۱ مهر ۱۴۰۰

 

شگفتی‌های آفرینش آفریدگار متعال (۱)

به نام خدا. سلام. سنگ‌های کف رودخانه محل تخمگذاری و زاد و ولد آبزیان خصوصاً ماهیان است. هیچ سنگی را از بستر رودخانه نباید برداشت. بر جُنبندگان خدا مهربان باشیم.

 

در معده‌ی نوعی از گوزن لکلند سوئد حفره‌ای وجود دارد با میلیون‌ها باکتری، که هضم‌ناپذیرترین غذاها مثل گُلسنگ (خزه‌ی سنگ) را در آن تخمیر می‌کند تا هضم شود.

 

اینپالا (گونه‌ای آهو) بوی خاصی در قسمت سیاه‌رنگ دست و پا می‌پراکنند تا ازین راه، از گم‌شدن همدیگر هنگام تهدید و فرار، جلوگیری کنند.

 

آیا این را می‌دانستید که صدف یک کرم سمّی را در زیر شکم خود با خود حمل می‌کند و از غذایش به او می‌خورانَد، در عوض هر وقت مورد هجوم واقع شد، کرم با شگفتی تمام به مهاجم زهر ترزیق می کند، ولو مهاجم غول‌پیکریرچون ستاره‌ی دریایی باشد. من خودم این صحنه را در مستندی دیدم. عجیب بود.

 

میمون‌ها مثل انسان، اثر انگشت دارند.

 

پستان فیل مانند انسان در زیر سینه‌اش است، نه مانند گاو و اسب در میان دو پا.

 

گرگ ۲۸۰ میلیون حسگر بویایی دارد.

 

مانتیس (=تورزن به زبان مازندرانی) ۵ چشم دارد.

 

در حنجره‌ی شیر حفره‌ای گودال‌مانند وجود دارد که همان موجب می‌گردد غرش و نعره‌ی شیر از سر خشم و خصوصاً در حالت تدافعی، برابر با غرّش موتور جت محاسبه شود.

ابراهیم  طالبی دارابی دامنه

 

۳ مهر ۱۴۰۰

نظر بر دو خبر

یکم: دیشب خواندم که خانم آنگلا مرکل -صدراعظم آلمان- برای خداحافظی از دولت به پارک مورد علاقه‌ی خود (پارک پرندگان «مارلو») در ایالت «مکلن‌بورگ – فورپومرن» رفت که در «سال ۲۰۱۰ مادرخواندگی یک عقاب یک‌ساله را قبول کرده بود و ۴۰۰ یورو هم برای نگهداری از او کمک مالی کرده بود.» منبع

 

نظر: این زن -که این‌همه برای یک عقاب مثلاً دل سوزانده و مادرخوانده‌اش شده- در تمام دوره‌ی حکومتش مانند سگ گله‌ی وفادار برای آمریکای جنایتکار بوده و در همه‌ی ائتلاف‌های جنگی علیه‌ی کشورهای مظلوم و ضعیف همدست و هم‌پیمان شده. مادرخواندگی عقاب یک ادا و حرکتی سالوسانه بیش نیست، دست این زن آلمان به خون خیلی از بی‌گناهان جهان آلوده است و کشورش از تأمین‌کنندگان سلاح‌های ویرانگر جهان است. در دفاع مقدس نیز، این کشور هیتلرمآب در دوره‌ی صدراعظم‌های سابق و اسبق سلاح‌های شیمیایی به صدام هدیه می‌کردند تا این دیکتاتور آن را هم بر سر رزمندگان ایران بریزد و هم بر سر مردم خود در حبلچه و مردم کُرد و شیعه و ایزد. امروزه کمتر رزمنده‌ی جبهه‌رفته‌ای وجود دارد که در طول دفاع مقدس، شیمیایی نشده باشد؛ همه به نحوی آن فضای آلوده‌ی شیمیایی را استنشاق کرده‌اند ولی از سر صبر و صلابت به روی خود نیاورده‌اند. طعم تلخ زهر افزارآلات جنگی غرب و شرق را مردم ایران چشیده‌اند! که از هر سو به صدام اهداء می‌شد.

 

دوم: صبح هم نقل قولی از آقای سیدجواد حسینی‌کیا -نماینده‌ی سنقر و کلیایی- خوانده‌ام که چندی پیش این‌چنین توئیت کرده بود: «خاطره‌ای از حضرت استاد مصباح‌یزدی ذکر کردم، ایشان به بنده شخصاً گفتند که چهار بار با واسطه از منبع موثق شنیده‌اند که آیت‌الله [سید ابراهیم] رئیسی نظرکرده‌ی امام زمان عجل‌الله می‌باشند». منبع

 

نظر: من نمی‌دانم این فرد، واقعاً نقلی موثّق یا منتسب از مرحوم آقای آیت الله محمدتقی مصباح نقل کرده‌است یا نه، اما مسئله‌ی نظرکردگی گویا از فردای پیروزی انقلاب تا اکنون تمامی ندارد و عده‌ای چه سرخوش به این بازی خرافاتی‌اند. یادم به امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- افتاده که در برابر ادعای کسی که به ایشان خبر دادند که فلانی خود را مرتبط با امام زمان (عج) می‌داند، این گونه و بدین مضمون فرمودند: اگر فلانی راست می‌گوید، بگوید دیوان شعر من کجاست؟ (همان دیوان اشعاری که موقع هجوم ساواک به بیت امام در دهه‌ی چهل ناپدید شده بود)

 

تبصره: ممکن است روح آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی هم ازین تمجید ها و غلوّ ها خبر نداشته باشد؛ یا اگر چنانچه خبر دارد به نظرم  اخلاق مردمی و سالم او ایجاب می‌کند خط بطلان بکشد بر این گونه اغراق‌ها و تملق‌های افراد متصل به قدرت که برای تعلّقات به این تملّقات کشانده می‌شوند و فضای آزادی و آزادگی را خدشه می‌زنند.

 

۵ مهر ۱۴۰۰

پاسخ در مورد مرحوم حسن‌زاده آملی:

استاد بزرگوار سید عمادی سلام علیکم. از سلیم‌النفسی چون حضرت‌عالی وقتی نقلی این‌گونه دردناک می‌خوانیم معلوم است که از چه فاجعه‌ی اسفباری با این مقدار حزن پرده بر می‌داری. دردگویه‌ی شما واگویه‌ی یک عمر جفا بر عالمان جامع معقول و منقول از سوی کژاندیشان است. از شما ممنونم نگرش زیبایی به این علامه‌ی صاحب مقامات عرفانیه داری؛ وقتی فصوص را فص فص بر جویندگان به حکمت و تفسیر قسمت می‌کرد باید هم در و پنجره‌اش سنگ بخورد. دیری نمی‌پاید ایرا زادگاه آن حکیم متألّه حائری برای قدرشناسان می‌شود که به خاک آن خاکسارترین عالم ربانی دست تبرک می‌کشند. سپاس گرامی‌استاد که متن بنده را تکمیل کرده‌اید. تسلیت بر دلت.

 

پاسخ در مورد مرحوم حسن‌زاده آملی:

استاد شاکر سلام. جانا چه غمبار از دردی می‌گویی که از سر جهالت یا غضب و حسادت حتی حاضر می‌شدند بیت انسانی با این‌همه افتادگی و ورع را سنگ زنند. گواهی شما سندی بر مظلومیت عالمان فروتن و پارسا است.

 

۷ مهر ۱۴۰۰

گرانترین ابزار شیطان چیست؟

به نام خدا. سلام. شاید این داستان کوتاه برای اعضای محترم تالار نغمه تکراری باشد، اما به تعبیر ذوقی و عرفانی هیچ تکراری همان تکرار پیشین نیست، بلکه هر بار زاویه‌ای تازه بر روی ما گشوده می‌شود. حالا اگر مایل بودید مرور بفرمایید:

 

«گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.

 

کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه است!» بیشتر بخوانید ↓

پاسخ:

جناب شاکر سلام

به تعبیر همیشگی مرحوم آقای حسن‌زاده «آقاجان من» شما چون صاحب قلم و اهل دل هستی این مطالب حقیر و استاد احمدی عزیز بر طبع و ذوق شما می‌نشیند. ممنونم که به‌گرمی وجود این ارادتمندت را به نهایت محبت می‌فشاری. بنده هم همواره از گزارش کتاب‌هایی که می‌نویسی و به‌شیوایی معارف اهلبیت علیهم السلام را در جان شیفتگان جاری می‌سازی، لذت می‌برم. به دعایت آمین می‌گویم. بسی مممنونم آقاجان من.

 

پاسخ:

آقای سید عمادی

سلام علیکم. خیلی دلکش نوشتید استاد. ستودن دارد این نگاه. آنجا که نگاشتید ۱ ساعت درس، ۲۳ ساعت تحت شعاع درس... وقتی این را خواندم به اوج رسیدم، این آن زیّ طلبگی بود که اینک گویی طلبه‌ی نواری! شکل گرفته که فقط به فکر پاس‌کردن آزمون‌هاست و سطح ۱ و ۲ و ۳ الی آخر. بر علامه حسن‌زاده همین بس که از یک نکته هزار نکته می‌فهمید و خدا را در خود به نسیانی نمی‌بُرد. سپاس ازین گونه متن‌های ارزنده‌ی شما.

 

۱۴ مهر ۱۴۰۰

اثر انگشت خداوند !

به نام خدا. سلام. وقتی یوری گاگارین در سال ۱۳۴۰ خورشیدی از شوروی به فضا رفته بود، خروشچف رئیس وقت شوروی ضمن حمله به باورهای مذهبی گفت: «حتی گاگارین هم که به فضا رفت آنجا خدایی ندید.» همان روزها یک روزنامه‌ی آمریکایی با پسر گاگارین مصاحبه کرد تا کذب‌بودن و شایعه‌بودن جمله‌ی گاگارین را ثابت کند، این گونه:

خبرنگار: بابات کی بر می‌گردد؟
پسر گاگارین: روز ۱۲ آوریل ساعت ۹ و ۴۸ دقیقه و ۵۲ ثانیه.


خبرنگار: مادرت کجاست؟
پسر گاگارین: صف نانوایی!


خبرنگار: کی بر می‌گردد؟
پسر گاگارین: معلوم نیست!


روزنامه با این نحو مصاحبه به مقابله با خروشچف پرداخت که خدا را منکر بود و آن حرف را پیش خود از زبان گاگارین ساخت. نان و صف و نامعلومی، اشاره به وضع وخیم داخلی شوروی بود که بازتاب گسترده داشت و به طنز روز بدل شده بود.

نکته: یاد جمله‌ای افتادم که ظریفی می‌گفت در پشت ذهنت به خاطر بسپار که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.

 

۱۸ مهر ۱۴۰۰

دو سه سطر در باره‌ی بنی‌صدر

به نام خدا. سلام. آقای سید ابوالحسن بنی‌صدر -که دیروز ۱۷ مهر ۱۴۰۰ در پاریس درگذشت- از خائنان درجه‌ی یک نسبت به انقلاب، دفاع مقدس و اعتماد مردم بود، که غرور و کیش شخصیتش وی را به کینه‌توزترین فرد علیه‌ی انقلاب و امام بدل کرد. او چنان به ورطه‌ی زشتی و کِبر و گُنده‌گویی، سقوط کرده بود که حاضر شد با جانی‌ترین و دیکتاتورترین فرد، یعنی مسعود رجوی متحد شود و حتی برای این خوش‌خدمتی، «فیروزه» دختر ۱۸ ساله‌اش را به ازدواج مسعود رجوی درآورده بود، که فیروزه، کمتر از دو سال بعد، در بهمن ۱۳۶۳، به علت رابطه‌ی مخفی رجوی با رئیس دفترش مریم قجر عضدانلو، از آن ازدواج جدا شد. بدترین اخلاق بنی‌صدر همان بود که نصیحت‌های امام خمینی را هرگز گوش نمی‌کرد و دلسوزی‌های شهید مظلوم بهشتی در اصلاح مدیریت کشور را به قدرت‌طلبی و انحصار تقلیل می‌داد تا مردم را نسبت به بهشتی بدبین کند. او ریشه‌اش را به دست خود کَند و از یک آیت‌الله‌زاده به فردی منحط و بددهن بدل شد. بگذرم، این خائن هم سرانجام مُرد و فوت شد. اما بدعاقبتی‌اش در تاریخ میهن و انقلاب و مردم ماند.

 

 

۲۰ مهر ۱۴۰۰

نگاهی به دو آیه‌ی ۷۲ و ۷۳ سوره‌ی فرقان

به نام خدا. سلام. والذین لا یَشهدون الزُّور وإذا مَرّوا باللغو مرّوا کِراما (۷۲ فرقان)

و (بندگان خداى بخشاینده) آنانند که مجلس و نشیمنگاه غناء و سرود و آواز حاضر نمى‌شوند، و چون به کار بیهوده بگذرند مانند گذشتن مرد کریم و گرامى (که هیچ گونه روى به آن نیاورد) بگذرند.


والذین إذا ذُکروا بـٔایٰت ربِهم لم یَخرّوا علیها صُما و عُمیانا (۷۳ فرقان)


و آنانند که هر گاه به آیه‌هاى پروردگارشان (در قرآن کریم) پند داده شوند (هنگام شنیدن) بر وى نیافتند بر آن آیه‌ها (در آنها ننگرند) در حالى که کر و کور باشند (بلکه با دل آگاه و چشم بینا در آنها بنگرند)


ترجمه‌ی سید علی‌نقی فیض‌الاسلام اصفهانی
(جلد ۲ ، صفحه ۷۳۰)

منبع

ترجمه به صورت شعر:


و نیز آنان که چون بدهندشان یاد
ز سوى ربّشان آیات [انور]

چو کوران و کران وقت شنیدن
به آن برخورد ننمایند [یکسر]

ترجمه‌ی شعری کرم‌خدا امینیان
از آیه‌ی ۷۳ فرقان. صفحه ۳۶۶

 

یک پرانتز باز:

آیه‌ی ۷۲ را دو سال پیش استاد مستطاب جناب حاج آقا سید عمادی چند شرح نوشته بودند در مبحث موسیقی و غنا، و بنده هم خواننده‌ی آن بحث بودم. اما آیه‌ی ۷۳ نیاز به بحث دارد ازین‌که «آیات» درین آیه چه می‌تواند باشد، صرفاً قرآن، یا نه تعمیم دارد؟ اگر تعمیم دارد شامل چه می‌شود؟ و نیز چرا خدا تعبیر به صم و عمی کرده‌اند؟ به‌یقین ظاهرگرانه نمی‌شود یرداشت کرد. بگذرم که من فقط در حد خواندن و مطالعه‌کردن، قرآن بلدم. اگر ازین دو آیه بیشتر برسد مشتری خواندن آن خواهم بود.

 

۲۳ مهر ۱۴۰۰

پاسخ به ... در مورد بنای تخت جمشید:

سلام. جدا ازین جمله‌ی نقلی (ابراهیم رئیسی روز پنجشنبه بیست‌ودوم مهر با حضور در میراث جهانی و شکوهمند تخت‌حمشید گفته: تخت‌جمشید خطاب به ستمگران پیام می‌دهد که عاقبت ظلم به مردم چیست.) که من متوجه‌ی آن نمی‌شوم که چه جمله‌ای‌ست؛ اساساً بناهای شاهان در هر جای جهان به قیمت جان‌سپردن هزاران انسان تمام شد که به‌زور به بردگی و بیگاری برده شدند. از سوی دیگر این بناها، بنّاهای شکوهمندتر از خود بنا داشته که هیچ نشانی از آن معماران نداریم که این‌جور شکوهمندانه، بنایی بنا می‌کردند که اینک افتخار تمدنی ماست.

 

۲۴ مهر ۱۴۰۰

سلام جناب مرآت مدیر محترم گذرگاه فکر و ذکر
آورده‌ی درخور توجه به این پست کوتاه فراهم کرده‌اید، به‌طوری‌که می‌توان گفت بحث را به‌خوبی تکمیل کرد. بله، با افزوده‌ی مفیدتان موافقم. من هم معتقدم اگر انسان از جهالت و لجاجت دست بردارد، پیام اسلام را منطبق با فطرت و سرشت خدادادِ خویش خواهد دید. از سوی دیگر باید بیفزایم وقتی کسی داخل دین شد، دیگر آن‌گونه آزاد و رها نیست که دلبخواه خود رفتار کند و بگوید در دین اکراه و اجبار نیست، نه. ایمان‌آورنده باید تابع پیام آسمان باشد. خاصیت ایمان همین است که فرد مؤمن پیام خدا را بر سلایق و آزادی خود رجحان و برتری می‌دهد و اسلام عزیز، دینی‌ست که سلامت روح و روان انسان را تضمین و مقصد وی را تعیین می‌کند. درود بر شما که دارای افکار پویا هستید جناب مرآت.

 

همچنین ادبیات آن  پست و مفاهیم شیوای آن بر طبع من نشست. درست فرمودید. این‌گونه نگاه به خویشتنِ خویش در واقع آسان‌گیری با نفس خود است که بی‌جهت تن به ریاضت‌های کاذب ندهد. یکی کژروی های معاصر عرفان‌های نوپدید است که خط آن منحرف و منحط است و بازی مراد و مریدی من‌درآوردی. من با نوع نگاه شما به غم و شادی موافقم. علاوه برین، جدا از قاری‌های شهیری که به‌حق نام برده‌اید، من به صوت محزون مرحوم ابوالعینین شعیشع هم خیلی علاقه داشته و دارم؛ به‌ویژه سوره‌ی مریم را. ممنونم از پست‌های مفید و زیبانگار شما.

 

۲۵ مهر ۱۴۰۰

پاسخ و نظر به جناب مرآت

سلامبنده با نگاه و برداشت شما از سانسور به سبک مدرن موافقم. حقیقت را بیان کردید زیرا این‌همه انتشار اطلاعات با اسکورت دروغ و بزک و شایعه به همین مقدار آن هم با تولید خبر (که با اصل خبر واقعی متفاوت است) از سانسور به معنای شایع‌اش شکننده‌تر و زیانبارتر است. به سجع هم روان می‌نویسی. خوب است و کمک به ادبیات گرانسنگ فارسی‌ست. سپاس.

 

بابت لغت محلی که مرقوم فرمودی، خودم از چهل سال پیش تهران و قم زندگی ... اما چون زادگاه‌ام را بسیار دوست می‌دارم و فرهنگ و هویتم را پاس می‌دارم، فرهنگ لغت محلی را برای ماندگارشدن فرهنگ زبان مادری می‌نویسم. در ضمن آیه‌ی ففروا الی الله را خیلی خوب به کار بردی در یکی از کلید‌وژاه‌های پست‌هایت. ازین آیه‌ی کلام‌الله مجید خیلی خوشم می‌آید پیش به سوی خدا.

 

و همچنین سه پاراگراف نخست اطلاعات ذی‌قیمت و در جای خود دست اول بود از آن انسان وارسته. شهید ابومهدی واقعاً چهره‌اش انسان را به خود جلب می‌کرد؛ شما هم دست روی ویژگی ارزشمندی از وی گذاشتی. از نظر من آن مرد در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی به قُرب بیشتری نائل شد. فکر کنم اگر آن دو را به تعبیر قرآن کریم، مخلَص (به فتح لام) و متوسّم (هوشیاران) بخوانیم مصادیق حقیقی را مثال زده‌ایم. از بیانات قلمی شما بهره بردم. ممنونم.

 

یاری امام زمان عج نیاز به تشخیص دارد؛ تشخیص این که چه کاری از ما به فلسفه‌ی انتظار معنا می‌بخشد و چه کاری ضد این حکمت در غیبت است. آیا صاحبان آن عمود در مقام دینی‌یی که دارند آیا همان می‌کنند که درین برهه می‌کنند؟ از خاطره نویسی خوب شما بهره بردم.

 

و نیز سبک خاطره‌نویسی روان و شیوایی داری. عنصر معنوی در پدیده‌های مادی بروز دارد، چه علن و چه خفی. وقتی مقصدی چون زیارت قبر امام حسین ع آن هم در روز منحصری چون اربعین، جزوِ آرمانی یک شخص باشد سختی‌های راه، در واقع راحتی‌های راه حساب می‌آید و آنگاه شخص زائر خود را بیشتر پویاتر می‌یابد تا خسته‌تر. مثل رابطه‌ی عنصر پارسا با عنصر پروا. تا پروا نباشد پارسایی شکل نمی‌گیرد. لذا آن تصور عروسک در نگاه شما تصویر حقیقت شد: کودک. سپاس از قلم توانای آن جناب.

 

و همچنین این برداشت شما از امامت معصومین علیهم السلام برداشت منطبق با تفسیر صاحب المیزان است. بله؛ امام ع انسان تا رفتن به مقصد راهبری می‌کند. بنده نیز در ناحیه‌ی مقدسه‌ی حائر حرم امام حسین (ع) نشستم و خاطرات نجف و کوفه و کربلا را نوشتم. بخش «کیستم؟» سایت آن جناب را خواندم. جقدر هم خوب می‌اندیشی. تفکر شما و اخلاقی که از خود در نوشته بر جای گذاشتی، برای من قابل احترام و ارزش‌نهادن است. درود فراوان دارم بر آن جناب.

 

۲۷ مهر ۱۴۰۰

جناب ... سلام

با دیدگاه شما درین مسئله موافقم. ۱۴ قرن قبل، پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی ص سخن سدیدی فرمودند که نشان اوج نظر آن رسول رحمت و شفقت به خلق بود:

مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مَنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.

هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همّت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک‌خواهى کسى را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.

منبع حدیث: کتابخانه‌ی احادیث شیعه: اینجا

از شما بابت توجه‌دادن به این نوع اندیشه‌های بشردوستانه سپاسگزارم.

 

پاسخ:

 

سلام و خداقوت نیز به شما جناب ...
با هر سه دلیل شما موافقم. خدا را شکر شما خیلی خوب برین موضوع ورود کرده‌اید. خودم نکته‌آموز متن‌تان شدم. بلی؛ سمت زادگاه ما چون صفت و موصوف مثل گرامر انگلیسی، وارونه است به آنان آقا‌زن می‌گویند. ازین‌که می‌بینم ژرف‌نگری می‌فرمایی در موضوعات،  خودم را تعلیم‌پذیر می‌دانم پیشگاه متن‌های آن جناب. نکته‌ی آخرتان هم با قید دلسوزانه، آسیب‌شناسانه است و دردمندانه. خدا خیرت دهاد مرآتِ بنده. چه درست فرمودند حضرت ختمی مرتبت ص که : المُؤمنُ مِرآةُ المُؤمن. و آینه چه خوش شانس بود که در کلام رسول خدا ص جای گرفته.

 

پاسخ: جناب .... سلام

وقتی رأی‌ها در فرایند عوامگرایی دموکراسی و بازار فریب خرید و فروش آرا، نه در طبق اخلاص که در طبقه‌ی اِفساد ریخته شود، چنین فرض‌هایی که به سجع و وجه ادبی، برشمردید لاجرَم به وجود خواهد آمد. اگر مفاد مطلب شما گرفته باشم.

 

۲۸ مهر ۱۴۰۰

نظر برای مدیر محاکات:

سلام و احترام

متنی محرّک بود که خواننده را به سمت اندیشیدن و فررفتن در خویشتن خویش پرتاب می‌کند. برای اهل عرفان البته از نوع صادق (نه عرفان‌های کاذب و رمّال) هم گفته می‌شود «زانو» حکم دبیرستان را دارد، زیرا عارف سر بر زانویش می‌گذارد و آنگاه است که به فکر و ذکر و کشف فرو می‌رود تا فتوحات کند. بگذرم.

 

آن پاره‌ی آخر که این جمله‌ی شما را دیده‌ام، فرمودید: «هزار تکه شده ام...» سخن مولوی در من زنده شد که معرفت را چونان آینه‌ای می‌دانست که از آسمان افتاده و شکسته و هر تکه‌اش سهم هر آدمِ اهل تحویل گردیده که حقایق را در آن می‌کاود.

 

گرچه تجربیات درونی شخصی‌تان درین پست با عنوان پاییززدگی: (اینجا) تجلی داده شده، اما در مجموع همان‌گونه که در جمله‌ی نخست نوشتم، محرک فکر بود. با تشکر و آرزوی توفیق الهی.

 

پاسخ:

سلام و سپاس جناب. چه سعادتی به شما رو کرده بود؛ آن‌هم چه بزرگ‌مردی بر گردن‌تان حلقه زد؛ سلیمانی که نظیری برای وی نمی‌بینم. لطایف زیبنده‌ی این خاطره‌ات را با همه‌ی وجودم درک می‌کنم. پیشنهاد می‌کنم عکس را جهت بهره‌رسانی به علایق خوانندگان در سایت خود منعکس کنید، زیرا همان‌طور که در ستون «کیستم؟» گذرگاه خود، اشاره کردید که همواره با اسم واقعی در فضاهای مجازی حضور می‌یابی، پس ازین نظر هم، کاری درست است که ما را به دیدن جمال آن انسان حقیقتاً شهید راه اسلام و ایران دعوت فرمایی. تشکر از بیان دیدگاه و حضور مؤثرتان در دامنه.

 

۲۹ مهر ۱۴۰۰

جناب ... سلام
 
سبب‌ساز شدید که دست‌کم این دو آیه‌ی ۶ و ۷ عادیات توسط دو پست از سوی شما و بنده (اینجا) برای خوانندگان محترم و آیندگانی که روزی سراغ این دو پست می‌آیند، بهتر و بیشتر دیده شود. از ارجاع و یادآوری ممنونم. به‌هرحال؛ هر چیزی زکات دارد، زکات در اینجا در نشر است. درود. راستی پاسخ شما به کامنت‌گذار محترم جناب آقای حسین مرجانی هم، عالمانه و روشنگرانه بود. من خودم بر این نظرم تفسیر -علاوه بر آنچه به‌خوبی و سلیس از سوی شما نگاشته شد- یعنی: دریافت منظور خداوند از آیه، البته به مدد نقل معصوم ع و عقل مفسران. روشن است تفسیر کامل از آنِ رسول خدا ص است و دست ما از آن مقام شریف و مقدس کوتاه. بهره می‌برم از نوشته‌ها، کامنت‌ها و پاسخ‌های شما.

 

پاسخ:

سلام جناب ...
دریچه‌ای بود که شما با پرداختن به مفهوم مغمومان گشودید. متشکرم از دیدگاه گشاده‌رویانه‌ی شما. بلی؛ شاکیان مغموم و اندوهناک در واقع مغبونان (=زیان‌کردگان) آن روز جزا و «یوم تُبلی السرائر»اند. از نگاه مُشفقانه و مشوقّانه‌ی آن جناب ممنونم. تبریکات بنده را هم برای فرخنده‌میلاد حضرت ختمی مرتبت ص آن نزدیک‌ترین انسان به خدا (حتی کمتر از فاصله‌ی زه به کمان) بپذیرید.

 

نظر:
 
سلام جناب محمد مدیر محترم نقل‌بلاگ
اول‌آن‌که وقتی شما با سلیقه‌ی مناسب و فن حرفه‌ای، قالب‌های جدید و جذاب، پیش روی خوانندگان می‌گذاری، بی‌گمان انرژی تازه‌تری راهی جمع «بیان» می‌کنید. ازین بابت رونق سایت شما شامل پست‌ها یا قالب‌های نوِ شما، برای بنده امیدبخش و خوشحال‌کننده است و چه بسا برای سایر صاحبان محترم وبلاگ‌ها و سایت‌ها.
 
دوم‌این‌که این پست شما (اینجا) مفید و منطقی نگاشته شد و حتی تا حدی بسیار بالا اخلاقی. لابد باخبرید حتی در فقه هم دو عنصر زمان و مکان در فهم و فتوای مجتهدین مَدخلیت دارد، خصوصاً در طرز نگرش فقیهان بزرگ و خردمندی چون امام خمینی. پس؛ اگر جایی نظر هر یک از جُنبندگان خدا، تغییر یا تکامل پذیرفت، نشان زنده‌بودن جریان عقل در آن جوامع است. بنابرین شما درست فرمایش کردید. با احترام و آرزوی توفیق الهی.

 

نظر:
جناب ... سلام
 
حکمت آن چیزی‌ست که انسان با آن علاوه بر دانش از مقصد و مقصود هم سر در می‌آورد. من البته این را از آثار علامه طباطبایی به یاد دارم اگر البته درست تعبیر کرده باشم. کم‌کم حکمت آشنایی با مرآت بر من در حال آشکارشدن است. خدا را برین نعمت شکر که آینه‌ی فضیلت‌های یک ناشناخته را به من نشان داده. خیلی‌خیلی برافروخته شدم وقتی نقش آن جناب را در تدوین و تبیین یک اثر دیدم. چه عنوان بامسمایی و چه جمله‌ی حقی. از نظر من زیّ طلبگی همان است که مرحوم علامه محمدرضا حکیمی در کتاب صنف روحانی برشمردند. بنابرین هر کس به جای قال‌الباقر و قال‌الصادق -علیهماالسلام- بخواهد تلفظات بیگانگان را نشخوار کند که مثلاً میزان دانشش را به رخ کشد، او آخوند نیست، تقلّباً لباس پوشیده نه تقرّباً. امید می‌برم کتاب شما به زیور چاپ رود و لباس نشر پوشد. خرسندتر شدم ازین درگاه تبادل دیدگاه.
 

۳۰ مهر ۱۴۰۰

پاسخ:
سلام جناب آقای ...
نیز خداقوت به شما که کالی متن مرا را به پختگی برده‌اید. آسیب‌شناسی جناب شما مرا به یاد استاد شهید مطهری انداخته که در مباحث مربوط به حوزه و روحانیت از «مشکلات اساسی سازمان روحانیت» سخن می‌گفتند و مخصوصاً از مسئله‌ی غامض «بیوت». لابد اشاره‌ام را گرفتید با این هوش و ذکاوتی که الحمدلله برخوردار هستید. ریشه همین دور و بری‌ها در «بیت»هاست.
 
اما بعد؛
 
۱. من البته آقای مقتدا صدر را جریانی مخالف آقای سیستانی می‌پنداشتم، اما شما رویه‌ی دیگری را طرح فرمودید. ۲. ممکن است آقای مقتدا سیاست را در معنای رئال آن تفسیر کند که مصلحت را در کسب قدرت می‌بیند تحت هر اقدام؛ لذاست که سبک چرخشی و ملوّن به ماجراها و منطقه و حوزه و احزاب و حتی پدیده‌های اتفاقی دارد. ۳. این احتمال دور از برآورد تحلیلی نیست که گاه سرویس‌های خارجی چه بسا، بسیار تیره و مات وارد قضایا می‌شوند که حتی جنّ هم خبردار نمی‌شود! ۴. نکات شما در قضیه‌ی تلاش برای تضعیف مرجعیت امری تاریخی و همیشگی بوده و هست. ۵. صلاحدیدی که پایان نظر فرمودید از یک سو سخن برحقی‌ست، اما سردرآوردن از پدیده‌های نوظهور هم کار دشواری‌ست که روشنگری را می‌طلبد و لذا این‌گونه قلم‌زدن در راستای پرتوافکنی بر فضای تیره‌وتار سالن سیاست است که اگر غفلت شود، ماجراها گنگ و مبهم و دستکاری‌شده به ثبت تاریخ می‌رود. ۶. از نظم و حوصله‌ای که استخدام کرده‌اید تا متن خودتان را تکمیلی‌تر بیان بدارید، سپاس وافر دارم و از احاطه‌ی فکری‌تان به مسائل روز جهان و ایران خیلی خرسندم.
 
 
پاسخ:
سلام جناب ... . ریشه‌اش به حزب الدعوه برمی‌گردد. جریان‌ها و صف‌بندی‌های عراق ریشه‌دار از ایران است؛ زیرا کار حزبی در آنجا از خیلی‌وقت پیش از میان شکاف‌های متراکم و متقاطع سربرآورده. این شخص هم از آن قاعده مستثنی نیست. من هم در نجف رفته بودم از نیروهای صدر عراق که کنار حرم روبروی راسته‌ی بازار ضلع ساعت مقر داشتند دیدن کردم و دیدم سازماندهی منسجمی دارند. آنچه شما تحلیل کردید حاکی از شناخت و تسلط شماست. یادم است شهید حاج قاسم خیلی کوشید مقتدا را همآهنگ با مقاومت نگه دارد و پاکی و خلوص حاج قاسم، قدرت جذبه‌ی فوق‌العاده‌ی او بود که گاه آهن را هم نرم می‌کرد. من بیستم شهریور ۱۳۹۸ پستی مصور از حضور مقتدا صدر در بیت رهبری گذاشته بودم که در زیر همین پاسخ به کامنت، منعکس و ضمیمه می‌کنم و این اثبات حرف شماست که وی چرخش‌هایی دارد که بازی‌های او همگان را گیج می‌کند. از زحمتی که در اطلاعات و تحلیل این وقعه کشیدید از شما تشکر دارم. همچنان منتظر دیدگاه‌های مهم‌تان هستم و از تبادل فکری با شما لذت علمی می‌برم.
 

  ...

 

۲۰ شهریور ۱۳۹۸ بیت رهبری

عزاداری شام غریبان حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع)

با شرکت حاج قاسم سلیمانی و حجت‌الاسلام مقتدی صدر

آدرس پست بالا: اینجا

 

نظر:
جناب ... سلام
بررسی مشاهده‌ای شما را خوانده و دقت کردم. من هم گاه فرصت که باشد صفحه‌ی بروزشده‌های بیان را نگاه می‌افکنم، البته از طریق عناوین متوجه می‌شوم وبلاگ مورد نظر در چه فضایی پست می‌گذارد. ازین‌رو بر اساس گزینش دست به بازکردن آن می‌زنم. فرمایش شما از سر ارزیابی منطقی و اخلاقی و دانش‌گرایانه است که تحسین می‌کنم. به‌هرحال، این فضا نمایی از واقعیت جامعه‌ی کنونی ماست، و شاید جمع همه‌ی این تیپ گونه‌گونی تصادفاً به تأثیر بینجامد. متشکرم که حوصله‌مند دست به آنالیز زدید. آرزوی بهروزی.
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1970