تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

نوشته های اُنظُر ۵

   پروفایل اُنظُر

مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:

متن‌های "سلمان صالحی" ، "رضیَ الله"، "اُنظُر" و سایرها در دامنه:

  

  

(دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳)

روزنامه سازندگی

روزنامه هم‌میهن

روزنامه اعتماد

روزنامه شرق

روزنامه ابتکار

دروغ ، ترفند ، وهن

کاوش اُنظُر : در این تحلیل امروزم خواهم گفت چرا دیروز بلافاصله بعد از باخبرشدن از لیست رسمی شش تا نامزد تأییده شده، اولین نفر در داخل مدرسه بودم که ضمن ارائه ی تحلیل از شش صورت رقابت پیش رو، از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کردم. و در تحلیل امرزم خواهم نوشت رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد و شکل رفتار نامزدها را نیز برآورد و بررسی خواهم نمود.

 

دیروز بیستم خرداد متننی تحلیلی نوشتم در ساعت سه و چهل عصر، چهار و بیست دقیقه ی عصر، و آخر هم ساعت پنج و یازده دقیقه ی عصر با سرعنوان «شش کاندیدا با شش فرض تحلیل» و در آن از شش شکل رقابت احتمالی این شش کاندیدا ترسیماتی ارائه داده، در پایان آن تشکر بعمل آوردم از رفتار این بار شورای نگهبان. اینطور نوشته بودم:

 

«تحلیل، از فن احتمالات پیروی می کند. پس احتمالات با متغیرات تغییر می کند. روشن سازم بنده فقط تحلیل کردم. نه چیزی دیگر. با توجه به ایرانی بودنم و علایق به منافع ملی و امنیت و توسعه، لازم می دانم از سماحتی منطقی که شورای نگهبان در این دوره ورزیده و از هر تفکری کاندیدا در رقابت باقی گذاشته تشکر کنم و برای آنان از خدای بلندمرتبه جهت دوام چنین رفتارها به نفع همزمان ملت و حکومت، مسئلت کنم.»

 

حالا امروز در این وقت صبح تحلیلی خواهم نوشت با سرعنوان «دروغ ، ترفند ، وهن»

 

با نوشته ی کاملم بر می گردم... اُنظُر.

 

دروغ و ترفند : این پنج نامزد از جناح پاره پاره شده ی راست (که حاضر شدند برای قدرت و ثروت، آن انسجام درونی و اتحاد بیرونی دو دهه ی نخست خودشان در انقلاب را، این جور ضایع و خوردکننده از بین ببرند، به گُر گرفته یی جدا از جناح به انشعاب در یک فاز جدا تن دهند، تا از لاشه ی قدرت قسمت های قلب و قُلوه گاه و جگر و دل و کلیه ی آن را سهم خود سازند و بقیه ی هم جناحی های خود را دنبال دُنبلان  و دُم و دنبالچه و کله پاچه ی این لاشه بفرستند) اینک در این رقابت جدی جدی یی که احتمال بروز خیزش دوم خردادی دیگر از آن بسیار بالاست (که آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نامزد دلخواه حاکمیت را از پیروزی تصوری باز داشته بود) اگر از همین حالا بخواهند رفتار پیشین دوره ی سیزده را تکرار کنند و از وقت و هزینه ی بیت المال ملت در سازمان سیما و صدا سودجویی کنند، سپس با معامله ی زشت در پشت صحنه و گرفتن امتیاز و جا نشانی نیروهای خود در ساختار دولت به نفع یک نامزد دیگر کنارگیری کنند اسم این رفتار اول از همه «دروغ» نام دارد و در ادامه چندین کار قبح آمیز دیگر. پس صدق بورزند و تا آخر در انتخابات با هم رقایت کنند. اگر ملت پس از مناظرات شنید یکی یا سه تا به نفع دیگری کنار رفت و رفتند بدانند روی آنان نامی جز «دروغ» و کنشی جز «ترفند» نمی گذارند. با مردم صادق باشند تا آخر بمانند تا دروغ و ترفند بر سر اسم شان نگذارند. عبور کنم.

 

وهن : چرا بنده دیروز عصر از شورای نگهبان به خاطر رفتار این بارش، عمیقاً و صراحتاً تشکر کرد. ساده است جوابش. همین شش تا وقتی عصر دیروز در زمان بجا و سر وقت پنج روزه ی اول توسط آن شورا لیست و به کشور ابلاغ شد، همه مشاهده کردند چقدر خوشایند جامعه را بر سر امید آورد و همین کمتر از چند ساعت حتی امنیت ملی ایران ضریب بالا گرفت و جهان را با حیرت مواجه کرد. آیا چنین رفتار عقلانی و خردمندانه ی شورای نگهبان جایی جز تشکر گذاشته بود. بنده مشامم تیز است درجا بو بردم که این بیشن و رأی شورای نگهبان تا چه میزان مطابق با منافع نظام و حقوق اساسی عمومی مردم است. یک آن خیال کنید اگر شورا به جای این شش تا فقط آن پنج تا از یک جناح را لیست می کرد، واقعاً ملت چه برداشتی می کرد! ملت ایران در یک تقسیم کلی، همه می دانند دو جناح هستند. این از اول انقلاب به بعد کم کم شکل گرفت. حال تصور کنید آقای مسعود پزشکیان نامزد جناح چپ مذهبی و مورد حمایت تمام احزاب حاضر در جبهه ی اصلاح طلب، در میان شش تا نبود، آیا جز وهن می شد روی کار شورای نگهبان گذاشت! پس عقلی و شرعی و اخلاقی بود بنده به خاطر این کار بزرگ شورای نگهبان تشکر کرده باشم. اطلاع برساند این بنده، سازوکار شورا در مورد نامزدها این است هر نامزد باید حداقل از دوازده عضو شورای نگهیان، هفت رأی تأیید بگیرد. بنابراین آنان که از این هفت تا رأی تأیید بازماندند، حق و حقوقی دارند که آن مربوط است به بحث دیگر. اما اینک فضا با این رفتار شورا رقابتی ماند و حتی مردم از سرِ شوق سیاسی « ۵ + ۱ » را در واکنش مثبت به این برخورد خوب شورای نگهبان ساختند. این یعنی یک مسعود پزشکیان چپ مذهبی با پنج نامزد جناح چندپاره ی راست رقابت می کند. پس اگر ملت با این چینش لیست، دکتر مسعود پزشکیان را فرستاد پاستور، معنی اش این است او بر همه ی گرایش های چند پاره ی جناح راست، پیروز شد و رقابت را برد. پس تشکر از شورا که چنین حسی را در کشور پدید آورد.

 

اما در ادامه رقابت این شش تا چگونه صورت هایی دارد؟ و بنده شکل رفتار نامزدها را  چگونه برآورد و بررسی می کنم؟ که پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

اما رقابت این شش تا
چگونه صورت هایی دارد؟
شکل رفتار نامزدها را چگونه برآورد و بررسی می کنم؟

شکل یک : آقای محمدباقر قالیباف نگران ترین نامزد است. چون به دید تحلیلی بنده، وی دو فرض مهم را در نظر داشت. یک. انتظار داشت شورای نگهبان فقط از جناح راست چند نفر را کنارش تأیید کند و رقابت شکل نگیرد. این بهترین الگوی وی بود برای خیز از بهارستان به پاستور. دو. تصور دومش این بود شورا در عالی ترین وجهش، آقای اسحاق جهانگیری از جناح لیبرالی چپ را تأیید می کند و او با این گزینه، با شوقی زیاد در حمله ی عمدی و تهاجمی به جهانگیری در مناظره ها، به خاطر همدستی با دولت آقای حسن روحانی، رأی راست را جمع می کند. اما ناگهان خیمه ی خود را خراب دید. شگفت این که آقای مسعود پزشکیان از چپ مذهبی "خط امام" را شورا آورد میان. پس آقای قالیباف متضررترین فرد در این چینش است. زیرا دستش در حمله به آقای مسعود پزشکیان خالی شد، چون خودش هم خبر دارد این فرد فساد ندارد و ساده زندگی می کند و حمله به او کار خود قالیباف را به لنگ می اندازد. در این شکل حرف زیاد دارد اُنظُر. ولی چون بنده اهل افشاگری نیستم، وارد مسائلی که فضای مدنی و مدرن و شرعی رقابت را مخدوش کند، پرهیزی عقیده مندانه می دانم. هر چند در این داخل مدرسه بنده را «سنی»، «غیرشیعه»، «ضدانقلاب»، «دشمن»، حتی به روایت یک عضو محترم که حتماً از نیروهای ارزشی نظام است «خر» خطاب کردند و حتی «پادویی» برای اسرائیل که مواجهه یی با هیچ کدامشان نکردم چون بنده با این جور نسبت ها اصلاً وارد حرف نمی شوم زیرا فقط وقت هدردادن است. برای تمام آنها احترام قائلم و سلام و سلامتی آرزومندم. اُنظُر.

برای ادمه شکل های دیگر بر می گردم.

 

شکل دو در رقابت : آقای سعید جلیلی نامزد نوپایداری و پایداری ها (با لیدری سعید جلیلی و پاجوش ها هر دو از پیروان شادروان آیت الله مصباح) سعی بلیغی دارد به جای رقابت با آقای مسعود پزشکیان، اول با چهار رقیب جدی هم جناحی های خود مقابله کند تا خود را میان راست جا اندازد. او  (که در دسترسی بیست و چهار ساعته ی اخبار طبقه بندی نظام اوکی دارد) می داند و خبر ها دستش است که بخش معتدل راست حاضر شده بودند در صورت آمدن آقای علی لاریجانی برای لاریجانی کار کنند، اینک به سوی او نمی آیند،  بلکه رأی آنها میان آقای قالیباف و آقای مسعود پزشکیان سرشکن می شود. و اولین و خطیرترین مشکلش همین است.جدا از آن، رأی سایر جناح راست در کیسه ی تنگ خود ندارد. «جمع شوند» هم برای او ناجی نیست. پس درصدد است اول با انتشار اخبار سری، قالیباف را در وسط رینگ بزند. به نظر اُنظُر شکل دوم از همه شکل ها، دو قطبی سازتر است. چون میان آقای سعید جلیلی  و آقای مسعود پزشکیان یک دوقطبی مطلق برقرار می شود و جامعه را تحریک می کند برای رأی «نه» به او خیز بردارند. اُنظُر.


یک چند برای حیوان خوب خدا «خر»

البته بنده حیوان باربر و در خدمت بشر  به نام «خر»  فقط کمی کوچکتر از اسب را که بارها هم برخی ها به این حیوان خدا ستم و سیخ فرو کرده اند، یک موجود خوب خدا برای جهان می دانم. این حیوان را همه مسخره می کنند. که با این حرف ها علیه ی خرهای بارکش، به این حیوان زحمتکش حقوق شرعی بدهکار هستند.  عبور کنم. باکی نیست مرا خر و هر چه دلشان رضا داد خطاب کنند. خر که حیوان خوب خداست. بنده اما به همه ی آنها در این جمع باصفا می گویم: آقا. پایان اُنظُر.

متن حاج علی چلویی علیه ی انظر

آقای اهل قلم این هم واژه ی «خر» در جواب آقای قلم: که فرمود واژه ی «خر» را ندیدند:

 

بنده این آقای محترم را نمی شناسم. اعتراضی هم به خود وی ندارم. او دارای این آزادی است که هر چه به بنده بگوید. متن کاملش عیناً می آورم:

 

"آهای خانم واقا تو چقدر کینه ای هستی چقدر حسادت داری آویعنی آیت الله شهید رئیسی در حال خدمت بود  رهبر بزرگوار انقلاب  فرمودن شهید خدمت قبلا دنبال مدرک تحصیلی بودید اما الان می گوید چرا پنج روز امکانات صرف شد تو مگر فضولی با این حرفت برای مان یقین شد تو اصلا با رهبر گینه داری توکه جرات نداری خود رامعرفی کنی ترسو تو آنقدر احمقی که رهبری رازیر سوال میبری چرا۵روز عزای عمومی اعلام کرد تو خر کی هستی بی شعور الان متوجه شدم تو سگ صفت یک منافقی این کار بجز از منافق از کسی دیگر ساخته نیست به اینجا رسیدم که شما وگروهتان در این شهادت دست داشتین امیدوارم طور بمیری کس سراغت را نگیرد چون الان یقین دارم منافقی مردن حیف است برایت به گویم سقت شوی کس به دنبالت نیاید جگر مارا سوزاندی  منافق"

 

تحلیل محتوای بیانیه ی انتخاباتی تازه ی آقای قالیباف

کاوش اُنظُر : سرتیپ خلبان آقای محمد باقر قالیباف یکی از شش نامزد امروز ( ۲۱ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بیانیه ی تبلیغاتی اش را صادر کرد. ببینیم در لای متن چه می توان کشف کرد. بنده به دید خود تحلیل و برداشتم این است. بیانیه ی وی را به روش ربط واژگانی و و تز گفتمانی می پیچم:


- او بر این تز است که ایران الان در فاز اقتصاد و رفاه، "جهش" باید کند.

ربط واژگانی این عبارت، «جهش» است که نقطه هدف این حرفش جذب بخش کارگری است.


ولی تز گفتمانی خود را مبهم گذاشت. تا، ناگفته به بخش خاکستری کد بدهد با دولت سیزده مرزبندی کرده. و بخش حامیان دولت سیزده را با خود حساس نسازد.


- بعد دست گذاشت به این مسئله ی مهم و اعتراف و اعلام کرد "معیشت و قدرت خرید خانوار‌های ما وضعیت مناسبی ندارد."

ربط واژگانی این عبارت، « قدرت خرید» است. او مستقم با این ادبیات زیر زبان مردم را نشانه گرفت که طی این سه سال دولت سیزده، حرف اصلی بینوایان شد. ولی حامیان قدرت مانور می دهند دولت سیزده وضع مردم خوب کرد. اما آقای قالیباف با این واژه گزینی آن مانور را خنثی کرد.


در این عبارت هم تز گفتمانی خود را جا گذاشت و رفت.

 

- سپس گفت "شاخص های عدالت و برابری از آرمان ها فاصله دارد"

ربط واژگانی این عبارت، «فاصله» است. او ماهرانه با بکاگیری این لفظ دولت سیزده را از خود جدا دانست تا ضعف ها و ناکارامدی های انباشته شده ی آن را از گردن خود ساقط سازد.


در این عبارت تز گفتمانی آقای قالیباف بسیار زیرکانه سرریز کرد و آن همان تفکر تکنوکراتی بودن دولت اوست که پیشرانه اش دیزل باشد که قدرتمند است.

 

- آنگاه سحن از "بازکردن گره های درهم‌ پیچیده" کرد که قول داد به "پشتوانه ی کارنامه ای" که گفت دارد قدرتش را  دارد.

ربط واژگانی این عبارت، «گره» و « کارنامه» است که با زبان کنایی زیربنای هر دو دولت سیزده و ماقبلش را زد.


در این عبارت تز گفتمانی قالیبافی این است که او با انگشت روی واژه ی کارنامه ی خودش، نظریه ی "کارکردگرا"را قبول کرد که در علوم تطبیقی جایگاه دارد در برابر تیم بی تجربه ی حرم رضوی دولت سیزده که ساختارگرایی را دنبال کرد و دیوانسالاری فاسد آن دولت را زمین زد.

 

- اشاره کرد به "آگاهی کامل از مشکلات پیچیده ی کشور"

ربط واژگانی این عبارت، «مشکلات» است که ستایندگان دولت سیزده ادعایی گزاف دارند و از سر لجاجت با دیگران، از آن دولت، تبلیغی مقلدانه و انتقام جویانه از ضدهای خود (هر کس با کس ضد خود) می کنند.

در این عبارت تز گفتمانی قالیباف مفقود است. فقط شعار خوبی ساخت.

 

- او رسماً نام دولتش را "دولتی مسئولیت پذیر، تحول گرا، شایسته سالار، مردمی و انقلابی"

ربط واژگانی این عبارت، « تحول گرا» است که سالها اسم گروه خود را تحول خواهان می گفتند که با آبادگران (پاکدستان سابق) مرز داشت


در این عبارت تز گفتمانی قالیباف فقط جنبه ی نیمه دموکراتیک پیدا کرد.

 

-و سرانجام حرف از تغییر زد به این سبک :" امروز هر کسی که بخواهد تغییری ایجاد کند..." و نیز شعار ساخت که طعنه است به  دولت سیزده این حرفش: »آنچه وعده می دهم را به سرانجام می رسانم."


بنده عبور کنم.  او حتی یک اسم از دولت سیزده نبرد؛ چون به رأی خاکستری چشم دوخت. اما احتمال این سرریز رأی به سوی وی پرده ی ابهام است چون پزشکیان ظهور کرد. اُنظُر. دو فیلمنامه نویس در تیم قالیباف هستند که در سناریو نویسی استادند. ناشی از همان فن است این بیانیه ی کد و رمزدار. پاکنویس از حوصله ام بیرون بود و سرم شلوغ.

توضیحات تکمیلی اُنظُر

توضیحی از اُنظُر : دیروز عصر (  ۲۱  . ۳ . ۱۴۰۳ ) بنده پس از صدور بیانیه ی متنی آقای باقر قالیباف تحلیلی در داخل مدرسه نوشته و منشتر کردم. آقای اهل قلم در این نوشته اش در مورد تحلیلم، تحلیلی نوشت و این توضیح را. که جدا از ارزش علمی تحلیلش که همیشه راهگشا می نویسد، این اشتباه اما وجود دارد که ایشان تصور کرد بنده سخنان تلویزیونی آقای باقر قالیباف را تحلیل محتوا کردم، حال آنکه بنده اصلاً از آن برنامه ی سیما و حضور قالیباف نه مطلع بودم و نه دیدهام. بنده متن کامل بیانیه ی دیروز آقای قالیباف را حالا دوباره عیناً با نقل مستقیم جهت استناد به منبع رسمی کشور یعنی خبرگزاری ایسنا این داخل می گذارم و هم تصویر آن بیانیه را. تا نشان داده شود بنده از یک بیانیه ی حقیقی که خود آقای  قالیباف منشترش کرده، تحلیل ارائه دادم که یکی از اعضای محترم طی واکنشی نسبت به آن حرف از «دروغ پردازی» بنده زده است که این تصور عضو محترم و بزرگوار نیز اشتباه بوده است. بنده شهروند ایران هستم و طبق حق طبیعی و قانونی ام می توانم روی مسائل جامعه تحلیلم را بنویسم. سلب این حق بنده، از نظر شرع هم سزا نیست چه رسد از نظر حق طبیعی بنده. بنابراین ضمن احترام به ایشان، بر تحلیلم هر اسمی خواستند بگذارند لااقل خیلی آسان و آسوده اتهام نزنند که بنده دروغ پردازی کردم. عبور کنم. بر ایشان شخصیت محترم مدرسه و بر آقای اهل قلم شخصیت محترم مدرسه سلام و عرض سلامتی و سعادت دارم. اُنظُر.

 

توضیحی از اُنظُر : دیروز عصر ( ۲۱ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بنده پس از صدور بیانیه ی متنی آقای باقر قالیباف تحلیلی در داخل مدرسه نوشته و منشتر کردم. آقای اهل قلم در این نوشته اش در مورد تحلیلم، تحلیلی نوشت و این توضیح را. که جدا از ارزش علمی تحلیلش که همیشه راهگشا می نویسد، این اشتباه اما وجود دارد که ایشان تصور کرد بنده سخنان تلویزیونی آقای باقر قالیباف را تحلیل محتوا کردم، حال آنکه بنده اصلاً از آن برنامه ی سیما و حضور قالیباف نه مطلع بودم و نه دیدهام. بنده متن کامل بیانیه ی دیروز آقای قالیباف را حالا دوباره عیناً با نقل مستقیم جهت استناد به منبع رسمی کشور یعنی خبرگزاری ایسنا این داخل می گذارم و هم تصویر آن بیانیه را. تا نشان داده شود بنده از یک بیانیه ی حقیقی که خود آقای قالیباف منشترش کرده، تحلیل ارائه دادم که یکی از اعضای محترم طی واکنشی نسبت به آن حرف از «دروغ پردازی» بنده زده است که این تصور عضو محترم و بزرگوار نیز اشتباه بوده است. بنده شهروند ایران هستم و طبق حق طبیعی و قانونی ام می توانم روی مسائل جامعه تحلیلم را بنویسم. سلب این حق بنده، از نظر شرع هم سزا نیست چه رسد از نظر حق طبیعی بنده. بنابراین ضمن احترام به ایشان، بر تحلیلم هر اسمی خواستند بگذارند لااقل خیلی آسان و آسوده اتهام نزنند که بنده دروغ پردازی کردم. عبور کنم. بر ایشان شخصیت محترم مدرسه و بر آقای اهل قلم شخصیت محترم مدرسه سلام و عرض سلامتی و سعادت دارم. اُنظُر. در زیر ادامه ی آنچه وعده شد : متن بیانیه ی قالیباف: در زیر در بخش کامنت ها آمده اشت:

 

توضیح: فقط نمی دانم چرا اُنظُر که یک ایرانی است، نباید تحلیل یا نظر بنویسد. جز این است بنده هم حق نوشتن دارم مانند همگان. پس دروغ چیه؟ دروغ پرداز چیه. یک بیانیه صادر شده از سوی یک ایرانی. یک تحلیل محتوا نوشتم که بنده هم یک ایرانی ام. در اندیشیدن و نوشتن، در تساوی هستیم همه، نه در تبعیض و تفاخر و فرق. بنده حتی در بالای تحلیل دیروزم با صراحت نوشتم: «بیانیه ی تبلیغاتی اش را صادر کرد. ببینیم در لای متن چه می توان کشف کرد.» کجای نوشته ام نوشته شده بود سخنرانی اش؟ که تصور به دروغ پردازی شد؟!! در ایران رواج دارد که به مردم می گویند تاب بیاورید. درست هم می گویند. به داخل مدرسه هم باید گفت تاب آورید. چون تاب فکر دیگران را داشتن، یک اصل عقلی و انسانی و بدیهی است. با احترام فراوان. اُنظُر.


متن کامل آن عضو محترم و شخصیت بزرگوار که بنده را اتهام به دروغ پردازی پیش از شنیدن سخنان قالیباف زده است حال آنکه بنده روی بیانیه ی رسمی آقای قالیباف تحلیل محتوا صورت دادم با برداشت هایی که از محتوای آن بیانیه کردم: متن کامل آن عضو بزرگوار و قابل احترام در بخش کامنت ها درج شد که نسبت به این متن عضو محترم، نظری ندارم. برای ایشان شخصیت و بزرگواری و حرمت قائلم. پایان. اُنظُر.

 

صراط مستقیم و سُبُل یعنی چه؟

از تراوشات نو و مطالعات دینی اُنظُر

نوشته ی اُنظُر. وقتی نگاه مفسرین دیده شد، بنده به این نتایج نائل گردید که صراط مستقیم و سُبُل از این پنج محور بیرون نیست. حتماً معانی دیگری را دربرمی گیرد، چون تفسیر مفاهیم دینی به دری بسته نمی خورد و این از امتیاز اسلام است و نیز از مجاهدت های علمی طولانی مجتهدین کلامی و عقلی و اصولی، که اینان البته علاوه بر مخالفان فکری، مجتهدان دیگری را هم در برابر خود داشتند که کمتر به مباحث عقلانی اعتماد می کردند و حتی طاقت تحمل فقهای عقلانی را نداشتند و دست به تکفیرشان بسیار بالا و خطرناک بود. مثلاً در بیان مثال، فرق است میان حکیم و فقیه و فیلسوف شادروان میرزا احمد آشتیانی با مثلاً یک فقیه که اصلا کاری به هیچ چیزی جز دستیابی به احکام شرعیه با پیروی از اُسلوب اخبار و احادیث ندارد، نوعی «اخباری گری» در برابر روش اجتهادی و اصولی.  با این مقدمه چینی حالا مفهوم صراط مستقیم از پنج چیز خارج نیست:


یکی این است طُرق سوی خدا از نظر نقص، کمال، نایابی، رواجی، دوری، نزدیکی اش از منبع حقیقت و صراط مستقیم، متعدد است. مثل طریقه ی اسلام و ایمان، عبادت، اخلاص، اِخبات (تواضع. مُخبتین در قرآن از این لغت ریشه دارد)

 

دیگر این است همانطور که صراط مستقیم، مُهیمن و مافوق همه ی سبیل ها و راه ها است، اصحاب صراط مستقیم نیز، به روایت علمای دینی در شیعه، مُهیمن و مافوق سایر مردم اند. البته نه در کرمّنا، در میزان تقوا.

 

سوم را می توان اینطور ارزانی داشت که مسلمان باید با اینکه مسلمان مؤمن است، اما باز باید بگوید «اهدنَا الصِراطَ المستقیم» یعنی مرا به مسلمان تراز خودم برسان. منظور کاملین و برترهای دینی اند.

 

چهارم اما چیست؟ این است که خدا کسانی را که در راه خدا جهاد می کنند (به قول یکی از عالمان مشهور دین: خودِ خدا را می خواهند) به سبیل و صراط، هدایت می کند.

 

پنج را این می شود نوشت که مزیت اصحاب صراط مستقیم «به علم آنهاست» نه به عمل. طبق آیه ی یازده ی مجادله و آیه ی ده فاطر علم بر عمل پیشی دارد که اول کلمه بالا می رود، سپس عمل ترفیع می شود. «اِلیهِ یَصعدُ الکَلِم الطَّیِبُ والعملُ الصَالحُ یَرفعهُ». پس هر کس، از علم (دانایی + توانایی) دیگران با هر حربه ای جلوگیری کند، در حقیقت مرحله ی عمل را از او ستانده است. و این بد پدیده ای است. اُنظُر.

 

فساد و قدسی سازی از علل امتناع توسعه یافتگی

کاوش اُنظُر :  آقای مهرداد بذرپاش متولد ۱۳۵۹ وزیر راه و شهرسازی دولت سیزده یک وزیری هست که گمان می رفت، رد صلاحیت نشود. حتی بنده نیز  در تحلیلم احتمال داده بودم تأییدش می کنند. اما حالا که نامزد نیست می شود صحبت کرد. چون شش تا نامزد ،که مشغول رقابت شدند جواز حضور دارند و باید میدان داشته باشند خود را عرضه کنند. وولی ی که رد شد، اشکالی نمی بینم مسئله ای را پیش بکشم. خود وی فردی دارای حاشیه های زیادی است. هر کس خود بکاود. اما بنده می خواهد وارد یک علت یابی شود نه نقل خبر. نقل صرف خبر، چندان به حال کسانی که پی شناخت لایه های قدرت هستند، منفعت و اقناعی ندارد. در فضای واقعی قدرت، اکثر، اشاره ی آقای سیامک ره‌پیک قائم مقام دبیر شورای نگهبان را به این وزیر نسبت می دهند. این حرف چندی قبلش که ممکن است "در وزارت بوده اما تدبیر او احراز نشود."

 

آقای مهرداد بذرپاش به همراه آقای سید صولت مرتضوی و محمدمهدی اسماعیلی سه وزیر مهم و مورد وثوق برای دولت سیزده، هر سه رد صلاحیت شدند. اما نه به خاطر مصداق "رجال" نبودن، بلکه به علت گزارشی که از یکی از عوامل چهارگانه نسبت به وی و اسماعیلی وزیر ارشاد به شورای نگهبان داده، رد شدند. هر سه ی اینها با محسن منصوری فرد ذی نفوذ دولت و معاون اجرایی دولت سیزده قطب سیاسی در دولت سیزده شکل داده بودند که دو تای آنها از تیم حرم رضوی دولت سیزده بودند. نیز برادران مقداد و میثم که همه می دانند نسبت خویشاوندی شان را.

 

این به کنار، چگونه کسانی که در فساد پرونده داشتند، یکی دویست میلیارد زمانی که در اصفهان « ... » و دیگری حیف و میل وسیعی که انجام داد دو دو جا، و آن یکی در حرم قائم مقام قدس و سازمان اقتصادی بود، توی دولت سیزده جاسازی شدند که خود آقای قالیباف در مجلس با وزیرشدن آنها مخالفت کرده بود، ولی سرانجام فشار بیرونی و نقل قول از یک جمله ی تعریفی، وزیرشان کردند! عبور کنم.

 

این به قوه ی قضاییه مربوط است که با فساد بجنگد یا مماشات کند، حرف بنده جای دیگر است. وقتی سه وزیر آلوده اند و رد صلاحیت هم شدند، آن هم از سوی شورای نگهبان (که نیروهایی از جناح راست آنان را غیر قابل نقد تخیل می کند) ولی  همین ها در دولت سیزده نه تنها وزیر بودند، بلکه قدرتنمایی می کردند!

 

مهم این است: جامعه آموخت که بگوید هیچ کس، هیچ دولتی را مقدس نسازد. مقدس سازی مانع از نقد است. هر جایی و کسی نقدناپذیر شود به فساد می کشد. حتماً روزی که فضا عادی شد و پرده افتاد و قلم ها کار افتاد، دست برمی دارند از تقدس بازی! چون جامعه این جور اقدام را پس می زند. .وزیران و حامیان وزیران کارنامه خواستند بنویسند، بنویسند، خوب هم است. ولی مقدس سازی نکنند که در پایه با عقل و توسعه یافتگی در تضاد است. دانشمندان علم جامعه شناسی سیاست که از ایران هم بینشان هستند و کتاب نوشتند، یکی از علل امتناع توسعه را فساد و قدسی سازی دولت و افراد می دانند. اُنظُر.

چرا نامزدها این روزها برنامه ی هفتم توسعه را تکرار می کنند؟

کاوش اُنظُر : پس از تهیه بر می گردم. اما پیش از آن، بنده باید دو نظر بگذارد ... نیز روی این طرح بالا مربوط به موضع شش تا نامزد نسبت به "طرح صیانت" که در جامعه در حال انتشار و رد و بدل شدن است و نیز داغ، دیدگاه و توضیحاتم را بیان کنم. برای این کار هم، پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.

ریشه ی تضاد با شهیدن باکری ها

کاوش اُنظُر : چون در جامعه این مسئله گسترش یافته و برخی از منابع هم دست به  افشاگری زدند، حالا بنده راحتم که به این موضوع بپردازم. هدفم تنویر افکار عمومی و رفتن روی مسائل نیمه حاد کشور است. ریشه ی این تضاد چیست؟ چون آقای مسعود پزشکیان اخیراً آقای علی عبدالعلی زاده از چهره های چپ مذهبی (نه چپ لیبرال) را رئیس ستاد انتخابات خود کرد، آن تضاد سر باز کرد. ریشه است این است: مهدی باکری شهید عارف و سالک الی الله که در ایران از محبوب ترین چهره هاست و حمید باکری برادرش شهید مسلک عشق در هورها و مفقود الجسد در آب یا خاک، یک برادر داشتند بزرگتر از خود، به اسم علی باکری عضو اولیه ی سازمان مجاهدین خلق (که بعد به علت جنگ مسلحانه با انقلاب به منافقین شهرت یافت) باندی از تبریز که نقل است ریشه در انجمن حجتیه داشته، از طریق آقای صادق محصولی از پایه گذاران حزب راستگرای افراطی پایداری (متعلقین به مکتب شادروان آیت الله مصباح یزدی) مورد هجوم بودند. و آن شهیدین باکری با این باند زاویه داشتند و نسبت "منافق" دادن به آن دو شهید بانفوذ و محبوب قلوب، در زمانی که زنده بودند و در جنگ می درخشیدند، رفتاری بود که تبریز را دو قطب کرده بود. راست: آقای محصولی. او هم، فرمانده سپاه آذربایجان و اردبیل بود تا وقتی آقای محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه، سپاه را به چند منطقه تقسیم کرد. و قطب چپ هم مسعود پزشکیان و  علی عبدالعلی زاده و باکری ها. عبور کنم. این چیزها بخشی از تاریخ انقلاب است که کاملاً طبیعی است که هر بار مطرح می شود. کسی هم جلودارش نیست. یعنی نمی شود جلویش را گرفت. موجب روشن شدن روزهای انقلاب می شود برای نسل بعدی. البته علی باکری در سال ۱۳۵۱ با حکم و گزارش ساواک اعدام شد. پس، بحث روی این جور مسائل از طبییعات رقابت انتخاباتی است که جامعه ی ایران را نسبت به امور خود حساس و مسئولیت پذیر نگه می دارد. از نظر بنده روایت انقلاب باید شکل طبیعی به خود بگیرد، نه شکل رسمی و دولتی و قدرت پسند و دستوری. عبور کنم. گرامی باید یاد شهیدین باکری، حمید و مهدی و تمامی شهدای جنگ تحمیلی و جهان اسلام در محور مقاومت. پایان. اُنظُر.

منبع

طرح صیانت

صیانت

کاوش اُنظُر : این طرح صیانت در سال ۱۴۰۰ (شروع دولت سیزده و ادامه ی دوره ی مجلس یازده) برای تنظمیات فضای مجازی به دلخواه نظام طراحی شد و اوایل تیر ۱۴۰۰ در دستور کار مجلس قرار گرفت که آقای قالیباف رئیسش بود و اینک نامزد ریاست کشور. لایحه البته نبود، ولی وزیر ارتباطات دولت سیزده که مخابرات اینترنت اینترانت پیام‌رسان ها و تجسس!! در ید قدرت اوست چون باید وزارت اطلاعات بر وزیر اوکی دهد) با هدف قشنگ و مهم حفاظت از امنیت و روان اجتماعی جامعه استارت خورد و هنوز هم سرانجامی نیافت با آن که مجلس دوازده آغاز شده و دولت چهارده نیز روز نهم یا دهم تیر ممکن است مشخص شود. بازتاب طبیعی این طرح، ایران را تقریباً سه دسته کرد: طرفداران آزادی و لغو فیلترینگ. طرفداران محدویت و و تقویت فیلترینگ.  طرفداران آزادی مطلق و رها و لغو مطلق فیلترینگ. اینک این مسئله یکی از اصلی ترین چالش پیش روی شش نامزد است. نقل است تا اینجای رقابت فقط نامزد آقای حجت اسلام مصطفی پورمحمدی نسبت به آن در سکوت است پنج نامزد دیگر آقایان به ترتیب الفبا (برای پرهیز از تقدم ندانستن اسم هیچ کس در بحث) : آقای مسعود پزشکیان آقای سعید جلیلی آقای علیرضا زاکانی آقای سید امیرحسین قاضی زاده‌ هاشمی آقای محمدباقر قالیباف موضع گرفتند که در لای عکس بالا دیده می شود. جز پزشکیان، چهار تای بقیه موافق طرح مطرح شدند. اینکه در مناظرات اگر صیانت از پرسش ها باشد آنان نظر عوض می کنند بنده نمی دانم. هر احتمالاتی برای تمام سیاستمداران دنیا متصور است. نظر بنده چی است؟ مشخص است نظری در این موارد نمی دهم. کارم بررسی خاکستری هاست.  اُنظُر. متنم پاکنویس نیست.


چرا نامزدها این روزها
برنامه ی هفتم توسعه را تکرار می کنند؟

 

کاوش اُنظُر : قانون برنامه ی هفتم توسعه ی جمهوری اسلامی ایران برای سال های ۱۴۰۳ - ۱۴۰۷ است و مسیر تصویب را از مجلس تا شورای نگهبان و سپس مجمع تشخیص مصلحت طی کرده است و به نظر می رسد آقای محمد مخبر سرپرست ادامه ی باقیمانده ی دو سه هفته ای دولت سیزده در پاستور آن را برای اجرا ابلاغ کرده است. دقیق نمی دانم. اگر کسی می داند چه بهتر. اول بدانیم برنامه ی پنج ساله نوشتن بک رفتار مناسب در بلوک شرق بود که از سوسیالیسم مایه می گرفت. لیبرالیسم غرب چنین کاری را نمی کند. به نظر بنده ایران اقتباس درستی کرده است چون تقلید از دنیا بد است، اما قتباس امری عقلی و بدیهی است. در این برنامه ی توسعه ی ۵ ساله مگر چی هست که نامزدها تا اینجا هم آقای مسعود پزشکیان و هم محمدباقر قالیباف گوئیا گفتند به برنامه ی هفتم عمل می کنند. برخی آن را میثاق ملی نیز نامیدند. به نظرم پایبندی به هر برنامه یی که واقعاً از خرد جمعی ناشی شده باشد کاری عقلانی است. این برنامه مواد فراوانی دارد. اهل مطالعه این را درک می کنند که کتابچه ی قانون را خواندن کاری دلچسب نیست. اما بنده با مروری که افکنده ام نمونه هایی می آورم تا نشان دهم آیا واقعاً قادرند به این برنامه اقدام کنند. لازم به ذکر است برنامه با ادبیات جالب طراحی شده است. مثلاً برخی از مواد معمولاً با واژه و عبارت "مکلف است" تصویب شده است، الّا نیروهای مسلح که برای حرمت و حفظ اعتبار این ساختار به جای "مکلف است" از عبارت "مجاز است" استفاده شده است (به نظر بنده رفتار درستی هم بوده است چون جایگاه نیروهای مسلح که در سهام هیچ کس نباید باشد و مال ملت و انقلاب است همواره باید محفوظ داشته شود هم از سوی نظام، هم از سوی جامعه ی مدنی و هم از سوی خود مسَلحین) عبور کنم. اما چند ماده ی مهم که واقعاً بعید می نماید به دست آید و دولتی بتواند آن را پیاده کند. نام می برم از برنامه ی هفتم : نقل قول کاملاً مستقیم و بدون تصرف است. فکر کنم اگر روی خواندن آن وقت صرف شود به علم شما نسبت به دورنمای کشور افزوده می شود. با این همه بنده هیچ اصراری بر خواندن نوشته هایم ندارم. این بسته هر کس دارد که چی را بخواند چی را نخواند.

 

- «بانک مرکزی موظف است ظرف یکسال از لازم الاجرا شدن این قانون نسبت به ارزیابی کیفیت داراییهای بانکها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی مبتنی بر اطلاعات ثبت- شده در «سامانه املاک و مستغلات شبکه بانکی» و «سامانه سهامداری شبکه بانکی» و سایر داراییهای بانک یا مؤسسه اعتباری غیر بانکی اقدام نموده و پس از آن هر دو سال یکبار، ارزیابی کیفیت داراییهای بانکها و مؤسسات اعتباری غیر بانکی را تکرار کند.»


- «وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات مکلف است با هماهنگی و همکاری وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه، سازمان پدافند غیر عامل کشور و بهره گیری از شرکت ها و مؤسسات دارای پروانه یا گواهینامه ممیزی امن از سازمان فناوری اطلاعات ایران، نسبت به ارائه خدمات امن سازی»

 

- «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مکلف است با همکاری وزارتخانه های کشور، راه و شهر سازی، میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، امورخارجه و امور اقتصادی و دارایی برنامه جامع زیارت مشتمل بر تسهیل امر زیارت، امور فرهنگی و اجتماعی زائر و بهبود و ارتقای زیرساختهای لازم را ظرف شش ماه از لازم الاجرا شدن این قانون تهیه کند و به تصویب شورای عالی زیارت برساند.»


- «تبصره- وزارت امور خارجه مکلف است با هدف افزایش نقش منطقهای جمهوری اسلامی ایران و تقویت نظام چندقطبی با اقدامات سیاسی (دیپلماتیک)، روابط متوازن با کشورهای منطقه را برقرار کرده و نسبت به توسعه آن در طول برنامه اقدام نماید.»


-«حمایت و صیانت از حقوق، هویت و سرمایه اجتماعی هموطنان خارج از کشور در چهارچوب منافع ملی، تسهیل مشارکت آنها در فعالیت های اقتصادی، فرهنگی و علمی کشور، تلاش برای استمرار ارتباط فرهنگی با سرزمین مادری از طریق تسهیل تردد آنها به داخل کشور، بستر سازی دسترسی به خدمات مشاورهای حقوقی و تقویت جایگاه و عملکرد شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور با همکاری تمامی دستگاه های اجرائی ذیربط.»

 

- «در ماده ۸۶ برنامه هفتم پیش‌بینی برای اختصاص بودجه به مرزهای شرقی شده و این‌که در طول برنامه انسداد کامل رخ دهد."



این مورد آخری همان «دیوارسازی» و فنس است که امروزه در جهان باب شد. نمونه بیارم: در مرز آمریکا با مکزیک. در مزر اسرائیل (اشغالگر) با همسایه ها. در ترکیه. حتی در سالیان دور در چین همان دیوار مشهور چین. در گرگان ما که نامش استرآباد بود که این منطقه با بقیه حائل شده بود و در بیان حکیم فردوسی شاعر نام آور ایرانی داستانش با سیستان مطرح شد. اُنظُر. متن بنده پاکنویس نیست.

اُنظُر کیست؟!!!

امروز می گویم

بنده، زاده شدم

ایرانی ام

قانونی ام

انقلابی ام

اما مصدّقی هرگز نیستم

(که مصدقی بودن شعار شادروان مهندس مهدی بازرگان در حزب نهضت آزادی بود)

سکونت ام چرخشی است

حرکت ام مداری است

که دانایان یاد دادند

البته فقط متوسّمین، نه صرفاً عالمین


در عقایدم قُرصم


که ثمود نباید بود


قومی که حتی به ناقه ستم کردند


راه ام راهی است که نشان داده شده است

نه این که خودم راه بسازم


سرم به آسمان است


پایم به زمین


تا تعادل کنم و با فرق بر زمین نخورم


باورهای خودم را راز می دانم


بودن خودم را عِلّی می دانم، نه صُدفی


برای دنیا و پسا دنیا، پل قائلم، نه دیوار


نگفته هایم بیش از گفته هایم است


نمی دانم هایم اما، پیشِ می دانم هایم لنگ می زند


انسان نزد من یعنی نه شی، که حیّ


جهان، پیشم مسیر است، نه بن بست


بنده اُنظُر ام


حق و تکلیف هر دو را متوازن آموختم


عبور کنم


فعلاً بعداً بای. ✋ اُنظُر.

از امام باقر چه (ع) می دانیم؟!

اُنظُر می نگرد و می نگارد. نوشته ام با خواندن گزارش خبرنگار خانم "زهرا زنگنه" در گفتگویش با مدرس حوزه حجت اسلام  سید حسین مؤمنی به دست آمده است، حاصلی از یک مطالعه ی دو و نیم ساعته ام. حضرت امام باقر (ع) چند صد نفر شاگرد تعلیم داد و همین به چند هزار شاگرد تبدیل شد برای حضرت امام صادق (ع) . شما را  به تکرار دعوت می دهم که بار دیگر همین جمله ام را بنگرید : چند صد شاگرد + چند هزار شاگرد. این، چه چیزی را می رساند؟ بنده در نظرم این  (صدها به هزارها) سه چیز را :

 

یکی این : میز داشتند امامان، نه میز ثروت، نه میز قدرت، نه میز شُهرت. شاگرد بود پای میز آن امامان.

 

دیگر این : شاگردهای خود را دانشمند بار می آوردند، که هر کدام بک بلاد را می توانستند رهبری علمی کنند.

 

سوم هم دارد، این : شاگرد را به امام بعدی متصل می کردند. این معنی دارد یعنی دانش باید به نسل بعد منتقل شود.

 

این انتقال و این فرهنگ باقری (ع) یعنی به رسمیت شناختن آزادی نشر، آزادی نشست، آزادی دانش. اهمیت علم در دین. واقعاً امامان سلسله جنبان علم و قیام علمی و عملی در برابر جهل و نیز نابرابری بودند. حتی امام زمان عجل... هم که "غائب ز میانه" شد، ذخیره ی جهان شد تا قیام به صلح، کند و در برابر جور و جمود و جهالت نو، ایستادگی فرماید و بشر را به دانش و درستی رهنمون باشد. الها رجاء تا ظهورش انشاءالله. نوشته ام را با یکی از صدها سفارش امام باقر (ع) بدوزم که امروز در مدینه دیگر هیچ حاجی نمی ماند، همه مکه روانه اند. سفارشش این بود: «اِن مُدِحتَ فلا تَفرَحْ و اِن ذُمِمتَ فلا تَجزَع». به این معنی است سخن مولا امام باقر: اگر مدح شدی، شاد نشو، اگر نکوهش شدی، بی تابی نکن. اُنظُر.

ابهاماتی آیا هست در رقابت شش نامزد؟

کاوش اُنظُر : بنده می خواهد در نوشته ی امروزش به این ابهامات محتمل بپردازد. گام به گام هر قسمت را کوتاه تهیه می کنم در داخل مدرسه می گذارم. و سرانجام همه را یکجا در یک پست جا می دهم تا اگر خواننده ای داشت، لااقل دسترسی اش به تمامت متن، میسر باشد. پس از تهیه بر می گردم. اُنظُر.  از نظر بنده بله ابهاماتی دارد. ذهنم این موارد را قابل طرح دانست. از شش تا نامزد، پنج تا تصور می شود می خواهند شبیه کابینه ی سیزده شوند، اما همین ملت تشخیصش این شده است یکی از آنها (که آقای مسعود پزشکیان از جناح چپ مذهبی است) خطش از این پنج تا جداست. اما ابهامات چیست؟ زیاد است. ولی بنده یکی را بازش می کند. سیاست چرا کیّسی می خواهد؟ برای اینکه سیاست جایی است که ممکن است هر بار شبیخون بخوری. مورد تضاد واقع شوی. یا یک دولت سایه ی غیر رسمی پنهان سر راهت سد شود. و هزارها اتفاق رخ نماید که مجبوری طرح نو در اندازی. با این نگاه به سیاست، یک آدم کیّس : هوشمند (هوشمرد / هوشزن) نمی تواند بگوید سیاست یک پا دارد تمام. این مسیر است که یک نامزد پیروز را با واقعیت آشنا می کند. به نظر بنده این پنج تا برای خود هویت و تفکر قائل اند و دوست دارند بمانند و موقعیت اجتماعی و پایگاه رأی خود را آزمون کنند. چند بار به نفع دیگری جا خالی دادند. دیگر خود را در چند قدمی پاستور حس می کنند. پس شبیه نشان دادن خود به کابینه ی سیزده یک رفتار اخلاقی و تعارف عرفی است. اما بنده آن را تشبّه می دانم تا شبیه شدن. شبیه شدن در ذات هیچ کدام از این پنج تا نیست، چون نوعی تقلید است و نامزد این را برای خود افت می بیند چه بسا خود را کارامدتر و متفکرتر و کارکردگراتر از سیزده بداند. با این نشانه، ابهام این است آیا حاضرند برای دست شستن از رأی خاکستری و مردّدها همچنان خود را یک دنباله رو ی محض برای کابینه ی سیزده تنزل رتبه دهند؟! بنده بعید می دانم. چون این کابینه ی سه ساله ی پیش، برای کسانی که گرفتار کیش شخصت و اسیر جوّ و آلوده به تقدیس نیستند، آشکار است از ضعیف ترین ها در نوع نظریه پردازی ها و توسعه به روش علمی و فاقد توانمندی در رفع گرانی و مشکلات مردم و هزاران مسائل حاد دیگر بود و فقط مورد حمایت قدرت بود. اعلام پیروی از سیزده برای آنان رأی ساز نیست. پس، از ترس یا هر چه اسمش است تشبّه می کنند ولی سعی می کنند برای رأی هم شده چیزهایی را بیان کنند که مردم بفهمند راه نو در سر دارند. مناظرات این را عیان می کند. زیرا مگر می شود دولتی نو سر کار بیاید که عقل خودش را تعطیل کند عقل کابینه ی سیزده را روی خود گذارد که درگذشت. البته این مال فرضی است که اگر تا آخر دروغ نگویند و نامزد بمانند و مردم را مسخره نکنند و کنار بروند. ابهام دیگر هم این است این پنج تا نامزد برای آقای مسعود پزشکیان را در جلسات سرّی خود یک نوع رقیبی قدرتمند در حال ظهور حساب باز کردند. گرازش وضعیت هم از برخی جاها بابت جدی گرفتن پزشکیان به آنها فرستادند!!! به همین خاطر احساس خطر کردند و فشار پشت پرده به نامزدها به نفع آن فردی که شانسش میان پنج تا بیشتر باشد، جهت شکست پزشکیان زیاد شده تا انصراف بوجود آورند. بنده به شش نامزد در زمان رقابت هرگز چیزی نمی گویم. چون دور از ادب است به جای حرف های آنها به خود آنها در حین رقایت پرداخت. اُنظُر

چین و روس به کدام یک از شش نامزد فکر می کنند؟

کاوش اُنظُر. در فن تحلیل ابتدا پیش از واردشدن به خروجی سؤال، ابتدا باید مفاهیم ورودی سؤال را کاوید. همان کلیدواژه ها. بنده از ایده ی خودم نمی گویم، زیرا بهتر است در تحلیل کشور از موادی بهره جست که صاحب نظران یا صاحب منصبان می گویند و از آن طریق کش و قوس ها را فهمید. بنده سراغ یک ژنرال ایران رفتم که در تقوا و جهاد دفاع و اخلاق، از مشاهیر است (البته ضعف هایی در سیاست ورزی دارد که تصور نشود تعریف از او، خالی از دیدن آن ضعف هاست) او اخیراً چین و روس را یک ارزیابی استراتژیک کرده است که منبع مورد مطالعه ی بنده، آن را دقیق به گزارشی مکتوب تبدیل کرد. کاملش را بنده اخیراً خواند. وی آقای سید رحیم یحیی صفوی استاد درس جغرافیا در دانشگاه جامع امنیت ملی و دفاعی است که گفت :

 

«روسیه و چین هر دو منافع محور هستند و باید در مناسبات سیاست خارجی این ملاحظه را داشته باشیم"


و از این نظر بنده همین داده در گفتارش را برای تحلیلم فرض می گیرم. چون حرف دقیقی زد. یعنی هر دو نظام، پایه ی رفتار خارجی شان ریشه در اصول ایدئولوژیک سیاست داخلی شان دارد. رسم است که سیاست خارجی را باید ادامه ی سیاست داخلی خواند. بنابراین بنده بر این نظرم، چون چند دهه است میزان سازگاری سازی این دو نظام با ایران، با هر کابینه ای بالاست. آنها به خاطر دسترسی آسان به اطلاعات پنهان ایران، خیلی تیز رفتارسنجی می کنند و نمی گذارند روابط با هیچ کابینه ای بر هم بخورد. کافی است روی یکی از مهمترین فاز امنیت بین المللی دست به معامله یا نبرد شطرنجی نهان با ایران بزنند، آنگاه می توانند راهبرد خود را با فرصت! پیش ببرند. بنده نظرم محفوظ. ولی می توانم گوشه ای را بگویم که آن دو کشور برای اینکه هزینه ی دوباره سازی بر خود تحمیل نکنند، نزدیکترین فرد برای دوام منافع خود را گمان کنم (گمان گمان گمان) که آقای سعید جلیلی با شناسه نامزدس شماره ی ۴۴ می دانند. عبور کنم. پایه ی فکری بنده این است ایران باید این دو نظام را با خود دائم در تطبیق نگه دارد و رابطه را در سطح راهبردها ببرد. اُنظُر.

دولت سایه

کاوش اُنظُر : صبح آقای آهنگر داراب از بنده پرسید که در مورد دولت سایه نظرم را بگویم. آنجا دیدگاهم را گفتم. حالا وقتی به سایتی رجوع داشتم دیدم خود آقای سعید جلیلی نامزد ریاست جمهوری نهم برای دوره ی چهاردهم دولت در جمعی از طلبه ها و نمایندگان آنها علاوه بر آن جمله ی قبلی اش که «»، مجدداً از تشکیل دولت سایه ی خود در گذشته حرف زد، و اعلام کرد حتی اگر در «مسئولیت ریاست دولت» قرار گیرد «خواهان آن خواهم بود که یک دولت‌سایه تشکیل شود» و تعریفش از دولت سایه هم این است : "دولت سایه یک تشکیلات دارای گفتمان است. دولت سایه حلقه بسته نیست بلکه حلقه‌ای باز است" و لذا قول داد "هر دانشگاه و هر حوزه ی علمیه باید یک دولت سایه باشد و این ها کمک به دولت است.»

 

با این توضیحات صریح و خوب آقای سعید جلیلی اصل مسئله ی دولت سایه از ابهام بیرون رفت و خودش هم قبول کرد در دوره ی پیشین دولت سایه تشکیل داده بود. بنده چند بار این داخل مدرسه همین مسئله را گفته بودم، اما متهم شده بودم دروغ پردازی می کند و کذا و کذا... اما خود ایشان به این شک و تردیدها فیصله داد و مهمتر این که برای دولت سایه در کنار دولت رسمی خود نظریه پردازی کرد. بنده این تز آقای سعید جلیلی  را درست و مترقی می دانم که یک حرکا دموکراتیک حساب می آید. البته اگر واقعاً به دولت سایه که نوعی رقیب است برای انتخابات دوره ی پانزدهم فرصت داده شود کار تشکیلاتی کنند. زیرا دولت سایه یعنی تشکیل یک کابینه ی سایه با وزیران سایه و صوری به موازات کابینه ی رسمی نظام. اولی فقط اسمش دولت است ولی دومی کارش قدرت پردازی در کشور است. در یک کلمه دولت سایه یعنی اجازه ی فعالیت به حزب رقیب یا  مخالف دولت مستقر که طی چهار سال روی برنامه و سیاست های خود تشکیلاتی کار صورت می دهد بی آنکه سر راه خود مزاحمی ببیند. در غیر این صورت اسمش دولت سایه نیست یک باند نفوذ است. اُنظُر.

 

بررسی صلاحیت‌ها در شورای نگهبان چگونه است؟

نگاهی به دو رفتار اخیر قالیباف

کاوش اُنظُر. پس از تهیه بر می گردم. از آقای باقر قالیباف نامزد دوره ی چهاردهم در روزهای اخیر دو حرف در فضای مطبوعات نقل می شود می خواهم آن را در محتوا و مقصود بررسی کنم تا دیدگاه وی بهتر معلوم شود. به هر حال شش نامزد روی سرنوشت کشور می خواهند به پاستور بروند. اولی این حرف که گفت :

 

"عافیت طلبی را کنار گذاشتم و آمدم تا برنامه ی هفتم را اجرا کنم"

 

بنده چطور به این جمله دید می اندازم؟ در ظاهر امر جمله دو نشان را انتقال می دهد یکی این که آقای قالیباف «آمد» و عزم برنامه ی هفتم را کرده است که در مجلس دوره ی وی قانون شده است. و بلافاصله باید به جمله پایه ی اولش برگشت که چرا گفت "عافیت طلبی را کنار گذاشتم." بنده تجزیه ی این حرفش را اینطور می فهمم: یا خواست باعثان وضع موجود را "عافیت طلب" نسبت دهد. یا خواست برساند که برنامه ی هفتم کار هر خرمکوبی نیست، باید مثل خودم ابتدا عافیت طلبی را ترک کند سپس به عمل بپردازد. یا خواست مرز و مرامش را با همه ی چند دولت قبل ایران برجسته کند. وی با لفظ «آمدم» درصدد برآمد ورودش را مهم و حیاتی جلوه دهد. در این عبارت آقای قالیباف هنر زیادی بکار رفته است. هم جمله است، هم کلیدوازه دارد. هم طعنه است. هم کنایه. و واقع نوعی رفتار که به مردم آدرس دهد قالیباف، فرق دارد.

 

دومی این حرفش است که گفت :

 

"من نگفتم وزیر فعلی ارشاد را نگه می‌دارم. در انتخاب وزیر باید شایسته گزینی کنیم، متاسفانه در برخی جا‌ها این کار را انجام ندادیم"

 

خب این سخن (که یک موضع از مبانی تازه ی آقای باقر قالیباف است) چطور ارزیابی می شود؟ یک. با این رفتار بخش زائد دولت سیزده را سنگین کنایه زد. دو. با اسم بردن از وزیری خاص از دولت سیزده (آقای محمد مهدی اسماعیلی که کاندیدا هم شده بود و از سوی شورای نگهبان ردصلاحیت شد) وارد رفتاری شد تا به رأی های ساکت و دقیقه ی نودی حالی کند با طرز فکر فرهنگی حاکم بر دولت سیزده مخالف است. و همچنان یک نقد تند هم زد که او شایسته سلاری راه می اندازد که دیگران (یعنی سایر دولت های پیشین) چنین فکر و عملی نداشتند. عبور کنم. جملات این ایام نامزدها شنیدنی تر است و در روزهایی که به سرعت دارد می آید، افشاگرانه تر هم می شود. ایرانی عادت دارد حرف های سیاستمدارهای خود را بین خودشان خیلی نقل کنند. خصوصاً وقتی جملات، شاه جمله (کلیدی) بازگو شود. مثل این جمله ی حضرت سعدی : "عالم ناپرهیزکار، کور مشعله دار است" اُنظُر.

 
جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم در سیاست

کاوش اُنظُر. اُنظُر می خواهد امروز روی دو تیتر از دو روزنامه از دو جناح چپ و راست، چاپ امروز ( ۲۶ . ۳ . ۱۴۰۳ ) بر روی سه نامزد، تحلیل محتوا صورت دهد. و نیز این که آقا "بی نشان" هم مدرسه ای محترم، در نقدی بر اُنظُر گفت (البته به نقل گفت) (اُنظُر اهل ترفند است ... و قدرت اجتماع نقیضین در خود را دارد) را عملیاتی (فرضی فرضی فرضی) کند... پس تهیه می کنم، بر می گردم.


چارچوب فکری بحث : سیاست، چه داخلی چه خارجی، محل تضاد منافع است. پس؛ چهار عمل "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" جزئی لاینفک در سیاست است. بویژه وقتی پایه ای ترین رفتار سیاسی پیش پای جامعه در حال انجام باشد یعنی انتخابات که ذات دموکراسی (همان جمهوریت) است. جناح چپ در این بازی واقعی رقابتی (که به شکرانه ی خدا، شورای نگهبان سماحت ورزید این بار، از دو تفکر عمده ی کشور، نامزد چید روی میز) هیچ نگرانی از عمل به چهل عمل جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم ندارد. زیرا با یک کاندیدا در صحنه اجازه یافته است و این یعنی اگر برای گرفتن رأی اکثریت مردم پیش بیفتد نظام آنان را در دایره ی قدرت راه مجدد داده است زیرا شورای نگهبان در مقام صالح دانستن، آقای مسعود پزشیکان (از چپ مذهبی) را «صالح» تشخیص داد و کنار پنح «صالح» دیگر گذاشت. حالا چون جناح راست در یک پیچ بغرنج مهم (از دست دادن قدرت / به کف آوردن مجدد قدرت) پنج «صالح» آورد وسط، البته نه از روی تاکتیک، که این بار از روی تشتت و استیصال در درون آفت زده ی راست، مجبور شده است عمل جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم در سیاست را پیاده کند. اما آیا می تواند؟ و چرا به این روز افتاد؟

 


اینک ورود به بحث: بنده از محافل مخفی راست کسب اطلاع کرده است (البته نشئاتی از آن در بستر اجتماع هم سرایت کرده است) و بر اساس آن کسب خبر، به این نتیجه رسیده ام که بشدت از معادلاتی که بر روی این انتخابات در حال شکل گیری است به هراس افتاده اند. بنده ترتیبات این انتخابات را ترسیم می کنم تا علت هراس معلوم و بیرون افتد : بر می گردم. تا هم تحلیل محتوا را تکمیل کنم و هم یک ترفند هم بزنم !! چون تا اینجای بحث، مسائل تئوریک را باز کردم. اما بقیه ی حرفم ماند.... اُنظُر.


اینک ورود به بحث: بنده از محافل مخفی راست کسب اطلاع کرده است (البته نشئاتی از آن در بستر اجتماع هم سرایت کرده است) و بر اساس آن کسب خبر، به این نتیجه رسیده ام که بشدت از معادلاتی که بر روی این انتخابات در حال شکل گیری است به هراس افتاده اند. بنده ترتیبات این انتخابات را ترسیم می کنم تا علت هراس معلوم و بیرون افتد :

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۴ که به دلیل حضور همزمان سه کاندیدا در چپ (آقای مصطفی معین، آقای حجت اسلام مهدی کروبی، آقای شادروان حجت اسلام رفسنجانی) که به باخت چپ در مرحله ی دوم از میان آقای رفسنجانی و آقای محمود احمدی نژاد انجامید و قدرت از چپ به راست و نماینده ی نوظهورشان آقای احمدی نژاد انتقال یافت. این ترتیب که زیان چپ بود در این دوره به خاطر تک کاندیدایی منتفی است. پس راست از این مسئله آگاه شده است. از همین رو تلاش می کند سیاست "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" صحنه ی رقابت را به نفع خود رقم بزند. چون رأی ملت یک قدرت سیل آسا است اگر هجومی شود.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۸ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۲ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که


و نیز حتی این شِمای تارو مات را هم رویش احتمالات داده اند. یعنی: ترتیبات انتخابات سال ۱۳۷۶ که دو قطبی ترین و حادترین و پرتنش ترین انتخابات تاریخ ایران بود که فقط یک جمله پس از شمارش آراء آب آشتی بر رود نظام جاری کرده بود. این که گفته شده بود فصل تازه ای از انقلاب اسلامی آغاز شده است. و با این پیام:

 

«ملت عزیز ایران، صحنۀ زیبا و پرشوری که در روز جمعۀ دوم خرداد و در پای صندوق‌های رأی آفریدید، حقیقتاً یک حماسۀ تاریخی بود. آگاهی و هوشیاری سیاسی شما یک بار دیگر به کمک خداوند، درست در لحظۀ مقتضی، کار خود را کرد و از ایران اسلامی چهره‌ای با نشاط، مصمم، و سرشار از ایمان و آگاهی به دنیا نشان داد»

 

اون چند ترتیبات خالی را پر می کنم. برمی گردم. اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۳۸۸ که آقایان به ترتیب الفبا: محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، حجت اسلام مهدی کروبی، میرحسین موسوی رقابت کردند. جولان روی دو تا قطب شد  احمدی نژاد و میرحسین. این ترتیب رقابتش متصور است اما بازخوردش نه. چون روی آن مسئله وجود آمده بود و بعید است دیگر نتیجه ی انتخابات نامزدها اعتراض به خیابان ببرند. اگر هم شکل بگیرد ، حلش در بیت ممکن است. این البته فرض بعید است.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۲ که باز رد صلاحیت آقای حجت اسلام شادروان رفسنجانی جو آن دوره را بر هم زده بود و راست با چند کاندیدای همزمان (خصوصاً ماندن آقایان سیعد جلیلی  و باقر قالیباف) صحنه را  از آقای حجت اسلام حسن روحانی باخت. زیرا به خاطر قضایای ۱۳۸۸ که راست در ادبیات سیاسی اش از آن به «فتنه» یاد  می کند جناج چپ در یک کار خیلی غلط و پشیمان کننده، کاندیدای نیابتی را حمایت کرد  یعنی حسن روحانی را. اینک راست از وقوع این ترتیب بشدت خوف ور داشته است. زیرا این بار همان کار چپ را قرار است میانه های راست برای آقای مسعود پزشکیان بکنند و او را کاندیدای نیابتی خود کرده اند. پس راست از این ترتیبات  ۹۲یی از همه بیشتر ترسیده است. نگاه ها دوخته شد به حمایت همه جانبه ی همه ی چپ و راست میانه از آقای مسعود پزشکیان. لذا راست تلاش می کند با پا در میانی چهره های ذی نفوذ  دست به "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" بزنند تا کاری که ۹۲ بر سر خود دیدند، این بار برعکس از سمت آقای مسعود پزشکیان روی خود آوار نکنند. "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" یعنی چه؟ یعنی پنج کاندیدا را کم کنند. مردم را روی یک فرد جمع کنند. از تفریق پرهیز دهند و قدرت را در پشت به خاطر انصراف بین خود تقسیم کنند.

 

ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که

ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که


بر می گردم. تا این ترتیبات باقی را تکمیل کنم  اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۳۹۶ که داستان بزرگی از باخت راست از دست آقای حجت اسلام حسن روحانی است که هر چه بسیج نیرو کرد نتوانست از دو قطبی یی که پدید آورده بود حسن روحانی را شکست دهد و او باز بر راست پیروز شد با آن که خود راست بود اما با مواضعی ضد راست، رأی مردم را با ائتلافی که با چپ کرد، گرفت. البته بخشی از چپ فهمید او نانجیب سیاسی است (دقت شود: نگفتم نانجیب ذاتی، گفتم نانجیب سیاسی) حالا اگر عوامل راست رایزنی "جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم" را نتوانند به دلخواه تنظیم کنند، دو حالت را متصور می بینند: پزشکیان مستقیم پاستور. بالاترین خسران برای خود که شماتت پس از انتخابات میان شان معرکه خواهد ساخت. شکست نامزد راست حلقه ی شادروان آیت الله مصباح یعنی آقایان سعید جلیلی. که در این صورت اگر مردم نیمه کاره وارد صندوق شوند آنان فکر می کنند حتی اگر آقای باقر قالیباف پیروز شود اهل ساخت و پاخت با چپ می شود. پس از این ترتیب هم واهمه در سر برده اند. بر می گردم. تا این ترتیبات باقی را تکمیل کنم و نیز یک ترفند عمدی بزنم!  اُنظُر.


ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که

بر می گردم


ترتیبات انتخابات سال ۱۴۰۰ که در این ترتیب یک نامزد دلخواه بود و یک آقای عبدالناصر همتی و بقیه پوششی بودند و سرگرمی. و چون چپ و حتی  در ۱۴۰۰ از سوی شورای نگهبان درو و قلع و قمع شده بود، کاندیدای مورد وثوق راست بر آقای همتی پیروز شد چون عوامل ذی نفوذ با فشار بسیار بالا آقای سعید جلیلی را وادار به انصراف کرده بودند. البته آقای علیرضا زاکانی که اصلاً حساب نمی آید . او باز نیز وارد شد اما رأی او شاید زیر پانصد هزار هم نباشد. پس این بار آن ترتیب هم قابل تکرار نیست که به دولت سیزده انجامیده بود دولتی که حتی تیم نداشت. بیشرشان را از حرم رضوی و سازمان اقتصادی آستان قدس وارد دولت و ساختار کشور کرد و کشور را راکد در سیاست داخلی و اقتصادی و جهانی کرد. فقط قدرت از او تعریف می کرد ولی مشکلات کشور عجز داشت و قول های سر خرمن هم که داده بود همه باد بود که طوفان آن قول ها و برنامه های روی کاغذ را برد. اینک چون، پزشکیان وارد رقابت شده است راست دقیق می داند پزشکیان زمین تا آسمان با آقای همتی فرق دارد. این خوفی است که راست از پزشکیان کرده است. این که واقعیت را کی رقم می زند؟ ملت؛ که همچنان به موج این دو قطبی شدن فعال و لازم در رقابت افزوده می شود. مناظره هم سهم همه را روشن می کند. پس راست هیچ روزنه ای ندارد مگر جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم صورت دهد و فقط یکی را روبروی پزشکیان قرار دهد. اما هر دو نامزد (جلیلی و قالیباف) چند بار به رخ آوردند ما هر دو برای دو دوره ی قبل  (آقای باقر قالیباف برای سال ۱۳۹۲ و آقای سعید جلیلی برای ۱۴۰۰ ) انصراف دادند. این بار هر کدام از این دو با اطمینان بالا بر قامت خود ردای پاستور دوختند و منتظر تنفیذ در اسرع وقت اند. عبور کنم. تیترهای هدفدار هر دو روزنامه از دو جناح را عمداً گذاشتم که بگویم یک سمت یعنی راست در  حال جمع ، کم ، تفریق ، تقسیم است. یک سو یعنی چپ با برداشتی که از رأی جامعه ی خاکستری و ساکت دارد، کاندیدای تک نفره ی خود را به رخ راست می کشد. تا دو قطبی فازهای عملیات روانی راست را خنثی کند. راست به سمت افشاگری میل کرد ولی از پزشکیان فسادی سراغ ندارد همین دست آنان را تهی ساخت. در عوض پزشکیان روحیه ای انتقادی خود را افزایش داده است تا دو کاندیدای مطرح راست را (قالیباف / جلیلی) را به دامن حمایت و ستایش از دولت سیزده هول دهد. قالیباف خط عملیات روانی پزشکیان را فهمید و شروع کرد به حرفهایی که مردم را بباوراند که با دولت سیزده زاویه داشت و دارد. اما جلیلی تصورش این است هر  چه بیشتر دولت سیزده ای خو را جا زند رأی اش بیشتر است با آن که خودش با آن دولت در جاهایی زیاد زاویه داشت و حتی برخورد. عبور کنم. پاکنویش نیست.

بر می گردم. ترفندم را بزنم!  اُنظُر.

تئوریک و تحلیل از نظر گذشت

اینک ترفند. باز می گرد.. اُنظُر


ترفند !!

اُنظُر می کارد: آقای باقر قالیباف برای آن که در مجلس دوازده بر جناح تندروی راست (حلقه ی مصباحیون) فائق آید با آقای مسعود پزشکیان نماینده ی تبریز در مجلس همین دوره رایزنی کرد. پزشکیان توانست حدود صد نماینده را با خود همآهنگ کند. روز رأی گیری این قدرت آقای پزشکیان کاری کرد که قالیباف در ریاست قوه ی مقننه ماند و نامزد (حلقه ی مصباحیون) یعنی حجت اسلام آقای مجتبی ذوالنور فرمانده سابق تیپ سپاه امام صادق (ع) طلاب قم را با بدترین رأی نازل شکست داد. طوری که حجت اسلام آقای حمید رسایی که روزگاری مدیر اداره ی ارشاد قم بود در اثر این شکست فاحش از دست قالیباف، خصوصاً رأی خیلی مفتضخ برای آقای منوچهر متکی (کمتر از پنج رأی، دقیق نمی دانم) به عصبانیت افتادند. حتی اینان که میرحسین موسوی را فتنه معرفی می کنند که چرا او دم از تقلب در انتخابات هشتاد و هشت زد، خودشان رأی گیری را تقلب اعلام کردند که مجلس چند هفته ی پیش محبور شد تن به شمارش دوباره ی رأی ها بدهد. حالا قالیباف برای جبران کاری که پزشکیان برای او در مجلس کرد که وی را قادر ساخت بر راست افراطی و "پاجوش ها" غلبه کند، در یک حرکت سیاسی و فریب نامزد شد تا هم خود را تست کند، هم آقای سعید جلیلی را از پاستور بازدارد و هم مخفی و یک رفتار سیاسی ماهرانه آقای مسعود پزشکیان به قدرت برساند. زیرا آقای باقر قالیباف قوه ی مقننه که خود را فردی اقتدارگرا اما مردم سالار و نواصولگرای سوم می دانم بدترین فرد در پاستور را آقای سعید جلیلی می داند که اگر با نیامدن مردم پای صندوق یا رأی پیروان راست حلقه ی مصباح ممکن است قدرت را تصاحب کند و جنگ او و قالیباف مجلس وی را از خاصیت بیندازد. چون آقای سعید جلیلی نزدیکترین فرد به قدرت سخت در کشور است و باند وی در آن نهادها پخش اند. قالیباف قصد برهم زدن بازی جلیلی را کرده است. زیرا ریاست قوه ی مقننه ی وی با رأیی که پزشکیان برایش ساخت تا مصباحیون را از قدرت گیری در مجلس دور نگه دارد، محرز است. پس زمینه سازی برای شکست سعید جلیلی برای او هدف است. اما ورود مسعود پزشکیان  به پاستور برای او ابزار. پس او وسیله و ابزار را با هم وسط ماجرا آوود. تا پاستور پزشکیانی و بهارستان قالیباف کشور را به سمت یک ائتلاف نوظهور پیش بیندازد و از آن موقعیت به بعد است که این دو، دو قدرتمند کشورداری می شوند. عبور کنم. ترفند، آنتی ترفند می خواهد که بنده آن را هرگز نمی گوید. باشد برای نهم تیر که تیر غیب شلیک که شد. اُنظُر. پاکنویس وقتش نیست.

تعریف ترفند

ترفند در منظر بنده رفتاری است از سوی تحلیلگر  برای گیج کردن طرف با هدف جای دادن یک حقیقت مهم، در لای متن.

ساده تر : تحلیلگر یک واقعیت مهم را در وسط متن خود جاسازی می کند که صراحت ورزیدن ،آن کار را نمی تواند بکند.

مکر و ماکر یک واژه ی قرآنی نیز است. اُنظُر.

 

در دیدار با آقای  مسعود پزشکیان در قم

وضعیت کشور به روایت یک مرجع تقلید قم

تأکید بر چاره ای برای برونرفت از این وضعیت

 

کاوش اُنظُر.  امروز ( ۲۶ .  ۳  . ۱۴۰۳ ) آقای  مسعود پزشکیان به شهر قم رفت و با آیت الله کریمی جهرمی (نقل است که «از مراجع تقلید قم» است) دیدار کرد.  شاید کنجکاوی کنید این آیت الله العظمی کیست. ایشان داماد شادروان آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی اند که خود آقاصافی نیز داماد از مراجع تراز بالای ایران شادروان آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی. آقاجهرمی کرسی تفسیر قرآن کریم و نهج البلاغه دارد. ایشان چه گفتند؟ به دید بنده که روی سخنان مکتوبش در سایت پایگاه ایشان و سایت خبربان مطالعه صورت  دادم، مواردی بسیارمهمی است که دست گذاشتند بر واقعیات تلخی که بر مردم می گذرد که کمتر آخوندی شهامت بیان آن را دارد. مثل حیرانی، وَیرانی، معیشت سخت ملت، چاره چویی برای بیرون بردن کشور از این وضعیت بد، مردم را یکسان دیدن، و بین هیچ گروه فرق ننهادن، زندگی مردم را به آسایش تبدیل کردن و کمال. بهتر است چکیده بنویسم از از سخنانش: وی گفت :

 

"در ایران امروز ما، جوانان ما دچار حیرت شده اند و برای ازدواج، برای معیشت و کار آبرومند خود حیران هستند... جوانان دچار حیرانی روح هستند و نسل حیرت زده از لحاظ اخلاقی دچار مشکل شده است... عزیزانی که در مصدر امور قرار می گیرند، باید برای حیرانی جوانان و بلکه همه ملت فکر اساسی کنند."

 

همچنین گفت : "در برخورد هایی که با قشرهای مختلف مردم داریم، عمده ی گرفتاری ها شکایت از وضع معیشت و اقتصاد خانواده هاست بکوشید که در هرحال با استفاده از کارشناسان خبره در این قسمت و حتی ارتباط دوستانه با کشورهای مختلف راه چاره ای برای برون رفت از این وضعیت پیدا کنید...  از مهمترین فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام دانستند و فرمودند: در حدیث شریف از آن وجود مبارک آمده که الناس صنفان  : إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق  پس همه ی مردم را یکسان ببینید و بین هیچ گروه فرقی نگذارید اگر می توانید خدمتی به خلق الله انجام دهید با توکل به خدا وارد میدان شوید و هرجا عرصه ی خدمت فراهم است بدون در نظر گرفتن سلایق، زندگی مردم را رو به سوی کمال و آسایش ببرید."

 

این را یاد داشته باشیم همین حرف ها را اگر یک دانشجو، یک استاد دانشگاه، یک روشنفکر دینی، یک سخنگوی سندیکایی کارگری (که سندیکا اصلاً کجا بود دهن همه را قفل و زنجیر زدند) یا یک آدم بی پناهی، یا یک حزبی و انسان اهل سیاستی، یا یک فعال در جامعه مدنی یی، بزند، به سرعت آنان را به ضد انقلاب و هزار جاهای موهوم! وصل می کنند و یا می گویند دارد نظام را تضعیف می کند و دل مردم را خالی. نظام، از هیچ کس، جز از دست خود قدرت و قدرت پرستان تضعیف نشده است. صدای خود را تا آخرین وولوم بالا بردند و تمام بلندگوهای عمومی را عین عصر فاشیستی "بنیتو موسولینی" در تصرف خود در آووردند و صدای مردم را تا بدترین حد، پایین کشیدند که حتی از حلقوم هم بیرون نزدند چه رسد به این که به تریبون عمومی دست پیدا کنند. این مرجع حرف از واقعیت زد و لااقل در همین حد دیدار (که بازتاب هم دارد) زبان قشر خاکستری شد.  هر حکومتی زبان ملتش را الکَن کند، جایش نفوذی ها را می نشاند که دمار دربار شاه از همین خطای  فاحش در آوورده شد. مرحبا به این عالم بزرگ که شهامت یاد داد به همه ی حوزه ی شهر خودشان قم. اُنظُرم.

 

فشار جناح راست بر ۵ کاندیدا

برای اجماع بر یک کاندیدا، چرا؟

کاوش اُنظُر. آقای محسن رضایی که زیر یک پارجه نوشته یی با عنوان «شورای مرکز اجماع نیروهای انقلاب» سخن می گفت، گفت باید از بین ۵ کاندیدا، "به انتخاب یک کاندیدا و استفاده از سایر نامزدها در دولت آینده" اقدام کنیم. از این حرف و حرکت آقای محسن رضایی چه پیام هایی می شود برداشت داشت؟ و خود وی چه نقشی برای خود در کشور و قدرت قائل است؟


علت اصلی تکاپوی جناح راست (که دیگر، یک رأسی نیست، چند رأسی است. یعنی لیدر پذیر نیست) این است زلزله نگارهای !! آنان که به زور، نه از روی روند دموکراتیک، خود را «پدرسالار و مادرسالار» (در عبارت صحیح تر مادرشوهر و واقعی تر کدخدا) جا زده اند، تشخیص داده اند آقای مسعود پزشکیان یه یک زلزله ی چند ریشتری این انتخابات تبدیل می شود پس باید پا در میانی کنند (همان جمع، کم، تفریق، تقسیم) و بر ۵ کاندیدا الزام دارند باید به نفع یک نفر انصراف دهند و در عوض به قول خود آقای محسن رضایی در دولت آینده ی جناح راستی استفاده شوند (همان تقسیم گوشت قدرت میان خود) این که سرانجام می توانند یا نه، فعلاً حرف این پستم نیست. معلوم است که از پیروزی پزشکیان و از دست دادن پاستوری که به اشغال مطلق دولت سیزده ای ها و فک و فامیل های آنها در آمده است، بشدت هراسیده اند. بر آنان گزارش وضعیت!! معلوم کرده است که با این وضع راست باخت خود را پیشاپیش پای صندوق مهر زد. بنده نمی خواهد بگوید چرا به این واکنش رسیدند، می خواهد بگوید صحنه ی قدرت در کشور چه صورتی دارد. کمی آنها را بشناسید.

پس یکی از محورها این است دانست این محسن رضایی کیست. مأمور است؟! یا خودکار وسط دار سیاست در ایران شده است و سوت در جیب گذاشت و سود در آن ور جیب؟

برای تتمیم بحث برمی گردم. اُنظُرم.


اُنظُر داشت می گفت : ادامه ی مطلب : آقای محسن رضایی سه لایه دارد :

لایه ی یک، لایه ی جنگ

لایه ی دو، لایه ی قدرت

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)


بنده در بررسی به این نتیجه رسیده است که راست تا اینجای کار به این یقین رسیده است که آمدن آقای مسعود پزشکیان، از وقوع یک زلزله ی ریشتر بالا، خبر می دهد. جنب و جوش برای قول تقسیم قدرت میان پنج نامزد راست و تقاضای انصراف از تک تک آنها بر روی یکی از میان خود، بالاترین نشان از این برآووردشان است. زلزله یی که فکر می کنند دولت سیزده را از قدرت محو می کند. زیرا آنها متوجه شدند پزشکیان گفته است اگر ملت به او رو کند، وی را به پاستور برساند نشانده های دولت سیزده را که بدون سلسله مراتب اداری به بالاترین جاهای قدرت نشانده شده اند، برکنار می کند. زلزله از این نظر. و الا بنده فقط ناقل و ناقد این صف سیاسی هستم نه جانبدار و هواخواه. حالا آقای محسن رضایی:


لایه ی یک، لایه ی جنگ : در این لایه، او یک مرد میدان بود، در دفاع مقدس بود که طلایی ترین بخش عمرش را (که میانسالی است و انسان زبده ترین شهوت را در خود انباشته دارد و دائم به ارضاء و اطفای آن میل می کند) آنجا گذراند. پس او یک قهرمان از نظر جنگ و دفع دشمن بود. این حرمت برای او نزد مردم به گمانم هرگز منهدم نمی شود. و رسم میان ملت ایران  بوده است که قهرمانان ملی خود را در تاریخ طولانی اش مقاماتی قابل ستودن می دیده است.

 

لایه ی دو، لایه ی قدرت

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)

برای ترسیمات لایه های ی بعدی برمی گردم. اُنظُرم.

 

اُنظُر و ادامه ی پستش : آقای محسن رضایی در لایه ی دو، لایه ی قدرت چگونه دیده می شود؟

 

لایه ی دو، لایه ی قدرت : توی این لایه او نه از راه مناسبات دموکراتیک بلکه از طریق اهباه به عنوان یک «متهب» از «واهب»، هبه ی قدرت گرفت و پس از کسب دستور خود به لباس شخصبی در آمد و پوشش فرماندهی را از تن کند و با نصب در مجمع تشخیص مصلحت در مقام «دبیری» جاخوش ترین فرد در سیاست شد و آنجا را پاتوق تیم ساز قدرت از طریق یارگیری نظامیان بازنشست و حتی رسمی های مأمور به خدمت، کرد. تصورش (خیالات در او قوی است) این بود وقتی گفت به لباس شخصی در می آید می تواند تمرین دموکراسی کند. اما هرگز در هیچ انتخاباتی از سوی مردم نه تنها جدی گرفته نشد بلکه مورد شماری از طنزها گردیده است. وی مشامش مشام تیزی است اما توان کنده شدن از جایی که خودش هم از آنجا سیر است ندارد چون مطمئن است غیر از دایره ی راست هیچ جریانی به او اعتماد نمی کند و نکرده است. تنها توان او شخصیتی است که از جنگ برای او باقی مانده است. وی در جنگ سوریه از فراری ترین افراد بوده است. با سرباز شهید قاسم سلیمانی در انتخابات دوم خرداد میان دو قطبی (خاتمی - ناطق) فرمان اولین عملیات سیاسی را در ستاد مشترک شان در قصر فیروزه زده بود  با رمز محمد رسول الله ص و فرمان داده بود در صبحگاه که بروید به ناطق رأی دهید و قاسم سلیمانی در مقابل رفتار حزبی اش در سپاه (که سم است برای نطامیان) در کرمان به عنوان فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان صبحگاه برگزار کرد و در یک دست پیام عدم دخالت سپاه در حزب بازی را بلند کرد و در دستان دیگرش پیام و فرمان صادره ی وی و نمایندگی ولی... را و از همان جا گفت من با پیام امام وفادارم نه به این فرمان که سپاه را می خواهد خرج «...» کند. مضمونی نقل شد. آقای محسن رضایی اینک هم زورش همین قدر است که وقتی هوا پس معرکه نیست درجه پوش ظاهر شود. در سیاست (که محل تعارض و تضاد و خردجمعی است) او که به فرماندهی عادت کرده است، جایی برای تنفسش نیست. این مقدار هم از هبه است و وهاب بودن قدرت نسبت به او.

 

لایه ی سه، لایه ی اقتصاد

لایه ی چهار، لایه ی زد و بند (همان رایزن شدن، نه البته راهزن)

برای ترسیمات د و لایه ی بعدی برمی گردم. اُنظُرم. پاکنویس نیست.

 

   

 

دولت سایه ی سعید جلیلی

و گروه فشار سعید قاسمی

کاوش اُنظُر : اولی سعید از مشهد است ،دومی سعید از لنگرود. هر دو جبهه ای بودند. یکی بعد از جنگ تریل سوار شد و دومی تیبا ران. بیشتر می گوید اُنظُر از اینان. از سایت صاحب گزارشی خواندم که گوئیا آقای داوود دانش جعفری کارشناس اقتصادی از آقای سعید جلیلی توی تلویزیون سوال کرد : "در سال های اخیر فضایی به نام دولت در سایه ایجاد کرده بودید؛ این دولت در سایه چه بود و اعتبارات و بودجه آن چگونه تامین می شد؟" او همچینن پرسیده که آیا در دوره ی دولت سیزده هم دولت در سایه بود؟ جواب آقای سعید جلیلی این بود:

 

«دولت سایه دکان و دستگاه نیست حزب یا تشکیلات نیست بلکه یک گفتمان است و تعریف ما از دولت سایه این است که هر فردی که دل در گروی انقلاب و کشور دارد... برای حل معضلات کشور به میدان بیاید...»

 

او به زبان آمد که در دوره ی دولت سیزده "ما دولت در سایه بودیم زیرا باید به دولت کمک کنیم که ظرفیت ها را تقویت و کمبودها را نیز جبران کنیم." حتی تصریح ساخته «در موضوع اقتصادی ۱۲ پیشنهاد» را به دولت سیزده داد که توسط آن دولت «طی دو روز دستورات لازم صادر شد»

 

بنده قبلاً به درخواست آقای "دارابی استاد" دولت سایه را تعریف و تشریح کردم و نیاز به بازگفتن آن نیست. اینجا بنده می خواهد بر اساس همین نقل (اگر همین باشد، که روایت شده است، چون بنده از صدایش نشنیده ام) آقای سعید جلیلی را با چند سؤال ساده مواجه کند.

 

- چرا حاکمیت و قدرت همین فرصت تشکیل "دولت سایه" را از سایر رقیبان و احزاب منتقد دریغ کرد و فقط به خودت مجال داده است؟!

 

_ چرا خودت به عنوان کسی که اهمیت و حق تشکیل دولت سایه را واقفید، صدایت در طول این مدت برای حق دیگران جهت تشکیل آن، در نیامده است تابگویی آنان هم مانند خودت می توانند دولت سایه بسازند و آزاد عین خودت، از مزاحمت قدرت خاطرجمع باشند؟

 

- نیز می شود بفرمایید این دولت سایه را در کدام ساختمان، در چه ساعاتی، با چه کسانی، در دفتر دستک کدام جای خصوصی برگزار می کردی با آن که در تمام این مدت بر سر کار بودی با حکم نصب. آیا مردم مطمئن باشند دولت سایه را در وقت شخصی خودت و در امکانات غیردولتی برگزار می کردی؟ می توانی صراحت خرج دهی در طول مدت دولت سایه حتی از یک شمع بیت المال استفاده نکرد؟ (رفتار علوی امام علی بن علی طالب (علیها سلام) با کردار عقیلی برادرش عقیل بن ابی طالب)

 

- اگر فقط خودت از رانت قدرت برای ایجاد دولت سایه برخوردار بودی و گروه فشار موتور تریل سوار هم هرگز علیه ی خودت جولان در خیابان نداد، چگونه این تبعض را برای خودت قبول کردی؟

 

- چگونه ممکن است خودت قائل به کاری دموکراتیک و مدرن و مترقی یعنی خلق "دولت سایه" باشی ولی همه جا با گروه فشار موتور تریل و هوندا سوار پیمان و سر و سر داشتی؟ گروه فشار مگر قانون می شناسد؟

 

- به عنوان دولت سایه چند بار به قدرت فشار آوردی که به جامعه ی مدنی فشار نیاورد؟ به عنوان "دولت سایه" آیا هرگز اعتراضات مردم و همچنین اغتشاشات و تخریبگری و علاوه بر آن حمله به دو سفارت در تهران را مورد نقد یا تشریح و ارزیابی قرار داده بودی یا با آنان فالوده می خوردی؟! فکاهی.

 

- چرا برای خودت قدرت اینهمه فرق قائل است. آیا تحلیل مردم راست است که می گویند چون به یک "بیت" وصلی اینهمه آزادی عمل داری؟! خودت هم خبر داری آن بیت متصدی بررسی های داخلی بودی!

 

- می توانی آمار هم بدهی "دولت در سایه" ی چند باز از حقوق زندانیان و محکومان و از حق آزادی احزاب رقیب خودت وارد چانه زنی با قدرت حاکمیت شدی؟

 

- و نیز شما که تز دیپلماسی پیامبر خاتم (ص) را نوشتید و در مذاکرات با قدرت های خارجی پای ثابت بودید (و این کار شما البته چیزی باارزشی بود) چه میزان با "آتش به اختیارها"های تهران موافق بودی؟ حال آن خودت اهل مذاکره بودی. بنده روشن سازد از دیدم مذاکره حتماً باید چاشنی مقاومت داشته باشد و چارچوب عقلانیت. چون طرف های مذاکره ذاتاً سر مفاد قراردادها فریبکار می شوند (اصل ذاتی سیاست) بنابراین شل آمدن در میز مذاکره به قرادادهایی شبیه وثوق الدوله می انجامد و ننگین قرارهای گلستان و ترکمن چای و در بخش اعظم توافق نامه ی "برجام".

 

و آخر این که چرا شما بیشترین رفتارت را با کسی تنظیم می کنی (آقای سعید قاسمی) که کارهایی هزینه زا برای نظام می کند. برای خودت و سعید قاسمی در مسائل شرعی و تشرعات و خدمات به تهیدستان ارزش و احترام زیاد قائلم. پشت سرت اگر سمت کعبه نماز ایستی، به اکراه نماز نمی بندم بلکه به قبول وجود حدی از تقوا قبول دارم بایستم. حتی اگر نهمین رئیس جمهورت بکنند  یا نکنند باید بدانی دولت سایه فرهنگ سیاسی خاصش را دارد و چارچوب نظری ویژه. باند درست کردی با بیت المال نظام اسمش را گذاشتی  سایه!! آقای اهل تهجد و جبهه از سایه ای که برایت چتر کردند بیرون آی. که واقعاً فردی متعقد و پابند بمانی. هر آن این را هم بدان مردم را نمی شود زود پیش بینی کرد.  توهم اطرافیان چسبیده به قدرت را تفکر جا نزن. برات عیب دارد. حیفی. چون ارزشی هستی. اُنظُرم. پاکنویس نیست.

گروه فشار دو دوره تاریخ انقلاب اسلامی

پاسخ مفصلاً و تشریحاً اُنظُر ایرانی

به آقای سید صباغ دارابی

جواب اُنظُر : سلام آقای صباغ دارابی. به خاطر پروفایل شما یادم افتاده است در داخل مدرسه متوجه شده بودیم همه که پارسال موسم حج برادر روحانی شما در حج به رحمت خدا پیوست. اینک هم موسم مهم حج است بنده برای برادرتان در سالگرد درگذشتش که آخر عمری مزه ی معنوی حج را چشیده بود، مقام و درجات جنت طلب می کند و حاجیان گرانقدر سراسر جهان در حج امسال آرزوی نیل به بالاترین درکات حج، دارم. شما هم مدرسه ای محترم در این چند روایت از اتفاقات انقلاب، که بسیار مناسب و مطلع و جزئی نگری مسلط، از تاریخ آن روزها، در صدد برآمدی با بیان نظر و دیدگاه و نقد مطلب بنده و حتی احتمال بالا، برای یادکردن بیشتر از برخی اتفاق های دیگر، شناخت از تاریخ انقلاب را بیشتر و عمیق تر کنید، تشکر تام دارم. محفوظ باشید. شما به یک عبارت تاریخ آن را به دو دوره تقسیم کرده اید که بنده این تقسیم بندی شما را کاملاً درست و منطقی و قابل بررسی های پرژرفا می داند:

 

دوره ی اول: از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۴خرداد ۱۳۶۸ ؛

دوره ی دوم: از همین روز پس از رحلت، تا الان ۲۹ خرداد ۱۴۰۳؛

 

که بنده از همین نقطه، جواب ها را بر سر موضوع گروه های فشار، به شکل روایت به روایت شروع می کند:

 

روایت اول : امروز ۲۹ خرداد است، پس یکی از بدترین فشار گروه فشار مذهبی "مؤسسه ی در راه حق" (بعدها اسم این  مؤسسه تغییر نام یافت و خود از گوگل بخواهید اسم جدید ا) را فاش (البته باز) کنم که در آن یکی از نفرهای اول و ایده پرداز، آقای شادروان آیت الله محمدتقی مصباح یزدی بود. البته نام اصلی این عالم دینی و فیلسوف قوی حوزه، آیت الله "محمد تقی‌ گیوه چی" بوده است ولی اسم فامیلی پسوند مستعار "مصباح" را برای خود بر گزیده بود که در لفط و لغت، معانی قشنگ و ارزشی یی دارد مانند: (چراغ، سراج، فانوس، مِشکات) برای روح درگذشته ی آن روحانی که در نقش خود جلودار بود و بی باک از فهمش از اسلام پرده بر می داشت آرزوی رحمت و مغفرت می کنم. آقای  صباغ دارابی حالا اما با این یاد، پس یاد یک شخصیت شایسته است ذکر شود، شادروان علی شریعتی که نخستین تئوریسن انقلاب بود که آماج گروه فشار در حوزه ی علمیه ی شهر محل درس و بحث برادر سیدتان شادروان حجت اسلام صباغ دارابی در قم قرار گرفت. آن گروه فشار آنقدر سرسام آور از پول بیت المال حتی با جمع آوری پول های اعانه ی شرعی، هزینه کردند تا در چاپ های میلیونی شبنامه ها علیه ی دکتر علی شریعتی چاپ، و مخفیانه در سراسر ایران توزیع کنند تا فشار آورند تفکر این متفکر از ساختار کشور محو شود. کی؟ همان آغاز پیروزی انقلاب که جای تفرقه اندازی نبود، یک تبعیض بزرگ وحشتناک هم خود نظام مرتکب شد و آن این بود در اثر فشار گروه فشار حوزه (شامل برخی طلبه ها و برخی علمای شاخص آن شهر قم و آن مؤسسه ی ویژه خوار !!) سعی شد شریعتی زُدایی شود. مثلاً هم او و هم حجت اسلام حاج آقا سید مصطفی خمینی هر دو نقل است توسط عوامل ساواک کشته شدند به فاصله ی اندک در همان سال که سال فضای باز شاه !!! هم بود. شریعتی که به تازگی به لندن هجرت کرده بود و حاج آقا سید مصطفی هم در نجف پیش پدر مقیم بود. اما نظام جمهوری اسلامی ایران برای دومی لفظ شهید تصویب کرد که در نهضت هم شهیدش می خواندند و برای اولی نه. بنده البته بر اساس اعتقاداتم علی شریعتی را شادروان می دانم و از بکارگیری لفظ شهید (که عده ای از پیروان و یا علاقه مندان او بکار می گیرند) عمداً خودداری می کنم که وی را هم در زمان نهضت معلم شهید می خواندند. در ایران هم، قاعده حکمفرما نیست، به صورت ذوقی برخی از افراد را پس از مردن، شهید می نامند. تازه ترین رفتار تعجب آور همین آنچه در سی اردیبهشت اخیر در جلوی چشم ملت گذشت، است که پیام رسمی این بوده «خبر تلخِ درگذشتِ شهادت گونه ی ... را دریافت کردم». اما بعد فشارهای جو روانی که گروه فشار رویاندند در سطوح بالا، کم کم لفظ «شهادت گونه» تغییر وجه داد که جامعه اینک از چنین نامی شوکه است. (بخشی واقعاً متأثرانه و متألمانه از لفظ «شهید» استفاده می کنند و حتی پا از حد فراتر برده، و با ماشین تبلیغاتی سازمان سیما شروع کردند چاپلوسانه از یک فرد اجرایی دچار ضعف ها و کارکردهای بشدت قابل انتقاد (و البته با پرونده عملکردهای عدیده ی طولانی در مصادر کشور که جایی برررسی و تفسیر توسط پژوهشگران تاریخ انقلاب دارد) موجودی قدسی و حتی «آسمانی» ساختن و در مصرف بیت المال زیاده روی نمودن. عبور کنم و بخشی هم واقعاً از چنین اطلاقی به هر مردنی روی هر کسی پرهیز می کنند. مثلاً آقای آیت الله العظمی سیستانی در پیامش لفظ شهید نیاوورد و بسیاری در جامعه چنین مردن هایی را شهید اطلاق نمی کنند) منظور بنده این است فشار همیشه در میان انقلاب اسلامی نقش دارد. از طرز درگذشت مشکوک علی شریعتی گرفته تا درگذشت مشکوک حاج آقا سید مصطفی خمینی هر دو در سال ۵۶ با دخالت مرموز و نامرئی احتمالی ساواک تا همین قضیه ی تازه که خود مردم دقیقاً آن را دارند پیش چشم خود لمس می کنند. اگر مرگ مشکوک توسط ساواک می تواند ملاکی برای شهادت کسی باشد (که باید هم باشد) پس چرا میان دو مرگ مشکوک مساوی علی شریعتی و حجت اسلام حاج آقا سید مصطفی خمینی، نظام فرق گذاشت؟! و باقی مثال ها. روشن سازم بنده هرگز منظورم این نیست که شریعتی را شهید صدا بزنند. نه، فشار را خواستم شاهد مثال کنم. گروه فشاری که از یک سو نمی گذارند نظام از تفکر شریعتی حتی حرف بزند و از سمت دیگر رفتاری را با عادی ترین افراد حکومت می کنند که مردم به هاج و واج می افتند. تصریحاً بگویم که با شهید اعلام کردن هیچ کسی در تاریخ انقلاب اسلامی، در خودم احساس بدی ندارم، ولی تبعیض آشکار بر سر این مسئله، هر انسان دارای شعور و حقیقت گرایی را اگر نگران نکند (که می کند) لااقل با سؤال و ابهام مواجه می کند. حتی در این انقلاب به خطر خشکه سری عده ای، بر سرِ شهید نامیدن انسان های مبارزی که به دست جلادان شاه اتفاق افتاد، امتناع و استنکاف است و بنیاد شهید، در کمال شرمساری شده محلی برای شهید خودی و شهید غیرخودی. خدایی که عادل است از این تبعض نمی گذرد. و درد بالاتر، در کشور با کسانی که در دفاع مقدس به درجه ی رفیع و معنوی شهادت رسیدند که واقعاً شهید مقدس و اصیل به آنان اطلاق می شود، رفتاری تبعیض آمیز کردند. شهدایی را عزیز داشتند (که شایسته هم همین است زیرا عزیزتر و بلند ُاز شهید دفاع مقدس نزد خدای بلندمرتبه، کیست؟) اما بر بعضی از شهرهای کشور، شهدای جنگ عراق علیه ی  ایران چنین نکردند. پس فشار و گروه فشار، رفتارشان بشدت بر چهره ی نظام سیاسی ایران آفت و برفک انداخته است. این ور و آن ور ندارد. به شهیدان مبارزه با شاه، به شهیدان دفاع مقدس، به شهیدان ترور که توسط سه سازمان  فرقان، منافقین خلق،  موساد اسرائیل ترور شدند، به به شهیدان سلامت در عصر وحشت کرونا که با بالاترین شهامت وسط میدان پزشکی و پرستاری شب و روز زحمت و مرارت و رنج و تعب کشیده بودند، درود می فرستم و بر روح پرفتوح آنان یادباد می گویم.

 

روایت دوم : آقای صباغ دارابی عضو گرامی مدرسه شما در بحث مهم خود، میان معرفی آقای میرحسین موسوی برای وزیر خارجه شدن و مخالفت آیت در مجلس و سپس ترور و شهادتش، پیوند و ربط قائل شده اید. بنده از جزئیات علت مخالفت شهید سید حسن آیت با پست وزرات آقای میرحسین موسوی چندان اطلاعی ندارم، علمم در این مورد کم حتی هیچ است، و خوشحال شدم شما این پرده را بالا زدید، حتی اگر بینش شما در این مورد واقعیت باشد یا نباشد، نفس عمل علمی و سیاسی شما، مهم بوده است. شخصاً خوشحال شدم ورقی را ورق زدید. اما بنده تاریخ عضو "حزب زحمتکشان ملت ایران" را از بر هستم. هم تمام جزئیات سرگذشت آقای مظفر بقایی رهبر آن را خوانده ام (سی سال پیش) و هم از زاویه یی که او با آیت پیدا کرده بود مطلع ام. و شما حتماً بلدید که شهید سید حسن آیت (که بنده یکی از مهترین کتاب های وی در تحلیل تاریخ معاصر را خوانده و در خانه ام دارم) عضو رسمی و قدیمی حزب زحمتکشان ملت ایران بود و از آنجا با ختلاف با مظفر بقایی (کلاه شاپو پوش) و باقی اعضای مرموز، جدا و به حزب «جمهوری اسلامی» پیوسته بود که یکی از عالی ترین و سیاستمدارترین مقام سیاسی انقلاب شهید آیت الله دکتر بهشتی آن را بنا نهاده بود. عبور کنم، ترورش را حالا جستجو فرمایند هر کس خواست عمیق تر سر در آورد که به کی و کدام حزب نسبت می دهند. اُنظُرِ ایرانی.

 

روایت ها را در چند قسمت دیگر پس از تهیه ادامه می دهم و بر می گردم. از حضرتعالی خیلی تشکر می شود که باب این بحث را باز کردید. و بنده هم روی تک تک شماره های عبارت های شما متمرکز می شود تا به اصل موضوع ات پرداخته شود.

یک پیام فراگیر از اُنظُرِ ایرانی:

هر گاه هر عضو محترمی در متن یا پاسخ یا نظر خود به جای پرداختن به متن و دیدگاه بنده، به خود بنده نسبت دهد، از همان لحظه به بعد فقط خواننده ی نوشته هایش می شوم. زیرا با این کار، قاعده ی بازی منطقی بحث را (که لازمه اش جدیت و چالش است) با نسبت دادن های مکرر به بنده از طریق بکارگیری الفاظ خاص! دستخوش تغییر می کند. روشن سازم: همه ی کسانی که به بنده هر نسبتی می دهند آزاد آزادند و مخیّر و از این لحظ هیچ نگرانی یی برایم نیست.  در عوض بنده برای تمامی آنها احترام و جایگاه قائلم و بدیشان سلام و سلامتی می فرستم هر چند خود باعث می شوند، مباحثه ی بنده با خودشان لغو شود.  لذا بنده به تمام نوشته هایی که در سر دارم در داخل مدرسه، تفسیر و تحلیل و یا تدوین و منشتر کنم بدون حتی نیم سانت عقب نشینی و بدون حتی یک ثانیه واهمه از هیج تهدید و الفاظی که بکار می بندند، ادامه می دهم. برای تمامشان بهترین درودها و بالاترین احترامات را می فرستم. مدرسه داخلش جای نوشتن است.  چه تدوین، چه نظر، چه نقد، چه چالش. با تشکر فراوان به همگان. اُنظُرِ ایرانی

تفسیری فقهی افغان

از تراوشات نو و مطالعات دینی اُنظُر : هر شریعت دینی ممکن است روزی به خاطر تفسیر فقیهان آن شریعت و فرقه و مذهب وارد قدرت و سیاست و حکومت شود زیرا دین در نگاه جامع، (نه یک سو نگر) به سرنوشت بشر و دخالت فقه در اداره و سامان مردم و جامعه چشم دوخته است. در افغانستان یک نمونه از این تفقه دیده می شود. حزب جنجگو / دولتمرد "طالبان" به قول خودشان (طالب ها یا طلبه ها) سه سالی بیشتر است که با غلبه ی جنگی بر جناح حاکم و ائتلافی قبلی آن کشور، قدرت را بدون برگزاری انتخابات یا رجوع به رأی تصاحب کرد. احتمال فکری آن فرقه رأی مردم جایی در امارت اسلامی ندارد. به آن کشور فعلاً «دولت سرپرست» می گویند. حاکم آن یک فقیه است به اسم «ملا هبت الله آخند زاده" که از دوره ی ماقبل حکومت این گروه در افغانستان با رهبری فقیه دیگر به اسم «ملامحمد عمر» (از کشته شدگان جنگ آمریکا که در آن کشور از وی با نام «شهید» یاد می شود، کما این که شهید آیت الله عبدالعلی مزاری چهره ی برجسته ی جهادی از شیعه نیز در فرهنگ سیاسی و مدهبی این کشور "شهید" نامیده می شود) تبعیت دارد که توسط حمله ی نظامی آمریکا به آنجا فروپاشید. مدتی دولت های دست نشانده ی غرب، کشور را در دست داشت که با جنگ داخلی خونین، مجدد قدرت در ید مطلق "طالبان" افتاد که کشور را مثل دوره ی عصر «ملامحمد عمر» بر پایه ی شریعت اداره می کند. خودشان اسم آن را گذاشته اند : «امارت اسلامی» یعنی یک «امیر» (امر دهنده ی شرعی) که وی را «امیر مؤمنین» می نامند، در سلسله مراتب هرمی قدرت، بر همه فرمان می راند و بر تمام ولایات (که بیش از ۳۴ ولایت دارد و چندین زیرمجموعه ی ولایت که ولسوالی نامیده می شود عین فرمانداری در ایران، که البته در ابران فقط اسمشان فرماندار است ولی مسلوب الاختیارند) احاطه ی شرعی و سیاسی دارد.

 

این گروه حاکم، فعلاً قدرت بلامنازعه ی افغانستان است که مقداری زیاد طرز تفکر خودشان برای اقتضائات زمانه را تغییر دادند و از آن نگرش تند حکومت اولشان بر افغانستان دست کشیدند. اما ته مانده ی فکری و رسوب شده ی هیچ گروه مذهبی، بآسانی پاک نمی شود. خصوصاً در مذهب برخی از احکام قطعی خداوند است که نمی شود با آن شوخی کرد و یا در افتاد و یا معطلش ساخت. "طالبان" (یعنی مجموعه ای از شبکه ی طلبه های حوزه های علمیه ی این فرقه در بلاد افغانستان و شرق پاکستان) حاکم الان بر افغانستان، کشور را با دید شریعت محوری اداره می کند. مثلاً طبق قاعده ی شرعی طالبان: «زنان افغان حق ندارند بدون همراهی مردی مَحرم، مسافت های طولانی را بپیمایند، با هواپیما سفر کنند و یا وارد ساختمان ها و اماکن دولتی شوند.» رعایت این دستور شرعی در دایره ی "حکومت امارت اسلامی" و جامعه ی عمومی در تمام کشور اجباری شده، و وجود قیّم و سرپرست برای زنان در ملاء عام، امری لازم الاجرا اعلام شده است. دید بنده در این مقاله ام صرفاً دیدی تبیینی بوده و می خواسته نشان دهد شریعت چگونه، گاه به دستاویزی جهت فقیه فرقه ها، به تنزل یا ترقی کشانده شده است و سر آن نزاع یا سازگاری و یا تفرق فقیهی جدید (فرقه سازی از درون فرقه) ایجاد شده است. اُنظُر.

جامعه ی بی سئوال را
جامعه یی بی جواب بار می آورند!

کاوش اُنظُر : نکاتی که باید روی فروش نفت و مسئله ی انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کرد. قدرت و حاکمیت (چه از سر طبیعت بازی قانونی سیاسی، چه از روی ناچاری بازیگردانی صوری که بعید نمی نماید) با سماحت و رفتار خوب و عقلانی این بار شورای نگهبان (که از دیرزمان نشان داده است در طول عمرش، نگهبان ترین جایی برای حراست از اندوخته های بشدت پایین و تهیدستانه ی جناح راست است) قبول کرده است فعلاً دو فکر برای رفتن به پاستور با هم رقابت کنند؛ پنج نامزد از جناح "راست" و یک نامزد از جناح "چپ مذهبی" ولی مورد حمایت حزب های اصلاح طلب. اما خبرهایی که حداقل بنده مطالعه می کند، تقریباً نشان می دهد قدرت و حاکمیت (البته زیردستان و گُر گرفته های نوین راست) تشویش گرفته اند. وقتی چنین حالتی بر قدرت و حاکمیت وارد شود، رقابت از شکل قواره ی آن، به سمت میدانداری چهره های "تار" تنیده در حفره ها، تغییر جهت می دهد. بنده این تارها را بری تاری کردن فضا، همین حالا دارد احتمال می دهد. بهترین رفتار در برابر تارها و تار کردن ها، فقط این است قصد آنان را در جا خواند و هرگز در مسیر سناریوهای پله پله ی تارها نیفتاد. قدرت و حاکمیت (مجبوراً / اختیاراً) به خاطر نیاز در محیط بین الملل، از پیروزی یک «اکسیر» برای رسوب زدایی عنصرهایی که سد راه روابط ایران با جهان شده است، خود را مهیا نگه داشته است. اما نگرانی زیرپایه های قدرت و حاکمیت، چنین میلی را ندارند و احتمال این وجود دارد مسیر را تا جمعه ی بعد و حتی شاید شاید شاید پس از جمعه!! تار و تیره کنند. به سئوالم برگردم آیا باید روی مسئله ی انتقال مسالمت آمیز قدرت فکر کرد؟! روشن سازم همه به رقابت نامزدها با هر درجه از شدت و حدّت، باید مدد دهند تا با بهترین حضور آزاد مردم، به نهم تیر رسد. فاز سرویس های مخرب جوخه ای !! منطقه را نباید از قلم انداخت. عبور کنم.

 

این روزها بنده می بیند روی فروش نفت خیلی مانور و جولان داده می شود و آن را بخشی از عملکرد و عقل و درایت و حضور جهانی ایران در اقتصاد بین الملل، علیرغم تحریم (که از جنگ بدتر است) که حاکم است، جلوه می دهند. اما چرا اینان یادشان رفته است سند بالا دستی و قانون نانوشته ی چشم انداز و حتی فرمان های حاکمیتی، منع داشته است که ایران به خام فروشی نفت روی بیاورد. به نظر اهل مطالعه و تیزبینان این جز این است اینان بطور ناخواسته دارند اعتراف می کنند بن بست تحریم چنان شکننده است، که آنان را ناچار کرده است با روش دور زدن تحریم نفت خام بفروشند که دلار به دست بیاورند. (یعن همان شب و مخفی و با اسکورت قایق ها نفت را به فروش ارزات رسانیدن) چگونه می شود افتخار کرد برای تحریم، و فکری راهبردی نکرد و حتی سند بالادستی را نادیده گرفت و نفت را بدون شفافیت فروخت و حتی گاه به ارتش چین!!! داد نه به اقتصاد آنجا. این کار و سماجت سر سرنوشت کشور و بی توجهی به معشیت مردم، شکاف فرادستان قدرت را با فرودستان جامعه افزایش می دهد و بطور بالقوه به تعبیر مرسوم ادبیات سیاسی جهانی «لشگر گرسنگان» پدید می آورد که روزی هر آن، محتمل است در برابر قدرت کشورهای خود قد علَم کنند و آن گاه سرکوب گرسنگان، کاری بشدت ریسک پذیر است و سرزنش زا. ایران مردمش بر حسب خلق و خو، مردمانی پرسشگرند. جواب می خواهند. بر جامعه ی پرسشگر، بآسانی نمی شود تا آخر حکومت کرد و سرپوش گذشت و در رفت، آن جامعه ی بی سئوالو  راکد است که آن را جامعه یی بی جواب بار می آورند! عبور کنم. اُنظُر.

کشور در اختیار کی یا کیا بود؟

کاوش اُنظُر : از نظر عامه کشور با سه چارچوب مورد توجه (یا گردآوری ، یا داوری) قرار می گیرد: صدرات کشور، مدیریت کشور، احزاب کشور. بنده روی دومی می خواهد کاوشی ارائه دهد، یعنی دولت ها، چون اطلاعات بنده از اخبار احزاب، کم است و به موضوع اول هم تمایلی برای ورود ندارم. از این لحاظ می خواهم قدرت را در چرخش میان دولت ها (کابینه ها) مورد توجه قرار دهم. زیرا مهترین شاخص ها برای گردآوری یا حتی داوری، در بخش قوه ی اجرایی هر کشور صورت می گیرد. پس کشور دست کی و کیا بود؟ این مسئله یی مهم برای روز و روزگار ایران است.

 

منهای دولت شادروان بازرگان که دولت موقت برای دوره ی گذار و انتقال بود و جمعی مشهور از ملیون و مذهبیون (که ورودی به آن نمی کنم)، سایر دولت های انقلاب اسلامی، یا به تفکر راست بر می گشت، یا به تفکر چپ. جامعه به لحاظ حسی و عقلی، نسبت به نزدیکترین دولت به زمان حال دقت می ورزد، نه به زمان ماضی. لذا هر چه از سالهای اولیه به سالهای حال حاضر می رسیم مردم آن را بیشتر لمس می کنند زیرا با آن دست و پنجه نرم می نمایند.

 

دولت آقای میرحسین موسوی از خامنه تبریز : گرایش چپ مذهبی با نگرش سوسیالیستی یعنی توزیع عدالت میان عامه. این دولت ترکیبی از نیروهای چپ و راست و چهره های بی طرف بود. غلبه با چپ. یعنی رأس کابینه تفکر چپ داشت.

 

دولت آقای  شادروان حجت اسلام هاشمی از رفسنجان : گرایش میانه ی مذهبی با نگرش لیرالیستی. یعنی توزیع فرصت آزاد به پولدار و سرمایه دار. این دولت نیز ترکیبی از نیروهای چپ و راست و میانه و چهره های بی طرف بود. غلبه با راست. یعنی رأس کابینه، تفکر راست میانه داشت.

 

دولت آقای حجت اسلام سید محمد خاتمی از اردکان : گرایش چپ اصلاح طلب با نگرش دموکراتیک. یعنی توزیع آزادی به همگان و اقتصاد ترکیبی. این دولت نیز ترکیبی از نیروهای چپ و راست و میانه و چهره های بی طرف بود. غلبه با اصلاح طلب. یعنی رأس کابینه، تفکر اصلاح طلب داشت. (اصلاح طلب یعنی آوردن فکر مدرن جهانی به جای ماندن در تفکر چپ مذهبی یا راست سنتی)

 

دولت آقای محمود احمدی نژاد از گرمسار : گرایش راست افراطی با نگرش پوپولیستی (کار توده واری). یعنی توزیع پول و سهم به محرومان و اقتصاد دستوری. این دولت شکل یافته ی یکدست راست بود با چهره های تندرو بود. غلبه با راست افراطی. یعنی رأس کابینه، تفکر خشونت طلب و افشاگر داشت.

 

دولت آقای حجت اسلام حسن روحانی از سرخه ی سمنان : گرایش راست مدرن با نگرش غربگرایی تعاملی (معامله و سود سرمایه گذاری). یعنی توزیع فرصت بین پولدارها برای گشایش اقتصاد. این دولت ترکیبی از راست میانه و چهره های غربگرا بود. غلبه با راست مدرن. یعنی رأس کابینه، تفکر سازش با آمریکا داشت.

 

تا اینجا یعنی تا مرداد ۱۴۰۰ پنج نوع دولت و با پنج نوع تفکر و گرایش و نگرش جدا از هم کشور را اداره و مدیریت کرد. که در باره ی همه ی آنها می شود با آمار و ارقام و تحلیل داوری یا گردآوری کرد. کار بنده گردآوری است و از داوری پرهیز می کنم. چکیده این که : کشور تا الان میان همه ی تفکرهای حامی و درون نظام و تابع نظام شکل گرفت و اگر کشور پیشرفت کرد به دست همین پنج تفکر بود و یا اگر پسرفت کرد و ضعف چیره شد باز هم ناشی از همین پنج تفکر بود. بنابراین نامزدهای شش گانه (پنج نفر از شاخه های چندگونه ی راست مورد حمایت محافل مختلف و یک نفر از جناح چپ مذهبی مورد حمایت تمام حزب های اصلاح طلب) به لحاظ جامعه شناسی سیاسی می توانند بر گذشته نقد یا ابرام وارد کنند و تفکر جدید خود را اعلام کنند که چگونه دولتی می خواهند بسازند گرایش و نگرش دولت شان چسیت. این به پس از مراسم تنفیذ در مرداد امسال بر می گردد که  پیروز انتخابات، چه نوع کابینه ای می خواهد بسازد. که گردآوری آن به زمان تشکیل دولت موکول می شود.

 

اما در این میان نزدیکترین دولت به زمان حال، دولت سیزده است که در شرائط ویژه به بستر قدرت راه یافت، یعنی با حذف عمدی نامزدهای رقیب، یک انتخابات فرمایشی درون جناحی صوری!!. اما نگاه کلی به این دولت فعلی که رأس آن در میان نیست و در سی اردیبهشت در مسیر بازگشت درگذشت:

 

دولت آقای شادروان حجت اسلام سید ابراهیم رئیسی از نوغان مشهد : گرایش ولایی (مطیع محض) با نگرش روزآمدی (هر بار رفتار مصلحتی با جامعه و جهان). یعنی توزیع کالا بین محرومان برای حامی پروری برای نظام. این ،خالصی از راست تازه کار بود. غلبه با راست ولایی مطیع تام. یعنی رأس کابینه، تفکر نگاه به امر بیت داشت.

 

گردآوری نهایی این پست: زمان برگزاری انتخابات ها معمولاً کشور زیر آماج حرف های نامزدها قرار می گیرد. نقد و بیان در جامعه، روان می شود. هر کس برای گرفتن رأی از مردم، موقعیت شناس می شود که برای محبوبیت در دل ملت، به کدام دولت حمله کند که ببرد. یا از کدام دولت دم بزند، که نبازد. شش نامزد تا جایی که بنده مطالعه کردم خود را چنین (عامدانه / دستورانه) چینش کردند: به ترتیب الفبای نامزدها:

 

آقای مسعود پزشکیان از مهاباد و تبریز: خود را به دولت سید محمد خاتمی پیوند می زند. به دولت سیزده گه گاه حمله می کند.

 

مصطفی پور محمدی از قم و رفسنجان: خود را از پیوند با دولت ها پنهان می کند. به دولت سیزده صریح و تلویح حمله می کند.

 

سعید جلیلی از مشهد: خود را به هیچ دولتی پیوند نمی زند. زبردستانه دولت سیزده را تحقیر می کند و دفاع ظاهری هم از آن دولت نمی کند.

 

علیرضا زاکانی از تهران: خود را شورمستانه به دولت سیزده پیوند می زند. به دولت حسن روحانی بی وقفه حمله می کند که پزشکیان را با این روش ادامه می او معرفی کند.

 

سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی از مشهد: خود را ارادتمندانه به دولت سیزده پیوند می زند. به دولت حسن روحانی  زیر زیری حمله می کند.

 

محمدباقر قالیباف از طرقیه ی مشهد: خود را در پیوند با دولت ها مخفی می کند. به دولت سیزده با زبان اشاره حمله می کند.

 

روشن سازم بنده در مورد پیوند با حمله ی شش نامزد، بی طرف هستم و داوری نمی کنم. فقط ارزیابی ام را نقل نمودم.  به پرسش بر می گردم: کشور در اختیار کی یا کیا بود؟ در اختیار هر شش تفکر. این که نقص گردن کیست، باید خود واقف شد که کارکردهای این شش تفکر (که رأس دولت نشستند) چه می گوید. عبور کنم. پاکنویس نیست. اُنظُر

صف آرایی نامزدها چه رنگی گرفته؟

کاوش اُنظُر : از یک سو نامزدهای خامس (پنج تایی) جناح راست مشهور به اصولگرایان در برابر یک نامزد از جناح چپ مذهبی مورد حمایت حزب های اصلاح طلب، به یمن تمهیدات سازمان سیما و صدا با سبک و سلایق خودشان دست به روشن سازی های مردم می زنند، تا رأی آنان را به سبد خود بریزند. این یک عرف است و تمام دنیایی که صندوق انتخابات دارند، شیوه و روشی رایج محسوب می شود. از سوی دیگر تریبون های امام جمعه ها وولومش باز باز است (بسته نمی شود!!) تا در خطبه های دوتایی مردم را هدایت کنند به "راه راست"! مثلاً همین حجت اسلام آقای رسول فلاحتی در نماز جمعه ی دیروز یکم تیر رشت، به نمازگزاران خودش با اطمینان و قطعی گفته است :

 

«آنها [یعنی مردم] هوشمندانه» کسی را که «از رهبری اطاعت محض داشته باشد انتخاب خواهند کرد.»

 

او حتی فعل امر یا حال ساده هم بکار نبرد، که نوعی خواهش یا درخواست یا توصیه یا دستور یا جمله ی خبری حساب آید، بلکه از فعل "آینده" استفاده کرده که با افعال کمکی (خواهم، خواهی، خواهد = خواهیم، خواهید، خواهند به همراه ماضی ساده) ساخته می شود. حالا این نامزد مورد نظرش کیست که به قولش "اطاعت محض" دارد، بماند. او گمان می کند سیاست محل دستور از یک سو و اطاعت بی چون و چرا از سوی دیگر است. احتمالاً انقلاب اسلامی را با عصر شاهنشاهی، اشتباهی جا زده است. بنده عبور کند، که ادبیات سیاسی چاپلوسی امام جمعه ها به تقلید از عربستان سعودی ها (البته نه همه ی آنها، بلکه نون خورها) مگر می تواند جز این باشد؟! غصه ی نون و برکناری را می خورند که زبان از ادبیات عصر علوی می کِشند و زبان شاهنشاهی باز می گشایند که چهارشاهی بیشتر به جیب بزنند!! سیاست محل «شاوِرهم فى الامر» است، حتی از سر استحباب، سپس نیاز اگر شد «عَزمْتَ» است از سر عزم و راسخیت. حتی برای پیامبر خاتم (ص) که اسوه ی حسنه بوده است و دارای تمام مکارم اخلاق. رسولی که فضایل علم و عمل را یکجا و بدون افت و خیزها داشته است. سلام خدا و خلق خدا بر او بادا.


اما بخش اول نوشته ام : صف آرایی نامزدها چه رنگی گرفته؟

 

کاوش اُنظُر : روی سه نامزد بحث می کنم. چون بقیه هیچ ضرورتی ندارد به آنها بپردازم. به هر حال مجاز به رقابت شدند و بنده تعرض به هیچ شش نامزد نمی برم. زیرا اصل رقابت آزاد یعنی دادن فرصت مساوی و برابر و بدون تبعیض به هر شش نامزد. اما چون سه گانه ی صف آرایی (که یکی از چند احتمال فرضی قبلی ام بوده است) به هر صورت رخ داده است و اهل فن دقیقاً صحنه را می فهمند، بنده فقط به سه نامزد می پردازم:

کاوش اُنظُر : بنده برآووردم تا اینجای کار این است جو به سمت سه صف آرایی جدی با سه نوع دو قطبی فعال در حال پیشروی است. چگونه؟ با این ترسیماتی که از این سه صف + سه دو قطبی ارائه می کنم: میان آقایان به الفبا : مسعود پزشکیان، سعید جلیلی، محمد باقر قالیباف:
 

دو قطبی مسعود پزشکیان / باقر قالیباف
دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی
دو قطبی سعید جلیلی / باقر قالیباف


ترسیم: دو قطبی مسعود پزشکیان / باقر قالیباف : این دو با یک رویکرد سازنده، خود را به مصاف هم نمی اندازند. هر دو خردمندانه نسبت به هم رفتار دارند. دو قطبی این دو با مدنی ترین رفتار در حال پیشروی است. این دو قطبی در عین جدی بودن دیدگاه دو طرف، با بالاترین کنش اخلاقی ممدوح و قانونی ترین رقابت سالم شکاف فعالی را باز کرده است که در علم جامعه شناسی سیاسی، از شکاف های مؤثر  و مدنی است. زیرا دو فکر و رویکرد عقلانی و سیاسی را با چند وجه اختلاف در سیاستگذاری به مصاف هم می کشاند و تولید مشارکت و رأی می کند.

ترسیم: دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی :

خود این دو نامزد در کمال تأنی به هم نمی پرند. چون آقای سعید جلیلی در اساس اطمینان دارد (می پندارد، پندار در سر می پروراند) که آن سخن «جمع شوید» «یک رئیس جمهور ... انتخاب کنید» را به نفع خود و "گرا"یی جهت بسیج رأی خود برداشت می کند لذا با این تضمین خیال می کند به رقیب نتازد ارجحیت دارد. وی تقریباً یقین دارد پایگاه "رأی" ثابت جناح راست که توسط مذهبیون مساجد، پایگاه های مقاومت، حوزه، نهادهای انقلابی و نقاط محروم و متشرعین مال اوست. لذا وقتش را تماماً صرف بیان افکار و ایده ها و کارکردهای دولت سایه اش می کند. آقای مسعود پزشکیان هم این را متوجه شده است که آقای سعید جلیلی روی یک خط ترسیم شده دارد گام می گذارد. لذا او نیز در گفتارش به وی نمی تازد. اما دو قطبی مسعود پزشکیان / سعید جلیلی کجاست؟ در درون جامعه میان دو جناح راست و چپ که تضاد دیرینه و اغلب دوستانه با هم دارند. این قطبی میان دو نامزد، مدنی و مدرن و مذهبی و متشرعانه رعایت می شود اما چون حامیان از تمایل رأی مردم باخبر شدند، بدرفتارهای عملی و عصبانیت های گفتاری خود را نسبت به پزشکیان تشدید کردند و گمان می کنند هر چه این کار سلبی تبلیغی خود را تموّج (موج دار) کنند، مثمرتر است. چه کسی مأمور این کار شده است؟ در صحنه: آقای ع.ز ولی در بیرون چهره های تار که رخنه در حفره های قدرت دارند. آنان فرمان دادند به تخریب. اما خود آقای سعید جلیلی اخلاق این رفتار را ندارد. چرا آقای ع.ز (با خط گیری از فرمان چهره های تار رخنه کرده در حفره های قدرت) تلاش دارد آقای پزشکیان را به جای اتصال تفکراتی به حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی، عمداً به حجت اسلام آقای حسن روحانی پیوند و جوش می زند؟ دو علت از دید بنده: یک: برآوورد کردند پیوند زدن وی به آقای خاتمی نه تنها وی را تضعیف نمی کند بلکه امتیازاتش را میان خاکستری ها بالاتر می برد. دو : یقین کردند پیوند زدن وی به آقای روحانی شدیداً به اعتبارش صدمه می زند زیرا از آن دولت این خصلت در ذهنیت باقی مانده است مردم را در وسط کارهای مهم تنها می گذاشته است. البته چنین رفتاری از سوی آقای ع.ز (که مأمور است نه نامزد) با پزشکیان خوشایند شخص آقای سعید جلیلی نیست. او از این کار ابا می کند و خسارت علیه ی خود می داند. گمان آقای ع.ز این است چون خیلی مُفت، از دولت سیزده به خاطر انصراف آن سالش به نفع نامزد دلخواه قدرت! پست بامزه ی شهرداری تهران را تصاحب کرد، اینک اگر آقای سعید جلیلی مثلاً ببرد وی را رایگان معاون اولش می کند. رفتاری سوداگرانه تر از این، در سیاست پیدا نشده است.


ترسیم دو قطبی سعید جلیلی / باقر قالیباف :

میان این دو از درون پایگاه اجتماعی "رأی" ثابت و متغیر در جناح راست نوعی رقابت و دو قطبی نانوشته برپاست. همدیگر را ضایع نمی کنند. به هم نمی تازند. اما مخفی و با زبان اشاره خط همدیگر را متمایز از همدیگر نشان می دهند. آقای قالیباف خود را کارکردگرا و آقای  سعید جلیلی خود را ساختارگرا نشان می دهد. اولی با زبان و صورتی که به خنده آن را در رخ خود آمیخته می کند تا قاطعیت اجرایی اش را نزد مردم، باورپذیر سازد، قول می دهد فردی اجرایی و با قوت است. دومی اما می کوشد خود را برنامه ریز نشان دهد که مردم باور کنند سازماندهی نیرو و عقل کل در ید قدرت اوست. قالیباف این دوره دارد به دید بنده "شناور" نقش ایفا می کند. با شنای «مُرده». نوعی از شنا که طرف مقابل خیال می کند او روی آب جان داد ولی در حقیقت دارد رقیبش را از تلاطم واقعی اش بی خبر می سازد. دو قطبی این دو نه در سر صندق برای رأی خاکستری ها که برای جذب قلوب راستی ها است که سنتی ترین سیاسیون آن رأی خود را از افراطییون باز می دارند و به همین دلیل آقای باقر قالیباف دست بر عصا راه می رود و بلد است چگونه آنان را در روز رأی از آقای سعید جلیلی جدا سازد. سعید جلیلی یی که بیش از همه، خود را «نازپروده ی» قدرت می داند. عبور کنم. این سه نامزد فعلاً سبد سیب خود را نوبت گذاشتند. به زعم بنده (برآوورد احتمالی) مردم اگر هجومی بیایند، این سه سبد، یکی اش، شگفتی ساز می شود تا آن حد که آمارش دو برابر هر دو سبد می شود. پایان متن بنده. اگر وقت کسی با نوشته های امروزم تباه شد، معذرت می خواهم. اُنظُر.

چرا جناح راست از رقابت با مسعود پزشکیان به هراس افتاد؟!!

کاوش اُنظُر : آقای حمید رضا ترقی از شورای مرکزی حزب «مؤتلفه اسلامی» که در حرم رضوی خادم نیز است دیروز گفته است :
 

«اگر قالیباف کناره گیری کند، به طور قطع آرای او به سبد جلیلی ریخته نخواهد شد اما چنانچه جلیلی به نفع قالیباف کناره گیری کند، احتمال اینکه آرای او به سبد رأی قالیباف اضافه شود، بسیار بیشتر است، البته مخالف این دیدگاه هم وجود دارند که معتقدند هیچ اجماعی صورت نگیرد و اجماع به دور دوم موکول شود.»


بنده می خواهم این جمله ی آقای ترقی را با توجه با عنوانی که برای پست خود برگزیدم، تحلیل محتوا کنم. اول باید با این پرسش از خود جمله ی آقای ترقی، به سراغ تحلیل محتوا رفت که چرا اینک، آقای ترقی به این مسئله رسیده است؟ کاملاً واضح است که تازه دریافتند شخصیت و میزان نفوذ آقای مسعود پزشکیان در مقایسه با آقای عبدالناصر همتی (که در انتخابات فرمایشی! ۱۴۰۰ اجازه ی رقابت با نامزد دلخواه حاکمیت پیدا کرده بود) فرق اساسی دارد! سال ۱۴۰۰ حاکمیت با قلع و قمع کردن رقیب و باقی نگذاشتن حتی یک نفر از جناح چپ مذهبی تمام عنان را به دست راست و شخص نامزد دلخواه داده بود که حتی تیم برای قوه ی مجریه نداشت و مشغول امور حرم رضوی بود. ولی بنای حاکمیت و قدرت بر آن شده بود کشور را به دست یکدستان بسپارد که سه سال تمام در برابر چندین مسئله ی مهم اقتصاد کشور مانند تورم، گرانی، خانه سازی، حقوق کارگران و کارمندان، کنترل قیمت کالاهای اساسی و کاهش ارزش پول ملی و قیمت فزاینده ی ارز خصوصاً دلار آمریکا و نیز صدها امور بغرنج جامعه و در رأس آن فساد در درون سیستم حتی داخل کابینه دچار ناکارامدی مفرط شده بود و حتی این پنج نامزد راست هم میان سخنان خود چنان غفلتاً چیزهایی می گویند که بعد به هوش می آیند می بیند چقدر به دولت سیزده نقد وارد کردند!!! این است که چهره های مطرح تر جناح راست دیدند رقابت نه تنها تناتنگ شده، بلکه احتمال باخت هر پنج تا از یک تا بالا رفته است. پس راست در واقع از رقابت با آقای مسعود پزشکیان سخت به هراس افتاده است. فضایی که هم اینک مشاهده می شود که همه (البته بسیاری فرهنگ رقابت را رعایت می کنند) به جای معرفی نامزد جناح راستی خود، بسیج شدند (در واقع از رخنه ای های سایه نشین پایتخت در حفره ها فرمان گرفتند) علیه ی مسعود پزشکیان می پردازند، ناشی از این است وزنه ی وی قدرتمند دیده اند. البته این کارشان به نفع مسعود پزشکیان تمام می شود. کاری که هر بار صورت دادند ولی پاستور را همانی رفت که از سوی عوامل قدرت تخریب شد. بنده ترسیمگر سیاسی ام و کاری به جانبداری هیج نامزد ندارم. فضای رقابت را کاوش می کنم. همین. اُنظُر.

 
اما تحلیل محتوا روی تک تک جملات آقای حمید ترقی از چهره های قدیمی و مذهبی و حزبی و فعال جناح راست:


 آقای حمید ترقی : «اگر قالیباف کناره گیری کند،»

 

تحلیل محتوای اُنظُر : یعنی دارد از یک تصمیم گیری در پشت صحنه ی جناح راست پرده بر می دارد که در نشست های خود هراس افتادند و به آقای قالیباف فشار می آورند بزند کنار بکشد تا آقای سعید جلیلی پاستور را از کف ندهد.

 

آقای حمید ترقی "به طور قطع آرای او به سبد جلیلی ریخته نخواهد شد"

 

تحلیل محتوای اُنظُر :او در این جمله اش یعنی [آقای قالیباف] دارد هشدار به تصمیم سازان نشست های جناح راست می دهد که اگر خطا کنید آقای قالیباف را مجبور به انصراف به نفع آقای سعید جلیلی کنید مطمئن باشید کسانی که از میان جلیلی / قالیباف سمت آقای قالیباف رفتند، حاضر نمی شوند به آقای سعید جلیلی رأی دهند. یعنی یا سفید رأی می دهند یا مانند طرفداران آقای علی لاریجانی (دو بار رد صلاحیت شده از سوی شورای نگهبان) به سوی آقای مسعود پزشکیان می روند. البته آقای حمید ترقی در این قسمت هشدار بیشتر می خواهد سران مداخله گر راست را مجاب کند فشار از روی آقای قالیباف بردارند به جای آن عقلانیت صحنه را در نظر بگیرند و برای شکست پزشکیان، تن به اجماع روی آقای قالیباف بدهند که حامیان قالیباف از افراطی گریان راست گرا مرزبندی دارند و به قالیباف به چشم یک تکنوکرات مهارت گرا می نگرند. و نگران حضور آقای سعید جلیلی هستند که سیاست داخلی و خارجی را به سمت تنش و تضاد بیشتر می کشاند. در حالی که از دید طرفداران آقای قالیباف (اکثرشان) قالیباف حریف قدری در سیاست جهانی است و فردی سازگار با سیاست آرام داخلی.


آقای حمید ترقی : "اما چنانچه جلیلی به نفع قالیباف کناره گیری کند،"


تحلیل محتوای اُنظُر : در این جمله نیز می خواهد از فرض اول و قابل دفاع خود در میان تصمیم سازان سران راست، پرده بر دارد که در واقع از این جای جمله به بعد، آقای ترقی دارد به استدلال اقناعی متوسل می شود یعنی اگر سران بپذیرند آقای سعید جلیلی را به سود آقای باقر قالیباف منصرف کنند، حاصل آن به سود راست قطعی است.


آقای حمید ترقی : «احتمال اینکه آرای او به سبد رأی قالیباف اضافه شود، بسیار بیشتر است،"


تحلیل محتوای اُنظُر : او در این جمله یعنی آقای سعید جلیلی. لذا آقای ترقی احتمال بالایی می دهد رأی کسانی که پشت سر آقای سعید جلیلی صف کشیدند، به سمت قالیباف می آید ولی هرگز به سمت پزشکیان نمی رود. او با زبان اشاره ی کنایی ماهرانه، دارد تصمیم سازان سران راست را متوجه ی رویکردی می کند که پایگاه رأی آقای سعید جلیلی مربوط است به تندروهای جناح راست که هرگز با جناح چپ مشی آشتی جویانه ندارند. حال آن که به نظر آقای ترقی کسانی که طرف آقای قالیباف ایستاده اند سیاست را بهتر می فهمند و منافع و تضاد را بالانس نگه می دارند.

 

آقای حمید ترقی : «البته مخالف این دیدگاه هم وجود دارند که معتقدند هیچ اجماعی صورت نگیرد و اجماع به دور دوم موکول شود.»


تحلیل محتوای اُنظُر : این جمله ی آقای ترقی از روی ناچاری است چون دارد می گوید وقتی هیچ کدام حاضر نیستند به نفع منفت جناح راست فداکاری کنند باید چربی یکی از فرض ها را بر تن بمالند یا پزشکیان را در پاستور ببنند و یا موکول شدن به دور دوم که دو قطبی شدیدتری رخ خواهد داد. عبور کنم. اُنظُر. پاکنویس نیست

در حد و میزان تان نیست اُنظُرهای ایران را بیرون کنید


پاسخ اُنظُر به شیخ ربانی:

آقای بی نشان سلام و احترام. فرمودی : به جای پرداخت به متن بنده، باز به خود بنده تاختی و این جمله ی تشکیکی زیر انشاء کردی:


«تا از صداقت شما ( انصاف که هیچ ) ارزیابی ،،،،».


فقط می خواهم همین یک تیکه متنت را بررسی فکاهی کنم و روی خودت داوری ندارم. شما آقای بی نشان محترم و گرانقدر مدرسه، روزی از روی انصاف و تقوا و دانش ارزشگرای خود، به بنده (اُنظُر) بر سر وعظ رفتی و فرموده بودی : "محضر خدا"... حالا شما بفرما پس کجاست آن محضر خدا؟ حالا همین وعظی که برای دیگران قباله و حواله کردی، گوئیا به خودت ارجاع شد؟!!! راستی شما در "محضر خدا" چقدر نقیب می پنداری خودت را و حتی اَطیَب. این دو خصّه، گوارایت. شما با چه اسلوبی بنده را به زیر ارزیابی خودت بردی و پیشاپیش به خاطر یک نامزد خودت، «صداقت» مرا مورد سخره و انصاف را به خودت: ( انصاف که هیچ ) ارزیابی کردید؟!! نکند پیش از قبر و قیامت، خودت را در مقام نکیر و منکر تخیّل کرده ای؟ از باروی قضاوت مردم پایین بیا تا بتوانی حرف مرا در بحثی برابر، بشنوی. رفتی عاج فیل نشستید و خودت را ارزیاب مردم جا زدی!!! سپس می خواهی از بنده تحلیل هم بشنوی؟ بازی بحث را بر هم می زنی! آقای بی نشان. باز نیز به جای متنم، مرا قضاوت نشستی و حکم به بی انصافی داده ای. البته شما بزرگوار "مختار ما یُرید" هستید و "فعال ما یشا". هر چه دلت رضا داد بر بنده جاری نما. قبلاً هم خطاب به بنده با فعل نفی گفته بودید نمی توانی انصاف داشته باشی. شما چرا این قدر در هنگامه ی متنت، قلما رها و غیرمقید ظاهر می شود که راحت در باره ی خود فرد، دست به حکم می زند؟ در مقام تدریس یا تدوین یا هر چه که قرار داری، متنم را بکوب، نه خودم را. یادت بیاورم افراد محتسب در عصرهای ماضی اموی و عباسی و دولت عثمانی (ترکیه ی فعلی) را. که شهید استاد مطهری گفته بود محتسب ها که وظیفه ی ارشاد خلق را به دوش می کشیدند، از بس خود را حق به جانب و از سوی حکومت مأمور مواجب گیر می پنداشتند، از قصّاب ها بدتر شده بودند. به جای نصیحت و وعظ و اندرز، گردن مردم را می زدند. شما در هنگام نوشتن عنان قلمت را افسار بزن که گردن نزند! به قلمت اندرز بده که در اندازه ات نیست مردم را شماتت کنی. یعنی به شما (بر اساس آنچه در داخل مدرسه می نوشتی) یک انسانی اخلاق مدار و اهل مدارا و آرام و صاحب بردباری می آمد و می آید، چی شده شما باخدای باایمان باانصاف باصدقت را که یکباره برای خاطر یک نامزدت آقای سعید جلیلی، حاضر شدی شولای دیگر بر تن بپوشانی؟!!. بنده متنم را روانه ی مدرسه می کنم ولی شما مرا مورد تاخت و تاز قرار می دهی. بنده البته این رفتارهای احتمالی را پیش بینی خود داشتم. درست است که خودت هم یقین داری در درون اجتماع اُنظُرهای درون هر کسی را خفه کرده اند ولی در مدرسه فکرت جایی برای خفقان و خفه کردن نیست. اُنظُرها را جامعه منتشرند فقط دیده نمی شوند. باز نیز به شما محترم شخصیت مدرسه پیشنهاد می دهم اُنظُرهای ایران را مورد توجه قرار دهید، ندهید هم سرنوشت شاه مستبدی می شوید که اول به فرمان و فرمول آمریکا دو حزب فورمالتیه (حزب ترقی و حزب ایران نوین) ساخت و بعد دید دو حزبی با مرام یکه سالاری شاه سنخیت ندارد تک حزبی کرد کشور باتمدن ایران را «حزب رستاخیز» و دستور دارد هر کس عضو رستاخیز نشود از کشور برود!! شما آقای بی نشان در حد و میزان تان نیست اُنظُرهای ایران را بیرون کنید. با احترام و معذرت از صراحت کلامی بنده. تشکر از شما که پندی برای بنده اید، نه محتسب و نقیب. اُنظُر.

گذری بر نظریه ها ( ۷ )

انحلال حکومت ها

نوشته ی اُنظُر  :از نظر جان لاک مشروعیت حکومت از «رضایت افراد» و بر پایه ی قاعده ی اکثریت است. زیرا اتفاق آراء از نظر وی هرگز وجود ندارد. دولتِ لاک، حکومت پول است. یعنی مبنای تأسیس آن، اقتصادی است که در آن انسان ها برای حفظ اموال و پول، به وجود دولت نیازمندند. لاک میان دولت و حکومت فرق قائل است. انحلال دولت فقط با هجوم نیروهای خارجی ممکن است ولی انحلال حکومت در فلسفه ی سیاسی لاک، حق مردم است. او بر این نظر است در صورتی که «حکومت ها از کارویژه ی (فونکسیونالیسم) اصلی خود، انحراف پیدا کنند، مردم حق دارند آن را منحل کنند. حکومت ها در اندیشه ی وی از دو منشاء ناشی می شود : یا از رضایت مردم بر شالوده ی حق و عدالت. یا از «غلبه و زور و غصب و ستمگری» بنا می شوند. در مجموع دولت لاک یک مؤسسه ی طبیعی نیست، آسمانی هم نبوده، مصنوعی است یعنی مردم آن را می سازند. لذا هنگام ضرورت می توان آن را منحل کرد. غایت دولت لاک «صلح، امنیت، رفاه آدمیان» است. و او هستی چنین دولتی را تا جایی قابل توجیه می داند که محیطی پدید بیاورد که در آن مردم قادر به درک غایات خود و رسیدن به آن باشند. رسیدن به «پاره ای آسایش ها» از مهترین غایات از دیدگاه جان لاک است. به همین علت دولت لاک نام دیگرش «دولت اجرا و ابقای حقوق بشر» است. که پایه ی بر قرارداد دارد و هدفش سعادت مادی و معنوی و با ارزش های سه گانه ی «صلح، نظم، مالکیت». در چنین دولتی طبق نظر لاک، مردم حق الغای رضایت دارند. یعنی می توانند رضایت خود را نسبت به حکومت و دولت، لغو کنند. چون به لحاظ فلسفی هیچ حکومتی حق هوس ندارد تا به دلخواه خود بر مردم حکومت کند. فرد و دولت هر دو در منظر لاک با قوانین اخلاقی و طبیعی محدودند. و به خاطر همین لاک برای مردم، هم حق ایجاد دولت قائل است و هم «حق انقلاب مردم». زیرا آخرین راه حل قضیه این است که دولت منحرف از هدف و اصول را منحل کنند. دلیلش ابن است «تحمل حکومت ناروا، خیانت به جامعه ی مدنی» است. و مردم باید از نیروی درونی طبیعی خود که «همواره برای تغییر و و برکناری» مهیا هستند، به ضد حکومت بشورند. او شورش بر حکومت ناصالح را نه تنها حق مردم، حتی تکلیف ایشان می داند. چون که طبق فلسفه ی سیاسی لاک، هر حکومتی بدون رضایت صاحبان حق یعنی مردم، حقوق مردم را پایمال کرده است و عملی غیر اخلاقی مرتکب شده است، پس؛ خود را در معرض انقلاب مردم قرار داده است. اُنظُر.

 

[در پاسخ به شیخ ربانی]
پاسخ کوتاه اُنظُر : سلام آقای بی نشان. با احترام و تشکر فراوان از ختم کلام  خوب تان. مرام و نشان و علم و عمل به قرآن از آن تان. آمین به دعای خیرتان.


"گفت اَدخُل فی عِبادی تل تقی
جَنَةُ مِن رؤیتی یا متَّقی"


بعد ادامه داد مولوی در مثنوی:


"کاین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بده ست از آسمان"

 

با تقدیم فرهمندترین اقبال و احترام.
اُنظُر

 

چرا ایران و ایرانیان را گروگان گرفته اید؟!

کاوش اُنظُر : فرض حرف تان درست! که تمام دولت های قبلف همگی نابلد، ناکارامد و بد بودند و کارنامه ی سیاه و ننگ آور از خود بر جای گذاشته و کشور را به این روز تلخ انداخته اند؛ اما شما که به یمن انتخابات مهره چین شده ی  سه سال پیش، کشور را (با تصاحب کامل سه قوه و تمام نهادهی حاکمیت) در دست گرفته اید و هنوز هم قدرت در دست شماست، پس چرا نتوانسته اید کشور را از مخمصه و پیچ و گردنه بیرون ببرید! آنقدر واضح است که نه داخل ایران، حتی بیرون آن، فهمیده بودند دولت سیزده، دولت «بیت» بود؛ یعنی گوش به فرمان و مطیع محض و متناسب با هر نوع دستور و فرمان و میان راستی ها یک دولتی تصور و تخیل می شد مورد وثوق، قابل دفاع و ارزشگرا. و تمام ساختار نظام با تمام قدرت (سایه و عیان) نیز پشتیبان شان، پس چرا ایران هچنان در وضعیتی قرار دارد که خود نامزدهای جناح راست هم، چشم در چشم مردم در متینگ های تبلیغانی خودشان می گویند اگر به پاستور بروند چنین و چنان می کنند و کشور را نجات می دهند و مردم را از گرداب سختی بیرون می کشند. مگر ادعا ندارید که دولت سیزده با تمام دولت های گذشته فرق داشته! و نمی دانم چه کرد و چه کرده، پس چرا به مردم چیزهایی می گویید که حتی ساده ترین فرد جامعه هم می فهمد دارید قول می دهید اگر قدرت برسید ایران را از این وضعیتِ به خود خودتان» «اسفبار»، نجات می دهید. شما که مدعی اید دولت سیزده طی سه سال همه چیز را درست کرده!! پس چرا در حرف های شما بوی حل مسائل و رفع مشکلات و گشایش معیشت و حتی دادن طلا و زمین و خانه و یارانه و کارت و کارهای دهن پر کن دیگر می آید!! جز این است با زبان بی زبانی دارید اعتراف می کنید دولت سیزده نتوانست کاری از پیش ببرد و یکی از  شما اگر رأی بگیرد مشکلات کشور را حل می کند. سه سال وقت کمی نبود که کارهای استراتژیک و مهم بر زمین ماند. قدّیس سازی و چاپلوسی کردن در وصف سیزدهمین دولت پیشکش تان، بگویید مگر چه مشکلاتی همچنان باقی است که خود حلّال و مُحل و مُحلِلّ!!! دارید جا می زنید. معلوم است شما با افکار بسته و پوسیده و پوچ و بدون درک جهان و ایران و ایرانیان، خود ایران و ایرانیان را گروگان گرفته اید؟! و می خواهید فقط خودتان حکومت کنید و به خیال خود، ارزش های خیالی خود را مثلاً برقرار و پایدار بدارید. اگر دولت سیزده کشور را آباد کرد پس چرا شما همچنان قول می دهید اگر پاستور را بگیرید این هفت مسئله ی مهم کشور را حل می کنید؟ پس مسئله حل نشده بود. خود اعتراف کرده اید که مشکل کشور حل نشده است. این هفت تا، که مردم را در هر ساعت و اوقات به فکر فرو برده است:

 

تحریم

تورم

شغل

تولید

گرانی

فساد

قیمت دلار

 

بیراهه نروید و مردم را با حرف سرگرم نکنید! بگویید چرا همین سه سال دولت سیزده، که تمام امور کشور در ید قدرت مطلق شما بود و حتی جهان هم بو برده بود دولتی که سر کار آمده است دولت «بیت» است و رابطه اش با آن رابطه ی مراد و مریدی است (منظورم این است رابطه ی حسنه ای برقرار است) و تمام نهادهای قدرت و امنیت، با آن دولت یکدستانه رفتار می کرد و می کند و حتی یک ساعت هم تحت فشارش قرار نمی داد و نمی دهد، چرا نتوانست این هفت تا مشکل اصلی کشور را حل کند! تمام اختیارات هم در دستش بود. طوری صحبت می کنید که انگاری این سه سال، شما نبودید که کشور را به اشغال خود درآورده اید. شما تا کی می خواهید ایران و ایرانیان را گروگانِ فکر غلط و ستیزه جویانه با داخل و خارج، نگه دارید! ماشین تبلیغ شما هرگز نخواهد توانست عده ای را مقدس سازد و عده ای را خبیث. عیب و نقص اگر بوده است که بود، این طور نبود که فقط مال قبلی ها بوده باشد، به همه بر می گردد. طرفدار دارید، خوب، حرفی نیست؟ آیا بقیه مگر طرفدار ندارند! مردم، همه با شمایند؟!! مردم ایران در یک تقسیم بندی عمومی، حداقل دو نوع فکر دارند، و در موقعیت های سیاسی و انتخاباتی برخی به راست و شاخه های آن  نزدیکترند و برخی به چپ و شاخه های آن. پس بگذارید خود مردم در کمال آزادی و آرامش، دست به انتخاب بزنند و صندوق رأی را تمام کننده و فصل الخطاب بکنند. هیچ کس جز مردم در این باره  فصل الخطاب نیستند. مردم «میزان» هستند. نتیجه ی حاصله هر چی باشد، قانونی است. چون خود نظام، گزینش فرد اول اجرایی کشورش را طبق میثاق قانون اساسی به ملت واگذار کرده است. چرا وقتی فضا را برای خود مغلوبه می بینید، همه چیز را سعی دارید برهم بزنید و تیره کنید! بگذارید آب در کام ایران گیر نکند و استخوان بر گلوی آن. سیاست، حلب نیست که آن را بتوانید آفتابه و جاجیم در آورید، سیاست، چینی بند زن، نیاز دارد. زیرا جهان زیست انسان، ترَک به دست خود انسان، ترَک، خورده است. بگذارید مردم خود تشخیص دهند حلب زن را یا چینی بند زن را. اُنظُر.

پاستور با این سه نفر به کجا کشانده می شود؟!

کاوش اُنظُر : اول باید دانست کشور در چه وضعیتی است. بنده بر این نظر است کشور را گره فرا گرفته است. این شش تا هم همگی گفتند می خواهند کارهایی برای کشور کنند که من اسمش را می گذارم گره گشایی. چون عاجزترین دولت نظام (که دولت سیزده بود) پس از سه سال نه تنها هرگز کارای این را نداشت گره های کشور را باز کند، بلکه کشور را به بن بست های بیشتر فرو برده بود. حال که مدتی پیش این دولت، مدیر کابینه اش درگذشت، این شش نامزد حرف هایی زدند که کاملاً معلوم کردند کشور طی این سه سال (که تمام حاکمیت با آن همسان و همبافت شده بود) باز در گره های کور و کلافی سر در گم، گرفتار گردیده است. بنده فقط یک مثال دو وجهی می زند و آن را با تمثیلی عینی تخیلی تحلیل می کند:
 
گره ی گرانی
 
گره ی تحریم
 
پیش خود خیال کنید ایران یک جهان است و ۳۱ استان آن، کشورهای جهان در آن. در این میان، گرگان ما توسط یک استان دیگر مثلاً پایتخت تهران (که ابرقدرت است و به خاطر تعارض منافع منطقه ای) تحریم شود. و این استان ابرقدرت زبردست هم، به سایر استان ها هشدار دهد اگر با گرگان معامله کنید شما را هم تحت تحریم می برم و جریمه می کنم و اقتصاد بزرگم را بر روی شما می بندم. در این میان گرگان کاملاً در محاصره ی تحریم گیر می کند و مردم خود را از جهان، منقطع و منفعل (بی اقدام، دست و پا بسته) می سازد. و حتی نمی تواند یک فرغون خربزه و خیار گالیکش را، یک سبد انجیر گلوگاه را، یک جعبه کاهوی نوکنده را، یک بنکه تمشک کردکوی را، یک سیخ ماهی ترکمن صحرا و بندر گز را، یک گونی پنبه ی گنبد را و حتی یک قالب پنیر محلی اینچه برون را به بیرون از مرز گرگان، بفروشد و یا چیزی از بیرون مرزش، بخرد. اینجاست که سه حالت پیش می آید:
 
جنگیدن : که بدترین راه حل ها میان انسان ها است؛ کُشت و کُشتار
 
مذاکره کردن : عقلانی ترین رفتار سیاسی است؛ چون ضد جنگ است
 
دست روی دست گذاشتن : خیانت به کشور است؛ زشت ترین گروگان گیری مردم
 
 
آن در جنگ است که یا باید ببری، یا ببازی و یا آتش بس بدون پیروزی امضاء کنی. اما در مذاکره، اصل عقلانی بر بده و بستان است. باید چیزی بدهی تا چیزی بگیری. وگرنه اسمش مذاکره نیست. چون سر میز مذاکره حلوا خیرات نمی کنند، زرنگی کنند بقاپند، بلکه منافع ملی دو طرف را روی آن می گذارند و برای رهایی از بن بست و مخاطرات مخاصمات،  تن به معامله می دهند زیرا مصلحت گاه بالاترین ضرورت است. گرگان در مثال بالا، فقط با مذاکره می تواند به اقصاد ۳۱ استان وصل شود و ۳۱ استان هم به اقتصاد و منابع مهم گرگان. این است که جهان فقط با تعامل ممکن است. اقتصاد و توسعه اصل حیات است. قدرت بازدارنده هم در کنارش. پس، گره ی گرانی و گره ی تحریم گرگان، فقط در این صورت باز می شود. حالا با این مثال خیالی، به سمت اصل سؤال متنم می روم:
 
پاستور با این سه نفر به کجا کشانده می شود؟!
 
به ترتیب الفبا که احتمال پاستور رفتن این سه تا میان مردم پچ پچ می شود: و حتی غالب نظرسنجی ها (اعتبار آن را بنده کاری ندارم) نیز می گوید همین ترتیب است، فقط آقای باقر قالیباف از آقای سعید جلیلی پس و پیش می افتد. ولی پزشیکیان همچنان پیشتاز است.
 
 
آقای مسعود پزشکیان
 
آقای سعید جلیلی
 
آقای باقر قالیباف
 
 
اگر آقای مسعود پزشکیان پاستور برود: به نظر می رسد آقای باقر قالیباف در قوه ی مقننه، متحد مهم و قدرتمندپزشکیان می شود، ولی آقای سعید جلیلی خود را بدترین رفتار عصبانی و تلخکامی، در لایه ی سایه پنهان می سازد و علاوه بر آن، سازماندهی نیروهای فشار!! را (با دستور عوامل رخنه در حفره) استارت می زند.
 
 
اگر آقای باقر قالیباف پاستور برود: به نظر می رسد آقای مسعود پزشکیان در قوه ی مقننه (که بیش از صد نماینده را در فراکسیون جمع کرده است) از چهره های متحد و مؤثر آقای باقر قالیباف می شود و نمی گذارد جریان افراطی مصباحییون، اَفسارداری کنند و حتی ممکن است به جمع ریاست قوه ی مقننه برود. و ولی آقای سعید جلیلی در لایه ی سایه پنهان می گردد اما ای بار در سازماندهی فشار به عجز می افتد زیرا باقر قالیباف خود از آن رخنه ای ها در حفره ها آدرس دارد. اما سعید جلیلی صدمه ی خود را وارد می کند. چون فرداً شخصیتی «کینه» ای دارد. مشهدشناسی شود.
 
اگر آقای سعید جلیلی پاستور برود: به نظر می رسد هم آقای باقر قالیباف در قوه ی مقننه و هم آقای مسعود پزشکیان در فراکسیون، در برابر تندروی و ذهن بسته ی دولت سعید جلیلی می ایستند. و خود سعید جلیلی کشور را به بدترین بن بست ها می برد. و نظام در اثر اشغال تمام مناصب دولتی و حاکمیتی توسط جریان سعید جلیلی که ناشی و افراطی و خشن اند، دچار شدیدترین بحران های داخلی و خارجی می شود.
 
توضیح:
جریان یعنی چه؟
عرض می کنم: حاکمیت، دخالتگر است. شما تاریخ را مرور کنید، حتی بانفوذترین سیاستمدار ایران پس از چهارده ی خرداد شصت و هشت (یعنی شادروان حجت اسلام رفسنجانی) نتوانست قوه ی مجریه را با اختیارات قانون اساسی اش، پیش ببرد و حتی قدرت فردی خود او  را هم عاجز ساخته بودند. "جریان" در ادبیات سیاسی ایران یعنی به راه افتادن عده ای با تفکر خاص و غیرشفاف برای سیاست ورزی بدون شناسنامه و رزومه، با چراغ سبز قدرت. خود لفظ "جریان" یعنی جاری شدن آب از زیر کاه یا خاک، و یا از بالادست به سمت پایین دست. جریان سعید جلیلی آب زیر کاه است از بالادست به سمت پایین دست! برای دخالت و اخلال بر سر هر کس که با حاکمیت به زاویه افتد. اگر جریان آقای سعید جلیلی فائق آید به پاستور دست یابد، بیشترین مواد تاریخی که نیاز می افتد مطالعه ی تحلیلی و علّی و معلولی شود، فرقه ی "خوارج" است که افکار تکفیری داشتند بر همه کسان، الّا خودشان. تمام مردم را فاسق می پنداشتند، مگر خودشان را، که خویش را معیار و مصداق ایمان و مطیع قرآن می خواندند! اگر عمده روحانیت به جریان جلیلی قادر نیستند، "نه" بگویند، نه به خاطر این است که آقای سعید جلیلی سواد دارد، نه، (سوادش اندک است، مدرک دالّ بر سواد نیست او با رابطه و به خاطر بررس بودن در "بیت" به بالادست فرستاده شد) خود این دسته روحانیت، بسته می اندیشد و فکر تندرو و حذفی دارد و برخی هم از دادگاه ویژه روحانیت می ترسند که خلع ید و خلع لباس نشوند که بی عمامه و عبا بسیار برایشان عیب است. عبور کنم.  روشن سازم نمی گویم کسی خوراج است، نعوذ بالله، ولی رواج چنین فکری احتمال می رود. نیز روشن سازم بنده نمی گویم کی برود پاستور. خود عقل هر کس ممیّز هر فرد است، ولی این بار کی نرود پاستور مهم است. اگر ملت هر کس از این شش تا را رأی دهد، او قانونی است. پس باید دموکراسی را (ولو دموکراسی شُل) محترم داشت و به او فرصتِ کار داد. اُنظُر.

 

چینی نظام چه ترک هایی دارد؟!

کدامیک از این پنج تا چینی بند زن تواند باشد؟!

کاوش اُنظُر : یکی از این شش تا، وقت های میلیاردی بیت المال را خورد و فرار کرد در رفت؛ (یعنی سوء استفاده از برنامه های تبلیغاتی از اموال عمومی در سازمان سیما و صدا یا هر جای متعلق به عموم ملت) با تمام تظاهرها و مجامله کردن هایی که کرد، حتی قرائت غلط الفاظ آیه و روایت و دادن آمار و آدرس های پراشتباه و بی وجه، یعنی آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی که متولد هزار و سیصد و پنجاه است ولی در یک اشتباه عجیب گفت بیانیه های نهضت و انقلاب را منتشر می کرد!!! یعنی در هفت سالگی مبارز علیه ی شاه بود! و این بار می خواست تالی تلو دولت سیزده باشد که سه سال کشور را به بدترین وضعیت انداخت و چاپلوسان از آن دولت دارند تقدس می بافند و فکر می کنند مردم چنین تملّقاتی را می پذیرند. عبور کنم. این فرد از مشهد یعنی آقای سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی که رأیی هم نداشت با این رفتارش مردم را مسخره کرد و وقت عموم مردم را به سرقت برد. البته او می دانست بودن و نبودن او علی السویه بود، یعنی هیچ تفاوتی نداشت باشد یا نباشد ولی سرقت وقت ملت را کرد و آسان در رفت. این حرکت اسمی دارد که بنده پرهیز دارد بگوید. بیایم سر اصل بحثم: چینی نظام چه ترک هایی دارد؟! از نظر بنده بسیار زیاد. چک لیست می کنم در فارسی مساوی است با «بازبینه» :

 

- حد اقل نیمی (حتی بیشتر از نیم) از ملت دستخوش بی اعتمادی به نظام شدند.

 

- مطالبات صرفاً صنفی بخشی از مردم (معلمان، کارگران، کامیونداران، کشاورزان، باغداران، بازنشستگان، بازرگانان و ...) از سوی نظام همچنان بی جواب ماند. نظام بدهکار ملت شد.

 

- تعدادی از مردم به خاطر کمترین خطا (شامل بدهی وام، عسر در پرداخت مهریه ی زن، اعتراض در تجمعات، حتی شرکت در «اغتشاشات»، و ...) در زندان هستند اما ابَربدهکاران و فسادگران دبش و بانک و دولت و قضا و دیوان سالاری و برخی از نهادها... راحت بیرون بسر می برند.

 

- همچنان حصریون در حصر و زندگی کنترلی هستند بی آنکه مردم دادگاهی از آنان را تا به این ساعت دیده باشند. آنان فقط به حکم خطبه ی نمازجمعه ی آقای آیت الله احمد جنتی به حصر رفتند. آقای میرحسین موسوی و آقای حجت اسلام مهدی کروبی که نسبت به قضایای هشتاد و هشت حرف دارند.

 

- کشور در اثر نوسانات دلار به دلیل بی کفایتی در اداره ی کشور و دلال بازی های عده ای سوداگر، برای مردم شکننده، بی ثبات و دچار گرانی افسارگسیخته شده است و این سه سالی هم نرخ تورم مدام روی عدد وحشتناک ماند.

 

- میان زندگی مردم و مسئولان شکاف ایجاد شده است، با آن که مسئولان شب و روز می گویند وقت شان صرف خدمت به ملت است، اما یکباره مردم می بینند به آنان پیشوند «آیت الله» عطا کرده اند، "دکتر" خطابشان می کنند و یک شبه به مدارج و مدارکی دست می یایند که ملت عادی باید از سد کنکور و هزاران هفت خان عبور کند و آن را هم نمی تواند. اینان که طی این مدت انقلاب مشغول خدمت بودند پس کی فرصت کردند دکتری بگیرند و آیت اللهی بگیرند. مگر آن که مدرک، کشک و پشم باشد! مسئولان اشرافی شدند و مردم همچنان برای خریدن یک کیلو گوشت نزدیک یک میلیون تومانی، آه حسرت سر می دهند و سبد غذایی و سفره ی روز و شب خود را از بسیاری از کالاهای مورد نیاز بدن، خالی می بینند و اگر هم بروند بخرند باید یک گوشه از زندگی خود را تا ماه بعدی واریز حقوق ناچیز، زخمی کنند تا بتوانند یک وعده گوشت در ماه خورده باشند.

 

- نظام نمی گذارد در سیاست داخلی آزادی فعالیت احزاب و بیان تفکر و چاپ و نشر کتاب به آن مقیاس آرمانی که در انقلاب وعده داده شد، پیاده شود. تا حزب پا بگیرد برایش پرونده می سازند و اسمش را حزب «منحله» می گذارند! انگاری فقط حزب ها هستند که خطا می کنند. اگر یک نهاد هزاران خطا کند کسی نمی گوید بالای چشمش ابرو است!!

 

- تحریم به علت دو عامل (هم ستیزه جویی دشمنی سلطه جو مثل آمریکا که خواهان پذیرش تسلط خود بر جهان است و هم از سوی بی سیاستی برخی مسئولان که بلد نیستند الفبای سیاست جهانی را بیاموزند) مردم را مستأصل کرده است و معیشت و برنامه ی درازمدت هر ایرانی را مختل ساخته است، مگر «زالوصفتان» را که این عده در هر نظام و مرام و رژیمی اهل زد و بند و سوادگری اند.

 

- و نیز ده ها مورد دیگر از جمله مهمترین آن فساد و اختلاس در درون نظام حتی در دولت سیزده (که نظام به آن خیلی زیادی می نازد!!! و دائم دست به تملق و تعریف بیجا و تبلیغ از آن می زند) که این فسادها مردم را به سمت بیزاری جستن و از منتقدبودن به مخالف بودن سوق می دهد.

 

واقعاً چطور ممکن است از یک سو به حق، شهید قاسم سلیمانی (آن خفته ی شهادت دلارام و دلاویز و سربلند و مبرور جهان اسلام در خاک ساده و بی آلایش و کنار سایر مردم درگذشته و یا شهید در قبرستان) بگوید ج.ا.ا «حرم» است، ولی در همین "حرم"، وزیر و وزرا و مدیر و نماینده و قاضی و دفتردار جاهایی خاص و چندین فرد مشهور دست به فساد بزنند ولی گوشمالی نشوند و اگر زندان هم می روند برایشان از قصر هم بهتر بگذرد. این بود آن وعده و آرمان که همه ی ملت علیه ی شاه شوریدند و حالا شاهد بدتر از دربار شاه شوند؟؟!! که آن دربار فاسد پیش آمریکا و اروپا دریوزگی می کردند. نظام حقیقتاً از دید ملت، ترَک ور داشت، زیاد هم بر داشت. حالا برسم به سؤال فرعی متنم:

 

کدامیک از این پنج تا چینی بند زن تواند باشد؟!

 

این را ملت در فرداروز هشت تیر معلوم می کند که گوئیا تا شنبه مشخص می شود اسم چه کسی برای پاستور در می آید. اگر هم رقابت تنگاتنگ بود، شاید در شنبه ی بعدش. هر کدام از این پنج تا را ملت برگزید باید حرف ملت را مورد توجه قرار داد که چرا با این مقدار ترَک بر نظام، حاضر شد فلان اسم را در صندوق اندازد. صندوقی که هیچ فرد بالاتر از خود ندارد. صندوق است که حرف آخر را می زند. گردنکشی در برابر نتیجه ی صندوق، یعنی برهم زدن قاعده ی عقلی دموکراسی. بنده در مورد رأی به هیچ فردی، علنی حرفی نمی زنم اما برآوورد دارم که این سنجش به بنده می گوید قاطبه ی مردم، از میان آقای مسعود پزشکیان و آقای محمد باقر قالیباف (اگر فشارش نیاورند!!! که برود و برای همشه خود را نابود کند) اولی را چینی بند زنِ قوری نظام می دانند و دومی را قادر به دم کردن چای در قوری نظام. گوئیا پزشکیان را بیشتر پسندیده اند (قاعده ی اکثریت) ولی این را هم باور دارند اگر باقر قالیباف هم پیش بیفتد، باز هم کشور به غلتک می افتد، نه به بارو. پایان. اما آن دیگری (آقای سعید جلیلی)  اگر بر فرض به پاستور رود، بنده می گوید باید یک دوره ی جدید و بدیع پربدعت برای نظام «نام» گذاشت. برای این هر سه فرد احتمالی، آرزوی سلامتی در راه خدمت به کشور و وفاداری به حقوق اساسی ملت، می کنم. امید است بی تاب شده ها  آرامش پیدا کنند و دست از عصبانیت علیه ی نامزد رقیب بشویند. رقابت یک اصل مدنی است. باید فن این رقابت را بلد بود و بی جهت دل آشوبه نکنند که بخواهند ادای عقل کل در آورند. بنده به پاستور رفتم، اما نه کاخ «ساختمان سلمان» آنجا بلکه کنارش ساختمان انستیوتو پاستور آن انسان شادوران که میکروب شناس بود!! اُنظُر.

وحشت از رأی

تا

وضعیت کشور

کاوش اُنظُر :

وحشت از رأی :

قانون اساسی هرگز نگفته رأی مال ملت وابسته به نظام، یا تابع فلان فرد، یا طرفدار کدام جناح، بلکه به وجه مطلق و بی قید و شرط و به صورت عام گفته : آراء عمومی. مثل دو اصل  شش و نود و نه آن. در اصل شش، هم حرف الزامی «باید» آمده، و هم صحبت اتّکا و اداره‌ی جمهوری اسلامی با «آراء عمومی» زده : «امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات...» و توی  اصل نود و نه نیز آمده : "شورای‏ نگهبان‏ نظارت‏ بر انتخابات‏... و مراجعه‏ به‏ آرا عمومی‏ و همه‏ پرسی‏ را بر عهده‏ دارد." بنابراین دو لفظ «مراجعه‏ به‏ آرا عمومی»‏ و «همه‏ پرسی»، یعنی گرفتن رأی از عموم مردم و نیز اختیار کشور از آن انتخاب مردم از راه صندوق رأی بودن. اینکه بیایند صحنه ی انتخابات را مصاف جنگ و لشگرکشی میان حق / باطل، یا مردم خوب / مردم بد، یا انقلابی / ضد انقلاب، جلوه دهند، از دو حال خارج نیست: یا با اصل رأی از مردم، در مبانی و نتیجه ی حاصله مشکل دارند و یا از خروجی آراء عمومی غیردلخواه خود وحشت می ورزند. چنین رفتاری هیچ نامی نداشته باشد، مخالفت با روح این دو ماده ی قانون اساسی است که بر تمام مردم جاری است، نه بر عده ای از مردم. همه ی مردم حق رأی دارند. که امسال بالغ بر شصت و یک میلیون نفر شرط سنی رأی دادن را دارا هستند. پس فقط یک شرط دارد و آن هم شرط سن رأی دادن. هر ایرانی با هم منصب و مقام و طبقه و دسته و سلیقه و عقیده و مرام و ایمان و کیش و مذهب و قومیت و زبان و رنگ و لهجه از حق رأی یکسان برخوردار است و می تواند نظر خود را به عنوان هر «یک رأی ، یک قدرت» اعمال کند. در اسم «همه‏ پرسی» هم نام و لفظ "همه" آمده است، نه "یک عده". اینکه برخی خود را اختیاردار، پندار می کنند، فقط ناشی از این است خود را از بقیه ی ملت سرتر می دانند و با خودحق پنداری، میان مردم شاغول و تراز و مرز می کشند. این اسمش وحشت از رأی است. می خواهند فقط آنچه خود می پسندند بر سایران تحمیل کنند. ملاک، عموم مردم اند. امروز خود این عموم، تصمیم ساز بزرگ و نهایی اند. آنان هستند که معلوم می کنند کدام فرد حق نشستن بر ساختمان سلمان در پاستور را دارد. حقی خداداد که انقلاب اسلامی با ظفر بر شاه به محیط ایران ارمغان داد. این حق را با انواع انحصارات و استبدادات نباید محدود و مخصوص و آپارتاید کرد.

وضعیت کشور

اما وضعیت کشور. بنده با توجه مواضع دو نامزد از سه نامزد سه ضلعی (چپ مذهبی / راست افراطی / راست نوگرایی) وضعیت کشور را ترسیم می کنم. از دید بنده این سه ضلع به ترتیبی که برشمردم آقای مسعود پزشکیان ضلع چپ مذهبی قرار دارد، آن دو دیگر آقای سعید جلیلی ضلع راست افراطی و آقای باقر قالیباف ضلع راست نوگرایی. روی مواضع سیاسی و مبانی فکری آقای پزشکیان نمی روم، چون او ادعا نکرده است دولت سیزده را ادامه می دهد. او منتقدانه وارد صحنه شد و حرف هایی از زبان بخشی از مردم زد که حتی یکی از افراد ستادهای رقیب (محسن منصوری مسئول ستاد سعید جلیلی) در یک عصبانیت شدید (که ناشی از افکار افراطی جریان سعید جلیلی است) از لفظ «پسماند» استفاده کرد. حتی آقای علیرضا سلیمانی، سردبیر رجانیوز (متعلق به آقای میثم نیلی برادر آقای مقداد نیلی داماد دولت سیزده) گفته: رأی حامیان آقای قالیباف «یک مشت رای حرام در نقش پیاده نظام ستاد پزشکیان" است. عبور کنم. این جور حرف ها ناشی از استیصال است. اما خود دو نامزد، آقایان به الفبا : سعید جلیلی و باقر قالیباف حرف هایی زدند که جمع بند حرفشان و ثمر دیدگاه شان می تواند این باشد :

 

بر اساس تز باقر قالیباف : کشور به یک مدیر دارای عملکرد و کارکرد نیاز دارد. ساحل مکران پایتخت دوم می شود (الگوگیری باقر قالیباف از شهر کیپ تاون آفریقای جنوبی و بمبئی هندوستان) جوان خانه می خواهد و او به جوان، دو ساله رایگان خانه می دهد. دویست متر زمین به خانه به دوشان سند می زند که خانه بسازد. ایران را با روش گفت و گو از بن بست نجات می دهد. باتجربه ها را سر کار می آورد. بیمه و بانک را درست می کند. شغل و تولید ایجاد می کند. اینترنت را رشد می دهد. پذیرفتین «گروه ویژه اقدام مالی مشترک» (همان مخفف : FATF) را موافق است. شرق را دیوار می کشد تا در داخل شغل برای جویندگان کار ایجاد کند. چون دوازده سال شهردار تهران بود ایران را مانند تهران می کند. عبور کنم. همه ی این تزها و وعده ها نشان می دهد از دید آقای محمد باقر قالیباف کشور در وضعیت خراب قرار دارد که به دست وی آباد می شود.

 

بر اساس تز سعید جلیلی:  کابینه ای با برنامه تشکیل می شود. از تجربه ی دولت سایه ی یازده ساله اش بهره می گیرد. معتقد است کلاً حد و میزان و وسعت یک جهان برای او فرصت است که می خواهد آن را جهش دهد، یعنی به صورت پرش فوری به چندین پله، ایران را ارتقاء دهد. مثل کسانی که کلاس یک را جهشی می رفتند کلاس پنج. برای بیکاری طرح دارد. برای احیای کارخانه تجربه از خود دارد. چون مدتی در تیم مذاکره بوده، قول داده برجام را حل کند. سرسخت بر این باور است تحریم را راحت بلد است دور بزند. گشت ارشاد را نمی دانم چه موضعی گرفته. نیز کشف حجاب را. بر این تز است که با بودن او انقلاب سر جای اصلی اش می ماند. خواهان آوردن نیروهای ارزشی و پایبند به نظام به دایره ی قدرت است. خودش چون در عصر آقای محمد احمدی نژاد با حکم وی ریاست شورای امنیت ملی را عهده دار بود، اطمینان دارد جهان را می شناسد و بلد است در برابر آن چه کند. مهترین محور حرف هایش این است که در هر مسئله ای می گوید: دو دیدگاه وجود دارد و برای دیدگاه خود ارزش و حقانیت قائل است. در کل خود را عقل کل جلوه داده است، چون اغلب موارد گفته این او بوده که دولت سیزده را خط می داده و برنامه می داده و حتی پیشنهاد جابجایی افراد را را بر آن دولت اعمال می کرده. پس او خود را برحق می داند که این سه سال گذشته را تعقیب کند. و با زبان خاص این را رسانده که کشور در وضعیتی قرار دارد که فقط او ناجی آن می باشه.

 

و حرف اُنظُر : اینک بار دگر بر اساس جمهوریت، عموم مردم چنان قدرت و فرصتی پیدا کردند که صندوق را تمام کننده بدانند، اینکه آیا از آن شصت و یک و خورده ای میلیون نفر رأی دهنده، هجومی می آیند یا معدود، هنوز بدرستی معلوم نیست. نظرسنجی های محافلی هم چندان ثقه نیست. بنده بهتر را آن می داند مردم رأی دادن را این بار از رأی ندادن نافذتر بدانند. گویئا گفتند تا ظهر فردا رسماً اعلام می شود کی برنده شده است یا به دور دو رفته است. هر که هست، باشد، چون رأی ملت شرف دارد و شورای نگهبان (که به باور جناح راست عِدل عَدل هستند) این نامزدها را معتبر و محرز از لحاظ سلامت صلاحیت، اعلام کردند. پس رأی عمومی را باید محترم شمرد. کشور در هر شرائطی خدمتگذار صادق راسخ دانای مسلط بر محیط کار و اداره ی مملکت می خواهد تا پس از کسب جواز نشست بر میز پاستور، اسیر باند و جمود و انحصار و فساد و شاخ به شاخ با احزاب و نابودی گرایش ها و متضاد با دانشمندان و درگیر با جهان، نشود. خودش فکر سازنده داشته باشد و متفکران توسعه گرا و نیروهای رشدمحور را میدان دهد. هم به دانش تن دهد و هم ارزش های تمدنی ایرانی و فرهنگ مترقی اسلامی را تقویت نماید. اُنظُر.

متصدیان دو عنوان «قدس»

کاوش اُنظُر : دو نفر، هر دو اهل مشهد، هر دو متصدی «قدس»، هر دو آدم خوب و بزرگ و فروتن. یکی "آستان قدس" و دیگری "سپاه قدس" به ترتیب : حجت اسلام آقای احمد مروی و سردار سپاه آقای اسماعیل قاآنی در انتخابات اخیر، جلوی چشم ملت خلاف قانون و ضد عرف رفتار کردند. از خلاف شرع خبر ندارم، چون در این زمینه داوری کردن بشدت، احتیاط نیاز دارد. چرا رفتاری خلاف قانون و ضد عرف؟ اول شئوون دو تا قدس را عرض کنم، سپس به نقد رفتار بپردازم:

 

قدس مشهد  : مال همه ی ایرانیان است، حتی متعلق (علاقه ی خاطر) به شیعیان و مسلمانان و دینداران سایر ادیان. این حرم جای خرج جناحی نیست. این قدس، باید در خدمت معنویت باشد؛ بدون ذره ای تمایلات جناحی.

 

قدس بیت المقدس : مال مِلکیت فلسطینان است و نیز قبله ی اول مسلمانان. این بیت مقدس بیش از هفتاد سال به اِشغال ارتشی در آمده که در ظاهر می گوید یهود است، ولی دروغ می گوید و از طریق یهود، به قدرت و تسلط فکر می کند. و هم اینک مردم موجود در نوار غزه را چندین ماه یکسره قتل عام می کند و بر مردمی که در شهر قدس زندگی می کنند نیز، بشدت حکومت نظامی و سرکوب پیش گرفته است. این قدس به علت گرفتارشدن، باید از چنگال اشغالگری آزاد شود و همین است که سپاه قدس، در ایران تشکیل شده است.

 

حالا نقد : اینان دو نفر حجت اسلام آقای احمد مروی و سردار سپاه آقای اسماعیل قاآنی اما این مسئله را نادیده گرفتند و هر دو وارد سیاست شدند (که اکیداً منع اند طبق قانون و حتی دستورها) این دو با هدف محرزِ شکست دادن حتمی آقای مسعود پزشکیان، جلسه ای در درون حرم رضوی تشکیل داده بودند تا از مقام و موقعیت خود، سوء استفاده کنند، بلکه بتوانند دو نامزد به ترتیب الفبا : آقای سعید جلیلی و آقای باقر قالیباف را متقاعد کنند برای خطری چون به پاستور رفتن احتمالی مسعود پزشکیان، یکی به نفع دیگری منصرف شود (نمی دانم قصدشان کنارکشیدن کی برای کی بود) این کار این دو نفر، واقعاً مورد نقد، و لازم به تشرگرفتن از سوی ملت است.

 

آقای حجت اسلام احمد مروی شما متصدی آستان قدس شدی که آنجا را محیطی منبسط معنوی و عمومی نگه داری، نه جناحی. یک سانت از فضای آن حرم، یک ریال از نذور آن حرم، یک ثانیه از اوقات آن حرم، هرگز نباید خرج یک جناح شود. این کار شما در درجه ی اول برونرفت از حوزه ی مسئولیت است و در مراحل بعدی فروافتادن در گرداب جناح گرایی که برای حرم سمی سهمگین و مهیب است. برای شخص شما، نه فقط احترام، حتی اهمیت قائلم. از این اشتباهی که مرتکب شده ای و حتی نتوانستی به هدف برسی، خود را اصلاح کن و تا وقتی متصدی قدس رضوی هستی به اخلاق این تصدی پابندی بورز. حرم را حرم همه دان نه فرصتی برای صرف هدف جناح.

 

آقای اسماعیل قاآنی شما متصدی قدس شریف شدی که برای رهایی آن بیت مقدس، به مدد مبارزین فلسطین بشتابی. در حالی که همین روزها غزه ای ها آماج حمله و آوار و آوارگی و بی غذایی اند و نان و آب ندارند شب، سیر سر بر بالین بگذارند، شما از تهران بلند می شوی می آیی مشهد تا برای شکست مسعود پزشکیان، آن دو نفر را تبدیل به به نفر بکنی که در رأی، بر رقیب غالب شوند، درین هدف هم شکست خوردید، زیرا هیچ کدام حرفت را نگرفتند. از خودت بپرس در حالی که مردم غزه گرفتارند و حتی بخشی از مردم ایران پول مسافرت زیارت مشهد را ندارند، خودت چگونه به مشهد آمدی و رضا دادی قصد جناحی ات را پیش قبر امام رضا (ع) برملا کنی. هزینه و وقت و حوصله ی این سفرت را چگونه حساب کردی. یقین کن در این آزمون باختی. یادت بیاورم که جای مقام چه انسان بی مانندی نشستی که بال می گشود برای تمام جناح ها قاسم سلیمانی شهید آرمیده بر خاک ساده در قبرستان عمومی کرمان مثل همه ی قبرهای ساده ی مردم. حالا شما به جای این که آدرست را این روزها در جبهه ی مقاومت بدهند!! می آیی مشهد برای شکست پزشکیان. عبرت بگیر ای برادر باتقوا و مبارز و دلسوخته و خاکی و نافذ و دارای سوابقی درخشنده و پاکیزه در مغز امنیتی سپاه. قاآنی بزرگ و متقی اسماعیل دورنت را ذبح چه جیزی کردی؟! هان! هشدار! هوشیار شو. از این خطای بزرگ خودت را بیرون بر. قاآنی، تا وقتی قاآنی عظیم قدس است که آن جایگاه رفیع را خرج قدس کند نه جناح. زِبری حرفم را به حساب زبَری عالی خودت دان که مولا امام علی (ع) یادمان داده حرف حق را می شود حتی در وسعت «داد» بیان کرد. نزد بنده انسانی بزرگ بوده ای، مرد شرف، فن شهامت، فرد نظریه پرداز بوده ای. اینک این شائبه را از خودت دور کن اخوی معنوی ما. آن قدس را به این قدس، یپوند بزن، اما نه برای یک جناح، بلکه برای عموم. اُنظُر.

ثروتمندی و ثروت اندوزی

کاوش اُنظُر : مودی دیروز باز نیز پس از پیروزی در انتخابات هفته ی پیش هند، گفته «به غرب فکر کن» را سیاست خود قرار می دهد. این نخست وزیر هندویی مذهب هندوستان یعنی "نارندرا مودی" از ده سال پیش تا کنون همچنان نخست وزیر هندوستان ماند؛ چون حزب او «بهاراتیا جاناتا» (در فارسی می شود : حزب مردم هند) با رأی اکثریت پیروز پارلمان صاحب قدرت می شود. یعنی طبق چارچوب دموکراسی چندحزبی پارلمانی، رهبر حزب پیروز، مستقیماً نخست وزیر می شود. عبور کنم. حالا، سنگ بنای سیاست «به غرب فکر کن» چیست که او باز نیز شعارش را ساز کرده است؟ حتماً می دانید. اما اگر احیاناً نمی دانید (منظورم این است از این سیاست خبر ندارید) عرض می کنم. چون دفعتاً تصور می شود این استراتژی یعنی غربگرا شدن، یا نگاه تقلیدی و پیروی به تفکر اروپا و آمریکا دوختن. اما منظور مودی این نیست. گرچه او یک مسلمان ستیز افراطی است و حقوق فردی مردم هند را محدود ساخته است و با کلیت غرب و حتی اسرائیل اشغالگر دوست نزدیک و ستاینده است، اما در این سیاست، منظورش ادامه ی دوختن اولویت اقتصاد هند به بازار کشورهای سمت غرب هندوستان است؛ یعنی ایران امارات قطر عربستان و تمام کشورهایی که به ضلع غرب کشور هند جای می گیرند. زیرا بازار گشاد، زراندوز، پراشتها، حتی نیازمند دارند. مودی پیشرفت هند را در گرو تجارت با کشورهای غرب هند قرار داده است. حالا با این توضیح مقدمانی برگردیم ایران که مردم آن می خواهند جمعه ی پانزده ی تیر، از بین دو نامزد منتخب راه یافته به مرحله ی دوم رأی گیری، یکی را به پاستور فرستاده، و در ساختمان سلمان بنشانند. آقایان به ترتیب الفبا حتی به ترتیب میزان بیشتر رأی در مرحله ی اول: آقای مسعود پزشکیان آقای سعید جلیلی. هر دو، دو نماد دو تفکر مطرح در سیاست ورزی ایران.

 

ملت جیب دارد. باید جیب پُر داشته باشد. چون هر فرد تا جیب نداشته باشد نمی تواند اقتصاد خود و اهل خانه ی خود را بچرخاند. حکومت هم باید جیب داشته باشد همان خزانه ی ملی. یوسف (ع) هم وقتی قدرت را در دست گرفت و به عنوان پیامبر سیاست ورز، «عزیز» مصر شد، بالاترین راه حلش ذخیره ی ثروت و کالا و تجارت بود، تا بر قحطی قطعی و احتمالی فائق آید. عزیز عنوان قدرت اجرایی برتر بود در کنار عنوان فرعون که پیشوند پادشاهان مصر و نماد خدا ! و خدایی کردن ! روی زمین بود. «عزیز» یعنی نفوذناپذیر. فقط خداوند، عزیز مطلق است بس. بقیه، هیچکس، نمی تواند عزیز باشد یا بماند؛ چون به هر حال از یک جایی (نفس درون، نفوس بیرون) بر او نفوذ می شود. عبور کنم. جیب ملت  جیب حکومت، باید سمت ثروتمندی برود، نه ثروت اندوزی (مال، مقام پرستی) ملت و حکومت بی ثروت، ملتی و دولتی گرسنه وابسته و تهیدست اند. پس اقتصاد در سیاست، همواره باید اولین کار هر دولتمرد باشد.

 

حالا از خود بپرسیم اقتصاد ایران تب دارد یا تب ندارد؟ اگر ندارد خوب به تقدس سازی ادامه دهند بگویند اوضاع چقدر قشنگ نرمال است و ملت چه حد بی مسئله و بی مشکل شده است. اما اگر تب دارد، تب علامت چرک است  که یا مخفی مانده (توسط عوامل قدرت یا کنترل اخبار پشت پرده برای دور نگه داشتن از ملت) و یا دُمل آن، بیرون زده، فسادش به بالای زخم فوران کرده است، ملت جراحی آن را طلب می کند. هر گونه باشد، اقتصاد کشور و مردم باید گردش داشته باشد، رکود اقتصاد به انواع مرض های بی درمان منتهی می شود آبگیر را هم گنداب می کند  که کم کم ملت را به عجز، عقب ماندگی می کشاند. روزی سر درس یکی از اساتید در بجنورد مطرح شده بود در اروپا (گمانم انگلستان بود) روزی برای رونق اقتصاد خود فکری (مکر در اقتصاد) به سرشان زد. آن این بود به فرهنگ چین پرجمعیت میلیاردی نفوذ کنند و به آنان زیرکانه بقبولانند اگر فقط یک سانت به طول لباس روپوش خود اضافه کنند، چقدر به اندام تقرییاً چاقشان جور در می آید و بهتر نشان داده می شوند. می دانید این سیاست چه کرد؟ خیاط های انگلستان را حیات دوباره داد و صنعت نساجی انگلستان را روی پای خود ایستاداند.

 

اینک باید دید این دو کاندیدای مورد اعتماد دو سوی ملت (یکی از چپ مذهبی و دیگری از راست پایداری) کدام یک اقتصاد ایران را ثروتمند می کند و کدام یک کشور را به دست باندهای ثروت اندوز می دهد که فساد کنند و در امان باشند و قوه دادگاه هم کاری به کارشان نداشته باشد. باید دید کدام از این دو نامزد، نظر و رأی مجدد آن سی و نه درصد شرکت کنندگان مرحله ی اول را، باز هم به سمت خود می دوزد و برای آن شصت و یک درصد مردمی  که (به هر علت و دلیل موجه یا ناموجه) پای رأی نیامدند و شهروند این مملکتند و کشور هم ملک مشاع (مشترک) همه ی ایرانیان است، برنامه ی جذبشان را دارند یا نه. آیا کدام یک از این دو نامزد، ایران را به اقتصاد جهان وصل می کند و کدام یک اگر مورد اقبال مردم قرار گیرد، ایران را ممکن است بسته تر نگه دارد. کدام یک پهنای باند اینترنت را پهن تر می کند و کدام یک آن را مسدودتر. کدام یک شاید اهل گشت ارشاد شود و کدام یک ارشاد کردن مردم را با این وضع غلط می داند. کدام یک در عمل خود درون سیستم و ببرون سیستم خود پاکدست بوده است و با فساد اقتصادی مقابله کرده است و کدام در این مسئله عاجز مانده است یا در مبارزه با فساد تبعیض نموده است. کدام یک فهم باز از جهان و ایران و اسلام دارد و کدام یک فهم بسته و منحصر به خود. یا اگر هر دو، فکری باز دارند، کدام یک امروزی تر می اندیشد و در مصاف مسائل جهان، قدرت کلام نافذتری دارد. باید دید چه کسی عین "منوچهر اقبال" کاشمری می شود که شاه با نخست وزیری او بود ساواک را ساخت و به جان منتقدان و مبارزان و حتی کمونیست های ایران افتاد و همه را قلع و قمع کرد و تا اتاق خواب مردم را هم می گشت که چه اعلامیه ای دارند. عبور کنم. این راه و این ملت. تشخیص ملت هر چی بود این ترجیحی است که خود خواستند. چون فضای رأی آزاد به طور کامل برایبرگزدین یکی از دو نماینده ی اصلی دو فکر مهیا است. بنده هرگز بنا نداشته و ندارم بگویم کی باشد. ملت هر که را پسندیدند. باید تابع قاعده ی دموکراسی بود هر چند آن قاعده به تفکر هر کس زاویه پیدا کند. جمعه ی پیش رو، آیا قاطبه ی سیصد و شصت درجه ای ملت می آید؟ یا قائمه ی نود درجه ای آن؟ و یا حتی زاویه ی چهل و پنج درجه ی آن، بنده نمی دانم. فقط باید دانست حتی با یک رأی بیشتر، یکی از این دو، به پاستور می رود و ساختمان سلمان پاستور شرقی را تصاحب می کند که آیا در لای آن همه کارهای دشوار و گره گشایانه ی پیش روی نهاد ریاست جمهور، بر بن بست کوچه ی اختر !! پاستور شرقی در تفکر انقلابی آرمانی آزادگرانه ی نهضت اسلامی مردمی، سخت تر می گیرد!!! یا آن دو را آسوده تر!! می سازد. اُنظُر

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2308
نظرهای رسیده
۳
در تاریخ : ۱۷ , ۱۴۰۳ خرداد . دید ۱۱۶۵
نظرات زیر این پست (۳)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نشان دادن نظر ها [ ۳ ] پنهان کردن نظر ها
  • //blog.ir/media/images/guest.png?1تصویر پروفایل
    ناشناس

    محمد فضلی به سید علی اصغر:

    [در پاسخ به اهل قلم]
    درود بر استاد ارجمندم. شما همواره آموزگار معرفت ما هستید. بهره می برم از اندیشه و قلم و طبع بلند و ارجمندتان.

    من حقیقتا نمی دانم انظر کیست. برخی دوستان به کنایه می گویند که دایی ابراهیم است. ولی من با خودم میگم چه اهمیتی داره که شخص کیست. ما یاد گرفتیم در اندیشه ها تامل کنیم. در هر حال حضور انظر را بسیار مفید می دانم به آن سبب که گروه تبدیل به مدرسه ی موافقان یکدیگر تبدیل نشود. به قول هگل: مواقع صلح و موافقت، جز صفحات بی روح تاریخ هستند که هیچ چیز زاییده نمی شود. سنتز همواره مستلزم وجود تز و آنتی تز است. وجود موافق و مخالف در اندیشه یا رویدادی بسیار مفید است چون سبب ساز اندیشه ی تازه و تکامل یافته تری می گردد. من حتی در سخنان مخالفان اندیشه ام متوجه ضعف های خود در مباحث می شوم و همه را به فال نیک می گیرم. در هر حال همه چه آنان تکه تندرو هستند و چه انان که معتدلند برادران و خواهرانم هستند و همه را صمیمانه و فارغ از هر نگاه جناحی و حزبی دوست دارم. همه انسان و ایرانی هستیم.

  • //blog.ir/media/images/guest.png?1تصویر پروفایل
    ناشناس

    موسوی سادات خطاب به مدرسه:

     

    با سلام خدمت اعضای محترم و اساتید گروه
    گفته ی مشهوری است که سیاست هم علم است و هم هنر
    مدتی هست بحث مدرسه بیشتر انظر هست و ذهنها را در گیر کرده است.من نمی خواهم از انظر دفاع کنم یا دید گاهش را تایید کنم.یک سوال می پرسم فک می کنید چند نفرمی توانید در دارابکلا پیدا کنیدکه تفکری مثل انظر داشته باشد؟.آیا انظر چیزی ننویسه مشکلات حل می شود؟معذرت میخواهم این جمله را مینویسم به فرض دهن انظر را بستید با انظر های دیگه در همین گروه هستند از ترس این که ناسزابشنوند یا برایشون حکمی صادر بشه سکوت می کنند چه می کنید؟
    با انظرهای جامعه چی ؟
    به نظر من حال که انظر که به صورت ناشناس بحث سیاسی را تحلیل می کند. به درست و نادرست بودن آن کار ندارم اگر  به اطراف و دور و بر خود نگاه کنیمو. و در هر مجلسی , داخل ماشین و تو جمعی و......وارد می شویم فراوان هستند که افکاری مثل انظر دارند. چه بهتر هست اساتیدی که سواد سیاسی دارند به کمک استدلال منطقی روشنگری کنند و از لحاظ علمی نظر مقابل را تجزیه و تحلیل نموده.و روشنگری کنند که حداقل در مورد موضوعات مطرحه شده اطلاعاتی کسب کنیم .  وبه فرض انظر دیگه ننویسه آیا صورت مسئله پاک میشه ؟کمی واقع بین باشیم جامعه پر از انظر هاست  با محکوم کردن  وافراطی رفتن و ناسزا گفتن باعث می شوند جوانان از حقیقت فاصله بگیرندو حقیقت را وارونه ببینند.واگر روشنگری واقع بینانه همراه با اخلاق و سیاست اسلامی باشه تاثیرش بیشتر است. و حتی شاید انظر هم یه جاهایی با واقعیت روبرو شود که مثلا این قسمت اشتباه  تحلیل کرده است. نباید در جریان بحث مطروحه ی خویش از کلمات رکیک استفاده کنیم و.....
    سیاست اسلامی بر فلسفه اخلاق استوار هست. چه بهتر هست عفت و زیبایی کلام را در نظر داشته باشیم که به وزین بودن شخصیت ما خواهد افزود.

  • //blog.ir/media/images/guest.png?1تصویر پروفایل
    ناشناس
    کاربر نامشخص:
     
    سلام
     
    خوبید
     
    انظر کیه😂
     
    همه رو دود آورد 😂
سایت دامنه ی داراب کلا : فرهان پنجم