نُه متن در نُهِ شب
نهُ نهُ نُهِ شب، نُه متن
- یک - : نگاهم مانندِ چشمان "بُز گُرسنه"ای که علفِ تر و تازه دیده باشد، روشن و برّاق شده بود، وقتی آقا در میان قهرمانان ورزش کشور، منطبق بر فضا و جَوّ دیدار، لفظِ قشنگ و هیجانآورِ ورزشیی "ضربهفنی" را به کار بُرد و فرمود: حماس توانست دولت غاصب صهیونیست را ضربهفنی کند. و روحم آن گاه که محبوبیت تکلیفآور است را از لسانِ رهبر دیده و شنیده، مثل ذوق و شوق درختِ "قَد و قامت دار"ی گردیده بود که کاکُلش نورِ آفتاب دیده باشد و بخواهد اکسیژن استشمام نماید. چقدر این دو حرف رهبر معظم، شُکوه داشت. خودِ این سخن رهبری هم یک "ضربهفنی"ی شگفتانگیزی بود. دامنهی توحید.
- دو - : یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمهی "علی اصغر حداد" با نمونهخوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف میزند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانهها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن میکردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=همپیاله و همساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر میشدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیهی همه غُرغُر میکند- روزگاری حتی پِچپِچِ شهروندان را گزارش میکردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! میگذارند. شگفتا! گویی فراموششان شد وقتی علیهی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفهی مَدرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسانخدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّهای شجاعت ندارند که به همان فلسفهی مدرنشان هم وفا کنند. تمامشان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنهی توحید.
- سه - : آقای غلام حداد عادل در کنگرهی علامه طباطبایی در دانشگاه الزهرا تهران مدعی شد آثار مرحوم آیت الله مصباح یزدی "دربردارندهی" اندیشهی علامه طباطبایی است و "ادامهی اندیشهی" علامه طباطبایی را میتوان در آثار شهید استاد مطهری یافت و اندیشمندان انقلاب چون شهید دکتر بهشتی و حتی رهبر معظم را "دستپروردهی" ایشان دانست. خواستم گفته باشم چاپلوسی هم، حدِ یقِفی دارد. هیچ کدام ازین چهار نامآورانی که نام بُرد به نظر من با تفکر مرحوم علامه طباطبایی سنخیت ندارند. از میان این چهار اسم، مرحوم آقای شیخ محمدتقی مصباح اصلاً به بینش و منش مرحوم علامه نمیخورَد. چه در اخلاق، چه در گفتار و چه حتی در تزهایی که تئوریزه کرد. آقای غلام علی بهتر است مُزد اراجیف (=یاوهها)ی خود را از کیسهی دیگری پُر کند و پَر زند. او دیگر به سبب فامیلشدن با فرزندِ یک شخصیت شخیص مملکت، دارد یک تنه خود یک فرد آپارتاید میشود. همه جا -که اغلبش در صلاحیت او نیست- سخنران میشود. تملق، هیچ معیاری برای حقانیت نیست. معیار حق، پژوهش بر وفق واقعیت است. این فرد خود را در هر پست و مقامی، هم خود را فروکاست و هم آن پست را، ولی خیال میکند خیلی فرافرد است. دیگر دارد حتی وقت گرانقیمت ملت را هم میخورَد. دامنهی توحید.
- چهار - : میگویند احمد محمود یا همان احمد اعطا (زادهی (۴ دی ۱۳۱۰ اهواز - درگذشتهی ۱۲ مهر ۱۳۸۱ تهران) در دُکّان نانوایی نزدیک منزلشان در خیابان گشتاسب سرگرم کار بود. "فرز و چابک" هم نان به تنور میزد. جالب این است همانلحظه کتاب نیز میخوانْد، میگذاشت بالای تنور و هر چند ثانیه یا دقیقه، نگاهی به آن میانداخت. خود سالها بعد گفت: اولین کتابی که بالای تنور خواند، رباعیات خیام بود. درین رابطه (ر.ک: کتاب "بیدار دلان در آینه" نوشتهی احمد آقایی، ۱۳۸۳ چاپ اوّل. تهران: بهنگار. صفحهی ۸) اینجا من، کاری به مواضع و مبانی فکری آن مرحوم ندارم، ولی رُمان "مدار ۰ درجه" ازو -که دربارهی انقلاب ایران در اهواز است- در ایران سریال هم شد که البته هیچ قسمتی را ندیدم. مهم درین متنم، اصلِ کتابخواندن است. ازین کار زیبای احمد محمود باید آموخت! خواندن حتی حینِ نانپُختن. شگفت و شگرف نمیآید که صاحب مکتب اسلام حضرت محمد ص معجزهاش را کتاب قرار داد؟! ملتی که کتاب نخوانَد به نظر من بدترین کار را با خود و تباهی جامعهاش میکند. خصوصاً وقتی روی کشوری چون ایران -صاحب عظیمترین تمدن کهن- زندگی میکند. دامنهی توحید.
- نُه - : بالاترین کنجکاوی این است هر کس از وجدانش بپرسد این شهدا که در همهی پهنهی ایران از کوی تا برزن مدفون شدهاند به چه علت «گمنام» نامیده شدند. پاسخ به همین یک راز، همهی مسیرهای یک انسان را مستقیم میسازد. البته وجدان بیدار، نه خُفته و خَفهشده و خفقانگرفته که حتی درین زمانه حاضر است سمت اسرائیل (=پادگان مسلح غرب در محیط مسلمین) خیز بخورَد. عکس مقبرهی شهدای گمنام کوه خضر قم است امروز ۲ آذر ۱۴۰۲ در هفتهی بسیج که نشرش دادهام. دامنهی توحید