نگارش دامنه ابراهیم طالبی دارابی ۲۵ ، ۹ ، ۱۴۰۴ : یکی از کتابهای قطور و قوی دههی شصت در ایران، کتاب "جامعهی باز و دشمنان آن" بود که "کارل ریموند پوپر" فیلسوف شهیر انگلستان آن را نگاشت و دکتر عزتالله فولادوند آن را به پارسی شیرین برگرداند. آقای "مهدی بازرگان" اندیشمند توانمند و سیاستمدار متفکری بود که در برابر سلطنت شاه، نهضت آزادی را راه انداخت، نهضتی که برای آزادی، برای حکومت دموکراتیک، برای مدیریت علمی کشور، برای ساختن ایران بر پایهی رابطه با جهان، برای پرهیز از ستیزه و جنگ، برای مخالفت با صدور انقلاب و در یک کلمه برای قدرت بر پایهی حاکمیت ملت شکل گرفته بود و هر گونه "ولایت" از سوی هر شخص را تزی نادرست و سلطه بر مردم و نوعی عوامپنداشتن سایران معرفی مینمود. در واقع بازرگان مدافع و پایهگذار فکری "جامعهی باز" در ایران بود که توسط حاکمیت کنار گذاشته شد زیرا تفکرات وی را تاب نیاوُرد و او را با انگ غربگرا و لیبرال از قدرت حذف کرد. چراکه جمهوری اسلامی دنبال "جامعهی باز" نبود که پوپر آن را تبیین کرده بود. جامعهی بسته نوعی از حکومتداری است که یا یک فرد مانند یک محمدعلیشاه در تز فرّه ایزدی، یا یک فیلسوفشاه در تئوری افلاطون، یا یک ولیفقیه در نظریهی آقاخمینی، یا یک صدر هیأترئیسه در اتحاد جماهیر شوروی و یا یک سلطان در عمان و اردن و عربستان، تا عمر در تن دارند، بر سر حکومت میمانند و فرمان میرانند. بنابرین؛ نهضتی که آقاخمینی آن را رهبری میکرد از پیش مشخص کرده بود که منجر به ولایت یک فرد فقیه بر ملت میشود و اما نهضتی که آقای بازرگان آن را تأسیس و مدیریت میکرد، حزبی بود در کنار سایر احزاب که با انتخابات مردم و رقابت آزاد و دموکرات، حکومت و قدرت گردش میکرد و هیچ کس حق برتر و امتیاز پیشینی یا مذهبی صنفی نداشت. نتیجهاینکه، نهضت آزادی بازرگان مساوی میشد با حاکمیت مشروطهی مردم بر مردم ایران، و اما نهضت آقاخمینی مساوی میشد با حاکمیت بلامنازغ و مطلقهی یک فرد فقیه بر مردم ایران و حتی به نظر برخیها میشد: "ولی امر مسلمین جهان" و سرپرست اسلام و پدر مسلمانان! آری؛ به دنبال روانشاد بازرگان، دو شخص ذینفوذ در ایران -با قدرت کاریزماتیکی فوقالعاده رَشکبرانگیز خود- بنیاد تفکر "جامعهی بسته" در جمهوری "اسلامی-مصباحی" را بشدت لرزان و لغزان کردند و همچنان مبغوض قدرت ماندهاند که این دو فرد ازقضا بیشترین دغدغهیشان "آزادی" و "دموکراسی" بود. کیا بودند این دو تن؟! اینان دو اندیشمند متنفذ و منتقد در فضای ایران: یکی آقای "دکتر عبدالکریم سروش" که امروز ۲۵ آذر ۱۴۰۴ هشتادساله شد و چندشب پیش گفت: "همیشه از زور بدم میآمد. چه در خانواده کسی به من زور بگوید، چه زور معرفتی و چه زور سیاسی. زورناپذیری در عرصهی سیاست مرا به سوی آزادی برد." و یکی هم آقای "سیدمحمد خاتمی" که او هم اخیراً هشتاد ساله شد و در همین سالگرد دوم خرداد امسال گفت: "اگر دین هم در مقابل آزادی قرار بگیرد، شکست میخورَد." آری؛ هیچ چیزی نمیتواند بر آزادی، ظفر یابد حتی اگر ۷۰ سال به روش خونین و خودکامگی استالین در شوروی حکومت کرد. اینک کسانی که سیاستمداران حکومت را با عنوانهای ولی، امام، زعیم، ولی امر، نائبالامام، متولی، سرپرست، قیم، پدر، حاکم دینی و الفاظ عاطفی یا مذهبی دیگر میخوانند، محل چالش و رد و نقد است.







