قسمت سوم

نوشته‌ها و نظرات ردوبدل شده

 

مسائل روز: چرا حیفا؟ چرا تل‌آویو؟ به نام خدا. نیک می‌دانید که «پایگاه پهپادی راهبردی ۳۱۳» (یکی از شهرهای پهپادی ارتش جمهوری اسلامی ایران) بر دشمن زبون هراس افکند؛ آن هم رونمایی از پَهپاد (=پرنده‌ی هدایت‌پذیر از دور) جدید و مدرنی به نام «آرش۲» که ۱۰۰۰ کیلومتر را می‌زند. یعنی درست استان حیفا در دامنه‌ی کوه کرمل در شمال اسرائیل را. زدن تل‌آویو معلوم است چرا؛ چون کانون سیاسی نگرانی و چالش منطقه‌ای‌ست. اما حیفا چرا؟ کافی‌ست همین‌قدر بدانیم که: حیفا شهری‌ست دارای فرودگاه بین‌المللی بسیارمهم، مرکز بهاییت، دارای مخوف‌ترین دانشگاه صنعتی هوافضا و علوم مهندسی به اسم تخنیون، و مرکز توطئه و دسیسه علیه‌ی ایران و شیعه. این شهر عرب‌نشین روزگاری دور زیر حکومت شاهنشاهی ایران بود. هم‌اینک هم، خط راه‌آهن آن به شبکه‌ی ریلی حجاز وصل است.

 

جواب استاد ربانی به دامنه: علیک السلام صدیق گرامی صباح الخیر، آقا الحمدلله شما صاحب اندیشه ای و بسیار دوست داشتنی. «نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم». ز فرمایشات علامه رحمت الله علیه بجا بیان کردی، المتکبر به معنی صاحب بزرگی و عظمت کبریایی آمده ، تکبر خداوند ، ناشی از کمال وجود اوست چون غنی بالذات است و کبریایی مختص به اوست " وله الکبریاءفی السموات و الأرض... از آنجائی که ، الکلام یجر الکلامه عرض می‌کنم، عن رسول الله( ص) : اسم الله اعظم فی سته آیات فی آخر سوره الحشر .اسم اعظم خداوند در شش آیه آخر سوره حشر است . یعنی هر کس خدا را با اسم اعظمش بخواند خداوند جواب می‌دهد و هر گاه چیزی بخواهد عطا می کند ، تاکید شده هر شب انسان با طهارت بخواند تا به مراد دلش ... . اطال الله عمرک عزیز.

 

سلام و بسی قدردانی جناب استاد ربانی از جوابی که دادی. همیشه بدین مسئله فکر می‌کنم تنها دفتری که برای آدمی ورق پایانی ندارد، کمال است که شما به‌موقع دست بر سر آن گذاشتید. شاید بتوان آن سخن مخصوص حضرت ایوبِ ابتلاها دیده -علیه السلام- را در ردیف فکر کمال نشاند؛ پرسیدند حیات چیست؟ فرمود «همانا نبردی مداوم». سخن ایوب نبی یعنی در برابر ابتلائات، تسلیم‌نشدن و کسب کمال را باز نیز پیمودن. عارفان یاد دادند اگر بنا دارید خدا در میان شما منزل گزیند، محض خاطر خدا از عقیده‌ی شخصی‌ات چشم بپوش. شکرانه‌سخن این‌که چنین مباحثی که جناب‌عالی به صحن می‌آورید، به مخاطب می‌انگارانَد که انسان با هواهای نفسانی به حرکت در نیاید، بلکه به اسم اعظم درآمیزید و به آن چنگ آویزد. آری؛ به تعبیر مرحوم بازرگان انسان همان «ذره‌ی بی‌انتها» است در پیشگاه باری‌تعالی و حریم کبریا. درود بر شما.

 

استاد نجفی سلام. زیارت قبول. پیام جناب‌عالی را خواندم خرسند گشتم. فرمودید از "طریق اسرا" دارید طی طریق می‌کنید. اولا" ازین‌که فرمودی نایب‌الزیاره‌ی همه هستید مسرورمان کردید. ثانیا" در صورت امکانِ نوشتن پیام درین پیام‌رسان، بفرمایید طریق اُسرا یعنی کدام مسیر؟ حله به کربلا؟ یا کوفه به کربلا که مشهور شد به طریق العلما؟ امابعد؛ عرضم این است حقیقتا" نام "نجف" و "نجفی" در میان ایرانیان یک رمز بود؛ رمز با امام علی ع بودن. حتی پیشوند و پسوند اسامی هم با لفظ نجف آجین و عجین می‌شد. مثلا" نجفی مرعشی. نجفی قوچانی. همرزمی داشتم از بابل فامیلی‌اش نجف‌زاده بود. دوستی دارم اسمش نجف است؛ رئیس پژوهشگاه اندیشه سیاسی و استاد علوم سیاسی: حجت‌الاسلام دکتر نجف لک‌زایی. حتی اسم حاج‌علی کارگر هم می‌شنیدیم نجف‌علی است. نیز مرحوم حاج نجف و نجف‌قاربون. راستی از وطن به وطن رفتی، زادگاه‌ات؛ نجف. بیشتر بخوانید ↓

محمد سلیمانی استاد نظر خطاب به بنده: درود. خدا اموات شمارارحمت کنه. بسیارعالی با قلم شیوای خود یاد گذشته نمودید. بی نهایت سپاسگزار. موفق و پاینده باشید.

 

جناب آقامحمد سلیمانی سلام. آقا، من مطلع نبودم شما پسر استاد نظر سلیمانی هستید؛ یکی از اعضا به بنده خبر داد شما فرزند ایشان هستید. از آشنایی به جناب‌عالی خیلی خوشحال شدم. بنده هنوز علاقه‌مند پدرتان هستم، مرد بزرگ محل ما. اگر فرصت دست داد از خاطراتم به پدرت خواهم نوشت. در پایان بسی ممنونم که متن را مطالعه کردید و به بنده لطف نمودید. درود. سلامم را پدر برسان. همین‌که بگویی: شخ‌علی‌اکبر اوریم طالبی، لابد خواهد شناخت. نیز به آقاداوود -که روزگاری تهران بود- و آقاسلیمان سلامم را تقدیم فرما. بسیار ممنونم که بر رفتگانم رحمت فرستادید و تشویقم فرمودید. محفوظ باشید.

 

جناب "... ؟" سلام و احترام. از درگذشت مرحوم استاد نظر سلیمانی -که الحق به قول جناب‌عالی وارسته‌‌ی روزگار بودند- بی‌خبر بودم. ممنونم که به‌موقع مطلع‌ام کردید. جا دارد تشکر کنم از یادآوری شایسته‌ی شما. پوزش؛ شما را نشاختم و نمی‌دانستم شما را به چه اسمی خطاب کنم. معرفی بفرمایید تا بیشتر آشنا شویم. حکمت بود گویی امروز در اربعین، ضمیرمان به یاد آن ذات پاک‌باخته افتد. پس جناب محمد سلیمانی هم سلامم را به قبر مرحوم استادنظر هم برساند وافی به مقصود هست. برای آن مرد عارف و دانا درین اربعین نمازی خواهم خواند. حال که این مسئله پیش آمد، پیشنهاد می‌دهم سالگردهای معاریف محل تقویم شود و درین جور صحن‌ها یادآوری گردد. مثل کاری که مدیر محترم آقامهدی رنجبر برای شهدای عزیز داراب‌کلا و مرسم و اوسا در اینجا می‌کند.

 

با سلام شخصیت گرامی و شفیق آقای طالبی بزرگوار.  از بذل توجهات سپاسگزارم. از خداوند متعال آرزوی موفقیعت و سربلندی برایتان دارم.

 

مجدد درود و سلام جناب آقامحمد سلیمانی. روز خوب و عظیمی دارد بر من می‌گذرد؛ آشناشدن با شما دوست بزرگوار و از دانش و اخلاقِ خوب، برخودار. و یادکرد نام پدر والای شما زنده‌یاد استاد نظر سلیمانی. و روز اربعین، که برجستگی آن این است سرِ مبارک آقا امام حسین علیه السلام درین روز کنار پیکر پاکش برگردانده و به خاک سپرده شد و عظمت اربعین به همین است و هیچ امام و پیامبری اربعین تاریخی ندارد که هر سال باید تکرار گردد و عظمتش نگه‌داشته. و خدا را شاکرم نوشته‌ی ستون امروزم خودبخود به این سو رفت و مدادم گرد روح آن پدر شیدای اهل‌بیت ع گردش کرد. و بنده این نوع امور را حکمت می‌بینم. ممنونم که درین صحن شما را می‌بینم. به دعایی که کردید، آمین می‌گویم. در پناه خدا آقامحمد.

 

مسائل روز: درباره‌ی "ژینا" اظهارنظری ندارم. زیرا در هر مسئله‌ای که اطلاعاتم اندک یا اصلا" وجود نداشته باشد، عقلی نمی‌دانم نظر دهم. اما در کلیت کار، دیدگاهی دارم که احساسم این است بار دیگر بیانش کنم شاید لازم افتد. انسان معمولا" و حتی همواره موضوع و مواضع دارد. وقتی موضع اصولی کسی در هر کاری مشخص است، اعلان موضع اضافی و موازی ضروری نیست. من معتقدم (حتی مسجّل شده است) جامعه از حضور پلیس در همه‌ی ابعاد زندگی اجتماعی احساس امنیت و آزادی قانونی و واقعی می‌کند؛ مثلا" نقش پلیس در جاده، در مواجهه با اهل دشنه و قمه، در رویارویی با تبهکارهای اهل وحشت و واهمه، و و و همه و همه. نمی‌دانم "گشت" صبغه‌ی فقهی دارد یا نه؟ نیز نخوانده‌ام در حکومت نبی ص و وصی ع گشت بوده یا نه. ولی حضور پلیسِ جامعه لازم است؛ اما پایشش علیه‌ی فساد در حکومت هم لازم‌تر.

 

هان! زائرین اربعین سلام، کسب مقام معنوی بر یکایک‌تان گوارا. کاره‌ای نیستم، در اندازه‌ای، هم؛ که بخواهم از تک‌تک‌تان تشکر کرده باشم. اما چون فردی علاقمند به کسانی‌ام که به مذهب و مناسک پایبندی دارند و به آن همواره روی می‌آورند، خیلی احساس بالندگی کردم وقتی این‌همه اشتیاق به زیارت اربعین دیدم. ای مُعزّان روزگاران، بدانید در ردیف پرهیزگاران و پارسیان قرار گرفتید که این منزلت و مقام گرامی‌تان را قدر بدانید. درین میان، دیدم و شنیدم که موکب‌داران محل‌مان -که همگی از دوستان دیرین و همرزمان بَرین هستند- بی‌حد و اندازه عرق خدمت ریختند و تن و روح را شبانه‌روزانه وقف خدمت به زائران کردند. برین برادران بی‌ادعا و شجاع و بر آن خواهران بی‌ریا و باسخا درودی بی‌انتها نثار دارم و از اعماق درونم عرض می‌کنم: این ثواب و اثابه‌ی‌تان ره‌توشه‌ی قیامت‌تان. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

جناب آقامهدی بابویه سلام. این جمله‌ی جناب‌عالی که فرمودی: «فروپاشی آموزش وپرورش، فروپاشی ملت است.» هم نشان درک ارزشمند شما از مسئله‌ی آموختن و آموزاندن ست و هم حاکی از درجه‌ی اهمیت آن. خواستم تشکری کرده باشم ازین دقت و فهم‌تان. بی‌علت نبود خداوند آن‌همه انبیاء علیهم السلام را برای فکر بشر برگزید و میان مردم معلم‌شان ساخت. به‌راستی که معلمی شغل انبیاست و همان‌طور که رابطه‌ی میان مؤمنان با پیامبران تا ابد برقرار می‌مانَد، رابطه‌ی معلمان با دانش‌آموختگان هم، همین‌گونه تا ابد پایدار خواهد ماند. درود بر شما آقامهدی و خدا پدرتان مرحوم گتی و مادرتان را غریق رحمت کناد.

 

جناب آسیدموسی سلام. معادل‌سازی "سی لیک و چهل لیک" برای لفظ زیبای "دلیک"، پردازش جذابی بود. نیز آوردنِ عبارت مأنوسِ "غورزم قادخل". قدم‌زدن در جوف چشمه را به میان کشیدی، که مرا به یاد خاطره‌ی خودم انداخته‌ای با یک دختر کُردی؛ که در سلسله‌نوشتار روزانه‌ام در یک قسمت خواهم نوشت. اگر البته دست‌کم ده نفر خواهان داشت درین هیئت. راستی این قسمت شرح ماوقع مهمی بود که مرقوم فرمودید. درود.

 

جناب آقاعلی‌رضا سلام. شما از هوش سرشارت، باریکه‌ی نوشته‌ی بنده را گشاد می‌بینی. نوشته‌هایم همان تنگ‌لولوست. قصدم نیست وارد "مسائل روز" شوم. ولی گاه ناچارم. از عنایات آن دوست فهیم، خندانم.

 

جناب حاج‌آقا مرآت سلام و عرض خداقوت. نکات و هشدار شما جناب مرآت درین پست خواندنی بود، و خوب هم تصور دهشتناک یک روز خیالی را مثال زدید. واقعاً آزمودن آن روز چقدر بی‌سپاس‌ها را پشیمان خواهد ساخت. حیف که سرنوشت کشور را نمی‌شود روی تست گذاشت. درود به تفکر دلسوزانه‌ی شما.
 
باور بفرما سال ۶۱ و بعد سال ۶۷ در جبهه‌ی مریوان به‌عینه وطن‌فروشی این دو جماعت زبون را دیدم و عمرمان را در مبارزه با این دیو و ددها گذاشته بودیم و سرانجام این ملت نگذاشت حتی یک وجب خاکش در تصرف متجاوزان و مزدوران در آید.

 

مسائل روز : اول روشن سازم که کسی منکر تلخی جنگ نیست؛ خیلی‌هم طعم زقّونی داشت تا آن حد زیاد، که ذائقه را ابدی کز نگه می‌دارد؛ عین خوردنِ خرمالوی نارس بر گستره‌ی زبان و کام. امابعد؛ برای بنده اهمیت فراوان داشت که رهبری معظم امروز دوره‌ی جنگ تحمیلی را «دوره‌ی پرمعنا و پرفایده» خواندند. برایم این نگره، نگرش ذاتیِ دفاع و مقاومت حساب می‌آید؛ زیرا تسلیم و درماندگی اساسا" در مکتب امام حسین ع منع و نهی شده است. حتی تعبیری نو داشتند که تابه‌حال از احدی نشنیده‌ام و آن این‌که اگر دفاع مقدس نبود، سپاه حتی جسمش هم باقی نمی‌ماند؛ مثل کمیته می‌شد. و کمیته که خوانندگان این صحن می‌دانند چه شد؛ با ادغام در انتظامی، مستحیل و نابود.

 

علاوه‌برین سه جا از سخنان، گُنگیِ جنگ را برطرف کردند. آنجا که تعابیری عنادآلود از جنگ خصوصا" تعبیر "استفاده از موج انسانی" را رد کردند و بر وجود "تدبیر و عقلانیت" در عملیات‌های مختلف صحّه گذاشتند. زیرا منتقدین -که بسیاری‌شان انصاف را کنار گذاشته و بی‌منطق نقد می‌کنند- همواره "موج انسانی" را جزوِ جدایی‌ناپذیر جنگ می‌خوانند و در صددند مؤاخذه‌ی فرماندهان جنگ را به میان بکشند که با گسیل موج انسانی بسیج به خط عملیات، قانون جنگیدن را کنار گذاشتند. حال، رهبری این "روش‌ها و راه‌کنش‌های ابتکاری" در عملیات‌ها را نه فقط تمجید که "قابل تدریس در دانشگاه‌های نظامی" معرفی کرده‌اند. نفس راحتی کشیدم وقتی چنین نگاهی را در بیان رهبری دیدم؛ گرچه نقصان‌هایی بروز داشت که ناشی از طبع انسانی‌ست و طبع بشر هم با اشتباه عجین است.

 

مزید بر این، جنگ را بر اثر سه عنصر «۱. قدرت جوشان انقلاب، ۲. رهبری بسیار مؤثر امام، ۳. خصوصیات فاخر و برجسته‌ی ملت ایران» تحلیل کردند که حقیقتا" اشاره‌ی دقیقی بود؛ زیرا همین سه ضلع قدرت‌افزایی، موجب شده بود تهدید هولناک به فرصت درخشان تبدیل گردد. هر کس رزمنده بود و در صحنه‌ی جنگ حیّ بود (و بهانه هم نمی‌آوُرد تا نرود) امروزه همین سه ضلع را مدّ نظر قرار می‌دهد. بنده از همین زاویه است که به وُسع اندک خود، بارها خواستار زنده‌نگه‌داشتن عناصر سه‌گانه‌ی: ارزش‌ها، آثار و آموزه‌های دفاع مقدس شده‌ام. و درین روزگار که سطح مطالعات ژرف افراد فروکش کرده، یکی از سالم‌ترین این روش‌ها را خاطره‌نویسیِ کوتاه‌کوتاه می‌دانم؛ بی‌کم و کاست. شامل خسارات و برکات، عرفان و هزلیات. شوخی‌های جبهه به همراه جدّی‌های جبهه. هر چه جبهه بوده همان را روایت‌کردن. هر رزمنده خود یک سند شفاهی صدّیق جنگ تحمیلی‌ست، که سبنه‌اش مخزن اَسرار جنگ است و این متاع فاخر و پربهاء نباید دفن شود.
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

مسائل روز: دوره‌ی ۹ مجمع تشخیص چونان گذشته همه مردند؛ یک زن در آن عضو نشد. شاید تصور شود زنی نیست که تجربه‌ی سیاسی داشته باشد. علت همین هم باشد، باز نظام مقصر است، با نارسایی فکری عده‌ای، اجازه نداد زن تا پایه‌های بالای نظام رشد کند و در کشورداری از تساوی رشد و تصاحب شغل برخوردار. ماندن مجدد آن یک فرد در مجمع -که طی مدت طویل، نه فقط مصلحت را رعایت نمی‌کرد حتی در تشخیص آن هم عاجز بود، بلکه بارها با رفتارهای مضحک، با حیثیت نظام بازی کرد- شگفتی برانگیخت. آیا عضویت مجددش یک مصلحت‌بینی بود؟! نمی‌دانم! برکنارکردن رئیس دولت شیک‌پوش ستودنی بود؛ سزایش همین بود؛ با کُسالی‌کاری او در دسیسه‌ی برجام، فرصت‌های انقلاب، تهدید شد و با قبول متنی دوپهلو، سند علیه‌ی کشور تجهیز. مجمع هم از سنای شاه کم ندارد؛ یک عده پیر، خسته و اغلب بی شمّ تشخیص، گهی گعده و اضافه‌کار درو.

 

در نغمه:

 

تظاهرات در قم علیه‌ی آشوب و حامیان آشوبگران

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام  امروز یک‌شنبه ۳ مهر ۱۴۰۱ در سالروز رحلت جانگداز حضرت پیامبر اکرم ص و شهادت حضرت امام حسن مجتبی ع ، به حرم حضرت معصومه س رفته، پس از زیارت حرم ملکوتی کریمه‌ی اهل بیت ع و درنگ در عزاداری این روز جانسوز در صحن شرقی اتابکی، راهی راهپیمایی انبوه مردم دردمند علیه‌ی آشوب و حامیان آشوب شدم که برایم در حکم اهمیت راهپیمایی‌های اوائل انقلاب را داشت که شرکت در آن هم تولّی بود و هم تبرّی. خداوند از کاری خشنود است که به گسترش عدالت و رعایت احکام شریعت و رضایت ملت بینجامد. هیچ چیز برای بنده دردناک‌تر از آن نبود که جلوِ چشم نظام و انقلاب، آشوبگران چادر از سرِ یک زن باحجاب برداشتند و به زور سر آن انسان شرافتمند را در انظار عمومی برهنه ساختند. حقیقتا" کاری کریه و رفتاری شنیع مرتکب شدند. مهربانی و خدمت انقلاب به مردم یک اصل بدیهی و دینی‌ست، اما اُبّهت و اقتدار و قاطعبت علیه‌ی شرارت‌افکنان هم، اصلی جدایی‌ناپذیر و منطقی و قطعی‌ست. این دو شیوه‌ی کشورداری اگر متوازن نباشد آشوبگران در هر فرصت دگری که بیابند، جری‌تر و جریحه‌دارتر خیابان‌ها و حریم عمومی ملت را اشغال می‌کنند و امنیت و آسایش را خدشه‌دار.

 

قم. خیابان شهدا

روبروی مدرسه‌ی امیرالمؤمنین ع

 

حضور همه‌ی صنوف و آحاد ملت درین حرکت انقلابی

تلویزیون ایران عبرت بیاموزد و معذرت بخواهد و تنبیه شود که چرا این‌همه به هرزه‌ها (برخی از هنرپیشه‌نماهای پول‌پرست) در شبکه‌های خود میدان داده بود و میلیاردها پول در حلقوم‌شان ریخت که حالا دُم درآوردند و خیال می‌کنند پشیزی می‌ارزند که آشوب را دامن زدند و از کشور گریختند. ملت متدین و ریشه‌دار ازین‌دست کارهای سبُک و اَشرافی و خلاف آرمان انقلاب سازمان سیما حقیتا" ناراضی‌ست و آنجا را لانه‌ی این هرزه‌ها کرده بود. آیا سیما باز هم بدین خفّت و حراج بیت‌المال ادامه خواهد داد؟! خدا اعلم است. چند عکس هم ازین حرکت انقلابی امروز مردم در قم انداختم که در بالا گذاشته‌ام.

 

نظر شیخ‌ احمدی: سلام بر استاد طالبی. بسیار عالی.

 

دامنه: سلام جناب استاد احمدی. از شما هم ممنونم که تظاهرات عظیم پس از نمازجمعه‌ی اخیر قم را منعکس و متنی برخوردار از منطق و انتظارات به‌جا بیان داشته بودید. من آن روز غائب بودم و لذا امروز جبرانی زدم. درود.

 

نظر شیخ‌ احمدی: ممنون جناب طالبی، می دانستی امروز ۲۵ سپتامبر روز جهانی روءیاست؟ عده ای، بخصوص سلبریتی ها، در چند روز گذشته رویایی شدند، اما وقتی به خود آمدند دیدند که گهی لپ لپ می‌خورند، گه دانه دانه. سلبریتی ولگرد.

 

پاسخ:  نه نمی‌دانستم جناب احمدی. سازمان سیما  باید پالایش شود و ازین هرزه‌های فاسد ولگرد تصفیه. این هرزه‌ها چرا باید چند دهه شبکه‌های سیما رالانه‌ی خود می‌کردند. برخورد با عوامل این حرکت خزنده باید در دستور کار نظام قرار گیرد.

 

سلام جناب ... . از حرکت ارزشی شما دلشاد گشتم. بنده هم ازین کار زیبا و شجیع و رجایی‌گونه‌ی جناب حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی در احیای نام و چهره‌ی شهید عزیز ایران و جهان اسلام سرباز حاج قاسم سلیمانی در تریبون بین‌المللی، خیلی خرسند شدم و این صحنه را زنده می‌دیدم. از شما تشکر دارم و برای ایشان توفیق روزافزون می‌طلبم.

 

استاد حاج‌آقا سیدکمال‌الدین سلام و عرض ادب. به‌درستی پرده برداشتید. بنده تردید ندارم این عده درباره‌ی رهبری معظم، دچار کتمان هستند . و حضرت‌عالی استاد هستید و به‌خوبی با لغات و الفاظ، آشنا، کتمان کاری‌ست که انسان با این‌که از آن مطلع است، پنهان می‌دارد. اینان برجستگی‌ها و شایستگی‌های رهبری معظم را پنهان می‌کنند؛ که از انکار بدتر است. استاد چه می‌فرماید.

 

سلام استاد شفیعی دارابی. متن مهمی بود؛ دقیق مطالعه کردم. به تاریخ نقلی و نیز تحلیلی اسلام علاقه دارم. بنده هم به‌کارگیری تعبیر "بلکه شهادت" برای رحلت رسول‌الله ص را چند جایی از مطالعاتم، دیده بودم. بله درست فرمودید تلخی بی‌شمار رخ داد و حتی به قول حضرت‌عالی مصائب برآمده از انحراف، عظیم‌تر از خود مصیبت رحلت نبی رحمت ص شکل گرفت. علاوه برین، تلخی زیادی با بازماندگان خاندان عصمت  علیهم السلام تا زمان غیبت حضرت حجت عج کردند که قلم دانشمندان و عالمان از شرح آن عجز دارد. بهره بردم از بیان نوین.

 

استاد شفیعی مازندرانی سلام مجدد و بسی سپاس از ین سروده‌ی نو و تازه. حالیا؛ خوشا به قریحه‌ی سرشار شعری شما که از هر سوژه متنی به "نظم" می‌نگارید.

 

سلام استاد شفیعی مازندارنی. این بنده از دیرباز به شما عالم و شاعر و محقق گرانقدر علاقه داشتم و دارم. همیشه‌ی روزگار بر ما محبت داشتین. ممنونم از تشویق و تأیید. استاد می‌دانند که این مردم آگاه، پای آرمان انقلاب و حمایت از رهبری معظم همواره ملتی همیشه‌حاضرند. این آشوب، نه فقط رسواگر دنائت‌پیشگان بود، بلکه این‌بار هویت کسانی را برملا می‌کند که با پیام و بیان تحریک‌آمیز و  بی‌شرمانه‌ی خود، این غائله‌ی ضد دینی را به نحوی تمهید کرده و بر زبانه‌ی شعله‌‌ی آن دمیدند. تولّی و تبرّی درین قضیه، امری لازم است. سپاس از شما استاد.

 

در پاسخ به دامنه: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. آقا ابرهیم، همیشه آفا ابراهیم است. احسن احسن. طیب الله بر این شعور انقلابی. شفیعی مازندرانی.

 

در پاسخ به دامنه: آقا ابراهیم سلام علیک. ضمن عرض تسلیت و آرزوی توفیق بیشتر و قبولی زیارت و عزاداری؛ امیدوارم از ثواب بلند زیارت از راه دور نبی مکرم اسلام (ص) و سبط اکبرش امام مجتبی (ع) بهره مند گردید. از مطالعه  نگاشته زیبایتان که آراسته با سوزی مخلصانه نسبت به انقلاب و آرمان های والای آن و آموزه بلند حجاب و... و نیز آهی سخت از بهرمندی سلبریتی ها از امکانات صدا و سیما بوده است بهره مند شدم. آن شاء الله ماجور باشید. شفیعی دارابی

سلام استاد حاج سیدحسین شفیعی دارابی. به دعای خیرتان آمین می‌گویم و زیارت از ابعد هم رخ داد. خدا را شاکرم که بنده را همواره مشفقانه رهنما هستید. و از شما بسیارممنونم که برین نگاه و‌ دیدگاه بنده، قلم تأیید بردید. سلامت باشین استاد.

 

نظر استاد حاج سیدکمال‌الدین‌عمادی: سلام بزرگوار. اعظم الله اجورکم و اجورنا فی مصایب النبی و اهل بیته صلوات الله علیهم اجمعین. سعیکم مشکور و اجرکم جزیل. بیان و بناتان  دل انگیز و بصیرت افزاست. من مدتی است به رجال هنری و ورزشی ایران نمی توانم نگاه کنم.

 

سلام استاد سید بزرگوار حاج‌آقا عمادی. اجر شما هم با خدای متعال. تسلیت عرض می‌کنم. ممنونم که بنده را تشویق فرمودید و نوشته‌ی ناچیزم را تأیید. بله، حق هم دارید به این هرزه‌های دمدمی‌مزاج نگاه هم نیندازی. درین مورد، عین همدیگر هستیم. این‌تپپ افراد نون به‌نرخ‌روزخور آنقدر بی‌مقدارند که حتی لیاقت ندارند که اسم آنان را بنویسم.

 

نظر حاج‌آقا عمادی: علیکم السلام بزرگوار برادر فهیم و فرزانه ام. تردیدی نیست اگر بخواهیم عظمت رهبری را بهتر درک کنیم باید به اندیشه افراد اتاق فکر نظام استکباری جهان واقف شویم. آنان بهتر ازهر کس این فقیه بیدار را می شناسند اما آنان کمتر زبان به اعتراف و بیان می گشایند. البته در این باره روایت هم داریم. تفسیر نور الثقلین، جلد ۵  ،  صفحه ۳۳۶  امام باقر (علیه السلام) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ أَعْطَى اَلْمُؤْمِنَ ثَلاَثَ خِصَالٍ: اَلْعِزَّةَ فِی اَلدُّنْیَا، وَ اَلْفَلاَحَ فِی اَلْآخِرَةِ، وَ اَلْمَهَابَةَ فِی قُلُوبِ اَلظَّالِمِینَ، ثُمَّ قَرَأَ: «وَ لِلّٰهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» وَ قَرَأَ: «قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ» إِلَى قَوْلِهِ: «هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ». یکی از نشانه های مومن هیبت و هراس در دل ستمکاران است. اگر این معنا دقت گردد میتوان گفت الان ستمکاران با این وصف جمع از کدام مومن عصر حاضر می هراسند. باید در لابلای کلمات همان ستمکاران جستجو کرد. از فلان عالم مدرس عالی که اعلان می کند دین از سیاست جداست یا وظیفه ما دخالت در سیاست نیست ستمکاران از وی چرا بترسند

استاد معزز حاج سیدکمال‌الدین عزیز سلام علیکم. از بی‌کران مهربانی‌تان برین شاگرد، سپاس. پاسخ قوی‌یی نوشته‌اید. موافق هستم تماماً. هر سه خصلت واقعاً واجب است. مهابت هم در وقت خود اوجب. ۱۷ ساله بودم برای دفع شرّ جنگ رفتم مریوان. نه منِ تنها، صدها تن مثل من. اگر در برابر کومله و دموکرات و گروهک‌های مسلح دهه‌ی شصت، توسل به قدرت مشروع نمی‌شدیم الان نه از تاک نشان بود، نه از تاک‌نشان. امام خمینی ره رهبر کبیر در برابر محاربان و متجاوزان ایستاد و نتیجه داد. برداشت من این است رهبری معظم هم، به قطع و یقین، تصمیم تاریخ‌ساز خواهند گرفت. زمان برخورد قاطع و قانونی و بی‌بخشش با تحریک‌کنندگان و آشوبگران باید فرا می‌رسید. اینک، همان وقت تصمیم انقلابی و الهی است. والسلام.

 

گریزگاه از عذاب خدا ؟!

در پناه آیه ، در سایه‌ی ائمه

به نام خدا. سلام. در آیه‌ی ۳۶ ق می‌خوانیم: وکَم اهلکنا قبلَهم مِـن قرن هم اشدُّ منهم بَطشا فنقّبوا فی البلاد هل من مَحیص. و چه بسیار از امت‌ها که قبل از ایشان بودند و ما آنها را هلاک کردیم با این که از اینها نیرومندتر بودند و به شهرهای دیگر نیز رخنه کردند، آیا توانستند از هلاکت، گریزگاهی بیابند؟

نظر مرحوم علامه طباطبایی درباره‌ی این آیه در المیزان: می‌فرماید: "قبل از این مشرکین فعلی، چه بسیار اقوامی بودند که بسیار نیرومندتر از اینها بودند و با نیروی خود به سرزمین‌های دیگر سیر کرده و آنها را نیز فتح کردند، اما آیا توانستند از عذاب خدا گریزگاهی بیابند؟ یعنی اگر آنها توانستند، این مشرکین نیز می‌توانند، و این آیه در مقام انذار و تخویف مشرکین است."

ویژگی‌های شیعیان: در سالروز شهادت عالم آل محمد امام رئوف حضرت رضا ع یک سخن از آن امام همام درباره‌ی ویژگی‌های شیعیان نقل می‌کنم. شیعیان ما تسلیم فرمان ما هستند، از سخن ما پیروى مى‌کنند و با دشمنان ما مخالف‌اند. پس هر که چنین نباشد، از ما نیست. منبع : صفات الشیعه، ص ۸۲ ، ح ۲ ، گزیده‌ی حکمت‌نامه‌ی رضوی، صفحه‌ی ۲۹۶. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

سلام جناب مرآت. با دیدگاه شما موافقم. همیشه مسئولانه و دلسوزانه نسبت به قضایا قلم می‌زنید؛ نیز درین پست. شکاف‌ها از نظر جامعه‌شناسی سیاسی امری طبیعی‌ست. مثل جوش در بدن. اما عده‌ای ضدانقلاب تخریب‌گر از شکاف اجتماعی که باید تفکر از آن زاده شود، آشوب تولید می‌کنند. درین تعداد اندک فرمایگانی که توهم دارند که مشهور و چهره‌ی هنری و ورزشی هستند آتشبیار شدند. انقلاب اسلامی چه مخالفان بی‌مایه‌ای دارد که به جای آداب مبارزه، رفتار آتش و شکستن و چاقو و ساچمه و زنجیر و قمه را بلد شدند!
 
استاد محترم و ارزشمند سلام و عرض ادب. این‌که فرمودید: «برخی از آنان زودتر از نیروهای معاند خارجی، پا پیش نهادند؛ و زمینه را برای اغتشاشات رخ داده فراهم نمودند... » یک پرده‌برداری دقیق و حق‌گویی صریح است. تصدیق می‌شود. بله؛ چنین کردند که فرمودید.
 
نمی‌دانم باید برای این وادادِ آبرو، لفظ شوربختانه برای آنان به کار گیرم یا خوشبختانه. اگر اولی را بگوییم در واقع داریم از سرنوشت شُومِ افراد و همنوعان، تأسف می‌خوریم که چرا چنین رفتاری از خود بر جای گذاشتند که عاقبت سوء محسوب می‌شود. و اگر لفظ دومی را وسط بیاوریم، در حقیقت می‌خواهیم این را برسانیم که غبار اغتشاش بلاخره کنار زده می‌شود و چهره‌ها رسوا می‌شوند.
 
گرچه شکاف‌های سیاسی مانند جوش‌های بدن امری حتمی‌ست، اما چهره‌هایی کوشیدند از طریق دمیدن دروغ و بزرگنمایی‌ها و فریفتن مخاطبین، آتش اعتراض را به شعله‌های آشوب و خوشه‌های خشم تبدیل کنند که گروهک‌ها و جریان‌ها درین ماجرا ردی از خود گذاشتند که نباید در برابر آنان کوتاه آمد.
 
طی این‌همه سال، دست‌کم این دانش در ما تقویت شد که هر گاه هر حکومتی در برابر گستاخی‌های آشوبگران مماشات ورزد، روزی خود آسیب سختی می‌بیند و در معرض لایه‌های عمیق‌تر آشوب، گرفتار می‌آید. انتظار می‌رود همان‌گونه که امام خمینی ره رهبر کبیر در برابر بحران‌های شکننده، شجاعانه فرمان «شدت‌ برخورد» صادر می‌کردند، رهبری معظم نیز درین برهه‌ی مهم، تصمیم تاریخ‌ساز بگیرند و با صدور فرمان سرنوشت‌ساز، برخورد شدید با معاند و آشوبگر را عملیاتی سازند تا انقلاب در اثر گستاخی‌های شررات‌بار، دچار کُندی برخورد و ندانم‌کاری مصیب‌بار نگردد. شدت و رحمت دو پایه از یک رفتار است که قرآن بر آن انگشت قبول زد. هر گاه حکومت به موازات خدمت و عدالت و رحمت و آزادی واقعی، در برابر خشونت رهای افراد سازمان‌یافته، دچار تردید و ترس و مسامحه‌کاری شود، خسران جبران‌ناپذیری را خریده است. امید است دست قدرت مشروع که در زبان علم سیاست همان «اقتدار = زور قانونی» است، از آستین انقلاب بیرون آید و نگذارد احدی بتواند آرامش و تمدن‌سازی و رفاه و امنیت پایدار ایران را صدمه بزند و ایمان و باورهای مذهبی مردم را نشانه گیرد. با احترام و سپاس از بیانات شما شخصیت قابل احترام ما. ابراهیم.
 

جناب آقای مرآت سلام و خداقوت. خوبی بداهه این است انسان در گام اول فکر، کمتر اسیر خیال و حاشیه است. معمولاً اولین فکر، کم‌اشتباه‌ترین آن است. شما دوست فرهیخته همواره از ناحیه‌ی ادیب‌بودن، خوب می‌درخشید. درود.


استاد گرانقدر سید عمادی سلام علیکم. نکات ارزنده‌ای در نوشته‌ی شما مشاهده کردم و واقعیات را بیان فرمودید.  همان طور که پیش ازین نیز، میان شما و بنده بر روی مفهوم کتمان و انکار، یک مباحثه‌ی گذرا انجام  شده بود، مثال‌هایی که در پاراگراف یکی به آخر مطرح فرمودید در ردیف همان مسئله است. برخی، انصاف به خرج دادند اظهار کردند  برخی هم اساسا" شرم دارند نزد مثلا" همفکران و هواخواهان خود، به ویژگی‌های کم‌مانند -و حتی در برخی زوایا بی‌مانند- رهبری معظم اذعان کنند. لذا کتمان می‌دارند و پوشیده نگه می‌دارند و شاید هم نمی‌خواهند خود را آشکار کنند. از شما متشکرم  استاد که ورود زیبایی به این مبحث داشتید. درود.

 

سلام و عرض ادب و احترام مدیر محترم محاکات. بر مفاهیم مهم و ارزشمند دست گذاشتید. خواستم گفته باشم گوشزد مفیدی بود. وقتی برای کارهایی چون لغت، گواهینامه، مالیات، کشاورزی، دهیاری، باغداری و ... ، شیوه‌نامه‌های ویژه وجود دارد، چرا برای مبارزه‌کردن و اعتراض‌کردن نباید تن به شیوه‌نامه بدهند و مثل آدم خواسته‌های خود را برسانند. حتی در جنگ هم آمبولانس حریم امنی دارد، اما اینان حتی بر وسائط نقلیه‌ی امداد هم خشونت می‌کنند. هیچ حد یقف برای خود قائل نیستند. اعتراض حق خدادادی است. اما برای خود قواعد و اخلاق و شیوه دارد. پوشش و حجاب هم طبق فرموده‌ی درست شما یک اصل است که از دیرباز در ایران کهن ریشه داشت. درود که متن‌های سازنده و اثربخش می‌نگارید.

 

سلام بر شما جناب با اسم «سید کمال اکبری». شعر تأمل‌برانگیر، انتقادی و سازنده بود و تلنگر بزرگی زد. از سوی دیگر به سبک روان سرود که در ردیف سهل و ممتنع است. شاعر بر اوضاع روز تهران آگاه است و دانش مثنوی‌اش هم معلوم است. نام شاعر را می‌فرمایی جناب؟


جناب حجت الاسلام آقای سید کمال اکبری. با عرض سلام و احترام. نوشته‌های شما را مورد مطالعه قرار می‌دهم. درین بحث تکثرگرایی، نکات علمی و در دنباله، استنتاج درستی مطرح کردید. خواستم عرض کنم در غرب، ابتدا برخی از پلورالیست‌ها (=کثرت‌گرایان) در واقع برای مقابله‌ی فکری با آن نوع از تفکر مسیحیت و یهودیت بود که هر یک دین خود را ناجی انحصاری بشریت می‌دانستند و سایر ادیان را رد می‌کردند. آنان برای رفع این فکر، کثرت‌گرایی را ساز و برگ دادند؛ که متأسفانه در ایران، برخی از روی نادانی و خامی و شاید از روی دلباختگی غربی، آن را در برابر اسلام و معرفت دینی به کار گرفتند و ناپخته مباحث را وارد تفکر دینی در ایران کردند که کاری بس عبث و ابتر بود و موجب سردرگمی عده‌ای شد. در غرب البته معلوم شد چنین نظریاتی سپس به کژی رفت و اندک اندک پتکی کردند بر فَرق مسلمانان. اسلام بر خلاف غرب، مصدّقِ پیامبران ماقبل است: «بِما اُنزِلَ اِلَیکَ و ما اُنْزِلَ مِن قَبلِکَ» و لذا تصدیق و ایمان به تمامی انبیا -سلام الله اجمعین- جزوِ مشخصات بارز و واجب مؤمنان (پنج آیه‌ی نخستین بقره) است. بلی درست بحث را کلامی کردید و دفاع عقیدتی.  اسلام توسط حضرت خاتم ص خاتمه‌ی کامل ارسال دین بود. ما مفتخریم دین مبین اسلام را کامل و جامع می‌دانیم. به قول سدید شما ادیان در طول قرار دارند نه د ر عرض آن. رودخانه‌ی دین از بدو جاری شد و به اسلام ختم شد. پوزش اگر تصدیع شد. شما خود دانش‌آموخته‌ی مکتب امام صادق ع هستید و برین مسائل مسلط و آشنا. درود.

 

تعلیقه ای بر «مردم ایران با قرآن چه می کنند»؟بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. شکر الله مساعیک. ان شاء از شفاعت قرآن بهره مند شویم و از شکوه قرآن در سرای قیامن در أمان باشیم. آنچه در راستای عنوان «مردم ایران با قرآن چه می‌کنند؟» نگاشتی، زیبا نگاشتی؛ اگرچه بنا نداشتی، همه آنچه که در این راستا قابل ذکر می باشد را به رشته تحریر در آوری؛ به هرحال، جای سپاس دارد؛ مخصوصا اینکه گریزی زده اید به عناد ورزی برخی از آشوب طلبان داخلی؛ شایسته بود به این نکات نیز اشاره می نمودی:

 

یک) این عناد ورزیها، نه تنها مورد قبول و تایید اکثریت قاطع ملت شریف ایرانی مومن به قرآن ندارد؛ بلکه مورد نفرت و بغض همه ایرانیان مؤمن به قرآن می باشد؛

دو) شواهد معتبر حاکی از این هستند که این عنادورزان، از سفره مادی و غیر مادی عنودان خارجی و بیگانه از قرآن، ارتزاق می نمایند؛ در واقع، مزد این ارتزاق را پرداخت می کنند؛

سه) بر اساس آیه شریفه «یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» (توبه/ سی و دو) (؛ با اندکی تفاوت در آیه هشت صف)؛ این عناد ورزیها ره به جائی نخواهد برد؛ شواهد تاریخی بی شمار در جهت ستیز با قرآن (؛از جمله: توصیه به فروکردن سر انگشت در گوشها برای نشنیدن کلمات و نغمه قرآن، تازیانه زدن بر لبان مبارک قاری قرآنی همچون امام حسین علیه السلام توسط یزید بن معاویه، تیر باران شدن صفحات قرآن توسط ولید بن یزید، و....) نیز تایید می کند: این وعده الهی محقق خواهد شد؛

چهار) ای کاش در نوشته دیگری؛ علت این عناود ورزیهای بی حاصل را به رشته تحریر در آورید.
موفق و ماجور باشید.

(حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی: عصر شنبه، ۱6 مهرماه ۱۴۰۱ش_ ۱1 ربیع الاول ۱۴۴۴ق)


استاد بزرگوار حاج آقای شفیعی دارابی. سلام و بسی قدردانی برای این اهتمام. علاوه بر تشکر وافر که این نوشته‌ی بنده را با عنوان «مردم ایران با قرآن چه می‌کنند؟» در دامنه و نغمه، مطالعه و مورد مداقه قرار دادید و دست تشویق بر سرم کشیدید باید عرض کنم با تکمیل بحث به قلم قوی شما، موافق و خیلی خشنودم. بله درست مثال زدید، نه فقط عنادشان را برملا، حتی پوچی و سیرت و صورت آنان را هم پیشگاه ملت عریان ساخت. نمونه‌های تاریخی برای ستیز با قرآن توسط ستیزه‌جویان عنود نیز، بسیار لازم بود که ذهن فعال استاد از بیان آن دور نماند. درود فراوان. مجال شد باز نیز آن توصیه‌های ذی‌قیمت و مفید شما را جامه‌ی عمل می‌پوشانم. اگبر البته دانش آن را در خود بیابم. ان شاءالله. ارادات و عرض ادب. ابراهیم.

 

با عرض و سلام و ادب و احترام به اعضای شریف هیئت رزمندگان، از جنابان آقایان مدیران گرانقدر: اسماعیل آفاقی و قاسم بابویه بابت راه‌اندازی هیئت محترم رزمندگان بر روی پیام‌رسان ایرانی "ایتا" تشکر فراوان دارم. از سال‌ها پیش، پس از ایجاد ایتا، جزو نخستین نفرات در پیام‌رسان"ایتا" بودم و اینک خرسندم که مدیران محترم هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا به‌درستی به فکر ایجاد این گروه همسنگران و همرزمان و هم‌مسلکان و در یک کلمه همراهانِ دوست و دوستانِ همراه افتادند و نگذاشتند حلقه‌ی وصل نیکان از هم بگسلد. ان‌شاءالله تعالی به‌زودی دنباله‌ی سلسله‌خاطرات و نیز مسائل روز را -که دو ستون روزانه‌ی بنده درین هیئت محترم بود- پی می‌گیرم و درین صحن محترم ارائه می‌نمایم. از دیدن نام اعضای عزیز و خواندن نوشته‌ی قلمی آنان خوشحال شدم. شایسته است مدیران محترم هیئت زحمت بکشند اعضای هیئت را باخبر کنند ایتای خود را به‌روزرسانی کنند و نیز اعضایی را که در ایتا حضور ندارند، این پیام‌رسان ایران را نصب کنند تا امکان هم‌افزایی فراهم شود و الفت و پیوند فکری و عاطفی مانند همیشه برقرار و در مدار. درود و ارادت. یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ا / براهیم طالبی دارابی دامنه

 

جناب آقای کاوه توفیقی. با سلام و احترام. این شعر درین پست در واقع بازگوکننده‌ی حال درونی هر ایرانی اهل دل و دوستدار اهل بیت علیهم السلام است. زیبا سرود. حقیقتا" حضور در حرم رضوی موجب دگرگونی روح هر زائر می‌شود. سپاس از جناب عالی که به این بستر معنوی اهتمام ورزیده‌اید. التماس دعا.
 
 
 
استاد ربانی سلام و عرض ادب و ارادت. واقعاً خداوند چه نعمتی شگفت‌انگیز برای بنی‌آدم آفرید؛ زبان و قلم. دو ابزار ارتباط که جایگزینی ندارد. سپاس می‌گزارم خدای باری‌تعالی را که باز درین صحن محترم رزمندگان، با نوشته‌های قلم آن دوست و استاد وارسته استفاده می‌بریم. امید است لَس‌لَس! همه‌ی همسنگران نوشتن درین صحن محترم را آغاز بفرمایند.
 
دری که درین متن، درباره‌ی خطبه و خطابه و نهج‌البلاغه گشوده‌اید، دری بود که به نور باز شد. از سبک نوشتاری خاطره‌وار و حاوی نکات پربار خیلی خوشم می‌آید.
 
 
باری؛ چنان هشدار هنرمندانه بر هوشیاران دادید که فلان دانشمند آن‌همه بار، نهج‌البلاغه را گشود و خواند اما مای پیرو امام علی ع ... .، خواستم عرض کنم از دیرباز در دهه‌ی ۶۰ پس از خواندن کتاب مهم «سیری در نهج‌البلاغه» ‌‌اثر پردرخشش استاد شهید مطهری، معمولاً متن و ترجمه‌ی نهج‌البلاغه‌ی مرحوم سیدجعفر شهیدی و مرحوم دشتی را می‌خواندم. اما سال ۸۶ با خود عهد کردم یک بار به‌طور کامل و بی‌وقفه، نهج‌البلاغه را از اول تا آخر بخوانم و چکیده‌نویسی کنم. کردم؛ آقا. و حدود ۹ ماه هم طول کشید تا هر سه بخش خطابه و نامه و قصار را بخوانم و خلاصه کنم. اینک آن دفتر یادداشتم برایم حکم یک عهد و میثاق را دارد. واقعاً کتابی‌ست که انسان را در حین خواندن تکان می‌دهد و گاه آدم را بر جای خود میخ‌کوب. بی‌حکمت نیست که نهج‌البلاغه، اخوی قرآن کریم شد. چه دانش سرشاری داشت مولای‌مان امام متقیان علی علیه‌السلام.
 
نظر حجت‌الاسلام شیخ ربانی: علیک السلام رفیق صدیق و یکی از بهترین باقیات الصالحات مرحوم جنت مکان حاج شیخ علی اکبر رحمةالله علیه،  لطفتان مزید عزیز ، همانطور که اشاره کردید لس لس بزرگان نزول اجلال کنند و افاضه بدهند و استفاده کنیم . و از اشاره مسائل روزتان استفاده کردم تحلیلی حقیقی از کلام رئیس سیاست خارجی... . ای عزیز ، آنها در اوج تکبر ... . خودشان بدون اینکه به دیگران زحمت بدهند چهره واقعی خود را بر ملا می‌کنند آنها با استعمار و کشتار بی‌رحمانه و  غارت مغزها و سرمایه های جهان سومی ها به آن به اصطلاح باغ رسیدن و دیگران را جنگلی می‌بینند البته از برکات جنگ اوکراین تازه اول راه است منتظر اعجاز و خبرهای تازه باشید . والسلام علی من التبع الهدی.
 
نظر حجت‌الاسلام شیخ احمدی: سلام بر استاد طالبی عزیز. به زیبایی حق مطلب را ادا کردید. یادتان هست حضرت امام رحمت الله علیه در پیام به گورباچف، هم مشکل اصلی شرق و غرب را گوشزد کرد و هم از او یک تقاضا نمود؟ از دیدگاه حضرت امام مشکل اصلی هر دو بلوک عدم اعتقاد واقعی به خدا است: "جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است." اما تقاضای امام از گورباچف:  "از شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید." اما اکنون با سلطه رسانه ای و تبلیغاتی، این زندانِ به ابتذال کشیده و به بن بست رسیده، به باغ تبدیل می‌شود. غرب همان گنجشکی بیش نیست، پروپاگاندای رسانه ای آن را بُلبل نمایش می‌دهد. جالب تر این که آقای بورل از اظهار نظر خود عذرخواهی می‌کند، اما مجددا حرفهایی می‌زند که در واقع همان روحیه نژادپرستی و تبعیض را بروز داده است.
 
پاسخ دامنه: سلام دوباره استاد ربانی. بر والدین شما هم رحمت می‌فرستم. خشنودم کردید که والدینم را یاد فرمودید. کوچک شما خوبان روزگار هستم. بله استاد نازنین، درست دست گذاشتید روی ضعف بنیادی تمدن غرب. واقعاً غارتگر است غرب، از غارت معادن تا غارت مغزها. امید است این رسوایی‌های اخیر آنان، لبه‌ی خونین تمدن غرب را به زیان خودشان لَورده‌تر کند تا دست از زور و غرور بردارند و به خدا و حقایق بازگردند و تمدن خود را به سمت همزیستی و انسانیت ترمیم کنند. هر چند غریب می‌نُماید. متشکرم و رک گویم که نفَس پاک شما دوست و استاد فرهیخته‌ام، برایم قیمت و غنیمت است.
 
سلام استاد احمدی. جای قدرشناسی دارد که مردم ما همواره افکار امام ره را به نسل‌های آتی خود آشنا نگه دارند. امام ره حقیقتاً کانون آگاهی بودند و مبدأ یک تحول نوین. نکات متناسب با مسئله را یادآوری فرمودید. تشکر می‌کنم استاد عزیزم. بله، درست اشاره داشتید. حتی سخن بعدی بارل را هم مرور کرده بودم، که به قول شما رفت درست مثلاً کند، اما خراب‌تر کرد و غلطِ بیشتر. غیر ازین، جناب احمدی می‌بالیم که درین صحن اساتیدی محترم، چونان شما مرد آگاه، و دیگر بزرگواران دوست‌داشتنی، مایه‌ی دلگرمی و روشنگری هستند. خوشحال شدم باز نیز با نوشته‌ی شما درین صحن صمیمی، این بار بر درگاه «ایتا» برمی‌خورَم. واژگان بجایی وارد کردید. درود و دوستی.
 
سلام رفیق همسنگرم جناب آقاقاسم. قبول حضرت حق. ممنون از خبررسانی. گرچه دوریم، ولی همین خبر خود حس و حال امام زمانی انتقال می‌دهد. اقدام نیکویی هست؛ ندای ندبه را کنار هم نجواکردن، هم سوز معنویت است و هم دمیدن اُنس و اُلفت. وجود حضرت حجت ( عج ) موجب نشاط مؤمنان است و وقتی آن ولی‌الله اعظم را ناظر خود می‌بینیم، بیشتر راغب می‌شویم خوب‌تر و شادمان‌تر باشیم که نزدش سربلند بیرون آییم. باید هر روز به آقا امام زمان عج سلام داد؛ سلامی که انگار جلوِ آن امام صاحب زمان، ایستاده‌ایم. زنده‌بودن حضرت مهدی موعود ( عج ) به پیروان و منتظران انرژی معنوی و عقلانی و اخلاقی می‌دهد. سلام آقا سلام دلیل زنده‌بودن ما. سلام دارم به جمع ندبه‌خوانان و درود می‌فرستم به روح پاک شهیدان و یاد می‌کنم از نماد نمونه‌ی جبهه‌ی مقاومت حضرت شهید قاسم سلیمانی.
 
سلام جناب شیخ مالک. بله عکس‌های جبهه را هم، همراه خاطرات بگذارم، شاید جاذب‌تر باشد. اما چون نمی‌خواهم وقت اعضا و فضای صحن را بیشتر بگیرم، به نوشته و متن، بسنده کردم. باشه، به پیشنهاد شما دوست محترم و فعال در فضای مجازی، سعی خواهم کرد ازین پس عکس هم بگذارم صحن هیئت محترم رزمندگان. امابعد با نظر شما در پرهیز از سوءاستفاده موافقم. درست آسیب‌شناسی کردید. اما به نظر بنده تمام رزمنده‌های جبهه‌رفته، جانباز هستند چون امکان ندارد کسی به جبهه، رفته باشد اما آلوده به فضای شیمیایی منطقه که توسط بعثی‌ها بمباران می‌شده، نشده باشد. همان‌طور که شما هم قائلید، باید به رزمندگان تا جان در بدن دارند احترام گذاشت زیرا اینان بودند که نگذاشتند یک وجب از خاک ایران دست متجاوزین بیفتد. لابد می‌دانید بنده حتی یک ریال از جایی وام نگرفتم حتی دنبال نیم متر زمین هم در هیچ جایی نرفتم. روی دسترنج خودم خیلی علاقه و باور دارم. ممنونم. دغدغه‌ی شما در مواردی که مثال زدید روشن‌کننده بود. امید است حال همه‌ی رزمندگان همواره شاد و سرشار نشاط باشد. درود.
 
سلام بر جناب صادقی. از صراحت توأم با دغدغه‌ی دلسوزانه‌ی شما درین پست پیرامون حوز‌ی علمیه‌ی نجف خرسند شدم و آفت خطیری را گوشزد فرمودید. حالیا، درود برین بینش و روشن‌بینی شما. غرض از درس فقه، و کسب فیض و تهذیب نفس این بود که غور کنند، تفقه و سپس با دانش ژرف به میان مردم برگردند و دین خدا را بشناسانند آن‌هم با در نظر گرفتن مقتضیات زمان و زمانه. آقا سخن فراوان، مجال اندک. معذرت.
 
سلام مجدد استاد شیخ مالک. یکی از مُحسّنات روحانیانی که اهل منبر و تبلیغ و حضور هدایتگرانه و مَودت‌آمیز در میان مردم هستند، این است که از حال و روز مردم به‌درستی و مستقیماً باخبرند و همین ممیزّه‌ی زیبا است که ایشان را نسبت با سایر هم‌سِلکانش برجسته‌تر و میدانی‌تر می‌سازد. و شما چه خوب به اقصی نقاط ایران رفتید و و نیر همآره می‌روید و درد و دل مردم را نه فقط شنیدید که دیدید. درود برین خصلت و خوی. بلی، درست فرمودی، مثال‌های شما روایت رواست از روزگار ما. تشکر دارم آقا. پوزش، دیر دیدم و دیر جواب نوشتم. دیروز جمعه بود و پیشم همه جمع و جَمبوله! بودند و فرصت نمی‌کردم.
 
پیام امیر رمضانی: درود بر شما. فراموش چرا ؟ اختلاف در دیدگاه موجب رشد و بالندگی  هست. بنده درس می آموزم و از تحلیل های خوب شما بهره میبرم. برای خانواده ی محترم سلامتی و آرامش آرزو دارم. یه تحلیل اگر از اوضاع و احوال این روزا دم دست آماده داری . آماده ی مطالعه هستم.
 
سلام جناب امیر. بله منطق رابطه را درست مطرح کرده‌اید. علاوه بر علاقه که مبنای دوستی‌ست، گفت‌وشنود از انسانی‌ترین و اخلاقی‌ترین رفتارهاست. قبول دارم. آقا شما به بنده مرحمت دارید که از لطف هم بالاتر است. شما هم به خانم و بچه‌ها و خصوصا" مادرت (خاله‌ام) سلامم را برسان. بابت تحلیل هم باشه الآن می‌نویسم و می‌فرستم.
 
شمه‌ای از قضایای مهرماه ۱۴۰۱ به درخواست جناب امیر رمضانی: به نام خدا. سلام. یک پیش‌فرض قطعی برای من این است هیچ قدرتی -حتی برآمده از دین- دهن مخالفین و منتقدین و معترضین را نمی‌تواند لگام زنَد. اما بعد؛ بحث: مطالبات از قدرت باید به زبان منطق و با بیان آگاهانه صورت گیرد و هرچه سطح مطالبه‌گری تراکم بیشتری پیدا کند میزانِ تزاحم را بیشتر و میدان برخورد را شدیدتر می‌سازد. در مسیر اعتراض، دست‌کم سه اصل، اساس کار است: رفتار مسالمت، تئوری جایگزین و مرزبندی با بیرون. در مسائل جامعه‌ی ما تعداد حقوق مطالبه‌گری بی‌تردید در حال افزوده‌شدن است و گاه برای یک فرد چند مطالبه از قدرت، انبوه شده است و همین، کارِ اعتراض را از عقلانیت به صدمات می‌برَد که پاشنه آشیل شگفت‌انگیزی گردیده است. رخنه از بیرون، آفت خطیری است که موجب لکه‌دارشدن حرکت و مطالبه‌گری می‌شود. جنبشِ بی‌سر، از نظر بنده عین جَست‌وخیز دُم کژدُم است. اعتراض را حقی بشری و در مراتب ژرف‌تر، تکلیفی خدادادی می‌دانم. اما شیوه‌نامه‌ای در قضایای اخیر نمی‌بینم که بتوانم به بالندگی جامعه ببالم. آسیب بزرگ آن بود: هدایت بیرون را پذیرفت، البته بخشی از آن. به جای روز و صبح و ساعات مناسب، به حضور در شب و تاریکی روی آورد که حتی اروپا هم، شب اجازه‌ی اعتراض نمی‌دهد. قدرت مستقر، این علائم شکاف متراکم را باید پیش‌نیاز ترمیم و تجدید و تغییر کند. به اساس انقلاب اسلامی باید وفادار بود و ساختار را از طریق تغییر و جابجایی متداول و مناسب (بدون درنظر داشتن اعتقادات افراد و صرفا" بر پایه‌ی دانش و دلیری و شایستگی در کار و رفتار) نو کرد. هنوز کسانی که می‌خواهند از قدرت مطالبه‌گری کنند، ناوارد و خام هستند و خیلی زود روی پله‌ی آخر کار می‌پرند و مسیر را تار و تیره می‌کنند. بگذرم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه. ۳۰ مهر ۱۴۰۱ .
 
جواب امیر رمضانی: درود بر شما. با متن موافقم. مخالفت های کور، و حرکتهای کور کُشم ، و ایضن کر شنوایی سیستم به همراه باز دارندگی نظامی و امنیتی باعث  این حرکات هست . شکی در شادابی اجتماعی با ابراز احساسات تند  با میانه ی سنی ۳۳ سال در کشور ندارم . درود بر شما.
 
 
جناب استاد بزرگوار شفیعی مازندرانی سلام علیکم در شعر «شناسنامه‌ی ایران» در همان آغاز بیت، زیباترین پیام را جانمایی کردید. باور بفرما همین یک بیت در دلش همه‌ی ارزش‌های ایران حامل است. لذت بردم. پس زمزمه می‌کنم بیت نخست این سروده و شعرتان را:
 
«ایران گلِ مشرق‌زمینِ باستان است 
کامروزِ آن همچون گذشته خوش‌نشان است»
 
نه فقط گُل مشرق است، بلکه گِل این نیمه‌ی جهان هم هست، گِلی که مایه‌ی تمدن و عنصر اولی ساختن انسان است.
 
نظر سید علی‌اصغر: سلام . حیات در خاطرات بی بدیل و نادر اصالت زندگی رزمندگانی است که قبلا جان را بر وصیت نامه گذاشتند و رفتند تا برای اهداف شان دفاع کنند .
مرور خاطرات دلتنگم می کند.
 
 
سلام جناب آسید علی‌اصغر. در خاطرات جبهه‌ی بنده، شما یک پای ثابت آنی و جزوی متفکر و پیشرو در درون آن؛ زیرا بخشی سرنوشت‌ساز از آن را، با هم بودیم؛ چه در جبهه، و چه در مراحل مهم انقلاب و رشد فکری. سپاس. می‌دانی که حس و حال تو را به علت نهایتِ قرابت فکری و عاطفی به هم، به‌خوبی بو می‌کشم. ممنونم.
 
سلام مجدد جناب آسید علی‌اصغر. همواره به بنده مِهری عطراندود داری و من رایحه‌ی مانای آن را بر مشام روحم همیشه تازه می‌دارم. از فروتنی درس‌گفتار حواله‌ام می‌فرمایی.

نظر شیخ ربانی: سلام علیکم نیرین [ابراهیم و سید علی اصغر]، به به درود بر دو گل ما ، سئوالی در تقدیر بود که با رؤیت پیام منتفی شد الحمدلله و له الشکر.

استاد ربانی دوست نیّر ما سلام. از مرحمت آن بزرگوار ممنونیم. از همان ابتدای انقلاب بنده و آسید علی‌اصغر به جناب‌عالی انس و اتصال داشتیم. تندرست بمانید جناب ربانی.

نظر سید علی‌اصغر: سلام لذت بخش. نعره بکش جانا که سال بَبراست. توانایی نوشتن شما که واژگان را اسیر قلمت می نمایی درآن رقص کلماتی را مشاهده می کنم که حیات بخش است . نثر ترا نبض احساسم می دانم. بله . جناب ربانی میراث دار اخلاقی است که برایم گنج گرانسنگی است.
 
جناب آسید موسی سلام. همین خاطره‌ی ۱۷ فضای اُنسی که در آن پیام‌رسان بر روان همدیگر روانه می‌شد، بازگرداند و من شعَف دستم دادم باز زیبایی گفتار شما را خواندم. شیدای تلفیق لغات بکر محلی در لای ادبیات شیوا هستم و شما شکر خدا استعداد این هنر را دارید. برکِسسِن در وسط حرف‌تان انگار پاشش گلاب بر روی‌مان بود. از برکِسسِن مرا به یاد شیخ حسن جمشیدی نکا انداختی. روزی رفته بودم پیش سید علی‌اصغر. او آمده بود. ناگهان خود را کنج سرسرا رساند و یک کفشش را درآورد و شروع کرد به برکِسسِن لینگ بر روی تیزی پله. گفتند چه می‌کنی؟ با شوخی گفت: کوشِ خاش لینگ ره رکِمبه. مزه کانده مزه کانده. حالا جناب‌عالی خیلی عالی نوشتید و جلب نظر فرمودی. و من چون با محیط جغرافیایی مریوان عمیقا" آشنام، با نوشته‌هایت، کامل به درک مطلب هدایت می‌شوم که حلاوت نصیبم می‌سازد. باری؛ عرض کنم خرسندم یاد جناب شعبان گرجی همسایه‌ی نیکمرد ما را نمایاندی. آری؛ او پاشنه‌ی پایش قطع شد و همآره سرشار روحیه و رفتار نیکوست. از جناب‌عالی دوست دیرینم ممنونم که درین متن یادی از نوشته‌های این حقیر کرده‌اید. درود.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام علیکم. خوشحالم که با خواندن خاطرات و استفاده از لفظ محلی، خاطرات دیگری بر آن می افزائی، افزودن سیر داغ نعنایی بر خاطرات، مزه ایی دو چندان دارد. ارادت ویژه.
 
بر استاد حاج سیدکمال‌الدین عمادی سلام گرم دارم و وجود نَرم شما، نُرم صحن هیئت محترم را هدایت می‌کند؛ چونان سایر روحانیان معظم این صحن، که حقیقتاً جلای آینه‌ی این گروه محترم‌اند. ممنون و مسروم از حضور حضرت استاد.
 
نظر سید کمال‌الدین‌عمادی: سلام بزرگوار برادر ارزشمند و فهیم جناب دارابی دامنه. سلام بر اعضای محترم این تالار همدلی با عنوان دلنواز و یاداور حماسه دلاور مردان غیور ایرانی ولایی.(رزمندگان اسلام) خدا کند رزمنده اسلام بمانیم.
 
استاد بزرگوار حضرت سید عمادی سلام دوباره و ارادت ویژه. به وجود شما افتخار می‌کنم و نوشته‌های عرفانی‌تان ره‌توشه‌ی ماست. سپاس.
 

مسائل روز :

تحلیلی بر سخن اخیر آقای زیدآبادی

دیروز از نورنیوز بر روی وب "ایتا" مطلبی مطالعه کردم از گفت‌وگوی آقایان احمد زیدآبادی و کوشکی. زیدآبادی در جایی ازین بحث گفت: "رابطه‌ی ما هم با اروپا مریض‌گونه بوده است. با دو قدرتی (روسیه و چین) رابطه برقرار کرده‌ایم که حداقل دموکراسی را هم ندارند. چه کسی می‌گوید منافع ملی ما این است که با روسیه و چین رابطه‌ی استراتژیک داشته باشیم ولی با آمریکا نه. مردم این را نمی‌گویند. افکار عمومی ایرانی‌ها را بسنجید. ایرانی‌ها تا آن جایی که من می‌دانم خواهان رابطه‌ی متوازن با قدرت‌های جهان هستند. اگر کسی را دشمن بدانید بقیه‌ی سوءاستفاده می‌کنند؛ مثل چین و روسیه. خودتان را با یکی از کانون‌های قدرت درگیر کرده‌اید. کشوری می‌تواند قدرت مانور داشته باشد که بتواند با همه بازی کند. با همه حرف بزنید، بالانس کنید."

خواستم دیدگاه‌ام را روی این طرح مسئله‌ی آقای زیدآبادی مطرح کرده باشم: درست و نادرست، درین فراز، کنار هم قرار گرفته است. درست گفت آنجا که بحث از قدرت مانور کشور کرد؛ یعنی بازیگری با همه‌ی قدرت‌ها. نادرست گفت آنجا که رابطه‌ی راهبردی ایران با چین و روسیه را اساسا" نفی کرد و بر رابطه با آمریکا به عنوان یک خواست عمومی و استراتژیک، انگشت تأکید گذاشت. رابطه‌ی متوازن با قدرت‌های جهان امری طبیعی است و بنده قبول دارم. اما آقای زیدآبادی درین بحث، متغیّرهای مسئله را نادیده گرفته است. این متغیّرها را (که لابد خوانندگان بلدند متغیّرها پدیده‌هایی هستند که وقتی بر سرِ راه مسئله‌ای قرار گیرند، بر آن، اثر مستقیم یا غیرمستقیم می‌گذارند) می‌توان درین موارد شماره کرد:

متغیّر اول: نهادهای مخفی براندازگر آمریکا، بنا را برین گذاشته‌اند مَجال ایجاد کنند که انقلاب اسلامی را به راه ممکن از منطقه محو کنند که هم‌اینک رو به راهبرد فشار از داخل آوردند تا اگر احتمال رخنه و رسوخ به کشور دادند، وارد شوند.

متغیّر دوم: سیستم سیاسی آمریکا در بُعد بین‌المللی، امنیت ملی آمریکا را بر دموکراسی جهانی ترجیح می‌دهد ازین‌رو رابطه‌اش با رژیم جعلی اسرائیل برای جذب سرمایه‌های جهانی یهود در کشور آمریکا اولویت دارد و نیز حاضر شده است با منحط‌ترین نظام سیاسی منطقه یعنی عربستان سعودی، رابطه و حتی پیمان مودّت امضاء کند. پس اصل اساسی آمریکا، حقوق بشر نیست؛ منافع ملی و فرصت اقتصادی است.

متغیّر سوم: آمریکا همزمان که دم از مذاکره و ایجاد رابطه با ایران می‌زند، همان زمان، به‌شدت بیشتر برای جنگ‌های کم‌شدت (=تئوری جورج شولتز) با ایران دست به تجهیز و پشتیبانی از گروهک‌های سیاسی و نظامی منفور می‌زند. مثل ایجاد پایگاه برای گروه مسعود رجوی در جلگه‌ی تیرانای آلبانی و کومله در شیارهای اقلیم کردستان در عراق و ... .

متغیّر چهارم: آمریکا در حال مخاصمه با ایران است و در حقوق بین‌الملل وقتی کشوری مخاصمه را بنا کند قوانین خاصی بر آن اعمال می‌شود که دست به ماجراجویی می‌زند. افزون برین، ابزار تحریم را سیاست دائمی خود کرده است. و منظور از تحریم در واقع سیاست مهار ایران است تا خود را مجاز در تعقیب و اذیت و آزار ایران در تمام زمینه‌ها بداند.

در چنین وضعیتی، عقل انقلابی رهبری معظم به نظرم کارساز بوده است و رفتار عاقلانه‌ی ایران با چین و روسیه، نقطه‌آسیب شدید بر پیکر سیاستِ فشار آمریکاست و آمریکا واهمه کرده است از پیوند راهبردی و درازمدتِ سه قدرت بزرگ و برتر منطقه (ایران چین روسیه) آن هم از روی پیمان‌نامه‌ی مکتوب حقوقی که می‌رود بلوک‌بندی آتی جهان را شکل دهد. آنچه آمریکا برای ایران انجام می‌دهد اسمش دوستی و دلسوزی نیست، دشمنی ماهرانه اما از پیش "شکست‌خورده" می‌باشد. هر حرفی که این خصلت‌های "گرگی" آمریکا را نادیده انگارد، در واقع (خواسته یا ناخواسته) بر "میشی"شدنِ ایران (=تسلیم محض به جای مقاومت مطلق) تلاش دارد. همان گفتار از روی عقلانیت و فراست امام خمینی ره که تعبیر به رابطه‌ی گرگ و میش کرده بودند. بگذرم. ۲ آبان ۱۴۰۱  ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

نظر سید علی‌اصغر: سلام وقتی برای تحلیل از " متغیرها " استفاده می کنید تحلیل را توصیفی می نامند . همبستگی در متغیرها که اصل همبستگی در تحلیل توصیفی نقش ضد پراکندگی را دارد درتحلیل تان مشاهده می شود . اما ، متغیرنخست تان کلیدواژگان تحلیل توصیفی است . به هر حال ، نقش تحلیل شما نکته هایست که خیلی تاثیر گذار است و قابل مباحث زیاد . شما بفرمایید که صدر مسئله مهم ایران که مقدم بر اصل های دیگر منافع ملی است ، چیست ؟ درضمن سیاست های مورد عمل کشورها مانند عربستان را نباید ارزشداوری نمود برای اینکه منافع ملی در کشورها مفاهیم و اولویت های منافع کشورها باهم تفاوت دارد. در نظام سامانه علم سیاست چنانچه رابطه دو کشور مانند ایران و آمریکا درحالت وضعیت بحرانی و طولانی مدت قرار داشته باشد  به این وضعیت چه می گویند ؟ قاعده علمی وجود دارد که سیاست باید رنگ اقتصاد بخود بگیرد نه اقتصاد رنگ سیاست! بهره مند شدم از تحلیل بسیار پرمغز تان
 
سلام جناب آسید علی‌اصغر. خواندن و نقدوبررسی کردن شما را بر نوشته‌هایم، نقطه‌ی قوت بحث می‌دانم. خوشحالم متن از زیر دقت و موشکافی‌ات رد شد. در مورد متغیرها باید اضافه کنم متغیرها عوامل دخیل در مسائل هستند. مثال می‌زنم:
 
هجوم گنجشک انبوه میزان برداشت گندم را پایین می‌آورد. روی همین اصل مائو در چین انقلاب گنجشک ایجاد کرده بود که هر کس مثلاً ۱۰ گنجشک شکار کند هدیه می‌گیرد. درین مثال ساده، هجوم گنجشک متغیر محسوب می‌شود، دستور مائو، تئوری، رفتار مردم در برابر گنجشک، خروجی یا بازخورد.
 
در مورد مثال عربستان، منظور من طرف آمریکا بود نه خود حکومت عربستان.
 
در مورد منافع ملی ایران من گمان می‌کنم رسیدن مطلق به اقتدار پیشدستانه باشد. جهان آینده در نگاه من، جهانی سرشار از صلح نیست، کشورهایی با بلوک سلاح و قدرت پیش‌گیر است.
 
در مورد رابطه‌ی تنشی مداوم میان ایران و آمریکا، علم سیاست از آن، به رفتار خصمانه دو دولت نسبت به هم یاد می‌کند که چهره‌ی ژنوس دارد، یعنی یک سوی چهره قدرت و سوی دیگر آن سازش. لذا آمریکا بنای سازش با ایران را ندارد.
 
در مورد رنگ سیاست، باید عرض کنم سیاست رنگ رئالیستی بگیرد موفق است، یعنی هر بار بر حسب واقعیت، پیش برود. یعنی ایرادی ندارد اگر چند سال عربستان با ما تنش داشت، ما برای منافع بلندمدت، از عارضه‌های کوتاه‌مدت چشم پوشی کنیم. پوزش که هم دیر پاسخ دادم، چون نبودم و هم زیاد نوشتم.
 
جناب استاد ربانی سلام و سپاس. چه شاخص زیبایی فرمودید. افکار را در تنهایی و گفتار در انظار مراقبت‌کردن. دیشب از نمازجماعت برمی‌گشتم چشمم افتاد به دیوار مسجد در سرسرا. فوری عکس انداختم که در زیر می‌گذارم. تقریباً در راستای همین نکته‌ی صدر بحث شماست. در حضور مردم،کسی را نصیحت‌کردن، کوبیدن شخصت محسوب می‌شود نه هدایت. سخن امام علی ع در دلم نشست. از شما هم برای این نکته‌پردازی قدردانی می‌کنم. عکس دیوارنوشته در زیر:
 
جواب سید علی‌اصغر: سلام مرد توانا. افزایش ظرفیت در مباحث، گفتگو و حتی جدل از آموزه هایست که تو بر من آموختی. فراوانی به فایده سزاوار تحلیل دوم تان مرا حاصل شد.
 

نظر حاج سید حسین شفیعی: آقا ابراهیم سلام. هم مدخل خوبی را نگاشتی و هم بدنه نوشته را آراسته با منطق و بدیهیات نمودی و هم به وقت نتیجه گیری؛ به بهترین وجه و به زیبایی به آن دست یافته آید. البته متغیرهای دیگری (بویژه فرهنگی _ عقیدتی؛ و دامن زدن به اباحه گری) نیز شایسته ذکر بود که به ظن قوی؛ پای بندیتان به پرهیز از طولانی نویسی؛ مانع از ذکر آن گردیده است. شکر الله مساعیک و تقبل الله منک و ضاعف فی ثوابک ما شاء. خداحافظتان باد.

 

جواب دامنه: استاد بزرگوار سلام علیکم. مایه‌ی خشنودی‌ام است که حضرت‌عالی با احاطه‌ی خوبی که بر مسائل جامعه دارید، بر متن و مفاد صحه بگذارید. از قوت قلبی که داده‌اید بسیار متشکرم. بله، درست حدس زده‌اید اگر همه‌ی متغیرها را شماره می‌کردم از اصل بحث دور می‌افتادم. یادآوری شما هم مطلب را روشن‌تر کرد. از دعای خیرتان هم شادمان شدم. آمین. با ادب و ارادت: ابراهیم.

 

سلام جناب آقا سید موسی. متنی صمیمی و روایی از رویدادی که خود شاهد صحنه‌ای. برای رزمندگان چنین خاطره‌ای ملموس است، چون معمولاً برای همه این‌نوع مسائل به نوعی رخ داده است که شما با حوصله و علاقه ترسیم کرده‌اید. درود دارم محضرتان. راستی از مفهوم رایج «کربلا بَیّه» می‌خواهم یک اشاره‌ی جامعه‌شناختی بکنم:

سه واکنش مردم ایران نسبت به سه حالت از اتفاقات بدین گونه است:

 

کربلا بَیّه: اشاره است به جایی که حادثه، زخمی و کشته برجای گذاشته باشد و فریادرسی نباشد که به داد برسد.

 

شهرِ شامه: زمانی گفته می‌شود که جایی بلبوشه شود و غارت و اسارت، و هرج‌ومرج، حد و مرز نشناسد.

 

راست‌حسینی: در موقعی استفاده می‌شود که کسی بخواهد صدق رفتار و گفتار خود یا دیگری را محکم و مسجّل و پذیرفتنی کند، زیرا امام حسین ع در میان ایرانیان اسوه‌ی راستی است.

 

معذرت، کمی طولانی شد نظرم، در میان کلمات خوش‌نقش شما لغاتی می‌آید که مرا انگیره می‌بخشد که کمی ورود کنم. راستی عکس پروفایل خودت را که گذاشتی، عالی است و متین. دیرزمانی است زیارتت نکردم. محفوظ باشید.

 

استاد گرانقدر حضرت قادری سلام علیکم. ازین‌که به نظرات اعضا ذیل سفرنامه پاسخ داده و توجه کرده‌اید، شایسته است تشکر کنم. قسمت امروز را هم خواندم. الحمدلله مطالب حضرت استاد حاوی آموزه‌ها و نکته‌های نغز است.

نظر سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم. خدا رحمت کند آقا یوسف رزاقی رو. خاطره از آقا یوسف ذکر کردی که برای نماز گوش رزمنده رو میگرفت باز خدا رو شکر. اما در سال ۶۵ برای نماز صبح، یوسف با اون قد و وزنش روی شکم رزمنده (عموما هم محلی ها) دَمِت‌وممِت کارده. ما صدای اذان و میشندیم، نه از فریضه اول صبح، بلکه از ترس دمِتن یوسف، بلند میشدیم. سلام و صلوات بر روحش.

 

سلام آسید موسی. آنقدر قشنگ نظر گذاشتی که از خنده غش کردم. راستی دیدم دمت‌ممت یوسف را را به‌زیبایی وارد خاطره کردی، برای خانواده خواندم نظرت را که خیلی برای‌شان تازه و جالب بود. درود. لذت بردم. این خاطره‌ات را در سایتم ثبت می‌کنم.

 

سلام جناب موسی‌الرضا امین زارعین. سروده‌ی مثنوی دلکشی را درین پست به نظم درآوردید. قابل استفاده و مفید. حالا چرا الهام از خودِ ادیان الهی نباشد؟ اسلام و اخلاق بالاترین الهام‌بخش درباره‌ی نفس سرکش است و قرآن مشحون ازین نهیب و نوید است. درود.

 

مسائل روز : سه خواست جامعه‌ی ایرانی و اشاره به یک سخن بهزاد نبوی

به نام خدا. سلام.گویا کسانی جامعه را جدا از حکومت می‌خواهند و بیشترین هدف‌شان ازین حرف، آزادی بی‌قیدوشرط است. شاید روی همین مبنا باشد که حکومت را از حضور در جامعه و نقش سازنده‌اش در ایجاد جامعه‌ی نوتر و رشدیافته‌تر و شرع‌پسندتر، مخلوع و برکنار می‌کنند. اینان حکومت را مزاحم تلقی می‌کنند و برین تلاشند تا حکومت، خود را فقط در دایره‌ی محدود و تنگ، محصور و مسدود ببیند. نظر بنده اما این نیست، این است که حکومت کارویژه‌های فراوانی دارد که وقتی بدان عامل شود، دست‌کم سه وضعیت برای کشور حادث شود؛ اگر دست حکومت از آن کارویژه‌ها خلع و قطع شود، فلسفه‌ی بودنش نابود می‌شود. این سه خواست: بیماری اخلاقی جامعه کم گردد. بیداد اقتصادی از سر راه ملت برداشته شود. و سومی هم این‌که بینش عدالتی خواست قطعی و بی‌تردید عمومی شود و جزوِ ذات کشورداری گردد. به عبارتی، دولت در نظام سیاسی، هر سیاستی که برمی‌گیرد به این سه جهت، پرّان باشد و دست آن نیز برای ساختن، بازتر باشد و جامعه هم بر آن نظارت روشمند داشته باشد. بنابرین هر گاه برین سه ضلع مثلث مطالبات اجتماعی، خدشه وارد شود، تاروپود جامعه و حکومت از هم می‌گسلد. بنابرین آنها که حکومت و حکمرانی را با دستانی بسته و بی‌نقش می‌خواهند و برای آن حق ورود به جامعه‌سازی قائل نیستند، در واقع به آنارشی‌گری (=بی‌دولتی و هرج‌ومرجی) خفیف تا شدید، تمایل دارند؛ بی‌آن‌که خود از آن به‌دقت باخبر باشند.

 

اینجا که الحمدلله انقلاب اسلامی داریم که بر بستر آن سیستم سیاسی نوین "جمهوری اسلامی" بنا شده است که بنای بر خدمت و اقتدار دارد و در طول این‌همه سال، خدمات و حسنات بی‌شماری از خود نشان داده است، ما حتی در ادبیات دینی داریم چنانچه  امر دائر شد بین بی‌دولتی و دولت زور، زور -که حتی با تغلّب (=غلبه‌ی قهریه) بر جامعه حکم برانَد- بر بی‌دولتی ترجیح دارد زیرا سامان هر جامعه به ایمنی و امنیت است. چرا عده‌ای حاضر شدند بنای این نظام خادم را و حتی بستر مقدس آن یعنی "انقلاب اسلامی" را (که رهبری آن را یک مرجع دینی پاک و اسلام‌شناس بزرگ حضرت امام ره بر عهده داشته) شخم بزنند و به قول زیبای آقای مهندس بهزاد نبوی -رئیس فعلی تشکیلات سیاسی و فکری جناح چپ- زیر ساختمان نظام "دینامیت" کار بگذارند و آن را براندازند؟! حقا که این موضع آقای بهزاد نبوی، خواندن و ستودن دارد، هر چند مقداری دیرهنگام گفته باشد، اما روشنگری از زبان ایشان، خشم ضدانقلاب و براندازان و هُری‌هُری مسلکان را برانگیخته و آنان را ناکام از سودجویی و تیرگی‌سازی ساخته. مگر آقای بهزاد نبوی چه گفته؟ به نظر من حاقِ ماجرا را به‌زیرکی برملا ساخته. این گفته‌ی او ( اینجا ) :

 

«قطعا" نمی‌توانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه می‌دهند، همسو شویم. بحث محافظه‌کاری نیست؛ ما شعارهای آنان را قبول نداریم. ما می‌خواهیم در چارچوب نظام، نظام را اصلاح کنیم. نمی‌خواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه می‌خواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم...برای همین، نه می‌توانیم با کسانی که شعارهای براندازانه می‌دهند، همراهی کنیم و نه وضعیت حاکم را قبول کنیم.»

 

سلام جناب آقا سیدموسی. باز نیز زیبا. ریزبینی و ریزه‌نویسی. حالا بفرما بگو به ما در راه‌خون اون عور مادرزاد !!! راهی شده بود سوی شما تساپه‌لینگ، یا نا، نیمه‌برهنه و نیم‌تنه؟!!!

 

متن حجت الاسلام شیخ ربانی: سلام علیکم. حسن ظن یا " خوش بینی " عن امیرالمؤمنین علی( ع) : حسن ظن راحة القلب و سلامة البدن . خوش بینی مایه راحتی جان و سلامتی تن آدمی است .مردی نزد پیامبر ( ص) آمد و گفت ، یا رسول الله شما دعاها بسیار دارید دعائی مختصر به من بیاموز که در ثواب همه دعاهای شما شریک باشم . پیامبر خدا فرمود بگو :  اللهم انت ربی و انا عبدک. خدایا تو پروردگار منی و من بنده توام آن مرد رفت و چون آن دعا را خوب یاد نگرفته بود همیشه به عکس دعا می‌کرد و می‌گفت : اللهم انت عبدی و انا ربک.

 

روزی جبرئیل آمد خدمت پیامبر اکرم عرض کرد یا رسول خدا ، دعائی که به آن مرد یاد دادید به عکس یاد گرفته ، پیامبر (ص) آن مرد را طلبید و از حالش پرسید ، آن مرد گفت، خیلی شادم و به ثواب آن دعا دل بسته ام پیامبر فرمود با خدا چه می‌گویی؟ مرد گفت ، می‌گویم: اللهم انت عبدی و انا ربک. پیامبر اکرم (ص)فرمود: دیگر چنین نگو که کافر می‌شوی، آن مرد وقتی متوجه اشتباهش شد خیلی ناراحت شد و گفت ، حالا چه کنم ؟ جبرئیل نازل شد و گفت : یا رسول الله(ص) خدا می‌فرماید:  اگر بنده من به " زبان " غلط گفته چون حسن ظن به من داشته و من بر دلش نظر دارم ما گذشته او را به صواب نوشتیم و به آرزویش می‌رسانیم تفسیر نمونه ج ۲ ص ۲۵۴ . ان الله تعالی : لا ینظر الی معنتا ولا متعنتا ولکن بعثنی معلما میسرا نهج الفصاحه ح ۷۱۹. خداوند مرا اشکال گیر و اشکال تراش نفرستاده بلکه آموزگار و آسانگیر فرستاده . والسلام من التبع الهدی

 

سلام به استاد ربانی. چه آموزنده، چه آموزنده. خیلی زیباست، زیبا. سه جاش اوج بیشتر دارد: ۱. اشکال‌تراش نشدن. ۲. خدا به دل نظر دارد. ۳. آموزگاری و آسانگیری کردن. جناب آقای ربانی، قلم که ماهرانه شود همین نفع را به مخاطب رسانَد. مرا آسوده فرستادی سوی آن داستان واقعی حضرت بلال حبشی اولین مؤذن دین اسلام (که به این رنگین‌پوست آگاه که نماد نژادی‌نبودن دین مبین ماست، عشق می‌ورزم) و آن این است رسول خدا ص فرمودند (نقل به مضمون): سین بلال همان شین است. خوانندگان لابد باخبرند، حضرت بلال -آن آزادشده توسط پیامبر اکرم ص از دست ارباب ستمگر- هنگام گفتن «اشهدوا اَن ...»، به جای حرف شین، زبانش «سین» تلفظ می‌کرد و می‌گفت: اسهدوا اَن لا... . که پیامبر ص آن جمله را در حقش فرمود. بگذرم. مباحثه‌ی زیبایی با آسید آفریدید. درود به هر دو دوست نَیّر.

 

سلام جناب امیر. شما دریچه‌ای مهم گشوده‌اید و ذهن خلاق معمولا" در ورود به مباحث نو، باز و درنوردیده وارد می‌شود. بنده دیدگاه شما را درین‌باره از سر خواستن خواندم نه اکراه. پس سپاس که برای بنده اعتبار خواندن نوشته‌اش قائل شدی. درین رابطه بنده نظرم این است چون اساسا" پایبند به دین و مذهب هستیم شیوه‌نامه را باید ابتدا ببینیم. شیوه این است اگر در مسائلی، دین در آن‌باره صامت است، میدان نظر مردمی که بر پایه‌ی دانش و عقل حرف دارند باز است که شهید محمدباقر صدر از آن به منطقه‌الفراغ یاد می‌کند یعنی جاهایی که دین حرف را نزد منطقه‌ای فراغ و باز است برای بیان نظر عقلی. من فکر کنم درین موضوع شما، مبانی در  شرع آمده است، اما ریزمسئله‌های آن نیامده و لذا جای عقلانیت و تعیین شیوه باز است. من چون خودم را درین مسئله صاحب نظر نمی‌دانم بیان دقیقی ندارم. هر چند یکی از آداب زندگی‌ام نزاکت اجتماعی است و همواره جامعه‌ای با سه ساحت منزه را آرزو دارم: بیماری اخلاقی جامعه کم گردد. بیداد اقتصادی از سر راه ملت برداشته شود. و سومی هم این‌که بینش عدالتی خواست قطعی و بی‌تردید عمومی شود و جزوِ ذات کشورداری گردد. بگذرم. از شما ممنونم که روی مباحث روز ورود دارید. با ادب و ارادت: ابراهیم.

به قلم دامنه: نام خدا. سلام. ترور در حرم حضرت شاهچراغ شیراز (احمدبن‌موسی برادر آقا امام رضا علیهماالسلام) یکی از شریف‌ترین مکان‌های مذهبی، در درجه‌ی نخست نشان زبون‌بودن مخالفین انقلاب اسلامی ایران است که چون از عجز خود در براندازی جمهوری اسلامی ایران مطمئن شدند، دست به رفتاری می‌زنند که بالاترین بازتاب در ایران و جهان بیافریند. چنین رفتاری آنچنان به‌دور از اخلاق و کردار انسانی‌ست که برای دلخوشی خود حاضرند زائر و نمازگزار را به تیر تفنگ ببندند.

عکس حرم شاهچراغ شیراز

لابد (البته شاید) منتقدان داخلی به سر عقل می‌آیند و ازین حرکت کور دشمنان به این نتیجه می‌رسند که هدف برهم‌زنندگان نظم و آسایش و امنیت ایران، نه رسیدن به مطلوب و مطالبات، که مانع‌تراشی برای پیشرفت ایران است که با رفتارهای جنون‌آمیز و دنائت بی‌حد، قصد متلاشی کردن انسجام اجتماعی و ایجاد رعب و هراس در دل ملت دارند. محکوم‌بودن این اقدام خونین، بر هر عقل سلیمی بدیهی و واضح است؛ مگر بر افرادی که کینه‌ای ازین نظام به دل دارند که ممکن است هر کار کثیفی علیه‌ی این مرزوبوم دل آنان را شاد و خنک کند تا اگر به دست ناپاک گروهک‌های مسلح باشد، که احتمال می‌دهم تعداد این افراد دارای حَقد نسبت به نظام، قلیلاً اندر قلیل باشد.

 

جدا ازین، صاحبان حریم امنیت کشور و مردم بدانند تار امنیتی آنان رسوخ‌پذیر شد و تورهای امنیتی‌شان نیز مشکل پیدا کرده است. تار امنیتی مفهومی عام است که تمام حریم کشور باید دارای این تار باشد تا کسی نتواند از این تار عبور کند. شبیه تار چسبناک عنکبوت که به وسعت بزرگ از دهن خود بر گذرگاه می‌تنَد تا بتواند بر روی این تار دایره‌ای، هم شکار کند و تور بیندازد، و هم از نفوذ و رسوخ دشمنش جلوگیری کند. بنده معتقدم تار امنیتی ایران می‌بایست محکم‌تر از پیش شود تا چنین زبون‌های خائفی، جرئت نورزند در حرمی مقدس بر روی زائر و نمازگزار تیر بیفکنند و خون بی‌گناهانی را بی‌رحمانه زمین ریزند.

 

توضیحاً عرض کنم تور امنیتی، موردی است و خاص، که فرد یا سوژه‌ی مورد نظر، تحت تعقیب و اِشراف اطلاعاتی قرار می‌گیرد و تمام حرکات و سکناتش تا رسیدن به سرنخ زیر نظر گمنامان امام زمان -عج- قرار دارد. اما تار امنیتی، عام است و شامل تمام تاروپود کشور می‌شود. تا تار امنیتی محکم و گسترده و پهن‌شده نباشد، تور امنیتی هم صدمه می‌بیند.

 

امید است گمنامان امام زمان -عج- تار و تور را بیش از پیش مواظبت کنند تا پاره نشود و رسوخ شکل نگیرد و یا دست‌کم کمتر شکل گیرد. مردم هنوز سلّاخی سه روحانی خدوم در حرم رضوی ع توسط یک نفوذی خارجی با ضربات چاقو را از یاد نبردند، که باز، یک درد تازه رخ داد. این رویداد نیازمند بازنگری فوری در ساختارهای امنیتی است.

 

این رویداد غمبار را به ایرانیان عزادار تسلیت عرض می‌کنم. امید است انقلاب اسلامی مثل تمام این سالیان، بر خائنین غالب آید و ملت دغدغه‌ی آسایش نداشته باشد و نظام در خدمت و اقتدار توأمان و بازسازی خود کوتاهی نکند. همه باید ازین  پیچیدگی‌های ضدامنینی درس بگیریم و قدر نعمتِ عظیم «امنیت» را بدانیم که تمام تلاش دشمنِ عنود این است این فضای امنیت پایدار ایران را -که پیش‌زمینه‌ی اصلی و حتمی پیشرفت‌ها و تمدن‌سازی‌هاست- زائل کند

 

نظر شیخ‌ربانی: سلام علیک یا صدیقی، الحمدلله دامنه بی انتهاست و چون گل محمدی در هر وادی .... ای عزیز ، چه بسا خداوند هر گره ای که در کارمان می اندازد، همچون گره های قالی باشد که نهایتا قصد دارد با آنها " نقشی زیبا " را بیافریند . لایحتمل ؟ همیشه مستدام با مرام.

 

سلام استاد ربانی دوست دیرین و گران‌پایه‌ی بندهش. ما چون از بسط روح برخوردارین، این‌گونه گل به مشام می‌برین. لطف دارین. با مثال گره، گره از ذهن گشودین. تمثیل قشنگی بود؛ گیرا و کارا. درود بر استاد ما.

 

جناب آقای مرآت عزیز سلام. این پست شما را هم خواندم. به نظر بنده شعار صوری و توخالی «زن، زندگی، آزادی». لقلقه‌ی زبان بیش نیست این شعار بزک‌کرده. حتی غلط هم هست، چون جنس‌گرایانه‌ی مطلق است و مردان در آن دیده نمی‌شود. نه مردسالاری مطلق درست است، و نه این زن‌سالاری زیان‌بخش. شعار باید جامع و مانع باشد. مضاف برین، آزادی را برای بی‌بندوباری می‌خواهند نه زندگی و آبادانی. دیدگاه شما به حاق مطلب رفت. درود.

 

 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: بررسی بیانیه‌ی بد آقای سیدمحمد خاتمی. حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی که همان آغاز قضیه‌ی مشکوک "ژینا امینی" طی بیانیه‌ی تحریک‌آمیز و خطاآلود خود، زودهنگام گفته بود تا "مغز استخوان"ش سوخته! حالا پس از مدتی سکوت و پرهیز خائفانه از محکوم‌کردن رفتار خشن و ویرانگر عده‌ای اندک‌شمار از نوکران و مواجب‌بگیرانِ براندازان، اینک که یکی از هولناک‌ترین رفتار جریان به‌هم‌پیوسته‌ی آشوب و آشوبگران در حرم مقدس و قابل حرمت ایرانیان، حضرت شاهچراغ شیراز ( ع ) رخ نموده که تروریستی اسحله‌به‌دست تغذیه‌شده از جریانی منفور و بدنام خون پاک بی‌گناهان که زائران و نمازگزاران و خردسالان بودند به بدترین عمل شناعت‌بار و الگوگرفته از رفتارهای تبهکاران آمریکایی، بر زمین حرم ریخته و دل هر انسان اهل مروت را فسُرده، جناب آقای خاتمی چهره‌ی مطرح جناح چپ، دست به نوشتن شده و بیانیه‌ی بد و بینابین صادر کرده که گرچه در آن خواستار سرکوب خشونت‌گران و مقابله‌ی با آنان شده، اما طوری سخن خود را در لفّافه پیچیده که هر کس آن را با فراست بخواند می‌فهمد می‌خواهد از تحلیل درستِ توطئه‌ها شانه خالی کند. وقتی مانند آفتاب روشن است که این حرکات کور و وحشیانه در کف خیابان‌های چند شهر مخصوص و نشان‌شده، عملیات مستقیم سازمان سیا علیه‌ی انقلاب اسلامی است، چرا باید چندپهلو نوشت و خود را وجیه جا زد تا مثلا" چند طرفدار ازو نرَمند!؟ این در حافظه‌ی تاریخ خواهد ماند که در برابر ننگ براندازان، حاضر شد سکوت کند و یا اگر بیانیه‌ای نوشت طوری چینش کرد که به خیال خود نه سیخ بسوزد نه کباب!
 
نوشته است: "تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است."
 
خوب الان توی این جنایات و اغتشاشات چه جای این جمله است که آقای خاتمی نگاشته است؟! آیا این عبارت نمی‌خواهد خط دهد که آنچه در کف خیابان‌ها، آن هم نه در روز روشن و ساعات خوب روز، که در تاریکی شب و به بدترین حالت، شکل می‌گیرد، تقاضایی برای "زندگی خوب، امن و عادلانه" است؛ ولی هر عاقلی با ذرّه‌ای فهم می‌فهمد رفتارهای دونِ شأن آدمی و خشونت‌بارترین کارها از طرف اغتشاش‌گران علیه‌ی مراکز عمومی و خصوصی مردم و شعارهای زشت و حتی خلاف دین و اهانت به قرآن و نوامیس مردم، جایی برای این "تقاضای طبیعی" باقی نگذاشته است که ایشان واژه‌ی تقاضای طبیعی را علَم می‌کند.
 
 
طرح مادر شهید و فرزند شهیدش در حرم شاهچراغ ع شیراز
 
آقای سیدمحمد خاتمی در ادامه نوشته است: "و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند. ولی در همه حال انتقاد و اعتراض باید متوجه نفی خشونت هم باشد و نباید خود به خشونت آلوده شود. مخصوصاً در شرایطی که بدخواهان ایران و ایرانی در بیرون مرزهای کشور با حربه‌های غیرانسانی مانند تحریم و یا تشویق خشونت برای بهره‌گیری از خون پاک جوانان کشور امیدهای واهی در سر دارند».
 
بله "حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند" اما آیا این شیوه‌ای که این عده در شب برگزیدند تا اهداف عملیات سازمان سیا را تسهیل و هموارسازی کنند، به معنای انتقاد و اعتراض است؟ یا اِعمال موبه‌موی دستورالعمل آن سوی آب برای ریشه‌کنی انقلاب اسلامی؟! چرا "هر سخن جایی دارد و هر نکته مکانی" درین بیانیه اصلا" رعایت نشده است؟! روشن است، چون نخواسته موضعی بگیرد که از سوی آن جریان، تحت فشار قرار گیرد؛ اما مکتب امام خمینی -که جناح چپ سنتی نماینده‌ی آن بوده است- به ما آموخته در برابر براندازی، باید موضع قاطع و شجاعانه داشته باشیم، نه مذبذب و بینابیی. خوف در این بیانیه موج می‌زند؛ خوف از این‌که نکوهیده شود، از سوی کیا؟ همان کسانی که حتی دین را به لقلقه‌ی زبان خود تقلیل داده‌اند و جامه‌ی غربگرایی کورکورانه را پوشیده‌اند.
 
و آنگاه جناب آقای خاتمی با کش و قوس فراوان در متن بیانیه‌ی خود سرانجام اذعان کرد و تأکید که باید "با خشونت‌گران مقابله کرد" ولی باز هم درین جمله با اما و اگر رفتار کرد. ببینید جمله‌اش را: «تأکید می‌کنم که خشونت را با خشونت نمی‌توان پاسخ داد، هرچند باید با خشونت‌گران مقابله کرد."
 
اگر خشونت آشوبگران را "با خشونت نمی‌توان پاسخ داد" پس بفرمایید چگونه می‌توان این بساط ناآمنی و آتش‌افروزی و رفتارهای خشن و خونبار آنان را در معابر عام و مکان‌های مردمی که محل کسب و کار و آمدوشد روزمره‌ی مردم است، جمع کرد؟! آیا مماشات و کوتاه‌آمدن و نظاره‌کردن در برابر این‌همه قساوت و آتش‌افروزی، راه حل و راهکار محسوب می‌شود؟ مردم در چند راهپیمای گسترده و میلیونی خواستار جمع‌کردن این بساط ناامنی شدند. مگر در فلسفه‌ی سیاسی -که از قضا آقای خاتمی در دانشگاه تربیت مدرس تدریس می‌کرد و کتابش هم کرد- قوه‌ی قهریه‌ی قانونی برای دفاع از کیان کشور و امنیت عمومی مردم جایی ندارد؟! آیا قرآن مقابله با این نوع قضایا را حکم نداده است؟ معلوم است آقای خاتمی با خیال این بیانیه را نوشته و بیشتر احتیاط به خرج داد تا اعلان موضع روشن و قاطع. اما تاریخ به راست‌نگفتن‌ها و واقع‌گویی‌نکردن‌ها، روزی گواهی خواهد داد. دور ندارم بابت همه‌ی واژه‌های مثبت در بیانیه متشکرم، ولی از چندپهلوی‌های درهم‌تنیده‌ی آن بیزار. هنوز امید دارم به دامن حقیقت و واقعیت بازگردند. درین‌باره رجوع به بیانیه تبیینی مشترک وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران لازم می‌نماید.

 

استاد ارجمند حاج آقا سیدکمال‌الدین عمادی سلام و عرض ادب و ارادت. از توجه‌ی آن جناب ممنونم. بله، پست و آن ارجاع شما را به آن اطلاعیه‌ی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم دیدم و باید تأسف خورد به حال کسانی که در لباس دین هستند اما از دین‌ستیزان بیزاری نمی‌جویند و خشونت‌بارترین حمله به زائرین حرم را «معلول» چیزهایی فرض می‌کنند که کاملاً واهی است. دست دشمن کاملاً از آستین بیرون زده، اما عده‌ای تغافل می‌کنند یا خدای ناکرده پی فرصت‌طلبی مانده‌اند. اما بدانند هم‌اینان به آنها را رحم نخواهند کرد. گرچه جمهوری اسلامی ایران ریشه در دل مردم مؤمن دارد و این تنومندشجره، هرگز با این بادهای موسمی نمی‌لرزد. سپاس استاد.

 

سلام جناب آقا سیدموسی سلام. خداقوت دوست و همسنگر. هیجان داشت بخشی از خاطره. آن اشاره‌ی آخرت کاملاً درست است؛ حتی اغلب اوقات بعثی‌ها چنین بودند و از روی خوف و هول، دست به بمباران و خمپاره‌باران می‌زدند. همچنان خوب می‌نویسید و حتی به این نتیجه رساندید ما را که خوب حافظه‌ی قوی‌یی داری. درود.

 

نظر سید موسی صباغ: سلام آقا ابراهیم طالبی. از تحلیتان بر بیانیه خاتمی لذت بردم. میدانم نگاه فکری و حزبی شما به اصلاح طلبان نزدیکتر است ، اما در تحلیل شما این جانبداری را مشاهده نکردم و خوشحالم هستند انسان های وارسته که دین و خودشان را برای دنیا و حزب دیگران نمی فروشند. توفیق بیشتر شما رو از خداوند مسئلت می نمایم.

 

سلام و عرض ارادت آقا ابراهیم. تشکر ویژه از حاشیه نویسی شما بر متن ، ایجاد شوق و رغبت بیشتر بر ادامه نوشتارم.

 

آق سید علی‌اصغر سلام. از همان زاویه‌ای که به‌درستی در متن خود فرمودی: «هرچند نقد بر هر تحلیلی و بیانیه‌ای وارد است» بنده وارد بررسی بیانیه‌ی آقای خاتمی شدم، ازین‌رو خرسندم اصل بررسی و پرداختن را، نه فقط نکوهش نفرمودی بلکه روا دانستی. مابقی می‌مانَد به اختلاف دیدگاه، که طبیعی‌ست معمولاً میان ما روالی عادی و جاری بوده است. متشکرم از خواندن و نظر اظهارداشتن.

 

سلام مجدد آقا سیدموسی. باور بفرما وقتی شماره‌ی جدید خاطراتت می‌رسد، بی‌وقفه می‌خوانم و رویش فکر می‌کنم و ایام خودم را در آن روزگاران مرور می‌کنم. ممنونم از تشویق‌های آن دوست.

 

سلام جناب آسیدموسی. خرسندم خواندید و نظر فرمودید. رفقا از من شناخت دارند که در مسائل دینی و مذهبی و کشوری، روی فهم مستقل خودم حساب باز می‌کنم و اگر واقعاً بر حقایق دست یابم، آن را با دنیا معامله نمی‌کنم. شاخص برای بنده در هر مرتبه‌ای امام و رهبری هستند. حتی اگر در جای نظر انتقادی و انتظاری هم داشته باشم. ممنونم از شما رفیق قدیمی و مذهبی و سیاسی خودم، که بر بنده لطف فرموده‌ای.

 

متن حاج سیدحسین‌ شفیعی دارابی: سپاسی سه سویه!!! بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام علیک. امشب پس از اداره کلاس مجازی دانشگاه (تاریخ حدیث) و اداء فریضه مغرب و عشاء توفیق یافتم تا به صفحه گروه هیئت رزمندگان اسلام  مراجعه نمایم، و نوشته های متنوع اعضای محترم را مورد مطالعه قرار دهم؛ با مطالعه هریک از  این نوشته ها، به نوعی بهره بردم (ازجمله: خاطرات شیرین آقا سید موسی صباغ و  دیگر نوشته های زیبای این معلم فرهیخته، نوشته نقد گونه و مدافعانه جناب آقای سید علی اصغر شفیعی، و نوشته های متعدد جنابعالی در راستای نقد مفاد اطلاعیه اخیر یکی از مدعیان اصلاح طلبی)؛ در عین باور به ضرورت و سودمندی گفتمان ها و بارش فکری آراسته به آداب گفتمانی مُلهَم از آموزه های قرآنی و حدیثی، به جهت مشغله فراوان و...، از از توفیق حضور  در این عرصه بی بهره ام؛ ولی ابا آنکه در پاره ای از امور اختلاف نظر داریم (که امری طبیعی محسوب می شود) حیفم آمد که در قبال نوشته های مورد اشاره حضرتعالی، سپاسی ابراز ندارم؛ چه آنکه امام رئوفی همچون علی بن موسی الرضا (ع) فرمود : « «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏»؛[شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج دو، ص دویست و هفتاد چهار] : «کسی که نعمت دهنده از مخلوقات را شکرگزار نباشد، شکرگزار خداوند نیز نخواهد بود». این روایت به صراحت بر مطلب مورد نظر دلالت دارد». البته این سپاس، سه سویه است: یک) سپاس به جهت  رعایت انصاف و حق مداری و رهیدنتان  از کمند خطرناک وابستگی حزبی و گرایش سیاسی؛ با اندکی مسامحه می توان همانند آقا سید موسی صباغ عزیز اعلان نمود : «میدانم نگاه فکری و حزبی شما به اصلاح طلبان نزدیکتر است ، اما در تحلیل شما این جانبداری را مشاهده نکردم و خوشحالم هستند انسان های وارسته که دین و خودشان را برای دنیا و حزب دیگران نمی فروشند»؛ دو) سپاس دیگرم به جهت پاسخ دهی متین و مستدل  به نقد دوست مشترکمان، جناب آقای سید  علی اصغز شفیعی؛ با آنکه در برخی از نگاشته هایت از این فرهیخته در عرصه قلم به «یار غار» یاد نموده اید؛ ولی بازهم با نهایت ادب و متانت به پاسخ دهی از نقد او بر نوشته خویش روی آوردی؛ سه) سپاس مهمترم به جهت محتوای وزین، جامع، بصیرت گونه، مستدل  و آراسته به زیور گرانسنگ «جهاد تبیین» در جهت نقد محتوای اطلاعیه صادره از سوی یکی از سران فرقه مدعی اصلاح طلبی؛ و تکیه درست بر اندیشه سیاسی امام راحل (ره). در پایان: در قبال اینگونه اقدامات نیکتان چیزی جز عرض  دعای خیر برای ماندگاریتان در خط و منش امام و رهبری و آرمان های به حق شهیدان را سزاوار نمیدانم. پس ماجور و  سرفراز باشید.  (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی، شنبه شب : ۷ آبان  ماه ۱۴۰۱ش= ۳ ربیع الثانی ۱۴۴۴ق).
 
استاد بزرگوار سلام علیکم. به روح والدینم که بی‌نهایت آنان را دوست می‌دارم، همواره از تشویق‌ها خصوصاً نقطه‌نظرات آن دوست بزرگ و استاد عزیزم بهره می‌برم. خیلی خیلی ممنونم. فشردگی کار شما را درک کنم. بنده هم به حکم فرمان رهبری معظم حس می‌کنم باید در تبیین شرکت کنم. امید است در بیان حق خدا را خشنود کنم.
 
پست سید علی‌اصغر: به یادتان می‌آورم تا بدانید که زیباترین منش برای انسان محبت است، پــس مـحـبـت کـنـیـد چه به دوست و چه دشمن که محبت دوست را بزرگ کنـد و دشمن را نیـز دوست. کوروش.
 
پاسخ: آق سید علی‌اصغر سلام.‌درین باره مقداری سخن دارم رفیق. در زیر خواهم نوشت؛ هر چند چکیده؛ عین ماستِ کیسه:
 
به نام خدا. سلام و عرض عصر به خیر. گزینش سخن بزرگان و مشهوران، اقدام عقلانی و اخلاقی و حتی عاطفی‌یی می‌باشد که اثر خود را هم، معمولاً درجا، برجای می‌گذارد. درین نقل، حرف کوروش -پادشاه مشهور هخامنشی- سانسور صورت گرفته. گرچه حُب و محبت که شما بر روی آن به تأکید اکید و عمیق و البته وحید !! رفته‌اید، آنچنان در روابط انسانی عیار دارد که حتی مزد رسالت پیامبر رحمت و شفقت حضرت محمد مصطفی -ص- محبت و مَودّت به خاندان ایشان است که در ادبیات دینی ما به اهل بیت -علیهم السلام- تعیین شده است که شامل معرفت و ارادت و پیروی است. اما سانسور کجاست؟ آنجا که خودِ کوروش در طی نزدیک ۷۰ سال عمر خود، که تقریباً نیمی از آن را (یعنی از ۴۰ سالگی تا ۷۰ سالگی) پادشاه بوده است، بر روی زین اسبِ جنگ و شمشیربه‌دست نشسته و در ستیز و جنگ بوده است و از جمله پادشاهانی است که، کمتر از جنگ و کشت‌وکشتار و دفاع و مقاومت دست شسته است؛ همواره در جهان‌گشایی و کشورگشایی و مرزگذاری امپراتوری خود، و ایضاً برخی مواقع هم در جنگ با کسانی بوده که به عنوان ستمدیده ازو کمک طلبیده بودند، شرکت مستقیم و پیشرو داشته است بنابرین، کسانی که کوروش را درین جور جمله‌ها، خوش‌نما و تک‌بُعدی جانمایی و زرورق می‌کنند، اگرچه گزینش زیبایی است، اما تمام چهره و افکار و اندیشه‌ی او نیست و بلکه گرایی نادرست به مخاطب است. حتی خود او نیز سرانجام به دست تومیریس، آن هم نه در بستر صلح، که در حین جنگ و نبرد و مقاومت با اقوام دیگر کشته شد. پس، تأکید وحید روی ابعاد بزرگان کاری کامل نیست، اگرچه پسندیده و نشان حُسن نظر است. گمان کنم این مقدار بسنده کند و زیادتر ازین ننویسم.
 
کامنت جناب جلیل قربانی در زیر این پست اینجا: سلام جناب آقای طالبی، روز به خیر. حاکمیت جمهوری اسلامی اگر بنا را بر اصلاح امور بگذارد، که برخلاف رجزخوانی برخی از خیره سران، عاقلان درون حاکمیت می دانند که الزاماً راهی جز این ندارند، برای فتح باب گفتگو هم سیاستمداری موجه تر از خاتمی ندارد. خاتمی تنها سیاستمدار جمهوری اسلامی بوده که در این سال ها جریده رفته است تا کشور در گذرگاه عافیت قرار گیرد و این جریده رَوی نه از عافیت طلبی برای خود که برای مردم و کشور بوده است. این نیکمرد و سیاستمدار اخلاقی (مانعة الجمع در عرصه سیاست ورزی) چه در زمان ریاست جمهوری و چه پس از آن در جریان جنبش سبز، به رغم تهدید بدخواهان و ترغیب دوستان هیچ گاه از دایره دلبستگی به مردم و جمهوری اسلامی خارج نشد. او نمونه کاملی از سیاستمداران مصلح در ایران است که می تواند مانند ماندلا و گاندی الگویی در جهان اسلام باشد. پیشتر هم گفته ام که بخش اصلی مخالفت ها با این مرد، ناشی از حسادت به جایگاه او و ارادت قلبی مردم به اوست که پس از این همه سال کم نشده که هیچ، افزایش هم یافته است. کامنت، بیش از این نمی شود، هر چند ناگفته بیش از این است!
 

جناب آقای قربانی سلام و عصر آن دوست به خیر. اول مسرّت خودم را پنهان ندارم که این درگاه دامنه را بستر نظر و مباحثه تشخیص دادید. ممنونم که تشریف آوردید. شایستگی‌های عمومی هر فردی که چهره‌ی مطرح سیاسی باشد، نه فقط نباید موجب رشک باشد، که باید یک سرمایه‌ی ملی تلقی شود. جناب حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی اگر به تعبیرات شما دارای این ویژگی‌ها باشد یا دست‌کم این خصوصیات همچنان درو باقی مانده باشد، باید پیش از هر زمانی و بیش از هر فرد سیاسی‌یی، در هنگامه‌ی بحران که حاصل غلیان خشم بر منطق است و حتی اغلب عمل به فرمان از بیرون مرز، از آبرو و ارزش میانجیگری خود فداکارانه استفاده کند و فضا را به نفع امنیت ملی و علیه‌ی هر نوع تنش و آشوب غلبه دهد. شما و یا دوستان محترم از آقای سیدمحمد خاتمی هر چه خواستید تمجید و تعریف و توصیف فرمایید آزادید و این حق شماست که برای وی اغراق و یا ابلاغ ورزید؛ اما من از سکوی فهم خودم مسائل ایران و جهان را می‌کاوم و درین‌ قضیه هم باور قطعی دارم که آقای خاتمی‌ی شما دوست محترمم، درین مدت یک ماه و اندی، به وظائف انسانی و اخلاقی و ایران‌دوستی و حتی سیاسی خود عمل نکرد و حالا هم که آمد وسط که اوضاع را سامان‌یافته ببیند، بد متنی نوشت، بد و بینابین و با تذبذب و تذلل و تزلزل. شما بهتر از بنده می‌دانید که امنیت نباشد، آزادی و اقتصاد دو ذار هم نمی‌ارزد.

 

از علایق شما و برخی دوستان به جناب حجت‌الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی و نیز برداشت تحلیلی‌تان از شاکله‌ی فکری و شخصیتی وی، کمابیش آشنام. با شما و دوستان مشترک‌مان -که اشتراکات اعتقادی دینی و عاطفی و اخلاقی بی‌شماری با هم داریم- درین باب هم نظر نیستم و این اختلاف دیدگاه البته از برکات روابط دوستانه است که حتی بر سر باورها و تحلیل‌ها و  و به تعبیر رسای رهبری معظم "جهاد تبیین" متفاوت بیندیشیم با حظ همبسته‌بودن و همدل‌ماندن. ممنونم. اگر ایتا نصب کردی، یک پیام بده تا پیدات کنم. پاسخ به کامنت هم بیش ازین نمی‌شود! این هم، طعم من به طعم کشکولی شما. آقا قربانی خیلی خوش آمدی و روشن کردی روی و روح ما را.

 
 
نظر آقای شفیعی مازندرانی: السلام علیکم ورحمه الله. تحلیل کوتاه و در عین حال ابلغ و افصح و نیز وزین و متین شما آفا ابراهیم ، را می ستایم. احسن احسن. عکس های جبهه  و معرفی رزمندگان   فرح  بخش بود  ادامه دار بودنش خوب است. متشکرم. شفیعی مازندرانی
 
جواب دامنه: جناب استاد حاج‌آقا شفیعی مازندرانی سلام علیکم. همان‌گونه در شعر «شناسنامه‌ی ایران» به‌خوبی سروده‌اید:  «ایران گلِ مشرق‌زمینِ باستان است / کامروزِ آن همچون گذشته خوش‌نشان است»، امروزه درین حساس‌ترین حمله‌ی ترکیبی به سرفرماندهی عوامل حزب دموکرات آمریکا در سازمان سیا و عوامل میدانی کم‌شمار آنان در درون ایران، باید از تبیین حقایق قضایا قصوری نورزیم. بر من یقین است هر کس درین حرکت کور دشمن دوپهلو حرف بزند، ننگ خریده است و تاریخ و خون شهید از آنان نمی‌گذرد. با سرآغاز آن شعر شما بسیار موافقم و حتی معتقدم به لحاظ تبار تمدنی و علمی، ایران  نه فقط گُل مشرق است، بلکه گِل این نیمه‌ی جهان هم هست، گِلی که مایه‌ی تمدن و عنصر اولی ساختن انسان است. از استاد متشکرم که بر خاطرات و تصاویر جبهه دست تأیید بردند و خود استاد هم در جبهه و تنگ چذابه حضور داشتند. تا به حال درین هیئت محترم رزمندگان ۱۰۵ قسمت از خاطرات جنگ را نوشتم، ان‌شاءالله از ادامه‌ی آن باز نمی‌مانم. ممنونم.
 
آقا سید موسی سلام و شامگاهان به خیر.‌ پس با توجه به این‌که به اورامان اعزام شدین،  بالای ۴۰ کیلومتر از دزلی دور شدین. مسیر بدی هم بود، آلوده و پر از افراد مشکوک. بله، خانه‌ها همین‌طور بود که وصف کردید؛ خصوصاً برای الاغ و قاطر که حیاتی‌ترین ابزار کارشان بود حتی بالاتر از مرسدس بنز. همان سمت را اگر از راه جاده‌ی اصلی طی کنید، به چشمیدر و بوریدر می‌رسید که آنجا بودیم و جلوِ ما پایگلان بود و جنب ما هم، بیساران و ژنین. که آن سال با سخت‌ترین درگیری‌ها و ناامنی مواجه بودیم و حتی مسیر عادی‌اش سهمناک بود چه رسد به فرعی‌ها و مال‌روها. درود بابت شرح قضایا و وصف سازه‌ی روستاها. لذت‌بخش بود به خاطر محتوا. موفق باشید آقا.
 
درخواست جناب امیر‌ رمضانی: سلام جناب طالبی. در خصوص حزب در سایه موجود موتلفه اطلاعات بیشتری میخواهم داشته باشم. از قدرت شاخه ی اقتصادی، شاخه ی نظامی، شاخه ی فرهنگی ، شاخه ی اجتماعی و...  اگر خودتان اطلاعاتی دارید مبسوط ارسال نمایید. اگر کتابی یا سایتی هست مشتاق مطالعه میباشم. خلاصه نظر بنده در خصوص این حزب اینجوری هست. در صورت نادرست بودن تصحیح فرمائید. حزب منافع طلب، ..شویک، ضد و.. در حد حزب توده، دولت در سایه، متنفذ در ارکان حکومت و کشور و حتی در بین مخالفین ؟؟؟؟؟
 
دامنه: سلام جناب امیر. شب به خیر. فکر کنم مطالبی که مرحوم فیرحی درباره‌ی آنان مبسوط گفته، می‌تواند مقدمه‌ای برای شناخت بیشتر باشد. مثل کتاب فقه و حکمرانی حزبی. نیز مقالات و سخنرانی که جریان‌شناسی کرده. البته حزب مؤتلفه با حزب کمونیست چین رابطه‌ی راحت و مودت و رسمی دارد اما روی توصیف‌های شما نظری ندارم. لابد مستدل به این نتیجه رسیدید. تازه‌ترین اطلاع من این است بخش جوان این حزب، قدرت حزب را بر عهده گرفته، شاید هم تمرین فعالیت حزبی است. مذهبی سنتی بودن، مخفی‌کارکردن و بازارمحور بودن از نظر من سه شاخصه‌ی اصلی حزب مؤتلفه اسلامی است. البته شما بیشتر از بنده بلدین. با درود.
 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل اجتماعی: قابل توجه‌ی شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر. مدتی‌ست می‌بینیم -همه یا اغلب- که در هر خیابان و کوچه و بوستان، و در جوف پارک و پارکینگ، موش (به زبان محلی‌مان: "گَل") که جدیدا" چنان تناور شده که از جثّه‌ی گربه هم (به گویش محلی‌مان: "پیشی یا بامشی") پیشی و بیشی گرفته، جولان می‌دهد و راست راست راه می‌روند و هر چه خواستند می‌جَوند و هر وقت خواستند راحت می‌رَمند. بشر، گربه را به حیاط، حتی گاه به اتاق خود راه داده و به او خدمت عاطفی و غذایی روا داشته که به ازای آن، هر گاه موش و اَشنیک (= بزرگ‌جثّه‌تر از موش و دُم‌دراز تر از گَل) دست به جویدن و تاراج و دستبرد زدند، گربه‌ها امان‌شان ندهند و بر دهن گیرند و غذای صید و شکار خود کنند. اما گربه‌ها یا چنان تن‌پرور شدند و تنبل و خواب‌آلو که حال دنبال‌کردن موش و گرفتن آن ندارند. و یا چنان آت‌وآشغال و مونده‌غذا خور شدند که وقتی موش را می‌بینند از بس از استخوان! و لاشه و پی و غضروف خورده‌اند از موش متنفر و سیرند.

 

 

وقتی گربه فقط نظاره‌گر باشد و موش نگیرد، از وظیفه‌ی موش‌گیری‌اش شانه خالی کند، دیری نمی‌پاید که روزی فرا می‌رسد موش، گربه می‌گیرد! نه موش، گربه. حالا شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر وقتی مشاهده می‌کنند سطح شهر و دِه و قصبه و قریه و روستا، این‌گونه جولانگاه موش شده، جَست‌وخیز ماهرانه کنند با سم دفع حشرات و حیوانات موذی، آز آمارشان بکاهند و تا اذیت این جوندگان در زندگی آدمی کاسته شود و با این اقدام چرخه و سیکل طبیعی حیات را میزان نگه دارند. سگ‌های ولگرد کم بود، موش و اشنیک اضافه شد. بگذرم که اگر ادامه دهم از رساله‌ی دلگشای عُبید زاکانی ایضا" از "موش و گربه‌ی" ایشان و هکذا از "ویس و رامین" فخرالدین اسعد گرگان، پیشی می‌گیرد! راستی برای همه‌ی خدمات خوب و چشمگیر شهرداری قم یا هر شهر و دِه دیگر، از صمیم دل ممنونم و به دست‌اندرکاران پاکبان‌های خَدوم و محترم خداقوت می‌گویم. برای این نوشته‌ام استناد هم دارم؛ عکس. آن هم عکس تازه و به‌روز و بکر: یعنی موش، همان اَشنیک که به گربه پهلو می‌زند: ( ۹ آبان ۱۴۰۱ ) عکس را خودم انداختم که داشتم به جایی می‌رفتم و با همین سوژه به نوشتن فوری این پست شائق شدم. خلاصه این‌که گربه‌ها اگر گربگی خود را نکنند موش‌ها شهر و کشور را اشغال می‌کنند و آت و آشغال‌ها هم بوم‌زیست‌های آدمی را احاطه!

 

سلام. بهتر می‌بینم مطلبی بنویسم که جنبه‌ی مباحثه‌ی اندیشه‌ای داشته باشد تا جزئی و فردی. در زیر خواهم نوشت آق سید علی‌اصغر. البته با پیوست سپاس و خرسندی از آزاداندیشی جناب‌عالی که با بنده همواره شفافی شبیه آینه:
 
بت و تبر
 
به نام خدا. سلام. به جای فرد می‌روم روی فکر که بحث را منطقی‌تر شکوفا می‌کند. در شعار اصلی اسلام -یعنی لا اله الّا الله- دو مفهوم بنیادی "لا" و "اِلّا" خط دیندار را ترسیم کرده است. یعنی در همه‌حال یک آدم توحیدی، هم باور به نفی دارد و هم اعتقاد و ایمان به اثبات. در لا دست به رد و نفی می‌زنیم و در اِلّا دست به اثبات. پس انسان نمی‌تواند به دین گراییده باشد اما تفکر نفی نداشته باشد. تا نفی نکنیم، باور تکمیل نمی‌گردد. حالا این نفی و رد را می‌توان بی‌شمار شماره کرد؛ از بُت سنگ و گِلی تا هر چه جای خدا خواست بنشیند. در معنای امروزی اومانیسم اوج این نفی است که مؤمن نباید در رد چنین ایدولوژی باطلی، شرم داشته باشد. تا اینجا خودم فکر می‌کنم توانستم مطلبی را طرح مسئله کنم که در دنباله می‌خواهم کمی کاربردی‌تر و تاریخی‌ترش کنم.
 
 
وقتی بنیانگذار دین حنیف یعنی حضرت ابراهیم ع خواست کار خود را در جامعه شروع کند تا پیام خدا را عملی ساخته باشد، دو رفتار از خود ظهور داد تا هم آیین حُنفاء را روشن کند و هم رد کیش صابئان و بت‌پرستان را تبیین. چون اینان باور داشتند بشر نیاز به میانجی روحانی دارد اما آن میانجی که بشر را به بتواند به خدا ربط دهد و از خدا خبر به بشر آورَد، از جنس آدم نباید باشد. ازین‌رو روی آوردند به هیاکل (=جایگاه‌های عبادی) مثل سیاره ها و ستاره‌ها. حضرت ابراهیم ع ابتدا به شیوه‌ی ویژه با اصحاب هیاکل موافقت کرد تا با این تاکتیک، به طریق استدلال آنان را از بندگی ستاره و سیاره برگرداند و به خدا بپیوندانَد که وقتی گفت ستاره غروب می‌کند پس نمی‌تواند خدای حیّ و حاضر باشد در واقع آنان را خلع سلاح عقیدتی کرد. و همین‌طور در مواجهه‌ی عقلانی با بت‌پرست‌های عصر نمرود تا آنجا گام گرفت که خدای هیکلی‌شان را با تبر نابود کرد و بر زمین انداخت و شروع کرد به گفتار و احتجاح با سران قوم‌شان و آن حرف بزرگ و ماندگارش: بت بزرگ، بت کوچک‌ها را با تبر زد! تبر را هم ماهرانه بر دوش بت بزرگ گذاشت تا فکر آنان ژرف‌تر به کار خود فرو خوانَد. اما نمرود و نمرودیان که عقاید خود را باخته می‌دیدند، به جای پذیرفتن سخن درست، این پیامبر بزرگ خدا را در آتش اندختند تا مثلا" از شرّ پیام و بیان او بِرَهند که آتش را خدا گلستان کرد. بگذرم.
 
فقط خواستم گفته باشم حضرت ابراهیم ع هرگز شرم نداشت در جای خود، تبر بردارد و حتی خدایان آنان را در بتکده نابود کند. پس دیندار از پیامبران دین الهام می‌گیرد و آنگاه رستگار می‌شود. هر فکر و حزب و فرد و شخصیت بخواهد این مسیر مکتب انبیا ع را (که فقط با تفسیر اهل بیت ع و فقیهان وارسته و مبارز روزگار و اندیشمندان اصیل دین‌شناس، طی‌شدنی است) به مسیر غرب (که حقیقتا"برهنه از تفکر و اندیشه‌ی الهی و سرشار از تباهی و بی‌اخلاقی‌ست) عوض کند، بی‌تردید او نه تنها فکرش عوضی‌ست و بلکه خود هم عاریتی و اسیر خودباختگی‌ست. سخن خلاصه این‌که آتش نمرودیان عصر را  همه‌ی باورمندان به انقلاب اسلامی ایران باید به گلستان تبدیل سازند و تا هیزم برای آتش‌افروزان فراهم نشود. ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
 
 
 
سید موسی صباغ. اکبر مختاری. مریوان. جبهه‌ی محور دزلی. راخون
 

سلام جناب آقا سیدموسی. ۱. این قسمت دربردارنده‌ی مزه‌ی خاص خاطره است؛ که آن را با چند واژه‌ی آشنای محلی به‌خوبی اسکورت کرده‌ای. ۲. ایست‌وبازرسی من‌درآوردی چیز جالبی بود خصوصاً وقتی به قول خودت «رگ سیدی‌»ات برافراشته شد و گلنگدن کشیدی! ۳. عکس هم روایتگر مستقیم فضای سنگر خواب است که آدم را ۱۰۰۰ و اندی کیلومتر پرواز می‌دهد و در یک لحظه می‌برد به آن سوی سال‌های جاوید. ۴. جدا از چهره‌های معصومانه‌ی همه در عکس، چراغ والور و بادی، صحنه را دیدنی‌تر و رؤیایی‌تر کرد و آن دو کتاب در دست شما و آن کلاه‌به‌سر چشم‌ها را خیره. خداقوت به شما جناب صباغ و درود بر قلم معلمی توانمند در نوشتن.

 

سلام و علیکم السلام جناب قاسم.دیگه باید به جناب‌عالی بگیم: کاظمینی‌قاسم. آقا خداقوت که در حرم لباس کار بر تن کردید. زیارت هم گوارا. سلام کاظمینی قاسم. ممنونم رفتگانم را یاد کردی. خدا اموات عزیز تو را هم رحمت کند. چشم می‌نویسم. حالا‌حالا خاطرات هنوز باقی مانده است. راستی تِه دایی‌ممدلی خدابیامرز، تِه کله می رِه، مارو نکاردبیه هیچ‌وقت؟! آق سیدموسی رو که عل‌ممد مارو کرده بود اون هم از ترس آقای کنعانی که یک زمان معلم ریاضی ما بود. آقا آنجا در حرم و در حین کار و جهاد ما را هم دعا فرما و نائب باش قاسم. به دوستان آنجا هم سلام دارم.

 

به قلم دامنه: مسائل سیاسی: های قِر !!! به نام خدا. سلام. یک درّه‌ی عمیق با پرتگاهی حدود چهارصد متر در استان فارس است که دو نام اجتماعی و تاریخی به خود پذیرفته. یکی زمانی بود عروسی را با اسب می‌بردند، اسب کاروان شتر را دید رم کرد و با عروس افتاد تَهِ درّه و از آن زمان به درّه‌ی "عروس افتاد" -که گویش محلی قشقایی آن یادم نماند- مشهور شد. اما نامی که همچنان برین درّه مانده "های قِر" است. قضیه و پیشآمدش چیست؟ این است که عرض می‌کنم، چکیده:

 

 

سربازان اشغالگر انگلیس در داخل ایران وقتی فرمان می‌یابند به کمک نیروهای خود بشتابند تا نیروهای رئیسعلی دلواری را که در قیام تنگستان علیه‌ی تجاوز انگلیسی‌ها شجاعانه ظاهر شده بودند، شکست دهند، از شمال استان فارس حرکت کردند تا خود را به خلیج فارس برسانند و از پشت بر نیروهای دلاور دلواری‌ها و تنگستانی‌ها یورش ببرند که برخورد می‌کنند با این درّه‌ی مِه‌گرفته در حوزه‌ی ایل قشقایی‌ها. نیروهای قشقایی‌ در برابر آنان می‌ایستند. دو نفر از چابکان قشقاقی در آن غبار مِه فرمانده‌ی انگلیسی را می‌بینند. یکی از آنها به دیگری با فریاد بلند پشت سرِ هم می‌گوید: های قِر. های قِر. های قِر. یعنی شلیک کن. شلیک کن. شلیک کن. این صدا در اعماق دره می‌پیچد و فرمانده‌ی انگلیسی سرآسیمه می‌شود و گیج، که با شلیک تفنگ قهرمان قشقاقی، کشته و به ته درّه پرتاب می‌شود. از آن زمان تا الآن این حرکت قهرمانانه‌ی آن قشقاقی‌ها جاویدان می‌مانَد و نام این درّه هم می‌شود: "های قِر" که در زبان قشقاقی یعنی: شلیک کن.

 

آری؛ اگر آن دو قشقاقی با هنرِ رزم و و ایده‌ی مقاومت خود به فرمانده‌ی انگلیسی متجاوز در خاک ایران شلیک نمی‌کردند، ارتش انگلیس خیلی آسان خود را به دریا می‌رساندند و قیام رئیسعلی دلواری و یاران وی در برابر اشغالگران انگلیس را سرکوب می‌کردند. گاه اگر به‌هنگام و از سرِ غیرت و کیاست شلیک نکنی، کیان ایران را به خطر می‌اندازی. افتخار داشتم در نجف اشرف سر قبر شهید قهرمان ایران رئیسعلی دلواری در وادی‌السلام حضور یافتم و با عزم و عقیده ادای احترام نمودم. عکس "درّه‌ی های قِر" را نیز خودم از روی مستند ایرانگرد آقای جواد قارایی انداختم که مشاهده می‌کنید قشقاقی‌ها به یاد آن روز، در لبه‌ی همان درّه‌، دارند می‌نوازند. پایان. ۱۱ آبان ۱۴۰۱ ، ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

 

ییوست : "سال ۱۲۹۴، در پی تجاوز انگلیس به جنوب ایران و تصرف قسمت بزرگی از بنادر و منطقه نفت‌خیز و در اثر ناتوانی دولت مشروطه، قیامی محلی بر ضد نیروهای تجاوزگر شکل گرفت. نیروهای انگلیس در اوایل شوال، بندر دلوار را به تصرف خود در آوردند. مجاهدین به رهبری رئیس‌علی دلواری طی یک عملیات متهورانه با شش شهید، پانصد نفر از نیروهای متجاور را از پا در آوردند و مقادیر زیادی مهمات به غنیمت گرفتند... ."

 

بمناسبت رژه ی تبلیغاتی جیش الظلم در عرصه ی فرارگاه خود 
 
از جیش ِ بینوا و تقّلای اهرمن 
بهر هراس ِدر دل ما با هزار فن 
هرگزاسیر لاف و گزاف ددان نئیم 
مارا زمهرپاک علی ( ع )، جوشنی به تن 
یک چند ناکسان همه همسو  به نعره اند 
چون روزگار ابتر صدام بی وطن 
ما را ز زوزه ی صف روباه، باک نیست 
ما مرد رزم و عزم و جهادیم، هر زمن 
هشت سال جنگ، شاهد صدق مرام ما است 
منجی ما گواه دل ما و این سخن  
« عین الاسد: هماره، نوازد دفاع ما 
از لرزه های خویش بگوید به صد دهن 
آری شفیعی، بیشه ی شیر است خاک ما 
روباه بینوا چکند با چنین دمن
 
۱۱ آبان ۱۴۰۱ شفیعی مازندرانی
 

جناب استاد شفیعی مازندرانی سلام و احترام. این سروده‌ی فاخر شما را که وزن و پیام و شمایل محکمی دارد، پسندیدم. خیلی روان و متناظر به زمان سروده‌اید، که راحت بر زبان جاری می‌شود و فکر آدم را به فکوری می‌برَد. قدردانی می‌کنم استاد. سلام مجدد استاد. والدین و اخوین شما را هم خدا رحمت فرماید. متشکرم بر والدینم رحمت فرستادید. قلب من با این خدابیامرز دادن‌ها همآره شادمان می‌شود و خیر و خیرات و مبرّات معنوی روانه‌ی قبورشان.

 

سلام و شب به خیر آقا سیدموسی. پربار بود؛ اطلاعات زیادی درش موج زد؛ چه هم جالب. وصل به سنت‌های مذهبی محل هم کردید و یاد بانی‌ها شد. شیرین‌دار، شیرینی خاطره را دوچندان کرد. همه‌ی ما از دست مادران عزیزمان، بارها و بارها شیرین‌دار پر از تندیرنون خوردیم. گوسفندآوردن آن مرد لُرستانی ابتکار نوِی بود. چه لذیذ و خوب. واژگان محلی را بسیار دلچسب، به متن سنجاق کردی. لذت‌بخش بود، از میوه‌ی میان‌وعده تا البسه‌ی هدیه‌ی شیرزن جبهه «مادراحمدی».

 
سلام و خداقوت. تِه می هم، پیچ‌پیجی بِیه وقتی ته دایی‌ممدلی مارو کارده، ویشته نشون کته. آقاقاسم آن بالای مناره‌ی حرم، ویشته به یاد ما دکِف. خرسندم باعث خنده بر لبان‌تان شدم آنجا کمی شادمان شدی. زیارت و خدمت و کار برای حرم امامین کاظمین ع قبول. درود.
 

نظرات قبلی در قسمت اول این مجموعه: اینجا. قسمت دوم: اینجا.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2147