نوشتههای روزانهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
۲ مرداد ۱۴۰۰
قضیهی بریدنِ سرِ «سهیل پردیس»
به نام خدا. سلام. این روزها رسانههای داخلی -ازجمله روزنامهی جمهوری اسلامی- در مخالفت با طالبان افغانستان خبرهای زیادی را در تیتر نخست انعکاس میدهند. من وارد این قضایا نمیشوم، اما چون این خبر «سی ان ان» از سوی رسانههایی در داخل، مانند «انتخاب» (منبع) و «شفقنا» منعکس شده، مورد توجهام قرار گرفته است که طالبان «سهیل پردیس» مترجم نیروهای آمریکایی در افغانستان را سر بُرید.
نکته: اگر مثلاً و بر فرض، آقای «سهیل پردیس» ایرانی بود و آمریکاییها مثل افغانستان ایران را اشغال میکردند، آن وقت درین فرض، کارِ ترجمهی سهیل پردیس در همکاری با اشغالگران آمریکایی علیهی کشورش چه اسمی میگرفت؟ شغل آزاد ترجمان؟ یا کمک به متخاصمان؟
پاسخ:
۱. فتیلهاش فعلاً مثل حزب جمهوری اسلامی کشیده شد پایین. ۲ باشه. عجالتاّ نظرم را فعلاً درینباره بیان میکنم: از نظر بنده تا شاعر سالم نباشد، به شعرش نمیشود اعتماد داشت.
۳ مرداد ۱۴۰۰
دو نکته دربارهی آیتالله حقشناس
به نام خدا. سلام. داشتم آثاری از مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس را مطالعه میکردم که اهل مراقبه بودند. جملاتِ قصار، فراوان و مواعظِ زیبا، زیاد دارند. دو مورد برای من بسیار میارزید:
۱. این تأکیدش که: «در روایات بروید اصل نسخه را ببینید چون ممکن است شما از اصل روایت چیزی را بفهمید که مترجم نفهمیده است.» (منبع)
۲. این نصیحتش که: «اگر تحصیلات علمی شما با علم اخلاق توأم نباشد، منقطع میشود.» (منبع)
۴ مرداد ۱۴۰۰
آب خوزستان و آبروی نظام
به نام خدا. سلام. خُب خوزستان هم مثل هر جایی ازین مُلک، ممکن است دستخوش کمآبی در اثر خشکسالی شود، اما نمیتوان طبیعتِ خدا را محاکمه کرد و آشوب بپا ساخت. مردم رنجور خوزستان با علایقی که به انقلاب و شهیدان و مقدسات دارند از جنس آشوب نیستند، آشوب را کسانی استارت زدند که با کمترین بهانه، قصد تضعیف انقلاب را دارند. کیست که نداند علاوه بر خشم طبیعت در کمبارشی (اگر البته بتوان نامش را خشم گذاشت) در طول مدت پس از جنگ، مدیران کلان کشور در بیشتر جاها از جمله خوزستان، بد عمل کردند و همهی کشور را در تهران دیدند و اساساً کل کشور را آزمایشگاهی فرض کردند برای تزهای غلط و ناپختهی خود. در همین قم مگر منوریل کف رودخانه را نمیبینیم که هزاران تُن سیمان و فولاد را در خود بلعیده؟ چرا؟ چون آن رئیس یکدندهی دولت ۹ + ۱۰ با بدترین شیوهی دیکتاتوریِ زورگویانه، آن طرح غلط را مثل اغلب کارهای دیگرش، در وسط رود قم علَم کرد و رها، که واقعاً هیچ نیازی به آن نبود. خُب خوزستان هم از چنین روشهای مدیریتی رنج کشیده؛ اتفاقاً در دورهی همهی دولتهای پس از جنگ. بگذرم.
اما این وسط، چه کسانی بر دمیدن خشم مردم خوزستان دامن میزنند؟ آنهایی که پیشبینیهای غلط داشتند که کشور در خرداد ۱۴۰۰ در آستانهی انتخابات زیر بار اعتراضات شدید شهری میرود! استدلالشان هم این بود چون «تابآوری» مردم در آن تاریخ تمام میشود پس به خیابان میریزند. حالا وقتی دیدند سرشان به سنگ خورده و تزشان نابود گشته، سراغ آنچه در خوزستان بر سر آب شکل گرفته، رفتند و فکر کردند میتوانند مردم سایر استانها را به خیابان بکشانند. حقیقتاً فرومایگی سیاسی تا این حد فراوان؟
من معتقدم اگر آب خوزستان حیاتی است -که هست- آبروی نظام هم باید حیاتی باشد. به علت آب، آبروی نظام را نباید ریخت. هر دو لازم و ملزوم هماند؛ هم آب ایران، هم آبروی نظام. والسلام.
پاسخ:
سلام. عطار عارف والِه درگه الهی بود. شعرش نافذ است. اما در مصرع شعر حافظ که از باد صبا و مشک ختن حرف زد، من عطر مُشک خُتن مصرف کردهام. چندین بار. خیلی خوشبوست. خُتن گونهای از آهو است که قلمروش در ناحیهی خُتَن چین است. اساساً ناف آهو خوشبوست. حافظ آنچه در صبا و راز و نیاز سحری میبیند مثل بوی مشک ختن گواراست. حافظ انسان خداپرستِ شبزندهدارِ اهل قرآن بود و چون قرآن را حفظ بود، حافظ بود. راستی جناب احمدآقا محسنی، در مشهد کجا مشک ختن ناب میتوان خرید؟ آدرس بفرستید؟ بیشتر بخوانید ↓
۵ مرداد ۱۴۰۰
تبعیضات مایهی اعتراضات
به نام خدا. سلام. هر گاه اعتراضات جنبهای غیر از تبعیضات داشت، نه فقط شکلگیری آن غلط و خطر نیست، بلکه نشان رشد فکری آن جامعه است که آحاد آن، خود را مطالبه گر و ناظرِ قدرت میبینند، و لذا حقوق گمشدهی خود را طبق الگوی علوی بدون لکنت و با مسالمت میجویند و خواستههای خود را وفق الگوی نبوی میطلبند؛ که هم حضرت محمد (ص) و هم امام علی (ع) برای انسان در برابر شرک و بردگی، بهترتیب آزادگی و آزادی ارمغان آوردهاند. اما اگر جز این بود، حاکمیت باید واهمه کند و با خردمندی نگاه کند ریشهی آن چیست. مثلاً اگر علت فریادها، تبعیضات و فساد و فقر بود، باید چارهجوی راهبردی را در دفع فساد و رفع فقر و تبعیضات ببیند، زیرا تبعیضات مانند خمیرمایه عمل میکند که همانطور مایه، خمیر را برای پختن ور میآورَد، فساد و تبعیض و فقر هم، خمیرِ اعتراضات را ور میآورَد. هشداری که رهبری با تیزبینی چندین سال پیش آن را شعار محوری کرده بودند و از تمام دولتها توجه به آن را خواستار شدهبودند: این شعار: مقابله با فقر و فساد و تبعیض. که متأسفانه هیچکدام از دولتهای پس از جنگ به این مطالبهی برحق رهبری توجهی چندانی نکردند.
نکته: عناصر برانداز، ذات کارشان تحریک مردم است. آنان جامعه را رصد میکنند تا خواستههای صنفی و بومی و بهحق را به سمت مقابله با نظام بکشانند. اما آنان چنان آلودهاند و دستان خونینی داشته و دارند که خوشبختانه حرفشان پیش ملت به هیچ نمیارزد. زیرا مردم خدمات و حسَنات بیشمار نظام را هم میبینند و حافظ آنند.
پاسخ:
سلام. از غزلهای ناب و آهنگین حافظ است این غزل (منبع) ما درس سحر در ره میخانه نهادیم ... همانگونه که «لب» و «بوسه» میان دو فرد عاشق و معشوق دروازهی عشق زمینیست؛ حافظ هم لب را آورد تا فرق زاهد عاقل خشک را که بیگانه با عشق است، با عارفِ عاشق نشان دهد. علم از نظر حافظ فقط در مدرسه و مکتبخانه نیست، در سحرخیزی هم هست و در عشقورزی . سپاس وافر.
۶ مرداد ۱۴۰۰
یک سؤال ساده دربارهی حرف حجتالاسلام محمود رجبی
به نام خدا. سلام. ایشان -که رئیس مؤسسهی مصباح هستند و احتمالاً در طرز تفکر از آن مرحوم خط و ربط میگرفته و میگیرند و لابد باید شاگرد متفکری بودهباشند که پس از درگذشتش، بر جای ایشان نشستند- اخیراً گویا درین (منبع) بیان داشتهاند که «طبق بیانات و آموزههای اسلامی، دولت اسلامی موظف به اعمالی است که مردم را به بهشت ببرد و از سقوط در جهنم بازدارد.»
سؤال این است که جناب آقای حجتالاسلام محمود رجبی آیا خود اطمینان دارند دولتی که وظیفهاش این است مردم را به بهشت ببرد، خودش هم بهیقین به بهشت میرود و اهل بهشت است؟! چراکه دولت، مولود است؛ مولودِ مردم و فرآوردهی طرزِ کار دولتمردان -و ایضاً دولتزنان- .
نکته: بهتر آن است که ملت چنان بر دولت و قدرت نظارت کند که دولت را به بهشت برساند و از چاهِ ویلِ دوزخ احتمالی باز بدارد.
نظر:
سلام. از نظر من هر کس شمس خود را باید بیابد، مولوی در جویبار شمس تبریزی، آبشخور داشت. وقتی بر تن بُز یا گوسفند «داغی» بزنند تا عمر آن حیوان بر صاحبش معلوم و نشاندار است. مولوی داغ شمس را درین غزل دیوان شمس: بیهمگان بسر شود بی تو به سر نمیشود (منبع) بر روح خود زد که اشاره به داغ توحید و عشق الهیست و مُراد و مریدی آگاهانه و شیدانه تا مسیر عشق را گم نکند. راستی قبر شمس در خوی آذربایجان غربی است و مولوی در قونیه دلش به خوی بند بود. لابد خوی و سرقبر شمس رفتهایرفتهایدو
۷ مرداد ۱۴۰۰
سوگند شهریار
به نام خدا. سلام. بَهبَه، بَهبَه، چه سعادتی که فرخندهروز غدیر، سراغ شهریار برویم با آن غزل عالیمضامین (منبع) که به گواهی مرحوم آیتالله العظمی مرعشی، به شهریار الهام شده بود. همانطور که میدانید «هما» پرندهایست که در ادب کهن فارسی ایران، نقش سعادت دارد. جالب اینکه غذایش هم «مغز استخوان» است نه هر گوشت و ماندهغذا و تغذیهای. و جالبتر این است که در پیکرتراشیهای باستانی ایران، «هما» هم دیده میشود. حالا مرحوم شهریار، امام علی (ع) را نه فقط همای سعادت که همای رحمت هم توصیف میکند که همهی آنچه دنیا به او رو کرده را برای توحید محض الهی و اخلاص در عمل، به «ماسِوا» افکنده است که مرحوم دهخدا ماسوا را «بیرون، خارج» و «آنچه سوای ذات باری تعالی است» معنی کرده است.
پیام مهم شعر شهریار از نگاه من این است: با اینکه علی (ع) فرمودند «مَنْ عَرفَ نَفسه فَقَد عَرفَ رَبه»؛ هر کس خود را بشناسد، قطعاً خدای خود را میشناسد؛ اما شهریار رُک سوگند میخورَد که من از طریق علی، به خداشناسی رسیدم:
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
نکته: از نظر من خداشناسی، خداپرستی و خداترسی سه ضلعِ یک ایمان آزادانه، آگاهانه، عارفانه و خالصانه است.
۸ مرداد ۱۴۰۰
انوشیروان به هرمز چی گفت؟
به نام خدا. سلام. همانطور که میدانید سعدی درین شعر: بوستان سعدی. باب اول (منبع) به پندی که انوشیروان به هرمز میدهد، میپردازد که هرمز وقتی در «نزعِ روان» (به قول مازندرانیها: جانِکندِش) بود و روحش در حالِ نزع و کَندهشدن، انوشیروان به اندرزش پرداخت:
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
و اوج شعر در همان بیتی است که سعدی بهزیبایی آن را به زبان شیرین فارسی در همان صدر بیان کرد و آموخت:
مکن تا توانی دلِ خلق ریش
وگر میکُنی میکَنی بیخِ خویش
در واقع به زبان ساده، پادشاه و حاکم هرگز نباید ملت سرزمین خود را اذیت کند وگرنه بُن و بیخ خود را خواهد کَند. حقیقتاً سعدی بدیل ندارد. دور نباشد اگر کسی شیفتهی شعر سعدی باشد. واقعاً شیخ اجل بود. درود.
۹ مرداد ۱۴۰۰
غول بیابانی
به نام خدا. سلام.سعدی در قصیدهی شمارهی ۷ -مواعظ (منبع) گنجور (منبع) که گویی همهی عصرها را میبیند مواعظی میگوید که هم پردهبرداری از شیّادیزیستن است و هم نسخهنویسی برای ربّانیبودن. و همان دم و همان دَم سرِ نادانی را میبُرّد و آن را بدترین مرض بشر معرفی میکند. درین قصیدهی بینظیر -که هر زمان آن را بخوانی انگاری سعدی زنده است- چند مصراعاش تکاندهندترین فرازهاست. مثل این دو تا بیت:
روی اگرچند پریچهره و زیبا باشد
نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
روی پریوش را باید در روح پاک دید که آیینهای نورانیست. اگر بشر چنین شد آنگاه است که میتواند بر خواهش نفسانی که به تعبیر سعدی «غولِ بیابانی»ست چیره شود:
حذر از پیروی نفس که در راه خدای
مردمافکنتر ازین غول بیابانی نیست
نکته: نیاکانمان بیحکمت نبود بر طلبه و قرآنآموز «بوستان و گلستان» میآموزاندند. حیف که نسل نو غرق فضای کِدر مجازیست و از بوستان و مثنوی مولوی و آثار ارتقابخش عطار و رباعیات خیام بیگانگی میکند و حتی سالی یک کتاب ورق نمیزند!
از شما زائر مجاور آنجا ممنونم ازین حُسن سلیقه. هر گاه در مسیرهای آمد و شد، چشمتان حرم رضوی را حتی از دور دید یا دلت آن را لمس کرد، عوض این حقیر یک سلام خودمونی بدید. درود دارید.
۱۱ مرداد ۱۴۰۰
نکاتی بر غزل شمارهی ۹۲۱ خواجوی کرمانی
گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی
و...
(منبع)
به نام خدا. بر خواجوی کرمانی، آن عارف واله و رأس سلسلهی صوفیهی مرشدیه، همین بس که حافظ او را الگوی خود میدانسته و غزلهای عرفانی او را دنباله و غنا بخشیده. خواجو درین غزل، گفتوشنود صمیمی خدا و بندهی خدا را بهزیبایی طرح کرده و بر زهدفروشی و ریاکاری دست رد زده است. از نکتههایی محوری این غرل به نظر من این است که انسان فقط و فقط در پرورشگاه پرودگار رشید میشود. و طبق این مصرع خواجو: «گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری»، هم میبایست بداند که در سر چه میپرورانَد و هم از سر چه میداند تا از خدا بیخبر بودن! خود را برهانَد.
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
جوهر دین
جوهرشناس دین شو مرد ره یقین شو
بنیاد جان و دل را از عشق معتبر کن
حضرت عطار اساس حرفش را در بیت ماقبل آخر این غزل بیان فرمودند. یعنی جادهی یقین از جوهر دین میگذرد نه صرفاَ قشر و پوستهی آن. جوهر دین را که بشناسی از عشق الهی هم سرشاری.
پاسخ:
سلام جناب ... . البته انتخاب شما ازین غزل عطار ناقص بوده است، چون حضرت عطار اساس حرفش را در بیت ماقبل آخر بیان فرمودند که من در بالا کمی شرح دادم:
جوهرشناس دین شو مرد ره یقین شو
بنیاد جان و دل را از عشق معتبر کن
تذکر: اگر از غزل، بیتهایی انتخاب و کپی آن را ارسال میکنی، دست به گزینش حرف اصلی شاعر بزنید. وگرنه گزیدهی شما نقل ناقص و نادرست محسوب میشود و گاه خطای فاحش و دستبُرد به شعر شاعر.
دنبالهی تذکر: شما وقتی از غزل یک شاعر مقدمهی آن را برمیگزینی و برای افراد میفرستی مثل این است که از نامهی کسی، فقط بخش ابتدایی را کپی کنی اما بخش اصلی را نادیده بینگاری. غزل از دسته شعرهاییست که اَبیات آن به هم، وابستگی لفظی و پیوستگی معنوی دارد. گزینش بخشی از غزل، بسیار باید حرفهای باشد؛ زیرا نیاید به حرف اصلی شاعر خلل وارد شود.
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
سه فرق مرحوم مهندس بازرگان با حجتالاسلام حسن روحانی
به نام خدا. سلام.
یکم: آقای بازرگان معتقد بود در سیاست باید با آمریکا حرف زد و او تا آخر برین نظرش ماند و رنگ عوض نکرد.
دوم: آقای بازرگان وقتی دید نظر او در سیاست قابل عمل نیست، حرفش را پس نگرفت، اما صحنهی رسمی قدرت را ترک کرد و دست به تبیین مواضع زد و سرآخر هم صادقانه فکر خود را (ولو نادرست) در مقالهی آخرت هدف بعثت آشکار کرد.
سوم: آقای بازرگان زبان خود را در طول مدت سیاستورزی برای جلب رضایت این و آن نچرخاند و روی ایدههای خود ماند.
اینکه حرف و سیاست بازرگان نادرست بوده، با نه، بحث من نیست. اساساً سیاست جای مقدسسازی نیست. اما بحث من این است که حجتالاسلام حسن روحانی در تمام ۸ سال ریاستش، همواره زبان میچرخاند و حتی روز آخر صدارتش نیز چنین بود؛ دروغ روی دروغ. توجیه روی توجیه. حسن روحانی بر پیکر جمهوری اسلامی خراشهایی زد که با هیچ جرّاحییی، زخم آن بند نمیآید. حق آن است او در پیشگاه عدالت محاکمه شود و به سزای عملهای ویرانگر و گاه ننگینش برسد. عقبهی سیستم سیاسی هم درین باب مورد مؤاخده است (خصوصاً صاحبان تئوری نظارت استصوابی و قائل به دائمی و رصدواره بودن آن) که به او با این همه فجایع، ناکاآمدی و عدم کفایت، فرصت ادامهی کار داد و از عزلش ممانعت شد. تردیدی نیست که بازرگان کجا و این رئیس شیکپوش و کاهل کجا؟!!
نظر حجتالاسلام احمدی
سلام بر استاد طالبی عزیز. صباح الخیر. یکی از ویژگیهای اساسی بازرگان و همفکران او این است که اصولا اینها اهل مدیریت در شرایط انقلابی و یا بحرانی نیستند. وقتی خاطرات این آقایان را مرور میکنیم، متوجه میشویم که آنها تنها در شرایط حاکم بودن بوروکراسی میتوانند مدیریت کنند. صداقت مهندس بازرگان را در جمله مشهورش که گفته بود من راننده جاده آسفالته هستم میتوان دید. چگونگی مدیریت کردن آنها با روح انقلابی گری و مقابله به قدرتهای بزرگ در تعارض بود، لذا حضرت امام که یکی از مهمترین شعارهایش از ابتدای دهه چهل، مبارزه با آمریکا بود، آنها را طرد کرد.
افرادی مانند روحانی که انقلابی بودن، یکی از ویژگیهای آنها بود، در عمل نتوانستند با این روحیه کار کنند، و با شعار دیپلماسی فعال، راهی را رفتند که بازرگان رفته بود، بازرگان مخالفت خود را صادقانه با این سیاست امام ابراز کرد و از صحنه سیاست کنار رفت، اما روحانی تا لحظه آخر بر طبل سیاست نابخردانه خود کوفت. وقتی تصویر دکتر ظریف را دیدم که غریبانه بر دیوار اتاق خود تکیه زده بود، یاد این جمله شاه پس از الحاق به پیمان سنتو و در خلال جنگ هند و پاکستان افتادم که گفته بود: حالا می فهمیم که اگر مورد تجاوز قرار بگیریم آمریکا به کمک ما نخواهد آمد...
بازرگان مرد عمل انقلابی نبود و صادقانه کنار رفت، تیم روحانی کشور را تا مرز فاجعه و بحران بردند، اما همچنان ... من خیلی از زاکانی خوشم نمیآید، اما عبارت " پر رویی نجومی" واقعا برازنده این جماعت است.
۱۴ مرداد ۱۴۰۰
پاسخ:
سلام استاد محترم حجتالاسلام احمدی
متشکرم که بحث را ادامه دادی. با توجه به اشرافی که بر تاریخ تحلیلی انقلاب اسلامی و حتی معاصر داری، نگاه شما برای من سندیت دارد. جالب و آموزنده نوشتی. بیفزایم علاوه بر جملهی جاده آسفالته که مرقوم داشتی، آن مرحوم پایبند به شعار مشهورش بود: «ملی، مصدقی، ایرانی، قانونی» (نمیدانم شعار را دقیق نوشتم یا نه) لذا با اتکا بر همین شعار محوری، حتی تاکیتکهای ماکیاولیستی فرقهی رجوی را هم مردود میدانست. ضعف عمدهی مرحوم بازرگان این بود که اگر هم قصد داشت از امام خمینی تبعیت هم داشته باشد، از اعضای حزب خود گویی باک داشت و لذا سعی کرد خود را رهبری مستقل و آزاد برای نهضت آزادی بپندارد و شاید تا حدی هم، همعرض. خدا رحمت کناد؛ بر سر قبرش رفتم چندبار، روبروی حرم حضرت معصومه (ع) ، پل آهنچی، آرامگاه فاطمه بیات.
تحلیل شما از دولت حجتالاسلام حسن روحانی نیز مطابق بر واقعیت بود که حقیقت را بیان کردید. بدترین رئیس دولت جمهوری اسلامی بود که بیشتر به رنگ ریش و لبّاده و عبا میپرداخت تا خدمت به مردم و میهن.
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
عشق و دوستی در غزلها
به نام خدا. سلام. در بارهی غزل ۱۰۵ دیوان اشعار سعدی که ولوله میاندازد در دل عاشق، نظر من این است. سعدی درین غزل، غزلهای خود را «نامه» میداند که شما نیک میدانید نامه اگر به دستِ دوست نرسد، سودی هم ندارد. از آنجا که واژههای استعاری در غزلها اوج دارد، درین غزل هم واژهی «دوست» محوریت دارد که عشق و دوستی در نگاه مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب «کویر» با هم تفاوتها دارد. مثلاً این دو تفاوت:
عشق، در دریا غرقشدن است و دوستداشتن، در دریا شناکردن.
عشق، بینایی را میگیرد و دوستداشتن، میدهد.
(منبع)
و سعدی چهزیبا درین غزل شگفتانگیز در بیان عظمت مقام «دوست»، بر خیمهزدن پهلویِ دوست حتی در روز رستاخیز سخن میگوید:
«روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست»
و راستی! چه عشقی پایدارتر از عشق به حضرت ربّ، و چه دوستی بالاتر و والاتر از حضرت حق. بهراستی داشتنِ دوستی راسخ و صادق، چه خیمهای بپا میکند که در سایهی چتر آن میتوان عاشقانه و زیبا و معنوی و الهی زیست.
پاسخ:
سلام استاد شاکر
در دفتر اعمال معنوی و علمی شما ثبت و درج شد. کاری ارزشمند و هدایتگر. انشاءالله توفیق دیگری به یُمن پرداختن به دعاهای عظیم «صحیفه سجادیه»، نصیب شما گردد و آن نوشتن کتابی دربارهی رسالهی حقوق امام سجاد -علیه السلام- است تا نوجوانان و جوانان را با آن اثر بیمانند نیز آشنا فرمایی. ثواب کارهای فرهنگیتان به روح والد و والدهیتان و ذخیره در پروندهی رستاخیزت.
۱۷ مرداد ۱۴۰۰
عقل پرسید که دشوارتر از کُشتن چیست؟
به نام خدا. سلام. فروغی بسطامی در غزل ۶۷ با مَطلع «دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است / چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است» اوج صنایع ادبی ازجمله تضاد را بهخوبی به کار گرفته. من ازین غزل، این بیت زیر را نقطهی پرگار شعرش میدانم که سُروده:
عقل پرسید که دشوارتر از کُشتن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
برخی از منتقدین معتقدند حسنعلیبیک فروغی اگر بیت آخر این غزلش را در وصف ناصرالدینشاه قاجار نمیسرود، چه خوب بود. که فروغی پادشاهی او را «سزاوارتر» معرفی کرد و وی را «ناصرِ دین» خواند و گویا از ترورش نالید. بگذرم و حق آن است که بگویم فروغی صوفیمنش غزل زیر را هم عالی سرود که جزوِ آهنگهای دلربای موسیقی ایران گردید:
مردانِ خدا پردهی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
پاسخ:
سلام. زندهیاد صمد بهرنگی در مبارزه با رژیم پهلوی، در آرزو و پرورش کسانی بود که دیدِ وسیع و ژرفی داشته باشند و در کارزار مبارزات از تنگناها نگریزند و پا پس نکشند.
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
درسی ژرف از آفتابگردان
به نام خدا. سلام. شاید یک علت -حتی علت اصلی- در درک پایین افراد از مفهوم توحید است و پراکندگیشان در زندگی و برداشت نادرست از حکمت حیات، که شمس تبریزی فرموده: «مال قبلهی اغلب خلق است. یک پول عزیزتر است پیش دنیاپرست از جان شیرینش. والله که یک پول پیش دنیاپرست قبله است.»
اینکه عُرفا زِنهار میدادند که از «خود» به در آ، و به «خدا» در آی، به خاطر همین بود که انسان در توحید، خدا را فقط یگانه نخوانَد، بلکه به قول پیر هرات خواجه عبدالله انصاری او را یگانه بداند. در زبان، توحید نگوید، در جان توحید گوید. (منبع)
آفتابگردان از آن رو مثال است برای عارفان، چون روی خود را با آفتاب تنظیم میکند و به تابش نور خورشید میگردد. آدمی هم به تعبیر شمس تبریزی دور پول نگردد، قبلهاش پول و هر بُت دیگر نباشد، بلکه گرد قبلهی توحید بگردد. از نظر من، هر فکر و کاری که انسان را بر بالندگی و رهیافتگی نرسانَد و وی را از یگانگی دور گردانَد، همان قبلهی پول اوست که شمس زنهار و حذر داد. به قول سنایی غزنوی:
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا هوای دوست باید یا هوای خویشتن
در آستانهی ورود به ماه معظم و حزین محرم، بایسته است امام حسین -علیهالسلام- را به عنوان اسوهی عالم و آدم، از دید عرفان و توحید هم نگریست که آن امام محبوب، نمونهای تمام در نگرش توحیدی و تسلیم و مطیع محض درگاه پروردگار بود و هر آنچه کرد تماماً نشأتگرفته از عشق و بندگی خدای متعال بود و سرشار از رابطهی زیبای عبد نزد ربّ. والسلام و تسلیت و تعزیت مصائب عظیمی که درین ماه بر حضرت سیدالشهداء ع و یاران و اهل بیت ع رفت.
تشکر ویژه دارم که متنهای مرتبط با محرم را آغاز کردهاید. آموزنده بود و حاوی پیام. و اتفاقاً دست روی جرثومهای چون ابن سعد گذاشتی که هوس جاه و مقام و جاهطلبی کورش کرده بود. در انتظار متنهای محرم میمانم تا در عزاداری اباعبدالله الحسین -علیه السلام- بهره ببرم. اجرت با صاحب عاشورا و حضرت زینب سلام الله علیها.
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
نمودارهای دهکدهی جهانی!
به نام خدا. سلام. اگر خودمراقبتی را ترک کنیم و از مکتب دینی فقط به پوستهاش بسنده کنیم، غرب با تمدن و تفکر باطل خود آدمی را در مردابِ واژگان فرومایه غرق خواهد کرد؛ چپاول، بیداد، تنهایی، یورش، برهنگی، بیحیایی، ستم و دُژم. زیرا بیآسمان، انسان شئ میشود.
ما سرمایهی بیپایان عاشورا را داریم و ایدهی آسمانی انتظار و ظهور را. یک درس محرم این بود به ما یاد داد دست در دست ستم نباید گذاشت و با ستم، ظفر نباید خرید. به فرمودهی امام علی -علیهالسلام- اَتامروننی اَن اَطلُب النّصر بالجور. دستور میدهید مرا که با ستم پیروزی به دست آورم؟ پس، با این سرمایه و ایده، نباید در دنیای جدید کم بیاوریم.
دهکدهی جهانی نمودارهای اصلیاش همان است که بالا آوردهام، ایران میتواند نمودارهای جایگزین عرضه کند البته اگر به «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» پایبند بماند و ملتش با فرهنگ آسمانی، معنوی، توحیدی و حماسی عاشورا آمیخته باشد و روحانیت، نماد معنویت باشد، نه توجیه بی قیدوشرط قدرت. بیاییم محرم را منبرِ مواظبت از فرهنگ آسمانی عاشورا کنیم که در دل آن هزار هزار درس مندرج است.
پاسخ:
سلام. حافظ درین غزل (۱۶۱) «کی شعر تر انگیزد...» به جبر و قسمت و تقدیر میپردازد و بر «فهم» نقطهی تأکید میگذارد. و وقتی به فرق گل و گلاب درین غزل میرسد حافش بسیار اوج میگیرد. گلاب شاهد بازاری ولی گل پردهنشین. در مورد این سخن عطار در تذکرةالاولیا: (گفتند: داروی دل چیست؟ گفت: از مردمان دور بودن) باید عرض کنم که منظور از دوری، گریز نیست، بلکه همرنگ فرهنگ غلط جماعت نشدن است و در خود خلوتگزیدن. عطار واقعاً خواندنیست. سر مزارش کیف میکنم وقتی حاضر میشوم. کنار امامزاده محروق نیشابور. حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت.
متن جناب آقای ... :
سلام. نمیدانم عنوان متن را چه انتخاب کنم. یافتن عنوان را به خواننده واگذار میکنم که از دریچه نگاه خود هر عنوانی را برگزیند ولی دغدغه من جانهایی است که بخاطر سهل انگاریها پرپر میشود و افسوس هایی است که بر بازماندگان می ماند. اینکه چه کسی را مقصر بدانیم هم مساله نیست.مساله اینست که چرا با اینکه میدانیم بدرستی عمل نمی کنیم و با بی مسوولیتی خود و دیگران را در معرض خطر مرگ قرار میدهیم.( حالا هرکسی با سهمی متفاوت) چرا آنمقام مسوول که میداند تجمعات در انتقال بیماری موثر است همچنان باز بودن پاساژها و مراکز تفریحی برایش مساله ای نیست و با آن برخورد نمیکند؟ چرا آن مقاممذهبی وقتی میبیند پروتکل ها حقیقتا رعایت نمیشود چشم پوشی میکند و دلیل تراشی میکند. چرا آن مردمی که میدانند خطر چگونه منتقل میشود اشتباهات خود را تکرار میکنند.
من دیده ام و شنیده ام جوانانی که به ناقوس مرگ کرونا کم توجه بوده اند و اسیرش گشته اند. من به چشم خود نبود امکانات بدلیل ازدحام فجیع بیماران را دیده ام که وظیفه خود دیدم علاوه بر کار اصلی ام در درمان؛ دست به قلم ببرم تا لااقل اخطاری به خوانندگان داده باشم که ایها الناس شما را به خدا سهل انگاری نکنید. مرگ و میر در بیمارستانها فاجعه است.کمبود امکانات ناشی از سیل عظیم مبتلایان قابل انتظار ولی تاسف برانگیز است چرا که میتوانستیم کاری کنیم که این شرایط نباشد ولی نکردیم. چرا میگوییم سفر به مناطق قرمز ممنوع است ولی با قطار و هواپیما میتوانید بروید.آیا این تمسخر قانونی نیست که خودمان وضع کرده ایم؟
چرا میگوییم سفرهای خارجی باید برطبق مقررات باشد ولی آیا این خیل نسبتا زیاد مسافران عرب در مشهد مزید بر علت نیست در انتقال این بیماری؟ چرا میگوییم وقتی سیستان قرمز هست به جاهای دیگر نروند ولی در همان زمان مسافرت از آن محل به خراسان بیش از هر زمان دیگر میشود و استانداری هیچ اقدامی در ممانعت واقعی از این جابجایی ها نداشت؟ آیا اقتصاد گردشگری بر جان مردم ارجحیت دارد؟
چه ضرورتی در برپایی حضوری با جمعیت زیاد آیین های شروع ماه محرم الحرام هست که در داخل حرم انجام شده است؟ هیچکس منکر ارزش معنوی و لزوم پاسداشت قیام عاشورا نیست ولی برپایی چنین مراسمی با آن شلوغی مسافران داخل حرم آیا ضروری بود؟
منِ بی مقدار حتی از ناحیه تداوم بی حساب و کتاب دسته های زنجیرزنی و شلوغی موکب های متعدد در سطح شهر به نوبه خودم میترسم.چون واقعا نمیتوان کنترل کرد. چرا به رهبری معظم تاسی نمیشود که حتی عزاداریهایشان مجازی است. اینها را از سر درد نوشتم چون جان دادن خیلی از هموطنان واقعا دردناک است.چون وقتی در فضایی باشی که دستور داشته باشی آن بیماری را توجه بیشتری بکنی که سن کمتری دارد آنوقت عذاب وجدان رهایت نخواهد کرد که چرا نتوانی برای مسن تر کاری بکنی.چون امکانات محدود است.
آی هموطن از خودت شروع کن.اگر من و تو به سفر غیر ضروری نرویم.اگر من و تو در تجمعات غیر ضروری حاضر نشویم؛ اگر من و تو در پارکها و گردشگاهها و پاساژها نرویم باور کنیم سیاست غلط مسوولان هم خودبخود تصحیح خواهد شد. شما را به خدا برای جان عزیزانمان ارزش قایل شویم.
پاسخ دامنه:
سلام جناب آقا...
احساس مسئولیت خوب شما در تدوین این متن مؤثر جای قدردانی دارد. جنابعالی چون جزو کادر باتجربه و حاذق درمان شهر مشهد مقدس هستی، هشدارت بهجا است. اینکه از روی تکلیف، مطلب حیاتی را نوشتید موجب نشان درک شما از موضوع است. من هم برای همه، نمونهی بسیار دقیق رهبری را مثال میزنم که از اول انتشار این ویروس، عالیترین و اخلاقیترین رفتار را خود بروز دادند و به دانش پزشکی و علم احترام شگفتانگیز گذاشتند و به قول شما حتی مراسم مذهبی را نیز تکنفره برگزار کردند. آیا نباید رفتار زیبای رهبری بر همگان الگو باشد که حتی دو سال است پا به مشهد نگذاشتند. پس کجا رفت حرفهای آن دسته که دائم ساز مراسم و اجتماعات را مینوازند. اگر سوگندخوردن در هر جا نهی نمیشد، میتوانستم سوگند یاد کنم که امروزه برای ریشهکنی این ویروس مرموز، احترام و عمل به مقررات سلامت کشور، عبادت و عبودیت است. امید است حرف شما -که شاهد این فاجعه هستید و مطالب دردآور و تأسفبار را بهدرستی و از سر دغدغه نوشتید- اثر گذارد. با درود و آرزوی سلامتی شما و همکارانت که در صف جهاد پزشکی قرار دارید.
غزل حافظ
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
و ...
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
اَسرار در عاشورا
به نام خدا. سلام. به نظر میرسد دستِ غیب اسراری را در عاشورا پنهان کرده است که فقط باید کاوش کرد آن را پیدا کرد. درین سیر سهمِ کسانی بیش است که ژرفتر بدان بیندیشند؛ مثل شاعران، هنرمندان، عارفان و نیز مانند باستانشناسان که قعر زمین را آرامآرام و با تأنّی میشکافند و به دفینههای ارزشمند میرسند. عاشورا اگر اینگونه فکورانه کشف شود، تشنهی معرفت سیراب میشود. فدایت یا حسین شهید.
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
اَسرار در عاشورا
فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به نام خدا. قصیدهی بلند ۲۵ حضرت سعدی -علیهالرحمه- که با این مطلع آغاز میشود: «بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار / خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار» در وصفِ اعتدالِ بهاریست، و پندیست گران. او درین موعظهی زیبا انسان را از دامنِ طبیعت به سمت خودشناسی و سپس خداشناسی و آنگاه شکرگزاری میرساند و از کوتاهی و تقصیر و عدم فکرتِ بشر ناله و انابه و تنبّهبخشی سر میدهد و اما با اینهمه، رحمت خدا را واسعه و ستّاریت (=پوشندگی) پروردگار را گسترده میبیند که بیت زیر، شیخ اجل را به نقطهی رجا و امید میکشاند:
فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای ستّار
سپاس از آن دوستی که درین لحظهی بامدادی مردادی از مشهد مقدس، مرا به به این قصیدهی قشنگ سعدی سوق داده است. حقیقتاَ سعدی مثل شعرش در دل مینشیند که از سرِ اسَفِ فراوان باید نالید جامعه آنچنان سرگرم هوسهای خود و یا گرمِ نیازهای خود و یا شاید غرق دنیای خراب خود و اسیر مشکلات چنبرهزده بر سر زندگی خود است که حتی شبانهروز وقت نمیگذارد لای کتابی را باز نماید، چه رسد به اشعار و اندرزهای نافذ سعدی و حافظ.
خواستم گفته باشم ایام محرم نیز برای مؤمنان و آزادگان چونان بهار و بامدادان است که وی را به خود و خدا و استغاثه و شناخت و گزینش راه راست میکشاند. عاشورا بهار دلهاست که شکوفهی بارز آن معرفت، عزت نفس، حماسه، توحید، ذوب در اخلاص الهی و «نه» گفتن به ستمکار و نابکار است.
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
دلتنگ اَشیریم (=عشیر)
به نام خدا. سلام
چه خاطرههای قشنگی داشتیم محرم.
نوشیدن چای دَمنیامده با یک کلّو (=حبّه) قند.
سینهزنی سنتی با مرثیهی نوحهخوانان قدیم؛ فیضی و شیخ قربان.
گوشسپردن به شعرهای ساده و رسای قیام.
نشستن پای منبر آخوندِ خوب با روضهی خوب و مصیبت با صوت قشنگ.
شنیدن نجواهای اطرافیان، که داخل تکیه از هر چی و از هر کجا به نفرات پهلویی خود، میگفتند و میشنُفتند.
دیدن اَخم و تَخم مِتوِلی تکیه، که بچهها را از نزدیکیهای منبر با ماشهدار به عقب میراند!
اینک است که درین عصر حسرت، دلتنگ اَشیر (=اشارت و اندرز) روضهخوان ماندهایم، یا همان (=عشیر) که دهه، دهه، میگرفتند محرمالحرام را، چه عصرها و چه شبها با روضههای زیبا. حالا در عصر یکهتازی کرونا و دلتا، مردم کمکم درخواهند یافت آن مجالس و آن زیارات و آن اجتماعات تا چه حد ژرف، در نهادشان آمیخته و ریشه دوانده است و دوری از آن، تا چه میزان دلتنگی و فسوس آورده است. خدایا روزگار همهی ما را دور از این بلا، بدار و آسیبدیدگان را لباس عافیت بپوشان و باز نیز محرم و حرمها و بارگاهها را به روی مردم بگشا. آمین یا رب العالمین.
۲۶ مرداد ۱۴۰۰
شالودهی دینشناسی و عاشورا
به نام خدا. سلام. اگر شعار «بازگشت به قرآن» را سر میدهیم، باید به قول استاد محمدرضا حکیمی «بازگشت به ثقلین» را نیز سر دهیم. چراکه شالودهی دینشناسی بر دو چیز استوار است: ۱. تعقل ۲. استناد. در دومی رجوع به منابع اصلی دین یعنی قرآن و حدیث (=سنت) با هماند. به عبارت تخصصی، متلازمند.
کسانی که «آل محمد ص» را کنار گذاشتند در واقع دین را از محتوای آن خالی کردند. اینکه عالمان مکتب تشیع معتقدند مذهب شیعه جریان طبیعی اسلام است به آن خاطر است که تشیع مترادف اسلام است، ساختگی و بدعت و مبتنی بر نژاد و چهره و ملیت نیست.
اینکه دیدیم سال ۶۱ با حسین مظلوم ع در تاریخ مواجهایم که سختترین مصائب بر ایشان رفت، برای آن بوده است که اسلام را از آل محمد ص جدا کرده بودند تا باز هم نژاد، فخر عرب، بردگیکشاندن، سلطنت امویان و جاهلیت مجدد، مستولی شود. اما عاشورا و حرکت تاریخساز امام حسین ع و حضرت زینب س نگذاشت این بیراههی بیرحم، خط بطلان و پایان بر سر حق بکشد. به همین علت است که بزرگان دینی ما به ما آموختند عاشورا مرکب از سه بُعد است: «پیام، حماسه، سوگ.». رک: ص ۱۴۱ کتاب راه خورشیدی راهنامهی علامه محمدرضا حکیمی.
این است که عالمان، شاعران، واعظان، دانشپژوهان دینی به هر سه بُعد میپردازند تا هیچوقت به یک ضلع عاشورا نچسبیم که دو ضلع دیگر را به نسیان گذاریم. اگر سوگواریم، پیام و حماسه هم داریم. اگر حماسهسازیم، سوگوار هم هستیم. و اگر سوگوار و حماسهسازیم، پیام را هم به هم میرسانیم. پیام عاشورا روشن است و ۱۴ قرن است حیات و شرف و عزت شیعه و هر آزادهای را بیمه کرده است.
هیأت، سیاست، مذهب
به نام خدا. سلام. در جامعهی سیاسی مذهبی ایران، هیأت بر حزب برتری دارد. کمتر کسی بهآسانی تن به عضویت در حزبی میدهد، اما کمتر کسیست که بهنحوی عضو یک هیأت یا نزدیک با هیأتی نباشد.
هیأتها کارکردهای مختلفی دارند: برپایی عزا، احیای اعیاد، کمک به مستمندان، قرضالحسنه، آموزش قرآن، برپایی دعا و زیارات، امداد، پیوست و پیوند خانوادگی و حتی توجه به امور جاری مملکت و مردم.
در دههی چهل که نهضت امام خمینی آغاز شد هیأتهای مذهبی به نهضت پیوستند و کمک شایانی به روند مبارزه نمودند. به عنوان مثال حزب مؤتلفهی اسلامی ترکیبی از هیأتهای دستهی حسینی بود که با ائتلاف همدیگر یک جریان سیاسی پدید آورده بودند و بازار تهران را به نهضت اسلامی و مبارزه با رژیم پهلوی متصل نگه میداشتند و در پیروزی نهضت نقش مهمی ایفا کردند. مرحومان شهیدان استاد مطهری و دکتر بهشتی و چند روحانی دیگر بر کار آنان اشراف و هدایت داشتند.
اگر حزب مؤتلفهی اسلامی بر اساس همان بینش و تفکر و تذکرات استاد مطهری و دکتر بهشتی پیش میآمد، امروزه حتی میتوانست برترین جریان سیاسی ایران و تکیهگاه مورد وثوق همگان باشد. حیف که این جریان ریشهدار تاریخی مذهبی، با سهلانگاری یا افراطگرایی و یا افتادن در امور روزمرّه، توسط برخی به یک حزب درجهی چندمِ وابسته به یک جناح فروکاسته شد. این حزب میتوانست یک حزب فراگیر باشد که نشد. بگذرم.
بلاخره تردیدی نیست که هیأت در ایران با سیاست و مذهب و خدمات اجتماعی و تألیف قلوب آمیخته است، نباید غفلت کرد که این ارزش و سرمایهی سنگین به سمت هر چیز نازل کشانده شود. درود باد بر هیأتها و عزاداریها و اخلاصها و ایثارها.
پاسخ:
سلام. مولوی کار «مسیلمه کذّاب» را که ادعای پیامبری کرده بود به عرَق و شراب نجس تشبیه میکند که آخرش گند و بوی تعفّن است و عذابآور. این بیت که از آیهی ۲۵ و ۲۶ سورهی مطففین وام گرفت:
آن شرابِ حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب
پاسخ:
سلام. اتفاقاً شعرها و متنهای شما مفید است چون به ادبیات وطنم علاقهی شدیدی دارم و رنج میبرم از آن نسلی که به فرهنگ غرب خود را باخته است اما از مفاخر شعر و ادب خود خبر ندارد. در همین شعر غزل، امیر خسرو دهلوی -که دقایق قبل فرستادهای- رابطهی عاشق و معشوق را ترسیم میکند. زندگی بدون عشق، از نظر من مثل زندگی ماهی در بیرون آب است که محال و یا مردگیست. دهلوی در همین غزل منتخب شما، از عاشق را به آهوهایی مثال میزند که چنان شیفتهی معشوقاند سرهای خود را روی کف پا گذاشته تا شکار -که همان معشوق است- بیاید:
همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف
به امید آن که روزی به شکار خواهی آمد
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
نکاتی بر قمر در غزل دیوان شمس
به نام خدا. سلام.
آغاز هفته به خیر و خوبی جناب آقای...
این غزل هم، یعنی ۲۲۱۹ دیوان شمس:
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
بحث از عشق و عرفان و کسب فیض است. مولوی، جناب شمس تبریزی را -که خورشید وجودش بود و مراد دلش- درین غزل به «قمر و ماه» هم تشبیه میکند. که دو جنبه دارد: هم تاریکی شب را روشن میکند و نور میتاباند یعنی انسان را از ظلمات جهل میرهاند و هم زیبایی و جمال را میرساند که عاشق غرق زیبایی روی و تن معشوق است. لذا در برابر عظمت «قمر»، میگوید نزد من سخن از شمع و شکر نکن.
روی واژهی «سخی» یا «سخن» در بیت اول حرفهاست میان مصحّحین و اهل ادب، که من البته «سخن» را درین بیت درست میدانم، نه سخی و سخاوت را. چون در بیت بعدی هم «سخن» را مطرح میکند. گرچه تحصیلات من علوم سیاسی بود، اما ادبیات وطن را بسیار دوست میدارم.
در ضمن در مورد قمر این نکته هم گفتنیست که قدیمترها نام دختران خود را «قمر» میگرفتند چون نماد جمال و جمیلگی بود. مثلا همسر زندهیاد زرینکوب، اسمش «قمر» بود؛ مرحومه قمر آریان که من چند ماه قبل در سایتم این شخصیت ایرانی را معرفی کردم: اینجا.
عالی بود غزل امروزتان. حال مرا به قال پیوند زدید. درود.
جملهی سهراب ارسالی از مشهد :
«جای مردان سیاست بنشانید درخت تا هوا تازه شود» سهراب سپهری
پاسخ:
سلام
جملهای جالب بود. درود. پس نکتهای بگویم:
زندهیاد سهراب سپهری اولین شغلی که گرفته بود سمپاشی مزرعه در کاشان بود. اما وقتی رفت مزرعه به جای سمپاشی، حشرات را پرواز میداد تا نمیرند از بس عارفانه و معناگرایانه میاندیشید. بگذرم. ممنونم.
۳۱ مرداد ۱۴۰۰
چند نکته بر غزل فخرالدین عراقی
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
این غزل فخرالدین عراقی مُلمّح است یعنی شعری که اشاره دارد به حدیث یا آیه. لذا درین غزل اوج عشق به خدا را دارد زمزمه میکند. عراقی اراکی بود که مولوی را هم در قونیه دیدار کرد. قدیم «اراک» ایران را عراق میخواندند که کمکم در تلفظ فارسی اراک شد و عراق یعنی جای که هوا داغ است و آدم عرق میکند. این شاعر، صاحب سبک است و قالبهای شعر فارسی را تکامل بخشید.
۳۱ مرداد ۱۴۰۰
عجب وزارت خارجهای داریم!
به نام خدا. سلام. آقای ظریف ضعیفترین و خامترین (=خائنبودن را نمیدانم) عنصر وزارت خارجهی جمهوری اسلامی ایران بود. تاریخ اگر به انصاف نوشته شود او را در محکمهی وجدان محاکمه و محکوم خواهد کرد؛ کسی که امنیت ملی و منافع ملی ایران مقتدر را پای میز مذاکرات فرصتسوز فروخت و حتی نسبت به قهرمان مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی جسارت نمود. این شخصِ ضعیف -که تمام عمر سیاسیاش را دور از ایران و در آمریکا و در قالب یک دیپلمات درجهی میانی زیسته- طی دو دوره با رأی مجلس جناح راست به ریاست آقای علی لاریجانی (از سردمدارانِ اصلی جناح راست که این جناح در فضای ایران خود را «اصولگرا» میخواند) به این پست حساس رسید.
این شخص -آقای ظریف- حتی آنقدر شمّ سیاسی و ارزیابی درست نداشت و تشخیص نداد که «اشرف غنی احمدزی» مزدور آمریکا در آستانهی فروپاشیست و لذا دعوت او به مراسم تشریفاتی اخیر تحلیف ریاستجمهوری، کاری اساساً غلطاً در غلط، بوده است. دعوت آقای غنی، یادآور دعوتِ خام و عجولانهی نیکولا چائوشِسکو دیکتاتور رومانی به ایران بود که در دورهی دولت مرحوم رفسنجانی رخ داد که به محض بازگشت به بخارست، حکومتش توسط قیام مردم واژگون شد.
ایستادن اشرف غنی رئیس دولت دستنشاندهی آمریکا در افغانستان، با آن دبدبه و کبکبه و ژست در مراسم تحلیف کنار حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی کاری خام و در ردیف عبث بود؛ محصول ضعف اساسی وزیری ضعیف و غربگرا چون آقای محمدجواد ظریف. بماند که مراسم بهشدت تشریفاتی و ولخرجانهی تحلیف، شاید برای خودِ آقای حجتالاسلام سید ابراهیم رئیسی ناخوشایند بوده باشد و ممکن است خود وی راضی به اینهمه هزینه برای ادای سوگند نبوده باشد؛ شاید. اللهُ علمٌ.
نظر و دیدگاه حجتالاسلام سیدکمالعمادی نسبت به متن نقد وزارت خارجهی ایران:
سلام و درود بر شما بزرگوار جناب آقای طالبی عزیز
اجازه می خواهم به تحلیل حضرت عالی مناقشه کنم. زیرا دعوت نکردن از اشرف غنی، تایید و چراغ سبز به طالبان بود که بدتر از این مزدور آمریکایی هستند. از طرفی دعوت از او احترام به مردم افغانستان بود و لازم بود نمی توان آنان را نادیده گرفت.
پاسخ دامنه:
گرامیاستاد حجتالاسلام حاجآقا عمادی سلام علیکم
در دیدگاه تحلیلی شما هم، منطق قابل تأمل وجود دارد. اما برای همین متغیر جنابعالی، راهحل وجود داشت. لازم نبود طرفِ دعوت میفهمید علت دعوتنکردن چیست. ایران میتوانست با این تاکتیک که اوضاع بحرانی افغانستان لازم میدارد آقای غنی در کشورش بماند تا وضع مردم بدتر ازین نشود، از دعوت وی پرهیز میکرد. پذیرایی گرم از اشرف غنی در دیدار با حجتالاسلام آقای رئیسی در نهاد ریاست جمهوری و تشریفات آنچنانی ورودِ آقای غنی در حیاط پشتی مجلس و صحن مجلس در حالی بود که هنگام تحلیف، چند استان افغانستان از دست دولت دستنشانده گرفته شد و اوضاع بقیهی استانها و حتی نقاط مرزی ایران هم، تحث تأثیر تحولات فرار آمریکا از تجاوز قهرآمیز به افغانستان بود. اشرف غنی را اگر مردم عادی نمیشناختند که چه مزدور و فاسدی است، دستکم وزرات خارجه که میدانست. بگذرم. از حوصله و صبر و نیز بیان دیدگاه سیاسی شما به موضوع، بسی ممنونم. اتفاقاً خرسند میشوم ضعفهای نوشتههایم توسط استاد، تراش بخورد.
نظر حجتالاسلام محمدرضا احمدی:
سلام دوستان
خدمتی که دکتر ظریف در ادامه مسیر جمهوری اسلامی ایران کرد هیچ کس نکرد.
او به ما فهماند که درایت در درس خواندن و حضور سالهای متمادی در غرب نیست.
او به ما فهماند تا خدا را داریم، سراغ کدخدا نرویم.
او به ما فهماند که دستهای چدنی، پشت دستهای مخملی پنهان شده اند.
او به ما فهماند که امضای سردمداران غرب و شرق اعتباری ندارد. الامان امان الله...
او به ما فهماند که در مذاکرات باید زیرک تر از این حرفها بود.
او به ما فهماند ایران پیشرفته مستقل از مذاکرات بیرون نمی آید، بلکه با تلاش و ایستادگی و اتکای به داخل میتوان به آن رسید...
او به ما فهماند که در همه کشورهای منطقه، چرا ایران از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
و ...
ظریف خیلی چیزها را به ما فهماند، خیلی...
پاسخ:
سلام استاد احمدی
در موتور جستجوگر «کروم» گزینهای است با عنوان وارونگی رنگ. وقتی آن را فعال کنند گوشی هر رنگ را وارونه میکند، سیاه را به سفید، سفید را به سیاه و آبی را به خاکستری. شما استاد درین متن خود، بادقت، صنعت وارونگی را در نقد آقای ظریف -که طی ۸ سال با رأی اعتماد بالای مجلس جناح راست، به اندازهی ۸۰ سال بر پیکر ایران خراش و جراحت انداخت- به کار گرفتهای و نقد جالبی بر عملکرد بسیار بد و قابل تعقیب آقای ظریف زدهای. حبّذا احسنت جناب حجتالاسلام استاد احمدی.
پاسخ آقای احمدی:
سلام بر جناب طالبی عزیز
حقیقتا ایام تلخ و ناگواری را میگذرانیم. قصه مهمان ناخواندهای به نام کرونا و مصائب آن و آثار منفی فراوانش، از آن بدتر، قصه پر غصه دست روی دست گذاشتن دست اندرکارانی که تمام امیدشان به کدخدا بود، کسانی که ادعا میکردند زبان دنیا را فقط خودشان بلد هستند و... هرکس به غیر خدا دل ببندد ناامید خواهد شد. الإمامُ علیٌّ علیه السلام :انْقَطِعْ إلَى اللّه ِ سُبحانَهُ ، فإنَّهُ یَقولُ : وَ عِزَّتی و جَلالی لَأقْطَعَنَّ أملَ کُلِّ مَنْ یُؤَمِّلُ غَیْری بِالیَأْسِا. امام على علیه السلام :تنها به خداوند سبحان دل ببند، که او مى فرماید: به عزّت و جلال خودم سوگند که امید هر کس را که به غیر من امید بندد به نومیدى مى کشانم.