دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

مدرسه فکرت ۱۰۲

دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۴:۳۴ ق.ظ

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و دوم

 

تصمیم ۲۰۲۵ !!!

چند سال پیش جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا (=سرویس‌های ۱۷ گانه‌ی اِط و اَم و جاس) استراتژی آمریکا در قرن ۲۱ را ترسیم کرده بودند. در آن راهبرد، در مورد کشورها تک تک راهبرد مصوب شد، و برای ایران هم سال ۲۰۲۵ تصویب شد که اثری از «جمهوری اسلامی ایران» نباید در خاورمیانه باشد.
 
من در تهران که شاغل بودم تمام آن کتاب را ریز ریز خوانده بوده و گزارش محتوایی نموده بودم و باری هم، درین صحن، متنی مرتبط به آن نوشته بودم.
 
آنان بنا را برین گذاشتند سال ۲۰۲۵ موعدشان هست. ۲۰۲۵ هم از ۱۱ دی ۱۴۰۳ شروع می‌شود که در دلش ۱۲ ماه را جای داده است. اما آن استراتژی جامعه‌ی اطلاعاتی آمریکا، همزمان شد با دوره‌ی ریاست جمهوری این بارِ دونالد ترامپ، که معلوم نیست اذیت خود را استارت می‌زند، یا اساساً آن راهبرد را منحل می‌کند.
 
می‌شود این احتمال را فقط از روی حدس و حساسیت زد که تحولات سوریه و لبنان بر روی تصمیم ۲۰۲۵ بار فوری می‌شود یا نه آن را به پژمردگی می‌کشاند. از نگاه تحلیلی من واژگونی خاندان اسد «پروژه» نیست، پروسه است. پروژه ابتدا و منتها دارد، اما پروسه یک راه بی‌انتها است. ایران آیا به این پروسه فکر می‌کند یا نه، من، از مطلّعان نیستم. متن من، بیرون از داوری و حتی بری از برآوُرد است، فقط خواستم از یک تصمیم حرفی به صحن رسانده باشم. بگذرم
۱۸ آذر ۱۴۰۳
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
بشّار اسد سرکوب کرد، واژگون شد. او از کی! و کجا! خط می‌گرفت؟! و به کجا پناه برد؟! بگذرم. اوست و اهل و عیالش! اما عیار! او عبرت شود برای هر کس به ملت و رأی مردمش زور گوید. خاورمیانه، یک‌تنه از آکادمی افلاطون فلسفی‌تر شد! توحید دامنه.

بررسی علت سقوط

حکومت خاندان اسد مهم است؟

یا مسائل پس از سقوط؟

۱۹ آذر ۱۴۰۳ نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. به نظر من مسائل پس از سقوط، مهم است، هر چند شناخت علت یا علت‌های پایان یک نظام سیاسیِ متکی به خاندان اسد، درس تاریخ سیاسی است و بسیار هم اثرگذار. من گذرا از نگاه خودم -به عنوان یک شهروند ایرانیِ ناظر به مسائل متناظر (=هم‌جهت)- به هر دو مورد، نظر می‌افکنم. انتظار از خودم دارم که بتوانم واقع‌گرایانه، بنگارم.
 
۱. علت سقوط: علت اصلی این است در سوریه مردم معترض دست به سازماندهی خود زدند و در مقابل یک خاندان با بالاترین نقش، ایستادند. ترکیب فکری مردم سوریه چندگونگی سیاسی -و به اقتضا- چند حزبی را نوید می‌داد، اما هر دو اسد، حافظ / بشّار، از آن، سر، باز زدند و همچنان بساط تسلط خاندان خود و سیطره‌ی حزب بعث را بر تمام کشور گستراندند و جامعه‌ی متکثر سوریه -که جرأت اعتراض و حتی سازماندهی مسلحانه داشت- در مقابل آن، سالهاست آرایش سیاسی و سرانجام موضعگیری نظامی گرفت. در واقع ملت سوریه، مردمی با آگاهی‌های سیاسی برتر در منطقه هستند، حتی شدتش از میزان آگاهی‌های ملت ایران، بالاتر است. به نظر من، روح این اعتراض و سیاسی‌شدن ملت سوریه، ریشه در حضور طولانی‌مدت جریان‌های آزادیبخش متکثر فلسطین داشت که آثار آن در کالبَد سوریه رسوب نمود. همین اعتراضات به سبک، شکل، عملکرد و حتی اندیشه‌ی سیاسی حکومت جمهوری اسلامی ایران، تقریباً در بالای ۶۰٪ از ملت وجود دارد، اما جرأت اعتراض شبیه ملت سوریه را در خود ندارند و در سازماندهی خود عاجزند. نقش بسیج مستضعفین در رصد مردم و نگهبانی از انقلاب، درین عجز، نقش بارز دارد.
 
۲. مسائل پس از سقوط. به نظر من این موارد خواه‌ناخواه در بستر سیاست سوریه پدید می‌آید: ۱. دست چند دولت، در سوریه درازتر می‌شود. ۲. نسبت به ایران تردیدافکنی می‌شود و پرونده‌ی باز، به زبان‌ها می‌افتد، زیرا ایران همدست (و در تعبیر سیاست: هم‌پیمان) هر دو دولت خاندان اسد بود و حتی بدون تصویب و اجازه‌ی مجلس شورا، «مستشار نظامی» اعزام کرد تا در آن سال اعتراضات گسترده‌ی مدنی، دست اسد را در برابر اعتراضات، پُر و متکی به زور ارتش بعث و اتکا به ایران، نگه دارد. حتی از سوی سران ایران، تشویق شد در برابر معترضان ایستادگی کند و روی نقش ایران در حفظ حکومت سوریه حساب باز کند. بنابرین، در سوریه این قطعه! از سیاست برون‌مرزی ایران -چه در وجه تمجید! و چه در وجه تقبیح!- در درون جامعه‌ی سوریه و حتی داخل ایران، زنده نگه داشته می‌شود. عین رفتار شاه در فرستادن ارتش برای سرکوب جنبش ظُفّار که علیه‌ی سلطان عُمان خروش و به تعبیر انقلابی: طغیان (=برآمد، شورش) کرده بودند. ۳. در آینده، بر مقصّر جلوه‌دادن سران ایران دامن زده خواهد شد. ۴. نقش سرویس‌ها اِط.اَم نیز در خاورمیانه یک نقش بدون فروگذار است. ۵. نقشه‌های پیچیده و مخفی اسرائیل زمینه‌های اقدام پیدا می‌کند. ۶. موقعیت ایران به ضعف کشانده می‌شود و ایران ممکن است دست به جابجایی راهبرد بزند. آنچه نوشتم موضع نیست، ورودی توضیحی برای مورد و موارد بود.
 
نکته‌ی سیاسی: هر کشوری وقتی بنای خود را در دخالت یا حضور منطقه‌ای قرار داده باشد، اولین نقشش باید «دولت‌سازی» باشد، اما هم آمریکا و هم جمهوری اسلامی ایران در این مورد، فاقد توفیق بودند. چه در افغانستان، چه در عراق، چه در لبنان، چه در یمن و بدتر از همه در سوریه. که ایران و آمریکا پا به پای هم در تضاد و تعارض و تناقض با هم، پیش رفتند، اما اثری ازین وضع باقی نگذاشتند. تمام این جاهای مداخله‌شده ناامن و بی‌ثبات و دور از توسعه و سرمایه‌گذاری اقتصادی است. بی‌تردید هم ایران و هم آمریکا، به بی‌ثباتی منطقه پرداختند. ایران برای ایجاد یک دگرگونی سیاسی و نیل به تسلط خاورمیانه‌ای، اما آمریکا برای دست‌وپا کردن در ایجاد پایگاه‌های نظامی اطلاعات جاسوسی جهت اشراف بر چین و روس.
،،
جناب محمد مهندس سلام
در مورد بند ۲ درین «حروف والی»ات، یک نکته بگویم ممکن است مفید باشد. حاج قاسم سلیمانی در زمان مقام «سپاه قدس» در امور داخلی سپاه دخل و دخالتی نداشت، الّا در یک مورد خاص و دو مورد عام. فقط مورد خاص را می‌گویم: ورود کرد به سازمان اطلاعات سپاه و نیروهای قدس را در آن جا کاشت. ازجمله همین آقای اسماعیل قاآنی خراسانی را رئیس اطلاعات سپاه کرد. و از آن جا بود که قاآنی وارد «...» شد. من بگذرم. بقیه‌ی حروف والی تو را من سواد ندارم چیزی اضاف کنم!
،،
امیرجناب سلام
انتظار درستی می‌کشی امیر. البته که لابد بلدید، سقوط دیکتاتوری به اراده و جرأت و میزان سازماندهی و انسجام اعتراضی هر ملت، بسته است. هر تغییری در هر کشوری وقتی از خودِ همان ملت باشد، جاودانه می‌شود. مثلاً صدام را آمریکا به زیر خلع ید و به دار مجازات برد، که هنوز هم این قطعه در تاریخ عراق، بدجور سوسو می‌زند. بگذرم
 
،،
جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام روزی یکی از میان اهالی قدرت! که نظام و سران او را مرد «هزاره» و ... می‌خواند به ضربِ آقای «رامین» در افّواه، انداخته بود هولوکاست نه آن است که هست. بعد هم گفته بود «قطعنامه‌دان» شما (=بر وزن زُهدان و رَحِم) بترکد ازین «کاغذپاره»ها. رامین بعدها که از آلمان آمده بود! اینک پسرش با خانم «میم افشار» مزدوج شد که اولین برهنگی را دامن زد. بگذرم. پالس را گروه «زیتون» داد که تار و پود نظام چنیش دارند. پالس‌هایی که اینک از آن سخن می‌فرمایی، اگر واقعاً پالس و گرا است، زوایه‌یاب که دست سران حکومت است، جهت و بُرد و پرتاب را تنظیم کنند. دست خودشان همش.
،،
جناب آقاجلیل قربانی سلام
از اصطلاح قابلیت دوگانه خیلی استقبال می‌کنم. به نظرم درست فرمودی این مورد مهم را. حتی سه‌گانه. چون به قول ما «علوم سیاسی» گذرانده‌ها در سیاست یک مَقرّ وجود دارد و یک مَفرّ که راه نفوذ و فرار همیشه ممکن باشد. مقر برای اتاق ورود به سیاست است. مفر در خروجی همان اتاق، فرار به نحو ممکن و عقلانی.
 
،،
جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا سلام
پند و اندرز داشت. بسیار سپاس. به قول قرآن، کتاب والا و از بالا، که ای انسان! ببین چی پیش می‌فرستی، غَدا... بله، بی‌توشه راهی معاد شدن، حسرت دارد. ممنونم از پند گرانت. همیشه از روحانیون انتظار دارم شأن آموزه‌پردازی دینی و اخلاقی خود را پنهان ندارند. درود می‌فرستم. هم آداب درگذشت در محل را رعایت کردی و هم وعظ درستی شکل دادید.
،،
به این
اما آشیخ حمید، این تحلیل به گریز از واقعیت و شستن دستان ایران درین بلیّه شباهت می‌زند. البته خیلی شائقم از تحلیل شخص خودت باخبر می‌شدم. بگذرم. شما روحانیون همه‌ی مسائل را زودتر متوجه می‌شوین، اما تابع مصالح! هستین که اغلب تار عنکبوت است بر دریچه‌ی فهم آزاد و بیان واقعیات. البته تقصیرکار نیستید، چون نمی‌خواهید معمولاً ترکِ اُولی کنید. ممنون از نظرت که زیر پست کوتاه و‌ گذرای من، اِعمال فرمودید. عزت مزید، شیخ حمید.
 
اما بعد دو مورد -دست‌کم البته- تحلیل مورد قبول آن جناب را به تعبیر روش تحقیق (=متدلوژی): «پوچ» می‌کند:
 
۱. اگر به نظر شما و این تحلیل که مستند کردی، علت سقوط اسد این بود که از ایران دور شد، و به قول جناح راست حرف سران ایران را گوش نداد! پس چرا توی همین دو ماه و‌ حتی یک روز قبل از سقوط، از ایران آن‌همه آدم ازجمله آقای علی لاریجانی! از سوی حاکمیت رفتند پیش بشار اسد؟! و وقتی نم برمی‌گشتند چنان از بشار اسد تمجید می‌کردند که تعجب بر می‌انگیخت!
 
۲. اگر نزدیک‌شدن بشار به اعراب علت سقوط است، چرا خود اعراب ساقط نمی‌شوند بلکه به تحکیم حکومت خود رسیدند ولو با خریداری امنیت! نزدیکی به عرب‌ها اگر صورت گرفت، بر عکس باید به تقویت پایه‌های حکومتش می‌انجامید. بگذرم. تحلیل البته، آزاد است و جای گشادی برای مباحثات وجود دارد، پس، چه‌هم‌خوب، که همه‌ی دیدگاه‌ها دارد مطرح می‌شود.
،،
آشیخ حمید دارابی‌نیا به این، گویم:
چرا باید از رفتار و رسالت فردی رسانه‌پردازانه‌ی اعضای محترم و فعال مدرسه فکرت تعبیر به ذوق‌زدگی و ذوق‌مرگی کرد؟! مگر قرار نیست هر عضو چنانچه خواست، در تابلو (=بلک‌برد، تخته‌سیاهِ) مدرسه، فکر و حرف خود را با گچ قلم، بنویسید. تعابیری ازین‌دست از ناحیه‌ی عالی‌جناب به اعضا، از دید من، به عنوان عضو این مدرسه، ناصحیح است و به عنوان مدیر مدرسه، خارج از چارچوب آئین گفت‌گوی آزاد و برابر و عادلانه. بهتر است، متن اعضا مورد نقد و نظر قرار گیرد و خود اعضا در چنگِ الفاظ نروند. با احترام. ممنونم از بیانات‌تان.
 
توضیح عمومی:
فنیش
پیس‌مَما
تمام
خلاص
آک‌که
خیال‌تخت
ذوق‌زده هم هستم
چون یک دیکتاتور رفت زیر و زبر روس!
 
جلیل قربانی:
سلام جناب آقاابرهیم طالبی
صبح به‌خیر
 
شرحی بر این متن شما 
درس‌آموزی سوریه
نوشته: جلیل قربانی
 
۱- این ژست «دایهٔ مهربان‌تر از مادر» در برخی از افراد نسبت به مردم سوریه بیش از آن که یک پیش‌بینی از اتفاقات در آینده سوریه باشد، نشان ناکامی و تلاش برای فرار از شکست تلخ در عملکرد گذشته است.
 
۲- برخی به تکاپو افتاده‌اند تا وحشتی از آینده در دل مردم سوریه بیندازند. به کشورهای دیگر چه ربطی دارد که دولت متمرکز یا دولت فدرال یا حتی دولت‌های آینده در کشور احتمالاً تجزیه‌شده سوریه کنونی چگونه خواهد بود.
 
۳- گروه‌های مسلحی که دولت پوشالی خاندان اسد را در کمتر از ۱۰ روز سرنگون کردند با طالبان در افغانستان یک تفاوت اساسی دارند؛ برخلاف افغانستان که مردم هنوز از ترس زیر پرچم طالبان هستند، پس از سقوط دولت اسد یک جشن مردمی در سوریه اتفاق افتاد، گویی یک انقلاب مردمی به نتیجه رسید.
 
۴- شادی عمومی مردم سوریه، نشان از منفوربودن خاندان اسد در سوریه و دفع این فساد، مهمترین اولویت مردم سوریه بود. شادی مردم سوریه از سقوط رژیم ۵۰ ساله اسد، سرنگونی مجسمه‌های خاندان اسد در شهرها، حتی لاذقیه زادگاه اسد، شبیه شادی مردم ایران در سقوط رژیم ۵۰ ساله پهلوی بود. 
 
۵- ناتوانی دولت بعدی در تحقق انتظارات مردم آزادشده از بند دیکتاتوری، نشانه حقانیت دولت سرنگون‌شده قبلی نیست؛ اگر چنین باشد، که در ایران هم ... بگذریم!
 
۶- تاریخ فقط سرگذشت نیست. تاریخ برای درس‌گرفتن، کسب آگاهی و‌ خودآگاهی است، باید از تاریخ آموخت تا سرگذشت‌ها تکرار نشود.
هر که ناموخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
 
،،
سلام جناب آقاجلیل
بسیار سپاس واسه شرح و بسط بحث.
اساساً تئوریسن‌های انقلاب قائل‌اند، انقلابات واژگون‌ساز از هفت صفت پیروی می‌کنند، یکی از آن یکبارگی و شدت بالا و سرعت در براندازی است
 
عکس در قم
زیر باران باید رفت...
کمی برف هم، لای باران بود امروز. قم کویر که بارندگی شود، می‌بایست زود شتافت به قول آقای علیرضا عصار: «زیر باران باید رفت...» نگاه به خودتان در شمال نکنید که شُرشُر باران دارید دائم، حتی تپ‌تپ چند روز می‌بارد، این جا اما تا دیر بجُنبی هم ابر می‌پّرد و هم وارش. لذت بردم زیر باران برف‌وَش امروی قم. از بس ذوق آمدم تصویری کردم تا بادُ بِرودِ بارش قم را بکنم! آن دور هم بزرگراه مرتضی آوینی کناردست خیابان عماد مغنیه. ۱۹ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : زیر هوای سرد، دامنه. آقا دکتر ایمان شیردل عموزاده‌ی دانشورم شما از آلمان بگو، وارشی هسّه اونجه، یا مه‌گرفته! تحت غُبار.
،،
اما این امیرجناب،
من هم از پارادایْم تعریفی دارم که اجازه می‌خواهم ارائه دهم:
پارادایْم وضعیتی در نظریه است که آن نظریه در جامعه رایج شود. پس پارادایْم فراتر از نظریه و شِبه‌قانون است. بگذرم.
 
،،
محمد مهندس سلام
مگر آن که محمد عبدی خودش را به لَب‌لَب مَرمَر بزند! که محال است.
تو محمد، تا من بگم «فِ» آنی می‌فهمی یعنی «فیِه» که جو و ارزَن را لیفا می‌زنند! بگذرم.
،،
حاج آقا باقریان سلام
درست شد. متوجه‌ی کِشایش این لغت شدم. ممنونم از بذل علم بر روان صحن.
،،
قصه‌ی شهرزاد در «هزار و یک شب»! فقط نباشد! محمد مهندس!
 
حجت‌الاسلام شیخ احمد باقریان:
سلام علیک
جناب مدیر عزیز
سوار ماشین زیر باران رفتن فایده ندارد
پیاده رفتن زیر باران مطلوب است
 
دکتر ایمان شیردل به دامنه: سلام خدمت شما عموی بزرگوار و همچنین سایر عزیزان گروه. والله ما اینجا از صبح تا شب همه مدلش را داریم. آفتاب، لس لسِ وارش، مه، گاهی هم شلاب
،،
جناب حاج آقا باقریان سلام دو جواب دارم: اتفاقاً توی ماشین به آهنگ! خیلی هم بهجت‌آور است که شما فقیهان، نه مدلّل و نه معلّل آن را حرام کردین! اتفاقاً بخش وسیعی را زیر باران پیاده رفتم، البته چتر هم داشتم. مطایبه‌ی قشنگی بود و جواب من هم به قول «نون‌.خ» قشنگ بود! درود.
 
جلیل قربانی:
سلام آقاابراهیم
شب به خیر
سوگند به زمان
و یک برداشت اقتصادی!
۱- برای دعا در حق اصغرآقا و خانواده گرامی وی، به زمان اذان مغرب اشاره کردید، من هم آمین گفتم.
 
۲- خداوند هم در قرآن به زمان سوگند یاد می‌کند‌. باور به ارزش زمان خاص (طلوع و غروب آفتاب، وقت اذان و ...) در فرهنگ عامه رایج است.
 
۳- زمان، یکی از مهمترین مفاهیم اجتماعی و فلسفی است که بحث درباره آن در تخصص من نیست.
 
۴- اما در نظریه‌های اقتصادی، زمان دارای ارزش است و یکی از دلایل اجازه فقهی برای فروش با قیمت بالاتر در معاملات نسیه
و توجیه نرخ بهره در اقتصاد این است؛ پولی که بازپرداخت آن دچار تاخیر زمانی شود، باید خسارت ناشی از زمان از دست‌رفته هم جبران شود.
،،
آمدم صحن
الآن جوابم خواهد آمد. فعلاً سلام آقا قربانی.
 
،،
جناب آقاجلیل سلام
شامگاه آن رفیقم به خیر و خُرمی
جزوِ متون ارزشمندت به شمار آوردم. از آمین دادن شما بیش‌ازهرچی شادمانی دستم داد. به ارزش زمان در دو جنبه‌ی معنوی و مادی توجه‌مان دادید، قدردان هستم برای این نوشتارت. حقیقت، دلم از شنیدن شکستن دست خانم گرانمایه‌ی آق سید علی‌اصغر، ریخت. از آن انتهای گوشه‌ی قلبم دست به آسما بردم تا گفته باشم، کنار دارو و دِوا، دعا بالاترین آثار معنوی را بر جای می‌گذارد. دیدِ فلسفی به زمان جالب بود در نگرش آن جناب. اگر دقت کرده باشید، میقات (=وقتگاه) همان زمان است که در میعاد(=بازگشتنگاه) تجلی می‌یابد، اخَصّ از سمت پیغمبران آسمانی که باید سرِ وقت و سرِ جا حاضر می‌شدند ولو زیر کوپه‌ی رُمّان (=انار). یا بِئر (=چاله‌چاه).
 
اما یک دقت ادبیاتی:
 
چون فرمودی با آقای ابوطالب طالبی اخوی ارشدم پیمایش دارید، ایشان به‌دقت سرِ رسم‌الخط کوتاه نمی‌آیند. مثلاً لفظ تأخیر را که «تاخیر» با الف بی همزه، نوشتی اگر برای وی بنویسی، احتمال بالا بهت می‌گوید چرا با «أ» ننوشتی، چنانچه لفظ «سؤال» هم «ؤ» دارد، نه «و».
 
بگذریم، خواستم دقایق ادبیاتی وا نموده باشم.

پرسش ۲۶۷

یکی از نکاتی که در ادبیات سیاسی ایران این روزها مطرح شده است این چیز دست و پا می‌شود که ایران برای آن‌که مجبور نشود در مرزهای خود بجنگند، به سوریه نیرو بُرد تا مرز و خاک خود را، ایمن از گزند جنگ، نگه دارد. اینک پرسش این صحن این است:
 
فرض که علت بردنِ نیرو -به تعبیر رسمی نظام ایران: «مستشاران نظامی»- همین بوده باشد که طرف آنان بیان می‌شود، بفرمایید چنین اقدامی با اخلاق سیاسی، راهبرد سیاسی، حُسن همجواری، روابط مسالمت‌آمیز با دیگر کشورها و و نیز با چارچوب دینی، چه نسبتی می‌یابد؟ به زبان ساده‌تر: آیا درست است مرز خود را ایمن کرد و جنگ را در خارج مرزها برد و نیرو اعزام نمود؟
 
این پرسش دویست و شصت و هفتم در هدر مدرسه سنجاق می‌شود. پاسخ به پرسش‌ها در مدرسه، به روال همیشه، اختیاری است. ۱۹ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : مدیریت مدرسه فکرت

گوشه‌نشینی، بام‌نشینی، چله‌نشینی

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۲۰ ، ۹ ، ۱۴۰۳
روحانی وقت سید علی محمد شیرازی (=باب) در بوشهر گوشه‌نشینی، بام‌نشینی می‌کرد. آنقدر ذکر می‌گفت او را «سید ذکر» لقب داده بودند. او کسان خود را به یکی از نام‌های آل‌الله و عترت خیرالمُرسلین می‌خوانْد. مثلاً آن زن، یعنی قُرة‌العین خود را «مظهر حضرت زهرا س» می‌دانست!!!
 
باب در رساله‌ی «فروع» خود حکم کرد یکی از مطهرات (=پاک‌کننده‌ها) «نظر آل‌الله» است.
 
 قرة‌العین که «آیت الله سیدکاظم رشتی» این لقب را به وی داد، «مجتهده» و «بسیار باسواد» بود و جانشین سیدکاظم در کربلا شد. 
 
قرة‌العین به حجاب عقیده نداشت. با علما مواجهه داشت. «خیلی از مردم عراق» به تقلید ازو رسیده بودند.
 
قرة‌العین مدتی در بهشهر، دارکلا، بابل و نور بود تا این‌که امیر کبیر و ناصرالدین‌شاه او را به تهران بردند و مأمورانی نیمه‌شب به وی گسیل داشتند، او را کشتند در چاه انداختند.
 
نقل است او در دارکلا که بود به حمام عمومی دارکلا رفت و در همان جا یک مرد از محل، به تنش دست یافت!
 
خواستم گفته باشم گوشه‌نشینی، بام‌نشینی، چله‌نشینی و ده‌ها بهره از الفاظ ارزشی و مذهبی، اغلب، دُکان معامله برای افراد شهیر مذهب شده بود، تا مردم را بفریبند و از آنان سواری بگیرند، از پستان جامعه شیر بنوشند. به‌ندرت، چنین خودسازی‌هایی، از اخلاص و اخلاق بارز، مایه می‌گرفت. فرقی نمی‌کند کدام افراد از کدام مذهب.
 
امام علی ع در نخستین حکمت در نهج‌البلاغه فرمود:
«در روزگار آشوب! به سانِ شتر ۲ساله باش؛ که نه پُشتی دارد تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند». بگذرم.
 
پاسخ محمدتقی آهنگر به پرسش ۲۶۷ صحن:
سلام بر مدیر محترم برای مشارکت در پاسخ به پرسش ۲۶۷ ، اگر کشور خودمون ایران رو در نظر بگیریم از اینکه دور تا دور ایران پایگاهای دشمن مسقر هستند و تحریمها ونیز مسائل داخلی و،،،، به نظرم باید جنگ رو خارج مرزها برد کار حساب شده همینه وایران هم با فرصت اندکی که داشت با توجه به بهره برداری از این 
فرصت ها ،، عمل عاقلانه وقابل قبول بود اگر دوستان راهکار صحیح از فرصتی که نظام داشت دارند بفرمایند استفاده می کنم ارادت.

پاسخم به پرسش ۲۶۷ صحن

اقدام اعزام نیرو به سوریه اساساً نادرست بود، زیرا مردم سوریه خودشان در برابر خاندان اسد ایستادند و دست به قیام زدند. اگر زمان انقلاب ایران، مثلاً خاندان اسد برای نجات شاه، نیرو نظامی به تهران و قم اعزام می‌کرد، اقدام درستی بود؟! پس؛ اگر اخلاق نسبی نیست، یک کار وقتی بد است، بدبودن آن مطلق است. زین‌سبب، اقدام نادرستی صورت گرفت که پاسخ به ملت بر گردن آنان افتاده است و چنین پاسخگویی‌یی وجوب دارد.
 
دین هم سرنوشت هر ملت را به خودشان سپرده است، آیه‌ی تغییر. ملت سوریه داشت برای حکومت و سرنوشت خود، خودش تصمیم می‌گرفت، اما ورود ایران به سوریه روند انقلاب مدنی مردم آن کشور را مختل کرد.
 
گفته می‌شود سوریه از ایران رسماً درخواست دخالت کرد. اگر این‌هم بر فرض بوده باشد، باز نیز ورود ایران به امور مردم سوریه نوعی اخلال در کار انقلاب و اعتراضات آن کشور بود و هیچ توجیه‌ای این ورود را عقل‌پسند نمی‌کند.
 
اگر هم این مسئله با پیشنهاد خود ایران بوده باشد که به بشّار اسد گفته شده بود، محکم بایست، ایران پشتت در می‌آید و در هم آمد، باز نیز اقدام، اقدام نادرست بوده است زیرا، خاندان اسد را مدت دیگری بر زمامداری فاسدشان بر سوریه دوام بخشید و اعتراضات و انقلاب مردمی فراگیر علیه‌ی حکومت اسد را به بیراهه و چُنان وضعی برد که همه از بغرنج‌شدن آن مطلع‌اند.
 
غیراخلاقی است با هدف ایمن‌کردن مرزهای خود، مرزهای جاهای دیگر را «میدان» دانست. از نظر حقوق بین‌الملل و علوم روابط بین‌الملل نیز اعلان چنین نیتی، می‌تواند بارِ حقوقی بر آن نظام وارد کند.
 
صحیح‌ترین مسیر، آن بود که همان سال‌ها در ایران بر سرِ اعزام مخفی نظامیان به سوریه استدلال و محاجّه می‌شد. رجوع به دل آن تاریخ، همه‌چیز را معلوم می‌کند.
 
یک تن از سه تن نماینده‌ی فعلی قم در مجلس، یعنی آقای دکتر مهندس «محمد منان‌ رئیسی» دیروز در شماتت این قضیه، سرنگونی حکومت اسد در سوریه، از آن اعزام‌های نظامی به دمشق، آمار داد «۶۰۰۰ ایرانی» جان خود را از دست دادند و چندین میلیارد هزینه شد که حالا پس از گریختن اسد دارند مطرح می‌کنند سوریه باید این هزینه‌های ایران را بازپس دهد!
 
معتقدم کمیته‌ای را آقای مسعود پزشکیان به عنوان رئیس رسمی ایران، راه بیندازد که آن افراد، عادلانه حقیقت‌ها را شناسایی کنند و مکتوب به ملت گزارش دهند تا این قضیه، برای ملت و اگر متبوع بود برای خود مردم سوریه، روشن شود. اینک وقت آن است گویم: آنان که در راه خدا کشته شدند، قرآن مشخص ساخت زنده هستند و پاداش و رزق و روزی آنان در نزد خداست. بگذرم. متنم ویرایش نشد، فرصت این کار درِم نیست.
 
،،
برادر محمدتقی سلام
ازین‌که در پرسش ۲۶۷ مشارکت جُستی، بسیار ممنون هستم. دیدگاه آن جناب روشن شد و در جای خود به عنوان یک شهروند ایرانی، اهمیت دارد که نسبت به مسائل مملکت خود چگونه ارزشیابی و تحلیلی دارد.
،،
جناب محمد مهندس عبدی سلام
به پرده‌ی سوم متنت: اول در شکل متن این قسمت بند، لازم است گویم: «سکوت ۶۸» چرا؟ سکوت ۶۷ باید می‌گفتی چون تابستان به بعد سال ۶۷ موضوع جدید مطرح شده بود. نوروز ۶۸ که موضوع تشدید شد و به آن نامه‌ی « ۶ / ۱ » منجر شد.
 
دوم در محتوای متن هم بندت گویم: و اگر آن «خشم» علیه‌ی مرحوم آقامنتظری، بالا نمی‌آمد. خود کسالت و درمان هم مؤثر افتاده بود در بروز عصبانیت در عزم. بگذرم.
،،
سلام جناب حجت الاسلام حاج آقا باقریان
مسئله‌ی راستگویی و اجتناب از دروغ، بیش از افراد، حکومت‌ها را احاطه کرده است. امروزه دروغ‌ها اغلب از خود حکومت‌ها منشاء می‌گیرد. ممنونم از بیان سخنان امامان علیهم السلام. زنده باشید آقا.
 
پست شیخ مالک: سلام علیکم بی صبرانه منتظریم در روز چهارشنبه پس فردا سخنان امام خامنه ایی چیست ؟! و چه دستوراتی دارند ؟ و چه تصمیمی دارند؟؟ و وظیفه آحاد ملت در قبال سوریه چیست؟؟ فصل الخطاب سخن رهبریست.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
شما که قریب‌الاجتهاد هستید و نیز پایان‌نامه‌ی معادل سطح بالای نظام حوزه را داری می‌گذرانی، مگر در مسائل عقلی و عقیدتی و مباحث جامعه مقلد هستید که چنین رقم و قلم زدید؟! شگفتی دارد آقا مالک رجبی دارابی دوست دوست‌داشتنی من. به‌هرحال، آزادید البته در تقلید به لحاظ شخص خودت، اما «وظیفه‌ی ملت» را چرا در مسائل جهانی به تقلید گره می‌زنی؟! نکند می‌خواهی درِ عقل مردم را مسدود کنین؟!
 
پاسخ جلیل قربانی به پرسش ۲۶۷ صحن
 
سلام و شب به خیر 
خدمت جناب طالبی
پاسخ من به پرسش ۲۶۷
 
۱- حمایت از هر کشوری باید ابتدا در راستای تامین منافع کشور حامی و بعد هم تامین منافع مشترک باشد. در این مورد، دشمن مورد نظر، ابتدا دشمن کشور حامی و بعد دشمن مشترک باشد.
 
۲- دولت اسد از جنگ ایران و عراق، بیشترین منفعت را با دریافت نفت رایگان از ایران برد و از سال ۱۳۸۹ هم به گفته برخی نمایندگان مجلس، کمک ده‌ها میلیارد دلاری دریافت کرد.
 
۳- به گفته برخی افراد نظامی، ایران در سرکوبی مخالفان دولت اسد مشارکت داشت. گویا سردمداران حکومت اسد سال‌ها از ایران باج گرفتند و هیچ هزینه‌ای در این تقابل با مخالفان پرداخت نکردند و در بزنگاه به دامان ارباب خود پناه بردند.
 
۴- کمک به یک کشور برای دفع مخالفان آن، اگر بر مبنای خواست مردم دو کشور نباشد، نه تنها به موفقیت منجر نخواهد شد، بلکه موجب ایجاد و عمیق‌شدن کینه بین مردم نسبت به دولت مداخله‌گر خواهد شد.
 
توضیح عمومی
من پس از گزاردن متن ستون یادداشت روز امروزم در ساعت ۹/۲۸ دقیقه‌ی صبح، تمام متن‌های ارسالی به صحن را مطالعه کرده بودم. اما برایم کاری پیش آمد که باید به آن جا می‌رفتم. هنگام برگشت هم سری به نون بربری زدم. شانس من! برق این قسمت قم رفت. سه نانوا مجبور بودند گردانه‌ی برقی را با دست بچرخاند! طول کشید نون به من رسد. رسید. برق مدتی نمی‌رفت! اینک دو سه روز است باز هم می‌رود! نمی‌دانم به ارمنستان می‌رود یا عراق؟! شاید هم به عراقِ عجَم (یعنی اراک) که آب سنگین باید بچرخانَد که جنگ روایت‌ها بر سرش راست است که سیمان گرفته شد قلب رایکتور! من البته دقیق نمی‌دانم. فقط جنگ روایت‌ها را می‌خوانم. کشکولی شد! اینک پاسخ یا نظر زیر هر پست که الزامم می‌دارد به آن اهتمام نمایم. بگذرم.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
اول به حکم ادب، طلب شفا برای صبیه‌ی شما. دوم قبول است روزه‌ی نذر یا مستحبی آن دوست. سوم، من فقط ماه رمضان طاقت دارم زیر بار روزه بروم. بگذرم.
 
اما از جواب باحوصله‌ی شما که حکایت از بینش و علایق‌ات است، خیلی‌هم ممنونم. نقدم دقیقاً روی این دو عبارتت بود که آن پست دیروزت فرموده بودید منتظر بی‌صبرانه هستی برای سخنی در چهارشنبه یعنی امروز، که به قولت:
 
«وظیفه آحاد ملت در قبال سوریه چیست؟؟»
 
«فصل الخطاب» هم اعلان کردی هست.
 
من نظرم مجدداً این است:
 
ملت، از کارهایش، یکی آگاهی یافتن است و کسی نمی‌تواند وظیفه تعیین کند برای ملت، برای حکومتی‌ها البته مسئله فرق دارد. پس فصل‌الخطاب هم در دین از سوی افراد نداریم. درِ اجتهاد باز است، چه رسد به درِ فهم و آگاهی‌های آزاد ملت. فصل‌الخطاب در بستر فکر و مسائل روز نداریم. این امری نادرست است که کسی را فصل‌الخطاب بدانیم. چنین جرقه‌ای یعنی بستن فهم و فکر ملت. بگذرم. از آن دوست ملایم و مهربانم ممنونم.
 
،،
جناب آقاجلیل قربانی سلام
مشعوف شدم از مشارکتت در پرسش ۲۶۷ و معلوم شد مبانی گفتارتان در بحث مهم روز. به نظر من بر هر چهار پایه‌ی جوابت، منطق و عقل سوار است.
 
توضیح عمومی:
برم نماز اول وقت قم.
بقیه بماند پس از برگشت از آن میقات نماز.
 
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا
حق را ور ندهم، بگویم مهمترین امتیاز اخلاقی حضرت‌عالی از نظر من این است حتی اگر متن‌هایی ازین صحن را ایراددار و بالاتر خدشه‌دار هم تصور بکنید، به سمت قوه‌ی غضبیه که در طبیعت آدمی ودیعه گذاشته شد نمی‌روید و همین، شما را به فردی دارای سعه‌ی صدر مفید و هم‌بحثی کارساز به ما معرفی ساخت.
 
امابعد؛ بحث: شاید شما کسالت، درمان، سرطان و خشم و بی‌تابی ناشی از فشار جسمانی و حتی مسائل مملکتی را هیچ داخل در کار سیاست در آن مقطع ماه‌های آخر دوره‌ی اول جمهوری اسلامی ایران ندانید، اما من ۱۰۰ در ۱۰۰ دخیل می‌دانم.
 
اگر هم اثرگذار ندانید، می‌توانم با یک مثالم ثابت کنم که دارای اثر وضعی است:
 
مجلس ایران بدون فقهای شورای نگهبان هیچ رسمیتی ندارد. حالا به فرض (جهت تبیین و تمثیل بحث) هر شش فقیه شیعه شورای نگهبان همزمان به مدت دو سه ماه کمتر یا بیشتر سرطان بگیرند و در همان بیمارستان کوچه‌ی جماران و یا بیمارستان خاتم‌الانبیا ص (خاص خواص و سران و بالایی‌های حکومت) هر شش تا تحت درمان بروند با همان وضعیت که سال ۶۸ در تلویزیون نشان داده می‌شد، به نظر شما مجلس شورا می‌تواند به کار خود طبق همین قانون بپردازد؟! آن موضوع کسالت، خشم، درمان شیمیایی هم همین گونه بود. واقعیت برای من اصالت دارد و در نقل آن هراس جایگاهی ندارد. ممنونم از مباحثاتی که رقم می‌زنید. یک حاشیه هم بزنم: البته تفسیر شورا این شد که منظور از فقها، فقیهان شیعه است، لذا تا کنون هیچ فقیه سنی در شورای نگهبان به عنوان عضو فقاهت منصوب نشد. راستی! آن حرف خلیفه‌ی ۲ موضوعیت درین بحث ما و شما نداشت! آوُردن آن تخلخل در بحث است!
،،
آقاجلیل
یک نقد به این متن آقای سعید حجاریان:
ایشان چه بهتر می‌بود همان سال که رفته بود سوریه، این کنایه‌ی بسیار سنگین را زده بود و به ملت ایران رسانیده بود. اما داشت داشت داشت، تا دیکتاتور همدست جمهوری اسلامی ایران از تخت استبداد به زیر کشانده شد، این عبارت را نوشت. گرچه همین هم جالب بود! اما خود حجاریان این نقد را سال‌ها سرِ سینه‌اش به سِجْن برد. بگذرم. درود.
،،
به این اما:
آشیخ حمید، من به‌ندرت تلویزیون جمهوری اسلامی ایران را می‌بینم، البته شبکه‌ی مستند را و آن هم، مستندهای وحوش را. چون واقعیت جهان طبیعت را به ما نشان می‌دهند جانورشناسان  و زیست‌شناسان پشت این مستندهای ساخت مستندسازان جهان. تندرست و خُرم باشید. درود.
،،
به این، ولی:
سالیان دور، شب احیای حرم را سه نفر منعقد می‌کردند:
 
مرحوم آیت الله میرزا علی مشکینی
مرحوم آیت الله محمد فاضل لنکرانی
آیت الله عبدالله جوادی آملی
 
من یادم است مسجد بالاسر خودمان را به جوادی آملی می‌رساندیدم به زحمت و مرارت که دست بر پشت عبایش کشیم. اما در قم افراطی‌های یک جای خاص، حتی نمازجمعه‌ی وی را در حین خطبه‌خواندن کفش و مُهر پرت کردند، چون سخن سدید می‌زد. بگذرم. از متن خوبت درین مطلب، ممنونم و درست فرمودید. درود.
،،
آقا صدرالدین مجدد سلام
سیاست فقط دورِ مانور و جولان نظامیان نمی‌گردد، هر کشوری باید فن سیاست را بلد باشد. اساس سیاست بر تعامل و سخن و بده و بستان است. بِدی، بگیری. تعارض و تضاد با جهان رفتار عقلانی نیست. از سوی هر کس و دولتی که باشد، نادرست است. نائب زائر باش، جناب آقامجاور حرم مشهد مقدس.
،،
آقا محمد فضلی سلام
در پایه‌های تحلیلی‌ات درین موضوع یعنی بردن نیرو به سوریه برای نجات خاندان اسد، دانش و قوت استدلال وجود دارد. نگاه فلسفی - اخلاقی به قضیه، نشان تسلطت در مبانی مباحث است. بردن بحث به مبناهای تحلیلی، از استحکامات سخن است.
،،
جناب محمد مهندس سلام
مشارکتت در بحث ۲۶۷ مفید بود. جواب را هم شفاف دادید. کاربردی هم هست نقطه‌نظراتت درین مبحث. درود.
،،
آقا صدرالدین مجدد سلام
سیاست فقط دورِ مانور و جولان نظامیان نمی‌گردد، هر کشوری باید فن سیاست را بلد باشد. اساس سیاست بر تعامل و سخن و بده و بستان است. بِدی، بگیری. تعارض و تضاد با جهان رفتار عقلانی نیست. از سوی هر کس و دولتی که باشد، نادرست است. نائب زائر باش، جناب آقامجاور حرم مشهد مقدس.
 
،،
آقا محمد فضلی سلام
در پایه‌های تحلیلی‌ات درین موضوع یعنی بردن نیرو به سوریه برای نجات خاندان اسد، دانش و قوت استدلال وجود دارد. نگاه فلسفی - اخلاقی به قضیه، نشان تسلطت در مبانی مباحث است. بردن بحث به مبناهای تحلیلی، از استحکامات سخن است.
 
،،
جناب محمد مهندس سلام
مشارکتت در بحث ۲۶۷ مفید بود. جواب را هم شفاف دادید. کاربردی هم هست نقطه‌نظراتت درین مبحث. درود.
 
محمد مهندس مجدد سلام
این جمله‌ی متنت که نوشتید: «حکومت نه یک امتیاز، بلکه یک مسئولیت است» اُسّ سیاست و مدنیت است. موافقم با این تز.
 
،،
محمد مهندس به این متنت:
۱. بی‌تعارف، عرض کنم عصاره‌ی یادداشتم را گرفتید.
۲. بلی، مطلع‌ام از چُنین اشکال‌کنندگانی، که اغلب هم جواب را نمی‌خواهند. فقط حرف می‌زنند.
 
،،
این متنت از دیدِ من در نرفت آشیخ حمید، یادم رفت فقط جوابش. اینک گویم: جناب حسین جوادی‌نسب در مدرسه فکرت روی بستر تلگرام حضور داشت. اما به ایشان گفتم ایتا نصب کند، چون ایتا نصب نکرد و گویا چون با نرم‌افزار خاصی متون را فقط می‌شنود، چون نمی‌تواند ببیند، ایتا را نصب نکرد. البته اخوی‌اش جناب حجت الاسلام آشیخ محمد جوادی‌نسب درین مدرسه حاضر هستند و از همین فرصت به آشیخ محمد سلام و عرض ارادت عرض می‌کنم. از سمت من تمام.
،،
سلام مجدد جناب آقا محمد فضلی
دقیقاً متوجه هستم هر مسئله‌ای را به آن مبانی فلسفی خود می‌بری و این امتیاز بزرگی در تحلیل وقایع و حتی مفاهیم ذهنی است. من وقتی فیلسوفان را می‌خواهم بشناسانم، ابتدا بینادهای فکری آن فیلسوف را شناسایی می‌کنم، شامل: 
 
دید او به انسان
دید او به جهان
دید او به اخلاق
دید او به دین
دید او به سرنوشت
دید او به چگونگی زندگی و احوال شخصی‌اش.
 
در مورد بردن نیرو به سوریه در حراست حکومت بعثی اسد، ایران باید پاسخگوی دست‌کم دو ملت باشد: ملت خودش. ملت سوریه. اینک هم نظام، دچار این جوابگویی شده است که بدجور مخمصه‌ای شده است. مسائل امروزی سوریه ریشه در آن سال‌ها هم دارد. لذا پای ایران در وسط ماجرا قرار گرفته است. در سوریه‌ی بعدی چه وضعی پیش می‌آید به خود تصمیم ملت سوریه مربوط است. در عصر دولت‌-ملت مرزها برای خود قانون و فلسفه‌ی اخلاقی و سیاسی و قواعد حقوقی دارد. بگذرم. ممنونم هم از خودت و هم از آقای صدر که ظرفیت بحث‌کردن در خودتان هر دو بُروز دادین.
 
،،
جناب آسید سعید شفیعی سلام
از شرکتت در بحث ۲۶۷ هم تشکر کنم هم لازم است بگویم لذت علمی چشیدم. نکات علمی پاسخ‌ات همان قانون قرض از علوم است. به نظرم شایسته و خیلی دقیق به سمت جواب به سؤال ۲۶۷ رفتید. به نظر من هم، هیچ احدی حق ندارد از مردم بخواهد از حکومت نخواهید در مورد سوریه نیروفرستادن، چیزی از نظام بپرسند. و هیچ جواب‌دهنده‌ای در درون قدرت و حکومت ایران هم، ازین حق برخوردار نیست جوابش را مردم به دیدِ قانع‌شدن ملت از مواضع‌اش، در نظر بگیرند. اساساً انقلاب اسلامی قیام مردم علیه‌ی خفقان بود. پس به فرموده‌ی درستت، مردم درین زمینه چون چند نوع نظر دارند، همه‌ی آنان باید حق مساوی در بیان در مورد سوریه برخوردار باشند.
 
در مورد حذف پست‌هایم، چند وقت است، بیشتر، زمان گذاشتم تا پاک شود. فوری پاک نمی‌شود.
 
در مورد سید عباس عراقچی باید بگویم او و آقای قالیباف و آقای علی لاریجانی سه تایی هی این چند روزی پیش بشّار اسد رفتند و آمدند تمجید کردند، خام‌تر ازین سه نفر درین مدت چند شبانه روز که اسد متواری شد! جمهوری اسلامی ایران در خود رو نکرده بود! درود. بازم اعداد در نوشته‌ات عدد ریاضی فارسی نیست. فکر کنم همه‌ی اعضا این اعداد متنت را انگلیسی می‌بینند.
 
،،
من مؤید شیوه‌نامه‌ی مباحثاتی‌ات هستم محمد.
لازم است به اعضا بگویم:
ایشان محمد فضلی در قم در دانشگاه ادیان و مذاهب در رشته‌ی فلسفه، دارد دکتری می‌گذرانَد. محمد خواهرزاده‌ی اهل مطالعه من است. جهان‌بینی‌اش زندگی از روی دسترنج خود است.
 
یادی دگر از مرحوم حسن عارف‌زاده رفیق نزدیک و دیرینم که یکباره پَر کشید و رفت و در نِهاد ما، آه نَهاد. دیشب مراسمش بود در بالامسجد. به روح رفاقت‌پرورت ای حسن، رحمت. این چهره ازو، تقریباً آخرین چهره‌های مانده از رُخسار و روی آن مهربان‌‌رفیقم بود. از سوی دوستت: ابراهیم. ممنونم از فرزندش آقا حمیدرضا درین صحن که بر کار ختم و ترحیمش گام بلند برداشت.
،،
جناب آشیخ مالک
سلام مجدد. گفتم که در حکومت فصل‌الخطاب دانستن هر مقام در قانون اساسی کشوری، اگر تعبیه شود، من وارد نشدم. در ساحت مردم و جامعه هیچ کس در حکومت فصل‌الخطاب نیست. ملت را نمی‌توان تابع کرد و تحت فصل‌الخطاب در آوُرد. این نافی اصول دین اسلام است. از سمت من تمام.
 
،
حاج آقا باقریان سلام
جوابم را گرفتم. باور فرمایید درین مورد واقعاً عاجز مانده بودم از مثال عینی. من قانع شدم. مرحمت شما بر ما جاری است. ارادت.

آقا مرتضی علی ع

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
در خطبه‌ی ۱۵۶ فرمود:
با ایمان، دانش آبادان است.
 
در خطبه‌ی ۱۶۷ فرمود:
مسلمان کسی‌ست که مسلمانان از زبان و دست او آزاری نبینند.
 
در خطبه‌ی ۱۵۱ فرمود:
از ویژگی‌های جاهلیت این بود که دانشمندان را تحقیر می‌کردند!... ستمکاران آشوب‌ها را به ارث می‌بَرند... آنان چونان سگ‌های گرسنه این مُردار [=دُنیویّت پَست] را از دست هم می‌رُبایند.
 
در خطبه‌ی ۱۵۲ فرمود:
اسلام، فراهم‌کننده‌ی کرامت جامعه است.
 
در خطبه‌ی ۱۴۶ فرمود:
[ای عُمر] چونان محور آسیاب (=الرّحاء) جامعه را به گردش در آوَر. جایگاه پیشوا، چونان ریسمان محکم است که مُهره‌ها را متحد ساخته، به هم پیوند می‌دهد.
 
این خطبه، پاسخ به عمر خلیفه‌ی ۲ بود که در مورد جنگ با ایران از حضرت مشورت نموده بود.
 
در خطبه‌ی ۱۴۹ هم فرمود:
سنت و شریعت پیامبر را ضایع نکنید.
 
تمام خطبه‌های از دفتر یادداشت من در سال ۱۳۸۵ که نهج‌البلاغه را خلاصه کردم.
 
اینک تحلیل و تشریح:
 
آقا مرتضی علی ع امام اول مکتب شیعه، درین سخنان، دست‌کم این سه اخطار را پیش روی پیروان گذاشتند:
 
۱. نباید در آزاررساندن مردم -به زبان امروزی سرکوب مردم توسط حاکمان و حکومتگران- دستِ اتحاد به احدی یا حکومتی داد؛ زیرا آزارِ انسان، منع و حُرمت دارد.
 
۲. امام علی (ع) درباره‌ی حمایت از مظلوم به فرزندانش وصیت کرد: «همواره دشمنِ ظالم و مددکارِ مظلوم باشید» از نظر من، سوریه‌ی اسد، ظالم بود، نه مظلوم. مدد به او همدستی با ظالم محاسبه شد، نه کمک به مظلوم. مظلوم در سوریه، مردم معترض مدنی بودند، نه حاکم مستبد و خاندان فاسد اسد. این خطا، جبران ندارد. ماند در پرونده‌ی جمهوری اسلامی ایران. حکومت خاندان اسد، همان «سگ گرسنه» بود در پی «ربودن مُردار». سوریه‌ی بعثِ اسد، عین اسرائیل، سفّاک (=خون‌ریزانده) بود. آقای جعفر محمدی مدیر سایت ع.ا اخیراً یعنی پس از سقوط خاندان اسد، افشا کرد که حافظ اسد پدر بشّار اسد در آن سال دور، در یک سرکوب در یکی از شهرهای سوریه، آن هم فقط در کمتر از یک روز، چهل هزار نفر سوری را کشت، عدد آن، عین رقم کشتار در غزه است طی همین یک سال توسط سفاکان اسرائیل. سفّاک، سفّاک است، چه اسرائیل، شرّ مطلق باشد. چه اسد، فاسد مطلق.
 
۳. ایمان و اسلام برای انسان رستگاری می‌آوَرد؛ ایمان دانش را پرمحصول می‌کند، اسلام مردم را کرامت می‌دهد. به استناد گزیده‌های خطبه‌های بالا، هر حکومتی در حوزه‌ی جمعیتی و سکونت مسلمین، چُنین نکند، از ماهیت ایمان و اسلام بیرون افتاده است و بر آن حکومت صفت یا صفات دیگر صدق می‌کند.
 
نکته: وقتی در مورد متعال درِ بحث اثبات / انکار وجود صانع، تا ابد بدون هیچ حد و مرزی مفتوح است و فصل‌الخطاب ندارد و فصل‌الخطاب، درین موارد، «فضل‌الخطاب»! بیش نیست، پرونده‌ی سوریه و هر مسئله هرگز مسدودکردنی نیست. مگر کسی از ناحیه‌ی دین مُجاز است درِ گشوده‌ی فهم و حتی روزنه‌ی باریک کمترین فکر مردم گِل بگیرد! پس، شهروندان هر کشوری در فهم و بیانِ مسائل جهان و ادیان و انسان در تساوی‌اند و مصون از حصر و ختم سخن. بگذرم.
 
اشاره: «آقا مرتضی علی ع» اصطلاح زیبا و رایج مردم ایران در کوچه، قهوه‌خانه، زورخانه و هر سرا و خانه است؛ و چقدر زیباتر، که به آقا مرتضی علی ع پیوست و به او اقتدا کرد و ازو درس آموخت، آن هم در عیار اخلاص نه ریاکاری و تظاهر دینی و فخرفروشی دنیوی.
،،
سلام جناب آقاجلیل
 
قضیه‌ی اصفهان قشنگ بود.
 
این وسط فقط شاهرود خوش‌شانس شد، چون به حرمت مرجع مرحوم آیت الله شاهرودی بزرگ نجف، اسم شهر شاهرود عوض نشد.
 
آقای سعید حجاریان در تئولوژیک کردن حکومت در دوره‌ی اول جمهوری اسلامی ایران نقش داشت و فضای پلیسی آن دوره، گردن آنان هم هست.
 
 خوب شد برخی اسم‌ها عوض شد:
 
مثلِ شاهی که شد قائم‌شهر البته اول انقلاب از بس کمونیست‌پرور یا کمونیسم‌پناه شده بود، به آن لنین‌گراد هم می‌گفتند!
 
مثلِ رضائیه که شد اورمیه، اسم شهر و اسم دریاچه را هم گذاشته بودند رو اسم رضاخان.
 
مثلِ قمشه زیر اصفهان که شده بود شهرضا. دو روایت است: رضا درین اسم رضاخان است. اهالی آن شهر البته می‌گویند امام رضا ع منظور بود.
 
مثلِ شاه‌پسند که شد آزادشهر
 
راستی «شاهین‌شهر» اصفهان هم، عوض شد؟! همان که منتهی می‌شود به نجف‌آباد.
 
نجف‌آباد هم در اصل شهری است که مرحوم شیخ بهائی در صدرات صفویان بر ایران ساخت.
،،
آقا قربانی
لابد مهم خواهد بود برات که بدانی آقامحمد فضلی بازیگر قهّار تئاتر هم، هست. آره، توی خونه هم تیاتر در می‌آوَرد، چه تیاتری.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا
همین متن خود بالاترین اهتمام و بهترین عنایات آن بزرگوار به این صحن می‌باشد که همواره از آن به‌خوبی یاد کردید. هر آن چه که برای آن دوست فرهیخته دست داد، به دست ما و صحن برسد خودش نعمت است.
 
،،
اما این متن شما که خطاب به جناب جلیل قربانی نوشتید:
آشیخ حمید این جملات که نوشتید در واقع اثبات این مسئله است که جمهوری اسلامی ایران باز نیز بدون تصویب مجلس عزم راسخ کرده بود به مدد خاندان اسد بشتابد. و این ۱۰۰ در ۱۰۰ با تحلیل و سخنان کسانی که درین چندروزی از سوی چهره‌ها و حامیان جناح راست برخاست، که علت‌العلل سقوط اسد این بوده است که به دامان عرب و غرب غلتیده بود، در تعارض بیّن است. چگونه می‌شود پذیرفت حکومتی که به غرب و عرب خیز برداشت را بار دوم هم نیرو فرستاد نجاتش داد؟! واقعاً این پُست شما، گنگ کرد کار را. بگذرم. فقط این نتیجه حاصل آمد که جمهوری اسلامی ایران مهیا شده بود باز نیز سوریه نظامی اعزام کند. که مجلس شورا حتی تصویب هم نکرد. زیرا مصوبات مجلس طبق قانون اساسی باید از صدای جمهوری اسلامی ایران زنده پخش شود.
 
راستی این هم مهم است، اگر ایران فقط در حد مستشار بود و قرارگاه می‌ساخت، پس چرا «شش هزار» ایرانی (منقول از آمار رسمی آقای محمد منّان رئیسی یکی از سه نماینده‌ی قم) در این اعزام‌ها جان باختند؟! پس، جنگ، جنگ است، چه قرارگاه، چه مستشار،چه در قلب خان‌طومان در خط اول جبهه‌ی سوریه. «ای خِدا...» البته به قول «ولِ غازِ» سریال «پایتخت».
 
،،
جناب آقاجلیل قربانی سلام
من هم بیفزایم به قول خودت: از افزودنی‌های مُجاز تا این آش، شور نشود!
باری؛ عارضم پنج نفر از جمهوری اسلامی ایران درین چند روزی که ۱۱روزه دیکتاتوری چندین‌ساله‌ی خاندان خون‌ریز اسد در سوریه سرنگون شد، مفتضح شدند، فضاحت کارشان واقعاً جای مذمّت دارد. این پنج نفر چقدر چاپلوسی کردند برای سوریه و خاندان اسد و حتی وقایع پرسرعت براندازی یک نظام پوسیده را شوخی می‌گرفتند.
 
۱. آقای سید عباس عراقچی که نشان داد، حتی کمترین آموزه‌ی دیپلماسی را یاد نگرفت چه رسد به این که در دنیای پرتلاطم سیاست، ممارست از خود بروز دهد.
 
۲. آقای محمدباقر قالیباف پاسدار سپاه که مثلاً دلش خوش است خلبانی کرد رفت پیش بشّار اسد. این بلدوزر کارهای اجرایی مثل بودنش در شهرداری تهران، یا بودنش در سپاه ۲۵ کربلا مازندران مشتبه‌اش کرد که سیاست خارجی هم بلد است! واقعاً مضحک است این سبک و سیاق، ورزِ سیاست.
 
۳. آقای علی لاریجانی که دو مرحله هی رفت و برگشت و معلوم نشد چی بُرد و چی آوُرد. این فرد که تا نیامده بود نوشته بود (=توئیت کرده بود): «ارتفاع بگیریم» با طعنه به آن سقوط در دره در شمال غرب ایران، کلَک خود را در نهاد نگهبان(= قلعه‌بانان نظام!) کَند، به‌آسانی این چند روزی بر عُرضه‌ی نداشته‌اش باز نیز خاک پاشانْد.
 
۴. آقای محمد جواد ظریف که اُفتان و خیزان برای به دست آوُردن دل حاکمان هر دم به ساعت به سمتی قبله می‌گیرد. او از سوریه و از منطقه هیچ درک درستی ارائه نکرد و هر بار حرفی برای میل قدرت زد.
 
۵. آقای محمد جواد لاریجانی که می‌گویند شب فرار بشّار اسد داشت ازو و حکومتش زنده در تلویزیون ایران تحلیل می‌کرد که بعید است حتی حرف از سقوط حکومت سوریه زد. من البته تا تِلا دِم کالی نرفته، شب می‌خوابم تلویزیون (=بوق‌چی نظام) را نمی‌بینم، مگر شب نخوابم و البته تلویزیون هم شبکه مستند حیوانات را اگر سر شب نشان دهد ببینم! که وحوش، در مستندها، کارهایشان راست و واقعیت است.
 
واقعاً قسمت «زمامداری» سخن روزنامه‌ی جمهوری اسلامی (که البته خود این جریده، دستان آلوده به ریختن خون ستمدیدگان دارد، صدها بار مرحوم آیت الله العظمی منتظری را اهانت کرد تا مجیز قدرت گوید) برازنده‌ی این پنج چهره هم هست.
 
ممنون ازت، ازین چکیده‌رسانی این جریده‌ی هزار بستر! ویرایش متن سختم بود، صحیح‌اش را خودت ماهری بخوانی.
،،
سلام جناب حجت الاسلام حاج آقا باقریان
متنعّم هستیم از نعمت سخنان معصومین علیهم السلام در گزینش‌های بیان‌تان. شعر آخر هم رسا بود. من نظرم این است یکی از شُعبات بی‌اعتنایی به گردن‌فرازان ستمگر این است به آنان سواری نداد و تابع و بله‌قربان‌گو نشد. درود.
 
،،
به این،
آشیخ حمید، حُرّ تحریر می‌فرمایید. تحسین دارید.
کشکولی: یادت لابد هست همین روزنامه‌ی «جمهوری اسلامی» آقای حجت الاسلام شیخ مسیح مهاجری، ارگان نظام! محسوب می‌شد و ادارات و حوزه‌ها مکلف! بودند آن را آبونمان؛ شوند. پیش ما که تهران بودیم! مفت می‌آمد! پول تیراژش را مشخص بود از کجا تأمین می‌کند. بگذرم.
 
داشتم در قم می‌گذشتم، دیدم این مالک چنان ماشینش را چادر بست و با آجر و نایلون و با آن بند مشکی پارچه، بست که مرا یک‌آن یاد تیمجار توتون نشاء انداخت که روی آن چند شِلپَت دفن می‌کردند و نایلون می‌گذاشتند که لِسِک و سوز سرما و شبنم صبحدم نزند. واقعاً کشت توتون ۱۲ماه هم بیشتر، واسه مردم داراب‌کلا وقت می‌بُرد؛ خصوصاً زنان هلاک می‌شدند از ازبس توتِم‌چاشو سرمی‌گرفتن! عکسی هم انداختم که توانَم این خاطره‌ام را گویم. بگذرم.
،،
سلام جناب محمد مهندس
آن آخر، به نظرم ارعاب و ارهاب، هر دو در میزان قبح، طاچه‌ی هم هستند. البته جرم‌انگاری / کارشناسی که مطرح کردی، گمان نکنم کسی در علوم عقلی و اجتماعی و تعاطی اندیشه چنین دوگانه‌ای را ترسیم نموده باشد. موافقم با شما که مسائل روز باید در فضایی دوستانه و سازنده مورد کنکاش، رایزنی، چالش، پایش، نگرش قرار گیرد.
 
محمد فضلی ۲: البته آن تیاتری که دایی جان بازی به اجرا در می آورد مخاطب را در صندلی میخکوب می کند و چنان با همه وجود به خنده می افتی که گویی هیچ رنجی در هستی نیست.
،،
جناب آقاجلیل
مزید بر این، در قم خیابان چهارمردان به گویش قمی: چهارمندون، نامش در تابلو به خیابان انقلاب تغییر کرد، اما همچنان همان چهارمندون در زبان‌ها می‌چرخد، فکر کنم هزار سال بعد هم، همین باشد.
،،
و این هم هست آقای قربانی که چون سرِ پست هستند، به پاسپخش‌ها در دولت و مجلس و قضاییه و حوزه و مجمع و هر کاجه، مجامله می‌کنند، نه جمله.
،،
امیرجناب سلام
تَهِ دلِ ملت با رفتار ناشیانه و چاپلوسانه‌ی این ایادی! خالی نمی‌شود چه رسد به حرف‌های مُفت برخی تحلیلگران پایتخت که فقط برای خوشایند حکومت، حرف‌بافی می‌کنند که داخلش دروغ است و بزک.
،،
محمدآقا خوارزا سلام
من اگر تروتسکی! را بازی کنم، تولستوی! ازش در می‌آد!
فیلسوفی می‌گفت: قورباغه‌ها زاده شدند که لک‌لک‌ها آن‌ها را بخورند!
همان موجبیتِ فلسفی! بگذرم! من فلسفه بلد نیستم.
 
متن حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی در طعنه به من در پست من «آقا مرتضی علی ع»: «می‌خواستم این جوان سوری رو بابت این فاجعه مذمت کنم. این جوان سوری با آواره‌هایی که اسراییل و آمریکا براش ساخته داره عکس پیروزی میگیره! میخواستم مذمتش کنم یادم افتاد ما هم در برهه‌ای برای ریختن سیمان در رآکتور هسته‌ای سکه طلا جایزه دادیم . الانم اون فرد به طور غیر قانونی در کشور مسئولیت داره. گاها مبارزه با خطای شناختی خیلی سخته ! چون بعضیها با حدیث امام علی ع راه علی ع را میکوبند ونقارودشمنی با اسلام انقلابی راعیان می‌کنند. البته سروش هم روزگاری تفسیر نهج البلاغه میکرد. که امروز افکارمشرک گونه او علنی شد.»
 
،،
آقاجلیل
سلام عصرگاهی به بند ۱ : همین «مکانیسم ماشه» گرچه پیش‌بینی شده بود، اما انتقادها هم از همین پاره‌خط سر بر آوُرده بود که گویا آقای دکتر محمد جواد ظریف بعدها گفت من آن لغت را ندیده بودم! البته او از سوی منتقدانش در کشور مورد شک امنیتی قرار گرفت! اما من ازین قضایا برداشت دیگری دارم. و آن این است، آن تیم مذاکرات و انعقادات، برآوُردش این بود تیم غرب از ایران تشنه‌تر است به پایان تنش. حال آن‌که اروپا همیشه روی ایران پرونده‌هایی همیشه مهیای مطرح‌کردن داشت. بگذرم.
 
اینک که دو طرف، که هیچ تمایلی به مذاکرات واقعی ندارند، هر نوع احتمالاتی در تحلیل‌ها قابل حدس و حذر است. همچنان عین همه‌ی این سال‌ها برین نظرم مذاکرات ایران دو سو بیشتر نباید داشته باشد:
 
این سوی میز، ایران،
آن سوی میز، آمریکا.
 
هر ضلع برین دو ضلع اضاف‌کردن، در واقع پرت‌کردن بحث به اضلاع بی‌اختیار (و حتی مغرض‌تران‌تر از آمریکا) است. البته از این اطلاع‌رسانی‌ات متشکرم که خبر روز را مورد توجه و هوشیاری قرار دادید. درود.
 
،،
جناب حجت الاسلام حاج آقا باقریان سلام
با توجه به این‌که جدال احسن یک شاخه‌اش این است، از درون متن طرفِ مورد بحث نکته‌ای را برگیر و با همان به بحث بپرداز، من می‌خواهم جدال! احسن کنم که قرآن هم آن را تأیید فرمود. اگر حرف شما را پیش‌فرض بگیریم که (بدین مضمون) فرمودید در جوامع اهل سنت اگر حکومت سکولار باشد نفع‌اش محرز است برای شیعه. حالا جدل این است: در شیعه هم اگر حکومت سکولار شود آیا به نفع اهل سنت نیست؟! چون در مفاد دینی هر دو جریان‌های افراطی در داخل شیعه و سنی مفاهیم و نفارین و لعن وجود دارد. چیزی که به استدلال شما به نفع شیعه است، چرا نفع سنی هم با همین محک شناسایی نشود. چون امام علی ع سخنی دارد که آنچه برای دیگران می‌پسندی همان را برای خود هم روا دار. بحثم جدل است! ببخش.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
مدرسه فکرت میان هیچ عضو فرق نمی‌گذارد. هر بحث از سمت هر فرد درین صحن به‌یک‌میزان، میان همگان، آزاد است. بنابرین، هیچ بحثی منع ندارد. هر کس فکر خود را با سایرین در میان می‌گذارد. علت قدرت و نعمتِ نُطق در نهاد بشر از سوی حضرت صانع جل جلاله که «فصل» منطق میان انسان و حیوان حساب آمد، همین است که انسان آزاد است فکر خود را به بیرون پرتاب کند. پس؛ برای هیچ مبحثی، خط پایان نباید کشید. شما در مورد این مسئله نظر و ایده دارید، ممکن است ایده و نظر کسی دیگر فرق کند. این صحن هم هیچ کس، حق تمام‌کننده و فیصله‌بخشی به مباحث ندارد. از قلم و تلاش فکری و عقیدتی و شرعی و اجتماعی حضرت‌عالی هم ممنون هستم.
 
،،
آقاجلیل سلام عصرگاهی. به بند ۱ : همین «مکانیسم ماشه» گرچه پیش‌بینی شده بود، اما انتقادها هم از همین پاره‌خط سر بر آوُرده بود که گویا آقای دکتر محمد جواد ظریف بعدها گفت من آن لغت را ندیده بودم! البته او از سوی منتقدانش در کشور مورد شک امنیتی قرار گرفت! اما من ازین قضایا برداشت دیگری دارم. و آن این است، آن تیم مذاکرات و انعقادات، برآوُردش این بود تیم غرب از ایران تشنه‌تر است به پایان تنش. حال آن‌که اروپا همیشه روی ایران پرونده‌هایی همیشه مهیای مطرح‌کردن داشت. بگذرم.
 
اینک که دو طرف، که هیچ تمایلی به مذاکرات واقعی ندارند، هر نوع احتمالاتی در تحلیل‌ها قابل حدس و حذر است. همچنان عین همه‌ی این سال‌ها برین نظرم مذاکرات ایران دو سو بیشتر نباید داشته باشد:
 
این سوی میز، ایران،
آن سوی میز، آمریکا.
 
هر ضلع برین دو ضلع اضاف‌کردن، در واقع پرت‌کردن بحث به اضلاع بی‌اختیار (و حتی مغرض‌تران‌تر از آمریکا) است. البته از این اطلاع‌رسانی‌ات متشکرم که خبر روز را مورد توجه و هوشیاری قرار دادید. درود.
 
،،
آقامحمد فضلی سلام
نقطه‌ی پرگار این متنت آگاهی عمومی است که از نظر من انتشار آگاهی عمومی هم فوق آن است. در فلسفه‌ی سیاسی تقریباً پنج عامل، به تحدید قدرت می‌انجامد و به عنوان مانع دیکتاتوری عمل می‌کند. فقط نام می‌برم. شرحش وقت می‌برَد:
 
۱. قانون طبیعی ملاک باشد.
۲. رضامندی مردم شرط باشد.
۳. قواعد حقوقی و اخلاقی حاکم شود.
۴. توازن قدرت در ساختار حکومت.
۵. حق انقلاب مردم مورد شناسایی قرار گیرد.
 
لازم است یادآوری کنم برخی از فیلسوفان دموکراتیک، قدرت را در اصل «غول مقتدر» می‌دانند که اگر مهار نشود، مردم خود را می‌خورَد. به تعبیر من، مغز مردم تحت حاکمیت خود را می‌خورَد. بگذرم. متنی برآمده از دانش ارائه دادید. آنچه من در بالا نوشتم، محصول نوشته‌های دوره‌ی دانشجویی‌ام است.
 
محمد فضلی به دامنه: چه کسی چون شما می تواند هابز، لاک، روسو و استوارت میل را اینگونه موجز به میان آورد؟ ارج می‌نهم دانش تان را
 
محمد فضلی به امیر رمضانی: درود برادر نازنینم. وقتی در قدرت هستیم باید هوشیار باشیم چگونه اعمال ما «آگاهی» را در اذهان «مردم»، «جابجا» می کند.
،،
جناب آق شیخ صدرالدین آفاقی سلام
شما شامگاهان قلم می‌زنی، من تا تِلا دِم کالی رفت! می‌خوابم. به قول مرحوم پدرت: «لذا» صبحگاهان متنت در مباحثه‌ی دوطرفه‌ی شما و آقامحمد فضلی را خواندم. وارد میانبحث‌تان نمی‌شوم. فقط آن صدرِ کلام چون آقاصدرالدین نوشت: «تغذیه مستشاری»، خواستم گفته باشم:
 
آقا! «تغذیه مستشاری»، چرا؟ آنان که «بُرده» شده بودند یا «رفته» بودند به سوریه که اسد را از مهلکه در آوَرند، کلاش‌به‌دست در آن دوردست‌های سوریه قدم به قدم شلیک کردند. و الحمدُ لِله بی‌شمار آنان سالم به میهن بازگشتند و حتی درین مدرسه چند نفرشان عضوند. بگذرم. نخواستم وارد بشم اما این اصطلاح جناب‌عالی را خواستم فراتر ببرم. نائب‌زائر مدرسه فکرت، آقا صدر در مجاورِ حرم شمس‌الشموس ع، یادمان باش.
 
،،
سلام محمد مهندس
من از کجا بدانم در ذهن تو در پرده‌ی ۴ چه خلجانی! افتاد؟! و چه چیزی نقش بست و رژه رفت. اما بر پرده‌ی ۳ متنت، غشایی می‌کشم. همین‌الآن.👇
 
،،
اما پرده‌ی۳
محمد مهندس، درین پرده، پاره‌ی اول پرده، به نظرم شاه هرگز نمی‌توانست فردی دموکراتیک شود، چون میان شاه و ملت حقوق متقابل اساسی و سیاسی وجود نداشت. اما پاره‌ی پایین پرده را بسیار شکوهمندانه بستی.
 
،،
سلام آقا محمدتقی
بله، موافقم. تشکر از ارسال «تشخیص».
من یقین دارم عوامل متوهم این نظام، از کتاب نهج‌البلاغه وحشت دارند، چون نهج‌البلاغه در حقیقت کتاب آموزش سیاسی و دینی انسان آزاد و در نهایت کلام امیرِ بیدارگر است. لفظ «آقا مرتضی علی ع» را عمدی استخدام کردم که یقین دارم عمق این انتخاب عنوانم را فهم کرده‌اید. ابراهیم.
 
،،
سلام آقا محمدتقی
سپاس از ارسال تشخیص.
بلی، آنان نقشه دارند برای کسانی که فکر می‌کنند «نقشه‌کش» منطقه‌اند!
در سیاست، قدرت (اطلاعاتی + نظامی) در روابط‌بین‌الملل فعلاً جزوِ ذاتش است.
،،
سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
مدرسه فکرت میان هیچ عضو فرق نمی‌گذارد. هر بحث از سمت هر فرد درین صحن به‌یک‌میزان، میان همگان، آزاد است. بنابرین، هیچ بحثی منع ندارد. هر کس فکر خود را با سایرین در میان می‌گذارد. علت قدرت و نعمتِ نُطق در نهاد بشر از سوی حضرت صانع جل جلاله که «فصل» منطق میان انسان و حیوان حساب آمد، همین است که انسان آزاد است فکر خود را به بیرون پرتاب کند. پس؛ برای هیچ مبحثی، خط پایان نباید کشید. شما در مورد این مسئله نظر و ایده دارید، ممکن است ایده و نظر کسی دیگر فرق کند. این صحن هم هیچ کس، حق تمام‌کننده و فیصله‌بخشی به مباحث ندارد. از قلم و تلاش فکری و عقیدتی و شرعی و اجتماعی حضرت‌عالی هم ممنون هستم.
 
،،
مجدد آقا صدر سلام
قصدم فراتربردن اصطلاح «تغذیه‌ی مستشاری» در کلام شما بود. در همان متن هم قصدم را گفتم. این جمله‌ام از آن کامنت که شکر خدا ویرایش هم نزدم:
 
«نخواستم وارد بشم اما این اصطلاح جناب‌عالی را خواستم فراتر ببرم.»
 
از شما بابت نقدت بر نقدم بی‌کران ممنونم. قصور و تقصیر مرا عفو بفرمایید. سعی کن در مباحثه «دست‌نکن! کار ندار» نوووشی! کشکولی!

تغذیه مستشاری و حتی تسلیحاتی

در مورد این عبارت مهم جناب آقای صدرالدین آفاقی در مباحثه با آقامحمد فضلی، من به عنوان یک ناظر شهروند به مسائل ایران و جهان، تعریفم در معنای عام این است:
 
تغذیه‌ی مستشاری: فرستادن نیرو (نظامی + امنیتی + اطلاعاتی) است به کشور دیگر جهت مشورت دادن در ابعاد جنگ، دفاع، سرکوب و هر چیز دیگر برای حفظ حکومت آن کشور و درهم‌کوبیدن طرف‌های مقابل و یا دورراندن آنان از حریم قدرت.
 
تغذیه‌ی تسلیحاتی: اشاره است به فرستادن فقط اسلحه و تجهیزات در فاز جنگ، امنیت، اطلاعات و جاسوسی در معیت کارشناسان فن آن اسلحه و تجهیزات
 
 
اما هر کشوری نیرو نظامی جنگنده بفرستد و کلاش‌به‌دست یا هر سلاح‌به‌دست کنار، یا جلو، یا عقب، یا مساو با ارتش و نظامی‌های آن کشور پیاده یا سواره بجنگد، اسمش فراتر ازین دو اصطلاح است. ساده‌ترین اسم این است: کمک‌کار ارتش آن کشور.
 
 
متن من صرفاً واژه‌شناسی بود. از صدرالدین هم ممنونم در وضع این دو لغت، جهد کرد.
 
،،
آقا شیخ مالک به این متن شما: در مجلس شورای اسلامی قانونی گذرانده و در شورای نگهبان خلاف شرع و قانون دانسته نشد. درین صحن هر کس آزادی اندیشه دارد، در مورد مسائل مختلف دیدگاه بگذارد. آنچه شما می‌نویسید، حق بیان شماست. آنچه هم هر عضو می‌نویسد حق بیان آنان. مهم نقد متن است. نقد فرد درین صحن موضوعیت ندارد و حتی اخلاقی هم نیست. پس شما متن‌ها را نقد می‌کنی یا متن می‌گذاری، اعضا هم متن می‌گذارند و یا متن را نقد می‌کنند. حرف من از سمت تمام.
 
محمد فضلی به امیر رمضانی: درود برادر نازنینم. وقتی در قدرت هستیم باید هوشیار باشیم چگونه اعمال ما «آگاهی» را در اذهان «مردم»، «جابجا» می کند.
،،
سلام آقامحمد فضلی
«جابجاکردن آگاهی» را عالی گفتی، جاذب بود.
از نظر من، حکومت‌ها حتی دست به «دستکاری» آگاهی مردم می‌زنند. بالاتر و فراتر؛ دستبُرد می‌زنند. بگذرم.
 
،،
جناب آقای محمد مهندس
برای من فرق ندارد، چه کپی از اخوی‌ام آقای شیخ باقر طالبی باشد که گذاشتید، چه از هر جای دیگر. نفس کپی‌ارسال کردن درین صحن منع دارد. چکیده، برداشت، استناد به جملات، بلامانع است، که ممنونم سپس، چکیده‌اش کردی. از سوی من تمام، محمد.
 
مباحث ( ۲۷  آذر ۱۴۰۳ ) بین مدیر و مدرسه‌ای‌ها:
 

توضیح عمومی

معمولاً پس از گزاردن نماز صبحم، نمی‌خوابم، مگر خوابم همچنان غلبه داشته باشد، در آن صورت تا نماز تمام شد، «فاذا فَرغتَ فانْصَب» یادم می‌رود، می‌زنم به زیر لحاف! که خوابم نپّرد! امروز اما بیدارم! شاه به کوروش کبیر می‌گفت: تو بخواب! من بیدارم! بگذرم. اینک چه اشکال دارد به جای تعقیبات صلاة صبح! بیفتم به جان پست‌ها و حرفی اگر بلد بودم بزنم. بعون الله تعالی. شروع می‌کنم از آن بالا بالاها پس از جمعه‌ی پیشین:👇

،،

سلام محمد مهندس

جاده‌ی رفتِ سنه‌کوه باید باشد. چون سینه‌کش است. زیبا و جذاب. علاقه‌ی من به طبیعت ،تمامی نمی‌پذیرد. درود برِت و عموم سنه‌کوهی‌ها خاصه سنه‌کوه‌نشین‌ها.

،،

جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا سلام

اقبال (=روی‌آوَری) من به متن‌های‌تان، اقبال (=بخت) من است.

،،

جناب حجت الاسلام حاج آقا باقریان سلام

شرح مؤثری دادید. در مورد آن لوزی آبی پنجاه نفر سوگند یاد کنند نکته گویم: پس، فشار + شکنجه برای اخذ اقرار، منع است در اسلام. نظر حاج آقا باقریان چه باشد. ممنونم من ازین نوع انشراح و انتشار.

،،

کشکولی به برادر و رفیقم قاسم لاری:

تِ فقط هر روز صُب ب خِر باهی!

آخه برادر این هم شد نقش فعال و جهادی برای تشریح و روشنگری و بیدارگری؟! حرف بزن. هی صُب ب خِر، صُب ب خِر، صُب ب خِرِ خالی، فقط تعارف و عادت است.

اِسا پس از گفتارم: سلام. جواب هم می‌دانم معمولاً نمی‌دی به هیچ هم‌کلاسی‌یی!

،،

محمد مهندس

به این متن: پرده‌ی ۳، من هم شهادت می‌دم کتاب «شب‌های پیشاور» منبرهای مرحوم سلطان‌الواعظین در کشور همسایه‌ی شرقی ایران، به زبان مشهور: محشر است. ریز ریز این اثر را سال ۱۳۹۱ خواندم.

،،

کشکولی با آشیخ مالک:

تِ کِ دَم بِ دَم، دارکلا دَری! دُرّ گرانبهاء.

حالا: سلام.

،،

سلام جناب جلیل

در محتوای متن وارد نمی‌شوم و داوری نمی‌کنم. فقط نکته‌ای دارم: تغییرات در جامعه (البته تغییرات عقلانی و بایسته) باید آرام، به قول اشخاص و اَعلام و معاریف: بطئی باشد، شبیه حرکت کُند حلزون. وگرنه واکنش، کنش را نابود می‌کند.

بطحی / بطئی در املایش شک داشتم.

هر کدام صحیح است منظور من است.

،،

به این:

آشیخ حمید،

تنها مؤسسه‌ای که

نه سحر تعطیل است

نه صبح تعطیل است

نه ظهر و پس از ظهر تعطیل است

نه شب و نیمه‌شب و بامدادان تعطیل است

همین مدرسه فکرت است و بس! آکسفورد پیشش زانو زد!

،،

محمد مهندس

به این اما: در پستی گفتی پشیمانی ایتا و مدرسه فکرت آمدی تقریباً بدین مضمون. خواستم گفته باشم برادر و رفیق دیرین من! وقتی برای خودت هدفی دانشورانه در نظر گرفتی، در نقد و نظر بر نوشته‌های خودت نباید اخمی بر خودت کنی چه رسد اخم بر نقّاد و ناقدانت. مسیر، در جهان‌بینی الهی بدون سختی نیست. پس، حتی بر فرض شماتت هم شدی، شماتت نکن و بر سر مسیر خودت طی طریق حتی سیر و بالاتر، صیروت کن. این حرف من است به توی دوست دانشورم. دیگر نبینم ازین یأس‌ها تولید کرده باشی! گفته باشم ممد! ارادت.

 

،،

آقا صدر برین متن زیر عکس:

خواستم در صفحه‌ی شخصی‌ات مطلبم را بگویم، اما چون هیچ‌وقت از حرف‌هایم برآشفته نمی‌شوی، (=دور نگیر! حرف گوش‌کن هم نیستی فامیل! کشکولی) عمومی در صحن می‌گویم که جنبه‌ی آموزشی بگیرد:

 

با درک درد این فرد، نوشتید:

«این بیمار رنج دیده همان آقای دکتر ۲۵ سال قبل هست که دیشب بیمار بنده بود»

پیشنهاد من:

بهتر و اُولیٰ بود می‌گفتی: دیشب من پرستارش بودم. لفظ «بیمارِ من» به نظرم جا نداشت. البته خودت قصدت پاک است. پوزش از ورود به جزئی‌ترین بخش متنت.

،،

سلام جناب محمدتقی

کتاب «ایدئولوژی شیطانی» آقای دکتر عبدالکریم سروش از آثار پایه‌ای وی است. بعداً او در کتاب «فربه‌تر از ایدئولوژی» نظریات خود را درین مورد تکمیل‌تر کرد. مهم این است وی ایدئولوژی را «شِبه‌معرفت» می‌داند. یعنی میان دانش راستین و آن فرق قائل است. پوزش فقط خواستم، شرحی به آن معرفی کتاب در متنت، نموده باشم.

،،

عجالتاً به این:

دقیقاً شما و من درین فاز، عین هم‌ایم.

من البته سعی داشته و دارم نسل نو محل را بشناسم و مرتبط باشم، سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا و این مدرسه فکرت، دروازه‌ی این ارتباط بوده و هست. سپاس آشیخ مالک. آن متنم ۱۰۰ در ۱۰۰ کشکولی بود، توضیح‌ات اما جدی و عالی. درود.

،،

کشکولی ثانی و ثالث:

آشخ مالک! شما حتی گاه مرا هم، در مجالس و‌ مجامع نمی‌شناسی!

انگار مرا اهل تانزانیا می‌دانی!

،،

مجدد آقاجلیل سلام

خودِ مشاورین هم تقصیرکارترین‌اند.

بگو چرا؟ چون حرف خود را فرو می‌خورند!

شاید گمان می‌کنند حرف حق و واقع را بگویند! از دور خارج می‌شوند. بگذرم.

 

شیخ مالک:

چون ریش شما و موی سر شما در فواصل زمانی تغییر و تحول پیدا میکند و مخصوصا آن کلاه اربابی را بر سر می‌گذارید

،،

آشخ محمدرضا سلام. برای من به عنوان مدیر مدرسه نوشتن / ننوشتن هیچ عضوی موضوعیت ندارد. دعوت به صحن یعنی: اختیارداشتن دست‌کم در ۶ امر:

اختیارِ نوشتن

اختیارِ خواندن

اختیارِ ترک‌کردن

اختیارِ ماندن

اختیارِ هم خواندن هم نوشتن. بگذرم. مدیر وقت خود را برای این جور مسائل هدر نمی‌دهد. تمام.

،،

سلام آقا عبدالرحیم آفاقی

این معادله‌ی بورس است؟

یا مجهولات چند وجهی؟! لابد دائم چُرتکه می‌اندازی؟!

،،

خندیدم در حد غش!

مرد بزرگی هستی نزدم

یک فرد خلیق و بی‌آلایش، آشخ مالک. از سمت من تمام

،،

خوشا گتاب و «وصف بی‌مثالش»

و این برف و یخ و بَرد بی‌امانش!

آشیخ محمدرضا! برف بر بام‌تان بیش!

،،

متنی درخور تقدیر

شیفته‌ی شاکله‌ی رفتاری و شخصیتی حضرت ام البنین سلام الله علیها هستم. ممنونم آشیخ مالک، مأجورید.

،،

به این:

آشیخ حمید، برای‌تان یک صندلی در ردیفی که حضرت سید عمادی مرا آن جا نشانْد، رزرو کرده بودم اما پس از اندی، دیدم در ردیف ۴ جلوس کردید. در عکسی هم که انداختم، در حال تورق کتاب هدیه هستید.

کشکولی: در رصد دامنه‌اند اعضای صحن!

،،

در عکسی که دیروز در همایش انداختم، دو جا دیاری آشیخ مالک. به قال خودتان: تموم سیستم‌میستم را مدیر مدرسه فکرت وارد است!

،،

سلام دگرباره به آقاجلیل

در مورد نقل مرحوم آلبرت اینشتین لذت بردم.

مثلاً آقای دکتر محمدرضا تاجیک که استاد درس تئوری انقلاب ما بود در دوره‌ی ارشد علوم سیاسی، هر بار متن می‌نویسد سخت‌نویسی می‌کند. زین‌رو من از متون او فراری‌ام. به قول زنده‌یاد دکتر علی شریعتی برخی از نوشته‌هایم کویریات است، حتی خودش هم آن را نمی‌فهمد! هگل می‌گفت: من خودم هم از برخی آثارم سر در نمی‌آورم! بگذرم. ساد‌ه‌نویسی هنر است. سهل و ممتنع! فقط خواستم به جمله‌ی آلبرت بپردازم. بگذرم. ممنونم.

،،

به این، محمد مهندس پرده‌ی ۲ : هنوز هم در نمازخانه‌ها و رستوران‌های بین‌راهی، اغلب، افراد، در خارج از دستشویی، اجابت مزاج! می‌کنند و هزاران مگس (=کورماز) وزّه‌وزّه می‌آن سر آن! از سمت من تمامِ تمام!

 

محمد عبدی به دامنه:  با درود نیم پرده ای دیدمت چنین نگاشتی و چنین ارادت فرمودی گفتم اول صبحی عرض ارادت و نیم پرده ای با آقا مدیر بعد سرمقاله نوشتن آغاز کنم تا به تک تک برسم. آقا مدیر جان رفته بودی غیبت صغری و به گمانم درست تا با کسره زیر دال و ر اما این غیبت را قبول نکردند و من مانده ام چطور آن غیبت صغری هزار و اندی سال پیش را قبول کردند و این انظر خوش قلم و بی باک را به دامنت که نه به کتت که ندیدم بپوشی به کاپشنت و یا شده به پیرهنت سنجاق کنند و نشد و یا شد را نمی دانم... قدری کشکولی و به قول مشد رحمان سنه کوه پاکتی شد.

 

جلیل قربانی: با سلام دوباره در قدیم، مشاوران وقتی می‌خواستند، حرفی بزنند که به نظر آنان بر حاکمان سخت می‌امد، اول در حضور جمع می‌پرسیدند که آیا «جانم در امان است؟» و بعد از دریافت اطمینان، حرف خود را می‌زدند.

 

امروزه دیکتاتورها چنین امانی به مشاوران نمی‌دهند و هر آینه زبان سرخ‌ مشاوران ممکن است سر سبزشان را بر باد دهد. مشاوری که از ترس حرف حق را نمی‌گوید، از ملیجک‌های دربار هم کم‌ارزش‌تر است. دروغگوی رانت‌جویی که هم خود را و هم حاکم را فریب می‌دهد. نتیجه این فریب‌کاری دو طرفه، همان می‌شود که برای صدام حسین و بشار اسد شد‌.

 

جناب آقاجلیل

حقا، که دقیق مرقوم کردید. موافقم. من معتقدم مشاور یعنی کسی که در عزم و حزم دخیل است. مشاوری که سخن واقعی را قورت دهد، نگوید، واقعیت را سرقت کرد.

 

جلیل قربانی:

می‌گویند بعد از وفات میرداماد، نکیر و‌ منکر در سوال و جواب از او حرف‌هایی شنیدند که نفهمیدند.

آن حرف‌ها را به خدا عرضه کردند، خداوند فرمود: این آدم وقتی زنده بود هم حرف‌هایی می‌زند که من نمی‌فهمیدم، بی‌خیالش شوید.

،،

جناب حجت الاسلام باقریان سلام

مجذوبم کرد متن.

تکانم داد متن.

چقدر به دل رسوخ می‌کند این متن.

اگر کسی ازین متن، سهوی نادیده گذر کرد، پیشنهاد می‌دهم باری هم شده، در خواندن آن دریغ نکند. زنهار! زنهار. اگر امر کرده باشم. تمنا فقط بود. درود درود به این متن این قدر خوب.

،،

سلام آقامیثم رمضانی خواهرزاده‌ی خوب و نازنینم

همواره آرزو می‌کنم تریلر کروز و مدرن تو بچرخد و از گدوک و از هر دوگ! غُرّش‌کُنان همه را سبقت! بزند. ما سواری‌مِواری شماها را در جاده می‌بینم متواری می‌شویم سمت شانه‌ی جاده که از پِش‌وَری، لِه‌ولَوردِه نشیم!

 

راستی! قدیم ما به تریلی می‌گفیتم: «۱۸ چرخ». ممنونم میثم. بر تو و سه دسته‌گل‌تان: مهدیس و متین و مسیح و خصوصاً خانم بامعرفتت زهره‌خانم درود. دائی‌ابراهیم تبعید در قم!

 

توضیح عمومی

اینک نظراتم زیر پست‌ها که از غروب دیروز دیگر برایم مَیسور نبود در صحن بنویسم زیرا معمولاً شب مَجال من تنگ است، اهل خواب کامل هم که هستم؛ ۸ ساعت باید در خواب مطلق و بدون کابوس باشم! که روز توسط هیچ احدی! حتی جِن و ابلیس رانده از درگاه اما مُجاز در اِغوا، به خواب! نروم! بگذرم.

 
قدیمی‌ترین عکس من. 1350. دبستان دولتی  روستای داراب‌کلا

۱۳۵۰

اگر مایل بودند صحن، قدیمی‌ترین عکس خود را منعکس کنند. فکر کنم چنین به نظر می‌رسد بانوان هم رغبت کنند، بچگی خود را انعکاس دهند، معایبی درین نباشد. اما قدیمی‌ترین عکس من: سال ۱۳۵۰. دبستان دولتی روستای داراب‌کلا. کشکولی: همان زمان هم کُت اروپایی! بر تن داشتم. منِ منتقدِ حاکمینِ غرب و مُقتبِس علوم و آن بخش از اندیشه‌ی بازِ مغرب‌زمین.

،،

محمد مهندس سلام

این جمله‌ات واقعاً واقعیت داشت و حقیقت است. این عبارتت:

«~کدام پیامبر رو سراغ دارید که از اول مورد تایید قرار گرفت؟ حتی قصد جان پیامبر مان را کرده بودند.»

حتی می‌دانیم پیامبر اکرم ص از همه‌ی پیامبران ع بیشتر، مستمرتر و سخت‌تر ایذاء و اذیت و آزار شد. در قرآن کریم بخشی از فشارهایی که به آن نبی اکرم ص می‌آوُردند، مطرح شده است. ممنونم ازین نکته‌ی بااهمیت تو.

،،

سلام جناب حجت الاسلام سید کمال الدین

این عبارت از فرازهای مهم متن‌تان مرا گرفت؛ چقدر عالی و رسا یک آموزه تولید کردید. این جمله‌ی‌تان:

«انسان عاقل نباید هر چیزی از بزرگان شنیده مقهور شخصیت او شود بپذیرد چنین کسانی مقلد به حساب می آیند که به بیان همان مولوی ره مذموم است»

برای شما فقیه متقی و دوست لطیف دوام تتبّع آرزومندم زیرا برای «محقق» ماندن تلاش دارید. درود. برادرت: ابراهیم

روشن کنم، من چون مطلقاً فیلم‌های داخل صحن را باز نمی‌کنم، روی مبحث شما و جناب محمد مهندس ورود نکرده‌ام و از فحوا و محتوای آن هم بی‌خبرم.

،،

جناب آقاجلیل قربانی سلام

عنوانی که درین نوشته‌ات برگزیدی مرا وا داشت پرسش ۲۶۸ را برای صحن تهیه کنم و سنجاق. این عنوان منظورم است.

«نادانی بدتر از ناتوانی است!»

دقایق بعد پرسش را سنجاق می‌کنم. جمله‌ات جالب بوده است. البته وارد متن نشدم. خواندم، ولی.

پرسش ۲۶۸

حکیم ابوالقاسم فردوسی در دو مصرع زیر تأکیدش بر روی کدام ارزش است؟

توانا بود، هر که دانا بوَد

ز دانش، دلِ پیر بُرنا بوَد

با توجه به گرامی‌داشت پژوهش و پژوهشگران، این پرسش دویست و شصت و هشتم در هدر مدرسه سنجاق می‌شود. پاسخ به پرسش‌ها در مدرسه، به روال همیشه، اختیاری است.

۲۸ ، ۹ ، ۱۴۰۳ : مدیریت مدرسه فکرت

،،

آق محمدتقی سلام

در داراب‌کلا به این چنین جیب‌هایی، می‌گویند: گَلِه‌گُشاد. رِواط هم می‌گن، یعنی گسترده، آویزان.

 
،،
سلام و سپاس آسید عمادی.
لطف از شما می‌بارد دانشور حوزه و پژوهش.
 
،،
آشیخ محمدرضا سلام
مطلب نوِی بود. مطلع‌مان کردی. باری؛ جناب جلیل قربانی یک لفظ مهمی را جلوِ لفظ «ناترازی» قرار داده بودند اخیراً، هم. که ناترازی همان «ورشکستگی» است، فقط اسمش شد ناترازی.
 
بلی، از چند سال پیش مشکلات تلنبار شد و حتی آنقدر بی‌نظم که به سمساری شبیه شد. اگر نظام تکیه‌زده به روحانیت، در چاره‌جویی در مانَد، ممکن است مثال تاک و تاک‌نِشان پیش آید!
 
اما بعد؛ آقا احمدی، این طرح هم به نظر من، جای اسراف دیوان‌سالاری فشل کشور را پر نمی‌کند. کجای عقل می‌گوید اداره‌ای بساز، حتی روز لامپ نیاز باشد!
 
،،
محمد مهندس سلام
در شماره‌ی ۹ بر جَبین من، عرق خجالت نشاندی و از پوستم زد بیرون! اما محمد یادم است مثالی چند سال پیش زده بودم که روزنامه‌ی «آساهی» ژاپن سی سال پیش در ۱۰ میلیون نسخه انتشار می‌یافت، تیراژ بسیار بالایی است. فکر می‌کنی محمد چند نویسنده آساهی را به این وضع رساندند؟ از انگشت دو دست تجاوز نمی‌کند! این صحن، از دید من هر عضو آزاد است بنویسد یا ننویسد. من بیش ازین بلد نیستم. ممنونم.
 
،،
کشکولی، محمد مهندس:
آن آیه‌ی قلم: «لَیُزلِقونَکَ» را نخوان! فقط. مرا زمین بزنی! چون پیامبر اکرم ص را طبق گواهی این آیه‌ی شریفه، نزدیک بود چشم بزنند و بر زمین.
 
راستی در داراب‌کلا هم ازین لغت قرآن، واژه داریم: همان: زلقِن. یعنی بچه‌ای که هی موقع راه‌افتادن، می‌لغزد و زمین می‌افتد. واژه‌کده شد مدرسه؟!
 
شیخ محمد رضا احمدی:
سلام آقای طالبی. نمی‌دانم کجای ناترازی به معنای ورشکستگی است؟ چه تناسبی با هم دارند؟ دخل و خرج نامیزان و نامتوازن در هر امری، ناترازی است و ممکن هست به ورشکستگی منجر شود، اما نه به معنای ورشکستگی هست و نه الان ورشکسته شدیم. نگاه نکن که عده‌ای دوست دارند همه چیز را سیاه، ناتراز، ورشکسته و ... جلوه دهند. حکومت به هر کی متکی باشد، باید وظیفه خودش را انجام دهد و نیازهای مردم، بخصوص نیازهای اولیه آنان را برآورده کند و آنها را سوی مصرف درست و در نهایت زندگی درست هدایت کند. یک زمانی کلیپ‌های آموزشی خوبی پخش می‌شد که تاثیرگذار بود....
 
،،
محمد مهندس سلام
ممنونم از شرکتت در پرسش ۲۶۸
پاسخ درستی دادید. تأکیدت بر نفی جهل هم بایسته بود. درود.
 
،،
جناب آشیخ مالک سلام
آقا، دوست پرتوان من از مشارکتت درین پرسش مدرسه ممنونم. جوابت مرا واجد سُرور کرد. این جمله‌ات که فرمایش کردی: «در واقع گرداننده کشور و مملکت علم است» اندیشمندانه بود. موافقم.
 
پاسخ شیخ محمد رضا احمدی به پرسش ۲۶۸:
سلام جناب طالبی. ظاهر قضیه این است که دانا و دانایی در این جا به معنای علم باشد و آوردن کلمه دانش در مصرع بعدی قرینه یا اماره محسوب می شود و در واقع همان ساینس در لاتین است. اما من اضافه کنم اگر بخواهیم مسیر و جهت را درست انتخاب کنیم باید از دانش فراتر برویم. از ساینس به نالج (نوالج). بخصوص در میان ما مسلمانان و ایرانیان، علم را مزین کنیم به نوری که جهت را به ما نشان دهد، در این صورت است که پیر برنا می شود.
،،
آقا احمدی سلام دوباره
دقت به متنم نفرمودی حضرت حیبب!
آقای قربانی هم لفظ ناترازی را ورشکستگی معنا نکرد، گفتم از دید ایشان که دانش‌آموخته‌ی اقتصاد در دانشگاه هست، با توجه شناخت کشور، گفت، ناترازی همان «ورشکستگی» است، فقط اسمش شد ناترازی. پس معنی لفظی ناترازی منظور نبود. درود.
 
،،
جناب آشیخ محمدرضا بار دیگر سلام
ممنونم در پرسش ۲۶۸ شرکت عالمانه کردید. حرف نور + علم + دانش برای من قشنگ بود. موافقم. زیبایی هم در متن جوابت بود، زیبایی روحانی، نه مادی.
،،
محمد مهندس ممنونم درین پویش پیوستی
قشنگ بودی! چه دماغ میزان و موزونی داری. اون دماغ به معنی مغز و مخ، هم لابد بالانس است! کشکولی
،،
آشیخ مالک سلام
زیبایی‌ات از همان زمان با خودت آمد تا این زمان.
خوب شد کُتِ غرب در تنت نیست! الحق، شرقی بودی. کشکولی.
سپاس از پیوستن به این پویش عکس.
،،
آشخ محمدرضا سلام
خوشنودم کردی با این حضور پویشی.
چقدر تِ قشنگِ ریکا بودی. نگاه‌ات خیلی جاذبه دارد.
،،
سلام منصو
خوب آمدی وسط. نه، خله خله زرنگی و چابک. درود.
 
اما کشکولی:
باز هم علی‌آقای عزیزت قشنگ مقایسه کنند می‌بیند واشون اوریم‌خِش در کودکی چنده چنده جلوتر دره!! مِه واری چِش و فِنی کی دانّه؟! یادم است آن سن و سال:
 
به آفتاب می‌گفتم: هِفتاب.
به چشم می‌گفتم: تِش.
به فِنی می‌گفتم: اِنی.
به گوش می‌گفتم: دووش.
 
ممنونم برای همسرت علی‌آقا برادرخانم گل و محبوبم سنگ تمام گذاشتی. در پویش قدیمی‌ترین عکس شرکت جُستی. واقعاً علی‌آقا خوشگل است به قول قدیمی‌ها: کیجاکُش!
 
راستی! من عکس چلیک‌وچگی علی‌آقا را در آلبومم دارم.
 
پیروز و پویا و پارسا. التماس دعا ای خواهر شهید شیخ حسن بابویه دارابی. به قال من: مِه رخف قاسمِ خواخر.
 
،،
محمد مهندس سلام
بینی در تعبیر من، در واقع دیوار مرز دو سمت صورت است، هر چه این بینی که دیوار صورت است، جمع‌وجورتر باشد، صورت انسان سیمای بهتری به خود می‌گیرد. من، زیباشناس! هستم.
،،
 
پاسخ من به پرسش ۲۶۸
دو سمت هر دو مصرع، فردوسی می‌خواهد انگشت حیاتبخش را بر روی دانا با دانش، بگذارد. در حقیقت حکیم طوس، سه چیز را بر پایه‌ی دانش استوار می‌کند: توانمندی، دل دلیری، بُرنایی (=جوانمردی) پس؛ نتیجه می‌گیریم، دانش نقطه‌ی پرگار انسان است.
 
شکل صحیح خواندن این بیت -که معمولاً پنج وجه قرائت می‌شود- آن شکل است که تمرکز و غلظت صدا را به «دانا» در سمت راست شعر، و «دانش» در سمت چپ شعر قرار دهد. زیرا مقصود فردوسی، دانش و دانستن است. از شرکت‌کنندگان درین پرسش صحن، سپاسگزارم.

«نظر جمعی»

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
مرحوم آیت الله میرزامهدی اصفهانی کتابی دارد به اسم «ابواب الهدی» که من آن را اردیبهشت ۱۴۰۳ مطالعه کردم. وی که از مؤسسان مکتب تفکیک بود معتقد بود به قرآن باید «نظرِ جمعی» انداخت.
 
منظورش این بود با تک آیه‌ای نمی‌توان قرآن را فهم نمود، به تصریح او «جامعیت قرآن را باید در نظر داشت.» (ر.ک: ص ۵۷)
 
او به‌ویژه این را می‌گفت که در هر قسمت قرآن باید به اخبار وارده در نزول و شرح احوالات پیامبر اکرم ص در همان موقعیت و هنگام فروآمدن آیه را نگریست. و به احادیث شخص نبی اکرم ص و ائمه‌ی اطهار درباره‌ی همان آیات چشم دوخت.
 
یکی از زیبایی‌های کار آن «علامه‌ی محقق» این بود دَه مشرق ایجاد کرد و در آن اِشراق در الفاظ می‌کرد. به نظر من همه‌ی فهم‌ها ابتدا از الفاظ آغاز می‌شود.
 
کسانی که مشهد مقدس را دوست می‌دارند، سمت غربی داخل حرم به عبارتی ضلع بالاسر امام رضا علیه السلام «مدرسه‌ی پریزاد» است، که با توسعه‌ی حرم توسط مرحوم حجت الاسلام عباس واعظ طبسی، در داخل خود حرم واقع شد. آن مدرسه محل درس و وعظ و کشف همین میرزا مهدی اصفهانی بود. ۲۹ ، ۹ ، ۱۴۰۳ روحش درود.
،،
اینک فرصت آن فرا رسید که بروم زیر پست‌ها، تا اگر عقلم قد داد! دیدگاه بگذارم.
 
،،
حجت‌الاسلام جناب آشیخ حمید سلام
کشکولی بگویم اول: امروزه در حوزه هم، کم نیست گفتار ضالّ!! واقعاً شناختن «ولا الضّالّین» درین دوره‌مُرِه! در خود حوزه حتی! چندان سخت نیست!
 
حالا برم سر بحث: از آن دوست مسلط، فوق‌العاده ممنون می‌باشم، سیطره دارید در مباحث. درود وافر.
 
،،
حجت‌الاسلام جناب باقریان سلام
تمام عبارت نبوی درین نقل، روشن و رساست. اما خود «اَحزَنَ» واقعاً میدانش وسیع است و آدم چگونه باید بفهمد چه چیزی مصداق اَحزَنَ است. توضیحی اگر دارید، بهره می‌بریم.
،،
محمد مهندس سلام
در پرده‌ی ۴ روزانه‌نویسی‌ات موردی ذهنم هست: اما در داراب‌کلا به آن کس که فراوان دلیک است، کنایی می‌گویند: دلیکِ سگ! حالا شما گربه را وارد این فرهنگ محلی کردید، جالب بود. شرح کوتاه داشتی، گوش می‌کنم.
،،
جناب آشیخ حمید سلام نو و دو
از نظر من آقاسبحانی نمی‌تواند ملت و یا حتی فرد را منع کند. خود آیت الله جعفر سبحانی که «۱۵۰ اصل امامیه» را نوشت و کتابش کرد، با این حرفش (مندرَج در پاراگراف وسطی متن شما) نقض اصول خود را کرد. هیچ مرجع و دانشمند حق مسدودکردن هیچ بحث را ندارد، نقد و نظر روی مسائل دولت‌ها و ملت‌ها و حکومت‌ها حق خدادادی ملت است. مگر حساب بانکی خلافکاران است که بشود مسدود کرد و از درِ انسداد به ملت فرمان داد. اگر واقعاً این جمله عیناً از آقاسبحانی باشد، بسیار از اصولش درین مورد دور افتاد. یعنی چه؟! که کسی نباید «اقدامات» دولتمردان سابق و لاحِق «بحث‌ها و گفت‌و‌گو‌هایی» کند! عجیب بود این نقل قول.
 
نکته‌ی دینی و سیاسی: آقایان -برخی‌ها و بلانسبت سبحانی متکلّم اصولی و فرد عقلی- از بس از روی رساله‌های تُراث و گذشتگان و معاصران و مجاوران خود رونویسی کردند! عادت نمودند مردم را عین خود بار آوَرند! بگذرم.
 
،،
محمد مهندس از سر کشکولی آمدم زیر این پست در بحث آرام و متین شما دو دوست من (آشیخ حمید و خودت) که در آن قسمت تحتانی متن نوشتی:
 
«حالیا در عجبم!! به سوال هدر آق مدیر موقوف گذشت وقت شامل نمودی و بر عکس...»
 
جواب کشکولی من به خودت و آشخ حمید این است: آق شیخ حمید دارابی‌نیا خودشان مطرح کردند می‌خواهند همین مقدار وقت که برای مدرسه فکرت صرف می‌کنند بنا دارند به «خلاف واقع»ها جواب انشاء کنند و به کشکولی: اِفتاء فرمایند!
 
آخه محمد عبدی سنه‌کوهی مهندس کاندیداتور مجلس هفتم ساری و حومه و بومه! مگر جواب به شعر فردوسی این قدر ارزش و ضرورت دارد که حضرت حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا حفظهُ اللهُ تعالی فی‌الداریَن، بخواهند در پرسش سنجاق‌شده‌ی صحن شرکت جویند! ایشان مشغول مواجهه‌ عالمانه با «خلاف واقع» هستند! آقامحمدخان! سنه کوه! کمتر خلاف واقع بنویس، وقت آق شخ حمید را از متن به حاشیه نبران! بِ نبران را به فتح تلفظ کن! نه به ضمّ آن. والسلام نامه تمام. درود بر شما هر دو توانمندانسانِ پرتورِسان.
،،
جناب آشیخ محمدرضا سلام
حقیقتاً خرسندم دیدگاه خودتان ارسال کردید. من برایم هیچ دولتی ملاک نیست، حرفم اساس و پایه‌ی سخن آقاسبحانی است. آشیخ حمید این جمله‌ی زیر از آن آیت الله در متن خود نقل کرد:
 
«اینکه دولت قبلی چه میزان و تا چه حد اثرگذار خدمت و اقدامات ارزشمندی داشته برای همگان مشهود است و نباید در مورد اقداماتشان بحث‌ها و گفت‌و‌گو‌هایی کرد که مورد بهره برداری دشمن قرار بگیرد.»
 
من هم همین جمله را نقد و بررسی کردم. واقعاً شما این جمله‌ی منقول را چه طور تحلیل محتوا می‌کنی؟ لفظ «نباید» بر اساس چه اصلی است؟ یک آیت الله خودش در این نظر می‌دهد، اما سایرین را می‌گوید «نباید». این جمله جز وهنِ بستر نقد و نظر در فضای آزاد، هیچ اعتبار دیگری ندارد. ایشان چه حق دارد «نباید» تولید کند!
 
بگذرم. اگر آیت الله سبحانی حق دارد در موردی حرف بزند، هیچ منعی، منطقی نیست، که لذا «نبایدِ» ایشان، جایگاهی ندارد. بازم بگویم، برای من هیچ دولت جمهوری اسلامی ایران نه قداستی دارند، نه منعی برای نقد شدن. هر مقامی در مورد دولت‌های ایران غلو کند، جز خنده، چیزی بر لبان خلق نمی‌آفریند. ازت جناب احمدی شیخ محمدرضا بسی ممنونم.
،،ا
آشیخ مالک دوست محقق و فروتن سلام
من اگر بگویم بیشتر آثار آیت الله جعفر سبحانی را خواندم، گزاف نگفتم. حتی مؤسسه‌ی امام صادق ع ایشان رابطه‌ام را مفید دیدم. حرفم این است در مسائل جامعه، هیچ کس نمی‌تواند صاحب حق شود و خود را محق بداند «باید و نباید» صادر کند. درِ مباحث قفل‌شدنی نیست. شأن ایشان، در مبحث ما جایی ندارد. آن شأن در جایش مصون و محترم. هر کس خدمات دولت‌های ایران را می‌گوید آزاد است، هر که هم ضعف‌های آن دولت‌ها را می‌گوید به میزان همان حامیان، آزاد است. تبعیض بین مرجع یا جامعه نیست. درود به آشخ مالک.
 
،،
از سمت من هم تمام، آشیخ محمدرضا. من از درخت بحث به شاخه‌ی دیگر وارد نمی‌شوم. بحث همان جمله‌ی منقول آقاسبحانی است، که من هم نقل نکردم آشیخ حمید گفتند از سبحانی هست. از دید من آن حرف آیت الله سبحانی نادرست است. از شما هم ممنونم و حتی درک می‌کنم نوع تحلیلت را. من حقی برای کسی قائل نیستم که در بحث عمومی، «نباید» تولید و صادر کند. مرجع هم باشد، شهروند این ایران است، پول ۱۰۰ تومانی دست او دست من یک میزان بی‌اعتنار است، یا ارزش معاملاتی دارد. مساوی هستیم در فهم مسائل عمومی. درود بی‌پایان. تمام.
،،،
جناب صدرالدین سلام
تِ اعی باز در نقل جمله و عبارت من امانت را رعایت نکردی؟! جمله‌ی من این بود:
 
«حرفم این است در مسائل جامعه، هیچ کس نمی‌تواند صاحب حق شود و خود را محق بداند «باید و نباید» صادر کند.»
 
جمله‌ای که شما از متن من برای نقدش نقل کردی این است:
 
«در مسائل جامعه هیچکس نمیتواند صاحب حق شود و خود را محق بداند»
 
حالا مقایسه کن صدر، چرا باید دنباله‌ی مهم جمله‌ی من را -که جزوِ جمله‌ی پیروِ گزاره‌ی من است- از نقل بینداری؟ یعنی این را :
 
«باید و نباید» صادر کند.»
 
وقتی همین چهار کلمه آخر جمله‌ام را می‌اندازی، همه‌ی نقدی که بر متنم وارد کردی، دچار نقص در بیان و نقل می‌شود.
 
با تشکر. مطلب و بیان من واضح است صدر. درود بر تو و آن حرم عزیز مجاورت تو.
 
،،
مجدد ممنونم آقاصدر
فرصت و مجال شرح بیشتر نیست. اصلاً جهان بر پایه‌ی حق متقابل و تکالیف مسلّم بنا شد. آن حق فلسفی که قائلم. منظورم حق باید و نباید در مسائل عمومی است که کسی برای خود این حق را قائل باشد. ازت ممنونم. نه، من اتفاقاً از بحثی که با من می‌کنی خوشنودم. نافع هم هست. ارادت.
 
،،
شوخی اندار احوالات عبدی سنه‌کوهی:
محمد مهندس سلام عصرگاهی و شامگاهی.
 
منوّرالفکر: به گویش عربی
روشنفکر: به گویش فارسی
انتلکتُئل: به گویش انگلیسی
انذلکتول: به گویش فرانسوی
سو دار فِک: به گویش داراب‌کلایی
سوسو دِنه فکر: به گویش سنه‌کوهی
 
نتیجه: دو جور فکر هست: فکرِ روشن. فکر خاموش.
 
طعنه:
من دامنه معتقدم روشفکر همان تَش‌فکر است!
البته در جاهایی که باید موتورش روشن شود، خاموش است و تاریک!
بگذرم. کشکولی بود. نبود؟!
 

عموحمید و دامنه

عکس هایی از مسافرت به داراب کلا

برای دیدن بقیه‌ی عکس ها روی لینک بالا کلیک شود

هفت مسیر - هفت نشست

خوبی دل‌کندن از خانه و تن‌دادن به سیر و سیاحت سه‌تایش این است:

۱. تغییرات مسیر را می‌بینی،

۲. دوستان دیرْدیدار را دیدار می‌کنی.

۳. نشست و برخاست بپا می‌داری.

عموحمید و زن‌عمو، حاج مهدی و زن‌عمو، احمد، اسماعیل و پانیذ ممنونم ممنونم. از زردکیجاپلا، تا شکم‌پری سیکا، و از آبگوشت تا ماهی کفال، کفایت کرد در اوج اوج سخاوت. عمو حاج سیدرسول و زن‌عموحاجیه سیده مرضیه و حاج شیخ احمد و زن‌عمو سیده‌حکیمه دستان همگی‌تان باز به ضریح حضرت علی بن موسی الرضا ع برسد و می‌رسد در ابتدای اردیبهشت. رفقا و دوستان و آشنایان و اقوام از دیدن‌تان بالیدم و از شرفِ حضورتان بهره و حظّ بردم. دوستان و رفیقان حاضر در بالامسجد، از دیدار تک‌تک‌تان حین اذان مغرب تبرّک نمودم. بَسا، دیدارهایی که خیلی دیر افتاده بود و این سری سیر، دست داد. درین مدت خیلی‌ها از خاندان خود کسانی را از دست دادند، دیدار روی آنان بر من سبکبالی بخشید، و بر آنان شاید تکسین میزانی از آلام. مگر می‌شود حموم‌پیش رفت، داش حمید عباسیان را صدا نزد؟! عکس سلفی، خیابان حموم‌پیش است من و سید و داش حمید. فشرده بود روز و شب‌های من در طول این چند روز. خاطرات، در خاطرم جمع شد؛ مگر یکی دو تا است که بشود نقل کرد! بگذرم. فقط یک عبارت تولید کنم و متن را جمع: من باورمندم هر که زِ آزادی هراسَد، در واقع از ضعف خود خبر می‌دهد، پیش از آن‌که دیگران را در سختی اندازَد. آزادی، آزادی می‌خواهد. ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه.

،،

آق شخ ممد عبدی! سلام. نگرانی ندارد! امیرجناب جلوجلو پل صراط را تاشِش می‌کند! ماها مدرسه‌فکرتی‌ها هم وِن دِمبال‌سر می‌ریم وسط بهشت. مهم این است «بهشت شدّاد» جلال رفیع نباشد!

،،

تِ دِواهِه مهندس محمد!

،،

سلام جناب آشیخ حمید. بابت پیشنهاد شما، نه، مدیریت مدرسه فکرت با این پیشنهاد محدودکننده‌ی شما موافق نیست. اعضا هر مقدار متن خواستند بنویسند، منعی ندارد. البته در مقررات این ماده وجود دارد که هر عضو در هر شبانه‌روز، فقط ۸ تا ۱۰ تا عکس می‌تواند پست کند، اما متن، هر چه دلش خواست. سپاس.

،،

سلام آشخ محمدرضا. بله، خاطرات اسدالله علَم پر است از الفاظ خاص! شاه. سپاس از شما. خودتان هم آن خاطرات را خواندید لابد هم. متن آن خاطرات جُوی پوست‌کنده است! لخت حرف می‌زند!

،،

جنابان اخوان محترم آشیخ مهدی و آقای رنگین‌کمان سلام بر شما دوستان خوب‌مان. درگذشت دردناک برادرزاده‌ی‌تان مرحومه مریم را تسلیت می‌گویم. ایشان نوه‌ی رفیق دوران دبستان من آقای اکبر بابویه ببخیل است که به جوار خدا رفت. الها! این درد، بر شما دوستانم تحملش آسان گردد. دیدار با شما و آشیخ مهدی اخوی‌ات، برایم فرصت فراهم کرد که تسلیت حضوری داشته باشم. ممنونم اطلاع‌رسانی کردید.

،،

جناب حجت‌الاسلام آقای سید محمد شفیعی مازندرانی سلام. وقتی یک روحانی از آداب و سُنن کهن و زیبای ایرانی این‌چُنین زیبا حمایت می‌کند، ارزش ماندگاری به این جایگاه می‌بخشد. از جمعی شب یلدا پرسیده بودم یلدا برای‌تان مهمتر است یا نوروز، اکثر آنان گفتند: هر دو. اما مزه‌ی شب یلدا را بیشتر می‌دانستند و جمعیت خانواده‌ها را کنار هم، طولانی‌تر. چون نوروز سر همه شلوغ است. فاش گویم: «خندیدن گل در گلستان» درین شعرتان، مصرع قشنگی بود. درود.

،،

تذکر و اخطار مدیر

صدرالدین آفاقی. لطف کن درین صحن دست از اهانت به عضو بر دار. در صورت تکرار، این آخرین اخطار است. به نوشته‌ی جناب جلیل قربانی نقد داری، داشته باش و در بالاترین حد هم نقد کن، به خودش و به برادر شهیدش، چه کار داری! تا کی می‌خواهی به این سبک و سیاق بد، ادامه بدهی!

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

صدرالدین به مدیر مدرسه فکرت در ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳: با سلام جناب آقای طالبی آنچه که شما آنرا اهانت میدانید من حمایت ذاتی از حقانیت جمهوری اسلامی در برابر هموار کنندگان افکار آنور آبی میبینم و مخالفت شما هیچ تاثیری در بنده نخواهد داشت. اگر شما هم به عدالت اعتقاد داشتید پیشاپیش از کپی برداری کلیپها و عکسها انتقاد میکردید. عده ای فکر میکنند اگر نظام جمهوری اسلامی آسیب ببیند و یا جایگزین شود آنوقت اسلامشان برجا خواهد ماند و فقط ظاهری عوض خواهد شد دیگر نمیدانند آنهایی که مسلط شوند نه از تاک نشان خواهند گذاشت نه از تاک نشان. من این را برای خود افتخار میدانم و از هرگونه واکنش شما استقبال میکنم حتی به بهای خروج از مدرسه ای که فقط سیاهی رواج میدهد. صدرالدین: البته حق این بود که متن بی سلام را پاسخ نگویم ولی به جهت احترام مطلبم عرض شد.

،،

جناب جلیل سلام

ترکیه و جمهوری اسلامی ایران هر دو تا آخرین ثانیه‌ها سوریه را رصد می‌کردند، اولی برای سرنگونی رژیم فاسد و مفت‌خور اسد، دومی برای حفظ و حراست همین رژیم نابکار. فرق تشخیص ترکیه و ایران چقدر زیاد بود طی ۱۱ روز!

،،

سلام آقا محمد فضلی. ایدئولوژی به تعبیر من، پیش‌انداختنِ ایدئولوگ‌ها بر ادیان است. نیز، خمیرکردن دین به سود خودشان!

،،

محمد مهندس سلام. غُلوّ در یک فاز، به نظر من لجاجت فرد با افکار مخالف خود است. فردی که در مورد چیزی یا کسی غُلوّ می‌کند، با غُلوّ در اصل می‌خواهد رقیب فکری خود را آزاررسانی کند. البته حُبّ جاه و‌ مقام هم صدرش.

،،

یا امامزاده «بیژن»!! آشیخ مالک؟؟؟؟! گوهرشاد که عصر تیموری بود! قاجار که دوره‌ی معاصر است. بگذرم! سلام و والسلام.

،،

آشیخ مالک مجدد آمدم پای یک پست دیگرت کشکولی: اگر آن قانون مجلس که آقای محمد باقر قالیباف گفته بود خودم آن را ۲۳ آذر ابلاغش می‌کنم را ببرند ایام حج در مکه و منا، فکر کنم تمام حاجیان از زن و مرد را دستگیر! کنند بابت نوع پوشش‌شان! و عریانی عیان آن ایام‌شان. فعلاً که با یک اولتیماتوم آن قانون کذا! بایکوت شد! کشکولی شد چه هم زیاد!

،،

آقا محمد تقی سلام. چون حرف از عضویت حجت الاسلام شیخ محمدرضا نصوری زدید، باید اطلاع دهم من وی را درین صحن، همان آغاز شکل‌گیری مدرسه بر بستر ایتا و سال‌های قبل‌تر بر بستر تلگرام دعوت کرده بودم، اما خودشان همان ایام بیرون رفتند و نماندند. نیاز بود به این قسمت متن‌تان این توضیح را می‌دادم.

 

شرح یک لغت برای فارسی‌زبانان صحن فکرت:

گَتی: چیزی که گت (=بزرگ، زیاد) باشد و تعجب برانگیزانَد.

،،

جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام

سماحت خُلقی آن دوست برایم بهای فراوان دارد. 

فرمودی به من که «هَفَشْدَه تا اسم داری». خندیدم!

پاسخ کشکولی: شِما شِخا هم، بیست و نُه تا فقط، اَلقاب‌مَلقاب دارین!

،،

شوخی با آقا احمدی:

چون گفتی متن کپی را خلاصه کردی بعد گذاشتی. خاطره بگویم: دانشگاه که بودم، هر وقت درسی را می‌خواستم خلاصه کنم، آنقدر حاشیه و‌ نکته و یادآوری می‌نوشتم کنارش، که از خود درس هم حجمش بیشتر می‌شد! خنده‌ام می‌گرفت از خلاصه‌ام. از بس، خلاصه! بود. خلاصه‌ی درسی من البته خیلی هم، روشنگرم می‌شد هنگام امتحان‌دادن. درود.

علامت مهم پارسایی

توماس آکمپیس در کتاب «تشبُه به مسیح» در مورد پارسایی حرف نوِی دارد. کتابش را فروردین ۱۴۰۱ خواندم. او در ص ۱۵۳ دفتر ۳ باب ۶ این اثر موثر، معتقد است نشانِ ارزشمندِ پارسایی آن است که «به وقت خطورِ افکارِ پلید، با آنها به مجاهده برخیزی.» او از ترکیب «تلقینات شیطانی» استفاده می‌کند و می‌گوید تلقینات، «دشمن دیرینه»ی انسان است تا اشتیاق به خیر در انسان را خفه کند. او به جای خفه -که من به کار گرفتم- «زائل گرداند» آوُرده است. ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه.

،،

سلام رخفم قاسم بابویه

آق قاسم کشکولی گویم: آن جا آن دو ملِک درون قبر آمدند ازت پرسیدند، همین لفظ که برای حجت الاسلام آقای مهدی کروبی به کار بردی، به کار ببری! مطمئن هستی آن دو «مُنکر و نَکیر» سر در می‌آوَرند این لفظ زشت در گفتارت، اسم کیست؟! نکند با شنیدن این لفظ، خودت را پِلق بدند؟! بگذرم. راستی خوب شد محل آن روز دیدمت و دیدارت کردم. وگرنه دل من که واسه‌ات تنگ شده بود، از تنگ گَت‌تر حتی؛ تنگ‌لولو شده بود!! درود.

شرح یک لغت برای فارسی‌زبانان صحن فکرت:

پِلق: فشار همراه سختی و تندی به طوری از دَمج‌مَمِج (=زیر پا له کردن) بدتر است.

 

آشیخ مالک سلام

من مادر و پدرم برام اسم انتخاب کردند: «ابراهیم».

خودم هم واسه خودم اسم برگزیدم: «دامنه».

حتی در صحن هم برخی اعضای محترم ترجیح دادند بگوینم: «مدیر».

اما شما در پاسخ به متن‌های من، یا در بیان نظرات زیر پست‌هایم، بدون ذکر اسمم شروع به پیام می‌کنید عادت دارم به متن‌هایی که در اولین گفت‌وگوی آن روز، اسمم را نمی‌برند، هیچ جوابی ندهم. والسلام. تمام.

 

شیخ مالک: سلام آقا ابراهیم صبح بخیر سفر بخیر  التماس دعا شما هَفَشْدَه تا اسم داری مثل اینکه به دامنه بیشتر علاقه داری.

 

 

 

خونه عموحمید از راست:

من، حاج‌مهدی رمضانی،

سید علی اصغر، عموحمید

عکاس: زن‌عمو معصوم عموحمید

حج از زبان یک رفیق دیرین

چهار رفیق (من، سید علی اصغر، حاج مهدی رمضانی، عموحمید) در خونه‌ی عموحمید گوش به هم سپُرده بودیم. عادت ندارم -همآره- نشست‌ها، حتی برای خوردن زردکیجاپلا، بی‌فایده بگذرد. بحث حج را پیش آوُردم. سؤالی از حاج مهدی کردم: پیامبر اکرم ص در مکه هم نزد حاجیان دیده می‌شود؟ جواب‌های حاج مهدی، بسیار درونی و تجربی بود. آنچه به تجربه‌اش درک و فهم کرد، برای اضلاع ما بیان کرد. گذری بر حرف‌های او:

 

او گفت: مکه، حاجی درِ قلبش، به سمت کعبه باز می‌شود. او گفت: مکه که آمد حاجی، خدا و خانه‌ی خدا زمزمه و وِرد اوست. او گفت: مکه حتی راه که می‌رود حاجی، انگار می‌خواهد پر در آوَرد تا زودتر به کعبه برسد. او گفت: مکه فرقش با مدینه این است حزن ندارد، هر چه دارد شوق توحید و عشق خداست. او گفت: مکه کسی دیده نمی‌شود، مگر خدای باری‌تعالی. او گفت: مکه البته عظمت و شکوه کار حضرت محمد مصطفی ص کاملاً درک می‌شود. او گفت: مکه عبودیت به خدا مشهود است م عبادت برایش معلوم و مکشوف.

 

خلاصه‌ی حرفش این بود: انسان در مکه محو کردگار و ذوب آفریدگار می‌شود و دل حاجی می‌خواهد غرق در عبادت و مناسک معنوی مکه و منا شود؛ خصوصاً خواندن قرآن و زمزمه‌ی رمزی با خداوند جهان و جهانیان. از دید حاج‌مهدی، تنهاکردن خود از جمع، از موارد مهمِ مدتِ ماندن در مکه است. شنیدن حرف‌های معنوی و تجربیات عبادی و دینی حاج‌مهدی با آن زبان گویا و تُن صدای غَرّا، نه تنها دل ما را به اشتهاء و صوت و صدا انداخته بود، که شکم ما را هم برای خوردن زردکیجاپلا، به قارُّقور بُرده بود. بَرده‌ی پلای قشنگ خونه‌ی عموحمیدمان ساخت آن ساختمان سخن حاج‌مهدی. من از گزارش تحلیلی و عرفانی حج توسط حاج‌مهدی بی‌نهایت لذت بردم، شاید روی همین موضوع، دو ساعتی طول کشید تا بحث در آن روز، درین مسئله جمع‌بندی شود و وقت برای حرف‌های دیگر، متوقف. طول عمرش را از خدای بزرگ مسئلت می‌دارم. حج از زبان یک رفیق دیرین واقعاً شیرین شده بود آن یوم.

آیا سید محمد خاتمی اخیراً درست فکر کرد؟

حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی برای یک نشست پیامی فرستاد. خواندمش. می‌خواهم ببینم او درست فکر کرد؟ تیکه‌تیکه نقل می‌کنم، دیدگاه‌ام را می‌گویم.

 

سخن آقای خاتمی: 

«انتظار از حکومت است که توجه به مسئله‌ی اختلافِ نسلی بکند.»

 

دیدگاه دامنه:

تز، تز نوگرانه‌ای است و جمهوری اسلامی اگر نسل نو را برای فرمانپذیری بخواهد، خودبه‌خود دورِ خود را خلوت خواهد دید، خلوت هم شد. اما بر خودِ آقای خاتمی عیب بزرگ وارد است که در جناح خود، دست به تغییر نسلی نزد و همچنان دور و بر او، جمعی قدیمی و حتی برخی از فرتوت‌های فکری حلقه زدند و بطالت می‌گْذَرانند.

 

سخن آقای خاتمی: 

«جمهوریت را با حاکمیت، به جامعه ایران برگردانیم. چون بنا بوده است که جمهوری اسلامی داشته باشیم.»

 

دیدگاه دامنه:

این مبانی فکری خاتمی، ریشه‌ای و دینی است. از فلسفه‌ی صحیح سیاست ریشه بر می‌گیرد و از دین، آبشْخور دارد. من فراتر از آقای خاتمی می‌روم و می‌گویم جمهوری اسلامی در فراوان جاها، توسط خود آدمهای خود، از هویت و ماهیت خود بیرون افتاد و از تکامل بازایستاد و حتی جاهایی متوقف، و در مسیرهایی هم از جاده‌ی شوسه به سنگلخ منحرف شد و در چنگ و چِکِل (=پرتگاه پر از بوته‌های خاردار و سست ریشه و دست و پاگیر) افتاد.

 

سخن آقای خاتمی:

«تحلیل‌های مختلفی درباره‌ی اوضاع و احوال کشور و منطقه وجود دارد. اجمالاً قبول دارم که وضع، وضع خوبی نیست و جمهوری اسلامی تحت فشار شدید است.»

 

دیدگاه دامنه:

درین فراز هم درست فکر کرد، احوال ایران را پریشان کردند، پشیمان هم نیستند. پریشانی یک طرف؛ پشیمان‌نبودن دردی بدتر از آن است. سیاستمداران هر گاه پشت اشتباه‌هات سنگر گیرند و ذهن مردم را به حرف‌های خود مشغول و مشوّش نگه دارند، آن هنگام بدترین سیاست‌ورزی کشور دارد خود را تحمیل می‌کند.

 

سخن آقای خاتمی:

«درس بگیریم که چرا این تهدید‌ها به وجود آمد، چه میزان ناشی از مسائل خارجی بود، چه میزان ناشی از رویکرد‌ها و رفتار‌ها در داخل بوده است و چقدر ما خودمان سبب شدیم تهدید‌ها کارگر بیافتد.»

 

دیدگاه دامنه:

اصل شناسایی این آفت در فکر آقای خاتمی درست است. از مهترین ضربه‌هایی که جمهوری اسلامی به خود وارد کرد -که من اسمش را شکستِ بسیارسنگین جمهوری اسلامی درین ضلع می‌دانم- از ناحیه‌ی سیاست خاورمیانه‌ای متصلّب و بدون مشورت و عبور بی‌اعتنا از عقول سیاسی بوده است که ایران را چندین مسافت، به عقب و خطر رانْد. جمهوری اسلامی رفت چندین هزار ساعت شب و روز برای حکومت حزب بعث اسد جنگید، اما هم خود شکست خورد و هم نظام فاسد و سارق سوریه سرنگون شد. آقای خاتمی تقصیرش این بود، وقتی در اوج قدرت و کاریزمای شگفت‌انگیز -حتی در خارج از مرزها شده بود- کار را تمام نکرد و کم آوُرد. آن قطعه‌ی ننگین یا منگین، در گردن او مانْد و مانند خال‌کوب بر پسِ گردنش نقش بست و پاک‌شدنی نیست.

 

سخن آقای خاتمی:

«راجع به اوضاع و احوال کشور اجمالاً بگویم که در وضعیت خیلی خطیری قرار داریم.»

 

دیدگاه دامنه:

عین آقای خاتمی درین مسئله تحلیلم این است در دوردست برای ایران نقشه‌های مخاطره‌آمیز در حال ترسیم است و در بیخِ گوش قدرت، چند دست کج! آن نقشه را دارند تمهید و تقلّا می‌کنند. درین دو پایه‌ی تحلیلم، تردیدم خیلی‌خیلی کم است، حتی در حد لکّه‌ی گل و لایی که با یک چکاندن از بین می‌رود.آیا سید محمد خاتمی اخیراً درست فکر کرد؟ نظرم این بوده است که آمده است. دامنه‌ی توحید.

،،

جناب محمد تقی سلام

۱. این کتاب حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی که نام بردی و مطالعه کردی، محصول تدریس وی در «دانشگاه تربیت مدرس» در دهه‌ی هفتاد است. آقای خاتمی دل در گروِ عهد عتیق دارد که فلاسفه‌ی یونان باستان دوره‌ی طلایی را رقم زده بودند. آقای خاتمی توانستن‌های خود را به فرداها موکول کرده بود، اما رقیب دستش را خوانده بود و بقیه‌ی مسائل که گفتن آن به ملالت می‌انجامد.

۲. ممنونم که برین متن من حاشیه‌ی علمی و سیاسی زده‌ای. خوشنودم در بحث همراهی کردی و نکات مهم افزودی.

۳. خواهش می‌کنم! لذت علمی، به قول «برتراند راسل» و «فرانسیس بیکن» بالاترین لذت انسان است.

،،

جناب مهندس محمد عبدی سلام

چپ و راست اگر نقد شوند، مسیر سیاست و مَجرای اندیشه به زیر تصحیح و تغییر می‌رود. جامعه‌ی بدون نقد و نظر، خاموش‌ملِه‌ای بیش نیست. سپاسگزارم متن را مورد ارزیابی‌های خود برده‌ای. درود.

 

متن آق سید حسین شفیعی دارابی ۷ دی ۱۴۰۳ : سلام علیک شکر الله سعیک نوشته تحلیلی خوبی را بارگذاری نمودی. متاسفانه کسانی که یک روز سراسیمه دم از سپهبد شهید سلیمانی می زدند امروزه ناباورانه علیه حضور ایران در سوریه را (که به تقاضای دولت وقت سوریه و به دفاع از نیروی مقاومت صورت گرفته بود) و اقدامات ضروری و ایثار ده ها جان برکفان را به ضرر ایران و اشتباه جلوه دهند. قطعا این شیوه پوست انداخته؛ از دید تیز بینان و ماموران الهی مخفی نمی ماند. بر رهروان امام و رهبری لازم است که با تیز بینیی خود؛ تشطط فکری و رفتاری این طیف را بیش از گذشته مورد مداقه خویش قرار دهند. البته نمایان شدن این شیوه در راستای همان ضرب المثل است که : «از کوزه...»؛ یقین داریم که «الا آن حزب الله هم الغالبون»

راهبُرد / استراتژی / استراتژیست

۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ :نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

راهبُرد / استراتژی باید لزوماً ترکیبی باشد، مرکّب از قدرت فکری، قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی، قدرت فرهنگی، قدرت معنوی، قدرت نظامی. زین‌رو، راهبُرد / استراتژی، یک رشته‌تلاش‌های سیاستی و اجتماعی و یک سلسله‌اقدامات نظامی است، که با استفاده از نگرش به‌هنگامِ جغرافیایی اِعمال می‌شود. استراتژیست مشهور فرانسه -کلمانسو، که به ببر فرانسه اشتهار داشت- معتقد بود جنگ‌ها حیاتی‌تر و جدّی‌تر از آن هستند که آن را به ژنرال‌ها وا گذارند. مدّ نظر او این بود توان عقلانی و خردمندی کل جامعه در کار باشد نه اراده‌ای غیر آن. وقتی به تعاریف استراتژی رجوع شود این تعریف از «میدل هارت» از نیویورک ۱۹۶۲ برجسته می‌نماید که گفته بود: «استراتژی گاه عبارت است از فنّ توزیع و به کار گرفتن وسائل نظامی برای رسیدن به هدف‌های سیاسی.»

 

من یک مثالی می‌زنم، آن‌هم تخیّلی نه، بلکه تاریخی، که در ایران وُقعت پیدا کرده بود. از خودم هم نمی‌بافم، از صفحه‌ی «سرآغاز» کتابِ «حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت» گرفتم. که هخامنشیان دارای این سه توان بودند، البته همزمان:

 

توان همزمان نظامی بالا

توان همزمان نرمش سیاسی شایسته

توان همزمان کارایی مالی پاک

 

به‌همین‌علت، کوروش کبیر حکومت امپراتوری خود را بر پایه‌ی خودگردانی ملت‌ها (=فدراتیوْ) پی‌ریزی کرده بود، چون ازین عقل برخوردار بود که اداره و رهبری سرزمین پهناور و ملت‌هایی با مذاهب و آداب گوناگون، جز با سازگاری و نرمش سیاسی و دیپلماسی تصحیح‌پذیر و رعایت حقوق بشر، شدنی و ممکن نیست.

 

شده است آیا به این فکر فرو رویم که چرا روزگاری -دقیق بگویم عصر هخامنشی- دوره، دوره‌ی «فرارِ مغزهای یونانی به ایران بود»؟! این حرف فرار مغزها و پناه‌گرفتن در ایران را، من از پیش خود در نیاوُردم، «گی دومن گیمن» استاد تاریخ ایران در دانشگاه ژنو گفت. آری؛ استراتژی‌ها، در پله‌ی اول و وسط و آخر، در درجه‌ی اول به استراتژیست‌ها، نیاز دارد، آن‌هم مبتنی بر عقل جمع. به‌عمدْ متنم را ناتمام پایان بردم که گفته باشم، تَهِ این متن، حرف‌هاست؛ حرف‌ها.

،،

سلام سید رفیقم آق سید علی اصغر

اساساً انسان از ناآزادی به آزادی و از محیط بسته به محیط باز تمایل دارد. ایران در آن زمان مدارای جهانی کوروش کبیر را فرهنگ سیاسی ساخته بود. کشوری که از مغز مردم خوف نکند، کشوری در کمال آزادی و آزادیِ کمال است. سپاس از پسندت.

،،

جناب محمد مهندس سلام

در برداشت من از حزن، سه علت عمیق‌تر از بقیه‌ی علل است:

حزن ناشی از شرع

حزن ناشی از قلب

 حزن ناشی از محیط

در حزن شرعی -مثلاً غمگساری برای دردهای فاطمی- مؤمنین از سمت دین و به صُوَر ارادی / دستوری مکلف به عزا می‌شوند. به رضای درونی و ارتضای بیرونی هم می‌رسند که برای حضرت فاطمه زهرا س مَودّت کرد.

 

در حزن قلبی -مثلاً فردِ گرفتارِ فراق برادر- از سمت روان و عواطف روحانی خود تحت گریه و سوگ می‌رود. البته خود را خالی و روح را از دِین راضی می‌کند.

 

در حزن محیطی -مثلاً دیدنِ اشک‌ریزان اطرافیان یا شنیدن نوازش و ناله‌ی مویه‌کُنان- به سمت بُکا و برق دل و جرقه‌ی قلب کشانده می‌شود.

 

نمونه: من در شهر صحنه -از شهرهای کرمانشاه- مویه‌های مو پریشان زنان را دیدم و بی‌آن‌که از سوژه و آبژه در غمگساری آنان، علم پیدا کنم، ناخودآگاه، با درد ناشناخته‌ی وجود آنها، همگِن شدم و ساختارم به سمت گریه، دست خورده بود.

 

وقتی روی موضوعی فقط فکر خودم را روی صفحه می‌آوَرم، بیشتر از جایی لذت علمی می‌برم که مجبور است آدم ارجاع دهد یا نقل قول متوسل شود. آنچه کامنت کردم، از طبع و مغزم خیزید. متن تو نیازمند نظر، هم بود. درود.

مسجد جوادالائمه علیهم السلام جاده دوآب

هر گاه از جاده‌ی فیروزکوه به سمت شمال می‌رانید، گردنه‌ی گدوک را که جِر شدید، کمی بعد به پیچ اُوریم می‌رسید، از آن جا مقداری پایین‌تر که برانید قبل از دوآب، دو مسجد در دو سمت جاده دارد، راست، مسجد جوادالائمه علیهم السلام، چپ، مسجد دَمزنون. این نمای محراب مسجد جوادالائمه ع است که عکسی انداختم. چرا باید این جا دَم زد؟ چون هم تختِ جا است، هم مغازه‌ها دارد، هم آلاچیق و رستوران و از همه تمیزتر سرویس دستشویی و وضوخانه‌ی آب گرم. مسجدش هم دلنواز است. تریلی‌داران و کامیون‌رانان و وانت‌باران این قطعه‌ی قشنگ را می‌دانند و می‌ایستند.

 

دَمزنون از اسمش پیداست یعنی دَم بزن، کمر را استراحت بده، خستگی در کن، چیزی بنوش و بخور و لاستیک‌ها را توک‌توک بده پنچر نباشد! بعد بشین پشت رُل گاز بده کمی بعدی می‌رسی پل‌سفید. دامنه‌ی توحید

خبر و نظر

خبر یک فرمانده : گویا آقای مجتبی فداء فرمانده سپاه استان اصفهان گفته است: «حکومت سوریه یک حکومت بعثی بود که مردم حتی اجازه‌ی انجام برخی مسائل شرعی را هم نداشتند»  (عصر ایران ۷ دی ۱۴۰۳)

 

نظر دامنه : اگر این حرف برادر پاسدار سپاه، همینی باشد که منبع نقل کرده است، باید ازو پرسید این علم را آیا طی آن چندین هزار دقیقه! جنگیدن ایران برای نظام فاسد اسد در طول آن‌همه مدت، هم داشت؟ یا نه، حالا که نظام دیکتاتوری و خاندان بعثی بیطاری، به زُباله‌دان تاریخ افتاد، این علم به دست آمد؟! البته مردم از مو باریکتر را هم می‌دانستند و می‌دانند. زنهار!!! از مثلاً خواصّ‌مَواص که وقتی به حرف می‌آیند که خلق را به خنده می‌آرن! بگذرم.

،،

جناب حجت‌الاسلام آشیخ محمدرضا سلام

سپاسگزارم که نقدی وارد کردید. آن زمان، سوریه مخالفان مدنی داشت اما جمهوری اسلامی ایران پشت اسد در آمد. مهم این است، جمهوری اسلامی چشم خود روی قضایای واقعی سوریه می‌بست و حرف منتقدان داخل کشور ایران و داخل سوریه را محل نمی گذاشت. کشیدن پای این افراد جدید در سوریه، هیچ ربطی به تحلیل‌های من در مورد دوره‌ی اسد ندارد. من تا کنون هیچ متنی در مورد افراد جدید سوریه ننوشتم. از شما بابت بیان نقد و نظر ممنونم. جمهوری اسلامی باید جواب اشکالات را بدهد و اشتباهات خود را در مورد سوریه بپذیرد. هر نظام پشت اشتباهات، خود را قایم کند، با صدها سخنرانی هم حل نمی‌شود.

،،

آشیخ محمدرضا من و شما هر دو از یک واقعیت داریم تحلیل می‌کنیم، واقعیت فروپاشی رژیم سوریه که طی بالای شش قرن یا کمی کمتر، فقط دو حاکم به خود دید، حافظ اسد و پسرش بشار اسد. اما جمهوری اسلامی ایران بدون در نظر گرفتن ملت خود، برای حفظ آن دو نانجیب میلیاردها دلار هزینه کرد و اگر مردم به قبرستان‌های ایران بروند پیکرهای به‌خون غلتیده‌ی بیشماری را خواهند دید. شکست جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه را الآن دانش‌آموز راهنمایی هم می‌داند. مهم این است من نظر خودم را تقویت کنم که تحلیلم محکمتر شود و شما هم جانب جمهوری اسلامی ایران بایستید، چون دلسوز مردم ایران هستی آقا احمدی. این اختلاف دیدگاه من و شما روی سوریه خودش نشان می‌دهد حاکمیت ایران مردم خودش را درین مورد محل نگذاشت و خودشان رفتند و بریدند و دوختند ولی به تن نکردند چون بد پاروف شد! درود.

 

آقا احمدی خودت وجب به وجب جبهه را در جنگ تحمیلی پا گذاشتی، و می‌دانم که می‌دانی چقدر از تلفات انسانی ما ناشی از عدم انسجام فرماندهی در جبهه‌ها بود. وقتی در خاک خود رزمندگان ایران آن‌همه گرفتاری کشیدند، معلوم است در سوریه این بچه‌های ایران چه‌ها که نکشیدند. بعد مهمتر این است کشوری که لشگر می‌کشد به کشور دیگر، باید قدرت دولت‌سازی داشته باشد، اما جمهوری اسلامی ایران فقط رفت جنگید، جنگید، سرآخر باخت بزرگ در خورجین خود گذاشت. ایران اهل تاراج هرگز نیست، ولی نائب‌جنگ دولت‌های رذل هم نمی‌باید می‌بود. درود بر تو که اهل بحث، آن‌هم بحث سنگینی و به سمت من الفظ زشت پرتاب نمی‌کنی (که بالاتر یک عضو در کامنتی به شما) مرتکب این اشتباه لفظی شد. بر هر دوی شما البته درود و ارادت.

،،

جناب آشیخ محمدرضا شما با این عبارت آخر متن خود، منطقی‌ترین حرف را زدید. این جمله‌ات که گفتی جمهوری اسلامی ایران:

 

«شاید الان فرصت یک بازسازی مجدد فراهم شده باشد و نقاط ضعف و قوت و فرصت و تهدید بازخوانی شود.»

 

با این نظرت کامل موافقم که باید اشتباهات بزرگ خود را نزد ملت فاش، بپذیرد و عذرخواهی کند. متشکرم من.

،،

حدسیات ایران خطا بود آقای احمدی. جمهوری اسلامی ایران تصور می‌کرد سوریه را می‌تواند خاکریز علیه‌ی اسرائیل کند، اما هر دو اسد هرگز اجازه ندادند خاک سوریه محل درگیری با اسرائیل باشد. مهم برای من این است نظام جمهوری اسلامی ایران، با تصمیم قانونی داخلی وارد سوریه نشد، کسی را آدم حساب نمی‌کرد، خودشان مخفی رفتند، بعد دیدند طول کشید و فاش شد، اسمش را گذاشتند مستشار. آخه آقا احمدی کجای عالم مستشاری می‌روند و ۶ هزار رزمنده را خونین‌پیکر به کشور می‌آورند و حتی مفقود شدند و این آخرها که معلوم نشد نیروهای ایران چه سرنوشتی پیدا کردند در سوریه. از سمت من مباحثه‌ی من با خودت، تمام، ممنونم از این اهتمام‌تان پژوهشگر محترم که حق را با شخص سنجش نمی‌کردی.

،،

سلام جناب آقاجلیل

من تردید ندارم، دیری نمی‌پاید خود آنان که برده شدند به سوریه، عمق فجایای آن جا را خاطره خواهند کرد. هنوز زمان نیاز است. این یک پرونده‌ی داخلی و شاید خارجی شود برای جمهوری اسلامی ایران.

،،

آقا حمید، شیخ باسواد و اندیشمند، پیش‌فرض آن گزاره‌ی یقینی است که خود آن فرد بدان باور پیدا می‌کند. ممکن است یک پیش‌فرض میان هزاران نفر مقبول باشد، اما ممکن است حتی یک نفر فقط آن پیش‌فرض را مفروض خود بگیرد. ممنونم از بحث تئوریک. ارادت به شما مضاعف است چون بار علمی خود را بیشتر به ما آشکار می‌کنی. ترقیات آن جناب آرزوی من است.

اِدلال و نیاز امروز روزگار

کتاب «ادب الهی - تأدیب نفْس» از آثار آیت الله شیخ مجتبی تهرانی -که من ۱ ، ۷ ، ۱۴۰۲ مطالعه‌اش کردم- از کتاب‌های خوش‌گزاره است و آدم را پای سطورش می‌بندد. گذرتان خورد، ازش نگذرید. من در آن جا چیزی که توجه‌ام را جلب کرد عملکرد آماری آن مرحوم بود، با این آمار و ارقام:

 

جلسات اخلاق = ۲۰۰۰ جلسه

جلسات عقاید = ۲۰۰ جلسه

جلسات تفسیر قرآن = ۵۰۰ جلسه

جلسات شرح حدیث = ۴۹۹ جلسه

جلسات فقه و اصول = ۳۵۰۰ جلسه

جلسات سیر و سلوک = ۵۶۰ جلسه

 

این منابع در خزانه‌ی «مؤسسه‌ی مصابیح‌الهدیٰ»ی آن مرحوم، نگه‌داری می‌شود. مدیر آن مؤسسه آقای محسن اسماعیلی در توصیف این کتاب -یعنی ادب الهی- اصطلاح جاذبی دارد، می‌گوید این اثر درسی شیخ مجتبی تهرانی، در حقیقت «استخوان‌بندی روش کامل تربیتی» است.

 

چرا عنوان متن امروزم را «اِدلال و نیاز امروز روزگار» گذاشتم؟ رازش این است حاج شیخ مجتبی تهرانی قائل به اِدلال بود و معقتد به استخراج ادب از متون مقدس. (ر.ک: ص ۲۵۰) اِدلال یعنی انسان حتی در برابر مولاهای معنوی خود بایستد و طلبکارانه به رخ او بکشد و در ازای عطایا، بگوید من این کارها این کارها این کارها را انجام می‌دهم. و نیاز امروز روزگار این است انسان، تبَعی بار نیاید. چون حاکمان کجرو و سیاستمداران کژسو، در پی این هستند مردم ملت خود را، تابع و تبَعه‌ی! خود باور آورند.

 

شیخ مجتبی تهرانی معتقد بود در «هنگام حمله‌ی خیال»، اگر از سوی این قوه، دعوت به امر سوء شدی، باید «صحنه‌ی خود را عوض» کنی که خیال نتواند «هرزه‌واره عمل کند.»

 

راستی! آن مدرّس اخلاق، قوه‌ی «وَهم» را مدیر قوه‌های شهوت و غضب می‌دانست. و این به نظر من فکرِ نوِی ازو بود. من از مواضع و سلوک سیاسی او مطلع نیستم و سمت قضاوتش نمی‌روم، آثارش را به عنوان متن اخلاقی می‌خواهم و می‌خوانم، چون وجه آرامش در آثارش هست.

 

آشیخ محمدرضا سلام

اوقاتت به طعم عسل. اخلاقیات، توابع ندارد، به قول شما نسبی نیست. اما سیاست چون توابع دارد، تابع زمانه و اقتضائات عصری است. توابع سیاست مانند: منفعت، مصلحت، معیشت، مضیقت، مدیریت، مدارا و مدیریت، عقلیت و ... . همه‌ی این‌ها به آدم‌های پر از بردباری و اهل مشورت از ملت نیاز دارد. مثال می‌زنم:

 

جناب شیخ احمدی از عجایب روزگار یکی این شد به جای سنجیدن جمهوری اسلامی ایران با مردم، مردم را با جمهوری اسلامی ایران می‌سنجند! هر کس با حکومت بود، می‌شود آدم‌درست! هر کس منتقد یا حتی مخالف بود، می‌شود آدم‌بد. پس سیاستمدار معتقد به حقانیت خود همه را تابع خود می‌خواهد چون خیال می‌کند سیاست از متون مقدس استخراچ کرد. این شیوه حکومتداری به تصلیب می‌انجامد.

 

در مورد اصالت لذت، اصحاب فلسفه‌ی لذت، قائل‌اند ذات بشر لذت‌پذیر است، هر کس آن را کنار می‌گذارد با روح ذاتی خود درگیری پیدا می‌کند.

ممنونم متن را به سمت بحث بیشتر و موارد عمیق‌تر کشاندی. خرسندم پسندت افتاد.

توضیح عمومی

به سه دسته متن پاسخ نمی‌دهم:

۱. به نظرات بدون سلام زیر نوشته‌هایم.

۲. به نظرات بدون آوُردن اسمم در زیر متن‌هایم.

۳. به هر متنی که به جای نقد تحلیلم، به منِ تحلیلگرم ورود کند.

در ضمن در صحن هر گاه به عنوان «تذکر مدیر» وارد تذکر و اخطار شوم، هرگز متنم را با «سلام» نه شروع می‌کنم و نه پایان می‌دهم. امید است این مدرسه فرهنگی بسازد که خود افکار، مورد نقادی جدی و بی‌تعارف قرار گیرد، نه این که به افراد مدرسه جنگ لفظی شود.

 

جناب حاج محمدتقی سلام

چون با مفاهیم مذهب آشنایی، یاد می‌آورم آیه‌ی بخع در سوره‌س شُعرا را: لعلَّک باخِعٌ نَفْسَک... خطاب خدا به رسول اکرم ص است که می‌گوید ای پیغمبر برای این‌که مردم مؤمن شوند چیزی نمانده خود را هلاک کنی! یعنی پیامبر اکرم ص این قدر دلسوز خلق است. حال در یک کشکولی ۱۰۰ در ۱۰۰ی باید گویم" جمهوری اسلامی ایران هم؛ گویی نزدیک است خود را بکُشد (=بَخع و باخع) که مثلاً مردم را مؤمن کند! البته ایمانِ خودِ جمهوری اسلامی ایران هم، خودش به قول «نقی معمولی»: «مَسْلِه» شده!

،،

آشیخ مالک سلام

شما در ادبیات سیاسی خود از لفظ «حماسه» استفاده می‌کنید. متنت معلوم نمی‌کند از «حماسه» چه تعریفی در بر دارد. هر گاه ملت از امری ملی، بالندگی کنند، آن را پاس می‌دارند. اگر این، مدّ نظرت باشد، این بالِش و بالیدن در آنچه شما از آن به این نام و عنوان یاد می‌کنی، کاملاً مفقود است. تاریخ هیچ سرزمینی، سرِ سرکوب ملت خود، اسم غرورآمیز نمی‌گذارد. مردم را با تفنگ به خانه فرستادن که، در شمار کارِ شاهان است. روحانی تولید محتوا می‌کند، نه توشیح و توجیه مَجراها و مَفرّها. جاده‌صاف‌کنی به هیچ آخوندی نمی‌آید. چه کنیم که گویا بر اندک‌شان می‌آید! نکند وجه ضمان! کرده‌اند چُنین بنُمایانند. بگذرم. بحثم عام است، شما را خطاب کردم چون خواستم از درِ باگنجایش شخص خودت وارد اتاق فکر شوم!

،،

آشیخ محمدرضا سلام درین نیمروز

پس توضیح بیشتری می‌دهم. مفسر اسلام مرحوم طباطبایی در المیزان بحث حکومت دارد. ایشان معتقد بود اسلام روی شکل و ساختار حکومت حرف نزده است، لذا تابع زمان و مردم هر دوره است. من این دیدگاه صاحب المیزان را درست می‌دانم و می‌شود در مبانی سیاست مفروض هم تلقی کرد. زیرا او ثابت و متغیر را کنار هم می بیند. اما جمهوری اسلامی ایران توسط حکمرانان خود، چیزهایی را «اصول» تصور کرد که حتی فرع نیست چه رسد اصول. خلاصه و خلاص: اخلاق از آموزه‌های مقدس مایه می‌گیرد، سیاست لزوماً نه.

عکاسی های عموحمیدرضا طالبی همیشه دارای بار معنایی است. این تصویر آخر پاییز ۱۴۰۳ داراب کلا است که زیر لنز دوربینش رفت. زیبایی در قاموس طبیعت، از قصد خدا حکایت دارد که جهان را آباد باید داشت. دامنه.

،،

دانشور فرهیخته استاد برجسته‌ی شهرستان میاندورود

جناب آقاعیسی رمضانی رفیق مقرون و مقترن من

سلام و احترام محضر شریف شما. من سال ۱۳۹۲ به بعد بازنشست شدم. فی‌الفور وبلاگ راه انداختم با اسم «دامنه‌ی داراب‌کلا». قصدم از لفظ «دامنه» این بوده است برای رسیدن به آخرین حد قله‌های هر چیزی باید از دامنه‌ی آن رفت. از همان ساعت، منتقد سرسخت سیاست ایران در سوریه شدم و همچنان بر آن فکرم ماندم. حتی وقتی قاسم سلیمانی ترور شد، در همین مدرسه در نخستین متن در همان صبح روز ترور نوشتم حاج قاسم نباید آن روز وارد عراق می‌شد چون عراق به علت کشته‌شدن یک مقاطعه‌کار آمریکایی در موصل توسط عوامل ناشناس، در التهاب و آشوب فرو رفته بود، حضور آن روز حاج قاسم از نظر درایت منطقه‌ای نادرست بود. من حاج قاسم را مرد معنوی، سیاسی و دینی می‌دانستم و از میزان مقام کمالاتش با خبر بودم، اما نقدم را به خاطر هیچ موردی، به دست تعطیلی نمی‌سپُرم.

 

سیاست خاورمیانه‌ای ایران «راه قدس از کربلا می‌گذرد» بود. صدام رفت، اما آمریکا آمد و مسیر را گرفت. پس هنوز هم نظام باید به آن سیاست پابند می‌بود. اما بدون مشورت با عقول سیاسی، حتی بدون مصوبه‌ی قانون داخلی، ایران را بردند وسط ماجرای پر از چاه‌های ویل، که معلوم بود محصول سرویس‌های اطلاعاتی است. حکومت ایران، گول خورد، و حالا حاضر هم نیستند بپذیرند اشتباه خطرناک مرتکب شدند و خط تبلیغی حوزه هم شده است مبلغ هر چه را که نظام می‌کند. مَروی است معصوم علیه السلام فرمود مردم باید بر حاکمان نظارت کنند، یک نظارت این است حکومت را در سیاست خارجی و داخلی نقد کند، اما حکومت به خاطر تسلط و تصلب، گوشی به مردم نمی‌سپُرد.

 

نتیجه این که متن‌های من نه شُبهه‌افکن است نه در دمیدن یأس و مأیوس‌سازی. من در برابر فکر غلط می‌ایستم و از برگشتم از فکرهای احتمالی غلط خودم هم بیمناک نیستم. از نظر من، ملت خود را عوض نکردند، این جمهوری اسلامی ایران است که خود را عوض کرد و عنان و مصالح و منافع خود را به کف افراد یک جناح محدود و بسته‌نگر داد که از جهان و سیاست و حتی دین، پوسته‌اش را هم نمی‌فهمند چه رسد به مغزش.

 

از دید من تأمین منافع ایران در درگیری و ستیزه‌گری نیست، زبان را خدا داد برای بیشترین و محکم‌ترین استدلال. ایران را بساز، چه کارت به ساختن کشورهای دگر! نان و آب مردم در خطر است، آن وقت به کشور دیگر باید رفت؟! دیدگاه شما را جناب دانشور وارسته آقای عیسی رمضانی رفیق شایسته‌ی من، واقعاً برآمده از صدق و انگیزه‌ی پاک می‌دانم، اما من حقیقت و واقعیت را فراتر از هر عنصر دیگر ارزیابی می‌کنم. ارادتمندت: ابراهیم. ناویراستی احتمای تایپی متن مرا، شما به تصحیح بخوان. والسلام.

 

محمد عبدی سنه‌کوهی به دامنه: با درود بر آقا مدیر من گواه و شاهد نقدها و نظرات شما بوده ام حقیقت امر این است که اظهار نظر زیاده نمی کنیم بخاطر ارسال نظرات مشابه هست که پرهیز می شود و البته در وقت مناسب حتما وارد مباحث می شویم و اگر تایید تا توشیح نیاز داشت می نگاریم . منم مثل شما می اندیشم و ورود ایران با ساز و برگ نظامی و نیروهایی کاملا دوره دیده سپاهی برای جنگیدن و نه مستشاری تنها از قرار معلوم و واضح سه سال قبل از بوجود آمدن داعش در رقه بوده است و مرکز و محل منازعات اصلی گروه داعش که بهانه تداوم حضور نظامیان ایران در سوریه پس از سرکوب معارضین ضد حکومت بشار اسد در ادامه بهار عربی در شهر رقه تا دیرالزور بود حال آنکه حضور نیروهای ایرانی در حلب و حما و حمص که مرکز عمده معارضین بود نه داعش  از طرف دیگر روسها با زرنگی خاصی تمام عواقب پشتیبانی از بشار اسد را با نزدیکی به اسرائیل ،گردن ایران انداخت و حتی دو روز پس از فتح دمشق توسط معارضین پرچم سوریه بشار اسد را پایین کشیده و پرچم جدید نصب کرد و حتی پایگاههایش هم از حمله مصون ماند و تعرضی نشد . خلاصه اینکه اشتباه بزرگ را اکنون با اشتباهی بزرگتر و اعلان علنی تداوم دخالت در امور و سرنوشت مردم سوریه در حال تکرار هستیم و این عواقب بسیار بدی در آینده برای ایران و ایرانی خواهد داشت .

،،

جناب محمد مهندس عبدی سلام. تو جزوِ جدایی‌ناپذیر سایت دامنه بودی با حضور مکتوب روزانه و بی‌وفقه. با این آورده‌ای علقی، منطقی، واقعی، و ناشی از علاقه‌ات به میهن و مصالح ملت، دقیقاً موافقم. بله، واقعاً تکرار شود بحث‌ها ملال‌آور می‌شود. خلاف ادب من بود اگر به نوشته‌ی دوست دانایم آقاعیسی رمضانی جواب و توضیح نمی‌نوشتم، زیرا ایشان نزدم انسان شریف و از دانشمندان وارسته است. سپاس محمد که به ایران فکر می‌کنید و حفظ و حراست اخلاق و آرمان و خوبی‌های مردم را طلب می‌کنی.

از لوبیاپَته تا ماش‌پَته

سیرنامه‌ی من به داراب‌کلا

راندیم؛ از اتوبان قم - گرمسار. من پشت، ابراهیم دارابکلایی -برادرخانمم- با نیسان آبی در جلو. چون این نیسان آبی‌ها از پشتِ سر، آدم را اذیت! می‌کنند.

 

چادِر اول :

«پرده» را محمد مهندس ربود! من به چادِر قانع‌ام. محل، لغات را در اَدا، می‌شِکنند، به چادُر، می‌گویند چادِر. چادِر اول، این است تا رسیدم داراب‌کلا، الزام اخلاقی داشتم نزد سید علی اصغر بشتابم. شتافتم. مَشت (=لبریز) بوس شدیم. آن قدر نشستیم که به اذان مغرب خورد. به‌اتفاق، راهی بالامسجد شدیم. خدا را شکر در مراسم ختم رفیقم حسن عارف‌زاده رسیدم. که بر دوستم آقا دکتر اسماعیل عارف‌زاده برادرش و آقا حمیدرضا عارف‌زاده فرزندش، پایان کار دیدار دست داد. من البته با منبر موافقم، منبر تا ۲۵ دقیقه. نمی‌دانم چرا حُضّار، از حذف منبر خشنود می‌شوند. شاید به خاطر فاصله‌ی شگرف گفتار با کردار باشد و حتی، یحتمل، نبودِ حرف نو در وجود آنان. وجودشان که حرف هست، فقط لرز دارند حق‌ْبیان شوند. بیم دارند نون، آجُر شود! یا مصلحتی را زیر گیرند. بگذرم. فقط آقاجعفر مؤذّن غلامی‌نژاد -ذاکر پیشکسوت- مجلس را گردانْد؛ خوب هم گردانْدْ و ختمش کرد.

 

چادِر دوم :

شب بعد، باز بالامسجد نمازجماعت، این‌بار پس از گُزاردن نماز، حُضّار، ماندند، یعنی دعوت شدند از سوی امام‌جماعت راتب جناب حجت‌الاسلام آشیخ مرتضی برای شام، که لوبیاپَته‌ی داغ بود با کلی خاطرات با این غذای لذیذ که پای سفره‌ی ایرانیان جا خوش کرده است، پروتئین دارد و نافع و عایِد است. عادت دارم به خودم تا نسل ۱ و ۲ در محل زنده‌اند، به دیوار و ستون مسجد و تکیه، تکیه ندهم، وسط، معلّق بنشینم به قول محلی: چهارزانو، چون مِلّایی نمی‌توانم بنشینم. در عکس هم دیده می‌شوم در کنار رفیقان آقا محمد ابراهیم شهابی، آقا سید حاج کاظم صباغ، آق سید موسی صباغ و آق سید حاج رضی سجادی. لوبیاپَته، ما را داشت، داشت، داشت تا خودِ صبح، این قدر، قوی است.

 

چادِر سوم :

دوست باشخصیت من آقا جواد دباغیان، پس از لوبیاپَته دعوت کرد بریم بیتش. رفتیم. بیت پایین. سخنی ازو سر زد که سَرِ مرا گرم کرد و دل مرا، دلگرم. گفت آخرِ شب چنان غرق در گوشی می‌شود که خانمش از عجب می‌پرسد مگر آن تُو چی هست که این قدر غرقت کرد؟ جواد درین وقت به خواندن مدرسه فکرت مشغول می‌شود این است که مستغرَق می‌شود. و چه غرقی بهتر ازین غرق. این حرفش در آن شب، به‌شدت بر دلم نشست که متون و مَطلب و مُطالبات، در صحن مدرسه فکرت، هدر و هرز نمی‌رود.

 

چادِر چهارم :

روزی که ناهار را میهمان حاج مهدی رمضانی بالمله بودیم -که نیاز و حکم اخلاق بود از حج که برگشت، محضرش رسیم- رفیقم جناب موسی رمضانی زکریاتقی و جناب حجت‌الاسلام شیخ علی رضا ربانی -برادرخانم حاج مهدی- هم بودند. ربانی دو خاطره تعریف کردند که یکی مسموع بود. و به کشکولی: یکی دیگری، مسموم! اولی این بود در شهرضا یا شهری از استان فارس -تردید دارم دقیقاً کدام شهر را گفت- برایش در ایام تبلیغ اتفاق عجیبی افتاد، بعد از غذا، طبق سنت سفره، ادعیه و فاتحه نثار کرد. میزبان، به‌جِد، به خشم آمد که چرا فاتحه‌ی ما را خواندی؟! آن شهر، بد می‌دانند فاتحه بعد از این که غذا خوردند، بخوانند. آقای ربانی هم ماتش برده بود چه کند. دومی این بود که گفت حجت‌الاسلام آشیخ موسی دارابی -که فردی خوش‌مَشرَب و شوخ‌طبع است- به کسی که به شوخی به وی گفته بود آخوندها چهل و چند سال بر ایران حکومت کردند، بس نیست؟ چقدر می‌خواهند طول بدهند؟! جواب داد شاهان ۲۵۰۰ سال بر ما حکومت کردند ما هم ۲۵۰۰ سال باید باشیم! من هم در پایان هر دو خاطره‌ی ربانی، واکنش کردم: واسه اولی، از خنده، پِخ زدم. ولی واسه دومی با انگیزه‌ی «لطلب الاصلاح فی امّة جَدّی» گفتم: بِفففففففففف! یعنی ۲۵۰۰ سال دیگه حاکم باشین! مردم را نفله می‌کنین و می‌رینین! و می‌رین!

 

چادِر پنجم :

پیش احمد بابویه -که سختم است به این رفیق همیشه‌خوبم بگم «حاج احمد» چون از بس از لفظ صمیمیِ گفتنِ «احمد»، دورم می‌اندازد- شام و نشست میهمان شدیم. شام بودیم، چون شکم مهم است! هرچند استاد مطهری گفته بود انقلاب برای شکم نبود! اما شکم مهم شد برای این حکمرانان. نشست بود، چون شامِ بی نشست، شبیه آب‌تنی بدونِ غورزم است، جا باید گود باشد که بشود سَنو کرد؛ همان شنا. جلیل هم آن شب بود که در رودِ او خوب شنا کردیم! و او هم خوب‌غوّاصی، هست! آخه سرخرودی محمودآبادی آملی باشی و سرخ‌حرف نباشی که نمی‌شود. آن شب، نشینیم تا مگذاریم جمهوری اسلامی ایران (=کشکولی: آخوند ماله) به سلطنت! برگرده. سلطنت‌طلب‌ها! زنهار از شما.

 

چادِر ششم :

همه ماشین را شبی جلوِ خونه‌ی رخفم آقا «قا.با» پارک کردیم! که این رخف زحمتکش، زحمت رصد امنیت و گشت ارشاد! (ببخشید اشتباه گفتم، گشتِ خشمِ شب!) گردنش نیفتد! که بی‌خوابی کلافه‌اش کند. همان یک‌جا همه را رصد کند راحت شود. آخه آقا «قا.با» بسیار برای امنیت محل، پا در رکاب است و دست بر ماشه! دارد ولی ماشه‌دار هم بهش نمی‌دهند! ماشه، آخه نوک مگس می‌خواهد، این رخف، ولی، چشمش فَق نمی‌کنه (=خوب نمی‌بیند!) شلیک هم، نیاز به حکم دادستانی دارد، البته ذی‌نفوذ که باشی این حکم هم، آنی صادر می‌شود حتی صادرشده‌اش، توی پوشه پِر است! آری؛ پارک، وِن سِرِه پَلی! ولی نشست، ۹۶۰ متر آن طرف‌تر، که آقا «قا.با» بو نبرَد ما کاجِه هستم!

 

چادِر هفتم تا نهم هم هست

ولی کی حال دارد بخواند، پس اصلاً ننویسم سنگین‌ترم. از لوبیاپَته تا ماش‌پَته همین بود، چون دیشب خونه ماش‌پَته خوردم، نماشون‌سَر به خواب و بیداری، فرو رفتم. ماش‌مِلا را هم معمولاً از محل می‌خریم! از کشاورزهای خُرده‌پا، تا هم کشت و کارشان، رونق گیرد، هم دخلشان بچرخد. دامنه‌ی توحید.

پرسش ۲۶۹

آفریدگار باری‌تعالی طبق تفاسیر عالمان دین از قرآن از یک سو به شیطان مهلت داد (در واقع او را فرستاد) تا به اغوا و گمراه‌کردن مردم، همچنان ادامه دهد، اما از سمت دیگر در فرهنگ مذهب شیعه امام دوازدهم حضرت مهدی موعود -علیه السلام- این طور برداشت شده است که آن معصوم ع باید تا عصرهای متمادی غائب شود. پرسش این است چرا خدا شیطان را حاضر نگه داشت اما در مذهب شیعه امام معصوم زنده -علیه السلام- غائب نگه داشته شد؟ حال آن که اغوا و گمراهی از سوی شیطان بدون ایستایی، جریان باید داشته باشد، اما هدایت و راهنمایی، مسکوت و متوقف باید بماند؟ زیرا عملاً و نظراً امام دوازدهم شیعیان بالای ۱۲ قرن است که از مسائل روزگار کنار مانده است و همه‌چیز به ظهورش نوید داده شده است. چگونه ممکن است معصوم -علیه السلام- در حیات باشد، اما نسبت به آنچه در روزگاران می‌گذرد، دست تصرف، فعلِ اقدام و رسیدگی به امور و حل مسائل نداشته باشد؟ آیا اساساً امام غائب -علیه السلام- می‌تواند در مسائل تصرف کند؟ و نیز چرا باید دست بشر از آموزه‌های آن موعود کوتاه شود و هیچ نداند در تمام این ۱۲ قرن آن امام چه چیزهایی به جامعه آموزش دادند؟ و یا به عبارتی چرا باید نظام آفرینش با عنصر غیبت، مردم (=خاصه مؤمنان) را در خلاء و انتظار بگذارد؟این پرسش دویست و شصت و نهم در هدر مدرسه سنجاق می‌شود. پاسخ به پرسش‌ها در مدرسه، به روال همیشه، اختیاری است.

۱۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : مدیریت مدرسه فکرت

،،

سلام آشیخ مالک

نظریه‌ها در دسته‌ی حرف‌های بشری قرار دارد. مردم در رد یا قبول آن مختارند. این نظریه هم که نامش را بردی، یک دیدگاه فقاهتی از اسلام است. کنار آن قرائت‌های صاحب‌نظران دیگر هم هست. این نظریه، تست داد، و مردم به آن رو آوُردند، بعد، بعضی از آن انصراف دادند. مؤاخذه هم ندارند مردم. حق خداداد دارند نظریه‌های بشری را پس بزنند یا بپذیرند.

،،

مجدد سلام و سپاس از جوابت آشیخ محمدرضا. جالب جُل (=فرو) رفتی در بطن چادِر. امابعد، باید علت‌یابی کرد چرا جذب آمریکا می‌شوند. عین دیاک که در پیشرانه‌ی خودروها نصب است و علت عیب را نشان می‌دهد. من برین نظرم نسل امروز از اقتصاد شکوفا حس خوش و خویشاوندی دارد. بی‌جهت نیست معاش، رفیق معاد است و حتی قرین سر به سر آن.

،،

جناب حجت‌الاسلام آقا باقریان سلام

سطر نخست حرفم بگویم دیده‌نشدن هم شیطان و هم امام زمان -علیه السلام- تقریب معنای زیبایی بود. از شرکت شما در پرسش ۲۶۹ هم ممنون هستم، هم بهرمند. البته همچنان می‌توان این بحثی که حضرت مستطاب عالی روی پرسش باز کردید، تازه نگه داشت. چون درِ خوبی بر روی این موضوع گشودید. خرسندم از این‌که این پرسشم را پرسشی «خوب»، اعلان کردید. بله، شیطان در عصر پیشاغیبت هم نقشش را آزادانه ایفا کرد.

،،

سلام محمد مهندس عبدی

تو همه جای عالَم را گشتی! من از سال ۱۳۹۳ به این ور، راهم به شمال، فقط همین آزادراه است. چون تهران، کمربندی آزادگان و بسیج و یاسینی و حتی جاجرود تا بومهن بدترین مسیر است.

،،

سلام مجدد محمد مهندس

شِما مُجری‌ها از تَهِ دل بیجکون می‌زنین! منبر از مراسم حذف شود! منبر خوب ۲۵ دقیقه‌ای واقعاً روی دانش و ارزش مردم اثرگذار است. البته منبری هم باید اهل ورع باشد. مداحی هم محمد، حد دارد، آنقدر برخی مداح‌ها صدای خود را پشت تریبون بالا می‌برند، پرده‌ی گوش لرزه می‌افتد.

،،

آقا جواد دباغیان نظم دارد. اهل شعر هم هست. «بوستان» و «گلستان» را خوب بلد است قرائت کند. شیخ اجل را اندرزگوی بزرگ می‌داند. ممنونم مهندس محمد.

،،

بله محمد مهندس، کریم‌خان زند، هرگز خود را شاه و پادشاه و سلطان لقب نداد. فقط گفت «وکیل» هستم از سوی مردم، نه اعیان و اشراف. سپاس از نکته‌ی تیزت. معلوم است، مدادت امروز مدادتراش خورد!

 

جناب محمد مهندس سلام

پرده‌ی ۳ را بی‌پاسخ رها کردی، لذا گفتم نظرم را انشاء کنم. به نظر من هجرت پیغمبر اکرم ص هدفمند و از روی نقشه و آن قرارداد رضوان بود. بعثت، نیازمند هجرت بود، تا مردم را به آبادانی و عمارت و امارت و آزادی آشنا کند. مدینه مدیون مردم اوس و خزرج است که عقل پیشه کردند و ترک خصومت کردند و به صلح و مدنیت رأی دادند و پیامبر اکرم ص را برای جامعه‌ی خود دعوت کردند، عین دعوت مردم کوفه از امام حسین علیه السلام.

،،

امیرجناب سلام

در فردای انقلاب اسلامی ایران هم، در حافظه‌ی پر از مطالعه‌ات هست که جمله‌ای خیلی‌قشنگ، فلسفی، اخلاق‌وار گوش مردم را به‌زیبایی هرچه تمامتر، نوازش کرد که مردم مستقیم رهبرش نکرده بودند، موج نهضت علامت رضایت حساب شد:

 

«‏من دعاگوی همه هستم و شما احتمال این را بدهید که اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر‏‎ ‎‏از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است. اسلام، ما‏‎ ‎‏را موظف کرده که خدمت بکنیم. خدمتگزاری مطرح است».

 

بی‌دریغ ممنونم که آنقدر مسلط هستی، که بی آن‌که از کسی حساب ببری! حتی کریم‌خان زند را هم این گونه آزاد مورد توجه قرار می‌دهی! تو واقعاً اصول‌لولو گرای قهاری. جناح راست در مانده است امیر رمضانی دارابی را بشناسند! این عبارت یقیناً کشکولی بوده است. سپاس ازت.

،،

محمد مهندس سلام

با «صاد» است این عبارت. نه با «سین».

تو املا چند می‌گرفتی دبستان؟ نکند درین درس کلیدی، تک‌ماده زدی؟

 

این با سین یعنی قسمت‌گر،

اما با صاد یعنی درهم‌کوبنده. قاصم‌الجبارین.

 

جلیل قربانی:

سلام آقای دامنه، توحید، مدیر، طالبی و آقاابراهیم

روز به‌خیر

شاید منطور آقای عبدی، ذکر نام خدایی با این ویژگی‌ها بود:

قاسم یعنی تکه‌تکه کننده ظالمان 

تقسیم‌کننده و توزیع‌کننده ظالمان در تمام دنیا 

این هم یک طنزیم برای خدا بود!

،،

سلام جناب جلیل

پنهان نکنم از طرز خطابت درین خطابه‌ات، خیلی خندیدم. تازه داشتم به متن «کارتر» کاردَک می‌زنم. که چرا قید تامّ «به تمامِ...» برای موقعیت‌های جیمی کارتر، به کار بردی. که دیدم این طنزت رسید. پخ زدم چون قوه‌ی ضاحکه‌ی من پرقدرت است.

،،

آشیخ محمدرضا سلام

به نظرم چون جیمی کارتر در اوج انقلاب ایران با محمدرضا پهلوی هم‌دوره بود، و مردم وی را به همین دلیل، می‌شناسند، می‌شود درین مورد، روی کارتر بحث علمی، تحلیلی، تاریخی و سیاسی صورت بگیرد. بنابرین، قائلم بحث در گیرد، که منتِج باشد، زیرا ربط کارتر به تاریخ ایران، ربط مستقیم است..

،،

بله حاج آقا باقریان، خواسته بودم با لفظ «قبول ندارم»، نظر شما و نظر خودم را راحت‌تر تفکیک کنم، وگرنه بله صحیح است فرمایش شما که هر کس ممکن است نظر خود را داشته باشد. نیز در عدم تأثیر مردم در اصل غیبت، بله با هم اشتراک نظر داریم. آیا منبع نص داریم که اعمال مردم در ظهور نقش دارد؟ یا نه از فکر شما ناشی است؟

 

شیخ احمد باقریان: در روایات ندیدم که ما مانع ظهوریم

ولی روایات انتظار متضمن این نکته است که در زمان غیبت باید خود را آماده نماییم

،،

قاسم مجدد سلام. بیا پیشم. چای سیلان و سوهان با من. تا بخوریم یک اِشکِم با هم. بگذرم.

 

،،

محمدتقی برادر خوبم سلام

شروع شیطان را خوب پیش آمدی. نقش‌های مخربش را هم مطرح کردی. چهارراه هم یک تشبیه جدید بود. در واقع خود فرد منتظر را فردی دارای زندگی بر پایه‌ی احتیاط و امید معرفی کردی. خوب می‌شد به خود اثرات پنهان‌ماندن آن امام عصر علیه السلام را هم کمی نظرت را می‌گفتی. ممنونم از متن و ورودت به این بحث ۲۶۹.

،،

آشیخ محمدرضا جالب این است دو دسته جیمی کارتر را نقد می‌کنند: دسته‌ی انقلابیون که کارتر را عامل دوام شاه می‌دانند. دسته‌ی سلطنت‌طلبان که کارتر را خائن به شاه می‌دانند. چون نه شاه را به آمریکا پناهندگی داد، نه پشت او سال ۵۷ ایستاد. این وجه چقدر هم متضاد است.

،،

سلام عبدی ما

خاطره‌ی دلکشی بود محمد مهندس.

منقل را یک ت اضاف گذاشتی. آق قاسم بابویه دله هیچی دنیه، شوخی کانده، اخلاقش قشنگه!

،،

قشنگ بود قاسم، حرفت از حرف «ت». مثل سَمّ د.د.ت که مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی می‌گفت به جناح چپ بزنید! همه را نابود کنید. کشکولی خندیدم قاسم، واقعاً در جواب قاطع هستی! اتفاقاً گلکی مازنی را خوب واردی در متن و نظر. خوب بود پرویز در محل دیدمت. چهره‌ات روحانی شده بود. لابد نور من افتاده بود در صورتت.

،،

سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک

نظم در متن شما چشمگیر است. اما بعد در واقع شما قائل هستید حضور بی‌وقفه‌ی شیطان موجب می‌شود مؤمن به سمت خدا فرار کند: آیه‌ی ففِروا الی الله. از آن سمت هم معتقدید فلسفه‌ی غیبت به علت نقش زشت مردم زمانه بوده است. یعنی مشیت خدا را رد می‌کنی. به عبارتی غیبت را واکنش خدا به خلق تفسیر می‌کنی. ممنونم که در پرسش ۲۶۹ مشارکت جستی. درود.

،،

جناب آقای آسیوند مهدی امید سلام

چنین است که فرمودید. آنان اسرائیل را به قصد خدمت نگاه می‌کنند، اما مسلمانان به قصد انحلال نظام‌شان. این تضاد، راه وسط هم پیش آوُرده که همان سازش از سر ناچاری اعراب است. سپاس از شرکتت در بحث کارتر که جنابان شیخ احمدی و جلیل قربانی آن را در صحن بارور کردند.

،،

آشیخ مالک سلام دوباره.

این فراز دوم شما با آن فراز دوم پاسخ اول، همخوانی ندارد. مشیت آن است خدا خود امری را ایجاد کند. اما جنابعالی استدلال کرده بودی، باعث تصمیم خدا در پرده‌ی نهان بردن امام دوازدهم علیه السلام، ناسپاسی و عمل بد خود مردم آن.

 

حُسام چه کسانی بودند؟

حُسام -که آن را حِسام تلفظ می‌کنند- معنی تیغ می‌دهد. دِرَفش، قدّاره، بُرّان، تیز، سَیف (=شمشیر) در عِداد این لغت قرار دارد. سلسله‌های سیاسی ازین لغت، عنوان حکومتی ساختند و شاهان آن، این را به هر کس که میل داشتند می‌بخشیدند که مشهور می‌شدند به شهرت «حسام‌السلطنه». یعنی شمشیرِ بُرّان شاه!

در تاریخ معاصر ایران، شاهان، داخل را یعنی مردم -به قول خودشان رعیت را- اذیت می‌کردند، خارج را اما نه. این بود که خشمگیرترین فرد حکومت را حُسام‌السلطنه می‌کردند که زَهره را (=دلیری و شهامت را) از دل رعیت (=بخوانید: ملت) بیرون افکنند!

همینان با آن که می‌دانستند روس و انگلستان به ایران به تعبیر من: به دیدِ مَرتع و چراگاه، نگاه می‌کردند، هرگز کاری نداشتند، اما به سپر ستَبر علیه‌ی ملت ظاهر می‌شدند.

حتی در کتاب «تاریخ ایران در عصر پهلوی‌ها» اثر سرهنگ ارتش حمید هاشمی (ر.ک: ص ۱۰) خواندم خشمِ لا حَدّ روس‌ها همواره این بود که «چرا رقیب او انگلستان در غارت ایران پیشتاز است!» ولی حکومت خود غارتگر ملت تبدیل شده بود.

نکته‌ی سیاسی: در ادبیات سیاسی ایران یک فراز از روان‌شناسی سیاسی این بوده است هر گاه مردم دلِ پُر پیدا می‌کردند از حکومت، به سلاحِ «بیداری» پناه می‌بردند و به قیام آرام تمسّک می‌جستند. می‌گویند در هر شهری یک پیشوای روحانی در بیدارگری مشارکت داشت. سید جمال و سید جلال آل احمد مثلاً دو روشنگر بیدار ظاهر شده بودند. بگذرم. دامنه‌ی توحید

،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
در گفت و شنود شما با آقاعبدی حرف‌های لطیفی رد و بدل می‌شود، لذاست دقت می‌ورزم، ازجمله به همین متنت. من هم گویم، نادرترین ساعت و وقت آن‌هم اگر در بند هیچ کاری غرق نباشم دکمه‌ی پاوِر تلویزیون عریض خونه را می‌فشارم. کجا می‌روم؟ گو و گوگ‌زا ببینم، حیوانات حیات وحش از شبکه‌ی مستند. پلنگُ پونهُ پروانهُ پِشخانهُ پُستچیُ را مشاهده کنم. دلچسب نداشت صاف می‌زنم رادیونما «آوا» که فقط آهنگ پخش می‌کند و مجری هم ندارد، اگر مجری بیاید، آن‌هم به‌ندرت، در حد سِکّلمه حرف می‌گیرد وقت. من‌هم سراسر خونه قدم می‌زنم و گوش به آهنگ این شبکه می‌دهم. شاید هفته‌ای هم طول بکشد حتی ماه‌یی که پاور تلویزیون را اصلاً دست نمی‌زنم و روشن نمی‌کنم. خوب شد خانم محترم شما در آی‌فیلم هستند. سه تا از بچه‌های پشت پرده‌ی آن شبکه‌ی مورد تماشای شما یعنی ۲۰ در ۳۰ نمی‌دانم چرا به محل کار ما آمد و شد داشتند! لابد خبر را چِفت و بست می‌کردند! آقاعیسی درود وافر همراه ویفر! به شما.

،،
آقاجان خودم جناب حاج سید کمال الدین شریف سلام
عبارت شما یعتی «آزادی کاخ سفید از تل‌آویو می گذرد» معادل‌سازی جالبی بود از «راه قدس از کربلا می‌گذرد». اساساً فتح نیازمند عقل است. اگر آن روز مثلاً هم معلوم شود شدنی است، منِ کمترین، در کمر شما شال خواهیم بست، شال یشم حرم امام حسین علیه السلام. من ضد آمریکایی عاقل هستم، یعنی معتقدم با قدرت زبان با آمریکا معامله شود و ایران به اقتصاد آن کشور متصل شود. ملت، شکوفایی را دوست دارد. خشنودم راه را بدون جنگیدن، ترسیم کردید. موافقم.

،،
آشخ مالک سلام
هایده و مهستی کی‌اند؟ ایرانی‌اند؟
مداحی مگه می‌کنن؟ شور؟ یا همایون؟!
شما شِخا هم مگه می‌شناسیدشون؟!!

،،
سلام محمد مهندس
تلویزیون خونه‌ام آنتن داخلی دارد، نه مثل تِه، بشقاب، اونم اندازه‌ی دُمپاش! در ضمن حیوانات بلد نیستند تظاهر کنند، پس دیدن‌شان یعنی دیدن حقیقت و راست.

یک شوخی با شِخا

امروز قم،
هوا در اوج برودت و میا (=مه‌آلود، اما به معنی ابرناک)
درین فصل سرد، شِخا اغلب عبای پشمی زُمُخت می‌ذارن!
حتی آنچنان پِروخ می‌زنن، عبا را رو عمامه می‌ذارن که نَچان!
شِخا ازین نظر سخت‌جان شدند چون زُکام نمی‌شن!
از بس خود لای قبا و عبا و عمامه می‌پیچانن!
اما در سیاست سریع زُکام شدند حتی اَشنیفه (=عطسه) می‌زنن!
عطسه‌ی شِخا البته عطری است و واگیر ندارد!
چون دَم آنان شفاست چونان «مسحیا».

،،
این هم عکس، یکی داشت از دمِ دروازه‌ی ورودی ما در داراب‌کلا رد می‌شد، از بس به دامنه عُلقه داشت، عکس انداخت، دلم را آب. قم باشیُ محل را وِل کنی همین می‌شود: یعنی نوستالژی و حسرت!

،،
جناب آقای مهندس محمد عبدی سنه‌کوهی سلام. پژوهشگری‌ات ثابت بود، حالا اثبات شد. ای ناقلای محقق! تمام گزاره‌های پرسشم را ماهرانه در لا به لای جواب پیچ و مهره کردی. الحق زبردست هستی. می‌شه آن جمع که گه گاه نشست (=شونیشتِن) دارین و «وحدت در کثرت» و «کثرت در وحدت» هستید، همین پرسش ۲۶۹ را شرح دهید و جواب خودت را میز مناظره سازی محمد؟ راستی! ممنونم زبل‌خان! معلومه ته خانم خیلی به تو اسپناخ (=اسفناج) می‌خورانَد مثل ملوان زبل کودکی‌مان قدرت فکری می‌بخشانَد. برون‌دینی نقلی را و درون‌دینی فکری و نقلی را به مهارت تدوین کردی. نظریاتت را کشف کردم. ممنونم از شرکتت در بحث ۲۶۹ که رجب نزدیک بود و نیمه‌ی شعبان در پیش در هدر سنجاق کردم.

،،

سلام محمد فضل نخست. متنت را، مطالعه کرده و از دانش و توان تفسیری‌ات استفاده بردم. متن‌های شُسته، نظمِ فهم را فراهم می‌کند، ازین‌رو، موضوع را با ادبیات فاخر تفسیر کردی. بسیاربسیار ممنونم. بعد. تلاش برای چیره‌نشدن شیطان (چه موجودی موهوم / چه وجودی موجود) بر نفس و مقصد انسان، عمیق‌ترین جای متنت بود که در فلسفه‌ی گابریل مارسل و آن شخصیت نمایشنامه‌ای «گودو» نشانی از آن دادید و همین شوق تفکر را در من آفرید که دو بار متنت را مطالعه کنم. سپس، ترسیم «روشنای وجدان» از جانب امام زمان علیه السلام در لایه‌های خالی انسان، نقش جدیدی بر ذهن و حتی دل زد. آنگاه هر دو پدیدار را در راز دسته‌بندی کردی هم مهم بود. جالب‌تر این است خودِ راز را برخی منتظرون اهل وهم و خیال، رازآلودتر می‌کنند و این سرِّ سرّ را نزد مؤمنان سرسری و سُرسُری می‌کنند. تو محمد فضل، این مفهوم را هم خوب شکافتی. از شرکتت در ۲۶۹هُمین پرسش صحن فکرت، لذت بردم. و نیز خوشحالی‌ام دست داد اصل سؤالم را «بسیار دقیق و تامل برانگیز» دانستی. امید است توانسته باشم در شرح پاسخت، درست پیمایش کرده باشم. در آخر از لفظ «گودو» در نوشته‌ات، ناخوداگاه هدایت شدم به همین لفظ در داراب‌کلا که وقتی از چیزی / کسی، خیلی خوششان بیاید به آن فرد یا شیئ می‌گویند: آ، گُدووو. یعنی آی دلم نشستی، چه قدر زیبایی. بگذرم، اشتراک لفظی بود، اشتراک معنایی‌اش کردم. ۱۱ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه

 

جواب جلیل قربانی به پرسش ۲۶۹ سلام جناب آقای فضلی
شب به‌خیر بهره بردم از متن وزین شما درباره انتظار و منجی.

۱- یک بار درباره منجی در جمعی، گفتگو می‌کردیم؛ در آنجا من گفتم که همه ادیان الهی به پیروان خود بشارت دادند که روزی کار جهان به دست منجی سامان می‌یابد و آن روز را آخرالزمان نام داده‌اند.

۲- مکاتب غیرالهی  نیز رسیدن به مدینه فاضله و اتوپیا و جامعه ایده‌آل را در آموزه‌های خود دارند. حتی جامعه کمونیستی در سیر تاریخی جامعه از نظر مارکس، صورت کامل مدینه فاضله است.

۳- به نظر می‌رسد که انسان به دلیل محدودیت‌های زمانی، تضاد منافع و ناتوانی در هم‌سوکردن منافع افراد جامعه، از ساختن یک جامعه ایده‌آل ناامید شده است. این‌ ناامیدی، ناامیدشدن از توان انسان‌ها در هر عصر و دوره است، اما این آرزو در نهاد ابنای بشر باقی مانده؛ پس آن را به آینده حواله داده است.

۴- بنابراین، انتظار برای رسیدن منجی، یک پویش مداوم و پیوسته در مسیر زندگی بشر ساخته است. نهادهای جامعه از اخلاق، خانواده، سیاست، اقتصاد، حقوق و حتی دین در مسیر تاریخ با تحول رو به بهترشدن در حرکت هستند.

۵- منجی، انسان‌های کاملی هستند که در سیر تکاملی بشر با تلاش‌های توسعه‌طلبانه در جامعه‌ای همواره در حال پیشرفت ایجاد می‌شود. منجی یک موقعیت زمانی در دوردست بشر است تا به آن‌چه مطلوب اوست برسد و چون این خواسته‌ها همواره در حال بهترشدن است، ظهور منجی (موقعیت) زمانی مطلوب، همواره در آینده باقی می‌ماند.

 ۶- داستان منجی، داستان جستجوی سیمرغ در پشت کوه قاف در منطق‌الطیر عطار نیشابوری است؛ جستجوی خستگی‌ناپذیر برای رسیدن به سیمرغ، در نهایت به "سیمرغ‌شدن" منجر خواهد شد. آقای مدیر سلام، شب به‌خیر اگر خواستید این متن را به عنوان پاسخ من به پرسش ۲۶۹ به حساب آورید!

،،
جلیل‌آقا سلام
در نظری که زیر متن پاسخ آقامحمد فضل گذاشتی، به نوعی در پرسش ۲۶۹ مشارکت کردی. زین‌سبب باید امتنان بفرستم. امابعد، من روی جوابت به این انتاج دست یافتم. «موجودیت موعود» فرع بر «موضوعیت موعود» است. واژگان «پویش مداوم و پیوسته» در بند ۴ آن جناب دقیقاً نشان از آن دارد که مسئله‌ی منجی، موضوعی آفرینشی است، نه فقط قصه‌ی شیعی. اگر برداشتم دور است از محتوای پیامت، مُخبرم کن. ممنون. مفید و غنی بارورش نمودی.

،،
مجدد به تو محمد فضل سلام
خشنودم از جذبت به جوابم. در ادبیاتت «سفر به دورن» تفسیر درستی بود در نوسازی انسانی یا سیر به سیرت هویت مطلوب درونی و بیرونی. پربار نوشتید، نیز غَرّه‌ام که لفظ آ،گُدووو بر دامنه‌ی ذهنت نشست.

 

سلام سید شریف حجت الاسلام حاج سید کمال‌الدین. نور داشت آن ۸ سال جبهه، سخت و خطرناک بود، اما رزمندگان، در آن ۹۶ ماه جنگ فضای جبهه را با روح معنوی خود به یک مکتب آموزنده تبدیل کرده بودند علت اصلی‌اش این بود رزمندگان ایران در آن ۸ سال، هم مورد ستم اشغالگری حزب بعث واقع شده بودند و هم در جای حق ایستاده‌ بودند و این بود که جبهه جای ارزشمند شده بود و هر بار، شهید از آن برمی‌خاست. حاج عبدالحسین کارگر حتی در زندگی عادی خود هم مردِ پیراسته و انسان وارسته و مذهبی اصیل بود که شهیدشدنش به عظمت ایمانش افزود. نزد من آن شهید کهنسال، مردی در زمره‌ی پاکان و مخلَصان بود. به او و شما درود که خودتان هم درخشان ظاهر شده بودید در دفاع مقدس. ارادت.

 

حجت‌الاسلام سید حسین شفیعی دارابی در هیئت رزمندگان داراب‌کلا در اشاره‌ی غیرمستقیم به متن جلیل قربانی در مورد جیمی کارتر:  تطهیر کارتر!!!! چه زود بد عاقبتی افراد رو می شود!!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. سلام علیکم. از طریق سایت های مختلف؛ مطلع شدیم که در روز دو شنبه هفته جاری (دوشنبه ۱۰ دی ماه ۱۴۰۳ش) حیات ننگین و سراسر لعنت و نفرت یکی از نمادهای استکبار جهانی و یکی از ستمگران بین المللی؛ یعنی «جیمی کارتر» (سی و نهمین رئیس جمهور لعین و خبیث شیطان بزرگ : آمریکا)؛ با کوله باری از ستم و جنایت به پایان رسید؛ قطعا مظلومان عالم و آزاد اندیشان جهان از مطلع شدن از این خبر مسرت بخش؛ خرسند شده اند؛ خدا را سپاس که زنده بودیم و شاهد تحقق یکی دیگر از آینده نگری امام خمینی (ره) بوده ایم؛ و بدین جهت خرسند گشته ایم؛ اما کنار این خرسندیها شاهد انحراف ۱۸۰ درجه ای برخی از اشخاص و احزاب بوده و می باشیم که به بهانه مرگ این رئیس جمهور جانی و خائن؛ بطور غیر مستقیم؛ به تطهیر وی پرداخته انداخته اند؛ و در قالب نگاشته چند بندی خویش کوشیدند تا او را چهره ای مطلوب و ممدوح جلوه دهند؛ شگفتی این جاست که برخی از اینها با زدن ماسک چند لایه ای خیر خواهی و وطن پرستی و طرفداری از مردم بدین سوی و سمت کشیده شدند؛ کسانیکه یک روز دم از امام و انقلاب می زده و....؛ فکر نمی کردیم بدین سرعت؛ شاهد تحقق بدعاقبتی این طیف بد فرجام باشیم. خدایا عاقبت هایمان را به خیر گردان. (عصر روز چهارشنبه ۱۲ دیماه ۱۴۰۳ش_ ۳۰ جمادی الثانی ۱۴۰۳ق)

پاسخ به پرسش ۲۶۹

عقیده به این که روزی نامعلوم یک انسان -و مشخصاً در شیعه با اسم و تولد مشخص به نام امام مهدی، ولیِّ زمان علیه السلام- پنهانی و ناگهانی وارد زندگی مردم می‌شود، یک بینش رواییِ و اخباری منجی‌گرایانه است و مؤمنینِ به این «خبر» را، به نیروهایی منتظر وقوع آن روز، نگه داشته است و هر کدام به میزان ایمان و اعتقاد خودشان، انتظار می‌کشند و حتی آن را واقعه‌ی بزرگ جهانی می‌دانند که آمدنش، تکان‌دهنده و به تعبیر برخی مذهبیون: «منتقِمانه» است.

 

البته بهائیت قائل است آن فرد، ظهور کرد و تمام شد و وظایف به «باب» یعنی دروازه‌ی علوم و «ایقان» وا گذاشته شد. با این فرق که شیعه‌ی امامیه (=دوازده‌امامی) برخلاف بهائی‌ها، می‌گوید این وظیفه، نیابتاً، به فقیهان روحانی پیشنهاد شده است و پیروان باید به فقیهان رجوع کنند، زیرا امام زمان علیه السلام که نیست، تا حکومت را مستقیماً در دست گیرد. تنازع آراء از همین جا به بعد است، که آغاز می‌شود. من یکی یکی برخی از طرز تلقی را برمی‌شمارم:

 

۱. امام زمان، فرمان دنیا را در دست دارد.
۲. امام زمان، با افراد رابطه برقرار کرده است.
۳. امام زمان، حاضر اما از نظرها غائب است.
۴. امام زمان، مخفی الهام‌بخشی می‌کند.
۵. امام زمان، آمد و درگذشت، غیبت پایان گرفت.
۶. امام زمان، با نفوذش، هدایت را در دست دارد.
۷. امام زمان، دلش ظهور می‌خواهد اما دستش نیست.
۸. امام زمان، با پرشدن گناه می‌آید.
۹. امام زمان، تا ۳۱۳ یارش تکمیل نشود، نمی‌آید.
۱۰. امام زمان، پنهانی ظهور کرد و هست و می‌بیند.
۱۱. امام زمان، با رهبران مذهبی سیاسی رابطه دارد.

 

اما درین میان هستند کسانی که قائل‌اند نقش هدایتگری مهدی موعود ازو ساقط نشد و جریان کلی جهان به لطف زنده‌ماندن ایشان است. حتی می‌گویند معارف شیعه را او القاء می‌کند و از امور عالم، کاملاً باخبر است و دخالت دارد. در منظر این مجموعه‌ی فکری، جمهوری اسلامی ایران زمینه‌ساز و پیش‌درآمد حکومت مهدی است. حتی نقل است یکی از دولت‌های اسبق، جانماز آن امام علیه السلام را در نماز جمعی خودشان پهن می‌کردند. این در حالی است، تفکری دیگر معتقد است، موعود و منجی، هنوز زاده نشد، اما اینان آج و واج می‌مانند بگویند اگر بعد، بخواهد زاده شود، از کدام صُلب و رحِم. لذا میان دو حالت قرار گرفته‌اند؛

 

حالتِ «هست»،
ولی، «وقت» نمی‌شود معلوم کرد. 

حالتِ «نیست»
ولی، وقت زاده‌شدنش مشخص نیست.

 

بنابرین، پاسخ من به پرسش در یک جمله این است: امام زمان علیه السلام در اذهان حاضر است، و حتی مؤمن با او راز و نیاز دارد اما در اعیان حاضر نیست، زیرا حیات در دنیا فقط یک وجه ندارد، وجوه ناشناخته هم دارد که کشف آن با علم‌های رایج شدنی نیست. عقیده به او، عقیده به دست نامرئی در روح جهان است، مثل دست روح در سراسر وجود انسان. فقط عشق است که این موجود اسرارآمیز مقدس را در وجود فرد عقیده‌مند، برقرار و حاکم بر خط و مشیء، نگه می‌دارد. گفتار در پیشگاه آن انسان کامل و عقل کل علیه السلام، پیش‌درآمد دیدار معنوی با پروردگار است. از نقش او انرژی عشق ساطع می‌شود، اگر عشق به او خاموش شود، نقشش هم تعطیل می‌شود. با نیروی نور عشق آن انسان کامل در درون معتقدان، وجودش زنده نگه داشته می‌شود و به اصلاح امور مردم، به نیروی اثربخشش امید و انتظار ایجاد می‌شود. یقیناً پاسخ من رفتن به گوشه‌ای ازین پرسشِ گشاده، بود. به امید روی و روح و ریح او. ۱۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

نیروی مخفی

علمای مذهب آوُرده‌اند که عقاید دینی مانند «نیروی مخفی در دلِ انسان جای دارد.» پس او را همه‌حال همراهی می‌کند. این نیرو، به عنوان قدرت بازدارنده‌ی رذایل ظاهر می‌شود و به صورت وادارنده‌ی فضائل عمل می‌کند.

به قول سید هادی خسروشاهی در ص ۱۸۷ کتاب «تعالیم اسلام» خلاصه‌ی آرای دینی علامه طباطبایی، انسان جمع میان تن و روان است، تن فرسوده می‌شود ولی روان، مادّی نیست و فرسودگی در آن راه ندارد، بیم و امید، مهر و کینه، شادی و اندوه و مانند آن، از آنِ روان است نه تن.

 

نقل می‌کنند مفسران اسلام، که به استناد آیه‌ی ۱۰ تا ۱۱ سوره‌ی سجده، روان، بدون تن، به زندگی خود ادامه می‌دهد، گرچه تن در اثر مرگ، از بین رفته باشد. آری؛ نیروی مخفی خود -یعنی عقاید الهی- را در خود باید تغذیه کرد. ۱۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید.

 

اینک، گذاشتن نظرات یا پاسخ به پست‌ها

،،
سلام جناب آشیخ محمدرضا
خشنودم در شرح زندگانی امام علی علیه السلام همزمان به تاریخ سیاسی دوره‌ی آن امام ع و تطبیق آن با مفاد نهج‌البلاغه گام برداشتید. به نظر من امام اول شیعیان علیه السلام سه چیز را از هم نمی‌گسست:
۱. عدالت و دوری از هر نوع مُستبدّیت.
۲. رسیدگی به تهیدستان و ستم‌شدگان.
۳. دفع فساد از دایره‌ی حکومت و کارگزارهای اهل فساد.

ازین رو، علی علیه السلام همچنان تنهاست. نظیری، حتی ۱ در ۱۰۰ مثل او دیده نمی‌شود درین عصر.

 

،،
آقا محمدتقی سلام
همواره با دادن نظر متن‌ها را بیشتر به سوی تأمل و اندیشیدن می‌بری. بلی، حتی لفظ متوفّا به کار رفت در قرآن. به قول استاد مطهری متوفیٰ یعنی وفاکردن به گرفتن روح از بدن و آن را حفظ کردن. پس، روح که امانت در بدن است، نابود نمی‌شود بله متوفّا یعنی مجدد توسط ملائک پس گرفته می‌شود که مصون بماند. ممنونم. ملکات نفسانی را هم قشنگ وارد این مبحث کرده‌ای.

 

میلاد امام باقر علیه السلام است. خجستگی این روز مبارک را با یک سخن مهم از آن امام معصوم ع گرامی می‌دارم:

 «دانشمند مانند کسى است که شمعى به همراه دارد که به مردم نور مى‌دهد، پس هر که در پرتو شمع او ببیند، وى را دعاى خیر گوید.»

،،
سلام آقامحمد عبدی
علت معلوم است محمد، وقتی از انسان کامل و مقدس و پوشیده از راز و رمز و نیاز یعنی امام موعود علیه السلام داریم صحبت به میان می‌آوریم، باید هم محافظت کرد از لفظ و ادبیات که ناخواسته از حریم بیرون نزد. لذا گفتی «محافظه‌کارانه» وارد شدم، ناشی از همین احتیاط ادب و شرع، بوده است. ممنونم خواندی و مؤید متنم شدی.

،،
آقاجان جناب حاج سید کمال الدین سلام
چه سایرین بخواهند در بحث ۲۶۹ شرکت جویند، چه نجویند، در انتظار نظر و دیدگاه عالی‌جناب درین‌موضوع می‌مانم چون برای من و یقیناً بر بسیاری درین صحن، مهم خواهد بود جناب سید عمادی چه دیدگاهی دارد. پس، دریغ مفرما. سپاس از شما که این پرسش هدر (=سربرگ) صحن را مورد توجه و تشکر خود قرار دادید. درود و ارادت برادرت و شاگرد دانش و پارسایی‌ات: ابراهیم.

،،

اعضای مدرسه فکرت

در زیر این پست حاج آقا باقریان، یک پاسخ هم در بحث ۲۶۹ واصل شد، البته در گروه «معارف تشیع». توضیح می‌دهم در ادامه. ۱۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳

توضیح در مورد پاسخ به پرسش ۲۶۹ صحن

این پاسخ متعلق است به جناب حجت الاسلام سید تقی حسینی عسکرانی که در زیر پاسخ جناب حجت الاسلام باقریان در مورد پرسش ۲۶۹ درج شد. البته نه درین صحن، بلکه در تالار «معارف تشیع» که گروه حاج آقا باقریان است و من هم آنجا قلم و قدم می‌زنم. چون جواب ایشان در واقع شرکت درین بحث سنجاق‌شده‌ی مدرسه حساب می‌آید و من عین این پرسش را در گروه آقا باقریان هم نشر دادم، اینک پس از گذشت چند روز، درین صحن بازنشر می‌دهم.

 

خلاصه‌ کنم این است نظر ایشان اگر دقت شود، خواست بگوید همان‌طور که در زمان خودِ ائمه‌ی هُدات معصومین علیهم‌السلام، فردی که مثلاً در بجنورد و بیرجند و بروجرد و بروجن زندگی می‌کرد امام معصوم ع را مستقیماً نمی‌دید، الآن هم غیبت امام دوازدهم علیه السلام همین حالت را دارد که آن زمان حضور امامان ع داشت. عین جواب ایشان را منعکس می‌کنم که خطاب به آقا باقریان نگاشت. عین متن:

 

«سلام. ظاهرا «و عدمه منا» از خواجه در تجرید است. ضمنا مثال به غیبت شیطان هم شاید اهانت باشد به ساحت امام ع و علاوه شیطان از جن است وپنهان. در هر صورت برای تقریب به ذهن است از غیبیات روح است ونیز درد وشیرینی وشوری وتلخی وووو. اصولا غیبت امام ع به نحوی در دوران ۱۱ امام دیگز هم بوده اکثر شیعیان که در ری واصفهان وطبرستان وووو بودند در طول عمر ائمه ع را ندیدند ولی باور داشتند گرچه واسطه ها که ائمه ع را دیده ونقل می کردند زیاد بودند این غیبت در مورد انبیا ع هم بوده»

تشخیص من

برای جناح حاکم و پیروان آن، عکس آدمی چون حجت‌الاسلام مرحوم سید ابراهیم رئیسی که در دره سقوط کرد درگذشت، از اشخاصی چون طالقانی منتظری بازرگان مطهری بهشتی مهمتر است و شد جانشین آنها در جلسات رسمی این‌چُنینی. اینان به نظرم از طریق زنده نگه‌داری عکس و نام این فرد قصد دارند دو قطبی را زیر نام وی گرم نگه دارند تا چیرگی خود را به دست بیارند.

پیامک ابتذال!!!

دیروز از جایی برای من پیامک زده شد با خطاب: «پیشکسوت عزیز... » که مرا دعوت کردند (=خوانده شود توصیه کردند) که رزمایش بزرگ شرکت کنم. حالا رزمایش چی هست؟ واقعاً عجیب است. عین ادامه‌ی متن پیامک را می‌آورم:

 

رزمایش بزرگ یاران حاج قاسم در نمازجمعه‌ی ۱۴ دی ۱۴۰۳ [یعنی فردا] در شهرستان خود شرکت فرمایید.» از: «... پیشکسوتان».

 

آخه یکی نیست آن جا، به این به قول علامه طباطبایی:«مستضعف‌های فکری» بگوید این چه جور کارهایی هست که با مخاطب‌های خود این‌همه ساده‌لوحانه و تظاهرگرایانه رفتار می‌کنید. معلوم است چنان به خِنِسی (=فلاکت و بیچارگی) خورده‌اند برای نمازجمعه هم، عده و سهمیه! دست‌وپا می‌کنند!

 

 فرض من فردا جمعه، اردبیل، بمانم، یعنی باید بروم نمازجمعه‌ی آن روحانی آقای حجت الاسلام سید حسن عاملی را گوش کنم؟! که یک شهروند در دورافتاده‌ترین نقطه‌ی ایران هم، ازو بهتر می‌فهمد که دین و سیاست و جهان چی هست. آنقدر سست و بی‌مایه حرف می‌زند، آدم شرم می‌کند جملاتش را حتی جایی نقل کند.

 

صفویان شاه‌اسماعیل و شاه‌طهماسب و شاه‌عباس کم بودند، این تیپ صفویان نوین هم، پدید آمدند که از دین، فقط قشر و ظاهر آن را فَرِبه و زیورشده می‌خواهند، و مغز آن را پوک و به قول زبان محلی: بی‌دِله!

 

تا کی عوامی و تظاهرگری و اخباریگریِ بازسازی‌شده؟! اینا از کجا باید بدانند شماره‌ی خط تلفن ما را؟ و حتی اهل نمازجمعه‌بودن یا نبودن را؟! چقدر «اسلام»های اینان، با اسلام مبین، در فرق و افتراق افتاده است. من اسم این طور پیامک را پیامک ابتذال! می‌نامم. دامنه‌ی توحید.

،،

آشیخ حمیدآقا سلام خیلی‌هم خشنودم دیدگاه گذاشتید. نزدم محترم و دانشور هستید. بر سرِ این پیامک برداشت متفاوت داریم. آن ابتذال‌ها با این ابتذال که من نام نهادم ربط ندارند. این‌که مرا فرا بخوانند جمعه‌ی فردا هر شهری هستم، نمازجمعه بروم، از دید من، ابتذال آشکاری است، قدر و اندازه و ارزشی درین کارشان نمی‌بینم. در مورد حجت الاسلام عاملی هم، کاری به سایر ویژگی‌هایش ندارم، شایستگی علمی هر فرد را بر اساس آنچه گفتار و کردار دارند، ارزیابی می‌کنم که از دید من، فاقد آن عناصری حداقلی است که دست‌کم برای من شاخص‌های شخصیت‌شناسی حساب می‌آید. از نگاه دوستانه و لطیفانه‌ی آن دوستم در نقد این متنم، لذت بردم مرد محترم صحن. در سیر و سلوکی که داری و مطمئنم داری، خدا یارایت باشد شخ حمید.

،،

آشیخ حمید پیش‌داوری! از آن شیخ اهل علم و عمل استبعاد داشت. محل کار من، هیچ وقت مرتکب فرستادن همچنین پیام‌های سبک نمی‌شود. شأن محل کارم. اجلِّ ازین ابتذال، کم‌اندازگی و بی‌مقداری است. سپاس از بسطِ بحثِ بدون اَخم و تَخم. ارادت.

 

حسین سیدی به حجت الاسلام سید تقی حسینی عسکرانی:

سلام الله علیکم

اسعد الله ایامکم و لیالیکم

حاج آقا

چرا به آقای احمدی اصفهانی، فرمودی : " علّامه"؟ 

شما که خودتون خدا رو شکر فردی فاضل هستید، ارزش کلمات رو می دونید. همین جوری کلمات لوث میشن؛ مثل کلمه " مجتهد" و " آیت الله" بعد از انقلاب و تشکیل مجلس خبرگان. ممنونم

،،

سلام بر شما جناب بزرگوار

که در ایتای من «حسین سیدی» دارم شما را. بی‌آن‌که وارد مباحث شما شوم و نظر داشته باشم، اصل سخن شما را سدید و از سرِ سازندگی رفتار می‌دانم. ممنونم از شما.

 

شرح عکس: اخیراً عموحمیدرضا نگذاشت پاییز ۱۴۰۳ از لنز دوربینش، ناگهان بگذرد و عکسی از آن زیر ثبت نبَرَد. این جا دودانگه است، بالاتر از سد سلیمان‌تنگه در فریم‌صحرا. من این منطقه را از خود عموحمید هم بیشتر از بَرم و گشت و گذار کرده‌ام. دامنه‌ی توحید.

،،

سلام آشیخ مالک

منکر نیستم که تبلیغ درین منطقه زیاد رفتی. روستای پِهندر را از قلم انداختی، نیز پاجی و میانا را. گشتیم زیاد این حدود را. از خودِ سمت راه پل سفید تا این سمت راه تلاوُک را که از کنار سد سلیمان‌تنگه (=شهید رجایی) عبور می‌کند به سمت ساری می‌رود. بله، واقعاً چشم‌نواز است. گمان کنم خاطرات هم ازین روستاها برای سایت دامنه نوشته بودید. درود.

جمله‌ی قصار قشنگی گفتید آشیخ مالک.

معلومه افطاری خارِ چی بَخاردی.

خمیرآش

یا

دو بَزه آش

یا

تِشّه‌زَقولوق آش؟!

کشک قوچان

یا

کشک شیروان؟!

کدامین‌شان

،،

با شیر بِز

یا

گو شیر؟!

،،

هِچّی پس

حتماً تَمرِش داهه کشک!

طمرِش: واسه فارسی‌زبانان ترجمه کنم: یعنی طعم بد، پِک.

نقش شرایط

شرایط (=سامه‌ها، چگونگی‌ها، اَنحاء) نقش اول را در زندگی انسان و دولت بازی می‌کند. همان طوری‌که به قول دکتر واین دایر در ص ۵۲ کتابش «زندگی در پرتو عرفان» برگردان سید مهدی جعفریان، «شرایط در جامعه، ما را به سویی سوق می‌دهد که عطر بزنیم و استحمام کنیم.» شرایط برای یک کشور هم گاه، الزام می‌دارد سیاست و رفتار در کارهای کشور باید چکش بخورد.

 

مثلاً:

 

صاف‌کاری شود، رنگ بگیرد، جهت پیدا کند، پوست بیندازد، وارد سیاستِ متغیر رانندگی در برف و بوران و باران شود، از پیچ با دنده‌ی مناسب راه برود، ترمز و لنت را ترمیم کند، سیم گاز را تنظیم کند حتی هوشمندش سازد، باد لاستیک را از اکسیژن به نیتروژن مبدل کند که باد خالی نمی‌کند و پایداری فشار دارد، و حتی روغن و فیلتر را عوض کند که بگذارد «هوای تازه»! به موتور (=پیشرانه) برسد.

 

حتی برو بالاتر: سپَرش باید استیل شود چون فولاد سنگینی می‌کند، چراغ فلاشرش باید تست شد، لامپ‌های جدید بخورد، پشت داشبورد به پیام‌های هشدار مجهز شود، راننده‌اش هم، فقط گاز ندهد، به این پیام‌های حسگرهای فراوان آن، که لحظه به لحظه راننده را هشدار و حتی اخطار شدیداللحن! می‌دهد، گوش بسپارد و فقط فرمان را دو دستی و چهارچنگی نگیرد تا پدال، گازخور دارد، پُرِش کند و کل ماشین‌های قدیمی و جدیدی را در طی جاده بخواهد گرِمسَر، سبقت بزند و تاب هم نداشته باشد خط ممتد را هی زیر بگیرد و بوقِ ممتد زنَد ولی نصفِ راه به استهلاک رسد و باک سوخت الپِک الپِک (=در محلی یعنی چشمک چشمک) بیاید! ناچار باشد ماشین را کنار زند یا بوکسل کند و تعمیرکار ماشین هم بیاید سربالای موتور، ببیند شاتان کج کرد، یاتاق زد، از واشر سرسیلندر بوی بد بیرون زد، و بگوید روغن‌دله، آب رادیاتور رفت که در سراسر موتور، با کمک واترپمپ گردش دارد. و سرمکانیک لیست لوازم یدک دهد، فروشنده‌ی فروشگاه زُل بزند توی چشاش، بگوید: تمام این لوازم که لیست شد تحت تحریم است، نداریم. یا داریم، اما فلان میلیون تومن، است! اساساً نکند خود کارخانه، ماشین را معیوب و «منقوص» چاپ کرد!

 

 آری، شرایط وادار می‌کند پیشِ معشوق رفتن، گاه تیشه برای کندن «بیستون» خواهَد، آن‌هم با «آواز» بلند. گاه زلف و رو را کرِم و فیت مالیدن. و حتی گاه شاخه‌ی گل و هدیه‌ی اُدوکُلُن خریدن و یا دستمال برای سر بستن و از سردرد و سرگیجه! رهیدن. بگذرم. دامنه‌ی توحید

،،

امشب، شب شهادت امام هادی -علیه السلام- است، پس، یک سخن از آن امام معصوم حضرت امام علی النّقی ع در صحن تقدیم می‌کنم:

«خداوند زیبایى و آراستگى را دوست دارد

و ژولیـدگى و ژولیـده را دوست نمى‌دارد.»

،،

سلام رخف من آقاقاسم بابویه

همیشه قشنگ وارد عمق و ژرفا و قسمت جُل غورزم می‌شوی، ازین‌رو خوشم می‌آد ازت. اما بعد حضور و غیاب که می‌کنی، در دفترت این موارد مرا دقیق بنویس مَشد قاسم: در زیر لیست می‌کنم: الآن👇

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

بلوار ارتش ساری امامت آیت طبرسی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

مسجدجامع ساری احتمالاً آن سال به امامت آیت نظری که به جای ژ۳ شمشیر در دست داشت

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

چالوس مرتب و مدام به امامت حجت الاسلام محمد خراسانی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

نوشهر به امامت حجت الاسلام فاضل فردوسی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

رشت به امامت آیت احسان‌بخش

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

قم در مدرسه‌ی حکیم‌نظامی به امامت آن سال آیت احمد جنتی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

قم در حرم به امامت آیت جوادی آملی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

قم در مصلای قدس به امامت آیت مشکینی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

تهران چمن دانشگاه به امامت آیت موسوی اردبیلی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

تهران چمن دانشگاه به امامت حجت الاسلام اکبر رفسنجانی

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

مریوان چندین جمعه به امامت ماموستا (=روحانی اهل سنت) اسمس یادم رفت

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

اهواز به امامت حجت الاسلام جزایری

 

شرکتم در نمازجمعه‌ی

مشهد مقدس به امامت آن سال که هنوز این فرد «بد» نیامده بود!

بس باشد!

،،

سلام جناب آق محمدتقی

متأسفانه دستکاری آن‌هم غیرعقلانی هم کردند جاهایی ازین جمهوری اسلامی ایران را. نکته‌ات بلیغ بود و رفت تا اعماق.

،،

جناب حجت‌الاسلام حاج آقا باقریان سلام

با این حال، در واقع عمَر حتی تا پیش از خلیفه‌شدن این قدر زور داشت که حتی مانع از اقدام نبوی می‌شد؟ البته پیامبر اکرم ص در ابلاغ وحی دستور داشت از جانب خدا، ابلاغات را در هر صورت انجام دهد، چرا عمَر باید زورش بیشتر می‌بود؟

،،

نیز محمدتقی، سخنان شاذّ برخی از عالمان امروز، مثال فرداهای ایران خواهد شد. مرحوم نراقی پدر و پسر، گاه مجبور بودند کتابشان از چاپ، منع نشود هفده تا لقب به پادشاه می‌دادند که نظریات آنان آسان به جامعه جاری شود. درود

،،

جناب حاج سید کمال الدین سلام. من نه از قضا، که از ذوق و اشتهاء شیفته‌ی متن‌های رمز و رازی هستم. چون دست مرا دراز و فهم مرا درازتر می‌کند که متن فرد را زیر و رو کنم محصولش را از زیر خاک برداشت کنم. متنت با من این کار را کرد. صدها (صدها چیه؟ بی‌نهایت بار) تقدیر که آمدید و این رموز را چیدید. در ماه رجب هم دعای مستمرش یکی همین ایمن از منقوص است که رحمت خدا آن را تضمین و تأمین می‌کند. دست شما را فشُرد چون قلب شما را خواست در قلب قلم شما گذارَد که از بیان حرف حق خوف نورزید. حرف حق را به‌هنگام نگفتن، خردمندی نیست هیچ، کتمان‌کردن هم هست. ازین فرصت بهره ببرم و گویم: خود آن حضرت آن‌اندازه بسیار، ذکاوت و نیز ممارست دارید که دقت نموده‌اید من اصلِ برگزاری یک نماز مستحب را استهزاء نکردم، بلکه پیامکی را که مرا فرا می‌خواند جمعه‌ی امروز ۱۴ دی هر شهری هستی برو نمازجمعه، ابتذال خواندم. اما در متن‌هایی گویا تصور کرده‌اند من نمازجمعه را تخطئه کرده‌ام. البته ایرادی ندارد، نقد شود متنم. اما نقد هم باید صحیح پیش رود. لذا همچنان آن پیامک را «ابتذال» می‌دانم. و تن به این نوع رفتارهای دستورمآب نمی‌دهم. به قول شما «چو خُلق اکثر افراد تنگ است» مرا در بیان مسائل فکری منع نیست!

،،

نامه‌ای به رفیقم آق سید حاج محسن‌آقا سجادی

سلام رفیق وجیه و فرهیخته که هر چه بیشتر می‌گذرَد و خدای باری‌تعالی بر عمر هر دوی ما می‌افزاید، من شما را انسانی پارساتر از دیروز و آماده‌تر از امروز در فرداهای نیامده می‌بینم. و چرا نبالم که محلم شما را دارد و من هم بی‌نصیب از دوستی با مردی چون تو تقواگرا و کمال‌جو نبوده و نیستم. پس تا این جای متن، وجاهت شما مرا وا می‌دارد به داشتن شما افتخار ورزم. بسیار اخلاق کار زدید که آخر متن تنها خودت را تمام‌کننده تلقی نکردی بلکه آقاعیسی رمضانی دانشور استاد را در «سراغ علت» دخالت دادید و این یعنی، خود را مطلق ندانستید. ازین رفتار درس‌آموزت عین کتاب «پند فراوان» برخاست. سپاس. اما آخر نامه: اگر از دید شما نوشته‌ها در مدرسه فکرت از سوی برخی‌ها به تعبیرت: «قلم‌فرسایی» با «علت تفریح و خوشگذرانی» است، ممکن است، انگیزه‌ی همه‌ی اینان حس مسئولیت انسانی باشد. پس چون ما به انگیزه‌ی انسان‌ها دسترسی نداریم، از قضاوت دور نگه داشته شدیم و همه به انگیخته‌های همدیگر توجه داریم نه انگیزه‌های هم. انگیخته همان چیز است که از طریق قلم و یا زبان جاری می‌شود، که لفظ «قلم‌فرسایی» برای تحقیر و حقارت‌کشاندن این کار وارد ادبیات افراد شده است، وگرنه من یقین دارم شما ازین عبارت، قصد بد و تحقیر نداشتید، اما این لفظ، جنبه‌ی تحقیر دارد که در جامعه برخی ازین عبارت استفاده می‌کنند ولی از معنی آن بی‌خبرند. به شما بابت این تذکاری که دادید، خداقوت می‌گویم. ولی مدیر کار هیچ فردی درین صحن را با نیت خوشگذرانی ارزیابی نمی‌کند، زیرا سرگرمی با آن‌که امر مباحی است، درین صحن موضوعیت ندارد. ازت ممنونم. اگر من هم شامل تذکار شما هستم، اولاً از پندت ممنونم و ثانیاً حقیقتاً انگیزه‌ی خودم از بودن و نوشتن در مدرسه، نه تفریح است نه خوشگذرانی. فکر می‌کنم باید همه‌ی افکار فکر خود را مطرح کنند بهتر از آن است، دور از هم باشند و خاموشی همه‌جا را فرا گیرد. در خاموشی شاید بازتاب نباشد، اما آرامش آن هم از نوع جهالت است و اسلام از همه‌جلوتر ضد جهالت و خاموشی است. علم و کتاب و فکر سه سازه‌ی معجزه‌ی دین اسلام است. ارادتمندت ابراهیم.

 

سید تقی حسینی عسکرانی: سلام علیکم ،جناب استاد وکیلی اولا چرا حدیث منسوب به رسول خدا ص را ۶۰۰ سال بعد ابن طاووس فقط نقل کرده ثانیا اگر اصل روزه ونماز که کم لهما من نظیر رابا اخبار من بلغ وتسامح در ادله سنن درست کنید، بازاشکال در آن ثواب مذکوراست که خلاف آیات کیفر گناهان وباب توبه وباب شفاعت است مگر میشود با اعمال چند ساعته ۹۰۰ نفر را که مستحق عذابند شفاعت کرد وخودش هم به قدر همه ریگها وکوهها ودریاها اگر گناه کرده آمرزیده شود شما که می فرمایید حتی شهید همه گناهانش عفو می شود الا الدین بنابر این چاره ای نیست جز اینکه حداقل ذیل حدیث را جعلی وباطل بدانیم،ماکه در بخشش گناه از کلیسا هم جلو رفتیم

،،

سلام و بسی مشعوفم از وجود هر «ساروی‌»یی.

من اما یک روستایی‌ام. از آشنایی در همین‌میزان با شما بزرگوار آقای «حسین سیّدی ساروی» خشنود هستم. فقط مانده‌ام چرا فامیلی شما که «سیّدی» است، سرِ اسم خودتان عنوان محترم و وجیه «سید» نیست. اگر از سلسله‌ی سادات هستید، دأب من این است به سادات محترم می‌گویم حتماً در درج لفظ سیِد سرِ اسم‌تان باشید. درود

،،

سلام حاج آقا باقریان

چه خوب، پس، آشنایی ما تحکیم یافت. ازین‌که فرمودید از علما هستند، بازم بیشتر باید از علم‌شان بیآموزم. ممنونم در معرفی به‌هنگام اعضا. یک کشکولی: با آن‌که پیام‌رسان ایتا داخلی است و مال نزدیکان نظام، اما باز شما بعضی از روحانیون از درج عکس‌تان در پروفایل حساب ایتا، می‌هراسید و همین مشتبه می‌کند بدانیم کی آخوند است و کی مکلّا.

 

در شب شهادت امام هادی علیه السلام یک سخن از آن امام معصوم:

«خداوند زیبایى و آراستگى را دوست دارد و ژولیـدگى و ژولیـده را دوست نمى‌دارد.»

،،

گرامی‌گرامیان من جناب آقاجان سید کمال الدین سلام کم است باید بگویم: سلام و بی‌کرانْ گرامی‌داشت، به شما. من خیلی در ذهنم می‌چرخد برای برخی تا در دنیا هستند، باید مراسم «هست‌بود» بگیرند، نه این‌که تا از دنیا رفت، برایش مجالس «یادبود». افرادی چون شماها صاحبان علم و تقوا قدر و منزلت و قرب دارید که دنیا را چنین گرداننده می‌بینید. من متن شما را تکانه‌ی مفهوم غیبت می‌دانم. شما اصل مفهوم غیبت را به زیر معنای تازه بودید و تعریف رایج آن را منحل کردید. حرف زیاد دارم، چون فرصت کم است، اوقات‌تان را اشغال نمی‌کنم. خلاصه‌ی سخن شما به برداشت من، این است:

 

کی گفته غیبت یعنی دست خلیفه‌ی صالح خدا امام زمان علیه السلام از جهان کوتاه است؟! و اصل غیبت، او را از فعل و انفعالات جهان و انسان. بیرون گذاشته؟ او هست، خوبشَم هست، آدم می‌خواهد ببنیدش.

 

این فشرده‌ی بیان شما از دید من بود. شاید حاج شیخ احمد باقریان لایه‌های جواب شما را بالا زد و آن ورای حجاب را «اقیانوس» دید. سپاس از شرکت‌تان در بحث ۲۶۹. حال‌که پرسش مرا این‌گونه، جواب و اصل طرح آن را «پرسش مهم» توصیف کردید، سخت‌تان نیست، در وتر امشب، داخل آن ۴۰ تا که نه، قاصرم من، در گوشه‌های وتر بقای مؤثر مرا هم به آسمان ندا دهِ.

،،

آقا محمدتقی سلام من هم از تعبیر بدیع «یبوست قلم / اسهال قلم» در کلام جناب آقاعیسی، استقبال می‌کنم. حال اگر من خودم را مثلاً داوطلبانه از مصادیق این تعبیرش یعنی دچار «اسهال قلم» بدانم، طبق فرمول وی، زین‌پس باید بروم در دسته‌ی «یبوست قلم» قرار گیرم، زیرا دست‌کم به خودم صدمه می‌رسانم. فقط جناب آقاعیسی روشن نکردند، اگر «اسهال قلم» از نوع حادّ یعنی (=رِقّ) باشد و اسهال خونی، آن‌وقت، باید چه چاره‌ای کرد! آقاعیسی حقا که بدیعات در کلام دارد و تابان می‌نویسد.

قُرَیش

قریش مانَوی بودند؟ یا مُشرک؟ یا به دین حنیف؟ این به پژوهش نیاز دارد. اما از منابر و منابع شنیده و خوانده‌ایم، از قُرَیش، بنی‌هاشمِ آنان، حنیف بودند؛ یعنی تحت تعالیم حضرت ابراهیم ع و عامل به مناسک آن دین. اما جاحظ از فُضلا و اُدبای بزرگ و صاحب کتاب‌هایی چون: «البیان و التبیین»، «الحَیَوان»، «الفهرست» و... خبر می‌دهد کلیه‌ی قُرَیش، مانَوی بودند. برای تحقیق بیشتر ر.ک: ص ۱۳۵ کتاب «تقریرات بدیع‌الزمان فروزانفر» که توسط دکتر سید محمد دبیرسیاقی جمع‌آوری و تنظیم شد. دین مانی یا مانَویّت، پیش از اسلام در ایران عصر ساسانی، گسترش داشت و با تفکر حکومت ساسانی ستیز می‌کرد که دینداران و پیروان این مسلک، ریاضت‌گرا و عرفان‌پویه بودند. کتاب «الحَیَوان» جاحظ، وسیع‌ترین اطلاع از عقاید مانویان به شمار می‌آید. برخی از پژوهشگران، مانی ایرانی، نقاشِ فیلسوف را و نیز پیروان آن را اشتراکی خوانده‌اند. به زبان مدرن، سوسیالیست، به معنای جامعه‌گرایی مساوانه، به عبارتی: تفکری که در آن همگان، سهم برابر داشته باشند. ۱۵ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳  دامنه‌ی توحید

،،
سلام جلیل‌آقا
در دینداری غیرموروثی، من نظرم این است برای فرد تازه‌دین‌دار، «منفعت معنوی» نقش بارزتری دارد.
 
جلیل قربانی:
سلام آقاابراهیم صبح به‌خیر
با شما موافقم!
اما درباره تبلیغ دین مسیح از طرف میسیونرها مسیحی و نیز ... کمی شک دارم.
 
،،
کشکولی:
آشیخ مالک! این قدر چخ چخ نگیر!
بشین روزه‌ی رجب را بگیر!مردِم را فتوا دنی حتماً رجب روزه گیرند!
خودت کشور دله چرخنی!
که نمازت شکسته و قصر شود و روزه‌ی رجبت ازت ساقط!
مگر فامیلی شما «رجبی» نیست، پس کو «اَین رجبیون»؟!
 
 
،،
بله، آقا قربانی، اونا خرید و فروش می‌کنند مسیحیت را تا کلیسا چرخش بچرخد. ممنونم.
،،
امیرجناب سلام
چشمداشت مادی برای به دین‌درآمدن افراد به نظرم بسیار، نادر، ممکن است. اما تقویت کمالات روح و سعادت معنوی، امری محتوم در گرایش به دین توسط افراد تازه‌دیندار حساب می‌آید. منظورم این بود. آن معنویت‌گرایی فلسفی منظورم نبود. درود.
 
،،
آسید کمال‌الدین آقاجان مان سلام
فقط یک جمله‌ی تعریضیه: ایدئولوژی که رافع تشکیکات عقیدتی نسل نو نشود، در برابر مشکلات پیش روی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی نیز سر خم می‌کند. مظورم اسلام نیست، منظورم دین نیست، مکتب سیاسی است که یک سری خود را ایدئولوک جا زدند. بگذرم.
 
،،
آشیخ محمدرضا سلام. تمام داوری عقیدتی نسبت به افراد، کاری آن‌دنیایی است، و آن دنیا هم داور فقط خداست. لذا امروزه داوری‌های عده‌ای درباره‌ی افراد، فاقد پشتوانه برای آخرت افراد است. باز نیز ممنون که امام علی علیه السلام را در صحنه آوردید که اتفاقاً مردم ایران به آن حضرت فوق‌العاده عقیده و عشق دارند.
 
سلام فامیل محترم‌مون یاد پدرت در دلت غوغا می‌کند. برایت بردباری این درد، از خدای بزرگ طلب می‌کنم. یاد بابات جاوید.
 
سلام جناب طالبی. ازحس همدردی تون کمال تشکر دارم..انشالله پاینده و برقرار باشید
 
ممنونم فامیل. خدا مددت دهاد که با این درد پایان‌ناپذیر کنار بیایی، و قلبت را برای بابات سالم نگه داری، که علم دارم بابات همین الآن هم از این‌همه گریانی‌ات، نالان است. از غم خودت بکاه فامیل، یا از گوشه‌های غم کم کن. خدا نگه‌دارت. پوزش مزاحم اوقاتت شدم. خواستم همدردی کنم و تسکین داده باشم درین روز شهادت امام هادی علیه السلام که کمی از درد دوری بابات، بیرون افتی. این درد دیگ عجین شد با وجودمون... الهی ک هیچ.. ممنونم از دعاهای خاص تون .شاید زمان ب قول شما کمک کننده باشه ولی با این حال جدایی و دلتنگی یک بخش غم انگیز این اتفاقه.. انشالله ک کسی اینجوری غافلگیر نشه... ممنونم از همدردیتون... روزتون خوش.
 
شرح عکس: نوک و نصف هِرَم قله‌ی دماوند از زاویه‌ی تقاطع هم‌سطح جاده‌ی مشهد واقع در سورک و داراب‌کلا. عکاس عموحمیدرضا. حمید نمی‌شود صیّاد صحنه‌ها نباشد، دلش هم صید می‌کند هر چه ندا و آوا به او الهام کند. ممنونم حمید. دامنه‌ی توحید
 
،،
فقط کشکولی بگم شیخ احمدی:
محل کار شما
گل‌ها شِخا را وقتی می‌بینن
فکر می‌کنن آفتاب در زد
سریع شکوفا می‌شون!
کشور را هم شکوفا بکنن
وسط جنت درون شیرخواران آن جا می‌شن شخا.
 

آق سید حسین شفیعی دارابی به پستی فورواردی از حاج احمد آهنگر در هیئت رزمندگان داراب‌کلا در ۱۶ دی ۱۴۰۳ : سلام علیک صبح جنابعالی به خیر. ضمن تشکر متاسفانه باید گفت : «میخ آهنین نرود بر سنگ». ضمنا: متنبه نشدن استکبار جهانی و نیروهای ستاره دارشان از اینگونه جنایات، امری طبیعی است؛ متاسفانه در گروه ها ی در ظاهر انقلابی شاهدیم که برخی از اشخاص مدعی دین داری و ...، حماس و حزب الله و یمنی ها و حضور جمهوری اسلامی و حاج قاسم و... در سوریه را هم زیر سوال برده و بدهکار میدانند؛ حتما دیده اید در گروه های مشخص در سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی درکنار ده ها نوشته.... حتی از نگارش یک نوشته تحلیلی هم دریغ ورزیدند. شنیده ام خانواده محترمه دچار کسالت هستند خداوند شفای عاجل عطا فرماید.

پادشاه آسیا

هرودُت -که لابد جغرافی‌دانان این صحن، ازو سخن‌ها به یاد دارند- در باره‌ی ایران آن زمان -دیرین- می‌گفت ایرانیان خود را «مالک‌الرِقاب و پادشاه آسیا و مردم آن» می‌دانند. من حرفم امروز این است، ایرانی باید تفکرآفرین جهان شود. چون در دل تاریخ ایران، ادبیات ملی، فکر فلسفی، بینش دینی و اخلاقیات جهانشمول وجود دارد. یک ایران که در اقتصاد شکوهمند ظاهر شود و در اخلاق زبانزد جهانیان. چگونه این مقصود حاصل می‌شود، بستگی به بالاترین سطح مدارا و مُروّت در داخل حکومت دارد. سلمان فارسی سلام الله علیه بی‌علت نبود جزوِ اهلبیت ع شد؛ چون علم و اخلاق و روح حق‌گرا و حق‌گو و مدارای بالا داشت، ۱۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید

 

شیخ احمد باقریان:
سلام علیک
جناب آقای طالبی
انتقاد جنابعالی بر منبریها فی الجمله وارد است
ولی اگر کلمه «اغلب» در آخر سطر پیش از سطر آخر به «گاهی« تبدیل میشد انتقاد شما، بی انتقاد میشد
تندرست باشید
،،
آقا شیخ باقریان سلام
از صحّه‌گذاری شما سپاسگزارم.
علت استخدام «اغلب» به جای لفظ «گاهی» این بود که این شیوه، تقریباً در تمامی منبرها، غلبه دارد. البته سخن شما، میانه‌روی و اعتدال در گفتار است، و آن را نافذ می‌دانم. اگر عیب داشت جمله‌ام، گردن می‌گیرم. ممنونم.

 

عکاس : حمیدرضا . نشر  : دامنه

شرح عکس:
این هم، اِتّا در شوونِه
 اِتّا در اِنه.
دیم به دیم نمی‌خورن!
چون قانون طبیعت را رعایت می‌کنند.

آسمان روستای داراب‌کلا میاندورود که روزانه مسیر عبور چندین پرواز هواپیماهاست. عموحمیدرضا دیروز ۱۵ دی ۱۴۰۳ این صحنه‌ی عبور دو هواپیما از رو به روی هم را، درلحظه، عکس انداخت. تماشا دارد. از حمید پرسیدم رصدگر هم هستی جدا از صید و صیادی صحنه؟! خندید و خندانید و گفت: «هواپیمای به طرف بالایی از پاکستان میره ترکیه استانبول، یکی دیگه از مسکو روسیه بلند شد میره دُبی.»
،،
جناب آقامحمد عبدی سلام
برای من گنگ شد. نیز پرسش انگیخت. یعنی بیعت که در زمانه‌ی خودش یک رفتار و فرهنگ آن مردم بود، اگر با سایر طُرُق همان زمان، مقایسه شود، باز نیز مفهوم بیعت (کاری به مثال‌ها و مصداق‌های تاریخی ندارم) همین جور تحلیل می‌شود که تفسیر کردی؟ ازینکه در مباحث مهمه، جسارت پردازش داری، خوب است. البته در هر یک ازین مباحث معرکه‌آرا بپاست. چون درِ هیچ بحث توسط بشر، قابل تخته‌کردن نیست.

،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
اگر دیدارتان با آقای آسیوند مهدی محرومان مشهور به «مسعود اشرفی» دست داد، شائقم عکسی از دیدار دو تایی بیندازین در صحن بگذارین. چون منِ مدیر حتی چهره‌ی جناب آسیوند را هنوز ندیدم. اگر هم دیدارتان ممکن نشد، دست‌کم به ایشان بگو حالا که به خبر خودش در مشهد مقدس رفته است -زیارتش هم قبول باشد- عکسی از خودش در صحن حرم رضوی و یا حتی هر کجا که الآن یا قبلاً یا بعداً برایش دست داده و می‌دهد، عکسی بندازد در صحن بذارد. دیدارتان مَیمون. ممنون.

،،
دانشور گرامی من آقاعیسای رمضانی دامت برکات. اساساً از سخنان حکیمانه خوشحال هستم. چون به قول علامه طباطبایی -رحمهُ اللهُ- حکمت آن دانشی است که به همراه خودِ دانش، فرد را با خود به مقصد درست و هدف پاک. می‌برَد. بلی، ایران باید حکمت به جهان بفرستد. توان ایران، دیرینه است و مخزن علم و حکمت و شعر و ادبیات و آموزه است ایران. چه دانش ایرانی چه دانش اسلامی و دینی و اخلاقی. از آن استاد مبرّز پارسا سپاسگزارم. لطفت آشکار است بر من و همگان.

،،
جناب آقای آسیوند سلام
این تصویرتان از چهره‌ی‌تان برای من شگفت‌انگیز بود از دو سو:

۱. مدیریت مدرسه فکرت، هرگز هیچ عضو ناشناس که مدیر او را نشناسد را در مدرسه راه نمی‌دهد، من تا کنون شما را از نزدیک یا تصویری ندیده بودم، اما چون دوست گرانقدر آقاعیسی رمضانی معرف شما بود و مرا خواست که دعوتت کنم، همان هشت سال پیش در تلگرام و سپس در ایتا دعوتت کردم. اینک خرسندم شما را از چهره می‌شناسم.

۲. از سوی دیگر وقتی چهره‌ی نویسنده برای مدیر معلوم شود، بیشتر درکش می‌کنم. بسیار ممنونم تقاضایم از آقاعیسی را مسموع تشخیص دادید، و بی‌هیچ درنگی خودتان را نشان دادید به صحن. پرده‌برداری امنیتی! بود.


در آخر گویم که مدرسه‌ی پریزاد در ضلع غربی حرم که در هر دو سمت دالان داخل حرم، دو مدرسه واقع شد، حلقه شده است چند سالی. رفقا را آنجا برده‌ام عکسی هم از سردرگاه گرفتم.

خبر دهم به صحن که اخوی ارشد آقای ابوطالب طالبی وحدت دهه‌ی چهل در همین مدرسه پریزاد طلبگی خود را تکمیلتر کرده بود. درود برت آسیوند که نائب زایر ما شدید در آن صحن مطهر برای این صحن فکرت. ارادت

عیسی رمضانی به آسیوند: سلام حضرت استاد آسیوند عزیز بسی خوشحال شدم که تصویر شمارا بعداز سالها (قریب به ۳۴ سال)، دیدیم، جقدر تغییر کردی رفیق ان شاءالله حضوری خدمت برسم. دوستان گروه بخصوص مدیر باسواد و کاربلد درخواست تصویر از شما داشتند که اجابت کردی و خیال همه راحت شد، چون به نظرم برخی دوستان برای نام ایتایی شما ، (مهدی امید و...) شاید هویت واقعی و مستقل قائل نبودند. 
التماس دعا دعا

،،

سلام آقا محمد فضل

متنت طولانی بود چون، گذاشتمش دوباره نگاهی بیندازم که بتوانم به درک مطلب منتهی شوم. با این فکر تو که نگاه فلسفی به هر چیز، انسان را به درستی آن چیز وصل می‌کند، موافقم و اساس انسجام اجتماعی را ریشه در فلسفه می‌دانم که پیِ آسان‌سازی چرایی و چیستی است و عقل به کمک تفکر فلسفی میزان‌ها را تحویل می‌دهد. فکر فلسفی متضاد خود را دست می‌دهد. مثلاً اگر افلاطون توانسته بود مردم منطقه‌ی آتن و اسپارت را به قبول فیلسوف‌شاهی قانع کند، فکر فلسفی ملت آن دو جا همان را درست می‌دانست، اما ارسطو آن را با فکری نوتر، فرو ریخت و جامعه دستخوش تغییر برتر شد. خواستم با مثال عینی‌ام، ذهن‌ها به سمت ارزش تفکر فلسفی(=چون و چوایی چیزها) پَر گیرد. جالب این که علامه طباطبایی در بحث تفسیری خود، پایان آیه‌های دارای تفاوت تفسیر، بحثی را وارد می‌کرد و از آن جا به بعدِ سخنانش، می‌نوشت: «هذا بحثٌ فلسفیٌ». یعنی از این جا به بعد حرف فلسفی عقلی من است. او حتی روی متون مقدس، فلسفه را وارد می‌کرد. تزت محمدفضل، درست است. البته محض فلسفه هم کفایت ندارد، باید فکر فلسفی به مسائل عمومی بینجامد وگرنه، به علمی خنثی و عزلت‌نشین فرو می‌کاهد. از نگاه دقت‌آمیز و فکربرانگیزت شگفت می‌آیم. یک شوخی هم بکنم با خوارزای اهل مطالعه‌ام: داراب‌کلا به هر جوان که خیلی زیبا شود و یا درخشان علمی شود و اساساً جلب توجه کند می‌گویند: داییِ سو بوردِه! یعنی به سمت دایی رفت در استعداد و هِنِر. حالا یقین کن آن سه تا دایی‌های سو بوردی! مِه سو نشی‌هی! من (این دایی تو) گوتوکِن دَکتمِه! اون سه تا (ابوطالب، حیدر، باقر) شِخی دلِه بوردنِه. بگذرم.

،،

عبدی تنبل! لااقل بلند می‌شدی از میزت اون لاینِ جاده‌ی سه‌راه به شاه‌آباد! (معذرت اسلام‌آباد) می‌رفتی تا این لاین بیفتد که تابلوی دفتر مهندس محمد عبدی سنه‌کوهی کاندیداتورِ جناج چپ مجمع روحانیون مبارز مجلس هفتم عکس دله دَکِتبوشه! راستی عبدی سنه‌کوهی تو چیشی چپ بودی آقای حسین روزبهی (=بهزادی اسم مستعار دوره‌ی مبارزه با شاه) آن سال، پس از اتمام کار مجلس ششم، برای مجلس هفتم رد صلاحیت شد، ولی تو را شورای نگهبان تأیید کرده بود! نکند آنان را سَم‌مَم! هِدا بیهی!

 

جلیل به محمد فضلی:

دوست دانشور جناب آقای فضلی

سلام، روز به‌خیر

۱- به نکات خوبی در این یادداشت اشاره کردید؛ یادآوری اهمیت فلسفه در رفتار و کردار مردم؛ از این بابت از شما ممنونم.

۲- در دهه ۱۳۷۰ که مجله "کیان" منتشر می‌شد، مقالاتی وزین و پرمغز در فلسفه، الهیات و علوم انسانی و اجتماعی از سوی گروهی از افراد باسواد در آن بود. اهل فن برای رسیدن هر شماره آن، روزشماری می‌کردند.

۳- کارکرد آن مطبوعات در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ برای همه آشکار شد؛ نخبگان دانشگاهی و علمی کشور توانستند آن آموزه‌های فلسفی و علمی را در جامعه نهادینه کنند و بعدها حتی مخالفان اصلاحات هم اذعان کردند که چنان نشریاتی، پایه حرکت اصلاح‌طلبانه در ایران را بنیان نهادند.

۴- شاید در راستای خنثی‌کردن این تاثیرگذاری اجتماعی بود که به گفته منهدس موسوی، در سال ۱۳۷۹ مطبوعات به صورت فلّه‌ای تعطیل شد.

 

عکس آقای آسیوند (مهدی امید محرومان) مشهور به «مسعود اشرفی» ۱۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ در مدرسه پریزاد حرم رضوی

 

 

دشت به تونل جنگل گلستان

ماشین جلویی شاهین دامنه . عکاس: سید علی اصغر

 

نزدیک تنگ و تونل جنگل گلستان از سمت مشهد به گلیکش. شاهین ۱۶ جلویی من هستم. پشتِ سر، سید علی اصغر داخل ماشین حاج احمد، عکس انداخت.

هشدار! همین حول و حوش جاده، نقل است که تبهکاران بر کف پیچ تندِ این گردنه‌ی پیچاپیچ، گازوئیل می‌ریزند کمین می‌نشینند تا ماشینی چپ کند که بوکلسلش کنند به تعمیرگاه. پس؛ این تیکه را آرام و هوشمندانه برانید.
 
 

جناب حجت‌الاسلام استاد سیّدی سلام

به محضر انور برساند، که بنده هیچ فیلمی را در فضای مجازی پیام‌رسان، باز و بازدید نمی‌کند. مگر خیلی خیلی ضرور شود. خواستم ادب و دأب خود را به شما رسانده باشم. سپاسگزارم. برادت: دامنه

اُمّهات اَسماء و صفات

از دیدِ آیت الله حسن حسن‌زاده در کتابش «نور علی نور» ص ۱۸۳ اُمّهات «اَسماء» و «صفات»، هفت تاست: «حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر، کلام» که به آن ائمه‌ی سَبعه (=هفت جلودار پیشوا) می‌گویند. آن مرحوم «حیات» را امامِ ائمه‌ی صفات معرفی کرد و «حیّ» را امامِ ائمه‌ی اَسماء. منظور حسن‌زاده از حیّ، دَرّاک فعال است. که هَمو پایان این جمله نوشت: «فتبصّر». یعنی: پس، بینا شو.  ۱۷ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید.

،،

جناب آقامحمد عبدی سلام

این عبارتِ «رویا داشتن، علامت ضعف نیست» در متن شما، حرف درستی‌ست. البته رؤیا، نه رویا. من معتقدم قدرت خیال از عظمت ساختار انسان است که همین قدرت، می‌تواند نمایشنامه، رُمان، طنز و سناریو بنویسد و هنر محیرالعقول خلق کند، که جهانِ درون انسان را به شگفتی آوَرد. ممنونم از گزارش کتاب.

 

شرح عکس:

هوووو چه قیافه‌ی قشنگی گرفته این «متین»

وِنْ تکِ دُر. خوارزا زای زای زای زای زای من!

پسر خواهرزاده‌ی من، آقامیثم رمضانی و زهره‌خانم قلی‌زاده

که هر دو، درین صحن هستند. بگذرم.

آقامتین، از محبوب‌های من است

،،

آق میثم سلام

آره. یادمه دقیقاً.

خندیدم. زیباست.

متین همچنین ضَب گوشتِ زِله هِم دوست داننِه!

وِن وَر هِنیشن، گوشت‌موشت پِسو ووونه! ببوسش از سمت من.

،،

سلام سید رفیقم آق سید علی اصغر

بر من الهام و اثبات است که درین دوره‌ی طی‌شده‌ات با هجران سیدجوادت دلت با تازه‌های معنوی و آموزه‌های معرفتی آرام می‌گیرد.

،،

جناب حجت‌الاسلام آسید کمال‌الدین سلام

دین از مسیر موروثی یک نعمت هست، اما اگر مسیر تحقیقی هم بشود، این نعمت وراثت، به نعمت عقل و گزینش دوخت می‌شود. چون به‌یقین اگر تحقیق بر مبنای فطرت باشد، محقق اسلام را اکمل می‌داند و اتمم. راه سلمان فارسی سلام الله علیه روش تحقیق و حتی هجرت تا رسیدن به حقیقت بود که اسلام مبین او را به اقناع و غنایی رساند. جناب جلیل‌آقا این را ترجیح داد، نه این‌که موروثی را از بِن بزند. ایدئولوژی‌کردن اسلام هم وافی به مقصود نیست، ترجیحات افراد خاص است. سپاس از طرز زیبای محاجّه‌ات و نهایت رعایت آئین سخن با مخاطب. ارادت.

 تبدیل افکار به گفتار

امروز مطلع شدم در سایتی، یک شرکت در چین، فنی آفرید که روند افکار به گفتار را آسان می‌کند. یعنی این رابط جدید فنی «می‌تواند حرف‌های فرد را از مغزش بخواند.» سیگنال‌های مغزی فرد را می‌خوانَد و به گفتار ترجمه می‌کند.

 

از آن جا که بشریت با زمانه‌ی خودش باید رابطه‌ی اختیاری/ اجباری برقرار کند، حالا پس از نشر خبر ایجاد این فن، سه نکته می‌گویم:

 

نکته‌ی یکم: تکنولوژی (=فن‌آوری) روی ایدئولوژی بار می‌شود، چه بخواهیم چه نخواهیم. وقتی بلندگو اختراع شد و مدتی بعد وارد ایران، در خاطرات مرحوم حجت الاسلام محمد تقی فلسفی خطیب شهیر ایران خواندم که گفته بود برخی روحانیون آن را «بوق شیطان» و حرام اعلان کرده بودند، ولی او در جایی -نام مسجد یادم نیست- رفته بود سخنرانی که دید نسبت به بلندگو، همان دید و تلقی وجود دارد، فوری به طعنه و کنایه گفت آن «بوق شیطان»! (=بلندگو) را بیاورید تا من در آن سخن گویم که صدایم به دوردست‌تر برسد. این خاطره را خودم از کتاب خاطرات فلسفی نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم، خواندم، اما درین متن جهت پرهیز از تفصیل و بسط، خودم طرز نقل را برگزیدم. فلسفی حتی این واقعه را تلخناک و خنده‌دار تعریف کرد. او موافق تکنولوژی بود، پس در داخل بلندگو / میکروفون سخن گفت و حرف آن تعداد روحانیون عوام را خرق و رد کرد.

 

نکته‌ی دوم: روزی می‌رسد فراگیری این فن‌آوری، افکار حاکمان زر و زور و تزویر جهان اکنون و آینده را به گفتار تبدیل می‌کند و روشن می‌سازد پشت نگفته‌های آنان، چه فریب‌ها، دغلی‌ها، سانسورها، دروغ‌گویی‌ها، غرض‌ورزی‌ها و بدتر از همه، پلیدی‌هایی پنهان است.

 

نکته‌ی سوم: مدرسه فکرت، فلسفه‌ی تأسیسش در همان ۸ سال پیش که راه‌اندازی شد، تبدیل افکار به گفتار بوده و هست. گفتار کنیم که افکار هم را بدانیم زیرا انسان از مسیر فکر، به جهت و مقصد منتهی می‌شود و اِعجاز دین اسلام -این آخرین و کامل‌ترین و فکورانه‌ترین آورده‌ی آفریدگار متعال- کتاب و قرائت و سمع و بصَر و تعقل و ایمان و «یَستَمِعُونَ القولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ» است. ۱۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید

 

زیر بحث‌های امروز ۱۸ دی ۱۴۰۳ صحن مدرسه فکرت که من واردش شدم:

 

از فراز هواپیما، رأس و دامنه و پای قله‌ی دماوند. راستی! دماوند به قول محمدتقی بهار ملک‌الشعرا خودش ماند اما حکومت‌های فراوانی بر ایران را تماشا کرد. بمان ای دماوند که رأس مازندران و قلب ایران و ایرانی.

،،
توضیح عمومی
اینک مقداری پاسخ و یا نوشتن دیدگاه زیر پست‌ها،
البته اگر سوادِ این کار را پای پست‌ها داشته باشم.

،،
امیرجناب سلام
علت استعفا چه بود؟ من وقت نکردم، برم سایت‌ها بخوانم. نیز بفرما پیشنهاد ترامپ که کشور کانادا ایالت ۵۲‌مِ ایالات متحده آمریکا شود را به نفع کانادا و و نیز به سود جهان می‌دانی؟ یا به زیان؟

،،
کشکولی گیر به امیر قسمت ۴۹
امیر واسه اصول‌لولو بازی‌های محشر و حرفه‌ای‌ات، افراد را بیخاد و بی‌جهت در لیست نگونساران! مبَر! تو هم مگه بی.بی.سی داری پشت بامت؟! ای ناقلای اصول‌لولوگرا.

امیر باور کن گنجایشت مرا به گیر به خودت، هدایت می‌کند. درود بر گنجایش‌هایت.

،،
آشیخ شاکر مرد قلم و مرام سلام
کوشش‌های فکری‌ات رفیق فرهیخته و فروتن -البته آن دسته کارهای پژوهشی‌ات فارغ از جناح‌گرایی- برای بچه‌های این مملکت می‌ماند. پس، خرسندم از کتاب‌نویسی‌هایت.

برخی از نویسندگان کتاب‌های استغفراللهی! می‌نویسند. منظورم ازین تعبیرم این است، کتاب می‌نویسند بعد از مدتی به استغفار می‌افتند آنها چی بود که نوشتم، که مشمول ذِمّه ساختم خودم را. بالاخره، خواستم بگویم پژوهه‌های مستقلانه‌ات تحسین دارد.

ارادت. ابراهیم دوست قدیمی‌ات در پاساعت ساری و آن جغول بغول صادق کبابی تنگه‌اش،

،،
اَعی باز سلام امیرجناب!
تو مگه امیرجناب می‌خواهی با مدد و نظریه‌پردازی آشیخ محمدرضای محترم! مشق و مشیء سلطنتی را به روی مردم بازگردانی که به دموکراسی، ویار گرفتی! کشکولی!

تبصره: من در کشکولی بی‌رحمم!

،،
مجدد سلام آقامحمد عبدی
بی‌اندازه ممنونم که مستند کردی. مرا راحت.

،،

توضیح عمومی دومی
من امروز ساعت ۵ صبح عسل کودکان را کش رفتم خوردم که مال نوه‌هایم هست، پس امروز کودکی من! در نظرنوشتن عود کرده است! چون با چاتاکال گردو هم آن را خوردم حسابی فسفر مغزم آمد بالا. کشکولی که نشد!

،،
آشیخ محمدرضا از حجت الاسلام های خوب ایران ما سلام
دوده و نیا، نشان اتصال هر فرد به تیره و تبار است. البته قرآن به گمانم می‌گوید در «غَدا» توشه مهم است و محل ارزیابی. از این‌دسته نوشته‌هایت -که شرح مختصر و شیوای سخنان امیر سخن امام علی علیه السلام است- واقعاً استفاده و استقبال صورت گرفته است.

،،
سلام سوم یا چهام امیرجناب
واتساپ با رفع فیلتر شدنش، اینک در میان مردم جان تازه گرفت. من هم که هرگز فیلترشکن نصب نمی‌کنم و نمی‌کردم، اینک در واتساپ نقش خواندن ایفا می‌کنم! بگذرم. از آزادی مردم در بهره‌وری از فنون، نفع ساطع می‌شود نه زیان. حکومت‌ها از آزادی خوف دارند، چون آزادی یک‌طرفه و منحرفانه‌ی حاکمان عالَم را در می‌نوردد. درود.

،،
جلیل‌آقا سلام
در تأیید سخن تو گویم مسلمان‌زاده بودن خودش نصف راه است، نصفه‌ی بعدی وقتی با تحقیق و علم‌افروزی توأم می‌شود، دینداری لذیذتر هم می‌شود زیرا دین آنقدر مفاهیم قشنگ دارد، که فقط با دانش و تقویت تحقیق حاصل می‌آید. درودت. نیز درود به هم‌بحث پارسایت آقاجان سید کمال الدین.

،،
محمدتقی برادر نیکم سلام
درستِ درستْ، اندیشیده‌اید. درود بر تو و هم‌بحث متقی‌ات آق شخ محمدرضای گتاب.

،،
ممد عبدی! ای سنه‌کوهی شِخ‌طور نه آن تُر و تبر
اَعی تِ امیر اصول‌لولوگرا جِ دَپیتی! کشکولی
یادت دَوووشه، امیرِ مارِ، دخترخاله‌ی مرحوم پدرم هست.
من هم، سخت، فردی فامیل‌گرا و خویشاوندان‌دوست.
حالی‌ات شد! کشکولی 

مار: ای فارسی‌زبانان صحن، در محل ما و مازندران و گیلان و گلستان و کردستان و لرستان، یعنی مادر.

،،
آشیخ محمدرضای گرامی من سلام دوباره
موافقم. جمله‌ی آخری‌ات خوش‌ترکیب بود. من کودک درونم را بیز‌باز می‌گیرم که یادم نرود، نشاط برترین متاع گرانسنگ آدمی‌ست. درود.
،،
جناب حاج آقا باقریان سلام
بحث شما با حاج آقا سید عمادی، بسیار آموزنده، انگیزاننده و سازنده بود. ما را با این مباحثه‌ها به سمت تفکر و انتخاب درست، پیش رانده‌اید. بر هر دو ستاره‌ی روشن و درخشنده و صبّار صحن صدها بار بلکه هزاران مرتبه درود. خسته هم نباشید هر دو استاد گرامی حوزه.

،،
سلام جناب آقاجان مان حاج سید کمال الدین
می‌دانم از سرِ نیکْ‌نفْسی و از روی رعایت جمله‌ی «...از اوجب واجبات»، برای بقای نظام وفا می‌ورزی. من به محتوای مباحثه‌ی دو استاد (باقریان و سیدعمادی) ورود نمی‌کنم. فقط پرسشگرانه می‌پرسم درین نظام، وام که حرام و گناه نیست، واقعاً به حقدار داده شد یا به تیولداران قدرت؟ به فرزندان برخی مراجع! به ایل و کسان مسئولان؟! به دار و دسته‌ی بادمجان دور بشقاب‌چینان؟! مردم چشم دارند، می‌بینند که وام‌های این ۴۵ سال حکومت جمهوری اسلامی را چه کسایی با پارتی و ایجاد رابطه جای ضابطه بردند و حتی برخی پس هم ندادند. وام‌هایی که زندگی هر فرد را از کوخ به کاخ برد. بگذرم. یک آخوند پرهیزگار چرا باید خود را فدای آن قسمت از حکومت کند، که بر خلق خدای باری‌تعالی، آشکار است که چشم را حکومت روی آن بساط، بست. مؤید باشید انسان وارسته و به‌خداپیوسته. درِ نقد نظام را باز کنید، بگذارید نجات پیدا کند از خطرهای عدیده و ویرانگر.

،،
کاملاً صحیح فرمایش کردی محمد عبدی. تو ولی نظم و مقررات خوبی داری. یادم است اکثر امامزادگان ایران را رفتی دیدی و حتی شب در آن محوطه چادر برپا کردی و یا خانه‌ای اجاره.

،،

آقاعیسی دانشور استاد سلام

متنت را خواندم، این جمله‌ات «جائیکه وحی، در حق بودن موضوعی صراحت دارد عقل و عرف جایگاهی ندارد» برای من مفهوم نشد. مثال تشریحی می‌زنم تا منظور چیستی‌ام را بهتر متوجه شوی: همین وحی را اگر پیش یک فردی بگذارند که عقلش مثلاً در اثر کهولت / طفولیت خوب کار نکند، یعنی در سن بالا، به زوال عقل دچار شود عین سوره‌ی یاسین که نُعمّرهُ نُنکّسهُ را مطرح کرد هر که را عمر دهیم (احتمال است) ازو می‌کاهیم. و در سن طفلی تا بلوغیت، عاجز از فهم کامل باشد، عقل رشید نشود چگونه از وحی به شناخت و پذیرش می‌رسد؟ پس، جایگاه عقل زائل نمی‌شود هیچ وقت. چون عقل است می‌فهمد این آیه چه می‌گوید، تفسیر قرآن از روی عقل است، نقل هم اگر باشد باز امامان ع از روی عقل تفسیر کردند. عقل مقامش هرگز زائل نمی‌شود.

 

 از اصل بحث عالمانه‌ات خصوصاً آن عبارات آخر متنت که بر ضرورت تضارب آرا و پرهیز از خروج از آیین حرف و بحث تأکید اکید ورزیدید، تقدیر می‌کنم.

،،

از پی هم باز هم سلام حاج آقا باقریان

اجر این روشنگری و بیان برای نشر حقایق نزد قوه‌ی اصلی نظام آفرینش محفوظ و شما هم از آن محظوظ. امابعد، چون من مسائل روز را با تأخیر فراوان می‌فهمم، بدی من / خوبی من نمی‌دانم کدام یکیِ من، این است روی مسائل و حوادث نو، بلد نیستم حرف بزنم. اما یک حرف را مطرح می‌کنم:

روحانیت خود را مفسر احکام دین می‌داند.

و دنبال آن خود را حقمدار مجری احکام.

پس؛ از طریق قدرتی برای خود تعبیه کردند

یعنی حکومت «جمهوری اسلامی ایران»

می‌خواهند احکام را به «ضرب زور» یا به «حکم و دستور» اجرایی کنند.

لابد در خود زور و خزانه و پشتوانه سراغ دارند. پس نوش جان‌شان!

دارندگیُ برازَندگی!

ممنونم که بر اقدام نظری و متنی خود، ما را مطلع ساختید.

،،

سلامم تجدید می‌شود

ممنونم آقاعیسی. منظورم معلوم بود، حفظ جایگاه عقل تا آخرین نفس هر فردی که دچال زوال عقل نشده است. به قول استاد مطهری هر چه عقلی است شرعی است و هر چه شرعی است عقلی. تشخیص هر دو با عقل است. سپاسگزارم از آن رفیق متفکرم.

،،
جناب آقاعیسی سلام
از آن دانشور خردورز که سخنان سنجیده در صحن می‌زند و نافع حرف می‌گوید، بسیارممنون می‌باشم. گرامی‌ات می‌دارم رفیق پژوهنده‌ام.
 
،،
جناب حجت‌الاسلام آشیخ احمدی سلام
لِسان چه نیک و چه راستین، به نظر شخص بنده، از حلقه‌های مفقوده درین حکومت گردیده که باید گشت گشت گشت تا یک مشکینی صادق در حوزه الهادی قم و یک عبایی خراسانی جسور در دفتر تبلیغات اسلامی قم پیدا نمود که هر دو محیط علمی خود انباشته بودند از تحولات ژرف.
 
،،
سلام دوم آشیخ محمدرضا
و باید تاریخ عصر عثمان بن عفان را استیضاح کرد که چرا هیچ کس از حضرت ابوذر در آن لحظه‌ی تبعید به صحرای ربذه حمایت! نکرد و ترس حاکم شد از شوط «حاکم» وقت. نمی‌گویم مهندس میرحسین هم وقتی غیرقانونی و بدون دادگاه رفت به حصر، مثل ربذه‌فرستادن ابوذر، چرا سکوت فرا گرفته بود همه را. آری نمی‌گویم. چون نیازی به این قصه نیست!
 
صدرالدین آفاقی به دامنه: با سلام. این فرد [مهندس میرحسین موسوی] که راس فتنه بود .... مطلب دیگر اینکه مقایسه این فرد با جناب ابوذر شق غیرمستقیمی هم دارد که رهبر جامعه اسلامی را با عثمان مقایسه کرده ای. آیا واقعیت اینست؟
 

شرح عکس : جاده‌ی دشت به تونل جنگل گلستان از سمت مشهد به گالیکش. عکاس سید رسول هاشمی از داخل ماشین ما. من از بودن تریلی یا همان ۱۸ چرخ در جاده کیف می‌کنم، هیبت دارند، اما هنگام سبقت‌زدن لرزه بر اندامم می‌افکنند چون خوف دارم چُرت بزنند، بیفتند رو ماشینم و یا عمدی، راه را بر روی سبقت، ببُرّند که اندکی از رانندگان تریلر، شوخ‌شوخی یا جدّی این کار را می‌کنند! بگذرم.
 
متن شیخ باقریان:  پیامبر گرامی ص فرمودند  «اگر مؤمن از دنیا برود و یکدورقه از خودش باقی بگذارد که بر آن علمی نوشته شده باشد، روز قیامت این ورقه بین او و آتش حائل می‌شود، و نه تنها مانع از آتش است، بلکه خداوند تبارک و تعالی در عوض‌ هر‌ حرفی که بر آن ورقه نوشته است، شهری وسیع‌تر از دنیا به اندازه هفت برابر به او اعطا می‌فرماید!» (صدوق، الأمالی ، صفحه ۳۷)
،،
جناب حجت‌الاسلام باقریان سلام
این نقل از «امالی» مرحوم شیخ صدوق -رحمهُ الله تعالی- باور مرا باروَرتر کرد که در کارِ علمی وقت صرف کردن این‌همه به نوید نبی اکرم ص عظمت و ارج دارد. عالی بود این آورده‌ی‌تان. دست مریزاد. راستی! چرا حوزه از برپایی نشست یا همان «امالی» که شیخ صدوق اهتمام داشت، تهی است؟! حوزه را چه شده است!
 
،،
جناب حجت‌الاسلام باقریان سلام دگرباره
نگفته بودم حوزه، تهی است! گفتم چه شده حوزه را که از «امالی» تهی شد. امالی، جلساتی حلقه با حضور شیخ صدوق و عامه‌ی مردم بود که هر بار بر صدر و بلندی حدیثی را شرح می‌کرد و تعقلی علم کلام برپا می‌ساخت و همان جلسه‌ها یکی، یکی تحت عنوان «امالی» در کتاب گرد می‌آمد. حال شما می‌گویید در حوزه همین طور است. من خبر نداشتم در حوزه امالی منعقد می‌شود. پس، پوزش. اگر می‌شود یک نسخه امالی علمای امروزی حوزه را معرفی کنید مطالعه کنم. درود دارم.
 

جواب باقریان: علیک السلام

جناب آقای طالبی من این پیام را ندیده بودم و بعد از گله ات در پاسخ به استاد عمادی برگشتم یافتم

بله فرمایش جنابعالی درست است

آن امالی فعلا وجود ندارد

چون فعلا محدث نداریم

شیخ طوسی و شیخ مفید هر کدام ضمن اینکه فقیه بودند محدث نیز بودند

امالی املای احادیث آنان است

پس در  این زمان موضوع امالی منتفی است

بله حدیث خواندن از روی کتب اربعه و شرح آنها تا اندازه ای معمول است ولی متاسفانه از سوی طلاب استقبال چندانی نمی شود.

 
جواب سید عمادی به دامنه: سلام بزرگوار جناب طالبی این برادرت الان چهل سال است سه کتاب شریف را به این شیوه در یک جلسه خصوصی خواندیم اول قرآن تا سوره هود دوم نهج‌البلاغه طی ۱۵ سالسوم صحیفه سجادیه طی چند سال الان مشغول کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق هستیم کتاب های زیادی در نشر حدیث نگاشته شد مانند گفتار فلسفی، گفتار رفیع مهمترین این کتاب ها همان کتاب اربعین امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است از کتابهای بسیار مهم است .

،،
جناب سید عمادی سلام
برایم جا نمی‌افتد چرا شما با آن‌که انسانی آزادنگر هستید، اما سخنی مطرح کردید که نشان می‌دهد گویی انتظار می‌کشید حوزه‌ی علمیه درین‌باره -که اساس آن امر فکری و حتی فقهی است- حرف واحدی به گوش رسد و همه تبعیت و بگو تقلید کنند و دست از اجتهاد بشویند. ما از امتیازات روحانیت شیعه این را آموختیم که فضای آزاد اجتهادی در آن وجود داشت و تکفیر علما به خاطر آرا، جایگاهی نداشت. هر چند تکفیرها هم نَفیرش معمولاً بلند بود، اما صبغه‌ی حوزه، در کل آزادی اجتهاد و مجتهدین بود. اینک متعجب شدم وقتی می‌خوانم توقع دارید حوزه درین مورد، یک جور باید فکر کند! و اقتدا کند به فهم و نظر حکومت. واقعاً تعجب کردم. یاد آورم دیروز نیز متنی پرسشگرانه به شما ریپلای کرده بودم، که از پس و پیش آن بدون جواب گذشتید، البته به صلاحدید شما در دادن جواب / ندادن جواب احترام می‌گذارم زیرا یقین دارم، صحن را مقتضای همه‌طور فاش‌سازی آرای خود نمی‌بینید، خصوصاً وقتی میان خود روحانیون اختلاف رأی و گاه نابردباری مباحثه‌ای وجود دارد.

،،
امیرجناب سلام
یکی از مبانی فکری تو، هزینه / فایده بوده است که عالی و منطقی هم هست، همواره آن را درین صحن دمیدی. در مورد این پست، من با خودم قرار گذاشتم، ترامپ را تعقیب کنم که در مورد ایران چه می‌گوید و چگونه می‌جُنبد. زین‌سبب قسمت‌بندی کردم تاج نوشته‌ام را. پس، باید به خود ترامپ دقت کرد که گفتار / رفتارش با چه نوع الفاظی تنظیم می‌شود یا تنظیمش می‌کنند.

پیامم به سید

سلام سید
۱. میزان نفوذ تو و من روی هم نیاز به «راستی‌آزمایی» ندارد. آنقدر رشد یافته که بدیهی شده و مستقل از اثبات.

۲. من تو را فقط پدر برای پسرت نمی‌دانم

۳. فقط شوهر برای همسرت نمی‌پندارم.

۴. فقط برادر برای برادرت نمی‌بینم.

۵. فقط عمو برای عموزاده‌هایت که پدرشان را از دست دادند، نمی‌گویم.

من تو را یک شخصیت می‌دانم. که:

۱. در ساری روی برخی‌ها، برخی از رایزنی‌هایت نافذ است.

۲. در محل، محبوبیتت محرز و پرشور است.

۳. میان جمع رفیقان، شمع‌بودنت اظهَر از شمس است

۴. در لایه‌ی عمومی اجتماع سه روستای همسایه نفوذ کلامت مسجّل است.

۵. در کانون خویشاوندان خود می‌درخشی.

۶. وجاهت معنوی و پیشینه‌ی مذهبی‌ات بین مردم جذبه‌آور شد.

پس:

هیچ مصیبتی حتی که می‌دانیم یکباره بر سرت آوار شده، تو را نباید از متن ایران، به کُنج پرتاب کند. نتیجه

من به عنوان روح منفصل تو که عقد اخوت غدیر روی تو و من جاری‌ست، برای نخستین بار در زندگی‌ام به تو دستور می‌دهم - آری درست درست شنیدی، دستور- که بگُسلانْ این گسست را از شاکله‌‌ات.
در پایان

از این لحظه به بعد که متنم را قرائت کردی، ساعات شخصیت خود را قسمت کن، بخش جامعه‌ی ساعات خودت را به هیچ چیزی عوض نکن، تو متعلق به خودت نیستی، شخصیت روشنفکر دینی و انسان خداپرست خدادوست خداترس هستی. پیشه‌ی فکری‌ات کن مدرسه را و دیدار در دانش را.

تحریر: ۱۹ دی ۱۴۰۳
دردِ تو را دل دارد: ابراهیم

 

جواب سید:

سلام دلبر من

سن شخصیت دانش و آگاهی تو برمی گردد به ۴۰ سال پیش که همواره نکته پرداز بودی و حرف اضافه نداشتید .

نقش اول تو بر ذهن و تفکرومغز من همواره استمراری است .

خیلی از مبانی ها را از شما فرا گرفتم. 

در مسیر زندگی بیادم میاید و عمل می کنم .

تو از کتاب های موجود در ایران حجم بیشتری از دانش داری

تقوی و ایمان تو و خانواده ات برایم ارمغان بزرگی است .

در رعایت حقوق دیگران بسیار کوشا هستید .

نقش تو بر دلم شمایل زده است .

در جملات رد و بدل بین خودمان چیزهای وجود دارد که در جمله نیامده اما دریافت می شود .

تو یقین منی 

از لطف شما بسیار خرسند شدم و انشالله مشمول امر شما باشم .

 

متن جلیل قربانی:

دولت و رانت‌جویان
نوشته: جلیل قربانی

۱- در برنامه سوم توسعه ۱۳۸۳- ۱۳۷۹ کشور روی ریل درست قرار گرفته بود، نرخ تورم در روند کاهشی تا حدود ۱۲ درصد رسید، نرخ ارز تثبیت شد، رشد اقتصادی مداوم و بیش از پنج سال بیش از ۶ درصد بود. در سیاست‌ خارجی هم کشور در تعامل خوبی با دنیا قرار گرفت.

۲- برنامه چهارم هم برای ادامه مسیر و تعیین جایگاه ایران در منطقه و جهان تدوین شد. هم‌زمان در چشم‌انداز ایران ۱۴۰۴ دستور کار این بود که ایران طی ۲۰ سال قدرت اول خاورمیانه و شمال‌ آفریقا شود.

۳- مشکل از مجلس هفتم شروع شد که در آن عده‌ای به سرکردگی احمد توکلی، ابتدا برنامه تثبیت قیمت‌ها به صورت دستوری را آغاز کردند. بعدها در دولت احمدی‌نژاد، برنامه چهارم را با این بهانه که با مبانی دولت انقلابی منافات دارد، کنار گذاشته شد.

۴- مجلس هفتم جلوی افزایش سالانه و آرام بنزین، آب، برق و گاز را گرفت. این کار در شرایط تورم، تولید این خدمات را با مشکل مواجه کرد. به گونه‌ای که در همان دولت اول احمدی‌نژاد، کف‌گیر همه به تهِ دیگ خورد و قیمت بنزین و گاز و.... با یک افزایش چند برابری، همه سال‌های عقب‌افتاده از تورم را جبران کرد.

۵- در شرایط تورم اگر دولت بخواهد جلوی فزایش یک یا چند کالا یا قیمت را بگیرد، مانند گذاشتن پا روی یک فنر با انرژی پتانسیل قوی است؛ بالاخره پا از روی فنر کنار می‌رود و قیمت همه چیز به اندازه تورم چند ساله افزایش می‌یاید.

۶- قیمت ارز در بازار آزاد بالا و بنزین در کشورهای همسایه گران است، وجود ارز چندنرخی و بنزین ارزان با نرخ دستوری پایین، کار و بار واردکنندگان رانتی و قاچاقچیان سوخت را رواج می‌دهد.

۷- قاچاقچیان سوخت و طرفداران ارز نیمایی و دولتی از هر کجا و وصل به جا که باشند، رانت‌خوارانی هستند که جلوی افزایش قیمت آنها را می‌گیرند و اگر نتوانند بعد از افزایش قیمت آنها جنجال می‌آفرینند.

۸- حذف ارز چند نرخی ابتدا در دولت خاتمی اجرا شد و نتایج آن، ثبات نسبی نرخ ارز در ده سال تا سال ۱۳۹۰ باقی ماند. در دولت رئیسی هم حذف ارز چندنرخی شروع شد، اما به دلیل فشار رانت‌خواران ادامه نیافت. پزشکیان اگر بتواند بازارهای فرعی و رانتی ارز مانند نیمایی را حذف کند، کار بزرگی کرده است.

توضیح عمومی
اینک مجال طلوع کرد که چند کامنت یا پاسخ به پست‌هایم بگذارم. خدا کند خو مرا گِج گمراه نکند!

خو: ای فارسی‌زبانان یعنی خواب، نیز هجوم ناگهانی حالت خواب.

،،
سلام شبانه امیرجناب
معلومه دوره‌ی نومزه آن تنگِ حموم هفت‌روز که از باریکه‌ی آن کوچه‌ی سنگفرش می‌رفتی یورمله وِن پیش، گال‌نرگیس کشبن‌جیب یشتی! خاش‌بو شوی! تٌ هِم ضَب هِنِری هسّی!

،،
جلیل‌آقا سلام
یک متن در ردیف متون قابل چاپ در اشپیگل. استادانه قلم زدید. بند ۳ واقعاً «بند» بود. درود. در دامنه هم ذخیره شد.

،،
سلام رفیق فرزانه و فرهیخته آشیخ محمدرضا
ممنونم نظر خود را در نقد رفتار آقای مهندس میرحسین موسوی ترسیمیدی. بذار من هم نظرم را مطرح کنم. خوشبختانه فضای آزادی گرامی داشته می‌شود و صبر همگان زبانزد شد. خدای را شکر.
اما نظر من:

تبعید / تبعیض / تثبیت

در اولی؛
حضرت ابوذر غِفاری صحابه‌ی مهم،
به صحرای ربَذه تبعید شد و همان‌جا به خدا پیوست.

در دومی؛
آقای میرحسین موسوی اصحاب مهم،
 به حصر بن‌بست اَختر در وسط پاستور رفت و تبعیض شد و هنوز هم هست.

در سومی؛ آقای دکتر محمود احمدی نژاد
جایش در تشخیص مصلحت تثیبت شد و باید هم شوَد که «شو» شود!

،،
آقامحمد عبدی سلام
من تا کنون در مورد لایحه‌ی حجاب هرگز نظر و تحلیلی درین صحن نداشتم، همچنان هم فکر می‌کنم باید نظاره بنشینیم. اما یک کشکولی از نوع افشاگری! گویم:

این آیت الله مسعودی خمینی (که اصلاً فعلاً به محتوای متن تو و او، وارد نمی‌شوم) مدتی مدید تولیت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بود. آنقدر علیه‌اش سوسِه رفتند که سرانجام پسر شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی -همان که ساواک پیشانی‌اش را در شکنجه‌گاه مته کرد و قبرش را در خاک‌فرج قم قرار دارد- جایش را گرفت و حرم شد پاتوق آن افرادی که نامشان چه نیازی است برده شود! خوشا به حال خوش‌شان.

،،
آقاجان محبوب من حجت الاسلام سید کمال الدین سلام
قضای جواب حجت الاسلام حاج آقا باقریان نیکمردی از نیکمردان این صحن را به جای آوُردید، چون من حلقه‌ی امالی را برای پاسخ ایشان به خودم، مطرح کردم اما گویا ندیدند پاسخی مرقوم کنند. اما این جواب شما مرا نشاط داد. پس شخص جناب مستطاب امالی منعقد می‌کنید! گِله دارم چرا منِ کمترین را به امالی خود فرا نمی‌خوانید. راستی! امروز در برخی از نوشته‌هایت انگار میرغضب حکومت ظاهر شدی! و خواستم مرحوم زواره‌ای را صدا کنم از قبرش «لگام» مشهور را بفرستد بزنید به دهان هر کس! غیر شما فکر و فقاهت داشت روی نحوه‌ی احکام زنان در ایران. بگذرم، اصلاً به شخص خودت، خشونت واژگانی نمی‌خورَد. من جناب باقریان را قوی در فکر و فقه و تشخیص معرفت دینی می‌دانم لذا هیچ نیازی به ورود نمی‌بینم، ولی اگر به ساحت وی از سوی هر کس اسائه شود، و جای استدلال‌های وی، به استخوان‌های پیکر و روح او هجوم شود، آن وقت جلودار من احدی نخواهد بود. به حضرت‌عالی نوشتم، چون حرمت وی را لازم دانستید و رعایت شأنش را کردید. هر کس حرف دارد، صحن درش باز است، هر کس غیر از حرف، هجمه اگر مثلاً بخواهد بکند، من که چولاق نیستم از فقیه متفکری چون او سخن نگویم. هم شما آقاجان من و هم جناب باقریان استاد فرزانه‌ام هر دو با رفتار خود، الگو کاشتید. به شما هر دو فرهیخته‌ی بردبار، درود بی‌عدد می‌فرستم، متنم ویراست نشد. پوزش.

پای سخنرانی اثباتی

آقای  بهروز اثباتی مسئول قرارگاه فضای مجازی ستاد کل نیروهای مسلح و از فرماندهان سپاه در سوریه که تا «آخرین روزهای قبل از سقوط حکومت بشار اسد در سوریه حضور داشت.» سخنرانی‌یی کرد که می‌خواهم بدان بپردازم.

 

ابتدا چکیده با نقل قول مستقیم: «حتی می‌خواستند از فرمانده نظامی ایران در سوریه هم رشوه بگیرند. روس‌ها یکی از عوامل فروپاشی سوریه بودند. صحنه، کشش وعده‌ی صادق ۳ را ندارد. جناب رئیسی که آمدند "وزارت اعلام سوریه" گفتند از فرودگاه تا قصر را پرچم می‌زنیم اما فهمیدیم قرار نیست از آقای رئیسی استقبال کنند. سریع قرارگاه تأسیس کردیم در 5 یا 6 ساعت کل جاده فرودگاه تا قصر را تزئین و آماده کردیم و شهر را تغییر دادیم. چند وقت دیگر دیدیم از فرودگاه تا قصر (بشار اسد) را پرچم امارات زدند. چون وزیر خارجه امارات می‌خواست صبح بیاید و عصر برگردد. ما اعتراض کردیم. زن بشار اسد از اهل سنت بود و به دنبال جایگزینی کشورهای عربی با ایران بود. خط امارات و عربستان سعودی به بشار اسد گفته بودند همه هزینه‌ها و پول‌ها را می‌دهیم اما شما ایران را محدود کنید و کرد. در سه ماه گذشته بشار اسد و دولتش بیشترین فشار را به ایرانی‌ها آورد. بیش از ۸۰ درصد از خانواده‌های ایران شامل سفارت و مدرسه و مهندسان ایرانی در دولت بشار اسد، با اثاث از خانه‌هاشون بیرونشان کردند و خیلی‌ها از آنها شب‌ها در ماشین می‌خوابیدند. یکی از سرداران ما در آخرین روزها با بشار اسد دیدار مخفیانه داشت و گفت او مسخ شده بود. در شهر حماه و در حالی که این شهر در آستانه سقوط بود مُهمات به ایرانی‌ها ندادند. هواپیمای ایرانی به سوریه رسید اما تهدید شد و برگشت. در زمان سقوط شهر حلب، نصف اعضای سازمان امنیت را مرخصی داده بودند و رفته بودند خانه. ببینید چقدر نفوذ هست. روس‌ها یکی از عوامل فروپاشی سوریه بودند. روس‌ها بعد از طوفان‌الاقصی، کاملا" در مسیر صهیونیست‌ها عمل کردند. تعریف بشار اسد از مقاومت با تعریف ما متفاوت است. روس‌ها در منافع صهیونیست ها عمل می‌کردند. در زمان حمله صهیونیست‌ها به شهید صادق، رادارها را خاموش کردند. حتی ماهر اسد (برادر بشار اسد و یکی از فرماندهان ارشد ارتش سوریه)  هم رشوه می‌گرفت. از زائران عراقی زینبیه هر اتوبوس ۱۰۰ دلار رشوه می‌گرفت. در خطی اول دفاعی باید ۴۰۰ نفر نیرو بود اما ۳۶۰ نفر رشوه داده بودند و خانه‌شان بودند.»

 

اینک بررسی و تفسیر: اگر بنا را بر این گذارم که سخنرانی اثباتی همینی است که در منبع آمده است: اولین ابهامی که در اذهان نقش می‌بندد این است پس چرا با این وضعیت بد، ایران سید حسن نصرالله را مطلع نکرد که جبهه‌ی شمالی را نگشاید که به سود اسرائیل می‌شود. نیز چرا همین نفوذ را ایران در سوریه پیاده نکرد که پای بشّار اسد را خالی کند و فرد مورد اعتماد را در قدرت تقویت کند. اساساً چرا ایران تنها کشور در جهان بود که تا ثانیه‌ی آخر، خط تبلیغی‌اش این بود سقوط حکومت سوریه محال است!! و «بعید» و حتی به فکر حفظ و بقای دولت اسد، توش نظامی مهیا کرد اما مرز و هوا مسدود شده بود. نیز این همه سپاه مستشار در سوریه، چه مشورتی به حکومت می‌داد و چرا وقتی اسد به عربستان و امارات غلتید، همچنان سید عباس عراقچی مثل یک «دوره‌گرد» گشت گشت گشت در اطراف و از ثبات سوریه و تحکیم دوستی اسد با ایران حرف می‌زد و حتی مخیّله‌اش نبود سقوط دیکتاتوری اسد در راه است.

 

بگذرم، چنان بر من و بسیاری در ایران، روشن است که سوریه چه خبر بود و چه شد، حتی به بدیهیات مبدل شد. تکرار ملال می‌آورَد، پس، سخن کوتاه کنم و فقط گویم: شهامت فقط این نیست، ظفر را میان مردم مطرح کرد، هزیمت هم باید بیان شود تا معلوم شود، چرا ضعف رخ داد و تضعیف شدید انجامید. ۲۰ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید

 

توضیح عمومی

اینک مَجال دست داد تا درین صحن چند کامنت و یا پاسخ بگذارم. ببینم تخم‌مرغ آب‌پز ماشینی‌کرگ! که دو ساعته که خوردم، مرا دارد؟!

مرا دارد: ای فارسی‌زبانان یعنی توان و انرژی می‌دهد، سرپا و مهیا نگه‌ام می‌دارد.

،،

سلام جناب آقای آسیوند

ممنونم که دیدگاه گذاشتید. برای آن جناب هم استدامت آرزومندم. اگر هنوز مشهد مقدس تشریف دارید، برای ما نائب بمانید و سلام به آستان قدس آن امام رئوف ع از نزدیک مضجع تقدیم کنید. من هم از دور می‌گویم: سلام ای آقای رئوف رضا امام عالِم آل محمد ص حضرت علی بن موسی‌الرضا.

،،

آشیخ محمدرضای ماه‌تیکّه‌ی من سلام

صحیحِ صحیح است فرمایشت. مو راه ندارد در درزش. من هم به تبعیت ازین منطق درستت، برای آن مُقطّعه و قِطعه‌ی خاص ایران، داخل آن «سُر»خوردگان، اسم تمامی سران حکومتی جمهوری اسلامی ایران را می‌گذارم و بعت پرانتز (=به قول شما شِخا ! : کمانک) را می‌بندم. از بذل قلم و لطائف لطیفت ممنون و ممتحنم!

..

و نیز این آشیخ احمدی

اکسیر ماده‌ای بود (الآن این عنصر گویا در طبیعت نیست، هر چند در طینت هر فرد هست) وقتی می‌زدند به اشیاء، کیمیا می‌کرد! تِ هم درین متون کیمیایی محمدرضا.

،،

سلام امیرجناب

حجت الاسلام آقای یونسی وزیر اطلاعات دولت حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی به دستور خاتمی ساختمان شکنجه‌ی کمیته‌ی ضد خرابکاری را تبدیل به موزه‌ی عبرت کرد. من دو بار در همان سال، رفتم ابزارآلات شکنجه‌ی آن جا را دیدم. باری با همکاران تهران، باری با خانم و سه پسرانم. وحشت‌آفرین است، حتی دیدن دالان‌هایش.

 

جلیل‌آقا سلام

چند سال پیش یعنی ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ رفته بودم سرِ قبرهای شهیدان انقلاب حجت الاسلام سید مجتبی نواب صفوی، آیت الله حسین غفاری، آیت الله سید محمدرضا سعیدی. عکس هم انداختم و اینک از سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا برداشت کردم این جا می‌گذارم. حجت الاسلام هادی غفاری در خیابان دماوند تهران، مؤسسه و حوزه‌ی علمیه الهادی دارد.

،،

سلام حجت الاسلام آسید کمال‌الدین مرد رحیم و فقیه دین

شما خشم هم که بکنید! من اخمت نمی‌کنم، چون یک روحانی ساخته‌شده‌ی اخلاقی دارای پروا و پارسایی هستید. من، دوستدار حوزه‌ی علمیه‌ای با تعریف استاد مطهری هستم که در مقاله‌ی «مشکلات اساسی سازمان روحانیت» به بهترین وجه، نقد و بررسی کرد. آنم آرزوست. هر فکری در هر پایه و پستی بخواهد حوزه و مجتهدین و صاحبنظران را از تفکر و فتوا و فکر اجتهادی باز بدارد و به سمت اطاعت سیاسی ببرد، آن فکر را نادرست می‌دانم. رشد فقه به رشد مجتهد بسته است. از نویدی که دادی برای نشر نشریات آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی بسی خوشحالی دستم داد. درود.

،،

حجت الاسلام آشیخ احمد باقریان سلام

امالی را ساده و روان به محضر صحن تعریف دادید. درود دارید بی‌عدد. به‌هرحال من آنچه خطاب به شما در زیر پست‌های‌تان گه‌گاه می‌گذارم، بنای بر کسب علم از محضر شما دارم. وقتی ببینم، پاسخی نیامد، حدس اولم این است، متن مرا در شلوغی نوشته‌ها لابد ندید.

 

سلام جناب آقا سیدمحمد عمادی

در کنار تشکر از شما برای این اطلاع‌رسانی، باید این را هم گویم که مهم این است ما که در ایران با تحریم مواجه‌ایم و معارف دینی ما هم تحذیر داد از اسراف و تبذیر، چه خوب است، درین نوع هدردادها، عیب کمتری خودمان (منظورم ایرانیان است) بر جای گذاریم. ممنون از نگاه خوبت نسبت به مسائل بوم‌زیستی.

اُمّهات اَسماء و صفات

از دیدِ آیت الله حسن حسن‌زاده در کتابش «نور علی نور» ص ۱۸۳ اُمّهات «اَسماء» و «صفات»، هفت تاست: «حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصر، کلام» که به آن ائمه‌ی سَبعه (=هفت جلودار پیشوا) می‌گویند. آن مرحوم «حیات» را امامِ ائمه‌ی صفات معرفی کرد و «حیّ» را امامِ ائمه‌ی اَسماء. منظور حسن‌زاده از حیّ، دَرّاک فعال است. که هَمو پایان این جمله نوشت: «فتبصّر». یعنی: پس، بینا شو.  ۱۷ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید.

،،

سلام آقامحمد عبدی

ازین‌که برای امور فکری - پژوهشی - انتشاراتی خودت به مشورت از اهل فن رو می‌آوَری، خردمندانه‌ترین فعل سیاسی و مذهبی را در خود زنده می‌داری. قبول باشد این طرز زندگانی.

 

امامزاده ابوطالب زیراب است؛ وسط سوادکوه، مسجد هم دارد. جالب این است روز تحلیف آقای محمود احمدی‌نژاد در بحران ۸۸ که میان سران حکومت قهر و تنش حاکم شده بود، مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی تهران و تحلیف نماند و درین امامزاده حضور پیدا کرده بود.

،،
با سلام و تشکر آقای امیر که تحلیل خود را در آفتاب گذاشتید. من توضیح دهم، تالکوت پارسونز نظریه‌ای دارد به اسم تعادل سیستم. طبق آن نظریه باید میان چهار چیز تعادل برقرار شود تا توازن به دست آید. منظورش توازن در حکومت است. حالا آن چهار تا چیاست؟ به ترتیب و تَوالی:
۱. داده
۲. نِهاده
۳. بازخورد
۴. بازبینی

اینک برای فهم نظریه، همین متن را مثال می‌کنم که شما (و یا احیاناً خوانندگانی اگر این نوشته‌ام را خواستند بخوانند) تقریب ذهنی پیدا شود. درین مثال:

سخنرانی آقای اثباتی می‌شود ←داده
بررسی و تفسیر من می‌شود ←نهاده
متن تو می‌شود ←بازخورد
آنچه پس از بازخورد پیش بیاد اسمش تصمیم نام دارد.

منظور از تصمیم، ایجاد فرایند عقلانی و تحریک قوه‌ی فاهِمه در سیستم سیاسی است. من این درس‌ها را سال ۱۳۷۲ در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران درس گرفتم، نزد استاد دکتر حسین بشیریه. که بعدها بر اثر فشار جناح خودسر و لباس شخصی‌پوش‌ها، از دانشکده، مرخص! و به آمریکا جلای وطن کرد. از نظر من، تا چندین سال دیگر، کسی در قواره‌ی بشیریه پیدا نمی‌شود. مارکسیست پرهیزگار و فروتن و نظریه‌پرداز بود و مرد جذاب و دارای عدل در گفتار و کردار. استاد من بود و ماند.

،،
آشیخ محمدرضا سلام آقا
بله عین آینه، معلوم است. چشمِ آزادنگر می‌خواهد. زِ سمت من هم این میانبحث من و جناب مستطاب. تمام.

،،
امیرجناب سلام اَعی باز
این جمله‌ات فقط که به جناب محمد عبدی نوشتی: «روزهای آینده آنچه گفتم بیشتر رو میشود» انگاری مرا یاد بهشهر آینه می‌اندازد که مردم خوش‌باور! می‌رفتند پیش مَردی که از توی آینه‌ی خودش، مثلاً دیار می‌کرد کی جُرمی کرد. وارد مبحث تو و عبدی نمی‌شوم البته. راستی! غِب‌گو هم خودتو فرض می‌کنی پس از نائل‌آمدن به مقام شامخ اصول‌لولوگرایی! این هم گیر به امیر شماره‌ی ۵۱ بود! کشکولی مرا تاب، آور ای تاب‌آور.

،،
احمدی، شیخ متفکر و الهی‌اندیش من، چه جمله‌ی ژرفی گفتی، ذکرهایی فراتر از کیمیا. فبول دارم و اعتقاد راسخ به مأثوره‌ها. در مورد کیمیا پستی خواهم نوشت. مرا یاد مادر مرحومم انداختی که هر گاه پیش پایش، کاری صورت می‌دادم که در آن خنده و تعجب موج می‌زد به اطرافیان می‌گفت: این ریکا، کیمیییییییاهه! پوزش جمله‌ی بوی خودستایی ساطع کرد! چه کنم که جمله‌ای برای من ساختی که مادرم -آن حکیم راستین دائم‌الذکر بیت مان- چندین سال پیش، جوان که بودم برایم ساخت. مؤید باشی رفیق.

 

یک جمله تولید کنم:
دعای مادر را برای خود بیآفرینیم،

که ناجی و هادی ماست در گذرگاه زمان.

 

از لبنان جدید تا خاورمیانه جدید

 نوشته: جلیل قربانی

۱- بعد از عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و به گروگان‌گرفته‌شدن چند اسرائیلی از سوی حماس، اسراییل تهاجم همه‌جانبه به نوار غزه را آغاز کرد.

 

۲- هدف اولیه هجوم اسراییل، آزادی گروگان‌های اسرائیلی بود، اما خیلی زود نابودکردن حماس هم هدف بعدی شد. با ورود حزب‌الله لبنان به جنگ و موشکافانه به شمال اسرایبل، نابودی حزب‌الله هم به اهداف اسرائیل افزوده شد.

 

۳- اسرائیل با گسترده‌ترکردن دامنه جنگ، آزادی گروگان‌ها را به هدف درجه چندم خود تبدیل کرد؛ هر چند به چشم برخی افراد، این کار به عنوان ناتوانی اسرائیل مطرح شد.

 

۴- حالا ۱۶ ماه بعد از آن، با ترور رهبران حماس و حزب‌الله، دیگر نشانی از این دو سازمان شبه‌نظامی نیست. رژیم ۵۰ ساله اسد هم از صحنه خاورمیانه محو شد.

 

۵- حزب‌الله سلاح را بر زمین گذاشته و شرایط به گونه‌ای شده که حتی تاثیرگذاری در صحنه سیاسی‌شان را هم از دست داده و حماس برای آتش‌بس از سازمان‌های جهانی التماس می‌کند.

 

۶- انتخاب ژوزف عون فرمانده ارتش لبنان به عنوان رئیس جمهور آینده، یعنی لبنان می‌خواهد بعد از این بر اساس قواعد سیاسی بین‌المللی و کانون‌های قدرت در جهان (آمریکا و اروپا) و خاورمیانه (مصر و عربستان) اداره شود.

 

تاریخ سیاسی داراب‌کلا

قسمت سی و نه

چندی پیش جناب جلیل قربانی از کتابخانه‌گردانی خانه‌اش به اعلامیه‌ی «انجمن مهدویت فریدونکنار» در لای یکی از کتابهایش در مورد جشن نیمه‌ی شعبان سال پنجاه و چهار بر خورده بود و همان را عکس انداخت و در صحن مدرسه فکرت با توضیحی مختصر بار گذاشت. وعده کرده بودم در اولین مَجالی که به من دست دهد،  در همین راستا به قطعه‌ای دیگر از تاریخ سیاسی داراب‌کلا بپردازم که در مصاحبه‌ام با افراد مطلع و حاضر در آن روز بدان دست یافتم و باری آن را در جایی مطرح نموده بودم.


هنوز جرقه‌ی انقلاب نجَهیده بود. گمان کنم سال ۵۵ یا کمتر بود. یک نشست سیاسی و قرآنی تحت نام حجتیه میان روحانیت محل مقیم قم و مشهد با تعدادی از تحصیلکردگان محل -مانند مرحوم مهدی بریمانی، محمد آهنگر فضل‌الله حاج محمود، هادی آهنگر حاج اسماعیل و ...- در پایین‌مسجد (پایگاه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی) برگزار می‌شد. چون مرحوم آیت الله آقا داراب‌کلایی چندان تمایلی به آن نشان نمی‌داد حتی به نظر می‌رسد مخالف بودند. آن سال تابستان اکثر روحانیون محل از هر دو حوزه به محل آمده بودند. جلسه‌ی مخفی تشکیل شد. مرحوم شیخ عباسعلی مختاری دارابی بی رعب و وحشت، شروع به سخن کرد؛ سخن علیه‌ی شاه و سلطنت و نظام طاغوت که وحشت ایجاد شده بود. قدرت سخنوری بالایی داشت. وسط صحبت چنان ترسی بر جو جلسه حاکم شد که حاج سید مرتضی شفیعی -برادرِ جناب حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی- مجبور شد برای کنترل و حفاظت جلسه به بیرون برود و در دل شب اطراف مسجد و تکیه را بپایَد که یک وقت مأموران نریزند بیایند دستگیرشان کنند چون محل ما پاسگاه ژاندارمری داشت. خبرِ آن منبر و نشست، چطور به گوش پاسگاه رسید اللهُ علمٌ. چنان جوّ حساس شده بود که فردای آن به سراغ برخی از روحانیون رفتند و آنان را برای انحلال این سری نشست‌ها و ترک آن، تحت فشار قرار داده بودند. سخنرانی سیاسی بی‌مهابا و بی‌محابای آقای مرحوم شیخ مختاری همانا، پاشیدنِ نشست‌ها و ترک کل جلسه همانا. آری؛ ۱. روحانیت داراب‌کلا با رژیم شاه مخالف بود اما زمینه‌ی مخالفت، بُروز و ظهور نداشت. ۲. میان روحانیت روستا و جوان‌ها -به عبارتی عامی‌تر میان مُلّاها و مُکلّاها- رابطه‌ی مخفی فکری برقرار بود اما به‌شدت محافظه‌کارانه و اغلب تحت نام جلسات حجتیه یا مهدیه. لابد فشار رژیم باعث بود این نحوه مبارزه، تحمیل شود. ۳. حالا را نبین چند تا بچه روی مواریث انقلاب، خرماخوران راه انداخته‌اند، آن زمان مبارزه با شاه و خفقان، چون سوزِ سرمای مردافکنِ زمستان، پَر می‌سوزانْد. غرض این بود در داراب‌کلا نیز نشست حجتیه فعال بود، در قالب قرائت قرآن و شاید تشریح احکام. دامنه‌ی توحید.

 

کامنت: در واقع این حاکی از واکنش جهولانه و لجوجانه و عجولانه است که خرد و انصاف و پذیرش واقعیت را از چنین تیپ‌هایی زایل می‌کند. من هیچ تعجب نکردم. اثرات یک متن که حقیقت را بازتاب دهد، بر اهل جهل بسیار سختی وارد می‌کند.  دفتر تشخیص راه انداخته شد که از همین بازخوردها باخبر شد. و این در روند کار علمی مدخلیت دارد. طبیعی است که بی‌تاب شوند عین عقرب‌گزیده -بدون نیت جسارت- در خود بنالند. هدف برملاکردن حقایق و نشر وقایع است.

،،
امیرجناب سلام
قصد پسندیده‌ای کرده‌ای. خواهانم. مرحوم شیخ مختاری تابستان‌ها محل می‌آمد. بالامله جایش ضیق بود در خانه‌ی پدرخانمش مرحوم حاج سیف‌الله رمضانی در ببخیل نزدیک المِجار سُکنی می‌گُزید، آن اتاق غربی سمت رودخانه. من همراه پدرم و اخوی‌ام می‌رفتم پیشش. این هر سال معمولاً تکرار می‌شد. سیف‌الله هم مردی سخاوتمند و خوش‌سخن بود. شیخ عباسعلی خونه‌ی پدرم پیش اخوی‌ام همیشه می‌آمد. مرگ زودهنگام برخی از روحانیون مثل ایشان که محبوبیت داشت. خیلی خسارت است. سپاس.
 
شب میلاد مبارک حضرت امام نهم جواد الائمه -علیهم السلام- است. یک سخن از آن امامِ پاره‌ی تن امام هشتم ع روانه‌ی صحن می‌کنم.
 
«هر کس بدون تفّکر و اطمینان نسبت به جوانب [هر کاری، فرمانی، حرکتی و ...] مطیع و پذیرای آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده و نتیجه‌ای جز خشم و عصبانیّت نخواهد گرفت.
 
،،
آشیخ محمدرضا سلام
زیارتت قبول. این شبستان بزرگ حرم حضرت معصومه س حُسنِ بزرگی دارد، روزها نیاز به لامپ ندارد. طوری طراحی شده است که نور آفتاب از شبکه‌های آن در طول روز به داخل منعکس می‌شود. معمار آن مهندس میرحسین موسوی بود.
 
آقاابراهیم با ماهی.
فتیواک (=آزاد)
و آن دگر ماهی نمی‌دانم چی. کبابش رو آتش دلچسب است.
 
،،
سلام جلیل‌آقا
از دیدِ من هُنرِ میرحسین درین بود فلسفه‌ی هنر بلد بود. معماری هم انسان را خلّاق بار می‌آورَد. بله، او حتی طراحی معماری سازه‌ی روی قبر شهید دکتر آیت الله بهشتی در بهشت زهرا را هم خودش انجام داد. مردی که در بن‌بست کوچه‌ی اختر، دنیا را لابد دارد به دید هنر و معماری‌اش نظاره می‌کند.
 
،،
آقامحمد عبدی سلام
پس یک اطلاعات دیگر هم به تو بدهم. دانشگاه مفید قم که آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی آن را پس از بازگشت به تهران (از سال ۱۳۶۸) مستقیم اداره می‌کرد، یکی از مؤسسان و بنیانگذار آن مهندس میرحسین موسوی است. در دانشگاه مفید باید طلبه بود تا وارد مقاطع ارشد و دکتری شد. این دانشگاه دانشجویان فارغ‌التحصیل قوی‌یی تحویل جامعه داد. از مبرزترین استاد آن مرحوم حجت الاسلام دکتر داوود فیرحی بود. بگذرم. چی می‌پرسی محمد؟! ربذه تبعیدکردن حضرت ابوذر را، فقط امام علی علیه السلام آمد تا انتهای شهر مدینه وی را تسکین داد و او را به دست خدا و صحرای تفتیده سپرد و راز را در دل او کاشت. ابوذر با آن راز نزد خدا پر کشید.

،،

امیرجناب سلام

گیر به امیر ۵۳ : آقای امیر اصول‌لولوگرا !! پس چرا آن مِسِم یعنی (=زمان، موقع) چند سال پیش، بند بندِ اعلامیه‌ی حقوق بشر را در مدرسه فکرت بر بستر تلگرام، هر روز تدریس و تبلیغ می‌کردی؟! لابد داشتی بالیوود هندی بازی می‌کردی؟! ای زبَردستِ ماهرِ! ناقلا! کشکولی بازم دارم برات!

جانشین

در کتاب «نون جو و دوغ گو» اثر محمد ابراهیم باستانی پاریزی خواندم که «هیچ استادی، بی جانشین نیست.» (ر.ک ص ۶۷)
 
مثلاً پیامبر اکرم ص امام علی ع گذاشت. مرحوم سید محمد حسین طباطبایی صاحب المیزان، مرتضی مطهری صاحب صدها کتاب و گفتار گذاشت. میرداماد، ملاصدرا تحویل داد.
 
خاقانی سُرود:
 
اول شب بوحنیفه در گذشت
شافعی آخر شب از مادر بزاد
 
یعنی تا ابوحنیفه مُرد، شافعی جایش را پر کرد.
 
در ایران به نظرم دو متفکر از خود جانشین نگذاشتند، مطهری که زیرا هرگز فکر نمی‌کرد این قدر سریع توسط فرقان ترور می‌شود. لذا در پرورش جانشین او، دوره‌ی فَترت پدید آمد. البته از دانشگاه اندیشمندان ستُرگی برخاستند، اما حوزه در حد مطهری هرگز کسی را نتوانست بار آورَد. آدرسی هم که دادند، اتفاقاً آن فرد، شدیداً و بُغصاً ضد افکار مطهری و دکتر بهشتی بود. بازرگان و مطهری، جانشین ندارند. مطهری پشت بازرگان نماز می‌بست، نه بازرگان پشت او. این اندازه‌ی آن اندیشمند عاقل و نیک‌نهاد را نشان می‌دهد. بازرگان هم جانشین ندارد. حد او پدید نیامد. چون آخر دی سالگشت درگذشت مهندس مهدی بازرگان است، این پست را نوشتم. ۲۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید
 
،،
پله پله تا ملاقات خدا
 
برخی ولی به تعبیر من:
پله پله تا ملاقات خود!
 
مُرسم است، شالیزارش. روستایی بالادست در جنوب شرق داراب‌کلا سه کیلومتر آن‌سوتر. عکسی که عموحمید انداخت و چشم‌های درّاک طبیعت آفریدگار را به آن خیره ساخت. درود بر مُرسم، بر هفتِم مُحرّم آن، و بر مردِم‌شان.
 
پیر پالاندوز که بودم. او محمد عارف است عارف بزرگ که حاضر نمی‌شد از پول مردم رزق کند، پالان می‌دوخت با فروش آن روزی‌اش را در می‌آوُرد. قبرش سمت بست نواب صفوی است ضلع شرقی روبروی بازار امین، چِفت صحن هدایت حرم امام رضا علیه السلام. حتماً گذرتان افتاد، دیدارش کنید. درود
| لینک کوتاه → qaqom.blog.ir/post/943
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۱)

از دفتر خاطرات من (احمد باقریان ساروی)

تاریخ ۵ دیماه ۱۴۰۳ شمسی. معمولا حد اقل نیمساعت زودتر از زمان درس به مدرسه فیضیه میروم و در اتاق اساتید مینشینم و با اساتید حاضر سخن می گویم و گاهی بحث علمی داریم. امروز [پنجم دیماه] وارد اتاق اساتید شدم، جناب استاد سید صادق قادری با دو تن از اساتید دیگر نشسته بود، او منبع خاطرات خوب مخصوصا از زمان جنگ ایران و عراق است. تعریف میکرد: من و استاد سید عنایت الله دریاباری [ویشتونی فیروزکوهی رحمه الله] در تهران در ایام محرم یا ماه صفر منبر داشتیم، یک روز با هم به مجلسی دعوت شدیم که در آن آقایان علی اکبر ناطق نوری و سید علی اکبر محتشمی پور (رحمه الله) حضور داشتند، یکی فعال سیاسی اصولگرا و دیگری فعال سیاسی اصلاحطلب، این دو با هم گرم سخن شدند، می گفتند و میخندیدند. ناگهان مرحوم دریاباری عصبانی شد و به آن دو خطاب کرد و گفت: طرفداران شما در بیرون خصم یکدیگرند و شما با هم می گویید و میخندید، چرا این بگو و بخند را به مردم نمیگویید و در بیرونتان همین حالت را بروز نمیدهید؟! آقای ناطق پاسخ داد: سید، حق داری و اعتراض شما به حق است. من در ادامه گفتم: داستان مخالفت دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا داستان دعوای دو خان در یک روستا است که مردم دو دسته شده و با بیل و کلنگ در بیرون روستا منتظر بودند تا دو خان بیایند و دو دسته به جان هم بیفتند، دیدند دو خان دیر کردند، شخصی را فرستادند تا از آن دو بخواهند بیایند، آن شخص دو خان را در یک خانه ای یافت که در حال خوشگذرانی و کشیدن تریاک و پک زدن به وافور بودند. آن فرستاده به آن دو خان گفت: مردم منتظر حضور و دستور شما هستند، ولی شما دو تا مشغول وافور و گعده خودتانید؟ خان در پاسخ گفت: ما اینجا هستیم برایمان خوش می گذرد و شما بروید با هم بجنگید!!! القصه، گویا دعوایی بین خود سران دو جناح نیست، آنان با هم تفاهم دارند، و این هواداران خود را گرفتار جنگ و دعوا کرده اند!!!
احمد باقریان ساروی
پاسخ مدیر دامنه ::

،،

خاطره‌ی دیگری از حجت الاسلام باقریان

شیخ احمد باقریان:

از دفتر خاطرات من [احمد باقریان ساروی]

تاریخ ۸ / دیماه ۱۴۰۳ شمسی

[استخاره ای جالب]

امروز حدود ساعت نه و نیم به اتاق اساتید مدرسه فیضه رسیدم، استاد سید محمود بهشتی نژاد اصفهانی نشسته بود، به مناسبت مدرسه سعادت قم، سخن از علمای بزرگ مانند آیات جوادی آملی و حسنزداده آملی (رحمة الله علیه) به میان آمد، آقای بهشتی نژاد خاطره ای تعریف کرد و گفت:

سالهای اواخر عمر آیه الله حسن زاده در منزل قم ایشان خدمتشان بودم و ایشان گفتند قبل از انقلاب وقتی در آمل وارد کوچه خودمان شدم دختر مکشفه ای را دیدم پرسیدم این دختر کیست گفتند دختر فلانی همان روز پدرش منزلمان آمد و گفت فلان پسر خواستگاری دخترم آمده است استخاره کنید که قبول کنم یا نه؟

استخاره کردم این آیه آمد: (الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ) [نور: ۲۶].

من آن پسر را به فسق و فجور می شناختم وقتی استخاره کردم به پدر دختر گفتم استخاره خوب آمد و برای هم مناسبند.

،،

جناب حاج آقا باقریان سلام

خواستم یک پیشنهاد جلوِ میزِ خاطرات‌نویسی شما بگذارم. بهتر می‌بینم برای هر خاطره اسم بگذارید. الآن من در نتیجه‌گیری گیر کردم. اما اگر عنوان خاطره را خودتان انتخاب کنید، در درک به مقصود مدد می‌رسانید. درود. این فن نویسندگی در شما زنده است. پایدار بمانید، البته نه آن «پایداری»!


کامنت های روزبه روزگرد در زیر:


دامنه نسبت به نظرات روزبه روزگرد در صحن مدرسه فکرت داوری ندارد.

[در پاسخ به محمد فضلی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
تهافُت (درافتادن) را هیچ کس از محمد غزالی ارث نبرده باشد، برخی از آخوندهای هواپرست، میراثخوار این ضعف او شدند و با هر فکری به تهافُت می رسند. باز نیاز افتاد به آن مرد عقل و خرد، ابن رشد رجوع کنند که این یک قلم، از توان عقلشان بیرون است!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به شیخ احمد باقریان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
پندار جستن نسبت به تصرفات و پیشروی های دشمنان مشخص و اثبات شده نسبت به مسلمین برای دفع خطر هم شامل این مورد می شود؟ یا نه شمول دارد؟
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به اهل قلم]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
روزی آقای شیخ اکبر رفسنجانی روایت خواند که مردم کسی را نخواستند باید برود. کوچ از قدرت. نگذاشتند آخرین انتخابات، او کاندیدا باشد که ببیند مردم او را می خواهند یا کسی دیگر را. تست خوبی می شد اگر رد صلاحیت نمی شد رأی مردم را می دید و می دیدند. کسی هم نمی داند آیا او با محبوبیت مُرد یا با مغضوبیت. این قطعه از زندگی آخر او غامض ماند. شما دست به تایپ ندارید مگر؟ که در دنیای اَشکال، اِشکال تراش اندیشه شدید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
آقای محسن مخملباف فیلسوف فیلم ساز فیلمی ساخته بود که ناصرشاه را آکتور معرفی کرد. ناصر از غرب اقتباس نداشت، دلشده ی غرب شده بود. مفتون غرب. میرزا رضا کرمانی او را ادب کرد ولی باز صحن عبدالعظیم حسنی ری شهر، قبر گرفت عین آقایون نظام که جاهای مذهبی و خوب و متعلق به همه ی ملت، مفت قبرشان می شود ولی مردم باید بروند قبرستان. خوشا به مردم که در دنیا و آخرت ساده خانه داشتند و ساده قبر.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به میرزا علی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
مردم در طبع و طینت خود به روحانیت باور دارند. روحانیت هم درک می کند باید میان ملت زیست کند اما بر آنان فشار همقطاران بیشتر از فشار شب اول قبر است!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به میرزا علی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
روزی از مسجدهای سراسر کشور اعلام عمومی می کردند مردم محترم تشریف ببرید میدان فلان خیابان  مختاری و باب همایون صابون رامیس و تخم مرغ تعاونی آوردند. کمبودها از پس ار فرار شاه شروع شد، چون آمریکا که جهان خوارگی مسخش کرد، نمی خواهد ایران جای او را در منطقه بگیرد یا ادای او را دربیاورد!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شاید دو علت غلبه ی فست فود بر  تغدیه ی سنت و کم خوابی مردم در اثر جاذبه های گوشی و فضای مَجازی باشد که مُجازشان داشت بیشتر از هر روز در این دنیا مشق بنویسند!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
زمین نگذاشته، شلیکش منع شد و راه رسیدن به آن مسدود. جهان با دستور پیش نمی رود، با نقشه و برنامه و پشت پرده پیش می رود. سخت شده است در جهانی باشی که سازمان ملل آن فقط شورای امنیتش فعال است آن هم پنج کشور وتویی. از میان این پنج تا هم فقط باید آمریکا را دید که جه اراده دارد!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
در تحلیل های شما ناگهان جای تعقل با تخیل جابحا می شود. آدم گیج می شود وقتی می خواهد پس از خواندن متن تان به کدام قسمت تحلیل های تان اتکا کند. شما عرفان را وارد تحلیل می کنید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به رمضانی دارابی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شماره ی نهم یک مورد کم دارد:  یا ناشی از فرار از واقعیت و تکیه بر آرزو.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
می شود بفرمایی چه روشی؟ روش برای خود چارچوب دارد. کدام چارچوب مد نظر شماست؟
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
در تفسیر قرآن از علمای ایران خواندم انسان هر جا نماز بگزارد همان تیکه خاک برای او در قیامت گواه می شود. حالا با این جمله ی نقلی تان گوشی ها گواه می شوند قیامت که عین پوست بدن به حرف می آیند. امروزه هر کس روزی موبایل را در روزنامه ی خودشان حرام می  دانستند بیشتر از همه با آن همخو شدند حتی همخوابه.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به شیخ احمد باقریان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
چرا فقط با برادران دینی؟ پس خواهران دینی چی؟!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
به اطرافیان خود هر کس نگاه اندازند، نصیحت گویی خود را متوقف یا بایسته می سازند و این همه در جلد خلق نمی روند!!! و خودشان را مالک الرقاب نمی پندارند!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
به پرده ی چهار : قبلاً در آثار دانشمندان عرب خواندم عرب به عشق می گوید عشَقه یعنی گیاه پیچک. حالا شما نام گیاه دیگری را این نام نهادید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد



[در پاسخ به روزبه روزگرد]
ادامه ی ایجاد دیدگاه در پستهای اینجا:


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
مقصودم روش تفسیر نهج البلاغه است. هر تفسیری برای خود، سیاق و روش دارد. چه تفسیر اکتشاف فهم علم، چه تفسیر قرآن و چه تفسیر احادیث.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
برای شما که پرده و پشت پرده را بلدید و  نشان دادید آدم بامعلوماتی هستید، تعجب نباید داشته باشد که ایرانیان از قدیم به آفتاب می گفتند: «روزگرد». یعنی خورشیدی عالمتاب که روز نورش می چرخد و می گردد از آن سوی آسیا تا آن سوی آلاسکا. گالیله بعد آمد درست و علمی گفت زمین می چرخد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به سیدکمال الدین عمادی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
از جواب شما تحصیل کردم. با مثال نماز زیبایی صادر کردید. در مجموع مقصودی جز این نداشتم که هنگام تحلیل، از روش علمی آن به بیرون از روش، انصراف ندهیم.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
اشاره می کنم به جمله ی پایانی متن شما. دریدن قوانین آفرینش سزا دارد. هر کس به اطرافیان خود اول نگاه بیندازد ببیند نحوه ی لباس به مرور دریده تر شده است یا نه. آنوقت برای اجتماع هم حس مسئولیت کند. مردم پوشش ها را ابتدا از نزدیک ترین های خود ببینند و قضاوت کنند آیا کمتر شد، شل شد، یا نه. هر چه جامعه سالمتر باشد آرامش هم بهتر است.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
اینک به توافق مفهومی با هم رسیدیم. همین بود مقصودم.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
امروزه حتی یک باغدار نارنگی به بازار نیاز دارد تا محصول خود را بفروشد و با کارت بانکی پول جابجا شود. وقتی ایران بازار جهان راه ندارد، عین باغدار نارنگی می شود، یا می پوسد و یا باید به قیمت نازل به دلال بفروشد. ایران برای حکومت اسدی سوریه زیاد پول خرج کرد مردم خواهان آنند این را به مردم جواب دهند. چون مردم هستند که این نظام را صاحب هستند نه هیچ کس و هیچ فرد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
نظریه ی «بنی آدم» حضرت سعدی می گوید به حوادث تکوینی و آفرینشی کره زمین برای هیچ ملتی نخندید. دو سال پیش در طبله رود فیروزکوه سیل چنان خروش کرد که مردم تا همین الان دارند خشم طبیعت آن روز در ذهن مرور می کنند. غیرمترقیه به این علت گفتند چون معنی این لغت این است احدی در برایر احتمال حوادث کره زمین و کهکشهان، مراقبت نمی تواند بکند. هر کجای عالم حادثه رخ داد بدانیم طبیعیات زمین است.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
و عده ای کوش و توش شان این است به جای خذوا زینت... ، زشتی ورزند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به رمضانی دارابی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
اگر شما را در دانشنامه نویسی تاریخ دعوت کنند و بگویند در مورد جنگ اسرائیل با غزه و تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان در برابر حزب ا... لبنان سه خط بنویسید چی می نویسید؟ احتمال می دهم باید وارد باشید در دانشنامه نویسی باید از شعارنویسی و حس گرایی بیرون زد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
کاری با آقای محمود صادقی که سابقه روحانی بودن دارد ندارم. شما در برابر تمام کسانی که در این کشور نظری دیگر دارند، سخن نمی گویید، واژه ها صادر می کنید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
همین سه حدیث را شما خود پیشتاز شوید، این مدرسه را فکری و پربار بار می آورید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


روزبه روزگرد, [۱۲.۰۱.۲۵ ۰۶:۴۱]
[در پاسخ به روزبه روزگرد]
ادامه ی ایجاد دیدگاه ها:
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شما پیش خدا و خلق خدا خود را آزاد بدانید به من هر چه دلت رضا داد، بفرما. فقط به وجدان خود باید رجوع کنیم که اون داور به ما چه می گوید از کاری که، از حرفی که، از نسبتی که صادر می کنیم. خداوند آن جناب را در جَنب خود مجاورت دهد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
حرف شما نه پله بالاتر بود. بله، باید نگاه به درون خانواده ی خود انداخت و دید که این مسئله تقویت شد یا شُل.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به میرزا علی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
کمبود اقلام تقریباً دو علت درش است: یک این است میل کاسب های بازار به احتکار زیاد شد. زیرا فروش کردن زیانش بیشتر از نفروختن است. پول ملی که ضعیف شود، مبادله ی کالا اشتیاق را در دل فروشندگان می سوزاند. این حالت از هفت سال پیش تا امسال رو به تزاید شد.  دومش این است در درون تحریم، کالاها این سو آن سو شناور می ماند تا بشود بازار ایران در تقاضا نگه داشت. بازار که در تقاضا باشد، عرضه روی سر خود تاج می گذارد. بقیه را شما خیلی خوب بلدید چون خودت فرمودید در خط مقدم قرار دارید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
اگر شما در سوریه برای آن نظام جنگیده اید چنانچه ممکن بود خاطرات خود را برای ما نقل کنید آگاهی های مان را بالا ببرید. تجربیات شما کنار تئورهای شما می تواند ما را در رسیدن به یک جمع بندی واقعی پل کند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
خاورمیانه خانه ی همه ی خاورمیانه ای است پس هر یک از ایرانی حق دارد در برابر رویدادهای آن دولت های منطقه و دولت خود را زیر نقد ببرد. در علوم انسانی یاد گرفتیم هیچ چیز مانند علوم دقیقه (مانند ریاضی و هندسه و مثلثات و حسابان) روشن و قطعی نیست. هیچ بالاسری در علوم انسانی وجود خارحی ندارد. همه ی مسائل آن هرگز قطعی النظر نیست.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
مثبت اندیشی که فرمودید ممکن است از نگاه جریانات سیاسی این باشد تفسیر به رأی شود و بگویند هر کس در تأییدات حکومت حرف زد مثبت اندیش است و هر کس نقد کرد منفی باف. به نظر من واقعیت نویسی از روح اسلام برمی خیزد که به انسان یاد داد از مهد تا لحد سواد بیاموز. سواد را برای طاقچه که نمی خواهند برای جامعه لازم دارند. گور و گهواره هر دو جا که صد سال تقریبی عمر انسان را شامل است، فقط با علم و عمل جریان دارد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
منطق و سخن ملیّن در این ادبیات موج می زند. در یک منطق کلی هر جامعه ای به حوادث جوامع همعصر خود به ریشخند برسند آن یک کار تهی از اخلاقیات الهی است. معاصرت در حشر و نشر از اساس این عالم است. اگر خدا ثمود خواست بیافریند، نشانه های آن نزد عاقلان و باایمانان معلوم و دارای پایه های عقلانی است. متن بزرگی رقم زدید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
خداوند بزرگ شما را در جوار خود محکم نگه دارد. شما خیلی خداگرا هستید. خدا خودش خودت را خوددار و خودساز داشت.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به سید رضی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
خداوند به بندگانش یاد داد بیاموزید و بیاموزانید. همان کاری که آن عالم دینی در کتاب «معلم و متعلم» نوشت. میان معلم و متعلم، علم در گردش و تعلیم در حرکت است. بشر، بشارت یافت در امور بشریت حرف بزند. نباید از حرف کسی جلوگیری کرد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
معاویه آیا مشاور او بود یا او مشاور او. چهره های تاریخ اسلام و مسلمین را  اگر پژوهشگران جهان دستاویز نفسانیات خود کنند، از منطق دور افتاده اند و وقتی چنین شد دیکر چنین محققانی، محقق نیستند، بلکه برای ارضای توهمات خود گام می گذارند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
انسانیت در این جمله ی شما رخشنده است و درخشنده که فرمودید : «این دوستان بی تقصیرند. !» خدا را تا ابد شکر که شما دنبال قصور و مقصر نیستید. بلند بود این فریاد حق تان.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
نه، خلاص نمی شوند. مشورت دادن برای خود قواعد دارد. مشاور یعنی کسی که در برابر کسی که از وی مشورت طلبید، شم و شهامت نطق داشته باشد. این دو فرد در تاریخ دم به دم از هم مشورت می کردند. شام را با این مشورت ها عین گوِه شوت می کردند. به قول ایرانی ها تیپا می زدند!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
فلسفه ی تقدیریون در تاریخ همین بود. در اهل سنت اشاعره بیش از همه روی این تفکر غلط نقش داشتند. صوفی های رنجور هم مجبور بودند از دست تکفیر به دل تقدیر پناه ببرند. شما که معلوماتت در پیامت صادر می شود بهتر واردید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
نه، دشتِ دسیسه است این. یعنی وجود سالوس در تار و پود.پس قول شما کسب تجربه نیست. تجربه جایی است که انسان را خرج انسانیت کند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شما را خدا برای ما خوب نگه دارد. چون حرف های خوب به ما یاد می دهید و اصلاً نمی گذاری جز خدا چیزی حتی حد شائبه در جلدتان رخنه کند. بفرما هر چه به من هر چه دلت رضامندی داد. خدا وجدان را برای همین داور دوم کرد که اگر خدا فراموش شد نعمت خداداد وجدان از او غائب نشود. شما را خدا دوست دارد چون شما خلق خدا را خوب دوست دارید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
طالبان اول با طالبان دوم فرق کرده اند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
انتقادهای شما از دولت مستقر نشان می دهد آن تفکر که سابق می گفت انتقاد از دولت تضعیف نظام است، حرف نادرستی بود. نقد کنید که با همین نقدها بزرگ می شویم.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
مصداق پیدا کردن این مسئله بسیار کار حساسی است. جون با اصول اخلاقی مرتبط است. البته مولوی هم می فرمود «چاک حُمق» رفو نمی پذیرد. ولی باید کوشید حماقت در افراد شکل نگیرد. اگر هم گرفت به عنوان یک درد به آن نگاه کرد نه تحقیر و تهمت. خدا شما را بازسازی ساز ما گرداند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
من از عالمی شنیدم که یک عالمی دخترانش را هرگز اذن بیرون رفتن نمی داد، تا جایی که آن دختران از نزدیک حیوانی به اسم الاغ ندیده بودند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
چون که کاخ سفید را گفتند می خواهند «حسینیه» کنند.  واقعاً این مقدار خیال توقع نمی رفت. از پیشگاه امام حسین علیه السلام عذر می خواهم که مجبور شدم برای کاخ ظلم و ستم «سفید» اسم حسینیه را ببرم که آنان در آرزوی آن هستند فاسدترین کاخ این زمانه را تکیه بسازند. کاخی که هزاران نقشه و دستور ستم در آن چهاردیواری «بیضی شکل» امضا شد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شما که این مقدار به ارزش های الهی پایبند و دارای غیرت خوب و مؤثر هستید می شود از تجربیات تان زمانی که در اعتکاف بودید بگویید. می خواهیم کشفیات شما را د هنگام اعتکاف بدانیم و بیاموزیم. اعتکاف بروندادی به اسم درون بینی دارد. درون شما در اعتکاف هایی که کرده بودید چه حالی شد؟ خدا خیرتان ببخشد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
عود هم اضافه شود خوب است. شاید گاز اشک آور پاشیدند. چون تجمع که نقطه جوش اعتراضات شود در ایران ممنوع است!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
یعنی کرند غرب که ویران شده بود و آن دولت با سان روف رفته بود دیدار مردم، از همین قانونی که بافتی پیروی دارد؟ خدا شما را مجاور خود چنان نگه دارد که مژده هایت برای خلق زیبا بماند با این طریقی که پیش می روید.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
چشم درد چرا؟ پلک هم بد می زد می رفتند آن سوی آب!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به علی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
واژگون شد آقای اسد. دیگر چه نیازی است به سوریه ای که دود شد!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مالک رجبی دارابی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شما مگر در آرزوی آرزوهای دونالد ترامپ هستید؟!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
خیالات هم در شما عین منطقیات،زنده است. خدا نگه دارت باشد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
این دکتر در کجای خاطرات آقای هاشمی رفسنجان قرار دارد؟ در تاریخ انقلاب اسلامی که می خوانم چنین اسمی برایم آشنا نیست.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
دو تا معنی از معانی واژه ی انسان این است: اُنس. نسیان. یکی تآلیف قلوب می کند. دومی فراموشی ایجاد می کند. همدردی با خلق در هر جای جهان از اصول اسلام است. نیز از درونمایه ی اخلاق.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
بسیار باد این خاطرات. واقعاً ابهام داشت. زیرا تمام جلدهای خاطراتش که بیرون آمد خواندم. جلد جدیدش هم در پاستور میا بین خیابان فلسطین _ آذربایجان دارد خوانده می شود تا زیر چاپ شود. که یک وقت حرف خلاف درش نباشد!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد
[در پاسخ به

مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شما اسم روشنگری افراد پیرامون مسائل سوریه و لبنان را می گذاری تبلیغ اسرائیل؟؟؟؟ احتمال یا با اصل صحت آشنا نیستید. اگر هستید دارید با آن اصل در می افتید. خدا خودش خودت را از آن خودش کند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
شما منبرهایی که می ری را هر روز خلاصه برای ما آموزه ساز. معلومه منبری متشخصی هستید. پول هم زیاد می دهند یا نه؟؟؟؟
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
ریاض در ریاضتی سیاسیی!!! هر جا را دید می تواند جای ایران خاورمیانه دوست را خالی کند، خود را از آن کار خالی نمی کند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
مزاح: شما یا پای تلویزیونی یا پای مدرسه. مثل ما پای کار نیستید پس. خدا شما را نه پای تلویزیون ایران که پای مسائل مردم ایران و جهان بزرگت کند.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
دمشق تا بیروت مانند تاکستان است تا رزن همدان!!!
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
باز هم که پای تلویزیون پرسه می زنید. مزاح
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
سیستان و بلوچستان در دوره ی شاه خیلی ها از دست شاه و دربار پناه داد. حالا همه از آن خاطره می نویسند. زهک و زابلش تا ایرانشهر و چابهارش.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
همجنان در هر موضوع و مسئله ای به سمت کشف می روی. کشف چون از علم آسان تر است.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
داوری شما را به داوری وجدان حواله می کنم. خدا خیلی دوست دارد بنده اش در جوارش، حق مجاورت را بجا بیاورد. از قضاوت شما نمی گزیرم چون شمای خداپرست حتما یقین داری حرفی که به من نسبت می دهی. خدا شما را نگه دارد.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مالک رجبی دارابی]
ایجاد دیدگاه:
در آغاز سخن سلام
سلمان پاک را دکتر علی شریعتی ترجمه کرد. کتابش را خواندم. شما مطلب مؤثری در جوابم در مورد سلمان علیه السلام نوشتید. در مورد جمله ی آخر پیامتان مطلبی و مطالبه ای نمی بینم.
در آخر سخن درود
روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای عبدی سلام. روزگرد هستم. روزبه روزگرد. آفتاب پرست چیه. آن آفتاب پرست را تشریف بیاورید باغ وحش وکیل آباد غرفه ی اول کنار در نگهبانی ببنید. در کمتر از پنج دقیقه این خزنده خود را سبز، قرمز، قهوه، تیره، خاکی می کند. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای رمضانی سلام. مطلب شما متین بود. اما از شما خواستم به فرض یک دانشنامه نویس شوید. در این مقام فرضی سه سطر در مورد سقوط دولت سوریه و بیرون راندن ایران در دانشنامه ی جهان معاصر بنویسید. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. پوزیسیون و اپوزیسیون از حق مساوی در سیاست برخودارند. هر سمت که ستم کرد در حقیقت اوست که از چارچوب قانون و اخلاق بیرون رفت. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای سید شفیعی سلام. مناسک سهم دارد در تغییر انسان. دلیل را از قرآن به شما ارائه می کنم که خداوند مستقیم از لفظ نُسک یعنی عبادت و مناسک یاد می دهد و به مؤمنین می گوید: بگویید. این آیه از انعام: قُل اِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما حاج آقای دارابی نیا سلام. خودتان را جریمه نکنید. یعنی حکم به تبعید خود از مدرسه ندهید. مدرسه فکرت را از آکادمی ارسطو و افلاطون قوی تر بدانید. اگر کتاب بنویسید شاید سه سال توی بازار خاک بخورد و مشتری آن را نخرد ولی در مدرسه فکرت تا نوشتید، بدانید رفت در دید خوانندگان. پس خود غائب و حاضر نکنید که از بریدن حکم زندان بیشتر به خودت سختی وارد می شود. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما حاج آقای آفاقی سلام. اینان!!! هم دلشان خنک می شود روی تپه جلسه بگیرند. مثل اونان!!! که می آیند مشهد در ساختمان های بیت المال حرم و نهادها جلسه همراه با هدیه و تغذیه برگزار می کنند. شما هر دو قبیحه را سوزن و جوالدوز بزیند. شما را خدا آورده که میان خلق میانه باشید  و هدایتگر هر کدام که بیشتر فکر می کنید مشکل دارند.  مگر طیبان وقت خود را برای سالمان مصرف می کنند؟؟؟ روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. ای مرد بزرگ خداپیوسته! شما هر بار به جای سلام به خودم، سلام را حواله می دهید. این در کجای کتاب های تعلیات دینی نوشته شده است؟ اگر مرا لایق سلام کردن نمی دانی راحت و آسوده باشید و سخن خود را بدون تشریفات شروع کنید. هر بار در هر پستی که به من می نویسید این جور عبارات از خودت خلق می کنید: سلام بر اهل هدایت. سلام بر اهل بصیرت. سلام به حق نمی دانم چی... این بازی ها چیه؟ با من راحت باشید و هر چه رضای خدا می پنداری خطاب به من بنویسید. شما با طریق سلام دادن ها داری مستقیم به خودم می فرمایی شایسته ی سلام نیستم. آقای امید محرومان شما که امید ما محرومان هستی چرا یک خط در میان ایدئولوژی عوض می کنید. صاف بفرما: سلام بی سلام!!! این بازی های را بنداز دور و به خودت فشار وارد نکن. روزبه روزگرد



دیدگاه:
به شما حاج آقای سادات کمال عمادی سلام. سؤال را چنان در لایه های پیچ در پیچ کلم پیچ کردید که طرف بحث شما  تا قیام قیامت حوالی آن هم نمی آید. شما اهالی حوزه همیشه سؤال را در مفاهیم می پیچید که طرف بحث شما در جا اعتراف کنم سواد ندارم حتی سؤال را بفهمم. اما خداوند آفریدگار وقتی از موسی کلیم الله (ع) در مورد عصا می پرسید ساده ی ساده می پرسد که موسی را گیج نکند. چون خود سؤال پیشگفتار و دیباچه ی پاسخ است پس باید ساده بیان شود. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای آهنگر دارابی سلام. زمَخشری عقیده داشت انسان حتی از نظر سکونت باید در جاهای مناسب مذهبی ساکن شود به همین علت او مشهور شد به جارالله چون جوار مکه سکونت کرد که هم عبادت کند و علم تولید کند.
روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما حاج آقای سادات کمال عمادی سلام. معلوم می نمایید یک روحانی »قبض و بسط» خوان هستید و «لفّ و نشر» بلدید. سروش گویا در ناخودآگاه حوزه حضور دارد و حوزیان، بی اختیار سروش را استاد درس های ناخوانده ی خود می بینند چون سروش لفظی است که از غیب می رسد!!! قبض شما و بسط شما را قربان روم. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای امید محرومان سلام. غلتک ها را باید راه انداخت! چون «جاده صاف کن ها» به قول شما زیادند. شما که جوار خدا خود را مجاور کرده ای ان شاء الله با بهره ار حق مجاورت، این «جاده صاف کن ها» را قلع و قمع کنی. به شما می آید ما را آموزش تسویه و تصفیه بدهید. در درگاه خدا امید ما محرومان باشید. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای  قربانی سلام. رنانی اگر کیهان نویس بود الان یک پا او را رحیم پور پدر و پسرش کرده بود حکومت!! روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای قربانی سلام. سهراب سپهری چون در کویر کاشان با بی بارانی زیست باران دوست بود. بقیه را این جوری ادامه داد:

...

زیر باران باید با زن ["خود"] خوابید
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است.
روزبه روزگرد


به شما آقای قربانی سلام. اکبر ترکان را آقای هاشمی رفسنجان وزیر دفاع کرد با آن که معلوم نیست نظامی بوده باشد. دولت این شخص خودمختارترین دولت بود. روزبه روزگرد


به شما حاج آقای آفاقی سلام. تز اسلام منهای روحانیت باید دید چه وقت هایی باب روز می شود. این داستان البته دارد اشتباه لغوی پهن تر (گشادتر) را با پهن (پشکل) حیوانات مقایسه می کند. مزاح بر سر لفظ پَهن و پِهِن. شما تاب مزاح ها را داشته باشید خصوصاً وقتی شخصی مانند هوشنگ ابتهاج (سایه) مارکسیست ارتدکس رشت پشت مزاح است. روزبه روزگرد

دیدگاه:

به شما آقای عبدی سلام. این جور محافل چون در علم عاجزند، رو به کرامات می آورند و خواب ها. سرگرم کردن مردم که افیون در زبان ناپلئون است. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای عبدی سلام. هر کجایی و هر کجا باشم، ایرانی هستم. زیر شهرک عسکریه ی مشهد جای بازی (گشاد) است. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای قربانی  سلام. اعتراف شما نشان داد قوت لایموت ما از قوت صبحانه ی خانم خانه ی شما چرب تر است. به خودمان آفرین بگیم؟ یا نفرین؟ اصالتاً اهل نفرین نیستم. چون ابی لهب در زمان خود رسول حق حضرت نبی مصطفی (ص) دستش بریده شد و دیگر کسی از میان شخصیت منفی و منفور عصر جاهلی رغبت نکرد ابی لهب شود و به مسیر لهو بیفتد، چون وقتی اسلام، بخشایش دارد حتی پسر حرب هم به آن پناه می آورد. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای امید محرومان سلام. از حکومت خودتان بخواهید توضیحات دهد به شما که چرا دوازده سالی که در سوریه بود مانع نشد به قول شما باز اموی ها وارد شامات شوند. مستشار از اسمش پیداشت در درجه ی نخست باید مشورت به کشور مقصد بدهد و کشور مبدا را از حال و روز آن دولت مطلع و به روز رسان نگه دارد. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای عبدی سلام. «آتش به اختیار» زمانی مغز و قلب به خود می گیرد کسی برود کتاب «مسئولت شیعه بودن» دکتر علی شریعتی را از اول تا آخر برای خود مانیفست کند وگرنه داستان چاله و چاه پیش می آید. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای امید محرومان سلام. در متون شما (که بنده ی مؤمن خدا هستی و نصیحتگر قاطع خلق شده اید) دافعه زورش از جاذبه بیشتر است. شما هر بار از این ایران چند تن را دوست داری به زیر گیوتین ببری. از انقلاب فرانسه زیاد باید یادداشت برداشت!! . روزبه روزگرد



دیدگاه:

به شما آقای  عبدی سلام. به خط کوفی می نویسید؟ بیا موزه ی ما در ضلع شرق حرم امام هشتم نه ضلع غرب آن که کتابخانه داریم، خط های کوفی را ببین. آنجا روزگاری مهد علوم بود و حتی خط اختراع کرد. روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما حاج آقای آفاقی سلام. از این جور وقف ها خیلی خوب هم استقبال می کنم. وقف بهترین فلسفه پشتش خوابیده که یکی این بوده اموال مردم توسط حکومت های وقت تصرف نشود. حرم عزیز مشهد از این امکانات باید علی السویه استفاده کند تا مرکز تألیف قلوب شود و مایه ی خمیر انسجام و قوام مردم. همین شهر مشهد ما بیا برای تان تعریف کنم چگونه آن سال از میدان شهدا جرقه ی تظاهرات ضد دولتی را زده بود که یکباره کل کشور شده بود تظاهرات ضد نظام. و نظام را وارد خیابان کردند که غائله را جمع کند! مشهد مرکز قلب ایران است یا محل نشر اختلاف و کینه و فکرهای پوسیده؟!!! پول ها را می گیرند که پای مردم را محکم کنند نه آن که هر بار عده ای را آن جا شام و ناهار دهند و استادهای بی سواد را ببرند به آن آموزش اختلافات بدهند. این کارشان حاج آقای آفاقی بزرگ احتراقات حکومتی پدید می آورد. شما هم از توجیه گری برای نظام و پشتیبانی از سیاست های غلط شان مقداری دست بشویید و  برای مردم نماینده ی میانه ی دین باشید. وقت داشتی تشریف بیاورید تا ببرمتان خیابان مدرس نرسیده به سازمان تبلیغات یک جا را نشان تان دهم که چه کسانی در آن رفت و آمد دارد!!! روزبه روزگرد



دیدگاه:

به شما آقای رمضانی دارابی سلام. بعضی وقت ها به جای شریت و شرینی یک میز بگذارید و حکومت را برای هر یک سالی که گذرانده استیضاح کنید این به فرهنگ امام امیرالمؤمین علی (ع) هم آوا است. آن امام مسلمانان ضد هر ذره از ستم بود. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما حاج آقای سادات کمال عمادی سلام. پس حوزوی ها هم «قبض و بسط» می خوانند!! قربان آن «لفّ و نشر» شما. سروش در ناخودآگاه حوزه حضور دارد. سروش در لفظ هم از غیب است!! روزبه روزگرد


دیدگاه:

به شما آقای قربانی سلام. این وکیلان برای رد رصد این حرف ها می زنند. من با برخی از نماینده ها رابطه دارم. ضدانقلاب ترین حرف ها پیش همین وکلا است. حرف های خلوت آنها از آلبانی نشین ها پر ریشتر تر است. روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای قربانی سلام. دکتر رنّانی اگر کیهان نویس بود الان یک پا رحیم پور پدر و پسرش کرده بود حکومت!!! و نه برای امروز بلکه برای «فردا» و پس فردا در کیهان می نوشت!!! روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
دیدگاه:
به شما آقای عبدی سلام. هر دخالتی در کشورهای دیگری از سوی هر دولت خارجی اگر به دولتسازی نیانجامد آنارشیگری جای آن را می گیرد. عراق را مثال می زدید. عراق شبیه یک کشتی شناور در اقیانوسی است که هر آن ممکن است در معرض طوفان قرار گیرد. یک علت این است عراق چون از مجاورین ایران است طبق راهبرد اسرائیل نیاید قدرت بگیرد و مؤتلفین اسرائیل هر وقت باشد ضربه ی سهمگین به این کشور می زنند. تردیدی در این نست.
روزبه روزگرد

[در پاسخ به محمد]
دیدگاه:
به شما آقای عبدی سلام. این سنگ سیاه در حافظه ی خود اسراری دارد مثل ابتکار حضرت رسول صلی الله که پارچه ای گفت حاضر کنند تا سنگ را همه ی قبیله ها شرکت کنند در جایش قرار دهند. تفکری برای تعهد و تجمع که هیچ قومی خود را بر قوم دیگر استیلا و اشرافیت ندهد.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
دیدگاه:
به شما آقای آهنگر دارابی سلام. از علل این توصیه ی امام امیر متقیان (ع) این بود فوری به جاهلیت خود بازمی گشتند مثل شتر آن ساربان در داستان مولوی که تا ساربان حواسش به معشوقش می رفت شتر سر کج می کرد به سمت بچه شترش.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. شما خیلی خداگرایی. حالا اگر بر فرض مثال خودت در کشوری گرفتار شوید آن کشور اهل مدارا نباشد و بر خودت سخت گیرد بر وجدانت بهتر است یا کشوری که بر شما آسان گیرد و فلسفه ی حکومتش بر پایه ی مدارا بنا شده باشد. چیزی را رد می کنید که حتی به آن فکر نکرده اید. خسته نکنید خودتان را از فشاری که برای نوشتن افکارت خرج می کنید. الها خدا خودش شما را در مجاورت خود مهربان بار بیاورد.
روزبه روزگرد

[در پاسخ به جواد افاقی]
دیدگاه:
به شما حاج آقای آفاقی سلام. در طبقه ی زیرین صحن انقلاب قبری ساده است که من رفتم برایش فاتحه خواندم. گفتند به من قبر آیت الله عباس واعظ طبسی رفیق آقای هاشمی رفسنجان است. آدمی بود که وقتی هاشمی مورد غضب واقع شد پشتش در آمد. جمهوری اسلامی حتی به واعظ رحم نمی کرد. تا دیدند او با هاشمی پیوند دارد بقیه را شما مقام صاحب جایگاه این کشور خبر دارید.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
دیدگاه:
به شما آقای عبدی سلام. از خلیفه ی سوم وصفی در نهج البلاغه است که جالب است. تقریباً این طور : وی بین آشپزخانه و بیت الخلاء در رفت و آمد بود. از این نظر که زیاد به شکم خود توجه داشت. اسلام افتاده بود دست شکم دوستان. اسلام را گرفتار افکار خود کردند خلفای دو تبار و امیه و عباس عموی پیامبر صلی الله.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. شما ای انسان خداگرا چقدر پای تلویزیون به اتلاف اوقاتت مشغولی. تبلیغچی هم شده ای. مزاح.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
دیدگاه:
به شما آقای آفاقی حاج شیخ محترم سلام. در نوشتجات شما رحم مغلوب خشم است. خودتان البته متهم به این نیستید. مجبورید نوشتجاتی از نوع دافعه بنویسید. جذب کنید که در جذب پاداش الهی است.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به سجادی]
دیدگاه:
به شما آقای سید سجادی سلام. بی حضرت امام علی (ع) حتی حکومت هم بی خاصیت است و فقط حکم راندن است. تهی کردن محتوای اسلام و عدالت و حتی معنویت. شما را سپاس که شعری دلچسب فرستادید.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی رمضانی بالمله]
دیدگاه:
به شما آقای مهدی رمضان زاده سلام. شما از زبان اسپانیولی استفاده می کنید؟ مزاح
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
دیدگاه:
به شما آقای آفاقی حاجی بزرگ و نستوه سلام. کتاب "پاییز خشم" نوشته ی حسنین هیکل را هم بخوانید. من تمام آثار ترجمه شده ی این روزنامه نگار مصر را خواندم. قلم او در مدار قلم های بزرگان جهان است.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. همان مقدار شفقتی که این نظام با دکتر سروش ورزید تا صدها سال برایش بس است!!!
روزبه روزگرد


[در پاسخ به رمضانی دارابی]
دیدگاه:
به شما آقای رمضانی سلام. مزاح: شما در این جملات مواظب گفتار خود نشدید !! چون اسرائیل را قدرت چهارم معرفی کردی. اگر موتورسواران پیراهن پوش بفهمند شما را به عنوان کسی که اسرائیل را قدرتمند خواندی، بازخواست می کنند یا در دخمه ای یک اوردنگی می نوازند!!!
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. ضربات دو سوی جنگ را در دفتر خاطرات شان بنویسند تا بهتر نقشه بکشند دفعه ی بعد بدون مشورت مردم کاری نکنند.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
دیدگاه:
به شما آقای قربانی سلام. یک آسمانخراش در خیابان "جمهوری" جمهوری اسلامی ایران پودر شد پس چی بود؟!
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
دیدگاه:
به شما آقای حاجی آفاقی سلام. دست به ارسال پست آن مقام صاحب نفوذ خیلی عالی است. شما برایتان نازل می شود یا تتبع زیاد دارید؟؟؟
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. چه عجب ای خداگرای مؤمن در این نوشته ات دم از آخرالزمان و هپروت نویسی نزده ای. مزاح
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد]
دیدگاه:
به شما آقای عبدی سلام. بیا مشهد در بلوار سجاد در رستوران داریوش کباب بدهم به شما.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. باز که در این نوشته رفتی سر وقت ادبیات منجیگری. شما خدادوست وارسته همه چیز را به اوهام می دوزید که از استدلال کم نیاوری؟؟؟ مزاح
روزبه روزگرد


[در پاسخ به روزبه روزگرد]
ادامه ی ایجاد دیدگاه در پست ها در اینجا
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جواد افاقی]
دیدگاه:
به شما آقای حاجی آفاقی سلام. شگفت زده ام کردید که حضرت آفاقی هم مانند پیامبران خدا (بر تمامشان درودشان باد) "فرستاده" اعزام می کند! مزاح. نکند همان شخصیت بسیار خوب و دست به هر جور !!! قلم این مدرسه اخوی تان است که به من روزبه روزگرد نسبت «شبگرد» داده بود و البته آن شخصیت محترم ازش به دور است که منظورش از اطلاق شبگرد به من، «دزد» بوده باشد چون در افواه شبگرد یعنی دزد که شب به مال دیگران می زند. خودتان تشریف بیاور به شوشتری نرسیده به نواب طبقه‌ی هشت جنات . اگر سختت بود بیایید خسروی نو ساختمان جنت. چنانچه یازم مقدور نبود خیابان ابوطالب از سمت شهید فهمیده. ساعت نه و نوزده باشد. نه ثانیه هم دیر بیایید دیدار پرید. روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. باز شما ای سُکنی گزیده در جوار خدا دم از "اخبار غیبی" زده اید. شما همین اخبار جهان شاهد را پردازش فرمایید ، مَغیبات جهان پیشکش. کجای این جهان سیر می کنید شما؟؟؟ مزاح
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. به شما هم مگر می آید از تلامیذ باشید؟؟؟ شما استادتمام تمام دروس منجی گرایانه هستید!!! مزاح
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. می شود به سنت سلام کردن بپیوندید و برای خودتان کسر شأن ندانید که مستقیم به من که مخاطب خودت هستم سلام کنی و سلام را به فضاهای هپروت حواله نکنید. به سنت سلام ملحق شوید که سلامتی به روح خودت می بخشد!!!
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. خیلی خیلی تقدیر و تشکر که با آن ایمان بالای خود مرا "بیگانه از خدا" فتوا داده اید. شما در عوض با خدای یگانه دائم در ستایشی. خدا شما را را صفت رحمان و رحیم خود بیشتر محشور کند. خیلی خوب هستید شما امید ما محرومان باشید. خدا حفظت کند.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به محمد تقی آهنگر]
دیدگاه:
به شما آقای آهنگر دارابی سلام. بگذارید آخوندها در همان قم خود یا اینجا در مشهد ما بمانند که اگر میان خلق روند دلشان را بیشتر "ریش" می کنند. مزاح
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. بله چنان حکومت به دکتر سروش شفقت کرد که اگر او را از آن دیوار دانشکده محل سخنرانی اش که کنده بودند بیرون نمی بردند الان استخوانش هم پودر بود. شما خیلی بزرگواری آقای مهدی محرومان. کمی تمرین محروم دوستی بکنید که ما نیاز به شما خوبان روزگار داریم که صبح تا شام منتظر منجی هستید!!!
روزبه روزگرد


دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. مَثنی هم باشد در مبارزه، باز موقع کسب قدرت فُرادا حکومت می کنند!!! فردگرایان.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
دیدگاه:
به شما آقای قربانی سلام. شما اگر یک بار اعتکاف کنید با این قلمی که دارید سه روز و سه شبی در کنج مسجدی یک دفتر صد برگ کتاب خواهی نوشت. آزمون کن.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. خوب منتظر چه هستید شما مرد مؤمن یگانه پرست خداوند متعال. خوب، رقم بزنید. بسم الله. مانع تان که کسی نیست. نابودی اسرائیل هم جشن و غرور دارد. شروع کنید!!
روزبه روزگرد


[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
دیدگاه:
به شما آقای امید محرومان سلام. عکس های دیدار با سران نظام را با سران اعراب چاپ کنید ببیند با همین اعراب عکس نینداختند حکومتگران ایران. شعار که حلال نیست.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به رمضانی دارابی]
دیدگاه:
به شما آقای رمضانی دارابی سلام. شما مرد آشنا به اسلام و ایران چرا؟ قلبِ واقعیت که خوبیت ندارد. قلبِ واقعیت را بگویید نه این که قلبِ واقعیت کنید. شما خیلی بزرگوارید.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به شیخ حمید دارابی نیا]
دیدگاه:
به شما آقای حاحی دارابی نیا سلام. همین چن سالی در دولت های مورد قبول شما در عمان دلخوش کرده بودند. بد هم نبود آن کار. عقل کار زده بود. چیزی را دارید بهانه می کنید که برای مردم گشایش است و برای حکومت مثل نون شب واجب. از سر راه ملت بکشند بیرون هر کس می خواهد به مردم سختی و تورم بدهد... سپاس با سخنان معصومین در حشر و نشری.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به شیخ مهدی دارابی نیا]
دیدگاه:
به شما آقای حاج آقای محترم سلام. درس امام علی علیه السلام را در عدالت و ضد فساد هم باید پیمود. بر شما که مؤید آن متن آن بزرگوار شدید، انتظار است همه جای امیرالمؤمنین را به ما بیاموزید. با احترام.
روزبه روزگرد


[در پاسخ به جلیل قربانی]
دیدگاه:
به شما آقای قربانی سلام. مشغول نوشتن یا خواندن رساله ی عملیه اند. رساله شرعی کننده تر است!!! هر چند رساله انسان ساز است. درود بر رساله و نهج البلاغه و در رأس همه ی کتب، قرآن.
روزبه روزگرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">