جواب دامنه به آقای سید حسین شفیعی دارابی
به قلم دامنه : ۱۷ . ۴ . ۱۴۰۳ ، در زیر متن پاسخ دامنه و در ادامهی مطلب متن نوشتهی حجت الاسلام آقای سیدحسین شفیعی دارابی که یک ماه پیش در مدرسه فکرت به انتقاد از من پرداخت درج میشود. این جواب به خاطر انتخابات که دامنه قصد نداشت جوابش خللی به فعالیت انتخاباتی ایشان بزند تا امروز به تأخیر افتاد:
کامیابى بزرگ
وقایه از وقایع
حجت الاسلام
آقای سیدحسین شفیعی دارابی
سلام و احترام و ادب. ادب وادارم کرد سرِ پیمان بایستم و پاسخم را انشاء کنم. دوست محترمِ دیرینم فوز عظیم را میدانم دقیق واردید، به رسم همان ادب تعلیمی از آیه ی نُه غافر، دعایی را که ملائک مقرّب استمداد ورزیدند، وارد میدانم:
وَ قِهِمُ السّیّئاتِ و مَن تَقِ السّیّئاتِ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَه وَ ذلِکَ هُو الفوزُ العظیم.
"و آنان را روز قیامت از ناگوارىها حفظ کن، که هر که را در آن روز از ناگوارىها [یا عقوبات] حفظ کنى قطعاً او را مشمول رحمت خود ساختهاى، و این است کامیابى بزرگ"
واقفید که در آیه ملائکه از خداوند برای مؤمنان و متقیان درخواست مینمایند. و اینک نیک میباشد صراحت بورزم که من به وقایه از وقایع، اعتقاد و ایمان دارم. اهوال، هراس، شدائد و بدآیند بخشی لاینفکّ از زندگی دنیویست که بالاترین چاره برای گذر از آن، اول علم و بعد عمل و سپس دعاست. من این فرهنگ اخلاقی و اعتقادی را یک اصل ثابت برای ایمانورزان میدانم که جای هیچ تزلزلی را جایز نمیگذارد. باور ما به آن نباید جای رد و انکار بگذارد. به قول مرحوم علامهی المیزان، از دعای ملائک، نهایت ادب استفاده میشود؛ با حمد و ثنا میآغازند، سپس حاجت میطلبند، آنگاه به اسماء حُسنای الهی شفاعت میجویند و در مرحلهی آخر است که درخواست آمرزش را بر درخواست بهشت، مقدم میدارند، چون "برای درک هر نعمتی، ابتدا باید موانع آن برطرف گردد؛ و مغفرت، در حکم دفع مانع، از وصول رحمت و نعمت" است. برای خودم در هر آن از حیاتم، از خدایم مغفرت میخواهم و برای شما درین نامه، رستگاری میجویمُ کامیابى بزرگ (=فوز عظیم)
شما را دارای امتیازات (=برتری) از خودم میپندارم و وقتی پندارم را در دستگاه فاهمهام میپزم میبینم این امتیازات شما را دخالتگر میکند و شما آن را ارشاد میدانی. امتیازاتی چون: لباس نبوی، سیادت نسلی، درس حوزوی، پست تدریسی، مقام منبری، اخیراً هم خطبه خوانیهای جمعهای. و به این تمایزات دو چیز نیز شک دارم در شما اثر گذاشته است: معادل دکتری، نفوذ معنوی. امتیاز اولی یعنی لقب "دکتر شفیعی" برای پرستیژی که جامعه را به اعجاب و احترام میکشانَد و دومی بر عکس، خودِ شما را در بین شیداهانت به عُجبِ ناخودآگاه میخوانَد. و من از تمام این امتیازات برجستهات بیرون و بهتر است بگویم تهیام. همین نابرابری معنوی و دانشی و پُستی، باعث است دستت را به سوی من دراز نگاه دارد و اغلب، وجودت را به سمت نصیحت، طعنه، کنایه و ذمّ من و البته خیرخواهی و توقعات و دل سوزاندن بر عاقبت من، بکشانَد. من ازین رفتاری که نسبت به من میورزی، قدر تخم خردَل اَخمی به دل نمیزنم و آن را در بالاترین وجه، حمل صحّت میکنم و با آن که بدترین دعا و تصغیرترین کار را آن میدانم که کسی هر دَم در هر نوشتهای یا گفتاری یا تماسی، به دیگری بگوید: «امید است عاقبت به خیر شوید»!!! با این وجود این تکرار کاری شما را نادیده میگیرم، زیرا چنین دعایی نوعی حقارتبینی طرف مقابل است که گویی با زبان اشاره میخواهد بگوید در تو چیزهایی دارم میبینم که مجبورم میدارد از عاقبتت بهراسم! به همین دلیل، من تسلیح هر فرد به این الفاظِ «عاقبت به خیر شوید" را ترور کلامی میدانم، نه دعای درست و ناشی از ناحیهی راستِ فؤادِ افراد.
احساسم این است هر بار به هر مسئلهی مهمی کشوری یا ناحیهای برمیخوری، من را (از روی تحبیب یا تهدید) در دورنت عبور میدهی و همین مرور، موجب است به من، به شکّ و ریب بیفتی. اما وقتی آموزهی کلامالله مجید این است که "لَا رَیبَ فیهِ"، مهم است شما هم از من به لَا رَیبَ برسی که هر تحت تعالیم قرآن سن پیدا کردیم. نمیشود هر بار من را زیر بار انتظارات خود قرار دهی و همین توقعات وا بداردَت که دوستی و خلوص مرا به خدشه ببری. این به من زخم نمیزند، به خودت جراحت وارد میکند که بیشتر به التهاب فرو میبردَت تا به التیام. چرا من باید در استیضاح شما باشم؟! حال آن که خودت بیشترین توضیحات را بدهکاری. فضل شما بر من روشن، اما این علتی را برایت مُجاب نمیسازد هر دفعه به این دوستت دشمنی تفسیر کنید. چرا من باید چنان باشم که دل خودت مرا میخواهد، عذر میخواهم! در دنیای عقلانیت و نوشتاریت و گفتاریت مگر ربط شما با من ربط "فرهاد" با "شیرین" است که من برایت شیرینبازی دربیاورم؟! و شما برایم کوه بکنی؟! نه کوهکَنی! نه شیرینبازی! سهمی در پهنهی تفکر ندارد. مگر آن که یک سمت ماجرا، فکر خود را پیش از مسابقهی در بیان و عرضه (یستمعون / فَ / یتبعون) غالب و چیره بداند؛ که این، کارِ اُولُو اَلباب (=خردمندان) در زُمر نیست.
من برای شما این ویژگیها را قائل بودم. لابد خبر داشتید ازین دوستت:
۱. خوشاخلاقی در روبرو
۲. خاکی در دنیای واقعی و دیداری
۳. حوصلهورزی در شفقت و خرج وقت
۴. دانش و دیانت در جامعه
۵. مردمدوستی و میانداری
۶. جاذبهی چهرگانی و نفوذ شخصیتی
اما تمام این شش مورد، مبانی آزاد مرا در عقایدم، در اخلاقیاتم، در مواضعام برهم نمیزند. حتی نزدیکترین عضو خاندانم -که ارشد ما بعد از مادر و پدرم بوده است- استقلال مرا نمیتواند فرو پاشانَد. زیرا من در بینِش و دینِش، و همچنین در دانِش و ارزِش، ملاکهای عقلانی و شرعیی جستوجوشدهی خودم را تبعیت میکنم. به همین علت زیر بار تقلید و پیروی نمیروم؛ مگر آن که سکوی عقلم آن را مجاز سازد. با این توضیحات؛ قصدم عرض حال بود، نه تعرُض قال. همچنان به شما فکر میکنم کما اینکه همآره به شما دوستی میورزم. دوستی جای تفکر نمینشیند و تفکر جای دوستی را تنگ نمیسازد. هر کدام ریل خود را دارد. من روی ریل راه میروم. از ریل خارج نمیشوم. فرمان این ریل را به هیچ کس نمیسپُرم و حتی به زمان فردا (=تأخیر از تنبلی) موکول نمیکنم. زیرا از قرآن تعلیم گرفتم آن هم از دامان مرحوم مادرم که نصیحت و وصیت کرد دو آیه را از یاد نبرم: یکی این آیهی بیست و سه کهف: و لا تَقولن لشیء اِنی فاعلٌ ذلک غَدًا. و دیگری این آیهی چهل انبیا را: انا اَنذرناکم عذابا قریبا یوم ینظُر المرءُ ما قدمتْ یداهُ و یقول الکافرُ یا لَیتنی کُنتُ تُرابًا.
به شما به عنوان یک دوست مژده میدهم مُجازی به من سفارش کنید و نیز مُجابی من را تشویق؛ اما میدانم که میدانید مرا نمیخواهی (حتی نمیتوانی) زیرِ چتر خودت ببری، زیرا من زیر چتر احدی نمیروم. چرا من زیر چتر نمیروم؟ چون چترِ باز، اول برای خود چتر را باز میکند تا خیس نشود، سپس برای غیر. سود و منفت، ذاتی بشر است. بمانَد که میدانید در میان اِنس و جِن "چترباز" !!! هم زیاد است. باز نیز از سایهات را مستدام بر سرِ سرم میخواهم و سنوسالت را در کمال سلامت. ابراهیم برادرت.
شعار «من سیاسی میاسی بلد نیستم»؛
خود نماد بارزی از «سیاسی» بودن است!!!
متن حجت الاسلام آقای سیدحسین شفیعی دارابی: بنام پروردگار بصیر و دوست دار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک؛ عصر جنابعالی به خیر؛ خودت میدانی و همه هم میدانند که جنابعالی حسابی «سیاسی میاسی هستی». طرح این شعار هم خود نمادی از سیاسی میاسی بودن است؛ و این جمله نسبتا پرتکرار در برخی از نوشته های جنابعالی در چند ماه اخیر موجب نمی شود که از گردونه سیاسیون خارج شوید؛ فکر می کنم دست کم؛ غالب اعضای این مدرسه به وضوح می یابند که جنابعالی کاملا تغییر روش داده و سیاست را در قامت و لباس دیگری در پیش گرفته آید؛ دیگر نه خبری از تمجید و تحشیه به فرمایشات حکیمانه رهبر فرزانه هست (البته تا آنجا که بنده در خاطره دارم) و نه تحشیه بر بیانیه سید حسن نصر الله (,بازهم تا آنجا که در خاطره دارم) و نه بازگویی خیانت های به اصطلاح خودت «دولت شیک پوش» (و یا دولت بنفش) و نه... و نه...؛ عقده در دلم موج می زند؛ ولی به تاسی از جدم امیر مومنان علیه السلام عرضه میدارم : «صبرت و فی العین...)؛ البته این جملات کوتاهی که نوشتم؛ فهم غالب افراد حاضر در این مدرسه می باشد. به هرحال این دوران غربت دین و دیانت و انقلاب و امام و... هم خواهد گذشت و...؛ آری مدیر محترم و نویسنده خوش قریحه بدان که دست کم غالب اعضای این مدرسه می فهمند که طرح شعار چند ماه اخیر : «من سیاسی میایی بلد نیستم»؛ خود نمادی از یک سیاست است. (من آنچه شرط بلاغ است با نو می گویم_ خواه از سخنم پند گیری یا ملال). در نمازهای اول وقت و فرصت های دیگر معنویت دعا کن که عاقبت به خیر شوم. (حوزه علمیه قم: سبد حسین شفیعی دارابی/ عصر روز یکشنبه ۱۰ تیرماه ۱۴۰۳ش_ ۲۳ ذی الحجه ۱۴۴۵ق)
متن دوم ایشان :
آق سید حسین شفیعی دارابی: خرسندی از شتاب آقا ابراهیم . بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. صبحت به خیر . خرسندم که طاقت نیاوردی و قبل از ۱۷ خرداد (که وعده داده بودی خواهید نوشت) هم دیگران را به زیرکی به میدان آوردی و هم به بهانه نقل بخشی از عبارت مرحوم استاد محمد رضای حکیمی و اعمال شیوه یک سویه نگری؛ خود هم به میدان آمدی؛ پس راست نوشتم: «هم سیاسی هستی و هم میاسی»؛ منتظر این ظهور بوده ام. شتاب در این میدان آوردن ها و یا میدان آمدن ها هم غیر منتظره نبود. دعا کن که عاقبت به خیر شویم. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی/ صبح سه شنبه ۱۲ تیرماه ۱۴۰۳ش_ ۲۵ ذی الحجه ۱۴۴۵ق)
دامنه: جناب حجتالاسلام آق سید حسین شفیعی سلام. ضمن قدردانی و التماس دعا از آن استاد محترم و دوست دیرینم، صلاح میبینم پاسخم را پس از برگزاری انتخابات و احتمالاً در ۱۷ تیر بنویسیم. تا آن زمان پس، فعلاً در جواب متوقف میشوم. پوزش میطلبم. درود: دامنه