عالی را دارا باشد.» این نور یک بود. نورهای بعدی ات را بر سراپرده ی این سِن، بتابان که مدرسه محل تاباندن نور قلم و تفکر و ضرب فکر در فکر است. اُنظُر.
اُنظُر می کاود :
تلخ ترین شکست رژیم اشغالگر رقم خورد
بلاخره حکم دادگاه بین المللی علیه ی اسرائیل صادر شد دادگاه بین المللی در لاهه سرانجام به در خواست آفریقای جنوبی این حکم را صادر کرد. دادگاه بین المللی سه روز پیش نیز در خبری بسیار مهم که اولین خبر روز جهان در طی این چند روز بود مقدمات حقوقی صدور حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و یواف گالانت وزیر جنگ اسرائیل را فراهم نموده بود. رفح در جنوبی ترین جای باریکه ی غزه واقع است، کنار مرز سینای مصر. با این حکم به نظر بنده تقریباً سه اقدام علیه ی اسرائیل شکل حقوقی سیاسی پیدا می کند: یک. اسرائیل را در معرض یک آزمون خطرناک انداخت که هر گونه حمله به رفح، نوعی اعلام جنگ با دادگاه بین المللی نیز هست. که بار حقوقی تمرد از آن بسیار بالاست. دو. در صورت وقوع حمله به رفح، پرونده ی نسل کشی که روی میز دادگاه در حال بررسی نهایی است، ملموس تر به جریان می افتد. سه. همه ی کشورهای جهان در مورد حمله به رفح، مخالف اسرائیل اند. حتی آمریکا هم در ظاهر به خاطر ترس از افکار عمومی داخلی و جهانی، این اعلام جنگ اسرائیل را نمی پذیرد. نتیجه: در بخش بین الملل، جنگ غزه در نهایت به محکومیت خفت بار اسرائیل انجامید و این تلخ ترین شکست این رژیم در طول هفتاد سال اشغالگری در سه میدان جنگ، دیپلماسی و حقوق بین الملل است. خدایا چهره ی فلسطینان را شاد و شاد و شاد گردان. اُنظُر.
اُنظُر می کاود :
یک گزینه ی مطرح برای نامزدی انتخابات چهاردهم آیت الله علیرضا اعرافی
یک تشکل وابسته به حوزه و طلاب تبلیغ، به اسم «شورای مرکزی تشکل فراگیر گروه های تبلیغی کشور» به این نتیجه رسید که آیت الله اعرافی (مدیر حوزه های علمیه) در نگاه آنان در «فقاهت، دیانت، ساده زیستی، اخلاق، تواضع، مردمی بودن، تدبیر، نگاه تمدنی و مدیریت راهبردی» برترین است. لذا از «علمای اعلام، بزرگان و دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی» «خاضعانه تقاضا» کردند «نسبت به دعوت و متقاعدکردن ایشان، جهت حضور در این عرصه خطیر و حمایت های لازم از همه ی ظرفیت های خود استفاده نمایند.»
تشریح : بنده هفته های پیش در همین مدرسه از سه گزینه ی احتمالی برای رهبری آینده نام بردم و هر سه گزینه را مورد تحلیل قرار داده بودم. شامل : «سید مجتبی خامنه ای، سید حسن خمینی مصطفوی، علیرضا اعرافی» که گفته بودم نفر مورد وثوقی که روی آن توافقات می رود آقای علیرضا اعرافی است. اینک این درخواست از دید تحلیلی و مطلع بودن تقریبی بنده، یک گام برای آن مسئله محسوب می شود. چه آقای اعرافی این نامزدی را بپذیرد چه نپذیرد، اصل قضیه به یک فضاسازی مناسب برای ایشان است و نشان می دهد منزلت این شخصیت پرهیزکار کشور چه خوب رشد کرده است. بنده عقاید و علایق خودم را نسبت به این شخصیت ممتاز ایران در اخلاق و علم و ورع مطرح کرده بودم. البته بنده در مورد انتخابات و سیاست های جاری و داخلی، هیچ نظر جانبدارانه نسبت به هیچ فردی از خود بروز نمی دهم. فقط آمدم از یک خبر مهم روز، تشریحاتی بنویسم. عبور کنم. اُنظُر.
[در پاسخ به مالک رجبی دارابی] نظر اُنظُر : آقا رجبی سلام. مشاغل دولتی این شخصیت کم نظیر حوزه را نمی دانم فقط خبر دارم فقیه شورای نگهبان است. فردی موجه و محبوب میان همه ی افکار. زیاد از شغل هایش باخبر نیستم. اما مطالعاتی که از سرگذشتش داشتم و نیز رفتارشناسی هایی که رویش از دو سال پیش صورت دادم، ممتاز است در حوزه. در مورد انتخابات چهاردهم بنده نظری دخالتگرانه و جانبدارانه به هیچ فردی ندارم. از شما تشکر می شود که اظهار نظر کردید. اُنظُر.
یک پیام فقط برای اطلاع
از شنبه تا نامعلوم (شاید تا نه روز) نیستم. مگر آن که از کارم، زودتر از موعد بازگردم. امشب را تا دقایقی هستم پس از آن می روم. بنابرین در این فضا نیستم و اگر چیزی ننوشتم یا جوابی ندادم به معنای خروج من از فضای ایتا است. شب باید بپرم به استانی. حتماً این مدرسه با رفتنم، به فضایی آسوده می رسد که بنده شرّ این محیط تلقی می شوم. درود بدرود. ( ۴ - ۳- ۱۴۰۳) اُنظُر.
حج نزدیک است ۲
اُنظُر می نویسد : تا می شنود اسمش در آمده است، از شانه تا خلال دندان و حوله ی خانه را در کیف می گذارد و روح را از بی خبری درک حج، می نوازد که مانند جسم آماده شدِ حج شود. تن را از بیماری و روان را از تیماری سالم می سازد و خوراک هر دو بُعد خود را میزان می خوراند، تا پای هواپیما از پرواز به جده، حال جدی و وجدی به خود گیرد. چون قصد کرده است (چه خود لفظ حج یعنی قصد) لبیک را حقیقی بر زبان جاری سازد و بیتُ الله را واقعاً گردش بچرخد و میان مروه و صفا فقط راه نرود، راه یابد و وقتی گوسفند بی زبان را سر می خواهد ببرد اول گرگ وجودش را ذبح کند و اگر سنگریزه های بیابان بر سر و روی شیطان پرتاب می کند، ستون های عقاید خود را ابتدا تا انتها از نفوذ ابلیس برهاند. و حاجی حج، بخوبی می داند باید خلع لباس شود و لباس کرباس سفید بپوشد تا امتیازات و تقدس بازها و فخرفروشی ها و تبعیض ها و فریب ها و مرزبندی های خارج از چارچوب انسانیت، در آنجا کاملاً منحل و مندرس گردد. دیگر میان مردم عادی با قدرتمندان و ثروتمندان و مرفهان و تعداد کسانی که مجیز پادشاهان و پولداران و اربابان دروغین را می گفتند (و اینک بعضاً به ضرب پارتی و پول و دفن ضابطه، خود را خارج از نوبت! از جهان اسلام به حج می رسانند) هیچ رنگ و فرقی در کار نباشد، همه به رنگ سفید، همه به جنس ساده پوشان، همه به رعایت همآهنگ و بدون فرق گذاری مناسک در آیند. آری حاجی اول خود را خلع لباس می سازد سپس لباس احرام می پوشد تا دیگر زندگی او از ماجراجویی ها، بکلی برکنار بماند. چرا؟ چونکه : «همه هیچند، هیچ، اوست که اوست ٫٫ چون همه هست ها، ز هستیِ اوست» این نوع حج است که برای حاجی، محصول می دهد. خود، طهارت فردی می گیرد و امت، سیادت عمومی. در حج، زیارت هم اصل است، یک اصل پایه گرفته از سنت و انسانیت. باید با تمام عقیده و عشق و عقل و عابدیت، به زیارت در آید. زیرا پیامبر خاتم الانبیا (ص) خود فرموده بودند «هر کس به زیارت من آید و قبر عمویم حمزه [سلام بر او باد] را زیارت نکند، حقا که درباره ی من جفا کرده است.» (ر.ک : ص ۲۹۱ "حج، برنامه ی تکامل" اثر آیت الله سید محمد ضیاء آبادی) حاجی می داند رفتن حج، تمرین مرگ است، سپس زندگی اش. پس چه راست گفت : «خشت بالین گور یاد آور ٫٫ ای که سر در کنار اَحبابی» ... «خُفتنت زیر خاک خواهد بود ٫٫ ای که در خوابگه سنجابی» ... «کی دعای تو مستجاب شود؟ ٫٫ که به یک روی، در دو محرابی»! پس حاجی آداب ظاهر حج را از روحانی کاروانت بپرس، اما حج مقبول و سعی مشکورت از قلبت کنجکاو شو. ۷ . ۳ . ۱۴۰۳ ، اُنظُر.
آیا کشور از ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ لغایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ فرق کرده بود؟
اُنظُر می کاود : تاریخ، فقط می نویسد نوعی رونویسی راست یا ناراست از رویدادها، اما تاریخ تحلیلی، درون رویدادها هم می رود. مثلاً در تاریخ تحلیلی اسلام برخی از پژوهندگان به دل رویدادهای تاریخ اسلام و مسلمین رفتند و جدا از نقل، به نقد و نظر نیز همت گماشتند. عبور کنم. فقط منطق ورودم به مسائل علوم انسانی (علوم غیردقیقه) را ابتدا نوشتم تا نمونه داده باشم پژوهشگر حق دارد حتی تاریخ دین و دینداران را بکاود، چه رسد به قدرتمندان و حکومتگران را. اسلام، دست انسان را باز گذاشت که از فهم (که حق خدادادی اوست) نگذرد. اما وقتی دست به طرح این مسئله زدم که «آیا کشور از ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ لغایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ فرق کرده بود؟» نه خارج از منطق است، و نه بیرون از دین. اینک همه مورد مقایسه قرار دهند و خود، زندگی ملموس خود را در بازار و اداره و سیاست و حقوق و آزادی و هر چه بر سرنوشت معاد و معاشش دخالت دارد ارزیابی کنند. بنابراین جدای از خدمات و شایستگی هایی که هر کس برای انقلاب ایران صورت داده است (که پرشمار است و ایران تا جایی که ممکن شد شاخص های خوبی کسب کرده است) مثلاً این چیزها را در سر خود مورد استیضاح قرار دهند که فاصله ی بین ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ نهایت ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ کشور در چه وضع و حالی بوده است: توی فاصله سه ساله : وقتی از میان اینهمه مردم کسی به بانک می رفت ربا از ساختار بانک ها با اسم های زیبا رخت بسته بود و وام های میلیاردی به مَهتران و «آقازادگان» !! تماماً از سیستم کنده شده بود؟ از ادارات که بر می گشت، به تمام رضایت از کارمندان، در خانه تعریف می کرد که کارم بدون دردسر راه افتاده بود؟ به بازار خرید لباس و خوراک و مایحتاج می رفت واقعاً از داد و ستد اعلام رضایت داشت و قیمت ها را عادلانه و بر اساس قانون مبادله ی کالا می دانست؟ جهیزیه را آسان می خرید؟ تالار عروسی را با هزینه ی مطلوب می پرداخت؟ شغل فروزندان دانشگاه رفته اش را توانست ایجاد کند؟ جو کشور از نظر امنیت شغلی آرام شده بود؟ حقوق کارگر و کارمند مناسب تورم رشد کرده بود؟ دلار قیمت بالاتر پیدا نکرده بود؟ اختلاس دیگر نبود؟ آزادی احزاب و فعالیت کنشگران واقعاً بی خدشه شده بود؟ کسی بناحق زندان نرفته بود؟ میان مردم و قدرت آشتی برقرار شده بود؟ در ماه چند بار توان خرید گوشت و ماهی و کره پیدا کرده بود؟ بین زندگی خود با مسئولان تساوی می دید؟ عدل و حق واقعاً معیار رفتار قدرت در قوه بود؟ دزدی توسط وزیر و وزرا اتمام یافته بود؟ صندلی های قدرت واقعاً طبق چارچوب شایستگی چینش شده بود و کسی از فامیلان در قدرت سهیم نشده بود؟ از جاهایی غیر از محل سیاست (که گردش نخبگان باید از آنجا صورت گیرد) کسانی وارد دولت نشده بودند؟! مردم ماشین های ساخت کارخانه ی داخل را از قیمت فلان میلیون تومان، یکباره به بهمان میلیارد تومان نخریدند؟! حج ارزان در آمد به پای حاجی؟ پول ریال قدرتش زیادتر شده بود؟ تحریم که بلای جان کشور شده است با دیپلماسی و یا یک چارچوب جایگزین منظم به سمت رفع و کمترشدن پیش رفت یا هر روز بیشتر شد؟ روزنامه ها و نویسندگان در بیان عقاید خود هیچ مشکلی پیدا نکرده بودند؟ گشت ارشاد در کل رفتارشان را درست صورت داده بودند؟ منکرات محو شده بود؟ بی حجابی کمتر شده بود یا به دایره ی کشف حجاب شعاع بیشتری افتاده بود؟ نماز جمعه ها انبوه تر شده بود؟ در مصلی ها همه حرف حق زده می شد؟ مراجع واقعاً در این فاصله ی سه ساله کامل راضی بودند یا صدها بار تذکر دادند و گلایه کردند ولی ترتیب اثری ندیدند. نمونه مرجعی که خیلی با حکومت مدارا دارد مانند آیت الله حسین نوری بیش از سایرین در طول این مدت از مشکلات مردم حرف زد دفاع هم می کرد. مقامات سه قوه واقعاً با هم در تمام امور راضی بودند و درست کار می کردند؟ استانداران حقیقتاً بر اساس سلسله لیاقت چیده شدند یا بر اساس روابط سایه؟ وزارت کشور در این مدت به یک نظامی سپاه (که سابقه ی ریاست اطلاعات سپاه را هم داراست) واگذار نشد که اساس کار این وزارت بر سیاست داخلی و تعامل با احزاب و فعالان سیاسی است؟ این روند را می توانم ادامه دهم با صدها اشکال دیگر. اما فقط قصدم این بود. هر کس خواست فقط "تاریخ" بنویسد و تعریف کند تمجید کند. تقدس دهد. حق اوست، آزاد ست. اما باید گذاشت تاریخ تحلیلی این دوره هم درش باز باشد تا با ذکر نقص ها و کمبودها، قدرت آتی به دست هر کسی به امانت می رود با شناخت ایرادها، کشور را کشورداری شایسته بر پایه ی رشد و توسعه ی موزون اداره و مدیریت کند. بنده نه داوری می کنم، نه انگیزه ام این است داوری کنند. قصدم اصلاح یک روند است که به بند احساسات نیفتد. قدرت، مقدس نیست. قدرت تا نقد نشود، حقوق ملت رعایت نمی شود. خدای بلندمرتبه زندگان ایران و جهان را تن سالم و عقل سالم و عشق صحیح دهد و تمام گذشتگان ایران و جهان را در رحمت و مغفرت خود آنچه خود داند، پناه دهد. زیرا هر چه انسان غافلتر است، خدا غافرتر است. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : بنده در جمعه ی قبلی نوشته بودم: «شب باید بپرم به استانی. حتماً این مدرسه با رفتنم، به فضایی آسوده می رسد که بنده شرّ این محیط تلقی می شوم. درود بدرود. اُنظُر.» اما انگاری برداشت شده است بنده خودم به خودم «شرّ» لقب داده ام. احنمال می دهم لفظ «تلقی» در نوشته ی جمعه ام در دستگاه فاهمه ی آن محترم هضم نشد. عبور کنم. نمی پردازم. فقط در ادبیات فارسی فرق است میان تلقی دیگری با القای فردی. پایان. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. خیلی عنایت فرمودیند. فقد تئوریک در تضاد با نوباوری های نسل نو، یک مسئله ی بدون تردید است. نگفتم فقط حرف روحانیت است. حرف نسل نو هم است بنده بر اساس شناخت از لایه ی خاکستری جامعه به این برونداد رسیدم که این فقد در حوزه نیز محل بحث است. حتماً محققان فقه در آن شهرشان قم برای این مورد مهم فکر عقلی و شرعی می کنند. دقت شما در این نقد پسندبده بود. در مورد احتمال ورود آیت الله علیرضا اعرافی (که داستان مفصلی دارد وقتش نیست) عرض من این بود چه وی قبول کند چه نکند، اصل حرکت آن جمع حوزوی برای ارتقای منزلت و شؤون این روحانی فقیه و فرد محبوب بود که به دید بنده یکی از اصلی ترین گزینه های جایگزینی برای جایگاه رأس نظام است. بنده دانسته هایم این را می گویم وگرنه هدف دوم حرکت آن جمع تلاش برای اقناع وی بود تا برای پرهیز از برونرفت ساختار قدرت از روحانیت. این که آخوندزادیی خوب یا بد است حرف بنده نیست و وارد آن نمی شوم. بنده تحلیلگری می کنم، حتی کنشگر هم نیستم که کنشگر قصدش ورود در قدرت است. چون موقعیت برای بنده فقط دانستن و داناندن است. هیچ هدفی را برای خودم بالاتر و ارزشمندتر از این هدفم نمی دانم. در پایه تمام هدفم دانش و دانستن بیشتر است. که رسول خاتم (ص) یک ساعت کار علمی را از یک سال عبادت، افضل دانستند. فرمودی «چرا باید روحانیت پاسخگوی فقد تئوریک یک حکومت باشند؟ » جواب بنده : سایر ساختار حکومت در دست روحانیت است. سبک نظام اکثر جاهایش طوری تعبیه شده که فقط روحانی باید باشد. این را از ترس تکرار نشدن انقلاب مشروطیت (بویژه نزاع تئوریک میان شیخ فضل الله نوری و آیت الله نائینی و آن تئور ی های بعدی مرجع یا فقیه ارشد حوزه ی وقت نجف، آخوند خراسانی صاحب «کفایه») صورت دادند تا منفذهای نظام بر روی ورود جمهوریت کامل، بسته باشد. جناح تندروی متمایل به شادروان مصباح به جمهوریت واقعی باور ندارند. آنان آرزوی شرعی شدن تمام کشورند که البته تلقیات شرع آنان با عقل و شرع بخش وسیعی از جامعع و خرد جمعی ایران، در ایران در تضاد شدید و تعارض آمیز است. عبور کنم. پایان. اُنظُر.
یک توضیح فراگیر ادبیاتی
مشاهده کردم بنده که واژه ی «انکیزیسیون» (دادگاه تفتیش عقاید کلیسای مسیحی کاتولیک) با حرف «گاف» فارسی املا شده است در داخل مدرسه. حال آنکه این خود یک کلمه ی انگلیسی است و با ریشه ی واژه ی «انگیزه» هیچ ربطی ندارد که نوشته شد: انگیزیسیون. شادروان مهندس مهدی بازرگان کتاب مهمی در باره ی تفتیش عقاید در کلیسای قرون وسطی دارد که خواندن آن بر اهل مطالعه مفید و مؤثر است. هم این کتاب چاپ قدیم وجود دارد و هم داخل در مجموعه آثارش جای داده شد. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. بنده از نوشته های شما پی می برم شخصیت بزرگی هستید. و عالم به امور هستید. خوشحالم و شاد که به اعمال نظر می پردازید. در همین پست شما محترم اجازه می خواهم، لازم است اظهار فراگیر کنم : تمام نوشته های اعضا را که از جمعه ی قبلی نخوانده بودم اینک دقیق خواندم. بنده واکنش ها را امری طبیعی می دانم و همه احساس آزادگی کنند در مورد بنده هر چه دلشان رضا می دهد بگویند با هر نوع لغت. خیلی هم جای تشکر برای بنده باقی می گذارند : عمیقاً تشکر که راحت لغت و نسبت برای بنده وصف می کنید. خداوند شماها را در پناه خود همچنان در سلامت بدارد. آمین. بنده باور دارم حتی اگر روزی نوشته هایم فقط :
«بابا آب داد» بود،
یا «سوسن با سوزن می دوزد» بود،
و یا حتی «سارا و دارا در باران راه می روند» بود؛
باز هم می توانند دست به نقد و نظر بنده بزنند. چه رسد به این که بنده به مسائلی از جهان می پردازم که هم غامض است و هم پر از مسائل در اطرافش. پس یقیناً در سخن و استدلال و تحلیلم، موارد قابل نقد، قابل کشف و بحث و نظر است. با احترام با تمامی نویسنده هایی که دست به نوشتن زدند. عبور کنم. از شما شریف و بزرگ منش تشکر می شود در حق بنده لطف ورزیدید. دلتان با دلدار و دادار جهان. پایان. اُنظُر.
اعتراف جنایتکاران جنگی در اسرائیل
اُنظُر می کاود : اگر فشار دانشجویان جهان و مردم معترض در کشورهای اروپایی و آسیا و این اواخر در شرق دور نبود این اسرار و افشاگری ها پرده نمی گشود. کار تنازع در قدرت در اسرائیل به باریکترین جاها کشیده شد. ایهود المرت (نخست وزیر پیشین اسرائیل) چیزهایی را اعتراف و افشا کرد که نشان از بدترین حالت برای اسرائیل است. برای خواندن این حرف های وی اگر چند ساعت وقت گذاشته شود و چندباره خوانده شود باز نیز کم است او گفت:
«فرصتی برای تحقق پیروزی کامل یا نابودی نهایی حماس وجود ندارد بنابراین اگر ما میخواهیم اسرای مان سالم برگردند باید اکنون جنگ را متوقف کنیم ... وی از بنی گانتس و گادی آیزنکوت، ۲ عضو کابینه جنگ خواست استعفا بدهند ... جنگ هیچ کدام از منافع اسرائیل را محقق نمی کند بلکه تنها در خدمت منافع بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر و برخی از اعضای تندرو کابینه وی است ... باید اقدامی برای تأسیس نیروی مداخله ی اروپایی - بینالمللی در غزه با هدف تقویت دستاوردهای ارتش انجام شود و نیروهای فلسطینی ظرف تقریبا ۲ سال با همکاری کشورهای میانهروی عربی وارد آنجا شوند ... اعلام پیروزی کامل صحت ندارد و این شعار نتانیاهو با هدف توجیه تلاشهای مستمر خود برای ایجاد مسافتی بین حوادث اکتبر و مرحلهای است که در آن جنگ به پایان میرسد. این مسئله به دلایل شخصی یا سیاسی است و هیچ ارتباطی با امنیت اسرائیل ندارد. امکان نابودی کامل حماس در نوار غزه وجود ندارد ... در کرانه ی باختری [از سوی اسرائیل] جنایتهای خطرناکی اتفاق می افتد. املاک و منازل و زمین ها را با تشویق ایتامار بن گویر، وزیر امنیت داخلی و بتسلئیل اسموتریچ، وزیر دارایی تخریب می کنند. همه ی این اتفاقات جلوی چشم پلیس اسرائیل و دستگاه های امنیتی رخ می دهد. اما ما از حوادث کرانه ی باختری چشم پوشی می کنیم و از هیچ تلاشی برای ممانعت از این حوادث حمایت نمی کنیم. بلکه به ارتکاب جرایمی که یک روز در مقابل دادگاه بینالمللی گریبان ما را خواهد گرفت، کمک می کنیم.»
آنچه این روزها در جهان بسیار سر و صدا کرده و از انتخابات آمریکا نیز بیشتر برد خبری پیدا کرده است مسائلی است که در اسرائیل می گذرد. هیچ کس باور نمی کرد روزی فرا رسد که در داخل اسرائیل به چنین ایده هایی برسند. این که غزه را نه اسرائیل که نیروی مداخله ی اروپایی - بینالمللی اداره کند جدیدترین تزی است که درون اسرائیل برخاسته است. اسرائیل حتی اگر فروپاشی اش تأخیر داشته باشد، زیروروشدن سیاست های داخلی و خارجی اش در معرض بدترین تصمیم ها قرار گرفته است. این به نفع مقاومت است. دیگر «الحق لمن غلب» اعتبار ندارد!! که نظریه پردازانی حتی در دنیای اسلام می گفتند: حق با کسی است که غالب (چیره) است! اُنظُر.
حج نزدیک است ۳
اُنظُر می نویسد : حج را در زبان عامیانه زیارت خانه ی خدا هم می گویند، چون طواف گرد کعبه را، زیارت تلقی می کنند. آنچنان این زیارت نزد مسلمانان برجسته است که انگاری مستحب است اموال خود را ابتدا باید حساب و کتاب کند سپس به حج برود. البته نمی دانم این حسابرسی اموال یک دستور دینی استف یا یواش یواش در بستر تاریخ به این سبک در آمده است. هر اسمی داشته باشد، با این کار، حاجی تصورش این می شود سبکبال شده است و مدیون و مقروض به دیگران (حق الناس) به حج نرفته است. آئین پیش و پس از حج نیز، در شهرهای ایران برای خود سنن و آدابی برجای گذاشته است. این که پیش از رفتن، به سراغ حلالیت می روند. امضای گواهی کفن می گیرند که در آن چهل مؤمن شهادت بدهند این فرد آدم درستکار و باایمانی بوده و از فسق و فجور بیرون مانده است. رسم زیبایی است. نوعی استغاثه پیش از رفتن به حج، در پیشگاه خدای بلندمرتبه است و یک نوع توبه ی خودخواسته و بازگشت به خویشتن. به این کار اضافه می شود رسومی مثل چاووشی، ولیمه (مهمانی، ضیافت شام یا ناهار) دیدار صله ی ارحام، خریدن البسه ی احرام و تمرین آن پیش نزدیکان. البته برای پرهیز از اسراف باید خرج ها را کاست. علاوه بر آن، احساس شادمانی درونی می گیرد که انگار می خواهد برود قیامت را ببیند. اطرافیان با شنیدن اینکه فلانی امسال به حج می رود به وی احترام ویژه ای می کنند و او در درون، خود را انسانی در حال کمال یافتگی بیشتر از پیش حس می کند. در واقع حاجی پیش از رفتن به بیتُ الله، در خود یک ولوله ای می شنود که طی زمزمه هایی نامرئی، به او ندا می دهند ای حاجی! مراقب کردار و گفتارت باش. ای حاجی! در خیابان بامتانت راه برو. ای حاجی! نزد جمع مردم، سنگین و موقّر رفتار کن. ای حاجی! شروع کن همین الان مذهبی تر باش. ای حاجی! می دانی کجا رهسپاری؟ سرزمین وحی که قرآن نازل شد و خاتم الانبیا (ص) در آن به پیامبری رسید و توفیق دیدار بیت فاطمه و علی (علیهما السلام) را در مدینه پیدا می کنی و مشرف به بقیع می شوی و صدها مکان مشرفه ی دیگر. خود حاجی هم در احساسی غوطه ور می شود که در آن حس می کند مردم از وی انتظار می برند یک انسان بهتر سراغ گیرند و بیشترین این غوطه وری فکری این است نکند مردم هنوز هم او را به چشم قبل (ضعف ها و کاستی ها) نگاه کنند. زیرا در سنت حج، مهمترین دستاورد، تحول درونی و ایمانی فرد است که بالاترین آن این است مردم از دست او در آزار و اذیت نباشند و این مبحث، در شعر شاعران هم نمود بارز یافته است. مثل این شعر حضرت سعدی در گلستان:
«از من بگوی حاجی مردم گزای را
کاو پوستین خلق به آزار میدرد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار می خورد و بار می برد»
به هر حال، یک حاجی اگر همسایه است، باید همسایه ای بی آزار شود. اگر هنرمند است، باید هنرش پاک شود. اگر مکانیک است، باید آچارش با مزدش بخواند. اگر دانشگاهی است، باید راه تعلیم را درست در پیش گیرد. اگر روحانی است، باید مواعظ و مرامش جور در آید و واعظ غیرمتّعظ نباشد. اگر قدرت دستش هست، باید درستکاری پیشه کند و خود را برتر از خلق نداند و زورپیشه نشود. اُنظُر.
دولت قبل چگونه شکل گرفته بود؟
اُنظُر می کاود : هم سال ۱۴۰۰ هم سالهای قبل و قبلتر، همیشه (بعضاً، نه) یک نامزد دلخواه برای بخشی کوچک از حاکمیت کلان کشور (که خود را حق به جانب می پندارد) وجود داشته است که خیلی مترصد بودند ملت به آنان رو کند. چهار بار این خواست و منویات عاملهای حاکمیتی به ظهور نشست. پس از ترور آقای محمدعلی رجائی (که به همراه نخست وزیرش حجت الاسلام محمدجواد باهنر، به مقام شهادت رسیدند) میل حاکمیت به سمت فرد جایگزین رفت و آن شخصیتی بسیار مشهور بود که پیش از آن، ترور نیز شده بود و مردم با رأی میلیونی به ایشان رأی دادند؛ آقای سید علی خامنه یی. وقتی چهارده خرداد شصت و هشت رقم خورد، حاکمیت باز به فکر جایگزین افتاد و آن شخص فردی جز آقای اکبر رفسنجانی نبود، کسی که تصور جامعه در همان زمان این بود شاید در رأس نظام قرار گیرد. ملت به وی هم رأی داد و وی جای آقاخامنه یی در ریاست جمهوری نشست. هر دو شخصیت آنچنان شهرت و مقبولیت داشتند که رقیب هایی برجسته در انتخابات برایشان پدیدار نشد و اگر هم می آمدند شاید توان غلبه نداشتند. اما یکباره ورق در دوم خرداد هفتاد و شش برگشت. با آن که با تجهیز وسیع، تبلیغ می کردند میل حاکمیت به آقای علی اکبر ناطق نوری است، اما در یک انتخاباتی که شبیه به جنبش مدنی منظم و دموکراتیک بود، برای نخستین بار، یک رقیب دور از انتظار قدرت، رأی آورد؛ آقای سید محمد خاتمی. هشت سال کشور به دو قطبی فعال با شکاف متراکم (نه مقاطع، که بحران را در خود می بلعد. اما شکاف متراکم، بحران را در درون خود می زایاند) مبدل شد. تا جایی که در جمله ای اعتراضی گفته می شد «ریاست جمهوری» را به یک «تدارکاتچی» تنزل داده و «هر ده روز یک بحران» خلق کردند. تا رسید به سال هشتاد و چهار که برای رهایی از تفکر خاتمی و جنبش مدنی معترض، رقابت چهارضلعی شکل گرفت. میان آقای اکبر رفسنجانی، آقای مصطفی معین، آقای مهدی کروبی، آقای محمود احمدی نژاد. آنچنان حضور همزمان سه نفر اولی تا سومی برای جناح چپ شکننده بود که آرای مردم میان از روی لج بین همه پخش شد و انتخابات برای نخستین بار به دور دوم افتاد. هم آقای رفسنجانی هم آقای کروبی مدعی تقلب در اصفهان و برخی از صندوق ها در شهرها شدند. اما اراده ی حاکمیت بر برگزاری دور دوم بود. میان یک روحانی بلندپایه که خود را از بوجودآورندگان انقلاب می دانست و دیگری غیرروحانی که از سوی یک مکتب فکری در مؤسسه ای محقر (به معنی چندان مطرح نبودن) متعلق به آقای محمدتقی مصباح یزدی شارژ می شد تا قدرت را بوسیله ی وی تصاحب کنند یا لااقل از چنگ خاتمی درآورند. آقای رفسنجانی در دور دوم شکست خورد. کشور از دست چپ، به چنگ آورده شد و تماماً به راست تندرو داده شد. او را فقط کم مانده بودند که بگویند پیامبر است! که البته معاون اولش آقای محمدرضا رحیمی زاده ی قروه ی کردستان که رئیس دیوان محاسبات وقت در سال هشتاد و پنج بود در مورد ارائه ی آمار تخلفات دولتی با خشنودی اعلام کرد که «مدیران دولت نهم پاکدامن هستند و بدین سبب امسال آمار تخلفات ارائه نمی دهیم» او گفته بود «یکی از مسلمانان سوریه معتقد بود اگر بنا بود بعد از پیامبر (ص) پیامبری بیاید آن، احمدی نژاد بود»! و کسی از جناح راست هم این حرف را انگاری رد نکرد! کار با وی در دوره ی دومش که از نبرد سنگین در سال هشتاد و هشت گذشت، به تصادم کامل با حاکمیت کشید و اندک اندک کسانی که وی را «مرد هزاره ی سوم» می خواندند و خودش هم نزد یک آیت الله مشهور، «هاله ی نور» را مطرح کرده بود و آن مرجع به نظر می رسد آن روز تبسم کرده بود، از وی کناره گرفتند، چون دیگر ماندن در کنارش را برای خود از دست دادن موقعیت!! حساب می کردند. برای دور کردن کشور از دست تفکر احمدی نژادی، سال نود و دو یک انتخابات ده ضلعی ترتیب داده شد. که از میان آنان (که به رد صلاحیت آقای رفنسجانی نیز منجر شد) آقای حسن روحانی به قدرت رسید و از آقای باقر قالیباف در یک جمله ی «گازانبری و سرهنگی» در مورد سرکوب دانشجویان کوی دانشگاه در پی تعطیلی سلام و قضیه ی سعید امامی (مستعار اسلامی) توسط رقیبش حسن روحانی در حین مناظره ی تلویزیونی پرستیژزدایی عجیبی شده بود. سپس در سال نود و شش مجدد حاکمیت نامزد دلخواه خود را با چینش رقیب هایی چند وارد ماجرا کرد، ولی باز نیز آقای حسن روحانی به علت حمایت جناح چپ از وی (که زیانبارترین حرکت چپ در تاریخ کشور بود) بر نامزد دلخواه (که آقای قالیباف حتی به نفع او انصراف داده بود) غلبه کرد و کشور تحت دو مسئله ی برجام و بازتاب شکست رقیب، زیر بار دو قطبی بدتر از دوم خرداد رفت و آثارش هنوز در کشور باقی است. برای رهایی از تفکر آقای حسن روحانی و میدان ندادن به آقای محمدجواد ظریف، سال هزار و چهارصد رقیب هایی را که احتمال رأی آوری بالاتر داشتند، بشدت زدند: مانند رد صلاحیت آقای مسعود پزشکیان، آقای اسحاق جهانگیری، آقای علی اردشیر لاریجانی. که برای رد این سومی به شورای نگهبان تذکر هم داده شد که «جفا« شد و باید «جبران» شود. به نظر می رسد روی آقای پزشکیان هم همین تذکر داده شد. دقیقاً نمی دانم. دو تا از نامزدها از روز روشنتر بود فقط برای نیابت و استفاده از وقت بیت المال در سازمان صدا و سیما خصوصاً مناظره ها برای کمک در بحث و مناظره، برای فرد دلخواه، در رقابت صوری ماندند و وقتی هم که تبلیغات تمام شد هر دو (آقای علیرضا زاکانی و آقای سعید جلیلی) به نفع کاندیدای دلخواه حاکمیت، انصراف و بیانیه ی حمایت دادند. در رقابت میان سه نفر باقی مانده ی دیگر، آقایان: سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی، محسن مهرعلیزاده، عبدالناصر همتی و (با رد صلاحیت حسابشده و سازماندهی شده آن سه نفر رقیب قدر مذکور) دولت قبل، قدرت گرفت. عبور کنم. اُنظُر.
جهان خودجوش به خروش آمد
اُنظُر می کاود : امروز از متن خبری خانم الهه آرانیان مطلع شدم «ماریو بارگاس یوسا، گونتر گراس، هاروکی موراکامی، هلن توماس و ...» که ترجمه ی آثارشان در ایران مخاطبان درخور توجهی دارد، در برابر سیاستهای اسرائیل در سالهای پیش از این موضع گرفته بودند. مثلاً:
خانم هلن توماس قبلاً نیز گفته بود «اسرائیلی ها باید فلسطین را ترک کنند، زیرا این سرزمین به آن ها تعلق ندارد و اسرائیلی ها باید برگردند و در لهستان، آلمان، آمریکا یا هر جای دیگر زندگی کنند». این خبرنگار برجسته ی جهان ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۴ در ۹۲ سالگی درگذشت.
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده ی مشهور اهل پرو و برنده ی نوبل ادبیات ۲۰۱۰ در سال گذشته با اعلام خبر خداحافظی اش از دنیای نویسندگی و رمان، در حمایت از مردم فلسطین گفته بود: «امیدوارم نتانیاهو طبع وحشی گری اش را مهار کند و از قتل عام فلسطینی ها دست بردارد». یوسا آخرین اثرش را ادای دینی به کشورش پرو میخواند و از جوانان می خواهد به دنبال چیزهای اصیل بروند. از یوسا کتاب های زیادی به فارسی ترجمه شده است که از جمله ی آن ها می توان به این آثار اشاره کرد: «دوئل»، «تازهکارها»، «ماهی در آب»، «جنگ آخرالزمان»، «ادبیات آتش است» و «روزگار سخت».
گونتر گراس، نویسنده ی آلمانی و برنده ی نوبل ادبیات ۱۹۹۹ نیز بارها اسرائیل را مورد انتقاد قرار داده است. او در آوریل ۲۰۱۲ با نشر قطعه شعری با نام «آن چه باید گفته شود» حملات شاعرانه ی خود را علیه ی اسرائیل آغاز کرد و در سخنانی گفت: «نمی دانم چه چیز برای من بدتر است؛ انتقادهای صریح یا این واقعیت که خیلی از کسانی که باید بهتر از من بدانند سکوت پیشه کردهاند». از این نویسنده که در سال ۲۰۱۵ درگذشت، این آثار به فارسی ترجمه شدهاند: «پابرهنهها تمرین انقلاب میکنند»، «بر گام خرچنگ»، «شهر فرنگ»، «در حال کندن پوست پیاز» و «حلزونها به زمان میبازند».
هاروکی موراکامی، نویسنده ی ژاپنی است. نویسنده ی کتاب «از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم»، مهرماه سال گذشته در مراسمی ویژه، جایزه شاهزاده آستوریاس اسپانیا را برای ادبیات دریافت کرد و در مصاحبه با آسوشیتدپرس گفت: «درگیری خونین در نوار غزه نمونه وحشتناکی است از این که چگونه جهان ما با دیوارها، چه فیزیکی و چه استعاری، تقسیم شده است. میدانم که وضعیت فلسطینی ها اسفبار است، بنابراین تنها چیزی که می توانم بگویم این است که دعا کنیم تا هر چه زودتر صلح حاکم شود».
بنده هنوز مطلع نیستم آیا یورگن هابرماس که در یک بیانیه ی حمایت آمیز برای اسرائیل مشروعیت دفاع قائل شده بود و از اسرائیل در برابر ستمدیدگان فلسطین به دفاع برخاسته بود و اعتبار خود را رایگان به فروش رسانده بود، هنوز نیز بر همان موضع است، یا نه تغییر نگرش داده است. انتظار می رود این فیلسوف زنده ی آلمان از موضع غلط خود به حق گویی برگردد. اُنظُر.
آرایش قدرت برای انتخابات هشت تیر
اُنظُر می کاود : فعلاً چپ و راست (با آن که هنوز مشخص نیست انتخابات رقابتی با حضور همه ی فکرها، مهر و امضا به خود می گیرد یا نه انتخابات شکلی با حضور فقط یک جریان منعقد می شود) سخت به تکاپو افتادند تا نامزدی رأی آور پیدا کنند که اولاً هم گروه ها و بلوک های سیاسی بر روی وی توافق نهایی (به قول معمول اجماع) کنند و دوماً هم مردمی که منتظر صندوق آزاد رأی هستند، تحریک شوند پای صندوق های آرا آیند و بین دو رقیب یا سه رقیب واقعی دست به حرکت سیاسی و نشاط آور بزنند. چپ (از منتهی الیه ی چپ تا منتهی الیه ی میانه) در پی به چنگ آوردن قدرت از دست داده ی خود است. ولی راست به دنبال از چنگ ندادن قدرت به دست آورده ی خود است که باری آقای حسن روحانی آن را از چنگ آقای محمود احمدی نژاد به در آورده بود و باری هم آقای سید محمد خاتمی نگذاشت به چنگ آقای علی اکبر ناطق نوری بیفتند که (درست یا نادرست) تبلیغ می کردند نامزد دلخواه حاکمیت است. باید دید در این حرکت سیاسی آینده ی خیلی فشرده، عوامل حاکمیت چه ترتیباتی را اتخاذ می کنند. البته از دید بنده این فرضیه (گمان ظنی هر چیزی) دیگر تبدیل به نظریه (تز مورد قبول نسبی جامعه) شده است که هر گاه جمهوری اسلامی به انتخابات آزاد و رقابتی واقعی تن داد، برد با نامزدی بود که حکومت روی آن نظر نداشت. و هر گاه انتخابات به شیوه ی رد صلاحیت های گسترده و حسابشده ی رقیب برگزار شد، رأی با نامزد دلخواه بود. تنها استثنای این مسئله، رقابت رفسنجانی و احمدی نژاد در دور دوم سال هشتاد و چهار بود که به علت لج جامعه با آقای رفسنجانی، برد با نامزد حکومت بود. برای این انتخابات پیش رو، فرض هایی در ذهنم متصور است که اندک اندک بازش می کنم. چون داخل مدرسه جایی برای عرضه ی فکر به صورت آزاد است. چیزی که اصلاً در ذهنم نیست درگیری فرد با فرد در این داخل است. مقصد و قصد فقط تضارب فکر با فکر است. مدرسه چون محل فکرت است، هر عضو حق دارد دیدگاه خود را بیان کند. بنده هم یکی از این جمع. در کل تنها چیزی که هیچ برای بنده مهم نیست، این است خودم مورد قضاوت قرار گیرم و یک سری صفت ها و وصله ها به بنده بچسبانند. این نوع واکنش ها را طبیعی و از برکات نوشته ها می دانم و در هیچ شرائطی موجب ترک بنده از صحنه ی نوشتنم نمی شود. با احترام به همه ی هم مدرسه های محترم. عبور کنم. اُنظُر.
چرا انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از فضاسازی اخیر کشور مرا به یاد ویل دورانت انداخت؟!
اُنظُر می کاود : چرا انتقاد روزنامه ی «جمهوری اسلامی» از فضاسازی اخیر کشور مرا به یاد ویل دورانت انداخت؟! شادروان ویل دورانت مورخ بزرگ "تاریخ تمدن" جمله ی شاه کلیدی دارد که در یکی از چند جلد "تاریخ تمدن" آن خواندم. او معتقد بود هر چیزی روی آن زیاد تبلیغ شود، به ضد خود بدل می شود. حالا وقتی روزنامه ی «جمهوری اسلامی» باب انتقاد صریح را از رفتار اخیر در کشور باز می کند حرف ویل دورانت بارز تجلی می کند. این روزنامه (که بنده مدار آن را چرخان و هر بار سوی این و اون تنظیم می کرده و می کند) در این مورد در ستون خود نوشت :
«اهالی کار رسانه ای می دانند که زیاده روی در این کار و خرج کردن از اعتبار دیگران در این زمینه، این اقدام تبلیغی را به ضد تبلیغ تبدیل می کند. زیاده روی در تبلیغات شهری نیز همین ضرر را دارد ... علاوه بر این، عدهای نیز برداشت هائی از این زیاده رویها پیدا می کنند که به ضرر نظام و کشور و حتی خود بانیان این قبیل تبلیغات افراطی است. معلوم نیست سرگرم شدن به این امور... چه وجهی دارد. پرداختن به این سرگرمی ها اولویت کشور نیست ... اینکه فلان فرماندار [نیشابور] به خود حق بدهد پای امام زمان علیه السلام را ... به میان بکشد و از نگرانی و رفت و آمد همراه با اضطراب آن حضرت سخن بگوید، بهیچوجه در چارچوب تفکر اسلامی نمیگنجد.»
بنده عبور کنم. به همان حرف ویل دورانت برگردم و این سخن مهم آیت الله العظمی حسین مظاهری در جلسه ی درس اخلاق که فرموده بودند:
«گناهانی مثل رشوه، ربا، حیف و میل و دزدی از بیتالمال مسلمین، جامعه را به تباهی می کشاند. آنکه اموال عمومی را حیف و میل می کند، در دین داری ضعیف است، وگرنه اگر دین داشت، اگر در عمق جانش روح خداترسی حکمفرما بود، گرفتار دزدی و حیف و میل و اختلاس و رشوه و گناهان دیگر نمی شد. اگر دین در اداره ها حاکم باشد، رسیدگی به پرونده ها به روزهای بعد موکول نمی شود و هر کس، از رئیس تا کارمند، وظیفۀ خود را برای رفع حوائج مردم بخوبی ایفا می کند.»
پایان. اُنظُر.
اُنظُر مطرح می کند : فعلاً فقط این عکس را می گذارم. اگر طی روزهای آینده این فرد نظام سخنانی بگوید، حتماً در صورت تشخیص بنده در این مورد وارد شده و توضیحاتی می دهم که برگزاری مراسم عروسی دختر چه شخصیتی در این هتل «اسپیناس پلاس» تهران صورت گرفت که باشکوه ترین و گرانقیمت ترین منوهای غذا و پذیرایی را دارد. عبور کنم. اُنظُر.
حج نزدیک است ۴
اُنظُر می نویسد : حج برای ایرانی ها هزینه بر شده است. نه تنها به علت نوسان در سیاست ها و کارکرد بد دولت ها، بلکه در خرج تراشی های خود حاجی ها نیز این هزینه بر سبد حج افزوده شد. دور نباید داشت که در قدیم هم، چنین خرج هایی بر حاجی ها بار می شد. زیرا با کمترین امکانات، باید دو تا سه ماه در راه زیارت می رفتند و در چندین کاروانسرای بین راه باید اتراق می کردند، و این، برای همه هزینه داشت. در کرایه ی جا، در مرکب، و در خور و خوراک. پس همیشه هزینه ی حج به فراخور زمان ها بالا بود و نمی شود آن را بهانه ی کوبیدن حج نمود. در این روزها هم، حتی احتمال بالا بخشی از حاجی ها توان تأمین پول را نداشته باشند و به قرض افتاده باشند و بدتر این که انصراف داده باشند. اما با این وجود، حج همچنان عاشق و طلبنده دارد زیرا یک مناسک بسیار پر رمز و راز است و هر انسان از رمز و رموز خوشش می آید. به دیده ی بنده چند علت برای عظمت حج نزد حج گزار متصور است: یک. انسان تا به حج نرفته باشد، انگاری بزرگی خود را به دست نیاورده است. دو. حج یک منزلت اجتماعی و معنوی به فرد حاجی می بخشد. سه. به بزرگ هر خانواده چنین می آید که حج را رفته باشد نوعی نقص برای حج نرفته، متصور است. چهار. بین مردم لفظ «حاجی» تنها یک معنی زائر بیت الله را نمی دهد، یک نوع عنوان تشریف است برای گرامیداشت دائمی شأن و مقامشان. پنج. حتی حج یک عامل بازدارنده برای گناه و کراهات است. فرد حاجی در خود خجل می ماند بر کارهایی اقدام ورزد که دون شئون یک حج گزار است، همین وی را یک عصمت خفیفی می بخشد تا گام به وادی بدکاری و بدکرداری نرود. شش. حج، مذهبی بودن را در درون فرد شعله ور نگه می دارد. هفت. فردی که حاجی شد برای خود حدود و خطوط قائل است و همیشه خود را شناکرده در دریای طهارت کعبه حس می کند. هشت. محال است انسان حاجی، یادش نیاید دور حجرالاسودی را گردیده که نقل است اگر کسی دست بزند، گناه وی را برای خود او چون آینه نمایان می کند و این حتماً یک نوع القا و الهام خفی است و حاجی خود رازدار خود باقی می ماند که خودسازی خود را استمرار دهد. دستان حاجیان را باید به گرمی اخوت و مروت گرفت که راهی دیار کعبه و مدینه اند. خوشا بر جانشان که عطش دیدار مدینه و مکه سیرابشان می کند. اُنظُر.
حج نزدیک است ۵
اُنظُر می نویسد : حج نهایتش «وجّهتُ وجهیَ» است، یعنی حاجی روی خود را فقط به سوی خدا بر می گرداند و تمام اعتقادات خود را متمایل به او می کند. وقتی هم حاجی تقصیر بجا آورد (مو و ناخن کوتاه کرد) می خواهد بگوید نفس خودم را با این کوچک انگاری ام، به کنترل در آوردم تا او را فرمانده ی سوء خودم نکنم که از منِ حاجی باز نیز سوء پیشینه! بجای بگذارد. به قول شاعر: «دست حاجت چو بری، پیش خداوندی بر ٫٫ که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود» حاجی در گرد خانه ای که قبله ی نماز و راز است، قلب خود را با آن دوخته است: «خانه ی کعبه خانه ی دلهاست ٫٫ ساحت قدس و جلوه گاه خداست» ... «در رکوع و سجود سویش باش ٫٫ تو هم از زائران کویش باش» آنگاه است که حاجی واقعی از هر نیرنگ و رنگ بیرون می زند. دیگر نه ژنده پوشی نیاز است که خلق را گول زند. نه داد و ستد و معامله ی ریا و ربا لازم است که جیب از دغل پر کند. نه حاجت به دعای زبان و لقلقه ی گفتار است که خود گوید، ولی در عمل لابه و لاف آید. چگونه می شود حاجی درک وقوف در عرفات و مناجات نموده باشد، ولی به دوز و کلک و اشک تمساح افتد که حقوق خلق را ببلعد؟! این با آنچه در منا و مشعر به تشرفش در آمده، جور در نمی آید. شب مشعر، تداعی روز محشر است. «دمی آگاه ساز این قلب غافل ٫٫ مران از درگهت این جان جاهل» حاجی به این مرحله از عشق و درک که رسد، آنوقت است که می فهمد طبق گفته ی معصوم (ع) حتی نگاه به کعبه ثواب و عظمت دارد چه رسید به این که طوافش گذارد. اگر جز این بود، حاجی فقط صوری و زوری رفت دیوار مکعب دید و بازگشت! اما حاجی بر خود نمی بخشد که مسجد الحرام برود، مسجد النبی برود. احد را زیارت کند ولی در خود تحول حس نکند و نفهمد دگرگون شده است. حج جایی برای دگرگونی درونی است، از حال خود، به حال خدای خود درآمدن، از اخلاق خلق به اخلاق خدا رسیدن. از پای کوه به بالاترین پایه ی مرتفع کوه راه پیمودن. همان وجّهتُ وجهیَ نائل شدن که در داخل غار حرا بر پیامبر خاتم الانبیا (ص) دست داده بود و جز لا اله الّا الله قولی نداشت. این قول، قول «تُفلحوا» بود؛ رستگار شدن و از همه ی بت های بد از شاه ها و فرمانرواها تا پیکره ی تراشه ها رستن و عبور کردن. ۱۰ . ۳ . ۱۴۰۳ اُنظُر.
لاستیک فرغون و سیاست
اُنظُر می کاود : همین اخیراً رسانه ی «روزگار خودرو» گزارش نوشته در سال ۱۴۰۱ بیش از ۴۵ میلیارد تومان واردات لاستیک فرغون از کشورهای افغانستان، عراق، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، سوریه، قرقیزستان، لبنان و آذربایجان به ایران صورت گرفت. قیمت لاستیک فرغون نیز در بازار از بالای نیم میلیون تومان عبور کرد. ببینیم با نیم میلیون تومان پول بی ارزش شده ی ایران فعلاً مثلاً چه چیزهایی می شود خرید؟!
می شود سه شانه تخم مرغ!
می شود دو عدد مرغ درشت!
می شود چهار بسته لوبیا چیتی!
می شود هشت قوطی رب گوجه!
می شود کمتر از یک کیلو گوشت!
می شود خرید چهار الی پنج کتاب!
می شود دو تا چارپایه ی لاستیکی حمام!
می شود دو پرس و نصف ناهار در رستوران!
می شود دو سر کرایه از یک کلانشهر به شهری دیگر!
می شود یک صبحانه ی کامل شاید نیمه کامل کله پاچه!
می شود یک رجوع به پزشک متخصص با یک نسخه ی آرام دارو!
سیاست وقتی آلوده به دست های نامرئی شود و آنها به جای مردم مهره چین شوند و قدرت ها به چنگ کسانی در آید که از اقتصاد و جهان و تئوری های رشد و توسعه و تجارت و نوآورهای علمی و فن آوری های دنیای پیشرفته، چیزی سر در نیاونرد، نتیجه ی قهری آن است که یک فرغون می شود قیمت یک پراید در سالهای قبلتر. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام به شما آقا با امضای «مصطفی» [بابویه دارابی]. روی شماره ی ششم در نوشته ی سومتان نظر می گذارم. تهیه کردم... برمی گردم. سلام. ارزش مطالعه داشت. کامل مورد توجه شد. در شماره ی ششم این قسمت سه، عرض می شود: این دسته در واقع در همان دانشگاه که کد دادید در درس های خود یکی از تغذیه کنندگان منابع غربی اند و تئوری های آنان را سرقت ادبی می کنند، در رفرنس ها هیچ اشاره نمی کنند. اما با تغییر جملات و تصرف عدوانی در متون، رنگ دیگری به آن می زنند. در صحنه ی سیاست هم هر جا پا گذاشتند بدترین کارکرد را داشتند. از تئوری های اقتصادی شهید سید محمدباقر صدر هم چیزی سر در نمی آورند و حتی کتاب اقتصاد شهید مطهری چاپ حکمت را در یک مرکزی (که متصل است به قدرت) خمیر کردند که مردم به آن نظریات مطهری دستیبابی پبدا نکنند. در همان کتاب که بنده خوشبختانه دارم، شهید مطهری در بحث اقتصاد و دین معتقد است آنچه عدلی است، دینی است. که نوعی رالزی به مفهوم و مقصود عدالت است. جان رالز فیلسوف عدالت حتماً شما نویسنده ی ماهر و آشنا با جامعه، آشنا هستید که در نظریه ی عدالت، زمانی آن را تحقق یافته فرض می کند که شهروندان جامعه آزادی های عمومی و سیاسی برابر داشته باشند و «برابری فرصت» برای همه ی مردم یکسان باشد. اما چون این مسئله مفقود است، دیده شد فساد تا کجاهای همین دولت قبل و قبلتر و باز هم قبلتر کشیده شد و آب از آب تکان نخورد. زیرا نه آزادی برابر وجود دارد و نه فرصت یکسان. رانت و فرمول غلط رابطه و باند و آوردن آدمهای غیرحرفه ای و بی سابقه در اقتصاد، همه چیز اقتصاد را لک انداخت و پوسیده کرد. عبور کنم. با اینهمه، اقتصاد راه حل عقلانی می طلبد و دانش روز که تا تحقق نیابد، اوضاع بدتر از قبل می شود. از دانش و بررسی شما نویسنده ی محترم و قابل، تشکر فراوان می شود. پایان. اُنظُر.
حج نزدیک است ۶
اُنظُر می نویسد : حج فقط عبادت نیست، حرکت تکاملی است. انقلاب اخلاق است، یعنی یورش فرد بر ابلیس و سازشی با خویش. اگر حاجی به جای جذب در شکوه کعبه، محو بازار، جذب کالا، وصل هتل، سرگرم سرگرمی ها شود و مظاهر شهر را بر منظره ی عظیم کنگره ی حاجیان ترجیح دهد، فقط یک حج برگشته بیش نیست، حج گزار کسی است که در حج در درک و مکاشفات بیفتد. ره آورد حاجی دستاوردهای خرید و گذار و گشت و تفریح و دورزدن نیست، بلکه پیام هایی است که از دل مناسک حکیم پرورش، بر دل خود ریخته است. حج برای هر فرد حاجی، یک تجربه ی مخصوص به خود است. به گفته ی شادروان دکتر علی شریعتی هر حاجی باید از «تجربه های معنوی» خود بگوید. به نظر بنده، هر حج برای هر فرد یک تجربه ی خاص خودش است. حج رساله ی فقهی نیست، رسالت فکری است. یعنی هنگامی که گوسفند ذبح می کنی باید فقط خودت باشی و خدایت، حتی خودت هم محو خدا شوی وگرنه به قول ایشان، آن ذبح اسمش فقط «قصابی» است! زیرا در منظر فکری وی حج حرکتی «از خود به سوی خدا همگام با خلق» است. حتی شاید بشود قائل شد حج تمام اسلام است اگر درست فهمیده شود. عرفان درون آداب حج از تمام دستورالعمل های عارفان و قطب های دراویش و صوفی ها پیشی دارد و بر تمام فرمول های معنویت گریان غلبه ی شور و شعوری دارد. هر کس حج را از عمق به سطح تنزل دهد و از مغز به پوست کشاند او نسبت به حکمت حج جهل دارد. به آسیب شناسی حج هم خواهم رسید. که این شعر نمی دانم از کیست اما از آقای «عباس بقیع» گرفتم در وبلاگش که صفای کربلا و کعبه را از نثر به زیر نظم بود.
«حاجـیان رفتند یکـسر در منا "" پس چرا او رفته سوی کربـلا» ... «او بجای موی سر، سـر می دهد "" قاسـم و عـباس و اکبر می دهد» ... «سعی حـج او صفا با خنجر است "" مروه اش قبر علـی اصغر است»
اُنظُر.
ربط موقعیت با واقعیت و حقیقت
اُنظُر می کاود : اول باید طبق روش شناسی بر هر سه واژه ی کلیدی تعریف ارائه داد. خیلی چکیده این است: موقعیت یعنی جای و جایگاه. واقعیت یعنی متضاد خیال. حقیقت که در انگلیسی به آن فکت می گویند یعنی اصالت هر چیزی که در عالم بیرونی تعیّن دارد. با این تعریف فشرده، بنده معتقدم انسان در یک قسم از تقسیم، یعنی موجودی دوگانه که اگر موقعیتش را ملاک قرار دهد از بازگویی واقعیت و حتی حقیقت انصراف می دهد و کارش را عقلی هم می داند. ولی همین انسان اگر از موقعیت خود بیرون برود در بیان و نشر واقعیت و حتی حقیقت تا ممکن و صلاح است، منصرف نمی شود. پس اصل در تجربه ی بشری این است که انسان موقعیت خود را در نظر می گیرد. زیرا انسان در درجه ی اول منهای مبداء و معاد (سرآغاز و سرانجام) خطرات خود را به دستگاه فاهمه ی خود می برد تا از آنجا فرمان گیرد. نتیجه این است: انسان وقتی سخن می گوید اول باید دید او در کدام موقعیت قرار دارد. مثلاً اگر جای مرجع آقاخوئی، مرجع آقاسیستانی نمی نشست، بی تردید میزان مواضع وی در بیرون از مقام مرجع، حتی با همین حفظ همین مبانی عقل و شرع اش، نسبت به مسائل اسلام و مسلمانان و جهان فرق داشت. چیزی که ایشان را در سمت رفتارهای سیاسی و عقایدی مورد ملاحظات می کشاند، موقعیت است که مرجعیت الزامش می دارد از بسیاری از گفتارها پرهیز نماید و نتواند واقعیت و حقیقت را هر بار بر زبان جاری کند. چون همه ی حرف ها را در چنین موقعیت نمی شود گفت و به نظر بنده هم نباید گفت. اخیراً نواری گوش کردم که در آن آقای جوادی آملی مرجع و فیلسوف حوزه در درس اخلاق خرداد ۱۴۰۳ خود، از "امام محمد غزالی" نقل کرده است که او گفته «عصاره ی نصایح ۴۰ ساله ی مرا فردوسی در یک بیت گفته است که «اگر بار خار است خود کشتهای "" وگر پرنیان است خود رشتهای» یعنی به نظر بنده خود غزالی (که می شود در دسته ی اشعریون در برابر معتزلیون جایش داد) با همه ی شجاعت در بیان فتوا و عقاید و حتی تکفیر، جاهایی بر حسب موقعیت، حرف خود را فرو می خورد. عبور کنم. مهم این است انسان اگر موقعیت خود را با واقعیت و حقیقت ربط می دهد (که معمول است) و سپس به بیان و نشر موضع و فکرش می پردازد (که عقلی به نفع وی است) بهتر است میان این سه، تعادل ایجاد کند. نه این که چنان کند که در تمام زندگی اش موقعیتش، مانع از حقیقت گویی و واقع گویی اش شده باشد. حتماً با فیلسوف اخلاق «ایمانوئل کانت» آشنایی دارید. او اخلاق را فضایی می داند که در آن انسان ها به یکدیگر «هدف» بیندیشند، نه ابزار رسیدن به مقصد دگر. یعنی ای آدمی! تا کی چاپلوسی؟ تا چه وقت مجیزگویی؟ تا کجا عزت نفس کُشی؟ تا چه حد خویشتن خویش را ابزار آمال قدرتمندان فاسد نمودن؟! عبور کنم. کسانی که واقعیت و حقیقت را به خاطر مصلحتی به اسم موقعیت و مقام نمی توانند واضح و شفاف بگویند بهتر است طوری در جامعه نباشند که حتی «هوش مصنوعی» هم از دست آنها به خطا بیفتد. چونکه هوش مصنوعی برخلاف جستجوی سنتی گوگلی که جستجوگر را فقط به سمت آدرس لینک ها راهنمایی می کند، هوش مصنوعی بر عکس با حدس قوی تر خود اطلاعات مورد کاوش فرد جستجوگر را با صورتی خلاصه و قابل فهم به رویش می گشاید. حال اگر افراد جامعه اطلاعات غلط به خاطر موقعیت، به خورد جامعه بدهند و در فضای مجازی ثبت شود هوش مصنوعی ممکن است همان تملق ها و مجیزها و غلط ها را به روی جستجوگران باز کند. مثلاً اگر کسی خواست «طرید» را معنی کند و روی آن تحقیق ارائه دهد و مصداقش را نام ببرد، اگر اطلاعات غلط دهد هوش مصنوعی هم فریب می خورد و همان را به سرچ کننده تحویل می دهد. انگاری شبیه قیامت است چون در غدا (فردا) نگاه می کنند که فرد، خود برای خود، چی پیش فرستاده است. پس به خاطر هوش مصنوعی هم شده، اگر انسان در موقعیتی (از شغل گرفته تا ضعف و خطاها و برنامه هایی برای فرداهای خود) قرار دارد که واقعیت و حقیقت را نمی تواند (موقتاً و دائماً) شفاف نشر دهد، توسل به تملق نجوید و دست روی خبر نکشد و موضوع را آلوده نکند؛ لااقل بکوشد میان موقعیت با واقعیت و حقیقت یک توازن نیم بند بوجود آورد. اُنظُر.
[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقا با امضای «مصطفی» نویسنده ی محترم و با دقت کلام بالا. پاسخ علمی و پیشرفته ای روی نظر بنده ارسال کردید. هم روشنگر بود و هم مسیر بحث را محدودتر و قابل بررسی تر کردید. تشکر بنده بدرقه ی نوشته ات. هم جهت با دیدگاه شما که بیشتر می خورد که یک دانش پژوه آزاد باشی تا کنشگر درون قدرت، مطلبم را دنباله می بخشم: دقیق با شما موافق هستم بر سر نظریه ی عدالت و کارکرد بد آن دانشگاه. بکارگیری کیلویی (آن هم باز تبعض آمیز) تحصیلکردگان حوزه و دانشگاه امام صادق (ع) برای حکومتداری، خسران های بی جبران بر کشور زده است که تاوان آن نامعلوم است. از این دو مرکز آموزشی افرادی را به درون قدرت راه می دهند که اولاً ستایشگر وضع موجود باشند و در برابر نقدهای متخصصان بایستند و ثانیاً کم سوادترهای آن را می گمارند که ارادت سالاری را تقویت کنند. بر اقتصاد و سیاست هر چه خواست وارد شود، شود. مهم برای دولت پیشین این بود نیروهایش را از چهار جا تأمین کند: این دو جا باضافه ی حرم و متعلقان به آقای محمود احمدی نژاد. جدا از این چهار جا یک خصوصیت مشترکشان این باشد میان تفکر آزاد و مترقی شهید استاد مطهری، با تفکر بسته و سنتی آقای شادروان مصباح یزدی، آن افرادی که به فکر و مواضع دومی تعلقات دارند به درون قدرت راه یابند. تا به حال در نهادهای حاکمیتی چنین شد و بعد به قوه های دو گانه دیگر هم سرایت کرد. البته این رفتار نادرست چندان دوام ندارد. هر چند میان تفکر شهید مطهری با وضع موجود کشور، فاصله و حتی تضاد برقرار است. فقط اسم شهید مطهری می آید، از تفکر ایشان واهه دارند. اما اقتصاد، اقتصاد شوخی بردار نیست با تمام گوشت و پوست مردم ارتباط پیدا می کند. به قول ناپلئون شورش گرسنگان از چندین گردان ارتش مسلح دشمن خطرش بیشتر است. در مورد جان رالز هم درست بحث را تقویت کردید. همانطور که دقیقاً پرداختید، او انتقاداتش به فرهنگ لیبرالی غرب بود و این شد که تا زنده بود نظریه ی عدالت خود را ابعاد عمیقتر بخشید و علیه ی تئوری های ضد عدالت ایستاد. تشکر می شود از شما صاحب قلم و گفتار دانشمندانه. اُنظُر.
چرا گفت «دولت زمینه ساز» ؟
اُنظُر می کاود : یک کاندیدای انتخابات هشت تیر در سخنانش گفت «با دولت فربه و مداخله گر در همه ی امور مردم، حتماً ره به جایی نمی بریم.» او دست روی تغییرات گذاشت و حرف از «عدالت اجتماعی و پیشرفت ملی زد و «عدالت به این معنا دانست «که هر کس به حق خود برسد و پایه ی این حق را نیز «حقوق فطری انسان ها» برشمرد و لذا اسم دولتش دولت «دولت زمینه ساز» خواند و سپس با سخنی از شهید مطهری سخنش را پایان داد: «حکومت ها ممکن است آرمان های متعالی داشته باشند اما اگر از اقتصاد سالم و ثروت زا برخوردار نباشند به هیچ یک از آنها نمی رسند.»
کاوش بنده از نقل ترکیبی این سخنان وی در حد خلاصه اینگونه است: یک. خود وی سابقه ی بیسار بد در مداخله گری دارد. پایه ی رفتاری وی دخالتگری بوده است ولی اینک می خواهد (به دروغ یا به حقیقت!) دولت مداخله گر را از بین ببرد و جایش «دولت زمینه ساز» بنشاند و در عوض به قول خودش «مسیر سیاست ایران را طوری جریان اندازند که «به ملت قوی» ختم شود ولی به دولتی غیرفربِه (یعنی چاق و چله و قطور و بزرگ و مثلاً و مآلاً زورگو نباشد) دو. وی از اردوی راست است اما شکل و شمایلی از خود بروز می دهد که سمت دیگر جناحین چپ و میانه، یک تعبیر چینه می کند. انگاری چپ به او در این کارزار دست رد زد. زیرا انگاری قصد کردند آنچه در سر حمایت از آقای حسن روحانی در دو دوره ی یازده و دوازده، بر سر خود آورده بودند و بشدت مغبون و متفرق شدند، عبرت بیاموزند. سه. اما این فرد همین که این سه مسئله ی مهم را مطرح کرد نشان آشکار از خود باقی گذاشت که قرار است کاری کند که چیزی از دولت سیزده در ساحت سیاست نماند. هم در تصمیمات کلان اقتصاد سیاست و بین الملل و هم در چینش افراد در دولت و بدنه ی قوه. چهار: به نظر بنده اینکه وی با نقل از شهید مطهری به اصطلاحات «اقتصاد سالم و ثروت زا» دست گذاشت خواست بگوید این کارکرد وجود نداشت و او قصد دارد ایجاد کند. پنج: این فرد حدسم این است چون سه سال قبل با یک حرکت نفسانی جانبگرایانه ی شورای نگهبان رد صلاحیت شد تا دولت سیزده با نامزد دلخواه حاکمیتی رقیب نداشته باشد و یا رأی ها در سبدها پخش نشود، و نام این رفتار شورای مذکور «جفا» اعلام شد و حتی «جبران» کردن لازم گردید، و جبران هم نگردید، با همین خاطرجمعی تذکر قبلی، وارد فضای کارزار کسب قدرت روز هشت تیر شد. این فرد که از حرف های اخیر وی تحلیلی نوشتم آقای علی لاریجانی است. جز آقای سعید جلیلی بقیه ی کاندیدای ثبت نام کرده، تلویحی و آشکار سخن از تغییر و نقد دولت قبلی زدند. در حالی که یک سری همچنان سرگرم مقدس سازی هستند و آزادند هر چه دوست دارند ببافند یا یا بشکافند. بنده همانطور که چند بار گفتم نسبت به هیچ کاندیدایی هیچ ذره تمایل و جانبداری ندارم فقط این رویداد پیش رو را ریز بررسی هایم می برم تا در داخل مدرسه مطرح کنم که این احتمال است موجب شرح بحث روز شود. همین. پایان. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی نویسنده ی محترم و مسلط به بحث. بنده از توضیحاتت به انضمام مثال ها و نمونه ها استفاده بردم. این سخن جنابعالی که بیان داشتی : «مردم هم میگن اگر شما درست میگین چرا وضع اقتصادی هر روز بدتر میشود!» جای تشکر دارد که در بیان واقعیت و حقیقت، توی بند موقعیت گیر نیستی و حرف حق را بدون لکنت می گویی. مردم واقعاً لمس می کنند. کافی است هر کس برود بازار خرید کند و بگردد. اگر گفت از روند رهای بازار داد و ستد حتی در ارزاق ضروری روز، راضی است و اوضاع همان است که باید باشد، بنده می گویم دارد روی واقعیت کمچه می کشد. چون نمی تواند حرف مردم را بزند و مجبور است حرف قدرت را بزند که چیزی از خود را، آسان از کف ندهد. دولت ها را انسان ها اداره می کنند. انسان ها همه بدون استثنا در مظان خطا هستند. (خاصیت انسان خطاکاری است) فرد مقدس و قدیس و بی خطا نداریم. در سیاست، مقدس سازی یک رفتار کلیسایی قرون وسطایی است که آنان پاپ و کیش و اسقف و فقیه های مسیحی را رنگ تقدس می زدند تا امپراتور روم را راضی نگه دارند و ارتزاق خود را مهیا و گرم و نرم باقی بگذارند. مردم، به طور ملموس دیدند و هنوز هم می بینند گرانی ها را. ناکارامدی ها را. پارتی بازی را. فساد را. رانت ها را. چاپلوسی ها را. تقسیم شغل بر پایه ی نسبت خویشاوندی ها را. قدرت، هرگز پاک نیست. لک دارد؛ باید لکه گیری شود. این از اصول سیاست و مدیریت کشورداری است. از شما برای گشودن بحث و فکر باز و روشنبینانه ات تشکر می شود. اُنظُر.
حج نزدیک است ۷
اُنظُر می نویسد : حج اگر برای حج گزار نردبان معنویت نسازد و او پس از برگشت از حج، خود را یک انسان نزدیکتر به خدا حس نکند، آن حج، حجی بوده است که حتی اشرف پهلوی خواهر شاه هم (که در دربار سلطنت دارای رفتارهای فسادآلود و دخالتجو بود و در دو تصویر فوق در لباس احرام عمره در سال « ۱۳۵۶ » است) آنرا گزارده و گذرانده بود. باید فرق باشد بین حج و لباس احرام پوشیدن اشرف با حاجی یی که رفت بیتُ الله تا آدم برای «الله» شود و بر روی هر «اِله» و بت های متنوع و نو به نو، قلم نفی بکشد. بنده معتقدم حاجی هایی که حج را در عمر خود تجربه کردند همیشه با خود حسابگرانه و پاسخگویانه مواجه می شوند. حتی حاجی یی که پس از استغراق در حج، باز نیز غرق دنیا و دینار می شود، باز هم شب وقتی به خود و وجدانش رجوع می کند خود را شماتت می کند که ای حاجی! این بود قرار تو روی مدار خدا؟! به یک تعبیر حج حوزه ی استحفاظی خداست و هر کس آنجا برود خود را در جغرافیا و آداب، تحت پیامهای خداوند جهان آفرین در می آورد. این است که حاجی وقتی بر می گردد همه جای جهان را حوزه ی استحفاظی خدا می فهمد. در هنگام تنهایی ها. در هنگام اشتغالات. در هنگام مأموریت ها. حتی در هنگامی که در میان جمعی بسر می برد که احتمال گناه می دهد باز هم حاجی کمی بیشتر از دیگران برای خود حساب باز می کند. به این ترتیب، حاجی دیگر فقط مسجد و مراسم مذهبی و جلسات آموزش و نشست و برخاستن ها و حرم ها و امامزادگان و جاهای عمومی مذهبی را حوزه ی استحفاظی خدا نمی داند، هر جا را که راه می رود یا بایستد و یا بنشیند یا بخواند، حوزه ی نفوذ و دید خدا می داند. پس حج چون مناسکی شکوهمند در اسلام است و مسلمانان آن را یک نوع رفتن سمبلیک به قیامت گذرا، فرض می گیرند، روی انسان اثر دائمی می گذارد. چتر نفوذ حج تا ابد سر حاجی باز است که زیر باران گناه و هجو و دروغ و مجامله و معامله و بازی با نفس و هزارها عیب و نقص نرود. از دورترین جای ایران به حاجی های مقیم مدینه یا جده یا مکه یا هر جای احرام پوشیدن، سلام می دهم و از راه روح، خودم با روحشان پیوند می زنم. ای باد شرقی به غربی! سلام مرا نمناک، نه خشک و سوزناک، به آن حاجی های پیوسته به راز و رمز مناسک ببر. پایان. اُنظُر.
نگاهی گذرا به نظریه ها (۰)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان
اُنظُر می نویسد : سیاست در نظر شادروان آلبرت انیشتین از فیزیک مشلکتر است. در دانشنامه ی سیاسی آشوری، سیاست به هر گونه راهبرد و روش برای بهکرد هر امر تعریف شد. حتی پاره ای اقوال بر این قولند که سیاست در حقیقت دانش سازش دادن میان منافع گروههای معارض است، زیرا سیاستِ عملی، سازش و مصالحه و زور و بند است. لذاست که مطرح است سیاست، سرشت فراخ و پویا دارد. به گفته ی دکتر فرهنگ رجایی در کتاب «معرکه ی جهان بینی ها» (نشر احیا ، ص ۹) سیاست ضلع زمینی مثلث تمدن بشری است. بنده در مطالعات عمومی ام بیش از ۱۴ تعریف از سیاست ضبط کرده بودم که با رجوع به آن، سه تعریف و یک توضیح را ارائه می دهم:
- سیاست فرار از تضاد و نیل به همگونگی است. (از دیوید ایستون)
- سیاست تلاشی است در راه صلح و قدرت میان ملت ها. (از مورگنتا)
- سیاست دانستن این است که چه کسی می برد؛ چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد و چرا می برد. (از هارولد لاسکی)
اما مهم این مسئله است که سیاست جوهری دارد این جوهر خود را بر همه غلبه می دهد. در نگاه «موریس دو ورژه» سیاست ترکیبی است از دو جنبه. یعنی جوهر سیاست، طبیعت ویژه و معنی حقیقی اش این است که همیشه و همه جا ذو جنبتین است، تصویری از ژانوس دارد؛ خدای دو چهره ای، مظهر واقعی قدرت است زیرا ژرفترین واقعیتهای سیاسی را بیان می کند.
لازم است ژانوس یا جانوس را بشناسید که چرا سیاست را به او شباهت زدند. او شخصیتی افسانه ای است که دو چهره ی بد و خوب هر دو را داشت. نخستین پادشاه لایتوم (ایتالیای کنونی) بود. بر پایه ی افسانه، خداوند به وی روشن بینی داد که هم به گذشته و هم به آینده آگاه شد و چون آینده را می دید، دو چهره نمایش داده شد. در پول رایج مردم روم این پادشاه با دو چهره چاپ و ضرب شد. بنابراین بر حسب همین تعریف، معمولاً می گویند سیاست چهره ی ژانوسی دارد؛ یعنی دو چهره دارد. بد و خوب هر دو را با خود حمل می کند و سیاستمدار این دو وجه را در درون خود نهان می کند. مگر این که در اثر خودسازی و پیروی از اخلاق و مقررات جهانشمول و درونگرا، کمی خود را از بد بکاهد و بر چهره ی خوب خود بیفزاید. در تاریخ و جهان امروز اگر بنگریم متوجه ی این ژانوسی بودن سیاست می شویم. این قسمت (۰) بود، همان پیش درآمد. قسمت (۱) پس از تهیه زیر همین مجموعه نوشته، خواهد آمد. ببینم می توانم این کارم را در «نگاهی گذرا به نظریه ها» به بهترین وجهش به اتمام برسانم. اُنظُر.
نگاهی گذرا به نظریه ها (۱)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان
اُنظُر می نویسد : نظریه ی "وضع طبیعی" هابزی. توماس هابز در این نظریه، کاری به پند کهن که می گوید «رستگاری ملت، باید برترین قانون باشد» ندارد. او می خواهد بگوید اگر انسان به قرارداد اجتماعی تأسیس دولت تن ندهد به وضع طبیعی باز می گردد و در وضع طبیعی دچار مرحله ی بد «انسان گرگِ انسان» می شود. زیرا نه قرارداد اجتماعی وجود دارد که با این عهد و پیمان، نظم و قدرت ایجاد شود و نه انسان به انسان دیگر تسلیم می شود. برای همین آن خوی گرگی در نهاد بشر بیرون می زند. راه حل هابز تأسیس دولت است. البته دولت قدرتمند که او اسمش را «لویاتان» می گذارد. اسم یک اژدها و هیولای بسیار پهن پیکر که همه از او هراس در دل می برند. در رهیافتهای جدید قرون جدید، نقطه عزیمت سه پدیده ی بنیادین تفکر سیاسی است، به ترتیب شامل حقوق، آزادی، دموکراسی. هابز از طریق نظریه ی "وضع طبیعی" خواست انسان را به قبول «لویاتان» اجبار کند. چون دولت یا همان «لویاتان» برتر از "وضع طبیعی" است که در اثر بی دولتی همه گرگ همه می شوند. این نظریه هنوز در میان رئالیست ها طرفدار دارد. عبور کنم. توماس هابز فیلسوف سیاسی اهل انگلستان بود. اُنظُر.
یک پاسخ مفصل به همراه نگاه تازه به اوضاع
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. شما خیلی لطف فرمودید که تحلیل بنده بر رفتار آقای علی لاریجانی در سیاست ورزی و نیز تفسیرم بر گفتار اخیر وی پس از ثبت نام برای صندوق رأی هشت تیر را اینگونه جمعبندی کردید. این نشان دو چیز است: به سیاست و سرنوشت کشور توجه دارید. به نوشته های این بنده دقت می ورزید. و این هر دو خصّه، جزئی مهم از کارهای یک انسان است که به قول شادروان دکتر علی شریعتی مسئولیت شیعه بودن بر دوشش است. سَنجه ی شما آقای اهل قلم در تدوین، روشمند است چون اخیراً در داخل همین مدرسه نوشته ای از شما دیدم که نوشته بودی دو درس هرمنوتیک و تحلیل محتوا را گذرانده ای. در مبحث اولی اگر رجوع شما به آقای محمد مجتهد شبستری (نظریه پرداز دین شناس و استاد بارز الهیات تطبیقی) صورت گیرد بیشتر با هرمنوتیک که علم فراروی از متن و تفسیر ظنی ذهن نویسنده ی متن است آشنائیت بیشتری پیدا می کنید. در واقع هرمنوتیک و تحلیل محتوا را کنار هم باید پیش برد. اولی تفسیر متون کتب است ولی دومی بیشتر برداشت خبر روز. که شما روی حرفهای آقای علی لاریجانی نتیجه گیری شکلی مناسبی صورت دادید. البته وارد هرمنوتیک سخن وی نشدید عمدی ولی تحلیل محتوا را انجام دادید.
در آرایش قدرت همانطور که هفته ی قبل برآورد احتمالی صورت دادم در داخل این مدرسه، اگر حاکمیت صورتبندی انتخابات را به وجه منهای جریان چپ و افراد میانه و حتی منهای شاخص های مستقل و دانشگرا، چینش کند و شبیه کاری که سه سال پیش برای دولت سیزده تمهید کرد و همه را توسط شورای نگهبان درو و تارومار کردند تا نامزد مورد نظرشان از سرپرستی حرم امام هشتم (ع) به سرپرستی کرسی قدرت کشور برسد، بی آنکه توان برای چنین کار کلانی را داشته باشد، این بار هم، بخواهند صورت دهند، ممکن است این پازل شکل بگیرد با فرض احتمال نه جبر:
همه را بزنند هفت تا نامزد پوششی و نیمه پوششی بندازند گیر مردم و سرآخر همه به نفع یکی که شاید س.ج باشد انصراف دهند و سه تا چهار نفر شبیه هم به رقابت صوری و سرگرمی بپردازند. حال اگر این در این صورتبندی آقای علی لاریجانی را برای "جبران جفا"ی که به قولی در حقش مرتکب شدند، جای دهند و ردش نکنند میان سه نفر رقابت برقرار می شود: وی با س.ج و (یکی از سه چهره ی محتمل: م.ص. م.پ. ع.ن.ه) البته یک نفر دیگر هم قرار است در نهایت بیاید که اگر رد صلاحیت نشود فضایی شبیه دوم خرداد رخ می دهد. البته هنوز معلوم نیست مردم به صندوق، هجومی رأی می دهند یا نه منوال، همین صورت سه سال است که دولت سیزده اجرا کرده است که حتی یک کلمه از نامناسب برگزارکردن روند تأیید صلاحیت ها نگفت و در تاریخ، جای چنین موضع مدافعانه ای برای ملت، با تأسف، تهی است. عبور کنم.
هر چند انتخابات ها با نُرم پایین (نرخ بیست در صد) در همه جای دنیا رسم شده است و ایراد شکلی بر آن وارد نیست، مگر کشورهایی که شرکت در رأی دادن طبق قانون، اجباری است که نرخ مشارکت به علت اجبار بالاست. چند دموکراسی پایدار در جهان هنوز مشارکت قدر متیقّن و بیار بالا دارند. با این وجود در دوئل احتمالی بین ع.ل و س.ج (که این دومی ادامه ی پیروان مصباح یزدی است و در دولت سیزده چندین پست کلیدی وزارت و سایر صندلی های نهاد پاستور را به خاطر انصرافی که برای دولت سیزده بخرج داده بود) آراء اگر هیجانی شود دیدنی خواهد بود و اگر بی رمق جریان پیدا کند، به دور دوم رفتن هم احتمال بالایی متصور است. دو پارامتر مهم است که تا عیان و سپس نظرسنجی نشود معلوم نمی کند:
یک. سخنانی حاکمیتی که چهارده خرداد در یک سخنرانی رخ خواهد داد و دورنما و نزدیکنمای انتخابات هشت تیر ممکن است در آن تعیین تکلیف شود. دو. رابطه ی اعتمادورزانه ای که مردم با صندوق برقرار کنند که نمی شود آمار ظنی داد.
اخبار از بخش خاکستری هنوز نمی تواند این روی آوری به رأی را نشان دهد. باید تا آن زمان یعنی بیست و دوم خرداد نظر خود را تأخیر انداخت که شورا با نامزدها چه برخوردی کرد. از روی هوا و هوس یا از روی حقوق عمومی ملت و تعهد به جمهوریت. زیرا درون و نیت مردم را نمی شود با حدس و گمانه خواند. مگر آن که آدم مستقیم به خاطر شغلش یا سلیقه و علاقه ی به خبرگیری اش با بخشی از خاکستری ها تماس عمومیتی داشته باشد. پایان. اُنظُر.
آیا آقای سید محمد خاتمی این بار قادر است رأی بسازد؟!
اُنظُر می کاود : حجت الاسلام سید محمد خاتمی روزگاری گفته «سرنوشت وجهه ی اجتماعی دین در گرو آن است که جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد.» این نگره ی وی علاوه بر دین شناسی، مستقیم به انتخابات نیز می تواند سرایت و صراحت داشته باشد. از دید بنده آقای سید محمد خاتمی میان هفت پر قرار گرفته:
پَرِ قدرت
پَرِ اصلاح طلب
پَرِ اصولگرا
پَرِ مردم
پَرِ لجنه
پَرِ جامعه ی بین المللی
پَرِ وجدان و اندیشه های قطعی خود.
در هر هفت پَر، او گاه (و بیشتر اغلب) درماند که چه کند. به قول لنین در "تئوری های امپریالیسم" و تمام تزهایش، اولین کار هر سیاسی انقلابی، این است دو کار را همزمان پیش ببرد: اول دائم "چه باید کرد؟" جلوی خود بگذارد. دوم باز هم دائم "میانبر بزند تا آگاهی از حزب، به توده برسد". چون توده در تئوری های دوره ی مبارزه ی لنین، دیرآگاهی دارند تا انقلاب کنند، پس باید حزب این آگاهی را ایجاد کند و پله های مبارزه زودتر طی شود. اینک به نظر بنده آقای خاتمی نه قادر است "چه باید کرد؟" را جواب دهد و نه مقدور است با حزبش به صورت میانبر آگاهی برساند. یعنی فکر و قطعیات سیاسی اش را پس از تبیین، تلقین کند. علت؟ به نظر بنده به خاطر سه تا:
- مبانی فکری او تاب سیاست ورزی را ندارد؛ چون می خواهد در آموزه هایی باقی بماند که مردم به تصوری نرسند او هم مثل بقیه، از عقلانیت ابزاری سودجویی می کند و باورهای اخلاقی خود چوب بطلان می زند. ساده ترش این است: بین صدق و کذب مانده است. سیاست هم (که در پست بالا نوشتم) چهره ی ژانوس دارد ولی او به خاطر وضع ذاتی و داشته های خود، نمی خواهد به خود چهره ی ژانوس دهد. این را از آن رو گفتم که بی طرفانه، بتوانم وضع روحیات اخلاقی وی را برتاب دهم. حرفم این نیست که او میان خود و کارکرد خود، انطباق مطلق دارد. نه.
- آن هفت پَر طوری شده است که گرداگرد وی را فراگرفته. آدم وقتی با دیگران احاطه شود گاهی مجبور است از خود بکاهد و به دیگری گراید تا متهم به یکدندگی نشود. او در احاطه ی سخت این هفت پَر است که ستارگی او را (که دیگران با غلو و تملق و مخلوطی از راست و دروغ برایش ساختند) بی فروغ یا لااقل کم فروغ کرده است. می گویند آدم مأخوذ به حیایی هم هست. بنده از نزدیک نمی شناسمش. پس، از پیشداوری می گریزم به همان مقدار اندک گردآوری از او تکیه و بسنده می کنم و می گویم «تَکرار می کنم» به لهجه ی اردکان، دیگر ممکن است از زبان وی، بخار راست نکند. البته چون بخشی از جامعه به او تعلق شدید دارد و قدرت پیشرانه ی وی از به تعبیر دنیای مکانیک چندین «اسب بخار» حدس می زند، شاید باز نیز چنین زور جمله ساز را بتواند آزمون کند. چون این روزگار که سه سال است از آن طی شده، مردم خود و حکومت را عین ماشین گازی و گازوائیلی و هندلی! می دانند، نه بنزین سوپری نود اُکتانی!
- خود در دوره ی قبل در ماه آخر سال قبل، بر خلاف مشی همیشگی اش در انتخابات (به قول خود وی به علت همراهی با ملت) شرکت نکرد. ولی او حتی در گسترده ترین رد صلاحیت های آن دوره ها، یک روز به دماوند رفت و در آنجا در انتخابات شرکت کرد تا در چشم نیاید. که بر عکس چشم طرفداران خود را با آن شرکت در آورده بود. هر چند سیاست ورزی اقتضا می کند، زن و مرد سیاست، ژانوسی رفتار کنند. در دوره ی صدرات خود بر دولت نیز انتخابات مجلس هفتم با دروی اکثریت نمایندگان مجلس ششم توسط شورای نگهان رخ داد و نیز انتخابات دوره ی نهم ریاست جمهوری را برگزار کرد که در اصفهان نقل است تقلب شده بود. در کل به دور دوم افتاده بود و سرانجام قدرت را تحویل آقای محمود احمدی نژاد داد که آقای شادروان رفسنجانی را شکست داد. که یکی از عوامل حاکمیت در خطبه ی جمعه ی تهران آنقدر از اندیشه ی وی حمایت کرده بود دستور داده بود در کتاب های درسی آموزش پرورش، افکار احمدی نژاد چاپ و به دانش آموزها تدریس شود. عبور کنم.
بنده نهایتاً نظرم این است آیا آقای سید محمد خاتمی این بار قادر است رأی بسازد؟! هم می تواند، هم نمی تواند. یک. می تواند چون بخش خاکستری و خاموش و ناراحت از وضع موجود، در پایه با جناح راست مسئله های عدیده دارد. اما با جناح چپ گلایه. گلایه را می شود تبدیل به انتظار و توقع کرد. پس اگر میل مردم به صندوق گراید و ردصلاحیت ها، به صورت کیلویی و "فلّه" ای توزین نشود، او می تواند رأی ساز برای فرد مورد نظر چپ (یا نزدیک به چپ) شود. دو. نمی تواند چون در درون چپ، زبانه های مشتعل معارض (تندروی های چپ) زبانی پرخاشگرانه تر دارند و تیزی گفتارشان خاتمی را از خاصیت می اندازند. مگر آنکه این فرصتی که برای ایجاد زودهنگام دولت چهارده رخ داده، آنان را به رفتاری مشارکت جویانه هل دهد. و شرطش هم ناظر بر رفتار حاکمیت با آنان و گرایش مردم به سوی رأی است، که هنوز نامعلوم مانده است. پیش بینی ناپذیرترین انتخابات شده است، چون همه چیز با شتاب دارد صورت می گیرد، زیرا قانون اساسی با رعایت اصل حقوق ملت، بیش از پنجاه روز را مجاز نمی داند که کشور بدون قوه ی مجریه ی منتخب ملت باشد. و نظر بنده این است این اصل مترقی یی است و باید به همین شکل باقی بماند. خبرگان قانون اساسی که شامل تمام صنوف ملت بودند خوب دقتی بخرج داده بودند. دست آنان مریزاد. پایان. اُنظُر.
مرز میان استاد و حقیقت
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. هم مدرسه ای محترم و آگاه. سخنی که از ارسطو در برابر استادش افلاطون نقل کردید، یک پند ماندگار است که با آن، تمام وجوه زندگی را می شود زیر تنظیمات برد. از سیاست گرفته تا اخلاق و اقتصاد و هنر و عقیده و حتی عشق عشق عشق. روزی ارسطو در آکادمی آتن میان دو امر حقیقت مسئله و استادش افلاطون، گیر کرده بود. او عادت داشت در باغ آکادمی حین قدم زدن فکر کند تا به راه حل ها و منطق برسد. از همین رو فلسفه ی ارسطویی را «مشّایی» نام نهادند چون در در باغ مشی می کرد (راه می رفت تولید فکر می کرد) او مدتی بر سر یک مسئله ی بغرنج، میان حق و استاد کلنجار رفت و سرآخر به این حرف نائل آمد و صاف گفت: "من استادم افلاطون را دوست دارم، اما حقیقت را بیشتر" لذا در آن موضع حرفی مخالف حرف افلاطون گفت و افلاطون هم از او برنیاشفت. از روز به بعذ همین حرف حکیم ارسطو شد پند تاریخ تفکر و منهج برای منطق و کتاب اخلاق ارسطو با نام «اخلاق نیکوماخس» که شادروان استاد دکتر حمید عنایت آن را به فارسی ترجمه کرد. بکارگیری شما از جملات کلیدی مشاهیر یک شیوه ی مطلوب است. بنده عادت دارم برای ایجاد تفکر و خیزش موضوع در ذهنم، هر کجا هستم راه بروم (در مسیری کوتاه به شکل رفت و برگشت چندین باره). راه رفتن به نظر بنده ذهن را جوینده تر و فکر را طراوت دار می کند. اگر بخواهم استناد هم بکنم به غزل شماره ی ۸۸۶ خواجوی کرمانی عارف باسرشت متصل می شوم. این بیتش:
ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی
حالا یک خاطره لطافت می آوره به این بحث قصار: روزی شادروان آقای بروجردی مرجع عام شیعیان و فرد متنفذ حوزه و حتی بر خود رژیم شاه، جایی بود. گربه ای آمد. او گربه را احترام کرد. اشکال کردند چرا آقا؟ فرمود این گربه مال استادم است. باید به خاطر شأن و حرمت استادم، گربه اش را احترام گذارم. پندی بزرگ از یک بزرگمرد جهان اسلام که شؤون استاد گرامی باید داشته شود. البته متعارف و بدون چاپلوسی و تظاهرورزیدن ریاکارانه و کاسب جویانه. ارسطو خیلی به افلاطون عشق می ورزید، ولی وقتی در گردنه ی میان شأن حقیقت و شأن استادش گیر کرد، سمت حقیقت ایستاد و استاد را هم محترم شمرد. هر دو همدیگر را دوست داشتند. از شما نویسنده ی بی بیم و راهی به حقایق و دارای زبان در قلمی پرمغر و آرایه های ادبی بالا، تشکر می شود. پایان. امید این که با جواب طولانی وقت آن بزرگوار را نگرفته باشم. معذرت. اُنظُر.
یک پیام فراگیر به داخل مدرسه
بنده فعلاً موقتاً رفتم برای امور. این که شب برمی گردم یا چند روز دیگر، هنوز بر خود بنده هم نامعلوم است. حدسم این است تا شب باید برگردم. اما اگر نشد، می شود همان چند روز پیش رو. باور عمیق دارم: گر خدا بخواهد، همان بِه باشد. ( شنبه ۱۲ . ۳ .۱۴۰۳ ) اُنظُر.
چرا آقای سردار سید وحید حقانیان و آقای حجت الاسلام سید مجتبی خامنه یی؟
اُنظُر می کاود : ادامه ی متن در همین سطور
یک تشکل فرعی تهران با اسم «جهادگران ایران اسلامی» (که دبیرکلش آقای وهاب عزیزی است) با نامه ای، از پدر خواست تا به فرزند اجازه ی نامزدی ریاست جمهوری دهد. بنده خبر ندارم خود آقای سید مجتبی خامنه یی درباره ی این درخواست چه موضعی گرفت. این شخص در نامه اش به وی لقب «حضرت آیت الله آقا مجتبی خامنه ای دام عزه» داده که لقبی بزرگ در حوزه است که حاکی از درجه ی بالای اجتهاد است که گمان نکنم حجت الاسلام سید مجتبی چنین مرتبه ای را طی و اخذ کرده باشد. در نامه ذکر شده، تنها سید مجتبی شایسته است بهتر از هر کس پرچم کشور را در مقام ریاست جمهوری به اهتزاز در آورد. جدا از چرب زبانی و چاپلوسی در ادبیات نامه و غلو خیلی عجیب در باره ی فرزند، پیش پدر، برداشتم این است او می خواست منزلتی ویژه برای داستان جایگزینی آقای سید مجتبی ایجاد کند، تا وی در موقعیت آیت اللهی قرار دهد که نوعی عظمت بخشی به وی باشد. عین کاری که آن گروه تبلیغی حوزه برای آیت الله علیرضا اعرافی صورت دادند تا نام وی در پوشش درخواست برای نامزدی انتخابات چهاردهمین دوره ی ریاست جمهوری، در واقع برای قضیه ی جایگزینی رأس نظام، جا بیفتد.
اما سید وحید حقانیان مشهور به مستعار «سردار وحیدی» معاون امور ویژه دفتر و بیت، که او و سید مجتبی خامنه یی نقش مستقیم در لشکر محمد رسول الله و سپس گشت ثارالله تهران داشتند، چرا وارد انتخابات شد؟ حقانیان عنصر مداخله گر بیت در اکثر امور کشور است. در سال ۸۸ دست سرکوب را به او نسبت می دهند. در بیت، نقش اول را اگر نداشته باشد (که بعید است) از نقش مهمی در امور سیاسی برخوردار است. او باری در خطایی که لو رفت به یک فرد سیاسی، یک فحش بد و رکیک هم داده بود. بنده سه برآورد احتمالی می دهم که او وارد این ماجرا شد:
یکم. احتمال بالا است او فهمید علی لاریجانی تأیید می شود (که بنده هنوز یقین ندارم چون رقیب قدری برای آقای س. ج است که عین کاری که برای هموار سازی پیروزی دولت سیزده صورت دادند، باز برای س.ج تکرار کنند باز او را بزنند) لذا او پا به میدان گذاشته تا اگر خود تأیید شد، در مناظرات با حرف هایی که از پشت پرده می زند، سد راه علی لاریجانی شود.
دوم. احتمال دیگر این است او چون برآورد کرد تعداد نامزدها زیاد باشد و هزینه ی رد صلاحیت هم بالا می رود، خود را وارد صحنه کرد (شاید هم وارد صحنه شد) تا خودش هم رد صلاحیت شود تا بعد بتواند آبروداری کند و بگوید دیدید مردم که شورای نگهبان با عدل رفتار می کند! حتی نامزد از بیت هم باشد، او را لازم ببیند رد می کند.
سوم. احتمال سوم این است می خواهد موضع ضربه گیر را بازی کند چون خود را فردی مستقل معرفی می کند و در دو جناح ورود ندارد. پس سعی دارد میان رقیبان هنگام کارزار انتخاباتی، نقش وسط را بگیرد و اگر دو سمت ماجرا فضا را حاد کردند و احتمال می رود باز کردن راه رقابت، خطری چون دوم خرداد را جلوی نظام می گذارد، او با حضور در برنامه ها که فرصتی مغتنم برای نامزدها در اختیار می گذارد، دست به افشاگری های وحشت آفرین بزند و یا حتی حضورش، باعت لکنت زبان نامزدها شود، چون او اطلاعات پشت پرده ی همه را ریز به ریز دارد این موجب ریسک و هراس نامزدها در بیان آزاد و عریان واقعیات می شود. چون ویردر نقش امنیتی اطلاعاتی بازی می کند. حتی بیشتر جاها، به عنوان فرد مختار و اختیاردار، وارد بازی قدرت می شد. عبور کنم. البته نامزد شدن آقای حقانیان دفتر، حق شهروندی هر ایرانی است. عرض بنده تحلیل ورودش بود. اُنظُز.
در پاسخ به محمد فضلی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. نویسنده صاحب سبک و دارای فن نگارش هستید. ارزنده ترین نکته ها را در لابلای نوشتار خودت جا دادی و برای بنده ارزش خواندن داشت. خود واقف هستید درخت وقتی میوه می دهد سنگ می خورد. می دانم و این را از نوشته هایت دریافتم که گنجایش شنیدن نقد و حتی حرف های زمخت علیه ی خود را دارید. هر تلاشی که علیه ات رخ می دهد یقین خود را بیشتر کن حرفهایت دارد جدی تر می شود. آدمی که قلم دست گرفته باید ظرفیت شنیدن تندترین هجوم ها را در خود تقویت کند که در این مواردی که فهرست کردید نشان دادی این قصد در شما زنده است. حرفی دیگر ندارم جز یک دنیا تشکر که قادر هستید دست به تبیین بزنید و ادبیات فارسی در فن نویسندگی ات چنان بالاست که لغزشی در بیان عقاید خود صورت نمی دهی.
پایان.
[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی. بسیار استادانه بحث را پخت و پز کردید. سواد ما را بیشتر کردی. در مجموع این یک امر ثابت شده ای است که نظام توسط خود مسئولانش به فساد کشانده شده است که امروزه اصل مبارزه با فساد، شعار هر دولتی شده است که خودشان در فساد دست داشتند. برای مردم اثبات است که فساد را آن تهیدست دوردست نمی کند، چون در درون قدرت راهی ندارد. کسانی می کنند که ادارات را به چنگ خود دارند و در سایه ی حمایت قدرت و رانت هر چه دلشان خواست می خورند. آنانی که شب با سیب زمینی شکم را سیر می کردند، ولی یکباره کارخانه دار شدند. یکباره در کانادا و دوبی ملک خریدند. یک باره در دانشگاه های وزارت علوم و آزاد، استادتمام شدند. یکباره نصف سهام بانک را خریدار شدند. یکباره برِ خیابان های اصلی، صاحب زمین و ملک و مجوز و شرکت های بزرگ شدند. جمهوری اسلامی جای چه رژیمی نشست؟ سلطنت فاسد. پس نباید در سیستم کاری می کرد که این همه فساد گسترش پیدا کند و پرونده های وزیر و وزرا خاک بخورد ولی خودشان بامصونیت تمام، همچنان بیرون از زندان فعال باشند. نامزدها این روزها حرف اولشان این است من اگر رأی بیاورم فساد را از بین می برم. چرا؟ چون ریشه دوانده در تار و پود نظام، از نهادهای حاکمیتی که مصون از تفحص هستند گرفته تا سایر ارگان ها و دولتی ها و حتی مناطق آزاد.. چه ارگانی در دوبی می رفت دلار می فروخت و راحت و بدون دردسر برمی گشت!!! عبور کنم. فساد عین درخت پیچک، دور تنه ی حکومت پیچیده و به هیچ وجه هم برطرف نمی شود. اینان فقط شعار می دهند چون فساد تا بالاترین جاها تا کشید. تشکر از بحث منظم شما در بررسی و کاوش ضعف های همه ی دولت ها که باز دارند عین خطاهایی که در تقدیس آقای محمود احمدی نژاد مرتکب شدند و وی را تا عرش می بردند، برای دولت سیزده انجام می دهند که این کار هم نییجه ندارد هیچ، بلکه خطایی فاحشتر است. همین دو هفته پیش خود مراجع مطرح شهر قم که دولت سیزده به آن شهر رفته بود، همه از دولت انتقاد کردند و گلایه های مشکلات و گرانی هر روزه و بی تدبیری در وزارت ها را تذکر دادند. اما نمی خواهند زیر بار سخن حق بروند. کدام دولت مقدس بود و بی عیب و نقص، که بخواهند دولت سیزده را بری کنند و هاله ی قدسی به آن ببخشند. این بدترین کار و بیهوده ترین روش در کشورداری است. تا دولت سیزده مثل دولت های گذشته نقد و بررسی نشود، دولت چهارده هرگز بر مشکلات غلبه نخواهد کرد. هیچ کس حق ندارد دهن مردم را در بیان نقد و نظرلگام بزند. پیام انقلاب، آزادی بیان بود. و پاسخگو کردن قدرت در هر مقام و پست و قدرت. وگرنه همان رژیم سلطنت می شود و دربار فاسدش. اُنظُر.
یک شباهت در دو نفر نامزد، ولی دو برخورد متضاد شورای نگهبان با هر کدام
اُنظُر می کاود : میان دو نامزد ثبت نام کرده ی این دوره، و دوره ی قبل یک شباهت وجود دارد. اما شورای نگهبان سه سال قبل یکی را با آن بهانه ی مشهور رد صلاحیت کرد، ولی دیگری را تأیید صلاحیت. چرا؟ واقعاً چرا؟ چون دومی خواست برای نامزد دلخواه حاکمیت در مناظرات کار کند و سپس با گرفتن چند امتیاز از دولت سیزده، به نفعش انصراف دهد که داد. یعنی آقای سعید جلیلی. اما اولی دیدند خیلی به اصطلاح ضرب المثلانه «موی دماغ» می شود پس او (یعنی علی لاریجانی) را به بهانه زدند، تا رأی سبد نامزد دلخواه نریزد. همان هم شد. اما آن یک شباهت چیست که شورای نگهبان را یک بام ولی دو هوا ساخته بود؟ این شباهت: ادله آوردند بستگان ع.ل در خارج و بقیه ی قصه. اما نگفتند پدر س.ج که در فرانسه می زیست چرا ادله یی نشد برای ردش. عبور کنم. هرچند بنده بر رد صلاحیت آبکی هر شهروندی نقد دارم. شورای نگهبانی که خودشان می گویند فصل الخطاب هستند و هیچ جای حکومت حتی مجلس که «در رأس امور» باید باشد نمی توانند بر کارکردهای بی شمار غلط و خطاآلود این شورای یکدست در نصب فقیه ها و انتخاب حقوقدان ها توسط پیشنهاد قوه ی قضاییه و رأی مجلس، دست به تحقیق و نظارت بزنند، چگونه چنین دوگانگی رفتاری از خود بروز ندهند. اینان خود را فعال مایَشاء مختار مایُرید می دانند هر طور گوِه گود راه داد بر سر می کوبند. اُنظُر.
نگاهی گذرا به نظریه ها (۲)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان
اُنظُر می نویسد : نظریه ی "حقوق طبیعی". روزگاری «امانوئل ژوزف سی یِز» کشیش و نظریه ساز بزرگ انقلاب فرانسه گفته بود: «انسان به یاری امتیازات آزاد نمی شود، بلکه به یاری حقوقی که به همه تعلق دارد، آزاد می گردد». حقوق در درون خشونت ها مفقود شده بود تا این که خود ثمره ی نجات بخش خشونت ها شد. یعنی خشونت چنان مورد نفرت واقع شد که با خود رهیافت جدید ارمغان آورد و مردم از طریق صاحبان نظریه، به رهیافت جدید دست یافتند. یعنی حقوق و اراده ی ملت. و حقوقی طبیعی در پیشانی خود می نوشت: حقوق یعنی تحقق «من» ها که جمع آن می شود مردم. یعنی خود نشاندن. یعنی آرای مردم. یعنی قانون بشری. یعنی جعل در برابر تکوین. که خلاصه اش می شد: حکومت ها بر پایه ی همه پسندی، از راه آرای مردمی. شالوده ی این نظریه این است که بر عبارت معروف «ژان ژاک روسو» استوار شده است، این حرفش: «مغزِ این قشر عبارت است از این اصل که حکومت شوندگان همان حکومت کنندگان باشند.» عبارت واضح و مبرهن است. بدین معنی که حکومت کننده (قدرت حاکم) هرگز نتواند بر حکومت شونده (مردم شهروند)، قدرت استیلایی پیدا کند. زیرا حقوق طبیعی، انسان را در برابر هر نوع بردگی محافظت می کند. مونتسکیو این را ناشی از این می دانست که قوانین «روابط ضروریی هستند که از ماهیت امور، مشتق می شوند.» شبیه تز شهید استاد مطهری که سرنوشت بشر را به مقتضیات پیوند می زد که حتی دین نیز باید شرط زمان و مکان را در امور سیاست و دین ورزی مردم، توسط فهم فقیه یا دین شناسان زمان شناس در نظر گیرد. بعد این نظریه تکمیلتر شد وقتی فیلسوفان دیگر گفتند امر بنیادین بشر بر حقوق طبیعی نهاده شده، نه بر وظایف بشر. و بنیانگذاران مکتب حقوق طبیعی در نهایت به نقل از منبعی که بنده دارم یعنی «لئو اشتراوس، حقوق طبیعی و تاریخ، ص ۱۸۶ ترجمه ی باقر پرهام» گفتند بر پایه ی این نظریه «نقش دولت ها پاسداری از حقوق طبیعی هر یک از افراد جامعه است.» نه از بین بردن حقوق آنان. و بیشتر از همه امانوئل کانت آن را تکمیل کرد. او از سه اصل برای ایجاد همآهنگی اراده ی انسانها یاد کرد که با مسئله ی دولت امکانپذیر است:
۱ ) هر عضوی از اجتماع در مقام انسان، آزاد است، [نه برده]
۲ ) هر عضوی از اجتماع در مقام فاعل، با دیگری برابر است، [نه پایین تر]
۳ ) هر عضوی از اجتماع در مقام شهروند، مستقل است، [نه وابسته]
در مورد نظریه ی "حقوق طبیعی" چهار سؤال بنیادی شکل گرفته بود که فیلسوفان بزرگ هر کدام به آن چهار پرسش پاسخ مهمی داده بودند که در قسمت سوم سعی خواهم کرد تبیینش کنم. اُنظُر.
زوال حکومت به دست آخوند بد
اُنظُر نظر می گذارد : [در پاسخ به جواد افاقی] سلام آقا آفاقی. پیامی نوشتید مبنی بر این جمله:
«چقدر شبیه است رفتن وآمدن فردی بنام انظر. به سریال مدیرکل (ساخت سوریه) که بارها در رسانه ملی پخش شد. کشکولی بود برای تمامی اعضاء گروه.»
ضمن اعلام خوشایندانه بودن این جمله ی شما و تبسمی که بر چهره ام انداختی و حتی بالاتر ازخندانی هم بیشتر پیش رفتم، عرض ادب هم به پیشگاه آن بزرگوار محترم داشته باشم. بنده هم یک فکاهی محکم با شما صورت دهم چون طلب دارم: شما مگر تابع ولایت مطلقه ی فقیه نیستید؟! پس چرا با آن که رأس نظام دستور داده بودند برای لفظ زبان غربی «سریال» از لفظ فارسی «مجموعه» استفاده کنید، پس چرا شما تمکین نکردید و بر خلاف دستور و اطاعت محض، باز هم لفظ بیگانه و شاید «خبیثه ی» "سریال" را بکار بردید؟! نکند در دورن و نهان و خفیان، ضد ولایت مطلقه ی فقیه! هستید ولی جرئت بروز ندارید و حال حبس کشیدن از وجودت نیست؟! آخه برخی مطبوعات خاص حتی خود را موظف می دانند «منویات» رأس نظام را هم کشف کنند و بر حسب حدس منویات (نیت خوانی ها و مرادِ مراد خود را حدس زدن ها) عمل کنند و با تنسک و تمسک به تز «آتش به اختیار»، به هر جا و هر کس آزادانه بدون ترس از محاکمه!! حمله کنند، شما راحت «دستور» ادبی نوشتاری را نادیده گرفتید و به جای امر مطاع، از رأی خود بهره گرفتید و نوشتید: «سریال مدیرکل (ساخت سوریه)» البته شما چون عالم هستید حتماً می دانید لفظ «مجموعه» هم فارسی نیست از زبان عربی گرفته شد و معرب شد. یاد آورم که فکاهی بود.
و اما فاز دوم این است بنده جایی که زندگی می کنم پارازیت زیاد است و تلویزیون ایران را به زور می گیرد، چه رسید به دیش بینی! یا فیلم از سازمان سیمای به قول شما «ملی». بنده با رادیو «معارف» که از شهر شما در قم مخابره و دیکته می شود، یکسره پای گوشم تا شرع را بشناسم و در شهر گم نشوم!! که این رادیو خود یک آخوندکده ی گشاد است تا رادیوی ملی!!
سپس فاز سه حرفم این است نمی دانم شما در کدام شهر امام جمعه یا امام جماعتی. ولی هر جا هستید، حتماً پشت سرت مأمونین را بشمارید ببینید از دو تا نه صف بیشترند؟ بعد همین را چاره جویی کنید و علت را بشکافید. روحانی از دید من انسانی معنوی و دینی و سیاسی است که مردم به او نیاز دارند زیرا او شرع شناس است و باید انسان متشرع به او رجوع کند. باید خیلی دقت شود که روحانی میان مردم و حکومت قرار گیرد، نه این که یکسره با قدرت همدست شود و با تمام معایب آن غلتیده گردد و ملت را برای امری ثانوی تر، خودی و ناخودی تقسیم کند. روحانی اگر جانبدار یک جانبه ی حکومت شود، از چشم همه که نه، ولی از چشم بخشی بزرگ از ملت می افتد. چون همیشه ملت به معنای عام، حرف حق حمل می کند که حکومت نمی تواند از مطالبه گری مردمش فرار کند و هر چه خود خواست بکند. و خود در فساد غرق باشد ولی همچنان از ملت پیروی و حمایت طلب کند. روحانی، امروز سعی می کند از نظام حتی در برابر مردم حمایت کند و جلوی نظرات و انقتادات ملت بایستد تا از ارتزاق خود نیفتد. مردم ار نبودند، نظام هم نبود. نظام را مردم ساختند نه صنف آخوند که امروزه خود را خدایی برای مردم می پندارد!! این رسم صددرصد بر می افتد. چون با هیچ منطقی جور نیست. به قول رسول خاتم الانییا (ص) ملک با زور ابقا می شود ولی با ظلم هرگز. حکومت در جاهایی بر مردم ظلم می کند. چون در بخش های مهمی از ساختارش، از عدالت تهی شده است. هر حکومتی عدلی نباشد، شرعی هم نیست. این اخطار از سوی مردم مدتی است آژیرش زده شده است ولی قدرتمندان متصلب همچنان گوش خود پنبه گذاشتند که نشنوند. شاه هم که ژاندارم منطقه بود مجبور شد گوش کند و پا به فرار گذراد. این تجربه را آن آخوندهای بد دارند تکرار می کنند ولی چون در درون قدرت شناور شدند از صوت مردم بی خبرند. عبور کنم. فقط بهتر است آخوند برود مستقیم واقعیت ها را خود مردم بشنود که خاکستری اند. چون ملت اگر سفید بشوند باید مطیع محض باشند و اطاعت محض و مقلدانه از قدرت در خون آنان جاری نیست. اگر سیاه شوند خود را شماتت می کنند چون حکومت را خودشان ارمغان دادند و حالا دوست ندارند این حکومت به دست آخوند به قهقرا غرق شود. آخوندهایی که با بدترین خودخواهی قدرت را قرق کردند. این روال هرگز نمی پاید. تاریخ در خود نمونه های زیادی از زوال را در ورق های خوددر ثبت دارد.
فاز چهارم حرفم این است بنده بر گوشت و پوستم هم اگر انبر داغ بگذارند دردم نمی آید، چه رسد به نسبت دادن موجی از واژه ها به سوی بنده در این مدرسه. البته هرگز نمی گویم آنان در خلوت بر برد این واژه ها می افزایند و حتی رکیک گویی هم علیه ی من مرتکب می شوند. چون همه را افراد محترم می دانم. و دور می دانم در خلوت، بدتر از این واژه ها به بنده نسبت دهند. به تمام آنان بایت هر لغتی که برای بنده می بافند، تشکر دارم زیرا دل خودشان خنک می کنند و این برای من خوشایند است که آنان دلخوش می شوند از تازیدن به خود بنده نه نقد نوشته های بنده. از شما مرد محترم و صبور در بحث، که نشان می دهی انسان انتقادپذیری هستی، تشکر می شود. فکاهی دوم را صادر کنم کافی است و آن این تک مضراب است: همان فکاهی اولم برای شما بسیار بس بوده است!! پایان. اُنظُر.
[در پاسخ به محمد فضلی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای م.ف. جایی را برایم باز کردید که اخلاقاً باید ازت تشکر خاص بکنم. وقتی ببینم مطلب اصلی بنده مورد توجه فردی قرار گرفته، پیش خود به این نیروی فزاینده هدایت می شوم که چه خوب شد آنچه وقت گذاشتم تا دیدگاه خودم را در متنی فشرده نگاشتم، خوانده شد. و این حتی ممکن است حتی علاوه بر خواندن، مطلوب دیده شود و از انتقال فکرم استقبال گردد. لذاست که این انرژی بیشتر نیز می شود. شما بر زیر متن های بنده نوشته هایی را رقم می زنید که از مباحث خود بنده غنی تر و گشوده تر است. خیلی موجب شادی ام شدید که می فهمم از سیر مطالعاتی گسترده ای برخورداری. علم را گفته اند بی وطن است. یعنی زاده های دانش دانشمندان در ملکیت در نمی آید متعلق به آحاد بشر است. همین است که کتاب تاج فرهنگ یک جامعه است که هر چه بیشتر مطالعه شود انسان جهانی تر می نگردد. حتی خواندن کتاب فیلسوفان بد هم نافع است چون دانستن از طریق متضادها بدست می آید. روزی شهید استاد مطهری شنیده بود یزید دیوان شعرش در فلان کشور چاپ شده است. او چون جهانی می اندیشید برای اینکه فرد یزید را از طریق نوشته هایش هم بشناسد در به در دنبال دیوان شعر یزید می گشت. نمی دانم تا پیش از ترور به این دیوان دست یافته بود یا نه. مهم این است چنین متفکری حتی حاضر می شود کتاب دشمن ترین فرد به خاندان عصمت (ع) را هم بگردد پیدا کند و از آن مستقیاً بداند تا بتواند به سبک علمی و منطقی نقدش کند. بنده از شخص شما الگو می گیرم که تشنه ی دانایی هستی و در بیان آرای فکری خود دچار تشویش نیستی. تشویش مال آنی است که از حقیقت متواری شود و از مطالعه و دانستن بگریزد. هگل با آنکه فیلسوف قدرت بود اما انسان را طبعاً عقلانی و آزاد می دانست. هر کس با طبع خود درآویزد و آن را خود بخشکاند، اول خود را نابود می کند، سپس جامعه و بیرون از خود را. با فحوای نوشته ات موافق هستم. پند و پیامش را گرفتم. تشکر می شود که خواهان این سری نوشته هایم شدید. پایان. اُنظُر.
[در پاسخ به مصطفی بابویه] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای مصطفی. نوید مهمی است. همیشه خودم را در انتظار نوشته های علمی و خوش ترکیب شما نگه می دارم. چون حاصل مطالعات خود را به بهترین ادبیات گرد می آوری و در ذهن های اعضای مدرسه جای می دهی. خداوند بلندمرتیه حیات شما نویسنده ی دانشگرای ارزشمند را همچنان بادوام و طولانی باقی گذارد. بهره می برم از بیانات پخته ی شما. پایان. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای M.F (محمد فضلی). اگر ملاک مولوی را ملاک خود گیریم تصوبر بنده مبهم باشد اشکالی نیست. بگذار تصور جای تصوبر نشیند که تصور، میدان بزرگ عنصر خیال در وجود آدمی است که هنوز کسی کشف نکرد خیال چه قدرتی در نهاد آدم دارد. نعمتی که عاجزند همه از بهره ی خوب از آن. مولوی مگر نسرود در دفتر دوم مثنوی، که ای انسان تو اندیشه ای. پس ملاک، فکر است، نه فرد. نقل مستقیم از گنجور از مولوی:
تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شودای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی تو استخوان و ریشه ایگر گل ست اندیشه تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنیگر گلابی بر سر جیبت زنند
ور تو چون بولی، برونت افکنندطبله ها در پیش عطاران ببین
جنس را با جنس خود کرده قرینجنسها با جنسها آمیخته
زین تجانس زینتی انگیختهگر در آمیزند عود و شِکّرش
برگزیند یک یک از یک دیگرش
از فضایل شما آقای نویسنده اهل فلسفه خوشحالم. پیشنهاد می کنم "لذات فلسفه" که نظریات خاص شادروان ویل دورانت در باره ی مسائل اساسی زندگی و سرنوشت بشر است بخوانی که ترجمه ی فارسی شادروان عباس زریاب خویی آن را خواندنی تر ساخته است. شاید هم خوانده باشی. پایان. اُنظُر.
کدام چهره؟ کدام نوشته؟
شماره ی ۱۹
اُنظُر می کاود :
چهره : لوید آستین وزیر دفاع آمریکا در دولت جو بایدن.
نوشته : او دیروز در سنگاپور گفت ایالات متحده «تنها زمانی امن خواهد بود که امنیت در آسیا برقرار باشد.»
نظریه : بنده نظرم اینه : چرا امنیت آمریکا به امنیت آسیا گره خورده؟ تقریباً به سه علت: یک. دو قدرت رو در روی خود را در آسیا دارد، یکی چین و دیگری روس که بر تمام آسیا به صورت بالقوه اشراف ژئواستراتژیک دارد. به همین علت مهار این دو قدرت برتر منطقه در دستور کار امنیت ملی آمریکا قرار دارد. دو. بستر آسیا بستر اعتراضی است حتی در ژاپن و کره که هر دو به خاطر رشد اقتصادی به سکوت اجباری روی آوردند، روح اعتراضی به آمریکا دارند اما فعلاً خشم فروخفته ی چندین دهه دارند که روزی دهنه ی این آتشفشان خفته، گدازه های سوزانی از خود بیرون خواهد داد. سه. وابستگی اقتصاد آمریکا به انرژی که بالاترین ذخایر گاز و نفت در آسیا وجود دارد. آمریکا با همین سه علت سعی می کند ایران را در تز مهار، دستاویز بحران ها نگه دارد. یعنی ایران در یک خلاء همیشگی باقی بگذارد که نتواند راهبردهای خود را تشخیص دهد و مجبور باشد هر بار به جای استراتژی از تاکتیک استفاده کند. و تاکتیک در سیاست مقطعی است بر خلاف استراتژی که دورنما و نقشه ی راه است. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای اهل قلم. از نظر بنده روحانیت و روشفکران از پیشروان جامعه اند که نقش بیدارگری را باید بر عهده داشته باشند نه نقش جانبداری یک جانبه را. روحانیت در برابر قدرت که فساد عظیم آن را به ورطه ی نابودی می برد، فقط توجیه گر ظاهر شده است و با آنکه حقایق را می داند دست به کتمان می زند. چرا، چونکه از نظام ارتزاق می کند. و حتی خودشان را وکیل مدافع نظام جا زده اند و هر بار می خواهند دهن مردم را در سراسر ایران در بیان نقد و نظر بندند. خود روحانیت در زمان شاه اکثریت شان خاموش بودند و جرئت نداشتند به شاه یک «تو» بگویند ولی بعد وقتی تقسیم میراث شد، جاه طلبان شان برای سهم خود صف کشیدند و هر کجای نظام که بهتر پول و جاه بود را به اشغال خود در آوردند. روحانیت مقصر اصلی است چون معتقدند حکومت مشروعیتش را از دین به قرائت حوزه می گیرد. آنان برای مردم چیزی جز حضور در حمایت از قدرت و تقلید از خود قائل نیستند. این سوای آن روحانیت است که خودشان را منزه نگه داشته اند و چاپلوسی قدرت را نمی کنند. اما دسته ی متملق نوعی رَب وارگی برای خود ساختند که خیال می کنند جای خدا نشسته اند. پایان. اُنظُر.
یک بیت شعر از منظر اُنظُر : (۱ )
تو گِردِ دلم گردان، من گِردِ درت گردان
در دستِ تو در گردش، سرگشته چو پرگارم
منطقی نیست الزام کردن بر نامزدان
اُنظُر می کاود : اول سلام به شخص شما. شما می توانی از شوهرت با هر ادبیاتی دفاع کنی و حتی دلخواست خودت، تقدسش ببخشی و معصوم واره معرفی کنی، اما از این حق برخوردار نیستی برای نامزدهای انتخابات، خط مشی تعیین کنی یا خط و نشان بکشی. اینکه شوهر شما درگذشت، دلیلی نمی شود که دولتش نقد نشود. حتی اگر خودش هم، که مثلاً چه فکری داشت؟ چه عملکردی داشت؟ چه شغل هایی داشت؟ آیا در تمام آن شغل ها درست کار صورت داد؟ نقد و بررسی شود، هیچ منعی ندارد. چون سکاندار قوه شده بود (البته به یمن ترتیبات انتخابات به سبک ۱۴۰۰) او هیچ تجربه ای حتی به مدت یک ماه هم در قوه ی اجراییهی نظام نداشت، یا دادستان بود، یا قاضی شرع، یا بازرس، یا قوه ی قضائیه و یا تصدی حرم. همه ی اینها هم در جای خود خیلی هم محترم. ولی با این وجود، قوه ی اجرایی کشور را بدست گرفت و طی سه سال نتوانست کاری از پیش ببرد که مشکلات مردم و کشور حل شود، حتی کم شود. پس نمی شود با دخالتگری بیجا برای مهترین نماد جمهوریت کشور حد و حرف تعیین کرد. حتی خاندان های افراد بالاتر این نظام هم چنین حقی ندارند. آن سلسله پهلوی بود مادر محمدرضاشاه سیاست! تعیین می کرد و حتی زنش فرح دیبا. گرچه شما و پدرت اخلاق دخالت دارید و بارها هر دو خارج از اندازه ی اختیارات خودتان، عمل کردید و حتماً حق خود می پندراید. باز هم بلااشکال. اما این دلیلی نمی شود که با پایان یافتن سکانداری شوهر شما بر کشور، بقیه ی نامزدها قفل کنند و از کارکردهای نادرست آن دولت چیزی بر زبان نیاورند. این به دیکتاتوری ها می آید، نه به کشوری که خود سلطنت را واژگون کرد. تجدید سلطنت بدترین نوع رفتاری است که کسی بخواهد آن را بر ملت تحمیل کند. اگر شوهر شما خواست سکانداری مطیع محض باشد، خوب باشد، اخلاقش آن حالت بود. اما نمی شود دیگران را هم به این خلقیات دعوت کرد. سکاندار قوه ی مجریه باید نماد اقتدار رأی مردمش باشد و حتی عُرضه ی ایستادن در برابر سپاه که مهترین و حساس ترین نهاد ضروری نظام است، داشته باشد و از استقلال رأی خود صیانت کند و با عقلانیت و خرد جمعی، نگذارد این نهاد بر فرض مثال در مواقع حیاتی کشور دچار ماجراجویی شود و میانبر بزند. زیرا سکاندار کشور در مقام اجرا، حاصل جمع رأی مردم باید باقی بماند و به عنوان فرد دوم کشور و مقام اختیاردار، نگذارد هیچ نهادی جای راهبردها را با تاکتیک ها تعویض کند و با این ارتکاب ها راهبردها را از اعتبار ساقط سازد و کشور را به مخمصه ها گرفتار کند. شوهر شما اگر خدمت کرد، خداقوتش. که خدمت هم کرد و وظیفه اش هم بود چون خودش قبول کرد سکاندار کشور شود و باید هم خدمت می کرد چون حقوقش را می گرفت. اگر خیانت نکرد خوشا به احوالش که هر کس چنین باشد در عرف جامعه برای خود خدابیامرزی باقی می گذارد. اما اگر کارآمدی نداشت، که نداشت، این یک حق مسلم است که دولتش مورد نقد آزاد قرار گیرد و کسی برای این نقد، توبیخ و توهین و تهدید نشود. پس، فشار به نامزدها که نباید با شوهر شما رقابت کنند، دخالتی نادرست در سیاست است که در سخنان اخیر خودت به آن ارتکاب ورزیدی.
هیچ کسی در این مملکت از حق ویژه برخوردار نیست که بخواهد برای سایرین تعیین تکلیف کند و یا از امور سیاست بازش بدارد. در دولت شوهر شما، جدا از افراد خادم و سالم مانند شادروان دکتر حسین امیرعبدالهیان انسان اهل کمال و فهم بالای دیپلماسی، کسانی هم جمع شده بودند که از کشورداری ذره ای بو نمی برند و فقط جا خوش کردند و اینک هراس افتادند که بختشان دارد بر باد می رود. حتی در مقام وزیرها و معاونت ها، مرتکب فساد شدند و حکم زندان گرفتند که خود مبارزه با فساد را شعار ساخته بودند. دولتی که نتوانست گرانی کنترل کند. نتواست حتی قیمت شکر را از ۱۵ هزار تومان به نزدیک ۵۰ هزار تومان نرساند. نتواست گوشت را به نزدیک کیلویی ۷۰۰ هزار تومان نرساند. نتوانست از کاهش پول کشور بکاهد. نتوانست از حقوق ملت در برابر دست درازی های عده ای متصلب، حتی در حد یک جمله دفاع کند. نتواست در اقتصاد گشایش ایجاد کند. در مناظره هایی که به خیمه شب بازی سازمان سیما شباهت داشت جزوه هایی در حد ۷۰۰۰ صفحه برنامه آینده ی کشور نشان داد، ولی مردم از آن حتی یک صفحه عمل ندیدند. خواست طی ۴ سال، ۴ میلیون خانه بسازد و هر سالش ۱ میلیون باب خانه تحویل شهروندان دهد، اما مشخص است چه سرنوشتی پیدا کرد این طرح خیالی. نتوانست در سیاست خارجی ابتکار عمل در دست بگیرد، انفعالی پیش رفت. در فرهنگ و هنر بازده کارش مشخص است که انسان شرم می کند به سینما برود فیلم های بشدت ضعیف و با محتواهایی پایین و سبک مغز ببیند. در طرح های کلان اقتصادی کشور چیزی که ابتکار عمل باشد و حاکی از تز ایشان، هیچ سراغی نیست. از سوی دیگر مگر هر دولت که سر کار می آید، الگویی اجباری است که دیگران باید تابع او شوند و از روی آن کپی کنند! قانون خود اجازه داد هر کس نامزد می شود می تواند از خود برنامه بدهد و با آن برنامه پیش برود. نمی گویم نخواست کار کند، می گویم نتوانست کاری صورت دهد. پس از این نظر هم نمی شود نامزدها را منع کرد برنامه ی نو نداشته باشند و باید و بی درنگ راه دولت قبل را باید ادامه دهند! این بی منطقی ترین سیاست ورزی است که دولت بعدی را مکلف کرد به ادامه ی راه دولت قبلی. هر دولتی که شکل می گیرد بر پایه ی طرز تفکر همان فردی است که خود را در قامت سکاندار کشور دانسته است و می خواهد از مردم رأی بگیرد و قانون هم به او اجازه داده است تزهای خود را به برنامه و سپس عمل تبدیل کند که در کنار سند بالادستی، چشم اندازها، و قوانین ابلاغی و فرامین صادره، به پیش برود. بنابراین مانع تراشی برای نامزدها، امری دخالت جویانه و ناشی از تصور غلط از نقش و جایگاه و حد و اندازه ی خود است. به کسانی که در زندگی در رأس قدرت قرار گرفتند، نباید یکسره سفید نگریست. نیز یکسره سیاه. هم سفید و هم سیاه باید مد نظر باشد. به معنی هم خدمت و هم ضعف و هم در برخی از افراد حتی خیانت مانند دکتر سید ابوالحسن بنی صدر. از این که سوگوار همدم و همسرت هستی حق داری. اما خدای بلندمرتبه بر بندگانش غفران و جبران می ورزد. از سلسله ی ساداتی، که شکیبایی در ذات این سلسله است که از خاندان عصمت ریشه می گیرد. به شخص شما برای این سیادت نژادی، حرمت می گذارم ولی از زدن حرف حق پا پس نمی کشم. سلامت باشید و از لطف پروردگار، روزگار را با حیات طیّبه بگذارنی. آمین. اُنظُر.
نگاهی گذرا به نظریه ها (۳)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان
اُنظُر می نویسد : نظریه ی "قبض و بسط تئوریک شریعت". این نظریه ی آقای دکتر عبدالکریم سروش که اوائل انقلاب تا وسط های دهه ی شصت از افراد مؤثر در بخش انقلاب فرهنگی و تصفیه و پالایش کشور از وجود اشخاص دگر بود، در پی این چاره جویی است که قفل فهم دینی را باز کند. نه به این معنا که به نزاع میان دو شیوه ی فقه سنتی و فقه پویا بپردازد. مقصود از این نظریه این است دین چگونه باید فهم شود و چگونه فهم می شده است و چگونه این فهم تحول می پذیرد، یا این تئوری های فهم دینی به چه طریقه و شیوه، به شکل بسط (نوآوری و گستردگی و آزادانه) در می آید و یا شکل قبض (جمود و بسته و مستبدانه) به خود می گیرد. نظریه به اصل دین کاری ندارد، بلکه به «فهم دین» می پردازد. او در این تزش معتقد است چون دین با علوم دیگر ارتباط برقرار می کند و مفسران دین هر کدام دارای علم و گرایش و علایق اند، بنابرین فهم دین به تناسب این ارتباط علوم و اندوخته های فرد مفسر، و نیز اثرات جامعه در درون تحولت زمانه، بسط و قبض می گیرد. یعنی تئوری های دینی دچار تکامل یا تحول و یا جمود می شود. او استناد می کند که آیه های قرآن این گونه نیست که همیشه محکم یا برای همیشه متشابه بماند. بنابرین تفسیر به رأی را رد می کند، اما جایش این را می گذارد که تفسیرِ بی رأی نیز ناممکن است. و مضافاَ اینکه چون باور دارد شریعت باید جامعه را مشروب کند، باید به دین به طور جامع نگریست، نه فقط فقهی. زیرا دین شامل سه مرتبه از معرفت است: حقیقت. طریقت. شریعت. که سه گونه تلقی از دین است با سه نزاع جاودانه ی علمی و تفسیری دینی میان فیلسوفان، عارفان، فقهیان. هر کدام از این سه هم، از تجربت های خود نشانی می دهند و بر سر آن چالش می کنند و سه معنا از دین بیرون می دهند. این نظریه، انسان را قادر به فهم و درک از دین می داند، نه مسلوب. یعنی هیچ کس نیز نمی تواند فهم دین را از فرد سلب کند. اما سخت با ایدئولوژیک کردن دین مخالف است. زیرا معتقد است دین توسط ایدئولوک ها لاغر می شود و به نفع قدرت رو به تذلیل و تراشه و متلاشی شدن می رود، حال آن که دین، در منظر وی فربه تر از ایدئولوژی است.
فشرده ای نوشتم از یک نظریه ای که در درون ایران و منطقه ی جهان اسلام، بازتاب وسیعی داشت. هم در مخالفت جدی علمی و حتی حیثیتی با وی. و هم در موافقت قطعی با آن. تا جایی که بعدها به خاطر شرح هایی که بر تکمیل این نظریه نوشت، جایش را در کشور بسیار تنگ و تیره وپرمخاطره دید که داستان ترور سید احمد کسروی (بنیانگذار جنبش سکولار در ایجاد هویت ایرانی و پایه گذار حرکت "پاک دیدنی" در برابر شیعه که نوعی بدعت بود) تمرین نشود. این بود که خود را با خطر جانی مواجه دید و به رئیس جمهور وقت (دولت آقای رفسنجانی) نامه نوشت تأمین جانی خواست، ولی دولت مزبور از دادن چنین تأمینی عاجز ماند و او با یقین بر این عجز یا حدس بر بی میلی قدرت در تحمل بودنش در کشور، سرانجام بر خلاف تمایلات شدیدی که میان دانشجویان برای دیدگاه های نوین خود آفرید، برای اقامت در آمریکا ایران را از همان اواسط دهه ی هفتاد ترک کرد و همچنان در آن کشور ساکن است و در مقام تدریس در دانشگاه به حرف های تازه تر روی آورده است که تکمیل نظریه ی «بسط تجربه ی نبوی» از میان همه ی نظریاتش، بیشتر واکنش و بازخورد برانگیخت. و تلقی وی از مفهوم کلی وحی و نوع وحی بر حضرت نبی مکرم خدا حضرت محمد خاتم الانبیاء (ص) بسیار بحث انگیزتر از هر بحثی گردید. حق نظر بنده روی این دو نظریه، محفوظ است اما فعلاً در مقام بیان حرف خودم در مورد نظریه هایی که شرح موجز می دهم، نیستم. اُنظُر.
[در پاسخ به امیر رمضانی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقای دارابی. خوشحال شدم وقتی از دیدگاه شما باخبر گردیدم که شفاف از نامزدهای رئیس جمهور نهم (که هشت تیر قرار است با برگزاری انتخابات مشخص می شود البته هنوز تا اینجای کار معلوم نیست چه سبک از انتخابات خواهد بود، آزاد؟ یا حساب شده! و یا خیلی هم فیلترینگی!) توقع برده ای، راه دولت سیزده را ادامه دهند. این حق شماست که چنین دیدگاهی برگزینی. بنده هم حرفم همان است که عرض شد در نوشته ام. تشکر می شود از توجه ات. خرمی در زندگی ات پردوام باد. با احترام به استاد. پایان. اُنظُر.
"در مسیر صحیح اصلاح" جمله ای جدید از یک مرجع
اُنظُر می کاود : در پیام و بیانیه ی دیروز ۱۳ . ۳ . ۱۴۰۳ آیت الله حسین نوری همدانی مرجع در شهر قم این جمله اش جلب توجه کرد که یک مرجع بشدت طرفدار جناح راست سخن از لفظ «اصلاح» بیاید که مدتی است این لغت در محاصره ی منحصرانه ی جناح چپ است که خودشان هم نمی دانند در «اصلاح» چه بایدها و نبایدها عمل بکند. این مرجع قم نوشت: «حفظ این انقلاب از اوجب واجبات و تضعیف آن حرام است و هرگونه اشکال باید در مسیر صحیح اصلاح گردد که مهمترین آن صندوق رأی و انتخاب فرد اصلح» است.
بنده از بکارگیری لفظ «اصلاح» استنکاف می ورزم زیرا این لغت چنان غلط انداز شده است که نه فقط گره را باز نمی کند، بلکه آن را کورتر می کند. علت اصلی اش این است کسانی این لفظ را به تصرف خود درآوردند که خود در کنار جناح راست، در ضعف ها و نقص ها و حتی جاهایی ظلم های نظام به مردم تهیدست و افراد متفکر، همدستی و همپوشانی داشتند. و اینان بآسانی نمی توانند شعار اصلاح را مصادره کنند که در جاهایی خود باعث و بانی اصلی و فرعی آن بودند. بنده بجای لفظ «اصلاح» از لغت ترمیم استفاده می کنم که زخم های عمیق نظام که توسط فاسدان و قلدران و قدرت پرستان درون قدرت با همدستی ثروت اندوزان فاسد و متنفذ، بر پیکرش وارد شد، التیام یابد و از التهاب و چرک آلودشدن بیرون آید. دیر و یا زود، نظام مجبور به این ترمیم می شود. خواست مردم از همه ی خواست ها قوی تر ظاهر خواهد شد. بازسازی نظام توسط خود نظام می تواند نشان از عقلانیتش باشد و ایستادن در برابر آن و تن ندادن به ترمیم، علامت زور به کمک زر و تزویرگران است برای بقا به هر نحو ممکن. اما در این میان، یک مرجع رسمی نظام هم پس از سالها حمایت بدون قید و شرط از قدرت و خودسری های خسارت بار یک سری تندروهای خشمناک، باور کند این نظام «هر گونه اشکال»ش باید در «مسیر صحیح اصلاح گردد» خود یک گام جدیدی است، حتی اگر ظاهر کار را هم در نظر بگیریم. عبور کنم. برای این مرجع محترم شهر قم که اروپا را هم مدتی درک کرده است، از خدای بلندمرتبه سلامتی و طول عمر بابرکت طلب می کنم. اُنظُر.
اُنظُر طنز می نویسد : طنزی انتخاباتی
گپ و گفت کبک با خروس
کبک : آقاخروس! نامزد نمی شوی؟
خروس : با کمی شرم : نامزد؟! نامزدت که نمی شود؟ قانون طبیعت نمی گذارد.
کبک : نه، نه با من. توی خیابان کاج سمت ستاد انتخابات، خروس ها یکی یکی خروش! کردند نامزد شدند.
خروس : آها آن خروس ها دنبال مرغ اند!! چاق و چلّه هم! کبک شان خروس می خواند! شنگول شدند. من کارم فقط بانگ در وقت سحر است تا ملت را بیدار کنم از خُفت و خواب!
کبک : یعنی از جنس خروس جنگی هستند؟!
خروس : نه، ولی خروس جنگی می خواهند بشن.
کبک بدون حرف. رفت زیر برف. آنجا جایش خوشتر است. اُنظُر.
پیچیدگی های سیاست و تعریف از خود
اُنظُر می نویسد : فقط در چند خط. این حکومت شوندگان (یعنی مردم صاحب رأی و حق) هستند که باید در مقام گردآوری و سپس داوری، از قدرت حاکم بر خود، تعریف و تمجید یا نقد و بررسی و قضاوت کنند و یا حتی حق برائت برای خود قائل شوند. بر عکس، در دو نوع نظام های توتالیتر و اتوریته است که خود حاکمان، هم قدرت می ورزند و هم از خود و ارادت سالاری های پیرامونی خود، با رسانه های انحصاری که ایجاد می کنند، تعریف و غلو می کنند تا مردم را بهراسانند و خاموش نگه دارند. استالین آنقدر از نظام خود تعریف می کرد که هیچ روشنفکر و فیلسوفی جرائت نمی کرد، کمترین انتقادی بکند و اگر می کرد کارش به تبعید و بیگاری در سیبری می انجامید و سر به نیست شدن، اما ناگهان یک نیکیتا خروشچف پیدا شد، دو خروش زد، نظام سراسر تمجیدگر استالینی، شکاف و ترک خورد و سرانجام بدست میخائیل گورپاچف فرو پاشید. هر نظام، خود دست به تمجید از خود بزند، هم سرنوشت با نظام های توتالیتر و اتوریته است. حکومت از نوع علوی، اهل غلو نیست .آن مولای پرهیزگاران (ع) خود بر غالیان ایراد گرفت و شیوه ی غلو و چاپلوسی شان را مردود و منافی مبانی انسان و اسلام اعلام کرد. غُلاتی که خود آن حضرت (ع) را تا مقام الوهیت بالا می بردند. اما آن مرد یگانه و بی نظیر و حاکم بی همتای در سیاست و عدالت تا آخر و ابد، نگذاشت در سیاست، تعریف و تمجید و غالی گری باب شود. حاکمان نمی تواند هم از سوی ملت به قدرت برسند و هم خود خود را قضاوت کنند. داوری از کارکرد حکومت مال رکن چهارم دموکراسی است و خود ملت. قدرت از خودش تعریف کند فاقد ارزش است و کمتر یم وجهی ندارد. اُنظُر.
یک پیام برای احترام به شجاعت در رأی
از آقای اهل قلم که از بیان سخن دریغ نکرد و از بیم دیگران، دست به کتمان نزد تشکر و سلام داده می شود. بنده کارم را بر حسب عقل و تشخیصم پیش می برم و این حق خداداد هر انسان است که فهم و فکر خود را بدون این که کسی حق ممانعت داشته باشد، در داخل مدرسه مطرح کند. همه می نویسند، اُنظُر هم می نویسد. پس هیچ تمایزی برای هیچ کسی وجود ندارد. بنده بله قربان گوی هیچ قدرتی نیستم که قدرت خود برآمده از ملت است. عصر شاه و شاهی رخت بر بسته بود، تلاش برای تجدید آن پسرفتی بیش نیست. اُنظُر.
اُنظُر یک جمله ی فکاهی بگوید:
از جناح راست، فقط «کاظم کلاه بردار» رویش نشد نامزد شود!!!
[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی] اُنظُر نظر می گذارد : سلام آقا عمادی. عرض کنم که از گواهی شما عالم صادق و سید شریف مدرسه در وصف وجنات آیت الله علیرضا اعرافی، انسان پرهیزکار و سالم، خوشحال گشتم. ایران نیازمند به چنین روحانی هایی است که دین خود با دنیا طاق نمی زنند و برای مقام و جاه و حرامخوری ها، پا روی اخلاق نمی گذارند. بنده دو بار طی همین چند روزه که فضای کشور انتخاباتی شد از این عالم دین نوشتم یکی وقتی که مسئله ی جایگزینی را تبیین کردم. این طور نوشته بودم:
«اما یک نتیجه ی برآوردی نه قطعی: بنده احتمال قوی می دهم روی آیت الله اعرافی، که سه امتیاز بزرگ با خود دارد: یک: اخلاق عملی. دوم: تفکر عقلانی / فقهی. سوم: وجاهت بالای اجتماعی و وجود شاخص های کاریزمایی در چهره و رخساره.»
یکی هم وقتی یک جریان تبیلغی حوزه از وی خواست بود نامزد شود تا رئیس جمهور نهم شود، نوشته بودم که چه ایشان این پیشنهاد را قبول کند، چه نکند، منظور آن جریان بیشتر این است وی را با این پیشنهاد در فضای سیاسی جامعه، در حد منزلت و شأن جایگزینی مطرح کرده باشند. هر چند خود ایشان از این شائبه ها بری است، ولی چنین شأنیتی در وجودش هست. با احترام. گاه خداوند بلندمرتبه، نعمت ها را با الطاف خفیه پیش بندگانش می گذارد. از معصوم (ع) داریم که یک عالِم فاسد، یک عالَم را به فساد می کشاند. پس وجود آیت الله علیرضا اعرافی برای کشور می تواند یک ذخیره ی الهی محسوب شود. مردم با روحانیت بد نیستند، بلکه خود را نیازمند آنان می بینند در شرع و روابط مذهبی و آئینی. ولی با روحانیت فاسد و اهل پول و پاکت و آغشته به دنیا و دینار و زندگی اشرافی، هرگز سازگاری ندارند. همان تیپ هایی که روزها را پیش امام مولا علی (ع) بودند و شب ها را سر سفره ی امویان مخفیانه صبح می کردند و صله می ستاندند. با احترام و آرزوی دوام عمر و سعادتمندی شما و طول عمر بابرکت برای آقای اعرافی که یک یک سرمایه ی معنوی و فقهی و اخلاقی برای کشورند. پایان. اُنظُر.
ارزیابی صحبت های پنج دقیقه ای نامزدها در حین ثبت نام
اُنظُر می کاود : امروز ۱۴ . ۳ . ۱۴۰۳ وقتی فرصتی برای بنده فراهم شد تا سایت ها را مرور کنم تا ببینم مهمترین سخنان روز جامعه در امروز، توی فضای سیاسی چه بوده است، دیدم صحبت های پنج دقیقه ای نامزدها در حین ثبت نام، بسیار بازتاب داشته است و حرف روز مردم شده است. یک جمعبندی سریع صورت دادم:
دیدم تقریباً تمامی نامزدها قول دادند فساد در سیستم را نابود کنند. این یعنی اعتراف به وجود فساد.
دیدم تقریباً بیشتر نامزدها (که بیشترینشان هم جناح راستند زیرا سایر جناح ها دو سه نفر بیشتر ثبت نام نکردند) طوری صحبت کردند که تلویحی و تصریحی قبول کردند دولت سیزده آن طور که تمجید و غلو می کنند، نبوده است. این شجاعت بیان جالب بود.
دیدم تقریباً تمامی نامزدها گرانی و ازهم گسیختگی مدیریت کشورداری را با مردم در میان گذاشتند و قول حل مسئله دادند.
دیدم تقریباً بیشتر نامزدها دم از ایجاد روابط با جهان می زنند و خواهان پرشدن سفره ی مردم شدند و خود با مشکلات مردم درآویختند.
دیدم تقریباً تعدادی کثیری از نامزدها کشور را تا گریبان غرق در مشکلات می دانند و این را ناشی از دولت ضعیف دانستند.
دیدم تقریباً تمامی نامزدها یک برنامه ی جدا از دولت سیزده در سر دارند که نشان می دهد غلو در باره ی دولت سیزده و تقدس بخشی های افراطی به آن، آنها را خام نکرد. صریح سخن گفتند و معلوم است از ضعف های شدید آن دولت خبر دارند و می دانند کشور در چه لبه ای! قرار دارد.
به هر حال فرصتی بود که برای من ایجاد شد تا مهمترین سخن در امروز را بخوانم. زیرا ایران را به کشور سخن گفتن و سخنرانی کردن تبدیل کردند. تمدن، با سخن ایجاد نمی شود، با تفکر و پیاده کردن خرد جمعی و عقلانیت و بکارگیری عقل ممکن است. عقل، رسول باطنی است و نبی ها (علیهم السلام اجمعین)، رسول ظاهری. هر جامعه، عقل مردم خود را سرکوب کرد، سرانجام به سراشیبی فرو غلتید و چراغ رونقش خاموش شد. کلیسا هزار سال حکومت مذهبی متصلبانه و ضدعقلی کرد، ولی سرانجام رنسانس و عصر نوزایی و تفکرات متفکران، آن را به باد فنا داد و از آن فقط تاریخ نقلی ماند و یک ساختمان در واتیکان. روزی حکیم عقیل و علیم بوعلی سینا گفت. من گاو می ترسم! گفتند چرا سینا؟ گفت: شاخ دارد، ولی عقل ندارد. پایان. اُنظُر.
یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۲)
سه درد آمو بجانم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار
دارد می گوید یکباره سه غم یکجا به او رو کرده. دو تا را قابل چاره می داند، ولی چه کند که غم سومی فراق دوری یار طاقت فرساست. عین نشتر فروکردن به گوشت و استخوان است دردش. شاعر با تکرار سه بار در آخر، خواست دوام درد یار را در دل باقی بگذارد. اُنظُر.
نگاهی گذرا به نظریه ها (۴)
مروری تند و سریع بر نظریه پرداز های مهم جهان
اُنظُر می نویسد : نظریه ی "طبع انسان". اختلاف نظر پایه ای فلاسفه ی سیاسی بر سر مسائل عمده ی فلسفه ی سیاسی، مآلاً به اختلاف نظر آنان در باره ی چگونگی نگرش به نهاد آدمی باز می گردد. این اختلاف برداشت های فلسفی بر حول چهار محور از طبع انسان می چرخید:
نخست اینکه آیا انسان طبعاً موجودی فردگرا است یا جمع گرا؟
بعد اینکه آیا انسان طبعاً موجودی سیاسی مدنی است یا غیر سیاسی؟
سپس اینکه آیا انسان طبعاً موجودی عقلانی و آزاد است یا غیرعقلانی و مجبور؟
سرانجام اینکه آیا این انسان طبعاً موجودی کمال پذیر است یا کمال ناپذیر؟
تا جای که بنده مطالعه داشته، هشت برداشت مهم از طبع بشر در نزد فلاسفه ی سیاسی بزرگ یافت می شود. خلاصه ی آن را اینطور تفکیکی تهیه می کنم تا در ذهن ها بهتر جای گیرد:
در جواب به سؤال اول دو برداشت مهم شکل گرفت:
۱. انسان طبعاً فردگراست. (جان لاک)
۲. انسان طبعاً اجتماعی است (کارل مارکس)
در جواب به سؤال دوم دو برداشت مهم شکل گرفت:
۳. انسان طبعاً سیاسی است (ارسطو)
۴. انسان طبعاً غیر سیاسی است (اصحاب اصالت فایده شامل سه فیلسوف مشهور: جرمی بنتهام، جیمز میل، جان استوارت میل)
در جواب به سؤال سوم دو برداشت مهم شکل گرفت:
۵. انسان طبعاً عقلانی و آزاد است (هگل)
۶. انسان طبعاً غیرعقلانی و غیرآزاد است (هابز)
در جواب به سؤال چهارم دو برداشت مهم شکل گرفت:
۷. انسان طبعاً موجودی کمال پذیر است (آنارشیست ها: مانند ویلیام گادوین. پرودون)
۸. انسان طبعاً موجودی کمال ناپذیر است (آگوستین و ادموند برک)
هر کدام از این فلاسفه ی سیاسی با روش خاص خود به جهان سیاسی (انسان + دولت کشور + حکومت) پرداختند و در راه حل ها است که به افتراق روش رسیدند. مثلاً ارسطو با تکیه بر «مشاهده و استدلال»، هابز بر پایه ی «استدلال انتزاعی و منطقی»، آگوستین با تکیه بر «وحی» و هگل بر مبنای «عقل و تعقل« فلسفه ی سیاسی خود را شکافتند. ادامه ی نظریه ها در قسمت های بعدی. اُنظُر.
اُنظُر نظر می گذارد : سلام و صبح بخیر آقا عمادی. هم بابت پاسخی که بر روی نظر بنده نوشتید و هم برای توضیحی که ارائه داده اید از حضرتعالی تشکر فراوان می شود. شاکله ی یک روحانی در تراز انسان رو به کمال همین است که ترسیم فرمودید. خدا ایشان (آقا اعرافی) را برای ملت ،هم حفظ کند و هم در ارتقای معنوی و فکری و عقلانی ایشان مدد دهد. با احترامات فائقه. اُنظُر.
شالوده ی نخست وزیری دوره ی شاه
اُنظُر می کاود : یک بحث فوری در مورد «تاریخ تحولات ایران». این نوشته ام جنبه ی آموزشی هم داد. وقتی می خواهند تاریخ تحولات ایران را بررسی کنند باید به هفت ضلع ذی نفوذ آن دقت کنند. این یک روش رایج است:
به ضلع شاه
به ضلع دربار
به ضلع سفارتخانه ها
به ضلع شخص نخست وزیر
به ضلع مجلس
به ضلع رجال بانفوذ
به ضلع بازار
شاه در اصل دلش می خواست بر تمام این ضلع های قدرت تأثیرگذار قدرت، فردی یگانه و مسلط و فرمان دِه تام باشد. اما گاه تحولات طوری پیش می رفت که او آن خوی دیکتاتوری خود را قادر نبود پیاده کند و همین وی را بعدها به فردی روان پریش تبدیل کرده بود. مثلاً وقتی در برابر نخست وزیری شادروان دکتر محمد مصدق و رهبری سیاسی مذهبی شادروان آیت الله سید محمود کاشانی نتواست سلطنت مطلقه ی خود را ظهور دهد، که مجبور شده بود تن به سلطنت مشروطه دهد. چون مصدق و کاشانی اجازه ی قدرت مطلقه را با شاه نمی دادند و با عقل و افکار خود، شاه را در همان حدی که باید باشد در نظر می گرفتند. بنابراین یک مطالعه گر تاریخ سیاسی باید جایگاه این هفت ضلع را در نظر داشته باشد که در قدرت چه نقش هایی ایفا می کردند. در دوره ای، فقط سفارتخانه های سه کشور برای مهره چینی سران قدرت تصمیم می گرفتند. گاه مجلس کمی مستقل می شد رخ نشان می داد. گاه رجال بانفوذ حرف اول و آخر را در کشور می زدند. برخی مواقع هم، ضلع بازار نقش خود را پیاده می کرد و با پیوند با برخی گروه های فشار در سیاست اثر می گذاشتند. چه با چماق عده ای معامله گر مانند شعبان جعفری مشهور به «شعبان بی مخ» و چه با بده بستان ها خصوصاً از راه زمینداران بزرگ. نقش دربار هم جای خود دارد که پر بود از افراد متملق و شاه پرست که به جای حل مسائل، دست به دخالتگری می زدند و فساد می کردند و پول نفت را می خوردند و کارشان زد و بند بود و هرگز هم میز محاکمه و دادگاه هم برایشان درکار نبود. اینک این بنده می تواند چند مثال ملموس بزند. شاه در طول سی و هفت سال سلطنت مداومش، چندین نخست وزیر تجریه کرد. یک ایرانی وقتی به این قسمت تاریخ می رسد واقعاً به کدام نخست وزیرهای شاه افتخار می کند؟ هر چنده بنده به هیچ کدام از آنان در این نوشته نمره نمی دهم چون کارم اصالتاً گردآوری است، نه داوری.
به منوچهر اقبال افتخار کند؟! او که موش در برابر شاه بود.
به امیرعباس هویدا؟! او که سیزده سال فقط مطیع محض شاه بود و حتی خاضع دفتر شاه و نوکر فرح دیبا.
به جمشید آموزگار؟! او که هر چه شاه دیکته می کرد می گفت همین صحیح است و جز اراده ی ملوکانه ی شاه هیچ چیزی، هیچ نمی ارزد.
به علی امینی؟! ایرانی به این نخست وزیر که می رسد تازه متوجه می شود شاه چقدر از علی امینی می ترسید چون همیشه احتمال می داد آمریکا در اثر رفرم، وی را جای شاه می نشاند. شاه او را رقیب خود می دانست. شاه خود را عقل کل می دانست و هرگز دلش رضا نمی داد کسی هویت مستقل در سیاست پیدا کند. علی امینی یک مانع برای او محسوب می شد که آخرش وی از دایره ی قدرت بیرون انداخت.
به احمد قوام؟! که پنج بار نخست وزیر شد و هر بار بر پیراهن و تاج شاه لرز می افتاد که نکند با آن شمّ سیاستمداری خود و نفوذی که میان رجال ایران و خارج دارد جای پای شاه را لرزان کند و سلطنت را به کف تندباد فنا دهد.
به شادروان مصدق؟! که آنقدر تاریخش به معاصر نزدیک است همه می دانند چقدر شاه از او می ترسید و سرانجام در اطراف کرج و اشتهارد تبعیدش کرد و همانجا تا پایان عمر ماند و درگذشت. شاه حتی با این افراد ملی که در جامعه نفوذ سیاسی و با افراد روحانی که محبوبیت مذهبی داشتند میانه ی نداشت. تا می فهمید کسی با او کمترین زاویه ی فکری دارد از دایره ی حکومت و حتی فضای سیاست مدنی بیرون می انداخت.
منظورم این بود اولاً تاریخ معلم بزرگ است و جامعه عقل دارد و می فهمد ایجاد افراد مطیع در سیاست، امر غلط و مربوط به عصر جاهلی و بت پرستی است. چون هیچ شاه و حاکمی، عقل کل نیست. مطیع پروری در سیاست یک نوع بد از یکه سالاری و تن دادن همه به عقل یک نفر است. عین آدولف هیتلر که در کتاب «نبرد من» می گفت من یعنی همه ی ژرمن. فکر فقط فکر من. شاه هم خیالاتی بود و فکر می کرد حکمراندن بر همه با فکر فرد شاه، به تمدن می انجامد. حال آن که کشور از طریق عقلانیت جمعی پیش می رود، نه ازاده ی ملوکانه ی شاهی که چاپلوسان قدرت می گفتند شاه، فرّه ی ایزدی!! دارد. یعنی او به خدا وصل است و از آسمان حکم دارد و عقلش برای کل کشور بس است. او حتی برای منطقه هم، خود را «ژاندارم» می پنداشت و جیمی کارتر هم برای خام کردن او برای بردن نفت خام ارزان به آمریکا و ترزیق آن به اقتصاد ورشکسته ی آمریکا گفته بود ایران «جزیره ی ثبات» است آن هم به دست قدرت بزرگ شاه. منظور دیگرم این است هر سعی فکری و تلاش عملیاتی که که بخواهد مقامات مهم جمهوریت نظام را از هویت استقلال قوا بیندازد و آنان را مانند منوچهر اقبال ها، مطیع محض قدرت و مانند موش کند، با چارچوب فکری انقلاب مردم ایران در تعارض است. مردم دیدند که نخست وزیران مطیع در عصر شاه چه کردند و چه برای خود ارث باقی گذاشتند. ایران به عقلانیت نیازمند است تا با آن، هم اسلام را به مدد جمعی کاملتر بفهمد و هم کشور را بر اساس نظریه های علمی اداره کند، نه بر حسب دستور و «نظر». اُنظُر.
۸۱ کاندیدا
اُنظُر می کاود : ۸۱ نفر کاندیدا شدند تا رئیس جمهور نهم ایران شوند. ۶۹ چهره ی مطرح و نیمه مطرح اصولگرا و ۹ چهره ی تقریباً مطرح اصلاح طلب. این چه نوع تحلیلی دارد؟ اگر این آمار کمّی دقیق باشد (که بنده مطلع نیستم) روی آن می شود اینطور فرض کرد و تحلیل ارائه داد:
این سبک ورود برای کسب قدرت نشان می دهد سیاست در ایران با رفتار مدنی و مدرن فاصله دارد. وقتی کشوری ساختارش را انتخاباتی می کند، نمی تواند از فعالیت آزاد احزاب بزرگ و مبتنی بر پایگاه اجتماعی، جلوگیری کند. تقریباً هیچ حزب منتقدی در هیچ شهر و روستای، جرئت دفترزدن ندارد اما در عوض دست بسیج مقاومت محلات و روستاها کاملاً باز است (که لازمه ی امنیت هم هست). این نشان می دهد نظام از فعالیت احزاب به همان میزان فعال بودن بسیجیان، واهمه دارد و نمی خواهد چنین بستری در جامعه ی مدنی شکل بگیرد. نتیجه ی قطعی این سیاست بسته و کنترلی، چیزی جز همین بلبشوی سیاسی نیست که نحوه ی ثبت نامش به خیمه شب بازی شبیه است، تا سیاست ورزی.
چنین اتفاقی کاملاً نشان داد هر دو جناح در درون به پوکی استخوانی افتادند. استخوان احزاب هم وقتی از مغز پوک شود، اسکلت و جسدی بیش نیست. نه کنگره ی برپا می شود و نه چارچوبی وجود دارد. هر جمع با چند نفر حاضر در قدرت، بین خود جلسه می گذارند و شاخه می دوانند بی آنکه مراحل جامعه شناسی ایجاد حزب را طی نموده باشند. سرانجام، این جور تشکلات، عین شکلات آب می شود و هر کس ساز خود را می زند. همین هم شد. هر فرد به خود اتکا کرد و راهی ستاد ثبت نام شد و چند عکس انداخت و خیال کرد رجال مطرح است. حتی ببیشتر آنان برای خود وزارت کشور و خبرنگاران مستقر در آنجا ناشناخته بودند، چه رسد به اینکه رجال نامی (رجال یعنی شامل شهیران سیاسی زن و مرد) کشور باشند. این شد که هر کس پوشه دست گرفت رفت در دوربین عکاسان دیده شود تا در سایت ها نمایش درآیند. از این زشت تر سراغ نداریم. هر چند ثبت نام حق هر شهروند است، ولی شهروند پیش از استفاده از این حق، باید اخلاق این کار را هم در نظر بگیرد.
هرچند با تدبیری که شورای نگهبان در سه سال اخیر صورت داد و مجلس آن را قانون کرد و با پیش شرائطی مثل سن، سابقه ی کار در قوه ی اجرا و ... جلوی حجم وسیع از ثبت نام کنندگان فاقد شرائط اولیه در سالهای اخیر را گرفته که اقدام درستی بود. اما باز نیز امسال از درون قدرت، هر کس با چهار سال حضور در مجلس یا فلان جا و با هوس دیده شدن، خود را در قامت رجال ایران! دید و رفت کاندیدا شد در حالی که مردم حتی اسم آنها را نمی دانند. کسی می خواهد رئیس جمهور شود لااقل چند سال خود را در جامعه مطرح کند و به بیان دیدگاه ها و برنامه های خود بپردازد تا مردم یکباره با سیلی از ثبت نام کننده مواجه نشوند که از سیاست، سین را هم بلد نیستند.
اما اگر یک مورد را این در نظر بگیریم که دو جناح راست و چپ، برای این که از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند دست به تعدد نامزد زدند، تا اگر یکی رد شد دیگری بتواند در میدان بماند، چرا چنین هراسی در جناح راست بیشتر شد که ۶۹ نفر کاندیدا داد؟ علت اصلی سه چیز است: یک. بحران آخوند پیش آمد. هیچ آخوندی در راست در قد و قامت ریاست جمهوری وجود ندارد. چون تمام نیروهای خود را لکه دار کردند. دو. تشکل راست به خاطر تکثیر گرایش های افراطی و ضد دموکراتیک از هم فرو پاشید و هیچ کسی نیست که بتواند لیدر آنان باشد. دچار بحران رهبری حزبی شد. دیگر کی برای آقای غلامعلی حداد عادل که به خاطر پیوند خویشاوندی در سیاست جا خوش کرده بود، تره خورد می کند که زبانی جز به چاپلوسی قدرت نداشت. سه. چهار محفل سایه در تهران روی تهران نفوذ دارند. آنان در لجنه های خود برای همه خط و نشان می کشند و راست را تکه و پاره کردند و به این روز مفتضح انداختند که ۶۹ نفر بدون اعتنا به هیچ تصمیم تشکیلاتی، راه می افتند می روند تا رئیس جمهور شوند. انگاری رئیس جمهوری مدیر یک نانوایی است که به قولی حتی نانوایی ر ا هم لیاقت ندارند بچرخانند چه رسد کشور را. عبور کنم.
ولی چپ دچار دو تضاد است. یک. تضاد با حاکمیت. دو. تضاد با حزب های خود که جبهه ی اصلاحات را ساختند. در تضاد اول کارشان آنقدر بحرانی است که نمی تواند بالاترین فرد خود را نامزد کنند که یقین دارند ردش می کنند زیرا آنان در بحث تئوریک، با نظام به تضاد ساختاری افتادند. در تضاد دوم هم میانشان حرف های سختی منعقد است که اصلی ترین آن این بار این بود نامزد جناح چپ این بار باید از خود اصلاح طلب ها باشد، نه توافق روی کسی که از میان سایرین در جناح راست، کمترین خسارت را به کشور می زند. بنابرین با ۹ چهره وارد شدند، ولی نامزد خودشان را هنوز در پرده ی ابهام گذاشتند تا نشانه هایی برای رد صلاحیت باقی نگذاشته باشند. اُنظُر.
آخرین لایه ی مغز نظام
اُنظُر می کاود : آقای "وحید حقانیان" عامل در «بیت» پس از ثبت نام ریاست جمهوری گفت: «بنا دارم از بطن هفتم و آخرین لایه ی مغز نظام به پوسته ی مهم اول و ظاهری گذر کنم.» از این جمله اش چه می شود فهمید؟! بنده با تلاش کردم به خود وی رجوع کنم که ببینم آیا این جمله ی مبهم و رمزدار را تفسیر هم کرده است. منظورم از خود وی یعنی نوشته ها یا صحبت های بعدی اش روی این جمله اش. اما گشتم، ولی هیچی نیافتم. از این نظر خودم پس از سه روز می خواهم این جمله را زیر و رو کنم. ببینم می توانم. هر چند تمام جمله عمداً مبهم ادا شد تا ردی در آن نباشد، پس می شود عجز هم داشت در تفسیر آن. بنده چند لایه حدس می زنم:
شاید منظورش این بوده باشد با آنکه خود را فردی لایق می داند اما در بطن هفتم طبقات اجتماعی جای داشت و اجازه ی ظهور نیافت.
شاید منظورش این بوده باشد زمانی وارد عرصه شده است که نظام به خطیرترین برنامه رسیده است، یعنی برنامه ی هفتم که باید در خاورمیانه مقام نخست شاخص های رشد و توسعه و قدرت نظامی را از آن خود کند که باید از خیلی از لایه ها گذر کرد.
شاید منظورش این بوده باشد می خواهد ایران را از زیر فصل هفتم شورای امنیت بیرون ببرد که در دولت آقای محمود احمدی نژاد ایران زیر این فصل خطرناک به عنوان عامل تهدید امنیت جهان رفت.
شاید منظورش این بوده باشد با این که در مصدر کار نبود، اما شایستگی در خود دیده که ایران را به تکیه بر بالاترین لایه ی مغز نظام (با ذکر عدد هفت بی نهایت) به سطح پیشرفته عبور دهد و میان مغز و پوسته ی نظام، تناسب ایجاد کند. به عبارتی به ظاهر نظام، روح ببخشد.
بنده بیش از این فکری به ذهنم نمی رسد. مگر آن که وی خواست از ساختار مخ، ساقه ی مغز، مخچه و لایه های عنکبوتی مغز، استعاره صورت دهد. در هر صورت جمله اش بسیار پیچیده و کاملاً امنیتی و پوشیده با رمز و با استفاده از از صنعت ادبی ایهام بود. اُنظُر.
یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۳)
از تو شوری به دل بحر و بر انداخته اند
آتش عشق تو در خشک و تر انداخته اند
آملی
دارد می گوید به معشوقش که در طلب وصال تو مانند دریا و خشکی، چنان شوری در دل برپا شده است که آتش شعله افروز در تر و خشک افتاده باشد، آتشی سوزان و گدازان. یعنی عشق اکسیرش شعله افروزی و شورانگیزی است و هیچ قدرتی قادر به زورآزمایی با عشق نیست. اُنظُر.
به امیر رمضانی: جواب اُنظُر: سلام آقای دارابی. اشتباه برداشت کردید. هفت ضلع در متن بنده مربوط به اضلاع قدرت در ساختار حکومت شاه بوده است که در آن یا مشارکت داشتند و یا نفوذ. آنچه شما برشمردید مربوط به بخش مبارزین با حکومت بود که جزء موضوع بحث بنده نبود. مبارزین با حکومت را باید در فصلی جدا مورد بررسی قرار داد. در ضمن منظور بنده این بود حکومت شاه نخست وزیری موش می خواست مانند منوچهر اقبال. نه نخست وزیری دارای اختیار و عقل، مانند شادروان مصدق. در کل؛ کوشش هر کس برای تجدید حالت «موش» در سیاست و حکومت داری، تکرار رفتار شاهی است، نه دموکراسی. برای بیان نظرت تشکر می شود. با احترام. اُنظُر.
صدمه ی سنگین شعر و شاعران به سیاست
نوشته ی اُنظُر : شعر با خیال و احساس سر و کار دارد و شاعر وقتی دچار این حال می شود دست به شعر می زند. اما سیاست جای خیال نیست. خیال بالاترین صدمه را به سیاست می زند. و شاعر چون خیال پرداز است وقتی با شعرش به مدح سیاست و سیاستمداران روی می آورد، مرتکب بالاترین صدمه به سیاست می شود که اصلاً جای مدیحه و ستایشگری نیست. از حکیم فردوسی در شعر سیاسی فارسی بالاتر هم مگر داریم؟! او حتی در وصف و ستایش سلطان محمود غزنوی چنان تملق و مبالغه کرده بود که انسان از آن دو بیت وحشت می کند. سروده بود:
چو کودک لب از شیر مادر بشُست
ز گهواره محمود گوید نخُست
و یا این بیت:
جهاندار محمود شاه بزُرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گُرگ
فردوسی مجبور بود ستایش کند چون به تنگدستی افتاده بود. اما شعر بر سیاست واقعاً لطمه وارد می کند و بشر را جای خدا می نشاند. منظور فردوسی از شعر بالا این بود حتی کودک شیرخواره هم تا از پستان مادر شیر خورد، زیر لب از روی عشق و محبت می گوید: محمود محمود محمود. و این جهانشاه محمود آنقدر مهربان و نافذ است که حتی میش و گرگ هم به برکت حکومت! او سرِ یک چشمه برای آب خوردن جمع می شوند! امروزه آدم می بیند برخی مجیزه گوها با شعر خود چنان از مردگان عرصه ی سیاست یاد می کنند که گویی اینان ملائکه زادگان بودند و از جنس پری و فرشته بافته و ساخته و زاده شدند. بس هم نمی کنند این کارهای ضایع و سبک را. واقعاً سیاست از دست شعر چاپلوسانه آسیب سختی می بیند و تب می کند. آنقدر هم سخت که با سرُم و تورگی هم تبش نمی افتد. کمترین بهای سنگین این آفت این است سیاست از وضع عقلی و علمی آن به سوی وضعیت شخصی و ارادت سالاری منحل می شود و فضای آزاد نقد و نظر و حق و حقوق در سایه ی این تملق های ریاکارانه، سنگین می شود. هدف شعر مدحیه، غلو در شاکله ی سیاستمداران است تا از طریق آن مقام ماورائی به حاکمان ببخشند. پس بسا سلام بر شاعری که تن به مدح نمی دهد و خیال خود را در مقام ارزش های برتر و معنوی تر تقویت می کند. اُنظُر.
شادروان حجت الاسلام سید محمدعلی آل هاشم چگونه انسانی بود؟
اُنظُر می نویسد : همین که آن شادروان با شهید صیاد شیرازی همدم بود خودش کلی حرف است. با هم ساخته شدند در جبهه و رزم. هر دو هم اهل مناجات و منادات. فضلیت های سید بزرگ شادروان آل هاشم چنان با لطافت و طهارت آمیخته است که صدها سال یعد اگر مردم از اخلاق و رفتار و گفتار وی بشنوند جذب زیبایی های زندگی وی می شوند. بنده شمرده شمرده می شمارم به سبک سؤالی - جوابی:
خوراک؟ ساده ساده. آمد و شد؟ بی کبکبه. ریاکاری؟ به هیچ وجه. میان مردم؟ دائم. تبختر و نخوت؟ از او دورِ دورِ دور. پاکدستی در سیاست؟ زبانزد عام و خاص. اهل پول و پاکت و تسویه ی سهم امام از جیب مردم؟ خدا نیارد آن روز را که جان و مال او از این قلم نامربوط طهور طهور بود. محبوبیت اجتماعی؟ نظیری نداشت. ستایشگر قدرت: زبانم لال او و این نوع خوی! علم و عمل؟ بله هم حوزه و هم دانشگاه. عمل او علم وی را خجل می کرد از بس پیشتاز کردار بود تا گفتار. مردم را فرق می نهاد؟ در خون او این قبح و زمختی هرگز سریان نداشت. مردم قبولش داشتند؟ جان می دادند. چه آخوندی بود؟ از دسته ی آخوند خوب که خصالش جا باز می کرد در قلوب. سیاسی کار بود؟ این یکی در وجودش نبود آن را محو نگه می داشت. فقط تبریز دوستش داشتند؟ نه تمام ایران چون رفتار او بعد جهانی پیدا کرده بود. مردم را پشت نرده ها نمی گذاشت که خودشان بروند جایگاه اشراف بنشینند. همه را مساوی می دید؟ برایش آخوند حوزه و دکتر دانشگاه و کارگر کارگاه و بنای ساخت و سازها و هر صنف از انسان واقعاً بوی انسان و حقوق بشر می داد و حق کسی را پایمال نکرد. جایش خالی است ولی فکر و شیوه ی طلبگی و آخوندی اش یک کتاب برای یادگیری شد. او با آن که همچنان هر روز بر فضلیت هایش افزوده و گرایش مردم به وی عمیق تر می شد، سرانجام ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ از جهان خاکی به جهان ملکوتی رحلت کرد و انبوه دوستداران خود را همچنان دوستدار خود باقی گذاشت. او از دل نمی رود چون حقیقتاً در دل حضور داشت نه بر زبان ها.
کاش این شخصیت بافضیلت برای سدی که سه سال قبلتر (بر نقلی مسموع) توسط وزیر وقت نیرو افتتاح شده بود و پایان یافته بود، به آنجا برده نمی شد. و نیز کاش شادروان حسین امیرعبدالهیان به جای بردن به سرِ سد، در آن مأموریتی می رفت که جزو برنامه هایش بود. در آن افتتاح مجدد سد، حرف هایی خلاف امنیت ملی از دو سوی دولت سیزده و دولت جمهوری آذربایجان ایران نیز زده شد که سر وقتش باید به آن پرداخت. اصل آن کار بهاء اضافی به الهام علی اف مزدور اسرائیل بود که با آنکه یک مردک بیش نیست ولی به خاک مرزی ایران چشمداشت داشت و دارد مورد احترام بی مورد قرار گرفته بود. فعلاً فضا از نظر بنده مهیا نیست. عبور می کنم. ولی زمانش خواهم گفت. داشتم می گفتم او (یعنی شادروان حسین امیرعبدالهیان) حقیقتاً یک شخصیت بزرگ، فهیم، سرمایه ی کشور بود و می توانست یک آلترناتیو مقتدر در میان مقامات منطقه باشد و کشور به علم و خردمندی او داشت خو می گرفت، هر چند صدها دخالت!! او را همچون آقای محمدجواد ظریف بی صبر و دل آزُرد نساخت. یاد این انسان خردمند و ارزسمند ملت ایران نزد تاریخ سالم و با روایت درست باقی خواهد ماند. روح هر دو مرد بزرگ (سید آل هاشم و دکتر امیرعبدالهیان) شاد باد. هر خردمندی برای ایران نیکی کرد نیکنام می ماند. اُنظُر.
تحلیل رفتار احتمالی سه وجهی شورای نگهبان با کاندیداها
اُنظُر می کاود : جامعه ی سیاسی ایران خوشبختانه اهل کنجکاوی است و به بحث روز کشور و حتی جهان و سر درآوردن از رویدادها حتی از پیش از وقوعش، علاقه و حتی بی قراری نشان می دهد. این صفت جامعه را باید مصون از آسیب نگاه داشت و حتی گرامی اش. چون چنین روحیاتی به دلیری دو دسته ی مهم کنشگر (افراد سهیم در قدرت) و تحلیلگر (افراد ناظر بر رفتار قدرت) می انجامد و هیچ قدرتی طبق قانون الهی و حقوق قراردادی، نمی تواند دهن ملت را در هیچ مسئله ای چسب زند. به نظر بنده مردم ایران (شاید نه همه، ولی اغلب) پیش خود با جمع خود، پچ پچ اصلی شان این چند روز پییش رو این است شورای نگهبان کدام ها را تأیید می کند. اتفاقاً کنجکاویی بجا هم هست، چون با سرنوشت و حق نظر و رأی آنها بطور مستقیم مرتبط است. بنده هم یک ایرانی ام، و برایم بحث روز یک مسئله ی مهم است. البته بنده برای خودم، یکم: مقام «تحلیلگر» قائل نیستم که خودم خبر دارم در آن حد و اندازه نیستم که بخواهم چنین شأنی برای خود قائل شوم، ولی علاقه به شکافتن مسائل دارم آن هم به وسع خودم و با نهایت احساس آزادی در بیانم، زیرا از پدر و مادرم که خدا عمرشان را زیاد کرد و زیاد داشت و محفوظشان ساخت، بدرستی آموختم در کسب دانایی و انتقال آن، بیمناک از احدی نباشم. دوم: مقام «کنشگر» هم برای خویش قائل نیستم، چون یک ایرانی بیرون از قدرت هستم. با این توضیح، به تحلیل رفتار احتمالی سه وجهی شورای نگهبان با کاندیداها می پردازم که تحلیل، همیشه از اصل خبر جذابیت های بیشتری نزد مردم دارد. خطای در تحلیل هم نیز، اصل پذیرفته در متدولوژی (روش تحقیق) است و بر «تحلیلگر» عیب نیست؛ زیرا هر برآورد و تحلیل، چون از ذات خبر، خبر ندارد، و فقط بر پایه ی حدس و گمانه و فهم و عقل و درصد بالایی اطلاع از وضعیت عمومی سیاست است، ممکن است به خطا مواجه شود. البته «تحلیلگر» حق ندارد تخیلات کند و هر چه وهم کرد بگوید. ادامه ی متن در همین سطور. پس از تهیه... بر می گردم.
این بنده به آگاهی برساند: در ضمن بنده تا نوشته های خودم را ننویسم. متن های داخل مدرسه را نمی خوانم. چون نمی خواهم ابتدای روز ذهنم از محتوایی که خودم برا طرح کردن چیدم، از تنظیم و تنسیق بیفتد. پس از نوشتن تحلیلم و نیز تدوین تهیه ی یک موضوع دیگر، حتماً پست های اعضای محترم مدرسه از ده شب دیشب به بعد را که بنده از مدرسه زده بودم به پارک و سپس به خواب، خواهم خواند. اُنظُر.
اصل بحث : به ظن بنده سه وجه رفتار احتمال می رود روی انتخاب نهمین رئیس جمهور بکار گرفته شود. چون سبک سخن روز چهارده خرداد، قطعاً موجب برداشت مضیّق (تنگ گرفتن) می شود. این حدس شدید بنده است. البته به تر برای جمهوریت نظام آن است برداشت موسّع (گشودگی) شود. باشد تا هیچ کس بر کشور تحمیلی نداشته باشد و «همه باید به قانون بازگردند» که بعد ختم جنگ، شعار روز شده بود. نظام های تحمیلی از دسته نظامات ورافتاده در این دنیای مدرنِ فوق تجهیزات است که تجهیز فنی آن در شرکت های خصوصی از دولتها قدرت و ثروت بیشتری دارند. عبور کنم.
ابتدا بگویم هفتاد تای آنان همان در دم فاقد ورود می شوند. یا شورای نگهبان با احترام به آنان، درخواست می کند برای این که مُهر رد صلاحیت (خودشان می گویند: عدم احراز یعنی بر ما نامعلوم ماند) نخورد، خود منصرف شوید. یا برخی با معامله و وعده ی میز و سهم قدرت به نفع بقیه کنار می روند. یا با پادرمیاین عوامل سایه خریده می شوند که بمب رد زیاد پژواک نیندازد. می ماند احتمالاً یازده نامزد. شورا با این یازده تا (حتی شاید سه چند نفر بیشتر) چه می کند؟ بنده سه وجه را محتمل می دانم و ضریب وقوع هم کدام را هم ظنی می گویم. تمام اصطلاحات این تحلیل از بنده است. اگر نادرست است، خودم نادرستی آن را بر گردن می گیرم:
وجه اول: تعیین صلاحیت ترکیبی. یعنی شورا از هر سه تفکر چپ، راست و میانه (و نیز شاخه های گُر گرفته ی زیر راست) ترکیبی از نامزدها را تأیید می کند. احتمال این وجه، با توجه به سبک سخن روز چهارده خرداد، ضریبش ضعیف است.
وجه دوم: تعیین صلاحیت تنظیمی. این وجه نوعی ترسیم با خط گیری از عوامل ذی نفوذ بیرونی است که چند سال است بر اعضای شورای نگهبان (بیرون از وقت رسمی این نهاد) اشراف و غلبه و حتی خط دهی دارند. در این وجه، نامزدها حول یک فرد دلخواه حاکمیت بالایی یا میانی، که کد امنیت!! هم گرفته باشد، چیدمان می شود. البته برای عدم رسوایی، با آوردن احتمالی یک کم اثر ترین نامزد از رقیب؛ که جامعه ی خاکستری برای هجوم به صندوق، نه فقط تحریک نشود که حتی دچار وازدگی گردد. چون رأی هجومی به نفع این جناح که حتی حد نصاب اقلیت را هم ندارد، نیست.
وجه سوم: تعیین صلاحیت ترجیحی. در این فاز چون فشار عوامل پنجگانه ی تأیید بسیار دخیل است، خصوصاً سازمان اطلاعات سپاه و واجا (و: وزارت. ا: اطلاعات. ج: جمهوری. ا: اسلامی ایران) که حجت الاسلام آقای سید اسماعیل خطیبی وزیر اطلاعات دولت سیزده نقش واسط قوی و پُل را بازی می کند. خطیبی اولاً قائناتی است، حوزه ی نفوذ آستان قدس رضوی در خراسان جنوبی که حرم به مردم آن استان زیاد از حد توجه!!! نشان می دهد و تعلقش به قدرت حاکم اظهر است. دوماً مدتی زیاد رفته بود به شهر قم صدرات اطلاعات آن شهر را داشت که مجتهدین آن شهر برای خود حق ویژه بر کشور و حکومت قائل اند حتی برخی از آن محافل رأی مردم را به خاطر این که ممکن است روزی در برابر شرع!!! قرار گیرد از پایه نادرست می پندارند اما الان هنوز توان مقابله با رأی را ندارند ولی مبانی فکری شان ضدیت با رأی به عنوان «میزان» است. خطیبی بعد دولت سیزده که شکل داده شد از قم به یکباره به وزارت اطلاعات نشانده شد زیرا حفاظت اطلاعات قوه ی قضاییه را نیز تصاحب نموده بود. عبور کنم. کارها و شغل هایی بدون هیچ نظارت عمومی و حتی بدور از تفحص مجلس شورای اسلامی. علاوه بر این، عوامل دخالتگر در شورا زیادتر از اینهاست. بماند. پس در وجه سوم که ضریب این وجه بالاست، ترجیحاً چند فرد راست لیست می شوند و در مقابلشان دو یا سه نفر هم از افراد کم مطرح ردیف می شوند. که حالت را دو باری روی آقای سید مصطفی هاشمی طبا پیاده کرده بودند در سالهای هشتاد و نود و شش. که البته او برخلاف تصور عموم، خیلی قوی در بیان و فن مناظره ظاهر شده بود و نشان داده بود از شکور مطلع است با آن کارش بیشتر ورزش کشور بود. ولی چون مردم به رجال مشهور توجه نشان می دهند، این جور افراد زیاد جدی گرفته نمی شوند. حال اگر هر کدام از این سه وجه پیاده شد چه حالتی در رأی آینده پیش می آید. احتمالاتی دارم. پس از تهیه... بر می گردم. اُنظُر.
اُنظُر فکاهی می کارد :
اول یک فکاهی بنویسم بعد به فرض های سه وجه بپردازم: خدا را شکر وجود «اُنظُر» در داخل مدرسه «خیر» تلقی شد!! آخه بنده حاضرم از این مدرسه با پرونده ! در بغل، بروم برای همیشه، اما یقین دارم همین ها که (شب و روز حتی با بردن تصور اسم «اُنظُر» به ذهن خود، اخلاق خود را تلخ می کنند و به خود صدمه هم می زنند و از فن نویسندگی و پروا از خدا، دور می افتند و به دنبال لغت های خاص می گردند که بار اُنظُر کنند و وی را به هر چیزی که اصلاً به آن قرابت و شباهت ندارد، نسبت دهند) دلشان برای بنده سخت تنگ می شود! بنده دوست ندارم کسی دلش برای بنده به تنگی و تنگنایی بیفتد و خدای ناکرده به جای سخن ، یک مشت پرت و پلا ببفاد علیه ی شخص «اُنظُر» نه فکر «اُنظُر» . پس؛ اُنظُر هست و می باشد و خواهد بود تا دلتنگی ها کسی را از پای در نیاورد! ببارید هر چه لغت گیر می آورید. بنده چترم باز است و خیس نمی کنم. این بودن بنده به فکر با فکر می انجامد. قدر بدانید و نهراسید از بیان افکار که علتش این است خودتان را حق مطلق پنداشته اید دیگران را باطل. شما هم از آدمیان اید نه از پریان. بی خود برای خود حریم و حق ویژه و دخالت در امور فکری دیگران قائل نشوید. این تفاخری بیش نیست که تارهای سست آن در جاهلیت توسط حضرت محمد خاتم و پیام آور عقل و شرع (ص) فرو ریخت. آگاه باشید! بنده هرگز فکرم را با فرد هدر نمی دهم. وقت بنده خیلی قیمت دارد. هر چند ساعت کار !!! نمی زنم برای نوشتجاتم!!! که چهار شاهی بیشتر واریز شود. فکاهی! به قول رِنه دکارت که در جمله ای فلسفی گفته بود : "میاندیشم، پس هستم." پس: وقتی وجود هیچ کس در جهان خدای بلندمرتبه، جای هیچ کس را تنگ نمی کند، وجود این بنده در مدرسه هم نباید اوقات کسی را تلخ کند و برای بنده با لغات و جملات عین شلاق خط و نشان بکشد. فکر کنم هیچ اطلاعات دست اولی از بنده ندارید که این چنین به عصبانی نویسی روی آوردید. این چیزی جز خودحق پنداری بی وجه نیست. هیچ کس بر دیگری در تساویِ فرصتِ فهمیدن، متمایز نیست. زاده نشده است بشر که خود را موجودی دخالتگر جا بزند. فهم ها عرضه می شود سپس طبق قرآن بهترین آن ممکن است پذیرفته شود. به، قرآن پایبند باشید. و برای خود مقام فائق قائل نشوید. فکاهی ام سرانجام این است : بنده از مدرسه برود! شماها چند تا چگونه خود را تخلیه کنید!!! اُنظُر.
یک سخن ویژه با هم مدرسه ای با مستعار «SA» کاربر محترم و فعال مدرسه
خواهم آمد برای تکمیل... فعلاً باید از جایی به جایی بروم. امید از خدای بلندمرتبه که سالم برگردم. کار شاقّی است. چهارشنبه ۱۶ . ۴ . ۱۴۰۳ : اُنظُر.
اُنظُر می کاود :
گفته بودم سه وجه پیاده شود چه حالتی در رأی آینده پیش می آورد؟ احتمالاتی دارم. اینک ادامه ی آن. ابتدا روشن سازم بنده به هیچ نامزدی گرایش ندارم و حامی هیچ فردی نیستم در این بررسی ها. نوشته ام فقط جنبه ی تحلیل و بررسی دارد:
تأیید ترکیبی : اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.
وضعیت در این شیوه تأیید : اگر رأی هجومی شود و مردم واقعاً پای صندوق آیند، آقای مسعود پزشکیان به پاستور راه می یابد. در غیر این صورت، رأی بین آقای محمدباقر قالیباف و آقای علی لاریجانی سرشکن و انتخابات به دور دوم کشیده می شود. بنده فقط دارم حدس های خودم را بر حسب میزان مطلع بودن از کشور می نویسم و پیشاپیش قبول دارم که تمام احتمالات بنده ممکن است از هم بگسلد، زیرا سیاست در بالای نظام، بسیار نوسانی و سیلانی است و ادامه ی رقابت ها قابل تصور نیست. اما بنده این ریسک را کردم حدسم را ولو اگر غلط در آید مطرح کنم، تا جو سیاسی کشور را دقیقتر بشناسیم.
تأیید تنظیمی : اگر این باشد چیدمان حول نامزد دلخواه با گرایش به حاکمیت بالایی یا میانی چیده می شود.
وضعیت در این شیوه تأیید : در آن صورت از نظر بنده گمان کنم اوضاع را به سمت آقای سعید جلیلی (البته احتمال رد صلاحیت وی هم وجود دارد) ولی شانس را برای آقای مهرداد بذرپاش باقی می گذارند و فضا را در مقابله ی صوری با آقای قالیباف هدایت می کنند. هر کدام از این سه بشوند، بخش حاکمیت سرخ نمی شود. چون در این وضعیت صندوق با هجوم رأی مواجه نمی شود.
تأیید ترجیحی : در صورت این چیدمان، بخش حاکمیت سعی می کند شفافیت روی گرایش خود را کاهش دهد چون بیم چندانی ندارد.
وضعیت در این شیوه تأیید : احتمال می دهم میان آقایان به ترتیب حروف الفبا در فامیلی: آقای مهرداد بذرپاش و آقای محمدباقر قالیباف و آقای علی لاریجانی به رقابتی باریک کشانده شود که اگر دو نفر اولی برنده شوند، حاکمیت سفید می شود. اما چون در این وضعیت، صندوق احتمال دارد نسبتاً با انبوهی از رأی سلبی مواجه شود، اما شاید قادر نباشد از این سه گزینه جناح راست، کاری برای آقای علی لاریجانی کند. چون مردم به این خاندان شک دارند. در نتیجه در این وضع، برنده یا بذرپاش است یا قالیباف. ولی بذرپاش بیشتر شانس می آورد مگر آن که وی را چیزخور کنند!
آنچه برآورد کردم به فضایی برمی گردد که اینک بدان دسترسی دارم. ولی هر چه جلوتر رود هر آن ممکن است جو چینش تغییر کند. جلسات سری دو سه نقطه ی پایتخت است که روی شیوه ی تأیید و مصلحت رد یا قبول، در خودشان حق دخالت می بینند. باید یک عامل خارجی را هم طی روزهای آینده روی انتخابات به عنوان متغیر در نظر داشت. این که آقای باقری سرپرست وزرات خارجه در لبنان در مورد مذاکرات با آمریکا دارد به رایزنی غیرمستقیم دست می زند. آن نتایج هم، دخیل است. با این وجود همه ی اینها حدسیات بنده است. اگر کسانی با حدسیات میانه ای ندارند بهتر است صبر کنند خود خبر را در همان روز خبر رسمی بخوانند. حدسیات برای ذهن های کنجکاو است. باور دارم حدس از علایق بشر است. ولی هیچ چیز جای خبر رسمی نمی نشیند. چون خبر رسمی یعنی پایان فرضیات و حدسیات. از حدسیاتی که کردم و وقت را گرفتم معذرت می خواهم. اُنظُر.
هم مدرسه ای محترم با مستعار «SA» سلام
با آن که هیچ شناختی از نزدیک از شما ندارم که کمکم کند احترامات خودم را مطابق شأن شما تنظیم کنم که جسارت نورزیده باشم، اما شما را در داخل مدرسه مقداری شناختم. هیچ هم شائق نیستم کسی را به اسم و رسم بشناسم. برایم مهم نیست. برداشتم از شخصیت شما بر حسب آنچه تا کنون در این گروه فکری نوشتید این است:
شما را فردی باتلاش و باسواد می دانم. اگر بر مطلبی علم نداشته باشی سعی می کنی با رجوع به متون فضای گوگل و منابع مورد وثوق خودت، دستچین کنی و با چکیده سازی اش بر اطلاعات آن موضوع غنا ببخشی. در یک اخلاق خوب که در خود ساختی، کمتر خود را درگیر فرد نویسنده می کنی و به محتوای متن می پردازی این بسیار مشوقانه است. گمان کنم روحیه ی نقد و نقادی را در خود بیشتر پرورش دادی، چون کمتر دیدم جایی برای تأیید نوشته های همفکران خودت، یا طرح مسئله از ذهن خودت در این مدرسه، نظر تأییدی یا تشویقی بگذاری. حتماً در گروه های دیگر خودت در روستایتان این را کار می کنید. ایراد نمی گیرم دارم شما را با برداشت خودم مطرح می کنم غلط بود می شود آن را رد کرد. هیچ ندیدم ایرادهایی که در نوشته های همفکران خودت دیده می شود (که بیشمار هم هست) نقد و نظری بنویسید. باز هم ایراد نگرفتم. ولی این به رفتار خوب شما که مسئولانه در رفع عیب و نقص نوشته ها اعضا می کوشی آفت می زند. چون اگر کار شما رفع عیب در نوشته ها است، این عیب گمان نکنم در نوشته های داخل این مدرسه نباشد. ولی خوشحالم بنده را مورد نقادی قرار می دهی. بنده برای شما و برای شخصیت نقادی که نسبت به نوشته هایم داری احترام و ارزش قائلم و حتی یک ذره دلخوری پیدا نمی کنم. منطق شما در بیان نقد هم برای بنده غیرقابل تحمل نیست، بلکه بدیهی و متصور است و باید برای چنین همتی در وجودت، از آن مقام محترم ستودن به عمل آوردم. اگر (به وجه التزامی دارم می گویم) نوشته های بنده باعث شود بر شما سخت بگذرد (که نمی گذرد چون باظرفیت هستید) انتظار دارم مثل این مدت، همینگونه در صحنه ی نقد بمانید و رنجیده خاطر نشوید، و بنده را مورد نقدهای خود ببرید. زیرا هر چالشی برای خود، این مقدار بازتاب را دارد. شما را در پناه خدای بلندمرتبه، تندرست و متفکر و منتقد و سالم و پروریده در دستگاه شرع و عقل، می خواهم. بر شما (و اگر مزدوج شدید) بر خانواده ی محترم شما سلام و تشکر می شود و دوستی های فضای مجازی با هیچ چیزی نشکند. با احترام بیشمار. هر کس بنده را با هر صفت و لغت و عیب و ایراد متصف می کند، حتماً نزد خدا حجت دارد و اتقان. بنده اما شما را انسانی باایمان می دانم که حاضری از عقاید خود به نحو اکمل به دفاع برخیزی. خدا نگه دار. اُنظُر.
جواب اُنظُر :
آقای م.ف سلام. در یادداشت هایی که بر جای می گذاری، رد یک انسان متفکر را از خود باقی می گذاری، که در یک تصور نزدیک به تصویر، سرت محو کتاب در منظرم مشاهده می شود. اگر اینطور است (که باید باشد) شما به خودت بباوراند پای در مسیر درست نهاده ای که نوشته بوی نویسنده می دهد و بنده عطر این تفکرت و پله پله به درک تازه رسیدنت را به مشامم می گیرم. خودت را با همین تقویت، بساز. در سانت سانت نوشته ات یک راستگویی برانگیخته از وجدان و ضمیر آشنا به دانش دیده می شود. کانت نبود مگر که می گفت: "راستگویی، بهترین مصلحت است." و برتولت برشت می گفت: "می توان یک بار به همه دروغ گفت! ولی نمی توان برای همیشه به همه دروغ گفت." خوشحالم از شما که کسی روی نوشته ام نظر می گذارد که خود یک شخصیت رشدیافته است و از هضم حجم متن عجزی در خود راه نمی دهد. عبور کنم. زیرا بنده در «عصیان» شادروان فروغ فزخزاد آموختم: «در سایه، بوته هیچ نمی روید.» دو نمونه بیاورم که فقط نشانه دهم به یک بحث دیگر شما که پایین تر با اعضای محترم دیگر داخل مدرشه در میان نهادید.
یکی این است: آن فرد وقتی از ایران رفت یکی از اولین چیزهایی که نوشته بود این بود: «سیاست یک "مفرّ" است، فرهنگ یک "مقرّ".» و شما آقای م.ف خیلی هم از هوش بالا برخورداری، که آن آقا حالا آنجا از مقرّ [قرارگاه] حرف هایی چاپ می کند که مفرّ [فرارگاه] را بتواند زیرکانه پیش ببرد. یعنی از فرهنگ به سیاست دست می اندازد تا آن کار را پیش ببرد که ... . عبور کنم که فرصت بسط بحث نیست. او بازی خود را طبق منطبقات دارد پیش می برد.
نمونه ی دوم: روزی شادروان آقای رفسنجانی نوشته بود: "در خانه ی ایشان ردّ پای ضد انقلاب را دیدم." چون آن شخص به گفته ی وی (با نقل قول مستقیم و بدون کم و کاست) : «به شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه اعتراض داشتند.» اسم این شخصیت را عمداً نمی آورم.
حتماً دو منظور بنده را کشف کرده اید. هر شخص نزد این تفکر خاص کشور که همه را زیر یوغ خود می خواهد، فقط تا جایی امکان بقا و ارتقا دارد که از قبل ارادت سالاری خود را امضا نموده باشد و تا تغییر کند زندگی اش را حراج و خودش را تکفیر می کنند. چون اهل "موجبیّت" فلسفی هستند و خود خبر ندارند و از خدای بلندمرتبه هم تجسّمات در ذهن دارند که به قول هگل به ارباب شباهت می زند نه خالق مهربان. همان شیخ کلینی بزرگ در کتاب شریف "اصول کافی" آورد «علم آن است که روز به روز و لحظه ب لحظه پدید آید.» ولی تا کسی با دانش خود تحول پیدا کند و فهم خود را عمیق کند دیگر محال است که تحملش کنند. اُنظُر.
جواب اُنظُر : آقای اهل قلم سلام. از تفسیرت بر متن ها نفع می برم. قبول دارم که درست گفتید که تفسیر متأثر از علوم بیرونی است. نیز پیش داوری ها روی متون می تواند نویسنده را در کشف منظور در محتوا، تقویت کند. این را هم با شما موافقم. اما سردبیران حرفه ای با تازه ترین خبر ها دست دارند و همین کمکشان می کند فن تحلیل را با کمترین خطاها ارائه دهند. از اشتیاق شما در پیگیری خبر و تحلیل ها، خوشم می آید زیرا در مقام شرح آن بر می آیید و این رفتار علمی ات، عنصر دیگر خبر (یعنی اثر سریع تر بر مخاطب) را جنابعالی حرفه ای بلدید و به نظرم در لحظه های مهم، با مهارت آن را بکار می گیرید. برای اهمیتی که روی نوشته هایم قائلید، شما را مورد احترام و فخر قرار می دهم. یک شعر در شمس از مولوی به شما تقدیم می کنم که مربوط است به وجوب سخن تازه کردن :
«گر متاع سخن امروز کساد است کلیم
تازه کن طرز، که در چشم خریدار آید»
با نهایت احترام به آن نویسنده ی محترم. اُنظُر.
یک تشکر فوق العاده از راه گرگان به دو انسان
سلام به شما هر دو انسان. بنده چون فضای خصوصی خطم را در پاسخ به هیچ کس باز نمی کنم و حتی یک کلمه جواب نمی دهم، مجبور شدم در فضای داخل مدرسه این شکر را بجای بیاورم. بنده ادبیات متن شما دو انسان محترم را عمداً می شکنم که در مدرسه شناخته نشوید. حتی می دانم بنده را نمی شناسید.
یکی از شما محترمان نوشتید (با شکستن ادبیاتت نقل می کنم) :
"انظرمتنات همهم خواندنیه. حیف برخی اندازه یی متر مینویسند ولیکن مطالبشون درد خودشان میخوره"
و یکی دیگر هم این را نوشت:
«خیلی دلم میخاد بدونم کیستی... ولی انظر تنایی پس همه براومدی...".
بنده جز تقدیم محبت عرضی دیگر به این دو انسان ندارم. به هر حال بازتاب ها برای بنده در بیان افکارم کارسازی دارد. به پیام دومی عرض کنم بنده این مدرسه عزمم برای ارائه ی فکر است، دعوایی هیچ کس با هیچ کس ندارند. بحث وقتی داغ می شود تصور نشود روابط انسانی فرو می ریزد. با کمال تشکر از هر دو گرانقدر. اُنظُر.
یک اعتراف عامل قدرت و یک حرف اُنظُر
فقط حمله ی آقای وحید حقانیان کاندیدای ریاست جمهوری!! عامل در «بیت» را کم داشت آن رسانه ی خاص! که امروز طی یک بیانیه گفت «از بیت المال مسلمین و بودجه نظامی کشور ارتزاق» داشت و با این جمله آن رسانه را شست و برد : «در آخرین لجن پراکنی یکی از این رسانه ها [منظور حقانیان "تسنیم" منتسب به یک نهاد سپاه است]، ضمن نادیده گرفتن مسئولیت های خطیر اینجانب از ابتدای انقلاب تاکنون، طوری القا کرده اند که نقطه ی ثقل حضور حقیر در انتخابات، وابستگی به دفتر» می باشد. بعد نتیجه گرفت که: «مردم به خوبی دریافته اند که همه این تلاش های مذبوحانه (گلوگیر و بی ثمر) این رسانه ی منفعل در اکثر بزنگاه های حساس کشور، به جهت ترس از شکست کاندید مورد حمایت شان است.»
خوب؛ اُنظُر فقط یک عبارت عرض کند بس باشد: سال ها در میان مردم در فضای جامعه ی مدنی (بستری پیشرفته تر از دولت و قدرت) همین حرف زده می شد، ولی همین حقانیان عامل در «بیت» و همپیاله ی حجت اسلام آقای سید مجتبی خامنه ای، آن را خنثی می کرد. اینان بعداً با هم در پشت پرده دست می دهند و پشت هم را می خارانند، ولی مردم بآسانی فهمیدند حرف حقشان سالها سانسور می شد و به گوش صاحبان قدرت نمی رسید. می رسید!! ولی سخت است قدرت تن به واقعیت دهد، چون کمترین کار این است دست به تغییر بزنند. تغییر بزنند چه کسانی را بکارند؟! که مطیع و موش باشند!!! مانند منوچهور اقبال نخست وزیر شاه. اُنظُر.
یک بیت شعر از منظر اُنظُر (۴)
هر درونی که خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد
دارد می گوید وقتی انبان فکری کسی پر از خیال باشد، باید بدانی او فردی خیالاتی و خرافه یی است و عقلش را بوسید و گذاشت بالای تاقچه. پس، هر چه دلیل و علت اقامه کنی او نه فقط آگاه نمی شود، بلکه بر کیسه ی خیالش می افزاید. آگاه باید بود نه فقط در مسائل عقلی، که حتی در عشق های پوک نیز این خیالات، عامل فروپاشی است. اُنظُر.
کیا چینش می شوند؟
اُنظُر می کاود : بنده دیروز در تحلیلم احتمالاً دادم یازده نامزد را شورای نگهبان چینش می کند. اینطور نوشته بودم: «اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.»
حالا امروز روزنامه «وطن امروز» (متعلق به بذرپاش) نیز نوشته: «با بررسی های انجام شده، نهایتا ۱۲ گزینه کسانی هستند که پیش بینی می شود ترکیب نهایی افراد تایید صلاحیت شده، از میان آنها باشد. این ۱۲ نفر عبارتند از (نام نامزدها توسط روزنامه ردیف شد و بنده بدون تمایز روی اسم، فقط آن را نقل می کنم) :
"محمدباقر قالیباف، مهراد بذرپاش، علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، محمد شریعتمداری، مصطفی پورمحمدی، علی نیکزاد، امیر حسین قاضی زاده، صولت مرتضوی و عبد الناصر همتی".
میان برآورد بنده با این روزنامه نزدیک به قدرت، شش اسم مشترک است. این که کدام با واقعیت نزدیکتر خواهد شد، داوری نمی کنم. بنده احتمال ضعیف دادم فقط یک نفر از چپ تأیید شود آنهم مسعود پزشکیان، اما این روزنامه سه نفر از چپ (جهانگیری، محمد شریعتمداری، همتی) را خبر داد تأیید می شوند که بنده هر سه را بعید می دانم. اُنظُر.
نگاهی گذرا به نظریه ها (۶)
مروری بر نظریه پرداز های مهم جهان
اُنظُر می نویسد : نظریه ی "ماکیاولی" اگر بشود چکیده ی حرف های این فیلسوف را نوشت می توان چنین بنویسم که وی اندرزنامه ارائه داد تا نظریه. خلاصه یی می نویسم از دو کتابش (شهریار ، گفتارها) که به حاکمان سفارش کرد.
۱ - بهره گیری از حیله گری و دروغ و قدرت و تغلب (چیرگی به هر طریقی)
۲ - کنار گذاشتن اخلاق توسط حاکم که مانع رشد شهریار (پادشاه و حاکم) است
۳ - بی رحمی یکباره و همه جانیه
۴ - تئوریزه کردن هدف توجیه گر وسیله
۵ - حاکم باید به صفت هم روباه و هم شیر در آید
۶ - دولت حاکم، عقل مختار است در بکاگیری مذهب در خدمت اهداف خود
۷ - پسندیده بودن هر کاری که به مصالح دولت بینجامد (دولت مصلحت گرا)
۸ - دولت: گسترده، حکومت: امپراتوری، تعادل: پویا، شهریار قدرتمند
۹ - دین جزئ لاینفک جامعه و حکومت ولی در خدمت قدرت
۱۰ - تأکید بر نقش محوری نخبگان و اشراف
۱۱ - مجازبودن حکومت مطلقه در ایجاد اطاعت محض با توسل به خشونت و فریبکاری و دروغ
۱۲ - آمیزش حتمی قدرت فکری اقلیت ممتاز با قدرت فیزیکی اکثریت عامه برای نیل به قدرت حکومت
۱۳ - تآکید بر ایجاد تریبون عمومی سخنرانی به تقلید از جمهوری روم باستان برای بستن راه نبردهای طبقاتی
۱۴ - توزیع نابرابر ثروت و مالکیت، عامل بی ثباتی است
۱۵ -سه عامل فضیلت زا است: اجرای قوانین، عشق به آزادی، تضاد منافع
۱۶ - تآکید بر سه عنصر اشرافیت، جمعیت انبوه، ارتش قدرتمند حرفه ای
۱۷ - مذهب فقط راه بهره جویی و سیاست است نه یک ارزش ذاتی و حقیقت خاص
۱۸ - دولت مافوق مذهب است و کلیسا از اجزای خادم دولت
۱۹ - قوم فاسد حکومت فاسد می طلبد و قوم بافضلیت دولت آزاد
۲۰ - گسترش خواهی نتیجه ی طبیعی دولت سالم
۲۱ - طبیعی بودن میل به تصرّف گسترده کردن کشور
۲۲ - اگر عمل ظلم، زمامدار دار را متهم کند در عوض نتیجه ی عمل وی را تبرئه می کند
۲۳ - الزام دولت بر جمع آوری میراث فرهنگی
۲۴ - شهریار منبع قدرت، عدالت، قانون و فردی منصوب خداوند است
۲۵ - رقابت های درون قدرت اولین خطر برای حکومت
۲۶ - دو خواسته ی گوناگون اشراف و مردم عامل تنش بنیادین جامعه ی سیاسی است
۲۷ - واقع گرایی جایگزینی برای خیال پردازی در سیاست است و راه آن سفر به تاریخ باستان است
۲۸ - تاختن به اصول کلیسا در قرون وسطی خصوصاً به دو اصل: یکی تفکیک حوزه ی روحانی از حوزه ی سیاسی و دیگری نظریه ی قانون طبیعی
۲۹ - تآکید بر این امر که بنیان سیاست و مدینه بر مسلخ (به سلّاخه کشیدن و کشتار) استوار است «که برادری خون برادر خود را ریخته است»
۳۰ - عدم وجود نسبت میان جزیره ی ثبات با آرامش اخلاق و اقیانوس پرآشوب سیاست
۳۱ - تآکید بر تسلیحات، جنگ، کشورگشایی، تشکیل امپراتوری و حاکمیت مطلقه
۳۲ - بازگشت به تاریخ به عنوان عامل تدام بخش مذهب و نظام سیاسی
۳۳ - ماکیاولی بر عنصری به اسم «ویرتو» استفاده می کند یعنی حاکم باید «ویرتو» داشته باشد، به معنی نیرومندی، کمال، هنر، بزرگی، عفت، فضلیت و دست برتر.
به همین علت او، شهریار (حاکم) را اندرز می دهد چنین باشد:
حاکم به بخت نیاز دارد، اما بخت از دست می رود، باید سرسخت هم باشد.
شهربار باید تشنه ی کسب افتخار، جاه و مقام باشد و خدعه و تزویر و نیرنگ راه میانبر شهریار است.
باید راه سرگردان کردنِ مردم را بیاموزد و اسعداد این خدعه را در خود پرورش دهد.
ریاکاری بخشی از زادخانه ی هر شهریار کامروا است.
پیروی از اخلاق توسط شهربار همیشه طریق عقل نیست، شهربار باید بر حیله گری و قدرت تکیه زند.
شهریار کامیاب کسی است که روح زمانه همساز شود.
شهربار باید ذهنی داشته باشد آماده ی چرخیدن به هر سویی.
شهربار خردمند نباید نگران نکوهش ها از بابت رذیلیت های که انجام می دهد باشد.
شهربار باید خسیس باشد و ب غایت دو رو و پنهانکار.
برای شهربار، بی خطرتر این است که از او بترسند، تا دوست دشته باشند، ترس بهتر از دوستی است.
شهربار هیچ نباید از تمایلات شهوانی و گناهکاری های جسمانی نگران شود، زیرا هیچ منعی بر سر ارضای شهوت و خواهش های درونی وجود ندارد.
شهربار در نقض پیمان آزد است: «درست است پیمان نیکوست، ولی کارهای گران با نیرنگ بدست می آید نه با راست کرداری»
شهربار بداند برای ستیزیدن با دیگران دو راه وجود دارد: قانون و زور.
چند چیز شهربار را نامبردار جهان و نزد مردم خود می کند: «لشگرکشی گران»، «مایه گیری از دین»، «چیره دستی در کارها تا حدی که بر سر زبانها افتد»، «برپایی جشنواره ها و نمایش ها»، «دیدار از شهرها»، «حفظ شکوه مقام خویش»، و نیز «همیشه نباید تیغ بر کف باشد».
و نیز فرمانروای زیرک نمی باید پایبند به قول و قراردادهای خود باشد هنگامی که به زیان اوست. اُنظُر.
به یاده آورم اگر دستم از تایپ کردن خسته نمی شد این مطلب را تا شماره ی هشتاد هم پیش می بردم. عبور کنم.
[در پاسخ به آقای محمد فضلی]
نظر اُنظُر:
سلام آقای م.ف
سعی کرده ام خواندن این متنت را با فهمیدن گره بزنم تا به درک تازه ای از ثمرات علمی شما نویسنده ی محترم و محیط بر مسائل عقلی و هنری نائل آیم. بی مکث و وقف، تا عبارت اُخرای شما را به دست دستگاه فاهمه ام سپردم تا جایی که قوت قلمت و نیروی ادبیاتت مرا واداشت به اندوخته های قلیلم پرتاب شوم تا پرگاری از آن بسازم و بر اعتقاداتم ترسیم بخشم. زیرا خردورزی، بی مرزترین رفتار انسانی با شرع است، بیش نیز، نزدیکترین آن به دین. چونکه دین به خاطر اتصال به حضرت مبداء تبارک تعالی که صادرکننده ی تمام دانایی ها و جایگزین ساز تمام بت واره هاست که انسان خیال می ورزید درجه ی اُولی از انسان است حال آنکه بُت ساخته ی خود ذهن انسان است، یعنی بُت، خود مخلوق خلق است، این بالاترین ضعف بت است. پس، دون انسان است. ولی حضرت خالق آفریدگار قادر و بخشنده ی همه چیز به مخلوقات است، بنابراین پناه بردن به خدا، خود نوعی باور به عظمت و شکوه انسان است که به یک اعلا از خود، ایمان می رود، و این از بُت بدور است زیرا اعلا از آدمی نیست. بسا درودا به انسان که از ناحیه ی دین، به واجب والوجودی مقدس ایمان آورده است که هیچ یک از صفات نابودشونده را در خود ندارد (که سبحان گفتن ناشی از همین است) و چنان بزرگ و اکبر است که انسان غرور می ورزد نزد آن پروردگار دست به ناله و نوا و ناز و نیاز زند. (که تکبیر گفتن نشان این ارجگذاری است) و چون به چنین خدای شکوهندی دل سپرده است از سر عشق و عرفان پیشگاهش به ستایش می پردازد و درون خود را بر بیرون درجات عالی تری می بخشد (که حمد گفتن علامت این سپاس و ستایش است) خدا در تمام لحظه ها از بندگانش خواسته است تن به بت ندهند چه بت اَجسام و چه بت انسان که این دومی روزگار آزاداندیشان جهان را روشن نگه می دارد زیرا با تمام قوای فکری و ایمانی خود هرگز حاضر به تملق بت نیست و خرَد خود را به کام قدرت نمی فروشد. بر چنین انسانی که خویشتن را از خدا جدا نمی کند باید تا ابد درود فرستاد که نبیان و رسولان و سپس امامان این شرف را در دل انسان زنده و احیا داشتند. تلاش قدرت برای احیا و بازپروری بت اَجسام و بت انسان، چیزی جز انتظار لیسیدن حکومت نیست. حکومت مخدوم نیست که مردم به آن لیس بزنند، این با شرافت انسان جور نیست، حکومت خادم است که طبق قرارداد اجتماعی و چارچوب های شرع پسند باید جامعه را در بستر رشد و پیشرفت و معنویت، نظم و قانون و ادارگی بخشد. فقط در این صورت است که انسان طبق ناموس هستی دست به زیست می زند و همین منهَج آن «هست»ی به اسم مفهوم فلسفی «نیستی»ی هایدگری را که نوشتی: «در همه جا حضور دارد، ما را تعقیب می کند و در نهایت ما را خواهد بلعید» از کار می اندازد و توان بلع و دفع و نفی انسان را از او می زداید. پیش به زایش فهم و ایمان. یا ایمان و فهم. چه اول فهم رخ دهد سپس ایمان و چه نخست ایمان پدیدار شود سپس فهم، انسان در هر دو حالت بر پایه ی خرد به کمال می رسد که شریعت آن را تمهید و تجهیز می کند. انسان مجهز به خرد، به انسان تجهیزشده به ایمان منتهی می شود. جدایی خرد از شرع و تفکیک شرع از خرد ،کاری نابخردانه و در ردیف بت و بت پرستان و قدرت لیسان است. از حظی که از این نوشته ات به بنده سرایت کرد، بسیار بر ساحت ایمانی و خردورزی ات سلام می فرستم. معزز و مکرم باشید آقای م.ف انسان مغزآگاه و دل آگاه. اُنظُر. فرصت پاکنویسی نداشت بنده. معذرت.
همان بود که نوشتم
نوشته ی توضیحی اُنظُر : آنچه بنده در مورد مذمت شعر و شاعری که در مدح قدرت و سیاست می سراید تا صله بستاند و به سیاست صدمه می زند، مجدد عرض می شود همان بود که نوشتم. رأی بنده همان است که انشاءاش کردم. بقیه ی برداشت هایی که از نوشته ام شده (ضمن ارجگذاری به نظرات آنها و احترام به خودشان) هیچ نسبتی با متنم ندارد. مدح و چاپلوسی شعر و شاعر از سیاست و قدرت صدمه اش امری بدیهی است و نیاز به استدلال هم ندارد. روزی سال پنجاه و نه، یک بالایی از تهران، شادروان فخرالدین حجازی نماینده مجلس شروع کرده بود به توصیف به وجه اعلا که با جمله ی «بابی أنْتَ وَ امّی» آغاز کرده بود و بقیه محتوای سخنرانی که خودتان رجوع کنید به منابع. نیت آن شادروان حتی تملق و دگرستایی و صله سِتانی هم نبود، ولی از همان نقطه، رفتار مدیحه ای اش به صورت درجا منکوب شد چون داشت می گفت ای آفتاب جهان و وصف بسیار سنگین و رنگین که با مواجه شد با واکنش شدید در همان نشست اینطور:
«من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند.»
مثلاً در جایی به شادروان آیت الله مشکینی استاد متشخص اخلاق حوزه این طور گفت:
«من قبلاً از آقای مشکینی گله کنم: ما آن قدری که گرفتار به نفس خودمان هستیم کافی است، دیگر مسائلی نفرمایید که انباشته بشود در نفوس ما و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که آدم بشویم، دعا کنید که حتی به همین ظواهر اسلام عمل بکنیم. ما که دستمان به آن بواطن نمی رسد، لا اقل به این ظواهر عمل بکنیم...»
لطف کنند خوانندگان خود متوجه شوند ضمیر "من" در نقل این دو جمله، چه کسی است. بنده بر قرار خودم همشه باقی ام که دو اسم را هرگز دیگر در داخل این مدرسه نام نبرم، تا شائبه ایجاد نشود. پس مدح حاکمان ربطی به جدایی شعر با سیاست ندارد. آنچه کریه و زشت است شاعر و شعر در مدیحت قدرت خیز بردارد و سیاست را از زمینی بودن به قدسی شدن بکشاند. عبور کنم. البته هر کس آزاد هر جور با قدرت حاکم تا کند آزاد است. همه ی ما ولی از شکم مادر افتادیم و در کرامت ذاتی، هیچ کسی تمایزپذیر نیست. اصل بر پروا است، نه پست و جاه. اُنظُر.
[در پاسخ به امیر رمضانی] جواب اُنظُر. سلام آقای دارابی. یکم. قدرت در علم جامعه شناسی سیاسی یعنی دولت به مفهوم دارنده ی زور (چه قانون، چه غیر آن). دو.م تمام نیروهای سیاسی شامل احزاب، اقوام، طبقات و ... زیرمجموعه ی دولت به مفهوم قدرت قرار دارند که در هر حکومتی (خواه دموکراتیک، خواه غیر آن) میزان فعالیت و اثرات آن فرق می کند. سوم. منظور بنده از قدرت، شالوده ی آن است که در سراسر حکومت منتشر است. و شامل همه می شود. هر کسی که به این زور (منظور از زور یعنی بکارگیری سیاست در جامعه) دست دارد در هر مرتبه در تمام ساختار. چهارم. اصل حرف شما پذیرفته است یعنی مدح و ستایشگری قدرت در هر زبان و رشته کریه است. اما شعر در این میان چون با عنصر خیال که قوت عظیم در بطن آدمی است، سرو کار دارد، و شاعر در پرداخت کلمات از سِحر کلام برخودار می شود، پا از عقل فراتر می گذارد و قدرت را زیر وصف مبالغه و تملق و حتی دروغ و فریب می برد. بنده نظرم این است چنین مآلی به اصل سیاست لطمه می زند، هر انسان هر طور خواست صورت دهد، بنده اما ستایش قدرت را نوعی پرشور در صدمه به اصل سیاست و کشورداری می دانم. تشکر می شود. اُنظُر.
نظر اُنظُر :
آقای مصطفی سلام
دیدگاهی در مدرسه گذاشتی مورد مطالعه ی بنده قرار گرفت. همچنان در شناخت مسائل روزگار دست برتر را در بیان و تحلیل دارید. به شما برای برگزیدن چنین مواردی، دست مریزاد می گویم. دعا می کنم خرمی با شما به عجینی رسد. این قسمت زیر که صراحت ورزیدی تردیدی نیست، بر بکارگیرندگان چنین شیوه ای، اثرش را تا انتها و مجرا می گذارد، هر چند ترک این رویه (که ممکن است بر احوالاتشان چیرگی یافته باشد) زمانبر است، اما در جای خود نفوذ کلامت کارش را کرد. منظورم این عبارات شماست:
«در کشور ما عده ای هستند که همه دشمن پنداری عمیقی در ایشان جلوه دارد! و همه را دشمن میبینند مگر خلافش واقع شود! این طیف بجایِ جذبِ حداکثری ،دفعِ حداکثری میکنند! این طیف چون خود را در موضعِ حق میبینند همه چیز را بر طبق متر و معیار خودِ شخصی شان پردازش میکنند... اگر کسی هم ادبیات ستیز نداشته باشد متهم به اتخاذِ ژستِ بی طرفی میشود! و اگر گاه نقطه ضعفهای کشور بیان شود، حکمِ به سیاه نمایی میدهند! و با انطباقِ شان به شخصیتهایی در تاریخ اسلام همچون ابو موسی اشعری و عمرعاص و حسن بصری تیر خلاص ِ بی بصیرتی، حکمی ست قطعی.»
شما نویسنده ی دردآشنا آقای مصطفی داراب بخوبی واقفید اِسناد افراد مسلمان و حتی غیرمسلمان به چهره های منفور تاریخ اسلام، حتی اگر بر فرض به ظنشان، ضمان شرعی نداشته باشد، لااقل ذمه ی اخلاقی و انسانی گردنشان باقی می گذارد. خیلی گستاخی لازم است که انسانی به انسان دیگر بگوید تو عین فلان کس در تاریخ اسلام هستی. البته شاید چنین افرادی پیش خود پنداشته اند که خودشان را با حضرت اشتر، حضرت مقداد، حضرت ابوذر و حضرت اویس قرَن (سلام الله علیهم اجمعین) مقایسه کنند و مانند آنانند. واقعاً اعجاب دارد این نوع ادبیات گزینی. در شمارگان بالا تمام این سبک ادبیات از دهان روحانیت بلند می شود، آن دسته یی از این صنف که در برابر اندیشه ی مخالفان و منتقدان نه تنها بی قرار می شوند که متصلب و غضبناک سیستم عصبی شان در هم می ریزد و قلم را نه برای باراندن علم و دانش، که برای تاراندن دیگران به دست می گیرند. زیرا برای افکار غیر خود هیچ بهایی قائل نیستند. حق پندارنی که آبروی حوزه در میان خود حوزوی ها می برند.
این داخل اما، گوئیا دو چند باری یکی از اعضای محترم در نوشته هایش گفته شده بود که بکارگیری چنین اسامی و الفاظ نابکار، مصداقی برای مدرسه ندارد، اما اگر ندارد چرا این همه مکرر بکار گرفته می شود. این بنده البته این چیزها را قابل وقوع و حتمی الصدور پیش بینی می کردم و جز این اگر می شد تعجبم برانگیخته می شد. بزرگترین آفت این خصایص این است بار علمی نوشته هایی چنین دست، تهی می شود و به یک سری لغات پشت سر و بی معنا و حاوی انگ تنزل می یابد. در کار فکری بنده، این نوع رفتارهای خردسالانه و پیش پا افتاده، خللی نمی گذارد چون مانند روز روشن بود برایم که چنین واکنش هایی به وقوع خواهد پیوست و جامعه از این تیپ فکر بی طاقت، نشانی های زیادی سراغ می دهد.
آقای نویسنده ی آگاه و باتقوا برادر خوب و قوی الفکر مصطفی در این نوشته و سایر نوشته هایت درس ها موج می زند. یقین بدان آسیب شناسی یی که کردی در اعماق فرو می رود و موجب روشنگری شده است و اخگر در درونشان را اند اخته است که از این رفتار وهن آلود دست بشویند. عبور کنم. با تمام این مسائل، اما سلام و احترام بر همه ی آنان. خدا آنها را کمک کند از تار بیرون بزنند و در آن این مقدار نتنند. تشکر. اُنظُر.
نظر اُنظُر زیر پست امیر رمضانی:
آقای دارابی سلام
پیش بینی شما می تواند یکی از احتمالات باشد. تشکر برای این بابت که تراوش ذهنی خود را از داخل مدرسه دریغ نمی داری. در مورد دیدگاه حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی تحت یک راهبرد تهیه شده است که وقتی رجوع کردم به آن بیانیه دیدم سه شرط گذاشته است. که با ادبیات خودش این سه تا است : «ملتزم به اصلاحات» ، «ﻓﻬﻢ درﺳﺖ ﺗﺤﻮﻻت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺑﻪ وﯾﮋه ﻣﻄﺎﻟﺒﺎت زﻧﺎن و ﺟﻮاﻧﺎن» «ﻓﺮاﻫﻢ آوری زمینهی ﺧﺮدورزی و ﺗﻮﻗﻒ ﺑﯽ ﺧﺮدی در ﻫﻤﻪ ی اﻣﻮر و ﺳﻄﻮح بخصوص ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺗﻮان ﮐﺎرﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ، عالمانه و ﺣﺮﻓﻪ ای ﮐﺸﻮر و اﻟﺘﺰام ﺑﻪ ﺧﺮد ﺟﻤﻌﯽ». علاوه بر این سه شرط برای نامزد احتمالی مورد حمایت این جناح، بر «ﺿﻌﻒ ﺧﺮدورزی در ﺣﮑﻤﺮاﻧﯽ و ﺳﻮءﺗﺪﺑﯿﺮ در مواجهه با ﭼﺎلش ﻫﺎ» نیز اشاره کرد.
از نظر اُنظُر تردیدی در فضای چپ افکنده شد که دو بازخورد داشت: یکی شک دارند آیا در اصل قضیه خود حاکمیت به منتقدان راه می دهد در دایره ی نظام اداره ی کشور را در دست بگیرند که شورای نگهبان مجاز و مجاب باشد یکی از آنان را روی ویترین بچیند تا نوبت به رأی مردم برسد. روی این مسئله در تردید فرو رفتند. از نوع و محتوا و سبک سخن چهارده خرداد، چنین بر نمی آمد. دوم ترس دارند آقای خاتمی توان بسیجگری خود را کشاندن مردم به پای رأی را از دست داده باشد. بنده بیشتر وارد ماجرا نمی شوم. چون خودم را تحلیلگر فضای سیاسی ایران می دانم و یک ایرانی مشتاق دانش و بینش دین. اُنظُر. پاکنویس نشده ارسال کردم. معذرت.
انظر به شیخ مالک رجبی دارابی
فکاهی با شما آقارجبی:
می آیم...
اُنظُر فکاهی می کارد:
آقا رجبی سلام
چمدان های خودت را جمع کن!
در میان آخوندا قحطی افتاده!
قحطی خشکی و بی آبی و علفی نه!
آخوندهای بد (نه شما و سایر آخوندهای باپروا) آنقدر آبشخور دارند که قحطی پولی پاکتی نمی آید!
قحطی این بار قحطی رجال!!! است که آخوندها بلاخره حرف گوش نکردند دچارش شدند! حتی یک نامزد ندارند در لباس و جامه ی عبا و عمامه. هشداری که دهه ی اول انقلاب آن نوفل لوشاتو رفته ی بزرگ داده بود. اُنظُر.
همچنین آقارجبی با سلام مجدد، بابت درگذشت پدر شما که در داخل مدرسه از بزرگی و روحیات بابات گفتی، به شما سرسلامت می گویم. خدا ایشان را با بزرگان مذهب مصاحب سازد. اُنظُر
یک سئوال تماماً فرضی از آقای مصطفی
سلام آقای مصطفی نویسنده ی محترم مدرسه و مشاهده گر اجتماعی. این سئوالم را فرض فقط می گیرم چون یقین دارم در دنیای واقعیت، امکانش امتناع دارد. هیچ نیاز هم نیست همین میزان وقت و اعلام پنج روز و تمرکز سازمان سیما و صدا و در اختیار گذاشتن امکانات دولتی و نهادها و حتی پروازها و نیز هزینه های بیت المال و مساجد و مراکز و هیئات و حرم ها و ... صرف آن هفته ی خاص شد و اخیراً گذشت، برای این سئوالی که می خواهم از شما برادر محترم بپرسم لازم نباشد هزینه و صرف شود، اما فقط نظام حاکم موافقت کند اگر همین امشب آقای مهندس میرحسین موسوی و یا حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی بیفتند با مرگ طبیعی بیمرند، تشییع جنازه ی آزاد در همین مقدار شهرها برگزار شود. مثلا میرحسین چون اهل روستای «خَمنه» ی تبریز است در تبریز و سپس در تهران و سپس در در حرم ایران قم و مشهد و یک شهر دیگر به دلخواه خانواده اش تشییع شود و یا آقای خاتمی چون اهل اردکان است به جای تبریز، در اردکان و یزد و سپس به ترتیب در همان شهرهایی که میرحسین را نام بردم تشییع کنند، حتی تلویزیون دولتی نظام هم وارد نشود و وقت بیت المال را از ملت تصرف نکند، اما واقعاً همانطور که برای دو هفته قبل امنیت خیابان ها را تأمین کردند این دو مورد را هم چنین کنند، به نظر شما مردم این دو منتقد نظام را (که روزگاری یکی وزیر خارجه و سپس نخست وزیر نظام بود و دیگری نماینده ی مجلس و سپس وزیر ارشاد و بعد هشت سال رئیس جمهور کشور بود) چگونه و با چه میزان شرکت (آمار تقریبی) تشییع می کنند؟ بنده به عنوان فردی مطالعه گر به رفتار سیاسی مذهبی مردم، چنین مسئله ای را فقط فرضی طرح کردم. البته روزگاری وقتی شادروان آیت الله منتظری فوت کرده بود، در همان شهر خودش در قم نگذاشتند مراسم سوم در حرم یا مسجد اعظم آن شهر برگزار کنند. می شود همین مثال را برای شادروان مهندس مهدی بازرگان هم تست کرد اگر برایش تشییع جنازه ی آزاد شکل می گرفت مردم چگونه یکرش را تشییع می کردند و به شهر قم می بردند که در آنجا وصیت کرد و دفن شد. با تشکر. بنده صرفاً طرح مسئله کردم. داوری و نظری ندارم. منظورم این است قدرت اگر با مردگان برابر رفتار کند میزان شرکت مردم چگونه خواهد بود. بنده شخصاً معتقدم مرده را باید فوری بدون تشریفات و هزینه های بیت المال به صورت متعارف و ساده و سریع به خاک سپرد. اُنظُر.
به اطلاع فراگیر برسانم
این بنده موقتاً از داخل مدرسه می روم. ببینم چه وقت فرصتم مرا یاری می کند برگردم. تا برگشت بنده به این مدرسه همه چیز انسان (از ریزترین کار حیات و مرموزترین کارزار ممات) در مشیت مطلق خدای بلندمرتبه و صاحب نفوس و صدور آدمیان است. تا آن زمان، همه را به خدای بخشنده ی دادگستر و گسترانده ی رحیمیت و رحمانیت می سپارم. اگر پاسخی برای پست گذارنده ی بعدی از این ساعت به بعد از سوی بنده مؤخّر افتاد، تقصیرکارم نداند، نیستم که ببینم چه متنی در این داخل گذاشته شد. ۱۷. ۴ . ۱۴۰۳ : ساعت ۵ و ۳۴ دقیقه ی عصر پنجشنبه. بای. اُنظر.
"اعزام به اقدام"!
کاوش اُنظُر : آقای سید وحید حقانیان عامل در «بیت» توئیت زد با "جاه طلبی برخی" مدیرها آشناست و "نگاه های متفاوت امنیتی و نظامی به موضوعات مختلف را خوب" می شناسد و از "آن ها واهمه" ندارد. پس قول داده است، آمده و آماده است تا مدیران را به "اتحاد عدالت آرامش" دعوت کند. کاوش اُنظُر اما به این حرف این فرد با مستعار و شهرت سردار وحید چنین است:
اینکه معترف شد جاه طلب توی نظام است، بر امنیت نگرشی متفاوت غالب است، وی خوف نیز ندارد از «آن» ها (که اشاره اش به اشخاص است، نه نگرش ها؛ چون ضمیر اشاره ی «آن ها» جایگزین شخص است، نه شیء) نصف راه را انگاری طی کرده است. فقط یادش باشد عدالت از بستر کشور گُر می گیرد، نه از دفتر سیاستمدارای قوه ی مجریه. مثال بارزش سیاست تبعیض آمیز جاری بر نظام است از اول تا الان. مردم تهیدست حاشیه نشین باید در شهرهای گرانقیمت کُلفتی! قدرت را کنند یک قبر عادی را در بدترین جای قبرستان ها چند میلیون با پول حلال و رنج آورده ی شان بخرند و کفن را هم چند میلیون رویش. اما صاحب منصبان حکومت مفت و رایگان در بهترین جاها و مکان ها دفن شوند. قدرت از همین یک تبعیض قباحت آمیزش دست بکشد، عدالت از بستر طبیعی اش برمی خیزد. بعد حتماً سید وحید تاریخ ایران را هم بلد است که آقا محمدخان چون از دل ایلات برخاست، تفکر ائتلاف بین قبایل، داشت. فردی که روزها با قساوت "چشم در آر" بود ولی شب ها به نقلی «هرگز از نماز شب غافل" نمی گشت! آنوقت کسی به اسم حاج شیخ کاظم رجبی که نمی دانم چرا پسوند "صدیقی" روی اسمش رفت، رفت محضر با انگشت خود "سند باغ ۱۰۰۰ میلیاردی حوزه ی علمیه ی ازگل" را به نام خود و آقازادگانش زد، حکومت یک آخ! نکرد و باز هم پریروز خطبه گردنش انداخته شد و مردم را پند به تقوا ! و کشور را دستور ! به ادامه ی «راه» داد که همه می دانند کدام "راه" اراده شد، ولی رأی هر اگر آزاد بود، «میزان» شد. خوشایندت است حقانیان که زیرکی کنی شعار واجب المفتَرض "اتحاد عدالت آرامش" را سند عزم خودت کنی نامزد ریاست کشور شوی، چون یقین دارد این بنده، تو کُد "حیطه بندی" داری. یعنی مُجوز گرفتی اطلاعات فوق سرّی کشور را، هم مطالعه مشاهده فرمایی، هم حتی مُهر "اعزام به اقدام" زنی. عبور کنم. جزا ک الله. یعنی پاداشت با خدا. با احترام آقا سیدوحید. اُنظُر.
شش کاندیدا با شش فرض تحلیل
کاوش اُنظُر : سرانجام 6 کاندیدای ریاست جمهوری چهاردهم مهر تأیید شورای نگهبان را گرفتند که شما خوانندگان خبر دارید. به ترتیب الفبا، اینا آقایان: مسعود پزشکیان، حجت اسلام مصطفی پورمحمدی، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، امیرحسین قاضی زاده هاشمی، محمدباقر قالیباف.
مروی گذرا بر تحلیل هایی که اُنظُر در هفته های قبل در داخل مدرسه نوشت. شامل خلاصه ای از این گزیده ها:
برخی فکر می کنند آقای علی لاریجانی تأیید می شود که بنده هنوز یقین ندارم چون رقیب قدری برای آقای سعید جلیلی است که عین کاری که برای هموارسازی پیروزی دولت سیزده صورت دادند، باز برای سعید جلیلی تکرار کنند و باز علی لاریجانی را بزنند.
تشکل راست به خاطر تکثیر گرایش های افراطی و ضد دموکراتیک از هم فرو پاشید و هیچ کسی نیست که بتواند لیدر آنان باشد. دچار بحران رهبری حزبی شد. دیگر کی برای آقای غلامعلی حداد عادل که به خاطر پیوند خویشاوندی در سیاست جا خوش کرده بود، تره خورد می کند که زبانی جز به چاپلوسی قدرت نداشت. چهار محفل سایه در تهران روی تهران نفوذ دارند. آنان در لجنه های خود برای همه خط و نشان می کشند و راست را تکه و پاره کردند و به این روز مفتضح انداختند که ۶۹ نفر جناح راست بدون اعتنا به هیچ تصمیم تشکیلاتی، راه می افتند می روند تا رئیس جمهور شوند. انگاری رئیس جمهوری مدیر یک نانوایی است که به قولی حتی نانوایی ر ا هم لیاقت ندارند بچرخانند چه رسد کشور را. عبور کنم.
ولی چپ دچار دو تضاد است. یک. تضاد با حاکمیت. دو. تضاد با حزب های خود که جبهه ی اصلاحات را ساختند. در تضاد اول کارشان آنقدر بحرانی است که نمی تواند بالاترین فرد خود را نامزد کنند که یقین دارند ردش می کنند زیرا آنان در بحث تئوریک، با نظام به تضاد ساختاری افتادند. در تضاد دوم هم میانشان حرف های سختی منعقد است که اصلی ترین آن این بار این بود نامزد جناح چپ این بار باید از خود اصلاح طلب ها باشد، نه توافق روی کسی که از میان سایرین در جناح راست، کمترین خسارت را به کشور می زند. بنابرین با ۹ چهره وارد شدند، ولی نامزد خودشان را هنوز در پرده ی ابهام گذاشتند تا نشانه هایی برای رد صلاحیت باقی نگذاشته باشند.
به ظن بنده سه وجه رفتار احتمال می رود روی انتخاب نهمین رئیس جمهور بکار گرفته شود. چون سبک سخن روز چهارده خرداد، قطعاً موجب برداشت مضیّق (تنگ گرفتن) می شود. این حدس شدید بنده است. البته بهتر برای جمهوریت نظام آن است برداشت موسّع (گشودگی) شود. باشد تا هیچ کس بر کشور تحمیلی نداشته باشد و «همه باید به قانون بازگردند» که بعد ختم جنگ، شعار روز شده بود. نظام های تحمیلی از دسته نظامات ورافتاده در این دنیای مدرنِ فوق تجهیزات است که تجهیز فنی آن در شرکت های خصوصی از دولتها قدرت و ثروت بیشتری دارند. عبور کنم.
ابتدا بگویم هفتاد تای آنان همان در دم فاقد ورود می شوند. یا شورای نگهبان با احترام به آنان، درخواست می کند برای این که مُهر رد صلاحیت (خودشان می گویند: عدم احراز یعنی بر ما نامعلوم ماند) نخورد، خود منصرف شوید. یا برخی با معامله و وعده ی میز و سهم قدرت به نفع بقیه کنار می روند. یا با پادرمیاین عوامل سایه خریده می شوند که بمب رد زیاد پژواک نیندازد. می ماند احتمالاً یازده نامزد. شورا با این یازده چه می کند؟ بنده سه وجه را محتمل می دانم و ضریب وقوع هم کدام را هم ظنی می گویم. تمام اصطلاحات این تحلیل از بنده است. اگر نادرست است، خودم نادرستی آن را بر گردن می گیرم:
وجه اول: تعیین صلاحیت ترکیبی. یعنی شورا از هر سه تفکر چپ، راست و میانه (و نیز شاخه های گُر گرفته ی زیر راست) ترکیبی از نامزدها را تأیید می کند. احتمال این وجه، با توجه به سبک سخن روز چهارده خرداد، ضریبش ضعیف است.
وجه دوم: تعیین صلاحیت تنظیمی. این وجه نوعی ترسیم با خط گیری از عوامل ذی نفوذ بیرونی است که چند سال است بر اعضای شورای نگهبان (بیرون از وقت رسمی این نهاد) اشراف و غلبه و حتی خط دهی دارند. در این وجه، نامزدها حول یک فرد دلخواه حاکمیت بالایی یا میانی، که کد امنیت!! هم گرفته باشد، چیدمان می شود. البته برای عدم رسوایی، با آوردن احتمالی یک کم اثر ترین نامزد از رقیب؛ که جامعه ی خاکستری برای هجوم به صندوق، نه فقط تحریک نشود که حتی دچار وازدگی گردد. چون رأی هجومی به نفع این جناح که حتی حد نصاب اقلیت را هم ندارد، نیست.
وجه سوم: تعیین صلاحیت ترجیحی. در این فاز چون فشار عوامل پنجگانه ی تأیید بسیار دخیل است، در وجه سوم که ضریب این وجه بالاست، ترجیحاً چند فرد راست لیست می شوند و در مقابلشان دو یا سه نفر هم از افراد کم مطرح ردیف می شوند.حال اگر هر کدام از این سه وجه پیاده شد چه حالتی در رأی آینده پیش می آید. احتمالاتی دارم.
بنده در تحلیلم احتمال دادم یازده نامزد را شورای نگهبان چینش می کند. اینطور نوشته بودم: «اگر این باشد که بنده بعید می دانم با توجه به قرینه ی سبک سخن چهارده خرداد، چنین چینشی را شورای نگهبان می چیند. بنده به ترتیب حروف الفبا در فامیلی ردیف می کنم که تمایزی قائل نشده باشم آقایان: محمدمهدی اسماعیلی. مهرداد بذرپاش. مسعود پزشکیان. محمدرضا پورابراهیمی. مصطفی پورمحمدی. سعید جلیلی. محمدباقر قالیباف. حسن کامران. علی لاریجانی (با تردید). صولت مرتضوی.»
اینک پس از مرور نوشته های قبلی ام بحث روی این شش تا: در یکی از فرض ها گفته بودم اگر انتخابات رقابتی شود و مردم هجوم بیارند به صندوق، آقای مسعود پزشکیان مستقیم به پاستور راه می یابد حتی گفته بودم بک نوع موج دوم خرداد هم ممکن است مجدد رخ دهد، ولی اگر رأی هجومی نشود کمی فرق کند، بین مسعود پزشکیان و قالیباف در دور دوم باید منتظر بود. شاید هم سعید جلیلی و یا مهرداد بذرپاش که این آخری از درون هئیت دولت سیزده رد صلاحیت شد. از یازده نفره ی که بنده احتمال دادم تأیید می شوند چهار نفر درست از آب در آمد که در تحلیل بنده نامشان ذکر شده بود: به ترتیب الفبا آقایان: مسعود پزشکیان، حجت اسلام مصطفی پورمحمدی، سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف. برای بنده تقریباً یقین بود که آقایان اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی رد صلاحیت می شوند چون در دولت آقای حسن روحانی نقش زیادی به همراه خود حسن روحانی در مسائل و مشکلات کشور داشتند. روی علی لاریجانی نیز تردید داشتم و حتی اگر تأیید می شد هم نوشته بودم مردم به این خاندان شک دارند و روی خوش نشان نمی دهند. پس با قبول این که میزانی از احتمالات بنده درست نبود، اینک روی شش تا تحلیلی ارائه می دهم بر مبنای احتمال ها:
شش کاندیدا با شش فرض تحلیل
شکل اول رقابت: اگر بر فرض هر شش نامزد تا آخر بمانند منصرف نشوند و مردم برای هم رأی سلبی (نه به دولت سیزده و نه به تندروهای جناح راست و حتی نیز نه به معتدلین راست) و رأی ایجابی (رأی آری به پزشکیان) بیایند، آقای مسعود پزشکیان -از نیروهای چپ مذهبی، ولی مورد حمایت تمام حزب های عضو جبهه ی اصلاحات- پیش می افتد. در این شکل او، تنهای نامزد جناح چپ است، مقابلش پنج نفر از جناح راست با تشتت که در بین شان افتاد. شامل: نواصولگراها (با لیدری آقای قالیباف) نوپایداری و پایداری ها (با لیدری سعید جلیلی و پاجوش ها (هر دو از پیروان شادروان آیت الله مصباح) جامعه ی روحانیت تهران (آقای حجت اسلام مصطفی پورمحمدی) آقای امیرحسین قاضی زاده هاشمی (خط دولت سیزده) و علیرضا زاکانی (چرخشی)
شکل دوم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد سه تا، تا آخر بمانند و مردم فقط برای رأی ایجابی بیایند، آقایان مسعود پزشکیان، سعید جلیلی محمدباقر قالیباف رقابتی نزدیک به هم خواهند گرفت.
شکل سوم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد چهار نفر به نفع قالیباف ائتلاف کنند و دولت چهارده را ترکیبی میان خود تقسمیم کنند شبیه نحوه ی دولت اسرائیل دو قطبی بزرگی رخ می دهد میان آقایان مسعود پزشکیان و محمدباقر قالیباف. که باز نیز احتمال دور دوم، می رود.
شکل چهارم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد چهار تا، تا آخر بمانند و مردم فقط برای رأی ایجابی بیایند، آقایان مسعود پزشکیان، حجت اسلام مصطفی پورمحمدی، سعید جلیلی محمدباقر قالیباف رقابت در می گیرد و مسعود پزشکیان می برد.
شکل پنجم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد فقط دو تا، تا آخر بمانند و مردم هجومی رأی دهند و آقایان مسعود پزشکیان، سعید جلیلی رقابت کنند مسعود پزشکیان رفت پاستور.
شکل ششم رقابت: اگر بر فرض از شش نامزد دو تا، تا آخر بمانند و مردم طبق سه انتخابات پیشین وارد شوند، نامزد راست برنده است زیرا قدرت دست به گزینه ی اصلح می زند و بسیج می شوند چون محافل راست از جمله ی "جمع شوید و رئیس جمهور را با آرای بالا انتخاب کنید" روز چهارده خرداد را تعبیر به بسیج نمودن مردم گرد یک اصلح کرده اند. عبور کنم. تحلیل از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم. اُنظُر.
و