غزه؛ مَعرکه یا مَهلکه؟!
نوشتهی دامنه: غزه، مَعرکه یا مَهلکه؟! به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. چرا بنده -دامنه- معتقدم در قضیهی جنگ جنون و جنایت اسرائیل در غزه، هیچ جبههی جدیدی نباید به روی اسرائیل گشوده شود؟! در نبردها، یا مَعرکه داریم یا مَهلکه. مَعرکه هنگامهی است برای جنگ و جدال در آوردگاه و رزمگاهِ شور و شگفتانگیز که به حماسه مانند است و در آن قهرمانان ظهور میکنند. ولی مَهلکه، ورطهای است پرتگاه و نیستگاه که همهاش خوف و خفتانگیز است و از درون آن جانیان و منفوران بیرون میآیند. اسرائیل درین بحران اخیر غزه، مشغول مَهلکه شد، نه مَعرکه که سرانجامِ آن، هیچ چیزی جز بیحیثیتی و فروپاشی مشروعیت سیاسی نیست؛ یعنی هیچ اعتبار و پرستیژی بر سرِ ویرانی غزه کسب نمیکند. به همین علت، غزه برای این رژیم اِشغالی، در افکار عمومی میدان جنگ محسوب نمیشود، جایی برای قساوت است، همان هلاکتگاه (=مَهلکه)، حتی اگر تمام باریکه را به تَلّی از خاک بدَل کند و تمام ساکنان آن -از انسان تا حیوان و هر گیا و زیا- را از دَم تماماً بکُشد و به تعبیر تاریخ: قتل عام نماید باز هم پیروز میدان حساب نمیآید. پس؛ غزه کلاً برای آن خسارت و شکست است. کدام دولت با کشتن مردم بیپناه ظفرمند باقی ماند؟!! به همین علت فلسفی و نیز دلایل استراتژیک قائل به ورود ایران به این مَهلکه نیستم. اسرائیل خود میداند آنچه در غزه میکند، غیرانسانی، غیرمقدس و حتی به لحاظ علم دفاع، غیرمهم و در یک کلمه در افکار عمومی جهان، غیر قابل قبول است و کشتن بیرحمانهی مردمِ همجوار محسوب میشود و نفرت جهانی برای خود میخرَد و بس. دنبالهی یادداشت: اینک اسرائیل یک ماه درگیر است و گیر کرده است؛ به همین دلیل، نیاز استراتژیکی نبرد لازم دارد، و خیلی هم خوب میداند کشوری مثل ایران و محور مقاومتی چون حزب الله لبنان -که جنوب لبنان در اختیار کامل آن است- وارد جنگ با او شوند و همین، مسیر اسرائیل را برای جنگیدن، مقدس، مهم، حیاتی و قابل قبول میکند. و علاوه برین، یک فرصت حیاتی برای خود فراهم میسازد که تئوری نابودی ایران -یا دستکم اگر نتوانست تخریب زیرساختهای حیاتی ایران- را به کمک ائتلاف آمریکا و اروپا را در عمل توسط جنگ بزرگ عملی و پیاده کند. بنابرین؛ ورود ایران به جنگ، حدِ کم سه نتیجهی سوء ایجاد میکند:
یک: برای اسرائیل هدفِ جنگی مقدس شکل میگیرد. دو: آمریکا و اروپا را وارد جنگ با ایران میکند (تزی که همیشه آن را پی میگرفته و آن دو از آن تا این لحظه اِبا میکردند) سه: ایران را به فاز جنگی میکشانَد تا مسیر رشد و توسعه را مختل نماید. در واقع اسرائیل این مقصد را تعقیب میکند که بتواند به هر بهانهای آمریکا و اروپا را متقاعد به نبرد ویرانگر با ایران کند و چه بهانهای بالاتر از ورود ایران به جنگ با اسرائیل برای نجات یا کاستن آلام غزه. از سوی دیگر؛ درست است که ایران، قدرت عظیم و ظفرمند در منطقه است و چیرگی آن در جنگ، قابل پیشبینی است و یا لااقل شکستناپذیری آن مسجّل؛ اما دشمن (=اتحاد محتملی جنگی اسرائیل، آمریکا، اروپا) هم، در صورت وقوع جنگِ فراگیر از سازوبرگهای فراوان جنگی برخوردارند و حتی ممکن است سلاحهای مخفی نوینی را بر روی ایران رو کنند (=خوانده شود: آزمایش و تست). در آن صورت است که اسرائیل عامدانه خود را از چنگِ خفتبارِ مَهلکه در غزه -که به مردمکُشی و شرم انجامیده، نه جنگ واقعی و فخر- خلاص میبیند و راحت افکار عمومی داخلی خود و بخشی از جهان را از نفرت و بیزاری فعلی، به نفع و طرفداری خود تغییر میدهد و ایران را درگیر نبردی میکند که آیندهی آن بهشدت نامعلوم است. این کار برای اسرائیل نوعی "نجات" است. حتی اگر چنین جنگی به واژگونی جمهوری اسلامی ایران منتهی هم نشود، باز نیز خسارات آن بسیارسنگین خواهد بود که کمترین آن اشغال جنوب ایران و تاراندنِ نیروهای کشور از کرانهی خلیج فارس و مَکُران است. ما باید بدانیم روی ایران نقشههای مخفی زیادی وجود دارد؛ هم برای کنترل انقلاب ایران و هم برای سیاست مهار چین و روس. چون تا ایران را به دست نیاورند، کنترل روس و چین توسط ناتو ناممکن و ابتر خواهد بود.
پس؛ بهترین راه ایران در مورد غزه -که واقعا" تراژدی (=حادثهی بسیار مصیبتبار) قرن شده- فشارهای زیرکانهی سیاسی و دیپلماتیک است که آقای حسین امیرعبداللهیان درین رابطه وجاهت فراوانی دارد و زبان سیاسی منطقه را بلد است، باید مسیر را از دو راه فشار سیاسی و تقویت مشروعیت دفاعی سرزمینی مقاومت خود فلسطینیان تا باخت و افتضاح نهایی اسرائیل، ادامه دهد. کاری نرمافزاری، که اضمحلال (=زوال) خودبهخودی رژیم صهیونی را تسهیل میسازد. حتی اگر اسرائیل در سختافزار، با بیشترین قساوت، بالاترین خسارت را بر غزه وارد کند -که در جای خود برای کل بشریت واقعهای خیلیدردناک است- باز سرانجامی ندارد الّا این که زیربنای فکری و سیاسی رژیم نژادی خود را دارد با دست خود نابود میکند که شعار "ارض موعود" برای هر یهود را تظاهر مینماید. یعنی زندگی و امنیت فقط برای یهود و مرگ و آوارگی فقط برای غیر یهود که آپارتاید نژادی محض است و محکوم.