به قلم دامنه: هکتور هیو مونرو برمهای بزرگشدهی انگلستان -که نام مستعار ساکی (=ساقی) را از رُباعیات "عمر خیام" بر روی خود گذاشته و به ارتش فرانسه پیوسته بود و در میدان جنگ جهانی (=اروپاییِ) اول کشته شد- در رُمان خود -که خیلی زبردست خیال در آن میپرورانْد- به هوشِ جِبّلی (=ذاتی-فطری) زیرکانه، توجه و از تنگنظری پرهیز اکید میدهد؛ روی این تز -که دنیا بر دو محور پولادین گرسنگی و عشق میچرخد- جولان میدهد. او ببرِ نیمهکری را وارد داستان میکند که از سرِ سُستی و کهول، وادار شده بود از کُشتار حیوانات شکار، دست بکشد و در عوض اشتهای خود را با خوردنِ حیوانات کوچک خانگی!! فرو نشانَد!!! این وسط یک خانم هم، به اسم پگلتاید که نام دیانا (=الههی شکار) را روی خود مستعار ساخته بود، هر بار به شکار حیواناتی در جنگل و مرتع و بیشه میپرداخت که دَمِ دست بودند و خوراک و صید ببرِ نیمهکرِ پیر. او البته به جای دشمنِ دِشنهدست و تشنهلب، به خودی و داخلی تیر میکرد!!! گفتند چرا از تیرکردن حیوانات دشمن! دست برداشتی؟! جوابی بلوف با هدف اَخّاذی و دروغ! داد (که من به فهم خودم از زیروبَمِ رُمان فهمیدم) او گفت: مخارج متفرّقهاش خیلیزیاد است ولی شکارِ حیوانات داخلی (=اهلی) و دَمِ دستی! خیلی راحت است و به قول ما ایرانیها مَعونه نیاز ندارد. آری؛ او روزی به جای ببرِ نیمهکر! بُز را تیر زد و ببرِ ترسو و کر! شلیکش را شنید! و در دَم مُرد. رُمان بخوانیم. من ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ این داستان را خواندم که در رمان «مرگ در جنگل» این پست مطرح و معرفی کردم. دامنه.
خبری از مشهد و شرحش:
از خادمیاران رضوی مینودشت شنیدم که حرم امام هشتم ع قرار است رواق مسقّف «امیرالمؤمنین (ع) را در محدودهی صحن های غدیر، جمهوریاسلامی و پیامبر اعظم (ص) ایجاد کند. اساساً فضای سرپوشیده زیارتی محیط آرامبخشی برای زائر ایجاد میکند. جالب این که شنیدم صحن انقلاب -پنجره فولاد- قرار است مسقف (=سرپوشیده) شود و تبدیل به رواق، که انصافاً کاری ستودنی خواهد بود. جالبتر این است به وجد آمدم وقتی باخبر شدم «بامِ زیارتی» هم روی این رواق برپا میشود که زائرین از فضای بام بتوانند حرم را زیارت کنند؛ وَه! چه میشود این بام با پلهبرقی که همه خوششان میآید وقتی پا در رکابِ چرخندهی آن میگذارند و آسوده و دَمزنان به بالا میروند. عالی است این حرکت. خدایا به ما برسد نصیب زیارت از پشت بام رواق انقلاب. امید است سلسلهی دسترسیها و مراتب تشرُّف به حرم امام رئوفِ رضا ع هنوز هم زیباتر و جذابتر گردد. دامنه.
عکس و شرح
صحنه واقعاً چقدر دلانگیز است؛ بارگاه امام رضا ع. رنگ و نور و جلای تصویر هم، حسابی دل میرُباید. اما من حرفم این است این کلاه خادمان حرم، اصلاً با فضای معنوی حرم تناسب ندارد. حتی چنین سبکی از کلاه، آن هم بر سر خادمان عطوفِ امام رئوف ع، تداعیکنندهی آن چهرهی نظامی و مستبد رضاخان میرپنج است که هر چه عقده داشت روی مؤمنین پیاده کرده بود. بارها ذهنم را این سبک کلاه مشغول کرده که اینک دلم نیامد نگویم. لباس خادمیاران به نظرم برازندهتر از البسهی خادمان است. باید طراحی جدیدی کرد. خادمان حرم وقتی نگاه به آنان میافکنیم چهره و لباس آنان باید بوی خوش اهلبیت ع را به اطراف، بطَراورانَد، این نوع لباس و کلاه چنگی به دل نمیزند لااقل برای من چنین است. خداقوت خادمان و خادمیاران. دامنهی دوم.