مدرسه فکرت ۱۰۲
پیامهایم
در مدرسه فکرت
قسمت صد و دوم
تصمیم ۲۰۲۵ !!!
بررسی علت سقوط
حکومت خاندان اسد مهم است؟
یا مسائل پس از سقوط؟
پرسش ۲۶۷
گوشهنشینی، بامنشینی، چلهنشینی
پاسخم به پرسش ۲۶۷ صحن
آقا مرتضی علی ع
۱. قانون طبیعی ملاک باشد.۲. رضامندی مردم شرط باشد.۳. قواعد حقوقی و اخلاقی حاکم شود.۴. توازن قدرت در ساختار حکومت.۵. حق انقلاب مردم مورد شناسایی قرار گیرد.
تغذیه مستشاری و حتی تسلیحاتی
توضیح عمومی
معمولاً پس از گزاردن نماز صبحم، نمیخوابم، مگر خوابم همچنان غلبه داشته باشد، در آن صورت تا نماز تمام شد، «فاذا فَرغتَ فانْصَب» یادم میرود، میزنم به زیر لحاف! که خوابم نپّرد! امروز اما بیدارم! شاه به کوروش کبیر میگفت: تو بخواب! من بیدارم! بگذرم. اینک چه اشکال دارد به جای تعقیبات صلاة صبح! بیفتم به جان پستها و حرفی اگر بلد بودم بزنم. بعون الله تعالی. شروع میکنم از آن بالا بالاها پس از جمعهی پیشین:👇
،،
سلام محمد مهندس
جادهی رفتِ سنهکوه باید باشد. چون سینهکش است. زیبا و جذاب. علاقهی من به طبیعت ،تمامی نمیپذیرد. درود برِت و عموم سنهکوهیها خاصه سنهکوهنشینها.
،،
جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابینیا سلام
اقبال (=رویآوَری) من به متنهایتان، اقبال (=بخت) من است.
،،
جناب حجت الاسلام حاج آقا باقریان سلام
شرح مؤثری دادید. در مورد آن لوزی آبی پنجاه نفر سوگند یاد کنند نکته گویم: پس، فشار + شکنجه برای اخذ اقرار، منع است در اسلام. نظر حاج آقا باقریان چه باشد. ممنونم من ازین نوع انشراح و انتشار.
،،
کشکولی به برادر و رفیقم قاسم لاری:
تِ فقط هر روز صُب ب خِر باهی!
آخه برادر این هم شد نقش فعال و جهادی برای تشریح و روشنگری و بیدارگری؟! حرف بزن. هی صُب ب خِر، صُب ب خِر، صُب ب خِرِ خالی، فقط تعارف و عادت است.
اِسا پس از گفتارم: سلام. جواب هم میدانم معمولاً نمیدی به هیچ همکلاسییی!
،،
محمد مهندس
به این متن: پردهی ۳، من هم شهادت میدم کتاب «شبهای پیشاور» منبرهای مرحوم سلطانالواعظین در کشور همسایهی شرقی ایران، به زبان مشهور: محشر است. ریز ریز این اثر را سال ۱۳۹۱ خواندم.
،،
کشکولی با آشیخ مالک:
تِ کِ دَم بِ دَم، دارکلا دَری! دُرّ گرانبهاء.
حالا: سلام.
،،
سلام جناب جلیل
در محتوای متن وارد نمیشوم و داوری نمیکنم. فقط نکتهای دارم: تغییرات در جامعه (البته تغییرات عقلانی و بایسته) باید آرام، به قول اشخاص و اَعلام و معاریف: بطئی باشد، شبیه حرکت کُند حلزون. وگرنه واکنش، کنش را نابود میکند.
بطحی / بطئی در املایش شک داشتم.
هر کدام صحیح است منظور من است.
،،
به این:
آشیخ حمید،
تنها مؤسسهای که
نه سحر تعطیل است
نه صبح تعطیل است
نه ظهر و پس از ظهر تعطیل است
نه شب و نیمهشب و بامدادان تعطیل است
همین مدرسه فکرت است و بس! آکسفورد پیشش زانو زد!
،،
محمد مهندس
به این اما: در پستی گفتی پشیمانی ایتا و مدرسه فکرت آمدی تقریباً بدین مضمون. خواستم گفته باشم برادر و رفیق دیرین من! وقتی برای خودت هدفی دانشورانه در نظر گرفتی، در نقد و نظر بر نوشتههای خودت نباید اخمی بر خودت کنی چه رسد اخم بر نقّاد و ناقدانت. مسیر، در جهانبینی الهی بدون سختی نیست. پس، حتی بر فرض شماتت هم شدی، شماتت نکن و بر سر مسیر خودت طی طریق حتی سیر و بالاتر، صیروت کن. این حرف من است به توی دوست دانشورم. دیگر نبینم ازین یأسها تولید کرده باشی! گفته باشم ممد! ارادت.
،،
آقا صدر برین متن زیر عکس:
خواستم در صفحهی شخصیات مطلبم را بگویم، اما چون هیچوقت از حرفهایم برآشفته نمیشوی، (=دور نگیر! حرف گوشکن هم نیستی فامیل! کشکولی) عمومی در صحن میگویم که جنبهی آموزشی بگیرد:
با درک درد این فرد، نوشتید:
«این بیمار رنج دیده همان آقای دکتر ۲۵ سال قبل هست که دیشب بیمار بنده بود»
پیشنهاد من:
بهتر و اُولیٰ بود میگفتی: دیشب من پرستارش بودم. لفظ «بیمارِ من» به نظرم جا نداشت. البته خودت قصدت پاک است. پوزش از ورود به جزئیترین بخش متنت.
،،
سلام جناب محمدتقی
کتاب «ایدئولوژی شیطانی» آقای دکتر عبدالکریم سروش از آثار پایهای وی است. بعداً او در کتاب «فربهتر از ایدئولوژی» نظریات خود را درین مورد تکمیلتر کرد. مهم این است وی ایدئولوژی را «شِبهمعرفت» میداند. یعنی میان دانش راستین و آن فرق قائل است. پوزش فقط خواستم، شرحی به آن معرفی کتاب در متنت، نموده باشم.
،،
عجالتاً به این:
دقیقاً شما و من درین فاز، عین همایم.
من البته سعی داشته و دارم نسل نو محل را بشناسم و مرتبط باشم، سایتم دامنهی دارابکلا و این مدرسه فکرت، دروازهی این ارتباط بوده و هست. سپاس آشیخ مالک. آن متنم ۱۰۰ در ۱۰۰ کشکولی بود، توضیحات اما جدی و عالی. درود.
،،
کشکولی ثانی و ثالث:
آشخ مالک! شما حتی گاه مرا هم، در مجالس و مجامع نمیشناسی!
انگار مرا اهل تانزانیا میدانی!
،،
مجدد آقاجلیل سلام
خودِ مشاورین هم تقصیرکارتریناند.
بگو چرا؟ چون حرف خود را فرو میخورند!
شاید گمان میکنند حرف حق و واقع را بگویند! از دور خارج میشوند. بگذرم.
شیخ مالک:
چون ریش شما و موی سر شما در فواصل زمانی تغییر و تحول پیدا میکند و مخصوصا آن کلاه اربابی را بر سر میگذارید
،،
آشخ محمدرضا سلام. برای من به عنوان مدیر مدرسه نوشتن / ننوشتن هیچ عضوی موضوعیت ندارد. دعوت به صحن یعنی: اختیارداشتن دستکم در ۶ امر:
اختیارِ نوشتن
اختیارِ خواندن
اختیارِ ترککردن
اختیارِ ماندن
اختیارِ هم خواندن هم نوشتن. بگذرم. مدیر وقت خود را برای این جور مسائل هدر نمیدهد. تمام.
،،
سلام آقا عبدالرحیم آفاقی
این معادلهی بورس است؟
یا مجهولات چند وجهی؟! لابد دائم چُرتکه میاندازی؟!
،،
خندیدم در حد غش!
مرد بزرگی هستی نزدم
یک فرد خلیق و بیآلایش، آشخ مالک. از سمت من تمام
،،
خوشا گتاب و «وصف بیمثالش»
و این برف و یخ و بَرد بیامانش!
آشیخ محمدرضا! برف بر بامتان بیش!
،،
متنی درخور تقدیر
شیفتهی شاکلهی رفتاری و شخصیتی حضرت ام البنین سلام الله علیها هستم. ممنونم آشیخ مالک، مأجورید.
،،
به این:
آشیخ حمید، برایتان یک صندلی در ردیفی که حضرت سید عمادی مرا آن جا نشانْد، رزرو کرده بودم اما پس از اندی، دیدم در ردیف ۴ جلوس کردید. در عکسی هم که انداختم، در حال تورق کتاب هدیه هستید.
کشکولی: در رصد دامنهاند اعضای صحن!
،،
در عکسی که دیروز در همایش انداختم، دو جا دیاری آشیخ مالک. به قال خودتان: تموم سیستممیستم را مدیر مدرسه فکرت وارد است!
،،
سلام دگرباره به آقاجلیل
در مورد نقل مرحوم آلبرت اینشتین لذت بردم.
مثلاً آقای دکتر محمدرضا تاجیک که استاد درس تئوری انقلاب ما بود در دورهی ارشد علوم سیاسی، هر بار متن مینویسد سختنویسی میکند. زینرو من از متون او فراریام. به قول زندهیاد دکتر علی شریعتی برخی از نوشتههایم کویریات است، حتی خودش هم آن را نمیفهمد! هگل میگفت: من خودم هم از برخی آثارم سر در نمیآورم! بگذرم. سادهنویسی هنر است. سهل و ممتنع! فقط خواستم به جملهی آلبرت بپردازم. بگذرم. ممنونم.
،،
به این، محمد مهندس پردهی ۲ : هنوز هم در نمازخانهها و رستورانهای بینراهی، اغلب، افراد، در خارج از دستشویی، اجابت مزاج! میکنند و هزاران مگس (=کورماز) وزّهوزّه میآن سر آن! از سمت من تمامِ تمام!
محمد عبدی به دامنه: با درود نیم پرده ای دیدمت چنین نگاشتی و چنین ارادت فرمودی گفتم اول صبحی عرض ارادت و نیم پرده ای با آقا مدیر بعد سرمقاله نوشتن آغاز کنم تا به تک تک برسم. آقا مدیر جان رفته بودی غیبت صغری و به گمانم درست تا با کسره زیر دال و ر اما این غیبت را قبول نکردند و من مانده ام چطور آن غیبت صغری هزار و اندی سال پیش را قبول کردند و این انظر خوش قلم و بی باک را به دامنت که نه به کتت که ندیدم بپوشی به کاپشنت و یا شده به پیرهنت سنجاق کنند و نشد و یا شد را نمی دانم... قدری کشکولی و به قول مشد رحمان سنه کوه پاکتی شد.
جلیل قربانی: با سلام دوباره در قدیم، مشاوران وقتی میخواستند، حرفی بزنند که به نظر آنان بر حاکمان سخت میامد، اول در حضور جمع میپرسیدند که آیا «جانم در امان است؟» و بعد از دریافت اطمینان، حرف خود را میزدند.
امروزه دیکتاتورها چنین امانی به مشاوران نمیدهند و هر آینه زبان سرخ مشاوران ممکن است سر سبزشان را بر باد دهد. مشاوری که از ترس حرف حق را نمیگوید، از ملیجکهای دربار هم کمارزشتر است. دروغگوی رانتجویی که هم خود را و هم حاکم را فریب میدهد. نتیجه این فریبکاری دو طرفه، همان میشود که برای صدام حسین و بشار اسد شد.
جناب آقاجلیل
حقا، که دقیق مرقوم کردید. موافقم. من معتقدم مشاور یعنی کسی که در عزم و حزم دخیل است. مشاوری که سخن واقعی را قورت دهد، نگوید، واقعیت را سرقت کرد.
جلیل قربانی:
میگویند بعد از وفات میرداماد، نکیر و منکر در سوال و جواب از او حرفهایی شنیدند که نفهمیدند.
آن حرفها را به خدا عرضه کردند، خداوند فرمود: این آدم وقتی زنده بود هم حرفهایی میزند که من نمیفهمیدم، بیخیالش شوید.
،،
جناب حجت الاسلام باقریان سلام
مجذوبم کرد متن.
تکانم داد متن.
چقدر به دل رسوخ میکند این متن.
اگر کسی ازین متن، سهوی نادیده گذر کرد، پیشنهاد میدهم باری هم شده، در خواندن آن دریغ نکند. زنهار! زنهار. اگر امر کرده باشم. تمنا فقط بود. درود درود به این متن این قدر خوب.
،،
سلام آقامیثم رمضانی خواهرزادهی خوب و نازنینم
همواره آرزو میکنم تریلر کروز و مدرن تو بچرخد و از گدوک و از هر دوگ! غُرّشکُنان همه را سبقت! بزند. ما سواریمِواری شماها را در جاده میبینم متواری میشویم سمت شانهی جاده که از پِشوَری، لِهولَوردِه نشیم!
راستی! قدیم ما به تریلی میگفیتم: «۱۸ چرخ». ممنونم میثم. بر تو و سه دستهگلتان: مهدیس و متین و مسیح و خصوصاً خانم بامعرفتت زهرهخانم درود. دائیابراهیم تبعید در قم!
توضیح عمومی
اینک نظراتم زیر پستها که از غروب دیروز دیگر برایم مَیسور نبود در صحن بنویسم زیرا معمولاً شب مَجال من تنگ است، اهل خواب کامل هم که هستم؛ ۸ ساعت باید در خواب مطلق و بدون کابوس باشم! که روز توسط هیچ احدی! حتی جِن و ابلیس رانده از درگاه اما مُجاز در اِغوا، به خواب! نروم! بگذرم.
۱۳۵۰
اگر مایل بودند صحن، قدیمیترین عکس خود را منعکس کنند. فکر کنم چنین به نظر میرسد بانوان هم رغبت کنند، بچگی خود را انعکاس دهند، معایبی درین نباشد. اما قدیمیترین عکس من: سال ۱۳۵۰. دبستان دولتی روستای دارابکلا. کشکولی: همان زمان هم کُت اروپایی! بر تن داشتم. منِ منتقدِ حاکمینِ غرب و مُقتبِس علوم و آن بخش از اندیشهی بازِ مغربزمین.
،،
محمد مهندس سلام
این جملهات واقعاً واقعیت داشت و حقیقت است. این عبارتت:
«~کدام پیامبر رو سراغ دارید که از اول مورد تایید قرار گرفت؟ حتی قصد جان پیامبر مان را کرده بودند.»
حتی میدانیم پیامبر اکرم ص از همهی پیامبران ع بیشتر، مستمرتر و سختتر ایذاء و اذیت و آزار شد. در قرآن کریم بخشی از فشارهایی که به آن نبی اکرم ص میآوُردند، مطرح شده است. ممنونم ازین نکتهی بااهمیت تو.
،،
سلام جناب حجت الاسلام سید کمال الدین
این عبارت از فرازهای مهم متنتان مرا گرفت؛ چقدر عالی و رسا یک آموزه تولید کردید. این جملهیتان:
«انسان عاقل نباید هر چیزی از بزرگان شنیده مقهور شخصیت او شود بپذیرد چنین کسانی مقلد به حساب می آیند که به بیان همان مولوی ره مذموم است»
برای شما فقیه متقی و دوست لطیف دوام تتبّع آرزومندم زیرا برای «محقق» ماندن تلاش دارید. درود. برادرت: ابراهیم
روشن کنم، من چون مطلقاً فیلمهای داخل صحن را باز نمیکنم، روی مبحث شما و جناب محمد مهندس ورود نکردهام و از فحوا و محتوای آن هم بیخبرم.
،،
جناب آقاجلیل قربانی سلام
عنوانی که درین نوشتهات برگزیدی مرا وا داشت پرسش ۲۶۸ را برای صحن تهیه کنم و سنجاق. این عنوان منظورم است.
«نادانی بدتر از ناتوانی است!»
دقایق بعد پرسش را سنجاق میکنم. جملهات جالب بوده است. البته وارد متن نشدم. خواندم، ولی.
پرسش ۲۶۸
حکیم ابوالقاسم فردوسی در دو مصرع زیر تأکیدش بر روی کدام ارزش است؟
توانا بود، هر که دانا بوَد
ز دانش، دلِ پیر بُرنا بوَد
با توجه به گرامیداشت پژوهش و پژوهشگران، این پرسش دویست و شصت و هشتم در هدر مدرسه سنجاق میشود. پاسخ به پرسشها در مدرسه، به روال همیشه، اختیاری است.
۲۸ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : مدیریت مدرسه فکرت
،،
آق محمدتقی سلام
در دارابکلا به این چنین جیبهایی، میگویند: گَلِهگُشاد. رِواط هم میگن، یعنی گسترده، آویزان.
«نظر جمعی»
عکس هایی از مسافرت به داراب کلا
برای دیدن بقیهی عکس ها روی لینک بالا کلیک شود
هفت مسیر - هفت نشست
خوبی دلکندن از خانه و تندادن به سیر و سیاحت سهتایش این است:
۱. تغییرات مسیر را میبینی،
۲. دوستان دیرْدیدار را دیدار میکنی.
۳. نشست و برخاست بپا میداری.
عموحمید و زنعمو، حاج مهدی و زنعمو، احمد، اسماعیل و پانیذ ممنونم ممنونم. از زردکیجاپلا، تا شکمپری سیکا، و از آبگوشت تا ماهی کفال، کفایت کرد در اوج اوج سخاوت. عمو حاج سیدرسول و زنعموحاجیه سیده مرضیه و حاج شیخ احمد و زنعمو سیدهحکیمه دستان همگیتان باز به ضریح حضرت علی بن موسی الرضا ع برسد و میرسد در ابتدای اردیبهشت. رفقا و دوستان و آشنایان و اقوام از دیدنتان بالیدم و از شرفِ حضورتان بهره و حظّ بردم. دوستان و رفیقان حاضر در بالامسجد، از دیدار تکتکتان حین اذان مغرب تبرّک نمودم. بَسا، دیدارهایی که خیلی دیر افتاده بود و این سری سیر، دست داد. درین مدت خیلیها از خاندان خود کسانی را از دست دادند، دیدار روی آنان بر من سبکبالی بخشید، و بر آنان شاید تکسین میزانی از آلام. مگر میشود حمومپیش رفت، داش حمید عباسیان را صدا نزد؟! عکس سلفی، خیابان حمومپیش است من و سید و داش حمید. فشرده بود روز و شبهای من در طول این چند روز. خاطرات، در خاطرم جمع شد؛ مگر یکی دو تا است که بشود نقل کرد! بگذرم. فقط یک عبارت تولید کنم و متن را جمع: من باورمندم هر که زِ آزادی هراسَد، در واقع از ضعف خود خبر میدهد، پیش از آنکه دیگران را در سختی اندازَد. آزادی، آزادی میخواهد. ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه.
،،
آق شخ ممد عبدی! سلام. نگرانی ندارد! امیرجناب جلوجلو پل صراط را تاشِش میکند! ماها مدرسهفکرتیها هم وِن دِمبالسر میریم وسط بهشت. مهم این است «بهشت شدّاد» جلال رفیع نباشد!
،،
تِ دِواهِه مهندس محمد!
،،
سلام جناب آشیخ حمید. بابت پیشنهاد شما، نه، مدیریت مدرسه فکرت با این پیشنهاد محدودکنندهی شما موافق نیست. اعضا هر مقدار متن خواستند بنویسند، منعی ندارد. البته در مقررات این ماده وجود دارد که هر عضو در هر شبانهروز، فقط ۸ تا ۱۰ تا عکس میتواند پست کند، اما متن، هر چه دلش خواست. سپاس.
،،
سلام آشخ محمدرضا. بله، خاطرات اسدالله علَم پر است از الفاظ خاص! شاه. سپاس از شما. خودتان هم آن خاطرات را خواندید لابد هم. متن آن خاطرات جُوی پوستکنده است! لخت حرف میزند!
،،
جنابان اخوان محترم آشیخ مهدی و آقای رنگینکمان سلام بر شما دوستان خوبمان. درگذشت دردناک برادرزادهیتان مرحومه مریم را تسلیت میگویم. ایشان نوهی رفیق دوران دبستان من آقای اکبر بابویه ببخیل است که به جوار خدا رفت. الها! این درد، بر شما دوستانم تحملش آسان گردد. دیدار با شما و آشیخ مهدی اخویات، برایم فرصت فراهم کرد که تسلیت حضوری داشته باشم. ممنونم اطلاعرسانی کردید.
،،
جناب حجتالاسلام آقای سید محمد شفیعی مازندرانی سلام. وقتی یک روحانی از آداب و سُنن کهن و زیبای ایرانی اینچُنین زیبا حمایت میکند، ارزش ماندگاری به این جایگاه میبخشد. از جمعی شب یلدا پرسیده بودم یلدا برایتان مهمتر است یا نوروز، اکثر آنان گفتند: هر دو. اما مزهی شب یلدا را بیشتر میدانستند و جمعیت خانوادهها را کنار هم، طولانیتر. چون نوروز سر همه شلوغ است. فاش گویم: «خندیدن گل در گلستان» درین شعرتان، مصرع قشنگی بود. درود.
،،
تذکر و اخطار مدیر
صدرالدین آفاقی. لطف کن درین صحن دست از اهانت به عضو بر دار. در صورت تکرار، این آخرین اخطار است. به نوشتهی جناب جلیل قربانی نقد داری، داشته باش و در بالاترین حد هم نقد کن، به خودش و به برادر شهیدش، چه کار داری! تا کی میخواهی به این سبک و سیاق بد، ادامه بدهی!
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
صدرالدین به مدیر مدرسه فکرت در ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳: با سلام جناب آقای طالبی آنچه که شما آنرا اهانت میدانید من حمایت ذاتی از حقانیت جمهوری اسلامی در برابر هموار کنندگان افکار آنور آبی میبینم و مخالفت شما هیچ تاثیری در بنده نخواهد داشت. اگر شما هم به عدالت اعتقاد داشتید پیشاپیش از کپی برداری کلیپها و عکسها انتقاد میکردید. عده ای فکر میکنند اگر نظام جمهوری اسلامی آسیب ببیند و یا جایگزین شود آنوقت اسلامشان برجا خواهد ماند و فقط ظاهری عوض خواهد شد دیگر نمیدانند آنهایی که مسلط شوند نه از تاک نشان خواهند گذاشت نه از تاک نشان. من این را برای خود افتخار میدانم و از هرگونه واکنش شما استقبال میکنم حتی به بهای خروج از مدرسه ای که فقط سیاهی رواج میدهد. صدرالدین: البته حق این بود که متن بی سلام را پاسخ نگویم ولی به جهت احترام مطلبم عرض شد.
،،
جناب جلیل سلام
ترکیه و جمهوری اسلامی ایران هر دو تا آخرین ثانیهها سوریه را رصد میکردند، اولی برای سرنگونی رژیم فاسد و مفتخور اسد، دومی برای حفظ و حراست همین رژیم نابکار. فرق تشخیص ترکیه و ایران چقدر زیاد بود طی ۱۱ روز!
،،
سلام آقا محمد فضلی. ایدئولوژی به تعبیر من، پیشانداختنِ ایدئولوگها بر ادیان است. نیز، خمیرکردن دین به سود خودشان!
،،
محمد مهندس سلام. غُلوّ در یک فاز، به نظر من لجاجت فرد با افکار مخالف خود است. فردی که در مورد چیزی یا کسی غُلوّ میکند، با غُلوّ در اصل میخواهد رقیب فکری خود را آزاررسانی کند. البته حُبّ جاه و مقام هم صدرش.
،،
یا امامزاده «بیژن»!! آشیخ مالک؟؟؟؟! گوهرشاد که عصر تیموری بود! قاجار که دورهی معاصر است. بگذرم! سلام و والسلام.
،،
آشیخ مالک مجدد آمدم پای یک پست دیگرت کشکولی: اگر آن قانون مجلس که آقای محمد باقر قالیباف گفته بود خودم آن را ۲۳ آذر ابلاغش میکنم را ببرند ایام حج در مکه و منا، فکر کنم تمام حاجیان از زن و مرد را دستگیر! کنند بابت نوع پوشششان! و عریانی عیان آن ایامشان. فعلاً که با یک اولتیماتوم آن قانون کذا! بایکوت شد! کشکولی شد چه هم زیاد!
،،
آقا محمد تقی سلام. چون حرف از عضویت حجت الاسلام شیخ محمدرضا نصوری زدید، باید اطلاع دهم من وی را درین صحن، همان آغاز شکلگیری مدرسه بر بستر ایتا و سالهای قبلتر بر بستر تلگرام دعوت کرده بودم، اما خودشان همان ایام بیرون رفتند و نماندند. نیاز بود به این قسمت متنتان این توضیح را میدادم.
شرح یک لغت برای فارسیزبانان صحن فکرت:
گَتی: چیزی که گت (=بزرگ، زیاد) باشد و تعجب برانگیزانَد.
،،
جناب حجتالاسلام آشیخ مالک سلام
سماحت خُلقی آن دوست برایم بهای فراوان دارد.
فرمودی به من که «هَفَشْدَه تا اسم داری». خندیدم!
پاسخ کشکولی: شِما شِخا هم، بیست و نُه تا فقط، اَلقابمَلقاب دارین!
،،
شوخی با آقا احمدی:
چون گفتی متن کپی را خلاصه کردی بعد گذاشتی. خاطره بگویم: دانشگاه که بودم، هر وقت درسی را میخواستم خلاصه کنم، آنقدر حاشیه و نکته و یادآوری مینوشتم کنارش، که از خود درس هم حجمش بیشتر میشد! خندهام میگرفت از خلاصهام. از بس، خلاصه! بود. خلاصهی درسی من البته خیلی هم، روشنگرم میشد هنگام امتحاندادن. درود.
علامت مهم پارسایی
توماس آکمپیس در کتاب «تشبُه به مسیح» در مورد پارسایی حرف نوِی دارد. کتابش را فروردین ۱۴۰۱ خواندم. او در ص ۱۵۳ دفتر ۳ باب ۶ این اثر موثر، معتقد است نشانِ ارزشمندِ پارسایی آن است که «به وقت خطورِ افکارِ پلید، با آنها به مجاهده برخیزی.» او از ترکیب «تلقینات شیطانی» استفاده میکند و میگوید تلقینات، «دشمن دیرینه»ی انسان است تا اشتیاق به خیر در انسان را خفه کند. او به جای خفه -که من به کار گرفتم- «زائل گرداند» آوُرده است. ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه.
،،
سلام رخفم قاسم بابویه
آق قاسم کشکولی گویم: آن جا آن دو ملِک درون قبر آمدند ازت پرسیدند، همین لفظ که برای حجت الاسلام آقای مهدی کروبی به کار بردی، به کار ببری! مطمئن هستی آن دو «مُنکر و نَکیر» سر در میآوَرند این لفظ زشت در گفتارت، اسم کیست؟! نکند با شنیدن این لفظ، خودت را پِلق بدند؟! بگذرم. راستی خوب شد محل آن روز دیدمت و دیدارت کردم. وگرنه دل من که واسهات تنگ شده بود، از تنگ گَتتر حتی؛ تنگلولو شده بود!! درود.
شرح یک لغت برای فارسیزبانان صحن فکرت:
پِلق: فشار همراه سختی و تندی به طوری از دَمجمَمِج (=زیر پا له کردن) بدتر است.
آشیخ مالک سلام
من مادر و پدرم برام اسم انتخاب کردند: «ابراهیم».
خودم هم واسه خودم اسم برگزیدم: «دامنه».
حتی در صحن هم برخی اعضای محترم ترجیح دادند بگوینم: «مدیر».
اما شما در پاسخ به متنهای من، یا در بیان نظرات زیر پستهایم، بدون ذکر اسمم شروع به پیام میکنید عادت دارم به متنهایی که در اولین گفتوگوی آن روز، اسمم را نمیبرند، هیچ جوابی ندهم. والسلام. تمام.
شیخ مالک: سلام آقا ابراهیم صبح بخیر سفر بخیر التماس دعا شما هَفَشْدَه تا اسم داری مثل اینکه به دامنه بیشتر علاقه داری.
خونه عموحمید از راست:
من، حاجمهدی رمضانی،
سید علی اصغر، عموحمید
عکاس: زنعمو معصوم عموحمید
حج از زبان یک رفیق دیرین
چهار رفیق (من، سید علی اصغر، حاج مهدی رمضانی، عموحمید) در خونهی عموحمید گوش به هم سپُرده بودیم. عادت ندارم -همآره- نشستها، حتی برای خوردن زردکیجاپلا، بیفایده بگذرد. بحث حج را پیش آوُردم. سؤالی از حاج مهدی کردم: پیامبر اکرم ص در مکه هم نزد حاجیان دیده میشود؟ جوابهای حاج مهدی، بسیار درونی و تجربی بود. آنچه به تجربهاش درک و فهم کرد، برای اضلاع ما بیان کرد. گذری بر حرفهای او:
او گفت: مکه، حاجی درِ قلبش، به سمت کعبه باز میشود. او گفت: مکه که آمد حاجی، خدا و خانهی خدا زمزمه و وِرد اوست. او گفت: مکه حتی راه که میرود حاجی، انگار میخواهد پر در آوَرد تا زودتر به کعبه برسد. او گفت: مکه فرقش با مدینه این است حزن ندارد، هر چه دارد شوق توحید و عشق خداست. او گفت: مکه کسی دیده نمیشود، مگر خدای باریتعالی. او گفت: مکه البته عظمت و شکوه کار حضرت محمد مصطفی ص کاملاً درک میشود. او گفت: مکه عبودیت به خدا مشهود است م عبادت برایش معلوم و مکشوف.
خلاصهی حرفش این بود: انسان در مکه محو کردگار و ذوب آفریدگار میشود و دل حاجی میخواهد غرق در عبادت و مناسک معنوی مکه و منا شود؛ خصوصاً خواندن قرآن و زمزمهی رمزی با خداوند جهان و جهانیان. از دید حاجمهدی، تنهاکردن خود از جمع، از موارد مهمِ مدتِ ماندن در مکه است. شنیدن حرفهای معنوی و تجربیات عبادی و دینی حاجمهدی با آن زبان گویا و تُن صدای غَرّا، نه تنها دل ما را به اشتهاء و صوت و صدا انداخته بود، که شکم ما را هم برای خوردن زردکیجاپلا، به قارُّقور بُرده بود. بَردهی پلای قشنگ خونهی عموحمیدمان ساخت آن ساختمان سخن حاجمهدی. من از گزارش تحلیلی و عرفانی حج توسط حاجمهدی بینهایت لذت بردم، شاید روی همین موضوع، دو ساعتی طول کشید تا بحث در آن روز، درین مسئله جمعبندی شود و وقت برای حرفهای دیگر، متوقف. طول عمرش را از خدای بزرگ مسئلت میدارم. حج از زبان یک رفیق دیرین واقعاً شیرین شده بود آن یوم.
آیا سید محمد خاتمی اخیراً درست فکر کرد؟
حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی برای یک نشست پیامی فرستاد. خواندمش. میخواهم ببینم او درست فکر کرد؟ تیکهتیکه نقل میکنم، دیدگاهام را میگویم.
سخن آقای خاتمی:
«انتظار از حکومت است که توجه به مسئلهی اختلافِ نسلی بکند.»
دیدگاه دامنه:
تز، تز نوگرانهای است و جمهوری اسلامی اگر نسل نو را برای فرمانپذیری بخواهد، خودبهخود دورِ خود را خلوت خواهد دید، خلوت هم شد. اما بر خودِ آقای خاتمی عیب بزرگ وارد است که در جناح خود، دست به تغییر نسلی نزد و همچنان دور و بر او، جمعی قدیمی و حتی برخی از فرتوتهای فکری حلقه زدند و بطالت میگْذَرانند.
سخن آقای خاتمی:
«جمهوریت را با حاکمیت، به جامعه ایران برگردانیم. چون بنا بوده است که جمهوری اسلامی داشته باشیم.»
دیدگاه دامنه:
این مبانی فکری خاتمی، ریشهای و دینی است. از فلسفهی صحیح سیاست ریشه بر میگیرد و از دین، آبشْخور دارد. من فراتر از آقای خاتمی میروم و میگویم جمهوری اسلامی در فراوان جاها، توسط خود آدمهای خود، از هویت و ماهیت خود بیرون افتاد و از تکامل بازایستاد و حتی جاهایی متوقف، و در مسیرهایی هم از جادهی شوسه به سنگلخ منحرف شد و در چنگ و چِکِل (=پرتگاه پر از بوتههای خاردار و سست ریشه و دست و پاگیر) افتاد.
سخن آقای خاتمی:
«تحلیلهای مختلفی دربارهی اوضاع و احوال کشور و منطقه وجود دارد. اجمالاً قبول دارم که وضع، وضع خوبی نیست و جمهوری اسلامی تحت فشار شدید است.»
دیدگاه دامنه:
درین فراز هم درست فکر کرد، احوال ایران را پریشان کردند، پشیمان هم نیستند. پریشانی یک طرف؛ پشیماننبودن دردی بدتر از آن است. سیاستمداران هر گاه پشت اشتباههات سنگر گیرند و ذهن مردم را به حرفهای خود مشغول و مشوّش نگه دارند، آن هنگام بدترین سیاستورزی کشور دارد خود را تحمیل میکند.
سخن آقای خاتمی:
«درس بگیریم که چرا این تهدیدها به وجود آمد، چه میزان ناشی از مسائل خارجی بود، چه میزان ناشی از رویکردها و رفتارها در داخل بوده است و چقدر ما خودمان سبب شدیم تهدیدها کارگر بیافتد.»
دیدگاه دامنه:
اصل شناسایی این آفت در فکر آقای خاتمی درست است. از مهترین ضربههایی که جمهوری اسلامی به خود وارد کرد -که من اسمش را شکستِ بسیارسنگین جمهوری اسلامی درین ضلع میدانم- از ناحیهی سیاست خاورمیانهای متصلّب و بدون مشورت و عبور بیاعتنا از عقول سیاسی بوده است که ایران را چندین مسافت، به عقب و خطر رانْد. جمهوری اسلامی رفت چندین هزار ساعت شب و روز برای حکومت حزب بعث اسد جنگید، اما هم خود شکست خورد و هم نظام فاسد و سارق سوریه سرنگون شد. آقای خاتمی تقصیرش این بود، وقتی در اوج قدرت و کاریزمای شگفتانگیز -حتی در خارج از مرزها شده بود- کار را تمام نکرد و کم آوُرد. آن قطعهی ننگین یا منگین، در گردن او مانْد و مانند خالکوب بر پسِ گردنش نقش بست و پاکشدنی نیست.
سخن آقای خاتمی:
«راجع به اوضاع و احوال کشور اجمالاً بگویم که در وضعیت خیلی خطیری قرار داریم.»
دیدگاه دامنه:
عین آقای خاتمی درین مسئله تحلیلم این است در دوردست برای ایران نقشههای مخاطرهآمیز در حال ترسیم است و در بیخِ گوش قدرت، چند دست کج! آن نقشه را دارند تمهید و تقلّا میکنند. درین دو پایهی تحلیلم، تردیدم خیلیخیلی کم است، حتی در حد لکّهی گل و لایی که با یک چکاندن از بین میرود.آیا سید محمد خاتمی اخیراً درست فکر کرد؟ نظرم این بوده است که آمده است. دامنهی توحید.
،،
جناب محمد تقی سلام
۱. این کتاب حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی که نام بردی و مطالعه کردی، محصول تدریس وی در «دانشگاه تربیت مدرس» در دههی هفتاد است. آقای خاتمی دل در گروِ عهد عتیق دارد که فلاسفهی یونان باستان دورهی طلایی را رقم زده بودند. آقای خاتمی توانستنهای خود را به فرداها موکول کرده بود، اما رقیب دستش را خوانده بود و بقیهی مسائل که گفتن آن به ملالت میانجامد.
۲. ممنونم که برین متن من حاشیهی علمی و سیاسی زدهای. خوشنودم در بحث همراهی کردی و نکات مهم افزودی.
۳. خواهش میکنم! لذت علمی، به قول «برتراند راسل» و «فرانسیس بیکن» بالاترین لذت انسان است.
،،
جناب مهندس محمد عبدی سلام
چپ و راست اگر نقد شوند، مسیر سیاست و مَجرای اندیشه به زیر تصحیح و تغییر میرود. جامعهی بدون نقد و نظر، خاموشملِهای بیش نیست. سپاسگزارم متن را مورد ارزیابیهای خود بردهای. درود.
متن آق سید حسین شفیعی دارابی ۷ دی ۱۴۰۳ : سلام علیک شکر الله سعیک نوشته تحلیلی خوبی را بارگذاری نمودی. متاسفانه کسانی که یک روز سراسیمه دم از سپهبد شهید سلیمانی می زدند امروزه ناباورانه علیه حضور ایران در سوریه را (که به تقاضای دولت وقت سوریه و به دفاع از نیروی مقاومت صورت گرفته بود) و اقدامات ضروری و ایثار ده ها جان برکفان را به ضرر ایران و اشتباه جلوه دهند. قطعا این شیوه پوست انداخته؛ از دید تیز بینان و ماموران الهی مخفی نمی ماند. بر رهروان امام و رهبری لازم است که با تیز بینیی خود؛ تشطط فکری و رفتاری این طیف را بیش از گذشته مورد مداقه خویش قرار دهند. البته نمایان شدن این شیوه در راستای همان ضرب المثل است که : «از کوزه...»؛ یقین داریم که «الا آن حزب الله هم الغالبون»
راهبُرد / استراتژی / استراتژیست
۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ :نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
راهبُرد / استراتژی باید لزوماً ترکیبی باشد، مرکّب از قدرت فکری، قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی، قدرت فرهنگی، قدرت معنوی، قدرت نظامی. زینرو، راهبُرد / استراتژی، یک رشتهتلاشهای سیاستی و اجتماعی و یک سلسلهاقدامات نظامی است، که با استفاده از نگرش بههنگامِ جغرافیایی اِعمال میشود. استراتژیست مشهور فرانسه -کلمانسو، که به ببر فرانسه اشتهار داشت- معتقد بود جنگها حیاتیتر و جدّیتر از آن هستند که آن را به ژنرالها وا گذارند. مدّ نظر او این بود توان عقلانی و خردمندی کل جامعه در کار باشد نه ارادهای غیر آن. وقتی به تعاریف استراتژی رجوع شود این تعریف از «میدل هارت» از نیویورک ۱۹۶۲ برجسته مینماید که گفته بود: «استراتژی گاه عبارت است از فنّ توزیع و به کار گرفتن وسائل نظامی برای رسیدن به هدفهای سیاسی.»
من یک مثالی میزنم، آنهم تخیّلی نه، بلکه تاریخی، که در ایران وُقعت پیدا کرده بود. از خودم هم نمیبافم، از صفحهی «سرآغاز» کتابِ «حکومتی که برای جهان دستور مینوشت» گرفتم. که هخامنشیان دارای این سه توان بودند، البته همزمان:
توان همزمان نظامی بالا
توان همزمان نرمش سیاسی شایسته
توان همزمان کارایی مالی پاک
بههمینعلت، کوروش کبیر حکومت امپراتوری خود را بر پایهی خودگردانی ملتها (=فدراتیوْ) پیریزی کرده بود، چون ازین عقل برخوردار بود که اداره و رهبری سرزمین پهناور و ملتهایی با مذاهب و آداب گوناگون، جز با سازگاری و نرمش سیاسی و دیپلماسی تصحیحپذیر و رعایت حقوق بشر، شدنی و ممکن نیست.
شده است آیا به این فکر فرو رویم که چرا روزگاری -دقیق بگویم عصر هخامنشی- دوره، دورهی «فرارِ مغزهای یونانی به ایران بود»؟! این حرف فرار مغزها و پناهگرفتن در ایران را، من از پیش خود در نیاوُردم، «گی دومن گیمن» استاد تاریخ ایران در دانشگاه ژنو گفت. آری؛ استراتژیها، در پلهی اول و وسط و آخر، در درجهی اول به استراتژیستها، نیاز دارد، آنهم مبتنی بر عقل جمع. بهعمدْ متنم را ناتمام پایان بردم که گفته باشم، تَهِ این متن، حرفهاست؛ حرفها.
،،
سلام سید رفیقم آق سید علی اصغر
اساساً انسان از ناآزادی به آزادی و از محیط بسته به محیط باز تمایل دارد. ایران در آن زمان مدارای جهانی کوروش کبیر را فرهنگ سیاسی ساخته بود. کشوری که از مغز مردم خوف نکند، کشوری در کمال آزادی و آزادیِ کمال است. سپاس از پسندت.
،،
جناب محمد مهندس سلام
در برداشت من از حزن، سه علت عمیقتر از بقیهی علل است:
حزن ناشی از شرع
حزن ناشی از قلب
حزن ناشی از محیط
در حزن شرعی -مثلاً غمگساری برای دردهای فاطمی- مؤمنین از سمت دین و به صُوَر ارادی / دستوری مکلف به عزا میشوند. به رضای درونی و ارتضای بیرونی هم میرسند که برای حضرت فاطمه زهرا س مَودّت کرد.
در حزن قلبی -مثلاً فردِ گرفتارِ فراق برادر- از سمت روان و عواطف روحانی خود تحت گریه و سوگ میرود. البته خود را خالی و روح را از دِین راضی میکند.
در حزن محیطی -مثلاً دیدنِ اشکریزان اطرافیان یا شنیدن نوازش و نالهی مویهکُنان- به سمت بُکا و برق دل و جرقهی قلب کشانده میشود.
نمونه: من در شهر صحنه -از شهرهای کرمانشاه- مویههای مو پریشان زنان را دیدم و بیآنکه از سوژه و آبژه در غمگساری آنان، علم پیدا کنم، ناخودآگاه، با درد ناشناختهی وجود آنها، همگِن شدم و ساختارم به سمت گریه، دست خورده بود.
وقتی روی موضوعی فقط فکر خودم را روی صفحه میآوَرم، بیشتر از جایی لذت علمی میبرم که مجبور است آدم ارجاع دهد یا نقل قول متوسل شود. آنچه کامنت کردم، از طبع و مغزم خیزید. متن تو نیازمند نظر، هم بود. درود.
مسجد جوادالائمه علیهم السلام جاده دوآب
هر گاه از جادهی فیروزکوه به سمت شمال میرانید، گردنهی گدوک را که جِر شدید، کمی بعد به پیچ اُوریم میرسید، از آن جا مقداری پایینتر که برانید قبل از دوآب، دو مسجد در دو سمت جاده دارد، راست، مسجد جوادالائمه علیهم السلام، چپ، مسجد دَمزنون. این نمای محراب مسجد جوادالائمه ع است که عکسی انداختم. چرا باید این جا دَم زد؟ چون هم تختِ جا است، هم مغازهها دارد، هم آلاچیق و رستوران و از همه تمیزتر سرویس دستشویی و وضوخانهی آب گرم. مسجدش هم دلنواز است. تریلیداران و کامیونرانان و وانتباران این قطعهی قشنگ را میدانند و میایستند.
دَمزنون از اسمش پیداست یعنی دَم بزن، کمر را استراحت بده، خستگی در کن، چیزی بنوش و بخور و لاستیکها را توکتوک بده پنچر نباشد! بعد بشین پشت رُل گاز بده کمی بعدی میرسی پلسفید. دامنهی توحید
خبر و نظر
خبر یک فرمانده : گویا آقای مجتبی فداء فرمانده سپاه استان اصفهان گفته است: «حکومت سوریه یک حکومت بعثی بود که مردم حتی اجازهی انجام برخی مسائل شرعی را هم نداشتند» (عصر ایران ۷ دی ۱۴۰۳)
نظر دامنه : اگر این حرف برادر پاسدار سپاه، همینی باشد که منبع نقل کرده است، باید ازو پرسید این علم را آیا طی آن چندین هزار دقیقه! جنگیدن ایران برای نظام فاسد اسد در طول آنهمه مدت، هم داشت؟ یا نه، حالا که نظام دیکتاتوری و خاندان بعثی بیطاری، به زُبالهدان تاریخ افتاد، این علم به دست آمد؟! البته مردم از مو باریکتر را هم میدانستند و میدانند. زنهار!!! از مثلاً خواصّمَواص که وقتی به حرف میآیند که خلق را به خنده میآرن! بگذرم.
،،
جناب حجتالاسلام آشیخ محمدرضا سلام
سپاسگزارم که نقدی وارد کردید. آن زمان، سوریه مخالفان مدنی داشت اما جمهوری اسلامی ایران پشت اسد در آمد. مهم این است، جمهوری اسلامی چشم خود روی قضایای واقعی سوریه میبست و حرف منتقدان داخل کشور ایران و داخل سوریه را محل نمی گذاشت. کشیدن پای این افراد جدید در سوریه، هیچ ربطی به تحلیلهای من در مورد دورهی اسد ندارد. من تا کنون هیچ متنی در مورد افراد جدید سوریه ننوشتم. از شما بابت بیان نقد و نظر ممنونم. جمهوری اسلامی باید جواب اشکالات را بدهد و اشتباهات خود را در مورد سوریه بپذیرد. هر نظام پشت اشتباهات، خود را قایم کند، با صدها سخنرانی هم حل نمیشود.
،،
آشیخ محمدرضا من و شما هر دو از یک واقعیت داریم تحلیل میکنیم، واقعیت فروپاشی رژیم سوریه که طی بالای شش قرن یا کمی کمتر، فقط دو حاکم به خود دید، حافظ اسد و پسرش بشار اسد. اما جمهوری اسلامی ایران بدون در نظر گرفتن ملت خود، برای حفظ آن دو نانجیب میلیاردها دلار هزینه کرد و اگر مردم به قبرستانهای ایران بروند پیکرهای بهخون غلتیدهی بیشماری را خواهند دید. شکست جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه را الآن دانشآموز راهنمایی هم میداند. مهم این است من نظر خودم را تقویت کنم که تحلیلم محکمتر شود و شما هم جانب جمهوری اسلامی ایران بایستید، چون دلسوز مردم ایران هستی آقا احمدی. این اختلاف دیدگاه من و شما روی سوریه خودش نشان میدهد حاکمیت ایران مردم خودش را درین مورد محل نگذاشت و خودشان رفتند و بریدند و دوختند ولی به تن نکردند چون بد پاروف شد! درود.
آقا احمدی خودت وجب به وجب جبهه را در جنگ تحمیلی پا گذاشتی، و میدانم که میدانی چقدر از تلفات انسانی ما ناشی از عدم انسجام فرماندهی در جبههها بود. وقتی در خاک خود رزمندگان ایران آنهمه گرفتاری کشیدند، معلوم است در سوریه این بچههای ایران چهها که نکشیدند. بعد مهمتر این است کشوری که لشگر میکشد به کشور دیگر، باید قدرت دولتسازی داشته باشد، اما جمهوری اسلامی ایران فقط رفت جنگید، جنگید، سرآخر باخت بزرگ در خورجین خود گذاشت. ایران اهل تاراج هرگز نیست، ولی نائبجنگ دولتهای رذل هم نمیباید میبود. درود بر تو که اهل بحث، آنهم بحث سنگینی و به سمت من الفظ زشت پرتاب نمیکنی (که بالاتر یک عضو در کامنتی به شما) مرتکب این اشتباه لفظی شد. بر هر دوی شما البته درود و ارادت.
،،
جناب آشیخ محمدرضا شما با این عبارت آخر متن خود، منطقیترین حرف را زدید. این جملهات که گفتی جمهوری اسلامی ایران:
«شاید الان فرصت یک بازسازی مجدد فراهم شده باشد و نقاط ضعف و قوت و فرصت و تهدید بازخوانی شود.»
با این نظرت کامل موافقم که باید اشتباهات بزرگ خود را نزد ملت فاش، بپذیرد و عذرخواهی کند. متشکرم من.
،،
حدسیات ایران خطا بود آقای احمدی. جمهوری اسلامی ایران تصور میکرد سوریه را میتواند خاکریز علیهی اسرائیل کند، اما هر دو اسد هرگز اجازه ندادند خاک سوریه محل درگیری با اسرائیل باشد. مهم برای من این است نظام جمهوری اسلامی ایران، با تصمیم قانونی داخلی وارد سوریه نشد، کسی را آدم حساب نمیکرد، خودشان مخفی رفتند، بعد دیدند طول کشید و فاش شد، اسمش را گذاشتند مستشار. آخه آقا احمدی کجای عالم مستشاری میروند و ۶ هزار رزمنده را خونینپیکر به کشور میآورند و حتی مفقود شدند و این آخرها که معلوم نشد نیروهای ایران چه سرنوشتی پیدا کردند در سوریه. از سمت من مباحثهی من با خودت، تمام، ممنونم از این اهتمامتان پژوهشگر محترم که حق را با شخص سنجش نمیکردی.
،،
سلام جناب آقاجلیل
من تردید ندارم، دیری نمیپاید خود آنان که برده شدند به سوریه، عمق فجایای آن جا را خاطره خواهند کرد. هنوز زمان نیاز است. این یک پروندهی داخلی و شاید خارجی شود برای جمهوری اسلامی ایران.
،،
آقا حمید، شیخ باسواد و اندیشمند، پیشفرض آن گزارهی یقینی است که خود آن فرد بدان باور پیدا میکند. ممکن است یک پیشفرض میان هزاران نفر مقبول باشد، اما ممکن است حتی یک نفر فقط آن پیشفرض را مفروض خود بگیرد. ممنونم از بحث تئوریک. ارادت به شما مضاعف است چون بار علمی خود را بیشتر به ما آشکار میکنی. ترقیات آن جناب آرزوی من است.
اِدلال و نیاز امروز روزگار
کتاب «ادب الهی - تأدیب نفْس» از آثار آیت الله شیخ مجتبی تهرانی -که من ۱ ، ۷ ، ۱۴۰۲ مطالعهاش کردم- از کتابهای خوشگزاره است و آدم را پای سطورش میبندد. گذرتان خورد، ازش نگذرید. من در آن جا چیزی که توجهام را جلب کرد عملکرد آماری آن مرحوم بود، با این آمار و ارقام:
جلسات اخلاق = ۲۰۰۰ جلسه
جلسات عقاید = ۲۰۰ جلسه
جلسات تفسیر قرآن = ۵۰۰ جلسه
جلسات شرح حدیث = ۴۹۹ جلسه
جلسات فقه و اصول = ۳۵۰۰ جلسه
جلسات سیر و سلوک = ۵۶۰ جلسه
این منابع در خزانهی «مؤسسهی مصابیحالهدیٰ»ی آن مرحوم، نگهداری میشود. مدیر آن مؤسسه آقای محسن اسماعیلی در توصیف این کتاب -یعنی ادب الهی- اصطلاح جاذبی دارد، میگوید این اثر درسی شیخ مجتبی تهرانی، در حقیقت «استخوانبندی روش کامل تربیتی» است.
چرا عنوان متن امروزم را «اِدلال و نیاز امروز روزگار» گذاشتم؟ رازش این است حاج شیخ مجتبی تهرانی قائل به اِدلال بود و معقتد به استخراج ادب از متون مقدس. (ر.ک: ص ۲۵۰) اِدلال یعنی انسان حتی در برابر مولاهای معنوی خود بایستد و طلبکارانه به رخ او بکشد و در ازای عطایا، بگوید من این کارها این کارها این کارها را انجام میدهم. و نیاز امروز روزگار این است انسان، تبَعی بار نیاید. چون حاکمان کجرو و سیاستمداران کژسو، در پی این هستند مردم ملت خود را، تابع و تبَعهی! خود باور آورند.
شیخ مجتبی تهرانی معتقد بود در «هنگام حملهی خیال»، اگر از سوی این قوه، دعوت به امر سوء شدی، باید «صحنهی خود را عوض» کنی که خیال نتواند «هرزهواره عمل کند.»
راستی! آن مدرّس اخلاق، قوهی «وَهم» را مدیر قوههای شهوت و غضب میدانست. و این به نظر من فکرِ نوِی ازو بود. من از مواضع و سلوک سیاسی او مطلع نیستم و سمت قضاوتش نمیروم، آثارش را به عنوان متن اخلاقی میخواهم و میخوانم، چون وجه آرامش در آثارش هست.
آشیخ محمدرضا سلام
اوقاتت به طعم عسل. اخلاقیات، توابع ندارد، به قول شما نسبی نیست. اما سیاست چون توابع دارد، تابع زمانه و اقتضائات عصری است. توابع سیاست مانند: منفعت، مصلحت، معیشت، مضیقت، مدیریت، مدارا و مدیریت، عقلیت و ... . همهی اینها به آدمهای پر از بردباری و اهل مشورت از ملت نیاز دارد. مثال میزنم:
جناب شیخ احمدی از عجایب روزگار یکی این شد به جای سنجیدن جمهوری اسلامی ایران با مردم، مردم را با جمهوری اسلامی ایران میسنجند! هر کس با حکومت بود، میشود آدمدرست! هر کس منتقد یا حتی مخالف بود، میشود آدمبد. پس سیاستمدار معتقد به حقانیت خود همه را تابع خود میخواهد چون خیال میکند سیاست از متون مقدس استخراچ کرد. این شیوه حکومتداری به تصلیب میانجامد.
در مورد اصالت لذت، اصحاب فلسفهی لذت، قائلاند ذات بشر لذتپذیر است، هر کس آن را کنار میگذارد با روح ذاتی خود درگیری پیدا میکند.
ممنونم متن را به سمت بحث بیشتر و موارد عمیقتر کشاندی. خرسندم پسندت افتاد.
توضیح عمومی
به سه دسته متن پاسخ نمیدهم:
۱. به نظرات بدون سلام زیر نوشتههایم.
۲. به نظرات بدون آوُردن اسمم در زیر متنهایم.
۳. به هر متنی که به جای نقد تحلیلم، به منِ تحلیلگرم ورود کند.
در ضمن در صحن هر گاه به عنوان «تذکر مدیر» وارد تذکر و اخطار شوم، هرگز متنم را با «سلام» نه شروع میکنم و نه پایان میدهم. امید است این مدرسه فرهنگی بسازد که خود افکار، مورد نقادی جدی و بیتعارف قرار گیرد، نه این که به افراد مدرسه جنگ لفظی شود.
جناب حاج محمدتقی سلام
چون با مفاهیم مذهب آشنایی، یاد میآورم آیهی بخع در سورهس شُعرا را: لعلَّک باخِعٌ نَفْسَک... خطاب خدا به رسول اکرم ص است که میگوید ای پیغمبر برای اینکه مردم مؤمن شوند چیزی نمانده خود را هلاک کنی! یعنی پیامبر اکرم ص این قدر دلسوز خلق است. حال در یک کشکولی ۱۰۰ در ۱۰۰ی باید گویم" جمهوری اسلامی ایران هم؛ گویی نزدیک است خود را بکُشد (=بَخع و باخع) که مثلاً مردم را مؤمن کند! البته ایمانِ خودِ جمهوری اسلامی ایران هم، خودش به قول «نقی معمولی»: «مَسْلِه» شده!
،،
آشیخ مالک سلام
شما در ادبیات سیاسی خود از لفظ «حماسه» استفاده میکنید. متنت معلوم نمیکند از «حماسه» چه تعریفی در بر دارد. هر گاه ملت از امری ملی، بالندگی کنند، آن را پاس میدارند. اگر این، مدّ نظرت باشد، این بالِش و بالیدن در آنچه شما از آن به این نام و عنوان یاد میکنی، کاملاً مفقود است. تاریخ هیچ سرزمینی، سرِ سرکوب ملت خود، اسم غرورآمیز نمیگذارد. مردم را با تفنگ به خانه فرستادن که، در شمار کارِ شاهان است. روحانی تولید محتوا میکند، نه توشیح و توجیه مَجراها و مَفرّها. جادهصافکنی به هیچ آخوندی نمیآید. چه کنیم که گویا بر اندکشان میآید! نکند وجه ضمان! کردهاند چُنین بنُمایانند. بگذرم. بحثم عام است، شما را خطاب کردم چون خواستم از درِ باگنجایش شخص خودت وارد اتاق فکر شوم!
،،
آشیخ محمدرضا سلام درین نیمروز
پس توضیح بیشتری میدهم. مفسر اسلام مرحوم طباطبایی در المیزان بحث حکومت دارد. ایشان معتقد بود اسلام روی شکل و ساختار حکومت حرف نزده است، لذا تابع زمان و مردم هر دوره است. من این دیدگاه صاحب المیزان را درست میدانم و میشود در مبانی سیاست مفروض هم تلقی کرد. زیرا او ثابت و متغیر را کنار هم می بیند. اما جمهوری اسلامی ایران توسط حکمرانان خود، چیزهایی را «اصول» تصور کرد که حتی فرع نیست چه رسد اصول. خلاصه و خلاص: اخلاق از آموزههای مقدس مایه میگیرد، سیاست لزوماً نه.
عکاسی های عموحمیدرضا طالبی همیشه دارای بار معنایی است. این تصویر آخر پاییز ۱۴۰۳ داراب کلا است که زیر لنز دوربینش رفت. زیبایی در قاموس طبیعت، از قصد خدا حکایت دارد که جهان را آباد باید داشت. دامنه.
،،
دانشور فرهیخته استاد برجستهی شهرستان میاندورود
جناب آقاعیسی رمضانی رفیق مقرون و مقترن من
سلام و احترام محضر شریف شما. من سال ۱۳۹۲ به بعد بازنشست شدم. فیالفور وبلاگ راه انداختم با اسم «دامنهی دارابکلا». قصدم از لفظ «دامنه» این بوده است برای رسیدن به آخرین حد قلههای هر چیزی باید از دامنهی آن رفت. از همان ساعت، منتقد سرسخت سیاست ایران در سوریه شدم و همچنان بر آن فکرم ماندم. حتی وقتی قاسم سلیمانی ترور شد، در همین مدرسه در نخستین متن در همان صبح روز ترور نوشتم حاج قاسم نباید آن روز وارد عراق میشد چون عراق به علت کشتهشدن یک مقاطعهکار آمریکایی در موصل توسط عوامل ناشناس، در التهاب و آشوب فرو رفته بود، حضور آن روز حاج قاسم از نظر درایت منطقهای نادرست بود. من حاج قاسم را مرد معنوی، سیاسی و دینی میدانستم و از میزان مقام کمالاتش با خبر بودم، اما نقدم را به خاطر هیچ موردی، به دست تعطیلی نمیسپُرم.
سیاست خاورمیانهای ایران «راه قدس از کربلا میگذرد» بود. صدام رفت، اما آمریکا آمد و مسیر را گرفت. پس هنوز هم نظام باید به آن سیاست پابند میبود. اما بدون مشورت با عقول سیاسی، حتی بدون مصوبهی قانون داخلی، ایران را بردند وسط ماجرای پر از چاههای ویل، که معلوم بود محصول سرویسهای اطلاعاتی است. حکومت ایران، گول خورد، و حالا حاضر هم نیستند بپذیرند اشتباه خطرناک مرتکب شدند و خط تبلیغی حوزه هم شده است مبلغ هر چه را که نظام میکند. مَروی است معصوم علیه السلام فرمود مردم باید بر حاکمان نظارت کنند، یک نظارت این است حکومت را در سیاست خارجی و داخلی نقد کند، اما حکومت به خاطر تسلط و تصلب، گوشی به مردم نمیسپُرد.
نتیجه این که متنهای من نه شُبههافکن است نه در دمیدن یأس و مأیوسسازی. من در برابر فکر غلط میایستم و از برگشتم از فکرهای احتمالی غلط خودم هم بیمناک نیستم. از نظر من، ملت خود را عوض نکردند، این جمهوری اسلامی ایران است که خود را عوض کرد و عنان و مصالح و منافع خود را به کف افراد یک جناح محدود و بستهنگر داد که از جهان و سیاست و حتی دین، پوستهاش را هم نمیفهمند چه رسد به مغزش.
از دید من تأمین منافع ایران در درگیری و ستیزهگری نیست، زبان را خدا داد برای بیشترین و محکمترین استدلال. ایران را بساز، چه کارت به ساختن کشورهای دگر! نان و آب مردم در خطر است، آن وقت به کشور دیگر باید رفت؟! دیدگاه شما را جناب دانشور وارسته آقای عیسی رمضانی رفیق شایستهی من، واقعاً برآمده از صدق و انگیزهی پاک میدانم، اما من حقیقت و واقعیت را فراتر از هر عنصر دیگر ارزیابی میکنم. ارادتمندت: ابراهیم. ناویراستی احتمای تایپی متن مرا، شما به تصحیح بخوان. والسلام.
محمد عبدی سنهکوهی به دامنه: با درود بر آقا مدیر من گواه و شاهد نقدها و نظرات شما بوده ام حقیقت امر این است که اظهار نظر زیاده نمی کنیم بخاطر ارسال نظرات مشابه هست که پرهیز می شود و البته در وقت مناسب حتما وارد مباحث می شویم و اگر تایید تا توشیح نیاز داشت می نگاریم . منم مثل شما می اندیشم و ورود ایران با ساز و برگ نظامی و نیروهایی کاملا دوره دیده سپاهی برای جنگیدن و نه مستشاری تنها از قرار معلوم و واضح سه سال قبل از بوجود آمدن داعش در رقه بوده است و مرکز و محل منازعات اصلی گروه داعش که بهانه تداوم حضور نظامیان ایران در سوریه پس از سرکوب معارضین ضد حکومت بشار اسد در ادامه بهار عربی در شهر رقه تا دیرالزور بود حال آنکه حضور نیروهای ایرانی در حلب و حما و حمص که مرکز عمده معارضین بود نه داعش از طرف دیگر روسها با زرنگی خاصی تمام عواقب پشتیبانی از بشار اسد را با نزدیکی به اسرائیل ،گردن ایران انداخت و حتی دو روز پس از فتح دمشق توسط معارضین پرچم سوریه بشار اسد را پایین کشیده و پرچم جدید نصب کرد و حتی پایگاههایش هم از حمله مصون ماند و تعرضی نشد . خلاصه اینکه اشتباه بزرگ را اکنون با اشتباهی بزرگتر و اعلان علنی تداوم دخالت در امور و سرنوشت مردم سوریه در حال تکرار هستیم و این عواقب بسیار بدی در آینده برای ایران و ایرانی خواهد داشت .
،،
جناب محمد مهندس عبدی سلام. تو جزوِ جداییناپذیر سایت دامنه بودی با حضور مکتوب روزانه و بیوفقه. با این آوردهای علقی، منطقی، واقعی، و ناشی از علاقهات به میهن و مصالح ملت، دقیقاً موافقم. بله، واقعاً تکرار شود بحثها ملالآور میشود. خلاف ادب من بود اگر به نوشتهی دوست دانایم آقاعیسی رمضانی جواب و توضیح نمینوشتم، زیرا ایشان نزدم انسان شریف و از دانشمندان وارسته است. سپاس محمد که به ایران فکر میکنید و حفظ و حراست اخلاق و آرمان و خوبیهای مردم را طلب میکنی.
از لوبیاپَته تا ماشپَته
سیرنامهی من به دارابکلا
راندیم؛ از اتوبان قم - گرمسار. من پشت، ابراهیم دارابکلایی -برادرخانمم- با نیسان آبی در جلو. چون این نیسان آبیها از پشتِ سر، آدم را اذیت! میکنند.
چادِر اول :
«پرده» را محمد مهندس ربود! من به چادِر قانعام. محل، لغات را در اَدا، میشِکنند، به چادُر، میگویند چادِر. چادِر اول، این است تا رسیدم دارابکلا، الزام اخلاقی داشتم نزد سید علی اصغر بشتابم. شتافتم. مَشت (=لبریز) بوس شدیم. آن قدر نشستیم که به اذان مغرب خورد. بهاتفاق، راهی بالامسجد شدیم. خدا را شکر در مراسم ختم رفیقم حسن عارفزاده رسیدم. که بر دوستم آقا دکتر اسماعیل عارفزاده برادرش و آقا حمیدرضا عارفزاده فرزندش، پایان کار دیدار دست داد. من البته با منبر موافقم، منبر تا ۲۵ دقیقه. نمیدانم چرا حُضّار، از حذف منبر خشنود میشوند. شاید به خاطر فاصلهی شگرف گفتار با کردار باشد و حتی، یحتمل، نبودِ حرف نو در وجود آنان. وجودشان که حرف هست، فقط لرز دارند حقْبیان شوند. بیم دارند نون، آجُر شود! یا مصلحتی را زیر گیرند. بگذرم. فقط آقاجعفر مؤذّن غلامینژاد -ذاکر پیشکسوت- مجلس را گردانْد؛ خوب هم گردانْدْ و ختمش کرد.
چادِر دوم :
شب بعد، باز بالامسجد نمازجماعت، اینبار پس از گُزاردن نماز، حُضّار، ماندند، یعنی دعوت شدند از سوی امامجماعت راتب جناب حجتالاسلام آشیخ مرتضی برای شام، که لوبیاپَتهی داغ بود با کلی خاطرات با این غذای لذیذ که پای سفرهی ایرانیان جا خوش کرده است، پروتئین دارد و نافع و عایِد است. عادت دارم به خودم تا نسل ۱ و ۲ در محل زندهاند، به دیوار و ستون مسجد و تکیه، تکیه ندهم، وسط، معلّق بنشینم به قول محلی: چهارزانو، چون مِلّایی نمیتوانم بنشینم. در عکس هم دیده میشوم در کنار رفیقان آقا محمد ابراهیم شهابی، آقا سید حاج کاظم صباغ، آق سید موسی صباغ و آق سید حاج رضی سجادی. لوبیاپَته، ما را داشت، داشت، داشت تا خودِ صبح، این قدر، قوی است.
چادِر سوم :
دوست باشخصیت من آقا جواد دباغیان، پس از لوبیاپَته دعوت کرد بریم بیتش. رفتیم. بیت پایین. سخنی ازو سر زد که سَرِ مرا گرم کرد و دل مرا، دلگرم. گفت آخرِ شب چنان غرق در گوشی میشود که خانمش از عجب میپرسد مگر آن تُو چی هست که این قدر غرقت کرد؟ جواد درین وقت به خواندن مدرسه فکرت مشغول میشود این است که مستغرَق میشود. و چه غرقی بهتر ازین غرق. این حرفش در آن شب، بهشدت بر دلم نشست که متون و مَطلب و مُطالبات، در صحن مدرسه فکرت، هدر و هرز نمیرود.
چادِر چهارم :
روزی که ناهار را میهمان حاج مهدی رمضانی بالمله بودیم -که نیاز و حکم اخلاق بود از حج که برگشت، محضرش رسیم- رفیقم جناب موسی رمضانی زکریاتقی و جناب حجتالاسلام شیخ علی رضا ربانی -برادرخانم حاج مهدی- هم بودند. ربانی دو خاطره تعریف کردند که یکی مسموع بود. و به کشکولی: یکی دیگری، مسموم! اولی این بود در شهرضا یا شهری از استان فارس -تردید دارم دقیقاً کدام شهر را گفت- برایش در ایام تبلیغ اتفاق عجیبی افتاد، بعد از غذا، طبق سنت سفره، ادعیه و فاتحه نثار کرد. میزبان، بهجِد، به خشم آمد که چرا فاتحهی ما را خواندی؟! آن شهر، بد میدانند فاتحه بعد از این که غذا خوردند، بخوانند. آقای ربانی هم ماتش برده بود چه کند. دومی این بود که گفت حجتالاسلام آشیخ موسی دارابی -که فردی خوشمَشرَب و شوخطبع است- به کسی که به شوخی به وی گفته بود آخوندها چهل و چند سال بر ایران حکومت کردند، بس نیست؟ چقدر میخواهند طول بدهند؟! جواب داد شاهان ۲۵۰۰ سال بر ما حکومت کردند ما هم ۲۵۰۰ سال باید باشیم! من هم در پایان هر دو خاطرهی ربانی، واکنش کردم: واسه اولی، از خنده، پِخ زدم. ولی واسه دومی با انگیزهی «لطلب الاصلاح فی امّة جَدّی» گفتم: بِفففففففففف! یعنی ۲۵۰۰ سال دیگه حاکم باشین! مردم را نفله میکنین و میرینین! و میرین!
چادِر پنجم :
پیش احمد بابویه -که سختم است به این رفیق همیشهخوبم بگم «حاج احمد» چون از بس از لفظ صمیمیِ گفتنِ «احمد»، دورم میاندازد- شام و نشست میهمان شدیم. شام بودیم، چون شکم مهم است! هرچند استاد مطهری گفته بود انقلاب برای شکم نبود! اما شکم مهم شد برای این حکمرانان. نشست بود، چون شامِ بی نشست، شبیه آبتنی بدونِ غورزم است، جا باید گود باشد که بشود سَنو کرد؛ همان شنا. جلیل هم آن شب بود که در رودِ او خوب شنا کردیم! و او هم خوبغوّاصی، هست! آخه سرخرودی محمودآبادی آملی باشی و سرخحرف نباشی که نمیشود. آن شب، نشینیم تا مگذاریم جمهوری اسلامی ایران (=کشکولی: آخوند ماله) به سلطنت! برگرده. سلطنتطلبها! زنهار از شما.
چادِر ششم :
همه ماشین را شبی جلوِ خونهی رخفم آقا «قا.با» پارک کردیم! که این رخف زحمتکش، زحمت رصد امنیت و گشت ارشاد! (ببخشید اشتباه گفتم، گشتِ خشمِ شب!) گردنش نیفتد! که بیخوابی کلافهاش کند. همان یکجا همه را رصد کند راحت شود. آخه آقا «قا.با» بسیار برای امنیت محل، پا در رکاب است و دست بر ماشه! دارد ولی ماشهدار هم بهش نمیدهند! ماشه، آخه نوک مگس میخواهد، این رخف، ولی، چشمش فَق نمیکنه (=خوب نمیبیند!) شلیک هم، نیاز به حکم دادستانی دارد، البته ذینفوذ که باشی این حکم هم، آنی صادر میشود حتی صادرشدهاش، توی پوشه پِر است! آری؛ پارک، وِن سِرِه پَلی! ولی نشست، ۹۶۰ متر آن طرفتر، که آقا «قا.با» بو نبرَد ما کاجِه هستم!
چادِر هفتم تا نهم هم هست
ولی کی حال دارد بخواند، پس اصلاً ننویسم سنگینترم. از لوبیاپَته تا ماشپَته همین بود، چون دیشب خونه ماشپَته خوردم، نماشونسَر به خواب و بیداری، فرو رفتم. ماشمِلا را هم معمولاً از محل میخریم! از کشاورزهای خُردهپا، تا هم کشت و کارشان، رونق گیرد، هم دخلشان بچرخد. دامنهی توحید.
پرسش ۲۶۹
آفریدگار باریتعالی طبق تفاسیر عالمان دین از قرآن از یک سو به شیطان مهلت داد (در واقع او را فرستاد) تا به اغوا و گمراهکردن مردم، همچنان ادامه دهد، اما از سمت دیگر در فرهنگ مذهب شیعه امام دوازدهم حضرت مهدی موعود -علیه السلام- این طور برداشت شده است که آن معصوم ع باید تا عصرهای متمادی غائب شود. پرسش این است چرا خدا شیطان را حاضر نگه داشت اما در مذهب شیعه امام معصوم زنده -علیه السلام- غائب نگه داشته شد؟ حال آن که اغوا و گمراهی از سوی شیطان بدون ایستایی، جریان باید داشته باشد، اما هدایت و راهنمایی، مسکوت و متوقف باید بماند؟ زیرا عملاً و نظراً امام دوازدهم شیعیان بالای ۱۲ قرن است که از مسائل روزگار کنار مانده است و همهچیز به ظهورش نوید داده شده است. چگونه ممکن است معصوم -علیه السلام- در حیات باشد، اما نسبت به آنچه در روزگاران میگذرد، دست تصرف، فعلِ اقدام و رسیدگی به امور و حل مسائل نداشته باشد؟ آیا اساساً امام غائب -علیه السلام- میتواند در مسائل تصرف کند؟ و نیز چرا باید دست بشر از آموزههای آن موعود کوتاه شود و هیچ نداند در تمام این ۱۲ قرن آن امام چه چیزهایی به جامعه آموزش دادند؟ و یا به عبارتی چرا باید نظام آفرینش با عنصر غیبت، مردم (=خاصه مؤمنان) را در خلاء و انتظار بگذارد؟این پرسش دویست و شصت و نهم در هدر مدرسه سنجاق میشود. پاسخ به پرسشها در مدرسه، به روال همیشه، اختیاری است.
۱۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : مدیریت مدرسه فکرت
،،
سلام آشیخ مالک
نظریهها در دستهی حرفهای بشری قرار دارد. مردم در رد یا قبول آن مختارند. این نظریه هم که نامش را بردی، یک دیدگاه فقاهتی از اسلام است. کنار آن قرائتهای صاحبنظران دیگر هم هست. این نظریه، تست داد، و مردم به آن رو آوُردند، بعد، بعضی از آن انصراف دادند. مؤاخذه هم ندارند مردم. حق خداداد دارند نظریههای بشری را پس بزنند یا بپذیرند.
،،
مجدد سلام و سپاس از جوابت آشیخ محمدرضا. جالب جُل (=فرو) رفتی در بطن چادِر. امابعد، باید علتیابی کرد چرا جذب آمریکا میشوند. عین دیاک که در پیشرانهی خودروها نصب است و علت عیب را نشان میدهد. من برین نظرم نسل امروز از اقتصاد شکوفا حس خوش و خویشاوندی دارد. بیجهت نیست معاش، رفیق معاد است و حتی قرین سر به سر آن.
،،
جناب حجتالاسلام آقا باقریان سلام
سطر نخست حرفم بگویم دیدهنشدن هم شیطان و هم امام زمان -علیه السلام- تقریب معنای زیبایی بود. از شرکت شما در پرسش ۲۶۹ هم ممنون هستم، هم بهرمند. البته همچنان میتوان این بحثی که حضرت مستطاب عالی روی پرسش باز کردید، تازه نگه داشت. چون درِ خوبی بر روی این موضوع گشودید. خرسندم از اینکه این پرسشم را پرسشی «خوب»، اعلان کردید. بله، شیطان در عصر پیشاغیبت هم نقشش را آزادانه ایفا کرد.
،،
سلام محمد مهندس عبدی
تو همه جای عالَم را گشتی! من از سال ۱۳۹۳ به این ور، راهم به شمال، فقط همین آزادراه است. چون تهران، کمربندی آزادگان و بسیج و یاسینی و حتی جاجرود تا بومهن بدترین مسیر است.
،،
سلام مجدد محمد مهندس
شِما مُجریها از تَهِ دل بیجکون میزنین! منبر از مراسم حذف شود! منبر خوب ۲۵ دقیقهای واقعاً روی دانش و ارزش مردم اثرگذار است. البته منبری هم باید اهل ورع باشد. مداحی هم محمد، حد دارد، آنقدر برخی مداحها صدای خود را پشت تریبون بالا میبرند، پردهی گوش لرزه میافتد.
،،
آقا جواد دباغیان نظم دارد. اهل شعر هم هست. «بوستان» و «گلستان» را خوب بلد است قرائت کند. شیخ اجل را اندرزگوی بزرگ میداند. ممنونم مهندس محمد.
،،
بله محمد مهندس، کریمخان زند، هرگز خود را شاه و پادشاه و سلطان لقب نداد. فقط گفت «وکیل» هستم از سوی مردم، نه اعیان و اشراف. سپاس از نکتهی تیزت. معلوم است، مدادت امروز مدادتراش خورد!
جناب محمد مهندس سلام
پردهی ۳ را بیپاسخ رها کردی، لذا گفتم نظرم را انشاء کنم. به نظر من هجرت پیغمبر اکرم ص هدفمند و از روی نقشه و آن قرارداد رضوان بود. بعثت، نیازمند هجرت بود، تا مردم را به آبادانی و عمارت و امارت و آزادی آشنا کند. مدینه مدیون مردم اوس و خزرج است که عقل پیشه کردند و ترک خصومت کردند و به صلح و مدنیت رأی دادند و پیامبر اکرم ص را برای جامعهی خود دعوت کردند، عین دعوت مردم کوفه از امام حسین علیه السلام.
،،
امیرجناب سلام
در فردای انقلاب اسلامی ایران هم، در حافظهی پر از مطالعهات هست که جملهای خیلیقشنگ، فلسفی، اخلاقوار گوش مردم را بهزیبایی هرچه تمامتر، نوازش کرد که مردم مستقیم رهبرش نکرده بودند، موج نهضت علامت رضایت حساب شد:
«من دعاگوی همه هستم و شما احتمال این را بدهید که اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است. اسلام، ما را موظف کرده که خدمت بکنیم. خدمتگزاری مطرح است».
بیدریغ ممنونم که آنقدر مسلط هستی، که بی آنکه از کسی حساب ببری! حتی کریمخان زند را هم این گونه آزاد مورد توجه قرار میدهی! تو واقعاً اصوللولو گرای قهاری. جناح راست در مانده است امیر رمضانی دارابی را بشناسند! این عبارت یقیناً کشکولی بوده است. سپاس ازت.
،،
محمد مهندس سلام
با «صاد» است این عبارت. نه با «سین».
تو املا چند میگرفتی دبستان؟ نکند درین درس کلیدی، تکماده زدی؟
این با سین یعنی قسمتگر،
اما با صاد یعنی درهمکوبنده. قاصمالجبارین.
جلیل قربانی:
سلام آقای دامنه، توحید، مدیر، طالبی و آقاابراهیم
روز بهخیر
شاید منطور آقای عبدی، ذکر نام خدایی با این ویژگیها بود:
قاسم یعنی تکهتکه کننده ظالمان
تقسیمکننده و توزیعکننده ظالمان در تمام دنیا
این هم یک طنزیم برای خدا بود!
،،
سلام جناب جلیل
پنهان نکنم از طرز خطابت درین خطابهات، خیلی خندیدم. تازه داشتم به متن «کارتر» کاردَک میزنم. که چرا قید تامّ «به تمامِ...» برای موقعیتهای جیمی کارتر، به کار بردی. که دیدم این طنزت رسید. پخ زدم چون قوهی ضاحکهی من پرقدرت است.
،،
آشیخ محمدرضا سلام
به نظرم چون جیمی کارتر در اوج انقلاب ایران با محمدرضا پهلوی همدوره بود، و مردم وی را به همین دلیل، میشناسند، میشود درین مورد، روی کارتر بحث علمی، تحلیلی، تاریخی و سیاسی صورت بگیرد. بنابرین، قائلم بحث در گیرد، که منتِج باشد، زیرا ربط کارتر به تاریخ ایران، ربط مستقیم است..
،،
بله حاج آقا باقریان، خواسته بودم با لفظ «قبول ندارم»، نظر شما و نظر خودم را راحتتر تفکیک کنم، وگرنه بله صحیح است فرمایش شما که هر کس ممکن است نظر خود را داشته باشد. نیز در عدم تأثیر مردم در اصل غیبت، بله با هم اشتراک نظر داریم. آیا منبع نص داریم که اعمال مردم در ظهور نقش دارد؟ یا نه از فکر شما ناشی است؟
شیخ احمد باقریان: در روایات ندیدم که ما مانع ظهوریم
ولی روایات انتظار متضمن این نکته است که در زمان غیبت باید خود را آماده نماییم
،،
قاسم مجدد سلام. بیا پیشم. چای سیلان و سوهان با من. تا بخوریم یک اِشکِم با هم. بگذرم.
،،
محمدتقی برادر خوبم سلام
شروع شیطان را خوب پیش آمدی. نقشهای مخربش را هم مطرح کردی. چهارراه هم یک تشبیه جدید بود. در واقع خود فرد منتظر را فردی دارای زندگی بر پایهی احتیاط و امید معرفی کردی. خوب میشد به خود اثرات پنهانماندن آن امام عصر علیه السلام را هم کمی نظرت را میگفتی. ممنونم از متن و ورودت به این بحث ۲۶۹.
،،
آشیخ محمدرضا جالب این است دو دسته جیمی کارتر را نقد میکنند: دستهی انقلابیون که کارتر را عامل دوام شاه میدانند. دستهی سلطنتطلبان که کارتر را خائن به شاه میدانند. چون نه شاه را به آمریکا پناهندگی داد، نه پشت او سال ۵۷ ایستاد. این وجه چقدر هم متضاد است.
،،
سلام عبدی ما
خاطرهی دلکشی بود محمد مهندس.
منقل را یک ت اضاف گذاشتی. آق قاسم بابویه دله هیچی دنیه، شوخی کانده، اخلاقش قشنگه!
،،
قشنگ بود قاسم، حرفت از حرف «ت». مثل سَمّ د.د.ت که مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی میگفت به جناح چپ بزنید! همه را نابود کنید. کشکولی خندیدم قاسم، واقعاً در جواب قاطع هستی! اتفاقاً گلکی مازنی را خوب واردی در متن و نظر. خوب بود پرویز در محل دیدمت. چهرهات روحانی شده بود. لابد نور من افتاده بود در صورتت.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
نظم در متن شما چشمگیر است. اما بعد در واقع شما قائل هستید حضور بیوقفهی شیطان موجب میشود مؤمن به سمت خدا فرار کند: آیهی ففِروا الی الله. از آن سمت هم معتقدید فلسفهی غیبت به علت نقش زشت مردم زمانه بوده است. یعنی مشیت خدا را رد میکنی. به عبارتی غیبت را واکنش خدا به خلق تفسیر میکنی. ممنونم که در پرسش ۲۶۹ مشارکت جستی. درود.
،،
جناب آقای آسیوند مهدی امید سلام
چنین است که فرمودید. آنان اسرائیل را به قصد خدمت نگاه میکنند، اما مسلمانان به قصد انحلال نظامشان. این تضاد، راه وسط هم پیش آوُرده که همان سازش از سر ناچاری اعراب است. سپاس از شرکتت در بحث کارتر که جنابان شیخ احمدی و جلیل قربانی آن را در صحن بارور کردند.
،،
آشیخ مالک سلام دوباره.
این فراز دوم شما با آن فراز دوم پاسخ اول، همخوانی ندارد. مشیت آن است خدا خود امری را ایجاد کند. اما جنابعالی استدلال کرده بودی، باعث تصمیم خدا در پردهی نهان بردن امام دوازدهم علیه السلام، ناسپاسی و عمل بد خود مردم آن.
حُسام چه کسانی بودند؟
حُسام -که آن را حِسام تلفظ میکنند- معنی تیغ میدهد. دِرَفش، قدّاره، بُرّان، تیز، سَیف (=شمشیر) در عِداد این لغت قرار دارد. سلسلههای سیاسی ازین لغت، عنوان حکومتی ساختند و شاهان آن، این را به هر کس که میل داشتند میبخشیدند که مشهور میشدند به شهرت «حسامالسلطنه». یعنی شمشیرِ بُرّان شاه!
در تاریخ معاصر ایران، شاهان، داخل را یعنی مردم -به قول خودشان رعیت را- اذیت میکردند، خارج را اما نه. این بود که خشمگیرترین فرد حکومت را حُسامالسلطنه میکردند که زَهره را (=دلیری و شهامت را) از دل رعیت (=بخوانید: ملت) بیرون افکنند!
همینان با آن که میدانستند روس و انگلستان به ایران به تعبیر من: به دیدِ مَرتع و چراگاه، نگاه میکردند، هرگز کاری نداشتند، اما به سپر ستَبر علیهی ملت ظاهر میشدند.
حتی در کتاب «تاریخ ایران در عصر پهلویها» اثر سرهنگ ارتش حمید هاشمی (ر.ک: ص ۱۰) خواندم خشمِ لا حَدّ روسها همواره این بود که «چرا رقیب او انگلستان در غارت ایران پیشتاز است!» ولی حکومت خود غارتگر ملت تبدیل شده بود.
نکتهی سیاسی: در ادبیات سیاسی ایران یک فراز از روانشناسی سیاسی این بوده است هر گاه مردم دلِ پُر پیدا میکردند از حکومت، به سلاحِ «بیداری» پناه میبردند و به قیام آرام تمسّک میجستند. میگویند در هر شهری یک پیشوای روحانی در بیدارگری مشارکت داشت. سید جمال و سید جلال آل احمد مثلاً دو روشنگر بیدار ظاهر شده بودند. بگذرم. دامنهی توحید
،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
در گفت و شنود شما با آقاعبدی حرفهای لطیفی رد و بدل میشود، لذاست دقت میورزم، ازجمله به همین متنت. من هم گویم، نادرترین ساعت و وقت آنهم اگر در بند هیچ کاری غرق نباشم دکمهی پاوِر تلویزیون عریض خونه را میفشارم. کجا میروم؟ گو و گوگزا ببینم، حیوانات حیات وحش از شبکهی مستند. پلنگُ پونهُ پروانهُ پِشخانهُ پُستچیُ را مشاهده کنم. دلچسب نداشت صاف میزنم رادیونما «آوا» که فقط آهنگ پخش میکند و مجری هم ندارد، اگر مجری بیاید، آنهم بهندرت، در حد سِکّلمه حرف میگیرد وقت. منهم سراسر خونه قدم میزنم و گوش به آهنگ این شبکه میدهم. شاید هفتهای هم طول بکشد حتی ماهیی که پاور تلویزیون را اصلاً دست نمیزنم و روشن نمیکنم. خوب شد خانم محترم شما در آیفیلم هستند. سه تا از بچههای پشت پردهی آن شبکهی مورد تماشای شما یعنی ۲۰ در ۳۰ نمیدانم چرا به محل کار ما آمد و شد داشتند! لابد خبر را چِفت و بست میکردند! آقاعیسی درود وافر همراه ویفر! به شما.
،،
آقاجان خودم جناب حاج سید کمال الدین شریف سلام
عبارت شما یعتی «آزادی کاخ سفید از تلآویو می گذرد» معادلسازی جالبی بود از «راه قدس از کربلا میگذرد». اساساً فتح نیازمند عقل است. اگر آن روز مثلاً هم معلوم شود شدنی است، منِ کمترین، در کمر شما شال خواهیم بست، شال یشم حرم امام حسین علیه السلام. من ضد آمریکایی عاقل هستم، یعنی معتقدم با قدرت زبان با آمریکا معامله شود و ایران به اقتصاد آن کشور متصل شود. ملت، شکوفایی را دوست دارد. خشنودم راه را بدون جنگیدن، ترسیم کردید. موافقم.
،،
آشخ مالک سلام
هایده و مهستی کیاند؟ ایرانیاند؟
مداحی مگه میکنن؟ شور؟ یا همایون؟!
شما شِخا هم مگه میشناسیدشون؟!!
،،
سلام محمد مهندس
تلویزیون خونهام آنتن داخلی دارد، نه مثل تِه، بشقاب، اونم اندازهی دُمپاش! در ضمن حیوانات بلد نیستند تظاهر کنند، پس دیدنشان یعنی دیدن حقیقت و راست.
یک شوخی با شِخا
امروز قم،
هوا در اوج برودت و میا (=مهآلود، اما به معنی ابرناک)
درین فصل سرد، شِخا اغلب عبای پشمی زُمُخت میذارن!
حتی آنچنان پِروخ میزنن، عبا را رو عمامه میذارن که نَچان!
شِخا ازین نظر سختجان شدند چون زُکام نمیشن!
از بس خود لای قبا و عبا و عمامه میپیچانن!
اما در سیاست سریع زُکام شدند حتی اَشنیفه (=عطسه) میزنن!
عطسهی شِخا البته عطری است و واگیر ندارد!
چون دَم آنان شفاست چونان «مسحیا».
،،
این هم عکس، یکی داشت از دمِ دروازهی ورودی ما در دارابکلا رد میشد، از بس به دامنه عُلقه داشت، عکس انداخت، دلم را آب. قم باشیُ محل را وِل کنی همین میشود: یعنی نوستالژی و حسرت!
،،
جناب آقای مهندس محمد عبدی سنهکوهی سلام. پژوهشگریات ثابت بود، حالا اثبات شد. ای ناقلای محقق! تمام گزارههای پرسشم را ماهرانه در لا به لای جواب پیچ و مهره کردی. الحق زبردست هستی. میشه آن جمع که گه گاه نشست (=شونیشتِن) دارین و «وحدت در کثرت» و «کثرت در وحدت» هستید، همین پرسش ۲۶۹ را شرح دهید و جواب خودت را میز مناظره سازی محمد؟ راستی! ممنونم زبلخان! معلومه ته خانم خیلی به تو اسپناخ (=اسفناج) میخورانَد مثل ملوان زبل کودکیمان قدرت فکری میبخشانَد. بروندینی نقلی را و دروندینی فکری و نقلی را به مهارت تدوین کردی. نظریاتت را کشف کردم. ممنونم از شرکتت در بحث ۲۶۹ که رجب نزدیک بود و نیمهی شعبان در پیش در هدر سنجاق کردم.
،،
سلام محمد فضل نخست. متنت را، مطالعه کرده و از دانش و توان تفسیریات استفاده بردم. متنهای شُسته، نظمِ فهم را فراهم میکند، ازینرو، موضوع را با ادبیات فاخر تفسیر کردی. بسیاربسیار ممنونم. بعد. تلاش برای چیرهنشدن شیطان (چه موجودی موهوم / چه وجودی موجود) بر نفس و مقصد انسان، عمیقترین جای متنت بود که در فلسفهی گابریل مارسل و آن شخصیت نمایشنامهای «گودو» نشانی از آن دادید و همین شوق تفکر را در من آفرید که دو بار متنت را مطالعه کنم. سپس، ترسیم «روشنای وجدان» از جانب امام زمان علیه السلام در لایههای خالی انسان، نقش جدیدی بر ذهن و حتی دل زد. آنگاه هر دو پدیدار را در راز دستهبندی کردی هم مهم بود. جالبتر این است خودِ راز را برخی منتظرون اهل وهم و خیال، رازآلودتر میکنند و این سرِّ سرّ را نزد مؤمنان سرسری و سُرسُری میکنند. تو محمد فضل، این مفهوم را هم خوب شکافتی. از شرکتت در ۲۶۹هُمین پرسش صحن فکرت، لذت بردم. و نیز خوشحالیام دست داد اصل سؤالم را «بسیار دقیق و تامل برانگیز» دانستی. امید است توانسته باشم در شرح پاسخت، درست پیمایش کرده باشم. در آخر از لفظ «گودو» در نوشتهات، ناخوداگاه هدایت شدم به همین لفظ در دارابکلا که وقتی از چیزی / کسی، خیلی خوششان بیاید به آن فرد یا شیئ میگویند: آ، گُدووو. یعنی آی دلم نشستی، چه قدر زیبایی. بگذرم، اشتراک لفظی بود، اشتراک معناییاش کردم. ۱۱ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه
جواب جلیل قربانی به پرسش ۲۶۹ سلام جناب آقای فضلی
شب بهخیر بهره بردم از متن وزین شما درباره انتظار و منجی.
۱- یک بار درباره منجی در جمعی، گفتگو میکردیم؛ در آنجا من گفتم که همه ادیان الهی به پیروان خود بشارت دادند که روزی کار جهان به دست منجی سامان مییابد و آن روز را آخرالزمان نام دادهاند.
۲- مکاتب غیرالهی نیز رسیدن به مدینه فاضله و اتوپیا و جامعه ایدهآل را در آموزههای خود دارند. حتی جامعه کمونیستی در سیر تاریخی جامعه از نظر مارکس، صورت کامل مدینه فاضله است.
۳- به نظر میرسد که انسان به دلیل محدودیتهای زمانی، تضاد منافع و ناتوانی در همسوکردن منافع افراد جامعه، از ساختن یک جامعه ایدهآل ناامید شده است. این ناامیدی، ناامیدشدن از توان انسانها در هر عصر و دوره است، اما این آرزو در نهاد ابنای بشر باقی مانده؛ پس آن را به آینده حواله داده است.
۴- بنابراین، انتظار برای رسیدن منجی، یک پویش مداوم و پیوسته در مسیر زندگی بشر ساخته است. نهادهای جامعه از اخلاق، خانواده، سیاست، اقتصاد، حقوق و حتی دین در مسیر تاریخ با تحول رو به بهترشدن در حرکت هستند.
۵- منجی، انسانهای کاملی هستند که در سیر تکاملی بشر با تلاشهای توسعهطلبانه در جامعهای همواره در حال پیشرفت ایجاد میشود. منجی یک موقعیت زمانی در دوردست بشر است تا به آنچه مطلوب اوست برسد و چون این خواستهها همواره در حال بهترشدن است، ظهور منجی (موقعیت) زمانی مطلوب، همواره در آینده باقی میماند.
۶- داستان منجی، داستان جستجوی سیمرغ در پشت کوه قاف در منطقالطیر عطار نیشابوری است؛ جستجوی خستگیناپذیر برای رسیدن به سیمرغ، در نهایت به "سیمرغشدن" منجر خواهد شد. آقای مدیر سلام، شب بهخیر اگر خواستید این متن را به عنوان پاسخ من به پرسش ۲۶۹ به حساب آورید!
،،
جلیلآقا سلام
در نظری که زیر متن پاسخ آقامحمد فضل گذاشتی، به نوعی در پرسش ۲۶۹ مشارکت کردی. زینسبب باید امتنان بفرستم. امابعد، من روی جوابت به این انتاج دست یافتم. «موجودیت موعود» فرع بر «موضوعیت موعود» است. واژگان «پویش مداوم و پیوسته» در بند ۴ آن جناب دقیقاً نشان از آن دارد که مسئلهی منجی، موضوعی آفرینشی است، نه فقط قصهی شیعی. اگر برداشتم دور است از محتوای پیامت، مُخبرم کن. ممنون. مفید و غنی بارورش نمودی.
،،
مجدد به تو محمد فضل سلام
خشنودم از جذبت به جوابم. در ادبیاتت «سفر به دورن» تفسیر درستی بود در نوسازی انسانی یا سیر به سیرت هویت مطلوب درونی و بیرونی. پربار نوشتید، نیز غَرّهام که لفظ آ،گُدووو بر دامنهی ذهنت نشست.
سلام سید شریف حجت الاسلام حاج سید کمالالدین. نور داشت آن ۸ سال جبهه، سخت و خطرناک بود، اما رزمندگان، در آن ۹۶ ماه جنگ فضای جبهه را با روح معنوی خود به یک مکتب آموزنده تبدیل کرده بودند علت اصلیاش این بود رزمندگان ایران در آن ۸ سال، هم مورد ستم اشغالگری حزب بعث واقع شده بودند و هم در جای حق ایستاده بودند و این بود که جبهه جای ارزشمند شده بود و هر بار، شهید از آن برمیخاست. حاج عبدالحسین کارگر حتی در زندگی عادی خود هم مردِ پیراسته و انسان وارسته و مذهبی اصیل بود که شهیدشدنش به عظمت ایمانش افزود. نزد من آن شهید کهنسال، مردی در زمرهی پاکان و مخلَصان بود. به او و شما درود که خودتان هم درخشان ظاهر شده بودید در دفاع مقدس. ارادت.
حجتالاسلام سید حسین شفیعی دارابی در هیئت رزمندگان دارابکلا در اشارهی غیرمستقیم به متن جلیل قربانی در مورد جیمی کارتر: تطهیر کارتر!!!! چه زود بد عاقبتی افراد رو می شود!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیکم. از طریق سایت های مختلف؛ مطلع شدیم که در روز دو شنبه هفته جاری (دوشنبه ۱۰ دی ماه ۱۴۰۳ش) حیات ننگین و سراسر لعنت و نفرت یکی از نمادهای استکبار جهانی و یکی از ستمگران بین المللی؛ یعنی «جیمی کارتر» (سی و نهمین رئیس جمهور لعین و خبیث شیطان بزرگ : آمریکا)؛ با کوله باری از ستم و جنایت به پایان رسید؛ قطعا مظلومان عالم و آزاد اندیشان جهان از مطلع شدن از این خبر مسرت بخش؛ خرسند شده اند؛ خدا را سپاس که زنده بودیم و شاهد تحقق یکی دیگر از آینده نگری امام خمینی (ره) بوده ایم؛ و بدین جهت خرسند گشته ایم؛ اما کنار این خرسندیها شاهد انحراف ۱۸۰ درجه ای برخی از اشخاص و احزاب بوده و می باشیم که به بهانه مرگ این رئیس جمهور جانی و خائن؛ بطور غیر مستقیم؛ به تطهیر وی پرداخته انداخته اند؛ و در قالب نگاشته چند بندی خویش کوشیدند تا او را چهره ای مطلوب و ممدوح جلوه دهند؛ شگفتی این جاست که برخی از اینها با زدن ماسک چند لایه ای خیر خواهی و وطن پرستی و طرفداری از مردم بدین سوی و سمت کشیده شدند؛ کسانیکه یک روز دم از امام و انقلاب می زده و....؛ فکر نمی کردیم بدین سرعت؛ شاهد تحقق بدعاقبتی این طیف بد فرجام باشیم. خدایا عاقبت هایمان را به خیر گردان. (عصر روز چهارشنبه ۱۲ دیماه ۱۴۰۳ش_ ۳۰ جمادی الثانی ۱۴۰۳ق)
پاسخ به پرسش ۲۶۹
عقیده به این که روزی نامعلوم یک انسان -و مشخصاً در شیعه با اسم و تولد مشخص به نام امام مهدی، ولیِّ زمان علیه السلام- پنهانی و ناگهانی وارد زندگی مردم میشود، یک بینش رواییِ و اخباری منجیگرایانه است و مؤمنینِ به این «خبر» را، به نیروهایی منتظر وقوع آن روز، نگه داشته است و هر کدام به میزان ایمان و اعتقاد خودشان، انتظار میکشند و حتی آن را واقعهی بزرگ جهانی میدانند که آمدنش، تکاندهنده و به تعبیر برخی مذهبیون: «منتقِمانه» است.
البته بهائیت قائل است آن فرد، ظهور کرد و تمام شد و وظایف به «باب» یعنی دروازهی علوم و «ایقان» وا گذاشته شد. با این فرق که شیعهی امامیه (=دوازدهامامی) برخلاف بهائیها، میگوید این وظیفه، نیابتاً، به فقیهان روحانی پیشنهاد شده است و پیروان باید به فقیهان رجوع کنند، زیرا امام زمان علیه السلام که نیست، تا حکومت را مستقیماً در دست گیرد. تنازع آراء از همین جا به بعد است، که آغاز میشود. من یکی یکی برخی از طرز تلقی را برمیشمارم:
۱. امام زمان، فرمان دنیا را در دست دارد.
۲. امام زمان، با افراد رابطه برقرار کرده است.
۳. امام زمان، حاضر اما از نظرها غائب است.
۴. امام زمان، مخفی الهامبخشی میکند.
۵. امام زمان، آمد و درگذشت، غیبت پایان گرفت.
۶. امام زمان، با نفوذش، هدایت را در دست دارد.
۷. امام زمان، دلش ظهور میخواهد اما دستش نیست.
۸. امام زمان، با پرشدن گناه میآید.
۹. امام زمان، تا ۳۱۳ یارش تکمیل نشود، نمیآید.
۱۰. امام زمان، پنهانی ظهور کرد و هست و میبیند.
۱۱. امام زمان، با رهبران مذهبی سیاسی رابطه دارد.
اما درین میان هستند کسانی که قائلاند نقش هدایتگری مهدی موعود ازو ساقط نشد و جریان کلی جهان به لطف زندهماندن ایشان است. حتی میگویند معارف شیعه را او القاء میکند و از امور عالم، کاملاً باخبر است و دخالت دارد. در منظر این مجموعهی فکری، جمهوری اسلامی ایران زمینهساز و پیشدرآمد حکومت مهدی است. حتی نقل است یکی از دولتهای اسبق، جانماز آن امام علیه السلام را در نماز جمعی خودشان پهن میکردند. این در حالی است، تفکری دیگر معتقد است، موعود و منجی، هنوز زاده نشد، اما اینان آج و واج میمانند بگویند اگر بعد، بخواهد زاده شود، از کدام صُلب و رحِم. لذا میان دو حالت قرار گرفتهاند؛
حالتِ «هست»،
ولی، «وقت» نمیشود معلوم کرد.
حالتِ «نیست»
ولی، وقت زادهشدنش مشخص نیست.
بنابرین، پاسخ من به پرسش در یک جمله این است: امام زمان علیه السلام در اذهان حاضر است، و حتی مؤمن با او راز و نیاز دارد اما در اعیان حاضر نیست، زیرا حیات در دنیا فقط یک وجه ندارد، وجوه ناشناخته هم دارد که کشف آن با علمهای رایج شدنی نیست. عقیده به او، عقیده به دست نامرئی در روح جهان است، مثل دست روح در سراسر وجود انسان. فقط عشق است که این موجود اسرارآمیز مقدس را در وجود فرد عقیدهمند، برقرار و حاکم بر خط و مشیء، نگه میدارد. گفتار در پیشگاه آن انسان کامل و عقل کل علیه السلام، پیشدرآمد دیدار معنوی با پروردگار است. از نقش او انرژی عشق ساطع میشود، اگر عشق به او خاموش شود، نقشش هم تعطیل میشود. با نیروی نور عشق آن انسان کامل در درون معتقدان، وجودش زنده نگه داشته میشود و به اصلاح امور مردم، به نیروی اثربخشش امید و انتظار ایجاد میشود. یقیناً پاسخ من رفتن به گوشهای ازین پرسشِ گشاده، بود. به امید روی و روح و ریح او. ۱۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید.
نیروی مخفی
علمای مذهب آوُردهاند که عقاید دینی مانند «نیروی مخفی در دلِ انسان جای دارد.» پس او را همهحال همراهی میکند. این نیرو، به عنوان قدرت بازدارندهی رذایل ظاهر میشود و به صورت وادارندهی فضائل عمل میکند.
به قول سید هادی خسروشاهی در ص ۱۸۷ کتاب «تعالیم اسلام» خلاصهی آرای دینی علامه طباطبایی، انسان جمع میان تن و روان است، تن فرسوده میشود ولی روان، مادّی نیست و فرسودگی در آن راه ندارد، بیم و امید، مهر و کینه، شادی و اندوه و مانند آن، از آنِ روان است نه تن.
نقل میکنند مفسران اسلام، که به استناد آیهی ۱۰ تا ۱۱ سورهی سجده، روان، بدون تن، به زندگی خود ادامه میدهد، گرچه تن در اثر مرگ، از بین رفته باشد. آری؛ نیروی مخفی خود -یعنی عقاید الهی- را در خود باید تغذیه کرد. ۱۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید.
اینک، گذاشتن نظرات یا پاسخ به پستها
،،
سلام جناب آشیخ محمدرضا
خشنودم در شرح زندگانی امام علی علیه السلام همزمان به تاریخ سیاسی دورهی آن امام ع و تطبیق آن با مفاد نهجالبلاغه گام برداشتید. به نظر من امام اول شیعیان علیه السلام سه چیز را از هم نمیگسست:
۱. عدالت و دوری از هر نوع مُستبدّیت.
۲. رسیدگی به تهیدستان و ستمشدگان.
۳. دفع فساد از دایرهی حکومت و کارگزارهای اهل فساد.
ازین رو، علی علیه السلام همچنان تنهاست. نظیری، حتی ۱ در ۱۰۰ مثل او دیده نمیشود درین عصر.
،،
آقا محمدتقی سلام
همواره با دادن نظر متنها را بیشتر به سوی تأمل و اندیشیدن میبری. بلی، حتی لفظ متوفّا به کار رفت در قرآن. به قول استاد مطهری متوفیٰ یعنی وفاکردن به گرفتن روح از بدن و آن را حفظ کردن. پس، روح که امانت در بدن است، نابود نمیشود بله متوفّا یعنی مجدد توسط ملائک پس گرفته میشود که مصون بماند. ممنونم. ملکات نفسانی را هم قشنگ وارد این مبحث کردهای.
میلاد امام باقر علیه السلام است. خجستگی این روز مبارک را با یک سخن مهم از آن امام معصوم ع گرامی میدارم:
«دانشمند مانند کسى است که شمعى به همراه دارد که به مردم نور مىدهد، پس هر که در پرتو شمع او ببیند، وى را دعاى خیر گوید.»
،،
سلام آقامحمد عبدی
علت معلوم است محمد، وقتی از انسان کامل و مقدس و پوشیده از راز و رمز و نیاز یعنی امام موعود علیه السلام داریم صحبت به میان میآوریم، باید هم محافظت کرد از لفظ و ادبیات که ناخواسته از حریم بیرون نزد. لذا گفتی «محافظهکارانه» وارد شدم، ناشی از همین احتیاط ادب و شرع، بوده است. ممنونم خواندی و مؤید متنم شدی.
،،
آقاجان جناب حاج سید کمال الدین سلام
چه سایرین بخواهند در بحث ۲۶۹ شرکت جویند، چه نجویند، در انتظار نظر و دیدگاه عالیجناب درینموضوع میمانم چون برای من و یقیناً بر بسیاری درین صحن، مهم خواهد بود جناب سید عمادی چه دیدگاهی دارد. پس، دریغ مفرما. سپاس از شما که این پرسش هدر (=سربرگ) صحن را مورد توجه و تشکر خود قرار دادید. درود و ارادت برادرت و شاگرد دانش و پارساییات: ابراهیم.
،،
اعضای مدرسه فکرت
در زیر این پست حاج آقا باقریان، یک پاسخ هم در بحث ۲۶۹ واصل شد، البته در گروه «معارف تشیع». توضیح میدهم در ادامه. ۱۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳
توضیح در مورد پاسخ به پرسش ۲۶۹ صحن
این پاسخ متعلق است به جناب حجت الاسلام سید تقی حسینی عسکرانی که در زیر پاسخ جناب حجت الاسلام باقریان در مورد پرسش ۲۶۹ درج شد. البته نه درین صحن، بلکه در تالار «معارف تشیع» که گروه حاج آقا باقریان است و من هم آنجا قلم و قدم میزنم. چون جواب ایشان در واقع شرکت درین بحث سنجاقشدهی مدرسه حساب میآید و من عین این پرسش را در گروه آقا باقریان هم نشر دادم، اینک پس از گذشت چند روز، درین صحن بازنشر میدهم.
خلاصه کنم این است نظر ایشان اگر دقت شود، خواست بگوید همانطور که در زمان خودِ ائمهی هُدات معصومین علیهمالسلام، فردی که مثلاً در بجنورد و بیرجند و بروجرد و بروجن زندگی میکرد امام معصوم ع را مستقیماً نمیدید، الآن هم غیبت امام دوازدهم علیه السلام همین حالت را دارد که آن زمان حضور امامان ع داشت. عین جواب ایشان را منعکس میکنم که خطاب به آقا باقریان نگاشت. عین متن:
«سلام. ظاهرا «و عدمه منا» از خواجه در تجرید است. ضمنا مثال به غیبت شیطان هم شاید اهانت باشد به ساحت امام ع و علاوه شیطان از جن است وپنهان. در هر صورت برای تقریب به ذهن است از غیبیات روح است ونیز درد وشیرینی وشوری وتلخی وووو. اصولا غیبت امام ع به نحوی در دوران ۱۱ امام دیگز هم بوده اکثر شیعیان که در ری واصفهان وطبرستان وووو بودند در طول عمر ائمه ع را ندیدند ولی باور داشتند گرچه واسطه ها که ائمه ع را دیده ونقل می کردند زیاد بودند این غیبت در مورد انبیا ع هم بوده»
تشخیص من
برای جناح حاکم و پیروان آن، عکس آدمی چون حجتالاسلام مرحوم سید ابراهیم رئیسی که در دره سقوط کرد درگذشت، از اشخاصی چون طالقانی منتظری بازرگان مطهری بهشتی مهمتر است و شد جانشین آنها در جلسات رسمی اینچُنینی. اینان به نظرم از طریق زنده نگهداری عکس و نام این فرد قصد دارند دو قطبی را زیر نام وی گرم نگه دارند تا چیرگی خود را به دست بیارند.
پیامک ابتذال!!!
دیروز از جایی برای من پیامک زده شد با خطاب: «پیشکسوت عزیز... » که مرا دعوت کردند (=خوانده شود توصیه کردند) که رزمایش بزرگ شرکت کنم. حالا رزمایش چی هست؟ واقعاً عجیب است. عین ادامهی متن پیامک را میآورم:
رزمایش بزرگ یاران حاج قاسم در نمازجمعهی ۱۴ دی ۱۴۰۳ [یعنی فردا] در شهرستان خود شرکت فرمایید.» از: «... پیشکسوتان».
آخه یکی نیست آن جا، به این به قول علامه طباطبایی:«مستضعفهای فکری» بگوید این چه جور کارهایی هست که با مخاطبهای خود اینهمه سادهلوحانه و تظاهرگرایانه رفتار میکنید. معلوم است چنان به خِنِسی (=فلاکت و بیچارگی) خوردهاند برای نمازجمعه هم، عده و سهمیه! دستوپا میکنند!
فرض من فردا جمعه، اردبیل، بمانم، یعنی باید بروم نمازجمعهی آن روحانی آقای حجت الاسلام سید حسن عاملی را گوش کنم؟! که یک شهروند در دورافتادهترین نقطهی ایران هم، ازو بهتر میفهمد که دین و سیاست و جهان چی هست. آنقدر سست و بیمایه حرف میزند، آدم شرم میکند جملاتش را حتی جایی نقل کند.
صفویان شاهاسماعیل و شاهطهماسب و شاهعباس کم بودند، این تیپ صفویان نوین هم، پدید آمدند که از دین، فقط قشر و ظاهر آن را فَرِبه و زیورشده میخواهند، و مغز آن را پوک و به قول زبان محلی: بیدِله!
تا کی عوامی و تظاهرگری و اخباریگریِ بازسازیشده؟! اینا از کجا باید بدانند شمارهی خط تلفن ما را؟ و حتی اهل نمازجمعهبودن یا نبودن را؟! چقدر «اسلام»های اینان، با اسلام مبین، در فرق و افتراق افتاده است. من اسم این طور پیامک را پیامک ابتذال! مینامم. دامنهی توحید.
،،
آشیخ حمیدآقا سلام خیلیهم خشنودم دیدگاه گذاشتید. نزدم محترم و دانشور هستید. بر سرِ این پیامک برداشت متفاوت داریم. آن ابتذالها با این ابتذال که من نام نهادم ربط ندارند. اینکه مرا فرا بخوانند جمعهی فردا هر شهری هستم، نمازجمعه بروم، از دید من، ابتذال آشکاری است، قدر و اندازه و ارزشی درین کارشان نمیبینم. در مورد حجت الاسلام عاملی هم، کاری به سایر ویژگیهایش ندارم، شایستگی علمی هر فرد را بر اساس آنچه گفتار و کردار دارند، ارزیابی میکنم که از دید من، فاقد آن عناصری حداقلی است که دستکم برای من شاخصهای شخصیتشناسی حساب میآید. از نگاه دوستانه و لطیفانهی آن دوستم در نقد این متنم، لذت بردم مرد محترم صحن. در سیر و سلوکی که داری و مطمئنم داری، خدا یارایت باشد شخ حمید.
،،
آشیخ حمید پیشداوری! از آن شیخ اهل علم و عمل استبعاد داشت. محل کار من، هیچ وقت مرتکب فرستادن همچنین پیامهای سبک نمیشود. شأن محل کارم. اجلِّ ازین ابتذال، کماندازگی و بیمقداری است. سپاس از بسطِ بحثِ بدون اَخم و تَخم. ارادت.
حسین سیدی به حجت الاسلام سید تقی حسینی عسکرانی:
سلام الله علیکم
اسعد الله ایامکم و لیالیکم
حاج آقا
چرا به آقای احمدی اصفهانی، فرمودی : " علّامه"؟
شما که خودتون خدا رو شکر فردی فاضل هستید، ارزش کلمات رو می دونید. همین جوری کلمات لوث میشن؛ مثل کلمه " مجتهد" و " آیت الله" بعد از انقلاب و تشکیل مجلس خبرگان. ممنونم
،،
سلام بر شما جناب بزرگوار
که در ایتای من «حسین سیدی» دارم شما را. بیآنکه وارد مباحث شما شوم و نظر داشته باشم، اصل سخن شما را سدید و از سرِ سازندگی رفتار میدانم. ممنونم از شما.
شرح عکس: اخیراً عموحمیدرضا نگذاشت پاییز ۱۴۰۳ از لنز دوربینش، ناگهان بگذرد و عکسی از آن زیر ثبت نبَرَد. این جا دودانگه است، بالاتر از سد سلیمانتنگه در فریمصحرا. من این منطقه را از خود عموحمید هم بیشتر از بَرم و گشت و گذار کردهام. دامنهی توحید.
،،
سلام آشیخ مالک
منکر نیستم که تبلیغ درین منطقه زیاد رفتی. روستای پِهندر را از قلم انداختی، نیز پاجی و میانا را. گشتیم زیاد این حدود را. از خودِ سمت راه پل سفید تا این سمت راه تلاوُک را که از کنار سد سلیمانتنگه (=شهید رجایی) عبور میکند به سمت ساری میرود. بله، واقعاً چشمنواز است. گمان کنم خاطرات هم ازین روستاها برای سایت دامنه نوشته بودید. درود.
جملهی قصار قشنگی گفتید آشیخ مالک.
معلومه افطاری خارِ چی بَخاردی.
خمیرآش
یا
دو بَزه آش
یا
تِشّهزَقولوق آش؟!
کشک قوچان
یا
کشک شیروان؟!
کدامینشان
،،
با شیر بِز
یا
گو شیر؟!
،،
هِچّی پس
حتماً تَمرِش داهه کشک!
طمرِش: واسه فارسیزبانان ترجمه کنم: یعنی طعم بد، پِک.
نقش شرایط
شرایط (=سامهها، چگونگیها، اَنحاء) نقش اول را در زندگی انسان و دولت بازی میکند. همان طوریکه به قول دکتر واین دایر در ص ۵۲ کتابش «زندگی در پرتو عرفان» برگردان سید مهدی جعفریان، «شرایط در جامعه، ما را به سویی سوق میدهد که عطر بزنیم و استحمام کنیم.» شرایط برای یک کشور هم گاه، الزام میدارد سیاست و رفتار در کارهای کشور باید چکش بخورد.
مثلاً:
صافکاری شود، رنگ بگیرد، جهت پیدا کند، پوست بیندازد، وارد سیاستِ متغیر رانندگی در برف و بوران و باران شود، از پیچ با دندهی مناسب راه برود، ترمز و لنت را ترمیم کند، سیم گاز را تنظیم کند حتی هوشمندش سازد، باد لاستیک را از اکسیژن به نیتروژن مبدل کند که باد خالی نمیکند و پایداری فشار دارد، و حتی روغن و فیلتر را عوض کند که بگذارد «هوای تازه»! به موتور (=پیشرانه) برسد.
حتی برو بالاتر: سپَرش باید استیل شود چون فولاد سنگینی میکند، چراغ فلاشرش باید تست شد، لامپهای جدید بخورد، پشت داشبورد به پیامهای هشدار مجهز شود، رانندهاش هم، فقط گاز ندهد، به این پیامهای حسگرهای فراوان آن، که لحظه به لحظه راننده را هشدار و حتی اخطار شدیداللحن! میدهد، گوش بسپارد و فقط فرمان را دو دستی و چهارچنگی نگیرد تا پدال، گازخور دارد، پُرِش کند و کل ماشینهای قدیمی و جدیدی را در طی جاده بخواهد گرِمسَر، سبقت بزند و تاب هم نداشته باشد خط ممتد را هی زیر بگیرد و بوقِ ممتد زنَد ولی نصفِ راه به استهلاک رسد و باک سوخت الپِک الپِک (=در محلی یعنی چشمک چشمک) بیاید! ناچار باشد ماشین را کنار زند یا بوکسل کند و تعمیرکار ماشین هم بیاید سربالای موتور، ببیند شاتان کج کرد، یاتاق زد، از واشر سرسیلندر بوی بد بیرون زد، و بگوید روغندله، آب رادیاتور رفت که در سراسر موتور، با کمک واترپمپ گردش دارد. و سرمکانیک لیست لوازم یدک دهد، فروشندهی فروشگاه زُل بزند توی چشاش، بگوید: تمام این لوازم که لیست شد تحت تحریم است، نداریم. یا داریم، اما فلان میلیون تومن، است! اساساً نکند خود کارخانه، ماشین را معیوب و «منقوص» چاپ کرد!
آری، شرایط وادار میکند پیشِ معشوق رفتن، گاه تیشه برای کندن «بیستون» خواهَد، آنهم با «آواز» بلند. گاه زلف و رو را کرِم و فیت مالیدن. و حتی گاه شاخهی گل و هدیهی اُدوکُلُن خریدن و یا دستمال برای سر بستن و از سردرد و سرگیجه! رهیدن. بگذرم. دامنهی توحید
،،
امشب، شب شهادت امام هادی -علیه السلام- است، پس، یک سخن از آن امام معصوم حضرت امام علی النّقی ع در صحن تقدیم میکنم:
«خداوند زیبایى و آراستگى را دوست دارد
و ژولیـدگى و ژولیـده را دوست نمىدارد.»
،،
سلام رخف من آقاقاسم بابویه
همیشه قشنگ وارد عمق و ژرفا و قسمت جُل غورزم میشوی، ازینرو خوشم میآد ازت. اما بعد حضور و غیاب که میکنی، در دفترت این موارد مرا دقیق بنویس مَشد قاسم: در زیر لیست میکنم: الآن👇
شرکتم در نمازجمعهی
بلوار ارتش ساری امامت آیت طبرسی
شرکتم در نمازجمعهی
مسجدجامع ساری احتمالاً آن سال به امامت آیت نظری که به جای ژ۳ شمشیر در دست داشت
شرکتم در نمازجمعهی
چالوس مرتب و مدام به امامت حجت الاسلام محمد خراسانی
شرکتم در نمازجمعهی
نوشهر به امامت حجت الاسلام فاضل فردوسی
شرکتم در نمازجمعهی
رشت به امامت آیت احسانبخش
شرکتم در نمازجمعهی
قم در مدرسهی حکیمنظامی به امامت آن سال آیت احمد جنتی
شرکتم در نمازجمعهی
قم در حرم به امامت آیت جوادی آملی
شرکتم در نمازجمعهی
قم در مصلای قدس به امامت آیت مشکینی
شرکتم در نمازجمعهی
تهران چمن دانشگاه به امامت آیت موسوی اردبیلی
شرکتم در نمازجمعهی
تهران چمن دانشگاه به امامت حجت الاسلام اکبر رفسنجانی
شرکتم در نمازجمعهی
مریوان چندین جمعه به امامت ماموستا (=روحانی اهل سنت) اسمس یادم رفت
شرکتم در نمازجمعهی
اهواز به امامت حجت الاسلام جزایری
شرکتم در نمازجمعهی
مشهد مقدس به امامت آن سال که هنوز این فرد «بد» نیامده بود!
بس باشد!
،،
سلام جناب آق محمدتقی
متأسفانه دستکاری آنهم غیرعقلانی هم کردند جاهایی ازین جمهوری اسلامی ایران را. نکتهات بلیغ بود و رفت تا اعماق.
،،
جناب حجتالاسلام حاج آقا باقریان سلام
با این حال، در واقع عمَر حتی تا پیش از خلیفهشدن این قدر زور داشت که حتی مانع از اقدام نبوی میشد؟ البته پیامبر اکرم ص در ابلاغ وحی دستور داشت از جانب خدا، ابلاغات را در هر صورت انجام دهد، چرا عمَر باید زورش بیشتر میبود؟
،،
نیز محمدتقی، سخنان شاذّ برخی از عالمان امروز، مثال فرداهای ایران خواهد شد. مرحوم نراقی پدر و پسر، گاه مجبور بودند کتابشان از چاپ، منع نشود هفده تا لقب به پادشاه میدادند که نظریات آنان آسان به جامعه جاری شود. درود
،،
جناب حاج سید کمال الدین سلام. من نه از قضا، که از ذوق و اشتهاء شیفتهی متنهای رمز و رازی هستم. چون دست مرا دراز و فهم مرا درازتر میکند که متن فرد را زیر و رو کنم محصولش را از زیر خاک برداشت کنم. متنت با من این کار را کرد. صدها (صدها چیه؟ بینهایت بار) تقدیر که آمدید و این رموز را چیدید. در ماه رجب هم دعای مستمرش یکی همین ایمن از منقوص است که رحمت خدا آن را تضمین و تأمین میکند. دست شما را فشُرد چون قلب شما را خواست در قلب قلم شما گذارَد که از بیان حرف حق خوف نورزید. حرف حق را بههنگام نگفتن، خردمندی نیست هیچ، کتمانکردن هم هست. ازین فرصت بهره ببرم و گویم: خود آن حضرت آناندازه بسیار، ذکاوت و نیز ممارست دارید که دقت نمودهاید من اصلِ برگزاری یک نماز مستحب را استهزاء نکردم، بلکه پیامکی را که مرا فرا میخواند جمعهی امروز ۱۴ دی هر شهری هستی برو نمازجمعه، ابتذال خواندم. اما در متنهایی گویا تصور کردهاند من نمازجمعه را تخطئه کردهام. البته ایرادی ندارد، نقد شود متنم. اما نقد هم باید صحیح پیش رود. لذا همچنان آن پیامک را «ابتذال» میدانم. و تن به این نوع رفتارهای دستورمآب نمیدهم. به قول شما «چو خُلق اکثر افراد تنگ است» مرا در بیان مسائل فکری منع نیست!
،،
نامهای به رفیقم آق سید حاج محسنآقا سجادی
سلام رفیق وجیه و فرهیخته که هر چه بیشتر میگذرَد و خدای باریتعالی بر عمر هر دوی ما میافزاید، من شما را انسانی پارساتر از دیروز و آمادهتر از امروز در فرداهای نیامده میبینم. و چرا نبالم که محلم شما را دارد و من هم بینصیب از دوستی با مردی چون تو تقواگرا و کمالجو نبوده و نیستم. پس تا این جای متن، وجاهت شما مرا وا میدارد به داشتن شما افتخار ورزم. بسیار اخلاق کار زدید که آخر متن تنها خودت را تمامکننده تلقی نکردی بلکه آقاعیسی رمضانی دانشور استاد را در «سراغ علت» دخالت دادید و این یعنی، خود را مطلق ندانستید. ازین رفتار درسآموزت عین کتاب «پند فراوان» برخاست. سپاس. اما آخر نامه: اگر از دید شما نوشتهها در مدرسه فکرت از سوی برخیها به تعبیرت: «قلمفرسایی» با «علت تفریح و خوشگذرانی» است، ممکن است، انگیزهی همهی اینان حس مسئولیت انسانی باشد. پس چون ما به انگیزهی انسانها دسترسی نداریم، از قضاوت دور نگه داشته شدیم و همه به انگیختههای همدیگر توجه داریم نه انگیزههای هم. انگیخته همان چیز است که از طریق قلم و یا زبان جاری میشود، که لفظ «قلمفرسایی» برای تحقیر و حقارتکشاندن این کار وارد ادبیات افراد شده است، وگرنه من یقین دارم شما ازین عبارت، قصد بد و تحقیر نداشتید، اما این لفظ، جنبهی تحقیر دارد که در جامعه برخی ازین عبارت استفاده میکنند ولی از معنی آن بیخبرند. به شما بابت این تذکاری که دادید، خداقوت میگویم. ولی مدیر کار هیچ فردی درین صحن را با نیت خوشگذرانی ارزیابی نمیکند، زیرا سرگرمی با آنکه امر مباحی است، درین صحن موضوعیت ندارد. ازت ممنونم. اگر من هم شامل تذکار شما هستم، اولاً از پندت ممنونم و ثانیاً حقیقتاً انگیزهی خودم از بودن و نوشتن در مدرسه، نه تفریح است نه خوشگذرانی. فکر میکنم باید همهی افکار فکر خود را مطرح کنند بهتر از آن است، دور از هم باشند و خاموشی همهجا را فرا گیرد. در خاموشی شاید بازتاب نباشد، اما آرامش آن هم از نوع جهالت است و اسلام از همهجلوتر ضد جهالت و خاموشی است. علم و کتاب و فکر سه سازهی معجزهی دین اسلام است. ارادتمندت ابراهیم.
سید تقی حسینی عسکرانی: سلام علیکم ،جناب استاد وکیلی اولا چرا حدیث منسوب به رسول خدا ص را ۶۰۰ سال بعد ابن طاووس فقط نقل کرده ثانیا اگر اصل روزه ونماز که کم لهما من نظیر رابا اخبار من بلغ وتسامح در ادله سنن درست کنید، بازاشکال در آن ثواب مذکوراست که خلاف آیات کیفر گناهان وباب توبه وباب شفاعت است مگر میشود با اعمال چند ساعته ۹۰۰ نفر را که مستحق عذابند شفاعت کرد وخودش هم به قدر همه ریگها وکوهها ودریاها اگر گناه کرده آمرزیده شود شما که می فرمایید حتی شهید همه گناهانش عفو می شود الا الدین بنابر این چاره ای نیست جز اینکه حداقل ذیل حدیث را جعلی وباطل بدانیم،ماکه در بخشش گناه از کلیسا هم جلو رفتیم
،،
سلام و بسی مشعوفم از وجود هر «ساروی»یی.
من اما یک روستاییام. از آشنایی در همینمیزان با شما بزرگوار آقای «حسین سیّدی ساروی» خشنود هستم. فقط ماندهام چرا فامیلی شما که «سیّدی» است، سرِ اسم خودتان عنوان محترم و وجیه «سید» نیست. اگر از سلسلهی سادات هستید، دأب من این است به سادات محترم میگویم حتماً در درج لفظ سیِد سرِ اسمتان باشید. درود
،،
سلام حاج آقا باقریان
چه خوب، پس، آشنایی ما تحکیم یافت. ازینکه فرمودید از علما هستند، بازم بیشتر باید از علمشان بیآموزم. ممنونم در معرفی بههنگام اعضا. یک کشکولی: با آنکه پیامرسان ایتا داخلی است و مال نزدیکان نظام، اما باز شما بعضی از روحانیون از درج عکستان در پروفایل حساب ایتا، میهراسید و همین مشتبه میکند بدانیم کی آخوند است و کی مکلّا.
در شب شهادت امام هادی علیه السلام یک سخن از آن امام معصوم:
«خداوند زیبایى و آراستگى را دوست دارد و ژولیـدگى و ژولیـده را دوست نمىدارد.»
،،
گرامیگرامیان من جناب آقاجان سید کمال الدین سلام کم است باید بگویم: سلام و بیکرانْ گرامیداشت، به شما. من خیلی در ذهنم میچرخد برای برخی تا در دنیا هستند، باید مراسم «هستبود» بگیرند، نه اینکه تا از دنیا رفت، برایش مجالس «یادبود». افرادی چون شماها صاحبان علم و تقوا قدر و منزلت و قرب دارید که دنیا را چنین گرداننده میبینید. من متن شما را تکانهی مفهوم غیبت میدانم. شما اصل مفهوم غیبت را به زیر معنای تازه بودید و تعریف رایج آن را منحل کردید. حرف زیاد دارم، چون فرصت کم است، اوقاتتان را اشغال نمیکنم. خلاصهی سخن شما به برداشت من، این است:
کی گفته غیبت یعنی دست خلیفهی صالح خدا امام زمان علیه السلام از جهان کوتاه است؟! و اصل غیبت، او را از فعل و انفعالات جهان و انسان. بیرون گذاشته؟ او هست، خوبشَم هست، آدم میخواهد ببنیدش.
این فشردهی بیان شما از دید من بود. شاید حاج شیخ احمد باقریان لایههای جواب شما را بالا زد و آن ورای حجاب را «اقیانوس» دید. سپاس از شرکتتان در بحث ۲۶۹. حالکه پرسش مرا اینگونه، جواب و اصل طرح آن را «پرسش مهم» توصیف کردید، سختتان نیست، در وتر امشب، داخل آن ۴۰ تا که نه، قاصرم من، در گوشههای وتر بقای مؤثر مرا هم به آسمان ندا دهِ.
،،
آقا محمدتقی سلام من هم از تعبیر بدیع «یبوست قلم / اسهال قلم» در کلام جناب آقاعیسی، استقبال میکنم. حال اگر من خودم را مثلاً داوطلبانه از مصادیق این تعبیرش یعنی دچار «اسهال قلم» بدانم، طبق فرمول وی، زینپس باید بروم در دستهی «یبوست قلم» قرار گیرم، زیرا دستکم به خودم صدمه میرسانم. فقط جناب آقاعیسی روشن نکردند، اگر «اسهال قلم» از نوع حادّ یعنی (=رِقّ) باشد و اسهال خونی، آنوقت، باید چه چارهای کرد! آقاعیسی حقا که بدیعات در کلام دارد و تابان مینویسد.
قُرَیش
قریش مانَوی بودند؟ یا مُشرک؟ یا به دین حنیف؟ این به پژوهش نیاز دارد. اما از منابر و منابع شنیده و خواندهایم، از قُرَیش، بنیهاشمِ آنان، حنیف بودند؛ یعنی تحت تعالیم حضرت ابراهیم ع و عامل به مناسک آن دین. اما جاحظ از فُضلا و اُدبای بزرگ و صاحب کتابهایی چون: «البیان و التبیین»، «الحَیَوان»، «الفهرست» و... خبر میدهد کلیهی قُرَیش، مانَوی بودند. برای تحقیق بیشتر ر.ک: ص ۱۳۵ کتاب «تقریرات بدیعالزمان فروزانفر» که توسط دکتر سید محمد دبیرسیاقی جمعآوری و تنظیم شد. دین مانی یا مانَویّت، پیش از اسلام در ایران عصر ساسانی، گسترش داشت و با تفکر حکومت ساسانی ستیز میکرد که دینداران و پیروان این مسلک، ریاضتگرا و عرفانپویه بودند. کتاب «الحَیَوان» جاحظ، وسیعترین اطلاع از عقاید مانویان به شمار میآید. برخی از پژوهشگران، مانی ایرانی، نقاشِ فیلسوف را و نیز پیروان آن را اشتراکی خواندهاند. به زبان مدرن، سوسیالیست، به معنای جامعهگرایی مساوانه، به عبارتی: تفکری که در آن همگان، سهم برابر داشته باشند. ۱۵ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید
آق سید حسین شفیعی دارابی به پستی فورواردی از حاج احمد آهنگر در هیئت رزمندگان دارابکلا در ۱۶ دی ۱۴۰۳ : سلام علیک صبح جنابعالی به خیر. ضمن تشکر متاسفانه باید گفت : «میخ آهنین نرود بر سنگ». ضمنا: متنبه نشدن استکبار جهانی و نیروهای ستاره دارشان از اینگونه جنایات، امری طبیعی است؛ متاسفانه در گروه ها ی در ظاهر انقلابی شاهدیم که برخی از اشخاص مدعی دین داری و ...، حماس و حزب الله و یمنی ها و حضور جمهوری اسلامی و حاج قاسم و... در سوریه را هم زیر سوال برده و بدهکار میدانند؛ حتما دیده اید در گروه های مشخص در سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی درکنار ده ها نوشته.... حتی از نگارش یک نوشته تحلیلی هم دریغ ورزیدند. شنیده ام خانواده محترمه دچار کسالت هستند خداوند شفای عاجل عطا فرماید.
پادشاه آسیا
هرودُت -که لابد جغرافیدانان این صحن، ازو سخنها به یاد دارند- در بارهی ایران آن زمان -دیرین- میگفت ایرانیان خود را «مالکالرِقاب و پادشاه آسیا و مردم آن» میدانند. من حرفم امروز این است، ایرانی باید تفکرآفرین جهان شود. چون در دل تاریخ ایران، ادبیات ملی، فکر فلسفی، بینش دینی و اخلاقیات جهانشمول وجود دارد. یک ایران که در اقتصاد شکوهمند ظاهر شود و در اخلاق زبانزد جهانیان. چگونه این مقصود حاصل میشود، بستگی به بالاترین سطح مدارا و مُروّت در داخل حکومت دارد. سلمان فارسی سلام الله علیه بیعلت نبود جزوِ اهلبیت ع شد؛ چون علم و اخلاق و روح حقگرا و حقگو و مدارای بالا داشت، ۱۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنهی توحید
شیخ احمد باقریان:
سلام علیک
جناب آقای طالبی
انتقاد جنابعالی بر منبریها فی الجمله وارد است
ولی اگر کلمه «اغلب» در آخر سطر پیش از سطر آخر به «گاهی« تبدیل میشد انتقاد شما، بی انتقاد میشد
تندرست باشید
،،
آقا شیخ باقریان سلام
از صحّهگذاری شما سپاسگزارم.
علت استخدام «اغلب» به جای لفظ «گاهی» این بود که این شیوه، تقریباً در تمامی منبرها، غلبه دارد. البته سخن شما، میانهروی و اعتدال در گفتار است، و آن را نافذ میدانم. اگر عیب داشت جملهام، گردن میگیرم. ممنونم.
عکاس : حمیدرضا . نشر : دامنه
شرح عکس:
این هم، اِتّا در شوونِه
اِتّا در اِنه.
دیم به دیم نمیخورن!
چون قانون طبیعت را رعایت میکنند.
آسمان روستای دارابکلا میاندورود که روزانه مسیر عبور چندین پرواز هواپیماهاست. عموحمیدرضا دیروز ۱۵ دی ۱۴۰۳ این صحنهی عبور دو هواپیما از رو به روی هم را، درلحظه، عکس انداخت. تماشا دارد. از حمید پرسیدم رصدگر هم هستی جدا از صید و صیادی صحنه؟! خندید و خندانید و گفت: «هواپیمای به طرف بالایی از پاکستان میره ترکیه استانبول، یکی دیگه از مسکو روسیه بلند شد میره دُبی.»
،،
جناب آقامحمد عبدی سلام
برای من گنگ شد. نیز پرسش انگیخت. یعنی بیعت که در زمانهی خودش یک رفتار و فرهنگ آن مردم بود، اگر با سایر طُرُق همان زمان، مقایسه شود، باز نیز مفهوم بیعت (کاری به مثالها و مصداقهای تاریخی ندارم) همین جور تحلیل میشود که تفسیر کردی؟ ازینکه در مباحث مهمه، جسارت پردازش داری، خوب است. البته در هر یک ازین مباحث معرکهآرا بپاست. چون درِ هیچ بحث توسط بشر، قابل تختهکردن نیست.
،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
اگر دیدارتان با آقای آسیوند مهدی محرومان مشهور به «مسعود اشرفی» دست داد، شائقم عکسی از دیدار دو تایی بیندازین در صحن بگذارین. چون منِ مدیر حتی چهرهی جناب آسیوند را هنوز ندیدم. اگر هم دیدارتان ممکن نشد، دستکم به ایشان بگو حالا که به خبر خودش در مشهد مقدس رفته است -زیارتش هم قبول باشد- عکسی از خودش در صحن حرم رضوی و یا حتی هر کجا که الآن یا قبلاً یا بعداً برایش دست داده و میدهد، عکسی بندازد در صحن بذارد. دیدارتان مَیمون. ممنون.
،،
دانشور گرامی من آقاعیسای رمضانی دامت برکات. اساساً از سخنان حکیمانه خوشحال هستم. چون به قول علامه طباطبایی -رحمهُ اللهُ- حکمت آن دانشی است که به همراه خودِ دانش، فرد را با خود به مقصد درست و هدف پاک. میبرَد. بلی، ایران باید حکمت به جهان بفرستد. توان ایران، دیرینه است و مخزن علم و حکمت و شعر و ادبیات و آموزه است ایران. چه دانش ایرانی چه دانش اسلامی و دینی و اخلاقی. از آن استاد مبرّز پارسا سپاسگزارم. لطفت آشکار است بر من و همگان.
،،
جناب آقای آسیوند سلام
این تصویرتان از چهرهیتان برای من شگفتانگیز بود از دو سو:
۱. مدیریت مدرسه فکرت، هرگز هیچ عضو ناشناس که مدیر او را نشناسد را در مدرسه راه نمیدهد، من تا کنون شما را از نزدیک یا تصویری ندیده بودم، اما چون دوست گرانقدر آقاعیسی رمضانی معرف شما بود و مرا خواست که دعوتت کنم، همان هشت سال پیش در تلگرام و سپس در ایتا دعوتت کردم. اینک خرسندم شما را از چهره میشناسم.
۲. از سوی دیگر وقتی چهرهی نویسنده برای مدیر معلوم شود، بیشتر درکش میکنم. بسیار ممنونم تقاضایم از آقاعیسی را مسموع تشخیص دادید، و بیهیچ درنگی خودتان را نشان دادید به صحن. پردهبرداری امنیتی! بود.
در آخر گویم که مدرسهی پریزاد در ضلع غربی حرم که در هر دو سمت دالان داخل حرم، دو مدرسه واقع شد، حلقه شده است چند سالی. رفقا را آنجا بردهام عکسی هم از سردرگاه گرفتم.
خبر دهم به صحن که اخوی ارشد آقای ابوطالب طالبی وحدت دههی چهل در همین مدرسه پریزاد طلبگی خود را تکمیلتر کرده بود. درود برت آسیوند که نائب زایر ما شدید در آن صحن مطهر برای این صحن فکرت. ارادت
عیسی رمضانی به آسیوند: سلام حضرت استاد آسیوند عزیز بسی خوشحال شدم که تصویر شمارا بعداز سالها (قریب به ۳۴ سال)، دیدیم، جقدر تغییر کردی رفیق ان شاءالله حضوری خدمت برسم. دوستان گروه بخصوص مدیر باسواد و کاربلد درخواست تصویر از شما داشتند که اجابت کردی و خیال همه راحت شد، چون به نظرم برخی دوستان برای نام ایتایی شما ، (مهدی امید و...) شاید هویت واقعی و مستقل قائل نبودند.
التماس دعا دعا
،،
سلام آقا محمد فضل
متنت طولانی بود چون، گذاشتمش دوباره نگاهی بیندازم که بتوانم به درک مطلب منتهی شوم. با این فکر تو که نگاه فلسفی به هر چیز، انسان را به درستی آن چیز وصل میکند، موافقم و اساس انسجام اجتماعی را ریشه در فلسفه میدانم که پیِ آسانسازی چرایی و چیستی است و عقل به کمک تفکر فلسفی میزانها را تحویل میدهد. فکر فلسفی متضاد خود را دست میدهد. مثلاً اگر افلاطون توانسته بود مردم منطقهی آتن و اسپارت را به قبول فیلسوفشاهی قانع کند، فکر فلسفی ملت آن دو جا همان را درست میدانست، اما ارسطو آن را با فکری نوتر، فرو ریخت و جامعه دستخوش تغییر برتر شد. خواستم با مثال عینیام، ذهنها به سمت ارزش تفکر فلسفی(=چون و چوایی چیزها) پَر گیرد. جالب این که علامه طباطبایی در بحث تفسیری خود، پایان آیههای دارای تفاوت تفسیر، بحثی را وارد میکرد و از آن جا به بعدِ سخنانش، مینوشت: «هذا بحثٌ فلسفیٌ». یعنی از این جا به بعد حرف فلسفی عقلی من است. او حتی روی متون مقدس، فلسفه را وارد میکرد. تزت محمدفضل، درست است. البته محض فلسفه هم کفایت ندارد، باید فکر فلسفی به مسائل عمومی بینجامد وگرنه، به علمی خنثی و عزلتنشین فرو میکاهد. از نگاه دقتآمیز و فکربرانگیزت شگفت میآیم. یک شوخی هم بکنم با خوارزای اهل مطالعهام: دارابکلا به هر جوان که خیلی زیبا شود و یا درخشان علمی شود و اساساً جلب توجه کند میگویند: داییِ سو بوردِه! یعنی به سمت دایی رفت در استعداد و هِنِر. حالا یقین کن آن سه تا داییهای سو بوردی! مِه سو نشیهی! من (این دایی تو) گوتوکِن دَکتمِه! اون سه تا (ابوطالب، حیدر، باقر) شِخی دلِه بوردنِه. بگذرم.
،،
عبدی تنبل! لااقل بلند میشدی از میزت اون لاینِ جادهی سهراه به شاهآباد! (معذرت اسلامآباد) میرفتی تا این لاین بیفتد که تابلوی دفتر مهندس محمد عبدی سنهکوهی کاندیداتورِ جناج چپ مجمع روحانیون مبارز مجلس هفتم عکس دله دَکِتبوشه! راستی عبدی سنهکوهی تو چیشی چپ بودی آقای حسین روزبهی (=بهزادی اسم مستعار دورهی مبارزه با شاه) آن سال، پس از اتمام کار مجلس ششم، برای مجلس هفتم رد صلاحیت شد، ولی تو را شورای نگهبان تأیید کرده بود! نکند آنان را سَممَم! هِدا بیهی!
جلیل به محمد فضلی:
دوست دانشور جناب آقای فضلی
سلام، روز بهخیر
۱- به نکات خوبی در این یادداشت اشاره کردید؛ یادآوری اهمیت فلسفه در رفتار و کردار مردم؛ از این بابت از شما ممنونم.
۲- در دهه ۱۳۷۰ که مجله "کیان" منتشر میشد، مقالاتی وزین و پرمغز در فلسفه، الهیات و علوم انسانی و اجتماعی از سوی گروهی از افراد باسواد در آن بود. اهل فن برای رسیدن هر شماره آن، روزشماری میکردند.
۳- کارکرد آن مطبوعات در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ برای همه آشکار شد؛ نخبگان دانشگاهی و علمی کشور توانستند آن آموزههای فلسفی و علمی را در جامعه نهادینه کنند و بعدها حتی مخالفان اصلاحات هم اذعان کردند که چنان نشریاتی، پایه حرکت اصلاحطلبانه در ایران را بنیان نهادند.
۴- شاید در راستای خنثیکردن این تاثیرگذاری اجتماعی بود که به گفته منهدس موسوی، در سال ۱۳۷۹ مطبوعات به صورت فلّهای تعطیل شد.
عکس آقای آسیوند (مهدی امید محرومان) مشهور به «مسعود اشرفی» ۱۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ در مدرسه پریزاد حرم رضوی
دشت به تونل جنگل گلستان
ماشین جلویی شاهین دامنه . عکاس: سید علی اصغر
نزدیک تنگ و تونل جنگل گلستان از سمت مشهد به گلیکش. شاهین ۱۶ جلویی من هستم. پشتِ سر، سید علی اصغر داخل ماشین حاج احمد، عکس انداخت.
جناب حجتالاسلام استاد سیّدی سلام
به محضر انور برساند، که بنده هیچ فیلمی را در فضای مجازی پیامرسان، باز و بازدید نمیکند. مگر خیلی خیلی ضرور شود. خواستم ادب و دأب خود را به شما رسانده باشم. سپاسگزارم. برادت: دامنه
اُمّهات اَسماء و صفات
از دیدِ آیت الله حسن حسنزاده در کتابش «نور علی نور» ص ۱۸۳ اُمّهات «اَسماء» و «صفات»، هفت تاست: «حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر، کلام» که به آن ائمهی سَبعه (=هفت جلودار پیشوا) میگویند. آن مرحوم «حیات» را امامِ ائمهی صفات معرفی کرد و «حیّ» را امامِ ائمهی اَسماء. منظور حسنزاده از حیّ، دَرّاک فعال است. که هَمو پایان این جمله نوشت: «فتبصّر». یعنی: پس، بینا شو. ۱۷ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنهی توحید.
،،
جناب آقامحمد عبدی سلام
این عبارتِ «رویا داشتن، علامت ضعف نیست» در متن شما، حرف درستیست. البته رؤیا، نه رویا. من معتقدم قدرت خیال از عظمت ساختار انسان است که همین قدرت، میتواند نمایشنامه، رُمان، طنز و سناریو بنویسد و هنر محیرالعقول خلق کند، که جهانِ درون انسان را به شگفتی آوَرد. ممنونم از گزارش کتاب.
شرح عکس:
هوووو چه قیافهی قشنگی گرفته این «متین»
وِنْ تکِ دُر. خوارزا زای زای زای زای زای من!
پسر خواهرزادهی من، آقامیثم رمضانی و زهرهخانم قلیزاده
که هر دو، درین صحن هستند. بگذرم.
آقامتین، از محبوبهای من است
،،
آق میثم سلام
آره. یادمه دقیقاً.
خندیدم. زیباست.
متین همچنین ضَب گوشتِ زِله هِم دوست داننِه!
وِن وَر هِنیشن، گوشتموشت پِسو ووونه! ببوسش از سمت من.
،،
سلام سید رفیقم آق سید علی اصغر
بر من الهام و اثبات است که درین دورهی طیشدهات با هجران سیدجوادت دلت با تازههای معنوی و آموزههای معرفتی آرام میگیرد.
،،
جناب حجتالاسلام آسید کمالالدین سلام
دین از مسیر موروثی یک نعمت هست، اما اگر مسیر تحقیقی هم بشود، این نعمت وراثت، به نعمت عقل و گزینش دوخت میشود. چون بهیقین اگر تحقیق بر مبنای فطرت باشد، محقق اسلام را اکمل میداند و اتمم. راه سلمان فارسی سلام الله علیه روش تحقیق و حتی هجرت تا رسیدن به حقیقت بود که اسلام مبین او را به اقناع و غنایی رساند. جناب جلیلآقا این را ترجیح داد، نه اینکه موروثی را از بِن بزند. ایدئولوژیکردن اسلام هم وافی به مقصود نیست، ترجیحات افراد خاص است. سپاس از طرز زیبای محاجّهات و نهایت رعایت آئین سخن با مخاطب. ارادت.
تبدیل افکار به گفتار
امروز مطلع شدم در سایتی، یک شرکت در چین، فنی آفرید که روند افکار به گفتار را آسان میکند. یعنی این رابط جدید فنی «میتواند حرفهای فرد را از مغزش بخواند.» سیگنالهای مغزی فرد را میخوانَد و به گفتار ترجمه میکند.
از آن جا که بشریت با زمانهی خودش باید رابطهی اختیاری/ اجباری برقرار کند، حالا پس از نشر خبر ایجاد این فن، سه نکته میگویم:
نکتهی یکم: تکنولوژی (=فنآوری) روی ایدئولوژی بار میشود، چه بخواهیم چه نخواهیم. وقتی بلندگو اختراع شد و مدتی بعد وارد ایران، در خاطرات مرحوم حجت الاسلام محمد تقی فلسفی خطیب شهیر ایران خواندم که گفته بود برخی روحانیون آن را «بوق شیطان» و حرام اعلان کرده بودند، ولی او در جایی -نام مسجد یادم نیست- رفته بود سخنرانی که دید نسبت به بلندگو، همان دید و تلقی وجود دارد، فوری به طعنه و کنایه گفت آن «بوق شیطان»! (=بلندگو) را بیاورید تا من در آن سخن گویم که صدایم به دوردستتر برسد. این خاطره را خودم از کتاب خاطرات فلسفی نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم، خواندم، اما درین متن جهت پرهیز از تفصیل و بسط، خودم طرز نقل را برگزیدم. فلسفی حتی این واقعه را تلخناک و خندهدار تعریف کرد. او موافق تکنولوژی بود، پس در داخل بلندگو / میکروفون سخن گفت و حرف آن تعداد روحانیون عوام را خرق و رد کرد.
نکتهی دوم: روزی میرسد فراگیری این فنآوری، افکار حاکمان زر و زور و تزویر جهان اکنون و آینده را به گفتار تبدیل میکند و روشن میسازد پشت نگفتههای آنان، چه فریبها، دغلیها، سانسورها، دروغگوییها، غرضورزیها و بدتر از همه، پلیدیهایی پنهان است.
نکتهی سوم: مدرسه فکرت، فلسفهی تأسیسش در همان ۸ سال پیش که راهاندازی شد، تبدیل افکار به گفتار بوده و هست. گفتار کنیم که افکار هم را بدانیم زیرا انسان از مسیر فکر، به جهت و مقصد منتهی میشود و اِعجاز دین اسلام -این آخرین و کاملترین و فکورانهترین آوردهی آفریدگار متعال- کتاب و قرائت و سمع و بصَر و تعقل و ایمان و «یَستَمِعُونَ القولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ» است. ۱۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید
زیر بحثهای امروز ۱۸ دی ۱۴۰۳ صحن مدرسه فکرت که من واردش شدم:
از فراز هواپیما، رأس و دامنه و پای قلهی دماوند. راستی! دماوند به قول محمدتقی بهار ملکالشعرا خودش ماند اما حکومتهای فراوانی بر ایران را تماشا کرد. بمان ای دماوند که رأس مازندران و قلب ایران و ایرانی.
،،
توضیح عمومی
اینک مقداری پاسخ و یا نوشتن دیدگاه زیر پستها،
البته اگر سوادِ این کار را پای پستها داشته باشم.
،،
امیرجناب سلام
علت استعفا چه بود؟ من وقت نکردم، برم سایتها بخوانم. نیز بفرما پیشنهاد ترامپ که کشور کانادا ایالت ۵۲مِ ایالات متحده آمریکا شود را به نفع کانادا و و نیز به سود جهان میدانی؟ یا به زیان؟
،،
کشکولی گیر به امیر قسمت ۴۹
امیر واسه اصوللولو بازیهای محشر و حرفهایات، افراد را بیخاد و بیجهت در لیست نگونساران! مبَر! تو هم مگه بی.بی.سی داری پشت بامت؟! ای ناقلای اصوللولوگرا.
امیر باور کن گنجایشت مرا به گیر به خودت، هدایت میکند. درود بر گنجایشهایت.
،،
آشیخ شاکر مرد قلم و مرام سلام
کوششهای فکریات رفیق فرهیخته و فروتن -البته آن دسته کارهای پژوهشیات فارغ از جناحگرایی- برای بچههای این مملکت میماند. پس، خرسندم از کتابنویسیهایت.
برخی از نویسندگان کتابهای استغفراللهی! مینویسند. منظورم ازین تعبیرم این است، کتاب مینویسند بعد از مدتی به استغفار میافتند آنها چی بود که نوشتم، که مشمول ذِمّه ساختم خودم را. بالاخره، خواستم بگویم پژوهههای مستقلانهات تحسین دارد.
ارادت. ابراهیم دوست قدیمیات در پاساعت ساری و آن جغول بغول صادق کبابی تنگهاش،
،،
اَعی باز سلام امیرجناب!
تو مگه امیرجناب میخواهی با مدد و نظریهپردازی آشیخ محمدرضای محترم! مشق و مشیء سلطنتی را به روی مردم بازگردانی که به دموکراسی، ویار گرفتی! کشکولی!
تبصره: من در کشکولی بیرحمم!
،،
مجدد سلام آقامحمد عبدی
بیاندازه ممنونم که مستند کردی. مرا راحت.
،،
توضیح عمومی دومی
من امروز ساعت ۵ صبح عسل کودکان را کش رفتم خوردم که مال نوههایم هست، پس امروز کودکی من! در نظرنوشتن عود کرده است! چون با چاتاکال گردو هم آن را خوردم حسابی فسفر مغزم آمد بالا. کشکولی که نشد!
،،
آشیخ محمدرضا از حجت الاسلام های خوب ایران ما سلام
دوده و نیا، نشان اتصال هر فرد به تیره و تبار است. البته قرآن به گمانم میگوید در «غَدا» توشه مهم است و محل ارزیابی. از ایندسته نوشتههایت -که شرح مختصر و شیوای سخنان امیر سخن امام علی علیه السلام است- واقعاً استفاده و استقبال صورت گرفته است.
،،
سلام سوم یا چهام امیرجناب
واتساپ با رفع فیلتر شدنش، اینک در میان مردم جان تازه گرفت. من هم که هرگز فیلترشکن نصب نمیکنم و نمیکردم، اینک در واتساپ نقش خواندن ایفا میکنم! بگذرم. از آزادی مردم در بهرهوری از فنون، نفع ساطع میشود نه زیان. حکومتها از آزادی خوف دارند، چون آزادی یکطرفه و منحرفانهی حاکمان عالَم را در مینوردد. درود.
،،
جلیلآقا سلام
در تأیید سخن تو گویم مسلمانزاده بودن خودش نصف راه است، نصفهی بعدی وقتی با تحقیق و علمافروزی توأم میشود، دینداری لذیذتر هم میشود زیرا دین آنقدر مفاهیم قشنگ دارد، که فقط با دانش و تقویت تحقیق حاصل میآید. درودت. نیز درود به همبحث پارسایت آقاجان سید کمال الدین.
،،
محمدتقی برادر نیکم سلام
درستِ درستْ، اندیشیدهاید. درود بر تو و همبحث متقیات آق شخ محمدرضای گتاب.
،،
ممد عبدی! ای سنهکوهی شِخطور نه آن تُر و تبر
اَعی تِ امیر اصوللولوگرا جِ دَپیتی! کشکولی
یادت دَوووشه، امیرِ مارِ، دخترخالهی مرحوم پدرم هست.
من هم، سخت، فردی فامیلگرا و خویشاونداندوست.
حالیات شد! کشکولی
مار: ای فارسیزبانان صحن، در محل ما و مازندران و گیلان و گلستان و کردستان و لرستان، یعنی مادر.
،،
آشیخ محمدرضای گرامی من سلام دوباره
موافقم. جملهی آخریات خوشترکیب بود. من کودک درونم را بیزباز میگیرم که یادم نرود، نشاط برترین متاع گرانسنگ آدمیست. درود.
،،
جناب حاج آقا باقریان سلام
بحث شما با حاج آقا سید عمادی، بسیار آموزنده، انگیزاننده و سازنده بود. ما را با این مباحثهها به سمت تفکر و انتخاب درست، پیش راندهاید. بر هر دو ستارهی روشن و درخشنده و صبّار صحن صدها بار بلکه هزاران مرتبه درود. خسته هم نباشید هر دو استاد گرامی حوزه.
،،
سلام جناب آقاجان مان حاج سید کمال الدین
میدانم از سرِ نیکْنفْسی و از روی رعایت جملهی «...از اوجب واجبات»، برای بقای نظام وفا میورزی. من به محتوای مباحثهی دو استاد (باقریان و سیدعمادی) ورود نمیکنم. فقط پرسشگرانه میپرسم درین نظام، وام که حرام و گناه نیست، واقعاً به حقدار داده شد یا به تیولداران قدرت؟ به فرزندان برخی مراجع! به ایل و کسان مسئولان؟! به دار و دستهی بادمجان دور بشقابچینان؟! مردم چشم دارند، میبینند که وامهای این ۴۵ سال حکومت جمهوری اسلامی را چه کسایی با پارتی و ایجاد رابطه جای ضابطه بردند و حتی برخی پس هم ندادند. وامهایی که زندگی هر فرد را از کوخ به کاخ برد. بگذرم. یک آخوند پرهیزگار چرا باید خود را فدای آن قسمت از حکومت کند، که بر خلق خدای باریتعالی، آشکار است که چشم را حکومت روی آن بساط، بست. مؤید باشید انسان وارسته و بهخداپیوسته. درِ نقد نظام را باز کنید، بگذارید نجات پیدا کند از خطرهای عدیده و ویرانگر.
،،
کاملاً صحیح فرمایش کردی محمد عبدی. تو ولی نظم و مقررات خوبی داری. یادم است اکثر امامزادگان ایران را رفتی دیدی و حتی شب در آن محوطه چادر برپا کردی و یا خانهای اجاره.
،،
آقاعیسی دانشور استاد سلام
متنت را خواندم، این جملهات «جائیکه وحی، در حق بودن موضوعی صراحت دارد عقل و عرف جایگاهی ندارد» برای من مفهوم نشد. مثال تشریحی میزنم تا منظور چیستیام را بهتر متوجه شوی: همین وحی را اگر پیش یک فردی بگذارند که عقلش مثلاً در اثر کهولت / طفولیت خوب کار نکند، یعنی در سن بالا، به زوال عقل دچار شود عین سورهی یاسین که نُعمّرهُ نُنکّسهُ را مطرح کرد هر که را عمر دهیم (احتمال است) ازو میکاهیم. و در سن طفلی تا بلوغیت، عاجز از فهم کامل باشد، عقل رشید نشود چگونه از وحی به شناخت و پذیرش میرسد؟ پس، جایگاه عقل زائل نمیشود هیچ وقت. چون عقل است میفهمد این آیه چه میگوید، تفسیر قرآن از روی عقل است، نقل هم اگر باشد باز امامان ع از روی عقل تفسیر کردند. عقل مقامش هرگز زائل نمیشود.
از اصل بحث عالمانهات خصوصاً آن عبارات آخر متنت که بر ضرورت تضارب آرا و پرهیز از خروج از آیین حرف و بحث تأکید اکید ورزیدید، تقدیر میکنم.
،،
از پی هم باز هم سلام حاج آقا باقریان
اجر این روشنگری و بیان برای نشر حقایق نزد قوهی اصلی نظام آفرینش محفوظ و شما هم از آن محظوظ. امابعد، چون من مسائل روز را با تأخیر فراوان میفهمم، بدی من / خوبی من نمیدانم کدام یکیِ من، این است روی مسائل و حوادث نو، بلد نیستم حرف بزنم. اما یک حرف را مطرح میکنم:
روحانیت خود را مفسر احکام دین میداند.
و دنبال آن خود را حقمدار مجری احکام.
پس؛ از طریق قدرتی برای خود تعبیه کردند
یعنی حکومت «جمهوری اسلامی ایران»
میخواهند احکام را به «ضرب زور» یا به «حکم و دستور» اجرایی کنند.
لابد در خود زور و خزانه و پشتوانه سراغ دارند. پس نوش جانشان!
دارندگیُ برازَندگی!
ممنونم که بر اقدام نظری و متنی خود، ما را مطلع ساختید.
،،
سلامم تجدید میشود
ممنونم آقاعیسی. منظورم معلوم بود، حفظ جایگاه عقل تا آخرین نفس هر فردی که دچال زوال عقل نشده است. به قول استاد مطهری هر چه عقلی است شرعی است و هر چه شرعی است عقلی. تشخیص هر دو با عقل است. سپاسگزارم از آن رفیق متفکرم.
جواب باقریان: علیک السلام
جناب آقای طالبی من این پیام را ندیده بودم و بعد از گله ات در پاسخ به استاد عمادی برگشتم یافتم
بله فرمایش جنابعالی درست است
آن امالی فعلا وجود ندارد
چون فعلا محدث نداریم
شیخ طوسی و شیخ مفید هر کدام ضمن اینکه فقیه بودند محدث نیز بودند
امالی املای احادیث آنان است
پس در این زمان موضوع امالی منتفی است
بله حدیث خواندن از روی کتب اربعه و شرح آنها تا اندازه ای معمول است ولی متاسفانه از سوی طلاب استقبال چندانی نمی شود.
،،
جناب سید عمادی سلام
برایم جا نمیافتد چرا شما با آنکه انسانی آزادنگر هستید، اما سخنی مطرح کردید که نشان میدهد گویی انتظار میکشید حوزهی علمیه درینباره -که اساس آن امر فکری و حتی فقهی است- حرف واحدی به گوش رسد و همه تبعیت و بگو تقلید کنند و دست از اجتهاد بشویند. ما از امتیازات روحانیت شیعه این را آموختیم که فضای آزاد اجتهادی در آن وجود داشت و تکفیر علما به خاطر آرا، جایگاهی نداشت. هر چند تکفیرها هم نَفیرش معمولاً بلند بود، اما صبغهی حوزه، در کل آزادی اجتهاد و مجتهدین بود. اینک متعجب شدم وقتی میخوانم توقع دارید حوزه درین مورد، یک جور باید فکر کند! و اقتدا کند به فهم و نظر حکومت. واقعاً تعجب کردم. یاد آورم دیروز نیز متنی پرسشگرانه به شما ریپلای کرده بودم، که از پس و پیش آن بدون جواب گذشتید، البته به صلاحدید شما در دادن جواب / ندادن جواب احترام میگذارم زیرا یقین دارم، صحن را مقتضای همهطور فاشسازی آرای خود نمیبینید، خصوصاً وقتی میان خود روحانیون اختلاف رأی و گاه نابردباری مباحثهای وجود دارد.
،،
امیرجناب سلام
یکی از مبانی فکری تو، هزینه / فایده بوده است که عالی و منطقی هم هست، همواره آن را درین صحن دمیدی. در مورد این پست، من با خودم قرار گذاشتم، ترامپ را تعقیب کنم که در مورد ایران چه میگوید و چگونه میجُنبد. زینسبب قسمتبندی کردم تاج نوشتهام را. پس، باید به خود ترامپ دقت کرد که گفتار / رفتارش با چه نوع الفاظی تنظیم میشود یا تنظیمش میکنند.
پیامم به سید
سلام سید
۱. میزان نفوذ تو و من روی هم نیاز به «راستیآزمایی» ندارد. آنقدر رشد یافته که بدیهی شده و مستقل از اثبات.
۲. من تو را فقط پدر برای پسرت نمیدانم
۳. فقط شوهر برای همسرت نمیپندارم.
۴. فقط برادر برای برادرت نمیبینم.
۵. فقط عمو برای عموزادههایت که پدرشان را از دست دادند، نمیگویم.
من تو را یک شخصیت میدانم. که:
۱. در ساری روی برخیها، برخی از رایزنیهایت نافذ است.
۲. در محل، محبوبیتت محرز و پرشور است.
۳. میان جمع رفیقان، شمعبودنت اظهَر از شمس است
۴. در لایهی عمومی اجتماع سه روستای همسایه نفوذ کلامت مسجّل است.
۵. در کانون خویشاوندان خود میدرخشی.
۶. وجاهت معنوی و پیشینهی مذهبیات بین مردم جذبهآور شد.
پس:
هیچ مصیبتی حتی که میدانیم یکباره بر سرت آوار شده، تو را نباید از متن ایران، به کُنج پرتاب کند. نتیجه
من به عنوان روح منفصل تو که عقد اخوت غدیر روی تو و من جاریست، برای نخستین بار در زندگیام به تو دستور میدهم - آری درست درست شنیدی، دستور- که بگُسلانْ این گسست را از شاکلهات.
در پایان
از این لحظه به بعد که متنم را قرائت کردی، ساعات شخصیت خود را قسمت کن، بخش جامعهی ساعات خودت را به هیچ چیزی عوض نکن، تو متعلق به خودت نیستی، شخصیت روشنفکر دینی و انسان خداپرست خدادوست خداترس هستی. پیشهی فکریات کن مدرسه را و دیدار در دانش را.
تحریر: ۱۹ دی ۱۴۰۳
دردِ تو را دل دارد: ابراهیم
جواب سید:
سلام دلبر من
سن شخصیت دانش و آگاهی تو برمی گردد به ۴۰ سال پیش که همواره نکته پرداز بودی و حرف اضافه نداشتید .
نقش اول تو بر ذهن و تفکرومغز من همواره استمراری است .
خیلی از مبانی ها را از شما فرا گرفتم.
در مسیر زندگی بیادم میاید و عمل می کنم .
تو از کتاب های موجود در ایران حجم بیشتری از دانش داری
تقوی و ایمان تو و خانواده ات برایم ارمغان بزرگی است .
در رعایت حقوق دیگران بسیار کوشا هستید .
نقش تو بر دلم شمایل زده است .
در جملات رد و بدل بین خودمان چیزهای وجود دارد که در جمله نیامده اما دریافت می شود .
تو یقین منی
از لطف شما بسیار خرسند شدم و انشالله مشمول امر شما باشم .
متن جلیل قربانی:
دولت و رانتجویان
نوشته: جلیل قربانی
۱- در برنامه سوم توسعه ۱۳۸۳- ۱۳۷۹ کشور روی ریل درست قرار گرفته بود، نرخ تورم در روند کاهشی تا حدود ۱۲ درصد رسید، نرخ ارز تثبیت شد، رشد اقتصادی مداوم و بیش از پنج سال بیش از ۶ درصد بود. در سیاست خارجی هم کشور در تعامل خوبی با دنیا قرار گرفت.
۲- برنامه چهارم هم برای ادامه مسیر و تعیین جایگاه ایران در منطقه و جهان تدوین شد. همزمان در چشمانداز ایران ۱۴۰۴ دستور کار این بود که ایران طی ۲۰ سال قدرت اول خاورمیانه و شمال آفریقا شود.
۳- مشکل از مجلس هفتم شروع شد که در آن عدهای به سرکردگی احمد توکلی، ابتدا برنامه تثبیت قیمتها به صورت دستوری را آغاز کردند. بعدها در دولت احمدینژاد، برنامه چهارم را با این بهانه که با مبانی دولت انقلابی منافات دارد، کنار گذاشته شد.
۴- مجلس هفتم جلوی افزایش سالانه و آرام بنزین، آب، برق و گاز را گرفت. این کار در شرایط تورم، تولید این خدمات را با مشکل مواجه کرد. به گونهای که در همان دولت اول احمدینژاد، کفگیر همه به تهِ دیگ خورد و قیمت بنزین و گاز و.... با یک افزایش چند برابری، همه سالهای عقبافتاده از تورم را جبران کرد.
۵- در شرایط تورم اگر دولت بخواهد جلوی فزایش یک یا چند کالا یا قیمت را بگیرد، مانند گذاشتن پا روی یک فنر با انرژی پتانسیل قوی است؛ بالاخره پا از روی فنر کنار میرود و قیمت همه چیز به اندازه تورم چند ساله افزایش مییاید.
۶- قیمت ارز در بازار آزاد بالا و بنزین در کشورهای همسایه گران است، وجود ارز چندنرخی و بنزین ارزان با نرخ دستوری پایین، کار و بار واردکنندگان رانتی و قاچاقچیان سوخت را رواج میدهد.
۷- قاچاقچیان سوخت و طرفداران ارز نیمایی و دولتی از هر کجا و وصل به جا که باشند، رانتخوارانی هستند که جلوی افزایش قیمت آنها را میگیرند و اگر نتوانند بعد از افزایش قیمت آنها جنجال میآفرینند.
۸- حذف ارز چند نرخی ابتدا در دولت خاتمی اجرا شد و نتایج آن، ثبات نسبی نرخ ارز در ده سال تا سال ۱۳۹۰ باقی ماند. در دولت رئیسی هم حذف ارز چندنرخی شروع شد، اما به دلیل فشار رانتخواران ادامه نیافت. پزشکیان اگر بتواند بازارهای فرعی و رانتی ارز مانند نیمایی را حذف کند، کار بزرگی کرده است.
توضیح عمومی
اینک مجال طلوع کرد که چند کامنت یا پاسخ به پستهایم بگذارم. خدا کند خو مرا گِج گمراه نکند!
خو: ای فارسیزبانان یعنی خواب، نیز هجوم ناگهانی حالت خواب.
،،
سلام شبانه امیرجناب
معلومه دورهی نومزه آن تنگِ حموم هفتروز که از باریکهی آن کوچهی سنگفرش میرفتی یورمله وِن پیش، گالنرگیس کشبنجیب یشتی! خاشبو شوی! تٌ هِم ضَب هِنِری هسّی!
،،
جلیلآقا سلام
یک متن در ردیف متون قابل چاپ در اشپیگل. استادانه قلم زدید. بند ۳ واقعاً «بند» بود. درود. در دامنه هم ذخیره شد.
،،
سلام رفیق فرزانه و فرهیخته آشیخ محمدرضا
ممنونم نظر خود را در نقد رفتار آقای مهندس میرحسین موسوی ترسیمیدی. بذار من هم نظرم را مطرح کنم. خوشبختانه فضای آزادی گرامی داشته میشود و صبر همگان زبانزد شد. خدای را شکر.
اما نظر من:
تبعید / تبعیض / تثبیت
در اولی؛
حضرت ابوذر غِفاری صحابهی مهم،
به صحرای ربَذه تبعید شد و همانجا به خدا پیوست.
در دومی؛
آقای میرحسین موسوی اصحاب مهم،
به حصر بنبست اَختر در وسط پاستور رفت و تبعیض شد و هنوز هم هست.
در سومی؛ آقای دکتر محمود احمدی نژاد
جایش در تشخیص مصلحت تثیبت شد و باید هم شوَد که «شو» شود!
،،
آقامحمد عبدی سلام
من تا کنون در مورد لایحهی حجاب هرگز نظر و تحلیلی درین صحن نداشتم، همچنان هم فکر میکنم باید نظاره بنشینیم. اما یک کشکولی از نوع افشاگری! گویم:
این آیت الله مسعودی خمینی (که اصلاً فعلاً به محتوای متن تو و او، وارد نمیشوم) مدتی مدید تولیت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بود. آنقدر علیهاش سوسِه رفتند که سرانجام پسر شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی -همان که ساواک پیشانیاش را در شکنجهگاه مته کرد و قبرش را در خاکفرج قم قرار دارد- جایش را گرفت و حرم شد پاتوق آن افرادی که نامشان چه نیازی است برده شود! خوشا به حال خوششان.
،،
آقاجان محبوب من حجت الاسلام سید کمال الدین سلام
قضای جواب حجت الاسلام حاج آقا باقریان نیکمردی از نیکمردان این صحن را به جای آوُردید، چون من حلقهی امالی را برای پاسخ ایشان به خودم، مطرح کردم اما گویا ندیدند پاسخی مرقوم کنند. اما این جواب شما مرا نشاط داد. پس شخص جناب مستطاب امالی منعقد میکنید! گِله دارم چرا منِ کمترین را به امالی خود فرا نمیخوانید. راستی! امروز در برخی از نوشتههایت انگار میرغضب حکومت ظاهر شدی! و خواستم مرحوم زوارهای را صدا کنم از قبرش «لگام» مشهور را بفرستد بزنید به دهان هر کس! غیر شما فکر و فقاهت داشت روی نحوهی احکام زنان در ایران. بگذرم، اصلاً به شخص خودت، خشونت واژگانی نمیخورَد. من جناب باقریان را قوی در فکر و فقه و تشخیص معرفت دینی میدانم لذا هیچ نیازی به ورود نمیبینم، ولی اگر به ساحت وی از سوی هر کس اسائه شود، و جای استدلالهای وی، به استخوانهای پیکر و روح او هجوم شود، آن وقت جلودار من احدی نخواهد بود. به حضرتعالی نوشتم، چون حرمت وی را لازم دانستید و رعایت شأنش را کردید. هر کس حرف دارد، صحن درش باز است، هر کس غیر از حرف، هجمه اگر مثلاً بخواهد بکند، من که چولاق نیستم از فقیه متفکری چون او سخن نگویم. هم شما آقاجان من و هم جناب باقریان استاد فرزانهام هر دو با رفتار خود، الگو کاشتید. به شما هر دو فرهیختهی بردبار، درود بیعدد میفرستم، متنم ویراست نشد. پوزش.
پای سخنرانی اثباتی
آقای بهروز اثباتی مسئول قرارگاه فضای مجازی ستاد کل نیروهای مسلح و از فرماندهان سپاه در سوریه که تا «آخرین روزهای قبل از سقوط حکومت بشار اسد در سوریه حضور داشت.» سخنرانییی کرد که میخواهم بدان بپردازم.
ابتدا چکیده با نقل قول مستقیم: «حتی میخواستند از فرمانده نظامی ایران در سوریه هم رشوه بگیرند. روسها یکی از عوامل فروپاشی سوریه بودند. صحنه، کشش وعدهی صادق ۳ را ندارد. جناب رئیسی که آمدند "وزارت اعلام سوریه" گفتند از فرودگاه تا قصر را پرچم میزنیم اما فهمیدیم قرار نیست از آقای رئیسی استقبال کنند. سریع قرارگاه تأسیس کردیم در 5 یا 6 ساعت کل جاده فرودگاه تا قصر را تزئین و آماده کردیم و شهر را تغییر دادیم. چند وقت دیگر دیدیم از فرودگاه تا قصر (بشار اسد) را پرچم امارات زدند. چون وزیر خارجه امارات میخواست صبح بیاید و عصر برگردد. ما اعتراض کردیم. زن بشار اسد از اهل سنت بود و به دنبال جایگزینی کشورهای عربی با ایران بود. خط امارات و عربستان سعودی به بشار اسد گفته بودند همه هزینهها و پولها را میدهیم اما شما ایران را محدود کنید و کرد. در سه ماه گذشته بشار اسد و دولتش بیشترین فشار را به ایرانیها آورد. بیش از ۸۰ درصد از خانوادههای ایران شامل سفارت و مدرسه و مهندسان ایرانی در دولت بشار اسد، با اثاث از خانههاشون بیرونشان کردند و خیلیها از آنها شبها در ماشین میخوابیدند. یکی از سرداران ما در آخرین روزها با بشار اسد دیدار مخفیانه داشت و گفت او مسخ شده بود. در شهر حماه و در حالی که این شهر در آستانه سقوط بود مُهمات به ایرانیها ندادند. هواپیمای ایرانی به سوریه رسید اما تهدید شد و برگشت. در زمان سقوط شهر حلب، نصف اعضای سازمان امنیت را مرخصی داده بودند و رفته بودند خانه. ببینید چقدر نفوذ هست. روسها یکی از عوامل فروپاشی سوریه بودند. روسها بعد از طوفانالاقصی، کاملا" در مسیر صهیونیستها عمل کردند. تعریف بشار اسد از مقاومت با تعریف ما متفاوت است. روسها در منافع صهیونیست ها عمل میکردند. در زمان حمله صهیونیستها به شهید صادق، رادارها را خاموش کردند. حتی ماهر اسد (برادر بشار اسد و یکی از فرماندهان ارشد ارتش سوریه) هم رشوه میگرفت. از زائران عراقی زینبیه هر اتوبوس ۱۰۰ دلار رشوه میگرفت. در خطی اول دفاعی باید ۴۰۰ نفر نیرو بود اما ۳۶۰ نفر رشوه داده بودند و خانهشان بودند.»
اینک بررسی و تفسیر: اگر بنا را بر این گذارم که سخنرانی اثباتی همینی است که در منبع آمده است: اولین ابهامی که در اذهان نقش میبندد این است پس چرا با این وضعیت بد، ایران سید حسن نصرالله را مطلع نکرد که جبههی شمالی را نگشاید که به سود اسرائیل میشود. نیز چرا همین نفوذ را ایران در سوریه پیاده نکرد که پای بشّار اسد را خالی کند و فرد مورد اعتماد را در قدرت تقویت کند. اساساً چرا ایران تنها کشور در جهان بود که تا ثانیهی آخر، خط تبلیغیاش این بود سقوط حکومت سوریه محال است!! و «بعید» و حتی به فکر حفظ و بقای دولت اسد، توش نظامی مهیا کرد اما مرز و هوا مسدود شده بود. نیز این همه سپاه مستشار در سوریه، چه مشورتی به حکومت میداد و چرا وقتی اسد به عربستان و امارات غلتید، همچنان سید عباس عراقچی مثل یک «دورهگرد» گشت گشت گشت در اطراف و از ثبات سوریه و تحکیم دوستی اسد با ایران حرف میزد و حتی مخیّلهاش نبود سقوط دیکتاتوری اسد در راه است.
بگذرم، چنان بر من و بسیاری در ایران، روشن است که سوریه چه خبر بود و چه شد، حتی به بدیهیات مبدل شد. تکرار ملال میآورَد، پس، سخن کوتاه کنم و فقط گویم: شهامت فقط این نیست، ظفر را میان مردم مطرح کرد، هزیمت هم باید بیان شود تا معلوم شود، چرا ضعف رخ داد و تضعیف شدید انجامید. ۲۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید
توضیح عمومی
اینک مَجال دست داد تا درین صحن چند کامنت و یا پاسخ بگذارم. ببینم تخممرغ آبپز ماشینیکرگ! که دو ساعته که خوردم، مرا دارد؟!
مرا دارد: ای فارسیزبانان یعنی توان و انرژی میدهد، سرپا و مهیا نگهام میدارد.
،،
سلام جناب آقای آسیوند
ممنونم که دیدگاه گذاشتید. برای آن جناب هم استدامت آرزومندم. اگر هنوز مشهد مقدس تشریف دارید، برای ما نائب بمانید و سلام به آستان قدس آن امام رئوف ع از نزدیک مضجع تقدیم کنید. من هم از دور میگویم: سلام ای آقای رئوف رضا امام عالِم آل محمد ص حضرت علی بن موسیالرضا.
،،
آشیخ محمدرضای ماهتیکّهی من سلام
صحیحِ صحیح است فرمایشت. مو راه ندارد در درزش. من هم به تبعیت ازین منطق درستت، برای آن مُقطّعه و قِطعهی خاص ایران، داخل آن «سُر»خوردگان، اسم تمامی سران حکومتی جمهوری اسلامی ایران را میگذارم و بعت پرانتز (=به قول شما شِخا ! : کمانک) را میبندم. از بذل قلم و لطائف لطیفت ممنون و ممتحنم!
..
و نیز این آشیخ احمدی
اکسیر مادهای بود (الآن این عنصر گویا در طبیعت نیست، هر چند در طینت هر فرد هست) وقتی میزدند به اشیاء، کیمیا میکرد! تِ هم درین متون کیمیایی محمدرضا.
،،
سلام امیرجناب
حجت الاسلام آقای یونسی وزیر اطلاعات دولت حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی به دستور خاتمی ساختمان شکنجهی کمیتهی ضد خرابکاری را تبدیل به موزهی عبرت کرد. من دو بار در همان سال، رفتم ابزارآلات شکنجهی آن جا را دیدم. باری با همکاران تهران، باری با خانم و سه پسرانم. وحشتآفرین است، حتی دیدن دالانهایش.
جلیلآقا سلام
چند سال پیش یعنی ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ رفته بودم سرِ قبرهای شهیدان انقلاب حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی، آیت الله حسین غفاری، آیت الله سید محمدرضا سعیدی. عکس هم انداختم و اینک از سایتم دامنهی دارابکلا برداشت کردم این جا میگذارم. حجت الاسلام هادی غفاری در خیابان دماوند تهران، مؤسسه و حوزهی علمیه الهادی دارد.
،،
سلام حجت الاسلام آسید کمالالدین مرد رحیم و فقیه دین
شما خشم هم که بکنید! من اخمت نمیکنم، چون یک روحانی ساختهشدهی اخلاقی دارای پروا و پارسایی هستید. من، دوستدار حوزهی علمیهای با تعریف استاد مطهری هستم که در مقالهی «مشکلات اساسی سازمان روحانیت» به بهترین وجه، نقد و بررسی کرد. آنم آرزوست. هر فکری در هر پایه و پستی بخواهد حوزه و مجتهدین و صاحبنظران را از تفکر و فتوا و فکر اجتهادی باز بدارد و به سمت اطاعت سیاسی ببرد، آن فکر را نادرست میدانم. رشد فقه به رشد مجتهد بسته است. از نویدی که دادی برای نشر نشریات آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی بسی خوشحالی دستم داد. درود.
،،
حجت الاسلام آشیخ احمد باقریان سلام
امالی را ساده و روان به محضر صحن تعریف دادید. درود دارید بیعدد. بههرحال من آنچه خطاب به شما در زیر پستهایتان گهگاه میگذارم، بنای بر کسب علم از محضر شما دارم. وقتی ببینم، پاسخی نیامد، حدس اولم این است، متن مرا در شلوغی نوشتهها لابد ندید.
سلام جناب آقا سیدمحمد عمادی
در کنار تشکر از شما برای این اطلاعرسانی، باید این را هم گویم که مهم این است ما که در ایران با تحریم مواجهایم و معارف دینی ما هم تحذیر داد از اسراف و تبذیر، چه خوب است، درین نوع هدردادها، عیب کمتری خودمان (منظورم ایرانیان است) بر جای گذاریم. ممنون از نگاه خوبت نسبت به مسائل بومزیستی.
اُمّهات اَسماء و صفات
از دیدِ آیت الله حسن حسنزاده در کتابش «نور علی نور» ص ۱۸۳ اُمّهات «اَسماء» و «صفات»، هفت تاست: «حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر، کلام» که به آن ائمهی سَبعه (=هفت جلودار پیشوا) میگویند. آن مرحوم «حیات» را امامِ ائمهی صفات معرفی کرد و «حیّ» را امامِ ائمهی اَسماء. منظور حسنزاده از حیّ، دَرّاک فعال است. که هَمو پایان این جمله نوشت: «فتبصّر». یعنی: پس، بینا شو. ۱۷ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنهی توحید.
،،
سلام آقامحمد عبدی
ازینکه برای امور فکری - پژوهشی - انتشاراتی خودت به مشورت از اهل فن رو میآوَری، خردمندانهترین فعل سیاسی و مذهبی را در خود زنده میداری. قبول باشد این طرز زندگانی.
امامزاده ابوطالب زیراب است؛ وسط سوادکوه، مسجد هم دارد. جالب این است روز تحلیف آقای محمود احمدینژاد در بحران ۸۸ که میان سران حکومت قهر و تنش حاکم شده بود، مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی تهران و تحلیف نماند و درین امامزاده حضور پیدا کرده بود.
،،
با سلام و تشکر آقای امیر که تحلیل خود را در آفتاب گذاشتید. من توضیح دهم، تالکوت پارسونز نظریهای دارد به اسم تعادل سیستم. طبق آن نظریه باید میان چهار چیز تعادل برقرار شود تا توازن به دست آید. منظورش توازن در حکومت است. حالا آن چهار تا چیاست؟ به ترتیب و تَوالی:
۱. داده
۲. نِهاده
۳. بازخورد
۴. بازبینی
اینک برای فهم نظریه، همین متن را مثال میکنم که شما (و یا احیاناً خوانندگانی اگر این نوشتهام را خواستند بخوانند) تقریب ذهنی پیدا شود. درین مثال:
سخنرانی آقای اثباتی میشود ←داده
بررسی و تفسیر من میشود ←نهاده
متن تو میشود ←بازخورد
آنچه پس از بازخورد پیش بیاد اسمش تصمیم نام دارد.
منظور از تصمیم، ایجاد فرایند عقلانی و تحریک قوهی فاهِمه در سیستم سیاسی است. من این درسها را سال ۱۳۷۲ در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران درس گرفتم، نزد استاد دکتر حسین بشیریه. که بعدها بر اثر فشار جناح خودسر و لباس شخصیپوشها، از دانشکده، مرخص! و به آمریکا جلای وطن کرد. از نظر من، تا چندین سال دیگر، کسی در قوارهی بشیریه پیدا نمیشود. مارکسیست پرهیزگار و فروتن و نظریهپرداز بود و مرد جذاب و دارای عدل در گفتار و کردار. استاد من بود و ماند.
،،
آشیخ محمدرضا سلام آقا
بله عین آینه، معلوم است. چشمِ آزادنگر میخواهد. زِ سمت من هم این میانبحث من و جناب مستطاب. تمام.
،،
امیرجناب سلام اَعی باز
این جملهات فقط که به جناب محمد عبدی نوشتی: «روزهای آینده آنچه گفتم بیشتر رو میشود» انگاری مرا یاد بهشهر آینه میاندازد که مردم خوشباور! میرفتند پیش مَردی که از توی آینهی خودش، مثلاً دیار میکرد کی جُرمی کرد. وارد مبحث تو و عبدی نمیشوم البته. راستی! غِبگو هم خودتو فرض میکنی پس از نائلآمدن به مقام شامخ اصوللولوگرایی! این هم گیر به امیر شمارهی ۵۱ بود! کشکولی مرا تاب، آور ای تابآور.
،،
احمدی، شیخ متفکر و الهیاندیش من، چه جملهی ژرفی گفتی، ذکرهایی فراتر از کیمیا. فبول دارم و اعتقاد راسخ به مأثورهها. در مورد کیمیا پستی خواهم نوشت. مرا یاد مادر مرحومم انداختی که هر گاه پیش پایش، کاری صورت میدادم که در آن خنده و تعجب موج میزد به اطرافیان میگفت: این ریکا، کیمیییییییاهه! پوزش جملهی بوی خودستایی ساطع کرد! چه کنم که جملهای برای من ساختی که مادرم -آن حکیم راستین دائمالذکر بیت مان- چندین سال پیش، جوان که بودم برایم ساخت. مؤید باشی رفیق.
یک جمله تولید کنم:
دعای مادر را برای خود بیآفرینیم،
که ناجی و هادی ماست در گذرگاه زمان.
از لبنان جدید تا خاورمیانه جدید
نوشته: جلیل قربانی
۱- بعد از عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و به گروگانگرفتهشدن چند اسرائیلی از سوی حماس، اسراییل تهاجم همهجانبه به نوار غزه را آغاز کرد.
۲- هدف اولیه هجوم اسراییل، آزادی گروگانهای اسرائیلی بود، اما خیلی زود نابودکردن حماس هم هدف بعدی شد. با ورود حزبالله لبنان به جنگ و موشکافانه به شمال اسرایبل، نابودی حزبالله هم به اهداف اسرائیل افزوده شد.
۳- اسرائیل با گستردهترکردن دامنه جنگ، آزادی گروگانها را به هدف درجه چندم خود تبدیل کرد؛ هر چند به چشم برخی افراد، این کار به عنوان ناتوانی اسرائیل مطرح شد.
۴- حالا ۱۶ ماه بعد از آن، با ترور رهبران حماس و حزبالله، دیگر نشانی از این دو سازمان شبهنظامی نیست. رژیم ۵۰ ساله اسد هم از صحنه خاورمیانه محو شد.
۵- حزبالله سلاح را بر زمین گذاشته و شرایط به گونهای شده که حتی تاثیرگذاری در صحنه سیاسیشان را هم از دست داده و حماس برای آتشبس از سازمانهای جهانی التماس میکند.
۶- انتخاب ژوزف عون فرمانده ارتش لبنان به عنوان رئیس جمهور آینده، یعنی لبنان میخواهد بعد از این بر اساس قواعد سیاسی بینالمللی و کانونهای قدرت در جهان (آمریکا و اروپا) و خاورمیانه (مصر و عربستان) اداره شود.
تاریخ سیاسی دارابکلا
قسمت سی و نه
چندی پیش جناب جلیل قربانی از کتابخانهگردانی خانهاش به اعلامیهی «انجمن مهدویت فریدونکنار» در لای یکی از کتابهایش در مورد جشن نیمهی شعبان سال پنجاه و چهار بر خورده بود و همان را عکس انداخت و در صحن مدرسه فکرت با توضیحی مختصر بار گذاشت. وعده کرده بودم در اولین مَجالی که به من دست دهد، در همین راستا به قطعهای دیگر از تاریخ سیاسی دارابکلا بپردازم که در مصاحبهام با افراد مطلع و حاضر در آن روز بدان دست یافتم و باری آن را در جایی مطرح نموده بودم.
هنوز جرقهی انقلاب نجَهیده بود. گمان کنم سال ۵۵ یا کمتر بود. یک نشست سیاسی و قرآنی تحت نام حجتیه میان روحانیت محل مقیم قم و مشهد با تعدادی از تحصیلکردگان محل -مانند مرحوم مهدی بریمانی، محمد آهنگر فضلالله حاج محمود، هادی آهنگر حاج اسماعیل و ...- در پایینمسجد (پایگاه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی) برگزار میشد. چون مرحوم آیت الله آقا دارابکلایی چندان تمایلی به آن نشان نمیداد حتی به نظر میرسد مخالف بودند. آن سال تابستان اکثر روحانیون محل از هر دو حوزه به محل آمده بودند. جلسهی مخفی تشکیل شد. مرحوم شیخ عباسعلی مختاری دارابی بی رعب و وحشت، شروع به سخن کرد؛ سخن علیهی شاه و سلطنت و نظام طاغوت که وحشت ایجاد شده بود. قدرت سخنوری بالایی داشت. وسط صحبت چنان ترسی بر جو جلسه حاکم شد که حاج سید مرتضی شفیعی -برادرِ جناب حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی- مجبور شد برای کنترل و حفاظت جلسه به بیرون برود و در دل شب اطراف مسجد و تکیه را بپایَد که یک وقت مأموران نریزند بیایند دستگیرشان کنند چون محل ما پاسگاه ژاندارمری داشت. خبرِ آن منبر و نشست، چطور به گوش پاسگاه رسید اللهُ علمٌ. چنان جوّ حساس شده بود که فردای آن به سراغ برخی از روحانیون رفتند و آنان را برای انحلال این سری نشستها و ترک آن، تحت فشار قرار داده بودند. سخنرانی سیاسی بیمهابا و بیمحابای آقای مرحوم شیخ مختاری همانا، پاشیدنِ نشستها و ترک کل جلسه همانا. آری؛ ۱. روحانیت دارابکلا با رژیم شاه مخالف بود اما زمینهی مخالفت، بُروز و ظهور نداشت. ۲. میان روحانیت روستا و جوانها -به عبارتی عامیتر میان مُلّاها و مُکلّاها- رابطهی مخفی فکری برقرار بود اما بهشدت محافظهکارانه و اغلب تحت نام جلسات حجتیه یا مهدیه. لابد فشار رژیم باعث بود این نحوه مبارزه، تحمیل شود. ۳. حالا را نبین چند تا بچه روی مواریث انقلاب، خرماخوران راه انداختهاند، آن زمان مبارزه با شاه و خفقان، چون سوزِ سرمای مردافکنِ زمستان، پَر میسوزانْد. غرض این بود در دارابکلا نیز نشست حجتیه فعال بود، در قالب قرائت قرآن و شاید تشریح احکام. دامنهی توحید.
کامنت: در واقع این حاکی از واکنش جهولانه و لجوجانه و عجولانه است که خرد و انصاف و پذیرش واقعیت را از چنین تیپهایی زایل میکند. من هیچ تعجب نکردم. اثرات یک متن که حقیقت را بازتاب دهد، بر اهل جهل بسیار سختی وارد میکند. دفتر تشخیص راه انداخته شد که از همین بازخوردها باخبر شد. و این در روند کار علمی مدخلیت دارد. طبیعی است که بیتاب شوند عین عقربگزیده -بدون نیت جسارت- در خود بنالند. هدف برملاکردن حقایق و نشر وقایع است.
،،
امیرجناب سلام
گیر به امیر ۵۳ : آقای امیر اصوللولوگرا !! پس چرا آن مِسِم یعنی (=زمان، موقع) چند سال پیش، بند بندِ اعلامیهی حقوق بشر را در مدرسه فکرت بر بستر تلگرام، هر روز تدریس و تبلیغ میکردی؟! لابد داشتی بالیوود هندی بازی میکردی؟! ای زبَردستِ ماهرِ! ناقلا! کشکولی بازم دارم برات!
تاریخ ۵ دیماه ۱۴۰۳ شمسی. معمولا حد اقل نیمساعت زودتر از زمان درس به مدرسه فیضیه میروم و در اتاق اساتید مینشینم و با اساتید حاضر سخن می گویم و گاهی بحث علمی داریم. امروز [پنجم دیماه] وارد اتاق اساتید شدم، جناب استاد سید صادق قادری با دو تن از اساتید دیگر نشسته بود، او منبع خاطرات خوب مخصوصا از زمان جنگ ایران و عراق است. تعریف میکرد: من و استاد سید عنایت الله دریاباری [ویشتونی فیروزکوهی رحمه الله] در تهران در ایام محرم یا ماه صفر منبر داشتیم، یک روز با هم به مجلسی دعوت شدیم که در آن آقایان علی اکبر ناطق نوری و سید علی اکبر محتشمی پور (رحمه الله) حضور داشتند، یکی فعال سیاسی اصولگرا و دیگری فعال سیاسی اصلاحطلب، این دو با هم گرم سخن شدند، می گفتند و میخندیدند. ناگهان مرحوم دریاباری عصبانی شد و به آن دو خطاب کرد و گفت: طرفداران شما در بیرون خصم یکدیگرند و شما با هم می گویید و میخندید، چرا این بگو و بخند را به مردم نمیگویید و در بیرونتان همین حالت را بروز نمیدهید؟! آقای ناطق پاسخ داد: سید، حق داری و اعتراض شما به حق است. من در ادامه گفتم: داستان مخالفت دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا داستان دعوای دو خان در یک روستا است که مردم دو دسته شده و با بیل و کلنگ در بیرون روستا منتظر بودند تا دو خان بیایند و دو دسته به جان هم بیفتند، دیدند دو خان دیر کردند، شخصی را فرستادند تا از آن دو بخواهند بیایند، آن شخص دو خان را در یک خانه ای یافت که در حال خوشگذرانی و کشیدن تریاک و پک زدن به وافور بودند. آن فرستاده به آن دو خان گفت: مردم منتظر حضور و دستور شما هستند، ولی شما دو تا مشغول وافور و گعده خودتانید؟ خان در پاسخ گفت: ما اینجا هستیم برایمان خوش می گذرد و شما بروید با هم بجنگید!!! القصه، گویا دعوایی بین خود سران دو جناح نیست، آنان با هم تفاهم دارند، و این هواداران خود را گرفتار جنگ و دعوا کرده اند!!!
احمد باقریان ساروی