دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مدرسه فکرت ۱۰۳

  پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و سوم

پیکر و پیکار در اسلام

اسلام بر پیکر به عنوان جسم انسان ارزش قائل است، چون پیکر جایی است که خدا از روح خود در آن دمید و به ودیعت نهاد. این امانت -پیکر و روح- باید توسط انسان مراقبت شود. کسب معاش و دریافت معارف و معنویت، این دو را سیراب می‌کند. البته باید دنبال انسان کامل و اندیشه‌های پاک آن هم باشد که راه را درست بپیماید. اما همین پیکر، اگر در پیکار قرار گیرد دو وجه پیدا می‌کند: حرام و ثواب. اگر پیکار در مسیر حق و حقیقت باشد، پیکار -آن‌هم فقط تحت شرائط اخلاق و آموزه‌های اسلام- برای پیکر، قداست نسبی می‌آفریند در غیر این صورت، پیکار مورد مؤاخذه است. هشت سال دفاع مقدس در برابر جنگ‌افروزی صدام، پیکر و پیکار در راستای حقانیت عمل کرد. پس، سلام بر آن عملکرد. و درود بر رزمندگان و شهیدان آن. چون عملیات کربلای ۴ و ۱۵ روز بعدش عملیات کربلای ۵ در دی‌ماه ۱۳۶۵ اتفاق افتاد این متنم را نوشتم. درین هیئت رزمندگان داراب‌کلا هم، به همرزمان و هم‌سنگرانم و تمامی بسیجیان محترم درود می‌فرستم که صحنه را با ایمان و علم و عمل نیکوکارانه تمیز و منطقی نگه می‌دارند و از تندروی پرهیز دارند. خوشا بر پرهیزگاران. ۲۳ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه.

خاطره‌ام در امروز ۲۳ دی ۱۴۰۳

از حرم -البته از حوالی حرم- برگشتم که برانَم در خیابان نواب. زیرا راندن در خیابان «امام رضا» علیه السلام به خیابان «دانش» درمی‌پیچد و راهبندان می‌خورَد و مرا گیج می‌کند؛ گِج نه. با یک روحانی سید پاکستان قرار مدار داشتم. رسیدم، دیدم این پرچم اسرائیل است زیرِ درگاه‌اش. عکسم در داخل شیشه‌ی در انعکاس یافت. آنقدر آداب بلد بود برای استقبال، خودش زودتر آمد بیرونِ درگاه. گفتُ گفتم. گفتُ گفتم. آنقدر گفتیم که یادش رفت مرا ببرد حیاط خلوتش.

این پرچم رژیمی‌ست که حکومتش، لگدکردنی است. به سه علت: ۱. اسرائیل نامی دینی روی خود گذاشت، یعنی اسم دیگر یعقوب را، تا بنی‌اسرائیل یعنی اَعقاب و اَسلاف یعقوب ع (=اسرائیل) را مورد بهره‌وری سیاسی قرار دهد و اشغالش را تثبیت نماید. ۲. موجودیت خود را به «موعودیت» وصل کرد تا جاپای خود درین سرزمین را جزوِ وعده‌ی دین یهود حساب کند. ۳. آنقدر دچار فقد اخلاق و چارچوب مشروع است، که برای بقا به چیزی کمتر از شَریرشدن برای ارتش خود، قائل نیست. ارتشش، مؤسسه‌ی کشتار و خشم نابینا است. اما این اخیراً جمهوری اسلامی ایران از سیاست سنجیده بیرون افتاد و بدون شَور و مشورت عقلانی در اشتباهی استراتژیک، ضعف بر منطقه پیدا کرد. اسرائیل اینک به خاطر این تضعیفِ شدید، خود را در حال فائق‌آمدن در برابر رویدادهای اخیر منطقه حس می‌کند. در کشور هم در نظر افراد، شخصیت‌ها ماورائی قلمداد می‌شوند. همین موجب می‌شود حتی لفظ اشتباه هم، لغتی سخت و بد در نظرشان باشد، چه رسد به قبول تغییر مشیء اشتباه. این خاطره‌ام یک مؤخّره هم دارد، در ادامه می‌دوزم با این. راستی من روحانیون پاکستان را دوست می‌دارم. آرام، خوش‌مَشرب و دیدِ باز هستند. روزی در سال ۱۳۶۷ وقتی اولین پسرم -عارف- در مرداد متولد شد (که من جبهه‌ی مریوان بودم آن روزها را هیچ ندیدم که حس داشته باشم) همان روز علامه سید عارف حسینی رهبر روحانی شیعیان پاکستان را ترور کرده بودند. روی همین اتفاق داش حمید عباسیان همیشه عارف مرا «عارف‌حسینی» صدا می‌کرد. پسرم البته اسمش را از قبل عارف گذاشته بودم. حکمتش این بود نزد پروردگار متعال متعهد شده بودم که اگر خدا به من سه پسر دهد، نامشان را می‌گذارم: عارف، عادل، عاصم (=مثلث عرفان، عدالت، عصمت) و چهارمی اگر دختر داد اسمش را می‌گذاریم: «مُنعِمه» که نعمتِ تمام و نعمت‌بخش حیات. ولی جمهوری اسلامی ایران، فرزند ۴ به بعد را قدغن کرده بود! دامنه‌ی توحید

یک شبه همه ضد اسد شدند!

اساساً عقل انسان، شرع ادیان و وحی قرآن قائل است سرنوشت هر «قوم» و در واقع حال و آینده‌ی هر کشور - دولت، با خودِ آن مردم است و نسل نو ممکن است هر بار که نیاز دید، ظاهر و درونمایه‌ی دولت و حکومت را تغییر دهد. سوریه استنثاء نبود. مردم و روشنفکرانش حدود ده دوازده سال پیش علیه‌ی خاندان اسد برخاسته بودند اما درین میان ایران همپیمان با آن، به جای تقویت روابط با مردم آن نظام، برای دولت و خاندان آن نظام خیز برداشت و سرانجام هر آنچه آنجا انجام داد به زیان ایران تمام شد. بالاترین درد، پیکر غرقه‌به‌خونان ایرانیان است که از رِقّه تا خانطومان بر زمین ریخت. حالا که سوریه‌ی خاندان و خویشاوندان و نوکران اسد به دست سوری‌ها پایان یافت، در ایران همانان -حافظان حافظ اسد و بَشّاران بَشّار اسد- که تا ثانیه‌های آخر پشتیبان آن دیکتاتور بودند، یک شبه شدند ضد اسد! «فی‏ جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَد». دامنه‌ی توحید.

،،

حاج مشد کبل قاسم بابویه رخف من سلام
۱. چی شی را حذف کردم؟ ۲. اتفاقاً من روحانیونی را که پیش از انقلاب با زنده‌یاد دکتر علی شریعتی مزینانی رفیق بودند و پس از انقلاب هم در مصاحبه‌ها، از دکتر شریعتی در برابر هجمه‌های گسترده‌ی مخالفان شریعتی، دفاع زیبا می‌کردند و جملات ماندگار از خود بر جای گذاشتند، مورد دقت خود قرار می‌دهم. راستی خوشحالم که «حال» کردی. حال دیگه چیه؟! تو مغز متفکر اصول‌گراهای داراب‌کلا لغت بهتر ازین پیدا نکاندی؟! نکند از گشت ارشاد هراس نداری؟! ممنونم رخفم قاسم.
 

چه روزی بود برایم، ۵ دی ۱۳۹۳ در حرم امام اول، امیر پارسایان علی علیه‌السلام، باب ساعت یا ورودی شرق با اسم حضرت امام هشتم ع. پریروز عزیزی سخندان به من نوشت زیر عکس حرم مشهد مقدس: «آقای شنوای حرفهای دل‌ها» این وصف او برای امام رضا ع در دلم نشست. واقعاً علی ع به جاهایی رسیده بود که همدَمش فقط «چاه» بود که سخنانش را می‌شنَوید و به دل تاریخ پژواک می‌انداخت. به نظر من، روز میلادش، روز ارزشگذاری بر مفهوم انسان کامل است و وقتِ فکرکردن به دو لفظ بزرگ حق و ایجاد عدالت.

 
سلام عموحمید
خواب دیدم سه چهار ساعت پیش، مرا سوار ماشینت که پژو ۴۰۵ بود، در محل گرداندی. شب بود. ولی چراغ ماشین را روشن نمی‌کردی. گفتم چراغ را بزن، مردم را نزنی یک وقت. گفتی من تاریکی را روشن می بینم. از کنار غسالخانه رفتیم لت آقا، دیدم جلوِ خونه‌ی سید موسی موسوی هوا تقریباً روشن شد ولی کف زمین تیل تپیل است.
 
،،
علی آقا غلامی‌نژاد رفیق ادواتی من سلام
من اسم دارم. اسمم را صدا کن. این بار جواب دادم. دفعه‌ی دیگه اسمم را نیاری جواب بی جواب. راستی حرف حقی را زدی. درست و قابل قبول. داراب‌کلا خوبی‌اش این است راست و چپ با هم رفیق‌اند. من هم که داخل هیچ جناحی نمی‌روم، واقعاً با چپ و راست و همه‌ی انسان و انسانیت رفیقم. جمهوری اسلامی ایران باید وحدت را از داراب‌کلا بیاموزد.

فرق قبول باشد با تقبل‌الله

برخی از لغت‌شناسان معتقدند هر گاه از نیت خالصِ کننده‌ی کار و کرداری اطمینان داریم باید گفت «قبول باشد» اما اگر چنین نبود، تقبل‌الله عبارتی دعا برای تحقق آن کار و کردار است. فقط خواستم فرق این دو عبارت را بگویم. من اگر بودم به دانشور بااخلاص آقاعیسی می‌گفتم قبول است. حتی لفظ التزام «باشد» را هم تبدیل به «است» می‌کردم. بگذرم محمد. سلام یادم رفت: سلام.
 
،،
هِع عبدی! تِ گردن رِ بندِلوم بَزنِه! کشکولی
بندِلوم: ای فارسی‌زبانان یعنی عنکبوت.

حرفی صاف

جناب حجت‌الاسلام شیخ محمدرضا احمدی سلام
برای من جنبه‌ی شکرگزاری باقی گذاشته‌ای که نهج‌البلاغه را برای شرحی کوتاه گشوده داشته‌اید که من سال ۱۳۸۵ تمام آن را خوانده و خلاصه‌نویسی کرده‌ام. حرفی صاف بگویم حتی این زمان از پذیرفتن حرفم تردید به خودت راه دهید. اگر نهج‌البلاغه را خواندید و به این جمهوری اسلامی در دست افراد معدود منتقد بار نیامده‌ای بدان پیام این کتاب رفیق قرآن را در خودت نپذیرفتی و یا پیام را گرفته‌ای ولی مجبوری در برابر این کتاب بزرگ جامعه‌سازی و انسان‌نوازی ایستاده و تماشاگری کنی. برادرت: ابراهیم.
 
ادامه‌ی بالا: و به همین علت قائل و معتقدم: شارحانی که با نهج‌البلاغه، بیداری مردم را موجب نشوند، آن شارحان، در لفافه خود را شرح کردند، نه شُکوه و شِکوه‌های ستُرگ این کتاب را. و هر کس روز میلاد امام علی علیه السلام را درین کشور، روز «مرد» گذاشت، بسیار نابلد بود. این نظام، این فرخنده‌روز ا باید روز «توضیحات حکومت‌ها به ملت‌ها» نام می‌گذاشت تا هر حکومتی عملکرد خوب / بد خود را پیشگاه ملت با شفافیت توضیح دهد چراکه، آن امام پارسایان ع سراسرِ زندگی‌اش دستِ فسادِ قدرت را انبُرداغ می‌زد، حتی عقیل اخوی هم‌خون و پسر ابوطالب ع بوده باشد. روز «مرد» گذاشتن این روز بزرگ هستی، به تشخیص من سرگرم کردن مردم به امور عادی است. علی متعلق به جنس مردان نیست، علی ع مال تمام انسان و آدمیان است. دامنه‌ی توحید.
 

صحن جامع رضوی که کردنِش صحن پیامبر اکرم ص عکاس این صحنه خودم هستم، دامنه. آن دو مناره، ایوان ولی‌عصر علیه السلام است. که پشتش خیابان امام رضا ع واقع است میدان بیت‌المقدس و «بازار رضا» اول خیابان خسروی شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو. همان مبارزی که چندین چهره از خود ساخته بود تا ساواک شاه او را نتواند شناسایی کند. درود به روحش.

شرط عقلی حضور در لبنان

اینک پس از ژنرال ژزوف عون -که اخیرا" رئیس‌جمهور لبنان انتخاب شد- «نواف سلام» نیز از سوی پارلمان نخست‌وزیر گردید. جنبش حزب الله لبنان در برابرش «فؤاد مخزومی» را نامزد حزب خود کرد ولی در برابر کسب ۷۳ رأی نمایندگان به نواف، شکست خورد. نجیب میقاتی نخست‌وزیر انتقالی فعلی هم از نواف سلام باخت. اوضاع لبنان نشان می‌دهد جنبش حزب الله لبنان تقریباً تمام موقعیت ممتاز و قدرت فائقه‌ی قبلی خود را از دست داد. سیاست نادرست عده‌ای در جمهوری اسلامی که از عقول جامعه خط نمی‌گیرند، باعث شد اینک سید حسن نصرالله پیکرش در دار بقا باشد، نه در دره‌ی بقاع و مزارع شبعا. یاد آن روحانی باسواد و تحلیلگر منطقه به خیر که توسط اسرائیل ترور و شهید شد و جهان را به شگفتی برد و نظرم این است ایران بهتر است در این مورد، به مردم خود و لبنان جواب تهیه کند. حالا شرط عقلی حضور در لبنان به نظرم این است آن کشوری که قصد حضور در کشورهای دیگر دارد اول در داخل خود، تمرین مدارا و دموکراسی همه‌جانبه کند، چون لبنان یک کشور مجمع الافکار است. جمهوری اسلامی لازم است به خود بپردازد، اول خود را در اقتصاد، به جهان وصل کند. سپس به خود عادت دهد با مردم خود تمرین کثرت‌گرایی سیاسی کند، هرچند پلورالیزم دینی رویش مباحثه‌ها برپاست. آنگاه در لبنان اگر خواست کار کند صاحب صلاحیت تلقی شود و خود را روندها به سمت رشد و توسعه و بازار و شکوفایی درآمدها ببَرد. کشوری در سایر کشورهای جهان ورودی شایسته می تواند داشته باشد که اقتصاد شکوفا و دموکراسی بی‌خراش و خدشه داشته باشد وگرنه به ملت خود و آن ملت خسارتِ بدون بهبود می‌زند. پیشنهاد می‌کنم روحانیت ایران بروند لبنان سید موسی صدر شناسی بیاموزند بعد برگردند عمامه و عبا کنند تا لااقل اگر خواستند برای ملت قبا بدوزند، دوزندگی را آموخته باشند. بگذرم! ۲۵ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ : دامنه‌ی توحید.

 

سلام معنوی

نجف یعنی نی جف. جف جای دور از کوفه بود که دریاچه‌ی نمک بود. اطرافش نی داشت. امام علی علیه السلام را بردند نی جف دفن کردند که مردم دیگر به علی ع دسترسی نداشته باشند. اما نجف، شد اشرف. شریف‌ترین شهر. من در نجف، رفتم آن دریاچه را دیدم و عکس گرفتم. ممنونم. زیبایی فرستادی

 

حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام

برای این پاسخ شما، پاسخ خاص خواهم نوشت. کمی بعد به این متن. فقط گویم تحلیل پارگراف‌های پایانی‌ات کاملاً وارونه است. تاریخ را دست‌کاری کردی با این جملاتت. خواهم آمد رفیق متفکر و متقی و قابل قبول من. اما ادامه: امام علی علیه السلام در فصل آخر زندگی‌اش که حکومت تشکیل داد، در مسیر سیاست، کژاندیشان و تنگ‌نظران مذهبی افراطی پدید آمدند، که البته ریشه‌های آنان به گذشته‌تر برمی‌گشت. اما علی ع حاضر نشد افکار مذهبی این تعداد تندرو را که جز شمشیر و درگیرشدن چیزی در عقاید مذهبی‌شان حضور نداشت، در ساختار حکومت و شیوه‌ی رهبریت جامعه دخالت دهد و آنان با افکار خشن مذهبی کاری کردند که امام علی علیه السلام در تنهایی افتد. وقتی امام جامعه‌ی مذهبی به افکار تند مذهبیون بهائی قائل نشد، بدین معنی بود علی ع حاضر نبود به دلخواه این قماش خشکه‌مقدسان که از اسلام فقط شمشیرش را در نیام دارند، حکومت خود را به میل آنان تغییر دهد. شما با مثال نادرست، تاریخ امام علی را به نفع یک جریان که صدارت را از آن فقط نیروهای خود می‌خواهد، دگرگون و وارانه کردید. نتیجه: امام معصوم پارسا هرگز تسلیم مذهبیون افراطی جنگ‌طلب و خشونت‌گرا نشد و سیستم حکومت خود باب طبع آنان در نیاورد. بگرد ابن ملجم مرادی چه نمازشب‌های می‌خواند و در کدام قماش از مذهبیون بود؟ عاقلان، یا جاهلان. والسلام. متنم ویرایش نشد. درود. صراحت مرا پذیرا باش که در بحث خودت و خودم اهل مجامله نیستیم.

،،

آق سید تقی رفیق گرامی من سلام

درود بر پدرت حاج سید هاشم‌عمو و بر روح مادرت حاجیه‌کلثوم طالبی دخترعموی من. آقاسیدتقی واقعاً عکس دلربایی فرستادی. این مسیر را من تا آن حرم و از پشت تا دریاچه‌ی نجف پشت مقام زین‌العابدین ع گشتم که هنوز داشتند کار می‌کردند. شما با این تصویر دل مرا تازه کردی درین ۱۳ رجب. آقا قرار بود ۳۰ روز باشید عراق، چی شد دارد به چهل روز می‌رسد؟ نکند مثل مولوی و شمس تبریزی چله نشستی؟ زیارتت قبول. نائب ما شدی ممنون. این جا نجف هم نشستی قبول باشد. حرم علی ع هر جایش برکت و فضل دارد.

 

سید تقی سید هاشم:

سلام ودرود بر مدیر توانا واگاه به زمان 

شما بسیار لطف دارین نسبت به من

 وخانواده ام انشاالله درچنین روزی تمامی اعضای صحن مدرسه فکرت در نجف اشرف باشن خصوصا شما آق ابراهیم دوس داشتنی خود.

 

🔻معلّمی با معلومات

🔻مداراگری مداواگرا

🔻متفکری متحمّل

🔻مؤنسی محبوب

 

حالا درست شد. بله، نتیجه‌ی منطقی آن سه صفت. صفت چهارم است. در مورد عظمت قرآن‌شناسی حرف مهمی زدید. جناب حجت‌الاسلام سید کمال الدین از مقرب‌های آقای جوادی آملی حکیم ایران است. جایگاه سیدعمادی در حوزه، خیلی محبوبانه است. چون دل پاک دارد. رئیس نمایندگان طلاب ساری و میاندورود هم هست در قم.

 

حاج سید رسول، آق سید علی اصغر. از سمت شیروان که به سمت بجنورد برانی، نرسیده به بجنورد بعد عز تونل نمازخانه‌ی باباامان جایی باصفا برای دستشویی و اقامه‌ی نماز و سپس خوردن است، نیز قدم‌زدن درداخل پارک، که سرشار از زیبایی‌هاست. عکاس صحنه خودم هستم

 

تو ای خدیجه!

رفتی بازم به اعتکافش
مرا کردی در اوج اعتزالش.

اعتکاف فرارفتن از خود است
برای فرو آوردن پیام نرمی از خدایش.

سالیان سال مدام معتکفی در مسجد قدس
منم، بیت مشترک میخکوبم در کهفِ کنفِ قدّوسش.

بِچا پِلا بی گایجه‌خوارِش مزّه‌اش در رفت
که زن چون در خانه شبیه زعفران است بر سرش.

خدا رحم کرد، قدرت «تنهایی» در شاکله‌ام ریخت
گر نه از اعتکافت، شوی خدیجه تن نمی‌داد به دَخل و خرجش.

داخل شو خدیجه به الهامات اعتکافت
که این مَردی‌ات پِسٍخو نشسته است که رَسد همسرش!

۲۵ دی ۱۴۰۳
مقیم قم اما رفته به بیرون قوم: ابراهیم

 

زردکیجاپلا خونه‌ی عموحمید از راست: من، حاج‌مهدی‌آقا رمضانی، سید علی اصغر، عموحمید. عکاس: زن‌عمو معصوم عموحمید. برخی زردکیجا را خلوت می‌خورند! گمان کردند ما به آن دسترسی نداریم! زردکیجا در زبان محلی یعنی قارچ خوراکی جنگلی خودْ رُو که موقع کندن زردرنگ و زیبا، لذا به آن گفتند: زردکیجا، کنایه از دختر کیجا

 

زردکیجاپلا خونه‌ی عموحمید از راست: من، حاج‌مهدی‌آقا رمضانی، سید علی اصغر، عموحمید. عکاس: زن‌عمو معصوم عموحمید. زردکیجا در زبان محلی یعنی قارچ خوراکی جنگلی خودْ رُو که موقع کندن زردرنگ و زیبا، لذا به آن گفتند: زردکیجا، کنایه از دختر کیجا.

 

دو عباس از چند عباس سیاسی - مذهبی ایران

سخنان دو عباس اخیراً در ایران سر و صدا راه انداخت، نه در خیابان، در دالان تفکر و توسعه. یکی عباس آخوندی که هنگام ثبت‌نام کاندیداتوری ریاست جمهوری چهاردهم حرفی سنگین زده بود که عیناً این بود:

 

«نگران فقر، منازعه‌ی بین‌المللی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی ملتی که هسته‌ی مرکزی یک تمدن چندین هزار ساله ‌است. ملتی که باید عنصر اصلی پیوند ملت‌های منطقه و مایه‌ی ثبات و توسعه خود و پیرامون باشد، دچار کشمکش‌های بی‌پایان و بی‌انتهایی شده‌است. ... تمدن ایران محصول تجارت آزاد و آمدوشد اقوام و خرده‌ فرهنگ‌های گوناگون و گفت‌وگوی فرهنگی و مدنی شرق و غرب و شمال و جنوب عالم بوده ‌است. حصر، [قطع رابطه با جهان] هیچ‌گاه سرنوشت و ویژگی ملت ایران نبوده‌است. لیکن اینک تبدیل به ملتی بریده از جهان و در حسرت حضور در میدان‌های رقابت جهانی شده‌است. بیهوده نیست که شاهد سیل مهاجرت ایرانیان از پیر و جوان هستیم. ...»

 

دیگری سید عباس صالحی که مدیر روزنامه اطلاعات است و وزیر فعلی ارشاد نظام. ازو نیز دو تعبیر وارد مباحث تخصصی توسعه شده است که درین دو عبارت، خلاصه است:

 

«کاهش اعتماد مردم به حکم‌رانان»

«اغتشاشات ذهنی و معرفتی جامعه»

 

خواستم دست به تفسیر این دو حرف بزنم، دیدم متن خودش از دو کف دست گذشت! پس از خِرشَر آن گذشتم. خِرشَر ای فارسی‌زبانان یعنی هر خیر از چیزی یا کسی هر شرّ از چیزی یا کسی. دامنه توحیدی.

 

وفات

امشب، شب وفات حضرت زینب -سلام الله علیها- سه نکته از آن بانوی قهرمان و از تجلی‌های عرفان، مطرح می‌کنم:

اولاً فرمود:
تلاوت قرآن را در دنیا دوست دارد.

ثانیاً تأکید کرد:
دوستی خود را در نگاه به صورت رسول خدا ص.

و ثالثاً توصیه نمود:
کمک به نیازمندان در راه خداوند متعال را.

،،
گیر به امیر قسمت ۵۴
امیرجناب سلام
شما هر چه خواستی بگرد، طوافت گوارا. مواظب باش، از آن سوی مقام ابراهیم طواف نکنی که به جای کعبه، بُت بسایی و بت بسازی! ۸۸ تا علامت تعجب. عجب شامّه‌ای داری تو پسرخاله‌ی شرافتمند من. کشکولی

قدیم مادر مرحومم که شیخ بیت ما بود از ما می‌پرسید با نوا و آوا:
اصول دین چند بُوَد؟
ما می‌گفتیم پنج بوَد.

حالا دیگه باید پرسید:
امیر! اصول‌لولو چن بُوَد
تو بگی: بکش کنار خُلقِ من تنگ بوَد!

 

،،

رخفم آقا قاسم بابویه سلام

تو مرا به اردو و حتی جهنسّوم‌چال هم ببری، من همان جا را مدرسه فکرت تبدیل می‌کنم! مدرسه فکرت «برند» شد. برند می‌دونی چیه دیگه؟ اما «الان دیگه مدیر عنه» را غلط تایپ کردی! عِنه با الف نایپ می‌شود. مخفف فعل «می‌آید»

 

ازین پس هر کس ۲۹ غلط تایپی در لغت‌های مهم داشته باشد، مجبورم بفرستمش به «دبستان فکرت»! و آنجا باهم دیکته و دستور کار کنیم! این «دبستان فکرت» را پشت همین «مدرسه فکرت» تأسیس می‌کنم. بگذرم. ممنونم قاسم. کشکولی.

 

حجت‌الاسلام آشیخ حمیدآقا سلام

داستانی جالب نوشتی و به جملاتی دل‌انگیز در آخر ختم کردی. خدا درین شب حزن‌انگیز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها روح پدربزرگتان مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالله را غریق رحمت کناد. عباس دوران اولین فردی بود در ارتش که کاخ صدام را با فانتوم بمباران کرد. عباس بابایی که عارف شهیر قزوین بود و خلبانی خلیق و سالک الی الله. هر دو هم شهید دفاع مقدس در جنگ تحمیلی.

 

چه خوب است امشب در رحلت بانوی عظیم‌الشأن کربلا هر کس در خویشاوندان خود عباس دارد یا از عباس‌های نامدار خبر دارد، درین صحن یادی کند، خاطره. نقل قول، و حتی به قول شما آن نوع امیرعباس هویدا را، هویدا (=پدیدار) کند. سبب این کار خود شما شدید شیخ حمید. درود.

،،

مجدداً برای این پست شما سلام آشیخ حمیدآقا

بله، در سال ۵ هجری در مدینه متولد شدند بانو مکرم اسلام زینب عقیله‌ی بنی هاشم. ممنونم. حزن رحلت آن بانو مرا همه‌سال در خود درگیر می‌سازد. الهی مشمول شفاعتش شویم همه.

 ۱۵۰ اصل شیعه

من ششم ماه محرم شش سال پیش، یعنی ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ کتاب "منشور اسلام؛ عقاید شیعه امامیه" را زیر مطالعه و تهیه و تنظیم برده و تمام این تعداد اصل را خلاصه‌نویسی کرده بودم. کتاب را " آیت الله جعفر سبحانی» نوشت و مؤسسه‌ی امام صادق (ع) بر روی آن تحقیقات دقیق و عالمانه‌ای کرد. امروز وفات بانوی اسوه‌ی کربلا زینب کبری س سعی کردم اصل ۹۱ آن را -که اصل مبنایی و مهمی هم هست- در صحن مدرسه فکرت بازنویسی کنم. باشد که مرضیّ باری‌تعالی قرار گیرد و شفاعت آن زن نمونه‌ی اسلام. وظیفه‌ی امام معصوم پس از درگذشت پیامبر ص از این قرار است:

 

تبیین مفاهیم قرآن،

بیان احکام شرع،

بازداشتن جامعه از هر نوع انحراف،

 پاسخگویی به پرسش‌های دینی و عقیدتی،

پاسداری از مرزها و ثغور اسلام،

اجرای قسط و عدل در جامعه و مانند آن.

 

لذا سبحانی تصریح کرد چنین فردی از نظر شیعه «باید مورد عنایت خاص الهی بوده و در سایر تربیت‌های غیبی، به چنین مقامی» نائل آمده باشد

،،

سلام آشیخ حمیدآقا. فشرده و فهمیدنی نوشتید. درود وافر داری. راستی، تصویرت هم چشمگیر است. بماند این پروفایل. بگذارید متنت را همراه چهره‌ات تماشا نشینیم. رحلت، تسلیت.

،،

بله آشیخ حمید، تا گذاشتی فهمیدم همان عکسی‌ست در بالاتکیه در محرم امسال، که من آن را کلوزآپ کردم برات. اما گذاشتن عکس پروفایل به تصاویر سایر شخصیت‌ها، عیب شاخصش این است، معایب و نقایص مندرج در پست‌ها، انگاری به آن پروفایل هم نسبت داده می‌شود. متن باید از صاحب خود، نشان داشته باشد. پس، محکم روی چهره‌ات بمان تا بدانیم قول و قائل و ناقل پست، یکی‌اند. درود.

،،

آشیخ حمید حال که از حُب وافرت در جانمایی پروفایل در عکس‌هایی غیر از چهره‌ی خودت، سخن به میان آوردید، اتفاقاً همین عمامه به انضمام چفیه که ابلغ از تصریح است. جامعه وقتی روحانی‌یی را ببیند که در طول عمامه، چفیه هم به دوشش آویخته، پی به عمق نگاره و انگاره و انگیزه و انگیخه‌ی آن روحانی می‌برد و از نماد به مقصد و نیت شخص روحانی منتهی می‌شود. سپاس از هم‌صحبتی درین صبح صحن.

،،

سلام جناب آقای قربانی

بارها طرز تلقی‌ام را از جنبش‌ها و نهضت‌های آزادی‌بخش گفتم، حتی سه کتاب درین موضوع نوشتم، جنبش بحرین، جنبش فلسطین و جنبش لینان. در تمامی این‌ها تزم این است، باید مبارزات خود را بومی تئوری‌پردازی کنند و از جایی دستور نپذیرند. فلسطین خود، الهام‌بخش انقلابات جهان بود. دخالت‌های بیجای کشورها آنها را آسیب زد. اسرائیل از بومی‌بودن مبارزات می‌هراسد، همین‌که جنبشی وابسته به کشوری شد، اسرائیل آن را به سود خود تحلیل می‌کند.

،،

مجدد محمدعبد سلام

قبول است. من قائلم وقتی دست کشور خارجی در اعتراضات داخلی یا حتی دخالت خارجی در امور انقلاب اسلامی ایران را بشدت نادرست می‌دانیم، که منطق هم همین است، دخالت هر کشوری در مبارزات آنان، تئوری و تاکتیک و راهبرد آنان را لکه‌دار می‌کند. بومی‌گرایی مبارزاتی یک اصل حیاتی و هویتی است. سپاس ازین شامّه‌ات.

،،

سلام مجدد محضر شریفت آشیخ جواد

با تمام این سخنانت موافقم. من انتظاراتم از سلسله‌ی فهمیمه‌ی روحانیت این بوده و هست که وقتی دیدند کسانی ازین مُلک و مِلک لغزیدند فکری یا عملی، تازه آغاز کار آن است. مثلاً شما آشخ جوادآقا ۲۵۵ منبر برای بسیجیان بروید، خب، این یک قسمت از کار است، اما آن افراد که دچار ابتلائات فکری و عملی شدند، چی؟ برای آنان چه زمانی باید وقت بگذاری؟ مثال بود حرفم. نتیجه: شما روحانیت هرگز به بدهای جامعه بد نگید، ادبیات شما باید پیامبرانه باشد. طبیب فکری مردم هستید، طبیب به همه درمانگر است، نه فقط به مردمی خاص، خلاصه، از شما ممنونم که فرمودید تند نیستید، مردم جناب‌عالی را به چشم حاج‌آقا آفاقی بزرگ می‌بینند. ملجاء و مرجع همه باش، نه فقط شیخی برای خوبان، خوبان که خوب‌اند، بدان را خوب کن، لیّن و بال‌گشوده به تعبیر قرآن. با احترام که برایت عزت و عظمت قائلم در شرافت وجودم. ممنونم.

 

جلیل قربانی:

اسراییل و شبه‌نظامیان فلسطین و لبنان؛ آتش‌بس!

نوشته: جلیل قربانی

۱- رفتار همه گروه‌ها از جمله حماس و حزب‌الله، تلاش معطوف به بقا و حضور در صحنه بر اساس شرایط جامعه بود. حضور در صحنه بر پایه کارکرد هر گروه یا حزب تعریف می‌شود.

 

۲- حماس و حزب‌الله تاکنون بر پایه کارکرد دوگانه شبه‌نظامی و شبه‌سیاسی خود شناخته می‌شدند، بنابر این هم در انتخابات به دنبال کرسی بودند و هم با وقوع جنگ، ابزار جنگی به کار می‌گرفتند.

 

۳- بعد از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، اسراییل با تمام قوا و با این ادعا وارد عمل شد تا این دو گروه عمده شبه‌نظامی را از بین ببرد و یورش همه‌جانبه به غزه و حمله محدود به جنوب لبنان را آغاز کرد.

 

۴- اسراییل که پیش از این با وادارکردن حزب‌الله به خلع سلاح و عقب‌نشینی از مرز اسراییل به آتش‌بس با آن گروه تن داده بود، حالا ۱۶ ماه پس از آغاز جنگ، با حماس نیز وارد دوره آتش‌بس شده است. آتش‌بسی که شاید بتوان آن را توقف موقت جنگ از سوی اسراییل دانست. 

 

۵- حماس و حزب‌الله در صحنه باقی ماندند، اما بعید است که بخواهند یا بتوانند تا مدت‌ها بعد از این، برای مقابله با اسراییل وارد میدان شوند. بقای این دو گروه، حداکثر می‌تواند در عرصه سیاسی تعریف شود.

،،

سلام جناب آقای قربانی

بارها طرز تلقی‌ام را از جنبش‌ها و نهضت‌های آزادی‌بخش گفتم، حتی سه کتاب درین موضوع نوشتم، جنبش بحرین، جنبش فلسطین و جنبش لینان. در تمامی این‌ها تزم این است، باید مبارزات خود را بومی تئوری‌پردازی کنند و از جایی دستور نپذیرند. فلسطین خود، الهام‌بخش انقلابات جهان بود. دخالت‌های بیجای کشورها آنها را آسیب زد. اسرائیل از بومی‌بودن مبارزات می‌هراسد، همین‌که جنبشی وابسته به کشوری شد، اسرائیل آن را به سود خود تحلیل می‌کند.

 

جلیل قربانی:

سلام آقای طالبی

روز به‌خیر

با شما موافقم؛ مبارزه با جامعه و جغرافیا مرتبط است!

در ده‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که مبارزات سیاسی از جمله مبارزه مسلحانه و چریکی در اوج بود، برخی از مبارزان به دنبال الگو برداری از کشورهای آمریکای جنوبی [کوبا، السالوادور و ...] بودند.، یکی از نقاط آموزش‌ چریکی فلسطین بود.

نمونه تقلیدی و ناموفق مبارزه به سبک امریکای جنوبی، حرکت چریک‌های فدایی خلق در سال ۱۳۴۹ در جنگل سیاهکل گیلان و یورش گروه کمونیستی سربداران در سال ۱۳۶۰ از جنگل به شهر آمل برای تصرف این شهر به عنوان یکی از گلوگاه‌های ورودی و ارتباطی مرکز کشور با شمال بود که برخلاف انتطار آنان با مقاومت مردم درهم شکست.

روش مبارزه باید بومی و متناسب با روحیه و خواست مردم باشد.

،،

سلام آشیخ جواد آقا آفاقی

کشکولی: پس شما چی شی وِسسه شخ شدین؟ شخ شدین که این سه تا حس مردم را خوب کنید که «لال و کر و کور» بار نیایند. اتفاقاً این زمانه حکومت‌های مردم‌گریز مردم را هم لال، هم کر، هم کور، دوست دارند بار بیارند. بگذرم. نقش شِخا این است این سه تا نعمت بشریت را فعال نگه دارند. نگه می‌دارند؟!

 

کشکولی‌تر: تِ چنان تِندی گاهی! بدتر همه رِه صُمّ بُکمُ عُمیٌ تر می‌کنی! آجرک الله. مواظب باش آجُر نشود ماجرا. خلاص!

،،

آقا قربانی بسیار مثال عینی‌یی زدی. خرسندم به تأییدی که کردی. بحث روز جهان است. سپاس. هر دو نوشته‌ات ثبت شد.

،،

تو هم محمد عبدی این وسط هی نسل نو را چوخِس چوخِس کن! سلام والسلام نامه تمام!

 

چوخس چوخس: ای فارسی‌زبانان یعنی چوب در لانه‌ی زنبور فرو‌کردن. زنبورها را به خشم و زیزم‌زدن تحریک‌کردن!

 

و اما تو: کشکولی:خاطراتت را چاپ کنی، گینس می‌خرد

از بس هیجان کاذب، پوزش جاذب درش هست!

 

داراب‌کلا را از هر چهار جهت ببینند، سیر نمی‌شوند. این از زاویه‌ی ببٌرخاسِه است؛ سمت راست بالامله، سمت چپ یورمله تا آنگرمله، آن روبرو هم دریای خزر، گوهرباران. عکاسی کسی نیست، مگر حمیدرضا. ببٌرخاسِه که به گردنه‌ی امامزاده‌ی علی‌اکبر اوسا و جنگل داراب‌کلا وصل است، جایی‌ست که نقله قدیم ببر آن جا می‌خوابید، ولی الآن گوزَنگوو هم آن حدودها نیست!

 

،،

سلام آسید حسن‌آقا سجادی
سپاسگزارم ازت و از خواندن و بیان شکلَکی.

 

 

سید حسن سجادی:
ارادتمندم عمو ابراهیم
نگارش قابل تاملی به نظرم اومد ، همانطور که فرمودید اگر رعایت بشه توسط بزرگان و صاحب منصبان ، نقطه عطفی در همسو نمودن جوانان با اون ذهن‌های پرسشگر با سوالهای پر ابهام و مطالبه گر و گاها اشتباه خواهد بود ، به قول حضرت عالی خوبان و همفکران که خوبن ،،،،،،،

 

،،
مجدداً آسید حسن‌آقا سلام
سخن حقی از لسانت دوست و فامیل گرامی‌ام صادر شد. اگر مثال آشکار مذهبی بزنم در تأیید سخنت، می‌شود مستقیم رفت نزد رفتار حضرت رسول اکرم ص که رفت میان مردم یثرب و از آن دو قوم اوس و خزرج، مؤمنینِ انصار ساخت و حتی شهر یثرب را به مدینه یعنی جایی لبریز از مدنیت و مؤمنیت مبدًل کرد. این کار ستُرگ نبوی در حالی صورت گرفت که آن دو قوم، بر سرِ نازل‌ترین تنش‌ها به روی هم تیغ بُرّان می‌کشیدند و ۳۶۵ روزِ سال، بیشترش را در ریختن خون و آبرو و حیثیت هم صرف می‌کردند. ولی پیامبر بزرگ اکرم ص کاری کرد که خدا آنان را «انصار» یعنی یاری‌رسانان «مهاجر» لقب داد.

روحانیت از محمد بن عبدالله ص درس و تعلیم نگیرد، به درد درزِ جرز هم نمی‌خورَد، اما واقعاً بودند و هستند هنوز هم روحانیتی که استاد مطهری شدند و دکتر شهید بهشتی، که مردم چنین آخوندی را تالی‌تِلوِّ نبی ص می‌بیند. ممنونم سید حسن. پوزش، زیاد شد و حجم جواب از یک کفِ دست گذشت. ارادت.

 

جواب سید حسن سجادی به دامنه:

 

بله یقینا مثال بسیار عالی و درخوری نسبت به موضوع عنوان فرمودید ، 
درگیری های این دو قوم سر موضوعاتی بسیار ناچیز منجر به خونریزی می‌شد تا اینکه پیامبر اندکی پس از آخرین جنگ بزرگ میان اوس و خزرج (بعاث) به یثرب آمده بود، برخوردهای خردی که در دوره اسلامی میان اوس و خزرج صورت می‌گرفت معمولاً با دخالت پیامبر برطرف می‌شد، تاجائیکه در زمان کوتاهی که پیامبر در قُبا مهمان اوسیان بود بسیاری از خزرجیان که به جهت درگیریهای گذشته ممکن بود در معرض انتقام قرار بگیرند نمی‌توانستند به دیدار پیامبر بروند
 اما این وضعیت با درایت پیامبر انچنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینی اوسیان با خزرجیان شگفت‌زده می‌شدند چون یهودیان یک عامل ایجاد تفرقه در بین این دو قوم بودند و از این رو  استفاده های گوناگونی می‌کردند حالاکه دیدند پیامبر در سازش بین دوقوم موفق شده از همین رو برای ضربه زدن به پیامبر تلاش می‌کردند تا اختلافات آن‌ها را مجدداً احیا کنند. یک بار اقدام آن‌ها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات جنگ بعاث به یادآوری کینه‌های پیشین انجامید. تعدادی از هر دو گروه با هم قرار گذاشتند در حومه یثرب با هم مبارزه کنند ، اما پس از حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان آن حضرت، گریه‌کنان یکدیگر را در آغوش گرفتند.
سوره آل عمران در همین وصف نازل شد
خلاصه کلام اینکه پیامبر به جای اینکه در پی کم‌رنگ کردن هویت قبیله‌ای اونها باشه تلاش کرد از رقابت آن دو در جهت تقویت ایمان و تحکیم حکومت اسلامی بپردازند که نتیجه ای بسیار بهتری رو رقم زد . 
شرمنده داستان این دو قوم خیلی زیاد و شنیدنیه که شاید از حوصله جمع خارج باشه ،
سربلند و عاقبت بخیر باشید.

 

،،
جناب آسید حسن‌آقا سجادی سلام
در ادبیات و در استخراج و استدلال بسیار شایسته و شیوا ظاهر شدید و مرا به درک ژرفای همین مطلب کمک داده‌ای و به صورت و سیرت نبی اکرم ص زیور درایت و حکمت بخشیده‌ای. شتابش در تغییر فکر مردم و درهم‌کوبیدن علایق انتقام در آنان و ساختن جامعه‌ای نو با اوس و خزرِجی‌های منتقِم به هم. شما بُعاث -آن جنگ قبیلگی خزرجیان و اوسیان- را که یثرب را سرزمین به‌ستوه‌آمدگان ساخته بود، به‌زیبابی ادبی و تحلیلی وارد مثال سخن ساخته‌اید که نبی خاتم ص از همان روحیات سفّاک (=ریزانندگان خون) مؤمنانی جانباز و بی‌باک در برابر دشمن مشترکی به اسم مشرکان، ساخت. کارِ نبوی کارِ روحانی است. کاری که به قول خودت جاهلیت را از رنگ انداخت و هویت قبیلگی را بی‌رنگ نمود و جای آن اخوت و ایمان گذاشت. اگر ادامه دهم تا ظهر می‌کشد و حتی نیمی از حرفم و حرفت پایان نمی‌پذیرد. این است نبی امت ص که هر چه ازو گویند، واژگان کم آورند. ممنونم سید حسن محترمم.

 

دستگیری آیت الله ابوالقاسم خزعلی

در دوره‌ی آیت الله العظمی بروجردی، وی در رفسنجان سخنرانی کرده بود قریب به این مضمون:

شاه مانند انگشتری است در دست آقای بروجردی، هر وقت اراده کند او را خلع می‌کند.

 

ر.ک: دائرةالمعارف مصوّر
اثر آقای جعفر شیرعلی پناه، ص ۶۳

پس از این سخنرانی تحقیرآمیز بود که آقای خزعلی دستگیر و تبعید شد. ۲۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنه‌ی توحید

 

،،
گیر به امیرجناب قسمت ۵۴
سلام و تحیات
اصلاً و هیچ‌هم به چالش فکری شما و عبدی سنه‌کوهی که همواره جدی و زیبا و سازنده با هم در می‌افتین، وارد نمی‌شوم حتی به محتواهای مباحثات‌تان، اما چون فرمودید (آن هم فلسفی و حکمتی) با جملاتت، این عبارت زیبای زیرت:

«( اینجه اونجه نییه هرچی باهیری و ما قبول هاکانیم . اینجا شخ علی اکبر اوریم مدرسه هسه باید سین جیم پس هادی ) 😂😂 »

 

اَرِه اَرِه راستِ باهیتی! امیر (=حرف راست زدی) نمونه خودت که شگفت‌زده‌ام کرد که اخیراً گفتی باید دورِ حاکم طواف کرد.
ماضیاً اما سرِ اسم احمد کسروی، «شادروان»!!! می‌گذاشتی این مدرسه‌ی دله.
احمد کسروی که زیربنای امامت را زده بود!

 

کدام طواف درست است، امیرجناب اصول‌لولوگرا!! ؟ ها؟!
واقعاً از امیری‌ات ای امیر، امارت شعله می‌گیرد و عمارت، گُر.

 

 

،،
امیرجناب سلام مجدد
من کتاب‌های «سید احمد کسروی» را مطالعه کردم. در مورد وی نظری نمی‌دهم. مهم این بود که بگویم امیر که باور دارد دور حاکم باید طواف کرد (=چرخید) هم او به او که پایه‌ی امامت و حتی قسمت‌هایی از قرآن را زد، می‌گوید «شادروان». البته به دیدگاه شخصی‌ات اخیتار قائلم. بگذرم. گنجایشت را برم که بشکه‌ی ۲۲۰ لیتری چیه! حد دریاچه‌ی هامون و جازموریانه.
،،
امیرجناب
اِع اینم پرسیدن دارد؟! خادِت.
تو خودت یک تنه هزار هزار شِخی.

 

،،
سلام حضرت سید عمادی
خواستم همان دیروز این جا زیر این «القارعه» نظر گذارم، دیدم به نظرات قبلی‌ام مگر چشم انداخت! که باز نظری گذارم که در نظر هم نمی‌آید! ولی می‌شود واجب آید باز نیز مؤسسه‌ی وحیانی اِسرا سِرّی از سَرش بستانم! خدا داند و صاحب و مقام آن پژوهشگاه!

 

جواب سید عمادب: علیکم السلام والرحمه تشکر و سپاس آقا مدیر محترم حضور شما در پژوهشگاه برای ما مایه افتخار است منتظر قدوم مبارک شما هستیم
،،
امیرجناب کاری نکن گیر به امیر قسمت ۵۵ را هم همین اِسا بنویسم!
هنوز کو، با تو کارها دارم! موکول می‌کنم به آتی، روزهای پی در پی.
درودت پسرخاله‌ی پرحجم و دارای ثروت معنوی حسَب و نسَب.
از سمت من تمام. پیس‌مما! التماس دعا.
 
..
هی قاسم بابویه رخفم سلام
من نه خونخوار هستم!
نه هفتانون خوار!
کشکولی
ولی:
نون و خون
دو متاع مورد علاقه‌ی ستمگران تاریخ! بود.
 
،،
کوفتی!
ماه رجب، آن همه روز جمعه، صبحانه می‌خوره آدم؟!
قاسم، حواست کاجه دره!
توی سوپر ولایی! روزه نیننی ماه رجب؟! عجب!
 
،،
رد تو را دارم قاسم
اینم دعای نُدبه‌ات که بودی مه شخ‌احمدعمو آفاقی مسجد. خداقوت. قبول درگه حق. این هم عکس و عکسات که عموحمید عارف الی الله‌ی من هم همش هست این دعای پرعظمت. سپاس. رنگ آبی کردم عموحمیدرضا است. رنگ سبز قاسم کردم قاسم است، که لباس سبزپوش و پلنگی‌پوش بود. درود بر هر دو. اوریم از قم ولی در کهک!
 
 
خونه‌ی ارثیه‌ی پدرومادری من در داراب‌کلا که هنوز تندیر دارد. تندیر همان تنور است. تندیرنون بهترین نون محلی‌مان است که در آن گردو و کره و پیاز و زردچوبه و زعفران و کدو هم می‌آمیزند. مشهور به آغوزنون. شور شوری دل رِه بَشوری به کسانی که صف می‌ایستند نانوایی تا ساعت‌ها، که بربری و لواش بخرند. تافتون و باگت و سنگک پیشکَش. خواهرم حاجیه طاهره! خداقوتت دهاد.
 
،،
سلام حاج علی رخف من
ترگِ تندیر را خوب چشمت دید. معلومه هویچ زیاد چفنی. باشه، پول ته فامیل را می‌گیرم یک تندیر درجه‌ی اعلا می‌ذارم، ممنونم از شوخی قشنگت. داشتم خاطراتت را می‌خواندم. به دو لغت «ایاد» در دو جای خاطره‌ات حرف عین بذار که خواننده بفهمد منظورت اعیاد است. عیدها. تو اعیاد را به حالت دارکلایی تلفظ کردی، ممکن است خواننده متوجه نشود منظورت عیدها و میلادها است.
 
،،
خندیدم رخف!
مهم فهم (=درک ژرفای هر چیری) است، که متاع گرانسنگ است.
الفِ سرِ اَعیاد را ننداز. سپاس.
 
نماینده انحصاری در استان مازندران
 نوشته: جلیل قربانی
 
۱- سال ۱۳۶۴ در هیات باقرالعلوم سرخ‌رود بودیم؛ هیاتی نسبتاً متفاوت با دیگر هیات‌ها. در چند جلسه قرار شد که من محتوای کتاب "سیری در نهج‌البلاغه" را برای اعضای هیات بگویم.
 
۲- یکی از نکاتی که در آن کتاب درباره نهج‌البلاغه در خاطرم مانده، آن است که این کتاب که به همت سید رضی جمع‌آوری شده، همه سخنان نقل‌شده از امام‌ علی(ع) نیست، بلکه سخنانی که سید رضی آن را هم‌زمان از دو بُعد محتوایی و قالب ادبی قبول داشته و آورده است. سلیقه گردآورنده نهج‌البلاغه در گزینش سخنان امام با نگاه ادبی برایم جالب بود.
 
۳- انقلابیون ۱۳۵۷ با ادعای تاسیس حکومت علی(ع) سکّان را در دست گرفتند و عهدنامه مالک اشتر سکه رایج بازار مدعیان شد، اما خیلی زود معلوم شد که کارگزاران جمهوری، بی‌نیازترین حکمرانان به عهدنامه مالک اشتر بودند.
 
۴- به همین دلیل، عهدنامه مالک اشتر در اندازه‌ای مختلف از جاسوئیچی خودرو تا کتاب‌ در قطع جیبی، پالتویی، وزیری تا کاغذهای گلاسه و طلاکوب یک‌متر در یک‌متر چاپ شد، اما برای سرگرمی و تجارت.
 
۵- نقل سخنان بزرگان از کارهای مرسوم در نوشته‌ها است. چند باری که همانند گذشته، سخنانی از امام‌ علی(ع) نقل کردم، یکی از بچه‌های مدرسه که اخیراً نوشته‌هایی از نهج‌البلاغه را در مدرسه می‌آورد، طعنه زد که کار من در پاسخ یا در رقابت با اوست.
 
۶- چنین حرف‌هایی مانند ادعای برخی در تاسیس نمایندگی انحصاری یک محصول در استان است که بعد معلوم می‌شود، امتیاز آن محصول در استان، سال‌ها قبل از تولد او در اختیار خیلی‌های دیگر هم بود و او خبر نداشت.
 
۷- نهج‌البلاغه ترجمه جواد فاضل از کتاب‌هایی بود که پیش از انقلاب و از دهه ۱۳۴۰ در اغلب خانواده‌های مذهبی با سواد وجود داشت. سخنان امان علی(ع) آن‌قدر نقل قول شده که نسبت‌های افسانه‌ای از پیش‌بینی آخرالزمانی امام هم در بین عوام رایج شده است.
 
،،
جناب آقای جلیل قربانی سلام
نوشته‌ات جذاب بود. هر چیز خاطره‌ْمانند که در آن دانش و معارف رویش و بارش کند، مورد علاقه‌ی من است. این متنت ازین راسته بود. این یکم بود.
 
من نهج‌البلاغه را کنار کتاب «سیری در نهج‌البلاغه» اثر شهید استاد مرتضی مطهری، می‌خواندم. هر بار هنگام مطالعه سری به این، و سری به آن می‌زدم. بعد خودم خطبه‌ها و نامه‌ها را برداشت می‌زدم در دفترم. سال ۱۳۸۵. این دوم بود.
 
اما با اخوی ارشدم تو رفاقت و آمدوشد داری و می‌شناسی، او یعنی آقای ابوطالب طالبی وحدت، سال ۵۴ و ۵۵ که از دست ساواک شاه گریخت، مخفی زندگی می‌کرد و کت و شلوار می‌پوشید که لو نرود، کفش کتانی چینی می‌پوشید به تهران می‌رفت به جمعی از مبارزین نهج‌البلاغه می‌آموخت، غروب به قم بازمی‌گشت. بین مبارزین همه‌جور تفکر بود، حتی مارکسیست‌ها. خواستم بگویم نهج‌البلاغه کتاب تغییرات است، کتاب مبارزات است، هر کس نهج‌البلاغه بگوید ولی از جمهوری اسلامی به قرائت این آقایون انتقاد نکند، آن فرد هر کس که باشد، دارد نهج‌البلاغه را داغ می‌کند! این سوم بود.
 
جناب حجت‌الاسلام شیخ محمد رضا احمدی حتی اگر طعنه هم زده باشد، او از خصلت خوب نرمی و رفتار درست اخلاص خود را خارج نمی‌کند. شما و ایشان از شخصیت‌های متفکر این صحن کنار سایر متفکران هستید. چالش هم به هم را واقعاً مستقیم کنید. من مدیری رک هستم. از هر دوی شما زودتر دنیا آمدم، پس می‌توانم گاه از سر نهایت باورم به هر دو نفر، داد بکشم! اما نکُشمِتان! بُگذرم. ممنونم.
 
 
،،
جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالک سلام
آنچه مرقوم فرمودید در جای خود تفکیک مفهومی خلافت و امامت است و خوب هم جدایی لفظی آن دو را طرح کردید. اما شما ۱۳ رجب را به سمت برجسته سازی مفهوم خلافت برده بودید، که من نقد زدم به متنت که در شیعه، امامت اصالت دارد، بر خلاف اهل سنت که نظریه‌ی خلافت را چاق و چله نگه می‌دارند. امامت امتداد نبوت است، اما خلافت در نگاه اهل سنت فقط جای پیامبر اکرم ص نشستن. من امامت را اصالت می‌دهم. از تقبل تهیه‌ی پاسخ بسیار خشنود شدم. هر کجا تشریف داشتید خدای باری‌تعالی بر توشه و زاد معادت گذارَد. سلام برسان بر اهالی شریف و سادات بیت‌تان. ابراهیم.
،،
سلام آشیخ محمدرضا
نه، دشمنی چرا؟! مثل درخشیدن آفتاب، روشن است که عده‌ای در بالای جمهوری اسلامی ایران جا خوش کرده‌اند، از اول انقلاب تا الآن نظام را در قالبی تفسیر کرده‌اند، که در اکثر موارد وقتی با انقلاب اسلامی تطبیق داده می‌شود به انحراف کشانده شده است. همدستی همراهی با این قسمت انحرافات، از نظر من بزرگترین خطا است، از خطا هم بالاتر است. شما جناب احمدی دوست دیرین و متفکر من، چگونه بالای ۲۰ و اندی قسمت از نهج‌البلاغه قلم زده‌اید، اما هنوز نرسیده باشی که این نحو حکومتداری با فرهنگ نهج‌البلاغه تباین دارد و از روح امام علی علیه السلام بیگانگی پیدا کرده است. شجاع باشید شیخ آگاه به زمان و پرهیزگار در رفتار. از سمت من تمام. با نهایت قدردانی از اهتمامت در کتاب علی، آن مردِ بدون نظیرِ ابدی.
 
جلیل قربانی: 
سلام، شب به‌خیر آقای طالبی
درست می‌فرمایید!
تعریف‌تان از خودم را نمی‌گویم اما انتقادتان از خودم را می‌پذیرم.
 
گفته‌اند که؛
چوب معلم (مدیر) اَر بُوَد زمزمه محبتی 
جمعه (۲۴ساعته) به مکتب آوَرَد طفل گریزپای را
،،
آقا قربانی! فقط قادرم بگویم:
شرمسار رفتار شکوهمندت شدم. بی‌امان تقدیر دارم.
 

عیسی رمضانی محمد به دامنه: سلام استاد طالبی عزیز، و نویسنده ی توانمند، شب بخیر، ما قرآن را می آموزیم تا به آن عمل کنیم و در نتیجه رستگار شویم و همچنین نهج‌البلاغه را مطالعه می‌کنیم تا آن را الگوی عملی خود قرار دهیم و افتخار ما این است که نهج‌البلاغه داریم، و از طرفی هم  نظام حکومتی شکل گرفت که ، با همه ی نواقص و کمبودها ، جهتِ حرکتِ آن نیز به سمتِ  حاکمیتِ  قرآن و نهج‌البلاغه است. 
جناب استاد احمدی نیز برای ما از نهج‌البلاغه می‌گویند و ما بهره می‌بریم،  شما به ایشان عتاب کردی که << عده ای دربالای جمهوری اسلامی ایران جاخوش کرده اند ، از اول انفلاب تا الآن،  نظام رادرقالبی تفسیرکرده اند که در اکثرمواردوقتی با انقلاب اسلامی تطبیق  داده می‌شود به انحراف کشانده شده است >> و در ادامه ایشان را متهم کرده اید که با این انحراف ، همدستی و همراهی کرده اید و سخنان تَشَر گونه دیگر. 
بنده به  خودم اجازه نمی دهم به محتوای گفتمان دو دوست قدیمی ورود کنم ، اما روی سخنم به این نکته حضرت عالی است که معتقدید، ( ایجادِ انحراف از نهج‌البلاغه در حکومت داری ، در بالای جمهوری اسلامی، توسط عده‌ای،)  بنابراین  به جهت مزید اطلاعاتِ امثالِ بنده،  بفرمایید : 
✅اگه امکان داره چند مورد از آن عده‌ای که در بالای جمهوری اسلامی ، جاخوش کرده اند و تفسیر غلط از نظامِ  بر گرفته از نهج‌البلاغه،  ارائه کرده یا می‌کنند،بیان بفرمایید. 
✅ما از انقلاب اسلامی چه معیارهایی داریم که این تفاسیر غلط از نظام و نهج‌البلاغه را انحراف از  آن می دانیم؟ 
به نظرم مطالب تان از سرِ عصبانیت بوده و کلی گویی است ،به همین خاطر 
چون شما را اهل مطالعه وتحقیق و صاحب نظر یافتم، پاسخ جنابعالی را راهگشا می‌دانم. سالم و سربلند باشید

،،
رفیق متعهد و دانشورم جناب آقاعیسی سلام
به این درخواست شما که بر من سِمت استادی دارید اجابت کرده و وارد مباحثه می‌شوم. انتظار دارم تاب دیدگاه‌هایی که به اصرار شما بیان می‌کنم داشته باشید و یا داشته باشند. ادامه‌ی آن همین الآن:👇

دانشور استاد، جناب حاج‌عیسی رمضانی سلام
متن مرا یک‌نفس بخوان چون پاراگرافش به هم، پیچیده است. بسی برای من مایه‌ی مَسرّت است، چه در نزد انوَرت و چه در فضای مَجاز منوّرت، خودم را با شما هم‌سخن سازم. روزگاری هم من و هم شما برای ساختن نظامی نو بر ویرانه / نیم‌ساخته / بدساخته / وابسته / فسادپرورِ سلطنت رضا + محمدرضا پهلوی، در میان امواج درخشان و خروشان مردم ایران، غَریو سر دادیم و وقتی دیدیم جای پهلوی، «جمهوری اسلامی» درخشیدن گرفت، جرقه‌ی «انقلاب نور» چشمانمان را گرفت و دیری نپایید برای بقای مرزهای آن لباس بسبجی پوشیدیم و به جبهه‌ها، نه یک بار که بارها شتافتیم تا ایران و انقلاب از گزندها امان بماند. بعد سر راست کردیم دیدیم انقلاب ما توسط تفسیرهای بد جاخوش‌کردگان در «جمهوری اسلامی» از معنا و مفهوم و عمل به یغما رفت، نه کامل، اما چونان خوره در بافت موی مجعّد سر، که بر خود صاحب مو هم، پنهان می‌مانّد که به خوره گرفتار شد، غارت شد. غارت مفهوم ولایت، غارت مفهوم نظارت، غارت مفهوم گردش قدرت، غارت مفهوم عدالت، غارت مفهوم علم، غارت مفهوم حزب، غارت مفهوم آزادی، غارت مفهوم روحانیت. من و شما کجا شنیدیم از انقلاب که خبرگان فقط باید ۱۴ خرداد می‌شد که بتواند نقش خود را ایفا کند؟ حتی کجای فلسفه‌ی سیاسی اسلام آمده است خبرگان باید پس از مرگ، بنشیند فردای مردم را از ۱۴ خرداد به بعد برای مردم تعیین کند؟ و این سنت شود و پای انقلاب دوخته؟ این کم انحرافی‌ست؟ کجای انقلاب من و شما آموختیم یک خاندان تمام پسرانش مثلاً لاریجانی‌گان صدر نظام تا مادام‌العمر از قدرتی به قدرتی دیگر، پلکان روند؟ میزان نفوذ در دادگاه‌های شاه با دادگاه‌های کشور داری ولایت، چه فرق‌هایی کرد، جز آن‌که زشت‌تر شده است. کدام نظارت تا به حال منجر بر سرنگونی یک فرد شد. درْ علم، درِ عالمان آن وقتی به شهروند درجه‌ی ۱ و ۲ و ۳ تبدیل شد انحراف تشدید شد. حزب‌ها در منطق شهید دکتر بهشتی معیادگاه بود، اما همه را تار و مار کردند. صدها فساد بالای نظام را هنوز به هیچ سرانجامی نرساندند. از ۹۰۰ شهر که نمازجمعه منعقد می‌شود، حتی یک شهر هم به فرد بی‌طرف ولی عالم داده نشود همه باید تابع باشند و مبلغ دستور. سیاست انتخاباتی را کجای انقلاب آمده است، چند پیر، یا تازه‌به‌دوران‌رسیده، و بیگانه از اصل انقلاب تعیین تکلیف کنند. و ما نداشیم که شب و روز از بیت‌المال برای تقدیس اشخاص هزینه کنند. کجای بسیج درش به روی همه‌ی افکار باز است حال آن‌که لفظ بسبج یعنی انسجام عمومی. روحانیتی که عصر شاه سیب‌زمینی خاکسترپز نداشت بخورد چرا باید اغلب‌شان از جمهوری شیر بنوشند و بیشترشان سه خانه و دو خانه و چند ماشین و چندین شغل درآمدزا داشته باشند. اینان -تعدادی‌شان- نه تنها دنیافروش شدند حتی دین‌فروش هستند. چه اصلی از انقلاب الزام کرده حکومت مفسر رسمی دین است. این بدترین انحراف از انقلاب است. من چندان حتم ندارم خود شما استاد عیسی در خلوت خودت با آن پرهیزگاری بسیار اخلاص‌گرانه‌ات -که خالی پشم هم درش نفوذ ندارد- مناسبات حاکم بر نظام را درست، منطبق، قاعده‌مند و مساو با نهج‌البلاغه بگیرید. نهج‌البلاغه از نظر من دقیقاً دارد فریاد می‌زند این نظام را با آن تعداد افراد که خوره‌ی انقلاب شدند، به اصول انقلاب که مردم به آن وعده داده شدند، برگردانید، وگرنه سرنوشت شما را همین ملت با خطبه‌ها و نامه‌ها و قصارهایم، تغییر خواهند داد. به هر کس که مخالف تفسیر رسمی حکومت شود، انگ می‌زنند، اما این انگ، در حقیقت غریوهای خاموشی است که کی گُر بگیرد و زبانه بکشد و قدرت آن عده را ببلعد، همان صاحب نهج‌البلاغه می‌داند. نهج‌البلاغه کتاب کسانی نمی‌شود که با آن بخواهند جای پای قدرتمندان بی‌مسئولیت را محکم کنند و سیمان و ساروج تزریق کنند. خدایا ملت را به اصول انقلاب ۵۷ برگردان. والسلام. شب ۲۸ دی ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دارابی دامنه دوستدار و شاگرد آقاعیسی. متنی بدون ویرایش و پیرایش.

 

و ظرافت‌های باریکی در آن موج می‌زند.

 

حرم حضرت معصومه س صحن اتابکی که اسمش شده صحن امام رضا ع. گلدسته‌های زیبای حرم زودتر از قمی‌ها طلوع آفتاب را می‌بینند. عکاسش خودم هستم.

،،

برادر دانای استادم جناب آقا عیسی سلام

در متون آن جناب، همیشه ارزش‌ها و صداقت‌ورزی‌ها حرف نخست را می‌زند و مالامال از جمال الفاظ شما در عبارات‌تان می‌شوم. اختلاف نظر، از جنبه‌های کمال و مآل در میان آدمیان است. نهایت احترام و از طرف من تمام. والسلام. 🖐

 

متن جلیل قربانی:

چرا جامعهٔ ایران از اخلاق دور شد؟

چکیده متنی از مصطفی ملکیان

 

۱- آیندهٔ مبهم و نامعلوم افراد از نظر مالی، شغلی و...، آستانۀ اخلاق و تحمل را در جامعه کاهش می‌دهد.

 

۲- در جامعه‌ای که افراد با هر تخصصی می‌توانند شغلی داشته باشند، کارشکنی، حسادت، تهمت، سخن‌چینی، چاپلوسی و... کمتر است.

 

۳- در جامعه‌ای که نیازهای اساسی انسان‌ها در آن تأمین می‌شود، افراد بر پایۀ موازین اخلاقی زندگی می‌کنند.

 

۴- اخلاقی زیستن ارتباطی به نصیحت‌ها و ازدیاد مجالس دینی ندارد، بلکه نیاز به آرامش ذهنی و ثبات اقتصادی دارد.

 

۵- به جای صرف هزینه‌ برای دعاهای مستحب کمیل و ندبه و سخنرانی خسته کننده و مداحی‌ سوزناک و برپایی مجالس و همایش بی‌اثر، این ثروت عمومی را به واجبات مردم مانند ازدواج و شغل منتقل کنید.

 

۶- جوانی که شغل دارد و ازدواج کرده، با خوش‌بینی به آینده می‌نگرد و آرامش به او زندگی اخلاقی بهتری هدیه خواهد داد. پس لطفاً مستحبات را کم کنید و به واجبات برسید.

،،

جناب جلیل سلام

کشورها کوشا می‌شوند تا بازار، کار، اشتغال و در واقع زندگی دست و پا کنند. این از میان ساقط شود، کشور، نسل نوی خود را در حقیقت در امان خود رها می‌کند که هر چه سرش آید، آید. اقتصاد چند سالی‌ست، به‌درستی شعار سال شد، اما روند پیاده‌کردن آن، فرهنگ جهانی کار و کوشش می‌طلبد و یک «جو» درایت.

 

جواب عیسی: علیکم السلام استاد خودم ، دوست دیرین و باسوادم، حقیقتا روایی و رسایی نوشته هایت مرا مجذوب خود می‌کند، بلی اختلاف نظر بویژه در این گروه، امری طبیعی است . از طرف بنده هم تمام، 🙏🤚.

 

،،

جناب عبدی سلام

بر شما به‌وضوح روشن است که در وجود جناب آقا عیسی درجات پرهیزگاری و دانش بالا چنان بالاست، که از وی، انسانی متقی و شخصیتی قابل قبول در داراب‌کلا ساخته است. ارادتم به هر دوی شما، بارز است.

 

،،

مجدد جناب آقای قربانی سلام شبانگاهی

همان‌طور که بارها خیلی آسوده و آسان گفتم، جنبش‌ها و نهضت‌ها باید از هویت بومی خود حفاظت کنند و کاری نکنند که دیگران آنان را وابسته به جایی دیگر بخوانند. با تشکر برای خواندن، و نظر، انشاء کردن.

 

توضیح عمومی

این جا از مؤذنه‌ها صوت اذان برخاست. بهترین ساعت من که آدم لحظاتی فارغ از خود می‌شود و به خدا می‌پیوندد. فضیلت اول وقت فریضه‌ی شام و خفتن. برم.

 

،،

آقاعیسای گرانقدر سلام

رفیق‌مان آقاعبدی خواست قلب تو را فتح کند. دیگر نمی‌داند صفت بارز عیسای ما رأفت است. این دوستت به تفکر و تدین و توان نویسندگی‌ات می‌بالد که یک عمر تدریس کردید. درود. فاملیت که برای من اصالت دارد. سلامت باشید استاد دانشور و متفکر مدرسه فکرت و مدارس میاندورود و حتی دانشکده‌ها.

 

،،

آقا عیسی سلام

حال که از عظمت و شکوه سلام یاد کردی یک نکته گویم و از سمت خودم تمام. زنده‌یاد دکتر علی شریعتی می‌گوید در نماز وقتی داخل شدیم، آنقدر داخل‌ماندن آن جلالت و احترام دارد، که برای خروج از آن (=اتمام اقامه) باید با سه تا سلام به نبی خدا ص، صالحین، تمام تمامی هم‌کیشان از آن خارج شوی. یعنی پرشکوه‌ترین راه پایان یک نماز. ممنونم که افشاء سلام و قضای آن را هم به جای می‌آوری.

 

،،

جناب حاج سید کمال الدین سلام

بسیار دوراندیشانه توجه دادید به نزاع نوعیه میان مجلس و شورای نگهبان که برای برونرفت ازین نزاع -که همان بن‌بست و معضل است- مجمع تشخیص تشکیل شد. اینک اشکال:

 

۱. بلاخره روحانیت دریافت مصلحت، در حکومت مهم است، و تن به راه‌کار مجمع تشخیص مصلحت داد. اما همین حکومت در بخش انتخابات که مغز دموکراسی‌ست، حاضر نیست، همان برونرفتی که بر سر قوانین میان مجلس و شورای نگهبان قائل است، برای تعیین صلاحیت نامزدها تعمیم دهد. و شورای نگهبان خود را آخرین تصمیم‌گیر می‌داند.

 

۲. تن به مصلحت دادن هنوز هم در خود مجمع تشخیص مصلحت مقاومت می‌شود و اعضای ارادتمند آن بیشتر ذائقه‌ی حاکم را لحاظ می‌کنند و جناح خاص را تا مصلحت مردم.

 

۳. مصلحت در نهایت، به دلیل گسترش مسائل مهم عرفی، دین را به حوزه‌ی شخصی می‌راند و آنچه مهم می‌شود، نیاز و رفع معضلات است.

 

۴. کاش کسانی که مصلحت‌سنج نظام منصوب شدند، نمادی از خرد جمعی بودند نه فقط افراد مورد قبول حاکمیت.

 

نماز، سیر است

نماز، از دسته عباداتی‌ست، که تکرار بدونِ اتمام آن در شبانه‌روز، شاید شائبه در اذهان ایجاد کند چرا نماز مانند مناسک حج، تعطیلی و فصل ندارد و عین روزه، محدود به ماه و تعداد ایام، معدود نیست؟

 

خواستم بگویم نماز، تکرارش سیر است، نه تکرار صِرف. یعنی یک خط سیر به سمت قُرب است که اگر متوقف یا محدود شود، سالک و مسافر را از سوی خدا، باز می‌دارد. در واقع، نماز سیر و مسافر و راننده‌اش یکی است؛ خودِ نمازگزار و مسیر و جاده‌اش به سوی پروردگار. با نماز است که انسان، از سیر به سوی معبود، سیر نمی‌شود و از پیوند عبد و رَب باز نمی‌ایستد.

 

پس؛ نماز، سیر است و فصل و خاتمگی ندارد. باید ایستاد سمت قبله و کعبه، و نماز را روزانه و شبانه گزارد، تا در مسیر خدا بود و از خط صراط پیاده نشد. نماز، از نیازمندی‌های انسان است. اسکلت ما نماز را اجرا می‌کند و روان ما آثار و آرامش آن را دریافت می‌کند.

 

و خدا با وحی به نبی ص درباره‌ی اوقات نماز، در آیه‌ی ۱۱۴ هود فرمود «نماز را در دو طرف روز و پاره‌ی از شب برپا دار» و در آیه‌ی ۷۸ اسراء دستور صادر کرد که بندگان «نماز را از غروب خورشید تا تاریکی شب و سپیده‌ی صبح» بخوانند. و این یعنی سیر، یعنی ترک نکردن عبادت توسط عباد.

 

،،

جناب حجت‌الاسلام حاج آقا سید کمال الدین سلام

شما طوری مسئله را مطرح کردید که برداشت خواننده این می‌شود که اگر اسلام بدون در نظرگرفتن مصلحت، بر مردم اجرا شود، گذشت و مهر و عاطفه از میان می‌رود و برای این گزاره‌ی علمی خود، رفتار داعش‌ها و کردار طالبان‌ها را مثال زدید که بر شما و ما روشن است این دو دسته، همگی از روحانیون اهل سنت هستند و پیروهای آن. عین جملات شما این بود در آن پست مُحاجّه با حاج آقا باقریان:

 

«اگر علم غیب دستور کار در مقام اجرا حکومت بنوی ص علم عموم مردم تعاملات اجتماعی مومنان باشد یک جامعه به تمام معنا داعشی و طالبانی خواهیم داشت، بسیاری از مهربانی ها اجتماعی حاصل نادیده گرفتن گناه دیگران است عنصر مصلحت بود...»

 

این جا دو سؤال خیزش می‌کند و یک ابهام.

 

۱. با گزاره‌ات متوجه ساختی اسلام اگر بدون مصلحت اجرا شود اساس جامعه به هم می‌ریزد. مگر آیت الله جوادی آملی در کتاب حکمت احکام نگفت تمام احکام اسلام حکمت دارد. اما سخن شما خواننده را هدایت می‌کند به این تشکیک که چگونه دینی‌ست احکام را وحی می‌کند، اما اجرای آن را تابع مصلحت می‌کند. خب، همان اول بگویند حکومت و اجرائیات در محیط مسلمین از مصلحت آن عصر تبعیت می‌کند نه از احکام و علم معصومین ع.

 

۲. اخلاق، برون‌دینی است و دین آن را امضاء یا رد می‌کند. حرف مرحوم شیخ محمدتقی جعفری اگر عیناً متعلق به خود او باشد، دقیق و درست است. دین منهای اخلاق مو نمی‌زند با این که فرد نماز بخواند اما پس از نماز برود نزول‌های خود را پس‌انداز کند و یا برود فسادهایی مرتکب شود. روح اسلام در اخلاق است.

 

بله، معصوم ع با مردم معامله به عصمت نمی‌کند، چون اگر با علم از ناحیه‌ی عصمت خود با مردم سر و کار داشته باشد، توازن اجتماعی برهم می‌خورَد. «کبوتر با کبوتر، باز با باز».

 

ابهام این است حکومت اسلامی سرانجام دچار سرخوردگی می‌شود و روزی را می‌بیند که هر بار می‌خواهد احکام اسلام را وارد اجرا کند، می‌بیند همه‌جا مصلحت بر اسلام چیره است هرچند خود اصل مصلحت هم یک نگاه از درون دین است، ولی هرگز شریعت‌گراها نخواهند پذیرفت که اسلام، پیاده‌شدنی نیست. آنان در پی شرعی‌سازی تمام امور حکومت هستند. حرف آن نظریه‌پرداز (سعید حجاریان) دارد دقیق پیش می‌رود که دهه‌ی ۷۰ در مجله‌ی کیان نوشت: جمهوری اسلامی ایران دوره‌ی گذار از شرع به عرف است.

 

از محضر شما و جناب آقای باقریان بهره بردم درین محاجات فکورانه‌ی‌تان. نبوی را راستی در آن پست بنوی تایپ کردید که من در همین نقل قول، هم آن را دست نزدم. ممنونم.

 

نظر حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی:

احسنتم و اجملتم نکته ای مهم و زیبا بود اما یک نکته ای هم از قول استاد عظیم الشأن خود حضرت علامه حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه اضافه کنم 

نماز با این نکته ای فرمودی باز هم در پنج وقت است در بین اوقات از این نماز رسمی فارغ میشود اما برای عارفان و سالکان نماز دیگری پیوسته در حال انجام است و آن اصل دینداری و عبودیت است 

همانطور که در قرآن کریم فرمود 

واعبد ربک حتی یاتیک الیقین

لذا شاعر فهیم پارسی زبان چنین سرود 

 

خوشا آنانکه که دائم در نمازند 

که حمد و قول هو الله کارشان بی

 

یا در آیه شریفه دیگر فرمود 

رِجَالࣱ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةࣱ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰةِۙ یَخَافُونَ یَوۡمࣰا تَتَقَلَّبُ فِیهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ/ ۳۷ نور 

این دسته از نمازگزاران نمازشان در بیع و شرا قطع نمی‌شود 

این نماز هست که قائم است و نمازگزاران را از فحشا و منکر باز می دارد 

لله الحمد نحن به ملتزمون انشاءالله 

عمادی قم

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2554
۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
نظر (۰)
. . . this page doesn't have any comments yet
نظرات خود را در زیر بنویسید:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">