دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده
۱۷ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۲:۵۵

قدمگاه‌ها

قدمگاه‌ها
به قلم دامنه : به نام خدا. سه چهار سال پیش، رُمان «سیّد بغداد» را خوانده و در ۹ مرداد ۱۳۹۷ در پستی در اینجا معرفی کرده بودم که در صفحه‌ی ۷۳ آن آمده بود در جنوب دمشق ایستگاه قدم در راه‌آهن وجود دارد که می‌گویند پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی ص قبل از نزول وحی، وقتی با عمویش برای تجارت به دمشق رفته، آنجا قدم گذاشته بودند. دیشب دیدن مجدد همین مطلب کوتاه به صورت اتفاقی، موجب شد تا نوشتن قدمگاه‌ها در ذهنم شکل بگیرد.
 
قدمگاه‌ها جزوِ جاهایی هستند که مردم یک سرزمین، به آن به دیده‌ی حرمت، برکت و زیارت می‌نگرند، زیرا یقین یا محتمل می‌دانند پیامبری، امامی، و یا حتی انسان بزرگ و قدّیسی بر آن قدم گذاشته و در نتیجه متبرّکش ساخته است. گروِش مردم به قدمگاه‌ها، صرفاً ناشی از همین باور و علاقه‌ی باواسطه برای تقرّب به درگاه باری‌تعالی است. چنین گرایش معناگرایانه حتی در مقیاس کوچکتر هم در میان مردم نهادینه شده که مثلاً محلی از خانه‌های قدیمی و پرخاطره‌ی خود را نشان می‌گذارند که یادگار جدّ و اجداد آنان است. یا نقطه‌ای از اتاق خانه را بیشتر دوست می‌دارند چون مثلاً وقتی والدین‌شان حیات داشتند آن قسمت می‌نشستند و یا پای سماور گرد می‌آمدند، چای می‌ریختند و فرزندان و نوه‌ها و نتیجه‌ها و نبیره‌ها و حتی ندیده‌ها دورشان حلقه می‌زدند و چای می‌نوشیدند و نون و نمک می‌خوردند و خورد و خورشت.
 
 
 
نیشابور. زبرخان، قدمگاه امام رضا علیه السلام
 
حالا حساب کنید چنین حالتی از محبت‌های درونی انسان، به کسانی از شریف‌زادگان عالم شامل انبیا و امامان تعلق گیرد چه گدازه‌ای در دل می‌گذارد؛ فرض کنیم قدم ما به جاهایی مثلِ محل معراج رسول الله ص در قبةالصخره‌ی بیت‌المقدس برسد. یا به محراب مسجد کوفه، یا به گودال قتلگاه، یا به زیر نخل خشکیده‌ی محل زایمان مریم مقدس ع، یا به حجره‌ی حضرت زکریا در معبد اورشلیم، یا به مقام ابراهیم ع در کعبه‌، یا به مزارشریف افغانستان که برای عزیزان افغان قداست خاصی دارد، یا به خانه‌ی گلین فاطمه‌ی زهرا س، یا به بیت‌النور قم و یا به نیشابور خودمان در زبرخان، قدمگاه مشهور امام رضا ع که محل رجوع خیل عظیم زائران است؛ جایی زیبا و سرسبز که بنده افتخار چندبار دیدار از آن مکان را داشته‌ام.
 
نکته‌ی بنیادی این است گرایش مذهبی مردم ریشه در اعماق وجودی آنان دارد و به‌آسانی نمی‌توان آن را سست یا نابود و بر باورهای ژرف مردم صدمه وارد ساخت. مهم این است مردم با همین نگاه‌های ماوراء و پرمعنا، به زندگی خود دَم و دِما می‌دهند؛ باروهای باورهای عقلانی و عرفانی مردم را نباید تخریب و واژگون کرد، آنان به این کردارهای زیبا و پرنشاط‌، بر پندارها و گفتارهای خود رنگ عشق و عبادت می‌زنند و لذت معنوی می‌برند. چه کسی حاضر است (بهتر است بگویم قادر است) زائر معتقدی را که در صحن عتیق رضوی در قوس پنجره فولاد، لبریز از انرژی و سرشار رازونیاز است، به چیزی یا جایی دیگر فراخوانَد و دل وی را از معنا به مادّه برگردانَد؟! هیچ کس. پایان. اما؛
 
اما امروز ۱۳ آبان در روز مبارزه با آمریکا و استکبار، یاد سرود تاریخی را باید زنده نگه داشت که در اصل به سفارش حضرت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ساخته شد. سروده‌ی سَدیدِ مرحوم حمید سبزواری و صدای طنین‌انداز آقای اسفندیار قره‌باغی. سرود بامحتوا و با معرفی آن سوی چهره‌ی کریه آمریکا، که اینک مدعیانی از هر دو جناح چپ و راست، از آن پشیمان و شرمنده شده‌اند و شرمگینانه پرت‌وپلا می‌بافند؛ چون فکر می‌کنند باید دم کدخدا را دید و سمت آمریکا غلتید! بیشتر بخوانید ↓
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۲:۳۷

نون بربری و قم بارانی

 
 
 
پارک بوستان روبروی نانوایی
 
 
...
 
 
آن روبرو مغازه‌ی نانوایی بربری
عکاس: دامنه. ۱۶ آبان ۱۴۰۰ شهرک زین‌الدین. ک. شکوفه
 
به نام خدا. صبح بارانی پاییزی، نون بربری ساده و کنجدی حسابی می‌چسبید. نون، این برکت بی‌همتای خدا را زود نباید پیچید؛ خمیر می‌شود و از خوردن می‌افتد. کمی باید باز گذاشت تا هوا بخورد. بگذرم. این نانوایی (با سه نفر نانوای محترم و تروتمیز در نزدیک محله‌ی ما) در طول ایام کرونایی، حسابی هوای مشتریان را داشت؛ هم با گذاشتن صندلی و تعیین فاصله‌گذاری و پاسداشت، هم با رعایت بهداشت. سپاس. سپاس.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۰:۴۹

حسینیه آیت الله کوهستانی

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۲:۱۳

ذرّه ذرّه مکرِ نفس

ذرّه ذرّه مکرِ نفس
سلسله‌مباحث لیف روح
 
حکیمی (نمی‌دانم کی) گفت:
چهار چیز بر چهار چیز بخندد:
 
اَجل بر اَمل
قضا بر حذَر
تقدیر بر تدبیر
قسمت بر کوشش
برگرفته از ص ۱۳۶ کتاب
«مرموزات اسدی در مزمورات داودی»
 
در ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ درین پست
این کتاب را کمی شرح داده بودم
 
نکته و افزوده : این نهیب بر خودم است و نوید بر خوانندگان. انسان بر نفس خود، آگاه است حتی بر مَکر آن. هر کس خود را خوب می‌شناسد؛ خوب؛ عالی یا دانی. زشت یا زیبا. نیمی بد، نیمی خوب. حد وسط و یا حتی اساساً فردی پرت. می‌گویید نه؟ دفتر اول مثنوی معنوی مولوی را بگشایید و صاف بروید روی بیت ۳۶۹ که می‌گوید:
 
موبه‌مو و ذرّه‌ذرّه مکرِ نفس
می‌شناسیدند، چون گُل از کرَفس
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۱۳

نقدی بر شیخ سروش محلاتی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام شیخ محمدسروش محلاتی -که چند سالیه گویا مثلاً عوض شده و تلاش و جست‌وخیز می‌کند تا بروج داشته باشد و خروج!) در ظاهر امر به پشتیبانی از آیت‌الله‌العظمی لطف‌الله صافی گلپایگانی درآمده و در واقع امر احتمال می‌دهم برای تعریض بر رهبری وارد گود شده، گفته: «شأن عالم دین این است که حرج را در جایی تحمل کند اما نباید حرج را به دیگران تحمیل کند... پیامبر که تا آخر عمر در شعب ابی طالب نبود. دوم اینکه اینها اختیاری به شعب رفتند. مگر پیامبر گفت هرکه مسلمان است باید به شعب ابی طالب بیاید و گرسنگی را تحمل کند؟ این یک زمان موقت بود و تمام شد. خدا گفته در دین برای شما حرج قرار نداریم اگر امور مهمی باشد موقتاً شما می توانید حرج را قبول کنید.» منبع
 
 
وی معلوم نکرده چرا همان سه سال سخت شعب را رسول خدا ص و ایمان‌آورندگان پابرهنه و ستمدیده، با صلابت و شکیبایی و تاب‌آوری بدون هیچ تضرع و خواهشی، ترجیح دادند بر ننگ سازش به معنی تسلیم با مشرکان و دست‌برداشتن از دعوت و مکتب نورسیده‌ی اسلام و قبول نیرنگ آنان؟ نیز آیا ایشان گمان می‌برَد این رهبری است که با کشورداری‌اش برای ملت حرَج ایجاد کرده‌است؟ اگر این‌چنین است؛ از کجا حتم دارد رهبری حرَج را به جای این‌که خود تحمل کند بر مردم تحمیل می‌کند؟ وی روشن سازد پس رهبری -که در نظریه‌ی سیاسی مکتب تشیع در رأس هرم جامعه و در حقیقت وسط میدان و جلوِ صف قرار دارد- چگونه جامعه به‌ویژه علما و مخصوصاً خود‌حق‌پنداران خودخواه را رهبری کند؟
 
لابد آقای شیخ سروش محلاتی انتظار می‌برَد رهبری پیاده‌کننده‌ی فکر پیروان است، نه ارائه‌کننده‌ی خط و ربط پیروان. پیرو در اینجا به معنی مردمی است که در تحت حکومت اسلامی به نقش و هدایت رهبری ایمان و باور دارند؛ بخوانید اعتقاد یا التزام، نه به معنی این‌که هیچ حرفی برای گفتن و انتقادی برای سالم‌ساختن نداشته باشند، نه. او و برخی چونان او، جوری صحبت می‌کنند که انگار آن سوی سیاست، در جبهه‌ی مخالفان ایران، همه‌چیز بر اساس منطق و مروت و حساب‌وکتاب پیش می‌رود. حقیقتاً انسان شرم می‌کند وقتی این گونه مزخرفات (منظورم حرف‌های بزَک‌کرده است) را می‌شنود. لابد امثال وی وقتی به آیه‌ی ۲۶ سوره‌‌ی احزاب می‌رسند (البته اگر وقت کنند برسند!) چشم بر روی این‌جور آیات بیّنات می‌بندند:
 
وَ قذفَ فی قلوبِهم الرُّعبَ
و در دلهاشان بیم افکند.
ترجمه‌ی سید جلال‌الدین مجتبوی
 
بگذرم: واقعاً چه راست گفت خدای بزرگ‌مرتبه و باعظمت از خود و از پیروان خود. اگر خدا در جای خود بر سختگیران و ستیزه‌جویان قذف می‌کند و هراس می‌افکند پس چرا پیروان اسلام و مؤمنان از درپیش‌گرفتنِ اخلاق خدایی بپرهیزند و از داشتن چینی خو و خصالی نسبت به بدترین دشمنان اسلام و ایران باک داشته باشند؟! خُب رک بگویید: برای رفع حرج! برویم زیر بیرق! مثل زیر بیرق‌رفتن کشورهای کره و آلمان و بریتانیا! برای آمریکا. آقای سروش محلاتی! جناب! انتقاد بر رهبری حق جامعه‌ی اسلامی است که از امام علی ع الگو می‌گیرد، ولی پنهان‌شدن زیر بهانه‌ی حمایت از مرجع، و تقلّاکردن علیه‌ی رهبری برای دیده‌وشنیده‌شدن رسم درستی نیست. انتقاد نعمت است، آن را به حربه‌های کهنه جوش نزنید لطفاً. آن آقای دکتر سروش، کم‌کم به جای باریک و کوری رسید که وحی مُنزل را به خواب و رؤیای شخصی تقلیل داد، این آقای شیخ سروش کم‌کم به کجا کجاوه می‌اندازد، خدا داند. شما مگر می‌خواهی در قلوب مؤمنان به جای دشمنان رعب افکنی؟ زهی خیال خام!
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ آبان ۱۴۰۰ ، ۲۱:۵۷

لغت‌هایی دیگر از داراب‌کلا

لغت‌هایی دیگر از داراب‌کلا

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

زِکِن: بچه. طعنه به فرد برای کوچک‌کردن. کسی،که همیشه بینی‌اش کثیف است. نکته: این مشکل اغلب به علت سینوزیت مزمن و کهنه است که در بچه‌ها اغلب به علت لوزه‌های خراب است. طفلک بچه‌ها چقدر به خاطر این کاستی درمان، تحقیر یا تنبیه یا دچار آسیب شدند! (د . ع)

 

اشون: شب گذشته. شب گذشته‌ی همین امروز.

 

دِشو: دو شب قبل. دِ یعنی دو. شو یعنی شب

 

پَرشو: پری شب. سه شب پیش.

 

کاتولوم: ابزار چوبی بافندگی پشم به نخ که اغلب چوپانان آن را هنگام راه‌رفتن و استراحت زیر درخت می‌بافند. بزرگترها نام این ابزار از افراد مسن شنیدند. البته ممکن است آن را زیاد دیده‌ باشند اما نامش را بلد نباشند. ممکن است واژه‌ی فراموش‌شده‌ای شده باشد. زنان روستا و عشایر هم می‌نشینند پشم را به وسیله‌ی آن به نخ تبدیل می‌کنند که نوکش تیزه و مثل فرفره می‌چرخه به صورت دستی مثل عکس زیر:

 

 

پشم‌ریسی

بازنشر عکس: دامنه

 

 

تیلا، تلا، تیلانگ

عکس از دکتر اسماعیل عارف‌زاده

 

تِلا: تیلا. تیلانگ. احتمال دارد از واژه‌ی تله ریشه گرفته. احتمال قوی‌تر این که دِلا بوده به مرور تِلا تلفظ شده. به این خاطر چون در انتهای آن دو شاخ است و دِلا یعنی دو تا لا، دو تا لایه. یا دو لاپه. البته دوشاخه و به صورت قلاب است که با دکل یا دوکل فرق دارد.

 

ته ره وِرازنه! : به تو انگار می‌آد! بیشتر به عنوان کنایه و فعل معکوس بکار می‌رود، یعنی خیلی هم مناسب توست.خیلی هم به تو می‌سازد. برازنده‌ی توست. شایسته‌ی تو هست.

 

شادِد: شاهد. شهادت‌دادن. شکل تلفظ نادرست شاهد. گواه. ناظر.

 

تِپّیِر ره دریارمه: پدرت را درمی‌آورم! پدرت را در می‌آرم. به حسابت می‌رسم. بیچاره‌ات می‌کنم.

 

آقنوات: تلفظ عامیانه‌ی آبنبات. آبنبات. بعضی جاهای دیگر به آن شکر پنیر هم می‌گن.

 

هِکّلِسّنه: ریختند. یکدفعه آمدند. همگی بی‌خبر وارد شدند. هم برای مهمان که یکدفعه می‌ریزند، هم میوه که زیاد بیاره.


پاک بِنه هاکن: کاملاً پاکسازی کن. مثلاً تمام غذای دیگ را بخور.

 

اَ وو ! مردِم خاش گی ره اِشنّه! : مردم مدفوع خودشان را نگاه می‌کنند، اشاره به اعتراض کسی است که به طرف مقابلش می‌گوید چرا نگاهم می‌کنی؟ آدم ندیدی؟ در پاسخ به کسی که به   خیره نگاه‌کردن اعتراض دارد گفته می‌شه: مگه چیه؟ آدم حتی به غائط خودش هم نگاه می‌کند. آدم به مدفوعش هم نگاه می‌کند.در واقع نوعی ترور کلامی‌ست.

 

گوش بَغولی هداهه! : خودش را به نشنیدن زد که زیر بار کار نرود. پشت گوشش انداخت. بغل گوش انداخته حرف را تا از زیر کاری آسان در برود. به قولش وفا نکرد. معادل پگوشکهادائه است. پشت گوش انداختن. نشنیده‌گرفتن. بی‌اعتنایی. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۲۶

امامت محور عقاید اسماعیلیه

 

به قلم دامنه

به نام خدا

 

امامت در عقاید اسماعیلیه

به شکل زیر است:

 

امام مقیم:

عهده‌دار تعلیم و کسی که

به قیام رسول ناطق می‌پردازد

 

 

امام اساس:

اَسرار همه پیش اوست

و علوم تأویل شریعت می‌داند

 

 

امام متمّ:

هفتمین امام هر دوره‌ی هزارساله

 

 

امام مستقر:

رهبری بر عهده‌ی اوست

و امامت در فرزندان او ادامه می‌یابد

 

 

امام مستودع:

همه‌ی خصوصیات امامت را داراست

اما بعد از او در فرزندانش ادامه نمی‌یابد

 

 

امام دوره‌ی ستر:

امامی که از دیده‌ها پنهان است

زیرا دوره‌ی ستر، حقایق در بواطن نهفته است

 

 

نکته

 

پنهان‌کاری و اصل کتمان

از ویژگی‌های اصلی اسماعیلیه است؛

نیز دَروزیان، شاخه‌ای از اسماعیلیه در لبنان.

کلاً امام در اسماعیلیه (باطنیه) مرکز آسمان

و قطب زمین است و بقای عالَم به بقای روح اوست

 

برداشت آزاد از صص ۱۳۳ تا ۱۳۸ «اسماعیلیه» نشر دانشگاه ادیان

 

اشاره

 

من در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ نیز

این کتاب راد ر این پست: اینجا معرفی کرده

و این نکته را یادآور شده بودم:

 

اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام

و شرایع دینی در هر دوره‌ای

از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر می‌یابد

ولی باطنِ آن ثابت است

که دربردارنده‌ی حقیقت است

که می‌توان از طریق تأویل

(یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت

که معروف است به تأویل باطنی. ر‌ک: ص ۱۵ کتاب

 

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۳:۲۲

    رمان روز ملخ

    ​​​​​​

    منبع

    متن نقلی با ویرایش و تنظیم دامنه: رمان «روز ملخ» روایت شخصیت‌های سرخورده با زندگی ملال‌آوری است در دنیای پر زرق و برق هالیوود. ناتانیل وست «Nathanael West» در «روز ملخ» به زندگی فریب‌خوردگانی از مناطق سردسیر آمریکا می‌پردازد که «بعد از عمری کار یکنواخت و طاقت‌فرسا و پس‌انداز اندکی پول» به کالیفرنیای گرمسیر آمریکا می‌آیند تا خود را غرق در رؤیاهایی سازند که هالیوود وعده‌اش را به آن‌ها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه می‌شوند سرخوردگی و از آن مهم‌تر، ملال و پرشیانی‌ست. رُمانی که «حاصل پنج سال مشاهده‌ی دقیق ناتانیل وست» است. در آن زمان خانه‌ی »وست» آپارتمانی محقر در هالیوود بود. «روز ملخ» هم از «نشر نو» به چاپ رسیده‌است با ترجمه‌ی علی کهربایی و هم از «نشر ماهی» با ترجمه‌ی فرید دبیرمقدم. این کتاب کیفیتی فیلم‌گونه دارد و جامعه‌ی تبعیض‌آمیز آمریکا را به نقد کشانده است که طی چند دهه، چندین بار به زبان‌های مختلف دنیا برگردان شده است.

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۹ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۴:۵۱

    احتمال دعوا ؛ هوش یا زور؟

    به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوان‌ها، میان آدم‌ها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آرواره‌ی کفتار و سرعت یوزپلنگ همه‌وهمه برای زیست و بقاست و قوه‌ای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همان‌گونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و به‌چابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، به‌هوش. وقت زور، به‌زور.

     

    مگر می‌شود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایه‌ی حرف‌شِنوی از خدا و آموزه‌های اخلاقی و معنوی ممکن می‌شود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمی‌پاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهان‌خوارگی‌یی چون آمریکا دارد.

     

    به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرف‌ترین و واقعی‌ترین شناخت است و نشان‌راهِ «ایران قوی» منطقی‌ترین دستورالعمل. خردمندانه‌تر از این نمی‌شود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانه‌ی هشت‌ساله‌ی صدام علیه‌ی ایران، فقط به گاوآهن می‌چسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاک‌نِشان».

     
     
    پس: وقتی احتمال دعوا همواره یک پیش‌فرض منطقی‌ست و یک برآورد واقعی راهبردی، هوش یا زور هر دو نیاز است؛ هوش برای شناخت درستِ متخاصمان عَنود و کَنود. و زور (=به معنای قوت و قدرت آن) برای بازدارندگی و حفظ کیان دین و ملت و میهن.
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۹ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۳:۲۳

    عکس و تشییع در داراب‌کلا

     

    عکس‌های ارسالی جناب یک دوست

     
     
    تشییع‌جنازه‌ی مرحوم کبل‌ اکبر رجبی ( ۸ آبان ۱۴۰۰ )
     
     
    ...
     
     
    میدان امام‌حسین ع تکیه‌پیش داراب‌کلا
     
     
    سپاسگزاری از عموحمید طالبی بابت ثبت عکس‌های منظره و تشییع

    تسلیت، به نام خدا. سلام. درگذشت مرحوم کبل اکبر رجبی دارابی را از جانب خود و تمامی رفیقان، به تمامی بستگان نسبی و سببی آن مرحوم، به‌ویژه به آقاجعفر رجبی رفیق گرامی‌مان تسلیت می‌گویم. آن مرحوم، سال‌های دور از خادمان بالاتکیه‌ی داراب‌کلا در ایام عزاداری ماه محرم‌الحرام بود و نیز سال‌ها در اسبوه‌کلا در مراسم چهل‌وهشتم، در منزل‌شان پذیرای ناهار نذری برای عزاداران حسینی بود. خداوند این خدمات و علایق و اعتقادات حسینی وی را جزوِ ثواب اخروی و حُسن عملش قرار دهاد و رحمتش کناد.

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۸ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۳:۲۵

    از خُلقیات ایرانیان و مسئولان

    به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. کافی‌ست به کسی درگوشی بگویی یه چیزی می‌خواهم بگویم به کسی نگویی؟! دیگر تمام است؛ با همین شرطی‌کردن قضیه، طرف را کاملاً تحریک کرده‌ای که نه فقط به «کسی»، تا می‌تواند به «هر کس و ناکسی» بگوید. دیگر به نیمروز نمی‌کشد که جِن و اِنس از آن قضیه باخبر می‌شوند؛ حتی تفسیرگر و تحلیلگر. خصوصاً که همه مسلح به انواع پیام‌رسان‌های داخلی و خارجی و گوشی‌های اندروید هم هستند! البته خُلق همه‌ی ایرانیان که این طور نیست، نسبی‌ست، معدود، و محدود.

     

    اما مسئولان؛ مسئولان هر وقت دیده‌اید آمده‌اند و به ضرس قاطع (=قطعی، یقینی) گفته‌اند مرغ و مرغانه، شیر و پنیر، نون و نوشابه، قند و عسل و حتی زامیاد و زولبیا گران نمی‌شود، حتم بدانید که گران می‌شود، زیرا قول مسئولان -البته که به استثنای خادمان و خالصان- قول نیست، غال است! غال‌گذاشتن همیشگی مردم این مرز و بوم.

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۷ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۱۷

    معاویه ، قذافی ، فالاچی

    به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. روزی اوریانا فالاچی در پایان یک گفت‌وگویی، از معمر قذافی پرسیده بود «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» سرهنگ قذاقی عصبانی شد و گفت چرا چنین پرسشی می‌پرسی؟ فالاچی تردستانه گفت: «آخر، حس می‌کردم خود را خدا می‌دانید!»

     

    فالاچی جای دیگر ازین گفت‌وگو، از قذاقی این سؤال را می‌شنود که به او می‌گوید: کتاب سبز را خوانده‌اید؟ خانم فالاچی روزنامه‌نگار کهنه‌کار ایتالیایی جوابی تحقیرکننده می‌دهد، این‌گونه: «همان کتابی که به اندازه‌ی کیف لوازم آرایش من است؟!»

     

    منبع‌عکس‌

     

    این خاطره‌ی بعدی با قذافی در زیر نیز جالب است؛ خاطره‌ی یکی از کسانی‌ست که در سفارت ایران در لیبی همکاری داشت. به نقل از این منبع با کمی ویرایش:

     

    قذاقی در دیداری پرسید کدامینِ شما از تاریخ و فرهنگ و تاریخ صدر اسلام سر در می‌آورید؟ من دست بلند کردم. قذافی گفت: شما بمانید، میهمان من. گفتم: پروتکل‌های سیاسی اجازه نمی‌دهد. با سفیر تماس گرفتند و او اجازه داد. قذافی گفت می‌خواهیم با هم بحث کنیم. دیدگاه شیعیان درباره‌ی «معاویه» را به چالش کشید و گفت: چرا این قدر با «خال‌المؤمنین» مشکل دارید؟... اندک‌اندک می‌ترسیدم که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شوم، اما به سفارتخانه اطلاع داده‌بودم تا در جریان باشند. بحث جدی درگرفت و علاقه‌ی شدیدی نشان می‌داد بر سر مسایل تاریخی بحث کند و ساعت‌ها به طول انجامید. گفتارها و رفتارهای متفاوتی با تمام سیاست‌مداران داشت.

     

    نکته‌ی ۱ : معمر قذافی متولد روستایی بود به اسم «جهنم» در حوالی شهر «سرت» لیبی.

     

    نکته‌ی ۲ : کتاب سبز قذافی را خوانده‌ام، دهه‌ی ۷۰ ، هنوزم آن را در کتابخانه‌ام دارم. کتابی جیبی‌ست به رنگ سبز که در آن اصول و آرمان و قوانین خاص درج شده است که محصول فکر عجیب و غریب قذافی‌ست.

     

    نکته‌ی ۳ : از نوشته‌های فراوان فالاچی که با امام خمینی هم مصاحبه کرده بود، دو کتابش را بادقت بیشتری خوانده بودم؛ اولی را سال ۱۳۵۸ با عنوان و قطع جیبی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» و دومی را دهه‌ی هفتاد خواندم با عنوان «مصاحبه با تاریخ‌سازان» که مصاحبه‌ی وی با «محمدرضاشاه پهلوی» و «هنری کیسینجر» جالب و چالشی بود.

     

    نکته‌ی ۴ : لقب «خال‌المؤمنین» یعنی دایی مؤمنین! را عده‌ای به این اعتبار برای معاویه قائل‌اند چون برادر یکی از همسران رسول خدا ص بود. القابی که بی‌حساب و کتاب از سوی برخی فِرَق به اشخاصی با عملکرد تیره داده می‌شود خود یکی از آسیب‌ها در بستر تاریخ اسلام است و زمینه را برای تنش و تفرق فراهم می‌کند. آیا روزی فرا می‌رسد که القاب و پسوندها و پیشوندها برای تقدس‌بخشی به افراد از پهنه‌ی ما محو شود؟

     

    تبصره: در ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ نیز در پست ۷۸۵۸ با عنوان «در خیمه‌ی قذافی» مسائلی از شیوه‌های سیاست‌ورزی ویژه‌ی رهبر لیبی را انتشار داده بودم.

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۶ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۵:۱۸

    زاکانی و قضیه‌ی دامادش حیدری

    به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. خُب بالاخره آقای علیرضا زاکانی دامادش را از پستی که به او در شهرداری تهران هدیه داده بود، کنار گذاشت. به استناد این منبع: آخرین‌خبر. لابد وقتی کمی به خود آمد و فشارها و تعجب‌های افکار عمومی -حتی اعجاب همفکران خود را- از کار عبثی که کرده بود، دید، ضرب‌المثَلِ «از خرِ شیطان پیاده شو» به گوشش طنین افتاد و سرانجام از کرده‌اش نادمش ساخت و به عقبش نشاند. البته بدجوری دامادش را ضایع کرد و صد البته خود هم، زیاد ضایع شد. امید است متنبّه گردیده و پند گرفته باشد؛ چون خیلی خودش را مبتکر و شجاع در افشای فساد و بستر فساد می‌داند.
     
     
    حکمت در فارسی هم گل می‌کند؛ پس، پیش از آن‌که حکمت ۳۳۷ نهج‌البلاغه را حُسن خِتام این پست کنم، از ضرب‌المثل فارسی مدد گیرم و گویم که: «چرا عاقل کند کاری که باز آرَد پشیمانی». البته آیا آقای علیرضا زاکانی خود را عاقل هم می‌داند درین کاری که گویا هیچ سابقه‌ی درین پست و رشته نداشته و تنها با دور زدن و نادیده‌گرفتن قانون توسط وزیر کشور سرتیپ پاسدار آقای احمد وحیدی، گمارده شد؟ البته خودم به نظرم می‌رسد که به تدبیر و زیرکی حجت‌الاسلام آقای رئیسی از دولت ۱۳ به‌عمد دور انداخته یا کنارتر نگاه داشته شد تا هم از تندروی‌های این دسته‌ی بی‌دسته! خلاص باشد و آسوده، و هم خود به دست خود امتحان شوند و آزموده. بگذرم، بروم سرِ حُسن ختام و حکمت عالی ۳۳۷ امام علی علیه‌السلام :
     
    الدَّاعی بِلا عملٍ ، کالرَّامی بِلا وَتَرٍ
    دعوت‌کننده‌ی بى‌عمل، چون تیراندازِ بدون کمان است.
     
    هنگام مناظره‌ی کازار سیزدهم این جناب زاکانی -که بر همگان معلوم گشته بود که او کاندیدایی عاریتی‌ست و شغل شریف نمایندگی مردم قم را نادیده انگاشته و در واقع کاری هم در آن مدت برای مردم و شهر قم صورت نداده بود و فقط از تهران پا شده بود آمد قم تا در حوزه‌ی انتخاباتی قم کاندیدایش کنند و لابد پیروز- چنان خود را ضد رانت و مخالف فامیل‌بازی جا می‌زد که هرگز نمی‌پنداشت این‌همه فوری و زود، در پستی که حالا او را در آن سرگرم کرده‌اند، عجیب‌ترین فامیل‌باز می‌شود. در دفتر اَعمالش ملائک که چه عرض کنم، ملت چه زود بر پرونده‌اش حک کرده که: خیلی‌زود به سوی فاملیش غش کرده است! نه اون غش؛ غشّ در معامله هم، فقط آب در شیر ریختن، ماسه در گندم گذاشتن و خاک در کیسه‌ی سیب‌زمینی فروکردن نیست؛ اصول و آرمان هم فدای هوس و فامیل شود، غشّ است از نوع بدترش که با هیچ غشویی پوشیده و پاک نمی‌شود. کاش خود، به خود می‌آمد، نه از هراس افکار عمومی که صدای خداست؛ اگر هر جا بر مدار حق و حق‌پویه باشد.
     
    نکته: انتظاربردنِ کارِ درست از دستِ دست‌اندرکارانِ سیاست، چندان انتظاری بایسته نیست؛ مگر مرحوم رفسنجانی، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی، و نیز رئیسان دولت ۹ + ۱۰ و ایضاً دولت شیک‌پوش و فریفته‌ی «کدخدا» در دوره‌های ۱۱ و ۱۲، قوم‌وخویشان‌شان و ایل‌وکسان‌شان را لابه‌لای پست‌های ویژه و کارچاق‌کن، پنهان نکرده بودند؟! کردند؛ حالا زاکانی هم رویش. آیا درس می‌گیرند از منش و منهج و منویات (=قصد و مراد) رهبری؟ گمان نکنم. بگذرم.
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۶ آبان ۱۴۰۰ ، ۰۹:۴۰

    به داد زمین برسیم

    به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در محل ما داراب‌کلا، «کیاک» و «گوسفندکیاک» واژه‌ی بسیار پرمصرف است و دقیقتاً می‌دانند آن را کجا به کار ببرند. هم از جنبه‌ی طنزش و هم از نظر خاصیت مصرف گوسفندکیاک در کار کشاورزی و باغداری. اما در برخی از مناطق ایران مانند بعضی از مراتع دام مشکین‌شهر، چون درختی برای جمع‌آوری هیزم وجود ندارد تا با آتش آن پخت‌وپز کنند، راه جایگزین جالبی پیدا کردند؛ از جمع‌آوری پهِن و پشکِل‌های خشکیده‌ی گوسفندان که در مراتع چرا پخش است، برای آتش‌افروختن استفاده می‌کنند.
     
     
     
     
    آقای جواد قارایی مستندساز «ایرانگرد» در برنامه‌ی از مشکین‌شهر استان اردبیل، خانواده‌ای از ایل شاهسوند را مورد پژوهش قرار داد که در یک صحنه‌ای زیبا، نحوه‌ی پختن چومبه (نوعی نان خوشمزه با روغن حیوانی و گردو و چاشنی‌های دیگر) با آتش پهِن گوسفند (گوسفندکیاک به زبان مازندرانی) نمایش داده شد. عکسی که مشاهده می‌شود از آن مستند به هنگام پخش انداختم.

     

    لازم به ذکر است در ۱۶ آذر ۱۳۹۹ نیز، از مستندات ایرانگردی آقای جواد قارایی، مستندی دیگر دیده بودم که در پستی با عنوان آقا رحیم‌الله گالش تالش» اینجا متنی نوشته و منتشر کرده بودم.

     

    نکته: به نفع زمین شد. باز صد رحمت به پهِن گوسفندان، که به دادِ جنگل و زمین و بوم‌زیست آمده تا درختی بُریده نشود. امان از آن دسته از انسان، که بی‌رحمانه درخت را از ریشه و بُن برمی‌افکنند تا به کامشان برسند.

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    مصاحبه‌ی همسر حاج‌آقا مصطفی خمینی

    به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبه‌ای خواندم از همسر حاج‌آقامصطفی‌ خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیت‌الله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم) که از شرح مطالبش می‌گذرم و فقط دو نکته‌اش را حیفم آمده نگویم:

     

    یکی این که در مورد تولد فرزند دومی‌اش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»

     

    و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج‌آقامصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده‌ی خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد و آن وقت حاج‌آقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر می‌کنی.»

     

    خانم معصومه حائری

     

    جمله‌ی اول که به گفته‌ی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان می‌دهد نفوذ جهل درباره‌ی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش می‌تازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانه‌ی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبه‌ی مرکز و پیرامون نمی‌شناسد. حالا آن‌که حالِ همه‌ی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطه‌ی علم و رزق خداوند است و اکرم کسی‌ست که پرهیزگارتر باشد. می‌گویید نه! بنگرید آیه‌ی ۶ هود با ترجمه‌ی مرحوم فیض‌الاسلام را:

     

    وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها

    و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین

     

    و (پس از آن درباره‌ی احاطه‌ی علم و دانایى خود را به هر چیز مى‌فرماید) جنبنده‌اى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بى‌جانش) مى‌داند، همه‌ی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبنده‌اى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامه‌ی نگاه داشته‌شده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مى‌آورند.)

     

    جمله‌ی دوم هم نشان می‌دهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آن‌که الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانواده‌های مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلی‌راحت و بی‌مبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کم‌کم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُل‌حجابی -که شوربختانه جامعه‌ی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیان‌های محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.

    توضیح

     

    متن زیر را جناب حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کرده‌اند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج می‌شود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۳ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۰۷

    تحلیلی بر سریال بازی مُرکّب

    به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. از ۹ قسمت سریال «بازی مُرکّب» کره جنوبی فعلاً فرصت دیدنِ ۴ قسمت دوبله‌شده‌ی فارسی را یافته‌ام. چندماه پیش نیز، «انگل» ساخته‌ی دیگری از کره جنوبی را به تماشا نشستم که نگاهی منتقدانه به نظام سرمایه‌داری داشت و توانسته بود هم از کن، و هم از اسکار جوائز برُباید.
     
    صنعت فیلم و سریال امروزه جزوِ بُرنده‌ترین و کاراترین ابزار عرصه‌ی فرهنگ و هنر در سطوح جهانی شده است؛ چیزی که به گمانم در ایران به هزل و هزیمت و لودگی، و متاعی برای خودنمایی‌های سبُک و هرزگی‌های ویرانگر کشانده شده است، به‌ویژه آنچه برای نمایش‌های خانگی ساخته می‌شود که برخی‌هاش آنچنان زشت و لوس و زرد است که آدم خجالت می‌کشد ۵ دقیقه‌اش را به طوع و رغبت ببیند و حاضر است درجا دگمه‌ی خروج را بزند.
     
     
    از بازیگران گیرای
    سریال بازی مُرکّب
    عکس از دامنه
    از روی پخش در فیلیمو
     
     
     
     
    «بازی مُرکّب» «Squid Game»
     پرداختن به قماری هولناک برای برنده‌شدنِ
    ۴۵/۶ میلیارد وون (۳۸/۷ میلیون دلار)
     
    اما «بازی مُرکّب»؛ این سریال سرنوشت محتوم فقرایی در کره جنوبی را (شامل کره‌ای‌ها و کسانی که از کشورهای دیگر برای کار به کره رفته‌اند) روایت می‌کند که در نظام ثروت‌اندوزِ بی‌رحمِ سرمایه‌داری، خود را نابودشده، مقروض و در چنگ فلاکت و مرگ حس می‌کنند؛ ازین‌رو حاضر می‌شوند تمام زندگی و حتی جان خود را در برنده‌شدن جایزه‌ی نقدی وسوسه‌انگیز قمارِ خشن و مرگ‌آور، به حراج و مثلاً رقابت از سرِ اکراه در بازی‌های مشهور دوره‌ی نوجوانی کره بگذارند. و با آن‌که از عواقب مهلک آن به‌شدت واهمه دارند، اما برای رهایی از درّه‌ی فقری که شکاف طبقاتی نظام منحط سرمایه‌داری به آنان ارمغان! آورده، تن به ریسک بدهند، ریسکی که در هر مرحله از بازی -بخوانید رقابت قمار- چندین نفر از جمع ۴۵۶ نفره‌ی شرکت‌کننده‌ از ادامه‌دادن مراحل بعدی بازی‌ها حذف می‌شوند؛ نه حذف به معنای کناررفتن و باختنِ صرف، نه، بلکه حذف به معنی سلّاخی‌شدن و تیرباران‌شدن و شلیک به مغز و قلب‌شان و بردن به اتاق مخفی تشریح زیرزمینی برای درآوردن قلب و کلیه و کبد و سایر اجزای بدن‌شان جهت فروش و قاجاق. و یا بردن در تابوت شیک و روبان‌زده و نهایتاً ذوب در کوره‌های آتشین زباله‌سوز و یا دفن مخفیانه در نقطه‌ای نامعلوم و به‌دور از چشم پلیس و دولت و مردم.
     
    در واقع دیدن «بازی مُرکّب» برای کسانی که اهل مطالعه و دانش و تشنه‌ی دانایی‌اند و از سیاست پیچیده و لامروّتِ ماکیاوللی‌های زمانه سر درمی‌آورند، مانند این می‌مانَد که انگار بر سرِ کتاب‌هایی از مارکس و مارکوزه و هابرماس و مرحوم علی شریعتی و دانشمندان روشنفکر و ... نشسته‌اند که از بس منتقدانه و واقع‌بینانه و به دور از هیجان و احساس، به نظام سرمایه‌داری نظر افکنده‌اند، حاضر نیستند حتی چایِ کناردست خود را بنوشند و لَختی بیآسایند و سر از ورقه‌های کتاب‌گونه‌ی این سریال به‌شدت جذّاب و منسجم بردارند. گویی این بار نظریه‌های منتقدانه‌ی سیستم سرمایه‌داری کاپیتالیسم و مرکانتالیسم (سوداگری) را به جای گشتن در لای کتاب، از روزنه‌ی «فیلیمو» یا «نماوا» باید بنگرند.
     
    من که از «فیلیمو» این سریال را دیده‌ام، فعلاً تا همین سرِ قسمت ۵، دوبله‌اش به فارسی انجام شده است. باید فرصت بیابم مابقی را هم ببینم که سریالی جهانی شده است.
     
    آیا سریال‌هایی چون «بازی مُرکّب» و فیلم‌هایی چونان «انگل» که شعله‌های مشتعل «شکاف‌های طبقاتی و ناعدالتی در جهانی ناعادلانه»‌ی سیستم سُست سرمایه‌داری را نمایان می‌کنند، زمینه‌ساز انقلابی بزرگ و سبب‌ساز اعتراضاتی غیرکورکورانه علیه‌ی این نظام‌های ضد انسانیت است، که ۱۰۰٪ در برابر دعوت انبیای خدا ایستاده‌اند و پیام آسمانی را نادیده انگاشته‌اند؟ هنوز نمی‌دانم؛ اما جهان بر حسب سنت قطعی تداول ایام محاسبه خواهد شد؛ دیر یا زود.
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۲ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۱۱

    لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟

    لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟

     به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نه‌تنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبه‌ای بالاتر و ژرفناک‌تری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبن‌عبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالی‌تلوّ محمد ص و همه‌ی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت می‌کنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایه‌سار مکتب اسلام و پیام‌رسان دین کامل است و مسلمان همه‌ی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعه‌نوش زمزم و کوثر او می‌داند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.

     

    شادباش برین زادروز

     

    لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف می‌گوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا می‌دارد (آیا اقامه هم می‌کند؟ من نمی‌دانم، زیرا اقامه‌ی نماز به اقامه‌ی عدل و حق می‌انجامد و اقامه‌داشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار می‌شنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دین‌شناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی می‌نماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزه‌های سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتی‌اند که در محمد و علی و همه‌ی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوه‌ی تامّ نموده بود.

     

    صنف وارسته‌ی روحانیت (که البته مثل پسته‌ی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازه‌ی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیده‌ی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.

     

    ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیه‌ی دهه‌ی ۴۰ قم، که بنیاد سلسله‌ی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایه‌های سُست و تُرد و ترَک‌خورده‌ی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.

     


    ممکن است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفته‌اید که لبریز خاطره‌ایم از آن خطیب‌ها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن خطابه‌ها. حالا از آن محتواها عبور می‌کنم و فقط چند خاطره‌ی گزاره‌وار، بر خاطر خوانندگان خطور می‌دهم: اینجا و اینا:


    وقتی منبری مجلس را می‌گرفت و دهن‌ها وا می‌شد و گوش‌ها تیز، خطیب از پشت، عمامه‌اش را با کف دست می‌گرفت و چند سانتی بر پیشانی‌اش فرو می‌غلتاند و شمایلش تازه قشنگ‌تر و گیراتر می‌شد. حالتی گویا ایپدیمی و همه‌گیر درین صنف.

     

    وقتی به ذکر مصیبت نزدیک می‌شد مردم در خیال خود گپ می‌زدند خدا را شکر دارد دارد تمام می‌کند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک می‌زد و یک باب دیگر در منبر می‌گشود و کش می‌داد و این پاهای پامنبری‌ها بود که به پلَندِر (به قول شهری‌ها: کزکز) می‌افتاد و خون در رگ به بند می‌آمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمه‌زدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیه‌بدهکار! بیشتر بخوانید ↓

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۲ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۰۹

    عکس‌هایی که گاه سخن دارند

     

    چادر سکونت سرهنگ معمر قذافی

    در سفر به بروکسل (سال ۲۰۰۴) قذافی

    به جای هتل، از چادر و شیر شتر استفاده می‌کرد

     

     

    کتاب در شُرُف چاپ «سهمِ فهمِ من»

    اثر آقای عباسعلی قنادیان. از کتاب‌هایی که

    دولت شیک‌پوش ۱۱ و ۱۲ زیر کاردِ سانسور، مجروحش ساخت

    اینجا

     

     

    پنبه‌ی خداآفرین در حاشیه‌ی رودخانه‌ی مرزی ارس

    «قطب تولید پنبه در آذربایجان شرقی» ۲۹ مهر ۱۴۰۰

    سایر عکس‌های پنبه: درین منبع

     

     

    هندِ ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفری با تزریق بیش از

    ۱ میلیارد دُز واکسن کرونا به شهروندان خود جشن گرفت

    منبع

     

     

    «آی-دا» ربات انسان‌نما

    همنامِ «آیدا لاولیس» ریاضیدان و دانشمند قرن ۱۹

     

     

    خشم فیل به زلزله می‌مانَد

     

     

    و این هم آسمان آبی ابری قم

    البته مربوط به بهمن ۱۳۹۶ ، از زاویه‌ی منزل. عکاس: دامنه

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۰۱ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۰۶

    یادداشت‌های دامنه در آبان ۱۴۰۰

    یادداشت‌های دامنه در آبان ۱۴۰۰

    ۱ آبان ۱۴۰۰

    نظر:
    جناب ... سلام و خجسته‌باد
     
    ادبیانه و مملوّ پیام. دو بار خواندم که لذتم تشدید شود. از قضا وسوسه که به معنی بداندیشگی است و بدفکری، از فریبکاری‌های شیطانی به اسم خنّاس است و مرتبه‌ای ادنیٰ‌ که پنهان‌کارانه دل مرددین را تردید و بدخیالی می‌افکند. آیه‌ی ۵ سوره‌ی ناس اشاره‌ی دقیق و ظریفی‌ست برین پیکار او با انسان. استفاده بردیم. ممنونم.

     

    پاسخ:
    سلام جناب ...
    بی‌نهایت قدردانی می‌کنم از طرح دیدگاه شما درین درگاه. ۱. موافقم با تعبیر هم درد و هم عبرت. ۲. استناد آیه‌ی شریفه را هم داخل در بحث می‌دانم و موافقم. ۳. وزنه‌ی اشخاص شهیر را هم درست ارزیابی کردید، موافقم. ۴. علت زود فراموش‌شدن در منظر شما، یک تعلیل منطقی بود و متغیّر سرعت رویدادها هم واقعاً متغیری مؤثر است و قبول دارم. در واقع برای متنم دلایل و علل صیغل زدید. درود بی‌عدد جناب و خداقوت.

     

    ۲ آبان ۱۴۰۰

    نظر:

    جناب ... سلام

    مجدد آمدم که عرض کنم در پاسخ به کامنت کاربر محترمه‌ای در دو کامنت بالاتر ازین، مرقوم فرمودید کار برگردان «ترنمی از ...» را به شیوه‌نامه‌ی ادبی انجام داده‌اید، شائقم رایحه‌ای از آن را عطر جان کنم اگر گزارشی از آن آشکار فرمایید. درود.

     

    پاسخ:

    سلام جناب ...
    زیبا نوشتید. آن طور که غنچه‌ی خنده بر لبان می‌نشانید. فرض‌های درستی ترسیم کرده‌اید. موافقم که معیار فقط کتاب و عترت است، نه هیچ کس. نیز موافقیم به‌احتمال با هم که برخی هم هرگز پای نهضت امام نیامدند اما میراثخوار شده‌اند و زبان‌شان هم دراز گردیده است. دأب مشفق و مشوق‌بودن شما اخلاقی پسندیده است. مشفق در تعبیر قرآن کسی‌ست که ایراد را هم از سر دلسوزی به دوست می‌گوید. ممنونم که به ازمنه و امکنه سیر کردید با خاطرات گزاره‌وار بنده.

     

    پاسخ:

    جناب... سلام علیکم به برداشتم از نهی حجت‌الاسلام رسول جعفریان این است که می‌خواهد بگوید حضرت محمد پیامبر فقط اسلام و مسلمین نیست، پیامبر همه‌ی ادیان و ایمان‌آورندگان است. به عبارتی با قید «اسلام» بر سر لفظ پیامبر، آن پیامبر خاتم ص را محدود نباید کرد. بیشتر بخوانید ↓

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۳۰ مهر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۵۳

    مسجدجامع دانشگاه الازهر مصر

     
     
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    به قلم دامنه. به نام خدا سلام. اخیراً در «آخرین خبر» خواندم که احمد الطیب -مفتی اعظم الازهر مصر- برای نخستین‌بار در ماه آینده با آقای سیستانی در نجف دیدار خواهد کرد. یعنی ملاقات عالی‌ترین مقاماتِ عالی‌ترین مؤسسه‌های علمی - دینی اهل سنت در مصر و شیعه در نجف.

        

    چندماه پیش در اسفند ۱۳۹۹ پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک‌های جهان نیز، در کوچه‌ی تنگ و باریک شارع‌الرسول نجف پیاده و قدم‌زنان به بیت مرجع رفته و با آیت‌الله سید علی سیستانی دیدار کرده بود و من در ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ متنی با عنوان «نکاتی بر دیدار پاپ و سیستانی» در همین وبلاگم نوشته و انتشار داده بودم: اینجا در همان زمان، همین «الطیب»، پاپ را به خاطر «دیدار تاریخی و شجاعانه»‌اش با سیستانی ستود. حالا کاردینال لوئیس ساکو، کشیش کلیسای کلدانی عراق نیز در باره‌ی برنامه‌ی آمدن الطیب به نجف، اخیراً گفته است: «سفر الطیب به عراق نه تنها موجب همزیستی بیشتر مسلمانان می‌شود بلکه بین مسیحیان و سایر ادیان نیز روحیه‌ی همزیستی را تقویت می‌کند.» منبع
     
    چند حاشیه برین دیدار قریب‌الوقوع:
     
    ۱. یاد خاطره‌ای افتادم که دی ۱۳۹۳ در سرِ همین باریکه‌ی شارع‌الرسول منتهی به بیت آقای سیستانی بر سرِ من رفت. عکسی با گوشی‌ام از نمای کوچه از آن سوی ضلع خیابان انداخته بودم به یادگار. لَختی نگذشت دو محافظ لباس شخصی امنیت بیت سیستانی از پشت بر کولم زدند و با تندی و برخورد دور از مروّت و با رفتار دستِ بالا، مرا مورد مؤاخذه (=فارسی‌اش قشنگ‌تره: بازخواست) قرار دادند که چرا عکس انداختی؟ گوشی تلفن همراه‌ام را خواستند بگیرند که مانع شدم. اما دست‌بردار نبودند. گفتم ایشان مرجع تقلید هستند و برای من محترم، ازین‌رو خواستم از نمای خودِ بیت ایشان تصویری به یادگار داشته باشم که نتوانستم ورود کنم، لذا از سرِ کوچه‌اش بسنده کردم. خنده‌دار آنجا بود که سعی می‌کردم مثلاً همین جملاتم را با الفظ غلط غلوط عربی ادا کنم. قانع نشدند و با تندی بیشتر تهدید کردند که باید عکس را دیلیت کنید. جلوی چشمانشان رفتم گالری گوشی و عکس را مثلاً حذف کردم. ولی نکرده بودم و دو مأمور خیال کردند عکس را محو کردم و خیال‌تخت! از برَم رفتند. آخ چه آسوده! آن عکس و آن نوع برخورد خشن و دور از شأن و نزاکت‌شان، همیشه برام خاطره‌آمیز شد و در ذهنم همآره حک. منظورم این است نگاه نکنیم کوچه‌ی باریک و قدیمی است و بیت، ساده و گِلی و کهنه، نه، نگاه کنیم چه خشم و سکوت و سازش و سیاست و ... از آن برخاسته و برمی‌خیزد. بگذرم.
     
    ۲. هیچ برنامه‌ای از سوی هیچ برنامه‌ریزی، قادر نیست جایگاه، اقتدار و نفوذ کسی را با این‌گونه دیدارهای به‌ظاهر پرطمطراق، کم و زیاد کند. جهان اسلام از نجف حرف نمی‌شنوَد که عده‌ای بخواهند این حوزه‌ی سنتی دورمانده از زمانه و فهم تکاملی و حتی پرهیزگر از سیاست را در برابر جمهوری اسلامی ایران قرار دهند و مرکز ثقل و گرانیگاه را مثلاً به آن کوچه‌ی کوچک منتقل کنند. سیاست و معرفت در دنیایی که بر چرخ قدرت و تهدید و فشار و تحریم می‌چرخد با چند گپ خالی از اقتدار و توانمندی و پشتوانه‌ی مردمی بی‌اثری‌اش عیان است. مگر نمی‌بینیم چه ستمی می‌کشند حق‌خواهان و حق‌پرستان منطقه؟
     
    ۳. سردمداران مذهبی و سیاسی موجود در حوزه‌ی جغرافیایی مسلمین -که خاورمیانه خوانده می‌شد و اینک آسیای غربی یا غرب آسیا- به جای این‌که تعامل‌شان را حقیقی کنند و با مؤثرین قوم بنشینند و به برون‌رفت‌های واقعی از تنش‌ها و تضادها، بیندیشند، به دیدارهایی بی‌اثر دلخوش کرده‌اند که در دو سه تصویر گزینشی -آن هم به دور از دسترسی آزاد خبرنگاران جهان- خلاصه می‌شود و همچنین چند جمله‌ی تعارف‌آمیز و خالی از توان و عمل و پروسه‌ی تحقق. راه نبوی و علوی و حسینی و صادقی و مهدوی همان است که که در «مکتب حاج قاسم» باید آموزه‌های نظری و عملی آن را تعلیم گرفت و آموخت و اعمال کرد. والسلام. تمام.
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ۲۹ مهر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۲۳

    تفسیر تطبیقی آیه‌ی ۷ عادیات

    به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. مدیر محترم «گذرگاه فکر و ذکر» در پستی با عنوان «شاکیان‌مغموم» با پرداختن به آیه‌هایی از سوره‌ی ۱۰۰ قرآن کریم -عادیات- نکات ارزنده‌ای نگاشتند. خواستم با صنعت استقبال -که البته در شعر یک رسم دیرین است- ژرفای آیه‌ی هفتم عادیات را کمی به لحاظ ترجمه و تفسیر نشان دهم.
     
    وَ اِنهُ علىٰ ذلِکَ لَشَهید
     
    و البتّه (اخلاق و خوها و افعال و کردارهاى) او [انسان] بر آن کفران و ناسپاسى، گواهى‌دهنده است (یا البتّه او در قیامت بر آن کفران گواهى‌دهنده است)
     
    ترجمه‌ی فیض‌الاسلام از آیه‌ی ۷ سوره‌ی عادیات

     

    خود او نیز بر این معنى گواه است، چرا که انسان نسبت به نفس خویش بصیرت دارد، و اگر صفات درونى خود را از هر کس بتواند پنهان کند از خدا و وجدان خویش نمى‌تواند مخفى دارد، خواه به این حقیقت اعتراف کند یا نه! بعضى نیز گفته‌اند ضمیر در «انه» به خدا برمى‌گردد.

    تفسیر نمونه

     

    ابن عبّاس و قتاده و عطاء گویند، یعنى و البته خدا بر کفرشان هر آینه گواه است و بعضى گفته‌اند: که هاء به انسان برمی‌گردد، و مقصود این است که انسان در روز قیامت بر نفس خودش گواهى می‌دهد به کَنود بودن او در دنیا، پس به‌درستى که اگر از او از نعمت بپرسى بیشتر آن را یاد نمى‌کند.

    مجمع‌البیان

     

    ۱. یعنى آدمى بر این خوى کَنود خود گواه است یا در دنیا که مى‌فهمد چنین خوئى دارد و یا در آخرت گواه بر این خوى بد خود مى‌شود ۲. یعنى خدا شاهد بر او است که در چنین خوئى است و به نظم سخن مناسب‌تر این است که مقصود انسان باشد چون جمله‌ی بعد، وصف انسان است.

    تفسیر عاملی

     

    همانا انسان بى‌گمان انسان «شهید»: گواهِ آگاه گواهى انسان به زبان حال است نظیر آن را در (اعراف ۱۷۲ و توبه ۱۷) مى‌توان دید و امّا آگاهى او، معلوم است که انسان از هر کس دیگر بهتر خود را مى‌شناسد و از درون خود آگاه است.

    تفسیر نور خرمدل

     

    خداى تعالى بر کفران این کافر نعمت گواست. اِبن کیسان گفت: ضمیر راجع است هم با کنود، یعنى او بر خود گواست

    روض‌الجنان رازی

     

     

    سه نکته‌ی دامنه : ۱. ژرفنگری در قرآن، حقیقتاً به گشایش روح انسان می‌انجامد. بی‌جهت نبود که آمده است در قرآن تدبر کنید. ۲. این‌که کردارها در قیامت -که روز برخاستن و رستاخیز است- شاهدند و گواهی می‌دهند، این اثر را دارد که انسان تلاش بهتری کند که میان ایمان و عمل صالح، پل بزند تا آسوده و با توشه‌ی پر به دیار باقی برود. ۳. چون به خجسته‌میلاد حضرت محمد مصطفی، پیامبر خاتم ص وارد شده یا خواهیم شد -هفته‌ی وحدت- این پست قرآنی تقدیم قرآن‌دوستان و خوانندگان محترم گردید.

    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی