مدرسه فکرت ۳۴ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت سی و چهارم

 

قضای یک عمل تأخیری‌ام

سلام سید
همان‌گونه نماز به‌تأخیر افتاده، قضا دارد و خدا اقامه‌ی نماز قضا را می‌پسندد و می‌پذیرد، من هم درباره‌ی متن «بانو نرگس» _که به قلم پر از احساس و پیام‌آفرین شما نگاشته شده بود_ تأخیر داشتم. گرچه سرم از دیروز تا امروز بسیار شلوغ بود، اما وقتی متن شما را دیده بودم، گوشه‌ای نوبت زدم پاسخ این پست را بنویسم، اما باز و باز مؤخّر افتاد. بر من ببخشای.

 

نام مرحوم بانو نرگس در داراب‌کلا خواهد ماند زیرا احساس و عاطفه‌ از میان‌مان هرگز رخت بر نخواهد بست. زیبایی کار بانو نرگس مانند بوی گل نرگس در مشام‌مان جاوید و پرتوافکن است. یادت آورم که سال پیش متنی از تو و خودم در دامنه انتشار یافته بود. اینک به یاد آن بانوی روش‌ضمیر لحظه‌ای از جای برخیزیم و به روح قشنگ و کار ماندگارش سلام و صلوات نثار نماییم.

 


تحلیل سیاسی

حجت‌الاسلام رئیسی رئیس قوه قضائیه دیروز ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ گفت:
«به نظر می رسد که اگر بتوانیم سامانه‌ای داشته باشیم که آرا در آن جا در نگاه صاحبنظران و دیدگاه حقوقدانان و فقها و بزرگان اهل تحقیق قرار گیرد، از این جهت دستگاه قضایی نباید هیچ باکی داشته باشد.» 
(منبع)

 

تحلیل من:

۱. از نظر من این تفکر ایشان درست است و دست‌کم در ظاهر نشان می‌دهد با این تز زیبا بنای بر تغییر رویه دارد.

۲. این‌که آراء قاضی‌های سراسر کشور در دادگاه‌ها در یک سامانه‌ایی به دیده‌ی مردم برسد، برنامه‌ایی نوین در فضای ایران است.

۳. خوش‌بینی می‌گوید این نوید باورپذیر است. اما آنچه مرا از این نگاه سفید به سوی تردید گسیل می‌دهد متغیرهای زیر است که آیا او می‌تواند بر آن غالب گردد و فکر نوی خود را به فاز عمل برساند:

الف. آرای تمامی قاضی‌ها باید منتشر شود از فردای پیروزی انقلاب تا همین اکنون. زیرا یک قانون خوب، استثناء و تبعیض نمی‌پذیرد.

ب. آرای قاضی‌ها درباره‌ی زندانیان سیاسی در آن سامانه منتشر شود.

ج. رأی‌های تمامی قاضی‌های دادگاه ویژه روحانیت در آن سامانه منعکس شود.

د. آرایی که علیه‌ی «آقازاده‌ها» انشاء شده بود و به مرحله‌ی اجرایی نرسیده بود! در سامانه وارد شود.

ه. تمامی رأی‌های قضات دادگاه انقلاب و محاکمات ویژه، در این سامانه‌ی مورد اشاره‌ی آقای رئیسی به ثبت برسد و به دید همگان برسد.

و. و نیز آن رأی‌هایی که برای مسئولان نظام صادر شد و یا کسانی که توسط هیأت‌های ویژه محاکمه شدند، در آن سامانه قابل دیدن باشد.

 

نکته‌ها:
ممکن است رفتار نوی آقای رئیسی برای دور نگه‌داشتن خود از نقدهایی‌ست که به دوران طولانی حضورش در این دستگاه بر می‌گردد و نیز خالی‌کردن جوّ قوه از تراکنش‌های آن ریاست قبلی قوه. و نیز پیام به مردم که من از جنس دیگری هستم و به من و برنامه‌ام باور و اعتماد کنید، زیرا واژه‌ی «هیچ باکی» در جمله‌ی رئیسی از نظر من یک جمله‌ی تدافعی‌ست.

 

فلکه فکرت (۲۷)
فلسفه‌ی اپیکوری
به نام خدا. سلام. اپیکوریسم حاصل نظرات اپیکور است که در ۲۷۰ پیش از میلاد درگذشت. او اهل ساموس دریای اژه بود و تمام فلسفه‌اش «لذت» است و خوش‌بودن. اپیکور لذت را از آن رو اصل می‌دانست که این جهان در نظام فکری او خیر برتر است و انسان در آن میهمان.

 

او البته در پرتو ۳۰۰ کتاب و رساله‌ایی که نوشته بود و با آن که از نظر بعضی‌ها ماتریالیستی (=مادّی‌گریی) می‌اندیشید، لذت برتر را روحانی می‌دانست نه جسمانی. زیرا از نظر او لذات جسمانی هم موقت و گذار و زایل‌شدنی است و هم وقتی لذت جسمانی پایان بیابد، افسردگی در انسان پدید می‌آید.

 

بعدها به اپیکوریسم، اندیشه‌های انحرافی و تفسیرهای غلط افزوده شد که «دَم غنیمت شمردن» و لذّات آنی بود. حال آن‌که اپیکور در آن عصر هِلِنیستی (یونانی‌مأبی، مادّی)، لذت روح را پایدار می‌دانست و معتقد بود لذت برآمده از خردمندی و خرّمی موجب نبودنِ درد می‌شود و چه نیازی است که انسان با خرافات، شهوات، فکر مرگ، بیمناک بماند و دست به رقابت و خشونت و شهرت و حسادت بزند.

 

نکته:
ارسطو هم _که گویا به معاد باور نداشت_ به «انسان شاد» اهمیت می‌داد برخلاف استادش افلاطون که به «انسان خوب» بهاء می‌بخشید و فلسفه‌ی رواقی _که توسط زنون بنا شد_ برای صبر و فهم اهمیت قایل بود. چنانچه سقراط معنویت و دیانت و متافزیک را گرامی می‌داشت.

 

اما دینداران و مؤمنان مکتب الهی، شریعت را کلید رستگاری و سعادت می‌دانند که انسان را هرچه‌بیشتر در کامل و به سوی کامل می‌خواهد؛ در دو بُعد جسمانی و روحانی. یعنی سالم بودن پیکر و سلامت پندار و گفتار و کردار که روح را پرواز می‌بخشد.

 

در حقیقت خرّم‌زی‌ بودن از نظر من در خردمندی و عقلانیت و در پایبندی به شریعت و نیز دقت به انواع حکمت و بهره‌وری درست از طبیعت و اعتقاد راسخ و خلل‌ناپذیر به توحید رخ می‌دهد. ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۲۴)
عیب‌جوی مردم نیست و پشت سرِ آنان بدگویی نمی‌کند.

 

سلام جناب شیخ مهدی
این پرسش شما چندین جواب دارد:
۱. جناح‌های سیاسی کشور هر کدام برای خود پاسخ جداگانه دارند. ۲. نیروهای امنیتی پاسخ خود را در لای دلایل ویژه‌ی کاری خود می‌پیچند. ۳. حاکمیت و حوزه‌ی علمیه نیز علل خود را دارند. ۴. رسانه‌های رقیب داخلی نیز پاسخ‌هایی در قاب خود دارند.
اما من پاسخم سه کلمه است با سه «ت» ترس. تهدید. تحدید!

سلام جناب...
من ذرّه‌ای تردید ندارم که شما باور و ارادت راسخ به پیامبر اسلام (ص) دارید. و من و تو و ما همه به همین مودّت به خاندان عصمت زنده‌ایم. اما  شما با بی‌دقتی در طرح سؤال چاه بدر و مقایسه‌ی آن با رفتار معاویه به نظرم با شتاب‌زدگی پیش آمدی. اگر فکر شما آن لحظه به رحمت و عصمت حضرت محمد (ص) متمرکز بود هرگز آن پست را به میان نمی‌کشیدی. شخصیتی که حتی دستور می‌دهد در هیچ غزوه و سریه‌ای یک شاخه درخت شکسته نشود، قانون دفاع و انسانیت را به مدد وحی و الهامات درونی‌اش به احسن وجه می‌داند. پس هرچه در نقل تاریخی حتی در فیلم‌ها و نمایش‌ها و تعزیه‌ها با این دو عنصر وجودی پیامبر اسلام (ص) یعنی رحمت و عصمت، در تضاد بود بدانیم که آن نقل نارواست و تحریف تاریخ اسلام. و من می‌دانم شما از این مسأله آگاهید. از شما که فردی آگاه و باایمان هستی، می‌خواهم در مباحث دینی بسیار با تأنی وارد شوید. پوزش. چون قرآن تذکر به مؤمنین را منفعت می‌داند من این تذکر صریح را به شما نوشتم. 
بیشتر بخوانید ↓

پاسخ:
سلام جناب شیخ محمد
پند معصومین (ع) همواره به آدمی قوت قلب می‌دهد. تشکر از این آورده‌ی آموزنده و اخلاقی‌ات. بیفزایم برای اهل ذوق و دوستداران واژه‌ها، که عاق در یک معنا یعنی خودسری، نافرمانی. و کمتر پیش می‌آید که پدر و مادر فرزند خود را عاق (=نفرین و لعنت) کنند اما این هشدار و انذار معصوم (ع) درس بزرگی‌ست برای گرامی‌داشت و فهمِ مقام شامخ و والای والدین.


اگر ذهنم خطا نکند «عاق والدین» نام یک کتابی هم بوده در اندازه‌ی عم‌جزء که من در قفسه‌ی کتابخانه‌ی مکتب‌خانه‌ی مرحوم پدرم در نوجوانی آن را دیده‌ام و نمی‌دانم آن را خوانده بودم یا نه؟ چون عکس‌های نقاشی روی جلد و داخل آن برای من جالب توجه بود.
 

 

توضیحی بر یک مفهوم
مگر امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ وقتی گفت مردم «ولی‌نعمت» اند آیا باید از امام پرسید کدام مردم؟ خُب من هم گفتم صدای مردم، صدای خداست. همان‌گونه که مردم در جمله‌ی امام یعنی مردم، در جمله‌ی من هم یعنی مردم. این‌که کسی بخواهد مفهوم مردم را با مثال‌هایی که می‌آورد بشکافد و تجزیه و تحلیل کند و عده‌ای را از آن جدا کند، آزاد است.


رهبری نیز در تمامی انتخابات بر رأی تمام مردم تأکید می‌کرد. حتی یک بار _نمی‌دانم کدام انتخابات بود_ که اوضاع ایران حساس‌تر از هر زمان شده بود گفتند آنهایی که حتی نظام را هم قبول ندارند در انتخابات شرکت کنند.


پس؛ از نظر من مفهوم «مردم» کلیدواژه‌ی بنیانی انقلاب است، چه آنجا که حق رأی دارد. چه آنجا که ولی‌نعمت است و چه که صدای ملت است. و بالاتر این‌که جمهوری اسلامی مزیّن و بنا شده است به رأی بالای ۹۸ درصدی مردم. پس کدام مردم؟ کدام مردم؟ نداریم. مردم. همیشه مجرمین هر جامعه‌ای جُرمی که کرده‌اند آثار، بازخورد و محرومیت‌های جرم‌شان را می‌بینند و قانون راه را نمایانده است.

 

ادامه:
من از مردم ایرانی سخن گفتم که همه‌ی مسؤلان از صدر تا ذیل افتخار می‌کنند خادم این ملت‌اند. حتی امام خمینی در یک زمانی ـنمی‌دانم کدام سال بودـ فرمودند این ملت ما از ملت عصر رسول‌الله (ص) بهتر است. آیا مگر کسی از امام پرسید کدام مردم ایران؟


 

ادامه:
پس بهتر است این مردم بزرگ، صبور، فداکار را ـکه چندسالی‌ست پی‌در‌پی شاهد رنج‌ها و بی‌عدالتی‌ها و گرانی‌ها و بی‌کفایتی‌ها و ناکارآمدی‌ها و اختلاس‌ها و فسادها و تبعیض‌ها و رانت‌خواری‌ها و میراث‌خواری‌ها و ریاکاری‌ها و.... استـ به شهروندان درجه‌ی ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ تقسیم نکنیم!! ملت، ملت است.
از نظر دین مبین اسلام هیچ کس در هر مقام و پست و رنگ و نژاد و قوم و زبانی، از هیچ کس دیگری افضل نیست؛ مگر در تقوا و پروا از خدا.

 

پاسخم به حجت‌الاسلام آفاقی

سلام جناب شیخ‌جواد آفاقی
نوشته‌ی شما را خواندم. خرسندی‌ام این است هم در بیان دیدگاه خود شفّاف عمل می‌کنید و هم در نقد نوشته‌های دیگران ورود می‌فرمایید. این‌که جناب‌عالی از سازمان صداوسیما به دفاع برمی‌خیزی از نظر من هیچ عیبی نیست زیرا شما بین خود و خدا به این اِنتاج رسیده‌اید و حق خود می‌دانید ابراز نظر نمایید. اما این‌که آن جناب، متن من (در پست: صدای مردم، صدای خداست)  را «برداشت غیر علمی وناپخته» توصیف کرده‌ای، جای کمی تأمل دارد. من این قسمت نقد شما را بر متنم دست‌کم دارای سه ایراد می‌دانم:

 

۱. متن غیرعلمی به متنی گفته می‌شود که یا از روی جهل بیان شده باشد و یا گزاره‌ای احساسی و تخیلی و به‌دور از دانش و خرد باشد. که من در نوشتن آن متنم، نه جهل نداشتم و نه از جملات به‌دور از دانش و فهم استفاده کردم.

 

۲. صفت ناپخته زمانی صدق می‌کند که حرفی خلاف واقعیت، گزاف، نارسیده و زودتر از موعد بیان شده باشد. که متن من از این عیب دور بوده است و بلکه صدا و پرسش ملت است در سالیان طولانی.

 

۳. شما درجاهایی از نوشته‌ی‌تان به جای ایجاب در تبیین و انتقال افکار خود، به روش سلبی روی آوردی و در فرازهایی حتی از نقدکردن متن‌های سایرین فراتر رفته‌اید و وارد فضاهایی شده‌اید که برخی از خوانندگان به گمانم این‌گونه دریافتند که دارید نسبت می‌دهید. از جمله شببه‌سازی با هجمه‌ی بیگانان با این ارگان تبلیغی نظام. والسلام. با احترام و امتنان.

 

فلکه فکرت (۲۸)
اصحاب قال!
به نام خدا. سلام. آیت‌الله رضا استادی کتابی تألیف کرده با عنوان «آینه‌ی صدق و صفا» که شرح حال مرحوم آیت‌الله العظمی اراکی است و صدها خاطره‌ی او. در این کتاب _که خواندنش هم لذت دارد، هم بسیار بر اطلاعات دینی و مسائل تاریخ معاصر خواننده افزوده می‌شود و هم سرشار از حکمت و اسلام‌شناسی است_ نکات بسیار ارزنده‌ای آمده است که بهای معنوی کتاب را بیشتر ساخته است.

 

من این کتاب را ۹ ماه پیش خواندم و یادداشت‌برداری‌هایی کردم. یک یادداشتم از صفحه‌ی ۱۲۹ و ۱۳۶ کتاب را، فلکه فکرت ۲۸ می‌کنم:

عمرو عاص، امام علی _علیه‌السلام_ را دُرّ و طلای مصفّا و بی‌غلّ‌وغش می‌دانست و می‌گفت: «علی دُرّ و طلای مصفّا است و تمام مردم همگی خاک‌اند.»

 

ولی همین عمرو عاص که علی را این‌همه می‌شناخت، پشت سر معاویه و وزیر و همه‌کاره‌اش بود!

آقای اراکی این شعر مولوی را به میان می‌آورد و پس از آن دعای قشنگی می‌کند:

ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را

 

این‌گونه هم آمده:

 

ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را

دعای آقای اراکی این است: خدا ما را اصحاب قال قرار ندهد، اصحاب حال قرار دهد.

نکته هم بیفزایم در این فلکه:

اهل قال، زبانْ‌باز هستند و گردِ حلقه‌ی قدرت می‌چَرند! اما اهل حال، زبانِ بازی دارند و برای فریاد حق و بیان حقیقت می‌جَهند. ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۲۵)

سست و سهل‌انگار نیست. در اموری که به او مربوط نیست، دخالت نمی‌کندد

 

پاسخ:

یکی از پست‌ها، باز نیز صدای مردم، صدای خداست مورد پرسش و تشکیک و نقد واقع شده. برای اطلاع نویسنده‌ی آن پست دو نکته گفته می‌شود:

۱. من که خود در انتهای پست «توضیحی بر یک مفهوم» گفته بودم: «همیشه مجرمین هر جامعه‌ای جُرمی که کرده‌اند آثار، بازخورد و محرومیت‌های جرم‌شان را می‌بینند و قانون راه را نمایانده است.»

 

۲. بنابراین اگر کسی بنای بر پاسخ متن کسی دارد، لطف کند به تمام نوشته‌ی آن فرد نظر افکند، نه این‌که با نادیده‌انگاری بخشی از کلیت متن، همچنان بر گرد حرف خود بگردد و مثال‌ها جست‌وجو کند و بدیهیات را به ما یاد دهد.

 

آنچه من در واژه‌ی «مجرمین» بیان کردم کاملاً گویا و مبرهَن بود. پس اخلاق حکم می‌کند سخن کسی را نباید به تحریف و گزینش دلخواه خود برد و آنگاه جواب‌هایی بدیهی داد. و یا غیرمرتبط موضوعی را مخدوش کرد. این شیوه، شیوه پسندیده‌ای نیست.


اینجا، در این پست (لینک بالا)، بحث مجرمین را نیز در مفهوم ملت شرح داده بودم. امید است کسی که می‌خواهد نقد بنویسد، همواره همه‌ی سخن‌های آن فرد نگاه شود، نه تکه‌تکه کردن و گزینش نمودن.

 

 
سلام جناب ولی نژاد
۱. خیلی ممنونم که واژگان محلی بر دل شما می‌نشیند. ۲. ارزش شما نزدم بیشتر شد که فرهنگ بومی را پاس و دوست می‌داری. ۳. از این‌که مرحوم ارزمون را خوب شناساندی ازت کمال تشکر را دارم. چه اطلاعات خوبی فراهم کردی. ۴. میرشکاران حقیقتاً انسان‌های زحمتکش و رانده‌شده و نیز از طبقه‌ی فروست جامعه بودند. ۵. شما تا یک قدمی اخذ دکتری هستید پس در خواندن هیچ کم نداری. من هم برای تسهیل جناب جوادی الفاظ مازنی را تا حد امکان حرکت‌گذاری می‌کنم‌.
 

 

 

بحث ۱۲۲ : این مطلب برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

 

«یک واقعیتِ اجتماعی و تاریخی را همیشه باید در نظر داشت و آن این است که در شرق اسلامی و شاید مشرق‌زمین به‌طور عام همیشه مردمان از عصر خود ناامید بوده و زیبایی و صفا و نیکی‌ها را در گذشته می‌جُسته‌اند. این قاعده‌ای است که مرزِ نگاه سنتی و مدرن را در تاریخ ما از هم جدا می‌کند. مدرن ازین‌که زیبایی و کمال و نیکی را در هم‌اکنون یا آینده بجوید پرهیز و پروایی ندارد ولی در نگاهِ سنتی تمام زیبایی‌ها و نیکی‌ها در گذشته حضور داشته است و آنچه اکنون به‌چشم می‌خورد فاقد نیکی و زیبایی است.»

 

متن از نظریات یکی از چهره‌های برجسته‌ی ایران است که نامش را پس از پایان بحث‌ها ـالبته، اگر در بگیردـ خواهم آورد.

 

پاسخم به بحث ۱۲۲

۱. نویسنده برای شرق اسلامی و نگاه مدرن با قاطعیت سخن راند اما برای مشرق‌زمین از لفظ «شاید» بهره گرفت. پس، او واقعیت این دو جا و آن یک نگاه را با دقت علمی خود آراست. زیرا استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، بی‌پژوهش سخنی بر زبان نمی‌راند.

 

۲. نویسنده در پایان نظرش دچار تعمیم شد که از نظر من اشتباه کرد. زیرا گمان ندارم مردمان این دو سرزمین،  تامّ و تمام، «اکنون» را فاقد نیکی و زیبایی بدانند.

 

۳. از نظر من این‌که در نگاه سنتی به حال و آینده چندان نگریسته نمی‌شود اما گذشته پر از نیکی و کمال پنداشته می‌شود، دست‌کم سه علت دارد: تفکر ملامتیه، جهل روزگار، جاری بودن ستم. اولی انسان را سرزنش‌گر بار می‌آورد و ملول. دومی موجب پس‌افتادگی است و سومی راه رشد را از طریق استبداد می‌بندد. و این هر سه، در مشرق مانع بزرگ مردم گردید.

 

۴. اما فرد مدرن چون بر گذشته‌اش شوریده و با تسخیر زمان همچنان به پیش می‌تازد، در بندِ گذشته نشد و آینده را درخشان می‌بیند و حال را گوارا. زیرا معتقد است علم رهآوردش اعتمادبخش است.

 

۵. نویسنده خود پرواپیشه بود که وقتی از نگاه مدرن حرف زد، آن را در جغرافیا حبس نکرد و نگفت ملل غرب، زیرا انسان مدرن در همه‌جای جهان وجود دارد. کافی‌ست فکرش به گذشته بند نگردد و به سرزنش حال نینجامد و آینده را بهتر از هر دو وقت حال و گذشته تصور کند. چنین فردی مدرن است.

 

۶. چه خوب شد که پاسخم به ۱۲۲، به شهید مطهری هم ربط یافت که امروز سالروز ترورش است. او در نقد تفکر رایج گفته بود (نقل از حافظه می‌کنم و جملات، برداشت است نه نقل مستقیم) جامعه‌ی امروزی ایران آنچنان دچار رکود و سکون شده که هنوز هم وقتی می‌خواهد با افتخار سخن بگوید، می‌گوید بوعلی چنین گفت. حافظ چنان گفت. فلان دانشمند قرن ۴ این را گفت. در پایان از تمامی پاسخ‌دهندگان بحث ۱۲۲ تشکر می‌کنم که با اندیشه و تفکر به بحث ورود کردند و نکاتی ارزنده و قابل اعتنا مطرح کردند که برای من مددِ فکری بود

 

در پایان از تمامی پاسخ‌دهندگان بحث ۱۲۲ تشکر می‌کنم که با اندیشه و تفکر به بحث ورود کردند و نکاتی ارزنده و قابل اعتنا مطرح کردند که برای من مددِ فکری بود.

 

 

تحلیل هرمنوتیکی من بر پست جناب آقای...

 

سلام جناب... تحلیلم این است؛ شاید برداشتم درست نباشد اما به عنوان یک خواننده فهم خودم را بر مبنای فهم علم هرمنوتیک می‌آورم:

 

۱. متن، پنج بند دارد. هر بند یک پله‌ی منسجم است.

 

۲. مفهوم اختلاط دختر و پسر در سنین کودکی را جا انداخته که از نظر روان‌شناسی به نظر می‌رسد بایدم چنین باشد. و به نحوی همه‌ی ما _قریب به اتفاق_ در این سنین با هم‌سن‌وسالان دختر هم‌بازی بودیم. که اندک‌اندک در سنین بالاتر تفکیک و جداسازی شدیم که امری شرعی‌ و عرفی‌ست.

 

۳. تیله را در دست پسر سراغ داده، ولی شرینی را در دستان دختر. یک حُسن دارد این و یک عیب. دختر چون نظیف و لطیف است شیرینی‌به‌دست باشد منطقی‌ست. پسر چون نماد سطوت است باید تیله‌به‌دست باشد. اما عیب این است دختر در این متن مصرف‌زده است و اهل خوراک و خوردن. اما پسر در آن فکور و اهل ابزار و کار و دارای مهره‌های بازی فکری نشان داده شد. این ذهن زن را به سوی پرهیز از دخالت در اجتماع هدایت می‌کند و زمینه‌های سرخوردگی را تمهید (=فراهم، آماده، مقدمه‌چینی) می‌کند.

 

۴. پسر در این داستان، رِند و چیره‌دست و به‌عبارتی متقلب نشان داده شد چون بزرگترین تیله را ربود و دختر پاک و بی‌غلّ‌وغش. شاید این متن از پس‌زمینه‌ای فمنیستی مایه گرفته که من این را عیب نمی‌دانم. اما این‌که چرا پسره باید رند نشان داده‌شود باید گذاشت روی این اصل که به هرحال یکی باید در این داستان‌کوتاه شخصیت و رُل منفی را بازی کند و چه بهتر که این رندی از ساحت زن ستانده شود که بزه هم از آنان کمتر و به‌ندرت سر می‌زند.

 

۵. در بند بعدی، بدی‌ها در پسره حتی در خواب هم ادامه یافت و فکرش را آلوده به شک و رشک کرد. اما دختره چنان صاف و پاک و ساده‌دل که گویی فرشته‌وَش به خواب و رؤیا پر کشید. باز نیز در اینجا جانب زن پاس داشته شد.

 

۶. دو دستاورد هم داده داستان: یکی مفهوم صدق که آرامش را اسکورت می‌کند و دومی وجدان راستین که والاتر از بودن با اشخاص صادق (=راستین) است.

 

شاید من زیادی به اعماق رفته باشم و هرمنوتیک (=تفسیر متن) من خطا جمع کرده. از جناب‌عالی برای این پست مهم ممنونم.


 

توضیح نهایی درباره‌ی صدای ملت

در بحث صدای ملت صدای خداست، این‌جانب با پاره‌ای از هم‌کلاسی‌ها متفاوت می‌اندیشم که این تفاوت فکری نشانی از اشکال نیست، طبیعی‌ست و سیَلان بودنِ اجتماع بشری‌ و پویایی افکار است.

 

فهم من از اسلام در امر ملت و مردم دست‌کم دو چیز است و بر کسی تحمیل هم نمی‌کنم زیرا اندیشه و افکار تحمیل‌شدنی نیست:

 

ملت اگر نبود حتی امام علی _علیه السلام_ که در امامت منصوب خداست، نمی‌توانست حاکم شود و حکومت کند. که آن حضرت خود به این قضیه اشاره کرد. و علی نمونه‌ای کامل است.

 

طبق روایت از معصومین _علیهم السلام_ و به گمانم از رسول خدا _صلوات الله_ هر گاه ملت حاکمی را نخواهد آن حاکم باید برود. به گمانم این روایت را یکی از امامان جمعه در سال‌های گذشته در خطبه‌ی اول مفصل استناد کرد.

 

پس ملت _که من گفتم بحثم درباره‌ی مردم ایران است_ حق حاکمیت دارد که حتی می‌تواند حاکمی را حاکم کند یا آن را کنار گذارد. این همان صدای خداست که حضرت علی نیز در قبول حکومت، رأی و بیعت مردم را دلیل دولت خود قرار داد. امامت علی و ائمه‌ی اطهار موضوعی الهی و نصبی آسمانی‌ست و با این بحث خَلط نباید گردد.

 

حال اگر کسی خود و همفکران خود را ملت بداند و بقیه را تفکیک کند این ناشی از یک نگرش دیگری است که من کاری به آن ندارم‌. من بحثم تمام است.

 

تذکر به جناب محمد عبدی

وقتی خودت می‌فرمایی: «من دقیقا نمی‌دانم» پس شرعی و اخلاقی این است از انتشار آن خودداری کنی آقای عبدی.

 

با آیه:

ما در قرآن فراخوانده شدیم به مَودّت به خاندان پاک پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله. رسولی که مزد رسالت نخواست و فقط مودت خواست و در راه عترت بودن.

 

 

شرح عکس بالا:

در راستای فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی این عکس کارت عضویتم را اینجا انتشار دادم که در سراسر کشور عضو کتابخانه‌ها هستم. همه بکوشیم به سوی کتاب. ایرانی با کتاب خو گرفته است. ایران را با کتاب زنده نگه داریم. اسلام کتاب را محور و معجزه خود قرار داد: هم بخوان آیه آمده و هم قرآن که کتاب است.

 

 

تذکر چندباره ی مدیر:

هر دوی شمای جنابان عبدی و صدرالدین با آیات مقدس قرآن احتجاج کردید، پس همدیگر را به عظمت همین آیات الهی که مستند می‌کنید تحمل کنید. بگومگو را تمام کنید. ممنونم.

 

فلکه فکرت (۲۹)

سه نوع برخورد با متن

به نام خدا. سلام. میخائیل باختین را شاید بشناسید؛ واضع «منطق گفت‌گویی» که تزوتان تودوروف آن را به کتاب درآورده و داریوش کریمی آن را ترجمه کرده و نشر مرکز آن را انتشار داده. و مجتبی بشردوست در جستجوی نیشابور از آن مقدماتی گفته. خود میخائیل باختین، کتابی دارد با عنوان «سودای مکالمه، خنده، آزادی» که محمدجعفر پوینده آن‌ را ترجمه، و انتشارات آرست آن را در سال ۱۳۷۳ منتشر کرده. همان پوینده، که در قتل‌های زنجیره‌ای توسط محفل ترور و ارعاب و خشونتِ تاریک! به قتل رسید.

 

در فلکه فکرت ۲۹ فشرده نظریه‌ی باختین را شرح می‌دهم، باشد شاید مفید افتد. باختین با ارائه‌ی منطق مکالمه (=منطق گفت‌‌گویی) می‌خواهد در برابر منطق ارسطویی، منطق دیالکتیک، و منطق ریاضی نوع تازه‌ای از منطق طرح کند. او می‌گوید با متن‌ها سه‌گونه می‌توان برخورد کرد:

 

۱. یکسان‌سازی با خود. منظورش این است در این برخورد، خواننده‌ی متن همه‌ی اندیشمندان را مثالی از اندیشه‌ی خود می‌پندارد!

 

۲. نقد هویت. بدین معنی که در این شیوه منتقد به سخنگوی نویسنده تبدیل می‌شود و جای او می‌نشیند.

 

۳. شیوه‌ی مکالمه. که در این برخورد نه ادغام است و نه این‌همانی. مثلاً در جوامع استبدادی، آدم‌ها یا می‌خواهند در دیگری ادغام و مستحیل شوند و یا می‌خواهند دیگری را در خود ادغام کنند.

 

نکته:

طبق دیدگاه باختین، منتقد، یک «من» است و در برابر او هزاران «منِ» دیگر قرار گرفته که هیچ‌یک شئ نیستند بلکه همه شخص‌اند، همه جاندار، صاحب اراده و آزادی و آگاهی‌اند. متون (=نوشتارها، متن‌ها) هم همین وضع را دارند. بگذرم و به بطن نروم که سیاسی‌میاسی بلد نیستم! ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۲۶)

در سختی سستی به او دست نمی دهد.

 

 

سلام سید

۱. پاسخ بحث ۱۲۲ را با یک نوید روشن کُلنگ‌زنی کردی. مثل تو زیاد امید دارم که این بنا، بلندمرتبه و خوش‌چشم‌انداز گردد.

 

۲. این‌که گفتی ناخواسته به گذشته، خود را ناتوان نشان می‌دهیم، تیزبینی به خرج دادی. شاید بتوانم بگویم عنوان یک تز را درآوردی که سال‌ها باید پژوهید تا لایه‌های پنهان این خودناتوان بینی در گذشته پی برد. درود به این ذهن.

 

۳. وقتی رسیدم به آنجایی که نوشتی رسولان و پیامبران خدا بهترین نمونه‌های مدیریت زمان بودند، از وجد به قول شُعرای دیار ما پر درآوردم. مرحبا به این نعمت‌شناسی.

 

 ۴. و جالب این که دروازه‌ی مدرنیته را به روی معنای اصلی‌اش گشودی و خواستی بگویی در این دستاورد فکری بشری همه‌چیز باید بر ریل فرمول پیش براند. و فرمول در معنای فارسی یعنی نمونه، ساختاره و در نگاه تازه‌تر یعنی ریختار. اگر غیر فرمول باشد بیراهه‌ایی می‌شود که امثال «ترامپ» و «ترزا می» دارند می‌روند. باز چرچیل! که اگر مدرنیته مدرنیته می‌گفت در آن رُک می‌گفت با اسکورت دروغ! باید منافع را پیش بُرد.

 

۵. ترکیب «جهان_انسانی» را عالی آمدی. جدید بود برام. و من بیفزایم که این پیش‌درآمد همان «انسان_جهانی» است که اندیشمندان ایرانی آن را در شعرها و کتاب‌ها تبیین کردند.

 

۶. من نظر تو را در بند آخر هم می‌پذیرم زیرا آنان پیشبَران جامعه محسوب می‌شوند.

 

در پایان نکته هم بگویم: مدرنیته (جدا از فلسفه‌ی اومانیستی آن) مانند چای است، اگر خوب دَم بیاد، گواراست، ولی با کمترین جوش، از خوردن و لذت می‌افتد. غرب سیاسی امروز چای مدرنیته را نه دَم که جوش آورد! بنیانگذاران تفکر نوین غرب اگر امروز سر از خاک بردارند افسوس می‌خورند که غرب فعلی بر افکار آنان پشت پا زده است. بگذرم و از پاسخ خوب تو ممنونم. زیاد شرح دادم. پوزش.

 

 

سلام جناب شیخ مالک


ویژه‌ویژه تشکر. دو کتاب تا به‌حال معرفی کردی. از خرمن دانش خود و داخل متن کتاب نیز دست‌کم یکی دو عبارت بذرافشانی کنی، در سرزمین زراعی‌مان بهتر جوانه‌های دانش و ارزش می‌روید.

 

من با همین نام «امان» در کتاب سیدبن طاووس و نیز مجموعه‌ی آداب فراوان و ریزبه‌ریز مسافرت در اسلام، نکته‌ای به ذهنم فرو آمد که می‌گویم:


 همیشه بشر در جابه‌جایی جغرافیایی بوده است. کوچ، تجارت، دیدار، هجرت، زیارت، توشه‌گیری و شهربه‌شهر رفتن، مانند رِحل شتا (=زمستان) و صیف (=تابستانِ) بزرگان قریش به فلسطین و مصر. همه و همه‌ی اینها نشان از تحرک انسان دارد و مناسب نبودنِ یک‌جانشینی آدمیان و بهره‌وری از طبیعت و سیر در ارض.

 

چه نام قشنگی دارد کتاب؛ الامان. که به نظرم یک معنای آن ایمنی و در امان‌ماندن است.

 

دو آیه‌ی ۱ و ۲ سوره‌ی قریش این را نمایان می‌کند:

لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ. إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ

براى همبستگى قریش.
همبستگی‌شان در کوچ زمستانى و تابستانی.

 


نکته ها:

 

از احادیث لذت می‌برم. امید است روزی احادیث جعلی از ساحت معصومین _علیهم‌السلام_ زدوده شود که جفای بزرگی در حق آن بندگانِ بختیار خداست. ممنونم شیخ محمد. راستی سلام.

 

تبصره: بندگان بختیار را از دکتر سروش وام گرفتم که در حق معصومین جاری ساخت.


سلام جناب حجت‌الاسلام سیدمصطفی دارابی
از آن دوست خوب و فرهیخته‌ی حوزه ممنونم. قلم و قدم شما را گرامی می‌دارم.

هم‌کلاسی‌ها ایشان فرزند آقاسعید دارابی‌اند. نوه‌ی پسری آقامصطفی دارابی. و نوه‌ی دختری مرحوم حجت‌الاسلام سیدباقر سجادی. تصویر ایشان را کمی بعد می‌فرستم تا با چهره‌ی این سید خوب و مهربان آشنا شوید. ایشان در قم ساکن‌اند. درود به ایشان.

 


 

شرح عکس بالا:

جناب صدرالدین آفاقی. مشهد. حرم امام رضا _علیه السلام_ هم‌اکنون. زیارت قبول جناب صدر. زبان حال ما را هم با آن امام رئوف به گویش محلی و مشهدی بگو. درود به شما. حس و حال گرفتم از این صحن دلرُبای رضوی. دل ما آمد آنجا. خیلی ممنون.

 


سلام جناب حجت الاسلام داراب‌کلایی
سپاس از احساس مسئولیت آن جناب برای پاسخ به موضوع روز. من البته در مدرسه‌‌ی فکرت ندیدم کسی درباره‌ی سوریه به تعبیر شما «تقبیح» کرده باشد؛ نقد و نظر و گلایه بوده اما تقبیح نبوده. امید است این واژه‌ی جناب‌عالی تلطیف گردد.

 

من خودم درباره‌ی سوریه نظرم همیشه این بوده، ایران باید مجلس شورای اسلامی را -که از نظر امام باید در رأس امور باشد- در جریان می‌گذاشت و مجوز می‌گرفت. که البته من در موضوع سوریه هیچ‌گاه در مدرسه ورود نمی‌کردم ولی در وبلاگ دامنه، بارها پست و نظر نوشتم. این نوشته‌ی مستند و ارقامی شما نیز هم توضیح است، هم یک دیدگاه است، و هم پاسخ مدلّل است، و هم یک درگاه برای بحث و نظر منطقی و در چارچوب دلیل و منافع ملی. ممنونم.

 

@
سلام جناب محمدحسین. گرچه پاسخ شما نقد و طعنه است و این هم هنری از ادبیات فارسی است. و شما آن‌چه به عنوان آسیب و معضل و رنج، شناسایی کردی، این نقد را تدوین نمودی. اما پاسخ جدی من این است:
 
تردیدی نیست که در ایدئولوژی اسلامی به قرائت نبوی و علوی، دست کارگر جایگاه بوسه است و کار کارگر مظهر جهاد. و تاریخ این بوسه‌ی مقدس را ثبت کرده است. اما در بقیه‌ی سخن شما چون کشکولی‌تر است وارد نشوم بهتر است زیرا به هر حال در متن و بطن مردم هستی و آه و ناله‌ها را جمع‌کرده داری.
 
 
پاسخ:
سلام جناب...
من چندان از قوانین حاکم بر روابط کارگر و کارفرما خبر ندارم. گویا سعی کردند بینابین باشد که هم کارفرما راضی باشد و هم کارگر. اما من وقتی کم‌وبیش مطالبات کارگران را مطالعه می‌کنم می‌بینم این مقررات کمتر به سود کارگران است و نوعی از استثمار نامرئی وجود دارد. در مجموع جوابم این است آموزه‌های ایدئولوژیک اسلامی در باب کارگر آن‌چنان منقّح نشده است و اغلب می‌کوشند آن مقدار عدالتی را هم _که شعارش را در نوا می‌کنند_ زیر انواع تبصره‌ها و اجحاف‌ها له کنند. در این قضیه به نظرم خود شما بهتر مسلطی. زیرا آن محیط را لمس می‌کنی. من در واقع منتقدم نه پشتیبان این منوال.

 

فلکه فکرت (۳۰)

اسلام و انسانِ حسّاس

به نام خدا. سلام. یکی از کتاب‌هایی که همیشه ارزش خواندن دارد «خاطرات ماندگار» است؛ کتابی از زندگی شهید بهشتی.

 

تعبیر شکلِ حکومت، بعد از اعلام از جانب رهبری صورت گرفت. ولی اصلِ فکر نه‌شرقی نه‌غربی حکومت اسلامی از متن جامعه برخاست. به‌این‌ترتیب جامعه‌ی انقلابی ما خط انقلابش را خودش انتخاب کرد.

 

دولت موقت با پیشنهاد شورای [انقلاب] و نصب امام تشکیل شد و مشروعیت دولت موقت، از طریق امام بود و اُمت این مشروعیت را داد اما از طریق امام. و امام مشروعیت را داد اما همآهنگ با اُمت.

 

ولایت به معنای تسلّطِ همراه با ولایت و به معنی محبتِ توأم با یکدیگر است... و شرط عدالت در والی به عنوان یک شرطِ غیرقابلِ اغماض [=چشم‌پوشی] است.

 

هر سه فراز، از اندیشه‌های شهید بهشتی است. که سال‌های دور از همین کتاب _نوشته‌ی مرتضی نظری_ یادداشت کرده‌ بودم؛ از صفحات ۱۶۵ ، ۱۵۹، ۲۸۶ و ۲۴۱.

 

اِنتاج: من نتیجه می‌گیرم شهید بهشتی از آن‌رو این‌گونه مدرن، سالم و مبتنی بر چارچوب دینی می‌اندیشید زیرا او در صفحه‌ی ۶ کتابش: «رابطه‌ی تشکیلات، امامت، روحانیت» بر این مبانی معتقد بود که «اسلام، انسان را حسّاس می‌سازد؛ حسّاس در برابر ناروایی‌ها، انحراف‌ها، کژی‌‌ها، نادرستی‌ها، ناپاکی‌ها.» همان تزِ «انسان متعهّدِ مسئول» در تفکر دکتر شریعتی.

 

آری؛ «انسانِ حسّاس» اگر روزی وادار گردد، تمام گردن‌فرازی‌ها را بر زمین می‌افکند. چه از سوی دشمنان انقلاب باشد و چه از سوی میراث‌خواران. ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸.

 

انسان راستین (۲۷)

در آسایش مغرور نمی‌گردد.

 

پرورش یا ساختن؟

خشم کور و فهم وارونه‌ی دینی، قلب مطهری را در آغازین روزهای انقلاب با گلوله نشانه رفت. هنوز نیز جامعه‌ی مدنی و بخشی از نظام سیاسی از وجود آن متفکر بزرگ در حسرت و فُسوس باقی مانده است. به‌گونه‌ای که، اغلب، به خود می‌گویند کاش مطهری امروز بود!

 

من _که امروز یادگشتِ ترور مرتضی مطهری‌ست_ از صفحات ۳۵ و ۴۵ کتاب «قیام و انقلاب مهدی» اثر مهم استاد مطهری دو نکته تقدیم می‌دارم. شاید به فکرت بیفتیم:

 

در بینش و شیوه‌ی انسانی و فطری، حرکتِ انسان به سوی کمالات از نوع حرکت دینامیکی [=پویا] است نه مکانیکی [=ناپویا]... این است که انسان باید پرورش داده شود نه اینکه ساخته شود.

 

آنچه مبارزه را مقدس و مشروع می‌کند این است که حقی به مخاطره افتاده باشد، خصوصاً اگر آن حق به جامعه‌ی بشریت تعلق داشته باشد. آزادی از این قبیل است.

 

پاسخ:
سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی

۱. جوابت به ۱۲۲ بر من لذت فزود. چون دل و مغز را درهم تنیدی.

۲. بلی؛ من هم در بند ۲ پاسخم مانند شما اشاره کردم آن تلقی و تعمیم نادرست است. و شما درست فهم کردی.

۳. با برجسته‌کردن باطن‌ و نیز تفکیک قال و حال، بحث را خیلی‌خوب به اعماق بردی.

۴. تأکید بر کلیدواژگان منجی، مدینه فاضله، آمال دست‌نیافتنی، احیای دل و... همگی در این پاسخ تابش خوبی دارد.

۵. و علت اکنون‌گرایی غربی‌ها را نیز با باریک‌بینی پیش بردی.

۶. شعر حافظ که جای خود که شاعر شوریده‌ی عصر خود بود. چنان‌چه الان هم شوریدگان به اوی شوریده‌دل رجوع دارند که نگاه به گذشته است، گذشته‌ای قابل توجه و دیدن.

از شما استاد بزرگوار که نهمین پاسخ‌دهنده بودی، ممنونم. عزت مزید.

 

@
سلام جناب قربانی
خواندم. هر ۷ بندت را. در بند ۵ گفتی _نمی‌دانم البته به کی_ که لیبرالیسم را بدنام نفرمایید. کاری به منطوق جمله‌ات ندارم. پس خود شما چرا سوسیالیسم را بد و بیراه می‌بافی گاهی؟ خوب در آنجا هم بر اساس مفروض خود سوسیالیست‌ها را بد بگیر که بد، کار کردند. چنانچه لیبرالیست‌ها هم از اصول لیبرالیسم جان لاکی، ژان ژاک روسویی عبور کردند و به سرمایه‌داری چپاولگر رسیدند. من به تز تو نقد زدم، نه به جای دیگرت!

 

 


سلام جناب...
آری؛ من هم چون شهید خسرو گلسرخی می‌گویم: ۱ با ۱ برابر نیست!

زیرا
در بینش عرفانی «کثرت» در «وحدت‌» هسته و وحدت در کثرت.

زیرا
در بینش سیاسی تبعیض بر عدالت چیره شده!

زیرا
در بینش اقتصادی سود جای نفع‌رسانی را تنگ نموده!

زیرا
در بینش عقیدتی ارادت جای اراده را رُبوده!

زیرا، زیرا، زیرا...

بس است، اگر ادامه دهم از ۹۹ کف دست هم می‌گُذره!


 


سلام جناب محمدحسین


حق داشتی اشکال وارد کنی چون جهل روزگار ابهام هم داشت. منظورم از جهل روزگار، نادانی‌های مختصِّ همان عصر است: مثلاً:

جهل در عصر قاجاریه، جهل در عصر صفویه، جهل در دوره‌ی مشروطه، و یا جهل در عصر امویان، جهل در عصر عباسیان، جهل در عصر عثمانیان. جهل در عصر ساسانیان و همین‌گونه در ملل دیگر. بیفرایم که بند دوم نبود، بند سوم بود که شما نوشتی بند دوم. از دقت و وقتی که برای خواندن و نظر گذاشتن صرف کردی، ممنونم.

 

سلام. بلی؛ ترسیم شما یک واقعیت است. درست نوشتید. فقط بیفزایم من خودم بر اساس مطالعاتی که کرده‌ام، سوسیالیسم را _اگر توسط مجریان سیاسی هر کشوری به‌درستی پیاده شود_ به برقراری عدالت نزدیک‌تر می‌بینم. هرچند پاره‌ای از آموزه‌های لیبرالیسم ارزش اقتباس دارد.

مثال می‌زنم: کشور سوئد که سوسیالیسم را در عمل بهتر از سایر کشورها پیاده کرده، به نظرم موفق بوده است و مردم آنجا از وضع موجود خشنودند. سپاس از توضیح شما حناب سید باقر.

 

 

نظر دکتر صادق‌ ولی‌نژاد اناردینی:
حواشی بحث ۱۲۲

بحث ۱۲۲ علیرغم نکات عمیق فراوانی که در متن خود داشت، به عقیده من که اولین نوبت پس از حضور در مدرسه با آن مواجه شدم، حواشی جالب و آموزنده ای نیز بهمراه داشت.

 

آقا مدیر بحثی را مطرح می کند و از تمام دانش آموزان مدرسه می خواهد تا در صورت صلاحدید نظرات خود را بیان کنند. برای پاسخگویی چند روز فرصت می دهد و به منبع سوال هم تقریبا اشاره می کند. تعداد کمی از دانش آموزان حوصله به خرج می دهند و جوابهای خود را ارایه می دهند. در نهایت خود آقا مدیر با جواب کامل خود، امتحان را به پایان می رساند. جالب اینکه به همه شرکت کنندگان هم تقریبا نمره بیست می دهد و غایبین هم از این موضوع بهره های فراوان می برند. 

نکته: حضور در چنین مدرسه ای و شرکت در چنین امتحانی آرزوی هر دانش آموزی است. 
دانش آموز در این مدرسه با این شیوه آموزشی بهره های بسیار می برد چراکه نه دلواپس نمره هست نه ترس از مردود شدن است. جواب سوالات را هم که خود آقا مدیر می دهد.


سیستم آموزشی ما نیز قطعا چنین آقا مدیر دانا و چنین مدرسه توانایی می طلبد که رسالتش ساختن و پرورش و به عقیده من " ساختن و پرداختن " است. درود و دوصد درود بر مدیر و مدرسه.

 


سلام حمید
قوّه‌ی کشکولی‌ات خیلی منوّر است.‌ جالب آمدی روی خط. خیلی خندیدم. تو البته عباس‌ْیان هستی، اما اون سلسله‌ی دُژَم عباسی‌یان. عباس یعنی بسیارعبوس و اَخمو در برابر ناحقی و بیداد و ظلم. و تو حمید اخم قویّی داری بر ستم و ستمگران تاریخ.

 

اما طالبی: طالبی‌ها در تاریخ کسانی بودند که در طلب علم و راه علی‌بن ابی‌طالب _علیهما السلام_ بودند. کتاب هم داریم که خیلی‌ از طالبیون توسط حاکمان کشته شدند. یک کتاب است به نام «مقاتل الطالبین» یعنی کشته‌شدگان پیرو آل ابی طالب. یعنی طالبی‌های تاریخ که به دست ستمگران کشته‌ و یا شهید شدند.


سلام جناب ....
نکته‌ای هم من بیفزایم. به‌یقین جناب‌عالی می‌دانید کتاب «اقتصاد اسلامی» شهید مطهری را یک نوع تفکر خاص در حوزه، به بهانه‌ی سوسیالیستی بودن و ... ، خمیر و از نشر آن جلوگیری کرده بود. حال آن‌که امام گفته بودند آثار آقای مطهری همه صددرصد اسلامی است. البته من نسخه‌ی اصلی آن کتاب را در کتابخانه‌ی شخصی‌ام دارم که انتشارات حکمت آن را چاپ کرده بود. البته خودت واقفی که «شنیده‌ها» نمی‌تواند منبع مورد وثوق باشد. خود امام خمینی درباره‌ی آثار شهید مطهری قید «همه‌ی آثار» به‌کار می‌برند و سه بار در یک جمله می‌گویند بدون استثناء خوب است و این‌گونه تصریح دارد که در زیر می‌گذارم:

 

«خدمتی که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهری کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی‌استثناء همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی‌استثناء آثارش خوب است. ایشان بی‌استثناء آثارش خوب است، انسان ساز است.»

از توجه‌ی شما ممنونم جناب جوادی که موجب شدی این استناد و توضیحات افزوده شود. پس، استثنائاً که شما بر حسب شنیده‌ها نقل کردی، منتفی است.

 

پاسخ:
سپاس جناب

نمی‌توانم دلیل یا علت چرایی را حدس بزنم. چون اطلاع ندارم. اما می‌توانم به قرینه‌ی رفتار امام بگویم که ایشان احوال و احترام بزرگان حوزه را مراعات می‌کردند. مثلاً خیلی به مرحوم گلپایگانی احترام می‌گذاشتند با آن که در جاهایی متفاوت از هم می‌اندیشیدند.

 

بحث ۱۲۳ : این پرسش جناب سیدعلی‌اصغر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

از نظر شما جامعه مثل یک سیستم ماشینیِ قابل کنترل و هدایت است؟ یا مثل یک اکوسیستم پیچیده‌ی طبیعی؟ توسعه یافتن درست است یا توسعه دادن؟


پاسخم به بحث ۱۲۳
به نام خدا. سلام. پرسش سیدعلی‌اصغر، خود دارای بار پیام است. من سعی می‌کنم کوتاه نظرم را بیان کنم.

 

۱. از نظر من جامعه ترکیبی از این دوتاست. سیستم است چون‌که نیازمند توازن و نظم سیاسی است. طبق نظریه‌ی سیستم‌های تالکوت پارسونز، هر سیستم باید در سه ضلع، متوازن و متعادل باشد: داده‌ها، نهاده‌ها و بازخوردها. داده یعنی مطالبات مردمی، نهاده یعنی پاسخ‌های قانونی نظام سیاسی. و بازخوردهای (مثبت یا منفی) یعنی برونداد. تعادل یا عدم تعادل میان داده و نهاده، به عبارتی یعنی واکنش مردم.

 

پس، هرگاه میان این سه ضلع، توازن بود آن سیستم درست کار می‌کند. بنابرین سیستم به مدیریت یا هدایت لازم دارد. اکوسیستم است چون قوانین طبیعت هم بر بشریت جاری است و سیکل قدرت باید به‌خوبی گردش و جریان داشته باشد.

 

۲. اما آیا توسعه‌یافتن درست است یا توسعه‌دادن؟ من معتقدم هر دو. زیرا در مواقعی جوامع راکد می‌شوند و به قول لنین نیارمند حزب پیشرو هستند تا مردم را به حرکت درآورند. که این کار، در جوامع مدرن توسط روشنفکران و در محیط‌های مذهبی توسط عالمان دینی شکل می‌گیرد. به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی دموکراسی هدایت‌شده، که ناشی از همین ضروت تاریخی است. البته وقتی مرحله‌ی تثبیت فرا رسید، این نقشِ توسعه‌دادن کاهش می‌یابد و جامعه و دولت به‌طور خودآگاه در مسیر توسعه‌یافتگی قرار می‌گیرند. مثل ماهاتیر محمد در مالزی و بیسمارک در آلمان. پیش‌نیاز این کار ستُرگ البته آزادی، مدارا و رقابت قانونی است.

نکته: میان دو مفهوم سیاسی توسعه و رشد فرق است. توسعه، پیشرفت افکار و تمهیدات است، رشد پیشرفت ابزار و تجهیزات.

 

فلکه فکرت (۳۱)


پول مفت و درآمد هنگفت
به نام خدا. سلام. لُرد کرزن _معمار سیاست انگلیس در شرق_ در سال ۱۸۸۹ گفته بود این اسامی [ترکستان، افغانستان، ماوراءالنهر، ایران] مهره‌هایی هستند روی صفحه‌ی شطرنج برای بازی فتح دنیا. (صفحه‌ی ۱۶۵ ایرانی‌ها، نوشته‌ی خانم ساندرا مک‌کی)
به نظر من هنوز نیز جهان غرب با همین رویکرد پیش می‌تازد. و اکنون بیشتر از هر نامی، ایران در شطرنج‌شان نان دارد؛ زیرا با نیرنگ ایران‌هراسی کشورهای عرب منطقه را می‌دوشند و به خزانه‌ی خود پول مفت و درآمد هنگفت واریز می‌کنند. غرب چه آسان مبانی مدرنیته را لگدمال می‌کند.

پیوست: ماوراءالنهر در لغت یعنی فرای دو رود. و در جغرافیا یعنی آسیای میانه. مناطق میان دو رود جیحون و سیحون. بالای شمال شرق ایران.‌ ثمرقند و بخارا.
 

انسان راستین (۲۸)
از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود..

 

پاسخ:
سلام جناب ..... اول مقدمه‌ای عمومی بگویم: گرچه پرسش از آن سید علی‌اصغر است و او باید تک‌تک پاسخ‌های بحث ۱۲۳ را نکته‌برداری کند و جواب بدهد _که می‌دهد_ اما ما اعضای مدرسه به عنوان خواننده هم می‌توانیم در پاسخ‌های اعضا به بحث‌های سنجاق‌شده، شرکت کنیم و بحث پیشخوان را چالشی‌تر و پربحث‌تر نماییم.

 

شما جناب ...، خیلی‌خوب به ماشینیسم و فکر نقّادانه‌ی مرحوم چارلی چاپلین رجعت (= بازگشت) کردی. تحسین می‌کنم. و من به نظرم در آنجا که گفتی این ماشینیسم حتی ممکن است قالبی فلسفی، یا دینی و یا تفکری بگیرد، خیلی دقیق و هوشمندانه حرفت را مطرح کردی. بلی؛ این یک واقعیت است و در تمامی قرون و اعصار رخ داده است. استفاده کردم. ممنونم.

 


 

سلام جناب .... برداشت من از این کاریکاتور (=نقاشی اغراق‌شده) این است که هر انسان خود یک نگاه و بینش جداگانه است و به تعداد انسان، نگاه و برداشت و فهم وجود دارد. اگر اکنون _که جمعیت جهان بالای ۷ میلیارد نفر است_ بالای ۷ میلیارد نگاه وجود دارد. همان شعر مشهور آینه‌ی معرفت مولوی که از آسمان افتاد و شکست و هر کس خود را در یک تکّه آینه‌ی جداگانه می‌بیند. برای من پیام و لِم و تِم داشت این پست شما. سپاس.

توضیح تصویر:
وقتی آن چهارتا چوب را از سمت چپ نگاه کنیم چهارتا می‌بینیم. ولی اگر از سمت راست نظر بیفکنیم سه‌تا است.

 


شرح عکس بالا:
خواهر و برادر فلسطینی در حال دروی گندم در خان‌یونس. برادر یک پایش توسط ارتش اسرائیلی به این روز درآمد. پای مصنوعی این جوان کنار مزرعه‌ی گندم نشان از سخت‌کوشی این مظلومان می‌دهد که بیش از ۶۰ سال است توسط رژیم جعلی و غاصب اسرائیل سرکوب و آواره می‌شوند. درود بر حق‌پویان زمین.

 


سیری چند را نمی‌دانم قربانی! ولی اگر جهان‌بین و جان‌بین باشد بشر، خروار‌خروار دلِ خوش خواهد داشت. به قول حسن حسن‌زاده آملی خدایا اگر حساب کنی، سهم من زیاد می‌آد.

 

@
سلام جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی
به‌درستی به پدیده‌ی نوین پرداختی؛ پدیده‌ای که پدیدار شد. نیز پایدار هم. و نیک می‌دانید که مدتی‌ست جایگزین هم ندارد. و بی‌آن، انسان گویی به عصرهای دیرین برگشته. یادم است  ابتدای دهه‌ی هفتاد از استادمان دکتر حسین بشیریه، مفهوم «سیبرنتیک» را در درس جامعه‌شناسی سیاسی آموختم.

 

سیبرنتیک علم «ارتباطات و تبادل اطلاعات» است و چه کسی امروزه می‌تواند ازین علم برتر دست بکشد و یا کسانی او را از دسترسی به سیبرنتیک بازدارد؟ این ممکن نیست. حدیث داریم که الانسانُ حریصٌ علیٰ ما مُنِع. انسان از هر چیزی منع شود، به آن حریص و کنجکاو می‌گردد.

نکاتی که جناب‌عالی با استنادات و مبانی نظری برشمردی، نیازمند اندیشیدن است و من بر پاره‌ای از آن، مانند شما دغدغه دارم. بسیار هم ممنونم که دیدگاه خود را شفاف نوشتید. بند یک از سخنان رهبری که مستند فرمودی، خیلی مهم است. تشکر.


 

فلکه فکرت (۳۲)
قانون جنگل و قانون چنگیز
به نام خدا. سلام. مطلبی را سال ۱۳۷۴ در دفترم یادداشت کرده بودم که این روزها چون یک آدم تازه‌کار (به‌قول مازندرانی‌ها: نَدبَدی) بر مردم آمریکا حکومت می‌رانَد و برای ایران عربده می‌کشد تا شاید چهارشاهی نفتی بیشتر از جیب ملل عرب به خزانه بزند، در فلکه فکرت ۳۲ بازنویسی می‌کنم.

 

حاتم قادری در صفحه‌ی ۱۵۶ «مجموعه مقالات انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن» از حجت‌الاسلام سید احمد خمینی نقل کرده است که گفت: «حضرت امام کتاب «شهریار» ماکیاولی را خوانده بودند و فرموده بودند مثل این‌که اروپایی‌ها آن زمان وضع‌شان از وضع این زمان ما [عصر پهلوی] بدتر بوده که چنین آدمی، قانون جنگل را به جامعه تعمیم داده است.»

 

نکته: چنگیزخان مغول هم، یاسا (=قانون) داشت و با آن حربه با ملل می‌جنگید. آمریکایی‌ها نیز خیال کرده‌اند با قانون جنگل (=تنازع برای بقای قوی) می‌توانند بر جهان مدرن حکومت کنند و همچنان ملل و منابع را استثمار و غارت نمایند.

 

انسان راستین (۲۹)
در پیِ بی‌نیازی، میانه‌روی را از دست نمی‌دهد.


سلام جناب حسین‌آقا
بلی؛ درست فرمودی. زیرا خودت می‌دانی که نیکولو ماکیاوللی، یک فیلسوف سیاسی عصر خود در قرن ۱۵ بود. او پادشاه فلورانس را «شهریار» خواند و برای او توصیه‌نامه نوشت که بعدها فرمولی برای حاکمان زورگو شد.

بیفزایم که داریوش آشوری هر دو کتاب ماکیاوللی را به‌خوبی ترجمه کرد که من هر دو اثر را دقیق خواندم.

 

 

فلسفۀ سیاسی نیکولو ماکیاوللی

 

شرح عکس بالا: چون سخن از ماکیاوللی شد. یادآور شوم سال ۱۳۷۵ فلسفه‌ی سیاسی نیکولو ماکیاوللی را نوشتم. و این هم عکس روی جلد آن.

 


 

شرح عکس بالا:
حرم حضرت معصومه _سلام الله علیها_ صحن مسجد اعظم. عکاس: من. در این شرح عکس بیفزایم مسجد اعظم در سمت غرب بارگاه قرار دارد. توسط مرجع عامه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ساخته شد. و از آن زمان تا اکنون محل تدریس علمای بزرگ و مراجع است. و نیز محل درس اخلاق آیت الله جوادی آملی. همچنین محل گردهمایی‌‌ها و نیز مجالس ختم‌ بزرگان مذهبی و حوزوی.

 

البته نکته‌ای هم بگویم که عده‌ای افراطی که شاید از جایی سازماندهی شده بودند _خدا می‌داند_ نگذاشته بودند مراسم ختم مرحوم منتظری _که ۲۹ آذر ۱۳۸۸ درگذشت_ در این مسجد برگزار گردد. بگذرم!

 

 

سلام جناب جوادی‌نسب

بلی؛ خبر شما درست است. اما هنوز به شورای نگهبان نرفته. البته تناسبی‌شدن انتخابات پیش‌نیازش نظام احزاب است. در سیستم تناسبی _که رژیم جعلی اسرائیل از این نوع نظام انتخاباتی برخوردار است البته به پول و نفوذ و نژاد هم آغشته است_ هیچ جریان فکری از ورود به پارلمان باز نمی‌ماند. به نسبت آرایی که اخذ کرده، یک کرسی مجلس را می‌گیرد. در واقع کرسی‌ها (=صندلی‌های) مجلس به رقابت گذاشته می‌شود، نه حوزه‌های شهری. فکر کنم این مقدار توضیح بس باشد. این سؤال شما میاسی هم داره که من بلد نیستم.

 

سلام جناب قربانی!!

یاد کتاب «شورشیان آرمانخواه» مازیار بهروز افتادم. ترجمه‌ی مهدی پرتوی. حالا تو شورشگر نباش علیه‌ی فلک و فکرت و فلکه و افلاک! همان چریک‌ها بودند بس است!

 

البته جناب جوادی‌نسب باید دو پدیده‌ی دستبرد به اصول مارکسیسم و نیز دخل و تصرف «رویزیونیست»ها (=تجدیدنظر طلبان) را از نظر دور نداشت و نیز هجوم امپریالیسم به کانون این مکتب مبارزه را. کاری به الحاد ندارم، اما الهام‌بخشی مبارزاتی جریان چپ مارکسیستی جهان، جهان معاصر و امروز را به جهانی آگاه و مطالبه‌گر تبدیل کرده. بگذرم.

 

 

فلکه فکرت (۳۳)

شخص اولِ مملکت

به نام خدا. سلام. زمانی من و جناب شیخ احمدی همین مدرسه، کنار هم کار می‌کردیم. یک روز توی اتاق کارش روی میز این عنوان سنگین سوسو می‌زد: «شصت سال خدمت و مقاومت». کتابی قطور، چاپ وزیری، خاطرات مهندس مهدی بازرگان. از او امانت گرفتم. در مخزن کتابخانه و منزل خواندم. لقمه، لقمه. یکی از یادداشت‌های آن روزهایم از صفحه‌ی ۲۴۴ جلد دوم این کتاب خواندنی و ماندنی این بود که بازنویس می‌کنم:

 

«امیرعباس هویدا گفت: مواظب باشید و شخصِ اوّل مملکت نگویید. در مملکت یک شخص بیشتر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وجود ندارد؛ [شاه] و همه‌ی ما نوکران و چاکران وی هستیم.»

 

نکته هم بگویم آیا؟ آری، نگویم چرا. سه نکته می‌گویم و یک نتیجه.

 

۱. امام چه حکیمانه گفته در صفحه‌ی ۳۸ جلد ۱۱ صحیفه‌ی نور: «حکم‌فرمایی در کار نیست در اسلام.»

 

۲. شهید بهشتی چه درست گفته: «برای روحانی هیچ‌گونه امتیاز طبقاتی مقرّر نشده است.»

 

۳. شهید مطهری چه ایدئال در صفحه‌ی ۳۴۹ انسان کامل نوشته: «همین‌قدر که اجبار آمد دیگر این راه [راه کمال] نرفتنی است.»

 

نتیجه:

هویدا شاه‌پرستی را بر زبان جاری کرد. حیف باشتاب در پشت بام اعدام شد. کاش رخصت می‌دادند تا اطلاعات بی‌شماری از او تخیله می‌کردند؛ به‌هرحال ۱۳ سال نخست‌وزیر شاه بود. من نظرم این است شخص اول مملکتِ موحًدِ یکتاپرست، ملت است، سپس شخصیت‌های دوم و سوم و نُهم و n‌ام هر کس که بیشتر عادل و خادمِ ملت و مکتب بود.

 

انسان راستین (۳۰)

در تنگدستی عزت نفس خود را پاس می‌دارد.

 

پاسخ:

سلام شیخ محمد

ولی هیچ میدانی، «تکیه‌پیش» نمی‌شه! اونجا برای تمامی معضلات جهان! حرف‌وگپ دارن. از شُوو تا صِوی. از صِوی تا نِماشتِه. از نِماشتِه تا نِصفِشُو. مُبرَم داریم که در قالب همان نکته‌ی وجوب انسجام ملی در بند ۱ شما می‌گنجد. امید است همه‌باهم باشیم. نه نه همه‌برهم. ممنونم؛ ممنون.

 

 

سلام جناب جوادی‌نسب

نوشته‌ای دربرگیرنده‌ی خاطرات دیروز و نیز مخاطرات امروز. از آن سو هم داستان «تراژدی‌»تر (= غمگینانه‌تر) می‌شود؛ وقتی از مریوان با تحمل ساعت‌ها صبر و نوبت از مخابرات شهر به دفتر مخابرات داراب‌کلا زنگ می‌زنم تا آقای محمد گرجی گوشی را بردارد و خبر به خانه ببرد. اما چنان خط تو خط می‌شد که همه‌ی حوصله از آدمی ستانده می‌شد. بگذرم. بلی؛ بلی؛ جوادی. و نیز ننگ ابدی بر جنگ‌آفرینِ جهان‌خوار، آمریکای بدکار که وقت مردم آگاه و سرافراز جهان را بی‌جهت می‌گیرد که به‌جای تمدن‌سازی مجبور به مقاومت در برابر زورگویی‌ها و تجاوزات و جنگ‌افروزها شوند.

 

حضرت روزه (۱)

گرامی‌استادی دیشب از منِ کم‌مقدار خواست، ماه رمضان نبشته بدارم؛ نبشتنی. گفتم: چشم. اینک هر روز با قلمِ خود یک پست مزاحمم. پوزش.

 

می‌دانم تشنه و گرسنه‌ایم؛ اما به حضرتِ (=پیشگاه) روزه درمی‌آییم، زیرا؛ این عبادتِ سخت ولی در عمق، شیرین، مَظنّه‌ی (=قیمت‌سنجیِ) مشاهدات است.

 

@

چه سود آقای قربانی. کشوری که یک‌شبه، یک لقمه‌ی صدام شده بود! اما ۸ سال تلاش ویرانگر غرب نتوانست یک کف دست از خاک ایران را برُباید.

 

استان خیال (۹)

در این استان، کتاب _به قول وُلتر_ بر مدنیت فرمانروایی می‌کند.

 

پاسخ یک‌جا:

 

به جنابان سید علی‌اصغر و محمدحسین آهنگر

 

سلام. پیش‌تر _در سه‌چهار ماه پیش_ امنیت ملی را در یک جمله بر اساس بینش شخصی‌ام تعریف کرده بودم. گویا باز نیز نیاز شد بازگویه کنم:

 

امنیت ملی یعنی اگر خواستند، نتوانند. و اگر خواستیم، بتوانیم.

 

معنی می‌کنم: یعنی اگر جنگ‌طلبان نابِخرَد، خواستند ما را از پای درآورند، نتوانند. و اگر ما خواستیم در برابر جنگ‌افروزان مقاومت کنیم، بتوانیم توانمند و برومند باشیم. همین.

 

اینک؛ بیفزایم که قدرت بازدارندگی ایران نه برای جنگ‌افروزی با هیچ کشوری‌، بلکه برای بازداشتن جنگ‌افروزان جهانی‌ست و نیز جامه‌ی ندامت پوشاندن بر تنِ متجاوزان به خاک ایران. وگرنه ایران، اسلامش کتاب خداست و انقلابش به قول امام خمینی از جنس «نور»، نه زور.

 

ملت آبدیده‌ی ایران با هر کیش و آیینی به نظرم تفکر ترکیبی دارد: ترکیب موزون عرَفه‌ای و عاشورایی. درسی که آموزگار انسانیت و صلح و دوستی و مقاومت و عشق و عرفان حضرت امام حسین _علیه‌السلام_ به ما آموخت. والسلام.

 

بحث ۱۲۴ : این پرسش جناب سید علی‌اصغر برای بحث‌ و نظر در پیشخوان مدرسه، سنجاق می‌شود:

دیدگاهتان که الهام بخش و نوین باشه در مورد ماه مبارک رمضان بنگارید. لطفا از استعداد و ابتکارات انسانی خودتان بیشتر بهره ببرید.

 

 

پاسخ به بحث ۱۲۴

احتمال می‌دهم بتوانم در این گفت‌گوی ۱۲۴ پاسخم را در چند قسمت بنویسم. سزاست از سید علی‌اصغر به نیکی یاد کنم که این بحث را به پیش کشید. اینک بخش اول پاسخم:

 

۱. از آنجا که تربیت در خانواده‌ی ایرانی با مذهب درهم تنیده است، ماه رمضان برای بسیاری از ماها آکنده از خاطرات و مزّه‌های معنوی است و حتی لذات خاص آن در روح و جان ما ریخته شد. من چندتا را برمی‌شمارم:

 

صوت ربّنا، صدای اذان مغرب، حلقه‌ی قرآن، شب‌بیداری، جُنب‌وجوش در سفره‌ی افطار، آرامش در سفره‌ی سحری‌. ترس و لرز از روزه‌خواری. مرور خاطرات قشنگ و احساسی. گاه از روی بی‌تابی تشنگی و گرسنگی با رمضان گلاویز شدن اما شب پس از افطار آشتی‌کردن. ساعات زیاد با دوستان بودن در شب. کوچه‌گردی. گاه یواشکی مخفی‌مخفی آب فروبردن به حلق تا کسی نفهمد. تجدید دیدار با غذاهایی چون فرنی، زولبیا، بامیه. حضور در مساجد که بسیار پُررونق بود اما کم‌کم، از آن شور و حال کم شد که باید فکری به آن کرد. و... . که همه و همه‌ی اینها این ماه را نزدمان، به قول داراب‌کلایی‌ها «ماه‌تیکّه» و قشنگ ساخت. بخش بعدی هم شاید داشته باشد.

 

فلکه فکرت (۳۴)

ایمان حقیقی

به نام خدا. سلام. علامه طباطبایی بر مبنای سوره‌ی عنکبوت، ایمان حقیقی را آن می‌داند که «تحولات و فتنه‌ها آن را متزلزل (=سُست، لغزنده) نکند.» نکته: این نیازمند فهم و معرفت است. به فرموده‌ی امام صادق _علیه‌السلام_ یک حدیث را بفهمی بهتر از آن است که هزار حدیث را نفهمیده نقل کنی.

 

 

سلام جناب

خیلی‌ممنونم. این‌که فرمودی ابهام دارد، درست اشاره کردی. بلی؛ اما اگر دقت کرده باشید واژه‌ی ایمان حقیقی را آوردم، نه ایمان تنها را. حتی گفتم بر مبنای سوره‌ی عنکبوت. و نیز از طریق نکته‌گویی آن را روشن‌تر ساختم. حال اگر باز نیز با این سه نشانی که در متن دادم، ابهام دارد، لازم می‌دانم شرحی در پاسخ بیفزایم:

 

 مرحوم علامه در آغاز تفسیر سوره عنکبوت هدف سوره را بیان کرد. یعنی از آنجا که بعضی از کسانی که در مکه و پیش از هجرت، به پیامبر ایمان آوردند، و از ترس فتنه‌ی مشرکان از ایمان خود برگشته بودند، سوره می‌خواهد به آنان گوشزد کند که هدف خداوند از ایمان مردم، تنها گفتن و اعلام به زبان نیست، بلکه مراد حقیقت ایمان است که فتنه‌ها در آن تأثیر نگذارند.

 

پیش‌تر _به گمانم چهارپنج ماه پیش_ هم جناب جوادی در یک پستی نوشته بودم که فرق است میان اسلام و ایمان و احسان. این سه تا به ترتیب هر کدام از دیگری در اوج و فضیلت بیشتری‌ست. امید است شرح‌ام، رافع ابهام در متن بوده باشد. بسیار سپاس از این اشکال.

 

انسان راستین (۳۱)

بی‌جهت کسی را سرزنش نمی‌کند.

 

@

این اشکال شما جناب جوادی‌نسب، از نظر من وارد نیست. بفرما چرا؟ زیرا اسلام دین یُسر (=آسانی) است. می‌گوید اگر با چشم خودت هلال اول ماه را دیدی، روزه بدار، وگرنه تکلیف نداری مگر آن که دو عادل بگویند، ماه را دیدند.

 

اسلام به حال مؤمنان، رئوف است. این افقِ دید هم چنانچه می‌دانی از مراکش تا بنگلادش فرق دارد. مهم دیدن هلال ماه در مغربِ هر سرزمین است که با کمترین زاویه و ارتفاع غروب می‌کند. پس اسلام نمی‌خواهد بر دوش کسی بار سنگین بیفکند.

 

@

سلام جناب آقای ...

ممنونم از نکته‌ی به‌جا و طرح بحث شما.

۱. من باور به آن قرائت دارم که اسلام را آسان‌گیر می‌گیرد. بسیاری از علمای دینی _ازجمله امام خمینی_ اساساً قائل به ابزارآلات جهت رؤیت اول ماه، چه برای آغاز روزه و چه برای فطر نیستند. چشم غیرمسلح ملاک است، نه تجهیزات و مرصّدین. دیدی، چه بهتر. ندیدی، بازم چه بهتر.

 

۲. یک حُسن هم دارد این گونه‌گونی استنباط فقهاء. فضای آزادی در برداشت و فهم دینی را فراهم‌تر می‌کند. ابزارآلات برای شخص فتوادهنده کاربرد دارد، نه مکلف.

۳. امامان معصوم _علیهم السلام_ به رؤیت با چشم توجه داشتند. چون رفتار آنان حجت است، پس رؤیت ملاک است.

 

 

پاسخ به بحث ۱۲۴

قسمت دوم

جناب آقا سید علی‌اصغر، دیشب در قسمت اول پاسخم از احساس‌های خاطره‌آمیز ماه رمضان گفتم. اینک این‌گونه ادامه می‌دهم. قصدم بوده در ۳۰ روز، ۳۰ پست با عنوان «رمَضان، گناه را می‌سوزاند» بنویسم. پس؛ چه بهتر قسمت نخست این سلسله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتارم، قسمتِ دوم پاسخم به بحث ۱۲۴ آن گرامی‌یار هم تلقی گردد. پیش به پیشگاه عبادتِ بامشقّت، اما باشفقٌتِ روزه.

 

رمَضان، گناه را می‌سوزاند (۱)

 

از آنجا که از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که فرمودند: «این ماه را رمضان نامیده‌اند چون‌که گناهان را می‌سوزاند»، ان‌شاءالله به لطف خدا بتوانم نوشته‌هایی از جنسِ آینه بنویسم تا شاید با نظر افکندن در آن، خود را آراسته‌تر از دیروز و آماده‌تر برای فردا نماییم و بتوانیم «خودشِکافی» کنیم. خودشکافی را از نویسنده‌ی کتاب روح آیین پروتستان رابرت مک آفی براون، وام گرفتم.

 

امام صادق _علیه‌السلام_ سخن مهمی دارند که درون‌مایه و نقل به مضمون آن این است:

 

انسان باید اول «قلبِ واعظ به خود» داشته باشد، یا «قلبِ هشداردهنده» داشته باشد و اگر نشد «یک دوستِ پند دِه» بگیرد. اگر این سه نشد، در بند شیطان می‌شود.

 

از نظر من ماه رمضان دست‌کم یک ویژگی‌اش این است چنین نگاهی را فراهم می‌کند؛ نگاه به خویشتن برای نگه‌داری خویشتن.

 

 

 

نکته ها:

در پیشِ چشم بی‌سوی غرب _که مدعی مدرنیته و صلح و حقوق‌بشر دروغین است_ تبهکاران یک رژیم جعلی نژادپرست غاصب، فلسطینی‌ها را در غزه قتل‌عام می‌کنند. غرب، در نیرنگ، کمی از هیچ کجا ندارد.

 

 

لذت علمی و یک نکته‌ی کشکوکی و یک الحاقی

۱. از میان‌بحث که هم‌راستا با بحث ۱۲۴ بود لذت علمی بردم. نشان دادید که هم گنجایش بحث‌کردن وجود دارد، هم توجه و حتی آگاهی به شرع دیده می‌شود و هم با مدارا و منطق پیش می‌رود. تشکر دارد مدیر از تمامی به‌تمامی.

 

۲. من از یک تضادِ خوش‌خیم! آگاهی یافتم؛ به‌گمانه‌ی من، به نظر می‌رسد بیشتر ایرانی‌ها امروز بشّاش بودند چون ماه رمضان دیده نشد. همین‌ها باز نیز بشّاش می‌شوند وقتی غروب ۲۹ رمضان ماه شوال برای عید فطر دیده شود. این همان تضادِ خوش‌خیم است. اسم‌گذاری از خودم است. این هم کشکولی.

 

۳. فلسفه‌ی دیدن ماه در غروب ۲۹ شعبان از نظر من آسان‌گیری برای مسلمین است نه کوله‌بار بر گرده‌ی آنان. یعنی اگر ندیدی، تکلیف نداری روزه بگیری. ماه هم در سه روز آخر هر ماه، در محاق است؛ یعنی پوشیده و پنهان. و سنّ اول ماه هم خیلی کم است، حتی گاه همزمان است با غروب آفتاب، با ثانیه‌هایی از تأخیر. بگذرم.


خلاصه‌ی تضاد خوش‌خیم که گفتم اینه: خوشحالی و بشّاشی از ندیدنِ اول ماه رمضان در غروب ۲۹ شعبان. خوشحالی و بشّاشی از دیدنِ اول ماه شوال در غروب ۲۹ ماه رمضان.
همه بر سر این است: دیدن و ندیدن.

 

 

 


تذکر به جلیل قربانی

سلام. بهتر است در شخصیات مذهبی هیچ‌کس حتی سعدی رخنه نکرد. واژه‌ی معلوم نبود، حدس است، حدس بر اعتقادات و رفتار مذهبی افراد، نادرست است. می‌دانم که روی سخن من فکر می‌کنی، نه اَخم. ممنونم آقای قربانی.

 


سلام جناب حجت‌الاسلام داراب‌کلایی
نوشته‌ی‌تان را خواندم. نقد بود. اما نتیجه‌گیری نکردید. شاید هم به خواننده واگذاشتید. انسجام تحلیلی در آن ندیدم. البته تقدیر دارم که دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید. استقبال هم می‌کنم.

 

من از همان آغاز مذاکره، با آن مخالف بودم. نه با اصل مذاکره، بلکه با این شیوه که بدون حل منازعات منطقه‌ای و ایجاد سیاست ضد تنش، دولت حسن روحانی به سمت «کدخدا» خیز برداشته بود که رشک و حساسیت سران اعراب را در پی داشت.

 

من بر خلاف شما _که میان روحانی و ظریف فرق قائلید_ میان آن دو یک هم‌سویی تئوریک و سیاست‌ورزی می‌بینم. ظریف همان کسی بود که روی تراس هتل بلژیک ورقه‌ی امضای برجام را با ذوق‌زدگی نشان جهان می‌داد. حالا حرفش عوض شده در واقع زیست شخصی خود را در مخاطره دیده است. دکتر ظریف را انسانی ضعیف‌النفس می‌دانم و تا حد زیادی دارای میل فکری به غرب.

 

رمَضان، گناه را می‌سوزاند (۱)

از آنجا که از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که فرمودند: «این ماه را رمضان نامیده‌اند چون‌که گناهان را می‌سوزاند»، ان‌شاءالله به لطف خدا بتوانم نوشته‌هایی از جنسِ آینه بنویسم تا شاید با نظر افکندن در آن، خود را آراسته‌تر از دیروز و آماده‌تر برای فردا نماییم و بتوانیم خودشِکافی کنیم.

 

امام صادق _علیه‌السلام_ سخن مهمی دارند که درون‌مایه و نقل به مضمون آن این است:

انسان باید اول «قلبِ واعظ به خود» داشته باشد.

یا «قلبِ هشداردهنده» داشته باشد.

و اگر نشد «یک دوستِ پند دِه» بگیرد.

اگر این سه نشد، در بند شیطان می‌شود.

 

فلکه فکرت (۳۵)

بدفهمی‌ها

به نام خدا. سلام. این روزها که ماه رمضان است، بیش از ۱۱ ماه دیگر، مطالعه و مناظرات علمی ارزشمند است و نیز هضم و گیرایی‌ها هم بیشتر. چون کمی گرسنگی (در برابر زیادْ سیری)، فهم را آسان‌تر می‌سازد. من نیز کتاب «روح آیین پروتستان» را به امانت گرفته‌ام تا ببینم «رابرت مک آفی براون» در آن چه می‌گوید.

 

دو جمله‌ی او در همان آغازین ساعات مطالعه، برای من جالب و عاید(=سودمند) بود که برداشتم از بیان او را به اشتراک می‌گذارم:

او در صفحه‌ی ۳۹ بر این نظر است نخستین کار در برابر کسی که سخنانی نادرست نسبت به آیین شما می‌گوید این است که بکوشی «بدفهمی‌های او را» برطرف کنی.

 

او همچنین در صفحه‌ی ۳۰ نکته‌ای مهم‌تر بر قلم جاری ساخته و فکر افرادی را تقبیح نموده که به اثباتِ خطابودنِ آیین دیگران بیشتر علاقمندند تا به اثباتِ برحق بودنِ آیین خود.

 

نکته: من معتقدم بر آیین‌ها بسیار جفا رفته، هنوز نیز آیین‌ها گرفتار بدفهمی‌هاست و آموزه‌های راستین آن با بدفهمی‌ها آلوده است. به قول شهید مطهری، احیاء تفکر دینی لازم است. مانند جنبش فکری علامه اقبال لاهوری.

 

کتاب روح آیین پروتستان

 

انسان راستین (۳۲)

ستمدیده را یاری می‌کند. و یاری‌کننده‌ی دین است.

 

دوستی گفت این استان خیال ۹ را کمی شکوهمندتر سازم. گفتم چشم. اینک آن چشم که گفتم:

ولتر از نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری در اروپاست. به نظر من او از آن‌رو معتقد بود که کتاب بر مدنیت فرمانروایی می‌کند تا به انسان بیاموزد دست از شمشیر علیه‌ی فکر بردارد. اگر کتاب ملاک باشد، عقل و اندیشه محور می‌گردد. چراکه کتاب دستاورد جنگ و ستیزه و آشوب نیست، بلکه ثمره‌ی ساعت‌ها فکر انسان‌ها فکور زیر نور تفکر و خردورزی‌ست.

ریشه‌ی فکر ولتر _که فیلسوف بود_ آنجاست که باور داشت: «هیچ چیز بدون دلیل به وجود نمی‌آید.» و کتاب بالاترین دلیل بر حاکمیت فکر در مدنیت است که متضاد آن جاهلیت است. از نظر ولتر انسان اگر می‌خواهید غنی باشد، باید از هوای نفس بکاهد. کتاب و فکر بزرگترین مانع هوای نفس است.

بی‌جهت نیست آخرین معجزه در سنت پیامبران الهی کتاب بود: قرآن. به تعبیر من آخرین نامه‌ی وَحیانی خدا به انسان بر قلب پاک پیامبر اسلام.

 

رمَضان، گناه را می‌سوزاند (۲)


در آیه‌ی ۸ سوره‌ی رُوم انسان‌ها به «اندیشیدن در خود» فراخوانده شدند: أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ. ماه رمضان ماه «به خود نگریستن» نیز هست. ماهی برای عیب‌زُدایی از خود و پالایش و ویرایش و تنظیم خود. علامه طباطبایی در شرح این آیه معتقد است این استفهام برای تعجب است، و تعبیر در اندیشیدن در نفْس‌ها از باب کنایه است. یعنی آیا در خودتان نیندیشیده‌اید؟


آری؛ هر کس غرق در امور دنیایی خود شود، خویشتنِ خویش را فراموش می‌کند، که اگر به خود بیندیشند، به حق رجوع خواهد کرد.

 


تذکر پنجاهُم به جناب محمد عبدی
این روش شما پسندیده نیست. لطف کن چنین نکن.

 

جواب محمد‌عبدی: سلام 
امر مدیر مطاع است 
تذکر شما مورد پذیرش.

 

زنگ شعر:

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
غزل ۱۵۴ حافظ

 

 

جوابم به جناب ...
سلام

پس تو چرا یک دوره، مدیر در این مُلک و مملکت شدی؟ یعنی مال یک جناح خاصی که می‌گی بودی؟ اتفاقاً مدیر نمونه کشوری هم شدی. پس؛ مطلق به داوری نرو. تا آنجا که طنز بود در پاسخ به حمید، موافقم. اما نتیجه‌گیری تو را جعفر،  نادرست می‌دانم. می‌گذارم به حساب شتاب در تحلیل.

 

استان خیال (۱۰)
در استان خیال، سرگرمی‌یی به اسمِ صحبت‌کردنِ روزانه و شبانه درباره‌ی دیگران! دیده نمی‌شود.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1420
  • دامنه | دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا