دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

جوفیر؛ مرکز ارتباط و عقبه‌ی عراق!

خوزستان بخشی‌اش هور است. به علت: نیِ زیاد، آب، ارتفاع پَست. عراق جوفیر را اشغال و آن جا را مرکز همآهنگ جنگ کرده بود و تا هویزه تاخت و آن شهر را که کاملاً عرب‌زبان بود، بدتر از هجوم مغول تخریب کرد. فقط در همین هویزه‌ی ۱۲ هزار نفر جمعیت، ۵ هزار را یک‌جا اسیر و ۲۰۰ تن را شهید کرده بود. تمام شهر را ویران کرده، فقط دو ساختمان بلند، یک مسجد و یک خانه را باقی گذاشته بود که از بلندی آن دیدبانی کند. من چون چهار ماه (آخر بهار و تمام تابستان ۱۳۶۲) را کاملاً با آق سید عسکری شفیعی در جبهه‌ی جوفیر بودم، این قسمت از جغرافیای هوری- کویری جنگ را برجسته کردم تا گفته باشم: جنگ تا چه حد، بد بوده است. اما چون بر ما «تحمیل» شد، «لعنتی» نام گرفت و بسیج و ارتش و سپاه و جهاد، چهار نهادی بودند که حقیقتاً ایثارگر ظاهر شده بودند و ورق جنگ را با شگفتی برگرداندند و نگذاشتند صدام حسین سه روزه! به تهران برسد.

 

 

این جنگ ویرانگر، هشت سال به درازا کشید و فرهنگ دفاع و ازخودگذشتگی و انواع شوخی رزمی و بزمی را در دل رزمندگان کاشت و هنوز مزه‌ی تلخ و کز و عسل آن در حافظه‌ی پنج حسگر ما جریان دارد. جبهه، نه یکسره خشک و زمُخت بود، و نه یکسره خنده و طنز، مخلوطی از درام و کمدی بود. حتی جبهه، معدن مؤثر سازنده‌ی هزاران جوک و شوخی و بذله‌های جسور هم شده بود. من یاد شهیدان را یاد می‌آورم که واقعاً از نبودشان آهِ حسرت می‌کشیم. و اینک به تمام رزمندگان سالم‌مانده از جنگ، سلام دارم و بقا و قوام عقل و عشق و عبد و عبدالله بودن فقط برای خدای یگانه و احَد، از احدیت خواهانم. هفته‌ی بسیج شد. این متن من هم، به این مناسبت.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2100
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جوفیر؛ مرکز ارتباط و عقبه‌ی عراق!
/post/2100
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۰۷
  • پست شده - پنجشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۹ ب.ظ
  • : برچسب ها
۳ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
نظر (۳)
. . . this page doesn't have any comments yet
  • ناشناس
    ناشناس

    لام بر مدیر بسیجی

    ممنون از یادآوری خوبتان

    این جمله‌ی آن رهبر فرزانه را تقدیم به شما بسیجی عزیز می‌کنم که عمق استراتژیک جایگاه شما را مشخص کرده است:

    "من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می‏خورم و از خدا می‏خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی‌ام."

    محمدرضا احمدی

  • پاسخ دامنه را در اینجا باز کنید :
  • ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ،،
    سلام حجت الاسلام آشیخ محمدرضا. از آغاز جنگ تحمیلی تا قبول آتش‌بس من چند بار به عنوان بسیجی به جبهه رفتم. هر بار هرگز پیش نیامد کنارم، سنگرم، دسته‌ام، گروهانم، گردانم، تیپم، لشگرم و در یک‌کلام خاکریزهای خط مقدّم هم، روحانی دیده نشود، همواره بودند، آن هم عین خودِ رزمندگان خاکی و خاکی‌پوش. یک عمامه‌ی غبارگرفته با یونیفرم خاکی بسیجی که اگر عمامه را از سر بر می‌داشتند، تشخیص این‌که کدام رزمنده، مُلا است و کدام مُکلّا، اصلاً معلوم نمی‌کرد. خدایا آن خاکی‌بودن را باز بین مُلا و مُکلّا حکمفرما فرما. ممنونم احمدی رزمنده که خودت تا مرزهای شهادت پیش رفتی ولی مشیت این بود جانباز بمانی و اینک رهنُمای صحن ما.
  • ناشناس
    ناشناس

    جناب آقا ابراهیم طالبی بزرگوار

    سلام و وقت بخیر

    نوشته دلنشین و خاطره انگیز و یادآور تاریخ شفاهی جنگ شما باعث شد قبل از اظهار نظر و احیاناً پاسخ به برخی مطالب مطروحه دوستان ، نوشته های خود را با تشکر فراوان از آن مدیر مدبر آغاز کنم 🙏

    بسیج به معنای واقعی کلمه ، شجره طیبه است که انقلاب اسلامی و مردم ایران و حتی گاهی دیگر کشورها از برکات و میوه های آن بهره می برند .... آخرینش ، کمک همه جانبه به مردم مظلوم غزه و فلسطین و لبنان است .

    حمید دارابی‌نیا

  • پاسخ دامنه را در اینجا باز کنید :
  • ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ،،
    سلام جناب حجت الاسلام آشیخ حمیدآقا. اساساً از همان ابتدا، شجره‌ی بسیج بر «خلوص» بنا شده بود و گواهی می‌دهم که با چشمانم روی خاک‌ریزهای جبهه‌ی ۸ سال دفاع مقدس دیده‌ام بسیج -و کلاً رزمندگان- فلسفه‌ی تأسیس این نهاد «مستضعفین» را با عمل صالحانه‌ی خود معنا می‌بخشیدند. همیشه انتظار دارم بسیج، خود را سرسپرده‌ی هیچ جناحی نکند و به ملت اقتدا کند که ملت، اشتباه نمی‌کند، اشتباه هم اگر بکند، اشتباه‌اش شماتت ندارد چون غالب مردم آن را می‌خواهند. آقا دارابی‌نیا از شما ممنونم نکته‌گویی‌های بدون رودربایستی دارید. درود بر نقد و اِبرام قلم‌های خوبت. ارادت: ابراهیم.

    ادامه‌ی چند بحث:

    حجت الاسلام شیخ حمید دارابی‌نیا:
    ❇️ از دیگر خصوصیات کم نظیر این مدرسه باطراوت و سرسبز در فضای مجازی ( به نسبت بقیه گروه ها ) سلام و درود چندین و چند باره است که بین شما و افراد حاضر در بحث و گفتگو مدام تکرار میشود ....


    🟢 پس سلامی دوباره و چند باره که سلامتی روح و جسم را در پی دارد به شما و افراد حاضر در مدرسه دارم و از خدای متعال ، اجابتش را خواستارم .

    این متن و مطلب دوم ، همانند اولی (یکمی) حقایق دیگری از شکل گیری و رشد بسیج را آشکار کرد.

    ✅ إن شاءاللّه بسیج فعلی همان است که انتظار دارید

    جواب دامنه:
    ،،
    آشیخ حمیدآقا سلام درین نیمروز دلرُبا
    داوری آن رفیق فرهیخته در مورد مدرسه، موجب تقویت این روند می‌گردد. بسیارممنون هستم از فرآورده‌های فکری آن جناب که از قوت قلم برخوردارید. درود.
    ،،
    سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
    بی‌آن‌که به این قصه و قضیه‌ی وارد شوم، به عنوان یک عضو این صحن معتقدم حتی انتقادها به روحانیت را باید در دسته‌ی بازخوردها قرار داد. که همین خود، روحانیت را به آنچه در جامعه وجود دارد، مطلع می‌سازد. وقتی درخت در بَرّ و بیابان میوه داشته باشد، چلّه‌هایش بیشتر کشیده می‌شود تا ثمره‌ی درخت، عایدِ عابر شود. انتقاد به روحانیت همان کشیدن چله‌ی درخت است. شما آخوندهای خوب که شبیه و وفق مردم زندگی می‌کنید، اگر چله‌ی‌تان کشیده شد، میوه بدهید! تلخی نکنید! این عبارت آخری کشکولی.

    این صحن، همه به آخوند خوب و قوی فکر احترام می‌گذارند و حتی دوستیِ پایدار بین همه حاکم است. حتی برو بالاتر، منتقدان روحانیت خودشان یک‌پا آخوند! هستند. مثلاً همین مهندس محمد عبدی سنه‌کوهی فکر می‌کنی دانشگاه زنجان به او فقط مهندسی زراعت داد؟ او آنجا مهندسی روحانیت! هم گرفت!

    ،،
    هنگامی که برق می‌رود، عاروس‌سنگ‌بازی می‌شود کرد آشیخ محمدرضا.

    عاروس‌سنگ‌بازی: نوعی بازی در داراب‌کلا بود که پنج تا سنگ در حد حبّه‌ی قند یا تیله‌ی بازی، را پخش می‌کردند و با انگشت شست و وسط که انگشت اشاره رویش می‌رفتد، گذرگاه می‌ساختند، و با دست دیگر در حالی که سنگ مارمُهره را به هوا پرتاب می‌کردند یکی از پنج سنگ را باید درین فاصله از گذر انگشت عبور می‌دادند، و همزمان آن مارمهره را هم باید مهار می‌کردند. بگذرم. داشتید لابد ازین جور بازی در گتاب.

    شیخ محمد رضا احمدی:
    بله بله جناب طالبی
    این بازی را داشتیم و زیاد هم بازی می کردند و مراحل جالبی داشت.
    اما این اسم را اولین بار است که می شنوم.
    ما می گفتم به قل دو قل ...
    اگر در تاریکی بازی کنیم، شاید اختلاس به وجود بیاید...

    دامنه :
    ،،
    سلام عصری به آقا احمدی. اتفاقاً شوطی‌کُن‌ها در بازی، حربه‌ی اختلاس را استخدام می‌کردند و کلاه سرِ هم‌بازی و حریف، می‌گذاشتند. برق که برود این جور سرگرمی ما را یاد سنت‌های قدیمی می‌برَد و حال درون را خوب می‌کند. خوب شد پس داشتید. عاروس: در زبان ما همان عروس است. که از پنج تا سنگ‌تیله، یک سنگ که جذاب و برّاق و قشنگ بود اسمس عروس بود. درود.

    جلیل قربانی:
    سلام آقای طالبی
    روز به‌خیر

    🟢 یک بار در جمعی گفتم برادرم در روز «شوم» ۴خرداد ۶۷ به شهادت رسید.

    🟡 یکی به من اعتراض کرد که چرا به روز شهادت برادرت می‌گویی «شوم»

    🔴 گفتم تو هنوز که نمی‌فهمی از دست دادن برادر در هر زمان و مکان، آن زمان و مکان را «شوم» می‌کند.

    🟢 روایت تاریخ جنگ، هنوز رسمی، سانسور شده و مصلحتی است.

    🟡 منتظر روزی هستیم که تاریخ‌نگاران بدون ترس و‌ واهمه از تاریخ بدون روتوش و سانسور جنگ بگویند.

    🟠 چه بسا در آن روایت، نقش خائن و‌ خادم در جنگ آشکار شود.

    🔴 خائنان در جنگ، حتیٰ اگر ناآگاهانه و بدون قصد خیانت هم مرتکب اشتباه شدند، باید مجازات شوند؛ این هم قانون جنگ است!

    دامنه:
    ،،
    سلام جناب مهندس محمد عبدی
    احتمالاً مرحوم آیت الله ایازی رستم‌کلایی تشخیص لدنی داده بود تو اگه شِخ شوی، منبرهای خطرناکی می‌روی! کشکولی. سواد شخی ولی داری!

    ،،
    سلام جناب آقاجلیل
    اساساً شَهد شهادت را من نچشیدم تا واقعاً بر اساس چِشش بگویم: شیرین است. اما بر فرض شیرین و شربت‌تر از عسل مُصفّا هم که باشد، برای خودِ شهید چُنین است، برای بازماندگان بدترین درد است. لذا «شَوم» و «شَهد» هر دو کاربرد دارد. برای خود شهید شهد است و گوارا برای منتسبان شوم است و جانکاه. یاد برادرت شهید جنگ تحمیلی صادق قربانی درین هفته‌ی بسیج، یاد باد.

    ،،
    مجدد جناب قربانی آمدم پای این پست دومت. خودم هم روایتی از جنگ را می‌پسندم که بر اساس شناخت خود نویسنده باشد و اگر تحلیلگر هم وارد مسئله‌ی جنگ شد، تحلیلش به واقعیت نزدیک باشد. چون جنگ اَسرار دارد، تحلیل هم ممکن است به دور از اسرار باشد. با نظرت موافقم. بگذرم. معمولاً سعی‌ام برین بوده و هست به دستور هیچ کسی از جنگ ننویسم، آنچه مشاهدتم بوده را مطرح نمایم. ممنونم از نکاتت.

    ،،
    مجدد محمد سلام
    آها، این اسم، مخفف است و جالب. ممنونم مهندس.

    صدرالدین:
    با سلام‌ خدمت آقای طالبی:

    البته شوم بمعنای نحس و نامبارک در اینجا تعبیر نابجایی است. از دست دادن عزیزان حتی با شهادت دردناک و جانکاه هست ولی نامبارک و نحس نیست. 
    نمونه های بسیاری در تاریخ صدر اسلام و جنگ تحمیلی و حتی حال حاضر دیده ایم که مادران شهدا گفته اند اگر باز هم جوان دیگری داشتند از فدا کردن در راه انقلاب دریغ نداشتند.

    دامنه:
    ،،
    سلام جناب آقا صدرالدین
    مُراد من و جناب قربابی از لفظ شَوم همان ناگوار است که بر هر انسانی خبر شهادت برادر، فرزند، نوه، پدر و ... سنگین است. از طرفی خودت می‌فرمایی نمونه‌ها، خُب بگذاریم خود آقای جلیل قربانی هم یک نمونه از نمونه‌ها که خبر شهادت برادرش برایش شوم و ناگوار و بد بود. همه را با یک مقیاس نمی‌شود سنجید. ایشان صادقانه دارد می‌گوید آن روز شهادت برادرش صادق قربانی برایش این طور است. در علوم انسانی بر خلاف علوم دقیقه مثل ریاضی، همه چیز عنداللزوم یک حکم ندارد. از نظر من هم ناگوار است مرگ هر انسان ولو شهید شود. با تشکر از نظرت.
    ،،
    جناب آقاصدرالدین سلام
    ممنونم میان عمومیت و خصوصیت در مسائل علوم انسانی، مرز قائل شدید. شرح این‌بارت، موضوع را کامل روشن کرد. تقدیر از فعالیتت در نقدها و نظرها و بیان‌ها.

    ،،
    سلام جناب حجت الاسلام آشیخ مالک
    خشنودم بحث را بسط دادید. بر همگان آشکار است اصل شهادت پدیده‌ای متافیزیکی و از مسائلی عظیم است که در دنیای مَغیبات باید عظمت و شکوه‌اش را کشف کرد. مسئله‌ی شهادت با خبرِ شهیدشدن یک فرد (برادر، پدر، فرزند، نوه و ...) دو امر جدا از هم‌اند. برای جناب جلیل قربانی خبر آن روز شنیدن شهادت برادرش شهید صادق قربانی، ناگوارترین خبر زندگی‌اش بود. اما برای صحن مثال می‌زنم تا روشن‌تر کنم:

    شهادت برای حمزه سیدالشهداء گوارا
    اما تلخ‌ترین خبر برای رسول الله ص بود.

    شهادت برای حنظله، غسیل الملائکه شد
    اما برای بازماندگان او مصیبت بود.

    شهادت برای ابوالفضل س اوج آرزو
    اما همان لحظه امام حسین ع گفت کمرم شکست.

    شهادت در گودال قتلگاه آخرین صفت عرفان امام حسین ع بود
    اما عاشورا مبدأ عزاداری ابدی شد، ناگوارترین حادثه.

    شهادت برای امام علی ع فُزت و رَب ... بود
    ولی شب قدر دوم برای ما که شب شادی است، به تلخ‌ترین شب اندوه بدل شد.

    شهادت برای شهید مطهری و ۷۲ تن از جمله دکتر بهشتی گوارا
    اما ملت را متوجه کرد که فرقان و سازمان ترور رجوی چه شَوم آفریدند.

    شهادت برای حاج قاسم سلیمانی از آب کوثر هم گواراتر
    اما دل‌آشوب شد در دل ملت ایران با آن غم بزرگ.


    شهادت برای سید حسن نصرالله عالی و عین عیون بهشت
    اما آن روز که ضاحیه بمباران شد شُوم و بد و ناگوار بود

    بگذرم. مادر شهیدی بود که پس از ۲۰ سال از شهادت پسرش زنده بود
    اما تمام شب‌ها برایش ناگوار بود و نواجش می‌داد تا خود درگذشت.

    از سمت من این میانبحث تمام. ممنونم از شما آشیخ خوب صحن ما.

    ،،
    نیز:
    سهراب به دست رستم
    که درد آن جانکاه ماند در اندیشه‌ی ایرانی
    سیاوشون عزاداری دیرینه در ایران است برای همین تراژدی.
    ،،
    بله آشیخ مالک
    این محمد عبدی سنه‌کوهی رفیق دیرین ما
    در دانشگاه زنجان مهندسی کشاورزی زراعت گرفت
    اما چون سال‌ها ذاکر اهل بیت علیهم السلام است
    و نیز مجری و تریبون‌دار مجالس مذهبی، خادش یک‌تنه اندازه‌ی چندتا آخوند بلد است منبر برود. اَمه جلسات دله هم اول مهندس محمد عبدی منبر می‌رود سپس نشست! وارد شَور می‌شود.
    بر شیخ مالک و شِخ محمد عبدی سنه‌کوهی هر دِ سِ لام.

    ،،
    سلام مهندس محمد عبدی
    متنی آموزنده و سازنده در شکوه مادر.
    برای مادر گرانسنگت -که بدو دلبسته بودی- روح مهتَزز طلب می‌کنم. درود می‌فرستم به خودت که شأن مادر را زیر زیور قلم رسا بردی.

    ،،
    ممنونم جناب مهندس
    حالا گویا دیدند استخر به هر حال جای مُفرّحی هست، دارند چیزهایی می‌گن که سرِ آدم سوت می‌کشد از بیان آن «جا». تو محمد بنگر ببین خاش خاندان دله، کِنِ سو بوردی؟! لابد در تبار و نیای شما مبارز زیاد بود که با خانُ مان به نبرد حقانی برمی‌خاست! بگذرم. کشکولی شد.

    جلیل قربانی:

    از کربلا در سخن بازماندگان امام حسین علیه‌السلام به عنوان «دشت بلا» تعبیر می‌شود.

    احمقانه است که بازماندگان یک درگذشته، از مکان درگذشت وی به عنوان سرزمین مبارک نام ببرند.

    مازندرانی می‌گویند الهی اون‌جه ره تیل بزنن...!
    ،،
    حتی پیش از وقوع حوادث سهمگین کربلا، در کلام برخی پژوهشگران عاشورا، مَروی‌ست که امام علی ع این جای کویر را می‌گذشت، گویی گفتند: این مکان کرب و بلا است. اشاره‌ی رمزی بود به احتمال وقوع یک فاجعه بر سر اولاد پیامبر اکرم ص حضرت سیدالشهداء ع و حضرت زینب کبرا سلام الله علیها. بگذرم جناب جلیل. مطلب مبرهن و منور شد و از قضا بحث مفید و متحملانه‌ای رخ داد. درود

    شیخ محمد رضا احمدی:
    طالبی عزیزم
    سلام مجدد

    همه اینها را که می‌فرمایید، به مصیبت، بلا و اندوه و سختی و درد و ابتلا و... نام می‌بریم، نه شوم.
    خبر شهادت از آن جهت ناگوار است که عزیزی را از دست می‌دهیم، چه برادر چه دوست و چه سایر افراد، اما وقتی به جایگاه شهادت و مقام شهید می‌نگریم، علاوه بر تسلیت به خاطر درد و مصیبت، تبریک هم می‌گوییم به خاطر آن جایگاه.
    حتما جنگ شر است، اما اگر جنگ تبدیل به دفاع مقدس شود، همانی می‌شود که حضرت امام فرمود ما در جنگ یک لحظه هم نادم نیستیم. به نظر شما ایشان از این که گرفتار شر و اشرار شدیم پشیمان نیست و خدای ناکرده خوشحال است، یا مسائل دیگری وجود دارد؟
    بله، امام سجاد چون آن روز واقعه را از نزدیک دیدند، فقط ایشان هستند که آن درد جانکاه را درک می‌کنند، لذا داستان‌های زیادی از ایشان نقل شده هنگام یادآوری وقایع اندوهبار آن روز.
    این حرف‌های من برای شما تکراری است طالبی عزیز، چون خدا رو شکر می‌کنم در محضر شما عزیزی هستم که به این مقام دست پیدا کردید.
    برای ما غافلان هم دعا کنید.

    شیخ مالک:
    با سلام خدمت مدیر محترم آقا ابراهیم با حفظ احترام .
    چون فرصت ادامه مطلب ندارم مطالب استاد احمدی را درباره ( شوم ) که در مباحثه انجام شد ..
    خیلی خوب مورد بررسی قرار داد و موافق مطالب ایشان هستم .
    ارادت بر قرار است .

    ،،
    مرهون وهَب‌های شکوهمندت هستم آقا احمدی، شیخ دانا و پارسا.

    سید کمال الدین عمادی:
    سلام بزرگوار جناب طالبی عزیز 
    دشت بلا تا دشت شوم زمین تا آسمان فرق است هر مکان بلا مکان شوم نیست شوم به معنای ناگوار نیست شوم علاوه بر ناگواری نکبت و ذلت را هم به همراه دارد 
    اگر کسی در مکه قتل عام کند زمین شوم نیست زمین ناگوار هم نیست 
     این سرزمین از زمان آدم ع و انبیاء بعد از او محل زیارت بود کربلا همان وادی مبارک است که موسی کلیم الله شد و به نبوت رسید کربلا همان جای است که عیسی بن مریم ع زاده شد 
    کربلا همان دشت بلایی که وقتی عیسی مسیح ع از آنجا گذشت کنار بوته ای زعفرانی نشست و گریه کرد حواریون تعجب کردند علت گریه پرسیدند فرمود:
     اینجا محل شهادت پسر دختر پیامبر خاتم ص است 
    کربلا همان دشت بلایی است که که امیر مومنان ع وقتی از آنجا گذشت همانند عیسی مسیح ع گریست فرمود اینجا اینجا محل شهادت عاشقان است وووو
    بزرگوار چرا از این منظر نگاه می کنید از آن منظر نگاه کنید هر لفظی در دین معنای خاص خود را دارد

    ،،
    تبارک الله آشیخ مالک
    از حضور درخشانت رفیق باصفا و خوشگل‌شِخ خوشنودم من.

    ،،
    سلام جناب حجت الاسلام آسید کمال‌الدین
    سؤال پس: چرا ازین‌که در همان کربلا، امام زین العابدین ع و امام باقر ع از کید دشمن مصون ماندند، همه‌ی شیعه‌ها این قسمت را لطیف و مایه‌ی لطف می‌دانند که شرّ و شوم دشمن بر آن دو امید امامت کاری نشد؟!

    تازه، در منبرها صدها بار شنیدم مریضی امام سجاد علیه السلام در عاشورا را یک قاعده گرفتند که اگر مریض نمی‌شد، آن امام پس از امام حسین ع را هم زیر جور و تیغ‌های آغشته‌ی شمر می‌بردند؟

    چرا اساساً وقتی به کربلا گریز می‌زنند هر چه مصیبت است وارد روضه می‌شود، این نیست مگر فاجعه‌ای که شمر و عمر سعد ایجاد کردند؛ بنیانگذاران شوم دشت نینوا به امر ابن زیاد.

    کربلا سر امام حسین علیه السلام را شمر بن ذی الجوشن از قفا یعنی از دردناک‌ترین جا، جدا کرد، اسم این کار شمر به‌جز شومی، چیست؟!

    گفتم شهد شهادت را خود شهید حظ می‌کند، حضرت زینب سلام الله علیها هم که جز جمال و جمیل ندید، اما فقط یک سال تاب آوُرد آن بانوی عظیم الشأن.

    شهادت پدیده‌ی غیبی است. ما با حوادت با طبع طبیعی خود مواجه‌ایم. ممنونم از مطالب سنگین و ارزشمند آن فقیه نزیه دین.
  • ناشناس
    ناشناس

    سلام مجدد

    گرچه در حوزه بودیم، اما هیچ وقت به عنوان مبلغ به جبهه نرفتم. یک دلیل مهمش این بود تا سال پایان جنگ، هنوز نه معمم بودیم و نه سابقه تبلیغ داشتیم.

    البته فعالیت‌های فرهنگی و دینی ما در جبهه کم نبود، اما حضور ما، حضور رزمی بود. طبیعی است که فرماندهان گردان‌ها از ما انتظاراتی در زمینه فرهنگی داشتند، ما هم ضمن برآورده کردن انتظارات، یک آرپی‌جی یا تیربار در کنار خود داشتیم تا در فرصت مناسب استفاده کنیم. زمانی هم که در واحدهایی مثل تخریب بودیم، همین گونه بود.

    درست فرمودی طالبی جان،

    خاک، وجه مشترک بین لباس رزمنده با عمامه بود، امیدواریم این وجه مشترک، الان هم بین ما و مردم باقی بماند.

    خاطراتی که پیش از این از جبهه منتشر می‌کردی، خواندنی بود.

    ممنونم و ارادت

    محمدرضا احمدی

  • پاسخ دامنه را در اینجا باز کنید :
  • ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    ،،
    مجدد از صمیم قلب سلام آشیخ محمدرضا. الحمدُ لِله شما هم وقار آخوندی را در خاندان عالم‌پرور خود محافظت و گرم نگاه داشتید و هم در زمان رزم خالی از هر شک و ریا، به جبهه می‌شتافتی و خاک را از تفکر حضرت ابوتراب به تن می‌مالیدی. ملت چُنین آخوند خاکی می‌خواهد. عمرت دراز آقا احمدی خوب ما. خشنودم که خاطراتِ اینک و گذشته‌ام، بر آن رفیق فرهیخته‌ی حوزوی‌ام پسند افتاده است. در تمام نوشته‌هایت، همآره توقف و مکث و درنگ می‌کنم که بهتر بدانم چه استدلالی در آن نهفته است. ابراهیم برادرت. عکس مادرت ساداتت هم دیدم روحش را با حمد و سوره آجین و عجین ساختم. بگذرم.

    دنباله‌ی بحث

    شیخ محمد رضا احمدی:
    عزیزان ذی قیمت
    آقایان طالبی و قربانی
    سلام صبح جمعه‌ای تقدیم‌تان باد

    چرا کلمه یا جمله‌ای به کار ببریم که مجبور باشیم این همه تتمه و تکمله و شرح و حاشیه و پانویس و ... بزنیم؟ 
    به قانون اساسی مشروطه این همه متمم اضافه نشد که در موضوع "شومِ" آقای قربانی شد.
    جدای از موضوع جنگ و دفاع مقدس که اگر یادتان باشد در هفته دفاع مقدس یک کم با هم صحبت کردیم، بنده هم اصلا آن کلمه را نپسندیدم.
    آقای آفاقیِ مجاور امام رضا که سلام بر او امام جان ما باد نکته درست و دقیقی بیان کردند، آقای طالبی عزیز ما هم نیت آقای قربانی را توضیح دادند، اما من فکر می‌کنم با توجه به درایت و نکته سنجی آقای قربانی و چگونگی به کارگیری کلمات از سوی ایشان و قرار دادن کلمه شوم در دو گیومه، بعید است ایشان از کلمه شوم، غیر از شوم منظور دیگری داشته باشد. 
    عقیده من این است با توجه به نگاهی که آقای قربانی از جنگ و دفاع مقدس پیدا کردند، خیلی طبیعی است که روز شهادت برادرشان، روز شوم باشد و همین طور سایر شهادت‌ها و حوادث جنگ.
    سخت‌ترین روزهای زندگی مسلمانان را یا شهادت و وفات پیامبر و ائمه علیهم‌السلام تشکیل می‌دهد و یا مثلا سختی‌های جنگ‌ها و کشتارهای مسلمانان و شیعیان و ... اما هیچ وقت از آنها به روز شوم تعبیر نمی‌کنیم، بلکه روزهای اندوه، غم، درد، مصیبت، بلا و... یاد می‌کنیم.
    مگر مصیبتی بالاتر از روز عاشورا داریم؟ جَلَّت و عَظُمَت مصیبتک فی‌السماوات، نه فقط برای زمینیان، بلکه برای اهل آسمانها. کربلا و روز عاشورا را سرزمین بلا و مصیبت و اندوه خوانده‌اند، اما با این همه مصیبت، حضرت زینب سلام الله علیها فرمود ما رایت الا جمیلا. چرا؟ چون نوع نگاه و زاویه دید آن حضرت نسبت به پدید‌ه‌ها و از جمله کربلا و عاشورا، متفاوت از بقیه است. او به حوادث و اتفاقات نگاهی الهی و معنوی دارد و کسی که از این جایگاه به پدیده‌ها نظاره کند، نه تنها روز عاشورا، بلکه تمام پدیده‌ها برایش جمیل است.
    به دفاع مقدس و شهادت‌ها از چه زاویه‌‌ای نگاه می‌کنیم، از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم، نتیجه آن تغییر پیدا می‌کند. از هر زاویه‌ای به زندگی و حوادث اطراف‌مان نگاه کنیم، نتیجه‌اش هم متفاوت خواهد بود.
    موضوع دفاع مقدس هم جدای از این اصل نیست.
    ارادت به هر دو
    ،،
    سلام جناب حجت الاسلام آشیخ محمدرضا
    ارزنده و پرفایده نوشتید.

    از محضرت می‌پرسم: خدای ناکرده اگر کسی بر فرض درِ کلاس درس‌ات را بکوبد و بگوید آقا احمدی برادرِ هفتم شما (هفتم گفتم تا واقعی مثال نزده باشم) در یَمن توسط سعودی‌ها شهید شد. آن خبر برای آن جناب یُمْن است؟ یا شَوووووم؟! جناب آقاجلیل واقعیت طبیعی وجود خود را نسبت به برادرش عیان ساخت. کسی به نظرم از خبر شهادت نزدیکان خود خوشحال شود، یا از جنس ماوراء است، یا لایه‌ی طبیعی ندارد! سپَر دارد از داف هم گت‌تر! و گشادتر!

    از محضرت می‌پرسم: خودِ جنگ مگر شوووووم و شرّ نیست؟! ما در اسلام پدیده‌ی شهادت داریم، اما در طبیعت ما هر کجای عالم ممکن است برادرِ کسی در «جنگ»ی کشته شود. آن لحظه، به لحاظ قانون طبیعت، لحظه‌ی شوووم است.

    بگذرم. به هرحال گاه یک متمم، از خود قانون مشروطه سبقت می‌زند. همین قانون اساسی جمهوری اسلامی شما روحانیت گرانقدر! دیدند واژه‌ی «مطلقه» روی یک اصل کم دارد؟! چنان حاشیه و متمم و اصلاحیه و سپس سالیان سال است تحشیه زدند که نزدیک بود قبر محقق کرَکی را نبش قبر کنند ببیند توی کتاب ولی فقیه خود مطلقه نوشته بود یا مقیّده. کشکولی که نشد؟ درود. احمدی ممنون که نوید دادید به صحن و نومیدی را دوراندید.

    ،،
    آقا شیخ محمدرضا سلام باز به حضور انوَر شما
    یک نکته هم از امام زین العابدین علیه السلام گویم:
    من از منابع خواندم فکر کنم از کتاب «مقتل الشمس» مرحوم محمدجواد صاحبی (دقیق مطمئن نیستم) که نقل کرده بود امام سجاد زین العابدین ع تا آخر عمر دل نداشت حتی قصّابی را ببیند چون از خون به یاد کربلا و جگرگوشگان اباعبدالله الحسین علیه السلام می‌افتاد. واقعاً باید درک کنیم برادر از شهادت برادرش ممکن است تا ابد غمگین بماند و آن ساعت شهادتش را شوم و نامیمون و بدگوار بداند.
نظرات خود را در زیر بنویسید:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">