اما مهر آیین سپس به این پرداخت که واقعیت قضیه اینطور نیست. از منظر وی این تفکر حاکم بر حاکمیت، «دائم به دنبال این است که به جامعه بگوید چه چیزی را ببینید، چه چیزی را نبیند، چه چیزی را بشنود، چه چیزی را نشنود.»
این جامعه شناس در پی و پیرامون موضوع، به صراحت گفته است ادامه ی این روند، جامعه را یک جامعه ی فرودست تبدیل می کند زیرا در نگاه فلسفی وی «جامعه ی معتدل جامعه ای است که هم مراسم تولد برگزار می کند، هم عروسی و در ماه های خاص، مراسم عزاداری و مذهبی برگزار کند، اما اگر حاکمیت بخواهد مدام مناسک دینی را پر رنگ تر کند، جامعه آن را نمی پذیرد.»
مهر آیین آنگاه در آخر تفسیری از جامعه ی ایران ارائه داد و نگاهش را به ایران دوخت «جامعه ی ایران، از گذشته ی تاریخی و انباشت، فرهنگی، عاطفی، احساسی و ... تغذیه می کند و اتفاقی که افتاده، این است این منابع در حال تخلیه شدن هستند... وجامعه تسلیم این شرایط نخواهد شد و برای خود راهی پیدا می کند.» پایان. اُنظُر
اما نظر اُنظُر : شاید گزارش وضعیت کشور روی این شاخص مورد نظر بر همگان آشکار باشد و یا حتی سران حکومت لایه های عمیق تر آن را علم پیدا کرده باشند اما بنده هم شهروند این مُلک حرفم این می باشد:
- دینی بودن مردم هرگز نمی تواند قضاوت شود چون بسیاری از مردم دین را در سینه ی خود نگه می دارند و از تظاهرش امتناع می کنند در حالی که در اعماق دل، باور مذهبی دارند و بر اعمال خود، بذر دین می کارند و در گفتار خود نیز طعم مذهب می زنند اما کسی از ظاهر آنان نمی تواند پی به باور مذهبی و خداپرستی شان ببرد.
- حکومت در مذهبی کردن مردم نه تنها سهمی نداشت، بلکه بسیاری را با فساد در سیستم و رفتار کج با مردم و عمومیت بخشی به اقلیت افراطی راست از خود راند و حتی می شود با درصدی مردد قائل شد تعدادی را به دین بدبین کرد. هر چند نمی شود هیچ فردی را بی دین لقب داد.
روحانیت (استثاءها جدا) نشان داد هیچ هم بلد نیست چگونه اصل اسلام را اول از خودش شروع کند بعد زبان برای مردم شود. خود در کردار کریه ترین کار را می کند اما همان سان می خواهد زبان دعوت و نصیحت و اندرز برای مردم بگشاید و مثلاً آنان را به راست هدایت کند. اینان خود ار صراط مستقیم افتادند ولی برای مردم زبان باز کردند. این تناقض را مردم باشعور ایران عین آینه دارند می بینند. آخوند بد بدترین شجره ی دین زادیی را در بستر جامعه غرس کرد و جای آخوند خوب را هم در میان مردم تنگ کرد و حتی راهش را نانجیبانه بست. اینان اول بروند خود را دیندار کنند سپس میان مردم ادای طبیب دل را در بیاورند. نه حکمت بلدند و نه طبایت. جای بوعلی ها و صدرالمتألهین ها بشدت خالی است هر چند آخوندهای درباری شاه هم با این دو عالم دین کینه داشتند چه رسد به بزک کرده های حوزه های علمیه که پول می گیرند تا مردم را به دین فرا بخوانند؛ یعنی اول خود، دنیایی و دیناری می شوند!! سپس می خواهند مردم را دینی کنند!! وقعاً دست کلیسای "کانتربری" را از رو بستید!!
- از نظر بنده ظاهرگرایی چهره ی نظام سیستم و آبروی نظام حوزه های علمیه را با این نوع آخوندها (که از شهید دکتر بهشتی و شهید آیت ا... مطهری دو نمونه ی اعلای روحانی گری، هیج بهره ای در خود ندارند) و سواد چندانی هم ندارند بشدت آسب زد و بر پیکر آن آفت و حشرات موذی انداخت. مردم امروزه از خود آنان (حکومت و روحانیت که دو ریل متحد و متوازی هم شده اند) دینی ترند. این حکومت و حاکمیت و قدرت و روحانیت است که نیازمند شده است از مردم دین تعلیم بگیرد نه بر عکس. از عاج بزنید پایین و خود را در قصر خیال و زور و زر نفت و سهم امام (علیه السلام) و تزویرهای ذوب شده محبوس نکنید. مردم بخوبی باخبرند چقدر ریا می فروشید و چقدر در خلوت خود دین دارید. ایران دیندار است، این حکومت است که از دین افتاده است (بخش هایش) اُنظُر. متنم پاکنویس نیست.
چهره : خانم هاجر چنارانی نماینده ی نیشابور و فیروزه در مجلس یازده (که نامزد انتخابات چهارده ریاست جمهوری نیز شده بود) یک وقت هایی گفته بود «فرزندان پنج هزار و چهارصد مسئول در خارج از کشور زندگی می کنند.»
اُنظُر : نمی دانم این آمار درست است یا کمتر و بیشتر. نیز نمی دانم آیا خانم هاجر چنارانی معلوم هم کرده که در این سه سالی دولت سیزده نیز کسانی!! از قدرت، بچه های خود را خارج نشین کرده اند یا نه؟ چون حامیان سیزده گفتند این سه سالی چنان کشورداری قشنگی شد که همه موظفند شبیه دولت سیزده شوند. این بنده فکاهی تا" پیشنهاد می دهد این بند را به بندهای قانون اساسی برچسب! بزنند تا قانون شود و همه به سیزده شباهت بورزند!!! عبور کنم. تا به حال سابقه نداشته حتی از سوی شاه که دولتی را دستور دهند شبیه یک دولت دیگر باشد. دولت ها را مردم انتخاب می کنند، پس هر دولتی با کابینه ای که می سازد شبیه خودش باید باشد نه کپی پیست یک دولت دیگر. پس این وسط انتخابات یعنی کشک؟ یعنی فقط عوض کردن یک فرد؟ یعنی صندلی ساختمان سلمان پاستور، پرَ؟ چرا آقای پزشکیان که در میان این همه رقابت آزاد، رئیس جمهور مردم شد باید و یاید و باید شبیه یکی دیگر باشد که درگذشت و حتی فرصت نداشت به نقدهایش جواب دهد. بهتر است هیچ کس در کار راهی که ملت انتخاب کرده است خط و نشان نکشد و پابند به قرارداد دموکراسی باشد که ذات آن گردش آزاد در قدرت است و همه سر وظایف قانونی خود قرار گیرند و گارد فراقانون نگیرند.
چهره: آقای عباس عبدی (روزنامه اعتماد سهشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳) تحلیل کرد با این جملات که مستقیم نقل می شود: «پس هنگامی که بالگرد سقوط کرد و با توجه به تحلیلهای قبلی خودم، بلافاصله این برداشت را داشتم که بهطور قطع تغییر ریل سیاست در ایران آغاز خواهد شد. ولی نمیدانستم که این تغییر ریل صرفا از بالاست یا راه برای پایین نیز باز خواهد بود. تغییر ریل از بالا به این معنا بود که بنا بر مصحلت؛ انتخابات با یک سال تاخیر در ۱۴۰۴ برگزار شود و در این فاصله آقای مخبر عهدهدار امور شوند و سیاست تغییر آغاز شود. شاید هم کسی به چنین تصمیمی اعتراض نمیکرد و آن معقول تلقی می شد. ولی به نظر میرسید که این تصمیم میتوانست موجب ناپایداری بیشتر دولت شود و به همین دلیل اعلام مقام رهبری برای انجام انتخابات در موعد مقرر قانونی؛ برای برخی دور از انتظار بود. ولی باز هم با وجود اعلان انتخابات، امکان تغییر ریل همچنان به دو صورت محتمل بود. اول کاملا کنترل شده و دوم باز کردن دریچه ای برای حضور موثرتر مردم و نیروهای سیاسی. راه کنترل شده برای تغییر سیاست از طریق انتخابات، اجماع کلیت جناح حاکم بر فردی معیّن و در نهایت انجام انتخاباتی مشابه انتخابات ۱۴۰۰ و پیروزی فرد مورد نظر با فاصله ی مناسب از نفر دوم بود.»
اُنظُر : اما بنده درست در جهت خلاف تحلیل آقای عباس عبدی تحلیل داشتم. یعنی بر این نظر بودم علت برگزاری انتخابات طی همین چهل روز بدون هیچ تعلیق و تأخیری، برای آن بود که هم قانون و هم تفسیر سابق شورای نگهبان آن را تکلیف می کرد و هم بیشتر و اصلی تر با این هدف بود که از فضاسازی مسئله ی «درگذشت» سوءاستفاده شود تا قدرت جابجا نشود و به دست یکی شبیه سیزده ای ها بیفتد. ولی ملت، در شگفتی نوین و شبیه دوم خرداد، راه دگر برگزید. عبور کنم. باید آموخت که ملت ایران دستورپذیر نیست. چه ناطق باشد و چه قالیباف. ملت راهش را هر بار خودش بلد است.



پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند
کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.
ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:
- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.
- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.
- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.
- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.
- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.
بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

انتخابات و انتقادات
کاوش اُنظُر : این دو (آقای پزشکیان و آقای اعرافی) دیدار و تصافح داشتند. در کجا؟ در داخل نشست شورای نگهبان. برق خوشحالی از این دیدار در صورت آیت الله اعرافی، مرا وا داشت تا بار دیگر به مسئله ی مهم کشور بپردازم. شورای نگهبان بدون هیچ وقفه باید زیر نقد و نظارت مردم باشد. به این علت که جدا از وظیفه ی اصلی اش در اعلام مغایرت نداشتن یا داشتن قوانین مصوب با شرع و قانون اساسی، یک کار اضافی به این شورا سپردند که کاملاً اشتباه بود و آن برعهده گذاشتن نظارت بر تمام چند انتخابات کشور (منهای شورای شهر و روستا) به این شورا است. کمتر پیش می آید ملت به شورای نگهبان بر سر بررسی قوانین گیر بدهد حتی بیشتر وقت ها منتظر می ماند این شورا چه نظری به قوانین دارد. یعنی بر کار آنان اعتبار و اهمیت قائل است. اما از زمانی که این شورا را موظف کردند کار انتخابات را نیز انجام دهد این تشکل حقوقی تبدیل شد به پایگاه سیاسی و کار سیاسی حتی در اغلب موارد جناحی. انتقادات به این شورا از همین زاویه نشئت گرفت چون کار سیاسی همیشه باید زیر تیغ نقد و انتقادات باشد. بری داشتنن این شورا از انتقاد، رفتاری غیر عقلانی و غیر شرعی است. هر نهادی که سیاسی شود باشد مورد نقد مردم قرار گیرد. از صدر تا ذیل.
تازگی حتی انتقاد از این شورا به جناح راست نیز سرایت کرد. مثلاً محمد منان نماینده ی شهر قم که گفته بود مقصر، این شورا است که طوری چینش کرد که آقای سعید جلیلی رأی نیاورد و افراد آن را به کسانی تشبیه کرد که زیر کولر باد می خورند و تصمیم نادرست می گیرند. وی باز نیز دیروز امید برد و گفت شورای نگهبان «ضمن شنیدن صدای دلسوزان، خود را از نقد مبرّا نداند و نسبت به اصلاح برخی فرایندهای اشتباه خود و تسریع در عملیاتی شدن «سیاستهای کلی انتخابات» ... اقدام عاجل، اطمینانبخش و قانع کننده نماید.» بنابراین این انتقادات هرگز توهین نیست بلکه بیان حقایق است و جمهوری اسلامی ساخته شد که مناسبات شاهنشاهی میان مردم و حکومت محو شود. نمی شود یک شورا را کار مهم سیاسی سپرد اما دهن مردم را دوخت. این که دیکتاتوری می شود. نعمت انتقاد از دستاوردهای انقلاب است. کسی حق ندارد این حق مردم را زائل سازد. انتخابات کنار خود انتقادات هم همراه دارد. این دو عین دو قلو کنار هم اند.
یک فکاهی: خیلی دلم آدم می خواهد پا شود برود قم این آقای محمد منان را دیدار کند که چه شهامتی در درون جناح راست خلق کرد. فقط یادش رفت شورای نگهبان تنها زیر باد کولر خنک نمی شود، گاه انتخابات در زمستان برگزار می شود که اتاق بررسی صلاحیت شورای نگهبان (به قول یک تحلیلگر کشور) گرم می شود و به تعبیر بنده شوفاژ روی درجه ی آخر می شود که زکام نشوند. عبور کنم. بنده از این شورا در این زمانه فقط آیت الله علیرضا اعرافی رهبر حوزه های علمیه ی ایران را نزدیک به عدالت می بیند. مابقی را افرادی کاملاً جناح راستی می داند و همین فعل، آنان را از عدل بیرون زد. اُنظُر

اُنظُر درین وسط بر این نظر است...
کاوش اُنظُر : بنده از خبرگزار دیدار دیدم که آقای اسفندیار عبداللهی با حجت اسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی بحثی صورت بندی کرده و وی را «استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و عضو هیأت علمی دانشگاه مفید و عضو شورای مرکزی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه ی قم» معرفی کرده و نسخه ی متفاوت اسلامی دارد. وی نقل کرد که این روحانی گفت: « فهمی از قرآن دارم که هیچ تعارضی با نظام جدید حقوق بشری ندارد» این شیخ حوزه می گوید «اسلامی که من شناخته ام و به آن رسیده ام این اسلامی نیست که امروز رایج است. من با بسیاری از اسلام شناسان و فقیه ها، اشتراک لفظی دارم، نه اشتراک گفتمانی.» از نظر این روحانی «بزرگترین دستاورد پیامبر باطن یا همان عقل جمع، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است و بزرگترین دستاورد پیامبر ظاهر، قرآن است» و حتی ادامه می دهد که «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، پیام اصلی قرآن در مورد بشر است.» و مهم این قسمت حرفش است که معقد است «یکی از دلایل بد کارکردی نظام جمهوری اسلامی» «کپی برداری ناقص از دستاوردهای دو پیامبر ظاهری و باطنی» است.
اُنظُر درین وسط بر این نظر است که نمی داند دانشگاه مفید در کجای ایران جای و جایگاه دارد. فقط می داند یک مدرسه ی ابتدایی! را در بزرگراه چمران بالاتر از تونل توحید «دانشگاه امام صادق (ع)» می پندارند و کشور را در دولت سیزده به آنها و حرم رضوی سپرده بودند که کشور را به این روز نشاندند و حالا پس از درگذشت، مشغول ساختن «بت» هستند و بر وزن کلیسای قرون وسطی در حال قِدیس سازی. و بر دولت تازه ی ملت نیز از هر سو و جانب، تکلیف می کنند باید از سیزده پیروی کنی و حق نداری «چهارده»ی خودت و راه جدید ملت باشی!! بس هم نمی کنند از شیوه ی منحط و بدِ بت سازی و پیکرتراشی بدتر از آزر عموی حضرت خلیل الله ی نبی (ع)
اُنظُر درین وسط بر این نظر است که نمی داند دانشگاه ادیان و مذاهب چه صیغه ای است و در کدام جای و جایگاه قرار دارد. فقط می داند روزی آیت الله رضا استادی (نسخ شناش مشهور که زمانی خطبه می خواند در شهر قم که این آقای حجت اسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی می گوید از مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه ی قم است و حتماً در شهرشان قم با آقای آیت الله استادی حشر و نشر دارد) گفته بود ما دین را جمع نمی بندیم. دین دین است، مفرد است. ادیان چیه که جمع بستید؟! چرا اسم دانشگاه را گذاشتید "ادیان"؟! دین خدا یکی است، فقط اسلام. به مضمون نقل نوشتم. اما اُنظُر می گوید چرا اسم مذاهب؟ اسم مذاهب گذاشتند یا اِذهاب!!! یا تذهیب!! واقعاً اگر دانشگاه مذاهب، است، از مشهوران مذاهب جهان، استاد مدعوّ هم آووردند که کرسی تدریس به آنان بدهند؟! خصه برای هر دانشگاه آن است که اول به خودِ اسم خود خصال جوید. عبور کنم. نه دانشگاه امام صادق (ع) از خوی و خصه ی آن امام اندیشمند دانشمند فقیه پرور پیروی دارد و نه این دانشگاه مذاهب، آزاد است استادهای آزاداندیش جذب کند.
اما اُنظُر درین وسط بر این نظر است که می داند تشکل جناح چپی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه ی قم همان شعبه ای است که در برابر تشکل جناح راستی جامعه ی مدرسین قم، خود یک بوته شده است؛ عین شکل گیری تشکل جناح چپی مجمع روحانیون مبارز تهران با آن فرمان (پس از کسب تکلیف حجت اسلام آقای محمدعلی انصاری) در برابر تشکل جناح راستی جامعه ی روحانیت مبارز تهران. این میان یک چیز مفقود است: روحانیون غیرمبارز هم آیا تشکل سیاسی دارند؟!! که وارث و میراثخوار انقلاب شدند که نه با شاه درافتاده بودند و نه در دفاع مقدس به جبهه رفتند؟! عبور کنم. " احتمالاً دستاوردهای دو پیامبر ظاهری و باطنی" به قول حجت اسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی ناقص کپی می شود که اشکال ها عین سلول های سرطانی سراسر بدن! را می گیرد. اُنظُر

روزنامه عصر ایرانیان (۲۴ تیر ۱۴۰۳)

روزنامه مردم سالاری (۲۴ تیر ۱۴۰۳)

بدهی بازمانده از دولت سیزده را تسویه
سه مسئله این روزهای ایران
کاوش اُنظُر : اگر به روزنامه های عصر ایرانیان و روزنامه مردم سالاری (۲۴ تیر ۱۴۰۳) چشم بدوزیم دو مسئله ی روز از آن در می آید که بخشی از افکار عمومی منتظر روشن شدن آن است. بنده مقداری به آن می پردازم:
پانزده سال پیش روزنامه ی «عصر ایرانیان» توسط آقای بیژن نوباوه راه افتاد. او مدتی در سازمان ملل خبرنگار سازمان سیما و صدا بود. روزنامه ی «عصر ایرانیان» با سایت «عصر ایران» آقای جعفر محمدی و مهرداد خدیر (مدیر مجله ی امید جوان و سایت رکنا) اشتباه نشود که متعلق به تفکر چپ است. اما روزنامه ی «عصر ایرانیان» که تمام این مدت تأسیس، هر بار از آقای سعید جلیلی خبر نشر داد و تیتر زد، در اصل و غیرمستقیم مال آقای سعید جلیلی است که خود اعتراف کرد یازده سال «دولت سایه» (در اصل باند پنهان برای سنگ اندازی علیه ی رقیبان) تشکیل داد تا به قدرت برسد، تا ریاست ایران را به دست گیرد که باز این بار با ورود مردم به صحنه ی صندوق دستش از این سودا کوتاه شد. او هنوز نیز سودای پاستور در سر می پرورد که این آرزو البته عیب نیست، منتها ملاک کسب رأی اکثریت است که تا به حال دو مرتبه یکی سال نود و دو و دیگری همین امسال نتواست کسب کند. کاری به این موارد ندارم. با عنوان خبر اول این روزنامه کار دارم. آقای سعید جلیلی کار خوبی می کند که می گوید وقت جواب به تهمت ها را ندارد. اما آقای سعید این وسط سه حرف است که جواب نیاز است :
یک : برخی از حرف ها تهمت نیست، شبهه و انتقاد است، آن ها را که عقل می گوید شرع می گوید باید جواب داد. چون خودت آن را به پای مناظرات و میان مردم و حتی محافل درون جناحی کشانده بودی. دو : شما از میان این همه نیروها و حزب ها از امنیت کامل و استفاده از اموال بیت المال برخوردار بودی به قول خودت «دولت سایه» تشکیل دادی که البته با «دولت سایه» ی مرسوم درجهان از جمله انگلستان و در علم سیاست فرق دارد؛ نمی شود کسی سایه باشد بعد آفتاب بیاید و آنگاه نه برای کارهای در سایه، نه برای حرف های در آفتاب، جواب ندهد. این به نظر بنده به این می ماند که کسی خود را آنقدر وصل به قدرت حس کند که خود را به مردم پاسخگو نداند. سه : اگر واقعاً وقت نداری پس چرا همچنان به کارهایی از نوع سایه فعالی؟! فعال هم خواستی، باش. حق شماست که در صحنه باشید، اما به قول مرکز اسناد انقلاب اسلامی (که دیروز دعوتت کرد)حاضر شو تاریخ شفاهی دوره ی مسئولیت های خود را بگو تا در تاریخ ثبت شود. شفاف شدن البته برای کسی که می خواهد سایه زیست کند، دشوارترین کار است. اما روزی این ورق گشوده خواهد شد. چون بدان دورت اگر مأمور جمع اند، یقیناً «سرپل» !! و نیروی های «دوبل» هم هستند. عبور کنم. برایت آرزوی سلامتی و به شدن می کنم آقای "جانباز جنگ" محترم مملکت.
روزنامه مردم سالاری آقای مصطفی کواکبیان نیز ضمن اشاره ی مستقیم به بودجه ی مخفی و معماگونه ی دولت سایه ی آقای سعید جلیلی، به اف ای تی اف (Financial Action Task Force ) یعنی: «گروه ویژه اقدام مالی» پرداخت که فلسفه ی ظاهری آن کنترل جابجایی پول ها در جهان است که به قول خودشان کشورهایی که به تروریست ها از طریق بانکی پول پرداخت می کنند، شناسایی شوند و مقابله کنند. حالا بانک جهانی می گوید حتی اگر ایران به گروه نوظهور بریکس (برگرفته ی حرف اول کشورهای مؤسس: برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) و پیمان شانگهای، امید داشته باشد، باز تا به اف ای تی اف نپیوندد آش همان است، کاسه همان. یعنی هیچ تغییری برای حال ایران ندارد. یعنی همچنان آمریکا کنترل می کند که پولی به برای ایران واریز نشود یا پرداخت نگردد.
بنده احتمال می دهم حتی اگر روزی شنیدیم ایران کامل اف ای تی اف پیوست باز باور نمی شود کرد به حال بد تحریم علیه ی ایران اثر بگذرد. بر این نظر هستم تا زمانی که آمریکا به راهبرد امنیت ملی بیست و پنج سال آینده ی خود در مورد ایران (که سازمان های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا آن را تدوین کردند) پایبند باشد و دنبالش کند، ایران همچنان با تحریم و رویارویی اقتصادی آمریکا مواجه است و مذاکره با اروپا بی فایده و نوعی هدر دادن وقت و اتلاف فرصت است. ایران برای نجات اقتصادش و توسعه و تمدن سازی اش و حتی رفاه متوسط مردمش ضرورتاً برای میان مدت باید مستقیم با آمریکا وارد مذاکره ی بده و بستان شود. بنده اسمش را می گذارم: «بدهد - بگیرد : بگیرد - بدهد» بقیه همه حرف است. چین چرا چین شد؟ چون تئوری شئو پینگ این بود اول چهار اصل اقتصادی پیاده شود و وقتی چند دهه بعد قدرت یافت، شروع کند به سایر سیاست.
عکس نمودار را بنده به قضاوت نمی نشینم چون علم به این رشته و شعبه ندارم گرچه مایل به دانستن مسائل اقتصاد هستم. گویا گزارش ها نشان می دهد آقای مسعود پزشکیان حداقل طی ۴ سال آینده باید ۷۷۵ هزار میلیارد تومان بدهی بازمانده از دولت سیزده را تسویه کند. بالاتر این که آقای غلامرضا سلامی اقتصاددان گفت بدهی بیش از این رقم است. عبور کنم. اُنظُر.

عصر بیانیه و سخنرانی جایش را
به پیاده سازی سیاست اقتصادی بخشیده
نوشته ی اُنظُر : مقصودم از این نوشته دو چیز است: یک : دولت ها در قوه ی مجریه حق تعیین راه دارند یا نه؟ دو : حرکت دولت قرار است به کدام سمت باشد؟ برای این دو مقصد، ناچار باید فشرده ای از محتوای مقاله ی پزشکیان در نشریه ی انگلیسی زبان "تهران تایمز" بنویسم. سپس با استناد به این محتوا (و آنچه در کشور جریان دارد) دست به برداشت و تحلیل بزنم. اکنون با فشرده ترین سبک، مقاله ی طولانی پزشکیان را می نویسم تا هر کسی حوصله ی مقالات مفصل را ندارد اگر خواست با همین چکیده پی از داستان ببرد.
آقای مسعود پزشکیان در همان آغاز پیام خود به جهان (اینجا)، به «تعهد مردم ایران به انتقال دموکراتیک قدرت حتی در شرایط دشوار» در ایران صحه گذاشت. بعد، از دولت خود یاد کرد که «قصد دارد سیاستی فرصت گرا را پیگیری کند» « با ایجاد «تعادل» در روابط با همه ی کشورها». بعد نوشت که کشورهای همسایه «نباید منابع ارزشمند خود را در جهت رقابت های فرسایشی، مسابقه ی تسلیحات هدر دهند» این در حالی است که به نظری وی «منطقه ی ما دیربازی است» که از چند بحران «رنج می برد» که بر اساس تز وی «از طریق ترویج صلح» و «مقابله با اسلام هراسی» می شود نقش ایفا کرد. او پس از شمارش چند کشور که باید با آنان سطح روابط را حفظ کرد از آمریکا خواست «از سوء محاسبات گذشته اش درس گرفته و سیاست جدیدی متناسب با آن اتخاذ نماید. تصمیم گیران در واشنگتن باید دریابند که سیاستی که مبنای آن قرار دادن کشورهای منطقه در مقابل یکدیگر باشد، نه در گذشته موفق بوده و نه در آینده موفق خواهد شد. آنها باید حقیقت ایران را بپذیرند و از تشدید تنش های موجود پرهیز نمایند.» و سرانجام، مقاله ی خود را با این جمله در مجله ی تهران تایمز به پایان برده: «مردم ایران به من یک مأموریت قوی داده اند تا با جدیت پیگیر تعامل سازنده در صحنه ی بینالمللی -در حین پافشاری بر حقوق، عزت و نقش مستحق مان در منطقه و جهان - باشم.»
یک : دولت ها در قوه ی مجریه حق تعیین راه دارند یا نه؟
از نظر بنده در مقام کلان، نه. اگر قرار باشد فرد، راه انقلاب را بسازد، یک فرد بیشتر نبوده است؛ حضرت مؤسس انقلاب که از تبعید طولانی نجف برگشت و ده سال کشور را اداره کرد و در چهاردهم خرداد شصت و هشت به ارتحال رفت. بنابراین، بنا بر آنچه از مواضع و بیانات حکومت پس از دهه ی اول، بر می آید همیشه قرار بر این بوده است این انقلاب، «بی نام» ایشان «در هیچ جای جهان شناخته شده« نباشد؛ این یعنی راه انقلاب فقط همان راه است که مشخص شده است. نتیجه: هیچ دولتی از این حق برخودار نباید باشد راه ایجاد کند. چنین کاری هرج و مرج راهبردی ایجاد می کند و کشور را به سر در گمی می رساند. کوشش هر کس برای القای این که فلان دولت راه است و راه آن باید راه بقیه باشد حرف درستی نیست و با منطق انقلاب سازگار نیست که دولتی را مجبور کرد از دولتی دیگر تقلید و تبعیت داشته باشد. این یعنی انتخابات را از فلسفه ی اصلی اش بیرون بردن. راه انقلاب را قانون اساسی و حضرت مؤسس مشخص کرده است؛ اصول ثابت دارد و فرع های متغیر (که متغیرات نیز تابع منافع ملی و عقل جمعی است، نه اراده و تصمیم فردی)
دو : حرکت دولت قرار است به کدام سمت باشد؟
از مقاله ی آقای مسعود پزشکیان به جهان معلوم است وی بنا دارد سیاست «تمنا» را پیاده کند. سیاست «تمنا» از ساخته های ذهن خودم است. نیز قبلاً نیز گفته ام وی «چینی بند زنِ» ترَک های وارده بر چینی کشور و حاکمیت است. آن طور که بنده تشخیص داده او هفت تمنا قرار است بکند، که پایه ی تمنا به خاطر خطر ضعف در کشور است. یعنی الزام می بیند با چنین روشی، کشور را به حال عادی رشد و توسعه بازگرداند و مخمصه را پایان دهد:
تمنا از عرب های همسایه که کل منطقه در مسیر فرسایش و سبقت تسلحیات افتاده است.
تمنا از آمریکا که به نوعی پرنسیپ (قاعده ی شخصیتی) اخلاقی در سیاست است، نه پروسه ی سیاسی.
تمنا از روس که به نوعی در برابر فشار آمریکا بر ایران، تکیه بر پشتیبانی روسیه فرصت تلقی می شود.
تمنا از چین که فقط به مانور پیمان بیست و پنج ساله اکتفا نکند، در ایران سرمایه گذاری کند، اقتصادش را به ایران بدوزد، نه بدزدد.
تمنا از اروپا که به ترویج صلح وی اعتماد کنند و روش گشایش را در پیش بگیرند نه مسدود کردن گفتگو را.
تمنا از قدرت های فراگیر که جلوی اسرائیل را در سیاست کشتار در غزه بگیرند.
تمنا از مردم ایران که از «سیاست فرصتگرا» تز برآمده از خود پزشکیان پشتیبانی کنند تا تعامل را جایگزین تقابل کند.
بنده معتقد است سیاست، جایی برای تمنا باقی نگذاشته است. این علم، از واقع گرایی و منفعت خواهی آبشخور دارد، نه از هیچ چیز دیگر. عصر بیانیه و سخنرانی، جایش را به پیاده سازی سیاست اقتصادی بخشیده. نمی شود ایران روی موضع خود مستحکم و بدون تلورانس باشد، ولی از میز مقابلی که بنا بر جنگیدن (ولو فعلاً اقتصادی) دارد خواهش کند به ما اعتماد کن. قصد پزشکیان پرواز ایران به قله های علم است اما جهان خود برای خود منافع تعریف می کند. سیاست خارجی جای تضریب تعریف منافع است؛ هر کشوری بهتر از منافع خود تعریف دهد و هر بار از تغییر آن خوف نکند دستِ برتر دارد. تمنا خوب است، ولی نه در سیاست. اُنظُر.
پیوست: متن کامل مقاله ی مسعود پزشکیان رئیس جمهوری منتخب مردم که در نشریه ی تهران تایمز انتشار یافته در (اینجا)
اگر فرضاً امام حسین (ع)
به جمهوری اسلامی ایران دو سفیر بفرستد! ...
نوشته ی اُنظُر : فرض بگیریم اگر روح پیشوای آزادگان جهان حضرت امام حسین (ع) مثلاً مثلاً مثلاً دو سفیر مثل و مانندِ مسلم بن عقیل هاشمی و قیس بن مسهر صیداوی به جمهوری اسلامی ایران اعزام کند، این سفیران به مولا ابا عبدالله سید الشهدا (ع) چه گزارش می کنند؟! به نظر بنده جدا از چند و چندین کار خوب و حسنه، از بیشمار کار نادرست هم صرف نظر نمی کنند و در گزارش خود حتماً درج می کنند. بنده مخلوطی از کار درست و کار نادرست را خلاصه وار نام ببرم و عبور کنم:
این دو سفیر شک ندارم که دقیق می دانند امام ابا عبدالله الحسین (ع) هدفی جز این نداشت که امور امت را ترمیم کند و زخم عمیق حکومت جور و جبار را التیام دهد و چوب ستم را بر سر خود ستمگران فرو نشاند که با صراحت فرموده است «من برای اصلاح در امتِ جدّم محمد (ص) قیام کرده ام.» همان حدیث مهم و منسوب به آن حضرت اسوه ی حقیقت و واقعیت و صداقت :
«و أنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی صلی الله علیه و آله ، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و أبی علی بن أبی طالب علیه السلام»
«به درستی که من بیهوده ، گردنکش ، ستمگر و ظالم حرکت نکردم ، بلکه برای اصلاح در امت جدم محمد (ص ) حرکت کردم و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم محمد (ص ) و پدرم علی بن ابی طالب (ع ) رفتار کنم.»
گزارش سفیر یک : قدرت برتر را در اسلام فقاهت دیدند. پس فقیه را در رأس جامعه و نیز حکومت نهادند. از مرجعیت شیعه کاستند. ساختار حکومتی را احتمال است که طبق روایت «و اَما مَن کان مِن الفقهاء... » اخذ کردند و به همین خاطر در سر، اسلامی شدن مردم را دارند. درس اخلاق برای ملت برپا می کنند. به ارشاد خلق خیلی شائق هستند. اما بن بست ها مانع از پیشروی شده است. در این سیستم، کاتوتیک تر از پاپ ها، آنقدر خود را به «بصیرت» متصف کردند و آنچنان خویشتن را به ولاء و ولاءیی می شناسند، یک پا، خود از همه پیشوا تر و پیشرو تر هستند. آنان یرای آنکه قدرت دوم کشور که در دست قوه ی مجریه است به دست کسی دیگر از رقیبان فکری نیفتند در تازه ترین حرکت سیاسی اخیر با حرکت دادن عده ای زیاد از طلبه های حوزه ی علمیه به روستاها و شهرهای دور ایران (که از یک مسجد در جنوب شرق شهرشان قم یعنی جمکران تغذیه ی فکری و ... شده بودند) خواستند در آخرین دقایق رقابت آزاد و سالم، نظر مردم را در رأی آزاد، به سود فرد مورد دلخواه خود، تغییر دهند و حتی برخی از آنها خود را طرفدار امام حسین (ع) و «حسینیان» و مابقی را به فرد فاسق یعنی یزید و «یزیدیان» و حتی بدتر به جدّ فاسدترش «ابوسفیان» نسبت دادند. اما مردم به فردی به اسم مسعود پزشکیان رأی دادند که مردم را از او می ترساندند! بعضی از سران حکومتی، وقتی پرونده ی فساد داخل سیستم، به تعفن می آید و مردم بویش را می گیرند دست به حرکت های صوری و فریبنده می زنند که به خیال خود، ذهن مردم را از تعفُنات فساد، انصراف دهند. همین اینان البته به یک خال موی بیرون زده از شال دخترکان این مملکت (که البته باید هنجارپسند باشنند همه) بسیار حساس هستند و ندای «وا اسلاما» سر می دهند. حق دارند!! چون تصور می کنند مردم از طریق خال مو، از مذهب زده می شوند، ولی از فساد و فریب و فجور در سیستم حرفی نمی زنند، چون بعضی شان جیره می گیرند همدستی می کنند و خود را ربّ مردم می پندارند. بدی و خوبی در این کشور مثل همه ی کشورها، وفور و کنار هم است اما چون این کشور از اسلام دم می زند، بیرون زدن بدی ها از شکاف ها، مردم را به سمت سؤالات کشانده است و ملت پاسخ ها را هم نیافته است. میان ملت و حکومت تقریباً سه نوع دسته پیش آمده است : منتقدان منصرف از مشارکت. منتقدان متعقد به مشارکت. معتقدان داخل در حکومت که در دسته ی آخری برخی خود را قلعه و دژ می پندارند و حتی تفتیش عقاید می کنند و مردم را کم دین و بی دین و بد دین معرفی می کنند. وقتی به دین خود آنان رجوع می شود دیده می شود جز چندین آتشپاره لغت های تهور و تهوع چیزی نیست.
گزارش سفیر دو : خیلی خوب است که این نظام پا در رکاب انقلاب اسلامی دارد که برگرفته از انقلاب عاشوراست. اما در ادامه وقتی متفکران مؤثر آن توسط تروریست های مذهبی ترور شدند مثل شهید مطهری و شهید بهشتی، نظام به سمت افرادی آدرس داده شد که هرگز آن دو متفکر این افراد را در فکر و روش قبول نداشتند. مثلاً برابرنهاد آیت ال... مطهری را کسی تصور کرده بودند که اصلاً و ابداً جایگزینی برای آن ایدئولوگ نبود و حتی شهید بهشتی آن شخص را در مدرسه ی حقانی، فردی «لجباز و ... » معرفی کرده بود. برای اثبات فکر اولیه ی انقلاب (که سپس در مرحله ی ثانیه بکلی رنگ باخت) این متن مطهری شهید، پیوست گزارش می شود:
پیوست: از کتاب «ده گفتار» نویسنده : مطهری، مرتضی. جلد : یک، صفحه ی یکصد و یازده:
"اینکه گفتم تقلید بر دو قسم است : ممنوع و مشروع ، مقصود از تقلید ممنوع تنها این تقلید که تقلید کورکورانه از محیط و عادت آباء و اجداد است نیست، بلکه میخواهم بگویم همان تقلید جاهل از عالم و رجوع عامی به فقیه بر دو قسم است : ممنوع و مشروع. اخیرا از بعضی مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند گاهی این کلمه را می شنوم که می گویند می گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا "سر بسپاریم". می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده "سر سپردن" نیست، چشم باز کردن و چشم بازداشتن است. تقلید اگر شکل "سر سپردن" پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا می کند. در اینجا حدیث مفصلی که در این زمینه هست و نوشته ام، برای شما از رو می خوانم. جمله ی معروف «و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه» که از جمله سندهای تقلید و اجتهاد است جزء همین حدیث است و شیخ انصاری درباره ی این حدیث می گوید : آثار صدق از آن نمایان است. این حدیث در ذیل این آیه کریمه است : « و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون. این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان یهود است که از علما و پیشوایان دین خود پیروی و تقلید میکردند ، و دنباله ی آیاتی است که روش ناپسند علماء یهود را ذکر می کند. میفرماید یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمیدانستند و دنبال گمان و وهم میرفتند... اینها ( مردم) نیز اگر در فقهاء خود ، اعمال خلاف ، تعصب شدید ، تزاحم بر سر دنیا ، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند ، کوبیدن مخالفین خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند ، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و بازهم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عیناً مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند ... پس معلوم می شود که تقلید ممدوح و مشروع "سر سپردن" و چشم بستن نیست ، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه ، مسؤلیت و شرکت در جرم است . "
امضاء : دو سفیر فرضی. پایان. اُنظُر

دختر دولت سیزده به دختر دولت چهارده گفته دعا کن پدرت «عاقبت بخیر شود زیرا این مسیر فقه و تفکر دینی میخواهد.»

اختراعات و مسیر مردم
نوشته ی اُنظُر : میان اختراع ها که فارسی آن می شود آفریدن، با دین و سیاست رابطه است. در قرون جدید چندین اختراع مسیر مردم، حکومت و حتی گرایش به مذهب را دستخوش تغییر (تکامل یا تردید) کرده بود. مثل این اختراعات:
- اختراع میکروسکوپ قرن شانزده ی میلاد
- اختراع تلسکوپ قرن هفده ی میلاد
- اختراع دماسنج گالیله
- اختراع هواسنج توریچ لی شاگرد گالیله
- اختراع تخلیه ی هوای گریک قرن هفده ی میلاد
- اختراع لوگاریتم ناپیرو
- اختراع هندسه ی تحلیلی دکارت
- اختراع حساب دیفرانسیل نیوتون
- اختراع انتگرال لایپ نیتس
- اختراع اخیر هوش مصنوعی
همه ی اینها مسیر را عوض کردند و باز خواهند کرد. جوهانسن در عکس اخیراً در مورد هوش مصنوعی گفت «تکنولوژی بسیار سریع تر از نفوس شکننده ی ما انسان ها، پیشرفت می کند، و تأثیراتش را همه جا می بینید، به ویژه روی جوانان. این تکنولوژی مثل یک موج هزار فوتی است.»
مثالی مهم: چرا وزیر ارتباطات و مخابرات کشورها اکثراً از نسل نو است؟ چون قدیمی ها از فن و فنون و علوم پیشرفته ی نو عقب اند. مسیر آینده را نسل نو تغییر می دهد زیرا علم نو را می آموزد. نتیجه اش این است هیچ سد توان ایستادن در برابر اختراعات را ندارد. هر کشوری با علوم روز در افتد، عقب می افتد و خود را با سیل خروش نسل نو مواجه می بیند؛ بیش یا کم. اُنظُر

کفش سران است،
نه کفش شالیزار گالیکش
فکاهی اُنظُر :
ببین ببین! آقای شیخ احمد جنت! روی فرش با کفش است!
دیدن ندارد! کفش سران است برق می زند، نه چکمه ی شالیزار گالیکش که پر از لای و گل است. سرانی دارد دنیا، کفش سر مردم گذاشتند رفتند. عبور کنم. بقا گرفت! «ابقا»ی اخیر هم رویش. اُنظُر همان نوشته ی دیروزم را در بازتاب دوباره دهم بهتر است: یعننی متن «اختراعات و مسیر مردم»

کاغذ میان سیاستمداران "کاغذپاره" نیست
کاوش اُنظُر : باید به یاد داشته باشد هر ایرانی که در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ یک طرف برجام یعنی ترامپ رسماً از برجام / برنامه ی جامع اقدام مشترک، منعقده در ۱۳۹۳ خارج شد و در آمریکا امضای ریاست جمهور، قانون است. تا اینجای که طبع ترامپ این بود؛ یک مقاطعه کار ساختمان بود که چنین شغلی گاه بر سر یک آجر چارک ممکن است کل معمار و کارفرما، کارگرها، مصالح ساختمان و سیمان و هر چه مربوط به ساختمان را یکباره از بیخ و بن بکند. اما همین ترامپ که یک شخصیت تزلزل مآب داشت، از یک کشور مترقی شرق، شینزو آبه نخست وزیر پیشین ژاپن را (او بعداً ترور شد) در خرداد سال ۱۳۹۸ در سفری رسمی و مهم و پر تشریفات به ایران فرستاد، اما یک کاغذ که همراه داشت، باز نشد. آن کاغذ چه بود؟! کاغذی که در عکس روی میز به زیر پای شینزو آبه بود ولی تغییر جا داد. خود آبه گفته بود : «من قصد دارم پیام رئیس جمهور آمریکا را به جنابعالی برسانم.» در پاسخ شنید: «ما در حسن نیت و جدی بودن شما تردیدی نداریم اما در خصوص آنچه از رئیس جمهور آمریکا نقل کردید، من شخص ترامپ را شایستهی مبادله ی هیچ پیامی نم یدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.» این عکس در جهان نماد رد پیشنهاد مذاکره تلقی شد. فقط خواستم فضا را باز کنم. پایان. با ذکر این پیام که ترامپ فاسد بود اما مردم آمریکا همین فاسد را بر کاخ سفید نشاندند. عبور کنم. اُنظُر
پیوست:
یک نمایش تاریخ:
قدرت به پس زدن کاغذ حساس است
خسرو پرویز پادشاه ساسان ایران، نامه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او را آتش زد، اما رسول الله در اوج آرامش هیچ کاری به او نداشت. حال اگر خسرو پرویز به محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کاغذ می فرستاد و پیغمبر خدا آن را مثلاً آتش می زد، خسرو پرویز حتی احتمال داشت سازوبرگ جنگ مهیا کند. پس؛ قدرت به پس زدن کاغذ حساس است. بستگی دارد دو سوی آن چه کسانی آرایش سیاسی بگیرند. برجام را بر روی اخبار پشت پرده باید تحلیل کرد که هنوز طبقه بندی آن مهر سرّی دارد. هر چند افکار عمومی باید تحلیل های خود را آزاد بیان کند چون سرنوشت خودش و نسل آتی اش به برخی از موضوعات و موضع ها بند است. حرف بنده : بنده روی برجام و کاغذ و اقدام های بعدی ترامپ هیچ نظری نمی دهم. نظر دارم، اما پیش خودم.



آبادی ، عداوت ، دُکان
سه نوع خبر از افغانستان تا ایران
کاوش اُنظُر : این جلسه ی اعضای امارت اسلامی طالبان (یعنی طلبه ها ؛ آخوند ها) افغانستان دو تصویبنامه ی مهم داشت. یک : آبادی افغانستان. دو : تقویت نهادهای تحصیلی و آموزشی افغانستان. چون اعتراف کردند به «نیروهای متخصص نیاز دارند» و قسمت با اهمیت تر آن این تصمیم بوده است که «این نیازمندی ها را باید از دانشگاه ها برطرف کنند». نمی دانم آیا هنوز بر آن عزم خود، جزم اند این طلاب که زنان و دختران (نیمی از جمعیت افغانستان) نباید درس بخوانند. اما در هر صورت، دو تصویب مهم داشت این نشست.
حجت اسلام سید احمد علم الهدی است. همین ابتدا بگویم به نظر شخص بنده این طرز (ایستادن بر سر منبر) بدعت و جسارت به شأن و تقدس منبر و همچنین اهانت به شأن مأمونین و اصل خطبه خوانی و نوعی تقلید از حکومت های آن دو دوره ی عباسی و اموی است که با تبختر به مقام سخن می ایستادند. آقای سید احمد علم الهدی هر طور شده پس از سه سال در دولت سیزده که سرآخر دامادش درگذشت و با رأی ملت آقای مسعود پزشکیان آمده بر سر قدرت، به آن اخلاق انتقادی خاص خودش در نماز جمعه بر گشت و این حُسن است که این افراد به حرف در می آیند. چون داریم که : «تُعرَفُ الاشیاءُ باَضدادها» !! فقط نمی دانم توی سه سالی دولت دامادش، چرا زبانش کار نمی کرد. بنده از این که ایشان دوباره به یاد زبانش افتاد متوجه ی ماورای سیاست هست و آن را فرصت شناخت می داند! او بر پایه ی استنادش به یک متن "زیارت" که میان ملت قداست و کرامت دارد، درین نماز دیروزش در رواق داخلی حرم هشتمین امام (ع) گفته است : «روشن است تعابیر لعن بسیار بیشتر از سلام است و نشان می دهد عداوت ورزیدن با دشمن چه قدر اهمیت دارد.» و بعد چون شماری از اعضای «کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی» در آن نماز بودند این را از قلم نینداختند : «تأکید داریم برای متولی سیاست خارجی کسی را تأیید نکنند که بی توجه به آموزه های کربلا باشد و سیاست خارجی کشور را بر اساس وعده و نگاه دشمن ملت تنظیم کند.» تقبل الله آقای سید احمد علم الهدی.
آقای سعید جلیلی نیز روی «دولت سایه» هنوز قلم می زند که «قوی تر از گذشته دنبال خواهد شد.» این جنانباز جنگ که یک پا را پیش خدا هدیه گذاشت (تبارک الله) و با تک پا در سیاست حضور دارد (تقبل الله) توئیت زد (باید گفت ایکس کرد، چون توئیتر اسمش شد ایکس) که : «دولت سایه یک دکان نیست بلکه یک گفتمان است» از نظر بنده حرف جذابی زد. فقط همان سه سؤالم (که چند هفته پیش در همین داخل به درخواست یک هم مدرسه ای مطرح کرده بودم) همچنان باقی است : یک : در کدام ساختمان و با چه تعداد نیرو و در کدام ساعت کاری، یازده سال «دولت سایه» ساخته است؟ البته که به سبک خاص خودش چون این سایه با آن سایه در علم سیاست خصوصا" دولت پارلمانی مشروطه پادشاهی انگلستان فرق دارد. دو : پول این یازده سال کار در سایه (در ادبیات سیاسی ایران شده : کارشکنی مخفی و بی پایه) را از کجا گرفته است؟ و تا الان چه مبلغی خرج کرده است؟ چون این جور مسائل که سایه نباید باشد، ملت حقش است خبر داشته باشد. سه : چرا این فضای سایه برای خودش و نیروهای اعزام!!! به سایه اش، مجاز و مهیا بوده و هست، اما برای سایر تفکرها یا حزب ها و یا محفل ها و حتی رقیب انتخاباتی بازنده، فراهم نبوده است؟ حتی اگر هم شکل می گرفت احتمال خطر جانی!! و حبس و حصر و اوین و زندان خاص کرج در بر می داشته است. بنده عبور کند. اُنظُر
دو تا "جمهوری اسلامی" در ایران !!
کاوش اُنظُر : یک جمهوری اسلامی که پس از فرار شاه شکل گرفت که البته یک مبارز پیشرو "نهضت" شادروان مهدی بازرگان سخت پای فشرده بود بشود : «جمهوری دموکرتیک اسلامی» ولی حضرت مؤسس ره پیشوای "نهضت"، «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش» را پیش کشید. این جمهوری اسلامی، دچار فراز و فرود و همچنین خدمات و فساد شد و هم اکنون با نسل نو دست و پنجه نرم می کند که دفعشان کند؟! یا جذبشان. یا هضمشان می شود! نسل نو هم، فکرهای غریب و تزهای عجیب پیش روی خود می بیند و کسی را ندارند که آنها را به «ید واحده» برساند. ولی به هر حال به اصطلاح رایج ادبیات ایرانی: «موی دماغ» این جمهوری اسلامی تصور می شوند. عبور کنم. این نسل احتمال دارد حرف خود را آینده تقویت کند. بنده نمی داند آنان به چه جهت در حرکت هستند و به چه ایده ای می رسند، چون تشنگی خود را از مواد جهانی رفع می کنند و به منبع واحد حتی اگر مقدس و «یَعلو وَ لا یُعلی» وصف شده باشد، بسنده و پسنده ندارند؛ اما هر کدام از جنس مؤنث و جنس مذکر این نسل، در انبوه مطالبه ها و مبهوم ها و مجهول ها شناورند و به قول دانشمندان جامعه شناسی سیاسی که روشنفکران را «طبقه ی شناور» می دانند، اینان هم به نظر بنده نسلی شناورند. این جهت و آن جهت می روند، ولی برای قدرت در هر کشوری خطر محسوب می شوند؛ دیر یا زود. هم به قانون طبیعت و هم به تأیید وحی، نسل های هر بلادی، برای خود حق تعیین سرنوشت حس می کنند.
یک "جمهوری اسلامی" هم مال حجت اسلام مسیح مهاجری است که از اول تأسیس تا امروز تلذذ در "رأس" بودن را یکسره می چشد و هنوز عوَض و عِوض نشده است! هر روز "تولید" دارد و خودش یک پا حس «اولی الامر»ی به خود دارد. سیر این "جمهوری اسلامی" خود یک آدرس جالب توجه از آن «جمهوری اسلامی» می دهد که پیمان داده بود حتی کلمه ای بیش و کم نشود! اگر کسی تاریخ "جمهوری اسلامی" را بخواهد بخواند یک ماده ی محوری آن همین "جمهوری اسلامی" آقای مسیح مهاجری است که زمانی نماینده ی مذهبی شهید دکتر بهشتی (تئوریسن مدبّر و قدرتمند انقلاب) در ژاپن بود. او دیروز در سرمقاله اش از سه تا دال گفت :
"دیدید که دولت سیزدهم جرّاحی کرد ولی چون چاقویش زنگ زده بود، این بدن بیمار دچار چنان تب شدیدی شد که تا نزدیکی های «انّا لله وَ انّا الیه راجعون» پیش رفت... سپس ادامه داد «در کشور ما از زمان دولت های نهم و دهم سه «دال» نهادینه شدند؛ دروغ، دغل و دزدی. اینها ام الفسادند و تا ریشه کن نشوند، هیچ دولتی نمی تواند مشکلات کشور را حل کند."
بنده در عوض چندین "دالِ" قشنگ که دالّ و مدلول !! باشد، ردیف می کند که به دولت سیزده عطا می کنند حامیان محترم و متدین و محکم آن:
گفتی شما آقا مسیح مهاجری دروغ، دغل و دزدی در عصر هشت ساله ی آقای محمود احمدی نژاد، نهادینه شد.
گویند حامیان دولت سیزده که در عصر سه ساله ی این دولت سیزده که:
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلیر داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دستپاک داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دوستدار "ولی" داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دنباله رو «رهبر» داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دنیاگشته داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلسوز داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلخواه داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دفتر ننشین داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی با دکترین (تئوری پرداز) داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دل و دماغ دار داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دستورپذیر از سند بالادستی داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دستگیر فقیران داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دست و دل باز داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی درمانگر تورم داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دسیسه شناس داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دژبان نظام داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دست بوس عالمان داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلار آور از راه دورزدن تحریم داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دردآشنا داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی درخو نظام ولایی داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی درخشان داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی داعیه دار مقاومت داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دانش و دانشمند داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دافعه در برابر لشکر "ابوسفیان" داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دارا داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دیدبان داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دولتمند داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دیدِ باز داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دانای عقل کل داشتند که کیهان حتی گفت او از آسمان! آمده بود و یک مداح هم خواب دید آن دنیا ظهور امام زمان (عج) مقدمه چینی دارد می شود!!
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دیدنی داشتند که همه باید در آینده این دولت را تقلید کنند و از سرمشق آن، مشق بنویسند!!!!!
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دفاع از موشک داشتند (این عالی عالی بود) حجت اسلام آقای مسعود عالی تمجیدگر و منبری «دفتر» ها هم که عالی!!! حکومت مولا امام علی (ع) را از نظر وِلاء به پای منبر کشاند!
به قول آقای «باغ میشه»ی «زیر خاکی» : آقای مسیح مهاجری! «کووووجاییییی»؟! اُنظُر



صدای طنین انداز یک آخوند خوب
کاوش اُنظُر : یک خودروی نظامی ریو تصادف را صورت می دهد از صحنه می گریزد. شانزدهم شعبان بود. شیروان را رد کرده بود آمده بود روبروی امامزاده «جلیل» در آلاجوق بعد از قوچان. آخوند خوب در آن تصادف در دم جان سپرد. نوار منبرهایش در غالب خانه ها شنیده می شد؛ خانه ی ما، هم. آنقدر شهرت داشت که شخصیتی مرجع مانند آیت الله سید احمد خوانساری رحمت الله واسعه در مسجد "سید عزیزالله" ی تهران برای او ختم گرفت. آن آخوند خوب خود در یک نوار سخنرانی در سال ۱۳۴۷ روایت کرد یک درمانگاه در مشهد ساخت به اسم «حضرت رسول اکرم» (ص) و دستور داد «تزریق و پانسمان دختران از شش سال به بالا به وسیله ی پزشکان زن انجام و معالجه پسر بچههای بالاتر از شش سال نیز تحت نظر پزشکان مرد و بدون دخالت زن صورت گیرد و برای قسمت امراض زنان هم یک نفر خانم دکتر را با ماهی ۶۰۰ تومان استخدام» کرد و به او گفت:
«چنانچه با چادر به این درمانگاه تردد بکنید ماهی ۱۵۰ تومان به تو اضافه تر خواهم پرداخت.»
او کشته ی راه تبلیغ و خیرات، شیخ احمد کافی بود که اطلاعات ۳۱ تیر ۱۳۵۷ تیتر زده بود شیخ احمد کافی کشته شد. وصیت کرده بود یک نوار دعای ندبه در کنار جنازه اش بگذارند و آنگاه دفن کنند. البته ساواک جسد خونین این آخوند خوب را شبانه و مخفیانه بدون رعایت وصیت در باغ خواجه ربیع مشهد دفن و بتُن کرد. بنده رفتم. سمت شمالی مشهد است. وارد که می شوید سمت راست، یک اتاقک است، چند قبر دارد مال همین آخوند خوب و خاندانش است. یک خبرگزاری که متعلق به سازمان تبلیغات است وی را «شهید احمد کافی» نامیده است. بنده در این محدوده دخالت نمی کند. این نظام بعضاً دلبخواهانه لقب «شهید»!! هبه می کند و از سوی دیگر برای برخی اجازه ی تشییع و مجلس ختم حتی نمی دهد. این بی عدالتی باید ترک شود. ستم حساب می آید.
روحت شاد و شادروان باد حجت اسلام شیخ احمد کافی، که به حد کافی صدای طنین انداز یک آخوند خوب در گوشم هنوز آشناست. چیزهایی ازو یاد گرفتیم از دین، از مسلمین، از ائمه (ع) و از انتظار که بشدت مهدوی بود. سی و شش مهدیه ساخته بود از جمله مهدیه ی تهران در خ. ولی عصر (عج) بالاتر از میدان راه آهن. البته تفکر مهدویت توسط تعدای کژاندیش (و برخی معدود از آخوندهای پولکی و پاکتی) مسئله ی موعود (عج) به افکاری غلط کشانده شد و محل درآمدی برای ارتزاق و معیشت؛ و به جای واقعیات و حقیقت های مسلّم در معارف ائمه (ع) به سراغ اوهام و خرافات و سرگرم کردن مردم با خواب و کرامات (منهای کرامت های علمای علیم) سوق برداشتند و مردم را به جای بیداری، به خواب نادانی و یا علوم عجیب می خواهند فرو ببرند. یقیناً نمی توانند. عبور کنم. اُنظُر.

عکس از روزنو
شُعام ! و شام !
کاوش اُنظُر : اینان دبیرهای شُعام (شورای عالی امنیت ملی) هیچکدام شان در سرکوب جنبش دانشجویی کم نگذاشتند! احتمال دارد این پنج شُعامی ها یادشان به آن سخن مشهور «خدا لعنت کند آن دست هایی را که تلاش کرده اند و می کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند.» هیچوقت نبوده. نقلش این است می شود خیلی دقتش کرد:
«بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانشآموزان مدارس - روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟ بله؛ اگر حکومت استبدادی باشد، میشود. حکومتهای مستبد دنیا، صرفهشان به این است که مردم سیاسی نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسی نداشته باشند. اما حکومتی که میخواهد به دست مردم کارهای بزرگ را انجام دهد؛ نظام را میخواهد با قدرت بیپایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام میداند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش - میتوانند غیر سیاسی باشند!؟ مگر میشود!؟ عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسی نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش میتواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید جوانان ما درک کنند.» (۱۳۷۲/۰۸/۱۲)
این سخن، حتی ذره ای در وسع تار مو، برای پنج شُعامی! گشاینده نبوده. به مردم هم حق را نمی گویند. شامی ها و ساواکی ها کتمان حق می کردند، شما پنج شُعامی ها چرا؟! به قول شادروان دکتر علی شریعتی همیشه ضابطه در کوره ی رابطه و حقیقت در کوره ی مصلحت ذوب می شده. حالا شده کار این شُعامی ها که به اسم امنیت هر چه خواستند سر جنبش دانشجویی آووردند. از نظر این هر پنج شُعامی، خیابان های ایران در سند جمهوری اسلامی است و بس!! تظاهرات هر کس خواست بکند باید حمایت! باشد، نه انتقاد یا اعتراض. و گرنه سرکوب و الا درفش. دانشجویان انگاری اگر خواستند تظاهرات کنند باید بروند مسقط ! یا کویت ! یا قطر یا اگر آنجاها نشد بروند توی قفس فریاد سر دهند، قفس سخت بود، بروند پشت درهای توالت با ماژیک خط خطی کنند، نه هیچ کار دگر! عبور کنم. "میدان تیان آنمن" الگوست! اُنظُر.

چهره ها
جهانی بنشسته در گوشه
نوشته ی اُنظُر : با برخی از آثار و مقالات این ادیب، فقیه و فیلسوف معاصر، این بنده به وادی حیرت می رفت و سپس به سوی شناخت دانش و ادبیات و دیانت. او بنیاد مهم و مؤثر «دایرة المعارف اسلامی» را پایه گذاری کرد. بنده با دو تا از شاگردان مشهورش آقای دکتر بهاء الدین خرمشاهی و آقای دکتر محمد جعفر یاحقی آشنا شد و آثارشان را می دید. این چهره در تأسیس «انجمن ترویج زبان و ادب فارسی» همت گماشت و همسرش خانم دکتر نوش آفرین انصاری نیز «دبیر شورای کتاب کودک» کشور است. او استاد مهدی محقق است کنار همسرش دکتر نوش آفرین انصاری. اینک این استاد 95 سال است دنیاست و دانش با او رو به رشد شد. به شعر «ادیب نیشابوری» شاعر بزرگ دشوارگوی معاصر :
به گوینده، گیتی برازنده است
که گیتی، به گویندگان زنده است
هر آنکس، ز دانش برد توشه ای
جهانی است، بنشسته در گوشه ای
و به شعر «ابن یمین»
هر آنکس به دانش شد آراسته
جهانی بود پر ز هر خواسته
بنده وقتی خانم «الهه آرانیان» گفتگوی کوتاهی که با خانم دکتر نوشآفرین انصاری، همسرش، صورت داد، خواندم، به فکر افتادم این چهره ی مهم ایران را مقداری معرفی کنم. کسانی که در دهه ی هفتاد به خواندن ماهنامه های مهم مأنوس بودند، خبر دارند متن های دکتر محقق آنسان آسان، با انسان اثر می کرد. ۴ ،، ۵ ،، ۱۴۰۳. اُنظُر.


ترور ترامپ و محو ایران از روی زمین! و لولو خورخورو
کاوش اُنظُر : یک تیراندازی در (۱۳ جولای ۲۰۲۴ ؛ ۲۳ تیر ۱۴۰۳) به روی دونالد ترامپ نامزد انتخابات آمریکا که آبان ماه آینده برگزار می شود، باعث شد او از این تیر در تیرماه، به سود خود در رقابت انتخاباتی میدانداری کند. اصولاً آمریکایی ها ملتی حساس به خود و با احساساتی بالا به مقامات خود هستند او هم در این میدان قصد بهره برداری تبلیغاتی دارد. و چه شیوه ای کارسازتر از دشمن تراشی! برای گرفتن رأی مردمی. به نقل از منابع مطبوعاتی انگاری او به تازگی گفت اگر آن ها یعنی ایران «مرا را ترور کنند که همیشه یک احتمال است، امیدوارم آمریکا ایران را از روی زمین محو کند.» او حتی رجزش را اینطور تمام کرد : «اگر چنین اتفاقی (یعنی محو ایران از روی زمین) رخ ندهد، رهبران آمریکا ترسوهای بی اراده در نظر گرفته خواهند شد.» او پیشتر هم مدعی شده بود «پزشک بیمارستان، جان بدر بردن من را معجزه خواند!»
سه مسئله »
یک. سالهای پیش، دقیقش را از خبرگزار مهر درآوورده بنده (سوم آبان ماه سال ۶۶) که گاسپار واین برگر وزیر جنگ آمریکا در عصر رونالد ریگان گفته بود «امید می رود که ریشه ی توانایی ایران برای ادامه ی جنگ به سرعت خشک شود و در چنین وضعیتی در واقع ریشه ی موجودیت ملت ایران نیز به خشکی می گراید!»
دو. ایران همیشه می گفت اگر رابطه گرگی باشد و میشی، نمی شود رابطه باشد (به عکس روزنامه رسالت و جمهوری اسلامی نگاه شود) بنده نظرش این است باید از طریق مذاکره ی مستقیم به فهم مشترک رسید که از میان بردن ملت، ناممکن و عبث است، راه عقل آن است کشورها با هم ارتباط داشته باشند حتی با واسطه. زبان به قول نوام چامسکی برای ارتباط ملت ها خلق شد. سپس به قول بنده برای گفتار میان انسان ها.
سه. در گرگان ما فاضل آباد یک دشمن اشباحی دارند که به آن می گویند لولو خورخورو. این لولو، ترساندن را در خیال کودک ها تازه تر و حرف گوش کن تر می کند. کشورها لولو خورخورو به هم نشان می دهند تا به پای میز بروند. اُنظُر
پیوست ها : گوشه ای از موضع گیری های امام در برابر امریکا در اینجا.
روزنامهی رسالت (چاپ ۲۹ آبان ۶۷ ) و روزنامه جمهوری اسلامی (چاپ ۲۹ آبان ۶۷) درباره ی واکنش امام خمینی به درخواست کارتر نوشت: امام فرمودند: «همان گونه که بارها گفته ام رابطه ایران و آمریکا، رابطه گرگ و میش است و بین این دو آشتی نیست.

چهره ها چه گفتند؟!
آقای علی نصیریان به خود آقای پزشکیان یا فعالان ستادش (دقیق از جای صحبتش بنده خبر ندارد) گفت : «هنر آزاد است و باید بستر آزادتری در شرایط ایران ایجاد شود.»
نظر اُنظُر : آقای علی نصیریان مرد متفکر دنیای هنر ایران است. سوادش بالاست. متانت و دیانت دارد. با محیطی آلوده سروکار داشت اما آلوده نشد. با زیست پاک و تفکر ناب، سالم ماند. در هر فیلمی هم که ایفای نقش پرداخت از پس هنرمندی اش برآمده است. در سریال «شهرزاد» که آقای حسن فتحی ساخت و از طریق فلش و سی دی انتشار می یافت، در نقش «بزرگ آقا» بازی کرد که دیدن چهره اش و حرف هایش و فنونش انسان را به حیرت می انداخت. واقعاً یک سرمایه ی پاک و درستکار برای سیمنای ایران است. او محبوبیتش یک علتش به خاطر یکی بودن علم و عملش بوده است. فرم حرفایش و چشمانش زمان سخن گفتن، بیننده را محو و مجذوب خود می کند. اسناد زبان بدن است علی الخصوص زبان چشم نگاه. گفت هنر آزاد است و گفت باید بستر آزادتری ایجاد شود. درست گفت. مو درزش نمی رود. نه فقط هنر، که اوج خلاقیت انسان است، باید آزاد باشد که هر چه به تفکر و عقل و انتخاب و راه رشد انسان بستگی دارد باید آزاد باشد. وقتی بخواهند جای آزادی، چیزی دیگر بنشانند، مگر چیزی جز استبداد و مصلحت غلط، جانشین آزادی می شود. استبداد برای انسان بدترین متاع و دروغ ترین مصلحت است. آزادی وقتی غارت شود جایش استبداد یا مصلحت های کاذب بنشیند، دروغی و دورویی مملکت را از قافله ی تمدن عقب می اندازد و دور دورِ متملقان قدرت می شود که عین مور در لانه ی قدرت اند. مور کارش خوره است. می خورد و می جود و پوک و پوسیده می کند. پس؛ آقای علی نصیریان راست گفت و از روی صدق دادِ سخن داد. اُنظُر
یک حرف با آقای اسدا... بادامچیان
کاوش اُنظُر : آقای اسدا... بادامچیان (او دبیرکل حزب موتلفه ی اسلامی است) در گفتگویی با فراز (یک روزنامه ی اینترنیتی ایران است) شرکت کرد. به نقل «فراز» او گفت :
«در نماز جمعه بالاخره آزادی بیان یعنی همین. هم شعار می دهند و نظرشان را می گویند ... من اصلاً طرفدار این نوع بحث ها نیستم ... ولی ما هم باید درک کنیم که فضای آزادی می خواهیم یا نمی خواهیم. بالاخره در فضای آزاد که نمی شود دهن همه مردم را ببندید؛ یکی موافق است و یکی موافق نیست ... اگر می خواهیم این آزادی را حفظ کنیم، باید این مسائلش را تحمل بکنیم. اگر خیال کنیم که همه، به قول خودمان، دقیقاً منطبق با ضوابط و موازین اخلاقی، خوب حرف بزنند و همه با هم تعارف کنند، تحقق چنین چیزی سخت است. به قولی گفتند: بنی آدم اعضای یک پیکرند، ولی گاه گاهی به هم می پرند!»
بنده به آقای بادامچیان از "السابقون" مبارزون، عرض کوتاهی دارم. سخن شما بر فرض همه حق و این نقل فراز هم بر فرض همه راست. اگر فضای آزادی برای نماز جمعه خوان ها هر جمعه مساعد است که پایان یا اول یا وسط این آئین مذهبی شعار بدهند، چرا همین آزادی را برای مثلاً دانشگاه، سینما، تئاتر، کارخانه ها، احزاب، زنان، نسل نو و حیت چاپ برخی از کتاب ها را که ممنوع الانتشار شدند... بسته نگه می دارند. اصلاً بقیه ی جاها هیچ، اگر بر فرض در یکی از نماز جمعه های ایران، مثلاً بر فرض محال در دست جناح چپ باشد (که هرگز در هیج شهری چنین نیست) شعار اعتراضی به سیستم سیاسی بدهند، آنوقت همین حرف را می زنید که زده اید؟ عبور کنم. تقوا یک معنی اش این است آدم را در برخی کارها بازدار باشد. اُنظُر
قصد حکومت از فرستادن اجباری روحانیت به دو وزارت
کاوش اُنظُر : قصد حکومت، بنده محاسبه اش این است حداقل خواست سه هدف را دنبال کند : یک. انتقال علم دین به دانشجویان و دانش آموزان. دو. نفوذ معنوی بر دو وزارت. سه. مانع شدن از منحرف شدن. تقریباً در هر سه هدف، حکومت شکست خورده است؛ به سه دلیل حداقل. عرض می کنم :
دلیل نخست : حکومت از کجا اطمینان دارد حوزه خودش در صراط مستقیم است که از آن مرکز برای تربیت جاهای دیگر نیرو می گیرد تا ارشادگر و مرشد شود. امروزه یک جایی باید راه بیفتد که به خود حوزه (بعضاً حتماً، نه تماماً، اصلاً ابداً) درس ادب و تربیت و اخلاق و رواداری و علم روز و تسلط به مسائل نوپدید یاد بدهد. چنان مزاج تندی یافته اند که آدم خیال می کند رضوان درِ بهشت شده اند و خود را در جنت دیده اند و سایر افراد را به سوی دوزخ راهنمایی می کنند که بروید آنجا خلید آتش شوید.
دلیل دوم : اگر رسم شده است که حاکمیت این حکومت، به چهار وزرات (اطلاعات - خارجه - ارتباطات - کشور) حساس است، که درست هم تا حدی هست، باید بیش از همه، به دو وزارت دیگر حساس می بود در این چهل و شش سال انقلاب و نظام. وزارت آموزش پرورش و در پی آن وزارت علوم. تاریخ این دو وزارت را اگر نگاه بیندازیم تاکنون بیش از هر وزارتخانه ای به خود وزیر دید. دو جایی که باید باثبات ترین وزارت و کمترین وزیر بود، برعکس شد، متزلزل و لغزان و فاقد افق روشن و هر بار دستخوش بدترین تغییر قوانین. این یعنی شکست تمام عیار حکومت در بخش نیروی انسانی سازی. (اصل پیشرفت ها و خدمت ها و اثرها در این میان جای انکار نیست ولی شکست در این دو جا بیش از اینهاست)
دلیل سوم : چقدر پول نفت که زیر اعماق کشور به بیرون آوورده می شود و خام و بدون فرآورده فروش می رود به دو وزارت آموزش پرورش و وزارت علوم داده شد؟! این دو وزارت می بایست بالاتری پول نفت (حتی نیمی از کل درآمد) را دریافت می کرد تا رفاه و توان معلمان و اساتید و محیط آموزش و امکانات تجربی و آزمایشگاهی و اردویی و سبک کار و منابع آموزشی آن در مطلوب ترین سطوح می شد. آنقدر پرت بود حکومت، حتی اردوگاه های تفریحی و آموزشی تربیتی این دو وزارت را هم مدتی طویل تسخیر می کرد. واقعاً حرف ملت این است آن همه پول نفت کجا رفت؟ سؤالی سریانی که نمی شود در آن را بست.
بنابراین قصد حکومت از فرستادن اجباری روحانیت به دو وزارت، بلاثر شده است. بنده هرگز نفی نمی کند خیلی از روحانیت روشن و دارای مشی آرامشبخش که به محیط دانشگاه گسیل شده بودند به خاطر تدابیر شخصی خود و مدارای وجودی شان و همچنی علم و ارزش فراوانشان، دلهای آن دو محیط را جذب هم کردند. اما واقعیت آن است با نظر داشتن همین استثنا هم، باز نیز حکومت شکست خورد. تا وزارت علوم و وزارت معلمان پر از پول خزانه ی ملی نشود، هر چه رشته کنند در اندک زمانی پشم می شود. برای نظامی که مدعی اسلامی شدن است حساس ترین جا، جایی است که فرزندان این کشور در آن تعلیم می بینند. حال آنکه کمترین بودجه را می گیرند. پول را کجا تقسیم می کنند. نمودارها را آدم می بیند، آتش می گیرد از اینهمه بی عدالتی بودجه ای و بی توجهی بینادی. کی این حکومت به سر عقل می آید خدای بلندمرتبه، بهتر خبر دارد و درون معلمان، بیشتر. اُنظُر.
چرا ترور هنیه در تهران؟ در قطر نه!
نوشته ی اُنظُر : با بالغ بر صد خبر از منبع داخل و خارج هنوز جزئیات قطعی بر بنده روشن نشد. عقل اقتضا دارد از اطراف خبر کناره گیری شود و ذهن به سراغ سؤالات برده شود.
در بادی امر سه نقطه ی تحریکی از این اقدام بیرون می زند که می خواهد ذهن ها را به سمت آن پیچ بزند :
- به قدرتِ افزار مدرن ترور، تا پیام دهد تهران لایه امنیتی اش نفوذپذیر است.
- به نفی قاعده های عرفی و توافقی جهان، که خبر برساند مهمان چه فرمانده جنگ حساب شود و چه مقام دیپلماتیک (که مصونیت بین المللی دارد) در خاک تهران زده خواهد شد.
- هنیه قطر زندگی می کرد، نه غزه یا کرانه، اما در قطر در طول این مدت ایمن بود، اما در تهران ترور شد. اقدام می خواهد پیام دهد تهران، محل اتاق جنگ ! است. خواست تهران را خوار کند و جنگ داخلی میان مقاومت پدید بیاورد.
اما سه ابهام آفرینی این اقدام :
اول - حفاظت هنیه در تهران عهده ی کدامیک از این سه جا بود : س.قد؟ یا ق.ثا؟ یا س.ان.مه؟ هر کدام از این سه مرکز بوده باشد، پاسخگو باقی ماندند، هم به ملت و هم جریان فلسطین. حتماً این خلأ را می دانند.
دوم - یک فقیه محترم و جاافتاده ی کشور که مدیر کل حوزه های علمیه ی ایران است و فقیه آینده دار شورای نگهبان محسوب می شود این اقدام را از نظر خود «تجاوز به حریم کشور ایران» تفسیر کرد؛ ایشان آیت ال... آقای اعرافی است. چنین تفسیری، آثار دفاع و مقابله بر جای می گذارد. شاید یکی از اصلی ترین قصد ترور در تهران کشاندن پای ایران به درگیری مستقیم تر است، زیرا در گوش کشورهای عربی خاورمیانه کار کردند که ایران برای امن نگه داشتن کشورش، محل تنازعات را به دورتر از مرز غربی خود در بین بلاد عربی برده است.
سوم - عامل یا عاملان ترور همزمان پنج مسئله را به هم ربط دادند : مذاکرات غزه، مذاکرات دولت نوپای ایران، انتخابات آمریکا، نقش واسط یک کشور همسایه، تنش و تفریق در جریان های مقاومت.
جدا از همه ی جزئیات خبر، که فعلاً بنده خبر چندان مطمئن ندارد، این اقدام ترور (از دور + از نزدیک، یا - از نزدیک) ضربه ی سخت امنیتی بر پیکر بازدارندگی تهران بود. عواقب آن، تک نقطه نیست، چندین نقطه دارد. مثلاً چرا روس با نفوذ اطلاعاتی اش تهران را مطلع نکرده است.
بی هیچ تردید عامل یا عاملان، این اقدام را فقط ترور نمی دانند، یک رویداد جنگی تجسم می کنند. باید دقت و قدرت دشمن را دقیق ارزیابی کرد. این رسم عقلی در جنگ و درگیری است. رسول اکرم صلوات الله عیون می فرستاد تا استعداد حقیقی دشمن را دقیقاً محاسبه کنند. می آمدند می گفتند نمی توانیم تعداد آنها را بشماریم. حضرت رهنمود دادند بروید ببینید شب چند شتر نحر می کنند. رفتند و برگشتند گفتند ۹ شتر نحر کردند. حضرت فرمود آنها ۹۰۰ نفرند. چون هر شتر غذای ۱۰۰ نفر است. که جمع آن می شود ۹۰۰ نفر نظامی، که به جنگ با پیامبر اکرم مهیا شده بودند. امروزه ۱۲ فناوری مدرن مخفی پدید آمده است که دستیابی به آن ورود به اقتصاد جهان و علم جهان را می طلبد. اُنظُر
جدا از تحلیل و بررسی بنده در بالا:
شخصاً به اسماعیل هنیه ابو العبد، شهید ماندگار مکتب اسلام و قبله ی قدس احترام و علاقه قائل بودم. برای روح زنده و زنده گر آن مرد جهاد و شهامت در راه مبارزه با اسرائیل (که از دید بنده کشور نیست، بلکه کشتارگاه است) برای طولانی مدت خودم را عزادارش و همواره غمخوار مبارزین راه قدس می بینم و سمت درست آنان ایستاده ام و چو رستگار شونده ای برتر از کسی که در راه قدس مقدس به آخرت پر بکشد و در دنیا ستم هیچ ستمگر کشتارکننده ای را امضا نزند و در برابرش از انسان و آزادی و دین و مردم مظلوم دفاع و جانبداری کند. اُنظُر
او پدرش را در این جملات پچید: «در زیست شخصی اهل رفاه بود. با دو همسر و ۱۰ فرزند زندگی را اداره می کرد و در زمره نخستین روحانیونی که در خانه مبل داشتند. بسیار شوخ طبع و خنده رو و خوش برخورد و هیچ نسبتی با برخی هم لباسان عبوس خود نداشت. به همین خاطر با این که در رأس دستگاه قضایی بوده تصویری مداراجو از او در اذهان مانده است.»
آقای « J . Q » سلام. حکومت از سه جا نیروهای ویژه می گیرد:
از همین دانشگاه امام صادق (ع)
از مرکزهای شستشوی مغزی که در ساختمان هایی با اسم های مقدس آموزش می بینند خوانده شود دوره. عمده در همین مشهد نزدیک بنده.
از مرکز تعلیم قوه ی قضا که قاضی ها را و حفاظتی ها را بازپروری می کنند.
عبور کنم.
آیت الله شادروان منتظری آن ساختمان را امانت به شادروان آیت الله کنی سپرده بود. عین دارالشفا در کنار فیضه ی قم که آن هم شده بود یک زمانی پاتوق آقای حداد عادل. قمی هایی که در آن شهر زیست می کنند از مای دور از قم عمیق تر از این اخبار خبر دارند. از شما تشکر می شود برای زحمت نظر نویسی برای پست هایی از بنده. اُنظُر
آقای « J . Q » سلام. حکومت از سه جا نیروهای ویژه می گیرد:
از همین دانشگاه امام صادق (ع)
از مرکزهای شستشوی مغزی که در ساختمان هایی با اسم های مقدس آموزش می بینند خوانده شود دوره. عمده در همین مشهد نزدیک بنده.
از مرکز تعلیم قوه ی قضا که قاضی ها را و حفاظتی ها را بازپروری می کنند.
عبور کنم.
آیت الله شادروان منتظری آن ساختمان را امانت به شادروان آیت الله کنی سپرده بود. عین دارالشفا در کنار فیضه ی قم که آن هم شده بود یک زمانی پاتوق آقای حداد عادل. قمی هایی که در آن شهر زیست می کنند از مای دور از قم عمیق تر از این اخبار خبر دارند. از شما تشکر می شود برای زحمت نظر نویسی برای پست هایی از بنده. اُنظُر
بسم الله الرحمن الرحیم
💗💗
با عرض ادب و احترام به همه اساتید و بزرگواران در گروه 💗💗
اما شیوه نگارش جناب انظر در این پیام ؛ ( آبادی ، عداوت ، دکان)💗💗
1 – کلی گوئی : یکی از طرفندهای عملیات روانی است در حالی که در جزئیات اختلاف وجود دارد 💔
2 – استهزاء و تمسخر : یکی از شیوه های تخریب فرد ، و یا گروه مخالف می باشد . از آیات قرآن در میابیم حوزه عملیات روانی استهزاء بسیار گسترده بود که سبب آزردگی و دلتنگی پیامبر می شد ، این شیوه بهترین کارآمدی را دارد ، هم لذت و سرگرمی است ، هم جنگ و مبارزه ، در این روش فقط چهره ظاهری آن که خنده و تفریح است دیده می شود ، و از چهره تخریبی آن در دراز مدت غافل می شویم .💗
3 – تصویر سازی : ساختن تصویری مجازی از یک فرد که به جای واقعیت آن را باور کنند ، مثل تصویر سازی از ایران در رسانه های آمریکایی و غربی که در صدد است ایران را کشوری خشونت طلب جلوه دهد . این تاکتیک سابقه طولانی دارد ، مثلا ، آنقدر چهره امام علی علیه السلام را در نزد مردم شام مخدوش کرده بودند ، هنگامی که آن ها شنیدند حضرت در محراب مسجد شهید شده است ، گفتند ؛ مگر علی نماز هم می خواند.💗
4 – چینش خبری : یعنی پشت سرهم قرار دادن چند خبر با هدف هدایت ذهن مخاطب .💗
5 – نفی و اثبات : یعنی نفی دیگری برای اثبات خویش ، یا تحقیر دیگران برای بزرگ جلوه دادن خویش .💗
6 – متقاعد سازی : موقعی شما به صورت آگاهانه از شوخی یا جوک برای تغییر شخصیت یک فرد استفاده می کنید.💗
7 – شرطی سازی : یعنی ایجاد مجاورت بین دو پدیده نا همانند ، که بعد از ایجاد مجاورت ، به محض مواجهه با یکی از آن ها ، پدیده های دیگر در ذهن یاد آوری می شود.💗
8 – اهریمن سازی : تلاش برای ایجاد تنفر نسبت به یک عقیده ، گروه ، یا کشور خاصی .💗
9 – تخدیر : کاهش انگیزه افراد با حمله به عواطف آن ، مثال : مسئولین آن بالا نشسته اند،ویلاهای آنچنانی دارند،لذت دنیا را میبرند بعد شماها در میدان مبارزه در حال جنگ هستید و کشته میشوید. 💗
10 – تکرار : ایجاد باور و تثبیت آن با بیان دفعات زیاد.💗
شما هم می توانید روش های دیگری را در این نوع پیام ها مشاهده کنید.
والسلام علیکم من التبع الهدی : بهرام اکبری لالیمی
عیسی رمضانی:
علیکم السلام اُنظُر عزیز، از ابراز لطف شما بی نهایت سپاسگزارم اگر اجازه بفرمایید نکاتی را خدمتتان عرض کنم.
نظام جمهوری اسلامی که شکل و قالب انفلاب اسلامی است هم به لحاظ محتوایی و هم از نظرشکلی تقدس دارد، نباید فراموش کنیم که این نظام جایگزین چه رژیمی شده است، اما اگر کسانی بی جنبه و ضعیف النفس به هردلیلی به مسند امور رسیدند و نه تنها نتوانستند اهداف انقلاب اسلامی را محقق کنند بلکه حریصانه و ناشیانه( این اصطلاح را توضیح خواهم داد) به سرمایه های این مملکت ورود کردند امر جدیدی نیست، و مسبوق به سابقه است .
بنده بصورت نامنظم و نامستمر ( کم توفیقی از من است)مرقومه های حضرتعالی را می بینم و شما را استاد و صاحب نظر یافتم ، مستحضر هستید در زمان حضور و ظهور امام معصوم( علیه السلام) و حکومت تحت لوای مولا امیرالمؤمنین که همه ما برای الگو گیری و الگو دهی به حکومت ایشان ارجاع می دهیم، مگر از این دست اقدامت انجام نمی شد؟ آیا نعوذبالله مولا ناتوان بود یا نحوه اداره ایشان در بلاد اسلامی نقص داشت؟ به خوبی آگاه هستید که ظرفیت های فردی افراد و توان و قدرت مردمی و جامعه ،محدودیت های خاص خودش را دارد که باید آنرا درنظر داشت و کسانی که اصطلاحا خواص جامعه هستند و از روشنفکر ان محسوب میشوند در خصوص تبیین مسائل وظیفه سنگینی دارند.
به نظرم این خوردنها و بردندها و تصاحب کردنها و نامسئولی ها( به تعبیر زیبای حضرتعالی )در کشور ما ، هر چند شایددر آن زمان محدود بود و به تدریج بیشترشد، از ریئس جمهوری شروع شد که لقب سردار به او دادند و ایشان هم اگر خوشبینانه در نظر بگیریم، ناشیانه( توضیحی که وعده دادم) فکر کردند برای خروج از فضای معنوی ناشی از جبهه و جنگ و ورود مردم و جامعه به زندگی عادی، لازم است راه رشد وپیشرفت( بخوانید توسعه ) را به هرصورت در پیش گرفت و بدون پیوست های فرهنگی و دینی و اخلاقی و...به سازندگی مملکت اقدام نمود، غافل ( درحالت خوشبینانه )از اینکه این راه حداکثر به ژاپن اسلامی منتهی میشود( گو اینکه اصطلاح ژاپن اسلامی را بارهاگفتندونوشتند) و با تأسف به آن هم نرسیدیم.
بنده به یاد دارم همان رئیس جمهور ملقب به سردار دریک خطبه ای در نمازجمعه تهران از جبهه رفته ها و جنگاوران و آنهایی که در فضای جنگیدن نظامی بودند خواسته بود بیایند در صحنه اقتصاد و کشور را بسازند.
رهبری معظم انقلاب در همان سالها خطر را احساس کردند و بارها و بارها و با شیوهای مختلف تذکر دادند و آگاهان جامعه هم عیوب و نواقص را برشمردند ولی همین سازندگان( سازندگی ها ) می گفتند سربالایی توسعه به نیمه راه رسیده است و نمیتوان ماشین توسعه رامتوقف کرد.
اُنظُر گرامی چه میتوان کرد وقتی رئیسان جمهور که آرای میلیونها رای دهندگان را پشت سر خود دارند و با لطایف الحیل و وعده و وعیدهای واقعی و غیر واقعی به این منصب میرسند و به این توجه و اقبال عمومی غرّه میشوند راه و مسیر خود را میروند و چه بسی نه تنها در خفا بلکه در علن هم به مخالفت با موضع گیریهای ولی فقیه و امام جامعه می پردازند؛ نمی گویم ماجرای حکمیت در جنگ صفین را فراموش کرده ایم ولی دعا میکنیم ان شاءالله خداوند همه مارا از غفلت نجات دهد.
بنابراین نظام اسلامی ما با همه کم و کاستی های که دارد نزدیکتر حکومت به حکومت جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است به همین خاطر مقدس است.
در شرایط مظلومیت( شمارا ارجاع میدهم به فرازهای آخردعای افتتاح، یعنی اللهم انّا نشکوالیک فقد نبیّنا و ......)نباید با طعنه و کنایه تقدس آنرا مخدوش وتضعیف کرد بلکه باید با روشنگری و جهاد تبیین آنرا تقویت نمود، این حداقل انتظار از باسوادان و آگاهان جامعه است . مرا ببخشید وقت شما را گرفتم. سالم و سربلند باشید 🙏🌹🌺
پاسخ اُنظُر : آقای « رمضانی دارابی » سلام. از نگاه پربار و همچنین از لطف مهربار شما بزرگوار بسیار متنعم شدم. بر خویشتن لازم دیدم از گفتار عالمانه و رفتار پرواپیشگانه ی آن مرد دانا تشکر فراوان کنم. شما در این پیام خود هم علم خود را نشر دادید و هم مهر خود را. پرداخت زکات در بخش دانش یعنی همین شیوه و همین خصلت. خدای بلندمرتبه شما فاضل بزرگ را به سایه ی سرمدی خود، انسانی مستدام و در نهایت استقامت و منطق همچنان نگه دارد. با متنت خیلی از افکارت منتشر شد و برای بنده نفع آفرید. اما نمی توانم از روی این مسئله عبوری بی تأمل کنم. فرمایش شما که نظام ایران «مقدس» است. اگر انگیزه در این کلمه این باشد نظام دارد ارزشها و امر خدا را پیاده می کند درست است. اما آیا از نظر شما واقعاً حقیقتاً شرعاً و عقلاً این نظام از مدتی دور دارد به همین مأموریت می رود؟! شما حقیقتاً اگر بر فرض جمعی صمیمی و رازمگو داشته باشید در آن بین خودتان ضعف های نظام را پیش هم به گلایه نمی نشینید؟! اگر نظام ایران «مقدس» است چگونه باید آن را نقد کرد حتی حق مخالفت با آن داشت؟ مگر چیزی مقدس را می شود نقد و چون و چرا کرد. یا لفظ مقدس را خوب متوجه نشدند که چیست؟ یا اگر شدند پس حتماً دلشان می خواهد مردم در همه حال کاری به نظام ند اشته باشند چون هر نقدی قدسیت نظام مخدوش می کند و برچسب ضدیت بر منتقد می خورد. اما بنده می گوید وقتی می شود بر نظام نقد وارد کرد چرا لفظ «مقدس»؟ مگر سیاست جای لفظ مقدس است. تا جایی که بنده از این لفظ خبر دارد یعنی منزه و بدور از ناپاکی. مثلاً کف سنگی و خاکی صحن های حرم امام هشتم (ع) و در و دیوارهای آنجا حتی مقدس است، چون حریم پاک و منزه و معنوی و قدسی است و انسان با آن به استعلا می رود. چطور یک شیخ با شگرد کلاهبردارها، زمین باغ هزارها میلیاردی حوزه ی ازگل تهران را به اسم پسرانش زد خودش هم سند را در محضر مهر زد، اما او به جای محاکمه و عزل و زندان، هنوز هم برای تهران نمازجمعه بلغور می کند و حتی امسال مسئولان "بیت" وی را روضه خوان یک شب محرم کردند در آن بیت. این کار نظام چه تقدسی دارد که یک کسی که با عمامه کلاهبرداری کرد باز هم ناصح مردم گردد؛ آنهم دعوت به تقوا و روضه برای عزا!!! از شما آقای « رمضانی دارابی » مرد دانای خبیر متشکر است بنده. پاسخم پاکنویس نیست. اُنظُر.
پاسخ اُنظُر به سید موسی صباغ :
آقای « صباغ دارابی » سلام. ولی در گرگان ما دو دستگی بر محور طاهری و نورمفیدی می چرخید. هر دو در مجلس خبرگان بودند. هر دو هم عمامه ی مشکی یعنی از نسل سادات. هر دو طرفداران خود را داشتند. آیت الله سید حبیب ا.. طاهری از دنیا رفت و آیت ا... سید کاظم نورمفیدی در قید حیات است. شادروان نزدیک بود شهید بشود، چون شهریور ۱۳۶۰ توسط حرکت مسلحانه ی سراسری سازمان منافقین رجوی، ترور شده بود اما مجروح و جانباز ماند. هر دو عالم دینی، دو تا مدرسه ی مجزا و مجهز داشته و دارند حوزه ی علمیه امام صادق (ع) و حوزه ی نور در ابتدای ورودی گرگان از سمت کردکوی. اما مانند شهر شما، چماق از دو سو بالا نمی رفت. گاه میدان شهرداری آن سمتش که (به سمت روستای ناهار خوران و روستای زیارت می رود) بگومگو و هرج و مرج و گرد و خاک می شد. مطلب مهمتر این است که یک چیز در کشور ترویج شده بود و آن این بود بیشتر کسانی که از سد گزینش رد می شدند، راستی ها بودند. از بین راستی ها کسانی به جای چماق که عصایی آشکار است، توسل به گزارش نویسی می شدند و افراد محلات خود را از شغل و نان و معیشت و کار اداری دولتی و حتی کارگری شرکتی، و بدتر از همه از دانشجو شدن در دانشگاه می انداختند که از هزاران بار از چماق بدتر بود. دوره ی ساسانی ازین جور تبعیض ها زیاد بود. ارث رسیده بود؟؟؟ بنده خبر ندارد. گزینش آنقدر بد شده بود فرمان لغو و انحلال آن از بالا صادر شده بود. تاریخچه ی آن حتماً در دست اهل مطالعه هست و در ذهن روزنامه خوان ها وجود دارد. از تاریخ نویسی های شما محترم تشکر می شود. اُنظُر
پاسخ اُنظُر : آقای « رمضانی دارابی » سلام. فهم سیاسی خوب شما گوارا باد بر شما. بنده بیرون از موضوع نرود. همان لفظ مقدس بر سر نظام را جواب می دهد. بنده از شما بهره می برد پس ذکر شکرش لازم است. شکراً خدا. تشکر آقا. مقدس چیزی هست که از محل قدس ناشی شده باشد. امامت ائمه ی پاک (ع) مقدس است. اما حکومت جمهوری اسلامی ایران چون توسط مردم تأسیس شده است مقدس نیست. چون ناشی از مردم است و مردم، مقدس نیستند. بنده های عادی خداوندند که بالقوه قابلیت تا قاب قوسین رفتن را حتی دارند حتی اگر آنجا هم بر فرض مثال با تحقق، رفتند باز نیز مقدس نمی شوند. نظام، موسسه ی انسانی است و نمی تواند مقدس محسوب شود. بر فرض به زبان و شعار مقدس هم بکنند نمی تواند از پس آن بر آیند.
چند مثال می زند بنده:
در دادگاه های جمهوری اسلامی ایران چه می گذرد؟
نماز جمعه ها خود خطیب ها بعضاً بد زبان ترین افراد هستند.
برونداد آنان مقدس است؟!
دبیرهای تمام دوره ی شُعام کارهای سرکوب را امضا کردند.
برونداد آنان مقدس است؟!
مجلس شورا چندین دوره میان افراد دست به دست شد
برونداد آنان مقدس است؟!
شورای نگهبان صدها و بلکه هزارها انسان را بی آبرو کرد با روش غلط و دلبخواه
برونداد آنان مقدس است؟!
حق و حقوق مسلّم کارمندان و کارگران و معلمان و مدرسان را چاپیدند نداند
برونداد آنان مقدس است؟!
آنهمه از سوی دولت ها و نامسئولان تنخواه خوار اختلاس و فساد شد
مردم را از دانشگاه به خاطر گزارش محلی ها محروم و ممنوع کردند از بدو انقلاب تا بعد.
برونداد آنان مقدس است؟!
یک کسی نصب در تشخیص مصلحت شد که ریزترین رفتارش بزهکاری است و جِلف.
برونداد آنان مقدس است؟!
برونداد حکومت ها نمی تواند مقدس باشد چون مورد نقد و نظر ملت می تواند باشد. چیزی را مقدس می کنند یعنی در واقع دهن ملت را می بندند. مقدس اگر به خاطر خون شهیدان باشد بله. اما همان شهیدان الان اگر به صحنه ی نظام تشریف بیاورند از اینهمه زشتی در درون نظام توسط تنخواه خواران و مفسدان بی محاکمه به تعجب شدید می رسند و شاکی ترین شهروند می شوند. از شما مرد دانا و باتقوا معذرت از محضرت که وقت شریفت با نوشته ام مختل شد. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست
پاسخ اُنظُر : آقای « رمضانی دارابی » سلام. تمام اوقاتت خیر و برکت. بنده هم به تبعیت از شما مرد باخرد و آشنا به سیاست و اسلام، به این گفتگو خاتمه می دهد. بنده به هر چه که یقین داشته باشد مقدس و از امر قدسی خدای بلندمرتبه است، همواره حرمت می گذارد. خدا کند هر چه بیشتر ملل گیتی با قدسیات سروکار داشته باشند تا وضع انسان بِه شود و از بدی برهد. شما مهتر هستی و بنده علاقه یافته به شما مرد دانا. اُنظُر
آقای « J . Q » سلام. توفیق گفتاری برای بنده است که نقاط نوشته های شما را اول ببینم و بعد روی آن فکر کنم. همین مایه ی خمیر نان بحث می شود. فرموده ی شما بر مفهوم ارزشی :وارسته: برای بعضی از روحانیت، مورد موافقت بنده است. چه بسا این بنده مثال های زیاد هم داشته باشد که می شود یقین کرد شما اسم آنان و رسم معنوی شان را بدانید. وارستگی منظورم است. چقدر شَدید جوان ها در آن دوره های دورتر تعلیمات از آنها می گرفتند. در مشهد ما شادروان آیت ا.. مروارید (و فرزندش آیت ا.. حاج آقا شیخ مهدی مروارید) در یزد شهید نماز و محراب صدوقی. در همدان سپس تبریز شهید نماز و محراب مدنی. در ساری شهر شما شادروان آیت ا.. خادم شریعه. در یزد بازم هم شادروان آیت ا... سید روح الله خاتمی. در اصفهان آیت ا... شادروان سید حسین موسوی مشهور به آیت ا... خادمی مظهر تهجد و تقوا که خیمه ی فیروزه ای در ماه محرم می زد. همه و همه وارسته های نهاد دینی صنف روحانیت بودند. اعلی الله مقامهم. اما چشم دیدن هم، هم در بین آنان بعضاً نیست. سلاح تکفیرشان از اسلحه ی خونبار جریان تکفیری (جنبش های مسلح برخی از اهل سنت ها که شیعه را بدعت می دانند و تکفیر می کنند و هر دین دیگر را با نگاه تکفیری می نگرند) قوی تر است. همین ساری شما روزگاری آقای حجت اسلام صدوقی را وحدت وجودی می دانستند و به کفرش می خواندند. ما اینجا در گرگان می شنیدیم. حتی در مرکز اجتهادشان قم، طلبه هایی خام را می فرستادند در خونه ی آیت ا... شادروان حسن زاده را می کوبیدند و حتی مستقیم به آن ثقل حوزه جسارت می کردند چرا فصوص الحکم ابن عربی را شرح می نویسی. آن شهر هو یا حو انداخته بودند آیت ا... حسین وحید خراسانی که از مرجعیت خودش داوطلب کنار رفت، مخالف عرفان ابن عربی است. می خواستند بین دو عالم مطرح آن شهر نقار بیفکنند. مثالی که از شأن نزول مفهوم :واعظ: برای دانشمند شهر آمل زدید شادروان اسماعیل جوادی آملی زدید یک حرکت علمی جالب توجه بود. نمی دانم شهر آمل را شناخت دارید. یک اسطوانه ی دارد نزدیک پل هوایی رود آمل مدفون است (یا منسوب به مدفون است چون نیمی از عمر شصت ساله ی خود را از آمل بیرون برده بود). ملا سید حیدر آملی بزرگ عارف و فقیه و صاحب آثار قدرتمند دین و عرفان که علامه حلی حوزه علمیه ی شهر حلّه نزدیک نجف را درک کرده بود. نظام ایران و صنف روحانیت حتی به همان یک تن سید حیدر آملی رحمت الله و رضوان الله تعالی علیه، پند گیرد بیمه ی دنیا و آخرت می شود. عبور کنم. دوستی نقد النقود او را برای ما نقل می نمود. عربی بلد بود. از آن جناب تشکر می شود که باب را دقیق و نظیف دق الباب می کنید و بنده هم با فتح باب شما، باب هایی مطح می نمایم. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست
سالی در زرتشت بودم. آن روز عصر جای مفرح برای استراحت نداشتم. از زرتشت شرقی که دو سمت خیابان ولی عصر است به کمی بالاتر خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) رفتم که بالاترش جام جم است. بطور کاملاً تصادفی یک فرد متنفذ که سالها دوست هم بودیم مرا دید. گفت اینجا چه می کنی؟ گفتم برای چه. گفت بریم دفترمان. گفتم کجاست؟ گفت توی فتحی شقاقی که شانس بنده همان حول و حوش بود. رفتیم. دفتر مدرنی داشت. گفت کارشناس تحلیلی تلویزیون می شوی؟ متعجب جواب دادم. بنده؟! نه. بنده نه. هم نابلدم هم تلویزیون باید تلون پیشه کنی. حرف شما آقای « J . Q » دقیق روی وسط سیبل بود. عین پرتابه ی تارت. به هر حال گفتم خودت حالا کجا کجاهایی؟ چون همیشه او چند جا پا می گذاشت. گفت حراست مجلس. اما اصل کارم در قوه است. گفتم قوه؟! جواب داد آره قوه. عبور کنم منظورش از قوه، شورای نگهبان بود. آخه او اهل مسعودیه ی تهران بود و بنده در گرگان. زبان هم را می فهمیدم. افسرهای شاه آن منطقه از گرگان زیادند. قوه منظورش حتماً چراغ قوه بود که شش فقیه و شش حقوق خوان در دست دارند با هزاران جاسوس که سیاسیون را پرونده دار کنند. و حتی فراقوه منظورش بود، که بر تمام قوه ها تلاش دارند حکومت برانند. عبور کنم. مگر ندیدیم آقای مسعود پزشکیان پس از رأی آووردن رفت سراغشان. در حالی که آنان باید طبق پروتکل می رفتند سراغ نفر اول رسمی کشور که ریاست کل کشور را بر عهده دارد اما "زیر کولر خنک" نشستند چونکه خود را حاکم بر حاکمان خیال می کنند. آن روز هم آیت ا... اعرافی مرد آینده دار کشور بشاش بود از دیدار پزشکیان. فکر کند بنده این مدیر کل حوزه علمیه که اخیراً نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری هم شده، رفته پیش آقای رستم مینیخانوف، رئیس جمهوری تاتارستان. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست.
اقای «اهل قلم» سلام. تقریظ شما بر نوشته ی ناچیز بنده فضای روشنتری به بحث می بخشه. بنده را ضد روحانیت فرض نگیرید. این جمله ی شما در زیر:
«همین روحانیون مورد خطاب انصاریان برای بنده دین و مذهب رو تا اینجا رساندند و از همه مهمتر بیشترین عمرشان را با مردم بودند و با مردم زندگی کردند»
برای بنده گنگ است. شما مقام نقد را با مقام نفی آیا مخلوط نمی کنید؟ نفی هر چیزی بد است. مثلاً نفی روشنفکری. اما نقد برای ویراست افکار است، نه ویرانی آن. از این که متن بنده در شرح تز شیخ انصاریان به شما برخورده، معذرت می خواهم از محضرت. نمی دانستم خودتان هم در کسوت هستید. فکاهی هم بزند بنده: روشنگر، بودید. روشنگر، می مانی حتماً تا آخر؟! اُنظُر
شبی در یساقی نشست بپا شد. یساقی را اگر بلد نیستین شما و آقای «سید صباغ» از گلوگاه بیایی به سمت ما پس از کردکوی سمت راست یساقی است. روبرویش پمب بنزین دارد کمی آن طرف تر. آنجا بحث شد که فرمان تشکیل سازمان اطلاعات سپاه در وسط های دهه ی هشتاد و دستور تفکیک کار وزارت اطلاعات متمرکز در اطلاعات خارجی و سازمان اطلاعات سپاه متشکل از خارجی و داخلی (تمرکز روی داخلی) آیا به تسدید نفوذ منجر شده است یا به تسهیل نفوذ؟ بنده که مخم برای امور ساده هم نیست فقط استماع کردم. سخن شان مسموع بود یا نه هم نمی دانم. مسموع را بلدید شما. هر سخنی که ارزش و اعتبار شنیده شدن داشته باشد به آن مسموع می گویند. نه صرف شنیده ها. به عبارتی حرف های شنیدنی و محکم را مسموع می گویند. یعنی باید آن شنید. گوش کرد سپس بحث. بنده فقط یک چیز گفت : از زمانی که حجت اسلام آقای سید محمد خاتمی آقای حجت اسلام شیخ قربانعلی را کرد وزیر اطلاعات پدیداری نفوذ از "واجا"ی عصر حجت اسلام ع. ف آبادانی سرریز کرد. باری هم روزنامه ی «سلام» (که معلوم نبود این روزنامه مال چه مقامی بود و بر بنده ناشناخته مانده هنوز) دست به یک افشا زد که توی «قیف» شد و کوی دانشگاه سرکوب. این مقدار می داند بنده شادوان آیت الله مرجع منتظری به آقای خاتمی اعتراض کرده چرا راضی شدی دری وزیر اطلاعاتت شود. حتی نقل است گفته بود این دفتر مرا نمی توانسته بچرخاند. عبور کنم بعدها آقای حجت اسلام شیخ قربانعلی دری نجف آبادی را برای این که از پایتخت دورتر نگه دارند فرستادندش اراک امام جمعه گی کند. معلومت آمد چی گفت بنده؟ معلوماتت را نیفزوده مجهولاتش را که افزوده. کاش مجهولات بیشتر شود برای هر عبد و بنده. عین حکیم ابو ریحان بیرونی. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست.
آقای « J . Q » سلام. شما وقتی به مسأله پرداختید بنده را به یاد این مورد اجتماعی انداختید هر گاه سطح دانایی ملتی از سطح سخنرانان آن جامعه جلو بزند، آن ملت می فهمد اثر سخن بی پایه ی آنان از اثر نفوذ قطرات .... بر برف نیز کمتر است! خیلی سال است نفوذ کلام خود را در بین مردم ایران از دست داده اند. سواد و شناخت شان به پایین ترین حد خود رسیده است. خدا به داد مکتب شیعه برسد که به دست کی ها سپرده شده است. از شما که در نظرات روی نوشته های مدرسه و برخی از متن های بنده، اطلاعات و نکات منتشر می فرمایی تشکر می شود. اُنظُر
آقای « J . Q » سلام. ببخشید اگر این پاسخ بنده زیاد طولانی می شود. اول جنابعالی را دعوت می کنم بیایید گرگان ما. برای این نظر شما یک قولاچ به شما بدهم. با پنیر بلغار یا صباح گنبد و گردوی گرد توسکستان یا بندر گز. قولاچ را حتماً می دانید، نونی گرد و قطور است که نانوایایی های گرگان ما پخت می کنند. خوشمزه است و گیرا و سیر کننده. اسم ها که فرمایش کردید به شخص آن جناب سفارش دوستانه می کند بنده یک سر بروید قم و یا اگر نشد بیایید مشهد مان تا با چشم خود ببینید مؤسسات مذهبی و سایر عین علف یا چمن، سبز شده است در سطح شهر. هر جا را تماشا کنی یک مؤسسه ی عریض و طویل می بینی که معلوم نیست آن تو چه دوری برپا است (دور یعنی کاری عبث به دور خود چرخیدن و به جایی نرسیدن شبیه آسیاب قدیم که با انرژی دو رأس اسب یا استر یا دو نفر شتر و اشتر صورت می گرفت) خروجی این مؤسسات در قریب نود و نه درصد مفت هم نمی ارزد. اما اسم الهادی حجت اسلام هادی غفاری باید بگوید بنده که دوره ی یکی از شیخ های وزیر اطلاعات این ،،مؤسسه ی الهادی،، در دماوند تهران (خیابان منتهی به چهار راه تهران پارس و میدان امام حسین (ع) تفتیش شده بود. شک کرده بودند هادی غفاری آنجا را اسلحه خانه کرده است ! عبور کنم. فکر می کردند او مثل اول انقلاب یک بلندگو دستی دارد و هنوز روی مینی بوس است !! آقای « J . Q » شما بهتر خبر دارید که اسم ها روی مؤسسه ها باید بامسمّی باشد اسم رهبران مذهبی را روی آن می گذارند ولی افکار حجری یک فرد را در آن تبلیغ و غوغاگری و اغواگری می کنند خیال می کنند اقناع گری می کنند. و در آخر اسم اشخاص: سجلّ احوال وقتی می رفتند خانه های مردم فامیلی انتخاب کنند می دیدند شغل اصلی و حرفه ی ذاتی آن خانواده به چی می خورد. همان را روی آن می گذاشتند. در بجنورد همسایه ای داشتیم. یک روز کسی آمد گفت آقای گله دار تشریف ندارد؟ زنگ می زنیم کسی نمی آید دم در. گفتیم: ،،گله دار،، ؟؟؟ اینجا گله دار نداریم. ایشان آقای مشعشع هستند. کاشف به عمل آمد او اسم خود را تغییر داده بود. از گله دار خودش به ما گفته بود حس حقارت می گیرد. کرده بود ،،مشعشع،، (نورانی، منور، تابان) ولی آیت ا... ها هم نامشان بعضاً این نیست که خوانده می شوند در میان عام. مثلاً آقای مؤمن نامش دانش زاده بود. آقای مصباح اسمش گیوه زاده بود. یا دکتر عبدالکریم سروش اسم کاملش ،،حسین حاج فرج دباغ،، است. یا حجت اسلام حسن روحانی فامیلی اش ،،فریدون،، بود. یا شیخ صادق خلخالی اسمش صادق صادقی گیوی بود. بنده گیو رفته است. پیچ ماقبل خلخال است از سمت جاده ی اسالم که می روند به خلخال در زیر شهر اردبیل. جواب بنده شد هردمبیل. اسم و فامیلی ها، آقای « J . Q » داستان مفصل دارد. مثلاً رضا نعلچگر تیم تاج. رضا رویگری خواننده ی الله الله. رضا سوخته سرایی کشتی و پرویز کیانی شناگر برجسته ی شنای مرده که کل خزر را شنا کرد. هر کدام اسم خاصی رویشان بود و علت خاص یا شغل یا محله یا شهرت و مشهوریت. شادروان کیانی باغ پلنگ گرگان بود. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست
متن رسیده از انظر برای درج پاسخ به مطالب مدرسه
هم مدرسه ای محترم آقای « J . Q » سلام.
مقدمه عرض شود اول:
معتقدند مصباحیون محترم که ولی فقیه را نباید نقد کرد.
چون تصور می کنند به تضعیف نظام و اسلام می انجامد.
فرض گیریم این قبول.
بعد معتقدند همین مصباحیون محترم که دولت سیزده را هم نباید نقد کرد.
چون این دولت نظرکرده و مالِ ولی فقیه بوده است که نقدش، تضعیف ولی فقیه است.
فرض گیریم این نیز قبول و اینان قدیس سازی خود را ادامه دهند...
مهم حالا اما اینجاست که اینان یعنی مصباحیون محترم که تازگی مقلد و پیرو و تابع محض و سرسپرده ی آقای سیعد جلیلی شدند (که قبلاً گوش به فرمان آقای محمود احمدی نژاد شده بودند حتی خود آقای شادروان آیت الله محمدتقی مصباح) تازه به اصل سیاست ورزی واقعی و رئال باز گشتند؛ یعنی نقد قدرت. نقد دولت. نقد حکومت. نقد حاکمیت. آقای محمد منان نماینده ی شهر خودشان در قم که آن شهر خودشان را مذهبی و نمونه تلقی می کنند نماینده ی جناح راستی شهرشان گفت مقصر شورای نگهبان است که پزشکیان را تأیید و در برابرش پنج نفر را چید. او حتی گفت شورای نگهبان جای نرم و زیر باد کولر چنین و چنان کردند.
این وضع نقد را باید نعمت دانست که تازه فهمیدند قدرت و قدرتمندان و حاکمان و دولت و دلتمردان و قضاوت و قاضیان را و وکالت مجلس و وکیلان را باید نقد کرد. این کار اینان که به نقد دولت آقای پزشکیان روی آوردند یک نعمت است چون خود پزشکیان فردی نقاد بود و باید نقد دیگران را بشنود و مانند دو دولت سیزده و دوازده نشود که گوشی به نقد نداشتند. یکی خود را نظرکرده و دیگری خود را تافته ی جدابافته فکر می کرد. اینک مصباحیون محترم جناح دیرپای راست تازه در راه درست قرار گرفتند که قلم نقد در دست گرفتند.
بنده گویم: این قلم شما مهم است آن را محکم بگیرید و بر لوله ی آن در نقد قدرت و دولت و حتی نقد خود آقای پزشکیان هر روز جوهر بریزید و نقد بی رحم داشته باشید. بی رحم در ادبیات سیاسی نقد یعنی بی تعارف. بی سانسور.
اما کیهان. این کیهان این سه سال به فکاهی: دق کرد از بس تعریف کرد از سیزده. آخه کیهان اخلاق حرفه ای اش توپ و توپخانه است که در میدان توپخانه مشق می کند! بنده آقای محمد ایمانی را می شناسم. اورکت پوشِ قد بلندِ صورت پهن را. برای او مستقیم ریل و جاده و پل زدند از کیهان به جایی که باید گمنام باشند و نیز جایی که از ورود به سیاست و تحزب منع شده اند. مداد آقای محمد ایمانی متدین و متقی و البته دستوری نویس!! دست خودش است، ولی مدادتراشش دست آن سه تا جاست. اونا براش تیز می کنند. عبور کنم. ما در گرگان وقتی می رویم پیست اسب دوانی آق قلا مسابقه تماشا می کنیم که بلیت و بلیطش رانتی شده است!!! با چشم خود با همراهانم که در معیت مرا می پذیرفتند، می دیدیم اسب ترکمن را زین کردند ولی یادشان رفت چهار سُم آن را نعل کنند تا چهار نعل بتازد.
آقای « J . Q » نویسنده ی کوتاه نویس داخل مدرسه، نمی دانم فرق کیهان با اطلاعات را می دانی یا نه. باید بدانی. احتمالاً. کیهان را بگذار آزاد آزاد باشد. چون دست خودش نیست دست دیگران است در دست اصحاب کیهان. اینان تازه جان گرفتند. باید گذاشت توپ های شان را پرتاب کنند، این سه سالی کیهان هلاک (اشاره است به کسانی که در پنبه زار دشت گرگان از شدت کار عرق می کنند) شد که نتوانست حتی یک تیتر نقد، زیر چاپ ببرد. دنیای شان تازه طلوع کرد و شُش شان تازه دمیده شده. بگذار آنچه بلدند رو کنند. بنده هم دو روز پس از شمارش قطعی آراء آمدم نوشتم پزشکیان را باید نقد کرد زیرا خودش اهل این راه است. دولتی که نقد نشود بدرد کلیسای قرون وسطی می خورد نه اسلام علوی. اُنظُر. پستم پاکنویس نیست.
پاسخ اُنظُر :
آقای بهرام هم مدرسه ای محترم سلام
از شما تشکر فراوان می شود که بنده را نصیحت کرده اید. بنده در گرگان هم با عالمان شیعه حشر و نشر دارد و هم علمای سنی مذهب را می شناسد که برای مردم هم کیش خود مرجعیت دارند و با شیعیان پیوستگی و اتحاد و الفت دارند. شیعیان بیشترین احترام را برای آنان قائل اند. چون انسانیت اصل اولیه است و مذهب مانع از هیچ محبتی میان مردم نیست بلکه مذهب مؤید راه محبت است خصوصاً مذهب شیعه که پایه اش بر حب به اهلبیت علیهم السلام بافته شد. نصیحت شما بسیار ارزشمند بود. در ضمن بنده هیچ وقت مصباحیون را به طالبان نسبت ندادم. این حرف شما به بنده نمی چسبد. معذرت. بنده منتقد روحانیونی هستم مثل امام جمعه ی شهر روحانی ها در قم آقای حجت اسلام سید محمد سعیدی که روز رأی گیری در پانزده تیر امسال نمازجمعه خواند و با دخالت غیر موجه و خارج از نزاکت اخلاقی در بحث انتخابات و درست در روز برگزاری رأی، علیه ی یک سمت خطبه خواند و حتی پای زیارت شریف "عاشورا" را کشاند وسط. و او حتی بر متون مقدس هم رحم نکرد آن را خرج نیت بد خود کرد. یک سمت را اسلام امام حسین توصیف کرد و سمت دیگر (مشخص است سمت پزشکیان را) اسلام یزیدیان. از جمله حرف هایش این بوده است:
«برای آنکه در پیچهای تاریخی، راه امام حسین (ع) را گُم نکنیم، باید به منابعی مانند زیارت عاشورا مراجعه نماییم... زیارت عاشورا، زیارت عجیبی است، به ما نشان میدهد که با دو اسلام حسینی و یزیدی و اسلام سکوت و ذلت و اسلام قیام و عزت همچنین اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام آمریکایی روبهرو هستیم.... اگر تفاوت بین این دو اسلام را بدانیم، امروز نمیتوانیم در امر سرنوشتساز انتخابات بیتفاوت باشیم."
آنگاه شما بر بنده امر می کنی این طور روحانیت تقدیس گر قدرت و حرّاف علیه ی ملت را حرف نقد نزنم. این توصیه ی شما را چگونه هضم کنم آقای بهرام؟! معذرت مرا بپذیر که اگر با نوشته هایم خدای ناکرده گره می افتد بر اَبروانت. اُنظُر. پستم پاکنویس نیست.
[در پاسخ به حجت الاسلام سیدکمال الدین عمادی]
نظر اُنظُر : یک کمالیه هم به آقای سید کمال عمادی روحانی باتقوای مدرسه عرض کنم پایان دهم که در مدرسه متن مهمی نوشت و جایش بود تشکر شود از شخص ایشان. این جمله اش :
«ایرانیان با هر تفکر سیاسی و جناحی دل در گرو امام حسین علیه السلام دارند لذا رئیس جمهور منتخب ایران که خود از دلباختگان فرهنگ عاشورایی است بعد از این پیروزی مهم با وجود حساسیت سنگین که به دلیل دو مرحله ای بود اما ایشان از طرفداران خود خواسته است به احترام ماه محرم ماه عزای حسین علیه السلام از جشن پیروزی صرف نظر کنند»
سلام آقای سید کمال عمادی. به همین خاطر باید از آن مقام محترم مدرسه انتظار ببرم چرا پس، آن قسمت از بیانات جمعه ی اخیر امام جمعه ی شهرتان قم حجت اسلام سید محمد سعیدی را (که درست در روز پانزده تیر روز رأی گیری از مردم) علیه ی رقیب مطرح کرد محکوم یا نقد و بررسی نمی کنید که یک طرف را حسینیان و سمت دیگر را یزیدیان توصیف کرد. حال آنکه در خود شهر شما قم مردم به آقای پزشکیان حدود صد و هشتاد هزار رأی دادند (آمار دقیق را ندارم) این تعداد رأی در قم شما یعنی این مقدار نعوذ بالله قم یزدی دارد؟؟؟!!! با کمال تشکر که از طریق نقد منطقی بر فرانسه مسئله ی مهم داخلی ایران را با زبان تلویح روشن ساختید و بنده می فهمد چرا صراحت نمی ورزی. این هم درایت شما را نمایان می سازد. اُنظُر
[در پاسخ به بهرام اکبری لالیمی]
نظر اُنظُر : آقای بهرام اکبریان سلام. از ادخال سرور آن بزرگوار به بنده هم بهجت دست داد. از محبت ورزی شما درس می آموزم. تشکر می کنم. خدا را هم برای این مکاتبه ی دو جانبه ی دوستانه ی خیرخواهانه ی روشنگرانه شکر می کنم. تن درست داشته باشید. اُنظُر
پاسخ اُنظُر :
هم مدرسه ای محترم آقای « J . Q » سلام. واقعاً غلط گیر قابلی هستید. یک حرف ی از میان لفظ یزید افتاد و جابجا شد و چقدر هم معنی را دگرگون کرد و چه میزان شما این را دست مایه ی طنز کردید. تشکر می شود از این تیزدیدی شما. توضیح شما خود قوی ترین ویرایش بود. اُنظُر.
جواب حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی به انظر: علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس ضمن عرض تسلیت ایام غمبار عزای سالار شهیدان حسین بن علی سلام الله علیهما گمان این است که پاسخ فرمایش خود در خاتمه بیان فرموده اید سعی می کنم به این حدیث نورانی مولایمان امیر المومنین علیه السلام عمل کنم لابد للعاقل من ثلاث ان ینظر شأنه و یعرف زمانه و یحفظ لسانه سعی می کنم سخن به اندازه خودم و مناسب زمان و مکان بزنم به همین نمی آیم نقد امام جمعه قم را در گروه فکرت بنویسم مگر برای شهرت یا... از طرفی یادم نمی آید امام جمعه قم چنین نکته ای گفته باشد برایم ارسال کنید مجددا جهت اطلاع بخوانم.
[در پاسخ به حجت اسلام سیدکمال الدین عمادی]
پاسخ اُنظُر : آقای کمال الدین عمادی سید و سادات محتشم و محترم سلام. در مورد نشانی سخن امام جمعه ی قم. در شهر شما قم دسترسی به خود امام جمعه باید آسان باشد و حتی منبع و منابع در قم شما فراوان و راحت است. با ین وجود اطاعت امر می شود. بنویسد در موتور. هر موتوری که دارید بنده موتور مرورگر کیوی نصب هستم. خطبه در منبه مورد نظر تاریخ انتشارش: ۱۷:۰۹ - ۱۵-۰۴-۱۴۰۳ می باشد. این عبارت را سرچ کنید : عصر ایران راهکار مهم تر از مذاکره، خنثی سازی تحریم است
ولی تلویح : قبول است. به همین خاطر عرایضی دارم در تتمیم سخن درست تان.
این بنده قبول دارد که گاه باید همان بود که شما بزرگوار در حال پیمودن هستید.
این بنده قبول دارد که آخوند عاقل داریم و آخوند جاهل.
این بنده قبول دارد که آخوند عاقل می داند از دست عامی تکفیر نمی شود از خود آخوند جاهل گزیده می شود.
این بنده قبول دارد که عامی سلاح تکفیر ندارد، تکفیر اسلحه ی همیشه پُر آخوند جاهل است.
این بنده قبول دارد که آقای عمادی سید و سادات و روحانی سلیم النفس مدرسه جریده می رود زیرا
دقیقاً می داند "که گذرگاه عافیت تنگ" است
از قدیم فقیه جاهل فقیه عالم را تخریب و تکفیر می کرد الی الابد روال همین است
چون آخوند عاقل حتی در دفاع از حق خود هم زبان به هتک نمی گشاید
همه ا در خود فرو می برد تا به اصل اتحاد میان اسلام و مسلمین جرح وارد نشود.
امروزه بیش از همه به جای اتحاد میان مسلمین باید اول اتحاد میان اسلام و مسلمین را دقت کرد. باز نیز حتماً بر متن بنده امعان خواهید کرد. تشکر می شود و احترام. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست. در زیر بخشی از خطبه می آید.
حجت اسلام سید محمد سعیدی در خطبه های این هفته نماز جمعه ی قم با توجه به فرارسیدن ماه محرم بیان کرد:
«عاشورا بهترین مدرسه ولایت است... عاشورا تنها صحنه ای است که در آن، ۲ قطبی ولایت خدا و ولایت طاغوت کاملا محرز و مشخص است... برای آنکه در پیچ های تاریخی، راه امام حسین (ع) را گُم نکنیم، باید به منابعی مانند زیارت عاشورا مراجعه نماییم... زیارت عاشورا، زیارت عجیبی است، به ما نشان می دهد که با دو اسلام حسینی و یزیدی و اسلام سکوت و ذلت و اسلام قیام و عزت همچنین اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام آمریکایی رو به رو هستیم. اگر تفاوت بین این دو اسلام را بدانیم، امروز نمیتوانیم در امر سرنوشت ساز انتخابات بی تفاوت باشیم.»
پاسخ اُنظُر : هم مدرسه ای محترم آقای « J . Q » سلام. هر بار ملت وارد انتخابات می شود می خواهد راه را خود انتخاب کند. هیچ کس بر راه جدید ملت نمی تواند راه کسی دیگر را تحمیل کند. راه این دولت چهارده راه کسی نیست. چه خوب هم شده است انتقاد و نقد بر این دولت هنوز تشکیل نشده شروع شده است. واقعاً آزادی چقدر زیباست. پزشیکیان آنقدر باید نقد شود که پولاد از آهن بیرون بیاید و اگر بلد نبود کار کند چدن شود. او به تعبیر بنده چینی بند زن است و این نظام هزاران ترَک خورده به چینی بند زن نیاز داشت. نقد این دولت به عقل جمعی رشد می دهد. بد، نقد نکردن قدرت است که فاسد می شود. خوب، نقد کردن قدرت است که خصه این است حداقل فساد رشد نمی کند. البته توضیح بنده در علم شما موجود است. اُنظُر
پاسخ اُنظُر : آقای « J . Q » سلام. بنده روی همه ی هفت جمله ی شما، دقت و وقت خرج کردم، خلاصه یی بود از یک رویداد تکان دهنده در کشور توسط شخص شما. اول : بنده نیز یک ماه قبل در تحلیلی نوشته بودم انتخابات چهاردهمین دوره برگزیدن ریاست کشور، یک زلزله ی ریشتر بالا از نوع دوم خردادی است؛ به این معنی که جناح حاکم تخیل کرد و حتی اطمینان یافت آن حرف روز چهارده خرداد : «جمع شوید یک رئیس جمهور خوب انتخاب کنید» به سود آنان صادر شده است. اما خبر نداشتند این تصورشان نادرست است و خیال شان هم سوخت. این را برای اثبات این حرفم آووردم پای بحث، که عرض داشته باشم دولت پزشکیان به قول آقای احمد زیدآبادی ادامه ی هیچ دولتی نیست، دولت اول پزشکیان است. دوم اما : از "محراب و خلوت" در شعر شاعر شوریده صلا سر دادید. آقای « J . Q » بیش از این سال ها است که خلوت و جلوت سران فرق کرده بود و هنوز کو. سوم : شبیه کردن افراد صدر اسلام میانه ی اسلام با افراد در ایران معاصر و اکنون، کاری سابقه دار در تاریخ مسلمانان است. این سیل بند نمی آید، سیل بند هم ندارد. آب پشت این سد هم از مرداب هم بد بو تر شده است. همین پزشکیان را بشمار از حالا تا چند سال بعد (البته اگر بود و ماند) چه اسم هایی سر این فرد می گذارند. از بک کتاب هم فراتر می رود. اما در جمله ی چهار شما : حاکمیت اول گرد فرد می رود که ربوده نشود و بگوید با هم هستیم بعد که مردم سرگرم شدند شروع می کنند به فازهای نامرئی پروژه ها از رخنه ای ها در حفره ها. پنج : فقط باید آمریکا را از شاخ، به سمت زبان و گوش برد. نمی شود شاخ را با زبان پاسخ داد. با شاخ هم نمی شود آن شاخ را شکست. البته آمریکا اطمینان دارد ایران با روس از سر تاکتیک دوست است. برای آمریکا یک ایران ضد روس یا حتی بدون روس برترین گزینه است. پس پزشکیان از همین شکاف راهبردش را پیش می برد. باید دید آمریکا چقدر سود می دهد و چقدر حاضرش سود بگیرد. گمان کنم ر سر مقاومت، جمهوری اسلامی موقتاً معامله می کند چون مستقیم شرم داشت، حالا با اسم پزشکیان آزمایش می کند. (تشخیص شخصی بنده است نمی دانم چقدر راست در می آید) تشکر از شما برای بیان نظر زیر نوشته ی بنده. جمله بندی شما منهای درستی دستوری، از فضای کشوری خبرها می رساند.. اُنظُر. پاسخم پاکنویس نیست.
جواب های رسیده از انظر به اعضا:
[در پاسخ به امیر رمضانی]
پاسخ اُنظُر : آقای « داراب استاد » سلام. سؤال را در برابر سؤال، تهاتر می کند بنده. شما بفرما اگر به هیأت ها نمی رفت به یاد کدام شخص می انداختدت؟ ما این ورتان گرگان، وقتی عسل طبیعی طبعی می خوام بخرم می روم قله شاهکوه سمت جاده مجن. اونجا مردم می گویند اگر دختر دم بخت داری مراقب حرف زدنت در خیابان و پیش عام باش. اما وقتی پسر دم استخدام داری مواظب حرف زدنت در پیش خاص و عام باش. شما شامه ی تیزی داری به روایت همین داخلی های مدرسه که با شما گفتار دارند و گفتمان پیش می کشند. عبور کنم. اُنظُر
[در پاسخ به جلیل قربانی]
پاسخ اُنظُر : آقای « J . Q » سلام. از اطلاعات عمومی ارائه شده توسط شما تشکر فراوان می شود. بگذارید بنده شفاف نشود. عذر مرا پذیرایی حتماً. اما برای نوشتن این کامنت خوشحالم که نوشته ام از دقت شما مایه ی بیشتری گرفت. اُنظُر
در جواب آقای سید محمد موسوی دارابی
پاسخ اُنظُر : آقای « سید موسویان » سلام. چون که از «نوش عسل و نیش زنبور» جمله ساختیی مرا به یاد حکیم نظامی گنجوی شاعر عشق و عقیده انداختی که شعری وزین و اعتقادی ساخته :
مرا زیت و زنبوره در کیش هست
چو زنبور هم نوش و هم نیش است
اما اشاره داشتی «مباحثه چند ۱۰ ساعته» داخل مدرسه. بنده آن زمان مباحثه در مدرسه سر صحنه نیست به همین خاطر «چند ۱۰ ساعته» ی شما هم مدرسه ای را صبح روز پس از بحث، می خواند. چندی روستای نوده ملک (از گرگان ما به سمت مشهد باید حدود چهارده کیلومتر بیرون رفت نرسیده به تقی آباد سمت چپ) بحثی بود هر کس یک خاطره گفت. یک شیخ هم بود. او خاطره ی مدرسه ی حکیم نظامی شهر شیخ ها در قم را گفت. این طور گفت روزی آقای شیخ احمد جنتی توی همان دبیرستان حکیم نظامی خطبه ی جمعه خواند و تعبیری بکار برد که کشور را تا مدتی به سر و صدا برد. تقریباً این طوری گفت می روند می گردند توی خاک و خاشاک سخنان و نامه های ... را پیدا می کنند. او البته بعد عذرخواهی کرد که چنین کلماتی بر زبان آوورد. شهامت اشتباه داشت. ضرب المثل ها آقای « سید موسویان » درست گفتی در جامعه ی ما کارایی دارد و کمتر کسی از استفاده ی آن ناراحت می شود. چون رسوم مهمی در تمدن و فرهنگ و ادب ایران محسوب می شود و عصاره است. تشکر می شود از شما آقا «سید موسویان» و آقای «داراب استاد» که نوشته های هر دو را مشاهده می کنم در داخل مدرسه. اُنظُر
پاسخ اُنظُر : آقای « بهرام » سلام. فکاهی فکر کنم کارسازتر است برای آن استاد یا مدرس یا حاج آقا یا دکتر. نمی دانم کدامیک از این شخصیت ها هستی. مهم ولی متن است، نه تن. شما به خاطر همین عمق بخشی به مبحث ها نشان می دهی آدم مغز و باسوادی هستی. مغز دانش آموختگانی که پیشت اعزام می شوند را پس خیلی پاک شستشتو بدهید حاج آقای مهربان و دانشمند متعالم. عبور کنم.
اما فکاهی :
فکاهی اول : شما آقا امنیه هستین؟!! باشین! مهم فکر شما است که باید بخوانم، نه فرد شما که احترامت می کنم قلباً و خالصاً.
فکاهی دوم : در دُکّان شما آقای «بهرام» چه «گفتمان» بر پاست. آدم کیف می کند به این همه سواد در سوادِ اعظم!
پاسخ اُنظُر : آقای « J . Q » سلام. پاورقی های شما زیر متن های بنده خود یک فصل به کتاب افزوده می کند. همین دانشگاه امام صادق (ع) را به امارت اسلامی افغان های محترم و دوست و همسایه ی ایران هدیه کنند و آنجا را عین ایران بسازند!! برای منبر هم که امام سجاد (ع) نقل تاریخ کردید درست است. آن امام (ع) به آن منبر نگفت منبر؛ با زیر سؤال بردن محفل و دربار و دفتر یزید، از منبر حکومت یزید "چوبه" یاد کرد که بگوید منبر فی نفسه قدسیت ندارد باید دید این منبر کجا قرار دارد و کی بالای آن به مردم سخن، صلا می دهد. نکته پرداز محترم تشکر می شود از شما. اُنظُر
پاسخ اُنظُر : آقای سید « S . Mo . Mu . Da » سلام. معذرت می خواهم. بله درسته در دستگاه بنده اسم شما همین درج است که مخفف آن را ردیف کردم. قصد اسائه به ساحت شخص و شخصیت شما نبود. عذر. ولی مرا با لفظ گرِکان بردید به گرِکان اراک. یاد روستای مهاجران انداخت. که سالی برای رفتن به بوئین زهرا از این جاده با جمعی از گرکان عبور کردیم. بنده با این یادآوری کنایه ای سنگین شما یاد ملا آخوند کتاب آقای مهاجرانی سید عطاء افتادم که آخوند قابل اقتدا بود نه آخوند ستوده گر قدرت. نیز مرا با این لفظ گرِکان بردی به نشست استیضاح همین آقای اهل مهاجران که زکام شده بود و تب شدید و دکتر هم نبود، مادرش یا مادر بزرگش به وی شیرِ خَر داد خوب شد. خودش گفت این شیر را خورد. خر از مظلومترین حیوانات روی زمین است که هر کس می خواهد این مخلوق خدا را دست بیندازد. حال آن که حیوان الاغ کار می کند و در خدمت بشر است. جایی مرسدس بنز اثر ندارد ولی این حیوان عین جت حرکت می کند خصوصاً وقتی با کاری که می کند قاطر پدید می آورد که قاطر هنوز هم کوهنوردتر است. تشکر می شود از شما که زیر متن بنده نکات خوب می گویی. اُنظُر
پاسخ اُنظُر : آقای « J . Q » سلام. باز هم پانوشت، پانوشتی به شعر با حرف مکرر «د» که مرا به یاد روایت یا حدیث برابری مردم از رسول خدا (ص) برده ای که توصیه می کردند به این سخن که در دنیا مانندی ندارد این سخن : النّاسُ سَواءٌ کاَسنانِ المُشطِ. از شما بسیار تشکر. روایت چون مشخص بود فارسی آن را برای اعضای مدرسه نیاووردم. محول می شود به بیان و سنان و زبان و کیان خود شما. شما حتماً مُشط یا مَشط (شانه) دارید آقای « J . Q » که با اَسنان (دندانه های) آن زُلف و گیسو شانه زنید! از قلم نیندازم دیروز صبح در جواب به نظر شما غفلتاً حرف «آ» از سرِ ( آقای « J . Q » سلام ) افتاده بود. معذرت. اُنظُر
جواب هایی که از انظر رسیده:
شاخص اول : وقتی به پاستور رفت وزارت کشور را آیا عین دولت سیزده تماماً به سپاه و نظامیان واگذار می کند؟! از وزیر گرفته تا معاون و حتی ستاد انتخابات وزارت کشور که اینک در تیول آنان است. کدام دموکراسی وزارت کشورش را می دهد به سپاهیان و بعد از جامعه، فعالیت سیاسی و مشارکت طلب کند!
شاخص دوم : وقتی به پاستور رفت می خواهد منوچهر اقبال باشد! موش برای شاه! یا شبیه احمد قوام که مغز و ایده ها و قدرت کشورداری خود را بروز می داد؟!
اُنظُر
[در پاسخ به جلیل قربانی] پاسخ اُنظُر : عضو محترم با مستعار «JQ» سلام. ضمن تشکر که روی نوشته ی بنده دیدگاه گذاشتید، با «پوشالی» خواندن نامزدهای پوششی که وقت بیت المال را (دو دوره است با رانت شورای بی حساب و کتاب نگهبان) سرقت بردند، موافقم. البته شورای نگهیان یک تشکر از بنده نیاز داشت که بارها گقتم به خاطر اجازه دادن یک نامزد از چپ مذهبی در برابر پنج نامزد از جناح راست در این دوره از این نگهبان ها تشکر می شود. آن فرد به گفته ی شما چقدر ولع داشت آقای مسعود پزشکیان در مناظره کمی تحویلش بگیرد و حسابش کند. عبور کنم. مردم همه چیز را عین آینه دیدند. نه مات بود و نه مشجر و نه حتی شطرنجی. اُنظُر
[در پاسخ به جلیل قربانی]
پاسخ اُنظُر : عضو محترم آقای «J.Q» سلام. اولاً تشکر که بر نوشته ام استناد پیوست کرده اید. ثانیاً باز می کنم اما تصایر زیر دولت ها مات است و نمودارها هم واضح نشان داده نمی شود. فکاهی: شاید چون دستگاه هشتاد میلیونی بنده آمریکایی است. اُنظُر.
[در پاسخ به جلیل قربانی] نظر اُنظُر : عضو محترم آقای «J.Q» سلام. کلاسیک بود و درس برای یادگیری. تشکر می شود. اُنظُر.
[در پاسخ به جلیل قربانی] نظر اُنظُر : عضو محترم آقای «J.Q» سلام. روان و ساده و مستند. برای بنده خواندنش چون به زبان واقعیت و نشر حقیقت بود، مفید واقع شد. بارها از متون بزرگان دین و دانش دیدمی که گفتند: «بدان و آگاه باش!» اینک بنده هم می گویم : بدان و آگاه باش! که این نوشته ی شما، دانستن بود و آگاهی بخشیدن. کار چاپلوسان قدرت اما کماکان لیسیدن و مقدس سازی کشکی است و سیاست را قدسی کردن؛ تا مردم را به تقلید محض از قدرت و مطیع مدید و درازمدت کردن، و حتی تا ابد از هر کس که در ساختار است پیروی نمودن. عبور کنم. تشکر. اُنظُر.
[در پاسخ به جلیل قربانی]
پاسخ اُنظُر : عضو محترم آقای «J . Q» سلام. از تعبیرات شما نکات زاده شد. چنین هم بود. جز خروجی رفتارشان نبود. تشکر می شود بویژه از لفظ «پیمایشی» که حرف آخر را پیمایش ها می زند، اما کو گوش شنوا. فیلسوفان سیاست نه خود بنده عرض می کنم: قدرت گوش ندارد، زبان دارد. زبان زور. و این جور روحانی ها فقط توجیه گران قدرت اند ،زیرا نون آنان را در روغن بدون پالم! ریخت. اما درود بر آن استثناها آخوندها. اُنظُر.
[در پاسخ به جلیل قربانی]
پاسخ اُنظُر : آقای «J . Q» هم مدرسه ای گرامی سلام. تشکر از توضیح مجدد شما.
[در پاسخ به جلیل قربانی]
پاسخ اُنظُر : عضو محترم آقای «J . Q» سلام. بنده چند هفته پیش در نوشتاری مطرح کردم اگر شورای نگهبان در دوره ی قبل آقای علی لاریجانی به خاطر حضور افراد خانواده اش در خارج رد صلاحیت کرد (یک مورد از علت رد) چرا آقای سعید جلیلی را با همین علت رد نکرد که پدرش فرانسه زیست و حتی اینک برای موردی که منشتر شده در فضاها (من وارد نمی شوم) ما را به یاد علت رد صلاحیت آقای جلال الدین فارسی انداخت توسط آیت الله سید محمد موسوی خوئینی که آن سال های اولیه ی انقلاب تعیین صلاحیت دست یک هیئت شورایی بود، و شورای نگهبان برای مسائل سیاسی حق دخالت نداشت. عبور کنم. اُنظُر . متنم پاکنویس نیست.
[در پاسخ به جلیل قربانی]
نظر اُنظُر :عضو محترم آقای «J . Q» سلام. شیخ کاظم رجبی کلاه بردار (شهرت دارد به صدیقی) در نمازجمعه ی آن سال ها گفته بود تحریم نعمت است. ولی بعد وقتی از سوی حاکمیت شنید برای رفع تحریم باید فکر کند دولت، این فرد در نمازجمعه ی بعدی حرفش را قورت داد شروع کرد به تملق گویی در باب رفع تحریم!! داستان تقلید محض بُز اخفَش در طلبگی که باید یادتان باشد آقای «J . Q» . عبور کنم .اُنظُر . متنم پاکنویس نیست.
[در پاسخ به جلیل قربانی]
نظر اُنظُر : عضو محترم آقای «J . Q» سلام. وقتی هواپیما مفت و هلی کوپتر مفت، چرا نروند کشورها بچرخند و بعد بگویند رابطه برقرار کردیم. دولت سیزده حتی وقتی گند دبش و فساد چند وزیر در کابینه در آمده بود در طی دو هفته سه تا سفر استانی ترتیب داده بود که داستان فساد را به مسئله ی فرعی بدل کند. قم رفته بود. مازندران آمده بود. البته به گرگان ما نیامده بود آن مرحله. بعد هم الهام علی اف که همین سه روز پیش دیکتانوری خود را کامل تر کرد پارلمان را منحل کرد. عبور کنم. اُنظُر
در پاسخ به جلیل قربانی: نظر اُنظُر : هم مدرسه ای محترم آقای (J . Q) سلام. راست افراطی یعنی مقلدان سرسپرده ی مصباحیون تخیل می کردند هر که از آستان قدس بیاورند سرِ دولت بگذارند دولتش هم قدسی می شود. دارند هر روز زور می زنند دولت سیزده را قدسی جا بزنند ولی مردم از طریق "رأی" که قدرت سیاسی محکم ملت است در برابر قدرت، سخنش را قانونا" بر کرسی می نشاند. می گویند راه فلان دولت!!! آن دولت اصلاً خودش راه را گم کرده بود حالا مبلغان آن دولت سیزده دائم و مدام زور می زنند دستور می دهند هر کس بیاید باید راه سیزده را برود!! راه !!! چه راهی !!! بیراهه بود. دولتی که وزارت کشورش را تماماً داده بود به سپاهیان و نظامیان. آقای احمد وحیدی خودش مستقیاً مدتی فرمانده اطلاعات سپاه بود در اواسط دهه ی هفتاد. عبور کنم. روی این عکسی که گذاشتید نظر خاصی ندهم. اوضاع خود گویاست. دولت پیش رو هم هر کجا دچار نقص شد هرگز مصون از نقد نخواهد بود. دولت ها می آیند و می روند. هیچ کس حق ندارد دولتی را مقدس بسازد که کسی نتواند نقدش کند. ملت زیر بار حرف ناحق نمی رود. اُنظُر
[در پاسخ به جلیل قربانی] پاسخ اُنظُر :
هم مدرسه ای محترم آقای (J . Q) سلام. از اینکه به نوشته ی بنده واکنش علمی و تبیینی نشان دادی تشکر می شود؛ فراوان. تمامی ۱۰ مورد احصای شما مسموع و پذیرفتنی است. روزی این داخل گفتم چرا باید تمام کوی و برزن پایگاه مقاومت داشته باشد (که اتفاقاً از دید بنده باید هم داشته باشد، این نشان عقلانیت یک ملت است که در برابر دشمن خارجی که هر آن احتمال می رود قصد حمله به کشور کرده، نیروهای بسیج مقاومتش را، مهیا و مجهز داشته باشد و بدون گروه گرایی و ورود به تخرب و جناح کیان کشور را مراقبت کند) اما احزاب در هیچ ده و روستا و محله و شهری به این آسانی دفتر نداشته باشند که مردم یا حامیان فکری خود را تغذیه کنند و حتی سامان ببخشند. این عیب است. البته آیت الله احمد جنتی زمانی که کمی سر حال بود خطبه می خواند روزی مردم را تعبیر به یتیم کرد که باید قیّم داشته باشد. او قیم مردم یتیم!! را هم معلوم کرده بود. چنین شخصی هنوز هم حرف نخست نظام را می زند که روزی در همان مقام خطبه خواندن تحزب را مخالف تئوری "ولایت فقیه" خوانده بود. از نظر بنده نیز نظر شما در مورد حزب و رفتار حزبی و دولت و رفتار حاکمیت علمی و برابر با نُرم دموکراسی است که شق جمهوریت نظام هم از همین خصه حکایت می کند که اگر می خواهد باقی و مترقی بماند باید این روند را تسهیل کند. اگر قرار است تیمی، آسان دولت سایه داشته باشد و از پول و مکان حاکمیتی هم سودجویی کند (البته با آن دولت سایه در علم سیاست زمین تا آسمان فرق دارد این سایه ها) چرا همین دولت سایه برای سایران امکان تشکیل نداشته باشد و اگر هم شکل بگیرد همان شب دود می کنند؟! عبور کنم. باید به بهتر کردن کشور فکر کرد. در اسلام ثابتات داریم الی الابد. اما متغیرات هم داریم الی ما شا الله ... این فرع و اصل و ثابت و متغیر را اگر حکومت در نظر نگیرد و در امور مردم اخلال نکند روند رو به ریل می رود. وگرنه کیست که نداند مخالفان دولت اول پزشکیان با چه ماجراجویانی مواجه نخواهد شد. ماجراجویان از طریق رفتارهایی در ابعاد قضایی، موشکی، هسته ای سیاست خارجی، امور داخلی و حتی روی چهره های سیاسی بدون تردید بحران عمدی پدید خواهند آوورد. دیگر سازمان سیما و صدا دولت چهارده را هرگز دولت سیزده!!! فرض نمی کند. شروع می کند به کارهایی که از همین حالا رخنه ای ها در حفره های امن!! لیست بندی کرده اند. بنده ذره ای شک ندارم. اینان دیگ را فقط خود می خواستند جوش بیارند حالا این دیگ برای شان برای چیز دیگر می جوشد و همین فردای شنبه جوش آمدند و به جوش تر خواهند آمد. چون ملاک این باند منافع ملی نیست، منفعت و جیب باندی است. اُنظُر. پاکنویس نیست پستم.
دو پاسخ انظر رسیده به سایت برای دو عضو:
پاسخ اُنظُر : آقای سید « صباغ دارابی » سلام. خیلی تشکر. فرمایش شما در عرایض بنده هم بود. فرمودید نباید «تعمیم» داد. بله درست است امر شما. جمله ی بنده هم تعمیم (عمومیت بخشی به امری) نداشت. گفته بودم «کسانی». که به معنی «همه» نیست. عبارت بنده این بوده. دقت شود به واژه ی «از بین راستی ها کسانی...» که نگفته ام، همه. کسانی، یعنی همان تعمیم ندادن به فرمایش شما:
بنده نوشته بود : "از بین راستی ها کسانی به جای چماق که عصایی آشکار است، توسل به گزارش نویسی می شدند و افراد محلات خود را از شغل و نان و معیشت و کار اداری دولتی و حتی کارگری شرکتی، و بدتر از همه از دانشجو شدن در دانشگاه می انداختند که از هزاران بار از چماق بدتر بود."
مهمتر این بوده آقای سید « صباغ دارابی » هم مدرسه ای گرامی، که گزینش کلاً و تماماً دست راستی ها بوده و تحقیقات محلی هم، دور راستی ها می چرخیده. همین حالا هم شورای نگهبان رصدگران بیشمارش را از راستی ها در سراسر کشور چیده که کی را رد کند کی را از فیلتر بد خود عبور. زیاد هم از کشور و سیاست سر در در نمی آورند به قول نماینده ی شهرشان در قم آقای محمد منان فقیهان و حقوقدانانی اند "زیر کولر سرد و خنک" یک کارهایی هم می کنند. یک منظور از چند منظور او این است پزشکیان را چرا تأیید کردند که مردم به وی رو آووردند و ادامه ی دولت سیزده را تا ظهور آقا صاحب همه ی عصرها (عج) از دستشان پراندند. عبور کنم. از شما تشکر می شود بزرگوار و قابل احترام. اُنظُر.
پاسخ اُنظُر : آقای « رمضانی دارابی » سلام. با خواندن نوشته ی گیرای شما دلگرم شد بنده. چه خاطره ی خوشی تعریف کردید. آن سرازیری سعدآباد که به سمت تجریش طی شود، یک سویش به خیابان مقدس اردبیلی می خورد. حتماً شما که تهران هستی خبر دارید آن خیابان گران و لوکس، چه سرانی از نظام «مقدس»!!! خانه دارند یا در خانه ی مصادره ای زندگی می کنند! عبور کنم. مسئولان، اسمشان فقط مسئولان است که بر عکس، اصلاً پاسخگو نیستند. به آنان باید به تعبیر بنده گفت "نامسئولان" یعنی پاسخ نمی دهندگان! شاید کوفه رفته باشید. پادگانشهر بود. امتیازات در آن، در حکومت مولا امام علی (ع) کامل لغو شده بود. تهران پایتخت (تخت کجا بود که پای هم داشته باشد) از همان خیابان مقدس اردبیلی تا پیشوا، پنجاه یا شصت کیلومتر راه است. یعنی شمال خوش تهران را به جنوب تلخ تهران وصل می کند. در تمام این مسیر طویل، هر چه به سمت پیشوا کسی برود از تعداد خانه های نامسئولان! کم و کمتر می شود. چرا؟ چون هر چه به جنوب پیشوا می روند، هم هوا بدتر می شود و مردم ناداراتر. سران نظام به جای جنوب شهر، در شمال شهر قرُق شدند (می شود خواند : غرق شدند) استثنا هم دارد، ساده زیست دارد. ولی قاعده روی همان مناطق مرفه نشینی است. آن وقت می گویند دشمن قصد فکر ملت را کرد که مغز جوان را تخریب سازد. خود نامسئولان نظام، جلوتر از همه، از اصول انقلاب پیاده شدند و برای خودشان در اکمل اکمل بار و هیمه و هیزم (در گرگان به چوب خشک می گویند هیمه) و آتش و ذرت و ذرات و زرّات جمع کردند و همچنان گرم جمع آوری اند. عبور کنم. مسرور شدم آن سالها مجلات مهم کشور می خواندید. حتماً پر از نکته ها هستید. مثل آقای دکتر مهدی محقق، بله درست فرمایش کردید، ندرت داریم، یا نداریم. خدای بلندمرتبه شما رهپوی آن فقیه و فیلسوف پاک و مبرا را سلامت دارد. از شما تشکر می شود مرد دانا. اُنظُر.
شیخ احمدی در صحن مدرسه خطاب به عموم:
اساسا بفرمایید چی شد که سر و کله آقا یا خانم اُنظُر دوباره پیدا شد؟
امیر رمضانی :
[در پاسخ به 🔋 🔋]
درود جناب اُنظُر . چرا شما بعنوان فردی که احساس مسئولیت در امور اجتماعی و مذهبی میکنید . فقط آن سند که همه ی گروه آن عمل را تقبیح و محکوم کردند . این عمل را مباح و روا میدانید !؟ جهت اطلاع بیشتر شما عکس زیر را هم جانمایی میکنم . از دوستان بابت این عکس عذر خواهی میکنم . نگوییم ، میگویند در خفا و شخصی بوده ولی این عَلَن را چگونه تحلیل میکنید 👇👇. پی نوشت . من هیچ فقط تماشای بی غیرتی و توهین به تمامی دستگاه جمهوری اسلامی. در ضمن هر دو به باور مردم و تاب آوری مردم و ایمان مردم ضربه میزنند . این و آن نداره.
چند پیام از اعضای مدرسه فکرت در مورد اُنظُر:
اهل قلم,
[در پاسخ به شیخ احمدی]
سلام
انظر در لبنان تشریف دارند
حجت رمضانی
[در پاسخ به اهل قلم]
سلام صبح بخیر مردی ره لو هادایی خدا کنه پیجر شه همراه نداشته باشه😉
احمدی
[در پاسخ به اهل قلم]
سلام سیدنا
صباح الخیردر غیاب جناب مدیر، شما بزرگ گروه هستید.انظر مگر دنبال پیجر یا میجر رفته؟
خدا کنه سالم برگرده.
مهدی امید محرومان
[در پاسخ به احمدی]
سلام هر اقدامی به دنبال نیتی است خدا لعنت کند کشمیری و کلاهی و سازمان متبوعشان را
پاسخ اُنظُر :
آقای ،، رمضانی دارابی ،، سلام
توجه شده است به نوشته ی بنده. از شما تشکر می شود. در آن پست همین نوع نگرانی هنجاری شما را آوورده بودم. دقت دوباره بخرج دهید می بینید که بنده نوشته بوده بودم ،،و نباید هم باشد،، دوباره جمله ام را می گذارم :
،،اگر چهار خال موی زن نباید در انظار بیرون باشد و نباید هم باشد، زمین خواری حوزه هم نباید باشد.،،
با احترام : اُنظُر.
پاسخ اُنظُر :
آقای ،، احمدی ،، روحانی محترم مدرسه سلام
شما از مصادر محترم و اندیشمند این مدرسه هستید. بنده حتی روحش خبر نداشت که برای ورود به مدرسه باید از شما اذن بگیرد، وگرنه مأذون از آن مصدر معظم، وارد حیاط و کلاس مدرسه می شد !
فکاهی نیاز شد پاسخ : سمت گرگان ما جمله ی ،،سر و کله پیدا شد...،، در ادبیاتتان قبح ذاتی نه، اما قبح عرضی و ادبی دارد. عبور کنم. بنده فکر نمی کرد باید از دم تیغ نظارت اذن و اجازه ی آخوند باید عبور کند! شما کشور را زیر تیغ خود بردید بس است!
با احترام : اُنظُر.
اهل قلم] [در پاسخ به احمدی]
سلام استاد آقاشیخ احمدی صمیمی و دوست داشتنی
اول اینکه ، همواره کوچک و شاگرد هستم .
دوم اینکه ،
پیجر ترفند خوب و کارسازی نبود برای رژیم ضدبشری .
سوم اینکه ، انظرهمه جا هست!
[در پاسخ به اهل قلم]
پاسخ اُنظُر :
آقای ،، اهل قلم،، سید و سرور این مدرسه سلام
شما خود یک بارقه ی شعله ور مدرسه ای. بنده به آن جناب به حکم ادب و علاقه به علم و دانش، احترام قائلم. تشکر می شود نیکی می کنی به این بنده ی کوچک خدا. اخلاق نیکوی شما زبانزد مدرسه شد. به بنده برای هیج لحظه ای در آموختن، درنگ نکن مرد صالح و خردورز.
با احترام : اُنظُر.
[در پاسخ به 🔋 🔋]
جناب انظر
با سلام
پیش از این هم نوشتم این گونه حضور اصلا زیبنده این گروه و نحوه مدیریت آن نیست.
چرا تلاش دارید برای رد گمکنی جوری نگارش کنی که ما فکر کنیم شما خیلی بر ادبیات مسلط نیستید و در عین حال صاحب نظرید؟
عباراتی مانند:
حتی بنده روحش خبر نداشت.
بنده فکر نمیکرد.
کسی که عبارت "مصدر معظم" را به کار میبرد، نمیتواند بگوید "بنده فکر نمیکرد".
بیزحمت با این عبارات، آدرس غلط ندهید.
هرچه زودتر از پس ابر بیرون بیا و رخ بنمای.
آن اصطلاح هم در هیچ کجا نه قبح ذاتی دارد، نه صفاتی، نه اخلاقی و نه عرفی.
راسی،
از لبنان برگشتید؟
سفر بیخطر، خوشحالیم که سالم برگشتید.
محمدرضا احمدی
آقای ،، احمدی ،، روحانی محترم مدرسه فکرت سلام و تشکر از آن مقام معنوی و متفکر.
فکاهی دوم نیاز شد در پاسخ : بنده آخوند را خیلی دوست دارد، اما از آخوند تقلید !! نمی کند!!
با احترام : اُنظُر.
[در پاسخ به 🔋 🔋]
السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته ...مراجع عظام می فرمایند : کسی که در مسائل شرعی اسلامی صاحب نظر است حق ندارد تقلید کند ( رساله مراجع عظام ) دعاگو شفیعی مازندرانی
اهل قلم,
[در پاسخ به 🔋 🔋]
سلام جناب انظرخوش قریحه و مشرف بر زوایای ادبیات سیاسی و تحلیل...
خوش گوارا باشید از تنفس اکسیژن و تندرست باشید از بلایای موجود .
لطف تان عزت شرافت من است .
از تحلیل و رویکرد هایی که پیش بینی می کنید مبتنی بر بصیرت استراتژی است .
خیلی زیاد استفاده می کنم و روش پیش بینی ات برای راهکارهای نوین حفظ نظام بهره می برم بخاطر اینکه درحال تکوین است .
سلام جناب انظر روز به خیر
❇️ بر پایه حرف نیما یوشیج که در مقایسه لنین و امام علی گفته بود «بگذارید چند سال بگذرد تا معلوم شود چه کسی در دل مردم میماند»، ساخت و نصب مجسمه سیاستمداران، چندان اهمیتی ندارد.
❇️ در رساله عملیه تمام مراجع، ساخت مجسمه و تندیس از انسان و حیوان حرام است. بعد از نصب مجسمه برخی عالمان معمّم و مکلّا (!) در میدانهای شهر، چیزی نمانده که از همان مراجع مخالف مجسمهسازی در میدانهای شهر، مجسمه بسازند.
جلیل قربانی
در خارج فقه عناوین درسی چی هست . که یک فرد میانسال حدود پنجاه سال نمیتواند از عهد ه ی آن برآید .
البته منظور بنده به فرزند رهبر نیست چند سال قبل که فقهای بزرگ حوزه برای سید حسن خمینی امضا تایید فقاهت جمع آوری میکردند برای آمادگی نامزد ی خبرگان همین جنجال بر پا شد .
بالاخره هستند افرادی که توانایی ذهنی لازم و کافی تدریس و تجربه ی سیاسی لازم را در دوران زندگی و درس و کار و اجرا پیدا میکنند .
همانطور که در محیط دانشگاهی هم این افراد در سنین پایین موفق به کسب المپیاد های علمی در سطح جهانی میشوند .
پر فروغ باشید 🙏🙏🙏
امیر رمضانی دارابی
پاسخ اُنظُر :
آقای «دارابی رمضانی» سلام
از بیانانت شما تشکر می شود. پرسش به عمل آوورید که: «در خارج فقه عناوین درسی چی هست.» از واژه ی خارج مشخص است. یعنی مدرس این سطح با تکیه بر متن خاص کتاب تدریس نمی کند بلکه آنقدرها ممارست دارد که از قوه ی استدلال و توان تجربی علم فقه خود دست به تفقه و ارائه ی نظر و یا نظریه می زند. تبار حوزه نشان می داد اساطین و اسطوانه های بزرگ شامل مراجع اعلم و بزرگ و بعد مجتهدین تراز بالا به این درس می پرداختند. بیشتر اگر می خواهید بدانید نمی دانم کجا الان مستقری ، ولی می توانی تشریف ببرید به شهر قم در آنجا کافی است خود را به یکی از این محفل های درس خارج برسانید. کامل متوجه می شوی چه درسی است و چه توان و علمی می خواهد. مؤید باشید. تشکر فراوان. اُنظُر
رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دیدار با دولت جدید آنها را به توجه به جوانان و تربیت آنان برای کشورداری ترغیب و تشویق کردند و بیان داشتند اگر این دولت بتواند یکصد جوان نخبه را بپروراند و تقدیم دستگاههای مدیریتی کشور کند کار بزرگی صورت داده است.
توجه رهبری معظم نسبت به جوانان توجهی عمیق، اصیل و پایدار است.
اقدام اخیر رهبری معظم انقلاب در انتخاب آقای مخبر بعنوان دستیار و مشاور خودشان و توصیه به ایشان در جهت شناسایی نیروهای جوان و نخبه جهت بکارگیری در دستگاههای دولتی و غیره ناشی از همین نگاه و در راستای وظایف رهبری میباشد.
طبیعی است چنین اقدامی با توجه به وظایفی که در مدیریت دستگاههای مختلف نظامی و سیاسی برعهده مقام رهبری است نافی اقدامات دولت و دخالت در کار آنها و ایجاد دولت سایه محسوب نمیشود - آنگونه که جناب انظر بیان داشتند- بلکه در جهت کمک به نظام جمهوری اسلامی است.
صدرالدین آفاقی
[در پاسخ به 🔋 🔋]
سلام جناب انظر
روز به خیر
🔰 به زبان ساده؛
رسانهها درباره جنگ، خبرها منتشر نمیکنند، بلکه خبرسازی میکنند ...!
جلیل قربانی
آقای « J . Q » سلام.
با تشکر از جمله ی آموزشی شما.
درسته، بنگاه های سخن و خبر، خبرها را می سازند که به آن فن «تولید خبر» اطلاق می شود.
درود جناب اُنظُر.
اول تسلیت عرض میکنم خدمت آن نویسنده بابت متن شهادت نامه آیه الله سید حسن نصرالله .
دوم . نکته ای در متن شما هست ...
جانشینی احتمالی وی را در ایران خوشایند میدانستند ...
این نکته موجب شهادتش نیست آیا !!!!!!؟؟ ۱۴۰۳ تا تعجب 🙈🙈🙈
با تشکر --- گمنام
سلام جناب انظر
بادقت خواندم و بیشترین استفاده را بردم .
زیباترین واژه ایی که مقدمه رسیدن به شهادت است را زیبا جانمایی نمودید .
تارک دنیا ؛ واژگانی که بزرگترین و قوی ترین اسلحه پیروزی انسان بر ماتریالیسم است
سید علی اصغر شفیعی دارابی
پاسخ اُنظُر :
سلام آقای «اهل قلم»
شما شخصیت مدرسه هستید.
برای بنده افتخاری است که شما نوشته ای را تأیید کنید.
نقد بر ماتریالیسم را با جمله ی خوبتان مزین کردید.
با احترام و تشکر. اُنظُر
کشور ما در مرحله ی تثبیت حکمرانی هست .
نمیتوان برای جوان نابالغ تجویز که برای پیرمرد دارند کرد .
ما باید اول خودمان را در حکمرانی تثبیت کنیم . آنگاه به سایر امور با خیال راحت برسیم . البته همزمانی داشتن برنامه و اهداف هم میتواند باشد .
بنده هیچوقت شادابی تایوان و سنگاپور را انکار نمیکنم . ولی برای این کشور ها یا امنیت حاصل است در کنار قدرتها یا دشمنی به غداری و نابکاری دشمنان ما ندارند .
شما مقاله های مدیر و جناب اُنظُر را بطور کامل دنبال میکنی که هر دو بزرگوار گفتند آمریکا جز براندازی حکومت مستقل و مردمی و ایضن تجزیه ی کشور ایران به چیزی نمی اندیشند . بالا هم یکی از اندیشه های نزدیکان نامزد ریاست جمهور امریکا را آوردم
خوب راهکار شما در این باره چیه !؟ 🙏🙏🙏
امیر رمضانی به جلیل قربانی
[در پاسخ به < >]
سلام جناب انظر
از تحلیل تان در بخش آخر خیلی لذت بردم .
شما و دوستان ناراحت نشوید و این جمله ایی که میخواهم بگویم را بحساب فاصله گرفتن از باورهای انقلاب نگذارید بخاطر اینکه آرزوها و ایده ها و حتی آرمان افرادی که نیستند تا تغییر رویه حکمرانی و دولتمداری و زیست مدرن مردم ببینند و بر اساس " مقتضیات زمان " دوباره تجدید نظر کنند تا مردم کمی تا قسمتی رنگ اقتصاد مردمی دوران دولت میرحسین موسوی را حداقل دوباره تجربه کنند .
شهید مطهری در مورد نقش مسلمین درمورد اسرائیل فرمودند و سنگ بنا ضدیت با ساواک آمریکا را بنا نمودند .
اهل قلم,
[در پاسخ به مهدی امید محرومان]
سلام
مقایسه مع الفارق است
هر انسانی حق نظیر دارد
چطور نویسنده هستی به همه تفکراتی که مورد قبول نیست برچسب می زنی اما نظر دیگران را حکم به اعدام عقیده می زنید .
مرد با تقوی مسلمان و انقلابی این گونه با گفتگوها بر خورد نمی کند .
سید کمال الدین عمادی,
[در پاسخ به < >]
یک تعلیقه بر نوشتار انظر
انظر به معنای دقت کنید هست عزیز برادر نه هر چه بدون دقت به ذهن خطور کرده بر زبان جاری شود و بر صفحات کاغذ مجازی
رضوان الهی بر روح حضرت استاد علامه حسن زاده آملی وقتی گاهی شاگردی سخن بزرگی را نقد می کرد و اعتراض، می فرمود فهمیدن سخن بزرگان هنر است سعی کنید سخن بزرگان را بفهمید
پایانامه ام در نقد دیدگاه بزرگی بود دوستان اصرار داشتند از نقد خود دست بردارید صلاح نیست
رفتم خدمت حضرت علامه جوادی آملی دامت برکاته گزارش ما وقع دادم و اعتراض دوستان
فرمود اقدام کنید نقد سخنان بزرگان سبب رشد و بالندگی حوزه علمیه است ولی اول باید سخن بزرگان را درست فهمید سپس نقد کرد
انظر جان شما بدون انظر نه تنها سخن یک بزرگی که هر چه می گذرد عظمت بیان او آشکارتر میشود را به سخره گرفتی در حالیکه ایشان حکم نکرد مشروط بیان کرد همچنین حکم خدا را هم در باب حضور زندانی در نمازجمعه هم به سخره گرفتی بزرگوار این حضور زندانی به زعم شما برای پر کردن صف خالی نماز جمعه است به فهم حاکم وظیفه دینی است که بیش از هزار سال قبل در لسان صاحبان مقام عصمت آمده است و سنت بود وووو
بزرگوار کمی هم به عمق نوشته های خود انظر کنید
همانطور که از قول حضرت استاد علامه جوادی آملی دامت برکاته گفتم نقد سخنان بزرگان سبب بالندگی است به شرطها و شروطها شما هم به شرط عقل کمی در بیان احتیاط کنید
به نظر شما کدام عقل گفته بود موسی کلیم الله با دست خالی با مشتی پابرهنه و فقیر با فرعون مصر با لشکر عظیم درگیر شود سرانجام پا به فرار بگذارد با موج خروشان نیل مواجه شود آیا عقل نبود
آیا می دانید طالت با سنگ سپاه جالوت تا دندان مسلح آن روز را از پای درآورد
آیا این آیه شریفه قرآن را خواندی به یاد داری
کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله
آیات دیگر مد نظر است چون ممکن است اهانت به حضرت عالی تلقی شود از یادآوری آن اجتناب می کنم
بدون شک احتیاط و حزم شرط عقل است اما در متن مبارزه
امام صادق علیهالسلام فرمودند اگر حدود ۲۰ یاور داشتم علیه دستگاه عظیم فرعون عباسی قیام می کردم وووو
عفوا ایهاالشریف انظر نظرة دقیقة
[در پاسخ به سید کمال الدین عمادی]
پاسخ اُنظُر:
سلام به انسان شریف مدرسه که بر اخلاص تان ذره ای تردید نیست. آقای حاج سید عمادی برداشت شما هم از ظاهر نوشته ی بنده و هم از فحوای آن کامل اشتباه است. از حضرت شما استعجاب داشت واژه ی سخره را برای نوشته ام بردداشت نمایید. از تذکرهایی که مرقوم کردید تشکر می شود. اُنظُر.
< >,
[در پاسخ به اهل قلم]
پاسخ اُنظُر:
سلام آقای اهل قلم از برکات ساطع در بیانات شما خط و روشنا می گیرد بنده. در کار خود ایمان دارد این بنده. از شما تشکر می شود مرد قلم مدرسه . اُنظُر.
پاسخ اُنظُر:
آقای صدرا دارابی سلام. حمیت انقلابی شما ارزشمند است. بنده را هم یک سرباز ایران حساب کن. شما دوست محترم و نویسنده ی مدرسه خوبی ات این است نوشته ی مرا به نقد و نقادی می کشانید. هر کس هر چیزی خواست به بنده نسبت دهد حق اوست، اما بنده روی نقد شما حساب باز می کنم. در مورد این نقد اخیرتان چون از بکارگیری مثال بنده از آن جمله ی تاریخی، حمل بر اشتباه صورت دادید، برداشت تشریحی شما (جدای از آنکه در مفهوم مستقل دیدگاه ارزشمدارانه است) نسبت به متن بنده نادرست است. اما بنده نقادی شما را احترام می گذارد. حتی اگر شهروندی بخواهد جملات سیاسیون و مذهبیون رده بالای ایران و مذهب را هم نقد کند حق اوست. چون به غیر معصوم د روقت لزوم باید نقد شود تا عیار سنجش شود. هر چند حرف بنده در آن استناد سطل آب نقد هم نبود چه رسد به سخره. شاهد مثال استدلال بنده بود آن سطل و تطبیق دادنش با فشار اردن بر اعتراض یک روزنامه نگار. اگر نقد هم می بود، باز نیز کسی را نمی شود به صرف این نقد، نسبت ها داد که البته شما رعایت کردید و نسبتی به بنده ندادید.
جمله ی تعریضیه ی عام بگوید بنده و خلاص:
اسرائیل در غزه متوجه شد مورد نفرت جهانی قرار گرفت. کشاندن جنگ به سمت جبهه ی شمالی در اصل برای کاستن از نفرت جهانی و تغییر دادن افکار عمومی علیه ی اسرائیل است. هر چند مقصد غایی این نظام اشغالگر توسعه ی مرزها برای ایجاد منطقه های حائل است تا هیچ لشکر مکانیزه ی زمینی علیه ی خود در نزدیکی هایش بالقوه حتی نداشته باشد. حالا قصد مقلوبه کردن نفرت را دارد تا افکار عمومی را مهیای محکوم کردن جنبش های مسلح در سرزمین لبنان کند. در جنگ غزه متهم و مجرم و جنایتکار آشکار است که شهروندان فلسطینی را می کشد که از خاک خود محافظت می کنند اما در لبنان می تواند دقیقاً افکار جهانی را مشوش کند که دست ایران را در مرزهای لبنان ببینید که اسرائیل دارد این دست را قطع می کند تا برای خود امنیت بخرد. این که از لنبان آیا باید فشار نظامی و شلیک به اسرائیل در این زمان وارد می شد یا نه مردم ایران دچار چند نوع نظر شدند. این نظرات را که نمی شود دفن کرد. عبور کنم. باز هم عرض می کند بنده: اُنظُر به وقتش که وجوب شرعی و ضرور عقلی مشاهده کند یک سرباز ایران است در برابر هر دشمن بر خاک میهن و مردم ایران. اُنظُر. بنده فرصت نداشت پاسخش را تنقیح ظاهری کند اگر غلط چاپی دیدید، به بزرگواری ببخشید.
[در پاسخ به < >]
سلام، روز به خیر جناب انظر
❇️ با این حساب، جناح راست یک مشکل اساسی در زندگی خود - «امروز چی بپوشم»- را حل کرده است!
صدرالدین آفاقی,
[در پاسخ به < >]
جناح چپ که اطراف این روحانی جناح راستیِ سابق را احاطه کرده بودند چشمانش را آنچنان با مروارید پر کردند که ملت را از درون خودروی ضد گلوله با شیشه های دودی، خندان میدید و میگفت وضع مردم خوبست حتی اگر مرغ را با کد ملی به آنها بدهیم! جناح چپ بدجور چشمان ایشان را کور کرد و حالا از مسوولیت شانه خالی میکند. این است سزای اعتماد به بیعضیها! شیخ حسن که روحانی بود و پزشکی نمیدانست .خدا کند اصلاح طلبان با قلب دکتر پزشکیان اینکار را نکنند!
< >,
[در پاسخ به Jalil Qurbany] پاسخ اُنظُر: سلام آقای « J . Q » . درسته. فقط جیب دراز و گشاد باید داشته باشد! وجوهات جا بشود و پورسانت. اگر چه بین جناج راست اهل تشرع زیاد هستند و خیلی دوست داشتنی و مهربان هستند، اما دین را بد جور کج و کوله می فهند. فکاهی گفتم. عبور کنم. تشکر که خوانده و به نظر پرداخته اید . اُنظُر
< >,
[در پاسخ به صدرالدین آفاقی] پاسخ اُنظُر: سلام آقای صدرای داراب. آیا شما خودت شیخ هستی که شیخ ها را از سیر تا پیاز واردی؟ اگر شیخ هستید خدا به شما خیر دهد و خودتان هم خیر را فقط از خدا بگیرید. آن سوی سیاست نورانی نیست شما چون چراغ و فانوس دارید آن پشت را می بینید. برای ما پشت حکومت تاریک است، دیده نمی شود. تشکر می شود زبان فکاهی هم بلدی. فکاهی تلقی کنید پاسخ بنده را. اُنظُر.
بسم الله الرحمن الرحیم
💗💗
با عرض ادب و احترام به همه اساتید و بزرگواران در گروه 💗💗
اما شیوه نگارش جناب انظر در این پیام ؛ ( آبادی ، عداوت ، دکان)💗💗
1 – کلی گوئی : یکی از طرفندهای عملیات روانی است در حالی که در جزئیات اختلاف وجود دارد 💔
2 – استهزاء و تمسخر : یکی از شیوه های تخریب فرد ، و یا گروه مخالف می باشد . از آیات قرآن در میابیم حوزه عملیات روانی استهزاء بسیار گسترده بود که سبب آزردگی و دلتنگی پیامبر می شد ، این شیوه بهترین کارآمدی را دارد ، هم لذت و سرگرمی است ، هم جنگ و مبارزه ، در این روش فقط چهره ظاهری آن که خنده و تفریح است دیده می شود ، و از چهره تخریبی آن در دراز مدت غافل می شویم .💗
3 – تصویر سازی : ساختن تصویری مجازی از یک فرد که به جای واقعیت آن را باور کنند ، مثل تصویر سازی از ایران در رسانه های آمریکایی و غربی که در صدد است ایران را کشوری خشونت طلب جلوه دهد . این تاکتیک سابقه طولانی دارد ، مثلا ، آنقدر چهره امام علی علیه السلام را در نزد مردم شام مخدوش کرده بودند ، هنگامی که آن ها شنیدند حضرت در محراب مسجد شهید شده است ، گفتند ؛ مگر علی نماز هم می خواند.💗
4 – چینش خبری : یعنی پشت سرهم قرار دادن چند خبر با هدف هدایت ذهن مخاطب .💗
5 – نفی و اثبات : یعنی نفی دیگری برای اثبات خویش ، یا تحقیر دیگران برای بزرگ جلوه دادن خویش .💗
6 – متقاعد سازی : موقعی شما به صورت آگاهانه از شوخی یا جوک برای تغییر شخصیت یک فرد استفاده می کنید.💗
7 – شرطی سازی : یعنی ایجاد مجاورت بین دو پدیده نا همانند ، که بعد از ایجاد مجاورت ، به محض مواجهه با یکی از آن ها ، پدیده های دیگر در ذهن یاد آوری می شود.💗
8 – اهریمن سازی : تلاش برای ایجاد تنفر نسبت به یک عقیده ، گروه ، یا کشور خاصی .💗
9 – تخدیر : کاهش انگیزه افراد با حمله به عواطف آن ، مثال : مسئولین آن بالا نشسته اند،ویلاهای آنچنانی دارند،لذت دنیا را میبرند بعد شماها در میدان مبارزه در حال جنگ هستید و کشته میشوید. 💗
10 – تکرار : ایجاد باور و تثبیت آن با بیان دفعات زیاد.💗
شما هم می توانید روش های دیگری را در این نوع پیام ها مشاهده کنید.
والسلام علیکم من التبع الهدی : بهرام اکبری لالیمی