دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

کوره‌چی‌های داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. کوره‌چی‌ها به‌طور عام به افرادی‌که به صورت حرفه‌ای زغال چوب تولید می‌‌کنند اطلاق می‌شود. ولی به طور خاص افرادی معمولاً ساکن جنگل بودند که کارشان تولید زغال بود. منظورم از معرفی آنان در این پست این است کوره‌چی‌ها چه می‌کردند؟ که بودند؟ کجا کار می‌کردند؟ برای چه کسانی؟ و چرا؟ چون این قطعه هم جزوی از تاریخ فرهنگ محل ما روستای «داراب‌کلا»ست.

 

حدود جغرافیایی کارشان از پایین‌دستِ جنگل چلکاچین تا سمت راستِ زغال‌انبار زیردستِ سنگ‌معدن بود. گویا اهل بابل و آمل و اشکورات و بعضاً از ییلاقات دور بودند. البته باید بیشتر تحقیق کرد. آنان گرچه در راستای سیاست بهره‌برداری از جنگل از سوی شرکت خصوصی «اکبرین» از دوره‌ی پهلوی دوم، به کار گرفته شده بودند و بخشی از زغال مرغوب تهران یا سایر شهرها را با چوب‌های درختان جنگلی روستای ما تأمین می‌کردند اما اثرات تخریبی کار آنان بر بوم‌زیست و گونه‌های بکر جنگل داراب‌کلا متوجه‌ی کسانی بود که این شیوه را باب کرده بودند.

 

کوره‌چی‌ها زحمتکشانی بودند خارج از محل ما، که برای تأمین معاش به درون جنگل داراب‌کلا کوچ کرده و کوره‌هایی خاکی در بستر جنگل و در مناطق شیب‌دار تعبیه می‌کردند و فراورده‌ی آن را تحویل شرکت «اکبرین» می‌دادند. صاحب یا صاحبان تهرانی این شرکت با فامیلی «اکبرین» (که در همان زمان از محلی‌ها می‌شنیدم که نسبتی نسَبی با آقای خامنه‌ای دارند) در ابتدای روستای داراب‌کلا، در کناردستِ باغ منصور -که مرحوم فیضی سرایدار آنجا بود- دفتر و ساختمان اداری و پشتیبانی تأسیس کرده بودند. در اولین دوره از انتخابات ریاست‌جمهوری نیز، یکی از همین «اکبرین»ها کاندیدا شده بود و در روستای ما تبلیغاتی زیادی صورت داده بود با عکس‌های دو دست مُشت‌کرده و با شعار: «اکبرین علیه‌ی مستکبرین». بگذریم.

 

یک نمونه از کوره‌ی زغال جنگلی

 

منهای اثرات تخریبی کار کوره‌چی‌ها -که جای هیچ انکار ندارد- آنان موجب رونق درآمد خود و بخشی از مردم منطقه و روستای ما شده بودند. خانواده‌هایی از داراب‌کلا مثل مرحوم احمد طالبی مشهور به «حسین پاسین احمد» -که فردی کارکُشته و غیور و قدرتمند بود- و مرحوم محسن خرمی ببخیل و چند نفر دیگر از بالامحله‌ای‌ها با خرید چندین رأس اسب، زغال را روزانه از سرِ کوره‌ها در دل جنگل تحویل می‌گرفتند و با گذر از فاصله‌های دور به لبِ جاده می‌آوردند و در انبار زغال -مشهور به زغال‌انبار- دِپو می‌کردند که از آنجا بر کامیون‌ها بار می‌شد و برای فروش به مقصد می‌رفت.

 

از کوره تا بار زدن بر کامیون، کار میان چندین کارگر تقسیم می‌شد و کسانی از محل ما در زغال‌انبار مستقر بودند که با کول‌بَری زغال را در کیسه‌هایی سنگین و بزرگ و حتی گاه کُنده‌ها و الوارهای قَطور را با گذاشتن چپَر روی کامیون، بر پشت آن بار می‌کردند و ازین طریق با زحمت و تلاش، رزق و روزی حلال به خانه می‌آوردند؛ به‌طوری‌که وقتی غروب به خانه بازمی‌گشتند و برای شست‌وشو به سمت حمام عمومی عبور می‌کردند تمام سر و صورت و لباس‌شان مثل قیر، سیاه دیده می‌شد و خستگی از سر و روی آنان می‌بارید. ما خود این صحنه‌ها را می‌دیدیم خصوصاً مرحوم ابوالقاسم طالبی -مشهور به اَلقاسم- را که درین کار خبره و پیشکسوت محل بود.

 

علاوه بر این، لزوم خرید ارزاق موجب می‌شد کوره‌چی‌ها به مغازه‌های خواروبارفروشی داراب‌کلا بیایند و خرید خود را از آنها انجام دهند و همین موجب می‌شد کسب و کار برخی از مغازه‌دارهای تکیه‌پیشِ دورِ میدون، رونق بیشتری بگیرد. مردم، آن افراد را با همین لفظ کوره‌چی می‌شناختند. وجود کوره‌ها و کوره‌چی‌ها علاوه بر داد و ستد، باعث شده بود پرورش و خرید اسب در میان مردم تقریباً باب و رونق بیشتری بگیرد. داراب‌کلا اگرچه اقتصادش بر پایه‌ی کشت و کمی باغداری و دام بود اما وجود شرکت و کوره و چوب جنگل به گسترش کارگری و چاربداری و الوارکشی و حضور برخی مردان در شرکت‌های اقماری مانند شرکت اکبرین شامل رانندگان کتِل‌کَش، شاگرد کامیون، کارگری در جنگل، پُخت و پز و حتی ایجاد انبار زغال در گوشه‌ی منزل مسکونی مرحوم حسین دارابکلایی مشهور به عبِدالعلی حسین (پدر بزرگ همسرم) انجامید که به نوعی انبار دپوی ثانویه بود و کامیون‌ها چون قادر نبودند جاده‌ی سخت جنگلی را طی کنند از همین انبار بارگیری می‌کردند.

 

نحوه‌ی کار کوره‌چی‌ها این‌گونه بود: زمینی در پای شیب‌دار جنگل را در عمق زیاد حفر می‌کردند تا چوب‌های زغالی -نه صنعتی- در درون آن جاسازی و پُشته شود. اسب‌هایی از محل و یا از خودشان هیزم‌های سطح جنگل را که بهره‌برداری یا بر اثر باد و کهولت و سایر آسیب‌ها مثل مرض و آفت بر زمین افتاده می‌شد (گاه حتی درین سیکل و چرخه که درختان سالم هم به علت نبود نظارت یا فهم درست ارزش وجود درخت بر زندگی سالم، در امان نبود) جمع‌آوری می‌کردند و در اطراف کوره‌ی خاکی دپو می‌ساخته و کوره‌چی‌ها با تجربه‌ای که کسب کرده بودند آن را به سبک سنتی و ابتدایی، به زغال مرغوب و درشت تبدیل می‌نمودند.

 

هنوز هم جای آن کوره‌ها (به قول محلی جاماله‌ی کوره) در آن محدوده‌ها معلوم است. حتی تا چند سال پیش دو انبار بزرگ حلبی و چوبی زغال در منطقه‌ی زغال‌انبار -با آن‌که سال‌ها از تعطیلی آن می‌گذشت- در جای خود باقی مانده بود که به مرور زمان محو یا توسط افراد اندک اندک تخریب شد و اثری از آن باقی نیست.

 

    

نمایی از داراب‌کلا در اردیبهشت ۱۴۰۰ و  در مرداد ۱۴۰۰

عکاس: جناب یک دوست

 

یادم است یک سالی در همان سال‌های دور که بچه بودیم شنیدیم انبار کناری زغال‌انبار را آتش زدند یا آتش گرفت و چند رأس اسب مرحوم احمد طالبی در شعله‌های آتش سوختند و جِزغاله شدند و مردم (از جمله خودم و جمعی از رفقای آن ایام) دسته‌دسته روزهای بعد به آنجا می‌رفتند و سوختن دلخراش انبار و طویله‌ی اسب و اسب‌ها را بازدید می‌کردند و برای صاحب اسب، دل می‌سوزاند که تمام داشته‌هایش را از دست داد. نمی‌دانم آیا غرَضی در کار بوده یا خودبه‌خود مشتعل شد. این پست -اگر به اطلاعات دیگری دست پیدا شد- تکمیل خواهد شد.

تاریخ‌سیاسی‌داراب‌کلا : رویدادهابه‌روایت‌دامنه

 

توجه

متن زیر را جناب محمدحسین فرستاد

که  دربردارنده‌ی اطلاعات موثق و مهمی‌ست

و موجب تکمیل‌تر شدنِ این قطعه‌ی تاریخ داراب‌کلا

گردیده است. ضمن سلام و تشکر از ایشان، در زیر درج می‌شود:

محمدحسین آهنگر دارابی: سلام. کوره چی عمدتا از اهالی بندپی بابل به نام های خانوادگی عمرانی و اذان گو بودند. عمرانی ها در ساری به کار تعمیرات موتور آب، اره و ... در خیابان ملامجدین مشغولند. مهندس عمرانی مدیر عامل اسبق نکاچوب از فرزندان کوره چی بود. اذان گو ها ساکن شهر نکا هستند. احمد طالبی معروف احمد پوسین همراه با محسن خرمی یکی از سر چار بیدار زغال کش و الوار بود. مردم به علت فقری که داشتند نیاز به همین کار را داشتند و اغلب خاطر خواهی بود. غیر از القاسم، مرحوم گتی بابویه، رجب علی بابویه و قنبر بابویه از دیگر کارگرها بودند. آتشسوزی به طور یقین عمدی بود. بعد از ملی شدن جنگل، بخشی از بهره بردای به پیمانکار شخصی واگذار شده که از جمله تعهدات آن، کاشت و داشت و برداشت بود. که کاشت نهال افرا در منطقه نگهبانی جنگل داراب‌کلا از تعهدات اکبرین بوده. شعار انتخابی اکبرین «تسلیم در برابر مستضعفین، مبارزه علیه مستکبرین» بود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کوره‌چی‌های داراب‌کلا
/post/1956
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۲۴۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نوشته‌های روزانه‌ی دامنه

نوشته‌های روزانه‌ی دامنه

۲ شهریور ۱۴۰۰

یک ایراد شکلی و محتوایی به کار مجلس و شورای نگهبان

به نام خدا. سلام. برایم این سؤال پیش آمده که رأی اعتماد مجلس به وزیران آیا جزو مصوبه‌های مجلس به حساب می‌آید؟ اگر چنین هست پس چرا نتیحه‌ی این کار نمایندگان برای تطبیق شرع و قانون به نهاد شورای نگهبان نمی‌رود تا نظارت آن نهاد بر مصوبات مجلس در مسأله‌ی رای اعتماد به دولت نیز، شکل عملی بگیرد. اما اگر رأی اعتماد در دسته‌ی مصوبات قانونگذاری محسوب نیست، پس چیست؟ در واقع قانون که می‌گوید مجلس بدون شورای نگهبان اعتبار ندارد، در این قضیه دچار اشکال یا سکوت به نظر می‌رسد زیرا شورای نگهبان درین کار مهم مجلس، عملاً نظاره‌گر هم نیست، چه رسد به ناظر. این بدین معنی‌ست در برخی امور ازجمله این مورد، مجلس از شورای نگهبان، استقلال دارد. البته ممکن است من ازین قضیه به‌درستی سر درنمی‌آورم. 

 

بنابرین -همان‌طور که در بالا نوشتم- شورای نگهبان عملاً در موضوع رأی اعتماد، خارج از روال وظائف نظارتی و تطبیقی خود قرار دارد و مجلس دست‌کم درین موضوع مهم سیاسی، از قید نظر شورای نگهبان رهاست. اینک این نکته‌ی من همچنان باقی‌ست که اگر «رأی اعتماد» جزو مصوبات و قانونگذاری نیست، پس چیست و چه اسمی دارد؟ پس برخی از امور مجلس ربطی به شورای نگهبان ندارد. خُب، با این نکات اصل بحث روشن شد و تحلیل و بررسی این نقیصه یا مشخصه امری دیگر است که واردش نمی‌شوم.

 

۳ شهریور ۱۴۰۰

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

...

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر دُر نشد

منبع

 

پاسخ:

سلام جناب آقای... ساده بگویم نظرم را: مولوی در سرآغاز مثنوی معنوی، خود را «نی» می‌داند که از «نیزار» بریده شده. حالا نی وقتی از نیزار جدا شود باید هم بنالد که چرا او را از اصل و ریشه‌اش، بریده و جدا کرده‌اند. وقتی در نی می‌دمند آهنگ غم و جدایی و ساز و سودای وصل سر می‌دهد... .

 

این حکایتِ کارِ همه‌ی آدمیان است که از معبود و معشوق جدا شده باشند یا جدا کرده باشند. پس تلاش چیست؟ وصل‌شدن به اصل خویش. منِ آفریده از خاک و آب به امر خدا، اصل خودم را حضرت آفریدگار می‌دانم و رسیدن به معبود یکتا. لذا عشق به خدا، خود مدرسه‌ی عشق به دیگر عشق‌های پاک و ناآلوده و راستین است.

 

لابد می‌دانید صدف زمانی مروارید (=دُر) می‌سازد که یک ریگی وارد پوسته‌ی سختش شود، آنگاه است که شروع می‌کند به ترشح مادّه‌ای که دور ریگ را می‌گیرد و کم‌کم به مروارید تیدیل می‌شود که بیش از اندازه قیمت دارد. انسان هم مثل صدف است تا خراب نشود، آباد نمی‌شود و مروارید نمی‌سازد! خرابِ عشق و خَرابات عرفان که مرتبه‌ی به شکست‌کشاندن نفسانیات است.

 

۴ شهریور ۱۴۰۰

فرزندان صاحبان قدرت

به نام خدا. سلام. پس از پیروزی انقلاب یک هنجار در میان مردم رواج یافته که فرزندان صاحبان قدرت نباید دارای مِکنت و امکانات باشند. شاید ریشه‌اش به مناسبات عصر فاسد پهلوی برگردد که فرزندانِ صاحب‌منصبان از قدرت خانواده و خاندان خود برای کسب ثروت و خوشگذرانی خود و برده‌کشی جامعه سود می‌جستند.

 

اما آیا فرزندان صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی و یا حتی فرزندان مقامات دینی مانند مرجعیت، حقی برای رشد، ارتقای شغلی و درآمدی خود ندارند؟ به نظر من حساسیت درین‌باره، مقدار زیادی ناشی از احساسات و تبلیغات غلط است؛ زیرا هر انسانی حقوقی دارد و فرزندان صاحبان قدرت نیز استثناء نیستند. نکته اما اینجاست که آنان نیز در برابر قانون با سایر مردم برابر و مساوی باشند و آنچه برای خود و حقوق خود صورت می‌دهند برگرفته از طبیعتِ کارشان باشند، نه ناشی از زد و بند، ساخت و پاخت، رابطه و پارتی و رانت و نیز سوءاستفاده از موقعیت و مقام والدین.

 

در جامعه دست‌کم دو چیز بیشتر شنیده می‌شود: یکی این که فرزند یا فرزندان فلان مقام سیاسی یا دینی، چقدر پاکیزه و پاکدست و به‌دور از سیاست زندگی می‌کنند و کنار ایستاده‌اند و در امور، هیچ دخالتی نمی‌کنند! بَه‌بَه چقدر به‌دور از آلودگی! دومی این که واکنش شدید نشان می‌دهند چرا باید فرزندان آقایان، به‌آسانی داخل در کار شوند و به مکنتی رسیده باشند.

 

به نظر من حد وسط این مسئله این است کارِ هر کس ازجمله فرزندان رده‌بالایی‌ها -که در افواه عمومی به آقازادگان! مشهور شدند- باید بر اساس قانون باشد. اگر همه‌چیز قانونی و بر اساس ضوابط و قانون و عدالت و برابری فرصت باشد ایرادی ندارد و نشان مساواتِ همگان در برابر قانون است. جز این بود جامعه نباید برتابد. فساد فرزندان مسئولان از جایی شروع می‌شود که خارج از قاعده وارد پست و مقام و موقعیت و مکنت شده باشد. گویا این شق در جمهوری اسلامی زیاد رخ داده است و همین مردم را نگران نموده است. شاید. دقیق نمی‌دانم. اللهُ علمٌ.


پاسخ:

استاد احمدی ارجمند سلام. وضع واژه‌ی «غربگدایی» توسط شما جعلی زیبا بود. چیزی در راستای «سن‌زدگی» سید جلال آل احمد که آن مرحوم با وضع واژه‌ی «سن‌زدگی» می‌خواست بگوید غرب‌زدگی مانند «سن زدگی»ست زیرا آفت سن‌زدگی خوشه‌های گندم را از درون پوک می‌کند و آردِ درون دانه‌های گندم را خالیِ خالی. بلی استاد این طائفه‌ی فکری خودباختگی در برابر غرب، نزدیک دو قرن است ایران و ایرانی را به رنگ غرب درآمدن دعوت می‌کند از سر تا ناخن. آن هم تمدن برهنه و عریان غرب که اساس دعوت پیامبران ع را وارونه می‌کند و بشر را قهقهراء می‌خواند.

 

مرحوم علی شریعتی این دسته غرب‌زدگان را در قالب الیناسیون به تحلیل می‌بُرد و الینه یعنی رنگ خود را باختن و به رنگ کامل دیگری درآمدن. متأسفانه غربی‌شدن برای برخی ایرانیان -چه در فکر و چه در پوشش و لباس و خورد و خوراک- گویا نماد پیشرفت! است. و بدتر این‌که شاخه‌ی جدید غرب‌پرستی رخ داده که حتی بنای جمهوری اسلامی ایران را فقط با غربی‌شدن، تمدن می‌پندارد.

 

جناب‌عالی درین تحلیل بسیار دغدغه‌مند وارد شدید و مفید و مؤثر نوشتید. درود. درست دست گذاشتی روی آقازاده‌ها. انگاری چنین اشخاصی برای خود و فرزندانشان «قلمرو ویژه» تعریف کردند؛ چیزی که در دنیای حیوانات امری طبیعی و جاری‌ست و بر حیوان در تنازع بقا، شماتتی بار نیست. هُرهُری‌مذهب را خوب آمدی؛ هرهری‌ها هر ور باد بوزد آن سمت می‌غلتند. بگذرم و از بیان دیدگاه و نظرات شما بهره‌مند و متشکرم. بیشتر بخوانید ↓

نوشته‌های روزانه‌ی دامنه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته‌های روزانه‌ی دامنه
/post/1950
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۰
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نوشته‌های روزانه‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

نوشته‌های روزانه‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

۲ مرداد ۱۴۰۰

قضیه‌ی بریدنِ سرِ «سهیل پردیس»

به نام خدا. سلام. این روزها رسانه‌های داخلی -ازجمله روزنامه‌ی جمهوری اسلامی- در مخالفت با طالبان افغانستان خبرهای زیادی را در تیتر نخست انعکاس می‌دهند. من وارد این قضایا نمی‌شوم، اما چون این خبر «سی ان ان» از سوی رسانه‌هایی در داخل، مانند «انتخاب» (منبع) و «شفقنا» منعکس شده، مورد توجه‌ام قرار گرفته است که طالبان «سهیل پردیس» مترجم نیروهای آمریکایی در افغانستان را سر بُرید.

 

نکته: اگر مثلاً و بر فرض، آقای «سهیل پردیس» ایرانی بود و آمریکایی‌ها مثل افغانستان ایران را اشغال می‌کردند، آن وقت درین فرض، کارِ ترجمه‌ی سهیل پردیس در همکاری با اشغالگران آمریکایی علیه‌ی کشورش چه اسمی می‌گرفت؟ شغل آزاد ترجمان؟ یا کمک به متخاصمان؟

 

پاسخ:
۱. فتیله‌اش فعلاً مثل حزب جمهوری اسلامی کشیده شد پایین. ۲ باشه. عجالتاّ نظرم را فعلاً درین‌باره بیان می‌کنم: از نظر بنده تا شاعر سالم نباشد، به شعرش نمی‌شود اعتماد داشت.

 

۳ مرداد ۱۴۰۰

دو نکته درباره‌ی آیت‌الله حق‌شناس

به نام خدا. سلام. داشتم آثاری از مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس را مطالعه می‌کردم که اهل مراقبه بودند. جملاتِ قصار، فراوان و مواعظِ زیبا، زیاد دارند. دو مورد برای من بسیار می‌ارزید:

 

۱. این تأکیدش که: «در روایات بروید اصل نسخه را ببینید چون ممکن است شما از اصل روایت چیزی را بفهمید که مترجم نفهمیده است.» (منبع)

 

۲. این نصیحتش که: «اگر تحصیلات علمی شما با علم اخلاق توأم نباشد، منقطع می‌شود.» (منبع)

 

۴ مرداد ۱۴۰۰

آب خوزستان و آبروی نظام

به نام خدا. سلام. خُب خوزستان هم مثل هر جایی ازین مُلک، ممکن است دستخوش کم‌آبی در اثر خشکسالی شود، اما نمی‌توان طبیعتِ خدا را محاکمه کرد و آشوب بپا ساخت. مردم رنجور خوزستان با علایقی که به انقلاب و شهیدان و مقدسات دارند از جنس آشوب نیستند، آشوب را کسانی استارت زدند که با کمترین بهانه، قصد تضعیف انقلاب را دارند. کیست که نداند علاوه بر خشم طبیعت در کم‌بارشی (اگر البته بتوان نامش را خشم گذاشت) در طول مدت پس از جنگ، مدیران کلان کشور در بیشتر جاها از جمله خوزستان، بد عمل کردند و همه‌ی کشور را در تهران دیدند و اساساً کل کشور را آزمایشگاهی فرض کردند برای تزهای غلط و ناپخته‌ی خود. در همین قم مگر منوریل کف رودخانه را نمی‌بینیم که هزاران تُن سیمان و فولاد را در خود بلعیده؟ چرا؟ چون آن رئیس یکدنده‌ی دولت ۹ + ۱۰ با بدترین شیوه‌ی دیکتاتوریِ زورگویانه، آن طرح غلط را  مثل اغلب کارهای دیگرش، در وسط رود قم علَم کرد و رها، که واقعاً هیچ نیازی به آن نبود. خُب خوزستان هم از چنین روش‌های مدیریتی رنج کشیده؛ اتفاقاً در دوره‌ی همه‌ی دولت‌های پس از جنگ. بگذرم.

 

اما این وسط، چه کسانی بر دمیدن خشم مردم خوزستان دامن می‌زنند؟ آنهایی که پیش‌بینی‌های غلط داشتند که کشور در خرداد ۱۴۰۰ در آستانه‌ی انتخابات زیر بار اعتراضات شدید شهری می‌رود! استدلالشان هم این بود چون «تاب‌آوری» مردم در آن تاریخ تمام می‌شود پس به خیابان می‌ریزند. حالا وقتی دیدند سرشان به سنگ خورده و تزشان نابود گشته، سراغ آنچه در خوزستان بر سر آب شکل گرفته، رفتند و فکر کردند می‌توانند مردم سایر استان‌ها را به خیابان بکشانند. حقیقتاً فرومایگی سیاسی تا این حد فراوان؟

 

من معتقدم اگر آب خوزستان حیاتی است -که هست- آبروی نظام هم باید حیاتی باشد. به علت آب، آبروی نظام را نباید ریخت. هر دو لازم و ملزوم هم‌اند؛ هم آب ایران، هم آبروی نظام. والسلام.

 

پاسخ:
سلام. عطار عارف والِه درگه الهی بود. شعرش نافذ است. اما در مصرع شعر حافظ که از باد صبا و مشک ختن حرف زد، من عطر مُشک خُتن مصرف کرده‌ام. چندین بار. خیلی خوش‌بوست. خُتن گونه‌ای از آهو است که قلمروش در ناحیه‌ی خُتَن چین است. اساساً ناف آهو خوش‌بوست. حافظ آنچه در صبا و راز و نیاز سحری می‌بیند مثل بوی مشک ختن گواراست. حافظ انسان خداپرستِ شب‌زنده‌دارِ اهل قرآن بود و چون قرآن را حفظ بود، حافظ بود. راستی جناب احمدآقا محسنی، در مشهد کجا مشک ختن ناب می‌توان خرید؟ آدرس بفرستید؟ بیشتر بخوانید ↓

نوشته‌های روزانه‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نوشته‌های روزانه‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
/post/1944
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۶۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۱

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتاد و یکم

۱۹ - ۴ - ۱۴۰۰
هزار عضو شوراهای شهر کجا رفتند؟! زندان

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. وقتی دیروز نه، پریروز هم نه، به قول محلی پیشِ‌روز این خبر را خواندم که ۱۰۰۰ عضو شوراهای شهر به زندان (منبع) افکنده شدند، حیرت نکردم اما سرافکنده شدم. تأخیر انداختم که شاید خبر به این وسعت فاجعه، تکذیب شود، دیدم نه، گویا راست است. وقتی کسی پیش می‌افتد نماینده و نماد مردم در یک نهاد دموکراتیک می‌شود، این‌مقدار باید خودنگه‌دار باشد که دست به داشته‌های مردم نبرَد و از اعتماد مردم برای خود کیسه‌ی غارت و گونی‌خِلالِ! زدوبند ندوزد. نمی‌گویم قدّیس باشد، اما در طول دوره‌ی نمایندگی مردم، دست‌کم می‌تواند خویشتندار بماند و رسوایی خود را نخرد. تا به دست فلک، فلک! نگردد.ی

 

یک نکته: ریشه‌ی مشکل، دموکراسی جوامع نیست؛ فرهنگ سیاسی آن جامعه است.

 

یک نتیجه: بنابرین، حتی از طریق رأی مردم -یعنی سازواره‌ی انتخاب‌شوندگی و انتخاب‌کنندگی- هم، فساد محوِ محو نیست؛ بلکه مثل پس‌زمینه‌ی رنگی یا مات، همچنان می‌درخشد! و ملت را مبهوت می‌سازد؛ این، مانند معضل پسماند می‌مانَد که اساساً به‌زودی‌زود قابل حل نیست، زیرا زباله از نظر بعضی یعنی دورانداختن هر چیز، در هر کجا، به دلبخواه!

 

۲۰ - ۴ - ۱۴۰۰

دل و علم چه اثری دارد؟

به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنمایی‌های امامان معصومش می‌جوید تا با راستی‌آزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست می‌پیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخنده‌ی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا می‌رسد، دغدغه و حرمت‌گذاری یک شیعه نسبت به ائمه‌ی هُدی (ع) شدیدتر می‌شود. امروز به همین رسم، در آخر ذی‌القعده در روز شهادت غریبانه‌ی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دل‌انگیز بر مشام شیعه می‌رساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم می‌دارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است درباره‌ی نقش دل در درک خدا و دومی جمله‌ی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:

 

 

 

«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک می‌کند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهم‌ها [و خیال‌بافی‌ها]ى دل‌ها، دقیق‏‌تر از دیدنِ چشم‌هاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیده‌اى و داخل آن نشده‏‌اى می‌توانى با وَهمَت درک کنى [و شبیه‌سازى کنى] ولى خداوند با وهم‌ها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)

 

«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیله‌ی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانه‌ی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی می‌باشد.» (منبع)

 
نظر:
 
سلام جناب حجت‌الاسلام حاج شیخ جوادآقا آفاقی
کاملاً درست. آری؛ فرهنگ در نگاه فردوسی آرایه‌ی درون هر فرد است. روان آدمی هم در نگاه فردوسی با رودِ فرهنگ آبیاری می‌شود. لذت بردم از پست حضرت‌عالی. بیشتر بخوانید ↓
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۱
/post/1925
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۱۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درگذشت مادر سید علی‌اصغر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. گریه‌ی شدید سید علی‌اصغر پشت تلفن بغض مرا تَرکاند. من می‌دانم که میان تو و مادرت حتی به باریکی مو هم فاصله نبود. حالا تو از کسی بریده می‌شوی که برای هم پاره‌ی تن بودید و جگر گوشه. و چگونه کسی دل دارد پاره‌ی تن خود را زیر خاک بسپارد؟ و این است که می‌دانم بر تو چقدر سخت می‌گذرد که می‌خواهی پیکر مادر را امروز به دل خاک گذاری و با کفن و دفن او اشک‌ریزان به خانه‌ای برگردی که با دیدنِ جای خالی مادر غمدیده و فقرچشیده‌ی صبور و بردبارت به‌شدت عذاب فراق کشی. تو و او سال‌ها خاطرات آغشته به غم و شادی دارین.

 

   

مرحومه فاطمه علیزاده کارنامی
( تاریخ درگذشت:  ۱۳ / ۳ / ۱۴۰۰ )
 
من به علت رابطه‌ی عمیق رفاقت، بارها دیدم تا مادر سری به سید علی‌اصغر نزند و یا از پشت پنجره‌ی خانه، صدای فرزند ارشدش -که از نوجوانی بی‌پدر ولی عزتمند بزرگ شده- نگیرد، آرام سر بر بالین نمی‌گذارد. آن مادر رئوف، ساده‌دل، دل‌سپرده به اهل بیت -علیهم السلام- کاری و باسخاوت مادر من هم بود. سید علی‌اصغر امروز از ریشه‌اش می‌بُرّد که آبرسانِ کام جانش بود. او فقط مادر نبود، پدرش هم بود.
این درد فراق ادامه دارد...
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت مادر سید علی‌اصغر
/post/1905
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر

در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر

الَّذینَ اذا أَصابَتهُم مُصیبةٌ قالوا انَّا لله و انَا الَیهِ راجِعون

پست ۷۹۲۲ : به قلم دامنه: ( چهارشنبه، ۵ خرداد ۱۴۰۰ ) یاد می‌کنم اول نام خدای متعال را و سپس سلام و احترام را. هنگامی که آمدم تا پیام‌هایی را به رویم باز کرده و بخوانم، با متن مویه‌کنان تسلیت تکان‌دهنده روبرو شدم، آه نهادم را در نوردید و بر روحم جراحت سختی زد و تازه وقتی متن را تمام کرده و به آخرش رسیدم، چشمم را لحظاتی بر تصویر زنده‌یاد بانو ربابه، آن زن پاک و باایمان دوختم، غم و اندوه عجیبی مرا در بر گرفت و با نهایت جاخوردگی و افسوس که گویی زلزله‌ای بر پیکرم وارد آمده، آیه‌ی استرجاع  نثارش کرده و حمد و سوره‌ی جانانه‌ای بدرقه‌ی پیکر پاکش روانه داشتم و اندوه‌ام را با خود به اینجا آوردم.

 

انسان وقتی با آن زنِ روشن‌ضمیر و به‌شدت بامرام و معرفت و عمیقاً مهربان و آداب‌دان مواجه می‌شد و سلام و علیکی می‌کرد، به‌یکباره آکنده از انرژی معنوی می‌شد؛ زیرا کردار و گفتار و رفتار آن بزرگوار آدم را سرشار از شادی و ادب و حرمت‌گذاری می‌کرد. حقیقتاً یک زن پیشرفته و آگاه و پاک‌سرشت و پاکدامن و باپروا و پارسا و اخلاق‌پیشه و معتقد و باورمند بود. با آن‌که تقریباً تمام عمرش را در تهران زیست، اما در هویت برجسته‌ی دینی و مذهبی و اخلاقی‌اش پابرجا ماند و زبانزد در نجابت و ایمان و اخلاق شد. من بی‌نهایت با پیام تسلیت غم‌انگیزانه‌ی سید علی‌اصغر متأثر و اندوهگین شده و بر فراق دردناکِ و مظلومانه‌ی آن زن مدبّر، آن مادر نمونه، آن انسانِ اُنیس و خَلیق و آن خواهر دوست‌داشتنی‌ام، قطراتی اشک ریختم تا خودم را آرام و جانم را مقداری تسلّا دهم. بر من همین بس که وقتی روزی در تهران به اتفاق حسن برادر عزیزش به خانه‌اش میهمان شده بودم، چقدر مهمان‌نوازی و محبت می‌کرد و مانند خواهرانم در قلبم جای داشتند. اخلاق والای او، آدم را شرمسار می‌ساخت. روحش شاد و غریق رحمت باد و وجودِ مطهر اُخروی‌اش محشور با معصومین (ع) باد.

 

من به اعضای فراوانی از منتسبان نسبی و سببی ایشان تسلیت می‌گویم؛ به حسن و مهدی؛ برادرش. به مهندس آقا سهیل و جواد و علی؛ فرزندان ارجمند و گرانقدرش. برادرزادگان و خواهرزادگانش و نیز به همه‌ی عزیرانش که برای نام بردن از نامِ تک‌تک آنان مجال نیست، به‌ویژه به همسرش جناب قربان غلامی اعلایی و به خواهران گرانقدرش خاصه زن‌عمو طاهره یادگار محترم و عظیم‌الشأن روانشاد یوسف و نیز به تمامی فامیلان.

 

 

متن پیام فرزندش مهندس سهیل غلامی

 

با سلام و عرض ادب
از متن زیبا و آرامش دهنده شما بزرگواران صمیمانه تشکر می کنم. شما سید بزرگوار به همراه آقا ابراهیم و آقا جعفر و دایی یوسف و آقا رسول به مانند برادر برای مادر عزیزم بودید و بر گردن من و برادرهایم حق بزرگتری داشته و به مانند دایی ها برای ما ارزشمند و قابل احترام بوده اید و هستید و خواهید ماند. این ارتباط و احترام عاطفی همگی ریشه در حسن رفتار و سلوک شما بزرگواران دارد. از اینکه منت بر سر ما گذاشته و سوگواره ای برای مادر مظلوم و مومنه و خدا ترس من سرودید تشکر می کنم.


مرگ حق است و نصیب هر انسانی چه پیر و چه جوان خواهد شد اما آنچه دل مرا می سوزاند این است که مادرم در طول زندگی زجر و ناراحتی فراوان کشید و در میان سالی در حالیکه تازه قصد لذت بردن از دسنرنج هایش را داشت این بیماری لعنتی در مدتی کوتاه تک تک سلول های وجود مهربانش را  از بین برد. اما در این مدت هرچند عذاب کشید و ما از عذاب ایشان رنج بردیم اما ارتباط عاطفی قوی تری بین ما برقرار گردید که هیچ وقت در طول ۴۵ سال عمری که از خدا گرفتم به عنوان پسر ایشان به آن دست پیدا نکرده بودم. به جرات می توان گفت باتمام وجود دریافتم که سعدی چه خوش گفته است که:


در رفتن جان از بدن گویند هر نو عی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود


مادرم عاشق دعا و نماز و سوگواری برای سیدالشهدا بود و از شما بزرگواران و سایر اعضای فرهیخته و مومن گروه عاجزانه تقاضا دارم برای آرامش روح فرشته گونه و مهربان و خدا ترسش دعا نمایند. ان شا الله باشد که در شادی شما بزرگواران جبران نماییم. ایام عزت مستدام.

 

قبر بانوی مؤمنه ربابه آهنگر دارابی

بهمن ۱۴۰۱ مزار داراب کلا. عکاس: دامنه

 

پاسخ دامنه

 

سلام. گواه است خدا که متنِ ارزنده و از دل‌برآمده‌ی شما، بر دل نشست. آنچه درباره‌ی مادر باایمان خود نوشته‌ای، جدا از آن‌که توصیفی سوزناک بود و قلب‌های ما را در غم رحلتش به مویه و داغ، آکنَد، نشان روشنی بر معرفت شما به مقام رفیع مادر است که احترام ژرف‌تر ما را به آن بانوی عزیز برانگیخته است. من حقیقتاً گویی خواهرم را دست دادم؛ خواهری که فراموش‌شدنی نیست. و بدین خاطر من در مصیبت‌تان، خودم را شریک می‌دانم. درود بر روان پاکش و سلام بر قبر و خاکش که انسان باایمانی را در خود جای داده است و مادرتان به‌یقین با توشه‌ای پربار در آن آرمیده است. آرام بمانید و تا می‌توانید برای او خیرات کنید و در وقت‌های زیبای خود بین خود و خدا، برای آن مادر محبوب، نماز اقامه کنید و دست بر آسمان، بلند. درود بر چنین ادب و آداب.

در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در غم درگذشت بانو ربابه آهنگر
/post/1900
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۷۰

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت هفتادم

انسان و مین

( ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۰)

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. وقتی خواندم ارمنستان حاضر شد نقشه‌ی ۹۷۰۰۰ مین کاشته‌شده در مناطق قره‌باغِ کوهستانی را به دولت باکو تحویل دهد (و داد: منبع) تا در عوض، ۱۵ نفر از شهروندان ارمنی خود را -آری فقط ۱۵ نفر- که در اسارت باکو بودند، آزاد کند، کم نمانده بود که چشمم از حدقه بیرون زند! چرا؟ چون چقدر آموزنده برای انسان و شهروند خود ارزش قائل شد ارمنستان.


حالا بیایم ایران:


۱. حجت‌الاسلام شیخ حیدر مصلحی اهل شهرضا (دانش‌آموخته‌ی مؤسسه‌ی مرحوم مصباح و نماینده‌ی اسبق ولی فقیه در نیروی زمینی، هوایی، و سپس نیروی مقاومت سپاه) و وزیر اطلاعات آن «دولت ۱۰»، بلاخره از روی هر انگیزه یا برنامه‌، در مورد رد صلاحیت عمدی مرحوم رفسنجانی اعتراف کرد که این او بوده رفته داخل جلسه‌ی شورای نگهبان و کاری کرده که نهاد نگهبان مُجاب شده و تن به رد رفسنجانی داد. او این کارش را بالانس «هزینه و فایده» دانست که رد او، مفید به حال نظام است و حتی سخن از «مصلحتِ» «رد» زد. که اغلب می‌گویند در نهاد نگهبان، مصلحت را، راه نیست! (منبع)

من به علت حساسیت در بحث اخبار، در دَم به خبر سایت‌ها اعتماد نمی‌کنم، لذا رفتم اصل مصاحبه‌اش را شنیدم. دیدم بله، رک گفت؛ حتی جزئیات نشستش با اعضای نهاد نگهبان را.


۲. البته مرحوم رفسنجانی خود در ۵ مهر ۱۳۹۴ از نقش مصلحی پرده برداشته بود: این گونه:


«در خصوص ردّ صلاحیت بله. من می‌دانم چه شد. آنها قبل از اینکه تصمیم بگیرند که من نباشم، آقای مصلحی وزیر وقت اطلاعات با معاونانش به آنجا رفته بودند. آیین‌نامه‌ی آنها اجازه نمی‌دهد که در بحث‌های انتخاباتی کسی از خارج باشد. با حضور مصلحی مخالفت شده بود که نباید او باشد. خیلی اصرار شده بود که گفتند پس معاونان نباشند و خود مصلحی باشد. یکی از اعضای خبرگان به من خبر داد که مصلحی در جلسه‌ی آنها گفته که ما صبح و ظهر و شب به طور مرتب آرای آقای هاشمی را رصد می‌کنیم که ساعت به ساعت بالا می‌رود و الان به ۷۰ درصد رسیده است و در این چند روز تا انتخابات اگر همین‌طور بالا برود، ایشان از ۹۰ درصد بالاتر می‌رود و ما مصلحت نمی‌دانیم. چون اگر ایشان بیاید، همه‌ی رشته‌های دوره‌های ما را پنبه می‌کند.» (منبع)


اینک این انتخابات:

آیا بر فرض، فلانی رئیس‌جمهور شود این سه خطر راست است؟
خطر ۱ : دولتی با بالاترین تشریفات شکلی و حفاظتی.
خطر ۲ : دولتی با شدیدترین (خوانده شود: بدترین) لایه‌های امنیتی.
خطر ۳ : دولتی با ریسک نابودی استقلال (البته نیم‌بند و یا حتی نادرِ) قوه‌ی قضائیه.


بررسی کوتاه:

۱. اول برسم به نفس اَمّاره: گویا در نگاه برخی‌ها پیام وحیانیِ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدورِ النَّاسِ» (یعنی همان آیه‌ی مهم و تکان‌دهنده‌ی ٥ سوره‌ی ناس) فقط و فقط برای نعوذبالله «عوام‌الناس»! است، نه خواصِ خواص. خدا اما، مطلق آورده آیه را، و نیز بر وجه فعل مضارع که حاکی از استمرار است، نه گذشته و پایان‌یافته: «آن شیطان که وسوسه و اندیشه‌ی بد افکنَد در دل مردمان.» شورای نگهبان هم جزوی از همین مردمان است، فقیه‌ها و حقوق‌خوان‌های آن، از آسمان که نیامدند که برخی بخواهند خندقِ مقدس و بی‌خطا، دورشان حفر کنند و کارشان را معامله به عصمت نمایند و دنباله‌رُو مطلق شوند. آیا مگر «نفس اَمّاره» را فقط مردم عادی دارند و سایران! (نخوانید ساحران!) فقط از نوع نفسِ مطمئنّه برخوردارند؟! و حتی نفس لوامّه (=پشیمان‌ساز) هم لازم ندارند!! بیایید بپذیرید که سیاست عرصه‌ی تقدّس‌پردازی و توجیه و منزّه‌سازی افراد نیست، سیاست محل عمل برای ملت و مکتب و در نتیجه پاسخ به عملکرد در برابر پرسش‌های ملت و مکتب است. امید است عده‌ای معلوم‌الحال دست از اغفال نهادها و فریب افراد آن، بردارند و بگذارند خدای ناکرده آنان شرمسار و بدعاقبت! ازین سرا به آن بقا نروند. حقیقتاً فریفتن اینان گناه دارد و خرابشان می‌سازد نزد ملت و مکتب و از منزلت و خدمت می‌کاهد. نه تقدیس، نه تخریب، نه تضعیف.

 

۲. ولی آن سه خطر محتمل و فرضیه: من از خصوصیات فردی فلانی چندان اطلاع موثق ندارم، اما دنیای سیاست، دنیای احتمالات است، آن هم، احتمالات از جنسِ عجیب و شگفت و شگرف؛ زیرا قدرت فساد می‌آورد. پس، پیشاپیش می‌توان برآورد احتمالی کرد، اما داوری قطعی، نه. امید است هر کدام که به رأی آزاد ملت پیش افتاد، پیشگاه ملت، خادم بمانَد، نه مخدوم و خائف و خائن و خنّاس! و خالی‌بند و خُدعه‌گر.​​​​​​

 

( ۲۵ / ۳ / ۱۴۰۰ )
بررسی یک رفتار در «جبهه‌ی اصلاحات»

از ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. سلام. ابتدا عرض کنم در آستانه‌ی هر انتخاباتی، وزارت کشور به احزاب ایران این حق و مجوز را می‌دهد که با ائتلاف و اتحاد با همدیگر، تشکلی به اسم «جبهه» را شکل و آرایش دهند. بنابرین، جبهه، هیچ‌وقت نام یک حزب نیست، بلکه نام ترکیب چند حزب و گروه است. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۷۰
/post/1871
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درگذشت شیخ اسماعیل بابویه

 

( درگذشت: ۸ / ۲ / ۱۴۰۰ )

 

تدفین حجت‌الاسلام شیخ اسماعیل دارابی‌فر (بابویه دارابی) در مزار داراب‌کلا

 

به نام خدا. سلام و تسلیت. باز نیز خبر درگذشت یک روحانی دیگر از داراب‌کلا جناب حجت‌الاسلام شیخ اسماعیل دارابی‌فر (بابویه دارابی) بستگان آن مرحوم را مصیبت‌زده و داغدار و مردم و آشنایان را متأسف کرد. ضمن همدردی با بازماندگان نسبی و سببی ایشان، و آرزوی سلامتی و صبوری و بردباری برای آنان در غم فقدان آن طلبه‌ی محترم علوم دینیه، از خدا برای روح آن مرحوم و والدین و اخوی‌اش معلم بااخلاق مرحوم حسن بابویه، طلب مغفرت و رحمت می‌کنم. ایشان در دفتر آیت‌الله سید محمد شاهرودی مشغول بودند و سال‌ها در حوزه به تحقیق و پژوهش می‌پرداختند. والسلام.

۸ / ۲ / ۱۴۰۰ . ابراهیم طالبی دارابی دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت شیخ اسماعیل بابویه
/post/1889
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۶۹

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌ونهم

پیام تسلیت:
استاد احمدی دوست اندیشمند دیرنم سلاممی‌دانم از کوچ غمبار دوست مشترک‌مان، متفکر پویا و مرد ستوده و به‌شدت مؤمن و پایبند به دین یعنی جواد امامی چه‌ها می‌کشی. تصادف هولناک آن دوست خبیر در میمه‌ی اصفهان در دل شب، به همراه پرکشیدن مادر محبوب‌شان چه جَرحی بر قلبت افکنده است؛ ژرف و جانکاه. شما و جواد چونان چسب دوقلویی بودید که وقتی ترکیب می‌شدید اثر می‌گذاشتید. شما استاد غم‌دیده‌ی من خوب می‌دانید که جواد امامی فقط اهل خبر و تحلیل و تفسیر و مصاحبه‌های تخصصی نبود، او عمیقاً مسلط به مسائل کشور و آگاه و مُشرف به امور حوزه و جامعه و سیاست بود. من و شما و رفقای کاری در آن محیط سال‌های اخیر، هیچ‌گاه او را جدا از اخلاق و رعایت موازین ندیدم. دانایی توانمند و خردمندی مؤمن بود. چه افکار روشن و پیشرویی داشت و چه خُلق و حُسنِ سلوک دلربایی. متألم هستم در دردِ درگذشت اندوهبار او. آیا هیچ به یاد داری با جواد بوده باشیم، اما خسته شده باشیم؟! نه هرگز، او خستگی را خسته می‌کرد و رفتار پارسایانه‌ی وی انسان را به خود جذب و متصل نگه می‌داشت.
 
دل شما احمدی عزیز، می‌دانم که آشوب است و چونان ابر بهاری می‌باری و رگبار درون خود را در سرزمین جامت می‌ریزی؛ زیرا جواد در جوفِ دلت جا داشت. من در فراق دوستی این‌چنین روشنفکر متعهد و جذاب، بسیار اندوه دارم و چون سرای آخرت او را سرشار از رحمت و سرفرازی نزد خدای باری تعالی می‌بینم، آرام می‌گیرم. گواهی می‌دهم جواد امامی با توشه‌ی پربار و با ورعی پرهیزگار و پرونده‌ای سفید پیش رب رفت. رحمت به او و تسلت به تو استاد.
 
 
بررسی رفتار اخیر شورای نگهبان
 
با یاد و نام خدا. سلام. پیش از هر چیز ابتدا شفّاف بگویم من درین بررسی جانبدار یا هواخواه هیچ فردی از افراد اخیر در انتخابات ریاست‌جمهوری، چه احرازشده‌ها و چه احرازنشده‌ها نبوده و نیستم. به عنوان یک ایرانی صرفاً نظرم را نسبت به یک مسئله‌ی سیاسی عمومی بیان می‌کنم. همین.
 
به موجب قابلیت‌های ارزنده‌ی انقلاب اسلامی، هر شهروند ایرانی از حقِ انتخاب‌شوندگی و انتخاب‌کنندگی برخوردار است، و همه، درین حق، مساوی‌اند. اما این بدان معنی نیست که هر کس شب از خواب برخاست یا با حزب و هم‌پالگی‌های خود نزاع داشت، خود را پیش اندازد و نامزد ریاست‌جمهوری کند و رفتار بی‌مُحابای وی، اصل مترقی «انتخابات مردمی» را لُوث (=آلوده و بی‌معنا) و کارِ نهاد ناظر و تعیین صلاحیت را، زار و دشوار کند. جای دور نروم. مثال می‌زنم: مثلاً آقای سیدمصطفی تاج‌زاده دست‌کم از ۱۲ سال پیش و شاید ۲۲ سال پیش، صدها متن و موضع علنی و مخفی علیه‌ی انقلاب نوشته و گرفته، و لابد حق خود می‌پنداشته، تا جایی که آشکار شده بود بیشتر به تئوری دگرگونی فکر می‌کرده، نه کارورزی و سیاست‌ورزی در محیط نظام سیاسی، اما با این‌همه خودخواهانه و بهتر است بگویم کودکانه پیش افتاد و نامزد قوه‌ی مجریه شد. مگر می‌شود کسی تا دیروز هرچه می‌نوشت بنا بر اندیشه و یا احساساتش، مستقیم و غیرمستقیم علیه‌ی رهبری و مناسبات رایج نظام بوده باشد، اما حالا سودای سربالا (بخوانید خیالپردازی خام) سر دهد و قصد ریاست همین نظام کرده باشد؟! این عجیب است.
 
نهاد ۱۲ نفره‌ی شورای نگهبان مناسباتش در داخل جلسات رسمی در بررسی نامزدها و امور دیگر به شکل و شیوه‌ی دموکراسی است. یعنی رأی‌گیری از عضوها. و مبتنی‌ست بر قاعده‌ی اکثریت آراء که حداقل آن، ۷ رأی اعضاست. بنابرین، کارِ شورای نگهبان به لحاظ قانونی و حقوقی و حتی شرعی بر اصل رأی بنا شده است. و این یعنی دموکراسی داخلی شورای نگهبان. و علی‌القاعده کسی نمی‌تواند و نمی‌بایست مانع کار قانونی تک تک شورای نگهبان شود و رأی آنان را خلاف قاعده بپندارد. اما این‌که این نهادِ نگهبان، از بیرون تحت تأثیر، یا زیر فشار، یا غلبه‌ی مصلحت بر حقیقت و عدالت و یا در انقیاد تفکر جناحی و شخصی است یا نه، امری دیگر است و در اینجا موضوع بحث من نیست. بیشتر بخوانید ↓
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۶۹
/post/1910
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۲
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درگذشت شیخ ‌اسماعیل دارابکلایی

درگذشت شیخ ‌اسماعیل دارابکلایی

۸ پلان با حجت‌الاسلام صادق‌الوعد

شنبه ۲۸ / ۱ / ۱۴۰۰

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. با سلام و احترام به همگان

پلان یکم. سال ۱۳۵۷، داراب‌کلا: تظاهرات شبانه‌ی محرم آن سال علیه‌ی شاه از بالاتکیه به سمت پایین‌تکیه، با اعزام خشمگینانه‌ی سربازان تفنگ‌به‌دستِ پاسگاه ژاندارمری محل در برابر ما (انقلابیون در تظاهرات) می‌رفت که به شلیک خشم گلوله بینجامد، اما یک مردِ راسخ در اَمام ما (=جلودارانه) نتَرس و چون کوهِ استوار، در برابرشان ایستاد و واهمه‌ی سهمگینِ گلنگدن‌کشیدن تفنگ‌شان را از دل ما زدود و آتش را بر جان ما گلستان ساخت، او همین روحانی مبارز بود؛ شیخ اسماعیل دارابکلایی که صداش می‌کردیم حاج‌آقا صادق‌الوعد.

 

پلان دوم. سال ۱۳۵۸، جاده سرده میان مُرسم و اوسا: وقتی یک روحانی، با احوالی مُصفّا در جمع انقلابیون باشد، آن جمع، به شمع او روشن است. او آن سال شمع جمع ما بود؛ آنقدر صمیمی و ایده‌پرداز که حتی جمع را در شنا و آب‌تنی رودخانه‌ی سرده همراهی می‌کرد و تن به آب سرد سرده می‌زد؛ یادم هست وسط آب با صدای گیرایش -که بَم بود و غرّا- گفت: به‌! به! عجب آب خُنُکی. و این در آن زمان، نشان از صفای او می‌داد که خود را تافته‌ی جدابافته نمی‌دانست. میان ما بود؛ اَمام و اِمام آن آنات ما.

 

پلان سوم. سال ۱۳۵۹، داراب‌کلا: برای ما آن سال کتاب و کتابخانه از غذای جسم‌مان لذیذتر می‌نمود و این ایشان بود و شاید مدد هم‌لباسان دیگرش، که برای محل در زیر بالاخانه‌ی کِل‌اکبر رجبی کتابخانه‌ی امانی ساخت و محل را به صدها جلد کتاب در قفسه‌ها آذین کرد و بر کام تشنگان دانایی جرعه‌های علم و معرفت ریخت. من خود ده‌ها جلد کتاب سبک و آسان و کم‌کم سنگین و مهم آن را به امانت می‌برده، می‌خواندم و همان کتابخانه‌ی امانی، ما را در برابر جهل و نادانی ایمن نمود.

 

 

بیمارستان امام ساری

 

 

تاسوعا. اوسا. ( ۸ مهر ۱۳۹۶ )

 

 

پس از غسل ( ۲۹ / ۱ /  ۱۴۰۰ )

 

 

یک‌شنبه ( ۲۹ / ۱ /  ۱۴۰۰ ) مزار روستای داراب‌کلا

 

  

 

جوار قبر پدرش مرحوم آیت‌الله داراب‌کلایی

 

   

مراسم تدفین حاج شیخ اسماعیل دارابکلایی (حاج‌آقا صادق‌الوعد)

 

پلان چهارم. سال ۱۳۶۰، داراب‌کلا: پای منبرش، پای ما پلَندر نمی‌گرفت؛ یعنی کزکز نمی‌کرد از بس گیرا سخن می‌راند. صدایش نه بر گوش، که بر جان طنین داشت. خطبه‌ی منبرش که شروع می‌شد شنونده مجذوب لحن جذابش می‌شد و وقتی زبان را با «رَب اشرَح لی صَدری ویسِّر لی امری واحلُل عُقدة مِن لِسانی یَفقهوا قَولی» قرآن، آغشته می‌کرد شدت شیوایی آن، آدم را بر کف تکیه میخکوب می‌کرد. بر ما علاوه بر منبر، در بالای کتابخانه -که بعدها به سردرگاه مسجد جامع انتقال یافت- ایدئولوژی و عقاید می‌گفت و کلاسش ما را به خداشناسی بیشتر و جهان‌بینی اسلامیِ ژرف‌تر پیش می‌بُرد.

 

 

پلان پنجم. سال ۱۳۷۱، تهران: خوابگاه دانشجویی خیابان طالقانی دانشگاه تهران زندگی دانشجویی‌ام را طی می‌کردم. هم‌اتاقی من، پیش‌تر در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل می‌کرد، معمولاً به‌ندرت خودم را معرفی می‌کردم، اما وقتی روزی فهمید من یک داراب‌کلایی هستم، داشت پَر در می‌آوُرد. متعجب شدم. نگو که او شاگرد مرحوم صادق‌الوعد در آن دانشگاه بود. تازه فهمیدم که او، وی را استادی توانمند می‌داند و با اشتیاق بر من آشکار ساخت که زوایای عظیم سوره‌ی حج را به احسَن وجه به رویش گشود. جزوه‌ی درسی‌اش را پیشم باز و قطعاتی از آن را چونان قطرات باران بر سرم باراند.

 

پلان ششم. سال ۱۳۷۷، قم. منزلش: دوستانم از محل به قم آمده بودند، روزی به اتفاق هم، برای دیدار روحانیون محل، به منزل آنان رفته بودیم که توفیق شده بود آنانی که عصر آن روز در منزل‌شان حضور داشتند، دیدار کنیم. مرحوم صادق‌الوعد با رویی گشاده، در بر ما گشود و در آن نشست چه هم گرم و مهربان بر ما جلوه نمود و از گشایش نکات عالمانه هم، دریغ نداشت. یاد زنده‌یاد یوسف به‌خیر که آن روز، جمع را خندان و بشّاش نگاه می‌داشت و نشاط و شادابی به ما می‌بخشید.

 

پلان هفتم. سال ۱۳۸۵، قم. منزلم: سراسر آن سال مرحوم پدرم چند باری به قم آمده بود. باری دچار کسالت شدید شده بود. آقای صادق‌الوعد به عیادت تشریف آورد. آن روز به چشمم دیدم آنان چقدر به هم عُلقه دارند و چقدر حرف‌های صمیمی به هم رد و بدل می‌کنند. تازه فهمیده بودم پدرم وی را تا چه حد حرمت می‌نهَد و حتی عمیق دوستش می‌دارد. محبت بارز ایشان بر پدرم وقتی بر من مُحرز شده بود، دیگر وجوبِ احترامش را بر من صدچندان ساخته و چه موجی در دلم انداخته بود.

 

پلان هشتم. سال ۱۴۰۰، ساری. قم: خبر بُهت‌انگیز مبتلاشدن ایشان به این بیماری ناشناخته‌ی دنیای آلوده‌ی نوین و مدرن! سخت مرا فسُرد. این کمترین، سعی نمود تا می‌تواند بر شفایش دست نیاز به آسمان برَد. و بردم. چه می‌شود کرد وقتی علم هنوز در برابر بیماری‌های نوپدید عجز دارد و انسان‌ها را زودتر از موعد، از اُقربایش می‌رُباید. شنیدن رحلت این روحانی -که آیت‌الله‌زاده‌ای منزّه و مدرّس بود- در آغازین روز چهارم رمضان بر من گران آمد. بر فراق غمناکش گریستم و ۲۸ / ۱ / ۱۴۰۰ روزی به نام او در محل درج شد. تسلیت بر محل، خانواده، خاندان، خویشاوندان. اخص بر خانم فهیم و دختران معززشان. والسلام.

درگذشت شیخ ‌اسماعیل دارابکلایی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت شیخ ‌اسماعیل دارابکلایی
/post/1880
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۶۹۷
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

قرار دیدار با دکتر عارف‌زاده

 

دکتر عارف‌زاده

 

چندی پیش جهت دیدار، قصد رفتن

به مطبِ جناب آقای دکتر اسماعیل عارف‌زاده

جرّاح و متخصّص گوش، گلو، بینی و توده‌های گردن را داشتم

به نشانی مازندران، ساری، قارن، روبروی بانک رفاه، ساختمان شفا

( طبقه‌ی ۲ ، واحد ۳۰۳ ) با آرزوی سلامتی و توفیقات روزافزون الهی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قرار دیدار با دکتر عارف‌زاده
/post/1875
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

درگذشت حاج غلام آهنگر

به قلم دامنه: پیام تسلیت درگذشت. به نام خدا. سلام و تسلّا. از دست دادنِ پدر، مصیبت دردناک و اندوه‌باری‌ست. در منزلت و مقام پدر همین بس که حضرت ابراهیم (ع) در نبودِ پدرش، «آزر» عموی خود را پدر صدا می‌زد: «یا اَبَتِ» ای پدر. (سوره‌ی مریم، آیه‌ی ۴۲) چرا؟ چون می‌خواست تا جای خالی و فقدان پدر را پُر نماید. و در عظمت شأن و شخصیت والدین چه پیامی بالاتر از وحی قرآن کریم که آن دو را بعد از توحید کنار خود قرار داده است که حُب و حُرمت به آنان تا چه میزان ارزنده و ستوده است.

 

 

مرحوم حاج غلام آهنگر

( ۳۰ اسفند ۱۳۹۹)

آقاجعفر سر قبر پدر

 

 

آری؛ اینک پدر محبوب شما در آخرین روز قرن ۱۴ از میان‌تان پر کشیده و به سرای جاوید و زندگی مهمتر اُخروی نائل گردیده و شما بازمانده‌های این فراق را غمی جانکاه فراگرفته و دلتان را مالامال اندوه و فسوس ساخته؛ خصوصاً وقتی دانسته شود میان شما و ایشان یک عشق دائمی و یک دلباختگیِ ستودنی برقرار بوده. منِ مصیبت‌دیده -که هم پدر و هم مادرم را از دست داده- به‌ژرفی می‌فهمد چه روزهای دردمندی بر شما روی خواهد کرد؛ دوری با همه‌ی آن خوبی، حسرت در اوج آن پیوست، فکر پَکر در نهایت وداع با آن پیکر. پدر فقط یک پیکر نیست، پدر تاروپود به‌هم‌پیوسته‌ و پیراسته‌ی تمام پیامِ «بودن و پاییدن و پایداربودن» است. درین ساعات غمگین‌تان، تسلیت عمیق مرا و غیبتِ موجّه مرا در تشییع و شرکت در مراسم ترحیمش پذیرا باشید. پویا بماند نامش، جویا بمانید در مرامش. رحمت واسعه‌ی الهی شامل حال آن پدر که فرزندانش، این‌چنین، دلباخته‌ی اویند. خدا باقی بدارد مادر مهربان‌تان را. زین پس هیچ -حتی به حد ذرّه‌- کم نگذارید عشق به مادر را که قلبش در غیاب همسرش همچنان برای شماها آرام و میزان بتپَد. روح پدرتان مرحوم حاج غلام آهنگر دارابی -که مأنوس قرائت قرآن و دوستدار اهل‌بیت علیهم السلام بود- با آنان محشور باد. پیامم به دوستانم: آقامحمدحسین، آقاجعفر، آقاعارف و همه‌ی بازماندگان محترم این خاندان.

۳۰ اسفند ۱۳۹۹

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
درگذشت حاج غلام آهنگر
/post/1866
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۴۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تسلیت درگذشت محمود طیبی

 

مرحوم محمود طیبی سورکی

 

 

مراسم تشییع و تدفین مرحوم محمود طیبی در سورک

 

به نام خدا. درگذشت مرحوم محمود طیبی بر خانواده و خاندان و منتسبان نسبی و سببی ایشان خبری نابه‌هنگام و غمبار بود. ایشان پدری خیلی‌مهربان،  انسانی آرام و مطلع، فامیلی قابل احترام و فردی سرشار ار احساسات بالا و بی‌اندازه حامی و طرفدار فوتبال بود. سال‌ها در شرکت سهامی ذوب‌آهن اصفهان مشغول به اشتغال و از بازنشستگان آن شرکت بود. یاد و خاطراتش فراموش‌شدنی نیست. من، ضمن همدردی و احساس فقدان ایشان، درگذشت آقای محمود طیبی را به همسر گرانقدرش و به فرزندان خوب و بامحبتش آقامحمدعلی، آقاعلیرضا، ساجده‌خانم و آقامازیار و به همه‌ی اقوام و فامیلان تسلیت می‌گویم. خداوند روحش را -که در سالروز  وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها تشییع شد و به سرای باقی پرکشید- قرین شادی و مشمول رحمت و محشور با اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) فرماید. به‌یقین درد دوری وی بر بازماندگان نزدیکش روزبه‌روز بیشتر حس خواهد شد، بنابرین برای آنان بردباری در مصیبت و شکیبایی در فراق طلب می‌کنم.

قم: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

 

متن برای هفتمین روز درگذشت مرحوم محمود طیبی سورکی به زبان حال خانواده‌ی آن مرحوم:

در زیباترین روز فرخنده‌میلاد امام علی (ع) که به‌حق «روز پدر» نام برداشته شد، خوب‌ترین پدر و از خوشنام‌ترین مرد را در میان نم‌نم برف و باران از دست داده‌ایم؛ گویی در میانه‌ی مِه‌ای غلیظ چندین بهمن سنگین و سهمگین بر سر ما آوار شد و او را، که در کانونِ سرشار از عاطفه‌ی خانه‌ی‌مان، بوی دوستی می‌داد و عطر محبت می‌پراکند و رایحه‌ی شفقت می‌پاشاند و به عنوان سرحلقه‌ی اُنس و شادی ما، در سراچه‌ی دل‌مان خیمه‌ی مهربانی بپا می‌داشت، از ما ربود. پدری که تا بوده برای ما از ژرفای درون خوشی خواسته، از فراخنای برون تلاش ورزیده و از اَعماق وجود عشق آفریده. پدر چگونه تو را در پشت قله‌ی غفلت نِسیان از یاد ببریم، حال آن که تو دلیلی برای ماندن‌مان بودی، بر ما چنین مباد پدر. تا هستیم چهره‌ی اَلیف و عَطوف تو را به چشمانمان می‌دوزیم تا هرگز با به خاطرسپردن خاطرات گرمابخش تو، از هم نگسلیم. ای پدر، ای دیده‌ی دیدگان ما، با ما از ازَل تا ابَد همچنان بمان.

۱۲ / ۱۲ / ۱۳۹۹ دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تسلیت درگذشت محمود طیبی
/post/1849
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۱۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۶۸

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وهشتم

 

بررسی بیانیه‌ی اخیر مجمع روحانیون مبارز

ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۹

به نام خدا. من فقط به تحتانی بیانیه  (منبع) می‌پردازم که در واقع آنان در همین بخش، داغ! کرده‌اند. مجمع، گویی با یک تحقیقات میدانی، به یقین رسیده که به‌قطع و یقین شمارِ «ایرانیانی که فکر می‌کنند» با پیروزی جو بایدن، «فرصتی به وجود آمده است تا مشکلات فی‌مابین ایران و آمریکا برطرف شود و یا کاهش پیدا کند بی‌آنکه لطمه‌ای به اصول و موازین اصلی انقلاب و عزت و استقلال ملت و مصالح ملی وارد آید و ایران باید این فرصت را غنیمت شمارد» «بی‌شمار» می‌باشند. یعنی به زعم مجمع، اکثریت ملت.

 

و با همین موازین ظنی یا تحقیقات‌شده می‌گویند «در مقابل کم نیستند کسانی که اظهار می‌کنند که این دولت آمریکا است که باید بدون فوت وقت هرچه زودتر و بدون هرگونه پیش‌شرطی تمام تحریم‌های یکجانبه بر ضد ایران را لغو کند و خساراتی که از ناحیه‌ی این تحریم‌ها بر ایران وارد شده است را بپردازد و از منطقه خارج شود.»

 

و جالب این که بلافاصله دست به تحلیل و داوری رویکردِ این نوع تفکر می‌زند و معنی تز آنان را این‌گونه معرفی می‌کند: «یعنی این ما هستیم که باید بگوئیم آمریکا چه باید و چه نباید انجام دهد.»

 

مجمع، بلافاصله یک قدم بعد، خود را در خلأ می‌گذارد و مانند کسی که در مسأله‌ای فاقد تصمیم و سردرگم مانده است، می‌گوید: «ما بر این باوریم که با قطع نظر از این که کدام یک از این دو نگاه، صواب یا بر خطا است و یا شاید راهکار دیگری می‌تواند پیش روی ایران باشد، پیش از این رویکردها و نیز مهم‌تر از آن‌ها این است که باید فضای گفتگو و اظهار نظر و بیان دیدگاه ها ایجاد شود و هر فرد یا جناح و هر حزبی با آزادی کامل بتواند نظرخود را برای برون رفت کشور از مشکلات بحران‌آفرین کنونی بیان کند.»

 

آنگاه بیانیه بی‌آنکه خود امضاء‌کنندگان متوجه باشند، انگار راه چهارمی را در رابطه با رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح می‌کند و آن این است که نوشته‌اند: «اگر بهترین تصمیم درباره‌ی این موضوع مهم و یا هر موضوعی که سرنوشت‌ساز است و منافع کل مردم ایران و کل کشور را در بر می‌گیرد در جمعی محدود هرچند صاحب قدرت و در غیاب افکار عمومی گرفته شود و وفاق و همدلی اکثریت جامعه را همراه نداشته باشد به سرانجام تلخی دچار می شود.»

 

و سپس مجمع حرف اصلی خود را با این درخواست ظاهر می‌کند: «پس باید انحصار در تصمیم گیری شکسته شود و سازوکار به رسمیت شناخته‌شدن افکار عمومی احیا شود و بنیان مشروعیت‌بخشی اکثریت آراء به ساختار اداره‌ی کشور تقویت گردد تا ایران عزیز در مسیر توسعه‌ی همه‌جانبه قرار گیرد و تا تنش‌ها در روابط بین این کشور و سایر کشورها در منطقه و در جهان برطرف و یا به حداقل برسد.»

 

نکته‌ی تشریحی:

 

مجمع درین بیانیه‌ی دهه‌ی فجری، در کمال شگفتی یکی از اصلی‌ترین مبانی فکری خود را -که شاکله‌ی حقیقی نیروهای مذهبی و انقلابی جناح چپ و خط امام بوده است- کنار گذاشته است و آن مبارزه‌ی بی‌رودربایستی با امپریالیسم آمریکا است. در واقع مجمع درین فراز از بیانیه‌ی خام و غلط خود، در حال دمیدنِ شرم پیش روی نیروهای‌ چپ مذهبی وفادار انقلاب است که باید از راه مقاومت در برابر آمریکا، نادم و پشیمان شوند و راه سازش و قبول آمریکا را جایگزین مبارزه و مقاومت کنند. مجمع گویا به شک و تردید رسیده است که ملت ایران، آمریکا را خصم و در حال مخاصمه با ایران می‌داند. همین دگردیسی نارس است که بخشی از این جریان را نیازمند بازبینی و بازسازی خود کرده است. دیر بجنبند، خود را برای همیشه، تمام‌شده خواهند یافت. ملت، با هیچ فکر و طیفی، شوخی ندارد. موضع ضدآمریکایی مثل یک موج نیست که با بادی برخیزد و سپس با یک جو آرامشی فرو ریزد؛ موضع ضدآمریکایی، یک خط است، یک مکتب، و یک حقیقت. عقل سلیم ایجاب می‌کند هر کشوری با ملت ایران حرف دارد، اول ترک مخاصمه کند، سپس طرح دوستی بگشاید و سرِ میز گفت‌وگو بنشیند. این اسلام است که به مسلم آموخته: هم سخن‌گفتن بیاموزد، هم سخن‌شنُفتن. و هم در جای خود -در صورتی که مورد خصم و خصومت واقع شده باشد- سلاح‌گرفتن و دفاع‌کردن و مقاومت‌ورزیدن.

 

عشق چون شق‌القمر

ای روی تو پاکیزه‌تر از کف کلیم

آن را مانی که کرد احمد به دو نیم

تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی

ما بر سر آتشیم چون ابراهیم

(رباعی شماره‌ی ۲۹۹ سنایی)

به نام خدا. سنایی غزنوی ( ۴۶۳ - ۵۲۵ ه.ق) بر این رباعی نامی ننهاد، اما من آن را «عشق چون شق‌القمر» می‌نامم. پیام شعر روشن است و شاید نیاز به شرح نباشد. اما من کمی از برداشت‌های خودم را ازین رباعی عالی، بیان می‌کنم. شاید دست‌کم چیزی گیرِ خودم آید. عشقِ خوب، مثل ماه شق‌القمر است. نیمی از آنِ عاشق و نیمی سهمِ معشوق. عاشق و معشوق دو نیم‌پاره‌ی ماه هستند که با هم می‌تابند؛ همان ماهی که حضرت احمد مصطفی (ص) آن را دو نیم کرد و معجزه آفرید. کف پاکیزه‌ی کلیم به نظر من اشاره به آن لحظه‌ای است که موسی کلیم‌الله (ع) در آن حال ناب خود در پیشگاه پروردگار نعلین خود را درآورد و وارد وادی مقدس طویٰ شد، یعنی آیه‌ی ۱۲ طه: فاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. کفش‌هایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. و رخِ یوسفی نیز جمال حضرت یوسف (ع) است که پیامبری زیباروی بود. آتش همان آتش عشق است که بر حضرت ابراهیم شیخ الانبیا (ع) مانند گلستان بَرد و سرد و زیبا شد. بگذرم.

 

نظر: 

سلام. من از جغرافیای دقیق منطقه‌ی ارومیه اطلاع عمیقی ندارم. مطالعه داشتم که معضل آن چه می‌شود. اما به نظر می‌رسد دیدگاه شما درین باره نیازمند مقدار زیادی تأنی و تأمل است. در واقع شما با این فرضیه می‌خواهید بفرمایید آنچه در گاوخونی اصفهان، مهالوی شیراز، هامون سیستان و حتی زاینده‌رود زاگرس مرکزی اتفاق افتاده بود و سپس با تَرسالی از خطر نابودی نجات یافتند، نیز، مانند روند خشک‌شدن دریاچه‌ی ارومیه، امری کاملاً طبیعی بود و باید خشک می‌شد؟ خصوصاً هامون سیستان که افغانستان حقآبه‌ی ما را کم کرده بود. که بعد تقریباً با مذاکره حل و فصل شد. من به جغرافیا و شهرشناسی بسیار علاقه دارم، اگر روشن بفرمایی متشکر می‌شوم. گویا دیدگاه شما و آنچه در پست بالاتر توسط جناب .... مطرح گردیده، دیدگاهی شاذّ باشد. دست‌کم برای من اعجاب داشت. توضیح تکمیلی جناب‌عالی می‌تواند گنگی بحث را مرتفع کند. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۶۸
/post/1842
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مادر طلبه‌ی شهید حسن آهنگر

به قلم دامنه: به نام خدا. درگذشت آن مادر طلبه‌ی شهید حسن آهنگر دارابی و همسر زحمتکش مرحوم طالب (ذاکر اهل بیت علیهم السلام) را به بازماندگان تسلیت می‌گویم. مادری که هم رنج سالها مفقودالاثر بودن فرزندش را کشید و هم طعم طوبای شهد شهادت وی را. خوشا به مرام به این مادر. طوبا به آن کسان، که برای دین و میهن و تمدن و ناموس ایران حاضر شدند در جبهه‌ها بپاخیزند تا یک وجب از خاک ایران حراج و تصرف نشود.

 

 

مادر شهید حسن آهنگر دارابی

 

تشییع‌جنازه‌ی مادر شهید حسن آهنگر

عکاس و ارسال: حمید عباسیان


بنازم به غیرت رزمندگان و بزرگ‌پیشوای اسوه حضرت امام خمینی که بشریت را به ذات کریه آمریکا آشنا کرد. مدیون او و خون شهیدان هستیم و بی‌جهت نیست آن امام و پیشوای پاک‌دامن ما را به خواندن وصیت شهیدان فراخواند که گُم و گمراه نشویم. والسلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مادر طلبه‌ی شهید حسن آهنگر
/post/1770
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۴۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

۸۰۰۰ راه فرعی جنگل‌ها

به قلم دامنه. به نام خدا. برایم جالب بود که یک خبرِ مسرّت‌بخشِ خبرگزاری میزان از روزنامه‌ی همشهری، ستون امروزم شود. گزارش این خبر خیلی‌طولانی است (منبع) پس برداشت و مفاد آن را به‌فشردگی می‌نویسم. خبر تقریباً این است که ۲۴۰۰ جنگلبان و یگانِ حفاظت با بودجه‌ای در حدود ۱۵۰ میلیارد تومان به‌زودی تا اوایل سال ۱۴۰۰ در جنگل‌های کشور مستقر می‌مانند. هدف اصلی آنان نیز معلوم است. آنچه من دریافت کردم دست‌کم برای این سه کار: حفاظت از اراضی جنگلی، حراست از درختان و نیز ممانعت از هر گونه دست‌اندازی‌های افزون‌تر به جنگل.

مویه‌ی من برای غارت چوب

 

کجا می‌برنِت ای شاخه‌های تَرِ ما،

ای تنه‌های تنومند جنگل دیبا،

ای طلای بی‌همتای رشته‌کوه البرز تبری‌ها

لغت: (تَر= شیرِ چو، شیرچلّه)

 

گویا سازمان جنگل‌ها با این طرح بنا دارد اساساً قاچاق چوب از جنگل‌های شمال را «ریشه‌کن» ! کند. نمی‌دانم آیا می‌تواند یا نه! آرزو دارم بتوانند. آرزو هم که عیب نیست. آن هم قاچاق با آن‌همه گستردگی و شبکه‌های پنهانی را و حتی قاچاق‌هایی با شگرد مزوّرانه را یعنی به بهانه‌ی برداشت و پاکسازی بسترِ جنگل از «چوب‌های شکسته و افتاده» و پوسیده. که آمارها نشان می‌دهد این حیله از قاچاق چوب «به بالاترین میزان رسیده.» بگذرم. ولی فقط بگویم آیا می‌دانستیم بیش از «۸۰۰۰ راه فرعی جنگلی» شناسایی شده است و برخی از این جاده‌ها حتی به هیچ روستا‌ و آبادی‌یی ختم نمی‌شود؟! آیا برای از ریشه‌درآوردن فسادِ  قاچاق چوب چنین جاده‌هایی مسدود و یا لااقل دارای وضع مقرراتِ ویژه می‌شود ! نمی‌دانم! اما خرسندم که می‌خواهند با نصب دوربین‌ها در این مسیرها، کشفیات قاچاق چوب را میسُرتر کنند. و نیز خوشحال‌ترم که «شماره تماس ۱۳۹» نیز برای صیانت جنگل تعبیه شده که به نظرم این «۱۳۹» برای حفظ سرمایه‌ی خدادادی جنگل از دستِ جنگل‌خواران و چوب‌خواران از شماره تماس «۱۱۳» !! کمتر نیست. زیرا قاچاق همچنان جریان دارد. همین ۶‌ ماه قبل، حدود «۱۱۴۲ مترمکعب چوب قاچاق از جنگل‌ها کشف» گردید که نقل رسمی‌ست محدوده‌ی شهرستان آمل، «بیشترین میزان قاچاق چوب» را دارد.

 

به نظرم باید کاری کنند که نه فقط جنگل، بلکه «رویش‌گاه‌های جنگلی» هم از قاچاق در امان بماند. کَی می‌شود روزگاری فرارسد که دیگر زوزه‌ی موتورارّه‌ها و غُرّش ارّه‌‌برقی‌ها را نشنویم و با پویایی بر پاک‌داشتنِ زمین، پاسداری کنیم. و برخی‌ها ما را یاد آن حکایت نیندازند که شکل و شمایل داستان این‌گونه بود که حکیمی یک جعبه‌ای دربسته به کسی داد و گفت درش را باز نکن و ببر بده به فلان کس. توراه هی وسوسه شد وسوسه شد و کنجکاو که این چیه نباید بازش کند. بالاخره بازش کرد. دید یک موش نحیف! حیف که امانت را رعایت نکرد. حکیم خواست او را بیآزماید. به فرموده‌ی امام علی -علیه‌السلام- انسان حریص می‌شود به آنچه از آن منع شده.

 

آری؛ امروزه بر برخی چنان روزگاری شده که حتی اگر به کسی بگی تو رئیس مثلاً دوشیدنِ گاوهای دوشا هستی، سه روز که گذشت اول خود پستانِ شیر گاوها را می‌لیسد. اولین نگهبان جنگل خود جنگلبان و یگانِ حفاظت است. سپس سایر ملت. بگذرم. بلی؛ در این قضیه‌ی قاچاق چوب هم، همه که نه، اما تک و توک هستند کسانی که به جای حراست درخت و جنگل و ریشه‌کنی قاچاق، خود اون‌جوری‌ شدند! یعنی: غارتگر!


یک کشکولی هم بنگارم:

 

چون «چوب‌خوار» را در بالا به کار بردم، یادم افتاد به گواتمالا در قاره‌ی آمریکای مرکزی زیر کشور مکزیک که این روزها انقلاب شده و حاکمان فاسدشان، آنان را با لفظ «لوبیاخوار» تحقیر کردند و می‌گویند اینان یک مشت لوبیاخوارند! به همین‌خاطر، مردم اسم انقلاب خود را با افتخار گذاشتند: «انقلاب لوبیا». ببینیم این انقلاب لوبیایی مردم فقرچشیده‌ی آن دیار در عصر مدرن آن هم زیر بیخ آمریکا تا کجا «تا» می‌کِشد. خوب شد رئیس گواتمالا نگفت «حالا ۴ تا خس و خاشاک» و بدتر از آن «یک مشت بزغاله گوساله» وگرنه "گواتمالا"یی‌ها... . بگذرم سیاسی‌میاسی بلد نیستم!.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
۸۰۰۰ راه فرعی جنگل‌ها
/post/1751
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۷۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۶۷

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وهفتم

نظر:
سلام. بله، «اهرم» را درست و به‌جا فرمودید، اما فلسفه‌ی این اهرم نزد امام خمینی آن بود که بن‌بست‌ها بر سر حکومت شکل نگیرد و در اثر تأکید بی‌حد بر برداشت اولیه از شرع یا محتملاً جُمودورزیدن خطرناک، راه حکومت و تأمین منافع ملت و مقتضیات شریعت مسدود نشود، زیرا در بینش و روش امام، فقه شیعه، هم سنتی و هم پویاست و از سبکِ شیخ جواهری بهره دارد. گاه مشاهده می‌شود اعضای مجمع فعلی و سابق و اسبق، چندان به ترجیح احکام ثانویه‌ی اسلام که اصل پویایی شیعه است، بر احکام اولیه دقت و جرأت نمی‌ورزند و اغلب دو دل و مردّد ماندند و در تشخیص‌دادن مصالح عاجز. بگذرم.
 
نظر:
 
سلام. درین پست یک برداشت درست از نحوه‌ی کارویژه‌ی مجمع ارائه شد. امابعد؛ آن اصطلاح‌سازی عبارت بعدی پست، گرچه حقِ ذوق است، اما چنین نیست؛ زیرا نفس مجمع، یعنی رجحانِ منفعت «حال» و «آینده»ی ملت و نظام. این اسمش شکستن قانون نیست، عین قانون است و حتی جنبه‌ی مترقیانه‌ی تفکر شیعه. همین کار در نظام نظارت متوازن آمریکا در حق وتوی همزمان سه‌جانبه‌ی گنگره، دادستان و رئیس کاخ سفید جاری است، که کنترل متوازن نام گرفته است.
 
نظر:
 
سلام. با این دیدگاه شما موافقت دارم. مثال‌ها هم متین و درست و قابل قبول بود. اما اجازه می‌خواهم در این بستر پست شما، از میان چندین نکته که در ذهن دارم، دست‌کم سه نکته خطاب به عموم بگویم: ۱. «مجمع تشخیص مصلحت نظام» نامش از نظر من ناقص است. نقص آن در واژه‌ی «نظام» است که آن را در حکومت منحصر کرده است. و این در نگاه شخصی من، عیب بزرگ و نهفته‌ای است. زیرا مصلحت فقط برای «نظام» نیست، برای «ملت» هم هست که در بازنگری قانون اساسی فقط به این لفظ نظام بسنده شد. ۲. با توجه به نقص اول، مجمع در طول تولد تا کنون، یک ایراد بزرگ در خود پرورش داد، همه‌ی اعضای مجمع از درون نظام منصوب و یا با شخصیت حقوقی خودبه‌خود عضو آن می‌شوند. اما در آنجا که مرکز مهم مصلحت‌بینی است، از نمایندگان جامعه‌ی مدنی و احزاب سیاسی فاقد است. ۳. شکل انتصابی‌بودن اعضای مجمع می‌تواند به انتخاباتی‌بودن هم اضافه شود. یعنی بخشی را رهبری بچینند و بخشی را ملت و یا نهادهای دیگر حکومت، مثلاً مجلس و نهادهای مردمی و یا جاهایی دیگر. درین صورت، تشخیص مصالح «ملت و نظام» متوازن می‌شود و مردم هم ممکن است به اقناع و رغبت پایدارتری برسند. البته اعتراض و نقد همواره وجود دارد و طبیعی هم هست. اما اصل ایجاد مجمع، برخاسته از تفکر درست و مترقی و روشنگر امام بود. بگذرم.
 
نظر:
 
سلام. این پست که دیده می‌شود، یک پستی‌ست که منجر به مطالعه می‌شود. البته آمارها معمولاً کاذب از آب درمی‌آیند و این‌که به آمارها به‌طور مطلق می‌توان به چشم دست‌کم «قدر متیقّن» نگریست، میان اهل فن، شک و تردید وجود دارد. امابعد، نویسنده‌ی مورد استناد، در پایان، علم آماری خود را با واژه‌ی احساسی «شیّاد» آلود. که این، خلل زد به تتبع‌اش. بیچاره! زحمت کشید ولی خرابش کرد! اما یک پست دیگر هم در پیشی‌گرفتن کره‌جنوبی هم گویا بود، اما هرچه چشم دوخته شد، دیده نشد. بر آن کره‌ی وابسته، همین بس که با یک عطسه‌ی خشک‌وخالی دو همسایه‌ی بالایی و یک همسایه‌ی پایینی، خون در رگ‌هایش خشک می‌شود؛ رشد به یُمن! اشغال خاک کشور توسط ارتش جنایت‌کار آمریکا، رشدی پوشالی‌ست. هر چند رفاه و آسایش آورَد، ولی آسودگی روح ملت هم مهم است. بیشتر بخوانید ↓
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۶۷
/post/1811
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۹۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دو عالِم دینی داراب‌کلا

به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. دیری بود در دیار نگران بودیم آیا بر شاه پیروز می‌شویم؟ محرّم به کمک‌مان آمد؛ با سنت سازنده‌ی دسته‌روی و سینه‌زنی و زنجیززنی و در رأس همه نشستن پای منبر و منبری. پایین‌تکیه داشتیم و بالاتکیه، با دو عالِم دینیِ پارسا و باورَع و وارسته. اما چون عالِم متقی بالاتکیه، پرهیزگار بود و در سیاست دخالت نمی‌کرد؛ لاجرَم به عالِم متقی پایین‌تکیه پناه می‌بردیم که در برابر رژیم شاه، زبانی برای اعتراض و هدایتگری بود و مَلجایی برای انقلابیون و تکیه‌اش پایگاهی برای عزاداری اعتراضی و مذهبی و سیاسی.

 

مرحوم حاج آقا دارابکلایی

 

عالِم عزیز بالاتکیه آنچنان کاریزماتیک (=نافذ در قلوب) بود که اگر بر مشیء آرام و ساکت او انتقادی هم، در دل و گپ‌وگفت‌های خودمونی داشتیم، اما دل نداشتیم -و حتی شاید جرئت- که بر مقام منیع او جسارتی روا داریم. بنابرین شب‌های تار، این عالم پایین‌محله بود که در گِردش حلقه می‌زدیم نورِ انقلاب را درخشنده‌تر می‌یافتیم و عزاداری را به انقلاب علیه‌ی شاه، هویت و فلسفه می‌بخشیدیم و او -یعنی حجت الاسلام حاج شیخ احمد آفاقی- بر انقلابیون نه فقط آسان می‌گرفت که دستِ اتحاد و ابلاغ رسالات می‌فشرد. بر روان هر دو عالِم تآثیرگذار درود که اینک در بستر خاکِ خدا آرمیده‌اند و بخش جدایی‌ناپذیرِ تاریخ فضیلت‌های داراب‌کلا می‌باشند.

 

مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی

 

اگر آن دو عالم -حاج‌آقا دارابکلایی و حاج‌شیخ احمد آفاقی- نبودند نسل آن روز محل، ممکن بود در مذهب و معنویت و در انقلاب و سیاست بلغزد و یا دست‌کم سهمش اندک باشد؛ عالمِ بالاتکیه در گرایشات دینی‌مان نقش بی‌بدیل داشت، و عالم پایین‌تکیه در پیوستِ هر دو عنصر مذهب و سیاست، راهبَر و معین‌مان بود.

 

سرانجام در جای‌جای ایران، قیام حسینی به دادِ قیام ایرانی رسید و ملت به رهبری امام و مشارکت روحانیت و روشنفکران متعهد، شاه را از تختِ سلطنتِ جعلی و اِعطایی انگلیسی به زیر کشید و این گفتمانِ اسلام و انقلاب بود که به خلعِ گفتمان شاهنشاهی نیرو بخشید. زیرا هر گفتمان اگر می‌خواهد گفتمانِ غالب و مسلط را از قدرت خلع کند، لزوماً باید مزیت‌های بیشتری بر آن گفتمان داشته باشد و ملت هم به آن میل و تمایل کند. تا کنون نیز هیچ گفتمانی به لحاظ نظری و منطقی نتوانسته از گفتمان انقلاب اسلامی پیشی بگیرد، زیرا گفتمان باید افکار اکثریت مردم را نمایندگی کند تا بر گفتمان رقیب فائق آید.

 

آن روزها -یعنی وقتی تازه انقلاب شعله کشید و زبانه زد- برمی‌آشوبیدیم و فریادمان بلند بود که چرا عالمان و روشنفکران زمانه، برای اقامه‌ی عدل علیه‌ی شاه قیام نمی‌کنند و برای گسترانیدنِ قسط برنمی‌خیزند. حتی عالمانِ ساکت و مراجع منزوی! را مورد مؤاخذه قرار می‌دادیم که چرا برای خیزش مردم، تن به خطر نمی‌دهند،خاموش و سازشکار مانده‌اند و در سیاست دخالت نمی‌کنند و قرآن را فقط برای گورستان‌ها و دین را فقط جهت نماز و ذکر و وِرد می‌خواهند؟ بگذرم که آن ایام سرانجام به خیر گذشت و ملت در سیاست و حکومت، صاحب و «ولی‌نعمت» شد.

 

اینک پس از ۴۰سال، بی‌شمار وفادار به انقلاب و میلیون‌ها انسان متعهد متدین هرگز نادم نیستند که چرا علیه‌ی رژیم تیره‌بخت قیام کردند و چرا گفتمان امام خمینی را با عقلِ سر و عشقِ دل پذیرفته‌اند. پشیمان کسانی‌اند که از نظرم دست‌کم این‌جوری‌اند:

 

۱. یا دچار اِفلاسِ فکری شدند و در نتیجه ملول و فِسُرده و «رنگ‌باخته».

 

۲. یا خیال بر آنان غلبه کرده، خیالاتی-خیالباف شدند و خود را در برابر امواج طوفانیِ تزهای بزک‌کرده و سفارشی! باخته‌اند و دیکته‌ی دستوری را املا و انشاء می‌کنند.

 

۳. یا کسانی‌اند که انتظار دارند جمهوری اسلامی ایران در همین دنیا «بهشت برین» بسازد و غُبار هیچ عیب و ایرادی نباید بر جامه‌ی جمهوری اسلامی بنشیند که به‌شدت، یوتوپیایی (=مدینه‌فاضله گرا) اند.

 

۴. و یا کسانی هستند که حقیقتاً بر اساس بینش و تکلیف الهی خود، فکر می‌کنند فکر تازه‌تری دارند که ناجی ملت‌ است و از امام خمینی عالی‌تر و پیشرفته‌ترند.

 

اما من خود از آن فکر و صف هستم که گفتمان امام خمینی را هنوز هم چتر رستگاری می‌دانند و راهی را که او نشان‌مان داد، صراطی برای مستقیم‌رفتن و استقامت‌ورزیدن می‌خوانند و اگر انتقادی و انتظاری هم می‌اندیشم در درون گفتمان به نقدش می‌پردازم و در داخل آن مطالبات دارم. زیرا ساختمان فکرم این‌گونه چیده شده و چارچوبم این‌طور کلاف شده و چِفت و بست خورده و فردی بی در و پیکر نیستم:

 

اول آن‌که "آدم منهای آخوند" نمی‌شود

دوم این‌که "اسلام منهای روحانیت" غلط است

 

این، به مفهوم تعطیلیِ رسولِ باطنی نیست، بلکه پیوند و چسباندنِ آن به رسول ظاهری -سلام الله علیهم اجمعین- است که روحانیت و پارسایان، نمایندگان و رهنُمایان صدّیق مکتب و رسالت اویند. معتقدم با آنان، طیّ مسیر، چنان اطمینان حاصل است که حتی بر «شناسنده‌ی جاحد» هم می‌توان غالب شد و بر فَرقش کوبید؛ یعنی شیطان، که می‌شناشد اما به‌عمد، جاحِد است؛ منکر.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دو عالِم دینی داراب‌کلا
/post/1740
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۶۶

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وششم

 

«به پیش» به عقب برگشت !

با یاد و نام خدا. پیش‌درآمد بحث: در نظام‌های حزبی، حزب پیروز در انتخابات را حزب حاکم می‌خوانند. مثلاً حزب «به پیش» به رهبری امانوئل مکرون، که حزب حاکم فرانسه است. این حزب سه سال پیش، با غلبه بر حزب سوسیالیست فرانسه در کارزار انتخاباتی، به قدرت دست یافت. حزب‌ها در کشورهای غربی، اغلب سه گرایش دارند: چپ‌گرا، راست‌گرا، ائتلاف‌گرا که معمولاً محیط‌زیست‌گراها و ملی‌گراها و حزب‌های کوچک اروپا به این سمت گرایش دارند. چپ‌گراها جنبه‌ی سوسیالیستی برنامه‌هایشان غلیظ‌تر است، راست‌گراها جنبه‌ی لیبرالیستی و ثروت‌اندوزی برنامه‌هایشان. اولی بیشتر به عامه فکر می‌کنند، دومی همیشه به اقلیت سرمایه‌اندوز.

 

بحث: حزب راستگرای «به پیش» که دولت فرانسه را در اختیار دارد اخیراً لایحه‌ای "بحث‌برانگیز درباره‌ی ممنوعیت فیلمبرداری از نیرو‌های پلیس" را تصویب کرده بود که باعث اعتراضات در بیش از ۷۰ شهر فرانسه به‌ویژه در پاریس شده بود. دولت فرانسه (بخوانید مهد آزادی!) با قوه‌ی قهریه به سرکوب شدید مردم معترض اقدام کرد که به نزاع خونین خیابانی انجامید. اما سرانجام با خفّت و خواری اعلان کرد این لایحه را لغو کرده است. منبع

 

سه نکته‌:

 

۱. اگر مردم ۷۰ شهر در برابر این لایحه اعتراض نمی‌کردند حزب «در پیش» به پیش می‌تاخت یک قانون دیگر از نوع ممنوعیتِ نقد و انکار هولوکاست ! در برابر آزادی علَم می‌کرد؛ یعنی ممنوع‌بودنِ فیلمبرداری از افسران پلیسی که دارند مأموریت (بخوانید سرکوب مردم را) انجام می‌دهند.

 

 

۲. دولت حزبِ «به پیش» فرانسه به عقب نشست و قول داد لایحه را در نسخه‌ای جدید ارائه کند. باید دید نسخه‌ی نوِ این لایحه چه مفادی دارد. مهم اما این است دغدغه‌ی اعتراضی مردم به این تز امنیتی ! جواب داد و نگرانی "سمَن"ها (=سازمان‌های مردم‌نهاد) و اصحاب رسانه‌ ازین قانون جدید -که مانع آزادی مطبوعات می‌شد و موجب وحشی‌گری پلیس- تا اینجای کار، برطرف شد. زیرا دولت فرانسه که باخشونت تمام در برابر معترضان ایستاد، سرانجام شکست را پذیرفت و لایحه را رسماً ملغیٰ اعلام کرد.

 

۳. حتی «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور دست‌راستی فرانسه نیز، وقتی دید سرکوب مردم موجب گسترش اعتراضات و شکاف می‌شود و‌ آبروی نداشته‌ی این کشور اسلحه‌فروش! از دست می‌رود، سرانجام تصاویر منتشرشده از وحشی‌گری پلیس علیه‌ی مردم را «باعث شرمندگی فرانسه» دانست! بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۶۶
/post/1772
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۷
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شیخ فردوسی و فرزندش

 

...

 

 

پیام تسلیت دامنه: به نام خدا. درگذشت حجت‌الاسلام شیخ عبدالکریم فردوسی سوچلمایی (داماد مرحوم حاج مرتضی آهنگر دارابی) و فرزند سپاهی‌اش آقای محمدرضا فردوسی (که در حرم رضوی و حفاظت تولیت حرم مطهر اشتغال داشت) موجب اندوه شد. این مصیبت اندوهبار را به بازماندگان گرانقدر هر دو خاندان محترم (آهنگر و فردوسی) به‌ویژه به دوستان گرامی حسن‌آقا و آقامهدی تسلیت می‌گویم و از خدای رحمان، بردباری و شکیبایی برای خانواده‌ها و علوّ درجه و رحمت برای این پدر  و فرزند  طلب می‌کنم. با شیخ فردوسی خاطرات و گاه فرصت پیش می‌آمد دیدار و نشست و برخاست داشتیم: مهربان، خندان، بااخلاص، خوش‌خُلق، دلسوز، متواضع و فروتن.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شیخ فردوسی و فرزندش
/post/1745
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۸۹
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه فکرت ۶۵

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت شصت‌وپنجم

ستوه و نستوه

صلوات می‌فرستم در آغاز بر محمد و آل محمد (ص) با یاد و نام خدا. کمیاب‌اند، کمیاب؛ که نَستوه بمانند و به ستوه نیایند. اگر آیت‌الله طالقانی "نستوه" بود از آن‌رو بود که گنجایش داشت و خسته نمی‌شد و چتر هدایتگری او در درگاه مسجد هدایت برای همه باز بود؛ بنابرین به‌درستی به این صفت، سِتوده می‌شد، زیرا از گرفتاری‌ها و اختلاف افکار به ستوه نمی‌آمد و ترافیک فکری، پیچِ گفتار و نوشتارش را نمی‌بست و صدایش را رسا می‌رساند تا از تزلزل و تذبذب احتمالی افراد جلوگیری کند و به‌راه نگه دارد.

 

شخصیت‌هایی در تراز ایشان و در طریقه‌ی عترت متّکی به قرآن، می‌دانستند که چگونه در جامعه و سیاست حاضر شود و چطور هشدار امام علی -علیه‌السلام- را شاخص رفتارش کنند:

 

اِحذَر کلامَ مَن لایَفهَمُ عَنکَ؛ فانّهُ یُضجِرُکَ.

«از سخن‌گفتن با کسى که گفتارت را نمى‏‌فهمد بپرهیز، که تو را به ستوه مى‏‌آورَد.»

منبع: شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج ۲۰ ، ص ۲۸۲ . (منبع)

 

شیخ سعدی در بوستان چه عالی سروده:

خداوند فرمان و رأی و شکوه

ز غوغای مردم نگردد ستوه

(شیخ سعدی، بوستان. باب اول در عدل و تدبیر و رأی)

 

آری؛ میان ستوه و نستوه، فقط یک نون، مرز است. کسانی به ستوه و به زانو درمی‌آیند که یا خود ژاژ و تُرّهات بخوانند، یا خلافِ سفارش مولا (ع) نپرهیزند از سخن‌گفتن با طرف‌هایی که گفتار را نمی‌خواهند بفهمند. فرقی ندارد : چه میز سیاست باشد، چه روابط بین‌الملل، چه کلاس و منبر و محفل و چه حتی کُنج منقل.

 

پاسخ:

سلام جناب آقا ... از انسانی که خود، خود را تشجیع کند تا با تقویت دلیری، ترس و کمبودی از بیانِ آن چه بر او گذشته، نداشته باشد، استقبال می‌کنم. درین نوشته‌ات این شالوده، نشان داده شد. -با آن‌که نمی‌دانم و هرگز هم نخواهم پرسید آن شخص چه کسی بود که به شما چنان گفت- شما درین متن کوشیدی اگر انتقادهای درست و یا حتی حملات نادرست هم به شما صورت گرفته باشد، شما در مقام جواب به زبان منطق برآمدی، نه هیاهو و هیجان و هُو.

 

با متن‌هایی که زیورِ مقدمه و دیباچه به خود چسبانده و کوتاه نباشد و در اندازه‌ی جاانداختنِ مطلب، حتی تا حدی دراز هم باشد، هم‌آغوشی دارم. درین نوشتار شما، این خواسته به‌خوبی سوسو می‌زند. و شما رتبه‌ی رعایت ادبیات فارسی را در همین صحن مدرسه در نوشتارهای خود نسبت به روزها و سال‌های گذشته، پله‌پله ترقی داد‌ه‌ای. جویای چنین احترامی هستم که به زبان درخشان پارسی می‌شود.

 

پاسخ:

جناب آقای ... سلام. با شما بر سر "تاب‌آوری" ملت و این‌که اندازه‌گیری نشده است موافقم. تردید نمی‌توانم بکنم که داخل‌کردنِ مفهوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی "تاب‌آوری" در بیانیه‌ی انتخاباتی چندی‌پیش مجمع روحانیون، نمونه‌ای از گروگان‌گیری مفاهیم، برای پیشبرد کارزار انتخاباتی ۱۴۰۰ است که نمی‌تواند لزوماً شاخصی برای "خدمت" باشد.

 پاسخ:

سلام جناب ...

خواندن متن‌های آغشته به نور آیات و روایات در قلم شما مرا وادار به فکرکردن می‌کند. ارزش و بهای بالایی دارد این نوع گرایش. حِرمان را به‌جا داخل متن کردی؛ که نومیدی هم‌مرز با کفر است. خوب نوشتی؛ آموزنده و آرامش‌آور.

 پاسخ:

سلام جناب مهندس عباس مهاجر

برداشتم این است دست‌کم سه مورد این گزارش استرتژیک جالب‌توجه‌تر بود:

 

۱. آنجا که روشن کرد نباید گفت‌وگو را به مسائل منطقه‌ای مانند حزب‌الله لبنان مشروط کرد که به مرحله‌ی "هیچ‌توافقی" می‌انجامد، زیرا گزارشگران می‌دانند ایران خط قرمزهایی دارد.

 

۲. مواردی از سیاست‌های ایران در این متن نَشت کرد که نشان می‌دهد به خبرهایی دست اول، و یا تقریباً طبقه‌بندی‌شده دسترسی پیدا کردند. یا لااقل اطلاعاتی هدفمند به آنان داده شد! شاید.

 

۳. آن بخش که تأکید ورزیدند این‌که نمی‌شود هدف توافق باشد، اما آرامش ایران را برهم زد. آرامش در برابر آرامش، ذات گفت‌وشنودی است که می‌خواهد از حرف‌زدنِ صِرف فاصله بگیرد و به توافق و پیشرفت واقعی در حل و فصل منجر شود. به تحلیل محتوای گزارش وارد نمی‌شوم. بهتر بود دیدگاه خودت را هم می‌نوشتی.

 

پاسخ:
جناب آقای ...‌ سلام. 
درین صحن حتی اگر با جواب‌های شما قانع هم نشوم، نباید خِسّت ورزم از کلاسی که در لابه‌لای نوشته‌پاسخ‌هایت برایم شکل می‌گیرد، نیاموزم. می‌آموزم؛ زیرا تعصب در هر دو سو -شما و من- مفقود است، هرچند در جاهایی از مجموعه‌جواب‌های جناب‌عالی رگه‌هایی از جانبداری که لعاب تعصب آویخته، دیده می‌شود. اما حقیقتاً فکر مرا به تفکر پیوند می‌زنی که بالاترین بازتاب یک گفت‌وگوی جدی، صادقانه و حق‌طلبانه است. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه فکرت ۶۵
/post/1742
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۳
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سنت مراسم روز دهم محرم در داراب‌کلا

سنت مراسم روز دهم محرم در داراب‌کلا

به قلم دامنه : به نام خدا. شامل سه بخش زیر:

 

یکم. تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب تاسوعا

دوم: تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب عاشورا

سوم: پیرامون مراسم روز عاشورا در داراب‌کلا

 

یکم. تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب تاسوعا: شب تاسوعاست و گفتم عرضِ ادبی بکنم به ساحت حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام. ازین‌رو دقایق قبل، وصیت‌نامه‌اش را مطالعه کردم و متن زیر را نوشتم. در وصیت‌نامه‌ی امام حسین -علیه‌السلام- این فرازش درسی نهفته است که کمتر به آن توجه شده است؛ آنجا که نوشته‌اند:

 

«پـس... هر کس این [نهضت] را رد کند، صبر مى‌کنم تا خداوند بین من و این گروه قضاوت کند که او بهترین داوران است.»

 

نکته اینجاست که امام (ع) در برابر کسانی که حرکت آن حضرت را در ردِّ بیعت با خلیفه و سپس هجرت به کوفه مورد انتقاد قرار دادند و یا رد کردند، شکیبایی ورزیدند و در برابرشان صف‌آرایی نکردند بلکه صبورانه به راه اصلاحی خود ادامه دادند و تا روز عاشورا نیز از نجات و راهنمایی افرادی که بی‌شرمانه در مَصاف با ایشان قرار گرفته بودند، دست برنداشتند، زیرا تمام افکار و رفتار امام حسین (ع) جنبه‌ی انسان‌سازی داشت و رنگ توحیدی و مأموریتی الهی. این است که مکتب آن حضرت دانشگاه است و محل تحصیل.

 

بارها زیر منبرها شنیدم که شب تاسوعا سخت‌ترین شب‌ها بر امام حسین علیه السلام بود... پس این شب بزرگ را از دست نباید داد. خانه‌ها «تکیه» شده. دل‌‌ها هم به این تکیه‌ی نوین، تکیه داده. تاسوعا شب شناخت است. عاشورا شب وصال. ما بزرگ‌شده‌ی همین تاسوعاها هستیم. پرورش‌یافته‌ی عاشورا. این دو شب، دامنِ ماست.

 

وقتی پیامبر اسلام (ص) با آن مقام محمودش، افتخارش این است من از «حسین»ام، خود بیانگر مقام ویژه‌ی امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام از انسان هم یک رزمنده می‌سازد، هم یک سازنده. رزمنده برای روز فداکاری و دفاع. سازنده برای روز زندگی و زیستن. انسان حسینی این دو را باهم «جمع» دارد. باورهای ما برآمده از اعتقاد راسخ به مکتب حسین است. باوری که با هیچ خُلَل و فُرَج نابود نمی‌شود.

 

شاید خطا نباشد بالاترین سرمایه‌ی‌مان آن زنجیر و کفنی است که عاشورا به تن می‌کردیم. و این بُقچه هنور هم برترین یادگاری هر عزادار است. شرف و عزت در تاسوعا و عاشورا نقاشی شد و تابلویی برای زیستن شد.

 

ای خدای بی‌همتای یکتا که به ما زندگی بخشیدی، این زندگی ما را به رستگاری و ماندن در رکاب تاسوعا و عاشورا قرار ده و ما را هرگز از محرم نگُسل. محرم‌مان بخش معنوی زندگی‌مان بود. مدیون امام حسینیم. او که روح است در کالبدمان. وقتی شناخت به امام حسین علیه السلام دست بدهد، حتی نام امام حسین برای او ذکر مصیبت است و روضه.

 

یاد می‌کنم درین شب تاسوعا از همه‌ی روحانیون و ذاکرینی که سال‌ها با نواها و روضه‌های آنها تاسوعا را به عاشورا می‌بردیم و اینک در خاک آرمیده‌اند. درود می‌فرستم به همسنگران‌مان در دفاع مقدس و دل می‌سپارم به یوسف مزارمان. او که پیشقراول عزاداری‌ها بود و پیشتاز جبهه‌ها. تاسوعای امشب را نمی‌شود به سحر برد مگر آن‌که یاد کنم از شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی که چهچهه‌ی نوحه‌هایش دل می‌ربود از زنجیرزن و عزادار.

 

یاد می‌کنم از امام خمینی که با نام امام حسین علیه السلام نهضت را بپا کردند و حیات ما را به سمت دیانت و دانش و ارزش و آزادی هدایت فرمودند. همان امامی که زنده‌بودن اسلام را به برکت محرم می‌داند. روحت جاویدان ای امام.

 

شب‌های محرم شب‌های شناخت و عشق و بیداری بود. هر کسی در اولین فرصت به قرآن پناه برد، اگر آیه‌ی ۱۵ حجرات را مطالعه کند خوب است. یکی از بارزترین مصداق‌های آن آیه، امام حسین علیه السلام است. درود می‌فرستم به اهل قرآن و دوستداران مطالعه و تدبر در قرآن که فرهنگ و مکتب عاشورا، خود ساخته‌ی بی‌مانندی از قرآن است.

 

متن آیه و برگردان فارسی آیه‌ی ۱۵ حُجرات:

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.

 

مؤمنان (واقعی) تنها کسانی‌اند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده‌اند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند. آنان (بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند. [«لَمْ یَرْتَابُوا»: شک و تردید ننموده‌اند. گمان و دودلی به دل راه نداده‌اند.] ترجمه و توضیح از مرحوم مصطفی خرّمدل.

 

به یادها می‌آورم آن سال‌های محرم را که به روستاهای مجاور و همسایه دسته می‌بردیم. به لالیم، ماکران، اوسا و ساری. از میان آن‌ها هستند کسانی که شهید شدند. یادشان یاد باد درین شب تاسوعا. درود دارم به همه‌ی عزاداران درین شب تاسوعا به‌ویژه به آنانی که خانواده‌ی شهیدند که اگر نثار خون آنان در برابر دست‌درازی‌های دشمن زبون نبود، این انقلاب و مردم با بیشترین تهاجم و اشغال وطن مواجه می‌شدند.

 

دوم: تک‌نوشته‌های کوتاه‌ام در شب عاشورا: درین شب عاشورا، بیداری و بیدارباشی کاری از جنس دانش و ارزش است. خودم که گناه احاطه‌ام کرده و گناهکار، اگر به خویشتن خویش رجوع کند و وجدانش را قاضی سازد، دل‌شکسته می‌شود و فرد دلشکسته دلش خانه‌ی خدا و نجوا با الله می‌شود. پس در اولین پیامم درین شب غمبار، از خدای بخشایشگر می‌خواهم بر من ببخشاید و بر جرایمم قلم عفو بکشاند و با این اندیشه ابتدا برای تمامی دانشمندان علوم پزشکی ایران و جهان تمنای سلامتی می‌کنم تا بلکه بتوانند دانش خود را چنان بالا ببرنند که به‌زودی بتوانند کاشف بزرگی شوند و دارو و درمان شفابخشی برای این بیماری ناشناخته‌ی پیچیده -که جهان را به تلاطم برده- پیدا کنند. شب عاشورا این آرزو، آرزوی درستی‌ست. زیرا در مکتب امام حسین علیه السلام، انسان شرافت دارد و حفظ بقای انسانیت، فضیلت و آن امام و همه‌ی ائمه (ص) طبیب جان انسان بوده و هستند. اما نوشته‌های کوتاهم برای این شب که شب شیدایی‌ست: بیشتر بخوانید ↓

سنت مراسم روز دهم محرم در داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سنت مراسم روز دهم محرم در داراب‌کلا
/post/1675
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۳
ادامه ی مطلب
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ... ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعد