دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده
۱۰ دی ۱۴۰۳ ، ۱۰:۲۳

مدرسه فکرت ۱۰۳

  پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و سوم

پیکر و پیکار در اسلام

اسلام بر پیکر به عنوان جسم انسان ارزش قائل است، چون پیکر جایی است که خدا از روح خود در آن دمید و به ودیعت نهاد. این امانت -پیکر و روح- باید توسط انسان مراقبت شود. کسب معاش و دریافت معارف و معنویت، این دو را سیراب می‌کند. البته باید دنبال انسان کامل و اندیشه‌های پاک آن هم باشد که راه را درست بپیماید. اما همین پیکر، اگر در پیکار قرار گیرد دو وجه پیدا می‌کند: حرام و ثواب. اگر پیکار در مسیر حق و حقیقت باشد، پیکار -آن‌هم فقط تحت شرائط اخلاق و آموزه‌های اسلام- برای پیکر، قداست نسبی می‌آفریند در غیر این صورت، پیکار مورد مؤاخذه است. هشت سال دفاع مقدس در برابر جنگ‌افروزی صدام، پیکر و پیکار در راستای حقانیت عمل کرد. پس، سلام بر آن عملکرد. و درود بر رزمندگان و شهیدان آن. چون عملیات کربلای ۴ و ۱۵ روز بعدش عملیات کربلای ۵ در دی‌ماه ۱۳۶۵ اتفاق افتاد این متنم را نوشتم. درین هیئت رزمندگان داراب‌کلا هم، به همرزمان و هم‌سنگرانم و تمامی بسیجیان محترم درود می‌فرستم که صحنه را با ایمان و علم و عمل نیکوکارانه تمیز و منطقی نگه می‌دارند و از تندروی پرهیز دارند. خوشا بر پرهیزگاران. ۲۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه.

خاطره‌ام در امروز ۲۳ دی ۱۴۰۳

از حرم -البته از حوالی حرم- برگشتم که برانَم در خیابان نواب. زیرا راندن در خیابان «امام رضا» علیه السلام به خیابان «دانش» درمی‌پیچد و راهبندان می‌خورَد و مرا گیج می‌کند؛ گِج نه. با یک روحانی سید پاکستان قرار مدار داشتم. رسیدم، دیدم این پرچم اسرائیل است زیرِ درگاه‌اش. عکسم در داخل شیشه‌ی در انعکاس یافت. آنقدر آداب بلد بود برای استقبال، خودش زودتر آمد بیرونِ درگاه. گفتُ گفتم. گفتُ گفتم. آنقدر گفتیم که یادش رفت مرا ببرد حیاط خلوتش.

این پرچم رژیمی‌ست که حکومتش، لگدکردنی است. به سه علت: ۱. اسرائیل نامی دینی روی خود گذاشت، یعنی اسم دیگر یعقوب را، تا بنی‌اسرائیل یعنی اَعقاب و اَسلاف یعقوب ع (=اسرائیل) را مورد بهره‌وری سیاسی قرار دهد و اشغالش را تثبیت نماید. ۲. موجودیت خود را به «موعودیت» وصل کرد تا جاپای خود درین سرزمین را جزوِ وعده‌ی دین یهود حساب کند. ۳. آنقدر دچار فقد اخلاق و چارچوب مشروع است، که برای بقا به چیزی کمتر از شَریرشدن برای ارتش خود، قائل نیست. ارتشش، مؤسسه‌ی کشتار و خشم نابینا است. اما این اخیراً جمهوری اسلامی ایران از سیاست سنجیده بیرون افتاد و بدون شَور و مشورت عقلانی در اشتباهی استراتژیک، ضعف بر منطقه پیدا کرد. اسرائیل اینک به خاطر این تضعیفِ شدید، خود را در حال فائق‌آمدن در برابر رویدادهای اخیر منطقه حس می‌کند. در کشور هم در نظر افراد، شخصیت‌ها ماورائی قلمداد می‌شوند. همین موجب می‌شود حتی لفظ اشتباه هم، لغتی سخت و بد در نظرشان باشد، چه رسد به قبول تغییر مشیء اشتباه. این خاطره‌ام یک مؤخّره هم دارد، در ادامه می‌دوزم با این. راستی من روحانیون پاکستان را دوست می‌دارم. آرام، خوش‌مَشرب و دیدِ باز هستند. روزی در سال ۱۳۶۷ وقتی اولین پسرم -عارف- در مرداد متولد شد (که من جبهه‌ی مریوان بودم آن روزها را هیچ ندیدم که حس داشته باشم) همان روز علامه سید عارف حسینی رهبر روحانی شیعیان پاکستان را ترور کرده بودند. روی همین اتفاق داش حمید عباسیان همیشه عارف مرا «عارف‌حسینی» صدا می‌کرد. پسرم البته اسمش را از قبل عارف گذاشته بودم. حکمتش این بود نزد پروردگار متعال متعهد شده بودم که اگر خدا به من سه پسر دهد، نامشان را می‌گذارم: عارف، عادل، عاصم (=مثلث عرفان، عدالت، عصمت) و چهارمی اگر دختر داد اسمش را می‌گذاریم: «مُنعِمه» که نعمتِ تمام و نعمت‌بخش حیات. ولی جمهوری اسلامی ایران، فرزند ۴ به بعد را قدغن کرده بود! دامنه‌ی توحید

یک شبه همه ضد اسد شدند!

اساساً عقل انسان، شرع ادیان و وحی قرآن قائل است سرنوشت هر «قوم» و در واقع حال و آینده‌ی هر کشور - دولت، با خودِ آن مردم است و نسل نو ممکن است هر بار که نیاز دید، ظاهر و درونمایه‌ی دولت و حکومت را تغییر دهد. سوریه استنثاء نبود. مردم و روشنفکرانش حدود ده دوازده سال پیش علیه‌ی خاندان اسد برخاسته بودند اما درین میان ایران همپیمان با آن، به جای تقویت روابط با مردم آن نظام، برای دولت و خاندان آن نظام خیز برداشت و سرانجام هر آنچه آنجا انجام داد به زیان ایران تمام شد. بالاترین درد، پیکر غرقه‌به‌خونان ایرانیان است که از رِقّه تا خانطومان بر زمین ریخت. حالا که سوریه‌ی خاندان و خویشاوندان و نوکران اسد به دست سوری‌ها پایان یافت، در ایران همانان -حافظان حافظ اسد و بَشّاران بَشّار اسد- که تا ثانیه‌های آخر پشتیبان آن دیکتاتور بودند، یک شبه شدند ضد اسد! «فی‏ جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَد». دامنه‌ی توحید.

،،

حاج مشد کبل قاسم بابویه رخف من سلام
۱. چی شی را حذف کردم؟ ۲. اتفاقاً من روحانیونی را که پیش از انقلاب با زنده‌یاد دکتر علی شریعتی مزینانی رفیق بودند و پس از انقلاب هم در مصاحبه‌ها، از دکتر شریعتی در برابر هجمه‌های گسترده‌ی مخالفان شریعتی، دفاع زیبا می‌کردند و جملات ماندگار از خود بر جای گذاشتند، مورد دقت خود قرار می‌دهم. راستی خوشحالم که «حال» کردی. حال دیگه چیه؟! تو مغز متفکر اصول‌گراهای داراب‌کلا لغت بهتر ازین پیدا نکاندی؟! نکند از گشت ارشاد هراس نداری؟! ممنونم رخفم قاسم.
 

چه روزی بود برایم، ۵ دی ۱۳۹۳ در حرم امام اول، امیر پارسایان علی علیه‌السلام، باب ساعت یا ورودی شرق با اسم حضرت امام هشتم ع. پریروز عزیزی سخندان به من نوشت زیر عکس حرم مشهد مقدس: «آقای شنوای حرفهای دل‌ها» این وصف او برای امام رضا ع در دلم نشست. واقعاً علی ع به جاهایی رسیده بود که همدَمش فقط «چاه» بود که سخنانش را می‌شنَوید و به دل تاریخ پژواک می‌انداخت. به نظر من، روز میلادش، روز ارزشگذاری بر مفهوم انسان کامل است و وقتِ فکرکردن به دو لفظ بزرگ حق و ایجاد عدالت.

 
سلام عموحمید
خواب دیدم سه چهار ساعت پیش، مرا سوار ماشینت که پژو ۴۰۵ بود، در محل گرداندی. شب بود. ولی چراغ ماشین را روشن نمی‌کردی. گفتم چراغ را بزن، مردم را نزنی یک وقت. گفتی من تاریکی را روشن می بینم. از کنار غسالخانه رفتیم لت آقا، دیدم جلوِ خونه‌ی سید موسی موسوی هوا تقریباً روشن شد ولی کف زمین تیل تپیل است.
 
،،
علی آقا غلامی‌نژاد رفیق ادواتی من سلام
من اسم دارم. اسمم را صدا کن. این بار جواب دادم. دفعه‌ی دیگه اسمم را نیاری جواب بی جواب. راستی حرف حقی را زدی. درست و قابل قبول. داراب‌کلا خوبی‌اش این است راست و چپ با هم رفیق‌اند. من هم که داخل هیچ جناحی نمی‌روم، واقعاً با چپ و راست و همه‌ی انسان و انسانیت رفیقم. جمهوری اسلامی ایران باید وحدت را از داراب‌کلا بیاموزد.

فرق قبول باشد با تقبل‌الله

برخی از لغت‌شناسان معتقدند هر گاه از نیت خالصِ کننده‌ی کار و کرداری اطمینان داریم باید گفت «قبول باشد» اما اگر چنین نبود، تقبل‌الله عبارتی دعا برای تحقق آن کار و کردار است. فقط خواستم فرق این دو عبارت را بگویم. من اگر بودم به دانشور بااخلاص آقاعیسی می‌گفتم قبول است. حتی لفظ التزام «باشد» را هم تبدیل به «است» می‌کردم. بگذرم محمد. سلام یادم رفت: سلام.
 
،،
هِع عبدی! تِ گردن رِ بندِلوم بَزنِه! کشکولی
بندِلوم: ای فارسی‌زبانان یعنی عنکبوت.
 

حرفی صاف

جناب حجت‌الاسلام شیخ محمدرضا احمدی سلام
برای من جنبه‌ی شکرگزاری باقی گذاشته‌ای که نهج‌البلاغه را برای شرحی کوتاه گشوده داشته‌اید که من سال ۱۳۸۵ تمام آن را خوانده و خلاصه‌نویسی کرده‌ام. حرفی صاف بگویم حتی این زمان از پذیرفتن حرفم تردید به خودت راه دهید. اگر نهج‌البلاغه را خواندید و به این جمهوری اسلامی در دست افراد معدود منتقد بار نیامده‌ای بدان پیام این کتاب رفیق قرآن را در خودت نپذیرفتی و یا پیام را گرفته‌ای ولی مجبوری در برابر این کتاب بزرگ جامعه‌سازی و انسان‌نوازی ایستاده و تماشاگری کنی. برادرت: ابراهیم.
 
ادامه‌ی بالا: و به همین علت قائل و معتقدم: شارحانی که با نهج‌البلاغه، بیداری مردم را موجب نشوند، آن شارحان، در لفافه خود را شرح کردند، نه شُکوه و شِکوه‌های ستُرگ این کتاب را. و هر کس روز میلاد امام علی علیه السلام را درین کشور، روز «مرد» گذاشت، بسیار نابلد بود. این نظام، این فرخنده‌روز ا باید روز «توضیحات حکومت‌ها به ملت‌ها» نام می‌گذاشت تا هر حکومتی عملکرد خوب / بد خود را پیشگاه ملت با شفافیت توضیح دهد چراکه، آن امام پارسایان ع سراسرِ زندگی‌اش دستِ فسادِ قدرت را انبُرداغ می‌زد، حتی عقیل اخوی هم‌خون و پسر ابوطالب ع بوده باشد. روز «مرد» گذاشتن این روز بزرگ هستی، به تشخیص من سرگرم کردن مردم به امور عادی است. علی متعلق به جنس مردان نیست، علی ع مال تمام انسان و آدمیان است. دامنه‌ی توحید.
 

صحن جامع رضوی که کردنِش صحن پیامبر اکرم ص عکاس این صحنه خودم هستم، دامنه. آن دو مناره، ایوان ولی‌عصر علیه السلام است. که پشتش خیابان امام رضا ع واقع است میدان بیت‌المقدس و «بازار رضا» اول خیابان خسروی شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو. همان مبارزی که چندین چهره از خود ساخته بود تا ساواک شاه او را نتواند شناسایی کند. درود به روحش.

شرط عقلی حضور در لبنان

اینک پس از ژنرال ژزوف عون -که اخیرا" رئیس‌جمهور لبنان انتخاب شد- «نواف سلام» نیز از سوی پارلمان نخست‌وزیر گردید. جنبش حزب الله لبنان در برابرش «فؤاد مخزومی» را نامزد حزب خود کرد ولی در برابر کسب ۷۳ رأی نمایندگان به نواف، شکست خورد. نجیب میقاتی نخست‌وزیر انتقالی فعلی هم از نواف سلام باخت. اوضاع لبنان نشان می‌دهد جنبش حزب الله لبنان تقریباً تمام موقعیت ممتاز و قدرت فائقه‌ی قبلی خود را از دست داد. سیاست نادرست عده‌ای در جمهوری اسلامی که از عقول جامعه خط نمی‌گیرند، باعث شد اینک سید حسن نصرالله پیکرش در دار بقا باشد، نه در دره‌ی بقاع و مزارع شبعا. یاد آن روحانی باسواد و تحلیلگر منطقه به خیر که توسط اسرائیل ترور و شهید شد و جهان را به شگفتی برد و نظرم این است ایران بهتر است در این مورد، به مردم خود و لبنان جواب تهیه کند. حالا شرط عقلی حضور در لبنان به نظرم این است آن کشوری که قصد حضور در کشورهای دیگر دارد اول در داخل خود، تمرین مدارا و دموکراسی همه‌جانبه کند، چون لبنان یک کشور مجمع الافکار است. جمهوری اسلامی لازم است به خود بپردازد، اول خود را در اقتصاد، به جهان وصل کند. سپس به خود عادت دهد با مردم خود تمرین کثرت‌گرایی سیاسی کند، هرچند پلورالیزم دینی رویش مباحثه‌ها برپاست. آنگاه در لبنان اگر خواست کار کند صاحب صلاحیت تلقی شود و خود را روندها به سمت رشد و توسعه و بازار و شکوفایی درآمدها ببَرد. کشوری در سایر کشورهای جهان ورودی شایسته می تواند داشته باشد که اقتصاد شکوفا و دموکراسی بی‌خراش و خدشه داشته باشد وگرنه به ملت خود و آن ملت خسارتِ بدون بهبود می‌زند. پیشنهاد می‌کنم روحانیت ایران بروند لبنان سید موسی صدر شناسی بیاموزند بعد برگردند عمامه و عبا کنند تا لااقل اگر خواستند برای ملت قبا بدوزند، دوزندگی را آموخته باشند. بگذرم! ۲۵ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید.

 

سلام معنوی

نجف یعنی نی جف. جف جای دور از کوفه بود که دریاچه‌ی نمک بود. اطرافش نی داشت. امام علی علیه السلام را بردند نی جف دفن کردند که مردم دیگر به علی ع دسترسی نداشته باشند. اما نجف، شد اشرف. شریف‌ترین شهر. من در نجف، رفتم آن دریاچه را دیدم و عکس گرفتم. ممنونم. زیبایی فرستادی

 

حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام

برای این پاسخ شما، پاسخ خاص خواهم نوشت. کمی بعد به این متن. فقط گویم تحلیل پارگراف‌های پایانی‌ات کاملاً وارونه است. تاریخ را دست‌کاری کردی با این جملاتت. خواهم آمد رفیق متفکر و متقی و قابل قبول من. اما ادامه: امام علی علیه السلام در فصل آخر زندگی‌اش که حکومت تشکیل داد، در مسیر سیاست، کژاندیشان و تنگ‌نظران مذهبی افراطی پدید آمدند، که البته ریشه‌های آنان به گذشته‌تر برمی‌گشت. اما علی ع حاضر نشد افکار مذهبی این تعداد تندرو را که جز شمشیر و درگیرشدن چیزی در عقاید مذهبی‌شان حضور نداشت، در ساختار حکومت و شیوه‌ی رهبریت جامعه دخالت دهد و آنان با افکار خشن مذهبی کاری کردند که امام علی علیه السلام در تنهایی افتد. وقتی امام جامعه‌ی مذهبی به افکار تند مذهبیون بهائی قائل نشد، بدین معنی بود علی ع حاضر نبود به دلخواه این قماش خشکه‌مقدسان که از اسلام فقط شمشیرش را در نیام دارند، حکومت خود را به میل آنان تغییر دهد. شما با مثال نادرست، تاریخ امام علی را به نفع یک جریان که صدارت را از آن فقط نیروهای خود می‌خواهد، دگرگون و وارانه کردید. نتیجه: امام معصوم پارسا هرگز تسلیم مذهبیون افراطی جنگ‌طلب و خشونت‌گرا نشد و سیستم حکومت خود باب طبع آنان در نیاورد. بگرد ابن ملجم مرادی چه نمازشب‌های می‌خواند و در کدام قماش از مذهبیون بود؟ عاقلان، یا جاهلان. والسلام. متنم ویرایش نشد. درود. صراحت مرا پذیرا باش که در بحث خودت و خودم اهل مجامله نیستیم.

،،

آق سید تقی رفیق گرامی من سلام

درود بر پدرت حاج سید هاشم‌عمو و بر روح مادرت حاجیه‌کلثوم طالبی دخترعموی من. آقاسیدتقی واقعاً عکس دلربایی فرستادی. این مسیر را من تا آن حرم و از پشت تا دریاچه‌ی نجف پشت مقام زین‌العابدین ع گشتم که هنوز داشتند کار می‌کردند. شما با این تصویر دل مرا تازه کردی درین ۱۳ رجب. آقا قرار بود ۳۰ روز باشید عراق، چی شد دارد به چهل روز می‌رسد؟ نکند مثل مولوی و شمس تبریزی چله نشستی؟ زیارتت قبول. نائب ما شدی ممنون. این جا نجف هم نشستی قبول باشد. حرم علی ع هر جایش برکت و فضل دارد.

 

سید تقی سید هاشم:

سلام ودرود بر مدیر توانا واگاه به زمان 

شما بسیار لطف دارین نسبت به من

 وخانواده ام انشاالله درچنین روزی تمامی اعضای صحن مدرسه فکرت در نجف اشرف باشن خصوصا شما آق ابراهیم دوس داشتنی خود.

 

🔻معلّمی با معلومات

🔻مداراگری مداواگرا

🔻متفکری متحمّل

🔻مؤنسی محبوب

 

حالا درست شد. بله، نتیجه‌ی منطقی آن سه صفت. صفت چهارم است. در مورد عظمت قرآن‌شناسی حرف مهمی زدید. جناب حجت‌الاسلام سید کمال الدین از مقرب‌های آقای جوادی آملی حکیم ایران است. جایگاه سیدعمادی در حوزه، خیلی محبوبانه است. چون دل پاک دارد. رئیس نمایندگان طلاب ساری و میاندورود هم هست در قم.

 

حاج سید رسول، آق سید علی اصغر. از سمت شیروان که به سمت بجنورد برانی، نرسیده به بجنورد بعد عز تونل نمازخانه‌ی باباامان جایی باصفا برای دستشویی و اقامه‌ی نماز و سپس خوردن است، نیز قدم‌زدن درداخل پارک، که سرشار از زیبایی‌هاست. عکاس صحنه خودم هستم

 

تو ای خدیجه!

رفتی بازم به اعتکافش
مرا کردی در اوج اعتزالش.

اعتکاف فرارفتن از خود است
برای فرو آوردن پیام نرمی از خدایش.

سالیان سال مدام معتکفی در مسجد قدس
منم، بیت مشترک میخکوبم در کهفِ کنفِ قدّوسش.

بِچا پِلا بی گایجه‌خوارِش مزّه‌اش در رفت
که زن چون در خانه شبیه زعفران است بر سرش.

خدا رحم کرد، قدرت «تنهایی» در شاکله‌ام ریخت
گر نه از اعتکافت، شوی خدیجه تن نمی‌داد به دَخل و خرجش.

داخل شو خدیجه به الهامات اعتکافت
که این مَردی‌ات پِسٍخو نشسته است که رَسد همسرش!

۲۵ دی ۱۴۰۳
مقیم قم اما رفته به بیرون قوم: ابراهیم

 

زردکیجاپلا خونه‌ی عموحمید از راست: من، حاج‌مهدی‌آقا رمضانی، سید علی اصغر، عموحمید. عکاس: زن‌عمو معصوم عموحمید. برخی زردکیجا را خلوت می‌خورند! گمان کردند ما به آن دسترسی نداریم! زردکیجا در زبان محلی یعنی قارچ خوراکی جنگلی خودْ رُو که موقع کندن زردرنگ و زیبا، لذا به آن گفتند: زردکیجا، کنایه از دختر کیجا

 

زردکیجاپلا خونه‌ی عموحمید از راست: من، حاج‌مهدی‌آقا رمضانی، سید علی اصغر، عموحمید. عکاس: زن‌عمو معصوم عموحمید. زردکیجا در زبان محلی یعنی قارچ خوراکی جنگلی خودْ رُو که موقع کندن زردرنگ و زیبا، لذا به آن گفتند: زردکیجا، کنایه از دختر کیجا.

 

دو عباس از چند عباس سیاسی - مذهبی ایران

سخنان دو عباس اخیراً در ایران سر و صدا راه انداخت، نه در خیابان، در دالان تفکر و توسعه. یکی عباس آخوندی که هنگام ثبت‌نام کاندیداتوری ریاست جمهوری چهاردهم حرفی سنگین زده بود که عیناً این بود:

 

«نگران فقر، منازعه‌ی بین‌المللی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی ملتی که هسته‌ی مرکزی یک تمدن چندین هزار ساله ‌است. ملتی که باید عنصر اصلی پیوند ملت‌های منطقه و مایه‌ی ثبات و توسعه خود و پیرامون باشد، دچار کشمکش‌های بی‌پایان و بی‌انتهایی شده‌است. ... تمدن ایران محصول تجارت آزاد و آمدوشد اقوام و خرده‌ فرهنگ‌های گوناگون و گفت‌وگوی فرهنگی و مدنی شرق و غرب و شمال و جنوب عالم بوده ‌است. حصر، [قطع رابطه با جهان] هیچ‌گاه سرنوشت و ویژگی ملت ایران نبوده‌است. لیکن اینک تبدیل به ملتی بریده از جهان و در حسرت حضور در میدان‌های رقابت جهانی شده‌است. بیهوده نیست که شاهد سیل مهاجرت ایرانیان از پیر و جوان هستیم. ...»

 

دیگری سید عباس صالحی که مدیر روزنامه اطلاعات است و وزیر فعلی ارشاد نظام. ازو نیز دو تعبیر وارد مباحث تخصصی توسعه شده است که درین دو عبارت، خلاصه است:

 

«کاهش اعتماد مردم به حکم‌رانان»

«اغتشاشات ذهنی و معرفتی جامعه»

 

خواستم دست به تفسیر این دو حرف بزنم، دیدم متن خودش از دو کف دست گذشت! پس از خِرشَر آن گذشتم. خِرشَر ای فارسی‌زبانان یعنی هر خیر از چیزی یا کسی هر شرّ از چیزی یا کسی. دامنه توحیدی.

 

وفات

امشب، شب وفات حضرت زینب -سلام الله علیها- سه نکته از آن بانوی قهرمان و از تجلی‌های عرفان، مطرح می‌کنم:

اولاً فرمود:
تلاوت قرآن را در دنیا دوست دارد.

ثانیاً تأکید کرد:
دوستی خود را در نگاه به صورت رسول خدا ص.

و ثالثاً توصیه نمود:
کمک به نیازمندان در راه خداوند متعال را.

،،
گیر به امیر قسمت ۵۴
امیرجناب سلام
شما هر چه خواستی بگرد، طوافت گوارا. مواظب باش، از آن سوی مقام ابراهیم طواف نکنی که به جای کعبه، بُت بسایی و بت بسازی! ۸۸ تا علامت تعجب. عجب شامّه‌ای داری تو پسرخاله‌ی شرافتمند من. کشکولی

قدیم مادر مرحومم که شیخ بیت ما بود از ما می‌پرسید با نوا و آوا:
اصول دین چند بُوَد؟
ما می‌گفتیم پنج بوَد.

حالا دیگه باید پرسید:
امیر! اصول‌لولو چن بُوَد
تو بگی: بکش کنار خُلقِ من تنگ بوَد!

 

،،

رخفم آقا قاسم بابویه سلام

تو مرا به اردو و حتی جهنسّوم‌چال هم ببری، من همان جا را مدرسه فکرت تبدیل می‌کنم! مدرسه فکرت «برند» شد. برند می‌دونی چیه دیگه؟ اما «الان دیگه مدیر عنه» را غلط تایپ کردی! عِنه با الف نایپ می‌شود. مخفف فعل «می‌آید»

 

ازین پس هر کس ۲۹ غلط تایپی در لغت‌های مهم داشته باشد، مجبورم بفرستمش به «دبستان فکرت»! و آنجا باهم دیکته و دستور کار کنیم! این «دبستان فکرت» را پشت همین «مدرسه فکرت» تأسیس می‌کنم. بگذرم. ممنونم قاسم. کشکولی.

 

حجت‌الاسلام آشیخ حمیدآقا سلام

داستانی جالب نوشتی و به جملاتی دل‌انگیز در آخر ختم کردی. خدا درین شب حزن‌انگیز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها روح پدربزرگتان مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالله را غریق رحمت کناد. عباس دوران اولین فردی بود در ارتش که کاخ صدام را با فانتوم بمباران کرد. عباس بابایی که عارف شهیر قزوین بود و خلبانی خلیق و سالک الی الله. هر دو هم شهید دفاع مقدس در جنگ تحمیلی.

 

چه خوب است امشب در رحلت بانوی عظیم‌الشأن کربلا هر کس در خویشاوندان خود عباس دارد یا از عباس‌های نامدار خبر دارد، درین صحن یادی کند، خاطره. نقل قول، و حتی به قول شما آن نوع امیرعباس هویدا را، هویدا (=پدیدار) کند. سبب این کار خود شما شدید شیخ حمید. درود.

،،

مجدداً برای این پست شما سلام آشیخ حمیدآقا

بله، در سال ۵ هجری در مدینه متولد شدند بانو مکرم اسلام زینب عقیله‌ی بنی هاشم. ممنونم. حزن رحلت آن بانو مرا همه‌سال در خود درگیر می‌سازد. الهی مشمول شفاعتش شویم همه.

 ۱۵۰ اصل شیعه

من ششم ماه محرم شش سال پیش، یعنی ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ کتاب "منشور اسلام؛ عقاید شیعه امامیه" را زیر مطالعه و تهیه و تنظیم برده و تمام این تعداد اصل را خلاصه‌نویسی کرده بودم. کتاب را " آیت الله جعفر سبحانی» نوشت و مؤسسه‌ی امام صادق (ع) بر روی آن تحقیقات دقیق و عالمانه‌ای کرد. امروز وفات بانوی اسوه‌ی کربلا زینب کبری س سعی کردم اصل ۹۱ آن را -که اصل مبنایی و مهمی هم هست- در صحن مدرسه فکرت بازنویسی کنم. باشد که مرضیّ باری‌تعالی قرار گیرد و شفاعت آن زن نمونه‌ی اسلام. وظیفه‌ی امام معصوم پس از درگذشت پیامبر ص از این قرار است:

 

تبیین مفاهیم قرآن،

بیان احکام شرع،

بازداشتن جامعه از هر نوع انحراف،

 پاسخگویی به پرسش‌های دینی و عقیدتی،

پاسداری از مرزها و ثغور اسلام،

اجرای قسط و عدل در جامعه و مانند آن.

 

لذا سبحانی تصریح کرد چنین فردی از نظر شیعه «باید مورد عنایت خاص الهی بوده و در سایر تربیت‌های غیبی، به چنین مقامی» نائل آمده باشد

،،

سلام آشیخ حمیدآقا. فشرده و فهمیدنی نوشتید. درود وافر داری. راستی، تصویرت هم چشمگیر است. بماند این پروفایل. بگذارید متنت را همراه چهره‌ات تماشا نشینیم. رحلت، تسلیت.

،،

بله آشیخ حمید، تا گذاشتی فهمیدم همان عکسی‌ست در بالاتکیه در محرم امسال، که من آن را کلوزآپ کردم برات. اما گذاشتن عکس پروفایل به تصاویر سایر شخصیت‌ها، عیب شاخصش این است، معایب و نقایص مندرج در پست‌ها، انگاری به آن پروفایل هم نسبت داده می‌شود. متن باید از صاحب خود، نشان داشته باشد. پس، محکم روی چهره‌ات بمان تا بدانیم قول و قائل و ناقل پست، یکی‌اند. درود.

،،

آشیخ حمید حال که از حُب وافرت در جانمایی پروفایل در عکس‌هایی غیر از چهره‌ی خودت، سخن به میان آوردید، اتفاقاً همین عمامه به انضمام چفیه که ابلغ از تصریح است. جامعه وقتی روحانی‌یی را ببیند که در طول عمامه، چفیه هم به دوشش آویخته، پی به عمق نگاره و انگاره و انگیزه و انگیخه‌ی آن روحانی می‌برد و از نماد به مقصد و نیت شخص روحانی منتهی می‌شود. سپاس از هم‌صحبتی درین صبح صحن.

،،

سلام جناب آقای قربانی

بارها طرز تلقی‌ام را از جنبش‌ها و نهضت‌های آزادی‌بخش گفتم، حتی سه کتاب درین موضوع نوشتم، جنبش بحرین، جنبش فلسطین و جنبش لینان. در تمامی این‌ها تزم این است، باید مبارزات خود را بومی تئوری‌پردازی کنند و از جایی دستور نپذیرند. فلسطین خود، الهام‌بخش انقلابات جهان بود. دخالت‌های بیجای کشورها آنها را آسیب زد. اسرائیل از بومی‌بودن مبارزات می‌هراسد، همین‌که جنبشی وابسته به کشوری شد، اسرائیل آن را به سود خود تحلیل می‌کند.

،،

مجدد محمدعبد سلام

قبول است. من قائلم وقتی دست کشور خارجی در اعتراضات داخلی یا حتی دخالت خارجی در امور انقلاب اسلامی ایران را بشدت نادرست می‌دانیم، که منطق هم همین است، دخالت هر کشوری در مبارزات آنان، تئوری و تاکتیک و راهبرد آنان را لکه‌دار می‌کند. بومی‌گرایی مبارزاتی یک اصل حیاتی و هویتی است. سپاس ازین شامّه‌ات.

،،

سلام مجدد محضر شریفت آشیخ جواد

با تمام این سخنانت موافقم. من انتظاراتم از سلسله‌ی فهمیمه‌ی روحانیت این بوده و هست که وقتی دیدند کسانی ازین مُلک و مِلک لغزیدند فکری یا عملی، تازه آغاز کار آن است. مثلاً شما آشخ جوادآقا ۲۵۵ منبر برای بسیجیان بروید، خب، این یک قسمت از کار است، اما آن افراد که دچار ابتلائات فکری و عملی شدند، چی؟ برای آنان چه زمانی باید وقت بگذاری؟ مثال بود حرفم. نتیجه: شما روحانیت هرگز به بدهای جامعه بد نگید، ادبیات شما باید پیامبرانه باشد. طبیب فکری مردم هستید، طبیب به همه درمانگر است، نه فقط به مردمی خاص، خلاصه، از شما ممنونم که فرمودید تند نیستید، مردم جناب‌عالی را به چشم حاج‌آقا آفاقی بزرگ می‌بینند. ملجاء و مرجع همه باش، نه فقط شیخی برای خوبان، خوبان که خوب‌اند، بدان را خوب کن، لیّن و بال‌گشوده به تعبیر قرآن. با احترام که برایت عزت و عظمت قائلم در شرافت وجودم. ممنونم.

 

جلیل قربانی:

اسراییل و شبه‌نظامیان فلسطین و لبنان؛ آتش‌بس!

نوشته: جلیل قربانی

۱- رفتار همه گروه‌ها از جمله حماس و حزب‌الله، تلاش معطوف به بقا و حضور در صحنه بر اساس شرایط جامعه بود. حضور در صحنه بر پایه کارکرد هر گروه یا حزب تعریف می‌شود.

 

۲- حماس و حزب‌الله تاکنون بر پایه کارکرد دوگانه شبه‌نظامی و شبه‌سیاسی خود شناخته می‌شدند، بنابر این هم در انتخابات به دنبال کرسی بودند و هم با وقوع جنگ، ابزار جنگی به کار می‌گرفتند.

 

۳- بعد از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، اسراییل با تمام قوا و با این ادعا وارد عمل شد تا این دو گروه عمده شبه‌نظامی را از بین ببرد و یورش همه‌جانبه به غزه و حمله محدود به جنوب لبنان را آغاز کرد.

 

۴- اسراییل که پیش از این با وادارکردن حزب‌الله به خلع سلاح و عقب‌نشینی از مرز اسراییل به آتش‌بس با آن گروه تن داده بود، حالا ۱۶ ماه پس از آغاز جنگ، با حماس نیز وارد دوره آتش‌بس شده است. آتش‌بسی که شاید بتوان آن را توقف موقت جنگ از سوی اسراییل دانست. 

 

۵- حماس و حزب‌الله در صحنه باقی ماندند، اما بعید است که بخواهند یا بتوانند تا مدت‌ها بعد از این، برای مقابله با اسراییل وارد میدان شوند. بقای این دو گروه، حداکثر می‌تواند در عرصه سیاسی تعریف شود.

،،

سلام جناب آقای قربانی

بارها طرز تلقی‌ام را از جنبش‌ها و نهضت‌های آزادی‌بخش گفتم، حتی سه کتاب درین موضوع نوشتم، جنبش بحرین، جنبش فلسطین و جنبش لینان. در تمامی این‌ها تزم این است، باید مبارزات خود را بومی تئوری‌پردازی کنند و از جایی دستور نپذیرند. فلسطین خود، الهام‌بخش انقلابات جهان بود. دخالت‌های بیجای کشورها آنها را آسیب زد. اسرائیل از بومی‌بودن مبارزات می‌هراسد، همین‌که جنبشی وابسته به کشوری شد، اسرائیل آن را به سود خود تحلیل می‌کند.

 

جلیل قربانی:

سلام آقای طالبی

روز به‌خیر

با شما موافقم؛ مبارزه با جامعه و جغرافیا مرتبط است!

در ده‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که مبارزات سیاسی از جمله مبارزه مسلحانه و چریکی در اوج بود، برخی از مبارزان به دنبال الگو برداری از کشورهای آمریکای جنوبی [کوبا، السالوادور و ...] بودند.، یکی از نقاط آموزش‌ چریکی فلسطین بود.

نمونه تقلیدی و ناموفق مبارزه به سبک امریکای جنوبی، حرکت چریک‌های فدایی خلق در سال ۱۳۴۹ در جنگل سیاهکل گیلان و یورش گروه کمونیستی سربداران در سال ۱۳۶۰ از جنگل به شهر آمل برای تصرف این شهر به عنوان یکی از گلوگاه‌های ورودی و ارتباطی مرکز کشور با شمال بود که برخلاف انتطار آنان با مقاومت مردم درهم شکست.

روش مبارزه باید بومی و متناسب با روحیه و خواست مردم باشد.

،،

سلام آشیخ جواد آقا آفاقی

کشکولی: پس شما چی شی وِسسه شخ شدین؟ شخ شدین که این سه تا حس مردم را خوب کنید که «لال و کر و کور» بار نیایند. اتفاقاً این زمانه حکومت‌های مردم‌گریز مردم را هم لال، هم کر، هم کور، دوست دارند بار بیارند. بگذرم. نقش شِخا این است این سه تا نعمت بشریت را فعال نگه دارند. نگه می‌دارند؟!

 

کشکولی‌تر: تِ چنان تِندی گاهی! بدتر همه رِه صُمّ بُکمُ عُمیٌ تر می‌کنی! آجرک الله. مواظب باش آجُر نشود ماجرا. خلاص!

،،

آقا قربانی بسیار مثال عینی‌یی زدی. خرسندم به تأییدی که کردی. بحث روز جهان است. سپاس. هر دو نوشته‌ات ثبت شد.

،،

تو هم محمد عبدی این وسط هی نسل نو را چوخِس چوخِس کن! سلام والسلام نامه تمام!

 

چوخس چوخس: ای فارسی‌زبانان یعنی چوب در لانه‌ی زنبور فرو‌کردن. زنبورها را به خشم و زیزم‌زدن تحریک‌کردن!

 

و اما تو: کشکولی:خاطراتت را چاپ کنی، گینس می‌خرد

از بس هیجان کاذب، پوزش جاذب درش هست!

 

داراب‌کلا را از هر چهار جهت ببینند، سیر نمی‌شوند. این از زاویه‌ی ببٌرخاسِه است؛ سمت راست بالامله، سمت چپ یورمله تا آنگرمله، آن روبرو هم دریای خزر، گوهرباران. عکاسی کسی نیست، مگر حمیدرضا. ببٌرخاسِه که به گردنه‌ی امامزاده‌ی علی‌اکبر اوسا و جنگل داراب‌کلا وصل است، جایی‌ست که نقله قدیم ببر آن جا می‌خوابید، ولی الآن گوزَنگوو هم آن حدودها نیست!

 

،،

سلام آسید حسن‌آقا سجادی
سپاسگزارم ازت و از خواندن و بیان شکلَکی.

 

 

سید حسن سجادی:
ارادتمندم عمو ابراهیم
نگارش قابل تاملی به نظرم اومد ، همانطور که فرمودید اگر رعایت بشه توسط بزرگان و صاحب منصبان ، نقطه عطفی در همسو نمودن جوانان با اون ذهن‌های پرسشگر با سوالهای پر ابهام و مطالبه گر و گاها اشتباه خواهد بود ، به قول حضرت عالی خوبان و همفکران که خوبن ،،،،،،،

 

،،
مجدداً آسید حسن‌آقا سلام
سخن حقی از لسانت دوست و فامیل گرامی‌ام صادر شد. اگر مثال آشکار مذهبی بزنم در تأیید سخنت، می‌شود مستقیم رفت نزد رفتار حضرت رسول اکرم ص که رفت میان مردم یثرب و از آن دو قوم اوس و خزرج، مؤمنینِ انصار ساخت و حتی شهر یثرب را به مدینه یعنی جایی لبریز از مدنیت و مؤمنیت مبدًل کرد. این کار ستُرگ نبوی در حالی صورت گرفت که آن دو قوم، بر سرِ نازل‌ترین تنش‌ها به روی هم تیغ بُرّان می‌کشیدند و ۳۶۵ روزِ سال، بیشترش را در ریختن خون و آبرو و حیثیت هم صرف می‌کردند. ولی پیامبر بزرگ اکرم ص کاری کرد که خدا آنان را «انصار» یعنی یاری‌رسانان «مهاجر» لقب داد.

روحانیت از محمد بن عبدالله ص درس و تعلیم نگیرد، به درد درزِ جرز هم نمی‌خورَد، اما واقعاً بودند و هستند هنوز هم روحانیتی که استاد مطهری شدند و دکتر شهید بهشتی، که مردم چنین آخوندی را تالی‌تِلوِّ نبی ص می‌بیند. ممنونم سید حسن. پوزش، زیاد شد و حجم جواب از یک کفِ دست گذشت. ارادت.

 

جواب سید حسن سجادی به دامنه:

 

بله یقینا مثال بسیار عالی و درخوری نسبت به موضوع عنوان فرمودید ، 
درگیری های این دو قوم سر موضوعاتی بسیار ناچیز منجر به خونریزی می‌شد تا اینکه پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، تاجائیکه در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیریهای گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار بگیرند نمی‌توانستند به دیدار پیامبر بروند
 اما این وضعیت با درایت پیامبر انچنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینی اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند چون یهودیان یک عامل ایجاد تفرقه در بین این دو قوم بودند و از این رو  استفاده های گوناگونی می‌کردند حالاکه دیدند پیامبر در سازش بین دوقوم موفق شده از همین رو برای ضربه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند تا اختلافات آن‌ها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آن‌ها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینه‌های پیشین انجامید. تعدادی از هر دو گروه با هم قرار گذاشتند در حومه یثرب با هم مبارزه کنند ، اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریه‌کنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.
سوره آل عمران در همین وصف نازل شد
خلاصه کلام اینکه پیامبر به جای اینکه در پی کم‌رنگ کردن هویت قبیله‌ای اونها باشه تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت ایمان و تحکیم حکومت اسلامی بپردازند که نتیجه ای بسیار بهتری رو رقم زد . 
شرمنده داستان این دو قوم خیلی زیاد و شنیدنیه که شاید از حوصله جمع خارج باشه ،
سربلند و عاقبت بخیر باشید.

 

،،
جناب آسید حسن‌آقا سجادی سلام
در ادبیات و در استخراج و استدلال بسیار شایسته و شیوا ظاهر شدید و مرا به درک ژرفای همین مطلب کمک داده‌ای و به صورت و سیرت نبی اکرم ص زیور درایت و حکمت بخشیده‌ای. شتابش در تغییر فکر مردم و درهم‌کوبیدن علایق انتقام در آنان و ساختن جامعه‌ای نو با اوس و خزرِجی‌های منتقِم به هم. شما بُعاث -آن جنگ قبیلگی خزرجیان و اوسیان- را که یثرب را سرزمین به‌ستوه‌آمدگان ساخته بود، به‌زیبابی ادبی و تحلیلی وارد مثال سخن ساخته‌اید که نبی خاتم ص از همان روحیات سفّاک (=ریزانندگان خون) مؤمنانی جانباز و بی‌باک در برابر دشمن مشترکی به اسم مشرکان، ساخت. کارِ نبوی کارِ روحانی است. کاری که به قول خودت جاهلیت را از رنگ انداخت و هویت قبیلگی را بی‌رنگ نمود و جای آن اخوت و ایمان گذاشت. اگر ادامه دهم تا ظهر می‌کشد و حتی نیمی از حرفم و حرفت پایان نمی‌پذیرد. این است نبی امت ص که هر چه ازو گویند، واژگان کم آورند. ممنونم سید حسن محترمم.

 

دستگیری آیت الله ابوالقاسم خزعلی

در دوره‌ی آیت الله العظمی بروجردی، وی در رفسنجان سخنرانی کرده بود قریب به این مضمون:

شاه مانند انگشتری است در دست آقای بروجردی، هر وقت اراده کند او را خلع می‌کند.

 

ر.ک: دائرةالمعارف مصوّر
اثر آقای جعفر شیرعلی پناه، ص ۶۳

پس از این سخنرانی تحقیرآمیز بود که آقای خزعلی دستگیر و تبعید شد. ۲۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید

 

،،
گیر به امیرجناب قسمت ۵۴
سلام و تحیات
اصلاً و هیچ‌هم به چالش فکری شما و عبدی سنه‌کوهی که همواره جدی و زیبا و سازنده با هم در می‌افتین، وارد نمی‌شوم حتی به محتواهای مباحثات‌تان، اما چون فرمودید (آن هم فلسفی و حکمتی) با جملاتت، این عبارت زیبای زیرت:

«( اینجه اونجه نییه هرچی باهیری و ما قبول هاکانیم . اینجا شخ علی اکبر اوریم مدرسه هسه باید سین جیم پس هادی ) 😂😂 »

 

اَرِه اَرِه راستِ باهیتی! امیر (=حرف راست زدی) نمونه خودت که شگفت‌زده‌ام کرد که اخیراً گفتی باید دورِ حاکم طواف کرد.
ماضیاً اما سرِ اسم احمد کسروی، «شادروان»!!! می‌گذاشتی این مدرسه‌ی دله.
احمد کسروی که زیربنای امامت را زده بود!

 

کدام طواف درست است، امیرجناب اصول‌لولوگرا!! ؟ ها؟!
واقعاً از امیری‌ات ای امیر، امارت شعله می‌گیرد و عمارت، گُر.

 

 

،،
امیرجناب سلام مجدد
من کتاب‌های «سید احمد کسروی» را مطالعه کردم. در مورد وی نظری نمی‌دهم. مهم این بود که بگویم امیر که باور دارد دور حاکم باید طواف کرد (=چرخید) هم او به او که پایه‌ی امامت و حتی قسمت‌هایی از قرآن را زد، می‌گوید «شادروان». البته به دیدگاه شخصی‌ات اخیتار قائلم. بگذرم. گنجایشت را برم که بشکه‌ی ۲۲۰ لیتری چیه! حد دریاچه‌ی هامون و جازموریانه.
،،
امیرجناب
اِع اینم پرسیدن دارد؟! خادِت.
تو خودت یک تنه هزار هزار شِخی.

 

،،
سلام حضرت سید عمادی
خواستم همان دیروز این جا زیر این «القارعه» نظر گذارم، دیدم به نظرات قبلی‌ام مگر چشم انداخت! که باز نظری گذارم که در نظر هم نمی‌آید! ولی می‌شود واجب آید باز نیز مؤسسه‌ی وحیانی اِسرا سِرّی از سَرش بستانم! خدا داند و صاحب و مقام آن پژوهشگاه!

 

جواب سید عمادب: علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس آقا مدیر محترم حضور شما در پژوهشگاه برای ما مایه افتخار است منتظر قدوم مبارک شما هستیم
،،
امیرجناب کاری نکن گیر به امیر قسمت ۵۵ را هم همین اِسا بنویسم!
هنوز کو، با تو کارها دارم! موکول می‌کنم به آتی، روزهای پی در پی.
درودت پسرخاله‌ی پرحجم و دارای ثروت معنوی حسَب و نسَب.
از سمت من تمام. پیس‌مما! التماس دعا.
 
..
هی قاسم بابویه رخفم سلام
من نه خونخوار هستم!
نه هفتانون خوار!
کشکولی
ولی:
نون و خون
دو متاع مورد علاقه‌ی ستمگران تاریخ! بود.
 
،،
کوفتی!
ماه رجب، آن همه روز جمعه، صبحانه می‌خوره آدم؟!
قاسم، حواست کاجه دره!
توی سوپر ولایی! روزه نیننی ماه رجب؟! عجب!
 
،،
رد تو را دارم قاسم
اینم دعای نُدبه‌ات که بودی مه شخ‌احمدعمو آفاقی مسجد. خداقوت. قبول درگه حق. این هم عکس و عکسات که عموحمید عارف الی الله‌ی من هم همش هست این دعای پرعظمت. سپاس. رنگ آبی کردم عموحمیدرضا است. رنگ سبز قاسم کردم قاسم است، که لباس سبزپوش و پلنگی‌پوش بود. درود بر هر دو. اوریم از قم ولی در کهک!
 
 
خونه‌ی ارثیه‌ی پدرومادری من در داراب‌کلا که هنوز تندیر دارد. تندیر همان تنور است. تندیرنون بهترین نون محلی‌مان است که در آن گردو و کره و پیاز و زردچوبه و زعفران و کدو هم می‌آمیزند. مشهور به آغوزنون. شور شوری دل رِه بَشوری به کسانی که صف می‌ایستند نانوایی تا ساعت‌ها، که بربری و لواش بخرند. تافتون و باگت و سنگک پیشکَش. خواهرم حاجیه طاهره! خداقوتت دهاد.
 
،،
سلام حاج علی رخف من
ترگِ تندیر را خوب چشمت دید. معلومه هویچ زیاد چفنی. باشه، پول ته فامیل را می‌گیرم یک تندیر درجه‌ی اعلا می‌ذارم، ممنونم از شوخی قشنگت. داشتم خاطراتت را می‌خواندم. به دو لغت «ایاد» در دو جای خاطره‌ات حرف عین بذار که خواننده بفهمد منظورت اعیاد است. عیدها. تو اعیاد را به حالت دارکلایی تلفظ کردی، ممکن است خواننده متوجه نشود منظورت عیدها و میلادها است.
 
،،
خندیدم رخف!
مهم فهم (=درک ژرفای هر چیری) است، که متاع گرانسنگ است.
الفِ سرِ اَعیاد را ننداز. سپاس.
 
نماینده انحصاری در استان مازندران
 نوشته: جلیل قربانی
 
۱- سال ۱۳۶۴ در هیات باقرالعلوم سرخ‌رود بودیم؛ هیاتی نسبتاً متفاوت با دیگر هیات‌ها. در چند جلسه قرار شد که من محتوای کتاب "سیری در نهج‌البلاغه" را برای اعضای هیات بگویم.
 
۲- یکی از نکاتی که در آن کتاب درباره نهج‌البلاغه در خاطرم مانده، آن است که این کتاب که به همت سید رضی جمع‌آوری شده، همه سخنان نقل‌شده از امام‌ علی(ع) نیست، بلکه سخنانی که سید رضی آن را هم‌زمان از دو بُعد محتوایی و قالب ادبی قبول داشته و آورده است. سلیقه گردآورنده نهج‌البلاغه در گزینش سخنان امام با نگاه ادبی برایم جالب بود.
 
۳- انقلابیون ۱۳۵۷ با ادعای تاسیس حکومت علی(ع) سکّان را در دست گرفتند و عهدنامه مالک اشتر سکه رایج بازار مدعیان شد، اما خیلی زود معلوم شد که کارگزاران جمهوری، بی‌نیازترین حکمرانان به عهدنامه مالک اشتر بودند.
 
۴- به همین دلیل، عهدنامه مالک اشتر در اندازه‌ای مختلف از جاسوئیچی خودرو تا کتاب‌ در قطع جیبی، پالتویی، وزیری تا کاغذهای گلاسه و طلاکوب یک‌متر در یک‌متر چاپ شد، اما برای سرگرمی و تجارت.
 
۵- نقل سخنان بزرگان از کارهای مرسوم در نوشته‌ها است. چند باری که همانند گذشته، سخنانی از امام‌ علی(ع) نقل کردم، یکی از بچه‌های مدرسه که اخیراً نوشته‌هایی از نهج‌البلاغه را در مدرسه می‌آورد، طعنه زد که کار من در پاسخ یا در رقابت با اوست.
 
۶- چنین حرف‌هایی مانند ادعای برخی در تاسیس نمایندگی انحصاری یک محصول در استان است که بعد معلوم می‌شود، امتیاز آن محصول در استان، سال‌ها قبل از تولد او در اختیار خیلی‌های دیگر هم بود و او خبر نداشت.
 
۷- نهج‌البلاغه ترجمه جواد فاضل از کتاب‌هایی بود که پیش از انقلاب و از دهه ۱۳۴۰ در اغلب خانواده‌های مذهبی با سواد وجود داشت. سخنان امان علی(ع) آن‌قدر نقل قول شده که نسبت‌های افسانه‌ای از پیش‌بینی آخرالزمانی امام هم در بین عوام رایج شده است.
 
،،
جناب آقای جلیل قربانی سلام
نوشته‌ات جذاب بود. هر چیز خاطره‌ْمانند که در آن دانش و معارف رویش و بارش کند، مورد علاقه‌ی من است. این متنت ازین راسته بود. این یکم بود.
 
من نهج‌البلاغه را کنار کتاب «سیری در نهج‌البلاغه» اثر شهید استاد مرتضی مطهری، می‌خواندم. هر بار هنگام مطالعه سری به این، و سری به آن می‌زدم. بعد خودم خطبه‌ها و نامه‌ها را برداشت می‌زدم در دفترم. سال ۱۳۸۵. این دوم بود.
 
اما با اخوی ارشدم تو رفاقت و آمدوشد داری و می‌شناسی، او یعنی آقای ابوطالب طالبی وحدت، سال ۵۴ و ۵۵ که از دست ساواک شاه گریخت، مخفی زندگی می‌کرد و کت و شلوار می‌پوشید که لو نرود، کفش کتانی چینی می‌پوشید به تهران می‌رفت به جمعی از مبارزین نهج‌البلاغه می‌آموخت، غروب به قم بازمی‌گشت. بین مبارزین همه‌جور تفکر بود، حتی مارکسیست‌ها. خواستم بگویم نهج‌البلاغه کتاب تغییرات است، کتاب مبارزات است، هر کس نهج‌البلاغه بگوید ولی از جمهوری اسلامی به قرائت این آقایون انتقاد نکند، آن فرد هر کس که باشد، دارد نهج‌البلاغه را داغ می‌کند! این سوم بود.
 
جناب حجت‌الاسلام شیخ محمد رضا احمدی حتی اگر طعنه هم زده باشد، او از خصلت خوب نرمی و رفتار درست اخلاص خود را خارج نمی‌کند. شما و ایشان از شخصیت‌های متفکر این صحن کنار سایر متفکران هستید. چالش هم به هم را واقعاً مستقیم کنید. من مدیری رک هستم. از هر دوی شما زودتر دنیا آمدم، پس می‌توانم گاه از سر نهایت باورم به هر دو نفر، داد بکشم! اما نکُشمِتان! بُگذرم. ممنونم.
 
 
،،
جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام
آنچه مرقوم فرمودید در جای خود تفکیک مفهومی خلافت و امامت است و خوب هم جدایی لفظی آن دو را طرح کردید. اما شما ۱۳ رجب را به سمت برجسته سازی مفهوم خلافت برده بودید، که من نقد زدم به متنت که در شیعه، امامت اصالت دارد، بر خلاف اهل سنت که نظریه‌ی خلافت را چاق و چله نگه می‌دارند. امامت امتداد نبوت است، اما خلافت در نگاه اهل سنت فقط جای پیامبر اکرم ص نشستن. من امامت را اصالت می‌دهم. از تقبل تهیه‌ی پاسخ بسیار خشنود شدم. هر کجا تشریف داشتید خدای باری‌تعالی بر توشه و زاد معادت گذارَد. سلام برسان بر اهالی شریف و سادات بیت‌تان. ابراهیم.
،،
سلام آشیخ محمدرضا
نه، دشمنی چرا؟! مثل درخشیدن آفتاب، روشن است که عده‌ای در بالای جمهوری اسلامی ایران جا خوش کرده‌اند، از اول انقلاب تا الآن نظام را در قالبی تفسیر کرده‌اند، که در اکثر موارد وقتی با انقلاب اسلامی تطبیق داده می‌شود به انحراف کشانده شده است. همدستی همراهی با این قسمت انحرافات، از نظر من بزرگترین خطا است، از خطا هم بالاتر است. شما جناب احمدی دوست دیرین و متفکر من، چگونه بالای ۲۰ و اندی قسمت از نهج‌البلاغه قلم زده‌اید، اما هنوز نرسیده باشی که این نحو حکومتداری با فرهنگ نهج‌البلاغه تباین دارد و از روح امام علی علیه السلام بیگانگی پیدا کرده است. شجاع باشید شیخ آگاه به زمان و پرهیزگار در رفتار. از سمت من تمام. با نهایت قدردانی از اهتمامت در کتاب علی، آن مردِ بدون نظیرِ ابدی.
 
جلیل قربانی: 
سلام، شب به‌خیر آقای طالبی
درست می‌فرمایید!
تعریف‌تان از خودم را نمی‌گویم اما انتقادتان از خودم را می‌پذیرم.
 
گفته‌اند که؛
چوب معلم (مدیر) اَر بُوَد زمزمه محبتی 
جمعه (۲۴ساعته) به مکتب آوَرَد طفل گریزپای را
،،
آقا قربانی! فقط قادرم بگویم:
شرمسار رفتار شکوهمندت شدم. بی‌امان تقدیر دارم.
 

عیسی رمضانی محمد به دامنه: سلام استاد طالبی عزیز، و نویسنده ی توانمند، شب بخیر، ما قرآن را می آموزیم تا به آن عمل کنیم و در نتیجه رستگار شویم و همچنین نهج‌البلاغه را مطالعه می‌کنیم تا آن را الگوی عملی خود قرار دهیم و افتخار ما این است که نهج‌البلاغه داریم، و از طرفی هم  نظام حکومتی شکل گرفت که ، با همه ی نواقص و کمبودها ، جهتِ حرکتِ آن نیز به سمتِ  حاکمیتِ  قرآن و نهج‌البلاغه است. 
جناب استاد احمدی نیز برای ما از نهج‌البلاغه می‌گویند و ما بهره می‌بریم،  شما به ایشان عتاب کردی که << عده ای دربالای جمهوری اسلامی ایران جاخوش کرده اند ، از اول انفلاب تا الآن،  نظام رادرقالبی تفسیرکرده اند که در اکثرمواردوقتی با انقلاب اسلامی تطبیق  داده می‌شود به انحراف کشانده شده است >> و در ادامه ایشان را متهم کرده اید که با این انحراف ، همدستی و همراهی کرده اید و سخنان تَشَر گونه دیگر. 
بنده به  خودم اجازه نمی دهم به محتوای گفتمان دو دوست قدیمی ورود کنم ، اما روی سخنم به این نکته حضرت عالی است که معتقدید، ( ایجادِ انحراف از نهج‌البلاغه در حکومت داری ، در بالای جمهوری اسلامی، توسط عده‌ای،)  بنابراین  به جهت مزید اطلاعاتِ امثالِ بنده،  بفرمایید : 
✅اگه امکان داره چند مورد از آن عده‌ای که در بالای جمهوری اسلامی ، جاخوش کرده اند و تفسیر غلط از نظامِ  بر گرفته از نهج‌البلاغه،  ارائه کرده یا می‌کنند،بیان بفرمایید. 
✅ما از انقلاب اسلامی چه معیارهایی داریم که این تفاسیر غلط از نظام و نهج‌البلاغه را انحراف از  آن می دانیم؟ 
به نظرم مطالب تان از سرِ عصبانیت بوده و کلی گویی است ،به همین خاطر 
چون شما را اهل مطالعه وتحقیق و صاحب نظر یافتم، پاسخ جنابعالی را راهگشا می‌دانم. سالم و سربلند باشید

،،
رفیق متعهد و دانشورم جناب آقاعیسی سلام
به این درخواست شما که بر من سِمت استادی دارید اجابت کرده و وارد مباحثه می‌شوم. انتظار دارم تاب دیدگاه‌هایی که به اصرار شما بیان می‌کنم داشته باشید و یا داشته باشند. ادامه‌ی آن همین الآن:👇

دانشور استاد، جناب حاج‌عیسی رمضانی سلام
متن مرا یک‌نفس بخوان چون پاراگرافش به هم، پیچیده است. بسی برای من مایه‌ی مَسرّت است، چه در نزد انوَرت و چه در فضای مَجاز منوّرت، خودم را با شما هم‌سخن سازم. روزگاری هم من و هم شما برای ساختن نظامی نو بر ویرانه / نیم‌ساخته / بدساخته / وابسته / فسادپرورِ سلطنت رضا + محمدرضا پهلوی، در میان امواج درخشان و خروشان مردم ایران، غَریو سر دادیم و وقتی دیدیم جای پهلوی، «جمهوری اسلامی» درخشیدن گرفت، جرقه‌ی «انقلاب نور» چشمانمان را گرفت و دیری نپایید برای بقای مرزهای آن لباس بسبجی پوشیدیم و به جبهه‌ها، نه یک بار که بارها شتافتیم تا ایران و انقلاب از گزندها امان بماند. بعد سر راست کردیم دیدیم انقلاب ما توسط تفسیرهای بد جاخوش‌کردگان در «جمهوری اسلامی» از معنا و مفهوم و عمل به یغما رفت، نه کامل، اما چونان خوره در بافت موی مجعّد سر، که بر خود صاحب مو هم، پنهان می‌مانّد که به خوره گرفتار شد، غارت شد. غارت مفهوم ولایت، غارت مفهوم نظارت، غارت مفهوم گردش قدرت، غارت مفهوم عدالت، غارت مفهوم علم، غارت مفهوم حزب، غارت مفهوم آزادی، غارت مفهوم روحانیت. من و شما کجا شنیدیم از انقلاب که خبرگان فقط باید ۱۴ خرداد می‌شد که بتواند نقش خود را ایفا کند؟ حتی کجای فلسفه‌ی سیاسی اسلام آمده است خبرگان باید پس از مرگ، بنشیند فردای مردم را از ۱۴ خرداد به بعد برای مردم تعیین کند؟ و این سنت شود و پای انقلاب دوخته؟ این کم انحرافی‌ست؟ کجای انقلاب من و شما آموختیم یک خاندان تمام پسرانش مثلاً لاریجانی‌گان صدر نظام تا مادام‌العمر از قدرتی به قدرتی دیگر، پلکان روند؟ میزان نفوذ در دادگاه‌های شاه با دادگاه‌های کشور داری ولایت، چه فرق‌هایی کرد، جز آن‌که زشت‌تر شده است. کدام نظارت تا به حال منجر بر سرنگونی یک فرد شد. درْ علم، درِ عالمان آن وقتی به شهروند درجه‌ی ۱ و ۲ و ۳ تبدیل شد انحراف تشدید شد. حزب‌ها در منطق شهید دکتر بهشتی معیادگاه بود، اما همه را تار و مار کردند. صدها فساد بالای نظام را هنوز به هیچ سرانجامی نرساندند. از ۹۰۰ شهر که نمازجمعه منعقد می‌شود، حتی یک شهر هم به فرد بی‌طرف ولی عالم داده نشود همه باید تابع باشند و مبلغ دستور. سیاست انتخاباتی را کجای انقلاب آمده است، چند پیر، یا تازه‌به‌دوران‌رسیده، و بیگانه از اصل انقلاب تعیین تکلیف کنند. و ما نداشیم که شب و روز از بیت‌المال برای تقدیس اشخاص هزینه کنند. کجای بسیج درش به روی همه‌ی افکار باز است حال آن‌که لفظ بسبج یعنی انسجام عمومی. روحانیتی که عصر شاه سیب‌زمینی خاکسترپز نداشت بخورد چرا باید اغلب‌شان از جمهوری شیر بنوشند و بیشترشان سه خانه و دو خانه و چند ماشین و چندین شغل درآمدزا داشته باشند. اینان -تعدادی‌شان- نه تنها دنیافروش شدند حتی دین‌فروش هستند. چه اصلی از انقلاب الزام کرده حکومت مفسر رسمی دین است. این بدترین انحراف از انقلاب است. من چندان حتم ندارم خود شما استاد عیسی در خلوت خودت با آن پرهیزگاری بسیار اخلاص‌گرانه‌ات -که خالی پشم هم درش نفوذ ندارد- مناسبات حاکم بر نظام را درست، منطبق، قاعده‌مند و مساو با نهج‌البلاغه بگیرید. نهج‌البلاغه از نظر من دقیقاً دارد فریاد می‌زند این نظام را با آن تعداد افراد که خوره‌ی انقلاب شدند، به اصول انقلاب که مردم به آن وعده داده شدند، برگردانید، وگرنه سرنوشت شما را همین ملت با خطبه‌ها و نامه‌ها و قصارهایم، تغییر خواهند داد. به هر کس که مخالف تفسیر رسمی حکومت شود، انگ می‌زنند، اما این انگ، در حقیقت غریوهای خاموشی است که کی گُر بگیرد و زبانه بکشد و قدرت آن عده را ببلعد، همان صاحب نهج‌البلاغه می‌داند. نهج‌البلاغه کتاب کسانی نمی‌شود که با آن بخواهند جای پای قدرتمندان بی‌مسئولیت را محکم کنند و سیمان و ساروج تزریق کنند. خدایا ملت را به اصول انقلاب ۵۷ برگردان. والسلام. شب ۲۸ دی ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دارابی دامنه دوستدار و شاگرد آقاعیسی. متنی بدون ویرایش و پیرایش.

 

و ظرافت‌های باریکی در آن موج می‌زند.

 

حرم حضرت معصومه س صحن اتابکی که اسمش شده صحن امام رضا ع. گلدسته‌های زیبای حرم زودتر از قمی‌ها طلوع آفتاب را می‌بینند. عکاسش خودم هستم.

،،

برادر دانای استادم جناب آقا عیسی سلام

در متون آن جناب، همیشه ارزش‌ها و صداقت‌ورزی‌ها حرف نخست را می‌زند و مالامال از جمال الفاظ شما در عبارات‌تان می‌شوم. اختلاف نظر، از جنبه‌های کمال و مآل در میان آدمیان است. نهایت احترام و از طرف من تمام. والسلام. 🖐

 

متن جلیل قربانی:

چرا جامعهٔ ایران از اخلاق دور شد؟

چکیده متنی از مصطفی ملکیان

 

۱- آیندهٔ مبهم و نامعلوم افراد از نظر مالی، شغلی و...، آستانۀ اخلاق و تحمل را در جامعه کاهش می‌دهد.

 

۲- در جامعه‌ای که افراد با هر تخصصی می‌توانند شغلی داشته باشند، کارشکنی، حسادت، تهمت، سخن‌چینی، چاپلوسی و... کمتر است.

 

۳- در جامعه‌ای که نیازهای اساسی انسان‌ها در آن تأمین می‌شود، افراد بر پایۀ موازین اخلاقی زندگی می‌کنند.

 

۴- اخلاقی زیستن ارتباطی به نصیحت‌ها و ازدیاد مجالس دینی ندارد، بلکه نیاز به آرامش ذهنی و ثبات اقتصادی دارد.

 

۵- به جای صرف هزینه‌ برای دعاهای مستحب کمیل و ندبه و سخنرانی خسته کننده و مداحی‌ سوزناک و برپایی مجالس و همایش بی‌اثر، این ثروت عمومی را به واجبات مردم مانند ازدواج و شغل منتقل کنید.

 

۶- جوانی که شغل دارد و ازدواج کرده، با خوش‌بینی به آینده می‌نگرد و آرامش به او زندگی اخلاقی بهتری هدیه خواهد داد. پس لطفاً مستحبات را کم کنید و به واجبات برسید.

،،

جناب جلیل سلام

کشورها کوشا می‌شوند تا بازار، کار، اشتغال و در واقع زندگی دست و پا کنند. این از میان ساقط شود، کشور، نسل نوی خود را در حقیقت در امان خود رها می‌کند که هر چه سرش آید، آید. اقتصاد چند سالی‌ست، به‌درستی شعار سال شد، اما روند پیاده‌کردن آن، فرهنگ جهانی کار و کوشش می‌طلبد و یک «جو» درایت.

 

جواب عیسی: علیکم السلام استاد خودم ، دوست دیرین و باسوادم، حقیقتا روایی و رسایی نوشته هایت مرا مجذوب خود می‌کند، بلی اختلاف نظر بویژه در این گروه، امری طبیعی است . از طرف بنده هم تمام، 🙏🤚.

 

،،

جناب عبدی سلام

بر شما به‌وضوح روشن است که در وجود جناب آقا عیسی درجات پرهیزگاری و دانش بالا چنان بالاست، که از وی، انسانی متقی و شخصیتی قابل قبول در داراب‌کلا ساخته است. ارادتم به هر دوی شما، بارز است.

 

،،

مجدد جناب آقای قربانی سلام شبانگاهی

همان‌طور که بارها خیلی آسوده و آسان گفتم، جنبش‌ها و نهضت‌ها باید از هویت بومی خود حفاظت کنند و کاری نکنند که دیگران آنان را وابسته به جایی دیگر بخوانند. با تشکر برای خواندن، و نظر، انشاء کردن.

 

توضیح عمومی

این جا از مؤذنه‌ها صوت اذان برخاست. بهترین ساعت من که آدم لحظاتی فارغ از خود می‌شود و به خدا می‌پیوندد. فضیلت اول وقت فریضه‌ی شام و خفتن. برم.

 

،،

آقاعیسای گرانقدر سلام

رفیق‌مان آقاعبدی خواست قلب تو را فتح کند. دیگر نمی‌داند صفت بارز عیسای ما رأفت است. این دوستت به تفکر و تدین و توان نویسندگی‌ات می‌بالد که یک عمر تدریس کردید. درود. فاملیت که برای من اصالت دارد. سلامت باشید استاد دانشور و متفکر مدرسه فکرت و مدارس میاندورود و حتی دانشکده‌ها.

 

،،

آقا عیسی سلام

حال که از عظمت و شکوه سلام یاد کردی یک نکته گویم و از سمت خودم تمام. زنده‌یاد دکتر علی شریعتی می‌گوید در نماز وقتی داخل شدیم، آنقدر داخل‌ماندن آن جلالت و احترام دارد، که برای خروج از آن (=اتمام اقامه) باید با سه تا سلام به نبی خدا ص، صالحین، تمام تمامی هم‌کیشان از آن خارج شوی. یعنی پرشکوه‌ترین راه پایان یک نماز. ممنونم که افشاء سلام و قضای آن را هم به جای می‌آوری.

 

،،

جناب حاج سید کمال الدین سلام

بسیار دوراندیشانه توجه دادید به نزاع نوعیه میان مجلس و شورای نگهبان که برای برونرفت ازین نزاع -که همان بن‌بست و معضل است- مجمع تشخیص تشکیل شد. اینک اشکال:

 

۱. بلاخره روحانیت دریافت مصلحت، در حکومت مهم است، و تن به راه‌کار مجمع تشخیص مصلحت داد. اما همین حکومت در بخش انتخابات که مغز دموکراسی‌ست، حاضر نیست، همان برونرفتی که بر سر قوانین میان مجلس و شورای نگهبان قائل است، برای تعیین صلاحیت نامزدها تعمیم دهد. و شورای نگهبان خود را آخرین تصمیم‌گیر می‌داند.

 

۲. تن به مصلحت دادن هنوز هم در خود مجمع تشخیص مصلحت مقاومت می‌شود و اعضای ارادتمند آن بیشتر ذائقه‌ی حاکم را لحاظ می‌کنند و جناح خاص را تا مصلحت مردم.

 

۳. مصلحت در نهایت، به دلیل گسترش مسائل مهم عرفی، دین را به حوزه‌ی شخصی می‌راند و آنچه مهم می‌شود، نیاز و رفع معضلات است.

 

۴. کاش کسانی که مصلحت‌سنج نظام منصوب شدند، نمادی از خرد جمعی بودند نه فقط افراد مورد قبول حاکمیت.

 

نماز، سیر است

نماز، از دسته عباداتی‌ست، که تکرار بدونِ اتمام آن در شبانه‌روز، شاید شائبه در اذهان ایجاد کند چرا نماز مانند مناسک حج، تعطیلی و فصل ندارد و عین روزه، محدود به ماه و تعداد ایام، معدود نیست؟

 

خواستم بگویم نماز، تکرارش سیر است، نه تکرار صِرف. یعنی یک خط سیر به سمت قُرب است که اگر متوقف یا محدود شود، سالک و مسافر را از سوی خدا، باز می‌دارد. در واقع، نماز سیر و مسافر و راننده‌اش یکی است؛ خودِ نمازگزار و مسیر و جاده‌اش به سوی پروردگار. با نماز است که انسان، از سیر به سوی معبود، سیر نمی‌شود و از پیوند عبد و رَب باز نمی‌ایستد.

 

پس؛ نماز، سیر است و فصل و خاتمگی ندارد. باید ایستاد سمت قبله و کعبه، و نماز را روزانه و شبانه گزارد، تا در مسیر خدا بود و از خط صراط پیاده نشد. نماز، از نیازمندی‌های انسان است. اسکلت ما نماز را اجرا می‌کند و روان ما آثار و آرامش آن را دریافت می‌کند.

 

و خدا با وحی به نبی ص درباره‌ی اوقات نماز، در آیه‌ی ۱۱۴ هود فرمود «نماز را در دو طرف روز و پاره‌ی از شب برپا دار» و در آیه‌ی ۷۸ اسراء دستور صادر کرد که بندگان «نماز را از غروب خورشید تا تاریکی شب و سپیده‌ی صبح» بخوانند. و این یعنی سیر، یعنی ترک نکردن عبادت توسط عباد.

 

،،

جناب حجت‌الاسلام حاج آقا سید کمال الدین سلام

شما طوری مسئله را مطرح کردید که برداشت خواننده این می‌شود که اگر اسلام بدون در نظرگرفتن مصلحت، بر مردم اجرا شود، گذشت و مهر و عاطفه از میان می‌رود و برای این گزاره‌ی علمی خود، رفتار داعش‌ها و کردار طالبان‌ها را مثال زدید که بر شما و ما روشن است این دو دسته، همگی از روحانیون اهل سنت هستند و پیروهای آن. عین جملات شما این بود در آن پست مُحاجّه با حاج آقا باقریان:

 

«اگر علم غیب دستور کار در مقام اجرا حکومت بنوی ص علم عموم مردم تعاملات اجتماعی مومنان باشد یک جامعه به تمام معنا داعشی و طالبانی خواهیم داشت، بسیاری از مهربانی ها اجتماعی حاصل نادیده گرفتن گناه دیگران است عنصر مصلحت بود...»

 

این جا دو سؤال خیزش می‌کند و یک ابهام.

 

۱. با گزاره‌ات متوجه ساختی اسلام اگر بدون مصلحت اجرا شود اساس جامعه به هم می‌ریزد. مگر آیت الله جوادی آملی در کتاب حکمت احکام نگفت تمام احکام اسلام حکمت دارد. اما سخن شما خواننده را هدایت می‌کند به این تشکیک که چگونه دینی‌ست احکام را وحی می‌کند، اما اجرای آن را تابع مصلحت می‌کند. خب، همان اول بگویند حکومت و اجرائیات در محیط مسلمین از مصلحت آن عصر تبعیت می‌کند نه از احکام و علم معصومین ع.

 

۲. اخلاق، برون‌دینی است و دین آن را امضاء یا رد می‌کند. حرف مرحوم شیخ محمدتقی جعفری اگر عیناً متعلق به خود او باشد، دقیق و درست است. دین منهای اخلاق مو نمی‌زند با این که فرد نماز بخواند اما پس از نماز برود نزول‌های خود را پس‌انداز کند و یا برود فسادهایی مرتکب شود. روح اسلام در اخلاق است.

 

بله، معصوم ع با مردم معامله به عصمت نمی‌کند، چون اگر با علم از ناحیه‌ی عصمت خود با مردم سر و کار داشته باشد، توازن اجتماعی برهم می‌خورَد. «کبوتر با کبوتر، باز با باز».

 

ابهام این است حکومت اسلامی سرانجام دچار سرخوردگی می‌شود و روزی را می‌بیند که هر بار می‌خواهد احکام اسلام را وارد اجرا کند، می‌بیند همه‌جا مصلحت بر اسلام چیره است هرچند خود اصل مصلحت هم یک نگاه از درون دین است، ولی هرگز شریعت‌گراها نخواهند پذیرفت که اسلام، پیاده‌شدنی نیست. آنان در پی شرعی‌سازی تمام امور حکومت هستند. حرف آن نظریه‌پرداز (سعید حجاریان) دارد دقیق پیش می‌رود که دهه‌ی ۷۰ در مجله‌ی کیان نوشت: جمهوری اسلامی ایران دوره‌ی گذار از شرع به عرف است.

 

از محضر شما و جناب آقای باقریان بهره بردم درین محاجات فکورانه‌ی‌تان. نبوی را راستی در آن پست بنوی تایپ کردید که من در همین نقل قول، هم آن را دست نزدم. ممنونم.

 

نظر حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی:

احسنتم و اجملتم نکته ای مهم و زیبا بود اما یک نکته ای هم از قول استاد عظیم الشأن خود حضرت علامه حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه اضافه کنم 

نماز با این نکته ای فرمودی باز هم در پنج وقت است در بین اوقات از این نماز رسمی فارغ میشود اما برای عارفان و سالکان نماز دیگری پیوسته در حال انجام است و آن اصل دینداری و عبودیت است 

همانطور که در قرآن کریم فرمود 

واعبد ربک حتی یاتیک الیقین

لذا شاعر فهیم پارسی زبان چنین سرود 

 

خوشا آنانکه که دائم در نمازند 

که حمد و قول هو الله کارشان بی

 

یا در آیه شریفه دیگر فرمود 

رِجَالࣱ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةࣱ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰةِۙ یَخَافُونَ یَوۡمࣰا تَتَقَلَّبُ فِیهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ/ ۳۷ نور 

این دسته از نمازگزاران نمازشان در بیع و شرا قطع نمی‌شود 

این نماز هست که قائم است و نمازگزاران را از فحشا و منکر باز می دارد 

لله الحمد نحن به ملتزمون انشاءالله 

عمادی قم

 

آبگوووووووشتِ تَشی (=آتش هیزمی) در منطقه‌ی زراعی لِش‌دِله (=مرداب‌مانند) بالامله. عکسی که حمیدرضا انداخت، دلِ همگی آب!!!

دامنه ۳ | ابراهیم طالبی دارابی:
،،
جناب حاج عیسی سلام
شما دانشور استاد با مثال سیمان، بر ساده‌سازی مطلب کمک دادید. همان‌طور که برایت ملموس است و تجربه‌ات شد، هر عبادت بر عابدش اثر روحی و روحیه‌ای می‌بارد و من گمان می‌کنم اثرات نماز بر تمام آن عبادات سر است از نظر اثرگذاری فوری بر عبادت‌کننده. عبارت محلی: «آخِش، مِه پِش راسٍ شد، خاش‌نماز ره بَخوندِسٌمه» حاکی از همین رابطه‌ی تنگاتنگ نماز با نمازگارش است.

پیوست به سید عمادی شریف و اشرف ما👇

بیاناتت جناب استاد عیسی در خطاب به حجت الاسلام سید کمال الدین برای من هم، ارزش خواندن داشت. به آن پست ایشان هم از همین جای جوابم، ضمن سلام به محضر انوار آن آقاجان اشاره کنم که:

آن اشارات مرحوم آیت الله حسن حسن‌زاده به نظرم باز جای همین نماز یومیه‌ی ۱۷ رکعتی را نمی‌تواند بگیرد. پس، خودِ اجرای آئین ۱۷ رکعت نماز توسط هر یک از ماها، به ما اجازه می‌دهد از هر نمازی که اقامه‌اش کردیم، با سه تا سلام، محترمانه و با تشریفاتی زیبا و توأم با خوش‌بینی به مردم خارج شویم و به امور دیگر خودمان بپردازیم تا ممرّ جهان، به اتلاف نینجامد و کارها از حرکت نایستد. بنابراین، من نمازی که به ورود و خروج می‌دهد، دوست دارم. پیوسته‌بودن عبادت، نافی امور مهمه‌ی دیگر است و سخن مرحوم حسن‌زاده را درین‌باره نمی‌پذیرم. با درود بر هر دو؛ سیّد فقیه و شما عیسای دانشور

،،
حاج محمدتقی سلام
ازت دبیر انقلابی و مذهبی و آگاه به زمانه، ممنونم که ابعاد این نماز بر تو روشن است، «پله پله تا ملاقات خدا» در واقع همان پرهیز از افراط در عبادت و تفریط بندگی است. نماز که صلاة در عربی نام گرفت، زان رُوست که وصل‌کننده است. یعنی رب و عبد به هم صلاة می‌شوند، مرتبط معنوی و منادایی و مناجاتی.

،،
گیر به امیر قسمت ۵۵
امیرجناب مرد بزرگ اصول‌لولوگرای داراب‌کلا و حومه اول سلام، سپس این حرف که: تو که فیلترینگ را حمایت می‌کنی و دفاع از آن داری، پس چرا در چشمه!! تیرنگ‌گردی! تلگرام را روی سنگچکّلی آنتن‌دهی کردی؟! اصول تو را باور کنیم یا لولوی تو را؟! قسمت ۵۶ گیر باشد وقت دگر سِگر چهارگر تا آخرگر!
،،
جلیل قربانی نویسنده‌ی تردست! در طنز سلام
غربال را حتی غربال کردی! به این می‌گن طنزخند!

 

،،

آشیخ محمدرضا سلام

ای کاش همین را ملاک قرار می‌دادند و سید حسن نصرالله آن نشست حضوری‌اش را تاکتیکی به زمانی نامعلوم موکول می‌کرد که آن نویدش که گفته بود «در قدس نماز خواهد خواند» همچنان انتظار را در میان پیروان او روشن نگه می‌داشت. ولی جمهوری اسلامی ایران در یک تحلیل بی‌نقشه و ناسنجیده توسط نامشورت‌گرایان میانی نظام، کاری کرد که... .

پذیراترین مردمان جهان؛ ایران

در کتاب «ایرانی‌ها» ص ۳۹ حرف ازین شد، که «یونانی‌مآبی» پس از اشغال ایران توسط اسکندر مقدونی در ایران مطرح گردید. ولی به گفته‌ی خود نویسنده‌ی این اثر خانم ساندرا مک‌کی، ایرانی‌ها «این پذیراترین مردمان»، به فرهنگ یونانی، بی‌اعتنا ماندند که از دید صاحب این اثر، «خارق‌العاده» است. در ایرانِ الآن اما، با آن‌که روحانیت متکفّل کشور و حکومت است، «غربی‌مآبی» در تمایلات ایرانی رسوخ کرده است و شِماری از آنان، هم در ظاهر و پوشش، هم در فکر و پویش، اروپا و آمریکا را بر خود، پیشوایی می‌دهند. این مسئله‌ی ترجیح فکر و راه مغرب‌زمین، فقط از طریق فکری قابل بحث است، نه با هیچ شکل دیگر. زیرا به رنگِ غربی درآمدنِ یک قومی، یک نوع رفتار تقلیدی یا اقتباسی است. رفتار را، فقط با فکر و عقل می‌شود اصلاح یا تقویت کرد. ۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید

 

سلام جناب احسان وحیدی مدیر محترم ویترین. با آموزه و گزاره‌ات موافقم. اما هر کس برای تطبیق ارزش، ممکن است همواره سخن و قلم خود را درست ارزیابی کند و به قول رایج خویشتن راحق‌به‌جانب بخواند. واقعاً برای این تشخیص، شاخص هم به نسبت آدمها، نسبی است، پس، امکان این هست هر کس حرف خود را باارزش حساب کند. سپاس.

،،

سلام حاج محسن حسین‌زاده 

ان‌شاءالله با حضور خودت.

البته گوشت از تو!

آب و پیاز از من!

ممنونم دیدید و پسندیدید.

معلومه آبگوشت‌خور هستید. درود،

،،

حمیدرضا در هر عکسی دنبال راز خلقت و سپس زیبایی‌های طبیعت می‌افتد. در این عکس می‌خواهد بگوید باید رفیق بود؛ و این کنار هم بودن را از قارچ آموخت. درود.

 

موافقم ۱۰۰ در ۱۰۰

سیب‌زمینی را هم بیار!

لیمو عمانی یادت نرود!

وای نخود و لوبیا خودش کلی قیمت دارد

این دو متاع را هم خودت گردن بگیر با آن گردن!

 

آبگوووووووشتِ تَشی (=آتش هیزمی) در منطقه‌ی زراعی لِش‌دِله (=مرداب‌مانند) بالامله‌ی داراب‌کلا. عکسی که حمیدرضا انداخت، دلِ همگی آب!!! افتاد، مگر رجبیون که روزه‌اند و عبادت‌شان قبول حضرت ربوبیت. دامنه‌ی توحید

،،

سلام محمد تقی 

دکتر سروش می‌گفت

ریشه‌ی مشکل نظام حکومت اسلامی ایران 

فقدان استقلال قضاییه است.

،،

محمد عبد سلام مجدد. از پاسخ پژوهشی‌ات بر پرسشم در زیر پستت، متشکرم. به نظرم دلایل مناسبی جستجو کردید. در حقیقت در سایه‌ی تز غیبت موعود علیه السلام، قادر باشند در رأس حکومت خود را مشروع جلوه دهند. جوابت جالب توجه بود. درود.

،،

سلام و ممنونم جناب آق سید سعید

از آن سو هم حکومت نباید به افکار عمومی جامعه‌ی خود، خصوصاً متفکران و عالمان دین و دانش، نگاه «کاملاً سیاه» و به پیروانش نگاه «کاملاً سفید» اندازد. اما آن آمار شاخص‌ها، من گمان نکنم حوزه‌ی علمیه‌ی ایران به حکومت مستقر، ازین دید نگریسته باشد. شاید نگریست، اما من ندیدم. اساساً حوزه خودش مصرف‌کننده‌ی ارقامی است که از سوی حکومت فرستاده می‌شود.

،،

گیر به امیر قسمت ۵۶

امیرجناب سلام

تو که این قدَر خودت را اصول‌لولوگرا !!! نشان دادی (و من می‌دانم تو یک فرد فکور مستقل هستی و اصلاً اصول‌لولویی بهت نازسازگاره) آیا هنوز برات ثابت نشده مِه رَخِف قاسم بابویه چرا توی رزمنده‌ی جبهه‌رفته را در گروه خودش هیئت رزمندگان اسلام بر روی ایتا، دعوتت نکرد و نمی‌کند؟! این قدر نتِج امیر، اونا تو را به خودشان راه نمی‌دن! اِسا تِ بَخو! کشکولی.

توضیح عمومی

من از مأذنه‌ی مسجد نزدیک محلم صدای قرآن برای ورود به اذان دارم می‌شنوم. رفتم واس نماز اول وقت.

 

،،

جنابان آقای حسن ابراهیمی و آقاعارف آهنگر

سلام بر هر دوی شما، به ترتیب: شورا، فعال اجتماعی

بررسی علمی هر دو، روی این مسئله‌ی عمومی داراب‌کلا تردید نباید کرد نافع و گشاینده است. نظر من درین مورد، چون اطلاعات ندارم، کلی است، نه ورود جزئی. هیچ طرح صنعتی ولو در حد و اندازه‌ی کوچک، وجود خارجی ندارد که به خطر نقض‌های طبیعی آن، بشود از آن صرف نظر کرد. مگر آن که بنای یک کشور به زندگی بر پایه‌ی طبیعی سنتی کهن باشد. مانند استپ‌های مغولستان و قزاقستان. با احترام به هر دو محترمان حسن و عارف.

 

فرق گندم و جو را تشخیص نمی‌داد!

فیُودار داستایِفسکی روسی (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱) در رمان "ناشناس" ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریاری، از فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) یاد می‌کند که در خدمت یک ژنرال در آمد و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را در می‌‌آورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی می‌آورَد. این فرد که خود را همه‌چیزدان و قادرِ قهّار می‌داند، در ص ۹۶ رمان هویتش بدتر برملا می‌شود و آن، وقتی است که وارد طویله شد اما فرق گندم و جو را تشخیص نداد. چنین فرد رذلی در قلمروش در روسیه فرمانروایی می‌کرد.  ۳ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

 

روز تشییع جنازه‌ی مرحوم آیت الله حاج سید رضی شفیعی دارابی است دهه‌ی هشتاد. اینجا تکیه‌پیش داراب‌کلا . نفر جلوِی هم، مرحوم برادرم آق حیدر. روح آن آیت‌الله، روح رفتگان بازدیدکنندگان و روح اخوی‌ام، همگی در نشاط باد.

،،

جناب حجت‌الاسلام حاج سید کمال الدین سلام

همه‌چیز یک سو، «هرگز به آن مبلغ ناچیز» قرارداد، نگاه‌نینداخته امضاء می‌کند، یک سو. این نشان معنوی‌دانستن کار توسط حاج آقا باقریان است. درود بر فاضلین محترمین فقیهین. همچنین جناب سید عمادی، کار سخت و طاقت‌فرسای «تعریب»را دادید به حاج شیخ باقریان، که این، حاکی از تسلط وی بر علم نحو است، پس. نحویون! خوب روایت و آیه را می‌فهمند. بگذرم.

،،

آقامحمد عبدی پژوهنده‌ی محترم سلام. در پرده‌ی ۴ از مدرسه‌ی «نظامیه» در بغداد نام بردی. خواستم بگویم شیخ اجل سعدی هم در همان نظامیه درس شیخی خواند. خود سعدی می‌گوید خیلی شرعیات اسلام در آن رعایت می‌شد. اما خواستم بدانم چرا جمع مُکسّر بستی و نوشتی «مدارس نظامیه»؟ تردید افتادم. مگه فقط یک مدرسه به اسم نظامیه، نبود در بغداد؟

،،

تِ چی شیِه هی شُل می‌شی در مسیر؟! اگر نویسندگی برات آرمان علمی و دینی است، از نافع‌بودن آن هرگز به تردید راه مَدِه محمد. عبدی سنه‌کوهی یعنی کسی که تشخیص خود را پیاده می‌کند. چی کار به این داری که کی آمد زیر بخاری همیمه‌ات! در آن پستت نظر گذاشت یا نگذاشت. انسان، آگاهی را اشتراک می‌گذارد. درود.

،،

آق سید سعید سلام. در تأیید سخنان شما، ۱. از سیره‌ی نبوی ص بود که در مسجدی وارد شد، حلقه‌ها دید، همه را ستود، اما رفت در حلقه‌ای نشست که بحث علمی داشتند می‌کردند. ۲. امام محمد باقر ع سخنی دارد که در شب قدر از بهترین احیاء (=شب‌زنده‌داری) مناظره‌ی علمی است. هر دوی این مطلب، گرچه بارها درین صحن یا جامعه تکرار کردیم هر یک از ما، اما این تکرارها، واقعاً ارزشمندی خود را بر جای می‌گذارد. درود به این ارائه‌ی عالمانه‌ات.

،،

سلام آقامحمدتقی. اِتندِه که یک کف دست قایده نشد! نیم دَییل متن نوشتی می‌گی به قول مدیر یک کف دست شد! امابعد؛ آن سو را هم باید دید: جامعه‌ای که به دانش و تکنیک و اخلاق، تجهیز نشود، جهاد، به جز معونه/مئونه و خسارت و هزینه و تخریب و تضعیف و به ضعف‌گراییدن، چیزی به بار نمی‌آورَد. در اسلام، همه‌چیز بر پایه‌ی توازن و تعادل و مصلحت و واقعیت و مقتضیات است.

،،

برای این تیپ ... ملاک واحد وجود ندارد. آنقدر غرق در جهالت هستند که حاضرند دست به این خفِت در برابر همفکر خود بزنند که در هپروت و برهوت است تا درین دنیا. این محک خوبی است برای این دلواپس‌ها که حالا دیگه دلواپس قرآن و آیه نیستند. اما حضور عوانانه عده‌ای، حرف‌های حق سایر اعضا را روشن‌تر می‌کند. به قول معروف: تُعرف الاشیاء بِاَضدادها هر چیزی با ضد خود شناخته می‌شود. تشکر که بلد بود چطور چنگر انداختشون. درست تشخیص داد.

 

جام جم نظام دارد آینه‌ی آن پادشاه جم می‌شود آیا؟!!

در خبرها خواندم؛ این خبر، در زیر بدون دخل و تصرف:

 

«خبرنگار صداوسیما در خوزستان در اقدامی عجیب با اخلال در مراسم سخنرانی رئیس جمهور در جمع فعالان اقتصادی، سخنان پزشکیان را قطع کرد و باعث برهم خوردن فضای مراسم شد. به گزارش ایرنا، مسعود پزشکیان پس از فریادهای عجیب این خبرنگار صداوسیما که نه به عنوان میهمان بلکه برای پوشش خبری این مراسم در سالن حضور داشت، از او خواست بعد از پایان سخنانش پشت تریبون قرار گرفته و حرف بزند. خبرنگار صداوسیما برای پوشش خبری برنامه رئیس جمهور در نشست حضور داشت و جزو میهمانان برنامه نبود. رئیس جمهور خطاب به این خبرنگار معترض، گفت: شما با قطع سخنان، تمرکز من را برهم زدی و شور و شوق سخن گفتن را از من گرفتی، شما می توانستی بعد از سخنان من صحبت کنی، خانم با این اقدام شقشقیه مرا برهم زدی.». پایان نقل قول

 

خواستم گفته باشم اگر این خبر درست باشد -به همین نحو باشد که خبر تنظیم شده است- تازه باید خوشحال شد نیروهای حاکمیتی هم دارند یواش یواش یاد می‌گیرند، نه‌تنها می‌شود در جلوِ مقامات یک حکومت -از صدر تا ذیل- مُحقّانه (=راستین) ایستاد، بلکه این کار، جزوِ پایه‌های یک رفتار حقّانی (=راستواره) و پیشرفته در روزگار کنونی است. جام جم نظام هم دارد انگاری می‌فهمد! باید جلوِ مقامات حرف زد. ولوِ حرفِ حاکمیتی!! البته فقط در برابر مقاماتی که حدس می‌زنند راستی نیستند!!! این خبرنگارهای جام جمی زبان برای نطق پیدا می‌کنند. درود بر زبان و نعمت نُطق، که خدا آن را داد خود. البته روزی آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی در برابر دانشجویان مطالبه‌جو، برآشفته! شده بود. خوب شد آقای مسعود پزشکیان از لفظ "شقشقیه" خطبه‌ی امام علی ع گفت. شقشقیه بادکنکی است که وقتی شتر عسطه کند از راه بینی‌اش آب بینی تبدیل به بادکنک می‌شود و فوری می‌تَرکد و خلاص..

 

،،
آق شیخ مالک دوست کریم و خلیق من سلامٌ علیک
این شیخ محمد مقیسه را می‌شناسید؟ کمی معرفی‌اش کنید. البته از آنچه فقط خودت ازو می‌شناسی. لطف فرمایید برای پاسخ، فقط به دانسته‌های شخصی خودت تکیه کنید و بگویید. رفتن برای سرچ، لازم نیست. خودت ازو چه داشته‌ایی دارید را، می‌خوام بدانم. مشمول ذمّه! باشی اگر بری سرچ کنی! بیایی بنویسی. این آخری کشکولی!

علی غلامی‌نژاد به دامنه: سلام علیکم استاد دانشگاه امام حسین ع کربلایی ابراهیم یادگار دوران دفاع مقدس.

،،
سلام رزمنده‌ و دوست من علی‌آقا غلامی‌نژاد
الآن مازندرانی؟ یا شمال غرب ایران؟ اگر آنجایی، اوضاع مرزها خوب است؟ اقلیم آن ور آلوده که نیست؟ رصد صورت می‌دهید؟ خداقوت به تو علی اَدواتی.

،،
یادآوری:
اینک پس از گزاردن نماز اول وقت
برم سراغ گذاشتن دیدگاه زیر پست‌ها

،،
آقاصدرالدین سلام
چشمگیر بود این شکار درخت و آشیانه و توک. دخیزه شد. خودتی عکاسش؟ کجای مشهد است؟ من گمانم این است خیابان قرنی است، قبل از توحید. یا خود توحید است، شاید هم حدود فردوسی. حقیقتاً من لانه و آشیانه را -که محلی می‌گیم: «کالی»- دوست دارم.

توک: ای فارسی‌زبانان، این توک همان تکیه‌گاه، قَیِم است که نمی‌گذارد درخت، وَل (=کج) شود. اما تِ ای آقا صدر مشهد، به توک چه می‌گویین ما نمی‌دانیم. نائب زائر خوب ما، نائب باش، باز.

سلام برین عاطفه‌ی پرعواطف به بابات. گریستم، نمی‌دانم چرا. چون من دردهای پدر از دست دادگان را درک می‌کنم. چون هم پدرم و مادرم نیستند که دست بر سینه و سرشان کشم و بوسشان کنم. و پدر تو، خیلی زود ترک کرد جایی را که باید کنارتان چیزهایی فراوانی از شماها را می‌دید و افتخار می‌کرد. روحش را می‌بوسم و شما را دلداری می‌دهم. دامنه. من وضعیت‌های روزانه‌ام را خط ۰۹۱ در واتساپ می‌گذارم.

آق محمد عبدی سلام
به پرده‌ی ۱ دو سخن می‌گویم: یک. نظام‌الملک را خوب شناختی. شیخ سعدی در نظامیه که درس شیخی خواند، همان تعصبات اشاعره باعث شد آن جا را ترک کند، شیخ عقلی و شرعی شود و بنیاد تفکر ایرانی را جهانی کند و شعار «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند» سر دهد البته من بنی حوّا سلام الله علیها هم می‌گویم چون زن هم ریشه‌ی بشریت است. نه فقط حضرت آدم ع. ۲. پرده‌ی یک را پربار ردیف کردی. بازم می‌گویم، به کوتاه‌نویسی کوچ کن محمد. خوانندگان را فراری می‌دی از گرایش به متنت. خود داند محمد. دامنه رک به قول محلی رُد است.

،،
آق شیخ مالک مجدد سلام
اینا که در فضای مجازی هست. شناخت خودت را می‌خواهم بدانیم. او را شخصیت فکری اخلاقی و اجتماعی او را با شناختی که ازو داری در سه سطر معرفی کن.

،،
سلام آشیخ محمدرضا
اولیگارشی، در هر دوجه‌اش بد است.
چه اولیگارشی کاپتالیست، به اسم ثروت.
چه اولیگارشی روحانیت، به اسم مذهب.
سپاس از روشنگری‌ات.

دوباره سلام آقاصدر
آهان فهمیدم.
همان که قرار بود جای ۷۷ خراسان را پارک و بوستان بگیرد. در انتهای میدان بسیج. چه خوب شد. درود. پس حدودای خونه‌ی توست.

،،
آق سید سعید سلام
صلاح‌بینی‌هایت را می‌پذیرم. باید هم این دوراندیشی پای نوشته‌ها، اثرگذار باشد. مدرسه فکرت از نظر من جایی برای نشر افکار اعضا است و تحلیل آزاد روی رویدادها و نیز انتشار دانش هر فرد از هر چیز. ممنونم سعید سید خوب مدرسه.

،،
جناب حجت الاسلام شیخ مالک مهربان سلام
من از شما برای انتشار دانسته‌هایت از «شیخ محمد مقیسه» ممنونم. دانستم که دانسته‌هایت ازو چه بود. درود بر تو، ای شیخ مردمی و حلال‌خور و فروتن یعنی آقامالک رجبی دارابی شیخ حسینعلی ما.

،،
سلام آشیخ محمدرضا
۱. خود تریبون دارند را متوجه نشدم منظورت را. حدس می‌زنم منظورت این بود صداسیما خودش تریبون دارد. این بود منظورت؟

۲. من ندیدم فیلم را که قَدّرَت را بدانم کجای کلامش بود. هدفم ازین پست این بود، مقامات را به زیر پرسش بردن یک کار علوی است. نه این‌که رسانه جام جم اون دولت چاپلوسی می‌کرد، این دولت زبان را به کار گرفت. خب، زبان را همیشه باید به کار انداخت، زیرا حکومت و مقامات آن از بالا تا زیر، همه باید گوشه به صدای مردم -انتقاد و انتظارات- بدهند. ممنونم از افزوده‌ات

سلام جناب شادروان نادر ابراهیمی!!
درین چهره به نادر می‌زنی خیلی آقاجلیل قربانی.
راستی دیدگاه ندارم که پای این پستت بذارم.
من «ضدظریف» هستم
نه به خاطر این سخن،
ضدظریف در مایه‌های ضدزنگ آهن!
بگذرم.

 

منم سال ۱۳۶۱ جبهه‌ی مریوان. بوریدر. درود بر حیوان

زحمتکش الاغ که رزمندگان را کمک‌کار بود، برتر از تانک

،،

آقاجلیل سلام

۸ بند را دو بار خواندم. شما، هم خواستید دکتر محمد جواد ظریف را بشناسانید؛ هم پیشینه‌ی فکری کسانی که جلوَش ایستادند را، در یادها زنده کنید. اینک چه زنده شود چه نمک سرِ زخم! یادم آمد من هم سه گزاره بار گذارم:

 

۱. چون نوشتی «نگاه ظریف» به آقای ظریف انداختی، خواستم بگویم اگر ظریفانه نگریسای پس چرا دو جای افسوس و فسوس در آن «معاهده / برنامه مشترک» را جا گذاشتی؟! یکی، مکانیسم ماشه و دومی، ندیدن لفظ تعلیق یا لغو در متن کتبی توافق.

 

۲. درین مدرسه، شاگرد این ترم دکتر ظریف حضور دارد؛ جناب علی روحی. در درس کارشناسی ارشد روابط و سیاست بین‌الملل. علی‌آقا روحی هم اگر ازو بگویند، جای مناسبی است. هر چند جناب روحی به من گه‌گاه ازو می‌گوید.

 

۳. دکتر ظریف در صورتی می‌تواند «کارساز» ظاهر شود که مثلاً مثلاً مثلاً آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته تفکرش حاکم شود؛ فکر کنم تنها مرجع بزرگ ایران است که تزهای زیر را همزمان دارد و آن را منشاء گذر ایران از تنگه و تنگنا می‌داند:

 

تز جهان‌نگری

تز ایران‌نگری

تز اسلام‌نگری

تز مدارانگری

تز عقل‌نگری

 

اگر چنین بود ظریف به قول شما مرد «واسط» می‌شد به مثال خودت «محمدعلی فروغی» ثانی که در دو سر یک تاریخ آمد میان. من بگذرم. از سمت من پایان.

شهر و رقص

نوشته‌ی دامنه

روزی در ایران روی آهنگِ

«ممد نبودی ببنی،

شهر آزاااااااد گشته،

شهر آزاااااااد گشته»

با هر نیت -که من نمی‌دانم- این گونه تصرف صورت دادند:

نقل قول فقط:

«ممد نبودی ببنی،

رقص آزاااااااد گشته،

رقص آزاااااااد گشته»

فردای آن روز واکنش‌ها شروع شد. که چرا لفظ رقص رفت روی لفظ شهر.

روزی هم آیت الله ابوالقاسم خزعلی عضو فقیه شورای نگهبان به آقای محمد سلامتی چهره‌ی جناح چپ نسبت کمونیست داد. او تشر شنید، از آخرت و قیامت نمی‌ترسید به فرد نسبت دروغ می‌دهید؟!

یک یادآوربی:  محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر بود، سیاسی و معنوی. نبود تا آزادسازی خرمشهر را ببیند. شهید شده بود زودتر. آن آهنگ حسرت برای نبود جسم و جان جهان‌آرا بود.

از همین جا به بعد به عنوان مدیر حرف می‌زنم: گمان نکنم دیگر کسی ازین پست به بعد منِ مدیر، بخواهد باز روی آن لفظش!! پای بفشارَد. پایان.

 

،،

دیدگاهی برین نوشته‌ی حاج شیخ احمد باقریان

 

سلام. آغاز سخنم روشن سازم هنگامی که جناب شیخ باقریان، اسلام‌شناسی‌های خود را درین تالار در گفت‌وگوی روشن و سازنده با دوستان مدرسه فکرت، بار می‌گذارند، من ازین سخنان روشنگرانه‌ی ایشان درس می‌گیرم و آموزه‌های آن را در بیشتر جاها می‌پذیرم. اینک روی نوشته‌ی ایشان که در زیر پخش می‌کنم، سخن دارم:

 

«در مورد زمان کشیدن شمشیر، من نه ته پیازم و نه سر پیاز و نه وسطش. توانایی جسمی شمشیر کشیدن را هم ندارم تا نظر بدهم. عرض کردم تشخیص مصداق با رهبری نظام و شورای عالی امنیت ملی است.»

 

پایان پخش سخن حاج‌آقا باقریان

 

دیدگاه‌هایم:

 

۱. در اندیشه‌ی اسلامی هر کس هر شرایطی که داشته باشد، در بیان حرف حق، نباید کنار کشَد، پس، سر و ته و میان پیاز، پذیرفتنی نیست. ولو در سخن هم، انسان اسلامی به‌ویژه اسلام‌شناس، باید کار خود را پیش بگذارد.

 

۲. نظردادن، بیشتر جاها به توانایی جسمانی برنمی‌گردد، به توان اندیشه برمی‌گردد، پس، باز نیز، روشنگری باید کرد. همانطور که نبی اکرم ص از مهد تا لحد را گفتند باید تعلیم گرفت، همین درازا نیز باید، به روشنگری و بیدارگری پرداخت.

 

۳. تشخیص، از مردم کنار گذاشته نمی‌شود. به قول آخوندها: ساقط نمی‌گردد. حاکمان، بر مبنای اسلام، باید میل و رَغبت و رأی مردم را استمزاج کنند و حتی رفراندم (=همه‌پرسی) گاه واجب می‌آید.

 

۴. این احتمال را نادیده نگیریم، گاه مردم به این نتیجه می‌رسند کار حکومت پایان گرفت، از آن جا به بعد، مردم راه را جدا می‌پیمایند. این حالت مردم را باید هر بار از نگاه عمومی‌شان دریافت.

 

۵. اگر شورای عالی امنیت ملی واقعاً عادلانه ردیف می‌شد و در عالم واقعیت، نماینده‌ی واقعی خرَد جمعی بود، سخن شما در تعیین‌کنندگی مصداق توسط آن نهاد، حق و درست بود، اما چون چنین نیست، شما سخن حق را موکول به جایی کردید که برای کارهای زیادی از قبل، باید محاکمه شود. اگر عدلی می‌بود و مَحکمه‌ی عادلی.

 

۶، کشکولی: کشور را آقای سعید جلیلی دارد رهبری می‌کند! این‌قدر به شعام ارجاع ندهید آقا باقریان! باقِر باش؛ شکافنده‌ی مسئله. دامنه.

 

یادآوری:👇 دیشب چون ۸ شب خوابیدم، زود از جا برخاستم. آن گاه این جا را درین ساعت سحری، مناسب برای گذاشتن نوشته‌ام و نیز دیدگاهم دانستم.

،،

جناب محمد عبدی سلام. در پرده‌ی ۴ چشمم را به عبدالقادر گیلانی دوختی که من کتاب «سِرّالاسرار» وی را بارها مطالعه کردم. الآن هم تا دیدم ازو حرف زدی، از کتابخانه‌ام عکسی ازین اثر معتبرش انداختم. آن عارف فقیه اهل سنت، در فصل هفت این اثرش باور دارد که راه وصول به خدای تعالی این است «جسم در سایه‌ی احکام شریعت ، شبانه‌روز بر صراط مستقیم روَد و مداومت بر ذکر حق داشته باشد». (ر.ک: ص ۸۲) خوب شد محمد ازو یاد کردی.

،،

امیرجناب سلام

پیشتر هم اصول مترقی خود را بیام فرموده بودید که گفتید معتقد به توسعه، رشد، تمدن، خانواده، مذهب، هنجار و ... هستید. اصول‌لولوگرایی‌ات اما چیز دیگر است. فرسنگ‌ها باید بپیمایند جناح راستی‌های محل تا به امیر برسند و ازش پپرسند:

امیرآقا،

اصول‌لولو چند بوَد؟!

امیر جواب دهد:

کشیدنِ کَنز بوَد!

ذخیره‌ی گنج بوَد!

رهیدن از رنج بوَد!

این هم گیر به امیر قسمت ۵۷ و گیرها به امیر تا مدتی که امیر روی اصول‌لولو بندبازی! می‌کند، ادامه دارد. گنجایشت را برم امیر!

،،

امیر جناب سلام مجدد

این شیخ عبدالقادر گیلانی مال قرن ۵ و ۶ هجری است. (۴۷۱ تا ۵۶۱) ۹۰ سال زیست و ۷۰ هزار شاگرد پای درسش در مدرسه‌ی «باب‌الاُزج» بغداد تعلیم گرفتند. این شیخ شهیر اهل سنت، در باره‌ی «شریعت، حقیقت، طریقت» سخنان درخوری زده بود. البته روی آن حرف‌ها راست شد. درود. این دیدگاهی که گذاشتم، برای افزوده‌ترکردن نوشته‌ات بود.

،،

آشیخ احمد باقریان فقیه وارسته سلام

کشکولی: بگویید به حوزه یک دست ردا و شولا و یک مدرک! معادل شخی برای آقای سعید جلیلی ببافند، که خبرگان او را نصب کند و تمام. کشور را او دارد اداره می‌کند. حوزه خبر دارد یا ندارد، خدا خود داند که دانای کل فقط اوست. درود.

،،

جناب جلیل سلام

من سیاسی‌میاسی بلد نیستم! پس وارد سخنان شما نمی‌شوم و روی سخنت نمی‌پّرم! فقط گویم که بیشتر منابع خبری جناح افراطی راست، از منابع و مآخذ عِبری است. در واقع خبر ندارند، با این استنادها نوعی شناسایی غیرمستقیم برای «اسرائیل جعلی» فائل‌اند. گاناهی! این قدر هم هوش کار نمی‌زنند. درود البته به عاقل‌های هم راست و هم چپ. پرهیز باد وابستگی و دلبستگی به این اکثر چهرهای دو جناح رفوزه/رفوضه در کشور. 

،،

امیرجناب سلام. هر اصولی باشد، چه شرعی و چه عقلی، مهم این است زیر تفسیر دلخواه حاکمیت نرود که کرباس حکومت را به نفع خود بُرش بزند. و حکومت -که فی حد ذاته، حد عطسه‌ی بُز قیمت دارد را- «قطب عالم امکان» تعبیر کنند! من تِه رِه خاشِکِ سینه گتْ هاکاردِمه امیر! واسه‌ات هنوز زوده! مدیر را کل‌پیچ بزنی! می‌بینمت، عن قریب!

 

وقتی عمو حمید رضا خود میان رنگین‌کمان آسمان داراب‌کلا، صید عکس شود. بر این حمید و این پدیده‌ی شگفت‌انگیز پروردگار متعال، حمد باد.

 

،،

سلام علی‌آقا غلامی‌نژاد رفیق و همسنگر ادواتی‌ام

من فیلم رو باز نمی‌کنم، اما چون خودم ازت خواستم، بازش کردم. ممنونم که خط‌الرأس نظامی راه‌رفتن را در نظر داشتند. چون خط‌الرأس جغرافیایی اگر راه بروند، شناسایی‌شدن یک طرف، گلوله‌ی قنّاسه‌ی روسیه، طرف دیگر. مرزداران را خدا سلامت و ایمن بدارد که ملت را در امنیت نگه می‌دارند. امام سجاد علیه السلام حتی در زمان خود که حکومت دست اغیار بود، مرزداران -همه را- دعا می‌کرد. ممنونم علی.

،،

سلام جلیل‌آقا

خاطره‌های جبهه یکی از یکی دیگه، بهتر.

من هم یادمه تظاهرات که می‌رفتیم اون اوائل انقلاب که هنوز شاه سرِ سلطنت بود، یا رفته بود، شعاردِه فریاد می‌زد:

بگو: خون بر شمشیر پیروز است

یکی که کنار ما بود از محل ما هم بود،

می‌گفت: اون وَر شمشیر پیروز است!

،،

علی چلویی: آقای مدیر به جای اعیاد نوشتن این را نوشتم ایاد تذکر دادید. به رئیس جمهور هم تذکر دهید. مترصد را گفته متر۱۰۰. من که مدرک دکترا نداشتم

،،

سلام حاج علی چلویی مه رخف

آقای مسعود پزشکیان عضو مدرسه فکرت نیست.

اگر کمی تیزتر کنید گوش را حاج‌علی رخف ما برخی‌ها مُخیّّله را مَخیله تلفظ کرده بودند. من بگذرم. وقت من هدر می‌رود.

،،

حاج علی گرامی، صحن مدرسه فکرت، صحن دوستانه است. اگر هم به جناب‌عالی گفته بودم در آن متن، بنویس اَعیاد، چون با هم خودمونی هستیم. تازه؛ گفته بودم شما این لفظ را نه این‌که غلط املا کرده باشی، بلکه گفتم به گویش صمیمی محلی آن را ایاد تایپ کرد. مثل اَضا در عوض اعضاء. بگذرم. اَعیاد، از عید می‌آید و جمع مُکسِر (=شکسته‌شده‌ی) عید است. درود رخف. از کشکولی‌ات خوشحال گشتم.

،،

حاج علی رخف ما سلام دوباره به شما

شرحی عمومی بر واژه‌ی عربی مُترَصِّد:

از رصَد است. در باب تفعُّل رفت، ثلاثی مزید شد.

مُترَصِّد در زبان دارابکلایی یعنی: سرَک‌کِش. منتظر، پِسخونشستن. انتظارداشتن، رصدکردن. مردم را پاییدن. در حال توقع. بگذرم.

 

هفت درس این سری مسافرت

نوشته‌ی دامنه ۱۵ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳

از ۵ بهمن زدیم به دنیا. به آخرین ارتفاع گردنه‌ی بَشم که رسیدیم، قله‌ی سربلند دماوند، زیر چشمانمان برق انداخت. با آن که سیاست نادرست تصمیم‌سازان نظام، خسارت‌آمیز بوده است، اما ستَبری دماوند نشان می‌داد طبیعی‌بودن چقدر از سیاسی‌بودن پیش است. هر کس، طبیعت هر سیاستی را برهم بزند، واقعگرایی دفن می‌کند؛ اما طبق سنت‌های سرزمینی، این نوع خواهش‌های نفسانی دیری نمی‌پاید، هر چند، زبانه کِشد. اما بروم سر هفت درس:

درس یک. در پنج نشست در خونه‌های حاج احمد، حاج سید رسول، آق سید عسکری، آقاجعفر آهنگر، دیانت، درونی‌ترین بحث بود.

درس دو. خنده و خنداندن، جزوِ جدایی‌ناپذیرترین اجزای وجود آدمی‌ست. این‌که بر هر دردی، درمان است، دقیقاً راست است.

درس سه. نماز بر روح هیچ کس، باری گران نیست و نبود؛ حتی اگر کسی فرصت اقامه‌ی آن را از سرِ کار و اشتغال، به کمی بعد از وقت فضیلت، بیندازد.

درس چهار. نمی‌شود در ایرانی‌جماعت، نشستی ایجاد کرد، اما بحث از اثر زیارت مشهد، نیز مدینه و مکه، کربلا و نجف نکرد. ناگزیر، گریزی به آن می‌شود صد در صد.

درس پنج. دیدار رفیقان، ضربان قلب انسان را موزون و مشاهده‌ی کسانی که با آنان مأنوس هستی، دل آدم را آرام و از تپشِ دوری، دور می‌کند.

درس شش. نمی‌شود حرف از اغذیه نزد. هر جا بِنه آمدیم، یا گلابی دیدیم، یا فسنجون خوارش، یا قیمه با گوشت گوسفندی تازه، و یا آبگوشت با بهترین رُب و مزّه. و چای، چای، چای با زعفرانِ قائنات فوق‌العاده.

درس هفت. این سری، تنها مسافرتی بود که حتی یک کلمه -نه کم و نه زیاد- از سیستم "جمهوری اسلامی ایران"، بر زبان نیامد، ذهن‌ها تا کانادا و کانال پاناما و حتی جزیره‌ی بِرمودا، کار کرد؛ الّا به همین یک قلم کالا. پایان. خدایا.

دشمن فقط یک قدم جلو آمده!

۱۵ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشته‌ی: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

حجت‌الاسلام حسین صفدری مقام اطلاعاتی ایران بالاخره لفظ «فروپاشی دولت سوریه» را بر زبان آوُرد که طی این مدت مغز تبلیغی نظام از آن ابا داشت. چه او را شب گذشته به هفدهمین اجلاسیه‌ی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم آورده باشند، چه خودش آمده باشد، هر دو وجه، نشان از آن دارد، او دارد برای روحانیت، تحلیل خطی ارائه و برای آنان خط و مشیء حکومت را القاء می‌کند. ولی وی سرانجام به این تن داد و رسماً گفت: «اسد، سرزمین سوریه را تسلیم معارضین کرد.» و با زبان طعنه، گفت: «جمع‌بندی یک عده‌ [=بخوانید خیل عظیم ملت] این است با توجه به آسیبی که به مقاومت وارد شده، هر آنچه ایران رشته کرده بود، پنبه شد.»

 

وی با همین حرفش نشان داد افکار عمومی سخن دیگری دارد و حرف ملت با حرف حاکمیت فرق کرده است اما در عین حال، چون مقام حکومتی در جمهوری اسلامی دارد، دست به بزک زد و گفت:

 

«چهل سال در تحولات منطقه، حضور مسئولانه و کارشناسانه داشته‌ام، طبق این تجربه‌ها، می‌گویم، ایران و خط مقاومت تمام نشده، ما نیز به آخر خط نرسیده‌ایم»

 

و با آن‌که جملاتی از سر احساسات خود، از خود صادر کرد اما نتوانست از زیر بار حرف اصلی منطقه در روَد. این حرفش ← : «ما آسیب دیده‌ایم، ولی همچنان پرقدرت هستیم.» و پشت‌بندش گفت: «ما باید با یکدیگر واقعیت‌ها را مبادله کنیم.»

 

وی سرانجام اعتراف کرد: «آمریکایی‌ها می‌خواهند با مذاکره به ایران بگویند، یا باید عقب‌نشینی کنید، یا سرنگون شوید و یا اینکه نسخه‌ای که برای اسد پیچیده شد، برای شما نیز پیچیده خواهد شد.»

 

چیزی که دو سه ماه پیش من در متنم با عنوان «سال ۲۰۲۵» به آن پرداخته بودم. البته با این فرق که این مقام دوم در وزارت اطلاعات ایران معتقد است:

 

«جمهوری اسلامی با برخورداری از حمایت مردمی و بهره‌مندی از اعتقادات شفاف دینی و رهبری داهیانه یک مجتهد، می‌خروشد و حرفش خریدار دارد.»

 

و سر آخر این مقام رسمی نظام به این حرف سست می‌رسد: «چرا بعضی‌ها این قدر کوتاه‌فکر هستند، کشور در یک تقابل ۴۵ ساله، حریف را به زمین زده، یک حادثه‌ای هم پیش‌آمده، یک جایی هم دشمن یک قدم، جلو آمده‌است.»

 

شیخ صفدری یا مجامله می‌کند که مدعی‌ست «یک جایی هم دشمن یک قدم جلو آمده» یا تجاهل می‌ورزد که سرِ مدرسین قم را مثلاً با تفسیرهای دلداری‌دهنده! شیره بمالد! و یا واقعاً نمی‌داند اسرائیل ایران را در سه حرکت نظامی - نیابتی اخیر، در سه محور غزه و لبنان و سوریه دقیقاً شکست داده و حتی با حملات سنگین به جاهای خاص ایران از طریق جنگنده‌های دورپرتاب، ضربات سخت و جبران‌ناپذیر وارد ساخته است.

 

آگاه باشیم پیامبر خاتم ص به بشریت آموخت بدین مضمون: دشمن را، درست و دقیق ارزیابی کنید، نه به دلخوشنَک خود.

 

تا سیاست خاورمیانه‌ای ایران بازنگری بنیادی نشود، اوضاع بدتر ازین هم ممکن است بشود. سرزمین ایران فقط با تشخیص به‌هنگامِ و به‌روزرسانی‌شده‌ی «منافع ملی»، به طبع و سازوارگی خود می‌رسد، هر راهی جزین، سخت‌ترکردن کار ملت و اختلال شدیدتر رفاه و آسودگی مردم است. نه، آقا، دشمن فقط یک قدم جلو نیامده! دشمن در نزدیکی سعدآباد هم اسماعیل هنیه را ترور کرد؛ کاری خفیفانه و در عین حال خوف‌آمیز؛ که تا آخر، در پرونده‌ی جمهوری اسلامی ایران خواهد ماند.

 

متن جلیل قربانی:

خاطره ماشاءالله ‌الواعظین سردبیر روزنامه‌های اصلاح‌طلب؛ 

متن‌ تلخیص‌شده است!

من و مقیسه

من در ساعت ۲ بامداد یکی از روزهای پرتنش پس از انتخابات ۸۸ بازداشت و پس از ۲ ماه‌ونیم سلول انفرادی بدون ذکر دلیلی آزاد شدم.

چند هفته بعد از زندان احضاریه‌ای با تاریخ دادگاه برایم آمد با اتهام اقدام علیه امنیت ملی. در دادگاه انقلاب در دفتر آقای مقیسه حاضر شدم. مقیسه پوشه‌ای باز کرد که در آن یک صفحه کپی از ترجمه مصاحبه من با شبکه ماهواره‌ای العربیه بود

من در این مصاحبه و درپاسخ به سئوالی درباره شخصیت احمدی‌نژاد گفتم که احمدی‌نژاد شخصیت خودبزرگ‌بینی است و این خصلت برای یک رئیس جمهور فاجعه‌بار است.

در زبان عربی خودبزرگ‌بینی "جنون العظمه" یا "جنون عظمت" ترجمه می‌شود.

آقای مقیسه به من گفت این اظهارات خود را تایید می‌کنید؟ 

گفتم بله.

گفت پس اقرار می‌کنید که به رئیس جمهور گفتید دیوانه.

گفتم خیر، من چنین چیزی نگفتم. می‌گویم که احمدی‌نژاد جنون عظمت دارد و جنون العظمه به فارسی می‌شود خودبزرگ‌بینی.

آقای مقیسه گفت شما به یک آخوند می‌خواهید زبان یاد بدهید؟

گفتم اگر در مورد معنای یک واژه اختلاف نظر بین من و شما رخ دهد مرجعی است به نام دانشکده ادبیات دانشگاه تهران.

گفت شما دارید به یک روحانی اهانت می‌کنید.

گفتم شما دارید به یک زبان اهانت می‌کنید نه من.

آقای مقیسه از کوره در رفت و با صدای بلند گفت شما از لفظ جنون برای تعریف رئیس جمهور استفاده کردید و این یعنی توهین به رئیس جمهور و من نیازی به تماس با دانشکده ادبیات عرب دانشگاه تهران ندارم، دادگاه تمام شد. من حکم را صادر می‌کنم.

کوتاه نیامدم و پاسخ دادم آقای مقیسه شما دارید یک آدم را به خاطر تصور غلطی که از معنای یک واژه دارید، محکوم می‌کنید. با صدای بلندتری مرا از اتاقش بیرون کرد!

 

رفیق جناب حاج محسن حسین‌زاده

سلام و تسلیت مرا برای درگذشت اندوه‌بار خواهرت پذیرا باش. قمم و دستم برای شرکت در مراسمش، کوتاه است، انگاری از دور در کنارت حاضرم. حزن شما، حزن من هم هست. خدا رحمتش کناد.

دوستدارت: ابراهیم

،،

آقا محمدتقی سلام

پاسخ پرسشی که به عمل آوردی، در درون متنت هست. رجوع به خرد جمعی و دست‌شُستن از گرایش به محفل‌های نظامی و امنیتی. کشور را عقل پیش می‌بَرد و تشخیص نفع ملت.

،،

جناب آقاجلیل سلام

هر دوی ما به اثرات دعای خیر در حق یکدیگر باور داریم. اینک، واسه‌ی این متن مهمت، در حقت دعا کردم. دعایم: آگاهی‌هایت الٰها همواره بیدارگرانه مانَد. هان! بیفزایم مطلب به‌این‌مهمی را نخواهم گذاشت از ذهن مردمی که با آنان آمدوشد دارم، محو شود. جمهوری اسلامی ایران در فاز قضا بدهی‌های فراوان به ملت دارد.

 

جلیل قربانی: سلام جناب آقای طالبی مدیر محترم مدرسه فکرت، روز به‌خیر سفر، بی‌خطر، رسیدن به خیر! مدیر خوب در دنیای امروز کسی است بتواند مجموعه را به روشی اداره کند که حتی در نبود او، سیستم به درستی کار کند؛ مدرسه فکرت دارای مدیر خوب است. بعد از این تعریف از مدیر که ممکن است در راستای پاچه‌خواری تعبیر شود، متن امروزتان بعد از سیر آفاق و انفس هفته قبل، پیام سنگینی داشت؛ چیزی در مایه پیام دوم خرداد که در زمان خود، ضرب‌المثل شده بود. اما ضرب‌المثل شما در متن؛ "سرِ کسی را شیره مالیدن" به معنای گول‌زدن کسی به هر بهانه‌ای است که در آن کسی با توهّم زرنگی و برای منفعت خود، زبان به دروغگویی باز می‌کند.  اما داستان شیره مالیدن؛ طبیبان قدیم مواد ضدعفونی‌کننده نداشتند و یکی از مواد آنتی باکتریال که بر روی زخم‌ها زده می‌شد، عسل بود. بعضی از طبیب‌نماها که عسل نداشتند، روی زخم، شیره انگور و خرما و مانند آن می‌مالیدند. طبیعی بود که زخم نه تنها خوب نمی‌شد، بلکه بعد از مدتی عفونت و کار را بدتر از قبل می‌کرد.

،،

آقاجلیل قربانی سلام

بهتره از آخر آغاز کنم. پایه‌ی این مثَل را می‌دانستم؛ اما داستان شیرینش را نه، و وقتی شرحت را خواندم، تازه به فلسفه‌ی آن. عمقی‌تر پی بردم. حقیقتاً ممنونم. اما تفسیرت از مدرسه فکرت، مایه‌ی دلگرمی من شده است، و این وقتی با نظر دیشب جناب حجت‌الاسلام آسید کمال‌الدین جمع شود، هنوزم بیشتر، انگیزه‌ی مرا در تقویت این تالار فکری برمی‌انگیزاند. خشنودم اعضای مدرسه هر کدام نقش خود را در رعایت آئین‌نامه‌ی این صحن مراعات کردند. تشویق در اخلاقیات جزوِ مبانی انسان‌شناسی است، پس نباید گمان کرد کسی آن را به تعابیر دگر، ببرد. از دیدارت و نقطه‌نظراتت بسیار خوشحالی دستم داده بود. درود. پس از ارسال: راستی خرسندم متن ستون روز امروزم چشمت را گرفت. مجدد سلام. آمدم زیر این پستت آقاجلیل که بگویم پشت این حرف ۱۰۰ در ۱۰۰ منطقی‌ات هستم زیرا حرف من با این تحلیل انتقادی‌ات، یک واو نمی‌زند. جمهوری اسلامی به حرف یک عده‌ای خاص در بالا که ارادت خودشان را اثبات کرده باشند، گوش می‌دهد. گوش هم نمی‌دهد، پشتگرم است به این دروغ‌پردازان چاپلوس.

،،

امیرجناب سلام. اما ملت یادش هست جمهوری اسلامی تا ثانیه‌های آخر حکومت ستمگر موروثی خاندان اسد، تحلیل می‌داد ارتش دولت سوریه دارد تاکتیکی عقب می‌نشیند! که یکباره کار مسلحین را یکسر کند! علاوه برین حتی ذره‌ای بو نمی‌آمد جمهوری اسلامی ایران -از صدر تا ذیل- از سوریه انصراف داده باشند. صبح پا شدند دیدند اسد سرنگون شد! بگذرم.

،،

سلام جناب عبدالله رحیم. تو همین چند شب پیش با من در سدمله‌ی دارکلا عکس انداختی، کی رفتی مشهد؟! نکند پَر در آوُردی دامنه را دیده بودی!! زیارتت و خدماتت به زائران رضوی، گوارای وجودت. عوض من هم، زیارت کن حرم ملکوتی آقا امام رضا علیه السلام را، آقاعبدالله.

،،

جناب آشیخ محمدرضا سلام. برداشت من این است گویی خواستی بگویی حکومت، هادی مردم است. این را از جمله‌ی «اینجاست... » به بعد متنت، دریافت کردم. اما من، حکومت را هرگز هادی مردم نمی‌دانم. وظایف حکومت در دنیا، معلوم است. درین‌جا حرف من نقش حکومت است، اختیارات الهی امامت -که در عصمت درج است- نقلش نیست. البته ممکن است ستون یادداشت روز فردایم، همین موضوع مهم باشد. آقااحمدی از تعلیمات دین شما، تعلیم می‌گیرم. اشکال بر متنت. جای آن تعالیم را نمی‌گیرد. پوزش از نقدم بر متنت.

،،

آقامحسن سلام. حتماً حتماً. خدای باری‌تعالی بار گران این مصیبت را بر قلبت هموار کناد. ممنونم یاد والدینم را کردید. روح والدین شما هم قریق رحمت باد.

،،

جناب دانشور استاد آقاعیسی سلام. تردیدی ندارم جمهوری اسلامی ایران سوریه را دوست صادق خود پنداشته بود. این کار ناپخته‌ی جمهوری اسلامی مستوجب نقد و حتی استیضاح ملی است.

،،

آقاعیسی دانشور متعهد ما سلام. چرا وقتی مزار داراب‌کلا می‌روی و متنی هم می‌نویسی در درجه‌ی نخست از یادکرد پدرت آن مرد صاف و پاک غفلت می‌ورزی؟ ذَوی القُربیٰ گردنت حق دارند، پس اول از پدرت یاد کن که نور فاتحه‌ی اعضای این صحن به روح آن بزرگمرد برسد. مرحوم سید حجت شفیعی هم یادش گرامی باد و رزمنده‌ی غیوری بود. درود. ببخش مرا کمی از درِ رُک وارد شدم.

،،

سلام رخفم حاج علی چلویی. این رزمندگان جهاد اصغر (=مبارزه با متجاوز به میهن) کردند و خوب درخشیدند، ولی کثیری از حکومت کنندگان این نظام در جهاد اکبر (=مبارزه با نفس) بسیار مردود شدند و نزد ملت خوار شدند. و تِ ای رخِف، کشکولی بگم: واشون پِشت را بنِه نیننی! تا کی می‌خواهی از کسانی دم بزنی که فساد تار و پودشان را گرفته است. پوزش رک با تو هستم حاج علی.

،،

جناب آشیخ مالک سلام. آن فراز که پیامبر اکرم ص برای امتش خیرخواهی می‌کرد، از نظر من بسیار مهم است. خیر خواستن پرمعما و پرمعنا است. امروزه ولی، عده‌ای در بالای حکومت که سالیان سال روزی‌خور نظام شدند، از تشخیص «خیر» برای امت به عَجز و لابه و لاف افتادند، چه رسد به این‌که لیاقت داشته باشند خیرخواه هم باشند. ازت ممنونم این پست را نوشتید آشیخ خوب ما.

،،

سلام جناب جلیل. خاطرات فراوان خود را در دفتری بنویس. تاریخ شفاهی خوبی است. نکته‌ها که پشت‌بندش معمولاً داری. دوره‌ی ما فقط در مدرسه‌ی ابتدایی و راهنمایی مختلط بود. به قول محلی‌های ما: کیجا ریکا قاطی پاطی! بعد دیگر جنس اُناث برای ما مثل جن بود با بسم‌الله!

،،

آقا قاسم بابویه سلام. رخف من قاسم! این مدت محل بودم، ت کاجِه غِب بودی! تارِک مسجد شدی پس؟! اما بعد پیامبر اکرم ص و امامان علیهم السلام ولی مخالفین سرِ را چال نمی‌کردند! چون‌که آن معصومین ع با آن‌که عصمت داشتند، تحمل مردم و مخالفان را داشتند و حتی حقوق آنان را از بیت‌المال قطع نمی‌کردند. بگذرم.

حکومت، هادی مردم نیست

۱۶ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشته‌ی: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

کسانی که پای خود را در حکومت، بند و محکم کردند، نقش چاره‌جویان و خدمتکاران پیدا می‌کنند که گره از مشکلات مردم و کشور بگشایند، نه آن‌که محل کار خود را، جایگاه مدیریت خود را، مقام و جاه‌طلبی‌های خود را، سکوی سخنرانی‌های پی‌درپی و ضدونقیض هم کنند و شب و روز پشت تریبون قرار گیرند و به جای ایفای وظایف و تکالیف خود در خدمت به ملت و میهن، دست به نصیحت مردم بزنند و تفسیروتحلیل جهان را بر عهده بگیرند. حکومت، هرگز هادی مردم نیست.

 

خودشان در جمهوری اسلامی، هدایت دینی رسمی را به دست حوزه‌ی علمیه‌ی قم انداخته بودند، حتی حوزه‌ی نجف را هم صالح برای ایران نمی‌دانستند (مثلاً چقدر به آیت الله خوئی حرف‌ها زده بودند) اما بعدها، حوزه‌ی قم را از کار ذاتی انداختند و آن را جیره‌خوار و سرسپرده‌ی حکومت و قدرت خود کردند. اتفاقاً درین خبط و کار بد، آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی ازهمه‌بیشتر، پیش افتاده بود و مقصر اول است؛ زیرا به دستور او بود برای حوزه‌ی علمیه از خزانه‌ی ملی، پول و ردیف بودجه‌ی هنگفت در نظر گرفته بودند و همان مسیر کج، هم اینک بیشتر کج‌کوله شد و گویا تا ثریا می‌خواهند ببرند!

 

حکومت نقشش را پیاده کند، نه این که از همه‌جای این نظام، صدای بلندگو در گوش ملت بلند شود که ای مردم! چنین باشید. ای مردم! این کار را بکنید. ای مردم! آن کار، بد است آن کار، خوب است. اساساً حکومت چه حقی دارد خود را متوّلی تامّ ملت حساب کند. کشور رفاه می‌خواهد. خدمات بدون پارتی‌بازی می‌خواهد. ادارات سالم لازم دارد. اقتصاد باثبات و رشدپذیر می‌خواهد. رابطه‌ی آسان با جهان نیاز دارد. توسعه‌ی سیاسی باید پیدا کند. مسجدهای مستقل از حکومت باید داشته باشد که حکومت از مساجد به خاطر حق‌گویی بهراسد. همه‌ی شهروندان از برابری آزادی از مکان‌های عمومی باید برخوردار شوند. قدرت خرید مردم هر روز تابع سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌ی عده‌ای تندرو قرار نگیرد. به ایران پرداخته شود، نه این که لشگر به دوردست‌ها فرستاده شود و یک‌شبه رئیس مستبد و سارقش به روسیه بگریزد. آخوند -که همه‌جا خود را سرپرست مردم تخیّل می‌کند- در کجای دروس حوزه، علم سیاست درس گرفت که بخواهد در  تمام امور ایران و حتی جهان، خود را کشوردار فرض کند و نصیحتگر ملل و دُول جهان؟!

نظر شخصی من این است حکومت، هادیِ مردم نیست، بلکه مردم هدایتگر حکومت‌اند. حکومت در تمام شؤونش، خادم و به عبارت عادی و رایج «نوکر تمام‌وقت» ملت باید باشد و لازم نیست تمام کشور را سکوی سخن کند و هر روز یک حرف، ضد حرفِ قبلش به خوردِ مردم دهد و ایران را صداکَده!!! کند. این ایران، مدیریت سیاسی مدرن و سالم نیاز دارد که کشور را شکوفا و اقتصاد را در حال رشد و مردم را رضامند نگه دارد. ملت از دست حکومت، عصبانی است. هر کس این را انکار کند، به نظر من دارد برای «حفظ حکومت» به هر طریق ممکن، تلاش می‌کند که خطایی بیش نیست. ای حوزه! بیدار شو. ای دانشگاه! آزاد بمان. ای ملت روشن، درودَت که زیر بار زور و حرف مفت و سست نمی‌روی.

،،

جناب علی‌آقا غلامی‌نژاد سلام

در یکی از پست‌هایت جمله‌ای نوشته بودی با این مضمون که تنها یک راه وجود دارد، مقاومت ولاغیر. آن پستت را پیدا نکردم. مجبور شدم زیر یکی پست‌های دیگرت دیدگاه بگذارم: مقاومت اگر تنها راه است، پس چرا جمهوری اسلامی ایران با صدام حسین، صلح کرد؟ خودِ ایران به قبول قطعنامه‌ی آتش‌بس و پایان‌دادن به جنگ تن داد با آن که خاکش مورد تجاوز یک کشور قرار گرفته بود و دست به هشت سال دفاع عالی و عمومی زد. وقتی خودِ ایران صلاح خود را در صلح با صدام دید، چرا شما برای منطقه، چیزی دیگری نسخه می‌پیچید؟! نکند توپ و گلوله‌های گردان ادوات شما دارد زنگ! می‌زند و عشق جنگ سرتان افتاد؟! این آخری کشکولی

،،

جناب آشیخ جوادآقا آفاقی سلام

تا جایی که حافظه‌ی من یاری می‌کند تهرانِ پایتخت را آقای غلامحسین کرباسچی به سمت نوسازی و مدرن‌سازی برده بود که او هم توسط حجت الاسلام غلامحسین اژه‌ای رئیس دادگاه وقت نظام، محاکمه و به زندان افکنده شد و حتی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی هم به او وفا نکرد و از زندان بیرونش نیاوُرد. حالا شما به سازه‌های کرباسچی افتخار می‌کنی، جای شکر دارد! من البته تهرانی را می‌خواستم که شهرسازی‌اش سبک ایرانی باشد نه اروپایی و درهم‌برهم. بگذرم.

،،

آشیخ مالک سلام

دیشب که پست‌های اعضا را مرور و مطالعه می‌کردم، چشمم به نوشته‌ای از شما خورد که چندین پست بالاتر بر آقاجلیل قربانی گلایه کرده بودی سلام تو را علیک نمی‌گیرد! حالا شما بفرما با آن‌که سفارشگر قهاری هستی، پس چرا سلام مرا علیک نگرفتی درین نظری که دیشب در نقد و بررسی متنت نوشته بودم؟! بگذرم. کشکولی!

،،

جناب آشیخ محمدرضا سلام

توضیحات شما کفایت کرد. ممنونم از توجه‌ات. خشنودم که تاب نقد متن خودت را داری. درود.

،،

آشیخ مالک سلام دوباره

گواهی می‌دهم در کار تبلیغ دین کوشنده‌ی خستگی‌ناپذیری هستی. ازین نظر ازت راضی‌ام. ولی خیلی پیرو حکومت بار آمدی! این به شخصیتت دینی‌ات لطمه می‌زند. حکومت را نقد کن، بگذار آدم شوند. چیه مبلغ آنان شدی بی چون و چرا؟

،،

آقا قاسم بابویه رخف و همرزم من سلام

تو هیچ وقت اهل دعوا نبودی. اتفاقاً صبوری‌ات زیاد است. فقط خیلی خشک هستی نسبت به سرسپردگی به حکومت و آنان‌که فقط دوست دارند بر گُرده‌ی مردم سوار باشند. ای قاسم! این قدر خودت را برای حکومت خراب نکن که فساد همه‌جایش را فرا گرفته! راستی! قشنگ‌قشنگ جواب نویسِنی تِ.

،،

دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام

تحت تأثیر این متنت قرار خواهد گرفت هر کس عمیق آن را بخواند. واقعاً در مورد ارزش‌های کم‌مانند پدرت حرف‌های گهروار زدید. آن پدرت برای ما انسان والایی بود. با ایشان آمد‌وشد داشتم. بسیار اخلاق‌مدار و مؤمن. درکت می‌کنم حسرتی که در دلت برای خدمتت به ایشان ماند چون گرم درس و تدریس بودید. انسان گاه مجبور است تن به هجرت دهد. پوزش مرا پذیرا باش که گلایه کردم. قبرش نور باد. ممنونم که بر والدینم رحم و محبت وافر داری.

،،

امیرجناب سلام. آن عبارت، جنبه‌ی شِکوه‌ی معصوم ع دارد، نه ایجاب. معصوم ع با این عبارت دارد چنین مردمی که دین خود را بر پایه‌ی ملوک و ملِک قرار می‌دهند، زیر سؤال می‌برَد و هدایت به سمت راه درست می‌کند. امیرجناب ممنونم که خواندید و تأیید کردید و نیز نقد.

،،

فامیل ارجمندم جناب حجت‌الاسلام آشیخ جوادآقا سلام مجدد من بیش از ۲۵ سال شغلم تهران بود و حضرتعالی هم خیلی‌سال است، تهران مسئولیت دارید، حقیقتاً تهران در دلم ننشست. قم برایم آمال است. تهران هرگز آسودگی به انسان نمی‌دهد. از بالای طبقه‌ی دوم بزرگراه صدر که تز آقای محمدباقر قالیباف بود، صدها بار عبور کردم. عالی بود. یک جای تهران را دوست دارم، خیابان دکتر علی شریعتی؛ از پیچ شمرون تا تجریش و بیمارستان چمران. قلهک و یخچال در وسط این خیابان را که بیشتر. شما که شهرری را دوست داری و نمازجمعه‌ در عبدالعظیم حسنی را. سپاس و ارادت، آقا.

 

جلیل قربانی: سلام دوباره یکی می‌گفت که برای بعضی‌ها از همون اول انقلاب، این شریعتی، آدم سخت و ییچیده‌ای بود. به خاطر همین بوده که حتی خیابونی رو که به اسمش کردن، هنوز شروع نشده، از اولش تو خیابون انقلاب با پیچ شمرون شروع میشه...!

،،

آشیخ جوادآقا بازم سلام به محضر منور شما

خیلی خوشحالم که دیدت نسبت به تهران این است. من تقریباً تمام تهران را طی ۲۵ سالی که بودم رفتم. هنوزم موقع راندن در بزرگراه و خیابان‌هایش، گم نمی‌شوم. خیابان یخچال منطقه‌ای زیبا در وسط قلهک در خیابان دکتر علی شریعتی است که منزل آقای جلائی‌پور برادر سه شهید و مدیر روزنامه جامعه آنجاست و دکتر عبدالکریم سروش در خانه‌اش درس «کلام جدید» می‌داد. اما چقدر خشنودتر می‌شوم به مشهد مقدس بازگردید. چون دست‌کم قبل از تحویل هتل در هر سال، شب اول را می‌آییم بیت‌تان! حالا با این حرفم لابد منصرف شدید از مشهد! عمرت دراز باد، سه برابر عمر حاج‌شیخ‌احمدعمو عمر کنید. درود.

 

شهر گلوگاه از بلندی‌های جاده‌ی دامغان. عکاس: خودم. جالب توجه این است که دو سمت جاده‌ی دلچسب آن، انباشته از درختان انجیر است. راستی، کندن و خوردن آن برای عموم آزاد است. پس بشتابید برای آن در فصل تابستان.

،،

حجت الاسلام جناب آشیخ محمدرضا سلام خودِ شما در مقام یک روحانی، هادی مردم هستید یا به خاطر شغلی که گردن گرفتی؟ برم بالاتر: از نظر شما آیات مکارم و جوادی آملی شایسته‌ هستند هادی مردم باشند؟ یا آقایان حجت الاسلام حسن روحانی و حجت الاسلام مرحوم سید ابراهیم رئیسی شایسته بودند در مقام قدرت در حکومت، هادی مردم شوند؟ مردم به نظر شما اینک روحانیون متفکر مستقل را هادی دین می‌دانند یا روحانیونی مانند حجت الاسلام سید احمد خاتمی، حجت الاسلام حمید رسایی، حجت الاسلام ذوالنور را؟ به نظرت اینک مردم کدام شخصیت در حکومت را برایش «هادی دین» قائل است. مردم دیدند اینان اول برای وابستگان و ایل و کسان خود شغل گرفتند. مقامات حکومتی دنیازده‌ترین افراد جامعه شدند. مقام معصوم ع در حوزه‌ی حکومت اهل مشورت بودند نه اجبار و دیکتاتوری. آقا احمدی متوجه‌ی پیامت هستم. من پرسشم این است الآن کدام شخصیت‌ها در حکومت جمهوری اسلامی ایران هادی دین محسوب می‌شوند؟ اگر قرار است هادی مردم باشند پس اداره‌ی کشور چه می‌شود؟ خود شما حرف کدام روحانی درون حکومت را حرفی در ردیف هادی و هدایت می‌بینی و تابع هستی؟ واقعیت این است مردم اینان را آلوده می‌بینند. سؤال دوم شما دین و مذهب را از حکومت جمهوری اسلامی ایران می‌گیری؟ یا از تضارب علمی در درون حوزه، درون کتاب، درون محافل علمی؟ حکومت کارش خدمت به مردم و میهن است. راه را کج رود، مردم حق دارند، گوش حکومت را پیچ بدهند حتی کنار بگذارند. بگذرم. از جناب آشیخ محمدرضا ممنونم مرا در بحث خود، تحمل می‌کند. ارادت. از سمت من پایان.

،،

جناب جلیل سلام

افرادی که در بالای حکومت قرار می‌گیرند، به نظرم اگر در کار خود صادق باشند، وقت سر خاراندن هم ندارند چه رسد به این‌که وقت خود را صرف این کنند که هدایتگر مردم شوند. این حکومت بنایش این است مردم را تابع خود داشته باشد. اگر حکومت هادی مردم است، پس حوزه که جزوِ مردم است باید دین خود را از دولت حکومت جمهوری اسلامی ایران بگیرد. این که نقض غرَض است. حوزه‌ای که بخواهد مقلد حکومت شود. آن، اسمش حوزه نیست، تبلیغاتگاه حکومت است. خاطره‌ات مهم بود.

،،

مطلب دوم این است: مگر حکومت جمهوری اسلامی، اسلام‌شناس! پرورش می‌دهد که وقت‌شان این باشد هادی دینِ مردم شوند. حوزه‌های علمیه لابد آن وقت، کارگزار حکومتی پرورش می‌دهد! جل الخالق آقای قربانی! حتی آقای آیت الله جوادی آملی هم هر وقت رفت داخل حکومت، آن وقت وقتش باید صرف خدمت به کشور و اداره‌ی امور میهن شود. مگر آن که به قول جناب حجت‌الاسلام احمدی حکومت را هادی و همه‌کاره‌ی دین مردم بپنداریم! و کارویژه‌ی ذاتی آن را استنباط دین. دور باد.

،،

کشکولی با آشیخ مالک رجبی:

سیاست خاورمیانه‌ای خودتان را عقلانی کنید، با جهان وارد حرف شوید، آن وقت مردم را هم کمتر اذیت می‌کنین. آخوند را چه رسد به خاورمیانه! همین ایران را درست کنید بس‌تّان است! راستی سلام چهارم شیخ مالک ماه‌تیکّه‌ی ما!

،،

آق قاسم بابویه رخف قدیم و جدید من سلام

تو پشت تفکری سنگر گرفتی که مانند بِنّاها دیوار چیده‌ی خود را شاغول می‌کنند تا آجرها پس و پیش نشود و کج بالا نرود. حالا حرف من این است کی گفته شماها خود را بِنّا بپندارید و مردم و منتقدان و حتی مخالفان وضع موجود را آجر؟ تا زمانی که تفکرت این است حاکمان را بِنّا بدانی و مردم را آجر و یک‌عده چاپلوس قدرت را شاغول‌ساز، باید هم همه را «بدعاقبت» لقب دهید و خودتان را خوش‌عاقبت. کجا درس گرفتی این‌طور آسان همه را منحرف، و فقط شما چند تا یک کشت‌وکال را در خط صحیح بدانی؟ قاسم، بد عاقبت آن کسانی‌اند که فساد حکومت را می‌بینند، ولی از روی ترس و حذف اضافه‌کاری گرفتن از قدرت! تابع فساد در حکومت ماندند. بگذرم. راستی انشای ادبیاتت رشد کرد. من قاسم بابویه را می‌شناسم. راستی سپاس بابت پاسخ شفاف به من.

 

گیر به امیر قسمت ۵۹

امیرجناب اصول‌لولوگرا سلام

آن بالاتر به آشیخ جوادآقا آفاقی گفتی از ایشان درس گرفتی!

اما روزی روزگاری از کتاب «یک کلمه»ی مستشارخان یوسف‌الدوله تجلیل شکوهمند به عمل می‌آوردی. منظورش از یک کلمه در کتابش، قانون است که مشکل ایران را می‌گوید فقط یک کلمه است: قانون. اما امشب درسی از حاج‌آقا آفاقی می‌گی گرفتی که مفاد حرفش کشک بودن قانون توسط حاکمان است. آقای علیرضای رمضانی دارابی امیرجناب ما، جن و انس خبر دارند تو داری نقش اصول‌لولوگرا را بازی می‌کنی! خرت از پل هنوز مگر نگذاشت؟! اِسا بخو.

 

سلام به سین:

همواره در مورد هستی، خود را در سه منطقه‌ی جداگانه قرار بده:

منطقه‌ی خردگریز

منطقه‌ی خردپذیر

منطقه‌ی فراغ

توضیح هر کدام: پدیده‌های ماوراء را در حوزه‌ی خردگریز دسته‌بندی کن. چون خرد بشر از درک کامل آن عجز دارد. مانند روح، وحی، فرشته، معاد، جن، عنایت، غیب، و حتی صانع. لذا درین منطقه باید تعبد ورزید و ایمان آورد. موارد خردپذیر را در دسته‌ی طبیعی و عقلی جای بده چون خرد از درک آن عاجز نیست. مانند: رفتار پیامبر ص، بدی فحّاشی، رعد و برق، زاد و ولد، رشد کودک. منطقة‌الفراغ از تئوری آیت الله محمدباقر صدر است یعنی جاهایی که انسان حق دارد نظر شخصی و فهم تفسیری خود را وارد کند. منظور از فراغ این است دین در آن قسمت نظر خاصی نداده است. انسان فارغ‌البال است در آن فکر کند.

 

سه کشکولی با آقای سعید جلیلی

این روزنامه‌ی "عصر ایرانیان" ۱۷ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ است. آقای سعید جلیلی اگر تیتر هیچ روزنامه‌ای نشود، ۱۰۰ در ۱۰۰ هر روز خبری، عکسی، اخمی و خنده‌ای ازو درین روزنامه‌اش چاپ می‌شود تا به خلق بگوید همطی هست در حیاط خلوت جمهوری اسلامی ایران! حالا سه تا کشکولی با این حاج آقایی که فقط شولا کم دارد بر  دوشش گذارَد:


کشکولی ۱: او هشتاد و هشتمین نشست "حکمت سیاسی"اش را برگزار کرد؛ به قول گل‌آقا اگر حرفش را نظام پیاده نکند! تا سه سال دیگه، نشستش به شمارگان هشت هزار و هشتاد و هشت می‌رسد! لامصّب! این قدر سواد! دارد!


کشکولی ۲: گاناهی! حسرت حضور در پاستور دلش ماند. نظام و برخی آخوندهای درباری!!! هر چه زور زدند او را رئیس‌جمهور کنند، نتوانستند این بار بیانیه‌ی تبریک پیروزی صادر کنند!


کشکولی ۳: او اگر رئیس‌جمهور می‌شد الآن اسرائیل لابد از صفحه‌ی روزگار محو و ترامپ هم با نوک مگسک تیفنگ آق قاسم بابویه‌ها به درک واصل می‌شد!!!

آخرسر: ای مردم! حالا بچشیند پیازِ به قول شیخ مالک: ۱۲۰ هزار تومانی را، که من البته دوشنبه کیلویی ۲۰ هزار تومان خریدم آن هم نوبر بندر. شیخ مالک کدام بازار اعیان و اشراف قم آمدوشد دارد را من نمی‌دانم. بگذرم.
،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
کشکولی: چیشیه قاسم بابویه را می‌گی مرد میدان است!
این آق قاسم مِه رخِف تا میدون تکیه‌پیش محل هم، حال ندارد چَخ چَخ بزند!

،،
سلام جناب آشیخ مالک
دیشب پیامی ازت دیدم درین صحن که اینک نیست. نوشته بودی زُکام شدی و عسطه می‌زنی و شربت و حَبّ می‌خوری. خواستم بگم سرِ شما آخوندها هر چه درد بکند دستمال لازم ندارد بسته شود! خود آن نازنین عمامه، شفابخش است. خدا زُکامی هر آخوندی را زود مرتفع نکند! کشکولی.

علت دعای کشکولی‌ام: آخوند زُکام شود ملت نفس راحت می‌کشد چون از بس سخن شنیده است، گج‌گمراه شده است! بگذرم.

،،
آق قاسم بابویه رخف من سلام
اساساً قاسم بابویه آفریده شده که مردم را از دور و بر جمهوری اسلامی ایران تار و مار کند! نوش جان شما. این جمهوری اسلامی ایران را با همین افکار و رفتار خرزنجیر به جیب، کج‌وکوله کردین رفت! فقط لب‌للوج‌ترش نکنین! کشکولی. اماآخرسر: من یقین دارم قاسم بابویه هنوز اوریم طالبی را سیرِم نزد. از اول انقلاب تا الآن خیلی‌ها سیرِم زدند به من و مانند من، ولی مش قاسم بابویه این کار را با شِخ عَی لَکبِر اِوریم نکرد که نکرد. آفرین. ازین نظر ازت تشکر. ولی ازون نظر بهت حرف می‌زنم چون نشان دادی از کوره در نمی‌ری در مواجهه‌ی با من. ممنونم

،،
آقا جلیل قربانی سلام
هزارها علت دارد. یکی‌اش به نظرم جذابیت نداشتن اغلب آخوندهاست که جوان‌ها از نوع فکر و مشیء آنان فاصله گرفتند و حتی بیزاری می‌جویند.

،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
سیاست خاورمیانه‌ای جمهوری اسلامی ایران که بر شعار نابودی اسرائیل بنا شده است، ایران را به استهلاک رسانده است. اسرائیل شرّ مطلق است، اما از بین بردن آن، چرا باید تکلیف مردم ایران باشد؟ کاری فلسطینی است. آمریکا هم نقل داریم که «شیطان اکبر» است. پس کار جمهوری اسلامی فقط شده است محو اسرائیل و دفن آمریکا. این حرکت بر ایران هزینه‌ی سنگین وارد کرده است. مردم چرا باید چند سال است پشت سرِ هم زندگی‌شان با کانال نرخ دلار دستخوش نابسامانی شود؟ من تو را صادق و مؤمن می‌دانم. اما بر این تحلیل شما حرف دارم. ممنونم

،،
آقا صدرالدین آفاقی مشهدی سلام
این کشکولی‌ات حالا شده بند ۸ متن من. اما کشکولی من به متنت این است: آدرسی که متنت از جمهوری اسلامی می‌دهد، آدرس عوضی است! چون نظام بخش «اسلامی» کشور را کرده است مصباحی. و بخش «جمهوری» آن را کرده است حکومت آخوندی. کشکولی دگر: آقا صدر فامیل متفکر اما سرسپرده‌ی حکومتی - حاکمیتی! بهتر است به جای جمهوری اسلامی ایران بنویسید: «حکومت آخوندی مصباحی ایران» تبصره: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی عالم شیعه بود. اما بزخی از افکارش با ابن‌تیمیه‌ی اهل سنت مو نمی‌زد. محمد بن وهاب کوشید تز ابن‌تیمیه را در آئین وهابیت تبویب کند. جمهوری اسلامی هم از چند سال پیش شیعه را سعی کرد در قد و قامت مصباح یزدی بُرش کند و کرد و بر تن آن دوزانْد و پوشانْد. جمهوری اسلامی به سیاق مصباح یزدی به درد آخوندها می‌خورد و پیروان مقلدشان. والسلام از سمت من تمام. راستی صدر نائب زایر ما باش ای نشسته در قطار جمهوری مصباحی!

،،

آشیخ مالک سلام مجدد

کشکولی بود آن پست. به کشکولی پاسخ جدی ندهید. حتی گفتم عمامه‌ی شفابخش. آخوند با سرماخوردگی از پای در نمی‌آد. کشکولی!

،،

جناب حجت‌الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی سلام

در مورد پی‌نوشت آن جناب جملاتی می‌گویم:

۱. اظهارات اشخاص ولو شهیر وحی مُنزل نیست.

۲. وقتی احکام اولیه‌ی اسلام تابع احکام ثانویه می‌شود، حال و روز سخنان اشخاص حتی عالمان دین، معلوم است.

۳. هیچ حکومتی حق ندارد بر ملتش زور بگوید.

۴. ملت با هر فکری حق دارد در مورد میهن خود اظهار نظر کند.

۵. اسرائیل گفتم به قول سیدامام‌موسی صدر شرّ مطلق است، اما نابودی آن کاری فلسطینی است.

۶. هیج عالمی حق ندارد نظرش را به آخرین نظر اسلام تلقی کند.

ممنونم از توجه و نقد و بررسی آن فامیل خیلی‌محترم من.

با ادب و ارادت: ابراهیم

،،

آشخ مالک با مردم مهربان باشید لرز هم نمی‌گیرین!

آخوند چرا باید حرفش را سر ملت آوار کند؟! کشکولی

لرزت بیشتر و بیشتر شود!

،،

آقا جلیل قربانی سلام

اول خدا پدرت را رحمت کند

دوم مدرسه فکرت اهل ولی‌مَلی! نیست

مگر این جا شیرخوارگاه است که ولیّ لازم باشد.

ولی مال شیرخوارگان است

اقدامت در تحویل‌نگرفتن مدیر از هر تحویلی، تأویلی‌تر شد! درود.

،،

آق شیخ مالک

دوست نازنین من

شما حمد نخوانید!

فاتحه‌ی ملت را خوانده‌اید!

تبت ۸۸ درجه بشه خوبه!

آک کّه که تب و لرز کردی!

مِه دل پی بَکارده!

کشکولی را داشته باش!

،،

تا تو باشی مدیر را تحویل بگیری!

خواستم تو را در بیارم! جناب جلیل

خندیدم هم ازین حرفت

هم از تب و لرز شیخ مالک بزرگ.

شرح یک عبارت محلی:

در بیارم! در محل ما یعنی به‌گپ آوردن فردی که قصد ندارد، حرفی بزند.

،،

نه، امیر، من حتی ثانیه‌ای هم به گروه ایتای خودت که در فن و تخصص است، فکر هم نمی کنم چه رسد به ازدیاد آمار و عدد. خیالت تخت.

،،

حاج محمد عبدی سلام

اساساً مدرسه فکرت بی در و پیکر نیست که هر کس واردش شود. بارها گفتم حتی لینک مدرسه فکرت هرگز عمومی انتشار نمی‌یابد. به محض دعوت و ورود افراد جدید، لینک قبل را باطل می‌کنم. اگر بنا بود هر کس بیاید مدرسه دله، الآن این صحن اعضایش از رقم ۵۰۰۰ عضو هم می‌گذشت!

،،

جناب مستطاب آقاجان

حجت الاسلام حاج سید کمال الدین سلام. اخیراً در همین صحن، جناب آقای قربانی جلیل، متنی نوشتند حاوی دادگاه استنطاقی بین آقای ماشاءالله شمش‌الواعظین و شیخ محمد مقیسه که توسط عوامل ناشناش کشته شد. از آن جور ستم بر امثال شمش‌الواعظین‌ها زیاد شد که حتی یک تشر نگرفتند قاضی‌ها. فرق من با حضرت عالی این است، شما طرفدار قاضی‌هایی مانند مقیسه‌ هستید، من اما نگاه مدارا به روشنفکران بزرگی چون ماشاءالله شمش‌الواعظین دارم که بنیاد تفکر مردم ایران را ریشه می‌دوانند. زیاد بر خودت سخت نگیر. من حرفی اگر بخواهم بزنم از کسی اجازه نمی‌گیرم. یک حرفی هم آیت الله العظمی مرحوم بروجردی دارد که می‌فرمود من هر روز یک رَجُل جدید هستم. شما لطفاً مرا به همین اسوه‌ی بزرگ دعوت کنید. آقا بروجردی این عبارت را عربی ادا کرد. که من ذهنم یاری نکرد عربی را بنویسم. از شما حضرت سید عمادی مگر می‌شود رنجور شد. دلت دریاست و قلبت، فؤادی لیًن.

،،

جناب محمدتقی سلام

در تأیید فرمایش شما -که مشاهدات تجربی‌ات هست- یادآور شوم جمهوری اسلامی خاطرش جمع بود که در چند جا روحانیون را می‌کارد که دین را حفظ کند:

 

۱. در ارتش

۲. در سپاه

۳. در جهاد

۴. در زندان

۵. در صداسیما

۶. در مساجد

۷. در ادارات

۸. در شرکت‌ها

۹. حتی در احزاب

اخیراً هم به قول شما در آموزش و پرورش. اما هیچ فردی در بالای نظام نیامد بپرسد این‌همه روحانیت را گسیل داشتید و برای‌شان پست و پول و ثروت ساختند، چه بروندادهایی داشتند؟ اساساً حکومت چون خیال می‌کند از آسمان مشروعیت گرفته، ملت حق ندارد، خدشه رویش وارد کند. این معضل ریشه در کارکرد بد خود جمهوری اسلامی دارد که چنین راه نادرست را پیشه ساخت. از آسیب‌شناسی‌ات تشکر می‌کنم.

،،

جناب علی‌آقا غلامی‌نژاد رزمنده و دوستم سلام

من خودم در گردان ادوات در هفت‌تپه بسبجی اعزام شدم. اما واژه‌ی اصلاح‌طلبان در سال‌های پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ باب شد. دو سه سال می‌گفتند دومی‌خردادی‌ها، سپس دو واژه‌ی اصولگرا و اصلاح‌طلب باب شد که من اصلأ این دو لفظ را قبول ندارم. اخیراً اصول‌لولوگرا ها باب شد که امیرجناب رمضانی چهره‌ی مطرح این جریان بِن‌رِخی رفتن است! بگذرم. اینم گیر به امیر قسمت ۶۰. علی‌آقا، تو خودت در موضع درست انقلاب اسلامی باش، خط مستقیم توحید. درود

،،

امیرجناب اما درین جواب: از ملت بپرسند این دو مسئله را. هر چه ملت رأی داد، عمل کنند. دارند فکر خودشان را بر ملت تحمیل می‌کنند. تحمیل جواب نمی‌دهد. راه قانونی هم هست رجوع به رأی عمومی. درین باب از سمت من تمام.

،،

رخفم آق قاسم بابویه سلام. هع حاشیه نشوو. من در عوض تو، بوقلمون محلی خوردم. گوجه هم دیروز خریدم کیلویی ۲۲ هزار تومان. امابعد، من که به تو هجمه نکردم. ازت تعریف هم کردم و گفتم سیرِم نزدی به من. خودم ازت هیچ بدی ندیدم ولی مَردِم را نمی‌دانم. راستی دیروز متنت هیچ غلط املایی نداشت! ولی امرو هجمه که از هجوم می‌آید را «حجمه» نوشتی! تو مگر هر روز دگِش می‌شوی! تو و حاج علی چلویی ناف ره یک روز بریدند، اسا مره حاج علی چلویی رخف دوندی! البته که حاج علی چلویی چه پست بگذارد، چه پست نگذارد، چه پست داشته باشد، چه مسجدجامع بالاتکیه را در اختیار مطلق خود گرفته باشد، من وِ رِ دوس دارمه. چون وه هم هرگز علیه‌ی من گزارش نداد. تِ و وِ عین دِ تا تیکه نور هسّنی! محل ره نورباران می‌کنین. البته شب‌های ترقه‌بازی! کشکولی. درودت قاسم مرا خنده می‌آری.

،،

یاد زنجیرزدن ماه محرم واسه امام حسین علیه السلام به خیر. نفر جلوِی آق موسی بابویه است، پشت سرش خودم. خدا را شکر که زنجیر امام حسین را بر پشت خود می‌زدیم، نه مثل برخی‌ها خر زنجیر می‌زده و می‌زنند بر پشت مردم!

،،

جناب علی‌آقا غلامی‌نژاد سلام

در آیات مربوط به معاد اشاره شده است هر کس فقط به‌تنهایی مورد حساب و کتاب قرار می‌گیرد. آق قاسم بابویه مگر فرق دارد؟! برادر شهیدش شیخ حسن بابویه با شرکتش در دفاع از مرز دین و میهن و دفع دشمن مقام شامخی نزد خداوند متعال کسب کرد. یادش به خیر. خندان بود و مهربان. اما کشکولی: قاسم اما مدعی‌ست حتی قاطع می‌گوید دَروُون (=دربان، نگهبانِ دمِ در) بهشت است! البته بهشت هشت تا در دارد و دوزخ هفت تا. معلوم نیست این قاسم ما کادوم وری در را نگهبان است! لابد ون دست غازکل‌دَسچو هست ماها را تُش می‌دهد!

،،

سلام مه رخف آقا قاسم بابویه گوش دادم. سه چهار بار. پس الهام شد به تو وارد بهشت شدی! کشکولی: پس برزخ را لابد شاب زدی رفتی! شاب ای فارسی‌زبانان در محل ما یعنی قدم بسیار دراز در حد پیمودن دریایی که فرعون در آن غرق شد!

،،

قاسم! من نماشون سر می‌خوابم که صبح زود بیدار باشم تا به خواب غفلت دچار نشوم! ممنونم از دعای خیرت. حالا بگو تو چرا بیداری؟ که مرا می‌گی بگیر بخواب! نه، ما اگر بخوابیم شما حاکمیتی‌ها سرِ ما را چال می‌گیرین! کشکولی‌ترش کنم قاسم؟

 

،،

متن کامل و بدون دخل و تصرف آقای حاج علی چلویی دارابی:

«آدم خجالت می کشه بگوید این جا ایران است.ادعا داریم سرزمین امام حسین است  شهداشرمنده ایم.امام زمان شرمنده ایم امام رضا شرمنده ایم.بیخودی ادعا نکنیم دشمن کاری کرده انقلابی‌ها رادر حزب بازی‌ها درگیر یگدیگر کرد اصل نظام وهدف را فراموش کرده.ایم چه.برسر ما می‌آید از آندلس هم بدتر حالا در گروها یگدیگر را بگوبید بگوید فلانی خوب خیلی باسواد آست مطلب خوبی نوشت لیدر است.دیدی چطور طرف مقابل راله کرد عزیز یگ روز کنار هم جنگیدم تا گشور را از دست این.ایادی وسگ صفتان حفظ کنیم  اصل نظام رانشان گرفتن.ایا راضی هستی کسی دست در کردن دخترت تو کوچه های که درآن چند هم رزمت به شهادت رسید نگاه کنی فکر خودت نباش شاید کمی غیرت درات باشد فکر نوهات باش مثل کبک سرت را زیر برف نذاربه فرد خاصی نظر نداشتم»

 

 

متنی برای این پست رخفم جناب حاج علی چلویی.

،،

نظری زیر نوشته‌ی حاج علی چلویی

از جمله‌ی «امام رضا شرمنده ایم» در متنت، تکان خوردم. آقای حاج علی سلام. از دبستان کنار هم، قد کشیدیم. از همان جا، توی تکیه و مسجد، بزرگ شدیم. و کمی بعد، در واژگون‌کردن شاه ولو در حد شرکت در شعارها، نقش ایفا کردیم. سپس، کف حیاط بالامسجد برگه‌های قرمز «نه» را -که عین برگ‌ریزان درختان در پاییز ریخته شده بود- دیدیم؛ زیرا تقریباً تمام برگه‌های سبز «آری» به «جمهوری اسلامی» توسط مردم، وارد صندوق اخذ آرا شده بود. چندی بعد داوطلب چندین بار رهسپار جبهه شدیم، زیرا به میهن‌مان لشگرکشی شده بود. اما پس از دفاع مقدس چی شد؟ کشور افتاد دست آقای حجت الاسلام اکبر رفسنجانی. چه کرد؟ هر چه دلش خواست می‌کرد؟ چه شعاری جناح راست ساخته بود؟ این شعار: «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است» در کجا این شعار را سر می‌دادند؟ در نمازجمعه! همان زمان‌ها نمایندگان جناح چپ مجلس سومی‌ها را برای نامزدی مجلس چهارم، رد صلاحیت گسترده، کردند. با چه استنادی؟ لابد می‌دانی. چون از بالا این جمله صادر شده بود: به کسانی که چوب لای چرخ دولت می‌گذراند رأی ندهید. دولت وقت کی بود؟ خودت می‌دانی، اکبر رفسنجانی. وقتی آقای حجت الاسلام ناطق آمد که راست را به قدرت رسانَد، چپ روی آقای حجت الاسلام سید محمد خاتمی ائتلاف کرد و او را بر سر قدرت آورد. از آن روز به بعد، چوب لای چرخ دولت گذاشتن -که عصر رفسنجانی حرام شده بود و سند برای رد صلاحیت- حالا حلال شده بود. رفسنجانی را کی کاملا آزاد گذاشته بود؟ عرصه بر خاتمی را، کی تنگ تنگ کرده بود؟ می‌دانی بهتر از من هم، می‌دانی. آری حاج علی، خودشان از بالا این نقار را ابداع کردند. بله، «امام رضا شرمنده ایم»، درست به بهترین جمله پرداختی. اما از همان حرم امام رضا علیه السلام بدترین سوءاستفاده تاریخی را کردند و رواق اصلی آن حرم در کنار قبر شیخ بهایی را مرکز ستاد آقای دکتر محمود احمدی نژاد کرده بودند و او از آن رواق، ستاد انتخاباتی خود را راه می‌انداخت و حکومت و حاکمیت نگاه می‌کرد و حتی او را حمایت می‌کرد و در وصف او صدها جمله ساخته شد. حتی یکی از آنان گفته بود فکر احمدی‌نژاد را باید در کتاب درسی مدرسه‌ها چاپ کرد. آقای حاج علی، درست گفتی «امام رضا شرمنده ایم» اما چگونه؟ مگر می‌شود در جوار امام رضا علیه السلام سخنرانی کرد، اما رأفت آن امام معصوم ع را پشت گوش انداخت و کشور را طوری اداره کرد که انگار فقط ارادت‌ورزان حق دارند و مناصب از آن آنان شود؟! و هر فکری که منتقد و یا حتی مخالف شده باشد باید با حربه‌های تنگ‌نظرانه از دایره‌ی کشور بیرون انداخته شوند. شرم نمی‌کنند از امام هشتم ع، زیرا آن امام معصوم ع تا خود دستگاه مأمون هم مهربان به همه بود اما اینان چی؟ تا توانستند فساد کردند و خود را پروار ساختند. آخر حرفم، جمهوری اسلامی خوب اداره نشد. این عیب را مردم فهمیدند اما آنان که باید خود را تغییر می‌دادند، ندادند، چون شاکله‌‌ی شخصیتی غضبناک دارند. امام هشتم ع کجا؟ و آنان کجا؟!

 

دیدار با دهیار

هفته‌ی گذشته -که به داراب‌کلا رفته بودم- در دفتر دهیار ما جناب محمد آهنگر رفیق‌مان نیز، حضور یافتم. چیزی که در دفترش توجه‌ی مرا جلب کرده بود، این بود، تنِ دیوار، کارهای یک سال را که باید انجام می‌دادند، شماره‌گذاری کردند. نشمرده بودم، ولی شمارگان آن از پنجاه تا کار، انگار بیشتر بود. جلوِ برخی کارها با علامت ضربدر نشانه‌گذاری شده بود که پرسیدم از محمد، و وی جواب داد این یعنی کار بر روی آن پایان یافت. همچنین توفیقی شده بود با تمامی کارکنان دهیاری دیدار و احوالپرسی داشته باشم. به آقای محمد دهیار و تمامی حاضرین آن اداره‌ی خدمتگزار، خداقوت و خسته‌نباشی می‌گویم. سلام بر دهیار محترم و همکاران شریف‌شان. این عکس سِلفیِ آن روز است. الهٰا سلامت و استوار در کار باشند این بزرگواران در میان مردم محترم محلِ بزرگ و باقِدمت‌مان. والسلام.

 

متن حجت‌الاسلام سید کمال الدین عمادی به دامنه:

سلام من جان برار آقا ابراهیم سخنی بسیار نغز و ظریف فرمودی هیچ کس برتر از خدا نیست اما اگر همان خدا دستور دهد بر آدم سجده کنید دیگر این فرمایش شما شامل سجده آدم نمیشود نمی توانی بگویید سجده بر غیر خداست من هرگز یک طبیب را در امور دین داناتر از فقیه نمی دانم ولی طبیب در طب از فقیه داناتر است بر طبیب واجب است سخن فقیه در در امور دینی غیر طبابت گوش کند که غالبا به دلیل غرور علمی چنین نمی کنند و بر فقیه واجب است اوامر درمانی طبیب را عمل کند غالب فقیهان به این وجوب عمل می کنند. آقا مدیر ولی فقیه نه خدا است نه بر تر خیلی آدمها چه بسا ولی فقیه از یک فیلسوف دانش فلسفی یا از یک فقیه دیگر در دانش فقه پایین تر باشد لکن همان فیلسوف و فقیه او را وقتی ولی قرار دادند حکمش به عنوان حکم الهی بر هر دو آنها واجب است بسیاری از مخالفان ولایت فقیه گرفتار مغالطه فقهی هستند سعی کنید شما با دقت بیشتر گرفتار این مغالطه آنان نشوید روح یا روحیه آزادگی شما قابل ستایش است اما تا زمانی این روحیه به تعبد واقعی و اطاعت از خلیفه الله منتهی نشود به فرمود امام حسین علیه السلام حکایت این دارد که اصل توحید طی نشده  مگر میشود به بهانه اینکه آدم خدا نیست از فرمان سجده بر آدم سرباز زد. دور جان شریف شما عده ای از عارف نمایان مدعی هستند عرفان ناب را شیطان عمل کرد چون او حتی با فرمان خدا سجده بر غیر خدا را جایز ندانسته این سخن متاسفانه در آثار بزرگانی آمده که از شدت قباحت آن میل ندارم نام آن بزرگ را ببرم من وقتی این سخن را از آن بزرگ که خیلی بزرگ است خواندم نوشتم بت پرستی مدرن همین است به نام خدا علیه خدا فتامل هر گاه تشریف آوری منزل آن کتاب را تقدیم می کنم تا شما آزاده از بند شیطانی هم تعجب کنید آری برادر شریف و وارسته ام این مقام بسیار لغزنده وظریف است به قدر باریکی مو و تیزی شمشیر برادر کوچکتان عمادی.

،،

جناب آقاجان سید کمال الدین سلام

۱. هر کتابی از سوی آن شریف به من رسد، ترس و تردیدی نیست که سودمند است. تشنه‌ی این دیدار می‌مانم تا سقایت آن جناب، سیرابم سازد. ۲. نظریه‌های سیاسی در دین، نظریه باقی می‌مانندآ نه احکام قطعی اسلام. لطفاً نظریه‌ها را که قرائت مخصوص هر فقیه و دانشمند است، درون‌دینی نکنید. آنها برون‌دینی‌اند. الزام‌آوری آن همآ برای هر آن کس استآ که آن نظریه را صحیح و صاحب آن نظریه را، صائب بداند و بپذیرد. ۳، در اداره‌ی سیاسی بله، حرف فرد بالاسری طبق قانون صریح و سالم، نشان نظم در امور است. اما مردم را رَمه، بالاسری را شبان پنداشتن، مخلّ آزادی عقیده است. ۴. من اعتقادات عقلانی را تقلید نمی‌کنم. رساله مال شرعیات است و مکلفات. اصول اسلام تحقیقی است، از جمله نظریه‌ها درین راستا. ۵. به مراد متقی در عرفان صحیح، توجه نشان می‌دهم اما مرشد و قطب خواندن آنان را شرکت در شرک می‌دانم. ۶. فقهیان حقوق‌مدار را، احترام می‌گذارم؛ مانند مرحوم آیت الله العظمی منتظری که در فقه شیعه، فردی متضلع و در آداب انسانی انسانی وارسته و باشهامت و خداترس بود و با هر نوع طاغوت مخالفت می‌ورزید. ۷. از سفارش‌های صحیح و سالم و صادق شما، درس درست‌زیستن می‌آموزم. ۸. البته تحکم هیچ کسی را آموزه‌ی خودم نمی‌کنم. ۹. درین پیام شما، مانند همیشه، بالاترین محبت و مروت وجود دارد چون اهل ورع هستید، اما طعم تهدید هم در متنت وجود دارد. که هر دو تا، بالای سرم جای دارد. ارادت دارم. ابراهیم

،،

اساساً رِفت (=رد پا، رد چرخ) را دوست می‌دارم. وقتی چنین ردی را ببینم نشان می‌دهد آن جا جایی برای زیستن شد. این راه، را عمو حمیدرضا عکسش کرد. یورمله صحراست این جا.

،،

این هم آقای محمد عبدی در بالامسجد داراب‌کلا در حال سخنرانی پشت تریبون. خدا را شکر او منبری نبود، وگرنه از بس حرف می‌زد مردِم رِ وووسنیه. صید عکس آقا عموحمید رضا.

 

،،
سلام حجت‌الاسلام آقای باقریان
ازین‌که جدیداً شرح خود را هم در زیر احادیث و روایات می‌نویسید، جذابیت کار را بالاتر بردید. در مورد همنشین دو سؤال کوتاه مطرح می‌کنم که اگر این پست مرا دیدید و خواستید جواب کوتاه هم دهید، خشنودم:

۱. آیه‌ی غار، از نظر جناب باقریان در ردیف همنشین است؟

۲. جمله‌ی و لا تحزن به مصاحب خود در غار، آیا جمله‌ی تحبیب است یا تخفیف ابوبکر؟

فرق خانه‌ی فاطمه و خانه‌ی کعبه

۱۹ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

در خانه‌ی فاطمه س وارثان حضرت ابراهیم علیه السلام نشیمن دارند. خانه‌ی کعبه، خالی از شیء و شخص باید باشد، و اگر گاه، پر می‌شده است، از بُت‌ها پر می‌شد. هنوز هم، کعبه در دست یک آل است که بُت نو هستند و اشرافیتی در فساد؛ اشرافیتی که اسلام در ستیز با آن رشد و نموّ یافت.

زنده‌یاد دکتر علی شریعتی در ص ۳۲ کتابش «فاطمه، فاطمه است» می‌گوید «کعبه یک اشارت است و اینان -وارثان حضرت ابراهیم در آن- اصالت. آن خانه، از سنگ و این خانه، از انسان بنا شد. آن خانه مُطافِ تنها مسلمانان و این خانه، مُطافِ هر دلی که زیبایی را می‌فهمد».

به قول شریعتی اما:

«جیب‌های پر از پول!
سرهای پر از باد!
چانه‌های مالامال از لاف!» هستند

که بر سر منبر حتی بلد نیستند از چه خانه و اسلامی، سخن برانند. اغلب شان با الفاظی که به فحش شباهت دارد، منبر خود را می‌بافند که تا نبافته، خود با اخلاق عصبانی و تکفیری خود آن را پنبه می‌کنند!

«جمهوری اسلامی» را که، به «جمهوری مصباحی» تغییر دادند و همه‌ی آنان بدون استثناء، مقلد محض این آقای مصباح شدند، که آیت‌الله‌ی فیلسوف بود و دارای مؤسسات تعلیمی خاص و چهره‌ی بسیار سرسخت شیعه‌ی نو و با قرائت شاذّ؛ که پیروان او از صدر تا ذیل بهشت را درهای جدید زدند و فقط خودشان را در آن، راه می‌دهند، و هنوز قیامت برپا نشده، پیش‌پیش خودشان را اهل بهشت پنداشتند و سایر مردم را دوزخیان و لذاست تلاش دارند و حتی به زبان آوردند که می‌خواهند مردم ایران را هم به بهشت ببرند! بهشت البته از نوع جمهوری مصباحی! که خودی / غیرخودی وضع کرده بود. این جنّت ساختگی! همان ارزانی خودشان! یاد «بهشت شدّاد» آقای جلال رفیع افتادم. بگذرم

،،

 شیخ احمد باقریان: علیک السلام جناب آقای طالبی دو پرسش خوبی فرمودی و مفصلا در کتاب زیور خلافت جواب دادم خیلی خلاصه:اولا مصاحبت ابوبکر در غار معلو و ثابت نیست چون طبق حدیث صحیح بخاری ابوبکر  با عمر قبلا به مدینه هجرت کرده بودند. و ظاهرا آن مصاحب یک مشرک بود که برای راهنمایی به پیامبر ص اجیر شده بود ثانیا: مصاحبت در حدیث امام سجاد علیه السلام به معنای یک جلسه نشستن و بودن نیست بلکه عرفا گفته شود فلانی همنشین فلانی است و یار غار چنین نبود لذا ارزشی ندارد مگر اینکه تاثیر پذیرفته باشد و در یار غار تاثیر نپذیرفت ثالثا جمله (لا تحزن) نهی از  حزن بود و آن هم تاثیری در مخاطب ترسو نداشت و لذا در همان آیه سکینه فقط بر پیامبر ص نازل شد (فانزل الله سکینته علیه) و نفرمود (علیهما)  آن یار غار از بس که ترسو بود داشت غالب تهی میکرد و (لا تحزن) در او تاثیبری نداشت چه رسد به مصاحبت

،،

مجدد بر جناب شیخ باقریان سلام

جواب مهمی داده‌اید. دو برداشت ازین پاسخ شما نصیب من شد که آگاهی بدان یافتم:

۱. آن مرد در غار، ابوبکر نبود.

۲. پس با این جواب شما، هر چه از آن مرد اجیرشده‌ی مشرک گفته شد و می‌شود، به ابوبکر برنمی‌گردد. به حساب آن اجیرشده واریز می‌شود.

یادآوری عمومی:

بخاری که اسمش اسماعیل است از ایران است. او ۶۰۰ هزار حدیث زیر و رو کرد و در کتابش «صحیح بخاری» فقط ۷ هزار و اندی حدیث را تأیید کرد.

،،

دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام در جامعه‌ی مسلمین، ظفرها و فتح‌ها و جهان‌گشایی‌ها را پای لیاقت خلیفه می‌نوشتند. وقتی هزیمت‌ها، فرارها، مغلوب‌شدن‌ها پیش می‌آمد، مورّخان که جیب گشاد در خزانه‌ی بیت‌المال مسلمین داشتند، آن را به بی‌کفایتی مردم ثبت می‌کردند. منطق اسلام: پیروزی و شکست‌ها را مسئولانه باید پذیرفت و به ملت باید پاسخگو بود. راستی دیشب پدر مهربانت را خواب دیدم. چقدر طبیعی و دلنواز. آن بحث مزار میان من و جناب آقا عیسی به نظرم روح آن بزرگ آگاه کرد. البته شما به دیدگاه من در مورد مزار، در شیفت دوم پاسخی مرقوم نفرمودید. درود به شما و روح پاک پدرت.

 

میدان تکیه‌پیش داراب‌کلا، از نمای شمالی، توسط حمیدرضا طالبی.

 

شرح عکس ☝️
معلوم نیست چه کسی این کیسه‌های نُخاله‌ی ساختمانی را درین جا خالی کرده، دقت که کردم دیدم از لای کیسه‌ها بوته‌ها بیرون زد. آقا حمیدرضا طالبی این صحنه را سه روز پیش -که در سمت یال جنوبی داراب‌کلا راه می‌پیموده- به زیر ثبت برده است.

،،
جناب آقاجلیل قربانی سلام
حتی یک پروژه‌ای در میان است که مردم غزه را می‌خواهند ببرند کشور اندونزی. و اروپا و آمریکا قول دادند، پس از ساختن غزه، این نوار  مرکز توریست‌های جهان شود. حرف من جنبه‌ی نقلی دارد. موضع و نظری درین‌باره ندارم.

،،
جناب حاچ علی چلویی سلام
کاری به این پست آن رخفم ندارم. فقط برای من سؤال است تو و حجت الاسلام آشیخ محمدرضا و آشیخ مالک، هنوز ندیدم از قوه‌ی قضاییه انتقاد بکنید. البته از انتقاد نهادهای حاکمیتی که هراس و وحشت دارید هر سه تا. حق را می‌گویی اگر آقای حاج علی، ناحقی‌های قوه‌های خراب دیگر را هم بگو. خدا اجرت دهد ای رخف دور و دراز و دائم من.

،،
دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام
من از رعایت آئین گفت‌وگو توسط آن دوست پرمطالعه بسیار لذت می‌برم. در مورد تسرّی نداشتن باید عرض کنم: من ندیدم پیروان خط رسمی - تبلیغی نظام، اشتباهات فراوان سران در بالای حکومت را دل و گُرده داشته باشند مکتوب کنند. تمامی دست به توجیه می‌زنند. صحیح / ناصحیح یک‌اندازه حق دارند در کتاب تاریخ جای گیرند. همه‌جا که نظام، صحیح کار نکرد.

،،
جناب آق محمد عبدی سلام
حاج علی چلویی و کل قاسم بابویه منبر بلد نیستند بروند. حرف‌های خود را رک و ساده و با الفاظ خاص خود مطرح می‌کنند، اما جناب حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی روحانی محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران در تهران، از قدرت منبر و حتی دستور به نیروها برخوردار است. من از فامیل ارجمند و مهربانم آشیخ جوادآقا می‌خواهم درین صحن یک منبر علمی در مورد غلط / ناغلط بودن مذاکره درین دوره، بروند و علمی و دینی و کارشناسی ما را از تفکر فردی خود مطلع و آگاه کنند. بگذرم.

،،

کَتِل‌کَش آقای حسین دستیار یورمله

عکاس: دکتر اسماعیل عارف زاده
آق قاسم بابویه سلام. تِ به دردِ جِمْس کتِلکَش خاننی، قطار برات زیاد است. همین کتلکش که نزدیک خونه‌ی ما در داراب‌کلا پارک است هندل بزن بور سنگچکلی هیمه هاکون، الکی مردم وه خط و نشان نکش. کشکولی. یاد حموم‌پیش به خیر، عباسیان‌حمیدشون کتلکش داشتند و ما شو تا صبح ون دله، فرمون و دنده بازی می‌کردیم. خدا رحمت کند دایی‌حاجی عباسیان را. متخصص این کار بود. این عکس کتلکش اختصاصی سایت من دامنه‌ی داراب‌کلا است.

،،
آشیخ جوادآقا آفاقی سلام

کشکولی: اَعی وقتی این نهادها دِله آخوندها، وِفور باشند، هنوز قشنگ‌ترن! الآن آخوندها در نهادها که کارشان فقط نماز جماعت است، از خود کارمندان آن نهادها بیشتره. و بیشتر آخوندها هم، در نهادهای درون وَگ کپِّل می‌زنند، از بس بیکارند!

شرحی فلسفی برین آتشی که افروختم

هفته‌ی گذشته از ۵ بهمن به بعد در داراب‌کلا بودم بیش از یک هفته. شبی، لبِ رَف‌بِن (=لب پرتگاه رودخانه)مان، انتظار کشیدم تا کاری به اتمام رسد. دیدم چنان سردم شد، بیگ بید می‌لرزیدم، عین آق شیخ مالک‌آقا رجبی که تب و لرز گرفت شَدیداً در شَدید. من البته لرزم از سوزش سرمای آن غروب بود، شخ مالک ولی. از پیاز ۱۲۰ هزار تومانی! به لرزش رسید و قَرین‌السَریر (=پابند تختِ بستر) شد و زیر لحاف مُلا ماند! امابعد؛ از همین آتشی که عکس انداختم، زدم به فکر فلسفی که شاید علت آتش‌پرستی ایرانی، از گرمایش آتش بود و نور قشنگ آن. البته آتش‌پرستی جای حرف دارد، ایرانی آتش را دوستش داشت، نه این‌که پرستشش می‌کرد. و چه فکر خوبی، که آتش را دوست می‌داشت. و چه والاتر فکر بَرینی که دین محمد بن عبدالله -صلّی الله علیه و آله- که نور را به عنوان زجاج (=درخشنده) جای آتش گذاشت. درود بر تفکری که گرمای آتش را رد نکرد، ولی نور را بالاتر از آن نهاد، پس سلام بر اسلام. و سلام بر انسان و اُنس میان‌شان. دامنه‌ی ابراهیم طالبی دارابی. خاطره‌ای ویژه برای این پستم دارم، بعداً مجال دست داد، خواهم نگاشت.

 

یادآوری عمومی

اینک که اِشکمم، سیر شد از اوجی محلی و اِنارتیم و سیر و پیاز، وقت دستم داد، دَمِر بیفتم، تایپ کنم زیرِ پست‌هایی که اگر البته دیدگاه بلد بودم. بعون الله تعالی.

اوجی ای فارسی‌زبانان یعنی سبزی معطّری که کنار اوه (=آب) می‌زیَد. در اصل اوزی است. آب‌زی. در شکم‌پُری هم استفاده می‌شود.

،،
سلام حاج شیخ جوادآقا آفاقی. علاوه بر دوستی و حرمت‌نهادن، یک نوعی خاص از محبت، حتی با بالاتر، مَودّت هم حکمفرماست میان دو خاندان. سلام بر روح ابوی مکرمان‌تان هم. همچنین آشیخ جوادآقا انگاری اون هفته که من دارکلا بودم، شما تشریف نداشتید. بالامسجد یک کار دائمی می‌کنند این است، بلافاصله پس از دو نماز مغرب و عشاء، یک صفحه قرآن به ترتیب می‌خوانند و یکی از افراد آن را ترتیل می‌کند و جناب حجت‌الاسلام حاج شیخ مرتضی چلویی دارابی آن را تیمُّناً تفسیر کوتاه می‌کند. آن شب آمدم که پایین‌مسجد، اما بخت یار نبود، این عکس همان شب است از صفحه‌ی سوره‌ی حج، که من معمولاً وقتی آیه‌ای چشمم را بنوازد، از آن تصویر برمی‌دارم. این جا یک جای صفحه به‌شدت در چشمم نشست. لابد می‌دانید کدام یکی آیه است. راستی! تهران خسته‌ات نکرد؟ کشکولی بگویم و خلاص: مگر جمهوری اسلامی شما هم تخت حکومتی دارد که همه‌ی شِخامِخا در پایتخت جمع شدند؟! نکند چیزمیز می‌دن؟! من حرفم را در خورجین نمی‌اندازم، صاف می‌اندازم وسط گود! ارادتمندت: ابراهیم

،،
جناب آق جلیل سلام پونه که دَم لونه‌ی مار در اِنه کِه! این عکس هم، همین اکنون انداختم که دَمٌر دکتِه هستم برای تایپ در جواب خودت روی تبلت آمریکایی‌ام به صورت برخط به قول شما انگلیسی‌بلَدها (=آنلاین) والسلام.

،،
نمی‌شناسمش. البته فایل را باز نکردم. شد معرفی کنی کمی، خواهم خواند توضیحت را جلیل.

 

،،

عبدی محمد سلام
آدم خودش که به خودش نمی‌گه «مُستحضَر» (=مُشرَّف به حضور) هستم. شبیه شخایی می‌کنی عبدی
که اول حساب کاربری خود در ایتا را کردند «دکتر» Dk !!! آدم چه چیزهایی که نمی‌بیند! آن‌هم ازین «جمهوری اسلامی‌»ی دگش‌شده! کشکولی که:

دوشنبه‌ها می‌گفت روزه ثواب دارد،
سه‌شنبه‌شب‌ها جمکران بوردن،
پنجشنبه‌شب‌ها دعای کمیل،
جمعه‌ها ردیف‌شدن در مصلای نمازجمعه که فحش می‌دهند به همه!
چهارشنبه‌ها دعای توسل خواندن
نیز نوروز به راهیان نور رفتن.

من البته شیفته‌ی راهیان نور هستم. بگذرم.

،،
جلیل‌آقا قربانی سلام
با دکتر احمد ساعی در دانشگاه تهران درس امپریالیسم گذراندم. او طرفدار مارکسیسم بود. درین درس لفظ کشورهای پیرامونی، لفظی تحقیری برای جهان سوم بود. که دکتر شاپور رواسانی آلمان‌نشین ضد آمریکایی با هفته‌ی نامه‌ی «صبح» آقای مهدی نصیری مصاحبه کرده بود و گفته بود باید گفت: کشورهای عقب‌نگه‌داشته شده، نه عقب‌مانده. زیرا باور داشت، امپریالیسم آمریکا کشورها را عقب نگه می‌دارد.

راستی! این شیخ مهدی نصیری هم چند روز پیش در قبر حکیم ابوالقاسم فردوسی دستگیر شد. لابد می‌دانی چی شی وِس سِه؟!

،،
با تمام میلم مهیای اینم جناب جلیل.
دکتر عبدالکریم سروش روزی گفته بود، حزب کمونیست در شوروی نمرد، ریشه‌هایش در اعماق روس دفن است.

،،
رخف دیرین من حاج علی چلویی سلام
کاری به تحلیل جناب‌عالی ندارم. مدرسه فکرت را نزدیک ۹ سال است تأسیس کردم و اینک به ۲۶۲ نفر رسید. خواستم مدرسه‌ای باشد با تمام افکار و نگاه‌ها. در تمام بحث‌ها و مسائل از خدا تا جن و اِنس و پری و جن‌پَری و شوپرپری، هر عضو حق بیان دارد آن هم کاملاً آزاد. ممنونم بیان خود را آزادانه مطرح می‌کنی.

راستی حاج علی! پایین‌مله درمانگاه پیش، عَربَده (=نعره از سرِ سرمستی) را «اربده» املا می‌کنند؟! یا حاج‌میرزا احمد دباغیان سِرِه‌پیش؟!

می‌دانم از ملالغتی‌بودن منِ دامنه، نمی‌رنجی.

،،
مجدد سلام رخف من حاج علی چلویی
نرنج! واقعاً واقعیت تلخ است. از حکومتی داری مطلقاً دفاع می‌کنی، که دست‌کم سی و اندی سالش در دست جناح چپ بود و باز نیز قوه‌ی مجریه‌اش دست چپ افتاد با رأی «نه» به تفکر حاکم. حاج علی! به نظرت بهتر نیست نمازجمعه که مال همه‌ی مسلمین است، یک هفته در دست جناح راست باشد، یک هفته دست جناح چپ، یک هفته دست میانه، یک هفته هم دست مذهبیون که داخل سیاست حکومتی نمی‌آیند. آن وقت طی چهار هفته در هر ماه، معلوم می‌شد کدام نمازجمعه فی سبیل‌الله است و کدامی یکی فی سبیل میل حکومت! بگذرم. ممنونم ظرفیتت در بحث بالاست.

،،
حاج علی

جان! تِ و ارواح ت هر چه بمرده و آن بدنِ ۱۸۸ کیلویی‌ات بیا قم زنبیل‌آباد، اول یک شام حسابی بهت بدم، بعد ببرمت نوک کوه خضر. ببینم تو رزمنده هستی یا من؟ تو خس خس می‌آیی یا اِوریم طالبی! واقعاً ولی از جوابت خندیدم در حد غش و ضعف!

 

حاج علی به دامنه :
آقا ابراهیم .فرمودی سیاسی.میاسی. بلد.نیستم.اما باسیاست و زیرکانه زدی

،،

صدرالدین آفاقی به علی چلویی:
با سلام.
چه چیزی را و چه کسی را زدند؟
خودشان  را یا ....!

 

حاج علی به صدر:
بند ..ز...سخنان قبلی.روحانی بود که بعد از پاره کردن برجام توسط ترامپ  اقا فرمودن اگر اینطور باشد .ما آتش می.زنیم که روحانی اربده.کشید گفته بود بعضی انکار کنار.منقل نشستن .وبایدزبان دنیا را بفهمی .حکومت تشکیل بدهی نه با موشک.وبمب

 

حاج علی به دامنه: در نماز جمعه فحش نمی دهند اعلام انزجار کردن است.این راهم وقتی جمع میزنی وبه همه تهمت می زنی  چی می‌گویند از خدا بترسیم

 

حاج علی به دامنه:
سلام پس یگ هفته شیعان حکومت گرباشان یگ هفت اهل.تسنن ...یگ هفته بهائی..یگ.هفته.زرتشت.یگ.هفته.یهودیها..از.انجایگه دوستت دارم این حرفهااز عزیزمان موردقبول.نیست.اول دراز ونشست.برو بدانم چندتا میری.هرکه با.من مسابقه گذاشت باخت..هم زمان در سه کانال مبارزه کامبه


،،
آقا حاج علی سلام ساعت چهار و چهار دقیقه‌ی عصری
خیلی خندیدم از دراز و نشست رفتن. من ۲۹ تا راحت می‌رم. اما کانال، تو مانند شخا که به قول آقاقرائتی روحانی خوب کشور، تمام کانال‌های تلویزیون ایران دله درنه، تمام کانال‌های مَجازی دری که نذاری انقلاب به دست اهل فکر بیفتد. اسا بخو.

 من هم دوستت دارم، رخف خوب منی. هیچ کس در دلم کینه ایجاد نمی‌تواند بکند.

،،
دوم:
تو با ۱۸۸ کیلو بدن بدون چربی با گوشت لُخم، مِره رِه له کاندی اگر مسابقه هادِم با ته. سلامت و تندرست باشی حاج علی. ببخش من با تو شوخی گرم و داغ و رُک می‌کنم. برای من رخف صادقی هستی، جامعه را خبر ندارم! اینم کشکولی!

 

جلیل قربانی به من:
سلام دوباره او خودش را این‌گونه معرفی کرده است: محمدعلی جنت‌خواه موسس رسانه طرفداری هستم که سال‌هاست از تفکر نقاد، ژئوپولتیک، علوم انسانی و هوش مصنوعی می نویسم.

،،
بسیار ممنونم آقا جلیل قربانی پژوهنده‌ی برتر از خود آقای جنت‌خواه. گرفتم دیگه چیه و کیه.

 

یادآوری عمومی 👇

این مدیر اعی باز آمد مدرسه، می‌خواد بازم دیدگاه بنویسید زیر پست‌ها، لابد خیلی‌ها می‌گویند چرا مدیر برخی مواقع نیست، بعضی مِسِم (=موقع و هنگام) هست و خیلی‌هم هست! روشن است: ۱. هر گاه زیاد مرا در صحن مدرسه فکرت دیدید بدانید اسرائیل به حساب مدیر پول ریخت! ۲. اگر هم دیدید مدیر نیست، حتم کنید که سازمان سیا لابد کارش داشت بیرون مدرسه فکرت. اینک بروم سر وقت پاسخ بر پست‌ها.

،،

جلیل‌آقا قربانی سلام در شامگاه

هر چه خاطره دری بریز صحن. من عین کودکی‌ام که پای عروس‌یار خیز می‌رفتم پا و پیش و پیش عروس پول شاواش جمع می‌کردم، می‌افتم در پای دفتر خاطراتت. بریز عین شاواش.

،،

آقا احمدی شیخ بُرنا و دوست دانا و مرد آگاه سلام درین وقت شو.

می‌آم واس این جواب، خیلی هم خاص خاص. بذار نوبت به پاسخ یا دیدگاه را رعایت کنم از بالا به زیرها.

،،

آقا صدرالدین آفاقی استاد در پرستاری و پزشکی سلام

۱. من اسم تو را می‌گذارم سرپاسپخش «جمهوری مصباحی» کشکولی.  ۲. تو وقتی می‌نویسی آدم پَر در می‌آورد نه شاخ و دِم. بگذرم. ۳. من فقط تو را مشهد گیر بیارم، (دارم می‌آم سمت امام رضا ع، زیاد نمانده) چنان فشارت بدم و خاش، که خالیکم بر گونه‌ات بماند از بس تو سوپرانقلابی هستی و ضد سلطنت!  ۴. مرا در زیارتت در جوار حرم، فراموش نکن فامیل پیش‌آهنگ نظام! والسلام و احترام.

 

،،

دانشور استاد جناب آقاعیسی سلام. نوشته‌ات را وقتی رسیده بود غروب، واس خانمم حضرت خدیجه دارابکلایی خواندم. از اخلاقیات خوب جنابعالی ذکر کرد. سپس چون نون در خونه نداشتیم گفت اِسا هِرس هرس بور نون بخرین! من هم تابع مطلق زن! بِلن شدم رفتم. شاهد هم گرفتم، عکس نون بربری. اما منِ ۷۷ کلیویی کجا و حاج علی چلویی ۱۸۸ کیلو وزن خالص یک‌شِسّه! کجا. می‌گی نا، اینم من و او در قم، میدان آستانه کنار مسجد امام حسن عسکری و حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها. اون هم نوه‌ی من علی طالبی دارابی که مادرش سُرورسادات است و از کربلا و عروس گل من.  اون انگوس مرا ببین دارم به حاج علی نشونه می‌گیرم. در ضمن حاج علی، همسرش خبر دارید که دخترعموی مادرم حاجبه جمیله همسر زکریارمضان است دیگه. پس یادت باشد، حاج علی چلویی حجیم را با منِ اوریم طالبی لاغرمَغمغو و نحیف در یک ترازو ون نکن. از حاج علی پوزش که کشکولی می‌ورزم باهش.

،،

دیدی آقا عیسی واس هر چیز سند رو می‌کنم!

اوووو هنوز کو، آنقدر سند دارم که یک جِمس هم آن را نمی‌کشد!

،،

رفتی؟ پست بالایم را ندیدی؟ آقاعیسی رمضانی

،،

حاج علی چلویی رخف اول انقلاب حتی پیش از انقلاب تا الآنم سلام

تصحیح می‌کنم! همه‌ی کانال‌ها، خیابان‌ها، شهرها، موقعیت‌های دله دری که نذاری انقلاب به دست آدم‌های اهل بیفتد. اسا بَخو. فکر کردی خله زرنگی! من خادِم بلدم چی شی ت ره بایرِم. کشکولی.

،،

جلیل تو مگ نمی‌دونی من سیاسی‌میاسی بلد نیستم! من اکابری درس خواندم. حتی بلد نیستم که سیاست را ارسطو عامل بهتر بلد است، یا نقی معلولی عاقل!

 

عیسی رمضانی:

سلام ،  می ،  استاد بلی می‌دانم به عبارتی حاجی علی چلویی  بال مَلی و سَر کیله ای است،  خدا ی طرفدار مظلومان،  نان آور ِ خانه را به سلامت بدارد، و شریک زندگی شما را  طول عمر و صحت عنایت فرماید،  ان شاءالله باهم سالم پیر بشید ۱۵۰سال ، خیلی قدرش را بدان،  من هم عرض ادب و احترام دارم. راستی فقط مستند نمی نویسی،  حرفت هم سند است . قبولت دارم رفیق

،،

آقا احمدی شیخ اهل پروا و پارسا سلام

تکرار می‌کنم، سراسر نظام عیب دارد، نه یکی دو تا، قابل شمارش نیست، تا وقتی نقدهایت فقط متوجه‌ی دولت پزشکیان است، رک بگم: خواننده خواهد دانست از حکومت می‌ترسی، آن جاها را نقد نمی‌کنی، ولی پزشکیان را چرا، راحت هم نقد می‌کنی، و اتفاقاً کار خوبی می‌کنی دولت ۱۴ را نقد می‌کنی، موجب آگاهی می‌شود. ولی چرا فقط نقد دولت ۱۴؟ جاهای دیگه همه معصوم‌زاده هستند مگه؟ شجاعت خود را پای این کار نادرستت معامله نکن.

،،

دانشور استاد جناب آقاعیسی بازم سلام. واسه تمام اخلاق نیکویت حرمت داری نزدم، و واسه این جمله‌ات که فرمودید: «راستی فقط مستند نمی نویسی،  حرفت هم سند است . قبولت دارم رفیق» لذت هم دادید. برای صدق و صفای آن دوست گرانمایه‌ام ارزش قائلم و شیفته‌ی قلمت هستم.

،،

حضور و غیاب بود آقاعیسی!

عین شما معلم‌ها و استاد دانشگاه‌ها.

 

دامنه ۳ | ابراهیم طالبی دارابی:
برف قم هم اکنون ساعت ۶ و ۱۴ دقیقه‌ی صبح ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ کوچه‌ی ما

به ستون مسجد تکیه داد
۲۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

باید به سراغ آن روزی رفت که به ستون مسجد تکیه داده بود و به مردم حاضر در آن مسجد گفت «همه‌ی اطلاعات را، به من سپرده است» و حتی «پایان این حکومت» را هم به وی خبر داد و آگاهاند. و نیز حادثه‌ای نبود که در گوشش نجوا نکرده باشد. پشت ستون، این را هم گفت که «ای مردم! سوگند به خدا ، من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی‌کنم، مگر آن پیش از آن خود، عمل کرده‌ام و از معصیتی شما را باز نمی‌دارم جز آن‌که پیش از آن، ترک گفته‌ام.»


من درین یادداشت روزم از چه کسی و از کجا و از چه منبعی حرف زدم؟


آن شخص، امام علی علیه السلام بود.
آن ستون، مسجد مدینه بود.
آن منبع، خطبه‌ی ۱۷۵ نهج‌البلاغه بود.
آن حکومت، هر حکومت به‌ظلم‌آغشته بود.
آن، شخصیت، پیامبر اکرم ص بود که تمام اطلاعات را به حضرت امیر امام علی ع داد.

قابل توجه‌ی برخی آخوندهای حوزه و حکومت و کشور  به حرف امام علیه السلام، که اینک درین نظام، حاضر نیستند پشت ستون مسجد، حرف حق را بزنند و یکسره دارند روی آن نقطه‌ی اوج منیر (=جیکمِه‌تِکه) جلوس! می‌کنند و مردم را به تقلید محض از حکومت، وا می‌دارند که چی؟ که چند صباحی بیشتر، تریبون و قدرت و پول و پَل، دست خودشان باقی باشد!

لامصّب! نتیجه‌ی پژوهش‌های هم‌لباسان خود را هم، از سرِ حسادت و کینه و عُقده و حـقد ندارند.

،،
سلام آشیخ محمدرضا 
به به، آن شاب را خودت زدی روی برف؟ صبح دلاویزت به خیر رفیق خردمند و روشنگر من.

،،
سلام جناب حجت الاسلام باقریان
سخن مهم و مؤثری را مطرح کردید از امام امیر مؤمنان و هادی آدمیان حضرت علی علیه السلام. سؤالی در شرح کوتاه آن استاد ذهنم پدیدار شد. چرا شما لفظ «شرعی» را به سخن اضافه کردید در حالی که امام ع خود واژه‌ی عمومی «ناس» را بر زبان جاری کرده‌اند و عامه‌ی آدمیان را بدون در نظر گرفتن شرع و دین و ایمان، خطاب کرده و نوید دادند.

،،
دیگه حتم دارم چابَک و شخ تیزی هستی!
چون این شاب، شباهت دارد به رقص!
دور باد از شخ احمدی گتابی ما! کشکولی

اما به قاسم بابویه رخف خیلی‌آقای من که انقلابی تشریف دارن☝️👇

،،
سلام آق قاسم بابویه رخف این دنیای من. چون اون دنیا که دربان بهشت هستی و من خالد در جهنم به حکم شماها حاکمیتی‌ها! این کشکولی اول

حالا که علم پیدا کردی و مرا عضو سازمان سیا آمریکا دانستی، لااقل گزارش را به مقامات بالاتر نفرس! همان پیش خود بایگانی کن! این کشکولی دوم

الآن که هفتا خو دله دری! فقط صبح جمعه زود پِرّنی که از دعای قشنگ نُدبه جا نمونی، یادت باشد سازمان سیا آمریکا (=مخفّف سی. آی. اِی) آخرش «ه» ندارد، مثل آخر سپاه که «ه» دارد. بازم غلط املایی داری ای کسی که ریاضی را ۲۹ می‌گرفتی و دیکته را صِفْر! اینم کشکولی سوم

،،
دانشور گرانپایه آق عیسای عزیز سلام
پوزش که دیشب خو مِره کور هاکارْد بیِه، جواب افتاد الآن، صبح. البته دیشب چندین بار بیداری دستم داد، چون هی برف و باران می‌بارید و من هم عاشقم به این دو تا نعمت. باید بگویم مایه‌ی مباهه‌ی منه که آن دوست متفکرم بر متون من، وقف و درنگ می‌کند. و حتی جاهایی هم نقد مستقیم و بعضاً غیر مستقیم که هر دو وجه کار صحیحی است تا کجی و کژی کژتابی متنم راست شود، نه آن راست و جناح راست! کشکولی شد خود به خود! درود.

،،
حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام
خودم خودت را استاد خودم می‌دانم. اما من استادم را در متونش نقد می‌کنم، عین مستشکل نستوه حاج سید آقا مصطفی که در مسجد اعظم قم و مسجد شیخ انصاری نجف اشرف اشکالاتش سر درس خارج فقه، زبانزد بوده است. نیز حرکت ارسطو نسبت به افلاطون که گفت افلاطون استاد من است، اما من حقیقت را بیشتر از استاد دوست دارم. حالا آقااحمدی دوست دانشمند و فاضل من، تا نقدت شمول پیدا نکند و همه‌ی حکومت و اجزای آن را در نگیرد، فقط به نقد دولت پزشکیان روی بیاوری، همچنان می‌گویم قلمت درین فاز، لغزش دارد. هرچند نقد بر دولت پزشکیان حق مسلّم هر ایرانی است.

،،
آق جلیل‌آقا سلام
عین پیامت را دیشب خانمم خواند، خندید. تا جایی که خبر دارم «لیبرال»!!!! ها از روی پُز روشنفکری هم شده باشه زن‌ذلیل درجه‌ی یک‌اند، از رُب یک‌ویک ویشته! بند لوزی‌ات را آق سید سعید شفیعی باید تحلیل کند، چون روان‌شناختی است و مهم.

،،
سلام مجدد
این هم خود حرف عمیقی بود.
خود جوّ جلسه آدم را گاه به سکوت دعوت می‌کند! درستِ درست بود. درود.

،،
جلیل خلیل سلام
این یعنی حکومت توتالیتر و پلیسی که باید الکی هم شده به جُرم ناکرده اعتراف کنی. قابل توجه‌ی جناب آق سید محمد موسوی وکیل اگر این پستم را ببیند.

،،
جناب علی‌آقا غلامی‌نژاد سلام
نوشتن لفظ «اشغال» زمانی صحیح است، که ایران زودتر از عراق آغازگر جنگ بوده باشد. اما ایران چون در مقام دفاع از خود و دفع دشمن بود، گرفتن هر جای عراق اشغال نام نداشت، بلکه فتح محسوب می‌شد.

،،
جناب آشیخ جوادآقا سلام
نمی‌دانم آن والفجر ۸ را بودید خودت یا نه، ما بودیم و از نزدیک در درون فاو و کنار کارخانه‌ی نمک چه‌ها که نکشیدیم. شهید پشت شهید، زخمی پشت زخمی. فقط یک چیز بگم: بیش از دو هفته بی او زدیم! یعنی آب نداشتیم و آب چاله‌ها آنقدر نمک داشت، آدم را زخم می‌کرد، طهارت بی‌طهارت، نماز هم با تیمُم، آن هم نشسته و به پهلو (=یک وری) چون سقف سنگر آنقدر کوتاه بود، فقط درازکش بودیم داخلش. بگذرم. دیروز به پست‌هایم در زیر پست‌هایت گویا به تِمشا ننشستی و هیچ سلام مرا علیک نگرفتید. خودتان منبرسر گفتید سلام مستحب است ولی جواب سلام واجب. من حتی فتوا !!!! می‌دهم اوجَب است جواب سلام!

یادآوری عمومی👇
 
آکْ کِه هیچ که بیدار نیست و مدرسه شد مِلک طِلق من. واقعاً دیکتاتورهای اروپا و اوراسیا، کیف می‌کنند کشورشان را مِلک طِلق کردند. بگذرم. راحت دارم متن و دیدگاه‌میدگاه می‌نویسم و کسی نمی‌آد وسط حرفم هماورد بطلبد! اینو می‌گویند حکومت مطلقه بر مدرسه!

،،
اع!
آق شیخ احمدی ت هنور نرفتی برف‌بازی!
پس هستی در صحن و مدیر را پِنی!

،،
مجدد سلام آشیخ حاج جوادآقا آفاقی
گویا شنیدم سفیر آمریکا در لبنان دستور داد به حکومت لبنان که جنبش حزب‌الله لبنان نباید در کابینه باشد. این بخشی از توافق آتش‌بس ۶۰ روزه‌ی اخیر حزب‌الله لبنان با اسرائیل است که دولت لبنان تعهد سپرد. من البته سیاسی‌میاسی بلد نیستم! پس، بگذرم.

،،
آقا حاج علی چلویی رخِف من سلام
نه، هرگز نه هَک شد ترازوی من! نه هنگ کرد ترازوی من، ولی تو آنقدر وزین! و حجیم! شدی که باید در قُپٌان تو را کشید. کشکولی مرا تاب بیار رخف.

اگه می‌گی نه، این وزن حجمی تو حاج علی در آق سیدهاشم‌عمو سِره پیش سه روز پیش که صندلی از دست بدنت، بِرمه و جِرکّه جریکّه آمد. تا تِه دیگه دَووشی دامنه جِه نکِفی و کَل‌کُشتی! نگیری. تمام جاها که شوونی، رصد وُونی! چون رصدگر قهاری هستی!

،،
دری هنوز مدرسه دله؟
یا در بوردی آقا احمدی؟!

،،
و اما این:
در حکومت پلیسی، باید زبان ۲۴ ساعته به سمت قدرت بچرخد.
آقا قربانی می‌دانی ژوزف (=یوسف) استالین اهل گرجستان بود و در کوه‌ها راهزن متبحری بود. لابد می‌دانی استالین اسم حقیقی‌اش یوسف جوکاسویلی بود.

 

،،

برف قم همچنان بر ما می‌بارد. اکنون ساعت ۷ و ۳۹ دقیقه 

 

حاج علی چلویی به دامنه:

سلام آقای عزیز گفته بودی. سیاسی نیستی.اما خله😆😆😄.چرچیلی.باکشکولی.خوب.به.هدف.زندی.کشکولی.بود. مردم.شه. هیکل.وسه خرج کانه جنس که خوب بوشه همینه.یک روز مه همراه طاقت نیانی اگر یگ روز مه همراه بهی ده روز لا خواس ونی

 

دامنه ۳ | ابراهیم طالبی دارابی:

،،

حاج علی چلویی رخف خوب و لطیف من سلام

پس ت هم بیدار شدی از خواب!

الهی از خوابی! که حکومت شما را کرده است هم، بیدار شوی! کشکولی

حالا گرفتی؟ هنو کو؟ با من باش، حرف زیاد داریم با هم. ممنونم از طبع شوخ و داغ و صمیمی آن رخف چاق و چّلّه‌ی من. ای ناقلا! تو خودت استادِ سیاسی‌میاسی‌ها هستی! ای تخریب‌چی جانباز ما.

 

،،

تو ای حاج علی چلویی هنگام رانندگی هم خو شوونی

زندی کَت و دیوار ره.

با این وجود به‌زودی می‌آم داراب‌کلا کار دارم. تاخت می‌زنیم با هم به لَت انارقلت، عموحمیدرضا هم عکس و فیلم بگیره. عقب‌نشینی نکن. تا خس‌خس تو را مدرسه‌فکرتی‌ها بببین.

 

حاج علی چلویی:

سلام.مه دله.وبریم.یگی.هسته.رک وراست از پل که عبور هاکاردمه پل ره منفجر هاکاردمه راه برگشت نیشتمه از ولایت دست نیمه قبلا بایتمه گروهی نیمه ولایتیمه.پس کونه شهریا خله خاسنه اگر کارگری ۶۰۰تومان کنه ته ۱۰۰۰۰۰۰ بهی از ساعت ۷ صبح تاساعت ۴ عصر شل بنده بکندیم.فردا یکدیم راه شونی روز ه هم باید داری

 

دامنه ۳ | ابراهیم طالبی دارابی:

،،

سلام سی و سوم حاج علی جان

واقعاً قبول دارم این حرفت را.

خوشا به شما که اهل «وِلا» خودت را معرفی کردی.

اما یک چیز بگم:

من پایان‌نامه‌ام «تفکر احیا در اندیشه‌ی استاد مرتضی مطهری» بود. با ۱۹ و ۷۵ صدم درصد قبول هم شد. مطهری می‌گوید اهل وِلا، اگر اهل وَلا نباشند، عین پلنگ به جان مردم و منتقدین می‌افتند و حکومت دینی وقتی پوست پلنگ پوشید، مردم از دین فراری می‌شوند، او حکومت کلیسای کاتولیک قرون وسطی را مثال زد.

 

پس ای رخف من، اگر خودت را اهل وِلا می‌دانی، که هستی هم، بکوش اهل وَلا هم بشوی. یعنی محبت و مهر و آسانگیری بر مردم و منتقدان. واو با کسره در وِلا یعنی زیر چتر قدرت کسی رفتن. اما واو با فتحه در وَلا یعنی به همه‌ی انسان محبت و مهرورزی کردن.

 

ممنونم ازت حاج علی که موجب شدی، بحث خوبی شکل بگیرد، ارادت

 

به ستون مسجد تکیه داد

۲۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

باید به سراغ آن روزی رفت که به ستون مسجد تکیه داده بود و به مردم حاضر در آن مسجد گفت «همه‌ی اطلاعات را، به من سپرده است» و حتی «پایان این حکومت» را هم به وی خبر داد و آگاهاند. و نیز حادثه‌ای نبود که در گوشش نجوا نکرده باشد. پشت ستون، این را هم گفت که «ای مردم! سوگند به خدا ، من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی‌کنم، مگر آن پیش از آن خود، عمل کرده‌ام و از معصیتی شما را باز نمی‌دارم جز آن‌که پیش از آن، ترک گفته‌ام.» من درین یادداشت روزم از چه کسی و از کجا و از چه منبعی حرف زدم؟

 

آن شخص، امام علی علیه السلام بود.

آن ستون، مسجد مدینه بود.

آن منبع، خطبه‌ی ۱۷۵ نهج‌البلاغه بود.

آن حکومت، هر حکومت به‌ظلم‌آغشته بود.

آن، شخصیت، پیامبر اکرم ص بود که تمام اطلاعات را به حضرت امیر امام علی ع داد.

 

قابل توجه‌ی برخی آخوندهای حوزه و حکومت و کشور به حرف امام علیه السلام، که اینک درین نظام، حاضر نیستند پشت ستون مسجد، حرف حق را بزنند و یکسره دارند روی آن نقطه‌ی اوج منیر (=جیکمِه‌تِکه) جلوس! می‌کنند و مردم را به تقلید محض از حکومت، وا می‌دارند که چی؟ که چند صباحی بیشتر، تریبون و قدرت و پول و پَل، دست خودشان باقی باشد! لامصّب! نتیجه‌ی پژوهش‌های هم‌لباسان خود را هم، از سرِ حسادت و کینه و عُقده و حـقد قبول ندارند.

،،

این هم مسیری که در قم راندم. عکس پردرخت سالاریه نزدیک فلکه میثم است. برف، برق قلب است؛ البته بر قلب‌های عین برف سفید. آن دِ تا کیجا و ریکا هم، دَینِه همدیگه رِه خاش دانِه! همان نزدیک فلکه میثم. آن هم قم دلِه! قابل توجه‌ی شخا!

،،

گیر به امیر قسمت ۶۱

سلام امیرجنابِ اصول‌لولوگرا

تو چی شی اصول‌لولوگرا هستی که از بوسه و آغوش خوشت انِه!

بدی (=دیدی) امیر هرگز اصول‌گرا نیست و اصول‌لولوگرا است. قاسم بابویه همین وسسه ت ره در گروه هیئت رزمندگان داراب‌کلا درون عضو نکانده! راستی امیر، ممنونم که سرزنده و شاداب هستی و هرگز قروک نیستی.

 

سلام آشیخ باقریان بزرگوار

من هم جمله‌ام معلوم نمی‌کند نسبت آنان چیست.

راستی اگر عقد هم باشند پس می‌شود در معبر عمومی بوس کنند و کشِه (=بغل، هم‌آغوشی) بزنند. ممنونم «حمل بر صحت» کردید. من هم گزاره‌ام ساکت در داوری.

،،

جناب حاج آقا باقریان استاد

الحق عبارت بلیغی برای آقا احمدی به کار بردید. آن قدر زیبایی احمدی بدیهی است، عین «نظریه‌ی ولایت فقیه» حتی تصورش، تصدیقش است!

،،

آقا قربانی عزیز کاری کردی من انواع لب را بر برسم (=بررسی کنم) :

لب داد. یعنی به طرف لب داد.

لب شد. یعنی خم شد.

لب گرفت: یعنی لب بی حس شد.

لب بشو: خمیده شده.

لب بَیه: بخاتِه، له رفت

لب هاکون: مخفی کن.

لب کردی: شُل کردی.

لب برو: لبه برو.

لب‌للوج: کج‌کوله.

لب: لوچه

لبِ لب، یعنی پُرِ پر، دَزِه.

لبریز. فارسی آن لبالب.

 

،،

مجدد بر آقاعیسی سلام

خب، چون تصرف درین نوع امور گاه مسیر تاریخ را دگرگون کرد. لابد می‌دانید آیه‌ی الیوم اکملتُ اصلاً جایش کنار خنزیر نبود، نقل است عثمان خلیفه‌ی ۳ در مُصحف کردن قرآن جای آیه را برد آن جا. و نیز هزاران هزار حدیث دگرگون‌شده و سست وارد شد. ممنونم از تبصره‌های قشنگت.

خودتان را «تنهاراه، تنهاخط، تنهاتفسیر» انقلاب جا نزنید!

۲۲ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ امسال هم، شرکت کردم، زیرا ۲۲ بهمن مالِ ملت است، تا به حاکمان گوشزد کند، هرگز هیچ اجازه‌ای ندارند ساختار و سیستم را به شکل و تمثال هیچ فرد و فکر و فلیسوف و فقیه درآوَرند. پایه‌ها و پیام‌های انقلاب اسلامی، معیارِ ماندن را معلوم کرد. کیست نداند «جمهوری اسلامی» را به زیر سیاق خود بردند، مانند «وِبا» بر گوارشش افتادند، ملت را شقّه شقّه ساختند، جهت‌گیری جناحی خودشان را بر مردم، تحمیل کردند. ولی باید با پیام پشتیبانی ۲۲ بهمنیِ ملتِ بردبار در دفاع از «انقلاب اسلامی»، به تمام پندارهای باطل، فرصت‌سوز، خشک‌مغزانه‌ی خود پایان دهید و خودتان را «تنهاراه» و «تنهاتفسیر» و «تنهاخط» جا نزنید. انقلاب اسلامی، همه‌ی ملت را «درصحنه» ماندن، می‌خواست. صحنه هم، فقط جاهایی نیست، که شماها می‌پندارید و از آنان به سود خود سود بجویید.

 

حضور در صحنه یعنی:
آزادی تئوری‌پردازی‌های عموم مردم

حضور درصحنه یعنی:
دست‌شستن از تفکر فرد بر ملت

حضور درصحنه یعنی:
حق داشتن همه‌ی احزاب پشت تریبون مسجد

حضور درصحنه یعنی:
نادرستی تصرف سپاه در سیاست و حکومت

حضور درصحنه یعنی:
اعتبارداشتن نتیجه‌ی رأی مردم در انتخابات سالم

حضور درصحنه یعنی:
نبودن روحانیت به عنوان کلیسایی تاریک بر گُرده‌ی ملت

حضور درصحنه یعنی:
پیمان‌سُپاری حاکمیت به تفکر سیاسی اکثریت

حضور درصحنه یعنی:
پایان هر نوع تجدید سلطنت و شاهنشاه‌شدن

 

قم بودم. پس قم شرکت جُستم، شهری که بیش از همه‌جای جهان، میان سنت‌گرایی و نوگرایی ستیزه‌ی مخفی و بَطئی و ژرف به جریان افتاده است، قمی که بمبی بزرگ با خرج انفجاری مَهیب «حوزه و مردم» گردیده است که معلوم نیست صدای سَهمناکش بر کل جهان کِی پژواک اندازد. فاشیسم ترامپی، دفعش، فاشیست‌نشدن است. نظام هم در دو ناحیه‌ی قلب (مهر بر مردم) و مغز (فکر بر مردم) نیازمند قرص تقویتی است، ممکن است جرّاحی و درمان هم بخواهد و شاید هم شفا. گفته باشم. چند عکس هم انداختم. برای هر کدام از آن، حرف دارم. شرح عکس‌ها و عکس‌ها در پست‌های بعدی.

این عکس: جایگاه سخنرانی مرحوم منتظری با مردم بود، یک «صدا» از میان صداها که خاموشش کرده بودند و این مکان را تصرف و تعطیل. هم حجت الاسلام روح الله حسینیان و حجت الاسلام علی رازینی از جناح راست نقش

این عکس: قبر مرحوم آیت الله منتظری و شهید محمد منتظری در حرم است

این عکس: سر قبر استاد مطهری است

این عکس: قبر علامه طباطبایی است

این عکس: مرقد شهید آیت الله سید اسدالله مدنی است

این عکس: قبر شیخ فضل الله نوری است که آزادی را خبیثه می‌دانست و انقلاب مشروطه را نابود کرد با افکارش. انقلابی که می‌رفت عقل و شرع و توسعه‌یافتگی را ارمغان آوَرَد.

این عکس: قبر مرحوم مهندس مهدی بازرگان است روبری حرم آرامگاه فاطمه بیات. مرد مصلح روزگار ه عقل و شرع را موزون با هم داشت.

این عکس: آن دور، مدرسه دارالشفاء است که از دست مرحوم منتظری گرفتند

این عکس: حضور ی شیخ و رشد یک نوع هیبت ریشی است در میان طلاب جدید قم. البته برای آزادی شخصی هر کس اختیار قائلم. داوری ندارم.

این عکس:ترکیب صنفی مردم در ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ قم است

این عکس: صحن اتابکی حرم ملکوتی حضرت معصومه س است

این عکس: منم که دارم سلام می‌دهم به آن فریادهای اولیه‌ی انقلاب که حکومت آن را از یاد برد.

این عکس: شُکلات است در کف دست من که هدیه دادند! ساندیس‌ماندیش اما نبود

این عکس: سردرگاه نشانی قبر کربلایی کاظم است که سواد نداشت اما آیات قرآن (شاید هم تمام قرآن) را از بَر داشت.

این عکس: هم مسیر مردم در ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ قم است که خواستم بگویم دورزدن برای کسی که خواست عقب رود آزاد است ولی کسی حق ندارد مسیر انقلاب اسلامی را به سمت «جمهوری مصباحی»!!! دوربرگردان کند

این عکس: شیخ ارشادگر خلق است به زنان می‌گفت برید توی حاشیه که تن به تن با مردان نشید. او اگر کعبه هنگام طواف حضور داشته باشد -که همه‌ی مؤنّثین و مذکّرون دِله‌قاطی‌اند، لابد شمشیر سه لب دست می‌گیرد یا حلبِ و شیشه‌ی لب‌تیز

این عکس: شعبه‌ی اول «مؤسسه‌ی زبان انگلیسی آوید» پسرم مهندس عادل است که مسیرم، برخوردم انداختم

این عکس: زیارتم در حضرت معصومه س است


[در پاسخ به شیخ احمد باقریان]

او همان کاری کرد که اینک راستی‌های افراطی دارند می‌کنند. معایب و محسنات هر فرد در جای خو محفوظ. از شما جناب حجت الاسلام باقریان ممنونم که دیدگاه گذاشتید. شیخ ابراهیم زنجانی هم حاکم شرع دادگاه شیخ فضل الله نوری بود. روحانی علیه‌ی روحانی عین الان «یون»ی و «یت»ی.

 

یادآوری عمومی

اینک پس از خوردن ناهار -که خورشت کِرک بود- آمدم که دیدگاه و یا پاسخ به دیدگاه‌ها، بگذارم:

،،

سلام آق قاسم بابویه. خادِر ره هارِش، همین دیشب در بالامسجد است. از بس سیری، حتی چهازانو نمی‌تونی بشینی! کشکولی. راستی! من نه چربی دارم، نه قند، نه وزن و شکم! ممنونم. تو در همین دو سطر هم، لفظ «غلَط» را «غلت» تایپ کردی! این لغت که تو تایپ کردی یعنی غلت‌زدن، مثلاً قاطر در کوهپایه‌ی دزلی غلت زد از بس بارش کج بود.

،،

سلام حاج علی چلویی

ای رخف، فساد حکومت را دوش گرفت! چرا بار فساد حکومت را بر دوش می‌گیری! یک کشکولی: تو خودت ۱۸۸ کیلو هستی، بار فساد حکومت را هم که دوش بگیری، واقعاً از حجم وسیع آن می‌تَرکی!

،،

حجت الاسلام حاج آقا باقریان سلام

بله استاد، سرمنشاء زشتی از نظر قرآن، شیطان است. بحث زبان را اگر در متن هم داخل کنیم، در طول تاریخ چه کسانی با نوشتن و حکم‌کردن سر و کار داشتند؟ روحانیت و دانشمندان. اما در میان همین اینان، زشتی‌های زبانی رشد و نموّ کرد. امروزه هم معلوم است که زشتی ادبیات چرا رشد کرد. چون جواب مردم را بلد نیستند، به الفاظ رو می‌روند.

،،

آشیخ مالک سلام

می‌شود در متن‌هایت، ترکیب‌های ادبی که به‌درستی وام می‌گیری و وارد نوشته‌هایت می‌کنی، در همان نوشته بگویی از کیست؟ مثلاً همین ترکیب یوم‌العاصف». سپاس. چون ما موظف هستیم حتی یک واژه را از جایی یا کسی می‌گیریم، بگوییم تا امانت رعایت شود. درود برت. لرز و تب، رفع شد؟ و ارتفاع گرفت؟!

،،

سلام آشیخ محمدرضا

با توجه به اعلان سیاست جمهوری اسلامی در بستن مذاکره با ترامپ، آقای پزشکیان می‌تواند این مسیر را، برای دولت خود، پایان‌یافته اعلام کند و با عزل آقای محمدرضا عارف، دولت را به آقای سعید جلیلی بسپارد. چون پزشکیان دیگر کاری ندارد!

،،

آقای حاج علی چلویی سلام

من در متن‌هایم همواره آقای مصباح را با عنوان رایج آیت الله محمد تقی مصباح یزدی یاد کردم. هر کجا هم نقدش، نقدم را بر تفکرش کردم. آنچه در مورد مرحوم بازرگان گفتی، نشان طرز نگاه آن جناب است. من به این طور موارد جواب نمی‌دهم. چون جواب هم ندارد.

،،

سلام مجدد جناب آشیخ احمدی محمدرضا

نه، نشد! مرحوم آیت الله نائینی عقل و شرع هر دو را متوجه بود. ترقی را در سایه‌ی عقل و شرع می‌جست. من تز نائینی را درست می‌دانم. رفتار و افکار شیخ فضل‌الله نوری نادرست بود. مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی هم میان آن‌همه آثار مشروطه، کتاب تنبیه مرحوم نائیتی را ترجمه و توضیح نوشت. من طالقانی را عبد صالح خدا می‌دانم و راهش راه علوی ع بود. درود.

،،

محمدآقا عبدی سلام

در ادبیات آن جناب، عین ادبیات آقای حاج علی چلویی درین مورد نادرست است. من به هر دوی شما برای آوردن چنین واژه، تذکر نمی‌دهم. اما دور از انتظار بود از تو.

،،

من فراتر از هر جناحی فکر می‌کنم.

تابع هیچ شخصیت نیستم.

ممنونم از شما استاد احمدی شیخ پارسای ما

،،

وارد بحث مشروطه نمی‌شوم آقا احمدی.فقط خواستم بگویم شیخ فضل‌الله نوری آن نهضت را نابود کرد. این نتیجه‌ی چندین سال مطالعه‌ام است. برای من اصلاً مهم نیست در مورد شیخ فضل‌الله نوری، چه کسانی چه تعاریفی کردند. تمام نقل قول‌های شخصیت‌ها در مورد وی، برای من فقط حد یک گزاره است. تشخیص من، برایم ملاک است.

..

به نام خدا
فامیل محترم آقا ابراهیم سلام علیکم
. طبق وعده ایکه در نوشته قبلی داده ام نکاتی را یاد آورمیشوم.
یک مجددا از حضورتان در  تظاهرات با شکوه 22 بهمن تشکر می نمایم؛ خدا را شکر با وجود برودت هوا در مناطق مختلف، جمعیت شرکت کنندگان چشمگیر بوده وحتی درمواردی بیشترازگذشته بوده است . ظاهرا در قم هم چنین بوده.چون جناب باقریان از فراوانی جمعیت خبر داده است.


دو. در فرهنگ امام عزیز راحل (ره) و مکتب سیاسی رهبری معظم حضور در صحنه تظااهرات، یک اقدام عبادی - سیاسی محسوب می شود؛ یعنی اگر آدابش رعایت شود، می تواند ثوابی را درپی داشته باشد؛ از جمله اینکه : در حین تظاهرات و پس از انجام آن، به آن آسیب نرسانیم و حفظش کنیم.


سه. نوشتی انقلاب مال ملت است و...نکته صحیح ودرستی رامطرح نموده اید.یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی به همین مطلب بر می گردد. با آنکه احزاب و اشخاص مختلف در انقلاب دخیل بوده و می باشند؛ ولی هیچ جریان سیاسی نمیتواند آن را برای خودش مصادره کند.

 

چهار. تمام تلاش امام (ره) در گذشته و تلاش مقام معظم رهبری ادام الله عزه الشریف در دوره انقلاب و دوران موفق رهبری، حفظ این ویژگی انقلاب بوده و تا کنون هم این ویژگی مصون ومحفوظ مانده است. انقلاب اسلامی نه مال گروه چپ و هم فکران جنابعالی است و نه مربوط به گروه راست؛ لذا دست و پا زدن جنابعالی و دو هم تن از هم فکرانت در مدرسه فکرت و یا هم فکرانتان در خارج از مدرسه برای «مصباحی» جلوه دادن جمهوری،  اسلامی، منو به یاد همان ضرب المثل معروف «آب در هاون کوبیدن» انداخت؛ نه آن عالم بزرگوار چنین برنامه ای به سر داشت و نه کسی چنین باوری دارد. به غیر از جنابعالی و هم فکرانت، انقلاب اسلامی، انقلاب مردم دانسته و میدانند.وواقعا هم درجایی ندیدم که ازاین نوع تعابیراستفاده شده باشد. حتی آنانی که با امام وانقلاب کینه خونی دارند

 

پنج. چون اهل مطالعه هستید حتما با دو تعبیر «مقتضای حال» و «مقتضای مقام» آشناهستید؛ بدین جهت میگویم. انتظار از شما این بود تحلیلی راجع به حضور پرشور مردم بنویسید؛ از ماهیت شعارها سخن بگوئید. این نوشته طول و تفصیلت نشان میدهد: شاید در متن تظاهرات نبودی و شاید هم همراه با شرکت کنندگان نبودید احتمالا آمده بودی تا بدین بهانه نیش های تازه ایی را علیه امام و انقلاب و نظام و رهبری و مردم در صحنه بنویسید.


شش. در این نوشته هم زمینه ساز اهانت به مرحوم منتظری .شدیدو هم مرحوم آیت الله مصباح یزدی و هم شهید مشروطه مشروعه آیت الله شیخ فضل الله نوری؛ با توجه به اینکه اگر کسی زمینه گناه را ایجاد کند؛ شریک در بروز معصیت خواهد بود؛ بعید نیست که جنابعالی در کیفر الهی برای اهانت ها شریک باشید؛ به راستی چه فرقیست بین رفقای شفیقت (قربانی) و (عبدی) با «یپرم خان ارمنی» چه تفاوتی است که نا نجیب پس از اعدام شیخ شهید جلو مردم بر روی جسد مطهرش ادرار کرد و آنگونه برپیکر وجسد او تاختند...؛


۷. در ضمن اگرابوی جنابعالی مرحوم شیخ علی اکبر عمو درقید حیات بودند چه جوابی برای آن عزیز میداشتید.حداقل حرمت رانسبت به موثرین به فرهنگ شیعه انقلابی  درکسوت روحانیت متوقع بود.وباید درآینده پاسخگو باشید. گرچه کوتاهیها فراوان است. 


 ۸_ آری  آقا ابراهیم زحمت حضور فیزیکی در تظاهرات را متحمل شدی و لی به نظر میرسد شایدثواب ها را برباد داده اید؛ 
ولی بازهم چون فامیل هستیم و دلم برایت می سوزد. از درگاه خداوند میخواهم در صورت مصلحت، ثواب حضور در تظاهرات را برای شما نگه دارد تا خودت در قیامت شاهد نابود شدن ثوابش نباشید. انشاالله.

 

،،

کشکولی علی آقا: جمهوری اسلامی هر چه کاشت، بانک! اغلب هم دِزّ

،،

سلام حضرت حجت الاسلام حاج شیخ جوادآقا آفاقی زیده عزه
پس از ابراز ارادت به شما و اظهار بندگی به خالق یکتا و باور به ثواب و صواب در اعتقادات دینی، چند نکته در مقام جواب، تقدیم می‌کنم:

فرمودید به من: «شاید در متن تظاهرات نبودی و شاید هم همراه با شرکت کنندگان نبودید احتمالا آمده بودی تا بدین بهانه نیش های تازه ایی را علیه امام و انقلاب و نظام و رهبری و مردم در صحنه بنویسید.»

می‌گویم به آن جناب مستطاب: قم را بلدید، من فقط مسیر را می‌گویم که از شک بر من بیرون افتید، البته نیفتادید هم مختارید. من هیچ مراسمی در قم را بدون زیارت حرم، شروع نمی‌کنم. پس:

۱. ساعت ۹ صبح از منزل با وضو و نیت زیارت و شرکت در ۲۲ بهمن با نیت انقلاب اسلامی راه افتادم.

۲. زیارت کردم. هر چه عکس گرفتم، مسیرم بود، نه چیز دیگر.

۳. از ساعت ۱۰ صبح از حرم و از پل آهنچی وارد خیابان امیرکبیر شدم، به سمت میدان استاد مطهری، از هتل خورشید -در عکس هم که گذاشتم پیداست- مردم حرکت کردند به سمت پل حجتیه. من هم از همان مبداء ملحق شدم. آنقدرها آمدم آمدم که باز به پل حجتیه و قرآن عترت و چهار راه شهداء رسید. من اهل گوش‌دادن به سخنرانی نیستم. اگر این مقدار کیلومتر پیاده با مردم در تظاهرات بودن، به تعبیر شما در «متن تظاهرات نبودن» است، پس، من دفاعی ندارم. هر طور فضاوت کنید، من شما را قاضی خودم می‌پذیرم.

از آن فامیل خیلی‌محترم خودم ممنونم که خیلی صادقانه و راحت بر نقد متنم و حتی رفتارم و کاری که امروز صورت دادم، همت گذاشت. ارادت. بدان من هرگز دلسرد نمی‌شوم. بزرگوارید. شوخی: آن دنیا خود شماها آخوندها بی‌نوبت در شدیدترین مؤاخذه‌های خدا هستید! آن جا دیگر نه عمامه هست نه نعلین، همه کرباس بر تن داریم. هفت متر و هفت تیکه.

،،
سلام جناب آقای محمد عبدی 
صحن مدرسه فکرت جایی برای بیان عقاید آزاد برای تمامی افکار است. تو به نقد متون مشغول شو، به نیت و خود فرد فرو نرو. این را از من به عنوان رفیق چندین‌ساله بشنو و نرنج. ممنونم از تو و تمام اعضا. مدرسه فکرت آموخت شبیه انقلاب اسلامی باشد، نه عین «جمهوری مصباحی».

،،

توضیح عمومی

اصطلاح «جمهوری مصباحی» در برابر «جمهوری اسلامی» از ساخته‌های شخصی خودم است. از هر کس که مرا قبول دارد، این اصطلاح را در کل ایران پخش کند. من به‌زودی این نظریه‌ام را کتاب خواهم کرد.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

،،

سلام جناب حجت الاسلام حاج سید کمال الدین

شما فقیه سادات و روحانی عارف هستید. امید است سخن شما نافذ باشد بر این صحن. من پیام هیچ کس را خودم حذف نمی‌کنم درین جور مواقع. چون خودشان باید پاسخگوی اتخاذ این جور لغات باشند. حاج علی چلویی دوست چندین‌ساله‌ی من به من اعتراض کرد چرا به بازرگان گفتم مهندس. ولی در مورد مصباح لفظ آیت الله یا حداقل آقا را نیاوردم. حال آن که من اصلاً در گزارش و متن و شرح عکس‌ها نامی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی به میان نیاوردم. لفظ «جمهوری مصباحی» در ادبیات من جناس برای لفظ «جمهوری اسلامی» است که آوردن آقا یا آیت الله در آن جناس لفظی را بر هم می‌زند. اما دأب من این بوده همیشه اسم رایج آیت الله محمد تقی مصباح یزدی را می‌آودم و حتی نقدش هم می‌کنم. حال آن‌که اسم حقیقی آقای مصباح هم این نیست، بلکه آیت الله محمد تقی کفاش‌زاده است. که آخوندها معمولاً روی خود اسم‌های قشنگ می‌گذارند و حتی نام استان را روی فامیلی خود می‌گذارند که بگویند مشهور هستند. بگذرم. تذکر شما را لابد گوش می‌دهند.

 

شیخ مالک به دامنه: سلام علیکم آقا ابراهیم  دیروز ۲۲ بهمن با نوشته ها و تصویر های راهپیمایی خودت ما را خوشحال نکردی نه تنها خوشحال نکردی بلکه فحش های رکیک و اختلاف و دعوا ایجاد کردید به اصطلاح یک انقلابی یک نفر را سگ میخواند که نمی‌پسندم و حرف بسیار بد زد و زمینه را برای بهانه جویان فراهم نمود تا نفر سوم با همان ادبیات یکی از بزرگان دلسوز انقلاب را سگ میخواند . آیا میدانید سبب این حرفهای زشت در گروه چکسی بوده ؟؟  در ضمن من در خدمتم بگو اشکال شما چیست  ؟؟ من نظرم درباره یوم العاصف را نوشتم شاید دها تفسیر دیگر داشته باشد  همچنان تحت درمانم خدا کمک کنه خدا حافظ.

 

این هم مسیری که در قم راندم. عکس پُردرخت سالاریه نزدیک فلکه میثم است. برف، برق قلب است؛ البته بر قلب‌های عین برف سفید. آن دِ تا کیجا و ریکا هم، دَینِه همدیگه رِه خاش دانِه! همان نزدیک فلکه میثم. آن هم قم دلِه! قابل توجه‌ی شخا!

 

سلام استاد پارسا آقای مرآت. و البته جریان حاکم هم سعی کند شیوه‌ی تألیف قلوب پیشه کند و انسجام ملی را تقویت.

،،

آقا صدرالدین سلام مگر مشهد مقدس یک آقا سید احمد بیشتر دارید؟! هم او که دست‌مایه‌ی حرف و گپ است مواضع و مبانی و مبادی‌اش. البته او هم به هر حال یک جور طبع است، از طبایع استبدادیه‌ی عبدالرحمن کواکبی.

،،

باز هم سلام آقا صدرالدین 

پسوند دارابی جزو شناسنامه است. اما «لفظ» مصباح را خودش روی اسمش گذاشت. اشکالی هم ندارد. اما کسانی که نام آخر اسم خود را استان هم اضافه می‌کنند، خودشان به خودشام تعظیم می‌کنند. بگذرم. من افتخار می‌کنم دارابی پسوند من است. تا کنون پیش نیامده اسمم را کامل تا خود پسوند ننویسم. به بودنِ دارابی در آخر اسمم خیلی حساسم. باید باشد.

،،

سلام آشیخ مالک گرامی و دوست‌داشتنی. من گزارش خودم را در ۲۲ بهمن بر اساس افکارم دادم، این که دیگران با خواندن متن من، به دیگران، آن لفظ را گفتند، به کار من خدشه نمی‌زند، به همان قسمت از متن خودشان لطمه زد. از آن دوست مهربان و دلسوز ممنونم. شادباش به شما درین روزها و قدردانی از خانم شریف سادات شما که واقعاً همه از نیکی‌اش در جشن و مراسم دیگر یاد می‌کنند.

،،

اع، اعی تِ؟ آق صدر؟ پس سومین سلام. تو فکر کردی مرا بگی «لجاجت»، من ناراحت می‌شوم و از کوره، در؟ نه، من در عوض می‌گم صدر، صداقت دارد. سپاس. نائب زائر ما باش مشهد مقدس.

،،

وای، باز صدر؟ چهارم صلوات را بلندتر ازین بفرس! می‌دونی یاد کی افتادی؟ شخ احمد عموی عزیز ما. فکر کنم مطلب از یادش می‌رفت! هی از مردم صلوات وام می‌گرفت! کشکولی. شخ احمد عموی من واقعاً مخزن علم بود. راستی این هم تحلیل شماست و در جای خود قابل احترام. هر کدام از ما ۲۲ بهمن را تحلیل کردیم، پس درود بر همه‌ی ما، به خصوص به خود من! این آخری کشکولی.

،،

درود بر این سه چهره‌ی مذهبی محل ما داراب‌کلا از راست: آخلیل‌آقا شاه‌علی ذاکر و مجری زبردست. آقا عمرام رمضانی سرتایی ذاکر خوش‌لحن و آق سید کریم حسینی رفیق من و معلم متدین. سلامٌ علیکم بر هر سه دوست بامرام.

،،

آشیخ محمدرضا سلام

این جمله‌ات پربارترین از میان جملات دیگر بود که آن جملات نیز ما را مستقیم می‌رساند به مکتب امیر المؤمنین علی علیه السلام.

جمله‌ات این بود: «شاید هیچ عاملی به اندازه دفاع از خانه و وطن نتواند وجه مشترک مردم یک جامعه باشد و عامل اتحاد گردد.»

ممنونم آقا احمدی. قلمت را دوست دارم، چون صداقت از آن بیرون نیست. درود

،،

سلام جناب حجت الاسلام باقریان

کشکولی: شربت شهادت را اول خودتان سر بکشید

تا ما دنبال سرت راه بیفتیم

الحمدُ لله ویلچر برقی اتوماتیک هم دارید. پس جلودار شوید، اَمام (=پیش و جلو)

،،

پس جناب جلیل قربانی شهادت‌طلب بود ما خبر نداشتیم؟

سلام و درود. کشکولی ولی: گوشت تو تلخه می‌دهند خمپاره‌مُمپاره ت وری ننه، چنان که لَل سمت خون تُرش نمی‌ره!

 

لَل ای فارسی‌زبانان در محل ما یعنی پشه.

اطلاعات عمومی 👇

نر پشته نیش نمی‌زند

ماده‌پشه می‌زند

چون خاشِ وچه را با خون این و اون خون می‌دهد، بخوانید شیر شیرین می‌دهد.

،،

سلام احمدی عزیز

عالیستی! مثل برادر حسین شریعتمداری جنس کامپیوترت آمریکایی است؟ سیا که به برادر حسن شایانفر .... بود، لابد در ادامه با برادر حسین هم .... است. اینم کشکولی از نوع آن نوع. قشنگی در زیر عمامه. می‌دانم عمامه را مال پیامبر اکرم ص می‌دانی که بال‌گشاینده‌ترین انسان به همه بود. درود. شریعت سمت بور، شریعتمداری سُ نشوووویی! کشکولی

،،

توضیحی بر جشن عروسی دیشب

به نظر من جنابان حجت الاسلام آقایان: آشیخ مالک رجبی و آشیخ انصاری پدران عروس و داماد به همراه همسران شریف‌شان بهترین جشن را بپا داشتند. نه ریخت و پاش بود، نه خساست. جمعی باشکوه ترتیب دادند. سخاوت ورزیدند و با بالاترین اخلاق و گفتار روی گشودند به میهمانان. چه سمت بانوان و چه بخش آقایان. در پایان هم تریبون را سپُردند به جناب حجت الاسلام آقای محمدی لائینی امام‌جمعه‌ی محترم و باشخصیت شهر ساری، تا در آخر جشن، سپاس به جایی آورَد. چه هم فصیح و بلیغ و در اوج تأنّی، سخن راند. پربار حرف زد. انباشته از ادبیاتِ آسوده به دور از الفاظ بی‌محتوا. او را قبول دارم، چون باتقواست. خواستم دیشب به ایشان در یک موقعیت مناسب پیشنهادی بدهم که به خاطر هجوم جمعیت برای مصافحه با وی، منصرف شدم. خواستم بگویم در انتخاب امام‌جمعه‌های موقت خیلی درایت به خرج دهد که افراد فاقد ضریب تقوا و پارسایی‌ها و خویشتنداری‌های لازم، این حریم‌شان را خدشه‌دار نکنند که جای عَقیده، عُقده ریزش کنند. تقوا شرط مهم این شغل است. بگذرم. آشیخ مالک بوس می‌کنم به گونه‌ات. چون دیشب بوست نکردم، رک گفتم چون زُکام بودی و در تب و لرز که از هر تب‌ و لرز داری فراری‌ام من. میمون و مبارک باد.  داماد محترم آقا محمد انصاری و عروس محترمه‌‌ی شریفه‌ی آن بیت که از ناحیه‌ی مادر، سادات هستید و شرافت دارید، پیوندتان فرخنده باد.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

جناب مهندس آقامجتبی رحیمی قمی سلام

کشکولی: وقتی صاحب پست شرح نمی‌نویسد، در جامعه رایج است اوضاع آن سوژه زیاد وخیم است! ارادت

،،

آق قاسم بابویه رخف قدیم و جدید و همیشه‌ی من سلام. کشکولی، چون متن شما را وارد نمی‌شود. این کلاه را یکی برام بخر، خیلی خوش‌قواره است. اگر دل نداری برای من یک کلاه هدیه بخری، لااقل به خود خودت: «لا عَقَل» همین رو کادو کن به من رخفم. گنسی نکنی، چلاس نباشی! برادرت: اِوریم طالبی دارابی

،،

قابل توجه‌ی جناب حجت حاج سید کمال الدین

سلام آقاجان. شما درین صحنه‌ی دیشب می‌توانید حدس بزنید که من به آشیخ مالک، دارم چی می‌گویم؟ اگه دقیق گفتید، حتماً جوایز دارید. درود

،،

سلام آقا قربانی

روزی حیات وحش نگاه می‌کردم. زیست‌شناس آمریکایی می‌گفت (روی همان مستند) که یک پشه‌ی بسیار ریز با وزن ی ک حُباب، قادر است، در بینی فیل تنومند برود و آن را در عرض چند ساعت از پای در آورَد. کشکولی حالا: آن حلزون را احتمالاً توسط مهندس کشاورزی آقای محمد عبدی سنه‌کوهی دامت برکاته، لِسِک‌دِوا داده بود!

،،

سلام جناب آقای آشیخ محمدرضا چندمین بار، علت داشت. دیشب آخر شب برگشتم منزل، مجال نوشتن متن و گزارش نبود. من هم عادتم نیست، جایی که هستم را وقتی خبررسانی می‌کنم، خالی از شرح و توضیح و نظر بگذارم. از توجه‌ی آن دوست ممنونم.

،،

مواظب باش پس،

یک وقت دیدی از ویندوز وارد شوند!

حاکمان تحت نفوذ نیستند اصلاً!

شما هم که جزوِ ارشد حاکمیتی!

قشنگ بود جوابت آشیخ محمدرضا.

 

سلام عاطفه‌خانم فامیل فرهیخته‌ی ما

امروز ۲۵ بهمن سالگرد درگذشت غمبار و اندوهناک پدر گرانمایه‌ی شماست. باز نیز همدردی مرا پذیرا باشید. هر کاری در مورد بابا حاج مهدی بریمانی از من ساخته است، در خدمتگزاری به روح آن گرانقدر و بامرام حاضرم. دلت از دلشورگی هجران پدر، الهی بیرون افتد. به تو درود و به روح او تعظیم تقدیم می‌کنم. آن مرد خوب و بزرگ نزد من منزلت و مرتبت والایی داشت. ما یک متفکر خردمند را از دست دادیم.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

،،

متن فوق‌العاده‌ی دامنه

برای نخستین بار

یک پاسخ دامنه

به صورت حادّ

سلام جناب حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی

من هم جناب آقای حاج علی کارگر مرد خداپرست داراب‌کلا را انسانی مذهبی، طرفدار نظام، یک مذهبی خالص می‌دانم. اما ایشان باید پاسخگوی بسیاری از کارهایی در داراب‌کلا باشد، که عده‌ای بر سرنوشت جوانان وارد کردند. ایشان حتی اگر نقش نداشته بود، باز نیز باید پاسخگو باشد. او هنوز چنین کاری را نکرد. من به او ارادت و احترام دارم، اما دست ازین بر نمی‌دارم که او به صدها مسئله‌ی مورد سؤال چه جوابی دارد. درود به شما و ایشان که رزمنده‌ی بزرگ هشت سال دفاع مقدس بود. ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

دیشب، قم قفل بود، من قفل‌تر. به وصف نیاید. به درْک آید. عکسی که کیک بزرگ دارند برای میلاد حضرت امام مهدی موعود علیه السلام بُرش می‌زنند، توسط دکتر رضوانه‌خانم رمضانی دارابی خواهرزاده‌ی خانمم حضرت خدیجه دارابکلایی) و به عبارتی فرزند آقا عیسی باجناق من و رباب) دیشب در مسیر جمکران، بلوار پیامبر اکرم ص از سمت حرم به مسجد جمکران در نیمه‌ی شعبان،  گرفته شد. آن نمای دور هم، صبح امروز من انداختم از فضای بیرونی جمکران این مسجد کُنج شرق قم در قلب ایران. میلاد امام زمان علیه السلام آن مُصلح صاحب اختیار امر سیاست و سازگر انسانیت مبارک که کاش بیاید مردم را از دست آن قماش آخوند اهل استبداد و ریا و فریبکار نجات دهد و خودش مستقیم با رأی و استقبال ملت حکومت صالحانه شکل دهد. ۲۶ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

چای در مسیر جمکران، دیشب، نه با قندکلو، با کلی شکلات. بلوار پیامبر اکرم ص از سمت حرم به مسجد جمکران در نیمه‌ی شعبان.

 

جناب جلیل آقا سلام
حرکت مدرنی را می‌خواهی پایه‌گذاری کنی. البته ایتا از آن رو مورد توجه‌ی من قرار دارد چون متمایلین به حفظ موجود بیشترشان ایتا فعال می‌باشند. پس؛ طبق یک قاعده‌ی عقلی باید افکار جایی پخش کرد که در افکار مورد هدف، اثر گذارد تا دست‌کم با افکار نو آشنا شود ولو نپذیرد. مدرسه فکرت بر بستر ایتا پس از فیلتر تلگرام جایی برای تضارب و تبادل و حتی چالشات شده است و ۲۶۳ عضو دارد که مدیر تشخیص داد. نه این که هر کس سر بیندازد وارد مدرسه شود. سپاسگزارم و شکرگزار که تفکر خود را حبس نمی‌کنی و وارد فضای عمومی ایران شده‌ای.

 

سلام آقا محمد مهندس
تو باز سعه‌ی صدر را «صعه» تایپ کردی؟! سعه‌ از وسعت، وسیع می‌آید، یعنی گسترگی. می‌دانم تایپ هوشمند کار می‌دهد دست آدم. بگذرم.

،،
سلام آقا قربانی
عروسی بر شما و باجناق محترمت گوارا باد. خشنودم در بیان یک مطلب حق، در مضایق گرفتار نشدم. درود می‌فرستم.

،،
من، جناب آقا جلیل لازم می‌بینم یک توضیح بفرستم صحن:
و پرده از یک مسئله بردارم. به عنوان مدیر مدرسه، نه عضو. 👇☝️

اطلاعیه‌ی مدیر مدرسه فکرت

جناب جلیل قربانی سلام
۱. شما در بهترین قالب ادبی، انگار پیام نهفته‌ی مرا وارد فضای صحن فکرت کردید. اعضا بدانند همین حرف قربانی، قاعده‌ی من هم هست.

۲. هیچ عضوی را اجازه نمی‌دهم برای اخراج یا لغو عضویت موقت عضو دیگر مدرسه فکرت به من فشار بیاورد. من چنین آدمی نیستم، زیر بار رهنمود کسی بروم. اسم من در فضای مجازی دامنه است. دامنه یک صفتش قاطعیت در مدیریت است.

۳. پس، فضای صحن را باید تحمل‌پذیر و به چالشی‌ترین حالت، پذیرا بود و زود در اخراج عضو، مدیر را دست‌دامن نگیرد کسی.

۴. بودن آقای جناب «آسیوند امید مهدی محرومان» درین صحن، در سال‌های نخست به توصیه‌ی دانشور استاد جناب آقاعیسی رمضانی بود و من هرگز به این دوست فاخرم دست رد نمی‌زنم. اما در ادامه‌ی کار آسیوند امید مهدی محرومان، این بار چند ماه پیش به وقت پرده‌برداری از کتاب جدید آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی در مؤسسه‌ی اِسرا نزد حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی، جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا دارابی‌نیا به صورت حضوری، حجت الاسلام آشیخ مالک رجبی با شیوه‌ی واسطه‌ای و آقای صدرالدین آفاقی مشهدی از راه صفحه‌ی شخصی از من درخواست کرده بودند، ایشان یعنی جناب «آسیوند مهدی امید محرومان» در مدرسه فکرت باشند. من هم مدرسه را به رویش باز کردم. این سه تن بزرگواران مسئول گفته‌های آقای آسیوند محسوب می‌شوند. من حتی تذکر هم نمی‌دهم. می‌خواهم ببینم این فکر تا چه مرزهایی سیر می‌کند.

۴. جناب حجت الاسلام باقریان، اورَع است. سال‌هاست چالش‌ها او را عقب نرانده، متن‌های این فرد که سهل است، بزرگترها هم قادر نیستند شیخ باقریان به علت تفکراتش اذیت کنند. هر کس اذیت کند، دامنه در وقت معلوم در افشای پشت پرده درنگ در خود راه نخواهد داد.

۵. از نظر مدیر، مدرسه هیچ اتفاقی نیفتاده است. کاملاً طبیعی است.

در پایان ممنونم جلیل، که فرمولی کار را پایان دادی.

تمام.
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،
جناب آشیخ محمدرضا سلام
از قول امام علی علیه السلام آوردی که «عثمان استبداد و خودکامگى پیشه کرد، و شما بى تابى کردید»، به نظرم دست روی مهمترین عامل شورش یا انقلاب یا اصلاح گذاشتید. بلی، در برابر استبداد، باید آنقدر صبوری داشت تا خود استبداد پایه‌های قدرت را کرمو کند. البته درین میان، نیروهای واسط به تعبیر علامه مرحوم استاد محمد رضا حکیمی: «بیدارگران اقالیم قبله» نقش خود را نباید وا گذارند. امام علی علیه السلام درین هشدار، از انقلابات زودرس نهی کرد. و از خودسری‌های بی‌حد. عین داستان نادرست «آتش به اختیار» که حرکتی ضد مدنیت و ضد قانون اساسی است و حتی این آتش فقط برای حاکمیتی‌ها مجاز است. نهج‌البلاغه را بر قلب‌مان جاری می‌کنی، در جامعه‌ی ما هم جاری‌اش کن، سانسور نورز شارح مسلط.

،،
آقا صدرالدین آفاقی فامیل توانمندم سلام
نقش داشت، «اگر» که قید التزام است، پس برای چی در متنم می‌درخشذ؟ من حاضرم در بالامسجد در کمال آزادی و امنیت، با هر کس و یا خود ایشان و با نظارت استاد حجت الاسلام حاج سید کمال الدین عمادی که دوست لطیف جناب حاج علی کارگر است، در جمع عمومی مردم با اطلاع رسانی قبلی، وارد مناظره شوم. در تمام مسائلی که روی جوانان داراب‌کلا ایجاد شد و شغل و ارتقای مدیریتی و حتی تحصیلی افراد تعلیق شد. خودت هم زمان مناظره باید بیایی در محل مناظره تشریف داشته باشی. چون گمان نکنم پرهیز کنی ازین مناظره. خودت این پیام را وارد فاز اجرایی کن. بسم الله. همه با هم برابریم، برادریم، خواهریم. اما هر بحثی در مسجدجامع در ذیل مناظره، می‌تواند شکوفایی هدیه کند و رفع عیوب مستتر. ازت ممنونم مرا و متنم را نقد سالم کردید. زیارت یادت نرود در مشهد مقدس به جای ماها مدرسه‌ای‌ها. ارادت. خدا پدرت را بیامرزد خیرخواه همه بود.

،،
جناب حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی سلام
ذره‌ای در خلوص و ارزش‌های مذهبی حاج علی کارگر تردید و دودلی ندارم. از تاریخ سیاسی داراب‌کلا به نظرم حتی در حد یک صفحه باخبر نیستید. قضاوت آن فقیه شریف در کمالات وجودی حاجی کارگر، انکارپذیر نیست، اما ایشان همان‌طور که مقام معنوی و رزمندگی کسب کرد، در مسائلی از محل نقش داشت یا مطلع از آن قضایا بود، که جوابگو باید باشد. من پیشنهاد دادم بالا در جواب آقا صدر. اینک شما سبب خیر شوید این نشست را برپا کنید تا ماها آدم‌ها نمُردیم، در همین دار دنیا صورتی از رفتار داشته باشیم که از پایمال‌شدن حقوق دیگران رفع اثر شود. ارادت. هم شاگردت هستم، هم علاقمندت، هم منتقد برخی از متن‌هایت. زیبایی رفتار آن روحانی، کارگاه خودسازی است.

،،
امیرجناب سلام
آئین‌نامه‌ی مدرسه فکرت به روش انگلستان، به سبک نانوشتگی است. از توجه‌ات ممنونم مرد محترم و متفکر.

البته وجه اصول‌لولوگرا بودنت را چند روز است گیر ندادم. یادت باشد گیر به امیر قسمت ۶۵ را پشت سر گذاشتیم! حالا قسمت ۶۶ : تو چه جوری هم یک گروه تلگرامی را می چرخانی و هم اصول‌لولوگرا هستی؟ من می‌دانم. توان عمل به تضاد در تو قوی است.

 

،،

خبررسانی مدرسه فکرت
اینک که پیام‌رسان واتساپ با پیشنهاد دولت پزشکیان از فیلتر حاکمیت بیرون افتاد و بدون فیلترشکن قابل نصب و پیام‌گذاری شده است، مدرسه فکرت بر بستر آن راه‌اندازی می‌شود. درین مدت یک ماه و اندی، من به صورت آزمایشی، «دیدار با دانش» را راه انداخته بودم تا کار در واتساپ به صورت انجمن، آزِمون شود. پس ازین بود که کوچ به واتساپ نیاز دیده شد. به تعبیر من: هر بعثت مکّی، هجرت مَدنی هم می‌خواهد.

خواستم گفته باشم من از امروز درین ساعت به بعد، به‌مرور، به هر کدام از مخاطبان در تبلتم دسترسی دارم، آنان را به مدرسه فکرت بر بستر واتساب فرا می‌خوانم. کسانی که واتساپ نصب نکردند، چنانچه نصب کنند، بدون درنگ بر دعوت‌شان، مکث و استخاره نخواهم کرد. ممکن است تنظیمات واتساپ برخی از مخاطبان من در تبلتم، خصوصی باشد که دعوت را ناممکن می‌کند، ازین دسته هم می‌خواهم به تنظیمات واتساب خود دستی زنند تا افزودن‌شان به مدرسه فکرت شدنی شود. اگر این روزها اعضایی دیدند به مدرسه فکرت روی وات‌ساپ دیده نشدند، بدانند یا لیست آنان در مخاطبان تبلتم نیست، یا تنظیمات‌شان خصوصی‌ست، یا این‌که اساساً هنوز واتساپ نصب ننمودند. پس، پیش به سوی این کوچ.
۲۷ بهمن ۱۴۰۳
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

سلام آقا اسماعیل آفاقی
هر سیستم سیاسی دارای عملکرد است. این عملکرد در میان مردم بازخورد دارد: سه نوع بازخورد و بازتاب:

۱. مثبت
۲. منفی
۳. میانه

مردم نسبت به جمهوری اسلامی ایران به این سه نوع تفکیک می‌شوند. پس؛ برداشت من این آن ۹۹ در ۱۰۰ رأی آری مردم، اینک اگر بر فرض همه‌پرسی شود، در هر سه سرشکن می‌شود. فکر کنم بیشتر مردم با جمهوری اسلامی به سبک آخوندی تمایلی ندارند. بگذرم. خودت هم می‌دانی در پشت سر مردم به جمهوری اسلامی حتی فحش هم می‌دهند. شما حاکمیتی‌ها البته به حراست از این جمهوری اسلامی ادامه بدهید. طبقه‌ی قشنگ بهشت مال شما. کشکولی بود آخری.

 

،،

سلام احمدفضل
با تمام متن تو موافقم. و خیلی خوب مسئله را روشن کردی. این‌که گفته شود روشنفکری یعنی حضور در بیرون دین، خود این سخن تاریکی محض است در ساحت اندیشه. ممنونم آقااحمد که متقن و آرام با آقامحمدفضل مباحثه‌ی دانش‌افزا کردی.

،،

آسید حسن آقا سجادی سلام
مطلب را با ادبیات ساده و همه‌فهم پیش بردید. در واقع روح روشنفکری، تفکر انتقادی است که در بیانت ظاهر شد. مردم می‌بینند بین دو نفر سیاستمدار و دانشمند و دو نفر روحانی کدام یکی روشنفکر است کدام یکی تاریک‌فکر.

مثال می‌زنم:

بین آقای ماشاءالله شمش‌الواعظین و آقای حسین شریعتمداری واضح است، شمش روشنفکرانه به مسائل می‌نگرد.

بین حجت الاسلام اکبر رفسنجانی و آیت الله احمد جنتی، مثل روز روشن است رفسنجانی چگونه جهان و دین را تفسیر می کرد، جنتی چگونه.

گویا به تعبیر آقامحمدفضل، آدرس روشنفکر باید بیرون دین دید نه در میان دینداران. این فکر از نظر من خودش ضدروشنفکرانه‌ترین حرف است. از متنت استفاده بردم. پوزش کمی زیاد شد نظرم و از یک کف دست، بیشتر شد. درود.

 

،،

آقا جعفر آهنگر سلام
اول پوزش می‌خواهم فامیلی‌ها را ذکر می‌کنم. می‌خواهم اعضا با اعضا دقیقاً آشنا شوند. چون چندین اسماعیل داریم درین صحن، پس باید بگویم آفاقی. جعفر هم زیاد داریم، پس آهنگر آوردن را به حساب این نیار که چرا خودمونی نمی‌گم جعفر. امابعد، تمام انگیزه‌ی منتقدان نظام که به فکر پیشرفت و ترقی و رابطه‌ی غیر شاخ با شاخ با جهان‌اند، این است این جمهوری اسلامی بر سر عقل بیاید. ممنونم.

 

،،
جناب آقا جلیل قربانی سلام
کار را خلاص کردی. رسا، روان.
آنچه در بین مردم روی عنوان روشنفکر رایج است دست‌کم این سه تا ویژگی است:

۱. دُگم نیست و جمود ندارد.
۲. مسائل را با شرایط روزگار می‌سنجد
۳. از آزادی بیان نمی‌ترسد و آزادی بیان می‌خواهد.

ممنونم ردیف، ساده، و در فهم همه حرف زدید. از دید آقامحمدفضل، فریدریش نیچه روشنفکر است، چون دید انتقادی‌اش از عقل صرفش نشئت می‌گرفت، ولی مثلاً آیت الله طالقانی با آن‌همه تفکرات انسان‌سازش روشنفکر نمی‌تواند باشد، چون داخل در دین است و خودش دیندار. حرف عجیبی که بطلان آن، بدیهی است، و حتی نیازمند استدلال هم نیست. از شما و محمدفضل در تبادل این بحث ممنونم. سخنان محمدفضل هم اندیشمندانه و پربار است.

 
،،آقای شیخ باقر سلام
به نظر می‌رسد نام کارگروه شما با اسم «ادیان و صلح» تضادآمیز حتی غلط‌انداز باشد. مگر آن‌که واو میان ادیان و دین واو تفکیک باشد نه واو جمع. دلیلم: اساساً بنیاد جنگ‌ها از دین ساقه می‌گیرد. علت آن حقانیت‌طلبی انحصاری مفسران دین‌ها است.
 
،،
جناب جلیل قربانی سلام
آنقدرها سخنت درین مرحله از بیدارگری، با منطق و عقل و مصلحت. حتی حقیقت و واقعیت کشور عجین است، آدم با خواندن آن و خارج شدن پس از آن، حس یک نامه‌ی معشوق به عاشق در خود تولید می‌کند. واقعاً زیبا بود.
 
،،
مهندس آقا مهدی مقتدایی سلام
همین سخن شما درین «دیدار با دانش» فقط قادر است بین همفکران این جمع چرخش کند، اما وقتی شما در ایتا بخواهی فعالیت کنی، و مثلاً فرضاً در مدرسه فکرت، آن گاه حرفت را نه فقط ۲۶۳ نفر عضو مدرسه فکرت که اشخاص با فکرهای متفاوت می‌شنود. پس، شما چگونه می‌خواهی حرفت را به گوشش مدافعان وضع موجود بزنید. من مدرسه فکرت را به همین خاطر تأسیس کردم که شما اینک دقیقاً حرفی را گفتید که یک علت مهم ما در ایتا بودن است. ممنونم از بیان نظرت خطاب به آقا جلیل.
 
و این یکی آقای قربانی:
 
۱. میرحسین طی ۱۸ بیانیه همیشه از قانون اساسی بدون تنازل حرف می‌زد. یعنی همه‌ی اصل‌ها، بدون تنزل‌دادن سایر اصول به پای اصل ۵۷ قانون اساسی، باید مد نظر باشد. اما حکومت در بی‌حیایی عریان، وی عمدا" دین‌ستیز و قانون‌گریز مطرح کرد که کار برخورد با او را برای خود هموارتر کند. به‌هرحال قدرت خبر داشت او نخست وزیر محبوب بود.
۲. عباس عبدی ۸۸ گفته بود، پشتیبانی از میر حسین موسوی نباید با شعارهایی همراه شود که فضا را برای برخورد با مردم، آسان‌تر کند و مردم را هم از حضور در خیابان با ترس و تردید همراه کند،
 
،،
سید باقر شفیعی به دامنه: درود جناب طالبی چرا شما همین کار را در مدرسه فکرت نمیکنید با توجه به اینکه اکثر در تلگرام ویا واتساپ ودیگر گروههای مجازی غیر حکومتی فعال هستند حتی مسئولین یا شما منتظر هستید هرزمانی که تلگرام را بتوان غیر فیلتر شکن استفاده کرد مانند همین گروه عمومی به تلگرام اسباب کشی کنید میتوانید همان گروه مدرسه را در واتساپ فعال کنید وان افرادی که میانه خوبی با فیلتر شکن ندارند بدون منع قانونی وشرعی در واتساپ گروه مدرسه عضو شوند
 
 
جناب آق سید باقر سلام
پیشنهاد آن دوست محترمم نه‌تنها درست، حتی واجب شد بر من برای راه‌اندازی آن فکری عاجل کنم. این فکر معقول شما جای ستودن دارد. من صورت می‌دهم. اما یک پرسش چرا فقط من باید دست به تأسیس باشم؟ همین کار را یکی از همین جمع یا سایر دوستان فعال اقدام کنند. با این وجود، مطمئن باش، مدرسه فکرت بر بستر واتساپ را به‌زودی با ترکیب تمامی افکار و سلایق راه‌اندازی می‌کنم. سپاسگزارم چون تذکر بلیغی دادید. ارادت.
 
 
،،
سلام آقاجعفر
هر دو بند را درست گفتید. موافقم. مثال‌های بند دوم هم تا جایی که تحلیل من قد می‌دهد، ناشی از شیوه‌ی تأمین امنیت با ایجاد خروش موقت توافقی، برای جلوگیری از خروش دائمی ملت است.
 
،،
کیست دلش برای ضیافت حرم امام رضا علیه السلام غش نرود! خدایا نصیب ما هم بکن. این نفر راست آقای علی غلامی‌نژاد است، خادم‌الرضا. آقا چرا زیتون شور را این‌همه کِش رفتین؟ کشکولی
 
 
،،
سید کمال الدین عمادی به دامنه: سلام مجدد بزرگوار با تمام اختلاف در اندیشه سیاسی شیفته اخلاق شما هستم وقتی در رفتار شما دقت می کنم به یاد این جمله حضرت امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه در دعای مکارم اخلاق می افتدم که به ذات الهی عرض می کند اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ، ..... وَ لِینِ الْعَرِیکَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَةِ، وَ سُکُونِ الرِّیحِ، وَ...» لین العریکه خیلی مهم است انسان را عاقبت بخیر می کند  وقتی شما در جشن عروسی جناب حجت الاسلام رجبی دیدم به سیره عملی شما آفرین گفتم  نگاه به انتقادات من نکن ارادت من به شما بیش آن ارادت شما به این طلبه است ارادت من چند ضلعی است متساوی الاضلاع فتامل.
 
 
،،
سلام مجدد بر آقاجان من حاج سید کمال الدین
من در وجود شما آثار «خُلق عظیم» می‌بینم و دیده‌ام. بارها گفتم، با روحانیون بسیار رفیقم. پشت آنان اقتدا می‌کنم، برای حفظ عمامه و عبایشان حاضرم جانم را هدیه کنم، اما من روحانیون فاسد و تندخو و بدزبان را هرگز درین صنف نمی‌دانم، آنان متقلب درین صنف هستند. سر شما را درد نیارم حضرت استاد که خضر و موسی علیها سلام را درس عرفان کردید، و اخیراً هم خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها را کتاب کردید، شما درین مدرسه می‌درخشید. دوستان من با سالها سابقه‌ی جنگ و انقلاب از طریق مدرسه فکرت مجذوب شما شدند. من می‌دانم موجب رشک افراد عبوس شدید. ان‌شاءالله هرگز آن آیه‌ی فراق میان خضر ع و موسی ع هذا فراقی... پیش نیاد و خضر ما باشید. برادرت ابراهیم
 
،،
،،
ای خدا
این جواب چقدر رساست جلیل.
ماکیاوللی لوله‌کشی کرد به قلمت!
دوستان! گرگ و میش بودن سب و شب یعنی سه تا نقطه‌ی روی سه دندانه، در غروب گرگ و میش معلوم نیست کدام است. جالب بود.
خدا را شکر سَب را سبّ ننوشتی که لعن و نفرین است، چونان سبّ‌النبی.
 
،،
سلام امیرجناب عالیجناب «سرخ‌پوش»
ایشون مسعود اشرفی هم هست
پس می‌شود این طور:
آقای آسیوند مسعود اشرفی امید مهدی محرومان ارومیه‌ای مشهد شو. (=رُو و رونده)
 
،،
سلام شش وری امیرجنابِ اصول‌لولوگرا وری
همان من می‌نویسم درست است
تو لطف کن برو قنات را بچرخون!
کشکولی محض بود.
 
،،
صدر نویسنده‌ی صاحب سبک کیهانیان! سلام
من تو را مسئول نوشت‌های آقای آسیوند امید مهدی محرومان می‌دانم البته شیخ حمید آقا و شیخ آقا مالک در زمان خودش باید جوابگوی رفتار این فرد باشند. زمانش برسد، دامنه بی‌رحم‌تر از آن است از کسی حساب ببرد. صدرجان خودت بکش کنار. این فرد قلم تو را نیالاید. ارادت
 
شیخ جواد آفاقی به دامنه:
به نام خدا
سلام.جناب آقا ابراهیم.
 به نظربنده
چه ضرورتی دارد که جنابعالی. نسبت هائی را به کسی بدهید که نه در این گروه هست و نه پاسخی برای او مطرح است. مگر جنابعالی به حرمت غیبت و تهمت باور نداری؟؛ آنچه که در مورد سردار گرانمایه وعزیزجناب آقای حاج علی کارگر نوشته اید، خالی از دو حال نیست؛ یا دروغ است و یا درست؟؛ اگر دروغ باشد که مرتبک تهمت شده اید نسبت به یکی از بهترین نیروهای انقلابی و اگر هم راست باشد؛ خوب غیبت کرده اید؛ و این گناه بزرگی هست که مرتکب شده ای؛ با این نوشته توام باگناه خود نسبت به یک مومن انقلابی، برای مجموعه اعضای گروه ذهنیت منفی درست کرده اید؛ و سنگینی این گناه بسیار است؛ متاسفانه نصیحت جناب آقای عمادی را هم قبول نکردید. و مجددا بر این سیره ناسالم خود دامن زده و پافشاری کرده اید؛ البته این حالت می‌تواند معلول دو خصلت زشت است: یکی منیّت و خودخواهی و دیگری اعمال و ابراز بغض نسبت به نیروهای مومن و انقلابی و رهرو امام ورهبری و یکی از بهترین چهره ها در میان خیل عظیم نیروهای «آتش به اختیار»؛ البته این شیوه ات دردی از تو و امثال تو درمان نمی کند.جناب آقای کارگر و هم مسلکان وی، در شمار آنانی هستند که قرآن درحقشان میفرماید فان حزب الله هم الغالبون؛خوف آن دارم با این شیوه خود در شمار آنانی قرار گیری که قرآن کریم در حقشان میفرماید : 
 اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُو آیه۱۹مجادله
 
،،
سلام جناب آقای آسیوند مسعود اشرفی امید مهدی محرومان ارومیه‌ای مشهد شو. به وجَنات آن جناب می‌آید که مهربانی کنی به اعضای مدرسه فکرت. شما را آزاد گذاشتم تا آنچه جنابعالی بدان فکر می‌کنی بنویسی، شما شاخص صبر مدیر مدرسه فکرت هستید. مؤید باشید.
 
،،
سلام حاج آقا باقریان
فرمایش شما کاملاً برحق است
درافتادن با این جماعت که فقط زبان خشک و دینداری خشک‌تری دارد، حاصلی ندارد. گذاشتم خود خود را بپژمرانند یا بپروارانند. ممنونم
 

مشهدرفتن یک طرف،

با سه‌چار تا ماشین‌رفتن یک طرف،

آدم وَر اعی سرنشینِ دلنشین نشستن یک طرف؛

که از خنده غش بیاری آدم را

تا خود مشهد و خلوت و جلوت و دل شب.

این هم آن روز خوب که چنین شده بود.

،،

دیشب، قم قفل بود، من قفل‌تر. به وصف نیاید. به درْک آید. عکسی که کیک بزرگ دارند برای میلاد حضرت امام مهدی موعود علیه السلام بُرش می‌زنند، توسط دکتر رضوانه‌خانم رمضانی دارابی خواهرزاده‌ی خانمم حضرت خدیجه دارابکلایی و به عبارتی فرزند آقا عیسی باجناق من و رباب‌خانم، دیشب در مسیر جمکران، بلوار پیامبر اکرم ص از سمت حرم به مسجد جمکران در نیمه‌ی شعبان،  گرفته شد. آن نمای دور هم، صبح امروز من انداختم از فضای بیرونی جمکران این مسجد کُنج شرق قم در قلب ایران. میلاد امام زمان علیه السلام، آن مُصلح صاحب اختیار و مأذون الهی امرِ سیاست و سازگرِ انسانیت، بر همگان مبارک، که کاش آن حاضر ناپیدا، بیاید و ظهههههههور کند و مردم را از دست آن قماش آخوندای اهل استبداد و ریافروش و فریبکار، نجات دهد و خودش مستقیم با رأی و استقبال ملت، حکومت صالحانه تشکیل دهد. ۲۶ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

یادآوری عمومی 👇

اینک برم از بالا پاسخ یا دیدگاه اگر نیاز دیدم، بنویسم. ناهار هم فقط نیمرو خوردم و کمی سم!نو و یک نارنج‌کال.

،،
جناب جلیل سلام
آنچه درین باره نوشتم، شواهد بود که شنونده‌ی مستقیم گفتارهایت در نشست‌هایی که من هم گاه به گاه هستم. متنی که در زیر این پست نوشتید در لوموند باید چاپ شود. افتخار می‌کنم مدرسه جایی برای چاپ آن شد. درود

،، 
مجدد آمدم به محضرت آقا جلیل تا بگویم بند ۵ متنت، نه‌تنها نشان تقوای شماست، که حتی طنین انداخت در وجودم که شجاعانه حق را وسط میدان، نشاندی.

،،
آشیخ محمدرضا احمدی سلام
صید زیبایی بود. دل در آن نقش فرمانده می‌زند، احسنت داداش من.

،،
از کیفی‌ترین متن‌های چندین‌ساله‌ات بود جناب جلیل آقا. رفت به نسوج من.

،،
متن فوق‌العاده‌ی دامنه
برای نخستین بار

یک پاسخ دامنه
به صورت حادّ

سلام جناب حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی
من هم جناب آقای حاج علی کارگر مرد خداپرست داراب‌کلا را انسانی مذهبی، طرفدار نظام، یک مذهبی خالص می‌دانم. اما ایشان باید پاسخگوی بسیاری از کارهایی در داراب‌کلا باشد، که عده‌ای بر سرنوشت جوانان وارد کردند. ایشان حتی اگر نقش نداشته بود، باز نیز باید پاسخگو باشد. او هنوز چنین کاری را نکرد. من به او ارادت و احترام دارم، اما دست ازین بر نمی‌دارم که او به صدها مسئله‌ی مورد سؤال چه جوابی دارد. درود به شما و ایشان که رزمنده‌ی بزرگ هشت سال دفاع مقدس بود. ابراهیم طالبی دامنه دارابی

روشنفکری از نظر من یعنی:

کسی که زودتر، فراتر، ژرف‌تر و پیشروتر از جامعه (حاکمان + مردمان) فهم و فکر و عمل می‌کند.

بنابراین روشنفکری در هر صنفی صفات این‌گونه دارد.

مثلاً:

دکتر بهشتی روشنفکر روحانی بود. آیت الله محمد تقی مصباح یزدی در مقابلش، هیچ گاه روشنفکر نبود.

دکتر علی شریعتی زنده‌یاد و از موسسان انقلاب، روشنفکر بود ولی آقای سید حسین نصر سنتگرا باقی ماند.

از هر دو گرامی تشکر می‌کنم وارد بحث با هم شدید. درود.

،،

آقا جعفر آهنگر سلام. شما همواره به پسرعمه‌ام سید آق باقر روابط حسنه داشتید. ممنونم ازت. من مدتی‌ست معادلی گذرا برای «جمهوری اسلامی» فعلی وضع کردم و آن «جمهوری مصباحی» است. آنچه آقایان بالا دارند با مردم می‌کنند به قول مرحوم آیت الله العظمی منتظری «نه جمهوری، نه اسلامی» است. بگذرم.

،،

محمدفضل سلام مجدد

به انحصاربردن مفهوم «روشنفکر» زیر نام غیردینی، نوعی مصادره از جنس سرقت است.

 

،،

سلام جناب آقا اسماعیل آفاقی

نقدت بر متن آقا جعفر آهنگر روش درستی است. اما گمان نکنم الآن مردم تا این درصد که ذکر کردی این نوع «جمهوری اسلامی» را پذیرا باشند، حکومت شده، جایی برای آخوندهای پیرو حاکمان.

 

توضیح عمومی 👇

اینک مجدد از تمام اعضایی که دعوت مرا پذیرفتند و مایه‌ی مباهات این تالار فکری آزاد شدند، سپاسگزارم و قدم و قلم‌شان را گرامی می‌دارم. تا بعد ✋

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

سلام آقا اسماعیل آفاقی

هر سیستم سیاسی دارای عملکرد است. این عملکرد در میان مردم بازخورد دارد: سه نوع بازخورد و بازتاب:

۱. مثبت

۲. منفی

۳. میانه

مردم نسبت به جمهوری اسلامی ایران به این سه نوع تفکیک می‌شوند. پس؛ برداشت من این آن ۹۹ در ۱۰۰ رأی آری مردم، اینک اگر بر فرض همه‌پرسی شود، در هر سه سرشکن می‌شود. فکر کنم بیشتر مردم با جمهوری اسلامی به سبک آخوندی تمایلی ندارند. بگذرم. خودت هم می‌دانی در پشت سر مردم به جمهوری اسلامی حتی فحش هم می‌دهند. شما حاکمیتی‌ها البته به حراست از این جمهوری اسلامی ادامه بدهید. طبقه‌ی قشنگ بهشت مال شما. کشکولی بود آخری.

 

،،

آسید حسن آقا سجادی سلام

مطلب را با ادبیات ساده و همه‌فهم پیش بردید. در واقع روح روشنفکری، تفکر انتقادی است که در بیانت ظاهر شد. مردم می‌بینند بین دو نفر سیاستمدار و دانشمند و دو نفر روحانی کدام یکی روشنفکر است کدام یکی تاریک‌فکر.

یادآوری عمومی 👇

 

اگر می‌خواهیم نوشته‌های ما را خوانندگان با سرعت و بدون زور زدن و کلنجاررفتن با لغت‌های بسیارسخت، دریافت کنند، عادت باید در نویسندگی ایجاد شود، هر چه آسان‌تر نوشت.

 

من خیلی زور می‌زنم تا بفهمم که برخی از نوشته‌ها چی هست. واقعاً آسان‌نویسی هدف اصلی نویسندگی است. چه خبر است؟ این صحن ترکیبی از تمام گونه‌های فکری و شغلی است، بگیرید آسان بنویسد. و در ارسال نوشته‌های سنگین و ثقیل، اصلاً شتاب نشود. اول نهیب به خودم است سپس هر متنی که سخت‌ شده است. پوزش و ارادت.

[۲/۱۶،‏ ۲۱:۱۷] ۱ | ابراهیم طالبی دارابی: اطلاع رسانی عمومی

 

باخبر شدم، آقای سید حسین دارابی دروازه‌بان تیم ملی، به تیم ملی مینی فوتبال ایران دعوت شد. بقیه‌ی اطلاعات در داخل تصویر. به این فامیل ارجمندم (همسر خواهرزاده‌ام فرزانه) سید بامرام و بااخلاق تبریک می‌گویم.

 

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

[۲/۱۶،‏ ۲۱:۲۶] ۱ | ابراهیم طالبی دارابی: حجت‌الاسلام جناب آقای باقریان سلام

بسیار خواندنی و شیوا و نافذ.

 

فقط یک مورد این مصرع برایم سؤال است:

«زهد و ورع راستین بُوَد یکی در هزار»

خواستم بدانم منظور استاد هزاره‌جات افغانستان لابد منظور است! در ایران آیا ۱ در ۱۰۰۰ ورَع پیدا می‌شود؟! کشکولی: وَرِه هم بین مدعیان پیدا نمی‌شود، چه رسد به ورع و پارسایی.

وَرِه: ای فارسی‌زبانان یعنی کاتِه، برّه‌ی گوسفند.

پیوست همراه با سلام به دوست اندیشمند و لغت‌شناس ژرف‌نگرم جناب دکتر اسماعیل عارف‌زاه در همین صحن.

،،

جناب جلیل قربانی سلام شامگاه

میان تبعیدگاه و غُربت فرقی نیست به گمانم. اما در مورد مثال ماشین کامیون در روستای شما، باید بگویم در دارابکلای ما هم مرحوم حاج آق مهدی دباغیان نخستین تراکتور آمریکایی ژاندر را که خرید و در محل راننده‌اش رفت و آمد می‌کرد، همه‌ی ما آن از عجائب عالَم و علامت روشنفکری می‌دیدیم! آری همین تراکتور را. جناب مهندس آق سید باقر لابد ویشته ازین قضیه‌ی ورود ابزار آلات مدرنیزاسیون (=نوسازی) به داراب‌کلا باخبر است. سپاس از نکات نافذ در عقل و دانش ما.

 

،،

تواضع آفتاب بر بِرکه (=چالوک) آب. کاری از دنیای عظیم چشم سیرت بین عمو حمیدرضا. از شگفتی‌های طبیعت کم‌مانند داراب‌کلا. آقا حمید عموی خوب، دلت کنار چشمت، سلسله‌ای از رخدادهاست. می‌بوسمت آن انگشت شست دستت را که دیینگ عکس می‌‌اندازد. عکس از حمیدرضا، نشر از دامنه‌ی داراب‌کلا..

 

،،

سلام محمدفضل

آسوده و آزاد بنویس. این صحن جایگاهی برای بیان است تا با دانش دیدار شود و با دانشوران آن به پای گفت و گو رفت. تنها دو مورد از نظر مدیر مدرسه فکرت مرز است:

این دو تا را عموماً می‌گویم، نه خطاب به خودت.

۱. هیچ وقت اعضا به همدیگر نسبت بد ندهند.

۲. از پخش نوشته‌های کپی‌شده‌ی دیگران در این تالار خودداری شود.

تو تا هر کجا توان در خود می‌بینی، مطلب بریز. مدیر را کک نمی‌گزَد. این آخری کشکول

،،

جناب جلیل

اما من در اطلاعیه‌ام دقیقاً در مدرسه فکرت بر بستر ایتا گفتم که هر بعثت را به هجرت نیاز می‌افتد. پس من آمدن به واتساب را هجرت می‌دانم. ممنونم از ظرافت در نوشتارت.

افزوده پی از ارسال :  علت نام تراکتور جاندر بسیار جالب بود. من این را بلد نبودم. فقط می‌دانستم جاندر ساخت آمریکا بود.

،،

سلام جناب آقای حسن ابراهیمی

خرسندم بر نقش شما عضو فکور شورای داراب‌کلا. بودنت درین صحن مدرسه فکرت یعنی هم انتشار آراء و افکارت و هم در صورت نیاز دادن اطلاعات مهم و ضروری از محل و کارکردهای شورا و دهیاری. درود.

،،

سلام جناب آقای علی ترابی

این جمله در واقع حکایت آن سخن استاد مطهری است که می‌گفت هنوز هم ما به قُدما محتاجیم. مانند بوعلی، ابوریحان، مولوی، سعدی شیخ اجل. راستی! جناب ترابی بزرگوار ببین خردمندی را چه خسارتی وحشتناک زدید البته در تایپ!

،،

حمیدرضا ما، قربون آن روی زیبا. برم فراتر، آن درون غوغا. برم هنوز هم آن سوتر، آن روح الهام‌گیر پر آوا. دنبالتم که باز هم با هم بگردیم در گردون و صحرا. خدایا شفا، شفا، شفا، به پاره‌ی تنم عموحمیدرضا.

 

باجه‌ی منزَلت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

امروز ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ رفتم بانک سپه. چشمم به باجه‌ی منزَلت خورد. حدس زدم مال کهنسالان است و جانبازان و ازکارافتادگان. پرسیدم از متصدی باجه گفت، درسته. من هم گفتم این کارتان، درست است. این دسته از مشتریان، بدون نوبت کارشان راه انداخته می‌شود. عکسی انداختم تا این فرهنگ خوب را انتشار دهم. بانک کار پولی نداشتم، کار اداری دیگری داشتم که چون جشن نیمه‌ی شعبان بود پر بود از پخش شکلات. من هم فقط شکلات بلژیک را می‌پسندیدم ولی برای خجستگی تولد آقا امام زمان ع دو تا گرفتم. که عصر با چای بنوشم و بمَکم. مکیدن را دوست دارم، خصوص وقتی شیر، مِکِه باشد. مِکِه ای فارسی‌زبانان یعنی شیری که تازه گوسفند یا گاو زاییده باشد.

،،

سلام جناب حجت‌الاسلام آسید کمال‌الدین 

کاملاً درست گفتید. من درین صحنه (عکس پیوست) به آشیخ مالک دارم می‌گویم چرا آسید کمال الدین را دعوت نکردید که این تالار به دیدار با آن فقیه شریف مزیّن می‌شد؟ جوابش این بود، دعوت کردم اما فهمید که بر شما میهمان وارد شد. راستش دوستان عزیزی که از داراب‌کلا راندند، ۵۰۰ کیلومتر راه طی کردند، از من سراغ شما را می‌گرفتند که از نزدیک چهره‌ی درخشنده و وجود جذاب شما را ببینند. خیلی حسرت نشاندید در دل آنان. مشتاقانه می خواستند در آغوشت بگیرند. نشد که نش د. من هم بی تب و تاب هستم که ببینمت! می‌ذارم به وقت تیناری! آری، چون جواب را درست گفتید، هدیه‌ام منعقَد است، یک جلد کتاب، از نوشته‌های خودم. ارادتمندتم.

مقایسه‌ی مدیر مدرسه فکرت

یک فرق میان جلیل قربانی و اعضایی که به وی طعنه می‌اندازند و یا نقد می‌کنند این است: تمام اینان که نزدم محترم و ارزشمند و حتی رفیق محسوب می‌شوند، هنوز با تمام پست‌ها، کامنت‌ها و پاسخ‌ها و مباحثه‌هایی در دفاع از نظام صورت دادند، برابری نمی‌کند با دفاع عقلانی‌یی که آقای قربانی در نشست‌هایی که حضوری از زبان وی در رد افکار براندازی و افراد برانداز به گوش خودم شنیده‌ام و می‌شنوم. لطف کنید پس، این‌همه در نقد نوشته‌هایش خود شخص و شخصیت ایشان را صدمه نزنید. این شهادت من است که او یک میهن‌دوست تمام‌عیار و یک انقلابی به معنای جهان‌نگر و توسعه‌گراست. گمان کنم زشت خواهد بود باز هم نسبت به وی دست به ادبیات بد زد. با تقدیم احترام به تمام‌تان.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

سلام جناب مهندس عبدی

من در بیان آنچه تشخیص بدهم زمان گفتن و نوشتنش فرا رسیده، از هیچ چیزی ابا ندارم. والسلام.

،،

سلام آق قاسم بابویه رخف من

اولاً حسود نباش، که دوست آقا موسی رمضانی زکریاتقی هستم.

دومندِش کلاه شهید سرت است این قدر بی‌رحم هستی بر مخالفان و منتقدان شِمه «جمهوری مصباحی»

سومندش: حق با توست، هدیه، را دوباره هدیه نمی‌کنند. ممنونم از محبتت.

،،

سلام حجت‌الاسلام باقریان استاد فرزانه و متقی حوزه

عمر اَمثال شما باید طولانی باشد تا ضربه‌های هم‌لباسان خود در سراسر ایران بر پیکر دین و اخلاق و انقلاب اصیل اسلامی را خنثی کنید. قلم شما نافذ است.

،،

ای خُدا تو آقا عبدی ما را بَکاشتی (=کُشته‌ای) از بس در تاریخ معاصر و آن تاریخ دله، لخ لخ دینی! کشکولی. سلام ۲۹ام بر تو.

،،

بدیهیات قطعی را زیر هیچ شوخی‌یی نبر.

بعداً هیچ کی حرف راست و‌جدی تو را هم باور نمی‌کند آق محمدخان سنه‌کوه!

،،

مراسم عقد قدیم با جدید چقدر فرق کرده است. حضور روحانیون مُسن و قابل احترام. جشن خطبه‌ی عقد را رونقی دگر می‌داد. از راست مرحومان: شیخ روح الله حبیبی، پدرم شیخ علی‌اکبر طالبی، آقای شیخ رئیسیان داماد شیخ هادی مهاجری، آقای محسن پسر شیخ هادی مهاجری ، آق سید حاج آق علی شفیعی، آقا دارابکلایی.

یک مرد با دومان دینداری

کسانی که حاج مهدی بریمانی حشر و نشر داشتند، هفت صفت را هرگز درو غائب نمی‌دیدند: ۱. پرهیزگاری ۲. مردم‌داری ۳. بیدارگری ۴. انقلابی‌گری ۵. هوشیاری ۶. دینداری ۷. اخلاق‌مداری. ما مگر از انسان چه توقعاتی داریم که این هفت صفت قادر نباشد انتظارات را برآورده کند؟ رفیق باعظمت‌مان حاج آقا مهدی بریمانی برای همین محبوب در قلوب ماند. و کسی نیست با من در قبول این هفت صفت در وجود آن مرد بزرگ داراب‌کلا همراه نباشد. من سالگرد اندوه‌بار درگذشت زودهنگام این انسان متین و خلیق و صبور در جامعه، را یادآوری کردم تا حداقل دل بازماندگان بیت این شریف‌انسان را از درد دوری او، بکاهم. عاطفه‌خانم دختر شایسته‌ی حاج آقا مهدی بریمانی این کار کوچک مرا، به عظمت روح آن مرحوم از منِ فامیل خودت، پذیرا باش. دلت را خداوند و خوبی‌های به‌یادمانده از آن پدر، آکنده از آرامش هجران باشد. بر مادر شما از خاندان محترم دباغیان و بر تمام بریمانی‌های بزرگوار خاندان پدرت سلام و تسلیت مرا برسان و بر علی‌آقای شما هم درود و تسلیت ویژه دارم.

با ادب و ارادت

شب ۲۵ بهمن ۱۴۰۳

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

سلام عاطفه‌خانم فامیل فرهیخته‌ی ما

امروز ۲۵ بهمن سالگرد درگذشت غمبار و اندوهناک پدر گرانمایه‌ی شماست. باز نیز همدردی مرا پذیرا باشید. هر کاری در مورد بابا حاج مهدی بریمانی از من ساخته است، در خدمتگزاری به روح آن گرانقدر و بامرام حاضرم. دلت از دلشورگی هجران پدر، الهی بیرون افتد. به تو درود و به روح او تعظیم تقدیم می‌کنم. آن مرد خوب و بزرگ نزد من منزلت و مرتبت والایی داشت. ما یک متفکر خردمند را از دست دادیم.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

دیشب، قم قفل بود، من قفل‌تر. به وصف نیاید. به درْک آید. عکسی که کیک بزرگ دارند برای میلاد حضرت امام مهدی موعود علیه السلام بُرش می‌زنند، توسط دکتر رضوانه‌خانم رمضانی دارابی خواهرزاده‌ی خانمم حضرت خدیجه دارابکلایی و به عبارتی فرزند آقا عیسی باجناق من و رباب‌خانم، دیشب در مسیر جمکران، بلوار پیامبر اکرم ص از سمت حرم به مسجد جمکران در نیمه‌ی شعبان، گرفته شد. آن نمای دور هم، صبح امروز من انداختم از فضای بیرونی جمکران این مسجد کُنج شرق قم در قلب ایران. میلاد امام زمان علیه السلام، آن مُصلح صاحب اختیار و مأذون الهی امرِ سیاست و سازگرِ انسانیت، بر همگان مبارک، که کاش آن حاضر ناپیدا، بیاید و ظهور کند و مردم را از دست آن قماش آخوندای اهل استبداد و ریافروش و فریبکار، نجات دهد و خودش مستقیم با رأی و استقبال ملت، حکومت صالحانه تشکیل دهد. ۲۶ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

یادآوری عمومی:

اینک برم از بالا پاسخ یا دیدگاه اگر نیاز دیدم، بنویسم. ناهار هم فقط نیمرو خوردم و کمی سم!نو و یک نارنج‌کال.

،،

جناب جلیل سلام

آنچه درین باره نوشتم، شواهد بود که شنونده‌ی مستقیم گفتارهایت در نشست‌هایی که من هم گاه به گاه هستم. متنی که در زیر این پست نوشتید در لوموند باید چاپ شود. افتخار می‌کنم مدرسه جایی برای چاپ آن شد. درود. مجدد آمدم به محضرت آقا جلیل تا بگویم بند ۵ متنت، نه‌تنها نشان تقوای شماست، که حتی طنین انداخت در وجودم که شجاعانه حق را وسط میدان، نشاندی.

،،

آشیخ محمدرضا سلام

واتساپ را نصب کن. منتظرتم. من پیدات نکردم در تبلتم. اگه نصب نیستی، بنصب. در ضمن، هرگز مدرسه فکرت بر بستر ایتا خاموش نمی‌شود، بلکه همین مدرسه در بستر واتساپ شعبه گرفته، بیایید آن جا هم شعله بگیرد. بقیه‌ی حرفم را در جواب چند دوست دیگرم خواهم نوشت که مطالبی را درین‌باره فرمودند. جنابان: آقاعیسی، آشیخ حمیدآقا، امیرجناب، آشیخ مالک، آقاصدر.

ارادت به تمامی بزرگواران و دانشوران

دامنه ابراهیم طالبی دارابی

،،

آقاصدر سلام

استدلال من: کسانی که ایتا نصب کردند، معمولاً به واتساپ آلرژی ندارند. اما کسانی که واتساپ فعالند، لزوماً در ایتا با نمی‌نویسند، یا حتی نصب حتی نمی‌کنند. بقیه‌ی حرفم را در خطاب سایر دوستان که با من سخن راندند درین صحن، خواهم گفت. درود.

،،

امیرجناب سلام

استدلال می‌کنم: دامنه‌ی مخاطبین در واتساپ بسی بیشتر است، پس، برای انتقال افکار خود، واتساپ را نصب کن. منتظرتم. این جا هم چرا خلوت؟ همچنان اعضا دارند می‌نویسند. من مدتی سرم شلوغه، تا آن بستر را هم کامل راه بیندازم. بقیه‌ی حرفم در پاسخ به دوست دیگرم.

،،

آشیخ مالک سلام

استدلال من در ادامه اینه: برای بسیاری امور دیگر واتساپ برتری‌هایی دارد. مثلاً برای مدیر گروه که پشت صحنه امکانات زیادی برایش واتساپ فراهم کرد. بقیه‌ی حرفم با دوست دیگرم.

،،

سلام آشیخ حمیدآقا

اما من واتساپ جناب‌عالی را پیدا کردم و دعوتت.

،،

امیرجناب سلام مجدد

در مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ کسانی را آوردم که هرگز هنوز حاضر نشدند، ایتا نصب کنند. می‌گویند اعتمادی نیست. اما به‌آسانی دعوت مرا در مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ پذیرفتند و حتی پست می‌نویسند.

،،

دانشور استاد جناب آقا عیسی سلام

روی هر کی دورات نداشته باشم، روی تو که رفیق انفس و آفاق منی، دارم. زودی واتساپ نصب کن، بیا آن شعبه‌ی مدرسه فکرت و از اصول خود سخن بگو. امیرجناب هم حتماً نصب می‌کند اصول‌لولوگرا را از نطر فلسفی می‌کاود. نه داداش دوست‌داشتنی من، محروم‌کردن چیه؟ من مدتی درگیر راه‌اندازی آن شعبه‌ام، الحمدُ لله خوب پا گرفت. زود باش نصب کن. جمهوری اسلامی شما نیاز دارد تو آنجا باشی و در تببین آن، بِحرفی. ارادت

 

یادآوری عمومی 👇

تا وضویم صحیح مانده، نماز صبح اول وقتم را اقامه کنم. اگر پستی دیگر پیدا کردم که پاسخ مرا واجب می‌سازه، خواهم نوشت.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

یادآوری دوم

کسانی که واتساپ داشتند و در لیست مخاطبین من بودند، همه را به مدرسه فکرت بر بستر واتساپ فراخواندم. اینک بالای ۱۶۳ نفر در آن مدرسه فکرت حاضر شدند. ۶۵ نفر آماده‌ی ورودند ولی هنوز دعوت‌نامه‌ای را که واتساپ آنها فرستادم، لینک ورود را ندیدند. بقیه هم یا واتساپ ندارند، یا دارند اما روی خط دیگر تلفن همراه خود دارند، و یا آن که من نمی‌توانم واتساپ آنان را در تبلیت خودم پیدا کنم. در پایان از اعضایی که واقعاً می‌خواهند در مدرسه فکرت ادامه فعالیت و حضور بدهند، اگر وات‌ساپ نصب کنند و من بتواننم پیدا کنم، حتماً دعوت خواهم کرد.
۲۹ بهمن ۱۴۰۳
مدیر مدرسه فکرت 
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
عکس
 
۲۶ بهمن ۱۳۹۶ حمیدرضا این عکس صحن پنجره فولاد حرم امام هشتم ع را انداخت، خود نیز در جمع هیئت زنجیرزنان داراب‌کلا بود در روز رحلت پیامبر اکرم ص و چهل و هشتم شهادت امام رضا. حمیدرضا همه در انتظار تو هستند که برگردی به دامان داراب‌کلا. برگرد حمیدرضا که معصوم و زهرا و امیرطاها و آن زهرای عزیز شما بی‌قرار تو شدند. پزشکان، درمان، خدایا شفا.
 

پرسش ۲۸۸

 
آیا ملاقات با خدای باری‌تعالی امکان‌پذیر است؟ در همین راستا، «لقاءالله» چه معنایی به خود می‌گیرد؟ 
 
این پرسش در هِدر مدرسه فکرت هر دو شعبه‌ی ایتا و واتساپ سنجاق می‌شود. پاسخ به آن مانند همیشه اختیاری‌ست.
 
مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 

جواب من به پرسش ۲۸۸

 

نگارش دامنه ۱۰ ، ۱ ، ۱۴۰۴

بعضی از حُکمای تنزیهی برین هستند که خداوند صفت ندارد. زبان حال یک موّحد اهل توحید به خدا این است؛ فروغی بسطامی:

 

کی رفته‌ای ز دل،

که تمنا کنم تو را

 

کی بوده‌ای نهفته،

که پیدا کنم تو را

 

با صد هزار جِلوه،

برون آمدی که من

 

با صد هزار دیده،

تماشا کنم تو را

 

چشمم به صد مجاهده،

آیینه‌ساز شد

 

تا من به یک مشاهده

شیدا کنم تو را

 

انسان به یک انسان، وقتی عشق می‌ورزد و دل می‌بازد در تمام شبانه‌روز، معشوقش را پیش دلش حاضر می‌بیند؛ چه رسد به خدای آفریدگار و پروردگار که عشق و باور انسان به آن خالق و صانع مهربان. عاشق، از دورترین نقطه‌ی جهان در آن سوی قطب شمال معشوق خود را در آن سوی قطب جنوب ملاقات می‌کند و مرز و جغرافیا را بین خود و او لغو می‌کند؛ انسان با خدا چنین است. این شعر، جهان‌بینی من است. وجد در من ایجاد می‌کند. نسبت به خدا اهل وجد هستم. دامنه

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2554
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۳/۱۰/۱۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۱)

این هم بخشی از متن های من در مدرسه فکرت بر روی واتساپ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">