تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : [در پاسخ به دامنه سه | ابراهیم طالبی دارابی] سلام ، استاد گرامی ، جناب طالبی عزیز، نظر بنده در باره اسلام اسیر. اسارت گرفتن اسلام !!! این جریان چقدر آشنا ست، و چه مظلوم است اسلام، بلی اگر اسلام اسیر اغیار نمی گردید، و بدست نا اهلان نمی افتاد، قرآن ناطق درکربلا ذبح نمی شد، ( کمتر از دو هفته ی دیگه به ... -
محمد عبدی سنهکوهی : با درود عجب هست اما عجیب نیست این عادت مالوف متواتره. 👀👁👀 -
شاکر طاهر خوش : شیخ شاکر طاهرخوش به دامنه در مدرسه فکرت شعبهی ایتا ۲۱ ، ۳ ، ۱۴۰۴ : با سلام و عرض ادب و احترام خدا برکت بدهد و بیشترش کند ما که حسود نیستیم 😁😁😁😂😂😁😁😂😁😁 -
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی : جناب جعفر سلام در همین روستای دارابکلا اگر دقت شود چند خانواده هست که تمام زِک و زای آنها در جاهای مختلف حکومت پُست و شُغل دولتی گرفتند و حتی یک تن بیکار و بیشغل در میانشان نیست، دستکم تمامیشان کاشته شدند در این جا و آن جای حکومت. رابطه جای ضابطه. سرسپردگی جانشین شایستگی. کسی که سرش را سپارَد به سیستم، ... -
ناشناس : علیکم السلام و رحمةالله وجه هفتم و هشتم در حرم مشهد👇 وجه هفتم : این است صله رحم من یا ثامن الحجج وجه هشتم : این است در جستجوی ولی زمان بودن یا ثامن الحجج! کجا روم دنبال ایشان؟راهمایم باش برای رسیدن. محل ما -
ناشناس : السلام استاد خاطرهای بود دل ریشکن اما من به چشم ندیدم فقط شنیدم بخشی از تاریخ رو خاطرات و زندگینامهها تشکیل میده تاریخ، فرهنگ و هویت مردم جامعه رو به رخ میکشه مثلا استاد در تاریخ ۱۸ /خرداد /۱۴۰۴ در شیروان تشریف داشتند و از آنجا عبور میکردند وقتی بیان داشتند آخرین میدان ، یعنی مسیرشان رفت بود ، برگشت ... -
ناشناس : با درود جناب آقا مدیر من این مطالب قمه ای شما را با دقت تر از بقیه متنها خواندم قمه و قمه زنی کاری ندارم کی حرام یا کی حلالش می داند اما هر چه هست من در کربلا زیاد شاهد انجام آن بودم در ایام ماضی الحق و والانصاف موجب هجو انسانیت هست تا چه رسد به دین و اسلام و عاشورا و محرم یک حرکت غیر عادی غیر عرفی و ... -
عیسی رمضانی محمد : دو پاسخ من به دو استاد محترم در مدرسه فکرت شعبهی ایتا ۱۷ ، ۳ ، ۱۴۰۴ ! ،، آشیخ محمدرضا احمدی سلام اعجاب چرا استاد؟ شاگردت هستم. باید متن مرا رفع ایراد کنی، از خود من که نباید تعجب رسی. گفتمان غالب خود را به آن که در اقلیت است غلبه میدهد چون تریبونها در دست این گفتمان است. گفتمان زمانی رایج است که پشتش طبق ... -
ناشناس : سلام جناب طالبی خاتمی، نماد بنبست در اجرای دموکراسی به سبک جمهوری اسلامی است؛ از جزئیات میگذرم، چون میترسم. جلیل قربانی -
ناشناس : ✍ رفیق فرهیخته و نکتهسنج، جناب آقا ابراهیم پیش از هر چیز از لطف، دقت نظر و همراهیتان با نوشتهام صمیمانه سپاسگزارم. از اینکه با نگاهی ژرف و مسئولانه، بر بخشی از حقیقت تلخ این روزگار انگشت نهادهاید، دلگرم و خرسندم. بله، متأسفانه آنچه اشاره کردید نه تنها واقعیتی تلخ، بلکه زخمی ماندگار بر پیکر جامعه ماست. ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- آمریکا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
خرداد ۱۴۰۴
۱۹
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۱۹
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۶
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
رَش کهی
خبرنگار خانم مهری شیرمحمدی گزارش از کدو کرد در »قدس» که من را وا داشت وارد شوم. ما کهی و کئی و کتو هم تلفظ میکنیم. جالب است که شهر آستانه اشرفیه -که هم برند برنج دارد، هم بادام زمینی خوشخوراک- حدود ۱۵ هزار تُن کدو در سال تولید میکند. ما در دارابکلا به یک جنس از کدو میگوییم: چو کهی، به جنس دیگرش میگوییم: رَش کهی، که گلابیمانند است، شبیه قلیون، گلیه (=گلو، گلوگاه، خِرخِره) دارد و بدنه. رَش کهی مخفف کدوی رشتی است که در زبان ما صفت و موصوف مثل انگلیسی وارونه است. اول صفت تلفظ میشود، سپس موصوف. مثل: گتدار: درخت بزرگ. گَ نِنا، گَنّا، گت ننا: ننه بزرگ.
کهی در بیجار پرورش مییابد. بیجار جاهایی از زمین است، پر از علف. نیز مخفف بینجزار، بیدزار. قلیونکهی را قدیمها سر میبریدند، چون توخالی بود، حبوبات داخل آن میریختند تا حشره نزند. این عکس جادهی آستانه اشرفیه به بندر کیاشهر، مرا به طعم و عطر «نان خُرفه» کِشاند. ما خُرفه را ترشی هم میاندازیم، ترشی فوری. شبیه نازخاتون بادمجون.
عکس های حمیدرضا پاییز ۱۴۰۳
سهراهی
مِلّا کَلِکسر یورمحله
جادهی راست
به سمت آغوزگاله
جادهی چپ به
اوساصحرا، انارقلّت، سیدلیچشمه
عکاس: حمیدرضا طالبی
پاییز ۱۴۰۳ . نشر دامنه
کُلِت و بهرهی آب
قارچ جنگلی و خوردنی
رودخانهی شیرینرود
حوالی فریم
بالادست سد سلیمانتنگها
جنگ سه لبه داشت

الف. لبهی نورانی: این لبهی هشت سال "دفاع مقدس" دستکم دو اثر متقابل داشت: ۱. رزمنده با عمل رشادت و عرفانوارهاش، جبهه را به نور ایمانش تابان میکرد. یعنی همین جبهه را اگر مثلاً سربازانی مستشار از یک کشور فرضی، اداره میکردند، جبهه، نورانیتی نداشت که رزمندگان ایران آفریدند. این ناشی از بینش معنوی دینی و ایرانیِ رزمنده بود که بسیارشان شهید شدند. ۲. خود اصل جبهه به رزمنده نور میتابید. زیرا معرکهی جنگی در بینش ایرانی - اسلامی یک نوع نبرد مقدس است؛ چه در داستان شاهنامه حکیم فردوسی و چه در غزوات و سَریات نبی اکرم ص و چه در نقطهی جوش و خروشش در کربلا که واقعه و فاجعه بود. فاجعه و شَوم بود؛ چون دُژَم و دژخیمان، صفآرایی و ستیزه تحمیل کردند. واقعه بود (چونان سورهی واقعه در قیامت) که نیروهای نیّر امام حسین ع، ایستادند و عزیزانه رخت شهادت تن کردند. هر چند حیات، بر شهادت، در دنیا شیرینتر است و هیچ لذتی، مافوق لذت زندگی نیست. اما شهید چون لقب زنده «بَل اَحیاءٌ» گرفته است، در روح خود پس از شهادت، این شهد و شیرینی فوز و شوق را، حس میکند و روزیخور «عِندَ رَبهِم» میشود.
چپ: دامنه. راست: حسن آهنگر کلمرتضی
قرارگاه مرکزی سپاه. سال ۱۳۶۲ سمت ابوقریب
ب. لبهی تاریکی: این لبه نیز، لبهی دو سویه دارد: ویرانی، آوارگی، بیخانمانی، سرگردانی از یک سو. کشتار، خون و خونریزی و دِهشَت و وحشت از سوی دیگر. شکست و عقبنشینی و تندادن به شرائط دشمن یا قبول سند بینالمللی هم، جزوی از جنگ است، که الحمدُ لِله ایران یک وجب خاک نداد، با دیندوستی و میهندوستی. البته به ازای دادن جان هزاران شهید به جای خاک که بیشترشان نخبه و مغز و تحصیلکرده بودند و از خودسازی و تربیت نفْسِ بالایی برخوردار بودند. اما گاه، جان، برای حتی سانتی از خاک ایران، نثار میشود تا میهن و مردم و ایمان ملتمان دستخوش تجاوز نشود.
ج. لبهی گرگ و میشی: این آخری لبه هم، دومعناییست؛ یعنی هم مات و کدِر، هم یعنی خشم و شُرور. ۱. یعنی نمیشود چشم پوشید از ضعفهای جنگ و باید آن را کاوید و شفاف کرد تا برای آیندگان، به یک علم تاریخ مبدل شود. سانسور که شود یعنی علمِ جنگ و بخش ضعف آن برای نفهمیدن آیندگان حبس شد، فقط ظفرها فاش شد. ۲. یعنی چنان جنگ بد است که گاه نبرد به نبردی مانند گرگ با میش است. یک سمت درّنده، سمت دیگر حقوقمدار و اخلاقپیشه. صدام مایه و شاکلهی درونی نداشت. برای او خاکریز و میدان نبرد رزمندگان، با مردم شهر دزفول و نفت اسکله خلیج فارس و حتی نیروگاه با مسافت زیاد شهر نکا، فرقی نمیکرد، همه جا را بمب و موشک میزد. ششمین و آخرین قسمت به مناسبت هفتهی بسیج. نویسنده: دامنه.
اگر این نقشه، جبهه بود!
دو اعزام به جبههی کردستان رفته بودم. اولی ۱۳۶۱ بیش از ۴ ماه متوالی دومی ۱۳۶۷ بالای ۱۰ ماه متداوم، هر دو هم در مریوان، که اینک به دومی میپردازم. آقای «شمس» با این اسم مستعار، فرمانده ما در مریوان بود که اینک همه او را به «محمدرضا نقدی» میشناسند. «سردار»ی تندرو با حرفهایی بهشدت نازل! که خودش هم نمیفهمد! چه میگوید. گواهی میدهم آن زمان چهرهی جدییی داشت و باری همهی ما را پس از قبول آتشبس ۵۹۸ پیاده از مریوان تا سنندج راه بّرد چیزی حدود ساری تا نوکندهی بندرگز. نمیدانم هم چرا؟! میدانم! نمیگویم! هین! حینِ قبول قطعنامه تمام رشتهکوههای زاگرسی مرز مریوان با عراق، باز زیر بار سنگین تهاجم، تجاوز و اشغال مجدد قرار گرفت که دیگر تا مدتی در کوهها ویلان و سرگردان بودیم چون سیاست دفاعی ایران دچار چالش صلح و آتش و شُل! و سفت! شده بود.
یادم است اول در ستیغ کوههای سمت چپ دریاچهی زریوار مریوان در خطالرأسهای نظامی زیر درخت بلوط (که درختچه بود تا درخت) با دوستم از قائمشهر پناه میگرفتیم، دو تا، سه تا. شب و روز. دوم هدایت! شدیم قلهی انجیران سمت راست زریوار که لای صخره سنگ بودیم این جا با حاج بهرام اکبری لالیمی. سختترین روزهای ما بود در جنگ، هم زیر بلوط هم لای صخرهسنگ خارا! لمس شرارت جنگ با حسهای پنجگانهیمان. فقط گوش همه به رادیو صدای آمریکا بود در ساعت ۶ صبح و بی بی سی در ساعت یک ربع به هفت پس از آن. قائمشهری رادیو ششموج! داشت. الآن دیگه حتی در ماشین ملی سمند از سوی ماشینساز، نصب این رادیو منع دارد. وقتی خبر ترور شهید آیت الله دکتر بهشتی را از بی بی سی «شنیدند»، پس چرا ما رزمندهها از بی بی سی! فراری شویم، آن هم وقتی سرنوشت جنگ به دیپلماتهای خامی چون آقای علیاکبر ولایتی سپرده شده بود و بدتر از وی به آقای محمدجواد ظریف پیشکار و پیشخدمت او؟! راستی بگذرم. اگر این نقشهی بالا، هم جزوِ جبهه بود! حالا «راهیان نور» میشد و «مکران» این نقشهی جزوی از میهن، مَکرِ فساد و فسادگران را مکَرَوا و ماکّوره و مَکروه! میکرد میرفت! اولی فعله، دومی به زبان محلی مغز و نوج بوته و سومی هم یک جنس از پنج جنس شرع عمل. راستی این کدام استان ماست؟!
وقتی فاو عراق اعزام شدیم
هم خاطرهای، هم سیاسی، هم جنگی. باز هم به صورت بسیجی، این بار با زندهیاد یوسف رزاقی، آق سید علی اصغر شفیعی، مرحوم آق سید حسن شفیعی سیدرضا، مرحوم آق سید محمد اندیک مُرسم و آق حسنعلی لاری حاج رُستم، در بهمن ۱۳۶۴ از هفتتپه به جادهی ماهشهر و خسروآباد و از اروندرود به آن سوی فاو عراق، در ضلع کارخانه نمک جادهی اماالرّساس - امالقصر بُرده! شدیم تا بَرده! نشویم. عراق را در جنگ ببَریم! که از بازی سیاسیی ماجراجویی به اسم صدام حسین، نبازیم!
از این جای جنگ است فردی به اسم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی -که دیگر یگانه سیاستمداری بود حکم فرمانده جنگ را در پروندهی خود داشت- قوهی خیالش باطری چندین وات! میخورَد و با جنگ، به بازی سیاسی میرود. ذهنش، معامله سُر میخورَد، اما سران ایران را فریب! میدهد.
او اساساً وقتی از قبل از انقلاب از باغ ارثی حق مِلکی خود، پسته معامله میکرد، فردی حسابگر بار آمده بود و نیمی از اروپا را زمان شاه، گشته بود. خیال کرد رزمندگان، فاو و جزیرهی بوبیان را تصرف کنند، با مُشت پُر، صدام را پای میز مذاکره میکشانَد. اما صدام غولی بود، ایضاً گرگی باراندیده. چون به قول مرحوم آیت الله میرزاعلی مشکینی از همهی سران ایران، بیشتر، جنگ را جدی گرفته بود و آن را مسئلهی اول عراق میدانست.
معاملهی ذهنی رفسنجانی، معادلهی چندمجهولی شده بود و چون نتواست مراحل حل معادله را ریاضیوار طی کند و بر صدام، چیرهدستتر ظاهر شود، فاو را به جای خط و نشان کشیدن به حریف، قتلگاه رزمندگان یافت. آنقدر ایران درین خِطّه شهید داد که در شمارش نگنجد. هر چند رزمندگان به علت شخصیت رشادت خود و نیز اتصال معنوی و ماورایی و مکتبی به آئین عاشورا، شگفتیساز شده بودند، اما جنگ فقط تصرف نیست، نگهداری خاکریز هم هست.
پاتکهای ماهرانهی صدام با تجهیزات مدرن غرب و شرق، غرش و بارِش رقّاصهی عجیبی داشت، هر چند غرور ایمانی و ایرانی رزمندهی میهن، از هیچ غُرشی بیم نداشت، اما جنگ، در یک هرج و مرج کلافهکننده در آن قِطعه، خالی از فرماندهان در جلوِ میدان، شده بود و ما خود طی نیمماه در نزدیکترین نبرد با نیروهای عراق، حتی نمیتوانستیم بین قبضههای خمپارهی خود با بقیهی موقعیتهای همجوار رابطهی همآهنگ برقرار کنیم. قبضهی ادوات محتاج دیدهبان در جلو است. تفنگ که نیست، از مگسک ببینی، شلیک کنی، دیدهبان باید زاویه بدهد، مسئول قبضه زاویهیاب را طبق فرمول عمود و افق، تنظیم کند که پرتاب به محلی که دیدهبان گرا داد، اصابت کند. مای مسئول قبضه پرتاب میکردیم اما با هزار فن و کلک. بگذرم.
فقط بگویم در والفجر ۸ فرماندهی نیروها از هم پاشیده شده بود. معلوم نبود کی با کی بود. جا دارد رزمندگان را تجلیل کنم که خودشان در نبرد، جای فرماندهان را پر میکردند و بر آشفتگی جبهه، غلبه مییافتند. این هم از معجزات جبهه بود.
آری؛ وقتی فاو عراق اعزام شدیم هرگز ذرهای نمیدانستیم سالم به خانه بازمیگردیم! ولی چنان سختجان! آفریده شدیم! تیرهای صدام فقط زوزهکشان از بیخ گوشمان وِز میکرد در میرفت! شَروِتِ پِشت جبهه که به ما خورانده بودند، لابد شهدش تَل! بود!
راستی! شاید هم به این خاطر بود پدرم ما را پُف زده بود. آخه او هر بار ما از خانه به جبهه حتی زیارت قم و مشهد میرفتیم، ما را رو به قبله میایستادانْ، دعایی، وِردی، زمزمهای زمزمی! میخوانْد، به صورت ما پُف میکرد که صدمه! سراغمان نیاید! انگار پُفهای مرحوم پدرم مشهور به «شِخعمو»، درمانگر! و معجزهگر! بود. دومین متن من به مناسبت هفتهی بسیج بود.
جوفیر؛ مرکز ارتباط و عقبهی عراق!
خوزستان بخشیاش هور است. به علت: نیِ زیاد، آب، ارتفاع پَست. عراق جوفیر را اشغال و آن جا را مرکز همآهنگ جنگ کرده بود و تا هویزه تاخت و آن شهر را که کاملاً عربزبان بود، بدتر از هجوم مغول تخریب کرد. فقط در همین هویزهی ۱۲ هزار نفر جمعیت، ۵ هزار را یکجا اسیر و ۲۰۰ تن را شهید کرده بود. تمام شهر را ویران کرده، فقط دو ساختمان بلند، یک مسجد و یک خانه را باقی گذاشته بود که از بلندی آن دیدبانی کند. من چون چهار ماه (آخر بهار و تمام تابستان ۱۳۶۲) را کاملاً با آق سید عسکری شفیعی در جبههی جوفیر بودم، این قسمت از جغرافیای هوری- کویری جنگ را برجسته کردم تا گفته باشم: جنگ تا چه حد، بد بوده است. اما چون بر ما «تحمیل» شد، «لعنتی» نام گرفت و بسیج و ارتش و سپاه و جهاد، چهار نهادی بودند که حقیقتاً ایثارگر ظاهر شده بودند و ورق جنگ را با شگفتی برگرداندند و نگذاشتند صدام حسین سه روزه! به تهران برسد.
این جنگ ویرانگر، هشت سال به درازا کشید و فرهنگ دفاع و ازخودگذشتگی و انواع شوخی رزمی و بزمی را در دل رزمندگان کاشت و هنوز مزهی تلخ و کز و عسل آن در حافظهی پنج حسگر ما جریان دارد. جبهه، نه یکسره خشک و زمُخت بود، و نه یکسره خنده و طنز، مخلوطی از درام و کمدی بود. حتی جبهه، معدن مؤثر سازندهی هزاران جوک و شوخی و بذلههای جسور هم شده بود. من یاد شهیدان را یاد میآورم که واقعاً از نبودشان آهِ حسرت میکشیم. و اینک به تمام رزمندگان سالممانده از جنگ، سلام دارم و بقا و قوام عقل و عشق و عبد و عبدالله بودن فقط برای خدای یگانه و احَد، از احدیت خواهانم. هفتهی بسیج شد. این متن من هم، به این مناسبت.
قبل از خواب، خود را محاکمه میکردند!
مهم برام درین متن و عکس، نفر سمت راست آقای مسعود پزشکیان نیست؛ بلکه دقیقاً نفر جانب چپ جناب دکتر محمدعلی موحد عرفانپژوه عارف بزرگ و متخلق است که با برادرش آقای صمد موحد سهم زیادی در رونق کتابخواندن نسل شبیه نسل ما داشتند.
من تشنهی قلم او بودم خاصه، کتاب "فُصوص الحِکَم" او که از مرحوم «محییالدین ابن عربی» به فارسی شیرین، برگردان کرد و بر آن قویترین تعلیق، نوشت که «نشر کارنامه» آن را چاپ و انتشار داد. کتابی که هرگز نورش سوی خاموشی نمیروَد و برای من از بهترین کتاب بوده و هست. او به پزشکیان، رئیسکشور ایران -که روز کتاب به دیدارش رفته بود- به طبع شوخ و طنزش گفت:
"صوفیان در قدیم روزنامه داشتند، اما نه به معنی خبرهای روزانه. بلکه به عنوان نوشتن اعمال روزانه و قبل از خواب، خود را محاکمه میکردند. این روزنامه در سطوح بسیار مهمی بود.»
و سرآخر هم این شعر را به پزشکیان، پند داد: «خدمت میکن برای کِردگار / با قبول و ردِّ خَلقانت، چه کار!» یعنی کار برای کردگار کن که کار برای مردم حساب میآید این که مردم نقدت کنند یا بپذیرنت را به کار گره نزن. آن هم حق مردم است ردت کنند یا قبولت کنند. معیار، کردگار متعال است؛ اما حق نقد و رد، حق قطعی مردم است که باید مصون و در امان از تصرف و تعدّی حکومت و حاکمان بماند.
خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری
متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطرهی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارشها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.
گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.
ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.
شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»
از کتاب خاطرات مردمشناسان ایران
به مناسبت روز کتاب این متن را ارائه میکنم: من آخرین کتابی که در دستم هست «خاطرات مردمشناسان ایران» است که به کوشش خانم ژیلا مشیری در «نشر افکار» در ۳۰۳ صفحه، چاپ و منتشر شد. درین کتاب آمده است بر طبق نظریهی امیل دورکیم، حافظهی خاطره، برابر است با دانش. دو مثال میزنم از ربط خاطره و حافظه:
زیارتگاه و مرقد، مضمون مکانی حافظه است. اما آئین و شیوهی زیارت فردی هر زائر، مضمون زمانی و ایمانی حافظه است. یا مثال سمنوپزی که هم آئین ایمانی است در حافظهی فرد و هم مکانی. اینکه کجا و در چه جایی سمنوپزون باشد، و با چه نیت و انگیزه. اجابت بود به شکوه روز کتاب.
نقش کنترل نفس
به قلم دامنه: حجت الاسلام آقای سیدصادق پیشنمازی -از روحانیون شهیر ساری- جدیداً این حرف را طرح کرده «فردی که نفس خود را کنترل کند به شخصیتی سالم تبدیل میشود و در روابط اجتماعیاش مهربان، راستگو و متواضع خواهد بود.»
هرچند حرف درست و زیبای آقای پیشنمازی در مورد خودسازی فردی و اجتماعی است، اما میتوان از سخن ایشان، این پند را هم گرفت حال که در بدنهی قدرت در ایران، دروغ رواج دارد (=راستگویی رواج ندارد) حکومت، نفس خود را کنترل نمیکند. روحانیونی که به ملت اخلاق یاد میدهند، به حکومت هم همین را بیآموزانند. بگذرم.
دیدار محمدحسان با آقا سیستانی

...
...
آقای محمد الحسان، نمایندهی ویژه دبیرکل سازمان ملل در عراق در دیدار با آیت الله سید علی سیستانی در نجف اشرف، او پس از دیدارش گفت آقای سیستانی از وی خواستار «اجرای اولویتها در راستای منافع عراق» شدهاند. و روزنامه جمهوری اسلامی (چاپ ۱۵ آبان ۱۴۰۳) نیز خبر داد آقاسیستانی از این که جامعهی جهانی نتوانست «فاجعه در غزه و لبنان» را متوقف کند، «ابراز تأسف» کرد. درد عظیم غزه و لبنان و غزه البته با تأسف درمان نمیشود! اما موضع آقای سیستانی در مورد انحصار سلاح در دست دولت، مهم بوده است که در بالای نیمصفحهی نخست روزنامهی «هممیهن» (چاپ چهار شنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۳) درج شده است.
لازم به ذکر است در «۲۲ آذر ۱۳۹۸» نیز آیت الله سیستانی طبق خبرِ همان تاریخ خبرگزاری رسمی «حوزه»، «دعوت مکرر» کرده بود به «ضرورت انحصار سلاح -تمامی سلاح- در دست دولت و ممنوعیت وجود گروههای مسلح خارج از چارچوب دولت تحت هر اسم و عنوان» زیرا از نظر آن مرجع، «استقرار کشور و حفظ آرامش داخلی منوط به تحقق این امر [=انحصار سلاح در دست دولت] است.» من هنوز نمیدانم این رأی فقهی و سیاسی آقاسیستانی به کل خاورمیانه اشارت دارد، یا نه.
پهپاد ، شهپاد ، خهپاد
دوشنبه ۱۴ ، ۸ ، ۱۴۰۳ : پهپاد در کشاورزی به بهبود بهرهوری در کشتزارها کمک میکند. پهپاد، شهپاد و خهپاد، سه نوع از محصولات مدرناند؛
پهپاد (=پرندهی هدایتپذیر از راه دور) از هوا برای «سمپاشی، بذرپاشی، محلولپاشی، جنگلکاری، بیابانزدایی و توسعهی مرتع» است و در آبخیزداری، آبزیپروری و آبخوانداری هم کاربرد دارد.
شهپاد (=شناور هدایت از راه دور) برای خوراکدهی آبزیان است.
خهپاد (=خودروهای هدایت از راه دور) که با «رباتیک و هوش مصنوعی میتوانند سبب افزایش بهرهوری باغداران و کشاورزان» شوند. امروزه گردهافشانی درختان گردو نیز با این ابزارها ممکن شد.
برای پاکبانان مشهد مینویسم

لیست کتاب های ممنوعه توسط طالبان
ادارهی باریکهی غزه با طرح «حباب»
نقشهی غزه
و حضور ارتش اسرائیل در آن
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی (دامنه) : اسرائیل نوار غزه را به صورت مجموعهای از «حبابها» یا «جمعیتهای محصور» و عاری از وجود اعضای جنبش حماس، برای فلسطینیان تقسیم میکند. طبق این طرح، نیروهای ویژهی انگلستان برای کمک به ایجاد «مناطق بسته»ی عاری از حماس، به غزه اعزام میشوند که با مشارکت اسرائیل با پیمانکاران نظامی خصوصی، برای ایجاد «مناطق امن» برای ارسال کمک جهانی، بازسازی باریکه، صورت گیرد. قرارداد بسته شد که «مردخای موتی کاهانا» تاجر اسرائیلی - آمریکایی -که شرکت گلوبال دلیوری را اداره میکند- طرح حبابها در غزه را برای سکونت مردم غزه ایجاد کند. حبابها شبیه شهرکها هستند، اما از هم تفکیک میشوند و جمعیت فلسطینیان برای سکونت در هر حباب پخش میشوند. درینباره در آتی باز هم خواهم نوشت. متن نقلی زیر نیز ضمیمهی این پست میشود. عیناً میآید:
سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی وزیر علوم دولت پزشکیان را نمیشناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همانطور که خوب حرفزدن، سواد میخواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشهی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمهاش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.
حسین سیمایی
مرحوم آیت الله
سید محمد موسوینژاد
اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیدههای مستقیم خود وی از مرحوم آیتالله سید محمد موسوینژاد باشد، پس ممکن است او طلبهی آن مدرسهی علمیهی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیتالله موسوینژاد میگفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسهی علمیهی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.