جهان و خانه نگارش دامنه ۱ ، ۱ ، ۱۴۰۴ ؛ زمین با زمینیانش، باز، یک دور، دورِ خورشید گشت و سن ما، یک عدد بالاتر رفت. عددی که بانوان آن را چه ماهرانه مخفی نگه میدارند. من، جهانِ در گردش را دوست میدارم، دوستا، دوست. اما؛ گردِشم در زمین را بیشتر. جهان، قشنگ است، قشنگ! چون قشنگترین را در خود جای داده است. راز دارم، منِ رازدان، که خانه را از جهان لذیذتر میدانم. خانه، خویشتنِ من را، خارخاری میدارد و سکوت و خلوت و با خودم گفتن و شَنیدن را فراهم میکند. پس، خانهام جهان است. و جهان، در خانهام. خانه که هستم، دنیا در پیشم. جهانم با جانم با این میلمه، مُبعِث (=برآمده) از بیت دفتر سه مثنوی:
میلِ جان اندر ترقّی و شرَفمیلِ تن در کسبِ اسباب و علَف!
به قلم جعفر آهنگر دارابی: سلام. روز ۲۹ اسفند یادآور یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است؛ روز ملی شدن صنعت نفت، که بدون شک در تاریخ ایران نقطه عطفی بزرگ به شمار میرود. این روز نه تنها به ملی شدن صنعت نفت و استقلال اقتصادی ایران تعلق دارد، بلکه به نقش پررنگ دکتر محمد مصدق در تحقق آن نیز اشاره دارد. دکتر مصدق با شجاعت و ارادهای بینظیر، قرارداد نفتی ایران را که به نفع کشورهای بیگانه تنظیم شده بود، به چالش کشید و با ملی کردن صنعت نفت، حاکمیت ایران بر منابع خود را به دست آورد. اما متاسفانه تاریخنگاری رسمی در برخی مقاطع سعی کرده است نقشهای واقعی افراد در این وقایع تاریخی را تحریف کرده و سهم برخی را به نام دیگران بنویسد. در این میان، در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تلاشهایی برای نسبت دادن بخشی از این دستاورد به آیتالله کاشانی انجام شده است، حتی اگر این نقش در مقایسه با دکتر مصدق بسیار کمرنگتر بوده باشد.
در حقیقت، آیتالله کاشانی نیز در مخالفت با سلطه انگلیس بر منابع نفتی ایران نقش داشت، اما در کنار مصدق نبود که رهبری حرکت ملی شدن نفت را به دوش بکشد. دکتر مصدق در مقام نخستوزیر، به طور مستقل و با ارادهای قوی، مبارزه با استعمار را رهبری کرد و به رغم مخالفتهای بسیار داخلی و خارجی، دستاورد ملی شدن نفت را برای ایران به ارمغان آورد.
تحریف تاریخ و مصادره کردن دستاوردهای عظیم به نام افراد دیگر نه تنها نادرست است، بلکه به نوعی سعی در کوچک کردن اهمیت شخصیتهایی مانند دکتر مصدق دارد که باید همواره به عنوان قهرمان ملی شناخته شوند. مصدق در برابر فشارهای داخلی و خارجی ایستاد و نشان داد که حتی یک فرد میتواند در برابر قدرتهای بزرگ ایستادگی کند و برای منافع مردم خود تلاش کند.
برای ثبت دقیق و درست تاریخ، باید از تحریفها و مصادرهها پرهیز کرد و همواره نقش واقعی هر فرد را به درستی به نمایش گذاشت. روز ۲۹ اسفند باید به عنوان روز ملی شدن صنعت نفت و به یاد دکتر محمد مصدق، که جانفشانی کرد تا ایران بتواند استقلال اقتصادی خود را باز یابد، در تاریخ ایران گرامی داشته شود. این روز باید به یادآوری آن فداکاریهای بزرگ باشد که هر ایرانی برای حفظ حاکمیت ملی باید به آنها افتخار کند.
۲۹ اسفند ۱۴۰۳
جعفر آهنگر دارابی
نگارش ۲۶ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. کاری در صحن مدرسه فکرت شعبهی واتساپ:
حجت الاسلام آقای سید محمود نبویان از نوچّگان نوباوهی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، معلومه چیچی گفته؟!! اگر سخن زیر عین سخن خودش باشد که گفته:
"زمانی که ما لایحهی حجاب را تصویب کردیم قبل از سقوط سوریه و شهادت سید حسن بود، اما بر اساس این که مبادا دشمن بخواهد در ایران سوریهسازی بکند، دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی جلوِ هر چیزی که باعث دو قطبی سازی شود را گرفت. اشکال میکنند که مگر شما خودتان این قانون را تصویب نکردید؟ بله، اما به خاطر مشکلاتی که در کشور وجود دارد نباید ابلاغ شود که کشور مشتعل شود؛ که دشمن بتواند سوءاستفاده کند مثل سال 1401. دو قطبیسازی ممنوع. مقام معظم رهبری هم فرمودند که دوقطبیسازی ممنوع است."
این جملههاش، این غلطها دارد؛ به نظر دامنه نُه تا. یکی یکی با من بیا:
نُه از نُه: اساساً آقاخامنهای به علت مقاومت بر سر عقیدهی راسخش، دوقطبیسازترین شخصیت جهان است. (نظرم فعلاً به منفی و مثبت بودن این کردار، نیست)
هشت از نُه: لایحه غلطاً در غلط را اساساً نباید به اسم اسلام "سند برابر اصل است" میزدید. شماها اسلام را گروگان عوامیت خود گرفتهاید.
هفت از نُه: دبیرخانهی "شُعام" دلش برای مردم نسوخته بود، چون بارها علیهی ملت حکم سرکوب داد، دیدند اوضاع خاورمیانه را خراب کردند، پا در میانی کرد.
شش از نُه: خودت ذاتت سادات است ولی عرَضت انباشته از غرًض. کیست تو را که در معصومیهی قم گند میزدی، نشناسدت. گپ نیار مرا!!
پنج از نُه: آخوندها یک ورق از علم سیاست در دروس خود ندارند، ولی همهجا -حتی مُستراحسر!!! هم- خود را مقدّم و متورَّم! بر همگان میدانند.
چهار از نُه: شما اگر دلتان برای مشکلات میسوزد، اینهمه فکر ضدمذاکره را تبلیغ نمیکردید که پول از بیتالمال برای حق تبیین!!! بستانید.
سه از نُه: سال ۱۴۰۱ وقتی با آن «ژینا مهسا» آن کردند، که در اسلام نداریم آن طور نهی از منکر، شماها حتی عاجز بودید به حاکم، به خطر عدم قاطعیت در برخورد با یک فعل حرام توسط ناشیهای گشت ارشاد (خوانده شود: انحراف)، تذکر بدهید. امام علی ع یاد داد حاکمهای خود را باید سؤالپیچ کرد تا دچار آفات مخصوص قدرت و فساد در حمکرانی نشود.
دو از نُه: فکر میکنید ایران کم از سوریهسازی دارد مگر؟!! مردم در خود، آتشفشان نفرت حمل میکنند ولی فعلاً گُدازهها را در درون قلهی دل خود، نگهداری میکنند.
یک از نُه: آقای سیدمحمود!! به خاطر همین لایحهی حجاب و هزاران کار غلط حکومت که لایه لایه کردید مردم را، منتظر باشید روزی مردم شماها را عین ساواکیها دنبال خواهند کرد. دیگر حتی از مرز هم زَهره ندارید متواری شوید برید نجف. چون از بس در مؤسّسهی محمدتقی! حوزهی نجف اشرف را خوار و خفیف ساختید. بگذرم. دامنه: هنوزم قمم!
حق چیست؟ نگارش ۲۴ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. یونس آیاتی شگفتانگیز دارد. در آیه ۴ از وعدهی حق، حرف زد. حق را تفسیرها چیزی دانستهاند که «واقعیت و اصالت داشته باشد». مثلاً حقبودنِ معاد (=در فارسی: زمان بازگشت) این است آفرینش الهی، جز با برگشت موجودات به سوی او، کامل نمیشوند. المیزان مثال قشنگی زد: مانند سنگ که از آسمان به طرف زمین حرکت میکند، کمالش این است. انسان هم سوی خدا کمالش شکل میگیرد. سوی خدا، همان معاد و قیامت و در زبان قشنگ فارسی: رستاخیر (=رَستَن + برخیزیدن) است. پس، انکار معاد در آیه ۷ یونس، بسیار نکوهیده شد، چونکه معاد وقتی باور نیاید، سقوط اعتقادات شروع میشود. به قول قرآندانان، وعده، وعید، امر، نهی، نبوت، وحی، و ... همه، سقوط میکنند. به قول علامه طباطبایی «دین الهی بنیانش درهم میریزد.» من معتقدم کردارها با اعتقاد معاد، اصلاح و اخلاص میشود. آنچه نوشتم در پس از سحریخوردن دست داد. شکمم سیر، مغزم فعال. قلبم هم، مهیّا. کموکاست هم داشتم اما.
نگارش ۲۱ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳ در مدرسه فکرت شعبهی واتسآپ. پیش از اذان صبح ماه رمضان برای هر انسان بیدار -که سحری میخورَد که جان برای کارکردن داشته باشد- نگاه به آخرین نامهی خداوند به پیامبر خاتم و اکرم ص، یعنی قرآن کریم، شعلههای ذهن را روشنتر میکند. تصادفی، قرآن باز میکنم درین وقت سحر رمضان. خوردم به آیهی "اِذ دَخَلوا عَلیهِ" از آیهی ۵۲ حجر، که وقتی آن را ادامه دهیم آیه ما را یک سلام مخصوص آموزش میدهد: «فَقالُوا سلاماً». مفسران آن را به ادب ملائکه تفسیر کردند که وقتی بر ابراهیم خلیل الله ع داخل شدند، ادب کار زدند، سلام مخصوص کردند.
سلام نوعی تحیّت است. حیات به طرف می بخشد؛ سلامتی عطا میکند، حتی به حدِ ذوق ذرّهای و لحظهای. با سلام دادن، ادب خود را به هر کس که داخل شدیم، چه حضَر و چه هر نظر، منتقل میکنیم که آن شخص هم در خود حس شخصیت به خود میگیرد که مورد احترام و ارجمندی قرار گرفته است. این کمترین انرژی -ولی بالاترین اثرگذاری- را قرآن به انسان آموخت و تمدنهای انسانپایه. درود بر سلام و سلام بر درود. و سلام و درود بر سلامکنندگانُ دروددِهندگان. پایان متن ۲۰ دامنه.
نگارش ۱۹ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳ : یک جا یا شاید چند جای کتاب خدا، «علیکُم اَنفسَکُم» آمده است. به تفسیرها که نگاه شود، اغلب، آن را این طور باز کردند که منظور خدا ازین فروفرستادن وحی این است انسان باید به خودش بپردازد. پرداختن به خود، باعث میشد انسان خودپرداز شود و در جلد دیگران نرود پی لغزیدن افراد نگردد.
باری؛ علامه در المیزان میگوید حکمت این آیه این است هر کس خود را بپاید تا «لغزش مردم او را نلغزانَد» زیرا، کار هر انسانی سرانجام به خدا ختم میشود.
به نظرم از بهترین آیه است، چون فردسازی میکند، فرد که خودپرازی کند، به سازندگی خود بپردازد، جامعه هم سالم بار میآید. آیات واقعاً نافذ در انسان است وقتی قلب و مغز انسان آمادهی شنیدن حرف حق است. پایان متن ۱۸ دامنه
اندوه و ندا. نگارش ۱۴ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳ انسان به کتاب اُنس دارد. کتاب را در شعرها مؤنس روان معرفی کردند. قرآن، در ردیف کتاب جای دارد. انسان به قرآن به دید کتاب نگاه میکند و مؤمن که باشد به دید الهام و اخذ فرمان میبیند. پس، قرآن از منابع الهام انسان است.
اینک پس از مقدمه سراغ «نادَینا نوحٌ» و «نَجّیناهُ» و «مِنَ الکَربِ العظیم» در دو آیهی ۷۵ و ۷۶ سورهی صافّات میروم که اثبات این امر است انسان باید نزد خود ندا دهد. زیرا خدا «نِعمَالمُجیبون» است، یعنی نیکپاسخدهنده.
چرا ندا نزد خدا؟ زیرا اندوه بزرگ را او میرهانَد. وعدهی قرآن است. باور به قرآن داریم، ازین الفاظ مهم دو آیه الهام میگیریم. کاری که خدا برای نوح و اهل او (=کسانش) کرد منبع دریافت است و نجات. کَرب (=اندوه) در زندگی حادث میشود، راه رهایی علاوه بر تدبیر امور، ندا با خداست. پایان متن ۱۳ دامنه.
تفسیر آق سید علی اصغر شفیعی دارابی
از متن دامنه در مدرسه فکرت شعبهی واتساپ:
«سلام مدیرمحترم
نماز و روزه تان قبول
درپی تحلیل محتوی متن زیبایت برآمدم:
۱. ساختار و سبک نگارش
متن از یک ساختار منسجم و منطقی پیروی میکند. ابتدا با یک مقدمه کوتاه دربارهی جایگاه کتاب و قرآن آغاز میشود، سپس با ارجاع به آیات قرآن، مفهومی کلیدی را استخراج و تحلیل میکند. استفاده از جملات کوتاه و ادبی، متن را تأملبرانگیز و تأثیرگذار کرده است.
۲. رویکرد تحلیلی به قرآن
شما، قرآن را نهتنها بهعنوان یک کتاب مقدس بلکه بهعنوان منبع الهام و هدایت معرفی میکنید. آیات ۷۵ و ۷۶ سوره صافات محور اصلی تحلیل شماست. برداشت شما از این آیات نشان میدهد که «ندا دادن به خدا» و «استجابت الهی» دو اصل مهم در مواجهه با اندوه هستند. این نوع نگاه از یک تفسیر معنوی و تأویلی از قرآن سرچشمه میگیرد.
۳. تأکید بر مفهوم ندا و پاسخ الهی
شما بر مفهوم «ندا دادن» تأکید دارید و این فعل را امری درونی و ضروری برای انسان میدانید و «نِعمَالمُجیبون» را برجسته نموده، تا نشان دهید که پاسخ الهی قطعی است. این دیدگاه، مخاطب را به سوی یک رابطه شخصی و معنوی با خداوند سوق میدهد.
۴. جایگاه اندوه و راه نجات
در متن، اندوه (کَرب) یک امر اجتنابناپذیر در زندگی معرفی شده است. شما نجات از اندوه را هم در «تدبیر امور» و هم در «ندا دادن به خدا» میبینید. این نگاه، پیوندی میان تلاش بشری و توکل بر خدا ایجاد میکند.
۵. ویژگیهای زبانی و بیانی
جملات کوتاه و موجز، اما سرشار از معنا هستند. بهرهگیری از ترکیبات ادبی و قرآنی مانند «مؤنس روان»، «نِعمَالمُجیبون» و «مِنَ الکَربِ العظیم» متن را غنی کرده است. زبان، ساده اما پرمغز و فلسفی است، که به تفکر عمیقتر دربارهی مفهوم ندا و پاسخ الهی دعوت میکند.
متن «اندوه و ندا» تحلیلی تأملبرانگیز از نقش قرآن در زندگی انسان و تأثیر دعا و ندا بر رهایی از اندوه ارائه میدهد. شما با بهرهگیری از آیات قرآن، بر پیوند میان انسان و خدا تأکید نموده و نقش ایمان در حل مشکلات را برجسته میسازید. ساختار محکم، زبان ادبی و تحلیل ظریف مفاهیم دینی، این متن را اثری تأملبرانگیز و دلنشین کرده است.
مندرجات این صفحه فقط نقل است، نه نظرات رد یا تأیید دامنه:
متنهای "اُنظُر" و سایرها در دامنه:
یا رسول، بانه- سردشت و حاجبصیر
خاطرهنویس: جلیل قربانی
سرآغاز؛ همه مازندرانیهایی که در جبهه جنگ ایران و عراق حضور یافته یا تاریخ جنگ را شنیده، عبارت "یا رسول" برای آنها آشناست.
۱- اسفندماه سال ۱۳۶۰ در کلاس سوم دبیرستان بودم که به همراه گروهی از بچههای محمودآباد و بابلسر عازم جبهه شدم، در آن گروه حاجحسین بصیر هم بود.
۲- حسین بصیر در آن زمان یک کلاشینکوف تشریفاتی داشت که قنداق، خشاب و روکش لوله خروجی آن زردرنگ بود. او آن اسلحه را به دلیل رشادتهایش در قالب گروه "فداییان اسلام" فریدونکنار در عملیات شکست حصر آبادان، از سرلشکر فلاحی* جایزه گرفته بود.
۳- نام آن گروه اعزامی در یک پیشنهاد نهچندان جدی "یارسول" گذاشته شد. یا رسول بعدها نام یک گردان خطشکن در لشکر ۲۵ کربلا شد. این نام در تاریخ جنگ ایران ماندگار شد.
۴- ما طبق روش معمول نیروهای اعزامی به غرب، از بابلسر به رامسر، سپس به پادگان اللهاکبر اسلامآباد غرب و از آنجا به بانه اعزام و در جاده بانه- سردشت مستقر شدیم.
۵- جاده بانه- سردشت (گردنه کوخان) در تصرف نیروهای کومله و دمکرات بود و نیازهای عمومی شامل سوخت و دارو و .. هر روز با هلیکوپتر از بانه به سردشت برده میشد.
۶- در آن زمان، حسین بصیر به دلیل اختلافنظر با فرماندهان، به سپاه بانه احضار شد و بعد از محاکمه در سپاه بانه، اسلحه تزئینی از او پس گرفته و خود او به فریدونکنار بازگردانده شد.
۷- حسین بصیر بعدها دوباره به جبهه جنوب رفت و گردان "یا رسول" را تشکیل داد و ابتدا خودش و بعدها برادرش شهید اصغر بصیر و دیگران آن را فرماندهی کردند. اغلب نیروهای آن ابتدا از فریدونکنار بودند.
۸- اما بازگشت اصلی در زمان دیگر بود که بخش اصلی خاطره من است. در بهمن ۱۳۶۵ که دانشجوی سال چهارم دانشگاه مازندران بودم، در قالب سپاه مهدی (عجا...) به جبهه رفتم. یک ماهونیم در شلمچه بودیم.
۹- با چند عملیات موفق، به دلایل تاکتیکی، جبهه جنگ ایران و عراق در بهار ۱۳۶۶ از جنوب به کردستان انتقال یافت، ما از جنوب به غرب رفتیم. لشکر ۲۵ کربلا و حاجحسین بصیر بار دیگر به جاده بانه- سردشت بازگشتند.
۱۰- لشکر ۲۵ کربلا در تبلیعات میدانی منطقه و تابلونوشتهها با نام مستعار "قائم ۲۵۰۰ " برای عملیات والفجر ۱۰ در منطقه ماووت عراق حضور داشت. حاجحسین بصیر در اردیبهشت سال ۱۳۶۶ در جریان این عملیات به شهادت رسید.
* توضیح: سرلشگر ولیالله فلاحی از معدود فرماندهان با توانایی منحصر بهفرد در ارتش بود که بعد از عملیات شکست حصر آبادان به همراه فکوری، نامجو، جهانآرا و کلاهدوز در سقوط مشکوک یک هواپیما به شهادت رسید.
۲۰ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
پیشدرآمد: پیشدرآمد: بدواّ بگویم سراسر پیام قرآن را اگر بگردیم جایی را سراغ نداریم که این آخرین کتاب مقدس، خواسته باشد، ناس و ایمانآورندَگان را دعوت به دعوا کرده باشد. همگان را به صلح و سازش و درستکاری و خیر و نیکی به همدیگر و حتی تعاون در بِرّ، فرا خوانده است، مگر آن جاهایی که مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته باشند، که آن هم چندین شرط پشتش ردیف شد و حتی در آن موقعیت هم -که قتال دفاعی تجویز شد- باز در سرانجامش، دعوت به سازگاری نهایی میکند که جهان از سَفّاکی (=خونریزی انسانی) خالی بریّ باشد و برّ رواج یابد و ابرار روی کار بیایند. جمهوری اسلامی ازین دو وضعیت بّرّ و اَبرار مگر باید شانه خالی کند؟! و از انقلاب اسلامی بیرون بزند؟! خواست بزند، بزند حتی جاهایی زده است، ولی هر فکری در نظام از اساس انقلاب اسلامی بیرون بزند، در معرض داوری مردم قرار میگیرد.
۱۸ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳
منم خدا، که هیچ معبودی جز من نیست؛ پس، مرا پرستش کن و برای یادِ من، نماز برپا دار.
آیت الله سید محمد حسین طباطبایی در جلد ۲۷ فارسی المیزان ص ۲۱۸ معتقد است لِذِکری برای آن است که بگوید یادآوریات را، عبادتت را، با عمل به نماز صورت بده. مثل این دو مثال:
بخور؛ برای اینکه سیر شوی.
بنوش؛ برای اینکه سیراب شوی.
با این دو نمونه مثال علامه، پس میشود گفت:
بِنماز (=نماز بایست) ؛
برای اینکه خدا را یاد (=ذکر) کنی.
بپَرَست (=پرستش کن) ؛
برای اینکه خدا را یاد (=فراموش) نکنی.
برداشتم بود از آیهی ۱۴ طه. دمی با کتاب وحی، این اثر را بر انسان میگذارد که دقایقی خود را به طور مستقیم شنوندهی کلام خداوند حس میکنی و همین حس است که انسان آرامشی در خود میآفریند. قرآن به انسان یاد میدهد هیچ کس و هیچ چیز را اعلا و اعلم ندان، مگر پروردگار متعال عالَم و آدم را.
نکته: هر گاه دیدیم کسی دارد شخصیتها را طوری معرفی میکند که انگاری او خدا است و حتی برتر از خدا نعوذ بالله، بدانیم او دارد فرعون میسازد. فراعِنه (=فرعونها) مستکبر بیش نبودند که به مردم زور میکردند آنان را «ولیّ» خود بدانند و پیرو بیچون و چرا شوند. هر که، جز خدای باریتعالی، خدایگانی ورزد، او بُت است. بُت را هم ابراهیم شیخ الانبیا علیهمالسلام بر زمین زد و شکانْدتمام، و درسی داد عامّ و تامّ.
خاطرههای سیاسی من
زمان خاطره: اوایل دههی ۶۰
تاریخ نوشتتن: ۱۷ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳
تا وقتی که از درون روحانیت دارابکلا -یکی از آنان بالای منبر- برخی از اعضای «انجمن اسلامی دارابکلا» را به عنوان افرادی «منحرف و مسئلهدار و ضد روحانی» اسم نبرده بود، انقلابیون محل با تمام اختلاف فکری که داشتند، اما کنار هم به سر میبردند. پس از آن منبر در بالامسجد بود که جو محل به هم ریخت و نیروها به دو دستهی چپ و راست تقسیم شدند، حتی محل دفتر هر کدام هم، از هم جدا افتاد. آخوندها اغلب اغلب، دو بههمزن میشوند؛ خواسته یا ناخواسته. علتش این است همواره خود را حقانی و سایرین را انحرافی تصور میکنند و این رَبگونگی آنان را جای خدا مینشانَد! زهی خیال باطل!
و چند سال بعد، تا وقتی جناب حاج مهدی رمضانی -که به «گالممدلیعلی، مهدی» شهرت دارد- فرمانده بسیج مقاومت دارابکلا بود، تفکر دافعه و تنش وجود نداشت چون ایشان انسانی دارای روحیهی گشاده و اخلاق پسندیده بود و همواره شایستگی از خود بُروز میداد و نمیکوشید سیاست دفع و رفتار انگزدن را پیاده کند. اما از روزی که آقای سید عباس هاشمی مرحوم حاج سید ولی، فرماندهی پایگاه مقاومت دارابکلا را بر عهده گرفت، رفتار بسیار دافعهآمیز علیهی نیروهای جناح چپ اتخاذ گردید. خود وی آدم نابلد و تازهوارد بود و بنایش را بر نزدیکی هرچهبیشتر با روحانیت راستگرای محل گذاشت که مثلاً چند صباحی بیشتر در صدر روستا بماند.
شبی در اتاق سمت غربی خانهی جناب حاج گال محمد رمضانی در پیچ گلچین دارابکلا، نشستی ادغامی از راست و چپ برگزار شد. آن شب من بودم که توسط همین آق سید عباس به افراد جناح چپ دارابکلا با خشم و غیظ، انگِ «منافق جنگی» زده شد. که در آن زمان چنین تهمت وحشتناک، میتوانست بنیاد نیروهای چپ را نابود کند و حتی خانواده را از هم بگسلانَد. اما آن انگ، بُردش تا همان شب بود. زیرا در همان نشست آقای موسی بابویه بهشدت برآشفت و سخت در برابر انگ آن فرد ایستاد و جو جلسه را بههم ریخت. حتی افرادی از درون جناح راست هم، این افترای سنگین را برنتافتند، از جمله خود حاج گال محمد.
آن شب، شب تاری بود. خواستم گفته باشم، هر گاه هر مسئلهی بد و بیراههای در کشور پیش میآمد برخی از راستیهای محل -که از آخوندهای تندروِ محل و کشور، حرفشِنَوی تقلیدوار داشتند- آن را به عنوان اتهام بر چهرهی جناح چپ محل میزدند تا دایرهی نظام را به زعم خود تنگتر نگه دارند. تا خاطرهی بعد خدا حافظ.
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
بخش یک: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در کنار گوشهی هر خانهی ایرانی
مطبخ، حمام، غذا، منزل، سکونت، ساکن، سُکنیٰ، اجاره، مؤجِر، مستأجر، سَکَنِه، جمعیت، اولاد، تغذیه، والدین، بیت، مَحرِم، نامحرم، حجاب، مقنعه، نور، مَطب، قُرص، حَب، جراحت، رزق، مشقّت، برکت، محبت، حرکت، نعمت، شکر، اذان، اَقامه، مستحبات، واجبات، غسل، محرّمات، حلال، حرام، مباح، اِشکال، شِکل، عکس، احتیاط (نجس) صلهرحِم، قطعرابطه، سقط جنین، قلب، عشق، حُبّ، دماغ، زلقِنوچه، کثیف، تمیز، مدبّر، خبیر، محترم، محترمه، سلیقه، اشتیاق، علاقه، میل، تمایل، عقد، ازدواج، هدیه، عطیه، عطر، مشام، شامّه، صحبانه، سحری، عصرانه، حاجی، جناب، حضور، حضرت، رفیق، محضر، سند ازدواج، قباله، سِنّ، قدیمی، جدیدی، متولد، وفات، فوت، قبر، نوحه، موقع، وقت، ساعت، مسافرت، سفر، زیارت، منبر و تا آخر. هدف من این نیست پارسی را تنها پارسی بنویسم و واژگان عربی نیاوریم، نه، ناگزیریم. چون این دو زبان، همسایه و همسان هماند بیشتر هنگامها.
بخش دو: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در ادارات و شرکتها و کارگاهها
شرکت، اداره، تصمیم، مدیر، تصدی امور، تصویب، ابلاغ، تابلو اعلانات، ارسال، اعلامیه، مرسوله، ادغام، تفکیک، منفک، انفصال خدمت، منتزع، تفیش در ورود، مرخصی اجباری، مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، لغو مصوبه، مقررات، تمرکز، تجمع، تودیع، معارفه، اختیارات، تخلیهی انبار، تزریقات، کمکهای اولیه، صفحه، ورقه، اوراق، احضار، جلب، حفاظت، حرارات، حراست، امنیت، حق تردد، عائلهمندی، حق اولاد، حقوق، شهریه، کسر از حقوق، وام قرضالحسنه، قسط، اقساط، اِسقاط، احقاق حق، ابطال، معرفینامه، معرف، تحقیق محلی، قسمت، دائرهی احکام، حکم، دبیر، اختتامیه، افتتاحیه، اسناد، ثبت، سطر، طبقه فوقانی، طبقه تحتانی، مصاحبه، منفی، مثبت، نظافت، معاون، ریاست، جلسات، ارتقا، مقام، اعضا، تغییر، تعمیر، صادرات، واردات، صدور احکام، حکم مأموریت، حبس، حد، تعزیرات، محکوم، جریمه، عزل، اعزام، دستورالعمل، مُرّ قانون، مقسّم غذا، طبخ غذا، اجرا، محترماً، عرض، عریضه، خاتمه، خادم، خدمت، اخذ، اخاذی، اختلاس، سهمیه، اضافهکاری، ساعت، حضور، غیاب، ایاب، ذهاب، ورود، خروج، تعطیل، حساب مسدود، افزایش حقوق، رسمی، مراسم، دعوت، سالن اجتماعات، استحضار، تشریففرمایی، تشریفات، مسئول، طرح، نقشه، جامع، جامعه، جزئی، کلی، وسط، آخر، اول، امضا، تأیید، ردّ، موافقت، مخالفت، ممتنع، مساوی، مانع، منبع، مخرن، و تا هر چه دلت خواست بشمار.
بخش دو: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در جسم و جان انسان و هر فرد
جسم، من، مَنیت، شأن، شغل، جسد، روح، جان، امعا و احشا، احساس، عقل، درک، فهم، بصر، سمع، استماع، مستمع، اثنیعشَر، قلب، ید، طول، قد، عرض، وزن، سنّ، تاریخ تولد، تاریخ فوت، وفات، موت، قبض روح، احتضار، درایت، صبر، تحمل، سکوت، نطق، ناطق، صامت، حرف، حراف، حرفه، حریف، هضم، دفع، مدفوع، ادرار، عطر، شامّه، لامسه، کبیر، صغیر، فقیر، مسکین، سالم، مریض، بطن، بطیمن، تنفس، نفس، حیات، حیاط، اسکان، رهن، صاحب، مالک، خسیس، اخلاص، استعداد، سواد، ملا، عالم، علم، تعلیم، کریم، مخلص، مخدوم، خدمه، جناب، جنابت، غسل جمعه، استحاضه، قاعده، حجاب، حُجب، حیا، عفت، طهارت، متقی، قلم، مداد، راکب، مَرکب، کهولت سن، جاهل، جذاب، زوج، فرد، جلد، جراحت، فرق سر، مرفق، ساعد، کفالت، وکالت، صغارت، قیمومیت، قیّم، یتیم، صغیر، کبیر، حضانت، ولایت، صدقه، خراج، دخل، خرج، استحمام، جماع، جلب نظر، عاشق، مایل، خبیث، نیّت، قربت، غربت، نفله، فنا، بقا، باغی، طغیان، طاغی، تابع، شیعه، سُنی، عابد، خاطی، عارف، تصوف، صاف، جمیل، جمیله، جانبدار، جَنب، مقیم، موقت، مستقر، زائر، حقیر، حقد، حسود، سلطه، ثابت، عقب، عاقبت، عمدی، سهوی، اشتباهی، نشاط، نشئه، ناشی، وارد (بلد)، بلدیه، بلاد، تحت اختیار، اطفاء شهوت، بدن، اعضا، اشتهاء، شهرت، بالغ، مُمَیّز، خالی، حجیم، قدم. اقدام، عمل، سیر و سفر.
اگر ادامه دهم، از فلکالافلاک رد میکند! پس؛ زبان پارسی با واژگان عربی آغشته شد و این توان زبان پارسی را نشان میدهد که در خود، واژگان را میهمان میکند و از آن نگهداری. روشن سازم برای نام آدم، انسان، بشر، اسم پارسی پیدا نکردم! مگر بگوییم: دوپا. قصدم این نیست زبان فارسی را از لغات عربی تصفیه کنم. این امکان هم ندارد. قصدم کشش زبان فارسی است.
کنارِ کتاب (۱)
نگارش ۲۸ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳
در «سرشت و سرنوشت» اثر دکتر دینانی -ص ۳۸- خواندم که فوقِ طبیعت، «نه یعنی بالای این عالَم»، نه، این «مرزش جغرافیایی نیست، مرتبهای و مرحلهای» است.
کنارِ کتاب (۲)
نگارش ۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳
"هکتور هیو مونرو" در رُمان «ببرِ نیمهکر» بر هوشِ جِبّلی انسان توجه میدهد. تزش این است:
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی -گویا اخیراً آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی -که اخیراً رسانهها از جمله سایت آن مرجع، خبرگزاری رسا حوزه و سایت عصر ایران آن را بارپخش کردند-- در نوشتاری علمی و پژوهشی «مبانی حکمرانی در آموزههای علوی» را تشریح کردند. فشردهی گفتههای ایشان، عیناً:
«هدف امام حکومتکردن به هر قیمت نبود، بلکه حکومت را برای حفظ اصول و ارزشها لازم میدانست، ... به عکس آنچه بعضی فکر میکنند، مشکل بزرگ جامعهی ما، مشکل «کمبودها» نیست؛ مشکل «ضعف بعضی از مدیریتها» است؛ لذا نکتهای که یادآوری آن لازم به نظر میرسد این است که مهم در امر مدیریت و [حکمرانی]، «دانستن» این اصول و ضوابط و قواعد نیست، بلکه مهم «به کار بستن» آنهاست که آن هم کارِ نسبتاً دشواری است، «و بدون زیربنای اعتقادی و خودسازی و تقوی و تهذیب نفس، میسّر نیست!» ... هر گاه [مدل حکمرانی] با الهام از مبانی معنوی اسلام و دستورهای جامعالاطراف و حرکتآفرین آن اصلاح گردد، به سرعت میتوانیم ضعفها را به یاری خدا جبران کنیم و بر مشکلات پیروز شویم. ... اگر [رضایت] اکثریت مردم که چرخهای زندگی اجتماعی با دست و بازوی آنها در حرکت است، بیش از همه زحمت میکشند و بیش از همه به کشورشان علاقهمندند [حاصل نشود] آن هنگام است که پایههای حکومت به لرزه در میآید، و به گفتهی شاعر:
نفسها ناله شد در سینه آهسته آهسته
فزون تر گر شود این نالهها فریاد میگردد
چنانچه نارضایتیها ادامه پیدا کند، منتهی به قیام و انقلابها خواهد شد. لذا امام علی علیه السلام به نکتهی مهمی اشاره میکند که سبب بقای دولتها، حکومتها و مدیریتهاست. میفرماید: [بدان] برترین چیزی که موجب روشنایی چشم زمامداران میشود، برقراری عدالت در همهی بلاد و آشکارشدن علاقه و محبّت رعایا به آنهاست. ... امیر مؤمنان علی علیه السلام در نامهی خود به محمد بن ابیبکر چنین میفرماید: بالهای خود را برای آنها فرود آر! و در برابر آنها نرمش کن و چهرهی خود را گشاده دار، و میان آنان حتی در نگاهکردن مساوات کن» ... علی علیه السلام محبّت و مدارا و رحمت و لطف را وظیفهی رئیس حکومت اسلامی میشناسد. بیشک، پایهی حکومت صحیح، مقتدر و عادلانه، بر قلوب و دلهای مردم است، نه بر شمشیرها و نیزهها. آنها که بر دلها حکومت دارند، کشورشان امن و امان است و آنها که بر شمشیر تکیه میکنند دائماً در خطرند.»
پایان نقل قول.
آغاز سخن من: آقای مکارم، مرجع جهاننگر و دانشمند کمنظیر، سخن حق و حکم عقل را بر زبان جاری نمود. این ملت، مدیریت نوین نیاز دارد. حرف من، همان حرفیست که از بیان پرشهامتِ آقامکارم -دامت برکاته- بیرون آمد که بر آگاهان معلوم است چرا. نیاز امروز ایران. حکومت حرف حق را به گوش بسپارد به سود ملت و کشور است. به فردا و فردایان موکول شود، دیر است، دیر است؛ دیرِ دیر. ۵ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ دامنه
پیوست میاندورود
پاییدن مجلس
حرف جهانی
کلاننگری
باج به باندها ندادن
به ایشان درین پنج تا سخن میگویم. پیشگاه دکتر عالیه زمانی سلام و سپاس میفرستم. در آغاز میگفتم پیش از آنکه نمایندهی مردم ساری و میاندورود باشید، نمایندهی فضل ادبی پدربزرگت مرحوم شیخ زمانی هستید و فضیلت را عصارهی نمایندگیات کنید تا آنگاه که ازین کار، بیرون آمدید نزد وجدانت و پیش مردم دیارت، شرمسار نشوید که تا پایان، شماتت و سرزنش بخرید. سپس یکی یکی ازین پنج تا را میان میکشیدم:
متن نقلی توضیح دامنه: آقای سعید حجاریان با عنوان "فرار از شکست" به تحلیل وضعیت سازمان مسعود رجوی در شرایط کنونی پرداخت نوشت :
«هر بار مسعود رجوی توانست با بندبازی، خود و سازماناش را از زیر ضرب خارج کند ولو برای مقطعی کوتاه و بهشکلی متزلزل. به گمان من، این سازمان را امروز دیگر باید مرده پنداشت و صرفاً آن را از جنبه تعلیمی، روی تخت سالن تشریح قرار داد. اما آن ضربات و شکستها چه بود؟ ذیلاً اشاراتی میکنم و نحوه گریز رجوی از آنها را نشان میدهم:
این سازمان خود را سرآمد مبارزان، یا بهتعبیری «نوک پیکان تکامل» میپنداشت. با پیروزی انقلاب و پایان دوره زندان، اما واقعیت بهصورتی دیگر بروز کرد. بهگونهای که بقایای مجاهدین خلق با مردمی مواجه شدند که جز «خمینی»، دیگری را فرمانبردار نبودند و حتی، عکس وی را در ماه میدیدند. یعنی آنکه را در زندان متعلق به قشر خردهبورژوازی میدانستند، در واقعیت، برتر از هر مبارز دیگری قدرت بسیج یافته بود. از این رو سازمان دچار تناقض شد و پرسشی برایاش بهوجود آمد که چگونه باید خود را در میان این مردمِ مذهبیِ سازمانیافته جایابی کند. آنها بر آن شدند طی ملاقاتی با امام خمینی، تصاویر وی را با آرم سازمان و آیه «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِین» ادغام کنند و اینبار «مجاهد اعظم» (خردهبورژوای سابق!) را بازنمایی کنند؛ و اینگونه ستایشها و کرنشهای عجیبی نثار رقیب پیشین شد. اما زمانیکه توانستند نیروهای مذهبی پیرو امام خمینی را تا حدی بهخود جذب کنند و بهصورت سمپات سازمان دهند، ردای «مجاهد اعظم / رهبر آزادگان» را تدریجاً از دوش آیتالله خمینی برداشته و بر دوش آیتالله طالقانی انداختند و وی را «پدر» خطاب کردند. این اما آخرین گذار نبود و بعد از درگذشت مرحوم طالقانی، بهناچار کجدار و مریز پیش آمدند تا آنکه زیر عبای مؤلف «اقتصاد توحیدی»، ابوالحسن بنیصدر رفتند. یعنی، اپورتونیسم باعث شد که آنها روزی
اشاره: من در واتساپ میکوشم بر پایهی مدل پیامنویسی این پیامرسان، متنم به عبارتِ "بیشتر بخوانید..." نرسد، مگر از سرِ ناچاری. اما برای این یادداشت من پیشاپیش باید پوزش بخواهم که ازین قاعده بیرون میافتد. پس، تا امکان داشتید "بیشتر بخوانید..." را نیز ضربه بزنید تا متنم ابتَر (=دُمبریده) رها شود.
لطفالله به روزنامه شرق چی گفت؟
شروع: خودِ روزنامه نامی نهاد بر سرِ این گفت و شنود، با این ترکیب لفظی: «عصر چریکها : دیالکتیک مبارزه». شناختِ لطفالله، چهرهی شهیرِ سپهر سیاست ایران، گامیست که خودتان باید بردارید. بلادرنگ میدانم که میثمی نابینا را میشناسید. پس به پلهی بعد، تا کِشم. فقط خالی نگذارم او وقتی شبی از مرداد ۱۳۵۳ در حال تهیهی یک بمب صوتی در خانهی تیمی بود، دچار انفجار و نابینا شد اما از "مبارزه دلسرد" نشد. حتی گفت: "خدایا اگر نابینا هم شدیم این ترازوی عدالت از دستمان نیفتد." این یعنی آرمان عدالت، بر پیشانی نهضت مبارزین حک بود.
لطفالله بار دیگر این پیامها را که در عصر شاه شکنجه در کار نبود، ابطال کرد و سرگذشت شکنجهی خود را شرح داد، حتی با محمد حنیفنژاد (۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۳۵۱) داماد مهندس بازرگان، و انسان خداپرست، وقتی شوخی میکرد گفته بود "شما نسبت به شکنجه، کمی ذهنی هستید. این طور بود که اگر کسی زیر شکنجه اسم یکی را میگفت، خانوادهی طرف مقابل با او قهر میکرد."
جایی مهم، لطفالله حرف حنیفنژاد را که به همه حالی میکرد خدا را باید در مبارزه حاضر داشته باشند و از هر کس که سُست میشد، خدا را به آنان یاد میآوُرد، تازه کرد و سندی بر روی تاریخ، ثبت ساخت.
تاریخ نشانی میدهد چند کتاب، کتاب مبارزه بود و لطفالله درین جا هم آن منابع کلیدی را افتاح کرد: تکامل، شناخت، راه انبیا راه بشر، قرآن، نهجالبلاغه و اقتصاد که حنیفنژاد جزوههایی را با نظارت خود وارد فاز شناخت میکرد حتی جزوهای در مورد نفت. این کار نقش آموزش در مبارزه را آشکار میکند.
مباحثه سر منبر و مداح ۲۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ در هیئت. دامنه درین مبحث نه داوری دارد و نه ورود. عیناً در بخش تربیون دارابکلا در سایت دامنه انتشار داده میشود.