۸۰۰۰ راه فرعی جنگلها
به قلم دامنه. به نام خدا. برایم جالب بود که یک خبرِ مسرّتبخشِ خبرگزاری میزان از روزنامهی همشهری، ستون امروزم شود. گزارش این خبر خیلیطولانی است (منبع) پس برداشت و مفاد آن را بهفشردگی مینویسم. خبر تقریباً این است که ۲۴۰۰ جنگلبان و یگانِ حفاظت با بودجهای در حدود ۱۵۰ میلیارد تومان بهزودی تا اوایل سال ۱۴۰۰ در جنگلهای کشور مستقر میمانند. هدف اصلی آنان نیز معلوم است. آنچه من دریافت کردم دستکم برای این سه کار: حفاظت از اراضی جنگلی، حراست از درختان و نیز ممانعت از هر گونه دستاندازیهای افزونتر به جنگل.
مویهی من برای غارت چوب
کجا میبرنِت ای شاخههای تَرِ ما،
ای تنههای تنومند جنگل دیبا،
ای طلای بیهمتای رشتهکوه البرز تبریها
لغت: (تَر= شیرِ چو، شیرچلّه)
گویا سازمان جنگلها با این طرح بنا دارد اساساً قاچاق چوب از جنگلهای شمال را «ریشهکن» ! کند. نمیدانم آیا میتواند یا نه! آرزو دارم بتوانند. آرزو هم که عیب نیست. آن هم قاچاق با آنهمه گستردگی و شبکههای پنهانی را و حتی قاچاقهایی با شگرد مزوّرانه را یعنی به بهانهی برداشت و پاکسازی بسترِ جنگل از «چوبهای شکسته و افتاده» و پوسیده. که آمارها نشان میدهد این حیله از قاچاق چوب «به بالاترین میزان رسیده.» بگذرم. ولی فقط بگویم آیا میدانستیم بیش از «۸۰۰۰ راه فرعی جنگلی» شناسایی شده است و برخی از این جادهها حتی به هیچ روستا و آبادییی ختم نمیشود؟! آیا برای از ریشهدرآوردن فسادِ قاچاق چوب چنین جادههایی مسدود و یا لااقل دارای وضع مقرراتِ ویژه میشود ! نمیدانم! اما خرسندم که میخواهند با نصب دوربینها در این مسیرها، کشفیات قاچاق چوب را میسُرتر کنند. و نیز خوشحالترم که «شماره تماس ۱۳۹» نیز برای صیانت جنگل تعبیه شده که به نظرم این «۱۳۹» برای حفظ سرمایهی خدادادی جنگل از دستِ جنگلخواران و چوبخواران از شماره تماس «۱۱۳» !! کمتر نیست. زیرا قاچاق همچنان جریان دارد. همین ۶ ماه قبل، حدود «۱۱۴۲ مترمکعب چوب قاچاق از جنگلها کشف» گردید که نقل رسمیست محدودهی شهرستان آمل، «بیشترین میزان قاچاق چوب» را دارد.
به نظرم باید کاری کنند که نه فقط جنگل، بلکه «رویشگاههای جنگلی» هم از قاچاق در امان بماند. کَی میشود روزگاری فرارسد که دیگر زوزهی موتورارّهها و غُرّش ارّهبرقیها را نشنویم و با پویایی بر پاکداشتنِ زمین، پاسداری کنیم. و برخیها ما را یاد آن حکایت نیندازند که شکل و شمایل داستان اینگونه بود که حکیمی یک جعبهای دربسته به کسی داد و گفت درش را باز نکن و ببر بده به فلان کس. توراه هی وسوسه شد وسوسه شد و کنجکاو که این چیه نباید بازش کند. بالاخره بازش کرد. دید یک موش نحیف! حیف که امانت را رعایت نکرد. حکیم خواست او را بیآزماید. به فرمودهی امام علی -علیهالسلام- انسان حریص میشود به آنچه از آن منع شده.
آری؛ امروزه بر برخی چنان روزگاری شده که حتی اگر به کسی بگی تو رئیس مثلاً دوشیدنِ گاوهای دوشا هستی، سه روز که گذشت اول خود پستانِ شیر گاوها را میلیسد. اولین نگهبان جنگل خود جنگلبان و یگانِ حفاظت است. سپس سایر ملت. بگذرم. بلی؛ در این قضیهی قاچاق چوب هم، همه که نه، اما تک و توک هستند کسانی که به جای حراست درخت و جنگل و ریشهکنی قاچاق، خود اونجوری شدند! یعنی: غارتگر!
یک کشکولی هم بنگارم:
چون «چوبخوار» را در بالا به کار بردم، یادم افتاد به گواتمالا در قارهی آمریکای مرکزی زیر کشور مکزیک که این روزها انقلاب شده و حاکمان فاسدشان، آنان را با لفظ «لوبیاخوار» تحقیر کردند و میگویند اینان یک مشت لوبیاخوارند! به همینخاطر، مردم اسم انقلاب خود را با افتخار گذاشتند: «انقلاب لوبیا». ببینیم این انقلاب لوبیایی مردم فقرچشیدهی آن دیار در عصر مدرن آن هم زیر بیخ آمریکا تا کجا «تا» میکِشد. خوب شد رئیس گواتمالا نگفت «حالا ۴ تا خس و خاشاک» و بدتر از آن «یک مشت بزغاله گوساله» وگرنه "گواتمالا"ییها... . بگذرم سیاسیمیاسی بلد نیستم!.