منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

شبهای مدرسه فکرت

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۳۴ ب.ظ

دامنه‌ی توحید

 

 

شب مدرسه فکرت

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند. اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان. منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۳ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

یورشِ وسوسه، شورش است. مراقبش باش. به او رُخصتِ ورود به دروازه‌ی ضمیر مَده. فقط، آنچه از سرِ عشق صورت پذیرد -هر قدر ناچیز باشد- یکسره پُرثمَر است.


از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب «تشبّح به مسیح» صفحه‌های ۵۹ و ۶۳ اثر توماس آکمپیس هلندی، برگردانِ خانم سایه میثمی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۴ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید


دلبستگان دنیا تا امنیت دارند، شیرند! عین ابرهَه... آدم‌هایی که اهل نفس‌اند حیله‌های شیطان را داوطلب اجرا می‌کنند... ثمَر یک بنده چیزی نیست جز مثلِ خدا شدن... کار پدرم علی (ع) این بوده هر جا که بود آبادانی هم بود... نسیم می‌وزد و می‌گذرَد ولی نسیم «خواهر» می‌وزد و طراوات می‌گذارَد.


از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «خواهر» (شرح زندگانی حضرت زینب س) صفحه‌ی ۸ و ۱۳ و ۱۶ و ۷۶ اثر خانم نرجس شکوریان فرد. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۵ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

لابه‌کُنان گفت دردی صورتت را مُچاله کرد! مثل یک باغِ هرَس‌نشده و غم‌زده... چرا آدمِ سالم را بستری می‌کنید!... چرا اینقدر گوشت‌تلخی می‌کنید!... بنشین مشغول قطارکردن کلمات شو... . پیچاز شدُ (چسبناک و پِچاک در زبان محلی ما) رفت خیالات را از خود راندُ نشست سرِ کتاب تا به تعبیر من این بار صدای خود را تا حدّ درِ گوشی صحبت‌کردن، پایین آوَردُ و چشمایش را تنگ کندُ و به ارزیابی وضعیت بپردازد. توضیح: آنچه در شب‌های مدرسه می‌نویسم برداشت‌های آزاد خودم است از رُمان و آثار. ایرادهای آن به گردن خودم، نه از آثار و رُمان.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مُرشد و مارگریتا» صفحه‌ی ۳۷ تا چند صفحه قبل و بعد. اثر میخائیل بولگالف. برگردانِ عباس میلانی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۶ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

خلیل دَشداشه‌ی سیاه تنش بود... شیخ حمود و شیخ ابوالقاسم می‌آیند.. حالا خلیل روی دستان پاسداران انگار سفید شد... خلیل آخه دوست داشت قاسم شود، قاسمِ دشت کربلا؛ یعنی داماد... دامادنشده در آبادان شهید شد تا آبادان و جزیره‌ی مینو گیرِ بعثی‌های صدام نیفتد... حالا آفتاب ظهر عاشورا می‌تابد و توی شط برق می‌زند... دست را سایه‌بان چشمهایت می‌کنی و نگاه می‌کنی سمتِ عراق. این یعنی آبادان به حکم امام ره محاصره و مصادره‌اش شکسته است... خلیل که شهید شد می‌گفت باید از طریق آموزه‌ی امام ره مبارزه را ادامه داد... این جای قضیه که رسید حالا منِ دامنه بگویم که همان روزهای جنگ، برخی چون اناری که از بیرون سالم! است در داخل پوک بودند و عین کَپِک.

 

برداشت‌های آزاد دامنه از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. این مورد ← رُمان «وضعیت بی‌عار» صفحه‌ی ص ۳۱۹ تا ۳۲۷ . اثر حامد جلالی. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۷ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

وقتی برگشتم به دارخُوین در مقر انرژی اتمی، گردان ما از ۳۵۰ نفر، ۲۵۰ نفرشان شهید شدند. کسانی از میان‌شان که کوه حِلم بودند. وقتی از نهر خَیّن خود را رساندیم خرمشهر، تنِ دیوار شهر پر بود ازین شعار بعثی‌های صدام: «جِعنا لنبقی» یعنی آمده‌ایم تا بمانیم!!! زهی خیال باطل... .

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «وقتی مهتاب گم شد» صفحه‌ی ۱۶۵ و ۱۷۸ اثر علی خوش‌لفظ تدوین حمید حسام. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۸ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

...ترجیح می‌دهد نانِ خشک خودش را بخورَد و قدرِ مُسلّم اشکِ خودش را بنوشد... . در آثار داستایِفسکی (۱۸۸۱ . ۱۸۱۱) سرشت انسان محور است. او معتقد بود تنها روان انسان است که حضور دارد.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «ناشناس» صفحه‌ی ۸۰ و ۳۱ اثر فیُودار داستایِفسکی. برگردانِ حمیدرضا آتش‌برآب و پریسا شهریاری. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۹ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
...مرد باید خویشتن را در چشم زن، مَهیب دارد تا در امتثالِ اوامر و نواهی او، اِهمال جایز نشمُرَد... . حتی خواجه نصیر طوسی هم در اندرزنامه‌اش به زن این طور ناجور نگاه دارد، عَبوس و حکمران. حال آن که بهترین رفتار با زن رفتاری است که پیامبر ص با همسرش حضرت بانو خدیجه س و امام علی ع با همسرش حضرت بانو فاطمه‌ی زهرا س داشتند. خلاصه‌منظورِ نصیرالدین طوسی این است: مَرد چنان باید ترسناک! و مَخوف! باشد که زن از هیبتش! حتی جُنب نخورَد فقط اطاعت ورزد. بانو! آقا! زن موجودی برای بردگی و برهنگیِ مرد نیست، زنان نباشند، مردان از بی‌لطافتی دنیا به خشکی می‌افتند و در تبعید ابدی غرق می‌شوند. زنان، فضائل خلقت‌اند؛ و مغناطیس جذب و محبت. کارخانه‌ی زن است که عشق و حُب و دوستی تولید می‌کند. آنان به‌درستی جاذب‌اند و مبداء آفرینشِ عشق.
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «اخلاق ناصری» صفحه‌ی ۷۰  اثر خواجه نصیر طوسی. شرح شهرام نجف‌زاده. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۰ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
ما آدم‌های بهتری تبدیل نمی‌شویم، نه به این دلیل که اطلاعات تازه‌تری کسب می‌کنیم؛ ما به این دلیل آدم‌های بهتری می‌شویم که عشق و معنویت بهتری در زندگی‌مان می‌یابیم. آموزش فقط فرایند این راه است... معنای کلمه‌ی "شخصیت" بیشتر برای توصیف ویژگی‌هایی مانند خودداری، جرئت، انعطاف‌پذیری و سرسختی به کار می‌رود. نویسنده افرادی را که به ذات خود فروتن‌اند، واقع‌گرایان اخلاقی می‌داند. او  به "فتح خویشتن" معتقد است رجوع شود به صفحات ۳۳ ، ۱۰۱ ، ۳۳۰ ، ۳۹۱ ، ۳۹۲ کتاب.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "جاده‌ی شخصیت" اثر دیوید بورکس. ترجمه‌ امید کریم‌پور (صفحات ۳۳، ۱۰۱، ۳۳۰، ۳۹۱) شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
دعای سمات چشمه‌ی حیات است... اَسماء رَغبت الهی، شوقی هستند ولی اَسماء رُهبت الهی، خوفی... اسم اعظم خدا در دعای سمات نهفته است... آسمان های معنوی بسیارند، بزرگترین آسمان، آسمان دلِ اولیای مخلص حق‌تعالی است که امر الهی بر قلوب آنان نازل می‌شود. پس طبق نظر صاحب این کتاب شریف، به اولیای الهی باید اعتماد کرد و اعتقاد برد.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "شرح دعای سمات" اثر آیت الله مرحوم آسیدعلی قاضی طباطبایی. ص.ص ۲۴ و ۳۳ . شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
 
بعضی از فُقها، عشق به غیرِ خدا و پیامبر و ائمه و همسر و پدرومادر و صُلحا و نیکان را، اگر در حد جنون یعنی شبیه عشق لیلی و مجنون باشد، حرام دانسته‌اند. این نوع عشق‌ها چه بسا موجب فضیحت خواهد بود.
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "«محرَّمات اسلام» نوشته‌ی سیدمحمد حسینی بهارانچی. ص ششصد و پنج. شب: دامنه و مدرسه.
 
 
شب‌های مدرسه ( ۱۳ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید
رسول خدا -صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم- فرمودند: زود باشد زمانی بر اُمّت من بیاید که مردم از علما فرار می‌کنند مانندِ این که گوسفند از گرگ فرار می‌کند. چنین مردمی را به سه بلا گرفتار خواهد نمود: ۱. برکت از اموال آنان برداشته می‌شود. ۲. خداوند سُلطان ستمگری را بر آنان مسلّط می‌سازد. ۳. بدون ایمان از دنیا می‌روند. 
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← کتاب "«محرَّمات اسلام» نوشته‌ی سیدمحمد حسینی بهارانچی. ص ۳۷۸. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۴ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

مونرو خالقِ مجموعه داستانِ «فکر می‌کنی کی هستی؟» است. در داستان‌های او «دانای کُل» همیشه در پی یافتنِ معنا و مفهومی برای این جهان و زندگی‌ست. مونرو به شخصیت مرد در داستان هایش احترام می‌گذارد اما همزمان شخصیت زنانِ داستانش، به مراتب پیچیده‌ترند.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "گریزپا" اثر خانم آلیس مونرو کانادایی. نویسنده‌ی برنده‌ی نوبل ادبیات. ترجمه‌ی شقایق قندهاری. شب: دامنه و مدرسه.

 

شب‌های مدرسه ( ۱۵ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

سید حسین پدرِ آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی ( ۱۳۲۵ - ۱۲۴۵) -که تفسیر کشّاف را هم به فرزندش آموزانْد- به او سفارش کرده بود نزد امامقلی نخجوانی (=شاگرد نابغه‌ی اعجوبه‌ی مکتب تربیتی آقامحمد بیدآبادی) آمدوشد کند و پیش او مانند کسی باشد که زیرِ درخت نشسته است و بدونِ تکان‌دادن آن، منتظرِ افتادنِ میوه‌اش مانده باشد، یعنی تا امامقلی سخنی نگفت، ساکت بمانَد که جریان فیض را به عهده‌ی او بگذارَد. روشن سازم کتاب «کهکشان نیستی» هدفش خروجیِ نفوسی آگاه، با انگیزه‌های توحیدی است. سید علی قاضی به عرفانِ بازاری مصطلح هیچ توجه‌ای نداشت. من از سرِ شوق در وادی‌السلام نجف، سر قبرش مشرف شدم و نیز کمی این‌سوتر سر قبر رئیسعلی دلواری رهبر مبارزه با انگلیس در تنگستان ایران.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "کهکشان نیستی" داستان زندگی آسید علی قاضی. نوشته‌ی محمدهادی اصفهانی. صفحات ۷ و ۲۰ و ۲۲ و ۲۷ و ۴۲۵. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۶ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

 

روبسپیر همه را موظّف کرده بود در گزارش‌هایی محرمانه، او را از عقایدِ کارمندهای دولت مطلع کنند، حتی زندگی خصوصی آنان.

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "دزیره" نوشته‌ی خانم آن ماری سلینکو. ترجمه‌ی کیوان عبیدی آشتیانی. انتشارات افق " ص ۷۶. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۷ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

شخصیت رُمان «میر مَهنا دُغانی» قرن ۱۲ قمری‌ست؛ قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس و دریای عمان. او یک قایقران غیور است که انگلیسی‌ها برای تخریب چهره‌ی او، وی را خطرناک‌ترین دزد دریایی! خلیج فارس معرفی کرده بودند. میر مَهنا دُغانی به سلیمه می‌گوید: «همه‌ی دنیا برای پرنده‌ایی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانه‌ی محقّر برای پرنده‌ی عاشق، یک دنیاست»

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان "بر جاده‌های آبی سرخ″ نوشته‌ی زنده‌یاد نادر ابراهیمی. (پنج جلد در سه مجلّد) نشر روزبهان. ص ۴۰ .شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه( ۱۸ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

سورِن کی یِر کگارد متألّۀ دانمارکی می‌گوید: «نیایشِ نادرست می‌کوشد خدا را بفریبد، گمان می‌کند خدا تغییر می‌پذیرد... گویی می‌توان خدا را متقاعد کرد و یا در برابر او به چانه‌زنی و تملُّق پرداخت. انسانی که بدرستی نیایش کند متواضع است و هر چیزی را، به خدا ارجاع می‌دهد... نیایش کاری‌ست که انسان انجام می‌دهد تا خدا در وجود او عمل کند.»

 

برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← "نام‌آوران فرهنگ معاصر″ تدوین شهاب عباسی. ص ۳۶. شب: دامنه و مدرسه

 

شب‌های مدرسه ( ۱۹ ) نوشته‌هایی از دامنه
 
انتظارِ پایانِ ظلم، اساس و جوهره‌ی پرستش خداوند است. سخی‌ست از پیامبر ص... . هدف، ارزش این را دارد که یک جاهایی رازنگه دار بود. (سخن یک سرگرد آمریکایی با یک سربازش که فهمیده بود خودکشی سرباز آمریکایی را کشته‌شدن در جاده‌ی الرُمادی عراق جا زدند!)
 
 
برداشت‌های آزادم از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «سیّدِ بغداد» نوشته‌ی محمد طعان، متخصص جراح و نویسنده‌ی لبنانی." صفحات ۲۵۳ و ۳۰. شب: دامنه و مدرسه.
 
 
شب مدرسه فکرت
غربِ غَرّه و غَرقه هم، از غزه هراسیده!
 
خانم "الیزابت وارن" نماینده‌ی سنای آمریکا از حزب دموکرات ایالت ماساچوست بالاخره راهبرد جنگی اسرائیل در غزه را خطای فاحش راهبردی و اخلاقی خواند. اینجا از نظر این سناتور (=عضو سنا) این راهبرد «باعث ایجاد فاجعه‌ی انسانی و مرگ هزاران غیرنظامی در غزه شده و ثبات منطقه در درازمدت را به خطر انداخته است.» پس، «دولت اسرائیل نباید بمباران در غزه را از سر بگیرد.»
 
اگر به همین سه چهار جمله‌ی این سیاستمدار غربی دقت شود کل حرف یکجا ریخته شده است. که از نظر من این است:
 
۱. استخدام لفظ ″فاحش″ که به معنی آشکار و زشت است. ۲. آوردن واژه‌ی "خطا" که نشان از غلط‌بودن تز نظامی نظام پادگانی اسرائیل است. ۳. بکارگیری "خطای اخلاقی" در بیان این سناتور که رفتار یک کشور را عمیقاً تقبیح می‌کند. ۴. درج "فاجعه" در حرفش که آثار این جنگ اسرائیل با انسان را قباحت خواند. ۵. تصریح در "مرگ هزاران غیرنظامی" علامت بزرگی در اهداف سردرگم اسرائیل در بمباران‌ها بود. ۶. و نیز ذکر خطرِ درازمدت ثبات منطقه که گویای این است آنچه اسرائیل انجام داده است عاید غرب نبوده است. چونکه هر جنگی اگر واقعاً سرنوشت‌ساز باشد، باید به ثبات بینجامد، اما این موردِ غزه، برعکس بوده است.
 
اشاره: بنده در طول این نزدیک ۵۰ روز جنگ، در تمام تحلیل‌هام آوردم اسرائیل همّه‌ی داشته‌های خود را با این نبرد، نابود می‌کند و در هر سه سطح می‌بازد ۱. در میدان بمباران.۲. در افکار عمومی جهان ۳. مهمتر در ساختار سیاسی نظام. به‌زودی این دُمل چرکش در هر سه سطح بیرون می‌زند. من که دارم می‌بینم که زد. اینجا را ببینید متن از دامنه‌ی توحید است. شب مدرسه فکرت.
 
 

کارِ فردِ دانا

حجت الاسلام آقای محسن فقیهی (زاده‌ی ۱۳۳۱ قم) رئیس مؤسسه‌ی دارالثقلین ولی عصر عج در دیدار اعضایی از "پارلمان مستقل بین المللی قرآنی"  ازجمله آقای دکتر "عبدالمجید بن حبیب" استاد دانشگاه تلمسان الجزائر حرف مهمی زد. شاید برای شما -خواننده‌های احتمالی این شب‌نوشتِ من- چندان مهم ننباشد اما من مهم دیدم. ایشان یعنی حاج شیخ محسن فقیهی (که من دقیق نمی‌دانم در حوزه برای وی عنوان مرسوم "حجت الاسلام"  به کار می‌گیرند یا "آیت الله" چون نمی‌شناسم‌شان) این حرف سنگین را گفت: "شرط اول تبیین و تبلیغ، علم است. تبلیغِ آدمِ جاهل، همواره به ضرر بوده است. البته باید عامل هم شود تا تأثیر کامل بگذارد." اینجا در واقع این حرف به نظر من سه تا پایه دارد: علم، جهل، عمل. و زیبا اینجا که نه تنها تبیین را که حتی تبلیغ را مشروط به علم کرد و کارِ فردِ دانا. دامنه‌ی توحید.

 

استان‌های عصبانی ایران!
طِبنا (=خبرگزاری سلامت) گزارش کرد اینجا پنج استان اردبیل، آذربایجان غربی، زنجان، همدان و خراسان (=شمالی) در سال ۱۴۰۰ به ترتیب "عصبانی‌ترین استان‌ها" بودند. استان‌های البرز، قزوین، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و گیلان در مرتبه‌ی بعدی قرار داشتند. استان‌های سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر، خوزستان و خراسان جنوبی نیز، از کمترین آمار نزاع برخوردار بودند. بگذرم. داوری ندارم. فقط بگویم لابد ملاک و معیار این آمار، این بود چقدر مردم با هم دعوا و مرافع می‌کنند. خاطره بگویم روزی -سال ۱۳۸۳- مشهد مقدس میدان ۱۵ خرداد -فلکه ضد- خیابان منتهی به فرودگاه، از فروشنده‌ای، دو جعبه همبرگر خواستم بخرم که ببرم باباقدرت (=کَمپ تفریح) بخوریم. بسته‌ی ۳۰ در ۱۰۰ داد به من، نگاه افکندم و گفتم این نه، ۶۰ در ۱۰۰ بده که گوشتش بیشتر باشد و سویا و خِرت و پِرتش کم. دیدم با لهجه‌ی مشهدی  دارد دادوقال بپا می‌کند. از آنجا که شنیده بودم که می‌گویند مشهدی‌های دعوایی‌اند! (به عبارت محلی مازنی: کِره‌کَف! و گردِن‌دَکتِه!) که من نمی‌دانم واقعاً هستند یا نِه!!!؛ گفتم از منِ زایرِ امام رضا ع شرم نمی‌کنی، از خودِ این بارگاه حضرت رئوف ع هم، بی‌باکی؟! فکر کنم خلع سلاحش کرده بودم؛ حاشیه‌اش را حاشا کنم. لَحن از نوع پرخاش، نازل نموده بود چون. دامنه‌ی توحید.
 

 

اَشیاء نه، اَشیاع

چین تابوت‌ها و افزار شخصی ۲۵ شهید (=عنوان شهید را منبع خبر ذکر کرد نه من) خود را به موزه سپرد؛ اینجا اینان کشته‌شدگان در جنگ کره بودند. جنگی که در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ آغاز و در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ به ترکِ مخاصمه ختم شد. چین درین جنگ اینجا، پشتیبان حکومت کمونیستی کیم ایل سونگ بود که با آمریکا و حکومت وابسته‌اش در کره جنوبی، می‌جنگید؛ کره‌ای که قبلا" تماماً -هر دو کُره- در تصرف ژاپن بود. خواستم رسانده باشم چین -که خدا برای‌شان موهوم است و حتی نامفهوم- این‌چنین به داشته‌های سربازهای خود وفادارند پس؛ حتی اگر یک تارِ مو، یک دندانه‌ی شانه، یک کاغذ کاهی، یک ترکشِ یادگاری، یک آینه‌ی جیبی، یک تِکّه پول سکّه‌ای و یک نیم‌نامه‌ی عشق‌وعاشقی از شهیدتان دارید، اَشیاء فرض نکنید، آن‌ها شیء و کالا نیستند، اَشیاعِ (=عینِ پیروان و یاران) و کارنامگان شهیدند و شایسته‌ی مُطاع (=فرمانبُرداری) و پاسداری. دامنه‌ی توحید

 

دو قضیه‌ی مرحوم مصباح
 
این روزها دو چیز می‌گویند:
 
 یکی این ← که مرحوم آیت‌الله آقای محمدتقی مصباح -البته به نقل از فرزندش حجت الاسلام آقای مجتبی مصباح- اینجا از مرحوم امام برای رفتن خود به جبهه پرسیده که امام به او فرموده: «هر موقع، خودم رفتم، بر شما هم تکلیف است که بروید.»
 
دیگر این ← که حجت الاسلام آقای محمدتقی فاضل میبدی -البته وی مورد وثوقم نیست- نسبت به حرف فرزند مرحوم مصباح گفت اینجا نبود و خبر ندارد، ولی گفت در دهه‌ی ۶۰ که خودش در سپاه مسئولیت داشت- مصباح در آن دهه‌، نه ارتباطی با امام داشت و نه جنگ را قبول. و به طلاب موسسه‌ی «در راه حق» هم اجازه نداده بود به جبهه روَند. او نیز گفت مصباح در سال ۵۶ بعد از درگذشت دکتر شریعتی -که امام همه را از اختلافات علیه‌ی دکتر برحذر داشت- مصباح در برابر تز امام ایستاد و گفت «آقای خمینی به نظر خودش، من هم به نظر خودم». میبدی همچنین گفت از مقامات شنید که بعد از شهادت حجت الاسلام فضل‌الله محلاتی، آقای محسن رضایی نزد امام رفت که حجت الاسلام محمد محمدی عراقی -داماد مصباح یزدی- را نماینده‌ی امام در سپاه کند که امام فرمود در سپاه جای افرادِ مصباح نیست."
 
از نظر من -البته بر فرضِ درست‌بودن این مسئله- مرحوم مصباح در قضیه‌ی اولی نباید برای جبهه‌رفتن خود، پرسش و استفهام می‌کرد. در «کارِ خیر» -آن هم جبهه و جهاد- به قول حافظ «حاجتِ هیچ استخاره نیست. خون هیچ کس هم، از خون رزمندگان رنگین‌تر و شیرین‌تر نبود. اما در قضیه‌ی دومی، جواب مصباح نشان استقلالِ رأی‌اش بود، نیز حقِ آزادی عقیده، مشیء و منشش. تبَعیت به معنای تقلید کورکورانه که نیست. دامنه‌ی توحید

 

امام محله

یک همایشی در جمکران برگزار شد با اسم: «به قله نزدیک می‌شویم»؛ آنجا این را مطرح کردند امام محله باید از جنس خود مردم باشد و برای آنان، گره‌گشا. من به عنوانِ نوِی امروز بر خوردم تحت این نام: «مسجدِ جامعه‌پرداز» که شاید منظورشان این باشد امام محله، به‌روز، مردم محله‌ی خود را بشناسد و زبان گفتگو با اهالی را بلد باشد. نیز گفتند میان مسجدی‌ها باید مباحثه‌ی جدی و آزاد برقرار باشد اینجا و حتی حاصل مباحثات از سوی آنها در جامعه مطرح شود. خُب، خیلی‌هم خوب است. البت از دید بنده دو پیشنیاز، نیاز است یکی امام محله امامِ همه‌ی محله باشد و مدار دایره‌ی خود را به دور تمام مردم بگسترانَد و در حصار تنگِ مسجد فقط، حبس و منحَصر نمانَد. دیگری مباحثه‌محوری باید چارچوب داشته باشد و شامل مسائلِ مبانی و موردی شود. تحتِ «دستور از بالا» نباشد که خشک و دیوان‌سالارانه بگویند این گونه شوید، آن گونه نگردید. به قله، موقعی راه خواهند پیمود که دستورمحوری مسیر را سنگلاخی نسازد. به تعبیر رهبری معظم -که امروز در جمع بسیجیان مطرح فرمودند- صِفَت و سِمَت هر دو مهم است. آری؛ سَمت و سوی هر کسی با صِفَت و سِمَت (که هر دو جنبه‌ی معنوی و علمی و اخلاقی دارد) مشخص می‌شود. دامنه‌ی توحید.

 

اَ چرا با نجیب چنین کرد آن مدرسه!!!
من معمولاً روزانه روزنامه‌ی «اطلاعات» را می‌خوانم. امروز نیز چنین نمودم و چیزی جذاب -و درعین‌حال تأسف‌بار- دیدم. اینجا موضوع از چه قرار است؟ خاب صبر کن عرض می‌کنم. ازین قرار است آقای «نجیب ...» -که چند سال پیش، جوانی‌اش را در شهر مشهد مقدس سپری کرده بود- مدرسه‌اش به علتِ ملیّتِ افغان بودنش، کارنامه‌ی تحصیلی بهِش نداده بود، اما او حالا فوقِ تخصص جرّاحی عروق در شهر دوسلدورف آلمان شده استُ یکی از سه متخصص در اروپاُ به مهارت «جوش‌ و‌ لحیمِ رگِ گشاد‌شده‌ی محلِ واریس» شُهره. پروفسور «نجیبِ ...» سرتیمِ یک سری دیگر از پزشکان هم گردیدهُ سونوگرافی‌ها را از سر تا دُم با تحمل، دید می‌زندُ عیوبِ عروق را تشخیص می‌دهدُ و بیماران را با مدارا و مساوا،مداوا می‌نماید. اگر کسی وادادگی رگی در ماهیچه‌ی پا، یا دستش داشته باشد، او معتقد است یکی‌اش به سبب ایستاده‌ْحرف زدن در کلاس استُ یا هر جای دیگه؛ و به قول دکتر محمدعلی فیاض‌بخش -نویسنده‌ی ثابت روزنامه‌ی اطلاعات- ناشی از «حرفِ زیادی زدن» نیز می‌باشد؛ که هر کس این مرَض گرفته باشد یک ماهیچه‌بند بر او لازم می‌شود. دامنه‌ی توحید.

 

مردم کمتر متضرر شوند؟!

شفاآنلاین امروز (جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲) اعلام کرد نشست ۱۰۶ مجمع عمومی فرهنگستان علوم پزشکی ایران تشکیل شدُ آقای سید علیرضا مرندی -رئیس آن- گفت «مهاجرت پزشکان و سقف پرداختی‌ها بسیار نگران‌کننده است و اعتماد پزشکان به پشتیبانی نظام سلامت از آنها به عنوان حرفه‌مندان، کاهش یافته». اینجا او گفته باید تلاش کنیم مردم کمتر متضرّر شوند و شرایط پزشکان نیز بهتر شود. «سلامت معنوی» هم به قول وی، باید به عنوان بُعد چهارم سلامت، جایگاه خود را در نظام سلامت پیدا کند.


فکر می‌کنید من می‌خواهم چه بگویم؟ این چهار تا را: ۱. هم می‌خواهد جانب پزشکان بایستد، هم سمت مردم. این شده شیوه‌ی سالوسانه‌ی دولتمردان. ۲. پزشکان مگر از بیت‌المال دانشگاه، به مدارج خود نائل نیامدند؟! بنابراین چنین حقی ندارند خدمت به خلق در کشور را ترک کنند به خارج فرار کنند. این اسمش فرار از مردم است، نه مهاجرت. مثل کوه باید جلوِ چنین پزشکان فراری ایستاد و آنان را مجبور به بازپس‌دادن دیْن کرد زیرا با امکانات کشور به مدرک رسیدند. ۳. سلامت معنوی -یا از نظر من همان زندگی توأمانِ مادی و اخلاقی- اقدام ستوده‌ای است؛ باید از اهلش مدد گرفت. مانند مربیان تربیتُ طلاب اخلاقُ بزرگان معتمد مذهبی هر شهر و دیار. ۴. این که گفت مردم کمتر متضرر (=زیان‌دیده) شوند! یعنی وقتی کسی رفت مَطب و برگشت، سرکیسه نشود از سوی دکترُ از سمتِ دارو، که واقعیت را خود مرندی -طبیب معتمد دفتر رهبری- می‌داند زیانکاران هستند که زیاندیدگان را می‌چاپند. و، وَه، چه هم فرطُ زیاد واروست، هم سیستم پزشک و بیمار. هم سیر دارو و درمان. دامنه‌ی توحید.

 

کار کِله کِه ندارند!

آقای میکائیل باقری «مدیرکل قرآن، عترت و نماز وزارت آموزش و پرورش» از چیزی به اسم «نمازیار» !!! در مدرسه‌ها سخن راند و از دانش‌آموزان خواست صوت نماز خود را در سامانه بارگذاری کنند تا از صحیح‌‌بودنِ قرائت نماز خود اطمینان حاصل کنند. اینجا گویا تاکنون حدود ۵۲ هزار نفر بارگذاری کرده‌اند و ۱۱ هزار صوت هم توسط نمازیاران بررسی شده است.

 

آقای «میکائیل» انگار می‌خواهد نقش جناب عزرائیل ع را بازی کند! این آخه چه طرح !!! و خط‌خطی‌کردنی !!! است که از بیکاری بلد نیستید دست به چه کاری بزنید. از قدیم یک عده، تا شک می‌افتادند نمازِ مردم را پیش می‌کشیدند که ببیند چند تا غلط دارند و چه جاهایی وَلاَ الضَّالِّینَ را خوب نکشیده‌اند! و صمد را ثمد تلفظ ننموده باشند. بگذرم. شما حالا حساب کن این‌همه دانش‌آموز این مُلک، صوت‌شان را نمازیاران!! -یک شغل جدید که تازه شنیدم من این اشتغال نوین را- بخواهند بررسی کنندُ نمره دهندُ، تازه مجدد اگر صوت نخواهندُ وَ وَ وُوُ ...، چه میزان ساعت صرفُ، چه اندازه فرصت اتلافُ، چه رقم پول هزینهُ و اضافه‌کاریُ و و وُوُ... ! که نمی‌شود. کارْکِله کِه ندارند! بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

صداوسیما همچنان در صدر

مرجعیت خبری صداوسیما حدود ۴۲ و اندی ٪ بود در سال‌های مقارن، حالا این رقم با این که ۳۷ و اندی ٪ شده است اینجا اما همچنان در مقایسه با سایر رسانه‌ها، در صدر است. این آمار توسط ایسپا (=مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران) ارائه شد: در سال ۱۳۸۳ سازمان صداوسیما با بیش از ۷۰ درصد، انتخاب نخست مردم برای کسب اخبار بود. طی ۱۷ سال بعد روندش به ۴۵ درصد رسیده بود و اینک (که آبان‌ ماه ۱۴۰۲ انجام شد) با آن که به زیر ۴۰ درصد رسیده است، اما باز نیز مرجعیت خود را بالاتر از دیگر رسانه نگه داشته است. برین اساس سازمان صداوسیما با ۳۷.۹ درصد در جایگاه نخست قرار دارد. شبکه‌های اجتماعی مَجازی با ۳۱ درصد رتبه‌ی دوم را در اختیار دارند. شبکه‌های ماهواره‌ای نیز ۸ و خورده‌ای درصد، در اُفتِ فاحش قرار گرفته است. خواستم بگویم من در مورد سیما داوری قطعی ندارم چون اگر هم به‌ندرت پای تلویزیون بنشینم اغلب مستند و وحوش و طبیعت می‌بینم و رادیو نمای آوا. اما این قابلیت را قدر بداند سیما و خود را برای یک جناح خرج نکند که آنجا را دالان دلیری‌های نداشته‌ی خود سازند. این سازمان مال انقلاب اسلامی است، نه جناح راست جمهوری اسلامی و بدتر از آن در یدِ هرزه‌هایی که بویی از هنرپیشگی نبرده‌اند و آن جا آخور و جیب‌بُری خود کرده‌اند. و وقت دفاع از انقلاب، به زیان آن سمت ضد انقلاب می‌غلتند. بگذرم.. دامنه | توحید طالبی.

 

دنگ و فنگِ قشنگ

ای وای! چه تحولی عظیم!!! در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با ابلاغ وزیر ایجاد شد!!! خبر با دنگ و فنگ را قشنگ و با واژگان بکاوید: "با برگزاری جلسات متعدد و بررسی‌های صورت‌گرفته در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره‌ی ضرورت تغییرِ نامِ «معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی» وزارت ارشاد، و در پیِ موافقت سازمان اداری و استخدامی کشور، با ابلاغ محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، عنوانِ «معاونت امور رسانه‌ای و تبلیغات» جایگزین عنوان «معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی» شد. اینجا دیدید؟ چه زیروزبَری صورت دادند! اسم یک معاونت را از یک عنوان به یک عنوان نو تغییر دادند. تغییرات و تحولات که می‌گفتند همین‌ها بود که دارند انجام می‌دهند. یک روز یک دولت می‌آید وزارت بازرگانی را منحل می‌کند روزی دیگر دولت دیگری می‌آید آن را دوباره ایجاد می‌کند. یک موقعی حجت‌الاسلام عبدالله نوری وزیر کشور آن دولت لیبرالی! کمیته انقلاب اسلامی را منحل -بخوانید محو کرد و نیرو انتظامی ساخت، روز دیگر همان دولت به گمانم بود که نهاد خادم جهاد سازندگی را در وزارت کشاورزی ادغام -بخوانید منهدم- کرد. حالا دولت ۱۳ هم، اسیر همان سیر صوری و سور و ساتی شده است. این اسم آن را عوض و آن اسم این را عوض (به محلی: دَگِش) می‌کند. به داد مردم برسید که همان به داد انقلاب رسیدن حساب می‌آید. وَر ندهم کار هم می‌کنند، اما کم. و اغلب هم نابلدند. دامنه | توحید طالبی دارابی.

 

خاطره از مرحوم آیت‌الله مشکینی

 

نقل است روزی مرحوم آیت‌الله مشکینی می‌خواست در مقر سپاه فارس سخن گوید. ماشین پیکان حاملش در جاده‌ی شیراز - جهرم به گله‌ی گوسفندی خورد و یک گوسفند تلف شد. حاملان مشکینی نگه داشتند تا صاحبِ گله را  راضی کنند. پول هم نداشتند. جیب‌هایشان را همگی گشتند، پول‌ها را روی هم گذاشتند. صاحبِ گوسفند، قیمت تعیین کرد. مبلغ را به او دادندُ مرحوم مشکینی هم لَب به نصیحت بُردُ گفت:

 

"شما چند نفر، مسلح بودید و صاحب گوسفند هم یک چوپان ساده و تنها در بیابان بود. به راحتی می‌توانستید او را تهدید کنید و به راه خودتان ادامه دهید، ولی این کار را نکردید... وقتی دیدم دارید سعی می‌کنید که مرد چوپان را راضی کنید، امیدی در دلم زنده شد که نیروی مسلحی به وجود آمده است که با وجود داشتن قدرت به دنبال آن است که چوپان یک گله را راضی کند و پول گوسفند تلف‌شده‌ی او را بدهد... این روحیه‌ی سپاهی‌هاست که حق‌الناس را رعایت می‌کنند."

 

نکته: این پند و اندرز آقامشکینی -رحمت الله-  مرا یاد  سخن مهم حضرت فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیها- اندخته که این شب‌ها، دل به مصائب آن بانوی مقتدا و پیشوا ریش و تنگ است؛ «فَرَضَ اللّهُ الاِیمانَ تَطهیراً...» خداوند ایمان را برای پاک کردن از آلودگی واجب فرمود. این حاملان رزمنده‌ی مشکینی نیز، از ایمان خود تبعیت کردند و به کسبِ رضایت از یک چوپان در بیابان اصالت بخشیدند.  پست شده - پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۰ ق.ظ . دامنه‌ی توحید.

 

دامنه‌های یک مویه‌ی دائمی

گیریم وقتی بر درِ حضرت کوثر سلام الله علیها رفتی خواستی بیعت بِستانی، اما به چه قیمتی؟ به قیمت زدنِ دُختِ عظیم‌الشأن حضرت نبی صلوات الله؟ خواستی ازین طریق، دوست «صدیق» خود را خلیفه‌ی نبی خدا ص کنی؟ یعنی واقعاً می‌شود با سیلی‌نواختن بر دختر ۱۸ ساله‌ی پیامبر ص -که بَضعه و پاره‌ی تنش بود و چندین بهار، عمْرِ پربرکت لازم داشت تا راهنمای امت شود و مفسر دین اسلام و پیشوای مسلمانان- به قدرت رسید؟! حضرت کوثر س را زدی، با خودِ سوره‌ی کوثر پس چه کرده‌ای؟ این سوره از که و چه صحبت می‌کند؟ تو -شماره‌ی دو- بدان که هم عترت را سیلی زدی و هم قرآن را. که چه؟! که رفیق خودت را بر امام علی ع -آن اَنَفس (=پربهاءترین) جان و نفس پیامبر غلبه دهی؟! درین شیوه‌ی سیّئه‌ی کسب قدرت، چه سود بود؟! شیعه هنوز هم خویشتندار آن اتفاق و رویداد خشن است، زیرا وحدت مسلمین را مایه‌ی حیات می‌داند و عامل انسجام، و دست به تفرقه نمی‌زند. وگرنه، نحوه‌ی برائت ازین قُبحی که کردی سوزناک‌تر ازین بود که سوگواران فاطمه‌ی مرضیه س قرن‌ها داغ آن روز را در سینه دارند. این سوگواری خویشتندارنه‌ی همه‌ی دلدادگان و باورمندان مکتب و مَنهَج حضرت زهرا سلام الله علیها قبول درگه باری‌تعالی. ۲۵ آذر ۱۴۰۲ : دامنه‌ی توحید.

 

تریاک میانمار (=برمه)

آن زنه یادتانه؟ «آنگ سان سو چی» را می‌گویم همانی که جایزه‌ی صلح نوبل به او داده بودند که الِکی و الَّکی به هر کی می‌دن! اما همو تا به قدرت رسید و رهبر میانمار شد، مسلمانان را به دستور او آتش زدند، آواره کردند، از کشور بیرون راندند. البته زنه چوبش را زود خورد و خود به زندان افکنده شد، چون ارتش کودتا کرده بود و او را سرنگون و راهی زندان نمود. حالا همین کشوری که زنی جانی را نوبل می‌دهند، طبق گزارش سازمان ملل، درین سال، یعنی ۲۰۲۳ به بزرگترین تولیدکننده‌ی تریاک در جهان تبدیل شد. منطقه‌ی مرزی «مثلث طلایی» بین میانمار، لائوس و تایلند مدت‌هاست کانون تولید و مواد مخدر، به‌ویژه مت‌آمفتامین و تریاک شده است. سال گذشته حدود ۷۹۰ تن تریاک در میانمار تولید شده است. کشت خشخاش در میانمار انگار خوش‌شان آمده است. منطقه‌ی اصلی کشت هم ایالت "شُان" است که ائتلاف گروه‌های مسلح اقلیت‌های قومی، علیه‌ی دولت حاکم، در آنجا فعال شدند. ایالت "شُان" یک‌چهارم مساحت میانمار است؛ پر از دره‌ها و تپه‌های پوشیده از جنگل. لابد جون می‌ده برای کشت خشخاش. توی عمرم بوته‌ی خشخاش را قبل از انقلاب در زمینی در اوس‌صحراپیش، دیده بودم. آن هم در جلوِ چشمان ما خردسالان آن دورهُ و دورُبَر، ژاندارمری آمده بود همه را کَندُ بُرد. دامنه‌ی توحید.

 

چرا منگ درسِ کلاس بشیریه بودم؟!

گروه "گنجشک درنده" وابسته به اسرائیل گویا پمپ‌بنزین‌های سراسر ایران را مختل کرد؛ هجوم هکری. چند سال پیش، آغاز دهه‌ی هفتاد، وقتی پای درس استاد دکتر حسین بشیریه توی مبحث جامعه‌شناسی سیاسی در دانشگاه تهران گوش می‌سپردیم، یک واژه مرا پاک منگ می‌کرد؛ سایبرنتیک. موضوع اصلی این دانش بررسی «ماهیت کنترل در انسان، حیوان و ماشین» می‌باشد؛ آری کنترل. بعد که پیش آمدیم، شخصاً فهمیدم بشیریه درست جهان پیش رو را حدس می‌زد که نبرد اصلی آینده، سایبرنتیکی است، نه لزوماً فیزیکی و رودررو و تن به تن. من حتی تلفظ مفهوم سایبرنتیک برام سخت بود چه رسد به کارکرد مخفی آن. امنیت در لایه‌های هزارلا جاساز است. باید تمام زوایا مورد حساسیت باشد، حتی اگر ۱۰ سال، ۱۰ سال در کشور هیچ اتفاقی روی ندهد. مثلاً سوئیس، چقدر می‌گویند امن است و بی‌طرف، و شده کشوری برای بایگانی ایمنِ پول‌های پولداران جهان. اما همین نظام -که گویا هرگز در آن مدعی‌اند جنگی رخ نخواهد داد- بالاترین رفتار امنیتی و نظامی از خود بروز می‌دهد و بودجه‌ی خوبی برای مانور نظامی و ارتش و افزارآلات جنگی کنار می‌گذارد. بگذرم. اگر داخلی در اخلال سوخت دست ندارند، که بعید می‌دانم، لااقل این حوزه‌ی به‌شدت مرتبط با امنیت روانی جامعه، باید عین عنکبوتِ هشت چشم، دید و دیدبانی داده شود. دامنه‌ی توحید.

 

برم کوتلتم را بخورم شکمم تا به غرغر نیفتاد!

همین دقایق قبل خواندم که ۴۳ نماینده‌ی مجلس از استان‌های شمال‌غرب کشور امروز ۲۸ آذر ۱۴۰۲ با امضای نامه‌ای به حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور، خواستار انتقال آب خلیج فارس به دریاچه‌ی ارومیه شدند. گویا دولت هم شنیدم دارد روی این پیشنهاد یا پروژه! مطالعه می‌کند. من فقط از سرِ اِعجابِ عجیب، مانند مردم ایران که وقتی شگفت‌زده می‌شوند ندایی مقدس سر می‌دهند و پناهنده‌ی آن مقام معظم عاشورا می‌شوندُ می‌گویند: «یا اباالفضل»، ندا سر دهم: یا اباالفضل. یادم نرفته روزی روزگاری دیربازی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی دیرزمانی مردم را با دو بلوف ناب و فریبنده‌ی خود مشغول داشته بود: یکی: کویرزدایی از ایران. دومی: ایجاد کانال کشتیرانی بین خزر و خلیج فارس از راه کندن زمین. برم کوتلتم را بخورم شکمم تا به غُرغُر نیفتاد. دامنه‌ی توحید.

 

واقعاً ازین خبر چیزی حالیم نشد

در سراج ۲۴ یک مروری داشتم. این عبارت توجه‌ی مرا جلب کرد. بدون تصرف و دخل، نقلش این است:

 

«چهارمین رویداد بزرگ ملی سواد فضای مجازی با رویکرد خبر جعلی در عصر پسا حقیقت به همت سازمان فضای مجازی سراج برگزار شده و طی آن مفاهیم و آموزه های این عرصه توسط اساتید برجسته کشور مطرح شده و شرکت کنندگان در برنامه های متنوع و پویش های مختلف آن حضور فعال خواهند داشت.»

 

من که واقعاً ازین خبر چیزی حالیم نشد. برم پیِ کارم. گویا این جور فضاها سواد خاص می‌خواد. «عصر پساحقیقت»؟؟؟ چه عبارات سخت! آن هم از سوی مؤسسه‌ی سراج. یک آقای سراج داشتیم تهران که اهل تحلیل روز بود؛ این سراج را ولی خبر ندارم که «پساحقیقت»! بلد استُ شناساندن خبرِ جعل.

 

دعای مؤمن چه می‌شود؟!

خوب معلوم است که چه می‌شود. امام سجّاد -علیه السلام- تکلیف مؤمنین را معلوم کرده است. فرموده است: مؤمن از دعای خود یکی از این سه نتیجه را می‌گیرد:

 

یا برایش ذخیره می‌شود،

یا در دنیا برآورده می‌شود،

و یا بلایی که می‌خواست به او برسد، از او دور می‌شود.

 

(تحف‌العقول‌ص۲۸۰)

دامنه‌ی توحید

 

حجت‌الاسلام شیخ محسن قرائتی به نقل «ادیان نیوز» میان دانشجویان رفتُ حرف‌های گله‌آمیزی گفت. جا دارد به این گفته‌های آقای قرائتی یک دقت‌های صورت گیرد. مثل این حرف‌هایش:

 

«بزرگ‌ترین محل تجمع اسلام‌شناس‌ها در جهان، قم است؛ بچه‌های قم باید بهترین بچه‌ها باشند، حال باید دید بچه‌های قم چطور تربیت‌شده‌اند، اگر خوب بودند که الحمدالله. اما اگر خوب نبودند یعنی حوزه کم‌کاری کرده است. او نیز گفت بیشترین کتاب طهارت را در حوزه نجف نوشته‌اند ولی کثیف‌ترین کوچه‌ها، کوچه‌های نجف است! ... ده‌ها هزار فاضل حوزوی در قم هستند و ده‌ها هزار دانش‌آموز دبیرستانی هم در قم هستند، عملاً رابطه‌ای بین طلاب و دانش‌آموزان نیست، منتظر دعوت نمانید... ما آمدیم امتحان خبرگان بدهیم گفتند شما راجع به گوشت فلان پرنده یک رساله بنویس! گفتم نه من این گوشت رو خوردم نه بابام، نه الان مشکل مملکت این گوشت هست!»

 
جدا ازین گلایه‌ها به نظرم بزرگترین گله‌گذاری از حوزه این است که بیشترین حوزوی‌ها حاضر نشدند پس از اکمال تحصیل به سمت مردم در نقاط مختلف مملکت بروند. حال آن که قرآن در آیه‌ی «نفْر» (به سکون فا) دستور می‌دهد وقتی فقیه و دانای دین شدید به سوی مردم بازگردید و آنها را علم و دین و اخلاق بیآموزید. زیان این یکجانشینی طلاب در قم چنان زیاد است که بآسانی نمی‌توان از کنارش بی‌تفاوت و خنثی رد شد. آقای قرائتی هم شاید منظورش این باشد حوزه میان مردم نمی‌رود. یادمان نرفته است علمای بزرگ اوائل انقلاب هر کدام نور برای یک شهر و منطقه بودند مانند شهید صدوقی، شهید دستغیب، شهید مدنی و... که هر یک کوشیدند ملجاء و مرجع شرعی مردم باشند. دامنه‌ی توحید 

 

نهضت بالای نهضت!!!

خبرنگار خانم "فرزانه احمدی‌منش" از آقای مجید سلطانی -مدیرعامل شرکت مخابرات ایران- گزارش کرد که او گفت: "ما نهضت توسعه‌ی فیبر نوری را در مخابرات دنبال می‌کنیم و اکنون به دنبال نهضت توسعه‌ی اقتصاد دیجیتال در مخابرات هستیم."

 

من تا یادم است ذهنم انباشت شد از انواع نهضت: نهضت آزادیبخش الجزایر. نهضت آزادیبخش فلسطیین. نهضت آزادیبخش میندانائو فیلیپین. نهضت جنگل میرزا کوچک خان. نهضت ملی نفت. نهضت اسلامی مرحوم امام خمینی. حزب نهضت آزادی مرحوم مهدی بازرگان. نهضت سوادآموزی. نهضت مسکن. حالا هم نهضت مخابرات!!! ماندم که دیری نمی‌پاید خواهیم شنید نهضت لبو. نهضت جغور بغور. جَغور بَغور. نهضت چنگال (=جغندر) و شاید نهضت حمام‌سابی راه بیفتد. آخه لفظ نهضت برای خودش مقدس است و آرمان عقیدتی پشت و پَسش خوابیده. نمی‌دانم چرا هر که سر از بالین بر می‌دارد برای کار خود ازین لغت دهن پرکن استفاده می‌کند (=بخوانید سوء استفاده) راستی نهضت در لغت، به معنای حرکت، انقلاب، جنبش و خیزش است.

 

تراکنش تا این حد از یک فرد؟!

من در خبرگزاری اقتصادی ایران ۲ دی ۱۴۰۲ از قول آقای کامران منصور (مدیرکل مبارزه با فرار مالیاتی و وصول و اجرای ویژه شهر و استان تهران) خواندم تعدادی اشخاص حقیقی در یک صندوق قرض‌الحسنه "..." (به دلیل عدم اتصال به بانک مرکزی که "محملی برای اختفای فعالیت‌های اقتصادی فراریان مالیاتی" تبدیل شده است) تراکنش پولی انجام می‌دهند. درین راستا بیش از ۱۹ هزار نفر فاقد پرونده‌ی مالیاتی شناسایی شدند. فقط در تراکنش مبلغی بیش از ۴۷۰ هزار میلیارد ریال شناسایی شده است. تراکنش تا این حد از یک فرد؟! اینجا جمهوری اسلامی ایران است، یعنی باید گلوی این جور افراد لقمه‌ی حرام راحت الحلقوم نباشد، نه بر عکس. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

همه کوتِرمِرغانه قایده
 
من «مملکت» را معمولاً می‌خوانم. دیروز دیدم نوشت هر عدد تخم‌مرغ در احجام مختلف «۴۵۸۰ تومان» است. خب، تا این جای کار حرفی ندارم. نرخ هم می‌دانم نوسان که هیچ، شناور است! مردم هم دیگر کامل فهمیدند قیمت هر چیز، تقریباً دیروز ارزان‌تر از امروز، و امروز ارزان‌تر از فردا است. دیشب حین برگشت رفتم یک شانه‌ی بسته‌بندی‌شده‌ی مدرنِ تخم‌مرغ خریدم، آوردم خونه، خواستم نیمرو کنم. چون از گشنگی غش کرده بودم. بازش که کردم دیدم همه کوتِرمِرغانه قایده. دونه‌ای بالای ۵۰۰۰ تومان افتاد. زنگ زدم به کارخانه‌ی بسته‌بندی‌اش با کد ۰۶۶ که بگویم چقدر شما مهندسیِ مردمِ سَر کلاه بیِشتِن رِه بلدین! (ترجمه: چقدر شما در گول‌زدن مردم خیال می‌کنید وارد و ماهرید.) سر و تَهِ تخم‌مرغ را با جعبه کاملاً پوشاندند و هر چه پِسپلوک تخم‌مرغ بود چیدند لای آن، که حجم یک کال مرغانه توسط خریننده! دیار نباشد. معاش، بدون معاد می‌دانید چه جهنمی بپا می‌کند؟! بگذرم. گوش شنوا مگر سراغ داریم! دامنه‌ی توحید.. 
 

کمی برای معرفی و شناخت رضا سراج

 

حدس می‌زدم آقای علی اکبر احمدیان رئیس شورای عالی امنیت ملی و رئیس سابق ستاد مشترک سپاه که حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی با برکناری آقای علی شمخانی به این پست منصوب شد، آقای «رضا سراج» (=علوی) رئیس اسبق سازمان بسیج دانشجویی سپاه را در آن نهاد امنیتی، جای دهد. و جای داد؛ به عنوان «سخنگو و معاون ارتباطات دبیرخانه‌ی شورای عالی امنیت ملی».

 

آقای رضا سراج را می‌شناسم. سپاهی، دارای صبغه و سابقه‌ی اطلاعات و امنیت، تحلیلگر، مطلع، از شاخص‌های پنهان جناح راست، از نظر اخلاقی فردی فروتن و از نظر دانش سیاسی، سطح بالا و چیره‌دست. به لحاظ جناحی، تقریباً شخصی جانبدار جدی منظر حاکمیتی. از سخنران‌های ثابت محافل محرمانه و بلوک‌بندی‌شده، چهره‌ای مذهبی‌تمام و آرام و درون‌گرا. او مدتی هم در دهه‌ی ۹۰ رئیس دانشکده‌ی «اطلاعات و امنیت» بود. درین فاز دارای تئوری‌هایی هم هست... . بگذرم. حضورش در این پست مهم جدید، به تحلیل من، ۱. میزی برای پرش به سطح بالاتر در نظام است. ۲. نظارت مؤثرتر امنیتی بر محیط آن نهاد که مُشرف بر سیاست در ایران می‌باشد. دامنه‌ی توحید.

 

چشم باز کند یا ببندد!

حجت‌الاسلام سیدهاشم حسینی بوشهری رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت : «اگر روحانیت چشم خود را ببندد، دشمن از همه سو هجمه وارد می‌کند و یکی از این هجمه‌ها جدا کردن روحانیت از بدنه جامعه است.»

 

آقای بوشهری! این چه حرفی هست که می‌زنی؟! روحانیت چشم را باز هم کند، باز دشمن هجمه می‌کند. همچنین بدنه‌ی جامعه، موقعی از روحانیت جدا نمی‌شود که روحانیت عین مستضعفین زندگی کند. برخی از روحانیون، زندگی باشکوهی برای خود درست کردند و پلّه‌ها از طبقه‌ی مستضعفین فاصله‌ی زیستی و درآمدی و طبقاتی گرفته‌اند. این کارِ اشرافی‌گری و دنیوی‌شدنِ برخی از روحانیون، سایر هم‌سِلکان خود را صدمه می‌زند و زده و کارایی آنان را کم کرده است. بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

مگر عقل داشت؟!
زینب سلیمانی، دختر شهید حاج قاسم دیروز ۷ دی ۱۴۰۲ گفت اسرائیل «عقل خود را از دست داده است». این حرف خانم زینب سلیمانی اشتباه محض است. مگر اسرائیل هیچ وقت عقل! هم داشت که تازه آن را از کف داده باشد؟! این پادگان نظامی غرب (= بخوانید: اسرائیل) بُنیانش از روز نخست بر خِرَد نبوده است، بر خُردکردن قلب و استخوان و جُمجُمه‌ی فلسطینیان بوده است. دامنه‌ی توحید.

 

دولتِ دستوری، خا باش!!!

حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی امروز (۹ / ۱۰  / ۱۴۰۲) یا دیروز گویا در قم گفت "اندیشه‌ی آیت‌الله مصباح در همه جا از جمله مراکز فکری و فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد." کارَت را بکن آقای رئیسی. دولتِ دستوری، خا باش!!! ولی حق نداری در سطح اندیشه و برای اندیشه دستور صادر کنی. نه اندیشمند هستی و نه ریاست‌جمهور مملکت از چنین حقی برخودار است که فکرِ کسی را دستوریزه!!! کند. مرحوم مصباح که سهل است، حتی استاد مطهری آن متفکر بی‌مانند را هم، انقلاب قادر نبود بر هیچ مرکزی دستوریزه کند. جاهایی هم که کردند نتیجه نگرفتند. اگر خیلی بی کار شدی که وقت مفت و ارزان پیدا می‌کنی که برای اندیشه هم دستور!!! صادر کنی، به خودت یک نهیبِ بیدارباش بزن که یک سال و نیم دیگر مانده که آن‌همه ورق کپی برنامه‌ی شویِ انتخاباتی خودت را پیاده!!! کنی. چگونه جرئت کردی برای اندیشمندان دستور صادر کنی که از مرحوم مصباح استفاده کنند!! مگر مصباح از کسی استفاده می‌کرد! که حالا کار به ادای قرض رسیده باشد! کسی که هیچ کس را قبول نداشته باشد، نمی‌تواند برای "همه‌جا" و همه‌کس قابل بهره باشد. یاد بگیر رئیسی اندیشه و فکر، دستورپذیر نیست. دامنه‌ی توحید.

 

اگر دختر نباید درس بخواند... !!!

 

گویا هستند هنوز هم فرقه‌ها و نِحَل که قائل شده و می‌شوند درس‌خواندن دختران خلاف شرع است و مانع از تحصیل علم آنان‌اند. گیریم چنین فِرَقی یا افرادی یا قوم و قبیله‌ای یا حتی کشورهایی، مثلاً حق دارند چنین کنند و قصدشان هم ایجاد پاکی در محیط عمومی و مصونیت جامعه از اختلاص و زشتی است، اما اینان نیاز جامعه‌ی زنان را به متخصصین زن چگونه پاسخ می‌دهند؟! اگر دختر درس نخواند، پس مثلاً پزشکی امور بانوان به‌ویژه رشته‌های مرتبط با حریم عفت زن را چگونه حل می‌کنند؟! آنجا زن، به پزشک مرد مراجعه کند؟! این که بدتر است. جمهوری اسلامی ایران به مدد امام خمینی ره و فقیهان روشن‌ضمیر یکی از کارهای زیبایش حل این قضیه بود. اینک شاید بیش از ۵۰ در ۱۰۰ رشته‌های مهم دانشگاهی را، دانشجویان باهوش دختر تصاحب کرده‌اند و درین رابطه استعداد خود را هم به‌خوبی و عجیب به رخ کشیده‌اند. اگر دختر نباید درس بخواند! پس مشاغل خاص زنان را چه کسانی عهده‌دار شوند؟ مردان؟! این که نقض غرَضش فاحش است. فکر ناقص از تیر دشمن اهریمن، بیشتر صدمه به دین می‌زند. ۱۹ دی ۱۴۰۲. دامنه‌ی توحید.

 

 

نه؛ نه، اصلاً هم به این تیتر "تارومارِ تکفیری‌ها" در تمجید از وزارت اطلاعات صحّه نمی‌گذارم. حُفره‌های اطلاعاتی در کرمان رخ داده بود. این رخنه با سر و هم بندیِ کلمات در این اطلاعیه‌ی سوم واجا (=وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران) درین روزنامه‌ی "کیمیای وطن" چاپ (۳۰ دی ۱۴۰۲) پوشش نمی‌خورَد و اصلاً با این شیوه‌ی اغراقی و غلط، چهل‌تیکه‌ای دوخته نمی‌شود که بتوانند زیرش خود را گرم گیرند. بگذرم. اگر چیزی درین روزنامه درست چینش شده باشد همان گوسفند است که در اصفهان، خیلی‌خوب پَروار (=چاق و چلّه می‌شوند) به خورد پولداران می‌روند. مستضعفین (=بخوانید: به ضعیفی کشیده‌شدگان) هرگز به این دام پرواری با این بی‌پولی پرّی به تن نمی‌تَنند. بازم بگذرم. دامنه‌ی توحید.

 

به جای زندان چرا خبرگان؟!!!

آقای شیخ حسن روحانی جایش در زندان است، نه خبرگان. فردی که لباس روحانیت را به تن کرده باشد نمی‌تواند همزمان هم قبله‌ی آمالش اروپا و آمریکا باشد و هم در کِسوت عمامه و عبا و قبا. تیپ فکری مانند دو حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی به جای این که قال الباقر ع و قال الصادق ع کنند در موقعیت قدرت مجریه وِرّاج غرب شده بودند. نمی‌گویم زیست نداشته باشند؛ نه، زیست این دو، دیربازی‌ست که ژشت است. پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ دامنه‌ی توحید.

 

رُخ چپ‌های آمریکایی‌شده، زرد بود! زردتر شد!!!
 
این قماش چپ‌های دمدمی‌مزاج، دم از مرحوم نلسون ماندلا می‌زدند، آنقدر هم لاف و اِفاده که انگار شب نزد ماندلا بودند و روز پیش مرحوم چه‌گوارا. اما از وقتی آفریقای جنوبی -زادگاه ماندلا- به لاهه شکایت برد تا اسرائیل اشغالگر را در جنایت جنون‌آمیز و جهنمی‌اش علیه‌ی فلسطینیان در باریکه‌ی غزه، تنبیه کند، این چپ‌های هُرهُری‌مسلَک دَم نزدند؛ در عوض برای اسرائیل دُم جنباندند و حامی این رژیم جعلی شدند و تا توانستند نسبت به دو جنبش مقاومت «حَماس» و «جهاد» دریده‌گویی کردند و چرت بافتند. اینان، اینک بدتر از خودِ سران مُضحک اسرائیل، مَضحکه‌ی عام و خاص شدند. رأی امشب دادگاه لاهه علیه‌ی اسرائیل بدجور لکه‌ی ننگ بر چهره‌ی این دین‌ستیزان اروپاگرا و آمریکاگرا نواخت؛ لکی که با هیچ آبغوره‌ای! محو نمی‌شود و پیسی هم می‌گیرد. بدا به حال هویت‌باخته‌ها که حتی حاضر شده بودند به خاطر بُغض به انقلاب اسلامی، مقاومت یمن، لبنان، فلسطین و اساساً جبهه‌ی گسترده‌ی نبرد دفاعی علیه‌ی آمریکا در منطقه را لای ادبیات و لجن‌پراکنی‌های فضای مجازی خود به استهزاء بگیرند و از روی لجاجت جانبداری از اسرائیل کنند و حتی آمریکا را «ناجی» جهان جا بزنند. نمی‌گویم چنین افرادی باید تارومار شوند، نه؛ اصلاً و ابداً. باید فکر غلط و غربزده‌ی چنین اشخاصی به وسیله‌ی نقد و نظر، تارومار گردد. فکر و رفتار این افراد چنان است که بمب‌های کور ارتش اسرائیل هست. رُخ چپ‌های آمریکایی‌شده، زرد بود، زردتر شد!!! دامنه‌ی توحید.

 

وطن‌دوستی درست است
وطن‌پرستی غلط است
پَرستش به علت اصل توحید (=اقرار و عمل به یگانگی) فقط مختصّ آفریدگار متعال است. هر پرستشی غیر از ذات حق، باطل و نادرست و شرک است. اگر کسی بخواهد برای وطن -که لغت فارسی آن میهن است- ایثار کند و بدان وفا، باید وطن‌دوست باشد. وطن‌پرست لفظی‌ست غلط. البته آنانی که به شکل شِداد و غِلاظ دم از وطن‌پرستی می‌زدند! بارها و بارها در آزمون عمل مردود شدند؛ نه برای از دست‌دادن کوه و جلگه و مرز و استان و بلاد و رود به بیگانه توسط دو شاه خائن پهلوی، به دفاع از گستره‌ی میهن برخاستند و نه در وقت دفاع مقدس، یک نارنجک کمر بستند. نارنجک پیشکش، یک قُمقُمه‌ی جنگی هم به فانُسخه نبستند. فانسخه پیشکش، بر کمربند نزدند. دامنه‌ی توحید.
 

هفت لایه‌ی خودت را می‌شناسی!!!

فرض خودمان را در آزمایشگاه انسان‌شناسی تشریح کنیم فکر می‌کنید چند لایه هستیم؟ معمولاً می‌گویند ۷ لایه. حالا چی هست این هفت تا؟ اینا:

طبع

نفس

قلب

روح

سرّ

خفی

أخفاء

 

طبع که با مزاج مرتبط است.

نفس که با میل رابطه دارد.

قلب که همسایه‌ی دیوار به دیوار عشق و محبت است.

روح هم با اُنس رفیق است.

 سِرّ هم که می‌دانید بر وصال چشم دوخته است.

 خفی و أخفا که نامش داد می‌زند، پیچیدگی دارد. بازکردنش وقت می‌برَد در صحن. ولی بدانیم دو لایه‌ی شگفت‌انگیز وجود انسان است. دامنه‌ی توحید.

 
معلم + روحانی + روانکاو
 
آقای محمود سالاری -معاون امور هنری وزارت ارشاد- در یک نشست «شورای سیاست‌گذاری» گفت: «اولین و مهم‌ترین انگیزه ما تربیت نسلی آگاه، آبرومند، باانگیزه، امیدوار، پرتلاش و باایمان است.»  ولی آقای سالاری گویا نمی‌داند تربیت نسل، آن‌هم بارآوردن آنان با این شش صفت، نه کار وزارت ارشاد که کار زیربنایی خانواده، نهادهای تربیت و مراکز آموزش است. اگر معلمان باسواد و کاردان تأمین مالی شوند بهترین کسانی‌اند که می‌توانند در تمام کشور به مأموریت کادرسازی و تربیت نسل بروند. این کار حتی اگر فقط به روحانیون و طلاب طرح هجرت هم واگذار شود باز هم یکنواختی و تک‌بعدی بودن روش تربیت، کِرختی و زدگی ایجاد می‌کند و نسل نو آن را برنمی‌تابد. تنها تلاشی که در آن معلم آگاه + روحانی اهل مدارا + روانکاو ماهر توانا -که البته خود از خطر خیالبافی خالی باشد- دست در دست هم دهند، وافی به مقصود است. دامنه‌ی توحید.
 

داد، آزاد، شاد

رباعی ۳۷ رودکی تکان‌دهنده است؛ دست‌کم برای من. اول پرده‌برداری رباعی، سپس نکته‌پردازی رباعی:


با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلُّف مَشو، آزاد بزی

در بِه ز خودی نظر مکن، غصّه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی


نکته‌پردازی رباعی:

من این طور می‌فهمم این شعر را. برداشت آزاد می‌کنم:

مصرع ۱ : آنچه خدا به تو داده و بخشیده طبع قناعت بگیر و با داد یعنی عدالت زیست کن و به حضرت دادگر اعتماد و اعتقاد کن.


مصرع ۲ : خودت را اسیر سختی‌ها (در این جا یعنی تشریفات و تظاهر) نکن و آزادانه زندگی کن.

مصرع ۳ : وقتی روز و روزگارت بِه و درخشان است دریغ مَورز و از خودی‌ها صرف‌نظر نکن، کمک کن. غصه‌ی مال و منالت را نخور که اگر مدد برسانی، کم می‌شود. نه؛ چنین نیست. به قول قرآن لَن تَنالوا البِرَّ حتّی تُنفِقوا مِمَّا تُحِبّون.


مصرع ۴ : اگر کمبود پیدا کردی از غم خود صرف‌نظر کن، شادمان باش و خدا را بخواه که گشایش افکند در کارت.

پیوست:

برگردان فارسی آیه‌ی ۹۲ آل عمران در داخل متن بالا:

«هرگز به نیکی نمی‌رسید تا زمانی که از آنچه دوست می‌دارید انفاق کنید»

 

عکس از وبلاگ «دستوار»

شب مدرسه فکرت

در پناه عترت

به قلم دامنه‌ی توحید

در آستانه‌ی غمبارترین شب خاندان اهلبیت .سلام الله علیهم. قرار داریم؛ شبی که امام واجب‌الحُرمه حضرت موسی بن جعفر .علیهما السلام. مولا و باب حوائج امام کاظم را سالیان سال در کُنج تاریکی زندان نَمور به دور از هر نور نگه داشتند بر بدن پاکش جفا کردند. زندانبانی بسیار بی‌ادب بر او گماردند که بر امام عزیز و عظیم‌الشأن‌مان، سخت گیرد؛ سندی بن شاهک؛ آن چهره‌ی کریه تاریخ. فردی جلّاد و فاقد تمام آنچه یک انسان باید حداقلی از آن داشته باشد.

 

امام کاظم را چرا این نام خواندند! بی‌جهت که نبود. آنقدر کظم غیض می‌کردند و آنچنان خودنگه‌دار در برابر بدی‌های انسان‌های بی‌تقوا بودند که این صفت مختص آن امام مُفترض‌الطاعه شد. امامی که همواره انسان را فرا می‌خواند که عقل نیمی از زندگی است. نیز توصیه می‌نمود هان! هر کسی را فقر و نداری حیرانش کند، غنا و توانگرى سرمستش مى‌سازد. منبع.

 

می‌خواهم درِ یک انتقاد را هم بگشایم. به ساحت مقدس آن امام هُمام که عشق عظیم پیروان را به خود جلب کرده است، خودِ شیعیان هم ستم می‌کنند. هر جا بُقعه‌ای می‌بینند، گنبدی، امامزاده‌ای، وقتی در شجره‌ی آن در می‌مانند، فوراً از عجز، انتساب آن را به امام کاظم متصل می‌کنند می‌گویند این امامزاده فرزند امام کاظم است! آنقدر هم زیاد امامزاده و اولاد نسبت دادند به آن حضرت، که انگار آن امام، ۱۴ سال در زندان دُژم نبودند. این ظلم به امام است و حتی اهانت به آن مقام. روح امام کاظم امشب در دل ما زنده شود تا قلب ما که سرشار عشق و انباشت حوائج است به حزن این شب، به آرامش و رفع حاجت برسد. تسلیت. دامنه‌ی توحید.

 

و

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2378

نظرات (۵)

سلام جناب طالبی عزیز. حالا که این موضوع را مطرح فرمودید، اجازه بدهید جریان امامقلی را از همین کتاب کهکشان نیستی که هفته قبل مطالعه کردم، در این گروه و در سه قسمت کوتاه ارسال کنم.
 
آتش عشق (۱)
 
امامقلی شوریده‌ای بود که در ابتدای جوانی در دام عشق مجازی گرفتار آمده بود. روزی در میان راه در حالی که سراسیمه می‌رفت و در حال فکر و خیال بود، صاحبدلی دست بر شانه‌اش می‌نهد و به او می‌گوید: این راه عشق نیست و عشقی که به آن مبتلایی عشق حقیقی نیست. عشق، عشق خداست و باید عاشق پروردگار شد. با تصرف باطنی آن پیر، برقی سراسر وجود امامقلی را گرفته و در همان لحظه، عشقش را به عشق الهی و حقیقی تبدیل کرده بود. پس از آن، امام قلی آواره و در به در عشق الهی می‌شود. در همین سرگردانی‌ها بود که دوباره آن صاحب دل را مشاهده می‌کند و از او طلب چاره می‌نماید و او در پاسخش می‌گوید: باید به مکه مکرمه بروی و در آنجا اقامت کنی، آنجاست که کار تو درست می‌شود. امامقلی با حیرت و رنجوری، عاشقانه عازم مکه مکرمه می‌گردد. پس از گذشت سالیان، طلب و غلیانِ بیش از پیش عشق، او را لبریز و دربدر می‌کند، اما به مقصود نمی‌رسد تا این که پس از ۴ سال به او گفته می‌شود باید به مشهد مقدس و خدمت علی بن موسی الرضا مشرف شوی و در آنجا به چاره کارت خواهی رسید.
 
آتش عشق (۲)
 
امامقلی این مسیر طولانی را با دلی شکسته طی می‌کند و رحل اقامت در عرض اقدس و جوار سلطان ابوالحسن علی بن موسی الرضا می‌افکند. سه ماه پی در پی، شب و روز به توسل و زیارت امام هشتم می‌گذراند و باز برایش فتحی حاصل نمی‌شود. تا این که پس از توسلات بسیار، سه مرتبه در بیداری به او گفته می‌شود: باید به قزوین و نزد آقا سید قریش قزوینی بروی، مطلوب تو آنجاست. امامقلی تا آن روز هیچگاه اسم سید قریش قزوینی را نشنیده بود و اصلاً نمی‌دانست او کیست. عازم قزوین می‌شود. در آنجا پرس و جو می‌کند و متوجه می‌شود که سید قریش از علمای سرشناس و معروف شهر قزوین است. سید قریش از علمایی بوده که حلقه درس و بحث چشمگیری داشته و خانه‌اش محل برطرف کردن اختلافات و واسطه‌گری برای حل درگیری‌های بین مردم بوده است. امامقلی به سرعت به منزل او می‌رود. منزلی بزرگ با اتاق‌هایی پرشمار و تودرتو. با خود می‌اندیشد که من به دنبال مردی اهل معرفتِ کارکشته‌یِ زاهد و بی‌هوا می‌گشتم، پس چرا من را به چنین انسانی ارجاع دادند که مدام سرگرم دنیای مردم است و خبری از عزلت و خلوت در احوال او مشاهده نمی‌شود. اما تنها سید قریش حاضر در قزوین همان عالم بود. با دلی ناامید تا ظهر و زمان رفتن مردم در خانه سید قریش می‌نشیند و وقتی که همه مردم متفرق می‌شوند، او هم ناامیدانه از جا برمی‌خیزد که خانه را ترک کند، اما در همان لحظات، سید قریش از طبقه بالا او را صدا می‌زند و به او اشاره می‌کند که به طبقه فوقانی برود. امامقلی بالا می‌رود، سید قریش او را از غرفه‌هایی تو در تو به اتاقی می‌برد و به او رخصت نشستن می‌دهد. سید قریش بی‌مقدمه و بدون اینکه امامقلی چیزی بگوید سخنانی می‌گوید که امام قلی متوجه می‌شود او از تمام جزئیات زندگی‌اش باخبر است. در ادامه به او دستوراتی می‌دهد و به او می‌گوید باید به این دستورات عمل کنی و انشاالله مقصد حاصل است. در نهایت، سید فرمان عزیمت به تبریز و اقامت در آنجا و مشغول شدن به کسب و کار در بازار را به او می‌دهد. لباسی از جنس لباس تجار که از یک هفته پیش برای امامقلی آماده کرده بود و ۲۰۰ تومان پول به امامقلی می‌دهد و او را روانه تبریز می‌کند.
 
آتش عشق (۳)
 
امامقلی در بازار تبریز مشغول به کسب و کار می‌شود و مراتب تهذیب نفس و طی طریق را با اشارات سید قریش سپری می‌کند، تا آنجا که آنچه در رسیدن به مدارج بلند معنوی به او وعده داده بودند در خارج تحقق می‌یابد. بین مریدان معروف بود که سید قریش علاقه وصف ناپذیری به امامقلی داشته، شب‌های جمعه نماز مغرب را در قزوین و نماز عشا را در تبریز نزد امام قلی می‌خوانده و دوباره صبح جمعه با طی الارض نماز صبح را در قزوین برپا می‌کرد. پس از حضور امامقلی در تبریز و بهره‌های فراوانش از دستورات و وجود روحانی سید قریش، سید حسین قاضی، پدر سیدعلی، از محضر امامقلی بهره‌های فراوان می‌برد. وقتی سیدعلی نیز استعداد بهره‌وری از او را می‌یابد، پدر به او می‌گوید خدمت امامقلی نخجوانی برسد و مدتی در محضر او رفت و آمد کند.  پدر به او توصیه می‌کند که در محضر امامقلی همچون کسی باشد که زیر درختی نشسته و بدون تکان دادن درخت، منتظر افتادن میوه آن است. اگر او سخنی نگفت، سید علی هم ساکت باشد و جریان فیض را به عهده او بگذارد. قاموس معنوی و بنیان وجودی سیدعلی در تبریز، با تعالیم خالصانه امامقلی و پدرش سید حسین شکل گرفت و کم کم آتش نجف اشرف به دلش افتاد و عاقبت قصد عزیمت به سرزمین خورشید دلش را بی‌تاب کرد.
 
از کتاب کهکشان نیستی، زندگی مرحوم سیدعلی قاضی، ص ۲۱

 

محمدرضا احمدی

سلام درود بر مدیر محترم.‌ دانایی و علم می تواند کمک کننده باشد. شرط و شروطی دارد با متن سخن موافقم. رسول اکرم ص: اهتمام دانایان به فهمیدن است و اهتمام نادانان به روایت کردن. امام علی ع : علمِ بدون عمل وبال است؛ عملِ بدون علم گمراهی است. ترکیبی از علم و جهل با برخی موارد می تواند تلنگری به ما بزند این یک برداشت است می توان برداشت های دیگری هم داشت.

 

جهل + فقر = جُرم

جهل + ثروت = فساد

جهل + آزادی = هرج و مرج

جهل + قدرت = استبداد

جهل + دین = تروریسم، جنگ خشونت


 

علم + فقر = تلاش، قناعت، نوآوری

علم + ثروت = نوآوری , کارآفرینی

علم + آزادی = خوشبختی

علم + قدرت = عدالت

علم + دین = ایمان، استقامت، رستگاری


نمیدانم این مطلب از کیه ولی بد نیست. مانا باشید

سید سعید شفیعی دارابی

::

::

آق سید سعید سلام. ممنونم که روی متن «کارِ فردِ دانا» نظر دادید. باید بگویم نظر دل‌انگیزی به متنم زدی. ترکیب‌هایی که انجام شد همگی پربار است و حاوی پیام مهم. من از ترکیب :

علم + قدرت = عدالت

از همه بیشتر خوشم آمده است. باره‌ها همین‌جا متن‌هایی صورت‌بندی کردم که در آن بر قدرت + خدمت دست گذاشتم. حکومت باید هم اقتدار و اعمال قدرت قانونی کند و هم یکسره خدمت و آبادانی. و اگر چنین کند عدالت شُش می‌گیرد و تنفُس. درود.
Thankѕ for fіnally writing aboᥙt > شب‌های
مدرسه فکرت :: دامنه‌ی داراب‌کلا < Liked it!

Also visit my website :: huayoneny
::

::

؟!!!!!
سلام آق ابراهیم. آموزش و پرورش پر است از این دست طرح های من در آوردی و غیر کارشناسی و اتلاف وقت. از این مدل طرح ها خاطرات زیادی داریم که همه به بایگانی پیوستند.
 
سید موسی صباغ
::

::

سلام آق سید موسی. انتظار داشتم روی این متنم ورود کنی و نظرت را -که همواره از سرِ شجاعت و انصاف بیان می‌داری- بدانم. خوشبختانه آمدید و بر متنم انگشت‌مهر زدید. خوبی‌اش این است درین وزارت سالیان دراز مسئولیت و تدریس داشتید. تشکر.

سلام. در ادامه نظر اقای صباغ عرض شود ما یه دستورالعمل داریم مربوط به فعالیت های قران عترت و نماز است تحت عنوان ندای رحمت. براساس سند تحول نوشته شده و مربیان بر اساس ان در مدرسه فعالیت دارند این دست برنامه های حاشیه ای سال به سال بیشتر شده چرایش بنظرم بیماری سیستم در بکارگیری نیروی انسانی و چینش انست  و،،،

محمد تقی آهنگر

::

::

آق محمدتقی سلام. همین توقع که از آق سید موسی می‌رفت، ازت نیز می‌بُردم. خوب کردی آمدی. وقتی شما که یدِ طولانی در بخش تربیت این وزارت داشتی بر حاشیه‌ای بودن چنین کارهایی صحّه گذاشتی، احساس من تبدیل به پویش شد و دیگر همین دو گواهی برام کفایت می‌کند. ممنونم از هر دو دبیر و وارد درین مسائل که به شماها مرتبط هم هست. حاشیه: لابد ازین پس «وَلاَ الضَّالِّینَ» را درست تلفظ می‌کنن!! بگذرم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">