دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث‌
نظرات

مشهد مقدس و سه سخنِ امام رضا

شنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۰۸ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر
مشهد مقدس و سه سخنِ امام رضا

      

 

مشهد مقدس

تصاویر رسیده به دامنه

پنجره فولاد (۲۴ شهریور ۱۴۰۲)

شب شهادت امام رضا علیه السلام

بست شیخ طوسی (۲۲ شهریور ۱۴۰۲)

دارالحجه جایگاه قبر امام رضا علیه السلام

نشر عکس :: سایت دامنه


به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. هنوز هم جا دارد از امام رضا -علیه السلام- بگویم. روز شهادت امام هشتم است که برای مردم ایران و زادگاه‌مان یک روز حزن‌انگیز خاص است که در دیار ما از دیرباز برای چنین‌روزی، مراسم سوگواری برپا می‌شد؛ هم در محل ما و هم توسط هیئت پایین‌تکیه‌ی داراب‌کلا و خیل بی‌شمار مشتاقان امام رئوف از محلی‌های‌مان در خودِ حرم مقدس آن امام هُمام (=بلندهمّت. سَرور. دلیر) پس؛ بهتر دیدم در "ستون روزِ" امروزم به سه سخن بسیارمهم حضرت رضا عالم آل محمد ص بپردازم که از کتابخانه‌ی احادیث شیعه برداشت کرده و روی آن تنظیم و توضیح صورت دادم. سپاس بی‌کران از هنری که در تصاویر به کار رفته.

 

سخن یکم: پرسیدند از امام رضا که "بهترین بندگان" کیانند؟ پاسخ دادند: "آنان، که هر گاه نیکى مى‌کنند، خوشحال مى‌شوند، هر گاه بدى مى‌کنند، استغفار مى‌کنند، هر گاه چیزى به آنان داده مى‌شود، سپاس مى‌گویند، هر گاه مبتلا و گرفتار مى‌شوند، شکیبایى مى‌کنند، و هر گاه خشمگین مى‌شوند، عفو و گذشت مى‌کنند. منبع.

 

سخن دوم: این سخن هم روایت شده است از آن امام شهید ارض طوس: "کسى که، یکی از هم‌نوعان و هم‌دینان او براى کارى به او پناه آورد، ولى او، با آن که مى‌تواند، پناه ندهد و کارى برایش نکند، رشته‌ی ولایتِ خداى متعال را بُریده است. منبع.

 

سخن سوم: کسی از حضرت رضا پرسید: اى پسر پیامبر درباره‌ی قرآن چه مى‌فرمایى؟ فرمودند: قـرآن کلام خــداست، از آن فـراتر نـرویـد و هدایت را در غیرِ قرآن مَجویید که گمراه مى‌شوید. منبع. دامنه.  پست مرتبط با این پست: اینجا. تصاویر مشهد در ادامه:

مسیر مشهد مقدس فرق دارد

جمعه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۲۰ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۱ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. هیچ مسیری، مسیر مشهد مقدس نمی‌شود. توی ایران را می‌گویم. مسیر حج و بقیع و دمشق و نجف و کربلا و کوفه و کاظمین و سامرا حرفش جدا. این مسیر مشهد با دل آدم چه‌ها که نمی‌کند! هر مسیری برَوی وقتی به شهرش می‌رسی آدم غصه‌دار می‌شود حالا کجا قرار گیرم؟! الّا مشهد مقدس که نه فقط نزدیک شهر که حتی ۱۰۵ کیلومتری آن هم قلب انسان منقلب و دلش زیرورو می‌شود و همان لحظه دوست دارد بهترین کسانش همراهش بودند و لذتِ دیدار با آقا حضرت رضا امام رئوف ع را ثانیه ثانیه با هم بچشند. از دیدِ بنده مشهد قرارگاه "عملیات معنویت" است، قرارگاهی با رمز "یا ضامن آهو" امامی که حتی برای جان حیوان دل می‌سوزاند.

 

 

خیلی‌ها طی چند روزی منتهی به سالروز رحلت و دو شهادت، مشهد مقیم شدند و حظ مذهبی بردند. اینک بسیاری هم سبدِ زیارت می‌بندند از زمین و هوا و قطار و ایران‌پیما خود را لااقل در شب شهادت امام هشتم به حرم برسانند. قدر این لحظاتِ بودن در کنار امامِ مدفون به ارض توس را بدانید که وقتی به موطِن برگشتید حسرت می‌خورید که چرا در جای جای مسجد گوهرشاد، رواق رواق پشتِ رواق و صحن صحن پشتِ صحن و بست بست پس بست نماز نگزاردم که آن قطعه قطعه‌ها به قول علامه طباطبایی -رحمةالله- مسجد و گواه روز قیامتم شوند؟! باری؛ تمام دور درون حرم و بیرون حرم را قدم قدم در یک شب ماه رمضانی پیموده بودم و هر چند متر چند متر، زانو می‌زدم نمازی می‌گزاردم که گواه من شوند و گناهانم بریزند. شما ای زائران آن قطعه‌ی مینو و معنای ایران، اینک که آنجایید تا می‌توانید در جاهای مختلف حرم با آقا حرف بزنید و دو رکعت، دو رکعت نماز بگزارید تا ردّی از شما در آن مکانِ مکین باقی بماند و ذخیره‌ی پرونده‌ی آن دار شود که آخرت فقط توشه می‌خواهد. چه توشه‌ای گرانبهاءتر از کارهای معنوی در درون و بیرون حرم مقدس مشهد مقدس. یک شعر گویم به گویش لطفی و تمام:

 

مرا کشاند قراری هزار شُکر آقا
مرا رساند قطاری هزار شُکر آقا
رسیده‌ام پِیِ کاری هزار شُکر آقا
دوباره این حرم آری هزار شُکر آقا
رسیده‌ام بتَکانی مرا زِ غیرِ رضا
رسیده‌ام که شوَم عاقبت به‌خیرِ رضا

با تسلیت شهادت و ارادت و ادب به زائران کِرام

لایه‌های بی‌همتای شخصیت پیامبر

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۳۹ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۱ نظر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. روزی شنید چند معلم قرآن و اسلام را که توسط آن حضرت -صلّی اللّه علیه و آله و سلّم- به مناطقی از حجاز اعزام شدند تا مردم را به دین دعوت و آنان را تعالیمِ دین بیاموزند و از جهل به علم برسانند؛ به طرز فجیعی به شهادت رسیدند و اسیر گشتند که در تاریخ اسلام مشهور شد به قضیه‌ی یوم الرجیع. این در حالی بود که بعد از جنگ محزون‌آفرین اُحد در آخر سال سوم هجری، جمعی از طایفه‌ی "عُضَل" و "قاره" اظهار اسلام و تبعیت کردند و به خدمت پیامبر ص آمدند و درخواست چند نفر قاری و معلم قرآن نمودند برای تعلیم افراد طایفه خود و قوم لحیان. پیامبر خدا ص هم با پیشنهاد آنان موافقت کردند و ۶ نفر از بهترین قاریان قرآن را به سرپرستی حضرت "عاصم بن ثابت"  س به محل فرستاد که در محلی به نام رجیع آنان را محاصره و ۴ نفر از آنان شهید و سرنوشت دو تن دیگر بسیار رقّت‌انگیز رقم خورده بود که دل پیامبر ص را ریش و به‌شدت جریح ساخته بود که سرنوشت‌شان بدین‌گونه بود!

 

 

"و ۲ نفر دیگر به نام‌های خبیب بن عدی و زید بن دثنیه اسیر و به مشرکان مکه در مقابل ثمن ناچیزی معامله کردند و مشرکان مکه در مدت ۲ ماه محرم و صفر آنان را شکنجه و آزار دادند و در ماه ربیع الاول سال چهارم هجری در تنعیم شهید کردند و قبر منور آنها در کنار جاده مکه- مدینه محفوظ است."

 

 

اهل مطالعه می‌دانند که پیامبر رحمت و با آن خُلق عظیم در برابر این جنایت و خیانت چه کردند و در فتح مکه هم که همه‌ی جنگ‌افروزان و دسیسه‌بازان را رها و بخشیدند اما عاملین آن روز فجیع معلم‌کُشی را هرگز نبخشیدند. آری؛ حضرت رحمة للعالمین در جای خود از شدت رفتار پرهیز نداشته، چرا که اَشدّاء کنار رُحَما، دین را میزان نگه می‌دارد. البته رحمت اصل است و شدت استنثناء، اما همین استنثناء در جای خود از اوجَب است و از اَهمّات در برابر مُهمات.

روزی استثمار هندوستان، روزی ادای احترام!

دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۴۷ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۱ نظر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. روزنامه‌ی آسیا (۲۰ شهریور ۱۴۰۲ عکس داخل متن) را ورق زدم. این "گروه بیست" که برای اَدای احترام به روح مهاتما گاندی به راج گات (=محل سوزاندن پیکر گاندی) راهی شدند، در میان‌شان همان کشوری هم هست که سال‌ها هندوستان را نه کشور که "کمپانیِ"!!! خود می‌دانست و کل خاکش را به تصرف  خود برده بود؛ انگلیس. حالا همین‌ها به روح مهاتما سلام می‌دهند. رفتار پلیدانه‌ای که فقط از برخی از دُوَل غرب بر می‌آید. از کجا معلوم! همان هندوی افراطی که مرحوم گاندی را ترور کرده بود از خودِ انگلیس دستور نگرفته بود! که گاندی آنان را سرافکنده از هند بیرون رانده بود. حالا این ادای احترام را باور باید کرد! یا روح پلیدی را. بگذرم. دو نکته دارم، می‌گویم:

 

دامنه

 

 

۱. این را تاریخ به ثبت رسانده که همواره انسان‌های درستکار روحشان در دنیا آمدوشد دارد. بدکاران را حتی دنیاگرایان هم جرئت احترام ندارند.

 

۲. هندِ امروز -که قرار است اسمش بهارات شود- زمانی نامش یک شرکت بود، نه کشور! شرکت "کمپانی هند شرقی"!!! که انگلیس آن را خاکِ خود کرده بود. اینک این را باید در نظر داشت هر کشوری در برابر مخاصمات مقاومت کرد چشمِ جهان را گرفت، ایران هم، روزی فرا خواهد رسید به خاطر همین مقاومت قهرمانانه‌اش در برابر تمام مهاجمان (بیگانگان + دلّاکان آنان در ایران) مورد ستایش قرار خواهد گرفت که تسلیم اهریمن نشد، زیرا کشوری بر روی آموزه‌های قرآن بنا شد و بر پایه‌ی خط تمدنی خود با تئوری سه‌گانه‌ی پندار و گفتار و کردار نیک، تأسیس

کلَک

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۴۳ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کلَک: حمیدرضای طالبیِ من، چه راه روَد، چه وایستَد، چه سکوت کنَد دلش کار می‌کنَد واه چه هم سوژه‌هایی ناب برام خلق می‌کند که هاج‌وواج می‌کند. حمیدِ عمیقِ من، هرگز در راه عقایدش، کلَک نیست و کلَکی هم نمی‌سازد. این کلَک را که فرستاد، خواست زیرنویس دامنه زیرش آد.

 

کلَک: سازه‌ی چوبی‌ست به عرض تقریبی معمولا" چهارمتر و اندی، با دو طرف ستون‌های جُفتی عمود چندپله‌ای با چهار الی پنج تا چوب دراز افقی که سرِ قَلتِ (=وایر و باز) زمین و باغ که با آن جِلُوِ آمدوشد افراد مزاحم یا حیوانات عبوری را بگیرند. کلَک در قدیم اشرافی‌ترین دروازه‌ی مردم بود. همین رو هم، خانه‌هایی نداشتند از فَرطّ نداری و فقر. اما بعدها دروازه و دریچه، جای کلَک را گرفت.

 

 

اما یک کلَک است که اگر در اخلاق کسی رسوخ کند خیلی خیلی ضابع است و آفت و صدمه. اول خودِ آن کلَک‌باز را از پای درمی‌آورَد. این کلَک: رفتاری بزِه و بد از سوی دغَل‌کارانی دَنی‌ست که برای سود بیشتر، فریب زیادتر، ریاکاری عمیق‌تر، رد گم‌کردن پیچیده‌تر و در یک کلمه: ایجاد سوءتفاهم دنباله‌دارتر، به کار گرفته می‌شود. جمله‌ی شایع محلم این بود بین قدیمی‌ها (حالاها را نمی‌دانم چون سالی سه چهار روز بیشتر محل نمی‌توانم برم بمونم)  این جمله: اوخ! وِه رِه وِل هاکون، وِه کُلا" کلَکِه. فارسی‌اش: وی را رهاش کن، آدمی با دوز و دغَله. حمید! با این کلَک، بنیاد باغ‌ها را هرَس ساختی و زینادِ کلَک‌بازها را هَدْم نمودی. حمیدم ممنوم ازین هَمُّ و هُموم.

مسیر اربعینی در روستای داراب‌کلا

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۵۴ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

 

اربعین در قبرستان قدیمی امامزاده جعفر

روستای داراب‌کلا (۱۵ شهریور ۱۴۰۲)

عکاس: حمیدرضا طالبی . نشر عکس : دامنه

 

 

مسیر پیاده‌روی اربعین

به سمت قبرستان قدیمی امامزاده جعفر

 

 

امامزاده جعفر داراب‌کلا

 

 

آقا مهدی ملایی دوست گرامی بنده

 

 

نمایش اُسرای کربلا

 

 

دوستان خوب بنده


به قلم دامنه: مسیر پاک‌زیستی اربعینی در روستای داراب‌کلا. به نام خدا. سلام. اربعین در قبرستان قدیمی امامزاده جعفر روستای داراب‌کلا (۱۵ شهریور ۱۴۰۲) عکاس: حمیدرضا طالبی . نشر عکس : دامنه. به تمامی حاضرین سلام دارم و تسلیت اربعین. از حمید کِرام من، بسی ممنونم این مراسم را برای دامنه و مدرسه فکرت به‌صورت زنده پوشش داد. درود بر همگان این تصمیم مذهبی و گسترش شعائر مذهبی. قم. ارادتمند همه‌ی‌تان: دامنه

مسیر پاک‌زیستی اربعینی

سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۲۳ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

به قلم دامنه: مسیر پاک‌زیستی اربعینی به نام خدا. سلام. بر من این پیام مخفی در دلم نجوا و الهام می‌کند که گویا زبارت اربعین رمز ظهور قائم آل محمد ص است. این تیترپردازی روزنامه‌ی رسالت در امروز (۱۴ شهریور ۱۴۰۲) تصویر بالا، دلم را ربود. حیفم آمد جز اربعین، به چیزی دیگر بپردازم. فردا -روز اربعین- این امواج به آسمان خواهد رفت که ای فرشتگان خدا! عشق‌بازی ما را به خدا برسانید. ما تا نفَس می‌کشیم در راه اباعبدالله ع پا در رکاب رهبر عظیم‌الشأن‌مان آقاخامنه‌ای دست از طلب و هدف برنمی‌داریم. ای زائران! ای عاشقان! ای حائران! شماها دل ماها را به خودتان مشغول داشته‌اید. همه‌ی ماها پیش شماهاییم. اِسقاط اینجاهاییم ولی واقعا" پیش شماهاییم. اینجا ایران از هر کوی و برزن -همه- دلمشغول رزم و بزم شما پیاده‌رَوانِ کوی دوست هستند. این امام حسین ع کیست که دنیا برایش این گونه حرارت‌واره حرکت کرده است. خونِ حسین -راست می‌گفت روانشاد دکتر شریعتی- که روزی کانون جنبش حق‌طلبان عالم می‌شود. و شد. اینک، اربعین دارد به یک حماسه‌ی شگفت‌انگیز جهانی بدَل می‌شود که روح آن، تغییر سبک زندگی به نفع معنویت است. ای ایرانیان مقیم معلای کربلا! سردار همه‌ی جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی را فراموش نکیند، او اگر نبود و فرمان دلیرانه‌ی رهبری معظم در دفن سریع و قاطع تفکر تکفیر مسلّح خونریز، اینک این راه و مسیر ارادت، بسته بود و مسدود. آی‌ی‌ی‌ی ای زائرین! و همه‌ی کسانی که عین زائرین اینک در خانه و میزِ کارتان، دلتَپِش آن مسیر پاک‌زیستی کربلایید، بدانید این مسیر پاک‌زیستی همان مسیری‌ست که به نظر من امام زمان‌مان -که جان من فدای او باد- از آنجا عبور خواهد کرد و به حرم مشرّف می‌شود و پیغام به جهانیان را صادر می‌کند. خدا را چه دیدید!! دامنه.

 

 

متن حجت‌الاسلام محمد رضا احمدی:

یک تجربه شیرین و یک برداشت

تجربه پیاده روی اربعین به من آموخت که از این فرصت باید بیشترین بهره را برد. حدود سه روز پیاده روی که دغدغه هیچ چیزی نداری جز رسیدن به مرقد حسین علیه السلام فرصت معنوی زیبایی را برای انسان فراهم می کند. قرائت زیارت عاشورا هم بر اساس تجارب تاریخی و هم بر اساس توصیه بزرگان، از جمله مواردی است که می تواند انسان را به حسین و حسینیان نزدیک تر و از یزید و یزیدیان دورتر کند. دو اصل مهم تولّی و تبرّی در آن بسیار پررنگ است. با اصل تولی به حسین علیه السلام نزدیک می شویم و با اصل تبری از یزید دورتر. دو بند مهم این زیارت، قرائت صد لعن و صد سلام است: اللهم العن اول ظالم... و السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح ... . بنا به هر دلیلی معمولا در وطن این دو فراز را یک بار بیشتر نمی خوانیم، اما سفر اربعین یکی از بهترین فرصت ها برای قرائت صدباره آن است. در سال های گذشته این تجربه را داشتم و امسال آن را پررنگ تر کردم و این تجربه را به بعضی از افراد منتقل کردم که برای شان جالب بود. خدارو شکر، یک زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام به نیت پدر و مادرم خواندم، یکی هم از طرف همه ملتمسین دعا و دوستان و فامیلان و اموات و شهدا و همسایه ها و یکی هم به صورت عام قرائت کردم و در نهایت، یکی هم از طرف کسی که همه امنیت مان را مدیون اوییم: سردار دلها. قرائت ها اگر همراه با توجه بیشتر باشد، نکات جدیدی به ذهن متبادر می شود. می دانیم که افراد و گروه های زیادی در این زیارت مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند. اما جالب این که در اوایل زیارت، بعد از سلام به ابی عبدالله علیه السلام، "امت" اولین لعن شده است، در حالی که انتظار می رفت یزید و ابن زیاد و شمر و عمر سعد و دست اندرکاران درجه یک مورد نفرین قرار بگیرند. شاید نشان آن باشد که مردم در به وجود آمدن واقعه عاشورا از مقصران اصلی بودند (که وارد این موضوع نمی شویم) و به همین دلیل زودتر از بقیه و در چند جا مورد لعن واقع شدند. در ابتدا امتی را لعنت می کند که ائمه را از مقام مخصوصشان کنار زدند و از مرتبه هایی که خداوند آن رتبه ها را به آنها داده بود دور کردند و مردمی که ایشان را کشتند و از اُمرای‏ ظلم و جور برای کشتن آنها اطاعت کردند. بعد هم در جای دیگر، گروه های مختلفی از مردم را لعنت می کند، گروهی که بر علیه حسین علیه السلام جنگیدند، بر پیروانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها پیروی کرد. و البته لعن افراد اصلی و مقصران درجه اول در جریان عاشورا هم چندین بار مورد لعنت قرار گرفتند. پناه بر خدا از امتی باشیم که بعد از دعوت از حسین، به او پشت کنیم. انشاالله همه ما از امت واقعی رسول الله و اباعبدالله علیهم السلام باشیم.

تدبر آیه‌ی سه عبس

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

 

DAMU

 

متن نقلی با کمی دخل و تصرف. جمع‌بندی بنده (دامنه) از چند مفسر قرآن که امروز عصر تا الآن دست داد. هدف: لزوم تلاش نسبت به هدایتِ افراد باظرفیت و اینکه هدایت‌یافتن انسان‌ها در اختیار ما نیست. نکته‌ها: ۱. تلاش براى تزکیه‌ی نفس و درستکارى مایه‌ی ارجمندى انسان و شایستگى او براى احترام افزون‌تر. ۲. مراد، صلاح (درستکارى) و پاکسازى درون است. ۳. مداومت بر تصفیه‌ی درون و پاکسازى باطن. ۴. فعل مضارع یزّکّى بر استمرار دلالت دارد. عکس صفحه‌ی قرآن شریف از : دامنه.

نیایش توحیدی دامنه

پنجشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۲، ۰۷:۵۱ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

 

 

 

نیایش توحیدی دامنه

 

نیایش توحید طالبی

باسمه تعالی

خدایا ! تو بینایی وُ دانایی. آنچه از منِ مُقصِّر دیدی و آنچه هم می‌دانی، همه را به نفع پرونده‌ی اَعمالم بایگانی کن.

پروردگارا ! از من عشق و عبودیت و عبادت و عرفان می‌خواستی، همه‌ی اینا را بر اثر مشغولیت‌های فرعی کم کردم، منو ببخش.

رَبّا ! رگِ گردنم زَنند دست از توحید برنمی‌دارم و بی‌عقیدگی نمی‌پیمایم، همه‌ی این دارایی مرا در چنگِ خود دار.

بارتعالی‌ها ! گفتی بارِ امانت دوش گیریم، این دوشِ عبدت از قصور زخم برداشت، همه‌ی تقصرات مرا عفو فرما.

تا دیداری دیگر خدایا مرا بخواه

۶ / ۶ / ۱۴۰۲ توحید طالبی. دامنه دارابی. قم.

 

نیایش توحید طالبی

باسمه‌تعالی

گپ‌دل‌های توحید با خدا

روزی -سه تیر ۱۴۰۱- فرزند سومم -عاصم- از حرم امام علی بن موسی الرضا ع با من تماس گرفت. گفتم از آن صحن حرم یک هدیه به بابات بده. داده بود: مرحوم دکتر علی شریعتی از دو چیز در حیرت بود: >> ۱. از آبیِ آسمان، که  وجود ندارد، ولی دیده می‌شود! ۲. خدای رحمان که وجود دارد، اما دیده نمی‌شود. اینک -پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲- ای خدای باری‌تعالی! پیشگاه رُبوبی‌ات عرض می‌کنم: دیده هم می‌شوی! با دلِ دردمند. دردمند دلش گشوده است برای جلوس با خدا. ای خدای دل‌نشین! بر دلم نَشین تا با دیده‌ی دلم سیرسیر ببینمت.، که دیدنی‌های عالَم نادیدنی‌اند  نه تو؛ ای از رگِ گردن به من نزدیکتر. دامنه‌ی توحید. ۹ / ۶ / ۱۴۰۲ . قم.

 

  

 

نیایش توحیدی دامنه

خدایا ! با معلمانِ اخلاق و عرفان به ما آموختی که آن گاه که به خود مشغول نیستی! پس در کجا به سر می‌بری!!!آری خدایا به جای خود و خویشتن، به امور بی‌شمار مشغولم داشته‌ام! خدایا توبه توبه تویه! پروردگارا ! بارها از لِسان آموزگارانِ تعالیمِ معنوی آموختم که در گوشم دمیدند: دل باید دلیرانه خدا را بپُوید! آری ای خدای باری‌تعالی! من در پیمودنِ دلم به عرشِ تو دلیری نورزدیم‌وُ دلگیرم! منو ببخش منو ببخش خدای بخشایشگر!!ت ا دیدار دیگر باز ای خدای من بازم مرا راه دِه.

ابراهیم طالبی دارابی دامنه توحید. جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲ . قم.

 

 

وقت حرف به نقل از توحید (۵)

باسمه تعالی

دوستت دارم امامِ زمان -عجّ-

طرز شهادت نعمت مقصودلو سرخنکلاته

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۰۸ ب.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

 

​​​​​​نقشه‌ی منطقه‌ی جنگی جُفیر خوزستان

 

خاطره: به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شبی بدون ماه تابستان ۶۲ در جُفیر از گردان مسلم بن عقیل که فرمانده‌مان شهید عالی عارف‌پیشه‌ی جویباری بود برای کندن کانال عملیاتی جلو رفتیم و چندصدمتر جلوتر مارپیچ با کلنگ می‌کندیم زیر آتش‌تهیه‌ی دشمن. ناگهان گلوله‌های خمپاره بالای سرمان چون باران باریدن گرفت. کناردستم نعمت مقصودلو سرخنکلاته‌ی گرگان بود. گلوله وسط کمرش پایین آمد و بدنش را پاره‌پاره به هوا برد و بر زمین کوباند و موج و ترکشش ما را بر کفِ کانال گیج و گُنگ انداخت. باران هم گرفت خیس برگشتم سنگر. نور فانوس را بالاتر آوردم. از جامانده‌ها می‌گفتیم. ناگهان دیدم پشت اُورکُتم تیکه‌های جگر و گوشت مقصودلو چسبید. به سیدعسکری شفیعی و زین‌العابدین زلیکانی دودانگه‌ای نشان دادم و ... . آری از پیکر شهید مقصودلو چونان شهدای عاشورا فقط و فقط، قطعات ماند.

انسان از میلاد تا معاد

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۱۸ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. این روزها دارم این کتاب دوجلدی را می‌خوانم : «انسان؛ از میلاد تا معاد» اثر آیت‌الله سید نعمت‌الله حسینی کهلائی. یکی را تمام، دومی را از نصفه عبور کردم. یادداشتی پیش خود بر اساس بینش آزادم سحر روی ورقه نوشتم همان را خلاصه‌تر این صحن می‌گذارم. خُب، زندگی کاشت است و برداشت. سرانجامش هم احتضار است و احضار. همه باید پیش خدا حاضر شویم. بنده برین نظرم دنیا که باشی باید بگویی: "با چراغِ عقل راه خویشتن یافتم <> در شریعت تابعِ قرآن و عقلِ کُل شدم".

 

  
 
انسان

از میلاد تا معاد

 

اشعاری را به امام علی ع نسبت می‌دهند که برگردان می‌کنم: مردم چهار دسته‌‌ی جدایند؛ حالاتشان، هر یک روشن: دسته‌ای، دنیایی تلخ دارند، آخرتی شیرین. دسته‌ای دنیایی پُرمَسرّت دارند ول از آخرت بی‌بهره‌اند. دسته‌ای هر دو را به چنگ آوردند. دسته‌ای درین بین ضایع شده‌اند؛ نه این دارند و نه از آن برخوردارند. همان امام هُمام می‌آموزاند که ای بشر تو خاکی هستی، صفات و اخلاق جمع کن؛ زیرا انسان به کرده‌های خود قضاوت می‌شود؛ یا نکوهش یا ستایش. درین میان از نظر حضرت علی ع چهار چیز از هر چیز بیشتر بشر را بالا می‌برَد: حلم. علم. عطا. احسان. که همه‌ی این چهار صفت مورد اشاره‌ی امیرالمؤمنین علی ع در چیزی یه اسم ایمان تجمع دارند. فقط حِلم را یک کمی توضیح دم. حلم یعنی آهستگی. یعنی روان آدمی پیوسته آرام باشد. مثل شتُرِ آرام که یک کودک هم اگر اَفسارش را مهار کند تا چندین کویر را آرام‌آرام می‌پیماید و به‌هم نمی‌ریزد.

 

هان! دنیا به کدام مسیر است؟ به مسیر خودِ دنیا؟ نه، هرگز. ما که مبداء و معادی هستیم، دنیا را منتهی به آخرت می‌دانیم. دنیا آزمایشگاهی‌ست در مسیرآخرت. آخرش قیامت است، قضاوت است، حشر است، نشر است. لفّ است. چِشش هست، یا عذاب یا پاداش. گمشدگان مزرعه‌ی دنیا اگر به ندای اهدنا الصّراط اجابت ندهند آن اَعدا اَعدُو (دشمن‌ترین دشمنانش یعنی نفسِ سرکش) می‌پّرد میدان، حُقه می‌زند و حق و حَقه و حق‌گویی را به سرقت می‌برَد. خدایا: "مرا در روز مِحنَت یار باید <> وگرنه روزِ شادی یار بسیار" ختم کلامم: "یا رب کجاست [کجاست کجاست] مَحرم رازی که در جهان <> دل شرحِ آن دهد که چه دید و چِها کشید. ممنونم از عزیزان کتابخانه‌ی یادگار امام قم که برای ما این نعمت عُظما را فراهم ساختند که از آنان کتاب به امانت گیریم.

شرحی بر ادبِ زیارت مشهد مقدس

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۰۸ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر
شرحی بر ادبِ زیارت مشهد مقدس

هفت پیامِ یکِ ادب این عکس. به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. از غربِ مشهد مقدس -یعنی میدان شهدای خیابان شیرازی- برای خودت مسیر ادب بسازی و چشم به شرق که سمت طلوع است بدوزی به امام رئوف عالم آل محمد ص می‌رسی به همین خَمِش قشنگ عُرف و شرع ایرانی که این زائرین مجسم‌شده در آن میدان مرکز مشهد، رسیدند. اینک سرم را سُر دهم به سِر، به آن دل دل دل هایی که روز می‌شُمارَند دست‌کم یک روز هم شده تا چهل‌وهشتمِ در حال آمدن، خود را  به حُرمِ این حَرم مُماس کنند و یک جوف و جوار و جایش بایستن با ساده‌ترین سخن ایرانیان را بگوین:

 

"یا امام هشتم سلام، منم من، دوستدارت شیعه‌ات".

 

این حالِ زارِ زائری، آنانی را الآن سرگشته‌تر می‌کند که دلشان اندود به دورِ درد هم باشد: من به رسم ادب، اول بلند شدم، سپس نوشتم: یک را ببین: یعنی وقتی می‌خواهی مشُرّف شوی پوشش فاخر باید بپوشی. دوم را بیاب: کمی باید خم شوی، که نه رکوع شود که خاص خدای باری‌تعالی است، و نه راستِ راست باشی که خاص افراد ادب‌نادان (= نا+دان) است. سوم را افتتاح کن حالا: چشم نافذت را باید کمی تار کنی که کمی حُزن به حالت چشم و رُخت دهی تا ادب کامل شود.

 

 

مشهد برای هدر دامنه

 

چهارم را همین جا بدان: اگر یک بانو هستی پس موقع سلام مراقب خودت باش که چادر مقدست نپّرد که پرده‌ی حُرمتت را کسی بدّرَد حتی اگر باد وَزد یا یک چشمِ هیز و شوخ، مقام معنوی‌ات را بدُزدَد. پنجم هم این این این: مردی یا کودکی هستی، دستت را به سینه بزن که بهترین چهره بشی که خودت برای خود در آن حال، شیرین‌ترین یادگاری شوی. شش را هم سریع بخوان: بزرگت را جلودارت کن و پیشی نگیری بر بزرگ. هفت هم -که در معنی لغوی یعنی بی‌نهایت- این است >>> گره دلت به دست ادب بده و قلبت را به قالب رضوی در آر و مقداری اشک جاری ساز و بگو: ای امامم! ای سَرورم! تو را می‌خواستم تو را می‌خواستم که می‌دانم حالا که دیگه آمدم به درگاهت، تو هم مرا می‌خواهی؛ که خواستن در طبیعت دو طرفه است. سپس از هفت، که واصل به حرم و دل و روح خود شدی، معطل نکن و لفظ را جاری کن: خدایا: شکر این حرم را گذاشتی در قلبم که قالب توحید در آیم و در حصن لا اله الا الله دِژ ایمان بسازم. تمام.

یادی در فوت عمویم باقر مدّاح

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۷:۵۷ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر
    
 
مرحوم باقر مداح
 
 
 
 
باقر مداح طالبی
شیخ باقر طالبی
 

 

 عموی من -باقر مدّاح- اینک جوار رحمت را درک و لمس کرد. حالیا! معلومه بر ما هنوز هم به خاک نسپُرده شده باز آخرت را با دیدِ پاک خود دیده و این حظّ رحمت را دشت کرده. اویی که به خاطر آخرت‌اندیشی‌اش به مصداق خطبه‌ی دویست‌چهارم امیرالمؤمنین ع "کارهای دشوار دنیا"، پدیده‌ی حتمی "مرگ را از یادِ"ش بیرون نینداخته بود.، حالا ما را ترک کرده. من، این عموی عزیزم را (که صوتِ اذان ماه رمضانش را و جوشیِ حماسیِ "وفاکرده ابوالفضل، وفاکرده ابوالفضل"ش را کناردستِ دوستِ فریقِ (=جداشده)ی عزیزم شهیدم آق سیدجواد شفیعی (که دلتنگشم هر جا و هر زمان) به صورتِ دوتایی دوشاودوشایی میان‌مان در عاشورا و تاسوعا ندا می‌کردند و دل‌ها را به آسمان می‌دوختند) حرمت می‌نهادم. او دلم را سال‌ها رُبوده بود. عروسی‌یی نبود او مداح آن زوجان نبوده باشد. همه با او اَنیس بودند. خوشحالم جای خود حمیدرضا و حمزه‌رضا و سایر صَبیه‌ها باقی گذاشت که برای من همگی بالندگی، پیغام دارند. توی یک بیت و خانه‌ی مصفاّیی که هم پدرشان عمویم بوده و هم مادرشان دخترعمویم. وای وای آن روز وداع که لحظه لحظه نزدیکش می‌شدیم، حالا فرا رسیده: پس ای دخترعموی مکرمم همسر همراه و هم‌جان و هم‌نفس عمویم باقر مدّاح، تسلیتت می‌دهم. فرزندان عمویم تسلیت. حمیدِ عارفِ والهِ واصلِ متصل به غیب من، تسلیت تعزیت. بوسه‌ام بر گونه‌ات. می‌آیم، می‌آیم که دلت، دلِ تابیده‌شده‌ات را به دلم جوش زنم. من حال شما را اینک درک می‌کنم چون منم پدر از دست دادم؛ پدری که تمام عمرم رفیقم بود و عاشق‌پیشه براش زندگی کرده و می‌کنم. به تو حمیدم، به رفیق ماوراءهایم این را هدیه می‌کنم که از بهار -ملک‌الشعراء- آموختم: "به گِردِ بَدی تا می‌توانی نگرد" و پدرت یک مصداق بارز این پند مرحوم بهار بود. پدرت اینک به پدرم سلام می‌دهد: عمو کنار عمو. حالا حالیا حائلید میان پدر و مادر. ای عموزادگانم از دور قلب حزین‌تان را در برمی‌گیرم و درین تنهایی تنهایی‌هایم گریان در غم پدر می‌سوزم و غم جدیدم را به غم دیرینم بَخیه می‌زنم؛ غم دوری پدرم، مادرم برادرم برادر مظلومم. حالاست که باید گویم: «تا خدا نگشود صد دَر بر کسی / یک در نبست» واقعا" هم نبست روی کسی. اهلی شیرازی. امروز پایتخت بیت شما به لرزه در آمد. مرا حمزه و حمید و دخترعموها شریک کنید و تو حمیدِ اَسرار و رازهای غیب من، در لرز و تب درونت مرا مهمان دان. او که راحت شد. دلم به توست، تو که دلت اینک سوخت. فدای آن سوز، آن سوز. آن سوز.  ۵ شهریور ۱۴۰۲، دامنه.

 

متن دوم:

 

مرحوم باقر مدّاح طالبی این عموی پرهیزگارم یک عمر ندایی زلال و پاک و با اخلاص برای دردهای عترت و عصمت  -علیهم السلام- بود. اینک در بیت او خاطره‌اش ماند و یک عمر نفَس‌هایی که برای زندگی باطهارت کشیده است. برای روح این عموی دانا و پاک‌سیرتم درین جمعه‌ی خدا، غفران و آسودگی در آن جهانِ بقا، آرزومندم. بر همسر مهربان و زحمتکشش دخترعموی گرامی‌ام و به آقاحمید و آقاحمزه و دخترعموهایم بردباری و عمر طولانی می‌طلبم. حمیدِ دلم ممنونم مرا به رؤیت این تصاویر عمویم در پشت صحنه و در صفحه‌ی شخصی‌ام مهمان کردی. خلاصه‌ای از آن را صحن نوشته و منعکس ساخته‌ام. قبرش رفتی مرا هم در دلت با خودت ببر

مدرسه فکرت ۹۲

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت نود و دوم

 


برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۱ ) سلام برین جمع‌ام. سلام بر جمیع پیامبرانم، امامانم، صالحانم. باید "سرِ نامه بِنوشت نام خدای / خدای جهان‌داورِ رهنمای"  آن خدایی که خودِ سلمان ساوجی در فراق‌نامه گفته: «رَساننده‌ی عاشقان را به کام / رَهاننده‌ی بستگان را ز دام». چنین خدایی، خود ستوده است و "ستوده"، فرستاده؛ حضرت محمد امین ص. همان محمد: "محمد عالم علم یقین است / محمد رحمه لِلعالمین است" چون حال من به محمدم چنین است روز و "شبی نلتَفت گر ز حالم شوی / ز صد ساله رَه ناله‌ام بشنوی" و وقتی "جمشید و خورشید" را باز می‌کنم این بیت، این نَعت، این نَسقِ قلبم را بر جانم می‌زنم که خدایم: "ز رحمت انبیا را آفریده / وَز ایشان مُصطفی را بر گزیده." آن خداوندگاری که در حکمت آفرینش طوری بارم آورده تا بدانم و بفهمم و فهمیدم "خرد را کار با کارِ خدا نیست / کسی را کار با چون‌و‌چرا نیست" زیرا "فلَک را با چنین کاری چه کار است؟ / همه کاری به حکمِ کردگار است". آنچه تا فراآمدنِ شب ارتحال رسولم در چهلُ‌هشتم، برای پیامبر عَدیم‌النظیرم (=بی‌مانندم) می‌نویسم، همه اِرتکاز (=ثابت بر قلب و معلوم بر مغز) است. شده آیا؟ آیا شده؟ که کسی درجا از شما بپرسد پیامبرت را فقط به کمک حافظه و علاقه‌ات، به صورت حفظشده بدون رجوع به مطالعه‌ی دوباره، معرفی فرما؟ ها بانو؟! ها آقا؟! من هر آنچه اینجا «برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین» -صلواتُ الله علیه و علی آله اَجمعین- می‌نویسم از همین ارتکاز و حافظه است. پس شروع می‌کنم تا رسیدن رحلت جانگذار آن آکرمِ روی کُره‌ی زمین و تمام کُرات سطح آسمان. دامنه.

 

برای محمدم؛ آن امین، آن رسولِ خاتَم النبیّین ( ۲ ) به نام خدا. سلام. درِ چوبی یک اتاقِ بالایِ همکف مکه، بامدادنِ رو به سپیده، به حدِ شکافی -که بتوان در آن دید انداخت- باز شد. زید دید عمّار، عمّار -آن عِمادِ دین که تا هر حدی که خدا خشنود بود در رکاب بود و جبهه‌ی حق را نِشان و نام- تحتِ تعقب پاسبانان مشرکان ستیزه‌جوست برای جلب و تفتیش فکر و جست‌وجو. عمار، از یک نشستِ مخفیِ مهمِ آشنایی با وحی بر نبی ص برمی‌گشت، که زید سرجلسه‌ی آن حلقه بود. هم‌آنان، پیرُوان، رهرُوان، ره‌پویان محمد در عصر آغازین بعثت، که تعدادشان از عددِ انگشت دو دست جلوتر نمی‌زد. عمار لو رفت و سپس به شکنجه‌گاه یک دَخمه در جوف یک کوه که زراندوزان مکه آن را زندان حق‌طلبان کرده بودند. آن روز عمار تا آن میزان جگرخراش لطمه دید که پدرش یاسر را پیش چمانش سر بُریدند و مادرش آن قهرمان‌بانوی ایمان حضرت سُمیه را جُلوِ چشمانش بی‌حُرمتانه در کف داغ ریگ‌های سوزان بیرون زندان، دَریدند (من که اشکم نمی‌گذارد واژگانم را راحت وارد کنم و همین، ذکر مصیبتم است که اگر خواستید برای دردِ غمگین‌ترین روز پدروپسرومادر بگریید، یا نگریید، خود دانید) و با تیزی نیزه، شکم آن اولین‌های مسلمان را شکافتند. و عمار، آن روز، بی‌رقیب‌ترین اندوه عالَم را به خود دید و همان دَم "چهره" شد، چهره؛ چهره‌ی ماندن پای ایمان و فردی نمونه برای پایداری تا پای دار. و فهمید دریدگی دشمنان محمد ص حد و مرز ندارد و مرز عمار همان زمان معین شد: ماندنِ محکم پشت نبی خدا حضرت محمدِ مصطفی و سپس ولی خدا حضرت علیِ مرتضی. آری؛ بانو، آری آقا، حضرت مصطفی خشن‌ترین روزها بر خود و یاوران دید ولی تسلیم نشد و "خط" را تا رسیدن به مدینه رمز گذاشت. این رمزها را من به حد خودم خواهم گشود. تا خطوط محمدمان را رمزگشا بمانیم. امید است حافظه‌ام قلمم را قلَمه و نوج و نُضج زند. دامنه.

 

نیایش توحیدی دامنه

نقش جغرافیا بر ثبات منطقه ای ایران

يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۵۷ ب.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

به قلم عیسی رمضانی دارابی محمد: همواره حکومت‌هایی که در طول تاریخ برایران حکومت کرده اند به این امر واقف بوده اند که فلات مرکزی را حفظ کنند. فلات مرکزی شامل آن قسمت از فلات بزرگ ایران است که از گره کوهستانی آذربایجان در شمال‌غرب شروع میشه و توسط رشته کوهای البرز و زاگرس به سمت شمالشرق و جنوبغرب امتداد می‌یابد و همین کوهها ب انامهای دیگر در جنوب‌شرقی به هم می‌رسند که بطور میانگین ۱۲۰۰متر از سطح دریای آزاد ارتفاع دارد. این عمق استراتژیک و دست نیافتنی ایران بوده و هست، که با تسلط برآن، قبض و بسط های سرزمین های بیرونی تاثیر آنچنانی بر ثبات وامنیت حکومت نداشت، بلکه با اعمال حاکمیت براین منطقه، می توانست مناطق پیرامونی را کنترل کند. این موقعیت ژئوپلیتیکی ایران، همانتد دژ محکمی باعث شکل گیری گستره تمدنی شده است  که  سال‌های طولانی بر تحولات دنیا سهم قابل توجهی داشته است. البته خوانش سیاستمداران از موقعیت جغرافیایی ایران نیز در شکل گیری نزاع ها و تامین یا عدم تامین منافع کشور تاثیر گذار بوده است.

 

 

امروزه که ژئواکونومی گفتمان غالب در روابط دولت‌هاست، و نقش راه‌ها و کریدورها در اعمال این گفتمان بر کسی پوشیده نیست، باید بدانیم که جغرافیا در چینش راه های تجاری بسیار اهمیت دارد و طبیعتا  راه ها نیز به صورت متقابل بر اهمیت جغرافیا می افزایند. قرن بیست و یکم که قرن  ژئو اکونومی و قرن شکل گیری چیدمان قدرت بر مدار راه ها و کریدور ها است. موقعیت ایران ارزانترین و نزدیکترین و راحترین چیدمان را عرضه می کند. حکمرانی جغرافیا یعنی اینکه راه اندازی  کریدور سلیقه ای نیست بلکه این جغرافیا است که مسیر شکل گیری این دالانها را نشان می دهد. سیاستمداران و تصمیم گیران ایران، باید قدرت را ازاین منظر یعنی کریدور ها و راهها نیز نگاه کنند. اگر این اتفاقا نیفتد ما به منافع جغرافیایی ایران پشت کردیم.

جوانی میانسالی حالا کهنسالی من

پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۴۳ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۱ نظر
جوانی میانسالی حالا کهنسالی من

خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب (۱۴۶) جوانی >> میانسالی >>> و حالا کهنسالی من >>>> به نام خدا. سلام. یکم: در جوانی خدا مرا (بخوانید مثل و مانندِ منِ جوان‌های این، این، این مرز و بوم را) در بوته‌ی آزمون بُرد؛ تا آبدیده‌ها از آفت‌زده‌ها تفریق شوند (بخوانید معلوم گردند) یعنی جنگ. و شدند. چون غیرت داشتیم از وجدان، و نیز تبعیت می‌ورزیدیم از مرحوم امام، پس جوانی را می‌شود گفت بهترین عمرمان بود. حالا سند: همین عکس که من هستم و رفیق قدیم و اکنون و همیشگی‌ام حسن‌آقا آهنگر کِل‌مرتضی در قرارگاه خاتم‌الانبیاء سمتِ آن سوی سوسنگرد. که آیت الله عبدالکریم بی‌آزار شیرازی  آمده بود پیشِ مان. همان دانشمند محقق بزرگ که "رساله‌ی نوین" چهارجلدی مرحوم امام را نوشته بود؛ یعنی تحریرالوسیله که من هنوزم فارسیِ آن را دارم. آن زمان، تا مغز استخوان خود را با آن تطبیق می‌دادیم که نکنه به کاری همت ورزیم که گناه کرده باشیم. آدمِ رساله‌ای بودیم!!! کی آمده بود بی‌آزار؟ (همین عینکی در عکس، که من پشتش دو جیبه و دو زانو نشسته‌ام) ۲۶ مرداد ۱۳۶۲ که امروز هست ۲۶ مرداد ۱۴۰۲. یعنی ۴۰ سال پیش در چنین روز. آن روز من پُررو (به قول یک بزرگِ بزرگ‌زاده: "بسیارْرو") بودم و ازو خواسته بودم به ما چیزی گوید؛ نصیحت‌طور. گفت. چی گفت؟ یک حدیثِ قُدسی (نوعی حدیث که پیامبر ص، منهای وحی، از ذاتِ اقدس خداوند باری نقل می‌کرد) این حدیث را که من پشت همین عکس، پس از چاپ در همان سال یادداشت کرده بودم: اِخدِمی مَن خَدَمَنی و اتعِبنی مَن خَدمَک. یعنی خدا به خودِ دنیا فرمود: خدمت کن به هر کسی که به من (=خدا) خدمت کند و برنجان (تعَب نما) هر کس را که تو (=دنیا) را خدمت کند. منبع هم می‌دم (ر.ک: ص ۶۹۸ حدیث ۶۸۷ در کتاب "احادیث قدسی" فقیه و محدث حُر عاملی ترجمه‌ی کریم فیضی)

 

   

...

   

 

دوم: در میانسالی هم، جذب جایی بودم که به من فرصتِ گناه نمی‌داد، از بس جایی دینی و انقلابی، بود. و لذا هرچند اگر می‌خواستم هم، بازم گناه را کریه می‌دانستم و این هم برای من، نعمت بی‌نظیر بود که در دو دوره‌ی جوانی و میانسالی -که جمع هر دو دوره، هم بخش زرین عمرِ آدمی‌ست و هم می‌تواند هیجانی‌ترین عصرِ هنجارشکنی عمر کسی باشد- هر کدام به سودم تمام شد؛ نه این که گناه و بدی و لغزانی در نامه‌ی اَعمال سمت چپ دوشم را کاتبان ننوشته باشند، نه، پر است ازین دست؛ شرمسار شَدیدِ غلیظ شاید نباشم که حاضرشدن پیش خدا در قیامت را هولناک دانم. و تقریبا" توشه‌ای برای عرضه در حَشر شاید توانسته باشم تمهید نمایم. نمی‌دانم خدا این دو دوره از عمرم را -که در ظِلِ انقلاب زیستم و خودم را حامی آن کرده و به یقین جاهایی هم تا دَمِ مرگ رفته بودم- چه عوَض می‌دهد هر چه دهد، خوش. فقط چِِشِش عذابش، کم‌شدت باشد. سوم: اما اینک در کهنسالی من، آیا توی بوته‌ی امتحان دیگری می‌افتم؟! نمی‌دانم. نه، نمی‌دانم. اما به آن شاهد و شهیدی که کنارم نشسته است در باغی در کهک، روزی به من گفته بود: پیریِ آدم آن بِه که پَکری او نباشد. اینک اینم عصر کهنسالی من عکس ایستاده. با مُوانی سپیدکرده که ریش از سر در سپیدی سرعت گرفته.  آیا از من انتظار می‌روَد پشت به "انقلاب"ی روحمند کنم که تمام عمرم را به دین عجین کرده و قبله را از مقابلم برنداشته؟ چه می‌دانم؟ بسته به قلب من دارد که هنوز آشیانه‌ی پاکان است و پاکی و پاک‌ها را پیرو است و دوستدار. خدایا مرا دوستدارش!!! بمیران. دوستدار وفادار عاشق. یا امام و ولیّ عصر و الزمان. دامنه.

طوفان‌های نمکی احتمالی قم

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۱۳ ب.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

 

حوض‌سلطان

دریاچه‌نمک

 

نقشه‌ی دریاچه‌ی حوض‌سلطان در اتوبان قم

و دریاچه‌ی نمک قم در مزر با کاشان و بیدگل و سمنان

 

متن نقلی: آقای محمد سلیقه گفت در صورت عدم تأمین حقابه‌های و افزایش دما و خشکی دریاچه نمک قم، احتمال دارد قم و بخشی از استان‌های همجوار با چالش طوفان‌ها و باران‌های نمکی مواجه شوند. وی در نشست ″بنیاد قم‌پژوهی″ که امروز (۱۷ مردادماه ۱۴۰۲) با موضوع «پایش اقلیمی پدیده گرد و غبار در قم» با حضور جمعی از اعضای این بنیاد در مؤسسه‌ی آموزش عالی «طلوع مهر» برگزار شد، گفت: "طبق معاهدات، سهم آب دریاچه‌ی نمک ۱۵۴ میلیون متر مکعب در نظر گرفته شده، ولی عملاً ما شاهد هستیم که تاکنون بیش از ۵ میلیون متر مکعب از آن محقق نشده است...  با توجه به قرار گرفتن قم در انتهای آبریز و احداث ۶۰ سد بر روی رودخانه‌های شور، قره‌چای و رودخانه‌هایی که به این دریاچه می‌ریزند، از میزان ورود آب به دریاچه کاسته شده است در حالی که به جز سال ۱۳۹۸ که براثر سیل، دریاچه‌ی نمک سیراب شد، طبق شواهد از سال ۱۳۶۳ به مرور از میزان آب ورودی دریاچه کاسته شده است... از سال  ۱۳۸۸ نیز به مرور با ساختن سد بر روی رودخانه‌هایی که به دریاچه‌ی نمک می‌ریختند، از حجم آب‌های دریاچه کاسته شده، اما سطح دریاچه هنوز نمناک است و تا زمانی که این نم وجود دارد، باد قادر به حرکت دادن نمک‌های سطح دریاچه نیست؛... همچنین پارک ملی کویر به علت کم‌آبی و به علت اینکه آبی به این منطقه نمی‌رسد در معرض خشکی است. و روند بارش کشور ما رو به کاهش است." نیز (۲۹ آذر ۱۳۹۶] متنی درین‌باره منتشر شد در ایرنا اینجا.

چند کتابی که تازگی خواندم

يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

به نام خدا

 

حیات وحش ایران

جمعی از نویسندگان

(تهران: نشر طلایی، ۱۳۸۸)

برای آشنایی نوه‌ام علی با آفرینش

 

     

 

چپ

جلال رومی

نوشته‌ی بهمن شکوهی

(تهران: نگاه، ۱۳۹۷)

 

راست

فیض الدموع

شرح زندگانی امام حسین ع

محمدابراهیم نواب تهرانی (بدایع نگار)

اکبر ایرانی قمی (تهران: هجرت، ۱۳۷۴)

 

 

بالا

شرح این هجران

دکتر محمد فنایی اشکوری

(قم. وحی و خرد، ۱۳۹۵)

 

پایین

نادر برادرم حسین

خاطرات شفاهی حسن فقیه

درباره‌ی شهید حسین مهدوی نادر

(تهران: نشر فاتحان، ۱۳۹۰)

چند کتابی که تازگی خواندم

سرِ فرصت از هر یک نکاتی خواهم نوشت

 

...

 

کتاب "احادیث قدسی"

اثر فقیه و محدث حُر عاملی ترجمه‌ی کریم فیض

قُله عین قُلک عمل می‌کند

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۲۵ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

به قلم دامنه، به نام خدا. سلام. غروب دیروز ذهنم همین عنوان -قُله عین قُلک عمل می‌کند- را ساخت. گفتم فردا ستون روزم کنم. کردم. کودک -حتی بزرگسال- قُلک را دوست دارد؛ چون عین خزانه عمل می‌کند؛ ذخیره ذخیره ذخیره، سپس سرِ نیاز، هزینه هزینه هزینه. چقدر هم خوش می‌گذرد شکستن قلک به وقت نیازش. من خود در زندگی سختم که با فقر همسایه‌ی دیواربه‌دیوار بودم (خصوصا" ایام دانشگاه) چند بار قُلک شکستم و پولِ خُردها را جیب کردم و زندگی پیش بردم در اَعلای فقر. اینک با آن خاطراتم می‌آموزم که زندگی چشِش هم ناداری است و هم دارایی.

 

 

همین که در دنیای خدای باری‌تعالی مابینِ ناداری و دارایی، زیست می‌کنم و نیازمند خلق نشدم یعنی هم قُله دارم و هم قُلک؛ ولو قُلک کوچک و قُله‌ی کم‌ارتفاع. اینک صبح -که پا شدم مقدمات منظم روزانه‌ام را طی کردم- آمدم سرِ پیشخوان، دیدم روزنامه‌ی "مهد تمدن" امروز شنبه (۱۴ مرداد ۱۴۰۲ عکس روی این متن) تیتری کار کرده که حرف من هم بوده؛ تِله‌پاتی (=دورآگاهی) انگار برقرار شده!!! میان ذهن من و متنِ مهد تمدن. نوشته بر روی عکس سمت چپش -که مردی با آب بطری در صددِ خنک‌کردنش برآمده- :

 

"چگونه ترقی زندگی اجتماعی ما آدم‌ها، زمین را گرم و گرمتر می‌کند."

 

باری؛ بنده چندباری گفته که راهی که بشر در پیش گرفته در صنعتی‌ساختن افراطی جهان، کژه است و کج. سال‌ها دورتر مهندس مرحوم مهدی بازرگان کتابی نوشت «راه انبیاء، راه بشر» و در آن نتیجه گرفته که بشر با همین طریق که می‌پیماید در واقع در راه انبیاء دارد پیش می‌رود. آن کتاب، مدت‌ها جزوِ کتاب‌های تبیینی و ایدئولوژیکی در "سازمان مجاهدین خلق" اولیه شده بود که سپس وقتی میان بازرگان و سازمان تروریستی رجوی در اول انقلاب تنش برقرار شد این کتابش هم کنار گذاشته شد. اینک باز نیز، مطمئن‌ترم که بشر بر خلاف تز کتاب بازرگان، از راه انبیاء علیهم السلام پس افتاده، و دارد به سرعت باد غلط می‌پیماید. حالیا! تا سرش به سنگ بخورد و راهِ رفته را برگردد. صنعت و آلودگی ذاتی آن، زمین -این تنها کره‌ی قابل زیست فعلی جهان آفرینش را- به ویرانی برده. این نوع گرمایش زمین، طبیعی نیست، روال نیست. دست بشر در آن نقش دارد. قُله‌ها وقتی از برفِ ذخیره، خالی باشد چگونه درّه‌های پای آن، آب جاری شود و پایین‌دست را -که انسان و حیوان و زرع و مزرعه و باغ و دشتش هست- مشروب و سیرآب سازد؟ قُله، عین قُلک عمل می‌کند؛ زمستان برف بر خود می‌گیرد تا تابستان آب تحویل دهد که بشر خشک نشود. وقتی صنعت، آلودگی ایجاد می‌کند و آدم هم نسبت به نعمت زمین، این‌چنین بی‌اعتنایی و بدسِگالی می‌کند، قُلکِ قُله هم در همان زمستان ذوب می‌شود و تابستان چیزی روی سر و روی خود ندارد که به درّه‌ها و جویبارها عطا کند. روزی روزگاری در حیاط همه‌ی ما داراب‌کلایی‌ها پرنده‌های حلال‌گوشت تیکا، سیتیکا؛ پشتِل، زیک و حتی اَبیا (نوک دراز) بوده و با تله‌ی دُم اسب، یا با بستن نخ دراز به لاگ و لِوه صیدشان می‌کردیم؛ کوشند الآن؟! کجان؟! من یادم هست زمستان از روی یخ به دبستان می‌رفتم و کَلوش من هم سوراخ بود و پایم یخ می‌زد و جوراب کجا بود از بسط فقر!


بشر آیا برمی‌گردد ازین غلط؟! یا همچنان غَلت می‌زند درین غلط. من می‌اندیشم تا تقّلای "سود" از سوی مادیگرایی غرب، معیار زیستن است، جهان طعم معنا را نخواهد چشید. ذره ذره زمین را از نعمت می‌خشکاند این تفکر سود سود سود، پول پول پول. نه رحم به انسان دارد و نه مروت به زمین. اینک بسیاری، در زندگی نه قُله دارند و نه حتی قُلک، همه را پیشخور کرده‌اند. بگذرم. دامنه.

آپارتاید؛ سوغات اروپا

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۴ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۱ نظر

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب مایکل ج. مارتین با عنوان «تبعیض‌نژادی در آفریقای جنوبی» ترجمه‌ی آقای مهدی حقیقت‌خواه را همین هفته‌ی اخیر تمام کردم. نمی‌خواهم چندان مطوّل بنویسم، فقط سه چهار سطر کفایت می‌کند و مقصد را مشخص. خُب؛ در تاریخ بشر، نژادپرستی -یا همان راسیسم- معمولاً در جوامع رسم بود، اما تبعیض‌نژادی -یا همان آپارتاید- یک چیز بی‌همتا و نوبَر- بود که سال ۱۹۴۸ از طرف اروپایی‌ها در کشور آفریقای جنوبی، در جنوبی‌ترین خاک قاره‌ی آفریقا بنیان نهاده شده بود و بیش از ۴۰ سال، سفیدپوستان اروپایی‌تبار، این کشور را تیولِ مخصوص خود نموده بودند. که در اثر آن، هیچ سیاه و حتی رنگین‌پوست دیگری حق نداشت حتی خانه‌ای از خود بخرد. نمی‌توانست رأی دهد. مجاز نبود مشاغل پردرآمد داشته باشد. حق ازدواج با خارج از نژادِ خود را نداشته است. در حکومت راه داده نمی‌شدند.

 

 

جالب این بود اروپا می‌دانست این کشور، سفیدپوست‌ها فقط ۲۰ در ۱۰۰ بودند و سیاهان ۸۰ در ۱۰۰ ولی تمام حکومت و معدن و بندر و شهر و مناطق در دست اقلیت سفیدپوست بود و اروپا و آمریکا جیک! نزدند. در واقع اروپا طی چهل و اندی سال مُهر تأیید زد علیه‌ی قاعده‌ی «اکثریت» که در لفظ اساس دموکراسی است. حتی در جنوب شرقی این کشور، شهری بندری را «لندن شرقی» نامیدند. خودِ هِندریک وِروُرد اولین نخست‌وزیر این رژیم در سال ۱۹۵۸ اعلام کرده بود:

 

"شعار ما حفظ برتری سفیدپوستان برای همیشه بر مردم و کشورمان، در صورت لزوم به زور است." (ر.ک: ص ۱۰)

 

خواستم گفته باشم اروپا چهار دهه دید و دید و دید، ولی به رو هم نیاوُرد. چی را؟ این را: سیاست آپارتاید را. چنان با این سیستم گرم می‌گرفت و مراوده می‌کرد که انگاری خاکی دورافتاده از خودِ خودِ اروپاست! وقتی جنبشی تحت هدایت زنده‌یاد مرحوم نلسون ماندلا -با سی و اندی سال مبارزه و زندان- توانست روح ملت را سرانجام در ۱۹۹۴ آزاد کند و بنیاد رژیم را ویران و حکومتی نو در آن تأسیس سازد، تازه اروپا باز هم عین آمریکا چشمش را روی تمام جنایات هولناک چهل و اندی ساله‌ی رژیم آپارتایدی آنجا، بسته نگاه داشت. پِلک هم نزد. وقتی اواخر واژگونی رژیم هم دید رسوایی خیلی شکننده شده کمی از آنها یک تکانی خوردند. همین. اروپا هیچ گاه راست راه نرفت. خصوصا" وقتی سود در میان آید. شاید حق! دارد، زیرا خدا، مسئله‌ی دستِ چندم برخی از آن دولت‌های آن دیار هم نیست. بگذرم. دامنه.

حنجره‌ی اکبر منانی

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۵ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر

 

اکبر منانی

صداپیشه‌ی سیما و سینما

 

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. اگر بگویم صوت از دسته‌ی اعجاز است گمان نکنم بیراهه‌ای تَفته، بافته باشم. مثلا" حنجره‌ی غوغاگر منبری مشهور مرحوم محمدتقی فلسفی. مثلا" صوت طنین‌انداز رضا هلالی. مثلاً نغمه‌ی صاف فریدون آسرایی. مثلا" صدای جذاب بنیامین بهادری. لحن مرتّبِ و زلالِ خطیبِ توانای دوره‌های انقلاب «سید علی خامنه‌ای». و غُرش الفاظ در جملات صداپیشه‌ی کهنه‌کار اکبر منانی که گویندگی او در مستند مرا در زمین میخکوب می‌کند و در اوج و فرودش، پرِ پریدن به آسمانم می‌بخشد. باری؛ گفتم، بارها، که پای تلویزیون نیستم! اگر هم باشم! ۹۹ و اندی درصد شبکه‌ی مستند را بر دیدگانم وا می‌کنم. مستندهای وحوش و طبیعت که اکبر منانی گوینده‌اش باشد تا ۴۵ دقیقه‌ی اول و آخر فیلم، مرا بر جایم جوش می‌کند و عین رسَن پایم را می‌بندد. مثال آن، صدای او در مستند «پازن‌های خانگُرمَز» منطقه‌ای شگفت‌انگیز در ایران، مابینِ اسدآباد تا تویسرکان استان همدان، که حقیقتا" حنجره و لحنش در آن سِحرانگیز است و محشر کرده است. صدایش که به گوشم رسد دست از هر کاری در خانه می‌شُویَم تا اصوات حنجره‌ی منانی را در دو گوشم پژواک و طنین اندازم. شاید صوتِ امام سجاد حضرت زین‌العابدین -علیه‌السلام- هم -که روز شهادتش تسلیت- چونان پیامبرِ نغمه، حضرت داوود ع به‌شدت دلنشین و گوشنواز بوده باشد، طبعاً این‌همه ادعیه، نشان از آن صوت خوش می‌دهد؛ زیرا معمولا" دعا با صوت زیباست که به هوا برمی‌خیزد. برای آقای اکبر منانی عمری مطلوب و مطوّل طلب می‌کنم که بازهم حنجره‌ی او الفاظ را به غُرش و رقص آورَد. زیرا صداست که مستند، منبر، مرثیه، ترانه را مانا می‌نماید. دامنه.

آب شُرب قم شیرین شد

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۳۴ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۱ نظر
آب شُرب قم شیرین شد

متن نقلی: «آقای مهندس حسن بختیاری مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان قم (در تاریخ  ۱۴۰۲/۰۴/۲۵) از افزایش بیست و هشت درصدی سهم قم از سدّ کوچری (واقع در گلپایگان) نسبت به سال گذشته خبر داد: در حال حاضر حدود ۸۰ درصد آب شهر قم از سد کوچری تأمین می‌شود که همین امر کیفیت آب را به طور محسوسی افزایش داده است...مهندس حسن بختیاری با اشاره به کاهش سهم برداشت قم از سد کوچری در سال گذشته گفت: با کاهش تخصیص استان مجبور به افزایش برداشت از منابع زیرزمینی و سد ۱۵ خرداد شدیم که منجر به افزایش شوری آب به ویژه در فصل تابستان شد. وی با بیان اینکه افزایش شوری نارضایتی مردم را نیز به همراه داشت، خاطرنشان کرد:

 

 

با پیگیری و تلاش مجموعه استان توانستیم سهم استان از پروژه‌ای که به نام مردم قم اجرا شده است را افزایش دهیم... افزایش تخصیص قم از سد کوچری، کاهش ۵۰ درصدی برداشت از منابع زیرزمینی و سد ۱۵ خرداد را به دنبال داشت..  بختیاری با اشاره به محدودیت‌های منابع تأمین آب و هزینه‌های سنگین تأمین و انتقال آب از فاصله حدود ۳۰۰ کیلومتری به قم، بر لزوم مدیریت مصرف، استفاده درست از آب و پرهیز از اسراف تأکید کرد و گفت: هر چه میزان مصرف کاهش یابد، میزان برداشت از منابع زیرزمینی کاهش  می‌یابد که افزایش کیفیت آب را به دنبال دارد... [نیز] نیازی به استفاده از دستگاه تصفیه آب خانگی نیست... در حال حاضر شرایط کیفی آب به‌گونه‌ای است که ضرورتی به استفاده از دستگاه تصفیه خانگی با توجه به هدررفت بالای آب شرب و افزایش آب‌بها نیست.» 

سایت آبفا (آب و فاضلاب) قم

ضمیمه آشنایی با موقعیت سد:

متنی از ایسنا اینجا درباره‌ی سد کوچری