تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- اوسا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۵
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
آخرین لحظات وداع با برادرمان حیدر

روز تشییع. تکیهپیش. عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی
هنگام کفنکردن و آخرین لحظات وداع
این چهرهی برادرمان، دلنشین و سرشار از آرامش است
هنگام ورود تابوت پیکر برادر
قربانیکردن پای تابوت زندهیاد حیدر
مدرسه فکرت ۷۳
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
۴ بهمن ۱۴۰۰
مزرعهی فکرت ۱
ایران به مانند یک پازل
به نام خدا. سلام. پازل یعنی هر چیز آشفته که اگر قطعههای آن درست چیده نشود از دیدن آن سرگشته و گیج گردی. پازل ایران هم باید منطقی و هوشمندانه چیده شود، وگرنه آشفته خواهد بود؛ پازل علمش، پازل جغرافیایش، پازل حکومتش و حتی پازل ملتش. من مثالی میزنم که اگر پازل، خوب چیدمان نشود چهبسا فرصت به تهدید تبدیل شود. خانوادهی شهید محمد جهانآرا ( ۱۳۳۳ - ۱۳۶۰ ) را در نظر بگیریم. یک نمونهی مهم برای مطالعه؛ که من بلکه بتوانم درین اولین شمارهی ستون روزانهام با اسم «مزرعهی فکرت» آن را بهکمترین جملات جا بیندازم.
محمد جهانآرا که شهید شد؛ او در رژیم شاه مرتبط با شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو بود و در گروه چریکی منصورون. و حتی چند گروه ضد رژیم دیگر. فرمانده سپاه خرمشهر شد و برای دیدار با امام جهت گزارش جنگ در ۷ مهر ۱۳۶۰ راهی تهران شد اما سقوط هواپیما در کهریزک تهران موجب شهادتش شد. برادرِ دیگرش که در دفاع مقدس اسیر شد و هنوز وضعش ناپیداست. دیگربرادرش علی، که پیش از انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان توسط رژیم اعدام شد. حسن جهانآرا -کوچکتر از محمد- که سرنوشتش را اهل فن بلدند؛ سال ۱۳۶۰ به علت عضویت و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و آنقدر بر موضعاش در زندان ماند که در قضیهی بررسی مجدد پروندههای اعضا و فعالین این سازمان پس از هجوم نیروهای نظامی مسعود رجوی با نام «فروغ جاویدان» به ایران و عملیات مرصاد در برابر آنان (که بنده هم همانزمان حضور داشتم در جبههی غرب به مدت یازده ماه متوالی که حتی فرصت مرخصیآمدن سهروزه برای رزمندگان ممکن نبود) پروندهی وی به جریان افتاد و در همان سال ۱۳۶۷ اعدام شد.
من چند سال پیش، در خاطرهی روز ۳ شهریور ۱۳۶۴ ص ۲۳۰ مرحوم هاشمی رفسنجانی خوانده بودم که وی نیز به این موضوع اشاره کرده و در دفتر یادداشتم ثبت نموده بودم؛ با این جملاتم: حسن، برادرِ شهید جهانآرا که به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق، همچنان در زندان بود، پدرش به ملاقات رفسنجانی رفت تا آزادش کند و ... .
منظور؟ منظورم این است در درون ایران که هیچ، حتی در درون خانوادههای ایران، تکثر یک رسم است، تضاد طبیعی حکفرماست است، اختلاف فکری وجود دارد. گونهگونی گرایش چه بخواهی چه نخواهی هست. ازینروست که اگر پازل آن بد چیده شود، به آشفتگی دامن میزند. یعنی حتی ایرانی هم باید ایرانی را به رسمیت بشناسد تا پازل درست درآید و الّا پازل، پارهپاره باقی میمانَد.
۴ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
یادآوری: تعبیر «مزرعهی فکرت» که فارسی آن کِشتزار است، به عنوان اسم سرستون یادداشتهای روزانهام در مدرسه فکرت، پیشنهاد قشنگ و صادقانهی صَدیق شریف دکتر صادق ولینژاد است که از ایشان ازین بابت تشکر دارم و میکوشم هر روز، فعالتیم درین صحن را با شمارگانی تحت همین نام، در گوشهای از حیاط وسیع مدرسه فکرت شروع کنم. امید است چیزهایی مفید و مُثمر و سایهسار در آن کِشت کنم تا سودمند و عاید دِرو گردد. مثلثِ کاشت، داشت، برداشت. تا خدا چه خواهد.
جناب آقای دکتر ولینژاد
سلام و عرض ارادت و ابراز تشکر وافر که متن بنده را علاوه بر امتداد، اعتبار بخشیدید. چهار نکته در جواب:
یک. خوب شد مرا به ارجاع فلکه فکرت ۱۳، مطلع ساختید. بله تازه یادم آمد که به طرید قبلاً اشاره کرده بودم اما در متن دیروز کمی آن را وسعت دادم.
دو. پیشنهاد مزرعهی فکرت را برگزیدم. معقول و مقبول است. ممنونم از حُسن سلیقهات.
سه. رویش و ریزش را درست نکتهپردازی کردید. از نظر من «از قطار انقلاب پیادهشدن» فاجعهبارتر از، «از قطار انقلاب پیادهکردن» است. روی این جملهام اگر بحث هم شکل بگیرد استقبال میکنم. علت مبرهن است: اولی خودریزشیست، اما دومی نه، نوعی طَرید است. اینکه کسی خود، خود را از دایرهی انقلاب بیرون ببرد، نوعی پاپسکشیدن و به قول لنین «فرار به جلو»ست. چون انقلاب سال ۵۵ ملت، مالجدّی هیچ فرد و صنف و گروهی نیست، مال تمام ملت است با رهبری خردمندانهی رهبر نهضت امام خمینی و همراهی و روشنگری تعدای قابل توجه از روحانیت و علمای مبارز و مؤثر و روشنفکران متفکر و مؤسس که البته با درجهی بسیار بالایی از نقش تاریخساز مرحوم دکتر علی شریعتی در ایجاد تفکر انقلابی و دعوت روشنفکرانهی وی به محتوای غنی و تحریفنشدهی اسلام نبوی و علوی و فاطمی و حسینی.
چهار اما. چون دربارهی علت سقوط ساسانیان در همین صحن در سالهای گذشته مطلب زیاد نوشتم خصوصاً متنی تقریباًجامع با عنوان «کمی دربارهی سقوط ساسانیان»، بنابرین همان را در زیر نشانی میدهم تا دوباره شما و هر علاقهمند به تاریخ ایران، اگر خواست آن را مطالعه فرماید. درود بیعدد دکتر :
پاسخ:
یک ایراد شکلی هم دارد نوشتههای استاد، پاراگرافبندی نیست و این صدمات سختی بر چشم و ذهن و فکر خواننده وارد میسازد. و هیچ نمیتوان تشخیص داد آغاز و پایان جمله کجاست. به قول آقای جوادیآملی «صدر و ساقه»اش چیست. واقعاً، گسستگی در متن، حوصلهبَر است. مولا ع عجب سفارشی فرمودند: تقوا کنار نظم. و نظم کنار تقوا.
سلام. به جناب قلیتبار و خوانندگاه علاقهمند به این نوع موارد عرض میکتم: ریشههای این ضعف مثل هویج صاف نیست، مثل اختاپوس کج است. بهراحتیی یک بوته نیست که آن را با کمی کشِشِ دست بیرون بتوان کشید و دید آیا کرمو شده یا سالم مانده؟! حال که به بحث ورود کردید، باید عرض کنم اگر چنانچه تحقیق این فرد راست است و پیمایشها طی شده، دستکم دو پیشنیاز باید پاس شود تا چند واحد تخصصی گرفت و پای تشخیص این معضل نشست:
۱. این ضعف مخاطرهآمیز برای آینده ایجاب میکند مردم برای اینکه دین را بشناسند باید مطالعات دینی خود را غنیتر کنند؛ زیرا اگر گروِش به حوزه ازینهم کاستهتر شود، ممکن است دسترسیداشتن به عالم دین خیلی کم شود. بیشتر بخوانبد ↓
مردم محل و تسلیتدهندگان، تشکر

مدرسه فکرت ۷۲
شایسته و پیرو
گفتگوی ۱۹ تا ۲۱

گفتوگوی دکتر عارفزاده و دامنه (۱۹ تا ۲۱)
یادداشتهای روزانهام در آذر ۱۴۰۰

یادداشتهای دامنه در آبان ۱۴۰۰

۱ آبان ۱۴۰۰
۲ آبان ۱۴۰۰
نظر:
جناب ... سلام
مجدد آمدم که عرض کنم در پاسخ به کامنت کاربر محترمهای در دو کامنت بالاتر ازین، مرقوم فرمودید کار برگردان «ترنمی از ...» را به شیوهنامهی ادبی انجام دادهاید، شائقم رایحهای از آن را عطر جان کنم اگر گزارشی از آن آشکار فرمایید. درود.
پاسخ:
سلام جناب ...
زیبا نوشتید. آن طور که غنچهی خنده بر لبان مینشانید. فرضهای درستی ترسیم کردهاید. موافقم که معیار فقط کتاب و عترت است، نه هیچ کس. نیز موافقیم بهاحتمال با هم که برخی هم هرگز پای نهضت امام نیامدند اما میراثخوار شدهاند و زبانشان هم دراز گردیده است. دأب مشفق و مشوقبودن شما اخلاقی پسندیده است. مشفق در تعبیر قرآن کسیست که ایراد را هم از سر دلسوزی به دوست میگوید. ممنونم که به ازمنه و امکنه سیر کردید با خاطرات گزارهوار بنده.
پاسخ:
جناب... سلام علیکم به برداشتم از نهی حجتالاسلام رسول جعفریان این است که میخواهد بگوید حضرت محمد پیامبر فقط اسلام و مسلمین نیست، پیامبر همهی ادیان و ایمانآورندگان است. به عبارتی با قید «اسلام» بر سر لفظ پیامبر، آن پیامبر خاتم ص را محدود نباید کرد. بیشتر بخوانید ↓
آقا و آقابزرگ و آقاجان
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. گرچه «آقا» پیشوند و پسوندی عام بر سر اسم در فارسیست برای مردان، اما کاربرد خاص آن در بومزیست فراخ ایران، فراتر از یک پسوند و پیشوند ساده، بخشی لاینفک از فرهنگ و باور مذهبی مردم گردیده است. مثلاً اطلاق لفظ «آقابزرگ» برای صاحبِ «الذریعه» و کتابشناس شهیر شیعه شیخ آقابزرگ تهرانی -البته اصالتاً گیلانی (منبع) و اسم اصلیاش محمدمحسن منزوی تهرانی- که این لفظ برای ایشان نشان عالمِ بزرگ بودن و علامت شأن و مقام دینی و جایگاه والایش نزد مردم بوده است. و یا مثلاً در محل ما دارابکلا، وقتی مردم از همدیگر میشنویدند و یا به همدیگر میگفتند آقا این را گفت. یا آقا را برای مجلس دعوت کردید. یا آقا شاهد عقد ما بود. و یا آقا خطبهی ازدواج ما را خواند. یا آقا دارد میآید، منظور فقط و فقط «آقا» دارابکلایی بود؛ یعنی مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی عالم پرهیزگار منطقه و امامجماعت و رئیس حوزهی علمیهی امام صادق ع روستای دارابکلا، که همچنان در پیشگاه مردم محل و حومه و حتی منطقه، قداست و وراستگیاش محفوظ مانده است.
آقابزرگ تهرانی
مرحوم آقا دارابکلایی
نمیخواهم صبغهی مقدسبودن بدهم و کسی را بیعیب و نقص معرفی کنم، نه. خواستم گفته باشم مردم متدین و حتی کمتر پایبند هم، به عالم باورع و باتقوا و زاهدپیشهی محلات خود به چشم یک انسان بزرگ و ملجاء میدیدند که لفظ «آقابزرگ» و «آقا» و حتی لفظ صمیمیتر «آقاجان» (مثلاً برای مرحوم آقای کوهستانی در کوهسان و مرحوم آقای ایازی در رستمکلا) برای بروز حُب و ظهور تقدیس و تکریم به آنان اطلاق میگردید. امروزه پس از رحلت امام خمینی، در میان پارهای از مردم برای آقای خامنهای، ادای همین واژه و گاه با افزودن پیشوند «حضرت» بر سر آقا، مرسوم شده است: «حضرت آقا»، که من احتمال میدهم جهت تألیف قلوب و برجستهسازی حُبّ و جایگاه رهبری چنین میگویند تا جنبهی ولایی خود را آشکار کنند.
نکته: مردم باورمند، به علمای خردمند و از هر گونه آلودگیِ خانمانسوز ایمن، همآره احترام ژرف قائل بودند؛ این لازم میداشت روحانیت -که همواره و حتی هماکنون خوبان و مرزبانان خُلّصِ آن، مظلوم مانده و مورد هجوم بیرحمانه بودهاند- این فکر درستِ مردم را با پرهیز از دینار و دنیا و دربار و به قول یکی از اساتید محترم روحانی «حُطام» (=مال دنیوی) پاسداری میکردند تا دین و دَینِ دو سوی ماجرا محفوظ و اداءشده مانده باشد. آیا این زیبایی اعتقادی همچنان بر همین منهَج در حال پیشرویست؟ من حقیقتاً اطلاع و ارزیابی دقیق ندارم.
چگونگی خواستگاری در دارابکلا

به قلم دامنه : به نام خدا. لا شور از ترکیب لا و شور تشکیل شده است؛ لا به معنی و مخفّف لباس و شور به معنی و مخفّف شوینده و شستن. و جمع آن یعنی لباسشوینده. لباسشور. اما لاشور داستان دارد و تنها یک لغت نیست. تا چند سال پیش، وقتی به خواستگاری دختری میرفتند، بزرگِ خواستگارچی (حالا یا پدر و ارشد پسر یا یکی از بزرگان و معتمدان محل) با حالت احترامآمیز و فروتنانه و با روش غیر مستقیم جهت حفظ شأن مجلس، رو به بزرگتر عروس (حالا یا پدر و مادر و یا ارشد دختر یا یکی از بزرگان آن خاندان) عرض میکرد ما امشب آمدیم از شما یک لا شور میخواهیم. یعنی دختر شما را برای پسر ما. خانوادهی عروس هم اگر راضی به وصلت بود ازین تعبیر ناراحت نمیشد و مثلاً میگفت: کنیز شماست! شما خود صاباختیارید! انگار دو طرف عروس و داماد، اختیار داشتند هر اسمی خواستند سرِ دختر دمِ بخت یا عروس مجلس بگذارند. بگذرم.
خواستم گفته باشم از زن گاه این گونه برداشت داشتند در شب خواستگاری. حالا یا از سر تعارف و تکلّف یا از روی واقعیت جامعه که زن آنچنان تحقیر میشد و دختر در حد لا شور و کدبانو و پختوپزکننده مطرح بود. خلاصه این که، وقتی میگفتند ما امشب لا شور میخواهیم منظور این بود دختر شما را برای پسرمان میخواهیم. این بود یک گوشه از هزار گوشهی شب خواستگاری در دارابکلا که گویا این اصطلاح توهینآمیز یا تعارفآمیز از فرهنگ و آداب شب خواستگاری محو یا به فراموشی سپرده شد. البته گفتم که، همهجایی نبود، گاه این طرز بیان تحقیرآمیز رخ میداد که به قول معروف منظور نداشتند ولی با اینهمه این هم الحمدلِله برکنده شد.
نظر حجتالاسلام احمدی: سلام بر جناب طالبی. جالب بود ... البته در بابل ما وقتی می خواستند برای پسر خود زن بگیرند می گفتند برایش کَیی (کَهی) پَج بگیریم. کهی یا کیی همان کدو هست و پج هم به معنای پختن. یعنی کسی که بتونه برای خونه آشپزی کنه ... البته این وضعیت به معنای تحقیر مقام و جایگاه زن نیست، لا شور و کهی پج یعنی کسی که بر اساس تقسیم بندی صورت گرفته بتواند کارهای داخل منزل را انجام دهد. یک برداشت دیگر هم دارم: مردم مازندران به خاطر احترام و حیای زیاد، از کنایه فراوان استفاده می کردند. مثلا همسایه زنِ همسایه و مرد همسایه را با نام صدا نمی کردند. اگر نام فرزندشان مثلا محمد بود، می گفتند محمد مار یا محمد پِر. در اینجا هم چون نمی توانستند با صراحت و مستقیم بگویند می خواهیم برایش زن بگیریم، می گفتند می خواهیم لا شور بیاروریم... لا شور و کیی پج شاید از این باب باشد.. ارادت.
پاسخ دامنه: سلام استاد احمدی. چه خوب شد آداب خواستگاری محلههای بابل را برشمردی؛ شبیه هم هستیم. کهیپچ هم واژهی رایجیست در محل ما. با تحلیل شما در علت به کارگیری این نوع واژگان موافقم. بله همین طور است. در متن هم اشاره شد که این جور مراسم، غیر مستقیم حرفشان را پیش میگذاشتند. از شما متشکرم که خواندید و افزودید. درود.
نوشتههایی از دامنه در مهرماه ۱۴۰۰
۱ مهر ۱۴۰۰
شگفتیهای آفرینش آفریدگار متعال (۱)
به نام خدا. سلام. سنگهای کف رودخانه محل تخمگذاری و زاد و ولد آبزیان خصوصاً ماهیان است. هیچ سنگی را از بستر رودخانه نباید برداشت. بر جُنبندگان خدا مهربان باشیم.
در معدهی نوعی از گوزن لکلند سوئد حفرهای وجود دارد با میلیونها باکتری، که هضمناپذیرترین غذاها مثل گُلسنگ (خزهی سنگ) را در آن تخمیر میکند تا هضم شود.
اینپالا (گونهای آهو) بوی خاصی در قسمت سیاهرنگ دست و پا میپراکنند تا ازین راه، از گمشدن همدیگر هنگام تهدید و فرار، جلوگیری کنند.
آیا این را میدانستید که صدف یک کرم سمّی را در زیر شکم خود با خود حمل میکند و از غذایش به او میخورانَد، در عوض هر وقت مورد هجوم واقع شد، کرم با شگفتی تمام به مهاجم زهر ترزیق می کند، ولو مهاجم غولپیکریرچون ستارهی دریایی باشد. من خودم این صحنه را در مستندی دیدم. عجیب بود.
میمونها مثل انسان، اثر انگشت دارند.
پستان فیل مانند انسان در زیر سینهاش است، نه مانند گاو و اسب در میان دو پا.
گرگ ۲۸۰ میلیون حسگر بویایی دارد.
مانتیس (=تورزن به زبان مازندرانی) ۵ چشم دارد.
در حنجرهی شیر حفرهای گودالمانند وجود دارد که همان موجب میگردد غرش و نعرهی شیر از سر خشم و خصوصاً در حالت تدافعی، برابر با غرّش موتور جت محاسبه شود.
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
۳ مهر ۱۴۰۰
نظر بر دو خبر
یکم: دیشب خواندم که خانم آنگلا مرکل -صدراعظم آلمان- برای خداحافظی از دولت به پارک مورد علاقهی خود (پارک پرندگان «مارلو») در ایالت «مکلنبورگ – فورپومرن» رفت که در «سال ۲۰۱۰ مادرخواندگی یک عقاب یکساله را قبول کرده بود و ۴۰۰ یورو هم برای نگهداری از او کمک مالی کرده بود.» منبع
نظر: این زن -که اینهمه برای یک عقاب مثلاً دل سوزانده و مادرخواندهاش شده- در تمام دورهی حکومتش مانند سگ گلهی وفادار برای آمریکای جنایتکار بوده و در همهی ائتلافهای جنگی علیهی کشورهای مظلوم و ضعیف همدست و همپیمان شده. مادرخواندگی عقاب یک ادا و حرکتی سالوسانه بیش نیست، دست این زن آلمان به خون خیلی از بیگناهان جهان آلوده است و کشورش از تأمینکنندگان سلاحهای ویرانگر جهان است. در دفاع مقدس نیز، این کشور هیتلرمآب در دورهی صدراعظمهای سابق و اسبق سلاحهای شیمیایی به صدام هدیه میکردند تا این دیکتاتور آن را هم بر سر رزمندگان ایران بریزد و هم بر سر مردم خود در حبلچه و مردم کُرد و شیعه و ایزد. امروزه کمتر رزمندهی جبههرفتهای وجود دارد که در طول دفاع مقدس، شیمیایی نشده باشد؛ همه به نحوی آن فضای آلودهی شیمیایی را استنشاق کردهاند ولی از سر صبر و صلابت به روی خود نیاوردهاند. طعم تلخ زهر افزارآلات جنگی غرب و شرق را مردم ایران چشیدهاند! که از هر سو به صدام اهداء میشد.
دوم: صبح هم نقل قولی از آقای سیدجواد حسینیکیا -نمایندهی سنقر و کلیایی- خواندهام که چندی پیش اینچنین توئیت کرده بود: «خاطرهای از حضرت استاد مصباحیزدی ذکر کردم، ایشان به بنده شخصاً گفتند که چهار بار با واسطه از منبع موثق شنیدهاند که آیتالله [سید ابراهیم] رئیسی نظرکردهی امام زمان عجلالله میباشند». منبع
نظر: من نمیدانم این فرد، واقعاً نقلی موثّق یا منتسب از مرحوم آقای آیت الله محمدتقی مصباح نقل کردهاست یا نه، اما مسئلهی نظرکردگی گویا از فردای پیروزی انقلاب تا اکنون تمامی ندارد و عدهای چه سرخوش به این بازی خرافاتیاند. یادم به امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- افتاده که در برابر ادعای کسی که به ایشان خبر دادند که فلانی خود را مرتبط با امام زمان (عج) میداند، این گونه و بدین مضمون فرمودند: اگر فلانی راست میگوید، بگوید دیوان شعر من کجاست؟ (همان دیوان اشعاری که موقع هجوم ساواک به بیت امام در دههی چهل ناپدید شده بود)
تبصره: ممکن است روح آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی هم ازین تمجید ها و غلوّ ها خبر نداشته باشد؛ یا اگر چنانچه خبر دارد به نظرم اخلاق مردمی و سالم او ایجاب میکند خط بطلان بکشد بر این گونه اغراقها و تملقهای افراد متصل به قدرت که برای تعلّقات به این تملّقات کشانده میشوند و فضای آزادی و آزادگی را خدشه میزنند.
۵ مهر ۱۴۰۰
پاسخ در مورد مرحوم حسنزاده آملی:
استاد بزرگوار سید عمادی سلام علیکم. از سلیمالنفسی چون حضرتعالی وقتی نقلی اینگونه دردناک میخوانیم معلوم است که از چه فاجعهی اسفباری با این مقدار حزن پرده بر میداری. دردگویهی شما واگویهی یک عمر جفا بر عالمان جامع معقول و منقول از سوی کژاندیشان است. از شما ممنونم نگرش زیبایی به این علامهی صاحب مقامات عرفانیه داری؛ وقتی فصوص را فص فص بر جویندگان به حکمت و تفسیر قسمت میکرد باید هم در و پنجرهاش سنگ بخورد. دیری نمیپاید ایرا زادگاه آن حکیم متألّه حائری برای قدرشناسان میشود که به خاک آن خاکسارترین عالم ربانی دست تبرک میکشند. سپاس گرامیاستاد که متن بنده را تکمیل کردهاید. تسلیت بر دلت.
پاسخ در مورد مرحوم حسنزاده آملی:
استاد شاکر سلام. جانا چه غمبار از دردی میگویی که از سر جهالت یا غضب و حسادت حتی حاضر میشدند بیت انسانی با اینهمه افتادگی و ورع را سنگ زنند. گواهی شما سندی بر مظلومیت عالمان فروتن و پارسا است.
۷ مهر ۱۴۰۰
گرانترین ابزار شیطان چیست؟
به نام خدا. سلام. شاید این داستان کوتاه برای اعضای محترم تالار نغمه تکراری باشد، اما به تعبیر ذوقی و عرفانی هیچ تکراری همان تکرار پیشین نیست، بلکه هر بار زاویهای تازه بر روی ما گشوده میشود. حالا اگر مایل بودید مرور بفرمایید:
«گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرتطلبی و دیگر شرارتها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر میرسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.
کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از تواناییهای خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بیاثر میشوند، فقط با این وسیله میتوانم در قلب انسانها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، میتوانم با او هر آنچه میخواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسانها به کار بردهام. به همین دلیل این قدر کهنه است!» بیشتر بخوانید ↓
شهید عارفزاده با معلم و همکلاسیهایش
شهید علیرضا عارفزاده
مرحوم اصغر آهنگر (حاج محمود مهدی)
مرحوم سیداحمد شفیعی (سیدمیرمیر علی)
سیدهاشم حسینی، شهید عارفزاده، مرحوم ناصر دباغیان
دبستان دولتی دارابکلا. سال ۱۳۶۱، کلاس ۵ ، بعد از امتحان نهایی
جناب دکتر اسماعیل عارفزاده ببداهه متن زیر را
در وصف برادر شهیدش علیرضا عارفزاده نگاشت:
چون خیالی گذشتی، چون خاطره ای ماندی
چون نسیم در وجودم، چون توفان در تار و پودم
رفتی و نرفتی از خیالم، تا بودی بودم، تا هستم هستی
جایی نرفتم بی تو، خوابم بی تو خیال است و خیالم بی تو در خواب
کورهچیهای دارابکلا
به قلم دامنه: به نام خدا. کورهچیها بهطور عام به افرادیکه به صورت حرفهای زغال چوب تولید میکنند اطلاق میشود. ولی به طور خاص افرادی معمولاً ساکن جنگل بودند که کارشان تولید زغال بود. منظورم از معرفی آنان در این پست این است کورهچیها چه میکردند؟ که بودند؟ کجا کار میکردند؟ برای چه کسانی؟ و چرا؟ چون این قطعه هم جزوی از تاریخ فرهنگ محل ما روستای «دارابکلا»ست.
حدود جغرافیایی کارشان از پاییندستِ جنگل چلکاچین تا سمت راستِ زغالانبار زیردستِ سنگمعدن بود. گویا اهل بابل و آمل و اشکورات و بعضاً از ییلاقات دور بودند. البته باید بیشتر تحقیق کرد. آنان گرچه در راستای سیاست بهرهبرداری از جنگل از سوی شرکت خصوصی «اکبرین» از دورهی پهلوی دوم، به کار گرفته شده بودند و بخشی از زغال مرغوب تهران یا سایر شهرها را با چوبهای درختان جنگلی روستای ما تأمین میکردند اما اثرات تخریبی کار آنان بر بومزیست و گونههای بکر جنگل دارابکلا متوجهی کسانی بود که این شیوه را باب کرده بودند.
کورهچیها زحمتکشانی بودند خارج از محل ما، که برای تأمین معاش به درون جنگل دارابکلا کوچ کرده و کورههایی خاکی در بستر جنگل و در مناطق شیبدار تعبیه میکردند و فراوردهی آن را تحویل شرکت «اکبرین» میدادند. صاحب یا صاحبان تهرانی این شرکت با فامیلی «اکبرین» (که در همان زمان از محلیها میشنیدم که نسبتی نسَبی با آقای خامنهای دارند) در ابتدای روستای دارابکلا، در کناردستِ باغ منصور -که مرحوم فیضی سرایدار آنجا بود- دفتر و ساختمان اداری و پشتیبانی تأسیس کرده بودند. در اولین دوره از انتخابات ریاستجمهوری نیز، یکی از همین «اکبرین»ها کاندیدا شده بود و در روستای ما تبلیغاتی زیادی صورت داده بود با عکسهای دو دست مُشتکرده و با شعار: «اکبرین علیهی مستکبرین». بگذریم.
یک نمونه از کورهی زغال جنگلی
منهای اثرات تخریبی کار کورهچیها -که جای هیچ انکار ندارد- آنان موجب رونق درآمد خود و بخشی از مردم منطقه و روستای ما شده بودند. خانوادههایی از دارابکلا مثل مرحوم احمد طالبی مشهور به «حسین پاسین احمد» -که فردی کارکُشته و غیور و قدرتمند بود- و مرحوم محسن خرمی ببخیل و چند نفر دیگر از بالامحلهایها با خرید چندین رأس اسب، زغال را روزانه از سرِ کورهها در دل جنگل تحویل میگرفتند و با گذر از فاصلههای دور به لبِ جاده میآوردند و در انبار زغال -مشهور به زغالانبار- دِپو میکردند که از آنجا بر کامیونها بار میشد و برای فروش به مقصد میرفت.
از کوره تا بار زدن بر کامیون، کار میان چندین کارگر تقسیم میشد و کسانی از محل ما در زغالانبار مستقر بودند که با کولبَری زغال را در کیسههایی سنگین و بزرگ و حتی گاه کُندهها و الوارهای قَطور را با گذاشتن چپَر روی کامیون، بر پشت آن بار میکردند و ازین طریق با زحمت و تلاش، رزق و روزی حلال به خانه میآوردند؛ بهطوریکه وقتی غروب به خانه بازمیگشتند و برای شستوشو به سمت حمام عمومی عبور میکردند تمام سر و صورت و لباسشان مثل قیر، سیاه دیده میشد و خستگی از سر و روی آنان میبارید. ما خود این صحنهها را میدیدیم خصوصاً مرحوم ابوالقاسم طالبی -مشهور به اَلقاسم- را که درین کار خبره و پیشکسوت محل بود.
علاوه بر این، لزوم خرید ارزاق موجب میشد کورهچیها به مغازههای خواروبارفروشی دارابکلا بیایند و خرید خود را از آنها انجام دهند و همین موجب میشد کسب و کار برخی از مغازهدارهای تکیهپیشِ دورِ میدون، رونق بیشتری بگیرد. مردم، آن افراد را با همین لفظ کورهچی میشناختند. وجود کورهها و کورهچیها علاوه بر داد و ستد، باعث شده بود پرورش و خرید اسب در میان مردم تقریباً باب و رونق بیشتری بگیرد. دارابکلا اگرچه اقتصادش بر پایهی کشت و کمی باغداری و دام بود اما وجود شرکت و کوره و چوب جنگل به گسترش کارگری و چاربداری و الوارکشی و حضور برخی مردان در شرکتهای اقماری مانند شرکت اکبرین شامل رانندگان کتِلکَش، شاگرد کامیون، کارگری در جنگل، پُخت و پز و حتی ایجاد انبار زغال در گوشهی منزل مسکونی مرحوم حسین دارابکلایی مشهور به عبِدالعلی حسین (پدر بزرگ همسرم) انجامید که به نوعی انبار دپوی ثانویه بود و کامیونها چون قادر نبودند جادهی سخت جنگلی را طی کنند از همین انبار بارگیری میکردند.
نحوهی کار کورهچیها اینگونه بود: زمینی در پای شیبدار جنگل را در عمق زیاد حفر میکردند تا چوبهای زغالی -نه صنعتی- در درون آن جاسازی و پُشته شود. اسبهایی از محل و یا از خودشان هیزمهای سطح جنگل را که بهرهبرداری یا بر اثر باد و کهولت و سایر آسیبها مثل مرض و آفت بر زمین افتاده میشد (گاه حتی درین سیکل و چرخه که درختان سالم هم به علت نبود نظارت یا فهم درست ارزش وجود درخت بر زندگی سالم، در امان نبود) جمعآوری میکردند و در اطراف کورهی خاکی دپو میساخته و کورهچیها با تجربهای که کسب کرده بودند آن را به سبک سنتی و ابتدایی، به زغال مرغوب و درشت تبدیل مینمودند.
هنوز هم جای آن کورهها (به قول محلی جامالهی کوره) در آن محدودهها معلوم است. حتی تا چند سال پیش دو انبار بزرگ حلبی و چوبی زغال در منطقهی زغالانبار -با آنکه سالها از تعطیلی آن میگذشت- در جای خود باقی مانده بود که به مرور زمان محو یا توسط افراد اندک اندک تخریب شد و اثری از آن باقی نیست.
نمایی از دارابکلا در اردیبهشت ۱۴۰۰ و در مرداد ۱۴۰۰
عکاس: جناب یک دوست
یادم است یک سالی در همان سالهای دور که بچه بودیم شنیدیم انبار کناری زغالانبار را آتش زدند یا آتش گرفت و چند رأس اسب مرحوم احمد طالبی در شعلههای آتش سوختند و جِزغاله شدند و مردم (از جمله خودم و جمعی از رفقای آن ایام) دستهدسته روزهای بعد به آنجا میرفتند و سوختن دلخراش انبار و طویلهی اسب و اسبها را بازدید میکردند و برای صاحب اسب، دل میسوزاند که تمام داشتههایش را از دست داد. نمیدانم آیا غرَضی در کار بوده یا خودبهخود مشتعل شد. این پست -اگر به اطلاعات دیگری دست پیدا شد- تکمیل خواهد شد.
تاریخسیاسیدارابکلا : رویدادهابهروایتدامنه
توجه
متن زیر را جناب محمدحسین فرستاد
که دربردارندهی اطلاعات موثق و مهمیست
و موجب تکمیلتر شدنِ این قطعهی تاریخ دارابکلا
گردیده است. ضمن سلام و تشکر از ایشان، در زیر درج میشود:
محمدحسین آهنگر دارابی: سلام. کوره چی عمدتا از اهالی بندپی بابل به نام های خانوادگی عمرانی و اذان گو بودند. عمرانی ها در ساری به کار تعمیرات موتور آب، اره و ... در خیابان ملامجدین مشغولند. مهندس عمرانی مدیر عامل اسبق نکاچوب از فرزندان کوره چی بود. اذان گو ها ساکن شهر نکا هستند. احمد طالبی معروف احمد پوسین همراه با محسن خرمی یکی از سر چار بیدار زغال کش و الوار بود. مردم به علت فقری که داشتند نیاز به همین کار را داشتند و اغلب خاطر خواهی بود. غیر از القاسم، مرحوم گتی بابویه، رجب علی بابویه و قنبر بابویه از دیگر کارگرها بودند. آتشسوزی به طور یقین عمدی بود. بعد از ملی شدن جنگل، بخشی از بهره بردای به پیمانکار شخصی واگذار شده که از جمله تعهدات آن، کاشت و داشت و برداشت بود. که کاشت نهال افرا در منطقه نگهبانی جنگل دارابکلا از تعهدات اکبرین بوده. شعار انتخابی اکبرین «تسلیم در برابر مستضعفین، مبارزه علیه مستکبرین» بود.
نوشتههای روزانهی دامنه

۲ شهریور ۱۴۰۰
یک ایراد شکلی و محتوایی به کار مجلس و شورای نگهبان
به نام خدا. سلام. برایم این سؤال پیش آمده که رأی اعتماد مجلس به وزیران آیا جزو مصوبههای مجلس به حساب میآید؟ اگر چنین هست پس چرا نتیحهی این کار نمایندگان برای تطبیق شرع و قانون به نهاد شورای نگهبان نمیرود تا نظارت آن نهاد بر مصوبات مجلس در مسألهی رای اعتماد به دولت نیز، شکل عملی بگیرد. اما اگر رأی اعتماد در دستهی مصوبات قانونگذاری محسوب نیست، پس چیست؟ در واقع قانون که میگوید مجلس بدون شورای نگهبان اعتبار ندارد، در این قضیه دچار اشکال یا سکوت به نظر میرسد زیرا شورای نگهبان درین کار مهم مجلس، عملاً نظارهگر هم نیست، چه رسد به ناظر. این بدین معنیست در برخی امور ازجمله این مورد، مجلس از شورای نگهبان، استقلال دارد. البته ممکن است من ازین قضیه بهدرستی سر درنمیآورم.
بنابرین -همانطور که در بالا نوشتم- شورای نگهبان عملاً در موضوع رأی اعتماد، خارج از روال وظائف نظارتی و تطبیقی خود قرار دارد و مجلس دستکم درین موضوع مهم سیاسی، از قید نظر شورای نگهبان رهاست. اینک این نکتهی من همچنان باقیست که اگر «رأی اعتماد» جزو مصوبات و قانونگذاری نیست، پس چیست و چه اسمی دارد؟ پس برخی از امور مجلس ربطی به شورای نگهبان ندارد. خُب، با این نکات اصل بحث روشن شد و تحلیل و بررسی این نقیصه یا مشخصه امری دیگر است که واردش نمیشوم.
۳ شهریور ۱۴۰۰
بشنو از نی چون حکایت میکند
...
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر دُر نشد
پاسخ:
سلام جناب آقای... ساده بگویم نظرم را: مولوی در سرآغاز مثنوی معنوی، خود را «نی» میداند که از «نیزار» بریده شده. حالا نی وقتی از نیزار جدا شود باید هم بنالد که چرا او را از اصل و ریشهاش، بریده و جدا کردهاند. وقتی در نی میدمند آهنگ غم و جدایی و ساز و سودای وصل سر میدهد... .
این حکایتِ کارِ همهی آدمیان است که از معبود و معشوق جدا شده باشند یا جدا کرده باشند. پس تلاش چیست؟ وصلشدن به اصل خویش. منِ آفریده از خاک و آب به امر خدا، اصل خودم را حضرت آفریدگار میدانم و رسیدن به معبود یکتا. لذا عشق به خدا، خود مدرسهی عشق به دیگر عشقهای پاک و ناآلوده و راستین است.
لابد میدانید صدف زمانی مروارید (=دُر) میسازد که یک ریگی وارد پوستهی سختش شود، آنگاه است که شروع میکند به ترشح مادّهای که دور ریگ را میگیرد و کمکم به مروارید تیدیل میشود که بیش از اندازه قیمت دارد. انسان هم مثل صدف است تا خراب نشود، آباد نمیشود و مروارید نمیسازد! خرابِ عشق و خَرابات عرفان که مرتبهی به شکستکشاندن نفسانیات است.
۴ شهریور ۱۴۰۰
فرزندان صاحبان قدرت
به نام خدا. سلام. پس از پیروزی انقلاب یک هنجار در میان مردم رواج یافته که فرزندان صاحبان قدرت نباید دارای مِکنت و امکانات باشند. شاید ریشهاش به مناسبات عصر فاسد پهلوی برگردد که فرزندانِ صاحبمنصبان از قدرت خانواده و خاندان خود برای کسب ثروت و خوشگذرانی خود و بردهکشی جامعه سود میجستند.
اما آیا فرزندان صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی و یا حتی فرزندان مقامات دینی مانند مرجعیت، حقی برای رشد، ارتقای شغلی و درآمدی خود ندارند؟ به نظر من حساسیت درینباره، مقدار زیادی ناشی از احساسات و تبلیغات غلط است؛ زیرا هر انسانی حقوقی دارد و فرزندان صاحبان قدرت نیز استثناء نیستند. نکته اما اینجاست که آنان نیز در برابر قانون با سایر مردم برابر و مساوی باشند و آنچه برای خود و حقوق خود صورت میدهند برگرفته از طبیعتِ کارشان باشند، نه ناشی از زد و بند، ساخت و پاخت، رابطه و پارتی و رانت و نیز سوءاستفاده از موقعیت و مقام والدین.
در جامعه دستکم دو چیز بیشتر شنیده میشود: یکی این که فرزند یا فرزندان فلان مقام سیاسی یا دینی، چقدر پاکیزه و پاکدست و بهدور از سیاست زندگی میکنند و کنار ایستادهاند و در امور، هیچ دخالتی نمیکنند! بَهبَه چقدر بهدور از آلودگی! دومی این که واکنش شدید نشان میدهند چرا باید فرزندان آقایان، بهآسانی داخل در کار شوند و به مکنتی رسیده باشند.
به نظر من حد وسط این مسئله این است کارِ هر کس ازجمله فرزندان ردهبالاییها -که در افواه عمومی به آقازادگان! مشهور شدند- باید بر اساس قانون باشد. اگر همهچیز قانونی و بر اساس ضوابط و قانون و عدالت و برابری فرصت باشد ایرادی ندارد و نشان مساواتِ همگان در برابر قانون است. جز این بود جامعه نباید برتابد. فساد فرزندان مسئولان از جایی شروع میشود که خارج از قاعده وارد پست و مقام و موقعیت و مکنت شده باشد. گویا این شق در جمهوری اسلامی زیاد رخ داده است و همین مردم را نگران نموده است. شاید. دقیق نمیدانم. اللهُ علمٌ.
پاسخ:
استاد احمدی ارجمند سلام. وضع واژهی «غربگدایی» توسط شما جعلی زیبا بود. چیزی در راستای «سنزدگی» سید جلال آل احمد که آن مرحوم با وضع واژهی «سنزدگی» میخواست بگوید غربزدگی مانند «سن زدگی»ست زیرا آفت سنزدگی خوشههای گندم را از درون پوک میکند و آردِ درون دانههای گندم را خالیِ خالی. بلی استاد این طائفهی فکری خودباختگی در برابر غرب، نزدیک دو قرن است ایران و ایرانی را به رنگ غرب درآمدن دعوت میکند از سر تا ناخن. آن هم تمدن برهنه و عریان غرب که اساس دعوت پیامبران ع را وارونه میکند و بشر را قهقهراء میخواند.
مرحوم علی شریعتی این دسته غربزدگان را در قالب الیناسیون به تحلیل میبُرد و الینه یعنی رنگ خود را باختن و به رنگ کامل دیگری درآمدن. متأسفانه غربیشدن برای برخی ایرانیان -چه در فکر و چه در پوشش و لباس و خورد و خوراک- گویا نماد پیشرفت! است. و بدتر اینکه شاخهی جدید غربپرستی رخ داده که حتی بنای جمهوری اسلامی ایران را فقط با غربیشدن، تمدن میپندارد.
جنابعالی درین تحلیل بسیار دغدغهمند وارد شدید و مفید و مؤثر نوشتید. درود. درست دست گذاشتی روی آقازادهها. انگاری چنین اشخاصی برای خود و فرزندانشان «قلمرو ویژه» تعریف کردند؛ چیزی که در دنیای حیوانات امری طبیعی و جاریست و بر حیوان در تنازع بقا، شماتتی بار نیست. هُرهُریمذهب را خوب آمدی؛ هرهریها هر ور باد بوزد آن سمت میغلتند. بگذرم و از بیان دیدگاه و نظرات شما بهرهمند و متشکرم. بیشتر بخوانید ↓
نوشتههای روزانهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

۲ مرداد ۱۴۰۰
قضیهی بریدنِ سرِ «سهیل پردیس»
به نام خدا. سلام. این روزها رسانههای داخلی -ازجمله روزنامهی جمهوری اسلامی- در مخالفت با طالبان افغانستان خبرهای زیادی را در تیتر نخست انعکاس میدهند. من وارد این قضایا نمیشوم، اما چون این خبر «سی ان ان» از سوی رسانههایی در داخل، مانند «انتخاب» (منبع) و «شفقنا» منعکس شده، مورد توجهام قرار گرفته است که طالبان «سهیل پردیس» مترجم نیروهای آمریکایی در افغانستان را سر بُرید.
نکته: اگر مثلاً و بر فرض، آقای «سهیل پردیس» ایرانی بود و آمریکاییها مثل افغانستان ایران را اشغال میکردند، آن وقت درین فرض، کارِ ترجمهی سهیل پردیس در همکاری با اشغالگران آمریکایی علیهی کشورش چه اسمی میگرفت؟ شغل آزاد ترجمان؟ یا کمک به متخاصمان؟
پاسخ:
۱. فتیلهاش فعلاً مثل حزب جمهوری اسلامی کشیده شد پایین. ۲ باشه. عجالتاّ نظرم را فعلاً درینباره بیان میکنم: از نظر بنده تا شاعر سالم نباشد، به شعرش نمیشود اعتماد داشت.
۳ مرداد ۱۴۰۰
دو نکته دربارهی آیتالله حقشناس
به نام خدا. سلام. داشتم آثاری از مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس را مطالعه میکردم که اهل مراقبه بودند. جملاتِ قصار، فراوان و مواعظِ زیبا، زیاد دارند. دو مورد برای من بسیار میارزید:
۱. این تأکیدش که: «در روایات بروید اصل نسخه را ببینید چون ممکن است شما از اصل روایت چیزی را بفهمید که مترجم نفهمیده است.» (منبع)
۲. این نصیحتش که: «اگر تحصیلات علمی شما با علم اخلاق توأم نباشد، منقطع میشود.» (منبع)
۴ مرداد ۱۴۰۰
آب خوزستان و آبروی نظام
به نام خدا. سلام. خُب خوزستان هم مثل هر جایی ازین مُلک، ممکن است دستخوش کمآبی در اثر خشکسالی شود، اما نمیتوان طبیعتِ خدا را محاکمه کرد و آشوب بپا ساخت. مردم رنجور خوزستان با علایقی که به انقلاب و شهیدان و مقدسات دارند از جنس آشوب نیستند، آشوب را کسانی استارت زدند که با کمترین بهانه، قصد تضعیف انقلاب را دارند. کیست که نداند علاوه بر خشم طبیعت در کمبارشی (اگر البته بتوان نامش را خشم گذاشت) در طول مدت پس از جنگ، مدیران کلان کشور در بیشتر جاها از جمله خوزستان، بد عمل کردند و همهی کشور را در تهران دیدند و اساساً کل کشور را آزمایشگاهی فرض کردند برای تزهای غلط و ناپختهی خود. در همین قم مگر منوریل کف رودخانه را نمیبینیم که هزاران تُن سیمان و فولاد را در خود بلعیده؟ چرا؟ چون آن رئیس یکدندهی دولت ۹ + ۱۰ با بدترین شیوهی دیکتاتوریِ زورگویانه، آن طرح غلط را مثل اغلب کارهای دیگرش، در وسط رود قم علَم کرد و رها، که واقعاً هیچ نیازی به آن نبود. خُب خوزستان هم از چنین روشهای مدیریتی رنج کشیده؛ اتفاقاً در دورهی همهی دولتهای پس از جنگ. بگذرم.
اما این وسط، چه کسانی بر دمیدن خشم مردم خوزستان دامن میزنند؟ آنهایی که پیشبینیهای غلط داشتند که کشور در خرداد ۱۴۰۰ در آستانهی انتخابات زیر بار اعتراضات شدید شهری میرود! استدلالشان هم این بود چون «تابآوری» مردم در آن تاریخ تمام میشود پس به خیابان میریزند. حالا وقتی دیدند سرشان به سنگ خورده و تزشان نابود گشته، سراغ آنچه در خوزستان بر سر آب شکل گرفته، رفتند و فکر کردند میتوانند مردم سایر استانها را به خیابان بکشانند. حقیقتاً فرومایگی سیاسی تا این حد فراوان؟
من معتقدم اگر آب خوزستان حیاتی است -که هست- آبروی نظام هم باید حیاتی باشد. به علت آب، آبروی نظام را نباید ریخت. هر دو لازم و ملزوم هماند؛ هم آب ایران، هم آبروی نظام. والسلام.
پاسخ:
سلام. عطار عارف والِه درگه الهی بود. شعرش نافذ است. اما در مصرع شعر حافظ که از باد صبا و مشک ختن حرف زد، من عطر مُشک خُتن مصرف کردهام. چندین بار. خیلی خوشبوست. خُتن گونهای از آهو است که قلمروش در ناحیهی خُتَن چین است. اساساً ناف آهو خوشبوست. حافظ آنچه در صبا و راز و نیاز سحری میبیند مثل بوی مشک ختن گواراست. حافظ انسان خداپرستِ شبزندهدارِ اهل قرآن بود و چون قرآن را حفظ بود، حافظ بود. راستی جناب احمدآقا محسنی، در مشهد کجا مشک ختن ناب میتوان خرید؟ آدرس بفرستید؟ بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۷۱
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت هفتاد و یکم
۱۹ - ۴ - ۱۴۰۰
هزار عضو شوراهای شهر کجا رفتند؟! زندان
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. وقتی دیروز نه، پریروز هم نه، به قول محلی پیشِروز این خبر را خواندم که ۱۰۰۰ عضو شوراهای شهر به زندان (منبع) افکنده شدند، حیرت نکردم اما سرافکنده شدم. تأخیر انداختم که شاید خبر به این وسعت فاجعه، تکذیب شود، دیدم نه، گویا راست است. وقتی کسی پیش میافتد نماینده و نماد مردم در یک نهاد دموکراتیک میشود، اینمقدار باید خودنگهدار باشد که دست به داشتههای مردم نبرَد و از اعتماد مردم برای خود کیسهی غارت و گونیخِلالِ! زدوبند ندوزد. نمیگویم قدّیس باشد، اما در طول دورهی نمایندگی مردم، دستکم میتواند خویشتندار بماند و رسوایی خود را نخرد. تا به دست فلک، فلک! نگردد.ی
یک نکته: ریشهی مشکل، دموکراسی جوامع نیست؛ فرهنگ سیاسی آن جامعه است.
یک نتیجه: بنابرین، حتی از طریق رأی مردم -یعنی سازوارهی انتخابشوندگی و انتخابکنندگی- هم، فساد محوِ محو نیست؛ بلکه مثل پسزمینهی رنگی یا مات، همچنان میدرخشد! و ملت را مبهوت میسازد؛ این، مانند معضل پسماند میمانَد که اساساً بهزودیزود قابل حل نیست، زیرا زباله از نظر بعضی یعنی دورانداختن هر چیز، در هر کجا، به دلبخواه!
۲۰ - ۴ - ۱۴۰۰
به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنماییهای امامان معصومش میجوید تا با راستیآزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست میپیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخندهی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا میرسد، دغدغه و حرمتگذاری یک شیعه نسبت به ائمهی هُدی (ع) شدیدتر میشود. امروز به همین رسم، در آخر ذیالقعده در روز شهادت غریبانهی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دلانگیز بر مشام شیعه میرساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم میدارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است دربارهی نقش دل در درک خدا و دومی جملهی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:
«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک میکند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهمها [و خیالبافیها]ى دلها، دقیقتر از دیدنِ چشمهاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیدهاى و داخل آن نشدهاى میتوانى با وَهمَت درک کنى [و شبیهسازى کنى] ولى خداوند با وهمها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)
«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیلهی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانهی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی میباشد.» (منبع)