اما مهر آیین سپس به این پرداخت که واقعیت قضیه اینطور نیست. از منظر وی این تفکر حاکم بر حاکمیت، «دائم به دنبال این است که به جامعه بگوید چه چیزی را ببینید، چه چیزی را نبیند، چه چیزی را بشنود، چه چیزی را نشنود.»
این جامعه شناس در پی و پیرامون موضوع، به صراحت گفته است ادامه ی این روند، جامعه را یک جامعه ی فرودست تبدیل می کند زیرا در نگاه فلسفی وی «جامعه ی معتدل جامعه ای است که هم مراسم تولد برگزار می کند، هم عروسی و در ماه های خاص، مراسم عزاداری و مذهبی برگزار کند، اما اگر حاکمیت بخواهد مدام مناسک دینی را پر رنگ تر کند، جامعه آن را نمی پذیرد.»
مهر آیین آنگاه در آخر تفسیری از جامعه ی ایران ارائه داد و نگاهش را به ایران دوخت «جامعه ی ایران، از گذشته ی تاریخی و انباشت، فرهنگی، عاطفی، احساسی و ... تغذیه می کند و اتفاقی که افتاده، این است این منابع در حال تخلیه شدن هستند... وجامعه تسلیم این شرایط نخواهد شد و برای خود راهی پیدا می کند.» پایان. اُنظُر
اما نظر اُنظُر : شاید گزارش وضعیت کشور روی این شاخص مورد نظر بر همگان آشکار باشد و یا حتی سران حکومت لایه های عمیق تر آن را علم پیدا کرده باشند اما بنده هم شهروند این مُلک حرفم این می باشد:
- دینی بودن مردم هرگز نمی تواند قضاوت شود چون بسیاری از مردم دین را در سینه ی خود نگه می دارند و از تظاهرش امتناع می کنند در حالی که در اعماق دل، باور مذهبی دارند و بر اعمال خود، بذر دین می کارند و در گفتار خود نیز طعم مذهب می زنند اما کسی از ظاهر آنان نمی تواند پی به باور مذهبی و خداپرستی شان ببرد.
- حکومت در مذهبی کردن مردم نه تنها سهمی نداشت، بلکه بسیاری را با فساد در سیستم و رفتار کج با مردم و عمومیت بخشی به اقلیت افراطی راست از خود راند و حتی می شود با درصدی مردد قائل شد تعدادی را به دین بدبین کرد. هر چند نمی شود هیچ فردی را بی دین لقب داد.
روحانیت (استثاءها جدا) نشان داد هیچ هم بلد نیست چگونه اصل اسلام را اول از خودش شروع کند بعد زبان برای مردم شود. خود در کردار کریه ترین کار را می کند اما همان سان می خواهد زبان دعوت و نصیحت و اندرز برای مردم بگشاید و مثلاً آنان را به راست هدایت کند. اینان خود ار صراط مستقیم افتادند ولی برای مردم زبان باز کردند. این تناقض را مردم باشعور ایران عین آینه دارند می بینند. آخوند بد بدترین شجره ی دین زادیی را در بستر جامعه غرس کرد و جای آخوند خوب را هم در میان مردم تنگ کرد و حتی راهش را نانجیبانه بست. اینان اول بروند خود را دیندار کنند سپس میان مردم ادای طبیب دل را در بیاورند. نه حکمت بلدند و نه طبایت. جای بوعلی ها و صدرالمتألهین ها بشدت خالی است هر چند آخوندهای درباری شاه هم با این دو عالم دین کینه داشتند چه رسد به بزک کرده های حوزه های علمیه که پول می گیرند تا مردم را به دین فرا بخوانند؛ یعنی اول خود، دنیایی و دیناری می شوند!! سپس می خواهند مردم را دینی کنند!! وقعاً دست کلیسای "کانتربری" را از رو بستید!!
- از نظر بنده ظاهرگرایی چهره ی نظام سیستم و آبروی نظام حوزه های علمیه را با این نوع آخوندها (که از شهید دکتر بهشتی و شهید آیت ا... مطهری دو نمونه ی اعلای روحانی گری، هیج بهره ای در خود ندارند) و سواد چندانی هم ندارند بشدت آسب زد و بر پیکر آن آفت و حشرات موذی انداخت. مردم امروزه از خود آنان (حکومت و روحانیت که دو ریل متحد و متوازی هم شده اند) دینی ترند. این حکومت و حاکمیت و قدرت و روحانیت است که نیازمند شده است از مردم دین تعلیم بگیرد نه بر عکس. از عاج بزنید پایین و خود را در قصر خیال و زور و زر نفت و سهم امام (علیه السلام) و تزویرهای ذوب شده محبوس نکنید. مردم بخوبی باخبرند چقدر ریا می فروشید و چقدر در خلوت خود دین دارید. ایران دیندار است، این حکومت است که از دین افتاده است (بخش هایش) اُنظُر. متنم پاکنویس نیست.
چهره : خانم هاجر چنارانی نماینده ی نیشابور و فیروزه در مجلس یازده (که نامزد انتخابات چهارده ریاست جمهوری نیز شده بود) یک وقت هایی گفته بود «فرزندان پنج هزار و چهارصد مسئول در خارج از کشور زندگی می کنند.»
اُنظُر : نمی دانم این آمار درست است یا کمتر و بیشتر. نیز نمی دانم آیا خانم هاجر چنارانی معلوم هم کرده که در این سه سالی دولت سیزده نیز کسانی!! از قدرت، بچه های خود را خارج نشین کرده اند یا نه؟ چون حامیان سیزده گفتند این سه سالی چنان کشورداری قشنگی شد که همه موظفند شبیه دولت سیزده شوند. این بنده فکاهی تا" پیشنهاد می دهد این بند را به بندهای قانون اساسی برچسب! بزنند تا قانون شود و همه به سیزده شباهت بورزند!!! عبور کنم. تا به حال سابقه نداشته حتی از سوی شاه که دولتی را دستور دهند شبیه یک دولت دیگر باشد. دولت ها را مردم انتخاب می کنند، پس هر دولتی با کابینه ای که می سازد شبیه خودش باید باشد نه کپی پیست یک دولت دیگر. پس این وسط انتخابات یعنی کشک؟ یعنی فقط عوض کردن یک فرد؟ یعنی صندلی ساختمان سلمان پاستور، پرَ؟ چرا آقای پزشکیان که در میان این همه رقابت آزاد، رئیس جمهور مردم شد باید و یاید و باید شبیه یکی دیگر باشد که درگذشت و حتی فرصت نداشت به نقدهایش جواب دهد. بهتر است هیچ کس در کار راهی که ملت انتخاب کرده است خط و نشان نکشد و پابند به قرارداد دموکراسی باشد که ذات آن گردش آزاد در قدرت است و همه سر وظایف قانونی خود قرار گیرند و گارد فراقانون نگیرند.
چهره: آقای عباس عبدی (روزنامه اعتماد سهشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳) تحلیل کرد با این جملات که مستقیم نقل می شود: «پس هنگامی که بالگرد سقوط کرد و با توجه به تحلیلهای قبلی خودم، بلافاصله این برداشت را داشتم که بهطور قطع تغییر ریل سیاست در ایران آغاز خواهد شد. ولی نمیدانستم که این تغییر ریل صرفا از بالاست یا راه برای پایین نیز باز خواهد بود. تغییر ریل از بالا به این معنا بود که بنا بر مصحلت؛ انتخابات با یک سال تاخیر در ۱۴۰۴ برگزار شود و در این فاصله آقای مخبر عهدهدار امور شوند و سیاست تغییر آغاز شود. شاید هم کسی به چنین تصمیمی اعتراض نمیکرد و آن معقول تلقی می شد. ولی به نظر میرسید که این تصمیم میتوانست موجب ناپایداری بیشتر دولت شود و به همین دلیل اعلام مقام رهبری برای انجام انتخابات در موعد مقرر قانونی؛ برای برخی دور از انتظار بود. ولی باز هم با وجود اعلان انتخابات، امکان تغییر ریل همچنان به دو صورت محتمل بود. اول کاملا کنترل شده و دوم باز کردن دریچه ای برای حضور موثرتر مردم و نیروهای سیاسی. راه کنترل شده برای تغییر سیاست از طریق انتخابات، اجماع کلیت جناح حاکم بر فردی معیّن و در نهایت انجام انتخاباتی مشابه انتخابات ۱۴۰۰ و پیروزی فرد مورد نظر با فاصله ی مناسب از نفر دوم بود.»
اُنظُر : اما بنده درست در جهت خلاف تحلیل آقای عباس عبدی تحلیل داشتم. یعنی بر این نظر بودم علت برگزاری انتخابات طی همین چهل روز بدون هیچ تعلیق و تأخیری، برای آن بود که هم قانون و هم تفسیر سابق شورای نگهبان آن را تکلیف می کرد و هم بیشتر و اصلی تر با این هدف بود که از فضاسازی مسئله ی «درگذشت» سوءاستفاده شود تا قدرت جابجا نشود و به دست یکی شبیه سیزده ای ها بیفتد. ولی ملت، در شگفتی نوین و شبیه دوم خرداد، راه دگر برگزید. عبور کنم. باید آموخت که ملت ایران دستورپذیر نیست. چه ناطق باشد و چه قالیباف. ملت راهش را هر بار خودش بلد است.
پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند
کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.
ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:
- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.
- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.
- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.
- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.
- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.
بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.
انتخابات و انتقادات
کاوش اُنظُر : این دو (آقای پزشکیان و آقای اعرافی) دیدار و تصافح داشتند. در کجا؟ در داخل نشست شورای نگهبان. برق خوشحالی از این دیدار در صورت آیت الله اعرافی، مرا وا داشت تا بار دیگر به مسئله ی مهم کشور بپردازم. شورای نگهبان بدون هیچ وقفه باید زیر نقد و نظارت مردم باشد. به این علت که جدا از وظیفه ی اصلی اش در اعلام مغایرت نداشتن یا داشتن قوانین مصوب با شرع و قانون اساسی، یک کار اضافی به این شورا سپردند که کاملاً اشتباه بود و آن برعهده گذاشتن نظارت بر تمام چند انتخابات کشور (منهای شورای شهر و روستا) به این شورا است. کمتر پیش می آید ملت به شورای نگهبان بر سر بررسی قوانین گیر بدهد حتی بیشتر وقت ها منتظر می ماند این شورا چه نظری به قوانین دارد. یعنی بر کار آنان اعتبار و اهمیت قائل است. اما از زمانی که این شورا را موظف کردند کار انتخابات را نیز انجام دهد این تشکل حقوقی تبدیل شد به پایگاه سیاسی و کار سیاسی حتی در اغلب موارد جناحی. انتقادات به این شورا از همین زاویه نشئت گرفت چون کار سیاسی همیشه باید زیر تیغ نقد و انتقادات باشد. بری داشتنن این شورا از انتقاد، رفتاری غیر عقلانی و غیر شرعی است. هر نهادی که سیاسی شود باشد مورد نقد مردم قرار گیرد. از صدر تا ذیل.
تازگی حتی انتقاد از این شورا به جناح راست نیز سرایت کرد. مثلاً محمد منان نماینده ی شهر قم که گفته بود مقصر، این شورا است که طوری چینش کرد که آقای سعید جلیلی رأی نیاورد و افراد آن را به کسانی تشبیه کرد که زیر کولر باد می خورند و تصمیم نادرست می گیرند. وی باز نیز دیروز امید برد و گفت شورای نگهبان «ضمن شنیدن صدای دلسوزان، خود را از نقد مبرّا نداند و نسبت به اصلاح برخی فرایندهای اشتباه خود و تسریع در عملیاتی شدن «سیاستهای کلی انتخابات» ... اقدام عاجل، اطمینانبخش و قانع کننده نماید.» بنابراین این انتقادات هرگز توهین نیست بلکه بیان حقایق است و جمهوری اسلامی ساخته شد که مناسبات شاهنشاهی میان مردم و حکومت محو شود. نمی شود یک شورا را کار مهم سیاسی سپرد اما دهن مردم را دوخت. این که دیکتاتوری می شود. نعمت انتقاد از دستاوردهای انقلاب است. کسی حق ندارد این حق مردم را زائل سازد. انتخابات کنار خود انتقادات هم همراه دارد. این دو عین دو قلو کنار هم اند.
یک فکاهی: خیلی دلم آدم می خواهد پا شود برود قم این آقای محمد منان را دیدار کند که چه شهامتی در درون جناح راست خلق کرد. فقط یادش رفت شورای نگهبان تنها زیر باد کولر خنک نمی شود، گاه انتخابات در زمستان برگزار می شود که اتاق بررسی صلاحیت شورای نگهبان (به قول یک تحلیلگر کشور) گرم می شود و به تعبیر بنده شوفاژ روی درجه ی آخر می شود که زکام نشوند. عبور کنم. بنده از این شورا در این زمانه فقط آیت الله علیرضا اعرافی رهبر حوزه های علمیه ی ایران را نزدیک به عدالت می بیند. مابقی را افرادی کاملاً جناح راستی می داند و همین فعل، آنان را از عدل بیرون زد. اُنظُر
اُنظُر درین وسط بر این نظر است...
کاوش اُنظُر : بنده از خبرگزار دیدار دیدم که آقای اسفندیار عبداللهی با حجت اسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی بحثی صورت بندی کرده و وی را «استاد دانشگاه ادیان و مذاهب و عضو هیأت علمی دانشگاه مفید و عضو شورای مرکزی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه ی قم» معرفی کرده و نسخه ی متفاوت اسلامی دارد. وی نقل کرد که این روحانی گفت: « فهمی از قرآن دارم که هیچ تعارضی با نظام جدید حقوق بشری ندارد» این شیخ حوزه می گوید «اسلامی که من شناخته ام و به آن رسیده ام این اسلامی نیست که امروز رایج است. من با بسیاری از اسلام شناسان و فقیه ها، اشتراک لفظی دارم، نه اشتراک گفتمانی.» از نظر این روحانی «بزرگترین دستاورد پیامبر باطن یا همان عقل جمع، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است و بزرگترین دستاورد پیامبر ظاهر، قرآن است» و حتی ادامه می دهد که «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، پیام اصلی قرآن در مورد بشر است.» و مهم این قسمت حرفش است که معقد است «یکی از دلایل بد کارکردی نظام جمهوری اسلامی» «کپی برداری ناقص از دستاوردهای دو پیامبر ظاهری و باطنی» است.
اُنظُر درین وسط بر این نظر است که نمی داند دانشگاه مفید در کجای ایران جای و جایگاه دارد. فقط می داند یک مدرسه ی ابتدایی! را در بزرگراه چمران بالاتر از تونل توحید «دانشگاه امام صادق (ع)» می پندارند و کشور را در دولت سیزده به آنها و حرم رضوی سپرده بودند که کشور را به این روز نشاندند و حالا پس از درگذشت، مشغول ساختن «بت» هستند و بر وزن کلیسای قرون وسطی در حال قِدیس سازی. و بر دولت تازه ی ملت نیز از هر سو و جانب، تکلیف می کنند باید از سیزده پیروی کنی و حق نداری «چهارده»ی خودت و راه جدید ملت باشی!! بس هم نمی کنند از شیوه ی منحط و بدِ بت سازی و پیکرتراشی بدتر از آزر عموی حضرت خلیل الله ی نبی (ع)
اُنظُر درین وسط بر این نظر است که نمی داند دانشگاه ادیان و مذاهب چه صیغه ای است و در کدام جای و جایگاه قرار دارد. فقط می داند روزی آیت الله رضا استادی (نسخ شناش مشهور که زمانی خطبه می خواند در شهر قم که این آقای حجت اسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی می گوید از مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه ی قم است و حتماً در شهرشان قم با آقای آیت الله استادی حشر و نشر دارد) گفته بود ما دین را جمع نمی بندیم. دین دین است، مفرد است. ادیان چیه که جمع بستید؟! چرا اسم دانشگاه را گذاشتید "ادیان"؟! دین خدا یکی است، فقط اسلام. به مضمون نقل نوشتم. اما اُنظُر می گوید چرا اسم مذاهب؟ اسم مذاهب گذاشتند یا اِذهاب!!! یا تذهیب!! واقعاً اگر دانشگاه مذاهب، است، از مشهوران مذاهب جهان، استاد مدعوّ هم آووردند که کرسی تدریس به آنان بدهند؟! خصه برای هر دانشگاه آن است که اول به خودِ اسم خود خصال جوید. عبور کنم. نه دانشگاه امام صادق (ع) از خوی و خصه ی آن امام اندیشمند دانشمند فقیه پرور پیروی دارد و نه این دانشگاه مذاهب، آزاد است استادهای آزاداندیش جذب کند.
اما اُنظُر درین وسط بر این نظر است که می داند تشکل جناح چپی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه ی قم همان شعبه ای است که در برابر تشکل جناح راستی جامعه ی مدرسین قم، خود یک بوته شده است؛ عین شکل گیری تشکل جناح چپی مجمع روحانیون مبارز تهران با آن فرمان (پس از کسب تکلیف حجت اسلام آقای محمدعلی انصاری) در برابر تشکل جناح راستی جامعه ی روحانیت مبارز تهران. این میان یک چیز مفقود است: روحانیون غیرمبارز هم آیا تشکل سیاسی دارند؟!! که وارث و میراثخوار انقلاب شدند که نه با شاه درافتاده بودند و نه در دفاع مقدس به جبهه رفتند؟! عبور کنم. " احتمالاً دستاوردهای دو پیامبر ظاهری و باطنی" به قول حجت اسلام آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی ناقص کپی می شود که اشکال ها عین سلول های سرطانی سراسر بدن! را می گیرد. اُنظُر
روزنامه عصر ایرانیان (۲۴ تیر ۱۴۰۳)
روزنامه مردم سالاری (۲۴ تیر ۱۴۰۳)
بدهی بازمانده از دولت سیزده را تسویه
سه مسئله این روزهای ایران
کاوش اُنظُر : اگر به روزنامه های عصر ایرانیان و روزنامه مردم سالاری (۲۴ تیر ۱۴۰۳) چشم بدوزیم دو مسئله ی روز از آن در می آید که بخشی از افکار عمومی منتظر روشن شدن آن است. بنده مقداری به آن می پردازم:
پانزده سال پیش روزنامه ی «عصر ایرانیان» توسط آقای بیژن نوباوه راه افتاد. او مدتی در سازمان ملل خبرنگار سازمان سیما و صدا بود. روزنامه ی «عصر ایرانیان» با سایت «عصر ایران» آقای جعفر محمدی و مهرداد خدیر (مدیر مجله ی امید جوان و سایت رکنا) اشتباه نشود که متعلق به تفکر چپ است. اما روزنامه ی «عصر ایرانیان» که تمام این مدت تأسیس، هر بار از آقای سعید جلیلی خبر نشر داد و تیتر زد، در اصل و غیرمستقیم مال آقای سعید جلیلی است که خود اعتراف کرد یازده سال «دولت سایه» (در اصل باند پنهان برای سنگ اندازی علیه ی رقیبان) تشکیل داد تا به قدرت برسد، تا ریاست ایران را به دست گیرد که باز این بار با ورود مردم به صحنه ی صندوق دستش از این سودا کوتاه شد. او هنوز نیز سودای پاستور در سر می پرورد که این آرزو البته عیب نیست، منتها ملاک کسب رأی اکثریت است که تا به حال دو مرتبه یکی سال نود و دو و دیگری همین امسال نتواست کسب کند. کاری به این موارد ندارم. با عنوان خبر اول این روزنامه کار دارم. آقای سعید جلیلی کار خوبی می کند که می گوید وقت جواب به تهمت ها را ندارد. اما آقای سعید این وسط سه حرف است که جواب نیاز است :
یک : برخی از حرف ها تهمت نیست، شبهه و انتقاد است، آن ها را که عقل می گوید شرع می گوید باید جواب داد. چون خودت آن را به پای مناظرات و میان مردم و حتی محافل درون جناحی کشانده بودی. دو : شما از میان این همه نیروها و حزب ها از امنیت کامل و استفاده از اموال بیت المال برخوردار بودی به قول خودت «دولت سایه» تشکیل دادی که البته با «دولت سایه» ی مرسوم درجهان از جمله انگلستان و در علم سیاست فرق دارد؛ نمی شود کسی سایه باشد بعد آفتاب بیاید و آنگاه نه برای کارهای در سایه، نه برای حرف های در آفتاب، جواب ندهد. این به نظر بنده به این می ماند که کسی خود را آنقدر وصل به قدرت حس کند که خود را به مردم پاسخگو نداند. سه : اگر واقعاً وقت نداری پس چرا همچنان به کارهایی از نوع سایه فعالی؟! فعال هم خواستی، باش. حق شماست که در صحنه باشید، اما به قول مرکز اسناد انقلاب اسلامی (که دیروز دعوتت کرد)حاضر شو تاریخ شفاهی دوره ی مسئولیت های خود را بگو تا در تاریخ ثبت شود. شفاف شدن البته برای کسی که می خواهد سایه زیست کند، دشوارترین کار است. اما روزی این ورق گشوده خواهد شد. چون بدان دورت اگر مأمور جمع اند، یقیناً «سرپل» !! و نیروی های «دوبل» هم هستند. عبور کنم. برایت آرزوی سلامتی و به شدن می کنم آقای "جانباز جنگ" محترم مملکت.
روزنامه مردم سالاری آقای مصطفی کواکبیان نیز ضمن اشاره ی مستقیم به بودجه ی مخفی و معماگونه ی دولت سایه ی آقای سعید جلیلی، به اف ای تی اف (Financial Action Task Force ) یعنی: «گروه ویژه اقدام مالی» پرداخت که فلسفه ی ظاهری آن کنترل جابجایی پول ها در جهان است که به قول خودشان کشورهایی که به تروریست ها از طریق بانکی پول پرداخت می کنند، شناسایی شوند و مقابله کنند. حالا بانک جهانی می گوید حتی اگر ایران به گروه نوظهور بریکس (برگرفته ی حرف اول کشورهای مؤسس: برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) و پیمان شانگهای، امید داشته باشد، باز تا به اف ای تی اف نپیوندد آش همان است، کاسه همان. یعنی هیچ تغییری برای حال ایران ندارد. یعنی همچنان آمریکا کنترل می کند که پولی به برای ایران واریز نشود یا پرداخت نگردد.
بنده احتمال می دهم حتی اگر روزی شنیدیم ایران کامل اف ای تی اف پیوست باز باور نمی شود کرد به حال بد تحریم علیه ی ایران اثر بگذرد. بر این نظر هستم تا زمانی که آمریکا به راهبرد امنیت ملی بیست و پنج سال آینده ی خود در مورد ایران (که سازمان های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا آن را تدوین کردند) پایبند باشد و دنبالش کند، ایران همچنان با تحریم و رویارویی اقتصادی آمریکا مواجه است و مذاکره با اروپا بی فایده و نوعی هدر دادن وقت و اتلاف فرصت است. ایران برای نجات اقتصادش و توسعه و تمدن سازی اش و حتی رفاه متوسط مردمش ضرورتاً برای میان مدت باید مستقیم با آمریکا وارد مذاکره ی بده و بستان شود. بنده اسمش را می گذارم: «بدهد - بگیرد : بگیرد - بدهد» بقیه همه حرف است. چین چرا چین شد؟ چون تئوری شئو پینگ این بود اول چهار اصل اقتصادی پیاده شود و وقتی چند دهه بعد قدرت یافت، شروع کند به سایر سیاست.
عکس نمودار را بنده به قضاوت نمی نشینم چون علم به این رشته و شعبه ندارم گرچه مایل به دانستن مسائل اقتصاد هستم. گویا گزارش ها نشان می دهد آقای مسعود پزشکیان حداقل طی ۴ سال آینده باید ۷۷۵ هزار میلیارد تومان بدهی بازمانده از دولت سیزده را تسویه کند. بالاتر این که آقای غلامرضا سلامی اقتصاددان گفت بدهی بیش از این رقم است. عبور کنم. اُنظُر.
عصر بیانیه و سخنرانی جایش را
به پیاده سازی سیاست اقتصادی بخشیده
نوشته ی اُنظُر : مقصودم از این نوشته دو چیز است: یک : دولت ها در قوه ی مجریه حق تعیین راه دارند یا نه؟ دو : حرکت دولت قرار است به کدام سمت باشد؟ برای این دو مقصد، ناچار باید فشرده ای از محتوای مقاله ی پزشکیان در نشریه ی انگلیسی زبان "تهران تایمز" بنویسم. سپس با استناد به این محتوا (و آنچه در کشور جریان دارد) دست به برداشت و تحلیل بزنم. اکنون با فشرده ترین سبک، مقاله ی طولانی پزشکیان را می نویسم تا هر کسی حوصله ی مقالات مفصل را ندارد اگر خواست با همین چکیده پی از داستان ببرد.
آقای مسعود پزشکیان در همان آغاز پیام خود به جهان (اینجا)، به «تعهد مردم ایران به انتقال دموکراتیک قدرت حتی در شرایط دشوار» در ایران صحه گذاشت. بعد، از دولت خود یاد کرد که «قصد دارد سیاستی فرصت گرا را پیگیری کند» « با ایجاد «تعادل» در روابط با همه ی کشورها». بعد نوشت که کشورهای همسایه «نباید منابع ارزشمند خود را در جهت رقابت های فرسایشی، مسابقه ی تسلیحات هدر دهند» این در حالی است که به نظری وی «منطقه ی ما دیربازی است» که از چند بحران «رنج می برد» که بر اساس تز وی «از طریق ترویج صلح» و «مقابله با اسلام هراسی» می شود نقش ایفا کرد. او پس از شمارش چند کشور که باید با آنان سطح روابط را حفظ کرد از آمریکا خواست «از سوء محاسبات گذشته اش درس گرفته و سیاست جدیدی متناسب با آن اتخاذ نماید. تصمیم گیران در واشنگتن باید دریابند که سیاستی که مبنای آن قرار دادن کشورهای منطقه در مقابل یکدیگر باشد، نه در گذشته موفق بوده و نه در آینده موفق خواهد شد. آنها باید حقیقت ایران را بپذیرند و از تشدید تنش های موجود پرهیز نمایند.» و سرانجام، مقاله ی خود را با این جمله در مجله ی تهران تایمز به پایان برده: «مردم ایران به من یک مأموریت قوی داده اند تا با جدیت پیگیر تعامل سازنده در صحنه ی بینالمللی -در حین پافشاری بر حقوق، عزت و نقش مستحق مان در منطقه و جهان - باشم.»
یک : دولت ها در قوه ی مجریه حق تعیین راه دارند یا نه؟
از نظر بنده در مقام کلان، نه. اگر قرار باشد فرد، راه انقلاب را بسازد، یک فرد بیشتر نبوده است؛ حضرت مؤسس انقلاب که از تبعید طولانی نجف برگشت و ده سال کشور را اداره کرد و در چهاردهم خرداد شصت و هشت به ارتحال رفت. بنابراین، بنا بر آنچه از مواضع و بیانات حکومت پس از دهه ی اول، بر می آید همیشه قرار بر این بوده است این انقلاب، «بی نام» ایشان «در هیچ جای جهان شناخته شده« نباشد؛ این یعنی راه انقلاب فقط همان راه است که مشخص شده است. نتیجه: هیچ دولتی از این حق برخودار نباید باشد راه ایجاد کند. چنین کاری هرج و مرج راهبردی ایجاد می کند و کشور را به سر در گمی می رساند. کوشش هر کس برای القای این که فلان دولت راه است و راه آن باید راه بقیه باشد حرف درستی نیست و با منطق انقلاب سازگار نیست که دولتی را مجبور کرد از دولتی دیگر تقلید و تبعیت داشته باشد. این یعنی انتخابات را از فلسفه ی اصلی اش بیرون بردن. راه انقلاب را قانون اساسی و حضرت مؤسس مشخص کرده است؛ اصول ثابت دارد و فرع های متغیر (که متغیرات نیز تابع منافع ملی و عقل جمعی است، نه اراده و تصمیم فردی)
دو : حرکت دولت قرار است به کدام سمت باشد؟
از مقاله ی آقای مسعود پزشکیان به جهان معلوم است وی بنا دارد سیاست «تمنا» را پیاده کند. سیاست «تمنا» از ساخته های ذهن خودم است. نیز قبلاً نیز گفته ام وی «چینی بند زنِ» ترَک های وارده بر چینی کشور و حاکمیت است. آن طور که بنده تشخیص داده او هفت تمنا قرار است بکند، که پایه ی تمنا به خاطر خطر ضعف در کشور است. یعنی الزام می بیند با چنین روشی، کشور را به حال عادی رشد و توسعه بازگرداند و مخمصه را پایان دهد:
تمنا از عرب های همسایه که کل منطقه در مسیر فرسایش و سبقت تسلحیات افتاده است.
تمنا از آمریکا که به نوعی پرنسیپ (قاعده ی شخصیتی) اخلاقی در سیاست است، نه پروسه ی سیاسی.
تمنا از روس که به نوعی در برابر فشار آمریکا بر ایران، تکیه بر پشتیبانی روسیه فرصت تلقی می شود.
تمنا از چین که فقط به مانور پیمان بیست و پنج ساله اکتفا نکند، در ایران سرمایه گذاری کند، اقتصادش را به ایران بدوزد، نه بدزدد.
تمنا از اروپا که به ترویج صلح وی اعتماد کنند و روش گشایش را در پیش بگیرند نه مسدود کردن گفتگو را.
تمنا از قدرت های فراگیر که جلوی اسرائیل را در سیاست کشتار در غزه بگیرند.
تمنا از مردم ایران که از «سیاست فرصتگرا» تز برآمده از خود پزشکیان پشتیبانی کنند تا تعامل را جایگزین تقابل کند.
بنده معتقد است سیاست، جایی برای تمنا باقی نگذاشته است. این علم، از واقع گرایی و منفعت خواهی آبشخور دارد، نه از هیچ چیز دیگر. عصر بیانیه و سخنرانی، جایش را به پیاده سازی سیاست اقتصادی بخشیده. نمی شود ایران روی موضع خود مستحکم و بدون تلورانس باشد، ولی از میز مقابلی که بنا بر جنگیدن (ولو فعلاً اقتصادی) دارد خواهش کند به ما اعتماد کن. قصد پزشکیان پرواز ایران به قله های علم است اما جهان خود برای خود منافع تعریف می کند. سیاست خارجی جای تضریب تعریف منافع است؛ هر کشوری بهتر از منافع خود تعریف دهد و هر بار از تغییر آن خوف نکند دستِ برتر دارد. تمنا خوب است، ولی نه در سیاست. اُنظُر.
پیوست: متن کامل مقاله ی مسعود پزشکیان رئیس جمهوری منتخب مردم که در نشریه ی تهران تایمز انتشار یافته در (اینجا)
اگر فرضاً امام حسین (ع)
به جمهوری اسلامی ایران دو سفیر بفرستد! ...
نوشته ی اُنظُر : فرض بگیریم اگر روح پیشوای آزادگان جهان حضرت امام حسین (ع) مثلاً مثلاً مثلاً دو سفیر مثل و مانندِ مسلم بن عقیل هاشمی و قیس بن مسهر صیداوی به جمهوری اسلامی ایران اعزام کند، این سفیران به مولا ابا عبدالله سید الشهدا (ع) چه گزارش می کنند؟! به نظر بنده جدا از چند و چندین کار خوب و حسنه، از بیشمار کار نادرست هم صرف نظر نمی کنند و در گزارش خود حتماً درج می کنند. بنده مخلوطی از کار درست و کار نادرست را خلاصه وار نام ببرم و عبور کنم:
این دو سفیر شک ندارم که دقیق می دانند امام ابا عبدالله الحسین (ع) هدفی جز این نداشت که امور امت را ترمیم کند و زخم عمیق حکومت جور و جبار را التیام دهد و چوب ستم را بر سر خود ستمگران فرو نشاند که با صراحت فرموده است «من برای اصلاح در امتِ جدّم محمد (ص) قیام کرده ام.» همان حدیث مهم و منسوب به آن حضرت اسوه ی حقیقت و واقعیت و صداقت :
«و أنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی صلی الله علیه و آله ، أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و أبی علی بن أبی طالب علیه السلام»
«به درستی که من بیهوده ، گردنکش ، ستمگر و ظالم حرکت نکردم ، بلکه برای اصلاح در امت جدم محمد (ص ) حرکت کردم و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم محمد (ص ) و پدرم علی بن ابی طالب (ع ) رفتار کنم.»
گزارش سفیر یک : قدرت برتر را در اسلام فقاهت دیدند. پس فقیه را در رأس جامعه و نیز حکومت نهادند. از مرجعیت شیعه کاستند. ساختار حکومتی را احتمال است که طبق روایت «و اَما مَن کان مِن الفقهاء... » اخذ کردند و به همین خاطر در سر، اسلامی شدن مردم را دارند. درس اخلاق برای ملت برپا می کنند. به ارشاد خلق خیلی شائق هستند. اما بن بست ها مانع از پیشروی شده است. در این سیستم، کاتوتیک تر از پاپ ها، آنقدر خود را به «بصیرت» متصف کردند و آنچنان خویشتن را به ولاء و ولاءیی می شناسند، یک پا، خود از همه پیشوا تر و پیشرو تر هستند. آنان یرای آنکه قدرت دوم کشور که در دست قوه ی مجریه است به دست کسی دیگر از رقیبان فکری نیفتند در تازه ترین حرکت سیاسی اخیر با حرکت دادن عده ای زیاد از طلبه های حوزه ی علمیه به روستاها و شهرهای دور ایران (که از یک مسجد در جنوب شرق شهرشان قم یعنی جمکران تغذیه ی فکری و ... شده بودند) خواستند در آخرین دقایق رقابت آزاد و سالم، نظر مردم را در رأی آزاد، به سود فرد مورد دلخواه خود، تغییر دهند و حتی برخی از آنها خود را طرفدار امام حسین (ع) و «حسینیان» و مابقی را به فرد فاسق یعنی یزید و «یزیدیان» و حتی بدتر به جدّ فاسدترش «ابوسفیان» نسبت دادند. اما مردم به فردی به اسم مسعود پزشکیان رأی دادند که مردم را از او می ترساندند! بعضی از سران حکومتی، وقتی پرونده ی فساد داخل سیستم، به تعفن می آید و مردم بویش را می گیرند دست به حرکت های صوری و فریبنده می زنند که به خیال خود، ذهن مردم را از تعفُنات فساد، انصراف دهند. همین اینان البته به یک خال موی بیرون زده از شال دخترکان این مملکت (که البته باید هنجارپسند باشنند همه) بسیار حساس هستند و ندای «وا اسلاما» سر می دهند. حق دارند!! چون تصور می کنند مردم از طریق خال مو، از مذهب زده می شوند، ولی از فساد و فریب و فجور در سیستم حرفی نمی زنند، چون بعضی شان جیره می گیرند همدستی می کنند و خود را ربّ مردم می پندارند. بدی و خوبی در این کشور مثل همه ی کشورها، وفور و کنار هم است اما چون این کشور از اسلام دم می زند، بیرون زدن بدی ها از شکاف ها، مردم را به سمت سؤالات کشانده است و ملت پاسخ ها را هم نیافته است. میان ملت و حکومت تقریباً سه نوع دسته پیش آمده است : منتقدان منصرف از مشارکت. منتقدان متعقد به مشارکت. معتقدان داخل در حکومت که در دسته ی آخری برخی خود را قلعه و دژ می پندارند و حتی تفتیش عقاید می کنند و مردم را کم دین و بی دین و بد دین معرفی می کنند. وقتی به دین خود آنان رجوع می شود دیده می شود جز چندین آتشپاره لغت های تهور و تهوع چیزی نیست.
گزارش سفیر دو : خیلی خوب است که این نظام پا در رکاب انقلاب اسلامی دارد که برگرفته از انقلاب عاشوراست. اما در ادامه وقتی متفکران مؤثر آن توسط تروریست های مذهبی ترور شدند مثل شهید مطهری و شهید بهشتی، نظام به سمت افرادی آدرس داده شد که هرگز آن دو متفکر این افراد را در فکر و روش قبول نداشتند. مثلاً برابرنهاد آیت ال... مطهری را کسی تصور کرده بودند که اصلاً و ابداً جایگزینی برای آن ایدئولوگ نبود و حتی شهید بهشتی آن شخص را در مدرسه ی حقانی، فردی «لجباز و ... » معرفی کرده بود. برای اثبات فکر اولیه ی انقلاب (که سپس در مرحله ی ثانیه بکلی رنگ باخت) این متن مطهری شهید، پیوست گزارش می شود:
پیوست: از کتاب «ده گفتار» نویسنده : مطهری، مرتضی. جلد : یک، صفحه ی یکصد و یازده:
"اینکه گفتم تقلید بر دو قسم است : ممنوع و مشروع ، مقصود از تقلید ممنوع تنها این تقلید که تقلید کورکورانه از محیط و عادت آباء و اجداد است نیست، بلکه میخواهم بگویم همان تقلید جاهل از عالم و رجوع عامی به فقیه بر دو قسم است : ممنوع و مشروع. اخیرا از بعضی مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند گاهی این کلمه را می شنوم که می گویند می گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا "سر بسپاریم". می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده "سر سپردن" نیست، چشم باز کردن و چشم بازداشتن است. تقلید اگر شکل "سر سپردن" پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا می کند. در اینجا حدیث مفصلی که در این زمینه هست و نوشته ام، برای شما از رو می خوانم. جمله ی معروف «و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه» که از جمله سندهای تقلید و اجتهاد است جزء همین حدیث است و شیخ انصاری درباره ی این حدیث می گوید : آثار صدق از آن نمایان است. این حدیث در ذیل این آیه کریمه است : « و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون. این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان یهود است که از علما و پیشوایان دین خود پیروی و تقلید میکردند ، و دنباله ی آیاتی است که روش ناپسند علماء یهود را ذکر می کند. میفرماید یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمیدانستند و دنبال گمان و وهم میرفتند... اینها ( مردم) نیز اگر در فقهاء خود ، اعمال خلاف ، تعصب شدید ، تزاحم بر سر دنیا ، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند ، کوبیدن مخالفین خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند ، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و بازهم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عیناً مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند ... پس معلوم می شود که تقلید ممدوح و مشروع "سر سپردن" و چشم بستن نیست ، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه ، مسؤلیت و شرکت در جرم است . "
امضاء : دو سفیر فرضی. پایان. اُنظُر
دختر دولت سیزده به دختر دولت چهارده گفته دعا کن پدرت «عاقبت بخیر شود زیرا این مسیر فقه و تفکر دینی میخواهد.»
اختراعات و مسیر مردم
نوشته ی اُنظُر : میان اختراع ها که فارسی آن می شود آفریدن، با دین و سیاست رابطه است. در قرون جدید چندین اختراع مسیر مردم، حکومت و حتی گرایش به مذهب را دستخوش تغییر (تکامل یا تردید) کرده بود. مثل این اختراعات:
- اختراع میکروسکوپ قرن شانزده ی میلاد
- اختراع تلسکوپ قرن هفده ی میلاد
- اختراع دماسنج گالیله
- اختراع هواسنج توریچ لی شاگرد گالیله
- اختراع تخلیه ی هوای گریک قرن هفده ی میلاد
- اختراع لوگاریتم ناپیرو
- اختراع هندسه ی تحلیلی دکارت
- اختراع حساب دیفرانسیل نیوتون
- اختراع انتگرال لایپ نیتس
- اختراع اخیر هوش مصنوعی
همه ی اینها مسیر را عوض کردند و باز خواهند کرد. جوهانسن در عکس اخیراً در مورد هوش مصنوعی گفت «تکنولوژی بسیار سریع تر از نفوس شکننده ی ما انسان ها، پیشرفت می کند، و تأثیراتش را همه جا می بینید، به ویژه روی جوانان. این تکنولوژی مثل یک موج هزار فوتی است.»
مثالی مهم: چرا وزیر ارتباطات و مخابرات کشورها اکثراً از نسل نو است؟ چون قدیمی ها از فن و فنون و علوم پیشرفته ی نو عقب اند. مسیر آینده را نسل نو تغییر می دهد زیرا علم نو را می آموزد. نتیجه اش این است هیچ سد توان ایستادن در برابر اختراعات را ندارد. هر کشوری با علوم روز در افتد، عقب می افتد و خود را با سیل خروش نسل نو مواجه می بیند؛ بیش یا کم. اُنظُر
کفش سران است،
نه کفش شالیزار گالیکش
فکاهی اُنظُر :
ببین ببین! آقای شیخ احمد جنت! روی فرش با کفش است!
دیدن ندارد! کفش سران است برق می زند، نه چکمه ی شالیزار گالیکش که پر از لای و گل است. سرانی دارد دنیا، کفش سر مردم گذاشتند رفتند. عبور کنم. بقا گرفت! «ابقا»ی اخیر هم رویش. اُنظُر همان نوشته ی دیروزم را در بازتاب دوباره دهم بهتر است: یعننی متن «اختراعات و مسیر مردم»
کاغذ میان سیاستمداران "کاغذپاره" نیست
کاوش اُنظُر : باید به یاد داشته باشد هر ایرانی که در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ یک طرف برجام یعنی ترامپ رسماً از برجام / برنامه ی جامع اقدام مشترک، منعقده در ۱۳۹۳ خارج شد و در آمریکا امضای ریاست جمهور، قانون است. تا اینجای که طبع ترامپ این بود؛ یک مقاطعه کار ساختمان بود که چنین شغلی گاه بر سر یک آجر چارک ممکن است کل معمار و کارفرما، کارگرها، مصالح ساختمان و سیمان و هر چه مربوط به ساختمان را یکباره از بیخ و بن بکند. اما همین ترامپ که یک شخصیت تزلزل مآب داشت، از یک کشور مترقی شرق، شینزو آبه نخست وزیر پیشین ژاپن را (او بعداً ترور شد) در خرداد سال ۱۳۹۸ در سفری رسمی و مهم و پر تشریفات به ایران فرستاد، اما یک کاغذ که همراه داشت، باز نشد. آن کاغذ چه بود؟! کاغذی که در عکس روی میز به زیر پای شینزو آبه بود ولی تغییر جا داد. خود آبه گفته بود : «من قصد دارم پیام رئیس جمهور آمریکا را به جنابعالی برسانم.» در پاسخ شنید: «ما در حسن نیت و جدی بودن شما تردیدی نداریم اما در خصوص آنچه از رئیس جمهور آمریکا نقل کردید، من شخص ترامپ را شایستهی مبادله ی هیچ پیامی نم یدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.» این عکس در جهان نماد رد پیشنهاد مذاکره تلقی شد. فقط خواستم فضا را باز کنم. پایان. با ذکر این پیام که ترامپ فاسد بود اما مردم آمریکا همین فاسد را بر کاخ سفید نشاندند. عبور کنم. اُنظُر
پیوست:
یک نمایش تاریخ:
قدرت به پس زدن کاغذ حساس است
خسرو پرویز پادشاه ساسان ایران، نامه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او را آتش زد، اما رسول الله در اوج آرامش هیچ کاری به او نداشت. حال اگر خسرو پرویز به محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کاغذ می فرستاد و پیغمبر خدا آن را مثلاً آتش می زد، خسرو پرویز حتی احتمال داشت سازوبرگ جنگ مهیا کند. پس؛ قدرت به پس زدن کاغذ حساس است. بستگی دارد دو سوی آن چه کسانی آرایش سیاسی بگیرند. برجام را بر روی اخبار پشت پرده باید تحلیل کرد که هنوز طبقه بندی آن مهر سرّی دارد. هر چند افکار عمومی باید تحلیل های خود را آزاد بیان کند چون سرنوشت خودش و نسل آتی اش به برخی از موضوعات و موضع ها بند است. حرف بنده : بنده روی برجام و کاغذ و اقدام های بعدی ترامپ هیچ نظری نمی دهم. نظر دارم، اما پیش خودم.
آبادی ، عداوت ، دُکان
سه نوع خبر از افغانستان تا ایران
کاوش اُنظُر : این جلسه ی اعضای امارت اسلامی طالبان (یعنی طلبه ها ؛ آخوند ها) افغانستان دو تصویبنامه ی مهم داشت. یک : آبادی افغانستان. دو : تقویت نهادهای تحصیلی و آموزشی افغانستان. چون اعتراف کردند به «نیروهای متخصص نیاز دارند» و قسمت با اهمیت تر آن این تصمیم بوده است که «این نیازمندی ها را باید از دانشگاه ها برطرف کنند». نمی دانم آیا هنوز بر آن عزم خود، جزم اند این طلاب که زنان و دختران (نیمی از جمعیت افغانستان) نباید درس بخوانند. اما در هر صورت، دو تصویب مهم داشت این نشست.
حجت اسلام سید احمد علم الهدی است. همین ابتدا بگویم به نظر شخص بنده این طرز (ایستادن بر سر منبر) بدعت و جسارت به شأن و تقدس منبر و همچنین اهانت به شأن مأمونین و اصل خطبه خوانی و نوعی تقلید از حکومت های آن دو دوره ی عباسی و اموی است که با تبختر به مقام سخن می ایستادند. آقای سید احمد علم الهدی هر طور شده پس از سه سال در دولت سیزده که سرآخر دامادش درگذشت و با رأی ملت آقای مسعود پزشکیان آمده بر سر قدرت، به آن اخلاق انتقادی خاص خودش در نماز جمعه بر گشت و این حُسن است که این افراد به حرف در می آیند. چون داریم که : «تُعرَفُ الاشیاءُ باَضدادها» !! فقط نمی دانم توی سه سالی دولت دامادش، چرا زبانش کار نمی کرد. بنده از این که ایشان دوباره به یاد زبانش افتاد متوجه ی ماورای سیاست هست و آن را فرصت شناخت می داند! او بر پایه ی استنادش به یک متن "زیارت" که میان ملت قداست و کرامت دارد، درین نماز دیروزش در رواق داخلی حرم هشتمین امام (ع) گفته است : «روشن است تعابیر لعن بسیار بیشتر از سلام است و نشان می دهد عداوت ورزیدن با دشمن چه قدر اهمیت دارد.» و بعد چون شماری از اعضای «کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی» در آن نماز بودند این را از قلم نینداختند : «تأکید داریم برای متولی سیاست خارجی کسی را تأیید نکنند که بی توجه به آموزه های کربلا باشد و سیاست خارجی کشور را بر اساس وعده و نگاه دشمن ملت تنظیم کند.» تقبل الله آقای سید احمد علم الهدی.
آقای سعید جلیلی نیز روی «دولت سایه» هنوز قلم می زند که «قوی تر از گذشته دنبال خواهد شد.» این جنانباز جنگ که یک پا را پیش خدا هدیه گذاشت (تبارک الله) و با تک پا در سیاست حضور دارد (تقبل الله) توئیت زد (باید گفت ایکس کرد، چون توئیتر اسمش شد ایکس) که : «دولت سایه یک دکان نیست بلکه یک گفتمان است» از نظر بنده حرف جذابی زد. فقط همان سه سؤالم (که چند هفته پیش در همین داخل به درخواست یک هم مدرسه ای مطرح کرده بودم) همچنان باقی است : یک : در کدام ساختمان و با چه تعداد نیرو و در کدام ساعت کاری، یازده سال «دولت سایه» ساخته است؟ البته که به سبک خاص خودش چون این سایه با آن سایه در علم سیاست خصوصا" دولت پارلمانی مشروطه پادشاهی انگلستان فرق دارد. دو : پول این یازده سال کار در سایه (در ادبیات سیاسی ایران شده : کارشکنی مخفی و بی پایه) را از کجا گرفته است؟ و تا الان چه مبلغی خرج کرده است؟ چون این جور مسائل که سایه نباید باشد، ملت حقش است خبر داشته باشد. سه : چرا این فضای سایه برای خودش و نیروهای اعزام!!! به سایه اش، مجاز و مهیا بوده و هست، اما برای سایر تفکرها یا حزب ها و یا محفل ها و حتی رقیب انتخاباتی بازنده، فراهم نبوده است؟ حتی اگر هم شکل می گرفت احتمال خطر جانی!! و حبس و حصر و اوین و زندان خاص کرج در بر می داشته است. بنده عبور کند. اُنظُر
دو تا "جمهوری اسلامی" در ایران !!
کاوش اُنظُر : یک جمهوری اسلامی که پس از فرار شاه شکل گرفت که البته یک مبارز پیشرو "نهضت" شادروان مهدی بازرگان سخت پای فشرده بود بشود : «جمهوری دموکرتیک اسلامی» ولی حضرت مؤسس ره پیشوای "نهضت"، «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش» را پیش کشید. این جمهوری اسلامی، دچار فراز و فرود و همچنین خدمات و فساد شد و هم اکنون با نسل نو دست و پنجه نرم می کند که دفعشان کند؟! یا جذبشان. یا هضمشان می شود! نسل نو هم، فکرهای غریب و تزهای عجیب پیش روی خود می بیند و کسی را ندارند که آنها را به «ید واحده» برساند. ولی به هر حال به اصطلاح رایج ادبیات ایرانی: «موی دماغ» این جمهوری اسلامی تصور می شوند. عبور کنم. این نسل احتمال دارد حرف خود را آینده تقویت کند. بنده نمی داند آنان به چه جهت در حرکت هستند و به چه ایده ای می رسند، چون تشنگی خود را از مواد جهانی رفع می کنند و به منبع واحد حتی اگر مقدس و «یَعلو وَ لا یُعلی» وصف شده باشد، بسنده و پسنده ندارند؛ اما هر کدام از جنس مؤنث و جنس مذکر این نسل، در انبوه مطالبه ها و مبهوم ها و مجهول ها شناورند و به قول دانشمندان جامعه شناسی سیاسی که روشنفکران را «طبقه ی شناور» می دانند، اینان هم به نظر بنده نسلی شناورند. این جهت و آن جهت می روند، ولی برای قدرت در هر کشوری خطر محسوب می شوند؛ دیر یا زود. هم به قانون طبیعت و هم به تأیید وحی، نسل های هر بلادی، برای خود حق تعیین سرنوشت حس می کنند.
یک "جمهوری اسلامی" هم مال حجت اسلام مسیح مهاجری است که از اول تأسیس تا امروز تلذذ در "رأس" بودن را یکسره می چشد و هنوز عوَض و عِوض نشده است! هر روز "تولید" دارد و خودش یک پا حس «اولی الامر»ی به خود دارد. سیر این "جمهوری اسلامی" خود یک آدرس جالب توجه از آن «جمهوری اسلامی» می دهد که پیمان داده بود حتی کلمه ای بیش و کم نشود! اگر کسی تاریخ "جمهوری اسلامی" را بخواهد بخواند یک ماده ی محوری آن همین "جمهوری اسلامی" آقای مسیح مهاجری است که زمانی نماینده ی مذهبی شهید دکتر بهشتی (تئوریسن مدبّر و قدرتمند انقلاب) در ژاپن بود. او دیروز در سرمقاله اش از سه تا دال گفت :
"دیدید که دولت سیزدهم جرّاحی کرد ولی چون چاقویش زنگ زده بود، این بدن بیمار دچار چنان تب شدیدی شد که تا نزدیکی های «انّا لله وَ انّا الیه راجعون» پیش رفت... سپس ادامه داد «در کشور ما از زمان دولت های نهم و دهم سه «دال» نهادینه شدند؛ دروغ، دغل و دزدی. اینها ام الفسادند و تا ریشه کن نشوند، هیچ دولتی نمی تواند مشکلات کشور را حل کند."
بنده در عوض چندین "دالِ" قشنگ که دالّ و مدلول !! باشد، ردیف می کند که به دولت سیزده عطا می کنند حامیان محترم و متدین و محکم آن:
گفتی شما آقا مسیح مهاجری دروغ، دغل و دزدی در عصر هشت ساله ی آقای محمود احمدی نژاد، نهادینه شد.
گویند حامیان دولت سیزده که در عصر سه ساله ی این دولت سیزده که:
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلیر داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دستپاک داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دوستدار "ولی" داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دنباله رو «رهبر» داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دنیاگشته داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلسوز داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلخواه داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دفتر ننشین داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی با دکترین (تئوری پرداز) داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دل و دماغ دار داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دستورپذیر از سند بالادستی داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دستگیر فقیران داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دست و دل باز داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی درمانگر تورم داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دسیسه شناس داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دژبان نظام داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دست بوس عالمان داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دلار آور از راه دورزدن تحریم داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دردآشنا داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی درخو نظام ولایی داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی درخشان داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی داعیه دار مقاومت داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دانش و دانشمند داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دافعه در برابر لشکر "ابوسفیان" داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دارا داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دیدبان داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دولتمند داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دیدِ باز داشتند
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دانای عقل کل داشتند که کیهان حتی گفت او از آسمان! آمده بود و یک مداح هم خواب دید آن دنیا ظهور امام زمان (عج) مقدمه چینی دارد می شود!!
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دیدنی داشتند که همه باید در آینده این دولت را تقلید کنند و از سرمشق آن، مشق بنویسند!!!!!
گویند حامیان دولت سیزده دولتی دفاع از موشک داشتند (این عالی عالی بود) حجت اسلام آقای مسعود عالی تمجیدگر و منبری «دفتر» ها هم که عالی!!! حکومت مولا امام علی (ع) را از نظر وِلاء به پای منبر کشاند!
به قول آقای «باغ میشه»ی «زیر خاکی» : آقای مسیح مهاجری! «کووووجاییییی»؟! اُنظُر
صدای طنین انداز یک آخوند خوب
کاوش اُنظُر : یک خودروی نظامی ریو تصادف را صورت می دهد از صحنه می گریزد. شانزدهم شعبان بود. شیروان را رد کرده بود آمده بود روبروی امامزاده «جلیل» در آلاجوق بعد از قوچان. آخوند خوب در آن تصادف در دم جان سپرد. نوار منبرهایش در غالب خانه ها شنیده می شد؛ خانه ی ما، هم. آنقدر شهرت داشت که شخصیتی مرجع مانند آیت الله سید احمد خوانساری رحمت الله واسعه در مسجد "سید عزیزالله" ی تهران برای او ختم گرفت. آن آخوند خوب خود در یک نوار سخنرانی در سال ۱۳۴۷ روایت کرد یک درمانگاه در مشهد ساخت به اسم «حضرت رسول اکرم» (ص) و دستور داد «تزریق و پانسمان دختران از شش سال به بالا به وسیله ی پزشکان زن انجام و معالجه پسر بچههای بالاتر از شش سال نیز تحت نظر پزشکان مرد و بدون دخالت زن صورت گیرد و برای قسمت امراض زنان هم یک نفر خانم دکتر را با ماهی ۶۰۰ تومان استخدام» کرد و به او گفت:
«چنانچه با چادر به این درمانگاه تردد بکنید ماهی ۱۵۰ تومان به تو اضافه تر خواهم پرداخت.»
او کشته ی راه تبلیغ و خیرات، شیخ احمد کافی بود که اطلاعات ۳۱ تیر ۱۳۵۷ تیتر زده بود شیخ احمد کافی کشته شد. وصیت کرده بود یک نوار دعای ندبه در کنار جنازه اش بگذارند و آنگاه دفن کنند. البته ساواک جسد خونین این آخوند خوب را شبانه و مخفیانه بدون رعایت وصیت در باغ خواجه ربیع مشهد دفن و بتُن کرد. بنده رفتم. سمت شمالی مشهد است. وارد که می شوید سمت راست، یک اتاقک است، چند قبر دارد مال همین آخوند خوب و خاندانش است. یک خبرگزاری که متعلق به سازمان تبلیغات است وی را «شهید احمد کافی» نامیده است. بنده در این محدوده دخالت نمی کند. این نظام بعضاً دلبخواهانه لقب «شهید»!! هبه می کند و از سوی دیگر برای برخی اجازه ی تشییع و مجلس ختم حتی نمی دهد. این بی عدالتی باید ترک شود. ستم حساب می آید.
روحت شاد و شادروان باد حجت اسلام شیخ احمد کافی، که به حد کافی صدای طنین انداز یک آخوند خوب در گوشم هنوز آشناست. چیزهایی ازو یاد گرفتیم از دین، از مسلمین، از ائمه (ع) و از انتظار که بشدت مهدوی بود. سی و شش مهدیه ساخته بود از جمله مهدیه ی تهران در خ. ولی عصر (عج) بالاتر از میدان راه آهن. البته تفکر مهدویت توسط تعدای کژاندیش (و برخی معدود از آخوندهای پولکی و پاکتی) مسئله ی موعود (عج) به افکاری غلط کشانده شد و محل درآمدی برای ارتزاق و معیشت؛ و به جای واقعیات و حقیقت های مسلّم در معارف ائمه (ع) به سراغ اوهام و خرافات و سرگرم کردن مردم با خواب و کرامات (منهای کرامت های علمای علیم) سوق برداشتند و مردم را به جای بیداری، به خواب نادانی و یا علوم عجیب می خواهند فرو ببرند. یقیناً نمی توانند. عبور کنم. اُنظُر.
عکس از روزنو
شُعام ! و شام !
کاوش اُنظُر : اینان دبیرهای شُعام (شورای عالی امنیت ملی) هیچکدام شان در سرکوب جنبش دانشجویی کم نگذاشتند! احتمال دارد این پنج شُعامی ها یادشان به آن سخن مشهور «خدا لعنت کند آن دست هایی را که تلاش کرده اند و می کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند.» هیچوقت نبوده. نقلش این است می شود خیلی دقتش کرد:
«بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانشآموزان مدارس - روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟ بله؛ اگر حکومت استبدادی باشد، میشود. حکومتهای مستبد دنیا، صرفهشان به این است که مردم سیاسی نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسی نداشته باشند. اما حکومتی که میخواهد به دست مردم کارهای بزرگ را انجام دهد؛ نظام را میخواهد با قدرت بیپایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام میداند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش - میتوانند غیر سیاسی باشند!؟ مگر میشود!؟ عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسی نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش میتواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید جوانان ما درک کنند.» (۱۳۷۲/۰۸/۱۲)
این سخن، حتی ذره ای در وسع تار مو، برای پنج شُعامی! گشاینده نبوده. به مردم هم حق را نمی گویند. شامی ها و ساواکی ها کتمان حق می کردند، شما پنج شُعامی ها چرا؟! به قول شادروان دکتر علی شریعتی همیشه ضابطه در کوره ی رابطه و حقیقت در کوره ی مصلحت ذوب می شده. حالا شده کار این شُعامی ها که به اسم امنیت هر چه خواستند سر جنبش دانشجویی آووردند. از نظر این هر پنج شُعامی، خیابان های ایران در سند جمهوری اسلامی است و بس!! تظاهرات هر کس خواست بکند باید حمایت! باشد، نه انتقاد یا اعتراض. و گرنه سرکوب و الا درفش. دانشجویان انگاری اگر خواستند تظاهرات کنند باید بروند مسقط ! یا کویت ! یا قطر یا اگر آنجاها نشد بروند توی قفس فریاد سر دهند، قفس سخت بود، بروند پشت درهای توالت با ماژیک خط خطی کنند، نه هیچ کار دگر! عبور کنم. "میدان تیان آنمن" الگوست! اُنظُر.
چهره ها
جهانی بنشسته در گوشه
نوشته ی اُنظُر : با برخی از آثار و مقالات این ادیب، فقیه و فیلسوف معاصر، این بنده به وادی حیرت می رفت و سپس به سوی شناخت دانش و ادبیات و دیانت. او بنیاد مهم و مؤثر «دایرة المعارف اسلامی» را پایه گذاری کرد. بنده با دو تا از شاگردان مشهورش آقای دکتر بهاء الدین خرمشاهی و آقای دکتر محمد جعفر یاحقی آشنا شد و آثارشان را می دید. این چهره در تأسیس «انجمن ترویج زبان و ادب فارسی» همت گماشت و همسرش خانم دکتر نوش آفرین انصاری نیز «دبیر شورای کتاب کودک» کشور است. او استاد مهدی محقق است کنار همسرش دکتر نوش آفرین انصاری. اینک این استاد 95 سال است دنیاست و دانش با او رو به رشد شد. به شعر «ادیب نیشابوری» شاعر بزرگ دشوارگوی معاصر :
به گوینده، گیتی برازنده است
که گیتی، به گویندگان زنده است
هر آنکس، ز دانش برد توشه ای
جهانی است، بنشسته در گوشه ای
و به شعر «ابن یمین»
هر آنکس به دانش شد آراسته
جهانی بود پر ز هر خواسته
بنده وقتی خانم «الهه آرانیان» گفتگوی کوتاهی که با خانم دکتر نوشآفرین انصاری، همسرش، صورت داد، خواندم، به فکر افتادم این چهره ی مهم ایران را مقداری معرفی کنم. کسانی که در دهه ی هفتاد به خواندن ماهنامه های مهم مأنوس بودند، خبر دارند متن های دکتر محقق آنسان آسان، با انسان اثر می کرد. ۴ ،، ۵ ،، ۱۴۰۳. اُنظُر.
ترور ترامپ و محو ایران از روی زمین! و لولو خورخورو
کاوش اُنظُر : یک تیراندازی در (۱۳ جولای ۲۰۲۴ ؛ ۲۳ تیر ۱۴۰۳) به روی دونالد ترامپ نامزد انتخابات آمریکا که آبان ماه آینده برگزار می شود، باعث شد او از این تیر در تیرماه، به سود خود در رقابت انتخاباتی میدانداری کند. اصولاً آمریکایی ها ملتی حساس به خود و با احساساتی بالا به مقامات خود هستند او هم در این میدان قصد بهره برداری تبلیغاتی دارد. و چه شیوه ای کارسازتر از دشمن تراشی! برای گرفتن رأی مردمی. به نقل از منابع مطبوعاتی انگاری او به تازگی گفت اگر آن ها یعنی ایران «مرا را ترور کنند که همیشه یک احتمال است، امیدوارم آمریکا ایران را از روی زمین محو کند.» او حتی رجزش را اینطور تمام کرد : «اگر چنین اتفاقی (یعنی محو ایران از روی زمین) رخ ندهد، رهبران آمریکا ترسوهای بی اراده در نظر گرفته خواهند شد.» او پیشتر هم مدعی شده بود «پزشک بیمارستان، جان بدر بردن من را معجزه خواند!»
سه مسئله »
یک. سالهای پیش، دقیقش را از خبرگزار مهر درآوورده بنده (سوم آبان ماه سال ۶۶) که گاسپار واین برگر وزیر جنگ آمریکا در عصر رونالد ریگان گفته بود «امید می رود که ریشه ی توانایی ایران برای ادامه ی جنگ به سرعت خشک شود و در چنین وضعیتی در واقع ریشه ی موجودیت ملت ایران نیز به خشکی می گراید!»
دو. ایران همیشه می گفت اگر رابطه گرگی باشد و میشی، نمی شود رابطه باشد (به عکس روزنامه رسالت و جمهوری اسلامی نگاه شود) بنده نظرش این است باید از طریق مذاکره ی مستقیم به فهم مشترک رسید که از میان بردن ملت، ناممکن و عبث است، راه عقل آن است کشورها با هم ارتباط داشته باشند حتی با واسطه. زبان به قول نوام چامسکی برای ارتباط ملت ها خلق شد. سپس به قول بنده برای گفتار میان انسان ها.
سه. در گرگان ما فاضل آباد یک دشمن اشباحی دارند که به آن می گویند لولو خورخورو. این لولو، ترساندن را در خیال کودک ها تازه تر و حرف گوش کن تر می کند. کشورها لولو خورخورو به هم نشان می دهند تا به پای میز بروند. اُنظُر
پیوست ها : گوشه ای از موضع گیری های امام در برابر امریکا در اینجا.
روزنامهی رسالت (چاپ ۲۹ آبان ۶۷ ) و روزنامه جمهوری اسلامی (چاپ ۲۹ آبان ۶۷) درباره ی واکنش امام خمینی به درخواست کارتر نوشت: امام فرمودند: «همان گونه که بارها گفته ام رابطه ایران و آمریکا، رابطه گرگ و میش است و بین این دو آشتی نیست.
چهره ها چه گفتند؟!
آقای علی نصیریان به خود آقای پزشکیان یا فعالان ستادش (دقیق از جای صحبتش بنده خبر ندارد) گفت : «هنر آزاد است و باید بستر آزادتری در شرایط ایران ایجاد شود.»
نظر اُنظُر : آقای علی نصیریان مرد متفکر دنیای هنر ایران است. سوادش بالاست. متانت و دیانت دارد. با محیطی آلوده سروکار داشت اما آلوده نشد. با زیست پاک و تفکر ناب، سالم ماند. در هر فیلمی هم که ایفای نقش پرداخت از پس هنرمندی اش برآمده است. در سریال «شهرزاد» که آقای حسن فتحی ساخت و از طریق فلش و سی دی انتشار می یافت، در نقش «بزرگ آقا» بازی کرد که دیدن چهره اش و حرف هایش و فنونش انسان را به حیرت می انداخت. واقعاً یک سرمایه ی پاک و درستکار برای سیمنای ایران است. او محبوبیتش یک علتش به خاطر یکی بودن علم و عملش بوده است. فرم حرفایش و چشمانش زمان سخن گفتن، بیننده را محو و مجذوب خود می کند. اسناد زبان بدن است علی الخصوص زبان چشم نگاه. گفت هنر آزاد است و گفت باید بستر آزادتری ایجاد شود. درست گفت. مو درزش نمی رود. نه فقط هنر، که اوج خلاقیت انسان است، باید آزاد باشد که هر چه به تفکر و عقل و انتخاب و راه رشد انسان بستگی دارد باید آزاد باشد. وقتی بخواهند جای آزادی، چیزی دیگر بنشانند، مگر چیزی جز استبداد و مصلحت غلط، جانشین آزادی می شود. استبداد برای انسان بدترین متاع و دروغ ترین مصلحت است. آزادی وقتی غارت شود جایش استبداد یا مصلحت های کاذب بنشیند، دروغی و دورویی مملکت را از قافله ی تمدن عقب می اندازد و دور دورِ متملقان قدرت می شود که عین مور در لانه ی قدرت اند. مور کارش خوره است. می خورد و می جود و پوک و پوسیده می کند. پس؛ آقای علی نصیریان راست گفت و از روی صدق دادِ سخن داد. اُنظُر
یک حرف با آقای اسدا... بادامچیان
کاوش اُنظُر : آقای اسدا... بادامچیان (او دبیرکل حزب موتلفه ی اسلامی است) در گفتگویی با فراز (یک روزنامه ی اینترنیتی ایران است) شرکت کرد. به نقل «فراز» او گفت :
«در نماز جمعه بالاخره آزادی بیان یعنی همین. هم شعار می دهند و نظرشان را می گویند ... من اصلاً طرفدار این نوع بحث ها نیستم ... ولی ما هم باید درک کنیم که فضای آزادی می خواهیم یا نمی خواهیم. بالاخره در فضای آزاد که نمی شود دهن همه مردم را ببندید؛ یکی موافق است و یکی موافق نیست ... اگر می خواهیم این آزادی را حفظ کنیم، باید این مسائلش را تحمل بکنیم. اگر خیال کنیم که همه، به قول خودمان، دقیقاً منطبق با ضوابط و موازین اخلاقی، خوب حرف بزنند و همه با هم تعارف کنند، تحقق چنین چیزی سخت است. به قولی گفتند: بنی آدم اعضای یک پیکرند، ولی گاه گاهی به هم می پرند!»
بنده به آقای بادامچیان از "السابقون" مبارزون، عرض کوتاهی دارم. سخن شما بر فرض همه حق و این نقل فراز هم بر فرض همه راست. اگر فضای آزادی برای نماز جمعه خوان ها هر جمعه مساعد است که پایان یا اول یا وسط این آئین مذهبی شعار بدهند، چرا همین آزادی را برای مثلاً دانشگاه، سینما، تئاتر، کارخانه ها، احزاب، زنان، نسل نو و حیت چاپ برخی از کتاب ها را که ممنوع الانتشار شدند... بسته نگه می دارند. اصلاً بقیه ی جاها هیچ، اگر بر فرض در یکی از نماز جمعه های ایران، مثلاً بر فرض محال در دست جناح چپ باشد (که هرگز در هیج شهری چنین نیست) شعار اعتراضی به سیستم سیاسی بدهند، آنوقت همین حرف را می زنید که زده اید؟ عبور کنم. تقوا یک معنی اش این است آدم را در برخی کارها بازدار باشد. اُنظُر
قصد حکومت از فرستادن اجباری روحانیت به دو وزارت
کاوش اُنظُر : قصد حکومت، بنده محاسبه اش این است حداقل خواست سه هدف را دنبال کند : یک. انتقال علم دین به دانشجویان و دانش آموزان. دو. نفوذ معنوی بر دو وزارت. سه. مانع شدن از منحرف شدن. تقریباً در هر سه هدف، حکومت شکست خورده است؛ به سه دلیل حداقل. عرض می کنم :
دلیل نخست : حکومت از کجا اطمینان دارد حوزه خودش در صراط مستقیم است که از آن مرکز برای تربیت جاهای دیگر نیرو می گیرد تا ارشادگر و مرشد شود. امروزه یک جایی باید راه بیفتد که به خود حوزه (بعضاً حتماً، نه تماماً، اصلاً ابداً) درس ادب و تربیت و اخلاق و رواداری و علم روز و تسلط به مسائل نوپدید یاد بدهد. چنان مزاج تندی یافته اند که آدم خیال می کند رضوان درِ بهشت شده اند و خود را در جنت دیده اند و سایر افراد را به سوی دوزخ راهنمایی می کنند که بروید آنجا خلید آتش شوید.
دلیل دوم : اگر رسم شده است که حاکمیت این حکومت، به چهار وزرات (اطلاعات - خارجه - ارتباطات - کشور) حساس است، که درست هم تا حدی هست، باید بیش از همه، به دو وزارت دیگر حساس می بود در این چهل و شش سال انقلاب و نظام. وزارت آموزش پرورش و در پی آن وزارت علوم. تاریخ این دو وزارت را اگر نگاه بیندازیم تاکنون بیش از هر وزارتخانه ای به خود وزیر دید. دو جایی که باید باثبات ترین وزارت و کمترین وزیر بود، برعکس شد، متزلزل و لغزان و فاقد افق روشن و هر بار دستخوش بدترین تغییر قوانین. این یعنی شکست تمام عیار حکومت در بخش نیروی انسانی سازی. (اصل پیشرفت ها و خدمت ها و اثرها در این میان جای انکار نیست ولی شکست در این دو جا بیش از اینهاست)
دلیل سوم : چقدر پول نفت که زیر اعماق کشور به بیرون آوورده می شود و خام و بدون فرآورده فروش می رود به دو وزارت آموزش پرورش و وزارت علوم داده شد؟! این دو وزارت می بایست بالاتری پول نفت (حتی نیمی از کل درآمد) را دریافت می کرد تا رفاه و توان معلمان و اساتید و محیط آموزش و امکانات تجربی و آزمایشگاهی و اردویی و سبک کار و منابع آموزشی آن در مطلوب ترین سطوح می شد. آنقدر پرت بود حکومت، حتی اردوگاه های تفریحی و آموزشی تربیتی این دو وزارت را هم مدتی طویل تسخیر می کرد. واقعاً حرف ملت این است آن همه پول نفت کجا رفت؟ سؤالی سریانی که نمی شود در آن را بست.
بنابراین قصد حکومت از فرستادن اجباری روحانیت به دو وزارت، بلاثر شده است. بنده هرگز نفی نمی کند خیلی از روحانیت روشن و دارای مشی آرامشبخش که به محیط دانشگاه گسیل شده بودند به خاطر تدابیر شخصی خود و مدارای وجودی شان و همچنی علم و ارزش فراوانشان، دلهای آن دو محیط را جذب هم کردند. اما واقعیت آن است با نظر داشتن همین استثنا هم، باز نیز حکومت شکست خورد. تا وزارت علوم و وزارت معلمان پر از پول خزانه ی ملی نشود، هر چه رشته کنند در اندک زمانی پشم می شود. برای نظامی که مدعی اسلامی شدن است حساس ترین جا، جایی است که فرزندان این کشور در آن تعلیم می بینند. حال آنکه کمترین بودجه را می گیرند. پول را کجا تقسیم می کنند. نمودارها را آدم می بیند، آتش می گیرد از اینهمه بی عدالتی بودجه ای و بی توجهی بینادی. کی این حکومت به سر عقل می آید خدای بلندمرتبه، بهتر خبر دارد و درون معلمان، بیشتر. اُنظُر.
چرا ترور هنیه در تهران؟ در قطر نه!
نوشته ی اُنظُر : با بالغ بر صد خبر از منبع داخل و خارج هنوز جزئیات قطعی بر بنده روشن نشد. عقل اقتضا دارد از اطراف خبر کناره گیری شود و ذهن به سراغ سؤالات برده شود.
در بادی امر سه نقطه ی تحریکی از این اقدام بیرون می زند که می خواهد ذهن ها را به سمت آن پیچ بزند :
- به قدرتِ افزار مدرن ترور، تا پیام دهد تهران لایه امنیتی اش نفوذپذیر است.
- به نفی قاعده های عرفی و توافقی جهان، که خبر برساند مهمان چه فرمانده جنگ حساب شود و چه مقام دیپلماتیک (که مصونیت بین المللی دارد) در خاک تهران زده خواهد شد.
- هنیه قطر زندگی می کرد، نه غزه یا کرانه، اما در قطر در طول این مدت ایمن بود، اما در تهران ترور شد. اقدام می خواهد پیام دهد تهران، محل اتاق جنگ ! است. خواست تهران را خوار کند و جنگ داخلی میان مقاومت پدید بیاورد.
اما سه ابهام آفرینی این اقدام :
اول - حفاظت هنیه در تهران عهده ی کدامیک از این سه جا بود : س.قد؟ یا ق.ثا؟ یا س.ان.مه؟ هر کدام از این سه مرکز بوده باشد، پاسخگو باقی ماندند، هم به ملت و هم جریان فلسطین. حتماً این خلأ را می دانند.
دوم - یک فقیه محترم و جاافتاده ی کشور که مدیر کل حوزه های علمیه ی ایران است و فقیه آینده دار شورای نگهبان محسوب می شود این اقدام را از نظر خود «تجاوز به حریم کشور ایران» تفسیر کرد؛ ایشان آیت ال... آقای اعرافی است. چنین تفسیری، آثار دفاع و مقابله بر جای می گذارد. شاید یکی از اصلی ترین قصد ترور در تهران کشاندن پای ایران به درگیری مستقیم تر است، زیرا در گوش کشورهای عربی خاورمیانه کار کردند که ایران برای امن نگه داشتن کشورش، محل تنازعات را به دورتر از مرز غربی خود در بین بلاد عربی برده است.
سوم - عامل یا عاملان ترور همزمان پنج مسئله را به هم ربط دادند : مذاکرات غزه، مذاکرات دولت نوپای ایران، انتخابات آمریکا، نقش واسط یک کشور همسایه، تنش و تفریق در جریان های مقاومت.
جدا از همه ی جزئیات خبر، که فعلاً بنده خبر چندان مطمئن ندارد، این اقدام ترور (از دور + از نزدیک، یا - از نزدیک) ضربه ی سخت امنیتی بر پیکر بازدارندگی تهران بود. عواقب آن، تک نقطه نیست، چندین نقطه دارد. مثلاً چرا روس با نفوذ اطلاعاتی اش تهران را مطلع نکرده است.
بی هیچ تردید عامل یا عاملان، این اقدام را فقط ترور نمی دانند، یک رویداد جنگی تجسم می کنند. باید دقت و قدرت دشمن را دقیق ارزیابی کرد. این رسم عقلی در جنگ و درگیری است. رسول اکرم صلوات الله عیون می فرستاد تا استعداد حقیقی دشمن را دقیقاً محاسبه کنند. می آمدند می گفتند نمی توانیم تعداد آنها را بشماریم. حضرت رهنمود دادند بروید ببینید شب چند شتر نحر می کنند. رفتند و برگشتند گفتند ۹ شتر نحر کردند. حضرت فرمود آنها ۹۰۰ نفرند. چون هر شتر غذای ۱۰۰ نفر است. که جمع آن می شود ۹۰۰ نفر نظامی، که به جنگ با پیامبر اکرم مهیا شده بودند. امروزه ۱۲ فناوری مدرن مخفی پدید آمده است که دستیابی به آن ورود به اقتصاد جهان و علم جهان را می طلبد. اُنظُر
جدا از تحلیل و بررسی بنده در بالا:
شخصاً به اسماعیل هنیه ابو العبد، شهید ماندگار مکتب اسلام و قبله ی قدس احترام و علاقه قائل بودم. برای روح زنده و زنده گر آن مرد جهاد و شهامت در راه مبارزه با اسرائیل (که از دید بنده کشور نیست، بلکه کشتارگاه است) برای طولانی مدت خودم را عزادارش و همواره غمخوار مبارزین راه قدس می بینم و سمت درست آنان ایستاده ام و چو رستگار شونده ای برتر از کسی که در راه قدس مقدس به آخرت پر بکشد و در دنیا ستم هیچ ستمگر کشتارکننده ای را امضا نزند و در برابرش از انسان و آزادی و دین و مردم مظلوم دفاع و جانبداری کند. اُنظُر
او پدرش را در این جملات پچید: «در زیست شخصی اهل رفاه بود. با دو همسر و ۱۰ فرزند زندگی را اداره می کرد و در زمره نخستین روحانیونی که در خانه مبل داشتند. بسیار شوخ طبع و خنده رو و خوش برخورد و هیچ نسبتی با برخی هم لباسان عبوس خود نداشت. به همین خاطر با این که در رأس دستگاه قضایی بوده تصویری مداراجو از او در اذهان مانده است.»