۱ آذر ۱۴۰۰
پاسخ در «یاران دیار» :
با عرض سلام. بنده ازین رویکرد نوِی که احساس شد و شعلههای فروزان آن بر تارَک این جمع تابان خواهد شد، خرسندم. و ازینکه نوشتههایی از اعضا را درین درگاه میبینم و میخوانم بسیار خرسندترم و تشکر دارم که این بنده را دعوت دادید.
پاسخ:
با عرض سلام. لفظ «داش ابراهیم» در ادبیاتت مثل همیشهات، عطر مرحمت میپراکنَد. امید است بهرهام از محضر نوشتههای شما همچنان زبانههای انوار باشد که جلوِ مرا روشن کند تا بهتر بیندیشم و ژرفتر فکر کنم.
پاسخ:
با عرض سلام. نه من، بلکه به گمانم تمام دوستان، میدانند شما عاطفهی خود را همواره بهسخا و بهصمیمیت ارزانی (=پیشکش) میکنی. ممنونم. سه جملهات هر سه، بار دارد. من هم عنصر پایندهی «معنا» را در جمع «یاران دیار» مهم میبینم. نیز میدانم دوستان، گلستانِ مصفای عشق به هم هستند در شهری چون ابرَشهر رفاقت. و سپس اینکه بنده هم معتقدم لذتبخشی زیستن با دوستان، حضور قلب را پمپاژ و روح را لبریز شعف میکند. به گفتهی باجلان فرخی -مردمشناس ایران- باید هم «هستیِ زیستن» داشت و هم «هستیِ داشتن». اولی یعنی خور و خوراک و دومی یعنی معنویت و تحولات.
پاسخ:
با عرض سلام. عقیدهی نیکویی هست. به نظرم چون تو... روحیاتی اجتماعیتر از بنده داری، نمازجماعت را ترجیح میدهی. تحسین میکنم. نیز خواهش میکنم این نظر لطفت است که استقبال کردهای. و همچنین به روی چشم، میکوشم روزانهنویسی را در «یاران دیار» بارگذاری کنم. اما اجازه میخواهم از تو و جمع «یاران دیار» که یک نکتهی ادبیات فارسی را در متن شما اشکال کنم که فکر میکنم مفید تلقی شود. بیشتر قصدم تلاش برای فارسیدانیهای بیشتر است. نوشتید «حدالمقدور». اما درست آن حتیالمقدور است. حتی به معنای «تا» و مقدور یعنی توان، توانایی، وُسع وجودی. البته از به کارگرفتن این واژهها استقبال میکنم اما اگر میخواستید کمی فکر بیشتری کنید معادل فارسی آن را هم میتوانستی استخدام کنی که خیلی هم قشنگتره: یعنی این معادل: تا میشود. حالا یک خواهش: اگر فکر میکنید گفتن نکات ادبیاتی در صحن «یاران دیار» صحیح نمیباشد، باز هم قبول، که سعی میکنم در صفحهی شخصی بگویم. اما در صحن گفتن، خوبیاش این است چنانچه نکاتی در آن بود دستکم مشتاقان اینجا هم خواهند خواند.
پاسخ:
با عرض سلام. خوشحال شدم؛ عمیقاً، که مقولهی پرداختن به متن نماز را ستودی. چقدر زیباتر از بنده، این عبادت درجهی یک بندگی را توسعهی معنایی و مثالی دادی. تو ... در طعم خلوت با خدا بر سر سجاده یا جانمازِ نماز روحیات فرادایی داری و این را بارها با تو تجربه کردم. از تمام عباراتپردازی قشنگت خوشم آمد و اما ازین یکی بیشتر: ″راهِ ملاقاتِ بیواسطه با سببِ هستی″. خیلی عالی بود این یکی. موافقم با تو که در دل و نیت، ثواب این حرف از نماز را هدیهی همهی «یاران دیار» کنیم. نیز کار ستودنی کردی که یاد یوسف را به میان آوردی؛ او عمیقاً دوست میداشت همیشه در جمع «یاران» باشد و یادکردن نام و مرام یوسف خصیصهای خداپسند است و دل من خوشحال شد ازین سوق و صوت.
شبنوشت
لایههای سهگانهی قدرت
به نام خدا. سلام. جهان با یک حرکت بطئیِ خاموش، با ترک عامدانهی دموکراسی به سمت به کارگیری سه لایهی قدرت به پیش میتازد. آنان فکر میکنند در شرائط اکنون جهان، سیاست چنانچه هرچه بیشتر به سوی دموکراسی سیر کند به همان میزان، با واقعگرایی وداع کرده است. چین به قطع متیقّن، به غول برتر بدل میشود و نظام آمریکا با فروپاشی به تجزیه نزدیکتر میشود. جابجایی قدرت حتمیست و همین «بزرگاتفاق»، پشت پردهی سیاست را به سمت اعتماد عمیق به لایهی زور به انضمام دو لایهی پشتیبان، یعنی زر و تزویر مجبور ساخته است. درین میان، حکومتهایی که میخواهند همچنان کرشمهی دموکراسی را به هر قیمت که شده، ولو گزاف، بخرند از شناخت دورنمای قدرت جهانی فاصلهی وحشتناک گرفتهاند، اینان با اصرار بر دموکراسی، در آینده از مرکز جهان به پیرامون رانده میشوند. علت احتمالی تستِ موشک با بردی بالای ۱۳ هزار کیلومتر توسط ...، دادنِ روشنترین علامت به اردوی وحشت بود. تحلیل وضعیت در دو سطح جهان و ایران، محتاج دستشستن از تعلق است؛ که بالاترین چسبِ آن احساسِ لبریز از خوشخیالیست. پافشاری به دموکراسی عریان، امروزه سختترین عنصر شکنندهی قدرت سرزمینی است. مثال واضح این درکِ واقعیت را، در اقدامات سنجششدهای میتوان آدرس داد که آقای احمد وحیدی -همان چهرهی قدسی، سپس اطلاعاتی، حالا سیاسی- دارد در تمام کشور پازل آن را میچیند. میز سیاست مات است، یعنی شدیدتر از مشجّر. من البته حرکت وحیدی را تحلیل دارم که روزی اگر لازم دیدم ... خواهم نمود.
بیشتر بخوانید ↓
پیام علیرضا آهنگر کرج در« یاران دیار»:
سلام اقاابراهیم خوش امدی به دیار یاران. امیدوارم با تحلیل جامع پیرامون موضوعات مبتلابه وهمه جانبه روزگار عصر حاضر روشن گری فصیحی را انجام دهین تا ما به وحدت فکری لازمه برسیم و اهداف مشترک چراع روشن مسیر راهمان گردد. بدرود.
پاسخ:
با عرض سلام. لطفت را غنیمت خودم میدانم. تأکیدت بر روی رویّهی فکری واحد، یک عنصر مدرن در زمینهی اندیشیدن جمعی است. چنین نگاهی مؤثر هم هست چون افکار را روی هم میریزد تا چیزی از آن بیرون آید که به عقلانیت عمیقتر کمک میبخشد.
پاسخ:
با عرض سلام. با نکاتی که مرقوم کردهاید موافقم. نیز متشکرم که بهره رساندید به بنده. یک مورد مهم در برابر آخر سخنت که بهدرستی هم گفتی -و متأسفانه درست هم هست- تلاشمان تا میشود این باشد آن دسته جوان را متوجه کنیم که به حساب اصل دین نگذارند و و زود گریز نکنند تا به قول شما در برابر دین گارد نگیرند. تشکر از توجه. احمد سلیقه به خرج داد تصاویر گذاشت. اما یک چیز کم دارد؛ اینکه چه حرفهایی زده شد؛ مبسوط که نه، دستکم فهرست آن که از کجا به کجا سیر شد. درست همین است چون شونیشتن جزو فرهنگ همیشگی ما بود و در آن خیلی حرفها به زبان میآمد.
پاسخ:
با عرض سلام. لذت بردم. این گونه پرداخت به موضوع، برگرفته از حوصلهات است که حاصل دانش و ارزش توست. پست بنده را رونق دادی. مثالهای پیدرپیات ترغیبم میکرد با اشتهاء بخوانم. خوب ردیف کردی. تحسین میکنم که قصد کتابکردنش را داری. جایی آوردی رادیو نفتی! برام تعجب داشت. من یخچال نفتی. را البته دیدم. بهتر است خلاصه کنم و صاف بگویم مفید و باحال نوشتی.
نظر:
جناب ... سلام. ترکیبات وصفی قعر قرابهی اقرار و نیز گزارهی استعاری غنچه در آغوش تبسم میپژمرد... جالب و جاذب بود. دأب عرفانی، استخدام واژگان را آسان و روان میکند. اما بعد عرض کنم که تأویل الاحادیت را خود فرد بیشتر قادر است، چون عالم به نفس خویش است و شب پیش از خواب، فقط خودش است که از رؤیاها و حتی میزان و حد و مرز سفر خیال خود باخبر است. بگذرم.
خاطرهی جبهه:
با عرض سلام. هم دلتنگیات پیشزمینهی لطفت است و هم «قبضهی پِسخوود» که نوشتی پیشدرآمد مزاح خوبت. لابد میدانی چرا یوسف اسم قبضهی خمپارهی مرا گذاشته بود پسخود. او و ... قبضهی ۱۲۰ داشتند، من ۸۱ اما. هر وقت پرتاب میکردم یوسف میگفت پسخوود سروصدا بلند کرد. جالبتر اینکه هر وقت من شلیک میکردم دیدبان اتفاقاً تأیید میکرد دقیق ریختی سر هدف. خلاصه اما این که، بله خندیدم. اساساً واژههایی که با حرف پ شروع میشوند قشنگاند. نه؟ مثل پِسخوود، یکی دیگر را خودت بگو. بس است و دارم میرم سِئول.
پاسخ:
با عرض سلام. نشان محبتت است ... . باید بگویم زور کرونا از همهی ارتشهایی که جهان به خود دیده بیشتر بود. من در طول عمرم اعمال اینچنین محدودیت در رفتوآمد را به چشمم ندیدم. خوشبختانه بخش اعظم مردم پایبندی نشان دادند و فرصت مقابله با این ویروس مهلک را فراهمتر کردند. اگر طی این دو سالی، دیده نشدم فقط برای این است مقررات ستاد سلامت کشور را زیر پا نگذارم و سهم خودم را در مبارزه با این بلای جهانی انجام داده باشم.
۲ آذر ۱۴۰۰
نظر:
جناب ... سلام. شیوایی ادبیات شما خود کلاس درس است. بیجهت نیست نام مراجعهکنندگان در محاوره «ارباب رجوع» شده است؛ یعنی فرد رجوعکننده به اداره مخدوم است و کارمند اداره خادم. به گمانم از امام حسین ع است که فرمودند مراجعهکننده به تو یک نعمت است. بدین مضون، دقیق جملهاش الان در خاطرم نیست. با شما بر سر حفظ عزت نفس بهتمامه موافقت دارم. ارزیابیام این است متنی مفید و اثرگذار نوشتید. درود.
۳ آذر ۱۴۰۰
پاسخ،
با عرض سلام. ارزش زیادی داشت و همین موجب شد صبح هم، اون متن تو را بخوانم. مغازهی اعتمادیانها مرحومان سیفالله و فتحالله برای دوری راه، آمدوشدی نداشتم من، ولی یخچال نفتی مغازهی جلیل محسنی را چون جنب خونهی ما بود میدیدم. از توضیحاتت بهره بردم. حالا در اینجا (یاران دیار) چون آقامحمدحسین هم حضور دارد، بهتر میتواند نظرش را دربارهی اون متن قشنگت بگوید چون آن اشیایی که نام بردی ایشان حتماً بیشتر یادش است. راستی جناب ... یک دخلی هم بزنم به نام دیار: اسم را گذاشتی: «یاران دیار» دیار چند معنیِ «چندپهلو» دارد. میشمارم: ۱. معلوم، مثلاً فلانی اصلاً دیار نیه؟! ۲. جا، مکان، ده، قصبه، شهر، قاره. ۳. دیار اگر با یای مشدّد و دالِ مفتوح خوانده شود، میشود: احدی. صاحب دیر. خانقاه. کسی. مثلاً دَیّار بشری نبود آنجا.
۴ آذر ۱۴۰۰
نظر:
سلام. فرخی یزدی که در روزنامهاش طوفان مطالب مهم مینوشت یک دفعه به خاطر یک انتقاد به سلطنت پهلوی ۲۷ ماه به زندان محکوم شد. او سرانجام با آمپول هوای پزشک احمدی مأمور رژیم به قتل رسید. مفهوم آزادی برای او آرمان بود. اشعارش هنوز هم انگار زنده است.
پاسخ:
سلام جناب برادر ... حال و احوال آن دوست ارزشمند چطوره؟ خوبید آقا؟ دل بنده برای شماها خوبان تنگ شده. اما بعد؛ زیر پیام نوشته: «لطفا از نشر این متن کوتاهی نکنید» اما حاجی عزیز، بنده از انتشار متنهای دیگران در فضای مجازی خودداری میکنم. یعنی علاقهای به این روش ندارم. من فقط نوشتههایی که از خودم باشد و به قلم خودم نوشته باشم، سروکار دارم. مطلبی که فرستادهای را خواندم. من اساساً بیت آقایان لاریجانیها را که مصادر نظام را مصادره! کردهاند از همان آغاز انقلاب تا الان قبول نداشته و ندارم. فکر کنم مردم ایران هم اغلب با این خاندان، خوب نیستند. بگذرم.
نظر:
جناب سید محمدحسین میرفخرائی سلام.
با عرض ادب و احترام؛ خواستم بگویم ازین پستتان در گفتنک لذت بیشتری بردم. چرا؟ چونکه فعل «هات»عربی که شرحش دادهاید، با یکی از فعلهای محاورهای زبان مادری ما هم جناس است. ما هم وقتی میخواهیم بگوییم: بده به من، میگوییم: هاده به من. گرچه با عربی فقط در حرف آخر فرق دارد. و آن هم به گمانم دراثر مرور زمان و یا سهولت در گفتار از ت به د تبدیل شد. با درود. دنبالهی پیامم:
بله مازنی. وسط مازندران، شهرستان میاندورود، مابین ساری - نکا. البته خودم چند دهه است قم هستم اما دلبستهی زبان مادریام ماندهام. کاملش اینگونه:
هاده: بده.
هایی: بگیر.
هِدامه: دادم.
هادانه: دادند، البته با قید محترمانهتر.
هاده مره: به کسر دال، بده به من.
هدایی؟ : دادی؟
و فصلی مشبع الیٰ ماشاءالله ازین جور الفاظ و افعال مشترک. احتمال میدهم در اثر آمیختگی و اختلاط مردم عرب و عجم در اثر مهاجرت و مراودت رخ داده باشد. درود که سایت مؤثری دارید و مرا به خود جذب کرده است.
پاسخ:
با عرض سلام. خیلی خوشحالم که میبینم اهل مباحثهای و علاقهمند به مطالعه. لابد مطلعاید که جریان «معنویت بدون دین» میکوشد با ترجمهی تراوشات مدعیان متأله! و دانشمندان از لاتین تا هند، یافتهی خود را جای دین بنشاند و درین راه اِبا ندارد که جمیز را برتر از حضرت محمد ص معرفی کند و معنی الهیِ معنویت را به خوشی و نشاط و لذت و «تقلیل مرارت» فرو بکاهد. این دسته با آنکه یقینیات دین را به جای بحث و کنکاش در آکادمیها، در معرکهی مجازی -که پر شده است از فراوان وَچهویله- راحت و بیمهابا به بازی میگیرد، ولی آن شکّهای تازهاززبان بیرونآمدهی دانشمندان را فیالفور اصل بیّن میپندارد. منظور من این بود بنیاد دین را به روشی کاملاً مرموزانه و مخفیانه میزنند؛ آنگونه که موریانه بر خانهی گلین میزند و یا به زبان محلی: لَمبوک بر مِرسِ چوب. درود.
شبنوشت ۴
دیدار مراجع؛ کسب نظر یا کاسبکاری؟ علت فزونییافتن دیدارها از نظر بنده پُرکردن شکاف بحران «توزیع» است. به نظر میرسد این ده موردی که به فکرم رسیده درین مسئله دخیل است. ۱. فریاد احتمالی مراجع را خُفته نگه دارند؛ (نخوانید خفه) ۲. فکر میکنند پیوند مرجعیت و ولایت را ایجاد میکند. ۳. فرجهای میباشد برای خودشان، چون اغلب پایگاه رأی اجتماعی ندارند. ۴. فرق قائل هستند میان مراجع؛ برخی بایکوت، برخی نه. ۵. فاصلهی متصور احتمالی میان حکومت و ملت را کم کنند. ۶. فرصتطلبی زیرکانه است تا ذهن مراجع متوجهی مسائل حساس نشود. ۷. فرمالیته است تا خیال قدرتهای بیرون را از شکاف، به تردید بیفکنند. ۸. فرداهای قدرتِ باند و نحلهی فکری خود را تضمینشده نگه دارند. ۹. فایدههای دیدارها تا کنون هیچ ملموس و مؤثر نبود. ۱۰. فرجام کار، دستوپاکردن و تقلّا برای کسب اعتبار است، چون شخصیتهای درجهی چندم در ساختار قدرت هستند و لذا میکوشند مشهور شوند. اما بعد؛ اخلاق حکم میکند که بگویم البته نیت همه یکسان نیست و قصد خیر و خدمت هم در میان هست. نکته: بحران «توزیع» از نظر علم سیاست یعنی قدرت به شکل قانونی، موجه و با رقابت واقعی میان مردم گردش نمیکند و پستها به شایستگان واگذار نمیشود، لذا توزیع قدرت، ناعادلانه است.
۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه:
نوری به چشم دوستان، خاری به چشم دشمنان
میسوزم از سودای او این شعله را افزون کنید
از نظر مولوی
انسان هم باید نوری برای دوستان باشد
هم خاری در چشم دشمنان
پس: خار و نور هر دو لازم است.
هر کدام البته به وقت خود.
نظر:
جناب ... سلام. چه جالب، نمیدانستم حافظ هم از ناز و نیاز سخن گفت. سالهای دور، در کتاب نظام حقوق زن در اسلام اثر گرانسنگ شهید مطهری خوانده بودم که زن جلوهی ناز است و مرد اسیر نیاز. همچنین کمکخواستن از صبر و صلوات را عالی آمدید.
شبنوشت ۵
میگفتند آینده، جنگ بر سر نفت نیست، بر روی کمبود و یا توزیع آب است. میپذیرفتیم چنین خواهد بود اما فکر نمیکردیم اینهمه زود فرا برسد. دیگر حرف از سد اتیوپی، سد ترکیه و آبدزدی های اسراییل از رودها گذشته، بحران آمده داخل: چهارمحال، اصفهان، یزد و حتی سد فینسک سمنان فقط نیست، این کمیابی میرود که این ده و آن ده را هم به مطالبهگران آب تبدیل کند. نمونهاش لِهمالصحرای دارابکلا که سورک چشمداشت داشت به آب سفرهی زیرزمینی آن. در کتابی خواندم که ۱۴۰۰ سال پیش پیامبر اکرم ص فرموده بود: خدایا برای ما در نان برکت قرار ده و میان ما و آن جدایی مینداز، اگر نان نبود ما نماز نمیخواندیم و واجبهای پروردگارمان را انجام نمیدادیم. اینک وقتی حوضچههای ۳۲۷ و ۳۳۰ خط انتقال آب به یزد با لودر تخریب میشود،
منبع این دیگر صددرصد علامت جنگ آب است. دستکم سه کارِ دستاندرکاران در طول این چند سال، مورد سرزنش شدید است: ۱. سدسازیهای فاقد پشتوانهی علمی. ۲. بیکفایتی مسئولان در رشتهی اقتصاد و خصوصاً علم کشاورزی. ۳. به حساب نیاوردن مردم روستا و تمرکز بر چند کلانشهر و غرقهشدن برخی از آنان در سود و مال حرام.
۶ آبان ۱۴۰۰
پاسخ:
استاد جناب شفیعی مازندرانی سلام علیکم. تشکر وافر که از یک مطایبهی این بنده، اغتنام فرصت کردید و متن محققانه نگاشتید. این شیوه، شیوهی مرضیه است و بسی مؤثر. برداشت من از جهانشمول بودن در کلام رسول خدا ص که استناد فرمودهاید این نیست که آن را جهانگشایی بدانیم. البته تفسیر شما از مهدویت برای بنده نو بود. تشبیه حکومت و منش حضرت حجت عج به ذوالقرنین نیز برای من جالب توجه بود؛ البته به آن نقد دارم. اما وارد نقد نمیشوم. در آخر نیز عرض کنم که نقل است از برخی مفسران ازجمله ابوالکلام آزاد و علامه طباطبایی که ذوالقرنین همان کوروش ایران است. نظر شما را نمیدانم. البته خودم چندان حساسیتی به این نوع نسبتدادنها ندارم. احتمالات، برخلاف جبر در ریاضی، در حوزهی انسانی امری رایج و مسموع است. با احترام.
پاسخ:
با عرض سلام جناب ... . متوجهی نقدت به آن متن بندهخدا نشدم. به کجای تحلیل نقد زدید؟ نسبتدادنها؟ یا تحلیلمحتوا؟ نظرم من این است که مطالبات باید با هدف حل مسئله مطرح شود، وگرنه درافتادن با انقلاب معنی میشود. نسبتدادن این موضوع به یک جریان فکری کار عقلانی نیست، ناکارآمدی ریشهدار بوده است. اما اینکه تعدادی منتظرند مطالبات صنفی، سیاسی شود دور از واقعیت نیست. مثلاً آقای سعید حجاریان خیلی انتظار داشت خرداد و تیر، ایران شلوغ شود و حتی چندماهزودتر پیشگویی کرده بود تابآوری مردم در خرداد و تیر ۱۴۰۰ تمام میشود و مردم میریزند خیابان و مانع برگزاری انتخابات ریاستجمهوری میشوند. اما دیدیم که نه فقط غلط گفت، بلکه ملت وقعی به او ننهاد. بگذرم. نکتهی کلی اینکه بهترین منطق این است در بررسی یا نظردادن مسائل -چه علمی و چه اجتماعی- جانبداری را ترک کنیم تا علایق، مانع از بیان حقایق نشود.
پاسخ:
با عرض سلام. از شناخت مسائل عاجز نیستی. علت دارد، مهمترینش این است وقتت را در هر جا و زمان، صرف دانستن میکنی و آن را بیراهه هدر نمیدهی. چرا دارم این را میگویم؟ حتی مرتب و بهکرّات؟ چون این ویژگی در وجود هر کسی که افتاد موجب اعتماد اطرافیان به او میشود. من حرفهایت را قبول میکنم چون بیمطالعه و هوایی نمیگویی و اگر بعضی چیزها را به چیزهای واهی نمیدوزی مورد وثوقی. صحیح. متشکر. اما تصحیح کنم که فقط شبکهی قُضات نیست، سیستم وکالت هم کمی از آنان ندارند؛ که اغلبشان چشم طمع به میزان درصد درآمد پرونده دارند تا استیفای حق و دفاع از مستحق. اما آن بند بعدی من حسابشده چیزی را برمیگزینم تا داوری را پیش خواننده واگذارم. خودم موسی حقانی را از زمانی که در دانشگاه تهران بودم میشناسم. جرگهی که بود هم بر من آشناست.
پیشنهاد:
سلام جناب ... . متشکرم. اگر مسیر دودانگه و فریمصحرای ساری سوادکوه را تا به حال نرفتهای این فصل سر فرصت عبور کن. بهترین مسیر هم از پلسفید است به سمت محمدآباد. من آن جغرافیا را مینو میدانم. خصوصاً انجیلیدارهای بیشمار. پس از سیر و صفا، از سلیمانتنگه هم اگر برگشت شود به ساری دیگر کامل و کامله.
جواب:
موافقم. منطقی فرمودی. بله خناسان همواره از مطالبات مردم برای به میدان کشاندن اوباش بهرهبرداری میکنند. انشاءالله انقلاب از این آفات و اراذل ایمن بماند و به لطف حق میماند. درود جناب ... گرامی.
کامنت برای مدیر فیشنگار:
سلام و احترام مدیر محترم
فیشنگار. نقل مطالب بدون ذکر منبع و مأخذ کاری پسندیده نیست. دور از شما، حتی تعبیر به سرقت ادبی میشود چنین روش. لابد یادت رفت. بگذرم. عرض سلام و احترام مجدد. توضیحات شما از شکل و شیوهی کارتان آگاهم کرد. اما قانعکننده نبود. البته این حق شماست که چه شیوهای برگزینی دخالتی نمیکنم. پس دستکم بهتر میبود این شیوه را در مرامنامهی سایت به مخاطب میگفتید و در معرض دید میگذاشتید. پوزش اگر پیشداوری یا جسارت به حساب آوردید. چون خودم سعی دارم اگر مطلب نقلی در هر جا از جمله در فیشنگار شما میخوانم سر از منابع آن هم درآورم، مطرح کردم. به نظرم حیف است منابع نمیآید. اینکه دیگران با دیدن نام افراد از نقد متن رودربایستی میکنند سالب مسئولیت نیست که رفرنس نباشد. انگاری آدم حس میکند مطلب ابتر رها شده است. با پوزش. نیز ببخشایید که این متنم منسجم نیست. فرصت اندک بود و مجال فشرده. در آخرین لحظه دیدم حالا ارجاع دادید. با درودی دیگر. تحسین میکنم که فروتنی کردید و از انتقاد دوستانه و سازندهام برآشفته نشدید. معتقدم زینپس اگر اهتمام کنید منابع را درج بفرمایید حتی لینکش را را هم زحمت بکشید، اعتبار تکتک پستهای شما که از قضا اسم فیش هم با خود حمل میکند، بالا رفته و مورد توجه و اعتماد میگردد.
شبنوشت ۶
چرا قابل جمع نیست؟!
بیخبر نیستم که از یک سو شعرهای فرخی را به همدیگر هدیه میکنند و از سوی دیگر از رضاخان دفاع، مذاق تندِ این شاه تاب حتی یک حرف را نداشت چه رسد به شنیدنِ یکجمله انتقاد. زندهیاد محمد فرخی یزدی (۱۲۶۷ - ۱۳۱۸) با روزنامهاش «طوفان» بهویژه با شعرهایش مشهور شده بود. یک دفعه به خاطر یک انتقاد، فقط یک انتقاد به سلطنت همایونی! شاهنشاهی، ۲۷ ماه به زندان محکوم شد که سرانجام در ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸ با
آمپول! پزشک احمدی در حمام بیمارستان زندان شهربانی به قتل رسید. حالا چطور میشود هم فرخی را میخواهند و هم تطهیرکردن رضاخان را. قاتل و مقتول را باهم دوست دارند! اصلاً این قابل جمع هست؟ جمع
نقیضین محال است. نمیشود انسان و غیرانسان! را کنار هم گذاشت.
پاسخ:
با عرض سلام. موافقم با تفکر و دیدگاه روشن شما. دقیقاً دست گذاشتی روی حیاتیترین عنصر کشورداری. بنده هم معتقدم کشور باید از طریق دانایان و پارسایان اداره شود، بدون وجود هیچ تفتیش عقاید. یعنی کاردانانی که واقعاً انگیرهی توسعه و رشد ایران در سرشان باشند و بنای ناسازگاری بر سرشان نباشد. متشکرم که حاشیهی علمی زدید به متن. قبول دارم. به همین دلیلی که شما بدان خوب اشاره کردی، بنده از مدتها باور به تغییر اشخاص دارم، نه زیرورو کردن نظام و این را سعی میکنم در هر شرائطی به جامعه و سیاست انتقال دهم. بهره بردم.
پاسخ:
با عرض سلام. داستانی که در مباحثهی دوستانه و سازنده با جناب حاج سید تقی شفیعی به وسط استدلال برده بویی جالب بود؛ نه از آنرو که مثلاً بخواهم در بحث میان شما دو برادر و دوست، دخالتی کنم، بلکه از آن نظر، که این جملهی کوتاهات خیلی بار دارد؛ این: «شنیدن یک موضوع برات از مشاهده ات بالاتره...!». جعفر این حرفت مرا یاد پوزیتیویستها انداخت که فقط تجربه را علم و شناخت میدانند. خوب مثالی را مطرح کردی. دوگانهی «مشاهده و شنیدن» عمری به درازای انسان دارد. راستی! میدانم داستان زندگی امام علی ع را دوست داری، حکایت آن مکافات است که بر سر آن حضرت پیاده کردند. علی ع پیششان بود؛ صفین را میگویم، اما مقدسمآبهای جاهل، قرآن روی نیزه را حق میدانستند! قرآن ناطق (=علی ع) را مشاهده میکردند، اما ترکش نمودند. بگذرم. کاری میکنی، آدم احساس شوق کند که چیزی بگوید. چون دوستدار مباحثهای انقُلت زدم.
۷ آذر ۱۴۰۰
نظر:
با عرض سلام. جناب آقای... وقت به خیر. درین تصویرنوشتهای که گذاشتهای البته گویا برداشت را به خواننده واگذار کردهای زیرا هیچ چیز ننوشتهای، علتی جالب برای گذاشتن سبیل یک کادر اهل حق در ژاندارمیری شاه بیان شده است. نمیدانم فقط یک مورد بود، یا نه یک رویه؟ هر چه بود احترام به باور مذهبی فرد بود یا دستکم بیاحترامینکردن به اعتقادات مذهبی افراد. اما جالبتر این است این خاندان در موردی دیگر رفتار خونین کرد با مردم و باور مذهبی، قضیهی کشف حجاب اجباری با هدف تمدنسازی ایرانی. نمونهی کشتار خونین در گوهرشاد مشهد و نیز کتککاری شدید آیتالله بافقی در حرم قم دو رقم ازین رفتار بود. بگذرم.
پاسخ:
با عرض سلام. اول بگوم ازین مثالهای محلی که میزنی -و در واقع داستانهایی لبریز از پند و حکمت است- خیلی استقبال میکنم. صادقانه عرض کنم بنده را محروم مفرما ازین جور حکایات. قابل تأمل است. خیلی هم جالب و پیامهایی رسا و حتی پیچیده دارد. متشکرم ازین مثال صاحب ملک و کملوند.. نیز تشکر که میخوانید و میافزایید. قورت را هم از بس گرسنهات بود، غورت نوشتید. اشکالی نیست، در تایپ گاه آدم درمیمانَد که حتی قورباغه را با غین بنویسد یا با قاف. درود.
پاس پارسی ۱
عینک: میشد بسازیم چَشمک. چرا ساختند عینک؟ شاید این بوده باشد از واژههای «عین» و «عیون» عربی این اسم را ساختند که برگردان چشم و چشمه است. برداشت من است، اگر نادرست بود گردن میگیرم.
پیشنهاد:
خداقوت. یک پیشنهاد: این مثَلها را در جایی جدا جمعآوری کن. چون هم حیف است از بین برود. هم تایپ جملات محلی سختتر از فارسی است. هم آن را در هر جا و بحثی دوباره و چندباره به کار میگیری. و هم دیگر زحمت تایپ باز به گردنت نمیافتد. چهار علت شد پس میشود آن را انجام داد.
پاسخ:
درود. خواهش میکنم. بله با دقت و کامل میخوانم. اساساً نوشتهی خودِ فرد باشد را صددرصد میخوانم. اما هیچ ویدئویی را هیچ ویدئویی باز نمیکنم. در تنظیمات هم آن را مسدود کردهام. چون فرصت و علاقهای به آن ندارم. لذا فقط اگر متن خود افراد را ببینم، حتی اگر «بیشتر بخوانید» هم دنبالهاش درج شده باشد، بازش میکنم میخوانم. البته عکسها را باز میکنم. چون عکسها و عکسنوشتهها جذاب و پیامفوری حساب میآید.
پاسخ:
جناب استاد احمدی سلام. دقت شما را میستایم. خیلی هم خوب شد این توضیحات را نوشتهاید چون مرز میان اعراضکنندگان با ایمانآورندگان را مشخص میکند. با شما موافقم که رسول خدا ص مأمور به تشکیل حکومت و سیاست و تدبیر مدن بود زیرا خدای حکیم با حکمت نبوت را اصل قرار داد. بنابراین این آیه، تا جایی که بنده مطالعه کردهام صف اعراضکنندگان را جدا میکند و پیامبر ازین رو مورد دلداری خدا قرار گرفت که حقیقتاً دلش به حال آنان میسوخت. کارشناسان دین همچون شما و اساتید محترم دیگر بهتر قرآن میدانید و دقیقتر معارف. سپاس از بیان نظر استاد.
شبنوشت ۷
حق و ناحق نکن! اینکه از چهارمحال آب میخواهد، حق است. این که بر یزد خط انتقال آب را میکَندد، ناحق. نمیشود همزمان هم آب خواست از استان همسایهی جنوب غربی. هم آب را بست بر روی هسایهی شرقی. خُب اگر به یزد آب نمیدهی، چهارمحال هم مردمانش میآیند میدان و آب بر تو میبندند. ای اصفهان! «نقش جهان» بمان همچنان، و هرگز خِسّت نورز، بورزی آنگاه کسانی وارد مطالبات برحق میشوند که حتی سابقه دارند هنگامیکه در باشگاه ذوبآهن خودشان هم تماشاگر میشوند، شیشهها و آدمهای اتوبوس تیمهای دو رنگ سرخ و آبی را درهم میشکنند و به اموال عمومی هیچ رحم و مروتی ندارند. بگذرم. وقتی حکومت در دایرهی سیاست مرکزی بکوشد -آن هم بهتاخت- که بر همه بتازد تا مردم را با هر عقیده و علایق، سهیم در قدرت سیاسی نکند، الّا کسانی را که نهاد «نگهبان» دلش بخواهد، در واقع سهم خود را در برابر فشار افکار عمومی بیشتر و شکنندهار میکند. وقتی مردم همه در قدرت شرکت داده شوند، جنبهی اعتراض در ذهن او محو میشود. بدترین شکل سیاستورزی این است که مردم را از دایرهی قدرت کنار بگذارند. آری، باید مدیریت بلد بود و تدبیر آموخت. اصفهان حق و ناحق نکن! تهران بلد باش رسم علم سیاست را.
۸ آذر ۱۴۰۰
نظر:
با سلام و خداقوت. مفید و مؤثر مینویسید؛ بهویژه وقتی از درستنویسی پارسی پست میگذارید. به نظر بنده مثال ۳ بند ۱۳ در این پست سایت «
گفتنک» درست است، حشو نیست، مؤکد است. «باز دوباره» شنونده را متوجهی اهمیت یک امر یا نهی میکند. مثلاً: باز دوباره تو آمدی کتاب امانت ببری؟! با آنکه سه کتاب قبلی را پس نیاوردی. این شدت را میرساند نه حشو را.
جواب:
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
سعدی
پاسخ:
سلام. بشّاشیت و لطافت دو صفت از خُلقیات آدمهای مهربان. روی همین اصل بود که خدا به پیامبر ص گفت اگر تندخو بودی همه ازت فرار میکردند. حضرت شیخ اجل هر چه گفت همه گوهر است. عاشق این شیخ پارسا و دانا هستم. رحمهُ الله علیه
نظر:
جناب مرآت سلام. به نظرم از دسته پستهای برتر شما بود. بندهای ۷ و ۸ اوج اخلاق پسندیدهی آن آدم شخیص محلهیتان است. بنده نیز خیلی علاقه دارم تعمیرات ماشین یا سایر وسائل جلوِ چشمم صورت بگیرد. خصوصاً وقتی جامعه انباشته شده باشد از انواع دغلکاری و اقسام مطفّفین(= کمفروشان).
جواب:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت به خیر. البته روشن کنم خطابم به جامعه است. مردم این مُلک، اسیر مشتی افراد شدند که با رفتار و حتی افکار کودکانه هر چیزی را به تیغ سُخره میبرند و گویی میخواهند از بیخ ببُرّند. یک روز وینرفتن را نشان تعامل میدانند، یک روز همان را نشان هزینهی میلیاردی بیتالمال. ازین بچهبازیهای فضای مجازی برخیها، باید گذر کرد چون نه فکری پشتش خوابیده و نه عِرق و آبرویی. بنده نظرم این است: کاری به تفکر و تفرّج چپ و راست ندارم، راه سیاست خارجی از اروپا نمیگذرد. اگر قرار است نظام مذاکره کند و راه نشست را بگشاید، راه آن نشست مستقیم در تهران و واشنگتن است با حذف تمام واسطها و در حقیقت دلّالهای لابیگر. چون مرکز تصمیم خود آمریکاست، نه اروپا. گرچه خودم برین باورم که به لحاظ فلسفهی سیاسی میان ایران و آمریکا آشتی نیست، چون دولت آمریکا بنایش درشتی و براندازیست و حکومتی سراسر زورگو و در معنای واقعی بهدور از دموکراسی جهانی. با این وجود اصل صحبت با هر کس یک اصل منطقیست و پیامبر ص این راه را بارها طی کرد چه در داخل مکه و مدینه و چه با سایر قدرتهای آن روزگار.
جواب:
با عرض سلام. خوب نوشتید جناب ... .؛ منطقی و برآمده از واقعیات. پذیرام. بنده نیز از پرداختهای شما به موضوعات مهم، که در نوشتههایت میخوانم، استفاده میکنم. مثال اسب و سَپِل قشنگ بود. بیشک وقتی بحث را به مثال محلی آغشته میکنی گیرایی آن زیادتر میشود. با مفاد پیامت موافقم، الّا، آن تکه نظر آقای صادق زیباکلام را. ایشان استاد من در سه درس نفت، تحولات ایران و ... بود. کامل میشناسمش. اما اگر ما دانش هستهای را از خود دور بیندازیم در آینده مودر سرزش و حتی نفرین آیندگان ایران قرار میگیریم. همین گاز که میلیاردها مکعب در بخاریها دود میشود و میلیاردها تن لولهگذاریها شده، از کجا معلوم روزی اتمی نخواهد شد و سیستم گرمایش منزلها هم ازین دانش بهره گیرد. لابد دانش مدرن هوش مصنوعی را هم آینده بر ما حرام میکنند، چون ممکن است با آن شلیک صورت گیرد و جای نیروی انسانی را بگیرد. بحث قناعت را عالی فرمودی و عالی میدانم که چنین فکری داری. بله درست است. من خودم بارها در هر کجا که موقعیت پیش آمده گفتم باکمترین آب وضو بسازیم. اما میبینیم هنو هم در وضوگرفتن، شیر آب را ول میکنند... درحالیکه در هر مرحلهای از وضو، باید آن را فوراً بست. دست، صورت، باز هم دست راست و چپ و حتی سه مسّ سر و پا را هم میکِشند، بعد تازه شیر را میبندند. بگذرم. ممنونم.
شبنوشت ۸
مهاجر، مجاهد، انصار. در اسلام این سه خصلت و در واقع سه «کارویژه»، از فرد فرد مسلمان ساخته است. اولی و دومی بهوقتش، که تشخیص آن بر عهدهی فرد و فقیه است. اما سومی در همهوقت است، که هیچ وقت از فرد مسلمان سلب و ساقط نمیشود. یعنی یاری و مدد و معاونت به همدیگر و همچنین یاریرساندن به اسلام و مسلمین و حتی تمام ستمدیدگان. اینکه در تاریخ معاصر ایران، سازمانهای انقلابی اسمشان را «مجاهد» میگذاشتند و یا علمای برجسته را «عالم مجاهد» میخواندند روی همین اصل بوده است که روحیهی مجاهدت و جهاد مشروع، یکی از کارکردهای ضروری فرد مسلمان است. پس؛ ۱. مهاجرت و هجرت در وقتش ۲.مجاهدشدن و جهاد هم در هنگامش ۳. اما انصار و کمککارِ هم بودن در همهوقت.
پاس پارسی ۲
تعیین: در پینگپنگ میگفتیم این تَعیینه. شاید چون از عین و دیدن و مشاهدهی سبک و روش بازی یکدیگر در شروع است، گفتهشد تعیین. میشد این مرحلهی پینگپنگ را با واژهای پارسی ثبت کرد که فکر کنم ثبتی نشد. مانند: دستگرمی، آغازه، پیشبازی، دیدن. پیشدید. پیشباز. برداشت من است، اگر نادرست بود به گردن میگیرم.
۹ آذر ۱۴۰۰
پاسخ:
گرامیاستاد مستطاب آقای سید عمادی سلام علیکم. شکرگزاری از کار ستودهی خلق، ستودنِ خالق است. کار معنوی آن استاد ارجمند چنان ستودن داشت که با نهایت اشتیاق آن گزارش معرفی اثر را در سایتم نوشتم که با گذر ایام به چشمتان آمده است. خوبی و مزیت برتر نوشتن در سایتها، این است بالاخره در اثر جستجوها، موتورهای جستجو در را به روی طالب میگشاید. چه افتخاری بهتر ازین، که در معرفی مفاتیحالحیات آن هم مربوط به دستگاه منظم فکری آیتاللهالعظمی جوادی آملی، یک ذره هم من سهیم شده باشم. تشکر میکنم ازین لطف حضرت استاد. التماس دعا.
دل ْسیرْ نگرددت ز بیدادگری
چشمْ آبْ نگرددت چو در من نگری
این طُرْفه که دوستتر ز جانت دارم
با آن که ز صد هزار دشمن بٓتٓری
رودکی
پاسخ:
سلام. عمل به این رباعی زیبای رودکی کار سختی است چون واقعاً انسان در برابر دشمنی و بیدادگری دیگران، چنین نیست که رودکی خط داده است. اما وقتی پای عشق و دلباختگی وسط باشد آری دلبردگی پدید میآید و آنچه رودکی از آن گفته است.
پست آقای سید محمدحسین میرفخرایی
اینجا
عربیهای حافظ (۱۶) هاتِ الصَّبوحَ هُبّوا یا أیُّهَا السُّکاری
۲. الصبوح: این واژه را در دو معنای خاص و عام به کار بردهاند: در معنای خاص، آن را نام شرابی دانستهاند که «بهوقت بامداد خورده میشود» یا «از پسِ صبح» (دهخ)، بهعبارتدیگر، «الصَّبوحُ: شَرابُ الصَّباحِ» (وسط). اما در معنای عام، آن را به همۀ آشامیدنیها و خوردنیهای صبحگاهی اطلاق کردهاند: «ما یُشرَبُ أو یُؤکَلُ فِی الصَّباحِ» (وسط).
نظر دامنه:
سلام و احترام. معنای معنوی هم دارد که جزو واژگان عرفانی در عرصهی شعر است. شما البته فقط به معانی لفظی پرداختید. درود. جالب بود.
متن ویرایش جناب میرفخرایی:
بهاشارۀ دوست فرزانه، جناب طالبی دارابی، معنای عرفانی این واژه نیز از کتاب فخیم فرهنگ اصطلاحات عرفانی، تألیف روانشاد، دکتر سیدجعفر سجادی تقدیم میشود: «در اصطلاح عارفان، محادثه با حق را صبوحی گویند.»
(ویرایش: ۹ آذر۱۴۰۰)
نظر دوم دامنه:
با سلام و ادب و ارادت دوباره. بسیار مناسب و عالی. ازینکه مستند به اثر مرحوم سجادی کردید لذت بردم. چون نمیدانستم. به روی چشم اگر در هر موردی ذهنم یاریام کرد، اما جنابعالی درین کار آشکار است که دانش تخصصی دارید. ازینروست «گفتنک» برایم جذبه دارد. متشکرم که توجه فرمودید. درود.
نظر تکمیلی:
جناب مرآت سلام. حالا که لویزان را آدرس دادید،
اینجا چه خوب میشود کسانی که ازین جور آدمهای باانصاف در شهرهای خود سراغ دارند نشانی بدهند تا هم رجوع به آنان دستیافتنی شود و هم رزق و روزیشان فراوانتر و هم مراجعهکنندگان طعم تعمیرکاران منصف و سالم را بچشند. درود که معرف خوبان میشوید. همین هم سرشناسهای میتواند باشد برای سبک زندگی. سالم و سلامت باشید.
پاسخ:
با عرض سلام. از گفتگویی که با قلم شیوا و توانای خودت با بنده به عمل میآوری، و خستگی به خود راه نمیدهی، لذت علمی میبرم. دانستههایت جناب با همین سیر بر منِ دوست خودت، آشکار میشود. خوب نیمکلاج بلدی! فنّی که در سراشیبی و گردنه و ترافیک (= به قول سازمان عریض آقای حداد عادل: راهبندان) خیلی کاربرد دارد. با تو موافقم که خیلی از جاها میشد نیمکلاج رفت، نه تختِ گاز. من مشکل را گردن کسی ننداختهام و خود آقای تاجزاده هم اذعان کرد در همین نقل قولی که آوردم که مشکلات را نباید زیر سرِ یک جناح و جریان دانست. مثالهایی هم که تاریخواره، زحمت، کشیده و ردیف کردی همگی ازجمله مسایلی بوده که میتواند تجربهای برای مطالعات و بررسیها جهت پرهیز از آزمودن مجدد خطاها باشد. مثَل محلی هم سیرداغ قشنگ متنهایت است که فهم مطلب را آسان میکند. ممنونم که بنده را تحمل میفرمایی. چندان راغب نیستم متنی بنویسم که نارحتت کند، اگر احساس میکنی به جای این جور موضوعات، متنهایی دیگر بنویسم باز هم اطاعت امر میکنم. راستی! «گوگ» را عالی آمدی؛ گوگ آخه جمبلیتِره.
و علیک سلام مجدد
خوب میدانی که نیمکلاج مرز لرزش دارد که باید صدای موتور را بشناسی، اگر نیمکلاج درست گرفته شود ترمز را کمک میکند و لنت سیاست هم خورده نمیشود. اما بعد ممنونم از مدارای تو جناب ... که مداوای قشنگیست. دوستداشتنی هستی. واقع گفتم. حالا جهت اطلاع فقط، پست زیر را که امروز نگارش کردهام میان من و میرفخرایی میگذارم تا در جریان باشید بنده سهم خودم را درین فضا، فقط سیاسینگاری نمیدانم. بالا درج شد این گفتوگو.توضیح برای صحن «یاران دیار»: جناب آقای سید محمدحسین میرفخرایی در ادبیات قلم میزند و کارشناس این فن و دانش است و به نظرم بسیار بر آن مسلط.
پاس پارسی ۳
وطن: واژهای عربیست. برگردان پارسی وطن، میهن است. زادگاه و زادبوم هم گسترهای از واژهی میهن است.
پاسخ:
خوب چپوراست ضربالمثل محلی رو میکنی. حسودیام میگیره. نکند در دوران اشتغال به آن شغل در محل یاد گرفتی اینهمه مثَل را؟... کوچ به نظرم ریشه در گسستهای خانوادگی دارد تا علت سیاسی. البته اگر منجر به کسب مهارت و دانش شود در آینده خودبهخود به نفع کشور میشود زیرا معمولاً ایرانی دلتنگ کشورش میشود. هرچند در کوتاهمدت واقعاً دردناک است و مثل شما بر سر این قضیه فکر میکنم و ... . درود و تشکر از خواندن و نوشتن جناب ... .
۱۰ آذر ۱۴۰۰
شبنوشت ۹
شیخ محمدحسین جای شیخ احمد. جا داشت شیخ احمد به جای ترکِ پست ریاست شورای هیچکاره همهکارهی «هماهنگی تبلیغات اسلامی» از دو پست اصلی دست میکشید که حتی اگر صلاحیت فکری وی را ملت نخواهد به زیر سؤال ببرد، دستکم کهولتش را که می تواند دلیل بیاورد؛ دلیلی هم مستدل. تصرف و چسبیدن دو پست ریاست خبرگان و ریاست نگهبان که هنوز هیچ نهاد ناظری عملکرد این دو سازهی ساختار سیاسی نوپدید را مورد بررسی قانونی قرار نداده است هیچ توجیه عقلانی ندارد. این یکی ترکِ پست! از تبلیغات -که هیچ هنر»و تفکری هم در آن دیده نمیشد- بیشتر به شوخی شبیه است تا دامنشستن از قدرت! گرچه رهبری در این حکم تصریح کرده «با عنایت به استعفای جناب آقای جنتی و با تشکر و تقدیر از زحمات فراوان ایشان» موسیپور کرمانی را جای جنتی نشاندند، اما من گمان میکنم قصد رهبری اندکاندک برکنارکردن آنان درین دههی آخر عمری از مصادر امور است. راستی موسیپورِ حجتالاسلام را هم که معلوم است میشناسید؛ وزرات کشوری بود و بازرس در قضاییه! و جنتیِ آیتالله هم که فراکشوری هست! و معرف حضور همه کس. یک مطایبه هم بکنیم: یک زمانی صفویه از لبنان شیخ بهائی را در رأس قدرت قبول کرد، چه میشد لبنان هم آقای جنتی را در رأس قدرت خود قبول کنند و وی علاوه بر ایران، به لبنان هم برسد و تجربیاتش را به عنوان بالاترین ارمغانِ «بهزیستن» در آنجا هم، اجرا و صادر.
پاسخ:
با عرض سلام. خواندم. واقعیاتی را که در مشاهدات خودت داشتی بهخوبی تدوین کردی. تحلیل این رویداد نیاز بیشتری به بررسی و گردآوری دارد تا به شیوهنامهی علمی بتوان نظریه پردازی کرد. متشکرم که زحمت تبادل دیدگاه بهخرج میدهی جناب. من هم معتقدم برپاساختن تضاد میان مسائل ملی و مسایل دینی یا همان ایرانکردن و اسلامکردن و تقابل آن کاری سست و مضرّ است.
دنبالهی جواب:
در مورد تعزیه هم از علایقت باخبرم و گویا همهسال این مراسم پرگداز را ترک نمیکردی. احسنتم به این عشق و ارادت به عاشورا. در مورد اَویا و رَج و تله هم جالب بود. پوزش این جوابم جا مانده بود. درود. نیز در ایران به میزان تعداد نفوس، نظر وجود دارد.
دنباله:
جدا از حکومت و قدرت، بحثم من فراتر بود؛ یعنی جامعهی سیاسی ایران. ذات جامعهی مدنی این است که عقاید و نظرات متفاوت مردم جریان دارد و مانند حکومت نیست که با غلبه و حیله بر مردم فائق آید. حکومتها معمولاً مرتکب این شأن میشوند. مهم این مردماند که تحمل خود نسبت به یکدیگر را از دست ندهند. راست و چپ و سایر گرایشها اگر مدارا را دریغ بدارند آن زمان جامعه دچار تشتت است. سپاس که بااحاطه موردبهمورد بحث میکنی. درود و آرزوی سلامتی.
نظر:
سلام. در ردیف سلسلهگفتارهای ارزندهی شما در سبک زندگی جا دارد و نوید و نهی مناسبی میدانم. بله؛ صحیح. سوداگرانه جیب مردم را به سبک مدرن! میزنند.
نظر:
با سلام و احترام. سبب خیر شدید و چند برگردان فارسی را دیدم. مرحوم فیضالاسلام این واژهی صفت ملکی را به «دارا» برگردان کرد که معنای صاحببودن میدهد. اینجا لذا مفهوم لا املک را خوب نشان میدهد. البته به تعبیر علامه تفسیر یا ترجمهی قرآن یعنی پردهبرداری از منظور خداوند. مأجور باشید با این سلسلهتدریسها جناب میرفخرایی.
دنباله:
سلام دگرباره. بلی صحیح. موافقم با شما. خواستم نگاه دیگری ازین لغت را نشان داده باشم. وگرنه من دأب مرحوم علامه را پذیرام که حتی برای لغت سهلی چون «دَلو» آنقدر جهد کرد تا از گویش یک بادیهنشین عرب پی به ژرفای واژه برد. نظرم این است برای پردهبرداری لغات چندپهلو و غامض باید دید مردم آن خِطّه چه ارادهای از آن میکنند. مثلاً ما وقتی میگوییم: من بَتومبه. یعنی نمیتوانم. اما کسی که با اساس زبان ما آشنا نباشد و آن را به گوشش نشنود، آن را با توجه حرف ب، مثب معنی میکند. پس لغات هم مثل فعل، گاه سماعی است و پیرو قاعده نیست و به تعبیرم لات است! پوزش از تصدیع.
نظر امام خمینی
در مورد جانم فدای رهبر
جواب:
جناب چه نکتهی مهمی از عکسنوشتهی سخنان امام خمینی منعکس کردهای. اطلاعرسانی جالبی بود، کمتر به چشمم خورد.
رهبری هم در ۵ مهر ۱۳۹۱ در جمع ارتش تعبیر «جانم فدای رهبر» را مورد نقد قرار داده بودند، با نکات مهم:
«ارتشی که نه در خدمت قدرتطلبیهای شخصی است، نه برای شخص میمیرد. این را من باید تأکید کنم؛ نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوییم ارتش ما، یا نیروهای مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد. برای برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال کشور که کشور اسلامی است. همه آماده باشند برای مُردن در این راه؛ که این مردن اسمش شهادت است.»
از همان زمان به بعد، با تذکر رهبری، در تمام مراسم رسمی نظامی، شعار «الله اکبر جانم فدای رهبر» به «الله اکبر پاینده رهبر» تغییر یافت. راستی در یک پستی در بالا نوشته بودی «مراسمها» که لابد سهوی بود. مراسم خود جمع است و «ها»ی جمع بر سرش زاید است. درود.
سخنی با ... به طنز :
بر فرض هم اگر توانستید چنین کنید، از آنجا که مدرن و عادلانه فکر میکنید و لابد حکومت مهربان و نازکش و خیلیخیلی رشید شکل میدهید، آنگاه به قول خودت «واتیکان ایران»! نه فقط سخت نمیگیرید، بلکه مهربانی میکنید چون خلاف آن بکنید یعنی جزو حکومتهای خشن و خشخشی شدهاید، پس خاطرجمعایم. و علیکم السلام مجدد.
دنباله:
نکند کتاب «استالین» را که داده بودمت خواندی، درت اثر کرد؟! خرسهای گِرزلی را به جان مخالفین خود میانداخت! گویا شِم حکومت قراره سختتر از ارتش سرخ روس و بدتر از خمرهای سرخ کامبوج عمل کند. هنوز تشکیلنداده اینجور رجَز میخوانید! تشکیل که بشه، لابد واویلاست! پس پیشپیش سلام، آری؛ اما تسلیم، نه.
شبنوشت ۱۰
سویه و سوریه. صدر سخن روشن سازم دین با همهی قداستش، به دانش و دستآوردش احترام میگذارد، اما این بشر! این بشر! این بشر! چه آسان دهنکجی میکند به دانش و ارزش. علم دارد میگوید: ای انسان! هشدار! هشدار! که سویهای جدید در راه است؛ جهشش ۵۰ برابر شدیدتر از پیشین. اومیکرون را میگویم؛ سویهای مرگبار و مَهیب. اما بشر مگر گوش میکند؟! جدا از سویه، اما در سوریه جایی وجود دارد در جنوب دمشق به اسم ایستگاه قدم در راهآهن. مردم آنجا معتقدند پیامبر اکرم ص در دورهی پیشاپیامبری، به همراه عمویش در هنگام تجارت، همانجا بود با آن راهب دیدار کرده بود که نبوتش را پیشگویی نموده بود؛ حالا شد قدمگاه. قدمگاه قدمت دارد در ایران. ایرانگردها لابد دیدهاند. بگذرم.
اعداد ریاضی در نگاه خوارزمی
پاسخ:
با عرض سلام. هنگامی که چیزی جالب باشد یعنی دستکم به دو علت توجهی فرد را به خود جلب کرده است: یا زیباست که توجه جلب شد. یا پیچیده و شگفتانگیز است که توجه برای کشف و پیبردن به آن جلب شد. خواستم بگویم این عکسنوشتهی خوارزمی توجهی مرا حسابی جلب کرد. همه را فهمیدم مگر ۷ را که وسط چه زاویهای دارد که با بالا پ زیر جمعش شده ۷ تا. در ضمن غرب همچنان نسبت به دانشمندان اسلام و ایران ناسپاس است با سر سفرهی دانش بوعلی و رازی و خوارزمی و خیام و ... نشسته است، حتی ابنرشد. تشکر.
متن دکتراسماعیلعارفزاده:
چرا از حیوانات حمایت کنیم؟ آنها پیش از ما روی زمین بودند. وجودشان با همه جنگ و گریزهایشان ، برای ادامه زندگی انسان و زمین ، نیازست. زبان گویایی برای نیازها و مشکلاتشان ندارند. برخی از آنها مثل سگها،در آخرین حد وفاداری به انسان در اوج شرافت هستند. برخی از آنها مثل سگها و گربه ها، بدلایلی در زمانهای دور ،از نوع خودشان یعنی گرگها و شیر و پلنگ جدا شدند و به میان آدمها آمدند و دیگر در بین همنوع خودشان جایی ندارند. حیوانات همگی همان هستند و رفتار میکنند که باید باشند و اگر انسان آنها را آزار ندهد هر کدام در جای خودشان قرار دارند. چنانچه هیچ انسانی به حیوان کاری نداشته باشد،معمولا حامی حیوان هم نیاز نیست و نباید مداخله کرد. انسان به ناچار و بر اساس طبیعت آفرینش نیاز به مصرف گوشت حیوانات دارد و متاسفانه در این بخش چاره ای ندارد، بنظر من هم مصرف در حد رفع نیاز بدن، قابل سرزنش نیست ولی نکاتی را باید لحاظ کرد:
از ذبح حیوان در ملاء عام، جلوی دیدگان کودکان، در جلوی حیوانات دیگر بویژه همنوع خودشان، جلوی پای عروس و داماد و مسافر باید پرهیز کرد. اعیاد و شادیهای انسان ربطی به حیوانات ندارد و نیازی نیست با قتل یک حیوان شادی کنیم. دوباره یادآور میشوم مصرف گوشت حیوان توسط انسان در حد نیاز بدن چاره ای ندارد و نمیتوان از آن ایراد گرفت ولی اخلاق را در این زمینه نباید زیرپا گذاشت. هیچ آئینی بما اجازه نمیدهد اخلاق را نادیده بگیریم. شکار حیوانات هم فقط در صورت نیاز و بمیزان حداقلی قابل سرزنش نیست هرچند هرگز یک کار ارزشمند هم نیست. بعلاوه شکار نابجا و تفریحی نشانه اختلال روانی و ترس و زبونی است چراکه شکارچی در یک شرایط نابرابر و ناداوری خودش بر شکار پیروز میشود. هرگاه نام اشرف مخلوقات را برای خودمان بکار بردیم ،برگردیم و اخلاق و رفتار خودمان را نسبت به طبیعت و حیوان مرور کنیم. در حال حاضر تا قبولی فاصله داریم. طی سالهای اخیر،در کشور ما تعداد افراد و مراکز حامی این آفریدگان زبان بسته رشد زیادی داشته است که جای بسیار امیدواری ست. دکتر اسماعیل عارف زاده. ساری_ ۱۰\۹\۱۴۰۰
پاسخ:
سلام. متنی اثرگذار و جذاب. حال من که با خواندنش خوب شد حال دیگران را هم برآورد میکنم خوب میکند. تشکر ویژه دارم بابت این نگارش و فرستادن بین مخاطبان تان. بهتر میبود همانطور که ذبح در شادیها را پرهیز دادید و درست هم بود، شکار را هم در همان پرهیز میبستید، چون قید «به شرط نیاز» افراد ماجراجو را به وسوسه و توجیه میاندازد. به عبارتی محلی: شِل کانده.
۱۱ آذر ۱۴۰۰
داشتم خانم میشل اوباما -که زنبورداری میکند را مینوشتم- که برای نامزدی انتخابات ۲۰۲۴ آمریکا در کارزار درونحزبی حزب دموکرات در صدر قرار گرفته، اما دیدم در لابهلای گفتوگوی آقای احمد غلامی با آقای سید عطاءالله مهاجرانی اینجا چیزهایی جذاب وجود دارد که نمیشود از آن عبور کرد، خصوصاً وقتی از طیب صالح سودانی (درگذشتهی ۲۰۰۹) حرف به میان آورده است. اویی که در تمثیل دانه و سنگ، بهزیبایی و بهحکمت گفته بود: «من سنگی نیستم که توی آب پرتاب شده باشد. دانهای هستم که در مزرعه کاشته شده است.» (ص ۱۳ رمان «موسم هجرت به شمال» طیب صالح سودانی)
جالبتر اینکه مهاجرانی گفته من از سیاست، مهاجرت کردم. زیرا سفر در سطح اتفاق میافتد و هجرت در عمق. و از این که چرا در لندن مقیم شد و از ایران رفت، از هجرتش دفاع کرده است و مدعی شده است روحش در ایران است، فقط اقامتش در لندن! و لذا اسشتهاد میکند کتابهای «حاج آخوند» و «شیخ بیخانقاه و حضور حافظ»، «سید صمصام رند عالمسوز» همه را در فضای وطن نوشتهاست و مینویسد: «روحم در ایران، و اقامتم در لندن بوده است.» او خود را با شیخ بهایی مقایسه کرده و ازینکه لندننشین شده، گفته: «شیخ بهایی که از جبل عامل لبنان به اصفهان آمد و بیش از هر کسی در تاریخ اصفهان اصفهانی شد! آنچنان زبان فارسی را آموخت، که به این زبان غزل و قصیده میسرود، کشکول را نوشت، معمار و طراح مادیهای اصفهان، و منارجُنبان و حمام مسجدجامع عتیق شد» ولی با اینهمه، نکتهای گفته که نشان میدهد کسی بهآسانی نمیتواند از ایران ببُرّد و از سیاست، نه تنها قادر نیست بهتمامه سفر کند (که حرکتی در سطح است) که حتی هجرت نماید (که حرکت در عمق است). چرا؟ چون وقتی پای منافع ملی وسط باشد و حتی قصد حراج، هر آدم دارای عِرق (چه عرقی ملی، چه عرقی مذهبی) دم بر نمیآورَد. لذاست وقتی بازخواست میشود که با آنکه میگویی سیاست را ترک کردهای، پس چرا در دفاع از ایران، حرفهای سیاسی و حمایتی از نظام جمهوری اسلامی میزنی؟ جواب داده: «موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی من از موضع وطندوستی بوده و هست، حتی اگر من به ایران سفر نکنم. وقتی ترامپ و جان بولتون و پومپئو و اپوزسیون برانداز، در فکر سوریهایشدن یا افغانستانیشدن ایران بودند، بدیهی است که موضعگیری داشته باشم.» موضعی که عدهای بدخو و تندخو در همین دراخل ایران دریغ میداشتند و حتی دلخوش بودند که ترامپ ۵۲ نقطهی ایران را بمباران و انقلاب را ویران کند و از اینکه نتوانسته است، خشمگیناند.
راستی مهاجرانی -که من بر او از همان عصر ارشادش در دولت آقای خاتمی انتقاد داشته و دارم، اما هرگز از خواندن کتابها و گفتههایش دست نمیکشم- این را هم گفته که گرچه جملهای بالاشاره است، ولی برای من جالب توجه و اطلاعاتی تازه و مهم بود: «در انگلستان و اروپا مرجعیت دینی همیشگی نیست. یک دهه یا حداکثر دو دهه، مرجع دینی هستند، کنار میروند و فرد جدید میآید.» زیرا این شیوهی زمانداربودن را قبول دارم، به دلیل اصل ترمودینامیک مرحوم بازرگان و اصل کهولت هر چیز.
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت به خیر. چه رؤسا، چه اولیا، بستگی به آن دارد که خودِ ملت چه فرهنگ و رفتاری دارد. قولی بسیارظریف از امام علی ع است بدین مضمون که مردم به دین ملوک خودشانند. در واقع حضرت دارند چنین جامعهی ناپسندیدهی را مورد نقد و گلایه قرار میدهند. حالا؛ آنچه مرحوم دهخدا هشدار داده بود، در حقیقت ناشی فرهنگسیاسی جامعهای است که عادت کرده (یا بار آورده شده) که چنین خوی و اخلاقی پیشه کند.
دیدگاه:
با عرض سلام. حرفهای امام خمینی همیشه با حساب و کتاب اقامه شد. تا رستاخیز هم برسد باز نیز رژیم سلطنت محمدرضا شاه، پیشگاع انقلاب اسلامی روسیاه است. درود میفرستم به امام که سستترین حکومت مسلط بر مردم ایران را با تحمل مبارزات و تبعید و هجرت و سختی هدایت واژگون کرد. با تو جعفر همنظرم که نباید کاری کرد امام خمینی هم پیش خداوند خجل گردند. روحشان محشور است با معصومین ع. تشکر از بابت نشر آرای تاریخی امام در پیش از پیروزی انقلاب.
کامنت:
جناب مرآت سلام. با این فلسفهی حیات موافقم. مرحوم علامه در کتاب لب لباب، ۲۵ ادب انسان معنوی را ذکر میکند که یکی کمخوابیدن و کمخوردن است حتی میفرماید کمی گرسنگی ذهن را فعالتر نگه میدارد و فهم را قویتر. متأسفانه بشر حرف وحی را زیاد دقت نمیکند که شب برای خواب و روز برای معاش. و همین بیداری و تفکر را مشکل میکند. پای ماهواره تا نمیدانم چندِ بامداد؟ خدا را شکر ازین ابزار موذی آزادم و وقتم را پای آن نمیریزم. تشکر وافر از نکات نغز این
پست، خصوصاً ترکیب زیبای باروری باور.
شبنوشت ۱۱
تستِ خود. فکر میکنم یکی از آسانترین و تجربیترین راههای تستِ خود این است که ببینیم در طول مدتِ عمری که داریم میکنیم، فهممان نسبت به مفاهیم مهم، چقدر رشد کرده یا ثابت و تغییر و وارونه گشته است. مثلاً همهی ما شش دهه است داریم پیش میرویم، واقعاً طی این مدتِ حدودِ ۶۰ سال، فهم و برداشت ما از «تَقیه» چه بوده و چه شده. لغتی سیاسی و مذهبی که نقش مهمی در تاریخ اسلام و میان مبارزان و تاریخسازان بازی کرده است. من گمان میکنم دستکم برای هر یک از ما ششبار درین ۶۰ سال این لغت در ذهنمان چرخید و غلتید و به حدِ عمرمان معنا و مصداق یافت. پس ایستا نیستیم، پویاییم. مگر آنکه کسی بخواهد راکد باشد و پابهپای مفاهیم و دگرگونیها پیش نیاید.
جواب:
با عرض سلام. نیز جناب... در ایران به میزان تعداد نفوس نظر وجود دارد. باید پذیرفت همه را نمیشود به یک شاغول میزان کرد و مردم را چونان آجر دیوار روی هم چید.
متن آقای جلیل قربانی:
عباس آخوندی: «هیچ دینی تاکنون نهتنها نتوانسته حس تعلق به یک سرزمین را از پیروان خود سلب کند بلکه با تعریف سرزمینهای مقدس، جواز جنگهای مقدس را برای حفظ یا گسترش قلمرو سرزمینی خود صادر کرده است. حتی حرکتهای جهانوطنی دینی مانند القاعده و داعش هم در گام اول، برای خود تعریف سرزمینی آوردهاند. از سال ۱۹۹۰ تاکنون تعداد کشورهای عضو سازمان ملل متحد از ۱۵۱ به ۱۹۰ کشور رسیده است»
جواب دامنه:
با عرض سلام. جناب آقای جلیل قربانی وقت به خیر. در پاراگراف نخست، هم جملهی پایه، فرضی اساساً نادرست است و هم جملهی پیرو، نتیجهی غلط و پرت است. زیرا نه اسلام و هیچ دینی، بنایش سلب تعلق سرزمین بوده و نه غرض خداوند از ذکر سرزمینهای مقدس جواز ترغیب و تهییج برای جنگ قلمرو. اتفاقاً جاهایی که مقدس اعلان شد موجب گردید مردم به آن حریم پناه ببرند و ایمن بمانند حالا اگر یاغیگری عدهای در طول تاریخ و حتی معاصر، تا آن حد غلیان کرده که حاضرند خون انسان را ولو در جاهایی مقدس مثل بیتالمقدس یا سینا و... بریزند این ناشی از درّندگی آنان است، نه «جواز» نعوذ بالله خداوند. چنین ادعایی حاکی از تشویش ذهن است و هیجان باطن. و شاید با اندکی تخفیف، ندانسته چیزی را بلغورکردن.
۱۲ آذر ۱۴۰۰
.
سخن امام خمینی
در مورد وطن و اسلام
روی جلد مجلهی پیام انقلاب
متن آقای جلیل قربانی:
«آقای آسمان، سلام. این جمله از آیتالله خمینی در پشت جلد مجله هفتگی پیام انقلاب، ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در دهه ۶۰ هر هفته آن را می خریدیم و میخواندیم، از یادم نمیرود؛
وطن ما بصره و شام نیست، وطن ما اسلام است/ امام خمینی»
پاسخ دامنه:
با عرض سلام. جناب آقای جلیل قربانی وقت به خیر. در خواندن مجلهی مسلسل «پیام انقلابِ» سپاه، بنده هم در صف خوانندگان بودم؛ بیآنکه حتی شمارهای را جا بیندازم. البته کمکم از محتوایش روزبهروز کاسته میشد، چون با نفوذی که شده بود غلبه با کسانی گردیده بود که راستروی و مقدسمآبی داشتند، همان فکری که سرانجام در یک زاویه آقای «یدالله جوانی» پرورش داد. بلی؛ استناد جالب و بکری بود از امام خمینی که حکیم و سیاستمدار بیهمتا بودند و به نظرم شاید تا سالها چنین انسان خردمندی چونان ایشان ظهور نکند. این عکسنوشته، ارزش کشف داشت. همهی ما جهانوطنی را درک کرده و شعار خویش ساخته بودیم از چه گوارا تا مائو و حتی انور خوجه. از بلال حبشی و اویس قرنی گرفته تا بابی سانز و تیتو و هر دو جمال ناصر مصر و اسدآباد افغان یا هم همدان. تشکر دارم بابت این ارسالیه و مُرسله.
کامنت:
جناب آقای ... سلام. با ادای ادب و خداقوت به شما و آن دوست روزنامهنگارت و تحسین مناظرهی علمیتان درین
پست که به قول امام باقر ع حتی در شب قدر از بهترین اعمال احیاء است. خوب و بهنرمی به استدلال رفتهاید. البته هنوزم جا داشت که دو سوی مناظره را ذیل هم میآوردید تا استدلال و سخنان یا دفاعیهی ایشان هم نقل مستقیم میشد. که اگر چنین میشد داوری خوانندگان را سزاوارتر میساخت. هرچند مجموعهگفتار شخص شما منطقی و دارای انسجام با استخدام صحیحترین جملات و مثالهای ملموس بود. درود. من فیالحال هم باور و اطمینان دارم حتی اگر به بازی کسانی که دمبهدم رفراندوم را به رخ میکشند، اگر به فرض همهپرسی هم برگزار شود ملت باز هم با بالاترین رأی به انقلاب اسلامی برآمده از مردم متدین و امام خمینی رأی میدهد که در واقع با خون بهترین انسانهای شهید آبیاری شد. و شهید بهتر از مای زنده، گواه و ناظر و حیّ و حاضر است: قال الله تعالی: مپندارید آنان مُردهاند، زندهاند، آنهم چه زندههایی که نزد خدا روزی میخورند. خدایا ما را ناسپاس و بدعاقبت ازین دنیا مبَر. با آرزوی بهروزی برای هر دوی شما که کار ستوده کردید و به روی هم سخن صادر کردید، نه خشم و حوار و آوار.
نظر:
با عرض سلام و احترام. بهره بردم ازین
متن. اتفاقاً به این روزهای حیاتی ایران عزیز ما هم قابل تطبیق است. و شاید هم آن جناب از سرِ پرداختن به همین مسأله، پست را مزیّن به کلام حضرت باریتعالی کردهاید. اساساً قرآن قلب آدم را روشن و دل وی را آرامش میبخشد. خداقوت که «یاداشتهای یک طلبه» طالب برای خواندن دارد. درود.
پیشنهاد به مدیر «یاران دیار»:
با عرض سلام. مدیر محترم «یاران دیار» جناب آقای ... دارابی پیشنهاد دارم که «سبک زندگی» نیز درین درگاه نگاشته شود. اگر چنین پستهایی به قلم خود اعضا و از تجربیات شخصی آنان نوشته شود، بنده و شاید سایرین شائق باشند بادقت هم بخوانند و هم اگر آن را مفید و منطقی دیدند در زندگی بیامیزند و یا اگر پرهیز داده شده، از آن بپرهیزند. این موجب میشود تجربیات ریز و ظریف هر فرد، به فرد دیگر منتقل شود؛ زیرا رسانه در واقع کارش رساندن است، نه پوشیدهداشتن. من مثالی ساده میزنم: همیشه دوست دارم اگر خرید منزل به گردن من افتاده، تا میشود از بقّالی سرِ کوچه بخرم، تا فروشگاه زنجیرهای. بنابرین جناب آقای ... اگر پیشنهادم رد هم شود، باز نیز اطاعت امر میکنم و اصراری به طرح این موضوع ندارم. ممنونم.
شبنوشت ۱۲
وارونگی اصول و فروع: از بچگی در مکتبخانه به ما میآموختند «اصول دین پنج بوَد / دانستنش گنج بوَد». کمکم فروع دین را هم، به سبک آسان در صندوق اعتقادات ما میریختند و همان همت مادران و پدران و آموزگارانِ سبک قدیم قرآن، میوهی ذهن ما را میپخت و آهن وجود ما را فولاد میکرد. امروزه که بزرگ شدیم و گام در سن نزدیک ۶۰ گذاشتیم، میبینیم چقدر اوضاع عوض شده، شاید هم عوضی! چه راحت اصول و فروع دین را وارونه میکنند. عدلِ به آن مهمی را در اولویت درجهی هزارم قرار دادند، اما مثلاً مِن باب نمونه «حج» و «تبرّی» را درجهی اعلا. گویی اصول رفت جای فروع، و فروع آمد جای اصول. به همین ترتیب بر سر اصل توحید هم همین عارضه آمد. توحید که عبودیت محض یگانهپرستی و نفیِ هر گونه کُرنش و بُتآفرینیست، در برابر مسألهای مثلاً وِلا در عصر غیبت، رنگ میبازد. بگذاریم وقتی کسانی از بزرگان دین برای حفظ دیانت، اصول و فروع را احتیاطاً در همین چند تا اِحصاء (=شمارش) کردند، ارزش اعتقادی و عملی آن به همین ترتیب بماند.
۱۳ آذر ۱۴۰۰
پاسخ:
سلام و ادب و احترام. همه جالب؛ اما جالبتر بند
۲۹، زیرا بر بنده هم چندان روشن یا برجسته نبود که چشم فاعل است یا آن شئ و کس. پیشخان هم نو بود. آیا چنین نمیاندیشید گاه غلط مشهور چنان زور پیدا کرده که نمیگذارد شکل درستِ آن واژه جایگزین گردد؟ بهطوریکه اگر صحیح لغتی را نزد مردم بنویسید شگفتزده میشوند مثل همین پیشخان. بهتر میبینم روزی که مجال شد بکوشم تمام پستهای شما را از آغازش بخوانم و بیاموزم. اگر رضایت دارید
گفتنک را در وبلاگم پیوند زنم. نیز وقتی بنده میدانم، دارم از کسی میآموزم، بر گردن من حقوقی دارد. پس «
استاد» دانستن شما یکی از آن حقوق است. من میآموزم از آنچه دارم بهعینه میبینم. فروتنی آن جناب تحسینبرانگیز است. در سلامت تن و ایمن از هر گزند باشید استاد نادیده.
نظر،
سللام. چه «
سین» جالبی ریختی. مفید و کاربردی. من خواب ۷ تا ۸ ساعته را میپذیرم آنهم در شب فقط. برنامهای که فهرست فرمودید اگر به کار گرفته شد استعداد جامعه را به پشتکار پیوند میزند. از قضا من در دورهی دانشگاه تهران با دانشجویانی از کره شمالی همدوره و همکلاس بود سال ۱۳۷۰، که واقعاً مستعد و باهوش و منظم و وقتشناس و حتی فروتن بودند. بهطوریکه رفیق شده بودیم اما با هر کس درنمیآمیختند. در ضمن خواستم از خویشتن داری خوب شما در پاسخ به
کامنتگذار ردیف اول از بالا، تشکری کرده باشم. هم منطقی پاسخ دهید و هم از ادای سخن حق پرهیز نداشتید. حوصلهی شما در اینجور مواقع بهترین خُلق است.
کاندس و ولیک دو میوهی جنگلی شمال ایران
شبنوشت ۱۳
گمان مبرنَد که کاندس و ولیک فقط از آنِ آنجاست! اینجا هم ولیک و کاندس به ما میرسد! خدا همهجا روزیرسان است. معاش برای معاد محتوا میبرَد تا از معاد معنا و مینو گیرد.
با عرض سلام. به قول آن گزارشگر مشهور کشتی جهانی -که نمیدانم نامش چیست- شیر مادر حلاوت، نون پدر حلالت. بسیارخوب.
پاسخ:
علیک سلام. جناب... بداههگوی قهّاری هستی. در زنبیلت، مثَلها تلنبار شده. اما آمریکا، اینا که زمینخواران بودند و رفتند بومیان را کشتند و روی خون سرخپوستان دولتی یاغی بنا کردند. قم را میزنی به آمریکا؟! طنزت هم خوب تنظیمه. درود و تشکر. راستی! لِچک هم خیلی عالی بود.
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت به خیر. درین متن نقل قدیم در روایت جدید، خوب منطبق شد و شاکلهی داستان جالب و جذاب کرد. اما بعد؛ نام این متاع به میان آورده شد، پس یاد اکْلِ میٖته باید افتاد که چنانچه آگاهان مطلعاند وقتی پای اضطرار به وسط آمد، فقه جواز خوردنِ میته را هم میدهد. آری؛ آن، در برابر این، سهله. بر اهل فن فاصلهی اضطرار اکل با الکل معلوم است.
در قضیهی مذاکره چه اطلاعاتی فعلاً برای ما مهمتره؟
به نام خدا. سلام. در حال حاضر مطالباتِ دو سمت مذاکره -یعنی ایران و آمریکا- شکاف را بهشدت تشدید کرده است. چرا؟ زیرا تیم آمریکا پیشرفتهای اخیرِ «برنامهی هستهای ایران ازجمله حجم اورانیم غنیشدهی بالاتر از حد مجاز در برجام» (تصویبشده توسط دولت روحانی_ظریف) را، زیر سؤال برده، و نیز گیر داده که در پروژهی نظارت آژانس در برنامه هستهای ایران نقص وجود دارد. و مهمتر اینکه میگوید «زمان گریز هستهای ایران» از یک سال به «کمتر از یک ماه» شده و حتی ترس دارد طی روزهای آینده، شاید کمتر ازین هم بشود. این موارد به علاوه برداشت آژانس حکام دربارهی «نقاط کور نظارت بر مراکز هستهای ایران» موجب شده آمریکاییها برای به نتیجهرسیدن مذاکره شتاب داشته باشند.
اما نگاه ایران چیست؟ چون مذاکرات محرمانه پیش میرود با توجه دریافتهای کارشناسان از گوشهوکنار مذاکرات، ایران این چیزها را میگوید «با آژانس همکاری کامل و لازم را دارد». «ادامهی تحریمها فوریتی برای امضای فوری توافق ایجاد نمیکند». «اقتصاد کشور از فشار بیرون افتاده»، و حتی میگویند «تابآوری و سازگاری با تحریمها بیشتر شده». لذا تیم رئیسی بر خلاف شتابی که تیم بایدن دارد، «عجلهای برای هر نوع توافق در گفتوگوها» ندارد. از همین نقطه است که طرف آمریکایی به طرفهای ۱+۴ میگوید اگر ایران را به توافق مجبور نکنید، گریزی هستهای ایران ازین مقدار هم کمتر میشود. به زبان ساده دانش و ارادهی ایران برای ساخت بمب هستهی به کمتر از یک ماه میرسد. پس وقتی کشوری توانِ ساختن بمب اتم را در کمتر از یک ماه داشته باشد، در واقع آن کشور قدرت هستهای شده است و درین بلوک قرار دارد.
همچنین تجربهی دولت اوباما نشان داده که کنارگذاشتن تحریمها به اندازهی کافی با شفافیت اجرا نشده و این نگرانی از طرف ایران وجود دارد که حتی اگر تحریمها بر روی کاغذ و در توافقی سست لغو شود، باز هم مانع از این نمیشود که «ایران بتواند از برجام سود ببرد.» یک تجربهی بد هم جلوِ چشم ایران وجود دارد؛ بدقولی دولت اوباما که رفع تحریم را کامل و دقیق اجرا نکرد و نیز یک تجربهی بدتر که دولت ترامپ زیر قول زد و برجام را ترک کرد و بر خلاف توافقات برجامی بدترین تحریمها را علیهی ایران امضا نمود. لذا نگرانی و تردید ایران از آنروست که بر فرض هم درین دوره از مذاکرات، «تحریمها طی یک توافق و بر روی کاغد» هم لغو شود، تضمینی وجود ندارد که باز فردی از نوع ترامپ ظهور نکند که بنیاد توافق جدید را بزند. حتی شنیدم اگر مذاکرات به بنبست خورد، ایران گزینهی سومش را رو میکند که آن را از ترجیحات خود میداند؛ ترک کامل گفتوگو و ادامهی کامل برنامهی هستهای و حیات سیاسی بدون وقع نهادن به اقدامات آمریکا و حتی مقابلهی سهمگین با این دولت یاغی. چونکه نه به لغو تحریم شدید، امیدی دارد و نه از بازگشت بایدن به برجام و نه از ضمانت و تعهدات این دولت.
پاسخ:
با عرض سلام. با نظرت آشنام جناب. و میدانم از روی کاستن درد مردم چنین ایدهای را مطرح میکنی. برایم قابل درک است. از طرفی شخص شما بیشتر از مشکلات مردم باخبری چون در میان آنان روزانه حضور و حتی با شنیدن درددل آنان در طی مسیر، آنان را جابجا میکنی. این نکته را هم از نظر دور نداریم که برجام همانطور که مخفف «برنامهی جامع اقدام مشترک» است در آن لفظ مهم «مشترک» آمده است یعنی اگر ایران مثلاً چند گام اقدام کرد، آمریکا هم باید چند گام اقدام کند، وگرنه لفظ «اقدام مشترک» اساساً بیمعناست و فقط در حد یک لغت است. خلاصهتر: مثلاً همانطور که نورنبرگ پایهی یک دادگاه بود و آیین دادرسی جنایت جنگی پدید آورد و قاعدهای بینالمللی شد، برجام هم، پایهی یک مذاکرهی مهم در سطح روابط بینالملل ایجاد کرد، که آمریکا با خودسری ترامپ این پایه را لقّ کرد. نیز آقای ظریف، نخوانده آن را امضا کرد که بعد فهمید متوجهی درج واژهی چندپهلوی «تعلیق» به جای واژهی مصرّح «لغو» نشده است. بگذرم و من هم ازت ممنونم که اوضاع را رصد میکنی و مطالعات را دنبال، و دیدگاهت را هم به صحن میآوری. پوزش کمی طولانی شد جوابم.
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای ... وقت به خیر. گزینهی دیگری هم هست؛ دو قدرت ایران و آمریکا پشت صحنه دست به بده بستان بزنند. مثلاً ایران دست آمریکا را در منطقه در برابر چین و روسیه باز بگذارد و آمریکا دست ایران را در دورزدن تحریم. دلیل: آمریکا هستهایشدن را پذیرا نیست. ایران هم دست از هستهایشدن برنمیدارد. پس: آمریکا در نهایت در برابر ایران تن به معامله میدهد زیرا رویارویی با ایران را ندارد. بنابراین تقویت دانش و قدرت هستهای در درازمدت به تأمین منافع ملی ایران میانجامد که ملت متوجه شد تابآوریاش در هرحال، با همهی سختی و تعَب، روزی نافع خواهد شد.
پاس پارسی ۴
محترمه: اگر کلمهی ما قبل این عنوان، فارسی بود، باید نوشت محترم، نه محترمه. اما اگر عربی بود باید نوشت محترمه. مثال: خواهر محترم. عیال محترمه. پس خواهر محترمه یا همسر محترمه نادرست است.
شبنوشت ۱۴
آیا فیلم ایرانی شما را قانع میکند؟ : فیلم ایرانی را بهتر میپسندم تا خارجی را. اما فیلم ایرانی مرا قانع نمیکند چون از نظر محتوا و پرداخت به طرز حیرتآوری سقوط کرده است. دستکم در سه ساحت، افت عجیبی گریبان سینما را گرفته: کارگردان، هنرپیشه، متن. دو تای اول روشن است چرا، اما سومی علتش نیاز بیشتری به مطالعه دارد. چند علت که به نظرم میرسد این است، بزرگان این هنر را زمین زدند یا زمین گذاشتند. تفکر فلسفی و اجتماعی افراد دگرگون یا متزلزل شده است. چنان انفجار اطلاعات رخ داده است که تا یک موضوعی میخواهد بحث روز شود و سوژهی داستان، موج انبوه اطلاعات مانند سیل آن را به دست فراموشی و بیاهمیتی میسپارد. تفنُن جای تفکر نشست، آن هم به عُنف. البته این را هم شنیدهام که ارشاد اجازهی ورود به هر موضوعی را نمیدهد تا داستانِ فیلم شود. نمیدانم تا چه حد حقیقت دارد.
شبنوشت ۱۵
کمی از لای
پیام ۹ آذر ۱۴۰۰ آقای سید محمد خاتمی: اول گفت «سامان پاک» فقط در جهان آخرت تحقق میپذیرد. منظورش است دنبال حکومتی نگردید که سامان پاک پدید آورد. دوم نوشت کار دین (″بالاخص اسلام″) تذکر به این است که نهادهای حکمرانی، اقتصاد، سیاست، خانواده و ... ، چه سُویهای باید داشته باشند. یعنی خاتمی بهصراحت معتقد است دین به امور سیاسی کار دارد. سوم گفت جمهوری وقتی میتواند لیبرال یا سوسیال و حتی ناسیونال باشد، پس ″چرا نتواند اسلامی باشد؟″ این یعنی مرزبندی علنی خاتمی با قائلین به امتناع تحقق جمهوری اسلامی و طرفداران جدایی دین از سیاست. چهار گفت انقلابیگری یعنی پایبندی به اصول و آرمانهایی که در انقلاب تجلی کرد. این یعنی آقای خاتمی از کسانیکه از آرمان انقلاب و امام خمینی دست شستهاند و اصول آن را رد میکنند، برائت دارد. پنج هم، با نگرانی گفت «اصلاحطلبان» چرا نباید با «انبوهی از اصولگرایان خردمند و دردآشنا» گفتگو کنند؟ در واقع آقای خاتمی فاصله و جدایی با جناح راست را قبول ندارد، حتی از شیوهی افرادی از جناح چپ، گلایه دارد. و شش از مسؤولیتپذیریِ قدرت نوشت و اطمینان داد اگر افرادی که «خیرخواه کشور و ملتاند»، «در کنار هم، به درک متقابل برسند» خواهند توانست نه فقط ″حاکمیت را قانع″ که حتی ″وادار به گفتوگو″ کنند.
نکته: حجتالاسلام خاتمی در خیال و خردمندی از پیشروان محسوب میشود. اما هنوز متوجه نشده است آن خرَد است که خیال را خط میدهد، نه خیال، خرد را. به عنوان یکی از منتقدان آقای خاتمی، درنگ ندارم که این ایدههای ارائهشدهی خاتمی را درست ارزیابی میکنم و حتی چنین افکاری را جزو طبیعتِ اندیشمندان پارسا میدانم، زیرا مبانی فکریام این است: دانا باید پارسا باشد، و پارسا باید دانا، و الّا جان و جهان هر دو متزلزلاند و لغزان.
۲۴ آذر ۱۴۰۰
متأسفم که ملکیان چرا اینچنین غَرّه شد
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. بالاتر (در یاران دیار) متنی بازنشر دیدم به نوشتهی مصطفی ملکیان. با اینکه خواستم دربارهی قضیهی گربهای که در چاه حیاط منزل علامه طباطبایی افتاده، بگویم و کار سترگ علامه را بَر برسم، اما پرداختن به این موضع و موضوع ملکیان را لازمتر دیدم. اینکه آقای مصطفی ملکیان بخواهد اخلاق معنوی را جای ادیان بگذارد و اثر آن را هم، با کمال اعجاب برابر و یا حتی بالاتر از آن معرفی کند، کاری پیامبرانه است از نوع نبوت زمینی که مُهر «خاتمیت» این دریچه را بست و «ختم نبوت» هم به معنای تکیهی محض بر عقلانیت نیست که ایشان بخواهد افکار پریشان شب خود را تحت عنوان «تعالیم معنویت» در روز به سوی مخاطبینش نازل! کند. شیوهی بطئی (=کُند) وی درینزمینه، بر آگاهان آشناست و کمنمانده که روزی طشتش از بام بیفتد و فضیحت به بار آورَد. زنان عفیفه دوست نداشتند پارچهی حیضشان برملا شود، شرم داشتند، خجالت میکشیدند، پس، آن را پشت بام میانداختند تا کسی نبیند، اما باد آن را از بام به حیاط میانداخت و طشتش را آشکار میکرد و دیگر حتی همسایهها هم میفهمیدند.
اینکه جناب ملکیان خود را نخبهی پیامبروَش فرض کند و نخبه و نخبهپرور، و مردم مؤمن و معتقد و موقِن را فرودستهایی در پی بهشت، بدترین نخوت اخلاقیست. ایشان مخاطبانش را (شاید مضاف بر دین) به معنویت منهای دین فرامیخوانَد، اما خود اخلاق حسنه را کنار گذاشته و مردم را با کمال غرور و بدفهمی، فرومایه معرفی میکند. چرا باید فقر و بیچارگی معیشتی مردم را معیار فرودستی در دینورزی آنان پنداشت؟! مگر فرق است میان ایمانآوری تهیدست با دانشمند؟ مگر ملاک و محک دینداری، دارایی و اموال و بالادستیبودن است که وی مردم را دستهبندی میکند و آنان را به تازیانهی فرودستی میتازد و بر جوارح و جوانح بیچارگان و بینوایان شلّاق تفریق و تمایز و تبعیض میبارد؟! نخوت و غرور و بدخّلقی تا کی؟ در عصر رسول الله ص هم، اَعیان و اشراف شرابنوشِ مکه میگفتند دوروبری تو ای محمد! همه بوی میش و بُز میدهند. یعنی مثل ما دارا و متمکّن نیستند جامِ شراب ندارند! فرودستانند. حتی به حضرت محمد ص ایراد میگرفتند تو چه پیامبری هستی که مانند مردم دونپایه، در سوق (=بازار) راه میروی و قصر و دَم و دستگاه و دیوان نداری؟! چرا ملکیان امروز پا روی جای پای آنانی گذاشته که فکر میکنند دین برای فرادستان است و فرودستان چیزی نمیفهمند و دین را فقط برای فرار از جهنم و اشتیاق بهشت میخواهند.
امروزه بردگان و تجارتپیشگان در عبادت ازقضا کسانی میتوانند باشند که پُز دانشمندی میدهند و رقص عقل! میکنند. مردم مؤمن، هم عقل دارند و هم وحی؛ به حد فهم و درک خود. جستوخیز نخبگانی چون فیلسوف مصطفی ملکیان، جز عجز و لابه نیست. همینکه کسی دم از عظمت انسان بزند، اما ثانیهی بعد، حرف خود را بخورَد و راحت مردم فقیر را فرودست بخواند و دنبال بهشت! خود بدترین شکلِ خُلقِ کج است. شفای کجخُلقان را آرزوست! امام علی علیهالسلامی را که من میشناسم جانش را، مالش را، حتی غذای روز و شبش را شبهنگام، بین بیچارگان و تهیدستان میبُرد تا کام آنان را شیرین کند و از نداری شرم نکنند. به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی یک خال موی کوخنشینان با تمام کاخنشینان عوضشدنی نیست. متأسفم که ملکیان چرا اینچنین غَرّه شد. البته برای بنده، حال و روز او و تعدادی پیرو و مقلّد او قابل پیشبینی بود. امید است ازین نخوت فکری دست بردارد.
نظر جناب استاد...
...آقا ابراهیم سلام علیک. ضمن پوزش از عدم وفاء غیر عمدی به وعده داده شده؛ دو نوشته روز گذشته و این نوشته جنابعالی را خواندم؛ از محتوا و نثر زیبای آراسته به غیرت دینیت در این دو نوشته، لذت بردم؛ شاهد بر صدق این مدعایم، بارگذاری این سپاسنامه در این عرصه مجازی است. نقطه مشترک بین این دو نگاشته فهیمانه، خیر خواهانه و عالمانه را، دفاع از ساحت دینی دین مداران بی ادعا، و مقابله با کارکردهای بد برخی از مدعیان دین مداری و نیز بعضی از دم زنندگان از عرفان و اخلاق مداری (و یا بهتر بگویم: رقاصان در زمین نامرئی «نیهلیستها») می بینم؛ دردمندانه نوشتی؛ ظاهرا پس از تشرف به زیارت امام رئوف، حضرت ثامن الحجج، آقا علی بن موسی الرضا (ع)، از توفیق نگارش این دو نگاشته وزین برخوردار شدی؛ با حفظ سلسله مراتب بین ارادتمندان به حضرتش، امیدوارم برخورداری از این توفیق، نمادی از اخذ تحفه ای گرانسنگ از آن بزرگواری باشد که در وقت تشرف به حرم پاکش، با تمام وجودتان خطاب به آن بزرگوار خواندی «اَشهَدُ اَنَّکَ تَشهَدُ مَقَامِی تَسمَعُ کَلامِی تَرُدُّ سَلامِی».آرزومندم خود و همراهان ارجمندتان، با زیارتی قبول شده و سلامتی کامل،به جوار حرم کریمه اهلبیت (س) بازگشته باشید. آمین یارب العالمین.
پاسخ:
استاد گرانقدر جناب ...
با عرض سلام و ادب. رسم اسلام را ادا کنم و از آن استاد محترم تشکر داشته باشم که با انبوهی از کارهای انباشته، به دو نوشتهی دیشب و امروز بنده نظر افکندهاید و نکات مشفقانه و مشوقانه مرقوم فرمودهاید. نیز خرسندم کردهاید که زیارت رضوی ما را به زیور جملات زیبای خویش آغشتهاید. بنده در سر متون ادعیه و زیارات و قرآن و اذکار که در کتابهای موجود در حرم مطهر رضوی ع تورق و قرائت نمودهام تعمقی داشتم که از آن میان محتوای متن زیارت حضرت صاحب الزمان عج خیلی مرا به خود جلب کرد و قصدم این است بیشتر روی این متن دقت و توقف کنم و شائقم اگر اساتید عزیز آن را شرح کنند با کمال میل بخوانم. بلی؛ غروب دیروزبه قم برگشتیم. سعادت و سلامت شما آرزوی ماست. درود. یکی از تابلوهایی که توجهام را جلب کرده بود آداب زیارت در بیان رهبر انقلاب آیت الله خامنهای بود که عکسی هم از آن انداختم که جهت نشر درین تالار هدیه میکنم. از نظر من بسیار زیبا و درست است و حال خودم در حرم همواره سعی دارم همینگون باشد.
شبنوشت ۱۶
بیم آمریکا یا لرزهی اسراییل؟! خبر خودداری آمریکا از تحویل زودتر سوخترسانهای هوایی به ارتش اسراییل (
منبع) اگر درست باشد، بیم آمریکا محسوب میشود یا پیشلرزهای اسراییل؟ به نظر میرسد سه چیز با این خبر همپیوستگی دارد: یکم: واقعیتی به اسم ایران اتمی. این یعنی شش کشور خودخواه جهان، به اطلاعات دست اول دست یافتهاند که ایران از دورهی گذار عبور کرده و وارد بلوک قدرت جهانی شده است؛ اگر نگویم پنجمین قدرت فائقهی جهان، دستکم میتوانم بگویم هفتمین آن. دوم: چون مذاکره و لغو تحریم تقریباً به صورت جدی مطرح گردیده است، لابی راستگرای اسراییل در جهت اختلال روند مذاکره، در حال کدر کردن فضای داخلی آمریکا به نفع حزب جمهوریخواه است. سوم: حملهی اسراییل به ایران حتی اگر عملیاتی شود، واکنش حیرتبرانگیز و درهمکوبندهی بسیار مدرن ایران، هیچ مجالی برای رهایی از نابودی این دولت دستنشانهی آپارتایدی نمیگذارد. بیم آمریکا ازین مسئلهی بغرنج، درست از ناحیهی تفکر رئالیستی این کشور است که خویشتنداری را به منافع ملی خود نزدیکتر میبیند. و پیشلرزهای اسراییل مثل یک فرد تبولرزکرده ناشی از نامشروعبودن و اشغالگریاش میباشد که با هیچ آمپولی پایین نمیآید.
۲۵ آذر ۱۴۰۰
نگو خانهی تفریحی! بگو حملهی ملکی
امروز ۲۵ آذر ۱۴۰۰ در روزنامهی «
دنیایاقتصاد» گزارشی تکاندهنده از آقای «فرید قدیری» خواندم که به نظرم موضوع مهم این قضیه محتاج تدبیر فوری و جلوگیریست و کار این گزارشگر اهل درک، قابل قدردانی. طبق این گزارش، بستر این حملهی ملکی به زمینهای کشاورزی «با محتوای انحرافی یک قانون یعنی قانون ساماندهی مسکن فراهم شد و ضربهی آخر را هم امضاهای طلایی در کمیسیونهای مادهی ۹۹ به این اراضی ممنوعه» وارد کرد. مَلّاکان با حمله به حومهی روستایی ایران علاوه بر تجاوز به داشتههای روستاها، موجبات تخریب «هالهی سبز زیستمحیطی» اطراف «شهرهای بزرگ و متراکم را فراهم کردهاند؛ بهطوریکه به استناد این گزارش «محوشدگی کمربند سبز به دور شهرها» عامل تشدید بحران آلودگی هوا و کمبود اکسیژن برای مردم گردیده است. گویا طبق گزارش آقای فرید قدیری، «متولیان کشاورزی از دولت» خواستهاند به جای «عرضهی مسکن روی زمینهای کشاورزی»، اشتهای ساخت و خرید خانههای تفریحی را با گرفتن مالیات از مَلاک، کور کند.
واقعاً چرا نباید از مَلّاکان مالیات گرفت و آنان را از ادامهبخشی تصرفات ملکی باز نداشت؟ ولی وقتی به حقوق کارمندان و حقالزحمهی پژوهشگران میرسند، پیش از پرداخت، مالیات کسر کنند؟ مدیران فشلاند؟ یا دلالان افسارگسیخته؟
کمیسیونهای مادهی ۹۹ که مرجعی برای تغییر کاربری زمینها در حومهی شهرهایند، با فروش امضاهای طلایی (بخوانید: رانتی و پارتی) در واقع داخل محدودهی روستایی را مورد تجاوز قرار میدهند؛ حملهای خاموش به سرمایههای سرزمینی روستاییان. وقتی میگوییم حومهی شهر، در حقیقت داریم میگویم داخل حریم روستا؛ زیرا حریم روستاها را، شهریها حومهی خود میپندارند. با این روند غلط، دیری نمیپاید که آیندگان با بحران مواد غذایی مواجه شوند و کشور با نابودی کشاورزی.
پاسخ:
با عرض سلام. جناب آقای جلیل قربانی وقت به خیر. زیبا نوشتید؛ مانند همیشهی نوشتارهایت. موافقم با این سبک نقد و نظرها. اما بگذارید من چند مخالفتم را هم بگویم: ۱. سال ۱۳۹۲ مفاد همین نامه به میان سایت بنده آمده بود در دامنه و بحثی داغ، ساخت، که البته آن زمان میگفتند همین متن متعلق است به مرحوم آخوند خراسانی است اما حالا چسباندند به مرحوم آقای خویی. ۲. با شعر خشت خام و آینهی مندرج در متن شما موافقم، اما درست بر عکس آن: یعنی آن امام خمینی بود که در خشت خام دورادور را میدید نه آقای خویی. ۳. با تعبیر جاهلان در وصف جوانان آن ایام هم موافقم، اما جاهلیت الان همان افرادِ ماجراجو، هم جدیدتر شد، هم جلیتر و هم تشدیدپذیرتر. ۴. بله موافقم «پای پرآبله» داریم، اما مخالفم که این مسیر، نادرست بوده باشد. راهی که امام خمینی گشود درست، منطقی و حاکی از درک ژرف از اسلام بود، راهی که مرحوم خویی پیمود و حرف حق را در جوف حرفهای فرعی پنهان کرد، فقط به درد لای کتاب میخورد. به قول مرحوم دکتر علی شریعتی از قرآن به لایهی آن بند میکنند که از لای آن بپرهیزند. البته درود وافر بر هر دو، هم امام خمینی که ناجی بشریت شد و هم خویی که افکار و رفتارش باعث شد تا خورشید اندیشهی امام خمینی و برتری تفکر سازندهی ایشان، بر احاد مردم آشکارتر شود. در پایان خالی نگذارم که از نوشتههای قلم شیوای شما لذت میبرم. اگر نقد میکنم از سرِ گنجایش بالای شماست. سپاس.
پاسخ:
با عرض سلام دوباره. جناب آقای قربانی وقت ظهرگاهی آن دوست به خیر. شخصاً برین نظرم که وزیر خارجهی ایران لزوماً باید فردی با اعتبار ملی باشد، مذهبی هم اگر بود، امتیازش است، اما مذهب در وزیر خارجه معیار کامل نیست. چون مناسبات خارجی در درون یک سیستم چندوجهی تعیین میشود. آقای ظریف شاکلهاش، سادگی و افکارش مشوشّ است؛ و غرق ایدههای صرفاً نظری. از نظر بنده او ۸ سال فرصت ایران را بدون پرداختن به سایر کشورها و عدم ایجاد تفکر نوپدید، به باد فنا داد. البته کتمان نمیکنم تحلیل شما از منتقدان ظریف، حسابشده است خصوصاً وقتی علل را هم آوردهاید. لابد میپذیری احصاء نکردید، چون منتقدان دیگری هم هستند که درین چهار دستهی جنابعالی جای نمیگیرند و مستقلانه منتقدند. این نقد بر نوشتهات را وارد میدانم. اما بعد؛ بزرگترین ضعف ظریف خوشبینی بدون واقعگرایی وی بود که صحنهی روابط بینالملل محتاج این رویکرد است. بگذرم. از نوشتهات استقبال میکنم اما با توصیفهای شما از ایشان چندان همنظر نیستم. دور ندارم شاید بنده شناختم از وی میزان نباشد و نسبت به شناختی که شما از وی دارید، اندک باشد. خوشحالم افکار شما را دستهبندیشده و تحلیلگرانه، میبینم و این برای منی که دنبال مسائل بااهمیتم، بیشک مفید است. متشکرم.
پاسخ:
با عرض سلام پس از ۹ روز، که تازه امروز آمدی وسط متنهای بنده. شاید (عرض کردهام: شاید) تفاوت فکری بنده به شما درین نکتهی بنیادی خلاصه شود که من حرکت امام خمینی را رهاییبخش و ایدههای ایشان را الهامی از اسلامِ سالم و برای ساختن امتی متسالم میدانم و قرائت دینی آن حضرت را جزو قرائتهای مقرون به واقعیت تاریخ دین و حقیقت اسلام میبینم. تز مبارزهی امام و در ادامه نیز، هدایت بشر به سمت تعالیم انبیا و نگاه افکندن به سیاست و دیانت توأمان، از نظر من نوعی صراط است و اگر اینگونه فکر کنم -که میکنم- دستکم درین عصر و حتی معاصر و مقداری هم آینده تفکر آلترناتیو برای قرائت امام خمینی را اسلام و انسان وجود نداشته و ندارد. چون مسائل بدی که در جهان کنونی وجود دارد به نظر من فقط با تز امام قابل مقابله و حتی مفاهمه است. ازینکه با بنده بر سر بیان دیدگاههایت شفافی، متشکرم، حتی تندی آن را هم برای شخص خودت قابل درک میبینم. باز نیز بنده را از قضایای اندیشه و مواضع خویش محروم نفرما تا مغبون نشوم. جملاتی که از قلم تو جناب جعفر صادر میشود که گرچه تند و تیز است، اما جمالِ جملاتت همین است و بیرون از نمیتوانی قدم بنهی. این عیب البته میتواند کم یا زایل گردد. عادت دارم با شما که چنین نقدها و حتی نفیهایی از قلمت بشنوم. مهم این است گزندی بع بنده نمیرساند. درود فراوان ازرانی آن دوست باسواد و در صحنه.
مولوی محمدحسین گرگیج
امامجمعهی اهل سنت آزادشهر و مدیر دارالعلوم فاروقیه گالیکش
شبنوشت ۱۷
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: اینکه آقای مولوی محمدحسین گرگیج، امامجمعهی اهل سنت آزادشهر در خطبههای نمازجمعهی ۱۹ آذر ۱۴۰۰ بگوید: «مادر امام زین العابدین (ع) دختر یزدگرد بود و عمربنخطاب پس از فتح ایران او را به ازدواج امام حسین (ع) درآورد و ۹ امامِ پس از آن نیز از همین نسل به وجود آمدهاند؛ در نتیجه اگر خلافت عمربنخطاب را نپذیریم، اعتبار امامان [شیعه] و نسب آنان را زیر سؤال بردهایم!» یک ادعای مخدوش و ناصحیح است. مهمترین ضعف استدلالش این است اساساً نپذیرفتن خلافت عمر به لحاظ منطقی و شرعی هیچ ربطی به مسئلهی امامت ۹ امام بعدی ندارد. ناصحیحی ادعای وی هم ناشی ازین است که ایشان بدون پژوهش و یا استناد متقن، تاریخ واقعه را بهدرستی نقل نکرده است. خود ایشان هم، اندکی بعد پذیرفته اشتباه کرده و گفته سخنانش بُرش، شده. لذا با توجه به قبول گزافهگویی،
عذرخواهی نموده است. نکته: پیشوند مولوی برای روحانیان اهل سنت، معادل پیشوندهایی چون حجتالاسلام و آیتالله در شیعه است. ازقضا «مولوی» همان مفهوم ولایت فقیه را میدهد با طعم و چاشنی کمتر اما دخالتهای گسترهتر. یادآوری: نقل قولی را که در داخل گیومه «...» از جناب مولوی گرگیج درج کردم، در سایت «
هرازنیوز» دیدم.
پاسخ:
سلام دگرباره. تشخیص شما را ارج میگذارم؛ اما تشخیص بنده این است به هزاران دلیل و علت، درین برهه و حتی برهههای گذشته، هرگز نباید پشت انقلاب و بهویژه دین اسلام و مفاد وصیت صدها هزار شهید را خالی کرده یا خالی کنیم و به خاطر کارهای کریه عدهای نکره، مردم را به رویارویی با انقلاب فرابخوانیم. من به سهم خودم در برابر دستکم سه دستهی فکری میایستم؛ معلوم است با زبان و قلمم. نیز مشخص است هوچیگران جایی درین میان ندارند. ۱. هر فکری که بخواهد امام خمینی را با عقدهگشایی و انتقام مورد تخفیف قرار دهد. نقد و حتی رد علمی مانعی ندارد، اما تخفیف و تحقیر و توهین عملی شنیع است. ۲. هر درازدستی که بخواهد دین را با دستاویز عارضههای عمومی و نارسایی مفاهیم مذهبی، از ایمان مردم بدزدد. ۳. هر رویکردی که عربوعجم بازی درآورَد و سیاست ارزشمند انقلاب در حمایت درخشان از مردم مبارز منطقه، علیهی نظامهای وابسته به غرب را زیر تیغ یورش ببرَد و مردم را به اغوا بیندازد. روشن است بنده همان اندازه قادرم، که عقل و دانشم قد دهد. دسیسهچینان هم لابد میدانید چندان هم از زیر نظرم غایب نیستند. درود بر آن رفیق که نسبت به این حقیر اینهمه فروتنی میفرماید، حال آنکه بر من، تاریک و تار نیست که جنابعالی در بسیاری از زمینهها از من پیشی و بیشی داری، حتی در اخلاص به درگاه خدا و خدمت خالصانه به خلق خدا که دلسوزیات بر اهل انصاف مبرهن و هویداست. بلی؛ من حتی اگر بیشتر از خودت به وضع موجود منتقد باشم، که شاید چنین باشد، باز نیز راهم، راه سازگاری است، نه درگیری و براندازی. به وسع خود درین صحنه با افکار مخالفان از درِ نقد وارد میشوم، به شیوهای ایجاب، نه به سبک سلب. سلامت و نیکنیاز بمانید..